پاسخ به:بانک مقالات زبان و ادبیات فارسی
نقد صوفي، محمد کاظم يوسف پور، انتشارات روزنه، تهران 1380، 468 صفحه. تصوف يا عرفان اسلامي متعالي ترين و باشکوه ترين و پرجاذبه ترين جلوه فرهنگ اسلامي است که همواره الهام بخش و وحدت بخش مسلمانان بوده است. حقيقت عرفان ريشه در نهاد و فطرت الهي انسان دارد و ظهور آن درکلام و رفتار است که با فرهنگ پيوند مي يابد. از اين رو، هيچ دين يا فرهنگ ديني را نمي توان يافت که از گرايش هاي عرفاني تهي باشد. عرفان اسلامي، که ريشه در تعاليم بلند کتاب آسماني و سنت دارد، در اصل، همان حقيقت و جوهره دين اسلام است. اساسي ترين مباني عرفان اسلامي بر آيات الهي و تعاليم و آموزه هاي رسول اکرم و ائمه اطهار عليهم السلام مبتني است و سلوک عملي پيامبر اسلام و اهل بيت گواه اين حقيقت است. در اواسط يا اواخر قرن دوم هجري بر گروهي از عارفان بغداد عنوان صوفي اطلاق شد و بعدها، تا چندين قرن، عنوان صوفي با عارف، و نيز تصوف با عرفان مترادف گشت. البته برخي از عارفان ميان عرفان و تصوف تمايز قايل شده و مرتبه تصوف را دون مرتبه عرفان دانسته اند (قشيري، ص 476 و بعد؛ نسفي، ص 297). در باره ريشه و معناي الفاظ تصوف وصوفي، و زمينه هاي پيدايش تصوف، آرا متعددي اظهار شده است. منابع و مآخذي را که به اين مباحث پرداخته اند به سه دسته مي توان تقسيم کرد: 1) منابع عرفاني، از جمله قوت القلوب ابوطالب مکي، التعرف لمذهب اهل التصوف ابوبکر کلابادي؛ اللمع في التصوف ابونصر سراج طوسي؛ الرساله القشيريه ابوالقاسم قشيري، کشف المحجوب هجويري. 2) منابع و مآخذ غير عرفاني متقدم، از جمله اساس البلاغه زمخشري؛ تحقيق ماللهند ابوريحان بيروني؛ تلبيس ابليس ابن جوزي؛ رساله الصوفيه و الفقرا ابن تيميه؛ مقدمه ابن خلدون. ظاهرا يکي از نخستين منابعي که در آن لفظ صوفي يا صوفيه آمده البيان و التبيين جا حظ (وفات:255) است. 3) منابع و مآخذ معاصر که آنها را در دو گروه مي توان جاي داد: آثار عرفان پژوهان مسلمان؛ تحقيقات عرفان پژوهان غربي. از ميان محققان ايراني معاصر در زمينه تصوف و عرفان، دکتر قاسم غني، استاد بديع الزمان فروزانفر، استاد جلال همايي و دکتر عبدالحسين زرين کوب را بايد نام برد. هم چنين، از معاصران مسلمان، عبدالرحمن بدوي صاحب تاريخ التصوف الاسلامي من البدايه حتي نهايه القرن الثاني ياد کردني است...
نسخه قابل چاپ
«پري: تحقيقي در حاشيه اسطوره شناسي تطبيقي»، پژوهش خواندني و بس ستودني استاد بهمن سرکاراتي، را در واپسين سال هاي نخستين دهه پس از انقلاب – آن هنگام که دوره مجلدات نشريه دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز به سادگي يافت نمي شد – خوانده بودم. اين مقاله ارزشمند، همراه با نوشته هايي ديگر از استاد، در قالب کتابي به نام سايه هاي شکار شده (نشر قطره، تهران 1378)، تجديد چاپ شده است. چندي پيش از اين هم نوشته دوست گرامي، آقاي ابوالفضل خطيبي، را – که آن نيز «سايه هاي شکار شده» نام گرفته است – در معرفي مجموعه مقالات استاد در نامه فرهنگستان (سال چهارم، شماره دوم، 1377، شماره پياپي 14) خواندم. نوشته کنوني، در حقيقت، با انگيزه افزودن يادداشتي بر اشارات او در باب مقاله «پري: تحقيقي در حاشيه اسطوره شناسي تطبيقي» (سرکاراتي 1350)، فراهم شده است. وي چکيده اي از آن مقاله را نقل کرده چنين افزوده است: بيوار... به اين مقاله ]«پري...»[ توجه کرد ولي خود نظريه ديگري درباره منشا و خاستگاه پريان پيش کشيد. بنابر نظريه بيوار، سرچشمه افسانه پريان را، با آن نيروي مشهور جادوگري و جنگاوري، نبايد در مفاهيم ديني هندو اروپايي جستجو کرد بلکه اين افسانه هاي برخاسته از يک سلسله سنت هاي ايراني مربوط به قبيله اي موسوم به پريکاني هستند. اين قبيله در منطقه خوش آب و هواي جبل بارز، که در قسمت جنوبي ناحيه اي که از رفسنجان و پاريز تا بلند ترين مناطق پيرامون ده بکري بين بم و جيرفت امتداد دارد، سکونت داشتند. به گفته بيوار، روحانيون زردشتي از اين قبيله بيزاري مي جستند؛ ولي گويا، به تاثير روايات پارتي، در حماسه ها و سپس در شعر پارسي، با آنان همدلي مي شود...
1 rnkcrm واژه rnkcrm دو بار اسناد کوه مغ ديده شده است: يک بار در قطعه B3.11 و ديگري در قلعه A1 V3. ليوشيتس، ويراستار جلد دوم اين مجموعه اسناد، و بوگوليوبوف و اسميرنووا، ويراستاران جلد سوم آن، در قرائت مذکور و معناي آن، «چرم رنگ شده»، کلمه اي مرکب از rang «رنگ» و carm «چرم، پوست»، هم راي اند. اما معنايي که به اين واژه داده شده محل تامل است. براي چنين معنايي، کاربرد اسم مفعول فعلي دال بر «رنگ کردن» انتظار مي رود، مانند rast (از – raz)، هم چنين جز نخست واژه مرکبي از نوع /sw?t - ???/ sw?t?w? «داراي گوش سوراخ شده» يا?d-p?zn/ wsw?t pzn /?su«قلب پاک». صورتrang ?arm/ rnkcam-/ تنها مي تواند ترکيب وصفي از نوع ??w -sar?/?wsr?/«سال گاو» يا kan??ar| ka??r| «لنگه در» و مانند اينها باشد. در واقع، کلمات مرکب مشابه سغدي که واژه crm جز دوم آنهاست به ما کمک مي کنند تا معناي حقيقي rnkcrm را بيابيم. اين کلمات مرکب عبارت اند از: /??w-?arm/ ?w crm «چرم گاو»،14 )، A4 R12؛ ^A 10.3؛ B 1.12 دوبار) xar?-?arm/ ?r crm/ «چرم خر» (A10.410) و /nax?lr-?arm/ n??yr crm «چرم بز کوهي» (B 19.511). از آن جا که جز اول اين واژه هاي مرکب اسامي حيوانات است، طبعا rnk نيز بايد بر يکي از حيوانات دلات کند. در جستجو براي يافتن چنين واژه اي، واژه رنگ، که در فرهنگ هاي فارسي «بز کوهي، مرال و آهو» معني شده، برفور به ذهن مي آيد. اين واژ ه را، که به نظر مي رسد متعلق به لهجه هاي ايراني شمالي و شرقي باشد (بسنجيد با: وخي rang «مرال»)، شاعران خراساني و ماورالنهري قرن هاي چهارم هجري، چون کسايي، اسدي، منوچهري، فرخي، عنصري، فخري گرگاني، مسعود سعد و سوزني به کار برده اند. از آن جا که واژه رنگ احتمالا براي شاعران فارسي زبان غربي و جنوبي شناخته نبوده، اسدي لازم ديده است که آن را در فرهنگ خود، که مقصود از تاليف آن اساسا گردآوري واژه هاي ناشناخته براي شاعران غير خراساني بوده، ضبط و معني کند...
از مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي، يکصد و پنجاه نامه به جاي مانده که بارها با نام مکتوبات به چاپ رسيده است. مولانا بسياري از اين نامه ها را به خواهش مردم يا آشنايان و نزديکان خود به بزرگان و اميران و صاحب قدرت و شوکت نوشته و از آنان براي رفع گرفتاري ها و حل مشکلات کمک خواسته است. شماري از نامه ها نيز دوستانه و در حکم اخوانيات است. چند نامه را نيز خطاب به فرزندان و عروس خود نوشته و کوشيده است آنان را نصيحت کند تا مهربان باشند و دست از بعضي کارها که مي کنند بردارند. تحليل محتواي نامه هاي مولانا نه تنها مي تواند ما را با گوشه هاي ناشناخته اي از زندگاني شخصي او آشنا سازد که، علاوه بر آن، مي تواند تا اندازه اي ما را از اوضاع و احوال اجتماعي قونيه و بلاد روم در قرن هفتم و خصوصا زوايايي از عوالم درويشان و صوفيان در قرن هفتم آگاه کند. اما نامه ها، در عين حال که به عنوان سندي به جا مانده از زندگي و معيشت خود مولانا و مردم زمانه وي درخور تحقيق اند، ارزش ادبي دارند. مکتوبات مجموعه نامه هاي يک فرد عادي يا يک عالم صاحب نفوذ در دستگاه ديواني و دولتي نيست بلکه نامه هاي مولاناي شاعر و عارف و شوريده حال و عاشقي است که در همان روزهايي که اين نامه ها را مي نوشته مثنوي را مي سروده و زبانش به غزليات آتشين و دلنشين ديوان کبير مترنم بوده است. غرض از اين مقاله آن است که مکتوبات را از لحاظ ادبي، در حد توان، به خوانندگان بشناساند. اشارات و ارجاعات مقاله همه جا به مکتوبات مولانا جلال الدين رومي، به تصحيح توفيق ھ. سبحاني، (ويراستار: احمد سميعي)، مرکز نشر دانشگاهي، تهران 1371 است...
واژه هايي که در اين مقاله فهرست شده اند حاصل تحقيقي است که حدود سال 1373، در سه شهر اهواز، آبادان و مسجد سليمان، انجام گرفت. هدف از اين تحقيق گردآوري وام واژه هاي انگليسي موجود در گويش هاي اين سه شهر بود. از حدود نود سال پيش، هم زمان با اکتشاف نفت در منطقه بختياري و استان خوزستان و تاسيس شرکت نفت ايران و انگليس، پديده قرض گيري واژگاني بسيار گسترده و عميق در مناطق ياد شده شکل گرفت. به طوري که بسياري از اين واژه ها هنوز هم در مکالمات روزمره و عادي مردم کاربرد اساسي دارند. براي گردآوري اين واژه ها، علاوه بر تکيه بر محفوظات خود، در طي چهارماه، دوبار به شهرهاي نام برده سفر کردم. يافتن منبع براي اين تحقيق چندان کار مشکلي نبود، چون تقريبا تمام گروه هاي سني زن و مرد ساکن در شهرهاي مورد تحقيق اين واژه ها را در گفتگوهاي روزانه خود به کار مي برند و، به عبارتي، واژه ها نسل به نسل منتقل شده اند، به طوري که افراد جوان تر اغلب حتي از قرضي بودن يا انگليسي بودن اصل واژه بي اطلاع اند. آنان، در مواردي، گمان مي کردند که واژه بختياري يا محلي است. در تهيه فرست، سعي شده است که حتي الامکان واژه هايي آورده شوند که بالاخص در اين مناطق کاربرد دارند. آن واژه هاي قرضي که به طور عام وارد زبان فارسي شده اند، از قبيل تلفن، راديو، تاير، پليس، آمبولانس مدنظر نبوده اند. واژه هاي فهرست شده داراي فراواني کاربرد يکسان نيستند. در متن اصلي تحقيق، سعي شده است که، با مثال هايي دقيق، بافت و زمينه کاربرد و گاه حتي زمان و دوران کاربرد آنها مشخص گردد. اما، در اين جا، براي پيش گيري از زياد شدن حجم کار، مثال ها حذف شده اند...
تمهيد از ساليان پيش، به ويژه از زماني که تئودور نولدکه نظريات ژرف و عالمانه خود را درباره حماسه ملي ايران منتشر کرد، بحث در خصوص ماخذ يا مآخذ شاهنامه يکي از پيچيده ترين مباحث شاهنامه شناسي شمرده شده است. نولدکه، با استناد به مقدمه قديم شاهنامه – بي آن که دريابد اين متن مقدمه شاهنامه ابومنصوري است نه شاهنامه فردوسي – به درستي اظهار نظر کرد که شاعر بزرگ ايران کاخ بلند نظم خويش را بر پايه شاهنامه ابومنصوري پي افکند، ولي اين نکته را نيز يادآور شد که فردوسي، به جز اين کتاب، از مآخذ ديگر نيز سود جسته است. سپس محمد قزويني، با نگاهي موشکافانه به مقدمه قديم شاهنامه، پس از آن که دريافت اين مقدمه به راستي مقدمه شاهنامه ابومنصوري است، نظر نولدکه را تاييد کرد. اين نظر تا دهه اول قرن بيستم، به عنوان اصلي کم و بيش پذيرفته شده، همواره نزد شاهنامه شناسان مطرح بوده است. اما، طي سال هاي اخير، دو تن از شاهنامه شناسان امريکايي، يکي بانو الگا ديويدسن در کتابي با عنوان شاعر و پهلوان در شاهنامه و ديگري ديک ديويس، در مقاله اي با عنوان «درباره منابع شاهنامه فردوسي»، بنياد نظر نولدکه را ويران کرده و بر ويرانه هاي آن طرحي نو در افکنده اند. اين دو محقق، عمدتا بر پايه فرضيه هاي دو دانشمند امريکايي به نام هاي ميلمان پاري و آلبرت لرد درباره ساخت حماسه هاي شفاهي، هم زمان به اين نتيجه رسيدند که ماخذ عمده شاهنامه فردوسي روايات شفاهي يا حتي روايات منظوم شفاهي بوده است. محمود اميدسالار، در نقدي بر کتاب بانو الگا ديويدسن، نظر او را به حق مردود شمرد. در اين جستار، نگارنده، ضمن بحث درباره منبع شاهنامه، به نقد و بررسي نظر ديک ديويس خواهد پرداخت. هم چنين با شواهد و قراين نشان خواهد داد که فردوسي نه تنها از مآخذ شفاهي سود نجسته بلکه، به احتمال قوي، اساس کار او فقط متن مکتوب شاهنامه منثور ابومنصوري بوده است. حتي نگارنده، به چند دليل، مخالف اين نظر پذيرفته شده است که فردوسي داستان بيژن و منيژه را از روي منبع مستقلي غير از شاهنامه منثور ابومنصوري به رشته نظم درآورده است...
اغلب محققان اتفاق نظر دارند که شمار زيادي از دوبيتي هاي منسوب به باباطاهر در دوره هاي بعدي به مجموعه اشعار او راه يافته است. اما تشخيص اين که کدام دوبيتي اصيل و کدام الحاقي است به سادگي ميسر نيست. متاسفانه نسخه اي قديم و معتبر و نزديک به زمان حيات شاعر از اين دوبيتي ها بر جاي نمانده است که بتوان بر اساس آن تا حدودي سروده هاي اصيل را از ملحقات بعدي بازشناخت. کهن ترين دست نويسي که حاليه از اشعار باباطاهر در دست است نسخه موزه قونيه، مورخ 848، است که استاد مجتبي مينوي رونوشتي از آن را در مجله دانشکده ادبيات دانشگاه تهران منتشر کرده و بعدها استاد اديب طوسي و دکتر مهرداد بهار به شرح و گزارش آن پرداخته اند. هرگاه اين حدس مينورسکي محقق باشد که باباطاهر در عهد آل بويه و بستگان ايشان يعني کاکوييان زندگي مي کرده است، از آن جا که اين خاندان تا لشکرکشي ابراهيم ينال (سلجوقي) در سال 435 در همدان فرمان روايي مي کردند، در اين صورت، بين زمان حيات شاعر و تاريخ تحرير اين نسخه تقريبا چهار قرن فاصله است. جنگي خطي به شماره 900 در کتاب خانه مجلس شوراي ملي با عنوان «تذکره شعرا» يا «سفينه اشعار» محفوظ است که در قرن هشتم هجري نوشته شده و در آن اشعاري با عنوان «الفهلويات» و «النيريزيات» آمده است. برخي از محققان، از جمله مرحوم اديب طوسي، بعضي از دوبيتي هاي اين نسخه را، به لحاظ محتواي آنها، به احتمال از باباطاهر دانسته اند، هر چند از حيث تاريخ بر نسخه قونيه مقدم است. اين نسخه، چون کاتب اشاره اي به گوينده آنها نکرده است، نمي تواند چندان قابل اعتماد باشد، هرچند که با قيد احتياط در برخي موارد مي توان از آن براي تکميل نقيضه نسخه قونيه سود جست. نسخه قونيه نيز، به رغم قدمت نسبي آن بر ساير نسخ، فقط متضمن دو قطعه و هشت دوبيتي است که يکي از قطعه ها در سه بيت و ديگري درشش بيت است. مع هذا، همين مقدار اندک نيز از نظر زبان شناسي حاوي نکات بسيار مهمي است که مي توان، با اتکاي بدانها، پاره اي از خصايص دستوري و ويژگي هاي گويشي سراينده را تا اندازه اي تبيين کرد. از سوي ديگر، قراين موجود نشان مي دهد که اين نسخه کمتر از ديگر نسخ دستخوش تغيير و تصرف کاتبان شده و ابيات در آن به صورت اصيل يا حداقل نزديک به اصل محفوظ مانده است. باقي نسخ به قرن دهم و پس از آن تعلق دارند و چون پرويز اذکايي، ضمن مقاله اي، همه اين نسخه ها را، با ذکر تاريخ تحرير، فهرست کرده است، بحث مجدد درباره آنها بي فايده مي نمايد. لذا، در گزارش حاضر، ضمن اشاره به دلايل تحريف و تصحيف فهلويات باباطاهر، به ذکر شواهد و قرايني از نسخه موزه قونيه مي پردازم که مي تواند در گزينش نهايي دوبيتي ها و شناسايي ترانه هاي اصيل از الحاقي به کار آيد...
در فارسي امروز، واژه ترکه از جمله واژه هاي بسيار رايج است. اين واژه، در فرهنگ نفيسي «شاخه بلند و باريک وسبز از هر درختي» و، در لغت نامه دهخدا، «شاخه جوان و تر و باريک» معني شده است. به نظر نگارنده، ترکه واژه اي است مرکب از دو جز يا دو تکواژ تر و رکه که هر يک جداگانه بررسي خواهد شد. تر در فرهنگ ها و در متون با معاني متعدد آمده است که ذيلا شواهدي براي آن ذکر مي شود: 1. تر، «هر چيز تازه و آبدار و سبز و نرم و هر چيز که پلاسيده و پژمرده نشده باشد، مانند گياه تر و ميوه تر». (فرهنگ نفيسي) چوب تر را چنان که خواهي پيچ نشود خشک جز به آتش راست (سعدي، به نقل لغت نامه دهخدا) و اندروي خرماي تر باشد سخت نيکو. (حدودالعالم، به نقل لغت نامه دهخدا) شواهد ديگر: بوسه تر، ابر تر، شعر تر، شربت تر، کتاب تر، شکرتر، نغمه تر. (لغت نامه دهخدا) 2. تره زا: تازه زاييده. (فرهنگ فارسي - کردي) 3. tarne tarne (= تازه تازه)، tarne (= تازه، گياه جوان، انسان جوان). (شکري، ص 332) 4. ترچک، جوان، نازک و ترد. معمولا صفت براي رستني هاست. (فرهنگ لري) 5. ترنم، افغاني به معني آب اندکي که روي زمين يا لباس بپاشد. (کرباسي راوري، ص 91) 6. تروفرز و تروند به معني نوباوه (برهان قاطع) و تردست که جلد و چست و چالاک معني مي دهد. (همان) 7. هم چنين واژه هايي که با آب و خيسي مربوط اند، مانند terit (= کاه شسته) (کرباسي راوري، ص 29)، و تريد کردن نان. 8. با تبديل a به e و o، در سنگسري واژه terne (= باد شمالي که با رطوبت توام است) و در لاسگردي و شهميرزادي towrune يا torvone (= ترانه، جوان، آبدار). 9. تر متاري (= بسيارتر، نمناک)، تريان يا ترنيان «طبق و سبد پهني که از شاخ هاي باريک چوب ببافند» که در اين جا نوعي رابطه معنايي مشهود است. بيرون شد پيرزن سوي سبزه و آورد پژند چيده بر تريان (لغت فرس) 10. terek «شاخه سبز و تازه درمنه». (واژه نامه راجي) 11. tere «نسل تازه و جوان را گويند» در ضيابر گيلان، از توابع صومعه سرا، نيز در ارمني واژه هاي ذيل را داريم: tarm «خيس، تازه، شاخه، فرزند، جوان». (فرهنگ هاي ارمني) 12. تراهي «ميوه نوباوه و نورسيده» (برهان قاطع). شايد از همين ريشه باشد واژه t?rak «خربزه نارس» در سيستاني. (واژه نامه سيستاني) 13. ترمرگ (به زعم نگارنده به معناي «جوان مرگ») لفظي است که والدين در افغانستان براي نفرين فرزندانشان به هنگام خشم بر زبان مي آورند...
نسخه خطي پرارزشي به نام اختيارات شهنامه در کتابخانه گوتا (آلمان) به شماره 48 موجود است که فيلم آن با شماره 788 در کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران نگهداري مي شود. از مندرجات اين نسخه خطي چنين برمي آيد که در سال 474 هجري علي بن احمد منتخبي از شاهنامه فردوسي را در سيزده باب بر حسب موضوع (به ترتيب در: توحيد، ستايش خرد و آفرينش عالم، ستايش پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، مدح ملوک، غزل و وصف خوبان، وصف بزم و بهار، وصف شب و روز، امثال و حکمت، وصف جنگ، نکوهش جهان، پند و موعظه، وصف پيري، وصف مرگ) به نام سلطان ملکشاه سلجوقي گرد آورده و مقدمه و موخره اي منظوم بر آن افزوده است. نسخه مذکور در قرن نهم هجري براي پادشاه عثماني سلطان محمد فاتح تحرير شده است. خاورشناس برجسته، پاول هرن، نخستين کسي است که از اين دست نويس پرارزش ياد کرده و در سال 1897 ميلادي از آن در تصحيح لغت فرس اسدي سود جسته است (هرن، ص سيزده). اختيارات شهنامه سال ها پس از هرن در ايران مورد توجه برخي از شاهنامه شناسان قرار گرفت و چند بار درباره آن اظهار نظرهايي صورت گرفت که بعضا مغاير يکديگر بود و اخيرا در سال 1379 خورشيدي به کوشش مصطفي جيحوني و محمد فشارکي و به سرمايه مرکز خراسان شناسي آستان قدس رضوي به چاپ رسيد. درباره اين کتاب و اطلاعات مربوط به آن ذکر سخني چند خالي از فايده نيست...
آغاز سخن يکي از ويژگي هاي زبان ژاپني امروز کثرت واژه هاي بيگانه در آن است. هيچ زباني نيست که واژه هاي بيگانه در آن راه نيافته باشد؛ اما، آسان گيري ژاپني ها در گرفتن و به کاربردن اين واژه ها، که آنها را گاي ـ راي ـ گو gâirâigo (واژه هاي آمده از خارج) مي گويند، در ميان اقوام صاحب فرهنگ، کمتر نظير دارد. ژاپني ها، در گذر نزديک به دو هزار سال تماس و اقتباس فرهنگي و به تناسب نيازها و احوال زمان، خط و شيوه نگارش و نيز واژه هاي فراواني را از زبان هاي ديگر گرفتند و، به مرور ايام، جزو فرهنگ خود ساختند. با اتخاذ خط چيني، که از الفبا ساخته نشده است و براي هر کلمه نشانه اي نگارشي دارد و آن را مي توان خط انديشه نگارناميد، بسياري از واژگان چيني را هم که در ژاپني معادلي براي آن نبود پذيرفتند. بعدها، در تماس با حوزه هاي فرهنگي و تمدني دورتر مانند ايران و روم و همراه هنر و فنون گوناگون، واژه هايي نيز، از زبان اهل اين تمدن ها، به ژاپني راه پيدا کرد. از قرن شانزدهم ميلادي، با از راه رسيدن اروپاييان، بسياري از واژه هاي رايج در زبان هاي مردم باخترزمين در زبان ژاپني جاي گرفت. با آغاز نهضت تجدد ژاپن در نيمه دوم قرن نوزدهم، اين جريان شدت و شتاب بيشتر يافت و، در پي دگرگوني هاي سياسي و در سال هاي پس از جنگ جهاني دوم، واژگان بسيار، به ويژه از زبان انگليسي، در زبان نوشتاري و گفتاري ژاپنيان جاي گير شد...
مقدمه نگاه محققانه به تاريخ و فرهنگ مردم ايران درباره کوچ نشيني، فکر را به عمق تاريخ ايران – زماني که قوم آريايي به فلات ايران کوچيد – سوق مي دهد. اقوام ايراني، در اصل، کوچ نشين بوده اند و هنوز هم، در اين سرزمين عشاير کوچ نشين، هر سال، براي چرادادن دام جابه جا مي شوند و، در دو سوي مسير کوچ، دو نقطه براي ييلاق و قشلاق خود برمي گزينند. جامعه يکجانشين ايراني نتوانسته است آداب و رسوم و فرهنگ آبا و اجدادي خود را تمام و کمال حفظ کند و، به تاثير زندگي شهري، خواه ناخواه تحول فرهنگي يافته است. اما کمتر دست خوش اين تحول گشته و الگوي سنتي زندگي و، در نتيجه، ميراث فرهنگي نياکان خود را حفظ کرده است. بعضي از جوامع روستايي ايران، با تمام سابقه يکجانشيني، به دليل گله داري، هنوز داراي خصوصيات زندگي کوچ نشيني هستند، هر چند کوچ از روستا تا چشمه بهاره مياه کوه و دره اطراف روستا باشد. گله داران، حتي اگر يکجانشين باشند در مواقع لازم، خانه و کاشانه را رها مي کنند و همراه گله به دامان طبيعت پناه مي برند تا دام خود را در مراتع سرسبز بچرانند و تا فصل سرما در آن نواحي به سر مي برند. بدين سان، وابستگي صرف به گله، عامل جابه جايي است. اهلي کردن حيوانات به جوامع گوناگون نسبت داده شده است؛ از جمله اهلي کردن ميش را به عراق، گاو را به يونان و ترکيه، الاغ را به مصر، اسب را به آسياي مرکزي، شتر يک کوهان را به عربستان و بز را به ايران نسبت داده اند. نقوش ديواره غارها و ظروف سفالي در نقاطي از ايران نشان مي دهد که متجاوز از ده هزار سال پيش، ساکنان اين سرزمين بز را اهلي کرده بوده اند...
داستان «پيل در ميان کوران» از داستان هاي بسيار معروف هندي است که در آثار ديني و عرفاني هندويي و بودايي و جايني از روزگاران بسيار دور ديده مي شود، و در همه اين موارد مقصود از آن بيان ناتواني حواس ظاهر در شناخت حقايق اشيا و امور است. شهرت اين داستان در ميان هندوان به اندازه اي است که به عنوان «قاعده پيل و کوران» ضرب المثل شده است و در مورد کساني به کار مي رود که تنها از جز کوچکي از حقيقت دريافتي ناقص و ناتمام دارند و گمان مي برند که بر تمامي آن معرفت کامل حاصل کرده اند. ظاهرا کهن ترين صورت مکتوب اين داستان همان است که در مجموعه اودانه بودايي، که نقل و شرح بعضي از سخنان منسوب به بوداست و احتمالا در سده سوم قبل از ميلاد گردآوري شده است ديده مي شود: «... راهبان و برهمناني بودند که مي گفتند: «عالم قديم است. حقيقت اين است و جز اين هر چه بگويند باطل است». اما راهبان و برهمنان ديگري بودند که مي گفتند: «عالم قديم نيست. حقيقت همين است و بس، و جز اين هر چه بگويند باطل است». بعضي مي گفتند که عالم متناهي است، بعضي ديگر بر آن بودند که عالم نامتناهي است. بعضي را عقيده بر اين بود که روح و جسم يکي است. بعضي ديگر قادر به جدايي روح و جسم بودند. بعضي مي گفتند که بودا بعد از مرگ هست، بعضي ديگر مي گفتند که بعد از مرگ نيست، بعضي ديگر بر آن بودند که هم هست و هم نيست، و بعضي ديگر مي گفتند که نه هست و نه نيست. سرانجام کار به جدال و نزاع و دشنام کشيد، و فرياد مي کشيدند که «اين درست است و آن درست نيست»، «آن درست است و اين درست نيست»...
مسائل تاريخي زبان فارسي، علي اشرف صادقي، سخن، تهران 1380، 302 صفحه. اين کتاب مجموعه مقالات نويسنده است در حوزه مسائل تاريخي زبان فارسي که طي سي سال در مجلات و نشريات گوناگون به چاپ رسيده است. چنان که در يادداشت مولف خاطرنشان شده، بعضي از مطالب، بر اثر مطالعات بعدي، تغيير کرده و درباره بعضي ديگر يادداشت هاي تکميلي فراهم شده و يکي از مقالات («تحول خوشه صامت آغازي») بازنگاري شده است. مجموعه مشتمل است بر 21 مقاله که ذيل چهار عنوان مسائل آوايي، دستوري، لغوي و متن شناسي مرتب شده است. 1. مسائل آوايي ? تحول خوشه صامت آغازي – در زبان هاي قديم و ميانه ايراني، بسياري از کلمات، مانند draxt و frad?g، با دو صامت آغازي شروع مي شده اند ولي در زبان فارسي دري خوشه آغازي از همان آغاز تحول يافته و به کمک مصوتي شکسته شده است. در اين مقاله نخست صورت هاي تحول خوشه صامت آغازي و سپس تاريخ اين تحول بررسي شده است. صادقي، بر اساس قرايني، حدس مي زند که، احتمالا، در اواخر دوره ساساني خوشه صامت آغازي ديگر وجود نداشته است. ? التقاي مصوت ها و مساله صامت هاي ميانجي – صامت ميانجي به صامتي گفته مي شود که در روي زنجير گفتار براي جدا کردن دو مصوت به کار مي رود. برخورد دو مصوت به اين صورت، در اصطلاح، التقاي مصوت ها ناميده مي شود. در اين مقاله، پس از نقل و نقد آرا برخي از زبان شناسان در اين باره دو دسته از صامت هاي ميانجي بررسي شده است: 1) آنهايي که حضورشان به شرايط آوايي کلام بستگي دارد؛ 2) آنهايي که به مقتضاي شرايط صرفي – آوايي افزوده شده اند...
شاهنامه فردوسي [افست چاپ 1276 ق بمبئي] به تصحيح ملک الشعراي بهار، به کوشش علي ميرانصاري، تهران، انتشارات اشتاد، 1380 ش، قطع رحلي.
يکي از چاپ هاي قديمي شاهنامه فردوسي همان است که به اهتمام و خط محمدابراهيم شيرازي، فرزند محمدحسين خان اوليا سميع شيرازي، به سال 1276 در بمبئي به خط نستعليق و قطع رحلي به وجهي زيبا و شايسته انتشار يافته است. اين چاپ در چهار جلد همراه با تصاوير، به انضمام ملحقات و فرهنگ واژه ها، کلا در يک جلد، همراه با تصاويربه طبع رسيده است و همه صفحات متن مجدول است. ممکن است پردازندگان چاپ مشهور اميربهادر در ايران به آن نظر داشته و از آن به نوعي الگوبرداري کرده اند. صفحه شمار هر جلد مستقل است. به پايان هر جلد، بخشي، تحت عنوان «فرهنگ الفاظ نادره و اصطلاحات غريبه»، در چندين صفحه افزوده شده است.
نسخه اي از اين چاپ در تملک روان شاد محمدتقي ملک الشعرا بهار (وفات: ارديبهشت 1330) بوده و او، با آن انسي تام داشته و شايد آن را مصحح ترين چاپ شاهنامه در آن عصر مي دانسته است. پس از آن که در اوسط دوران رضاشاه، بهار گرفتار زندان و تبعيد شد، يگانه مونسش، در ايام گرفتاري و تنهايي، همين شاهنامه بود. وي، در اين فرصت مغتنم، بارها به دقت آن را مطالعه کرد. هر وقت نکته اي به نظرش مي رسيد در حاشيه، به خط خود مي نوشت. اين يادداشت ها به خطي واضح و گاه زيبا و خوش نوشته شده، و در مواردي، تاريخ و امضاي بهار ذيل آنها آمده است. از ملاحظه اجمالي تاريخ اين حواشي چنين برمي آيد که شاعر بعضي از آنها را در زندان شهرباني يا روزگار تبعيد در شهر اصفهان نوشته است...
ويکتور کک، تاثير فرهنگ عرب در اشعار منوچهري دامغاني، دارالمشرق، بيروت 1971، 182 صفحه.
تاثير فرهنگ عرب در اشعار منوچهري دامغاني اثري است محققانه از دکتر ويکتور کک، استاد دانشگاه لبنان. اين محقق کتاب ديگري نيز با نام تاثير صابئين حران در تمدن اسلامي به زبان فارسي تاليف کرده که آن نيز به سال 1971 در بيروت به چاپ رسيده است. وي سفرنامه ناصرخسرو را نيز از فارسي به عربي ترجمه کرده است.
کتاب مشتمل است بر دو باب با پيش گفتاري به قلم دکتر محمد محمدي درباره تاثير متقابل زبان و ادب فارسي و عربي که در آن آمده است: «کتاب حاضر، که نمونه اي از دقت بحث و حسن ذوق و سليقه مولف فاضل آن است، جايي را در ادبيات فارسي و در زمينه ادبيات تطبيقي پر مي کند که تا به حال خالي مي نمود» (ص 17).
باب اول با عنوان «نفوذ زبان و ادبيات عرب در ايران تا پايان دوران غزنويان» سه فصل دارد. فصل نخستين، «انتشار زبان عربي در ايران»، تاريخچه مختصري است از چگونگي تاثير و نفوذ زبان عربي در ايران. در فصل دوم، «محيط ادبي منوچهري و نفوذ ادبيات عرب در آن»، دربارهاي صاحب بن عباد، آل بويه، قابوس بن وشمگير و سلطان محمود غزنوي به عنوان مهم ترين مراکز ترويج زبان و ادب عربي در عصر منوچهري معرفي شده و از تاثير ناگزير اين مراکز بر محيطي که منوچهري در آن مي زيسته سخن رفته است. در فصل سوم، «نفوذ شعراي عرب در سخن سرايان پيش از منوچهري و تاثير موضوعات و شيوه ها و برخي از مضامين شعر عربي در آثار آنها»، از چند تن از شاعران ذواللسانين متقدم بر منوچهري مانند شهيد بلخي، ابوطيب مصعبي، خسروي سرخسي، ابوالفتح بستي، محمدبن عبدالله جنيدي، قابوس بن وشمگير و ابوالحسن آغاجي و شعر ايشان ياد شده و نيز نمونه هايي از ترجمه اشعار از عربي به فارسي و از فارسي به عربي آمده که ذيلا از هر يک نمونه اي نقل مي شود...