0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ارتش در انقلاب
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
در حالي كه با گذشت كمتر از سه دهه از انقلاب اسلامي، هنوز هم بيشتر حماسه سازان انقلاب ياد و خاطره ي آن حماسه بزرگ را از ياد نبرده اند . يكي از گروه ها و ارگان هايي كه در اين ميان نقش بسزايي داشته اند ارتش و نيروهاي مسلح بوده اند. نيروي عظيمي كه شاه و سردمداران خارجي اش بيشترين سرمايه را صرف آن كرده بودند تا در روزهاي بحراني حافظ منافع و امنيت آنان باشد. اين مقاله به بررسي وضعيت ارتش در آستانه انقلاب اسلامي مي پردازد.
پس از گذشت ۲۷ سال از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران و چاپ آثار بسياري در بررسي و تحليل پيروزي انقلاب اما به نظر مي رسد كه هنوز هم بعي از ابعاد اين پيروزي بزرگ آن طور كه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفته و نيازمند مطالعه و پژوهش بيشتري است. همچنين در تحقيقات و پژوهش هاي صورت گرفته به تاريخ شفاهي كمتر توجه شده است. در حالي كه با گذشت كمتر از سه دهه از انقلاب اسلامي، هنوز هم بيشتر حماسه سازان انقلاب ياد و خاطره ي آن حماسه بزرگ را از ياد نبرده اند . يكي از گروه ها و ارگان هايي كه در اين ميان نقش بسزايي داشته اند ارتش و نيروهاي مسلح بوده اند. نيروي عظيمي كه شاه و سردمداران خارجي اش بيشترين سرمايه را صرف آن كرده بودند تا در روزهاي بحراني حافظ منافع و امنيت آنان باشد،۱ و از نظر مردم انقلابي نيز بزرگترين سر پيروزي انقلاب به شمار مي رفت. به راستي چه شد كه اين «پنجمين نيروي بزرگ نظامي جهان»۲ به رغم صرف بخش عظيمي از دارايي هاي كشور براي تقويت و گسترش آن۳ در حساس ترين مرحله ي تاريخي كه رژيم به كمك آن نياز داشت در بحبوحه ي يك بحران عمومي، آرام به گوشه يي خزيد و جسارت هر گونه واكنش را در برابر قيام مردم به يكي از دست داد.
پاسخ به اين پرسش از زبان كساني كه خود روزي جزيي از بدنه ي ارتش بودند مي تواند از مهم ترين و خواندني ترين موضوعات تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي باشد. به عوامل زيادي در خنثي سازي و ناكارآمدي ارتش پهلوي در برابر انقلاب مردمي سال ۱۳۵۷ مي توان اشاره كرد كه در اين مقال جاي پرداختن به همه آن عوامل نيست . لذا سعي مي شود به طور مختصر و تيتروار به موارد مهم اشاره شود. ۱ـ مهمرين مسائل تأثيرگذار بر نيروهاي مسلح در گرايش به انقلاب و پيوستن به مردم نارضايتي اكثر نظاميان از موقعيت اقتصادي خود و مسأله تبعيض بين بدنه ي ارتش با افسران و نظاميان رده بالا بود. به قول سرهنگ نوروزي: «اعلي حضرت مي گفتند مي خواهم كه افسران من مثل شواليه ها باشد»۴ البته مسأله تبعيض بين سطح زندگي مستشاران آمريكايي و نظاميان ايران نيز از عوامل اصلي اين نارضايتي بود.۵
۲ـ شاه از بدنه ي ارتش و نيروهاي مسلح غافل بود. « بخش اعظم بدنه ي ارتش چون از خود مردم بودند در وقايع نقش منفي نداشتند، ارتباط مردم با توده ارتش برقرار بود. چون اينها از آحاد مردم بودند و با مردم ارتباط تنگاتنگ داشتند لذا مي بينم زماني كه حكومت نظامي در كشور بر قرار بود به ندرت اتفاق مي افتاد كه سربازي روي مردم آتش بكند».۶
۳ـ موضوع ارتش در قبال وقايع مهم سال هاي ۵۶ و ۱۳۵۷
تيمسار احمد ريسمانچيان معتقد است كه موضع نيروهاي مسلح در قبال رويدادهاي انقلاب و مردم موضع كج دار و مريز و صرفا جهت رفع تكليف بوده است. وي در ادامه مي گويد:
«من عامل اصلي اين تحولات را در اشتراك اعتقادات ديني و باورها يمذهبي بين پرسنل نيروهاي مسلح و آحاد جامعه مي بينم».۷
۴ـ مرور فتواي امام در مورد شكستن سوگندي كه نظاميان در آغاز ورود به ارتش براي حفظ تاج و تخت سلطنتي ياد كرده بودند. تيمسار رامتين در اين خصوص چنين مي گويد:
«در سال ۵۶ و پس از كشتار فاجعه آميز ۱۹ دي ماه سال ۵۶ اينجاست كه مسئله استفاء گروهي از افراد نيروهاي مسلح از حضرت امام در مورد متن سوگندنامه مطرح مي شود كه امام فرمودند قسم براي حفظ قدرت طاغوتي صحيح نيست و سوگند خوردگان خلاف آن عمل كنند».۸
۵ـ اعلام حكومت نظامي در ۱۷ شهريور ۱۳۵۷، در تهران و ۱۲ شهر بزرگ كشور منجر به كشاندن ارتش به خيابان ها شد و بنا به گفته ي سرهنگ محممهدي كتيبه شاه به خيال اينكه با بوجود آوردن واقعه ۱۷ شهريور (جمعه سياه) مي تواند مانند ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ مردم را سركوب و مرعوب كند دست به عمل نابخردانه اي زد و كشتار ميدان ژاله را رقم زد اما:
«اين كشت و كشتار و حمله وحشيانه و وسيعي كه اويسي كرد، در ۱۷ شهريور به نتيجه نرسيد و تقريبا آتش قيام را شعله ورتر كرد و آن ها نتيجه عكس گرفتند».۹
۶ـ روي كار آمدن دولت نظامي ازهاري نيز كه در واقع «وجهه ارتش را خراب كرد»۱۰ كاري از پيش نبرد و به دنبال آن وقوع حادثه تيراندازي در پادگان لويزان و گارد شاهنشاهي بيش از پيش روحيه نظاميان را متزلزل كرده و آخرين اميدهاي شاه را نيز به تنها پايگاه خود بعضي گارد جاويدان به يأس مبدل كرد.۱۱
۷ـ با خروج شاه از كشور كه بلافاصله منجر به فرار بسياري از سران نظامي ارشد،۱۲ ارتش روحيه ي خود را از دست داد و بدنه ي آن در انقلاب مستحيل شد و سران آن در سردرگمي كامل غرق شدند. « در واقع با فرار شاه ارتش يك موجود بي صاحب و بي مسئوليت شد اين در به ثمر رسيدن انقلاب و خنثي كردن نيروهاي مخربي كه در ارتش بودند خيلي مؤثر افتاد».۱۳
۱ـ از عوامل مؤثر ديگر در خنثي سازي ارتش پهلوي استراتژي هاي كارآمدي بود كه از سوي مردم و رهبران انقلاب به كار گرفته شد. تاكتيك هايي چون گسترش تظاهرات و اعتصابات دادن شعارهاي حماسي و احساسي ، دادن گل و شيريني به نظاميان ، بخش شايعه و اعلاميه بين نظامي ها ، دامن زدن به روحيه شهادت طلبي و هديد و ترور عناصر شناخته شده ي رژيم موجب درماندگي شاه و سران نظامي او شده و روز به روز بر همبستگي نظاميان با مردم انقلابي مي افزود .۱۴ در اين ميان نبايد از پيام ها و اعلاميه هاي به موقع مراجع تقليد و روحانيون و مخصوصا امام خميني (ره) غافل بود. به گفته ي تيمسار ريسمانچيان :«قطعا فعاليت تبليغاتي مراجع عظام تقليد كه از طريق جرايد انتشار مي يافت يا به صورت شبنامه ها منتشر مي شد يا از طريق راديو هاي خارجي مثل راديو بي.بي.سي كه آن زمان شنونده ي زيادي داشت به اطلاع عموم مي رسيد، بسيار مؤثر بود و طيف نيروهاي مسلح و به طور كل نيروهاي امنيتي را تحت تأثير قرار مي داد».۱۵
تيمسار رامتين در تحليل شخصيت امام خميني (ره) از سال ۴۲ تا پيروزي انقلاب شاخصه ها و خصوصيات ايشان را شخصيت جذاب ، راهنما بودن ، آگاهي دهنده ، ساناد جنگ رواني ، صاحب نظر و قاطع ، برانگيزاننده و آگاه سياسي ارزيابي كرده و معتقد است كه امام با اين ويژگي ها بود كه توانست ارتش و نيروهاي مسلح را جذب انقلاب كند.۱۶
۹ـ خطاي استراتژيك شاه در كشاندن ارتش به خيابان ها ، فرار سربازان وظيفه و پرسنل كادر از محل خدمت۱۷ ، پيوستن همافران نيروي هوايي در ۱۹ بهمن به انقلاب ۱۸ ، و ورود حضرت امام (ره) به ميهن در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ۱۹ ارتش را در سراشيبي سقوط قرار داد و با اعلام بي طرفي ارتش در صبح روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ارتش پهلوي از پاي درآمد و انقلاب اسلامي مردم ايران به پيروزي رسيد. بلافاصله پس از پيروزي انقلاب با تشكيل خود جوش كميته هاي انقلابي و انجمن هاي اسلامي۲۰ در نيروهاي مسلح و كار پاكسازي و بازسازي ارتش شروع شد و تا پايان ۱۳۵۹ ش تقريبا عمليات پاكسازي در ارتش با موفقيت دنبال شد و با انتصاب افراد جوان با اعتقادهاي مذهبي در مقام فرماندهي و همكاري و همگرايي ارتش حرفه اي و سپاه پاسداران از مهمترين عوامل شكل گيري ارتش نوپاي انقلاب اسلامي ايران شد.

پژوهشگر: حشمت الله عزيزي
پانوشت:
۱ـ لطفيان ، سعيده ، ارتش و انقلاب اسلامي ايران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ، تهران ، ۱۳۸۰، ص ۹۹
۲ـ آبراهاميان ، ايراني بين دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي ، نشر ني ، تهران ، چاپ دوم ، ۱۳۷۰ ، ص ۵۳۶
۳ـ مارگارت ، لانيك ، مصاحبه با شاه ، ترجمه اردشير روشنگر ، البرز ، تهران ، ۱۳۷۱ ، ص ۲۸۳
۴ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با سرهنگ احمد نوروزي فرسنگي ، شماره بازيابي ۹ـ۱۴۱۲۷
۵ـ عباس قره باغي ، اعترافات ژنرال (خاطرات ارتشبد عباس قره باغي ) ، تهران ، نشر ني ، چاپ دهم ، ۱۳۶۸ ، ص ۹۹
۶ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با تيمسار شهرام رامتين ، شماره بازيابي ۶ـ۱۴۱۲۵
۷ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با تيمسار احمد ريسمانچيان ، شماره بازيابي ۳۱ـ۱۴۱۳۰
۸ـ مصاحبه با تيمسار شهرام رامتين ، پيشين
۹ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با سرهنگ محمدمهدي كتيبه ، شماره بازيابي ۱۴۱۳۳
۱۰ـ مصاحبه با احمد ريسمانچيان ، پيشين
۱۱ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با سروان حسين دجاني ، شماره بازيابي ۹ـ۱۴۱۲۷
۱۲ـ رارت هايزر ، خاطرات ژنرال هايزر ، ترجمه ع. رشيدي ، اطلاعات ، تهران ، ۱۳۶۵ ، ص ۳۰۷
۱۳ـ مصاحبه با سرهگ محمد مهدي كتيبه ، پيشين
۱۴ـ مثل برف آب خواهيم شد ، (مذاكرات شوراي فرماندههان ارتش دي ـ بهمن ۱۳۷۰) نشر ني ، تهران ۱۳۶۶، ص ۵۷
۱۵ـ مصاحبه با تيمسار شهرام رامتين ، پيشين
۱۶ـ مصاحبه با سرهنگ احمد نوروزي فرسنگي ، پيشين
۱۷ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با تيمسار مظفر رضوي ، شماره بازيابي ۱۴۱۳۴
۱۸ـ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، مصاحبه با تيمسار عبدالله نجفي ، شماره بازيابي ۰۲۰۴۲
۱۹ـ مصاحبه با ا حمد ريسمانچيان ، پيشين
۲۰ـ كيهان ، ۲۲/۱۱/۱۳۵۷ ، ص ۲

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي در ميان انقلابهاي بزرگ جهان
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
اشاره :
مقاله به مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزرگترين انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشأ رواج گفتمان ليبراليستي و سوسياليستي در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان مي دهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعدد، عميق تر، جد ي تر و مردمي تر از آن دو بوده و گفتمان سومي را به بشريت معاصر عرضه كرده است.

در اين مقاله سعي شده كه انقلاب اسلامي با انقلابهاي فرانسه و روسيه كه از بزرگترين و معروفترين انقلابهاي جهان مي باشند در وجوه اقتصادي، سياسي و اجتماعي مقايسه شود.


1. موقعيت اقتصادي رژيم هاي پيش از انقلاب:
در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه هاي روشني دال بر وخامت موقعيت اقتصادي از هر لحاظ وجود داشته و اين كشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحرانهاي مالي و اقتصادي فراواني بود كه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مي گشت.(1)

شرايط اقتصادي در روسيه نيز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بيستم وضع مطلوبي نداشت. دو جنگ خارجي كه در اين دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانيهاي اقتصادي افزود، ركود اقتصادي كه تا سال 1909 دوام داشت شرايط ناگواري را براي كاركنان و دهقانان ايجاد كرده بود، از يك سو بيكاري را سخت دامن مي زد و از سوي ديگر شرايط كار و ميزان درآمد اين دو طبقه را طاقت فرسا و غير قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتي كه در اين دوران كارگران راه مي انداختند عمدتاً ماهيت اقتصادي داشت و مرتباً بر تعداد اعتصابات و شماره شركت كنندگان در اعتصابات افزوده مي گشت.(2)

حال آنكه در ايران، در اواخر حكومت شاه رژيم، ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادي كه در تمام سلطنت 57 ساله رژيم پهلوي بي سابقه بود به سر مي برد. با افزايش سريع و غير قابل پيش بيني درآمد نفت ، رژيم ايران نه تنها تبديل به يكي از دولتهاي ثروتمند شده بود بلكه جامعه ايراني را به يك جامعه كاملاً مصرفي تبديل كرده بود.(3) بدين ترتيب ملاحظه مي گردد در حالي كه دولتهاي فرانسه و روسيه از نظر اقتصادي در بدترين شرايط بودند و در حقيقت در مرحله ورشكستگي نهايي قرار داشتند دولت ايران با توجه به افزايش ناگهاني و غير قابل پيش بيني قيمت نفت از نظر ذخائر ارزي و توانائيهاي مالي در مطلوبترين و مناسبترين شرايط اقتصادي در تاريخ خود بوده است.



2. اقتدار نظامي رژيمهاي پيش از انقلاب :
از مهمترين و در عين حال محسوسترين ابزار قدرت و اعمال حاكميت هر رژيم سياسي به ويژه نظامهايي كه با بحرانها و فشارهاي داخلي مواجه مي باشند و نياز به تهديد و ارعاب و احياناً سركوب حركتهاي معارض و مخالف خود را دارند قدرت نظامي آنها مي باشد. هر گاه در يك نظام سياسي، قدرت نظامي از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحيه خود را در اثر شكستيهاي پي در پي از دست بدهد و همچنين دولت بخاطر مشكلات اقتصادي امكان تأمين تداركات و خواسته هاي آنها را نداشته باشد و در نهايت قدرت نظامي اعتقاد و ايمان خود را به رژيم سياسي از دست بدهد نه تها قدرت سياسي قادر به بهره برداري از چنين نيروي نظامي براي سركوب قدرت اجتماعي معارض نخواهد بود، بلكه خود بصورت يك مدعي خطرناك درآمده و احياناً به گروههاي اجتماعي مخالف خواهد پيوست و احتمال سقوط قدرت سياسي را شديداً افزايش خواهد داد.

فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بين المللي بوده است و در اين منازعات جز يك ايالت، نه تنها چيزي بدست نياورده، بلكه شكستها و خسارتهاي عظيم مالي، جاني و ارضي به همراه داشته و قابل پيش بيني بود كه افسران ارتش نسبت به سركوب مقاومت در دوره اي كه بحران برعليه مقامات دولتي افزايش يافته بود بي علاقه باشند و اين امر موجب اختلاف و تضاد سياسي و اجتماعي شد به طوري كه نهايتاً هر حركت محدودي را براي سركوب مخالفين پادشاه و طبقات محافظه كار مسلط غير ممكن مي ساخت و زمينه را براي پيروزي انقلاب فرانسه مهيا كرد.

موقعيت نظامي روسيه نيز در اروپا بدليل جنگهاي كريمه و جنگ 1905 تغيير كرده بود. كشوري كه در 1815 تنها قدرت قوي قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر مي رسيد كه هنوز فاصله زيادي با ساير قدرتهاي اروپايي داشت بعد از جنگ كريمه به حد يكي از چند قدرت مساوي، تنزل يافت و تا زماني كه تزار در سن پطرزبورگ حاكم بود هرگز موقعيت 1815 را پيدا نكرد. جنگ جهاني اول از نظر وسعت و مدت و نزديكي به مرزهاي روسيه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تأثير بيشتري در داخل كشور بر جاي گذاشت بطوريكه قواي نظامي اين كشور را كاملاً به تحليل برده و سربازان شكست خورده و بازگشته از جبهه را بصورت مدعياني براي قدرت سياسي حاكم درآورد و به همين علت بود كه انقلاب روسيه در اوج اشتعال جنگ جهاني اول بوجود آمد.

با اين ترتيب ملاحظه مي گردد كه نظام سياسي حاكم بر روسيه قبل از انقلاب نه تنها نيروي نظامي و قواي مسلح نيرومند و وفادار به قدرت سياسي با خود نداشتند بلكه ارتشي شكست خورده، روحيه از دست داده و عاصي شده از نظام با پيوستن به كارگران اعتصابي نقشي مهم در پيروزي انقلاب بازي كردند.

اما ارتش شاهنشاهي ايران بر خلاف فرانسه و روسيه در طول حداقل 57 سال قبل از پيروزي انقلاب در هيچ جنگ خارجي مهمي شركت نكرده بود. بيش از هر پادشاهي در ايران محمدرضا شاه به نيروهاي مسلح توجه داشت. او بعنوان فرمانده نيروهاي مسلح، احساس مي كرد كه يك ارتش قوي و نيرومند و در عين حال وفادار به پادشاه، نه تنها مي تواند نظام سياسي او را در قبال مخالفين داخلي حفظ كند بلكه با توجه به جاه طلبيهايش مي تواند ابزار و اهرم لازم را براي دخالت در امور منطقه و همسايگانش و پيشبرد اهداف بين المللي او فراهم نمايد.

مي توان با قاطعيت ادعا كرد در فرانسه و روسيه از نظر نظامي با توجه به شكستهاي پي در پي در جنگهاي متعدد ضعيف ترين و نامطمئن ترين وضعيت بوده و ارتشهاي آنها نه تنها حمايت لازم را از نظام سياسي حاكم نمي كردند بلكه نسبت به انقلابيون گرايش نشان داده و بعضاً به آنها مي پيوستند، در حاليكه ارتش ايران در بهترين شرايط از نظر نيرو و تجهيزات بوده و جز در موارد استثنايي و آن هم به صورت پراكنده، تا آخرين لحظات عمر رژيم شاه نسبت به نظام وفادار باقي مانده و اكثراً در سركوب انقلابيون نيز كوتاهي نكردند.(4)

كشورهاي مورد بررسي ما هر سه از جمله كشورهايي هستند كه نه تنها داراي موقعيت استراتژيكي مهم و حساس مي باشند بلكه بعنوان قدرتهاي بالفعل يا بالقوه بزرگ محسوب مي شوند و در طول تاريخ نقش فعالي در روابط بين الملل جهاني و منطقه اي بازي كرده و مي كنند. بديهي است كه در قبال تحولات انقلابي اين كشورها چه قبل از پيروزي و چه بعد از پيروزي كشورهاي ديگر بويژه كشورهاي همسايه و ذينفع عكس العمل نشان داده و به نفع قدرت سياسي حاكم و يا بالعكس در جهت حمايت از گروههاي اجتماعي معارض فعال مي گردند. در نتيجه مسئله واكنش بين المللي از جمله عوامل مهمي است كه در بررسي قدرت و توانائيهاي رژيم سياسي حاكم قبل از انقلاب ضرورت دارد كه مورد توجه و دقت كافي قرار گيرد.

در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهاي طولاني كه لويي پانزدهم و شانزدهم با كشورهاي همسايه خود منجله اترش، روسيه، انگليس و اسپانيا داشت نه تنها در شرايط بحراني دوران انقلاب از حمايت آنها برخوردار نبود بلكه همه اين دول همسايه در جهت تضعيف لويي شانزدهم تلاش كرده و متقابلاً به حمايت از گروههاي معارض و مخالف برخواستند.

روسيه نيز از اين نظر تفاوت چنداني با فرانسه نداشت بدين معنا كه جنگ جهاني اول و درگيري مستقيم روسيه تزاري در جنگ با آلمان، عثماني و ژاپن دشمني اين دولتها بويژه دولت قدرتمند و نوپاي آلمان را برعليه خود داشت به طوريكه لنين با حمايت و امكانات فراهم شده اين دولت توانست به انقلابيون روسيه ملحق شده، و پايه انقلاب بلشويكي اكتبر 1917 را بريزد. از طرف ديگر با توجه به اينكه دولتهاي روسيه تزاري يعني فرانسه و انگليس خود مستقيماً با آلمان و متحدينش درگير بودند امكان هيچ نوع حمايتي از تزار روسيه در شرايط بحراني نداشتند.

اما دولت ايران و رژيم شاه از حداقل يك دهه قبل از سقوط خود عليرغم وجود شرايط دو قطبي با توجه به پايان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش (5) و همزيستي مسالمت آميز از حمايت كامل دو ابرقدرت، و قدرتهاي بزرگ و منطقه اي، تا آخرين روزهاي حكومتش برخوردار بود و متقابلاً انقلابيون ايران از هيچگونه حمايت بين المللي برخوردار نبودند.

با اين ترتيب در حاليكه دولتين فرانسه و روسيه از نظر حمايت بين المللي در شرايط نامناسب به سر مي بردند و دول اروپايي اغلب نسبت به رژيمهاي اين دو كشور در شرايط قبل از انقلاب نظر مساعدي نداشته و بعضاً تخاصم بودند و نه تنها هيچگونه حمايتي از نظامهاي سياسي در آن شرايط نكردند بلكه در مواردي به حمايت از انقلابيون پرداختند دولت ايران از اين نظر در شرايط مطلوبي به سر مي برد.



3. پيچيدگي و استحكام رژيم هاي قبل از انقلاب :
در هر نظام و سيستم سياسي وجود ابزارهاي قدرت از جمله قدرتهاي اقتصادي، نظامي و حمايت بين المللي بالقوه و في نفسه نمي تواند در جهت تحكيم و تثبيت قدرت سياسي حاكم كارساز و مفيد باشد بلكه توانايي، مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسي است كه مي تواند در مواقع بحراني ابزارهاي قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترين وجه و در مناسبترين زمان و مكان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاي نظامي اغلب اين امر به اثبات رسيده است كه فرماندهي لايق و كارآمد مي تواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو بر فرماندهي نالايق و ناتوان و در عين حال با امكانات وسيع پيروز شود. در حاليكه نظامهاي سياسي فرانسه و روسيه عليرغم وجود استبداد حاكم به خاطر بي كفايتيهاي پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحي كه در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخيص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريت مناسب و توانايي برقرار نموده و تغييرات لازم را اعمال كنند. رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمي از تاريخ 38 ساله حكومت خود تدريجاً به مرحله اي از اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيده و با برخورداري از مستشاران ورزيده داخلي و خارجي به ويژه برخورداري از پليس مخفي خشني همچون ساواك از توانايي لازم براي حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.(6)

در تئوري نظام دولتهاي مستبده مي بايست ضعيف شده باشد تا اينكه حركتهاي انقلابي مردمي بتواند توفيقي كسب كند يا حتي بروز كند. در حقيقت از نظر تاريخي، شورشهاي مردمي به خودي خود قادر نبوده اند دولتهاي مستبده را واژگون كنند. در عوض فشار نظامي از خارج اغلب با تضادها و انشعابهاي سياسي ميان طبقه مسلط و دولت به موازات هم مي بايست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعيف كرده و راه را براي شورشها و نهضتهاي انقلابي باز كنند.

به خاطر همين ضعفها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسي حاكم نه به علت مخالفت نيروهاي مردمي بلكه تنها به علت استيصال كامل در حل معضلات اقتصادي و سياسي - اجتماعي كشور به مجلس طبقات سه گانه روي آورد و خود را تسليم آنها كرد و آنگاه بود كه حركتهاي مردمي و تركيب گروههاي اجتماعي شكل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاينده اي داد.

و همين طور در انقلاب روسيه نيز اگرچه نيروهاي مخالف وجود داشتند، دسته بنيها و احزاب سياسي مختلف كه با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچگونه نقشي در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلكه تصور هم نمي كردند كه بدين سادگي نظام امپراتوري روسيه سقوط كند. البته دولت تزار روسيه عليرغم استيصال و فشار زيادي كه تحمل مي كرد داوطلبانه و رأساً خود را تسليم ملت نكرد ولي در مقابل اولين حركت و شورش مردمي كه ناشي از انفجار و وجود بحران اقتصادي بود و به صورت تظاهرات و اعتصابات كارخانجات و صنايع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسليم گرديده و همچون كوه يخي ذوب گرديد.

در حاليكه انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه نظام شاهنشاهي خود را در اوج قدرت و استحكام و تثبيت شده مي ديد و در مقابل مخالفتها و معارضه ها تا آخرين حد توان خود مقاومت مي كرد و گروههاي اجتماعي براي به زانو درآوردن چنين نظامي مي بايست بر اساس برنامه ريزي و بسيج تمام نيروها و قرباني كردن بسياري از انسانها نظام قدرتمند حاكم را سرنگون سازد.



قدرت اجتماعي
قدرت اجتماعي متشكل از گروههاي اجتماعي فعالي است كه بر پايه ارزشها و باورهاي مسلط و مشترك به هم نزديك شده اند و زماني كه قدرت سياسي توانايي تأمين ارزشها و خواسته هاي آنها را نداشته باشد يا نخواهد اين ارزشها و خواسته ها را تأمين كند گروههاي اجتماعي مأيوس شده به دنبال رهبر يا رهبراني كه مي توانند خواسته ها و نظرات آنها را تعقيب و تأمين نمايند حركت خواهند كرد در ايجاد و تشكل قدرت اجتماعي سه ركن اساسي قابل تفكيك هستند: مردم، رهبري و ايدئولوژي.



الف - مشاركت مردمي
در حالي كه در فرانسه و روسيه ميزان مشاركت مردم در براندازي رژيمهاي مستبده حاكم بسيار اندك بوده و حتي در فرانسه همانطور كه گفته شد، نقشي نداشته اند(7) و رژيم فرانسه به خاطر ضعفهاي خود الزاماً تسليم شده و در روسيه تعداد محدودي از كارگران كارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم كردند (8) در انقلاب اسلامي ايران به استثناي اقليت محدودي و بخش اعظم ارتش كه وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههاي اجتماعي و در سراسر كشور اعم از شهرها و روستاها، كارگران، كارمندان، كشاورزان، اصناف و ... همه و همه چرخهاي اقتصادي و اداري كشور را از كار انداخته و در مقابل رژيم تا دندان مسلح آن هم با دست خالي ايستادند و آن را ساقط كردند.

مطالعات بعدي هم نشان داد كه حتي بعد از پيروزي انقلاب كه زنجيرهاي استبداد و ديكتاتوري گسسته شده و زمينه مناسب براي ايجاد آگاهي سياسي و مشاركت توده هاي مردم فراهم شده بود به تدريج و به علت بي ميلي حاكميتهاي بعد از انقلاب اعم از ميانه روها و راديكالها در دو انقلاب فرانسه و روسيه، اين مشاركت رو به كاهش نهاده است. تاريخ و آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب اين نظريه را ثابت مي كند.

در مقابل توده هاي ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در انتخابات هاي مكرر و پي در پي شركت كرده اند و حتي در شرايط بحراني و بمباران شهرها هيچيك از انتخابات لازم براي تداوم فعاليتهاي سياسي نظام جمهوري اسلامي متوقف نشده يا به تأخير نيافتاد. در طول ده سال گذشته مردم كشور ما در بيش از بيست انتخابات (هشت انتخاب رياست جمهوري، پنج انتخاب مجلس شوراي اسلامي، سه انتخاب مجلس خبرگان، يك انتخابات نوع حكومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسي و دو انتخابات شوراهاي اسلامي) شركت كرده اند. آمار مشاركت روزافزون مردم در اين انتخابات چشمگير و جالب توجه است. و از همه مهمتر حضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات ميليوني كه به خاطر سالگرد انقلاب صورت مي گيرد نشانه حضور، بيداري و حمايت مردم از انقلابشان مي باشد.



ب - رهبري
نقش و شخصيت رهبر به ويژه زماني روشن تر و برجسته تر مي شود كه توسلات ايدوئولوژيكي گروههاي انقلابي پراكنده و غير منسجم باشد يا سازماندهي آن ضعيف باشد در اين صورت نقش و اهميت رهبري در پروسه انقلابي و در طول زمان توسعه مي يابد. از طرف ديگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم مي توان مشاهده كرد كه عبارت است از رهبر بعنوان ايده ئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهايتاً رهبر بعنوان معمار نظام بعد از پيروزي انقلاب.

در بررسي و مقايسه اجمالي ميان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهيم كرد كه در اين ركن از انقلاب نيز مانند ركن مردم انقلاب اسلامي داراي قدرت، امتيازات و ويژگيهايي فوق العاده و استثنايي بوده است كه دو انقلاب فرانسه و روسيه از آن بي بهره بوده اند.

-1 در انقلابهاي فرانسه و روسيه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاي جامعه بوده اند در حاليكه در انقلاب اسلامي ايران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقير جامعه بوده اند.

-2 در انقلابهاي فرانسه و روسيه به ويژه در انقلاب روسيه رهبران مدافع و نماينده طبقه اي بودند كه خود متعلق به آن طبقه نبودند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبران انقلاب دقيقاً مدافع طبقه اي بودند كه از آن طبقه برخاسته بودند.

-3 در انقلابهاي فرانسه و روسيه طبقه روشنفكر و تحصيل كرده رهبري انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانيون نقش ضد انقلاب را داشتند در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبري ضد انقلاب را روشنفكران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند.

-4 در انقلاب فرانسه و روسيه ما به چهره شاخصي كه همه ويژگيهاي سه گانه رهبري را در خود جمع داشته و از نظر ارائه ايدئولوژي، فرماندهي انقلاب و سازندگي بعد از انقلاب داراي استعداد، نبوغ و قدرتي همچون رهبري در انقلاب اسلامي باشد برخورد نمي كنيم. در انقلاب فرانسه چهره هايي مانند لافايت، روبسپير، دوك د. اورلئان مطرح هستند كه هيچكدام رهبري انقلاب را در تمام دوران شكل گيري و پيروزي آن بطور جامع در دست نداشتند.

در انقلاب روسيه چهره لنين از چهره هاي شاخص و برجسته تاريخ اين انقلاب مي باشد وي در واقع داراي امتيازات و استعدادها و نبوغ مشخصي بود كه در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را كه به انقلاب اكتبر 1917 معروف است نقش اصلي و محوري داشت. در حاليكه در سقوط رژيم رومانوفها در فوريه همان سال مطلقاً نقشي نداشت چهره هايي مانند زينوويف، كامنف، استالين، تروتسكي و كرنسكي هم از شهرت ويژه اي برخوردار هستند ولي آنها هم دخالتي در سقوط رژيم نداشتند. در حقيقت سقوط رژيم تزاري در اثر يك حركت خودجوش و بدون رهبري صورت گرفت.

بطور خلاصه مطالعات ما نشان مي دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسيه به چهره اي با ويژگيهاي ايدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمي كنيم آنهايي را كه نام برديم هيچكدام نه ايدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلكه سازندگان و معماران دولتهاي بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصي بودند كه بر اسب سركش تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سير تحولات بعدي اثر گذاردند. در حاليكه در انقلاب اسلامي رهبر انقلاب حضرت امام خميني(ره) بويژه با برخورداري از جايگاه مرجعيت ديني و با نبوغ، قدرت و ويژگيهاي خاصي كه داشتند كه در نوع خود بي نظير بود نقش ايدئولوگ، فرمانده و معماري انقلاب را به نحو احسن و در طول ربع قرن از حيات پربركت خود بر عهده گرفته و ايفأ كردند.



ج - ايدئولوژي
با توجه به اينكه تنها عامل مشروعيت و انسجام در جامعه و نظام قبلي در هر سه كشور نهادهاي پادشاهي بوده كه در موقعيت انقلابي بي اعتبار شده بودند بنابراين ايدئولوژيهاي انقلاب مطرح مي شوند تا آنكه تجديد بنا و اعمال قدرت دولتي را بر مبناي جديدي توجيه و استدلال كنند. ضمناً مكاتب مطرح شده به نخبگان انقلابي كمك مي كند تا انسجام و تشكل لازم را براي حركت توده ها در جهت مبارزات و فعاليتهاي سياسي تحقق بخشند.

با بررسي اجمالي از ايدئولوژيهاي حاكم بر انقلابهاي مورد نظر درمي يابيم در حالي كه مكتبهاي ليبراليسم و ماركسيسم در فرانسه و روسيه با برداشتهاي مادي خود افق محدودي را براي پيروان خود در همين دنيا و تنها از يك زاويه فراهم مي كردند، نقش مهمي هم در ايجاد انگيزه لازم در براندازي رژيمهاي پادشاهي فرانسه و روسيه نداشته اند و حتي در پياده كردن ارزشها و معيارهاي خود بعد از سقوط نظامهاي مطرود با مشكل مواجه شده و الزاماً تغييرات زيادي بر نظريات تئوريكي خود اعمال كردند. از طرف ديگر هر دو مكتب براي مردم فرانسه و روسيه نامأنوس بود و با بنيانهاي عقيدتي عامه مردم كه غالباً مذهبي بود در تعارض بود لذا اين ايدئولوژيها هرگز نتوانستند خميرمايه لازم را در ايجاد تشكل، انسجام، و وحدت اقشار و توده هاي جوامع خود فراهم كنند و تنها به عنوان ايدئولوژي طبقه خاص روشنفكر و با تعابير متفاوت باقي ماندند.

در حالي كه مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به ايران وارد شده بود و با مردم مأنوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در تاروپود زندگي آنها نفوذ و رسوخ كرده بود و با توجه به جهان بيني الهي افق بسيار وسيعي براي پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروي را نويد مي داد براي همين دوره كوتاه زندگي در اين دنيا نيز دستورالعملها و راهنماييهاي لازم براي امور روزمره زندگي فردي و اجتماعي و اداره جامعه در جهت تامين سعادت دنيوي فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب ديگر از عظمت ويژه اي برخوردار است. بويژه آنكه در مكتب تشيع با برخورداري از جوهره هاي لازم انقلابي زمينه هاي كاملاً مساعدي براي بهره مندي از يك مكتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامي در ايران فراهم بود.

انقلابهاي فرانسه و روسيه نه تنها برعليه دولت بلكه برعليه روحانيت و كليسا بود. كليسا در فرانسه فرانسوي شده، از حيطه اقتدار پاپ در واتيكان خارج گرديد و در روسيه مطرود و مقهور شد در حالي كه در انقلاب اسلامي تمام روحانيت شيعه برعليه دولت قيام كرد و انقلاب را رهبري نمود.

موفقيت ايدئولوژي انقلابي اسلام همچون امري ارزشمند و علامت مميزه انقلاب اسلامي در ايران بود. اين ايدئولوژي پاسخي قدرتمند به خواسته هاي سياسي شده معاصر و در عين حال مأيوس شده از مكاتب مادي بود. اين ايدئولوژي در عين بهره برداري از همه امتيازات تكنولوژيكي و تجربه نهضتهاي ايدئولوژيكي و سياسي غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژي امتياز قابل توجهي بر كمونيسم كه با مذهب در تعارض است، داشت. به جاي اينكه يك جايگزيني جديدي براي مذهب خلق كند همان طور كه كمونيستها كردند، انقلاب اسلامي مذهب پرتلاش و تهاجمي را كه وجود داشت به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكي مورد نياز براي جنگ در صحنه سياست مردمي مجهز گرديد. با اين عمل آنها كمك بزرگي و ممتازي به تاريخ جهان كردند. بنا به گفته زاگورين، نويسنده آمريكايي، اگر امروز كسي بپرسد كه در تئوري انقلاب ماركس چه چيزي معتبر و چه چيز بي اعتبار مي باشد، جواب بايد اين باشد كه آن تئوري ديگر به گذشته و تاريخ تعلق دارد. عدم تناسب نظريه ماركس آنگاه آشكار شد كه برخلاف پيش بيني ماركس انقلابها در پيشرفته ترين كشورهاي غربي تحقق نيافت و در عوض سوسياليسم در عقب افتاده ترين جوامع كشاورزي روسيه و چين به مرحله اجرا درآمد. با رشد تحقيق روي بسياري از انقلابها اين امر به اثبات رسيد كه مدل ماركس به خاطر ساده انگاري بيش از حد آن غير قابل بهره برداري است و در حقيقت مانعي براي درك بيشتر انقلابها است.(9)

بدين ترتيب ملاحظه مي گردد كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي را تنها مي توان در عظمت و مديريت و ميزان اعمال گسترده سه ركن انقلاب يعني مردم، رهبري و مكتب جستجو كرد كه توانست برخلاف پيش بينيها و محاسبات تحليل گران و حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهي را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد.

پيروزي انقلابهاي فرانسه و روسيه نه ناشي از انسجام، استحكام، و قدرت نيروهاي انقلابي بوده است بلكه به خاطر ضعف بنيادين رژيمهاي حاكم بود كه ساختار حكومتي را شديداً پوسانده و بحرانهاي نظامي اقتصادي و فشارهاي بين المللي اين ضعيف را تشديد كرده بودند به طوريكه سقوط نظام سياسي را امري اجتناب ناپذير ساخت. در واقع گروههاي اجتماعي رقيب در جو ناشي از خلأ قدرت و حاكميت سياسي به عنوان و وارثان نظام از هم پاشيده و دور از صحنه شده و به عنوان نيروهاي انقلابي به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همين مقايسه ها است كه ملاحظه مي گردد كه انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه از عظمت به مراتب بيشتري برخوردار است.

پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر در كانونهاي سياسي و دانشگاهي موجب حيرت شد كه بر اساس مطالعات خود از انقلابهاي گذشته هرگز نمي توانستند تصور كنند كه چنين حادثه اي در ايران اتفاق افتد. مطالعات سازمانهاي اطلاعاتي آمريكاCIA وDIA چهار ماه قبل از سقوط رژيم شاه به اين جمع بندي رسيده بود كه ايران نه در شرايط انقلابي و نه پيش از انقلاب است و براي ده سال آينده رژيم شاه پابرجا است.

تداسكاچيل در اين زمينه مي گويد:

«سقوط رژيم شاه، آغاز نهضت انقلابي ايران مابين 1977 تا 1979، به عنوان يك شگفتي ناگهاني براي ناظرين خارجي اعم از دوستان شاه تا روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سياسي و اجتماعي از جمله آنهايي كه همچون من به اصطلاح از كارشناسان انقلابهاي هستيم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حيرات و ناباوري نظاره مي كرديم. بالاتر از همه انقلاب ايران پديده اي كاملاً خلاف قاعده و طبيعت بود. اين انقلاب محققاً يك انقلاب اجتماعي است. معذالك پروسه انقلاب مخصوصاً حوادثي كه منجر به سقوط شاه بود، علتهايي را كه در مطالعه تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سئوال برد. انقلاب ايران آشكارا آن قدر مردمي بود و آن قدر روابط اساسي و پايه فرهنگي - اجتماعي و اقتصادي - اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتاً از نمونه انقلابهاي اجتماعي - تاريخي بزرگ مي باشد.»(10)

اينك اين سئوال مطرح مي گردد كه اگر انقلابهاي فرانسه و روسيه را انقلابهاي كبير بناميم، انقلاب اسلامي را چه بناميم و اگر انقلاب اسلامي، انقلابي واقعي و تمام عيار است، آنچه را كه در فرانسه و روسيه رخ داده است چه بايد ناميد؟ به همين جهت است كه گفته اسكاچيل صدق مي كند كه انقلابهاي فرانسه و روسيه آمدند و ساخته نشدند ولي انقلاب اسلامي ايران نيامد بلكه با توجه به شرايط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگي بلكه با تجهيز همه امكانات مردمي سراسر كشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعي و با رهبري قوي و پرداخت بهايي گزاف كه همانا قرباني كردن چند صد هزار انسانهاي عاشق انقلاب بود، و به همين دليل بوده كه ظهور پيروزي انقلاب اسلامي حيرت و شگفتي همگان بر برانگيخت. و به يقين مي توان ادعا كرد كه انقلاب اسلامي انقلابي بي نظير در تاريخ بشريت مي باشد.

پي نوشتها:
۱. از جمله انقلابهاي موفق مي توان از انقلاب 1789 فرانسه، 1917 روسيه، 1949 چين، 1959 كوبا و 1979 و ايران نام برد.
۲. دوك داورلئان (نايب السلطنه) در 1715 در اين زمينه مي گويد "ديناري وجه نقد در خزاين سلطنتي و صندوقهاي عايدات نداريم كه لازمترين مصارف را بتوان پرداخت چون به امور مالي رسيدگي مي كنم، مي بينم خالصجات دولتي فروخته شده، عوايد دولتي تقريباً معدوم گرديده و عايدات عادي نيز بعنوان مساعده به مصرف رسيده و انواع و اقسام اسناد تعهدآور مالي دولتي در دست مردم است كه به مبالغ هنگفت بالغ شده و حتي محاسبه و تعيين ميزان آن نيز از امكان خارج است." (آلبرماله و ژوال ايزاك، "تاريخ قرن هيجدهم و انقلاب فرانسه"/ جلداول/ انتشارات ابن سينا/ ص 9)
۳. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب انقلاب ناتمام روسيه نوشته ايزاك دويچر همچنين كتاب تاريخ روسيه شوروي/ انتشارات بيگوند/ جلد اول مراجعه كنيد.
۴. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب مقايسه سه انقلاب فرانسه، روسيه و ايران نوشته نگارنده مراجعه كنيد.
۵. كاترين چورلي در سال 1943 با يقين ادعا مي كند "زماني كه ارتشي همه قدرتهاي خود را در مقابل خيزش يا شورش به كار گيرد، هيچ انقلابي به پيروزي نخواهد رسد." به نقل از
Theda Skicpol, "Rentior State and Shia Ialam in the Iranian Revelution" Theory Society. USA, 284 ,2893 Voi, 11 NO1
Detence.
۶. تدا اسكاچيل نويسنده آمريكائي بعد از مطالعات تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه و روسيه و چني اين طور نتيجه گيري مي كند: فرانسه، روسيه و چين قبل از انقلاب امپراتوري هائي تأسيس كرده كه ظرفيت لازم براي حفظ برتري خود و طبقه حاكم را در قبال شورشهاي احتمالي از پايين داشت. بنابر اين قبل از آنكه انقلاب اجتماعي بتواند صورت گيرد مي بايست قدرت نظامي و اجرايي اين دولتها از هم پاشيده شده باشد. زماني كه انقلاب در فرانسه 1789، روسيه 1917، و در چين 1948 اتفاق افتاده به اين خاطر نبود كه اقدامات عالمانه و از روي قصدي در جهت چنين هدفي از طرف انقلابيون يا گروههاي قدرتمند سياسي در دوران رژيم سابق صورت گرفته باشد بلكه بحرانهاي سياسي انقلابي در اثر از هم پاشيدگي نظامي و اداري بروز مي كند و آن هم زماني ظاهر مي شود كه دولتهاي امپراطوري تحت فشارهاي متعدد از قبيل رقابتهاي فشرده نظامي، با اعمال نفوذهاي از خارج، نارساييهاي نهادهاي سياسي گرفتار مي شوند و از آنجا كه ساختارهاي موجود براي آنهاتحمل فشارهاي نظامي و بين المللي را در قبال اين بحرانهاي انقلابي غيرممكن مي ساخت، در برابر بحران شكننده بودند.
او ادامه مي دهد كه: «روند و حاصل انقلابهاي اجتماعي در كشورهاي وابسته تحت شرايطي شكل مي گيرد كه نه تنها به خاطر تقاضا براي دفاع نظامي و ادعاي در قبال تهاجمات بالقوه و بالفعل خارجي مي باشد، بلكه همچنين تحت تأثير كمكهاي مستقيم نظامي و اقتصادي از خارج خواهد بود. اغلب چنين كمكي به قهرمانان انقلابي پيروز در حال ظهور توسط قدرتهاي عمده خارجي كه علاقمند به نفوذ در شكل گيري و سياستهاي رژيمهاي جديد هستند صورت مي گيرد»
28Ibid, P.
۷. روبسپير در اين زمينه بيان جالبي دارد كه نقل آن مفيد است. "تقريباً در همه كشورهاي اروپايي سه مركز قدرت وجود دارد. پادشاهي، اشراف و مردم كه البته مردم فاقد قدرت هستند تحت چنين شرايطي يك انقلاب تنها در نتيجه يك پروسه تدريجي مي تواند به وجود آيد. آن پروسه با نجبأ، روحانيون و ثروتمنداني شروع مي شود كه توسط مردم محروم مورد حمايت قرار مي گيرند آنهم زماني كه منافع آنها در مقاومت با قدرت مسلط كه همان نظام پادشاهي است بهم تلاقي مي كند بنابراين و بدين علت بود كه در فرانسه قضات، نجبأ، روحانيون و ثروتمندان انگيزه و حركت اصلي را به انقلاب دادند و مردم بعداً در صحنه ظاهر شدند كساني كه اولين حركت را شروع كردند ديرزماني است كه توبه كرده اند يا حداقل آرزو داشتند كه مي توانستند انقلاب را متوقف كنند زماني كه ديدند مردم ممكن است حاكميت خود را بدست آوروند ولي در واقع آنها بودند كه انقلاب را آغاز كردند بدون مقاومت و محاسبات غلطشان هنوز ملت هم مي بايست تحت سلطه استبداد باشد.
.137illing, New York, 5691, P. zAlfred cobban "A History of Modern Frence". Goerge Bra
. تروتسكي اعتراف مي كند كه "اغراق نيست اگر بگوييم كه انقلاب فوريه توسط پتروگراد تحقق يافت و بقيه مملكت از آن تابعيت و پيروي كردند. مبارزه در جاي ديگر به جز پتروگراد نبود... انقلاب با حركت و ابتكار و قدرت يك شهر صورت گرفت كه حداكثر يك هفتاد و پنجم جمعيت كشور را تشكيل مي داد. تمام كشور در مقابل عمل انجام شده اي قرار گرفت."
47949, P. 1T.H.Green, "Comparative Revelutionary Movements, Prentice- Hall, New Jersey bUSA,

:88 Zagorin, Theories of Revelution of Contemporary Historigraphy, Political Science Quarterly, . .37934, P. 1March

نويسنده: دكتر منوچهر محمدي

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي و نظريه هاي انقلاب
منابع : جام جم آن لاين 6/3/1382
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
اشاره : نوشتار حاضر كه به مطالعه و بررسي نظريه هاي انقلاب و تقابل آنها با يكديگر مي پردازد ، توسط خانم فروغ السادات اخضري و به اهتمام مركز ملي مطالعات و سنجش افكار عمومي تهيه شده است كه بزودي با همكاري انجمن معارف ايران به چاپ خواهد رسيد.


انقلاب و تحولات اجتماعي همواره در جوامع مختلف بشري و در طول تاريخ زندگي او، حادث شده است و آدمي براي تغيير وضع موجود تا رسيدن به وضع مطلوب همواره در تلاش و كوشش بوده است . تكاپوي انسان در رسيدن به كمال مطلوب ، انديشه ظرف مناسب اين پويش را در ذهن او متبادر ساخته و آدمي براي رسيدن به آن كمال ، نيازمند به محيط اجتماعي مطلوب ، انساني و متكي بر قوانين لايتغير الهي بوده ، اين كمال جويي و خداخواهي فطري او پايه و اساس همه حركات ، جنبشها و انقلابات است . خواه اين انقلابات به نام طبقه كارگر، به نام آزادي ، به نام بورژوازي و يا مستقيما به نام پروردگار باشد، نهايتا خواست فطري انسان بر آزادي خواهي ، عدالت جويي و برابري طلبي است و تقريبا همه انقلابات در راس خواسته هاي خود آزادي ، عدالت و برابري را قرار داده اند. انقلاب اسلامي ايران ، به عنوان يكي از شكوهمندترين انقلابات دنيا و به عنوان يكي از بزرگترين و فراگيرترين آنها، در دنيا، همواره مورد توجه صاحب نظران بوده است . به اين خاطر تحليل ها، تبيين ها و توصيف هاي متعددي از آن به عمل آمده است . بديهي است كه همه تبيين ها و تحليل ها مستدل ، منطقي و همه جانبه نبوده و كاستي ها و نواقصي را نيز در بردارد. اين مساله نخست به دليل فطرت پديده هاي اجتماعي است كه ديد محدود آدمي به مكان و زمان را، به روي همه عوامل و شرايط موثر بر يك پديده نمي گشايد و دوم به دليل اين كه كانال دريافت مواد اوليه تحقيق درباره انقلاب اسلامي هر يك از تحليلگران متفاوت بوده و بعضا پيشداوري ها و پيش فرض هاي نادرست نيز بر اين «جامع نديدن» نقش داشته است . ضمن اين كه پديده انقلاب اسلامي با عظمت و پيچيدگي و چند لايه اي بودنش ، امكان يك بررسي همه جانبه بي طرفانه ، علمي و مستدل را كمتر فراهم مي كند و يا حداقل به ظرف زماني چندين ساله و مطالعه منابع بسيار و برخورداري از دانش هاي مختلف جامعه شناسي ، تاريخ فلسفه ، علوم ديني ، علوم تربيتي ، سياسي و علم روان شناسي است كه نياز دارد يك گروه تحقيقي كارآزموده و علاقه مند را مي طلبد؛ چرا كه تحقيق فوق از نوع يك تحقيق ميان رشته اي است كه با همكاري تنگاتنگ همه متخصصان امور فوق امكان پذير و ميسر مي شود. با توجه به مطالب فوق ، در بررسي حاضر كه مطالعه انقلاب اسلامي و نظريه هاي انقلاب و سپس تقابل آنها بايكديگر مدنظر بود، كوشش وافري به عمل آمده است تابتوان انقلاب اسلامي را به صورت جامع ديده و از ابعاد مختلف بررسي شود. لذا براي وارد شدن به بحث انقلاب ، بي مناسب نيست كه ابتدا تعريف انقلاب را از فرهنگ معين از نظر بگذرانيم : «انقلاب از نظر لغوي به معناي تغيير ، تحول ، برگشتگي و تبديل است و از بعد سياسي به معناي شورش عده اي براي واژگون كردن حكومت موجود و ايجاد حكومتي نو است». مراجعه به قرآن به عنوان كتاب آسماني ما مسلمانان و اخذ ايده از آن منبع و مخزن گنجهاي آسماني درخصوص انقلاب نيز، اجتناب ناپذير مي نمايد: از نظر قرآن ، تاريخ (و البته مجموعه مخلوقات) به هرطرف كه بروند خدا را از هدفش باز نمي دارند و خدا بر كار خود سوار و پيروز است (والله غالب علي امره) به علاوه تاريخ در نهايت امر به سوي امن و نعمت و رفاه و استخلاف صالحان در زمين ميل خواهد كرد. اين ميل را قرآن از قانون علمي استنباط نكرده است . بلكه اين نوعي غيبگويي است كه فقط از خداوند و پيامبران ساخته است و بس . در اين رابطه آيه سوره قصص وعده مي دهد، مومنان و نيكوكاران در زمين پيروز خواهند شد و به امن و ايمان خواهند رسيد. (سوره قصص ، آيه 4) از بحثهاي فوق چنين مستفاد مي شود كه اگر عوامل ايجادي انقلاب را به دو دسته كلي بيروني و دروني تقسيم كنيم ، مي توان چنين نتيجه گرفت كه در دين اسلام به عوامل دروني اصالت داده مي شود و عوامل بيروني ناشي از وجود عوامل دروني تلقي شده است . قرآن ، سنت و قانون خداوند را لايتغير مي داند و اين قانون را براي همه زمانها و در همه مكانها در صورت وجود شرايطي كه ذكر مي كند ، پايدار مي داند و به نوعي ، به تكرار شرايط و قانون الهي اشاره كرده است . (مقايسه ميزان تطابق عوامل انحطاط دول ابن خلدون با داده هاي تاريخي - اجتماعي ايران اخضري فروغ السادات ، ص 9-13) الهام گرفتن از قرآن و پيشوايان ديني ، ما را به تبيين و تحليل علل و عوامل بروز انقلابات رهنمون كرده و چراغي فروزان فرا راه بررسي و تفحص در انقلابات ، روشن مي كند. باشد تا به مدد اين چراغ فروزان از اين بررسي مقصود نهايي حاصل شود.

چالمرز جانسون
يكي از نظريه هايي كه در مكتب كاركردي درباره انقلاب عرضه شده است ، نظريه چالمرز جانسون است . به نظر وي انقلاب را مي بايست در زمينه سيستم هاي اجتماعي مطالعه كرد و اساسا جامعه شناسي ثبات پيش از جامعه شناسي انقلاب مي آيد. در درون يك سيستم اجتماعي متعادل ممكن است تغييراتي پديد آيد و در نتيجه تعادل سيستم به هم بخورد. تغيير اساسا 4منبع دارد :

1- منابع خارجي تغيير در ارزشها، مانند ورود عقايد وايدئولوژي هاي خارجي به درون جامعه متعادل.

2- منابع داخلي تغيير در ارزشها، مثل پيدايش عقايد ويا مصلحان در درون نظام.

3- منابع خارجي تغيير در محيط ، مانند تاثيري كه انقلاب صنعتي بر جوامع گوناگون گذاشت.

4- منابع داخلي تغيير در محيط ، مانند رشد جمعيت ويا پيدايش گروههاي جديد به نظر جانسون ممكن است اين تغييرات از طريق اعطاي امتيازات و يا پذيرش تحولات ، كنترل شوند ودرنتيجه تعادل ميان محيط و ارزشها اعاده شود. اما اگر چنين كنترل به عمل نيايد ، وضعيتي پيش مي آيد كه نويسنده آن را «اختلالات چندگانه» (multipledysfunctions) مي نامد. در اين وضعيت كه جامعه به خودي خود متعادل نيست ، گروه حاكم مي بايست به اعمال زور جهت حفظ انسجام جامعه متوسل شود. نتيجه چنين سياستي اتلاف منابع قدرت (powerdeflation) به وسيله رژيم است كه بعلاوه موجب از دست رفتن مشروعيت سياسي دستگاه قدرت مي شود. بدين ترتيب گروه حاكمه سرسختي كه زيربار پذيرفتن دگرگوني هاي نو نمي رود، با وضعيتي انقلابي مواجه مي شود كه مركب از اختلالات چندجانبه و اتلاف منابع قدرت و خدشه در مشروعيت است . ازنظرساختاري و يا كاركردي ، اين وضعيت شرايط لازم براي وقوع انقلاب را فراهم مي كند. اما شرط كافي براي وقوع انقلاب ناتواني گروه حاكم در كاربرد وسايل زور و سركوب است . با ذكر اين شرط اخير، جانسون به نظريه سياسي يا رئاليستي انقلاب نزديك مي شود؛ اما اساسا به نظر او انقلاب و تحول ساختاري ، نتيجه ناهماهنگي ميان ارزشها و محيط است . (انقلاب و بسيج سياسي - بشيريه حسين ، 1372، ص 52-53) نظر جانسون را مي توان به طور خلاصه چنين بيان كرد: انقلاب وقتي روي مي دهد كه يك دولت مشروعيت ، اعتبار و اعتماد خود را پيش ملت خود از دست بدهد. اين هنگامي اتفاق مي افتد كه دولت به ارزشهاي اجتماعي حاكم در ميان مردم توجه نكند. در نتيجه يك ناهماهنگي غيركاركردي (dysfunction) بين نظام اجتماعي و دولت و يا نظام حاكم پيش مي آيد. يك نظام اجتماعي وقتي دچار بحران مي شود كه ارزشهاي اجتماعي «سينكرونيزه» نشوند؛ يعني مانند چرخ دنده هاي ماشين ، دنده ها جا نروند. اين ناهماهنگي هنگامي پيش مي آيد كه ارزشهاي جديد و نامتناسب با نظام اجتماعي (يعني ارزشهاي مغاير با ارزشهاي سنتي) وارد جامعه مي شوند. وقتي فرآيند و جريان انقلاب آغاز شود ، آن گاه اين جريان توسط عوامل شتاب بخش تقويت مي شود. مهمترين عوامل شتاب بخش عبارتند از :

1- پيدايش يك رهبر قوي الهام دهنده يا پيامبر.

2- تشكيل يك سازمان نظامي انقلابي مخفي.

3- شكست ارتش در يك جنگ كه موجب تضعيف روحيه و سازمان آن شود. (توسعه و تضاد رفيع پور فرامر-توسعه 1377ص 42)

نسبت نظريه جانسون و انقلاب اسلامي
از نظر چالمرز جانسون ، مدرنيزه كردن جامعه و ورود فناوري جديد ، تحولات سريعي به بار مي آورد كه باعث ورود ارزشهاي جديد نامتناسب با نظام اجتماعي (ارزشهاي مغاير با ارزشهاي سنتي) و عدم توجه دولت به ارزشهاي جديد حاكم شده ، همچنين موجب ازدست دادن مشروعيت نظام مي شود كه ناهماهنگي غيركاركردي نيز به وجود مي آورد. حال اگر يك رهبر قوي و يا يك سازمان نظامي انقلابي وجود داشته باشد و يا بر اثر شرايطي ارتش دچار شكست و يا تضعيف روحيه شده باشد ، وقوع انقلاب در اين جامعه اجتناب ناپذير است . با توجه به نظر جانسون مي توان گفت جامعه در شرف انقلاب اسلامي به صورتي مصنوعي و ناقص تحت مدرنيزه شدن قرار گرفته و فناوري جديد و مدرن وارداتي موجبات تحولات سريع در برخي از ابعاد جامعه شده كه با خود ارزشهاي جديد نامتناسب با نظام اجتماعي و مغاير با ارزشهاي سنتي آورده بود. حكومت نيز سرمست از تحولات صوري و نضج ارزشهاي جديد در بين قشر نوكيسه و بي توجهي عمدي به ارزشهاي سنتي جامعه ، مشروعيت خود را از دست داد كه اين موجب نوعي ناهماهنگي و عدم كاركرد مناسب بسياري از پديده هاي اجتماعي شد. در اين هنگام وجود يك رهبري قوي (امام خميني) و وجود يك مردم انقلابي باايمان و اعتقاد مذهبي در درجه اول و وجود يك سازمان شبه نظامي انقلابي (رقيق) در درجه دوم و ارتشي كه ريشه مردمي داشت و از آنها جدا نبود و سران آن نيز تربيت نظامي مستقل از شخصيت شاه و امريكا نداشتند تا خود مستقل (در بين بي تصميمي هاي شاه و چراغ سبزهاي امريكا) دست به اقدام زنند، فرآيند انقلاب اجتناب ناپذير بود و سيل بنيان كن انقلاب همه آن دستاوردهاي رژيم استبدادي را و همين طور هرم قدرت را از بين برد. به اين ترتيب مدرنيزه كردن صوري جامعه توسط رژيم شاه ، ناهماهنگي ايجاد كرد و اين ناهماهنگي خود به عنوان يكي از عوامل به وجود آورنده انقلاب اسلامي در ايران شد.

نويسنده: فروغ السادات اخضري
منبع: جام جم آن لاين 6/3/1382

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : پيروزي انقلاب اسلامي و نقش زنان
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
به روايت امام خميني
زنان, ايـن عنـاصـر فضيلت و ارزشهاي الهي داراي بـركـات زيـادي هستند و به عنـوان نيمـي از جامعه بشريت, همـواره بيشتريـن بار مشكلات را بـر دوش مي كشند و نـوعا شـريك غم خانـواده مـي باشنـد.

اسلام برخلاف جـوامع و تمدن جاهلـي كه زنان را حقير و ضعيف و دون شمرده و آنان را در خـدمت ابتذال و فساد گـرفته بـود, به زنان, شخصيتـي باكرامت و مقامي والا بخشيد. ايـن مقام و منزلت, تـوإم با فـداكاري و ايثار, در پـرتـو انقلاب اسلامـي تجلـي يافت و عطر شكـوفايي ايـن مـوجـود بزرگـوار و بافضيلت, جهانيان را به شگفت آورد, تا آنجا كه از سـوي خبرگزاريها و تحليل گران, انقلاب اسلامي به ((انقلاب چادرها)) نام گرفت.

زنان, ايـن عناصر عفاف و نجابت, نه تنها در پيروزي انقلاب اسلامي سهم بزرگـي ايفـا كـردنـد, بلكه در تثبيت نظام جمهوري اسلامـي و تداوم انقلاب اسلامـي حرف نخست را زدند و با حضـور در صحنه انقلاب اسلامي, تـوطئه هاي دشمنان را در عرصه هاي گوناگون فرهنگي, نظامي, اقتصادي, اجتماعي, سياسـي و ... نقـش بـر آب سـاختنـد. در ايـن مقاله تلاش شـده است با بهره گيـري از سخنان گهربـار معمار انقلاب اسلامـي, حضـرت امـام خمينـي, نقـش و سهم بزرگ زنـان در پيـروزي انقلاب, به تصوير كشيده شـود و تلاش و منزلت ايـن بزرگواران عيان گردد. چهار عنوان ((تحـول فكري و روحي زنان)), ((حضـور زنان در صحنه انقلاب اسلامـي)), ((انگيزه حضـور زنان در انقلاب اسلامـي)) و ((ويژگـي زنان انقلابـي)) محـورهاي اصلـي ايـن تصـوير مـي باشـد.

1ـ تحول فكري و روحي زنان
هنر انقلاب اسلامي ايـن بود كه زنان جامعه ما را متحول ساخت و در مسير اسلام و ارزشهاي الهي هدايت كرد و از بي هـويتـي و بـي بند و باري و ابتذال كه سوغات غرب بـود, به سوي عزت خـواهي, عفاف, درك شخصيت و كمال جـويي و تحول فكري و روحي هدايت كرد و از دون مايگي به اوج انسانيت ارتقا بخشيد.

زنان مسلمان در انقلاب اسلامي شخصيت و هويت خويـش را يافتند و به مقام و منزلت والاي خـويـش پـي بردند و بينـش سياسـي, فرهنگـي و اجتماعي پيدا كردند. ايـن تحول فكري و روحي بزرگي كه نصيب زنان شد, مـوهبت الهي بـود كه امام خميني بارها از آن به بزرگـي ياد كـرده و آن را افتخـار بزرگ ملت ايـران دانستند:

((مـن در جامعه زنها يك جـور تحـول عجيبـي مي بينـم كه بيشتر از تحـولي است كه در مردها پيدا شده[ است].))(1) ((خانمهايي كه در قبل وضعشان يك نحـو ديگـري بـود, و رژيـم آنها را به يك مسـايل ديگري مشغول كرده بـود, متحول شدند به كساني كه در مقابل رژيـم ايستادنـد.))(2) ((نهضت اسلامـي به بـركت اسلام چنان تحـولـي در نفـوس زن و مـرد به وجـود آورده كه ره صـد سـاله را يك شبه طـي نمـوده است.))(3) ((اين يك تحـولي بـود كه بشر نمي تـوانست ايـن تحول را درست كند. اين تحول الهي بـود.))(4) ((ايـن تحول كه در ايـران پيـدا شـد, تحـول همه جـانبه بـود));(5)

يعنـي زنان در تمـام زمينه هاي روحـي, فكـري, اخلاقـي, فـرهنگـي, سيـاسـي, اجتمـاعي و انگيزه هـا و اهـداف, الهي شـده بـودنــد و مـي خـواستند در صبغه اسلام قرار گيرند و در مسير حضرت زهرا(س) و زينب كبرا(س) قدم بردارند.

زنان مسلمان از حالت بـي اعتنايي بيرون آمدند و نسبت به سرنـوشت خـود و خـانـواده خـويـش و اسلام احسـاس مسـووليت كـردند:


((همان زنهايـي كه آن وقت كه ـ هيچ ـ بـي تفاوت بـودنـد راجع به كشـور خـودشان, راجع به همه چيز, هميـن ها وارد شدند در ميدان و ديـديـم كه خـوب هـم مـي تـواننـد انجـام وظيفه كننـد.))(6)

تحول فرهنگي
در تهاجـم فرهنگـي غرب, زنان را در مسلخ ((فروش كالا)) و ((فساد و فحشا)) قربانـي كرده و ايـن مركز عطـوفت و فضيلت را به گرداب ابتذال كشانده بـودنـد. در طـول پنجاه سال سياه حاكميت خانـدان فاسـد پهلـوي, زنان مسلمان زير فشار و يـورش فرهنگـي استعمار و استكبـار دست و پـا مـي زدنـد. رضـاخـان ايـن مهره استعمــاري و استبدادي, خشـن ترين شيوه را در اشاعه فرهنگ مبتذل غرب, در قالب كشف حجاب به كار برد.

اسلام و انقلاب آمـد و زنان را از ايـن منجلاب فرهنگـي نجات داد و آنان را به اخلاق اسلامـي و حجـاب و عفاف و فضيلتها آراسته ساخت:

((ايـن اسلام كه در ايران زنده شد, آن خـدمتـي را كه به بانـوان كرده است و خواهد كرد, ارزشش به اندازه اي است كه نمي توانيـم ما توصيف كنيـم. اگر نبود اين انقلاب و نبود ايـن تغيير و تحولي كه در ايران واقع شـده بـود, بعد از چنـد سال ديگـر اثـري از اخلاق اسلامي در ايران نبود.))(7)

((اينجانب به زنان پرافتخار ايران, مباهات مي كنـم كه تحولي آن چنان در آنان پيـدا شـد كه نقـش شيطانـي بيـش از 50 سال كـوشـش نقاشان خارجـي و وابستگان بـي شـرافت آنان, از شعراي هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاههاي تبليغاتي مزدور را نقـش بر آب نمودند و اثبات كردند كه زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهـي نشـده و با ايـن تـوطئه هاي شـوم غرب و غرب زدگان آسيب نخـواهد پذيرفت.))(8)

((بجز مشتي زنان مرفه طاغوتـي و وابستگان ساواكـي و سرسپـردگان آنان ديگر قشرهاي ميليـونـي زنان متعهد كه اساس ملت مسلمان اند, در دام فـريب دلباختگان به غرب نيفتاده و بـا عمل خـود در طـول پنجاه سال سياه, بـا روي سفيـد نزد خـدا و خلق شجـاعانه مقاومت نمودند.))(9)

بنيانگذار انقلاب اسلامـي خطاب به روشنفكـران مـرتجع و دلباختگان بـي بنـد و بـاري و ولنگـاري غرب فـرمود:

((آيا زنها در ايران ديگر كنار رفتند به كلـي, يا همـدوش مردها در كارهاي سازنده داخل انـد؟ شما مـي خـواهيد كه زنهاي اينجا هـم بـي بند و بار باشند, هر جـور مـي خـواهند باشنـد؟ ايـن برخلاف آن تحـولـي است كه در خـود زنها پيـدا شـده است.))(10)

ميل به مبارزه
رها سـاختـن زنـدگـي آرام و بـي درد سـر و روي آوردن به زنـدگـي پرمخاطره و مبارزه با طاغوت يكي از تحـولاتـي بـود كه خداوند در وجود زنها به وجـود آورد. آن ترس و وحشتـي كه از طاغوت داشتند, از ميـان رفت و شجـاعت و شهامت جـاي آن نشست. زنـان مسلمـان از چكمه پـوشان و سـرنيزه هـاي گـارد شـاهنشـاهـي واهمه اي به دل راه نمي دادند و از زخمي و كشته شـدن نمـي هراسيدنـد. امام راحل ايـن گونه اين تحول را بيان مي كند:

(خـداوند) قلبها را از آن وحشت بيرون آورد, از آن وحشتـي كه از ايـن رژيمها همه داشتنـد, از آن وحشت بيـرون آورد و به جـاي آن تصميـم و شجاعت به ايشان داد, به طوري كه زنها, بچه ها و مردها, همه به مبارزه برخاستند. كـي سابقه داشت كه زن در مبارزه بيايد مقابل توپ و تانك بايستد؟ ايـن يك تحول روحي بود كه خداي تبارك و تعالـي در ايـن ملت تحـول را ايجـاد فـرمود.))(11)

تحول سياسي
بانوان به بركت انقلاب اسلامي و هدايتهاي پيامبرگـونه امام خميني چنان از بينـش سياسي برخـوردار شدند كه دشمنان اسلام و انقلاب از گمراه ساختـن آنان نااميد و درمانده شـدند. زنان با شناختـي كه از ماهيت و تـرفنـدهاي دشمنان اسلام پيدا كـردنـد گام در ميـدان مبارزه و سياست نهادند و خصـم دون را از صحنه بيـرون رانـدنـد. امام خميني در ديدار زنان مناطق ساحلي جنـوب ايران با اشاره به اين تحول بزرگ سياسي مي فرمايد:

((در اينكه مـي بينـم گـوينده شما بانـوان ساحلي, مسايلـي را كه مطـرح مـي كنـد, مسايل روز است, مسـايل سيـاسـي روز است, مسـايل اجتماعي روز است, همان طـور كه بانوان ديگر در مراكز و در ساير جاهاي ايـران مسايلـي را كه مطـرح مـي كننـد, مسايل روز و مسايل سياسـي و اجتماعي است, كه اين تحـول به بـركت ايـن نهضت اسلامـي پيدا شده, مـن اميدوارم كه ايـن تحـول باقـي بماند.))(12) و در مـورد بـانـوان محله چهارمـردان قـم فـرمـودنـد:

((بانـوان قـم و چهارمردان پيشرو نهضت اسلامي بـودند. رشد سياسي خود را اثبات كردند.))(13)

تحول اجتماعي
زنان در انقلاب اسلامـي شيفته كمك رسـانـي به محـرومان و مستضعفان بـودند و به شـوق ياري رساندن به كشاورزان و قشر محروم جامعه و شركت در جهادسازندگـي سر از پا نمـي شناختنـد. حضرت امام خمينـي فرمود:

((در ايـن جهادسازندگـي كه گاهي وقتها مـي بينـم خانمها رفتند و مشغول شـدنـد, خـوب, البته از خـانمها ســـاخته نيست كه مثل يك رعيتي, مثل اشخاصي كه ورزيده اند, در امـور كار كنند, لكـن همان رفتنشان در بين آن رعايا و بيـن كشاورزان, همان رفتـن و اشتغال پيدا كردن, به همان مقداري كه مي تـوانند, ايـن باعث مـي شـود كه قـدرت آنها چنـد مقـابل بشـود. وقتـي آنها ببيننـد كه از شهرها خانمهاي محصل, خانمهاي محترم آمـدند و در دهات مشغول كمك هستند به برادرهاي خـودشان, قدرت آنها چند مقابل مي شود و ايـن يك عمل بسيار ارزشمند است ولو عمل خـودش به حسب حجمـش كوچك باشد, لكـن حجم معنوي خيلي زياد است.))(14)

2ـ حضـور زنـان در صحنه انقلاب اسلامـي
حضور پرشـور در صحنه انقلاب اسلامي از افتخارات بزرگ زنان مسلمان ايـران اسلامـي است. آنـان در همـان روزهـاي نخستيـن انقلاب وارد ميدان مبارزه شدند و با جهاد خـود قدم به قدم, انقلاب اسلامـي را ياري كردند. زنان با عزمـي استـوار عليه طاغوت و استكبار جهاني به صحنه مبارزه آمـدند و ديـن خـود را نسبت به اسلام و انقلاب به خـوبـي ادا كـردنـد. امـام خمينـي خطـاب به بـانـوان فـرمــود:


((شما خـواهران در ايـن نهضت سهم بسزايي داشته ايد.))(15) ((شما سهم بزرگـي در نهضت اسلامي ما داريد. شما در آتيه براي مملكت ما پشتـوانه هستيد.))(16) آن حضرت به ايـن حضـور مـي بالد و افتخار مي كند و مي فرمايد:


((مـا بـايـد امـروز كه روز زن است ... به زنان خـويـش افتخـار نماييـم. چه افتخاري بالاتر از اينكه زنان بزرگـوار ما در مقابل رژيـم ستمكار سابق و پـس از سركـوبـي آن, در مقابل ابرقدرتها و وابستگان آنان, در صف اول, ايستـادگـي و مقاومتـي از خـود نشان دادنـد كه در هيچ عصـري چنين مقاومتي و چنيـن شجاعتـي از مردان ثبت نشده است. ))(17)

پيشگام در انقلاب اسلامي
زنان در انقلاب اسلامي, پيشگام و جلـودار نهضت بـودند و پيشاپيـش مردها در صفـوف تظاهرات خياباني عليه نظام طاغوت حركت مي كردند. زنان مسلمان در تمامي نهضتها و حركتهاي اسلامـي پيـش قدم بـودند:


((در مسإله تنباكـو پيش قدم بـودند. در مسإله مشروطيت پيـش قدم بـوده اند و بحمدالله زنها در ايـن جمهوري اسلامـي چنانچه در همه مسـايلـي كه عمـومـي پيـش آمـده است, بـراي ايـران پيـش قــــدم بوده اند.))(18)

((در مملكت ما ايـن طـور شـد كه بانـوان همـدوش بلكه جلـوتر از مردها از خانه ها بيرون آمدند و در ايـن راه اسلامـي زحمت كشيدند و رنج ديدند, جـوان دادند, شوهر دادند, برادر دادند, معذلك رنج كشيدند, عمل كردند, پشتيباني از اسلام كردند و مردها هـم به تبع زنها اين كار را كردند. ))(19)

((زنهاي محترم متعهد ايران پيشاپيـش مردان به ميدان رفتند و سد عظيم شاهنشاهي را در هـم شكستند و ما و همه مرهون قيام و اقدام آنان هستيم.))(20)

نقش هدايتگري و تشويق مردها
زنها در انقلاب اسلامي نقـش هدايتگري داشتند و با حضور خـويـش در صف مقـدم تظاهرات, انگيزه قيام و حضـور در تظاهرات و مقابله با طـاغوت را در مـردهـا و جـوانها به وجـود آوردند.

احساس برانگيز بـودند و الهام بخـش, مردان را تشـويق كردنـد و به جـوانها جرات و شجاعت بخشيدند: ((ما نهضت خودمان را مديون زنها مـي دانيـم. مـردها به تبع زنها در خيابانها مـي ريختنـد. تشـويق مـي كردند زنها مردان را. خـودشان در صفهاي جلـو بـودند. ))(21)

((مردهاي ايران از مخدرات ايران, از بانـوان ايران عبرت گرفتند و تعليم گرفتند.))(22)

((بانـوان عزيز ما اسباب ايـن شدند كه مردها هـم جرإت و شجاعت پيـدا كننـد. مـا مـرهـون زحمـات شمـا خـانمها هستيـــم.))(23)

به واسطه حضـور زنان در صحنه, غيرت مردانگي و احساسات در مردان بـرانگيخته مي شـود و هميـن مـوجب مـي شـود سستـي و تـرس را كنار بگذارنـد و بـا شجـاعت قـدم در ميـدان بگذارنـد. امام فـرمـود: ((در مـردها يك حسـي است كه اگـر ببيننـد زنها بيـرون آمـده از خـانه هـا بـراي يك مقصـدي, اگـر قـوه شـان يكـي بـاشـد, ده تــا مي شود.))(24)

((اگر چنانچه يك عده از زن وارد بشـونـد در, فرض كنيد يك محلـي كه محل جنگ است, علاوه بر اينكه خـودشان جنگ مـي كننـد, مردها را كه يك احساسـي دارند نسبت به زنها, حساسيت دارند نسبت به زنها, مردها را, قـوه شان را دوچندان مي كنند. ايـن طـور نيست كه اينها اگر فرض كنيد بروند دفاع كنند, فقط خـودشان دفاع كرده اند; خير, دفاع كرده اند, خـودشان دفاع كرده اند و ديگران هـم به دفاع وارد كـرده انـد. مرد حساس است نسبت به زن. مرد اگـر صـد نفـر مرد را ببيند كه مي كشند, ممكـن است خيلـي چيز نشـود, اما اگر يك زن را ببينند كه بي احترامي مي كند حساسيت دارد و لـو اجنبـي باشند, آن زن, هيچ كار هـم به او نـداشته باشـد. ايـن يك حساسيتـي است كه مردها دارنـد ... (اين) اسباب ايـن مـي شـود كه مردها هـم بيشتر وارد بشـونـد, مـردهـا هـم قـويتـر بشـوند.))(25)

ايثار جان و فرزند
بچه هاي خـردسـال در آغوش مادران, بـا اسلحه دژخيمان شاه پـرپـر مي شدند, و جوانان و نوجوانان در پيش رويشان بر زميـن مي افتادند و خـون سرخ شهيدانشان سنگ فرشهاي خيابان را رنگيـن مـي ساخت, اما آنان چون زينب كبرا(س) تـن به رضاي خدا داده و پرصلابت و استوار در مقابل ستمگران مـي ايستادند و با ايثار جان و فرزند و صبر در مصيبتها, احسـاس رضـايت در انجـام وظايف خـويـش داشتند.

امام راحل ايثارگـريهاي ايـن قشـر از جامعه را ايـن چنيـن بيان مي دارند:
((شما در چه تاريخي چنيـن ديده ايد؟ امروز زنهاي شيردل طفل خـود را در آغوش كشيـده و به ميـدان مسلسل و تـانك دژخيمـان رژيـــم مـي روند. در كدام تاريخ چنيـن مردانگـي و فـداكاري از زنان ثبت شده است؟))(26)

((در تظاهرات خياباني, زنان ما بچه هاي خردسال خـود را به سينه فشـرده, بـدون تـرس از تـانك و تـوپ و مسلسل به ميـدان مبـارزه آمده اند.))(27)

ايثار مال
زنان در ايثار جان و فرزند در انقلاب پيشقـدم بـودنـد. در ايثار مال هـم بر مردان سبقت جسته بـودند. آنان آنچه ذخيره داشتنـد و با قناعت جمع كرده بودند, در طبق اخلاص گذاشته, تقديـم مستضعفان و محرومان كردند. امام چه زيبا زنان مـومـن و عفيف را در ايثار مال معرفي مي كند:

((زنان ايران, هم مجاهدات انسانـي عظيـم كرده اند و هـم مجاهدات مالي. ايـن طبقه محترم زنها كه در جنوب تهران و در شهر قم و در سايـر شهرها هستنـد, هميـن خانمهاي محجبه, همينها كه مظهر عفاف هستند, در نهضت پيشقدم بودند و در ايثار مال هـم پيشقدم. ايثار كردند جـواهرات و طلاهايي كه دارند. براي مستضعفيـن دادند. عمده در ايـن امـور آن قصـد پاك است.))(28)

((خـداوند شما مـومنات را حفظ كند كه در نهضت اسلامـي خط كافـي داشتيد, و الان هـم براي مستمندان كمك كرديد و كمكهاي شما بسيار باارزش است. كمكهاي بانوان ارزشـش چند برابر كمكهاي مردان است. خداوند شما را حفظ كند.))(29)

((اينها طلاهـاي خـود را كه ذخيـره 50 سال, 20 سال, 30 سـالشـان بـود, آمـدند بـراي مستمندان دادنـد. شما چه كـرديـد؟ شماها چه كرديد؟))(30)

پشتوانه انقلاب و اسلام
چنـانچه پيشگـامـان انقلاب يعنـي آنـان كه سهم بزرگــي در انقلاب داشتنـد و بـا ايثار جان و فـرزنـد و مال, گـوش به فـرمان امام خميني بـوده و در تمامي صحنه هاي انقلاب اسلامي حضـور داشته, ايـن حضـور را تداوم بخشند و سستـي و بـي اعتنايي به خـود راه ندهند, يقينـا انقلاب اسلامـي بيمه خـواهـد شـد. بنيانگذار انقلاب اسلامـي بارها ايـن مسإله را بيان داشته و از زنان به عنـوان پشتـوانه انقلاب و اسلام ياد كردند: ((ملتـي كه بانـوانـش در صف مقدم براي پيشبـرد مقـاصـد اسلامـي هست, آسيب نخـواهـد ديد. ))(31)

((شما در آتيه براي مملكت ما پشتـوانه هستيد.(32) مـن اميدوارم كه باز شما در صف مقدم باشيد و ايـن نهضت را به آخر برسانيد كه حكـومت اسلامي ان شإالله تإسيـس بشـود و تمام اقشار ملت, تمام مستضعفيـن به حقوق حقه خـودشان برسند. خداوند شماها را حفظ كند و بـراي اسلام و مسلمين نگهدارد.))(33)

3ـ انگيزه حضـور زنـان در انقلاب اسلامـي
زنان و مـردان مسلمان در ايـران با انگيزه الهي انقلاب كـردنـد. آنان خـواستار حكـومت اسلامـي و احياي اسلام ناب محمدي(ص) و زنده شـدن نام قرآن و ائمه اطهار(ع) بـودند. از ايـن رو با نام فاطمه زهرا(س) و زينب كبرا و امام حسيـن(ع) به خيابانها مـي ريختنـد و تظاهرات راه مي انداختند.

عشق به اسلام و قرآن
كسـي زنان مسلمان را مجبـور نكـرده بـود كـودكانشان را در آغوش گرفته, در مقابل تـوپ و تانك و مسلسلهاي رژيـم طاغوت بايستنـد. آنان به خاطـر مقام و قـدرت و رياست, خـود و فرزنـدانشان را در معرض خطـر قرار ندادنـد, بلكه عشق به اسلام و قـرآن و پيشـوايان معصـوم بـود كه آنان را به صحنه كشاند. عشق به فاطمه زهرا(س) و زينب كبـرا بـود كه زنان مسلمان ما را انقلابـي كـرد. امام راحل انگيزه زنـان مسلمـان را عشق به اسلام و قـرآن بيـان داشته است:

((ملت ما عاشق اسلام بـود كه در همه اطـراف بـا دست تهي سينه هاي خودشان را سپر كردند, جـوانهاي خودشان را بردند در ميدان, زنها و مردها رفتند و مبارزه كـردند و پيروز شـدنـد.))(34) ((خانمها بـراي اينكه يك چيزي مثلا دستشـان بيايـد يا فـرض كنيـد كه صاحب منصب بشـوند, نمـيآيند بيرون, خـودشان و بچه هايشان را به كشتـن بـدهنـد. ايـن اسلام و قرآن است كه خانمها را آورده است بيرون و همدوش مردها بل جلـوتر از مردها وارد در صحنه سياست كرد.))(35) ((ايـن قدرت ايمان است كه شماها را به خيابانها كشيد و بانـوان را به خيـابـانها, و ارزش عمل همين است.))(36)

استقلال, آزادي, جمهوري اسلامي
شعار زنـان مـا در انقلاب اسلامـي سه كلمه بــود: استقلال, آزادي, جمهوري اسلامي. آنان خواستار استقلال بـودند و مـي خـواستنـد زيـر سلطه هيچ كشـور و قدرتـي نباشند و مي خـواستند آزاد باشند; يعني در سايه اسلام زيست كنند; بنده خـدا باشند و عبـد و ذليل ديگران نباشند. جمهوري اسلامي يعني حكـومتـي بر اساس اسلام ناب محمدي(ص) مي خواستند كه اركانـش را تـوحيد و عدل الهي تشكيل داده باشد, و ولايت خـدا و پيـامبـر بـر آن حـاكـم گـردد. امـام امت فـرمـود:

((زن و مرد زحمت كشيد, به خيابانها ريخت, جـورها كشيـد, خـونها داد كه اسلام را زنده نگه دارد, براي اسلام خـون داد, براي شهادت داوطلب شـد, ... آنكه به او رإي داد ملت مـا, جمهوري اسلامـــي بود, اسلام مورد نظر بود.))(37)

((آنكه از سر تا سـر كشـور فريادش در خيابان و در كـوچه ها و در مـدارس و در همه جـا بلنـد بـود, ايـن بــود كه استقلال, آزادي, جمهوري اسلامـي. ايـن سه كلمه سـر زبـان همه بود.))(38)

الگـوپذيـري از حضـرت زهـرا(س) و زينب كبرا(س)
زنان مسلمـان ايـران بـا اقتـدا و الگـوپذيـري از حضـرت فـاطمه زهـرا(س) و دخت بزرگـوارش زينب كبـرا(س) وارد نهضت شـدنـد و در مقابل طاغوت ايستادند و از اسلام و قرآن دفاع كردنـد. بنيانگذار انقلاب اسلامي فرمود:

((فردا روز زن است ... روز زنـي است كه دخترش ((حضرت زينب(س))) در مقابل حكومتهاي جبار ايستاد و آن خطبه را خـواند ... زني كه در مقابل يك جباري ايستاد كه اگر نفـس مردها مـي كشيدند, همه را مـي كشتنـد و نتـرسيد و ايستاد و محكوم كرد حكـومت را, يزيـد را محكـوم كـرد ... زن يك همچـو مقامـي بايـد داشته بـاشـد.))(39)

((زنهاي عصـر ما بحمـدالله شبيه به همـانها (فـاطمه زهـرا(س) و زينب كبـرا(س)) هستنـد. ايستـادنـد در مقابل جبار بـا مشت گـره كـرده, بچه هـا در آغوششـان و به نهضت كمك كـردند. ))(40)

((ما مكـرر ديـديـم كه زنان بزرگواري زينب گـونه(عليها سلام الله) فرياد مـي زنند كه فرزنـدان خـود را از دست داده و در راه خـداي تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به ايـن امر و مـي دانند آنچه به دست آورده اند, بالاتر از جنات نعيـم است, چه برسد به متاع ناچيز دنيا.))(41)

4ـ ويژگي زنان انقلابي
زنان مسلمان و انقلابـي كه با جهاد در راه خدا, سلطنت 2500 ساله طاغوت را سـرنگون كـردند و تاريخ را دگـرگـون ساختنـد, از منظر حضـرت امـام خمينـي داراي ايـن خصـايل ارزنـده بـودند:

شيردل و شجاع
((ما همگـي مـرهـون شجـاعتهاي شمـا زنـان شيـردل هستيـم.))(42)

((مادران شجاع فـرزنـدان اسلام خـاطـره جـانبـازي و رشـادت زنان قهرمان را در طـول تاريخ زنده كـردنـد. در چه تاريخـي اينچنيـن زنـانـي را سـراغ داريـد, در چه كشـوري؟))(43)

مظهر حجب و عفاف
زنان انقلابي كسانـي بـودند كه باحجابـي كـوبنده و عفتـي زيبنده وارد صحنه مبارزه شدند و هميـن براي دشمنان انقلاب اسلامي بيش از هر چيز شكننده و كوبنده بود:

((همينها كه مظهر عفاف هستنـد, در نهضت پيشقـدم بـودنـد.))(44)

مظهر خلوص
زنان مسلمـان در انقلاب اسلامـي پيـش از مـردان اخلاص داشتنـد. از ايـن رو ارزش اعمـال آنـان نيز بيشتـر بـود:

((خـواهرهاي ما كه در عصر نهضت شـركت داشتنـد, ارزش اعمال آنان بيشتـر بـود از ارزش اعمال مردها. آنها از پـرده هاي عفاف بيرون آمدند و با پرده عفاف با مردان همصـدا شـدند و پيروزي را تحصيل كردند و حالا هـم با قصـد خالص آنچه كه در ايام عمر تهيه كردند, بـراي مستمندان دادنـد. اين ارزش دارد, متمكنيـن اگر ميليـونها بـدهنـد, به قـدر ارزش ايـن نيست.))(45)

از طبقات محروم و جنوب شهرها
زنان انقلابـي از طبقـات محـروم و مستضعف و به اصطلاح جنـوب شهري بودند:

((ايـن زنهايي اطراف شهر قـم و زنهاي جنوب تهران و زنهاي جنـوب همه شهرستانها (جنـوب به معناي اينكه شما (غرب زده ها) مـي گـوييد اينها از طبقه پاييـن هستند) اينها حقـوق بشر را مي دانند و عمل مـي كننـد ... شمـاهـا چه كـرده ايـد؟))(46)

((هميـن زنهاي محترم و مـردهاي عزيز محتـرم بـودنـد كه از طبقه محروم در آن رژيـم بودند, اينها بـودند كه تـوانستند ايـن قدرت شيطانـي را بشكنند و ايـن سـد را خرد كنند و اينها هستند كه از ايـن به بعد بـاز تكليف دارند.))(47)

تربيت شده اسلام
((آنها كه قيام كرده انـد, هميـن زنهاي محجـوبه جنـوب شهر قـم و ساير بلاد اسلامي بـودند. آنها كه به تربيت آريامهري تربيت شدند, ابـدا در ايـن امـور دخالت نداشتنـد. آنها تربيتهاي فاسـد شـده بـودند از تربيتهاي اسلامـي آنها را دور نگه داشتند. اينهايي كه تـربيت اسلامـي داشته اند, خـون دادند, كشته دادنـد, به خيابانها ريختنـد, نهضت را پيـروز كـردند.))(48)


پي نوشت :
1ـ صحيفه نور, ج11, ص162.
2ـ همان, ج8, ص184.
3ـ همان, ج12, ص72.
4ـ همان, ج7, ص129.
5ـ همان, ص262.
6ـ همان, ج9, ص156.
7ـ همان, ج18, ص262.
8ـ همان, ج14, ص201.
9ـ همان.
10ـ همان, ج19, ص273.
11ـ همان, ج7, ص129.
12ـ همان, ص262.
13ـ همان, ج6, ص85.
14ـ همان, ج9, ص109.
15ـ همان, ص285.
16ـ همان, ج22, ص219.
17ـ همان, ج16, ص125.
18ـ همان, ج19, ص278.
19ـ همان, ج11, ص162.
20ـ همان, ج12, ص73.
21ـ همان, ج6, ص185.
22ـ همان, ج5, ص177.
23ـ همان, ج6, ص2.
24ـ همان, ج11, ص162.
25ـ همان, ج19, ص278.
26ـ همان, ج2, ص111.
27ـ همان, ص143.
28ـ همان, ج6, ص194.
29ـ همان, ص283.
30ـ همان, ج7, ص57.
31ـ همان, ج13, ص31.
32ـ همان, ج22, ص219.
33ـ همان, ج6, ص80.
34ـ همان, ج12, ص98.
35ـ همان, ج17, ص241.
36ـ همان, ج7, ص147.
37ـ همان, ج6, ص269.
38ـ همان, ج10, ص148.
39ـ همان, ج6, ص186.
40ـ همان.
41ـ همان, ج21, ص172.
42ـ همان, ج5, ص153.
43ـ همان, ج3, ص102.
44ـ همان, ج6, ص194.
45ـ همان.
46ـ همان, ص283.
47ـ همان, ص263.
48ـ همان, ص186.

نويسنده: مصطفي آخوندي

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : وقوع انقلاب اسلامي
منابع : منبع: كتاب نقد ۳-۲- دين و دنيا
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
وقوع انقلاب اسلامي محصول تلاش رهبري ديني بود كه توجه به امور سياسي و سرنوشت مسلمانان و تلاش در جهت تأسيس جامعه اي مطابق با ارزشهاي ديني را جزء اصول و اعتقادات اصيل اسلام مي ديد.

اين اعتقادات، مسبوق به يك دعوي قرآني است دال بر آنكه دين، پاسخگوي مسائل اجتماعي بشريت (سياسي و اخلاقي و حقوقي) است. حضرت امام خميني(ره)، پيوند ميان دين و سياست و تشكيل حكومت اسلامي را از واجبات اوليه بلكه از اهم احكام اسلام خواندند.

اما رويكردي نيز وجود داشته و دارد كه اصل پيوند ميان دين و حكومت، و نيز اهميت آن را، بكلي منكر است و حتي صدق صورت اولية مسأله و ضروريات آموزه هاي ديني در اين باب را، مورد ترديد قرار مي دهد. بنظر آنان، «دين، فراتر از امور روزمره است و نبايد وارد حوزة امور سياسي شود».

بايد توجه داشت كه ادعاي فوق، گرچه با بياني نو مطرح شود اما ريشه در تاريخ دارد. اينكه شأن دين، پايين تر يا بالاتر از مسائل سياسي و حكومتي است، ماَّ لاً به نفي حكومت اسلامي و توجيه حكومتهاي فاسد انجاميده و يكي از موانع تشكيل حكومت صالحان طي قرن هاي مديد بوده است. از جمله ادلة آن اين است كه به ولايت فقيه در طول تاريخ، فرصت يك آزمون منطقي داده نشد. لذا، طبيعي است كه اين نظريه، عليرغم استحكام تئوريك و استناد به "عقل و نقل"، در معرض ابهامات و اتهاماتي باشد. روشن است، كه هر تفكري در صحنة عمل، روندي تكاملي و تدريجي را طي مي كند و هر پديده، مرحله به مرحله، دقيق تر و صائب تر مي شود. تئوري نظام اسلامي نيز، در ساليان اخير درجه به درجه، شفاف تر و آبديده تر شده است. ظهور و حضور ولايت فقيه در مناسبات دنياي حاضر و ايجاد حكومت مدرن اسلامي، سپس تكامل تئوريك آن تا پاية "ولايت مطلقه فقيه" با توجه به روح كلي كتاب و سنت و آثار باقي مانده از ائمة معصومين(ع)، همه و همه، تبصره هاي تدريجي بود كه به اين نظرية مترقي، ضميمه شد و پيچيدگي هاي آن را بدقت مورد موشكافي قرارداده و راه حلهاي ديني و عقلاني را پيش رو آورد. با توجه به فشارهاي موجود در طول حيات ائمه اطهار(ع) و امتناع تشكيل حكومت علني و ظاهري شيعي، نبايد انتظار داشته باشيم كه بدون هيچ زحمتي و از همان ابتدأ، نظام اقتصادي و سياسي 8اسلام به شكل كامل و مدون در اختيار ما باشد و مسلم است كه اين نظامات بايد در سايه ولايت فقيه و در زمان نه چندان طولاني، بتدريج مدون شده و در اختيار بشريت قرارگيرد. چنانچه تا كنون نيز تجربيات بسيار مهم و موفق ايران، سرفصلهاي جديدي در فلسفه سياسي و حقوق مدني جهان اسلام گشوده است.

بي شك، ولايت فقيه به عنوان بارزترين نوع پيوند ديانت و سياست، بياني جديد در حوزه انديشه سياسي بوده است. حضرت امام (ره) با احياي امر حكومت و تأسيس جمهوري اسلامي، نحوة اتصال دين و سياست را در عمل نشان داد و بر بسياري سوءتفاهمات و نيز خاطرات تلخ حكومتهاي كليسائي قلم كشيد.

امام(ره)، نخستين فقيهي است كه در اعصار اخير پس از آنكه مبحث ولايت فقيه و حكومت اسلامي را در قالب تئوري بيان داشت، آن را مستقلا ً به مقام عمل نيز درآورد.

اين حركت در دستيابي به حكومت از طريق يك انقلاب استثنائي مردمي تحقق يافت و امام(ره)، تشكيل حكومت و قدرت سياسي را تنها ابزاري براي اصلاح جامعه در ابعاد گوناگون دانسته و اثبات نمودند كه دين مي تواند و بايد منشأ اصول حيات جمعي و برنامة زندگي باشد و با پيروي از آن مي توان و بايد به نيازمنديهاي مادي و معنوي انسانها پاسخ گفت.

امام خميني (ره) طرح نظريه ولايت فقيه را در خلال مكتوبات و سخنرانيهاي متعددي ارائه داده اند. از اولين تأليفات ايشان كه صريحاً به حكومت ديني و حضور و نظارت روحانيت در اداره كشور اشاره مي كنند، كتاب «كشف الاسرار» است كه در سال 1321 هجري شمسي به رشته تحرير درآمد. معظم له در اين كتاب به بُعد "نظارت" و نيز ملاحظات حكومتي فقهأ اشاره كردند.

از ديگر آثار حضرت امام، «الرسائل»، «البيع» و «تحريرالوسيلة» است كه در آنها نيز بطور متفرق و به تناسبهاي گوناگون، منصب حكومت و دخالت در مسايل سياسي و اجتماعي و اصلاح زندگي دنيوي را براي فقيه، ثابت مي دانند و بگونة پراكنده به مبحث ولايت سياسي "فقيه عادل" نيز پرداخته اند.

اما مهمترين و صريحترين اثر مكتوب حضرت امام(ره) در باب زعامت سياسي فقيه، كتاب "ولايت فقيه" يا "حكومت اسلامي" است كه بخشي از درس خارج فقه معظم له در نجف اشرف بوده و بطور مبسوط و علني تري به مسئله پرداختند و در دهه هاي پيش از انقلاب، بمثابة "مانيفست" مبارزان مسلمان در داخل كشور، تكثير و دست بدست مي شد.

علاوه بر موارد مذكور، مجموع سخنرانيها و نامه هاي حضرت امام(ره) در طول حيات پربركتشان و نيز بعد از پيروزي انقلاب در باب "حكومت اسلامي" مضبوط است و در اين مقال، سعي مي شود با مروري سريع، بخشي از ديدگاههاي ايشان درباب برخي پرسشهاي مهم را به اجمال، بررسي كنيم:

بنيانگذار جمهوري اسلامي در رابطه با "جامعيت دين اسلام" مي فرمايند:

"تبليغ كردند كه اسلام دين جامعي نيست، دين زندگي نيست، براي جامعه، نظامات و قوانين ندارد، طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است."1

آيا دين، مي تواند منشأ و معيار يك حكومت باشد و آيا به شئون دنيوي و اجتماعي مردم از قبيل حقوق و اقتصاد و سياست نيز ناظر است؟! بعبارت ديگر، آيا تشكيل حكومت عدل، يك وظيفة ديني است؟ امام مي فرمايند:

«... اسلام و حكومت اسلامي پديدة الهي است كه با بكاربستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مي كند و قدرت آن را دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها، چپاولگريها و فساد و تجاوزها بكشد و انسان را به كمال مطلوب خود برساند، مكتبي است كه برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد. و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است. از موانع و مشكلات سرراه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است و... حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است.»2

امام خميني(ره) متذكر مي گردند كه در دوره كتب حديث، بيشترين احكام مربوط به مسائل اجتماعي، سياسي و اقتصادي است و مسئلة حكومت از سياست، از اهم احكام الهي و غيرقابل تفكيك از دين خدا مي باشد:

«از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را دربردارد، سه، چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است. مقداري از احكام هم مربوط به اخلاقيات است. بقيه، همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق و سياست و تدبير جامعه است.»3

«مگر زمان پيغمبر اكرم(ص)، سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره، عده اي روحاني بودند و عدة ديگر، سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاي حق يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير(ع)، سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسي آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند و ضمناً علماي اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادي و استقلال جدا كنند. در اينصورت مي توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهاي ما را غارت كنند. منظور آنها همين است.»4

امام(ره) همچنين تصريح مي فرمايند كه انكار ضرورت «تشكيل حكومت»، انكار دين مبين اسلام است:

"هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراي احكام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است."5

"رسول ا...(ص) پايه سياست را در ديانت گذاشته است. رسول ا... - صلي ا... عليه و آله و سلم - تشكيل حكومت داده است، تشكيل مراكز سياست داده است و ساير خلفاي اسلام تا آنجايي به انحراف كشيده نشده بود در صدر اسلام، بايد همه آنها را نفي كنند، بايد آنها را اين آخوندهاي درباري و اين سلاطين نوكرمآب، نفي كنند. بايد پيغمبراكرم و خلفاي اسلام را طرد كنند و بگويند كه آنها مُسلِم نبودند. براي اينكه دخالت در سياست مي كردند. سياستي كه در صدر اسلام بود، يك سياست جهاني بود. پيغمبراسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت مي كرد به اسلام و دعوت مي كرد به سياست اسلامي و حكومت تشكيل داد و خلفاي بعد حكومت تشكيل دادند. در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود، سياست و ديانت توأم بودند."6

با توجه به اينكه مجموعة احكام و قوانين الهي، از جانب خداوند تبارك و تعالي توسط پيامبران براي بشريت فرستاده شده است آيا نياز به تأسيس يك حكومت خاص "ديني" نيز هست؟

"مجموعه قوانين، براي اصلاح جامعه كافي نيست. براي اينكه قانون، ماية اصلاح و سعادت بشر شود، به قوة اجرائيه و مجري، احتياج دارد. به همين جهت، خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون يعني احكام شرع، يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است."7

«اسلام، همانطور كه قانونگذاري كرده، قوة مجريه هم قرار داده است. "ولي امر"، متصدي قوة مجريه هم هست.»8

حضرت امام(ره)، مقولة تشكيل حكومت اسلامي را وظيفة فقها دانسته و آن را از واجبات مطلق مي شمرند. يعني از اموري كه واجب است مقدماتش را هم فراهم كنيم نه آنكه منتظر سرنوشت بمانيم تا شايد شرائط و زمينة حكومت، خودبخود، پيش آيد:

"اين كه فرموده اند "فقها حصون اسلامند"، يعني مكلفند اسلام را حفظ كنند و زمينه اي را فراهم آورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند و اين از اهم واجبات است و از واجبات مطلق مي باشد نه مشروط."9

ايشان همچنين، موضوع تشكيل حكومت و ولايت فقيه را وظيفه اي دانسته اند كه خود بخود اصالت ندارد و هدف از آن، اجراي احكام الهي است:

"عهده دار شدن حكومت في حد ذاته، شأن و مقامي نيست، بلكه وسيلة انجام وظيفه و اجراي احكام و برقراري نظام عادلانة اسلام است."10

«اين مقام، حكومت و منصب نيست كه به انسان، شأن و منزلت معنوي مي دهد. بلكه اين منزلت و مقام معنوي است كه انسان راشايسته براي "حكومت" و "مناصب اجتماعي" مي سازد.»11

«ما براي اينكه وحدت امت اسلام را تأمين كنيم، براي اينكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دست نشاندة آنها خارج و آزاد كنيم، راهي نداريم جز اينكه تشكيل حكومت بدهيم.»12

ايشان، اين مقام را براي شخص ولي فقيه نيز، وظيفه اي خطير مي دانند:

"اينجا صحبت از مقام نيست بلكه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حكومت و ادارة كشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يك وظيفة سنگين و مهم است. نه اين كه براي كسي شأن و مقام غيرعادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. بعبارت ديگر، ولايت در مورد بحث، يعني "حكومت" و اجرا و اداره برخلاف تصوري كه خيلي افراد دارند، امتياز نيست بلكه وظيفه اي خطير است."13

«حكومت در اسلام، به مفهوم "تبعيت از قانون" است، و فقط "قانون" بر جامعه حكمفرمايي دارد.»14

«حكومت اسلامي، حكومت "قانون الهي" بر مردم است.»15

و اما حكومت "قانون الهي" چه ويژگي هائي دارد؟

«در اين طرز حكومت، "حاكميت"، منحصر به خداست و "قانون"، فرمان و حكم خداست. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همة افراد و بر دولت اسلامي، "حكومت تام" دارد. همة افراد از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع "قانون" هستند. همان "قانوني" كه از طرف خداي تبارك وتعالي نازل شده و در لسان قرآن و نبي اكرم(ص) بيان شده است.»16

يك پرسش مهم آنست كه آيا در ولايت فقيه، ارادة شخصي، حكومت مي كند يا قانون؟! مي فرمايند: «غير از قانون الهي، كسي حكومت ندارد و براي هيچ كس،حكومت نيست، نه فقيه ونه غير- فقيه. همه بايد تحت قانون عمل كنند.»17

بنابراين ولايت فقيه، ولايت "قوانين الاهي" است و اين انقلاب، نه به حكومت اشخاص و احزاب بلكه به حكومت خدا مي انديشد: «اميدوارم انقلاب اسلامي را تا به مقصد، كه "حكومت الله" در جميع شئون كشور است، ادامه دهيد.»18

«غير از قانون الهي، چيزي نبايد حكومت كند»19

امام(رض)، در پاسخ به اين سؤ ال كه چه نوع قوانين، مي تواند معيار حاكميت، و مسلط بر جامعة بشري باشد مي فرمايند: «مطابق اصل توحيد، ما معتقديم كه خالق و آفريننده جهان و همه عوالم وجود انسان تنها ذات مقدس خداي تعالي است كه از همة حقايق مطلع و قادر بر همه چيز و مالك همه چيز است. اين اصل به ما مي آموزد كه انسان تنها در برابر ذات مقدس حق، بايد تسليم باشد و از هيچ انساني نبايد اطاعت كند، مگر اينكه اطاعت او، اطاعت خدا باشد. هيچ فردي حق ندارد انساني يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم كند و براي او قانون وضع كند. رفتار و روابط او را، بنا به درك و شناخت خود كه بسيار ناقص است يا بنا به خواسته ها و اميال خود، تنظيم نمايد. قانونگذاري براي پيشرفتها، در اختيار خداي تعالي است، همچنان كه قوانين هستي و خلقت را نيز خداوند مقرر نموده، سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانين الهي است كه توسط انبيأ بشر ابلاغ شده است».20

بنابراين كلية برنامه ها و قوانين اجتماعي، بايد برمبناي شريعت الاهي باشد و قانونگذاري مستقل از دين و برخلاف قانون خدا، برخلاف مصلحت بشري است:

«شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است. هيچ كس حق قانونگذاري ندارد و هيچ قانوني جز حكم شارع را نمي توان به مورد اجرا گذاشت.»21

اما در عين حال، همين مقام ولايت كه هدفي جز اجرأ قانون الهي ندارد، در مرحلة اجرأ اين احكام و تأمين اين اهداف، در گيرودار تزاحم ها و اصطكاكهاي عملي، گاه مجبور به تعطيل موقت يا تأخير در اجراي يك قانون يا حكم مي شود كه براساس مصلحت جامعة اسلامي، چنين اختياري خواهد داشت. امام(رض) مي گويند:

"حكومت، بمعناي ولايت مطلقه اي است كه از جانب خدا به نبي اكرم(ص) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعية الهيه تقدم دارد.»22

بدانمعني كه اگر اجرأ يك حكم فرعي خاص، احياناً با اصل ولايت و مصلحت جامعه و نظام اسلامي تزاحم يافت، مصلحت اسلام، مقدم بر اجراي فوري يك حكم فرعي يا يك مادة قانوني است. در عين حال، بعقيدة امام(رض)، نبايد توهم استبداد و نوعي خودمحوري و بي اعتنايي به قانون در مورد "ولي فقيه" شود. زيرا؛

«حكومت اسلامي، هيچيك از طرز حكومتهاي موجود نيست. استبدادي نيست كه رئيس دولت، "مستبد" و خودرأي باشد، مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن، به دلخواه دخل و تصرف كند.»23

«اگر يك فقيهي در يك مورد ديكتاتوري بكند، از ولايت مي افتد».24

«ولايت فقيه است كه جلوي ديكتاتوري را مي گيرد. اگر ولايت فقيه نباشد، ديكتاتوري مي شود.»25

«حكومت و زمامداري در دست فرد يا افراد، وسيلة فخر و بزرگي بر ديگران نيست كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتي را پايمال كند.»26

همچنين در باب شرايط حاكم اسلامي يا زمامدار و مجري مي فرمايند:

«شرايطي كه براي زمامدار ضروري است مستقيماً ناشي از طرز طبيعت حكومت اسلامي است. پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير، دو شرط اساسي وجوددارد:-1 علم به قانون-2 عدالت».27

شرط علم؛ «چون حكومت اسلام، حكومت قانون است و براي زمامدار، علم به قوانين، لازم است... اگر زمامدار، مطالب را نداند، لايق حكومت نيست. چون اگر تقليد كند، قدرت حكومت شكسته مي شود و اگر نكند، نمي تواند حاكم و مجري قانون اسلام باشد.»

و شرط عدالت؛ زيرا «عدالت به معناي برخورداري از كمال اعتقادي و اخلاقي و نيز عدم آلودگي به معاصي است. آن اوصافي كه در «فقيه» است و بخاطر آن اوصاف، خدا او را «ولي امر» قرار داده، با آن اوصاف، ديگر نمي شود كه پايش را... يك قدر غلط بگذارد».28

و در باب سلب ولايت در صورت انتفأ شرائط، مي فرمايند: «ولي امر، اگر يك كلمه دروغ بگويد، يك قدم برخلاف بگذارد، آن ولايت را ديگر ندارد. و... او را از عدالت مي اندازد. يك همچو فقيهي نمي تواند خلاف بكند. اسلام، هر فقيهي را كه ولي نمي كند. آن كه علم دارد، عمل دارد. مشي اش مشي اسلام است... يك آدمي كه تمام عمرش را در اسلام ... در مسائل اسلامي مي گذراند، آدم معوجي نيست، آدم صحيحي است.»29

«آن آدمي كه مي خواهد چنين منصب مهمي را بعهده بگيرد و «ولي امر» مسلمين و نايب اميرالمؤ منين(ع) باشد و در "اعراض"، "اموال" و "نفوس مردم"، "مغانم"، "حدود" و امثال آن دخالت كند بايد منزه بوده و دنياطلب نباشد. آن كسي كه براي دنيا دست و پا مي كند، هرچند در امر مباح باشد، "امين ا..." نيست و نمي توان به او اطمينان كرد.»30

به تعبيري ديگر آيا مي توان گفت؛ مشروعيت اين حكومت در عمل كردن به احكام خدا، تقواي دروني و منزه بودن از دنيا و نيز نظارت دقيق و قانونمند امت اسلامي و خواص صاحب تشخيص با معيارهاي الهي است؟ اساساً آيا ولايت فقيه، يك حكومت مطلقه است يا مشروطه؟

: «حكومت اسلامي نه استبدادي است نه مطلقه، بلكه مشروطه است البته نه مشروطه بمعني متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آرأ اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرأ و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(ص) معين گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجراشود. از اين جهت حكومت اسلامي حكومت قانون الهي بر مردم است.»31

بنابراين «ولايت مطلقه»، هرگز بمعني «حكومت مطلقه» نيست بلكه ولايت مطلقة فقيه، يك حكومت مشروطة اسلامي است.

ولايت مطلقة فقيه، بر حسب تعريف، به گونه اي است كه امكان ديكتاتوري از آن منتفي است. آيا وليفقيه، داراي اختيارات مطلق و نامحدود است و يا محدود به حدودي است كه قوانين براي آن تعيين كرده اند؟

«فقيه، اگر يك گناه صغيره هم بكند، از ولايت ساقط است. مگر ولايت، يك چيز آساني است كه بدهند دست هر كس؟ اينها كه مي گويند ديكتاتوري پيش مي آيد، اينها نمي دانستند حكومت اسلامي ديكتاتوري نيست. مذهب، مقابل اينها ايستاده، اسلام، مقابل ديكتاتورها ايستاده و ما مي خواهيم كه فقيه،باشدتاجلوي ديكتاتورهارابگيرد.»32

"آن فقيهي كه براي امت تعيين شده است و "امام امت" قرار داده شده است، آن است كه مي خواهد اين ديكتاتوري را بشكند و همه را به زير بيرق اسلام و حكومت اسلام بياورد.»33

"اسلام، ديكتاتوري ندارد. اسلام، همه اش روي قوانين است و آن كساني كه پاسدار اسلام اند، اگر بخواهند ديكتاتوري كنند، از پاسداري ساقط مي شوند به حسب حكم اسلام."34

آيا حكومت و دولت، مسلط بي قيد و شرط بر مردم است و مردم، در خدمت دولتند يا به عكس؟!

"اسلام مي خواهد كه دولتها خدمتگزار ملتها باشند."35

«انبيأ خودشان را خدمتگزار مي دانستند، نه اينكه يك نبي اي خيال كنند حكومت دارد بر مردم، حكومت در كار نبوده، اوليأ بزرگ خدا، انبيأ بزرگ همين احساس را داشتند كه اينها آمدند براي اينكه مردم را هدايت كنند، ارشاد كنند، خدمت كنند به آنها.»36

"مطمئن باشيد كه دولت اسلامي، خدمتگزار است براي همه قشرهاي ملت. اختصاص به يك طايفه، دو طايفه ندارد و مااز طرف اسلام، مأمور به اين معنا هستيم."37

اساس و زيربناي تشكيل حكومت اسلامي از ديدگاه حضرت امام(ره) چيست؟ آيا آرأ ملت نقشي جد ي دارند يا مداخلة مردم، صرفاً نوعي تشريفات است؟

"اينجا آرأ ملت حكومت مي كند. اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد و اين ارگانها را ملت تعيين كرده است و تخلف از حكم ملت، براي هيچيك از ما جايز نيست."38

"حكومت اسلامي، حكومتي است كه صد در صد متكي به آرأ ملت باشد، به شيوه اي كه هر فرد ايراني احساس كند با رأي خود سرنوشت خود و كشور خود را مي سازد."39

"ما بايد روي ميزان عدل رفتار كنيم. ما به آنها خواهيم فهماند كه معني دموكراسي، چيست؟ دموكراسي غربي اش فاسد است، شرقي اش هم فاسد است. دموكراسي اسلام، صحيح است و ما اگر توفيق پيدا كنيم، به شرق و غرب اثبات مي كنيم كه اين دموكراسي كه ما داريم دموكراسي است نه آنكه شما داريد و طرفدار سرمايه دارهاي بزرگ است و نه اينكه آنها دارند و طرفدارهاي ابرقدرت هستند و همة مردم را در اختناق عظيم گذاشتند."40


--------------------------------------------------------------------------------

پي نوشتها
1. ولايت فقيه، ص 85
2. صحيفة نور، ج 21، ص 176
3. ولايت فقيه، ص 9
4. ولايت فقيه، ص 23
5. ولايت فقيه، ص 31
6. صحيفة نور، ج 17 - ص 138
7. ولايت فقيه، ص 26
8. ولايت فقيه، ص 27
9. ولايت فقيه، ص 85
10. ولايت فقيه، ص 69
11. ولايت فقيه، ص 99
12. صحيفة نور، فصل سوم، ص 117
13. ولايت فقيه، ص 55
14. ولايت فقيه، ص 65
15. كلمات قصار پندها و حكمتها، امام خميني(س)، ص 117
16. ولايت فقيه، ص 54
17. صحيفة نور، ج 10، ص 53
18. صحيفة نور، ج 7، ص 25، 26
19. صحيفة نور، ج 6، ص 58
20. صحيفة نور، ج 4، ص 166
21. ولايت فقيه، ص 53
22. صحيفة نور، ج 20، ص 170
23. ولايت فقيه، ص 52
24. كلمات قصار پندها و حكمتها، امام خميني(س)، ص 119
25. همان، ص 119
26. همان، ص 138
27. ولايت فقيه، ص 58
28. صحيفة نور، ج 11، ص 133
29. صحيفة نور، ج 11، ص 133
30. ولايت فقيه، ص 199
31. ولايت فقيه، 3 و 52
32. صحيفة نور، ج 10، ص 175
33. صحيفة نور، ج 10، ص 175
34. صحيفة نور، ج 10، ص 174 - 175
35. صحيفة نور، فصل سوم، ص 139
36. صحيفة نور، ج 15، ص 217
37. صحيفة نور، ج 17، ص 79
38. روزنامه جمهوري اسلامي، اسفند ماه 1359
39. روزنامه كيهان، شماره 10977 - 1359
40. صحيفة نور، ج 5، ص 238

منبع: كتاب نقد ۳-۲- دين و دنيا
نويسنده: بهرام بهرامسيري

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : پيروزي انقلاب ما به بركت صفا و خلوص مردم بود
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
پيروزي انقلاب ما به بركت صفا و خلوص مردم بود
در اسلام، نقطه اصلي و محوري براي اصلاح عالم، اصلاح نفس انساني است. همه چيز از اين جا شروع مي شود. قرآن به نسلي كه مي خواست با دست قدرتمند خود، تاريخ را ورق بزند، فرمود«قوا اَنفُسَكَمْ »، «عَليكُمْ اَنْفُسَكُمْ». خودتان را مراقبت كنيد، به خودتان بپردازيد و نفس خودتان را اصلاح و تزكيه كنيد؛ «قَد من اَفلَحَ مَنْ زَكّاها». اگر جامعه اسلامي صدر اسلام، از تزكيه انسانها شروع نشده بود و در آن به اندازه لازم، آدم هاي مصفا و خالص و بي غش وجود نداشتند، اسلام پا نمي گرفت، گسترش پيدا نمي كرد، بر مذاهب مشركانه عالم پيروز نميشد و تاريخ در خط اسلام به حركت نمي افتاد. اگر انسان هاي مزكا و مصفا نباشد جهاد نيست. انقلاب مه كه پيروز شد، به بركت صفا و خلوص و اخلاص و كار براي خدا و بلند شدن از سر منافع مادي و شخصي بود. مقاومت در جنگ تحميلي هم همين طور بود.

اهميت و جلوه اسلام در ابعاد جهاني
من در زمان رياست جمهوري، در كنفرانس غير متعهد ها در زيمبابوه شركت كردم. كنفرانس غير متعهدها عمدتاً در اختيار چپ ها بود. البته دولت هاي متمايل به غرب و امريكا هم در آن جا بودند؛ اما كارگردان عمده يكي رابرت موگابه بود، يكي فيدل كاسترو كه اين ها چپ بودند و بقيه روساي جمهور چپ دنيا كه طرفدار شوروي بودند، حضور داشتند و عمده كارگرداني در دست اين ها بود. من رفتم در آن جا سخنراني كردم. سخنراني من صد در صد ضد امريكايي و ضد استكباري بود. حقايق انقلاب، حقايق كشور، جرايم امريكا، جرايم عليه ملت ايران، مسائل مربوط به جنگ تحميلي و امثال اين ها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدت، به تجاوز شوروي به افغانستان حمله كردم؛ اين ها مبهوت مانده بودند! يكي از همان روساي جمهور چپ به من گفت، تنها غير متعهد در اين كنفرانس، ايران است. ببينيد، نظام اسلامي در ابعاد جهاني، اين طور اهميت و جلوه پيدا مي كند و حتي دشمنانش مجبور مي شوند به او احترام كنند.


انقلاب، ما را زنده كرد و به ما شخصيت و احساس هويت داد:
جامعه ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احساس هويت كرد؛ يعني شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نود و نهم در امواج جهاني غرق و گم بوديم؛ انقلاب ما را زنده كرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت كه يك ملت مي تواند در اساسي ترين مسائل جهاني، سخن و موضعي داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اين كه قدرتمندان و قلدرهاي عالم چه مي خواهند، ابراز كند و پي آن بايستد. ارزش يك ملت در جامعه بين الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله روي كوركورانه؛ آن هم نه از چيزهاي خوب، بلكه از نقاط منفي. براي يك ملت، بله قربان گوي دولت هاي گردن كلفت تر و قوي تر و تروتمند تر بودن ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد؛ اين به بركت اسلام به ما رسيد. الان هم با تمام قدرت ، نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران در صحنه جهاني به عنوان يك ملت شجاع كه در زمينه مسائل گوناگون صاحب ايده ايد، مطرحند.


اسلام و انقلاب به ما جرإت و قدرت تحرك و جوشش علمي بخشيد
ما از لحاظ علمي، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بوديم. بيش از پنجاه سال، تحرك و جوشش علمي در بعضي از بخش ها تعطيل بود. اين كشور كند بود، موانعي كه به وجودآورند، براي اين ملت مثل سم كشنده اي بود. باور را از ملت ما گرفتند. ملت و نخبگان و مغزهاي ما را به هر آنچه از بيرون اين مرزهاست، آن چنان دلبسته كردند كه اصلاً كسي اين مجال و اين جرأت و اين شجاعت را پيدا نكند كه فكر كند مي توان بر خلاف آن حرف ها يا غير از آن حرف ها و آن نظريه اي ارائه كرد. ما هنوز هم تا حدودي گرفتار آن حرف ها هستيم. البته اسلام به ما خودباوري داد ئ انقلاب به ما جرأت بخشيد. آنچه امروز مشاهده مي كنيم، نتيجه همين جرأت است؛ بايد اين جرأت را تقويت كرد و پيشرفت.

مهمترين مسئوليت رهبري، سياست گذاري كلي نظام است
وظايف و مسئوليت هاي رهبري، همان چيزي كه در قانون اساسي آمده است. رهبري، سياستگذار كلي نظام محسوب ميشود؛ يعني همه قواي سه گانه بايد در چهارچوب سياست هاي رهبري برنامه ريزي كنند و سياست هاي اجرايي خودشان را تنظيم نمايند. حركت و قواره ي كلي نظام بايد در چهار چوب سياست هايي باشد كه رهبري معين مي كند؛ اين مهمترين مسئوليت رهبري است.


ويژگي مورد نياز يك مسئول در نظام جمهوري اسلامي
آن كسي كه به مجلس مي رود، يا به هر مسئوليت ديگري در نظام جمهوري اسلامي مي رسد، اگر فاسد، بيگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، ديگر نمي تواند نقشي را كه ملت و طبقات محروم مي خواهند، ايفا كند. اگر آن شخص انسان معامله گر، رشوه و توصيه و مرعوبي بود، در مقابل تشر تبليغات و سياست هاي خارجي جا زد، ديگر نمي تواند مورد اعتماد مردم قرار بگيرد و برود آن جا بنشيند و تكليف ملك و ملت را معين كند. اين شخص غير از كفايت ذاتي و دانايي ذاتي، به شجاعت اخلاقي، تقواي ديني و سياسي و عقيده درست هم احتياج دارد.

تا اين تاريخ ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده است
شما اين را بدانيد كه تا اين تاريخ، هيچ حكومتي مثل حكومت فعلي ايران، در اين سرزمين نبوده كه به راي و خواست و عاطفه مردم متكي باشد؛ من اين را به طور يقين مي گويم و آن را ثابت مي كنم. البته حكومت هايي بوده اند كه ستايش كردن، يك حرف است؛ ايمان و باور و عاطفه مردم در اختيار يك حكومت بودن، يك حرف ديگر است؛ اين متعلق به جمهوري اسلامي است؛ اين به بركت انقلاب و تكيه به مردم است؛ الان هم همين طور است، اين را بنده با افتخار تمام عرض مي كنم. در اين جا اقبال مردم، با فرعونيت و احساس خود برتر بيني زمامداران همراه نشده است. بنده كه الان دارم با شما حرف مي زنم يك سر سوزن در خودم احساس كبريايي ندارم الحمدالله رب العالمين ساير مسئولان كشور هم اين گونه اند؛ رئيس جمهور هم ندارد، رئيس مجلس هم ندارد، رئيس قوه قضائيه هم ندارد؛ اصلا و ابدا چنين چيزي وجود ندارد. مسئولان ما مي دانند كه امانت خدا در دست آن هاست، امروز چند صباحي وجود دارد، اما فردا نيست. مسئولان بر عهده خودشان وظايفي قائلند؛ اين مربوط به اين كشور است.

اگر كسي ادعا كند و بگوييد نظام اسلامي ما هيچ عيبي ندارد، گزاف گفته است
اگر كسي در مقابل اين جوان ها ادعا كند و بگويد نظام اسلامي ما هيچ عيبي ندارد و همان قالبي را كه اسلام خواسته، ما داريم پياده مي كنيم، گزاف گفته است، به هيچ وجه اين طور نيست. خود ما انسانهاي ضعيفي هستيم. وقتي كساني اسم مبارك اميرالمومنين (ع) يا اسم مبارك ولي عصر(روحي فداه) را مي آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مي آورد، بنده تنم مي لرزد. آن حقايق نور مطلق، با ما كه غرق در ظلمتيم، خيلي فاصله دارند. ما گياه همين فضاي آلوده دنياي امروزيم، ما كجا، كمترين و كوچكترين شاگردان آن ها كجا؟ ما كجا و قنبر آنها كجا؟ ما كجا و آن غلام حبشي فدا شده در كربلاي امام حسين كجا؟ ما خاك پاي آن غلام هم محسوب نمي شويم.
اما آنچه كه حقيقت است، اين است مه ما به عنوان مسلماني كه راهمان را شناخته ايم، تصميم خود را گرفته ايم و نيروي خود را براي اين راه گذاشته ايم و به همه وجود در راه داريم حركت مي كنيم و ادامه خواهيم داد. نواقصي در كار ما وجود دارد؛ همه اين نواقص هم قابل حل است.

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ويژگي هاي مكتبي « انقلاب » در گفتار شهيد بهشتي
كلمات كليدي : انقلاب- شهيد بهشتي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
مدخلي بر موضوع هر انقلابي در پي تجديد بناي محيط اجتماعي و انساني خود است و اين دگرگوني را به واسطه تغييرات عميق در وضع رواني و شعور قسمتي از جامعه و يا كل آن دنبال مي كند; اين معنا زماني گستره و عمقي قابل توجه مي يابد كه يك انقلاب به مكتبي تكيه كند كه از رستنگاهي الهي و وحياني برخوردار است و سروش جوانب گوناگون مفاهيم آن بازتابشگر تغييرات عميق در وضع رواني جامعه است . از اين منظر انقلاب اسلامي ايران موجد و خالق يك فضاي گفتماني مكتبي بود فضايي كه عنصر معنويت و معنويت گرايي وجه غالب آن بود از همين رو است كه « ميشل فوكو » ـ فيلسوف فرانسوي ـ انقلاب ايران را « روح جهان بي روح » و « بازگشت به معنويت » مي خواند و يا « كلر برير » و « پير بلانشه » انقلاب ايران را به عنوان « انقلابي به نام خدا » معرفي نموده اند. تنها فوكو يا بلانشه يا برير نيستند كه انقلاب اسلامي ايران را انقلابي معنويت گرا مي خوانند نظريه پردازاني چون « گيلز كپل » در كتاب « انتقام خداوند » « حامد الگار » در كتاب « ريشه هاي انقلاب اسلامي » « آصف حسين » در كتاب « ايران اسلامي » افزون بر نويسندگان انديشمند ايراني به بعد فرهنگي و معنوي انقلاب تاكيد داشته اند و آن را وجه مميزه انقلاب اسلامي ايران از ساير انقلاب هاي جهان دانسته اند. كليم صديقي نويسنده و پژوهشگر مباحث انقلاب اسلامي نيز مي گويد : « انقلاب اسلامي نهضت ديني و الهي بود كه به گونه اي شگفت آور توانست در اندك زماني كوتاه امواج توفنده و خروشان آن از مرزهاي جغرافيايي فراتر رفته جهان معاصر علي الخصوص دنياي اسلامي را متاثر از درخشش انفجار نوراني خود كند » 1. لذا اساس انقلاب اسلامي كه از مهرماه سال 1341 به رهبري حضرت امام خميني (ره ) آغاز شد بر پايه « مكتب اسلام » بنا نهاده شده و اين خود نيز منبعث از سرچشمه زلال « قرآن و عترت » مي باشد اين ويژگي همواره در پيام ها بيانيه ها سخنراني ها و مصاحبه هاي حضرت امام ـ به عنوان باني و يگانه قائد آن ـ مورد تاكيد قرار گرفته و از سوي ميليون ها زن و مرد و پير و جوان سرتاسر ايران در قالب شعارها و قطعنامه هاي گوناگون مورد تائيد واقع شده است . شكي نيست كه در هر انقلاب بزرگي عده اي اندك متمايز از خط مشي اصلي و حتي مغاير با ماهيت آن قيام وارد عمل مي شوند تا مسير جريانات مبارزه را به سوي اهداف ديگري هدايت نمايند كه گاهي نيز متاسفانه موفق هم مي شوند از جمله آن انقلاب مشروطه ايران بود كه ثمره نهايي آن 15 سال بعد ظهور مستبدي نوين بنام « رضاخان » بود كه بدتر از استبداد « مظفرالدين شاه » عمل مي كرد لذا در انقلاب اسلامي نيز با آنكه همه مي دانستند منشا آن از حوزه علميه روحانيت قم و به رهبري يك مرجع شجاع بنام « حاج آقا روح الله خميني » بوده باز ديديم تعداد انگشت شماري با گرايشات ماركسيستي ملي گرايي التقاطي (به تعبير شاه ماركسيت هاي اسلامي ) مائوئيستي و روشنفكران وابسته به شرق و غرب و افراد هرهري مذهب (به تعبير مرحوم جلال آل احمد) هم چون خود را مخالف رژيم شاه مي دانستند وارد گود شدند و حتي برخي از آنها تا پاي مرگ و زندان هم پيش رفتند اما حقيقت آن است كه حضور اين انگشت شماران قليل در مقابل موج عظيم مبارزات نهضت اسلامي مردم مسلمان بسيار ناچيز بودند به خاطر روح غالب بر جريان انقلاب كه همان « گفتمان مكتبي » بود اكثر اين گروهها نيز در ميان مردم خود را طرفدار اسلام و حتي در نوشته هاي خود به آيات قرآن و روايات ائمه (س ) بويژه قيام امام حسين (ع ) اشاراتي مي كردند تا خود را هم سو با مردم مسلمان و اهداف قيام امام نشان دهند. حتي ماركسيت ها و كمونيست هاي مخالف رژيم شاه در ميان مردم جرات نمي كردند كه ماهيت ضد الهي خود را معرفي نمايند چون از واكنش تند مردم و روحانيت واهمه داشتند به همين سبب هريك از اين طيف ها در قبل از پيروزي تلاش مي كردند تا خود را بيشتر به امام نزديك نمايند و از معظم له تائيديه اي ولو بطور شفاهي بگيرند كه موفق نشدند. با اين وجود جريانات فكري منحرف پس از پيروزي با استفاده از آزادي فرهنگي حاصل اقدام به زير سئوال بردن « بعد مكتبي و اسلامي » انقلاب نمودند و حتي تا مرحله انكار آن پيش رفتند (كه متاسفانه اكنون نيز گاهي قلم به مزدوران غرب و شرق زده و يا جاهلان نق زن به خاطر كاستي ها و ضعف هاي ناشي از عملكرد نا مناسب برخي از مسئولين و يا دستگاهها « اصل مكتبي و اسلامي بودن » و كليت انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي را زير سئوال مي برند كه كمال بي انصافي در قضاوت علمي و تاريخي است ). در اين ميان از جمله كساني كه با احساس مسئوليت در قبال دفاع از « اسلاميت انقلاب » علي رغم مشغله هاي زياد اجرايي در آستانه پيروزي و پس از آن در سخنراني ها و مصاحبه هاي خود به مناسبت هاي مختلف به تجزيه و تحليل اين موضوع پرداخت « شهيد مظلوم آيت الله بهشتي » بود2. نهضت ملي نفت به اعتقاد شهيد بهشتي در سرزمين ايران بويژه از نهضت تنباكو به اين سو قيام هاي مختلفي صورت گرفته است كه برخي از آنها منطقه اي و برخي ديگر بصورت سراسري انجام شده است به زعم او ما شاهد دو نوع گرايش و محور غالب در اين قيام ها بوده ايم . محور اول : « مكتب اسلام » كه همواره محوري اعلي و اقوي و پرتوان تر بوده است . محور دوم : « مليت و وطن پرستي » كه كم و بيش در اين نهضت ها حضور داشته است . او محور دوم (ملي گرايي ) را در نهضت ملي نفت يك محور نيرومند و موثر مي داند و همگام با بسياري از روحانيون ديگر بويژه آيت الله كاشاني خود در اين مبارزات نقش آفرين و شاهد رويدادهاي آن بوده است . لذا به خاطر همين او بحث خود را پيرامون اين موضوع از همين نقطه آغاز مي كند. دكتر بهشتي مي گويد : « سال » 30 ـ29 سالي بود پرهيجان براي جوان هائي كه به اين مسائل و آرمان ها علاقه اي داشتند تهران در آن موقع جاذبه خاصي داشت من يك روحاني جوان بودم كه در دانشگاه هم به تحصيل اشتغال داشتم در نتيجه از دو سو با جريان هائي كه رخ مي داد رابطه و پيوند روحي برقرار كرده بودم از يك سو به اعتبار حضور روحانيت در آن نهضت مرحوم آيت الله كاشاني چهره روحاني مبارزي كه براستي در آن سال ها مي درخشيد و در بسيج نيروها و ترساندن دشمن ها به راستي نقش اول را داشت علاوه بر اين مرحوم آيت الله العظمي آقاي سيد محمد تقي خوانساري « رضوان الله عليه » (كه از مراجع دوم قم بود) نيز در مبارزه حضور داشتند اما نه در نقش كارگرداني زيرا كارگرداني از ناحيه روحانيت در دست مرحوم آيت الله كاشاني در تهران بود. ما به اعتبار طلاب جواني كه به اين مسائل علاقه داشتيم و عشق مي ورزيديم حضور در صحنه ها براي مان مطلوب بود و به اعتبار ارتباط با دانشجويان در دانشگاه و هم به اعتبار دوستان هم فكري كه داشتيم آن موقع در تظاهرات و اجتماعاتي كه در تهران بود بعنوان شركت كننده حضور پيدا مي كرديم و مسائل را از نزديك مي ديديم . دقيقا وقتي مسئله انقلاب و نهضت از مرحوم آيت الله كاشاني و عده اي از روحانيون و جناحي از متدينين به اين طرف مطرح مي شد ديگر تنها مسئله مسئله نفت بود و مسئله مليت ! خوب يادم هست سخنران هائي كه دانشگاهي (اساتيد يا شبيه آنها) و از چهره هاي شناخته شده آن مبارزه بودند در اين بالكن 3 سخنراني مي كردند اما هرچه گوش تيز مي كردي (تا) ببيني آيا دين و اسلام و قرآن هم محور (سخنان شان ) است مي ديدي نه آنجا از اين حرف ها خبري نيست آنجا تنها محور نفت است و مليت و وطن اما اين طرف مي آمدي در ميان روحانيت مي ديدي محور مذهب و پاسداري از قرآن و تعاليم اسلامي است ولي آنجا هم صحبت نفت بود و صحبت مليت ! لكن بطور كلي در صحبت ها و در طرح شعارها عملا شعار بيشتر و فراوان تر شعار نفت بود و شعار مليت نه شعار اسلام ! اين تلاشها به ثمر رسيد و با اين مبارزات « مرحوم دكتر مصدق » نخست وزير شد اين مبارزه در مرحله نفت به پيروزي رسيد اما در مرحله استقلال چطور در بعد مذهب و اسلام چطور با روي آمدن دكتر مصدق ديگر مبارزات خياباني و شبه خياباني مطرح نبود بلكه صحنه مبارزات دو جا بود يك جا روي پرده در روزنامه ها و مجلس و ديگر پشت پرده در خيلي جاها بخصوص در ارتش و نيروهاي انتظامي و برخي از مراكز حساس سياسي مبارزه بود بين شاه و مصدق و بين دو قدرت نهاني نيمه آشكار بيگانه 4 در عرصه سياست ايران . تيرماه سال 31 آمد در آن زمان من بر حسب معمول اصفهان بودم 5. وقتي قوام السلطنه آن « ارد » معروف خودش را خواند6 و من از راديو شنيدم بي اختيار از خانه آمدم بيرون آن حالت براي من خيلي جالب بود! اصلا نمي دانستم به كدام سو مي روم اما مي دانستم كه در خانه نبايد باشم آمدم بيرون و طبق سنت قديم رفتم به سمت تلگراف خانه در دروازه دولت ديدم آنجا اجتماعي هست رفتم داخل تلگراف خانه چند نفري آنجا بودند و قرار برنامه سخنراني بود يك سخنراني « را » به عهده گرفتم . مسئله « كانال سوئز » در آن طرف خاورميانه مطرح بود و مسئله نفت در اين طرف خاورميانه اينها را تحليل كردم در يك تحليل سياسي براي شوراندن مردم در يكي از بالاخانه هاي روبروي تلگراف خانه ـ كه حالا خرابش كرده اند ـ ستاد اعتصاب تشكيل شد هشت نفر عضو اين ستاد شدند و كارها به راه افتاد تا روز 29 تير7 كه در اين روز روحانيت (اصفهان ) در صحنه حضور پيدا كرد . « مرحوم حاج شيخ محمدرضا جرغويه اي » يك عالم تنومند و صميمي بود كه در عين حال روشنفكر هم بود. ايشان در مدرسه صدر مدرس بود با طلاب و عده اي از اهل علم حركت كردند آمدند به ميدان اعتصاب و در همان زد و خوردها ايشان افتاد ضربه خورد و نيز خيلي هاي ديگر. پس روحانيت در صحنه حضور داشت ! حضور فعال حضور بسيج كننده نيروهاي مردمي كه البته خيلي هاي ديگر هم حضور داشتند اما آنچه به دنبال اين قيام خونين بدست آمد بازگشت دكتر مصدق بود به عنوان يك حكومت ملي ! بر سر كار بنابراين باز محور چه بود مليت ! با قيام 29 و 30 تير در شهرهاي مختلف ايران دكتر مصدق بار ديگر نخست وزير شد و در اين نوبت مي بينيم كه حتي همين روحانيت مبارز آرام آرام بايد از صحنه كنار برود و تداوم آثار قيام خونين 29 و 30 تير در شكل يك حكومت ملي به جلو مي رود (و چون پيوند ميان ايمان الهي ايمان خدائي و ايمان مذهبي ايماني كه در اعماق روح مردم ريشه دارد حتي مردم كم مبالات آنها هم در اين راه از خود عشق و علاقه خاصي نشان مي دادند) پيوند ميان اين انگيزه بزرگ الهي و مقاومت مردم آرام آرام ضعيف مي شود و حدود سيزده ماه بعد در مرداد 32 مي بينيد كه مقاومت مردم در برابر توطئه آمريكا و عمال دست نشانده اش در ايران به حداقل مي رسد چرا چون انقلاب مردم از محور خود غلطيده است آنها كه با انگيزه ديني و شور ديني در صحنه ها مي آمدند; ديگر انگيزه اي براي حضور در صحنه هاي خون و شهادت نمي بينند اين وضع ادامه داشت تا كودتاي ننگين 28 مرداد كه به هر حال عليه ملت صورت گرفت . حكومت جبار شاه با ستم پيشگي و خفقان و ظلم و ستم و جور هر چه بيشتر پايه هاي خودش را مستحكم مي كرد مقاومت هائي كه در مقابل اين حكومت جبار مي شد باز چند گونه بود مشهورترينش نهضت مقاومت ملي بود كه در آن محور باز معيارهاي مليت بود به همين دليل مي بينيم در نهضت مقاومت ملي روحانيت به صورت يك كل توانا و مردم به صورت يك مجموعه بيكران حضور نداشتند البته گروه هائي مبارز و مصمم حضور داشتند كه ما حضور آنها را ارج مي نهيم لكن تلاش نهضت هاي مقاومت به جائي نمي رسد در سال هاي 39 و 40 بار ديگر استاد ازل « آمريكا » كه پشت پرده تلقين مي كرد به طوطي صفتان روي پرده گفت : دريچه اطمينان را باز كنيد و وقتي دريچه اطمينان را باز كردند باز حركت ها بر محور مليت آمد يك گروه از مسلمان ها هم كه يك تشكيلات سياسي جديد « به نام نهضت آزادي » به وجود آورده بودند و مذهب در آن حضور بيشتر داشت آنها هم نه نام گروه شان نام اسلامي داشت و نه اساسنامه و مرامنامه شان نشان دهنده يك گروه مكتبي بود و در واقع آن هم يك گروه ملي بود اما با حضور بيشتر مذهب 8. نهضت اسلامي امام خميني حضرت امام خميني با وقوف بر تجربه تلخ شكست انقلاب مشروطه و انحراف آن تا مرحله اعدام مظلومانه مشروطه مشروعه خواه ـ آيت الله شيخ فضل الله نوري ـ و انزواي جناح روحاني و مذهبي مشروطه و بعد هم بي كفايتي حكام نا لايق و ستمگر قاجار و بر آمدن رضاخان با حمايت انگلستان از داخل خرابه هاي مشروطه و مشاهده مظالم بي شمار او نسبت به روحانيت و ديانت مردم و همچنين مشاهده بي اعتنايي هاي ملي گرايان در دهه بيست نسبت به احكام اسلام و ناديده انگاشتن نقش ارزنده روحانيت در موفقيت نهضت ملي نفت و در نتيجه سواستفاده آمريكا و انگليس از اختلاف ملي گرايان با اسلام گرايان و انجام كودتاي 28 مرداد در سال 1332 و نيز مشاهده شهادت مظلومانه نواب صفوي و اعمال استبداد نوين شاه و آمريكا با تاسيس ساواك در سال 1335 سپس با مشاهده بي حرمتي هاي علني رژيم شاه پس از رحلت آيت الله بروجردي (در فروردين سال 1340 ) و رحلت آيت الله كاشاني (در اسفند همان سال ) به ويژه توطئه اسلام زدايي دولت علم در مهرماه سال 1341 با تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي تاب تحمل را از دست داد و با كوله باري از اندوخته هاي تاريخي و سياسي بيرق مبارزه گسترده و علني را بر عليه اين لايحه ضد اسلامي و ضد قرآني رژيم برافراشت و نهضت مكتبي اش را به طور آشكار آغاز نمود تا آنجا كه دولت شاه مجبور به عقب نشيني از آن لايحه و قبول شكست خود شد به همين خاطر است . كه شهيد مظلوم آيت الله بهشتي مي گويد : « اين سال « 1341 » نقطه عطفي تاريخي در انقلاب هاي ملت ايران است ! پرچم دار مبارزه يك استاد بزرگ حوزه است كه تنها خيل شاگردان برجسته اش در حوزه و سراسر ايران نيروئي عظيم تشكيل مي دادند بزرگترين و جوان ترين و شاداب ترين و پربارترين حوزه درسي فقه در قم در آن سال ها متعلق بود به استاد بزرگ مان آيت الله خميني (يعني ) پرچم دار مبارزه يك استاد و يك مرجع تقليد است (و) كانون فرماندهي و ستاد شهر قم و حوزه علميه قم است . همزمان (همرزمان او هم ) مراجع ديگر تقليد و روحانيون بلاد و طلاب حوزه اند شعار مبارزه صرفا شعار اسلام است آنچه از دست مي رود آنچه كه در معرض خطر قرار گرفته اسلام است و روحانيت و ملت با روحانيت بپا خاسته تا از اسلام حراست كند مسائل ديگر هم مطرح مي شود اما به تبع (آن ) » 9. او سپس با اشاره به اينكه در سال 1325 و آن زمان من در قم مي ديدم كه ميان نسل جوان و نوجوان و ميان روحانيت و دين يك حالت نا آشنا و آشتي ناپذيري هست مي گويد : « در سال 1341 يعني شانزده سال بعد (از سال 1325 ) كه امام دعوتش را در قم آغاز كرد اولين كوشش پر خروش از شهر قم برخاست و در پانزده خرداد 1342 خونين ترين و پرشكوه ترين و زيباترين و گرم ترين صحنه هاي پيكار عاشقانه زن و مرد مسلمان با طاغوت در قم بپاخاست بياد دارم كه زنان پائين (شهر) چادر بسر چوب ها را بدست گرفته بودند و به سمت ميدان نبرد حق و باطل آمده بودند و من همان موقع به برادرانم مي گفتم : مژده باد! شما را كه آنچه در تاريخ و سرگذشت الجزاير مي خوانديم و مي شنيديم كه زنان چادر پوش سلاح بدست به جنگ عمال استعمار و استكبار در الجزاير رفتند امروز به بركت قيام شهر (قم ) اين زنان چادر بسر و چوب بدست به جنگ استكبار و عامل ايراني استكبار (شاه ) آمدند... امام دعوتش را در شهر دين و ايمان و علم (شهر قم ) آغاز كرد و لبيكي كه شنيد لبيك فراواني بود. بخش عظيمي از حوزه علميه حركت كردند... برادران عزيزي را كه در آن موقع (از) طلاب جوان (و) پرجوش و خروش حوزه بودند... به صورت پيك هاي انقلاب (جهت ترويج انديشه هاي امام ) به اين سو و آن سو روانه مي شدند و (لذا) دعوت امام در قم و در سراسر ايران با استقبال (مردم مواجه ) شد . » 10 پاورقي : 1 ـ كتاب تحليل ادبيات گفتماني انقلاب اسلامي ـ مهدي مطهر نيا ـ تهران ـ پرسمان سال 82 ـ ص 132 و 133 2 ـ شهيد آيت الله دكتر سيد محمدحسيني بهشتي در سال 1307 شمسي در اصفهان متولد شد . او روحاني عالم تحصيل كرده آشنا به علم روز دكتر در الهيات و فلسفه و داراي قدرت مديريت و سازماندهي بالا بود. قبل از انقلاب فعاليت هاي موثري در مركز اسلامي هامبورگ آلمان انجام داد و همواره از طريق روشنگري تاليف و مبارزه عليه رژيم شاه تلاش مي كرد ونقش موثري در پيروزي و حفظ و تداوم انقلاب ايفا نمود. عضويت در شوراي عالي انقلاب تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي تاسيس حزب جمهوري اسلامي نيابت رئيس مجلس خبرگان اول مبارزه با گروهكهاي ضد انقلاب اولين رئيس ديوان عالي كشور از جمله مهمترين خدمات او پس از پيروزي انقلاب است . اما افسوس كه گروهك منافقين به او مجال نداد و در تاريخ 60 4 7 او و 72 نفر از يارانش را با انفجار بمب در مقر مركزي حزب جمهوري اسلامي تهران به شهادت رساند. 3 ـ در ميدان بهارستان يك بالكني بود در ضلع شمال غربي آنجا محل سخنران ها بود . 4 ـ اشاره به سياست سلطه طلبانه آمريكا و شوروي سابق در ايران . 5 ـ ما معمولا ماه هاي تير ومرداد هر سال به اصفهان سفر ميكرديم . 6 ـ اشاره به نخستين نطق راديويي قوام السلطنه پس از انتصاب به نخست وزيري (تيرماه سال 31 ) و جمله معروف وي (كشتي بان را سياستي دگر آمد). 7 ـ آنهايي كه با تاريخ آشنا هستند ميدانند كه در اصفهان روز 29 تير برخورد بوجود آمد نه 30 تير! 8 ـ كتاب ويژگي هاي انقلاب اسلامي ـ آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي ـ تهران ـ ستاد برگزاري مراسم هفتم تير ـ سال 63 ـ ص 82 تا 87 9 ـ منبع قبل ـ ص 88 10 ـ كتاب نقش انبيا و پيامبران در هدايت و عدالت ـ دكتر سيد محمد حسيني بهشتي ـ تهران ـ ستاد برگزاري هفتم تير ـ سال 62 ـ ص 158 انقلاب اسلامي ايران كه به رهبري حضرت امام خميني آغاز گرديد برپايه « مكتب اسلام » بنا نهاده شد و اين خود منبعث از سرچشمه زلال « قرآن و عترت » مي باشد معنويت گرايي » وجه غالب انقلاب اسلامي مي باشد و از همين رو تحليل گران خارجي نيز وقتي از اين حركت و نهضت بزرگ ياد مي كنند آن را « انقلابي به نام خدا » مي نامند

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : آسيب شناسي انقلاب اسلامي 2
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انديشه هاي بيگانه ممكن است از طريق دشمنان يا دوستاني كه مجذوب آراء ديگر شده اند، نفوذ كنند. حكومت ديني مي تواند سعادت بشر را تضمين نمايد، ولي اگر اين اصل زير سوال رود، ممكن است جريان تمايل به مكاتب بيگانه شدت گيرد.

نوشته ذيل به بررسي آسيب هاي فرهنگي و موانع روياروي انقلاب اسلامي اشاره مي نمايد. ما مي توانيم با عنايت به فرمايشات امام راحل (قدس سره)، مقام معظم رهبري و استاد شهيد مطهري، اجمالا به آسيب هاي فرهنگي و موانع روياروي انقلاب اسلامي اشاره نماييم؛
▪ نفوذ انديشه هاي بيگانه: انديشه هاي بيگانه ممكن است از طريق دشمنان يا دوستاني كه مجذوب آراء ديگر شده اند، نفوذ كنند. حكومت ديني مي تواند سعادت بشر را تضمين نمايد، ولي اگر اين اصل زير سوال رود، ممكن است جريان تمايل به مكاتب بيگانه شدت گيرد. يكي از علل رواج مانوي گري و مزدك گرايي، عدم اجراي عدالت از جانب حكومتهايي بود كه نام اسلام را يدك مي كشيدند.
▪ تغيير جهت دادن انديشه ها: نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي او ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه اي غير خدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شامل حالش گردد.
▪ تجدد گرايي افراطي: در مقابل تمسك به اسلام ناب، تجدد گرايي افراطي يا التقاط و زهد گرايي منفي قرار دارد. پرهيز از افراط و تفريط و گرايش به اعتدال در هر كاري خالي از دشواري نيست. تجدد گرايي افراطي آراستن اسلام با انديشه هاي غير اسلامي براي زيبا جلوه دادن آن مي باشد.
▪ جدا كردن دين از علم و سياست و تفرقه بين حوزه و دانشگاه.
▪ بوروكراسي مفرط و فساد اداري و اجتماعي: حضرت اميرالمومنين (ع) مي فرمايند: “همانا فلسفه نابودي رژيمهاي پيشين اين بود كه حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خريدند، و راه باطلشان بردند، و آنان پيرو آن گرديدند.” (۱)
▪ دنيا طلبي و اشتغال به زينتهاي دنيوي: اگر زندگي تجملاتي و روحيه تكاثر طلبي در ميان عناصر انقلابي فزوني گيرد، داعيه دفاع از انقلاب و ارزشها تضعيف مي شود.
ابن خلدون ادوار تشكيل دولت را چنين بر مي شمارد: دوران ظفر، دوره انحصار قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندي و بالاخره دوره اسراف و تبذير و انحطاط. در دوران آخر، عصبيت (همبستگي اجتماعي) از بين مي رود، و تن آسايي، تجمل و حاكميت روابط فزوني مي گيرد. (۲)
▪ اشاعه فحشاء و مراكز فساد و تاثير پذيري از جنگ رواني و تبليغاتي دشمن.
▪ فراموش كردن اهداف فرهنگي قيام ملت و مكتب الوهيت به معني وسيع آن و ايده توحيد با ابعاد رفيع آن، كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است. (۳)
● آسيب شناسي سياسي انقلاب اسلامي
حضرت علي (ع) كه تجربه و سابقه طولاني در حكومت و سياست دوران نبوي داشته و خود نيز چند سالي عهده دار زمام امور مسلمين بوده، اهداف حكومت اسلامي و موانع روياروي آن را به بهترين وجه تبيين و ترسيم نموده است. ايشان آسيب شناسي سياسي - اجتماعي دولت اسلامي را در عوامل ذيل متذكر مي شوند: “يستدل علي ادبار الدول باربع: تضييع الاصول و التمسك بالغرور و تقديم الاراذل و تاخير الافاضل” . (۴) طبق فرمايشات حضرت مي توان علل سياسي - اجتماعي سقوط يك حكومت را در چهار عامل خلاصه كرد:
۱) ضايع و تباه نمودن اصول اساسي
۲) مغرور شدن
۳) فرومايگان را مقدم داشتن
۴) موخر داشتن فرزانگان هر يك از علل فوق به ضعف مديريت و سوء تدبير و ضعف سياسي حكومت بازگشت مي نمايد.
در ارتباط با آسيب شناسي و موانع سياسي انقلاب اسلامي با عنايت به فرمايشات رهبران فكري و سياسي انقلاب مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
▪ نا تمام گذاشتن تحقق آرمانهاي نهضت: متاسفانه تاريخ نهضتهاي اسلامي صد ساله اخير، يك نقيصه را در رهبري روحانيت نشان مي دهد و آن اينكه روحانيت نهضتهايي را كه رهبري كرده، تا مرحله پيروزي بر خصم ادامه نداده است. (۵)
آرمانهاي جهاني انقلاب اسلامي ايران هنوز به شكل كامل عملي نشده است. محدود كردن پيام انقلاب به مرزهاي جغرافيايي، از مهمترين آفات سياسي انقلاب است. مبارزه با ظلم و اقامه قسط و عدل در سراسر جهان و اتحاد امت اسلامي از مهمترين آرمانهاي انقلاب اسلامي مي باشد .
▪ ابهام طرحهاي آينده: تجربه نشان داده كه روشن نبودن طرح آينده، ضايعات اساسي به بار مي آورد. ما از لحاظ مواد خام فرهنگي و سياسي، فوق العاده غني هستيم.
▪ رخنه فرصت طلبان: استاد مطهري در اين باره مي فرمايند: “هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طي مي كند سنگيني اش بر دوش افراد مومن، مخلص و فداكار است. اما همينكه به بار نشست و يا لااقل نشانه هاي بار دادن آشكار گشت و شكوفه هاي درخت هويدا شد، افراد فرصت طلب نفوذ مي كنند.
هر چه از دشواريها كاسته مي شود و موعد چيدن ثمر نزديكتر مي گردد، فرصت طلبان محكمتر و پرشورتر پاي علم نهضت سينه مي زنند، تا آنجا كه تدريجا انقلابيون مومن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند... انقلاب فرزند خور نيست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مي آورد... مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علي رغم تظاهرات فريبنده شان يكي از شرايط اصلي ادامه يك نهضت در مسير اصلي است . (۶)
▪ تفرقه و درگير شدن در گرداب اختلافات داخلي و استفاده نكردن از نيروهاي بالقوه مردمي : امام علي (ع) راز تداوم انقلاب را دوري از تفرقه و تحكيم اركان مودت و محبت وترغيب و توصيه نسبت به آن معرفي مي نمايند مهمترين عامل تهديد كننده بالندگي يك ملت از ديدگاه ايشان عبارت است از: تخم نفاق كينه در سينه كاشتن، پشت كردن به يكديگر، ترك ياري همنوعان، تبديل الفت و محبت به پراكندگي و تفرقه . (۷) از ديدگاه ابن خلدون نيز عصبيت (همبستگي اجتماعي) مهمترين عامل اعتلا يك ملت و تمدن محسوب مي شود. “عصبيت به مثابه رشته مشتركي، خانواده و ملت را به هم پيوند مي دهد.” (۸)
▪ بي تفاوتي مردم نسبت به سرنوشت اجتماعي خويش و “غير سياسي شدن دانشگاهها” . (۹) امام خميني در ارتباط با نقش مردم و ارتباط متقابل ايشان با مسئولين مي فرمايند: هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده دهد و در غير اين صورت اگر بر خلاف وظايف اسلامي خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامداري معزول است. (۱۰) “حكومت اسلامي يعني يك حكومت مبتني بر عدل و دموكراسي و متكي به قواعد و قوانين اسلام” . (۱۱)
▪ ايجاد ترديد نسبت به آرمانهاي انقلاب
▪ جاه طلبي هاي غلط و نامشروع(۱۲)
- تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال و آزادي (۱۳)
▪ در خطر قرار گرفتن امنيت مظلومين
حسين بن علي (ع) در اجتماع مردم در مني و عرفات فرمود: “خداوندا، تو خود مي داني كه حركتها، جنبشها و مبارزه ما رقابت در كسب قدرت، جاه طلبي و جمع آوري مال و منال دنيا نبود، بلكه براي بازگشت به اسلام راستين (لنرد المعالم من دينك)، اصلاح آشكار در شهرها (و نظهر الاصلاح في بلادك) امنيت مظلومين در مقابل ظالمين (فيامن المظلومون من عبادك) و اجراي احكام الهي (و تقام المعطله من حدودك) مي باشد.” (۱۴)
▪ بازگشت استعمار به طرق آشكار و نهان، و وابستگي نظام و سياسي به ابرقدرتها.
آسيب شناسي اقتصادي انقلاب اسلامي ايران اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع) علل سقوط اقتصادي - سياسي حكومتها را چنين بيان مي كنند : “يستدل الادبار باربع: سوء التدبير و قبح التبذير و قله الاعتبار و كثره الاعتذار” . (۱۵) يعني مي توان چهار علت براي زوال دول برشمرد:
۱) سوء تدبير و ضعف مديريت
۲) تبذير ناروا و هزينه هاي زيانبار اقتصادي
۳)عبرت نگرفتن از تجارب سودمند
۴)عذرخواهي مكرر به جاي جبران خطاهاي گذشته
روش اقتصادي حضرت امير (ع) بر اساس عدالت و حق و حقيقت بود و جز به حق عمل نمي كرد، و هيچگونه تبعيض و امتيازي حتي براي خود و نزديكانش قائل نبود تا جايي كه چون عقيل برادر تني وي تقاضاي سه صاع (يك كيلو) گندم از بيت المال كرد، حضرت امتناع ورزيد و آهني گداخته به دست او نزديك كرده و فرمود: “اي برادر در اين مال چيزي جز آنچه به تو دادم حقي نداري ولي صبر كن تا مالي از خودم برسد، هرچه خواسته باشي از آن به تو خواهم داد.
” امام علي (ع) در پاسخ ايراد كساني كه رعايت مساوات در عطاياي بيت المال را بر خلاف “سياست” مي دانستند، فرمود: “كه اگر اين دارايي از خودم بود به طور يكسان در ميان شما تقسيم مي كردم تا چه رسد به اينكه اين اموال از آن خداست. آگاه باشيد كه بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است. اين كار ممكن است در دنيا باعث سربلندي بخشندگان شود ولي در آخرت موجب سرافكندگي ايشان خواهد شد.” (۱۶) وقتي كه شريح قاضي خانه اي اعياني به مبلغ ۸۰ دينار خريد، حضرت او را احضار كرده و فرمود : “اي شريح به زودي كسي به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه مي كند و نه از شهودت مي پرسد، تو را از آن خانه بيرون مي كند به قبر تحويل مي دهد.” (۱۷) مهمترين اصول اقتصادي حكومت امير المومنين (ع) رعايت حال خراج دهندگان، همياري اقتصادي، دولت و مردم، استفاده از ماليات جهت عمران و آبادي، عدم تبعيض در اخذ ماليات، برخورد شديد با محتكرين و گران فروشان، محترم شمردن بيت المال، رفاه و آسايش مردم و رسيدگي به طبقات پايين جامعه بوده است: “ثم الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم.” “خدا را در مورد طبقاتي كه هيچگونه چاره اي ندارند، در نظر داشته باشيد” . مهمترين آسيبهاي اقتصادي انقلاب اسلامي با عنايت به رهنمودهاي امام راحل (ره)، مقام معظم رهبري و استاد مطهري بدين ترتيب است:
▪ وابستگي اقتصادي به ابرقدرتها، بالاخص آمريكا
▪ تحت الشعاع قرار گرفتن توسعه اقتصادي، يا عدم توجه به بحرانهاي ناشي از توسعه اقتصادي
▪ وابستگي به نفت به عنوان مهمترين اقلام صادرات و منبع ارزي كشور.
▪ عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعي.
▪ جدا شدن مردم از برنامه هاي دولت در طرحهاي سازندگي
▪ مال اندوزي، و تكاثر ثروت اندوزان
مقام معظم رهبري علت فقر و تورم را در اين مسئله ريشه يابي مي كنند: “فقر و تورم، ناشي از ثروتهاي باد آورده عده معدودي است.براي اصلاح اين وضعيت، قوانين را بايد تغيير داد.” (۱۸)
بدون شك حكومت اسلامي در اين زمينه وظيفه اي خطير بر عهده دارد: “اهمال در برابر تكاثر و فزون خواهي ثروت اندوزان، زمينه نابودي جامعه را به وجود مي آورد.بيماري ثروت اندوزي از نوع بيماري طاعون و وباست كه اگر در جامعه شيوع يافت تا نابودي آن جامعه پيش مي رود، همانطور كه خداوند در قرآن، سنت الهي را در هلاك امت هايي كه به فسق و فجور روي آورده اند به خوبي بيان كرده است.گناه پيدا شدن اين حالت در جامعه متوجه حكومتهاست، زيرا حكومت با اهمال در برابر اين تكاثر ثروت، زمينه نابودي جامعه را به وجود مي آورد.” (۱۹)
▪ تحت الشعاع قرار گرفتن عدالت اجتماعي و زياد شدن فاصله فقير و غني.استاد مطهري پس از تبيين عدالت اجتماعي، استقلال و آزادي و معنويت اسلامي به عنوان سه ركن انقلاب مي فرمايند :
“عثمان اولا نظام به اصطلاح اقطاعي را رايج كرد.يعني قسمتهايي از اموال عمومي را به كساني كه يا از خويشاوندانش بودند يا از دوستان و طرفدارانش، بخشيد.ديگر اينكه از بيت المال بخششهاي فوق العاده بزرگي انجام داد...انقلاب مسلمانان در زمانعلي (ع) نظير انقلاب امروز ايران يك انقلاب همگاني بود.
حضرت فرمود تمام ثروتهايي را كه در زمان عثمان از مردم به ناحق گرفته شده را مصادره خواهم كرد، اگر چه با آن ثروتها زن گرفته باشيد.. .در مورد وضع آينده انقلاب اسلامي خودمان يكي از اساسي ترين مسائل همين مسئله عدالت اجتماعي است...”
سرمايه داري از آن جهت محكوم است كه در بطن خود استثمار را پرورش مي دهد. (۲۰)
▪ بي توجهي به مستضعفين و ولي نعمتان انقلاب و عنايت عليحده به اغنياء: (۲۱)
“جنگهاي پيامبر همه اش با اغنياء بود، با گردن كلفتها بود، با ثروتمندها بود.”“خدا نياورد آن روزي كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه داري گردد، و اغنياء و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند.معاذ الله كه اين با روش انبياء و امير المومنين و ائمه معصومين (ع) سازگار نيست.دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است و تا ابد هم بايد منزه باشد.” (۲۲)
حضرت امام در وصيت نامه سياسي - الهي خود به برخي از آفتهاي اقتصادي انقلاب اشاره مي فرمايند : “توجه داشته باشند كه رئيس جمهور و وكلا مجلس از طبقه اي باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند، نه از سرمايه داران وزمين خواران و صدر نشينان مرفه و غرق در لذات و شهوت، كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمي توانند بفهمند...به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم همه هستند، و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد، و بقا آن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نكنيد...همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشيد...به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است.)

پي نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.
علي ذوعلم
روزنامه رسالت

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : آسيب شناسي انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي را آفت هايي از درون تهديد مي كند كه مي تواند منجر به افول آن گردد. مشكلاتي كه همراه و درون انقلاب مي باشد، «آفت»هاي انقلاب، و مشكلاتي كه از بيرونْ انقلاب و انقلابيون را تهديد مي كند، «موانع» انقلاب شناخته مي شود. آنچه در پي مي آيد مروري بر گوشه هايي از آفت ها و موانعي است كه انقلاب اسلامي را تهديد مي كند و توجه به آن ها بر همه دلسوزان اين نهال مقدس و حافظان آن لازم و ضروري است.
● مقدمه
يكي از نظريه پردازان شوروي سابق در توصيف انقلاب اسلامي مي نويسد: «انقلاب اسلامي شعار اصلي جنبش هاي سياسي، اسلامي مختلف در بسياري از كشورهاي اسلامي مشرق زمين است... مسأله مشترك براي اين جنبش ها، اسلامي كردن تمام جوانب زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و خانوادگي تمام شهروندان كشورهاي خود و اعلان سومين راه رشد، كه با سرمايه داري و سوسياليسم متفاوت هست، مي باشد.»۱
به اين معنا، انقلاب اسلامي با رويكرد به مذهب، خط مشي جديدي در زمينه توسعه و استقلال، آزادي و عدالت براي جهان سال ۱۹۷۹، و براي تمامي كشورها و جنبش هاي انقلابي كه تا آن زمان روي پاي خود ايستادن را تجربه نكرده، و به سمت بلوك غرب يا شرق متوجه شده بودند، ارائه مي دهد. اين موضوع براي قدرت هاي جهان آن روز، تكان دهنده بود. به ويژه در اين خصوص مسأله صدور انقلاب و پيوند بين جنبش هاي اسلامي و آزادي بخش و حمايت از آنان در مبارزه با سلطه جويان و استعمارگران دنياي سرمايه داري و كمونيسم، بسيار قابل توجه است. در اين زمينه، فرد هاليدي، استاد و كارشناس برجسته مسايل خاورميانه، طي سميناري در انگليس مي گويد: «انقلاب اسلامي در ايران جذابيت ايدئولوژيكي بسيار زيادي ميان اعراب تا الجزاير و سودان دارد كه نمي توان آن را ناديده گرفت. به علاوه، در جمهوري هاي آسيايي شوروي، بخصوص آذربايجان و گرجستان، عراق، افغانستان و پاكستان، با توجه به بافت اجتماعي اين كشورها، دين و فرهنگ ايران داراي نفوذ بسيار زياد است.»۲
تاريخ بسياري از انقلاب ها نشان مي دهد كه معمولا انقلابيون و مصلحان گام هاي اوليه را با موفقيت برمي دارند و رژيم سياسي ظالم حاكم را بر انداخته و وضع موجود را متحول مي سازند، ولي در تحقق اهداف انقلاب و بناي جامعه مطلوب ناكام مي مانند. براي مثال، انقلاب مشروطيت هرچند حركتي وسيع و مردمي بود و خون هاي زيادي در راه آن نثار شد، اما با گذشت كم تر از چهارده سال از فرمان مشروطيت، شاهد كودتاي ۱۲۹۹ و پايه گذاري ديكتاتوري رضاخان و روي كار آمدن غرب زده ها مي باشيم. در ناكامي انقلاب مشروطيت، عوامل زيادي نقش داشت. بر ماست كه از آن انقلاب درس عبرت گرفته، عوامل ناكامي آن را در انقلاب اسلامي از بين ببريم.
مقام معظم رهبري (دام ظلّه) در مورد تلاش دشمنان براي نابودي انقلاب اسلامي فرموده اند: «از وقتي ملت ايران با پيروزي انقلاب توانست دين خدا و اسلام را در قالب يك نظام اجتماعي مجسم و متبلور كند، ترس از اسلام در دل مستكبران به وجود آمد. تلاش و مبارزه خودشان عليه اسلام را به هر طريق ممكن شروع كردند. مبارزه با جمهوري اسلامي هم به خاطر اسلام است; زيرا وقتي كه جمهوري اسلامي پاي بندي خود را نسبت به معتقدات و اصول اسلامي ثابت كرد، به عنوان يك خطر بزرگ تلقّي شد و تمام دستگاه هاي استكبار عليه آن به كار افتادند.»۳
از سوي ديگر، انقلاب اسلامي را آفت هايي از درون تهديد مي كند كه مي تواند منجر به افول آن گردد. مشكلاتي كه همراه و درون انقلاب مي باشد، «آفت»هاي انقلاب، و مشكلاتي كه از بيرونْ انقلاب و انقلابيون را تهديد مي كند، «موانع» انقلاب شناخته مي شود. آنچه در پي مي آيد مروري بر گوشه هايي از آفت ها و موانعي است كه انقلاب اسلامي را تهديد مي كند و توجه به آن ها بر همه دلسوزان اين نهال مقدس و حافظان آن لازم و ضروري است.
پيش از پرداختن به اصل موضوع، ياداوري اين مطلب ضروري است كه آفات انقلاب را مي توان به دو دسته كلي تقسيم نمود: الف) آفات طبيعي: كه دست بشر يا در آن ها دخالتي ندارد و يا اگر دارد دخالت تام ندارد، مثل افزايش بي رويه جمعيت، توزيع نامناسب جمعيت، مهاجرت بي رويه، بي سوادي و حوادث طبيعي همچون سيل، زلزله و خشكسالي. ب. آفت هاي انساني; كه دست بشر در پيدايش آن ها نقش دارد. مراد ما از آسيب ها، در اين بحث، نيز همين نوع دوم است.
● آسيب هاي دروني
۱( تحريف ارزش ها
بررسي تاريخ اسلام نشان مي دهد كه پس از وفات پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)مسير انقلاب جهاني آن حضرت و شكل و محتواي آن، تا حدود زيادي عوض شد; اين مسأله بر اثر رخنه افراد فرصت طلب و دشمناني كه تا ديروز با اسلام مي جنگيدند، اما بعدها با تغيير شكل و قيافه، خود را در صفوف مسلمانان داخل كرده بودند، به وجود آمد. بدين ترتيب، از اواخر قرن اول هجري، تلاش هايي آغاز شد تا از اين انقلاب با ماهيت اسلامي، به يك انقلاب داراي ماهيتي قومي و عربي تعبير شود. وارثان ميراث پيامبر به جاي اعتقاد به تأثيرگذاري اسلام و ارزش هاي اسلامي در پيروزي آنان، و به جاي حفظ و تداوم دستاوردهاي انقلاب اسلامي با معيارها و اصول اعتقادي خاص خود، به انقلابْ ماهيتي قومي و عربي دادند و معتقد شدند كه علت پيروزي آنان بر ملل غير عرب «ملت عرب» بوده است. بديهي است كه همين امر براي ايجاد شكاف در درون جامعه اسلامي كافي بود.
در مقابل، گروهي به حق مدعي بودند كه آنچه اين گروه مطرح مي كند، اسلام واقعي نيست; زيرا در اسلام حقيقي، مسايل قومي و نژادي ارزش و اعتباري ندارند. از سوي ديگر، گروهي نيز اين مسأله را مطرح كردند كه اكنون كه پاي قوميت در ميان است، چرا ما نبايد سروري و آقايي داشته باشيم؟ به اين ترتيب، نطفه جنگ هاي قومي، نژادي و ـ به اصطلاح امروز ـ ناسيوناليستي در ميان امت مسلمان بسته شد.۴
نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي او ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه اي غير خدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شامل حالش گردد.۵ حضرت امام(قدس سره) در وصيت نامه خود، فراموش كردن اهداف فرهنگي قيام ملت و مكتب الهي اسلام، به انزوا كشاندن روحانيت، غرب زدگي و شرق زدگي و سلطه بيگانگان بر مقدرات مراكز تعليم و تربيت را از آفات فرهنگي انقلاب معرفي مي نمايد.
انديشه هاي بيگانه ممكن است از طريق دشمنان يا دوستاني كه مجذوب آراي ديگران شده اند، نفوذ كنند. نمونه اين گرايش ها را در قرون اوليه اسلامي مي توان ديد. مثلا، مجذوب شدگان به پاره اي انديشه هاي فلسفي و آداب و رسوم ايراني و تصوف هندي، نظريات و انديشه هايي را به عنوان خدمت، و نه به قصد خيانت، وارد انديشه هاي اسلامي كردند.۶
بنابراين، در مسأله ورود و نفوذ انديشه هاي بيگانه بايد به زمينه هاي داخلي آن نيز توجه كرد. يكي از علل رواج مانوي گري و مزدك گرايي، عدم اجراي عدالت از جانب حكومت ها بود.
۲( تجددگرايي افراطي
در مقابل تمسّك به اسلام ناب، تجددگرايي افراطي يا التقاطي، و زهدگرايي منفي قرار دارد. تجددگرايي افراطي تلفيق اسلام با انديشه هاي غير اسلامي براي زيبا جلوه دادن آن مي باشد.۷ آنچه كه مراحل پديداري انقلاب و سپس گذار را به شدت از خود متأثّر مي سازد، موضوع مدرنيته است. در اين جا نمي توان در باب نسبت مدرنيته با انقلاب يا نسبت مدرنيته با دين، به تفصيل سخن گفت; تنها به اين مطلب اشاره مي شود كه مدرنيته و مراحل پايين تر آن، يعني مدرنيسم و مدرنيزاسيون، به طرز اجتناب ناپذيري در بستر تحولات و مؤلّفه هاي انقلاب و حيات ديني حضور دارند: مدرنيسم، به خصلت شموليت مدرنيته و مدرنيزاسيون به پذيرش هاي متجددانه مدرنيته تأكيد دارد. اين پذيرش عمدتاً خود را در مظاهر و مصنوعات جلوه گر مي سازد و كم تر از عناصر مركزي و اصلي همچون عقلانيت، خوديت، و اركان كليدي مدرنيته بهره مند است.۸ به هر حال، منظور توجه دادن به حضور اجتناب ناپذير فضاي برخاسته از مدرنيته در جوامع ديني، همانند جامعه ماست.اين حضور در مراحل مختلف انقلاب محسوس است; اما در مرحله شكل گيري انقلاب كم تر به چشم مي خورد. در مراحل گذار است كه مدرنيته يا شبه مدرنيته، آشكار مي گردد و انقلابيون نمي توانند نسبت به تبعات آن بي توجه باشند. بي توجهي در اين مقوله، يعني تن دادن به نارسايي تفسير انقلاب از مسايل نو. اگر هم انقلاب خصيصه ديني داشته باشد، به معناي نارسايي آن دين قلمداد خواهد شد.
به هر حال، انقلاب ديني بايد تكليف خود را با مسائلي از قبيل توزيع قدرت سياسي ـ اقتصادي، علم آموزي جديد و مباحث روش شناسانه و فناورانه معلوم كند. دوران استقرار و ثبات انقلاب فرصت لازم را در اين خصوص به نيروهاي انقلاب مي دهد. اما توجه به نوگرايي را نبايد با بهت زدگي و انفعال گرايي و تأثيرپذيري خود فراموشانه در برابر مؤلّفه هاي مدرنيسم اشتباه گرفت.
۳( رواج سكولاريسم
ترويج انديشه سكولاريسم براي انقلابي كه بر اساس يگانه انگاري دين و سياست پاگرفته و جوهره آن را بر آمدن سياست از دين تشكيل مي دهد، سم مهلكي است كه به پايه هاي آن آسيب جدي و جبران ناپذيري وارد مي سازد.
«اين هماني» دين و سياست از قوي ترين نقاط يك جامعه ديني، به ويژه در عصر جديد، به شمار مي آيد. ساده ترين و بهترين وضعيت براي يك جامعه ديني پذيرش اين نكته است كه دين و سياست را جفتي توأمان بدانند و حتي بيش از آن، حالتي «اين هماني» ميانشان برقرار سازند. در چنين شرايطي، نقاط قوت دين و سياست با هم رابطه تعاطي را تشكيل مي دهند. سياست به هنگام، منسجم و قوي مي تواند پشتوانه لازم براي اعتبار و شكوه دين قرار گيرد و متقابلا دين مقبول و مطلوب و جاي گرفته در اعماق ذهن و قلب اعضاي جامعه كه در عين حال، خود در بردارنده آموزه هاي سياسي است، تكيه گاهي مناسب براي سياست شمرده مي شود. چنين رابطه اي را مي توان از سيره پيامبر و آثار اسلامي نيز اخذ كرد، ولي پرداختن به اين مهم خارج از چهارچوب و حوصله اين مقاله است.
اگر حكومت ديني حكومتي است كه از صدر تا ذيل آن بر اساس دين تعريف مي شود، بهترين راه مقابله با آن ارائه تفسيري از دين است كه سياست و اداره جامعه را در دست هر كس برتابد و دخالت دين در سازو كارهاي حكومت و جامعه را نيز نپذيرد; دين را امري فردي و آن جهاني بداند و جامعه را از قلمرو الزامات ديني خارج سازد.
۴( جدايي حوزه و دانشگاه
در واقع يكي از كليدي ترين مسائل اجتماعي و فرهنگي جامعه اسلامي ما حفظ و تقويت وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه است كه جدايي آن ها آفتي بزرگ به شمار مي آيد. از مهم ترين مراكز فرهنگي يك جامعه، كه مي تواند محافظ و توسعه دهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاه هاي آن كشور است; زيرا نسل آينده ساز هر جامعه معمولا از اين مسير پرورش مي يابد. از اين رو، در تهاجم فرهنگي به كشور ما نيز تلاش گسترده اي از سوي بيگانگان و وابستگان آن ها براي تغيير ارزش ها و از خودبيگانگي صورت گرفته است كه در پاسخ به آن موضوع اسلامي كردن دانشگاه ها مطرح شد.۹
۵( فساد اداري و اجتماعي
حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايد: همانا فلسفه نابودي رژيم هاي پيشين اين بود كه حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خريدند، و راه باطلشان بردند و آنان پيرو آن گشتند.۱۰
۶) دنياطلبي و اشتغال به زينت هاي دنيوي
اگر زندگي تجملي و روحيه تكاثر طلبي در ميان عناصر انقلابي فزوني گيرد و نيروهاي انقلابي روحيه خود را از دست دهند، داعيه دفاع از انقلاب و ارزش هاي آن تضعيف مي شود. ابن خلدون نيز در بحث فراز و فرود تمدن ها به دوران هاي زير اشاره مي كند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندي و بالاخره دوره اسراف و تبذير و انحطاط. در دوران آخر، عصبيت (همبستگي اجتماعي) از بين مي رود و تن آسايي، تجمل و حاكميت روابط فزوني مي گيرد.۱۱
امام صادق(عليه السلام) در حديثي مي فرمايند: «ما ذئبان ضاريان في غنم قد فارقها رعاؤها، احدهما في اولها و الآخر في آخرها بافسد فيها من حب المال و الثروهٔ في دين المسلم»۱۲; ضرر دو گرگ درنده كه به ابتدا و انتهاي گله بي چوپاني حملهور شوند هيچ گاه از زياني كه از حب مال و جاه طلبي متوجه دين مسلمان مي شود بيش تر نيست.
امام سجاد(عليه السلام) نيز در يك روايت مفصل ريشه بسياري از خصلت هاي ناپسنديده، به ويژه جاه طلبي را در حب دنيا مي داند و حب دنيا را ريشه هر خطا معرفي مي كند.۱۳
و به گفته حضرت امام خميني(قدس سره)دنيادوستي با شعب مختلفش و به ويژه جاه طلبي ممكن است انقلاب و نظام اسلامي را به سقوط بكشد; چنان كه در كنار تعهد عملي، نقش عمده تخصص علمي در رهبري نيز بر همگان آشكار است و فقدان آن مي تواند در زمره آفات خطرناك انقلاب به شمار آيد.







۷( فرار مغزها
نداشتن برنامه اي همه جانبه براي جلوگيري از مهاجرت تحصيل كردگان و متخصصان، و نيز مشخص نبودن مرزهاي «تعهد» و «تخصص» موجب ظهور پديده فرار مغزها به كشورهاي ديگر جهان مي شود. اين امر از يك سو، انقلاب را از توانايي هاي افراد متخصص محروم مي كند و از سوي ديگر، به ابزاري در دست دشمنان براي جوسازي عليه انقلاب مبدّل خواهد شد.
۸( سوء مديريت مديران انقلاب
امام علي(عليه السلام) عوامل افول دولت ها را چهار چيز مي داند: تباه نمودن اصول اساسي، فريب كاري، مقدم داشتن فرومايگان و مؤخر داشتن فرزانگان.۱۴
عوامل مزبور از ضعف يا سوء مديريت مسؤولان حكومتي ناشي مي شود و به تضعيف مشروعيت دولت مي انجامد.
۹( ناتمام گذاشتن آرمان هاي نهضت
به تعبير استاد مطهري، متأسفانه تاريخ نهضت هاي اسلامي صدساله اخير، نشان از يك نقيصه در رهبري روحانيت شيعه دارد و آن اين كه روحانيت نهضت هايي را كه رهبري كرده تا مرحله پيروزي بر خصم ادامه نداده است.۱۵
در مورد انقلاب اسلامي ايران هر چند وضعيت متفاوت است، اما هنوز همه آرمان هاي داخلي و خارجي انقلاب تحقق نيافته است. تلاش در جهت تقويت و اجراي اين آرمان ها از طريق افزايش آگاهي هاي عمومي و بسيج امكانات، به افزايش اقتدار و استحكام داخلي و نفوذ بين المللي انقلاب مي انجامد.
۱۰( ابهام طرح هاي آينده انقلاب
انقلاب بايد طرح هاي روشن و خالي از ابهام و مورد قبول و تأييد رهبران ارائه دهد تا جلوي ضايعات گرفته شود.۱۶ تجربه نشان داده است كه كلي گويي و روشن نبودن طرح هاي آينده، به تناقض در عمل منجر مي شود و مشكلات اساسي به بار مي آورد.
۱۱( تفرقه واختلاف
امام علي(عليه السلام) راز تداوم انقلاب را دوري از تفرقه و تحكيم اركان مودت و محبت و ترغيب و توصيه نسبت به آن معرفي مي نمايد. مهم ترين عوامل تهديدكننده بالندگي يك ملت از ديدگاه آن حضرت عبارتند از: كاشتن بذر نفاق و كينه در سينه، پشت كردن به يكديگر، ترك ياري هم نوعان و تبديل الفت و محبت به پراكندگي و تفرقه.۱۷
بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران نيز پيوسته بر دوري از تفرقه و لزوم وحدت براي تداوم انقلاب تأكيد داشتند. از ديدگاه ابن خلدون نيز «عصبيت» مهم ترين عامل اعتلاي يك ملت و تمدن محسوب مي شود. عصبيت به مثابه رشته مشتركي، خانواده ملت را به هم پيوند مي دهد. اصولا وجود اختلاف سليقه و عقيده امري طبيعي و انكارناپذير است و همه افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربيت ها، محيط زندگي خانوادگي و اجتماعي، روابط عاطفي و انساني و برداشت هاي خود از مسائل و پديده ها، داراي ديدگاه ها و نظرات خاص خود مي باشند كه لزوماً با ديدگاه هاي ديگران يكسان نيست. تجمع گروه ها و دستجات فكري زماني ايجاد مي شود كه نسبت به عقايد اصولي، توافق هاي كلي و عمومي وجود داشته باشد و هدف مشتركي دنبال شود.
معمولا در هنگام احساس خطر براي ارزش ها و معيارهاي مورد علاقه و احترام تشكل ها، بسياري از اختلافات و نظرهاي متفاوت و در عين حال غير مهم ناديده گرفته مي شود و صف بندي ها هم منسجم تر مي گردد. براي مثال، زماني كه خطر ليبراليسم و منافقان انقلاب اسلامي را تهديد مي كرد، نيروهاي حزب الله منسجم و متحد بودند و هيچ كس از خطوط چپ و راست، طرفدار سرمايه دار و ... سخني به زبان نمي آورد; ولي به محض اين كه آن خطرات بر طرف شد، آرام آرام اختلافات ميان پاره اي نيروهاي حزب الله آشكار گرديد و دسته بندي هايي را به وجود آورد. در حالي كه، اين اختلاف نظرها از قبل هم وجود داشت، ولي عمده و اصلي نشده بود و از سوي ديگر، تصور مي شد كه انقلاب به مرحله ثبات و استقرار رسيده و خطرات داخلي يا خارجي آن را تهديد نمي كند.
در ذيل به عواملي كه نفش اصلي و اساسي در تشديد اختلافات و تضعيف انقلابيون دارند اشاره مي شود:
هر فرد يا گروهي تصور مي كند كه تنها بينش و طرز فكر و برداشت او درست است و نجات انقلاب در تبعيت از آن بينش مي باشد; آن چنان مطلق مي انديشد كه راهي براي اين نظريه كه ممكن است احتمالا او هم در اشتباه باشد، باز نمي گذارد و جالب توجه اين كه خط و بينش خود را دقيقاً مطابق با مكتب اسلام و خط ولايت فقيه مي داند و متقابلا جناح مقابل را منحرف و مخالف انقلاب و ولايت فقيه دانسته و فراهم كردن هر نوع امكاني براي تفوق آن جناح در حاكميت را موجب انحراف و ضايع شدن انقلاب مي داند.
از آن جا كه فرد يا گروه مزبور خط فكري خود را به طور مطلق درست مي داند، براي حاكم شدن آن از هر تلاش و كوششي فروگذار نمي كند و متقابلا چون خط فكري جناح مقابل را منحرف و خطرناك مي داند، از هر تلاشي براي دور كردن آن ها از قدرت باز نمي ماند. در عمل مشاهده شده كه بسياري از جناح هاي سياسي در مبارزه با جناح رقيب از جاده تقوا و صداقت خارج شده و چون خود را حق و جناح مخالف را باطل مي پنداشتند، براي رسيدن به حاكميت و طرد جناح مخالف، اغلب از توسل به هر شيوه ممكن فروگذار نمي كردند. از اين رو، بازار تهمت و افترا و برچسب زدن در چنين آشفته بازاري به شدت رواج مي يابد.
همان گونه كه قبلا بيان گرديد، نفس اختلاف امري طبيعي و غيرقابل انكار است و در عين حال مي تواند زاينده پيشرفت و ترقي نيز باشد، مشروط بر آن كه از آثار منفي و انحرافي آن اجتناب شود و اين شرط، زماني تحقق خواهد يافت كه انقلابيون مسلمان از جاده تقواي الهي خارج نشده و به نظرات رهبر و ولايت فقيه متعبدانه پايبند و وفادار باشند.۱۸
۱۲( غفلت از پرورش نيروي انساني
انقلاب به مثابه موجودي زنده است كه براي دوام خود نياز به تغذيه دارد. ساختن نيروهاي انقلابي و مؤمن از نسل هاي جديد، از مهم ترين عوامل تداوم انقلاب محسوب مي شود. غفلت از انتقال آموزه هاي انقلاب به نسل هاي دوم به بعد انقلاب، خطر گسست فرهنگي را به همراه خواهد داشت. وصول به اين مقصود چندان كه مسؤولان فرهنگي در وضعيت كنوني انقلاب پنداشته اند و عمل مي كنند آسان نيست. به نظر مي رسد، هشدارهاي رهبر انقلاب و ارشادات ايشان آن چنان كه بايد از سوي برخي مسؤولان فرهنگي جدي گرفته نمي شود.
۱۳( اعتدال گريزي و بي عدالتي اقتصادي
غارت اموال عمومي، حاكميت تعداد محدودي از وابستگان رژيم بر بخش عظيمي از منابع اقتصادي كشور۱۹، هجوم سرمايه داران خارجي، به ويژه امريكايي از دهه سي به بعد۲۰، فاصله و شكاف اقتصادي بين طبقات جامعه كه موجب فقر و محروميت گسترده اي در كشور حاكم گرديده بود۲۱، انتظار بازسازي اقتصادي، استقرار عدالت اجتماعي، فقرزدايي و رفع محروميت را به طور طبيعي مطرح كرده بود. شعارهاي اسلامي «عدالت علي» و «حمايت از مستضعفان» در بي اثر كردن تيغ ماركسيست ها در حمايت از كارگران ـ كشاورزان به نحو قابل توجهي مؤثر بود و به تعبير امام راحل(قدس سره)از بلعيده شدن نيروهاي انقلابي در كام ماركسيسم۲۲ جلوگيري كرد. حمايت امام(قدس سره) از محرومان و مستضعفان اختصاص به دوره پر خروش ۵۶ ـ ۵۷ و نيز سال هاي پس از انقلاب نداشت، بلكه ايشان از آغاز نهضت، يعني دهه چهل، اين مسائل را مطرح مي كردند. امام پيوسته در عين اعتراضات عميق خود به بنياني ترين سياست هاي مخرب رژيم و عناصر خارجي آن، يعني امريكا و اسرائيل، پيوسته مشكل فقر و محروميت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند.۲۳
امام خميني در سال ۱۳۶۰، در ديدار با اعضاي شوراي نگهبان ضمن طرح مسائل اساسي اقتصادي، به اين نكته مهم اشاره نمودند: «امروزه ما گرفتار دو جريان هستيم; يكي آن جرياني است كه همين كه به نفع مستضعفين و محرومين سخن گفته مي شود و از كاخ نشين ها و غاصبين حقوق مردم صحبتي شود مي گويند اين همان كمونيسم است، و جريان ديگر اين كه وقتي گفته مي شود خودسرانه اقدام به تقسيم زمين يا گرفتن اموال ننمايند، مي گويند طرفداري از سرمايه دارها و فئودال ها شده است; در حالي كه همان طور كه مي دانيد اسلام نه با سرمايه داران موافق است نه با كمونيسم، اسلام راه و رسم ديگري غير از اين ها دارد.»۲۴
اهميت مسائل اقتصادي در حدي بود كه قانون اساسي يك فصل (فصل چهارم) را اختصاص به مسائل اقتصادي داده است. در مقدمه قانون اساسي نيز آمده است:
«در تحكيم بنيادهاي اقتصادي، اصل، رفع نيازهاي انساني در جريان رشد و تكامل است نه همچون ديگر نظام هاي اقتصادي تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي; زيرا كه در مكاتب مادي اقتصاد خود هدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهي مي شود، ولي در اسلام اقتصاد وسيله است و از وسيله انتظاري جز كارايي بهتر در راه وصول به هدف نمي توان داشت.»
با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامي فراهم كردن زمينه مناسب براي بروز خلاقيت هاي متفاوت انساني است و بدين منظور، تأمين امكانات مساوي و متناسب و ايجاد كار براي همه افراد و رفع نيازهاي ضروري براي استمرار حركت تكاملي آنان بر عهده حكومت اسلامي است.۲۵
اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) يكي از علل سقوط و زوال حكومت ها را تبذير و هزينه هاي زيان بار اقتصادي معرفي مي نمايد.۲۶ روش اقتصادي آن حضرت بر اساس عدالت و حقيقت بود و جز به حق عمل نمي كرد; هيچ گونه تبعيض و امتيازي حتي براي خود و نزديكانش قايل نبود تا جايي كه چون عقيل برادر وي تقاضاي سه صاع (يك كيلو) گندم از بيت المال كرد، از اين كار امتناع ورزيد و آهني گداخته به دست او نزديك كرد و فرمود: «اي برادر، در اين مال چيزي جز آنچه به تو دادم حقي نداري، ولي صبر كن تا مالي از خودم برسد، آن گاه هر چه خواسته باشي به تو خواهم داد.»
امام علي(عليه السلام) در پاسخ ايراد كساني كه رعايت مساوات در عطاياي بيت المال را خلاف «سياست» مي دانستند، فرمود: «اگر اين دارايي از خودم بود، به طور يكسان در ميان شما تقسيم مي كردم تا چه رسد به اين كه اين اموال از آن خداست. آگاه باشيد كه بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است.»۲۷
وقتي شريح قاضي خانه اي گران به مبلغ ۸۰ دينار خريد، حضرت او را احضار كرده و فرمود: «اي شريح، به زودي كسي به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه مي كند و نه از شهودت مي پرسد. تو را از آن خانه بيرون مي كند و به قبر تحويل مي دهد.»۲۸
مهم ترين اصولي كه اميرمؤمنان در سياست هاي اقتصادي دولت خود رعايت مي نمود عبارت بودند از: رعايت حال خراج دهندگان، همياري اقتصادي دولت و مردم، استفاده از ماليات براي عمران و آبادي، عدم تبعيض در اخذ ماليات، برخورد شديد با محتكران و گران فروشان، محترم شمردن بيت المال، رفاه و آسايش مردم و رسيدگي به طبقات پايين جامعه. ايشان همواره درباره مستضعفاني كه هيچ چاره اي براي معاش خود ندارند توصيه مي كردند.۲۹
به اجمال مهم ترين آسيب هاي اقتصادي انقلاب اسلامي ايران را مي توان چنين برشمرد:
۱) وابستگي اقتصادي به قدرت هاي بيگانه;
۲) نداشتن برنامه هاي بلند مدت و كوتاه مدت براي نيل به استقلال و توسعه اقتصادي; اين امر موجب مي شود امكانات و توانمندي هاي كشور بي آن كه راه گشاي يك اقتصاد مستقل و توسعه يافته شود، در امور روزمره و زودگذر به كار افتد و از ميان برود.۳۰
۳) عدم توجه به بحران هاي اقتصادي ناشي از روند توسعه يا عدم توجه به رعايت اقشار كم درآمد در اجراي برنامه هاي سازندگي و توسعه اقتصادي;
۴)عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعي (چنان كه رهبر معظم انقلاب بارها بر اين مهم تأكيد ورزيده اند);
۵)جدا شدن مردم از برنامه هاي دولت در طرح سازندگي.
افزايش فاصله طبقاتي، پيدايش ثروت هاي بادآورده، بي توجهي به مستضعفان و عنايت به ثروتمندان، فاصله فاحش فقير و غني و فقدان عدالت اجتماعي ـ اقتصادي، راه را بر كم رنگ شدن آرمان هاي انقلاب مي گشايد. فقرا در بند تأمين ابتدايي ترين نيازهاي زندگي اند و ثروتمندان در پي اسراف و تبذير و تجمل. بنابراين، هر دو گروه خود را از مسير انقلاب كنار مي كشند و دشمنان انقلاب فرصت رخنه مي يابند. قرآن كريم، به عنوان يك ضابطه كلي، اعلام مي دارد كه به هيچ وجه ثروت نبايد ميان توانگران دست به دست گردد: «كي لا يكون دولهٔ بين الاغنياء منكم.» (حشر: ۷).
استاد مطهري پس از تبيين عدالت اجتماعي، استقلال، آزادي و معنويت اسلامي به عنوان سه ركن انقلاب مي گويد: «سرمايه داري از آن جهت محكوم است كه در بطن خود استثمار را پرورش مي دهد.»۳۱
۱۴) فراموش كردن محرومان
شهيد مطهري در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي مي نويسد: «من تأكيد مي كنم اگر انقلاب ما در مسير برقراري عدالت اجتماعي به پيش نرود، مطمئناً به نتيجه نخواهد رسيد و اين خطر هست كه انقلاب ديگري با ماهيت ديگري جاي آن را بگيرد...» اين مكتبي است كه پيشوايش علي(عليه السلام)مي فرمايد: «و لكن هيهات ان يغلبني هواي، و يقودني جشعي الي تخير الاطعمهٔ و لعل بالحجاز او اليمامهٔ من لا طمع له في القرص و لا عهد له بالشبع او ابيت مبطانا و حولي بطون غرثي و اكباد حري...»;۳۲ اما دور باد كه هوس بر من پيروز گردد و آز آتشين مرا به نوشخواري كشاند، حالي كه در حجاز و يمامه مردمي باشند كه به گرده اي نان اميد نداشته و شكمي سير به خود نديده باشند. دور باد كه من با شكمي انباشته و آماسيده از طعام روز را به شب آورم و در پيرامون من گرسنگان و جگر سوختگان باشند...

۱۵) تضعيف رهبري
يكي از راهبردهاي دشمن براي براندازي انقلاب، تضعيف رهبري و كم اهميت جلوه دادن جايگاه آن است. مقابله با اصل نظريه ولايت فقيه نيز از شگردهاي دشمنان انقلاب است. استحكام اين نظام انقلابي، همان گونه كه در قانون اساسي ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولايت فقيه است. مادامي كه خدشه اي به اين اصل وارد نيامده، براندازي انقلاب ناممكن خواهد بود. از اين رو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشكيك، و حملات خود را متوجه اساس ولايت فقيه كردند. آنان نه تنها در اين راه از به كارگرفتن برخي از نيروهاي نفوذي خود در حوزه هاي علميه ابا نكردند، بلكه در طرحي ويژه چنين وانمود كردند كه مثلا ولايت فقيه ريشه محكم فقهي و تاريخي ندارد و اگر هم ريشه دار باشد، كاربرد سياسي ندارد! گاهي نيز در راستاي اين هدف، حمله به نهادهاي وابسته به رهبري را در دستور كار خود قرار مي دهند.
۱۶) تضعيف انديشه و روحيه انقلابي
دشمنان انقلاب، انقلابي گري را به هرج و مرج معنا مي كنند تا راهي براي شماتت انقلابيون داشته باشند. در حالي كه، انقلابي گري يعني حفظ روحيه عصيان نسبت به زشتي ها و اخلاق ناپسندي كه موجب سقوط انسان و اجتماع در ورطه خودخواهي و ابتذال و پشت پازدن به اصول مي شود. دشمنان انقلاب خواستار آرامش و سكونند تا در غفلت ناشي از آن، هواپرستي را حاكم كنند. مگر دشمنان انقلاب و شياطين دست از اهداف شوم خود برداشته اند كه ما باور كنيم شوريدن بر ضد توطئه هاي آن ها بايد به فراموشي سپرده شود؟ بنابراين روحيه عصيان براي مقابله با خيانت هاي آنان بايد همواره در ما زنده بماند.۳۳
۱۷) ابتذال فرهنگي
از ديگر عوامل آسيب زا براي انقلاب اسلامي مي توان به استفاده از هنر، سينما و تئاتر اشاره نمود كه از طريق توليد انواع فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني و انتقال آن به كشور تأثيرات سويي را بر رفتارهاي اجتماعي جوانان گذاشته است. مطبوعات و كتاب ها نيز براي ترويج فرهنگ غربي مورد استفاده قرار گرفته اند. چاپ و نشر اشعار، مقالات و رمان هاي مختلف براي ترويج پوچ گرايي و نيز زير سؤال بردن مباني نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران و سياست هاي فرهنگي آن در سطح گسترده اي مورد استفاده مخالفان نظام جمهوري اسلامي قرار گرفته است و نقش بسزايي در تهاجم فرهنگي غرب براي تضعيف باورهاي اسلامي و انقلابي داشته است.۳۴در اين خصوص نبايد نقش نويسندگان به عنوان عناصر اصلي فرهنگ، هنر و علم را ناديده گرفت; هر چند دشمنان منتظر عناصر داخلي ننشسته، از هر ابزاري حتي ابزارهاي اقتصادي براي وصول به اين مقصود بهره مي جويند.
همچنين امروزه شاهد ورود حجم عظيمي از كالاهاي مصرفي بيگانه با داشتن بار منفي تبليغي فرهنگي به داخل كشور هستيم كه تأثير زيادي بر رفتار مردم، به ويژه جوانان دارد. گسترش فرهنگ مصرفي، يكي از نمودهاي آن است كه در پي آن، جامعه بي هدف به دنبال مصرف كالاهاي مختلف مي رود و از مقصد اصلي خود دور مي گردد و حتي به فرهنگ غلط اسراف و تبذير روي مي آورد.۳۵
از مهم ترين ابزارهاي اجتماعي براي تخريب فرهنگ جوامع ديگر، گسترش فساد اجتماعي است. فساد اجتماعي از جمله راه ها و روش هاي ضدفرهنگي است كه ممكن است از عناصر داخلي گرفته شده و يا از فرهنگ بيگانه وارد اجتماع گردد. از جمله مفاسد اجتماعي، گسترش فساد جنسي در جامعه است. فيلم هاي ويديويي، برنامه هاي تلويزيوني ماهواره اي، تصاوير مبتذل مجلات و تبليغات رواني كه از اين ابزارها نشأت مي گيرد، همگي درصدند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسي فرو برند و با اين كار آنان را از اهداف معنوي و فرهنگي انقلاب اسلامي منحرف كنند.
از ديگر اقدامات اجتماعي تهاجم فرهنگي، ايجاد روحيه مدگرايي و اخلاق خاص ترويج كنندگان اين مدها در قالب گروه هاي رپ، هوي متال و... است كه ترويج كننده ارزش هاي ضد اخلاقي از جمله همجنس بازي و برقراري روابط آزاد جنسي هستند.
● آسيب هاي بيروني
۱) توطئه براندازي انقلاب
آن گونه كه تجربه انقلاب نشان داده است، راهبرد براندازي دشمن داراي دو شيوه «آشكار» و «پنهان» بوده است:
الف. براندازي آشكار: كه شامل امور ذيل مي گرديده است: اقدامات تخريبي گوناگوني كه در جاسوس خانه امريكا، پيش از اشغال آن، طراحي و اجرا مي شد، مداخله نظامي كه در طبس ناكام ماند، طرح براندازي در پادگان نوژه، تحميل هشت سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادي، وضع مقررات ويژه بين المللي براي تحريم همكاري شركت هاي خارجي با جمهوري اسلامي ايران و ... . البته همه اين اقدامات به خواست خدا با شكست طراحان و مجريان آن مواجه شد.
ب. براندازي پنهان: رخنه در ميان حوزه هاي علميه و روحانيان، نفوذ در بين روشن فكران، الگوتراشي براي جوانان و نوجوانان امروز، يعني نسل متولد شده بعد از پيروزي انقلاب، كه نه شناخت مستقيمي از انقلاب و روند آن دارند و نه خاطره هاي محكم و استواري از جانفشاني هاي دوران دفاع مقدس، رواج دادن انواع و اقسام فعاليت هاي فرهنگي مبتذل با به كارگيري آخرين دستاوردهاي نوين و ابزارها و فناوري هاي پيشرفته به منظور افزايش جاذبه آن ها;۳۶ از جمله برنامه هاي دشمن در فرايند براندازي پنهان بوده است.
۲) فشارهاي بين المللي
كشورهاي غربي، به ويژه امريكا براي اعمال فشار به جمهوري اسلامي ايران، همواره از طريق اعمال تحريم ها، محكوميت ايران در مجامع بين المللي با تأكيد بر مسائل حقوق بشر و تروريسم، سعي در انزواي جمهوري اسلامي و مخدوش كردن الگوي حكومت اسلامي داشته اند. اين فشارها تا زماني كه اين انقلاب از ارزش هاي خود عدول نكرده است ادامه خواهد يافت.
۳) تحريف ريشه هاي انقلاب
سرچشمه پيروزي انقلاب را در جوشش خون هايي بايد ديد كه در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ريشه هاي آن را آبياري كردند. آشنايي با چگونگي شكل گيري آن قيام سرخ، علل آن و انحرافاتي كه دشمنان ملت از همان ايام سعي كردند در آن ايجاد كنند، از اهميت اعتقادي و تاريخي برخوردار است. به هيچ وجه نبايد آن سر چشمه، مهجور و آن علل براي نسل امروز و آينده ناشناخته بماند يا در كنار عناصر بي ارزش و مشكوك، كمرنگ جلوه داده شود. از حيله هايي كه به كار گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد، مطرح كردن عوامل و حوادث كم اهميت و بعضاً خيالي يا بزرگ نمايي عناصر بي ارزش و جريان هاي ساختگي در حاشيه قيام خونين ۱۵ خرداد است كه به منظور تضعيف عظمت و شكوه آن قيام تاريخي و حماسه بي نظير دوران معاصر صورت مي گيرد. آن ها كه چنان حيله هايي را به كار بسته يا مي بندند، مطالعات دقيق و تحقيقات عميقي درباره ريشه هاي انقلاب انجام داده اند تا با كوچك نمايي ريشه هاي انقلاب مانع بروز هرگونه شور حماسي جديد، و ادامه هيجان حق طلبانه و پي گيري اقدام حسيني در آينده شوند.۳۷
۴) تهاجم فرهنگي
پس از پايان جنگ تحميلي و آغاز برنامه هاي توسعه و بازسازي كشور، موضوع تهاجم فرهنگي و مقابله با اين پديده مورد توجه مقام معظم رهبري (دام ظلّه) قرار گرفت; ايشان در يكي از بياناتشان با اشاره به سابقه تهاجم فرهنگي در ايران قبل از انقلاب اسلامي، از اواسط دوره قاجاريه و به ويژه دوره رضاخان، مي فرمايند: «انقلاب اسلامي كه آمد، مثل مشتي به سينه مهاجم خورده، او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف كرد. شما در آن دوران اول انقلاب، ناگهان ديديد كه مردم ما در ظرف مدت كوتاهي، تغييرات اساسي در خلقيات خودشان احساس كردند. در مردم، گذشت، قناعت، همكاري و گرايش به دين زياد شد و آز و طمع و اسراف كم شد; اين ها فرهنگ است، فرهنگ اسلامي اين هاست... البته عميق نبود، آن وقتي عمق پيدا مي كند كه چند سالي روي آن كار بشود، اين فرصت پيش نيامد... در اواسط دوران جنگ، به وسيله ابزارهاي تبليغي، به وسيله گفتارهاي غلط و كج انديشانه، مجدداً شروع شد و آن ته نشين ها و رسوب هاي ذهني و روحي خود ما مردم هم مؤثر بود! اما باز حرارت جنگ مانع بود تا اين كه جنگ تمام شد.
پس از جنگ، اين جبهه جديد به شكل جدي مشغول كار شد. دشمن با يك محاسبه فهميد كه جمهوري اسلامي را نمي شود با تهاجم نظامي از بين برد!... با محاصره اقتصادي هم نمي شود، فهميدند بايد عقبه ما را بمباران كنند. فرهنگ، اخلاق، ايمان، ايثار، اعتقاد به دين، اعتقاد به رهبري، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را بايد از بين برد و شروع كرد.»۳۸
۵) ترويج ملي گرايي در برابر اسلام خواهي
دشمن انقلاب، از طرح ها و برنامه هايي حمايت مي كند كه ايران منهاي اسلام را بزرگ بنمايد و به ويژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهي ظالمانه علاقه مند كند و از عظمتي كه اعتقاد به اسلام براي او به وجود آورد، بيگانه سازد. وجه بازر هويت ايراني، حتي پيش از اسلام خداجويي او بوده و همين وجه موجب گرايش سريع او به اسلام شده است. اين كه ايراني خداجو و دين گرا باشد، خوشايند دشمنان ما نيست; چرا كه همين مسير به طور منطقي ايراني را به اسلام و محبت اهل بيت و شيعه علي بودن و بالاخره، پيروزي انقلاب اسلامي مي كشاند. از اين رو، طراحي دشمن بدان سمت مي رود كه القا كند ايراني فاقد هويت است: زماني اسكندر بر آن ها تجاوز كرد، دوراني اعراب مسلط شدند، ايامي چنگيز بر آن ها تاخت، سال هايي تيمور بر آن ها يورش برد و در همه اين احوال، ايراني سر تسليم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورويي كرد و اعتقاد قلبي خود را بروز نداد و به چاپلوسي حكام پرداخت و همراه آن ها شيوه اجحاف و ارتشا را پيش گرفت و... . بدين ترتيب دشمن مي خواهد اين گونه نتيجه گيري كند كه توجه به اسلام و انقلاب اسلامي در ميان ايرانيان از همان نوع اقدامات توأم با دورويي است كه در طول تاريخ، ايرانيان از خود بروز داده اند و گواه آن را نيز، بزرگ نمايي برخي از تخلف ها و مفاسدي مي گيرد كه خواه ناخواه در هر جامعه اي به چشم مي خورد و در روزگار ما نيز وجود دارد.
اما ايراني زمان اسكندر اگر در اثر انحطاط اواخر حكومت سلسله هخامنشي گرفتار سلطه يونانيان و مقدونيان شد، بعدها آن گرفتاري را جبران كرد و نگذاشت فرهنگ و سياست يوناني بر روح او چيره شود. تسلط اعراب هم اصطلاح بي ديناني است كه جرأت نمي كنند مخالفت خود را با اسلام ابراز كنند، و گرنه بحث اصلي سلطه اعراب نيست; چرا كه هر جا و هر زمان كه لازم بوده ايراني در مقابل سلطه زور و ظلم ايستاده، بلكه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، كه دشمن نمي خواهد به زبان آورد. ظلم و جور مغولان و تيموريان نيز بدان شكل خاتمه يافت كه مغولان ايلخاني با كمك ايرانيان، مدافع اسلام گشتند و تيموريان نيز رواج دهنده فرهنگ ايراني ـ اسلامي در شبه قاره هند شدند، و اين تسلط و قدرت معنوي ايرانيان مسلمان را مي رساند. ويژگي هاي منفي كه براي ايرانيان برمي شمرند نيز حاكي از قابليت انطباق ايرانيان با شرايط جديد و قدرت صبر و استقامت آن ها است كه همواره به از پا در آمدن ظلم، هرچند به قيمت شهادت سربداران زياد، انجاميده است.۳۹
۶) ترويج اسلام ستيزي
دشمنان، اسلامي را كه براي تضمين حق زندگي، حكم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روش هاي ديگري پناه بردند كه در عمل به گسترش جنايت و تعدي در عالم منجر شده است. اسلامي را كه بيش ترين عنايت را به بانوان داشته و شايسته ترين مقام و منزلت را براي آن مقرر فرموده، ضد زن ناميدند و خود راه هايي را ابداع كردند كه زنان را فقط ابزار شهوت راني مي كند. اسلامي را كه زيباترين و كامل ترين مجموعه حقوقي را براي بشريت تنظيم كرده است، بيگانه از حقوق بشر و آزادي ها قلمداد كردند و خود شيوه اي را تبليغ و ترويج نمودند كه به تسلط ثروتمند بر محروم، و سيطره قدرتمند بر مستضعف ختم مي شود.۴۰
برخي گفته اند: التزام به اين كه بايد احكام اسلام در جامعه اجرا شود با حق طبيعي انسان نمي سازد. يكي از حقوق طبيعي انسان آزادي است كه در آزادي فكر، دين، سياست و آزادي بيان متجلي مي شود. هر انساني به طور طبيعي حق دارد هر ديني را كه مي خواهد انتخاب كند و احياناً دينش را عوض كند و حق دارد هر فكر و اعتقادي كه دارد بيان و ترويج كند. اگر شما مي گوييد كه حتماً بايد قوانين اسلامي در اين كشور حاكم باشد، كساني هستند كه اين قوانين را نمي خواهند. آن ها حق دارند اظهارنظر كنند، رأي بدهند و بگويند ما اين قوانين را نمي خواهيم! طرح اين مطالب از سوي كساني كه به طور كلي منكر دين مي باشند جاي شگفتي نيست، اما متأسفانه گاهي از كساني چنين مطالبي شنيده مي شود كه ادعاي دين داري دارند و حتي گاهي پسوند اسلامي را با خودشان يدك مي كشند، يا خودشان را پيرو امام معرفي مي كنند!۴۱
۷) ترويج قوميت گرايي
دشمن، از جدا كردن فرد و جامعه ايراني از هويت اسلامي مأيوس شده بود، حيله اي ديگر انديشيد و آن سوء استفاده از وجود قبايل و طوايف مختلف ايراني، و ريشه دار قلمداد كردن و اصيل خواندن برخي اختلافات بين آن ها بود. دشمن آن اختلافات را مايه اميد خود قرار داد تا با تحريك و تشويق و تشديد آن ها، درگيري عظيم و كشتاري خانمان سوز و بنيان برانداز را شكل دهد كه در انتهاي آن نه از انقلاب اثري، و نه از اسلام پيامي، و نه از ايران نشاني باقي بماند! چه شادماني ها كه دشمن از بروز درگيري هاي قومي و سياسي در برخي استان ها يا شهرستان ها از خود بروز نداد و چه تفسيرها كه بر جزئيات آن درگيري ها ننهاد و چه عوامل و علل تصنعي كه براي آن نتراشيد و چه حمايت ها كه از گسترش آن ها نكرد! تفاوت هايي كه به لحاظ فرهنگي و آداب و رسوم و سنن بين اقوام ايراني وجود دارد، نشان دهنده سلايق گوناگون و تفاوت هايي است كه در ظرافت درك مكارم بين افراد يا اقوام وجود دارد. اين تفاوت ها در طول تاريخ موجب تكميل شناخت ايرانيان و رشد و بالندگي هنري و فرهنگي بوده و هيچ گاه برخي درگيري هاي جزيي نتوانسته است مستقلا موجب شكاف بين اقوام ايراني، علي رغم يكسان نبودن زبان يا لهجه يا مذهب و دين و يا نحوه زندگي اجتماعي آن ها، شود و در آينده نيز دشمنان، از وقوع يا دامن زدن به اختلافات بومي و قومي و منطقه اي، طرفي نخواهند بست.
۸) رخنه فرصت طلبان در انقلاب
فرصت طلب كسي است كه نسبت به آرمان هاي انقلاب بي اعتقاد يا بي تفاوت و در تلاش براي تأمين منافع شخصي خويش است. استاد مطهري در اين رابطه مي گويد: «هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طي مي كند، سنگيني اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همين كه به بار نشست و يا لااقل نشانه هاي بار دادن آن آشكار گشت و شكوفه هاي درخت آن هويدا شد، افراد فرصت طلب نفوذ مي كنند... تا آن جا كه انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند... انقلاب فرزند خور نيست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مي آورد... مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علي رغم تظاهرات فريبنده شان يكي از شرايط اصلي (حفظ) يك نهضت در مسير اصلي است.»۴۲
در هر انقلابي گروهي هستند كه به انقلاب ايمان و اعتقاد ندارند، ولي حفظ و دستيابي به منافع شخصي يا گروهي، آنان را وا مي دارد تا در تار و پود انقلاب و حتي، تا آنجا كه زمينه به آن ها اجازه دهد، در سطوح بالاي انقلاب رخنه كنند. بديهي است كه پس از دستيابي به قدرت، در فرصت هاي مناسب لطمات و ضربات كوبنده خود را بر پيكر انقلاب، نظام و رهبري وارد خواهند كرد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)در حديثي مي فرمايند: «لست اخاف علي امتي غوغاء قتلهم و لا عدوا يجتاههم، و لكني اخاف علي امتي ائمهٔ مضلين ان اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم.»; بر امت خويش از آشوبي كه آنان را به خون كشد و يا از دشمني كه بر ميهن شان بتازد، نگران نيستم، بلكه بر ملت خويش از پيشوايان گمراهي بيمناكم كه اگر آنان را فرمان برند، ايشان را به كفر مي كشانند و اگر از فرمان آنان سر پيچي نمايند آنان را مي كشند.
قرآن كريم بين مؤمناني كه پيش از فتح مكه ايمان آورده و در راه خدا انفاق و جهاد مي كنند، با مؤمناني كه پس از فتح مكه ايمان آورده و انفاق و جهاد مي كنند، فرق مي گذارد.
۹) بزرگ نمايي نقش جريان روشن فكري در انقلاب
عده اي از شخصيت هاي روشن فكري كه بعضاً سر و كاري با دين نداشتند و يا حتي بعضاً دين ستيز نيز بودند، بسيار با حكومت طاغوت مقابله مي كردند، و به رغم عدّه و عُدّه اندكشان در قياس با نيروهاي مذهبي، در مواردي مايه اميد دشمنان انقلاب بودند; زيرا با بر سركار آمدن احتمالي آن ها امكان بسته شدن يا انحراف راه انقلاب ميسر مي شد. آخرين تحولات قبل از پيروزي انقلاب هم نشان دهنده تلاش بي حاصل دشمنان انقلاب براي به كرسي نشاندن چنين شخصيت ها، و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابي مردم بود كه صد البته به جايي نرسيد.
پس از انقلاب نيز دولت موقت از افرادي استفاده كرد كه بعضاً نه تنها مذهبي نداشتند، بلكه در تحقير انقلابيون و متدينان از خود جسارت نشان مي دادند! آن چنان دولت غير متعهدي نمي توانست بيش از آن يك سال دوام آورد. شخصيت هاي روشن فكر مذهبي نيز عناصري ظاهراً مذهبي اند ولي فاقد انگيزه هايي هستند كه انقلابيون را به پيروزي رساند. هرچه از ايام پيروزي انقلاب فاصله گرفتيم حضور و جنجال آفريني اين دسته از روشن فكران بيش تر شد: آن ها طعمه خوبي براي دشمنان انقلاب اند; زيرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت به ريشه هاي انقلاب، رهبري و ولايت پرداخته اند. همين ها از آزادي موجود در جمهوري اسلامي كه مجالي براي تبيين حق است، و نه فرصتي براي تبليغ باطل، سوء استفاده كرده و با راه انداختن مطبوعات متهتك و جنجالي و غير متعهد نسبت به آرمان هاي نظام، يا برگزاري جلسات سخنراني و به اصطلاح افشاگري، به تحكيم فلسفي مباني انحراف اجتماعي پرداخته اند، آن ها قصد اصلاح ندارند بلكه آلت دست بي جيره و مواجب دشمنان انقلاب شده ان

نويسنده:محمدرضا باقرزاده
پي نوشت ها
۱ـ مرتضي منطقي، «جنگ جهاني سوم»، فصلنامه نامه پژوهش، سال اول، ش ۲ و ۳ (پاييز و زمستان ۱۳۷۵)، ص ۵۱.
۲ـ احمد مقتدري، «انقلاب اسلامي، پيامدها و بازتاب ه»، ماهنامه بصائر، سال اول، ش ۴ و ۵، (دي و بهمن ۱۳۷۳)، ص ۸.
۳ـ سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار با گروهي از مردم و اعضاي ستاد نماز جمعه تهران، ۱/۹/۶۸.
۴ـ مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص ۲۷.
۵ـ همان، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير، ص ۹۹ـ۹۸.
۶ـ ر.ك: همان، ص ۸۷ـ ۷۸.
۷ـ همان، ص ۹۳ـ۹۰.
۸ـ براي توضيح بيش تر درباره اين موضوع، ر.ك: علي ذو علم (گردآورنده)، جرعه جاري، مقاله « مدرنيته و وجه ديني انقلاب»، اثر حاتم قادري، ص ۵۳۱.
۹ـ ر.ك. به: سيدمصطفي تقوي مقدم، تحليلي بر اسلامي كردن دانشگاه ها، تهران، دارالحديث، ۱۳۷۵.
۱۰ـ نهج البلاغه، نامه ۷۹.
۱۱ـ ر.ك: مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص ۳۱۷ ـ ۳۲۰. البته نبايد فراموش كرد كه اين حركت دوراني از ديدگاه ابن خلدون، شكل جبي دارد و ۱۲۰ سال به طول مي انجامد. ذكر نظر ابن خلدون به منظور روشن شدن تأكيد نويسندگان بر نقش سوء تجمل و دنياطلبي است.
۱۲ـ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۲۴، روايت ۱۴، باب ۱۲۲.
۱۳ـ ر.ك.به: بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۵۴، روايت ۳۰، ج ۱۴، ص ۳۱۱، روايت ۱۷.
۱۴ـ آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، ش ۷۸۳۵، ص ۳۴۲.
۱۵و ۱۶ـ مرتضي مطهري، بررسي احتمالي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص ۹۲ / ص ۹۶ـ۹۷.
۱۷ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
۱۸ـ ر.ك: منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب هاي فرانسه و روسيه، ص ۳۱۷.
۱۹ـ ر.ك. به: حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج ۱، ص ۲۷۲ـ ۲۶۴ / ابوالحسن ابتهاج، خاطرات، ص ۳۶۷، ۴۳۴.
۲۰ـ گودرز افتخار جهرمي، «گزارش ديوان داوري دعاوي ايران، ايالات متحده و عملكرد آن در قلمرو حقوق بين الملل»، مجله تحقيقات حقوقي، ش ۱۵، ص ۶۴ـ ۶۳.
۲۱ـ رك: مينو صميمي، فريدون هويدا، سوليوان.
۲۲ـ پيام امام خميني به گورباچف، ۱۱/۱۰/۶۷، صحيفه نور، ج ۲۱، ص ۶۶: «... مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود...»
۲۳ـ به عنوان نمونه ر.ك.به: اطلاعيه اعتراض به كاپيتولاسيون ۴/۸/۱۳۶۴۳، صحيفه نور، ج ۱، ص ۱۱۳ / نامه سرگشاده به هويدا، صحيفه نور، ج ۱، ص ۱۳۲، (۲۷/۱/۴۶).
۲۴ـ نشريه داخلي سياسي قضايي، دادستاني كل انقلاب جمهوري اسلامي ايران، ش ۱، آذرماه ۱۳۶۰. به نقل از چالش هاي اقتصادي، غلامحسين الهام / علي ذو علم، جرعه جاري، ص ۲۷۱.
۲۵ـ مجموعه قوانين، ۱۳۵۸، ص ۳۴.
۲۶ـ غرر الحكم و درر الكلم، ص ۳۵۴.
۲۷و ۲۸و ۲۹ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۱ / نامه ۳ / نامه ۵۳.
۳۰ـ ر.ك.به: محمد پزشكيان و ديگران، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، دفتر نشر معارف، چ هجدهم، تابستان ۱۳۸۱، ص ۱۷۴.
۳۱ـ مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص ۱۵۹ـ ۱۴۹.
۳۲ـ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
۳۳ـ ر.ك: ميرسليم، پيشين.
۳۴ـ ر.ك.به: اسماعيل شفيعي سروستاني، تهاجم فرهنگي و نقش تاريخي و روشنفكران، تهران، كيهان،۱۳۷۲.
۳۵ـ ر.ك.به: عليرضا كريميان، تهاجم فرهنگي ريشه ها.
۳۶ـ ر.ك: مصطفي ميرسليم، جرعه جاري، «براندازي انقلاب اسلامي ايران»، ص ۲۳۱.
۳۷ـ ميرسليم، پيشين.
۳۸ـ سخنان مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از صاحبنظران و كاركنان دستگاه هاي فرهنگي ۲۱/۵/۷۱. در مورد علل و عوامل تهاجم فرهنگي از ديدگاه رهبر معظم انقلاب، ر.ك: «تهاجم فرهنگي ريشه ها راه هاي نفوذ و شيوه مقابله با آن»، جرعه جاري، تدوين علي ذوعلم، ص ۴۲۹ به بعد.
۳۹و۴۰ـ ر.ك: ميرسليم، پيشين.
۴۱و۴۲ـ محمدتقي مصباح، نظريه سياسي اسلام، ص ۲۰۰ / ص ۹۴ـ۹۳.
منبع:ماهنامه معرفت
خبرگزاري فارس

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مردمي ترين انقلاب جهان
منابع : فجر آفرينان عاشورايي
كلمات كليدي : انقلاب، فرانسه، روسيه، مردم
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
مردمي ترين انقلاب جهان

اشاره:
اين مقاله به مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب فرانسه و روسيه كه بزر گترين انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشاء رواج گفتمان ليبراليستي و سوسياليستي در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان ميدهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعدد، عميق تر، جديتر و مردمي تر از آن دو بوده و گفتمان سومي را به بشريت معاصر عرضه كرده است.
1ـ موقعيت اقتصادي رژيم ها

در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه هاي
روشني دال بر وخامت موقعيت اقتصادي از هر لحاظ وجود داشته و اين كشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشكلات و بحران هاي مالي و اقتصادي فراواني بود كه روز به روز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مي گشت.
شرايط اقتصادي در روسيه نيز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بيستم وضع مطلوبي نداشت. دو جنگ خارجي كه در اين دوره اتفاق افتاد برشدت نابساماني هاي اقتصادي افزود، ركود اقتصادي كه تا سال 1909 دوام داشت شرايط ناگواري را براي كاركنان و دهقانان ايجاد كرده بود، از يك سو بيكاري را سخت دامن ميزد و از سوي ديگر شرايط كار و ميزان درآمد اين دو طبقه را طاق تفرسا وغير قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتي كه در اين دوران كارگران راه مي انداختند عمدتاً ماهيت اقتصادي داشت و مرتباً بر تعداد اعتصابات و شمار شركت كنندگان در اعتصابات افزوده مي گشت.
حال آنكه در ايران، در اواخر حكومت شاه رژيم، ايران در مطلوبترين سطح از قدرت اقتصادي كه در تمام سلطنت 57 ساله رژيم پهلوي بي سابقه بود به سر مي برد با افزايش سريع و غيرقابل پيش بيني درآمد نفت، رژيم ايران نه تنها تبديل به يكي از دولتهاي ثروتمند شده بود بلكه جامعه ايراني را به يك جامعه كاملاً مصرفي تبديل كرده بود.بدين ترتيب ملاحظه مي گردد در حالي كه دولت هاي فرانسه و روسيه از نظر اقتصادي در بدترين شرايط بودند و در حقيقت در مرحله ورشكستگي نهايي قرار داشتند دولت ايران با توجه به افزايش ناگهاني و غيرقابل پيش بيني قيمت نفت از نظر ذخاير ارزي و توانائي هاي مالي در مطل بترين و مناسب ترين شرايط اقتصادي درتاريخ خود بوده است.
2. اقتدار نظامي رژيم ها
از مهمتر ن و در عين حال محسوس ترين ابزار قدرت و اعمال حاكميت هر رژيم سياسي به ويژه نظام هايي كه با بحران ها و فشارهاي داخلي مواجه هستند و نياز به تهديد و ارعاب و احياناً سركوب حركت هاي معارض و مخالف خود را دارند قدرت نظامي آنها هست. هرگاه در يك نظام سياسي، قدرت نظامي از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحيه خود را در اثر شكست هاي پي درپي از دست بدهد و همچنين دولت بخاطر مشكلات اقتصادي امكان تأمين تداركات و خواسته هاي آنها را نداشته باشد و در نهايت قدرت نظامي اعتقاد و ايمان خود را به رژيم سياسي از دست بدهد نه تنها قدرت سياسي قادر به بهره برداري از چنين نيروي نظامي براي سركوب قدرت اجتماعي معارض نخواهد بود، بلكه خود به صورت يك مدعي خطرناك درآمده و احياناً به گروه هاي اجتماعي مخالف خواهد پيوست و احتمال سقوط قدرت سياسي را شديداً افزايش خواهد داد.
فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب به مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بين المللي بوده است و در اين منازعات جز يك ايالت، نه تنها چيزي به دست نياورده، بلكه شكست ها و خسارتهاي عظيم مالي، جاني و ارضي به همراه داشته و قابل پيش بيني بود كه افسران ارتش نسبت به سركوب مقاومت در دوره اي كه بحران بر عليه مقامات دولتي افزايش يافته بود بي علاقه باشند و اين امر موجب اختلاف و جايگاه انقلاب اسلامي در ميان انقلابهاي بزرگ جهان سياست تضاد سياسي و اجتماعي شد به طوري كه نهايتاً هر حركت محدودي را براي سركوب مخالفين پادشاه و طبقات محافظه كار مسلط غير ممكن مي ساخت و زمينه را براي پيروزي انقلاب فرانسه مهيا كرد.
موقعيت نظامي روسيه نيز در اروپا به دليل جنگهاي كريمه و جنگ 1905 تغيير كرده بود. كشوري كه در1815 تنها قدرت قوي قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر م يرسيد كه هنوز فاصله زيادي با ساير قدرت هاي اروپايي داشت بعد از جنگ كريمه به حد يك از چند قدرت مساوي، تنزل يافت و تا زماني كه تزار در سن پطرزبورگ حاكم بود هرگز موقعيت 1815 را پيدا نكرد. جنگ جهاني اول از نظر وسعت و مدت و نزديكي به مرزهاي روسيه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهم تر بود و تأثير بيشتري در داخل كشور بر جاي گذاشت به طوري كه قواي نظامي اين كشور را كاملاً به تحليل برده و سربازان شكست خورده و بازگشته از جبهه را به صورت مدعياني براي قدرت سياسي حاكم در آورد و به همين علت بود كه انقلاب روسيه در اوج اشتعال جنگ جهاني اول به وجود آمد. با اين ترتيب ملاحظه مي گردد كه نظام سياسي حاكم بر روسيه قبل از انقلاب نه تنها نيروي نظامي و قواي مسلح نيرومند و وفادار به قدرت سياسي با خود نداشتند بلكه ارتشي شكست خورده، روحيه از دست داده و عاصي شده از نظام با پيوستن به كارگران اعتصابي نقشي مهم در پيروزي انقلاب بازي كردند.
اما ارتش شاهنشاهي ايران بر خلاف فرانسه و روسيه در طول حداقل 57 سال قبل از پيروزي انقلاب در هيچ جنگ خارجي مهمي شركت نكرده بود. بيش از هر پادشاهي در ايران محمدرضا شاه به نيروهاي مسلح توجه داشت. او به عنوان فرمانده نيروهاي مسلح، احساس مي كرد كه يك ارتش قوي و نيرومند و در عين حال وفادار به پادشاه، نه تنها مي تواند نظام سياسي او را در قبال مخالفين داخلي حفظ كند بلكه با توجه به جاه طلبي هايش مي تواند ابزار و اهرم لازم را براي دخالت در امور منطقه و همسايگانش و پيشبرد اهداف بين المللي او فراهم نمايد. مي توان با قاطعيت ادعا كرد در فرانسه از نظر نظامي با توجه به شكست هاي پي درپي در جنگ هاي متعدد ضعيف ترين و نامطمئن ترين وضعيت بوده و ارتشهاي آنها نه تنها حمايت لازم را از نظام سياسي حاكم نميكردند بلكه نسبت به انقلابيون گرايش نشان داده و بعضاً به آنها مي پيوستند، در حالي كه ارتش ايران در بهترين شرايط از نظر نيرو و تجهيزات بوده و جز در موارد استثنايي و آن هم به صورت پراكنده، تا آخرين لحظات عمر رژيم شاه نسبت به نظام وفادار باقي مانده و اكثراً در سركوب انقلابيون نيز كوتاهي نكردند.
كشورهاي مورد بررسي ما هر سه از جمله كشورهايي هستند كه نه تنها داراي موقعيت استراتژيكي مهم و حساس هستند بلكه به عنوان قدرتهاي بالفعل و بالقوه بزرگ محسوب مي شوند و در طول تاريخ نقش فعالي در روابط بين المللي جهاني و منطقه اي بازي كرده و مي كنند. بديهي است كه در قبال تحولات انقلابي اين كشورها چه قبل از پيروزي و چه بعد از پيروزي كشورهاي ديگر به ويژه كشورهاي همسايه و ذينفع عكس العمل نشان داده و به نفع قدرت سياسي حاكم و يا بالعكس در جهت حمايت از گروه هاي اجتماعي معارض فعال مي شوند. در نتيجه مسئله واكنش بين المللي از جمله عوامل مهمي است كه در بررسي قدرت و توانايي هاي رژيم سياسي حاكم قبل از انقلاب ضرورت دارد كه مورد توجه و دقت كافي قرار گيرد.
با اين ترتيب در حالي كه دولتين فرانسه و روسيه از نظرحمايت بين المللي در شرايط مناسب به سر مي بردند و دول اروپايي اغلب نسبت به رژيم هاي اين دو كشور در شرايط قبل از انقلاب نظر مساعدي نداشته و بعضاً متخاصم بودند و نه تنها هيچگونه حمايتي از نظامهاي سياسي در آن شرايط نكردند بلكه در مواردي به حمايت از انقلابيون پرداختند دولت ايران از اين نظر در شرايط مطلوبي به سر مي برد.

3 ـ پيچيدگي و استحكام رژيم ها
در هر نظام و سيستم سياسي وجود ابزارهاي قدرت از جمله قدرتهاي اقتصادي، نظامي و حمايت بين المللي بالقوه و فينفسه نمي تواند در جهت تحيكم و تثبيت قدرت سياسي حاكم كارساز و مفيد باشد بلكه توانايي، مهارت و مديريت مطلوب در نظام سياسي است كه ميتواند در مواقع بحراني ابزارهاي قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترين وجه و در مناسب ترين زمان و مكان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاي نظامي اغلب اين امر به اثبات رسيده است كه فرماندهي لايق و كارآمد ميتواند با كمترين امكانات، تجهيزات و نيرو بر فرماندهي نالايق و ناتوان و در عين حال با امكانات وسيع پيروز شود. در حالي كه نظام هاي سياسي فرانسه و روسيه عليرغم وجود استبداد حاكم به خاطر بي كفايتي هاي پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحي كه در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخيص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعيت رژيم خود مديريت مناسب و توانايي برقرار نموده و تغييرات لازم را اعمال كنند. رژيم شاه بعد از گذراندن دوره پر تلاطمي از تاريخ 37 ساله حكومت خود تدريجاً به مرحله اي از اعتماد به نفس و حاكميت مطلقه رسيده و با برخورداري از مستشاران ورزيده داخلي و خارجي به ويژه برخورداري از پليس مخفي خشني همچون ساواك از توانايي لازم براي حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است. در تئوري نظام دولت هاي مستبده مي بايست ضعيف شده باشند تا اينكه حركتهاي انقلابي مردمي بتواند توفيقي كسب كند يا حتي بروز كند. در حقيقت از نظر تاريخي، شورشهاي مردم به خودي قادر نبوده اند دولتهاي مستبده را واژگون كنند.
در عوض فشار نظامي از خارج اغلب با تضادها و انشعاب هاي سياسي ميان طبقه مسلط و دولت به موازات هم مي بايست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعيف كرده و راه براي شورشها و نهضت هاي انقلابي باز كنند. بخاطر همين ضعف ها بود كه در انقلاب فرانسه نظام سياسي حاكم نه به علت مخالفت نيروهاي مردم بلكه تنها به علت استيصال كامل در حل معضلات اقتصادي و سياسي اجتماعي كشور به مجلس طبقات سه گانه روي آورد و خود را تسليم آنها كرد و آنگاه بود كه حركتهاي مردمي و تركبب گروه هاي اجتماعي شكل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاينده اي داد. و همين طور در انقلاب روسيه نيز اگر چه نيروهاي مخالف وجود داشتند، دسته بنديها و احزاب سياسي مختلف كه با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بيستم شكل گرفته بودند، نه تنها هيچ گونه نقشي در سقوط نظام رومان وفها نداشتند بلكه تصور هم نميكردند كه بدين سادگي نظام امپراتوري روسيه سقوط كند. البته دولت تزار روسيه عليرغم استيصال و فشار زيادي كه تحمل ميكرد دواطلبانه و راساً خود را تسليم كرده و همچون كوه يخي ذوب گرديد.
در حالي كه انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه نظام شاهنشاهي خود را در اوج قدرت و استحكام و تثبيت شده مي ديد و در مقابل مخالفت ها و معارضه ها تا آخرين حد توان خود مقاومت مي كرد و گروه هاي اجتماعي براي به زانو در آوردن چنين نظامي مي بايست براساس برنامه ريزي و بسيج تمام نيروها و قرباني كردن بسياري از انسانها نظام قدرتمند حاكم را سرنگون سازد.
قدرت اجتماعي
قدرت اجتماعي متشكل از گروه هاي اجتماعي فعالي است كه بر پايه ارزشها و باورهاي مسلط و مشترك به هم نزدكيك شده اند و زماني كه قدرت سياسي توانايي تأمين ارزشها و خواسته هاي آنها را نداشته باشد يا نخواهد اين ارز شها و خواسته ها را تأمين كند گروه هاي اجتماعي مأيوس شده و به دنبال رهبر يا رهبراني كه مي توانند خواسته ها و نظرات آنها را تعقيب و تأمين نمايند حركت خواهند كرد در ايجاد و تشيكل قدرت اجتماعي سه ركن اساسي قابل تفكيك هستند: مردم، رهبري و ايدئولوژي.
الف مشاركت مردمي
در حالي كه در فرانسه و روسيه ميزان مشاركت مردم در براندازي رژيم هاي مستبده حاكم بسيار اندك بوده و حتي در فرانسه همان طور كه گفته شد، نقشي نداشته اند و رژيم فرانسه به خاطر ضعفهاي خود الزاماً تسليم شده و در روسيه تعداد محدودي از كارگران كارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم كردند در انقلاب اسلامي ايران به استثناي اقليت محدودي و بخش اعظم ارتش كه وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروه هاي اجتماعي و در سراسر كشور اعم از شهرها و روستاها، كارگران، كارمندان، كشاورزان، اصناف و... همه و همه چرخ هاي اقتصادي و اداري كشور را از كار انداخته و در مقابل رژيم تا دندان مسلح آن هم با دست خالي ايستادند و آن را ساقط كردند. مطالعات بعدي هم نشان داد كه حتي بعد از پيروزي انقلاب كه زنجيرهاي استبداد و دكيتاتوري گسسته شده و زمينه مناسب براي ايجاد آگاهي سياسي و مشاركت توده هاي مردم فراهم شده بود به تدريج و به علت بي ميلي حاكميت هاي بعد از انقلاب اعم از ميانه روها و رادكيال ها در دو انقلاب فرانسه و روسيه، اين مشاركت رو به كاهش نهاده است. تاريخ و آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب اين نظريه را ثابت ميكند.
در مقابل توده هاي ملت ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در انتخابات مكرر و پي درپي شركت كرده اند
و حتي در شرايط بحراني و بمباران شهرها هيچ كي از انتخابات لازم براي تداوم فعاليتهاي سياسي نظام جمهوري اسلامي متوقف نشده يا به تأخير نيافتاد. در طول ده سال گذشته مردم كشور ما در بيش از بيست انتخابات(هشت انتخابات رياست جمهوري، پنج انتخاب مجلس شوراي اسلامي، سه انتخاب مجلس خبرگان، يك انتخاب نوع حكومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسي و دو انتخابات شوراهاي اسلامي) شركت كرده اند. آمار مشاركت روز افزون مردم در اين انتخابات چشمگير و جالب توجه است. و از همه مهمتر حضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات ميليوني كه به خاطر سالگرد انقلاب صورت مي گيرد نشانه حضور، بيداري و حمايت مردم از انقلابشان مي باشد.
ب) رهبري
نقش و شخصيت رهبري به ويژه زماني روشنتر و برجسته تر ميشود كه توسلات ايدوئولوژيكي گروه هاي انقلابي پراكنده و غير منسجم باشد و يا سازماندهي آن ضعيف باشد در اين صورت نقش و اهميت رهبري در پروسه انقلابي و در طول زمان توسعه مي يابد. از طرف ديگر نقش رهبران انقلاب در سه بعد مهم مي توان مشاهده كرد كه عبارت است از رهبر به عنوان ايدهئولوگ انقلاب، رهبر به عنوان فرمانده و نهايتاً رهبر به عنوان معمار نظام بعد از پيروزي انقلاب.
در بررسي و مقايسه اجمالي ميان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهيم كرد كه در اين ركن از انقلاب نيز مانند ركن مردم، انقلاب اسلامي داراي قدرت، امتيازات و ويژگي هايي فوق العاده و استثنايي بوده است كه دو انقلاب فرانسه و روسيه از آن بي بهره بوده اند.
1 ـ در انقلاب هاي فرانسه و روسيه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاي جامعه بوده اند در حالي كه در انقلاب اسلامي ايران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقير جامعه بوده اند.
2 ـ در انقلاب هاي فرانسه و روسيه به ويژه در انقلاب روسيه رهبران مدافع و نماينده طبقه اي بودند كه خود متعلق به آن طبقه نبودند در حالي كه در انقلاب اسلامي رهبران انقلاب دقيقاً مدافع طبقه اي بودند كه از آن طبقه برخاسته بودند.
3 ـ در انقلاب هاي فرانسه و روسيه طبقه روشنفكر و تحصيل كرده رهبري انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانيون نقش ضد انقلاب را داشتند در حالي كه در انقلاب اسلامي رهبري ضد انقلاب را روشنفكران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند.
4 ـ در انقلاب فرانسه و روسيه ما به چهره شاخصي كه همه ويژگي هاي سه گانه رهبري را در خود جمع داشته و از نظر ارائه ايدئولوژي، فرماندهي انقلاب و سازندگي بعد از انقلاب داراي استعداد، نبوغ و قدرتي همچون رهبري در انقلاب اسلامي باشد برخورد نمي كنيم. در انقلاب فرانسه چهره هايي مانند لافايت، روبسپير، دوك د. اورلئان مطرح هستند كه هيچكدام رهبري انقلاب را در تمام دوران شكل گيري و پيروزي آن به طور جامع در دست نداشتند.
در انقلاب روسيه چهره لنين از چهره هاي شاخص و برجسته تاريخ اين انقلاب مي باشد وي در واقع داراي امتيازات و استعدادها و نبوغ مشخصي بود كه در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را كه به انقلاب اكتبر 1917 معروف است نقش اصلي و محوري داشت. در حاليكه در سقوط رژيم رومانوفها در فوريه همان سال مطلقاً نقشي نداشت چهره هايي مانند زينوويف، كامنف، اس تالين، تروتسكي و كرنسكي هم از شهرت ويژ ه اي برخوردار هستند ولي آنها هم دخالتي در سقوط رژيم نداشتند. در حقيقت سقوط رژ يم تزاري در اثر يك حركت خود جوش و بدون رهبري صورت گرفت.
به طور خلاصه مطالعات ما نشان مي دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسيه به چهره اي با ويژگي هاي ايدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمي كنيم آنهايي را كه نام برديم هيچ كدام نه ايدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلكه سازندگان و معماران دولت هاي بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصي بودند كه بر اسب سركش تحولات بعد از سقوط نظام، سوار شده و در سير تحولات بعدي اثر گذاردند. در حالي كه در انقلاب اسلامي رهبر انقلاب حضرت امام خميني (ره) به ويژه با برخورداري از جايگاه مرجعيت ديني و با نبوغ، قدرت و ويژگيهاي خاصي كه داشتند در نوع خود بي نظير بود نقش ايدئولوگ، فرمانده و معماري انقلاب را به نحو احسن و در طول ربع قرن از حيات پر بركت خود بر عهده گرفته و ايفاء كردند.
ج) ايدئولوژي
با توجه به اينكه تنها عامل مشروعيت و انسجام در جامعه و نظام قبلي در هر سه كشور نهادهاي پادشاهي بوده كه در موقعيت انقلابي بي اعتبار شده بودند بنابراين ايدئولوژ يهاي انقلاب مطرح مي شوند تا آنكه تجديد بنا و اعمال قدرت دولتي را بر مبناي جديدي توجيه و استدلال كنند. ضمناً مكاتب مطرح
شده به نخبگان مطرح شده به نخبگان انقلابي كمك مي كند تا انسجام و تشكل لازم را براي حركت توده ها در جهت مبارزات و فعاليت هاي سياسي تحقق بخشند.
با بررس اجمالي از ايدئولوژ ي هاي حا كم بر انقلا ب هاي مورد نظر در مي يابيم در حالي كه مكتب هاي ليبراليسم و ماركسيسم در فرانسه و روسيه با برداشت هاي مادي خود افق محدودي را براي پيرامون خود در همين دنيا و تنها از يك زاويه فراهم مي كردند، نقش مهمي هم در ايجاد انگيزه لازم در براندازي رژيم هاي پادشاهي فرانسه و روسيه نداشته اند و حتي در پياده كردن ارز شها و معيارهاي خود بعد از سقوط نظام هاي مطرود با مشكل مواجه شده و الزاماً تغييرات زيادي بر نظريات تئوريكي خود اعمال كردند. از طرف ديگر هر دو مكتب براي مردم فرانسه و روسيه نامأنوس بود و با بنيان هاي عقيدتي عامه مردم كه غالباً مذهبي بود در تعارض بود لذا اين ايدئولوژي ها هرگز نتوانستند خمير مايه لازم را در ايجاد تشكل، انسجام، و وحدت اقشار و توده هاي جوامع خود فراهم كنند و تنها به عنوان ايدئولوژي طبقه خاص روشن فكر و با تعابير متفاوت باقي ماندند.
در حالي كه مكتب اسلام كه از 1400 سال قبل به ايران وارد شده بود و با مردم مأنوس بوده و قاطبه ي مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زيست كرده و در تار و پود زندگي آنها نفوذ و رسوخ كرده بود و با توجه به جهان بيني الهي افق بسيار وسيعي براي پيروان خود فراهم كرده علاوه بر آنكه سعادت اخروي را نويد مي داد براي همين دوره كوتاه زندگي در اين دنيا نيز دستورالعمل ها و راهنمايي هاي لازم براي امور روزمره زندگي فردي و اجتماعي و اداره جامعه در جهت تأمين سعادت دنيوي فراهم كرده بود و در مقايسه با دو مكتب ديگر از عظمت ويژه اي برخوردار است. به ويژه آنكه در مكتب تشيع با برخورداري از جوهره هاي لازم انقلابي زمينه هاي كاملاً مساعدي براي بهره مندي از يك مكتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامي در ايران فراهم بود.
انقلاب هاي فرانسه و روسيه نه تنها بر عليه دولت بلكه بر عليه روحانيت و كليسا بود. كليسا در فرانسه فرانسوي شده، از حيطه اقتدار پاپ در واتيكان خارج شد و در روسيه مطرود و مقهور شد در حالي كه در انقلاب اسلامي تمام روحانيت شيعه بر عليه دولت قيام كرد و انقلاب را رهبري نمود.
موفقيت ايدئولوژي انقلابي اسلام همچون امري ارزشمند و علامت مميزه انقلاب اسلامي در ايران بود. اين ايدئولوژي پاسخي قدرتمند به خواسته هاي سياسي شده معاصر و در عين حال مأيوس شده از مكاتب مادي بود. اين ايدئولوژي در عين بهره برداري از همه امتيازات تكنولوژيكي و تجربه نهضت هاي ايدئولوژيكي و سياسي غرب به كار گرفته شد. به عبارت ديگر اين ايدئولوژي امتياز قابل توجهي بر كمونيسم كه با مذهب در تعارض است، داشت. به جاي اين كه يك جايگزيني جديدي براي مذهب خلق كند همان طور كه كمونيستها كردند، انقلاب اسلامي مذهب پر تلاش و تهاجمي را كه وجود داشت به كار گرفته و با ابزار ايدئولوژيكي مورد نياز براي جنگ در صحنه سياست مردمي مجهز شد. با اين عمل آنها كمك بزرگ و ممتازي به تاريخ جهان كردند. بنا به گفته زاگورين، نويسنده آمريكايي، اگر امروز كسي بپرسد كه در تئوري انقلاب ماركس چه چيزي معتبر و چه چيز بي اعتبار مي باشد، جواب بايد اين باشد كه آن تئوري ديگر به گذشته و تاريخ تعلق دارد. عدم تناسب نظريه ماركس آنگاه اشكار شد كه بر خلاف پيش بيني ماركس انقلاب ها در پيشرفته ترين كشورهاي غربي تحقق نيافت و در عوض سوسياليسم در عقب افتاده ترين جوامع كشاورزي روسيه و چين به مرحله اجرا درآمد. با رشد تحقيق روي بسياري از انقلابها اين امر به اثبات رسيد كه مدل ماركس به خاطر ساده انگاري بيش از حد آن غير قابل بهره برداري است و در حقيقت مانعي براي درك بيشتر انقلاب ها است.
بدين ترتيب ملاحظه ميگردد كه رمز پيروزي انقلاب اسلامي را تنها مي توان در عظمت و مديريت و ميزان اعمال گسترده سه ركن انقلاب يعني مردم، رهبري و مكتب جستجو كرد كه توانست برخلاف پيش بيني ها و محاسبات تحليل گران و حيرت جهانيان نظام قدرتمند و كهن شاهنشاهي را به زانو در آورده و آن را سرنگون سازد.
پيروزي انقلاب هاي فرانسه و روسيه نه ناشي از انسجام، استحكام، و قدرت نيروهاي انقلابي بوده است بلكه به خاطر ضعف بنيادين رژيم هاي حاكم بود كه ساختار حكومتي را شديداً پوسانده و بحران هاي نظامي اقتصادي و فشارهاي بين المللي اين ضعيف را تشديد كرده بودند به طوري كه سقوط نظام سياسي را امري اجتناب ناپذير ساخت. در واقع گروه هاي اجتماعي رقيب در جو ناشي از خلاء قدرت و حاكميت سياسي به عنوان و وارثان نظام از هم پاشيده و دور از صحنه شده و به عنوان نيروهاي انقلابي به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. براساس همين مقايسه ها است كه ملاحظه مي گردد كه انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب هاي فرانسه و روسيه از عظمت به مراتب بيشتري برخوردار است.
پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر در كانون هاي سياسي و دانشگاهي موجب حيرت شد كه بر اساس مطالعات خود از انقلاب هاي گذشته هرگز نمي توانستند تصور كنند كه چنين حادثه اي در ايران اتفاق افتد. مطالعات سازمان هاي اطلاعاتي آمريكا چهار ماه قبل از سقوط رژيم شاه به اين جمع بندي رسيده بود كه ايران نه در شرايط انقلابي و نه پيش از انقلاب است و براي ده سال آينده رژيم شاه پا برجا است.
دكتر منوچهر محمد ي

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي و اوتوپياي غرب زدگان
منابع : سوره، دوره دوم، شماره 2، ارديبهشت 1369
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
در شماره هاي اخير نشريه « نشر دانش » دو مقاله با عنوانهاي « رمان، دنياي خيال عصر ما » و « بحران دموكراسي در ايران » به چاپ رسيده استكه اين مقاله كوتاه، متعهدِ نگاهي انتقادي به آنهاست. چاپ مقالاتي شبيه به اين دو و علي الخصوص مقاله « بحران دموكراسي در ايران » از جانب نشرياتي كه منتسب به جناح هاي داخلي مخالفين اسلام و انقلاب اسلامي هستند اصلاً امري غير مترقبه نيست و خواه ناخواه در مسير اجراي قانون آزادي مطبوعات كاملاً متوقع است كه نيش هاي زهر آگين دشمنان و غير دوستان نيز فرصت عمل پيدا كنند و بر روح و جان ما بنشينند؛ هر چه هست، آنجاست كه از يك سو با توجه به سابقه و تجربياتي كه غرب زدگان و روشنفكران وابسته به غرب در كار مطبوعات دارند، علي رغم قلّت عدد و عدم نوذ و محبوبيت در ميان مردم،يك باره سيل نشرياتي تازه و مخالف خوان و مقالاتي كه نسبت به احياي تفكر غربي متعهد هستند عرصه فرهنگ و ادب و هنر انقلاب را مورد تهديد قرار داده اند و از سوي ديگر، مع الاسف، بسياري از نشريات وابسته به سازمان هاي دولتي نيز پشت انقلاب را خالي كرده اند و بعضاً حتي آشكارا جانب انكار گرفته اند.

غالب اين مقالات چهره خود را در پس نقاب دموكراسي پنهان كرده اند و به بهانه دفاع از آزادي هاي دموكراتيك – كه علي الظاهر نظام جمهوري اسلامي نيز با آنها مخالفتي ندارد – تيشه هدم و نفي برداشته اند و به جان ريشه اين نهال نورسته اي حمله ور شده اند كه به سختي در برابر طوفان جنگ سياسي و تبليغاتي غرب استقامت مي ورزد. وابستگان به غرب و شرق سياسي با دو تيغه يك مقراض واحد، از درون به قطع رگ و ريشه هاي انقلابي پرداخته اند كه از بيرون نيز در محاصره دشمنان قسم خورده اي است كه جهان و همه امكانات مادّي و فرهنگي و تبليغاتي آن را بلعيده اند؛ و از آغاز نيز البته قابل پيش بيني بود كه تريبون آزاد ناگزير به دست كساني خواهد افتاد كه سال هاست در فضاي مسموم فرهنگ پيش از پيروزي انقلاب باليده اند، نه به دست انقلابيون كم تجربه و اهل تقوايي كه قرن هاست تفكر آنها منكوب تبليغات قدرت هاي حاكم بوده است.

در مقاله « بحران دموكراسي در ايران » نويسنده به بهانه معرفي كتابي كه اخيراً با همين نام در لندن به چاپ رسيده است مي نويسد:

اكنون كه رويدادهاي شگرف چند ساله اخير، چه در ايران و چه در ساير مناطق جهان به ويژه در كشورهاي اروپاي شرقي، پوسيدگي دروني رژيمهاي استيدادي و نامتناسب بودن آنها را با زندگي معاصر آشكار كرده اند و مردم جهان شاهد فروپاشي يك به يك آنها بوده اند، و هيچ بعيد نيست كه جامعه ما نيز با گرايش عام روي آوري به دموكراسي و حكومت پارلماني همسو گردد و تصميم بگيرد كه از تعارف كم كند و بر مبلغ افزايد، يعني فقط به روساختهاي اين نظام بسنده نكند بلكه زير ساختهاي آن را هم به نحو مؤثر برقرار سازد، تحليل علمي شكست آزمون دموكراسي و حكوممت پارلماني در دوره 32-1320 بسيار ضروري است زيرا تا به وضوح در نيابيم كه چرا، و به دليل چه نقصهاي نهادي و چه اشتباههايي، در آن آزمون شكست خورديم هيچ تضميني وجود ندارد كه بار ديگر نيز آن نقصها و اشتباهها را تكرار نكنيم و باز هم شكست نخوريم.

و بعد نويسنده مقاله افزوده است كه كتاب « بحران دموكراسي در ايران » نخستين « پژوهش آكادميك » در اين زمينه هنوز كاوش نشده است.

پيش از ورود در سخن، بايد متذكر شد كه پژوهش آكادميك(!) مزبور توسط يكي از ايرانيان گريخته از انقلاب و مقيم لندن، آن هم توسط يكي از سازمان هاي انتشاراتي انگليسي (I.B.Tauris & Co. Ltd. ) در همين سال 1989 به چاپ رسيده است و براي فردي كه بر روابط بسيار تيره بين ايران و انگليس، مخصوصاً بعد از فتواي حضرت امام درباره سلمان رشدي، علم دارد، حتي همين اطلاعات كافي است تا دريابد كه كتاب « بحران دموكراسي در ايران » چگونه كتابي است. اما توضيحي كه نويسنده درباره اين كتاب نگاشته است في نفسه شامل اين پيشداوري است كه هر نوع پژوهش واقعي علمي و آكادميك بايد به همان نتايجي كه ايشان گفته اند منتهي شود. اين نتايج چيست؟

نويسنده اشاره مي كند كه هيچ بعيد نيست كه جامعه ايراني نيز با اين گرايش عامّ روي آوري به دموكراسي مخصوصاً در اروپاي شرقي همسو گردد و تصميم بگيرد كه از تعارف كم كند و بر مبلغ بيفزايد. يعني كه تا كنون تعارف مي كرده است. از ديد نويسنده – كه نظرگاه عام روشنفكران غرب زده است – فقط استقرار دموكراسي به مفهوم غربي آن است كه تعارف نيست و جز آن، هر چه هست، مصداق مفهوم استبداد است و اين همان تفكري است كه اكنون از جانب نشريات معلوم الحال نيز در مقالاتي چون « توتاليتاريسم » و يا « انقلاب نيكاراگوئه » و... تبليغ مي گردد.

البته مردم با اين حرف ها نسبتي ندارند و اما آنچه ما را نگران مي دارد اين است كه بعد از پيروزي انقلاب بسياري از فزندان همين مردم كه انقلاب كرده اند به دانشگاه ها راه يافته اند و ناگزير در جوّ مسموم تبليغاتي از اين نوع قرار گرفته اند، هر چند اگر تهديدي اينچنين نيز در كار نبود، ما در حدّ مقدور خود را ملزم به پاسخگويي مي دانستيم.

نويسنده مقاله اصلاً خود را نسبت به اين حقيقت به غفلت زده است كه در جهان امروز، در كنار گرايش وسيع روي آوري به دموكراسي، گرايش قدرتمند ديگري نيز علي الخصوص در ميان جوانان و در كشورهاي اسلامي در جهت رويكرد به اسلام و حكومت اسلامي وجود دارد و في المثل فروپاشي نسبي اِعمال استبداد از جانب حكومت شوروي به گرايش هاي قدرتمند اسلامي در ميان جمهوري هاي مسلمانان نيز ميدان بروز داده است. نويسنده مغرضانه بر وقايعي كه هنوز هم در داخل شوروي و در مرز شمالي كشور ما مي گذرد چشم غفلت فرو بسته است، اما از جانب ديگر، هر جا كه واقعه اي متناسب با « اتوپياي فريبنده روشنفكران غرب زده » وجود داشته، آن را چون مؤيدي بر مدعاي خويش فرض كرده و اين مقاله را نگاشته است.

دموكراسي اوتوپياي فريبنده روشنفكران است و لاجرم، بر مبناي اين حكم كه حُبُّ الشّيءِ يُعمي و يُصِمّ، چشم عقل آنان را بر هر واقعيت ديگري در كره زمين كور كرده است. او پيشنهاد مي كند كه پيش از آنكه در ميان ما نيز وقايعي چون وقايع اخير در اروپاي شرقي تكرار شود، بهتر است خود نظام جمهوري اسلامي دست از ظاهر سازي بر دارد و فقط به روساخت هاي نظام دموكراسي بسنده نكند و زير ساخت هاي آن نظام را نيز اخذ كند، و به بياني روشن تر، دست از اسلام و ولايت فقيه بردارد و به تمام معنا نظام پارلماني دموكراسي را قبول كند، چرا كه مي دانيم ولايت فقيه في نفسه نظام حكومتي خاصي را ايجاب مي كند كه هر چند بتواند بعضي از نهادهاي نظام هاي دموكراتيك را بپذير، اما در كليت خويش با آنها متغاير است و البته از آنجا كه در نظر اين آقايان هر چه غير از نظام دموكراسي وجود دارد مصداق استبداد است، پس ولايت فقيه نيز نمي تواند خود را از اين حكم كلي برهاند؛ حال آنكه نظام حاكم بر كشور ما جمهوري اسلامي است، يعني حكومتي اسلامي كه براي استقرار خويش از نهادهاي حكومتي پارلماني ( جمهوري ) تا آنجا كه منافي با اسلام نباشد، سود جسته است. مسلّم است كه نويسنده مقاله مذكور خود بر اين معنا واقف است، اما براي فرار از تبعات سخن خويش به يك مثال تاريخي روي مي آورد: سال هاي 1320 تا 1332، يعني از بركنار شدن رضا شاه از سلطنت تا كودتاي بيست و هشتم مرداد. درمعادله قياسي كه نويسنده مقاله برقرار كرده است وضعيت فعلي ما با سال هاي بين 1320 تا 32 قابل مقايسه است و اگر درست دقت كنيم، در اين سخن نكات ظريف بسياري نهفته است كه ما فقط به يكي از آنها – كه شايد مهم ترين باشد – اشاره مي كنيم. در آغاز مقاله، نويسنده نوشته است:

در دوره دوازده ساله اي كه از بركنار شدن رضا شاه از مقام سلطنت، در 25 شهريور 1320، آغاز مي گردد و به سقوط حكومت دكتر مصدق، در 28 مرداد 1332، ختم مي شود بيش از هر دوره ديگري در تارخ معاصر ايران امكان استقرار دموكراسي و حكومت مبتني بر قانون اساسي وجود داشت. با تعميم بخشيدن به اين نظرگاه سياسي كه نويسنده ارائه مي دهد، اگر حكومت دكتر مصدق ادامه مي يافت ما به همان آرمان دموكراسي كه نويسنده مي خواهد دست مي يافتيم و همه تعارضاتي كه با حكومت دكتر مصدق وجود داشت، خواه نا خواه، مصداق همان اشتباهاتي است كه به پيشنهاد ايشان ما بايد از آنها پرهيز كنيم تا يك بار ديگر به بلاي كودتاي 1332 مبتلا نشويم؛ يعني به عبارت روشن تر، روحانيون را از دخالت در حكومت كنار بكشيم و كار را به دست روشنفكران ناسيوناليست بسپاريم نا امثال محمد رضا شاه از اين تفرقه ي ميان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان به نفع خويش سوء استفاده نكنند؛ حال آنكه قبل از هر چيز، بعيد است حتي خود نويسنده مذكور نيز نداند كه استقرار زير ساخت هاي حكومت پارلماني دموكراسي به معناي نفي نظام حكومتي است كه مي خواهد بر ولايت فقيه مبتني باشد و لذا، اگر چه ما اصرار نداريم كه همه روشنفكران ضرورت هاي تاريخي و فرهنگي اين مرز و بوم را در يابند و روي به ولايت فقيه بياورند، اما با اصرار فراوان تقاضا مي كنيم كه سخنان خويش را بدون خدعه ونيرنگ و با صراحت و صداقتي بر زبان بياورند كه لازمه حيات انساني است. نظام اسلامي ايران اكنون اسوه همه جريان ها و گرايش هاي اسلام خواهي در سراسر جهان است و كره زمين با انقلاب اسلامي وارد دوران پرحادثه يك عطف تاريخي شده است كه در آخر به فروپاشي غرب و زير ساخت هاي حكومتي آن نيز منتهي خواهد شد.

در مقاله دوم مورد بحث، يعني « رمان، دنياي خيال عصر ما »، اگر چه روي سخن علناً متوجه قبله دموكراسي نيست، اما ارزيابي ها و احكام و ننتايج صادره، از همان نظرگاهي انجام شده است كه در مقاله « بحران دموكراسي در ايران » ميخوانيم. در اين مقاله، نويسنده بعد از ذكر مشهوراتي تكراري در باب رمان كه نظير آن را – البته نه با اين زبان مطنطن و ظاهراً اديبانه – در بسياري ديگر از نشريات مصرفي ديده ايم، روي اعتراض را متوجه مشكلات و دستكاري ها و حك اصلاحاتي مي كند كه در هنگام صدور اجازه ي انتشار، از جانب مسئولين اِعمال مي شود. گذشته از آنكه با توجه به اين فضاي ليبراليستي كه بر مطبوعات كشور حاكم است انسان از اصل در وجود و عدم و يا كيفيت و كميت موضوع موردبحث دچار ترديد مي شود، اما به هر تقدير، نقطه تعارض ما با مقاله كذايي در اينجا نيست. هدف حمله نويسنده مقاله به طور مشخص متوجه نظارتي است كه بالخصوص در مورد « حفظ عفاف » اِعمال مي گردد. او مدعي است كه يك چنين نظارتي لازم نيست و براي اثبات مدعاي خويش دلايلي اقامه كرده است كه ما آنها را در اينجا ذكر مي كنيم و بعد در كمال اختصار به يكايك آنها پاسخ مي دهيم. مي نويسد:

مي گويند اين حك و اصلاحها به رعايت مصالح جامعه ضرورت دارد. اين دعوي تا چه حد موجه است. البته رمان بدان جهت گرايش داردكه خواننده را به زووايا و خفايا بكشاند و در خلوت چه بسا حوادثي روي دهد كه آفتابي شدن آنها خالي از اشكال نباشد. اما اين هست كه خواننده نيز رمان را در خلوت مي خواند [!]، رمان كتابي نيست كه در حضور جمع، آن هم هر جمعي، خوانده شود. از اين رو، وصف برخي از صحنه ها زياني به مناسبات اخلاقي نمي رساند. وانگهي اگر اين صحنه ها در رماني گنجيده شده، لابد از آن گزيري نبوده است. همچنانكه، في المثل، در ابواب فقه و مباحث علم پزشكي از وصفها و حتي تصويرهاي عريان و بي پرده چاره اي نيست و كسي تا كنون به اين عرياني و بي پردگي اشكال نكرده است.

و بعد مي افزايد كه اگر چنين صحنه هايي بخواهد حذف شود از شاهكارهاي ادب فارسي نيز بايد قطعات نه چندان كمي حذف گردد، از جمله داستان « زن حجام » در « كليله و دمنه » و غيره... و بعد مي نويسد:

حتي در تفاسير قرآن، تفصيل داستان يوسف و زليخا، با اين تقشّف، چه بسا مصون نماند!

رمان با توصيف سرو كار دارد، اما در هيچ يك از تمثيل هايي كه نويسنده مقاله از كليله و دمنه و مثنوي و يا گلستان سعدي ذكر مي كند، و نه در ابواب فقه و مباحث پزشكي، شيوه بيان «توصيفي» نيست و اين يكي از عمده ترين صفاتي است كه رمان را از داستان ها و تمثيل هاي كهن متمايز مي دارد و يكي از نكاتي هم كه سبب گشته است تا رمان از چنين جذابيتي برخوردار باشد همين است. توصيف ساده ترين افعالي كه در خلوت انجام مي گيرد در رمان به صورتي آن همه جذاب در مي آيد كه حتي تصاوير قبيح نيز نمي توانند جاذبيتي آن همه داشته باشند، چرا كه يك تصوير محرك نمي تواند قوه خيال پروري بيننده خويش را همان قدر تحريك كند كه توصيف ادبي از عهده آن بر مي آيد. مفسده اي كه در توصيف ادبي چنين صحنه هايي نهفته است، چه در خلوت و چه در جلوت، بسيار زياد است و اصلاً اينكه رمان در خلوت خوانده شود و يا در حضور جمع، تغييري در اصل مسئله نمي دهد. اين مفسده انگيزي تا آنجاست كه در توصيه هاي اخلاق ديني براي جلوگيري از اشاعه فحشا، فرد را حتي از ذكر آنچه به چشم ديده و يا به گوش شنيده نيز نهي كرده اند. توصيف صحنه هايي اينچنين، بلا شك از مصاديق بارز اشاعه فحشاست و در متون قديمي و يا سوره يوسف، گذشته از آنكه همواره كار به يك خير اخلاقي ختم مي گردد، نقل افعال و حركات و اشيا نيز هرگز صورت توصيفي به خود نمي گيرد. نويسنده مقاله براي ردّ شبهات احتمالي مي نويسد:

حتي در آنجا كه رذيلتها وصف مي شوند باز توصيف زيباست. قويترين احساسي كه از خواندن اين وصفها در خواننده پديد مي آيد تحسين و لذت هنري است كه از نوع متعالي لذت معنوي است.

كدام لذت معنوي؟ خواندن توصيفاتي اينچنين، جز تحريك بي جا و مفسده انگيز كشش هاي جنسي چيزي در ببر ندارد و حتي اين تحريكات در خلوت به مراتب بيش تر است.

نظرگاه اومانيستي نويسنده مقاله با صراحت تمام آنگاه بر ملا مي شود كه امر را دائر بر اعتباري بودن اخلاق مي گيرد و مي نويسد:

از اين كه بگذريم، خلقيات در جامعه ها و در عصرها متفاوت اند. چه بسا عملي و رفتاري در جامعه اي و در عصري در حضور جمع منع اخلاقي داشته باشد و در جامعه اي ديگر نه. في المثل، در فرنگ، روبوسي زن و شوهر يا دو نامزد، به هنگام خداحافظي، در شارع، امري است بس عادي كه توجه كسي را جلب نمي كند؛ و حال آنكه همين عمل، در جامعه امروزي ما، چه بسا به چشم كساني خالي از بيپروايي نباشد...

و بعد به بياني از «اخلاق ناصري » استناد مي جويد كه:

در اخلاقيات آنچه مبدأ آن « طبع » بوَد، به اختلاف ادوار و تقلّب سير و آثار، مختلف و متبدل نشود؛ [ اما ] آنچه مبدأ آن « وضع » بود، به تقلّب احوال و تغلّب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول، در بدل افتد.

... و از قضاي روزگار، آنچه كه نويسنده محترم بدان تاخته اند نيز از اخلاقياتي است كه مبدأ آن «طبع» است نه « وضع ». حكمت نظري و عملي اسلام انسان را به شايستگي ها و بايستگي ها مي رساند كه سزاوار است همه انسان ها حيات فردي و اجتماعي خويش را بر آن اساس بنيان نهند. مقتضاي طبع آدمي آن است كه آن چنان زيست كند كه شريعت اسلام بدان امر فرموده، چرا كه اسلام دين فطرت و خلقت است و نه تنها هيچ خكمي در آن نيست كه مخالف طبع آدمي باشد، بلكه همه احكام عملي آن از همان فطرتي منشأ گرفته است كه انسان در اصل وجود خويش با آن متفق و متحد است.

خلقياتي كه مبدأ آن وضع است و نه طبع، بر مبناي اعتباراتي ايجاد شده اند كه ريشه در تعصبات قومي و يا خرافات عقلي دارند، از نوع همين اعتباراتي كه اخلاق امروز جوامع غربي بر مبناي آن بنا گشته است و درست در مثالي كه نويسنده مزبور ذكر كرده اند، روشن است كه ايشان مراد اخلاق ناصري را از وضع و طبع در نيافته اند؛ روبوسي زن وشوهر و يا دو نامزد در شارع عام عمل است خلاف طبع آدميي و اينكه در جامعه غرب توجه كسي به اين گونه امور جلب نمي گردد جوازي بر مطبوع بودن و يا معقول بودن آن نيست. در غرب اعمالي بسيار وقيحانه تر از اين نيز نظر كسي را جذب نمي كند، چرا كه در آنجا ده ها سال است كه بنيان اخلاق موافقِ طبع آدمي ويران گشته است و انسان ها بر مبناي عادات و رسومي كاملاً غير مطبوع و غير معقول زندگي مي كنند.

باز هم ناچار از ابراز شگفتي هستيم كه چگونه مقاله اي چنين سبك و بي مايه در يك نشريه وزين وابسته به ستاد انقلاب فرهنگي به چاپ رسيده است؛ اين هم از عجايب اين روزگار وانفسايي است كه تطاول آن گريبان ما را نيز گرفته است .

نويسنده: سيد مرتضي آويني
منبع: سوره، دوره دوم، شماره 2، ارديبهشت 1369

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تجلي هنر انقلاب و ايثار
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
خلاصه مقاله
حماسه هايي كه در هشت سال دفاع مقدس و دوران انقلاب آفريده شد، بيان مفهوم و ظهور شعور بود و اين شعور مبناي حركت بسياري از هنرمندان نيز شد. در دوران انقلاب بسياري از هنرمندان با تاسي از رهنمودهاي امام راحل و تاثير از شور انقلابي مردم پا به عرصه جديدي گذاشتند. هنر انقلاب ما بيش از آنكه سياسي باشد، معنوي و انساني و متعلق به همه جهان بود. اكنون نيز تداوم داشته و به سرعت خود را با جديدترين دستاوردهاي جهاني نزديك مي كند. ايثار، تجليگاه ارزشهاي متراكم فرهنگي و تاريخي است و مي تواند بستر ايده ها و سوژه هايي براي هنرمندان باشد كه به ويژه، هنرمندان حوزه تجسمي مي توانند از اين فرصت بهره كافي ببرند.
اشاره
سهراب هادي، هنرمندي نقاش و گرافيست است. او در دانشگاه تدريس و در حال حاضر به عنوان مدير هنري مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) و مشاور فرهنگي - هنري مؤسسه صباي فرهنگستان هنر فعاليت مي كند. اين هنرمند نقاش و گرافيست علاوه بر فعاليت هاي هنري كتاب هايي با عنوان «با اهل سكوت » و «دولت بيداري » را تاليف و به بازار كتاب عرضه خواهد كرد. كتاب «اهل سكوت» نقدي بر مباني فرهنگ مشرق زمين و نگاهي به شرايط فرهنگي امروز ايران دارد. كتاب «دولت بيداري» هم مجموعه نقدهاي هنرهاي تجسمي معاصر هادي است. هم چنين قرار است كه وي جلد دوم از مجموعه هشت جلدي شناخت اسطوره هاي ملل را به زودي به دست چاپ بسپارد. از آخرين كتاب هاي سهراب هادي مي توان به اجراي هنري كتاب «آيينه ي نگاه » (مجموعه كارهاي برگزيده ي دومين نمايشگاه نقاشي جهان اسلام) و تأليف كتاب نگرشي نو بر هنرهاي معاصر اشاره كرد. تأليف كتاب نگرشي نو بر هنرهاي معاصر اشاره كرد.
او معتقد است كه پيوند حقيقت، حركت و هنر سرمايه هميشگي و رهآ ورد انقلاب اسلامي است كه در اين مسير حقيقت ذات هنر و هنرمند نيز برگرفته از تعالي روح بنيان گذار انقلاب اسلامي است.
مقدمه
انديشه ايثار و شهادت خاستگاهي متعالي در حوزه فرهنگ و هنر ما ايرانيان، دارد، به خصوص پس از پيروزي انقلالالاب اسلالالامي كه اين قضيه سرلوحه حركت هاي فرهنگي و اجتماعي شده است. در اين ميان هنرمندان بسياري در ارائه اين مفهوم تلاش كردند و تاثير بسياري در روند و حركت مردم داشتند.
هنرمندان در حوزه هنرهاي تجسمي در دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس لباس يك مبارزه گر و انقلابي را به تن كردند و با هنر خود به مبارزه عليه ظلم پرداختند. اين هنرمندان با آثار خود كه تركيبي از رنگ، سنگ، فيلم و عكس بود، مسير انقلاب و هشت سال دفاع مقدس را براي نسل هاي آينده روشن كردند. آنها كساني بودند كه در سنگر هنر به دفاع از آرمان هاي متعالي فرزندان انقلاب و خون پاكشان پرداختند و آثار جاويد و ماندگاري خلق كردند.
حماسه هايي كه در هشت سال دفاع مقدس و دوران انقلاب آفريده شد، بيان مفهوم و ظهور شعور بود و اين شعور مبناي حركت بسياري از هنرمندان نيز شد. در دوران انقلاب بسياري از هنرمندان با تاسي از رهنمودهاي امام راحل و تاثير از شور انقلابي مردم پا به عرصه جديدي گذاشتند. ريشه و منشا آثاري كه در اين دوران آفريده شد، دفاع از حريت، آزادي و احساس تنفر از مدعيان دروغين مدافع حقوق ملت بود و در واقع با زبان هنر كه زبان تاثيرگذاري است به حمايت از حركت ملت پرداختند.
هنرمندان در عرصه هنرهاي تجسمي در بسياري از برهه هاي زماني به خصوص در دوران انقلاب به عنوان چشمان مردم عمل كردند و از دريچه نگاه خودشان و ملت، به صورت خودجوش تقابل ميان حق و باطل را با ابزارهاي خاص خود نشان دادند. هنرمندان همگام با انقلاب، آثاري آفريدند كه الفباي رنگ و هنر را به اين مرز و بوم ارزاني بخشند. هنرمندان در پرتو انديشه ملت و ايثارگري آن ها راه خود را پيدا كردند و در نقاشي، مجسمه سازي، فيلم، عكس و ... به هنرنمايي پرداختند و بنابر اذعان اين هنرمندان، هنر متعهد از زمان پيروزي انقلاب در كشور ما به وجود آمد و هنوز هم ادامه دارد و تنها مساله در حال حاضر كم توجهي به اين آثار است. هنرمندان با رنگ و فيلم و هنر خود خاستگاه اجتماعي، فرهنگي و هنري انقلاب اسلامي را توصيف و نمايان كردند و متعهدانه با تكيه بر خاستگاه انساني، براي هنرمندان معاصر سرلوحه و موجب شكل پذيري شعور اجتماعي در هنر معاصر شدند.
البته انديشه هاي امام خميني نيز در كنار شور انقلابي ملت در ارائه مفهوم تازه اي از تعهد به انسانيت و ايثار در هنر معاصر بسيار تاثيرگذار بود. در يك نگاه كلي مي توان چنين استنباط كرد كه حضور و انديشه امام خميني (ره) موجب ايجادبنيادهاي فرهنگي در ميان هنرمندان شد و با آوازهاي بلند بيداري و آزادي در نگرش آنان متبلور شد.
هنرمندان و ايثارگران طي اين سال ها با بهره گيري از روح حقيقي و حق طلبانه انقلابيون آثاري را به ظهور رساندند كه به خصوص در عرصه هنرهاي تجسمي حقايق بسياري را براي نسل هاي آينده روشن مي كند. يك هنرمند مي تواند آموزه هاي تجربي خود در دوران انقلاب و دفاع مقدس را به تصوير بكشد. به طور عموم هر هنرمندي از جهت ايدئولوژيك يك مبناي انديشه اي دارد كه آن را در هنرش بسط مي دهد. هر هنرمند نسبت به فضا و محيط اطراف خود واقف است، پس آثري كه ميآ فريند يك نگاه از اين دريچه است و رخدادهايي كه در ذهن او شكل مي گيرد، در آثار او و در قالب هنر تجلي پيدا مي كند.
هنر انقلاب تجلي گاه مفهومي نو
هنر انقلاب اسلامي، جوششي است برخاسته از شيدايي هنرمندان و هنر مردمي، براي بيان معجزها ي بزرگ. اين بارقه شكوهمند، در دهه اول انقلاب و قبل از آن با الهام از مضامين ديني فرهنگي، سياسي و اجتماعي، در آن دوره بيب ديل، بروز و ظهور يافت.
هنر انقلاب بازتاب همه احساس، دريافت و تعهد اجتماعي هنرمندان ما و نمودار پيشگامي و پيشتازي آنان در همراهي با بزرگترين تحول تاريخ سرزمين خود است. تعهد انساني، صداقت در بيان، بازنمايي رنج ها، معناگرايي و توجه به مفاهيم و ارزش هاي معنوي از مهمترين شاخصه هاي هنر انقلاب است. انقلاب براي هنر ما پيامآ ور تعهد انساني عميقي بود كه پيش از آن ديده نمي شد و اگر با نگاهي تازه تر به دستاوردهاي اين هنر بنگريم ارزش ها و معاني تازه تري دريافت خواهيم كرد.
هنوز انقلاب را هيچ كس به طور كامل و شايسته درك نكرده، براي شناخت اين مفهوم به خصوص در زمينه ايثار و شهادت بايد فضاي فرهنگي را كه بستر ظهور هنر انقلاب و مقاومت بود، بشناسيم.
هنر انقلاب ما بيش از آنكه سياسي باشد، معنوي و انساني و متعلق به همه جهان بود. اكنون نيز تداوم داشته و به سرعت خود را با جديدترين دستاوردهاي جهاني نزديك مي كند. وسعت ارتباطات پويا و تحول مفاهيم معنوي و ديني، مهمترين عامل استمرار و اثرگذاري هنر انقلاب در چشم انداز جهاني است. ا سلام در باور هنرمندان انقلاب ما نه نقطه سكون و توقف بلكه سكوي پرش و پلي براي پيوند ديروز و فردا است. مهمترين كاميابي كارنامه هنر انقلاب پيوند هنر با مردم در عين آلودهن شدن به عوام زدگي و عوام انديشي است. باور ذات سيال و پوياي انقلاب تداوم هنر انقلاباست به طوري كه به ورطه تقليد و تكرار آثار گذشته و برگشت به عقب نيفتيم، بلكه با الهام از روح و جوهرة اصيل و متعالي انقلاب دست به يك باز آفريني خلاق بزنيم. انقلاب ها در هر جامعها ي وقتي ماندگار و جاويدان مي شوند كه بتوانند به وسيله آثار هنري پيام خود را به نسل هاي آينده انتقال دهند. اگرچه هنر در دوران انقلاب شكلي تبليغاتي و به ا صطلاح پروپاگاندا به خود مي گيرد و در جهت معرفي ديدگاه هاي جديد انقلابيون است، اما پس از دوران انقلاب وظيفه و ماهيت اصلي خود را بازمي يابد.
هنر انقلابي به طور ذاتي ساختارشكن است. هنري است كه با اصول مقيد و غيرپوياي گذشته در تعارض بوده و به دنبال راهي براي ترويج جهان نو به نسل پس از انقلاب است و عرصه هاي بديعي را درمين وردد. از طرفي هنر انقلاب همواره به دنبال شكلي از ساختار ناپايدار است تا تحولات روزگار پس از انقلاب را به خوبي بتواند نمايان سازد. هنر انقلاب ريشه در فرهنگ انقلابي داشته و هميشه در انقلاب هاي فرهنگي متعاقب آن است كه منتقدان دچار اختلاف نظر در تحليل ساختاري و فرماليستي هنر انقلاب مي شوند.
هنر انقلاب در ارتباط مستقيم با مخاطب تعريف مي شود؛ به اين معنا كه مخاطب انقلابي و همزمان با خلق اثر هنري، دركي متفاوت نسبت به مخاطب نسل هاي بعد از انقلاب دارد. اين تأثيرگذاري هنر انقلابي بر مخاطب در روند فرهنگي و زمينه هاي مستعد رشد هنر انقلابي تعريف مي شود و اگر نمايشگاه هايي از اين دست به طور منظم و متوالي برپا نشود، هر زمان بيم آن مي رود كه مخاطب عام با پيام هاي مستتر در آثار انقلابي بيگانه و ناآشنا شود.
البته هدف اصلي هنر انقلابي جداي از تأثيرگذاري بر مخاطب و انتقال پيام انقلاب تبيين نظريه هاي فرهنگي در قالب آثار هنري است.از اين رو وظيفه كارشناسان و تحليل گران هنر انقلاب است كه در برنامه هايي ويژه به بررسي هنري و تحقيقي آثار هنر انقلابي بپردازند.
هنر به مفهوم ايثار و تعهد
ناگفته نماند كه هنري بر مردم و به طور كل مخاطب اثر مي گذارد كه به نوعي باارزش ها و دلبستگي هاي آنها رابطه داشته باشد كه هنرمندان اين عرصه در دوران انقلاب و دفاع مقدس از اين قاعده مستثني نيستند. بايد هنرمند در خلق اثري بكوشد كه برگرفته از ارزش هاي مورد توجه آن مردم باشد و اين بر نمي آيد جز اينكه هنرمند مفهوم درست ايثار و عشق به معبود را بشناسد.
بعد از انقلاب به نسبت ميزان ادراك، تأثيرپذيري و فاصله هنرمندان با بطن حركت انقلابي مردم، بسته به ميزان ادراكشان آثار خود را آفريدند كه برخي از پس اين كار به خوبي برآمده و برخي ديگر نه. عينيت و اصل پديده سينما، تئاتر و موسيقي نيازمند ساختار روحي هدفمند است، كه امام خميني نيز بر اين اصل تاكيد داشت كه از طريق اين پديده ها مي توان انديشه، جهان بيني و تفكر اجتماعي، فرهنگي و هنري جامعه را شكل داد. در واقع هنرمندان با ايجاد جاذبه در هنر و آثارشان مي توانند، انديشه را به جامعه منتقل كنند.
جهاد و ايثار در هنر
آفرينش هنري تلاشي جهادي است كه حاوي مفهومي مبتني بر نگرشي الهي و برگرفته از فضاي اجتماعي است. در دوران انقلاب و دفاع مقدس در حقيقت هنرمندان در شعر، موسيقي، داستان كوتاه، رمان، سينما، نقاشي، مجسمه سازي، سرود، پوستر و هنرهاي نمايشي نظير تئاتر صحنه و تئاتر خياباني، كليپ، خوشنويسي و ... آثاري آفريدها ند كه تبلور مفهوم ايثار و شهادت بود. در هر يك از اين عرصه ها، ما شاعران، نويسندگان، سينما گران، آهنگ سازان و نمايشنامهن ويسان ناموري مي شناسيم كه ميت وانب ه آثارشان ا شاره داشت.
در دوران هشت سال دفاع مقدس هنرمنداني بودند كه با جبهه و جنگ رابطه مستقيم داشتند و از طرفي هنرمنداني نيز بودند كه از مشاركت در فضاي دفاعم قدس، آثاري درا ين عرصه آفريده ا ند.
بدون ترديد دو عنصر تفكر صحيح و حقيقت خواهانه و منش اخلاقي و نيز زيبايي و استحكام اثر درماندگاري آن نقش اساسي دارند. بعد از انقلاب، به خصوص بعد از جنگ بود كه روحيات هنري مردم ترقي كرد. بعد از انقلاب يك اقبال عمومي شديد نسبت به شعر و هنر در ميان مخاطبان عام به وجود آمد كه موجب شد هنرمندان به صحنه انقلاب وارد شوند و هنر انقلاب به زودي مخاطبان پرشمار خود را پيدا كرد.
حمايت از هنرمندان عرصه ايثار و انقلاب
نگاه مقطعي مسئولان به هنر مقاومت آسيب جدي به كل برنامه هاي انقلاب چه در بخش مسائل اجتماعي و چه در بخش فرهنگي وارد كرده است
از طريق همين آثار است كه جوان هايي كه در جريان انقلاب نبودند، خيلي عميق تر به اين حوزه فكر كنند و شرايطي فراهم مي آيد تا جوانان بتوانند از تجربيات پيشكسوتان و هنرمندان قديمي تر استفاده نمايند.
همه كساني كه دستي بر آتش داشته اند و دارند، بايد تجربيات خود را در اختيار جوانان نسل جديد بگذارند تا اين نوع فضاي هنري به دست فراموشي سپرده نشود. جوان هاي ما در شرايط سختي ايثار كردند و اين وظيفه هنرمند است كه چنين مسايلي را براي آيندگان روشن كند.
اگر دستگاههاي فرهنگي براي رشد و توسعه هنر و حمايت از هنرمندان به بودجه خاصي نياز داشته باشند همواره كميسيون فرهنگي مجلس موضع خوبي داشته و با تمام وجود اعلام آمادگي مي كند كه در صورت نياز علاوه بر بودجه هاي مصوب سال، بودجه هاي خاصي براي توسعه هنر مقاومت اختصاص دهد.
ايثار، تجليگاه ارزشهاي متراكم فرهنگي و تاريخي است و مي تواند بستر ايده ها و سوژه هايي براي هنرمندان باشد كه به ويژه، هنرمندان حوزه تجسمي ميت وانند از اين فرصت بهره كافي ببرند.

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ويژگي هاي مكتبي « انقلاب » در گفتار شهيد بهشتي (2)
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
تشابه دعوت امام و پيامبر (ص ) يكي از شيوه هاي زيباي شهيد مظلوم بهشتي براي اثبات مكتبي بودن انقلاب ايران استفاده از روش تطبيقي و مقايسه اي بين نهضت پيامبر اسلام و حضرت امام خميني است . او اولين انقلاب بنيادي اسلام را دعوت حضرت محمد(ص ) و دومين تجربه انقلاب بنيادي اسلام را دعوت حضرت امام خميني مي داند كه در استمرار و تحقق اهداف انقلاب اول اسلام صورت گرفته است و به همين سبب او اعتقاد دارد كه « امام پيرو راستين محمد(ص ) است . » شهيد بهشتي در خصوص تشابه اين دو انقلاب اسلامي مي گويد : « امام با پيغمبر(ص ) در اين نكته يك وجه مشترك داشت كه تا موقع هجرت اجباريش از ايران و تبعيدش از ايران به تركيه و اقامت اجباريش در عراق و در نجف اشرف نتوانست شاهد پيروزي نهائي انقلاب باشد دوران دعوت پيغمبر (ص ) قبل از پيروزي نهائي انقلاب سيزده سال بود و دوران دعوت امام قبل از پيروزي شانزده سال بود چيزي نزديك به هم ; با اين تفاوت كه پيغمبر آن سيزده سال تقريبا بطور كامل در همان مكه گذراند اما طاغوتيان زمان اين فرصت را به امام ندادند كه اين شانزده سال را در قم (يعني كانون دعوت خود) بگذراند و امام بخش عظيمي از اين شانزده سال يعني سيزده سال تمام آن را در غربت گذراند حالا در اينجا ممكن است از من سئوال شود كه مگر نجف براي امام غربت بود و پاسخ من اين است كه بله نجف براي امام غربت بود براي اينكه امام در آنجا فرياد بر مي آورد اي نجف چرا ساكت نشسته اي و امام در نجف به انقلابيون ايراني مقيم عراق و يا انقلابيون عراقي مقيم عراق در رابطه با سئوالي كه از ايشان كرده بودند كه چرا اينجا حركت نمي كنيد پاسخ داده بودند من اينجا يك مهمانم . امام در تمام آن مدت سيزده سال ايران را همچنان پايگاه اصلي انقلاب اسلامي شناخت . » 11 « امام سيزده سال بصورت اجباري از كانون دعوتش دور مانده بودند و اين مدت را در اين اواخر هم چند ماهي را در فرانسه در يك دهكده اطراف پاريس (به نام نوفل لوشاتو) گذراندند در طول اين مدت رهروان راه اسلام و انقلاب اسلامي با همان رنج و شكنجه روبرو بودند كه پيروان محمد(ص ) در مكه اينجا هم ياسرها و همسران ياسرها سميه ها و مردان و زنان زجر كشيده در زير تازيانه كوبنده و داغ كننده دشمن اسلام و دشمن خدا و خلق خدا فراوان بودند و يا رساله امام را در خانه داشتند و يا چاپ مي كردند و پخش مي كردند به زندان افتادند و شكنجه كشيدند و كشته شدند. (چه ) از روحانيون و علما از طلاب و جوانان و دانشجويان از كارگران و پيشه وران و چه بسيار كساني كه در آن سال ها ناچار شدند خانه و كاشانه (خود) را ترك كنند . از اين جهات آن دوران چهارده ساله امام ـ از اواخر سال 42 تا اواخر سال 57 ـ كاملا مشابه سال هاي پر خشونت و پر رنج و شكنجه پيغمبر (ص ) در مكه بود و امام با همان شكيبائي و با همان پر اميدي و ايمان محكم و با همان قوت قلب كه پيغمبر آن سال هاي سخت را پشت سر گذاشت امام هم آن سال هاي سخت را پشت سر گذاشت » 12. امام منبع ايمان و اميد آري ! حضرت امام و يارانش چه قبل از تبعيد معظم له و چه پس از تبعيد (در 13 آبان سال 43 به دنبال سخنراني بر عليه لايحه ننگين كاپيتولاسيون ) كه به تركيه تبعيد و در سال 44 از آنجا به نجف اشرف منتقل شد تا سال 57 در كمال غربت و مظلوميت به مبارزات خود ادامه داد و حقيقتا هيچ كس به اندازه امام در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي سختي و مشقت نكشيد. زيرا عوامل رژيم شاه از يك طرف باند شريعتمداري و متحجران مقدس مآب حوزه هاي علميه قم و نجف و انجمن حجتيه اي ها هم از سوي ديگر زنجيروار امام و يارانش را در هر فرصتي ـ پيدا و پنهان ـ مي كوبيدند. البته در اين ميان از همه بدتر همان متحجران بودند كه ضربه آنها بدتر از دشمني هاي رژيم شاه بود بطوري كه حضرت امام خود در اين زمينه مي فرمايند : « خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است » 13 و باز در جاي ديگر فرموده اند : « آخوندهاي جيره خوار و ملي گرايان بي خبر از اسلام و مصالح مسلمين را از خود برانيد كه ضرر اينان بر اسلام از ضرر جهان خواران كمتر نيست . » 14 اما ياران امام خميني (ره ) علي رغم اذيت و آزارهاي وارده از سوي ساواك و متحجران از خدا بي خبر به مبارزات مكتبي خود در مقابل هر دو جبهه ادامه مي دادند و با ديدار مولايشان در تبعيدگاه و يا مشاهده پيام ها و نوارهايش در ايران روح خسته شان را در آبشار كوثرش مي شستند و جان تازه اي مي گرفتند آن چنان كه امام علي (ع ) از ملاقات پيامبر(ص ) به وجد مي آمد و قوت قلب مي گرفت زيرا ايمان سر شاري كه تمام وجود حضرت امام را احاطه كرده بود نور اميد را در دلش زنده مي كرد و همين ايمان و اميد نيز در ذره ذره تشعشع نگاهش و حرف حرف كلمات و سخنان و پيام هايش متجلي مي شد و جان تشنه پيروان و مريدانش را در كشاكش شكنجه ها و مشقات مسير مبارزه سيراب و اميدوار مي كرد و آنان را چه در ملاقات حضوري با بياناتش و چه هزاران كيلومتر آن سوتر با اعلاميه هايش به منظور تداوم انقلاب اسلامي نيرو و نشاط مي بخشيد و همه آنان را همواره به توكل بر خداوند و عمل به فرامين او توصيه مي نمود. براستي كه او همان تاثير را بر يارانش داشت كه پيامبر خدا بر مريدانش . چنان كه شهيد بهشتي مي گويد : « فكر نكنيد اين جمله اي را كه مرحوم عالم مجاهد آيت الله طالقاني ـ رضوان الله عليه ـ در رابطه با امام پس از پيروزي مي فرمود اين مخصوص به دوران پس از پيروزي است . آيت الله طالقاني مي فرمود : كه هر وقت دچار دغدغه و نگراني از رويدادهاي سهمگين پس از پيروزي انقلاب مي شوم و دلهره پيدا مي كنم خدمت امام مي روم و مدتي با ايشان صحبت مي كنم دلم آرام مي گيرد قوت قلب پيدا كنم و بر مي گردم تهران اين مسئله فقط مختص دوران پس از پيروزي انقلاب نيست بلكه در همان دوران پانزده سال (مبارزه قبل از پيروزي ) هم همين طور بود هر كس از ايران به نجف مي رفت و با امام ملاقات داشت امام چنان قوي و قاطع و با ايمان و با يك ديد روشن به افق انقلاب و افق زندگي ملت ايران سخن مي گفت كه آدم وقتي بر مي گشت اميدوارتر و قوي دل تر مبارزات خودش را ادامه مي داد. وجه تشابه قدرت بخشي امام با قدرت بخشي پيغمبر (ص ) (اين است كه ) اين قدرت بخشي و اين روح دادن و اين ايمان مجاهدان راستين را افزودن در طول اين مدت از نقش هاي پر ارج امام بود; درست شبيه نقشي كه پيغمبر اكرم داشت همان طور كه مي دانيد پيغمبر در مدت سه سال كه با عده اي از بستگانش در شعب ابي طالب (به سربرد) در آن سال هاي عسرت و تنگنا پيغمبر براي اين مسلمانان معدود زير سلطه و فشار در مكه هميشه آرام بخش بود. علي عليه السلام مي فرمايد : هر وقت در برابر مشكلات و سختي دچار ناراحتي و دلهره مي شديم بايد براي آرامش خاطر دست به دامن پيغمبر مي زديم . پيغمبر(ص ) ديدارش و سخنش و عملش براي ماها مايه آرامش خاطر و قوت قلب بود. و امام نيز در آن سال هاي طولاني عسرت براي همه كساني كه با ايشان مكاتبه داشتند و يا ديدار داشتند زبانش و قلمش و كلماتش و چهره اش اميد بخش بود . من در سال 1348 يكبار توفيق داشتم كه امام را در نجف ملاقات كنم در آن سال ها رفتن به خانه امام در نجف هم از زير چشمان تيزبين ساواك جهنمي طاغوت خارج نمي ماند به همين جهت عده بسيار كمي به خانه امام آمد و رفت مي كردند حالا را نبينيد كه اگر امام در يك جائي نمودار شود ميليون ها (نفر از) عاشقان و شيفتگان چهره نورانيش بر او هجوم مي برند در آن موقع امام در آن خانه خيلي عادي در نجف با عده اي از دوستان و خانواده محترم شان زندگي مي كردند و آنوقت كه من رفتم شايد چهار نفر يا پنج نفر آمده بودند به ديدار امام با اينكه آنوقت ايام نوروز بود و نسبتا مسافر ايران به عراق زياد بود درست در همان سال هائي كه طاغوت جشن هاي تاجگذاري و دو هزار و پانصد ساله را به عنوان نشانه هاي محكم شدن ميخ حكومت طاغوتي خود در سرزمين ايران برگزار مي كرد يا مقدمات آنرا فراهم مي كرد فكر مي كنيد چهره امام چه چيزي را نشان مي داد امام چنان با چهره مطمئن و آرام سخن مي فرمود و با مسائل برخورد مي كرد كه هر ديدار كننده و بيننده محضرش را به آينده اميدوارتر مي ساخت . » 15 استمرار مبارزات اسلامي تا پيروزي در اين ميان به دنبال گسترش فضاي خفقان و استبدادي كه ساواك در كشور حاكم كرده بود شاه هر روز دست به اقدامات جديدي به منظور تهي كردن جامعه از اسلام و ديانت مي زد چنان كه در مهرماه سال 1350 به برگزاري جشن هاي پرخرج 2500 ساله در تخت جمشيد پرداخت و بت پرستي و فردپرستي و باستان گرايي را به اوج خود رساند اندكي بعد با افزايش بي سابقه بهاي نفت به جاي آنكه درآمد نفت را صرف عمران و رفاه حال مردم محروم نمايد صرف تجهيز ارتش و ساواك و نيروهاي پليس و ژاندارمري نمود آنهم با سلاح هاي آمريكايي و بخشي از آن درآمد را نيز به برنامه هاي فسادانگيز و تفريحانه درباريان و غربي كردن زندگي و فرهنگ جوانان اختصاص داد . در اسفند ماه سال 1353 با تشكيل حزب رستاخيز ـ سيستم تك حزبي ـ خودكامگي را به حد اعلي رساند و طي يك نطق تلويزيوني اعلام كرد كه همه ملت بايد عضو اين حزب شوند و هر كس مخالف است گذرنامه خود را بگيرد و از كشور خارج شود16. كه بلافاصله حضرت امام طي فتوايي آن را مخالف اسلام و مصالح مسلمين و شركت در آن را حرام اعلام نمودند. همچنين شاه در ادامه سياست هاي ضد مذهبي خود در اسفند سال 54 تاريخ رسمي كشور را از مبدا هجرت پيامبر اسلام به سلطنت شاهان هخامنشي تغيير داد كه باز امام خميني در واكنشي سخت فتوا به حرمت استفاده از تاريخ بي پايه شاهنشاهي صادر كرد17. رژيم در كنار اين گونه اقدامات ضد فرهنگي بر وابستگي كشور به آمريكا و اسرائيل و غرب افزود و با حمايت دول استكباري هر روز سركوبي مخالفان را توسعه داد بطوري كه در نيمه اول دهه پنجاه ايران تبديل به يك زندان بزرگ سياسي شده بود با اين وجود ياران راستين امام هر رنجي اعم از شكنجه تبعيد زندان شهادت و بي مهري و در بدري خود و خانواده هايشان را تحمل مي كردند و به اميد پيروزي نهضت اسلامي به مبارزه بي امان خود با نيروهاي امنيتي تا دندان مسلح و حتي عوامل جاسوس آنها ادامه مي دادند كه از جمله آن قيام 17 خرداد سال 1354 حوزه علميه قم بود كه به مناسبت گرامي داشت سالگرد 15 خرداد سال 42 انجام شد . خلاصه آنكه مردم مسلمان هر روز آگاه تر و به انقلاب و مبارزه دلبسته تر مي شدند و اين به خاطر تلاش هاي امام و ياران انقلابي اش بود چنان كه آقاي محمد رضا حكيمي مي گويد : اين انقلاب ـ به جز اطلاع عمومي مردم از اسلام ـ از هنگامي كه به وسيله امام خميني آغاز گشت پيوسته از نظر نشر آگاهي تغذيه شد و هيچگاه سخنراني ها و اعلاميه هاي امام از مردم بريده نگشت وعاظ و منابر در سراسر ايران همواره در اين سال ها مردم را به صورت هاي گوناگون در جريان مسائل گذاشتند دانشمندان اسلامي و متفكران و نويسندگان مذهبي نيز كارهاي سترگ كردند18. تا اينكه سال 1356 فرا رسيد در اين سال با اندك فضاي بازسياسي فراهم شده فعاليت هاي ياران امام در كشور بيشتر شد . بويژه آنكه در 30 آبان سال 56 با شهادت حاج آقا مصطفي خميني ـ فرزند بزرگ امام در نجف اشرف ـ و سپس آفريدن حماسه قيام خونين 19 دي قم در آن سال (در اعتراض به اهانت روزنامه اطلاعات به ساحت مقدس حضرت امام ) و سپس برپايي مراسم زنجيره اي اربعينات روند مبارزات اسلامي مردم چنان اوج گرفت كه ديگر توسط رژيم قابل كنترل نبود و اين روند تا پيروزي انقلاب بطور فزاينده ادامه يافت . شهيد مظلوم آيت الله بهشتي مي گويد : « تداوم انقلاب بيش از هر چيز بستگي پيدا كرده بود به حضور اسلام و علماي اسلام در صحنه و اين ادامه داشت تا سال 56 در اين سال زمينه براي رشد و شكوفائي انقلاب فراهم شد و سياست جهاني آمريكا به دنبال رسوائي ويتنام و رسوائي واترگيت دستخوش بحران گرديد. معاملات جهاني بهم خورد. برنامه هاي ظاهري سطحي و مردم فريب رژيم در ايران رو به شكست كامل رفت و زمينه براي اينكه حركت (انقلاب اسلامي ) شتاب پيدا كند فراهم شد خوب اينجا ديگر همه يادتان است كه در اين مرحله چه كساني حضور كامل تر فعال تر و بسيج كننده تر داشتند جناحي كه با آرمان و انگيزه اسلامي و مذهبي به حركت در آمده بود البته گروههاي ملي هم بودند جبهه ملي بار ديگر تجديد حيات كرده و دست بكار شد نهضت آزادي همينطور گروههاي ديگر نيز همچنين . اما آنها درخشيدن شان در صحنه هاي محدود بود. اما آن عاملي كه توانسته بود توده هاي ميليوني را به خيابان ها بكشاند چه بود عامل اسلام ! آنجا كه زن و مرد به ما مي گفتند : آقا ! اگر حكم امام است ما از خانه بيرون بيائيم ! و تا اعلاميه هاي روحانيت مبارز منتشر نمي شد اجتماعات ميليوني بوجود نمي آمد اولين راهپيمائي پرشكوه را روحاني جوان شجاع و از خود گذشته برادرمان آقاي هادي غفاري بدنبال نماز عيد فطر (13 شهريور) بوجود آورد نماز كه تمام شد جلوي مردم حركت كرد و شعار داد و مردم حركت كردند با انگيزه مذهب اشباع شده از روح مذهب در روز عيدفطر و بدنبال ماه مبارك رمضان ماه صفا ماه زدودن دل ها ماه پاك كردن نفس ها ماه آماده كردن انسانيت ها ماه پرورش دادن شخصيت ها زن و مرد حركت مي كنند ميدان ميدان حضور دين است و حضور دين با حضور روحانيت و علماي متعهد مبارز همراه است و مردم در پي اينها بي محابا حاضر و در حركت (بودند). يادم مي آيد اولين راهپيمائي بعد از راه پيمائي روز عيدفطر (روز پنج شنبه 16 شهريور) به صورتي بود كه هيچ يك از افراد صاحب نظر باورشان نمي آمد محاسبه هاي قبلي اين بود كه روز عيدفطر حدود دويست هزار نفر راهپيمائي كردند آيا راهپيمائي روز (پنج شنبه ) 16 شهريور مي تواند به اندازه همان جمعيت بسيج كند كه لااقل شكوه آن شكسته نشود ! اين سئوالات افرادي بود كه خودشان را وارد مي دانستند و نبض جامعه را در دست خودشان (مي پنداشتند) ولي تجربه نشان داد آنجا كه عامل نيرومند مذهب بكار مي افتد محاسبه ها از كار مي افتد بيش از يك ميليون نفر در اين راهپيمائي پرشكوه (روز 16 شهريور تهران ) شركت كردند! آن روز دوستان خواستند كه من سر پيچ شميران نماز را به جماعت بخوانم . نماز خواندم بعد گفتند : مسئوليت جهت دادن (جمعيت ) هم به عهده تو بنابراين با عده اي از دوستان روحاني كه از اعضاي جامعه روحانيت مبارز هم بودند حركت كرديم . من به نظرم رسيد كه جمعيت را ببرم به سمت ميدان آزادي از پيچ شميران تا ميدان آزادي خيلي راه بود و به همين جهت اعتراض شد كه مردم خسته مي شوند و من گفتم صلاح اين است كه راهپيمائي تا غروب ادامه داشته باشد و بدين ترتيب رفتند آنجا و مقدمات سخنراني را فراهم كردند در راه كه مي رفتيم برخورد داشتيم با كاميون هاي مسلح و اين در جائي بود كه دو شب قبل گفته بودند عمال رژيم در روز پنج شنبه آماده براي شليك و حمله هستند اما همه (ما) بي اعتنا به اين تهديدها مي رفتيم . زن ها اين خواهران شجاع دلير و زنده شده اين انقلاب آن روز غوغا كردند بخش عظيمي از جمعيت را خواهران تشكيل مي دادند آمدند تا ميدان آزادي آنجا تداركات نظامي از همه جا بيشتر بود و در عين حال مردم با مشت گره كرده در برابر اين تداركات شجاعانه شعار مي دادند انقلاب شده بود انقلاب اسلامي حركت ادامه يافت گاهي هم كشمكش بود گروههاي ملي گرا در تنظيم برنامه راهپيمائي ها خبر مي دادند كه مديريت خوب است دست ما باشد! براي اينكه شما آقايان كه اهل تشكيلات و اداره نيستيد توده مردم هم كه تشكيلاتي ندارند پس بگذاريد ما تشكيلاتي ها كار كنيم ! در برابر (آنها) پاسخ جوانها اين بود كه به آقايان بگوئيد : ما با همه بي تشكيلاتي مان و با همه نداشتن سابقه تشكيلاتي عرضه راه انداختن يك راهپيمائي را داريم ! پس شما غصه اش را نخوريد. راهپيمائي هاي پرشكوه يكي پس از ديگري پرشكوه تر و پرجمعيت تر ادامه يافت تا نوكر استعمار (شاه ) فرار كرده پيروزي به قطعيت نزديك شده بود اما يكي از همين جناحهاي ملي (شاهپور بختيار) يك مهره از آنها كه گوئي براي امروز آماده شده بود آمد به ميدان و گفت : من مي توانم مملكت را اداره كنم همه چيز را بسپاريد به من انقلاب شده است ملت بپا خاسته است شاه هم ديگر برگشتني نيست اما من هستم به جاي او! اينجا ديگر نوبت امت و امام بود و نوبت ملت با آن وجدان بيدار و آسمانيش همه ايستادند و گفتند : تو هم چيزي نيستي تو هم بايد بدنبال شاه بروي و بدنبالش هم فرستادند. انقلاب پيروز شد و رهبر انقلاب به وطن باز گشت با آن شور و شكوهي كه فكر نمي كنم در تاريخ ايران سابقه داشته باشد امت امام را پس از پانزده سال دوري و مهجوري در ميان خود يافت امام تعيين كننده همه چيز شد به اعتبار اينكه فقيه است ولي است و به اعتبار اينكه ملت بارها در راهپيمائي ها و قطع نامه ها گفته بود : هر چه امام بگويد ما هم همان را مي گوييم ! و آنچه او براي سعادت ما بخواهد ما هم همان را مي خواهيم و سئوال اينجاست كه چه كسي مي توانست به اند ازه اين شخصيت والاي اسلامي اين مقدار اعتماد و اطمينان ملت را بخود جلب كند اعضاي شوراي انقلاب را امام تعيين كردند مشروعيت شوراي انقلاب مستقيما از طريق نصب امام و انتخاب امام بود اگر امت به اينها اعتمادي داشت بيشتر از طريق اعتمادش به امام بود بخصوص كه اوائل كار اسم ها هم گفته نمي شد (روي مصالح امنيتي و مصالح ديگر)دولت موقت تشكيل شد با پيشنهاد شورا و نصب امام . مشروعيت دولت موقت از طريق امام بود امت اين مشروعيت را داد اما از طريق امام و امام اين مشروعيت را داد اما هماهنگ با امت . تا آنوقت همه امور بر چه محوري استوار بود محور اسلام . و از چه مبدا فكري و روحي و احساسي مايه مي گرفت از مبدا قرآن از مبدا دين از مبدا وحي و از مبدا خداي 19. كلام آخر سير تكوين و شكوفايي انقلاب اسلامي از ابتداي آن در مهرماه سال 1341 تا پيروزي آن در بهمن سال 57 و نيز استمرار آن در سال هاي بعد حاكي از غلبه « بعد مكتبي انقلاب » بر ديگر ابعاد آن است اين امر ناشي از دو آيت بزرگ اين انقلاب مي باشد. 1 ـ وجود رهبري روحاني و شديدا مذهبي بنام حضرت امام خميني كه اساس همه حركات تاملات و اقدامات فردي و اجتماعي و پيدا و پنهان خود را بر فرامين قرآن و سنت استوار كرده بود و در بيانيه ها و سخنراني هاي انقلابي و سياسي خود بر عليه رژيم همواره مردم را بر توجه به مكتب اسلام و توكل به خداوند و عمل به احكام آن توصيه مي نمود. 2 ـ وجود پيروان مكتبي متشكل از اقشار مختلف امت مسلمان كه اعم از روحاني دانشگاهي فرهنگي كارمند كارگر كشاورز بازاري زن مرد پير و جوان را شامل مي شد و علي رغم فضاي بازي كه رژيم براي فساد و عافيت طلبي فراهم كرده بود اينان ايمان خود را استوار نگاه داشتند و به تبعيت از امام و مقتدايشان رنج مبارزه و تبعيد و زندان و شكنجه و فقر را بر عافيت طلبي و رفاه و فساد و بي ديني ترجيح دادند و چراغ مبارزه را نگذاشتند كه خاموش شوداما نبايد فراموش كرد كه انقلاب اسلامي هم علي رغم مكتبي بودنش مثل هر انقلاب ديگري در معرض دو خطر بزرگ است كه استمرار آن را تهديد مي كند به عبارت ديگر « هيچ تضميني نيست انقلاب ايران صرفا به دليل اين كه اسلامي بوده است تا ابد بماند تداوم انقلاب بستگي به انديشه و آرمان و اراده مردم دارد بايد كوشش كرد انديشه ها تغيير جهت ندهد مسير نيت ها عوض نشود اراده ها به انحراف كشانده نشود . » 20 لذا با توجه به اهميت حفظ و استمرار انقلاب اسلامي است كه دكتر بهشتي دو خطر را هشدار مي دهد تا همه مراقب باشند : 1 ـ تحريف آن 2 ـ انحراف از اسلاميت آن سپس مي گويد همين دو خطر و تهديد بود كه انقلاب اسلامي پيامبر را به خطرانداخت متاسفانه تحريف گران تاريخ انقلاب از قبل از پيروزي تا كنون در كتاب ها و مقالات و مطبوعات خود چه در داخل كشور (حتي با مجوزهاي متاسفانه دولتي ) و چه در خارج از كشور (با حمايت هاي محافل استكباري ) همواره به مسخ بعد مكتبي انقلاب و دروغ پردازي هاي ديگري مشغول بوده و هستند از سوي ديگر هم گاهي برخي در لباس سياست و رياست و خودي و برخي در لباس دشمني و عداوت به طرق مختلف مي كوشند تا مسير انقلاب را از اصالت ديني و انگيزه هاي الهي و مكتبي آن تهي نمايند و مردم را پشيمان از انقلاب و جوانان را دشمن نظام اسلامي بنمايند پس بيائيم به قول شهيد دكتر بهشتي : « به ياري خدا چنان عمل كنيم كه اين بار انقلاب اسلامي پرشكوه و پربركت عزيز ما دوامش در راه راست و صراط مستقيمش از دوام نخستين پيروزي انقلاب اسلام در عصر نبي اكرم ( ص ) بيشتر باشد و شرطش اين است كه همگان همت كنيم از همين حالا راه را به روي هرگونه تحريف و انحراف از اسلام پاك اصيل خالص نه شرقي و نه غربي ببنديم كه اسلام پس از آن پيروزي شكوهمندش از اين راه در معرض خطر و تهديد قرار گرفت و عمر حاكميت اسلام اصيل بر جامعه بشري چندان طولاني نگرديد21. » « نتيجه اينكه ملت مسلمان متعهد ايران ! هشيار باش ! آگاه باش ! حفظ هويت و اصالت اسلامي انقلابت (كه فرياد كشيدي نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي ) نيازمند به حضور دائم آگاهانه هشيارانه و فداكارانه تو در صحنه است ذره اي و لحظه اي از صحنه غايب مباش ! كه تو بوجود آورنده اين انقلاب بودي و مسئوليت نگهداري و تداومش هم بر عهده توست ... اميدوارم با بيان اين مطالب توانسته باشم پايه اي از پايه هاي اصيل و ركين آينده را بر ملت عزيزمان عرضه كرده باشم » 22. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته ــــــــــــــــــــ پاورقي : 11 ـ منبع قبل ـ ص 159 12 ـ منبع قبل ـ ص 160 13 ـ كتاب كلمات قصار امام خميني ـ موسسه تنظيم نشر آثار امام ـ سال 72 ـ ص 198 14 ـ منبع قبل 15 ـ منبع قبل ـ ص 161 و 162 16 ـ كتاب كوثر (شرح وقايع انقلاب اسلامي ) ـ موسسه تنظيم و نشر آثار امام ـ ج 1 ـ ص 273 17 ـ كتاب حديث بيداري ـ حميد انصاري ـ موسسه تنظيم و نشر آثار امام ـ ص 93 18 ـ كتاب تفسير آفتاب محمدرضا حكيمي ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ سال 57 ـ ص 338 19 ـ كتاب ويژگي هاي انقلاب اسلامي ص 93 20 ـ كتاب مجموع مقالات آسيب شناسي انقلاب اسلامي ـ نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه صنعتي شريف ـ سال 79 ـ ص 239 21 ـ كتاب نقش انبيا و پيامبران در هدايت و عدالت ـ ص 162 و 163 22 ـ كتاب ويژگي هاي انقلاب اسلامي ـ ص 103 آيت الله بهشتي : هر كس از ايران به نجف مي رفت و با امام ملاقات داشت امام چنان قوي و قاطع و باايمان و با يك ديد روشن به افق انقلاب و افق زندگي ملت ايران سخن مي گفت كه آدم وقتي برمي گشت اميدوارتر و قوي دل تر مبارزات خودش را ادامه مي داد.

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : صدور انقلاب/ بازشناسي جريان افول
منابع : نشريه دانشجويي خيزش شماره 24+5+2
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
“اما بايد صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي كنيم، كنار بگذاريم. زيرا بين كشورهاي مسلمان فرقي قائل نمي باشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است.”

تفكر فراملي و ديد جهاني حضرت امام (ره) انقلاب اسلامي را نه در چارچوب مقابله با طاغوت ايران كه به مثابة جريان مبارزه با تمام “مستكبرين” و “ستمگران” عالم معنا مي كرد و از همان ابتدا همه “مسلمين” و بلكه “مستضعفين” جهان را مخاطب خويش مي خواند. از اين جهت بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تفكر صدور انقلاب مطرح شد و موج حمايت از تمام نهضت ها و جنبش هاي رهايي بخش به پا خاست. صدور انقلاب البته داراي دو جنبه اساسي بوده و هست:

الف) جنبه فرهنگي كه “تفكر صدور انقلاب” را در حد همان “صدور تفكر انقلاب” عملي مي سازد و فرهنگ مقابله با ظلم و عربده كشي و مبارزه براي استقلال خواهي و عزت مداري را ترويج مي كند. همچنين در اين مرحله از صدور انقلاب با تبيين پيام حقيقي نهضت ايران و پايه هاي شكل گيري حكومت اسلامي و اصول سياست داخلي و خارجي آن، فكر تشكيل جبهه واحد اسلامي و مبارزه هماهنگ براي رهايي از سلطه دول “متخاصم” فراگير مي شود.

ب) جنبه نظامي كه با حمايت عملي از نهضت ها و جنبش هاي مبارز در كشورهاي مختلف - به طور علني يا غير علني - وارد فاز درگيري مسلحانه مي شود. اين رويكرد البته منجر به تيرگي روابط با كشورهاي مذكور خواهد شد.

* * *
مرحله اول كه جنبه فرهنگي را مد نظر دارد برخاسته از يك استراتژي دائم و لاينقطع شيعي است كه مرحله دوم يعني فاز مسلحانه را در مقاطع مختلف سامان خواهد داد. لذا صدور فرهنگ و تفكر انقلاب چيزي متعلق به شرايط و فضاي خاص نيست و بايد بعنوان يك تكليف انقلابي سرمنشأ تحركات سياسي و فرهنگي در خارج از كشور باشد. پس از دهه اول انقلاب، اين تفكر رو به افول نهاد و هرچه پيش آمده ايم كمرنگ تر شده است. تا جايي كه امروز حتي در فضاي عمومي جامعه نيز كمك به ملت هاي مظلوم با توجيهاتي نظير “چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است” تخطئه مي شود. مرزبندي هاي بين المللي، معيار “خارجي” بودن تلقي مي شود. حمايت از گروه ها و جنبش هاي مبارز به اقدامي خلاف “امنيت ملي” تعبير مي شود و … در واقع ايده تشيع كه “امت” را جايگزين “ملت ساخته و با شكستن مرزبندي هاي جغرافيايي، نقشه اي ايدئولوژيكي را با مرزهاي عقيدتي ترسيم كرده، ناشناخته ترين راهبرد موجود است.

شايد بتوان علت را در دو سطح متفاوت بررسي كرد: الف) سطح حكومتي و سازماندهي از بالا. ب) سطح خواص و نخبگان غيردولتي.

در سطح حكومتي نمونه هاي موفق صورت گرفته، نشان از پتانسيل بالاي اين بخش در تحقق آرمان هاي دهه اول انقلاب است. شبكه ماهواره اي “العالم” و شبكه تلويزيوني “سحر” نشان دادند كه بستر وسيع و كارآمدي براي نيل به اهداف فوق مهياست كه تنها همت نهادهاي مسئول را مي طلبد. نهادهايي نظير صدا و سيما، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، وزارت امور خارجه، وزارت ارشاد، مجمع جهاني اهل بيت و … مي توانند بسيار بيش از آنچه امروز شاهدش هستيم، در اين امر ايفاي نقش كنند. قصور اين ارگان هاي فرهنگ ساز البته موجب كمرنگ شدن تفكر صدور انقلاب و درك ضرورت آن خواهد شد كه تأثيراتش را بر پائين ترين سطح هرم جامعه نيز مي توان ديد. در ضمن بايد اين را مدنظر داشت كه صدور تفكر انقلاب به معناي تأييد تمامي آنچه كه در ايران مي گذرد، نيست و آنچه اصالت دارد، بينش “امت محور” مكتب مبارز تشيع است. خواه اين بينش در ايران به فعليت تام يا ناقص برسد يا در هر جاي ديگر. در سطح خواص و نخبگان غيردولتي ابزارهايي نظير مطبوعات، كتاب ها، محافل سخنراني، كلاس هاي تدريس و … وجود دارد كه چنانچه اساتيد و بزرگان به تكليف فرهنگ سازي در اين زمينه واقف باشند، به كارشان خواهد آمد. در اين راستا جاانداختن جغرافيايي ايدئولوژيك تشيع كه فقط مرزبندي هاي عقيدتي را به رسميت مي شناسد، موانع ذهني مردم را براي پذيرش اقدامات فراملي خواهد زدود.

* * *
مرحله دوم يعني حمايت از گروه هاي جهادي نياز به تأملي در گزينش بين سه اصل “عزت، حكمت، مصلحت” دارد. شايد شرايط شرايطي مانند آنچه در ابتداي انقلاب اتفاق افتاد، نفش فعال ايران را در اين زمينه مي طلبيده كه شرايط امروز چنين نيست. تبليغات وسيع غرب، خصوصاً آمريكا در ابتداي انقلاب كه ايران را تهديدي براي كشورهاي منطقه معرفي مي كرد و اعتمادي كه سران اين كشورها به دولتمردان آمريكايي داشتند، فضا را براي تشكيل يك اتحاديه منطقه اي بسيار تاريك مي ساخت. لذا حمايت تند و رسمي جمهوري اسلامي ايران از نهضت هاي جهادي، مناسب ترين گزينه پيش روي سياستمداران انقلاب اسلامي بود. اما با گذشت زمان و افشاي سياست هاي واقعي آمريكا، اعتماد سران كشورهاي منطقه به دولتمردان ايالات متحده كاهش يافت و از سوي ديگر با آشكار شدن حقانيت ايران در جنگ هشت ساله، بي اعتمادي هاي سابق رو به افول گذاشت. بايد پذيرفت كه يك همگرايي منطقه اي بر ضد سياست هاي آمريكا به كنار گذاشتن حمايت از گروه هاي جهادي مي ارزد و اين ارزش، كاملاً جنبه “ايدئولوژيك” دارد نه “ديپلماتيك”. لذا بخشي از علل افت جريان سابق را بايد در اين موضوع جستجو كرد.

اما اين سخن به معناي پذيرش فداكردن “اصول” به نام “مصالح” نيست. برخي اقداماتي كه در حوزه روابط بين الملل پس از جنگ تحميلي و به ويژه طي سال هاي اخير صورت گرفته، در تناقض آشكار با اصول بديهي سياست خارجي اسلام است. به عنوان مثال در مذاكرات تشكيل دولت انتقالي افغانستان، اقداماتِ از سرِ ترس و ذوق زدگي هاي بر سرٍ ميز، موجب منزوي شدن نيروهاي نزديك به آرمان هاي انقلاب در صحنه سياست گذاري افغانستان شد؛ نيروهايي كه سال ها با حمايت علني با متجاوزين شرق و غرب مبارزه مي كردند و پس از آن كمك هاي ناشيانه و “منفعت سوز” به دولت انتقالي كه سياست بازان آمريكايي را براي نگارش كتاب هاي آموزش و پرورش به نويسندگان ايراني ترجيح داد و حتي از اعطاي سهم آب يك رودخانه هم دريغ كرد. در واقع آنچه رخ داد تسليم پذيري و معامله بر سر “اصول” بود كه نام “منافع ملي” به خود مي گرفت؛ منابع موهومي كه به اندازه سهم آب يك رودخانه هم محقق نشد!

نمونه ملموس تر در جنگ اخير آمريكا و انگليس با عراق قابل درك است. سياست مداران جمهوري اسلامي در حالي روابط با انگلستان را در “عالي ترين سطح” حفظ كردند كه جنايت هاي اين كشور در حق ميليون ها زن و بچه مسلمان عراقي پيش چشمشان بود و اصول سياست خارجي اسلام، پيش رويشان. گذشته از تأثيرات بسيار منفي اين اقدام بر گروه هاي مبارز جهادي كه انقلاب ايران را كعبه آمال خويش مي دانند. دهن كجي نيروهاي “متخاصم” به “منافع ملي” حضرات، ديدني بود. آنگاه خسارت هاي ناشي از جنگ هشت ساله بر عليه ايران در فهرست بدهي هاي خارجي قابل بخشش عراق قرار گرفت! لذا دست برداشتن از آرمان ها و ايده آل هاي انقلاب تحت لواي “مصلحت سنجي هاي منفعلانه” با گزينش ايدئولوژيك بين دو اصل مكتبي تفاوت بنيادين دارد كه نبايد با هم اشتباه شوند. نبايد از حمايت مبارزين جهادي با اين استدلال كه “بهانه” به دشمنان مي دهيم، دست برداشت. چرا كه به تعبير رهبر انقلاب، آنچه به دشمن خارجي جرأت اقدام بر عليه نظام اسلامي را مي دهد، وجود “زمينه” در داخل كشور است و نه “بهانه”.

* * *
نكته آخر اينكه: “مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست و آنهايي كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند”.

امام خميني (ره)
منبع: نشريه دانشجويي خيزش شماره 24+5+2

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش روحانيت در تثبيت انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
براي هر انقلابي پنج مرحله كلي مي توان ترسيم كرد:

1 . (تكوين) و پيش زمينه ها و پيدايش انگيزه هاي تحول در ساختار نظام موجود.

2 . (تخريب) و تلاش براي سرنگوني نظام پيشين و پيدايش نظام مطلوب.

3 . (تأسيس) و بنياد.

4 . (تثبيت) و قانونمند ساختن نهادها و تشكيلات جديد براساس اهداف انقلاب و تحكيم مواضع.

5 . (تداوم) و نگهباني از دستآوردهاي انقلاب و مبارزه با آفات تحريفها و كارشكنيها. انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني چهار مرحله از مراحل فوق را پشت سر نهاده و اينك در كار تداوم و نگهباني از دستاوردهاست كه مرحله پنجم است.

هر يك از مراحل ياد شده از زواياي گوناگون درخور بحث و بررسي اند:

شناخت عوامل اجتماعي سياسي مذهبي نقش مردم و گروهها دخالت دين و ايدئولوژي نقش روحانيت و رهبري امام همكاري مراجع تقليد و... ليكن در اين نوشتار گذري داريم بر (نقش روحانيت در تثبيت انقلاب اسلامي) و تحكيم دستاوردها و ارزشهاي آن.

انقلاب اسلامي فصل نوي در تاريخ حوزه هاي علميه گشود.

پيوند بيشتر و ملموس تري بين جامعه و حوزه پديد آورد. ميدان عمل و تلاش روحانيت را گسترد. توقع و انتظار مردم از روحانيت و حوزه ها بيش از پيش شد.

از آن جا كه روحانيان در اين انقلاب سترگ نقش محوري و بنيادي داشتند از همان طلوع انقلاب و صبح پيروزي براي بسياري چه خودي و چه بيگانه اين سؤال مطرح بود كه حوزه و روحانيت پس از پيروزي در نظام سياسي و اجتماعي و اجرايي كشور چه جايگاهي دارند؟ تعيين اين جايگاه و حدّ و مرز آن يكي از مسائل مهم و بحث انگيز بود.

آيا روحانيت به بيان احكام و اقامه نماز جماعت بسنده خواهد كرد آيا ضمن بيان احكام به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر نيز خواهد پرداخت؟

آيا مانند گذشته منزوي و در حاشيه قدرت خواهد زيست؟

آيا در قانونگذاري وسياستگذاري نقشي خواهد داشت؟

بالآخره آيا قدرت را به دست خواهد گرفت و در مديريت اجرايي كشور دخالت خواهد كرد يا به نظارت بسنده مي كند.

اينها پرسشهايي بود كه در محافل سياسي داخلي و خارجي و در بين دوستان و دشمنان مطرح مي شد.

در پاسخ نظرات و عقيده هاي متفاوت و گاه متضادي ابراز مي شد و هنوز هم مي شود كه مجموع آنها را مي توان در سه ديدگاه خلاصه كرد:

1 . نه نظارت نه دخالت
برخي بر اين باور بوده و هستند كه قلمرو كار و مسؤوليت روحانيت مشخص است: شناخت اسلام و احكام آن و شناساندن آن به مردم تقويت مسائل معنوي گسترش مسائل فرهنگي و تربيتي تعليم و تربيت و...

ساختار وجودي حوزه ها و روحانيت به گونه اي ست كه با كارهاي سياسي و اجتماعي اداره و اجرا برنامه ريزي و قانونگذاري ناسازگار است. اين گونه امور را بايد به اهل فنّ و سياست واگذارد. روحانيت چون در اين زمينه ها تخصص لازم و تجربه كافي را ندارد نبايد در امور سياسي و اداره كشور دخالت كند بلكه بايد در حاشيه و از دور به نظارت اخلاقي و ارشادي بپردازد.

صاحبان اين انديشه در اصل انزوا و كناره گيري روحانيت از مسائل سياسي و اجرايي اتفاق نظر دارند ليكن هر يك به دليلي كه بدان اشاره مي كنيم:


* سكولاريسم
پيروان اين بينش بر اين پندارند كه دين و هر چيزي كه جنبه قداست و معنويت دارد بايد از روابط و فعاليتهاي اجتماعي بر كنار باشد. بنابراين پندار دين منحصر و محدود در امور فردي است و با مقوله هاي سياست و اجتماع ناسازگار است.

ريشـه و اساس اين تفكر را بايد در موضع گيريهاي مغرب زمين در مقابل دين جست.

آنچه امروز در غرب به عنوان كليسا و واتيكان مظهر معنويت شناخته مي شود حوزه مسؤوليتش فقط دعا و اجراي مراسم ويژه در زمانها و مكانهاي مخصوص است و كاري به كار سياست و اجتماع ندارد از اين روي دين در تحولات و حوادث

اجتماعي كشورهاي غربي نقش و تأثيري ندارد و براي آن جايگاهي در نظر گرفته نمي شود.

در كشور ما نيز روشنفكران غير مذهبي معمولاً تحت تأثير همين بينش قرار گرفتند و با هر نوع فعاليت و دخالت دين در امور اجتماعي به مخالفت برخاستند. اين طرز تفكر در بين بسياري از روشنفكران به اصطلاح مذهبي و ملي گرايان رواج يافت و در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي بروز و ظهور بيشتر يافت تا آن جا كه اينان خواستار برگشت امام و روحانيت به قم شدند و بر اين نظر اصرار مي ورزيدند.

اين نظر يا برخاسته از عدم شناخت اسلام و روحانيت شيعه است و يا برخاسته از اغراض سياسي.

ديني كه سياست جزء ماهيت و جوهره آن است و رهبرانش (ساسة العباد) معرفي شده اند و همه افراد امت اسلام را مسؤول سرنوشت يكديگر مي داند: (كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته)1 و(اهتمام به امور مسلمانان)2 را از نشانه هاي جامعه سالم اسلامي بر مي شمارد چگونه اجازه مي دهد كه كارشناسان و متخصصان آن مكتب از سياست و اجتماع به دور باشند و از كنار حوادث واقعه بي تفاوت بگذرند.

اسلام ديني است كه هم به ساختن و پرداختن فرد اهميت مي دهد و به آن دعوت مي كند و هم به ساختن و پرداختن جامعه.

امام آنان كه اين انديشه را در جامعه اسلامي ايران طرح مي كردند و بر آن پاي مي فشردند داراي طرح و برنامه مي دانست كه براي انزواي روحانيت طرح كرده بودند3.


* جدايي دين از سياست
عده اي ديگر بر اين باور بوده و هستند كه اساساً مسائل ديني را نبايد با مسائل سياسي و اجتماعي يكي دانست و به هم آميخت بلكه دين چيزي است و سياست چيز ديگر. سياست با دروغ دغل خدعه و... همراه است و شريعت و ديانت از اين گونه

امور منزّه و به دور. بنابراين بين ديانت و سياست نمي توان جمع كرد. اينان براساس همين باور نادرست و برداشت ناصحيح از دين و معارف الهي هرگونه دخالت روحانيت و علماي ديني را در امور سياسي و اجتماعي خلاف شرع دانسته و برانزوا و دوري آنان از مسائل سياسي اصرار مي ورزند. (آخوند سياسي) در نظر آنان يك فحش تلقي مي شد و مي شود. در منطق آنان پرداختن به امور سياسي و اجتماعي خلاف شأن و مقام روحانيت است. فرقي نمي كند كه نظام طاغوتي باشد يا اسلامي. اين تفكر هم در ميان مردم معمولي هواداراني داشت و دارد و هم در حوزه و در بين برخي از اهل علم رواج دارد و تبليغ مي شود.

در مجموع تز استعماري جدايي دين از سياست كه ريشه در تفكر سكولاريسم غربي دارد در نزد اينان مقبول افتاد و بر اين اساس قبل و بعد از انقلاب در برابر امام و روحانيت معتقد به مبارزه سياسي موضع گرفتند.

اينان بسياري از نوآوريهاي انقلاب را بدعت و خلاف شرع مي دانند پرونده اين مقدس نمايان و متحجران داستاني طولاني دارد. در دوران سياه كه عالمان مبارز در زندانهاي مخوف طاغوت به سر مي بردند و يا از اين شهر به آن شهر تبعيد مي شدند اين گروه خون به دل مجاهدان في سبيل اللّه كردند و گلوله زخم زبانشان هزار بار بيشتر از باروت سرب جگر و جان مبارزان را مي سوخت. امام از آنان دل پرخوني داشت و با سوز و گداز مي گفت:

(در شروع مبارزات اسلامي... عده اي مقدس نماي واپسگرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد.4)

سوگمندانه پرونده تفكر اين گروه هنوزهم بسته نشده است. گرچه شيوه خود را

عوض كرده اند اما انديشه همان انديشه پرهيز از سياست و حكومت و نزديك نشدن حوزه به اين مسائل است. نه تنها حاضر نيستند قدمي براي تثبيت مشروعيت نظام بردارند بلكه همواره مي كوشند تا به بهانه حلال شدن حرامها و مانند آن نظام و مسؤولان آن را زير سؤال ببرند. اگر خلاف شرعي در گوشه اي از مملكت از فردي سربزند كه وابسته به نظام است فرياد وا اسلاما سر مي دهند و حسرت ولايت زمان شاه را مي خورند!

در هنگامي كه جوانان با ايمان و عاشق و دلباخته دين و ولايت فوج فوج به مسلخ عشق مي رفتند و با شعار (لبيك يا خميني) به ياري دين و تشيع مي شتافتند و با دشمنان خدا نبرد مي كردند. آنان فرهنگ شهادت و شهيدان را به سخره مي گرفتند و با طعن و كنايه جنگ و دفاع مقدس را زير سؤال مي بردند5.

در كرسي درس و تدريس از كتاب طهارت و صلات و... صرف نظر نكرده و نمي كنند و هرگز حاضرنشده و نمي شوند كه براي تنگناهاي فقهي و گرههاي شرعي نظام راه حلي ارائه دهند و مشكلي از مشكلات قانوني نظام راحل كنند.

بطلان اين انديشه و سستي اين نظريه (جدايي دين از سياست) چنان روشن است كه نيازي به پاسخ ندارد.

فقط به اين نكته بسنده مي كنيم كه اين گروه با ادعاي ولايت و تقدسي كه دارند اگر در عصر پيامبر(ص) و علي(ع) مي زيستند چه مي كردند؟ آيا به اين بهانه كه رسول خدا(ص) و علي(ع) به مسائل سياسي اجتماعي اقتصادي و نظامي جامعه مي پردازند و در حلّ و فصل نزاعها و كشمكشهاي مردم دخالت مي كنند و با حضور در متن جامعه حوادث واقعه را زير نظر مي گيرند و با تهاجم دشمن در جبهه نظامي و سياسي و فرهنگي مبارزه و مقابله مي كنند اين امور را دخالت در سياست مي دانستند و از آن پرهيز مي كردند؟

آيا به اين دليل كه ممكن است در اجراي احكام اسلام و پياده كردن عدالت اسلامي گرفتار غيبت و يا دروغي در گوشه اي از مملكت بشوند و يا شخصي در يكي از نهادها و

ادارات خلاف شرعي مرتكب بشود از اساس با حكومت و نظام اسلامي به مخالفت برمي خاستند؟

اين مقدس مآبان كه بر خواندن زيارت جامعه تأكيد مي ورزند با جمله (ساسة العباد و اركان البلاد) چگونه برخورد مي كنند و از سياست چه معني و مفهومي براي خود دارند؟


* استبداد ديني و انحصار طلبي
با پيروزي انقلاب اسلامي ضربه اساسي بر پيكر استعمار وارد آمد. هيبت استكبار فرو ريخت و ابرقدرتها تحقير شدند. با اعلام شعار (نه شرقي و نه غربي) كه آن را استراتژي مي دانستند نه تاكتيك طرح مشترك جهانخواران و جبهه متحد ضد انقلاب در داخل براي نابودي انقلاب و بيرون راندن روحانيت از صحنه سياست و مديريت كشور به اجرا در آمد. ورشكسته هاي سياسي نيز با آنان هم صدا شدند و چهره هاي درخشان روحانيت و ياران امام را نشانه گرفتند. تمام تلاشهاي مخالفان داخلي و خارجي در يك نقطه متمركز شده بود: كنار زدن روحانيت از متن مبارزه و سياست. زيرا روحانيان را سدّ نفوذ ناپذير در مقابله سلطه خود مي دانستند. اخوان الشياطين براي اجراي اين طرح و توطئه دست به كار شدند و به شايعه پراكني و يأس آفريني مشغول. اين بار ترفند ديگري زدند و به عنوان جلوگيري از (استبداد عمامه و نعلين) و (ديكتاتوري ملاها) و (انحصار طلبي)6 و... به ميدان آمدند.

برخي از آنان دخالت روحانيان را در امور مملكت موجب فنا و نابودي اسلام شمردند:

(كنار رفتن براي آقايان [روحانيان] يك تكليف شرعي است چون اسلام در اين سرزمين در خطر نابودي است.)7

امام در اوج بود و اين قلّه را نمي توانستند ناديده بگيرند از اين روي نوشتند:

(امام خميني مظهر مبارزه است و مقاومت اما مملكت و كار سازندگي اش را

بايد به دست مردان سياست سپرد.8)

به اين سخنان هم بسنده نكردند بلكه دخالت روحانيت را در امور سياسي و اجتماعي نوعي (فاجعه اجتماعي) خواندند:

(روحانيت بايد رسالت خود را به عنوان وجدان آگاه و بيدار جامعه انجام دهد و مملكت را كساني بايد به عهده داشته باشند كه اهل سياست باشند. آنچه كه به عنوان فاجعه اجتماعي مي تواند تلقي شود سپردن كار واداره امور به دست مذهبيون در تمام شؤونات مملكتي است.)9

با (ولايت فقيه) مخالفت ورزيدند و آن را با لحن توهين آميزي نوعي (كلاه گذاري)10 بر سر ملت دانستند.

برخي ديگر از(استبداد صغير)11 دم زدند و به مردم هشدار وآماده باش دادند.

بالآخره گروهي هم با طرح اين مسأله كه اگر روحانيت وارد مديريت كشور شود انقلاب در انحصار انديشه و گروهي خاص قرار خواهد گرفت با چماق (انحصار طلبي) و انحصار گرايي به جان انقلاب و روحانيت افتادند.

در نشريه حزب خلق مسلمان مي خوانيم:

(براي قاطبه مردم و روشنفكران مسأله به اين شكل مطرح مي شود كه به هر حال يك طبقه دارد قدرت و لطه خودش را بر سايرطبقات اعمال مي كند. چنين چيزي با روح انقلاب منافات دارد و قابل پذيرش نيست.)12

سستي اين انديشه نيز روشن است. اسلام يكي از شرايط رهبري و ولي امر را (عدالت) مي داند و به پيروان خود دستور مي دهد: در (حوادث واقعه) به فقيهي رجوع كنيد كه در درجه اول خود ساخته و خدا باور باشد و از خواهشهاي نفساني و ترفندهاي شيطاني رهيده. اين چنين فقيهي اگر با رأي و انتخاب مردم در رأس قدرت قرار گيرد و نظارت و اداره جامعه را به عهده گيرد نه تنها مستبد و انحصارگر نخواهد شد بلكه با هرگونه انحصار و استبداد مبارزه خواهد كرد.

امام در پاسخ اين گونه افراد مي گويد:

(اينهايي كه دور هم جمع مي شوند و مي گويند: ما از ديكتاتوري پهلوي خارج و به ديكتاتوري عمامه و نعلين رسيديم از ديكتاتوري نمي ترسند... از اسلام مي ترسند ... از آن كه سيلي خورده اند مي ترسند.)13

علاوه هيچ كس نگفته و نمي گويد كه درپذيرش مقام و مسؤوليت در نظام جمهوري اسلامي لباس روحانيت شرط است و خصوصيتي دارد. لياقت و شايستگي ميزان و معيار است چه روحاني باشد و چه غير آن.


2 . نظارت نه دخالت
نظر ديگر انزوا و كناره گيري حوزه و روحانيت را از مسائل سياسي و حوادث واقعه روا نمي داند.

در اين ديدگاه روحانيت بايد با حضور در زمان و شناخت اسلام و انسان و نيازهاي بشري همواره پيشتاز و جلودار باشد. بي تفاوتي و دور بودن از سرنوشت مردم مسلمان را براي روحانيان عيب بزرگ مي شمارد و هدايتگري و خيرخواهي و روشنگري و در يك كلمه (نظارت) را كار اساسي و اصلي روحانيت و حوزه ها مي داند. امّا دخالت مستقيم در مديريت مملكت و به دست گرفتن كارهاي اجرايي را به صلاح روحانيت نمي داند.

اين نظر گاهي از سوي ملي گرايان مطرح مي شود و گاهي از سوي نويسندگان مسلمان و روشنفكران مذهبي.

هر يك براي خود دليل و توجيهي دارند كه با ارائه آن مي توان به انگيزه هاي مخالفت آنان با دخالت روحانيت در امور اجرايي آشنا شد و به رمز پافشاري آنان بر نظارت روحانيت پي برد.


* حرمت و قداست روحانيت
برخي بر اين باورند كه روحانيت نهادي است مردمي و در ارتباط با روح و روان مردم براي انجام اين رسالت به پشتوانه و جايگاه معنوي ويژه اي نياز دارد تأثير گذاري روحانيان در نفوس ضروري است و غير قابل انكار. وقتي در اين رسالت مي تواند موفق باشد كه حرمت و قداستش در ديد مردم محفوظ و مصون باشد.

دخالت مستقيم روحانيت در كارهاي اجرايي و اداري اين پشتوانه معنوي را از روحانيت مي گيرد و جرأت وجسارت مردم را نسبت به اين نهاد افزايش مي دهد.

بنابراين تحليل بهتر است كه روحانيت فقط به نظارت بسنده كند و به مديريت و اجرا و اداره امور نپردازد تا حرمت و قداست او كه براي تأثير گذاري و تربيت لازم است هماره محفوظ بماند. صاحبان اين تفكر قبول دارند كه اسلام از سياست جدا نيست و سياست عين ديانت است ولي بر اين پندارند كه چون آرمانهاي اسلامي و قسط قرآني درست و تمام انجام نشده و نمي شود و آنچه انجام شده بر خلاف تصوري است كه از اسلام و سياست و اقتصاد و عدالت مي رود نبايد پاي روحانيت كه در طول تاريخ نگهبان شريعت بوده به ميان آيد و كارها به نام او ثبت شود و سابقه درخشانش از تاريخ محو گردد. به پندار اينان روحانيت نبايستي از اول دخالت مي كرد. يكي از علل ناكامي انقلاب از دخالتهاي آنان نشأت مي گيرد.

بايد از اينان پرسيد: نظارت چيست؟

آيا نظارت اخلاقي و ارشادي مورد نظر است؟ يا نظارت سياسي و قانوني؟ اگر مقصود آن است كه روحانيت با آموزشهاي اخلاقي و تربيتي همواره در كنار نظام و مسؤولين باشد تا در هيچ جا بر كسي ظلم و ستم نشود و زمينه ايجاد جامعه قرآني و اجراي (قسط و عدالت) فراهم آيد كه امكان ندارد. زيرا تجربه تاريخي ثابت كرده است كه با اين گونه نظارتها نمي توان احكام اسلامي را پياده كرد و به عدالت اجتماعي دست يافت. سالهاي سال روحانيت در اين مملكت ناظر اخلاقي بود و نظارت ارشادي داشته و منبر و مسجد در اختيار امّا با اين شيوه نتوانست احكام سياسي

اجتماعي و قضايي اسلام را پياده كند.

و اگر مقصود از نظارت نظارت قانوني و سياسي است به اين معني كه براي روحانيت در قانون اساسي جايگاه و موضع قانوني در نظر گرفته شود تا با استفاده از آن بر كار مسؤولان و نظام نظارت داشته باشد اين كه بدون دخالت و بدون استفاده از قدرت امكان پذير نيست. آيا مي شود به (ولي فقيه) اختيارات قانوني داد و سپس از او خواست كه در حاشيه قدرت بماند و كاري به اجرا و مديريت عملي نداشته باشد؟

آيا پذيرفتن مسؤوليت و خدمت به مردم و رفع گرفتاريها در كشوري كه بر اساس قوانين اسلامي و معيارها و ارزشهاي ديني اداره مي شود عامل افزايش محبوبيت و حرمت روحانيت مي شود يا مايه كاهش آن؟ بله ورود به كارهاي اجتماعي يك سري پيامدها دارد و ناخوشاينديهايي. امكان ندارد روحاني به طور جدي و قاطع احقاق حق كند و دست رد به سينه ظالمي بزند و مظلومي را بنوازد و با مفاسد اجتماعي به مبارزه برخيزد و فاسدان را اصلاح كند و اگر ممكن نبود بر اندازد و... همه خوب او را بگويند و دوستش داشته باشند و عليه او شايعه اي نپراكنند يا اعتراض و انتقادي بر او نداشته باشند.

مگر بر كسي اعتراض كردن و عملكرداو را به نقد كشيدن نفوذ كلام را مي كاهد يا حرمت و قداست او را مي كاهد؟

مگر بر ائمه معصومين(ع) اعتراض و انتقاد نمي كردند. آيا آنان به اين بهانه كه از قداست و حرمتشان كاسته مي شود در جايي كه ميدان عمل بود و خدمتي دست از كار مي كشيدند و كناره مي گرفتند يا نه به انتقادات پاسخ مي دادند و ذهنها را روشن مي كردند و به كار ادامه مي دادند؟

روحانيت اگر درست كار كند و وظايف خويش را به بهترين وجه انجام دهد با سابقه درخشاني كه دارد بيش از پيش در نزد مردمان پاك سيرت محبوب مي شود.

لغزش براي همه است. تنها كسي دچار لغزش نمي شود كه به ميدان عمل پا نگذارد. بايد سعي كرد لغزشها را به حداقل رساند نه اين كه از ترس لغزش پا به ميدان

عمل نگذارد.

روحانيت نمي تواند به بهانه اي كه امكان دارد بلغزد و يا مردم بر او جري شوند و از او بازخواست كنند و در نتيجه از محبوبيتش كاسته شود و تأثير گذاريش كم پا به ميدان عمل نگذارد و وارد كارهاي اجتماعي نشود و در امور سياسي دخالت نكند. هر كس تشخيص مي دهد مي تواند كاري را انجام دهد و در آن كار به او نياز است وظيفه دارد كه آن كار را به عهده بگيرد.


* عدم تجربه و تخصص
مي گويند: روحانيت چون تجربه لازم و تخصص كافي ندارد و با مسائل فنّي و تخصّصي سياست و مديريت ناآشناست نبايد در امور دخالت كند بايد ناظر بر امور و كار مسؤولان باشد. با اين نظارت مي تواند به اهداف تربيتي سياسي و اجتماعي كه در سر دارد دست يابد. درباور اين گروه (هنگامي كه كار به دست نامتخصصان و ناواردان و اشخاص غير فني افتد خرابي آن بيشتر است از آبادي) فرقي نمي كند كه آن فرد يا افراد خائن باشند ياصالح روحاني باشند يا غير روحاني. اين نظر هم گاهي از سوي روشنفكران مسلمان و معتقد به اسلام و سياست ابراز مي شود و گاهي از ناحيه ملي گرايان. ملي گرايان و جريان ليبراليسم از همان آغاز پيروزي با همين شعار به ميدان آمدند و از روحانيت مي خواستند كه محترمانه به حوزه برگردد و به خير و شر مردم و انقلاب كاري نداشته باشد و مشغول درس و بحث در گوشه مدارس و مساجد گردد.

آقاي بازرگان در مدرسه فيضيه قم و در جمع علماء و بزرگان حوزه گفت:

(علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملكت دخالت نكنند...علما تجربه شان كم است فقط نظارت داشته باشند. ما كه تجربه مان بيشتر است بهتر است مديريت مملكت را به عهده داشته باشيم.15)

ايشان در دوران مسؤوليتش در دولت موقت همواره از نهادها و روحانيت گلايه داشت و آنان را مانع كار و سدّ راه مي دانست. با مطرح شدن (ولايت فقيه) در مجلس

خبرگان و قانون اساسي موضع گيري وي و همفكرانش نسبت به روحانيت شدّت يافت و كار به جايي رسيد كه سخنان و نصايح امام خميني را نيز نوعي دخالت در كار دولت مي شمرد و سخن از كلافه شدن دولت از ناحيه امام مي زد16. بعد از استعفا تاكنون نيز بر اين موضع پاي فشرده و با تقسيم بندي انقلاب به دو حركت (رو به مركز وگريز از مركز) مي نويسد:

(نفوذ اعلاي روحانيت در جمهوري اسلامي ايران از خصوصيات بارز و تمايزهاي حركت دوّم انقلاب [است])17

اين انديشه تكيه روحانيت براي رهبري انقلاب را نقطه ضعف مي داند و ولايت فقيه را با حاكميت ملي در تضادّ18!

در بعضي از اظهارات بويژه در نوشته هاي اخيرش دخالت روحانيت را مسأله اي مي داند كه (وارد)19 بر انقلاب شده است و پيش از انقلاب چنين چيزي مطرح نبوده است. با اين كه معتقد است: امام خميني در سال 1346 هـ ش. حدود ده سال پيش از پيروزي نهضت در زمينه صلاحيت فقها گفته است:

(آنچه مربوط به نظارت و اداره عاليه كشور و بسط عدالت بين مردم و برقراري روابط عادلانه مردم مي باشد همان است كه فقيه تحصيل كرده است.20)

و نيز قبول دارد كه امام خطاب به روحانيت در همان سالها گفته است:

(شما هم مي توانيد مملكت را اداره كنيد مگرديگران چطور بودند كه شما نيستيد.21)

در عين حال مي گويد:

(اين رساله فقهي امام اولاً يك بحث فقهي است كه كليات را بردارد و وارد جزئيات نشده است. ثانياً در سالهاي نزديك به پيروزي اين رساله مورد بحث و نظر نبوده است. ثالثاً در پيش نويس قانون اساسي كمترين اشاره اي به ولايت فقيه نشده است.)22

معلوم است كه اين گونه موضع گيري و توجيه گري در مقابل كلمات روشن و

بي ابهام امام همه و همه براي آن است كه همان پندار خود را رواج دهد كه روحانيت لياقت كارداني و توانايي مديريت اجرايي را ندارد و صلاح او در آن است كه به بحث و بررسي مباحث كلامي و فقهي و اصولي بپردازد و كار را به كارگزاران با تجربه و متخصص بسپارد.

اگر اين سخنان را كسي مي گفت كه كار نامه اش مشخص نمي بود و در ميدان عمل امتحان نداده بود شايد مورد قبول واقع مي شد ولااقل به عنوان يك نظريه مي شد پذيرفت. امّا همين مدعي تجربه و تخصص و همفكرانش در بهترين فرصتها كار اداره كشور را در دست داشتند و متأسفانه نه تنها كاري از پيش نبردند وگرهي از گرههاي انقلاب را نگشودند كه خود استخواني در گلو و خاري در چشم انقلابيون و انقلاب شدند. امام با توجه به مذهبي بودن و سابقه مبارزاتي بازرگان و دوستانش به آنان اعتماد كرد امّا عملكرد ضعيف و غير انقلابي آنان موجب شد كه اعلام كرد:

(من هر روزي كه ازاين انقلاب مي گذرد بيشتر توجه به اين معني پيدا مي كنم كه ملت ما انقلابي عمل كردند و ما نكرديم... از اول بايد يك دوستي كه قاطع باشد و جوان باشد [انتخاب مي كرديم]... انتخاب شد و خطا شد.)23

بازرگان با اين كه پس از بركناري اعتراف كرد:

(نه خود من يك سياستمدار و دولتمرد و نخست وزير حرفه اي بودم و نه پداران و اجداد من چنين سابقه اي داشتند و در نتيجه يك سلسله اشتباهات و خطاهايي از من سرزد كه هرگز پيش بيني آن را نمي كردم.)24

ولي از روحانيت مي خواست كه چون سابقه و تجربه كار اجرايي ندارد در كارها دخالت نكند و امور را به اهل فنّ و سياست واگذارد!

البته اين نظر و تفكر منحصر در گروه نهضت آزادي و بازرگان نبود بلكه ادامه جرياني است كه در طول تاريخ نهضتهاي اسلامي بويژه در سده اخير همواره در برابر اسلام قاطع و انقلابي و روحانيت مبارز و پيشتاز ايستاده و در صدد بيرون راندن آنان از صحنه هاي سياسي و اجتماعي بوده است.


تنها دليل اين گروه آن بود كه روحانيت تجربه و تخصص ندارد.

منظور از تخصص چيست؟

اگر تخصص در اداره كشور است كدام يك از مدعيان تخصص كه در برابر روحانيت قد عَلَم كرده بودند و آنان را بي تخصص مي خواندند سابقه اي در اداره كشور داشتند و آن را براساس تخصص اداره كرده بودند؟ كه روحانيت نداشت. اگر منظور از تخصص تخصص در امور صنعتي كشاورزي و معادن و... است كه هيچ گاه روحانيت نگفته كه اين امور به غير متخصصان واگذار شود بلكه هم آنان و هم آقاياني كه خود را متخصص مي خواندند ناگزير بايد در اموري كه از حوزه تخصصي آنان خارج است از متخصصان و اهل فن بهره مي بردند. ليكن روحانيت مي گفت كه بايد از متخصصان مؤمن و متعهد بهره برد.

اگر منظور از تخصص در امور قضايي و حقوقي و تربيتي و... است روحانيت از ديگران چيزي كم ندارد.

افزون بر اين روحانيت در كارهايي كه دخالت كرده و مديريت به گواهي اهل انصاف از ديگران كه ادعاي تخصص مي كرده اند بسيار بهتر و دقيق تر عمل كرده و كارنامه درخشاني از خود باقي گذارده است. زيرا ايمان به خدا و باور نيروي خودي و ميدان دادن به فرزندان پرشور انقلاب كه بزرگترين حماسه قرن را آفريدند مهم ترين و قوي ترين پشتوانه و تكيه گاه آنان بوده است و اگر ضعفي بوده نيروي لايزال خداوندي و قدرت بالاي مردمي جبرانش كرده و راه درست و راست را نموده است.

اداره انقلاب عظيم مردم كنترل ارتش تا دندان مسلح راندن و ميراندن ضد انقلاب وابسته به غرب و شرق در هم كوباندن گروههاي ضد مردمي سركوب كردن تجزيه طلبان خنثي كرده چندها كودتا خنثي كردن توطئه هاي آمريكا اداره هشت سال جنگ و پيروزمندانه راندن دشمن از خاك مقدس ايران و... كارنامه اي است درخشان و افتخار آفرين و حاكي از مديريتي فوق العاده قوي.

امام خميني از اين قوت و قدرت چنين مي گويد:

(من امروز بر اين عقيده ام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آن همه توطئه و خصومتها و جنگ افروزيهايي كه در جهان عليه انقلاب اسلامي است معلوم نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست آورند.)25


* عدم انتساب كاستيها به روحانيت
انگيزه مخالفت برخي ديگر با دخالت روحانيان در كارهاي اجرايي آن بود كه روحانيت اگر در امور اداري و اجرايي دخالت نكند و مستقيم مسؤوليتهاي اساسي را به عهده نگيرد كاستيها و ضعفهاي موجود به او منسوب نمي شود. و در معرض اتهام و انتقاد و اعتراض قرار نمي گيرد. با پذيرفتن كارهاي اجرايي از ناحيه روحانيت هم انحرافها به وي نسبت داده مي شود و هم مشكلات و نارساييهاي اقتصادي و اجتماعي.

در پاسخ اين نظر بايد گفت: بله اگر روحانيت در حاشيه قدرت مي زيست و به نظارت بسنده مي كرد كاستيها و گرفتاريها به وي منسوب نمي شد. اما سخن اين است كه:

اولاً مي توان با اين بهانه شانه از زير بار مسؤوليت خدمت به مردم و اسلام خالي كرد و دستي از دور بر آتش داشت؟

آيا اين روش با تعهد و رسالت حوزه و روحانيت سازگار است؟

ثانياً آيا همه اين انتسابها از روي دلسوزي و واقع نگري است يا اين خود نيز حلقه اي است از زنجيره توطئه مستكبران عليه اسلام و روحانيت و كشاندن مردم از مسائل اصلي به مسائل فرعي و جانبي؟

ثالثاً معناي حكومت اسلامي و مديريت روحانيت آن نيست كه هيچ گونه خلاف و انحرافي مشاهده نشود و همه كارگزاران و دست اندركاران بدون استثناء با صداقت وامانت كار كنند و كارشكني و خيانتي در مملكت وجود نداشته باشد. نقص و ضعف در مديريت و انحراف در شيوه مديريت وجود دارد و كسي هم منكر آن نيست اما اين ضعفها و كمبودها دليل آن نمي شود كه اصل نظام و مشروعيت آن را زير سؤال ببريم و از

روحانيت بخواهيم كه براي عدم انتساب اين امور به وي از صحنه كنار رود تا ديگران جايگزين او شوند. آيا در حكومت پيامبر(ص) و علي(ع) همه كارگزاران صالح بودند و هيچ گونه خلافي وجود نداشت؟

مقام معظم رهبري در اين باره مي گويد:

(آيا اين درست است كه تا درگوشه اي به عقيده و سليقه كسي مختصر نابساماني پيدا مي شود شروع كند به اعتراض و اشكال كردن ... مگر وقتي حكومت صحيح شد و موازين حكومت موازين كاملي گرديد در سراسر اين حكومت همه كارها درست خواهد بود؟

شما كسي را سراغ نداريد كه از اميرالمؤمنين(ع) اعدل اتقي اصدق في احكام اللّه و اخشي في ذات اللّه باشد. مگر زمان اميرالمؤمنين(ع) همه حكّامي كه بر ولايات مسلط بودند و خود اميرالمؤمنين(ع) آنها را فرستاده بود مثل ابوذر و سلمان بودند؟

اميرالمؤمنين(ع) فقط چهار نفر مثل ابوذر سلمان و عمار داشت بقيه آدمهاي ديگر بودند.)26

در اطراف و اكناف حكومت آن حضرت افرادي بودند كه شبانه با معاويه مذاكره مي كردند. اشخاصي بودند كه به بيت المال خيانت مي كردند. عده اي از مسؤوليت و مقامشان بهره سوء مي بردند27 اما اينها هيچ گاه از مشروعيت حكومت آن حضرت نمي كاست.

اين قضاوت نابجاست كه براي عدم انتساب برخي از انحرافها و كاستيها به روحانيت از آنان بخواهيم در امور سياسي و اجتماعي و مديريتي دخالت نكنند و از دور به نظارت خشك و بدون پشتوانه قانوني بسنده كنند.

3 . نظارت و دخالت
در مقابل دو نظر فوق نظر ديگري وجود دارد كه هم بر نظارت فقها و روحانيان بر قانونگذاري و برنامه ريزي كشور نظر مثبت دارد و هم دخالت آنان را در امور اجرايي نوعي تكليف مي شمرد.

اينان بر اين باورند كه در انقلاب اسلامي روحانيت نبايد در حاشيه قدرت بماند بلكه بايد در متن سياست و برخوردار از قدرت مديريتي و اجرايي گردد تا بتواند رسالت تاريخي و ديني خود را به درستي به انجام رساند.

اين تفكر از تجربه تلخ تاريخي مايه مي گرفت. تجربه اي كه نمي خواست تكرار شود. روحانيت در بسياري از نهضتها به خاطر فاصله از مديريت كشور نتواست از تلاش مردم و ايثار آنان در راه بهبودي دنيا و اصلاح امور و برپايي قسط و عدل و گسترش معنويت بهره برد. از اين روي در اين رستاخيز عظيم غفلت از اين امر را روا ندانست و پاي فشرد كه بايد روحانيت در متن حادثه حضور بيابد.

امام مبدع اين فكر بود و عامل بدان. او ماهيت و هويت استعمار را خوب مي شناخت. از نيرنگهاي او آگاهي داشت. عمله بي مزد و مواجب او را كه در لباس ميش نيت گرگ داشتند به درستي شناسايي كرده بود. به مردم روحانيت علما و... بارها بار هشدار داد: تز جدايي دين از سياست را كه اينان به عنوان حركت شايسته و خدا پسندانه دنبال مي كنند به هوش باشيد دامي است نامرئي. آنان رامي شناخت و عملكرد آنان را نيز مي دانست:

(مي گويند كه روحانيون بايد بروند سراغ كارخودشان و ملت را بگذارند و سياست را بگذارند براي ما. شما سياست را پنجاه سال در دست داشتيد و هيچ غلطي نكرديد. شما كجا كار مثبتي توانستيد انجام بدهيد؟ هر كدامتان كه ملي بوديد يا

فرض كنيد متدين بوديد تا صدايتان در مي آمد تو سرتان مي زدند... شما را من مي شناسم. نمي خواهم اسمتان را ببرم. سر جايتان بنشينيد آدم شويد.28)

امام دريافته بود كه غرب باوران و بي ايمانان به نيرو و توان مردم خود برآنند سر بر آستان غرب بسايند و مردم و نمايندگان آنان را از گردونه اجتماعي خارج كنند. از اين روي از فقها مي خواهد وارد در صحنه شوند و امور جامعه را در دست گيرند:

(در عين حالي كه فقيه هستيد جناح سياست را رها نكنيد. تفكر كنيد در امور. وارد بشويد در امور دخالت كنيد در امور. من فقيهم و ديگر كاري ندارم به چيزي نمي شود اين. شما فقيه هستيد ولي بايددر امور دخالت كنيد. در مقدرات مردم دخالت كنيد.29)

چنين شد روحانيت وارد صحنه شد و به كمك انقلاب اسلامي كه خود برپا داشته بود شتافت و ايثارگرانه از مواضع بحق جمهوري اسلامي به دفاع برخاست.


يادآوريها:
1 . برخي از ملي گرايان و مخالفان حضور و دخالت روحانيت در قدرت و مديريت كشور با ذكر نمونه هايي از سخنان امام برآنند كه در مباني امام شبهه اي ايجاد كنند و مي گويند بين مبني و نظر امام نوعي تباين وجود دارد. زيرا امام در پاريس و در پاسخ خبرنگاران خارجي كه از ايشان مي پرسيدند: نقش روحانيت و رهبران مذهبي در حكومت و دولت آينده چه نقشي است؟ مي فرمودند:

(روحانيون در حكومت آينده نقش ارشاد و هدايت دولت را دارا مي باشند30.)

يا:

(ممكن است علما هم به صورت عضو كامل و يا عضو ناظر در آن شركت كنند31.)

مي گويند: اين موضع گيري با موضع امام پس از پيروزي كه اصرار بر دخالت روحانيت در امور داشت ناسازگار است.



پاسخ: اولاً سخنان امام را نبايد جداي از يكديگر ديد و از آن استفاده كرد. امام از سالهاي قبل از نهضت كه حكومت اسلامي و ولايت فقيه را مطرح كرد مسأله صلاحيت و لياقت فقها را براي اداره نيز مطرح ساخت و با صراحت گفت:

(فقها توان و لياقت اداره كشور را دارند و چيزي از ديگران كم ندارند32.)

ثانياً امام در آن موقعيت حساس و در آن مكان ويژه يعني پاريس اسلام را مكتب جامع و كامل معرفي مي كرد كه هيچ كمبودي در هيچ زمينه اي ندارد ولي مي تواند مستقلاً تأسيس حكومت كند و به وسيله افراد صالح و كاردان امور مملكت را پيش ببرد و لازم نيست كه حتما همه مسؤولان امور ملبّس به لباس روحانيت باشند بلكه براساس شايستگي و لياقت پستها به افراد واگذار مي شود و قشر خاصّي مورد نظر نيست.

ثالثا امام عملاً بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دولتي را انتخاب كردند و براي سامان دادن امور كشور افرادي را برگزيدند كه رئيس و اعضاي آن هيچ كدام روحاني نبودند. اما سياستمداران پر ادعا كار را به جايي كشاندند كه با خط امام و روحانيت وفادار به امام به عنوان مزاحم و سدّ راه برخورد كردند. اين شد كه امام برنامه ديگري را پيش گرفت و انقلاب اسلامي را به مسيري پر تحرك تر هدايت كرد تا به ركود و لجن زار دموكراسي غربي گرفتار نيايد.

به همين جهت امام امت وقتي كه به اين نتيجه رسيدند كه دخالت نكردن مستقيم روحانيت در اداره امور كشور امكان دارد ضربه هاي جبران ناپذيري به انقلاب اسلامي وارد سازد و آن را از بستر اصلي و واقعي كه همان اسلام ناب و خالص است خارج كند. با كمال صراحت و قاطعيّت اعلام كرد:

(پيش از انقلاب من چنان فكر مي كردم وقتي انقلاب پيروز شد افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند لذا بارها گفتم روحانيون مي روند كارهاي خودشان را انجام مي دهند. بعد ديدم خير اكثر آنها افراد ناصالحي بودند. ديدم حرفي كه زده ام درست نبوده است. آمدم صريحا اعلام كردم: من اشتباه

كردم33.)

بر اساس اين باور و تجربه روحانيت وارد صحنه هاي اجرايي شد و عهده دار مسؤوليتهاي مهم و بالايي در نظام جمهوري اسلامي گرديد. البته پذيرش اين مسؤوليتها از ناحيه روحانيت و فقهاي ديني برخي براساس وظيفه و اداي تكليف بود و برخي براساس ضرورت انقلاب و نظام به اين شرح:

* طبيعت بخشي از كارها و پستها ايجاب مي كرد كه هميشه بر عهده روحانيت و مرجعيّت باشند از قبيل رهبري و ولايت امر كه ويژه عالم عادل و آگاه به زمان است.

* ماهيّت قسمتي ديگر از مشاغل نيز با تخصص علمي و عملي و با وضع اجتماعي روحانيت مربوط مي شد و نمي بايست از آن سرباز زند مانند شوراي نگهبان قضاوت و...

* بخش ديگري از مسؤوليتها بود كه نيازمند به تخصصهاي غيرحوزوي بود و در صورت بودن آن شرايط در روحانيان مي توانستند مانند ديگران به انجام آن وظايف بپردازند كه برخي چون از آن تخصص برخوردار بودند پذيرفتند.

* وبا لآخره بعضي از مشاغل مانند: رياست جمهوري نخست وزيري و...بود كه مي توانست در دست روحانيان نباشد و اصراري هم بر حضور روحانيت در آن مقام نبود و به فرموده امام (شأني براي علما به شمار نمي آمد34) اما ضرورت انقلاب و حوادث سياسي پس از پيروزي ايجاب كرد كه روحانيت از پذيرفتن اين نوع مسؤوليتها نيز روي بر نتابد و براي حفظ نظام آن را بپذيرد. البته اين گونه مسؤوليتها در آن شرايط سياسي و اقتصادي به عقيده آگاهان از مسائل نوعي انتحار بود و فداكاري و از خودگذشتگي مي خواست كه روحانيت آن را عهده دار شد و كشتي توفاني و كشور جنگ زده ايران اسلامي را به حركت و تلاش انداخت و آن را از سقوط نجات داد.

2 . نقش عظيم و تأثير تعيين كننده روحانيت شيعه و ولايت فقيه در تكوين انقلاب و ايجاد نظام سياسي و اجتماعي كشور بر هيچ كس پوشيده نيست. هيچ زماني به اندازه امروز اين نقش مشهود و نيرومند نبوده است. امروز بيش از هر روز روحانيت متعهد و

آگاه به عنوان سمبل مقاومت و سازش ناپذيري در داخل و خارج مطرح است.

به جرأت مي توان گفت تنها جناحي كه آمريكا و ايادي وي از آن ناراحتند و بيشترين تحقير خود را از آن ناحيه مي دانند روحانيت آگاه و مبارز است. زيرا اين نهاد ديني و مردمي پايگاه نيرومندي است در بسيج و شورآفريني توده ها عليه دشمنان و مخالفان. دشمنان نيز به اين نقش توجه دارند و ادر كار توطئه اند.

گرچه روحانيت امروز براي دشمنان انقلاب كاملاً شناخته شده است و قدرت و لياقت و كارداني و مديريت خود را به اثبات رسانده است; امّا در آغاز انقلاب دشمن از روحانيت چنين تلقي نداشت. دشمن تصور مي كرد: روحانيت ابزار لازم را براي استمرار انقلاب در دست ندارد. دوران انتقالي را پشت سر خواهد گذاشت و خود به خود از صحنه مبارزه و انقلاب بيرون خواهد رفت. آنان بر اين باور بودند كه روحانيت با موعظه و نصيحت و احساسات مذهبي و ديني مردم را بسيج كرده و استبداد را از بين برده است; امّا براي سازندگي و ادامه راه كادرسازي نكرده و در نتيجه نمي تواند اين بار را به به منزل برساند. روي همين حساب از خلأ سياسي و فرهنگي پس از انقلاب بهره بردند و با القاي ايدئولوژيهاي شرقي و غربي و طرح اين و آن مي خواستند مسير نهضت اسلامي را منحرف كنند. امّا روحانيت آگاه و زجر كشيده و انقلابي تشكيلاتي را پي ريخت كه به پشتوانه آن هم به مقابله با دشمن برخاست و هم انقلابيون و آگاهان و فرهيختگان را سازمان داد و پستهاي حساس را به دست گرفت و نهادهاي قانوني را پي ريخت و نظام را تثبيت كرد و استقرار بخشيد. بدين وسيله در خبرگان قان ون اساسي مجلس شوراي اسلامي دادگاههاي انقلاب كميته ها سپاه پاسداران جهاد سازندگي و.... حضوري چشمگير و فعال يافت. از جمله آن تشكيلات مي توان از حزب جمهوري اسلامي جامعه مدرسين و روحانيت مبارز نام برد.

3 . هدف ما در اين نوشتار نماياندن حضور جدي و قوي روحانيت در عرصه هاي گونه گون است.


طبيعي است در اين بررسي نقاط قوت روحانيت بيشتر بروز مي يابند. امّا اين بدان معني نيست كه روحانيت ضعفي نداشته يا نمي شده از اين بهتر حركت كند و امام خود را يار باشد و قوي تر و متشكل تر و با برنامه تر به ميدان بيايد و به حلّ مشكلات برخيزد.


جلوه هاي حضور
روحانيت و امنيّت:
پس از هر حركت عظيم و تحولي ژرف و گذرا دوراني به دوران ديگر بسياري از قيد و بندها مي گسلد و برخي خود را رها مي پندارند و به هرج و مرج دامن مي زنند. اين ناهنجاري اجتماعي شدت مي يابد اگر نيروهاي مرموز و ماجراجو هيزم بيار معركه باشند.

در انقلاب اسلامي ايران كه عظيم ترين دگرگوني قرن بود چنين وقايعي به وقوع پيوست و دامن گسترد. عوامل مزدور و خرابكار براي ناامن جلوه دادن اوضاع كشور بازداشتن حركت انقلاب از پيش روي و فتح سنگرهاي جديدتر دست به خرابكاري آلودند. كميته ها و تشكلهاي مردمي براي دفع اين حركت فاشيستي پاگرفتند. روحانيت كه از مردم بود ودر متن مردم مي زيست به طور طبيعي در اين حركت عظيم دفاعي نقشآفرين بود و جلودار. امام با تأييد و پشتيبانيهاي كارساز خود به اين حركت شتابي بيشتر داد:

(امروز روزي است كه مملكت بايد حفظ بشود. در هر شهر بايستي كميته هايي تشكيل شود با نظر علما و معتمدين كه از شهر حفاظت شود35.)

روحانيت در اين عرصه بازويي بود توانمند براي انقلاب و رهبري. در اين سنگر مقدس توانست به محافظت از ذخائر كشور و دستاوردهاي انقلاب مردم و...

بپردازد و دشمن را زمين گير كند و مأيوس.


روحانيت و قضاوت:
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران خيانتكاران جفاپيشگان عاملان رعب و وحشت غارتگران اموال عمومي وابستگان به اجانب و... در دست صالح مردان گرفتار آمدند. مي بايست با موازين شرع به كيفر اعمال ضد انساني خود برسند. مرجعي لازم بود كه تكليف اين گونه افراد سرسپرده به رژيم و مهره هاي نظام پيشين را مشخص سازد. رهبر انقلاب با فرمان تشكيل دادگاههاي انقلاب مرجع اين امور را مشخص كرد. در رأس اين دادگاهها عالمان وارسته و آشناي به قضاي اسلامي قرار داشتند. اينان با شناختي كه از اسلام و قوانين حياتبخش آن داشتند مفسدان في الارض را محاكمه و به كيفر رساندند.

روحانيت در اين سنگر عميق ترين زخم را بر پيكر استكبار جهاني زد و شفابخش ترين مرهم را بر سينه هاي مجروح پابرهنگان و مظلومان.

از اين سنگر در هم شكست توان و نيروي دشمن را و مهره هاي فسادآفرين و شرگستر را از زمين خدا محو كرد تا نيروهاي صالح بتوانند ببالند و رشد كنند.

امام خميني ضمن تشكر از علماي بزرگ دست اندركار قضا مي گويد:

(موجب سرافرازي يك ملت است كه در مدت بسيار كم با همه مشكلات و با اين كه مهيا نبودند علماي ما براي قضاوت امر قضاوت ارتباط با آنها نداشته است مع ذلك موفق شده اند و تاكنون خدمتهاي فراوان كرده اند36.)

علي رغم اين خدمت بزرگ علما از طريق دادگاههاي انقلاب اسلامي به مردم و اين مرز و بوم گروهي دايه از مادر مهربان تر همواره آيات (رأفت) و (رحمت) اسلامي را مي خواندند بر كار دادگاههاي انقلاب و روحانيت خرده مي گرفتند.


اينان به زير تيغ گرفتن (مفسدان في الارض) را با رحمت خداوندي و رأفت اسلامي به پندار خود ناسازگار مي ديدند و اين را مايه برگشت مردم از اسلام و روحانيت مي پنداشتند. به امام نامه نوشته و بر مرگ جنايت پيشگان افسوس خوردند:

(جاي بسي تأسف و تأثر است كه آيين (رحمة للعالمين) را چنين تغيير چهره داده و از گروندگان و شيفتگان انقلاب ضدانقلاب ساخته ايم و به جاي درختان رحمت تيغهاي شقاوت و خصومت نشانده اسلام عزيز مطرود و منفور از آب درآيد37.)

اينان فكر نكرده اند يا فكرشان نرسيده كه اگر از به عدالت سپردن مجرمان دست برداريم بايد قضاي اسلامي را كنار بگذاريم. چگونه مي شود با كساني كه در هلاكت و نابودي (حرث) و (نسل)38 گام بر مي دارند با رحمت و رأفت برخورد كرد و بر آنان دل سوزاند.

اين نوع دلسوزاندنها برخلاف پندار به اصطلاح رأفت مداران به زيان اسلام و روحانيت و مردم است. رأفت نابجا دامنه شر را مي گسترد و انسانهاي شرور را بي باكانه به ميدان مي آورد و مايه سلب آسايش و امنيت مردم و جامعه مي شود.

بالآخره روحانيت در سنگر دادگاههاي انقلاب از آغاز تا به امروز با همه آن كارشكنيها و بهتانها به كار خود ادامه داد و مايه افتخار ملت و دين شد.


روحانيت و اسلاميت انقلاب:
انقلاب اسلامي حركتي است بنيادي و ژرف به سوي ارزشهاي اسلامي و حاكميت دين. در اين انقلاب مبارزه هدف نيست بلكه وسيله اي است براي رسيدن به تحقق و عينيّت بخشيدن ارزشهاي ديني در ميدان عمل و اجرا.

شعار مردم كه از شعور آنان بر مي خاست نيز اين بود: (استقلال آزادي جمهوري

اسلامي). در واقع مردم در راهپيماييهاي باشكوه و تظاهرات سراسري به طور طبيعي به اسلام و حكومت اسلامي رأي داده بودند و احتياجي به برگزاري رفراندم نبود. اما براي اثبات اين حقيقت از لحاظ حقوقي و سياسي در سطح جهان امام خميني به دولت موقت مأموريت داد كه زمينه برگزاري رفراندم را فراهم سازد تا مردم شِكل نظام اسلامي را برگزينند. و آنان نيز برگزيدند: (جمهوري اسلامي) نه يك كلمه كم نه كلمه زياد.

گروهها و افرادي كه در جهت (نفي اسلاميت انقلاب) حركت مي كردند دست به كار شدند و با جوّسازي و ايجاد شك و ترديد و ترسيم آينده مبهم و نامعلوم از حاكميت اسلام مي خواستند درصد آراي مردم را پايين بياورند تا بتوانند نام ديگري بر آن نهند: جمهوري دموكراتيك يا... از تريبونهايي كه در اختيار داشتند گفتند:

(با آن كه مذهب اسلام و به خصوص آيين شيعه و روحانيون... سلسله جنبان اين نهضت عظيم اجتماعي است و با آن كه رهبري و پيشوايي انقلاب در دست بزرگمردي است روحاني به بيراهه خواهيم رفت اگر اين انقلاب ملي و ضداستعماري را صرفاً يك جنبش مذهبي بدانيم39.)

يا:

(براي ما اصول مذهبي و مسلكي هدف نيست بلكه وسيله رهايي از استبداد و فساد و اختناق و وابستگي از نفوذ بيگانگان است40.)

يا:

(اگر ما فكر مي كنيم تمام مسائل سياسي و اقتصادي و قضايي را مي توانيم در قالب اسلامي بسازيم... اين امر در شرايط حاضر نه مقدور است نه ممكن و نه مفيد41.)

يا:

(آيا ايران مي تواند با يك حكومت اسلامي اداره شود42.)

گروهي با اظهار نگراني از كلمه (اسلامي) به دنبال واژه (نهضت) عنوان (جمهوري اسلامي) را مجهول مطلق ناميدند43 و با اعلام خطر و هشدار نوشتند:


(فاجعه پس از انقلاب در راه است44.)

هر چه بر زمان انتخابات و رفراندم براي تعيين شكل و قالب نظام نزديك تر مي شديم تلاش براي دلسرد كردن مردم از راهي كه در پيش گرفته بودند و به انحراف كشاندن آنان بيشتر مي شد:

(اگر آمادگي نداريد ملت را به بيراهه نكشانيد45.)

(جهنم تاريك به نام اختناق46.)

(انقلابيون ايران سانسور را در جنين خفه كنيد47.)

(به دهان هيچ كس نبايد قفل زد48.)

(چو ايران نباشد تن من مباد49.)

در برابر اين حمله سنگين و همه جانبه جبهه قوي ضدانقلاب وابسته امام خميني و روحانيت راستين با تمام توان از اسلام و اسلاميت انقلاب دفاع كردند و رشته هاي وابستگان را پنبه كردند:

(بعضي از اشخاص خيلي مبتذل از خارج آمدند و اين جا صحبت مي كنند ... كه اسلام نمي شود پياده شود. خوب غلط مي كند اين كه اين حرف را مي زند50.)

قضيه چنان حساس بود و دشمن كامل يراق و مترصد تسخير سنگرها كه امام از طلاب و علماي حوزه هاي علميه خواستند كه درسها را رها كنند و بروند براي بيدار كردن مردم و دفع ترفند هاي دشمن:

(دعوت كنند به اين كه: رأي بدهيد به جمهوري اسلامي. اين هم با همين كلمه نه يك حرف زيادتر و نه يك حرف كمتر. براي اين كه الآن شياطين افتاده اند دنبال اين كه جمهوري محض همين جمهوري باشد. جمهوري دموكراتيك باشد و از اين حرفها51.)

در پي حركتهاي قوي و انقلابي امام روحانيت به روشنگري مردم پرداخت و با استدلال و منطق ابهامات را زدود. استاد شهيد مطهري در پاسخ اين سئوال كه جمهوري اسلامي گنگ و با حاكميت مردم در تضاد است:


(اشتباه آنها كه اين مفهوم را مبهم دانسته اند ناشي از اين است كه حق حاكميت ملي را مساوي با نداشتن مسلك و ايدئولوژي و عدم التزام به يك سلسله اصول فكري درباره جهان و اصول علمي درباره زندگي دانسته اند52.)

آية الله شهيد بهشتي نيز در جواب حسن نزيه كه پياده شدن احكام اسلام را ناممكن و بي فايده و غيرمقدور دانسته بود با صراحت و قاطعيّت گفت:

(اقلاً بگذاريد ماها بميريم.ماها كه از نزديك در بحثهاتان بوده ايم ديگر نباشيم بعد بيائيد خودتان را به عنوان متوليان انقلاب ايران جا بزنيد... امروز روي سخن من با ملت انقلابي ايران است. اعلام مي كنم: ملت عزيز انقلابي مسلمان هشيار باش افراد و گروههايي.... نغمه هايي را آغاز كرده اند كه اين نغمه ها براي انقلاب ما و انقلاب تو و جهت اسلامي انقلابي تو خطرناك است. آگاه و هشيار و مصمم باش كه ميدان را براي گسترش اين نغمه ها باز نگذاري... اگر بخواهد اين اظهار نظرها آغاز يك توطئه باشد هشدار باش مي دهيم: ما با همان آمادگي كه در طول انقلاب براي شهادت افتخار آميز در راه خدا داشتيم در برابر اين توطئه ها با همان روحيه حتي گرم تر و داغ تر و مصمم تر آماده هستيم53.)


روحانيت و ليبراليسم:
انقلاب اسلامي در آستانه پيروزي قرار گرفت. امام به وطن بازگشت. هنوز دولت غيرقانوني بختيار بر سر كار بود كه امام به بازرگان مأموريت تشكيل دولت موقت را داد54.)

آنچه در اين گزينش مورد نظر بود ايمان و اعتقاد مهندس بازرگان به اسلام و سابقه مبارزاتي وي بود55.

امّا ديري نگذشت كه ماهيت دولت بازرگان روشن شد. روشن شد كه مشي و

برنامه هاي دولت موقت با جوهر انقلاب ناسازگار است و همخواني ندارد. رئيس دولت به چيزي جز (ايران) نمي انديشيد56. البته به ايران انديشيدن گناه نيست. امّا حركت مردم فراتر از ايران بود. اسلام بود و اعتلاي كلمه حق و رهايي مستضعفان از يوغ بردگي و بندگي و بسط و گسترش اسلام حضور فعال در جبهه جهاني حق مبارزه با استكبار جهاني و... حال اگر اين حركت جهان شمول و بنيادي را در مسيري غير از اين قرار دهيم و مانع رسيدن اين مردم به اهداف خدا پسندانه شان شويم گناه نيست؟ حركت بر ضد جبهه حق نيست.

هدف بازرگان با آنچه امام در پي آن بود و مردم در راه آن جان نثار كرده بودند تفاوت اساسي و بنيادي داشت:

(براي بنده مأموريت و هدف و تعهد خدمت به ايران بود از طريق اسلام. براي امام هدف و برنامه انقلاب خدمت به اسلام بود از طريق ايران57.)

براساس اين بينش در دوران كوتاه مأموريت خود با بي تفاوتي از كنار انقلابيون مبارزان شكنجه ديدگان حزب اللهيان و ... گذشت شعار نه شرقي و نه غربي را به موازنه منفي مصدق تفسير كرد به روحيه انقلابي مردم و اصول انقلابي كه مردم براي آنها تلاش كرده و شهيد داده بودند وقعي ننهاد با اصرار عفو جنايتكاران و غارتگران بيت المال را مي طلبيد58 و حتي بر تغيير نام برخي از جايها و نهادهاي وابسته به رژيم ستمشاهي معترض بود:

(چرا نام بنياد پهلوي را به بنياد علوي تغير داديد. اين مرض اسم عوض كردنها چيست؟59.)

از اعدام مهره هاي طاغوت نگران بود و ناخرسندي خود را از مجازات آنان بدين گونه اعلام كرد:

(از اعدام ژنرالها از طريق روزنامه مطلع شدم60.)

در پاسخ مردم معترض و انقلابيون عاصي از اعمال واپس گرايانه و سياستهاي جاهلي و گام به گام او مي گفت:



(آنچه در اين فرمان [امام] نيامده و خواسته نشده و عدم اشاره به آن معني دار مي باشد عبارت است از انقلابي عمل كردن به معناي قاطعيّت و خصومت يا برنامه تضاد و طرد و تخريب تبليغ اسلام و اجراي شريعت به عنوان برنامه حكومت صدور انقلاب و در افتادن با كفر و استكبار جهاني نجات مستضعفان و كفرستيزي.61)

بدين سان دولت موقت زمينه احياي جاهليت را فراهم آورد و زمينه بازگشت طاغوتيان را بر سر كار فراهم ساخت و كار را به جايي رساند كه ساواكيها هم مدعي شدند و با اجتماع در مقابل نخست وزيري خواهان حقوق از دست رفته خود گرديدند!

آقاي بازرگان همه چيز را تمام شده مي دانست و از مردم خواست به سركارهايشان بازگردند و از علما و روحانيت هم مصرانه مي خواست كه به حوزه ها برگردند!

روحانيت كميته ها دادگاههاي انقلاب و... را سدّ راه مي دانست و مزاحم دولت. كار را به جايي رساند كه در برابر امام و موضع گيريهاي او اظهار ناراحتي مي كرد و سخنان امام را بر خاسته از احساسات مي پنداشت:

(از دولت به امام بدگويي مي كنند و احساسات امام را تحريك مي كنند و ما را در پوست گردو مي گذارند. رفتيم به امام گفتيم: شما هم ما را كلافه كرديد.)62

در اين دوران روحانيت راستين به خاطر انقلاب اسلامي توهينها را شنيد بي مهريها را ديد ولي از اصول خويش دست بر نداشت و با تمام توان حضور چشمگير خويش را در همه نهادهاي جوشيده از انقلاب حفظ كرد و جهت و سمت و سوي انقلاب را براي مردم نماياند. هر حركت خلافي مي ديد به نحوي فرياد بر مي آورد و اعلام برائت مي كرد.

يكي از حركتهاي نابخردانه و ناسنجيده دولت موقت ملاقات رئيس و چند نفر از وزراي وي با برژينسكي وزير امور خارجه آمريكا در الجزاير بود. عجب اين كه دكتر يزدي پس از اين ملاقات اعلام كرد:

(شوراي انقلاب با رفتار كجدار و مريز با آمريكا موافق است. اين ملاقات

برخاسته از همان انديشه است.63)

روحانيت اين حركت صريح ضدانقلابي را تاب نياورد و از طرف او و تمامي ملت ايران مقام معظم رهبري آية اللّه خامنه اي كه عضو شوراي انقلاب بود با صراحت در پاسخ دكتر يزدي اعلام كرد:

(اولا شوراي انقلاب كي وطي چه حكمي به آقاي دكتر يزدي گفته بود كه با آمريكا كجدار و مريز رفتار كند كه ايشان اين اظهار را كردند؟ من اين را به عنوان عضوي از شوراي انقلاب تكذيب مي كنم. هرگز شوراي انقلاب چه مستقيم و چه غير مستقيم چه به دولت و چه به وزير امور خارجه نگفته است و نفهمانده است كه با آمريكا كجدار و مريز رفتار كند. اگر اين طور بوده و مي توانند بايد ثابت كنند.64)

برخورد روحانيت با دولت سازشكار و غير انقلابي روز به روز شدت مي گرفت كه با تصرف لانه جاسوسي به اوج خود رسيد. دولت موقت بد عمل كرد. بي پرده با انقلابيون در افتاد كه شكر خداي را ور افتاد.


روحانيت و تدوين قانون اساسي:
پس از استقرار نظام جمهوري اسلامي و رأي قاطع و مثبت مردم مسلمان به آن براي فراهم آمدن زمينه هاي عملي حاكميت اسلام و ارزشهاي ديني در ابعاد گوناگون مي بايست قانوني تدوين گردد كه بيان كننده بنيادهاي فرهنگي اجتماعي سياسي نظامي و اقتصادي جامعه ايران براساس اصول اسلامي باشد.

بدين جهت در تاريخ 28/5/58 تقريباً هفت ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي مجلس خبرگان قانون اساسي متشكل از فقها و روحانيت بلند پايه و اسلام شناسان برجسته با رأي مردم آغاز به كار كرد.

روحانيت در اين سنگر لياقت و شايستگي و دانش خود را نماياند. كار سترگي انجام داد. پايه هاي نظام را با قوانين حياتبخش اسلام پي ريخت وكاري ماندگار از خود به يادگار گذارد.

روحانيت علاوه بر اين كه در اين كار پر مشقت و راه ناسُفته و ناهموار به پيش مي رفت و بر ناهمواريها و سنگلاخها غلبه مي كرد و در ژرفاي منابع ديني به كندوكاوي عميق مي پرداخت تا گوهر ناب را بيابد و عرضه كند. مراقب بود و هوشيار كه دشمن شبيخون نزد و دستاوردهاي ناب ملت شجاع و غيور ايران را به باد نسپارد.

دشمن با تمام قوا به ميدان آمد و با ترفندهاي گوناگون نمي خواست اين درخت ميمون پابگيرد و قد بركشد. اينك نگاهي مي افكنيم به ترفندهاي دشمن كه در مراحل گوناگون عليه مجلس خبرگان قانون اساسي به كار بست.


مخالفت با قانون اساسي
روحانيت دريافته بود به تجربه و عبرت از گذشته كه رمز ماندگاري اسلام و انقلاب حياتي كه به پشتوانه مردم پديد آورده در به سريان و جريان انداختن احكام اسلام در قالب قانون به كالبد جامعه است.

دشمن هدف را خوب خوانده بود. پي برده بود كه روحانيت در پي چه كاري است. درك كرده بود كه روحانيت بناي مرصوصي را مي خواهد پي ريزد و آينده اسلام را تضمين كند. از اين روي به مخالفت برخاست و ايادي وي و قلم بمزدها در روزنامه ها و جرايد وابسته با تيترهاي درشت نوشتند:

(غروب قانونگذاري65.)

(جزئيات قوانين اسلامي را نمي توان پذيرفت66.)

(هدف انقلاب پيدايش قشر ممتاز مذهبي نبود67.)

و...

قدرتهاي استعمارگر واقف بودند اگر مجلسي براي تدوين قانون اساسي تشكيل

شود روحانيان آگاه و حقوقداران متعهد به كرسيها دست خواهند يافت.

روشن است قانوني كه اينان وضع كنند مورد پسند كُفار جهانخوار و شهوت پرستان عبادت گريز نخواهد بود. از اين روي سعي داشتند كه چنين مجلسي شكل نگيرد و گاهي با مقايسه انقلاب اسلامي با ديگر انقلابها: كوبا الجزاير... كه پس از پيروزي به تدوين قانون اساسي نپرداخته اند آنها را به عنوان الگو معرفي مي كردند68 و توهين آميز نوشتند:

(ما در ايران كه انقلاب با سرعتي بي سابقه به پيروزي رسيده است و آگاهي و شعور و وجدان انقلابي در همه اقشار توسعه نيافته و نيروهاي ارتجاعي و وابسته به استعمار ريشه عميق و نفوذ گسترده دارند... چگونه به خود اجازه دهيم كه سرنوشت قانون اساسي و مكتب و انقلاب را به مجلسي بسپاريم كه در همان شرايط استعمار و ارتجاع زدگي انتخاب و تشكيل مي شود69.)


اصرار بر تشكيل مجلس مؤسسان
وقتي كه دشمن ديد علي رغم خواسته او ملت مسلمان ايران بر آن است كه به خبرگان مسلمان اختيار دهد تا فرصت كافي براي مقابله با آن را پيدا كند. از اين روي با ترفند ديگري به ميدان آمد و عنوان (مجلس مؤسسان) را به جاي (مجلس خبرگان) مطرح ساخت. اين پيشنهاد بدان لحاظ كه دائره را بگستراند و ايادي خود را به داخل مجلس وارد كند و زمام را از دست خبرگان اسلام شناسان و حقوقدانان واقعي بيرون آورد تا بتواند قانون تصويب كند كه درضمن منافع او هم تضمين شود. قانوني با چهره اي غيراسلامي و سمت و سوي غربي يا شرقي. از اين روي گفتند و نوشتند:

(فقط مجلس مؤسسان قانون اساسي را بايد تصويب كند70.)

در اين بازي با اهدافي از پيش تعيين شده بني صدر در لباس روشنفكري و شريعتمداري در لباس مرجعيّت! نيز شركت جستند.بني صدر موافقت خود را با مجلس مؤسسان اعلام كرد71 و شريعتمداري عدم تشكيل مجلس مؤسسان را اشتباه بزرگي خواند72.


تلاش براي جلوگيري از حضور روحانيت در مجلس خبرگان
گروههاي معارض نظام و مخالفان سر سخت اسلام و وابستگان به شرق و غرب هنگامي كه از دو مرحله قبلي مأيوس شدند در صدد برآمدند كاري كنند تا روحانيت راستين به مجلس خبرگان راه نيابند و يا حداقل تعداد كمتري وارد آن شوند. از اين روي در تبليغات و نوشته هاشان روي اين مسأله انگشت مي گذاردند و با طرح مسائلي چون: (مجلس خبرگان انحصاري خواهد شد73) (يك قرن عقب راندن كشور74) (انقلاب هدفهاي بزرگتري را دنبال مي كرد كه اكنون مسير آن منحرف شده است75) و... جنبش مسلمانان مبارز! نوشت:

(مردم در اين باره چيز زيادي نمي دانند. آنها اشخاص را بيشتر از اصول مي شناسند ولذا مرجع آنها شخصيتها و عناوين خاص مي باشد نه اصول و ضوابط مكتب. حقيقت اين است كه توده قبل از هر كس روحانيون را ملاك و مرجع خود قرار داده است76.)


مخالفت با اصول اساسي
با همه نيرنگها و كارشكنيها مجلس خبرگان تشكيل شد. اسلام شناسان اصول برجسته و بنياديني را از دل احكام اسلام استخراج كردند و عرضه داشتند. اين حركت سترگ افراد زيادي را برانگيخت. مخالفتها شدت گرفت. هر اصلي كه به تصويب مي رسيد رشته اي از دوران جاهليت گسسته مي شد و پيوند عميقي به اسلام زده مي شد. استكبار خشمگين از اين رويداد به مقابله با اصول حياتي برخاست. از اصولي كه جان استكبار جهاني را به لب رساند و آمال و آرزو و نقش هاي مخالفان را نقش برآب كرد اصل ولايت فقيه بود.

عده اي در قالب دلسوزي از مكتب اسلام گفتند:

(ولايت فقيه ممكن است به مكتب ما لطمه بزند77.)

گروهي آن را با جمهوري اسلامي در تعارض مي ديدند:


(طرح و تصويب ولايت فقيه در قالب جمهوري اسلامي به علت تعارضات و تضاد ماهوي و شكلي در بين دو مفهوم موجد اشكالات فراواني در مرحله اجرا خواهد شد78.)

برخي فقاهت را با ولايت فقيه خلط كردند79.

حزب خلق مسلمان با تمام توان عليه اصل ولايت فقيه به مقابله برخاست80.

بالآخره بعضي از فرصت طلبان به بهانه اين كه روحانيت و فقيه داراي عصمت نيست و سپردن ولايت به دست او هيچ گونه تضميني ندارد و ممكن است به استبداد بينجامد نوشتند:

(اگر روحانيت به خاطر معصوم نبودنش و احتمال اشتباهش در رأس يك قدرت قرار گيرد و اشتباهي مرتكب شود بي شك آن را به حساب اسلام مي گذارند... مواظب باشيد. به اسم دين مستبدين بر شما مسلط نشوند.81)

فقهاي زمان شناس و اسلام شناس و انسان شناس با استدلال و منطق اين اصل را به كرسي نشاندند و آن را در راستاي حاكميت مردم دانسته و هيچ گونه تضادي بين ولايت فقيه و آزادي مردم نمي ديدند. از اين روي اين اصل را با زير مجموعه هاي پربركتش به تصويب نهايي رساندند.

امام خميني در تأييد اين اصل بلند اظهار داشت:

(پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملكت نرسد. شما كه درست از اسلام مطلع نيستيد كارشكني نكنيد... آنها كه مسائل را با ديد غرب حساب مي كنند آنها خطا كارند82.)


توطئه انحلال مجلس خبرگان
هر چه بر عمر مجلس خبرگان مي گذشت و قوانين اسلامي به تصويب مي رسيد دشمنان و مخالفان به توطئه هاي جديدتري دست مي زدند. يكي از نقشه هاي خائنانه و خام و در عين حال حساب شده و ظريف مسأله (انحلال مجلس خبرگان) بود. دولت

موقت كه در آن زمان زمام كشور را در دست داشت و از كميّت و كيفيت مجلس خبرگان ناخرسند بود بر اين مسأله تأكيد بيشتري داشت. امير انتظام نامه اي را تهيه كرد و پانزده نفر از وزراي كابينه بازرگان هم قرار شد آن را امضا كنند و به اطلاع امام برسانند كه ايشان يا مجلس خبرگان را منحل سازد و يا آنان دسته جمعي استعفا مي دهند.

اين مسأله در هيأت دولت مطرح شد. فقهاي عضو شوراي انقلاب هم در آن جلسه حضور داشتند كه با كمال شهامت و شجاعت در برابر اين ترفند ايستادند مقام معظم رهبري آن ماجرا را چنين شرح مي دهد:

(بنده آن شب حضور داشتم و گفتم: مجلس نماينده مردم است و بايد بماند و قانون اساسي را تمام كند. البته آقايان تندي كردند حتي به ما اهانت كردند امّا بالآخره اظهارات ما مانع كارشان را روشن كرد و فهميدند كه ما قبل از اين كه به امام برسد در مقابل توطئه هايي كه عليه مجلس خبرگان ممكن است انجام گيرد ايستاده ايم83.)

بدين ترتيب روحانيت هميشه مبارز و بيدار بار ديگر جلو يك خيانت تاريخي را گرفت و در برابر توطئه گران سخت ايستادگي و مقاومت كرد. امام بزرگوار نيز كه در رأس جريانها بود و از افق بالا به مسائل مي نگريست و بررسي مي كرد در اين باره گفت:

(مسأله انحلال مجلس خبرگان روي اين زمينه بود كه ديدند مجلس خبرگان يك مجلس اسلامي شد يك مجلسي كه اكثرش از علما هستند. اينها از اين مي ترسند. از علماي خوب مي ترسند و ضربه خوردند. ديدند كه مجلس علما هست اگر قانون بنويسند يك قانوني مي نويسند كه با مزاج شرق و غرب سازش ندارد84.)

در تمام اين مراحل روحانيت سنگري بود تسخير ناشدني. دشمن نتواست بر اين باور بالا رود. اگر توفيق مي يافت روزگار به گونه اي ديگر ورق مي خورد بدون شك.


روحانيت و آمريكا ستيزي
نياز روزافزون ايالات متحده آمريكا به موادّ خام ارزان قيمت بازار مصرف براي كالاي توليدي خود منطقه اي با ثبات براي سرمايه گذاري و اهميت استراتژيكي ايران سبب شد كه آمريكا توجه ويژه اي به ايران داشته باشد.

گرچه حضور آمريكا در ايران بعد از جنگ جهاني دوم به چشم مي خورد اما از اوايل دهه 1960 اين روابط بسيار صميمي و نزديك شد و در سالهاي 1971 ـ 1972 ايران به پايگاه امنيتي غرب تبديل شد85.

حضور و نفوذ آمريكا در ايران بر سلطه سياسي نظامي و فرهنگي او روزبه روز مي افزود و ملت ايران را به وابستگي و ذلّت سوق مي داد. طرح احياي اسارت بار كاپيتاليسيون در سال 1342ش.ق. و مسأله وام دو مليون دلاري دولت ايران از آمريكا از نمونه هاي روشن اين ذلت و وابستگي است86.

در اين دوران تنها فريادي كه بلند شد فرياد امام خميني بود. او با بينش سياسي و ديني عميق و دقيق همه چيز را پيش بيني مي كرد و به دولت سرسپرده هشدار مي داد كه زير بار اسارت و بردگي آمريكا و اسرائيل نرود:

(ايران خودش را فروخت براي اين دلارها. دولت ايران استقلال ما را فروخت ما را جزء دول مستعمره حساب كرد. ملت مسلم ايران را پست تر از وحشيها در دنيا معرفي كرد87.)

يا با شجاعت و جسارت تمام گفت:

(رئيس جمهور آمريكا بداند اين معني را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما 88.)

و...

حركتهاي بيدارگرانه او فريادهاي روحانيون پيرو او در جاي جاي كشور اسلامي اقيانوسي از اراده ها به خروش آورد و موجهاي خشمگين درهم كوبيدند اقتدار امپرياليسم جهاني را. با پيروزي انقلاب اسلامي آمريكا غافلگير شد. كشوري را كه براي آن حساب ويژه اي بازكرده بود و آن را جزيره ثبات مي خواند به مخاطره انگيزترين و نگران كننده ترين كشور نسبت به منافع و امنيّت غرب تبديل شد.

به گفته حامد الگار:

(انقلاب اسلامي ايران بزرگترين شكستي است كه استعمار غرب در قرن حاضر خورده است و به مراتب بيشتر از زياني است كه در اثر شكست فاحش آمريكا در ويتنام به استعمار جهاني وارد آمده است89.)

البته آمريكا خود را كنار نكشيد كه رگ حيات او از ايران مايه مي گرفت. علاوه بر برنامه هاي نظامي كه عليه ايران انقلابي تدارك ديده بود در صدد برآمد روزنه اي بيابد و در داخل جبهه حق نفوذ كند.

با روي كار آمدن دولت موقت و سياست كجدار و مريز آن با آمريكا دولت آمريكا اميدوار بود كه بتواند در راه سازش با دولت موقت و پيوند با ديگر گروههاي سياسي مخالف در برابر انقلاب و روحانيت مبارز و راستين سدّ استواري ايجاد كند و به تدريج از قدرت آنان بكاهد و دوباره به منافع از دست رفته اش دست بيابد و سلطه خود را بر اين كشور تحميل كند:

(مادامي كه جهت سياسي دقيق ايران اتخاذ نشده و مادامي كه قدرت روحانيّت توسط ديگر گروهها كم نشده ما بايد طوري رفتار كنيم كه با جناح روي كار آمده بتوانيم سازش كنيم و اين در حالي است كه يك پيوند محكم بتوانيم باديگر گروههاي مخالف سياسي برقرار كنيم90.)

حكومت آمريكا خود را قانع كرده بود كه رژيم جمهوري اسلامي براي گذر ايران از استبداد به دموكراسي ضروري است. قدرت روحانيت را نيز مرحله اي انتقالي و كوتاه مدت مي شمرد91.

در عين حال براي انحراف نهضت و انقلاب از هيچ كوششي دريغ نمي كرد. از تحليل جاسوسان آمريكايي كاملاً مي توان دريافت كه آمريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در پي پايگاه و جايگاه جديدي در ميان مليون و برخي از روحانيان بوده است:

(هنوز رهبران سياسي بخصوص روحانيون در گفت وگو با ما دلسردند.

هيچ يك از اين گروهها [گروهها و جريانهاي مخالف انقلاب] به واسطه قدرت نابودكننده اي كه دست روحانيون قرار دارد جرأت درگيري ندارند چرا كه روحانيون از حمايت بي دريغ توده ها برخوردارند92.)

در اين تحليل روحانيان به دو دسته تقسيم شده اند و دسته اول به چند شاخه:

(دسته اول روحانيوني كه در مقابل آمريكا سرسخت بوده و آمريكا نتوانسته است نظر آنها را جلب كند.... خميني و روحانيت در قدرت هستند و خميني مي خواهد فرهنگ اسلامي را جانشين فرهنگ غرب بكند. يك تحليل از ساخت قدرت در ايران بعد از انقلاب (امام) خميني و ديگر آيت الله ها را در رأس مي گذارد و بهمراه ديگر روحانيون شيعه كه براي مجلس انتخاب شده اند كه اكنون در حال تدوين قانون اساسي است.

سپس نوبت ملاهايي مي رسد كه در داخل دولت موقت دادگاههاي انقلاب كميته و تشكيلات شبه نظامي قرار دارند.

و در پايان ملاهايي كه ساده جاي مي گيرند كه به توده ها در دهات و شهرها خدمت مي كنند كه پشتيباني متعصبانه آنها بزرگترين منبع قدرت خميني و آية الله ها مي باشند... اگر خميني بميرد نفوذ روحانيون كم خواهد شد ولي ازبين نخواهد رفت93.)

در اين تحليل تحليل گر آمريكايي اعتراف مي كند: با روحانيت راستين و در خط امام كه سرسختانه در برابر آمريكا و برنامه هاي او مقاومت مي كنند نمي توان ايستاد چون آنان پايگاه و نفوذ روحي دارند و مردم آنان را به عنوان انسانهاي متعهد و خدمتگزار مي شناسند؟

اما در باره دسته دوم از روحانيان گزارش مي دهد:

(دسته دوم روحانيت ميانه رو [سازشكار] كه آمريكا توانسته بود با برخي از آنها ملاقات كند... آيةالله شريعتمداري در رابطه با روابط آينده مابين ايران و آمريكا خيلي مهربان و خوشبين بود... او گفت: ايران براي محفوظ ماندن در مقابل شوروي به كمك آمريكا احتياج دارد94...)

كاملاً پيداست كه دولت آمريكا پس از پيروزي انقلاب تمام توان خودش را به كار گرفته بود كه حكومتي مبارز و سازشكار متمايل به غرب و ارزشهاي غربي روي كار بيايد و گفته بود:

(ما مي خواهيم براي ايراني كار كنيم كه ميانه رو باشد و ناسيوناليستهاي مخالف روحانيت تسلط بيشتري در اداره مملكت داشته باشند95.)

دخالتهاي پيدا و پنهان آمريكا و برخورد انفعالي دولت موقت و حركتهاي سازشكارانه ليبرالهاي در مصدر قدرت مردم پرشور و انقلابي ايران را به خشم آورد و اين خشم مقدس در دانشجويان پيرو خط امام متبلور شد و آنان به پشتيباني امام و روحانيت آشتي ناپذير لانه جاسوسي را تسخير كردند و جاسوسان نابكار را در بند كشيدند و اسناد توطئه آمريكا را عليه انقلاب اسلامي نشر دادند.

اين حركت عظيم و انقلابي سبب تحقير آمريكا شد و سربلندي مسلمانان انقلابي ايران.

آمريكا در جهان مفتضح شد و به عنوان قدرتي مداخله گر و سلطه جو معرفي شد. از اين روي شهيد بهشتي مظهر روحانيت بيدار از تريبون مقدس مجلس خبرگان اين شور و حركت مقدس و جسورانه را ستود:

(جوانان با ايمان بيش از اين تاب نياوردند و به عنوان اعتراض سفارت آمريكا را تصرف كردند... گويا آمريكا و قدرتهاي ديگر جهاني فقط زبان ديپلماسي را آموخته اند و هنوز زبان انقلاب را ياد نگرفته اند... اميد ما اين است كه درس عبرت بگيرند كه ديگر جوانان ما براي گفت وگو با شما ناچار به استفاده از اين زبانها

نشوند96.)

امام به اين غيورمرداني كه پنجه در پنجه جهان خوار بزرگ افكنده بودند و اقتدار او را درهم كوبيده بودند اهميت ويژه اي داد و انقلاب آنان را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول خواند:

(اقدام دانشجويان يك انقلاب بزرگتر از انقلاب اول است.

جائي را گرفته اند كه مركز جاسوسي بوده است97.)

در برابر اين حركت توفنده پرشتاب و عزت آفرين عده اي كه سر و سرّي داشتند با ايالات متحده آمريكا و اميدها بسته بودند به نويدها و وعده هاي او به خشم آمدند و موضع گرفتند.

حاج سيد جوادي نوشت:

(هموطنان اشغال سفارت آمريكا و گروگانگيري اعضاي سفارت آنچه از نتايج آن نصيب شما شد يك خيانت آشكار و مسلّم به انقلاب و آزادي و استقلال ايران و به نفع آمريكا در جهت نابودي دستاوردهاي انقلاب ايران بود98.)

بني صدر گفت:

(دانشجويان خود كامه عمل مي كنند و حكومت در حكومت به وجود آورده اند99.)

گروههايي كه به خود لقب ضد امپرياليسم داده بودند گيج و حيران بودند بعد تسليم جوّ شدند و بناگزير به تأييد دانشجويان پرداختند100.

ملي گراها و از همه بيشتر دولت موقت و رئيس آن آقاي بازرگان سخت به خشم آمده بودند101 از اين كه همه رشته ها خود را پنبه مي ديدند و آمال و آرزوها را برباد!

آري روحانيت سازش ناپذير اعلام كرد و پاي آن هم ايستاد كه آمريكا وقتي مي تواند طرحهاي خود را اجرا كند كه روي جنازه روحانيان سازش ناپذير و مبارز رَدْ شود102.


روحانيّت و تحول فرهنگي
انقلاب اسلامي پيش از هر ويژگي ديگر انقلابي است معنوي و فرهنگي. فرهنگ در اين انقلاب سنگ زيرين است. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي اوّلاً و بالذات انقلاب فرهنگي است. ايجاد جانهاي شيفته و شيدا در پرتو ايماني فزاينده و نيرو دهنده در ميدان سياست و اجتماع و در برابر مذهب گريزان و معنويت ستيزان شرق و غرب در اين قرن از ويژگيهاي فرهنگي و معنوي اين انقلاب است.

اين ويژگي برخاسته از تفكر الهي است كه اصالت را به قلب مي دهد نه به قالب و ارزش را به دِل مي دهد نه گلِ.

مقصود از فرهنگ در اين جا معناي خاص آن نيست بلكه:

(كلي يا كليت درهم آميخته و به هم پيوسته اي از ارزشها و اعتقادات و آداب و سنن و احساسات و گرايشها و افكار و انديشه ها و به طور كلي عناصر سازنده و شكل دهنده شخصيت و اخلاق و اعمال هر قوم و هر ملت103.)

وجود آدمي استعدادهاي سرشار و فراواني را در خود جاي داده است كه فرهنگ آن استعدادها را شكوفا مي سازد و مي پروراند. از اين روي مي توان گفت: در مجموع فرهنگ هويّت ساز و گوهر پرداز است و جرياني است كه از گدازه هاي آتشفشان كوهستان آدمي طلاي ناب و خالص مي سازد: (الناس معادن كمعادن الذهب والفضة104.)

نقش فرهنگ در ميان افراد جامعه و در برخوردهاي افراد با امور سياسي اجتماعي و اقتصادي نقشي است زيربنايي و سرنوشت ساز. به همين جهت همواره مستكبران در گام نخست فكر و فرهنگ جامعه را نشانه رفته اند سپس آنان را به بردگي بندگي و ذلت كشانده اند: (فاستخف قومه فأطاعوه105.)

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و در نظام سلطنتي يكي ازاموري كه حساب شده انجام مي گرفت اين بود كه فرهنگ ايراني فرهنگي وابسته و متناسب با فرهنگ حاكم بر جهان باشد. از اين روي عملاً تحولات اجتماعي و دخالت و سياستگذاري دولت در امر فرهنگ به گونه اي بود كه بُعد ديني و اسلامي آن به حاشيه رانده شده بود. زنده كردن آداب و سنن پيش از اسلام و احياي تاريخ كهن ايران زمين كورش گرايي تغيير تاريخ و اصرار فراوان بر پارسي گرايي همه و همه برخاسته از اين امر بود106. رژيم سلطنتي باورهايي را رواج مي داد و از آن تبليغ و ترويج مي كرد كه مرز باورهاي ديني و فرهنگي و سنتي مردم را كه مبتني بر اسلام بود درهم مي شكست. اواخر حكومت پهلوي وابستگي فرهنگي و حاكميت فرهنگ غرب در ايران به اوج خود رسيده بود و بازار مصرف گرايي و گرايش به ارزشهاي غربي (حرث) و (نسل) را به هلاكت و سقوط نزديك ساخته بود. در اين دوران سياه و ظلماني جرقه اي به وجود آمد و (انفجار نور) شد.

ابرهاي تيره كنار رفت باران رحمت الهي باريد و نسيم خداوندي وزيدن گرفت و غبار ظلم و ستم و وابستگي و ذلت و تسليم در برابر بيگانگان برطرف شد. استعدادها شكوفا گشت و انسان مسلمان ايراني به خويشتن خويش بازگشت و خود واقعي را پيدا كرد. پيك و پيام امام كه همسو و هماهنگ با فطرت بود جانها را به وجدآورد و پيامهاي عزت بخش و انسان سازش تحول عميق و همه جانبه در جان و روان مسلمانان به وجود آورد107.

امام ثابت كرد كه در مصاف با فرهنگهاي بيگانه و توجه به فرهنگ خودي از هيچ اقدامي فروگذار نمي كند.

او اساس و مبدء تمام خوشبختيها و بدبختيها را در فرهنگ مي دانست.

از (استحاله فرهنگي) ملل مسلمان رنج مي برد و آثار سوء فرهنگ استعماري: (بد بيني به خود) (بي تفاوتي) (تأثيرپذير) (نوميدي) (سستي و ناپايداري) و... را گوشزد مي كرد.

روحانيت در خط امام نقش مؤثر و كارسازي در رشد و بالندگي فرهنگ انقلاب و اسلام داشته كه اينك به برخي از جلوه هاي آن اشاره مي كنيم:

1 ـ در حوزه پيام رساني: در ميان مردم نفوذ داشتند و امين امام بودند. پيام حياتبخش او را به دورترين نقاط اين مرز و بوم رساندند تا بيدار شدند آن خفتگان كه در خواب قرون بودند و پابند فسون. به تفسير شريعت پرداختند و آيات آسماني را براي زمينيان تشريح كردند و فرعونيان را شناساندند و مردم را به راه و رسم امام خميني آشناكردند و عليه ناراستيها و كژيها برخيزاندند.

رساندن اين پيامها به آساني ميسور نبود مرگ بود و زندان و تبعيد و آوارگي. در مرگ بار ظلم و جور و تحجر هرگونه تهمت و ناسزا را به جان پذيرا شدند. امّا از آرمانها و اهداف مقدس خويش دست برنداشتند و با پشتكار و ايثار و تلاش پيام روحبخش روح خدا را به قلب مشتاق مردمان مسلمان فراخواندند و به صف انقلاب و مبارزه با رژيم ضد خدايي پهلوي پيوندشان دادند.

2 . حضور در مراكز فرهنگي: عناصر فرهنگي حوزه با حضور جدي در مراكز فرهنگي و دانشگاهي در زمان طاغوت بذر انديشه اسلام و انقلاب را در ذهنها فشاندند و راه را از چاه براي خيل فرهنگيان و دانشجويان و اساتيد نماياندند. شهيد مطهري شهيد بهشتي شهيد باهنر شهيد مفتح و... اين گونه بودند و چنين رسالتي داشتند كه نقش هم آفريدند.

پس از انقلاب روحانيت در گسترش فرهنگ و معنويت ساختن انسانهاي با فرهنگ و معنويت عظيم نقشي داشته است.

غبار جهل و بي سوادي و بي فرهنگي را با تلاش و حضور در مراكز علمي و فرهنگي. مساجد بازار كارخانه ها ادارات و مؤسسات روستاها و شهرها و... از چهره كشور اسلامي ايران زدود و بر بسياري از ناهنجاريهاي اجتماعي فائق آمد و عطر

اسلام ناب را در اجتماع و خانواده فشاند و تمدني نو بر اساس معارف اسلامي پي ريخت.

3. در عرصه تأليف و نشر: از جمله خدمات فرهنگي روحانيت و حوزه كه تأثيري به سزا در تحول فرهنگي كشور داشته تأليف كتاب مقاله و رساله هاي مفيد و علمي در زمينه مسائل گوناگون: اجتماعي سياسي تاريخي اخلاقي فقهي و حقوقي كلامي تفسيري حديثي و... است.

پژوهشگران و محققان و نويسندگان بسياري در اين عرصه مشغول فعاليتند و جمعها و تشكيلات مباركي دست اندكار.

روحانيت بيدار و آگاه پس از انقلاب از طريق مجلات و روزنامه هايي كه خود بنيادگزارد و يا از طريق ديگر نشريات و مجلاتي كه مديريت و سرپرستي و اداره آن را به عهده گرفت معارف اسلامي را به نحو احسن تبيين و نشر داد و بسياري از مسائل فقهي كلامي و فلسفي را به زبان ساده به مشتاقان معارف اسلامي عرضه داشت.

4. امامت جمعه: سنگر اساسي ديگر روحانيت كه نقش اساسي در هدايت مردمان و تحول فرهنگي جامعه داشت نماز جمعه بود. اين مراسم سياسي و عبادي يكي از شورانگيزترين و شكوهمندترين ابتكارات اسلام است كه بعد از انقلاب اسلامي پس از قرنها بپانداشته شدن بپاداشته شد.

اين نماز مانور سياسي اسلام و مسلمانان و مظهر حاكميت سياسي اسلام و قدرت حكومت اسلامي است. خطيب جمعه وظيفه دارد كه ضمن پالايش جانها با موعظه به تقوا و وارستگي به پرورش افكار و انديشه هاي نمازگزاران بپردازد و آنان را از مسائل جهان اسلام و رخدادهاي سياسي اجتماعي و فرهنگي با خبر سازد.حوادث واقعه را تحليل كند و راهبر زندگي آنان در طول يك هفته باشد اين پايگاه ديني و سنگر فرهنگي همواره مورد بغض و عداوت منافقان و مخالفان اسلام و انقلاب بوده و هست

و انسانهاي والايي از روحانيت اصيل و مخلص و مبارز در اين سنگرها به دست منافقان كوردل به درجه شهادت نائل آمدند.

5 . انقلاب فرهنگي: همه انسانها در حقيقت در فضاي فرهنگي متأثر از محيط خود مي زيند و نمي توانند خود را جداي از فضاي فرهنگي محيط تصور كنند.

اصلي ترين تأثير پذيريهاي انسان از راه فرهنگ است. فرهنگ به اين معناي عميق و گسترده مرزهاي مشتركي با بسياري از علوم انساني دارد.

مراد از انقلاب فرهنگي دگرگوني در چنين فضايي است. جانمايه انقلاب اسلامي انقلاب فرهنگي در فضاي فرهنگي بود كه آمريكا در دوران حاكميت خود بر ايران ايجاد كرده بود.

در دوران حاكميت آمريكا بر ايران فرمها و هنجارهايي به جامعه عرضه مي شد كه فرهنگ و ارزشهاي اسلامي را مي زدود و يا كم رنگ مي كرد و زمينه را براي سلطه و اقتدار او فراهم مي آورد.

اين فرهنگ كه از آن به عنوان (فرهنگ جهاني) و داراي اصول و قوانين خدشه ناپذير در دانشگاه و مراكز علمي و فرهنگي در تحليل و تفسيرها در تبيين تاريخ هنر ادبيات و... نام برده مي شد معيار بود و همه چيز با آن سنجيده و ارزيابي مي شد و روي گرداني از آن ارتجاع بود و بازگشت به عقب.

از طريق اين فرهنگ به مردم ما و ديگر مردم جهان سوم مي آموختند كه از چه خوشتان بيايد و از چه بدتان بيايد.

چگونه سليقه خود را تنظيم كنيد چگونه غذا بخوريد چگونه لباس بپوشيد و با حكومت و جامعه چه برخوردي داشته باشيد. از اين روي انقلاب اسلامي بر آن شد كه فرهنگي را كه آمريكا براي گستردن و پايدار كردن قدرت و سلطه خود به اعماق جامعه و دانشگاهها و علوم دانشگاهي نفوذش مي داد براندازد و فرهنگي بر اساس ارزشهاي انساني اسلامي بنا نهد.

اين حركت در زواياي گوناگون اجتماع با اولين جرقه هاي انقلاب شروع شده بود و در دانشگاهها به خاطر حساسيت و ويژگيها و عمق وابستگي به فرهنگ به اصطلاح جهاني و در واقع آمريكايي دست پرورده هاي اين فرهنگ به كمك قدرتهاي خارجي كه حفظ منافعشان ايجاب مي كرد كه اين فرهنگ بماند و دامن بگسترد جنجال و هياهو به راه انداختند و در اين مراكز حساس سنگر گرفتند عليه ارزشهاي اسلامي و حاملان آنها. اينان نمي خواستند كه انقلاب اسلامي تاروپود فرهنگ آمريكايي را در دانشگاهها ازهم بگسلد. زيرا خوب دريافته بودند كه اگر اين مغز متفكر جامعه از زير سلطه آمريكا خارج شود دوران حاكميت او بر ايران به پايان خواهد رسيد.

امام با درايت خاص افزون بر روشنگري و سخنرانيهاي جهت دهنده و افشاي چهره آمريكا و هدف و برنامه او از كار فرهنگي نيروهاي صالح و اسلام شناس و آشناي با فرهنگ اسلامي را بسيج كرد تا طرحي نو درافكنند و بنياد فرهنگي جامعه را بر پاشنه دَر اسلام بچرخانند تا زنجيرهاي وابستگي قطع گردد و انقلاب عميق در جانها و دلها و ذهنها پديدآيد و دانشگاه كه به عنوان مغز متفكر جامعه در تلاش است و تكاپو جهت اسلامي بگيرد و براي اين مُلك مفيد افتد.

6. مبارزه با غرب زدگي: گام ديگري كه روحانيت در راستاي تحول فرهنگي برداشت و رنجها برد و مبارزات طولاني را پشت سرنهاد مسأله مبارزه با غرب زدگي و غرب گرايي بود.

با نگاهي به نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير در مي يابيم كه عالمان پاك نهاد و فرزانه اسلام از پيشگامان مبارزه با اين بلاي خانمانسوز بوده اند و در برابر هجوم و شبيخون فرهنگي شرق و غرب ايستادگي كردند.

سرداراني كه در لباس روحانيت در راه مبارزه با غرب زدگي و حاكميت باورهاي ديني بر سر دار رفتند اما سر تسليم در مقابل بيگانگان و بيگانه پرستان فرود نياوردند كم نيستند.



از جمله در نهضت مشروطه در مقابل توطئه غرب باوران و غرب زدگان ايستاد و بر مشروطه مشروعه پاي فشرد و به همين جرم پيشاهنگ اين مبارزه بر سر دار رفت.

به گفته جلال آل احمد:

(از آن روز كه نقش غرب زدگي را همچون داغي بر پيشاني ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمي مي دانم كه به علامت استيلاي غرب زدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم ما شبيه قومي از خود بيگانه هستيم در لباس و خانه و خوراك و ادب و مطبوعاتمان. و خطرناك تر از همه در فرهنگمان فرنگي مآب مي پروريم و فرنگي مآب راه حل هر مشكلي را مي جوييم107.)

در نهضت اسلامي امام خميني نيز اين ويژگي وجود داشت و دارد. امام از همان آغاز نهضت مردم را به سرمايه هاي ملي و فرهنگي و مذهبي خودشان توجه مي داد و از غرب زدگي به عنوان (اُم الاٌمراض) 108ياد مي كرد.

او كه حامل و شاهد نزديك به يك قرن خيانت غرب زدگي و روشنفكران خودفروخته بود در هر فرصت و زمان مناسبي خطر نفوذ و رخنه غرب زدگان را در انقلاب اسلامي گوشزد مي كرد و از حاكميت ارزشهاي غرب (بر آموزش و پرورش)109 و (نامگذاريها) 110 و انعكاس آن در (نشست و برخاستها و معاشرتها111) در رنج بود. امام با تفكر اسلامي ناب بر بازگشت ملتهاي مسلمان به (هويت اسلامي) و خويشتن خويش تأكيد وافر داشت و از روشنفكران غرب و شرق زده قطع اميد كرده بود.

در پيامي به حجاج مسلمان سراسر جهان فرمود:

(اي مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام ايمان دارد... به فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غرب زدگي مبارزه نماييد و روي پاي خودتان بايستيد و بر روشنفكران غرب زده و شرق زده بتازيد و هويت خويش را دريابيد كه روشنفكران اجير شده بلايي بر سر ملت و مملكتشان آورده اند كه تا متحد نشويد و دقيقاً به اسلام راستين

تكيه ننماييد بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زماني است كه ملتها چراغ راه روشنفكران شوند و آنان را از خودباختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند112.)

* * *
در مجموع روحانيت با حضور خود در مراكز فرهنگي اجرايي مقابله با جبهه ضد انقلاب مستكبرين ناهنجاريها اجتماعي تصويب قوانين و اصول عزت آفرين توجه دادن مردم به فرهنگ خودي و خويشتن باوري مبارزه با سرمايه داران و ثروت اندوزان دفاع قهرمانانه از مرزها جغرافيايي كشور مقابله با تجزيه طلبان شركت فعال و قهرمانه در هشت سال دفاع مقدس حضور قوي در مجامع بين المللي تبيين و تشريح اسلام و برنامه هاي جمهوري اسلامي و... در تثبيت انقلاب اسلامي و استقلال و عزتمندي كشور ايران و اعتلاي كلمه حق نقش محوري و غير قابل انكاري داشته كه كندوكاو در هر بخشي مجالي فراختر مي طلبد. به اميد آن كه محققان و پژوهشگران و علاقه مندان به تاريخ انقلاب اسلامي در ثبت و ضبط اين اوراق زرين و پرافتخار به جد جهد برخيزند و نگذارند تحريف گران باقلمهاي آلوده و سينه هاي پر از كينه و بغض خود حماسه اي كه روحانيت به بركت اسلام و پشتوانه مردمي آفريد از جلوه بيندازند و نسل حاضر و نسلهاي آينده را از الگو قرار دادن اين حركت مقدس و تحول عظيم و سرنوشت ساز باز دارند و دگر بار فرهنگ پوچي و ابتذال غرب باوري و غرب زدگي رخوت و سستي ب يي تفاوتي و... رواج دهند و آن همه تلاش و ايثار را نقش بر آب كنند و به دشمنان به ذلت بيرون رانده شده ميدان فعاليت بدهند.


--------------------------------------------------------------------------------
1 . (ميزان الحكمة) محمدي ري شهري ج4/327 دفتر تبليغات اسلامي.
2 . (اصول كافي) ثقة الاسلام كليني با تحقيق علي اكبر غفاري ج2/164 دار التعارف بيروت.
3 . (صحيفه نور) مجموعه رهنمودهاي امام خميني ج14/119 وزارت ارشاد اسلامي.
4و5 . (همان مدرك) ج21/91.
6 . روزنامه (كيهان) 28/10/57; روزنامه (جمهوري اسلامي) 20/11/59.
7 . نشريه (عدالت) شماره 80.
8 . روزنامه (بامداد) 13/5/58.
9 . (همان مدرك) 20/4/58.
10 . هفته نامه (پيكار) 7/8/58.
11 . نشريه (رنجبر) اركان حزب رنجبران 4/11/58.
12. نشريه (خلق مسلمان) 22/10/59.
13 . (وسائل الشيعه) شيخ حر عاملي ج18/101 دار احياء بيروت.
15 . مجله (حوزه) شماره 2سال ششم/108.
16 . (طلوع و غروب دولت موقت) احمد سميعي/43 شباويز.
17 . (انقلاب ايران در دو حركت) مهندس بازرگان/ 124 دفتر نهضت آزادي ايران.
18 . (همان مدرك).
19 . (همان مدرك) /82.
20 . (همان مدرك) / 126.
21 . (همان مدرك).
22 . (همان مدرك)/85.
23 . (همان مدرك) /78.
24 . (از سيد ضياء تا بازرگان) ناصر نجفي ج2/1863.
25 . (صحيفه نور) ج21/94.
26 . (مسجد) شماره هشت /9.
27 . (سيماي كارگزاران علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين) علي اكبر ذاكري ج1/74 دفتر تبليغات اسلامي قم.
28 . (صحيفه نور) ج13/170.
29 . (صحيفه نور) ج5/169.
30 . (صحيفه نور) ج4/180.
31 . (همان مدرك).
32 . (انقلاب ايران در دو حركت) مهندس بازرگان/126.
33 . (همان مدرك) /123; (صحيفه نور) ج18/178.
34 . (صحيفه نور) ج18/178.
35 . (درجستجوي راه از كلام امام) دفتر هفتم/94 اميركبير.
36 . (صحيفه نور) ج/18/166.
37 . (انقلاب ايران در دو حركت) مهندس بازرگان/151.
38 . سوره (بقره) آيه 205.
39 . روزنامه (اطلاعات) 30/10/57.
40 . (همان مدرك) 25/10/57.
41 . (طلوع و غروب دولت موقت) احمد سميعي /37.
42 . (مجله فردوسي) 21/11/57.
43 . روزنامه (آيندگان) 17/12/58.
44 . (همان مدرك) 5/12/58.
45 . (همان مدرك) 9/11/57.
46 . (همان مدرك) 8/11/57.
47 . روزنامه (اطلاعات) 1/12/57.
48 . روزنامه (كيهان) 16/11/57.
49 . روزنامه (آيندگان) 13/11/57.
50 . (صحيفه نور) ج5/138.
51 . (همان مدرك) /147.
52 . (پيرامون انقلاب اسلامي) شهيد مطهري/80 صدرا.
53 . (او به تنهايي يك ملت بود) مجموعه سخنرانيهاي شهيد بهشتي دفتر اول/312 بنياد شهيد.
54 . (صحيفه نور) ج5/27.
55 . (همان مدرك).
56 . (بازيابي ارزشها) بازرگان ج2/116 نهضت آزادي.
57 . (همان مدرك)/119.
58 . (انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب هاي فرانسه وروسيه) دكتر م. محمدي/325 شقايق.
59 . (همراه با انقلاب) جلال رفيع ج1/89 اميركبير.
60 . روزنامه (كيهان) 16/12/57.
61 . (انقلاب ايران در دو حركت) بازرگان/78.
62 . (طلوع و غروب دولت موقت) احمد سميعي/43.
63 . روزنامه (جمهوري اسلامي) 14/12/59.
64 . (غائله چهاردهم اسفند 1359)/240 دادگستري جمهوري اسلامي ايران.
65 . روزنامه (آيندگان) 24/4/58.
66 . (طلوع تا غروب دولت موقت) احمد سميعي/82.
67 . (همان مدرك)/211.
68و69 . (امت) شماره 10/2.
70 . روزنامه (آيندگان) 30/4/58.
71 . روزنامه (اطلاعات) 4/4/58.
72 . (طلوع تا غروب دولت موقت)/143.
73 . روزنامه (كيهان) 4/5/58.
74 . مجلّه (پيغام امروز) 12/12/58.
75 . (طلوع تا غروب دولت موقت) /211.
76 . (امت) شماره 16/1.
77 . (طلوع تا غروب دولت موقت)/100.
78 . روزنامه (بامداد) 7/7/58.
79 . (صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسي نهائي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران) ج1/93 چاپخانه مجلس شوراي اسلامي.
80 . (هفته نامه (پيكار) 7/8/58 و 22/10/59.
81 . روزنامه (اطلاعات) 4/7/58.
82 . (صحيفه نور) ج9/170.
83 . روزنامه (جمهوري اسلامي) 25/12/59.
84 . (صحيفه نور) 15/3.
85 . (رويارويي انقلاب اسلامي ايران و آمريكا) جميله كديور/46 اطلاعات.

86 . (همان مدرك) /47.
87و88 . (صحيفه نور) ج1/105.
89 . روزنامه (اطلاعات) 24/9/58.
90 . روزنامه (جمهوري اسلامي) 11/11/59.
91 . (شكست شاهانه) ماروين زونيس ترجمه اسماعيل زند و بتول سعيدي /513 چاپخانه رخ.
92 . (اسناد لانه جاسوسي آمريكا) دانشجويان پيرو خط امام 1ـ6/238 انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم.
93 . (همان مدرك)/235.
94 . (همان مدرك)/236.
95 . (غائله چهاردهم اسفند 1359)/208.
96 . روزنامه (جمهوري اسلامي) 30/11/59.
97 . (غائله چهاردهم اسفند 59)/202.
98 . (بررسي مستندي از مواضع گروهها در قبال انقلاب اسلامي) 5/100 وزارت ارشاد اسلامي.
99 . روزنامه (كيهان) 11/11/57.
100و101 . (بررسي مستندي از مواضع گروهها در قبال انقلاب اسلامي) /56 ـ 68.
102 . (او به تنهايي يك ملت بود) دفتر اول/270.
103 . مجلّه (ادبستان) سال دوم شماره 15/8.
104 . (همان مدرك).
105 . سوره (زخرف) آيه 54.
106 . مقام معظم رهبري ترسيمي دارد از دوران سياه و ضد فرهنگي گذشته و نقش بنيادين و روشني آفرين امام خميني در زدودن جهل و تاريكي و به ارمغان آوردن روشنايي و دانايي. ر. ك: (صحيفه نور) ج1/3 مقدمه.
107 . (غرب زدگي) جلال آل احمد/78.
108 . (در جستجوي راه از كلام امام) دفتر 22/106.
109 . (صحيفه نور) ج21/192.
110 و111. (همان مدرك)/181.
112 . (همان مدرك) ج13/83.

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها