0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نوآوري پيام اصلي و ماندگار انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
نوآوري پديده اي است مطابق فطرت طبيعت و بالاخص فطرت انساني. فطري بودن نوآوري و تغيير به اين معناست كه اولاً تغيير و نوآوري در ذات طبيعت و انسان است و خودبه خود اين حقيقت همواره تحقق مي يابد؛ دوماً انسان به صورت فطري نوآوري را دوست دارد و به دنبال آن است؛ در واقع نوآوري يكي از نيازهاي متعالي انسان است.

«فلن تحد لسنت الله تبديلا و لن تحد لسنت الله تحويلا»(۱)
«ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(۲)
● مقدمه:
نوآوري پديده اي است مطابق فطرت طبيعت و بالاخص فطرت انساني. فطري بودن نوآوري و تغيير به اين معناست كه اولاً تغيير و نوآوري در ذات طبيعت و انسان است و خودبه خود اين حقيقت همواره تحقق مي يابد؛ دوماً انسان به صورت فطري نوآوري را دوست دارد و به دنبال آن است؛ در واقع نوآوري يكي از نيازهاي متعالي انسان است. فطرت انساني با نوآوري شكوفا مي شود و مي تواند گسترش يابد و انسان متعالي را منجر شود. البته حتماً بايد مورد توجه قرار داد كه نوآوري زماني باعث شكوفايي مي گردد كه مطابق فطرت و برخاسته از آن باشد. نوآوري اي كه تابع فطرت نباشد باعث آسيب ديدن و خاموش شدن آن مي شود و انسان را از تعالي باز مي دارد و اين همان بدعت است. فرق نوآوري و بدعت در تطابق با فطرت است. اگر تغيير در راستا و برخاسته از فطرت بود نوآوريست وگرنه بدعت است.
دو آيه فوق هم در اين راستا است. سنت هاي الهي و فطري به هيچ وجه تغييرپذير نيستند و كساني كه به دنبال اين تغييرات و دگرگوني ها هستند بدعت گزارند و مورد لعنت خداوند و چون با نوآوري هاي [بدعت هاي] خود در مقابل فطرت و سنت الهي برخاسته اند و خدارا فراموش كرده اند به فرموده مولاي متقيان زندگي را خواهند باخت: «ضاع من كان له مقصد غيرالله» (۳)
و نوآوراني كه در پي تجديد سنت هاي الهي و فطري هستند و هدف خدايي دارند و البته و صدالبته كه نوآوري از وظايف آنهاست چرا كه «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم». اينان مشمول آيه «تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين»(۴) مي باشند.
پيامبران الهي اولين نوآوران تاريخ هستند و جالب تر اينكه نوآوران تاريخ هستند در مقابل بدعت هاي بشر در روي زمين. پيامبران الهي به عنوان مناديان يكتاپرستي و عدالت در مقابل بدعت ها و خرافه پرستي هاي بشر؛ بزرگترين، مهم ترين و عالي ترين نوآوران بودند. نوآوري همان گونه كه در ذات انساني است و يكي از نيازهاي اوست يكي از جلوه هاي طبيعت نيز مي باشد. نوشدن و تغييرات هرساله طبيعت در راستاي بهبود و رشد، از بارزترين جلوه هاي آن است.
اما هر قوم و ملتي كه بخواهد ادامه حيات بدهد و به زندگي بهتر و برتر دست يابد بايد خود دست به تغيير و نوآوري بزند. نوآوري هم لازمه حيات است و هم لازمه برتري!
● بزرگ ترين نوآوري بشراز بيش از ۱۰۰۰ سال پيش تاكنون؛
انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) كه منجر به نوعي از حكومت به نام حكومت اسلامي شد بزرگ ترين نوآوري انسان ها، عالمان و حكومت ها از هزار سال پيش تاكنون بود. در دوراني كه بدعت ها و كج روي هاي فراوان جامعه انساني بعد از ائمه(ع)، مي رفت تا تاريخ را به قهقرا ببرد و همه ابرقدرت هاي شرق و غرب دست به هر بدعتي زدند تا شايد روح بشر حاضر را سيراب كنند؛ فريادي پيامبرگونه بشر را دوباره به يكتاپرستي و عدالت فراخواند و نهيب آن خواب نوآوران دروغين غرب و شرق را پريشان كرد.
در عصر جاهليت ثاني يا بهتر بگوييم جاهليت مدرن، تمام ارزش هاي انساني و الهي لگد كوب بدعت هاي ابرقدرت ها شده بود و چون تمامي جهان نيز در سيطره آن ها بود هر نوآوري بدعتي ديگر مي شد در راه انحراف بشريت! فريادي برآمد و بنيان تمام بدعت ها را به چالش كشيد و با نوآوري و فرياد نوي خود شرق و غرب را به سخره گرفت. فريادي كه تجديد سنت ها بود و گمشده فطرت و فطري بشريت را به او نماياند. فريادي كه آرمان هاي اصيل بشريت يعني خداپرستي، عدالت و آزادي را زنده كرد.
انقلاب اسلامي و حكومت برخاسته از آن تمام نظام ها را به چالش كشيد ودر همه زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، علمي و... نوآوري كرد. مردم سالاري ديني نوعي از حكومت منحصر به فرد است كه به تمام نظام هاي سياسي ديكتاتور و دموكرات طعنه مي زند.
جالب تر اين كه انقلاب پديده اي است كه نوآوري در ذات اوست و نه تنها همواره نوشدن را برمي تاباند و تحمل مي كند كه خود خاستگاه و زايشگاه نوشدن هاست. بنابراين نوآوري از ضروريات انقلاب اسلامي است و يا به تعبيري ديگر محافظه كاري و تحجر قتلگاه انقلاب است.
در همه زمينه ها بايد در انقلاب اسلامي به فكر نوآوري بود؛ از نظام سياسي و فرهنگي به عنوان اصلي ترين ركن هاي انقلاب گرفته تا نظام هاي اقتصادي، اجتماعي، علمي و...
روح نوآوري، ابتكار و خلاقيت در رژيم گذشته كشته شده بود؛ اصلا فضاي نوآوري در كشور وجود نداشت، چه در دانشگاه ها و چه در مراكز فرهنگي. حتي در بين آحاد مردم اجازه نوآوري داده نمي شد. اما نه تنها به صورت قهري اجازه داده نمي شد بلكه فضاي فرهنگي و سياسي كشور هيچ كسي را به فكر نوآوري نمي انداخت؛ قدرت نوآوري در بين مردم وجود نداشت، انقلاب اسلامي اين فضا را شكست.
● زمينه هاي لازم براي شكوفايي نوآوري در كشور؛
يك ملت براي اين كه بتواند نوآوري كند بايد زمينه هايي را در خود ايجاد و تقويت كند كه در ذيل به چند مورد از آن ها اشاره مي شود:
۱) اعتماد به نفس ملي:
يك ملت زماني مي تواند به نوآوري و ابتكار دست بزند كه روحيه اعتماد به نفس داشته باشد. توانايي هاي خود را بشناسد و به آن ها باور و اعتماد داشته باشد. بايد روحيه اعتماد به نفس ملي در كشور بالا برود تا زمينه نوآوري ايجاد شود بايد از بن جان به «ما مي توانيم» اعتقاد داشته باشد. يكي از دلايل اين كه در رژيم گذشته مردم روحيه نوآوري نداشتند اين بود كه حكومت مردم را ذليل كرده بود و حتي خود را و كشور را ذليل كرده بود؛ به توانايي هاي جوانان اعتمادي وجود نداشت و اصلا اعتماد به نفس ملي معنايي نداشت. انقلاب اسلامي با اتكال به خدا و نيروي مردم به مردم عزت بخشيد؛ روحيه اتكال به نيروهاي خود را در بين مردم افزايش داد و اعتماد به نفس را تقويت كرد و هر روز با دستاوردها و پيشرفت هاي خود توانست اين روحيه را بين مردم گسترش دهد.
۲) شجاعت و قدرت ريسك پذيري و نگاه منتقدانه به روش ها:
شجاعت و قدرت ريسك پذيري از بايسته ها و لوازم نوآوري است. بايد روحيه ريسك پذيري در كشور بالا رود. شجاعت علمي و قدرت نقد كردن و نه گفتن به روش هاي بيگانه بايد روز به روز در فضاي كشور گسترش يابد. بايد شجاعت داشت و از نوآوري و قدم گذاشتن در ميدان هاي جديد و بزرگ نهراسيد. بايد نگاهي ترديدآميز به دستاوردها، روش ها و يافته هاي بيگانه داشت و با شجاعت به عرصه هاي جديد در علم و فناوري پا گذاشت. براي پيشرفت علمي بايد جرأت علمي و جرأت نوآوري داشت؛ همچنين در تمام زمينه هاي ديگر نيز.
۳) توليد نظريه و فكر به وسيله كرسي هاي آزادانديشي:
نوآوري در فضاي علمي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي از توليد علم شروع مي شود و توليد علم، به توليد نظريه و فكر متوقف است و يكي از بايسته هاي توليد نظريه و فكر تشكيل كرسي هاي آزادانديشي است. زماني مي توان به نظرات نو و بديع در يك عرصه دست يافت كه كرسي هاي آزادانديشي در مورد آن موضوع تشكيل شود؛ نظرات مختلف در مورد آن ابراز گردد و صاحب نظران با هم به مباحثه بپردازند، تا نظر، فكر و ايده اي جديد توليد شود. يكي از زمينه هاي نوآوري تشكيل كرسي هاي آزادانديشي و گفتگو و مباحثه است.
۴) بها دادن به كار و انديشه جوانان؛
روحيه نوآوري و ابتكار ربط مستقيمي به جواني دارد. به صورت عادي جوان ها خلاق تر هستند و با داشتن شجاعت و جرأت ريسك پذيري، راحت تر به نوآوري دست مي زنند. لذا براي اينكه بتوان به نوآوري دست يافت بايد به فكر و انديشه جوانان بها داده شود. فكر و انديشه جوانان در عرصه هاي مختلف كشور مورد استفاده قرار بگيرد. در بسياري از مسئوليت ها كه تخصص و توان و امكان آن وجود دارد مسئوليت به جوانان سپرده شود. نوآوري زماني در يك كشور امكان پذير مي شود كه روحيه جواني و نشاط بر آن كشورحاكم باشد تا هم خود جوانان بتوانند نوآوري كنند و هم فضاي كشور و مسئولين آن را تحمل كند.
لازم به ذكر است كه تمامي موارد فوق مي تواند هم به عنوان زمينه هاي پرورش نوآوري مطرح شوند و هم به عنوان نتيجه نوآوري. يعني اگر ملتي اعتماد به نفس ملي داشت، شجاعت داشت مي تواند دست به نوآوري بزند و همچنين ملتي كه نوآوري كند در دنيا داراي اعتماد به نفس و عزت نفس مي شود و اين نوآوري شجاعت او را تقويت مي كند.
۵- آزادي عمل، آموزش نوآوري، تشويق نوآوران:
آزادي عمل، آموزش نوآوري، تشويق نوآوران و اهميت دادن به نوآوري و ارزش دانستن آن در فضاي فرهنگي كشور هر يك مي توانند به عنوان تقويت زمينه هاي نوآوري مطرح شوند. يكي از شاخص هايي كه بايد براي پيشرفت فرهنگي و مهندسي فرهنگي درنظر گرفته شود تقويت نوآوري است.
● چرا نوآوري؟!
پرسيدن از چرا نوآوري بعد از اثبات فطري بودن آن و پيوند خوردن آن با روح طبيعت و انسان و همچنين انقلاب بيهوده مي نمايد. از جهت ديگر نوآوري در ذات دين و از وظايف دين داران است.
شايد بهتر باشد بگوييم چه شده است كه يك ملت در اين برهه بايد توجه ويژه به نوآوري كند؟
اولا كشور ايران وارث عقب ماندگي هاي علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، تكنولوژيكي و فني دوران گذشته است. در تاريخ سلطنت دوران پهلوي ايران از همه نظر عقب نگه داشته شد و اينك ما وارث اين عقب ماندگي هستيم.
دوماً جامعه آرماني و مطلوبي كه اسلام و انقلاب متصور است با جامعه حاضر ايراني بسيار فاصله دارد. جايگاه معنوي، علمي، فني، رفاهي، امنيتي، بهداشتي و... يك جامعه اسلامي و ايراني بسيار رفيع تر از جايگاه حاضر است.
سوماً ضرورت هاي حاضر جهاني و توجه بيش از پيش به انقلاب اسلامي و شعارهاي آن در سطح جهان، و مخصوصاً كشورهاي مسلمان، لزوم حركت جهشي و شتابنده جمهوري اسلامي را به سمت آرمان ها و دستيابي هرچه سريع تر به آن ها را مطرح مي سازد. لذا توجه هرچه بيشتر به نوآوري در اين مقطع حداقل از دو حيث متصور است:
اول در تعريف تعالي و پيشرفت و شاخص هاي توسعه يافتگي بايد نوآوري كرد. تعالي و پيشرفتي كه انقلاب اسلامي متصور است با آنچه در دنيا به عنوان پيشرفت مطرح است متفاوت است. نمونه هايي از مظاهر پيشرفت فني و علمي در غرب موجود است كه ما نسبت به آن ها عقب هستيم. اما اين پيشرفت حداقل از اين نظر كه هدفي تنها مادي دارد مطلوب ما نيست. پس در تعريف تعالي و پيشرفت و توسعه يافتگي بايد نوآوري كرد و براي هر يك نيز شاخص هاي خاص خود را ابداع كرد. البته بايد گفت كه اصل اين نوآوري با انقلاب اسلامي صورت پذيرفت اما نبايد به پايه هايي كه بايد بر روي آن نوآوري بشود چسبيد و نبايد به آنچه گفته شده اكتفا كرد و متحجر شد. در اين موارد نيز بايد دست به نوآوري زد.
دوم در راه و روش و نتيجه و محصول نيز نياز به نوآوري است. راه ها وروش هاي فراوان ديگري وجود دارد كه مي توان به نمونه هاي پيشرفت موجود در دنيا رسيد، حتماً نبايد از همان راهي كه ديگران رفته اند ما نيز برويم. در روش ها مي توان نوآوري كرد و با نوآوري راه هاي ميان بر و كوتاه تر را پيدا كرد. در نوع دستاوردها و محصولات نيز مي توان نوآوري كرد. ما قائل به اين نيستيم آنچه كه در غرب وجود دارد انتهاي راه است. آنچه كه بشر نمي داند بسيار بيشتر از دانسته هاي امروز اوست. بايد در علوم، نتايج و دستاوردها نوآوري كرد.
دست يابي به هدف هاي بلند، برتر بودن، برتر ماندن و حتي ادامه حيات دادن براي يك ملت در سايه نوآوري صورت مي پذيرد. اصلا يكي از نشانه هاي پيشرفت نوآوري است. يكي از نمونه هاي نوآوري انقلاب اسلامي، نوع حكومت يعني جمهوري اسلامي و مردم سالاري ديني است. يكي ديگر از نوآوري هاي نظام ما اينست كه مي خواهيم عدالت را با توسعه و پيشرفت در كنار هم داشته باشيم. بهره مندي اقتصادي و رشد اقتصادي را همراه با رشد فرهنگ عبوديت در مقابل خداي يگانه مي خواهيم. اين يك نوآوري است در تعريف هدف، جايگاه و آرمان، حال بايد براي رسيدن به اين هدف راه ها و روش هاي نو طراحي كرد. با نسخه هاي غربي نمي توان به اين مهم رسيد. استقلال يك ملت و كشور با نوآوري تضمين و حفظ مي شود و با نوآوري مي توان كشور را از وابستگي نجات داد.
بايد توجه داشت كه نوآوري از نياز سرچشمه مي گيرد. زماني كه نيازهاي فراواني وجود داشته باشد كه بايد به آن ها پاسخ گفته شود بايد دست به نوآوري زد. با راه هاي عادي و هميشگي نمي توان به خيل عظيمي از نيازها پاسخ داد. حرف زدن از نوآوري به خاطر خيل عظيم نيازها در سطح كشور و خارج كشور است كه جمهوري اسلامي ضامن پاسخ به آن ها است و اين ضمانت خودخواسته است و اجباري نيست و اين مسئله هم از ويژگي هاي انقلاب اسلامي و مردم و مسئولين غيور، آزاده، انسان دوست، عدالت طلب، اصلاح گرا و مؤمن ايران است.
● چگونه مي توان در عمل به نوآوري دست زد؛
براي اينكه بتوان در يك موضوع به نوآوري دست زد بايد در وهله اول راجع به آن موضوع تمامي اطلاعات موجود را جمع آوري كرد، روش هاي مختلف موجود را شناخت و آن ها را با هم تطبيق داد و مقايسه كرد (در اينجا بايد از تجربه بهره برد(.
بعد از كسب اطلاعات و شناخت روش هاي موجود بايد دست به تحليل زد؛ معايب و حسن هاي هر يك را بدست آورد و بررسي كرد. سپس موضوع را شكافت تا به ذرات بنيادين موضوع رسيد و ارتباط آن را با ديگر موضوعات مخصوصاً موضوعات مرتبط و بالادستي به دست آورد و روابط را نيز تحليل كرد.
در نوآوري توجه به ارزش ها و اصول از ضروريات و اصلي ترين مسائل است كه بايد درنظر گرفت. اگر نوآوري براساس ارزش ها، اصول، نظام و فرهنگ يك كشور نباشد؛ آن جامعه مطمئناً دچار ناكامي خواهد شد. براي نوآوري بايد اقتضائات كشور را درنظر گرفت، نوآوري برحسب اقتضائات ارزش است. فرق بدعت و نوآوري در اين است كه نوآوري براساس اصول، ارزش ها و اقتضائات است اما بدعت نه. لذا توجه به سرچشمه ها در نوآوري و پايداري آن بسيار مهم است. از مسائلي كه در مورد نوآوري بايد مورد توجه قرار گيرد پايدار بودن و اثربخش بودن آن است. نوآوري يك فرآيند علمي، سيستمي و منظم است و نبايد به آن سليقه اي نگاه شود.
● بيم ها در نوآوري
وقتي دست به نوآوري مي زنيم بايد توجه داشته باشيم كه در نوآوري تلقين فرهنگ بيگانه نقش نداشته باشد. فرهنگ بيگانه درصدد سلطه است و با شكل گرفتن احساس نياز در يك منطقه و احتياج به نوآوري، تمامي ابزارها و راه هاي ممكن را براي اينكه بتواند در اين نوآوري مؤثر باشد به كار مي بندد. تمام سعي نظام سلطه دراين است كه فرهنگ و برنامه خود را نو و بديع معرفي كند تا وقتي كشور مربوطه به دنبال نوآوري مي گردد به سراغ نسخه هاي آن ها برود و از اين طريق بر آن كشور مسلط شود. اين يك نمونه از استعمار فرانو است كه كشورهاي سلطه گر در صدد استفاده از آنند. لذا بايد هوشياري داشت كه نسخه هاي بيگانه در برنامه ريزي هاي ما مؤثر نباشد و اين نوآوري براساس شرايط فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي كشور باشد.
اما يكي ديگر از توجهات در نوآوري اين است كه نبايد به نام آزادانديشي و نوآوري، مرزهاي فضيلت و حقيقت لگدكوب شود و همه اصول مقدس حقيقي ناديده گرفته يا تحقير و يا مسخره شود. لذا وقتي از نوآوري حرف زده مي شود بايد براي آن چارچوب، قانون، حد و مرز و محدوديت قائل شد. نوآوري هاي افسارگسيخته حتي در سازمانها، ادارات و بنگاه هاي اقتصادي به تجربه نشان داده شده است كه باعث كاهش شديد بهره وري و در موارد فراواني شكست و انحلال شده است.
● فضاي كشور را بايد نوآوري بگيرد؛
نوآوري زماني پايدار و اثربخش خواهد بود كه همه در آن سهيم باشند. تمامي قشرها و لايه هاي مردم بايد در نوآوري سهيم باشند و ديدگاه هاي مختلف لحاظ گردد. نوآوري در تمام بخش ها و سازمان هاي كشور نياز است از كوچكترين اداره ها در كوچكترين شهرستان ها تا وزارت خانه ها؛ از حوزه تا دانشگاه، از يك فرد عامي تا رئيس جمهور، از نوآوري در بخش هاي فرهنگي، سياسي، علمي، آموزشي گرفته تا نوآوري در بخش هاي نظامي؛ از نوآوري در قانونگذاري تا نوآوري در اجرا، نظارت و قضاوت. از بخش هاي دولتي گرفته تا بخش هاي خصوصي.
آنچه بسيار مهم است اين است كه تمامي اين بخش ها بايد با هم حركت كنند و دست به نوآوري بزنند وگرنه ماندن و متحول نشدن يك بخش باعث ايجاد فرسايش در نظام مي گردد.
اما بخش هايي در كشور مي توانند به عنوان قلب تپنده نوآوري باشند. حوزه و دانشگاه به دليل ويژگي هاي خود بايد پيشگامان اين حركت و از لحاظ كيفيت و كميت نيز بيشترين نوآوري را داشته باشند.
محيط دانشگاه به طور طبيعي، محيط شادابي، نوگرايي، نوآوري و نوزايي است و حوزه نيز اصالتش در نوآوري است؛ بدين صورت كه كسب علوم مربوط به فهم و تبليغ دين و نوآوري در مباحث ديني و نوآوري در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگي يعني حوزه.
لذا اين دو نهاد از ضروري ترين نهادها هستند كه بايد در آنها نوآوري و نوسازي صورت پذيرد. دو نهاد حوزه و دانشگاه هر يك بيشترين نقش را در ايجاد، حمايت و گسترش فضاي نوآوري در كشور دارند و هر يك نيز بايد به عنوان پيشگام و از اولويت هاي نظام براي نوآوري در اين عرصه باشند.
دانشگاه با نوآوري خود فضاي علمي كشور را چه در علوم انساني چه در علوم فني پيش مي برد و راه را براي پيشرفت كشور فراهم مي كند و حوزه نيز با نوآوري مي تواند دين خدا را در بين مردم مورد توجه و رغبت قرار دهد.
● نتيجه؛
در پايان بايد توجه كرد كه براي عملي شدن نوآوري در فضاي سازمان ها و كشور بايد لوازمات و ضروريات، تسهيل كننده ها و قوانين، سيستم ها و روش هاي لازم بررسي و ايجاد گردد.
از جمله مي توان به تأسيس معاونت تحقيق و توسعه يا طرح و برنامه- در صورت عدم وجود- و يا بازبيني اهداف و وظايف اين معاونت ها در نهادهاي مختلف دست زد. بايد نوآوري را به عنوان يكي از فاكتورهاي ارزيابي و ارزشيابي فعاليت سازمان ها و طرح ها مورد نظر قرار داد و همچنين براي خود نوآوري و ميزان وقوع و نحوه آن ارزيابي داشت و شاخص هايي را بدست آورد. همچنين نوآوران را در تمامي زمينه ها مورد تشويق قرار داد و در ادارات سعي در حذف بروكراسي و ديوان سالاري و گسترش آزادي عمل دست زد. روحيه ترس را از بين برد و فضاي اميد و اعتماد به نفس را گسترش داد و همچنين در نوآوري خواست و نياز مردم را مدنظر قرار داد.
در جامعه دست به افزايش اطلاعات زد و خلاقيت را آموزش داد. (خلاقيت امري اكتسابي است و فرق آن با نوآوري در اين است كه خلاقيت در حوزه ذهن و فكر است و نوآوري جنبه عملي دارد و در حقيقت محصول نهايي عمل خلاقيت است(
نظام آموزشي را بايد به گونه اي تغيير داد كه مشوق خلاقيت باشد. در اين ميان صدا و سيما با رسانه اي كردن كرسي هاي نوآوري و معرفي چهره هاي نوآور در تمام زمينه ها مي تواند نقش بسزايي داشته باشد و اين فرهنگ را گسترش دهد. نوآوري بايد به يك فرهنگ تبديل شود و فضاي فرهنگي مشوق آن باشد.
منبع : basiratir

عباس بيات
(1)سوره مباركه فاطر آيه ۳۴. ترجمه: «هرگز براي سنت خدا تبديل نخواهي يافت و هرگز براي سنت الهي تغييري نمي يابي!»
(2) سوره مباركه رعد آيه ۱۱. ترجمه: «خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتي) را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند!»
(3) غررالحكم ص۲۹. ترجمه: «هركه هدفي جز خدا داشته باشد، در اين هستي گم خواهد شد و زندگي را خواهد باخت.»
(4) سوره مباركه قصص آيه ۳۸. ترجمه: «سعادت موعود كه عظمت آن را توصيف كرده ايم، براي كساني قرار مي دهيم كه به دنبال رياست و برتري در زمين و تغيير طرح و برنامه خداوند در زندگي نيستند و البته سرانجام اختصاص به اهل تقوي دارد.
روزنامه كيهان

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي از كجا ضربه مي خورد؟
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
در اين يادداشت به نقاط آسيب زاي انقلاب اسلامي از منظر امام خميني(ره) اشاراتي مي شود.
انقلاب اسلامي يك انقلاب بنيادين و فراگير بود. زيرا از يكسو داراي ايدئولوژي بوده و در تمامي عرصه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، صاحب نظريه و طرح بوده و از سوي ديگر تمامي اجزاء ضروري يك انقلاب پايدار يعني رهبري توانا، ارتباط عميق با توده مردم، انگيزه براي براندازي رژيم گذشته و قدرت خلق نظام سياسي تازه با همه نهادهاي مرتبط با آن را در خود داشته است. به همين دليل اين انقلاب توانست به سرعت، سرفصلي از تاريخ تحولات ايران، منطقه و جهان قرار گيرد و تمامي روش ها، هنجارها و مفاهيم رايج در مناسبات بين المللي را تحت الشعاع اراده خود قرار دهد. طبعاً چنين انقلابي نمي تواند به دور از گزند هجمه ها و آسيبهاي آن قرار گيرد.
براي شناسائي ماهيت خطراتي كه همواره مي تواند انقلاب را مورد تهديد قرار دهد، ابتدا بايد به يك سؤال پاسخ گفته شود: رژيم شاه به چه دلائلي در معرض انقلاب مردم قرارگرفت و سقوط كرد؟
گرچه دلائل وقوع انقلاب اسلامي را از منظرها و ديدگاههاي مختلفي مي توان برشمرد ولي از آنجا كه شكل گيري، هدايت و رهبري انقلاب را امام خميني برعهده داشتند، تلاش مي كنيم اين دلائل را از زاويه ديد امام مورد بررسي قرار دهيم.
از سه دهه عمر انقلاب، امام خميني تنها در دهه اول آن در قيد حيات بودند. اما رهنمودها، تأكيدات و هشدارهاي ايشان درمورد خطراتي كه انقلاب را تهديد مي كند، منحصر به آن يك دهه نبوده و همواره مصداق خواهد داشت.
ارزيابي ديدگاههاي امام نشان مي دهد كه رژيم شاه به خاطر عوامل زير سقوط كرد.
۱) استبداد وسلب آزادي از مردم. از نظر امام يكي از مهم ترين دلائل شكل گيري انقلاب، اختناق شاهنشاهي و شيوه حكومتي شاه بود: «آنچه اساس اين انقلاب است و آنكه اساس اين انفجارهاست، خود اين آقا (محمد رضا پهلوي)۱ است.» و «يكي از چيزهائي كه موجب پيروزي شما ها شد، همين زيادي ظلم و اختناق بود. اين اختناق وقتي زياد شد، انفجار پيدا مي شود. دنبال يك اختناق طولاني، هي عقده ها زياد مي شود و منتظرند يك صدائي درآيد فريادي درآيد، ديگران دنبالش بروند.» ۲
و سپس نتيجه مي گيرند «حكومتها بايد عبرت بگيرند از اين وضعي كه در ايران پيش آمد و بدانند اختناق، انفجار مي آورد.» ۳
۲) ماهيت طاغوتي رژيم شاه. اعتقاد امام همواره اين بوده كه حكومت شاه طاغوتي است و بايد از بين برود:
«ما اميدواريم كه با پيوستن به هم بتوانيم اين طاغوت ها را تا آخر از بين ببريم و به جاي آن يك حكومت عدل اسلامي كه مملكت ما براي خودمان باشد و همه چيزمان به دست خودمان باشد.... ۴ و «اين تحولي كه الان در كشور ما هست همه اش روي اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مي خواهيم، طاغوت را نمي خواهيم.» ۵
۳) ترويج فساد: امام معتقد بودند يكي از مسائلي كه مردم ايران را به ستوه درآورد فساد دامنگير نهادهاي رژيم شاهنشاهي بود. البته به زعم امام خود نهاد سلطنت فساد برانگيز و ريشه ي مفاسد بود. «همه ي فسادها زير سر رژيم شاهنشاهي بود. در تاريخ از اولي كه رژيم شاهنشاهي پيدا شده است تا حالا كه ما مشاهده مي كنيم، هر چه مفسده بوده رژيم شاهنشاهي اين مفاسد را ايجاد كرده.» ۶
و «انقلاب ايران در اثر مفاسدي است كه در هيأت حاكمه وجود دارد»۷
۴) جدائي از ملت: رژيم شاه چون برخاسته از آراء مردم نبود، هيچگونه تعلق خاطري به ملت نداشت. به قول امام «اگر اين مرد (شاه) بين مردم پايگاهي داشت، اگر نصف قدرتش را صرف كرده بود براي رضاي ملت، هرگز اين قدرت به وجود نمي آمد.» ۸ و «بزرگترين خطاي اينها همين بودكه ملت را چيزي نمي دانستند. ملت هم، همه با هم شدند براي اينكه همه ناراضي بودند.» ۹
۵) وابستگي به بيگانه: يكي از دلائل مهم شكل گيري انقلاب عليه رژيم شاه كه منجر به سقوط اين رژيم شد اعتراض مردم به وابستگي رژيم به بيگانگان بود. ملت ايران به دليل برخورداري از هويت اسلامي و ايراني ديرينه، وابستگي به بيگانه را بر نمي تابد، از اين رو اين وابستگي، محرك انقلاب است. در نظر امام خميني علاوه بر تأثير عامل مذكور در قيام ملت ايران، تأثيرات منفي وابستگي از جمله به يغما رفتن ثروت هاي ملي و آگاهي ملت از اين امور، در پيدايش انقلاب ايران دخيل بودند: «در عصر ما ملت پي برد كه شاه به واسطه ي پيوندي كه با غرب خصوصاً با امريكا دارد و همين طور با شرق، تمام مخازن ما را به باد داده بلكه نيروهاي انساني ما را به هدر داده است و فهميدند جنايات فوق العاده اي كه مرتكب مي شود به واسطه ي پيوندي است كه شاه با ابرقدرت ها دارد از اين جهت ملت ما به پا خاست.» ۱۰
امام خميني آسيب هاي انقلاب را عمدتاً داراي ريشه هاي دروني مي دانند و خطر دشمنان خارجي را به شرط اتحاد ملت و حفظ محورهاي اساسي انقلاب بي تأثير مي دانستند و هيچ گونه خطري از اين ناحيه احساس نمي كردند. امام در اين رابطه فرمودند:
«از هيچ يك از اين قدرتهائي كه در عالم هستند و ارعاب مي كنند ملت مارا، نمي ترسيم ملتي كه براي خدا قيام كند، از هيچ چيز نمي ترسد و آسيب نمي بيند.» ۱۱ امام حتي وجود دشمن خارجي را عامل انسجام ملت ارزيابي كرده مي گويند: «وقتي يك جنگي شروع مي شود، ملت ما بيدار مي شود، بيشتر متحرك مي شود.» ۱۲
امام در آسيب شناسي انقلاب، ترور فيزيكي را بي تأثير دانسته و معتقد بودند با ترور اشخاص نمي توان انقلاب را ترور كرد. ۱۳
به طور خلاصه مهمترين نقاط آسيب زاي انقلاب از ديدگاه امام خميني عبارتند از:
۱) تفرقه: امام خميني به كرات، زيانهاي تفرقه و فوائد وحدت حول محور اسلام را مورد تأكيد قرار داده و سلامت و رفاه و سعادت كشور را در گرو وحدت مردم دانسته اند. «ما اگر اختلاف سليقه داريم، اختلاف بينش داريم بايد بنشينيم و در يك محيط آرام صحبت كنيم و مسائل خودمان را حل كنيم با تفاهم مسائل را حل كنيم نه اينكه جبهه گيري كنيم. يكي يك طرف بنشيند با دار و دسته ي خودش كوشش كند در تضعيف يكديگر و كوشش كنند در تضعيف كشور اسلامي... شماها اگر مسلم هستيد، با احكام اسلام عمل كنيد اگر خداي ناخواسته تعهد اسلامي را قبول نداريد با ديد سياسي مسائل را حل كنيد. و «من اميدوارم كه تمام برادرهاي ما در اطراف ايران چه برادرهاي اهل سنت و چه برادرهاي اهل تشيع و تمام كساني كه در اين ملت هستند از اقليت هاي مذهبي همه با هم مجتمع باشند تا رفاه همه ي مسلمان ها و همه ي كساني كه در كشور اسلامي سكونت دارند، حاصل بشود.» ۱۵
۲) نگرش طاغوتي: امام خميني معتقد بود انقلاب ايران به لحاظ ماهوي از ساير انقلاب هاي دنيا متمايز است و وجه تمايز آن اسلامي بودن آن است. همان گونه كه در تعريف طاغوت از ديدگاه امام اشاره شد هر حكومتي كه محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است. خواه متوليان آن پهلوي باشد يا ديگران .«اگر اعمال ما هم يك اعمال طاغوتي باشد، براي خود باشد، نه براي ملت، دعوا بكنيم سر خودمان، نه براي مصالح ملت. اين همان طاغوت است. منتها به يك صورت ديگري درآمده اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد. يك طاغوت مثل رضاخان و محمد رضا و يك طاغوت هم مثل كارتر و امثال آنهاست يك طاغوت هم مثل ماهاست.» ۱۶
۳) وارونه نگري: وارونه نشان دادن چهره ي اسلام يكي از آسيب هاي تهديد كننده ي نظام اسلامي است كه امام درباره ي آن هشدار مي دادند. زيرا كنار گذاشتن ظاهر اسلامي در ايران ناممكن است ولي وارونه به تن نمودن آن آسان است. وانگهي اگر اسلام وارونه به تن شود نه تنها كارگزاران نظام ضربه مي بينند كه از ديدگاه امام مكتب (اسلام) از همه ي امور مهم تر است: «اگر روحانيون كه در اين جامعه هستند روي موازين مقررات به طور دقيق عمل نكنند، اگر دولت به طور دقيق عمل نكند... و اعمالشان را تطبيق ندهند با اسلام، يك صورت قبيحي از اسلام در خارج منعكس مي شود... الان يك تكليف بسيار بزرگي به عهده ي همه ي ماست. من يك طلبه هستم و اين تكليف را دارم. آقايان [روحانيون] اين تكليف را دارند. ساير قشرها هم دارند كه كوشش كنيم وجهه ي اسلام را آن طور كه هست نمايش بدهيم نه آن طور كه خلفايي مثل معاويه و يزيد... جلوه مي دادند... و اسباب اين مي شد كه يك وقت وجهه ي اسلام را در دنيا دگرگون كنند.» ۱۷
۴) سوءاستفاده از آزادي: يكي از چهار ستون نظام اسلامي در انديشه ي امام، آزادي است. هر حكومتي كه ميل به استبداد كند، طاغوت است زيرا خلاف موازين اسلامي عمل كرده است: «اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم. ما تابع آراي ملت هستيم. ملت ما هر طوري رأي داد ما هم از آن تبعيت مي كنيم. ما حق نداريم خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان يك چيزي را تحميل كنيم.» ۱۸
۵) وابستگي اقتصادي: امام خميني تقويت بنيه اقتصادي كشور را از اهم ضروريات براي تحكيم استقلال كشور دانسته و معتقد بودند بدون استقلال اقتصادي و خودكفائي، استقلال در ساير زمينه ها نيز ممكن نيست. «اگر مملكت در اقتصاد نجات پيدا نكند، و وابستگي اقتصادي داشته باشد همه جور وابستگي دنبالش مي آيد و وابستگي سياسي هم پيدا مي كنيم.» ۱۹
۶) تجمل گرائي: اشرافي گري و تجمل گرائي نيز از آسيب هاي عمده نظام بشمار مي رود. امام در اين رابطه مي فرمايند: «آن چيزي كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه ي آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترويج نموده و جمهوري اسلامي را به پا كردند و طاغوت را از ميان بردند، كيفيت زندگي اهل علم است. اگر خداي نخواسته مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده اند، عمارت درست كرده اند و رفت و آمدهايشان مناسب شأن روحانيت نيست و آن چيزي را كه نسبت به روحانيت دردلشان بوده است از دست بدهند از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهوري اسلامي همان.» ۲۰
بنابراين اگر چه امام خميني در دو سوم از عمر انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در قيد حيات نبودند اما آنچه كه ايشان به عنوان نقاط آسيب رسان به انقلاب و نظام برشمردند، اكنون نيز «عوامل اصلي تهديد» شمرده مي شوند.

پي نوشت ها:
۱. امام خميني، صحيفه نور، ج ۲، ارشاد اسلامي، ص ۵۷.
۲. همان، ج ۷، ص ۲۷۹.
۳. همان، ج ۷، ص ۷۳.
۴. همان، ج ۵، ص ۵۸.
۵. همان، ج ۱۰، ص ۲۳۳.
۶. همان، ج ۳، ص ۶۶.
۷. همان، ص ۱۶۸.
۸. همان، ج ۷، ص ۵
۹. همان، ج ۱۱، ص ۱۲۸.
۱۰. همان، ج ۴، ص ۱۸۳.
۱۱. همان، ج ۱۳، ص ۲۹.
۱۲. همان، ج ۱۳، ص ۱۵۷.
۱۳. همان، ج ۷، ص ۱.
۱۴. همان، ج ۱۴، ص ۳۸.
۱۵. همان، ج ۱۳، ص ۲۷.
۱۶. همان، ص ۷۵.
۱۷. همان، ج ۷، ص ۳۳.
۱۸. همان، ج ۱۰، ص ۱۸۱.
۱۹. همان، ج ۱۱، ص ۱۱۷.
۲۰. همان، ج ۱۹، ص ۱۸۸.
خبرگزاري ايرنا

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش مديريت ولائي در انقلاب و دفاع مقدس
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران زماني به وقوع پيوست كه يكي از متداول ترين روشهاي حكومتي، نظام ليبرال دموكراسي بود كه فرد را پايان تاريخ مي دانست و اين تحفه غربي را نسخه درمان همه جوامع مي ديد.
دفاع از سرزمين و انقلاب اسلامي از اوجب واجبات و بر همه تكليف شد.
يكي ديگر از روشها ؛ نظام تك حزبي اقتدارگرا يا همان نظام ديكتاتوري بود كه سايه شوم و سياه خود را بر سر كشورهاي ضعيف و متوسط، با حمايت همان داعيان حقوق بشر افكنده بود كه با عوام فريبي، حيله و زور برجهان سيطره پيدا كرده و منابع ملي و انساني را به يغما مي برد. برخي حكومتهاي به ظاهر اسلامي و مرعوب نيز در منطقه حضور داشتند كه تعيين كننده نبوده و خود نيز جزئي از مستعمرات خاموش براي غرب محسوب مي شدند؛ كه به اتفاق شاه مخلوع ايران منابع سرشار منطقه و نيز عزت ملي و بشري را دو دستي تقديم غرب نموده و عروسك خيمه شب بازي آنها شده بودند.
در اين شرايط انقلاب اسلامي ايران به نفس امام و غيرت ديني مردم بوقوع پيوست .دنياي استراتژيك غرب در منطقه فروريخت و منافع آنها و موقعيت نظام صهيونيست نيز سخت به خطر افتاد و حكومتي در اين عصر پا به معاملات بين المللي گذاشت كه ادبياتي نو به نام اسلام ناب محمدي(ص) از جنسي شيعي و ولايي را به جهان معرفي نمود؛ گويي تاريخ صدر اسلام تكرار شده و اين اتفاق لرزه بر تاج و تخت نظامات مذكور انداخت و همه، منافع و موقعيت خود را در منطقه در خطر ديدند. لذا در ابتداي انقلاب براي مقابله با آن از هيچ تلاشي براي فروپاشي آن دريغ نكردند. انقلاب به سرعت با تحريك غرب درگير منازعات داخلي شد و حركتهاي استقلال طلبانه در صدد پاره پاره كردن كشور برآمدند و ايران را دچار بحران داخلي و مخاطره كردند.
انقلاب اسلامي ايران به نفس امام و غيرت ديني مردم بوقوع پيوست .دنياي استراتژيك غرب در منطقه فروريخت و منافع آنها و موقعيت نظام صهيونيست نيز سخت به خطر افتاد و حكومتي در اين عصر پا به معاملات بين المللي گذاشت كه ادبياتي نو به نام اسلام ناب محمدي(ص) از جنسي شيعي و ولايي را به جهان معرفي نمود
همزمان فعاليت ضد انقلاب در شهرهاشروع شد؛ ترور، بمب گذاري ايجاد فضاي رعب و وحشت از ديگر برنامه هاي دشمن بود. در پي تسخير لانه جاسوسي آمريكا برنامه آنها براي از بين بردن انقلاب افشا شد. تحريم ايران، بلوكه كردن دارائيها و محاصره اقتصادي بر اين انقلاب نوپا، فشاري مضاعف مي آورود؛ اما انقلاب همچنان سرپا ايستاده بود تا اينكه حمله به طبس طراحي شد و اين عمليات نيز جز شكست و روسياهي چيزي عايد دشمن نكرد. پس از آن كودتاي نوژه توسط غرب با همدستي ايادي داخلي طراحي شد كه به لطف خدا در نطفه خفه شد. لذا راهي جز جنگ براي دشمن باقي نماند.آمريكا و بلوك غرب و شرق هم پيمان شدند تا از طريق جنگ ايران را به زانو در آورند. صدام كه در خلأ حضور شاه خود را ژاندارم منطقه مي دانست و به دنبال رهبري اعراب بود، بهترين و بيشترين انگيزه و زمينه را براي ورود به جنگ با ابران داشت لذا او را تحريك و با ايران درگير نمودند. وي با حمايت غرب و شرق و پول اعراب منطقه، حمله ي گسترده و سنگيني را بر عليه ايران انقلابي آغاز كرد در زماني كه ارتش ايران در شرايطي نامناسب قرار داشت و حاكميت به صورت كامل مستقر نشده و نوپا بود؛ ايران خود را با جنگي تمام عيار روبه رو ديد. لذا دفاع از سرزمين و انقلاب اسلامي از اوجب واجبات و بر همه تكليف شد.
جنگ تحميلي نه تنها نتوانست ايران را به زانو در آورد بلكه با پيوند امام وامت به دفاعي مقدس تبديل شد و ايران اسلامي را به تمام دنيا معرفي و انقلاب اسلامي را به سراسر دنيا صادر نمود.
در شرايطي كه ايران شديدا درگير بحران هاي داخلي بود و جنگ تازه از راه رسيده بر آن سايه افكنده بود، در رأس اداره ي ايران، تفكري غير انقلابي، غيرولائي و ليبرال حاكم بود كه مسئوليت فرماندهي كل قوا را نيز در دست داشت، بني صدر كه رئيس جمهور آن زمان بود با خيانت هاي خود و اطرافيانش زمينه را براي شكستهاي پي در پي بوجود آورد به گونه اي كه ۹ ماه اول جنگ بيش از ۲۳۰۰ شهر و روستا از جمله خرمشهر، سوسنگرد، بستان، هويزه، مهران، دهلران، قصر شيرين، سرپل ذهاب، نفت شهر و... به دست دشمن افتاد و در اين راه بهترين جوانان اين مرز و بوم به خاك و خون كشيده شدند و مقاومتهاي دليرانه مردم غيرتمند ايران با خيانتهاي بني صدر در هم شكسته مي شد و بخشي از سرزمين مقدس ما زير چكمه ها و شني تانكهاي دشمن به لرزه در مي آمد. اين تفكر ناپاك با طراحي دشمن اجازه ي انسجام و مقاومت مردمي و به حركت در آوردن ماشين جنگي ارتشي مؤمن بجاي مانده از انقلاب را نمي داد و با مديريت غلط خود آنها را به شكست مي كشاند.
در اين زمان كه كشور سخت در مخاطره بود با تدبير حضرت امام و اقدام مجلس شوراي اسلامي بني صدر از رياست جمهوري عزل و فرماندهي كل قوا در دست با كفايت حضرت امام قرار گرفت. تفكر انقلابي و ولائي بر جبهه ها حاكم شد. به سرعت مردم منسجم و بسيج و سپاه و ارتش در كنار هم اداره ي جنگ را به عهده گرفتند و بار ديگر اين تفكر با پيوند مردم و ولايت مديريت جنگ را به دست گرفت و پيروزي ها يكي پس از ديگري رقم خورد، شهر و روستاهاي زيادي آزاد شدند و پيروزيهاي غرورآفرين همچون عملياتهاي بيت المقدس، فتح المبين، والفجرها و كربلاها نصيب ايران شد.
دشمن كه با تمام استعداد و امكانات به صورت همه جانبه كمر به شكستن انقلابي و نظام اسلامي بسته بود ناچار به پذيريش شكست شد و نظام جمهوري اسلامي با تمام قدرت و صلابت در ميان نظامات متداول دنيا قد برافراشت و به همه ثابت كرد كه به قدرتي بلامنازع در منطقه تبديل شده است و اين نوع نظام مي تواند بهترين اداره كننده ي حكومت و بشريت باشد. جنگ تحميلي نه تنها نتوانست ايران را به زانو در آورد بلكه با پيوند امام وامت به دفاعي مقدس تبديل شد و ايران اسلامي را به تمام دنيا معرفي و انقلاب اسلامي را به سراسر دنيا صادر نمود؛و الگوي انقلاب و دفاع مقدس زمينه بوجود آمدن نهضت هاي اسلامي و حركت هاي انقلابي در اقصي نقاط جهان به خصوص خاور ميانه گرديد و آتش بر افروخته شده توسط دشمن دامنگير خودش شد و اين آتش هرگز خاموش نشد.علي رغم همه عداوت ها و كينه توزي ها،انقلاب اسلامي ايران هم چنان پا برجاست و روشني بخش بشريت.نصرت الهي را به همه مستضعفان جهان نويد مي دهدو چشم وچراغ و اميد آزادگان جهان است.
خداوندا!اين اسلام شيعي و ولايي را از ما مگير وبر سايه ولايت كه محور وحدت و همه پيروزي هاست بيافزاي.

رضا ساعي شاهي
مقالات ارسالي به آفتاب

 
 
 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش معلمان در پيروزي انقلاب اسلامي ايران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
رهبري فرهمند كاريزماتيك با رويكرد اسلامي امام خميني توانست بر كليه فرمولهاي حسابگرانه غربي ها در جهان پيروز گردد. او علاوه بر اينكه خود را سرباز دين و مكتب مي دانست، از مشروعيت مردمي نيز بهره مي جست و رفراندوم او براي تائيد انقلاب اسلامي يكي از بي نظيرترين جلوه هاي حضور مردم در عرصه اجتماعي است.
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا»
انقلاب اسلامي ايران يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخي در قرن بيستم است. جهان در سال ۱۳۵۷ شمسي شاهد ظهور يك جهان بيني و خيزش يك ايدئولوژي با نام انقلاب اسلامي شد. قطعا در حافظه تاريخي ملت ايران و ملل دنيا خواهد ماند كه رادمردي از تبار ائمه(ع) و فقط با پشتوانه ايمان، با مبارزات پانزده ساله خود توانست تمام افكار جهانيان را به خود جلب نمايد. او در آخرين يادگاري هاي خود مي گويد: اين انقلاب دستاورد ميليونها انسان ارزشمند است. اين انقلاب سيطره استعمار را در ايران براي هميشه از بين برد و سعادت فرزندان كشور را بيمه نمود.
رهبري فرهمند كاريزماتيك با رويكرد اسلامي امام خميني توانست بر كليه فرمولهاي حسابگرانه غربي ها در جهان پيروز گردد. او علاوه بر اينكه خود را سرباز دين و مكتب مي دانست، از مشروعيت مردمي نيز بهره مي جست و رفراندوم او براي تائيد انقلاب اسلامي يكي از بي نظيرترين جلوه هاي حضور مردم در عرصه اجتماعي است.
ياد آن روزي كه بهمن گل ببار آورده بود
وان زمستاني كه مستان را بهار آورده بود
ياد باد آن دل تپيد ن هاي مشتاقان يار
وان عجب نقشي كه آن زيبانگار آورده بود
ما بر اين اعتقاديم كه انقلاب اسلامي ريشه اي كاملا فرهنگي دارد علي رغم اينكه واقفيم حضور فرهنگي غرب از جمله آمريكا و انگليس در ايران يك توالي چند صد ساله دارد، اما اين حضور در دهه هاي قبل از پيروزي انقلاب رنگ و جلوه ويژه اي به خود گرفته بود. تسلط فرهنگي و حقوقي و تدوين قانون كاپيتولاسيون، پوشش كاملا غربي، در محاق ماندن و در حاشيه ماندن فرهنگ ديني كه با باور مردم گره خورده بود سبب شد تا عاملين فرهنگي كشور يعني فرهنگيان و معلمان در خط مقدم مبارزه به جنب و جوش بيفتند. هزاران فرهنگي از جمله دانش آموزان با تاسي به پيام آور انقلاب يعني امام خميني، خود را براي حضوري چشمگير آماده مي كردند. شركت در مجالس و محافل بحث، بسط ايدئولوژي انقلاب، تنوير تفكر انقلابي، مبارزه با فقر فرهنگي، سوق دادن اذهان به تمدن ديني ايراني، مقابله با توطئه هاي فرهنگي، پرهيز دادن جوانان و نوجوانان از جذابيتهاي فرهنگي غرب از جمله سينما و مجالس لهو و لعب، تبيين خودباوري در جوانان و نوجوانان، تحليل انديشه هاي نويسندگان غرب ستيز و دهها مولفه ديگر كه زحمت پرداخت آن را معلمان به دوش مي كشيدند. مي دانيم چه بسيار معلماني كه در اين راه از جان خويش نيز گذشتند حتي مي توان چندين استان كشور را نام برد كه اولين شهيد آن نيز از بين معلمان بوده است.
رسالت ديگر معلمان كه بر خلاف سرمايه گذاري غرب در ايران عملي شد پس از ورود امام به ايران بود. پس از پانزده سال فراق و دوري، اين بزرگمرد تاريخ به وطن خود بازگشت.
رواق منظر چشم من آشيانه توست
كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست
دوران بسيار سخت و دشواري بود اما براي طراحان و صاحبان انقلاب، شيرين. نقش آگاه سازي و حمايتي فرهنگيان با رويكرد تازه اي آغاز شد. در اين برهه حساس، فرهنگيان از معدود قشرهايي بودند كه مي توانستند مسئوليت هاي نهادهاي انقلابي و اداري را به عهده بگيرند و در دوران تثبيت انقلاب اسلامي نقش بي بديل معلمان بر كسي پوشيده نيست. معلمي با همه سادگي هايش رئيس جمهور مي شود و معلمي ديگر نخست وزير؛ او شهيد هميشه زنده رجايي و يار وفادارش شهيد باهنر مي باشد.
نظم، تواضع، انصاف، عدالت، مدارا، معنويت، خلوص، قناعت، آزاد انديشي، عدم تكلف، صبوري، خيرخواهي، پركاري، تعادل در انديشه و روش و منش خوب و هر آن چيزي كه معلم شهيد مطهري در كتاب معلم نمونه ذكر مي كند، در شهيد گرانقدر رجايي حلول مي نمايد و او مرد ديگري درتاريخ زرين انقلاب اسلامي مي شود و افتخاري براي فرهنگيان كه هميشه به عنوان الگو برايشان باقي مي ماند.
معلمان متعهد تصميم مي گيرند در شرايط سخت انقلاب خود را براي تصدي نهادها و مسئوليت ها آماده كنند و تعداد بي شماري از اين وزارتخانه، مامور در نهادهاي سياسي، اجتماعي فرهنگي مي شوند كه همچنان ادامه دارد. يعني در پرونده انقلابيون ايران اگر بررسي به عمل آيد، معلمان نقش پررنگي را ايفاء كرده اند كه در هر حال به عنوان يادگار در اذهان مانده است.
غربي ها از جمله پير استعمارگر و آمريكاي متجاوز در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن تنها راه مقابله با ملتها را در حوزه فرهنگ و انديشه مطالعه كرده اند. آنها دريافتند؛ تنها حوزه اي كه اگر آسيب ببيند و اين آسيب ديدگي مي تواند به بهاي ريزش و از هم پاشيدگي ساختار يك حكومت منجر شود، حوزه فرهنگي است. از اين حيث سعي نمودند از طريق رسانه ها و فراورده هاي فرهنگي، كتاب، فيلم، لباس، مد و... وارد شوند. در اين ميان آنهايي كه با بيست ميليون جوان و نوجوان مستقيما در ارتباط بودند معلمان بودند و همچنان معلمان هستند. انسانهايي كه علي رغم دورماندن از حقوق اجتماعي خود نسبت به ديگر اقشار، با نجابت و تعهد بر سرمنشور و پيمان خويش باقي ماندند! زيرا هدف مقدس، تعهد آور است و تعهد، مسئوليت مي آفريند و مسئوليت بدون رنج، معني واقعي خود را پيدا نمي كند. مسئوليت خطيري كه معلمان در بدو انقلاب اسلامي با آن روبرو بودند تغيير در نوع گفتمان و ادبيات انقلاب اسلامي بود. همچنان بعد از پيروزي انقلاب نيز اين ادبيات دستخوش حوادث بود. گروهها و دسته بنديهاي مختلف با لباس مدافع انقلاب، خود را در آستين انقلاب پنهان نموده و سعي مي كردند در كانون جوانان و نوجوانان نفوذ نمايند كه در اين ميان، فرهنگيان با تجليل و تجزيه صحيح انقلاب در سركلاسها اطمينان و اعتماد بيشتري را از طرف دانش آموزان به خود جلب كردند. پر بيراهه نيست كه بگوييم كانونهاي فرهنگي از جمله رسانه ملي صدا و سيما، وزارت ارشاد اسلامي، آموزش عالي، وزارت امور خارجه برگرفته از انسانهاي بي توقع يعني معلمان رقم خورده است.
و چه حديث آشنايي است كه امروز اگر هر مسئولي را در حوزه دانايي محوري مورد مطالعه قرار دهيم افتخارات خود را با نام معلمي معرفي مي نمايد. امام بزرگوار نهاد آموزش و پرورش را مهمترين ركن حيات فرهنگي و موثرترين عامل رشد اجتماعي مي دانستند و معتقد بودند سنگر واقعي اصلاحات اجتماعي و حافظ باورهاي ديني، مدارس هستند. معلمان مسئوليت خطير اين فرآيند را به عهده دارند و بارها و بارها بر اين امر تاكيد مي نمودند. با همه تفاسير، انقلاب اسلامي مديون هزاران شهيد گمنامي است كه دغدغه عدالت و فرهنگ داشتند، آرامش شب آنان به يقين، انتخاب راه روشن فرزندان اين مرز و بوم بود. حفاظت آنان از انقلاب اسلامي تلاش براي ««همه فهمي»» انقلاب بود. آرزوي آنان اين بود كه بتوانند يك ايراني پرورش دهند كه درتوسعه ايران نقش آفرين شود. مصرانه به وحدت كلمه و رشد انساني انقلاب مي انديشيدند. اگر امروز كتابي... نوآوري و ادبيات ايراني را مي توانيم به جهانيان معرفي كنيم بايد بدانيم حاصل تلاش هاي بي صداي اسلاف فرهنگي ما بوده است؛
پا در كلاس بگذار تا جسم، جان بگيرد
احساس زنده بودن در من توان بگيرد
من باشم و دوباره، سرسبزي سرودن
خاموشي عواطف در من زبان بگيرد
بر تخته هاي تيره خطي كشيده از نو
خطي كه شعله آن در آسمان بگيرد

منابع و مآخذ:
-۱ قرآن كريم
-۲ معلم نمونه (سيري در انديشه هاي تربيتي شهيد مطهري) تاليف علي تاجديني، انتشارات تاويل - چاپ سوم، زمستان ۸۰
۳ - محرم راز، اشعار عرفاني حضرت امام، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، ۱۳۶۹
-۴ وصيت نامه حضرت امام خميني(ره)
-۵ نوسازي جامعه از ديدگاه امام خميني، محمد حسن حسني، انتشارات موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دهم، زمستان ۷۸
-۶ حضور، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، جلد ۱۲ و ۲۸
عباس شكوري(كارشناس ارشد پژوهش)
روزنامه رسالت

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش تلويزيون صداي آمريكا در تحريف تاريخ انقلاب اسلامي ايران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
تلويزيون صداي آمريكا (VOA)، در برنامه ي جمعه شب به وقت ايران مورخ 14/4/1387، با حضور دو چهره ي سرشناس سلطنت طلب، حملات و شبهاتي را در دو محور، يكي پيرامون اظهارات اخير دبيركل نهضت آزادي ايران مبني بر بازگشت به اصول قانون اساسي اول و ديگري نقش ايشان در محاكمات اميران نظامي و سران رژيم پهلوي، مانند آقايان تيمسار رحيمي فرماندار نظامي تهران در دوران انقلاب و ژنرال نصيري، از عوامل كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و رييس ساواك، مطرح كرد كه عموما نادرست بودند. به منظور روشن شدن افكار عمومي، اظهارات ياد شده به شرح زير مورد نقد قرار مي گيرند:
۱) آقاي دكتر ابراهيم يزدي در مصاحبه مورخ 23/3/87 با خبرنگار نشريه ي اينترنتي " روز " گفته بودند كه براي خروج از بن بست كنوني راهي وجود ندارد، جز بازگشت به قانون اساسي اول كه در آن، نهاد رهبري و جايگاه ولايت فقيه پيش بيني نشده بود و رهبر فقيد انقلاب نيز آن را امضا كرده بودند. به رغم اظهارات ميهمانان برنامه ي تلويزيوني ياد شده، اين پيشنهاد راه كاري در چارچوب ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران بوده، منطبق با شيوه هاي اصلاح طلبي و نه براندازي قابل توجيه است. يافتن هرگونه راه حل نهايي و موثر براي عبور از بحران هاي سياسي ايران هنگامي ميسر است كه براي همه ي قشرها و گروه ها قابل قبول باشد و به موجب آن، حقوق، حضور و انتظارات هيچ گروه و قشري حذف و ناديده گرفته نشده باشد. در اين پاگرد تاريخي، يك بار براي هميشه بايد به حذف قهرآميز و خشونت بار ادواري گروه هاي سياسي و اجتماعي دگرانديش و خارج از حيطه ي حاكميت پايان داده شود و اين امر تنها در صورتي امكان پذير است كه ميثاق يا قرارداد ملي - قانون اساسي – آن چنان تنظيم شده باشد كه حداقل حقوق و انتظارات قابل قبول براي تمام گروه ها، نيروها و انديشه ها را در بر گيرد. به نظر مي رسد كه قانون اساسي اول جمهوري اسلامي ايران از اين ويژگي برخوردار بوده است.
ميهمانان برنامه ي صداي آمريكا به اين نكته توجه نداشته اند كه منظور از قانون اساسي اول، آن پيش نويس قانون اساسي است كه زير نظر دولت موقت شادروان مهندس بازرگان تدوين شده و به امضاي رهبر فقيد انقلاب نيز رسيده بود، نه قانون اساسي مصوب مجلس خبرگان قانون اساسي. در اصل يكم پيش نويس ياد شده نوشته شده بود كه نوع حكومت ايران جمهوري اسلامي است و اصل دوم آن، تعريفي جامع و مانع از نظام جمهوري اسلامي ايران ارايه مي كرد. در آن پيش نويس، اثري از ولايت فقيه و نهاد رهبري در كنار ساير نهادهاي قانوني نظام جمهوري اسلامي ايران به چشم نمي خورد. اما به موجب اصل ۶۶ و فصل دهم آن، نهاد شوراي نگهبان، البته با سازوكاري دمكراتيك و با انتخاب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، پيش بيني شده بود. از سوي ديگر، پيش نويس مذكور به تصويب شوراي انقلاب رسيده و رهبر فقيد انقلاب نيز آن را امضا كرده بودند. افزون بر آن، نه تنها ايشان بلكه روحانيان برجسته حزب جمهوري اسلامي ( آقايان بهشتي، هاشمي و خامنه اي) اصرار داشتند كه همان متن، بدون ارجاع به مجلس موسسان به همه پرسي ( رفراندوم ) گذاشته شود. به بيان ديگر، بنا بر نظر رهبر فقيد انقلاب، جمهوري اسلامي بدون ولايت فقيه نيز امكان پذير تلقي مي شده است. از اين رو، بازگشت به آن متن پيشنهادي، كه مورد تاييد رهبري وقت بوده است، در چارچوب ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران قابل بررسي است و ضمن آن كه يك راه كار عملي به نظر مي رسد كه مي تواند در حل مشكلات كنوني موثر باشد، در چارچوب موازين اصلاحي قابل طرح است.
۲) محور ديگر اظهارات ميهمانان برنامه ي ياد شده، به متهم ساختن آقاي دكتر يزدي به داشتن نقش در محاكمات و اعدام هاي سران نظام سياسي پيشين باز مي گشت. در اين باره، نكاتي چند قابل توجه است: نخست آن كه باعث شگفتي است كه كساني كه خود را كارشناس حقوق بين الملل مي دانند ولي اتهامات سنگيني مانند قتل يا صدور حكم اعدام به ديگران، ازجمله آقاي دكتر يزدي، وارد مي سازند، يك بار نيانديشيده اند كه بنا بر يك اصل حقوقي معتبر در سراسر جهان، اثبات ادعا بر عهده ي مدعي است. اگر آنان ادعاي دخالت دكتر يزدي را در محاكمه يا اعدام سران رژيم گذشته دارند، آيا احساس وظيفه نمي كنند كه بر اساس موازين حقوقي و مباني عقلي، اثبات اين ادعا و ارايه ي اسناد محكمه پسند به عهده ي ايشان است؟ نقل قول از يك روزنامه نگار بي اطلاع كه در موارد متعدد دچار خطا شده است، چه ارزش حقوقي مي تواند داشته باشد؟ روزنامه نگار مورد اشاره، حتي نمي داند كه آقاي دكتر يزدي در كدام دانشگاه در آمريكا كار مي كرده است.
به راستي، آيا اين وظيفه ي آقاي دكتر يزدي است كه بي گناهي اش را اثبات كند، آيا صرف حضور آقاي دكتر يزدي در يك جلسه مطبوعاتي، گواه تصميم گيري يا صدور حكم از سوي ايشان است؟ در آن جلسه، نزديك به ۳۰ نفر ديگر نيز حضور داشته اند. پس چرا اين اتهام هرگز به هيچ فرد ديگري نسبت داده نشده است؟ در حالي كه آقاي دكتر سيد احمد صدر حاج سيد جوادي كتبا اعلام كرده اند كه مسووليت بازجويي از تيمسار رحيمي به عهده ي ايشان بوده است و از سوي ديگر، برخي افراد ديگر كه در آن جلسه حضور داشته اند و امروز با صداي آمريكا همكاري دارند، نيز به دفعات مكرر خلاف اين ادعا را گواهي كرده اند، طرح مجدد و اصرار بر اين ادعا و افتراي واهي، بيان گر كدام عزم مي تواند باشد؟ نكته ي ديگر آن كه آيا ميهمانان برنامه ي مورد بحث و ديگر متهم كنندگان، به اين موضوع نمي انديشند كه آقاي دكتر يزدي در آن برهه، در بدنه ي اجرايي حاكميت ( دولت يا قوه مجريه ) حضور داشته اند، حال آن كه احكام اعدام به وسيله مقامات قضايي وقت صادر شده است ؟ متاسفانه، تلويزيون صداي آمريكا نيز، به دور از شأن و رسالت رسانه اي، در ايجاد و تشديد فضاي توهين و افترا نقش فعال بازي مي كند. درست است كه هر كس آزاد است كه نظرش را در تلويزيون بيان كند و مديريت تلويزيون، مسوول گفتار ديگران نيست. اما آيا بنا بر قواعد دمكراسي مورد نظر صداي آمريكا، افراد مجازند كه انواع افتراها و اتهامات را نيز به ديگران وارد سازند؟ آيا مرزهاي دمكراسي و آزادي در همه ي نظام هاي سياسي دمكراتيك جهان به پاي بندي به حريم قانون و رعايت اصل عدم ضرررساني به حقوق مادي و معنوي آحاد جامعه محدود نمي شود؟ و آيا كشوري هست كه در مقررات جزايي آن، افترا و دروغ پردازي جرم نباشد؟
۳) اين بسيار دور از جوانمردي و موازين اخلاق سياسي است كه فردي در سي سال پيش به خاطر مخالفت با اعدام هاي ياد شده مورد اعتراض گروه هاي انقلابي آن زمان قرار گيرد و اينك به دست داشتن در آن اعدام ها متهم شود. در اين زمينه، توجه به اسناد زير خالي از لطف و فايده نيست:
در صفحه ي اول شماره ي مورخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ روزنامه ي كيهان، عكسي از آقايان دكتر يزدي، تيمسار رحيمي و تيمسار نصيري مربوط به آن جلسه ي معروف چاپ و در كنار آن نوشته شده است: « تيمسار رحيمي در كنفرانس مطبوعاتي ». همچنين، در صفحه ي ۸ همان روزنامه به تاريخ ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ گزارش آن كنفرانس مطبوعاتي آمده است و در زير عنوان " دادگاه اسلامي " چنين ديده مي شود: « دكتر ابراهيم يزدي در پايان مصاحبه گفت: انقلاب ما انقلاب اسلامي است. ما، صرف نظر از رفتار دشمنانمان، هرچه بوده و باشد با احترام با آن ها رفتار خواهيم كرد تا به دادگاه تحويل داده شوند و عادلانه محاكمه شوند. انقلاب اسلامي و رفتار ما بر اساس جهان بيني اسلامي است. »
در صفحه ي ۷ كيهان مورخ ۷ اسفند ۱۳۵۷، در ستوني زير عنوان " محاكمات انقلابي متوقف شد "، به نقل از رهبر وقت انقلاب نوشته شده است: « نظر به اين كه تسريع در محاكمات و اجراي احكام درباره ي جنايت كاران في الجمله منتفي شده است، لازم است از اين پس محاكمات زير نظر شوراي انقلاب اسلامي و دولت اسلامي صورت گيرد و به همين منظور دستور داده شده است كه شوراي انقلاب، آيين نامه ي جديدي تنظيم و تصويب نمايد و لازم است كه تا زمان تنظيم اين آيين نامه و ايجاد دادگاه مركزي، محاكمات متوقف شوند ». آيا درج اين خبر، گواه مخالفت آقاي دكتر يزدي و همكارانش در دولت موقت و شخص مهندس بازرگان نسبت به سازوكار دادگاه هاي انقلابي محسوب نمي شود؟
باز هم در صفحه ي ۲ كيهان مورخ ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ به نقل از آقاي دكتر يزدي چنين درج شده است:
« ما معتقديم همان گونه كه در دوران هاي گذشته اين افكار عمومي و اين سازمان هاي بين المللي به عنوان يك بخش از كل مبارزات ملت ما فعاليت هايي در خارج از كشور انجام مي دادند و همين سازمان ها موثر بودند، حالا هم آن ها مي توانند در جهت خلاف ما موثر باشند. اما حرف اين سازمان ها اين نيست كه چرا مثلا شما نصيري را كشتيد. مي گويند كه چرا شما داريد اين قدر مفت و بي جهت اين افراد را محاكمه مي كنيد. مساله ي دادگاه هاي ما يكي از مسايلي است كه تمام دنيا دارد به آن توجه مي كند. ببينيد كه اين موازين شرعي كه ما مي خواهيم به آن ها ارايه دهيم چيست. بنابراين اين دادگاه ها فقط محاكمه ي جنايت كاران نيست، بلكه ارايه ي معيارهاي خودمان به جهانيان است. كافي نيست كه ما به مردم بگوييم كه هويدا و ديگران جرم و جنايت كردند بلكه بايد اين اسناد و مدارك را هم ارايه دهيم و در معرض افكار عمومي جهان قرار دهيم و اگر اين كار را نكنيم كشورهاي دنياي اسلام به ما مي گويند كه پس اين ها كه مي گفتيد چه شد؟.»
در ستون " يك هفته در ايران "، در شماره ۹۹۸ مجله ي اميد ايران، در گزارشي به قلم آقاي دكتر نوري زاده از وضعيت روز چنين ديده مي شود: « دكتر يزدي نيز، هنگام مراجعت از جنوب كشور گفت: محاكمه ي هويدا طولاني خواهد بود. » و در فرازي ديگر، در صفحه ي ۸ شماره ي ۹۹۷ همان مجله، در ستون " ايران در هفته اي كه گذشت"، به نقل از دكتر يدالله سحابي معاون نخست وزير، خطاب به خبرنگار هفته نامه ي نيوزويك نوشته شده است: « البته اين افراد در زمره ي بدترين جنايت كاران كشور بوده اند و اعدام آن ها مجازاتي عادلانه بود ولي بازرگان و من هيچ يك چگونگي و جريان كار را تاييد نمي كنيم. در حال حاضر، منطق انقلاب مسلط است و همه ي كارها آن طور كه ما مي خواهيم پيش نمي رود ». در همان شماره، به نقل از مهندس بازرگان گفته شده است كه « ايشان موضوع اعدام ها را از راديو شنيده اند. »
اسناد اشاره شده آشكارا ، نشان از عدم دخالت و ناخشنودي مسوولان دولت موقت، ازجمله آقاي دكتر يزدي از محاكمات به اصطلاح انقلابي سران رژيم گذشته دارد. افزون بر اين مطالب، موارد بسياري را در روزنامه هاي منتقد دولت، در اين باره در آن دوران مي توان يافت و عجيب نيست كه از جمله ي اتهامات ناروا به دولت موقت و آقاي دكتر يزدي در آن روزگار، مماشات با سران نظام گذشته و مخالفت با احكام و روند دادرسي دادگاه هاي تحت رياست آقاي صادق خلخالي بوده است. آقاي خلخالي، در خاطراتش بارها از مخالفت آقايان مهندس بازرگان و دكتر يزدي با اعدام هاي بي رويه ياد كرده است.
اگر رهبر فقيد انقلاب به توصيه ي آقاي دكتر يزدي توجه كرده و افرادي مانند فرماندار نظامي و صادركننده ي دستور تيراندازي به سوي مردم يا رييس ساواك در يك دادگاه علني محاكمه شده بودند، امروز كسي نمي توانست به تطهير نظام پهلوي و دفاع از كارگزاران فاسد آن، برخيزد و دل سوزان واقعي انقلاب و ايران را ناجوانمردانه به دست داشتن در اعدام آنان متهم كند و به خاطر حضور و نقش آفريني در انقلابي مردمي كه مهم ترين خواسته اش، استقلال كشور و آزادي ملت ايران بود، مورد سرزنش قرار دهد.
۴) لايحه ي قانوني تشكيل دادگاه فوق العاده ي رسيدگي به جرايم ضد انقلاب در ۵/۴/ ۱۳۵۸ تصويب شد و در شماره ۱۰۰۱۸ مورخ 25/4/1357 روزنامه ي رسمي براي اجرا ابلاغ شد، حال آن كه جلسه اي كه آقايان رحيمي، نصيري و دكتر يزدي و افراد بسيار ديگري، از جمله آقاي دكتر نوري زاده، در آن حضور داشتند، مربوط به روزهاي ۲۳ و ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ يعني تنها دو يا سه روز پس از پيروزي انقلاب است. به بيان ديگر، شش ماه پس از آن تاريخ، دادگاه هاي انقلاب به پيشنهاد دولت موقت تاسيس شد. جلسه مورد بحث نيز، به تصريح روزنامه ي كيهان، كنفرانس مطبوعاتي بوده است، نه جلسه ي دادگاه. حكم اعدام سران رژيم پيشين در روزهاي نخست پس از پيروزي انقلاب اسلامي به وسيله " دادگاه هاي انقلابي "، نه " دادگاه انقلاب "، به رياست آقاي صادق خلخالي "و بنابر اظهار ايشان، با اطلاع يا به دستور مستقيم رهبر فقيد انقلاب" صادر شده بود.
در صفحه ي اول روزنامه ي كيهان، به تاريخ ۱۴ فروردين ۱۳۵۸، به نقل از رهبر انقلاب آمده است:
« دژخيمان رژيم پهلوي همان روز اول بايد كشته مي شدند. مجرم محاكمه ندارد و بايد كشته شود.» آقاي خلخالي در مصاحبه اي كه در صفحه ي ۶ روزنامه ي كيهان، به تاريخ ۲۹ فروردين ۱۳۵۸، چاپ شد، ضمن انتقاد از دولت موقت كه قاطعيت انقلابي ندارد، مي گويد: « دادگاه هاي انقلاب اسلامي با يك حركت انقلابي همه ي نقشه هاي شيطاني آمريكا و اسراييل را نقش بر آب كرد و با اعدام مزدوران و سرسپردگان خودفروخته ي درجه يك رژيم جنايت پيشه ي محمد رضا پهلوي خط ارتباط آمريكا و اسراييل را به هم ريخت و به نابودي كشيد. اعدام هويدا يك عمل انقلابي بود. به نظر من اعدام اين ها احتياجي به دادگاه و تشريفات نداشت. اين ها مي خواستند مساله ي هويدا يكي دو سال طول بكشد و در گلوي ما گير كند ومساله ي بوتو تكرار شود. »
هر فرد منصف آگاه از تاريخ معاصر ايران گواهي مي دهد كه تيمسار رحيمي، آخرين فرماندار نظامي تهران در رژيم گذشته، وفق موازين معتبر حقوق داخلي و بين المللي به خاطر كشتار متعدد مردم در دوران تصدي اش، داراي مسووليت كيفري بوده است و يا آقاي نعمت الله نصيري كه در كودتاي مرداد ۱۳۳۲ عليه دولت مردمي زنده ياد دكتر محمد مصدق نقش موثر و عامليت داشت و آخرين سمت امنيتي وي، رياست سازمان مخوف ساواك بود، مسووليت حبس، شكنجه و اعدام بسياري از مبارزان دوران پهلوي را بر عهده داشته است.
نهضت آزادي ايران، با عنايت به مستندات بالا، بسيار متاسف است كه اثرپذيري برخي از مسوولان دادگاه هاي انقلابي از جريانات و فضاي روزهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي و مردمي ۱۳۵۷ و عدم توجه به نصايح و نظرات زنده ياد مهندس بازرگان و ياران ايشان در دولت موقت و اعدام و كيفر سريع و بي فايده ي افرادي مانند تيمساران ياد شده، بدون توجه به پيامدهاي آن، ضمن آن كه باعث پنهان سازي ابعاد گسترده ي فساد و بي عدالتي در آن نظام شده است، كار را به جايي رسانده است كه امروزه افرادي مانند آقاي منوچهر گنجي ـ كه عضو كابينه ي همايوني و در نتيجه داراي مسووليت مشترك در همه تصميم گيري هاي دوران حضورش در حاكميت مستبد پهلوي و شريك در جنايات آن بوده است ـ با دستيازي به شيوه هاي فرافكنانه و تطهير عملكرد نظام سياسي سابق، در واقع امكان پاك جلوه دادن خود و گريز از مسووليت و مجازات عادلانه را يافته است و از رهگذار بي درايتي برخي از مسوولان نظام جمهوري اسلامي، امكان يافته است كه بر مشكلات عميق ساختاري نظام پيشين، كه اسباب قيام مردمي ۱۳۵۷ را پديد آورد، سرپوش گذارد.
محمد رضا پهلوي، در ۱۵ آبان ۱۳۵۷، پس از مشاهده ي سيل انبوه شركت كنندگان در تظاهرات عليه نظام استبداد مطلقه ي سلطنتي، در پيامي به ملت ايران گفت: « مردم! پيام انقلاب شما را شنيدم، شما ملت ايران عليه نظام و فساد به پا خاستيد. انقلاب ملت ايران نمي تواند مورد تاييد من، به عنوان پادشاه ايران و به عنواي يك فرد ايراني، نباشد. بار ديگر در برابر ملت ايران سوگند خود را تكرار مي كنم و متعهد مي شوم كه خطاهاي گذشته و بي قانوني و ظلم و فساد ديگر تكرار نشود، بلكه خطاها از هر جهت جبران نيز گردد. »، اما گويي، آناني كه وزير شاه و مسوول و شريك آن ستم ها و فسادها بودند و با اوج گيري انقلاب مردم، فرار را بر قرار ترجيح دادند، امروز خود را پهلوي طلب معرفي كرده، منكر اصالت انقلاب ۵۷ شده و بيهوده در پي برگرداندن عقربه هاي زمان به عقب هستند.
نهضت آزادي ايران، با تكيه بر اين تجربه ي تاريخي، تأكيد مي كند كه تنها راه برون رفت از وضعيت كنوني، بازگشت به آرمان هاي اصيل انقلاب اسلامي مانند استقلال، آزادي، عدالت و توسعه پايدار است. رعايت حداقل هاي اشاره شده در اعلاميه ي جهاني حقوق بشر و توجه به حق حاكميت ملت، مندرج در فصل سوم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تصحيح و اصلاح ساختارهاي حقوقي و حقيقي قدرت سياسي يگانه راهي است كه مي تواند موجب حفظ و ثبات نظامي شود كه به بهاي خون شهيدان بسيار شكل گرفته است.
در پايان، نهضت آزادي ايران يادآور مي شود كه واژگوني و تحريف واقعيت هاي تاريخي انقلاب ۱۳۵۷ در راستاي منافع ملي ايران قرار ندارد و تلويزيون صداي آمريكا را بار ديگر به رعايت اصول اخلاق حرفه اي و شأن و معيارهاي رسانه اي فرا مي خواند.

روابط عمومي نهضت آزادي ايران
آگاه سازي

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقطه عطف انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
قيام ۱۵ خرداد نقطه عطفي در تاريخ مبارزات نيروهاي مذهبي با رژيم پهلوي بود. پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ اوج رويارويي روحانيت شيعه با رژيم استبدادي شاهنشاهي ايران بود، تا جايي كه امام خميني مبدأ انقلاب اسلامي را پانزدهم خرداد اعلام كردند. اگر براي انقلاب ها بايد مبدأ تاريخي در نظر گرفته شود و انقلاب را يك فرايند بدانيم، دقيق ترين مبدأ و آغازين درست همان ۱۵ خرداد است. زيرا روحانيت شيعه در اين تاريخ به جايي رسيد كه هيچ راه بازگشت و انعطافي در قبال رژيم در مقابل خود نمي ديد و از همين تاريخ بود كه مرجعيت شيعه به اين نتيجه رسيد كه يك راه در پيش دارد و آن سرنگوني رژيم است.
سركوبي مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ توسط رژيم شاه، اقدامي از پيش تعيين شده و هدفمند بود كه طراحان آمريكايي از قبل پيش بيني كرده بودند و شخص شاه مجري آن بود. تا حدي كه دولت "كندي" نيروهاي سركوب را در ارتش ايران تأسيس و سازماندهي نمود و شاه نيز در ۱۵ خرداد از همان نيروها استفاده كرد.
با وجود اين اقدامات خصمانه رژيم شاه، سخنراني قاطع، صريح و افشاگرانه و شاه شكن امام خميني چون بمبي در سرتاسر ايران طنين افكند و اركان رژيم را به لرزه درآورد. رژيم تصميم گرفت با دستگيري رهبر و ياران مجاهد او نهضت را سركوب نمايد، اما تقدير الهي بر آن بود كه همه اقدامات رژيم عامل تسريع و توسعه نهضت گردد.
با نگاهي تحليلي به واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، مي توان اين واقعه را نقطه شروعي براي ادامه راه انقلاب در نظر گرفت.
در اين راستا بايستي به نقطه هاي كليدي اين واقعه اشاره كرد. مهم ترين نكته اي كه مي توان برشمرد و آن را مؤثرترين عامل در اين قيام و قوام انقلاب در نظر گرفت، نيروي ايمان قوي و اخلاص است.
اين نيرو را نبايد دست كم گرفت. زيرا همه چيز ما در گروي آن است و باعث مي شود كه ما از دشمن نهراسيم. البته قابل ذكر است كه اين نيرو احساس تكليف و مسؤوليت را به دنبال مي آورد كه در تداوم راه و به ثمر رساندن كار مؤثر است.
همچنين در اين قيام جلوه بارز وحدت كلمه را نيز مي توان ديد كه همگي خواستار رسيدن به يك هدف هستند و آن توسعه كلمه وحدت و استقرا و حفظ اسلام است.
شعارها، هدف ها، راه ها و روش هاي اين نظام جديد و بديع همه از سرچشمه هاي زلال معارف و احكام اسلام و قرآن جوشيده بود. لذا پشتوانه ايمان عميق ملت ايران به اسلام و اعتماد آنان به علماي ديني، ضامن تحقق آن شعارها، ره سپردن به سوي آن هدف ها و پيمودن آن راه ها و روش ها شد.
بنابراين ملت ايران با وحدت كلمه، تمسك به اسلام و رهبري شجاعانه و حكيمانه مردي الهي، دين شناسي بزرگ و صالح، نظام جمهوري اسلامي را بر سركار آورد و نمونه بديعي از نظام سياسي را با كارگزاراني از متن مردم مؤمن و مبارز، و نه از اشراف زادگان و خان زادگان فاسد و وابسته در برابر چشم جهانيان قرار داد.
در حال حاضر برنامه هاي تبليغاتي غرب در تلاش اند تا اين انقلاب را از بين ببرند، در صورتي كه كارنامه درخشان انقلاب، آينده ديگري را رقم مي زند؛ چرا كه بيداري اسلامي همه جا را فرا گرفته و شروع اين بيداري را مي توان از واقعه ۱۵ خرداد دانست و اين بيداري سرمنشأ تحولات بوده و خواهد بود.
● بيداري اسلامي
۱۵ خرداد اولين بيداري مردم ايران بود؛ بيداري اي جهت اثبات حمايت از رهبري و آغازي براي به ثمر رساندن انقلاب.
اين بيداري اسلامي محدود به مرزهاي جغرافيايي نبود؛ چرا كه استكبار جهاني اين قضيه را دنبال كرده و بازتاب هاي آن جهاني بود. ۱۵ خرداد ۴۲ اگر چه يك جنگ مسلحانه عليه باطل بود، وليكن درس هاي فراواني به دنبال داشت كه اين درس ها و ثمرات آن، انقلاب را تا آخر تاريخ با عزت و سربلندي حفظ خواهد كرد.
در حال حاضر جواناني كه به گونه اي با جوانان آن دوران مرتبط هستند، نقش مهمي در نگهداري و انتقال ارزش هاي اين قيام دارند. از سوي ديگر مسؤولين نظام نبايد اين واقعه را به فراموشي بسپارند. بايد بدانند مسؤوليت آنها خطير است؛ چرا كه سنگ بناي انقلاب اسلامي در ۱۵ خرداد گذاشته شد.
اگر ابعاد گسترده اين قيام بهتر توضيح داده شود، شايد بتوان در آن صورت نوآوري هاي لازم براي پيشبرد انقلاب را بهتر ترسيم كرد؛ چرا كه هميشه نقطه شروع سرمنشاء تحولات و انگيزه هاي فراوان مي باشد.
به گفته مقام معظم رهبري در سال نوآوري و شكوفايي، "انقلاب اسلامي ما نوآوري امام خميني (ره) بود. درون اين انقلاب نوآوري هاي فراواني گنجانده شده است و همين نوآوري ها مي تواند سرمنشاء تحولاتي براي آينده انقلاب محسوب گردد."
با نگاهي عميق تر به اين مسايل مي توان نقطه هاي كليدي و سرنوشت ساز انقلاب را پيدا كرد و در اثر پيگيري هاي مداوم و بحث و نظرهاي گوناگون پيرامون آن، راه باقي مانده انقلاب را يافت. اگر با اين نگاه به انقلاب دقت شود و با اين ديد كه اولاً نقطه هاي تحول در انقلاب ما چه بوده و چگونه اين نقطه ها كليدي شدند و ثانياً با نگاه نوآورانه به آن، اساتيد درس انقلاب را تدريس كنند و دانشجويان نيز خود را به اين ديد عادت دهند، در آن صورت بسياري از مشكلات جامعه خود را مي توانيم حل كنيم. اصولاً ايده ها و فكرهاي نوآورانه مي تواند سرمنشأ تحول در طول تاريخ باشد. اين فكر و عقيده و ايده است كه يك قيام را به دنبال دارد و تحولات عظيمي را مي آفريند.
اكنون كه جنگ نظامي نداريم، ليكن انقلاب ما در معرض جنگي رواني است. بايستي فكر كرد و هوشمندانه در مقابل اظهارنظرات شرق و غرب ايستاد.
نتيجه اينكه قيام ۱۵ خرداد اگر چه يك قيام به ظاهر بود و ما اكثر اوقات اين قيام را فراموش مي كنيم و تنها وقايع آن را حفظ مي كنيم، اما اگر نگاهي تأمل آميز داشته باشيم، از اين حركت (قيام ۱۵ خرداد) براي حركت هاي آينده انقلاب بهره برده و راه انقلاب را تداوم مي بخشيم. بايد نقطه هاي نوآورانه انقلاب را كشف، چشم انداز راه را ترسيم و در جهت پيشبرد اين انقلاب تا رسيدن به اهداف اسلام ناب محمدي (ص) تلاش كنيم.


سمانه سادات صفويه / كارشناسي ارشد علوم سياسي
كانون انديشه جوان

 
 
 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش اعتصابات كاركنان نفت در پيروزي انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
بعضي از تحليل گران خارجي سال ۱۹۷۵، يعني اواخر سال ۱۳۵۳ و ۹ ماهه ي اول سال ۱۳۵۴، را نقطه ي آغاز افول قدرت شاه در ايران مي دانند. وقايعي كه در اين سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نيرومندتر شدن موقعيت شاه و رژيم سلطنت در ايران حكايت مي كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه ۲۰ ميليارد دلار رسيد كه با قدرت خريد آن روز دلار، رقم هنگفتي به شمار مي آمد.
شاه با اعلام يك سيستم تك حزبي در اسفند ۱۳۵۳، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبيت كرد، آشتي با عراق و امضاي قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بيانيه ي الجزاير تنظيم شده بود، به نگراني هاي ايران از مرزهاي غربي خود خاتمه داد، روابط ايران با همه ي كشورها اعم از شرق و غرب توسعه يافت و سيل سران و دولتمردان خارجي، براي بهره گرفتن از خوان نعمتي كه بر اثر افزايش ناگهاني درآمد نفت در ايران گسترده شده بود، به ايران سرازير شد.
دولت نظامي در همان چند روز اول ناتواني خود را در اداره ي امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامي هم عملاً كارآيي خود را از دست داد، زيرا مقررات حكومت نظامي در مورد منع اجتماعات اجرا نمي شد.
حكومت نظامي به ويژه در مورد مطبوعات سختگيري كرد، ولي نويسندگان مطبوعات زير بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بيش از پيش براي آگاهي از آنچه در كشورشان مي گذشت به راديوهاي بيگانه روي آوردند.
گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزي كشور به صفر رسيد. شاه براي خروج از بن بستي كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ي ملي روي آورد و قبل از همه دكتر غلامحسين صديقي را براي مقام نخست وزيري در نظر گرفت. دكتر صديقي پس از يك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد.
شاه از شاپور بختيار دعوت كرد. بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأي اعتماد مجلسين به دولت پذيرفت. شاه ناگزير، تمام شرايط را پذيرفت.
با روشن شدن جرقه هاي اوليه انقلاب و فشار نيروهاي مخالف رژيم و هماهنگي قيام هاي مردمي به رهبري امام خميني قدس سره و كشتار ۱۷ شهريور و برگزاري مراسم چهلم هاي مختلف شهدا در تهران، تبريز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملي نفت و چاپ مقاله توهين آميز احمد رشيدي مطلق عليه امام« قدس سره»، كنترل امنيت كشور از دست نيروهاي رژيم و حتي حكومت نظامي خارج شد و پايه هاي اقتدار رژيم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گرديد.
در آن تاريخ همه ناظران سياسي متفق القول بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ايران امكان پذير نيست و رهبر انقلاب اسلامي، به هيچ عنوان حضور شاه و رژيم سلطنتي را تحمل نخواهد كرد.
شاه نيز پس از عدم موفقيت دولت نظاميازهاري در برقراري نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه ديگري جز خروج از كشور نداشت. تشريفات مربوط به خروج شاه خصوصي و غيررسمي بود. مشايعت كنندگان، نخست وزير، رؤساي مجلسين، وزير دربار، رييس ستاد ارتش و گروهي از مقامات وابسته به دربار بودند.
فرودگاه مهرآباد در محاصره يگان هاي گارد شاهنشاهي بود. مقارن ساعت يازده و نيم صبح، شاه و همسرش، با يك هليكوپتر وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبه ي كوتاهي به خبرنگاران گفت:(۱)
«مدتي است احساس خستگي مي كنم و احتياج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اين كه خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اكنون آغاز مي شود و تهران را به سوي آسوان در مصر ترك مي كنم. امروز با رأي مجلس شوراي ملي كه پس از رأي سنا داده شد، اميدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پايه گذاري آينده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت: «اين سفر بستگي به حالت من دارد و در حال حاضر دقيقاً نمي توانم آن را تعيين كنم.»
ساعت نيم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.
در آخرين روزها فرح كوشيد تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفويض مقام نيابت سلطنت به وي، طبق قانون اساسي جلب نمايد. شاه نپذيرفت و گفت اين كار مشكلي را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز ۲۶ دي ۱۳۵۷، فرار را بر قرار ترجيح داد.
از اعضاي خانواده ي سلطنتي تنها فرح مانده بود كه او نيز همراه همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج شاه از ايران، موج شادي مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني اين پيروزي بزرگ را جشن گرفت و رژيم سلطنتي كمتر از يك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژيم سرتاسر ظلم و جور ۲۵۰۰ ساله ي شاهنشاهي روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، درهم پيچيده شد.
كاركنان صنعت نفت در خوزستان كار خود را از سر گرفتند
اهواز- در پي فرمان امام خميني در مورد شكستن اعتصابات، صبح امروز اجتماعي در مقابل سازمان مركزي شركت سهامي خاص خدمات تشكيل شد.
در اين اجتماع نمايندگان كاركنان صنعت نفت اعلام داشتند كه در اجراي فرمان امام از اين ساعت همگي در سر كار خود حاضر خواهند شد و بسرعت كارهاي تعميراتي، حفظ و حراست، و آماده نمودن تاسيسات براي صدور نفت به خارج آماده خواهند بود.
نمايندگان كاركنان گفتند: هرگاه امام فرمان صادر نمايند شيرهاي نفت براي صدور نفت به خارج از كشور باز خواهد شد و همه كاركنان صنعت نفت تا صدور اين فرمان آماده خواهند بود.
كسب اطلاع شد كه فعلا فعاليت كاركنان نفت براي تامين نفت و بنزين داخلي خواهد بود و فعلاً تصميمي براي صدور نفت به خارج گرفته نشده است.(۳)
اهميت اعتصاب كاركنان صنعت نفت از منظر امام خميني(ره)
بطور قطع يكي از اقدامات شكننده و وسيار مؤثر در پيروزي انقلاب اسلامي اعتصاب كاركنان نفت بود كه بارها امام راحل (ره) و ديگر مسئولان عاليرتبه نظام بارها در مورد اهميت آن سخن به ميان آوردند.
امام خميني ( ره) طي سخنراني در جمع نمايندگان سنديكاهاي كارگري وكاركنان شركت نفت در همين زمينه فرمودند: « نهضت ما گر چه مرهون همه اقشار ملت است، گر چه همه اقشار ملت نهضت را همراهي كردند، چه بانوان تمام ايران و چه مردان برومند ما، لكن بعضي اقشار يك ويژگي خاصي داشتند، و از آن جمله، كاركنان و كارمندان صنعت نفت، براي اينكه اينها در مقامي مي بودند كه شريان حيات اجانب به دست آنها بود، شريان حيات رژيم منحوس در دست آنها بود. اعتصاب آنها يك ويژگي خاصي داشت، و همراهي آنها از نهضت، يك خصوصيت بيشتري داشت. از اين جهت، ما به آنها بيشتر از ساير اقشار شايد ارج بگذاريم وتشكر مي كنيم . شما برادران بوديد كه در اعتصابات خودتان در مقابل رژيم طاغوتي ايستاديد، و نهضت را پيش برديد و اسلام را تقويت كرديد. من بايد از شما تشكر كنم ، من دعا به شما مي كردم و ميكنم.» (۴)
● صنعت نفت بعد از پيروزي انقلاب اسلامي
كاركنان ايراني صنعت نفت كه حضور همه جانبه آن ها در مبازرات مردم مسلمان به ويژه اعتصابات سراسري و بستن شيرهاي نفت نقشي عظيم در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا كرده بود، پس از خروج شركت هاي نفتي خارجي، مديريت و اجراي عمليات اين صنعت را در كليه بخش ها، از اكتشاف تا حفاري، بهره برداري، انتقال، پالايش و صدور بر عهده گرفتند و به رغم ترديد هاي اوليه از سوي محافل كارشناسي بين المللي، توان و تخصص خود را در اداره موفقيت آميز صنعت نفت ايران به اثبات رساندند.
با آغاز جنگ تحميلي در آخرين روز شهريور ماه سال ١٣٥٩، مراكز، تاسيسات و مجتمع هاي صنايع نفت، گاز و پتروشيمي، به عنوان حياتي ترين نقاط استراتژيك كشور، مورد شديدترين تهاجمات زميني و هواييي دشمن قرار گرفت و طي بمباران هاي متعدد هواپيماهاي عراق، كه با هدف توقف توليد و قطع صادرات نفت ايران و نيز اخلال در سوخت رساني به شهرها، صنايع و جبهه ها انجام مي شد، به مراكز حياتي صنعت نفت آسيب هاي جدي وارد آمد.
طي اين مدت پالايشگاه آبادان منهدم و از فعاليت بازماند و ساير تاسيسات نفتي و پالايشگاه ها نيز دهها بار مورد هجوم دشمن قرار گرفت. جزيره خارك و ترمينال هاي صدور نفت به طور مستمر هدف حجم سنگين آتش دشمن بود، ليكن علي رغم تمامي فشارهايي كه با هدف به زانو درآوردن صنعت نفت و اقتصاد كشور انجام مي شد صادرات نفت حتي براي يك روز قطع نشد.
با اين حال كاركنان توانمند و ايثارگران صنعت نفت، به رغم شهادت مطلومانه قريب به يك هزار شهيد، همچنين اسارت و شهادت وزير بسيجي نفت مهندس محمدجواد تندگويان ضمن حفاظت از تاسيسات و تداوم توليد، پالايش و صادرات نفت، مستمراً و پس از هر هجوم دشمن خسارات وارده را در كوتاهترين زمان ممكن بازسازي كرده و از طريق اجراي طرح هاي ابتكاري، ضمن خنثي كردن نقشه هاي دشمن، شرايطي فراهم آوردند كه هيچ گاه براي مردم، كشور و رزمندگان مشكلي پيش نيايد .
با خاتمه جنگ، عمليات بازسازي و نوسازي صنايع نفت با شتاب و جديت پيگيري شد و در اندك زماني، ظرفيت پالايش، توان توليد و ميزان صادرات، از مقدار پيش از آغاز جنگ تحميلي فراتر رفت. (۵)
كاركنان صنعت نفت هم اكنون نيز علي رغم محدوديت هاي ناشي از اعمال تحريم هاي امريكا و ساير كشورهاي متحد وي توانستند در بخش هاي صنعت پتروشيمي و تامين نياز صنايع پايين دستي داخلي، توسعه گازرساني به مراكز صنعتي، نيروگاه ها و بخش خانگي، توسعه بخش بالادستي صنعت نفت و اجراي طرح هاي اكتشافي و توليدي همگام با برنامه هاي پنج ساله و چشم انداز ۲۰ ساله به موفقيت هاي چشمگيري دست يابند و تحولي بنيادين را در رشد و توسعه كشور تجربه كنند .
انعقاد قراردادهاي متعدد به منظور توسعه ميادين نفت و گاز، از جمله توسعه ميدان پارس جنوبي، ميادين نفتي مشترك در فلات قاره ايران و جذب منابع خارجي براي اجراي طرح هاي اكتشافي، افزايش سطح توليدات صنايع پتروشيمي ، ارتقاي ظرفيت پالايش نفت كشور و برنامه ريزي متنوع در منطقه «ويژه اقتصادي پتروشيمي» به عنوان قطب بزرگ اقتصادي كشور و همچنين « منطقه ويژه اقتصادي – انرژي پارس » بخشي ديگر از موفقيت هاي مديران و كاركنان نفت در سال هاي اخير بوده است.
اينك در بيست و هشتمين سال خود اتكايي وتجلي حقيقي صنعت ملي نفت؛ با فناوري روزآمد، مديريت قدرتمند و نوآور، نيروي انساني ماهر، با تجربه و خلاق، آينده نگري در هدف گذاري و برنامه ريزي طرحهاي توسعه، با اقتدار كامل به پيش مي رود.

نفت نيوز
پي نوشتها:
۱) غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي ۲۵ ساله ايران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، ص ۳۱۴-۳۱۳.
۲) محمود طلوعي، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنيدني ها از زندگي و روزگار پهلوي ها، ص ۷۵۳-۷۵۱.
۳)روزنامه اطلاعات/ شنبه، ۲۸ بهمن ۱۳۵۷
۴)صحيفه امام ، ج۷ ،ص۴۱۸
۵)پايگاه شركت ملي نفت
مقالات ارسالي به آفتاب

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ناكامي تئوري ها در مواجهه با انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران به عنوان يكي از انقلاب هاي برجسته قرن بيستم، آثار متعددي را به دنبال داشت و توجه بسياري از انديشمندان انقلاب را به خود جلب كرد.
ظهور انقلاب اسلامي ايران، ناتواني بسياري از نظريه هاي انقلاب در تحليل و تبيين انقلاب هاي سياسي و اجتماعي را نمايان كرد. شايد وقوع انقلاب اسلامي را بتوان نقطه عطفي در نظريه پردازي هاي انديشمندان علوم سياسي و اجتماعي دانست، به طوري كه بسياري از آنان را به بازنگري و بازانديشي در نظريه هاي خويش وادار نمود و حتي برخي آشكارا به ضعف نظريه هاي خود در رويارويي با انقلاب اسلامي ايران اعتراف كردند.
نوشتار حاضر، چكيده اي از سخنراني دكتر محمدحسين پناهي با عنوان تأثير فرهنگي انقلاب اسلامي ايران بر تئوري هاي انقلاب، در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي (ره) است.
محمدحسين پناهي داراي دكتراي جامعه شناسي و فوق ليسانس علوم سياسي از دانشگاه ويسكانسين - مديسن آمريكا و عضو هيأت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي (ره) است. حوزه تخصصي وي جامعه شناسي سياسي و انقلاب است. او تا به حال علاوه بر چاپ مقاله هاي فراوان، كتاب «جامعه شناسي شعارهاي انقلاب اسلامي» را نيز منتشر كرده است. سخنراني وي مبتني بر دستاوردهاي تحقيقي است - تحقيقي كه هنوز ادامه دارد - كه او در فرصت مطالعاتي خويش در دانشگاه ويسكانسين - مديسن آمريكا انجام داده است.
انقلاب اسلامي ايران به عنوان يكي از انقلاب هاي برجسته قرن بيستم، آثار متعددي را به دنبال داشت و توجه بسياري از انديشمندان انقلاب را به خود جلب كرد. شايد هيچ انقلابي در چنين مدت كوتاهي به اندازه انقلاب اسلامي مورد توجه انديشمندان قرار نگرفته باشد. در نتيجه امروزه شما كتابنامه هاي قطوري از تحقيقات، مقاله ها و كتاب هايي در زمينه انقلاب اسلامي مي بينيد كه حاوي صدها مقاله علمي و كتاب است.
براي مقايسه اي اجمالي براي تبيين دامنه وسيع كار بر روي انقلاب اسلامي توجهتان را به جست و جويي كوتاه در سايت گوگل (Google) با موضوع انقلاب اسلامي جلب مي كنم. براي نمونه امروز صبح اين جست و جو را انجام دادم. در اين جست و جو در ارتباط با انقلاب اسلامي يك ميليون و ۶۷۱ هزار مدخل وجود داشت. همين جست و جو را نيز براي انقلاب نيكاراگوئه كه همزمان با انقلاب اسلامي اتفاق افتاده است، انجام دادم. نتيجه، ۵۱ هزار مدخل در گوگل بود. بدين ترتيب مي بينيم كه به هيچ وجه اين ۲ انقلاب (انقلاب اسلامي و انقلاب نيكاراگوئه) قابل مقايسه نيستند. اين نكته خود به خود اين سؤال را مطرح مي كند كه چرا چنين توجهي به انقلاب اسلامي ايران شده است؟
براي نمونه اگر پيرامون انقلاب فرانسه كه ۲۳۰ سال پيش اتفاق افتاده است و هنوز روي آن مطالعه مي كنند، در سايت گوگل جست و جو كنيم، تعداد مدخل آن حدود ۲ ميليون و ۳۰۰ هزار مورد است. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي ايران در اين مدت كوتاه ۳۰ ساله تنها ۶۰۰ هزار مدخل كمتر از انقلاب فرانسه دارد. انقلابي كه در واقع به عنوان مادر انقلاب هاي مدرن شناخته مي شود و از مهم ترين آنهاست. البته اين مدخل ها هميشه در حال تغيير است.
به احتمال زياد، اگر از امروز ۱۰ سال بگذرد و شما بار ديگر اين جست و جو را انجام دهيد، خواهيد ديد كه دامنه كار بر روي انقلاب اسلامي بيش از انقلاب فرانسه خواهد بود. به هر حال اين نكته اهميت انقلاب اسلامي را در صحنه بين المللي و براي انديشمندان حوزه انقلاب و جامعه شناسي سياسي و انقلاب نشان مي دهد. اين كه چه عواملي موجب اهميت فراوان انقلاب اسلامي شده است، خود جاي بحث دارد.
به طور قطع، عواملي مانند زمان و مكان وقوع، ايدئولوژي، ميزان موفقيت، آثار بين المللي، هويت دشمنان و مخالفان انقلاب اسلامي و عوامل ديگري در توجه فراوان به انقلاب اسلامي ايران مؤثر بوده اند. اين اهميت براي انديشمندان حوزه جامعه شناسي انقلاب منجر به اين خواهد شد كه مطالعات بسياري بر روي انقلاب اسلامي ايران انجام دهند كه يكي از نخستين تلاش ها، آزمون تئوري هاي خودشان است. به عبارد ديگر بررسي كنند، تئوري هايي كه تا آن زمان براي تبيين انقلاب ها به كار مي رفته به چه ميزان در مورد انقلاب اسلامي صادق است و مي تواند براي تبيين اين انقلاب مفيد باشد؟ و اين مسأله آثار علمي فراواني را ايجاد خواهد نمود. براي نمونه جالب است بگويم طبق بررسي اي كه انجام داده ام، هيچ مطالعه اي بر روي آثار علمي انقلاب ها حتي انقلاب كبير فرانسه مشاهده نكردم. به عبارت ديگر تحقيقي كه اثر يك انقلاب را به عنوان پديده اي اجتماعي در روند تغيير و تحولات علمي بررسي كند، نديدم.
بنابراين مطالعه اي كه من انجام داده ام، كار بسيار جديدي است و به معنايي، منحصر به فرد است. البته دو، سه نفر از دوستان در ايران چنين صحبت هايي را به طور پراكنده و سطحي در برخي همايش ها داشته اند، اما مقاله علمي مدوني در اين زمينه پيدا نكردم و اين خود جاي شگفتي است كه در حوزه جامعه شناسي علم كه محملي براي چنين مطالعاتي است، به اين موضوع و اين انقلاب توجهي نشده است. به هر حال موضوعي كه به اين شكل انتخاب كرده ام، به لحاظ مباني نظري در حوزه جامعه شناسي علم قرار مي گيرد. يعني بررسي اثر يك پديده اجتماعي در روند تغيير و تحولات علمي. بنابر اين براي اين كه بتوانم اين تحقيق را انجام دهم، ناچار بودم كه مطالعه دقيق تري در جامعه شناسي علم و جامعه شناسي معرفت داشته باشم و به طور طبيعي مي بايد با مطالعات كلاسيك و متأخر در اين زمينه آشنا مي شدم كه وقت زيادي از من گرفت. با مطالعاتي كه در اين حوزه انجام دادم به اين نتيجه رسيدم كه شايد يك مبناي نظري تلفيقي از جامعه شناسي علم بتواند مرا در اين تحقيق كمك كند.
۲ مطالعه در بين كارهايي كه در حوزه جامعه شناسي علم يا تاريخ تحولات علمي صورت گرفته بسيار شاخص هستند؛ يكي از آنها كاري است كه توماس كوهن با عنوان «ساختار انقلابات علمي» انجام داده كه كتاب آن نيز به فارسي ترجمه شده است. اين كتاب ، انقلاب هاي علمي يا بطور عام تر تحول هاي علمي را مورد مداقه قرار مي دهد. از نظر توماس كوهن ۲ شكل دگرگوني در علم وجود دارد، نخست دگرگوني تدريجي در داخل يك پارادايم يا نظريه موجود است كه از آن با عنوان علم عادي يا معمولي و يا فعاليت علمي معمول ياد مي كند ما بيشتر اين گونه عمل مي كنيم، يعني يك نظريه مورد قبول و جا افتاده اي را مبناي كار قرار مي دهيم و يا با اصلاحاتي، فرضياتي را مطرح مي كنيم و سپس به بررسي آنها مي پردازيم كه اين شيوه موجب توسعه علم در درون يك پارادايم مي شود.
توماس كوهن مقايسه بسيار جالبي را ميان انقلاب علمي انجام مي دهد. به نظر او همان طور كه زمينه هايي براي انقلاب هاي اجتماعي فراهم مي شود، شرايط انقلابي نيز به وجود مي آيد و سپس انقلاب اتفاق مي افتد و بعد هم پيامد هايي را به دنبال مي آورد، انقلاب هاي علمي نيز فرآيندي شبيه انقلاب هاي اجتماعي دارد. از ديدگاه او توسعه جامعه در شرايط عادي در بستر ساختار موجود اتفاق مي افتد و بنابراين علم عادي هم علمي است كه براساس نظريه هاي مقبول موجود تحول مي يابد.
همچنين در اين ساختار است كه فعاليت هاي علمي و پژوهشي و همين طور توسعه علمي به وقوع مي پيوندد. اين قضيه نوعي تغيير علمي است، منتها اين پارادايم هاي مورد قبول و نظريه هاي حاكم در زمان هايي و به علل مختلف، مورد تشكيك قرار مي گيرند، چرا كه توانايي تبيين پديده هاي نوظهور را ندارند. البته اين را هم اشاره كنم كه بحث كوهن بيشتر معطوف به علوم تجربي است.
البته در مورد علوم انساني هم اشاراتي دارد كه با علوم تجربي قابل تطبيق است، اما بيشترعلوم اجتماعي را مورد توجه قرار مي دهد. توجه به اين نكته بسيار مهم است.
به هر حال اين نظريات يا پارادايم هاي موجود مورد سؤال قرار مي گيرند و نمي توانند اتفاق هاي جديد را تبيين كنند. به اين صورت رفته رفته دانشمندان و انديشمندان مبتكري به وجود مي آيند كه نظريه ها و پارادايم هاي جديد را مطرح مي كنند، آن نظريه ها به تدريج مورد پذيرش قرار مي گيرند و بعد از يك دوره گذار، جايگزين آن نظريات و پارادايم هاي قبلي مي شوند. به اين ترتيب نظريه يا پارادايم بعدي با قبلي قابل قياس نيست.
به طوري كه از ريشه ساختار ديگري پيدا مي كند و به همين دليل كوهن حركت از يك پارادايم به پارادايم ديگر يا از يك نظريه به نظريه ديگر را انقلاب علمي مي نامد و نشان مي دهد كه از اين دست انقلاب ها، بسيار در تاريخ علم و در سطوح مختلف كلان و خرد اتفاق افتاده است. اين كار توماس كوهن بستر نظري را براي من فراهم نمود. بر اين مبنا و در حوزه جامعه شناسي علم مي توانيم انقلاب اسلامي را به عنوان يك حادثه بين المللي مهم تلقي كنيم كه موقع ظهور آن نظريات موجود پيرامون انقلاب را به چالش مي كشد و بايد اين واقعه با آن نظريه ها آزمون شوند، آن هنگام متوجه خواهيد شد كه نظريه هاي موجود چقدر توان تبيين پديده را دارند و اگر چنين تواني وجود نداشته باشد، حركتي براي خلاقيت هاي علمي جديد را به وجود مي آورد كه مباحث جديد علمي مطرح شوند و به اين ترتيب تغيير در نظريه هاي انقلاب حاصل مي شود. يكي از كتاب هاي برجسته ديگر در اين زمينه (حوزه جامعه شناسي علم) كه متأخر تر از كتاب ساختار انقلاب هاي علمي كوهن و متعلق به اواسط دهه ۸۰ ميلادي است، كتابي است كه ۲ نفر با نام هاي شايپن و شفر نوشته اند.
نام اين كتاب ، «قدرت و پمپ هوا» تا اندازه اي گمراه كننده است. اين اثر هم، از كارهاي بسيار برجسته و كلاسيك در حوزه جامعه شناسي علم است. اين ۲ نفر (شاپين و شفر)مطالعه اي بر روي فرآيند ساخت پمپ هوا به وسيله رابرت بويل كه از دانشمندان علم مكانيك بود، انجام دادند. آنها قصد داشتند دريابند كه نظريه پردازي رابرت بويل و دستگاهي كه او به عنوان يك تكنولوژي علمي جديد ساخت، چگونه مورد پذيرش جامعه علمي قرار گرفت؟ آنها به طور دقيق مراحل ساخت و آزمايش دستگاه و در نهايت، پذيرفته شدن آن را با وجود انتقادهاي شديدي كه افرادي مانند توماس هابز به آن وارد كرده اند، مورد مطالعه قرار داده اند. توماس هابز بشدت به اين دستگاه و نحوه عملكرد آن انتقاد مي كند و همه يافته ها و استدلال هاي بويل و آزمايش هايي را كه او انجام داده است، زير سؤال برده و آنها را رد مي كند.
اما چيزي كه در نهايت اتفاق مي افتد پذيرش نظر بويل از طرف جامعه علمي و رد نظر توماس هابز است. آنها نشان مي دهند كه اوضاع فرهنگي، سياسي و اجتماعي حاكم در آن زمان به گونه اي بود كه در واقع به سودنظرات و دستگاه ساخته شده بويل و بر ضد نظرات هابز بوده است. در حالي كه هر دوي اين نظريه ها اشكال هاي جدي داشتند.
نكته جالب اين است كه هر دو نظريه مي توانستند به يك اندازه مورد پذيرش قرار گيرند، اما يكي رد و ديگري پذيرفته مي شود. علت اين اتفاق پشتوانه سياسي نظريه بويل بوده است. حرف اساسي شاپين و شفر اين است كه داده هاي علمي و تفسير و تعبيرهاي اين داده ها و نيز نظريه پردازي هاي علمي به شدت در تأثير شرايط فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و سياسي است. به طوري كه هيچكدام آنها و روش هايي هم كه براي توليدشان به كار گرفته مي شود، حقيقت نيستند و ساخته و پرداختن علوم از اين منظر مي تواند داراي تعبير و تفسيرهاي متعدد و مختلفي باشد و اين گونه نيست كه عينيت و حقيقتي وجود دارد كه قابل كشف باشد.
به اين معنا به طور كامل كشف حقيقت و واقعيت بيروني به وسيله علم زير سؤال رفته و رد مي شود.نكته جالبي از اين كتاب نقل مي كنم؛ شاپين و شفر مي گويند: «علوم تجربي، اجتماعي و انساني كنوني در غرب محصول ساختار اجتماعي ليبرالي و كثرت گرايي غربي و حامي و حافظ چنين ساختاري است و با آن رابطه متقابل دارد. به نحوي كه اگر يكي را برداريم، ديگري فرو مي ريزد.» البته دقت كنيد كه آنها ازعلوم، بخصوص علوم تجربي سخن مي گويند. حال وقتي تاريخ علوم تجربي ثابت كند كه يك دستاورد علمي تجربي، محصول شرايط سياسي و اجتماعي جامعه است، ديگر علوم اجتماعي جاي خود را دارد.
امروز ديگر آن نوع تلقي كه از علم به عنوان پوزيتيويستي كلمه در گذشته مورد قبول بود و به عنوان يك حقيقت مطلق، باز نماينده واقعيت ها و حقايق بيروني شناخته مي شود - حتي در علوم تجربي - جايگاهش را در نزد جامعه شناسي علم، از دست داده و قابل قبول نيست، چه برسد به علوم اجتماعي و انساني يا به معنايي علوم فرهنگي. نظريه ها در اين علوم بسيار كمتر از علوم تجربي مي توانند ادعاي جهانشمولي داشته باشند، در حالي كه در گذشته چنين بوده است.
بدين ترتيب من از تلفيق اين ۲ نظريه و برخي نظريه هاي ديگر كه در زمينه جامعه شناسي علم مطرح بود، مباني نظري خود را در اين تحقيق سازمان دادم.
در واقع نتيجه اين شد كه انقلاب اسلامي در زماني اتفاق مي افتد كه مي توان گفت نظريه هاي پوزيتيويستي به تدريج زير سؤال رفته و خود انقلاب اسلامي هم ضربه بسيار سنگيني به اين پوزيتيويسم حاكم بخصوص در علوم اجتماعي و در جامعه شناسي سياسي و انقلاب وارد مي كند.از سوي ديگر اين جريان همزمان با شرايط تاريخي و شروع چرخش فرهنگي و پست مدرنيسم (فرامدرنيته) در غرب است.
اين عوامل دست به دست هم داده و موجب شده است كه انقلاب اسلامي اثرهاي بسيار مهمي را در روند تحقيقات - دستكم مربوط به حوزه انقلاب و كمي همه گيرتر در حوزه جامعه شناسي انقلاب - ايجاد كند.
بدين ترتيب چارچوب نظري من شكل گرفت و فرضيه ام نيز بر اين اساس بررسي دگرگوني است كه انقلاب اسلامي در نظريه هاي انقلاب ايجاد كرده است. بار ديگر تأكيد مي كنم كه وقتي ما از نظريه هاي علمي بخصوص در حوزه علوم اجتماعي و جامعه شناسي صحبت مي كنيم، بايد ببينيم با چه نوع نظريه هايي سر و كار داريم و ماهيت شكل گيري اين ها چگونه و در چه بسترهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي به وجود آمده اند و چقدر مي توانند در تبيين پديده هاي اجتماعي جامعه خودمان مفيد واقع شوند. به هر حال براي بررسي فرضيه خود بايد به نظريه هاي انقلاب قبل از مقطع وقوع انقلاب اسلامي بپردازم و نشان دهم كه موضوع فرهنگ و عوامل فرهنگي بر اين نظريه ها دخالت داشته و سپس با نظريه هاي بعد از انقلاب اسلامي مقايسه نمايم تا ردپاي انقلاب اسلامي را در نظريه پردازي هاي بعد از وقوع آن مشخص سازم.
نظريه هاي غالب در جامعه شناسي انقلاب، نظريه هاي ماركسيستي كلاسيك و جديد هستند كه نقش چنداني به فرهنگ به معناي كلي آن_ با در نظر گرفتن مذهب - نمي دهند و فرهنگ را به عنوان عامل تعيين كننده نمي پندارند، بلكه آن را عامل تعيين شده مي دانند. نظريه هاي روانشناختي انقلاب نيز كه متأخرترين آنها نظريه هاي محروميت نسبي است، يا نظريه هاي توقعات فزاينده، جايگاهي را براي ارزش ها و ايدئولوژي قائلند، اما بسيار رقيق و كم اثر. به عبارت ديگر عوامل ديگر ذهني، نارضايتي هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نيز قدرت هاي حاكم موجود اهميت بيشتري را نسبت به ايدئولوژي و فرهنگ مي دهند. از سوي ديگر نظريه هاي ساختارگرايي هم وضع مشابهي دارند.
يكي از ويژگي هاي نظريه هاي ساختاري اين است كه براي فرهنگ و عامليت نقشي قائل نيستند، چرا كه آنها را عوامل ذهني غير از عوامل ساختاري مي دانند. به عبارت ديگر ساختارگرايي هر چه خالص تر باشد به همان ميزان كمتر به عامل ايدئولوژي، فرهنگ و مذهب اهميت مي دهد. از برجسته ترين نظريه هاي ساختارگرايي در حوزه انقلاب نظريه اسكاچپول است. اين نظريه در واقع بهترين و كامل ترين نمونه ساختارگرايي مدرن است. شما در اين نظريه به وضوح مي بينيد كه چندان وزني براي فرهنگ و ايدئولوژي قائل نيست وبيشتر عوامل ساختاري ـ طبقاتي، ساختار دولت، ساختار طبقات اجتماعي و ساختار بين المللي مورد توجه است تا فرهنگ و ايدئولوژي.
با بررسي نظريه هاي سياسي ـ اجتماعي، نظريه هاي بسيج و انتخاب عقلاني نيز خواهيد ديد كه آنچنان بايد و شايد به مقوله فرهنگ، مذهب و عوامل اعتقادي يا ارزشي نمي پردازند. درواقع اگر هم به اين عوامل توجهي نشان دهند، به صورت جنبي و سطحي از آن مي گذرند و آن ها را به عنوان يك متغير اصلي تعيين كننده به حساب نمي آورند.
براي نمونه شما نمي بينيد در دسته بندي هايي كه در مورد نظريات انقلاب هاي اجتماعي وجود دارد، دسته اي هم به نام نظريه هاي فرهنگي انقلاب داشته باشيم. چنين چيزي تا زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران وجود نداشت و اگر هم فرهنگ به شكلي در نظريات انقلاب وارد شده بود، به صورت جنبي وسطحي حضور داشتند. همه اين نظريه ها ادعاي جهانشمولي داشتند. به عبارت ديگر هر نظريه پردازي، نظريه خويش را براي همه انقلاب ها صادق مي دانست و براي آن قدرت تبيين كنندگي همه انقلاب ها را قائل بود.
اما وقتي انقلاب اسلامي ايران به وقوع پيوست همه اين نظريه پردازان به سراغ نظريه هاي خويش رفتند تا انقلاب اسلامي را تبيين كنند. تلاش هاي اوليه اي نيز صورت گرفت. حتي ماركسيست ها سعي كردند انقلاب اسلامي را براساس چارچوب ماركسيستي خود تبيين كنند، ولي موفق نشدند. هر تلاشي كه كردند متوجه شدند كه اين انقلاب داراي محتواي فرهنگي بسيار غليظي است كه نمي توان به سادگي از كنار آن گذشت و آن را براساس چارچوب هاي قبلي تحليل كرد. به هر حال تلاش هاي ابتدايي و آزمون اين نظريه ها براي تبيين انقلاب اسلامي ايران با شكست مواجه شد و رفته رفته نظريه پردازان در آراي خويش تجديدنظر كردند. براي نمونه اسكاچپول كه از نظريه پردازان برجسته انقلاب بود در آن زمان سعي كرد تا با نظريه ساختارگرايي، انقلاب اسلامي ايران را تبيين كند. وي در مقاله اي كوشش كرد تا انقلاب اسلامي را تحليل كند، اما خود به ناتواني نظريه خويش واقف بود و به همين دليل در مقاله ديگري به ضعف پاسخگويي نظريه خود در تبيين انقلاب اسلامي اذعان كرد و سعي كرد تا با بازنگري در نظريه خويش انقلاب اسلامي را در چارچوب نظريه خود تبيين كند.
ديگر نظريه پردازان انقلاب نيز به گونه اي به اين مشكل دچار شدند. دليل آن هم اين بود كه انقلاب اسلامي ايران با هر نگاهي داراي محتواي فرهنگي غليظي بود كه در بستر شكل گيري، فرآيند و پيامدهاي انقلاب اسلامي وجود داشت.
در ادامه مي توان به بعضي از ابعاد فرهنگي انقلاب اسلامي اشاره كرد، مذهبي بودن مردم، چالش باورها و اعتقادات مردم با نخبگان غرب زده اي كه تلاش مي كردند فرهنگ مردم را غربي كنند و اين قضيه تضادهاي فرهنگي متعددي را به وجود آورد كه در نهايت به از خود بيگانگي فرهنگي براي بخشي از مردم جامعه ـ دست كم شهرنشينان ـ منجر شد؛ تبليغات فرهنگ غربي و مليت ايراني گذشته در برابر فرهنگ اسلامي نقشي اساسي در زمينه سازي انقلاب داشتند؛ از طرف ديگر عناصر و مجموعه هاي فرهنگي بارزي در ايران وجود داشت كه كاركرد مهمي را در انقلاب اسلامي برعهده داشتند.
از جمله روحانيت به عنوان قشري كه به هر صورت كارگزار فرهنگي به معناي عام است و نهادهاي مربوط به عزاداري امام حسين (عليه السلام) و شهداي انقلاب؛ مساجد به عنوان يك نهاد فرهنگي مهم كه در آن زمان به عنوان پايگاه فعاليت فرهنگي و مذهبي به شمار مي رفتند؛ احيا و بازسازي ايدئولوژي اسلامي قبل از وقوع انقلاب به وسيله افرادي چون مرحوم دكتر علي شريعتي، استاد شهيد مطهري (ره) وامام خميني (ره).
البته اين بازسازي و ايدئولوژيزه كردن اسلام و شيعه بسيار نقش آفرين بود؛ اعتقادات شيعه بر امامت و رهبري مؤمنان؛ ماهيت فرهنگي و مذهبي رهبران انقلاب در فرآيند انقلاب؛ استقبال مردم از ايدئولوژي اسلامي در مقابل ايدئولوژي هاي ديگري كه در آن زمان مطرح بودند؛ نمادپردازي هايي كه از شخصيت هاي اسلامي، تاريخي و اساطيري در فرآيند انقلاب اسلامي اتفاق افتاد و بويژه اين كه اين نظريه پردازي ها براساس اسطوره هاي شيعه بودند.
اعلام و طرح خواسته ها و آرمان هاي انقلابي به زبان مذهبي و بويژه زبان تشيع؛ فهم و تفسير نظام حاكم ـ پهلوي ـ براساس همين فرهنگ و نمادپردازي ها منتها در مقابل انقلابيون و رهبران انقلابي؛ از طرف ديگر مشاركت عظيم مردمي در اين انقلاب بي سابقه بوده است به طوري كه در هيچ انقلابي اين ميزان مشاركت مردمي بر پايه چنين مباني فرهنگي وجود نداشته است كه از چشم نظريه پردازان دور بماند، آن هم در زماني كه مذهب بشدت مورد حمله قرارگرفته و سكولاريزم ديدگاه غالب بود.
چنان كه تصور مي شد دين به طور كلي به صورت تدريجي از صحنه فعاليت اجتماعي بيرون مي رود. بنابراين مجموعه اين عوامل نشان مي دهد كه انقلاب اسلامي داراي محتوايي غني به لحاظ فرهنگي است. البته اين بدان معنا نيست كه عوامل ديگري مانند عوامل سياسي و اقتصادي نقشي نداشته باشند. آنها هم نقش مهمي داشتند، اما در مقايسه با برخي از انقلاب ها يا ديگر ابعاد انقلاب بعد فرهنگي بسيار برجسته تر بود. اين به معني آن است كه نظريه هاي موجود انقلاب توان تبيين چنين پديده اي را نمي توانند داشته باشند و لازم است كه نظريه پردازي هاي جديد صورت گيرد كه اين اتفاق افتاد.
در حقيقت بعد از انقلاب اسلامي حوزه مطالعات انقلاب شور و شوق و دامنه جديدي پيدا كرد. هيچ وقت با اين شتاب اين ميزان توجه به انقلاب نشده بود. بدين ترتيب نه تنها انقلاب اسلامي با نظريات جديد به اصطلاح بازنگري شده يا نظريه هاي جديدي كه مطرح شده بودند، تبيين شد حتي برخي از نظريه پردازان نيز به انقلاب هاي قبلي بازگشتند و حتي انقلاب هاي ديگر از جمله انقلاب فرانسه را بازخواني كردند و قرائتي دوباره داشتند تا عناصر فرهنگي را در آن كشف كنند. از اين نمونه تلاش ها را مي توان در مقاله هايي كه به عناصري چون فرهنگ و ايدئولوژي در انقلاب فرانسه و ديگر انقلاب ها پرداخته اند اشاره كرد.
به عبارت ديگر تبيين هاي گذشته از اين انقلاب ها مورد تشكيك قرار گرفته اند و تحليل هاي جديد براساس رويكرد فرهنگي براي توجه به بعد فرهنگ به وجود آمدند و به اين شكل حركت جديدي در حوزه نظريه پردازي انقلاب به وجود آمد. در مجموع تلاش من اين بود كه نظريه پردازي هايي را كه بعد از انقلاب اسلامي ايران صورت گرفته، بررسي كنم تا دريابم اين نظريه پردازي ها چه به صورت مستقيم با انقلاب اسلامي يا مقايسه آن با انقلاب هاي ديگر و يا غيرمستقيم نظريه هايي كه بر روي انقلاب هاي ديگر انجام شده متأثر از مطالعاتي است كه بر روي انقلاب اسلامي ايران و مرتبط با آن است.
شما اگر مراجع مطالعات جديد در حوزه نظريه پردازي انقلاب را ملاحظه كنيد، مي بينيد كه توجه به انقلاب اسلامي ايران بسيار زياد است. به عبارت ديگر هر چند كه موضوع مطالعه مربوط به انقلاب اسلامي نيست، اما ملهم از آن است.
البته پژوهش من همچنان ادامه دارد و به بيان دقيقي نمي توانم اثر انقلاب اسلامي را بر نظريه پردازي جديد انقلاب ها مشخص كنم. اما مجموعه اين بررسي ها براي من تاكنون اين مطلب را روشن كرده كه انقلاب اسلامي موج جديدي از نظريه پردازي انقلاب ها را ايجاد كرده است كه برخي از انديشمندان به آن نسل چهارم انقلاب ها يا نسل چهارم نظريه پردازي در انقلاب ها لقب داده اند. در اين نسل، وجه فراموش شده فرهنگ به طور كامل برجسته مي شود و درك ابعاد ديگر اگرچه نه غالب ترين عنصر، اما به عنوان يك عنصر غالب و مهم بر انقلاب ها مورد توجه قرار گرفته است. براي نمونه چهره هايي مانند جان فودن، گلدستون و حتي ساختارگراهاي قبلي در اين زمينه بحث هاي جدي را دارند. آنها سعي مي كنند به فرهنگ و بعد فرهنگي انقلاب تكيه كنند و نشان دهند اين بعد كمتر از ابعاد ديگر در انقلاب ها اثرگذار نبوده و بايد به آن توجه ويژه اي داشت.

اميررضا باقرپور شيرازي
روزنامه ايران

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ميشل فوكو و تحير فلسفي - جامعه شناختي در تبيين انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
فوكو از منظر فرهنگي، انقلاب ايران را تحليل مي كند. انديشمندان مختلف و صاحب نامي از مناظر متفاوت به پديده انقلاب نگاه كرده اند. گروهي عامل وقوع انقلاب را اقتصادي، گروهي سياسي، گروهي روان شناسانه (فردي و جمعي) و... ديده اند ولي فوكو به عامل فرهنگ امعان نظر دارد. او از فرهنگ اسلامي و شيعي به عنوان يك پتانسيل قوي سخن به ميان مي آورد .
مي گويند غربي ها عادت دارند كه موضوعات مشخص در حوزه انديشه و فكر را علي رغم تفاوت هاي ماهوي جهان بيني ها و ايدئولوژي ها و بسترهاي سياسي و اجتماعي انديشه ها، با پاسخ هاي كليشه اي مشابه تحليل كنند و اسم اين تحليل را نيز تحليل علمي بگذارند. ميشل فوكو در تحليل رهيافت هاي انقلابي مي گويد:
ما در صورتي يك انقلاب را به رسميت مي شناسيم كه دو ديناميك را در آن مشاهده كنيم: يكي، ديناميك تضادهاي درون جامعه يعني ديناميك مبارزه طبقاتي يا ديناميك رويارويي هاي بزرگ اجتماعي و ديگري، ديناميك سياسي يعني حضور يك پيشگام، يعني يك طبقه، حزب يا ايدئولوژي سياسي و خلاصه نيروي پيشتازي كه همه ملت را به دنبال خود مي كشد. اما آنچه در ايران روي داد هيچ يك از اين دو ديناميك را كه براي ما نشانه ها و علامت هاي روشن پديده هاي انقلابي اند، ندارد. جنبش انقلابي كه فقدان جايگاه مبارزه طبقاتي و تضادهاي دروني جامعه و يك پيشگام را (كه قالب عمومي رهيافت هاي غربي در تحليل انقلابات است) در آن مشخص كرد، از نظر ما چه مي تواند باشد؟
تحير متفكريني چون ميشل فوكو در شناخت و تبيين انقلاب اسلامي اگر چه بيانگر عظمت انقلاب در دگرگوني هاي دوران جديد است اما از جهت ديگر نارسايي قالب هاي نظري فلسفه سياسي غرب را در تبيين انقلاب اسلامي نيز اثبات مي كند. فوكو حتي اگر در تبيين و تحليل بنيادهاي نظري انقلاب اسلامي به رهيافت جديدي نرسيده باشد، شجاعت و جسارت او در ساختارشكني سيطره قالب هاي نظري حاكم بر جنبش هاي انقلابي در غرب، قابل تقدير است و تحير فلسفي ـ جامعه شناختي او را در فهم انقلاب اسلامي، بايد تحير مبتني بر معرفت شناسي انتقادي اين متفكر دانست.
از اين زاويه، نقد و توصيف چنين ديدگاه هايي در شناخت ماهيت منحصر بفرد انقلاب اسلامي بي تأثير نيست. اگر چه، تأييد يا تكذيب اين گونه نظريات هيچ تأثيري در اصالت انقلاب اسلامي ندارد. انقلاب اسلامي با همه اركانش نمايان گر اراده مطلق جمعي مردم ايران در نفي رژيم كهنه و پوسيده شاهنشاهي، طرد نظريه هاي سياسي و اجتماعي غرب و پايه ريزي يك نظم جديد مبتني بر باورها و ارزش هاي نهادينه شده جامعه است. نظمي كه آرمان هاي خود را در اعتقادات اسلامي جستجو مي كند. مقاله حاضر كه توسط يكي از دانش پژوهان انديشه هاي سياسي اسلام و ايران به دفتر فصلنامه واصل شده است تلاش مي كند تحير فلسفي ـ سياسي اين متفكر فرانسوي را در تبيين انقلاب اسلامي نشان دهد. به اميد اهتمام هر چه بيشتر دانش پژوهان در تبيين اين گونه نظريات.
● درآمد
انقلاب اسلامي (۱۳۵۷ش) ايران في الواقع يكي از تحولات بسيار شگرف و بنيادي در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر و حتي تحولات جهاني محسوب مي شود. اين انقلاب علاوه بر تأثيراتي كه در ايران به جاي گذاشت منشأ اثرات فراواني در منطقه و حتي دنيا شد. ايراني كه داراي فرهنگ و تمدن عظيم باستاني مي باشد، چه قبل از ورود اسلام و چه بعد از آن در عرصه هاي علمي، ادبي و فرهنگي در دنيا جزو طلايه داران فرهنگ و هنر بود، اما از بد حادثه و بنا به دلايل مختلف از حدود چهار الي پنج سده قبل دچار انحطاط و ركود و سستي علمي و فرهنگي شد. علل و ريشه هاي اين عقب ماندگي هرچه كه بود، اين پيامد ناگوار و سخت ويرانگر را به ايران و ايراني ديكته كرد؛ يعني عقب ماندن از قافله علمي، هنري، ادبي و فكري تمدن بشر، يعني سهم نداشتن در عرصه هاي مختلف فكري و انديشه اي در كارزار فكر و انديشه بشري.
تفكر فلسفي به عنوان يكي از پايه هاي استوار و قابل اعتناي بشر و به تبع آن وجوه ديگر انديشه و فكر در ايران بعد از زمان ملاصدراي شيرازي به اين طرف رو به خاموشي مي گرايد، فلذا اسمي و رسمي از ايرانيان را نمي توان آن گونه كه شايسته اين ملت بافرهنگ است در دوره هاي اخير جستجو نمود، تا اينكه انقلاب ۱۳۵۷ به وقوع پيوست. انقلابي كه دگربار ايرانيان را از حاشيه به متن كشاند. واقعه اي كه كانون توجه دنيا را به سمت خود جلب نمود. رخدادي كه سبب شد فيلسوف صاحب نام معاصر، يعني ميشل فوكو، دست به قلم برده و بنويسد: «ايرانيان چه رويايي در سر دارند؟» انقلاب ايران بدون اينكه بخواهيم كليشه اي و شعاري صحبت بكنيم، منشأ اثرات زيادي چه در عرصه عمل و چه نظر بود.
نهضت ها و حركت هاي زيادي با الهام گيري از انقلاب ايران پا به عرصه وجود نهادند يا اينكه به حركات خود سرعت بخشيدند. در عالم تئوري و نظرات سياسي و انقلابي نيز شاهد تأثيرات انقلاب ايران بوديم. چه بسيار تئوري ها و پارادايم هايي كه به واسطه حركت مردمي ايران توليد و ايجاد شد و چه نظرياتي كه با انقلاب ايران توان پاسخگويي و توجيه نداشتند. در ميان اين تئوري ها، به نظر مي رسد نظريه ميشل فوكو از جايگاه رفيع و منيعي برخوردار باشد. البته فوكو نظريه پرداز انقلاب نيست ولي چون شخص شاخص و قابل اعتنايي در عرصه انديشه مي باشد؛ فلذا نظرات وي در خور توجه و امعان نظر مي باشد. از اين رهگذر است كه به نظرات فوكو و خصوصا نظر وي درباره انقلاب اشاره مي كنيم.
● نگاهي اجمالي به انديشه هاي فوكو
ميشل فوكو (۱۹۸۴ ـ ۱۹۲۶) در پواتيه فرانسه زاده شد. در دانشگاه سوربون فلسفه خواند و ليسانس خود را در سال ۱۹۴۸ اخذ كرد. فوكو بعد از اخذ درجه دكترا در سال ۱۹۶۴ استاد فلسفه دانشگاه كلرمون در فرانسه شد. فوكو به سرعت در حوزه روشنفكري فرانسه شهرت يافت و ديري نگذشت كه نفوذي جهاني پيدا كرد. وي چشم اندازهاي نويني در فلسفه، تاريخ، جامعه شناسي و علوم سياسي گشود. (۱)
فوكو از آبشخورهاي مهم فكري در زمان خود سيراب شد. انديشمندان و بزرگاني چون مارتين هايدگر، فرويد، ماركس و خصوصا فردريش نيچه، بيشترين نفوذ را در فوكو داشته اند. ميشل فوكو در طول حيات علمي و فكري خود نظريات و مفاهيمي را وارد عرصه علوم اجتماعي نمود كه گامي بس مهم در پيشبرد اين علوم محسوب مي شد. در مرحله اول، فوكو وظيفه جامعه شناس و فيلسوف را چون «ديرينه شناس و باستان شناس» مي داند كه از گرد و غبار روزگار لايه هاي بر هم انباشته را شناسايي مي كند فوكو با نقد توالي و پيوستگي تاريخ معتقد است هر عصر و هر دوره گفتمان و صورت بندي دانايي خود را دارد كه اين صورت بندي تشكيل هويت و فضاي معنايي خود را مي دهد و غير خود را به كناري مي زند.
از نظر فوكو شكل گيري انديشه و دانش ناشي از صورت بندي دانايي يا اپيستمه اي است كه در هر عصر مسلط مي باشد و خود را بر وجود ديگر ديكته مي كند. از نظر فوكو سوژه يا محقق و به تعبيري هر انديشمند و دانش ورزي در درون اين گفتمان يا اپيستمه است كه انديشه هايش شكل مي گيرد. به بيان ديگر انديشه ها و شكل گيري سوژه ملهم از اين فضا و صورت بندي مي شود.
در مرحله دوم، فوكو از نظريه «ديرينه شناسي» به سمت نظريه «تبارشناسي» سير مي كند. در تبارشناسي است كه فوكو از رابطه قدرت و دانش صحبت مي كند. روابط قدرتي كه سازنده سوژه و ابژه است. در اين مرحله فوكو معتقد است قدرت و روابط قدرت در ساختن دانش و انديشه و سوژه نقش اساسي ايفا مي كند. به اين صورت كه نمي توان انديشه و دانش خالص را بدون توجه به روابط قدرت در نظر گرفت.
با تبارشناسي است كه فوكو حقيقت و معناي غايي را منكر مي شود و معتقد است اراده سياسي و قدرت كه در حوزه قدرت سياسي شكل مي گيرد، تعيين كننده حقيقت و معناي اصلي خواهد بود. بحث قدرت يكي از مباحث مهم و محوري فوكو مي باشد. و از آنجايي كه در تحليل انقلاب اسلامي از نظر وي، بحث قدرت و ويژگي هاي آن اهميت دارد، فلذا كمي در خصوص اين مفهوم تأمل مي نماييم. از جمله ويژگي هاي پست مدرنيسم و انديشمندان فرامدرن توجه به حاشيه هاست به جاي توجه به مركز. يعني پست مدرن ها در انتقاد به مدرنيست ها، اعلام مي دارند كه مدرنيته يك سري مفاهيم را جزو مفاهيم مركزي و محوري قرار داد و نتيجتا برخي مفاهيم را كه اتفاقا بسيار كليدي و اساسي نيز بودند مورد غفلت قرار داد. در اين راستاست كه پست مدرن ها از علم باوري، عقل گرايي، انسان محوري و ديگر مفاهيمي كه مدرنيته به آنها اصالت مي بخشيد احتراز مي كنند (۲) و به مفاهيم فراموش شده پيراموني يا حاشيه اي روي مي آورند.
نوع نگاه پست مدرن ها به مفهوم قدرت نيز برگرفته از مبناي معرفتي و روشي آنها است. به طور نمونه ميشل فوكو قدرت را منحصرا در اختيار يك شخص، گروه يا طبقه نمي داند كه به طور عريان و به صورت يك طرفه آن را اعمال كند. يعني قدرت از نظر فوكو در اختيار و انحصار فقط يك گروه مثلا هيأت حاكمه نمي باشد كه اين قدرت را بر اتباع خود اعمال كند. در اين نوع از قدرت با يك حالت سخت افزاري و ملموس، محسوس و مشاهده كردني روبه رو هستيم. يعني كسي كه اين قدرت را مي پذيرد احساس پذيرش را مي تواند لمس كند.
از نظر فوكو «قدرت» اين گونه نيست كه در دست حاكمان و در ملك شخصي اينان باشد بلكه قدرت حالت رابطه اي و شبكه اي دارد كه چون سيستم هاي عصبي در جامعه پخش مي شود و در انحصار يك گروه يا شبكه خاص نيست. از نظر فوكو چنين قدرتي ماهيت نرم افزاري داشته و قابل مشاهده و محسوس نيست. قدرت از نظر فوكو لزوما با ابزارهاي خشونت آميز اعمال نمي شود بلكه يك سخنراني، نوار كاست، كتاب، انديشه و... نيز مي توانند منابع قدرت باشند. توجه به اين نوع قدرت در تحليل انقلاب اسلامي، فوكو را بسيار مدد رساند. به نظر فوكو اين چهره از قدرت كه در تمام جامعه و تك تك افراد پخش مي باشد، اگر به وحدتي برسد، قدرتي ايجاد خواهد نمود كه هيچ نيرو و تواني و هيچ ارتش و سلاح و قدرت عرياني را ياراي مقابله با آن نخواهد بود.
● فوكو و انقلاب ايران
ميشل فوكو در هنگام وقوع انقلاب ايران دو بار در سال ۱۳۵۷ (۳) به ايران مي آيد. در اين سفرها به شهرهاي تهران، قم و آبادان عزيمت كرده و با مردم آن شهرها مصاحبه مي كند كه حاصل اين مصاحبه ها و گفتگوها را طي مقالاتي براي روزنامه معتبر «كوريه ره دلاسرا» (۴) در ايتاليا ارسال مي كند. (۵)
نظريات فوكو در خصوص انقلاب ايران جداي از تفكر و انديشه او نيست. به بيان ديگر اعتقادات فوكو در خصوص انقلاب ايران ناشي از باورها و فلسفه اي است كه او بدان تعلق دارد. در بخش انديشه هاي فوكو اشاره شد كه ماهيت قدرت از نظر او از ماهيت و تعريف «قدرت» به صورت رايج متفاوت است. ويژگي هاي بسيار مهمي را در نگاه فوكو به انقلاب ايران شاهديم. وي به نكات بسيار جالب و قابل اعتنايي اشاره مي نمايد كه درخصوص هر كدام اندك توضيحي ارائه مي شود.
الف) رويكرد فرهنگي
فوكو از منظر فرهنگي، انقلاب ايران را تحليل مي كند. انديشمندان مختلف و صاحب نامي از مناظر متفاوت به پديده انقلاب نگاه كرده اند. گروهي عامل وقوع انقلاب را اقتصادي، گروهي سياسي، گروهي روان شناسانه (فردي و جمعي) و... ديده اند ولي فوكو به عامل فرهنگ امعان نظر دارد. او از فرهنگ اسلامي و شيعي به عنوان يك پتانسيل قوي سخن به ميان مي آورد و معتقد است مردم ايران با مذهب شيعي و اسلامي خود قدرت و نيرويي توليد مي كنند كه به واسطه اين نيرو رژيم تا دندان مسلح پهلوي وادار به تسليم مي شود. فوكو در مقاله اي تحت عنوان «دين بر ضد شاه» مي نويسد: هويت واقعي خود را كجا بايد سراغ گرفت ؟ جز در اين اسلامي كه قرن ها پيش زندگي روزانه، پيوندهاي خانوادگي و روابط اجتماعي را با مراقبت تمام سامان داده است ؟ اسلام اين بخت را به سبب خشكي و بي تحركي خود به دست نياورده است. (۶)
فوكو به درستي اشاره مي كند كه هويت ايرانيان آميخته با دين و مذهب است. ولي دين راكد، بي تفاوت و خشك و بي روح توان انقلابي شدن و به عبارتي «گريزگاه شدن مردم» را ندارد.
گفتيم از نظر فوكو قدرت رابطه اي است و به صورت رشته ها و تارهايي در هم پيچيده در اجتماع پراكنده است و در انحصار يك گروه و طبقه خاص نيست. فوكو با اين بينش معتقد است كه اسلام شيعي نيز در ذات خود، اين قدرت و نيرو را دارد و در زمان مقتضي مي تواند قدرت را جمع آوري كرده و عليه حكومتي يا رژيمي به كار گيرد. در قسمتي از همين مقاله مي خوانيم: در برابر قدرت هاي مستقر، تشيع پيروان خود را به نوعي بي قراري مدام مسلح مي كند و در ايشان شوري مي دمد كه هم سياسي است و هم ديني... اين مذهب تنها زبان ساده اي براي بيان آرزوهايي كه الفاظ ديگري پيدا نكرده اند، نيست. بلكه چيزي است كه درگذشته هم بارها بوده: شكلي است كه مبارزه سياسي، همين كه لايه هاي مردمي را بسيج كند، به خود مي گيرد و از هزاران ناخرسندي، نفرت، بي نوايي و سرخوردگي يك نيرو پديد مي آورد. (۷)
دين به عنوان يكي از عناصر تشكيل دهنده فرهنگ، به زعم فوكو نقش اساسي را در آگاهي ملي ايرانيان ايفا مي كند. (۸) فوكو در جاهاي مختلف و در مقالات متعددي به نقش تاريخي امام حسين (ع) و قيام ايشان در برابر فساد و ظلم و نيز ايام و مراسمات مذهبي چون محرم، عاشورا و... اشاره مي كند و معتقد است اين مفاهيم به مثابه قدرت نرم افزاري هستند كه توان مقابله با قدرت هاي عريان و خشن را دارا مي باشد. در يك نگاه كلي، از نظر فوكو دين چون ملجأ و پناهگاه و گريزگاهي بود كه مردم ايران بدان واسطه خواهان تغيير و بركناري شاه و رژيم وي بودند و اين دين مفهومي بود كه تمام خواست ها و نيازهاي مردم را از هر قشر و طبقه اي تأمين مي كرد. فوكو، تمسك مردم ايران را به مذهب و دين نه به خاطر ارتجاعي و كهنه خواهي آنان و بازگشت به تعصب هاي ديني، بلكه آن را «واژگان، آئين و نمايش بي زمان مي داند كه مي توان در درون آن نمايش تاريخي ملتي را جا داد كه هستي شان را در مقابل هستي پادشاهشان قرار مي دهند.» (۹)مذهب نمادي بود كه ايرانيان مؤمن، مذهبي و نيز غيرمذهبي و لائيك يا بي تفاوت هستي و وجود ملي و تاريخي خود را در آن مي ديدند.
ب) مفهوم قدرت در انقلاب ايران
گفتيم كه براي فوكو قدرت معناي خاص خود را دارد. وي با اين فهم از قدرت و ماهيت آن از تعاريف كلاسيك و سنتي قدرت خود را رها مي سازد. براي فوكو چهره نرم افزاري و پراكنده قدرت در بين آحاد مردم كه به صورت رابطه اي و شبكه گسترده و پراكنده شده اند، بسيار حائز اهميت است. در انقلاب ايران نيز فوكو به ظهور اين چهره نرم افزاري و در عين حال بسيار تأثيرگذار از قدرت اشاره مي كند و معتقد است شاه قدرت هاي عادي و رسمي را حذف كرده بود، اما غافل از اينكه قدرت شبكه اي و پراكنده با اين اقدام تقويت شده بود. فوكو صف آرايي دو تعريف و دو چهره از قدرت را به خوبي به نمايش مي كشد. آنجا كه شاه و ارتش را نماد قدرت عريان و خشونت محض مي داند و در مقابل اراده عمومي مردم و قدرت تجميع شده آنان را جنبه نرم افزاري قدرت مي داند: آنچه در ايران مرا شگفت زده كرده است اين است كه مبارزه اي ميان عناصر متفاوت وجود ندارد. آنچه به همه اينها زيبايي و در عين حال اهميت مي بخشد اين است كه فقط يك رويارويي وجود دارد: رويارويي ميان تمام مردم و قدرتي كه با سلاح ها و پليسش مردم را تهديد مي كند. لازم نيست خيلي دور برويم، اين نكته را مي توان بي درنگ يافت؛ در يكسو كل اراده مردم و در سوي ديگر مسلسل ها. (۱۰)
فوكو معتقد است قدرت واقعي و اساسي را بايد در همين جنبه نرم افزاري جستجو كرد و به راستي اين چهره در ايران عيان شد. از نظر وي تفاوت انقلاب ايران با ديگر انقلاب ها در همين نكته است كه يك طرف دعوا رژيمي تا دندان مسلح مي باشد و طرف ديگر فاقد قدرت عريان، در عين حال داراي قدرت پنهان و نامرئي. فوكو يك مقاله از نوشته هاي خود را با عنوان «شورش با دست خالي» اختصاص به اين مهم مي دهد. از نظر فوكو حركت مردمي ايران مايه تشويش و تعجب همگان مي باشد، چرا كه رويدادهاي ايران در واقع «نه چيزي است كه در چين يافت مي شود، نه در ويتنام و نه در كوبا: يعني موج عظيمي است بدون ابزار نظامي، بدون پيشگام، بدون حزب... نخستين پديده متناقض نما و علت شتاب اين رويدادها از اين قرار است كه ده ماه مردم با رژيمي كه از مسلح ترين رژيم هاي جهان است و با پليسي كه از هولناك ترين پليس هاي جهان است درافتاده اند، آن هم با دست خالي، بدون روي آوردن به مبارزه مسلحانه و با سرسختي و شجاعتي كه ارتش را بر جاي ميخكوب كرده است.» (۱۱)
فوكو به خوبي اشاره مي نمايد كه فقط با ابزار و تجهيزات و ادوات نظامي نمي توان ارتش ساخت، نمي توان قدرت را صرفا در حضور و فراهم كردن اين موارد دانست، بلكه بايد به ايدئولوژي، اعتقاد و از اين قبيل مسائل نيز اشاره نمود.
البته بايد توجه كرد كه فوكو متفكري مذهبي و ديندار نمي باشد ولي اهميت اين عوامل را منكر نيست: ايران گويا پنجمين ارتش جهان را داشته باشد. از هر سه دلار درآمد كشور يك دلارش خرج اين بازيچه هاي گران قيمت مي شود. اما اصل قضيه اين است: تنها با بودجه، با تجهيزات، با هواپيماي شكاري و با هاوركرافت، ارتش ساخته نمي شود. چه بسا وجود تجهيزات، جلوي ساخته شدن ارتش را بگيرد. (۱۲)
مشخص شد كه از نظر فوكو انقلاب ايران تبلور و نماد ظهور قدرت نرم افزاري و پراكنده كه در دست مالك و شخص و گروه خاص نمي باشد، در مقابل قدرت آشكار و ملموس رژيم تا دندان مسلح بود.
ج) ظهور اراده عمومي در انقلاب ايران
تا بدين جاي گفتار حاضر، از اراده مردم، اراده عمومي و مفاهيمي از اين قبيل صحبت شد، ولي به راستي اراده عمومي به چه معنا است؟ اساسا چه ضرورتي دارد كه ما پيرامون آن بحث كنيم؟ يا اينكه اراده عمومي چه ربطي به انقلاب ايران دارد؟ پاسخ اين پرسش ها را بايد در عنايت و توجه فوكو به اين مقوله مهم در انقلاب اسلامي يافت. فوكو معتقد است با ظهور حالت دو قطبي در جامعه ايران كه يك قطب رژيم و عمالش بود و قطب ديگر همه مردم ايران، شاهد شكل گيري اراده عمومي در بركناري شاه و رژيم پهلوي مي باشيم.
نفي رژيم در ايران پديده اي است عظيم و اجتماعي، اما نه به اين معنا كه سردرگم و عاطفي باشد يا به خود چندان آگاهي نداشته باشد... پديده متعارض نما اين است كه با اين حال خواستي است جمعي و كاملا يگانه.... پزشك تهراني و ملاي شهرستاني، كارگر نفت و كارمند پست و دانشجوي چادري همه يك اعتراض و يك خواست دارند، در اين خواست چيزي است كه مايه تشويش خاطر است، يك چيز واحد و بسيار مشخص: شاه بايد برود. (۱۳)
براي ايضاح مطلب و اينكه مقصود و توجه فوكو به مقوله «اراده عمومي» روشن شود، بحثي مختصر در خصوص ابعاد اين موضوع ضروري به نظر مي رسد. در خصوص مفهوم و معناي «اراده عمومي» در علم سياست، حقوق و فلسفه و جامعه شناسي مباحث بسيار زياد و پردامنه اي صورت پذيرفته است و شايد يكي از مفاهيم اجتماعي و سياسي مهم همين اصطلاح باشد. به نظر مي رسد نخستين بار اين اصطلاح را ژان ژاك روسو فيلسوف نام آشنا و شهير فرانسوي در قرن هجده بيان نمود. به نظر روسو «اراده عمومي را نمي توان از بيرون به صورت قانون درآورد، بلكه اين اراده به صورت واقعيتي هنجاري و ايستاري اخلاقي است كه در قلب هاي شهروندان وجود دارد.» (۱۴)
براي روسو جامعه و اجتماع اهميت دارد و در قالب اجتماع و اراده عمومي است كه انسان به محتواي اخلاقي خود مي رسد. به تعبيري مي توان اراده عمومي را با مفهوم «همبستگي» پيوند زد كه اين همبستگي بين افراد جامعه صورت مي پذيرد. به نظر روسو «اين همبستگي عبارت است از مشاركت مستمر و آزاد و خودبه خود و فزاينده در امري كه به عنوان خير حقيقي همه شريكان دانسته مي شود.» (۱۵)
ژان ژاك روسو در كتاب معروف «قرارداد اجتماعي» خود كه تأثير فراواني در مسائل فلسفه سياسي و حقوق به جاي گذاشت، بحث اراده عمومي را مطرح مي نمايد و معتقد است «اراده عمومي» را با اكثريت آرا و به اتفاق و اجماع همه نبايد اشتباه گرفت. از نظر روسو «اراده عمومي، فقط نفع مشترك عمومي را در نظر مي گيرد... آنچه به اراده عموميت مي بخشد تعداد آرا نيست بلكه نفع مشترك است.» (۱۶)
چنان كه ملاحظه مي شود، اگر همه مردم يا اكثريت درخصوص بحثي نظر بدهند و يا رأي گيري شود، لزوما اراده عمومي را شكل نمي دهد، چرا كه در پي اراده عمومي، مفهوم خير، خرد و نفع مشترك نهفته است. ميشل فوكو، در انقلاب ايران، ظهور اين اراده عمومي را بيان مي كند و معتقد است اين مقوله فوق العاده مهم و قابل ارج است چرا كه كمتر ملتي توفيق خواهند داشت تا اراده عمومي را به منصه ظهور برسانند. فوكو اين مطلب را با بيان رساي خود چنين مي آورد، كه به رغم طولاني بودن سخن وي به دليل اهميت آن عينا نقل مي نماييم: يكي از چيزهاي سرشت نماي اين رويداد انقلابي اين واقعيت است كه اين رويداد انقلابي اراده مطلقا جمعي را نمايان مي كند، و كمتر مردمي در تاريخ چنين فرصت و اقبالي داشته اند. اراده جمعي اسطوره اي سياسي است كه حقوقدانان يا فيلسوفان تلاش مي كنند به كمك آن نهادها و غيره را تحليل يا توجيه كنند. اراده جمعي ابزاري است نظري: «اراده جمعي» را هرگز كسي نديده است، و خود من فكر مي كردم كه اراده جمعي مثل خدا يا روح است و هرگز كسي نمي تواند با آن روبه رو شود. نمي دانم با من موافقيد يا نه، اما ما در تهران و سراسر ايران با اراده جمعي و عمومي يك ملت روبه رو بوديم و خب بايد به آن احترام بگذاريم، چون چنين چيزي هميشه روي نمي دهد. (۱۷)
اراده عمومي را مي توان در اجماع مذهبي، غيرمذهبي، مرد، زن، فقير، غني و.... كلا در اقشار مختلف مردم ديد كه خيري مشترك و عمومي را مي خواستند. يعني از بين رفتن رژيم پهلوي كه عين فساد، وابستگي به غرب، استبداد و بي هويتي بود و به درستي فوكو به همه اين مسائل اشاره مي نمايد.
د) نقش رهبري در انقلاب اسلامي ايران
تفاوت نگاه فوكو با نگاه اكثر انديشمندان غربي در اين نكته نهفته است، كه وي به مسأله رهبري و هدايت عملي انقلاب عنايت ويژه و مخصوص دارد. فوكو در كنار عوامل و علل مختلف وقوع انقلاب در ايران به عامل مهم رهبري و تأثير بسزاي امام خميني (ره) اشاره مي نمايد. در خصوص اينكه افراد و يا به تعبيري سوژه انسان در تحولات اجتماعي و سياسي و حتي در ساختن تاريخ به چه ميزان و اندازه اي مي تواند ايفاي نقش بكند، مباحث عميق و گسترده فلسفي، سياسي و جامعه شناختي صورت پذيرفته است. به هر حال، فوكو نقش امام را پررنگ و پرتأثير مي داند. فوكو اين مطلب را در مقاله «رهبر اسطوره اي شورش ايران» بيان مي نمايد.
فوكو از امام با تعبير «قديس پيري كه در پاريس است» (۱۸) ياد مي كند و معتقد است مردم ايران از هر قشري به او عشق مي ورزند. فوكو مي گويد: شنيدن اين حرف از دهان يك خلبان بوئينگ عجيب بود كه از جانب همكارانش مي گفت: گرانبها ترين ثروتي كه ايران از قرن ها پيش تا كنون داشته در فرانسه پيش شماست خوب نگهداري اش كنيد. لحن او آمرانه بود و از آن مؤثرتر حرف اعتصاب گران آبادان بود: ما چندان مذهبي نيستيم. به كسي اعتقاد نداريم. نه به يك حزب سياسي و نه به يك شخص. به هيچ كس، به جز خميني و فقط به او. (۱۹)
فوكو، معتقد است امام خميني، به منزله رهبري كاريزما، با مردم ارتباط شخصي و عاطفي دارد: شخصيت آيت الله خميني پهلو به افسانه مي زند. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند. (۲۰)
فوكو دليل اين همراهي و همگامي مردم با امام را در سه چيز خلاصه مي كند:
۱) خميني اينجا نيست، پانزده سال است كه او در تبعيد است.
۲) خميني چيزي نمي گويد، چيزي جز نه ـ نه به شاه، به رژيم، به وابستگي.
۳) خميني آدم سياسي نيست، حزبي به نام خميني و دولتي به نام خميني وجود نخواهد داشت. (۲۱)
به طور خلاصه مي توان دريافت كه رهبري امام خميني در كنار ساير عوامل از جمله دلايل مهم پيروزي انقلاب به شمار مي رود.
هـ ) انقلاب ايران و معنويت در عرصه سياست
شايد مهم ترين بحث فوكو و عصاره مباحث وي را در تأثير انقلاب بر سياست روزگار دانست. فوكو معتقد است ايرانيان با انقلاب خود خواستار بازگرداندن معنويت به عرصه سياست مي باشند. گفتيم فوكو در كنار بزرگاني چون نيچه، هايدگر، دريدا، لاكان و... در زمره انديشمندان و نظريه پردازاني قرار مي گيرد كه تفكرات پست مدرن مرهون آراي ايشان است. اگر جريان پست مدرن را جرياني بدانيم كه عليه آموزه هاي مدرنيته و دوران مدرن شوريد، يكي از اين آموزه ها افراط در توجه به عقل، علم، سوژه خود آگاه، خود بنياد و... بود، فلذا دور از انتظار نيست كه فوكو به معنويت گم شده در عرصه سياست كه محصول دوران مدرنيته بود، نگاهي «نوستالژيك» داشته باشد.
علاوه بر تأثيراتي كه دين و مذهب شيعه و ايام محرم و عزاداري در گرايش هاي معنوي ايجاد مي كند، از نظر فوكو خواست و اراده مردم نيز بسيار مهم بود. خواست مردم از نظر فوكو «حكومت اسلامي» است، اما معناي حكومت اسلامي محدود به حكومت مذهبيون نمي شود، بلكه منظور از اين واژه آرماني است كه همه را با هر طيف و گروه و خواست و علايقي دور هم جمع مي كند.
جنبشي را كه ايرانيان به دنبال آنند به دنبال داخل كردن عنصري معنوي در زندگي سياسي مردم است... من (فوكو) دوست ندارم كه حكومت اسلامي را ايده يا حتي آرمان بنامم. اما به عنوان خواست سياسي مرا تحت تأثير قرار داده است... چون از اين جهت كوششي است براي اينكه سياست يك بعد معنوي پيدا كند. (۲۲)
فوكو ايجاد اين روحيه معنوي و عرفاني را در ايرانيان حاصل عوامل متعددي مي داند. فوكو در ادامه معتقد است معنويتي كه ايرانيان آن را مطرح مي نمايند. «جستجوي آن چيزي است كه ما غربي ها امكان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسيحيت از دست داده ايم.» (۲۳) اين مطلب دقيقا حلقه مفقوده اي است كه انسان با تحولات مدرنيته آن را از دست داد. يعني توجه بيش از حد به علم، عقل و تجربه در عين حال كنار گذاردن محبت، عشق، معنويت و دين... . فوكو معتقد است بازگشت معنويت به عرصه سياست توسط دين صورت مي گيرد، ولي اين دين نيز ويژگي هاي خاص خود را دارد و آن دين ارتجاعي و واپس گرا نيست: «اسلام در سال ۱۹۷۸ افيون مردم نبوده است، دقيقتا روح يك جهان بي روح بوده است.» (۲۴) مذهب و معنويتي كه ايرانيان خواهان آنند: بيش از آنكه از عالم بالا سخن بگويد به دگرگوني اين دنيا مي انديشد. (۲۵) يعني ديني كه به واقعيت هاي روز و زمانه واقف است و به تعبير ديگر دين روزآمد و كارآمد. ميشل فوكو، در ادامه مباحثش به اين نكته متفطن مي شود كه ايرانيان و انقلابشان به مثابه روح، مغز و گوهر جهاني است كه بي روح و بي مغز و گوهر شده است. فوكو ادامه مي دهد كه در بازگشت از ايران همه از او سؤال مي كردند، آيا وقايع ايران را مي تواند انقلاب بنامد؟ كه فوكو ادامه مي دهد: انقلاب نيست، يعني نوعي از جا برخاستن و برپا ايستادن نيست، بلكه قيام انسان هاي دست خالي است كه مي خواهند باري را كه پشت همه ما، و بويژه پشت ايشان، بر پشت كارگران نفت، اين كشاورزان مرزهاي ميان امپراطوري ها، سنگيني مي كند از ميان بردارند يعني بار نظم جهاني را. شايد اين نخستين قيام بزرگ بر ضد نظام هاي جهاني باشد، مدرن ترين و ديوانه وارترين صورت شورش. (۲۶)
با اين عبارت است كه فوكو قانع مي شود انقلاب ايران مفاهيمي بنيادين و جهاني را مطرح مي كند. انقلاب ايران يك تنه نظم جهاني مستقر را به چالش مي كشد و پيام خود را با زباني رسا اعلام مي دارد.
● جمع بندي
در يك نگاه كلي و اجمالي، مي توان نكات بديع و موشكافانه اي را در خصوص انقلاب اسلامي ايران از زبان ميشل فوكو يافت. نكاتي كه از آبشخورهاي مهم و انديشه اي سيراب مي شود.
اين نكات را در پنج محور به طور خلاصه ذكر نموديم. اما خواننده بايستي متوجه اين نكته باشد كه سخنان و نظرات فوكو نيز حرف اول و آخر نيست بلكه مي توان در برخي از مطالب گفته شده توسط وي تأمل نمود. ضمن اينكه بعد از اعدام انقلابي تعدادي از مهره هاي رژيم، به زعم عده اي، فوكو از نظر مثبت و اوليه خود به انقلاب اسلامي روي برتافت، كه البته رد يا اثبات اين مطلب مقالي و گفتاري ديگر مي طلبد. آنچه در آخر گفتني است، اينكه انقلاب ايران به هر حال نقطه اي روشن در تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر است كه توجه بسياري را به خود مشغول داشته است. آنچه بايد براي نسل انقلابي ايران مهم باشد توجه به فرآيند شكل گيري اين انقلاب عظيم اجتماعي و نظريه سازي اين فرآيند در درجه اول و سپس توجه به مراحل بعدي، خصوصا آسيب شناسي انقلاب است تا از اين رهگذر آسيب ها، آفات و موانع فراروي اين انقلاب كه مي تواند جريان اصل انقلاب را منحرف كند بازشناسي و از اين آفات جلوگيري گردد.
نويسنده:احسان شاكري

۱. ميشل فوكو فراسوي ساخت گرايي و هرمنوتيك، هيوبرت دريفوس / پل رابينو، ترجمه حسين بشيريه، نشر ني، ص ۱۴.
۲. براي مطالعه گسترده در خصوص ويژگي هاي پست مدرنيسم ر. ك: پست مدرنيسم و علوم اجتماعي، پانولين مري روسنانو، ترجمه محمدحسين كاظم زاده، نشر آتيه، تهران: ۱۳۸۰.
۳. بار اول از ۲۵ شهريور تا ۲ مهر ۱۳۵۷ (۱۶ تا ۲۴ سپتامبر ۱۹۷۸) و بار دوم از ۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷ (۹ تا ۱۵ نوامبر ۱۹۷۸).
۴. Corriere della sera.
۵. اين مقالات در كتابچه اي تحت عنوان «ايراني ها چه رويايي در سر دارند» توسط انتشارات هرمس ترجمه و منتشر شده است.
۶. ايراني ها چه رويايي در سر دارند؟ ميشل فوكو، ترجمه حسين معصومي همداني، نشر هرمس، تهران: ۱۳۷۷. ص۲۷.
۷. همان، ص ۳۰ ـ ۳۲.
۸. همان، ص ۲۰.
۹. ميشل فوكو، ايران: روح يك جوان بي روح، ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده، نشر ني، تهران: ۱۳۷۹، ص۵۶ ـ ۵۸.
۱۰. همان.
۱۱. ايراني ها چه رويايي در سر دارند، همان، ص ۴۳، ۴۴.
۱۲. همان، ص ۱۱، ۱۲.
۱۳. همان، ص ۶۳، ۶۴.
۱۴. عبدالرحمن عالم، تاريخ فلسفه سياسي غرب، ج ۲، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران: ۱۳۷۷. ص۳۵۳.
۱۵. و. ت جونز، خداوندان انديشه سياسي، ج دوم، ترجمه علي رامين، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص ۴۶.
۱۶. قرارداد اجتماعي، ژان ژاك روسو، ترجمه مرتضي كلانتريان، نشر آگاه، تهران: ۱۳۸۰. ص۱۵۳.
۱۷. ايران: روح يك جهان بي روح، همان، ص ۵۷.
۱۸. ايراني ها چه رويايي در سر دارند، همان، ص ۵۶.
۱۹. همان، ص ۵۷، ۵۸.
۲۰. همان، ص ۶۴.
۲۱. همان، ص ۶۴.
۲۲. همان، ص ۴۱.
۲۳. همان، ص ۴۲.
۲۴. ايران، روح يك جهان بي روح، همان، ص ۶۱.
۲۵. ايراني ها چه رويايي در سر دارند، همان، ص ۶۵.
۲۶. همان، ص ۶۵.
منبع: فصلنامه ۱۵ خرداد
خبرگزاري فارس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مقايسه عملكرد مجالس ايران قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي در حوزه سياست خارجي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
مجلس شوراي اسلامي در مقايسه با مجلس شوراي ملي [مجلس مشروطه] در قالبي معقول تر و كارآمدتر طراحي شده است. چرا كه مجلس مشروطه خود را در تقابل با دولت تعريف مي نمود و به همين خاطر بانيان قانون اساسي مشروطه نقشي مهم، همراه با اختيارات وسيع و گسترده اي را به مجلس شوراي ملي واگذار نمودند.
سياست خارجي در معناي مدرن آن حاصل رويارويي با غرب بود. پيش از انقلاب مشروطه، شاه و وزارت خارجه مهمترين عوامل تأثيرگذار در سياست خارجي كشور به حساب مي آمدند. كه البته اجراي اوامر ملوكانه در اين ميان از اولويت بالايي برخوردار بود.
پس از انقلاب مشروطه، مجلس شوراي ملي از دل اين انقلاب بيرون آمد و چون قانون اساسي مشروطه حاصل اراده مردم و انتقال دهنده آن به نظام سياسي بود، لذا بر طبق قانون اساسي مجلس از جايگاه بسيار والايي برخوردار شد به قسمي كه مجلس به عنوان مرجع نهايي و تصميم گيرنده اصلي در بسياري از مسائل داخلي و خارجي معرفي شد.
ولي آنچه در عمل شاهد آنيم اين است كه مجلس شوراي ملي در برهه هاي مختلف زماني داراي فراز و فرودهاي بسياري بوده است. به گونه اي كه براي عملكرد اين مجلس مي توان نقاط عطف و همچنين نقاط حضيض و فرودي را ترسيم نمود كه اين امر بيشتر به عملكرد نظام سياسي بستگي داشته است. چنانكه در مواقعي كه حكومت ديكتاتوري اوج مي گرفته، طبعاً عملكرد مجلس را نيز تحت تاثير قرار داده و مجلس به عنوان يك عنصر تاثير گذار در مسائل مملكتي به حاشيه رانده مي شد و برعكس در زمانهايي كه نظام استبدادي رو به افول مي نهاد مجلس شوراي ملي به نقش آفريني پرداخته و دوباره جايگاه قانوني خود را باز مي يافت.
پس از انقلاب اسلامي ايران، آرمان ايدئولوژيك مردم در اين انقلاب، در تبيين خط مشي ها بسيار مؤثر افتاد و اين تاثير در مجلس نيز نمود بالايي يافت و به همين دليل نقش و جايگاه والايي براي مجلس شوراي اسلامي به عنوان "خانه ملت ايران" در نظر گرفته شد و اختيارات گسترده اي به مجلس شوراي اسلامي واگذار گرديد.
بايد دانست در طول سي سال گذشته پس از انقلاب اسلامي، بر خلاف دوران پهلوي، هيچگاه راه مشاركت توده مردم و نقش آفريني آنان در مجلس شوراي اسلامي بسته نشد و نمايندگان ملت به عنوان حاميان منافع ملي ايران همواره در مجلس شوراي اسلامي نقشي مهم و تعيين كننده داشته اند.
ولي عوامل ديگري نظير توانايي ها و موفقيت هاي دروني مجلس در برخي از برهه هاي زماني موجب اعتبار بخشي و شكل گيري يك مجلس قوي شده و در برخي ديگر از برهه هاي زماني عدم توانايي نمايندگان مجلس و مشكلات دروني آن، موجب تضعيف نقش آفريني مجلس شوراي اسلامي گرديده است.
هدف از نگارش اين مطلب بررسي و ارزيابي كلي چند نمونه موفق و ناموفق از نقش آفريني مجلس در دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامي است.
الف) مجلس شوراي ملي و سياست خارجي:
با انقلاب مشروطه، ايران وارد عرصه جديدي از تاريخ معاصر خود گشت. هدف از انقلاب مشروطه محدود نمودن قدرت شاه تا سر حد ممكن بود تا شايد از اين رهگذر بتوان نظام استبدادي را به محاق فراموشي سپرد و موفقيت ايران در عرصه هاي مختلف را تضمين نمود. قانون اساسي مشروطه كه بر اساس جلب مشاركت مردم و آراء و نظرات آنان تدوين يافته بود به دليل ترس ناشي از استبداد، قدرت فوق العاده اي را به مجلس واگذار نمود و در همه حيطه هاي داخلي و خارجي اختيارات زيادي را به مجلس شوراي ملي داد. گر چه تاكنون به بعد اختيارات مجلس شوراي ملي در حيطه سياست خارجي كمتر پرداخته شده است ولي دلايلي در دست است كه نشان مي دهد تدوين كنندگان قانون اساسي مشروطه به اين مقوله توجه بسيار زيادي داشته اند.
چرا كه ناسيوناليسم و استعمار ستيزي در متن انقلاب مشروطه نهفته بود و مردم ايران به گونه اي دربار و شاه را وابسته به خارجي و زبون و ذليل در مقابل قدرت هاي خارجي مي ديدند و اين يكي از عوامل مهمي بود كه غرور ملي ايرانيان را جريحه دار نمود. بنابراين از اهداف اصلي مشروطه نفي سلطه خارجي تعريف شده بود كه در قانون اساسي و روح اين انقلاب جاري و ساري بود.
در قانون اساسي مشروطه آمده بود كه دولت نمي تواند هيچگاه قرارداد جديدي را بدون تصويب مجلس امضاء بكند و اين قانون در واقع عكس العملي بود به امتيازات واگذار شده قبلي از سوي شاه و دربار ايران به قدرت هاي خارجي و اخذ وام هاي بي حساب و كتاب درباريان از آنان.
بنابراين روح مقوله سياست خارجي در قانون اساسي مشروطه در حقيقت نفي سلطه خارجي بود كه اين امر از طريق اعمال حاكميت مردم تحقق مي يافت.
در اينجا بايد به دو دوره اي كه پيش تر از اين نيز به آن اشاره اي داشتيم توجه كنيم. بايد دانست كه قانون اساسي مشروطه و به تبع آن مجلس شوراي ملي در دوره هاي زماني مختلف سرنوشتي متفاوت را داشته است. بدين معني كه در دوره هاي نبود استبداد، آرمان مشروطه خواهي يعني مشاركت مردم تحقق مي يابد و مشروطه خواهان در پي تحقق قانون اساسي مشروطه بر مي آيند كه عناصر اصلي آن عبارتند از ستيز با استبداد و نفي سلطه خارجي.
في الواقع نقش آفريني جدي مجلس قبل از انقلاب اسلامي در دوره هاي سست شدن ديكتاتوري بوده و در متن رفتار سياست خارجي مجلس مسأله نفي سلطه خارجي وجود داشته كه در واقع مكمل بحث مقابله با استبداد داخلي بوده است. مجالس ايران بين سالهاي ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴ و ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را مي توان واجد چنين نقش آفريني دانست.
دوره دوم زماني است كه استبداد حاكم مي شود، آرمان مشروطه خواهي به محاق مي رود و روح قانون اساسي در حيطه سياست خارجي نيز به فراموشي سپرده مي شود. در اين برهه هاي زماني است كه مبارزه با سلطه خارجي از دستور كار مجلس خارج مي شود. سالهاي چيرگي حكومت استبداد رضا خان ميان سالهاي ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ و استبداد پسرش محمد رضا پهلوي ميان سالهاي ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ نمونه بارز به فراموشي سپرده شدن نقش آفريني مجلس در حيطه سياست داخلي و خارجي است.
ب) بررسي وضعيت مجالس ايران در بازه هاي زماني مختلف پيش از پيروزي انقلاب اسلامي:
۱) بررسي وضعيت مجالس ايران بين سالهاي ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴:
پيشتر اشاره شد كه اين سالها، مصادف با زماني است كه قدرت شاه و دربار كاهش پيدا كرده و انقلاب مشروطه به پيروزي رسيده و قانون اساسي مشروطه تا حد ممكن اختيارات مجلس را در حيطه داخلي و خارجي افزايش داده است. هم چنين گفتيم كه استعمار ستيزي، مبارزه با استبداد و نفي سلطه خارجي از مهمترين خصوصيات مجالس اين دوره است.
در اولين مجلس شوراي ملي، نمايندگان ملت با اخذ وام دولت ،شاه و درباريان، از غرب مخالفت كرده و استدلال نمودند كه اين وام ها بيش از پيش ايران را به كشورهاي غربي وابسته ساخته و باز پس دادن آن از جيب ملت، كشور را به حضيض ذلت و نابودي مي كشاند كه اين امر مخالفت شاه و دربار با مجلس را در پي داشت. هم چنين اين مجلس پيشنهاد مي دهد كه به جاي قرضه از دول خارجي و بانك هاي آنان، كشور ايران خود به تأسيس بانك ملي اقدام نمايد كه اين امر با استقبال مردم رو به رو شده و ايرانيان از فقير و غني آنچه را در توان دارند براي تأسيس اين بانك هزينه مي كنند.
مخالفت با قرارداد ۱۹۰۷ روسيه و انگليس از ديگر دستاوردهاي مجلس اول است. هنگامي كه نمايندگان ملت مطلع مي شوند كه روسيه و انگليس، كشور ايران را به دو حوزه نفوذ ميان خود تقسيم نموده اند به شدت با آن به مخالفت پرداخته و مبارزه مي كنند. تقسيم ايران ميان روسيه و انگليس به شدت به غرور ملي ايرانيان خدشه وارد نموده و ايرانيان را بيش از گذشته نسبت به دول خارجي بي اعتماد مي نمايد.
از سوي ديگر در دوران اين مجلس است كه عثماني به مرزهاي غربي كشور تجاوز مي كند كه مجلس نيز در مقابل اين عمل عثماني به موضع گيري پرداخته و آن را شديداً محكوم مي نمايد.
مجلس دوم نيز به مانند مجلس اول با استقراض خارجي و اخذ وام از دول غربي مخالفت به استخدام مورگان شوستر آمريكايي و مستشاران ديگري از كشور سوئد، با هدف نفي حضور روسها و انگليس ها اقدام مي نمايد.همچنين زماني كه روسها به مجلس اولتيماتومي مبني بر اخراج شوستر آمريكايي ارائه مي دهند مجلس اين اولتيماتوم را نمي پذيرد.
سرانجام مجلس دوم توسط محمد علي شاه مستبد به توپ بسته و تعطيل مي گردد. و دوران فترتي ميان انحلال مجلس دوم تا زمان تشكيل مجلس سوم رخ مي دهد. سرانجام مجلس سوم نيز توسط احمد شاه افتتاح مي شود. اگر جنگ جهاني اول در زمان مجلس دوم رخ داد، مجلس سوم با مشكلات زيادي مواجه بود كه از آن جمله به هم ريختگي تمركز قدرت، ضعف مالي دولت، بروز اغتشاشات، بسط دخالت دولت هاي انگليس و روس و رشد احزاب سياسي را مي توان ذكر كرد.
يكي از مهمترين اقدامات مجلس سوم لغو قانون ۲۳ جوزا بود كه پس از خروج شوستر از ايران به عنوان قدرت كامل گمركي در جهت منافع روس و انگليس عمل مي كرد. بايد دانست كلي از دغدغه هاي اصلي مجالس سوم تا ششم ايران، دغدغه حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور بود. در اين دوره ها نمايندگان روشنفكر و آزادي خواهي مانند مدرس و مصدق وارد مجلس شدند كه تمام هم و غم خود را صرف حفظ استقلال ايران نمودند.
سر انجام پس از دوره فترتي نسبتاً طولاني (۱۳۳۹-۱۳۳۴) مجلس چهارم تشكيل شد. از مهمترين اقدامات اين دوره مجلس لغو قرارداد ۱۹۱۹ بود كه ايران را رسماً تحت الحمايه انگلستان قرار مي داد. همچنين مجلس چهارم در راستاي ارائه اصلاحات و نوسازي مالي- اقتصادي، اقدام به دعوت و جذب مستشاران آمريكايي مي كند و به منظور بهره گيري از شركت هاي خارجي، امتياز نفت شمال را به شركت آمريكايي «استاندارد اويل» واگذار مي كند كه با مخالفت انگلستان و روسيه مواجه مي شود. در اين دوره همچنين با تصويب مجلس، ايران در سال ۱۳۰۰ به عضويت جامعه ملل در مي آيد و عهد نامه مودت ميان ايران و دولت بلشويكي روسيه بسته مي شود.
مجلس پنجم مجلسي است كه رضا شاه در آن اكثر كرسي هاي مجلس را به دست مي آورد در اين مجلس نمايندگان مخالف رضا شاه مانند مدرس حضور دارند و از سردار سپه انتقاد مي كنند. اين مجلسي است كه حكومت را از قاجاريه به پهلوي منتقل مي كند.
۲) دوران استبداد رضا شاهي، مجالس هشتم تا سيزدهم ۱۳۰۴- ۱۳۲۰
همزمان با روي كار آمدن رضا شاه فضاي استبدادي دوباره كشور را فرا مي گيرد در اين دوره قانون اساسي مشروطه به راحتي زير پا گذاشته مي شود و به دنبال آن نقش آفريني مجلس در سياست خارجي بسيار كمرنگ مي گردد مجلس به ابزار دولت تبديل شده و نمايندگان به صورتي دست چين شده كه موافق نظرات ملوكانه باشند وارد مجلس مي گردند. همه تصميمات در همه حيطه ها علي الخصوص در حيطه سياست خارجي با نظرات شخص رضا شاه مورد تأييد قرار مي گيرد. نمونه بارز آن امضاء قرارداد ۱۹۳۳ با انگلستان است كه از هيچ گونه پشتوانه منطقي و عقلاني برخوردار نبوده و منافع ملي ايران را به هيچ وجه تأمين نمي كند اين قرارداد به خاطر حضور ديكتاتوري رضا شاه و عدم توانايي مجلس به راحتي به تصويب مي رسد.
به طور كلي بايد اذعان نمود كه در اين دوره مجلس هيچگونه نقشي در تعيين اهداف، اولويت ها و رفتارهاي سياست خارجي نداشته و رضا شاه به تنهايي به تعيين خط مشي سياست خارجي كشور مي پردازد. رضا شاه هم چنين در مجالس ۶ و۷، مخالفان بالقوه و بالفعل خودش را كه بازمانده از مشروطه بودند يا مي كشد و يا تبعيد مي نمايد.
مدرس، مصدق، فرخي يزدي، تقي زاده و... از جمله افرادي هستند كه در اين دوره مورد غضب رضا شاه قرار مي گيرند. رضا شاه حتي پس از مدتي حامي خودش تيمور تاش را كه از اعضاي مجلس و يكي از عاملان اصلي تعيين سياست خارجي كشور بود را حذف مي كند. اين دوره نمود كامل عدم نقش آفريني مجلس به شمار رفته و تنها ديكتاتوري رضا شاه تعيين كننده همه سياست هاي داخلي و خارجي كشور است. در اين زمان سياست خارجي كشور به سوي آلمان ميل مي كند. در حالي كه دگرگوني رابطه به سوي آلمان و اصرار بر ادامه آن بدون اتكا به مبادي عقلاني بود كه مجلس هيچگونه دخالتي در آن نداشت.
۳) از بين رفتن ديكتاتور سالهاي ۱۳۳۲-۱۳۲۰:
پس از حمله متفقين به ايران به خاطر حضور نيروهاي آلماني در كشورمان حكومت رضا شاه سرنگون شد و با مجاهدت محمد علي فروغي فرزندش محمد رضا جانشين پدر شد. با از ميان رفتن ديكتاتوري رضا شاه فضاي آزاد سياسي شكل گرفت و زمينه اي براي تحقق نسبي آرمان مشروطه فراهم آمد. از خصوصيات مهم اين دوره پراكندگي قدرت ميان نيروهاي مختلف است. ارتش و نظاميان، شاه و دربار، قدرتهاي خارجي نظير روس و انگليس و تا حدي آمريكا، و مجلس به اعمال قدرت مي پردازند كه در اين ميان مجلس مهمترين نقش را دارد. بايد متذكر شد كه مجالس ۱۳ تا ۱۷ از جمله مجالس مهمي به شمار مي آيند كه در فضاي باز سياسي شكل گرفتند و در شكل دهي به فضاي سياسي جامعه و تعيين اولويت ها نقش مهمي را ايفا نمودند.
نقش آفريني مجلس در سياست خارجي در يك فضاي بين فراكسيوني شكل مي گرفت كه در آن فراكسيون ها بنابر تعلقات فكري خود در حيطه سياست خارجي اولويت هايي داشتند. شايد مهمترين نقش آفريني مجلس در طول اين سالها ملي شدن صنعت نفت باشد كه با تلاش و پيگيري نمايندگان مجلس رخ داده و مهمترين حركت و گام مجلس در جهت مقابله با قدرتهاي خارجي بود. سرآغاز اين جريان از مجلس چهاردهم بود. در اين مجلس طرح واگذاري امتياز نفت شمال به شوروي مطرح شد. طبعاً نمايندگان مستقل مانند مصدق نيز با آن مخالف بودند. در اين مجلس طرح موازنه منفي مطرح شد. بدين معني كه تا پايان جنگ و خروج نيروهاي بيگانه از ايران هيچ دولتي نمي تواند در مورد امتيازهاي نفتي مذاكره بكند. هنگام خروج نيروهاي بيگانه از ايران، شوروي نيروهاي خود را از شمال كشور خارج نساخت و غائله آذربايجان رخ داد كه سرانجام با سياست قوام و سفر او به شوروي و حمايت آمريكا از دولت ايران، نيروهاي شوروي، كشورمان را ترك كردند. قوام در مذاكره با نماينده شوروي سادچيكف متعهد شده بود كه قرارداد نفت شمال را پيگيري كند تا به تصويب مجلس پانزدهم برسد. ولي به اشاره خود وي اين قرارداد در مجلس پانزدهم رد شد و اين امر خشم روسها را برانگيخت. در اين مرحله زماني افكار عمومي ايران معتقد بود كه منافع ملي ايران در نفت جنوب تأمين نمي گردد. به همين خاطر مجلس دولت را موظف كرد تا به بررسي ابعاد عملكرد شركت نفت جنوب بپردازد و طرق احياي حقوق ايران را به مجلس گزارش دهد. در همين دوره ميان دولت ايران و انگليس قرارداد گس- گلشائيان به تصويب رسيد كه گر چه اصلاحاتي را در عايدات نفتي ايران ايجاد مي كرد ولي سلطه انگليس بر صنعت نفت را هم چنان ابقاء مي نمود. در اواخر دوره مجلس پانزدهم اين قرارداد به مجلس ارائه شد كه اكثريت نمايندگان با آن موافق بودند ولي با اتلاف وقت توسط چند تن از نمايندگان اقليت مجلس نظير مكي و حايري زاده اين طرح به تصويب نرسيد. مجلس شانزدهم شايد به نوعي مهمترين مجلس در اين دوره باشد كه مصدق و اعضاء جبهه ملي در آن يك كميسيون نفت تشكيل دادند كه اين كميسيون وظيفه داشت طرق احياي حقوق ايران را بررسي كند. كميسيون مزبور ضمن رد قرارداد گس گلشائيان، طرح بديلي ارائه داد كه به ملي شدن صنعت نفت منجر شد. علي رغم مخالفت رزم آرا و سلطنت طلب ها، مجلس در اسفند ۱۳۲۹ طرح ملي شدن صنعت نفت را به اتفاق آرا به تصويب رساند و در اين بين دولت حسين علا سقوط كرد و مجلس مصدق را نخست وزير نمود. با آمدن مصدق و ماجراي خلع يد، صنعت نفت ايران ملي شد.
۴) دوران تثبيت ديكتاتوري محمدرضا شاه ۱۳۵۷ تا ۱۳۲۳
پس از سقوط مصدق، ديكتاتوري محمدرضا شاه احيا مي گردد و با فرايند افزايش قدرت همه جانبه شاه، قدرت مجلس كاهش يافت. در نتيجه مجلس و همه نهادهاي ديگر به ابزار قدرت شاه تبديل گرديد. در سال ۱۳۴۲ يك دگرگوني در نخبگان سياسي كشور رخ داد. بدين ترتيب كه نخبگان قديم كه افراد زميندار و داراي استقلال نسبي از شاه بودند جاي خود را به نخبگان جديدي دادند كه اغلب افراد تحصيل كرده داراي گرايشهاي آمريكايي بودند كه هيچ استقلالي از شاه نداشتند.
در اين دوره مجلس هيچ نقش تعيين كننده اي در تدوين سياست گذاري خارجي ندارد. البته مجالس هجدهم و نوزدهم بخاطر حضور نخبگان زميندار انگليسي گرا و توازن نيروهاي آمريكا گرا توان تأثيرگذاري نسبي دارد و همين توازن باعث مي شود تا در دهه ۳۰ سياست خارجي ايران سعي در ايجاد موازنه ميان انگليس و آمريكا بكند. با تغيير نخبگان سياسي، و روي كار آمدن نخبگان آمريكا گرا، و همچنين اتخاذ سياست مستقل ملي توسط شخص شاه عملاً تمامي امور كشور چه در حيطه داخلي و خصوصاً در حيطه سياست خارجي توسط شخص شاه و با اشاره و نظر او اجرا مي شود. رويكرد شاه در اين دوره اتحاد با آمريكاست و نقش مجالس در اين ميان تسهيل كننده مبادلات و تعاملات است به گونه اي كه اولين نخست وزير آمريكاگراي ايران يعني حسنعلي منصور و پس از آن امير عباس هويدا از دل حزبي بر مي خيزند كه ريشه در مجلس ۲۱، ۲۲، ۲۳ و ۲۴ دارد. شايد تنها مخالفتي كه با سياستهاي شاه در اين دوره رخ مي داد، مخالفت برخي از نمايندگان مجلس بيست و دو از حزب پان ايرانيست با استقلال بحرين بود كه در دوره بعدي اين نمايندگان نيز حذف شدند و پس از آن ديگر هيچ صداي مخالفي خصوصاً در حيطه سياست خارجي از مجلس شنيده نشد.
ج) وقوع انقلاب اسلامي و مجالس پس از انقلاب:
ارزيابي نقش آفريني مجلس بعد از انقلاب بايد در قالب انقلاب اسلامي، ايدئولوژي آن و رويكرد كلي انقلاب به سياست خارجي و محيط بين المللي مورد بررسي قرار گيرد.
انقلاب اسلامي يك دگرگوني بزرگ بود كه آرمان نهايي اش تشكيل يك حكومت اسلامي بر بنياد مشاركت گسترده مردم بود. ايدئولوژي انقلاب بسيار نيرومند و بزرگ بود و همچنين رهبر انقلابي اش از شخصيتي كاريزماتيك برخوردار بود. كه همه اينها در چهارچوبه هاي عملكرد نظام سياسي آينده نقشي تعيين كننده داشت. نهادهاي نظام سياسي در اين قالب شكل گرفت كه نهايت وظيفه آنها تحقق بخشي آرمانهاي انقلابي مردم زير نظر رهبري انقلاب باشد.
علاوه بر اين همواره پس از انقلاب اسلامي در حيطه تصميم گيري سياست خارجي ايران ما شاهد حضور طيف وسيعي از بازيگران رسمي و غيررسمي بوده ايم به گونه اي كه در تعاملاتي پيچيده ميان اين بازيگران، تصميمات سياست خارجي اتخاذ مي شود.
در ميان اين بازيگران، يك بازيگر مهم مجلس شوراي اسلامي است كه بر طبق نص صريح قانون اساسي داراي حق بالايي براي دخالت در تصميم سازي ها و نظارت بر اجراي تصميمات است.
به عبارت ديگر مجلس شوراي اسلامي در مقايسه با مجلس شوراي ملي [مجلس مشروطه] در قالبي معقول تر و كارآمدتر طراحي شده است. چرا كه مجلس مشروطه خود را در تقابل با دولت تعريف مي نمود و به همين خاطر بانيان قانون اساسي مشروطه نقشي مهم، همراه با اختيارات وسيع و گسترده اي را به مجلس شوراي ملي واگذار نمودند ولي با وقوع انقلاب، دولت و مجلس هر دو برآمده از مردم بود و مجلس شوراي اسلامي هيچ گاه در تقابل با دولت تعريف نشد به همين دليل گرچه دايره اختيارات اين مجلس محدودتر گرديد ولي قدرت تأثيرگذاري بيشتري را دارا شد.
د) عوامل مؤثر بر نقش آفريني مجلس در دوره هاي مختلف:
۱) ساختار تصوير شده در قانون اساسي
شايد مهمترين عامل موثر بر نقش آفريني مجلس ساختار تصوير شده در قانون اساسي باشد. در ساختار قانون اساسي اول چون ساختار حكومت و قدرت غير رياستي بود، مجلس مي توانست اعضاي دولت را به طور مستقيم تعيين كند به همين جهت مجلس داراي اقتدار بالاتري بود.
نخست وزير كاملاً تحت كنترل مجلس بود و توان تأثير گذاري نمايندگان بسيار بالاتر بود، اما از سوي ديگر پراكندگي قدرت موجب مي شد كه توان تصميم گيري و سرعت عمل پايين بيايد. لذا از سال ۱۳۶۸ به بعد نظام سياسي به نظام رياستي تبديل شد كه حاصل آن، مسأله قدرت رياست جمهوري و انتخاب مستقيم آن از سوي مردم مطرح گرديد. در اين مرحله مجلس اقتدار كمتري را بر دولت اعمال مي كند، و بعد نظارتي مجلس قوي تر مي شود. به خصوص، در اين نوع نظام، مطرح شدن مباحث سياست خارجي در مجلس بيشتر حالت اطلاعي دارند. گرچه بر طبق قانون اساسي مي بايد تمامي مقاوله نامه ها و قراردادهاي خارجي به تصويب مجلس برسد و در موارد مربوط به مسائل مرزي و ارضي دخالت مستقيم مجلس ضرورت دارد.
۲) وضعيت كلي كشور در مواقع بحراني
در مواقعي كه وضعيت كشور بحراني است مثلاً در مواردي كه كشور درگير جنگ و يا مسأله مهمي شده است ضرورت براي حفظ وحدت وجود دارد.
در اين مواقع لاجرم مي بايد تصميمات به سرعت اتخاذ شود و چون و چرا و اتلاف وقت در آنها مصلحت نيست. در اين حالت به منظور حفظ وحدت توصيه ها بصورت خصوصي صورت مي گيرد. در حالي كه در وضعيت ثبات بحث ها مي تواند مفصل تر مطرح شود. مثلاً در زمان جنگ، در زمان بحران ميكونوس و در زمان پرونده هسته اي و ... كل ساختار نظام سياسي سعي كرد. تا وحدت كلي را حفظ كند؛ لذا در اين جا تصميم گيري منسجم تر صورت مي گيرد. يعني نقش بعضي نهادها به واسطه شرايط اضطراري كم رنگ تر مي شود.
۳) نوع رابطه دولت و مجلس: همسويي يا تعارض:
در دوره هايي كه مجلس و دولت همسو نيستند ممكن است مجادلاتي ميان دولت و مجلس صورت بگيرد اين بدان معناست كه مجلس رويكردي انتقادي دارد و در اين دوره ها معمولاً نقش مجلس در تصميم سازي ها كم رنگ تر است ولي برعكس در اين دور ه ها ابعاد تبليغاتي و نظارتي آن تقويت مي شود. حال اگر مجلس و دولت همسو باشند توان اثرگذاري آنها در تصميم سازي بيشتر مي شود ولي در اين ادوار سعي مي شود كه در ابعاد نظارتي و ... تساهل بيشتري اعمال شود. و تا حد ممكن نظرات دولت تأمين گردد. مثلاً مجالس دوم و سوم شوراي اسلامي با دولت آقاي موسوي همسو است، پس رويكردهاي سياست خارجي آن را مورد تأييد قرار مي داد. ولي مجلس سوم در اواخر دوران خودش با برخي سياست هاي دولت آقاي هاشمي رفسنجاني مخالف بود، لذا رويكردي انتقادي نسبت به آن دارد. اين امر در حالي است كه مجلس چهارم با دولت آقاي هاشمي همسويي كامل دارد و رويكرد كلي سياست خارجي ايشان مبني بر تنش زدايي را تأييد مي كند و با آن همراه بود. اواخر دوران مجلس پنجم مصادف با دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي است كه اين مجلس با رويكرد آقاي خاتمي مبني بر بالا بردن سطح تنش زدايي مخالفت داشت. ولي برعكس آن مجلس ششم با سياستهاي آقاي خاتمي همراهي كامل داشت.
در اين هنگام در بسياري موارد زماني كه مجالس و دولتها همسو هستند وزير خارجه يا ساير مقامات تصميم ساز از ميان نمايندگان مردم انتخاب مي شوند مانند انتخاب آقاي متكي از ميان نمايندگان مجلس به سمت وزارت امور خارجه دولت آقاي احمدي نژاد.
۴) سطح توانايي نمايندگان مجلس در ايجاد نقش آفريني توسط آن:
يكي از مسائل مهم مجلس شوراي اسلامي، راه يابي نمايندگان با سطوح متفاوت توانايي ها در ميزان اثر گذاري اين نهاد مي باشد.
زماني كه نمايندگان توانا با سطح بالايي از تحصيلات، كارآمدي و مديريت و تجربه در مورد مسائل بين المللي وارد مجلس شوراي اسلامي مي شوند بالتبع مي توانند در عمق بخشيدن به كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس اثرگذار بوده و پيچيدگي مسائل بين المللي و نحوة برخورد با آن را در يابند. اين نمايندگان در صورت تماس با تصميم سازان قوه مجريه مي توانند نظرات مثبت و سازنده خود را به آنان انتقال دهند و بر روند تصميم سازي سياست خارجي موثر باشند و اين خود موجب اعتبار بخشي و قوت عملكرد مجلس مي شود. بدينوسيله نمايندگان مي توانند موجب استيفاي حقوق تصوير شده خود در قانون اساسي باشند. و برعكس اين امر نيز، اگر نمايندگان ناآگاه، فاقد تجربه و تحصيلات كافي در زمينه سياست خارجي وارد مجلس شده كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس را در دست گيرند اين امر خود به تضعيف نهاد مجلس در مقابل ساير نهادها مي انجامد و از اعتبار اين نهاد مي كاهد.
ه) نحوه تأثيرگذاري مجلس در مورد مسائل مهم همچون مسأله هسته اي و مجلس:
با به جريان افتادن پروندة هسته اي ايران در مجامع بين المللي در درون نظام سياسي كشور نيازي مبني بر ضرورت دفاع از روند برنامة هسته اي ايران احساس شد و تمامي نهادها و جريانات رسمي و غيررسمي نظام جمهوري اسلامي ايران حمايت خود را از روند هسته اي شدن كشورمان اعلام داشتند. از بالاترين سطوح نظام سياسي تا درجات پايين تر و حتي آحاد جامعه ايران خواستار دستيابي ايران به تكنولوژي صلح آميز هسته اي شد.
بنابراين ضرورت حفظ وحدت در مجالس شوراي اسلامي كاملاً لازم و ضروري به نظر مي رسيد. بايد دانست كه در مورد پروندة هسته اي، مقام معظم رهبري و قوه مجريه مهمترين عوامل تعيين كننده خط مشي سياسي كشور به حساب مي آيند و نقش مجلس در اين ميان بيشتر نظارتي بوده است. در زمان آقاي خاتمي كه ايشان الگوي خاصي در مورد پرونده هسته اي در پيش گرفته بود از سوي مجلس هفتم مورد انتقاد قرار گرفت ولي با اين حال نمايندگان مجلس تأثيرگذاري چنداني در مورد تصميم سازي در مورد مسأله هسته اي نداشتند و نقش نظارتي، آنها قويتر بود ولي با روي كار آمدن آقاي احمدي نژاد اين تقابل تبديل به همسويي شد و توان تأثيرگذاري مجلس در مورد مسأله هسته اي افزايش يافت، همچنين با ورود آقاي متكي به وزارت امور خارجه مجلس توانست افكار و آراء خود را در مورد مسأله هسته اي به سطح قوه مجريه تسري دهد و تأثيرگذاري اين نهاد در مورد پرونده هسته اي افزايش يافت.
● نتيجه گيري:
همان طور كه قبلاً نيز ذكر شد مجلس يكي از نهادهاي مهم برخاسته از انقلاب مشروطه مردم ايران است كه به خاطر تقابل مردم و دولت در آن زمان، نقش مجلس شوراي ملي در مقابل دولت تعريف شده بود و حيطه وظايف و كاركردهايش بسيار گسترده بود. اما به جز دو دورة محدود سست شدن پايه هاي استبداد ميان سالهاي ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴ ه. ش و ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ ه .ش كارآمدي مجلس مشروطه در دوره هاي حكومت استبدادي پهلوي به محاق فراموشي سپرده شد و مجلس به يكي از ابزارهاي دولت مستبد رضا شاه و همچنين محمدرضا شاه پهلوي تبديل شد و نقشي تماماً حاشيه اي و فرمايشي به خود گرفت و سياست خارجي كشور نيز از اين مسأله در امان نماند و مجلس در اين دوره ها هيچ گاه نتوانست نقش مثبتي را در سامان دهي سياست خارجي كشور ايفا كند.
پس از انقلاب پرشكوه اسلامي مردم ايران و با دگرگون شدن نظام سياسي و نظام ارزشي حاكم بر جامعه، مجلس به عنوان ركن مردمي برخاسته از انقلاب كه تداعي كننده ارزشهاي اسلامي انقلاب و همچنين مشاركت گسترده مردم بود، نقشي مهم و تعيين كننده را در ميان اركان نظام جمهوري اسلامي عهده دار شد. گرچه وظايف تعريف شده براي مجلس شوراي اسلامي در سطحي محدودتر از مجلس شوراي ملي قرار داشت ولي اين وظايف به نحوي كارآمدتر و معقول تر تدوين يافته بود.
از سوي ديگر به خاطر خصلت مردمي انقلاب اسلامي ايران، دولت و مجلس به عنوان دو ركن اساسي انقلاب همواره در كنار يكديگر قرار گرفته و هيچ گاه نقش خود را در تقابل با يكديگر تعريف نكرده اند. گرچه در برخي از برهه هاي زماني ما اختلاف نظر ميان برخي مجالس و دولتها وجود داشته ولي در مورد مسائل كلان كشور همواره همه اركان نظام و از جمله مجلس با يكديگر وحدت نظر داشته اند. از سوي ديگر در طول سه دهه گذشته از انقلاب مجلس هميشه به عنوان يكي از اركان كارآمد نظام نقش فعال و پويايي را در شكل دهي به مسائل داخلي و همچنين تا حدي سياست خارجي كشور ايفا كرده و هرگز در دفاع از منافع ملي ايران كوتاهي نكرده است.
گذشته از اين، بايد به ذكر اين نكته نيز پرداخت كه برخي مجالس به نحو مطلوب تري در زمينه سياست خارجي كشور به ايفاي نقش بپردازند.

اميد

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : منشأ ناكامي غربي ها در تحليل انقلاب اسلامي ايران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب ايران در عصر اطلاعات، كه از دهكده جهاني و پايان عمر دين و عصر ايدئولوژي داد سخن مي رفت، روي داد و انديشه حاكم بر قرن بيستم و انقلاب هاي جهان كه تحقق آن را احتمال نمي داد بي اعتبار ساخت. به همين دليل، تحليل گران غربي شگفت زده شدند و بر ناتواني خويش در تحليل انقلاب اسلامي ايران اعتراف كردند و انقلاب ايران فرضيه هاي آنان را به چالش كشانيد.
انقلاب اسلامي ايران به عنوان مهم ترين و بزرگ ترين پديده سياسي و اجتماعي آخر قرن چهاردهم هجري قمري و رُبع آخر قرن بيستم ميلادي، در طي قريب به سه دهه حيات و پايداري، همواره مورد توجه پژوهشگران و دانشمندان، متخصصان علوم سياسي و كارشناسان علوم اجتماعي و جامعه شناسان و علاقه مندان به تحليل انقلاب ها، قرار داشته است. اين انقلاب عرصه جديدي براي آزمون و ارزيابي فرضيه ها و نظريه هاي مرسوم و رايج در علوم سياسي، علوم اجتماعي و جامعه شناسي فراهم آورد. روشن است كه فرضيه هاي كهنه و رايج كه براي تحليل انقلاب هاي مدرن غيرمذهبي و ضدمذهبي ارائه شده، توانايي تحليل اين پديده منحصر به فرد و استثنايي و بي نظير را ندارند; چرا كه يك انقلاب مذهبي را نمي توان با معيارهاي كاملا غيرمذهبي تحليل كرد. متدلوژي متداول در غرب و شرق، كه آلوده به سكولاريزم و لائيزم است، به هيچ وجه توانايي تحليل انقلاب اسلامي ايران را نداشته و نخواهد داشت; تحولات دو جامعه متفاوت با زيربناهاي مختلف، بلكه متضاد را نمي توان با كمك روش ها و معيارهاي ثابت و يكسان تفسير و تحليل كرد.
متأسفانه علي رغم تفاوت هاي بنيادي و ماهوي تاريخ و فرهنگ و تمدّن جهان اسلام و ايران اسلامي با تاريخ و فرهنگ و تمدّن غرب و كشورهايي نظير فرانسه، روسيه، چين، كوبا و نيكاراگوئه، باز هم تحوّلات تاريخي، اجتماعي و سياسي جهان اسلام بر اساس همان معيارها و ضوابط و روش هاي خاص تحولات دنياي غرب مورد مطالعه قرار مي گيرند. اين كار، چه توسط مستشرقان و خاورشناسان و كارشناسان غربي صورت گيرد و چه دانشمندان و مفسّران مسلمانِ مرعوب و غربزده، گمراه كننده است و آنان را از شناخت واقعيت ها و حقايق باز مي دارد.
مسلمانان براي بررسي و تحليل تاريخ و تحولات اجتماعي و سياسي در كشورها و جوامع اسلامي ناگزير از كسب و ارائه معيارها و روش هاي نو و جديدي هستند كه متناسب با ويژگي هاي تاريخي، اجتماعي و سياسي جهان اسلام باشد تا با كمك آن ها بتوانند گذشته، حال و آينده خود را آنچنان كه بوده، هست و خواهد بود درست درك كنند.
انقلاب ايران در عصر اطلاعات، كه از دهكده جهاني و پايان عمر دين و عصر ايدئولوژي داد سخن مي رفت، روي داد و انديشه حاكم بر قرن بيستم و انقلاب هاي جهان (سكولاريزم) كه تحقق آن را احتمال نمي داد بي اعتبار ساخت. به همين دليل، تحليل گران غربي شگفت زده شدند و بر ناتواني خويش در تحليل انقلاب اسلامي ايران اعتراف كردند و انقلاب ايران فرضيه هاي آنان را به چالش كشانيد. آنان با منطق سكولاريزم و لائيزم هرگز درك نكردند انقلاب ديني چيست، چگونه پديد مي آيد و انقلاب هاي با ايدئولوژي مذهبي از چه ويژگي هايي برخوردارند. بر همين اساس، در تحليل انقلاب اسلامي ايران با مشكلات جدي و اساسي روبه رو شدند و ماهيت ديني و مذهبي انقلاب ايران نظريه هاي آنان را زير سؤال برد. ناكام ماندن و بن بست هاي نظري آنان در تحليل انقلاب ايران، آن ها را به بازنگري در نظريه هاي خويش وادار كرد و به تعبير لاكاتوش، آنان را مجبور به رفوكردن و ترميم هاي پي در پي و متعدد و افزودن تبصره هاي فراوان نمود.۱ اما به دليل ساختار فكري غيرديني و زيربناي اعتقادي سكولار و لائيك خويش، نتوانستند به طور كامل از نظريات خويش دست شسته و آن را كنار بگذارند، گرچه برخي از آنان با ساختارشكني به فهم و درك حقيقت نزديك شدند، ولي بيشتر آنان همچنان از درك ماهيت انقلاب ايران ناتوان هستند. انقلاب اسلامي ايران به خوبي ثابت نمود كه علي رغم ادعاي به سر آمدن عمر دين و خاموش شدن ستاره دين، خورشيد دين هرگز غروب نخواهد كرد و به روشني نشان داد كه در جهان ـ به اصطلاح ـ مدرن هم مذهب مي تواند نقش مهم و بزرگ منحصر به فرد و بي نظير در زندگي فردي و اجتماعي بشر و در سياست و اقتصاد جامعه ايفا كند.
● بررسي پنج فرضيه درباره انقلاب اسلامي
سردرگمي تحليلگران غربي و شرقي و شبه روشن فكران ايراني غربزده در فهم و درك و تحليل انقلاب اسلامي ايران، عامل روي آوردن آنان به ارائه فرضيه هاي نادرست و ناقص براي انقلاب شده است. چهار فرضيه «استبداد عامل انقلاب»، «اقتصاد عامل انقلاب»، «توطئه عامل انقلاب» و «مدرنيزاسيون عامل انقلاب» به هيچ وجه نتوانسته اند به درستي عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران را تبيين كنند; زيرا طرفداران اين فرضيه ها در بي توجهي و يا كم توجهي عمدي يا سهوي نسبت به نقش مذهب در انقلاب ايران اشتراك دارند. روشن است كه نقش «استبداد» و «اقتصاد» در انقلاب ايران از مكتب اسلام و مذهب تشيع سرچشمه گرفته است; زيرا اسلام يك دين جامع و كامل مي باشد; از سويي، داراي نظام اقتصادي كارآمد است و آرمان هاي اقتصادي اين دين بود كه مردم مسلمان را به ميدان آورد، و از سوي ديگر، به بهترين شكل الهام بخش آزادي معنوي، آزادي انساني، آزادي مذهبي و آزادي انديشه و قلم و بيان است و آنان را به استبدادستيزي و مبارزه قاطع با استبداد فراخوانده است. بنابراين، نقش استبداد و اقتصاد در پيدايش انقلاب ايران، درون نقش مذهب جاي مي گيرد و معلول نقش اصلي مذهب در انقلاب است. «فرضيه توطئه» را دشمنان انقلاب ساخته اند و هيچ تحليلگري آن را نپذيرفته است. فرضيه «مدرنيزاسيون عامل انقلاب» نيز بيان ديگري از نقش مذهب در انقلاب است كه با ادبيات دشمنان دين و مذهب ارائه شده است. در اين فرضيه، دشمنان اسلام همان اسلام ستيزي رژيم پهلوي را، كه عامل پيدايش انقلاب بوده است، با تعبير «مدرنيزه كردن جامعه سنتي» و مبارزه با اعتقادات كهن مذهبي۲ بيان كرده اند و در تصور باطل خود اسلام را كهنه و فرهنگ غرب را نو و آخرين و بهترين فرهنگ دانسته اند. به اعتقاد آنان، سرعت و بي برنامگي و نبود تدبير و ستاد پشتيباني، عامل شكست سياست مدرنيزاسيون شاه بوده است.
بر خلاف فرضيه مزبور، تنها فرضيه «مذهب عامل انقلاب» درست و مطابق واقع است; چرا كه دلايل و شواهد فراوان لازم و كافي آن را اثبات مي كند و در تحليل هاي دوستان و حتي دشمنان انقلاب بيشتر آمده است و هيچ كس نتوانسته نقش مذهب را در پيدايش انقلاب ايران انكار نمايد و ناديده بگيرد. تنها محصول كوشش ها و دست و پا زدن هاي برخي از كساني كه درباره انقلاب ايران سخن گفته اند، كم رنگ جلوه دادن نقش مذهب بوده است. بدون شك عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران مكتب اسلام و مذهب شيعه است. به بيان ديگر، اسلام ستيزي شاه و رژيم سلطنتي و اسلام گرايي توده مردم، روشن فكران و نسل جوان معاصر، عامل پيدايش انقلاب و سقوط شاه و فروپاشي رژيم سلطنتي پهلوي بوده است. اسلام، عاملي است كه از آغاز و تولد انقلاب تا پيروزي انقلاب به طور دايمي، آشكار، شديد، قوي و از نزديك و مستقيم در همه مراحل حضور داشت و زيربناي انقلاب و موتور حركت آن بود; ساير عوامل همه از جلوه ها و مظاهر نقش مذهب مي باشند و با آن پيوند دارند. با همين عامل مي توان جامعيّت انقلاب و اَبعاد گوناگون آن را فهميد و بيان نمود. به هر تقدير، «مذهب عامل انقلاب ايران» در ميان تفسيرها و فرضيه هاي پنج گانه اي كه براي انقلاب ايران اظهار شده اند، بهترين، دقيق ترين و كامل ترين آن هاست و دليل ناكامي و به بن بست رسيدن نظريه پردازان انقلاب ايران ناديده گرفتن نقش اصلي مذهب در اين انقلاب است.


● اعتراف دانشمندان غربي به ناتواني در تحليل انقلاب ايران
جان فوران (J. Foran) در آغاز مقاله «انقلاب ۷۹-۱۹۷۷ چالشي بر تئوري اجتماعي» چنين نوشته است: تحول گسترده اي كه در ۱۹۷۸ تمام ايران را فرا گرفت، تقريباً تمام ناظران را، از ژورناليست ها و ديپلمات ها گرفته تا انديشمندان ايراني و نظريه پردازان تغييرات اجتماعي جهان سوم، به تحيّر افكند. وي در ادامه مقاله ضمن اشاره به چالش هاي فراوان نظريه هاي گوناگون در تحليل انقلاب ايران مي نويسد: موضوع نظريه اجتماعي در دهه ۱۹۸۰ به اين ترتيب در آمد كه: «آيا انقلاب ايران را بايد به عنوان يك مورد منحصر به فرد، خلاف ساير انقلاب ها مورد بررسي قرار داد و يا اينكه علت انقلاب ها را بايد در پرتو شواهد ايران مجدداً مورد مداقّه قرار داد؟»۳
تأثير انقلاب اسلامي ايران بر نظريات علوم اجتماعي بسيار گسترده بوده است. اين انقلاب عرصه اي جدّي براي آزمون نظريه هاي رايج و مرسوم در علوم اجتماعي است; توجه نظريه پردازان علوم اجتماعي را به خود جلب كرد و شالوده كاخ رفيع دانش اجتماعي را به لرزه افكند; به گونه اي كه به اعتراف جان فوران، محور و موضوع نظريه اجتماعي در دهه ۱۹۸۰ شد و موجب تزلزل در نظريه هاي علوم اجتماعي پيرامون انقلاب ها و بازنگري در آن ها گرديد. جان فوران در كتاب مقاومت شكننده با توجه به نقش مذهب و دين در انقلاب ايران، به تحليل درست اين انقلاب نزديك شد. او در اين كتاب با تأكيد زياد بر نقش اسلام اصولگرا در انقلاب مي نويسد: در ميان فرهنگ هاي گوناگون مخالف در دهه ۱۹۷۰، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتي را به دست گيرد. امام خميني(قدس سره) به دليل موضع گيري سازش ناپذير دراز مدت عليه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصي، و ديدگاه هايش در مسائل مهم سياسي، در صف اول جاي گرفت و توانست اسلام مردم گرايي ارائه دهد كه براي گروه هاي مختلف اجتماعي جاذبه داشت، هرچند پايگاه اجتماعي اش در صفوف برخي از علما، طلّاب ديني و تجار و پيشهوران بازار بود، ولي سياست ضدامپريالستي اش نيز روشن فكران غيرمذهبي، چپگرايان و زحمت كشان را جذب مي كرد; وانگهي، كلام مذهبي او در ميان گروه هاي حاشيه اي شهري و روستايي كه آن ها را مستضعفان مي خواند نفوذ مي كرد.۴
رابرت دي لي، پروفسور علوم سياسي در دانشگاه كلرادو كه يكي از استادان برجسته علوم سياسي در ايالات متحده آمريكاست، در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت» كوشش مي كند انقلاب ايران را در چهارچوب متدلوژي غربي تحليل نمايد، اما اذعان مي كند كه انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد كه در قالب متدلوژي متداول در غرب قابل تحليل نيست. لكن با استناد به برخي مشتركات موجود بين انقلاب اسلامي و انديشه هاي اصالت در غرب، تلاش مي نمايد انقلاب اسلامي را از نقطه نظر اصالت كه براي غرب نيز آشناست تحليل كند. وي در آغاز مقاله مي نويسد: انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد، مساوات طلب است، اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است، اما به ندرت انرواگراست و نمايانگر انقلاب هاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكا نيست. نظريه هاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست خواه ملهم از سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيام هاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را درنورديد پيدا كرد. ... در تاريخ اسلام، انقلاب در الگويي متناوب از زوال و تولد قرار مي گيرد، اما در پي رسيدن به فراسوي شيوه تفكر متداول است. انقلاب اسلامي در جستوجوي يك آغاز تازه، يك تأسيس مجدد، بازآفريني و فعال كردن دوباره اقدامات انقلابي محمّد]ص[ است كه ملهم از كلام قرآن بود.۵
دكتر زالماي خليل زاد استاد روابط بين الملل كلمبيا در نيويورك در كتاب دولت، خدا، جمهوري اسلامي كه در آمريكا چاپ شده است، در زمينه غافلگير شدن و گمراهي و بي اعتباري فرضيه هاي سياستمداران و دانشگاهيان غربي با انقلاب اسلامي ايران مي نويسد: انقلاب اسلامي نه تنها سياستمداران جهان را غافلگير كرد، بلكه دانشگاهيان و محققان مسائل سياسي غرب را نيز گمراه نمود و فرضيه هايشان را بي اعتبار ساخت.۶
تدا اسكاچپول در كتاب دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي كه آن را تنها سه سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نوشت،۷ با مطالعه انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين ادعا كرد كه فقط جوامع كشاورزي مستعد انقلاب هاي اجتماعي هستند. وي درباره سه انقلاب مذكور مي نويسد: شورش هاي كشاورزان تاكنون از اجزاي مهم و غيرقابل ترديد پيكره انقلاب ها بخصوص در چين، روسيه و فرانسه بود. مايه شگفتي نيست كه تمامي اين انقلاب ها در جوامعي رخ دادند كه نيروي كشاورز آن نقش عمده را در توليدات به عهده داشت. بدون مشاركت كشاورزان، كارگران شهري مركز قادر به اعمال انقلاب و اصلاحات نبودند. انقلاب هاي آلمان و انگلستان مبيّن اين فرضيه است... در هردوي اين انقلاب ها نقش كليدي و اصلي در دست كارگران و كارمندان شهري بود ولي علي رغم حضور يكپارچه و عظيم آن ها و تنها به دليل عدم حضور كشاورزان در روند انقلاب با شكست روبه رو شدند... نقش كشاورزان در انقلاب هاي چين، فرانسه و روسيه بسيار چشمگير بود.۸ او علاوه بر اين، اعتقاد داشت انقلاب ها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند.۹ در تحليل او براي انقلاب ها، جايي براي نقش مذهب وجود نداشت. بر همين اساس بود كه در سال ۱۹۸۲ در مقاله «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در انقلاب ايران» اعتراف كرد كه انقلاب ايران موجب تعجّب او شده و مجبور به رفوكردن و ترميم و بازنگري نظريه خود گرديد. نقش رهبري و ايدئولوژي در انقلاب ايران را پذيرفت و بر همين پايه بود كه اعتراف كرد درك وي از نقش ممكن نظام هاي عقيدتي و مفاهيم فرهنگي در شكل دادن به كنش هاي سياسي تعميق يافته است. براي او روشن شد كه مطابق نظر بسياري از دانشمندان غربي ايران در هنگام وقوع انقلاب يك جامعه كشاورزي نبود و كشاورزي براي بيشتر مردم شيوه اصلي توليد و روش عمده امرار معاش به شمار نمي رفت. چندين سال پيش از انقلاب، كشاورزي نقش اصلي و مهم خود را در اقتصاد ايران از دست داده و به سمت جامعه سرمايه داري (طبق برخي تعريف ها) پيش رفته بود.۱۰ او در آغاز مقاله تعجب و شگفتي خود را از انقلاب ايران چنين بيان مي كند: سقوط اخير شاه ايران و به راه افتادن انقلاب ايران بين سال هاي ۱۹۷۷ـ ۱۹۷۹ باعث تعجب ناگهاني ناظران خارجي، از دوستان آمريكايي شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سياسي و متخصصان علوم اجتماعي از جمله افرادي مثل من كه متخصص مسائل انقلاب هستم، گرديد. همه ما با علاقه و شايد بهت زدگي تحقق وقايع جاري را مشاهده كرده ايم. تعدادي از ما به سوي تفحص در مورد واقعيات اجتماعي، سياسي ايران در وراي اين رخدادها سوق داده شديم. براي من چنين تحقيقي غيرقابل اجتناب بود; بيش از همه به خاطر اين بود كه انقلاب ايران از جنبه هاي مختلف غير عادي اش مرا تحت تأثير قرار داد. اين انقلاب مطمئناً شرايط يك انقلاب اجتماعي را دارا مي باشد. با اين حال، وقوع آن به ويژه در جهت وقايعي كه منجر به سقوط شاه شدند انتظارات مربوط به علل انقلابات را ـ كه من پيش تر در تحقيق تطبيقي، تاريخي ام در مورد انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين تكامل بخشيده ام ـ زير سؤال برد.۱۱ او در ادامه، برخي آثار انقلاب ايران بر تحليلش از انقلاب ها و در نتيجه، تغيير در نظريه خويش را آورده و مي نويسد: من در كتابم به نام دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي بدون استثنا از تمامي نظريه هايي كه پذيرفته اند انقلابات آگاهانه توسط نهضت هاي انقلابي متكي به جنبش هاي توده اي اجتماعي ساخته مي شوند انتقاد كرده ام ... در كتاب، از وندل فيليپس ( (Philips Wendellنقل كرده ام كه انقلاب ها ساخته نمي شوند، آن ها به وجود مي آيند. مراحل اوليه انقلاب ايران مشخصاً نظرات قبل من در مورد موجبات انقلاب اجتماعي را زير سؤال برد. سه دشواري آشكار بلافاصله به ذهن من خطور مي كند... ثالثاً اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته است كه عمداً و آگاهانه توسط يك نهضت اجتماعي توده اي ساخته شده تا نظام پيشين را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران بر عليه شاه است. تا آخر سال ۱۹۷۸ كليه بخش هاي جامعه شهري ايران تحت لواي اسلام شيعه گرد آمده بودند و از رهنمودهاي يك روحاني عالي قدر شيعه، آيهٔ اللّه روح اللّه خميني، در جهت مخالفت سازش ناپذير عليه شاه و كليه افرادي كه هم چنان به او وابسته باقي مانده بودند پي روي مي كردند... مردم شهرنشين ايران با بسيج توده اي خود به يك نهضت فراگير بر عليه يك رژيم سلطنتي و امپرياليست جامه عمل پوشاندند. انقلاب آن ها صرفاً نيامد، بلكه به صورت آگاهانه و منطقي ساخته شد.۱۲
وي در ادامه اين مقاله از نقش روحانيان و غيرروحانيان با ايمان و زنجيره بي پايان از نمازهاي جماعت و مراسم مذهبي در روزهاي ويژه مذهبي و نقش تشيّع و اسطوره بنيادين آن داستان شهادت مشتاقانه امام حسين(عليه السلام) و سخنراني هاي امام خميني(قدس سره)در معرفي شاه به عنوان عامل ضداسلام و نوكر امپرياليسم خارجي، ياد كرده و با تأكيد فراوان بر نقش مذهب شيعه در انقلاب ايران مي نويسد: به طور خلاصه، اسلام شيعه هم از نقطه نظر سازماني و هم از لحاظ فرهنگي براي ايجاد انقلاب ايران عليه شاه، نقشي حياتي داشت.۱۳ جان فوران هم در نقد نظريه تدا اسكاچپول در مقاله «انقلاب ۷۹ـ۱۹۷۷ چالشي بر تئوري اجتماعي» نوشت: براي مثال، انقلاب ۱۹۷۹ ايران، سه سال پس از ادعاي اسكاچپول مبني بر اينكه «انقلاب ها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند» نشان داد انقلابي است كه «به صورت دقيق و منسجم به راه افتاده است.»۱۴

● دليل سردرگمي دانشمندان غربي در تحليل انقلاب ايران
ناديده گرفته شدن عنصر ايدئولوژي و نقش بنيادي دين و مذهب در تحولات سياسي، اجتماعي در متدلوژي رايج در غرب عامل اصلي بي اعتباري نظريه هاي انقلاب در پرتو انقلاب اسلامي ايران شده است. ماهيت مذهبي اين انقلاب نظريه هاي گوناگون دانشمندان علوم اجتماعي و متخصصان علوم سياسي را پوچ و خنثا كرد. مورّخ فرانسوي كريستين دلانوآ (Christian delanno) در كتاب خود به نام ساواك به همين مطلب تصريح كرده و مداخله عنصر ديني را عامل پوچ و بي اثر شدن همه تحليل ها دانسته است. او مي نويسد: با وضعي كه با مداخله عنصر ديني در ايران پديد آمده بود همه تحليل ها، همه دستگاه هاي نيرومند جاسوسي پوچ و بي اثر مي شدند.۱۵
وي در زمينه نقش روحانيان در مبارزه با برنامه دين زدايي شاه چنين نوشته است: آيهٔ اللّه خامنه اي، آيهٔ اللّه بهشتي و... جرمشان افشاي سياست شاه بود. از ابتداي دهه پنجاه ... روحانيان با عناصر پرتحركشان جنگ آشكاري را با برنامه هاي دين زدايي شاه و نيز با فساد مالي آشكار برخي از اطرافيان شاه در مقايسه با فقر مردم آغاز مي كنند. سركوبي مؤثر روحانيان، وقتي كه آنان صف يگانه اي را تشكيل مي دادند عملا غيرممكن بود.۱۶ او با اشاره به ناتواني ساواك در پيش بيني حوادثي كه از دي ماه ۱۳۵۶ به بعد روي دادند مي نويسد: هيچ پليس امنيتي، هر اندازه توانمند، نمي توانست موج بنيان كن اسلام گرايان و اوج گيري برق آساي رهبر مذهبي تقريباً گمنامي همچون ]امام[ خميني را پيش بيني كند.۱۷ در مورد نقش اسلام در انقلاب ايران نيز معتقد است: آنچه نقشه هاي شاه و ساواك را زير و رو كرد، فوران عنصري ملّي بود كه از اعماق جامعه ريشه دوانيده در اسلام برمي خاست. حتي وقتي ساواك به «ارتجاع سياه»۱۸ حمله مي كرد و شايد با حرارتي كمتر از «ارتجاع سرخ»، باز در اشتباه بود. سركوب چند رهبر ديني هيچ اثري نداشت. رضاي ملت بر پيروي از چند رهبر ديني استوار نبود، بلكه بر انس ديرينه اي كه ميان جامعه ايراني و اسلام وجود داشت قوام يافته بود. براي سرنگوني رژيم كافي بود كه اين حس اسلام خواهي تحريك شود.۱۹ پروفسور رابرت دي لي استاد برجسته علوم سياسي در آمريكا در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت در رابطه با راه درست تحليل انقلاب ايران»، سخن برنارد لوئيس را ذكر مي كند كه گفته بود: با پيشينه انديشه ها و اقدامات انقلاب اسلامي از طريق يادها و نمادهاست كه انقلاب اسلامي بايد مورد مطالعه قرار گيرد و تنها در اين صورت است كه احتمال درك آن وجود دارد.۲۰
● عامل اصلي پيدايش انقلاب در نگاه امام خميني(قدس سره)
همان گونه كه در هر انقلاب، مراجعه به آثار رهبر يا رهبران انقلاب و استناد به گفتار و رفتار آنان، بهترين و مطمئن ترين منبع براي شناخت ماهيت انقلاب است و همه تحليلگران انقلاب حتي دشمنان آن در جستوجوي شناخت انقلاب از راه توجه به شخصيت و ديدگاه هاي رهبرند، در انقلاب اسلامي ايران نيز با عنايت به نفوذ و قدرت معنوي بي نظير حضرت امام خميني(قدس سره) در مردم ايران، مهم ترين منبع شناخت ابعاد انقلاب، بهره گيري از گفتار و رفتار رهبركبير اين انقلاب است. امام خميني(قدس سره) از آغاز تا پيروزي و پس از آن، همواره اسلام را عامل اصلي پيدايش انقلاب مي دانستند و اسلام ستيزي رژيم و اسلام گرايي مردم را زيربناي انقلاب و موتور محركه آن معرفي مي كردند.
امام خميني(قدس سره) در آغاز انقلاب اسلامي و در راستاي مبارزه با رژيم سلطنتي ضداسلامي پهلوي، در اسفند ۱۳۴۱ در پيامي به علماي اَعلام و حجج اسلام، با يادآوري كوشش رژيم پهلوي براي نابودي احكام ضروريه اسلام و به خطر افتادن اسلام بر اثر اقدامات دستگاه حاكمه، آنان را به مقابله با آن دعوت نموده و چنين نوشتند: چنان كه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مي خواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام ]كند[ و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي افكند. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه ـ جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ نمايند تا ملت مسلمان از مصيبت هاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.۲۱ ايشان در فروردين ۱۳۴۲ در مورد وظايف عموم مسلمانان براي صيانت اسلام فرمودند: بزرگان ما در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم كشته شدند، زندان رفتند، فداكاري ها كردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و به دست ما برسانند. امروز وظيفه ماست كه در برابر خطراتي كه متوجه اسلام و مسلمين مي باشد براي تحمّل هرگونه ناملايمات آماده باشيم تا بتوانيم دست خائنين به اسلام را قطع نماييم و جلو اَغراض و مطامع آن ها را بگيريم.۲۲ در ارديبهشت همان سال در پيامي براي وعاظ و گويندگان ديني و هيئات مذهبي در مورد وظايف آن ها در قبال تبليغات رژيم پهلوي چنين نوشتند: آقايان بدانند كه خطر امروز بر اسلام، كمتر از خطر بني اميه نيست. دستگاه جبّار با تمام قوا به اسرائيل و عمّال آن ها (فرقه ضالّه و مضلّه) همراهي مي كند، دستگاه تبليغات را به دست آن ها سپرده و در دربار دست آن ها باز است، در ارتش و فرهنگ و ساير وزارتخانه ها براي آن ها جا بازنموده اند و شغل هاي حساس را به آن ها داده اند. خطر اسرائيل و عمّال آن ها را به مردم تذكر بدهيد. در نوحه هاي سينه زني از مصيبت هاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت يادآور شويد. از فرستادن و تجهيز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن براي شركت در محفل ضداسلامي و ملي اظهار تنفّر كنيد. سكوت در اين ايّام تأييد دستگاه جبّار و كمك به دشمنان اسلام است، از عواقب اين امر بترسيد. از سخط خداي تعالي بترسيد. اگر به واسطه سكوت شماها به اسلام لطمه اي وارد آيد نزد خداي متعال و ملت مسلمان مسئول هستيد ... دين خدا را ياري كنيد و بدانيد (إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ.)(محمّد: ۷) از اخافه و ارعاب سازمان ها و دستگاه شهرباني هراسي به خود راه ندهيد.۲۳

امام خميني(قدس سره) در اسفند ۱۳۵۱ در پاسخ نامه دانشجويان مسلمان مقيم اروپا، آمريكا و كانادا، ضمن ارزيابي اوضاع جهان اسلام و ايران نوشتند: در اين ميان، از همه اسفبارتر وضع ايران است كه رژيم آن مأموريت دارد... يكباره اسلام را ريشه كن كند و ملت اسلام را بيش از پيش به ذلّت و اسارت بكشد.۲۴
در نامه ديگري نيز نوشته اند: خيانتكاري كه عليه تمام شعائر مذهبي و اسلامي مبارزه مي كند و با همه مظاهر اسلامي مخالف است نمي تواند در بين مسلمين موافق داشته باشد.۲۵
در آذرماه ۱۳۵۷ در فرانسه خبرنگاري غربي از امام سؤال كرد: حضرت آيهٔ اللّه! شما بارها براي سرنگوني رژيم شاه مردم را دعوت كرده ايد، دلايل شما براي چنين دعوتي چيست; آيا بيشتر سياسي است يا به خاطر از بين رفتن اسلام و ارزش هاي اسلام است؟ مباني عقيدتي حركت اسلامي شما چيست؟ رهبر كبير انقلاب در پاسخ وي فرمودند: اسلام ديني است كه هم سياست دارد و هم اموري را كه مربوط به غير سياست است، و شاه، كه با او مخالف هستيم، هم با سياست اسلامي مخالف است، كه سياست مملكت هم همان است و هم با امور مذهبي، و ما به اين هر دو جهت با شاه مخالفيم; هم نسبت به مذهب تعديات و جسارت هايي كرده است و هم نسبت به مملكت خيانت هايي در طول زندگي اش كرده است و بدين جهت، همه مردم ايران با او مخالفند.۲۶ پرسش اين خبرنگار غربي مبتني بر عقيده انحرافي سكولاريزم است كه بر اساس آن دين را از سياست جدا كرده، اما امام خميني در پاسخ وي از پيوند و ارتباط دين و سياست در اسلام ياد نموده اند تا او را از گمراهي نجات دهند. روشن است كه همين اعتقاد غلط حاكم بر جهان غرب و خبرنگاران و دانشمندان غربي موجب شده است نتوانند انقلاب اسلامي را درست درك و تفسير نمايند.
امام خميني(قدس سره) پس از پيروزي انقلاب هم در يك سخنراني فرمودند: تكليف اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم. اين همان منطقي است كه ما در اول هم كه با آن رژيم فاسد پهلوي مخالفت كرديم منطق ما همين بود. منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش برويم، منطق اين بود كه براي اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مي رود و مظاهر اسلامي دارد از بين مي رود و ما مكلف هستيم با همه قدرت با آن ها مقابله كنيم.۲۷
ايشان در سخنراني ديگري فرمودند: اين يك نهضت الهي بود، نهضتي مثل نهضت هاي آن هايي كه به خدا اعتقاد ندارند يا آن هايي كه نهضت هايشان نهضت هاي جهت مادي بوده است، نبوده است. نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام در خيابان ها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي را مي خواهيم... رژيم پهلوي نباشد حكومت اسلامي باشد، اساس آن بود كه مي خواستند قرآن حكومت كند در اين كشور، موانع را برداشتند كه حكومت، حكومت اسلامي باشد.۲۸
در جاي ديگر هم فرمودند: اگر اين نهضت ملّي بود، نه شما اين قدر فعاليت مي كرديد و نه ما و نه ساير ملت. ملت اسلام را مي خواهد، ملت كشور خودش را هم كه مي خواهد براي اسلام است. از بچه هاي كودك تا پيرمردها همه فرياد اسلام مي زدند و اين نهضت براي همين صبغه اسلامي اش و براي همين كه مقصد اسلام بود و قيام بر ضد طاغوت، قيام بر ضد كساني كه اسلام را مي خواستند بشكنند و كارهايي كردند كه اسلام را مي خواستند به فراموشي بسپارند، يك قيامي بود كه خداي تبارك و تعالي مدد فرمود.۲۹
● عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران از منظر انديشمندان مسلمان
پژوهشگران و انديشمندان مسلمان و روشن فكران مذهبي در ايران و جهان در تجزيه و تحليل حوادث و رويدادهاي انقلاب ايران به صراحت نقش اصلي مذهب در انقلاب ايران را يادآوري نموده اند.
شهيد مرتضي مطهّري در شرايطي كه هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود در كتاب نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير در تحليل انقلاب چنين نوشت: ريشه اين نهضت را در جريان هاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريان ها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستوجو كرد. در نيم قرن اخير جريان هايي رخ داده كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي و در جهت مخالف آرمان هاي مصلحان صدساله اخير بوده و هست و طبعاً نمي توانست براي هميشه از سوي جامعه بدون عكس العمل بماند. ايشان در ادامه اين تحليل، دوازده عنوان از اقدامات ضد اسلامي رژيم پهلوي را برشمرده و سپس مي افزايد: اين امور و امثال آن ها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقده هاي مستعد انفجار درآورد. از سوي ديگر، جريان هايي در جهان رخ داد كه چهره دروغين تبليغات سياسي دنياي ليبرال غربي و دنياي سوسياليت شرقي را آشكار ساخت و اميدي را كه طبقات روشن فكر به اين دو قطب بسته بودند تبديل به يأس كرد و از جانب سوم، در طول سي و اند سال گذشته، يعني از شهريور ۱۳۲۰ تاكنون، محققان و گويندگان و نويسندگان اسلامي توفيق يافتند كه تا حدي چهره زيبا و جذّاب اسلام واقعي را به نسل معاصر بنمايانند.۳۰شهيد مطهري در اين تلاش براي ريشه يابي انقلاب اسلامي به روشني نقش زيربنايي اسلام در پيدايش انقلاب را اثبات مي نمايد; هم اسلام ستيزي رژيم پهلوي را با شمارش برخي مصاديق عملكردهاي رژيم در مأموريت استعماري غربي انگليسي و سپس آمريكايي ضداسلامي يادآوري مي نمايد و هم جلوه هاي اسلام گرايي جامعه را آشكار مي سازد. ايشان در راستاي نشان دادن نقش اسلام ستيزي رژيم پهلوي در پيدايش انقلاب ايران، با به كار بردن تعبيرهاي مترادف و تكرار يك موضوع در عبارات متفاوت، تلاش علمي درخور ستايشي را انجام داده است. تعبيرهاي «تصادم با روح اسلامي»، «ضد اهداف عاليه اسلامي»، «مخالف آرمان مصلحان صدساله اخير» و «جريحه دار ساختن وجدان مذهبي» چهار جمله با عبارات متفاوت است كه براي روشن نمودن سمت وسو و جهت جريان هاي نيم قرن اخير در رژيم پهلوي به كار رفته است و همه يك واقعيت را بيان مي كنند: اسلام ستيزي رژيم پهلوي. ايشان در بخش اسلام گرايي نيز اسلام گرايي روشن فكران و منشأ آن و نيز اسلام گرايي نسل معاصر و مبدأ آن را به درستي تبيين نموده است و با اين تحليل علمي و منطقي نقش اسلام گرايي جامعه در پيدايش و شكل گيري انقلاب اسلامي ايران را ترسيم مي نمايد.
دكتر علي شريعتي نيز در آذر ۱۳۵۱، يعني شش سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در نامه اي به پدر خويش به درستي انقلاب را تحليل نموده و چنين نوشته است: بي شك نهضت اجتماعي فرداي ما، نهضتي نه ماترياليستي خواهد بود و نه ناسيوناليستي; نهضتي خواهد بود بر پايه اسلام بيدار مترقّي و حزبي با ايدئولوژي تشيّع علوي.۳۱ آنچه در اين تحليل بيان شده است نقش اصلي مكتب اسلام و مذهب شيعه در انقلاب ايران مي باشد. شريعتي در جايگاه يك جامعه شناس به درستي نقش ماترياليسم، ماركسيسم و ناسيوناليسم را نفي كرده و برآيند تحولّات روزگار خويش را مي فهمد و مكتب و مذهب را پايه نهضت اجتماعي مي داند. در شرايطي كه برخي از ـ به اصطلاح ـ جامعه شناسان با مشاهده پيروزي انقلاب مذهبي ايران باز هم نتوانسته اند نقش برجسته مذهب را در انقلاب ايران درك و بيان كنند.
دانشمند شرق شناس مصري و استاد دانشگاه، دكتر ابراهيم الدسوغي در بررسي انقلاب ايران مي نويسد: به هيچ وجه نمي توان تأثير عظيم اين انقلاب را بر ملل شرق به طور اعم و بر ملل اسلامي به طور اخصّ ناديده گرفت. اين انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است كه بر اساس يك ايدئولوژي اسلامي پايه گذاري شده است و در رأس آن رهبري امام خميني قرار داشت; مردي مذهبي در تبعيد و جداي از پيروان و مقلّدانش. اين مرد زجر كشيده موفق به رهبري يكي از مشهورترين انقلاب هاي عصر جديد گرديد. با مطالعه شخصيّت امام خميني(قدس سره) مي توان روح اسلام واقعي را در شكل بكر و بديع آن شناخت. پس از سپري شدن چهارده قرن از هجرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)كشوري از نو بر اساس مباني اسلام تأسيس كرد كه تمام نهادهاي سياسي و اجتماعي آن با اصول اسلام تعويض و از نو پايه گذاري شده است... لازمه انقلاب اسلحه نيست، بلكه نيروي ايمان و اتحاد مردم است. انقلاب ايران با گروه كوچكي از روحانيان و تعدادي از دانشجويان علوم مذهبي آغاز گرديد و سپس توده مردم به آن پيوستند. سرانجام انقلاب ايران به مردم جهان ثابت كرد كه به غير از ماركسيسم، مكتب و نيروي انقلابي ديگري در جهان وجود دارد.۳۲

عباسعلي عميد زنجاني در خصوص عامل اصلي پيدايش انقلاب مي نويسد: تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي توان از جريان انقلاب از تولد تا پيروزي آن استنباط نمود اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود كه ادامه رژيم خود را به منظور هر چه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحكيم هرچه عميق تر سلطنت و ديكتاتوري در داخل كشور را در گرو آن مي ديد.۳۳
پرفسور روژه گارودي انديشمند مسلمان فرانسوي، انقلاب اسلامي ايران را مظهر رويارويي فرهنگ اسلامي با فرهنگ و تمدّن غربي و آمريكايي ضداسلامي مي داند و در تفسير انقلاب ايران مي گويد: من فكر مي كنم كه انقلاب ايران يكي از مهم ترين جهش هاي تاريخ بشريّت است; چرا كه انقلابي صرفاً اقتصادي نبوده و انگيزه هاي اقتصادي و مقابله و مخالفت با طبقه برجسته هدف نهايي اين انقلاب نبوده است. اين انقلاب حتي يك انقلاب صرفاً سياسي نبوده است كه بر ضد يك قدرت استبدادي حركتي صورت گرفته باشد. اين انقلاب در حقيقت يك نوع مخالفت و رويارويي با يك تمدّن ـ تمدّني كه ما آن را غربي يا تمدن آمريكايي مي ناميم ـ بوده است; تمدّن و فرهنگي كه از سوي سردمداران رژيم حاكمي كه خود از اربابان آمريكايي دستور مي گرفتند و با زور و ارعاب به ملت ايران تحميل مي شد و نه تنها با فرهنگ ايراني كه از قديمي ترين و شفّاف ترين و غني ترين فرهنگ هاست، بلكه با فرهنگ و ايمان اسلامي و عصاره اساسي اسلام كه همانا شيوه صحيح زندگي و اصول اساسي حيات بود در تضاد قرار داشت.۳۴

پي نوشت ها
۱ـ عبدالوهّاب فراتي، رهيافت نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظّم رهبري در دانشگاه ها، ۱۳۷۹، ص ۱۴ و ۳۱۴.
۲ـ اسرار سقوط شاه و گروگان گيري، خاطرات برژنيسكي مشاور امنيت ملّي كارتر رئيس جمهوري امريكا، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، ۱۳۶۲، ص ۱۲۶ و ۱۲۷.
۳ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب ۱۹۷۷ـ۷۹ چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص ۳۲۵ و ۳۲۸.
۴ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، ص ۳۶۰ و ۳۶۱.
۵ـ مجله مطالعات جنوب آسيا و خاورميانه، ج ۱۳، بهار ۱۹۹۰م / مجله حضور، ش ۹ / عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت»، رابرت دي لي، ص ۲۱۷ـ۲۴۰، به ويژه صفحات ۲۱۷، ۲۱۸، ۲۲۲ و ۲۲۳.
۶ـ انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، (مأخذشناسي توصيفي)، اولين سمينار دروس معارف اسلامي، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، ۱۳۷۴، ص ۱۶۵.
۷ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله جان فوران «انقلاب ۱۹۷۷ـ۷۹ چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص ۳۲۷.
۸ـ تدا اسكاچپول، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، ۱۳۷۶، ص ۱۳۶.
۹ـ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص ۳۲۷.
۱۰ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله ناصر هاديان «نظريه تدا اسكاچپول و انقلاب اسلامي ايران»، ص ۱۶۸ و ۱۶۹.
۱۱ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله تدا اسكاچپول «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در ايران»، ص ۱۸۵ـ ۲۱۶، به ويژه ص ۱۸۵.
۱۲ـ تدا اسكاچپول، حكومت تحصيل دار و اسلام شيعه در ايران، ص ۱۸۸ و ۱۹۰.
۱۳ـ همان، ص ۱۹۷، ۱۹۹، ۲۰۲، ۲۰۴ و ۲۰۵.
۱۴ـ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص ۳۲۷.
۱۵ـ كريستين دلانو، ساواك، ترجمه عبدالحسين نيك گهر ، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱، ص ۲۵۶.
۱۶ـ همان، ص ۲۴۶.
۱۷ـ همان، ص ۲۵۳.
۱۸ـ ارتجاع سياه را رژيم پهلوي براي اسلام گرايان و ارتجاع سرخ را براي ماركسيست ها به كار مي برد.
۱۹ـ كريستين دلانوا، پيشين، ص ۲۵۴ و ۲۵۵.
۲۰ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، ص ۲۱۸.
۲۱ـ امام خميني، صحيفه نور، ج ۱، ص ۲۷.
۲۲ـ همان، ج ۱، ص ۳۸.
۲۳ـ همان، ص ۵۲ و ۵۳.
۲۴ـ همان، ج ۱، ص ۱۹۶ (مجموعه رهنمودهاي امام خميني «ره»).
۲۵ـ همان، ج ۲، ص ۲۴۷.
۲۶ـ همان، ج ۴، ص ۲۱.
۲۷ـ در جست جوي راه از كلام امام، تهران، اميركبير، ج ۱۰، ص ص ۸۱ و ۸۲.
۲۸ـ امام خميني، صحيفه نور، ج ۷، ص ۶۰.
۲۹ـ همان، ص ۶۶.
۳۰ـ مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير، چ نوزدهم، قم، صدرا، ۱۳۷۴، ص ۶۵ـ۶۷.
۳۱ـ علي شريعتي، مجموعه آثار (با مخاطب هاي آشنا)، ج ۱، تهران، حسينيه ارشاد، ۱۳۵۶، ص ۱۳۹.
۳۲ـ مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره، ۱۳۷۶، ص ۹۷ و ۱۰۵.
۳۳ـ عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، چ پنجم، تهران، نشر كتاب سياسي، ۱۳۷۱، ص ۵۷۲.
۳۴ـ روزنامه قدس، ۲۱/۱۱/۱۳۷۷، ش ۳۲۱۶، ص ۱۴.
خبرگزاري فارس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مفهوم شناسي انقلاب و اصلاحات
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
● انقلاب
انقلاب در لغت به معناي درآمدن از صورتي به صورت ديگر و دگرگون شدن است و در اصطلاح به دگرگوني بنيادي درنظام اجتماعي، سياسي،فرهنگي و اقتصادي در يك جامعه اطلاق مي شود.
هرگاه تحت تاثير نيروهاي معمولاً متشكل و برتر از نيروهاي حافظ وضع موجود يك تغيير ناگهاني در نظم اجتماعي، نهادي و سياسي مستقرو نه صرفاً جابجايي افراد صورت گيرد، مي گويند انقلاب رخ داده است. از اين ديدگاه، انقلابي، يعني كسي كه با نظم مستقر مخالف است و قوانين و مقررات حاكم را برحق و مشروع نمي داند و درصدد درهم شكستن نظام قانوني است و درصورت لزوم مي خواهد نظام و حقانيت جديدي را جانشين نظام موجود بنمايد.
● اصلاحات
اصلاحات يا رفرماسيون نوعي تغيير اجتماعي جهت داراست كه كارگزاران اجتماعي صورت مي دهند.رويكردهاي مختلفي به اصلاحات وجود دارد.
● اصلاحات با رويكرد ليبراليسم
اصلاحات در تفكر ليبراليستي، هم به عنوان يك هدف است و هم يك روش رسيدن به هدف معني مي گردد اصلاحات در واقع، هم، نوعي غايت يعني مدرن شدن و هم نوعي روش براي رسيدن به هدف به معناي حركت تدريجي و غيرانقلابي و نوعي مهندسي، اجتماعي است.در انديشه ليبراليستي غرب، اصلاحات نام جنبش مذهبي اي است كه در كليساي غربي و درقرن شانزدهم بناي آن گذارده شد و درنهايت درقالب پروتستانيزم توانست به تاسيس گونه اي ديگر از كليساي مسيحي درغرب منجر شود. لذا اين انديشه هدف اوليه خود را اصلاح مذهبي و نيل به روح واقعي حاكم بر دين مسيحيت معرفي مي نمودند. اين جنبش اگر چه سرآغازي مذهبي داشت ليكن به سرعت گسترش يافته، درابعاد اقتصادي، اجتماعي وسياسي تاثيرات شگرفي برجا گذاشت.رفرماسيون به مثابه يك جنبش دربستري روئيدكه از جهت فلسفي به اومانيسم و اصالت بخشي به انسان معروف است.لوتر مهم ترين تئوريسين اصلاحات مذهبي تا آخرين لحظات عمر خود به نوشتن ، گفتن و آموزش دادن اصول رفرماسيون مشغول بود.ماكس وبر جامعه شناس بزرگ آلماني و بنيانگذار مكتب بوروكراسي پيدايش انديشه عقلاني در اقتصاد را كه جوامع مدرن را ساخت برخاسته از پروتستانيزم مي داند.از ديدگاه وبر، مهم ترين عامل در گزينش سرمايه داري كه موثرترين عامل پيشرفت جوامع غربي است را تحول فرهنگي در اين جوامع و اصلاحات مذهبي مي داند.مكتب مدرنيزاسيون، شكل گرفته از تفكر رفرماسيون بوده و به راهكارهاي نوسازي و اصلاحات درجهان سوم مي پردازد.
مدرنيزاسيون اصلاحات را تكرار تجربه غرب در جهان سوم و در واقع غربي شدن ذكر مي كند.هدف اصلي نظريه پردازان مكتب نوسازي(مدرنيزاسيون) ارائه راهكارهاي مناسب براي تجديد ساختار جوامع جهان سوم كه به نظر آنها جوامع سنتي ناميده مي شوند، بود.آنها با تقسيم جوامع به سنتي و مدرن تلاش داشتند تا نحوه گذر از جامعه سنتي به مدرن را براساس تجربه غرب تعيين كرده و راهكارهاي لازم را دراختيار كشورهاي جهان سوم قراردهند.ازجمله پيش فرضهاي اصلي آنان اين بودكه سرنوشت تاريخ جوامع، شباهت هاي زيادي با هم دارند و از اين رو مي توان به علمي دست يافت كه احكامش قابل تعميم باشد يا مي توان به نظريه اي عمومي درباب جامعه و تاريخ دست يافت.به اعتقاد نظريه پردازان مكتب مدرنيزاسيون، جامعه نوگرا داراي ويژگي هاي جامعه دموكراتيك غربي بوده و داراي ويژگيهاي خردگرايي، فردگرايي، سكولاريسم، ليبراسيم، علم گرايي و شايسته سالاري است.لازمه اين امر جز جايگزيني دنياگرايي، عقل گرايي، عرف گرايي و شايسته گرايي به جاي آخرت گرايي، مابعد الطبيعه گرايي و خرافه پرستي و ادغام دين وسياست و روابط مبتني بر خويشاوندي و اصل ونسب مي باشد.اين نظريه پردازان دو راهكار عمده را براي تحول جوامع سنتي پيشنهاد كرده اند.
اولين راهكار مبتني بر ديدگاههاي جامعه شناسي خرداست كه متاثر از ديدگاههاي ماكس وبر و ديدگاههاي روانشناسانه است.چنين راهكاري منادي آن است كه براي تحول جامعه سنتي ، انسانهاي جامعه بايد متحول شوند. اين تحول كه در كنش ها صورت مي گيرد منوط به تحول در ارزش ها و هنجارهاي افراد جامعه است.محققيني كه براين تغيير رفتار تاكيد دارند عموماً انتشار ارزشهاي غربي، همچون شهرنشيني، رشد فرهنگ و آموزش، توسعه رسانه هاي گروهي ، افزايش آگاهي هاي سياسي و مشاركت سياسي، افزايش فرصت هاي تجاري با فراهم كردن سرمايه، جايگزيني اقتدار جديد عقلاني به جاي اقتدار سنتي و خلق انسان مدرن و نوگرا به عنوان اولين قدم توصيه مي كند.دومين راهكار مبتني بر نظريات ساختارگرايانه كاركردي در جامعه شناسي است. اين راهكار برعامل فرهنگ به عنوان عامل اصلي تاكيد دارد.اين راهكار معتقد است ساختارهاي جوامع مختلف باهم مرتبط اند هركدام از اين ساختارها عهده دار كاركرد خاصي هستند.
در طول زمان ساخت ها، متمايز شده و كاركردهاي اجتماعي و نظام ارزشي موجود را دستخوش تغيير مي كنند.از آنجا كه فرهنگ عامل مسلط در نظام اجتماعي است. تحولات جديد در صورتي ادامه خواهد يافت كه نظام آموزشي جديد در جامعه به وجود آيد يا بتواند هدف و كاركردهاي جديد را مشروعيت ببخشد.بنابراين تحول فرهنگي و تغيير درنظام ارزشي جامعه مهم ترين عامل تحول در ساختار و كاركردهاي جامعه و تغيير وضعيت موجود در جامعه سنتي مي باشد.اين گروه معتقدند تحولات درساختار جامعه منجر به كاركردهاي جديد شده و ضرورتاً به طور اجتناب ناپذير جوامع را به سمت مدرنيزاسيون سوق مي دهد. اين تحول عظيم، فرهنگ و نوگراشدن نقشي كليدي ايفا مي كند.شكل گيري مكتب بين رشته اي يكسان انگارانه مدرنيزاسيون برمباني زير استوار است:
۱ ) هدف اصلي ارائه راهكارهاي مناسب براي تجديد ساختار جوامع جهان سوم است.
۲ ) جوامع براساس روند تكامل به دو طيف سنتي و مدرن تقسيم مي شوند كه اين دو نوع جامعه داراي ارزش هاي متضادي باهم هستند.
۳ ) حذف سنت و محو جامعه سنتي ،مقدمه هرنوع حركت به سوي جامعه مدرن است.
۴ ) پندارهاي مذهبي كه غيرعقلاني و خرافي اند مهم ترين عامل مؤثر برنظام ارزشي فرهنگي جوامع سنتي و مهم ترين اعتقاد دروني افراد دراين جوامع است.
۵ ) رشد اقتصادي محورتوسعه است. اين رشد موجب رشد گروه هاي مستقل اجتماعي وايجاد نگرشهاي جديد خواهدشد.
۶ ) با ايجاد طبقات جديد اجتماعي و اقتصادي زمينه توسعه
اقتصادي ، سياسي و رسيدن به دموكراسي فراهم مي آيد و توسعه سياسي رخ مي دهد و نتيجه آن چيزي جز دموكراسي نيست.از اواسط دهه ۱۹۶۰ تاكنون انتقادهاي زيادي به مكتب مدرنيزاسيون از چند منظرمتفاوت شروع شده است.دانشمندان مكتب غالب علوم اجتماعي به نقد مباني نظري فرضيات كاركردگرايانه تكاملي پرداخته اند. تئوريسين هاي نئوماركسيست، اساس تفكر مدرنيزاسيون را ابزار تداوم سلطه غرب برجهان سوم دانسته، پست مدرن ها نيز اهداف مكتب مدرنيزاسيون را مختص يك تمدن خاص دانسته و دربقيه جوامع تكرارناپذير اعلام كردند.
انتقادات موجود به مكتب مدرنيزاسيون به طور كلي عبارتست از:
۱ ) واژه هاي سنت و مدرن بسيار مبهم، ساده انگارانه و غير قابل استفاده است. تمايزات فراواني در ميان جوامع سنتي وجود دارد. كشورهاي جهان سوم يك مجموعه همگون و متجانس از سنت ها و ارزش هاي سنتي نمي باشد. بنابراين دو اصطلاح سنت و مدرن دو اصطلاح انتزاعي و كلان هستند و قدرت طبقه بندي جوامع مختلف را ندارند.اين مفاهيم مبتني بر نوعي ايدئولوژي است كه براساس آن غرب جامعه مدرن و برتر، جهان سوم، فروتر وسنتي معرفي مي شود.
۲ ) اين دو واژه، جامع و مانع نمي باشد. بسياري از ويژگي هايي كه به جوامع سنتي نسبت داده مي شود درجوامع مدرن نيز ديده مي شود و بالعكس
۳ ) ارزش هاي سنتي و مدرن نه تنها مي توانند باهم وجود داشته باشند بلكه مي توانند در يكديگر تاثير متقابل داشته باشند.سنت ها نه تنها مانع توسعه نيستند بلكه در بسياري موارد نقش سودمندي در توسعه دارند.توسعه از الگويي با لايه هاي متداخل از سنت و نوگرايي يا تلفيقي از اين دو حاصل مي شود. بنابراين پيدايش يك جامعه مدرن مقبول و درون جوش، با تجديد و نوسازي سنتها و مذهب امكان پذير است و هرگونه راه تحميلي و خارجي(برون زا) كه ارتباط با سنتهاي كشورها نداشته باشد، دفع مي شود و تداوم نمي يابد.
۴ ( براساس نحوه تاثير وتاثر ارزش هاي سنتي و مدرن درجوامع مختلف، راههاي مختلفي براي رسيدن به توسعه وجود دارد.
الگوي تك خطي هواداران مكتب مدرنيزاسيون با تجربيات تاريخي همخواني ندارد و بر ايدئولوژي غلطي استوار است.
پيروزي روند توسعه كشورهاي غربي نشان دهنده اين نيست كه درآينده همان روند توسعه در جهان سوم نيز موفقيت آميز باشد.
۵ ) مكانيسم و نحوه دگرگوني جوامع سنتي مطرح شده توسط مكتب مدرنيزاسيون بسيار ساده انگارانه است.
اين تحليل كه نوسازي اقتصادي مقدمه هر نوع توسعه ديگر است فاقد زمينه تاريخي است.
روابط بين اقتصاد و ارزش ها يك روند پيچيده است كه توضيح آن درقالب دوگانگي ارزش هاي سنتي و مدرن ناكافي است.
۶( اساساً مكتب مدرنيزاسيون نوعي ايدئولوژي جنگ سرد است كه براي توجيه سرمايه گذاري آمريكا درجهان سوم مطرح مي شود.
اعتقاد به امكان علم اجتماعي عاري از ارزش، اعتقاد به قوانين علم اجتماعي فراگير، اعتقاد به كميت انباشتي معرفت صدور اين اعتقادات به جهان سوم، خط هاي تئوريكي توسعه مي باشند.
۷) توسعه داراي هدف واحدي نيست. بنابراين پست مدرن ها بروجود الگوهاي مختلف توسعه در جوامع متفاوت تاكيد دارد.
● اصلاحات بارويكرد مهندسي اجتماعي تدريجي
در رويكرد ليبرالي غربي، اصلاحات به معناي حمايت از نوعي روش خاص براي ايجاد تغييرات اجتماعي و حمايت از روش هاي غيرانقلابي است.كارل پوپر فيلسوف علم و معرفت شناس اتريشي(۱۹۹۴ -۱۹۰۳) با نفي انديشه قانونمندي تاريخ و تاكيد براصل عدم قطعيت، هرگونه انديشه اتوپيايي و اقدام انقلابي را محكوم مي كند و از مهندسي اجتماعي تدريحي با عنوان مطلوب ترين شيوه اصلاحي ياد مي كند ليبرالسيم و دموكراسي را بهترين بستر براي اين مهندسي اجتماعي مي داند.وي افكار افلاطون، ارسطو، هگل و ماركس و هرگونه تفكر ايدئولوژيك را كه داعيه قانون مندي تاريخ و جامعه را داشته باشد نفي مي كند.پوپردلايلي چند در رد مهندسي اجتماعي كل گرا با نگرش اتوپيايي مي آورد.
۱ ) در اين مهندسي اجتماعي، اقداماتي گسترده و فراگير صورت مي گيرد و نمي توان به آساني تعيين كرد كه كدام يك از اين اقدامات درحصول نتايج موثر بوده است. بنابراين چنين روشي تحصيل شناخت تجربي را درباره زندگي اجتماعي ناممكن مي سازد حتي مهندسي اجتماعي تدريجي نيز همواره موجب كسب شناخت تجربي لازم درباره جامعه نمي شود.
۲ ) كوشش براي بازسازي كل جامعه، با مخالفت هاي گسترده
روبرو مي شود زيرا با منافع مستقر گروه هاي اجتماعي برخورد مي كند به علاوه حصول اجتماع درباره اهداف چنين اقدامات اتوپيايي وكل گرايي بسيار ديرباب است.
۳ ) مهندسان اجتماعي و انقلابيون بايد مخالفان را سركوب كنند يا به سكوت و اطاعت وادارند. از اين رو حكومت ماهيتي اقتدار گرايانه مي يابد و مجبور مي شود هرگونه انتقاد و مخالفتي را سركوب كند. چنين حكومتي تماس خود را با جامعه از دست مي دهد و انقلابيون به طبقه اشرافي جديد بدل مي شوند.
۴ ) ايدئولوژي هاي اتوپيايي و انقلابي كه در پي تاسيس جهاني بديع و بي سابقه اندق€ڈ، خيالي اند زيرا امرنو و بي سابقه به كلي ناممكن است هر
آينده اي ريشه درحال و درگذشته دارد. ساختن مدينه فاضله بي سابقه غيرممكن است زيرا تنها كاري كه ما واقعاً مي توانيم انجام دهيم، اين است كه در مورد وضع موجود كار كنيم وتغييراتي در آن به وجود آوريم.
انقلابيون و طرفداران مدينه فاضله، مدعي اشراف و علم كامل به جامعه اند كه اين خود، ممكن و متصور نيست.
۵ ) اين تصو ركه تاريخ غايتي دارد، بي پايه است زيرا پس از تحقق آن چه غايت خوانده مي شود، بازهم تحولاتي حادث و غايت ديگري تصور مي گردد.
تناقض ديگري كه دركارهست اين است كه انقلابيون و خيالات آنها متاثر از جامعه موجود است و با آن چه جزئي از وضع موجود است نمي توان وضع موجود را از بين برد.ايجاد جامعه كاملاً نو و بي سابقه مستلزم تخريب وضع موجود است اما ويران كردن وضع حاكم به معني ناممكن شدن هر عملي است.بنابراين جز اقدامات وحركت هاي گام به گام و تدريجي كه درمجموع باعث دگرگوني هاي اساسي و بنيادي
مي شوند راه ديگري متصور نيست.
اصلاحات با رويكرد سوسياليسم، اصلاح طالبان چپ گرا و اصلاحات در جهان سوم
هدف اصلاح طلبان چپ گرا، رسيدن به سوسياليسم ازطريق مسالمت آميز است كارل ماركس (۱۸۸۳ -۱۸۸۱) فرايند انتقال مزبور را مبهم گذاشت لذا پس از وي اختلاف نظر وانشعاب زياد بروز كرد.ديدگاه اول اين بود كه در نهايت سرمايه داري با رفتارهاي خشونت آميز انقلابي از بين رفته و جاي خود را به سوسياليسم مي دهد.ديدگاه دوم چون ادوارد برنشتاين(۱۹۳۲ -۱۸۵۰) در مقابل ،رو ش هاي مسالمت آميز و ورود به بازي دموكراسي را توصيه مي كند.براين اساس سياست اصلاح اجتماعي و اقتصادي با مراحل تدريجي نه با دگرگوني انقلابي بايد پي گيري شود.بهبود خواهي از سويي، در مقابل محافظه كاري و واپسگرايي و از سوي ديگر در برابر انقلاب خواهي قرار مي گيرد.مكتب وابستگي از جمله مهم ترين مكاتبي است كه رسيدن به سوسياليسم را توجيه مي كند و بر لزوم اصلاحات عميق ساختاري درجوامع جهان سوم سخن مي گويد.مكتب نئووابستگي از نوعي اصلاحات مرحله اي و تدريجي حمايت مي كند و از تفكر ايجاد انقلاب و قطع رابطه با جهان سرمايه داري فاصله مي گيرد.آندره گوندر فرانك كه بيان كننده مكتب وابستگي است اعلام مي دارد كه كشورهاي جهان سوم هيچ گاه نمي توانند راه غرب را دنبال كنند.
كشوهاي غربي هنوز تجربه استعمار را پشت سرنگذاشته اند و كشورهاي جهان سوم اغلب مستعمرات كشورهاي غربي به شمار مي روند. عقب ماندگي كشورهاي جهان سوم را نمي توان با شيوه هاي زندگي سنتي آنها توضيح داد بلكه تجربه تاريخي استعمار و سلطه خارجي، مسير توسعه بسياري از اين كشورها را معكوس نموده و آنها را به سمت عقب ماندگي اقتصادي سوق داده است.توسعه نيافتگي را بايد در روابط متروپل و قمر در دوران استعمار جستجو كرد. بدين ترتيب كه زماني قدرت هاي فاتح براي نيل به هدف خود كه انتقال مازاد اقتصادي به كشورهاي غرب بود. نسبت به تاسيس شهرهاي جديدي در جهان سوم دست زدند. اين شهرهاي ملي بعدها به اقمار متروپل غرب تبديل شدند.رابطه متروپل ق€…قمر به سطح بين المللي محدود نمي شود بلكه در سطوح منطقه اي وداخل جهان سوم نيز جريان دارد. خود اين اقمار نيز به نوبه خود نسبت به شهرهاي كوچك تر يك متروپل استعماري به شمار مي روند و خود آن شهرها نيز در اطراف خود داراي اقماري به شكل شهرك هاي محلي هستند.استقرار اين شبكه كامل متروپل و اقمار موجب شده كه مازاد اقتصادي به شكل هاي مختلف مواد خام، سنگ هاي معدني، كالاها و سود از روستاهاي جهان سوم به مراكز محلي و منطقه اي و از آنجا به پايتخت هاي ملي و دست آخر به شهرهاي بزرگ غربي جريان پبدا كند.
بدين ترتيب همان جرياني كه به توسعه متروپل هاي غرب انجاميد درعين حال سبب ايجاد توسعه نيافتگي در اقمار جهان سوم نيز گشت. لذا قمرها بيشترين توسعه اقتصادي خود را زماني تجربه مي كنند كه پيوندشان با متروپل در ضعيف ترين حد قرار داشته باشد.برخلاف مكتب نوسازي كه پيشنهاد مي كند پيرامون به گسترش رابطه خود با كشورهاي غربي به شكل دريافت كمك هاي بيشتر تكنولوژي پيشرفته تر و پذيرش ارزش هاي جديد بپردازد. مكتب وابستگي بر اين اعتقاد است كه ارتباط بيشتر با كشورهاي مركز به زيان كشورهاي پيراموني تمام مي شود. اقتصاد سياسي پيرامون از همان دوران استعمار كلاً به گونه اي سازماندهي گرديد كه نيازمندي هاي مركز را برطرف نمايد.كشورهاي پيرامون به جاي تكيه بركمك خارجي وتكنولوژي خارجي بايد الگوي خود اتكايي را برپايه منابع خودي برگزيده و به طراحي راه هاي توسعه مخصوص خود بپردازد تا بتوانند به استقلال وتوسعه دست يابند.البته خود اتكايي به معناي انزواي كامل از ديگر كشورها نيست. بلكه تنها بدين معني است كه كشورهاي پيراموني نبايد تحت سلطه كشورهاي مركز قرار گيرند آنها بايد براساس شرايط متساوي و منافع متقابل به تعامل با ديگر كشورهاي پيراموني بپردازند.از ديدگاه اين مكتب بسيار بعيد است كه نخبگان سنتي كشورهاي پيرامون به قطع كامل رابطه با كشورهاي مركز و شركت هاي چند مليتي آنها رضايت دهند. پيوند ميان منافع نخبگان مزبور و خارجيان بيش از حدي است كه قادر به گزينش چنين راهي باشند.ديدگاه وابستگي از دهه ۱۹۷۰ مورد نقدهاي جدي قرارگرفته است شعاري بودن و منزلت عملي نداشتن، انتزاعي بودن و يكسان قلمداد كردن همه مناطق پيراموني، تاكيد فراوان به عوامل خارجي و ناچيز گرفتن نيروهاي محركه داخلي، نقدهايي است كه به ديدگاه وابستگي مطرح شده است.
● اصلاحات با ديدگاه كل گرايانه جهاني
امانوئل والرشتاين با تاثيرپذيري از مكتب وابستگي دريافتند كه درچارچوب اين ديدگاه نمي توان به الگوي مناسبي براي تحولات اصلاحي درجهان سوم دست يافت به نظر وي الگوي اصلاحات را بايد در سطحي كلان تر از سطح ملي طراحي كرد.والرشتابن با طرح اين كه هدف واقعي رسيدن به يك دنياي عادلانه ودموكراتيك است پيشنهاد مي كند كه جنبش هاي ملي جاي خود را به يك جنبش طبقاتي جديد در سطح جهاني بسپارند.بايد گفت كه واحد تحليل دراين ديدگاه، نظام جهاني است. برخلاف ديدگاه وابستگي كه توجه خود را بركشورهاي ملي متمركز ساخته است.ديدگاه نظم جهاني مصرّ است كه كل جهان را واحد تحليل علوم اجتماعي قرار دهد. همين كه نظام جهاني را به جاي كشور، ملت يا دولت ملي قرارداده و آن را به عنوان واحد تحليل بپذيريم بايد منتظر تغييرات زيادي نيز در نتايج براي خود باشيم.

دكتر مهدي ناظمي اردكاني عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين
روزنامه جوان ( www.javandaily.com )

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : كرمانشاه در انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
جمعيت قصد داشت با پايين كشيدن مجسمه شاه، انزجار خود را از خاندان پهلوي اعلام نمايد كه با مقاومت ماموران و سركوب آنها مواجه شدند. در يك مورد ديگر كه مردم قصد پائين آوردن مجسمه شاه را داشتند به دستور پاليزبان تعداد زيادي از مردم به گلوله بسته شدند . تظاهرات مردمي تا ۲۲ بهمن ۵۷ ادامه داشت كه منجر به سرنگوني رژيم پهلوي شد.
مردم قهرمان پرور كرمانشاه از ابتداي نهضت امام خميني با هدايت هاي شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني در نهضت فعال بودند. با آزادي امام خميني پس از وقايع پانزده خرداد، آيت الله اشرفي اصفهاني از سوي امام خميني (ره) به عنوان نماينده تام الاختيار ايشان در كرمانشاه تعيين شدند و از آن پس كرمانشاه به يكي از كانون هاي انقلاب اسلامي تبديل شد. تلاش آيت الله اشرفي اصفهاني براي تثبيت مرجعيت امام خميني در اين منطقه يكي از اقدامات مهم ايشان به شمار مي آيد كه مخالفت رژيم و حساسيت عوامل ساواك را نسبت به ايشان در برداشت. عوامل ساواك در پي اين اقدامات آيت الله اشرفي از تمامي وعاظ كرمانشاه و كساني كه جهت تبليغ به اين منطقه عزيمت مي كردند تعهد مي گرفت كه به هيچ وجه حق نام بردن از آيت الله خميني را ندارند. اقدامات آيت الله اشرفي باعث شد كه ساواك چندين بار ايشان را دستگير و مورد آزار و اذيت قرار دهد. مقاومت و ايستادگي شهيد محراب، آيت الله اشرفي اصفهاني موجب تثبيت مرجعيت امام خميني در كرمانشاه شد. با شروع مجدد نهضت اسلامي در دي ماه ???? كرمانشاه نيز يكي از كانون هاي انقلاب بود، برگزاري مجالسي متعدد بزرگداشت براي شهداي قم، تبريز، يزد و ... شوري در كرمانشاه به پا كرده بود. برپايي مجلس ختم براي شهيد حاج سيد مصطفي خميني نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي بود كه به همت آيت الله اشرفي منعقد شد و عكس العمل شديد ساواك را موجب شد. در آستانه عزيمت امام از نجف به كويت كه در پي فشارهاي رژيم بعثي عراق رخ داد تظاهرات عظيمي در تاريخ ۱۱/۷/۵۷ به رهبري آيت الله اشرفي در كرمانشاه به وقوع پيوست. قبل از اين تظاهرات در ۹/۷/۵۷ تظاهرات مردم كرمانشاه بر ضد رژيم با سركوب نيروهاي نظامي مواجه شد و چهار نفر من جمله صادق صابوني و مصطفي امامي به شهادت رسيده ۲۵ نفر زخمي شدند. اعتراض مردم و علما به سركوب مردم توسط رژيم در ۱۱/۷/۸۵ نيز با سركوب مردم به خشونت كشيده شد.
چند روز بعد كه مصادف با عيد سعيد فطر بود تظاهرات گسترده اي در كرمانشاه رخ داد كه سازماندهي آن را آيت الله اشرفي و ياران امام بر عهده داشتند انجام تظاهرات گسترده و مسالمت آميز توفيق بزرگي براي انقلابيون محسوب شد. آبان ماه ???? شاهد اوجگيري نهضت انقلابي در شهرهاي مختلف از جمله كرمانشاه بود. در ۱/۸/۵۷ با اعلام عزاي عمومي موجي از اعتصاب و تظاهرات كرمانشاه را فرا گرفت، اين اقدام به منظور اعلام حمايت از مردم كرمان و محكوم نمودن جنايات رژيم در شهر كرمان بود. در دوم آبان ۱۳۵۷ تظاهرات گسترده اي از سوي دانش آموزان كرمانشاهي برپا شد. روز بعد نيز دانش آموزان به همراه فرهنگيان صبح و بعد از ظهر راهپيمايي كردند و با گلباران كردن نظاميان حاضر در خيابان آنها را به پيوستن به انقلاب دعوت نمودند. موج تظاهرات مردمي در روزهاي چهارم و پنجم آبان ماه هم به شكل گسترده اي ادامه داشت كه با مخالفت چماقداران طرفدار رژيم به خونريزي كشيده شد. حمله چماقداران به مردم در خيابان و مسجد نواب باعث عكس العمل مردم شد. در اين درگيري ۸۶ نفر از مردم بيگناه را چماقداران زخمي كردند. در ۲۱/۸/۵۷ تظاهرات دانش آموزان كرمانشاهي به خاك و خون كشيده شد و تعدادي زخمي و كشته شدند. در اين روز بازار كرمانشاه تعطيل بود. در ۲۳/۸/۵۷ كادر قضايي و اداري كرمانشاه به اعتصاب پيوستند. اين اعتصاب در اعتراض به حمله پليس به مدارس دخترانه و پسرانه كرمانشاه كه منجر به زخمي شدن پنجاه دانش آموز شد صورت گرفت. موج اعتصاب و اعتراض كرمانشاه را فرا گرفته بود. در ۵/۹/۱۳۵۷ تظاهرات گسترده اي در كرمانشاه و شهرهاي استان كرمانشاهان در گرفت. در ۸/۹/۵۷ نيز دانش آموزان كرمانشاهي تظاهرات كردند.
در ۱۱/۹/۵۷ تظاهرات مردم به گلوله بسته شد و پسر بچه ۱۱ ساله اي بر اثر اصابت تير به شهادت رسيد. روز بعد نيز تظاهرات در كرمانشاه ادامه داشت. در ۱۳/۹/۵۷ علما و مردم طي تظاهراتي نابودي رژيم را خواستار شدند. در ۱۵/۹/۵۷ كرمانشاه همچنان درگير اعتصاب و تظاهرات بود. تظاهرات روز ۱۷/۹/۵۷ منجر به درگيري و كشته شدن تظاهركنندگان در كرمانشاه شد. تظاهرات در مناطقه ديگر استان نيز ادامه داشت . در ۱۹/۹/۵۷ تظاهر كنندگان فراواني كفن پوش به خيابان ها آمدند. عاشورا و تاسوعاي حسيني در سال ۱۳۵۷ با شور فراواني در كرمانشاه برگزار شد، تظاهر كنندگان شعار مي دادند: "خميني بيا كه وطن انقلاب است". در ۲۰/۹/۵۷ جمعيت كثيري به تظاهرات در شهر پرداختند. جمعيت قصد داشت با پايين كشيدن مجسمه شاه، انزجار خود را از خاندان پهلوي اعلام نمايد كه با مقاومت ماموران و سركوب آنها مواجه شدند. در يك مورد ديگر كه مردم قصد پائين آوردن مجسمه شاه را داشتند به دستور پاليزبان تعداد زيادي از مردم به گلوله بسته شدند . تظاهرات مردمي تا ۲۲ بهمن ۵۷ ادامه داشت كه منجر به سرنگوني رژيم پهلوي شد.


نويسنده:موسي فقيه حقاني
منبع:WWW.IICHS.ORG
خبرگزاري فارس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مسير تداوم انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
آنچه پيش روي داريد گزيده اي است از ديدگاه هاي حضرت امام خميني درباره شيوه هاي استمرار انقلاب اسلامي و بقاي نظام اسلامي . اگرچه در مجموعه رهنمودها و انديشه هاي امام خميني راه و روش هاي تداوم نهضت و نظام اسلامي به آنچه در اين گزيده آمده است محدود و محصور نمي شود لكن بايد اذعان داشت كه همواره در هر پيام و كلام و رهنمود و هشدار از آن پيشواي الهي شاهراه اصلي تداوم انقلاب و بقاي نظام همين روش هايي است كه در اين گزيده تقديم شما خوانندگان گرامي مي شود.
ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه مي رود. اين تحول روحي كه در ملت پيدا شده است و در شما جوان ها مردها زن ها پيدا شده است اين موجب اميدواري است .
وقتي يك جامعه متحول شد از آن صورتي كه در زمان طاغوت بود به يك صورت اسلامي به يك صورت انساني اين كارهائي كه شما انجام مي دهيد انساني است اسلامي است و از روي رضا و رغبت عمل مي كنيد با اشتياق عمل مي كنيد. اين يك تحول روحي است يك تحقق روحاني است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشني را در ايران ببينيم و شما انشاالله بهترش را ببينيد.
فرق مابين انقلاب اسلامي و غيراسلامي همين است كه انقلاب وقتي اسلامي شد توده هاي مردم همراه با آن هستند و وقتي كه توده هاي مردم با يك شيئي همراه شوند زود پيش مي رود و كم فساد است فسادش كم است .
همانطوري كه ملاحظه كرديد مردم با هم مجتمع شدند و همه با هم فرياد الله اكبر زدند و اين موانعي را كه در مقابلشان بود همه را كنار زدند و الان وضع جوري شده است كه هيچ قدرتي نمي تواند كاري بكند يعني نمي شود بر يك ملت مطلبي را تحميل كرد ولي ممكن است زورگوئي بيايد و زوري بگويد و مثل وبائي وارد مملكت شود لكن نمي تواند. يك ملتي كه همه ايستادند و مي خواهند نشود... هيچ قدرتي نمي تواند تحميل كند نه آمريكا مي تواند تحميل كند نه شوروي هيچ كدام تحميل نمي توانند بكنند.
اساس ادامه يك پيروزي و ادامه يك انقلاب در يك امري است كه به نظر مي آيد در راس امور واقع است و او اينكه دولت مجلس و كساني كه در ارتش هستند و سپاه و همه اينها از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند. اساس سلطه اي كه بر كشورها و بر كشور ما از طرف غيرواقع شده است افراد مرفه و كساني كه سرمايه هاي بزرگ داشته اند يا قدرت براي حفظ خودش و حيثيت خودش در دست داشته است . مادامي كه مجلس و ارگان هاي دولتي و همه اينها و مردم از اين طبقه متوسط و مادون متوسط تشكيل بشود امكان ندارد كه يك دولت بزرگي يك قدرت بزرگي به هم بزند اوضاع را. هميشه اين قدرت هاي بزرگ در هر كشوري يك نفر را با او تفاهم مي كردند كه اين يك نفر براي خودش و براي قدرتمندي خودش و براي سرمايه خودش فعاليت مي كرد او را مي ديدند و ملت را مي چاپيدند و به اصطلاح كدخدا را مي ديدند و ده را مي چاپيدند. هيچ وقت قدرت هاي بزرگ مواجه با ملت ها اگر شدند نتوانستند كار خودشان را انجام بدهند و مواجه هم نشدند. هر وقت كه مي خواستند يك دولتي را يا يك سلطنتي را يا يك رياست جمهوري را كه بر وفق مرام آنها عمل نمي كرده از بين بردارند در مقابل او يك قدرت ديگري مي تراشيدند و با آن قدرت اين قدرت را از بين مي بردند. كار به دست ملت نبوده است و كار به دست طبقه متوسط و مادون متوسط نبوده است . اينكه اين عمل را آنها انجام مي دادند يك نكته روحي دارد و آن اين است كه انسان در باطن خودش و فطرت خودش تناهي ندارد آمالش آمالش غيرمتناهي است وقوف نمي كند آمال انسان و وقتي كه اينطور است اگر انسان اسير همين آمال غيرمتوقف بشود و ببيند كه يك ابرقدرتي اين آمال او را و آن خواست هاي مادي او را و آن قدرت او را و سلطه او را بر ملت خودش حفظ مي كند او ديگر در بند اين نيست كه براي ملت كار بكند. براي اينكه از طبقه مرفه است و از طبقه قدرتمند است و قدرتمندي هم و همين طور حب مال و جاه هم حدي ندارد مرزي ندارد آن براي حفظ قدرت خودش و پشتوانه اي كه دارد براي اين حفظ قدرت با ملت آن مي كند كه همه حيثيت ملت و گنجينه هاي ملت را در دسترس او قرار بدهد يك سهم ناچيزي هم براي خودش بگيرد. الان شما ملاحظه مي كنيد كه قدرت هائي در دنيا هست از حيث مال كه اگر چنانچه اموالشان را تقسيم بكنند به اين ۳۶ ميليون جمعيتي كه ما داريم اگر يك نفر از آنها اموالشان را تقسيم بكند تمام افراد اين ۳۶ ميليون مرفه مي شوند و از طبقه به اصطلاح خودشان بالا مي شوند. يك نفر از آنها اينطور است لكن همان آدمي كه دارائي او به اين اندازه بود از اين آدمي كه درويش سر محله است حرصش به دنيا بيشتر بود حرصش به مال بيشتر بود و بيشتر مي خواست جمع بكند. هرچه مال اضافه بشود حرص انسان اضافه مي شود هرچه قدرت اضافه بشود حرص انسان به قدرت اضافه مي شود و اگر مهذب نباشد انسان آن قدرت را براي خودش به كار مي گيرد وقتي براي خودش به كار گرفت دولت هاي بزرگي كه هستند ابرقدرت هائي كه هستند يك همچو آدم قدرتمندي را پيدا مي كنند و اين آدم قدرتمند را به او بال و پر مي دهند و اين را به مقام مي رسانند تا اينكه ملت را استضعاف كند و ذخاير ملت را بچاپد. شما ملاحظه وضع اين پنجاه سال يك قدري بيشتر را هم بكنيد كه انتخاب كردند خارجي ها و بعد هم اين مطلب را خودشان گفتند كه رضاخان را انتخاب كردند و به او قدرت دادند و قدرت آنطور دادند كه تمام اين ملت را به استضعاف كشانيد و حكومت جبار خودش را بر اينها قرار داد و مردم را از همه چيز ساقط كرد و يك نفر بود. آنها آن يك نفر را دمش را مي ديدند و كارهايشان را انجام مي دادند و بعد از او هم محمدرضا را گذاشتند با آنهمه افرادي كه اطراف او بودند و همه شان از آنها بودند كه طبقه بسيار مرفه و خوشگذران و بالابالاها به اصطلاح آنها. بايد ما متوجه باشيم ملت ما متوجه باشند كه وقتي كه مجلسشان يك مجلسي است كه از طبقه متوسط است و توي اين مجلس آن دوله ها و سلطنه ها و سلطنتي ها را نداريم و در دولت هم آنطور دولت هائي كه افراد مرفه سرمايه دار كذا باشند نداريم در ارتش هم آن افراد سپهبد و كذائي كه املاك بي اندازه داشتند و آپارتمان هاي چندين طبقه داشتند نداريم اين مملكت محفوظ مي ماند. آن روزي كه هر يك از شماها را ملت ديد كه از مرتبه متوسط مي غلطيد به طرف مرفه و دنبال اين هستيد كه يا قدرت پيدا بكنيد يا تمكين كنيد مردم بايد توجه داشته باشند و اينطور افرادي كه به تدريج ممكن است يك وقتي خداي نخواسته پيدا بشود آنها را سر جاي خودشان بنشاند. اگر ملت مي خواهد كه اين پيروزي تا آخر برسد و به منتهاي پيروزي كه آمال همه است برسد بايد مواظب آنهائي كه دولت را تشكيل مي دهند آن كه رئيس جمهور است آن كه مجلس هست مجلسي هست همه اينها را توجه بكنند كه مبادا يك وقتي از طبقه متوسط به طبقه بالا و به اصطلاح خودشان مرفه به آن طبقه برسد بدانيد كه اگر دولت اينطور باشد و اگر ملت اينطور باشد و اگر چنانچه مجلس و امثال اينها اينطور باشد اگر يك قدرتي بخواهد هجمه كند به اينجا مواجه با سي ميليون جمعيت هست و نخواهد توانست نمي تواند آنوقت پيدا كند يك كسي كه قدرتمند باشد و آن قدرتمند را وادار كند كه ملت را به استضعاف بكشند و بچاپند ملت را براي آنها تاريخ همين طور بوده .
مادامي كه اين ملت ها ـ از يك ـ در بينشان افرادي پيدا نشده است كه به آن مرتبه برسد در بين آنها كه قدرت مالي يا قدرت ديگرش زياد بشود و به مردم حكومت كند نمي توانند آنها اين ملت ها را ازبين ببرند و حكومت بر آنها كنند. و بالاخره يك وقت يك ابرقدرتي مواجه به يك نفر دو نفر صد نفر پانصد نفر هست كه آنها را سير مي كند و آنها به جان مردم مي افتند و خودش هم كنار مي نشيند و حكومت بالاتر را خودش دارد حكومت پائين تر را به اين آدمي كه يا اين آدم هائي كه در اين كشور هستند واگذار مي كند. اساس استضعاف ملت ها از خودشان و از قدرتمندان بين خودشان بوده و شما شكر كنيد كه يك همچو مجلسي داريد كه از طبقه مرفه توي آن هيچ نيست . آن طبقه اي كه اگر مالش را تقسيم كند بين ملت ما ملت ما ثروتمند مي شوند نداريد حالا در دولت هم نداريد يك همچو ثروتمنداني و يك همچو قدرتمنداني ندارد دولت يك همچو قدرتي رئيس جمهور يك همچو قدرتي كه بتواند يك چيز انحرافي را به ملت تحميل كند يك همچو مجلسي نداريم كه بتواند يا بخواهد يك امر انحرافي را تصويب كند و دولت هم مجري او باشد. مادامي كه اين حد متوسط محفوظ است اين جمهوري محفوظ است و امكان مقابله نيست مابين قدرت هاي بزرگ با همچو دولتي بخواهند كودتا كنند با كي كودتا كنند بخواهند از خارج وارد كنند مواجه با كي مي شوند مواجه با يك ملتي مي شوند كه همه شان از اين طبقه اي هستند كه اين نهضت را به پيش بردند و با آن قدرت و با آن عظمت به پيش بردند اينها مطالعه امور را مي كنند و اقدام مي كنند. آنها الان در صدد اينند كه در بين خود اين مردم يك بساطي درست كنند و اختلافاتي درست كنند و بلكه ميان اختلافات يك نفر پيدا بكنند كه اين آن نفري كه پيداست در يك طرف واقع بشود و اين هم به او قدرت بدهند تا آنكه كم كم با قدرت داخلي اين كشور كم كم ضعيف بشود و مردم روحيه شان ضعيف بشود و بعد تقديم كنند به آنها. تا كشور ما اين مقام را دارد كه بحمدالله از آن طبقه مرفه بالايي كه امور را در دست گرفته اند مبري هست و امور كشور ما به دست امثال شماها و امور كشور ما به دست امثال اين رئيس جمهورها و رئيس مجلس ها و نخست وزيرها و وزرا و وكلا هست شما مطمئن باشيد كه نخواهد توانست يك قدرت خارجي اين پيروزي را ازبين ببرد.
و آن روز كه ديديد و ديدند كه انحراف در مجلس پيدا شد انحراف از حيث قدرت طلبي و از حيث مال طلبي در كشور در وزيرها پيدا شد در رئيس جمهور پيدا شد آن روز بدانند كه علامت اينكه شكست بخوريم خودنمايي كرده . از آنوقت بايد جلويش را بگيرند. رئيس جمهوري كه بخواهد سلطنت كند به اين مملكت خود مردم بايد جلويش را بگيرند مجلسي كه بخواهد قدرتمندي نشان بدهد و آن مسائلي كه سابق و آن افرادي كه سابق در مجلس بودند آن كارها را بكند خود مردم بايد جلويش را بگيرند. اگر مردم بخواهند كه اسلام را حفظ كنند جمهوري اسلامي را حفظ كنند دولت و مجلس و رئيس جمهور و اينها را حفظشان كنند يعني حفظ كنند از اينكه خداي نخواسته يك وقت قدمي از آنور برندارند. اين شيطاني است كه در انسان هست و ممكن است كه هركس را منحرف كند و لازم است كه انسان خودش را مهذب كند. شمائي كه مي خواهيد خدمت به اين مردم بكنيد و دولت كه مي خواهد خدمت به اين مردم بكند و رئيس جمهور و امثال كه مي خواهند خدمت به اين مردم بكنند توجه بكنند كه خدمتگزارند در دل خودشان اين مطلب را ايمان بياورند به آن كه ما خدمت مي خواهيم به اين مردم بكنيم . ما در جمهوري اسلامي داريم زندگي مي كنيم جمهوري اسلامي كه در اسلام مثل رسول اكرم مثل اميرالمومنين سلام الله عليهما بر آن حكومت كرده اند مي خواهيم يك همچو حكومتي باشد يك همچو حكومتي كه كفش وصله خورده خودش را مي گويد از اين رياست ها پيش من ارزشش بيشتر است يا رياست ها ارزشش كمتر از اين است . شما بايد در روحيه تان اين مطلب را حفظ كنيد و مردم هم بايد مواظب شما باشند و مواظب همه اينها باشند و هر يك از ما و شما و همه خواستيم كه از آن راهي كه اسلام داشته است از اول راهي كه داشته است و از آن طريقه اي كه انبيا داشته اند ما بخواهيم عبور كنيم آن روز نمونه شكست پيروزي اسلام پيدا مي شود و تا يك همچو مساله اي پيدا نشده پيروزي در جاي خودش شك نكنيد كه هست البته براي خدا بايد باشد. شما براي خدا در اين مجلس حالا آمديد وقتي مجلس اينطور است كه يك امتيازي نيست كه حالا وقتي شما رفتيد توي بازار مردم كنار بروند كه رئيس مجلس آمد يا وكيل مجلس آمد نخست وزيرش هم اينطور است اينجور نيست كه وقتي كه توي مردم برود مردم فرق بگذارند با هم و همه اينها اينطور هستند وقتي يك همچو مطلبي را داريد احساس مي كنيد كه امتياز دنيائي نداريد اين را بايد شكر كنيد و در شكرانه اين نعمت خدمت به خلق بكنيد و خدمت به احكام اسلام بكنيد و براي اينهائي كه اوليا ما هستند اين پائين شهري ها و اين پابرهنه ها به اصطلاح شما اينها ولي نعمت ماها هستند. اگر اينها نبودند ما يا در تبعيد بوديم يا در حبس بوديم يا در انزوا. اينها بودند كه همه ما را از اين مسائل نجات دادند و همه ما را آوردند و نشاندند به جائي به خيال خودمان جائي است اين بايد ملتفت باشيد كه آقا شما همان آدمي هستيد كه توي حبس بوديد و شما همان آدمي هستي كه در تبعيد بودي و شما همان آدمي هستي كه در انزوا بودي .
اين مردمند كه آمدند ما را آوردند بيرون از همه اينها و ما اگر تا آخر عمرمان به اينها خدمت كنيم نمي توانيم از عهده خدمت اينها برآئيم . خداوند به ما توفيق بدهد كه ما يك خدمتگزاري براي اينها باشيم و به اين نعمت موفق بشويم . شما امروز هم كه ملاحظه مي كنيد اينهايي كه در جبهه ها الان دارند جانفشاني مي كنند اينها از كدام طبقه هستند. شما اگر پيدا كرديد در تمام اينها يك نفري كه مال آن اشخاصي باشد كه داراي سرمايه هاي بزرگ هستند آن اشخاصي باشد كه در سابق داراي قدرت هائي بودند اگر يك نفر از آنها پيدا كرديد اين محتاج به اين است كه از ما مژدگاني بگيريد ولي مي دانم كه پيدا نمي كنيد از همين جمعيت اند. الان هم اينهائي كه جانشان را دستشان گرفتند و شما را حفاظت مي كنند و آنهايي كه در بين شهرها و در بين روستاها حفظ مي كنند شما و مردم را همين طبقه هستند. اين طبقه اند كه به ما الان منت دارند و از اول منت داشتند همين ها بودند كه هيچ توقعي هم ندارند هيچ وقت هم نمي آيند توقع كنند شما بايد توجه به اين معنا بكنيد كه ما را اينها آورده اند و وكيل كرده اند آورده اند و وزير كرده اند رئيس جمهور كرده اند اينها ولي نعمت ما هستند و ما بايد ولي نعمت خودمان را از آن قدرداني كنيم و خدمت كنيم به او و همين ها هستند كه الان هم حفظ اين كشور را مي كنند و حفظ نظام اين كشور را مي كنند. شما آقايان نمي توانيد كه برويد توي كوچه ها و ـ عرض بكنم كه ـ خيابان ها و آنجا را اداره كنيد شما يك شان ديگري داريد يك شغل ديگري در خدمت داريد آنها هم يك شغل ديگري دارند اما شغل آنها آنطور است كه شما را هم حفظ مي كنند. و من اميدوارم كه اين روحيه در اين ملت باقي باشد و با اين روحيه كه سربازهاي ما دارند و پاسدارهاي ما دارند و آنهائي كه حفاظت اين كشور را مي كنند اين روحيه را دارند كه روحيه بسيار ارزشمندي است و شهادت طلبي است و خود را به حلقوم مرگ انداختن براي نجات اسلام ونجات كشور. خداوند اين روحيه را به همه عنايت كند و مادامي كه اين روحيه هست و آن مساله اي كه قبلا عرض كردم هست مطمئين باشيد كه اين كشور بيمه است و هرگز نخواهد آسيب ديد.
انقلاب ما متكي به معنويات و خداست و آنهائي كه با ما موافقند آنهائي هستند كه با خط توحيدي موافقند. ما بايد خط معنويتي را كه براي آن انقلاب كرديم فراموش نكنيم ; همان خط معنويتي كه با تمام بي عرضگي هائي كه در تبليغ نموديم باز مردم دنيا متوجه انقلابمان شدند. و اين خط معنويت است كه زورگويان با آن مخالفند. متوجه باشيد كه در هر جا زورمندان و دولت ها با ما مخالف باشند ملت ها با ما موافقند. بايد اساس را مردم و فكر مردم قرار داد و بايد به فكر مردم بود نه دولت ها. زيرا مردم و توده ها با حق موافقند چون زير بار ستم بوده اند و نمي خواهند تحت سلطه آمريكا و شوروي باشند. ما در جهت تبليغات تقريبا صفر بوده ايم . بايد علاوه بر سفرهاي رسمي سفرهاي غيررسمي هم بنمائيم تا دنيا را بيدار كنيم . اگر بخواهيم انقلاب را صادر كنيم بايد كاري كنيم كه مردم خودشان حكومت را به دست گيرند تا مردم به اصطلاح طبقه سه روي كار بيايند.
تمام اديان آسماني از بين توده ها برخاسته است و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است . مستضعفين در همه طول تاريخ به كمك انبيا برخاسته اند و مستكبرين را به جاي خود نشانده اند. در اسلام پيغمبر اكرم از بين مستضعفين برخاست و با كمك مستضعفين مستكبرين زمان خودش را آگاه كرد يا شكست داد . مستضعفين بر تمام اديان حق دارند مستضعفين به اسلام حق دارند زيرا در طول تاريخ ۱۴۰۰ ساله اين جمعيت بودند كه كمك كردند دين اسلام را ترويج كردند از دين اسلام رژيم هاي شاهنشاهي و مستكبرين وابسته به آن رژيم هميشه راه آنها غير راه اسلام بوده است و با مبارزه با اسلام زندگي منحوس خود را ادامه مي دادند. مستضعفين بودند كه دنبال انبيا بودند دنبال علما بودند دنبال اوليا بودند. نهضت ما هم با مستضعفين پيش رفت مستكبرين يا فرار كردند يا در منازل خود نشستند.
خداوند را سپاس مي كنم كه اراده فرمود منت بر مستضعفين بگذارد عليه مستكبرين و زمين را از لوث مستكبرين پاك كند مستضعفين را به حكومت زمين برساند اسلام براي همين مقصد آمده است و تعليمات اسلام براي همين معناست كه مستكبري در زمين نباشد و نتوانند مستكبرين مستضعفين را استعمار و استثمار كنند. ما به تبع تعاليم عاليه قرآن و آنچه از اسلام بر سيره رسول اكرم و ائمه مسلمين به دست آورديم و از سيره انبيا چنانچه در قرآن نقل مي فرمايد به دست آورده ايم آن است كه مستضعفين با هم مجتمع شوند و بر مستكبرين ثوره (انقلاب ) كنند و نگذارند حقوق آنها را ببرند. ما با اين تعاليم پيشرفت كرديم و ملت ما شهادت را استقبال كرد براي اين مقصد و چون شهادت مورد هدف او بود با مشت و خون بر تمام قواي جهنمي بر دببابات (تانك ها) بر مسلسلات بر ابرقدرت ها كه در پشت شاه سابق صف كشيده بودند غلبه كرد.
ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزش هاي اسلامي هستند به خوبي دريافته اند كه مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست و آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد با الفباي مبارزه بيگانه اند و آنهائي هم كه تصور مي كنند سرمايه داران و مرفهان بي درد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مي شوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك مي كنند آب در هاون مي كوبند. بحث مبارزه و رفاه بحث قيام و راحت طلبي بحث دنياخواهي و آخرت جويي دو مقوله اي است كه هرگز با هم جمع نمي شوند و تنها آنهائي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند فقرا و متدينين بي بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلاب ها هستند. ما بايد تمام تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم . مسئولين نظام ايران انقلابي بايد بدانند كه عده اي از خدا بي خبر براي از بين بردن انقلاب هركس را كه بخواهد براي فقرا و مستمندان كار كند و راه اسلام و انقلاب را بپيمايد فورا او را كمونيست و التقاطي مي خوانند از اين اتهامات نبايد ترسيد بايد خدا را درنظر داشت و تمام هم و تلاش خود را در جهت رضايت خدا و كمك به فقرا به كار گرفت و از هيچ تهمتي نترسيد.
اساس ادامه يك پيروزي و ادامه يك انقلاب در يك امري است كه به نظر مي آيد در راس امور واقع است و آن اين كه دولت مجلس و كساني كه در ارتش هستند و سپاه و همه اينها از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند
فرق بين انقلاب اسلامي و غيراسلامي همين است كه انقلاب وقتي اسلامي شد توده هاي مردم همراه با آن هستند و وقتي توده هاي مردم همراه شوند زود پيش مي رود
خدمت به احكام اسلام بكنيد و براي اين هايي كه اولياي ما هستند اين پائين شهري ها و اين پابرهنه ها. اين ها ولي نعمت ماها هستند. اگر اين ها نبودند ما يا در تبعيد بوديم يا در حبس بوديم يا در انزوا. اينها بودند كه همه ما را از اين مسائل نجات دادند و همه ما را آوردند و نشاندند به جايي
انقلاب ما متكي به معنويات و خداست و آنهايي كه با ما موافقند آنهايي هستند كه با خط توحيدي موافقند. ما بايد خط معنويتي را كه براي آن انقلاب كرديم فراموش نكنيم

روزنامه جمهوري اسلامي ( www.jomhourieslami.com )

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : معرفي كتاب نهضت هاي اسلامي و انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
و هم اكنون غرب با به راه انداختن كوشش و تلاش سراسري ، با هدف محدود كردن نفوذ انقلاب اسلامي ، به ماهيت جهاني برخورد اسلام و كفر اعتراف كرده است . بنابراين بايد نتيجه بگيريم كه پيروزي انقلاب اسلامي بر كفر در ايران تمام و كامل است همين طور بايد بپذيريم كه انقلاب اسلامي ايران بيانگر آغاز يك درگيري جهاني بين اسلام و كفر و ميان حق و باطل به شمار مي رود.
كتاب « نهضت هاي اسلامي و انقلاب اسلامي » بخشي از مجموعه بحث هاي دكتر كليم صديقي به اضافه ي سرمقاله ها و تحليل هاي سياسي وي از مسائل جهان اسلام تحت عنوان كلي Issuesin the Islamic movement است كه در شش جلد از سوي مؤسسه ي اسلامي لندن منتشر شده است . ناشر اثر آن را در حقيقت جلد دوم « مسائل نهضت هاي اسلامي » از همين مؤلف فرض كرده است .
دكتر كليم صديقي در ميان انديشمندان معاصر به « آينده ي دورتر» مي نگرد و معتقد به يك «مبارزه جهاني» براي تشكيل و تجمع « كل امت » است . او بدون اعتقادي به هر گونه تشكيل حزبي ، خواستار مبارزه اي است كه به تشكل و پيدايش دولت هاي اسلامي – نظير جمهوري اسلامي ايران – بيانجامد . (مقدمه –صفحه ۷ – سيدهادي خسروشاهي) .
دكتر كليم صديقي نمونه رهبري امام خميني (ره) در ايران از بهترين الگويي مي داند كه ديگران نيز بايد از آن پيروي كنند : « نبرد ما براي تشكيل امت ، يك نبرد همه جانبه و در تمامي ابعاد و فعاليت هاي انساني خواهد بود ، اين نبرد در نقاط مختلف جهان و در سطوح مختلف دنبال خواهد شد .... اولين نقطه اي كه اين نبرد در آنجا به پيروزي دست يافته و به تشكيل دولت اسلامي منجر شده است ، ايران كنوني است كه بايد رهبري اين مبارزه ي جهاني براي تشكيل امت را به دست گيرد » ( مقدمه – صفحه ۹ – سيدهادي خسروشاهي)
اولين مقاله ي اين كتاب « تاريخ اسلام در مرحله اي جديد » نام دارد كه به اهميت انقلاب اسلامي در ايران اشاره دارد . و از اينكه صداي انقلاب ايران « به وضوح شنيده نمي شود » اظهار ناراحتي مي كند:« تمام بخش هاي حركت اسلامي بايد منابع خود را بسيج كرده و در راه دفاع از بخش اصلي و بي دفاع كه در ايران است ، بكار گيرند »
مقاله ي دوم هدف ها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي را مورد مطالعه قرار داده است . اين مقاله به تضاد كفر و ايمان و ابزارهاي كفر در خانه اسلام مي پردازد . دكتر كليم صديقي معتقد است كه مباني تمدن غرب با اسلام در تضاد است ، و هر گونه تلاش براي هماهنگ سازي ميان فرهنگ غرب و اسلام را با روح تعاليم اسلامي در تضاد مي بيند و از اين روست كه مي گويد :
« ما مسلماناني كه با فرهنگ غربي تعليم يافته ايم ، از پست ترين مسلماناني هستيم كه به اين امت وابسته شده يا بهتر بگوئيم آن را آلوده كرده ايم » ( صفحه ۱۷)
كفر جديد در مظاهر زيبايي علم ، فلسفه ، تكنولوژي ، دموكراسي و پيشرفت تجلي مي كند و اين نوع كفر ، يك اعتماد ظاهري به خدا را نيز حفظ كرده است . (صفحه ۲۹)
اصولا تا زماني كه سبك و روش زندگي يك روشنفكر – و لو به ظاهر مسلمان – به شكلي ماهيت غربي دارد ، او را بايد به عنوان ابزار كفر در جوامع مسلمان به حساب آورد . (صفحه ۲۹)
اغراق نيست اگر گفته شود كه حكومت هاي قومي با ظاهر استقلال يافته ، امروز بعد از دوره ي استعمار قديم ، بيش از آنچه كه در روزهاي اوج استعمار بودند ، به غرب تكيه دارند (ص ۳۰)
من معتقدم كه انقلاب اسلامي در ايران اولين شكست كفر به دست اسلام از آغا زجهاني شدن كفر به شكل تمدن غربي است (ص ۳۲)
اگر انقلاب اسلامي در ايران فقط يك «رويداد ايراني» با هدفي محدود براي سرنگوني يك حاكم ظالم به خصوص و جايگزين كردن آن با يك رژيم اسلامي بود ، آنگاه اعتقاد نداشتم كه لازم بود همه كس در ايران و در خارج توجه زيادي به آن مبذول دارند و نيازي نبود كه مراكز قدرت جهاني كفر ، دو ابر قدرت و موكلين آنها ، اين مقدار به ايران اسلامي حسّاس باشند و اين مقدار عظيم از وقت ، توطئه و نيروي نظامي و ساير منابع خود را در تلاش براي نابودي آن در داخل ايران و براي جلوگيري از گسترش آن به ساير امت اسلامي ، صرف كنند (ص ۳۳-۳۲)
اگر انقلاب اسلامي ، يك انقلاب محدود شده بود – محدود به اهداف ، روش ها ، كاربردها و جهاني بيني– كفر آن را تحت كنترل خود در مي آورد و آن را چون آتشي در انباري دور افتاده فرو مي نشاند . (ص ۳۳ )
ايران اسلامي ( در حالي كه هنوز در نخستين مراحل ظهور خود است ) يك نقش جهاني را عهده دار شده در رأس يك حركت بين المللي قرار گرفته است ولي هنوز در ايران به طور كامل ارزيابي نشده كه چنين نقشي را براي نظام اسلامي بوجود مي آورد . (۳۳)
جنگ تحميلي رژيم بعثي عراق نيز مرزهاي بين اسلام و كفر را مشخص تر كرد ( ۳۴)
جنگي كه از سوي عراق بعثي بر ايران اسلامي تحميل گرديده جنگ بين كفر و اسلام است ، اگر چه سربازان آن مسلمان هستند (۳۶)
زمان به سود حكومت اسلامي است امت مسلمان يكروزه زمام امور و سردمداري تاريخ را از دست نداده است و نيز نمي تواند آن را در يك زمان كوتاه به دست آورد .
مشكل اين است كه متأسفانه رژيم هاي ضد مذهبي ، هم اكنون يك « اسلام آمريكايي » را تبليغ مي كنند آنها مبالغ هنگفتي براي ايجاد « مؤسسات اسلامي » در سراسر نقاط جهان خرج مي كنند چنين مؤسسات اسلامي به « گماشتگان اداري اسلامي » با حقوق هاي بالا مجهز مي باشند كه با احزاب ضد مذهبي به عنوان ظاهرا اپوزيسيون به صورت جبهه ي متحد در آمده اند . (ص ۳۴ )
عامل ديگري كه موجب فشار بيشتر بر ايران مي گردد ، انتظارات روز افزون توده هاي مسلمان از ايران اسلامي است ( ص ۳۵)
دست آوردهاي صنعتي فراوان غرب و توانايي آن در قبولاندن اين نكته به مردم كه موفقيت، تنها سراغ كساني مي رود كه از غرب تقليد مي كنند ، عامل جذب مي باشد . (ص۳۵)
وجود مسئولين و يا مأمورين مسلمان ، يك نظام سياسي را الزاماً « اسلامي » نمي كند اين نكته حائز اهميت است ، تقريباً تمام نظام هاي سياسي كه امروزه در كشورهاي مسلمان نشين وجود دارند ، محصول كفر مي باشند روشنفكران غرب زده ي مسلمان عهده دارند بزرگترين كفر سياسي دنياي جديد « ناسيوناليسم» و به دنبال آن با فاصله كمي «دموكراسي» و سپس «سوسياليسم» (ديكتاتوري پرولتاريا) و كاپيتاليسم و بي بند و باري ناشي از آْنها مي باشد (ص۳۶)
تمامي مسلماناني كه در خارج از ايران در سراسر جهان زندگي مي كنند ، تحت سلطه ي كفر به سر مي برند كفر سلطه ي خود را بر جوامع مسلمان رها نخواهد كرد مگر اين كه با نيروي برتر اسلام روبرو گشته و در برابر آن شكست بخورد (ص۳۷)
انقلاب اسلامي ايران شكستي عظيم بر كفر وارد كرده است و در واقع ، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نخستين شكست غرب به دست اسلام و در دنياي معاصر است ، هم اكنون تاريخ اسلام مملو از پيروزي بر كفر است ، ولي اسلام از زماني كه نقش جهاني كفر به دست تمدن افتاد ، پيروزي واقعي بر كفر نداشته است ، اغراق نيست اگر بگوئيم كه در تمامي پيروزي هاي پيشين اسلام بر مظاهر محدود موضعي كفر بوده و اين نخستين پيروزي قاطع اسلام از آغاز جهاني شدن نيرو و سلطه ي كفر در تمدن غرب به شمار مي رود و هم اكنون غرب با به راه انداختن كوشش و تلاش سراسري ، با هدف محدود كردن نفوذ انقلاب اسلامي ، به ماهيت جهاني برخورد اسلام و كفر اعتراف كرده است . بنابراين بايد نتيجه بگيريم كه پيروزي انقلاب اسلامي بر كفر در ايران تمام و كامل است همين طور بايد بپذيريم كه انقلاب اسلامي ايران بيانگر آغاز يك درگيري جهاني بين اسلام و كفر و ميان حق و باطل به شمار مي رود (ص۳۷)
هيچ واقعه اي تاكنون به اندازه ي انقلاب اسلامي در ايران اذهان امت اسلام را به خود مشغول نداشته و روح آنها را تسخير نكرده است ؛ همانطور كه هيچ حادثه و مبارزه اي در طول تاريخ اسلام ، استكبار جهاني كفر را به اندازه ي انقلاب اسلامي در ايران به وحشت و هراس نيافكنده است (ص۳۸)
نخستين دستاوردهاي انقلاب اسلامي در ايران فهرست وار اين است :
۱- شكست كامل كفر در تمام ابعادش ، به ويژه شكست نيروهاي سياسي ، نظامي و اقتصادي
۲- تأسيس يك نظام و حكومت اسلامي و نهادهاي آن با ارشاد يك رهبر
۳- تبديل جامعه ي جاهلي به يك جامعه ي اسلامي
۴- پي گيري آشتي ناپذير جنگ عليه دشمنان اسلام هستند كه حيات و بقاي آنها را تداوم مي بخشد ، ولي با آغاز حركت پيروزمند اسلامي ، سرنوشت چنين حكومتها ، رژيم ها، حكام و نظام هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي به زباله دان تاريخ ختم خواهد شد (ص ۴۲ )
نيروي جهاني كفر ، در انتظار به مبارزه طلبيده شدن و شكست خوردن از سوي نيروي جهان اسلام است . اين امر ناتمام تاريخ است ، پس بيائيد به پيش رويم و آن را به پايان رسانيم كه پيروزي نهايي از آن ماست و اين تقدير محتوم الهي است « ليظهره علي الدين كله و لو كره الكافرون » ( ص ۴۵)
اين كتاب از سوي انتشارات اطلاعات با ترجمه استاد سيد هادي خسروشاهي منتشر شده است.

منبع: هفت قفل ،نشريه دانشجويي بسيج دانشگاه امام صادق (عليه السلام)
مركز اسناد انقلاب اسلامي

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها