0

یادنامه دولتمردان شهید

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد عباس شاهوي

 معاون وزارت بازگاني
عباس در 27آبانماه 1332در تهران درمحله قنات آباد در خانه اي كوچك و خانواده اي در سطح پائين پا بدنيا گذاشت ،بنا به خوابي كه يكي از علماي محل ديده بود اسم او عباس گذارده شد .عباس از همان كودكي علاقه وافري به دين و تحصيل داشت .همزمان با فراگرفتن مسائل ديني پدرش او را در 5 سالگي تشويق مي كرد كه كتاب كلاس اول را بخواند و پدرش خود مشغول در س دادن به او او شد و عباس در 6 سالگي وارد مدرسه شد اما بجاي اينكه به كلاس اول برود بعد از امتحاني كه از او كردند به كلاس دوم رفت .با استعداد بسيار چشمگيري كلاسها را پشت سر گذاشت و همزمان مشغول فراگيري قرآن بود و آنقدر علاقه به قرآن داشت كه در سن 12 سالگي به پدرش گفت كه به جاي عيدي ولباس عيد براي من يك قرآن مجيد معني دار بخر و اين در آنموقع بسيار خانواده را متعجب كرد كه بچه 12 ساله اززرق و برق عيد بگذرد و بجاي آن قرآن بخواهد بعد از گرفتن آن قرآن ديگر در پوست خود نمي گنجيد و شروع به فراگيري قران و ختم قرآن كرد و به گفته پدرش در 15 سالگي به اندازه چندين مرتبه قرآن را ختم كرده بود وتمام صفحات كه روي آن تاريخ ختم قرآن نوشته شده هنوز باقي است .در موقعي كه كلاس ششم را تمتم كرد به پدرش گفت كه من ميخواهم به قم بروم و آنجا درس طلبگي بخوانم و پدرش چون نمي توانست از نظر امكانات او را به قم بفرستد ،مجبور شد به او جواب نه بگويد و او هم متوجه شد كه پدرش ميخواهد ولي جورنيست ،بنابراين در مدرسه حكيم ـنظامي اسمش را نوشتند و عباس از نظر تحصيل و اخلاق جزءنمونه ترين شاگردان بود .
پدرش مي گويد از بچگي هر وقت از او سئوالي مي شد كه مي خواهي چكاره شوي ؟مي گفت كه من ميخواهم شاگرد آقاي بروجردي شوم و از همان اول بخصوص در دانشگاه فعاليت سياسي داشت و از همانموقع مخالف اين رژيم بود . در سن 23 سالگي ،بعد از آمدن از آمريكا به سركار رفت و بعد در فكر افتاد كه ازدواج بكند و در شهريور 1356 ازدواج كرد و اين حرفها از گفته خانمش است .او مي گفت :عباس از همان فرداي عروسي به سر كار رفت و با آنكه تازه ازدواج كرده بوديم اصلا فرصت تفريح و گردش نداشتيم ،هميشه بعد از انقلاب كارش آنقدر زياد شد كه حتي ديگر در 24 ساعت حدود 6ساعت منزل مي آمد كه آنقدر خسته بود كه اصلا نمي توانست ديگر حرف بزند .
عباس هميشه حرفش شهادت بود و مي گفت من لياقتش را ندارم .هميشه به من مي گفت از خدا بخواه كه من در بستر نميرم ،يا در زماني كه خدمت به مملكت مي كنم بميرم و يا شهيد شوم و هميشه در حال مسافرت كردن براي مملكت بود ،و بارهامي شد كه سفرهايش از يكماه هم متجاوز مي شد ،بارها مي شد كه با آنكه تهران بود ،چند روزي بچه ها را نمي ديد .صبحها حدود 5/5از خانه بيرون مي رفت و شب ساعت 12 به منزل مي آمد و حتي عباس نبود كه مرا به بيمارستان ببرد و تا 10 روز كه من منزل مادرش بودم حدود شايد چند ساعتي توانستيم همديگر را ببينيم ،هميشه فكرش اين بود كه براي مملكت مفيد باشد و هميشه به من ميگفت سعي كن هميشه دين داشته باشي و با دين هم ازدنيا بروي . عباس در زندگي مردي بسيار منظم و مهربان بود و تا آنجا كه مي توانست سعي مي كرد راحتي من وبچه هايش را با آنكه دير وقت به منزل مي آمد تا آن مسئله راحل نمي كرد به بستر نميامد و نمي خوابيد .هميشه فردي متواضع بود و حرفي كه تو گوشم هست اين است كه هميشه به دوستانش مي گفت :من شاگرد شما هستم و هر كاري كه از عهده ام بر بيايد بنا به وظيفه ديني و اخلاقي انجام مي دهم .
دوستان او همواره بخاطر دارند كه در آنجا چگونه بمنظور جذب دانشجويان ايراني و آشنائي آنان با اسلام از طريق تشكيل جلسات ،بحث و تفسير ،سخنراني و سمينارهاي مختلف و همچنين مسافرت بساير ايالات در هنگام تعطيلات و اقدام به تشكيل پايگا ههاي اسلامي در دانشگاهها مشغول بود .
شهيد شاهوي پس از اخذ فوق ليسانس مديريت بازرگاني ،عليرغم پيشنهادات زياد دانشگاههاي آن ديار بسب تعهد مكتبي خود رهسپار ميهن شد و اين مصادف با سالها اوج مبارزات در سال 1356بود .
با تجربيات جديد در طي اوجگيري مبارزات امت ،شروع به تشكيل جلسات در زمينه توسعه اسلام راستين و انسان ساز و فعاليتهاي بسيار با ارزشي نمود .پس از پيروزي انقلاب همزمان با تشكيل شغل مديريت گروه صنعتي فولاد ايران ،بعنوان سرپرست كميته انتظامي مسجد قنات آباد منصوب شد ،از اعمال ارزندة وي در زمان تصدي پست مديريت گروه صنعتي فولاد ايران ،كمك به خود كفايي اقتصادي ،مصادره اموال سناتور فراري علي رضائي و پاكسازي مديران وابسته آنجا بود بعد از چندي به دليل لياقت و كفايت ايشان توسط وزير بازرگاني به سمت مدير عامل مركز در سود رساندن به بيت المال و قطع دست واسطه هاي سرمايه دار گ
وتجار سهم بسزائي دارد .
از كارهاي ارزشمند او بعنوان جزئي از دولت مي توان از كنترل شديد ارز ،كمكهاي بسيار در مسير تحقق اصل 44 قانون اساسي (ملي كردن تجارت خارجي )ياد كرد .
از سخنان دائم ايشان در همه جا به پيروي از فرمايشات امام اين بود كه :
اين شما نيستيد كه بغرب احتياج داريد ،غرب

است كه بشما احتياج دارد.
از شهيد شاهوي دو فرزند باقي است كه اميدواريم كه رهرو راهش باشند .
 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:23 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد عباس حيدري


نماينده مردم بوشهر
شهيد عباس حيدري در 25 مرداد ماه 1323 در يكي از روستاهاي شيراز بنام جواديه ( كوشك بي بي چه سابق ) در يك خانواده مستضعف بدنيا آمد . دوران تحصيلات ابتدايي را در همان روستا گذراند و سيكل اول متوسطه را در يكي از مدارس قصرالدشت كه در شش كيلومتري شيراز قرار دارد ، به پايان رساند و بالاخره مدرك ديپلم را در سال 42 در دبيرستان ابوذر شيراز اخذ نمود . در سال 46 بعنوان تكنسين مخابرات در وزارت پست وتلگراف ، قسمت ماكرويو شروع بكار كرد .
شهيد حيدري پس از شروع انقلاب در سال 42 به رهبري امام خميني با آشنائي به خط حركت امام به تحقيق در زمينه هاي ايدئولوژيك روي آورد . او معتقد بود كه براي شروع به آگاهي دادن مردم بايستي از جوانان روستائي شروع نمود ، چون اين جوانان زمينة پذيرش افكار سالم را بيشتر دارند و اكثراً صادقند .
او مبارزه اش را در همان روستائي كه در آن متولد شده بود ، آغاز كرد . پس از مطالعه در آثار معلم شهيد شريعتي سعي نمود جوانان روستائي را به مكتب اين متفكر بزرگ آشنا كند . پس از چندي بوسيلة ساواك مورد تعقيب قرار گرفته و از آن پس مبارزه اش شكل مخفيانه بخود گرفت . در سال 56 براي جلوگيري از مبارزاتش او را به بوشهر منتقل ساختند و وي بلافاصله فعاليتش را در آنجا ادامه داد . با تشكيل هسته هاي مقاومت و مطالعاتي ، در پيشبرد انقلاب اسلامي تلاش زيادي نمود . رشته تخصصي وي مخابرات بود . در دوران اوج انقلاب نقش مهمي در جهت مخابره پيامهاي امام به شهرهاي ايران و به خصوص قم ايفا نمود .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و هنگام انتخابات مردم بوشهر با شناختي كه از وي داشتند او را به نمايندگي در مجلس شوراي اسلامي برگزيدند و از آن پس با اعتقاد و علاقه كامل به خط امام ، مبارزه اش در شكل و مرحلة جديد در سنگري جديد ادامه يافت . تا اينكه در اثر انفجار بمب در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي اين ميعادگاه پيروان خط امام در 7 تير ماه 1360 ، بدست ايادي استكبار جهاني به سركردگي آمريكاي جنايتكار به شهادت رسيد و به آرزوي ديرينه اش دست يافت.

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:23 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد مير بهزاد شهرياري

نماينده مردم رودباران
شهيد مير بهزاد شهرياري نماينده رودباران در مجلس شوراي اسلامي از توابع بهشهر در سال 1333 چشم به جهان گشود . وي مراحل رشد خويش را در خانواده اي از سلاله پاك روحانيت آغاز كرد . پدر شهيد شهرياري از روحانيون متعهد و مبارزي بود كه مبارزة پي گير خويش را حول محور مسئلة بي حجابي بر عليه رضا خان قلدر آغاز كرد و همين امر موجب مهاجرت وي از شهر به زادگاهش گشت . در زادگاهش مشغول به تحقيق علم و مسائل ديني و شرعي گرديد و در عين حال به كشاورزي نيز ميپرداخت .
شهيد شهرياري در سن 6 سالگي قرآن را نزد پدر آ موخت و پس از آن به تشويق پدر تحصيلات ابتدائي را در رودباران آغاز كرد و تا ديپلم در بوشهر به تحصيل ادامه داد و در دوران تحصيل يكي از شاگردان ممتاز بود . شهيد شهرياري علاوه بر ادامه تحصيل در رشتة ادبي در دبيرستان ، از كسب فيض در حوزة علميه و محضر روحانيون نيز غافل نبود و از همين دوران بود كه مبارزات آشكار و مخفي خويش را بر عليه رژيم منفور پهلوي آغاز كرد . در سال آخر دبيرستان در رشتة ادبي شاگرد اوّل گرديد و به سال 1351 در كنكور سراسري شركت كرده و به اولين انتخاب خود يعني رشتة الهيات و معارف اسلامي در دانشگاه مشهد دست يافت . در مشهد نيز علاوه بر كسب علم و دانش در دانشگاه ، از محضر اساتيد حوزه همچون حجت الاسلا سيد علي خامنه اي بهره ها گرفت . در سال 1355 دوران تحصيل خود را در دانشگاه به اتمام رسانيد و وارد خدمت نظام وظيفه گرديد ، اما در آنجا نيز از افشاگري عليه رژيم و ارشاد نظاميان در پادگان دست برنمي داشت .
با اوج گرفتن نهضت مقدس اسلامي عامل مؤثري در توزيع پيامهاي حضرت امام خميني در پادگانها بود و پس از خواست امام ، مبني بر فرار از پادگانها به قم فرار كرد ، اما با مشورت دوستان به علت تأثير بيشتر به زادگاهش برگشت و اولين راهپيمائي باشكوه را در آنجا سازمان داد و در طول نهضت تا پيروزي انقلاب اسلامي با سخنراني و افشاگري بر عليه رژيم طاغوت مبارزه مي كرد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به استخدام آموزش و پرورش در آمد و فعاليتهاي خود را در دبيرستان بر عليه خطوط ضداسلامي و انحرافي آغاز كرد و از رشد و پيشرفت گروهكهاي متمايل به شرق و غرب ، در آن منطقه جلوگيري و با قاطعيت با آنان برخورد كرد و چهره مزدورانه و مزدورانة آنان را بيش از پيش براي مردم آشكار ساخت .
با مطرح شدن موضوع انتخابات مجلس شوراي اسلامي با تأييد و اصرار روحانيون و مردم منطقه ، نامزد نمايندگي مجلس شوراي اسلامي شد و هنگاميكه فقط 26 سال داشت وارد سنگر مقدس مجلس شوراي اسلامي گرديد و وظايف خويش را نه بعنوان نمايندگي بلكه بقول خودش خدمتگزاري مردم آغاز كرد و در مدت كوتاه نمايندگي ، لحظه اي از فكر تأمين نيازمنديهاي مردم محروم منطقه غافل نبود . شهيد شهرياري عضو كميسيون كشاورزي عمران روستائي مجلس شوراي اسلامي نيز بود.
برادر شهيد مير بهزاد شهرياري در روز هفتم تير ماه 60 روز عاشوراي ايران به خيل عظيم روندگان و پويندگان راه الله پيوست و با شهادت وي و ديگر همرزمانش پايه اي استوار انقلاب سوم پي ريزي شد و شعارنه شرقي ، نه غربي ، جمهوري اسلامي در جامعه انقلابي اسلامي ايران تثبيت گرديد .
 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:23 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد حجت الاسلام حاج سيد نورالله طباطبائي نژاد

نماينده مردم اردستان
شهيد حجت الاسلام حاج سيدنورالله طباطبائي نژاد در سال 1319 هجري در يك خانواده روحاني و مبارز در طقرقند اردستان بدنيا آمد . پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج ميرزا علي طباطبائي در علم و عمل و اخلاق و تقوي در منطقة اردستان مردي نمونه بود و مردم شرافتمند و قدردان اين منطقه پس از سالها كه از غروب آن ستارة درخشان مي گذرد ، زحمات آن مرد بزرگ را در راه اسلام و خدمت به مسلمين از ياد نبرده اند . شهيد نورالله طباطبائي نژاد معارف اسلامي را نخست از چنين پدري آموخت و پس از تحصيلات ابتدائي براي ادامة تحصيل و آشنا شدن هر چه بيشتر با معارف اسلامي به امر پدر رهسپار حوزة علمية قم گرديد و در آنجا با ادبيات عرب و فقه و اصول و فلسفه و تفسير قرآن و ديگر علوم انساني آشنا شد و بيش از 20 سال به تحصيل و تدريس پرداخت .

 بدليل استعداد سرشار دورة مقدمات و سطح را با سرعت فرا گرفت و از عهدة كلية امتحانات بخوبي برآمد . دورة خارج فقه و اصول را بيش از ده سال در محضر آيت الله العظمي گلپايگاني و حضرت آيت الله العظمي منتظري و ديگر اساتيد بزرگ طي كرد و از استاد شهيد مطهري نيز در فلسفه بهره هاي علمي گرفت . وي در كنار فراگيري فقه و اصول و فلسفه به تفسير قرآن پرداخت و از 12 سال پيش تا لحظة شهادت همواره مقداري از وقت خويش را صرف معارف و دانشمندان ، زير نظر برخي از اساتيد حوزه علميه قم منتشر شده و در داخل و خارج كشور در اختيار علاقه مندان قرار گرفته است و مي توان آن را در نوع خود اگر بي نظير نباشد ، كم نظير دانست .
شهيد طباطبائي نژاد در ايام تبليغي همواره به هدايت و ارشاد مردم در نقاط مختلف كشود مي پرداخت . در دوران خفقان و ديكتاتوري پهلوي در راه بثمر رساندن انقلاب شكوهمند اسلامي بارها در قم مورد ضرب و شتم دشمنان اسلام قرار مي گرفت و بارها در دوران خفقان بعد از نماز مغرب و عشاء در حرم حضرت معصومه ( ع ) در قم ، سخنان امام خميني را براي مردم بازگو كرده و براي امام دست به دعا برمي داشت كه توسط مأموران مزدور پهلوي مورد هتك و شتم قرارمي گرفت ولي كمترين اثري در اراده او نمي گذاشت ، بلكه اورا در راه هدف جدي تر مي ساخت .
در سال 1349 در آن هنگام كه مجلس فرمايشي هر روز قوانين اسلام وضع مي كرد ، با قاطعيت در مجلس عمومي و در منبر ، وكلاي آن روز را نوكر اجانب معرفي نمود و بدنبال اين جريان در اردستان ممنوع المنبر و با پرونده اي سنگين به ساواك اصفهان اعزام گرديد.
شهيد طباطبائي نژاد در سالهاي قبل از انقلاب به شهرهاي بزرگ ايران سفر نموده و به ارشاد و هدايت مردم مي پرداخت و در سال قبل از انقلاب دستگير گرديد و در روز فرار شاه مخلوع آزاد شد .
بعد از پيروزي انقلاب از طرف دفتر تبليغات امام براي ايراد سخنراني و نظارت بر كميته ها مخصوصاً سخنراني در پادگانها براي برادران ارتشي به شهرهاي مختلف كشور مي رفت و خلاصه مي توان زندگي شهيد حجت الاسلام طباطبائي را در اين جمله خلاصه نمود كه ‹‹ قبل از پيروزي انقلاب ، كوشش براي به ثمر رساندن انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب ، تلاش براي حفظ دستاوردهاي انقلاب .››
سرانجام در هفتم تير ماه 60 در محل دفتر حزب جمهوري اسلامي به شهادت رسيد و به لقاء معبود شتافت .
 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:24 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد دكتر سيد عبدالحميد ديالمه

نماينده مردم مشهد
شهيد عبدالحميد ديالمه در ارديبهشت ماه 1333 در تهران ديده به جهان گشود . پس از طي دورة دبستان ، دورة متوسطه را در دبيرستان هدف شمارة 2 آغاز كرد و در دوران دبيرستان فعاليت اعتقادي و مبارزاتي را به اوج رساند و در سه سال متوالي به بهره جوئي از مدرسين حوزة علمية قم و با نظرات دكتر شريعتي در زمينه هاي مختلف آشنا شد و با نقد منطقي نظريات وي نقش مهمي را در قبال نسل جوان آن روز ايفا نمود .
شهيد ديالمه سه سال تمام علوم مختلف اسلامي ، عرفان ، فلسفه و منطق را نزد استاد شهيد مطهري و علوم جديد را در رشته پزشكي در دانشگاه مشهد ادامه داد .
در دانشگاه مشهد به احياء تفكرات شيعي اقدام كرد و براي اولين بار در سطح ايران دعاي كميل را پايه گذاري كرد ، معتقد بود كه مبارزه در كنار دعاي كميل تحقق پذير است . شهيد ديالمه جلسات سخنراني خود را تحت عنوان ‹‹ صراط مستقيم ›› شروع كرد و بدين وسيله طالبان زيادي را به سمت خود جذب كرد و با مبارزه اش افكار انحرافي و التقاطي را كه سمي براي اسلام بود خنثي نمود .
ديالمه چون هدفش خدا بود ، در كارهايش توفيق الهي نيز شامل حالش مي گشت و به اين جهت تفكراتش تنها به دانشگاه محدود نشد و در سطح شهر پخش و گسترش يافت .
در خلال اين حركت اعتقادي ، شركت در مبارزه مسلحانه بارها سبب هجوم ساواك جهنمي وزنداني شدن وي گرديد .
شهيد ديالمه پس از اخذ دكترا ، از دانشگاه مشهد به تهران آمد و ‹‹ مجمع احياء تفكرات شيعي ›› را تأسيس كرد .
فعاليتهاي شهيد در مشهد به او محبوبيتي خاص بخشيد و موجب شد كه 5 تن از علماي طراز اول مشهد بهنگام انتخابات مجلس شوراي اسلامي از او خواستند كه از شهر مشهد كانديد شود و با پذيرفتن آن در دورة اول ، رأي اكثريت را بدست آورد و انتخاب شد .
شهيد ديالمه در سن 26 سالگي بود كه فعاليت خود را در سنگر مجلس آغاز كرد . شهيد ديالمه از اولين كساني بود كه انحراف از خط اسلام را در بني صدر و روزنامه اش مشاهده نمود و به قصد افشاگري به همراه جمعي از دوستان مجمع از مشهد به تهران آمد و در روزنامه باصطلاح ‹‹ انقلاب اسلامي ›› تحصن اختيار نمود و پس از آن در مجلس جزو اولين كساني قرار داشت كه بنحو مستدل و منطقي خطوط التقاطي گرد آمده در مقابل خط امام را افشاء كرد و جريان بني صدر را بر ملاء نمود و او را به مناظره دعوت كرد و خط ليبراليسم را كه تحت نام خط مصدق مطرح بود ، باز شكافت .
شهيد ديالمه آشنائي كامل به زبانهاي عربي و انگليسي و فرانسوي داشت و در مجلس عضو كميسيون امور شوراها بود .
او با وجود اينكه سير طبيعي تعليم در حوزه را طي نكرد ولي در بسياري از موارد با افراديكه در سطح خارج حوزه بودند به مباحثه مي نشست و از وي حدود 400 ساعت نوار در مباحث مختلف بجا مانده است كه در دست پياده شدن است .
تا سرانجام منافقين پليد كه ننگ بر آنان كه نام خود را مجاهد خلق نهاده اند به نمايندگي از سوي جبهه متحد ضد انقلاب با انفجار بمب در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي خون پاك اين مرد و اين سرو سروستان ايران زمين و 72 تن ديگر را بر خاك ريختند .
 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:24 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد اسدالله لاجوردي


وی در سال 1314 ش در خانواده‌ای مذهبی در جنوب تهران دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده با تعلیمات اسلامی ‌پرورش یافت. دوران کودکی وی مصادف با حکومت استبدادی رضاخان و اشغال ایران در1320 ش و دوران جوانی شهید لاجوردی نیز مصادف با حوادث مهمی ‌در عرصه‌ی سیاست ایران است. نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، از جمله حوادث مهم این دوره‌اند که تأثیر فراوانی بر روحیات و عواطف وی داشتند. سید اسدالله به علت فقر مالی ناچار شد دبیرستان را ترک کند و به کار در بازار مشغول شود. در همین زمان از طریق آشنایی با حاج صادق امانی زمینه‌ی حضور لاجوردی در گروه شیعیان فراهم می‌شود.

در دهه‌ی 1330 به همراه ‌یاران خود در گروه شیعیان به فعالیت‌های فرهنگی- مذهبی مشغول می‌شود و در مسائل سیاسی دخالت نمی‌کند. از آنجایی‌ که وی در جریان مبارزات فداییان اسلام و آیت‌الله کاشانی قرار می‌گیرد، به فعالیت‌های سیاسی هم کشیده می‌شود و با آغاز نهضت امام‌خمینی(ره) در زمره‌‌ی یاران وی درمی‌آید. با مشاهده‌ی اولین اعلامیه‌ی امام(ره) سخت تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و از این زمان با اشتیاق وصف‌ناپذیری به همراه دوستان خود، تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام را آغاز می‌کند. شهید لاجوردی در سال‌های تبعید امام به دلیل فعالیت‌های مبارزاتی سه بار دستگیر و به زندان محکوم می‌شود و مورد شکنجه قرار می‌گیرد. یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد وی مقاومت در برابر شکنجه‌های سنگین ساواک بود که هیچ‌گاه نتوانستند از وی اعتراف بگیرند؛ به طوری که وی را «مرد پولادین زندان‌ها» لقب دادند. لاجوردی بلافاصله پس از اینکه از زندان آزاد می‌شد، به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد. وی در معیت بزرگ‌مردانی چون شهیدصادق امانی و شهیدمهدی عراقی به تشکیل جمعیتی مبارز با عنوان «هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی» دست یازید که‌ یکی از تشکل‌های مؤثر در تبلیغ و ترویج پیام امام و پیشبرد نهضت انقلابی ایشان به شمار می‌رفت و تا کنون نیز پابرجاست.

شهید لاجوردی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌نقش فعالی ایفا کرد و با توجه به شناخت جریانات سیاسی کشور، در سمت دادستانی نظام جمهوری اسلامی ‌قرار گرفت و در برخورد با جریانات فکری و سیاسی ضدانقلاب وظیفه‌ی سنگینی پذیرفت. وی به تعقیب و خنثی‌کردن توطئه‌های گروهک‌های معاند سیاسی، به‌ویژه گروهک فرقان و منافقین پرداخت و در این زمینه تلاش‌های فراوانی کرد. بدین‌ترتیب لاجوردی عهده‌دار حفظ و حراست از نظام نوپای جمهوری اسلامی‌گردید و توانست گروهک‌های منافقین و فرقان را از بین ببرد. مقارن با پایان جنگ تحمیلی، لاجوردی به ریاست سازمان زندان‌های کشور منصوب شد و با توجه به شرایط دشوار زمانی و مشکلات عدیده‌ای که پس از جنگ گریبانگیر جامعه‌ای ایران شده بود، توانست هم در عرصه‌ی تربیت و بازپروری مجرمین و هم در عرصه‌ی مدیریت سازمان زندان‌ها به توفیقات زیادی دست پیدا کند. وی در سال1376 ش از ریاست سازمان زندان‌ها، و اقدامات تأمینی تربیتی کشور استعفا داد و بار دیگر به حجره‌ی کوچکش در بازار تهران بازگشت. شهید لاجوردی در اول شهریور 1376 ش توسط علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی از اعضای گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید.

زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی تالیف غلامعلی پاشازاده شرحی است بر زندگینامه‌ی شهید سیداسدالله لاجوردی که تا پیش از پیروزی انقلاب، در راه نهضت اسلامی، سال‌ها زندان و شکنجه را تحمل کرد و پس از انقلاب نیز نقش مهمی ‌در سمت‌های اجرایی نظام جمهوری اسلامی‌ داشت. اهمیت پرداختن به زندگینامه و فعالیت‌های این شهید بزرگوار بیش از همه به‌دلیل عضویت ایشان در هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی، شناخت کامل از جریان‌های مارکسیستی رایج در زندان‌های رژیم پهلوی و جامعه‌ی بحرانی پس از انقلاب، ارتباط و همکاری با روحانیت و تأکید بر صبغه‌ی مذهبی مبارزات، نقش فعال در حراست انقلاب از توطئه‌های معاندین و در نهایت ارائه‌ی راهکارهای نوین در عرصه‌ی بازپروری مجرمین و مدیریت سازمانی است.


تدوین زندگینامه‌ی شهید لاجوردی تا حد امکان با تکیه بر منابع دست اول مانند: اسناد ساواک، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های شهید لاجوردی، اسناد موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مجتمع فرهنگی شهید بهشتی، کتب ونشریات و نیز به‌کارگیری روش تاریخ شفاهی در جمع‌آوری خاطرات نزدیکان و آشنایان شهید لاجوردی صورت پذیرفته است؛ اما بی‌تردید دارای نواقصی است که نگارنده امیدوار است بتواند با راهنمایی و تذکرات خوانندگان محترم، به‌ویژه خانواده‌ی بزرگوار و همسر و فرزندان آن شهید، کاستی‌ها را جبران کند و گام کوچکی در جهت شناساندن مبارزی انقلابی بردارد.

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:26 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : حاج مهدي عراقي

امام خميني (ره)
مقدمه
زندگينامه شهيد عراقي
امام و شهيد عراقي
حضرت آية الله خامنه‌اي و شهيد عراقي
شهيد مظلوم آية الله بهشتي و شهيد عراقي
گذري مختصر بر زندگي و مبارزات شهيد عراقي
قسمتي از وصيتنامه شهيد
بسمه تعالي . وداع . مادر
نحوه شهادت
بعد از پيروزي تا شهادت
من ايشان را حدود بيست سال است كه مي‌شناسم ، حاج مهدي عراقي براي من برادر و فرزند خوب و عزيز من بود شهادت ايشان براي من بسيار سنگين بود .
برادر و فرزند خوب و عزيز حضرت امام خميني (ره) يعني شهيد بزرگوار حاج مهدي عراقي كه پس از عمري جهاد و مبارزه و زندان و .... دعوت حق را خونين كفن لبيك گفت و سحرگاهان به ملكوت اعلي پرواز كرد .
شهيد عراقي چند روز قبل از شهادتش خطاب به همرزم وفادارش آقاي عسگر اولادي گفته بود : «از زندان آزاد شديم، نهضت تبديل به انقلاب بحمدالله موفق شد و ما گرفتار كارهاي اجرائي شده‌ايم ، نكند در رختخواب حرام شويم و از فيض شهادت محروم و چيزي را كه ساليان دراز آرزويش را داشتيم در رختخواب اين آرزو را به گور ببريم . ما همراه شهيدان فرواني بوده‌ايم كه آنها با پيكر خون آلود به خاك سپرديم ، نكند خون خودمان حرام شود.
براستي كه سخن گفتن درباره اين شهيد بزرگوار مركبي به وسعت دريا مي‌خواهد تا به زواياي ناشناخته شهيد عراقي بپردازد . اما نكته‌اي كه باعث تأسف است اين است كه هنوز شرح مبارزات اين مقلد راستين روح خدا صيقل داده نشده است و اين رسالت برعهده همرزمان ايشان است كه دست همت به كمر زده و حق مطلب را ادا نمايد .
شهيدي كه در يك كلام مي‌توان گفت كه اصلي‌ترين هدفش در مبارزات بي‌امانش با رژيم تا دندان مسلح شاه تبعيت ازولايت فقيه بود و بس وبا جرأت مي‌توان گفت حيات اجتماعي او هم تحت تأثير مستقيم ولايت قرار داشت .
انشاءالله با ترسيم زندگي و اخلاق مبارزاتي اين شهيد عزيز بتوانيم در ثبت فصلي زرين و خونين از تاريخ انقلاب اسلامي دين خود را ادا نمائيم.
شهيد حاج مهدي عراقي در سال 1309 در محله پاچنار تهران در خانواده‌اي مذهبي قدم به دنيا گذاشت .
پس از تحصيلات ابتدائي ، در كنار پدر در بازار به كار پرداخت ضمن اينكه تحصيلات جديد را در دبيرستان ادامه داد ، و تا كلاس يازدهم خواند اما حضور جدي در مبارزه وي را از تحصيل بازداشت او از نوجواني در هيأتهاي مذهبي شركت مي‌كرد و به تدريج در محله پاچنار جزو سردستگان جوانان مذهبي درآمد .
دعواي او با جواني كه مشت‌زني آموخته و در كشتي مسلط شده بود و معاندت با مذهب مي‌كرد و شهيد عراقي در جمع جوانان محله او را در صحنه مسابقه كتك زده بود از ماجراهاي شيرين زندگي اوست و نشانگر روحيه جهادي وي مي‌باشد .
وي از سال 1324 به جمع فدائيان اسلام پيوست و به زودي به علت رشادت و اخلاص و اخلاقيات ارزنده‌اش مورد توجه شهيد نواب صفوي قرار گرفت و به عضويت شوراي مركزي فدائيان اسلام درآمد .
وي تا سال 1331 در فدائيان اسلام ماند ودر تمام صحنه‌هاي مبارزه‌ وبه ويژه در ميدانهاي خطر حضور فعال داشت .
وي در جريان اشغال زندان قصر به عنوان اعتراض به دستگيري شهيد نواب صفوي و تحصن 53 نفري از كارگردانان بود و بازوي اصلي نواب بشمار مي‌آمد .
او در برنامه اعدام انقلابي شاه و اطرافيانش در تشييع پيكر پليد رضاخان شركت داشت ولي اين برنامه اجرا نشد .
وي در جريان محاكمه ضاربين كسروي و تظاهرات در كاخ دادگستري فعال بود و سپس در اعدام انقلابي رزم آرا نفر پشتيبان شهيد خليل طهماسبي بود ولي نسبت به او اعتراف نشد و به اصطلاح لو نرفت . شهيد عراقي از عناصر اصلي و مؤثر فدائيان اسلام بود ولي در سال 1331 به اتفاق چند نفر ديگر از دوستانش به علت اختلافات در روش‌هاي سياسي – اجرائي با شهيد سيد عبدالحسين واحدي و برخي ديگر از مركزيت فدائيان اسلام از فدائيان كناره گرفت با اينكه همواره ارادتمند شهيد نواب صفوي باقي ماند .
وي درسال 41 كه مرجعيت تقليد و علماء اسلام نهضت اسلامي را به رهبري امام خميني آغاز كردند دوباره به صحنه آمد و تا هنگام شهادت يعني حدود 17 سال از مديران قوي مبارزه و انقلاب تحت رهبري امام بود و حدود 14 سال از اين 17 سال را در زندان گذراند.
او در جريان فيضيه 15 خرداد 42 بزرگداشت سالگرد قيام 15 خرداد در سال 43 در مقابله با كاپيتولاسيون آمريكائي و چاپ و پخش اعلاميه امام و در اعدام انقلابي منصور نقش اساسي داشت .
در تشكيلات جمعيت مؤتلفه اسلامي از مؤسسين و اعضاي شوراي مركزي اين جمعيت بود كه تشكيلاتش با اجازه امام خميني پديد آمد وتحت نظر شوراي روحانيت مورد تأييد امام با عضويت شهيد آيت الله مطهري و شهيد آيت اله بهشتي و آيت الله انواري و حجت الاسلام و المسلمين مولائي كار مي‌كرد .
در سال 1343 كه شاخه نظامي اين جمعيت با اذن امام به راه افتاد شهيد عراقي به اتفاق شهيد حاج صادق اماني مسئوليت آن را به عهده گرفتند و همراه همسنگرانشان شهداي بزرگوار بخارائي نيك نژاد هرندي اندرزگو مزدور آمريكا حسنعلي منصور را به جزاي رسميت بخشيدن به كاپيتولاسيون آمريكائي و جسارت به محضر امام خميني اعدام كردند .
پس از اين فداكاري شهيد عراقي به همراه ساير دوستانش به جز شهيد اندرزگو دستگير و 6 نفر از آنها به اعدام محكوم شدند شهيد اماني شهيد بخارائي شهيد نيك نژاد شهيد هرندي و آقاي حاج هاشم اماني و شهيد عراقي كه دو نفر آخر با يك درجه تخفيف به حبس ابد و سه نفر به زندانهاي 5 تا 15 سال محكوم شدند .
شهيد عراقي در دستگيري بخش عمده‌اي از مسائل را فداكارانه به عهده گرفت و موجب شد كه عده‌اي ديگر از مبارزين مصون بمانند .
روحيه قوي نشاط مستمر مقاومت مردانه صلابت و استواري جانانه تواضع در برابر مردم و قاطعيت و سرفرازي در مقابل زندانيان طاغوت و آمادگي براي انجام هر خدمت ممكن براي دستگير شدگان و صداقت و اخلاق عاليه شهيد عراقي در طول 14 سال زندان زبانزد همگان بود و گر چه به همين سبب بارها مورد غضب مزدوران طاغوت قرار گرفت و به انفرادي ‌هاي هولناك و زندان طاقت فرساي برازجان تبعيد شد و شكنجه‌هاي سخت را تحمل كرد اما همواره راست قامت باقي ماند و درس شجاعت و ايثار و خدمت به خدا وبندگان خدا را به طور عملي به ديگران آموخت .
شهيد عراقي در اواخر سال 1355 با تغيير سياست استكبار آمريكا و آغاز فريب دمكراسي كارتري از زندان بيرون آمد و از ارديبهشت 56 پس از پيغامي كه شهيد آيت الله مطهري از طرف امام آورد كه مبارزين جمع شوند و ريشه شجره خبيثه پهلوي كه از خاك بيرون است براي هميشه ازخاك ميهن اسلامي به دور اندازند . به همراه ساير يارانش تشكيلات مخفي خط امام را براي اداره مبارزه در سالهاي حساس 57-56 تشكيل داد و عضو شوراي مركزي اين جمعيت مخفي گرديد .
پس از اينكه امام خميني تحت فشار استكبار جهاني ، وسازش‌شاه و صدام مجبور به ترك عراق و مهاجرت شدند و به پاريس رفتند از طرف آن تشكيلات به پاريس رفتند و در خدمت امام قرار گرفت و ظاهراً مسئوليت تداركات اقامتگاه امام را عهده دار شد اما در نهان ارتباطات تشكيلاتي و انقلابي آن تشكل مخفي و مبارزين راه امام را تأمين مي‌نمود.
در 12 بهمن 57 كه امام به ايران بازگشت شهيد عراقي همراه امام بود و پسازورود به ايران عضو شوراي انتظامات اقامتگاه امام در تهران شد و سپس مسئوليتهاي مختلفي از جمله سرپرستي زندان قصر عضويت در شوراي مركزي بنياد مستضعفان رياست واحد اجرائي اين بنياد عضويت شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي را پذيرفت .
وي با توجه به لزوم تغييرات در روزنامه كيهان با نظر امام به كيهان رفت و ظاهراً مديريت مالي روزنامه كيهان را به عهده گرفت .
از دوستان نزديك شهيد عراقي خاطره‌ اولين ديدار حضرت امام و شهيد عراقي را اينگونه توصيف كرده‌اند كه حضرت امام در پاريس اشاره به شهيد كردند و فرمودند :
اين جوانهاي رشيد ما را اينقدر در زير شكنجه‌وزندان اذيت وآزار داده اند كه من وقتي در اولين برخورد ديدم باور نكردم كه آن قامت رعنا و آن هيكل رشيد اين قدر زير شكنجه شاه افسرده شده باشد .
من ايشان را حدود بيست‌سال است كه مي‌شناسم حاج مهدي عراقي براي من برادر و فرزند خوب و عزيز من بود . شهادت ايشان براي من بسيار سنگين بود اما آنچه مطلب را آسان مي‌كند آن است كه در راه خدا بود . شهادت او بر همه مسلمين مبارك باشد . او مي‌بايست شهيد مي‌شد براي او مردن در رختخواب كوچك بود .
مرحوم شهيد عراقي يكي ازچهره‌هاي كم نظير در صحنه مبارزه و خط انقلاب پيش از پيروزي انقلاب بود ايشان عنصر شريف و عزيزي بود كه از دست رفتند شهيد عراقي جواني ، عمر و نشاط خود را فداي جايگزين نمودن حكومت خدا بجاي حكومت طاغوت كرد كه همين هم شد و بدين لحاظ بزرگترين حق را به گردن انقلاب همين گونه اشخاص دارند كه در آن دوران اختناق اين چنين فداكاري مي‌كردند . شهيد عراقي و همرزمانش از همان ابتداي شروع حركت انقلاب و روند مبارزه يعني سال 1342 خيلي جدي به اساسي‌ترين محور انقلاب يعني امام متمايل شده بودند و ازخط مستقيم خود به هيچ وجه منصرف نگرديدند.
مرحوم حاج مهدي عراقي با تمام نشيب و فرازهائي كه گذراند تا آخرين روزهاي زندگيش عشقش امام و آرمان امام و خط امام بود .
چنان مشتاق و علاقمند به اين انقلاب و خط و آرمان انقلاب و رهبر انقلاب بود كه در آخرين مقاطع زندگي ‌اش نيز شيفته همين راه و فداكاري و ايثارگر‌همين راه بود .
1309 ولادت
در محله پاچنار تهران شركت در هيات مذهبي و عزاداري ائمه معصومين تحصيل تا سطح ديپلم و در كنار آن كسب و كار جهت امرار معاش
1320-1332
آغاز مبارزه سياسي همزمان با آشنائي شهيد نواب صفوي عضويت در شوراي مركزي فدائيان اسلام در سن 16 -17 سالگي
شركت فعال در طرح ترور كسروي مزدور انگليس
طراحي قتل شاه با همكاري يكي از اعضاي فدائيان اسلام در هنگام آوردن جنازه رضاخان قلدر كه اين كار عملي نشد
مشاركت مستقيم و غير مستقيم در كليه تحركات تشكيلاتي و عملياتي فدائيان اسلام تا زمان شهادت نواب صفوي
شركت در مبارزات ملي‌شدن نفت در كنار مرحوم آية الله كاشاني
1342-1357
پايه‌گذاري هيئت مؤتلفه اسلامي
سازماندهي تظاهرات 15 خرداد از ميدان تره‌بار تهران سخنراني در مقابل درب دانشگاه تهران
پايه گذاري گروه مسلح هيئت موتلفه اسلامي
سازماندهي بزرگداشت عاشوراي 1342 از مقابل پله‌هاي نوروزخان تا مقابل مدرسه شهيد مطهري سپهسالار سابق كه منجر به دومين بازداشت و زنداني شدن او شد اما با هوشياري و معرفي خويش به نام معمار پس از دو ماه از زندان آزاد گرديد .
شركت در طرح اعدام عناصر وابسته و سه نخست وزير رژيم خونخوار پهلوي به نامهاي عبدالحسين هر بر رزم آرا و حسنعلي منصور
در ارتباط با ترور منصور دستگير و روانه زندان مي‌شود پس از محاكمه به اعدام محكوم مي‌شود اما با يك درجه تخفيف به حبس ابد محكوم مي‌گردد . زماني كه عناصر رژيم به ايشان اطلاع مي‌دهند با يك درجه تخفيف به حبس ابد محكوم شده‌ايد او مي‌گويد : مي‌شود اين مطلب را از ما پس بگيريد و بگذاريد كه مابه فيض شهادت نائل شويم .
در زندان نيز دست از فعاليت برنمي‌دارد و به عنوان نماينده زندانيان در آشپزخانه زندان قصر فعاليت خودرا ادامه مي‌دهد وزماني كه به يكي از زندانيان پول مي‌دهد وزماني كه به يكي اززندانيان پول مي‌دهد رژيم به اين بهانه ايشان را براي مدتي به برازجان تبعيد مي‌كند و با توجه به تحركات شهيد عراقي مجدداً نامبرده به زندان قصر منتقل مي‌شود .
در سال 1355 پس از 12 سال تحمل شكنجه و سختي‌هاي حبس از زندان آزاد مي‌شود .
به دعوت شهيد آيةالله مطهري درجلسه‌اي مخفي از برادران هيئت مؤتلفه شركت جست و به عضويت جلسه مركزي اين گروه درآمد (اين گروه بيشترين سهم را در مبارزات سالهاي 56-57 به عهده داشت )
پس از هجرت حضرت امام به پاريس با نظر شهيد مطهري و شهيد بهشتي راهي آن ديار مي‌شود و در نوفل لوشاتر به عنوان مسئول تداركات و اقامتگاه حضرت امام فعاليت مي‌نمايد.
ضمناً مسئوليت حراست و حفاظت از جان امام را از پاريس تا تهران به عهده مي‌گيرد به دنبال ياوه گوئيهاي بختيار نخست وزير وقت شهيد عراقي بانگ برمي‌آورد كه ما تاكنون چهار نخست وزير را اعدام كرده‌ايم و اعدام پنجمين هم برايمان آسان است .
سال 1344 است . عراقي به همراه شهيد اماني و ديگر يارانش در رابطه با ترور منصور نخست وزير وقت ايران در زندان منتظر وقت ايران در زندان منتظر وقت اجراي حكم اعدام است كه ابتداء در مورد او صادر شده و به گفته خودش خوش‌ترين وقت ها را مي‌گذراند . و اين معني از كلمه كلمه وصيت‌نامه او پيداست در چنين وقتي شهيد عراقي با تحرير سه نامه با پدر مادر و برادر خود وداع مي‌كند كه متن آنها در ذيل از نظرتان مي‌گذرد .
مادر ..... آيا مي‌توانم محبت تو را كه همچون آتشي در زير خاكستر نهفته فراموش كنم . آيا مي‌توانم محبت خود را نسبت به تو كه پس ازتقسيمش صورت قدرداني به خود گرفته وباز شعله كشيده زير پا نهم . مادر من به جايگاهي مي‌روم كه همه مي‌روند به جائي مي‌روم كه آغاز زندگي جاويد است . با تو وداع مي‌كنم .
پدر – تو من و همه قلوبمان مملو از آرزوست . اما مي‌داني انتهاي آرزوها خدا است ؟ و براي تحققش بايد تلاش كرد پدر من تورا معتقد به اسلام مي‌دانم هر مسلماني همه چيز خودرا براي خدا مي‌داند و در  راهش خود را فاني مي‌كند زندگي را عقيده وجهاد در راه آن مي‌داند وشهادت و مرگ را آغاز زندگي جاويد خود قرار مي‌دهد .
پدر مرگ را براي ما بد ترجمه كرده‌اند ولي ما براي اين زندگي مي‌كنيم كه به دوران زندگي دوم خود كه مرگ نام دارد برسيم .بنابراين مرگ آغاز زندگي جاويد ما است .
برادر .... ما براي خدا و به خاطر رضائي او قدم در اين وادي نهاديم كه شرح آن را تو خود مي‌تواني (شفاهاً در ملاقات گفته شده ) و اميدواريم كه او از ما بپذيرد و هدف تعقيب نهضت جستني كه ايجاد يك حكومت اسلامي برپايه (شوري .. وفضيلت و تقوي) و قيام برعليه ظلم و ستم بوده كه در مرحله اول ائمه اطهار ع برنامه بسيار عالي حكومتي را كه بر همان پايه مي‌باشد براي مابه يادگار گذاشته كه با اميد به آينده رنگ حيات به خود گرفته و شما نيز موظف هستيد كه اين هدف را تعقيب كرده و ادامه دهيد و به ديگران بگوئيد و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون برادر از تو مي‌خواهم اما به تو تحميل نمي‌كنم.  براي فرزندانم پدري نيكو باشي و درباره تربيت آنها در سايه اسلام كوشا باشيد و سعي نمائيد كه آنها در همان مدرسه علوي به تحصيل خود ادامه دهند . ديگر به تو سفارش نمي‌كنم .
دراولين ساعات روز چهارم شهريور 1358 شهيد عراقي با فرزندش بدست گروهك منحرف فرقان به شهادت رسيدند اين مزدوران خود فروخته فرزندي برومند از امام راحل را در همان سال آغازين انقلاب اسلامي گرفتند .
پيكر مطهر شهيد حاج مهدي عراقي و فرزند حسام با احترامي خاص به شهر مقدس قم انتقال يافت و با حضور انبوه امت داغدار در حاليكه حضرت امام شخصاً از ميدان سعيدي قم تا نزديك صحن حضرت معصومه سلام الله عليها جنازه را تشييع مي‌فرمودند دركنار بارگاه ملكوتي حضرت معصومه به خاك سپرده شدند .
فعاليتهاي شهيد عراقي در بعد از پيروزي انقلاب 1357-1358
با پيروزي انقلاب اسلامي و پياده شدن حكومت اسلامي كه شهيد عراقي به خاطر آن 12 سال متوالي در زير شلاق شكنجه‌ها و تبعيد به سر برده بود سراز پا نشناخته  فعاليتهاي خود را دو چندان كرد گر چه بيش از يكسال و اندي نگذشت اما در سنگرهاي مختلف دين خود را ادا نمود مسئوليتهاي او پس از پيروزي انقلاب :
يكي از شش مسئول انتظامات مدرسه علوي و رفاه
سرپرستي زندان قصر با همكاري تني چند از همرزمانش
رئيس واحد اجرائي بنياد مستضعفان
مديريت مالي مؤسسه كيهان و عضو هيئت تحريريه كيهان
عضو يت در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي به دعوت شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:26 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد محمد جواد تند گويان


 امام خميني(ره)
 شهيد محمدجواد تندگويان
دوران كودكي
دوران دبيرستان
دوران تحصيل در دانشكده نفت آبادان
 زندگي و مبارزات از زبان پدر                   
شهادت غريبانه
مهندس تندگويان از زبان همسر
خصوصيات اخلاقي
ماجراي اسارت
خاطره‌اي از شهيد ، از اسير آزاده
 تنها ترين مرد سالهاي جنگ 
همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و دار الشفاي آزادگان خواهد بود.
وزير نفت
جواد تندگويان در سپيده دم روز 26 خرداد سال 1329 هجري شمسي پا به عرصه هستي نهاد . قدومش مايه بركت و خير براي خانواده بود و وجودش روشني بخش جانشان .
دوران كودكي جواد ـ سالهاي 1329 تا 1336 ـ يكي از بحراني ترين ادوار تاريخ معاصر ايران است . وقايع 30 تير 1331 و سركوب كشتار مردم و كودتاي ننگين 28 مرداد 1332 ، كه موجب تحكيم پايه هاي لرزان حكومت محمدرضا پهلوي شد ، در همين زمان روي داد و آمريكا با حمايت از او ،‌عنصري ضعيف النفس را در كسوت شاهي ،‌تبديل به ديكتاتوري مخوف كرد . خشت بناي سازمان جهنمي « ساواك » در همين دوران گذاشته شد و روند غرب زدگي در همين زمان شتاب پيدا كرد . خانواده تندگويان نيز ـ بنا به دلايلي كه در پي خواهيم گفت ـ از تأثيرات اين وقايع بركنار نماند و چون خانواده و محيط زندگي ، در پي ريزي شخصيت آينده كودك تأثيرگذار است ، لازم است براي شناخت جواد كمي با اوضاع خانواده او آشنا شويم . دوران كودكي جواد ، بيشتر با مادر گذشت و همبازي او خواهر كوچك ترش فاطمه بود . قبل از اين كه به مدرسه برود پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد پدرش به هواداري از آيت الله كاشاني ـ روحاني مبارز ـ مشهور بود .
جواد در محيط ساده خانواده آموخت كه معيار اصلي و هدف واقعي زندگي تجمل و رفاه نيست ، بلكه غير از ماديات ، ارزش هاي والاتر و برتر ديگري نيز وجود دارد . به همين دليل در طول زندگي خود هيچ گاه اجازه نداد وسيله براي او هدف شود .
جواد اكثر شب ها با قدم هاي كودكانه اش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد « بينايي » و هيئت « بني فاطمه » و فاطميون خاني آباد مي رفت . ساكت و آرام در گوشه اي مي نشست و به نماز خواندن مومنان نگاه مي كرد و گوش او به تدريج با دعا و گفتار عالمان دين آشنا شد . هنوز به دبستان نرفته بود كه در صف نماز جماعت در كنار پدر و پدربزرگ خود ايستاد و نماز خواند ودرس خضوع و خشوع در برابر حق و ايستادگي در مقابل هر چه غير خدايي ،‌را آموخت . در كنار پدر و پدربزرگش در جلساتي كه بعد از هيئت به گونه اي خصوصي برگزار مي شد شركت داشت و با مبارزه مكتبي آشنا شد و تا آخرين دقايق حيات پرافتخارش از مبارزه دست نكشيد و مسجد و هيئت را ترك نكرد .
پدرش ، جعفر تندگويان ،‌مردي متدين بود كه دوران كودكي خود را در دبستان شريعت ـ يكي از قديمي ترين مدارس اسلامي جنوب شهر ـ گذرانيده بود و زير نظر شيخ محمد شريعت ،‌مدير دانشمند و آقايان «‌اسلامي » و « وجيه اللهي » آموزگاران متدين اين دبستان ، با قرآن آشنا شده بود .
پدر جعفر نانوا بود و اگر چه در زمره اهل مكتب و مدرسه نبود ، اما زينت خانه محقرش كتاب بود . قرآن و نهج البلاغه و مفاتيح الجنان و روضه المجالس و  نزديك به صد جلد كتاب داشت . اين عادت در خانواده آنان به وجود آمده بود كه جعفر كتابها را با صداي بلند مي خواند و پدرش گوش مي داد ! و او آنچه را كه مي شنيد در حافظه نيرومند خود ضبط و براي دوستان خود بازگو مي كرد ! در چنين خانواده اي ، جواد اولين كلماتي كه آموخت آيات قرآن و روايات و احاديث مذهبي بود ،‌بيشتر اوقاتش در خانه و مسجد مي گذشت . قبل از اين كه به مدرسه بروند ،‌كمتر در كوچه آفتابي مي شد و كمتر وقت خود را با بازي هاي كودكانه تلف مي كرد و از همان زمان آموخت كه دقايق عمر انسان گرانبهاست و نبايد بيهوده بگذرد .
شوق آموختن و علاقه به اين كه جواد خودش بتواند كتاب بخواند و خط بنويسد ، باعث شد كه پدر زودتر او را به دبستان بگذارد . دبستان اسلامي جواد از شهرت خاصي در خاني آباد برخوردار بود . مدير و معلمان مدرسه به اين طفل ضعيف و نحيف ابجدخوان كه مي توانست بيشتر آيات و سوره هاي كوچك قرآن را كه از پدرش آموخته بود بخواند ، علاقه شديدي داشتند و تا پايان دوره ابتدايي اجازه ندادند ، خانواده اش او را از آن مدرسه به مدرسه ديگري منتقل كنند .
جواد قبل از ورود به مدرسه ،‌نام « شهيد نواب صفوي » را شنيده بود ؛ نام « غلامرضا تختي » را نيز در دبستان از ساير دانش آموزان شنيد . اين دو الگوي كودكي جواد بودند و اگر چه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحي ، روحيه اي مقاوم و نيرومند پيدا كرد .
يك شب جواد در مسجد محله شگفتي آفريد . ماجراي آن شب را ، بعد از گذشت سالها ، هنوز قديمي ترهاي خاني آباد به ياد دارند . در آن ايام ، معمولاً سرشب برق محلات تهران قطع مي شد و مومنين مجبور مي شدند قبل از وقت مسجد را ترك كنند . آن شب به محض اين كه برق قطع شد ، جواد بلافاصله با صداي كودكانه خود شروع به خواندن دعاي كميل كرد و مانع ترك مسجد شد .
در دوره دانش آموزي جواد در دبستان ،‌در فاصله بين سالهاي 1332 تا 1336 اوضاع سياسي و اقتصادي كشور نيز دگرگون شد و حوادثي روي داد كه زمينه ساز قيام خونين پانزده خرداد 1342 در ايران شد . البته اين وقايع در جنوب شهر بيشترين تأثير را بر جاي گذاشت و بر وضع خانواده تندگويان نيز تأثير مستقيم داشت .
در چنين وضعيتي جواد با معدل بيست دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به دبيرستان شد . در حالي كه نفر دوم با معدل 16 قبول شده بود ! و اصولاً در آن زمان ، خصوصاً در مدارس جنوب شهر سطح نمرات دانش آموزان بالا نبود . لذا معدل بالاي جواد در منطقه سر و صدا به راه انداخت و جواد تندگويان در سراسر مناطق جنوب شهر تهران نفر اول شناخته شد و جايزه گرفت .
در اين حال وضع مالي پدر جواد همچون بقيه مردم نجيب جنوب شهر بود . از يك سو ركود كسب و كار و از سوي ديگر مخالفت با رژيم و بحران مالي شديد ،‌او را به شدت تحت فشار قرار داده بود .
دوران كودكي و نوجواني و جواني جواد ، چه در دبستان و چه هنگام تحصيل در دبيرستان و دانشكده ،‌رنگي از رفاه نداشت . جواد بيشتر خرج تحصيل خود را در دوران دبيرستان ، از راه كار كردن . تدريس خصوصي رياضي ،‌عربي و زبان انگليسي تأمين مي كرد .
جالب اينجاست كه جواد با همان بدن ضعيف در حد مقدورات خود هيچ گاه اجازه نداد ظالمي بر مظلومي بتازد و هميشه مدافع مظلومان بود و همان بدن شكننده ،‌مقاومتي حيرت انگيز در مقابل دژخيمان ساواك از خود نشان داد ! و بازجويان و شكنجه گران خود را بعد از تحمل هشت ماه شكنجه ، مجبور كرد به شكست خود اعتراف كنند !
تحصيل جواد در دبيرستان اسلامي جعفري مصادف با قيام خونين پانزده خرداد 1342 بود . شاه قصد داشت به امريكا امتيازات بيشتري براي غارت منابع ايران بدهد و هستي ملت را يكسره بر باد دهد ! او اين كارها را به بهانه رسيدن به دروازه هاي تمدن بزرگ صورت مي داد ! از جمله براي اتباع امريكا ،‌حق «‌كاپيتولاسيون » يا حق « قضاوت كنسولي » داده بود و قصد داشت تحت عنوان آزادي زنان و اعطاي حقوق به آنان ،‌بعضي از مواد قانون مشروطه را ملغي و به جاي آن قوانين دلخواه امريكا و مخالف با ا سلام را جايگزين كند .
در تاريخ دهم ذيقعده الحرام 1382 اعلاميه اي از سوي آيت الله العظمي امام خميني (ره) در مخالفت با رژيم منتشر شد ،‌پدر جواد طبق معمول تعدادي از اين اعلاميه ها را به دست آورد و در بازار تهران پخش كرد و نسخه اي از آن را نيز به خانه آورد و به جواد داد .
اين اعلاميه و تلگرافي كه به مناسبت چهلم فاجعه قم از طرف امام خميني (ره) انتشار يافته بود و از طريق پدر جواد ،‌به دست او رسيد . تحول عظيمي در روحيه اين نوجوان سيزده ساله به وجود آورد و او را يكسره دگرگون كرد . فرازهايي از متن آن دو اعلاميه امام (ره) به شرح زير است :
اعلاميه اول
كراراً تذكر داده شده كه روحانيون نظري جز اصلاح حال ملت و بقاء استقلال مملكت ندارند و حفظ قوانين اسلام و قانون اساسي از آن جهت كه ضامن حفظ مذهب جعفري و قوانين اسلام است ، سرلوحه مرام آنهاست و هركس قصد تجاوز به حريم اسلام و قوانين مقدسه آن را داشته باشد ،‌در هر لباس و مقام كه باشد ،‌روحانيت به پشتيباني از شما برادران ايماني و ملت بزرگ اسلام در نصيحت و مقابله با او كوشش خواهد كرد . شما ملت بزرگ ايران به تعطيل كارهاي خود و تحمل ضرر و زحمت ، به پشتيباني از روحانيت و اسلام ثابت كرديد كه به احكام خداي تعالي و به مقام مقدس روحانيت وفادار هستيد و از كساني كه برخلاف قوانين اسلام مي خواهند قدم هايي بردارند تا سر حد امكان اظهار تنفر مي كنيد .
( شكرالله سعيكم و علي الله اجركم )
خداوند تعالي به شما توفيق و جزاي خير عنايت فرمايد .
ما اكنون در محاصره همه جانبه به سر مي بريم . بسياري از تلگرافات ما به مقصد نمي رسد . تلگرافاتي كه به ما شده ،‌غالباً نمي رسد ، مطبوعات كشور آزادانه يا به اجبار به هتك و تضعيف ما قلم فرسايي مي كنند . گويندگان با اشاعه اكاذيب به هتك و تضعيف روحانيت ،‌يگانه پشتوانه مملكت كوشا هستند و از هيچ تهمت و افترايي خودداري نمي كنند . اين پشتوانه بايد شكسته شود تا اجانب آزادانه به مقاصد شوم خود برسند . روحانيت بايد زجر ببيند ، هتك شود . اين لباس درخور سوختن است . در بيست و چند سال قبل به دست عمال انگليس ـ دشمن سابقه دار اسلام و شرق ـ چه اهانت ها و زجرها و شكنجه ها كه ديدند . جوانها از سالخوردگان بپرسند ، امروز به دست عمال ديگران بايد اهانت شوند ، شكنجه ببينند . خداوند قهار كافي است .
بار ديگر از ملت بزرگ ايران تشكر نموده و از خداوند تعالي عظمت اسلام و قرآن و استقلال ممالك اسلامي و شوكت و بزرگي پيروان قرآن كريم را خواستارم .
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته
روح الله الموسوي الخميني
اعلاميه دوم
بايد به پيغمبر اسلام صلي  الله عليه و آله و امام عصر عجل الله تعالي فرجه عرض تسليت كرد . ما براي خاطر آن بزرگواران سيلي خورديم . جوانان خود را از دست داديم . جرم ما حمايت از اسلام و استقلال ايران است . ما براي اسلام اين همه اهانت شده و مي شويم . ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشسته ايم
در اين چهل روز ما نتوانسته ايم احصائيه مقتولين و مصدومين و غارت شدگان را درست به دست بياوريم . نمي دانيم چند نفر در زير خاك و چند نفر در سياه چال هاي زندان و چند نفر در پنهان به سر مي برند . چنان كه بعد از سالهاي دراز عدد مقتولين مسجد گوهرشاهد را كه با كاميونها حمل كردند ، نمي دانيم
مأمورين تمام قانون شكني ها را به شاه نسبت مي دهند . اگر اينها صحيح است . بايد فاتحه اسلام و ايران و قوانين را خواند و اگر صحيح نيست و اينها به دروغ جرم ها قانون شكني ها و اعمال غيرانساني را به شاه نسبت مي دهند ، پس چرا ايشان ازخود دفاع نمي كنند تا تكليف مردم با دولت روشن شود و عمال جرم را بشناسند و در موقع مناسب به سزاي اعمال خود برسانند ! ؟
من نمي دانم اين همه بي فرهنگي و جنايات براي نفت قم است و حوزه علميه بايد فداي نفت شود ؟ يا براي اسراييل است و ما را مزاحم پيمان با اسراييل در مقابل دولت اسلامي مي دانند ؟
در هر صورت ما بايد نابود شويم اسلام و احكام اسلام و فقهاي اسلام بايد فدا شوند . دستگاه جبار گمان كرده است با اين اعمال غيرانساني و فشارها مي تواند ما را از مقصد خود ـ كه جلوگيري از ظلم و خودسري ها و قانون شكني ها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراري عدالت اجتماعي است كه مقصد بزرگ اسلام است ـ منصرف كند ؟
ما از سربازي فرزندان اسلام هراسي نداريم . بگذاريد جوانان ما به سربازخانه بروند و سربازان را تربيت كنند و سطح افكار آنها را بالا برند . بگذار در بين سربازان ، افراد روشن ضمير و آزاد منشي باشند تا بلكه به خواست خداوند متعال ، ايران به آزادي و سربلندي نايل شود .
ما مي دانيم كه صاحب منصبان معظم ايران ، درجه داران محترم و افراد نجيب ارتش با ما در اين مقاصد همراه و براي سرافرازي ايران فداكار هستند . من مي دانم درجه داران باوجدان ، راضي به اين جنايات و وحشيگري ها نيستند . من از فشارهايي كه برآنها وارد مي شود مطلع و متأسفم . من به آنها براي نجات ايران و اسلام دست برادري مي دهم . من مي دانم قلب آنها از تسليم در برابر اسراييل مضطرب است و راضي نمي شوند ايران در زير چكمه يهود پايمال شود .
من به سران ممالك اسلامي و دول عربي و غيرعربي اعلام مي كنم : علماي اسلام و زعماي دين و ملت ديندار ايران و ارتش نجيب با دول اسلامي برادر است و در منافع و مضار همدوش آنهاست . از پيمان اسراييل ـ دشمن اسلام و دشمن ايران ـ متنفر و منزجر است . اينجانب ، اين مطلب را به صراحت گفتم . بگذار عمال اسراييلي به زندان من خاتمه دهند
روح الله الموسوي الخميني
 
اين دو اعلاميه در روح حساس جواد اثر گذاشت و نسبت به « نفت » حساس شد . در آن زمان هنوز نمي توانست درك كند ارزش نفت چقدر است و چرا استعمارگران ساليان دراز است براي غارت نفت ايران از هيچ اقدام جنايتكارانه اي فروگذار نمي كنند ؟ اما سالها بعد پاسخ اين سئوال را يافت .
جواد براي آموختن زبان عربي و قرآن به مسجد « المصطفي » در ميدان حسن آباد رفت . راهي طولاني را هر روز پياده مي پيمود تا در درس آقاي « رضايي »‌حاضر شود . در مدت كوتاهي توانست مدرس زبان عربي و آموزش قرآن شود . در ابتداي ورود به دبيرستان اسلامي جعفري تصميم گرفت زبان انگليسي را نيز بياموزد . براي اين منظور به كلاس رفت و براي تأمين هزينه هاي كلاس انگليسي ، به تدريس خصوصي پرداخت .
يكي از خصوصيات ويژه اين معلم نوجوان آن بود كه هر شاگردي را با هر نوع عقيده و سليقه و تربيت خانوادگي ، در كلاس درس خود مي پذيرفت . اما در پايان شخصيت اين معلم نوجوان چنان در شاگردان خود اثر مي گذاشت كه حتي شاگردان بي نماز ، نمازخوان مي شدند و در ايام ماه رمضان همه شاگردان جواد ، به تأسي از او ،‌روزه مي گرفتند ! جواد ضمن آموزش در رياضي ، عربي ، انگليسي و قرآن ، درس اخلاق هم مي داد و معمولاً كسي كه در كلاس هاي او حاضر مي شد ،‌در پايان دوره ، اخلاق و رفتاري نيز تغيير مي كرد .
بعد از قيام خونين پانزده خرداد 42 ، مبارزه عليه رژيم سفاك شاه شديد شد . ساواك فعالانه و بي رحمانه عمل مي كرد . زندان ها پر شده بود و اختناق به منتها درجه خود رسيده بود و امريكا نمي خواست شاه ، دست نشانده خود را تنها بگذارد . لذا با تمام توان از او حمايت مي كرد . مستشاران امريكايي در تمام شئون مملكت رخنه كرده بودند و حكومت جائر براي تحكيم اهداف خود در كنار اختناق به ترويج فساد و هرزگي نيز اهتمام تمام داشت . جواد از اين كه بيشتر مردم در برابر ظلم ظالم سكوت كرده اند در حيرت بود ! نمي توانست درك كند ،‌چرا بايد سگ فلان تبعه امريكايي ، بر فلان رجل مملكت رجحان و برتري داشته باشد ؟!‌چرا بايد فلان گروهبان ارتش امريكا بر سپهبدهاي ارتش ايران مقدم باشد . اما در مسجد ،‌هيئت و با خواندن كتابهايي كه در خانه داشت ، با فلسفه قيام و شهادت حضرت سيد الشهدا (ع) آشنا شده بود و با خواندن اعلاميه هاي حضرت امام (ره) مي دانست كه تكليف هر مسلمان در برابر جباران چيست .
يكي از اقدامات مردمي براي مقابله با ترويج فساد از سوي رژيم در جنوب شهر ، تأسيس هيئت هاي جوانان بود .
اين هيئت ها با كمك روحانيون محل و حمايت افراد متدين شكل مي گرفت و جواد با حضور فعال در يكي از اين هيئت ها كه در خاني آباد شكل گرفته بود ، تلاش مبارزاتي خود را جدي تر كرد  جهان پهلوان تختي نيز در برخي از جلسات اين هيئت حضور مي يافت و مثل همگان در تقويت توان جوانان مي كوشيد .
گسترش اين گونه هيئت ها كم كم ساواك را حساس كرد و موجب شد تا براي هر هيئتي يك مأمور گمارده شود . اين مأموران در جلسات تنها با دعا و عزاداري و چاي خوردن جوان ها مواجه مي شدند ، اما نمي دانستند كه جوانان خاصي كه صلاحيت كافي دارند ، بعد از تعطيلي هيئت در جلسه مخفي شركت مي كنند و موضوع جلسات آنها مبارزه با رواج منكرات و مقابله با رژيم است .
جواد به اتفاق اعضاي هيئت ، صندوق تعاوني و قرض الحسنه اي درست كرده بود كه برخلاف بعضي از صندوق هاي امروزي دفتر و دستك و بيا و برو و بگير و ببندي نداشت . تمام تجملات اين قرض الحسنه  يك دفترچه و يك خودكار بود و هر كس به فراخور حال خود پولي در اين صندوق پس انداز مي كرد و نيازمندان براساس تشخيص يك هيئت سه نفري ( جواد و دو نفر ديگر ) بدون ضامن معتبر و معرف و بيا و برو از صندوق وام مي گرفتند و به تدريج وام خود را مي پرداختند ، حتي يك مورد هم كسي با صندوق بدحسابي نكرد .
در طول مدتي كه جواد به دبيرستان مي رفت ،‌دقيقه اي وقت و عمر خود را بيهوده تلف نكرد ، يا كتاب خواند و يا فعاليت هاي اجتماعي داشت . به پرورش گل و گياه علاقه فراواني داشت . علاقمند به اجراي سنت هاي پسنديده از قبيل صله ارحام و رفت و آمد با اقوام و دوستان بود . دستي گشاده و چهره اي متبسم داشت در كارها از خود پشتكار نشان مي داد و در برابر مشكلات مقاوم و صبور بود .
جواد به رغم اوضاع مالي نابسامان خانواده و محيط نامساعد اجتماعي جنوب شهر و بحران هايي كه در دوران تحصيل او در دبيرستان پيش آمد توانست به معدل 75/16 ديپلم رياضي بگيرد و در امتحانات كنكور شركت كند . شركت كنندگان در كنكور بسيار بودند . نسبت قبولي شش درصد بود و هر ديپلمه اي نمي توانست از سد كنكور عبور كند .
با توجه به اين مسئله كه از شش درصد قبولي دانشگاهها ، عده اي نورچشمي و سفارش شده از بالا بودند ! و گروهي در دبيرستان هاي معروف آن زمان درس مي خواندند و بيشتر طراحان سئوالات كنكور ، دبيران همين دبيرستان ها بودند ، براي افرادي چون جواد ورود به دانشگاه دشوارتر بود .
چنان كه اشاره شد ، جواد تندگويان به آساني از سد كنكور گذشت و در چند دانشگاه قبول شد .
«‌دانشگاه تهران »‌، « شيراز » و … بالاخره « نفت آبادان » ، هر يك از اين مراكز آموزشي وضعيت خاصي داشتند . دانشگاه شيراز به نفرات اول تا سوم 10000 ريال جايزه مي داد . « جواد » نيز از دريافت اين جايزه برخوردار شد ، و قرار شد در دانشگاه شيراز به تحصيل ادامه دهد . اما به دليل مخالفت خانواده اش ( خصوصاً مادرش ) از رفتن به شيراز منصرف شد و دانشگاه تهران را انتخاب كرد .
بانك ملي ، از ميان قبول شدگان در دانشگاه تهران ، همه ساله 200 نفر را به عنوان سهميه انتخاب مي كرد و در انتخاب اين سهميه نهايت دقت را به خرج مي داد و در مرحله بعد ، از ميان اين 200 نفر ، هفت نفر را از طريق آزمون اختصاصي انتخاب و براي طي دوره بانكداري به كشور انگلستان اعزام مي كرد .
جواد ابتدا جزء سهيمه 200 نفري و بعداً پس از گذراندن آزمون هاي مختلف ، به عنوان نفر سوم سهميه انتخابي هفت نفره جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد . آخرين مرحله آزمون اعزام ، مصاحبه بود و « جواد » در مصاحبه ـ به دليل اين كه مذهبي متعصب شناخته شد ـ كنار گذاشته شد .
مصاحبه كننده از او پرسيده بود .
« اگر در خيابان ها و يا پارك هاي لندن ، با يك دختر خانم عريان روبرو شوي و يا در يكي از محافل تهران با يك خانم نيمه عريان روبرو شوي ! چه عكس العملي از خود نشان خواهي داد ؟ »‌
جواد پاسخ داده بود :
« در صورتي كه با چنين وضعي روبرو شوم ، چون قادر نيستم ، مانع رواج منكرات شوم و چون امر به معروف از طرف من مؤثر نيست ، ابتدا سعي مي كنم خودم را از مسير او دور كنم و به او نگاه نكنم و بعد از خداوند درخواست مي كنم مرا ياري دهد كه برنفس اماره ام مسلط شوم . طلب توفيق مي كنم كه حتي در عالم تصور و رويا هم به او نينديشم » !
به اين ترتيب جواد در برابر نگاه تمسخر آميز داوران در گزينش بانك ملي براي اعزام دانشجو به خارج از كشور ، مردود شناخته شد ! زير ورقه آزمون او اين عبارت به چشم مي خورد : «‌نامبرده به علت تعصبات مذهبي شديد ، صلاحيت اعزام به خارج از كشور را ندارد ! حتي وجودش در ميان سهميه 200 نفري بانك نيز خالي از دردسر نيست ! »
پس از رد شدن جواد در امتحان گزينش اعزام دانشجو به خارج ، ابتدا قرار شد او مطابق ميل خانواده ، در دانشكده فني دانشگاه تهران شروع به تحصيل كند . جواد در مقابل اصرار خانواده اش در اين مورد به صراحت گفت :
« من شخصاً علاقه شديدي به تحصيل در دانشكده نفت آبادان دارم اما وقتي مادر موافق نيست ، هرچه بگوييد مي پذيرم ، اما بدانيد با مخالفت خودتان آينده مرا خراب مي كنيد ! »‌
با شنيدن حرف جواد اعضاي خانواده مجدداً دور هم جمع شدند و پس از مدتي شور و مصلحت انديشي ، مادر «‌جواد» را راضي به اين دوري كوتاه مدت كردند .
دانشكده نفت انجمن اسلامي داشت و اگرچه به تشخيص رييس وقت دانشكده در گزارشي به ساواك « انجمن اسلامي رو به زوال » بود اما در هر حال وجود داشت و مهمترين عامل جذب جوانان مسلمان به اين دانشكده به شمار مي رفت .
البته دانشكده نفت آبادان در آن زمان و در آستانه افزايش بهاي نفت در جهان و افزايش درآمد ارزي از فروش نفت ، طبعاً از موقعيت ويژه اي برخوردار بود كه «‌جواد» در اولين روزهاي ورود به اين دانشكده متوجه آن شد و سعي كرد عليه بعضي از كاستي هاي آن جبهه گيري كند .
دانشكده نفت آبادان از ابتداي تأسيس تا پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 ، به روش دانشكده هاي انگلستان و زير نظر كارشناسان و استادان خارجي ، و بيشتر انگليسي ، اداره مي شد . دانشجويان به طنز شايع كرده بودند : « دانشكده ما قطعه اي از خاك ناپاك انگلستان است كه براي رفاه حال ما ، استعمارگران ، به ايران منتقل كرده اند ! » به علاوه ، تعدادي از دانشجويان اين دانشكده از فرقه ضاله بهاييت بودند و بهايي ها در دانشكده نفوذ زيادي داشتند ، زيرا بعضي از استادان دانشكده نفت آبادان نيز بهايي بودند ،‌حتي شايع بود رييس دانشكده هم بهايي است !
غير از استادان بهايي و خارجي ، دانشجويان و استادان لائيك وبه طور كلي غرب زده نيز تعدادشان كم نبود !
جواد خيلي زود متوجه اين نكات پيچيده شد حتي دانست شهر آبادان را شاه و اطرافيان با چه هدفي به چهره يك شهر اروپايي درآورده اند و چرا كارمندان و طبقه مرفه شهر ، برخوردار از يك زندگي كاملاً اروپايي و در عين حال بوميان و كارگران از ابتدايي ترين وسايل اوليه زندگي محرومند ؟
« جواد » در جستجوهاي خود ، درميان دانشجويان ، توانست با جوانان مسلمان و كساني كه مثل خودش ، تربيت مذهبي داشتند رابطه برقرار كند و عنصر فعال انجمن اسلامي دانشكده نفت شود .
بعد از انقلاب هيئتي كه از سوي شوراي انقلاب ، مأمور رسيدگي به سوابق استادان و كارمندان و كارگران شركت نفت آبادان شده بودند و « جواد » هم در آن هيئت عضويت داشت ، پس از رسيدگي به پرونده هاي افراد متوجه شدند ، از رييس تا دربان دانشكده و حتي اكثر مسئولان و خدمه خوابگاههاي دانشجويي ، يا عضو ساواك و يا خبرچين آن بوده اند ! و لا اقل نيمي از پرسنل دانشكده به طور مستقيم يا غير مستقيم عضو يا وابسته به ساواك بوده اند !
در چنين شرايطي جواد به عضويت انجمن اسلامي دانشكده آبادان درآمد ، بعضي از اعضاي سابق انجمن بعداز پايان تحصيل ، به رغم اين كه از اين دانشكده رفته بودند و اينجا و آنجا شاغل بودند ، ارتباط خود را با انجمن اسلامي دانشكده قطع نكرده بودند و گاه گاه سري به آن مي زدند . با اين همه تعداد اعضاي انجمن اسلامي ، در مقايسه با انبوه دانشجويان لائيك و غرب زده ، بهايي و غيره بسيار كم بود ، و فعاليت چنداني نمي توانست داشته باشد ، معمولاً جوانان مسلمان ، از يك صدم امكانات مالي دانشجويان بهايي برخوردار نبودند و امكانات بسيار اندك مالي و فشار ساواك و اختناق حاكم بر جامعه ، به آنان اجازه فعاليت چنداني نمي داد .
جواد در ابتداي ورود به انجمن اسلامي دانشكده نفت آبادان به « علي اصغر لوح » يكي از دانشجويان ديگر اين دانشكده ـ كه در زمان كوتاه تحصيل و آموزش زبان انگليسي در دانشكده شيراز با او آشنا شده بود ـ عقد اخوت بست و اين دوستي و يكدلي تا آخرين روزي كه به اسارت نيروهاي متجاوز بعث عراق درآمد ، ادامه داشت .
دوست ديگر جواد آزاده سرفراز مهندس بهروز بوشهري است مطابق اظهارات مهندس بوشهري آغاز اين دوستي چنين بوده است :
«  پس از اين كه در سال 46 فارغ التحصيل شدم ، در پالايشگاه آبادان مشغول كار شدم ، خانه اي نزديك دانشكده گرفتم و تماس خود را با انجمن اسلامي دانشكده قطع نكردم . در همين زمان بود كه با « جواد » كه تازه وارد دانشكده شده بود ، آشنا شدم جواد حقيقتاً دوست داشتني بود . ديدگانش برق مي زد و چون عقاب تيزبين و بلندپرواز بود . هرلحظه انديشه اي نو به ذهنش خطور مي كرد . و از همان روزهاي اول ورود به دانشكده ،‌نشان داد كه براي انجمن اسلامي مهره اساسي و براي آينده كشور شخصيتي بارز خواهد شد ! من به دليل خصوصيات اخلاقي او ، از همان روزهاي نخست جذب « جواد »‌شدم و به طور مرتب همديگر را مي ديديم ، و در همه برنامه ريزي هاي انجمن اسلامي مشورت مي كرديم ، من پس از شش سال ، براي گذراندن دوره فوق ليسانس از آبادان رفتم . « جواد » هم پس از فارغ التحصيلي به پالايشگاه تهران آمد . دوران سربازي را طي مي كرد ، اما به خاطر علاقه اي كه من و او به انجمن اسلامي دانشكده داشتيم ، هرچند وقت يك بار به آبادان مي رفتيم و با دانشجويان مسئول انجمن مشورت مي كرديم ، در يكي از همين سفرها ساواك به او مشكوك شد و در مراجعت به تهران دستگير و از پالايشگاه اخراج شد و از درجه افسري به درجه سرباز عادي تنزل كرد . بعد از پايان دوران سربازي به دليل حساسيت ساواك و ممنوعيت كار او در ادارات دولتي و بخش خصوصي به كار شخصي روي آورد و راننده ( مسافركش ) شد تا شرافت و اعتقادات مذهبي خود را حفظ كند و محتاج غير نباشد . »
در دوران تحصيل تا آنجا كه مي‌توانستم روش اسلامي را به ايشان و درسش هميشه خوب بود، در كنكور شركت كرد در دانشگاههاي تهران، صنعتي و نفت قبول شد و به علاقه خودش دانشكده نفت را انتخاب كرد. در دانشكده، انجمن اسلامي را تشكيل داد و دائماً در فعاليت بود ، كتاب مي‌خريد و به آنجا مي‌برد يا كساني را براي سخنراني دعوت مي‌كرد، از جمله چند بار آقاي دكتر علي شريعتي را هم به آنجا برد.
خانواده‌اش هم از فعاليتهاي او بي‌ نصيب نبودند و به مادر مي‌گفت اين دنيا ارزشي ندارد و اسلام مفيد است. بعد از تمام شدن درسش به خدمت سربازي رفت. مدتي در پالايشگاه شهرري كار كرد تا اينكه توسط ساواك دستگير شد. ماه رمضان مادرش مريض شده بود و خانمش هم حامله بود. آمدند منزل ما و ايشان را گرفتند و بردند.
حدود 4 ماه خبري نداشتيم تا اينكه بعد از دهه عاشورا توانستيم ملاقاتي با او داشته باشيم . آن زمان يادم هست كه يكي از وكلاي دادگستري به من گفت نامه‌اي براي سرتيپ زندي بنويسم تا اجازه بدهند پسرم را ملاقات كنم . مضمون نامه اين بود كه ما همه شاهپرست هستيم و ... من نامه را پاره كرده و دور ريختم ، الحمدالله ما توانستيم بعداً با ايشان ملاقاتي داشته باشيم . حدود يك سال و نيم در زندان بود پس از آزادي ساواك نمي‌گذاشت جايي كار بكند يكي از دوستان دانشكده‌اش براي كار در شركت بوتان معرفي‌اش كرد مدتي آنجا بود ولي ساواك مزاحم مي‌شد و مجبور شد از آنجا استعفا دهد . مدتها او تا 2 نصف شب دست بچه‌اش را مي‌گرفت با خانمش توي خيابانها مي‌گشتند . ما اينها را يادمان رفته كه نصف شب مي‌آمدند در خانه مردم بچه‌هايشان را مي‌گرفتند و مي‌بردند ما قدر اين آزادي را نمي‌دانيم اين نعمت‌هائي را كه داريم كفران مي‌كنيم .
بعد از مدتي ماشين از دوستانش مي‌گرفت و كار مي‌كرد يعني مسافركشي مي‌كرد. درست يادم است همان زمان در مس سرچشمه پذيرفته شد ولي به آنجا نرفت . مثل اينكه 13 هزار تومان آن موقع برايش حقوق معين كرده بودند . وقتي از او پرسيدم كه چرا نمي‌روي به من گفت چون اينها براي آمريكايي‌ها كارمي‌كنند و استفاده‌اش براي خارجي است نمي‌روم . بعد كه به پاريس توشيبا و مديريت صنعتي رفت تا پيروزي انقلاب كه او را براي پالايشگاه آبادان خواستند و مدتي در هيئت پاكسازي بود . از كارهاي او در پالايشگاه آبادان مي‌گويند از وقتي او رفت ميزان تصفيه نفت از 230 بشكه به 570 بشكه نفت رسيد .
او هميشه منتظر بود تا اعلاميه يا نواري از آقا منتشر شود تا تكثير كند . ايشان همه عشقش به امام بود . وقتي آقاي حكيم فوت كرد من از ايشان پرسيدم حالا از چه كسي تقليد كنيم ايشان گفت اگر از من بشنويد از آقاي خميني تقليد كنيد .
سال 57 در جريانات انقلاب خود من هم شركت داشتم . آن موقع نوار آقاي خميني و ديگر آقايان بود ما اينها را مي‌آورديم و تكثير و پخش مي‌كرديم . اعلاميه‌ها از قم مي‌آمد و چون محل كارم در بازار است براي پخش آن در بازار مأمور مي‌شدم . او هم اعلاميه‌ها را تكثير و پخش مي‌كرد . آذرماه بود كه مادرم فوت كرد . آن زمان حكومت نظامي بود و براي هر مجلسي بايد اجازه مي‌گرفتيم ولي ما بدستور آقا اينكار را نكرديم و مجلس ختم را در خانه گرفتيم. او اعلاميه‌هاي زيادي با خود آورد وقتي دوستان و آشناياني كه آمده بودند مي‌خواستند بروند به آنها مي‌گفت در حياط بغلي اعلاميه‌است هر كدام را مي‌خواهيد برداريد.
در تمام تظاهرات با بچه‌ها و خانمش شركت مي‌كرد . عيد فطر سال 57 براي نماز به قيطريه رفتيم . در راهپيمايي 16 شهريور هم شركت كرد . روز 17 شهريور كه اعلام حكومت نظامي شد صبح با هم رفتيم بيمارستان سوم شعبان شهدا را مي‌آوردند من طاقت نداشتم جلو بروم او رفت بطرف بيمارستان وقتي برگشت توي سرش مي‌زد و گريه مي‌كرد . تا غروب آنروز ماند و كمك مي‌كرد . بيمارستانهايي كه به خون احتياج داشتند . او مي‌رفت و افراد را براي خون دادن مي‌آورد . مجروحان را به بيمارستان مي‌رساند . خلاصه تا بيست ودوم بهمن دائماً در تظاهرات بود و فعاليت مي‌كرد . تا اينكه آمدن امام اعلام شد . از مسجد قبا ايشان را خواستند براي شركت در كميته استقبال از امام. آن روز ميني ‌بوسي از خبرنگارهاي خارجي در اختيارش قرار دادند و به بهشت زهرا رفتند و با خانواده‌هاي شهدا صحبت مي‌كرد و براي مخبرين ترجمه مي‌كرد تا بالاخره آقا تشريف آوردند .
روز 22 بهمن هم كه كاميونها در بهشت زهرا لباسهاي خونين شهدا را آوردند او اولين كسي بود كه براي خالي كردن آنها داوطلب شد . بعد از پيروزي انقلاب هممچنان فعال بود و به همراه بچه‌هايش در راهپيمايي ها و نمازها شركت مي‌كرد .
شهيد از زبان مادر
او از بچگي دائماً فعاليت داشت . به مذهب علاقه فراوان داشت و قرآن را ياد مي‌گرفت و بعد از مدرسه با دوستانش جلستاتي مي‌گذاشت . تا اينكه ديپلمش را از مدرسه جعفري گرفت و وارد دانشكده نفت شد . آن زمان مرتب در فعاليت بود و از درسهاي دكتر هم استفاده مي‌كرد ، تا اينكه ساواك به خانه ما حمله كرد و مأموران همه جا را گشتند ولي چيزي پيدا نكردند و خودش را بردند . تا مدتها از ايشان خبري نداشتيم و ممنوع الملاقات بود . هر وقت هم كه مي‌رفتيم خبري از ايشان بگيريم با بدرفتاري ما را رد مي‌كردند تا بالاخره بعد از شش ماه او را از كميته به زندان قصر آوردند و به ما هم اجازه ملاقات دادند ، خيلي ضعيف شده بود . چند بار به ملاقاتش رفتيم در آخرين ملاقات به من گفت مادر وقتي بيرون رفتي به سايرين بگو « ما وقتي مي‌خواهيم نماز بخوانيم ما را وارونهكرده كتك مي‌زنند!» آن پاسباني كه آنجا مراقب بود حرف او را گزارش كرده بود و او را دوباره به كميته بردند باز هم ممنوع الملاقات شد . وقتي كه توانستيم او را دوباره ببينيم آنقدر شكنجه شده بود كه نمي‌شد شناختش . بقيه مدت زندانيش را درزندان قصر بود تا آزاد شد . مدتها كار نداشت و با ماشين مسافركشي مي‌كرد . تا در بوتان مشغول به كار شد ولي ساواك مانع شد ، بعد از مدتي به پارس توشيبا رفت آنجا با كارگرها جلسات مذهبي و قرآن مي‌گذاشت تا پيروزي انقلاب كه به آبادان رفت .
وقتي با ايشان آشنا شدم يكسال بود كه فارغ التحصيلي شان مي‌گذشت و در پالايشگاه نفت تهران مشغول كار بودند (سال52) در حين كار هم فعاليت‌هاي سياسي داشت از قبيل پخش كتابها و چاپ بعضي از سخنراني‌ها و پخش آن در سطح كشور ، از اعلاميه‌هاي آقاي خميني هم هر وقت بدستش مي‌رسيد پخش مي‌كرد بدليل عشقي كه به مطالعه داشت هر كتابي بدستش مي‌رسيد مطالعه مي‌كرد روي ديگران هم كار مي‌كرد در درجه اول از خانواده‌اش شروع كرده بود منجمله خواهرش و بعد عده‌اي از دوستانش در دانشكده از همان اوايلي كه صحبت ازدواج ما پيش آمد براي آنكه بعداً مسئله‌اي پيش نيايد كه باعث اختلاف شود به من مي‌گفت امكانش است كه بزودي مرا بگيرند چون با فعاليت‌هايي كه داشت خودش مي‌دانست در تعقيبش هستند . 4 ماه از ازدواجمان گذشته بود كه سفري به آبادان كرد تا سري به بچه‌هاي دانشكده نفت بزند گويا برگه مرخصي كه نوشته بود از رئيس قسمت به رئيس كل رد نشده بود همين را بهانه كرده به مقامات اطلاع دادند كه بي‌اجازه رفته است وقتي به تهران بازگشت در همان محل كارش گرفتنش و بعد بخانه ما آمدند تمام خانه را تفتيش كردند . البته چيزي پيدا نكردند چون معمولاً كتابهايش را پنهان مي‌كرد . او را يكسال زنداني كردند كه از اين مدت 7 ماهش در زندان انفرادي كميته بود البته همراه با شكنجه در اين رابطه عده‌اي از دوستانش هم زنداني شدند چون در آن زمان بدلايل سياسي رژيم زياد زنداني نمي‌كرد به همين دليل تندگويان با وجوديكه به اصطلاح رهبريت را بعهده داشت به يكسال محكوم شد . در زندان هم كه بود تا آنجا كه مي‌توانست كتاب بدست مي‌آورد يعني به ما مي‌گفت و ما از بيرون برايش مي‌آورديم كتابهايي كه اسمشان مشخص نبود و مأمورين هم با آن سوادي كه داشتند متوجه نمي‌شدند كه در چه روالي است .
دروس عربي و حتي دبيرستاني به زندانيان مي‌داد و كلاً فعال بود در كارهاي جمعي هم كه همگي شركت داشتند و اگر مسئله‌اي پيش مي‌آمد براي اعتراض ،‌اعتصاب به سكوت مي‌كردند . در اين فعاليت‌ها بود تا از زندان آزاد شد ولي چون زير نظر بود فعاليت‌هايش بصورت گذشته نبود . مطالعه مي‌كرد و به ديگران نيز در اين مورد كمك مي‌كرد در مجالسي كه پنهاني بود وعده كمي شركت داشتند شركت مي‌كرد خلاصه از اين نوع فعاليت‌ها داشت . تا مدتها در كارهاي دولتي ممنوع الورود  بود به همين دليل مدتي با پيكاني كه داشتيم مسافر كشي مي‌كرد با وجوديكه پدرش بود و به آنصورت محتاج نبوديم ولي هيچوقت دوست نداشت حتي از پدرش هم پول دستي بگيرد تا اينكه شركت بوتان او را خواستند حدود يك سال آنجا كار كرد (سال 54) . يكروز از ساواك بخانه ما آمدند و مشخصات او را خواستند كه چكار مي‌كند و كجاست من مي‌دانستم اگر سؤالها را جواب بدهم بهتر است آنها گفتند از طرف اداره شهرباني آمده‌اند . چون تندگويان مي‌دانست زير نظر است به همين دليل بهتر ديد در شهرستان كار بگيرد به همين دليل به كارخانه پارس توشيبا رشت رفتيم حدود دو سال آنجا بوديم و بعد به دفتر مركزي توشيبا در تهران آمديم . نزديك انقلاب بود كه از توشيبا كناره گرفت . كارگران در كارخانه دست به اعتصاب زده بودند و كارخانه روبه ورشكستگي مي‌رفت از او خواستند دوباره برگردد ، دوباره به رشت رفتيم او براي كارخانه بسيار مؤثر بود در ضمن كار كارگران را نيز ارشاد مي‌كرد حدود يكساعت در روز با آنها صحبت مي‌كرد و بيشتر تكيه‌اش بر روي آيه‌هاي قرآن و آموزش آن بود . وضع بدين منوال بود تا پيروزي انقلاب كه او را براي شركت نفت خواستند اوايل در هيئت پاكسازي شركت بود و بعد مدتي هئيت را منحل كردند و خودش به تهران آمد . مدتي بعد او را براي سرپرستي مناطق نفت خواستند مدتي هم در اين سمت كار كرد تا اينكه بجاي آقاي ابراهيم در پست وزارت نفت تعيين شدند .
بارزترين خصوصيت شخصي‌اش علاقمندي به مطالعه و فعاليت‌هاي سياسي است و بعد علاقه شديد بكار دادن يعني لحظه‌اي را بيهوده تلف نمي‌كرد . علاقه نداشت بيش از چند ماه در يك كار بماند . هيچ وقت كار سبك را قبول نمي‌كرد مثلاً در كارخانه پارس توشيبا كاري كه قبل از او ده نفر مسئول نتوانسته بودند انجام دهند او با موفقيت انجام داد .
 وقتي به خانه هم مي‌آمد لحظه‌اي را بيهوده تلف نمي‌كرد مطالعه كتاب و گوش دادن به اخبار و مطالعه روزنامه‌ها و غيره . استراحتش محدود بود شبها دير مي‌خوابيد صبح‌ها بسيار زود بلند مي‌شد گاهي آنقدر خسته مي‌شد كه مي‌گفت دلم مي‌خواهد دو روز فقط بخوابم البته اين فقط يك آرزو بود از لحاظ مذهبي سعي مي‌كرد وظايف مذهبي‌اش را انجام دهد كه در صدرش نماز خواندن بود كه هميشه در اول وقت مي‌خواند از اين لحاظ زبانزد فاميل بود . از لحاظ مطالعه قرآني سعي مي‌كرد در طول سال يكي دو بار قرآن را تمام كند البته در ماه رمضان حتماً يك بار اينكار را مي‌كرد وي در سال هم يكبار ديگر اينكار را مي‌كرد و چون به عربي وارد بود معاني را هم مي‌فهميد و به همين خاطر آياتي از قرآن را حفظ است مثلاً در زندان چون قرآن نداشت همين آيات را مرور مي‌كرد .
از لحاظ رفتار خانوادگي به بچه ها بسيار علاقه داشت و خستگي روزانه‌اش را با بازي كردن با بچه‌ها رفع مي‌كرد و وقتي هم كه دير وقت مي آمد و بچه‌ها در خواب بودند حسرت مي‌خورد .
چند سفر با ايشان همراه بودم ايشان هميشه اصرار داشتند كه به مسائلي كه همكاران در پالايشگاه دارند از نزديك رسيدگي كنند قبل از اين مسافرت كه منجر به دستگيري شان شد سفري كرده بوديم كه از ماهشهر بازگشتيم در اين سفر چون موفق نشده بوديم برويم ايشان بسيار ناراحت بودند و مي‌خواستند به هر طريقي بروند .
قبل از اينكه جريان اسير‌ي شان را بگوئيم بايد اشاره كنيم در جزيره‌آبادن از زمان شروع جنگ همكاران ما در شرايط بسيار بدي بودند و آقاي تندگويان اصرار داشتند به پالايشگاه بروند تا در ميان همكاران باشند و از نزديك مسائل آنها را لمس كنند به همين جهت تصميم گرفتند زودتر برگردند و همراهانشان هم كم و بيش مسئله را درك كرده بودند با ميل و رغبت همراه ايشان رفتند در اهواز ساير دوستان از گروههاي مختلف ، از وزارت بهداري جناب وزير براي رسيدگي به مسائل بهداشتي و درماني و گروهي از آقايان نمايندگان مجلس و مهندس بوترابي در اهواز به ما ملحق شدند صبح فردايش در چهار ماشين حركت كرديم . صبح همان روز تصادفي در اهواز داشتيم و يكي از ماشينها نتوانست بيايد . قبل از حركت شرح و جريان را با مقامات مسئول در ميان گذاشته شد و تأييد كردند كه اشكالي وجود ندارد و راه باز است . ايندفعه از جاده شادگان رفتيم و از تقاطع شادگان به جاده ماهشر – آبادان محلي است پر درخت آنجا هم توقفي كرديم و از مسئولين ارتش اجازه گرفتيم به طرف آبادان حركت كرديم . لازم است توضيحي در مورد خصوصيت جاده بگويم دوازده كيلومتر ازجاده اصلي است و بعد از آن به يك جاده خاكي بايد رفت البته راجع به آن جاده مي‌شود داستانها گفت و تاكسي نبيند باور نمي‌كند ما صحنه‌هاي عجيبي ديديم زن و بچه‌ها و پيرها كه بسته‌هاي بار روي سرشان و پاي پياده در نخلستانها حركت مي‌كنند و هرچه جلوتر مي‌رفتيم تعداد مردمي كه آواره بودند بيشتر مي‌شد عده زيادي تشنه كه تقاضاي آب مي‌كردند .
خاك آنجا مثل پودر است يك چيز سنگين و سفيد و بسيار نرم در پالايشگاه نمونه آن را داريم و به اسم كاتاليز مي‌گوييم آنقدر نرم است كه پا روي ان بگذاري نيم متر فرو مي‌روي . در راه قطعات ميگ و حتي اجساد عراقي‌ها را هم مي‌ديديم . ما سه ماشين بوديم و كنار رودخانه بهمن شير رسيده بوديم كه ديديم جلو ما دو ماشين ايستاده‌اند و چند سرباز با لباس سربازان ايراني و تجهيزات ايراني با آنها صحبت مي‌كردند ما سپر به سپر آنها ايستاده اولين ماشين حامل آقاي تندگويان ، بوشهر ، يحيوي ، و دو نفر از محافظشان به اتفاق راننده بودند . ما در پشت سر بوديم ديديم ماشين جلو به عقب آمد ما هم آهسته آهسته به عقب آمديم يك مقدار فاصله ميان ما ايجاد شد در اين زمان يكي از محافظهاي ماشين آقاي تندگويان پياده شد كه به سربازان بگويد ايشان وزير نفت هستند . اين شخص يك يوزي در دست داشت تا پياده شد سربازها متوجه اسلحه شدند كنار جاده ، يك جاده خاكي است به نام سده كه براي جلوگيري از سيل درست مي‌كنند سربازها تا چشمشان به اسلحه افتاد پريدند پشت سده‌ها و شروع كردند به تيراندازي آن محافظ آمد خودش را در پناه بگيرد و از يك طرف هم راننده ماشين را حركت داد اين دو كار باعث شد كه آنها تيراندازي را شدت بدهند و ما فهميديم نبايد حركت كنيم . وقتي ما پرس و جو كرديم فهميديم تا شب قبل كه خبر داشتيم جاده در دست خودمان بوده است ولي صبح قبل از ما گروه زرهي ارتش عراق آمده و جاده را گرفته بود و سربازان عراقي تعدادي از درختان را براي ساختن پل بريده بودند . وقتي ما رسيديم آنها تازه جاده را گرفته بودند چنانچه آن دو ماشيني كه گفتم و محلي بودند از وجود عراقي‌ها خبر نداشتند البته در جريان اين تيراندازيها آنها از موقعيت استفاده كرده و فرار كردند .
جواد براي رسيدگي به امور وزارت نفت ، مرتباً به مناطق نفت خيز سفر مي‌كرد . شرايط فوق‌العاده جنگي ، فرود خمپاره‌ها پرواز هواپيماهاي دشمن ، فروريختن بمب‌ها و موشك‌ها ، هيچ چيز مانع از اين بازديدها نبود . در آخرين سفر به جنوب كه به اسارت ما انجاميد ، اظهار نظر بعضي از دوستان و همراهان كه تندگويان را از سفر منع مي‌كردند به نتيجه نرسيد و او همراه ما عازم آبادان شد . در اطراف آبادان پس از به گلوله بستن خودروها ، جواد به پايين پريد . دشمن ابتدا ما را نشناخت . ما همه مدارك شناسايي خود را از بين برديم . عراقي‌ها ما را به گودالي كه براي پناهگاه تانك‌ها ساخته‌بودند ، بردند . غير از ما حدود 40 تا 50 نفر را نيز آنجا جمع كرده بودند ، چشم‌هاي ما را بستند ، صداي رگبار ، بلند شد . احساس ما اين بود كه قتل عام اسرا را آغاز كرده‌اند . شهادتين را برلب جاري كرديم . جواد با هدف توقف كشتار جمعي ، با قبول مخاطرات شناخته شدن ، خود را با صداي بلند معرفي كرد {من وزير نفت ايرانم ....!} با شناخت ايشان ، صداي رگبار نيز قطع شد .
در راه انتقال به بغداد ، در چندين مورد ، ضرورت ايجاب كرد با فرماندهان نظامي دشمن ، صحبت شود كه در هر يك از اين دفعات مواضع جمهوري اسلامي بدون ترس و با كمال رشادت به دشمن اعلام شد . از ابتداي ورود به زندان كه بعدها قربانگاه آن شهيد غريب بسيجي شد ، ما را از هم جدا كردند و هر يك را به سلول انفرادي منتقل كردند . در آنجا نيز اين مرد خدا از خروش باز نايستاده ، صداي شعارهاي او در راهروي زندان مي‌پچيد و صوت قرآن و دعاي او هر روز تسلي بخش قلوب ديگر زندانيان بود .
  خاطره از آزاده مهندس محسن يحيوي  
در نام تو عنوان مردي مختصر شد                 در چشم تو خورشيد ، مفقودالاثر شد
در روزگاري كه «جنگ » متن زندگي مردم بود با سينه‌اي لبريز از عشق و اخلاص عقيده به سمت صميمانه جبهه‌ها رو كرد .
دغدغه بندگي پروردگار نمي‌گذاشت دست روي دست بگذارد و زندگي را با مسير عاديش طي كند .
وقتي همكارانش او را از «رفتن» منع كردند بانگ برداشت كه «ماجنگ را دوست نداريم اما عاشق اداي تكليف هستيم »
او خاك خطر خيز جنگ را بر بستر آرامش و عافيت ترجيح داد تا پاسخي بر استمداد حسين – عليه‌السلام – گفته باشد . «تندگويان» نه آن بود كه در برابر تجاوز ، عشق و جوانيش را مضايقه كند و با پوشيدن لباس عافيت ، راه جاده «شمال» را در پيش بگيرد . نه ! او دنيا را «كوچك» كرد و در چشم‌ها «بزرگ» نشست و شهادتش شعله‌اي را در ضمير جانها افروخت كه هرگز خاموشي نگرفت .
ساده زيستن و مرد مي‌زيستن براي ما يك « شعار » بود و شايد هنوز هم براي خيلي‌ها شعار باشد ولي در «جواد» يك صفت ارزشي بود ؛ صفتي كه با قيافه حق خواه او در آميخته بود و در تمام زاواياي زندگيش رخ مي‌نمود .
شهيد مظلوم دكتر بهشتي كه شخصيت شايسته «تندگويان» و مكارم اخلاق و مراتب مديريت او را مي‌شناخت فرمود:
«چون بچه‌خاني آباد است او را براي وزارت پيشنهاد كرده‌ام ...» از وقتي كه «تندگويان» با پيشنهاد شهيد دكتر بهشتي به وزارت نفت منصوب شد او ديگر آرام و قرار نداشت . مرتب به مناطق نفت خيز سفر مي‌كرد و وقتي ديگران ، او را دعوت به استراحت مي‌كردند متواضعانه مي‌گفت :
«وقتي براي استراحت ، فراوان است ، امروز روز عمل است..»
هيچكس ندانست كه «جواد » چه گنجينه‌اي است !
ايده‌آل ترين انسان از هر لحاظ كه حساب كني «جواد » بود ؛ از لحاظ زهد و تقوا و علم و اخلاق تا رزمندگي و برازندگي در معركه نبرد ... و تا پايداري و شهادت طلبي در سلولهاي مخوف «بغداد»
«تندگويان» هرگز بر زبان تعريف جاري نمي‌شود . كلمات در تابش شخصيت او آتش مي‌گيرند و دود مي‌شوند .


دوشنبه 13 دی 1389  2:27 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيدان رجائي و باهنر

رد عبور ستاره (سالشمار زندگی شهید رجایی)

خوشا چون رجایی علی گونه بودن

رد عبور ستاره (سالشمار زندگی شهید باهنر )

 نرم افزار دولت عشق (11 شهيد شاخص دولت)

آلبوم عکس های دولتمردان شهید

 

حضرت امام خمینی (ره):

آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرت های فاسد هم جنگ و هم رزم بودند و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودم و خداوند خواست که با هم از این دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند.

 

 رد عبور ستاره (سالشمار زندگی شهید رجایی)

1312: تولد در شهرستان قزوین

1316 : فوت پدر که شغل پیشه وری داشت .

1326: مهاجرت ایشان به تهران به دلیل فشار اقتصادی و تأمین هزینه خانواده و پرداختن به کارهای مختلف از جمله فروش اجناس ارزان قیمت در کوره پزخانه های اطراف تهران.

1328: ورود به نیروی هوایی همزمان با حکومت رزم آرا و آشنایی با آیت الله طالقانی و شرکت در جلسات ایشان در مسجد هدایت.

1334: استعفا از نیروی هوایی به دلیل فعالیتهای سیاسی .

1338: فارغ التحصیل شدن از دانشسرای عالی و پرداختن به شغل دبیری در تهران و خوانسار و پس از آن عضویت در نهضت آزادی ایران

1341: ازدواج.

1342:شناسایی توسط ساواک در قزوین ایشان پس از 50 روز به قید کفیل آزاد و سپس در دادگاه تبرئه شدند.

1346: اداره کردن بقایای هیأت موتلفه به کمک شهید باهنر و تاسیس مدرسه رفاه برای تداوم مبارزات سیاسی با کمک آیت الله هاشمی رفسنجانی.

1350:هجرت به پاریس ، ترکیه و سوریه برای تداوم مبارزه و تماس با مبارزان خارج از کشور و بازگشت به کشور پس از یک ماه.

1353: دستگیری به هنگام بازگشت از جلسه درس شهید بهشتی.

1354:ناکامی ساواک در گرفتن اطلاعات از آن شهید بزرگوار پس از یک دوره 14 ماهه شکنجه و محکوم شدن به 5 سال زندان و ادامه شکنجه ها توسط ساواک.

1357: آزاد شدن از زندان در آبان ماه این سال و حضور درتشکیلات انجمن اسلامی معلمان تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی و شرکت در کمیته استقبال امام خمینی (ره)

1359:انتخاب به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با یک میلیون و دویست و نه هزار و دوازده رأی.

1359: برگزیده شدن شهید رجایی به مقام نخست وزیری ایران اسلامی .

1360: تنفیذ حکم ریاست جمهوری در 11 مرداد ماه این سال توسط بنیانگذار انقلاب اسلامی

1360:شهادت در واقعه بمب گذاری دفتر ریاست جمهوری .

 

 خوشا چون رجایی علی گونه بودن

·         وزراء در بدترین اتاقهای مجموعه مستقر شوند

از اولین مصوبات دولت آقای رجایی این بود که وزراء باید در بدترین اتاقهای مجموعه وزارتی مستقر بشوند خود ایشان اتاق کوچک منشی ها را به عنوان اتاق کار انتخاب کرده بود .در اتاق او حتی یک مبل دیده نمی شد چند صندلی و یک میز را در این محل تنگ قرار داده بودند. اتاق من که وزیر مشاور در امور اجرایی بودم همراه با کسی که قائم مقام من بود اتاق کوچکی در طبقه چهارم نخست وزیر بود .

اینها همه برای آن بود که مثل سابق بهترین اتاقها را در اختیار وزراء و معاونان آنها قرار ندهند که تدریجاً خلقیات مسوولان تغییر کرده و اسیر پست و مقام شوند.مصوبه دیگر این بود که وزراء پیش رو و پس رو نداشته باشند.

آخرین مصوبه این بود که حقوق هروزیر برابر با متوسط حقوق کارمندان دولت در آن زمان یعنی حدود 7 هزرا تومان باشد . متاسفانه در زمان شهید رجایی هم برخی از همکاران وزراء مصوبات مزبور را به درستی رعایت نکردند.

 

به یکی از نواحی آموزشی می رفتیم . به راننده گفتم ، جایش را بلدی ؟

راننده گفت : نه .

رجایی گفت :برو ، من بلدم.

و ادامه داد : اگر در کوچه و خیابانهای تهران کاسه و بشقاب فروخته باشی ، همه جای تهران را بلد هستی.

و راننده از آیینه قیافه رجایی را نگاه کرد. رجایی واقعا از ته دل می خندید.

گفتم : واقعا

گفت :واقعا

از کاسه و بشقاب فروختن تا وزارت راهی نیست . مشروط بر اینکه پابرهنه های جامعه ات انقلاب کرده باشند.

 

  • اگر یک جوز غذا نباشد بلند می شوم و می روم

در سفی که با آقای رجایی به مشهد مقدس رفته بودیم ایشان طبق معمول هر سفر که مهمان دانشسرای تربیت معلم می شد و شب را هم در خوابگاه تربیت معلم که تختهای دو طبقه ای داشت می خوابید و صبح مثل همه دانشجویان مرکز صبحانه می گرفت و صرف می کرد مستقر شد . تولیت آستان قدس رضوی از ایشان و هیأت همراهشان دعوت کردند تا در تالار آینه نهاری را مهمان حضرت رضا (ع) باشند . سفره نسبتاً مفصلی انداخته بودند وقتی سر سفره نشستم آقای رجایی نگاهی به سفره وغذایی که در آن چیده شده بود کرد و آهسته مرا صدا زدو گفتند برو بگو اگر این سفره جز یک غذا در آن دیده شود من از سر سفره بلند می شوم و می روم. من که خیلی به ایشان نزدیک بودم خدمتشان عرض کردم من چنین رابطه ای با مسوول اینجا ندارم بهتر است کسی این را بگوید که با او خودمانی تر باشد گفت می دانی که من پا می شوم و می روم و من هم یقین داشتم که حرف ایشان یکی است و واقعاً بلند می شود و می رود و کار به هیچ ملاحظه ای هم ندارد که در این وصورت خیلی هم بد می شد .راه حل دیگری به ذهنم رسید و آن اینکه به کسی که داشت سفره را می چید گفتم بدون اینکه بخواهی به مسوول اینجا بگویی یک نوع غذا را از روی سفره بردار و صدایش را هم در نیاور !چون آقای رجایی از اینکه دو نوع غذا سرسفره است ناراحت شده و می خواهد بلند شود و برود.اوهم دید قضیه خیلی جدی است همین کار را کرد.

 

  • من از آن روز که در بند توام آزادم

 دقت کنید ، بی بند و باری را به جای آزادی به ما نخورانند. آزادی غربی را با آزادی اسلامی عوضی به ما نگویند.

درسال 56 هر کوچه ای از تهران را شما می رفتید ، یک دختر با یک پسر صبح تا شب راه می رفت ، هیچ کس حق نداشت حرف بزند ، هیچ کسی حق نداشت بگوید ، آخر اگر شما انسان هستید ، این چه شیوه زندگی است ؟ در جمهوری اسلامی این قید هست خوب ، حالا چی ؟ حالا می خواهند بیایند جوانهای ما را منحرف کنند که آزادند؟ هرگز ! آزادی به معنای غربی که بی بند و باری است در اسلام ممنوع است . ما برای این کار بود که فریاد زدیم : این رژیمی که توریستها را با آن قیافه ها که یادتان هست ، می آورد در مملکت ما که فرهنگ ما را منحط تر از آن که بود بکند ، امروز ممنوع است یعنی چه ؟ یعنی هر کس هر کاری را حق دارد بکند که خدا اجازه داده و کاری را که خدا اجازه نداده حق ندارد بکند. حالا هر کس می خواهد باشد . در زندگی خصوصی داخل خانه آن را خودش می داند ، اما در جامعه نویسنده حق ندارد هر چیز به ذهنش می رسد بیاورد روی کاغذ.شهید رجایی

 

عشق در زنجیر

باید بگویم که خاطرات زیادی دارم که شیرین ترین و جالبترین خاطره اش زندان  سال 53-54 است که ما با ایشان هر دو زندان بودیم .

البته زندان انفرادی که من در سلول شماره 20 کمیته شماره یک خرابکاری بودم و ایشان در سلول شماره 18 بود . بین دو تا سلول ما یک سلول فاصله بود . ولی در عین حال ما با آقای رجایی رابطه داشتیم. من با مورس به سلول بغلی چیزهایی را می گفتم و او با مورس به آقای رجایی می گفت و باز آقای رجایی پاسخ مرا به همین طریق به من برمی گرداند و ما هرروز چند بار با ایشان سلام و علیک و صبح بخیر و شب بخیر می گفتیم و گاهی هم که ما برای کاری به بیرون سلول می رفتیم در راهرور گاهی درفاصله غیبت نگهبان و از گیجی نگهبان استفاده می کردیم و پرده ای که بر روی در افتاده بود ، پس می زدیم و از میانه روزنه با آن طرف سلام و علیک می کردیم.

بارها به این وسیله با هم صحبت می کردیم از دور یکدیگر را می بوسیدیم.

نقل از حضرت آیت الله خامنه ای

 

پولاد از صلابتش آب می شد

از حدود سال 40 با مرحوم شهید رجایی آن دوست عزیز ما آشنا هستیم.نزدیکی بیشتر من با ایشان از سال 1347بود . همان طور که از کلماتش فهمیدید ابوذر زمان و عارف بود. ممکن است عرفان نخوانده باشد اما واقعا عارف بود. خدا را خوب شناخته بود . ایمان خوبی داست، به حرفهایی که می زد از صمیم دل اعتقاد داشت. بی جهت حرفی را که قبول نداشت نمی گفت .

مقاومتش در تمام دوران زندان بی نظیر بود . این اغراق نیست و چند ماه در یک سلول بماند و مرتب زیر شکنجه باشد وبه رژیم حرفی نزند. 13 ماه بود که ایشان را گرفته بودند. من پیش ایشان اسراری داشتم که اگر فاش می کرد بنده را هم اعدام می کردند. در ماه سیزدهم بازداشت ایشان من بازداشت شدم و به زندان رفتم. آنجا کتک خوردم و پایم مجروح شد. مرا برای پانسمان به شهربانی بدند. اطاق پانسمان شلوغ بود و همه در صف بودند. من زودتر رسیده و مشغول پانسمان بودم که صدای آشنایی شنیدم. دیدم دکتر دارد با کسی (شهید رجایی) صحبت می کند و می گوید :شما چرا به اینجا آمدید ، ما در اینجا نمی توانیم شما را پانسمان کنیم.باید به بیمارستان بروید .درد زیادی داشت فهمیدم که ناخن های ایشان را بعد از 13 ماه کشیده اند. دکتر دستور داد آمبولانس بیاورند و او را به بیمارستان ببرند و پانسمان کنند. چون نمی توانست پای او را با آن وسایل سطحی معالجه کند. بعد از 13 ماه در سلول انفرادی رفت و بازهم شکنجه شد. نقل از آیت الله هاشمی رفسنجانی

 

  • چون موج بی قرار و با وقار

خصوصیات اخلاقی این شهید عزیز مجموعاً یک خصوصیات برجسته ای بود.

یکی از بزرگترین خصوصیات او همان است که قبلاً اشاره کردم . مرد بی تظاهری بود . هیچکس از ظاهر آرام او نمی فهمید که در باطن و ذهن و اندیشه مواجح او چه می گذرد . به حق یک از متفکرین و تئوریسین ها و ایدئولوگهای این انقلاب بود و این چیزی بود که شاید تا زمانی که زنده بود هیچکس بدرستی نمی دانست و الان هم گمان نمی تکنم بجز عده ای از دوستان نزدیک و کسانی که با او کار کردند به عظمت و مقام علمی او آشنا باشند.

نوشته های زیادی داشتو کتابهای زیادی را تنظیم کرده بود . جزوه های زیادی را نوشته بود و غالباً نامه های بدون نام یعنی بدون استناد به نام او مدتها در دست مردم می گشت ودانش آموزان از آن استفاده می کردندو کسی نمی دانست که فراهم آورنده و خلاق اینها شهید باهنر بود ، ارتباطلات نزدیکی با شهید مطهری و شهید بهشتی داشت و هر دوی اینها برای عظمت فکری و قدرت تفکر علمی او ارزش زیادی قائل بودند وا حترام زیادی می گذاشتند.

به هر حال یک شخصیت برجسته و یک انسان پر مغز و کم تظاهر ، یک انسان زبده گو و گزیده گو یک انسان طراح و آینده نگر در قالب یک موجود معصوم کم حرف ، بی تظاهر بی توقع پرکار و پرتلاش جلوه کرده بود .

نقلا زحضرت آیت الله خامنه ای

 

  • اگر مقصد خداباشد .

مرحوم رجایی اول که سر کار آمد ، با اینکه با مشی بنی صدر و همه لبرالها مخالف بود ، ولی خیلی مودبانه برخورد کرد ودر مجلس گفت: کهمن مقلد امام فرند مجلس و برادر رییس جمهور هستم. دیگر ازاین نجیبانه تر و سالم تر ممکن نبود که کسی تعبیر کند و همه هم از این تعبیر خوششان آمد و حتی کسانی که با بنی صدر هم مخالف بودند ، خوششان آمد که حالا که آقای رجایی می خواهد به عنوان نخست وزیر در دولت کار بکند و مساله کابینه و لوایح و تصویب نامه ها در پیش است ، با بنیِ صدر درگیری زیادی نداشته باشند و حقیقت هم این بود که جامعه ازجنگ موجود میان مسوولان سطح بالای کشور به تنگ آمده بود و طالب دوستی و مهربانی بود . متقابلاً آقای بنی صدر مثل آن آدامهایی که راست راست توی چشم یکی نگاه می کنند و به او فحش می دهند همانطور هی مصاحبه می کرد وبه آقای رجایی اهانت می کرد .

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای :

این دو بزرگوار ، حقا و انصافاً ازعناصر برگزیده و برجسته این کشور و این نظام بودند ؛ امتحان داده و دلسوز و مردمی بودند ؛ وجودشان با آرمانهای انقلاب آمیخته بود ؛ طعم سختیها را چشیده بودند ؛ دوران مجاهدت و مبارزه برای پیروزی اسلام را با توفیقات وسربلندی پشت سر گذاشته بودند... شایسته است که ما همیشه یاد این عزیزان را گرامی بداریم.

 

 رد عبور ستاره (سالشمار زندگی شهید باهنر )

1312:در یک خانواده پیشه ور ساده و محروم در کرمان متولد شد.

1317:در سن پنج سالگی به مکتب خانه رفت .

1322: اشتغال به تحصیل علوم دینی در مدرسه معصومیه کرمان.

1332: عزیمت به قم و ادامه سطوح عالی عوام اسلامی در محضر آیت الله بروجردی (ره) و امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (ره)

1333: دیپلم نظام قدیم را متفرقه امتحان داد

1336: تاسیس و نشر سالنامه و فصلنامه مکتب تشیع

1337: اتمام لیسانس الهیات و اخذ فوق لیسانس امور تربیتی – دستگیر در آبادان به دلیل اعتراض به رسمیت شناختن اسراییل توسط شاه .

1342: در اسفند ماه در تهرا ن پس از سخنرانی به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه دستگیر و چهارماه زندانی شد.

سخنرانی در مسجد هدایت ، مسجد الجواد ، حسینیه ارشاد و در انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان ، شرکت در تاسیس مدرسه رفاه تدریس در جلسات هیأتهای موتلفه ، اخذ درجه دکترای الهیات از دانشگاه تهران شرکت در تاسیس کانون توحید ؛ شرکت درت اسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

1344:ازدواج

1350: ممنوع المنبر شد . ورود به آموزش و پرورش و تالیف کتابهای دینی از ابتدایی تا دبیرستان با همکاری شهید بهشتی

1352: دستگیر مجدد وی و خواهرش و از آن پس احضار مکرر به ساواک

1354:شرکت در کنگره اخلاق و تربیت در ژاپن

1356: دستگیر در دانشگاه شیراز و دو نوبت دستگیر دیگر.

1357: به فرمان امام خمینی (ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی انتخاب شد.

1359: انتخاب شدن به عنوان نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان و شورای اسلامی.

-          انتصاب در کابینه شهید رجایی به سمت وزیر آموزش و پرورش.

1360: انتخاب به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بعد از فاجعه هفتم تیر.

-          انتصاب به عنوان نخست وزیر پس از بدست گرفتن مقام ریاست جمهوری توسط شهید رجایی.

-          شهادت به همراه شهید رجایی در واقعه بمب گذاری دفتر ریاست جمهوری.

سخنی از باهنر

اگر قانون اساسی تصویب شده را بررسی نمایید نشان دهنده ماهیت جمهوری اسلامی خواهد بود ولی اجمالاً جمهوری اسلامی دو تکیه گاه بزرگ دارد ، یکی جمهور و مردم و دیگری اسلام بنابراین هم حضور مردم و هم حضور اسلام در آن است. اسلام به عنوان قانون بایستی مبنای متن باشد . البته معنایش آن نیست که ما عین ماده قانون اسلامی را مثل مقررات و قانون اجرایی درآوریم، بلکه می تواند پشتوانه و زیربنا باشد، یعنی اینکه مجموعه مقررات و آیین نامه ها و قوانین که تصویب می کنیم بر اساس معیارهای اسلامی و با حفظ تعالیم اسلام باشد .

ولی همانطوری که گفتیم اگر بخواهیم در مجموع عمل نماییم به قانون اساسی مراجعه می کنیم.

رجایی می گفت :

حاصل و فشرده ای که از این قرآن برای اداره زندگی خود نوشته ایم ، قانون اساسی است ، قانونی که هر یک از اصول آن بر اساس آیه ای از قرآن و چند حدیث و خبر و سنت است.

ما از این قانون اساسی به عنوان بالاترین و پرارزش  ترین دستاورد انقلاب دفاع می کنیم و تا آخرین نفس همه قطره های خون خود را برای آبیاری این نهال تازه اسلامی تقدیم خواهیم کرد.

 

مسوولان امر می دانند و باید هم بدانند که ملت ستمدیده زجر کشیده رنج دیده و بپا خاسته و شهید داده ایران از این جو اختلاف نگرانند و جداً خواستارند که این جو را به جوی عطر آگین از محبت از برادری از اتحاد از همکاری از همفکری مبدل سازند. مسوولان محترم امر خوب می دانند که دشمن از این این جو چه استفاده های تبلیغاتی می کنندو به خیال اینکه بگو مگوهاشان و این اختلافاتشان در مسائل کلی تری است ، جری شده اند. گو اینکه باید بدانند اینها از این اختلاف طرفی نخواهند بست و اختلافی که مسوولان امر دارند در مورد شیوه اداره کردن مملکت است و هیچ کدامشان حاضر نیستند با ضد انقلاب داخلی و دشمنان خارجی نرمش ازخود نشان دهند و همه در اینکه مبارزه برای ادامه انقلاب اسلامی لامر و واجب است متفق القول هستند. آنچه مصیبت است همین جو متاسفانه اختلاف آلود است که این انحراف است انحراف از مسیر انقلاب بیایید بخاطر خدا به این وضع خاتمه دهیم.

 

برای اینکه فکر دانشجویان در جهت معیارهای ارزشی جدید اسلامی سیاسی بارور بشود و بتواند اصول و آرمانهای انقلابمان نه شرفی و نه غربی بودن خودکفایی آزادی و استقلال و مبارزه دایم با استکبار جهانی قطع وابستگی ها بازیابی شرف اسلامی بازیابی هویت و ارج و ارزش انسانی این ملت ، آمادگی برای خدمت و همیاری به مستضعفان جهان پیوند معنوی و اجتماعی با همه محرومان بپا خاسته در عالم زمینه سازی برای وحدت پاک اسلامی و امثال آن را به ثمر برساند ، تمام این آرمانها و هدفهای سیاسی داخلی و خارجی و اجتماعی بایستی در دانشگاهها تعبیر و توجیه و تحقیق بشود و نسل ما بر اساس این معیارهای ارزشی بارور بشود.

 

خوشا چون باهنر بودن

روزی که ایشان وزیر آموزش و پرورش شده بود وقتی به منزل آمدند و من به ایشان تبریک گفتم هر چند که می دانستم این تبریک جز سنگین تر کردن بارمسوولیت ایشان نبود ایشان در جوابم فرمودند که من احساس می کنم دیگر چهار فرزند ندارم بلکه 10 میلیون فرزند دارم که در برابر یکایک آنها احساس مسوولیت سنگینی  می کنم.

او باهنری بود که هنرش احیاء فرهنگ ازیاد رفته اسلام راستین بود.

نقل از همسر شهید

 

با آن همه گرفتاری که ایشان داشتند ، در طول عمرم هیچگاه ندیدم که عصبانی شوند هیچگاه ندیدم که مسئله ای ایشان رابه خشم آورد . اگر هم مسئله ای پیش می آمد بارویی باز با تک تک افراد برخورد کرده مسائل را حل می کردند و می گفتند که اینگونه مسائل نباید موجب شود که شما آن اخلاق حسنه را حفظ نکنید و اخلاق سیئه را پیش بگیرید . در مسائل عاطفی خییل بر رعایت اخلاق تکیه داشتند چون معتقد بودند که در تعلیم و تربیت خانوادگی باید این اخلاق حفظ شود و ما این اخلاق را براستی در ایشان دیدیم.

نقل از فرزند شهید.


دوشنبه 13 دی 1389  2:27 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : محمد حسيني بهشتي

زندگینامه


 

 

زندگینامه

شهيد آيت‌الله دكتر سيدمحمدحسين حسيني‌بهشتي فرزند سيدابوالفضل در دوم آبان ماه 1307 در محله لومبان اصفهان در خانه‌اي ساده كه با آيات منور و عطر احاديث معطر بود و انفاسش با بوي خوش ذكر و دعا آميخته، پا به عرصه گيتي نهاد. پدرش از روحانيون اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به امور مذهبي مردم اهتمام داشت و براي تبليغ و رسيدگي به مسائل شرعي به روستاهاي اطراف اصفهان تردد داشت. مادرش زني پاكدامن و پرهيزگار بود و در انجام احكام شرعي و آداب اسلامي دقت نظر داشت. او كه در مكتب پدر پرورش يافته بود و ايمان و اعتقاد را از او به ارث برده و درس دين‌داري و عفت را نزد او آموخته بود، دختر آيت الله حاج ميرمحمد صادق خاتون‌آبادي بود. شهيد دكتر بهشتي تحصيلات ابتدايي خود را در سن چهار سالگي در مكتب خانه شروع كرد، خيلي سريع خواندن و نوشتن و تلاوت قرآن را آموخت و در جمع خانواده به عنوان فرزندي تيزهوش شهرت يافت. و پس از برگزاري امتحان ورودي در كلاس ششم قبول شد، لكن به لحاظ كمي سن در كلاس چهارم ثبت نام كرد و در امتحان كلاس ششم به عنوان نفر دوم شهر اصفهان رتبه آورد. وي سال اول و دوم دبيرستان را طي كرد و در سن چهارده سالگي تحصيلات دبيرستان را نيمه رها كرد و به سبب عشق به تحصيل در مكتب امام صادق(ع) چهار سال در حوزه علميه اصفهان به تحصيل علوم ديني پرداخت. در اين مدت كوتاه با پشتكار فراوان و استعداد درخشاني كه داشت دروسي كه بايد در مدت هشت سال خوانده شود را در مدت چهار سال با موفقيت به پايان رساند. در سال 1325 براي تكميل تحصيلات عالي و به دست آوردن دانستنيهاي تازه به شهر مقدس علم و اجتهاد، قم عزيمت كرد تا در جوار با بركت دختر موسي بن جعفر(ع) حضرت فاطمه معصومه(س) و در محضر استادان گرانقدر آن حوزه تحصيل كند و به مدارج والاي علمي دست يابد.

 

در حجره‌‌اي ساده سكني گزيد و به درس و بحث مشغول و با دوستاني چون شهيد مطهري(ره) و امام موسي صدر آشنا شد. مدت شش ماه بقيه سطح، مكاسب و كفايه را به پايان رساند و در سال1326 در درس خارج فقه و اصول شركت كرد و در همين سال به همفكري شهيد مطهري، برنامه‌اي جهت تبليغ مذهبي در روستاهاي دورافتاده تنظيم كردند تا به نقاط دور دست سفر كنند و به ارشاد و هدايت مردم همت گمارند. با اخذ هزينه مختصري از مرجع عاليقدر زمان حضرت آيت‌الله العظمي بروجردي(ره) به اين وظيفه مهم جامه عمل پوشاندند.

شهيد بهشتي با كوشش فراوان و روحيه والا و خستگي‌ناپذير و استعداد سرشار خويش دو مسير علمي(علوم حوزوي و علوم دانشگاهي) را با هم ادامه داد. در سال 1327 پس از اخذ ديپلم ادبي وارد دانشكده منقول و معقول، الهيات و معارف اسلامي كنوني شد و در رشته فلسفه به تحصيل پرداخت. در آن هنگام بين قم و تهران رفت وآمد بود تا اين كه در سال1329 به تهران عزيمت كرد و سكني گزيد تا بتواند دروس دانشگاهي را با موفقيت بيشتر به پايان ببرد و زبان انگليسي را نيز كامل كند. در سال 1330 موفق به اخذ ليسانس در رشته فلسفه شد و به اين ترتيب يكي از پيشتازان پيوند حوزه و دانشگاه به حساب آمد و در هدايت اين دو پايگاه مهم، نقشي ارزشمند را بر عهده گرفت. 

ايشان پس از اخذ ليسانس به قم برگشت و به تدريس، تعليم و تربيت نسل جوان همت گمارد و در كنار آن به ادامه تحصيل علوم حوزوي پرداخت. پس از حدود پنج سال تدريس و تحصيل در شهر قم، از سال 1335 تا سال 1338 در دانشگاه الهيات تهران به فراگيري دوره دكترا مبادرت ورزيد، لكن بواسطه فعاليت‌هاي گسترده فرهنگي، تبليغي و سياسي در داخل و خارج كشور نتوانست از رساله دكتراي خود دفاع كند و سرانجام در سال1353 رساله دكتري خود را تحت عنوان«مسائل ما بعدالطبيعه در قرآن» با راهنمايي استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) كه استاد راهنما و مدرس دانشكده الهيات بود، ارائه و از آن دفاع كرد و موفق به اخذ دكترا در رشته فلسفه شد.

 

 

بيدار كننده نسل جوان:

شهيد بهشتي چاره كار را در اين مي‌ديد كه بايد از نسل جوان شروع كرد و بذر ايمان و انقلاب را در سرزمين افكارشان پاشيد و مزرعه انديشه‌سازان را باغباني كرد تا آنها فجري براي طلوع خورشيد صبح سعادت باشند. با اين انديشه ژرف براي تربيت نيروهاي متعهد و متخصص، دبيرستان دين و دانش را تأسيس كرد تا دانش‌آموز و دانشجوي مكتبي، دين و دانش را دو مقوله مجزا نداند، بلكه اين دو را با هم فراگيرد. زيرا دين و دانش انفكاك ناپذيرند. اين اولين حركت فرهنگي ايشان بود كه به كمك برخي از دوستانش شكل گرفت و خود مسؤوليت آن را عهده‌دار گشت.

 

اين انديشمند ژرفنگر براي آينده‌اي روشن برنامه‌ريزي كرد و چاره را در ايجاد تحول در حوزه ديد.

در سال 1339 به فكر سازماندهي درست و دقيق براي حوزه افتاد و با همفكري دوستانش به اين نتيجه رسيد كه بايد يك تحول اساسي توأم با يك برنامه‌ريزي اصولي انجام گيرد تا طلاب تحت يك برنامه‌ منظم و مدرن و مرتب در آينده براي جامعه بيش از پيش مؤثر و مفيد واقع شوند. به اين منظور با همكاري شهيد قدوسي(ره) و دعوت از اساتيد بزرگواري چون آيات عظام مشكيني اقدام به تأسيس مدرسه حقاني نمود و آن را به عنوان پايگاه مهمي براي تربيت طلاب متعهد و مترقي قرار داد.

 

مبارزات شهيد بهشتي تحت رهبري امام خميني(ره)

در سال1342 هنگامي كه جرقه نهضت اسلامي زده شد و امام خميني(ره) ابراهيم‌وار در برابر دستگاه ظلم ايستاد و سكوت ستم‌بار را درهم شكست و فرياد برآورد، بانگي براي بيداري مردم و زنگ خطري براي حكومت استبدادي آن روز بود. رژيم نيز براي سركوبي اين حكومت انقلابي به تبعيد و زنداني كردن بعضي از روحانيون اقدام كرد. در آن هنگام آيت‌الله شهيد دكتر بهشتي نيز از جمله افرادي بود كه به تهران تبعيد شد ودر تهران به فعاليت‌هاي فرهنگي پرداخت.

پس از مدتي از سوي آيات عظام ميلاني،حائري و خوانساري از وي دعوت شد كه به آلمان سفر كند و در آن ديار هدايت و ارشاد مسلمانان به ويژه دانشجويان را عهده‌دار شود. گرچه خود مايل به اين سفر نبود ولي با اصرار دوستان و تأكيد بر اين كه ماندن ايشان در تهران به صلاح نيست تصميم به هجرت گرفت. در مدت پنج سالي كه در آلمان به سر مي‌برد مسافرتهايي به عربستان، سوريه، تركيه، لبنان و برخي از كشورهاي اروپايي داشت. اين متفكر متعهد كه پيوسته در كار تبليغ دين و معرفي آن بود، در سال 1348 به ايران بازگشت و پس از مدت كوتاهي تصميم داشت به آلمان سفر كند كه از رفتنش جلوگيري كردند. زيرا رژيم از وجود وي هراس داشت و مي‌ترسيد مبادا وي در كشورهاي خارجي پرده از جنايتهايش بردارد و به تبليغات ضد حكومت استبدادي شاه و دستگاه طاغوت بپردازد. در آن دوران حساس دكتر بهشتي با همكاري شهيد دكتر باهنر در بخش برنامه‌ريزي كتابهاي درسي وزارت آموزش و پرورش به تهيه و تدوين كتاب تعليمات ديني براي مدارس اقدام كرد و از آن طريق فكر ديني و آشنايي با قرآن را وارد كتب درسي نمود و با اين كار اجازه نداد گرد غربت روي گرانبهاترين تحفه الهي بنشيند و نسل جوان را با فرهنگ غني و انسان‌ساز اسلام آشنا ساخت و به آنان آموخت كه پيمودن راه كمال در سايه عمل به دستورات دين و كتاب عظيم قرآن در همه عصرهاست.

شهيد بهشتي در انقلاب و با انقلاب اسلامي:

پس از آنكه انقلاب اسلامي گذرگاهها و فراز و نشيبهاي مهمي را پشت سر نهاد و با ريختن خون هزاران شهيد و جانباز به ثمر نشست و ديواره‌هاي استبداد فرو ريخت، حضرت امام خميني(ره) بنيانگذار كبير انقلاب در پاريس پايه‌هاي حكومتي اسلامي را طرح‌ريزي نمودند و بدين منظور شوراي انقلاب را تشكيل دادند تا بتوانند قوانين كشور را طبق موازين اسلام و قرآن پياده نمايند. يكي از نخستين اعضاي اين شورا دكتر بهشتي بود كه از طرف حضرت امام(ره) انتخاب شد. آيت‌الله دكتر بهشتي پس از مدتي به عنوان دبير شوراي انقلاب مسؤوليت پذيرفت. پس از آنكه مجلس خبرگان توسط نمايندگان منتخب مردم تشكيل شد، مهمترين وظيفه‌اي كه بر دوش داشت تدوين قانون اساسي بود. يكي ديگر از اقدامات مهم ايشان روشن كردن جايگاه ولايت در اين نظام مقدس بود. آيت‌الله بهشتي با دلايل و براهين مستند به مخالفين جواب داد و سرانجام اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان تصويب شد.

پس از استقرار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني(ره) مسؤوليت ديوان عالي كشور را(كه بالاترين مقام قضايي كشور است) در اسفند ماه سال1358 به دست با كفايت شهيد بهشتي سپرد تا براي اين تشكيلات حياتي كه نقش مهم و تعيين كننده‌اي در جامعه دارد، با درك و درايت والاي ايشان برنامه نوين و دقيق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج يابد.

حديث شهادت:

او مثل هميشه با تبسمي بر لب، قبل از غروب به دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي آمد و در جلسه اعضاي حزب شركت كرد. پس از پايان جلسه، آواي روح‌بخش اذان در دفتر طنين انداز شد. همه وضو گرفتند و براي نماز آماده شدند. نماز جماعت به امامت آيت‌الله شهيد بهشتي برپا شد و عده‌اي از وزيران و نمايندگان مجلس در آن شركت كردند.

مي‌گويند: «آن شب نماز جماعتش از همه شبها طولاني‌تر بود و اصرار اعضاي حزب هم بسيار بود كه مي‌خواهيم پشت سر تو نماز بگذاريم. نماز در حياط دفتر حزب اقامه شد. عكاسي آمد و عكس يادگاري گرفت و پس از نماز به سالن رفتند تا جلسه را پيرامون انتخاب آينده رياست جمهوري ادامه دهند. چون يك هفته از خلع بني‌صدر از مقام رياست جمهوري توسط مجلس شوراي اسلامي گذشته بود.

جلسه با قرائت قرآن فضايي ملكوتي به خود گرفت. پس از تلاوت قرآن كريم با سخنراني قافله سالار شهداي 7تير شروع شد. ساعت حدود نه و هفت دقيقه بود كه بمبي قوي كه توسط عمال منافقين از خدا بي‌خبر در سالن حزب تعبيه شده بود منفجر شد. ساختمان در هم ريخت و بر اثر آن شهيد آيت الله دكتر بهشتي و بيش از هفتاد يار باوفايش به درجه رفيع شهادت نايل آمدند و روحشان به ملكوت اعلي بال گشود و پيكر مطهرشان در گلزار شهداي بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت.

 

در فرازي از وصيتنامه اين سيد شهيدان كربلاي ايران آمده است:

«بيش از هر چيز به فروغ الهي كه در دل انسانهاست اهميت دهند و با ايمان به خداي يكتاي عليم، قدير، سميع، رحمان و پيروي از خاتم الانبياء و كتابش قرآن و از ائمه معصومين(ع) و اهتمام به ذكر و ياد خداي و نماز با حضور قلب، روزه عبادات و انفاق و ايثار و صدق و جهاد بي‌امان در اين راه و حضور پيگير در جماعت و انس با مردم، راه سعادت را به روي خود باز كنند.»

 


دوشنبه 13 دی 1389  2:27 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهداي حزب جمهوري

حضرت امام خميني (ره)
شهيد مهندس هادي اميني
شهيد عباس ابراهيميان
شهيد علي درخشان 
شهيد جواد سرافراز
شهيد حجة السلام علي اكبر اژه‌اي 
شهيد حسن بخشايش
شهيد علي اصغر آقا زماني
شهيد محمد خوش زبان
شهيد حسن اجاره دار 
شهيد سيد محمد موسوي فر
شهيد محمود بالاگر
شهيد محمد حسين محمدعيني
شهيد محسن مولائي
شهيد رضا ترابي
شهيد جواد مالكي
شهيد محمد پور ولي 
شهيد توحيد رزمجومين
شهيد حجة الاسلام حسن سعادتي
رهنمودهاي شهيد مظلوم آيت الله شهيد بهشتي به انجمنهاي اسلامي23 روز قبل از شهادت
پيام امام خميني (ره)
 
حضرت امام خميني (ره):
ملت ايران سرافراز است كه مرداني را به جامعه تقديم مي‌كند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين كرده بودند .
شهيد مهندس هادي اميني
شهيد مهندس هادي اميني در سال 1332در تهران متولد شد . تحصيلات عاليه خود را در رشته مهندسي مكانيك طي كرد و در رشته تاسيسات تخصص خود را گرفت . فعاليت سياسي خود را قبل از انقلاب شروع كرد .
كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي با عضويت در حزب جمهوري فعاليت خود را ادامه داد.
شهيد عباس ابراهيميان
او مظلومي است در كنار شهداي مظلوم فاجعه هفتم تير.
آثار خدمات او به اسلام و انقلاب را دركميته امداد امام خميني مي‌توان يافت .
فعاليت آن شهيد بزرگوار در حزب جمهوري و در روابط عمومي حزب تا لحظه شهادت ادامه داشت .
شهيد علي درخشان
در سال 1319 در تهران متولد شد . پس از تحصيلات ابتدائي و متوسطه در مبارزات ضد رژيم شركت نمود از مبارزين بسيار قديمي و مورد احترام و اعتماد عموم رزمندگان مسلمان بود .
عضو شورا و مسئول امور مالي حزب جمهوري اسلامي بود .
شهيد جواد سرافراز
در سال 1332 در تهران بدنيا آمد . سال 57 و در هنگامه انقلاب اسلامي درمبارزه
برعليه رژيم طاغوت كنار ملت بود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در حزب جمهوري
 اسلامي در حزب جمهوري اسلامي به فعاليت خود ادامه داد .
شهيد حجة السلام علي اكبر اژه‌اي
در سال 1331 در اصفهان بدنيا آمد . از سال 1344 با ورود به كانون علمي و تربيتي جهان اسلام به ارشاد جوانان پرداخت و چون كانون توسط ساواك بسته شد شهيد در مسجد امام علي (ع) دنباله فعاليت ‌هاي خود را از سر گرفت .
شهيد حسن بخشايش
در سال1336 در تهران بدنيا آمد .
سال 1355 وارد دانشكده علوم دانشگاه تبريز شد .
مبارزه خود را همگام با آغاز جنبش اسلامي به رهبري امام خميني و قيام مردم مسلمان تبريز آغاز كرد .
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي او يكي از بنيانگذاران كانون نهضت اسلامي تبريز بود و در لواي اين كانون فعاليت تبليغي خود را آغاز كرد .
مهر ماه 59 همكاري تشكيلاتي خود را با حزب جمهوري اسلامي آغاز و تا لحظه شهادت ادامه داد .
شهيد علي اصغر آقا زماني 
در سال 1331 در شهرستان نراق ديده به جهان گشود . فوق ليسانس خود را از دانشكده حسابداري شركت نفت اخذ كرد . پس از پيروزي انقلاب دركميته انقلاب اسلامي انجام وظيفه نمود و بعد از پيوستن به حزب جمهوري به سرپرستي واحد دانشجوئي منصوب شد .
شهيد محمد خوش زبان 
در سال 1340 در تهران بدنيا آمد از فعاليتهاي بعد از انقلاب اين شهيد عزيز عضويت در حزب جمهوري اسلامي‌(سرپرست منطقه – سرپرست تبليغات استان – سرگروه انتظامات نماز جمعه – سرگروه انتظامات راهپيمائيها ) را مي‌توان نام برد .
شهيد حسن اجاره دار
در سال 1329 در تهران بدنيا آمد . پس از پيروزي انقلاب اسلام در كميته انقلاب خدمت كرد .
عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود و در بخش دانش آموزي و هماهنگي حزب جمهوري استان تهران خدمت كرد .
شهيد سيد محمد موسوي فر
در سال 1337 در روستاي تقي‌آباد نيشابور ديده به جهان گشود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت‌هاي خود را در حزب جمهوري اسلامي ادامه داد و هنگام شهادت از ياران نزديك شهيد مظلوم بود .
شهيد محمود بالاگر
در سال 1338 در اراك بدنيا آمد . زندگي سياسي خود را در سال آخر دبيرستان با پخش اعلاميه‌هاي امام شروع كرد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به پيروي از فرمان رهبر – داوطلبانه به خدمت رفت و در سنگر سربازي مدافع آرمانهاي حضرت امام بود .
در لحظه شهادت در واحد سمعي و بصري حزب فعاليت داشت .
شهيد محمد حسين محمدعيني
در سال 1330 در شهرستان قم متولد شد .پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سازمان گسترش وزارت صنايع و معادن استخدام گرديد . آخرين سمتش مامور به خدمت در تداركات مجلس شوراي اسلامي بود .
شهيد محسن مولائي
در سال 1339 در تهران بدنيا آمد . فرزند خانواده‌اي مستضعف از جنوب شهر بود . در جريان انقلاب اسلامي مبارزاتش به اوج خود رسيد و همكاري مخلصانه با نيروهاي اسلامي داشت . ايشان از مؤسسين دفتر منطقه هشت حزب جمهوري بود .
آخرين سمت آن بزرگوار فعاليت در واحد دانش آموزي حزب جمهوري مركز بود .
 شهيد رضا ترابي 
در سال 1336 در تهران بدنيا آمد .
سال 58 فعاليت خود را در شاخه دانشجوئي حزب جمهوري اسلامي آغاز كرد.
هنگام شهادت مسئوليت قسمت تبليغات شاخه دانشجوئي حزب را به عهده داشت .
شهيد جواد مالكي
در سال 1331 در تهران متولد شد مبارزاتش را از سال 1350 كه وارد دانشگاه تربيت معلم شد آغاز كرد و در كنار شهيد دكتر مفتح در مسجد جاويد فعاليت مبارزاتي داشت پس از پيروزي انقلاب اسلامي به شوراي مركزي حزب دعوت شد و در اين سنگر تا لحظه شهادت باقي ماند .
مسأله هفتم تير حادثه‌يي فراموش نشدني در تاريخ انقلاب ماست و هنوز هم در دنياي سياست ورد سطح جهان ، هفتم تير قابل طرح و احتجاج است . در ماجراي هفتم تير ، دو گروه رسوا شدند :
گروه اول : كساني بودند كه ادعا مي‌كردند طرفدار مردم و خلق و انقلابند .
گروه دوم : قدرتهاي جهاني مدعي حقوق بشر و ضديت با تروريسم بودند .
شهيد محمد پور ولي
در سال 1335 در تهران بدنيا آمد .
او از اعضاي مؤسس انجمن اسلامي دانشگاه بود . بعد از پيروزي انقلاب شهيد پور ولي نخست در بخش سياسي و سپس به لحاظ درك اهميت كار روي دانش اموزان يكي از عناصر فعال بخش دانش‌ آموزي حزب جمهوري اسلامي گرديد .
شهيد حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ عبدالحسين اكبري مازندراني
در سال 1315 در شهرستان ساري متولد شد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان عضو هئيت 5 نفره كشاورزي تلاش پيگير داشت .
شهيد توحيد رزمجومين
 در سال 1330 در تهران متولد شد . در سال 56 در رشته صنايع (مكانيك ) ليسانس گرفت .
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآمد و در واحد كارگري فعاليت نمود .
شهيد حجة الاسلام حسن سعادتي 
در سال 1335 در نيشابور به دنيا آمد .
در تابستان 1358 به اردوي فرهنگي – عمراني حزب جمهوري اسلامي پيوست و
دردفتر مركزي حزب جمهوري در بخش شهرستانها به خدمت خود ادامه داد .
رهنمودهاي شهيد مظلوم آيت الله شهيد بهشتي به انجمنهاي اسلامي  23 روز قبل از شهادت
1- تكيه بر ايمان هر چه قوي تر به آرمانتان :
نگذاريد اين ايمان در شماها خداي نكرده پژمرده و ضعيف شود .
2- برنامه‌هاي عملي كه در‌آن تفوق ساختار اسلامي به چشم بخورد ، معلوم باشد كه اين فرد مسلمان از همطراز غير متعهدش در عمل سودمندتر است .
3- ارتباطاتتان را قوي كنيد : به كمك ارتباطات گسترده يك جمع بزرگتر بشويد .
4- جذب عناصر جديد درنيروهاي اسلامي . بايد كلامتان و رفتارتان چنان باشد كه سايرين را جذب كنيد . مبادا فكر كنيد به اينكه اينهايي كه با ما مخالف هستند ديگر كارشان خراب است . اينها در اثر ارشاد و معاشرت خوب مي‌شوند .
5- انضباط هر كار دسته جمعي انجام مي‌دهيد همراه باشد با انضباط تشكيلاتي . نظم ما بايد نظم الهي باشد . نظم سازنده .
6- شناسايي و كشف استعداد‌ها . شما بايد مديرهاي مؤمن و متعهد را هم كشف كنيد و هم بسازيد .
7- افزايش معلومات . مطالعاتتان بايد مطالعات اسلامي باشد . مطالعات فني هم بايد باشد . به طوري كه كارداني و كارايي فني شما رو به افزايش مستمر باشد  .
8- شيوه‌هاي صحيح برخورد با دشمن و مخالف را ياد بگيريد .
انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي در هفتم تير ماه 1360 كه منجر به شهادت مظلومانه آيت الله دكتر بهشتي و ديگر ياران فداكار انقلاب اسلامي شد چهره خبيث منافقين كوردل و مدعيان دروغين حقوق بشر را براي هميشه رسوا كرد .
پيام امام خميني (ره)
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بي‌گناه به عدد شهداي كربلا از دست داد . ملت ايران سرافراز است كه مرداني را به جامعه تقديم مي‌كند كه خود راوقف خدمت به اسلام و مسلمين كرده بودند و دشمنان خلق گروهي را شهيد نمودند كه براي مشورت در مصالح كشور گرد هم آمده بودند .
اينجانب بار ديگر اين ضايعه عظيم را به حضور بقية الله ارواحنا له الفداء و ملتهاي مظلوم جهان و ملت رزمنده ايران تبريك و تسليت عرض مي‌كنم . من به بازمندگان شريف و عزيزان شهدا درغم و سوگ شريك و رحمت واسعه خداوند رحمان را براي اين مظلومان و صبر و شكيبايي را براي بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم .
رحمت خدا و درود بي پايان ملت بر شهداي انقلاب از پانزده خرداد 42 تا 7 تير ماه 60 و سلام تحيت بر مظلومان جهان ومظلومان ايران در طول تاريخ.
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:27 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهداي قوه مجريه


شهيد موسي كلانتري وزير راه و ترابري 
شهيد دكتر محمود قندي وزير پست و تلگراف
شهيد دكتر محمد علي فياض بخش
شهيد دكتر حسن عباسپور وزير نيرو
شهيد عباس شاهوي معاون وزارت بازرگاني
شهيد حبيب الله مالكي فرماندار ايرانشهر
شهيد غلامعلي معتمدي معاون رفاه و تعاون وزارت كار
شهيد رواقي مدير عامل شركت فرش
شهيد علي اكبر سليمي جهرمي
مقام معظم رهبري 
شهيد مهندس حسين اكبري مدير عامل بانك كشاورزي
شهيد دكتر هاشم معيري 
شهيد مهدي امين زاده 
شهيد مهندس علي محمد مجيدي 
شهيد مهندس حاجيان مقدم
شهيد جواد سرحدي
شهيد مهندس محمود تفويضي زواره معاون وزارت راه و ترابري
شهيد حبيب اله مهمانچي
شهيد دكتر جواد اسدالله زاده معاون بازرگاني خارجي وزارت بازرگاني
شهيد سيد محمد پاك نژاد 
شهيد حجة الاسلام سيد كاظم موسوي معاون وزارت آموزش و پرورش
شهيد ايرج شهسواري معاون وزارت آموزش و پرورش
شهيد محمد صادق اسلامي معاون پارلماني و هماهنگي وزارت بازرگاني 
حضرت امام خميني (ره):
اكنون اسلام به اين شهيدان افتخار مي‌كند و با سرافرازي همه مردم را دعوت به پايداري مي‌نمايد .
شهيد موسي كلانتري وزير راه و ترابري
در سال 1327 در مرند متولد شد . در رشته راه و ساختمان موفق به اخذ فوق ليسانس گرديد .
با گسترش مبارزات مردم در سال 57 كار خود را رها كرد و در عمليات مسلحانه عليه رژيم شركت نمود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان پاسدار در كميته به حراست از انقلاب اسلامي پرداخت . در سال 58 جهت فعال كردن اداره راه خوزستان به آن منطقه رفت سپس به همين منظور به آذربايجان غربي اعزام شد . از سوي شوراي انقلاب به سمت وزير راه و ترابري منصوب و تا هنگام شهادت در اين پست به انجام وظيفه و خدمت به انقلاب اسلامي مشغول بود .
شهيد دكتر محمود قندي وزير پست و تلگراف
در سال 1323 در تهران متولد شد . دكتراي خود را در رشته مهندسي برق و الكترونيك با بالاترين نمره دانشگاهي اخذ كرد ، يكي از موسسين انجمنهاي اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا بود .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به سمت رياست دانشكده مخابرات و سپس از طرف شوراي انقلاب به وزارت پست و تلگراف منصوب شد .
شهيد دكتر محمد علي فياض بخش
وزير و سرپرست سازمان بهزيستي كشور
در سال 1316 در تهران بدنيا آمد. در خانواده‌اي مذهبي و خير تربيت شد .
قبل از 17 شهريور خونين كمكهاي اوليه پزشكي را در منزل و بطور پنهاني به انقلابيون مسلمان آموزش مي‌داد.
در آبان 58 با كمك امدادگران كميته ، آسايشگاه معلولين انقلاب دروس را تاسيس كرد
بعد از انقلاب اسلامي كار دولتي را بخاطر پايبندي به اعتقادات ديني و انقلابي پذيرفت و مدير كل توانبخشي وزارت بهداري شد.
يكي از سه نفر معتمدين پزشكي گروه رابط با ستاد 7 نفري منتخب امام در انقلاب فرهنگي بود .
در شاخه پزشكان حزب جمهوري اسلامي فعاليت داشت .
شهيد دكتر حسن عباسپور وزير نيرو
درسال 1323 در تهران متولد شد .
فوق ليسانس خود را در رشته الكترومكانيك از دانشكده فني تهران و دكترا در رشته برنامه‌ريزي و مديريت سيستمهاي انرژي از دانشگاه لندن اخذ نمود .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در تاريخ 1/9/58 توسط شوراي انقلاب بسمت وزير نيرو منصوب گرديد .
شهيد دكتر حسن عضدي 
معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالي
در سال 1325 در شهر رشت بدنيا آمد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در دانشگاه گيلان به تدريس پرداخت .
 پس از ادغام دانشگاهها به سرپرستي مجتمع دانشگاهي ادبيات و علوم انساني منصوب شد و در كميته‌هاي مختلف ستاد انقلاب فرهنگي فعاليت داشت .
مسئوليت شهيد در هنگام شهادت معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالي و رئيس سازمان امور دانشجويان و سازمان سنجش آموزش بود .
شهيد عباس شاهوي معاون وزارت بازرگاني
در سال 1332 در تهران بدنيا آمد . فوق ليسانس مديريت بازرگاني را ازيكي از دانشگاههاي آمريكا گرفت . پس از پيروزي انقلاب در سنگرهاي مختلف خدمت كرد ، در لحظه شهادت معاون وزارت بازرگاني كابينه شهيد رجائي را بر عهده داشت .
شهيد حبيب الله مالكي فرماندار ايرانشهر
در سال 1334 در تهران متولد شد . خانواده مذهبي اصيل او در محله معروف و قديمي بازارچه نايب السلطنه سكونت داشتند . آن شهيد بزرگوار در برگزاري نماز عيد فطر قيطريه نقش موثري داشت .
در جريان انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي ور در انتخابات رياست جمهوري فعاليت گسترده‌اي از خود نشان داد ، شش ماه قبل از شهادت به سمت فرمانداري ايرانشهر منصوب گرديد و تا لحظه شهادت در اين پست خدمت كرد .
شهيد غلامعلي معتمدي معاون رفاه و تعاون وزارت كار
در سال 1327 در شهر شيراز به دنيا آمد در پست معاونت امور رفاهي وزارت كار انجام وظيفه مي‌كرد .
شهيد رواقي مدير عامل شركت فرش 
در سال 1328 در شهر مقدس مشهد متولد شد .
در سال 1349 وارد مدرسه عالي بازرگاني گرديد .
فوق ليسانس مديريت و بازرگاني را ازدانشگاه ايالتي ادموند آمريكا گرفت .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان عضو هيئت مديره و سپس مدير عامل شركت فرش ايران انتخاب و تا لحظه شهادت در اين سمت خدمت كرد .
شهيد علي اكبر سليمي جهرمي 
دبير كل سازمان امور اداري و استخدامي
در سال 1317 در جهرم بدنيا آمد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سمتهاي مدير كل آموزش و پرورش تهران – معاون آموزش و پرورش و رياست سازمان پژوهش و برنامه ريزي انجام وظيفه نمود و قبل از شهادت سمتش دبير كل سازمان امور اداري و استخدامي كشور بود .
مقام معظم رهبري :
بهشتي واقعاً يك انسان برجسته‌اي بود در همه ابعاد
شهيد علي اكبر فلاح شورشياني
او در سال 1319 در قزوين ديده به جهان گشود . در تهران موفق به اخذ ديپلم تاسيسات شد .
شهيد مهندس حسين اكبري مدير عامل بانك كشاورزي
 در سال 1323 در تهران متولد شد .از دانشگاه تهران در رشته دامپروري فارغ التحصيل شد و به استخدام بانك تعاون كشاورزي درآمد .
در فروردين 1360 به سمت مدير عامل بانك كشاورزي انتخاب گرديد .
شهيد دكتر هاشم معيري
معاون امور درماني وزارت بهداري
در سال 1309 در تبريز ديده به جهان گشود .
از دانشگاه تبريز دكتراي پزشكي و از دانشگاه تهران تخصص در رشته جراحي عمومي را اخذ كرد .
 در سال 1358 بسمت مدير عامل سازمان منطقه‌اي بهداري استان تهران و سپس رئيس هيئت مديره و مدير عامل سازمان تامين اجتماعي منصوب شد. آخرين سمت آن بزرگوار معاونت امور درماني وزارت بهداري بود .
 شهيد مهدي امين زاده
معاون بازرگاني داخلي وزارت بازرگاني
در سال 1328 در تهران متولد شد .
تحصيلات خود را در رشته برنامه ريزي اقتصاد تا مرحله‌ي دكترا دنبال كرد . او پس از پيروزي انقلاب از بهمن ماه 1358 تا لحظه شهادت در سمت معاونت بازرگاني داخلي فعاليت نمود تنگناهاي اقتصادي كشور نمود .
شهيد مهندس علي محمد مجيدي
مشاور عمراني وزارت كشور
در دي ماه 1325 ديده به جهان گشود . در سال 1349 مهندسي راه و ساختمان را از دانشگاه تهران دريافت كرد .
در ارديبهشت سال 1360 بسمت مشاور عمراني وزارت كشور انتخاب گرديد .
 شهيد مهندس حاجيان مقدم
در سال 1333 در تهران متولد شد . در رشته مديريت اقتصاد ادامه تحصيل داد و در رشته مديريت مهندسي ليسانس خود را از آمريكا اخذ نمود .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئول آموزش و احد مهندسي حزب جمهوري بود كه در همين سمت به شهادت رسيد . 
شهيد جواد سرحدي 
مدير عامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا
در سال 1317 درسنقر از شهرهاي استان كرمانشاه ديده به جهان گشود .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئول بخش دانشجوئي كنسولگري ايران در هوستون و سپس امين دولت جمهوري اسلامي در آنجا گرديد .
طي حكمي از سوي نخست وزير شهيد رجائي به سمت مدير عامل سازمان تعاون شهر و روستا منصوب گرديد تا لحظه شهادت در اين سمت خدمت كرد .
شهيد مهندس محمود تفويضي زواره معاون وزارت راه و ترابري
در سال 1326 در تهران متولد شد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي به خدمت وزارت راه و ترابري درآمد و در استان خوزستان به انجام وظيفه پرداخت .
از دي ماه سال 58 لحظه شهادت به سمت معاونت وزارت راه و ترابري در امور استانها خدمت نمود .
شهيد حبيب اله مهمانچي
معاون امور پارلماني و هماهنگي وزارت كار در مرداد ماه 1329 در تهران متولد شد .
در خانواده‌اي مذهبي و متعهد به اسلام تربيت يافت .
فوق ليسانس خود را در رشته مديريت بازرگاني از آمريكا اخذ كرد .
پس از تشكيل دولت مكتبي شهيد رجائي به معاونت پارلماني و هماهنگي وزارت كار منصوب گرديد.
شهيد دكتر جواد اسدالله زاده معاون بازرگاني خارجي وزارت بازرگاني
در سال 1329 در مشهد بدنيا آمد. در كسب علم بسيار كوشا بود به گونه‌اي كه تحصيلات خود را تا مرحله ليسانس و دكتراي مديريت در آمريكا دنبال كرد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت خود را با حزب جمهوري اسلامي مشهد
آغاز كرد.
 شهيد سيد محمد پاك نژاد
عضو هيئت مديره مركز چوب و كاغذ
در سال 1318 در يزد متولد شد . اجدادش همه از علمای طراز اول شهر يزد بودند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان عضو هئيت مديره مركز چوب و كاغذ خدمات ارزنده‌اي را انجام داد .
شهيد حجة الاسلام سيد كاظم موسوي معاون وزارت آموزش و پرورش
درسال 1314 در حسين آباد ميامي از توابع شاهرود بدنيا آمد . آموزش علوم اسلامي را از اوان كودكي زير نظر پدرش بزرگش كه روحاني بود آغاز كرد در 13 سالگي براي ادامه تحصيلات به حوزه علميه مشهد رفت .
آخرين سمت ايشان قبل از شهادت معاونت پژوهشي وزارت آموزش و پرورش بود .
شهيد ايرج شهسواري معاون وزارت آموزش و پرورش
تولدش در سال 1325 در شهرستان بيجار بود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در شهريور 58 معاون آموزشي منطقه 12 تهران و سپس رئيس منطقه 13 گرديد قبل از شهادت معاون اداري و مالي وزارت آموزش و پرورش بود .
شهيد محمد صادق اسلامي معاون پارلماني و هماهنگي وزارت بازرگاني 
در سال 1311 در تهران متولد شد. وي نخستين كسي بود كه در دو سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در صحن حضرت عبدالعظيم طي يك سخنراني رسماً از رهبر به عنوان امام خميني ياد كرد .
به هنگام ورود امام از مسئولين انتظامات كميته استقبال بود و اين مسئوليت در اقامتگاه امام نيز به عهده ايشان گذاشته شد .
تا لحظه شهادت از اعضاي كادر مركزي حزب جمهوري اسلامي و نيز مسئول واحد اصناف حزب بود .
انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي در هفتم تير ماه 1360 كه منجر به شهادت مظلومانه آيت الله دكتر بهشتي و ديگر ياران فداكار انقلاب اسلامي شد . چهره خبيث منافقين كوردل و مدعيان دروغين حقوق بشر را براي هميشه رسوا كرد .

 


دوشنبه 13 دی 1389  2:27 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : شهيد دكتر محمدعلي فياض بخش


 شهيد دكتر محمدعلي فياض بخش وزير مشاور و سرپرست سازمان بهزيستي كشور

شهيد فياض بخش در سال 1316 در محله بازار آهنگرهاي تهران و در خانواده اي مذهبي و خير به دنيا آمد . تحصيلات ابتدايي را در مدرسه خسروي هفت تن بازار و دوره متوسطه را در دبيرستان مروي به پايان رساند كه در تمام طول تحصيل شاگرد ممتاز بود . در همان زمان دروس قديمي ، جامع المقدمات و ادبيات عربي را نزد يكي از طلاب تهران فراگرفت كه اين آموزش تا اواسط دوران دانشگاه ادامه يافت و خود را به مفهوم واقعي وقف مستضعفين جامعه نمود .

تعليمات اسلامي و مكتبي ، از ايشان فردي مومن و مسلمان ساخت كه در تمام طول زندگي خود هيچ گاه از اشاعه فرهنگ اسلامي غافل نبود و حتي بيماران قديمي ايشان كه از ناحيه تفرش و رودبار كه شهيد خدمت سربازيش را در آنجا گذراند و يا سقز و سبزوار و دهات كردستان ، هنوز به مطب او مراجعه مي كردند خاطرات زيادي از مساجد و آب انبارها و حمام هايي كه ايشان باني خيرش بوده اند ، دارند .

پس از اخذ تخصص در رشته جراحي ، به مدت 4 سال به طور رايگان در بيمارستان كمك شماره 3 وابسته به دانشگاه به جراحي و طبابت بيماران نيازمند مشغول بودند .

 آغاز فعاليتها

در سال 1345 با همكاري بعضي دوستان همفكر از جمله شهيد دكتر سيد محمد باقر لواساني كلينيك سلمان فارسي را در دروازه شميران داير نمودند .

قبل از جمعه سياه و 17 شهريور آموزش كمكهاي اوليه پزشكي را براي كمك به مجروحين و معلولين انقلاب در كلينيك  و در منزل به طور پنهاني شروع كرد كه اين برنامه بعداً در حسينيه محلاتيها مركزيت پيدا كرد و هم اكنون در سطح وسيعي و در سراسر كشور با همكاري وزارت بهداري ادامه دارد .

مجروحين حوادث جمعه خونين شاهدان خوبي هستند بر تلاش شهيد فياض بخش كه حتي با قيچي خياطي و كمترين وسيله به جراحي و درمان تيرخوردگان و مجروحين مي پرداخت و سر از پا نشناخته در خدمت پيروزي انقلاب بود .

حدود آبان 58 با كمك امدادگران دوره ديده كميته آسايشگاه معلولين انقلاب دروس را تأسيس كردند  و در هنگام عزيمت امام از پاريس جزو پزشكان معتمد مدرسه علوي بودند . تا سال 1358 كار دولتي را به صورت استخدام نپذيرفت ولي در اين سال با سابقه هايي كه در مورد معلولين انقلاب داشتند به عنوان مدير كل توانبخشي در وزارت بهداري مشغول به كار شدند .

بعد از آشنايي با پراكندگي سازمانهاي رفاهي ـ توانبخشي كشور و عدم هماهنگي و كارآيي برنامه آنها ، با كمك و همفكري شهيد سيد محمد باقر لواساني و تني چند از همفكران لايحه سازمان بهزيستي كشور را به شوراي انقلاب پيشنهاد و با پيگيري شبانه روزي بالاخره با الطاف الهي اين سازمان را به وجود آوردند و تمام يك سال گذشته را هم به طور شبانه روزي به كار سازماندهي تشكيلات و بودجه و برنامه ريزي سازمان پرداختند تا آنجا كه در حال حاضر سازمان بهزيستي كشور به عنوان ارگاني دولتي مردمي كه صرفاً در خدمت مجروحين و معلولين جامعه است در حال گسترش فعاليتهاي رفاهي ـ توانبخشي است .

شهيد دكتر فياض بخش با مطالعه اي دقيق به اين نتيجه رسيده بود كه رسيدگي به بيش از 4 ميليون معلول و محروم جامعه ايران و حمايت از محرومان جهان امر عادي نيست كه دولت به تنهايي قادر به انجام آن باشد ، بر اين اساس در تنظيم لايحه تشكيل سازمان نيز مشاركت كامل مردم را در نظر گرفته بود و همواره توصيه و سفارش مي نمود كه به داوطلبين اهميت بدهيد و اگر متوجه مي شد كه داوطلبي اعلام آمادگي نموده ولي از او استفاده كامل نشده مي رنجيد و سئوال مي كرد چه بايد كرد ؟

او خود را نماينده  معلولين و محرومين مي دانست و در هيئت دولت و مجلس شوراي اسلامي و انقلاب فرهنگي و ديگر مجامع و حتي در جلسات خانوادگي به شرح موقعيت و وضعيت معلولين و مجروحين پرداخته و از حقوق آنان دفاع و امكانات موجود را براي ولايت و توانبخشي آنان بسيج مي نمود و همواره مي گفت معلولين و محرومين براي اين مرا وزير كردند كه بتوانم در اين مجالس شركت نموده صداي آنان را به ديگران برسانم .

 يادبودهاي ارزنده ديگر 

شهيد فياض بخش يادبودهاي ارزنده ديگري هم از خدمات اسلامي خود براي امت اسلام دارند و از آن جمله است كميته امدادگران امام خميني كه هم اكنون متجاوز از ده هزار عضو در سراسر ايران دارد .

شهيد فياض بخش اعتقاد كامل به ولايت فقيه داشت و ديگران را در اين مورد آموزش مي داد و پيوسته آرزو مي كرد كه جزء خدمتگزاران امام زمان حضرت مهدي (عج) محسوب گردد .

شهيد فياض بخش يكي از سه نفر معتمدين پزشكي گروه رابط با ستاد 7 نفري منتخب امام در انقلاب فرهنگي بودند و در شاخه پزشكان حزب جمهوري اسلامي ايران فعاليت داشت .

از شهيد فياض بخش 4 فرزند براي امت شهيد پرور به يادگار مانده كه زينب گونه نداي مظلوميت و اطاعت از ولايت فقيه آن شهيد را تكرار كنند و يادگار ديگر دكتر فياض بخش دهها خانواده هاي بي سرپرستي است كه از ساليان قبل او نان آورشان بود و اينك … آنها نيز ادامه دهندگان راه سرخش خواهند بود .

آخرين برنامه هاي دكتر فياض بخش كه با شهادت مظلومانه اش به دست مزدوران امپرياليسم ناتمام ماند اجراي كامل طرح كمك به روستانشينان بالاي 60 سال ( برنامه پيشنهادي برادر رجايي نخست وزير ) ، ايجاد مراكز دست و پا سازي در 10 استان كشور ، هرچه مردمي تر كردن سازمان و مهمتر از همه … كه بزرگترين افتخار دوران خدمت شهيد به شمار مي رفت ، اجراي فتواي حضرت امام خميني مبني بر اجازه مصرف وجوهات شرعيه در سازمان بهزيستي كشور زير نظر حضرت آيت الله مهدوي كني نماينده حضرت امام در سازمان به منظور ارائه خدمات بازتواني معلولين تجديد تربيت منحرفين اجتماعي و سرپرستي از ايتام و خانواده هاي نيازمند به طور گسترده در سراسر كشور و به خصوص در روستاها بود .

3 روز قبل از شهادت در جلسه مديران ستادي بهزيستي خطاب به مديران اظهار داشت ،‌در تشكيلات به جاي فرد بايد سيستم كار كند و سعي كنيد نيروهايي را كه احتياج داريد بسازيد و سيستمي بسازيد كه اگر يك نفر نبود ديگري بجاي او بتواند خدمت كند . من اگر انشاالله ترور شدم سازمان از هم پاشيده نشود سعي كنيد آدم بسازيد و آدم تربيت كنيد كه تشكيلات به فرد متكي نباشد ، به اين مسئله بيشتر فكر كنيد . ولي سر انجام در هفتم تير ماه 60 در حزب جمهوري به شهادت رسيد.

انشاالله كه خداوند سبحان آن شايستگي و لياقت رابه بازماندگان آن شهيد و كاركنان بهزيستي كشور عنايت فرمايد كه ادامه دهنده راه شهيد فياض بخش باشند .

دكتر فياض بخش سرپرست سازماني بود كه حمايت از ميليونها معلول را به عهده داشت .

سازمان بهزيستي از زماني كه به عنوان نهادي مستقل شروع به كار كرد سرپرستي جز دكتر فياض بخش را به ياد نمي آورد . يكي از كساني كه اصرار بر لزوم جدايي بهزيستي از وزارت بهداري داشت ، شهيد فياض بخش بود كه بعد از جدايي اين سازمان از وزارت بهداري به عنوان سرپرست آن مشغول به كار شد و اكنون سازمان بهزيستي خود را بي سرپرست و محروم حس مي كند چرا كه اكنون جاي دكتر فياض بخش و شهيد ديگر عباس ارشاد خالي است .

سازمان بهزيستي سازمان نوپايي است با مسئوليت سنگين ، ارائه تأمين اجتماعي به ميليونها معلول جسمي و ذهني ، سازمان بهزيستي در تاريخ 24/4/59 از وزارت بهداري جدا شد و از تاريخ 28/4/59 كار خود را مستقلاً آغاز كرد و بلافاصله مطالعه و بررسي كارشناسان و متخصصان اين سازمان براي توسعه و گسترش مراكز بهزيستي كشور آغاز شد . اين سازمان در بدو شروع كار با مشكلات زيادي از جمله تحت پوشش قرار دادن 4 ميليون معلول محروم و بي سرپرست ، مشكلات اداري و استخدامي و ساير مشكلات كشور مانند محاصره اقتصادي ، جنگ ، … درگير بوده است . سازمان بهزيستي وظيفه دارد تمام معلولان ، بي سرپرستان ، مستمندان ، سالمندان و تمام كساني كه درمانده و بينوا هستند را تحت پوشش قرار دهد . اولين سرپرست اين سازمان دكتر فياض بخش بود كه با فعاليتهاي شبانه روزي خود سروساماني به وضع داخلي اين سازمان داد و طرحها و برنامه هاي زيادي را براي تأمين خدمات اجتماعي به تمام محرومان كشور ارائه كرد كه از اين طرحها قسمتي اجرا شده و يا در حال گذراندن مراحل اجرا بود . مشكلات اداره مهدكودكها ، شبانه روزيهاي كودكان بي سرپرست و آسايشگاههاي معلولان جسمي وذهني بسيار زياد بود و سازمان بهزيستي در انجام وظيفه خود مي بايست با رفع مشكلات اين مراكز نگهداري و توانبخشي به معلولان ، تداوم كار آنان را تضمين و تجهيزات و تأسيسات خود را گسترش دهد . سازمان بهزيستي بعد از حل اين مشكلات حوزه فعاليت خود را وسيع تر كرده و معلولان جنگ و رسيدگي به وضع اردوگاهها و جنگزدگان را نيز در برنامه كار خود قرار مي دهد . توانبخشي به معلولان ذهني و جسمي ، فيزيوتراپي و تأمين دست و پاي مصنوعي از ديگر وظايف اين سازمان است كه اين سازمان سعي دارد با گسترش مراكز تهيه دست و پاي مصنوعي نياز معلولان كشور را از اين طريق برطرف كند . و باز به دليل نوپابودن سازمان بهزيستي ، آمار دقيقي از فعاليتهاي اين سازمان در دست نيست و قرار است آمار جديد تا مدتي ديگر منتشر شود . اما در رأس اقدامات انجام شده از تيرماه تا دي ماه سال 59 كارهاي مهمي انجام شده است كه به اختصار دراينجا آورده مي شود . سازمان بهزيستي در مدت 6 ماه مركز آموزش معلولان توانبخشي دكتر شريعتي را احداث و مورد بهره برداري قرار داده است كه در اين مركز دختران عقب مانده جسمي حرفه آموزي مي شوند . همچنين دهكده توانبخشي قصر فيروزه براي آموزش حٍرف مختلف براي پسران تجهيز شد و مورد استفاده قرار گرفته است . تجهيز و احداث مركز جديدي در كهريزك براي معلولين جنگ نيز يكي ديگر از اقدامات سازمان بهزيستي است كه اين مركز مجهزترين مركز فيزيوتراپي در خاورميانه است . سازمان بهزيستي 2 مركز ستادي دارد كه يكي را به دانشكده توانبخشي و يكي ديگر را براي نگهداري كودكان عقب مانده ذهني اختصاص داده است كه از اين راه ماهانه 250 هزار تومان براي سازمان صرفه جويي شده است . يكي ديگر از اقدامات موثر سازمان بهزيستي اجراي بيش از 75 طرح عمراني و ساختماني براي مراكز معلولين ، مركز رفاه و سراي سالمندان در شهرهاي مختلف ايران است كه اين پروژه ها اعتباري در حدود 10 ميليارد ريال دارد و تا كنون 95 درصد اين پروژه ها به اتمام رسيده و مورد بهره برداري قرار گرفته است و بقيه بيش از 50 درصد كارهاي ساختماني اش به پايان رسيده است .


دوشنبه 13 دی 1389  2:30 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : عباسعلي ناطق نوري


    

 زندگينامه شهيد عباسعلي ناطق نوري

 نماينده مردم نور

   بسم ا لله الرحمن الرحيم

«و لا تقولو المن في سبيل الله اموات بل احياء‌  ولكن لا تشعرون »

  شهيد عباسعلي ناطق نوري در پنجم مرداد ماه 1341 در شهر نور پا به عرصة گيتي گذاشت ودر سال 1320 يعنــي سا لي  كه ايران دستخوش تجاوزات ابر قدرتهاي شرق و غرب بود ‚ واردب دبستان شد. تحصيلات ابتدائي را بسرعت گذراند ولي بعللي مجبور به ترك تحصيل گرديد وبهمين جهت به مكانيكي روي آورد و مدت مديدي از عمــــــــر پرثمرش را در اين كار گذراند . از آنجا كه علاقه به مطالعه ازمدرسه و كلاس نيز ميسر است ‚ لذا با وجود كار زيـاد و پر زحمت به فراگيري علم ‚‌مخصوصا” دروس مذهبي و تحقيق در اديان اسلام پرداخت . با كوشش پي گير و مـداوم بزودي توانست سخنران و مدرس قرآن بشود . او آنچه را كه از مطالعه و درس آموخته بود ‚ با روشهاي ســــــاده و عاميانه براي مردم و مخصوصا” كودكان و جوانان تشريح نموده و آنان را بمذهب و دروس اسلامي علاقمند مي نمود.

     البته موفقيت شهيد ناطق نوري را مي توان نشانه هايي از توفيق و تأييدات خداوند تبارك و تعالي دانست . گرچه در اثر كار زياد خسته مي شد ولي براي جلب رضاي پروردگار گاه در محلهاي دور افتاده جلساتي كه تشكيل مـــي داد‚ تدريس  مي كرد و يا سخنراني مي نمود .

     او بسيار زحمت ميكشيد و كم استراحت مي كرد ‚ گاه در شبانه روز فقط 3 ساعت استراحت مي نمود و بقيـه را روز و شب به مطالعه و تدريس مي گذراند و حتي با گروههاي غير اسلامي نيز بحث مي كرد .

     شهيد ناطق نوري در گروههاي اسلامي نظير هيئت مؤتلفه  اسلامي كه تحت فرمان رهبر و زير نظر استاد شهيـــــد مطهري و شهيد مظلوم بهشتي اداره مي شد ‚ فعاليت مي نمود . اين شهيد و برادرش احمد در گروه فوق ‚ در شبكه هاي ده نفري آن ‚‌نقش مهمي داشتند . بعد از قتل حسنعلي منصور كه گروهي از هيئت مؤتلفه دستگير شدنــــد ‚ شهيد عباس با تشكيل جلسات به روشنگري پرداخت و با اين وسيله پرده از روي جنايات پهلوي بر مي داشـــــت و بهمين سبب از همان سالها تحت تعقيب سا واك بود كه از سخنراني و جلساتش جلو گيري مي نمودند و او مجبــور مي شد ‌كه با نام مستعار سخنراني كند . عاقبت ساواك دستور دستگيري او را صادر كرد و شهيد زنداني گرديد . جواناني را كه تربيت كرده بود ‚‌هسته هاي گروهي بنام فدايي اسلام را تشكيل دادند كه در ارتباط با روحانيت و بـــا همكاري گروه فجر اسلام به انتشار اعلاميه و فعاليتهاي ديگر ضد رژيم مي پرداختند.

     در سال 57 گروه شناسايي شد و به يكي از مخفي گاههاو منزل شهيد توسط ساواك حمله شد و در اين حمله عـده اي از اين گروه همراه با فرزند شهيد ناطق نوري دستگير شدند كه تا زمان بختيار در زندان رژيم بسر مي بردنـد و او موفق به فرار شد .

     رژيم كه از دستگيري او نا اميد شده بود ‚ دستور ترور او را داد ‚‌باين معني كه مأموران هر جا او را يافتند حـــــــق داشتند ايشان را به قتل برسانند .

     از آنجا كه خواست خدا شايد اين بود كه از وجود اين مبارز در راه اعتلاي حق و برقراري جمهوري اسلامي استفــاده شود مكر و حيله پهلوي نقش بر آب شد .

     همزمان با انتخابات سراسر كشور در شهرستان نور ‚‌كانديداي نمايندگي مجلس شد و با 67% آراء‌ مردم اين شهر بـه نمايندگي انتخاب و راهي مجلس شد . در اين سنگر مبارزه ‚ همراه دوستان و همفكران خود در هفتم تير ماه بـــــا جمعي از بهترين ياران امت و امام به فيض شهادت نائل آمد و به لقاء‌ا لله شتافت ‚ براستي كه شهـــادت آرزوي او و همه مردان خداست .

 شربت شهادت گوارايش باد و راهش پر رهرو .                                    

 

 

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:30 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه دولتمردان شهید

عنوان : توحيد رزم جومين


زندگينامه
مبارزات و فعاليتها
شهادت
توحيد رزم جومين
(1360-1330)
شهيد توحيد رزم جو مين فرزند محمد جعفر و مادرش طيبه در سال 1330 در تهران در خانواده اي معتقد به مباني اسلام به دنيا آمد دوران تحصيل را در دبيرستان مروي در رشته رياضي در خرداد ماه 1350 به پايان رسانيد او متاهل و با توران داعي ازدواج كرده بود .وي پس از پايان مقطع كارشناسي در رشته مكانيك در سمت مدير توليد كارخانه ساراول و نيز به عنوان عضو هيات مديره كفش ملي مشغول به خدمت بود سپس فوق ديپلم مكانيك را در خرداد ماه 1353 از انستيتو تكنولوژي تهران  گرفت و تحصيلات ليسانس خود را در رشته مكانيك از تك نيكوم تهران گرفت فردي بود مصمم و قاطع و مخالف با روشهاي سازش كارانه با كفر جهاني از زمانيكه با آشنا شديم او را هميشه جوشان  و پر تحرك ميديدم لحظه اي آرام نبود هيچگاه به خود فكرنميكرد و همه اش به فكر انقلاب و آينده آن بود.
 مبارزات خود را از اوان جواني عليه رژيم فاسد پهلوي آغازكرد و همراه ديگران مانند هادي غفاري و صلواتي و مجيد شريف واقعي يك شبكه زير زميني مبارزاتي تشكيل داد و در نتيجه فعاليت ضد رژيم طاغوت به زندان دژخيمان پهلوي افتاد اما شكنجه هاي وحشتناك رژيم هرگز نتوانست روحيه پولادين او را تحت تاثير قرار دهد و لذا هرچه شكنجه گران او را بيشتر زير ضربات خردكننده خود قرار دادند مانند هم سلولش (مبارز هادي غفاري) كمتر موفق شدند و آرزوي او رفتن گروه مبارزاتي او را به گور بردند وي پس از سپري شدن دوران زندان به مبارزه بي امان خود عليه رژيم طاغوت ادامه داد تا اينكه تحصيل خو درا در رشته مهندسي مكانيك به پايان رساند سپس دوره اجباري سربازي را با درجه سرباز صفر ( به جاي افسر وظيفه بودن ) به خاطر عقايدش آغاز ميكند در اواخر دوره سربازي و ياران رژيم طاغوتي بود كه به فرمان امام سربازان هم دوره خود را به فرار تشويق كرده  و خود نيز فرار ميكند و همراه ساير ملت مسلمان ايران به فعاليت ميپردازد. او حتي از وقت استراحت به نفع خود بهره نميبرد سعي ميكرد اگر كاري باقي مانده باشد آنرا انجام رساند ولي او هيچگاه آرام نداشت ،با هر كس ( چه دوست و چه دشمن ) برخورد انساني داشت به همين خاطر ايدئولوژي به ميان آمد همه چيز را فداي عقيده و فكرش ميكرد اصلا اسم و فاميل اين عزيز شهيد بر اين شهادت ميدهد كه او فردي ناآرام است هميشه چون  شير ميغريد و هر جا كه ميرفت حركت ايجادميكرد كه كاركنند و بيشتر كار كنند ، دو نمونه بارزش را كه خود شاهد آن بودم. كارخانه سار اول و گروه صنعتي ملي است او به هر كدام از اين دو جا كه رفت دو كار مهم انجام داد اول آنكه دست خائنين را كوتاه و ناآگاهان  را آگاه ميكرد .
دوم ميزان توليد حداقل دو برابر شد به افرادي آموخت كه براي كي و چه بايد خوب كار كرد .اين برادر آنقدر شجاع پر استقامت و مطمئن به عقيده اش بو دكه در اوايل آمدنش به گروه خود فروخته منحرف گروهكهايي كه در گروه صنعتي ملي به مقدار خيلي زياد رشد كرده بودند همراه تني چند از اعضا هيات مديره به گروهان گرفته شد كه در اين حال برادر شهيدمان با روحيه بسيار عالي خود را از اين امر خوشحال نشان ميداد وبا خواندن دعا و نيايش با صداي بلند اعصاب زندانيانش را خرد ميكرد و اين رفتار باعث گردي مخالفينش دست و پاي خود را گم كنند و نتوانند به نتيجه اعمال كثيف خود برسند . به هرحال اين برادر شهيدمان نمونمه‌اي از ايثار و فداكاري و اعتقادبود .
خداوند روحش را شاد فرمايد.
او در حادثه هفتم تير در دفتر حزب جمهوري اسلامي در تهران بر اثر انفجار بمب كارگذاشته شده توسط عناصر ضد انقلاب ترور شد و به شهادت رسيد .مزار پاكش در گلزار بهشت زهراي تهران واقع است .ازاو يك پسر به نام حامد و يك دختر به نام مريم به يادگار مانده اند همچنين از وي يك برگ زندگينامه موجود مي باشد .برادر وي به نام مرتضي رزم جومين شهيد ديگر خانواده است .
 
 
 
 


دوشنبه 13 دی 1389  2:30 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها