0

انجیل برنابا

 
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

مقدّمهء انجیل برنابا

(1)پيغمبر تازه اي كه فرستاده ي خداست بسوي جهان،بحسب روايت برنابا فرستاده ي او.

(2) برنابا ،فرستاده ي يسوع ناصري مسمي به مسيح آرزو مي كند ازبراي همه ي ساكنين زمين اسلام تسليه را.

(3)اي عزيز!بدرستي كه خداي بزرگ عجيب تفقد نموده است ما را در اين روزهاي پسين به پيغمبر خود يسوع مسيح،به رحمت بزرگ از براي تعليم؛وآياتي كه گرفته است آنهارا شيطان وسيله ي گمراه نمودن بسياري را به دعوي پرهيزگاري،

(4)كه بشارت دهندگانند به تعليمي كه سخت كفر است

(5)خوانندگان مسيح را پسرخداي.

(6)ترك كنندگان ختنه را كه امر كرده است به آن خداي هميشه.

(7)تجويز كنندگان هر گوشت ناپاك را.

(8)آنان كه گمراه شده درشماره ي آنها نيز پولس،كه سخن نميگويم از او مگر با افسوس.

(9)او باعث است كه بسبب او مي نگارم آن حقي را كه ديده ام و شنيده ام در اثناي معاشرت خودم با يسوع،تا اينكه خلاص شويد وگمراه نكند شما را شيطان كه هلاك شويد در جزاي خداي.

(10)بنابراين پس حذر كنيد از هر كسي كه بشارت مي دهد شما را به تعليم جديديكه مخالف است با آنچه مي نويسيم آن را،تا خلاص شويد، خلاص ابدي.

(11)خداي بزرگ با شما باد و حفظ كند شما را ازشيطان وهر شري،آمين!

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

شنبه 14 فروردین 1395  11:59 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل اوّل انجیل برنابا

فصل اوّل

(1)هر آيينه،بتحقيق برانگيخت خدادر اين روزهاي پسين جبرئيل فرشته را به دوشيزه اي كه ناميده ميشد مريم،از نسل داوود ازسبط يهودا.

(2)درحالي كه اين دختر زندگاني مي كرد به پاكي،بدون هيچ گناهي و منزه بود ازملامت و ملازم نماز بود باروزه همانا يك روزي تنها بود كه ناگاه فرشته جبرئيل داخل شد بر بستر او و سلام داد به او وگفت:بركت خداي باد برتو اي مريم!

(3) پس ترسيد آن دختر از ظهور آن فرشته.

(4) ليكن آن فرشته فرونشانيد ترس او را وگفت:مترس اي مريم!زيرا برخوردار شدي نعمتي را از نزد خدايي كه برگزيد تو را تا مادر پيغمبري با شي كه مبغوث مي كند او را بسوي شعب اسرائيل ،تا سلوك كنند به شريعت هاي او با اخلاص.

(5) پس پرسيد عذرا: چگونه ميزايم پسري را،در حالي كه نمي شناسم مردي را؟

(6)پس جواب داد فرشته: اي مريم!بدرستي كه خدائي كه آفريد آدم را از غير انسان،هر آيينه قادر است براينكه بيافريند در تو انساني را از غير انسان؛زيرا هيچ محالي نيست نزد او.

(7) پس گفت مريم:بدرستي كه من دانا هستم به اينكه خداي قادر است كه انجام شود مشيت او.

(8)پس گفت فرشته:بارور شو به پيغمبري كه زود است او را يسوع بخواني  .

(9)پس بازدار از او خمر ومسكر و هر گوشت ناپاك را؛زيرا آن كودك قدوس خداست  .

(10)پس خم شد مريم بتواضع ومي گفت:اينك منم كنيز خداي؛پس بشود برحسب كلمه ي تو.

(11)پس فرشته رفت  .

(12)اماعذرا تمجيد نمود خدا را و مي گفت

(13) بشناس اي نفس !يزرگواري خداي را.

(14) فخركن اي روح!به خداي رهاننده ي من.

(15) زيرا به لطف نگريست پستي كنيز خود را.

(16)زود است كه مرا بخوانند همه ي امت ها مباركه.

(17)زيرا خداي توانا مرا گردانيد بزرگ.

(18)پس مبارك باد نام قدوس او ؛زيرا رحمت او كشيده مي شود از گروه به گروه از براي آنانكه پرهيز مي نمايند محرّمات او را.

(19)هر آيينه دست خود را زورآور نموده،پس برانداخت متكبري را كه از خود خرسند

(20)هرآينه پايين آورد صاحبان عزت را از كرسي هايشان و بلند نمود صاحبان تواضع را

(21)سير نمودگرسنه را به چيزهاي نيكو و برگردانيد توانگر را دست خالي.

(22) زيرا ياد مي آورد وعده هايي راكه وعده داده است ابراهيم و پسرش را تاابد.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

یک شنبه 15 فروردین 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل دوم انجیل برنابا

فصل دوم

(1)اما مريم چون دانا به مشيت خداي بود ودر باطن ترسناك بود از اينكه به غضب درآيد طايفه اش بر او بواسطه ي اينكه آبستن است،وسنگ باران كنند او را كه گويا او مرتكب زنا شده،شوهري از عشيره ي خود براي خود اختيار نمود خوش كردار،كه يوسف نام داشت.

(2)زيرا نيكوكار پرهيزگار بود از محرمات خداي و تقرب مي جست بسوي او به روزه و نماز ها ومعيشت خود را به كسب دست خود مي كرد؛چون كه او نجار بود.

(3)اين همان مردي است كه او را عذرا مي شناخت واو راشوهر خود اختياركرده بود و كشف كرده بود او را به الهام الاهي.

(4)پس چون يوسف نيكوكار بود عزم نمود-وقتي كه مريم را آبستن ديد-بردوري كردن از او؛چونكه پرهيز ميكرد خداي را.

(5)در بين اينكه او خواب بود،ناگهان فرشته ي خداي او را سرزنش نموده،گفت:

(6)چرا عزم نموده اي بر دوري كردن از زن خويش  .

(7)پس بدان، بدرستي كه آنچه در او پيدا گرديده ؛فقط به خواست خدا ي پيدا گرديده.پس زود است بزايد عذرا پسري.

(8)نيز زود است او را بناميد يسوع.

(9)باز مي داري از او خمر و مسكر و هرگوشت ناپاك را

(10)زيرا او قدوست خداست از رحم مادرش؛پس به درستي كه او پيغمبري است ازخداي كه فرستاده شده به سوي دودمان اسرائيل،تا برگرداند يهوديه را به سوي دلش.

(11)وسلوك نمايد اسراييل درشريعت پروردگار،چنانكه او نوشته شده در ناموس موسي.

(12)زود است بيايد با قوّت بزرگي كه عطا ميفرمايد به او خداي.

(13)نيز زود است بياورد آيات بزرگي را كه سبب نجات بسياري بشود  .

(14)پس چون يوسف بيدار شد ازخواب ،شكر كرد خداي را وبه سر برد با مريم درمدّت عمرش؛خدمت كنان خداي را به تمام اخلاص.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

 

دوشنبه 16 فروردین 1395  1:26 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل سوم انجیل برنابا

فصل سوم

(1)هيرودس در آن وقت پادشاه بود بر يهوديه به امر اوغسطس قيصر.

(2)و پيلادس حاكم بود در زمان رياست كهنوتيه از طرف حنان.

(3)پس براي اجراي امر قيصر نام نويسي شد همه ي عالم  .

(4)پس در اين هنگام هر كس به وطن خود رفته، تقديم نمودند خود را بحسب اسباط خود تا نام نويسي شوند.

(5)پس مسافرت نمود يوسف از ناصره ، كه يكي از شهرهاي جليل است، با زن خود در حالي كه او آبستن بود ورفت بسوي بيت لحم، كه آن شهر او بود وخود از عشيره ي داوود بود، تا نام نويسي شود براي عمل به امر قيصر.

(6)چون به بيت لحم رسيد در آنجا محل نيافت ؛ زيرا شهر كوچك بود و جماعت انبوه وغريب بسيار بودند.

(7) پس در بيرون شهر منزل نمود در جايي كه محل شبانان قرار داده شده بود.

(8) در هنگامي كه يوسف در آنجا مقيم بود ايام مريم تمام شد كه بزايد.

(9) پس فرا گرفت عذرا را نوري كه سخت درخشان بود.

(10) آنگاه زاييد پسر خود را بدون رنجي.

(11) و گرفت او رتا در آغوش خود.

(12) پس از آنكه پيچيد او را به قنداقه، گذاشت او را در آخور.

(13) زير پيدا نشد جايي در كاروانسرا  .

(14) پس گروه بسياري از ملائكه آمدند بسوي كاروانسرا به طرب وتسبيح كنان خداي را ونشر مي نمودند مژده ي سلام را از براي ترسندگان از خداي.

(15) و حمد نمودند مريم ويوسف خداي را بر ولادت يسوع و قيام نمودند بر تربيت او با بزرگترين سروري.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

 

سه شنبه 17 فروردین 1395  11:58 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل چهارم انجیل برنابا

فصل چهارم

(1)در آن وقت شبانان پاسباني گله ي خود مي نمودند به عادت خويش.

(2) ناگاه نور درخشاني ايشان را فرا گرفت و از ميان او فرشته اي بر آمد كه تسبيح خداي مي كرد.

(3) پس ترسيدند شبانان بسبب اين نور ناگهاني و ظهور فرشته.

(4)پس فرو نشانيد ترس ايشان را فرشته وگفت:

(5)اينك منم بشارت مي دهم شما را به خوشي بزرگ.

(6)زيرا بتحقيق متولد شده در شهر داوود طفلي كه پيغمبر خداست و زود است فراهم آورد براي خانه ي اسرائيل خلاص بزرگي را.

(7) مي يابيد طفل را در آخور با مادر او كه تسبيح مي كند خداي را.

(8) چون اين بگفت حاضر شد گروه بزرگي از ملائكه كه خداي را تسبيح گفتندي.

(9) نيز بشارت دادندي نيكان را به سلام.

(10)چون ملائكه رفتند شبانان با هم گفتند:.

(11)بايد برويم به بيت لحم وبنگريمم كلمه اي را كه فرموده است به ما او را خداي بواسطه ي فرشته ي خود.

(12) شبانان بسياري آمدند بسوي بيت لحم كه طلب مي نمودند طفلي را كه تازگي متولد شده بود.

(13) پس يافتند طفل موعود را خوابانيده شده در آخور، بر حسب گفته ي فرشته.

(14) پس سجده كردند براي او و پيشكش كردند براي مادر آنچه بود با ايشان، و خبر دادند او را به آنچه شنيده و ديده بودند.

(15) نهان داشت مريم اين امور را دردل خود و يوسف نيز شكر گويان بود خداي را.

(16) پس برگشتند شبانان به گله ي خودشان و مي گفتند به هر كس، چه بزرگ است آنچه را كه ديده اند.

(17) آنگاه هراسان شد همه ي كوه هاي يهوديه.

(18) نهاد هر مردي كلمه را در دل خود و مي گفت: چه خواهد شد اين طفل، چه مي بيني!؟

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

چهارشنبه 18 فروردین 1395  1:31 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل پنجم انجیل برنابا

فصل پنجم

(1)پس چون تمام شد ايام هشتگانه بر حسب شريعت پروردگار،-چنانكه نوشته شده است در كتاب موسي-گرفتند يوسف و مريم طفل را و برداشتند او را بسوي هيكل تا ختنه كنند او را.

(2)پس ختنه كردند طفل را وناميدندش يسوع– چنانكه فرشته گفته بود،پيش از آنكه بارور شود در رحم.

(3)پس دانستند مريم و يوسف كه اين طفل زود است بشود از براي خلاص وهلاك بسياري.

(4)لهذا پرهيز مي ورزيدند خداي را و نگهداري طفل مي نمودند بر خوف خداي.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

پنج شنبه 19 فروردین 1395  3:36 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل ششم انجیل برنابا

فصل ششم

(1)چون تولد شد يسوع در زمان هيرودس پادشاه يهوديه، سه نفر بودند از مجوس در اطراف مشرق كه چشم داشتند ستارگان آسمان را.

(2)پس نمايان شد براي ايشان ستاره اي كه سخت درخشندگي داشت:پس از آنجا با هم مشورت كردند و آمدند به يهوديه در حالتي كه رهبري مي نمود ايشان را آن ستاره كه جلوي روي آنها مي رفت.

(3) پس چون رسيدند به اورشليم، پرسيدند كجا تولد شده پادشاه يهوديه؟.

(4)چون بشنيد هيرودس اين را، هراسان شد وهمه ي مردم شهر مضطرب شدند؛ پس از اينجا جمع نمود هيرودس كاهنان وكاتبان را وگفت: كجا تولد خواهد يافت مسيح؟.

(5) جواب دادند: بدرستي كه او متولد خواهد شد در بيت لحم؛زيرا نوشته شده است در نبي اينطور: و تو اي بيت لحم! كوچك نيستي ميان رؤساي يهود؛زيرا زود است برآيد از تو تدبير كننده اي كه سرپرست شود طايفه ي مرا، يعني اسرائيل را.

(6) آنوقت هيرودس مجوس ها را بحضور خود طلب نموده و از آمدن ايشان جويا شد  .

(7)پس جواب دادند، همانا ستاره اي در مشرق رهبري نمود ايشان را بسوي اينجا.

(8) پس از اين جهت خوش داشتند كه پيشكش كنند هدايا را و سجده نمايند براي اين پادشاه تازه اي كه نمايان شد براي ايشان ستاره ي او.

(9) در آن وقت هيرودس گفت: برويد بيت لحم و بدقت از اين طفل سراغ بگيريد.

(10) چون او را پيدا نموديد، بياييد و مرا خبر دهيد: زيرا من نيز مي خواهم سجده نمايم براي او.

(11) او اين را از روي مكر گفت.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

جمعه 20 فروردین 1395  1:58 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل هفتم انجیل برنابا

فصل هفتم

(1) رفتند مجوس از اورشليم.

(2) ناگاه ديدند ستاره اي را كه ظاهر شده بود براي ايشان در مشرق، جلو روي ايشان مي رفت.

(3) پس چون آن ستاره را ديدند مملو شدند از سرور.

(4)وقتي به بيت لحم رسيدند وايشان در بيرون شهر بودند، ستاره را بالاي كاروانسرا يافتند، آنجايي كه يسوع متولد شده بود.

(5) پس مجوس آ‎‎‎نجا رفتند.

(6) چون داخل كاروانسرا شدند، طفل را با مادرش يافتند.

(7) پس خم شدند وسجده نمودند براي او.

(8) آنگاه پيشكش كردند مجوس عطرها را با نقره و طلا.

(9) نيز حكايت كردند بر عذرا هر چه را كه ديده بودند.

(10) آنگاه ايشان را ميان خواب، طفل تحذير نمود از رفتن بسوي هيرودس.

(11) پس رفتند در راه ديگر وبازگشتند بسوي وطن خود و خبر دادند به آنچه ر يهوديه ديده بودند.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

یک شنبه 22 فروردین 1395  1:06 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل هشتم انجیل برنابا

فصل هشتم

(1) چون هيرودس ديد كه مجوس باز نگشتند بسوي او، گمان نمود كه ايشان او را استهزا نمودند.

(2) پس بر بست نيت را بر كشتن طفلي كه متولد شده بود.

(3) ليكن وقتي كه يوسف در خواب بود، ظاهر شد از براي او فرشته ي خداي وگفت:

(4) برخيز بزودي وبگير طفل ومادرش را و برو بسوي مصر: زيرا هيرودس مي خواهد او را به قتل برساند.

(5) پس يوسف برخاست باخوف عظيم و گرفت مريم و طفل را رفتند بسوي مصر.

(6) پس ماندند در آنجا تا مرگ هيرودس، كه گمان كرد مجوس او را ريشخند نموده اند.

(7)آنگاه لشكرهاي خود را فرستاد تا به قتل برساند تمام كودكاني را كه تازه متولد شده بودند در بيت لحم.

(8) پس لشكرها آمدند وكشتند همه ي كودكاني را كه بودند در آنجا، چنانكه هيرودس فرمان داده بود.

(9) اين هنگام تمام شد كلمات آن پيغمبر كه گفته  :

(10) نوحه وگريه در رامه است.

(11)راحيل ندبه مي كند پسران خود را و هيچ تسلي نيست براي او؛ زيرا موجود نيستند.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

دوشنبه 23 فروردین 1395  9:21 AM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل نهم انجیل برنابا

فصل نهم

(1) و چون هيرودس مرد ظاهر شد فرشته ي خداي در خواب يوسف و گفت:

(2) برگرد به يهوديه؛ زيرا مردند آنانكه مي خواستند مرگ طفل را.

(3) پس يوسف گرفت طفل و مريم را و طفل به هفت سال رسيده بود و آمد به يهوديه، از آنجا كه شنيده بود اينكه از خيلاوس پسر هيرودس حاكم در يهوديه بود.

(4) پس رفت بسوي جليل؛ زيرا ترسيد كه در يهوديه بماند.

(5) آنگاه رفتند تا ساكن شوند در ناصره.

(6) پس باليد طفل در نعمت وحكمت پيش خداي به مردم.

(7) چون رسيد يسوع به سنين دوازده سال، روان شد با مريم و يوسف بسوي اورشليم تا سجده كند آنجا بر طبق شريعت پروردگار كه نوشته شده در كتاب موسي.

(8) چون تمام شد نماز هايشان برگشتند، پس از آنكه گم كردند يسوع را؛ زيرا ايشان گمان كردند كه او به وطن باز گشته با نزديكان ايشان  .

(9) از اين رو مريم با يوسف باز گشتند به اورشليم و سراغ مي نمودند يسوع را ميان خويشان وهمسايگان.

(10) در روز سوم يافتند كودك را در هيكل،ميانه ي علما كه محاجه مي فرمود با ايشان در امر ناموس.

(11) بشگفتي در آورد هر كس را به سؤالها وجواب هاي خود. هركس مي گفت:

(12) چگونه داده شده است به مثل اين علم را؟حال آنكه او تازه جوان است وخواندن را نياموخته!

(13)پس ملامت نمود او را مريم وگفت:اي فرزند! اين چه كاري بود كه به ما كردي؟ پس بتحقيق كه سراغ نموده ايم تو را من وپدرت سه روز،و ما غمگين بوديم.

(14) پس جواب داد يسوع (( آيا نمي داني خدمت به خداي واجب است كه مقدم داشته شود بر پدر ومادر؟  ))

(15) آنگاه يسوع نمود با مادر خود و يوسف در ناصره.

(16) پس بود مطيع ايشان را بتواضع و احترام.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

سه شنبه 24 فروردین 1395  12:29 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل دهم انجیل برنابا

فصل دهم

(1) چون يسوع رسيسد به سي سال از عمر –چنانكه خبر داد مرا به آن خودش –بر كوه زيتون برآمد با مادرش تا زيتون بچيند.

(2) در بين اينكه نماز مي كرد در ظهر، به اين كلمات رسيد كه:((اي پروردگار من به رحمت… .)) كه ناگاه نور تاباني فرا گرفت او را و انبوهي كه حساب نمي شد از ملائكه.مي گفتند:بايد تمجيد شود خداي.

(3)پس پيش نمود براي او فرشته ي جبرئيل كتابي را كه گويا آن آينه ي درخشاني بود.

(4) پس نازل شد بر دل يسوع چيزي كه شناخت به او آنچه را كه خداي كرده وآنچه را كه خداي گفته و آنچه را كه خداي مي خواهد؛حتي هر چيزي برهنه و مكشوف شد براي او.

(5)هر آينه بتحقيق به من فرمود: ((تصديق كن اي برنابا! اينكه بدرستي مي شناسم هر پيغام و هر پيغمبري را، و همه ي آنچه مي گويم همانا بتحقيق آمده است از آن كتاب.))

(6) چون اين نمايش جلوه گر شد بر يسوع و دانست كه او پيغمبري است فرستاده شده بسوي خانه ي اسرائيل باز نمود مريم مادر خود را به همه ي آن و فرمود او را اينكه، مترتب خواهد شد بر اين، تحمّل مشقت بزرگي از براي مجد خداي و اينكه او نمي تواند پس از اين به سر برد با او و خدمت او نمايد.

(7)پس چون مريم شنيد اين را،جواب داد:اي فرزند! بدرستي كه من خبر داده شده ام به تمام اينها پيش از آنكه متولد شوي؛ پس با مجد باد نام خداي قدوس!

(8)از آن روز جدا شد يسوع از مادر خود تا بپردازد به وظيفه ي پيغمبري خود.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Isla

چهارشنبه 25 فروردین 1395  9:53 AM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل یازدهم انجیل برنابا

فصل يازدهم

(1) چون يسوع فرود آمد از كوه به اورشليم،برخورد به پيسي، كه به الهام الاهي مي دانست يسوع پيغمبر است.

(2) پس زاري نمود بسوي او گريان كنان وگفت:اي يسوع، پسر داوود!به من رحم كن.

(3) پس جواب فرمود يسوع: ((چه مي خواهي اي برادر كه انجام دهم براي تو؟))

(4) پس پيس جواب داد: اي آقا! عطا فرما مرا صحت.

(5) پس سرزنش نمود او را يسوع و فرمود ((بدرستي كه هر آينه تو كودن هستي.زاري كن بسوي خدائي كه تو را آفريده است و او عطا مي فرمايد تو را صحت؛ زيرا من مردي هستم مانند تو.))

(6) پس پيس جواب داد:مي دانم اي آقا كه تو انساني؛ ليكن تو قدوس پروردگاري.پس حالا تو زاري كن بسوي خداي و او عطا مي فرمايد مرا صحت.

(7)پس يسوع آهي كشيد وگفت: ((اي پروردگار، اي خداي توانا! از براي محبت پيغمبران پاك خود، بهبودي بخش اين دردمند را.))

(8) چون گفت اين را، بر عليل دست ماليد وگفت: ((به نام خداي اي برادر به شو.))

(9) چون اين بفرمود، به شد از پيسي خود؛حتي اينكه جسد پيسي او شد مثل جسد طفلي.

(10) پس چون پيس اين بديد ودانست كه او به شده،فرياد كرد به آواز بلند: بيا ابنجا اي اسرائيل!و بپذير پيغمبري را كه فرستاده او را خداي بسوي تو.

(11)پس خواهش نمود از او يسوع و فرمود: ((اي برادر!خاموش باش وچيزي مگو.))

(12)پس نيفزود آن خواهش مگر با فرياد او كه مي گفت:اينك او همان پيغمبر است، اينك او قدوس خداست.

(13) چون شنيدند اين كلمات را بسياري از آنانكه مي رفتنند به اورشليم با عجله برگشتند.

(14) وقتي داخل شدند در اورشليم با يسوع، حكايت كردند آنچه را كه كرد خداي بواسطه ي يسوع.

منبع: منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

جمعه 27 فروردین 1395  12:47 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل دوازدهم انجیل برنابا

فصل دوازدهم

(1)پس مضطرب شد تمام شهر از اين كلمات.

(2) و شتاب كردند همه بسوي هيكل تا ببينند يسوع را كه داخل آن شد تا نماز كند؛ تا اينكه جاي بر ايشان تنگ آمد.

(3) پس پيش رفتند كاهنان بسوي يسوع وگفتند:اين طايفه مي خواهد ببيند تو را وبشنود از تو؛ پس بالاي اين سكو شو. هر گاه عطا فرمايد خداي تو را كلمه اي، پس تكلم كن به آن به نام پروردگار.

(4) پس بالا شد يسوع به آنجايي كه كاتبان عادت داشتند سخن گفتن در آنجا را.

(5) چون اشاره كرد به دست، اشاره اي براي خاموشي، دهان بگشود و فرمود:

(6) ((مبارك است نام خداي پاك كه از بخشايش و مهرباني خويش اراده نمود و آفريد آفريدگان خود را تا تمجيد نمايند او را.

(7) مبارك است نام خداي پاك كه خلق فرمود نور جميع پاكان و پيغمبران خود را قبل از همه ي چيز ها تا بفرستد آنها را براي خلاصي عالم؛ چنانكه تكلم فرموده بواسطه ي بنده ي خود داوود كه فرموده: پيش از ستاره ي صبح در روشني پاكان آفريدم تو را.

(8)مبارك است نام خداي پاك كه آفريد فرشتگان را تا او را خدمت كنند.

(9) مبارك است خدائي كه قصاص فرمود و سرافكنده نمود شيطان و پيروان او را كه سجده نكردند از براي آنكه دوست داشت خداي اينكه سجده كرده شود براي او.

(10) مبارك است نام خداي پاك كه آفريد انسان را ازگل زمين و گردانيد او را قيم بر اعمال خود  .

(11)مبارك است نام خداي پاك كه راند انسان را از فردوس؛ زيرا او نافرماني كرد از فرمان هاي پاكيزه ي او را.

(12) مبارك است نام خداي پاك كه به رحمت خود نظر فرمود به شفقت به اشك هاي آدم وحوا، پدر ومادر جنس بشري.

(13) مبارك است نام خداي پاك كه قصاص فرمود به عدل قابيل، كشنده ي برادرش.فرستاد طوفان را بر زمين و سوزاند سه شهر بدكار را و زد مصر را و غرق نمود فرعون را در مجر احمر و پراكنده نمود جمعيت دشمنان طايفه ي خود را و ادب فرمود كافران را و قصاص فرمود غير توبه كاران را.

(14) مبارك است نام خداي پاك كه شفقت فرمود بر آفريدگان خود؛ پس فرستاد بسوي ايشان پيغمبران خود را تا راه روند بر حق و نكويي او.

(15)آنكه رهانيد بندگان خود را از هر شري و عطا فرمود به ايشان اين زمين را چنانكه وعده فرموده بود پدر ما ابراهيم و پسر او تا ابد.

(16)پس عطا فرمود به ما ناموس پاكيزه ي خود را بر دست بنده ي خود موسي، تا نفريبد ما را شيطان. برتري داد ما را بر همه ي طوايف.

(17)ليكن اي براذران ! چه كنيم تا مجازات نشويم بر گناهان خود؟))

(18) پس درآن هنگام سرزنش نمود يسوع طايفه رابه سخت ترين درشتي؛ زيرا ايشان فراموش نموده بودند كلمه ي خداي را و سپرده بودند خودشان را به غرور تنها.

(19) سرزنش نمود كاهنان را بجهت اهمال ايشان خدمت خداي را ،و بجهت حرص ايشان  .

(20)سرزنش فرمود نويسندگان را؛ زيرا ايشان تعليم داده بودند تعليم هاي فاسد را و ترك نموده بودندشريعت خداي را.

(21)سرزنش فرمود علما را ؛زيرا ايشان باطل نموده بودند شريعت خداي را به واسطه ي تقليدهايشان  .

(22)پس تاثير نمود كلام يسوع در طايفه ؛تا آنجا كه ايشان همه به گريه در آمدند؛از كوچكشان تا بزرگشان و استغاثه مي نمودند رحمت او را و زاري مي نمودند به سوي يسوع تا دعا كند براي ايشان  .

(23) مگر كاهنان و رؤساي ايشان ،آنانكه نهان داشتند در آن روز عداوت با يسوع را؛ زيرا او اينگونه تكلم فرمود بر ضد كاهنان و كاتبان وعلما؛ پس مصمم شدند بر قتل او  .

(24)ليكن ايشان سخن نگفتند به كلمه اي از ترس طايفه، كه او را قبول نمودند به پيغمبري خداي  .

(25) بلند كرد يسوع دستهاي خود را به سوي پروردگار و دعا نمود.

(26)پس گريستند طايفه و گفتند :چنين باشد اي پروردگار ، چنين باشد!

(27)چون به آخر رسيد دعا ،فرود آمد يسوع از هيكل و سفر كرد همان روز اورشليم با بسياري از آنانكه پيروي او نمودند  .

(28) پس سخن گفتند كاهنان در ميان خودشان به بدي درباره ي يسوع.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

شنبه 28 فروردین 1395  12:27 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل سیزدهم انجیل برنابا

فصل سيزدهم 

(1) چون گذشت بعضي روزها و يسوع دانا بود بروح،رغبت كاهنان را،برآمد بر كوه زيتون تا نماز بگذارد.

(2) پس ازآنكه صرف نمود همه ي شب را در نماز، يسوع دعا كرد در صبح در حالتي كه مي گفت:

(3) ((اي پروردگار من!بدرستي دانايم به اينكه كاتبان بغض من مي ورزند.

(4) كاهنان مصمّم اند بر قتل من؛ من بنده ي توام.

(5) از براي اين پروردگار وخداوند تواناي مهربان!بشنو به رحمت، دعاهاي بنده ي خود را.

(6) برهان مرا از دام هايشان؛زيرا توئي رهاننده ي من.

(7) تو ميداني اي پروردگار من، اينكه منم بنده ي تو وتو را طلب مي كنم اي پروردگار من!وكلمه ي تو را طلب مي نمايم.

(8) زيرا كلمه ي تو حق است وآن دوام دارد تا ابد.))

(9) چون تمام كرد يسوع اين كلمات را، ناگاه فرشته ي جبرئيل بتحقيق آمد بسوي او وگفت:

(10) مترس اي يسوع!زيرا هزار هزار از آنان كه ساكنند بالاي آسمان، نگهداري مي نمايند جامه هاي تو را.

(11) نخواهي مرد تا كامل شود هر چيزي و برسد جهان نزديك پايان.

(12) پس افتاد يسوع به روي بر زمين وگفت:

(13) ((اي خداوند وپروردگار بزرگ! چه بزرگ است رحمت تو براي من.

(14) چه بدهم تو را اي پرور دگار من! در مقابل آنچه احسان فرموده اي آن را به من.))

(15) پس جواب داد فرشته جبرئيل: برخيز اي يسوع! به ياد آور ابراهيم را كه مي خواست پيش كند فرزند يكدانه ي خود اسماعيل را قرباني براي خداي تا تمام شود كلمه ي خداي.

(16) پس چون كارد توانا نشد بر ذبح فرزند او، پيش نمود از روي عمل به كلمه ي من گوسفندي را.

(17) پس بر تو باد اينكه پيش بكني آن را اي يسوع!خدمتكار خداي.

(18) پس جواب داد يسوع:((مي شنوم و فرمان مي برم.

(19) ليكن كجا مي يابم گوسفندي را و نيست با من پولي وجايز نيست دزدي آن.))

(20) پس راهنمائي نمود او را آن وقت فرشته بر گوسفندي وپيش نمود آن را يسوع حمد كنان وتسبيح كنان براي خداي ممجّد تا ابد.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

یک شنبه 29 فروردین 1395  12:15 PM
تشکرات از این پست
mhzahraee
mhzahraee
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 2617
محل سکونت : اصفهان

فصل چهاردهم انجیل برنابا

فصل چهاردهم

(1) فرود آمد يسوع از كوه و عبور نمود تنها وشبانه به جانب اقصي، از كناره ي رود اردن.

(2)روزه داشت چهل روز و چهل شب و نخورد چيزي را نه شب و نه روز. زاري كنان بود هميشه بسوي پروردگار براي خلاص طايفه ي خود كه فرستاده او را خداي بسوي ايشان.

(3)پس چون چهل روز به سر رفت گرسنه شد.

(4) ظاهر شد بر او اين زمان شيطان و تجربه نمود او را كلمات بسياري.

(5) ليكن يسوع راند او را با نيروي كلمات خداي.

(6) پس چون شيطان رفت، فرشتگان آمدند وتقديم نمودند براي يسوع هر آنچه محتاج بود.

(7) اما يسوع پس برگشت به نواحي اورشليم و يافتند او را طايفه بار ديگر به خوشي بزرگ.

(8) آنگاه خواهش نمودند از او كه بماند با ايشان؛زيرا كلمات او مثل كلمات كاتبان نبود، بلكه اثر كننده بود؛ زيرا آنها تأثير كرد در دل.

(9) پس چون يسوع ديد گروهي كه برگشتند بسوي او تا در شريعت خداي سلوك نمايند گروه بسياري است، به كوه بالا رفت وبماند تمام شب به نماز.

(10) چون خورشيد طالع شد، فرود آمد از كوه و دوازده نفر انتخاب فرمود كه ايشان را رسولان ناميدند،كه يكي از ايشان يهوداست كه به دار زده شد.

(11)اما اسامي ايشان اين است.

(12) اندرياس [=أندراوس] و برادرش پطروس شكارگر.

(13) و برنابا كه اين را نوشته، ومتي كه باجگير بود ومي نشست براي گرد آوردن باج.

(14) يوحنا ويعقوب، پسران زبدي.

(15) تدي [=تداوس] و يهودا.

(16) برتولما [=برتولماوس] و فيلّپس.

(17) يعقوب ويهوداي اسخريوطي خيانتكار.

(18)پس بر اينان آشكار مي نمود پيوسته اسرار الهيه را.

(19)اما يهوداي اسخريوطي پس او را وكيل قرار داد بر آنچه داده مي شد براي صدقات، كه او پس مي ربود ده يك را از هر چيزي.

منبع: http://313havvari.blog.ir/post/Download%20gospel%20nearest%20Bible%20to%20Islam

 

دوشنبه 30 فروردین 1395  11:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها