مقدمه:
خلقت پديدهاي شگفت است و مستمر. چندان كه در هر برگ درختي عارف وارسته، دفتري گشوده ميبيند در بيان معرفت كردگار عالم.
تاريخ معمولا شرح كشاف جنگها، داستان ظهور و سقوط سلاطين و رفت و آمد جباران و کشورگشایان است؛ و انسانها در هزارويك شب خونين طلوع و غروب سلسلههاي پادشاهي، تنها در نقش مسافران مفلس و زایران حیران كاروانسراهاي دورافتاده ظاهر شدهاند.
در این رهگذار چه بسیار شهرها که بنا شدند و ويران گشتند تا پادشاهان سفاك و سرداران خونريز، آینده و تاريخ را با خون شهيدان و قهرمانان ملتها به نفع و به نام خود مصادره كنند.
همان تاريخ گواهي ميدهد كه قطعههايي از اين سياره محنتزده از كائنات نازل شدهاست. بوي خاك اين بخش از زمين معطر از شاخسار طوبی است، با ساكناني كه زندگانشان دوشادوش مرگ و پيشاپيش مرگ ميزيند و جاپاي آنان ژرفتر از حماسه در عبور فاجعه است؛ كوچههايشان زندهتر از جنگل و رديف گورهاي رفتگان استوارتر از کوهها است؛ چندان که باور میکنی مردگانش عاشقترين زندگان عالمند.
هر ملتي سهمی از این قطعات آسماني دارد؛ اما ايرانيان سرزميني گلگلون با سقفهاي لاجوردي نصيب دارند، با صفهاي بيپايان سروهاي صبوري كه در برابر خدا سرخم كردهاند. رو به سوي خورشيد كه نگاه كني آسماني ميبيني پيشاني سجود بر خاك نهاده تا بر مجاهدان و صابرين نماز بگذارد؛ و بر فراز افق هزاران ستاره ميبيني هر يك درخشانتر از ماه نخشب و زيباتر از مهتاب.
خرمشهر اما نه از آسمان فروافتاده و نه از قعر جهنم برخاسته است. شهري است با خانههايي مثل همهي خانهها، با همان درها و ديوارها. تنها خرمشهري است كه به كيمياي غيرت از زنگار بيسرپناهي و فلاكت در هجوم حراميان، فضيلتي ماندگار به چربدستي تمام پديد آورده است؛ و اين كمترين تفاوت ميان خرمشهر است و آرمانشهرهاي ناديدني.
تا در اين عالم راستان باشند، داستان خرمشهر فراموش ناشدني است.
پيشينه تاريخي:
در گردش ايام و در آمد و رفت قرون و اعصار، خرمشهر هر از چندي نامي داشته است. سلسله عيلامي در محلي كه امروز دو رودخانه كارون و شطالعرب بهم ميرسند و در هياتي يگانه به نام اروندرود مهيب و پرصلابت، عريض و خروشان رو به سوي درياي پارس از هم پيشي ميگيرند، پادگان شهري ساخته بودند به نام ناژينو، كه قلعهاي مستحكم در شمالغربي خليج فارس و پاسدار سرزمينهاي خوزستان و بينالنهرين بود.
پس از آنان هخامنشيان در همين محل شهر ديگري به نام آگنيس ساختند. اين شهر تا پيش از اسلام بارما ناميده ميشد. به گفته ابوزيد بلخي در زمان خلافت جناب عمرابنخطاب خليفه دوم نام آن به بيان تغيير يافته است. اما مدارك تاريخي ديگر دلالت بر آن دارد كه تا سده چهارم هجري هنوز آثاري از شهر بارما برجاي بود تا اينكه پس از تخريب كامل اين آثار در نزديكي ويرانههاي شهر قديمي و در محلي كه امروز عضدي ناميده ميشود و بر كنارهي رودخانه بهمنشير در شمالشرقي جزيره آبادان واقع است شهر تازهاي به نام بيان، بنا شده است.
شايد واژه بيان معرب پيان باشد كه در زبان خوزي پيا به معني مرد است و پيان يعني جوانمردان. بههرصورت اين بخش از خرمشهر امروزه هم با نام محرزي شناخته ميشود و از حومه و توابع آن است. گفته شده كه بيان برگرفته از نام رودخانهاي است كه اهالی بومی منطقه به آن نهر بيان ميگفتهاند. بعدها اين نام نيز به محمره تغيير يافته است.
محمره به معني سرخ رنگ است و وجه تسميه آن رنگ آب رودخانه كارون است كه در فصول بارندگي رسوبات رُسي فراواني را با خود به دلتاي جزيره آبادان ميآورد؛ يعني جايي كه از سمت شمال اروندرود كه از تلاقي دجله و فرات به وجود آمده سر ميرسد و بهكارون ميپيوندند تا به صورت اروندرود به وصال خليج فارس بشتابند.
محمره از ادغام دو كلمه ماء (آب) و حمره (سرخ رنگ) و در مجموع به معني آب سرخ به وجود آمده است. در برخی از منابع چنين آمده که پس از دستگیری بابک خرمدین، رهبر جنبش سرخجامگان كه در حدود 12 قرن پیش اتفاق افتاده، بازماندگان اين فرقه را به سرزمینهای دورافتاده و خشك و تفتيده جنوب ایران تبعید کردند تا هم از سرزمین اصلی خود دور باشند و هم به پایتخت خلافت نزدیکتر باشند و سركوب آنان اگر ديگر بار قيام كنند آسانتر شود؛ با این تفاسیر بعضي از مورخان ادعا كردهاند كه واژه محمره نامي است كه بوميان منطقه بر محل استقرار این گروه تبعيدي و فرقهي آنان گذارده بودند، زيرا در همه فصول جامهي قرمز بر تن داشتهاند. به دليل مهجوريت اين داستان در قابل استناد بودن آن ترديد جدي وجود دارد.
محمره تا سالهاي دراز بر اين منطقه اطلاق ميشد تا آن كه در 1314 خورشيدي فرهنگستان ايران براي آن نام تازهاي پيشنهاد كرد؛ در 1316 به دستور رضاخان نام محمره به خرمشهر تغيير يافت.
نام جديدي (خرمشهر) كه براي محمره انتخاب شدهبود از دو جزء خرم+شهر تشكيل ميشود كه ناظر بر وفور آبادي و سرسبزي آن بودهاست. علت اين خرمي را بايد در وجود نخلستانهاي وسيع اطراف شهر جستجو كرد. تا پيش از حمله ارتش عراق و اشغال آن وسعت اين نخلستانها چندان بود كه چهره شهر در همه فصول سبز و خرم مينمود و محصولات مختلف کشاورزی از هرنوع در این ناحیه کشت میشد؛ همين موضوع تغيير نام آن را از محمره به خرمشهر منطقی و بجا مينماید از سوي ديگر اصلاح اسامي غيرفارسي شهرهاي ايران به نامهاي مناسبتر و ایرانی يكي از سياستهاي دولت بوده است.
محرزي پس از شهر بيان ساليان دراز بندرگاه كشتيهاي بازرگاني و پايگاه مهم دادوستد و مبادله كالا در اين بخش از خاورمیانه و خليج فارس بود. خرمشهر از ديد تاريخنگاران بازمانده شهر بيان و محرزه يا محرزي و آخرين شهري است كه در تلاقي رود كارون و اروندرود بنا شده است. تا اوايل سده 13 هجري محمره تنها شهر كوچكي بود. تا اينكه به دليل امنيت و آسودگي نسبی كه توسط شيخهاي خاندان بنيكعب در اين منطقه به وجود آمد، محمره به سرعت رو به آباداني نهاد و بتدریج به يك بندر مهم تجاري در تمامي اين منطقه مبدل شد.
در سال 1235 هجري براي تضمين هرچه بيشتر امنيت جان و مال بازرگانان حصاري به دور محمره كشيده شد؛ به اين ترتيب تا پيش از 1254 هجري كه عثمانيها به آن هجوم آوردند، محمره به عنوان يك بندر آزاد اهميت سياسي و اقتصادي فراوان داشت؛ چندان كه وجود آن براي حفظ توان و رونق اقتصادي مناطق شمالغربي خليج فارس حتی تا ماوراي شهرهای بصره و بغداد حياتي بود. در گذر ایام روزگار آباداني شهرهاي ناژينو، اگنيس، بيان و محرزي و محمره يكي پس از ديگري به سر رسيد و چنان كه گفته شد اين شهربندری خرمشهر نام گرفت و عروس شهرهاي خوزستان و جنوب ایران شد؛ تا آنكه هجوم و اشغال دشمن يكبار ديگر آن را ويرانه كرد.
جغرافياي طبيعي:
خرمشهر در 120 كيلومتري جنوبغربي شهرستان اهواز و در 14 كيلومتري شمالشرقي آبادان قرار دارد. بهمناردشير يکی از ده شهری است که اردشيربابكان پادشاه ايران در سرزمينهاي خوزستان و بينالنهرين بناكرده است؛ و بهمنشير نام رودي است كه امروز از میان شهرهاي خرمشهر و آبادان ميگذرد.
براساس تحقيقات پروفسور ديولا فوآد مورگان عمر تمدن و فعاليتهاي اقتصادي در خوزستان به عصر عيلامي باز ميگردد. در دوره ساساني شهري به نام بندگبان و يا جبان مابين شهرهاي خرمشهر و آبادان كنوني وجود داشته است.
از تلاقي رودخانههاي دجله و فرات كه بر كناره شهر القرنه در فاصله 110 كيلومتري شمال غربي بندر آبادان در داخل خاك عراق به هم ميرسند رودخانهاي به وجود ميآيد كه شطالعرب نام دارد. اين رود بزرگ به سوي جنوب شرقي عراق جريان مييابد و از كنار شهر بندري بصره عبور ميكند و سپس به ايران متمايل و از كنار شهرستانهاي خرمشهر و آبادان میگذرد و پس از طي 15 كيلومتر به سمت جنوب رفته با شاخه شرقي رودخانه كارون مخلوط ميشود و به خليج فارس ميپیوندد.
رهآورد اين سه رودخانه آبرفتهاي حاصلخيزي است كه در اين ناحيه به تدريج رسوب ميكند و در طول دهها هزار سال جزاير متعددي را به وجود آوردهاند؛ بزرگترين و مهمترين آنها جزيره آبادان و ديگري جزيره مينو نام دارد که در حقیقت دلتاهای رودخانه اروندرود هستند. در ميان آنها جزيره مینو به راستي اشارتي است به بهشت مينو!
از قرنها پیش از این با استفاده از جزر و مد قانونمند آب خلیجفارس که موجب بالاآمدن آب اروندرود هم میشود، کشاورزان محلی بخشي از آب رودخانههاي اروند و بهمنشير را به داخل شبکه پیچیده و دقیقی هدایت میکنند که تا دورترین جویبارهای میان نخلستانهای منطقه را با آب شیرین و سرشار از خاک حاصلخیر سیراب میکند. بعضی از این نهرها چنان عریض و عمیق هستند که به قایقهای روستاييان كه حامل مواد و مصالح ساختمانی و محصولات کشاورزی و کالاهای مورد نیاز مردم است اجازه آمد و شد میدهند. این نهرها نقش جادههای مواصلاتي را برعهده دارند و اغلب تا نزدیکی روستاهای پراكنده در ميان نخلستانها و تا مجاورت انبارهاي محصولات كشاورزي و کارگاههای اهالی امتداد یافتهاند.
شهرستان خرمشهر در موقعیت جغرافیایی 48 درجه و 18 دقيقه شرقي و 30 درجه و 43 دقيقه شمالي با وسعتي در حدود 4552 كيلومترمربع در انتهاي ضلع جنوب غربی استان خوزستان واقع شده است. خرمشهر را يك دشت وسیع شورهزار در محاصره گرفته است. ارتفاعات و بلندیهای مهمي ندارد مگر كوه ميشان که با ارتفاع 250 متر در جنوب شرقي آن ديده ميشود. ارتفاع دشت خرمشهر از سطح دريا حدود 3 متر و آب و هواي آن به علت نزديكي به شبه قاره عربستان و فلات جنوبي سرزمين عراق تحت تاثير بادهاي گرم و خشكي است كه اغلب از آنسو ميوزند. رطوبت نسبي هوا دراين ناحيه به دليل مجاورت با اروندرود و جريانهاي همرفت هوا میان خليجفارس و سرزمین خوزستان در تمام فصول سال بالا است.
همواري دشتهاي شمال خرمشهر که تا داخل خاک عراق و فلات پست شمال بصره امتداد دارد چنان است كه در فصول بارندگي تالابهاي وسيعي اين شهر را براي چندين ماه در بر میگيرند. اين موضوع باعث حلشدن نمك موجود در لايههاي زيرين خاك و انتقال آن به سطوح بالايي ميشود. از حدود چهل سال پيش طرحهاي متعددي براي نمكزدايي خاک اين منطقه و كشت گندم و نيشكر در آن، مورد توجه بوده است. پس از توقف جنگ عراق با ايران بعضي از اين طرحها بطور آزمايشي به اجرا درآمده است.
يكي از بزرگترين طرحهاي مطالعاتي نيمقرن گذشته در اين منطقه، كشت دهها هزار اصله درخت اوكاليپتوس در دشتهاي شمال خرمشهر با هدف تغيير ساختار پوشش گياهي منطقه و حاصلخيزي خاك است. همزمان با آن يك طرح نمكزدايي به طور آزمايشي و به منظور انجام مطالعات كاربردي درباره اين تکنولوژی و امكان بكارگيري آن در مناطق وسیعتر به اجراء درآمده كه متاسفانه تاكنون نتيجه موثر و مفيدي از آن حاصل نشده است.
جغرافياي سياسي و اجتماعي:
جمعيت خرمشهر در حدود 346 هزار نفر برآورد شده است. این شهرستان از شمال به شهرستان اهواز مركز استان خوزستان و از شرق به شادگان، از جنوب به آبادان و از غرب به مرزهاي كشور عراق محدود است.
از سمت بندر خرمشهر به جانب شهرهاي اهواز و آبادان جادههاي آسفالت درجه يك احداث شده است. فاصله هوايي خرمشهر تا تهران 660 كيلومتر و فرودگاه بينالمللي آبادان درست در ميانهي بزرگراه ارتباطي خرمشهر به آبادان قرار دارد.
راهآهن سراسري ايران در محور خرمشهر – تهران پس از طي يك مسير 1070 كيلومتري و عبور از مناطق صعبالعبور در شمال استان خوزستان و كوهستانهاي لرستان به پايتخت کشور ميرسد. اين مسير تا شهرستان بندر گز در مرزهاي شمالی و ماكو در شمالغربي كشور امتداد دارد. طی 15 سال گذشته راه آهن سراسري ايران تا منطقه آزاد تجاري سرخس در منتهياليه شمالشرقي استان خراسان توسعه يافته است.
تاسيسات فني و ابنيه اداري بندر خرمشهر در آخرین نقطه از مرزهاي غربی خوزستان و بركناره اروندرود در محلي بنا شده که مرز آبي فیلیه خاك ایران را از عراق جدا میكند.
حدود مرزها و سرحدات كشورهاي ايران و عراق در دوره قاجاریه تعیین شده اما در سال 1354 خورشيدي برابر با 1975 ميلادي پس از يك دوره طولاني از كشمكشهاي سياسي و تهديدات نظامي، سرانجام با توافق دو طرف و براساس قراردادي كه در الجزيره ميان محمدرضا پهلوي و صدامحسين به امضاء رسيد تغييراتي در حدود مرزهاي جنوبي و غربي ایران در مرزهاي عراق صورت گرفت. نتيجهي همه اين تغيير و تحولات تحكيم مواضع استراتژيك ايران در مرزهاي عراق بوده است. تغييراتي كه زمينهساز بروز بحران و آغاز جنگي شد كه 5 سال بعد دو كشور را عليرغم همه پيوندهاي تاريخي و مناسبات مسالمتآميز ميان مردم منطقه رو در روي يكديگر قرار داد و شرايطي را فراهم كرد تا در كمتر از 15 سال بعد از انعقاد قرارداد الجزاير عراق به خرمشهر حمله كرد و خاك آن را اشغال نمود.
تنوع قومي و نژادي و مذهبي در منطقه شمالغربي خليجفارس مانع از حصول يك توافق ملي در چارچوب يك حكومت مركزي است. يكي از عجيبترين نكات در مورد جامعه شهروندي منطقه خرمشهر همزيستي و تعامل صلح جويانهاي است كه به صورت عرفي و غريزي ميان مردم شكل يافته است. ثبات و سعادت حاصل از اين همزيستي موجب آباداني و رونق منطقه بوده است.
اوضاع اقتصادي:
تا پيش از جنگ تحميلي، بندر خرمشهر به دليل موقعيت جغرافيايي و نقش مهم اقتصادي و بازرگاني و اتصال آن به مهمترين مسيرهاي تجاري و دريايي جهان، از رونق اقتصادي و توسعه اجتماعي فراواني برخوردار بود.
وجود تجارتخانههاي بزرگ و نمايندگيهاي شركتهاي بزرگ كشتيراني و توليدكنندگان كالاهاي صنعتي در خرمشهر آن را به صورت يك بندر استراتژيك بينالمللي در منطقه شمال غربي خليج فارس درآورده بود.
در 1318 خورشيدي اولین اسکله تجاری بندر خرمشهر برای پهلوگرفتن یک فروند کشتی اقیانوسپیما مورد بهرهبرداری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم بنادر ماهشهر و خرمشهر از طرف نيروهاي نظامي بريتانيا و آمريكا اشغال شد و تاسيسات و امكانات آن به منظور حمل اقلام حياتي به پشت جبهههاي نبرد و تقويت اتحادشوروي مورد استفاده قرار گرفت.
اين بنادر و به ويژه بندر خرمشهر در پیروزی متفقین نقش بزرگی برعهده داشتند زيرا علاوه بر تاسيسات موجود در آن تعداد شش اسکله تازه نيز توسط متفقين در بندر خرمشهر ساخته شد. هر يك از اين اسكلههاي بتنی 360 متر طول و 8/32 متر عرض داشتند؛ به اين ترتيب ظرفيت تخليه و بارگيري بندر خرمشهر افزايش يافت.
پس از پايان جنگ جهانی و خروج نيروهاي بيگانه، طرح احداث ساختمان اسکله و تاسيسات جديد بندر خرمشهر در سال 1334 خورشيدي آغاز و در 1337 مورد تجدید نظر قرار گرفت. در 1340 پس از افزايش اعتبار طرح توسعه بندر طول اسکلهها از 1000 متر به 1350 متر و تعداد اسكلههای پهلوگیری به 19 دستگاه افزایش یافت. تا آغاز جنگ تحميلي در 31 شريورماه 1359 و تا پس از آزادسازي خرمشهر و خاتمه جنگ، ظرفيت و توان بندر خرمشهر به طور اسمي به همين ميزان باقي ماند. در حالیکه تقریباً همه آن تاسیسات و تجهیزات و ماشینآلات از بینرفته و یا به شدت آسیب دیده و غيرقابل استفاده بودند.
در 23 آبان 1371 به دنبال اتمام طرح بازسازي، راهاندازی و آغاز به کار اسکله شماره 4 بندر خرمشهر، پس از 12 سال اولين شناورهای باری با ظرفیت بيش از 85 تن طی مراسم پرشوری به مقصد شيخنشين کویت بارگیری شدند و به اين ترتيب حیاتی تازه در رگهای بندر خرمشهر دمیده شد. در اول دیماه 1371 اولین کشتی تجاری با محمولهاي به وزن 160 تن از امارات متحدهعربی وارد آبهای بندر خرمشهر شد و در اسکله پهلو گرفت. در حال حاضر بندر خرمشهر دارای یک اسکله بزرگ عمومی به طول 1360 متر و به عرض 5/32 متر است که ميتواند در آن واحد توسط 9 فروند كشتی اقیانوسپیما با آبخور متوسط مورد استفاده قرار گيرد. در حال حاضر ظرفیت تخلیه و بارگیری مجموع اسكلههاي بندرخرمشهر 4 تا 6 هزار تن در روز است.
كشاورزي و دامداري:
تا پیش از احداث تاسیسات اسکله و بندر در خرمشهر شغل اصلي ساكنان اين منطقه کشاورزی و دامپروری بود. توليد محصولات كشاورزي و از همه مهمتر صيفيجات، خرما و مركبات و صنايع كشاورزي مانند باغباني و پرورش گل و گياه و صنايع دستي روستايي از قبيل حصيربافي منبع عمده تامین معاش مردم خرمشهر بوده است. از یاد نباید برد که همواره عدهای از تجار محلی در کار صدور محصولات کشاورزی و دامی این ناحیه فعاليت داشتهاند. علاوه بر این بندر خرمشهر از دیرباز به عنوان یکی از کانونهای اصلی مبادلات تجاري و اقتصادی استان خوزستان و مناطق جنوبغربی ایران با شیخنشینهای مجاور مورد توجه بودهاست.
دامداري و بهویژه پرورش بز و گاومیش در استان خوزستان و مخصوصا بنادر خرمشهر و آبادان و جزيره مينو و روستاهای آن رواج بسيار داشته است؛ انواع محصولات حيواني از قبيل لبنيات، پوست و پشم در اين مناطق تولید و بخشهايی از آن صادر میشده است.
جریان زندگی برای صدها سال بر همین روال بود تا آن که ذخایر عظیم نفت در استان خوزستان کشف شد و اولين چاه در مسجدسليمان به نفت رسيد. پس از آن استخراج نفت خام از منابع و ذخاير استان خوزستان به سرعت توسط شرکتهای نفتي انگلیس آغاز شد و آنان كوشيدند هرچه بيشتر از نیروی کار ارزان و کمتوقع محلي استفاده برند. در جهت بهرهبرداري هرچه بيشتر از نفت ايران، شركت نفت ايران و انگليس اقدام به احداث یک پالايشگاه مجهز و بزرگ نفت در بندر آبادان نمود. اين پالايشگاه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامي يكي از چهار پالايشگاه اصلي و مهم نفت جهان بود. شركت نفت ايران و انگليس پس از ملي شدن معادن و صنايع نفت ايران به شركت نفت بريتانيا (British Petroleum) تغيير نام داد
تا فرارسيدن رونق اقتصادي، مردم خرمشهر و آبادان تنها با توليد صنايع دستي، كشت و پرورش درختهاي خرما، فروش و صدور محصول نخلستانها و ماهيگيري امرار معاش ميكردند. توفيق ساكنان اين منطقه تا بدانجا بود كه حتي در اوج شكوفايي صنايع نفت و پتروشيمي و حمل و نقل دريايي در اين منطقه و تا زمان تهاجم ارتش عراق و نابودي وحشيانه نخلستانهاي جلگه خوزستان و مخصوصاً دلتاي رودخانههاي كارون و اروند، نخلستانهاي خرمشهر و شهرستانها و روستاهاي مجاور آن رقيب مهم نخلستانهای كشور عراق در زمینه توليد و صدور خرماي درجه يك به سراسر جهان بود.
پس از آزادسازي خرمشهر و بازسازي مناطق روستايي و كشاورزي آن بار ديگر به همت دولت و مردم قهرمان منطقه توليد خرما و مركبات از سر گرفته شده است. چندان كه امروزه كمربندي از درختان نخل به عرض بيش از 400 متر شهرستان خرمشهر را دربرگرفته و به هر تازه واردي لبخندي به رسم خرمي و نشاط هديه ميدهد.
بخش بازرگاني و خدمات گمركي:
تا پيش از جنگ تحميلي، خرمشهر به دليل موقعيت جغرافيايي و بازرگاني و ارتباط با درياي آزاد منبع كسب درآمد مهمي به شمار ميرفت. رونق اقتصادي منطقه و رويكرد فزاينده دولتهاي وقت به توسعه امكانات توليدي كشاورزي و خدمات بازرگاني در خرمشهر ثروت بزرگي را در آن جاي داده بود. وجود تجارتخانههاي بزرگ و نمايندگي شركتهاي بزرگ كشتيراني به خرمشهر چهره يك بندر بينالمللي را بخشيده بود.
با افزايش تقاضا براي ورود كالاهاي مختلف مصرفي و صنعتي و تلاش براي صدور هرچه بيشتر محصولات كشاورزي خوزستان از طريق خرمشهر به ديگر كشورها و خاصه شيخنشينهاي خليجفارس و شمالشرقی آفريقا حمل و نقل دريايي در بنادر خرمشهر و آبادان توسعه سريع يافته بود و ساخت اسكلهها و باراندازهاي بزرگ در دستور كار دولتهاي قبل از انقلاب قرار داشت.
ايجاد تاسيسات نفت و پتروشيمي در مناطق مختلف استان خوزستان و خصوصاً در بندر آبادان كه مولود توامان خرمشهر به شمار ميآيد موجب ترقي و رونق اقتصادي هرچه بيشتر خرمشهر شده بود.
جنگ تحميلي در طول 8 سال ويرانگري دشمنان ايران، چهره زيباي بندر خرمشهر را به كلي دگرگون نمود و آن را كه زماني عروس شهرهاي خوزستان ناميده ميشد به چهره غمگين اما پرصلابت سنگر عظيمي تبديل كرد كه مظهر غيرت و شرف يك ملت به شمار ميرود.
پس از توقف جنگ و آغاز جريان بازگشت مردم به خانه و كاشانههاي ويرانشان مراحل اوليه بازسازي كه از فرداي آزادسازي خرمشهر و زير باران گلوله و بمبهاي ارتش عراق آغاز شده بود سرعت بيشتري گرفت. به منظور ايجاد و توسعه امكانات اشتغال و ترويج فعاليتهاي اقتصادي در منطقه توجه دولت جمهوري اسلامي به موضوع ايجاد يك منطقه آزاد تجاري در اين ناحيه معطوف شد و در همين جهت سازمان منطقه آزاد تجاري- صنعتي اروند كه شهرستانهاي آبادان و خرمشهر و توابع آنها را دربر ميگيرد بنياد گذارده شد. اين سازمان پس از طي مراحل قانوني لازم و تصويب مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 4/5/83 فعاليت خود را رسماً آغاز نمود.
منطقه آزاد اروند در شمالغربی خلیج فارس به وسعت بیش از 165 کیلومترمربع و در محل تلاقی اروندرود و کارون احداث شده و دارای مرز مشترک با کشورهای عراق و کویت است. این منطقه از دیرباز به دلیل وجود آب شیرین رودهای کارون و اروند و امکانات وسيع حمل و نقل جادهای و ريلی و دریایی از مناطق مهم اقتصادي و تجاري در اين بخش از كشورمان به شمار رفته است.
همين مزيتها در سال 1912 ميلادي موجب انتخاب جزيره آبادان به عنوان محل احداث اولین و بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه و بزرگترین بندر تجاری ايران در خرمشهر گرديد. براي تسهيل دسترسي و ارتباط مناطق ديگر كشورمان به اين بندر و پالايشگاه از همان ابتدا طرح احداث خط راه آهن سراسري از خرمشهر به تهران و از تهران به بندر گز مطرح بود. مهدي قلی هدايت (مخبرالسلطنه) در صفحه 370 کتاب خاطرات و مخاطرات خود درباره طرح احداث خط آهن محمره (خرمشهر) به جز (بندرگز) و مخالفت دکتر مصدق مينویسد: " اول اسفند ١٣٠٥ من پيشنهاد راه آهن را به مجلس بردم. مِنالغرائب، مصدقالسلطنه مخالف شد که در عوض قندسازی بايد داير کرد. راه آهن منافع مادی مستقيم ندارد. گفتم از راهآهن منافع مادی مستقيم منظور نيست. منافع غيرمستقيم راه آهن بسيار است. نظميه يا نظام هم منافع مادی ندارد، ضروری مصالح مملکتاند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیء نفی ما عـدا نميکند."
لایحه احداث خط آهن خرمشهر به بندرگز برای اولین بار توسط دکتر مصدق در ٢٠ بهمن ١٣٠٤ و درست دو روز پیش از پايان پنجمین دوره مجلس شورای ملی مورد مخالفت قرار گرفت و سپس در دوره ششم در ٢ اسفند ١٣٠٥ و همچنین در ٢٩ فروردين ١٣٠٦ و نیز در ٩ ارديبهشت ١٣٠٦و ٢٨ فروردين ١٣٠٧ طی سلسله بحثهای تند و داغی در مجلس مورد بررسی قرار گرفت.
در این باره نظرات متناقضی مطرح بود. کسانی مانند دکتر مصدق اعتقاد داشتند که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی در شرایطی که کشور ایران باید برای تهیه قند ملت ارز به خارج بفرستد توجیه اقتصادی و فنی ندارد. در مقابل کسانی مانند مهدیقلی هدایت اجرای این طرح را یک اقدام اساسی در جهت احداث صنایع زیربنایی و سرمایهگذاری ملی ميدانستند. به هرحال این لایحه در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و خرمشهر به عنوان یکی از مبادی خط آهن سراسری انتخاب شد.
تا سالها راهآهن سراسری ایران همچنان که دکتر محمد مصدق پیش بینی کرده بود تنها به عنوان یک خط حمل و نقل داخلی برجای ماند و به علت محدودیت روابط ایران و اتحاد شوروی هرگز به طور عمده و مقرون به صرفه از این خط استفاده نشد. اما وجود زمینهای حاصلخیز کشاورزی و صید آبزیان و خصايص فرهنگي مطلوب مردم منطقه كه معاشرت و تجارت با آنها را تشويق ميكند از ويژگيهاي بارز و امتيازات اجتماعي این منطقه است. رواج زبان عربي و حضور صدها هزار مهاجر ايراني ساكن مناطق همسايه كه عموماً از خوزستان به آن شيخنشينها كوچيدهاند بر استحكام روابط اقتصادي و مناسبات قومي بوميان با ساير اقوام منطقه افزوده است.
ميراث فرهنگي و جاذبههاي گردشگري:
در طول قرون گذشته به دلیل دورافتادگي اقلیمی و فقدان حاكميت مقتدر ملي در اين بخش از مملکت زمینه زوال و امحاء آثار تاريخي و نابودی ميراث فرهنگی فراهم شده بود. علاوه بر این خسارات عظيم جنگ تحميلي و سبعيت و ددمنشي دشمن متجاوز در طول سالهاي دفاع مقدس تقريباً همه آنچه را كه از میراث گذشتگان باقي مانده بود به نابودي کشاند.
امروز فقط بخش كوچكي از گنجینه ميراث فرهنگي منطقه به صورت آثار باقی مانده از «بندر سرق» كه از مراكز اصلي صادرات شيشه و مصنوعات سفالي و دستي بوده و نيز شهرك ولي عصر، ساختمان هلال احمر، مسجد وليعصر و مسجد جامع خرمشهر كه نماد مقاومت ملت ايران است به عنوان میراث فرهنگی مردم خرمشهر برجاست. علاوه بر این «كاخ فيليه» كه در حال حاضر قديميترين بناي تاريخي این بخش از کشور ماست در شمال خرمشهر قرار دارد.
خرمشهر در قرون گذشته:
پس از قتل نادرشاه افشار و مرگ كريمخان زند (1193 قمری/1779 میلادی) هرج و مرج و آشفتگي بر منطقه خليج فارس و آبهاي ساحلي درياي عمان مستولی شد؛ و با ورود سرجان مالكوم (Sir John Malcolm) نفوذ انگلستان افزایش یافت. با اينكه طی دوران کوتاه صدرات ميرزا تقي خان مختصر نظم و انتظامی در امور کشور به وجود آمده بود اما با دخالتهای بریتانیا که صدراعظم مقتدر و وطنپرست ایرانی را مانع تحقق اهداف خود ميیافت بار دیگر امنيت مرزهاي جنوبي دچار اختلال شد در این میان کسانی مانند حسينعلي ميرزاي فرمانفرما، والی نابخرد فارس، ظاهراً به منظور تامین امنیت آبهای جنوبی کشور طی قراردادی که با كاپيتان بروس (Bruce) به امضاء رساند وظیفه تامین و حفظ امنيت خليج فارس را برعهده دولت انگلستان نهاد .
انعقاد این قرارداد مستمسکی شد تا انگلستان در سال 1234 قمری/ 1819 میلادی ناوگاني متشکل از 6 رزمناو و 3000 نفر نيروي نظامي را تحت فرماندهي سرويليام گرانتكاير
(Sir William Grantkair) به منطقه اعزام نماید و حاكميت کامل خود بر آبها و سواحل خليج فارس تا سالهای طولانی مسجل کند. به این ترتیب جزاير متعدد خليج فارس و مخصوصاً بحرين تحت سیطره نيروهاي نظامي انگلستان قرار گرفت و آن کشور نيز با اعزام سیلی از مهاجرین عرب موسوم به " برالعرب " و نیز جلوگيري از اقامت ايرانيان در این مناطق موجبات سلب حاكميت ملي کشور ايران بر این جزایر را فراهم کرد.
دولت بریتانیا توسط فليكس جونز (Felix Jones) طی قراردادهاي استعماري که با شيخ جديدالورود آل خليفه (شيخ محمدبنخليفه) در سالهاي 1310 – 1297 قمری (1892 – 1880 میلادی) منعقد کرده بود از شيخ بحرين تعهد گرفت كه دولت ایران را مداوماً در تنگنا قرار دهد.
خوزستان از قرون پيش تاكنون به دليل اهميت فوقالعادهي استراتژيك و به عنوان دروازه ورود به سرزمينهاي شمالغربي خليجفارس و تا سرحد مرزهاي كردستان در بالاي فهرست مناطق مورد توجه قدرتهاي جهاني قرار داشته و بارها توسط آنان و يا نيروهاي دستنشانده آنها مورد تاختوتاز و اشغال قرار گرفته است.
بزرگترین لشکرکشیها توسط امپراطوري عثماني در 1857 ميلادي و امپراطوري بريتانيا در 1883 ميلادي انجام شده است. در سی سال اخیر دولتهای مختلف حاكم در عراق به تحریک انگلیس و اعراب درصدد دستاندازی به این منطقه مهم و استراتژیک بودهاند. آخرالامر به اشاره آمريكا و اروپا و با حمایت کامل لجستیکی و تسلیحاتی اتحاد شوروی (سابق) صدام حسین رئیسرژیم بعث عراق در 31 شهریور ماه 1359 شمسي خرمشهر را به همان دلایل و بهانههایی که از سوی حکومت متجاوز طرح شده، مورد هجوم وسیع هوایی و زمینی قرار داد.
این تهاجم بزرگ که از همه حملات نظامی نیم قرن گذشته در منطقه خاورمیانه بزرگتر بوده است در برابر مقاومت مردمی مدافعان غیور و شجاع ایرانی متوقف شد و اشغال موقت خاک آن حدود يكسال و اندي طول کشید. اما صدام هم مانند بقيه متجاوزان اشغالگر بالاخره در برابر پایداری ملت ايران به زانو درآمد و در برابر حملات بی امان آنان ناچار از عقبنشيني و پذيرش شكست شد. سرنوشت قادسیه صدام به همان جایی رسید که فتوحات اسکندر رسیده بود!
مهمترین جنگهای قرن گذشته برسر خوزستان و خرمشهر به لشكركشي محمدشاه قاجار به هرات در 23 رجب 1254 هجري مربوط میشود. عليرضاپاشا سردار عثماني از غفلت شاه قاجار سوءاستفاده کرد و با سپاه بزرگي به خرمشهر حمله كرد. در اين تركتازي و تاختوتاز خرمشهر به شدت آسيب ديد. عثمانيان مردم را قتلعام و خانهها را ويران كردند و به آتش كشيدند. بنابر اظهارات ابراهيم دهگان، اين تهاجم ويرانگر و نابهنگام ناشي از سياست خارجي دول اروپايي و خصوصا بريتانيا بوده است.
حاج جابرخان حاكم خرمشهر در چهارم رجب 1266 هجري قمري پرچم سه رنگ ايران را رسماً برفراز بلندترين ساختمان در بندر خرمشهر برافراشت. اين اقدام جسورانه او از سوي اميركبير مورد قدرداني قرار گرفت و امير به پاس اين شجاعت و غيرت حاججابر را به لقب "خان" مفتخر نمود. اختلافهاي مرزي ايران و عثماني نمايندگان دو طرف را بارها به پاي ميز مذاكره كشاند. ولي تا سال 1316 هجري كه سرانجام انگليسيها پس از بيرون راندن عثمانيها از سرزمين بينالنهرين، آن را تصرف نمودند و قرارداد سال 1316 هجري را بر ملت ايران تحميل كردند اين اختلافات ادامه داشت هرچند عملاً از اين بابت چيزي عايد بيگانگان نشده بود.
با آغاز سلطنت محمدشاه، نوه فتحعليشاه، مداخلات دولت بريتانيا در امور کشور ايران افزایش يافت (1253 قمری/1838 میلادی) و سفير انگليس و همراهان او در كابل پس از انجام يك سلسله هماهنگي با سران قبایل و بزرگان افغان تعدادی از قواي مسلح آنان را رو در روی دولت ايران قرار دادند. انگلیسیها با خصمانه قلمداد نمودن اقدامات دولت ايران مانع از تصرف هرات و سرکوب ناامنی و شرارت در آن خطه شدند و در مقابل با اعزام ناوگان جنگي به خليج فارس محمدشاه قاجار را ناچار از ترك محاصره هرات کرده و قوای ایران را متوجه جنوب کشور نمودند.
با ادامه تجاوز عثمانيها به مرزهاي ايران سردار بزرگ ملي ايران اميركبير، در رأس دولت با به كارگيري جوانان شجاع و غيور عشاير مناطق جنوب و جنوب غربي كشور يك گارد مرزدار نيرومند ايجاد و در خرمشهر مستقر ساخت. فرماندهي اين مرزبانان به محمدخان پسر حاججابرخان سپرده شد.
پس از مرگ محمدشاه و به سلطنت رسيدن ناصرالدينشاه، کشور ايران همچنان با معضلات گوناگونی از قبیل جنگ آق دربند سرخس (1271 قمری)، تصرف آشوراده (1256 قمری)، تسخير هرات (1273 قمری/1857 میلادی) و حملات متعدد ارتش عثماني و سوءقصد آنها برای تصرف خرمشهر (محمره سابق) و جزیره خارك روبرو بود و علاوه بر اینها با مشکل جنگ بوشهر (1273 قمری) معاهده پاريس و شورشهای محلی مواجه بود؛ بر اثر این حوادث بخش شرقي سرزمین ايران نیز به دست بریتانیا از پیکر ایران جدا شد.
در دوران سلطنت مظفرالدين شاه، پسر ناصرالدين شاه، انقلاب مشروطيت با هدف استقلال و آزادي و تامین عدالت اجتماعی كه مظهر همه آرمانهاي مادی و معنوی ملت ایران بود به ثمر رسید. اما با سلطهجوییهای دولتهای اروپايي و نابسامانیهای داخلي و فساد رجال دولتی، انقلاب مشروطه از مسير اصلی خود منحرف و شکل تازهای از استبداد در ایران پدیدار شد. با کشف ذخایر و معادن نفت در ایران توجه قدرتهای استعمارگر و مخصوصا بریتانیا به ایران افزایش یافت.
جنگ اول جهانی:
تا سال 1292 خورشیدی (1914 میلادی) يعني تا آغاز جنگ جهاني اول ، تمامي منطقه خليجفارس تحتالحمايه انگلستان شده بود و سرچارلز بلگريو (Sir Charles Belgrave) به عنوان يكي از سياستمداران مقتدر و چهرههاي مشهور استعمار بریتانیا توانست چندین دهه بر جزیره بحرین و سایر جزایر و مناطق حساس خليج فارس حكومت کند.
اگر چه هيچ يك از دولتهاي قاجاري بر جدايي مناطق جنوبی خلیج فارس و از ميان رفتن حقوق تاریخی و ارضی ملت در خليج فارس و درياي عمان و هم چنین مرزهاي آبي کشور که بیش از 1830 كيلومتر را شامل ميشود صحه نگذاشتند اما دولت بریتانیا همواره توانست با سوءاستفاده از نابسامانیهای درون حاکمیت و فساد رجال به اهداف خود برسد.
مجموعه حوادث و تحولاتی که در طول سالهای پیش از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد زمینه ساز حضور اشغالگران خارجی طی سالهای بعد گردید. بندر خرمشهر به عنوان مهمترین نقطه استراتریک در منطقه شمال غربی خلیج فارس و به مثابه دروازه خوزستان و بین النهرین (عراق) بیشترین آسیب را از این تجاوزات تحمل کرده است.
اگر چه در ظاهر جنگ جهانی اول نبرد ابرقدرتهای اروپایی مانند اتریش و مجارستان، روسیه تزاری، بریتانیای کبیر و عثمانی برای تغییر حدود و ثغور قلمرو نفوذ و سیطره منافع امپراطوریهای یکدیگر بود اما آنان خیلی زود دریافتند که پیروزی کامل در این جنگ بدون گشودن جبهههای تازه در سایر نقاط جهان و درگیر نمودن بقیه ملتهای گیتی امکانپذیر نخواهد بود.
به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک ایران و همسایگی آن با دو امپراطوری روسیه تزاری و عثمانی و نزدیکی آن با مرزهای هندوچین که حوزه قلمرو دولت بریتانیا به شمار ميرفتند، انگليسيها از حدود سیصد سال قبل از آن در صدد تسلط کامل بر سرزمین ایران و به کنترل درآوردن آن بودند، به همین دلیل از فرصتی که وقوع جنگ جهانی اول فراهم آورد نهایت استفاده را بردند تا در منطقه خاورمیانه و از جمله ایران اقدام به دستاندازی سیاسی و نظامی نمایند.
متاسفانه مزیتهای سوقالجیشی سرزمین ایران معمولاً به زیان منافع ملی ایرانیان تمام شده است. برای مثال طی سالهای جنگ اول جهانی که امپراطوری بریتانیا درگیر نبردهای خونین با امپراطوری عثمانی بود، خاک ایران به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد و آنان به بهانه تامین اقلام لجستیکی مورد نیاز ارتش انگلیس مقادیر معتنابهی از محصولات کشاورزی و دامی و تولیدات جنگلی ایران را مصادره نمودند. تاثیر فاجعه بار این اقدام ارتش بریتانیا تا دهها سال بر کشور ما سایه انداخته بود.
در همین رابطه اخیرا آقای دکتر محمدقلي مجد اقدام به نگارش کتابی به نام (قحطي بزرگ و نسلکشي در ايران، 1917-1919) کرده و ابعاد مختلف فاجعه دهشتناک قتل عام مردم ایران در طول سالهای جنگ جهانی اول را افشا نموده است. با آنکه این کتاب توسط نشر دانشگاهی آمریکا (University Press of America) که یکی از معتبرترین موسسات انتشاراتی آمریکای شمالی است در آن کشور منتشر شده، چندان در ایران و اروپا شناخته شده نیست و با سکوت و اغماض تعمدی رسانههای جمعی مواجه شده است.
براساس تحقیقات وسیعی که دکتر مجد در طول چندین سال به عمل آورده دولت بریتانیا به منظور تقلیل جمعیت ایران و اضمحلال ساختار سنی و تغییر و تخریب ترکیب نیروی انسانی کشورمان نه فقط محصولات کشاورزی و آذوقه و ذخایر غله ایرانیان را به یغما برده بلکه ضمن خودداری از فروش خواربار توسط سایر کشورها به دولت ایران با بلوکه نمودن درآمدهای ایران از محل فروش نفت از تهیه ارزاق عمومی توسط دولت جلوگيري ميکرده است. بر اثر این جنایت کم نظیر تا حدود نیم قرن بعد یعنی تا سال 1956 میلادی جمعیت ایران و نیروی انسانی آن ترمیم نشده.
دکتر مجد درباره کتابش چنین گفته است: " يافتههاي من در اين زمينه واقعاً شگفتانگيز است و در داوري تاريخي ما تحول بزرگي ايجاد خواهد کرد. بزرگترين فاجعه نسلکشي قرن بيستم در کشور ما، ايران، اتفاق افتاده است. طبق اسناد آمريکايي در سال 1914 جمعيت ايران بيست ميليون نفر بود که در سال 1919 به يازده ميليون نفر کاهش يافت.
توجه بفرماييد. يعني حدود 8 الي ده ميليون نفر از مردم ايران از گرسنگي و بيماريهاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه مردند. در اسناد آمريکايي مدارک مستندي دربارۀ اين تراژدي بزرگ انساني وجود دارد. چهل درصد از مردم ايران طي دو سه سال قلعوقمع و نابود شدند. تنها در سال 1956 بود که ايران توانست به جمعيت 20 ميليوني سال 1914 برسد. عجيبتر از همه نقش بريتانيا در اين فاجعه است.
قحطي بزرگ در زماني اتفاق افتاد که سراسر ايران در اشغال نظامي انگليسيها بود. ولي انگليسيها نه تنها هيچ کاري براي مبارزه با قحطي و کمک به مردم ايران نکردند، بلکه عملکرد آنها اوضاع را وخيمتر کرد و سبب مرگ ميليونها نفر از ايرانيان شد. درست در زماني که مردم ايران بهدليل قحطي نابود ميشدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين کار خود هم افزايش شديد قيمت مواد غذايي را سبب ميشد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم ميکرد. جالبتر اينکه انگليسيها مانع واردات مواد غذايي از آمريکا، هند و بينالنهرين به ايران شدند. بهعلاوه، در زمان چنين قحطي عظيمي، انگليسيها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي ايران استنکاف ورزيدند.
چنين اقداماتي را قطعاً بايد جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت بهشمار آورد. هيچ ترديدي نيست که انگليسيها از قحطي و نسلکشي بهعنوان وسيلهاي براي سلطه بر ايران استفاده ميکردند."
مهمترین علت این نابسامانیها را باید در فروپاشی هویت ملی و بیگانهگرایی زمامداران وقت دانست. آنها برای جبران ضعف و زبونی خود هرگوشه این کشور را به تیول کسی داده بودند. در خوزستان و مشخصاً خرمشهر عشایر عرب زبان سیطره داشتند. آنان که از یک سو نگران سلطه اعراب سنی مذهب عراق شام بودند و از سوی دیگر صلاح را در مدارا با پادشاهان ساکن تهران ميدیدند برای گریز از اسارت در چنگال قدرت کشورهای عربی و عثمانی و در همان حال تن ندادن به سلطنت شاهان بی عرضه ایرانی همواره در تلاش برای یافتن حامی و اربابی بودند که آنها را از بلای آن و آفت این باز دارد.
یکی از مهمترین و مقتدرترین عشایر عرب و شیعه مذهب خوزستان که در تعیین سرنوشت این استان و بالاخص خرمشهر نقش بسزایی داشته آلِکَثیر است، كه در حد فاصل ميان مناطق میاناب دز و رودخانه کرخه و روستاهای شوش و دزفول سكونت داشتهاند. این عشیره از 2 تیرۀ بزرگ بیتکریم و بیتسعد تشكيل ميشد. در مدارک تاریخی مختلف نام این عشیره به شکلهای گوناگونِ از آلکثیر، الکثیر و تا کثیر ذكر شده كه ظاهراً بايد در واژۀ کثیر به معنای بسیار ریشه داشته باشد و به مثابه صفتی برای بیان کثرت شمار افراد و جمعیت این عشیره بکار رفته باشد.
در آغاز حکومت سلسله قاجار، خوزستان به چندین بخش جداگانه تقسیم شده و هر قسمت والي خاصي داشت. آلکثیر، خاندان مشعشع و کعبیان هر یک به طور جداگانه در بخشهايي از خوزستان مستقر بودند و از حكومت ضعيف و فاسد قاجار در تهران ابايي نداشتند.
دلمشغوليهاي آقامحمدخان قاجار در تصرف و مطيع نمودن مناطقي مانند استانهاي مازندران و اصفهان و كرمان مجالي براي توجه به مناطقي مانند خوزستان كه بسيار دور از پايتخت بودند و هر يك از درون گرفتار تشتت و منازعات داخلي قومي و قبيلهاي بودند باقي نميگذاشت.
تا زمان مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264قمری/1847میلادی، در بیشتر نواحی ایران شورش و بلوا بر پا بود و شیوخ مرتد و ياغي عرب در خوزستان سركشي نموده و علم نافرمانی برافراشته بودند. از جملهي آنان شیخحداد رئیس عشیرۀ آلکثیر بود كه با خودسري در منطقۀ دزفول و شوشتر سلطاننشيني براي خود و خانوادهاش فراهم كرده و خويش را شاه خوانده و سكه به نام خود ضرب كرده بود. اما مولی عبداللـه مشعشعی با گروهی از عشایر بنیساله و عنافجه (عنافقه) متحد شد و براي سرکوب شاه حداد ياغي به دزفول حمله كرد.
پس از درگيري و جنگی سخت شیخ حداد به دست افراد عشایر عنافجه دستگیر شد و سلطنت او زوال يافت. مولی عبداللـه چند روزی او را در هویزه در حبس نگه داشت و سپس به خرمآباد فرستاد اما شیخ حداد به کمک یکی از غلامانش از زندان فلكالافلاك گریخت و خود را به دزفول رساند و در قلعهاي به نام دژ سلاسل واقع در شوشتر پناه گرفت. او براي تامین آذوقه و تداركات و تسلیحات افراد خود اقدام به مطالبه ماليات از مردم کرد. اين امر بر نارضايتي و خشم لرها عليه او افزود.
در 1265 قمری/1848 میلادی میرزا قوامالدّین که از خانوادههای مشهور سادات طباطبایی شهرستان بهبهان بود، با همدستی چند تن از شیوخ عرب منطقه خوزستان مانند شیخ حاکم، شاه حداد، شیخجابر، شیخ عبداللـه، و شیخ قادر علم خودسری برپا كرد و به ظلم و ستم عليه مردم پرداخت، تا اينكه ناصرالدّینشاه عموی خود اردشیرمیرزا را به حکومت ولایات لرستان و خوزستان منصوب و به آنجا اعزام كرد. حاكم تازه آشوبگران را در شهرهاي دزفول و شوشتر شكست داد و سران و فرماندهان آنها را دستگیر و با غلو زنجير روانه دارالخلافه ناصري كرد.
پس از درهم شکستن یاغیان تحت فرمان طغیانگران خطه جنوب، اردشیرمیرزا سردار سپاه و فرمانده نيروهاي خود به نام سلیمانخان میرزا را مأمور یافتن و سركوبی میرزا قوامالدّین و سایر شیوخ عرب و سران ایل بختیاری كرد. سلیمانخان میرزا هم با اقتدار تمام حدادشاه و شیخجابر را منكوب كرد و در قلعۀ سلاسل شوشتر به بند کشید و پس از مدتی به تهران گسيل داشت.
عشیرۀ آلکثیر پس از دستگیری شاهحداد تا مدتها فرمانبردار و مطیع دولت مركزي بودند تا اينكه در 1267 قمری/1850میلادی هنگامي که خانلرمیرزای احتشامالدّوله به حکومت لرستان و خوزستان منصوب شد، 500 تن از چابك سواران آلکثیر برای سرکوب شورش لرهای فیلی که به سرزمین عربهای بنیلام پناه برده بودند، به اردوی احتشامالدّوله پیوستند.
در سال 1273 هجري نيروهاي انگليسي به فرماندهي ژنرال اوترام به بندر خرمشهر حمله كردند و با سوءاستفاده از ضعف دولت مرکزی و فساد رجال وقت ايران نيروهاي مدافع ايراني مستقر در خرمشهر را در يك نبرد نابرابر شكست دادند و آن را به اشغال خود درآوردند.
با اوجگیری قدرت شیخخزعل وضع عشایر خوزستان به شدت دیگرگون شد و هیچ یک از عشایر عرب از سرکوب و چپاول افراد تحت فرمان شیخ در امان نماند. شيخخزعل پس از کشتن برادرش شیخمزعل در 1315قمري/1897ميلادي نخست فلاحیه (شادگان) و سپس هویزه و دشت میشان را به زیر فرمان خود درآورد. تنها آلکثیر به ریاست فرحان بناسد در اطراف شوشتر و حیدربن علی بنغافل در منطقه دزفول به اطاعت از او تن در ندادند.
سيداحمد كسروي كه در سال 1301 خورشيدي به رياست عدليهي (دادگستري) ولایت خوزستان منصوب شده مينويسد: در اين زمان خوزستان به دو بخش تقسيم شده بود. بخش بزرگ در دست شيخخزعل و در بخش ديگر با اينكه حكمراناني از تهران نشيمن داشتند ولي در نهان اختيار آنها سرسپردهي شيخ بود. همهي اين زمينهاي خوزستان از هندگان تا دامنههايِ پشتكوه و از كنار اروندرود تا نزديكيهاي شوشتر و دزفول كه بيش از دو سوم خاك خوزستان است همگي از آن شيخ گرديد. در سراسر اين خاك او بر جان و مال مردم حكمراني داشت. ميتوان گفت كه پس از زمان شاه اسماعيل صفوي كسي را در خوزستان اين شكوه و نيرو دست نداده بود.
عجز و و فساد حکومت مرکزی، شیخخزعل را به فكر تشكيل يك سلطاننشين خودمختار در منطقه خوزستان انداخت. او در اين سودا و با هدف مطيعكردن آلکثیر از اختلافات میان شیخ فرحان و طاهرعظیم و همچنين طمع سران ايل بختیاری نسبت به زمینهای حاصلخيز آلکثیر استفاده كرد و به طور پنهاني با آنها به توافق رسید.
بر اساس قرارداد شيخخزعل با سران بختياري املاک آلکثیر در برابر تنبيه شیخ فرحان به شيخخزعل واگذار ميشد. شيخخزعل به منظور تضعیف شیخ فرحان از 2 طایفۀ کعب دبیس و کعب السّطاطله که در حدفاصل میان دزفول و شوشتر ساکن بودند و از همپيمانان آلکثیر به شمار ميرفتند استفاده كرد و آنها را به شورش تحريك كرد. از سوی دیگر طوایف لرها نیز به دستور سران خود همه شب بر نيروهاي شیخ فرحان حمله ميبردند و از توان و روحيه آنها ميكاستند.
شيخفرحان پس از عبث يافتن مقاومت به ناگزیر تسلیم و متعهد شد به شيخخزعل مالیات بپردازد و مطيع وي باشد. در 1326 قمری/ 1908میلادی، شیخحیدر نیز همچون پسرعمويش شیخفرحان به فرمانبرداری از شيخخزعل گردن گذارد. اما شيخخزعل شيخحیدر را اسیر کرد و به جاي او يكي از نيروهاي تحت امر خود را در آن ديار به حكومت منصوب نمود.
از آن پس شيخ فرحان هر از چندي در زندان و گاهي نيز تحتالحفظ زندگي ميكرد و تا پايان عمر جز بر خانواده و بستگان نزدیک خود برکسی ریاست نداشت. سرانجام شیخ خزعل پس از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و سرکوب خانهای بختیاری و شیوخ عرب در 1343 قمري/1924ميلادي از ادعاهای خود دست برداشت و تسلیم گردید.
جنگ دوم جهاني:
با توجه به موقعيت ويژهاي كه شيخخزعل به خصوص پس از آغاز همكاري با انگليس پيدا كرده بود لژ فراماسونري مصر در سالهاي 1312-1317 قمری مطابق با 1895-1900 میلادی او را در بغداد وارد يكي از لژهاي خود نمود. شیخ خزعل در سال 1340 قمری (1922 میلادی) به درجهي استادي ارتقاء یافت و برای احراز کرسی رياست يك لژ فراماسوني صلاحیت لازم را به دست آورد. لژ فراماسونري مصر پیشنهاد شیخ خزعل برای تاسیس یک لژ به نام او و در خرمشهر را تصویب کرد. جلسات اين لژ در سه تالار بزرگ كاخ فيليه و بر كناره شطالعرب تشكيل ميشده است. هریک از فرزندان و بستگان و اقوام شیخ که مراتب وفاداری آنها محرز شمرده ميشد عضو این لژ و عهده دار يكي از مسوولیتهای آن بودند.
پس از دستگيري شيخ خزعل و انتقال او به تهران لژ فراماسونری خزعل در محمره تعطيل شد و کلیه وسايل و اثاثيه آن توسط نماینده لژ فراماسونری مصر تحويل گرفته شد. بر اساس قوانين موسسات فراماسونري جهان هرگاه يكي از ماسونها فوت كند و یا محجور شود نشانها، حمايل و همه اسناد و مدارک خصوصي لژ او به بازماندگانش تحویل داده ميشود. به همین دلیل همسر و اعضای خانوادهي شيخ خزعل پس از وقايع شهريور 1320 اموال و اثاثيه و اسناد فراماسوني او را تحويل گرفتند و بدين ترتيب لژ خزعل رسماً تعطيل شد.
شيخ خزعل ابتدا در خرمشهر و بعدها در اهواز حكومت را به دست گرفت و به يك قدرت سركش در منطقه مبدل شد. شيخ خزعل در جريان نمايش تاسيس جمهوري در ايران توسط رضاخان ميرپنج در برابر او ايستادگي كرد و از احمدشاه آخرين بازمانده سلسله قاجار حمايت كرد. شيخ خزعل با بزرگان ایل بختيارى عليه رضاخان متحد شد اما به دليل استراتژي دولت بريتانيا که حفظ حكومت رضاخان بود، شيخ خزعل نیز ناچار از ترک مخاصمه و اطاعت و فرمانبرداري از وی شد.
پس از تسليم او رضاخان سرتيپ فضلالله زاهدي را به حكومت خوزستان منصوب كرد و به اين ترتيب تمام منطقه خوزستان به طور يك پارچه تحت فرمان حكومت مركزي قرار گرفت. شيخ خزعل به تهران منتقل و تا پایان عمر به صورت يك تبعيدى و عنصر نامطلوب به طور دايم تحت نظر بود. در طي اين مدت او مرتبا در مراسم مختلف دربار حضور ميیافت و نسبت به رضاشاه اداي احترام ميكرد. چندين بار كوشيد به بهانه معالجه به اروپا سفر كند اما رضاشاه كه نسبت به او و اهداف قدرتهاي اروپايي نسبت به خويش بسيار ظنين بود موافقت نميكرد تا اينكه در ۱۳۱۵ خورشيدي در فهرست تصفيهها و قتلهاي زنجيرهاي رضاخان نوبت به نام شيخ خزعل رسيد و ماموران مخفى شهربانى او را به قتل رساندند.
تسليم شدن شيخخزعل در برابر دولت مركزي (پهلوي) و قتل او به دست رضاخان به عنوان يك نقطه عطف در رويه سياسي دولت بريتانيا در ارتباط با دولت ايران تلقي ميشود. بريتانيا براساس شرايط جديد ناگزير ميبايست از در آمدهاي نفتيِ جنوب سهمي نيز به دولت مركزي ايران بپردازد. در سال 1303 پس از آنکه رضاشاه بر شيخخزعل غلبه کرد و او و نیروهای طغیانگرش را وادار به تسلیم نمود مناطق نفتخيز جنوب براي هميشه در قلمرو حاكميت ملي ايران درآمد و آتش فتنه و تجزیه طلبی تا مدتها خاموش شد.
پس از موفقيت رضاشاه در سركوب ياغيان و به اطاعت واداشتن حكومتهاي خودخوانده جبار و سركش، بريتانيا خود را با مردي روبرو ميديد كه تواناييهاي وي براي ساماندادن به كشور و تامين امنيت و يكپارچگي و تحميل اراده حكومت مركزي بر سراسر كشور بزرگ ايران كاملا توفيق يافته بود.
بريتانيا بهعنوان بزرگترين قدرت استعماري در آن زمان بر اين باور بود كه وجود فردي مقتدر و مستبد مانند رضاشاه براي حفاظت از مناطق نفتخيز جنوب و تامين امنيت صنعت نفت حياتي است ضمن اينكه چنين فردي قادر است در برابر تهديدات حكومت بلشويكي كه به تازگي در روسيه به قدرت دست يافته و رژيمي تازه با ساختار غيرقابل قبول ماركسيستي تحت عنوان اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي برپا كرده بود بايستد.
روز دهم شهريور 1318 جنگ جهاني دوم آغاز شد . دولت ايران اعلام بيطرفي كرد اما آلمانها علاوه بر نفوذ فرهنگی و اجتماعي که داشتند كارشناسان صنعتي بي شماری نيز در پروژههای بزرگ راهسازی و راهآهن، بهداري و خدمات درمانی، داروسازي، احداث بناهاي دولتي، چاپخانه و شيلات به کار گمارده بودند که فعالانه از منافع سیاسی و اقتصادی دولت آلمان حمایت ميکردند.
دفاتر نمایندگی شرکتها و كارخانههاي معظمی مانند هنکل، زيمنس، فروشتال، شيشار، فاربن، باير، آ.ا.گ ، ام.آ.ان و غیره در ايران فعال بود. اين موضوع برای رقبای روس و انگليسي آنها خوش آیند نبود. شخصیتهای سیاسی و متنفذین ایرانی هوادار این کشور همزبان با سفرای آنها مکرراً خواستار تعطیل این دفاتر و شرکتها بودند و وجود آنها را ناقض اصل بیطرفی دولت ایران قلمداد ميکردند. برای همه محرز بود که آلمانیها قویاً به انجام عملیات جاسوسی در پوشش این شرکتها مبادرت ميورزند و برای منافع راهبردی رقبای اروپایی و آمریکایی آلمان یک خطر حتمی باید به شمار آیند.
با گذشت زمان و وخامت اوضاع جبهههای جنگ و حساسیت شرایط در اروپا فشار دولتهاي انگلستان و اتحاد شوروي برای همکاری بیشتر ایران با متفقین افزايش يافت اما دولت ايران و در واقع شخص رضاشاه که آشکارا از آلمان طرفداری ميکرد و نسبت به هیتلر سمپاتی نشان میداد واکنش موثری نشان نميدادند. در نتیجه هنگامی که ارتش بزرگ آلمان با بیش از سه ميليون نفر نیروی نظامی در نخستين ساعات صبح روز اول تير 1320 در جبهه ای به طول بيش از 2500 كيلومتر به خاك اتحادجماهیرشوروی حمله کرد حساسیت کشورهای متفق علیه مواضع متزلزل دولت ایران در اعمال بی طرفی کامل افزایش یافت.
پیروزیهای سریع ارتش آلمان که توانست از همان نخستین دقایق حمله در کلیه جبههها هر مقاومتی را درهم بشکند و پیشروی نماید به انگيزهاي برای توجیه هجوم ارتشهاي انگلستان از سمت جنوب و اتحاد شوروي از سمت شمال تبدیل شد و به این ترتیب بخشهای وسیعی از خاک ایران به تصرف بیگانگان درآمد.
در سوم شهريور 1320 سر ريدر بولارد وزير مختار انگلستان و اسميرنوف سفير اتحاد شوروي به منزل علي منصور (منصورالملك) نخست وزیر وقت که در خيابان بهار ساکن بود رفتند و يادداشتهای دو كشور داير بر خبر حمله قریبالوقوع آنها به خاك ايران را تسليم او كردند. از این لحظه دوران شوم و شوربختی ملت ایران تا دهها سال آغاز ميشود.
نیروهای متفقین مشتمل بر ارتشهای روس و انگلیس و آمریکا از چند جبهه وارد خاک ایران شدند فرماندهان ارتش ایران به جای مقاومت اغلب به فکر نجات جان خود بودند. جنگی که تنها سه روز طول کشید باعث قحطی و مرگ و میر گسترده در میان ملا ایران شد.
ژنرال اسليم فرمانده نيروهاي انگليسي مستقر در عراق نیروهای خود را از محورهای خانقين و بصره وارد خاک ایران کرد و بنادر خرمشهر، شاهپور و آبادان و نیز قصرشيرين را مورد حمله قرار داد. نيروهاي اتحاد شوروي نيز تحت فرماندهي ژنرال نوويكف، استانهای آذربايجان، گيلان و خراسان را مورد هجوم قرار دادند. پیشتر آنها توافق کرده بودند نيروهای خود را تا روز 24 شهریور 1320 در قزوين به یکدیگر ملحق نمایند و عملیات نظامی را متوقف کنند. طرح اشغال ایران با دقت تمام و بدون هیچ مقاومت مهمی به انجام رسید و در روز 25 شهریور 1320 رضاشاه مجبور به استعفاء و پذیرش حکم تبعید در آفریقای جنوبی شد. از همان روز محمدرضا پهلوی ولیعهد ایران جانشین وی گردید.
رضاشاه پس از شنیدن خبر تسلیم ارتش ایران احمد نخجوان و سرتیپ ریاحی کفیل وزارت جنگ را به دلیل صدور دستور عدم مقاومت و تخلیه پادگانها و اعزام نیروهای نظامی به مرخصی اجباری در جلوی چشم فرماندهان ارتش با عصا مورد ضرب و شتم قرار داد و درجههای نظامی آنها را از روی سردوشیهایشان کند و فریاد زد: " شماها خائن هستید و نانی که ملت ایران برای حفاظت ایران به شما داده حرامتان باد."
رضاشاه پس از خلع درجه نخجوان و ریاحی، دستور بازداشت آنها را برای محاکمه در دادگاه نظامی به اتهام خیانت به وطن صادر کرد. از میان آن همه افسر و فرمانده نظامی تعداد معدودی در برابر دشمن متجاوز ایستادگی کردند و بقیه یا به دلیل سردرگمی و یا به خاطر دستورات صریح فرماندهان عالیرتبه تسلیم شدند.
در میان افسران شجاع و وطن پرستی که در برابر نیروهای بیگانه مقاومت کردند نام غلامعلی بایندر بیش از همه درخشش دارد. بایندر اگر نميخواست هیچ خطری متوجه او نبود و مثل بقیه ميتوانست به حکم فرماندهان عالی رتبه کشور عمل کند و مقاومتی نشان ندهد. اما پس از دلاوریهاي فراواني که از خود بروز داد توسط یکی از رزمناوهای انگلیسی هدف شلیک گلوله توپ قرار گرفت و به شهادت رسید.
اما تنها بایندر نبود که در نیروی دریایی ایران، در برابر مهاجمان پایمردی کرد. تعداد زیادی از خلبانان نیروی هوایی نیز از رفتن به مرخصی و تحویل هواپیماهای خود امتناع نمودند و ضمن شورش علیه فرمانده خود بنام احمد خسروانی او را بازداشت کردند. این گروه از نظامیان شیردل بدون کسب اجازه از فرماندهان مافوق خود هواپیماهایشان را به پرواز درآورده و و به جنگ هواپیماهای روسی رفتند. به دلیل فقدان عرق ملی و تبعیت کورکورانه فرماندهان ارتش، اقدام شجاعانه خلبانان ایرانی نه فقط مورد تشویق قرار نگرفت بلکه در بازگشت از مأموریت، نیروهای چند واحد نیروی زمینی که هنوز در تهران مانده بودند بودند عازم فرودگاه قلعه مرغی شدند و با خلبانان درگیری پیدا کردند. در پایان این کشمکشها خلبانان شریف نیروی هوایی توسط آنها دستگیر و بعد، از پایگاه اخراج شدند. هواپیماهای آنها نیز متوقف و استتار شدند.
یکی از نظامیانی که در طول جنگ جهانی دوم در ایران اقامت داشته و مدتها در بندر خرمشهر در ماموریت نظامی بوده ریچارد فرانکلین آگور agor (معروف به دیک) است. او از یازدهم دسامبر 1942 تا اول ژانویه 1945 به عنوان جمعی یگان مهندسی لشکر 334 خدمات ویژه نیروی زمینی ارتش آمریکا در ایران حضور داشته است.
آگور به همراه 8000 نفر از نیروهای نظامی آمریکا با کشتی یو.اس.اس وست پوینت، بندر نیویورک را در اول نوامبر 1942 به مقصد بمبئی در هندوستان ترک گفت و در 29 همان ماه آنها به همراه سه کشتی نظامی دیگر به نامهای رونا (Rhona)، لانکاشایر (Lancashire) و دیل وارا (Dilwara) به سمت خرمشهر حرکت کردند.
این کاروان نخستین و بزرگترین گروه از نیروهای نظامی آمریکا بود که به منظور ایجاد یک مسیر تازه تدارکاتی و لجستیکی به سمت جبهه روسیه وارد ایران گردید. این مسیر به نام دالان ایران و یا پل پیروزی شهرت یافته است. دالان ایران حلقه ارتباطی مهمی بود که امکان تامین و تدارک مایحتاج ارتش سرخ از راه ایران تا بنادر باکو در جمهوری آذربایجان و کراسنوودسک در ترکمنستان را ممکن ميساخت.
اگور خاطرات خود از دوران جنگ دوم جهانی و مناطقی را که در آن به سر برده به رشته تحریر درآورده است. خاطرات و عکسهای شخصی او یکی از منابع جالب درباره حوادث و رخدادهای جنگ دوم به شمار ميرود.
به یمن امنیت سرزمین ایران و دوری آن از خطوط مقدم جبهه جنگ هیچ نبرد هوایی و یا رویارویی واحدهای زرهی و پیاده نظام در آن مشاهده نميشد؛ شاید درست به همین دلیل خاطرات جاسوسهای دوجانبه و نیز صدها هزار نفر آواره و جنگزده این بخش از جبهه برای اذهان عمومی و تاریخ نگاران جاذبه ای نداشته است.
پيش از اين گفتيم كه در سال 1305 خورشيدي (فوريه 1927) لايحه كشيدن راهآهن سراسري به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد . طبق اين لايحه قرار بود هزينه اين خط از محل عوارض قند و شكر تامين شود. هنگام طرح اين لايحه در مجلس، دكتر محمد مصدق در سخنانی اظهار داشت که احداث خطآهن زمانی به صرفه اقتصادي و به سود همه جامعه است كه به صورت یک شبكه ايجاد شود؛ خط آهنی که از يك بندر در جنوب به يك بندر در شمال يك کشور برسد تنها جنبه نظامي و ارزش سوقالجيشي دارد و تنها قدرتهاي خارجي كه قصد استفاده احتمالي از آن در صورت بروز جنگ را دارند مشوق كشيده شدن چنين خطآهني آن هم با پول مردم ايران هستند. تاريخ، 15سال بعد درستي اظهارات دكتر مصدق را ثابت كرد و يكي از دلايل اشغال نظامي ايران در سال 1320 توسط نيروهاي متفقين استفاده از همين خط سراسري راهآهن عليه ارتش آلمان اعلام شد.
طی سالهاي جنگ جهاني دوم انگلستان و آمريكا به بهانه ارسال و ترانزيت اقلام حياتي مورد نياز همپيمان خود (اتحاد شوروي) كه شامل فهرست بلندي مشتمل بر مواد غذايي، تجهيزات و قطعات يدكي صنعتي، تسليحات و مهمات نظامي بود اقدام به تصرف بنادر ماهشهر و خرمشهر نمودند.
به یمن وجود بندر خرمشهر و خط راهآهن سراسري ايران كه تا بندرگز امتداد داشت، تقريبا 5 ميليون تن مهمات و آذوقه و حتی ماشینآلات سنگین حملونقل از قبیل: واگنهای قطار، لکوموتیوهای ساخت آمریکا و همچنين دارو و تجهيزات بيمارستاني از راه دريا به ايران و از خرمشهر به مرزهاي اتحاد شوروی منتقل شد. حجم عظيم اين عمليات باعث تقویت نيروهاي نظامي شوروي و كاسته شدن از سنگيني مصائبي بود كه بر دوش مردم آن قرار داشت.
ژنرال دونالد بوث DonalBooth يكي از فرماندهان ستاد عمليات خليج فارس ارتش آمريكا طي نامهاي كه به يكي از هزاران افسر و درجهدار آمريكايي حاضر در آن عمليات نوشته اظهار ميدارد كه امروز نامهايي مثل خرمشهر، سربندر و سلطانآباد، اهواز و دورود به اندازه اسامي شهرهايي مانند اوماها، لوييزيانا و يا سانفرانسيسكو براي بسياري از سربازان آمريكايي به خوبي شناخته شده است. او در اين نامه متذكر ميشود كه طي عمليات خليج فارس توسط ارتش آمريكا و تا دسامبر 1944 ميلادي، 5 ميليون تن اقلام حياتي براي ارتش سرخ ارسال شده است. او خاطر نشان ميكند كه اين عمليات دانش و تجربه فراواني را درباره يكي از عجيبترين كشورهاي جهان در اختيار سربازان آمريكايي گذارده است.
نه فقط ژنرال دونالد بوث بلكه اكثر كارشناسان نظامي و سياسي جهان ارزش بنادر جنوبي خوزستان و خطآهن سراسري ايران را تا بدان اندازه مهم و حياتي ميدانند كه به ايران لقب پل پیروزی دادهاند.
خرمشهر و قرارداد الجزایر:
خرمشهر به دليل داشتن شرايط مناسب از ديرباز تاكنون به عنوان بندري استراتژيك هميشه مورد توجه و پايگاه داد و ستد بودهاست. ايجاد تاسيسات نفتي در خوزستان و مخصوصاً يكي از بزرگترين پالايشگاههاي جهان در آبادان و احداث تنگه سوئز در شمال درياي سرخ موجب افزايش اهميت ژثوپليتيك خرمشهر گرديد. با آغاز جنگ جهاني اول و رفتوآمد ناوگان كشتيهاي طرفين متخاصم و مخصوصاً كشتيهاي انگليسي بر اهميت نظامي بندر خرمشهر افزوده شد. رودخانه اروند موضوع پيمانهايي است كه در سالهاي ۱۲۲۲ و ۱۳۱۶ و ۱۳۵۴ خورشيدي بين دو كشور ايران و عراق امضا شدهاند هرچند به نظر میرسد همچنان به عنوان يك مشكل غيرقابل حل باقی بماند.
اروندرود برای کشور عراق ارزش حیاتی دارد زیرا تنها مسیر دسترسی آبی آن به منطقه ژئواستراتژیک خلیجفارس است. بر اساس پيمان ۱۲۲۲ خورشيدي که ميان حكومتهاي ايران و عثماني به امضاء رسید آبهاي سرزمينهاي تحت تصرف و يا مالكيت امپراطوري عثماني در سواحل اروندرود تا كناره شرقي مصب رودخانه گسترش يافت، به جز دهانه رودخانه كارون و دو جزيرهی آبادان و مينو كه در حاکمیت دولت ایران باقي ماند. به اين ترتيب در عمل حکومت عثمانی کنترل همه آبهای بینالنهرین تا كناره شرقي شطالعرب را در دست گرفت و تنها حاكميت ايران بر بنادر آبادان و خرمشهر را پذيرفت.
در آغاز سال۱۲۹۳ خورشيدي در معادلات سیاسی و اقتصادی منطقه عنصر تازهای حضور یافت و آن نفت بود. پس از جنگ جهاني اول ناحيه غربي شطالعرب كه زير كنترل دولت عثماني بود به كشور تازه تاسيس عراق كه با فشار بريتانيا به وجود آمده بود انتقال يافت. جستجو براي کشف معادن و ذخایر نفت نیازمند بکارگیری تجهیزات سنگینی بود که حمل و نقل آنها تنها از راه دریا و تا نزدیکترین نقطه به محل معادن نفت مقرون به صرفه بود؛ به همین دلیل استفاده از مسیر آبهای بینالمللی تا شمالغربی خلیجفارس و شطالعرب غیرقابل اجتناب به نظر ميرسید.
در سال۱۳۱۶ خورشیدی ميان دو كشور ایران و عثمانی پیمانی بسته شد که مرز میان طرفین متعهد را در محلی تعیین میکرد كه به روش تعیین خط تالوگ يا خط ميانه عمیق رودخانه، شطالعرب را تا شمال دو بندر آبادان و خرمشهر تقسیم میکرد.
مرز ساحلی بندر آبادان درست تا كناره شطالعرب تعيين شده بود. معاهده مزبور تاکید داشت كه شطالعرب براي كشتيراني همه کشورها آزاد است و دو كشور ايران و عراق نیز قول دادهاند درباره نحوه استفاده از تاسيسات دريايي و راهنمايي كشتيها قرارداد جداگانهای منعقد کنند. اين ترتيبات توسعه اقتصادي و اجتماعي را در مناطق جنوب غربي استان خوزستان در خطر قرار ميداد. انگلستان همه حقوق تاريخي ملت ايران بر شطالعرب را در ابتدا به عثماني و پس از آن به كشور و دولت دست ساخته خود عراق واگذار كرده بود.
توسعه صنعت نفت و اتكاي اقتصادي ايران به بندر خرمشهر رونق بسياري به اين منطقه داده بود، و اين موضوع با توجه به اين نكته كه تاسیسات و مجتمعهاي بزرگ پالايش نفت و اسكله و بندر و حتي مناطق مسكوني شهرهاي خرمشهر و آبادان همگي در تيررس ارتش عراق قرار داشت بر ارزش و حساسیت رژيم حقوقي حاكم بر این رودخانه میافزود. در سال ۱۳۴۸ خورشيدي مساله اختلافات مرزي عراق با ایران به صورت یک بحران رشدیابنده درآمد و شروع يك جنگ تمام عيار را اخطار ميکرد. در همان دوران رژیم عراق به دولت ايران اطلاع داد كه از آنجا که شطالعرب بخش جداييناپذير خاک عراق است، به همین دلیل لازم است كشتيهاي ايراني پيش از ورود به این رودخانه پرچمهايشان را پايين بياورند و هيچيك از كاركنان نيروي دريايي ايران اجازه ندارند در حین عبور از این رودخانه روي عرشه كشتي ظاهر شوند. آنها حتي تهديد كردند كه در صورت بياعتنايي به این دستورات عراق براي بستن رودخانه از قوای نظامی استفاده خواهد كرد.
پاسخ دولت وقت ايران سريع و قاطع بود، ايران رسماً پيمان ۱۳۱۶ خورشيدي را بدون ارزش اعلام كرد و دولت بغداد را متهم كرد كه از مفاد مقررات مورد توافق در این قرارداد درباره نحوهي اداره مشترك این آب راه بینالمللی و هزینهكردن حقوق و عوارض حاصل از دريانوردي در آن تخلف نموده است. دولت ايران چنین استدلال ميكرد كه حال شرایط تغيير يافته و ایران به خود حق میدهد فسخ يكجانبه این پيمان را مجاز بشمارد.
درست به طور همزمان ايران از رعایت اصل تالوگ برای تعیین حقوق دو کشور بر این آبراه حیاتی حمایت نمود. خط تالوگ در عمل شط العرب را که حال اروندرود خوانده ميشد به دو بخش در طرفین عمیقترین مسیر رودخانه ميان دولتهاي ايران و عراق تقسيم ميكرد؛ درسال ۱۳۴۸ خورشيدي دولت ایران يكي از كشتيهاي خود را بدون پايين آوردن پرچم به داخل مسیر رودخانه رو به سمت شمال به حرکت درآورد.
ناخدا رمزی عطایی مغرورانه برعرشه این کشتی روی یک صندلی و زیر پرچم ایران نشست و کشتی را تا اسکله بندر خرمشهر هدایت کرد. سکوت خفتبار عراق و عدم تیراندازی به این کشتی باعث شد تا اقدامات مشابهی به کرات از سوی ایران انجام شود. آخرالامر عراق اعلام كرد كه به خودش اجازه نميدهد وارد جنگ با ايران شود.
اما رژیم بغداد اقدامات تلافي جويانه شديدي را عليه دولت ایران آغاز کرد و ايرانيان مقیم عراق و عراقیهای ایرانی تبار را پس از مصادره اموال ازآن کشور اخراج کرد؛ دولت عراق همچنین با دست زدن به یک سلسله تحریکات سیاسی و نظامی بخشی از نیروهای ناراضی کرد ایرانی را علیه دولت مرکزی شوراند. اقدام مشابهی از سوی رژیم شاه علیه عراق صورت گرفت که التهابات وسیعی را در روابط دو کشور و مناسبات آنان با سایر کشورهای جهان و منطقه را در پی داشت.
پیروزی اسراییل که با حمایت کامل امريكا توانسته بود ضربات سنگینی را به ارتشهای عربی منطقه وارد کند اجازه نميداد اعراب با هم پیمان قدرتمند آمریکا که آشکار و پنهان از اسراییل حمایت ميکرد درگیر جنگی شوند که تنها برای عراق ممکن بود حاصلی داشته باشد اما ميتوانست همه منطقه را به آتش بکشد. ایالات متحده آمریکا به پيروي از نظريات هنري كيسينجر دایر بر فشار دایمی بر عراق برای به ستوه درآوردن آن توسط ايران به منظور کاستن از خطر اتحاد میان اعراب علیه اسراییل حمایت ميکرد و اين موضوع به صورت بار سنگيني بر دوش دولت عراق و نيروهاي مسلح آن فشار ميآورد.
با قدرت یافتن کردهای عراقی و خطر اتحاد میان کردهای عراق و ترکیه و تشکیل یک ارتش متحد برای دستیابی به خودمختاری و یا حتی استقلال کامل، ادامه کشمکش میان عراق و ایران به سود غرب نبود. به همین جهت در سال۱۳۵۴ خورشيدي مطابق با 1975 میلادی درست یک ماه و نیم پس از برگزاری کنفرانس استانبول و در جریان کنفرانس سران کشورهای عضو اروپا هواری بومدین رییس جمهور وقت الجزایر برای برقراری صلح و دوستی میان دو کشور پادرمیانی کرد. و به این ترتیب یک معاهده بین المللی ميان دولتهای ايران و عراق در شهر الجزيره بسته شد. براساس اين پيمان که به نوبه خود زمينه ساز منازعات و جنگهای دیگری در آینده ميشد، دولت عراق حق ایران را در استفاده از آبراه بینالمللی اروندرود بر اساس خط تالوگ به رسمیت ميشناخت.
انعقاد این پیمان برای رژیم وقت ایران یک پیروزی کامل و سرمست کننده تلقی ميشد؛ همین موضوع آن را به خرید میلیاردها دلار تسلیحات فوق مدرن نظامی از آمریکا به منظور کسب جایگاه ژاندارمی منطقه تشویق کرده بود.
نشريه ديسپچ ـ ارتش آمريكا ـ مقالهاي درباره ارسال تداركات متفقين از طريق ايران به روسيه.

نشريه ديسپچ – ارتش آمريكا - مقاله اي تحت عنوان "بياد روزهاي اوليه خرمشهر".
نشريه ديسپچ – ارتش آمريكا - مقالهاي تحت عنوان "زيباييهاي مسير تداركاتي پرشيا از نگاه عكاسان".

نشريه ديسپچ – ارتش آمريكا.

نشريه ديسپچ – ارتش آمريكا.

نشريه ديسپچ – ارتش آمريكا.

انبار دارويي مستقر در خرمشهر – دسامبر 1944.

كودكان ايراني در كنار خط لوله نفت!!

يكي از اسكلههاي طبيعي خرمشهر.

نشان مخصوص عمليات خليج فارس – ارتش ايالات متحده آمريكا.

نامه ژنرال دونالد بوث – يكي از فرماندهان عمليات خليج فارس – ارتش ايالات متحده آمريكا به نيروهاي درگير در آن عمليات.

بارانداز بندر خرمشهر در سال 1944 و حين استفاده در عمليات خليج فارس – ارتش ايالات متحده آمريكا.

منابع و مآخذ:
1- در نگارش این مقاله از مدارک و مقالات استاد عبدالله شهبازی استفادهي بسيار بردهام و از این جهت خود را مديون ایشان ميدانم.
2- پایگاههای اینترنتی متعددی و از همه مهمتر پايگاه خرمشهر بكار نگارش اين مقاله آمده است که از مالكان و مديران همه آنها سپاسگذارم.
3- خاطرات و نوشتههای احمدکسروی.
4 – خاطرات اسدالله اعلم.
5 – خاطرات و مخاطرات نوشته: مهدیقلیخان هدایت.
6 – پايگاههاي اينترنتي ارتش ايالات متحده آمريكا.