0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب جهاني حضرت ولي عصر (عج) و انقلاب اسلامي ايران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انتظار قيام يك مصلح بزرگ جهاني، انتظار انقلاب و دگرگوني و تحولي است كه وسيع ترين و اساسي ترين انقلاب هاي انساني در طول تاريخ بشر است. انقلابي كه عمومي، همگاني و جهاني است و تمام شئون و جوانب زندگي انسان ها را شامل مي شود، در اين ميان انقلابي كه بيش از هر انقلاب ديگري در مسير انقلاب جهاني حضرت مهدي )عج) ولو در سطح منطقه اي و ملي قدم نهاده است، انقلاب اسلامي ايران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مي باشد.

● اشاره:
انتظار قيام يك مصلح بزرگ جهاني، انتظار انقلاب و دگرگوني و تحولي است كه وسيع ترين و اساسي ترين انقلاب هاي انساني در طول تاريخ بشر است. انقلابي كه عمومي، همگاني و جهاني است و تمام شئون و جوانب زندگي انسان ها را شامل مي شود، در اين ميان انقلابي كه بيش از هر انقلاب ديگري در مسير انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) ولو در سطح منطقه اي و ملي قدم نهاده است، انقلاب اسلامي ايران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مي باشد. انقلاب اسلامي ايران نمونه و الگوي بسيار كوچكي از حكومت عدل و داد حضرت مهدي (عج) است. مباني فكري و نظري، اهداف و عوامل ايجاد كننده انقلاب، رهبري و چشم انداز آينده ي آن چيزي است كه اين دو انقلاب را بيش از پيش به هم شبيه مي سازد و انقلاب اسلامي ايران در جايگاه نمونه كوچكي از انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) مطرح مي گردد.
پيش نويس حكومت جهاني موعود
● علت وقوع انقلاب جهاني حضرت ولي عصر (عج) و انقلاب اسلامي ايران
استاد شهيد مطهري مي گويد: «اصولاً هر انقلابي معلول يك سلسله نارضايتي ها و ناراحتي هاست. يعني وقتي مردم از وضع حاكم ناراضي باشند و آرزوي وضع مطلوب كنند، زمينه ي انقلاب به وجود مي آيد.»۱
در جهان امروز بحران هاي كنوني زائيده ي نظامات كنوني است و اين نظامات از حل بحران ها عاجزند و مردم جهان بايد به قدر كافي تلخي اين وضع نابسامان و بي عدالتي ها را درك كنند. مردم دنيا بايد اين حقيقت را بيابند كه تنها در سايه ي اصول و پيوندهاي مادي و ضمانت اجرايي موجود و مقررات خود ساخته انسان ها و پيشرفت هاي تكنولوژي بدون سايه ي سلسله اي از اصول معنوي و انساني، مشكل جهان حل نمي شود؛ بلكه مشكلات هر روز متراكم تر و به گونه كلاف سردرگمي پيچيده تر مي گردد. بالاخره مردم جهان بايد تشنه شوند و تا تشنه نشوند به سراغ چشمه هاي آب نمي روند. ۲ در ارتباط با انقلاب اسلامي ايران بايد اذعان كرد علت مبارزه با رژيم شاه، ناشي از نارضايتي مردم از رژيم طاغوت حاكم بوده است و اين تحولات در برهه اي اتفاق مي افتد كه نه اثري از «مدرنيزاسيون» يا «اسلام زدايي» بود و نه «پشت نمودن به اسلام» يا ظهور «بحران اقتصادي». ريشه ي اين نارضايتي را بايستي در سرشت سياسي آن رژيم جستجو نمود. از يك سو برخي از نمودهاي ترقي و پيشرفت اقتصادي به چشم مي خورد و از سوي ديگر در حوزه ي ساختار سياسي، كمتر تحول مؤثري در آن صورت گرفته بود و في الواقع ايران مدرن محمدرضا شاه در آستانه «دروازه هاي تمدن بزرگ» در مقايسه با ايران عقب مانده ناصرالدين شاه يكصد سال قبل از آن تفاوت چنداني نكرده بود. به اين ترتيب عوامل اصلي حركت و اعتراض عليه نظام قاجار در قالب نهضت مشروطه باعث پيدايش انقلاب اسلامي در عصر پهلوي شد.۳
بدين ترتيب نارضايتي مردم از وضع موجود را مي توان علت مشترك انقلاب جهاني مهدوي و انقلاب اسلامي ايران دانست كه همين امر به دو انقلاب، شكلي مردمي بخشيد.
● مباني فكري و نظري انقلاب
تجربه ي تاريخي انقلاب هاي مهم دنيا مؤيد آن است كه قبل از وقوع هر انقلابي، بايد طي يك تأمّل نظري و فلسفي، ضمن طرد و نفي نظام موجود، يك مكتب فكري جديد به وجود آيد كه تعريف جديدي از جايگاه انسان و جامعه ارائه دهد. پس بر مبناي مكتب فكري جديد، يك نظام سياسي – اجتماعي ايده آل طراحي مي گردد تا پس از پيروزي انقلاب مبناي مهندسي اجتماعي قرار گيرد.۴
انقلاب اسلامي يعني راهي كه هدف آن، اسلام و ارزش هاي اسلامي است و انقلاب و مبارزه صرفاً براي برقراري ارزش هاي اسلامي انجام مي گيرد. مباني فكري يك انقلاب مبتني بر اسلام مي بايست مقبوليت مردمي و پايگاه اجتماعي پيدا كند و ضمن نفي اساس سلطنت، در مباني انديشه ها و ايدئولوژي هاي رقيب نيز خلل وارد كند و ضعف و كاستي هاي آن ها را نشان بدهد. در بعد ايجابي مي بايد نظام مطلوب آينده را ترسيم كند و راه رسيدن به آن را ارائه دهد و براي مسائل و مشكلات عصر جديد هم پاسخي داشته و در واقع طرحي براي زندگي در عصر نوين را داشته باشد.۵ در خصوص مباني فكري انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) بايد اذعان كرد «با وجود اينكه اين انقلاب هنوز به وقوع نپيوسته، اما آينده جهان به دلايلي روشن ديده مي شود كه اين ادله عبارتند از سير تكاملي جامعه انساني و هماهنگي با نظام عموم آفرينش، الزام هاي اجتماعي و فطري و صلح و عدل جهاني.»۶ تصور اين كه جهاني به وجود آيد خالي از تبعيض ها و اختلاف هاي طبقاتي و جدايي ها و پراكندگي ها، خالي از جنگ و خونريزي تجاوز و خالي از ناله هاي محرومان به زنجير كشيده شده، بسيار دل انگيز و نشاط آفرين است كه در اصل مبناي انديشه و تفكر انقلاب مهدوي را روشن مي كند.
با توجه به اينكه انقلاب اسلامي ايران نمونه ي كوچكي از انقلاب جهاني مهدوي است، مباني فكري و تحولات و نتايج اين انقلاب در ابعاد اقتصادي و فرهنگي و سياسي و اجتماعي به خوبي نشان مي دهد كه انقلاب اسلامي ايران در تناسب كامل با انقلاب مهدوي در مسير صحيحي حركت مي كند. «وجه تمايز اصلي انقلاب اسلامي از ساير جنبش هاي سياسي معاصر ايران نيز در مكتب فكري نوين و تأمل نظري و فلسفي است كه انقلاب ايران در حوزه ي انديشه و تفكر ايجاد كرد، تأمل نظري كه تحول بي سابقه اي در تاريخ انديشه ي سياسي شيعه است.»۷
● ماهيت انقلاب اسلامي
در بررسي تطبيقي نسبت هاي انقلاب اسلامي ايران با انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج)، در ابتدا اين سؤال مطرح مي شود كه اساساً ماهيت اين دو انقلاب چيست؟ آيا ماهيت آنها طبقاتي، ليبراليستي است و يا ايدئولوژيكي و اعتقادي و اسلامي؟ «در مرحله ي پيروزي انقلاب، عامل اصلي؛ مذهب (فرهنگ و تاريخ شيعه) است، اگر چه مردم و رهبري در پيروزي نقش مهمي دارند؛ ولي نقش آنها را نيز بايد در مذهب جستجو كرد.»۸ چارچوب مذهبي بودن هويت و ماهيت انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) آشكار است، زيرا اين انقلاب ادامه دهنده ي انقلاب صدر اسلام توسط نبي مكرم )ص) است.
انقلاب ايران، به اعتراف بسياري يك انقلاب مخصوص به خود است، يعني براي آن نظيري در دنيا نمي توان يافت و منحصر به فرد بودن اين انقلاب امري پذيرفته شده است. استاد شهيد مطهري مي فرمايد: «اين انقلاب اسلامي بوده كه برخي فكر مي كنند منظور از اسلام همان معنويتي است كه در اديان ديگر از جمله اسلام وجود دارد، ولي اسلام معنويت محض، آنچنان كه غربي ها درباره ي مذهب مي انديشند، نيست. اين حقيقت نه تنها درباره ي انقلاب فعلي، بلكه در مورد انقلاب صدر اسلام نيز صادق است كه در همان حال كه انقلابي مذهبي و اسلامي بود؛ سياسي، اقتصادي و مادي بود و هيچ يك از ابعاد اشاره شده، بيرون از اسلام نيستند. راز موفقيت نهضت ما در اين است كه نه تنها به عامل معنويت تكيه داشته، بلكه عامل مادي و سياسي نيز با اسلامي كردن محتواي آنها را در خود قرار داده است.»۹
در ارتباط با انقلاب اسلامي ايران و هويت مذهبي آن به جرأت مي توان ادعا كرد كه نه تنها هيچ يك ازانقلاب هاي مدرن مذهبي نبوده اند (انقلاب كبير فرانسه، انقلاب اكتبر روسيه و انقلاب هاي كوبا و چين اساساً ضد مذهبي بوده اند) بلكه ظرف يك قرن اخير كمتر جنبش و حركت توده اي را مي توان پيدا نمود كه به گونه انقلاب ايران با مذهب عجين شده باشد.۱۰
● مسئله رهبري انقلاب جهاني موعود و انقلاب اسلامي ايران
چگونه مي توان ثابت كرد اين انقلاب، انقلابي اسلامي بوده و هويت ديگري نداشته است؟ يكي از راه هاي شناخت انقلاب، بررسي كيفيت رهبري آن انقلاب و نهضت است. هويت ديني انقلاب اسلامي بر همگان محرز و مسلّم است. تجلي اين هويت را مي توان در رهبري، آرمان ها، اهداف، شعارها و نقطه هاي اوج انقلاب مشاهده كرد.۱۱
امام يا رهبر انقلاب توحيدي، بايد جامع كمالات و فضايل باشد تا بتواند از عهده ي مسئوليت هدايت و تعالي بخشيدن مردم برآيد. حكومت و رهبري در نظام اسلامي، برخلاف بسياري از نظام هاي تاريخ بشر، نظام مسئوليت است؛ نه نظام حقوق و سلطه. سهم رهبري انقلاب در طول سهم خداوند متعال است؛ چون سهم خداوند هدايت و ارشاد و آموزش حكمت و فضائل و پرورش مكارم اخلاقي است. كار رهبري جز همين امور در جهت ميسّر ساختن مسير تعالي مردم نيست.۱۲
اسلام كه ضامن سعادت ابدي انسان است، ضامن تحقق عيني جامع و مانع ايده آل هاي متعالي فطري _ الهي انسان است و بديهي است كه تحقق مدينه ي فاضله تنها با ظهور حضرت مهدي (عج) ممكن خواهد شد. رهبري انقلاب جهاني آخر الزمان به دست مهدي موعود (عج) است و آيات قرآن۱۳ نيز خبر از مصلح بزرگ جهان يعني خبر از تحقق يك حكومت عدل جهاني در سايه ي ايمان مي دهد.
رهبري جهاني بايد عظمتي داشته باشد كه فقط در امام زمان (ع) محقق است. امام خميني (ره) درباره ي عظمت مقام صاحب الزمان (ع) به شامل بودن مفهوم عدل در زمان ظهور اشاره كرده و مي فرمايد: «قضيه غيبت حضرت صاحب، قضيه مهمي است كه به ما مسائلي را مي فهماند، مِن جمله اينكه براي اجراي عدالت در تمام دنيا، در تمام بشر نبوده كسي الا مهدي )عج) كه خدا او را براي بشر ذخيره كرده... آن كسي كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد، نه آن هم عدالتي كه مردم عادي مي فهمند، بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت؛ تنها حضرت صاحب (ع) است.» سخنان امام خميني نشان مي دهد كه امام زمان )عج) در برنامه كار خود از اين نقطه زير بنايي و مهم كه همان انسان سازي و جهاد اكبر براي همه مردم است شروع مي كند، زيرا تا انسان ها ساخته نشوند، جامعه بنياد صحيح نخواهد يافت.
ارائه ي نظريه ي ولايت فقيه و بايستگي حكومت براي فقيهان در زمان غيبت امام عصر (عج) و مؤلفه هاي ديگري از جمله مسئله انتظار و تشكيل حكومت اسلامي باعث شد كه امام خميني (ره) رهبري قيام اصلاح طلبانه را بر عهده گرفت. «همين ولايتي كه براي رسول اكرم )ص) و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدي هست، براي فقيه هم هست».۱۴
● اهداف انقلاب اسلامي در مسير جهاني و ملي
انقلاب اسلامي ايران كه ادامه دهنده ي مسير نبي مكرم اسلام )ص) است، اهداف و آرمان هايي را برگزيده كه بيش از پيش برخورداري اين انقلاب از تجلي انوار سازنده ي انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) را ميسّر مي سازد. «بزرگترين هدف و دستاورد انقلاب اسلامي ايران تجديد حيات اسلام و احياء ديني و اخلاقي و فرهنگي و معنوي بوده است.»۱۵ اما ديگر اهداف انقلاب ايران عبارتند از:
۱) اضمحلال رژيم ستمشاهي
۲) تشكيل حكومت اسلامي
۳) احياي عدالت اجتماعي
۴) استقلال و آزادي.
● پيروزي چگونه صورت مي گيرد؟
از مسائل عمده ي فلسفه ي انقلاب اسلامي چگونگي پيروزي مردم بر نيروهاي محافظ رژيم طاغوت است. پيروزي تابع چند شرط است:
۱) تعالي اشخاص
۲) كثرت اشخاص تعالي يافته
۳)تقويت روحيه جهاد و فداكاري يا شهات
۴)انضباط و تبعيت از رهبري
۵) بر هم خوردن تناسب نيروي ايمان و نيروي كفر
۶) حُسن رهبري و اداره ي مبارزه. خداوند متعال همين شروط را براي نيروي اسلام فراهم آورد. انقلاب نبي اكرم (ص) در صدر اسلام به گونه اي بود كه خداوند تأسيس دولت اسلام را چندان به تأخير مي اندازد تا مسلمانان به كثرت لازم برسند.۱۶
در آخر الزمان وقتي عدد مؤمنان مجاهد به ۳۱۳ نفر برسد، امام ظهور مي فرمايد. به اين معنا كه هرگاه تناسب نيروها (نيروي ايمان و كفر) چنان شود كه امكان پيروزي بر كفر قطعيت يابد، امام قيام خواهد فرمود. با وجود اينكه انقلاب اسلامي ايران مقياس كوچكي از انقلاب صدر اسلام و انقلاب جهاني مهدوي است، اما تحقق شش شرط مذكور در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نيز به گونه اي بي نظير، مؤيد اين مطلب است.



پي نوشت ها:
۱. ايدئولوژي رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي: مجموعه مقالات كنگره بين المللي تبيين انقلاب اسلامي، ج ۲، ص ۱۳۰
۲. آيت الله ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي (عج)، ص ۲۴۲ _ ۲۴۳
۳. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن: مجموعه مقالات (۱)، مقايسه اي تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف در تبيين علل وقوع انقلاب اسلامي در ايران، ص ۱۰۹ _ ۱۱۰
۴. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن: مجموعه مقالات (۱)، تحولات فكري ايران و انديشه انقلاب اسلامي، ص ۲۲۸ _ ۲۲۹
۵. همان، ص ۲۳۰
۶. آيت الله ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي (عج)، ص ۱۷ _ ۴۸
۷. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن: مجموعه مقالات (۱)، تحولات فكري ايران وانديشه انقلاب اسلامي،۲۲۹
۸. ايدئولوژي رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي: مجموعه مقالات، حدود تأثيرپذيري انقلاب اسلامي از فرهنگ و تاريخ شيعه، ج ۲، ص ۱۲۷
۹. شهيد مرتضي مطهري، يادداشت ها و سخنراني ها پيرامون انقلاب اسلامي، ص ۳۹ - ۴۱
۱۰. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن: مجموعه مقالات (۱)، مقايسه اي تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف در تبيين علل وقوع انقلاب اسلامي، ص ۸۹
۱۱. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن: مجموعه مقالات (۲)، نهاد مرجعيت در دوران نهضت و نظام، ص ۲۵۳ _ ۲۵۴
۱۲. همان، ص ۳۷۷ _ ۳۷۹
۱۳. سوره انبياء، آيه ۱۰۵ و ۱۰۶
۱۴. امام خميني، ولايت فقيه، ص ۵۷
۱۵. جرعه جاري: سي مقاله پژوهشي پيرامون انقلاب اسلامي، ارزيابي آثار و نتايج انقلاب اسلامي، ص ۳۹۴
۱۶. جلال الدين فارسي، فلسفه انقلاب اسلامي، ص ۳۶۳ – ۳۶۴.
رجا نيوز

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب بزرگ ديني
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب در ميان پديده هاي اجتماعي سياسي پيچيده ترين پديده اي است كه توجه بسياري از عالمان اين رشته را به خود جلب كرده است. انقلاب همانند كلاف درهم تنيده اي است كه پيدا كردن سرنخ آن به منظور درك ماهيتش نيازمند تاملات نظري در كليت آن پديده است اينكه انقلاب ها چگونه شكل مي گيرند و اساساً از چه علل و عواملي برمي خيزند و در نهايت چه پيامدهايي دارند مهمترين پرسشهايي است كه در اين باره مطرح است.
واژه revolution در آغاز از اصطلاحات علم اخترشناسي بوده كه به معناي چرخش دوراني افلاك و بازگشت سيارگان به جاي اول به كار مي رفته است امروزه اين اصطلاح كه بيانگر دگرگوني شديد و ناگهاني است در مورد مسائل گوناگوني مانند انقلاب صنعتي، انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي، انقلاب فكري و انقلاب سبز به كار مي رود.
در مورد انقلاب تعريف واحدي وجود ندارد اما استادشهيد مطهري انقلاب را طغيان و عصيان مردم يك ناحيه و يك سرزمين عليه نظام حاكم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب مي داند. وي در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي انقلاب ايران را داراي ماهيتي ايدئولوژيك و مذهبي مي داند و معتقد است كه اين نظام بر مبناي دين شكل گرفته و سياست تنها در چارچوب هاي ديني اعمال مي شود و جمهوريت به شكل حكومت و حق مردم و قيد اسلامي محتواي ديني آن را نشان مي دهد.
ايشان در تبيين ريشه هاي انقلاب به جريان هايي در نيمه اول قرن چهاردهم اشاره مي كنند كه با روح اسلامي در تصادم بوده اند: «ريشه اين نهضت را در جريان هاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريان ها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستجو كرد... آنچه در اين نيم قرن در جامعه اسلامي ايران رخ داد عبارت است از:
▪ استبدادي خشن و دشمني و سلب هر نوع آزادي
▪ نفوذ استعمار نو، يعني شكل نامرئي و خطرناك استعمار چه از جنبه سياسي و چه از جنبه اقتصادي و چه از جنبه فرهنگي
▪ دور نگه داشتن دين از سياست، بلكه بيرون كردن دين از ميدان سياست
▪ كوشش براي بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياء شعارهاي مجوسي و ميراندن شعارهاي اصيل اسلامي ...
▪ تقلب و تحريف در ميراث گرانقدر فرهنگ اسلامي و صادر كردن شناسنامه جعلي براي اين فرهنگ، به نام فرهنگ موهوم ايراني
▪ تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي؛ يعني جنبه هاي الحادي ماركسيسم منهاي جنبه هاي سياسي و اجتماعي آن
▪ كشتارهاي بي رحمانه و ارزش قائل نشدن براي خون مسلمانان ايراني و همچنين زندان ها و شكنجه هاي متهمان سياسي
▪ تبعيض و ازدياد روز افزون شكاف طبقاتي علي رغم اصلاحات ظاهري ادعايي
▪ تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمانان در دولت و ساير دستگاه ها
▪ نقص آشكار قوانين و مقررات اسلامي
▪ مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي
▪ بريدن پيوند از كشورهاي اسلامي و پيوند با كشورهاي غير اسلامي و احياناً ضد اسلامي كه اسرائيل نمونه آن است»
پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن سال ????، به عنوان يكي از مهم ترين رويدادهاي تاريخ سياسي معاصر، محل بحث و گفت وگوي انديشمندان و صاحبنظران ايراني و خارجي و تقابل و تعامل تئوري هاي مختلف سياسي و جامعه شناختي براي تبيين دقيق و همه جانبه آن مي باشد
هيچ فرد مطلع تيزبيني از مهم ترين وجه تمايز انقلاب اسلامي با انقلاب هاي ديگر از جمله انقلاب هاي فرانسه و شوروي، كه در ريشه مذهبي انقلاب اسلامي نهفته است، قادر به چشم پوشي نيست .
در برهه اي كه اجماع علمي متفكرين اجتماعي، آغاز دوره گذار از موج دوم تمدني به «عصر اطلاعات» را در جهان توسعه يافته و گسترش «مناسبات عقلاني» را در جهان در حال توسعه نويد مي داد و پايان «عصر ايدئولوژي» در «دهكده جهاني» به عنوان رويكرد جديد جهاني اعلام مي شد، به ناگاه در جغرافيايي از اين كره خاك، به دنبال يك سلسله تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي ،انقلابي به وقوع پيوست كه نه تنها ريشه در اعتقادات ديني داشت بلكه محرك و هدف خود را در «دين» جستجو مي نمود.
انقلاب اسلامي ايران موجب شد كه دين در مدار توجه افكار عمومي بين المللي قرار گيرد و نخبگان عالم كوشش هاي علمي جديدي براي شناخت مذهب و ارزيابي مجدد ابعاد مختلف سياسي و اجتماعي دين مصروف نمايند، به طوري كه آنتوني گيدنز در كتاب جامعه شناسي خود مبحثي را به انقلاب اسلامي اختصاص داد و در آغاز بحث يادآور شد كه «در جامعه شناسي گذشته، ماركس، دوركهايم و ماكس وبر ادعا مي كردند كه در دنياي معاصر دين به طور فزاينده اي به حاشيه مي رود و سكولاريزاسيون يك فرايند اجتناب ناپذير مي باشد. از ميان اين سه جامعه شناس، محتملا تنها وبر به امكان ايفاي نقش اسلام به عنوان عامل دگرگوني هاي مهم سياسي توجه داشت. و اين دقيقا پيش بيني همان رخدادي است كه در دهه ۱۹۸۰ در طي سال هاي وقوع انقلاب اسلامي در ايران رخ داد .»
ماروين زونيس، رئيس انستيتو خاور نزديك در دانشگاه شيكاگو نيز درخصوص انقلاب به نكته بسيار مهم و شنيدني تأكيد كرده و مي گويد: «پيام انقلاب اسلامي ايران به نظر من قوي ترين و نافذترين جهان بيني سياسي است كه ما در قرن بيستم از انقلاب روسيه به اين طرف با آن مواجه گشته ايم و اگر انقلاب روسيه را دنباله حوادث قرن ?? و متعلق به آن قرن بدانيم مي توانيم ادعا كنيم كه در قرن ما، يك انقلاب اتفاق افتاده است و آن هم همين انقلاب اسلامي ايران است. اين پيام پرقدرت، زمان طولاني با ما خواهد بود و فرقي نمي كند اگر آيت ا... (امام) خميني هم در قيد حيات نباشد.»
بنابراين پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن سال ????، به عنوان يكي از مهم ترين رويدادهاي تاريخ سياسي معاصر، محل بحث و گفت وگوي انديشمندان و صاحبنظران ايراني و خارجي و تقابل و تعامل تئوري هاي مختلف سياسي و جامعه شناختي براي تبيين دقيق و همه جانبه آن مي باشد.
مشكلات اقتصادي و نارضايتي هاي اجتماعي، هيچ يك پيدايش بحران و انقلاب اواخر دهه پنجاه را توجيه نمي كنند، انقلاب هنگامي روي داد كه گروه هاي ناراضي كنش انقلابي خود را در چارچوب گفتمان ديني شكل دادند. بنابراين تشريح فرايندهاي تاريخي اي كه به رشد گفتمان ديني به عنوان ايدئولوژي غالب جبهه مخالف و انقلابيون انجاميده است، جنبه مهمي از تشريح عوامل انقلاب اسلامي ايران مي باشد.
در شرايطي كه انديشه هاي سه گانه تجدد، ماركسيسم و ناسيوناليسم با بن بست ها و تنگناهاي نظري و نيز عدم توفيق در عملكرد مواجه بودند، اسلام در شكل جديد خود كه مدعي راه حل هاي بديع و اصيل بود، قدم به عرصه رقابت با انديشه هاي وارداتي گذاشت و درنهايت توانست به عنوان پيروز اين ميدان، انقلاب اسلامي ايران را شكل دهد. انقلابي كه اكثر تحليل گران، به وجهه ايدئولوژيك آن معترف بوده و نقش بنيادين آموزه هاي اعتقادي و ديني را در تحقق آن غيرقابل انكار مي دانند.
ظرف مدت يك قرن اخير، كمتر حركت اصلاحي و جنبش اجتماعي را مي توان سراغ گرفت كه به گونه انقلاب اسلامي با مذهب عجين شده باشد. البته در نهضت هاي پيشين از قبيل مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت، مسلمانان حضور فعالانه داشته و بسياري از شخصيت هاي كليدي اين جنبش ها را اساسا روحانيون و اسلام گرايان تشكيل مي داده اند. اما هيچكدام از اين حركت ها به نام دين و به خاطر اسلام صورت نگرفته است، درحالي كه يكي از بارزترين شاخصه هاي انقلاب اسلامي را در دين باوري و آرمان خواهي ملت ايران مي توان سراغ گرفت.
تا پيش از انقلاب، ديدگاه علمي غالب در زمينه انقلاب اين بود كه دستيابي به توسعه كه از اهداف انقلاب هاي معاصر است با سكولاريزه شدن فرهنگي همراه است. چنانكه هانا آرنت در كتاب انقلاب يكي از ويژگي هاي مرسوم انقلاب ها را دنيوي بودن آنها مي داند اين در حالي بود كه انقلابي كه در ايران شكل گرفت در واكنش به سكولاريزه شدن جامعه به وقوع پيوست و خواهان برپايي دولتي بر مبناي دين بود.
تدا اسكاچپول در مقاله اي كه در سال ۱۹۸۲ با عنوان «دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» ارائه كرد با توجه به آشكار بودن نقش اراده، آگاهي، رهبري و انديشه در انقلاب اسلامي، نظريه قبلي خود در تحليل انقلاب اسلامي را نارسا دانست و افزود: «اگر در دنيا يك انقلاب آگاهانه ساخته شده باشد، آن انقلاب ايران است.»

از نگاه وي هنگامي كه در اثر نوسازي شديد يعني اصلاحات ارضي، مهاجرت گسترده به شهرها، توسعه نظام آموزش و پرورش جديد، موضع گيري منفي شاه نسبت به بازار، مانند مداخله در تجارت و كنترل بازار و نيز كنار نهادن روحانيون از فعاليت هاي مربوط به تعليم و تربيت، قضاوت و مانند آن، ياس و از خودبيگانگي اجتماعي پديد آمد و حكومت آسيب پذير شد، مجموعه اي از عناصر فرهنگي ريشه دار در تاريخ اسلام شيعي و نيز اسطوره بنيادين تشيع يعني حضرت امام حسين (ع) مراسم مذهبي، شبكه مساجد و روحانيت به گونه اي هوشيارانه انقلاب اسلامي را به وجود آوردند.
سئوالي كه مطرح مي شود اين است كه اين همه مذهب گرائي و دين باوري و خدامحوري چگونه و از كجا در جامعه ايران به وجود آمده و موجد تحولات عظيم گرديد؟
براي پاسخ به اين سوال بايد اشاره كرد كه اسلام سياسي در ايران محصول دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است آنگاه كه بسياري از علما و روحانيون به وضعيت جامعه، رواج غربگرايي ، فساد و ... اعتراض داشتند اعتراض علما به شكل اعتراض به تعليق قانون اساسي و بعدها تقاضا براي حكومت اسلامي مطرح شد و زمينه رشد نهضت مذهبي را فراهم ساخت. نفوذ فزاينده اقتصادي و سياسي غرب تحت حكومت اقتدارگراي پهلوي به ويژه در دهه ۱۳۵۰ كه شكاف آشكاري ميان دولت و علما با وجود آمد ، منجر به احياي ناسيوناليسم اسلامي شد و از طرفي اسلام انقلابي تندروانه در ميان بخش عظيمي از روشنفكران گسترش يافت... ايدئولوژي سياسي اسلام عبارت بود از تداوم ناسيوناليسم شيعه در قرن نوزدهم كه از عكس العملهاي خرده بورژوازي در مقابل توسعه سرمايه داري غرب در ايران نشات مي گرفت. ناسيوناليسم نوظهور زمينه را براي تحولات بنيادي جديدي فراهم نمود كه موجد توجيه مذهبي براي قيام گرديد.
اولين نشانه هاي اين جنبش و حركت جديد از حركت پانزده خرداد ۱۳۴۲ نمودار شد، مخالفت صريح آيت الله خميني به طرح مصونيت اتباع آمريكايي در ايران زمينه اعتراض وسيع مردمي را فراهم ساخت. مذهب پوشش آن و ضديت بااستبداد عامل وحدت بخش آن بود در نتيجه نقش و اهميت سنتي مذهب و مراجع شيعه به عنوان يك نيروي اجتماعي نيرومند و مستقل و نيز روشن بيني رهبران مذهبي و پيروان آنها در مورد ماهيت رويدادها و ... شجاعت تاريخي و اخلاقي مراجع مذهبي خاصه امام خميني رهبري قيام را پيشوايان مذهبي به دست گرفتند.
قيام ۱۵ خرداد اگر چه به لحاظ عملي سركوب شد اما يك نتيجه و دستاورد بزرگ براي فعالان و متفكران اسلامي داشت و سرآغاز تحولي بزرگ به لحاظ فكري در انديشه سياسي شيعه گرديد و جنبش فكري وسيعي را در جامعه ديني برانگيخت. در همان سالها و پس از قيام ۱۵ خرداد، برخي از علما و روشنفكران مذهبي به بحث درباره مسئله مرجعيت پرداختند كه مجموعه مباحث آن در كتابي به نام بحثي درباره مرجعيت و روحانيت به چاپ رسيد و منتشر گرديد. محور اساسي اين كتاب به انتقاد از روحيه انفعال و خمودگي روحانيان و حوزه ها و مجامع مذهبي اختصاص دارد و بنابراين براي بهبود اين وضعيت نقش فعالتري را براي مراجع در زندگي سياسي و اصلاح حوزه ها پيشنهاد نمودند. همچنين در جلسات بحث ماهانه اي كه با همت عده اي از روحانيان برگزار شد مباحث اساسي ديگري همچون تئوري حاكميت سياسي مورد بازبيني و بررسي قرار گرفت.
در واقع علما و متفكران مذهبي به پيرايشگري فرهنگي دست يازيدند و با بازنگري و احيا مفاهيمي مانند ولايت فقيه، شهادت و تقيه كه عناصري فعال در سنت و فرهنگ شيعه هستند فرهنگ مبارزاتي و اعتراضي جديدي را پايه ريزي كردند كه خود موجد فعاليت فعالان اسلامي گرديد. اين تلاش ها حكايت از نگاه جديدي بود كه در حوزه مذهب پيدا شد و درصدد پيوستگي آن با سياست و ارائه اسلام سياسي بود.
هيچ فرد مطلع تيزبيني از مهم ترين وجه تمايز انقلاب اسلامي با انقلاب هاي ديگر از جمله انقلاب هاي فرانسه و شوروي، كه در ريشه مذهبي انقلاب اسلامي نهفته است، قادر به چشم پوشي نيست. انقلاب هاي فرانسه و شوروي برمبناي دوري و جدايي و حتي ستيز با دين و صرفا جهت كسب پاره اي امتيازات، مطالبات و حاكميت ارزش هاي ليبرال بورژوازي، ضداستبدادي و يا سوسياليستي به وجود آمد. اما در ايران قوه محركه اصلي انقلاب «مذهب» محسوب مي شود.
ايدئولوژي انقلاب اسلامي بر تفسيري انقلابي و سياسي از اسلام قرار داشت و به همين دليل ميشل فوكو انقلاب ايران را انقلابي بر خلاف جريان مدرنيسم غربي تلقي مي كند. انقلاب ايران صرفاً انقلابي سياسي يا اقتصادي نبود و عمدتاً در فرهنگ و مذهب ريشه داشت.
امام به عنوان طراح و پردازشگر اصلي ايدئولوژي انقلابي مبتني بر انديشه سياسي اسلام و بنيانگذار نظام محسوب مي شود. وي با پيوند مبارزه انقلابي به مذهب شيعه توانست توده هاي مردم را در راستاي براندازي نظام بسيج كند.
بايد خاطرنشان ساخت كه مذهب و به خصوص تشيع، عامل بسيار مهمي در روند تحول تاريخي اين كشور بوده و هست. و در تمام ادوار تاريخي اين ديار مبارزاني كه با سلطه حكام داخلي و يا استيلاي خارجي جنگيده اند. درصدد بوده اند كه تعلق و بستگي حركت و قيام خود را با آسمان محفوظ نگه دارند و از اين طريق بتوانند با نفوذ خود در ميان صنوف ملت، كاميابي سياسي و اجتماعي را از آن خود كنند. نكته مهم اينجاست كه دين از لحاظ تاريخي در اين ديار همواره به پرچم معنوي مبارزه براي دفع استيلاي بيگانگان بدل شده است. نمونه تاريخي جالب آن سرنوشت حكومت پيشه وري است كه حتي دبيركل حزب منحله توده نيز ناگزير به اعتراف بدان مي باشد. نورالدين كيانوري در خاطرات خود با اشاره به عمق تعلق ديني مردم ايران مي نويسد: «مردم آذربايجان به عنوان بخشي از ايران عليرغم تمام مظالم و مفاسدي كه از حكومت پهلوي ديده بودند، چون حكومت پيشه وري از يك طرف وابسته به شوروي بوده و از طرف ديگر به مباني مذهبي و اعتقادي آنها تباين داشت با عدم حمايت از آن زمينه هاي سقوط آن را فراهم كردند. بنابراين مهم ترين عامل سقوط آنان، نداشتن مشروعيت مذهبي در ميان مردم آذربايجان بود.»
بنابراين در ايران، همواره پيوندهاي اجتماعي از طريق مذهب و انجمن هاي مذهبي شكل گرفته است. اين انجمن هاي ظاهرا غيرسياسي، افراد جامعه را از طريق ارائه خدمات مذهبي مورد حمايت قرار مي داد و در زماني كه ملت مطالبات مختلف و متنوعي داشت بهترين نهاد براي انتقال اين مطالبات به مراكز تصميم گيري و پيگيري اجراي خواست هاي توده ها، همين نهادها و انجمن هاي مذهبي بودند.



منابع و مآخذ:
۱- تفضلي، حسين، جزوه درسي انقلاب اسلامي ايران، دانشكده علوم سياسي واحد تهران مركز
۲- جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي ايران ، نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاهها
۳- مطهري، استاد شهيد مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا
۴- مقصودي، مجتبي، تحولات سياسي اقتصادي ايران ۵۷-۱۳۲۰، انتشارات روزنه
۵- روزنامه همشهري، ضميمه ديپلماتيك، بهمن ۱۳۸۲
منبع:www.ido.ir
مركز اسناد انقلاب اسلامي

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب ايران و ميشل فوكو
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
ميشل فوكو از نظريه پردازان پست مدرنيزم در بحبوحه انقلاب اسلامي به ايران سفر كرد وانفلاب را از نزديك ديد وي بر خلاف نظريه پردازان ماركسيست عقيده داشت جز باورهاي ديني هيچ عامل ديگري قدت بسيج اين چنين توده ها را ندارد بلكه اين مذهب تشيع است كه با تكيه بر موضع انتفادي خود توانسته اين چنين بسيج سياسي به راه اندازد. وي در شكل گيري انقلاب اسلامي ايران به نقش بي بديل ومحوري حضرت امام اشاره وبيان ميكند كه :
«شخصيت آيت ا...خميني پهلو به افسانه ميزند زيرا هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي حتي با حمايت تمام رسانه هاي دنيا نمي تواند ادعا كند كه با مردمش چنين پيوند عاطفي عميقي دارد»به نظر فوكو، روح انقلاب اسلامي در اين حقيت يافت ميشودكه ايراني ها از خلال انقلاب در جستجوي ايجاد تحول در شخصيت خويش بودند.فوكو قلب تحليل خود را از انقلاب اسلامي ايران در معنويت گرائي سياسي بيان ميكند
پُل-ميشِل فوكو (زادهٔ ۱۵ اكتبر ۱۹۲۶ - درگذشتهٔ ۲۴ ژوئن ۱۹۸۳). فيلسوف فرانسوي.وي فرزند «آن مالاپار» و جراح متمول «پل فوكو» است و در ناحيه سنت موار پوآيته فرانسه به دنيا آمد. بعدها اسم خود را به ميشل فوكو تغييرداد.
در دانشگاه سوربون فلسفه خواند و ليسانس خود را در سال ۱۹۴۸ اخذ كرد. فوكو بعد از اخذ درجه دكترا در سال ۱۹۶۴ استاد فلسفه دانشگاه كلرمون در فرانسه شد. فوكو به سرعت در حوزه روشنفكري فرانسه شهرت يافت و ديري نگذشت كه نفوذي جهاني پيدا كرد. وي چشم اندازهاي نويني در فلسفه، تاريخ، جامعه شناسي و علوم سياسي گشود. (۱)
وقتي در ماه مه ۱۹۷۸، «ريزولي»، ناشر معتبر ايتاليايي و سهام دار عمدة روزنامة «كوريره لاسرا» از «ميشل فوكو» (۱۹۸۴۱۹۲۶) خواست تا ديدگاه هايش در مورد مسايل جهان را به طور مرتب براي چاپ در روزنامه در اختيار وي بگذارد، كمتر كسي فكر مي كرد كه حادثة آتش سوزي در سمينا ركس آبادان و بازتاب هاي داخلي و جهاني پس از آن موجب شود كه اولين مجموعه از اين گزارش ها به قلم خود «فوكو» به ايران و مسايل انقلاب آن اختصاص يابد.
پيش از آن، براي تنظيم اين سري گزارش ها، «فوكو» به «ريزولي» پيشنهاد تأسيس يك هستة روشنفكر روزنامه نگار را داده بود و وقتي مقرر شد كه خود وي دربارة ايران بنويسد، مطالب و گزارشات فراواني را در مورد ايران، فرهنگ و سابقة آن خواند، با برخي مخالفان وقت نظام ملاقات كرد و در بحبوحة انقلاب ايران، يعني در سال ۱۳۵۷ دوباره به ايران سفر كرد، از ۱۶ تا ۲۴ سپتامبر (۲۵ شهريور تا ۲ مهر) و ۹ تا ۱۵ نوامبر (۱۸ تا ۲۴) آبان)
برنامه سفرهاي «فوكو» به ايران، شامل ديدار از شهرهاي تهران، قم و آبادان، براي بررسي هاي حضوري از متن انقلاب در حال اتفاق و گفت و گو با رهبران نهضت بود. مجموعه يادداشت هاي اين دو سفر (۲) و آنچه «فوكو» پيش از پيروزي انقلاب اسلامي دربارة نهضت اسلامي ايران نوشته است و يادداشت هاي پس از انقلاب وي، به ويژه مصاحبه مفصل (۳) با دو خبرنگار روزنامه «ليبراسيون» به روشني نشان مي دهد كه «فوكو» در يافته بود، انقلاب اسلامي ايران، تفاوتي عمده با انقلاب هاي ديگر قرن بيستم دارد.
آنچه در ادامه مي خوانيد مروري بر گزارش هايي است كه «فوكو» در مورد انقلاب ايران داده است و جمع بندي نظرات وي در اين زمينه در نوشته: «اين، تصويري است از تهران ۵۷»
● تهران ۵۷ «دين، انقلاب»
«از زمان انقلاب فرانسه تاكنون، براي نخستين بار، انقلاب و معنويت به هم پيوند خورده اند، اين تصريح «فوكو» دربارة انقلاب ايران از چه مبنايي ريشه گرفته است؟
شايد با وجود مطالعاتي كه «فوكو» در مورد ايران داشت، به عنوان متفكر، تا زماني كه شخصاً به اين قضاوت نمي رسيد، نمي توانست چنين صريح در مورد انقلاب ايران سخن بگويد «فوكو» به نقش دين در گذشته تاريخ و فكر ايران آشنا بود، اما اولين برخورد عيني دو ديدگاه را كه غلبة معنويت در انقلاب ايران را براي او محرز كرد وقتي ديد كه در ماجراي زمين لرزه «طبس» فرمان آيت اله خميني مانع رسيدن كمك هاي مردمي، از طريق حكومت، به دست آسيب ديدگان شده بود؛ «زيرگرماي سوزان، در سايه نخل هايي كه تنها بر پا مانده اند، آخرين بازماندگان طبس، با خشم ويرانه ها را مي كاوند... بولدوزرها از راه رسيده اند و شهبانو هم همراه آنها. اما از او به سردي استقبال شده است با اين حال، از هر سو ملاها به شتاب فرا مي رسند و در تهران، جوانان محرمانه از خانة اين دوست به خانة آن دوست مي روند تا كمكي جمع كنند و راهي طبس شوند. پيامي كه آيت الله از تبعيدگاه خود در عراق داده است، اين است: به برادران خود كمك كنيد، اما نه از طريق حكومت! هيچ چيزي به دولت ندهيد».
«فوكو» مي دانست با وجود همبستگي طبيعي اي كه در مواقع بروز حوادث طبيعي بزرگ رخ مي دهد، زلزلة طبس نمي تواند رابطة گسسته حكومت و مردم، و در واقع دين و سلطنت را جمع كند. براي او، غلبة دين بر ساختار سلطنتي حاكم، آن چنان محرز بود كه مي دانست، اتفاقاتي مثل زمين لرزه، نمي تواند قضاوت مردم را از شاه و حكومت او عوض كند؛ او شنيده بود كه زني بي پروا مي گويد: «سه روز عزاي ملي براي زمين لرزه بد نيست، اما نكند معني اش اين باشد كه خوني كه در تهران به زمين ريخته شد، خون ايراني نبود».
«فوكو» به ايران از دو منظر نگريسته است؛ نخست از منظر كشوري كه در سر راه اصلاحات، با شكست ها و افت هاي جدي موجه شده است و تجربة «رفرماسيون، در عين تأكيد بر ناسيوناليسم افراطي» شاه، از آن چهره اي تازه ساخته است كه نمي تواند آن را پنهان كند، و دوم كشوري كه نه تنها به خاطر تأكيد بر مليت، نفت و سياست و ....، بلكه به خاطر «چيزي» كه فوكو مي داند «اعتقاد» است، به يك اتحاد جمعي براي «بيرون كردن شاه» رسيده است.
در نگاه اول، «فوكو» تهران را به عنوان پايتخت اين كشور، دو نيمه نمي كند، شهر ثروتمند و شهر فقير. شهر ثروتمند، «در دل كارگاههاي ساختماني و اتوبان هاي در دست احداث، آرام آرام از شيب رشته كوه در حال بالا رفتن است، و شهر فقير، «مركز قديمي شهر و حومه هاي فقير ... در جنوب بازار كه تا چشم كار مي كند، آلونك هاي پست است كه در ميان غبار با بيابان يكي مي شود».
وي مي داند كه «دو نيمة شهر كه در طول هفته در كنار هم زندگي مي كنند، جمعه ها از هم جدا شده، شمالي ها به سمت شمال تر، به سوي ويلاهاي كنار درياي مازندران رفته اند و جنوبي ها راهي شهر ري و مزارع قديمي اي كه يكي از نوادگان امام حسن (ع) در آن خفه است مي روند. شاه فعلي سعي كرده است كه اين رود را به سوي خود بكشد، در همان نزديكي، مقبره اي براي پدرش برپا كرده است. در اين جا، جشن هايي برپا كرده و هيأت هاي خارجي را به حضور پذيرفته است، اما بيهوده؛ در رقابت ميان مردگان، هر جمعه، نواده امام، بر پدر شاه پيروز مي شود.»(ريز.لي ،ناشر ايتاليايي، ۲۶).
ديدگاه دوم «فوكو» كه تكميل كننده نگاه اول اوست، دورتر از تصويري است كه او از تهران و ايران ۵۷ سده است؛ او مي داند كه شورش عليه حكومت شاه، در تمام سال ۵۷ و پيش از آن، از همه چيز مجلس به مجلس در عزاداري هاي مذهبي، مساجد، تيكه هاي شهرهاي بزرگ و كوچك، در كنار وعظ و خطابة ديني و عاظ، پيش رفته، رشد كرده و تكميل شده است و در عاشوراي ۵۷ فقط برخي كودكان و معلولين بوده اند كه از خانه ها بيرون نيامده اند تا عزاداري امامي از معصومان را، با انقلابي مذهبي پيوند بزنند.
ازنگاه «فوكو»، در چنين دوره اي، براي انسان ايراني، هيچ چيز خنده دارتر از اين نيست كه «دين ترياك توده هاست»؛ چرا كه نود درصد ايراني هاي شيعه هستند و در معتقدات شيعه، اصل «انتظار»، اصلي است كه پيروان خود را در مقابل قدرت هاي حاكم، به «بيقراري مدام» مسلح مي كند و در ايشان شوري مي دمد كه هم سياسي و هم ديني است».
روحانيت نيز در نگاه «فوكو» به عنوان رهبر نهضت در حال پا گرفتن، به معناي پوپوليستي رايج، نهادي «انقلابي» نيست و اساساً سياست را در اصول موضوعة فكري خود ندارد. براي روحانيت، پيروي از امامان معصوم، به عنوان تنها راه بقا و استمرار انتظار و تمهيد مقدمات آن، اصلي است كه چون منشور، هربار نوري در آن مي درخشد و رنگي تازه به آن مي دهد. در چنين نظام ديني اي توده در انتخاب مرجع خود آزاد است، اما جمع شدن حول يك روحاني و اعتمادي چنين شگرف به يك فرد، تنها از «قدرت غلبة آن فرد بر ديگر هم مسلكان خود» حكايت ندارد، بلكه تجمعي فراتر از تجمع حول يك فرد است؛ تجمعي پيرامون يك اعتقاد؛ اعتقادي كه تشيع در مسير صعب و دشوار قرن ها، آن را به دوش كشيده و تا تهران سال ۵۷ با خود آورده است؛ اعتقادي كه تابع سلسله مراتب نداشتة روحانيت نيست؛ با اين ديد، تهران ۵۷ از منظر «فوكو» در حال زايش يك «دين-انقلاب» ست.
● آشنايي فوكو با ايران
ميشل فوكو در هنگام وقوع انقلاب ايران دو بار در سال ۱۳۵۷ (۳) به ايران مي آيد. در اين سفرها به شهرهاي تهران، قم و آبادان عزيمت كرده و با مردم آن شهرها مصاحبه مي كند كه حاصل اين مصاحبه ها و گفتگوها را طي مقالاتي براي روزنامه معتبر «كوريه ره دلاسرا» (۴) در ايتاليا ارسال مي كند. (۲ )
در سال ۱۹۷۸ روزنامه پرآوازه ايتاليا، كورير دلا سرا (Couriere della sera) از فوكو خواست تا به طور منظم مقالاتي براي اين روزنامه بنويسد. فوكو هم جمعي از روشن فكران فرانسه از جمله معشوق اش تي يري ولتزل (Thierry Voeltzel) و آلن فينكلكروت (Alain Finkeilkraut) و ديگران را گردآورد. از آن ها خواست تا هر يك – فراتر از كنج كاوي هاي ژورناليستي- درباره رويدادهاي جاري مهم جهان بنويسند و رشته اي از يادداشت هاي روشن فكرانه و متأملانه درباره رخدادهاي سرنوشت ساز دوران در روزنامه نشر دهند.
از اين ميان تنها خود فوكو با نوشته هايش درباره ايران و فينكلكروت درباره "امريكاي كارتر"
به اين عهد عمل كردند. فوكو مقالات مربوط به ايران را در كورير دلا سرا و مجله معتبر فرانسوي نوول ابسرواتور (Le Nouvel Observateur) منتشر كرد.
● شما چه مي خواهيد؟
عجيب است در كشوري كه به قول «فوكو» با وجود سني نبودن ملسمانانش و نداشتن تعصب شديد، بايد بيشتر به «پان عربسم» و «پان اسلاميسم» مي انديشيد، پاسخ سؤال «شما چه مي خواهيد»، «حكومت اسلامي» باشد.
«فوكو» در يادداشت هايش از شهرهاي قم و تهران آورده است: اين سؤال را از سياست مداران و صاحبان مشاغل و مقامات ديني صحبت كند و براي اين سؤال از آنها جواب بگيرد. «فوكو» تصريح مي كند كه در مدت اقامت در ايران، حتي يك بار هم لفظ «انقلاب» را از كسي نشنيده است، اما بخش عمدهاي از مخاطبان او، «حكومت اسلامي» را خواستة خود ذكر كرده اند. در نگاه «فوكو» رسيدن به اين نقطة ايدئولوژيك، معلول دلايل چندي است؛
نخست آنكه «اسلام شيعي» خصوصيات ويژه اي دارد كه مي تواند به «حكومت اسلامي» رنگي تازه بدهد؛ خصوصياتي مانند «نبود سلسله مراتب در ميان روحانيت»، «استقلال روحانيت از يك ديگر»، وابستگي روحانيت (حتي از لحاظ مالي) به مريدان» و «نقش مرجعيت محض، يعني راهنما و در عين حال بازتاب بودن».
دوم آنكه انديشة تشيع، به عنوان حلقه اتصال طبقات مختلف انقلابي و گونه هاي مختلف انسان اجتماعي، با وجود «انتظار» براي حكومت امام، «امكان حكومت خوب در زمان غيبت» را نيز منتفي نمي داند، به همين دليل، حكومت اسلامي در معادله ذهني انقلابيون ۵۷ ايران، صرفاً حكومت روحانبون بر مردم نبوده است؛ «يكي از مقامات ديني به من گفت كه براي روشن كردن مسايلي كه در پيش است و قرآن هيچ گاه ادعا نكرده است كه به آنها جواب روشن داده، بايد متخصصان روحاني و غير روحاني كه هم متدين باشند و هم عالم، مدت ها كار كنند».
نكته ديگر اينكه انديشة تشيع، حيطة آزادي گسترده تري را براي انتقاد و ادامة مسير در راه انتظار و آماده شدن براي حكومت مهدي (ع) در اختيار مي گذارد، ديكتاتوري ديني را بي پروا نفي مي كند، به زن و مرد با هر مشخصه اي و نقشي حقوق قابل توجه آنها را مي دهد، «عدالت» را به عنوان اصلي اساسي و بنيادين معرفي مي كند، نظام طبقاتي حاكم و شكاف فقر و غنا را طرد مي كند و از فرمول هاي رايج حكومتي دوري مي گزيند.
با اين ديدگاه،حكومت صرفاً يك انقلاب نيست كه در دوره اي خاص تمام شود و به استقرار ساختار تازه اي از حكومت، با نام و پي نوشت «اسلامي» بينجامد. وقتي يك ايراني از حكومت اسلامي حرف مي زند و در برابر مسلسل مي ايستد، «نخست به حركتي مي انديشد كه در زندگي سياسي به نهادهاي سنتي جامعه اسلامي، نقش دايمي خواهد بود»، اما در حقيقت «حكومت اسلامي (او)، چيزي است كه فرصت مي دهد، اين هزاران اجاق سياسي كه براي مقاومت در برابر رژيم شاه، در مسجدها و مجامع مذهبي روشن شده، همچنان گرم و روشن بماند».
در واقع، حكومت اسلامي، تغيير ساختار سياسي نيست؛ جنبشي است كه مي توان از طريق آن كاري كرد كه «سياست هميشه سد راه معنويت نباشد، بلكه به پرورشگاه، جلوه گاه و خمير ماية آن تبديل شود».
● ارتش ، نفت، فقر
ايران پنجاه و هفتي كه «فوكو» تصوير مي كند، مي توان واجد هر سه مشخصة فوق دانست؛ اين يك قضاوت بسيار معمولي، اما به شدت واقعي است. اما چرا با وجود اين سه مشخصه (ارتش، نفت و فقر) كه هر يك نشانه اي از قدرت هستند، يعني قدرت سياسي، قدرت اقتصادي و قدرت اجتماعي (كه زاينده فقر است)، آشوب هاي خياباني كه آبستن دين انقلاب است، قابل كنترل نيست؟ آيا اين سه قدرت، براي سركوب و اتمام شورش هايي كه هيچ نيستند (شورش با دست خالي) كافي نيست؟ جامعه شناسي سياسي ايرن ۵۷ به ما چه مي گويد؟
ايران سال ۵۷، از حيث قدرت نطامي، تشكيلات وسيع و منحصر به فردي دارد، ارتش ايران يك ارتش معمولي نيست، قدرت نظامي عمده اي است كه چهار ارتش را در خود دارد؛ ارتش سنتي» كه در سراسر خاك كشور مأموريت حراست و مديريت را عهده دار است، «گارد شاهنشاهي»، يعني سپاه جان نثار، با شيوة استخدام، آموزش و كار خاص كه حتي در محلات مسكوني خاص زندگي مي كند كه ساختة فرانسوي هاست، ارتش دفاعي» يا جنگي كه تا حد امكان مسلح است و گاه سلاح هايي پيش رفته تر از ارتش آمريكا دارد و «ارتش نظامي» متشكل از نيروهاي خارجي، يعني مستشاران آمريكايي كه شمارشان تا چهل هزار نفر مي رسد.
آمار به ما مي گويد كه در اين سال ها، حدود ۴ ميلون نفر ايراني، به نحوي از طريق اين ارتش نان مي خورند، اين ميزان نيروي نظامي، نيروي كمي نيست و قدرت پاييني ندارد. آيا ارتش ايران، براي حفاظت از سلطنت چيزي كم دارد؟
از حيث قدرت اقتصادي نيز حكومت ايران با وجود منابع عظيم نفتي كه در اختيار دارد و اقتصاد پنهاني كه بر مبناي بنيادهاي خيريه پهلوي و ... ايجاد كرده و مانع از توزيع قدرت اقتصادي در بين مردم شده است، مشكل خاصي ندارد و اگر حمايت «اقتصاد سياسي» غرب از ايران را نيز بر اين موضوع بيفزايم، قدرتي كه اقتصاد حكومتي ايران دارد، با وجود فقر توده ها و طبقات پايين اجتماع، در حد و اندازه اي هست كه طبقات مياني جامعه را پشتيباني مالي و اقتصادي كند و از بعد نظامي هم بتواند، ارتشي مطيع، مستقل و «سير» را براي حمايت از جايگاه خود در اختيار داشته باشد.
امتيازات واگذار شدة اقتصادي به خصوص به امريكايي ها، اگرچه در پنهان، بعدي از وابستگي اقتصادي را نمايان مي كند، اما در ظاهر و بنابر مقياس هاي اقتصاد سياسي و حكومتي، دست حكومت را تا اندازة زيادي بازگذاشته است و محدوديتي را براي آن به وجود نياورده است.
از ديگر سو، با وجود شكست نامحسوس برنامة اطلاحات ارضي، روستائياني كه تاب مقابله با توابع اين اصلاحات را نداشته اند، با وجود آنكه صاحب تكه زمين يا ملكي شده اند، به شهرها كوچيده اند و وضع اقتصادي خوبي ندارند، اما در مجموع، رفاه نسبي عمومي در طبقات مياني اجتماع كه در تصور جامعه شناختي از انقلاب هاي رايج، موتور محركه انقلاب اند، برقرار است و مشكلات اقتصادي، چندان نيست كه عرصه را بر زندگي و معيشت تنگ سازد و در پي آن، انديشة انقلاب را در ذهن جمعيت بي سامان بپروراند.
فقر نيز از سويي تابع اقتصادي عامل دوم و فعاليت بنگاه هاي اقتصادي خاص و جلوگيري از توزيع عادلانة ثروت است و از سويي نشان دهندة مشروريت في الجملة تفكرات و برنامه اقتصادي، اجتماعي دولت در منظر انديشه وران جامعه، چرا كه اگر برنامه اي خاص (مدرنيسمي كه شاه پدر و شاه پسر هر دو در پي كشيدن پاي آن به ايران بودند) نبود، فقر و حاشيه نشيني و تبعيض رخ نمي نمود. اين عامل نشانة آن است كه «قدرت اجتماعي» سلطنت نير در حد معمول نظام هاي رايج سياسي برقرار بوده است.
اما چرا سلطنتي با اين پايه هاي قدرت نظامي، اجتماعي و اقتصادي كه مي تواند دليل خوبي براي تمديد حيات و مقابلة جدي و استوار آن در برابر انقلاب باشد، در برابر انقلاب ۵۷ ايران، تاب مقاومت را از دست داده است؟
«فوكو» پيش از هر چيز به حادثه ۱۷ شهريور مي انديشد و تصويري تازه از ارتش ايران به دست مي دهد. در نگاه او ارتش ايران كه چند روز قبل از آتش گشودن (۱۷ شهريور) به روي مردم، با ديدن گلايول هاي پرتابي مردم، در كار مسلسل هاي خاموش اشك مي ريزد، از دو حيث آسيب پذير است؛ عامل نخست، وابستگي «اقتصاد نظامي» ارتش به بيگانگان و عدم استقلال آن است، بدنة نطامي ارتش ملي، از يك سو به شدت به سلا حهاي خارجي وابسته است و از سوي ديگر، توزيع حقوق و مزاياي اقتصادي در بدنة ارتش عادلانه نيست. عجيب نيست كه در جامعة ارتش وقت ايران نيز ردپايي طولاني و عميق از فقر و ثروت به جا مانده باشد.
وابستگي نظامي تسليحاتي ارتش به غرب، همان طور كه براي عده اي خاص، حقوق و كمسيون هاي پنهاني كلاني را به همراه دارد، فكر و انديشه استقلال طلبان ارتشي و نظامي را نيز مي آزارد، اما نمي توان اميد داشت كه از دل اين خاكستر، آتشي چون «جمال عبدالناصر» يا «معمر قذلفي» بيرون آيد؛ چرا كه ساختار نيروهاي نظامي چهارگانه اي كه گفته شد، تحت كنترل شخص شاه و پليس مخوفي است كه همه چيز را در كنترل دارد و از تشكيل ستاد فرماندهي خاصي كه ستاد مشترك ارتش هاي چهارگانه ايران باشد و بتواند لانه اي براي توطئه يا كودتا باشد، ممانعت به عمل آورده است.
البته ارتش به نحوي شديدتر، از جاي ديگر آسيب پذير است. ارتش ايران، فاقد ايدئولوژي خاصي است؛ اين ارتش هيچ گاه در زمان شاه پدر و شاه پسر كه تاريخ چند ده سالة تشكيل آن است، نتوانسته است برنامة سياسي خاصي داشته باشد كه بر مبنايي ايدئولوژيك استوار باشد. ارتش ايران سال ۵۷، نيروي نظامي مطيع، قدرتمند، اما به شدت شكننده است، چرا كه بدون ايدئولوژي نمي تواند نقش ارتش هاي آزادي بخش را باز كند.
آسيب پذيري اين ارتش وقتي بيشتر رخ مي نمايد و عمق پيدا مي كند كه مبارزه، نه در برابر بيگانه، كمونيست، چپ و ... كه گشودن آتش بر روي كارمند، كاسب، معلم، پير و جوان همخوني باشد كه در مقابل لولة تفنگ، به سويش «گلايول» پرتاب كند و او را «برادر» بخواند.
«فوكو» مي گويد" « درجاي بسيار امني در اطراف تهران، دوستانم ترتيب ملاقات مرا با چند افسر عالي رتبه كه همه جزو مخالفان شده بودند، دادند. ايشان به من گفتند كه هرچه ناآرامي بيشتر مي شود، حكومت هم بيشتر ناگريز مي شود كه براي برقرار كردن نظم، به واحدهاي نظامي اي متوسل شود كه نه آمادگي اين كار را دارند و نه انگيزه آن را، و در اين ميان، تازه مي فهمند كه سرو كارشان با كمونيزم بين الملل نيست، بلكه با مردم كوچه و بازار است، با كاسب هاست، با كارمندهاست و يا بي كاراني مثل برادرهاي خودشان، يا مثل خودشان اگر سرباز نبودند، اينها را مي توان يك بار به تيراندازي وادار كرد، اما دوبار نه ... در تبريز هشت ماه پيش مجبور شدند كه همة پادگان را عوض كنند، و براي تهران هم هر چند واحدهايي از استان هاي دوردست آورده اند، اما باز ناچار مي شوند كه عوضشان كنند».
«فوكو» حتي تصريح مي كند كه شنيده است، برخي از اين ارتشيان، به روي مافوق خود آتش گشوده اند، يا فرداري روز كشتار خودكشي كرده اند.
اما ارتش، از آسيب ايدئولوژيك، تنها در اين بعد مقهور نشده است؛ شاه با همه ذكاوتش، فراموش كرده است كه بدنة ارتش او نيز مانند بدنة اجتماع تحت حكومتش، در جست و جوي مطلوبي معنوي است و اگر ايدئولوژي تازه منادي آنچه ارتش ندارد، يعني «استقلال نظامي» و «عدالت» باشد، آن را خواهد پذيرفت و با كنار گذاشت مسلسل، مشت خود را، در سوي ديگر بالا خواهد بد تا عمده قدرت نظامي، در اختيار ايدئولوژي تازه اي قرار گيرد كه نفت را به بهايي گزاف تر از خاندان سلطنتي خواهد فروخت، فقر را كم خواهد كرد وقدرت را عادلانه توزيع خواهد نمود. در تهران ۵۷، حتي گارد شاهنشاهي نيز صد در صد به شاه وفادار نماند.
● ديدارهاي فوكو با آيت الله خميني ، رهبر اسطوره اي شورش ايران
جدا از اين، ميشل فوكو از سال هاي آغازين دهه هفتاد ميلادي، با رهبران جنبش هاي ضدرژيم شاه در خارج از كشور ارتباط بر قرار كرد و از طريق آن ها با سرگذشت انقلاب ايران آشنا شد.
طي اقامت آيت الله خميني در فرانسه، ميشل فوكو به همراه ياران آن زمان آيت الله خميني مانند ابوالحسن بني صدر و احمد سلامتيان بارها به ديدار آيت الله خميني در دهكده نوفل لوشاتو رفت و زير درخت سيب با وي به گفت وشنفت نشست.
ميشل فوكو درباره هيچ كشور يا رويدادي خارجي به اندازه ايران و انقلاب آن ننوشته است؛ در حالي كه در همان سال ها رويدادهاي انقلابي ديگري در امريكاي لاتين يا شمال افريقا در جريان بوده است.
اين عبارت عنوان يادداشتي است به قلم «فوكو» كه در تاريخ ۲۶ نوامبر ۱۹۷۸، در رزنامة «كوريره دلاسرا» به چاپ رسيده است اما تصويري كه «فوكو» در اين مقابه از شخصيت آيت الله خميني ارايه مي دهد، نيازمند ذكر مقدماتي است.
بررسي هاي حضوري «فوكو» از متن انقلاب اسلامي، به او نشان داده است كه در صفحة سياست ايران ۵۷، عقربه ها در حال جنبش اند و اگر چه جنبش آنها ديوانه وار نيست، اما تصور حركت عقربه ها نيز دور از انتظار نيست. فوكو تصريح مي كند كه ايران، هيچ گاه به معناي مطلق مستعمرة كشور ديگري نبوده است و حتي تقسيم آن در جريان جنگ اول به سه بخش نيز، نمي تواند استعمال قيد «استعمار زده» را براي آن موجه سازد. اما همين كشور مستقل، همواره از زمان رسميت يافتن سياست متداول به «نوعي وابستگي بيمارگونه» مبتلا بوده است. اين وضعيت و استقلال نيم بند سياسي، بر وضع جنبش هاي سياسي تاريخ معاصر ايران تأثير گذاشته است و آنها را در سايه روشن وابستگي معلق نگاه داشته است.
بر همين اساس، هيچ گاه تئوري، ايده و انديشة انقلابي خاصي كه آتوريته اي غير از قواي انديشگي و فكري سياست رايج جهان داشته باشد، در ايران ظهور نكرده است. انقلابي ترين ايده ها نيز وقتي در ساختار سياست و منازعة قدرت در ايران مطرح شدند، ناگزير به نوعي وابستگي دچار شدند، تا بتواند چون شعلة واپسين كبريتي، درخشش خود را اندكي طولاني تر و كشيده تر سازند «وجود اختلاف فكري توده با ايده ها و ايدئولوگ هاي غرب زده يا شرق شده»، عدم استقلال ايدئولوگ ها و انقلابيون«، «دستگاه پليسي خفقان آور حاكم»، تهديد مطبوعات و تضييق فكر و انديشه» و ... همواره مانع ظهور رهبري قدرتمند و برخوردار از پشتوانة تودة مردم در ايران بوده است.
اما چگونه ارادة جمعي توده، گرد شخصيتي، بدون هيچ گونه سابقة سياسي، جمع و متحد مي شود؟
ورود آيت الله به صحنة اجتماعي ايران، قطعاً انگيزة سياسي نداشته است، آيت الله، اگر چه در ميان هم مسلكان خود در حوزة علمية تشيع، واحد نگرشي امروزي تر به دين بود و به نوعي فقه را از منظري امروزي تر مي نگريست، اما هيچ گاه نمي توان او را صاحب ملك يا مرام و عقيده اي سياسي، در كنار وجاهت ديني دانست. ايدئولوژي وي نيز مانند ديگر شيعيان، ايدئولوژي تشيع بود و عقيده اي كه مي گفت: «در غيبت اما غايب هم مي توان حكومت خوب داشت».
آيت الله آن زمان كه علم مخالفت با سلطنت شاه و پهلوي را برافراشت، تا آنگاه كه در خرداد سال ۷۸، بر دوش جمعيتي عظيم تر از جمعيت انقلابي تهران ۵۷ تشييع، و در حاشيه پايتخت به خاك سپرده شد، هيچ كاه در پي تشكيل حزبي به نام خويش يا دولتي به نام خود نبود، آنچه رخ داد، مرجعيت سياسي اي بود كه در پي مبارزه سرسختانه و تحسين برانگيز او با سلطنت وابسته، ناخواسته به او داده شد.
«فوكو» معتقد است: «امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي اي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش، نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و نيرومند دارند».
به نظر وي، اين نحو ارتباط با رهبري كه «شخصيت اش پهلو به افسانه مي زند»، مرهون سه چيز است؛ نخست آنكه «خميني اينجا نيست: پانزده سال است كه در تبعيد است و خودش نمي خواهد كه پيش از رفتن شاه از تبعيد باز گردد».
دوم آنكه «خميني چيزي نمي گويد، چيزي جز «نه»، «نه» به شاه، به رژيم و به وابستگي»، و سوم اينكه، «خميني آدم سياسي اي نيست؛ حزبي به نام حزب خميني و دولتي به نام دولت خميني وجود نخواهد داشت»؛ او در پي عدم وابستگي از هر چيز است.
گفتمان «فوكو» دربارة شخصيت امام خميني، خالي از شيفتگي هاي پنهاني نسبت به شخصيت آيت الله نيست اما آنچه براي «فوكو» تعجب آور است، اين است كه با وجود تفاوت تفكر، هدف، ايدئولوژي هاي پيش انقلابي و شور و حال انقلابي حاكم، هيچ فردي از هيچ گروه يا طيفي، در طول سال هاي اولية رشد انقلاب و سال هاي پاياني عمر سلطنت، حاضر نيست كه مدعي رهبري انقلابي شود كه در حال شكل گيري است. اين در واقع نوعي «وفاداري غايبانه» به شخصيتي است كه پانزده سال را دور از وطن و متن شورش در حال شكل گيري گذرانده است؛ اگرچه اين فرد، در طول اين سال ها، هيچ گاه در حرف و عمل، سوداي رهبري سياسي نهضت در حال شكل گيري را نداشته و همواره خود را خادمي از دخيل خادمات نهضت قلمداد كرده است.
شايد خواست متجلي مردم در گفته هاي سال هاي پيش آيت الله، مبني بر لزوم پايان وابستگي، از ميان رفتن فساد و تبعض، توزيع عادلانه ثروت و از بين بردن فقر، حاكم شدن دوباره اسلام و مفاهيمي از اين دست وقتي با استواري و پايمردي او همراه شد، نقش او را از يك «واعظ ديني»، به يك «رهبر مقتدر و محبوب» سياسي مذهبي تغيير داد.
آيا اگر در سالهاي انقلاب ۵۷ و در آن فضاي آمادة سياسي، فردي ديگر با همين ايدئولوژي، علم رهبري و مبارزه را بر مي افراشت، اتحاد و ارادة حجمي پيرامون او شكل مي گرفت؟ تاريخ قطعاً به اين پرسش چنين پاسخ مي دهد: نه!
انقلاب اسلامي (۱۳۵۷ش) ايران في الواقع يكي از تحولات بسيار شگرف و بنيادي در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر و حتي تحولات جهاني محسوب مي شود. اين انقلاب علاوه بر تأثيراتي كه در ايران به جاي گذاشت منشأ اثرات فراواني در منطقه و حتي دنيا شد. ايراني كه داراي فرهنگ و تمدن عظيم باستاني مي باشد، چه قبل از ورود اسلام و چه بعد از آن در عرصه هاي علمي، ادبي و فرهنگي در دنيا جزو طلايه داران فرهنگ و هنر بود، اما از بد حادثه و بنا به دلايل مختلف از حدود چهار الي پنج سده قبل دچار انحطاط و ركود و سستي علمي و فرهنگي شد. علل و ريشه هاي اين عقب ماندگي هرچه كه بود، اين پيامد ناگوار و سخت ويرانگر را به ايران و ايراني ديكته كرد؛ يعني عقب ماندن از قافله علمي، هنري، ادبي و فكري تمدن بشر، يعني سهم نداشتن در عرصه هاي مختلف فكري و انديشه اي در كارزار فكر و انديشه بشري.
تفكر فلسفي به عنوان يكي از پايه هاي استوار و قابل اعتناي بشر و به تبع آن وجوه ديگر انديشه و فكر در ايران بعد از زمان ملاصدراي شيرازي به اين طرف رو به خاموشي مي گرايد، فلذا اسمي و رسمي از ايرانيان را نمي توان آن گونه كه شايسته اين ملت بافرهنگ است در دوره هاي اخير جستجو نمود، تا اينكه انقلاب ۱۳۵۷ به وقوع پيوست. انقلابي كه دگربار ايرانيان را از حاشيه به متن كشاند. واقعه اي كه كانون توجه دنيا را به سمت خود جلب نمود. رخدادي كه سبب شد فيلسوف صاحب نام معاصر، يعني ميشل فوكو، دست به قلم برده و بنويسد: «ايرانيان چه رويايي در سر دارند؟» انقلاب ايران بدون اينكه بخواهيم كليشه اي و شعاري صحبت بكنيم، منشأ اثرات زيادي چه در عرصه عمل و چه نظر بود.
نهضت ها و حركت هاي زيادي با الهام گيري از انقلاب ايران پا به عرصه وجود نهادند يا اينكه به حركات خود سرعت بخشيدند. در عالم تئوري و نظرات سياسي و انقلابي نيز شاهد تأثيرات انقلاب ايران بوديم. چه بسيار تئوري ها و پارادايم هايي كه به واسطه حركت مردمي ايران توليد و ايجاد شد و چه نظرياتي كه با انقلاب ايران توان پاسخگويي و توجيه نداشتند. در ميان اين تئوري ها، به نظر مي رسد نظريه ميشل فوكو از جايگاه رفيع و منيعي برخوردار باشد. البته فوكو نظريه پرداز انقلاب نيست ولي چون شخص شاخص و قابل اعتنايي در عرصه انديشه مي باشد؛ فلذا نظرات وي در خور توجه و امعان نظر مي باشد. از اين رهگذر است كه به نظرات فوكو و خصوصا نظر وي درباره انقلاب اشاره مي كنيم.
● انديشه هاي فوكو و انقلاب ايران
نظريات فوكو در خصوص انقلاب ايران جداي از تفكر و انديشه او نيست. به بيان ديگر اعتقادات فوكو در خصوص انقلاب ايران ناشي از باورها و فلسفه اي است كه او بدان تعلق دارد. در بخش انديشه هاي فوكو اشاره شد كه ماهيت قدرت از نظر او از ماهيت و تعريف «قدرت به صورت رايج» متفاوت است. ويژگي هاي بسيار مهمي را در نگاه فوكو به انقلاب ايران شاهديم. وي به نكات بسيار جالب و قابل اعتنايي اشاره مي نمايد كه درخصوص هر كدام اندك توضيحي ارائه مي شود.
الف) رويكرد فرهنگي
فوكو از منظر فرهنگي، انقلاب ايران را تحليل مي كند. انديشمندان مختلف و صاحب نامي از مناظر متفاوت به پديده انقلاب نگاه كرده اند. گروهي عامل وقوع انقلاب را اقتصادي، گروهي سياسي، گروهي روان شناسانه (فردي و جمعي) و... ديده اند ولي فوكو به عامل فرهنگ امعان نظر دارد. او از فرهنگ اسلامي و شيعي به عنوان يك پتانسيل قوي سخن به ميان مي آورد و معتقد است مردم ايران با مذهب شيعي و اسلامي خود قدرت و نيرويي توليد مي كنند كه به واسطه اين نيرو رژيم تا دندان مسلح پهلوي وادار به تسليم مي شود. فوكو در مقاله اي تحت عنوان «دين بر ضد شاه» مي نويسد: هويت واقعي خود را كجا بايد سراغ گرفت ؟ جز در اين اسلامي كه قرن ها پيش زندگي روزانه، پيوندهاي خانوادگي و روابط اجتماعي را با مراقبت تمام سامان داده است ؟ اسلام اين بخت را به سبب خشكي و بي تحركي خود به دست نياورده است. (۱ )
فوكو به درستي اشاره مي كند كه هويت ايرانيان آميخته با دين و مذهب است. ولي دين راكد، بي تفاوت و خشك و بي روح توان انقلابي شدن و به عبارتي «گريزگاه شدن مردم» را ندارد. گفتيم از نظر فوكو قدرت رابطه اي است و به صورت رشته ها و تارهايي در هم پيچيده در اجتماع پراكنده است و در انحصار يك گروه و طبقه خاص نيست. فوكو با اين بينش معتقد است كه اسلام شيعي نيز در ذات خود، اين قدرت و نيرو را دارد و در زمان مقتضي مي تواند قدرت را جمع آوري كرده و عليه حكومتي يا رژيمي به كار گيرد. در قسمتي از همين مقاله مي خوانيم: در برابر قدرت هاي مستقر، تشيع پيروان خود را به نوعي بي قراري مدام مسلح مي كند و در ايشان شوري مي دمد كه هم سياسي است و هم ديني... اين مذهب تنها زبان ساده اي براي بيان آرزوهايي كه الفاظ ديگري پيدا نكرده اند، نيست. بلكه چيزي است كه درگذشته هم بارها بوده: شكلي است كه مبارزه سياسي، همين كه لايه هاي مردمي را بسيج كند، به خود مي گيرد و از هزاران ناخرسندي، نفرت، بي نوايي و سرخوردگي يك نيرو پديد مي آورد. ( ۲)
دين به عنوان يكي از عناصر تشكيل دهنده فرهنگ، به زعم فوكو نقش اساسي را در آگاهي ملي ايرانيان ايفا مي كند. (۱ ) فوكو در جاهاي مختلف و در مقالات متعددي به نقش تاريخي امام حسين (ع) و قيام ايشان در برابر فساد و ظلم و نيز ايام و مراسمات مذهبي چون محرم، عاشورا و... اشاره مي كند و معتقد است اين مفاهيم به مثابه قدرت نرم افزاري هستند كه توان مقابله با قدرت هاي عريان و خشن را دارا مي باشد. در يك نگاه كلي، از نظر فوكو دين چون ملجأ و پناهگاه و گريزگاهي بود كه مردم ايران بدان واسطه خواهان تغيير و بركناري شاه و رژيم وي بودند و اين دين مفهومي بود كه تمام خواست ها و نيازهاي مردم را از هر قشر و طبقه اي تأمين مي كرد. فوكو، تمسك مردم ايران را به مذهب و دين نه به خاطر ارتجاعي و كهنه خواهي آنان و بازگشت به تعصب هاي ديني، بلكه آن را «واژگان، آئين و نمايش بي زمان مي داند كه مي توان در درون آن نمايش تاريخي ملتي را جا داد كه هستي شان را در مقابل هستي پادشاهشان قرار مي دهند ( ۲)
مذهب نمادي بود كه ايرانيان مؤمن، مذهبي و نيز غيرمذهبي و لائيك يا بي تفاوت هستي و وجود ملي و تاريخي خود را در آن مي ديدند.
ب) مفهوم قدرت در انقلاب ايران
گفتيم كه براي فوكو قدرت معناي خاص خود را دارد. وي با اين فهم از قدرت و ماهيت آن از تعاريف كلاسيك و سنتي قدرت خود را رها مي سازد. براي فوكو چهره نرم افزاري و پراكنده قدرت در بين آحاد مردم كه به صورت رابطه اي و شبكه گسترده و پراكنده شده اند، بسيار حائز اهميت است. در انقلاب ايران نيز فوكو به ظهور اين چهره نرم افزاري و در عين حال بسيار تأثيرگذار از قدرت اشاره مي كند و معتقد است شاه قدرت هاي عادي و رسمي را حذف كرده بود، اما غافل از اينكه قدرت شبكه اي و پراكنده با اين اقدام تقويت شده بود. فوكو صف آرايي دو تعريف و دو چهره از قدرت را به خوبي به نمايش مي كشد. آنجا كه شاه و ارتش را نماد قدرت عريان و خشونت محض مي داند و در مقابل اراده عمومي مردم و قدرت تجميع شده آنان را جنبه نرم افزاري قدرت مي داند: آنچه در ايران مرا شگفت زده كرده است اين است كه مبارزه اي ميان عناصر متفاوت وجود ندارد. آنچه به همه اينها زيبايي و در عين حال اهميت مي بخشد اين است كه فقط يك رويارويي وجود دارد: رويارويي ميان تمام مردم و قدرتي كه با سلاح ها و پليسش مردم را تهديد مي كند. لازم نيست خيلي دور برويم، اين نكته را مي توان بي درنگ يافت؛ در يكسو كل اراده مردم و در سوي ديگر مسلسل ها. (۱ )
فوكو معتقد است قدرت واقعي و اساسي را بايد در همين جنبه نرم افزاري جستجو كرد و به راستي اين چهره در ايران عيان شد. از نظر وي تفاوت انقلاب ايران با ديگر انقلاب ها در همين نكته است كه يك طرف دعوا رژيمي تا دندان مسلح مي باشد و طرف ديگر فاقد قدرت عريان، در عين حال داراي قدرت پنهان و نامرئي. فوكو يك مقاله از نوشته هاي خود را با عنوان «شورش با دست خالي» اختصاص به اين مهم مي دهد. از نظر فوكو حركت مردمي ايران مايه تشويش و تعجب همگان مي باشد، چرا كه رويدادهاي ايران در واقع «نه چيزي است كه در چين يافت مي شود، نه در ويتنام و نه در كوبا: يعني موج عظيمي است بدون ابزار نظامي، بدون پيشگام، بدون حزب... نخستين پديده متناقض نما و علت شتاب اين رويدادها از اين قرار است كه ده ماه مردم با رژيمي كه از مسلح ترين رژيم هاي جهان است و با پليسي كه از هولناك ترين پليس هاي جهان است درافتاده اند، آن هم با دست خالي، بدون روي آوردن به مبارزه مسلحانه و با سرسختي و شجاعتي كه ارتش را بر جاي ميخكوب كرده است.» (۲ )
فوكو به خوبي اشاره مي نمايد كه فقط با ابزار و تجهيزات و ادوات نظامي نمي توان ارتش ساخت، نمي توان قدرت را صرفا در حضور و فراهم كردن اين موارد دانست، بلكه بايد به ايدئولوژي، اعتقاد و از اين قبيل مسائل نيز اشاره نمود. البته بايد توجه كرد كه فوكو متفكري مذهبي و ديندار نمي باشد ولي اهميت اين عوامل را منكر نيست: ايران گويا پنجمين ارتش جهان را داشته باشد. از هر سه دلار درآمد كشور يك دلارش خرج اين بازيچه هاي گران قيمت مي شود. اما اصل قضيه اين است: تنها با بودجه، با تجهيزات، با هواپيماي شكاري و با هاوركرافت، ارتش ساخته نمي شود. چه بسا وجود تجهيزات، جلوي ساخته شدن ارتش را بگيرد. (۳ ) مشخص شد كه از نظر فوكو انقلاب ايران تبلور و نماد ظهور قدرت نرم افزاري و پراكنده كه در دست مالك و شخص و گروه خاص نمي باشد، در مقابل قدرت آشكار و ملموس رژيم تا دندان مسلح بود.
ج) ظهور اراده عمومي در انقلاب ايران
تا بدين جاي گفتار حاضر، از اراده مردم، اراده عمومي و مفاهيمي از اين قبيل صحبت شد، ولي به راستي اراده عمومي به چه معنا است؟ اساسا چه ضرورتي دارد كه ما پيرامون آن بحث كنيم؟ يا اينكه اراده عمومي چه ربطي به انقلاب ايران دارد؟ پاسخ اين پرسش ها را بايد در عنايت و توجه فوكو به اين مقوله مهم در انقلاب اسلامي يافت. فوكو معتقد است با ظهور حالت دو قطبي در جامعه ايران كه يك قطب رژيم و عمالش بود و قطب ديگر همه مردم ايران، شاهد شكل گيري اراده عمومي در بركناري شاه و رژيم پهلوي مي باشيم.
نفي رژيم در ايران پديده اي است عظيم و اجتماعي، اما نه به اين معنا كه سردرگم و عاطفي باشد يا به خود چندان آگاهي نداشته باشد... پديده متعارض نما اين است كه با اين حال خواستي است جمعي و كاملا يگانه.... پزشك تهراني و ملاي شهرستاني، كارگر نفت و كارمند پست و دانشجوي چادري همه يك اعتراض و يك خواست دارند، در اين خواست چيزي است كه مايه تشويش خاطر است، يك چيز واحد و بسيار مشخص: شاه بايد برود. (۱ )
ژان ژاك روسو در كتاب معروف «قرارداد اجتماعي» خود كه تأثير فراواني در مسائل فلسفه سياسي و حقوق به جاي گذاشت، بحث اراده عمومي را مطرح مي نمايد و معتقد است «اراده عمومي» را با اكثريت آرا و به اتفاق و اجماع همه نبايد اشتباه گرفت. از نظر روسو «اراده عمومي، فقط نفع مشترك عمومي را در نظر مي گيرد... آنچه به اراده عموميت مي بخشد تعداد آرا نيست بلكه نفع مشترك است.» (۲ )
چنان كه ملاحظه مي شود، اگر همه مردم يا اكثريت درخصوص بحثي نظر بدهند و يا رأي گيري شود، لزوما اراده عمومي را شكل نمي دهد، چرا كه در پي اراده عمومي، مفهوم خير، خرد و نفع مشترك نهفته است. ميشل فوكو، در انقلاب ايران، ظهور اين اراده عمومي را بيان مي كند و معتقد است اين مقوله فوق العاده مهم و قابل ارج است چرا كه كمتر ملتي توفيق خواهند داشت تا اراده عمومي را به منصه ظهور برسانند.
فوكو اين مطلب را با بيان رساي خود چنين مي آورد، كه به رغم طولاني بودن سخن وي به دليل اهميت آن عينا نقل مي نماييم: يكي از چيزهاي سرشت نماي اين رويداد انقلابي اين واقعيت است كه اين رويداد انقلابي اراده مطلقا جمعي را نمايان مي كند، و كمتر مردمي در تاريخ چنين فرصت و اقبالي داشته اند. اراده جمعي اسطوره اي سياسي است كه حقوقدانان يا فيلسوفان تلاش مي كنند به كمك آن نهادها و غيره را تحليل يا توجيه كنند. اراده جمعي ابزاري است نظري: «اراده جمعي» را هرگز كسي نديده است، و خود من فكر مي كردم كه اراده جمعي مثل خدا يا روح است و هرگز كسي نمي تواند با آن روبه رو شود. نمي دانم با من موافقيد يا نه، اما ما در تهران و سراسر ايران با اراده جمعي و عمومي يك ملت روبه رو بوديم و خب بايد به آن احترام بگذاريم، چون چنين چيزي هميشه روي نمي دهد. (۱ ) اراده عمومي را مي توان در اجماع مذهبي، غيرمذهبي، مرد، زن، فقير، غني و.... كلا در اقشار مختلف مردم ديد كه خيري مشترك و عمومي را مي خواستند. يعني از بين رفتن رژيم پهلوي كه عين فساد، وابستگي به غرب، استبداد و بي هويتي بود و به درستي فوكو به همه اين مسائل اشاره مي نمايد.
د) نقش رهبري در انقلاب اسلامي ايران
تفاوت نگاه فوكو با نگاه اكثر انديشمندان غربي در اين نكته نهفته است، كه وي به مسأله رهبري و هداي
ت عملي انقلاب عنايت ويژه و مخصوص دارد. فوكو در كنار عوامل و علل مختلف وقوع انقلاب در ايران به عامل مهم رهبري و تأثير بسزاي امام خميني (ره) اشاره مي نمايد. در خصوص اينكه افراد و يا به تعبيري سوژه انسان در تحولات اجتماعي و سياسي و حتي در ساختن تاريخ به چه ميزان و اندازه اي مي تواند ايفاي نقش بكند، مباحث عميق و گسترده فلسفي، سياسي و جامعه شناختي صورت پذيرفته است. به هر حال، فوكو نقش امام را پررنگ و پرتأثير مي داند. فوكو اين مطلب را در مقاله «رهبر اسطوره اي شورش ايران» بيان مي نمايد.
فوكو از امام با تعبير «قديس پيري كه در پاريس است» ۲) ياد مي كند و معتقد است مردم ايران از هر قشري به او عشق مي ورزند. فوكو مي گويد: شنيدن اين حرف از دهان يك خلبان بوئينگ عجيب بود كه از جانب همكارانش مي گفت: گرانبها ترين ثروتي كه ايران از قرن ها پيش تا كنون داشته در فرانسه پيش شماست خوب نگهداري اش كنيد. لحن او آمرانه بود و از آن مؤثرتر حرف اعتصاب گران آبادان بود: ما چندان مذهبي نيستيم. به كسي اعتقاد نداريم. نه به يك حزب سياسي و نه به يك شخص. به هيچ كس، به جز خميني و فقط به او. (۱ ) فوكو، معتقد است امام خميني، به منزله رهبري كاريزما، با مردم ارتباط شخصي و عاطفي دارد: شخصيت آيت الله خميني پهلو به افسانه مي زند. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند. (۲ )
فوكو دليل اين همراهي و همگامي مردم با امام را در سه چيز خلاصه مي كند:
۱) خميني اينجا نيست، پانزده سال است كه او در تبعيد است.
۲) خميني چيزي نمي گويد، چيزي جز نه ـ نه به شاه، به رژيم، به وابستگي.
۳) خميني آدم سياسي نيست، حزبي به نام خميني و دولتي به نام خميني وجود نخواهد داشت. (۳ )
به طور خلاصه مي توان دريافت كه رهبري امام خميني در كنار ساير عوامل از جمله دلايل مهم پيروزي انقلاب به شمار مي رود.
هـ) انقلاب ايران و معنويت در عرصه سياست
شايد مهم ترين بحث فوكو و عصاره مباحث وي را در تأثير انقلاب بر سياست روزگار دانست. فوكو معتقد است ايرانيان با انقلاب خود خواستار بازگرداندن معنويت به عرصه سياست مي باشند. گفتيم فوكو در كنار بزرگاني چون نيچه، هايدگر، دريدا، لاكان و... در زمره انديشمندان و نظريه پردازاني قرار مي گيرد كه تفكرات پست مدرن مرهون آراي ايشان است. اگر جريان پست مدرن را جرياني بدانيم كه عليه آموزه هاي مدرنيته و دوران مدرن شوريد، يكي از اين آموزه ها افراط در توجه به عقل، علم، سوژه خود آگاه، خود بنياد و... بود، فلذا دور از انتظار نيست كه فوكو به معنويت گم شده در عرصه سياست كه محصول دوران مدرنيته بود، نگاهي «نوستالژيك» داشته باشد. علاوه بر تأثيراتي كه دين و مذهب شيعه و ايام محرم و عزاداري در گرايش هاي معنوي ايجاد مي كند، از نظر فوكو خواست و اراده مردم نيز بسيار مهم بود. خواست مردم از نظر فوكو «حكومت اسلامي» است، اما معناي حكومت اسلامي محدود به حكومت مذهبيون نمي شود، بلكه منظور از اين واژه آرماني است كه همه را با هر طيف و گروه و خواست و علايقي دور هم جمع مي كند.
جنبشي را كه ايرانيان به دنبال آنند به دنبال داخل كردن عنصري معنوي در زندگي سياسي مردم است... من (فوكو) دوست ندارم كه حكومت اسلامي را ايده يا حتي آرمان بنامم. اما به عنوان خواست سياسي مرا تحت تأثير قرار داده است... چون از اين جهت كوششي است براي اينكه سياست يك بعد معنوي پيدا كند.
فوكو ايجاد اين روحيه معنوي و عرفاني را در ايرانيان حاصل عوامل متعددي مي داند. فوكو در ادامه معتقد است معنويتي كه ايرانيان آن را مطرح مي نمايند. «جستجوي آن چيزي است كه ما غربي ها امكان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسيحيت از دست داده ايم.» (۱ ) اين مطلب دقيقا حلقه مفقوده اي است كه انسان با تحولات مدرنيته آن را از دست داد. يعني توجه بيش از حد به علم، عقل و تجربه در عين حال كنار گذاردن محبت، عشق، معنويت و دين... . فوكو معتقد است بازگشت معنويت به عرصه سياست توسط دين صورت مي گيرد، ولي اين دين نيز ويژگي هاي خاص خود را دارد و آن دين ارتجاعي و واپس گرا نيست: «اسلام در سال ۱۹۷۸ افيون مردم نبوده است، دقيقتا روح يك جهان بي روح بوده است.» (۲ ) مذهب و معنويتي كه ايرانيان خواهان آنند: بيش از آنكه از عالم بالا سخن بگويد به دگرگوني اين دنيا مي انديشد. (۳ ) يعني ديني كه به واقعيت هاي روز و زمانه واقف است و به تعبير ديگر دين روزآمد و كارآمد. ميشل فوكو، در ادامه مباحثش به اين نكته متفطن مي شود كه ايرانيان و انقلابشان به مثابه روح، مغز و گوهر جهاني است كه بي روح و بي مغز و گوهر شده است. فوكو ادامه مي دهد كه در بازگشت از ايران همه از او سؤال مي كردند، آيا وقايع ايران را مي تواند انقلاب بنامد؟ كه فوكو ادامه مي دهد: انقلاب نيست، يعني نوعي از جا برخاستن و برپا ايستادن نيست، بلكه قيام انسان هاي دست خالي است كه مي خواهند باري را كه پشت همه ما، و بويژه پشت ايشان، بر پشت كارگران نفت، اين كشاورزان مرزهاي ميان امپراطوري ها، سنگيني مي كند از ميان بردارند يعني بار نظم جهاني را. شايد اين نخستين قيام بزرگ بر ضد نظام هاي جهاني باشد، مدرن ترين و ديوانه وارترين صورت شورش. (۱ )
با اين عبارت است كه فوكو قانع مي شود انقلاب ايران مفاهيمي بنيادين و جهاني را مطرح مي كند. انقلاب ايران يك تنه نظم جهاني مستقر را به چالش مي كشد و پيام خود را با زباني رسا اعلام مي دارد.
● نگاهي اجمالي به انديشه هاي فوكو
فوكو از آبشخورهاي مهم فكري در زمان خود سيراب شد. انديشمندان و بزرگاني چون مارتين هايدگر، فرويد، ماركس و خصوصا فردريش نيچه، بيشترين نفوذ را در فوكو داشته اند. ميشل فوكو در طول حيات علمي و فكري خود نظريات و مفاهيمي را وارد عرصه علوم اجتماعي نمود كه گامي بس مهم در پيشبرد اين علوم محسوب مي شد. در مرحله اول، فوكو وظيفه جامعه شناس و فيلسوف را چون «ديرينه شناس و باستان شناس» مي داند كه از گرد و غبار روزگار لايه هاي بر هم انباشته را شناسايي مي كند فوكو با نقد توالي و پيوستگي تاريخ معتقد است هر عصر و هر دوره گفتمان و صورت بندي دانايي خود را دارد كه اين صورت بندي تشكيل هويت و فضاي معنايي خود را مي دهد و غير خود را به كناري مي زند. از نظر فوكو شكل گيري انديشه و دانش ناشي از صورت بندي دانايي يا اپيستمه اي است كه در هر عصر مسلط مي باشد و خود را بر وجود ديگر ديكته مي كند. از نظر فوكو سوژه يا محقق و به تعبيري هر انديشمند و دانش ورزي در درون اين گفتمان يا اپيستمه است كه انديشه هايش شكل مي گيرد. به بيان ديگر انديشه ها و شكل گيري سوژه ملهم از اين فضا و صورت بندي مي شود. در مرحله دوم، فوكو از نظريه «ديرينه شناسي» به سمت نظريه «تبارشناسي» سير مي كند. در تبارشناسي است كه فوكو از رابطه قدرت و دانش صحبت مي كند. روابط قدرتي كه سازنده سوژه و ابژه است. در اين مرحله فوكو معتقد است قدرت و روابط قدرت در ساختن دانش و انديشه و سوژه نقش اساسي ايفا مي كند. به اين صورت كه نمي توان انديشه و دانش خالص را بدون توجه به روابط قدرت در نظر گرفت. با تبارشناسي است كه فوكو حقيقت و معناي غايي را منكر مي شود و معتقد است اراده سياسي و قدرت كه در حوزه قدرت سياسي شكل مي گيرد، تعيين كننده حقيقت و معناي اصلي خواهد بود. بحث قدرت يكي از مباحث مهم و محوري فوكو مي باشد. و از آنجايي كه در تحليل انقلاب اسلامي از نظر وي، بحث قدرت و ويژگي هاي آن اهميت دارد، فلذا كمي در خصوص اين مفهوم تأمل مي نماييم. از جمله ويژگي هاي پست مدرنيسم و انديشمندان فرامدرن توجه به حاشيه هاست به جاي توجه به مركز. يعني پست مدرن ها در انتقاد به مدرنيست ها، اعلام مي دارند كه مدرنيته يك سري مفاهيم را جزو مفاهيم مركزي و محوري قرار داد و نتيجتا برخي مفاهيم را كه اتفاقا بسيار كليدي و اساسي نيز بودند مورد غفلت قرار داد. در اين راستاست كه پست مدرن ها از علم باوري، عقل گرايي، انسان محوري و ديگر مفاهيمي كه مدرنيته به آنها اصالت مي بخشيد احتراز مي كنند (۲) و به مفاهيم فراموش شده پيراموني يا حاشيه اي روي مي آورند. نوع نگاه پست مدرن ها به مفهوم قدرت نيز برگرفته از مبناي معرفتي و روشي آنها است. به طور نمونه ميشل فوكو قدرت را منحصرا در اختيار يك شخص، گروه يا طبقه نمي داند كه به طور عريان و به صورت يك طرفه آن را اعمال كند. يعني قدرت از نظر فوكو در اختيار و انحصار فقط يك گروه مثلا هيأت حاكمه نمي باشد كه اين قدرت را بر اتباع خود اعمال كند. در اين نوع از قدرت با يك حالت سخت افزاري و ملموس، محسوس و مشاهده كردني روبه رو هستيم. يعني كسي كه اين قدرت را مي پذيرد احساس پذيرش را مي تواند لمس كند.
از نظر فوكو «قدرت» اين گونه نيست كه در دست حاكمان و در ملك شخصي اينان باشد بلكه قدرت حالت رابطه اي و شبكه اي دارد كه چون سيستم هاي عصبي در جامعه پخش مي شود و در انحصار يك گروه يا شبكه خاص نيست. از نظر فوكو چنين قدرتي ماهيت نرم افزاري داشته و قابل مشاهده و محسوس نيست. قدرت از نظر فوكو لزوما با ابزارهاي خشونت آميز اعمال نمي شود بلكه يك سخنراني، نوار كاست، كتاب، انديشه و... نيز مي توانند منابع قدرت باشند. توجه به اين نوع قدرت در تحليل انقلاب اسلامي، فوكو را بسيار مدد رساند. به نظر فوكو اين چهره از قدرت كه در تمام جامعه و تك تك افراد پخش مي باشد، اگر به وحدتي برسد، قدرتي ايجاد خواهد نمود كه هيچ نيرو و تواني و هيچ ارتش و سلاح و قدرت عرياني را ياراي مقابله با آن نخواهد بود.
● نقد و بررسي نوشته هاي فوكو
فوكو و نگاه فوكويي به انقلاب ايران
فوكو و انقلاب ايران؛ جنسيت و فريبند گي هاي اسلام گرايي»، نوشته ژانت آفاري و كوين اندرسن، ديدگاه ميشل فوكو (۱۹۸۴-۱۹۲۶ (فيلسوف نام بردار فرانسوي را درباره انقلاب سال پنجاه و هفت خورشيدي ايران بررسي انتقادي مي كند. ميشل فوكو، از نظريه پردازان پست مدرنيسم، در گرماگرم انقلاب ايران دو بار به اين كشور سفر كرد؛ يك بار در نيمه ماه سپتامبر سال ۱۹۷۸ – يك هفته پس از رويداد خونين هفده شهريور سال ۱۳۵۷ خورشيدي – به مدت ده روز راهي تهران و قم شد و در قم با روحانياني چون آيت الله كاظم شريعتمداري ديدار كرد و بار ديگر در همان سال از نهم تا پانزدهم نوامبر را در تهران گذراند و با انقلابيون داخل كشور به گفت وگو ايستاد. در اينجا گزارش محمد مهدي خلجي از كتاب «فوكو و انقلاب ايران؛ جنسيت و فريبند گي هاي اسلام گرايي» را مي خوانيم
● شور فيلسوفانه براي سياست معنوي
نوشته هاي فوكو درباره انقلاب ايران كه بر مشاهدات شخصي و ديدارهايش با رهبران انقلاب استوار است، گزارشي ناب نيست؛ بل كه شور و شيدايي يك فيلسوف پست مدرن را به رويداد انقلاب در كشوري جهان سومي بازمي تاباند.
ميشل فوكو كه ناقد راديكال تجدد و ساختارهاي درهم تنيده قدرت آن بود، در انقلاب ايران امكان مقاومتي معنوي در برابر تجدد مي ديد كه سرشتي متفاوت با انقلاب هاي چپ در جهان دارد و مي تواند سراسر نظام مدرن و گفتار (Discourse)ها ي برآمده از آن و حاكم بر آن را درهم شكند و از آن فراگذرد و سرانجام «سياستي معنوي» يا «سياست معنويت» را در مقام بديلي براي سياست سكولار غربي پيش نهد.
فوكو آماج حملات انتقادي در آن دوران، نه تنها بيشتر روشن فكران غيرمذهبي ايراني با جريان انقلاب همدلي و همراهي مي كردند، كه حتا در فرانسه نيز فوكو خيل عظيمي از موافقان انقلاب را پشت سر خود داشت و تنها اندكي از روشن فكران چپ ايراني يا فرانسوي (مانند ماكسيم رودنسون، تاريخ نگار برجسته اسلام) بودند كه از رويكرد مذهبي انقلاب ايران ابراز نگراني مي كردند؛ همان ويژگي كه فوكو نقطه مثبت انقلاب مي دانست.
درست يك ماه پس از انقلاب، ترديدها درباره معنويت نظام نوپا و ستيز آن با اشكال پيشين قدرت آغاز شد؛ با به قدرت رسيدن روحانيان، تثبيت رهبري آيت الله خميني و موج اعدام هاي خارج از رويه قضايي و سركوب نيروهاي سياسي غيرمذهبي، ورق ديدگاهِ روشن فكران فرانسوي برگشت و ميشل فوكو، در صدر آن ها، آماج نقدهاي تيز قرار گرفت.
ديديه اريبون، عضو تحريريه مجله نوول ابسرواتور و دوست فوكو و زندگي نامه نويس اش، تصريح كرده است نقدهايي كه بر «خطا»ي فوكو درباره انقلاب ايران مي شد و طعنه هايي كه روشن فكران بر او مي زدند بر افسردگي او مي افزود و فوكو جز در يكي دو مورد به هيچ يك از نقدها پاسخ ننوشت و از آن پس ديگر به ندرت درباره موضوعي در زمينه سياست و ژورناليسم سخن گفت.
● نگاه فوكويي به انقلاب ايران از ديد نويسندگان
ژانت آفاري، استاديار تاريخ و مطالعات زنان در دانشگاه پارديو (Purdue) و كوين اندرسن استاديار علوم سياسي و جامعه شناسي در همان دانشگاه، در امريكا، در كتاب فوكو و انقلاب ايران تنها بر «خطا» بودن دريافت ها و پيش بيني هاي ميشل فوكو از انقلاب ايران تأكيد نمي كنند؛ چراكه، پيشتر، تقريباً همه زندگي نامه نويسان فرانسوي و انگليسي فوكو آراي وي درباره انقلاب ايران را «نادرست» دانسته بودند.
نويسندگان اين كتاب، در عوض، كوشيده اند تا پيوند ديدگاه فوكو درباره انقلاب ايران را با سراسر نظام فكري و فلسفه پست مدرن وي نشان دهند و استدلال كنند كه نظريه فوكو درباره انقلاب ايران فراورده فلسفه او درباره قدرت، گفتار، انضباط و مجازات و روابط جنسي است و صرفاً لغزشي در اظهارنظر سياسي يك فيلسوف نمي تواند به شمار رود.
ديدگاه آنان در برابر نظر فوكوشناساني مي ايستد كه - به ويژه در جهان انگليسي زبان به نوشته هاي فوكو در زمينه انقلاب ايران اعتناي چنداني نكرده اند و حتا ترجمه اين بخش از نوشته هاي او را نيز پراهميت ندانسته اند.
از اين روست كه نويسندگان كتاب فوكو و انقلاب ايران، در پيوست كتاب – براي نخستين بار – همه يادداشت هاي فوكو را درباره انقلاب ايران به انگليسي ترجمه كرده و آورده اند؛ زيرا اين نوشته ها را بخشي از فلسفه اين فيلسوف ارزيابي نموده اند.
● شيفتگي معنادار فوكو به شهادت و مهدويت
خانم آفاري و آقاي اندرسن در اين كتاب با ترسيم مسير زندگي ميشل فوكو و به ويژه تأملات اش بر روي تاريخ روابط جنسي نشان داده اند كه چگونه او به مطالعه درباره الاهيات مسيحي روي آورد و براي نشان دادن تقابل ميان نظام روابط جنسي در دوران مدرن و دوران پيشامدرن، مجذوب مقولاتي خاص در انديشه مسيحي دوران قرون وسطا شد.
برخورد با انقلاب ايران، ميشل فوكو را به مطالعه در زمينه تشيع برانگيخت و آن چه براي وي حيرت انگيز بود اولاً وجود همانندي ها در الاهيات مسيحي و الاهيات شيعي و ثانياً امكانات نهفته در الاهيات شيعي براي شكستن و برگذشتن از چارچوب گفتارهاي مدرن بود.
نويسندگان كتاب استدلال مي كنند شيفتگي فوكو به مقولاتي مانند سوگ واري، مهدويت و شهادت در تشيع برخاسته از تأملات وي در زمينه روابط جنسي در دوران مدرن و پيش از آن و نيز انديشه هاي او درباره ساختار و گفتار قدرت بود.
● شهادت چونان ويرانگر مرزهاي مدرن
نويسندگان كوشيده اند ردپاي انديشه هاي مارتين ها يدگر و فردريش نيچه – دو فيلسوف آلماني – را بر مرگ انديشي فوكو بازيابند و نشان دهند كه فوكو چگونه دل مشغول پرسش از «اصالت» بود و «موقعيت اصيل» را لحظه مخاطره آميز چالش با مرگ مي دانست.
فوكو كه سخت آموخته بينش هاي نويسندگاني مانند ماركي دوساد و ژرژ باتاي بود، مرگ و درد را زمينه بنيادي آفرينش انساني و خلاقيت هنري و فكري مي دانست و اصالت زندگي را بر پس زمينه اي از زجر و مرگ تعريف مي كرد.
فوكو كه خود – به گفته زندگي نامه نويسان اش – چندبار به استقبال خودكشي يا تجربه هاي سادومازوخيستي رفته و يك بار نيز در جريان تصادف ماشين، مرگ را پيشاروي خود ديده بود، در شهادت طلبي شيعيان اصالتي را مي ديد كه لازمه زندگي خلاق است و نيرويي ويران گر براي درهم شكستن مرز و بند گفتارها و ساختارهاي مدرن به شمار مي رود.
● فوكو عليه فوكو
به اين ترتيب، كتاب فوكو و انقلاب ايران، از نقد ديدگاهِ فوكو درباره انقلاب ايران فراتر مي رود و با برقراري پيوند ميان فلسفه فوكو و اظهارنظرش درباره انقلاب ايران، سراسر فلسفه او را مي سنجد.
اما نويسندگان اين كتاب، نمي خواهند نادرستي برخي مدعيات اصلي فلسفه فوكو را تنها از راه ناكامي اش در تحليل واقع بينانه انقلاب ايران اثبات كنند؛ بل كه يكي از مهم ترين دستاوردهاي كتاب فوكو و انقلاب ايران، تهافت يا اوراق كردن (deconstruction) فلسفه فوكو است از راه نشان دادن ناسازگاري بسياري از عناصر فكري اش با برخي عناصر ديگر.
● شرق و غرب فوكو
به ويژه درباره ديدگاه فوكو درباره انقلاب ايران، نويسندگان كتاب، شرح مي دهند كه چگونه داوري هاي او در تقابل با اصول راهنماي فكري اش قرار دارد. براي نمونه، ژانت آفاري و كوين اندرسون بازنموده اند كه ديدگاه فوكو درباره روابط جنسي، نظم چيزها، انضباط و مجازات، ديوانگي و زندان در دوران پيشامدرن و پسامدرن بر الگوي دوگانه شرق / غرب استوار است و فوكو ايستاده بر پيش فرض هاي بنيادي مكتب شرق شناسي، مرزي روشن و برجسته ميان شرق و غرب مي كشد و هرچه را به شرق تعلق دارد نيك و پسنديده مي گيرد و هرچه را به غرب وابسته است فراورده نظام قدرت، سركوب گر و منفي ارزيابي مي كند؛ در حالي كه خود فوكو در تبارشناسي و باستان شناسي ويژه اش همواره بر گسست ها، تمايزها، تفاوت ها و يگانگي ها در تاريخ اصرار مي ورزد و با ساختن هرگونه «روايت بزرگ» در تاريخ و فلسفه مي ستيزد.
نويسندگان كتاب وامي نمايند كه چگونه خود فوكو گسست هاي تاريخي را در نظر نمي گيرد و تمايزها، تفاوت ها و يگانگي هاي هر پديده چشم مي پوشد و «روايتي بزرگ» از «غرب» و «شرق»ي مي سازد كه هيچ بهره از واقعيت ندارد.
ستيزه فوكو با پديده مبهم و پيچيده اي مانند «تجدد» در مقام فراورده غرب و ستايش اش از پديده اي مانند انقلاب ايران، به مثابه فراورده اي «شرقي» و ضد تجدد، بر اين سياق تكيه دارد. بيهوده نبود كه كسي مانند ادوارد سعيد ناقد نام دار منظومه فكري «شرق شناسي» درباره انقلاب ايران، ديدگاهي مخالف فوكو را برگزيد، با آن كه در نقدش از شرق شناسي سخت وام دار فلسفه فوكو بود.
● فوكو، فيلسوفي مجذوب انقلاب ايران
نويسندگان كتاب فوكو و انقلاب ايران، استدلال مي كنند كه چگونه فوكو در انديشيدن به مسأله جنسيت و آزادي جنسي زنان ايستاري مخالف فمنيست هاي دوران خود داشت و به همين سبب نقدهاي فمينيستي دوران خود را بر انقلاب ايران برنمي تابيد و در پاسخ به آتوسا ح، خانم فمنيست ايراني مقيم پاريس (احتمالاً نام مستعار) برآشفت و در خور يك فيلسوف ننوشت.
فوكو و انقلاب ايران، تنها به تأثير فلسفه ميشل فوكو بر طرز انديشيدن اش درباره انقلاب ايران اشاره نمي كند، بلكه شرح مي دهد كه تأملات او در دهه پاياني عمرش سخت زير تأثير رويداد انقلاب ايران بوده است.
كتاب فوكو و انقلاب ايران، با آن كه مي كوشد روايتي دقيق و وفادار به فلسفه فوكو را پيش گذارد، ساده و روشن نوشته شده و آگاهي هاي سودمند و باريك بينانه اي از انقلاب ايران و پس زمينه هاي تاريخي آن به دست داده است.
با خواندن اين كتاب، خواننده گرچه از مقوله هاي مهمي در فلسفه ميشل فوكو، الاهيات مسيحي، الاهيات شيعي و تاريخ ايران آگاه مي شود، براي فهم آن ها به هيچ اطلاعات پيشيني نياز ندارد. اين كتاب از مهم ترين آثار فوكوشناختي در سال هاي اخير به شمار مي رود كه خواننده را به فهم بهتر انقلاب ايران نيز ياري مي رساند.
● تاريخچه
▪ ۱۹۴۲: مطالعات رسمي او در فلسفه آغاز مي شود.
▪ ۱۹۴۵: به پاريس آمد و نزد ‍‍‍‍‍‍‍‍ژان هيپوليت به تحصيل پرداخت.
▪ ۱۹۴۶: وارد آموزشگاه آكادميك اكول نورمال سوپريور شد.
▪ ۱۹۴۸: سعي كرد تا با قرص خودكشي كند.
▪ ۱۹۵۰: به پيشنهاد لوئي آلتوسر به حزب كمونيست فرانسه پيوست.
▪ ۱۹۵۱: خود را به افسردگي زد تا از خدمت نظام وظيفه معاف شود.
▪ ۱۹۵۲: به دنشگاه ليل رفت تا به مقام دستياري برسد.
▪ ۱۹۵۳ :روانشناسي از ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ منعكس كننده تلاشهاي او در جهت آن بود كه اين رشته را به جايگاه علمي و با موضوع موجوديت انساني برساند.
▪ ۱۹۵۴: كتاب بيماري رواني و روانپزشكي را به عنوان تلاشي براي رد روشهاي گوناگون منتشر كرد.
▪ ۱۹۵۵: از وي دعوت شد تا به دانشكده مطالعات رومي در دانشگاه اوپسالا بپيوندد. درسي در مورد درك عشق در ادبيات فرانسه از ماركي دوساد تا ژان ژنه ارائه داد.
▪ ۱۹۵۸: به همراه ماموري از وزارت آموزش براي بازديد از كراكو همسفر شد. روزي آن خانم غفلتآ وارد اتاق فوكو و او را مشغول عيش و عشرت غافلگير كرد. در اين دوران همجنس گرايي وي تقريباً علني شده بود و در ميان معاشران اش مردان زن نما هم پيدا مي شدند.
▪ ۱۹۶۱: پدر او مُرد. فوكو در بايگاني هاي پاريس سرگرم تكميل پژوهش خود دربارهٔ تاريخ جنون بود.
▪ ۱۹۶۲: كتاب ديوانگي و تمدن را منتشر كرد.
▪ ۱۹۶۳: تولد درمانگاه: ديرينه شناسي ادراك پزشكي را منتشر كرد.
▪ ۱۹۶۵: نظم چيزها: ديرينه شناسي علوم انساني را در اين سال نوشت.
▪ ۱۹۶۶: در دانشگاه تونس در مراكش منصبي به او محول شد.
▪ ۱۹۶۷: به پاريس رفت تا درباره فضا براي معماران سخنراني كند.
▪ ۱۹۶۹: ديرينه شناسي دانش را منتشر كرد.
▪ ۱۹۷۰: پس از مرگ ژان هيپوليت به استادي تاريخ نظامهاي انديشه در كالج دو فرانس رسيد.
▪ ۱۹۷۱: در يك نمايش تلويزيوني در آمستردام با نوام چامسكي بر سر مساله قدرت و عدالت مدرن به بحث پرداخت. در همين سال وي در بنيانگذاري «گروه اطلاعات دربارهٔ زندانها» (GIP) كه گروهي اجتماعي براي رسيدگي به وضع زندانيان بود، شركت كرد.
▪ ۱۹۷۲: در درگيريهاي دانشجويان به همراه فرانسوا مورياك دستگير شد. در طي سالهاي ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ سخنرانيهاي وي در فرانسه و برزيل شامل بررسي جامعهٔ جزايي و قدرت قضايي بود. اين پژوهش در سال ۱۹۷۵ به انتشار كتاب مراقبت و تنبيه: زايش زندان انجاميد.
▪ ۱۹۷۵-۱۹۷۷: به همراه ايو مونتان و چند تن ديگر براي نجات جان شورشياني كه در معرض خطر اعدام به دست رژيم فرانكو بودند به مادريد رفت اما از گفتگوي او با مطبوعات جلوگيري شد. در همي سال نخستين جلد از كتاب خودآگاهي فرد به عنوان سوژه جنسيت تحت عنوان تاريخ جنسيت :يك مقدمه را منتشر كرد. به دانشگاه بركلي دعوت شد.
▪ ۱۹۷۷: ژان بودريار مقاله اي به عنوان فوكو را فراموش كن نوشت.
▪ ۱۹۷۸: فوكو در توكيو دربارهٔ قدرت و فلسفه به سخنراني پرداخت.
▪ ۱۹۷۹: فوكو در ايالات متحده جايگاهي اسطوره اي يافته بود. او به عنوان استاد مدعو در دانشگاه بركلي در سالهاي آخر درباره حقيقت و سوبژكتويته سخنراني مي كرد. مجله تايم به بحث درباره فوكو پرداخت.
▪ ۱۹۸۳ :در بركلي به سخنراني درباره چيستي روشنگري پرداخت. يورگن هابرماس در سخنراني خود درباره «گفتمان مدرنيته» فوكو را مورد حمله قرار داد. جلد دوم تاريخ جنسيت با عنوان فرعي كاربرد لذت منتشر شد. در دوم ژوئن ۱۹۸۳ فوكو در خانه حالش به هم خورده و به كلينيك سن ميشل و در ۹ ژوئن از آنجا به سالپتيرير برده شد. در ۲۴ ژوئن تب فوكو شدت گرفت و در ساعت ۱:۱۵ بعداز ظهر درگذشت. پزشكان علت مرگ وي را عفونت مغري بدليل آثار بيماري نقص اكتسابي سيستم ايمني بدن (يا ايدز) اعلام نمودند.
● جمع بندي
در يك نگاه كلي و اجمالي، مي توان نكات بديع و موشكافانه اي را در خصوص انقلاب اسلامي ايران از زبان ميشل فوكو يافت. نكاتي كه از آبشخورهاي مهم و انديشه اي سيراب مي شود.
مي گويند غربي ها عادت دارند كه موضوعات مشخص در حوزه انديشه و فكر را علي رغم تفاوت هاي ماهوي جهان بيني ها و ايدئولوژي ها و بسترهاي سياسي و اجتماعي انديشه ها، با پاسخ هاي كليشه اي مشابه تحليل كنند و اسم اين تحليل را نيز تحليل علمي بگذارند. ميشل فوكو در تحليل رهيافت هاي انقلابي مي گويد: ما در صورتي يك انقلاب را به رسميت مي شناسيم كه دو ديناميك را در آن مشاهده كنيم: يكي، ديناميك تضادهاي درون جامعه يعني ديناميك مبارزه طبقاتي يا ديناميك رويارويي هاي بزرگ اجتماعي و ديگري، ديناميك سياسي يعني حضور يك پيشگام، يعني يك طبقه، حزب يا ايدئولوژي سياسي و خلاصه نيروي پيشتازي كه همه ملت را به دنبال خود مي كشد. اما آنچه در ايران روي داد هيچ يك از اين دو ديناميك را كه براي ما نشانه ها و علامت هاي روشن پديده هاي انقلابي اند، ندارد. جنبش انقلابي كه فقدان جايگاه مبارزه طبقاتي و تضادهاي دروني جامعه و يك پيشگام را (كه قالب عمومي رهيافت هاي غربي در تحليل انقلابات است) در آن مشخص كرد، از نظر ما چه مي تواند باشد؟ تحير متفكريني چون ميشل فوكو در شناخت و تبيين انقلاب اسلامي اگر چه بيانگر عظمت انقلاب در دگرگوني هاي دوران جديد است اما از جهت ديگر نارسايي قالب هاي نظري فلسفه سياسي غرب را در تبيين انقلاب اسلامي نيز اثبات مي كند. فوكو حتي اگر در تبيين و تحليل بنيادهاي نظري انقلاب اسلامي به رهيافت جديدي نرسيده باشد، شجاعت و جسارت او در ساختارشكني سيطره قالب هاي نظري حاكم بر جنبش هاي انقلابي در غرب، قابل تقدير است و تحير فلسفي ـ جامعه شناختي او را در فهم انقلاب اسلامي، بايد تحير مبتني بر معرفت شناسي انتقادي اين متفكر دانست. از اين زاويه، نقد و توصيف چنين ديدگاه هايي در شناخت ماهيت منحصر بفرد انقلاب اسلامي بي تأثير نيست. اگر چه، تأييد يا تكذيب اين گونه نظريات هيچ تأثيري در اصالت انقلاب اسلامي ندارد. انقلاب اسلامي با همه اركانش نمايان گر اراده مطلق جمعي مردم ايران در نفي رژيم كهنه و پوسيده شاهنشاهي، طرد نظريه هاي سياسي و اجتماعي غرب و پايه ريزي يك نظم جديد مبتني بر باورها و ارزش هاي نهادينه شده جامعه است. نظمي كه آرمان هاي خود را در اعتقادات اسلامي جستجو مي كند.
اين نكات را در پنج محور به طور خلاصه ذكر نموديم. اما خواننده بايستي متوجه اين نكته باشد كه سخنان و نظرات فوكو نيز حرف اول و آخر نيست بلكه مي توان در برخي از مطالب گفته شده توسط وي تأمل نمود. ضمن اينكه بعد از اعدام انقلابي تعدادي از مهره هاي رژيم، به زعم عده اي، فوكو از نظر مثبت و اوليه خود به انقلاب اسلامي روي برتافت، كه البته رد يا اثبات اين مطلب مقالي و گفتاري ديگر مي طلبد. آنچه در آخر گفتني است، اينكه انقلاب ايران به هر حال نقطه اي روشن در تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر است كه توجه بسياري را به خود مشغول داشته است. آنچه بايد براي نسل انقلابي ايران مهم باشد توجه به فرآيند شكل گيري اين انقلاب عظيم اجتماعي و نظريه سازي اين فرآيند در درجه اول و سپس توجه به مراحل بعدي، خصوصا آسيب شناسي انقلاب است تا از اين رهگذر آسيب ها، آفات و موانع فراروي اين انقلاب كه مي تواند جريان اصل انقلاب را منحرف كند بازشناسي و از اين آفات جلوگيري گردد.
● نتيجه گيري :
در اين مجال ذكر نكاتي چند درباب انقلاب ايران را خالي از لطف نميدانيم: انقلاب اسلامي ايران بعنوان يكي از پديده هاي اجتماعي قرن ۲۰ از زواياي مختلف قابل ارزيابي است ، گرچه به قدر توان خويش كوشيديم تا نظريات و ديدگاههاي رايج در زمينه انقلاب اسلامي ايران را به قدر مجال دراين مقال گرد آوريم ، امّا هنوز زواياي بسياري از اين انقلاب مكتوم مانده است كه نيازمند يك بحث اكادميك و علمي است. عوامل موثر در پيدايي انقلاب ايران بحثي است و پيآمدهاي ناشي از آن بحثي جدا . اين كه آيا انقلاب ايران توانسته است ايده الها و آرمانهاي خود دست پيدا كند يااگر نقصي در اين حوزه مشاهده مي شود ناشي از چيست، اين همه موضوعي است كه بنابه دلايلي كار كمتري بر روي ان صورت پذيرفته است . انقلاب پديده اي است چند عاملي و منطقاً نمي توان بصورت تك عاملي آنرا مورد كنكاش قرار داد . پس ميتوان در باب انقلاب ايران بيش و بهتر از اين نگاشت.



پي نوشت:
۱- اين ناشر، قبلاً كتاب «تاريخ جنون» فوكو را منتشر كرده بود.
۲- يادداشت هاي «فوكو» منتشر شده است و در فارسي نيز با ترجمه حسين معصومي همداني انتشار يافته است.
۳- متن اين مصاحبه، نخستين بار در انتهاي كتاب إايران انقلاب به نام خدا» (سحاب كتاب، ۱۳۵۸) با ترجمه قاسم صنعوي و براي دومين بار در كتاب «ايران، روح يك جهان بي روح و نه گفت و گوي ديگر با ميشل فوكو» به فارسي بر گردان شده است.
منابع و ماخذ:
هفته نامه پگاه، تهران ۵۷و زايش دين – انقلاب، محمد رضا تقي دخت، ۱۳۸۳
روزنامه اطلاعات، ميشل فوكو و انقلاب ايران ،دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵ ،ص ۶
"ايرانيها چه رؤيايي در سر دارند؟" با ترجمة "حسين معصومي همداني" ، انتشارات هرمس، تهران: ۱۳۷۷
فوكو و چالش انقلاب ايران با جهان، احسان شاكري خويي، دانشجوي دكتراي علوم سياسي و هيات علمي دانشگاه آزاد تبريز، ۲۹ بهمن ۱۳۸۵
قرارداد اجتماعي، ژان ژاك روسو، ترجمه مرتضي كلانتريان، نشر آگاه، تهران: ۱۳۸۰
. و. ت جونز، خداوندان انديشه سياسي، ج دوم، ترجمه علي رامين، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، ۱۳۷۶، چاپ دوم
. عبدالرحمن عالم، تاريخ فلسفه سياسي غرب، ج ۲، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران: ۱۳۷۷.
ميشل فوكو، ايران: روح يك جوان بي روح، ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده، نشر ني، تهران: ۱۳۷۹،
ميشل فوكو فراسوي ساخت گرايي و هرمنوتيك، هيوبرت دريفوس / پل رابينو، ترجمه حسين بشيريه، نشر ني
http://sharifnews.com/?۱۵۲۴۰
www.aranemrooz.blogfa.com/ - ۱۲۰k
شهناز سراج

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:19 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب ايران و روابط بين الملل
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
ظهور يك انقلاب ديني و به دنبال آن تأسيس و پايداري نظام سياسي مبتني بر آن، يك محال عرفي و علمي در دنياي سكولار قرن بيستم به حساب مي آمد، امّا اين معجزۀ محال رخ داد و نه تنها راه رهايي از سلطه را به مردم و توده هاي كشورها آموخت، بلكه نخبگان دلسوز ملت ها را نيز با راهي نو آشنا كرد كه خارج از تنگناي شمال و جنوب يا شرق و غرب بود.

ظهور يك انقلاب ديني و به دنبال آن تأسيس و پايداري نظام سياسي مبتني بر آن، يك محال عرفي و علمي در دنياي سكولار قرن بيستم به حساب مي آمد، امّا اين معجزۀ محال رخ داد و نه تنها راه رهايي از سلطه را به مردم و توده هاي كشورها آموخت، بلكه نخبگان دلسوز ملت ها را نيز با راهي نو آشنا كرد كه خارج از تنگناي شمال و جنوب يا شرق و غرب بود.
امّا براي شمردن تأثيرات بين المللي انقلاب اسلامي هنوز كمي زود است و بايد منتظر رويش كامل بذر اميد در دل نخبگان و توده هاي ملل جهان بود و تنها پس از تناور شدن درخت تأثيرات جهاني انقلاب مي توان به بررسي كامل ابعاد جهاني انقلاب پرداخت. برهم خوردن سيستم سلطۀ جهاني و تولد بلوك قدرتمند اسلامي از يكسو و افول ماترياليسم از سوي ديگر را مي توان محورهاي اصلي اين تأثيرات دانست كه فروعات و نتايج فراواني دارد. در نوشتۀ زير مروري بر تأثير انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل داشته باشيد.
● تأثير انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل
درگيري هاي سياسي و نظامي جاري در خاورميانه و جهان گستردة اسلام موضوع هر روز اخباري است كه از تلويزيون مشاهده مي كنيم يا در روزنامه ها مي خوانيم. مسألۀ اشغال فلسطين به دست صهيونيست ها، اشغال عراق به وسيلة نيروهاي امريكايي، اشغال افغانستان توسط ناتو، فساد و بي عدالتي اكثر دولت ها در كشورهاي عربي و مبارزات گروه هاي تروريستي مانند القاعده با اين دولت ها همچنين درگيري ايران با قدرت هاي غربي بر سر برنامۀ هسته اي و تأثير آن بر سياست جهاني، بعضي از موضوعات شاخص موجود مي باشند.
مواجهه با اين موضوعات خبري اغلب ما را از توجه به وقايع مهم تر تاريخي، استراتژيكي، و موضوعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي اساسي تر كه در منطقه و دنيا در حال اتفاق هستند، باز داشته است كه البته وقايع جاري با اين مسائل اساسي ارتباط دارد. يكي از موضوعات مهم، مسألۀ ايران به ويژه انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي در اين كشور است. بنابراين براي درك بهتر وقايع جاري لازم است تأثيرات انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل بررسي گردد.
به طور خلاصه، تأثيرات سياسي، انقلاب اسلامي ايران را از يك مهرة كم اهميت در روابط بين الملل به بازيگري مهم تبديل نموده و به واسطة اين تأثيرات، پس از نابودي اتحاد جماهير شوروي و پايان يافتن جهان دو قطبي، آغاز يك بلوك اسلامي را شاهديم.
از دوران امپراتوري عثماني تاكنون تقريباً هيچ كشور مسلماني در صحنة بين الملل به اندازۀ جمهوري اسلامي ايران (در حال حاضر) فعاليت نداشته و اين مسأله تأثيرات مهمي بر روابط بين الملل، به ويژه بر روابط كشورهاي اروپاي غربي و امريكا با جهان اسلام، داشته است.
از جمله تأثيرات اقتصادي مي توان به اين نكته اشاره كرد كه پس از سال ها براي اولين بار، منابع يك كشور خاص در خدمت اسلام و پرورش هويت اسلامي قرار گرفته است. اين مسأله دقيقاً بدين معناست كه الگوي بازگشت سپرده هاي دلاري حاصل شدۀ مسلمانان از فروش نفت به چرخة اقتصاد غرب براي خريد تسليحات كشورهاي غربي، قراردادهاي زيربنايي، ابزار مالي و مستغلات كه در زمان شاه و در حال حاضر توسط كشورهاي عربي داراي نفت اعمال مي شود، دگرگون گرديده است. در مقابل، درآمدهاي نفتي به منظور توسعۀ داخلي و پروژه هاي اقتصادي و گسترش صنايع بومي و دانش فني به كار مي روند.[۱]
همۀ اين تأثيرات بر مبناي تأثيرات اجتماعي و فرهنگي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل است. تأثيرات اجتماعي و فرهنگي به پيدايش نخبگان مسلمان واقعي در برابر روشنفكران وفادار به تفكرات غربي يا شرقي يا اسلام سلطنتي (بعضي از كشورهاي عربي) انجاميد. در نتيجه هويت اسلامي سياسي در تأثيرات اجتماعي و فرهنگي
تأثير مستقيم انقلاب اسلامي، برقراري جمهوري اسلامي در كشور كليدي خاورميانه بود. جداي از نوع حكومت، ايران به دليل جمعيت زياد و تحصيل كرده، منابع وسيع نفت و گاز طبيعي، موقعيت استراتژيك جغرافيايي، يعني واقع شدن بين حوزۀ درياي خزر و خليج فارس، بين شبه قارۀ هند و خاورميانه، قدرت فرهنگي، پيشينة طولاني تاريخي در مقايسه با ساير كشورهاي منطقه و جايگاه آن به عنوان امتي با رهبري شيعه، كشوري كليدي و مهم به شمار مي آيد.
انقلاب اسلامي در چنين كشوري به تأسيس اولين جمهوري اسلامي در عصر حاضر دست زد؛ جمهوري اي كه جانشين حكومت سلطنتي ۲۵۰۰ ساله گرديد. انقلاب اسلامي يا به بيان دقيق تر جنبش هاي اسلامي منجر به جمهوري اسلامي، و نيازهاي بعدي اين جمهوري اسلامي سبب پيدايش بعضي از وقايع اجتماعي بسيار مهم گرديد. در همان ابتدا، پرورش نخبگان اسلامي به معناي نخبگان متعهد به اسلام نه به تفكرات غربي يا شرقي يا اسلام سلطنتي پادشاهان گذشته بود. بايد توجه كرد كه انقلاب اسلامي در جهاني كه از لحاظ ايدئولوژيكي دو قطبي بود به وجود آمد. اكثر نخبگان و حكومت ها، در بيشتر كشورها، يا طرفدار ايالات متحده امريكا، و متحدان سرمايه داري ليبرال غرب بودند يا طرفدار اتحاد جماهير شوروي و اتحاد شرقي استالينيستي ــ كمونيستي. گستردگي جهان سياسي براي اكثر مردم بدين صورت بود.
در چنين محيطي نخبگان مسلمان تا جايي پيشرفت نمودند كه ساختار فلسفي، ايدئولوژيكي و سياسي ديگري براي مسلمانان ارائه كردند. اين امر تأثير ماندگاري بر مسلمانان جهان به جاي گذاشت، به اين خاطر كه نشان داد آنهايي كه نمي خواهند اسلام خود را رها كنند، مي توانند بدون انتخاب يكي از دو مسلك غير اسلامي فوق ، از نظر اجتماعي و سياسي نيز فعال باشند. علاوه بر اين، انقلاب و نخبگان اسلامي نشان دادند كه حكومت يك كشور مهم مي تواند بر پايۀ دستورات و احكام اسلامي استوار گردد و روحانيت اسلام آن را اداره كند.
منظور ما از نخبۀ اسلامي و مسلمان هم افراد روحاني هستند و هم غير روحاني، به اين دليل كه حمايت از اسلام ضرورتاً منوط به بخشي از روحانيت بودن نيست. اين يك انتخاب اخلاقي است كه توسط افراد انجام مي شود. بااين حال وجود كشوري كه در رأس آن روحاني مسلماني باشد حقيقتاً رويدادي انقلابي و گامي عظيم در جهت دوري از حكومت سلطنتي ناعادلانه اي بود كه در بيشتر جهان اسلام ترسيم شده، و همچنين گامي بزرگ بود به سمت تحقق ديدگاه قرآني از سياست، مانند حكومت سياسي حضرت محمد(ص) و امام علي (ع). اين مسأله چه از ديدگاه تاريخچۀ اسلامي بررسي شود و چه از ديدگاه سياست جهاني، در هر حال رويدادي بسيار مهم است.
به ياد آوريد كه اين رويداد در جهاني به وقوع پيوست كه از لحاظ فرهنگي و فلسفي، سكولاريسم غربي يا همان جدايي دين از سياست حكم فرما بود. جهان غرب دوره اي را سپري مي كرد كه در آن محافظه كاران مذهبي (براي مثال در ايالات متحده) از لحاظ سياسي اهميتي نداشتند. در جهاني كه مشخصة آن، سلطة سياسي سكولاريست ها (غير دين مدارها) بود، امّتي مدعي شد نه تنها دين از سياست جدا نيست، بلكه جسورانه ادعا كرد مناسب ترين شخص براي هدايت يك امت و جامعه در زمان غيبت معصوم(ع)، فقيه مسلمان است.
حاصل عمل چنين نخبگاني، پرورش نخبگان مسلمان و تأسيس حكومت اسلامي بود و به امري منجر شد كه از ديدگاه سياست جهاني و استراتژيك، اهميت فوق العاده اي داشت. اين امر همان احياي هويت اسلامي يا به بيان خاص، هويت سياسي اسلامي است كه در ميان گسترة مسلمانان از اقيانوس اطلس تا آرام و جمعيت هاي مسلمان در ساير بخش هاي جهان مي باشد.
دقيقاً انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي به مسلماناني كه هويت خود را در برابر تبليغات جهاني گستردۀ سكولاريست ها كه از غرب تا شرق را در بر مي گرفت و همچنين در برابر اعمال نفوذ روشنفكران سكولاريست و ضد مسلمان حاكم بر كشورهاي مسلمان، حفظ نموده بودند، اين امكان را داد كه ابراز وجود كنند. به ياد داشته باشيد كه در اكثر كشورها و مناطق مسلمان نشين (مانند اتحاد جماهير شوروي و مصر)، مسلمانان و جنبش هاي اجتماعي و سياسي اسلامي، به واسطة سياست هاي دولت، با بي رحمي مورد آزار و اذيت قرار مي گرفتند و فقط آن اسلامي پابرجا بود كه حكومت آن را تأييد مي كرد؛ اسلام سلطنتي وفادار به حكومت كه به بي عدالتي هاي اساسي داخلي و بين المللي كه بر قلوب مسلمانان سنگيني مي كرد، توجهي نمي كرد.
در اينجا هدف روابط بين الملل، نظم جهاني است كه از طريق پرورش نخبگاني مهيا شده است كه براي حمايت از اين نظم، در سطح هر منطقه حكومت خواهند كرد. از زمان امپرياليسم غربي و روسي در جهان اسلام و پس از فروپاشي سلطنت فاسد عثماني، امپرياليست، نخبگاني را پرورش داده بود كه از لحاظ سياسي، اقتصادي و از همه مهم تر فرهنگي به آنها وفادار بودند. اسلام، استبدادي تلقي مي شد و حتي در كشورهاي مهمي مانند تركيه، مصر و ايران از دُور كنار گذاشته شده بود. اين حكومت ها به هويت تعصّبي ملّي اهميت بسياري مي دادند و براي سرگرم نگه داشتن افراد محلي، به تحريك احساسات ملّي دست مي زدند، درحالي كه امپرياليست با همدستي نخبگان بومي غرب زده و طرفدار سكولاريسم منابع آن محل را غارت مي نمود. در چنين محيط فرهنگي و استراتژيكي، فردي نخبه، حكومتي به وجود آورد كه هويت اسلامي را در رأس هويت ملّي و وطن پرستي قرار داد و خواستار اتحاد امت اسلام و اخراج غير مسلمانان از جهان اسلام شد.
از لحاظ اجتماعي و فرهنگي، انقلاب اسلامي سبب اهتزاز پرچم اسلام در روابط بين الملل و پرورش نخبگان مسلمان گشته و نشان داده است كه اسلام پايه اي است براي مديريت كليۀ امور مسلمانان. اين تأثير بسيار مهمي بود كه انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل گذاشت.
● تأثيرات اقتصادي
از لحاظ اقتصادي، انقلاب اسلامي در يك حركت، منابع وسيع ايران را در خدمت حكومت اسلامي قرار داد و اين احتمالاً دردناك ترين اثر انقلاب بر امپرياليست ها بود. حكومت اسلامي قادر بود با پشتيباني منابعي كه ملّت ايران بدان مزين بود (به ويژه درآمدهاي نفتي)، به اهداف مذهبي، فرهنگي و سياسي خود دست يابد. اينجاست كه اهميت انقلاب اسلامي در روابط بين الملل آشكارتر مي گردد. اگر انقلاب اسلامي در جايي كوچك و نسبتاً فقير به وقوع مي پيوست، به جرياني مهم تبديل نمي شد. اين انقلاب در كشوري بزرگ، نسبتاً ثروتمند و پرجمعيت پديدار گشت.
روابط اقتصادي كشورهاي منطقه، به ويژه كشورهاي توليدكنندۀ نفت، نشان دهندة وابستگي كامل اقتصاد آنها به امريكا، انگلستان، فرانسه و به ميزان كمتر به ساير كشورهاي غربي بود. الگوي اساسي كار بدين صورت بود كه كشورهاي فروشندۀ نفت پس از فروش نفت به دلار امريكا (كه خود فوايد اقتصادي هنگفتي براي اين كشور دربرداشت)، درآمد حاصل شده از اين فروش را صرف واردات انبوه تجهيزات نظامي، ابزارهاي مالي و حتي خريد املاك و مستغلات غربي مي نمودند و با اين عمل طي چرخه اي، درآمدهاي نفتي صرف پشتيباني اقتصاد غرب مي شد. اين روش در دورة پهلوي اعمال مي شد و هم اكنون نيز در كشورهاي عربي نفت خيز به كار گرفته مي شود.
اين مدل يك شكل توسعۀ كاملاً ناعادلانه است كه به فقر توده هاي مردم منجر مي شود و مانع پيدايش تجارت ملّي مستقل و وابستگي پيدا نكردن طبقۀ مديريتي به سرمايۀ بيگانه مي گردد. همۀ اين علائم در دورة پهلوي به چشم مي خورد و مابقي آن نيز در بسياري از كشورهاي عربي نفت خيز مشاهده مي شود. در اين كشورها طبقۀ مديران بيشتر غربي ها و هندي هاي مهاجر هستند و طبقۀ كارگر، كارگران مستأصلي از حوزۀ شبه قاره هند را شامل مي گردد كه با آنها بسيار بد رفتار مي شود و هيچ گونه حق و حقوقي ندارند.
چرخۀ سرمايه هاي دلاري حاصل از فروش نفت عبارت است از فروش نفت به واحد پول رايج امريكا و سپس استفاده از آن پول براي خريد تسليحات امريكايي، زيربناها و كالاهاي مصرفي بادوام. اين چرخه اساس الگوي اقتصادي بسياري از كشورهاي نفت خيز از جمله ايران قبل از دورة انقلاب بود كه منافع كوتاه مدتي عايد مصرف كنندگان مي نمود، با وجود اين، از هرگونه مهارت و آگاهي مديريتي و فنّي خلاقانه و بومي، كه در بلندمدت به توسعه منجر مي گشت، جلوگيري مي كرد. در ايران، اين سيستم پس از انقلاب و جنگ تحميلي و تحريم هاي اقتصادي امريكا عوض شد و اين وقايع به توسعۀ طبقة مديريتي و فنّي بومي انجاميد.
شرايط اقتصاد كلاني كه از زمان انقلاب به وجود آمده در جهت توسعۀ فنّي و اقتصادي بلندمدت ايران سودمند بوده و موردي استثنايي را در ايران به وجود آورده و اين امكان را فراهم ساخته است كه ايران از بعضي از جنبه هاي منفي جهاني شدن اقتصادي دور بماند. اين امر برخلاف وضع بسياري از كشورهاي در حال توسعه است كه نظام هاي اقتصادي شان (به نام رشد اقتصادي كوتاه مدت و نيازهاي مصرف كننده) چه در شرايط بد و چه در شرايط خوب، در خدمت سرمايۀ بين المللي است. بدين ترتيب مي توانيم بحث كنيم كه چرا ايران هيچ عجله اي ندارد براي دستيابي به ويژگي نظام سرمايه داري زيان بار و تحت سلطۀ غرب كه بر اقتصاد بين الملل سلطه يافته است. هيچ نيازي وجود ندارد كه به خاطر توسعۀ اقتصادي و ايدئولوژي منسوخ اقتصاد غرب، به سمت سازمان هاي فرهنگي ــ سياسي مانند سازمان تجارت جهاني (WTO) بشتابيم. متأسفانه اين ايدئولوژي هاي غربي، با وجود اينكه مدت هاست در غرب و بسياري از كشورهاي در حال توسعه نقد و تكذيب شده است، هنوز در جمهوري اسلامي طرفداراني دارد.
البته اين مسأله به پايان وابستگي اساسي اقتصاد ايران به درآمدهاي نفتي نيانجاميده و اين مشكل بلندمدت توسط تمامي دولت ها از دولت خاتمي تا احمدي نژاد عنوان شده است. اما اين مشكل با اين پرسش تفاوت دارد كه آيا درآمدهاي نفتي مستقيماً براي خريد كالاها و خدمات تمام شدۀ غربي به آنها برگردانده مي شود يا صرف توسعۀ مهارت ها و توانايي هاي بومي مي گردد تا از حكومتي ملّي گرا از منظر اقتصادي و تشكيلات ملّي حمايت كند.
ما مي بينيم كه الگوي توسعۀ اقتصادي به كاررفته در اكثر كشورهاي نفت خيز به نظامي شبه كاستي (شبه طبقاتي) منجر گشته و جامعه اي عربي را به وجود آورده كه از لحاظ اقتصادي، سياسي، علمي، فنّي و نظامي ضعيف، ناآگاه و ناتوان است. متأسفانه اين روش گاهي اوقات به عنوان الگوي توسعه به رخ كشيده مي شود، اما انسان شك مي كند كه اين كار بيشتر بر پاية انگيزه هاي سياسي براي انتقاد از جمهوري اسلامي است تا تجزيه و تحليل صرف اقتصادي. عده اي به رشد سريع دبي اشاره مي كنند و اين سؤال سطحي را مطرح مي كنند كه چرا در ايران نبايد اين اتفاق بيفتد؟ هيچ كس نمي گويد كه اين رشد پس از انقلاب اسلامي و در طي جنگ ايران و عراق و تحريم هاي مالي ايران به وقوع پيوست كه در آن زمان، ميليارد ها دلار از ايران به دبي منتقل گشت. اين سرمايه و پول ايراني بود كه رونق دبي را سبب شد و افراد بومي دبي اين مطلب را به خوبي مي دانند.
انقلاب اسلامي، به جاي الگوي اقتصادي ناسالم، بي نظم، ناعادلانه و غير اسلامي، الگويي بر مبناي توسعۀ اقتصادي و ملّي گرايي اسلامي را آغاز كرد كه اميد و آرزوي نسل هاي متعدد ايرانيان در طي دوران حكومت پهلوي و قاجار بود. جمهوري اسلامي ايران توسعۀ اقتصادي خود را همانند بسياري از كشورهاي آسياي شرقي از چند دهة پيش آغاز كرد، اما بدون آن پول هنگفت امريكا كه متفقين آسياي شرقي با امريكا در طي جنگ سرد به دست آوردند. هم اكنون ما پيدايش يك اقتصاد ملّي قوي را شاهديم كه بدون وابستگي به فرهنگ و سرمايۀ غربي به احداث صنايع، مؤسسات مالي و طبقۀ مديريتي دست زده است. اين مسأله اهميت بسياري دارد.
● تأثيرات سياسي
تركيب ايدئولوژي اسلامي متكي بر خود و منابع پولي، ايران را از آلت دست و مهرۀ قدرت هاي بزرگ بودن به بازيگري مهم و داراي نقش در روابط بين الملل تبديل كرد. اين امر را مي توان به عنوان يكي از تأثيرات بزرگ انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل بررسي نمود. در دورۀ قاجار و پهلوي، ايران در عرصة بازي هاي قدرت، ابزار قدرت هاي جهاني و توليد كنندة نفت ارزان براي كشورهاي غربي بود. براي قدرت هاي جهاني چيزي مهم تر از بازگشت ايران به اين جايگاه وجود ندارد. هدف قدرت هاي امپرياليستي همانند گذشته همان پيدا كردن رهبران بومي است كه در اوضاع استراتژيك جهاني به آنها وفادار بمانند و اجازه دهند كه از منابع ملّي ايران بدون هيچ جر و بحثي بهره كشي كنند.
انقلاب اسلامي اين هدف استراتژيك امپرياليست ها را به هدفي دشوار تبديل نموده و اين مطلب بيانگر آن است كه چرا امريكايي ها و اروپايي ها نمي توانند ايران را به عنوان مهره اي اساسي و اثرگذار در روابط بين الملل بپذيرند. اين درگيري فقط مسألۀ ساده اقتصادي يا سياسي نيست بلكه يك مسألۀ تاريخي ــ فرهنگي نيز هست؛ چراكه قدرت هاي غربي نمي خواهند اين حقيقت جديد، يعني توانمندي استراتژيك ايران در جهان و به ويژه در خاورميانه و جهان اسلام را بپذيرند.
تبديل شدن ايران به مهره اي اساسي مسائل پيچيده اي را براي امريكا، اسرائيل، انگلستان و فرانسه در برداشته است. در وضعي كه ديگر اتحاد جماهير شوروي وجود ندارد كه بتواند اتحاد امريكا و غربي ها را متعادل كند و روسيه و چين نيز هنوز نتوانسته اند اتحاد غربي ها را متعادل كنند و همچنين مردم و ملّت هاي مسلمان تحت سلطۀ حكومت هاي نالايقي قرار گرفته اند كه قول وفاداري به يك خليفة انگليسي ــ امريكايي غير مسلمان داده اند (همانند اجدادشان كه قول وفاداري به خلفاي اموي، عباسي و عثماني داده بودند) اين مسأله بسيار مهم است كه جمهوري اسلامي ايران از توانايي هاي استراتژيك برخوردار است و مي تواند در مقابل امپرياليست ها بايستد.
به همين دليل است كه قدرت هاي غربي اصرار دارند مبارزه اي اقتصادي، فرهنگي و تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي ايران به راه اندازند؛ چراكه جمهوري اسلامي تنها كشوري است كه جرأت انتقاد از آنها و به چالش كشيدن آرايش جهاني و منطقه اي بي نهايت ناعادلانه شان را به خود داده است.
بعد از گذشت تقريباً سي سال از انقلاب اسلامي، تأثيرات اقتصادي اين انقلاب بر روابط بين الملل را نيز شاهديم. در زمان جنگ تحميلي و تحريم ها و تبليغات موجود عليه ايران، دشمنان منطقه اي و جهاني اسلام و حكومت اسلامي توانسته بودند تا حدي ايران را به انزوا كشانند و تأثيرات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي انقلاب اسلامي را محدود نمايند. اين وضعيت در چند سال اخير با سه اتفاق بسيار مهم تغيير يافته است.
اولين اتفاق تنزل قدرت امريكا در خاورميانه و جهان اسلام پس از واقعۀ ۱۱ سپتامبر است. تنزل قدرت اين كشور به اين دليل روي داد كه امريكايي ها به دنبال وقايع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آگاهانه تصميم گرفتند آرايش انگليسي به وجودآمده در خاورميانه پس از جنگ جهاني دوم را برچينند. به هر شكل آنها هيچ انتخاب ديگري نداشتند؛ چون آرايش قبلي به اين واقعيت منجر شده بود كه نوزده مرد جوان از متصرفات امپرياليستي امريكا به حمله بر ضد سران نظامي جهاني شان در پنتاگون و قلب اقتصاد آنها در منهتن دست بزنند.
از ديدگاه امريكايي ها، تنها عمل صحيح منطقي و اخلاقي، آشكارسازي بدي اعمال امپرياليستي آنها در جهان اسلام بود و اينكه به جاي استفاده از حكام محلي ناعادل (كه آنقدر مردم كشورشان را سركوب مي كنند كه مشتاق مي شوند براي حمله به امريكا خود را به دام مرگ بياندازند) و به جاي دادن نماي دموكراتيك به اعمال امپرياليستي خود، حكومت هاي دموكراسي برپا كنند كه در آن افراد جوان «آزاد» باشند. بگذاريد فراموش نكنيم زماني كه مسلمانان در يك انتخابات آزاد و دموكراتيك شركت كنند، اكثرشان به احزاب مسلمان رأي خواهند داد، اما در شرايط جنون آميز پس از ۱۱ سپتامبر، هيچ كس در امريكا نخواست اين حقيقت را بپذيرد؛ چراكه بيشتر انتخاب شوندگان در غرب، سكولاريست هستند و نمي توانند حتي درك بكنند كه چطور انسان ها مي توانند چنين اعتقادات مذهبي عميقي داشته باشند؛ همان گونه كه اكثر مسلمانان دارند.
انگليسي ها سيستمي را در خاورميانه برقرار كرده بودند كه سه ركن اساسي را شامل مي شد: اولين ركن، استفاده از حكام محلي و ترجيحاً شاهان و اميران براي حكمراني بر كشورها بود. دومين ركن، تعيين مرزها و ايجاد هويت هاي ملّي بود. مي توان گفت كه كل مفهوم «خاورميانه» ابتكار انگليسي ها بود و چنين منطقه اي تا قبل از اين اظهار انگليسي ها وجود نداشت.[۲] سومين ركن، مورد پيگرد قرار دادن حكومت هاي ضعيف و ناپايدار در بعضي از كشورها، به ويژه ايران، تركيه و مصر بود كه بيشتر احتمال داشت بتوانند فرمانروايي انگليسي ها را با مشكل مواجه كنند
امريكايي ها پس از جريان ۱۱ سپتامبر پي بردند كه اين آرايش كهنه ديگر براي آنها كارساز نيست و سبب حملات و جنگ هاي جهاني توسط القاعده و وابستگانشان عليه امريكا شده است. به ياد داشته باشيد كه دشمن اصلي القاعده، حكومت هاي محلي عربي حاكم بر عربستان صعودي، مصر و مغرب و بعضي كشورهاي ديگر مي باشند و دليل حملة القاعده به امريكا اين است كه مي خواهند قدرت ارشدي كه از اين كشورها حمايت مي كند را تضعيف نمايند. امريكايي ها مي خواستند به طور اساسي به اين اوضاع ناهنجار سر و سامان دهند، ازاين رو تصميم گرفتند كه وابستگي خود را به عربستان صعودي به عنوان تكيه گاهشان در منطقۀ خليج فارس (بعد از خارج شدن ايران از دست آنها در سال ۱۹۷۹) كم كنند و عراق را تكيه گاه خود قرار دهند. عراق ويژگي هاي متعددي داشت كه براي امريكايي ها بسيار مناسب بود. عراق كشور عربي مهمي است كه درست در ميان منطقه اي واقع شده است كه اين اجازه را به امريكايي ها مي دهد از عراق به عنوان پايگاهي براي گسترش قدرتشان در هر سمت خاورميانه كه بخواهند استفاده كنند و از همه مهم تر بتوانند دسترسي ايران به سوريه، لبنان و فلسطين را قطع نمايند.
عراق كشوري است كه اكثر مردم آن شيعه هستند و بدين ترتيب اين امكان براي امريكا به وجود مي آيد كه يك نيروي مذهبي از شيعيان عليه ايران تشكيل دهد و البته امريكايي ها اين امكان را پيدا مي كنند كه حكومت عربي بزرگ تري را تأسيس كنند كه با اسرائيل معاهدة صلح امضا كند. امريكا با تمام اين نيّات (به انضمام قرار دادن پول نفت در اختيار شركت هاي امريكايي) به عراق تجاوز كرد. فاجعۀ امريكا در عراق، حقيقت امپرياليستي (استعمارطلبي) اين كشور را، كه در پس واژگاني مانند آزادي، دموكراسي و اختيار، پنهان گرديده بود، بر همگان آشكار كرد، حتي بعضي از نيروها در ايران كه احتمالاً علاقه مند به مداخلۀ امريكا در ايران بودند، متوجه معناي حقيقي اين امر گرديدند. اين شكست و ناكامي امريكا سبب باز شدن فكر و ذهن بسياري از افراد شد تا گزينه هاي استراتژيك ديگري را در پس اعمال امريكايي ها جستجو كنند.
دومين واقعه اي كه اتفاق افتاد و هم اكنون نيز ادامه دارد، فروپاشي اجتماعي تدريجي صهيونيست است. نتيجۀ ايدئولوژي نژادپرستانۀ بنيادي كه در پس اين اقدام ناموفق قرار دارد عبارت است از ورود اشغال ظالمانة كرانة باختري و نوار غزه به چهارمين دهه و دو شكست نظامي خانمان برانداز صهيونيست ها به دست حزب الله. البته افزايش جمعيت مردم فلسطين در داخل اسرائيل و سرزمين هاي اشغالي را نيز به موارد فوق الذكر اضافه كنيد. نتيجه اين رويدادها فشار مضاعف صهيونيست ها به امريكايي ها (توسط افراد صاحب نفوذ اسرائيل در امريكا) در جهت گرفتن مواضع افراطي تر بوده است؛ و اين امر، برعكس سبب از بين رفتن مجدد اندك اعتبار باقي ماندۀ امريكايي ها در ميان مسلمانان گرديد.
سومين رويدادي كه در سال هاي اخير به وقوع پيوست، افزايش قدرت ايران بود. در شرايط استراتژيكي كه در قسمت بالا مطرح گرديد، جمهوري اسلامي ايران به حيات خود ادامه داد و حتي توانست عملاً در مقابل استراتژي ها و سياست هاي امريكايي ها و اسرائيلي ها بايستد. به ويژه با ديپلماسي مقتدر دولت احمدي نژاد، با توجه به شكست و ناكامي سياست «گفت وگوي تمدن ها»ي دولت خاتمي، ايران توانست خلأ ايجادشده توسط امريكايي ها را در بسياري مواقع پر كند. تلاش امريكايي ها براي به انزوا كشاندن ايران از لحاظ سياسي و تحت فشار قرار دادن اين كشور از لحاظ مالي را مي توان در اين مطلب ديد. همان طوركه رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها اشاره نموده است، اين سياست امريكا نمي تواند با قدرت هسته اي، حقوق بشر يا تروريسم كار چنداني انجام دهد. آنها از هر بهانه اي براي تحت فشار قرار دادن ايران استفاده خواهند كرد؛ زيرا امريكايي ها و متحدان غربي آنها در اصل با ايراني قدرتمند مواجه اند براي آنها فرق چنداني نمي كند كه ايران چه نوع حكومتي داشته باشد، تنها مسأله اين است كه در خدمت تمايلات سياسي و اقتصادي امريكا باشد. در حقيقت، آنها ترجيح مي دهند كه حكومتي با وجهۀ اسلامي به آنها قول وفاداري دهد، در اين صورت آنها مي توانند بگويند كه حكومت خليفۀ آنها مورد تأييد اسلام است.
به همين دليل از نظر مذهبي بر جمهوري اسلامي ايران واجب است كه هرگز اجازه ندهد در روابط ايران و امريكا اتفاقي رخ دهد كه امريكا بگويد خلافتش از لحاظ مذهبي حلال است. متأسفانه بعضي از مقام هاي ملّي (حتي در ميان روحانيان) ظاهراً به اين مسألۀ حساس مذهبي پي نبرده اند و بايد به آنها خاطرنشان كرد آن زمان كه امام از لغات تندي براي وصف امريكا استفاده مي كرد، با هدفي مذهبي به اين كار دست مي زد نه فقط به عنوان امري احساسي و تبليغاتي.
هم اكنون با در نظر گرفتن اين سه اتفاق، تأثير سياسي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل آشكار مي گردد. ناگهان دربارۀ اتحاد اسلامي، پيوستن ايران، عراق و يمن به PGCC، يكپارچگي اقتصادي در خاورميانه و كشورهاي مسلمان صحبت هاي بيشتري مطرح مي شود. يك دفعه پيشنهاد ايجاد سازمان هاي جديد بين المللي در مناطق مختلف توسط ايران مطرح مي گردد و بعضي از آنها نيز هم اكنون تأسيس شده اند. كشورهاي حوزۀ درياي خزر اعلام مي كنند كه بيگانگان اجازه ندارند از خاك آنها براي حمله به ساير كشورهاي اين حوزه استفاده كنند و ايران به سازمان همكاري شانگهاي دعوت مي گردد. در جايي دورتر مانند ونزوئلا، رئيس جمهور اين كشور اظهار مي كند كه در صورت حمله به ايران، ارسال نفت از ونزوئلا به امريكا قطع خواهد شد. (امريكا بيشتر نفت خود را از ونزوئلا خريداري مي كند).
گروهي از افراد احتمالاً به خاطر مشكلاتي كه اين رويدادها در پي داشته است مانند دشواري در گرفتن اعتبار اسنادي از اروپا، گرفتن رويداد تحصيلي و كاهش تجارت با اروپا، اين رويدادها را بيهوده تصور مي كنند. عده اي ديگر مي گويند ماجراي واقعي، دوري ايران از برقراري ارتباط عميق استراتژيكي، اقتصادي، سياسي، و فرهنگي با غرب است. متأسفانه عده اي هنوز قلباً به امريكا و اروپا وابسته اند.
● نتيجه
همان طوركه در ابتدا گفته مي شد، اين امر به ما كمك مي كند به بعضي از اتفاق هاي تاريخي و استراتژيكي مهم تري در ذهن خود توجه كنيم كه اخبار روزانه از آنها نشأت مي گيرد. اين امر به ما كمك مي كند كه اين اتفاقات را در جايگاه درست استراتژيكي و تاريخي شان قرار دهيم و از نشان دادن عكس العمل هاي بيش از اندازه احساسي جلوگيري كنيم و قرباني جنگ رواني و تبليغاتي نشويم. در اين اوضاع، درك تأثيرات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مهمي كه انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل داشته است، مي تواند به فهم بهتر بعضي از رويدادهاي سياسي در حال اتفاق كمك نمايد. در عوض اين دانش و شناخت، اين مسئوليت را بر دوش ما مي گذارد كه بدانيم چگونه دربارۀ وقايع سياسي اصلي مرتبط با جمهوري اسلامي ايران قضاوت، و آنها را ارزيابي نماييم، چطور دربارة آنها صحبت كنيم، كجا موظفيم از اين پيشرفت هاي سياسي حمايت كنيم و كجا بايد در برابر آنها بايستيم.[۳]

پي نوشت ها
سيد مهدي ترابي
ترجمه: حشمت السادات نبوي
دكتراي علوم سياسي (روابط بين الملل).
[۱]- Spiro, David E. The Hidden Hand of American Hegemony: Petrodollar Recycling and International Markets (Cornell University Press, ۱۹۹۹).
[۲]- Adelson, R. London and the Invention of the Middle East: Money, Power and War, ۱۹۰۲-۱۹۲۲. (New Haven & London: Yale University Press. ۱۹۹۵).
[۳]ــ اين مقاله از متن زير ترجمه شده است:
Seyyed Mahdi Torabi, “The Effect of the Islamic Revolution on Internation Relations”
ماهنامه زمانه

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:19 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب انقلاب رهايي از سرخوردگي ها
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران را مي توان از منظر ديگري نيز توصيف كرد. مهيا كردن ميدان براي حضور بايسته و شايسته جوانان پر انرژي و خلاق در عرصه هاي مختلف جامعه از مهمترين ويژگي هاي اين انقلاب مردمي به شمار مي رود. به گزينه ديگر فرصتي تاريخي را فراروي جوانان قرار داده تا آن گونه در اعتلاي نام و هويت ايران و ايراني تلاش كنند كه اكنون و به رغم سانسور و بايكوت شديد رسانه هاي بيگانه، در رديف بهترين نام آوران عرصه هاي مختلف قرار گيرند. اين روند بدون ترديد شتاب بيشتري به خود مي گيرد.
آزادي انديشه در ايران پس از پيروزي انقلاب، در تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي اين سرزمين، يك نقطه عطف در اذهان ملي است. از اين منظر ذهن و روان در بستر شفافيت فضاي استقلال فكري بر وفق سلامت و آسوده انديشي، سازندگي، پيشرفت و امنيت زندگي، پر و بال نو مي گشايند. زندگي در جغرافياي زيستي مفاهيم تازه را تنفس مي كند. سرزمين ايران در سرشت خود جوانه هاي استعداد و شكوفايي انديشه و لمس باورهاي خود توانمندي در عرصه هاي دانش و تكنولوژي را در پرتو انقلاب، برمي تاباند چرا كه تفكر ايراني و نسل جوان، عزت و باورهاي عزم ملي در ايجاد تحولات علمي متكي به شعور و توانمندي را از رهگذر تاريخ خود برگرفته است.
با تأمل، دقت و مطالعه بيشتر در مسير دگرگوني هاي زماني و موقعيت هاي جهاني در قالب انقلاب، درمي يابيم هر انقلاب سرانجام يافته، پيام، تئوري و برنامه هايي در جامعه و كشور داشته است. اما آزادي فكر از اهداف انقلاب اسلامي بوده است و به نظر مي رسد تنها وجود همين مورد مي تواند اجماع مردمي- جامعه- را در راستاي خودباوري براي تحقق نيازهاي فردي- ملي و پيشرفت كشور توجيه و تبيين كند. زيرا فكر آزاد، بدون ترديد مولد، پيش رو و يابنده است و اين، قوي ترين و معتبرترين سرمايه دولت و دولت هاي فرانگر و هوشمند در شكوفايي، خودباوري در كمك به توسعه برنامه سازي ها و تقويت زيربنايي كشور است؛ چيزي كه بيش از گذشته در مقطع كنوني مي تواند جزو نيازمندترين و با اهميت ترين برنامه هاي دولت باشد و البته دولت نهم باب اجرايي آن را گشوده است؛ حمايت از جوانان با استعداد و واگذاشتن مسئوليت ها و رده مديريتي، از اين طيف توجه به جامعه است. تشكيل گروه مشاوران جوان رياست جمهوري، رديابي و شناسايي نيروهاي جوان توانگر عرصه هاي خلاقيت ها در فناوري هاي نوين و مديريتي است.
● شناسايي استعدادها براي بالندگي بيشتر
آن طور كه «علي مرتضوي شريف» دبير شوراي اطلاع رساني گروه مشاوران جوان رياست جمهوري، مي گويد، هسته تشكل و اجرايي مشاوران جوان به عنوان يك ايده توسط دكتر محمود احمدي نژاد به زماني كه شهردار تهران بودند، در شهرداري نهاده مي شود و گفته مي شود نيروهاي جوان با استعداد، شناخته و با ورود به عرصه مديريتي، به سطوح بالاي مسئوليتي نايل شدند كه به گفته «مرتضوي شريف»، اجراي آن ايده، خروجي خوبي داشت: «نيروهاي جوان توانمند دانشگاهي با ورود به عرصه شهرداري، از رده مشاور تا سطح معاون و حتي شهرداران مناطق تهران، ارتقاء يافتند.»
در ۱۷-۱۶ سال گذشته به علت عدم توجه به آن كه بسياري از مديران روي مرز بازنشستگي قرار داشتند، يك حلقه مديريتي- جايگزيني؛ جوان- ناپيدا بود.- «طبعاً نياز به جايگزيني چنان مديران بود. لذا در اين پروسه، كارسازي، شناخت و تأمين نيرو اجتناب ناپذير بود و مي بايد برنامه ريزي براي ورود نيروهاي جوان و تزريق به سيستم مديريتي صورت مي گرفت. بنابراين هدف، از سال ۸۴ پديده پروژه مشاور جوان- در دولت نهم- به بدنه اجرايي كشور، گره زده مي شود...»
● فرايندهاي مثبت مديريت دانش آموختگان جوان
«مهندس مقداد همتي» عضو هيئت مركزي تكنولوژي- دانشگاه علم و صنعت، در ارزيابي خود از شكوفايي استعدادهاي جوانان در زمينه هاي مختلف، نخست رويكردي به اوايل پس از پيروزي انقلاب و اين كه حضرت امام خميني «ره » به سپردن كارها به جوانان اهميت مي دادند، دارد و سپس درباره توجه به ارتقاء سطح توانمندي دانش اندوختگان جوان حتي در سطوح مديريتي، روي دولت نهم در اين زمينه، تاكيد مي كند و نتيجه اين تحولات مثبت را در اضلاع يك پنج ضلعي هندسي به سرفصل هاي: خانواده (كاهش هزينه هاي فناوري)، خودباوري، اميد به زندگي، پيشرفت و فرهنگ ترسيم و خلاصه مي كند.
«همتي» نگاه خود را نخست به اين كه در بحث شكوفايي استعدادها، سه نوع نخبگان؛ استراتژيك، مديريت و تكنيكي وجود دارد، معطوف مي كند و سپس مي افزايد:«قبل از انقلاب به جوانان و كساني كه مستعد كار و اجتماعي بودند، حتي در حد تكنيكي، اختراع، فناوري و تكنولوژي هم فرصت داده نمي شد و هرگاه كسي بحث و طرح نو ارائه مي كرد با مخالفان در دستگاه هاي دولتي روبرو مي شد. سيستم تشكيلاتي كشور، چشمه استعدادها را كور مي كرد و اجازه تفكر به فرد نخبه و يا بروز استعداد جوان را نمي داد. حتي سطح كميت نخبه و استعداد از سطح تكنيكي هم پايين تر بود و فرصت ورود به سطح نخبه گري به جوانان مستعد داده نمي شد.»
● ارتقاء شكوفايي جوانان از سطح تكنيكي تا مديريت
عضو هيئت مركزي تكنولوژي دانشگاه علم و صنعت، در ادامه صحبت خود، مي افزايد: بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، با رويكردي كه حضرت امام «ره» به سپردن كارها به جوانان داشتند و اهميتي كه به اين موضوع دادند، سطح تكنيكي تا سطح مديريت در كشورمان بالا آمد. با ورود تكنولوژي هاي جديد علاوه بر پرش به سمت نخبگي، مديريت سيستم جوان مي شود. حضرت امام «ره» زماني كه مي خواستند فرماندهي سپاه - كه بسيار با اهميت است- را تعيين كنند، يك جوان ۲۵-۲۴ ساله را در راس فرماندهي مي گمارند. از سوي ديگر، شكوفايي مديريت جوان در جنگ- دفاع مقدس- و ادامه آن در دولت جديد، از سطح تكنيكي تا سطوح مديريتي به جوان سپرده مي شود و مخصوصاً در دولت نهم.
البته در سطح مديريت استراتژيك كشور، هنوز ورود نخبگان جوان مهيا نشده است. - چرا؟- «شايد نياز به يك سري آدم هاي باتجربه بود ولي به نظر من اين احساس درست نبوده اگر چه يك جهت يابي لازم دارد تا مباحث استراتژيك كشور و مديريت استراتژيك در جهت تحقق استراتژيك ۲۰ ساله را به دست نخبگان جوان بسپاريم...»
اين كه دولت كنوني بر پايه برنامه ريزي هاي مدون، كارشناسي و نظام مند اجرايي و عينيت دادن به پروژه شناسايي و حمايت دانش اندوختگان جوان در جهت بلوغ و شكوفايي توانايي هاي علمي جوانان كشور، تلاش مي كند تا به نوعي اين قشر از مجموعه جامعه را وارد بدنه اجرايي- مديريتي كشور از يك سو و تشويق به توليد فناوري و ظرفيت سازي توسعه ملي در ابعاد گوناگون از ديگر سو، شوند، به نوبه خود يك پديده در سوق دادن كشور به خودباوري ملموس و كاهش نيازها به ديگر كشورهاي جهاني است. اين مولفه ها، غرور ملي هر فرد ايراني را متجلي مي كند چه دانشگاهي و چه جواني كه در جستجوي كار است و چه مردم كوچه و بازار، همه تاكيد بر خودكفايي دارند.
و البته تفكر دولت اصولگراي ايران اسلامي منبعث از ديدگاهها و تفكرات بنيانگذار كبير انقلاب و جمهوري اسلامي ايران است.
ارزيابي كلي يك دانشجوي مهندسي معدن، از شكوفا شدن استعدادهاي جوانان پس از انقلاب اين است كه بروز استعداد جوان ها تا حدي پيشرفت كرده است و باور دارد با انسجام و آسودگي فكري و مالي-معنوي، توليد ايده و نمو استعدادها، وضعيت كنوني به سمت پيشرفت بهتر و بيشتر خواهد رفت.
فرآيند شكوفايي استعداد جوانان مثبت است .
«يدائي» با اشاره به اين كه دسترس بودن اينترنت و كامپيوتر نيز زمينه ساز آن خواهد بود كه ايده هاي نوي علمي به ذهن جوانان متبادر شود وجود آرامش فكري را هم باعث ايجاد فكر جديد در انسان- خاصه جوان- مي داند به ويژه آن كه زماني كه انديشه ها در كشور در مسير اعتلاي انقلاب است، تمركز فكري كمك به بروز ايده هاي نو و شكوفايي استعداد مي كند. در صورتي كه بسترهاي اين تحولات فكري فراهم باشند، از ايده هاي جوانان در پيشرفت جامعه استفاده خواهد شد تا اين قشر بيشتر مشتاق رويكرد توليد انديشه نو باشد.»
وي در ارزيابي خود از پيشرفت هاي جوانان در مقطع زماني كنوني در عرصه هاي علمي و توليدي مي گويد: «پيشرفت كرده ايم اما بايد توجه داشته باشيم در بخش مربوط به امكانات مالي و معنوي مشكل نداشته باشيم، مثلا يك پروژه تحقيقاتي به لحاظ عدم امكانات مالي، راحت محقق نمي شود، ايجاد وقفه مي تواند شوق جوان را بكاهد. اما در كل، فرآيند وضعيت توجه به استعداد در جامعه جوان، مثبت است و بايد به سمت بهتر شدن برويم.»
● برنامه هاي متنوع براي شكوفايي استعدادهاي دانشجويان
«شكوفايي استعدادهاي جوانان دانشجو طي سال هاي اخير مورد توجه دولت قرار گرفته و اخيراً هم بخش مطالعات علمي جهاني با هدف جلوگيري از مهاجرت مغزها- طي دهه هاي پيش- و تسريع در پيشرفت جامعه و كشور، داير شده است.»
«خانم عامري» دانشجوي حقوق مي گويد: «اصولا برنامه ريزي دولت هاي پس از انقلاب و البته دولت نهم در جهت شكوفايي استعدادهاي دانشجويي بيشتر شده و براي آينده نگري خيلي زياد است.» به باور اين دانشجو علت رويكرد مقطعي برخي از تحصيل كردگان به عزيمت از كشور، بيشتر از نظر ماديات بوده است و اظهار اميدواري مي كند باتوجه به آن كه اذعان مي دارد از جمله تحولات در سال هاي اخير در دولت فعلي در زمينه نوآوري و پيشروي هاي علمي در عرصه هاي گوناگون اجرايي در كشور و جامعه دانشگاهي، فرايندهاي شكوفايي استعدادهاي جوانان موجب هرگونه بي نيازي به ديگر كشورها شود.»
● كشف استعداد جوانان و آخر خط سرخوردگي
در حال حاضر حمايت دولت نهم در زمينه سازي هاي كشف استعدادهاي جوان ها و درخشندگي در المپيادهاي مختلف علمي و نوآوري ها بسيار چشمگير است و ديگر آن سرخوردگي ها در طيف جوانان مستعد و شكوفايي فناوري در گذشته، وجود ندارد.»
«هادي رضايي» دانشجوي فوق ليسانس دانشگاه پيام نور است. او در جاي جاي صحبت هايش رشد علمي كشور در زمينه هاي گوناگون از جمله ايجاد شرايط شناسايي، حمايت و بها دادن به استعدادهاي جوان ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي را يادآور مي شود. او در اين زمينه، نمونه مي دهد: «موفقيت در المپيادهاي رياضي، فيزيك و... و يا برگزاري نمايشگاه هاي ابداعات، اختراعات و نوآوري و همچنين در زمينه هاي پزشكي و يا نظامي، پيشرفت ها خوب و عالي بوده است.»
وي يادآور مي شود: «اين سطح پيشروي ها در بخش صنايع ديگر، به عنوان نمونه: توليدي- تصويري، وسايل الكترونيكي مدرن خانگي و در صنعت خودروسازي، كمتر محسوس بوده است. هنوز به مرحله پاسخگويي جامع به نياز و مصرف عمومي نرسيده اند، در حالي كه استعدادهاي ايراني در فناوري بيشتر از جوامع ديگر است.» تاكيد وي در اين موارد بر توليد انبوه بيش از گذشته جهت مصرف ملي است.
استقلال افكار عمومي و كشور به يك مفهوم يعني اين كه فرد و افراد خود با كمك يكديگر لوح سرنوشت شان را رقم مي زنند. چنين ملتي است كه مي بايد از ثمرات مكفي حاكميت بر نيازهاي زندگي و پيشرفت ها در عرصه هاي متنوع و گوناگون برخوردار شود.
انقلاب اسلامي كه والاترين انگيزه اش در بزرگراه هاي فرهنگي، اخلاقي و ايماني روشنگري مي كند، تحقق استقلال در تصميم سازي ها و برنامه هايش در قالب توسعه اقتصادي - سازندگي و خيزش در نوآوري هاي خودباوري را نيز برمي تاباند. از ديگر سو خود سكانداري ثبات مديريت ملي - فردي را رصد مي كند ... و بدين سبب است كه كشورمان كه هنوز زخمه هاي جنگ تحميلي و عقب ماندگي هاي ساليان دراز گذشته را جبران مي كند،از پديداري دستاوردهاي نوين و افزوني تحقق نيازهاي حياتي جامعه غفلت نورزيده است.
بازخورد دستاوردهاي انقلاب و نظام اسلامي در زندگي فردي و اجتماعي جامعه را مي توان مشاهده كرد. فرهنگ مداري، معنويت گرايي و حرمتگذاري به مباني ديني و باورهاي ملي از جمله ويژگي هاي انقلاب اسلامي بوده است.
انسجام تمام عيار ذهنيت يك جامعه بالنده و هدفمند، نخستين شرط محوريت وجود يا زمينه سازي انگيزه است.
طبعاً آنچه كه حاصل مي شود ايجاد تحول مثبت و سازنده در پروسه امنيت جامع زندگي افراد، جامعه و كشور است. ظهور انقلاب متكي به اراده سراسري مردم بود و مهم ديگر متكي به ايمان آنان است كه هيچ نوع انگيزه، القا و الگو از آن سوي مرزها به ذهنيت ايراني تزريق نشده و هر آنچه در ميدان اين رخداد سترگ تاريخي جريان يافت، جوشش مردمي بود و هيچ ردپايي هم از مدل سازي بيگانگان در اهداف موردخواست جامعه، نبود چرا كه انديشه و فرهنگ مستقل، يكي از مؤلفه هاي ارزشمند انقلاب بود و است.
... دستاورد انقلاب طي سه دهه اخير بسيار آشكار است. امور عمراني و توسعه در سرشاخه هاي كلان خودكفايي و از رهگذر خودباوري، برنامه هاي عظيم از پرتو انديشه ايراني، به دست ايراني و با مديريت خودي در گستره جغرافياي كشور به اجرا درمي آيد. دستاوردها در زمينه هاي مختلف تأمين نيازهاي جامعه و وسعت پيشرفت هاي كشور كه همه متضمن استحكام بن مايه توانايي هاي برآمده از ذات انقلاب و دلبستگي به استقلال است، موجب امنيت و غرور ملي شده اند. كوشايي مديريت ها در دهه هاي اخير مبني بر گسترش هرچه بيشتر فضاهاي صناعي، اقتصادي، هنري، اجتماعي، آباداني، علمي، رفاهي، آموزشي و... و... و نيز ايجاد فضاهاي مسئوليت پذيري و خلاقيت نسل جوان نشانه هايي بارز از دستاوردهاي حياتي در ايران بعد از انقلاب هستند. در عين حال در استمرار فعاليت ها كندي و يا گاه نارسايي وجود داشته اما مسيرهاي پيشروي و توسعه در هر مورد، مسدود نخواهند شد زيرا اقتضاي زمان و نياز جامعه و كشور، ايستايي را برنمي تابند.
● استقلال سياسي- فرهنگي
انقلاب اسلامي با پيام فرهنگي و شعار اصلي استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي به متن جامعه راه يافت و با استقبال افكار عمومي به ظهور رسيد. در سايه فرهنگ، معنويت و كرامت اسلامي دستاوردهاي انقلاب معطوف به اين شعار ارزيابي مي شوند. از اين رو دستاوردهاي زياد و متناسب با اين شعار حاصل شده است. اما محصول دستيافت ها، تكيه به نيرو و تربيت شايان و لايق و ايجاد فضاي باز ميدان عمل و ابتكار براي نمود خلاقيت ها با محوريت آرمان هاي انقلاب اسلامي است.
«دكتر فرهاد كريمي» مشاور پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش از آنجا مي گويد كه انقلاب اسلامي با پيام فرهنگي كار خود را شروع كرد. شعارهاي اصلي تشكيل جمهوري اسلامي، استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي است. اين رويكرد تا حدود زيادي نسبت به جنبه هاي ديگر، بار فرهنگي غالب دارند. وي با اشاره به شعارهاي اصلي انقلاب يعني اصلاح فرهنگ، تقويت معنويت و كرامت اسلامي مي گويد: «طبيعتاً جنبه دستاوردهاي انقلاب با توجه به اين شعارها ارزيابي مي شوند. به نظر من از اين حيث، انقلاب اسلامي در كشورمان دستاوردهاي مطلوب و مفيد و متناسب با شعارها داشته است.»
وي با اشاره به موضوع استقلال در كشورهاي جهان سوم و مقايسه آن با جمهوري اسلامي ايران ادامه مي دهد: «يكي از مهمترين مباحث دهه هاي اخير در كشورهاي جهان سوم، بحث استقلال است كه جنبه سياسي و اقتصادي دارد. از اين منظر در بين اغلب كشورهاي حوزه جنوب (جهان سوم)، جمهوري اسلامي ايران داراي يك استقلال سياسي است، يعني تصميمات خود را براساس منافع ملي انجام مي دهد. طبعاً منافع ملي ما متأثر از ديدگاه اسلامي و دفاع از مظلومان و مبارزه با ظلم و طاغوت است.»
● روشني افق پيش رو
دكتر فرهاد خرمي استاد اقتصاد دانشگاه در ارزيابي خود از دستاوردهاي انقلاب و خروجي آنها به رئوس چند نمونه از دستاوردهاي كلان و گسترده عمراني، رفاهي و بهداشتي با توجه به افزايش جمعيت كشور اشاره مي كند و معتقد است تا رسيدن به حد مطلوب البته، فاصله است. او همچنين با اذعان به آن كه مراكز آموزش عالي در مقايسه با پيش از انقلاب، افزون تر شده است، اما كيفيت هاي آموزشي، متناسب با كميت مراكز مذكور نيست و با تأكيد بر ضرورت بها دادن به شايسته سالاري، دليل كمبود كيفيت تحصيلات دانشگاهي را ناكافي بودن امكانات تحقيق براي محققان و نخبگان دانشگاهي مي خواند. برطرف كردن نارسايي ها در بخش كارايي مديريتي از جمله سوق دادن به سمت بهره وري از ابزارهاي نوين، سويه ديگر نگاه استاد، مرتبط با ضعف در اين مورد است.
● نياز به سرعت عمل
اين استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي، در ارزيابي خود از مسير حركت انقلاب مي گويد: «به دستاوردهاي بسياري مي توان اشاره كرد از جمله در زمينه هاي سدسازي كه تعدادشان در مقايسه با قبل از انقلاب بسيار زياد شده است. همچنين برق رساني و لوله كشي آب قابل شرب به مناطق محروم، راهسازي و توسعه خطوط تلفن پيشرفت داشته است اما به آن حد ايده آل كه همه مناطق -سراسر كشور- بهره مند از آب سالم، برق و تلفن شوند، فاصله داريم. به زعم وي، علت اين فاصله، ناكافي بودن سرعت عمل در توسعه و انجام كار و منابع مالي بوده است.»
«دكتر خرمي» پيشر فت هاي قابل توجه در بخش بهداشت و درمان از جمله درمناطق آسيب پذير را از ديگر دستاوردهاي نظام و انقلاب اسلامي مي داند و مي گويد: «در زمينه بهداشت پيشرفت هايي انجام شده است و خانه هاي بهداشت در روستاها وجود دارند ليكن به لحاظ وسعت كار- تكاپوي بهداشتي- درماني مردم آسيب پذير و دسترسي آن طور كه بايد، كافي نيست. علت، عدم تخصيص منابع- مالي- و متمركز نبودن تصميمات بوده است.» وي دراين باره اعتقاد دارد براي رفع كاستي ها، تصميمات در استان ها؛ محلي و در هر بخش اتخاذ شوند. در آن صورت، انجام امور، زودتر كارسازي مي شود. مي گويد: «به طور كلي كارهاي انجام شده با توجه به افزايش رشد جمعيت نسبت به پيش از انقلاب مفيد بوده است.»
«دكتر كريمي» به انقلاب فرهنگي مي پردازد و از اين نگاه، عملكرد سال هاي نخستين انقلاب فرهنگي را بسيار حساس و در عين حال تاثيرگذار ارزيابي مي كند چرا كه توانست در آن مقطع زماني، گفتمان جامعه فرهنگي و علمي كشورمان را از آنچه كه شيوه رايج جهاني در حوزه علمي و پژوهشي بود به سوي تغييرات پايه اي هدايت كند.
وي درباره موقعيت انقلاب فرهنگي در جامعه مي گويد: «اگر بخواهيم در مورد ابعاد علمي كشور بحث كنيم، بايد گفت در زمينه انقلاب فرهنگي در سال هاي آغازين پيروزي انقلاب حركت هاي خوبي آغاز شد و گفتمان جامعه فرهنگي و علمي كشور به سمت تغيير رويه هاي مرسوم جهاني علمي و پژوهشي استوار شد. در واقع دستاورد انقلاب فرهنگي مي توانست- در استمرار كار خود- به تغيير بنيادهاي فكري و انديشه اي منجر شود اما به دليل تحميل جنگ و دلمشغولي هاي بعد از آن، بحث انقلاب فرهنگي تا حدي از اهداف خود دور شد. مثلا در مورد نظام آموزشي كه بايد به طور بنيادين تغييري را شاهد مي بوديم، ملاحظه كرديم كه بيشتر روبناها تغيير كردند. به عنوان نمونه، كار دانش و پيش دانشگاهي تغييرات روبنايي هستند. درحالي كه براساس برنامه ريزي ها توقع آن بود كه انقلاب با تحرك انقلاب فرهنگي، مرزهاي عقيدتي و انديشه هاي فلسفي را طي كند.
● ابتكار عمل سكاندار انقلاب اسلامي
اين مقام پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، در ارتباط با خلأ اهداف بايسته انقلاب فرهنگي مي گويد: «البته طي سالهاي گذشته با ابتكار عمل مقام معظم رهبري، آن نقيصه در حال جبران است.» وي اظهار اميدواري مي كند با اهتمام مراكز علمي و پژوهشي به سمت و سوي توسعه نظريه ها و افكاري حركت كنيم كه با جهان بيني اسلامي متناسب باشد و زمينه هاي تحقق تمدن ايراني- اسلامي فراهم شوند.
● حاكميت مردم بر سرنوشت خود
«دكتر كريمي» در ادامه صحبتهاي خود، به مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي اشاره مي كند: «مهمترين دستاورد انقلاب، استقلال، آزادي و حاكميت مردم بر سرنوشت خود و رسيدن به خودباوري درعرصه هاي فكري و سياسي است.»
وي همچنين مهمترين داده ها و ره آوردهاي موصوف انقلاب در جامعه و كشور را تكيه به نيروي انساني كشور، تربيت نيروهاي انساني شايسته، بازگذاشتن عرصه عمل و ابتكار جهت بروز خلاقيت هاي فردي هموطنان در جهت دستيابي به اهداف انقلاب اسلامي مي خواند.
● همگام نبودن كميت ها با كيفيت ها
«دكتر خرمي» در ادامه برآوردهاي نظري- علمي خود، پيرامون موقعيت آموزش عالي درسطوح مختلف، به توسعه كميتي مراكز دانشگاهي اشاره دارد البته معتقد است همگام با افزايش كمي، كيفيت هاي علمي پاياپاي نبوده است. يك علت را ناكافي بودن تجهيزات كتابخانه ها و شايسته سالاري و عدم مبادله استاد و دانشجو با كشورهاي معتبر ذكر مي كند.
وي در اين موارد چنين مي گويد: «در زمينه آموزش عالي، تعداد دانشگاه ها و دانشجويان نسبت به پيش از انقلاب، زياد شده است اما به كيفيت علمي نيز بايد توجه داشت بيشتر، «كمي» بوده است. درسال هاي قبل چيزي حدود ۱۲-۱۰ دانشكده پزشكي داشتيم اما حالا تعدادشان زياد شده است، ولي همه دانشجويان، داراي كيفيت تحصيلي مطلوبي نيستند. در مراكز دولتي هم، همه، كيفيت عالي ندارند. ازسوي ديگر، دبيرستان ها هم گسترش پيدا كرده اند اما موقعي كه محصل وارد دانشگاه مي شود، آن نتيجه عالي كه بايد در دانشگاه كسب كند را ندارد...» مي گويم طي سال هاي اخير و حتي در دهه هاي اخير. خيلي از همين جوان هاي تحصيلكرده و دانشجو درعرصه هاي علمي و فناوري دروني و بروني خوش درخشيده اند. استاد مي گويد نسبت به خروجي دانشگاهها و فارغ التحصيلان مان بروز اين تعداد استعدادها، كم است.
● تاكيد بر افزايش زمينه تحقيقات براي افزايش سطح كيفي علمي چه پيشنهادي داريد؟
-«زمينه تحقيق را براي دانشجويان بايد -بيشتر- فراهم كنيم. مبادله استاد و دانشجو با كشورهاي معتبر باشد. بايد شايسته سالاري را بهاي بيشتري داد و به رابطه سالاري ميدان نداد. امكانات براي افزايش كيفيت، كافي نيست. كتابخانه ها مجهز نيستند. توجه داشته باشيد ما در باره سي سال صحبت مي كنيم. ظرفيت كشورمان از جهات نيروي با استعداد زياد است ليكن مديريت ها مي بايد به صورت قوي عمل كنند با توجه به اين كه نقش غالب، مديران دولتي هستند، بايد ابزارهاي نوين مديريتي به كارگيرند. همچنين توجه داشته باشيم طي سال هاي گذشته پروسه رشدمان در زمينه هاي مختلف، بطئي از درآمد نفت بوده است. از سال ها پيش بايد بهره وري بدون تكيه به درآمد نفت افزايش داده مي شد

توسعه يافتگي ايران اسلامي طي سه دهه اخير را نمي توان به راحتي انكار كرد.
رسانه هاي بيگانه و تريبون هاي دشمنان انقلاب و نظام اسلامي ايران نيز به ناچار در پاره اي از موقعيت ها در برابر اراده آهنين افكار عمومي و مردم كشورمان و عزم راسخ آنان در پيمودن مسير انقلاب به سوي توسعه يافتگي و پيشرفت همه سويه سر تسليم فرود آورده اند و بارها به رغم بايكوت و سانسور متداول خبري خود اخباري از موفقيت ها و پيشرفت هاي چشمگير غيور مردان و زنان ايراني را بازتاب داده اند.
بي ترديد توسعه يافتگي، علاوه بر گسترش زمينه هاي فعاليت تمامي اقشار جامعه اميد به زندگي و نگاه به آينده و افقي درخشان را بارور مي كند. البته در سايه اين اميد و نگاه بايد در انتظار اخبار خوشي از موفقيت ها و پيروزي ها در تعاملات اقتصادي، صنعتي، سياسي و فرهنگي بود.انقلاب با ايمان و اميد به بهروزي و استقلال و خودباوري كليد مي خورد.
اگر اين پيروزي را به زبان امروز، به عنوان يك بخش سخت افزاري بخوانيم. كوشش به عمل و اجرا؛ اعتماد به نفس، توسعه، بهينه سازي در عرصه هاي علمي، فرهنگي و اقتصادي، ايجاد فرصت هاي شغلي و شكوفايي و بالندگي انديشه و ... و ... را نيز مي توان به عبارتي نرم افزار انقلاب خواند.
در اين ترديدي نيست كه مديريت هاي كلان طي سال هاي پس از انقلاب همواره عموماً نقش عمده و كارآمد در بخش هاي مورد اشاره را داشته اند كه مسلماً مجموعه توفيق شان غالباً معطوف به اهداف انقلاب اسلامي بوده است اما از يك طرف وسعت دامنه امور يك بخش نوسازي و بازسازي ها در زمينه و عرصه هاي متنوع بوده و يك بخش هم پيشرفت جامعه و كشور در ديگر ابعاد زيربنايي بوده است.
اين نكته كه جنگ تحميلي به تنهايي در هر كشور، مسايل مختلف خود را پيش روي مسئولان و برنامه سازان كلان مي گذارد، در اينجا هم تاثيرات فراوان در زيرساخت ها و چرخه هاي گوناگون زندگي جامعه و برنامه دولت ها به جاي مي گذارد.
با اين تعريف چنانچه در يك بعد زماني مديريتي كلان كارها فرضاً در قياس نظري با ديگر، متفاوت بوده و متغيرهايي مي داشته، نمي توان نوسانات شرايط در طول دهه هاي اخير را ناديده گرفت.
البته نيز در چنين وضعيتي كارهاي بسيار درخشان و بعضاً نو در كشور به منصه ظهور رسيده است كه همه از حركت قطار انقلاب بوده است و تاكنون استمرار دارد.
پيروزي انقلاب سال ۱۳۵۷ اعجازانگيزترين واقعه ايراني- اسلامي در تاريخ كشورمان و بهت آورترين در اذهان جهاني تعريف شد.
تحقق اين همياري بي بديل ملي از يك سو و سازماندهي كلان و سنگين، برنامه ريزي و نظام بخشي اركان نو همراه با ساماندهي سريع روند و روال متعادل مدني - كه در مجموع كاري سهل و آسان نبود- از سوي ديگر به واقع امر مي توان به نوعي مكمل موفقيت در تغيير بنيادين رژيم گذشته دانست. اين امور با مديريت از اولين دولت منتخب مردم پاي مي گيرد كه به مرور - با توجه به بقاياي چالش هاي مختلف داخلي و مهم ديگر جنگ تحميلي-، گام به گام طي سال ها به سمت و سوي آرامش و سازندگي، كارسازي مي شود.
هر دولت تلاش بر اجراي اهداف انقلاب، توسعه اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و ... در قالب برنامه هاي پنج ساله و ساخت و سازهاي صناعي و توليدي و ... و ... دارد. منحني هاي پيشرفت همه جانبه كشور طي سه دهه مديريت مي شوند تا اكنون كه وسعت و عمق ثبات برنامه هاي اجرايي حتي در زمينه هايي به صورت پديده هاي نو در بافت و ساز جامعه و كشور، پاي مي گيرند و مورد بهره مندي خودكفايي مي شوند.
... اينك در حال و هواي سي امين سالگشت انقلاب اسلامي، همچنان نظر جوانان درباره شكوفايي استعدادها كه به سهم خود يكي از پديده هاي همسوي اهداف انقلاب در حوزه خودباوري است را جويا شده ايم كه مي خوانيم.
● شكوفايي استعدادها جايگاهي كه نزديك مي شويم
يك دانشجو معتقد است كه علم از اجرا جدا است و بايد هم علم و هم اجرا داشت اما تاكيد بر اين دارد كه توامان بودن اين دو عامل پيشروي در شكوفايي استعدادها و نوآوري ها مي شود؛ جايگاهي كه اكنون از اين رهگذر به آن نزديك مي شويم اما در عين حال به شتاب بيشتر نياز دارد.
«آهنگر» دانشجوي عمران دانشگاه تهران، در بيان نظرات خود نخست با اشاره به اين كه بسياري از افراد جوان با تخصص هاي مختلف در حوزه هاي اداري- اجرايي و علمي فعاليت دارند مي گويد:«جامعه اي كه جايگاه مشخص دارد و مي خواهد موقعيت علمي- شكوفايي- داشته باشد، يكي از راه هاي حصول آن، تحصيل دانش با علاقه است و بدون علاقه به هيچ نمي رسد.»
ادامه صحبت وي تاكيد بر منفك بودن دانش و علم و تواماني اين موارد در شكوفايي توانايي ها است. او معتقد است علم از اجرا جدا است و بايد هم علم و هم اجرا داشت و مي گويد:«در حال حاضر به اين جايگاه نزديك مي شويم. »
اين دانشجو همچنين مي گويد: پيشرفت هاي علمي و شكوفايي استعدادها را بايد سرعت بخشيد. در حالي كه بودجه در اين زمينه به حد توان كافي هست ليكن فكر سازماندهي چندان كافي نيست.»
● اعتماد به علم ايراني
«مسعود وثوقي» رشته مكانيك تا سطح فوق ديپلم تحصيل كرده و در سيستم انژكتوري تخصص دارد.
ارزيابي اين جوان از چند و چون موقعيت جوانان با استعداد در جامعه را مي خوانيم: «جوانان ايراني استعدادشان خوب است. شكوفايي و نوآوري هاي جوانان ايراني در علم پزشكي الان در دنيا معروف شده است. به نظر من اگر زمينه هاي شكوفايي توانايي هاي جوانان بيشتر شوند تاثير فراوانتر بر خودباوري و شوق همه جوانان مي گذارد.» به گفته او « استعداد هاي بالقوه ايراني مي توانند توانمندي حتي بالاتر از كشورهاي پيشرفته ارائه بدهند.»
«به نظر اين جوان، زمينه سازي، حمايت، پشتيباني مالي و بهره مندي از امكانات مورد نياز جوانان مستعد سبب پيشروي در زمينه هاي علمي و فني مي شوند و همچنان اعتقاد دارد كه توان جامعه دانشجويي كشورمان خيلي بالاتر از جوامع كشورهاي ديگر است.»
از «وثوقي» مي پرسم: موقعيت فعلي پيشرفت و نوآوري هاي علمي و صنعتي كشور را چگونه استنباط و قلمداد مي كند؟ مي گويد:«با توجه به اين كه الان هم اين وضعيت خوب است، باز تا سطح جهاني فاصله داريم. براي كاهش فاصله، لازم به حمايت و سرعت عمل است.»
يك خانم دانشجو به نام «گنجي» اعتقاد دارد پيروزي انقلاب اسلامي زمينه ساز شكوفايي استعدادهاي دانشجويان شده است.
اين دانشجوي ارشد دانشگاه، با اين بيان درباره ارزيابي خود از موقعيت توانايي وآمادگي جامعه جوانان كشور، و اين كه زمينه سازي هاي بروز استعدادها در كشورمان چقدر اهميت دارد؟، پاسخ مي دهد:«براي شكوفايي استعدادها مسلماً زمينه سازي، مهم و كارساز خواهد بود تا از اين طريق شرايطي ايجاد شود كه جامعه و خانواده ها از فرصت هاي مهيا شده استفاده كنند.»
وي فرآيندهاي باروري استعدادها در كشور را رشد فرهنگي مي خواند و به زعم او از اين اتفاق، خودباوري و شوق جوان ها در بروز خلاقيت به وجود خواهد آمد.»
«رضايي» دانشجوي مقطع كارشناسي ارشد حقوق نيز در مورد نقش زمينه سازي ها در جهت بروز آمادگي هاي علمي - فناوري به اين باور است كه كشف، معرفي و حمايت انديشه جوانان نوآور و داراي استعداد خيلي مهم است و مي بايد از نظر مالي بهاي بيشتر به آنان داده شود.
وي حمايت دولت نهم در اين زمينه را خوب توصيف مي كند و مي افزايد: «جوانان در مقطع زماني فعلي وسايلي اختراع كرده و به منصه نمايش گذاشته اند الان استقبال دولت از نوآوري هاي جوان ها خوب است. طرح ها بررسي مي شوند و استقبال از آن درحد ۸۰-۷۰ درصد است.»
● فرآيندهاي اقتصادي و اميد به زندگي با فناوري بومي- ملي
«مهندس مقداد همتي» عضو هيئت مركزي تكنولوژي دانشگاه علم و صنعت، در ادامه
گفت و گوي مان، پيرامون فرايندهاي بروز توانايي هاي علمي جوانان در جامعه و كشور معتقد است هر قدر نياز داخل از طريق فناوري هاي بومي- ملي تامين شود، علاوه اين كه تاثير مستقيم اقتصادي در خانوارهاي ايراني دارد، هزينه هاي فناوري هاي جديد را براي خانواده ها پايين مي آورد و به دنبال آن بر اقتصاد خانواده به طور مستقيم تاثير مثبت دارد.
از سوي ديگر ظهور علمي استعدادهاي جوانان، خودباوري، اميد به زندگي و پيشرفت در جامعه را افزايش مي دهد.»
به گفته وي، هر ميزان اميد به زندگي و خودباوري و استقلال ملي در كارهاي بزرگ افزايش يابد، اين ارتقاء سطح فرهنگي جامعه، مقدار خودباوري و حركت به سمت افق هاي آينده در بحث خودكفايي بيشتر مي شود. فرايند نوآوري ها، خودباوري است كه افزوني اميدواري و سطح فرهنگي را باعث مي شود.»
در پي پيروزي انقلاب اسلامي در سال ۵۷، زمينه ر شد و فضاي انسجام انديشه ايراني به ويژه طيف جوانان- كه مي توانند و يا زمينه بلوغ استعداد تئوري هاي علمي، مديريتي و فناوري دارند - فراهم شد كه اصولاً نه تنها يك نياز كشور كه يكي از اهداف و شاخص هاي متن انقلاب بوده است. در طول عمر ۳۰ ساله انقلاب افكار عمومي داخل و خارجي شاهد بوده كه در زمينه هاي متعدد و گوناگون، پديده هاي علمي و نوآوري در سطح كشور و حتي از روستا و بخش، عينيت يافته و فراتر آن برخي از فناوري ها در حوزه هاي مختلف براي نخستين بار در كشور اختراع و ارائه شده است. شرط اول و مهم براي اين تحولات علمي و غيره، همانا ايجاد زمينه، آزاد بودن فكر، امكانات مالي تزريقي و حمايت مديريت ها در سطوح مختلف كشور بود كه ميدان پردازش انديشه و نمود بلوغ علمي براي نسل دهه هاي اخير مهيا شده است.
● مشاوران جوان انديشه اي نو و بديع
«علي مرتضوي شريف» دبير شوراي اطلاع رساني گروه مشاوران جوان رياست جمهوري درباره برنامه ريزي براي كارسازي، شناخت و تامين نيروي جوانان و ورودشان به تشكيلات مديريتي و اجرايي كشور توضيح مي دهد.
وي درباره وظايف مشخص شوراي اطلاع رساني اين گروه مي گويد:«اين شورا در عرصه هاي مختلف وزارتخانه ها افراد نخبه جوان (از شاغلان مربوطه) را شناسايي و ايده هاشان را در عرصه هاي اجرايي كشور ارائه مي دهد. به عنوان مثال در وزارت آموزش و پرورش يك نفر از شاغلان جوان شناسايي مي شود و به عنوان مشاور جوان در همان وزارتخانه معرفي و فعال مي شود.
«مرتضوي شريف» چند برگ كاغذ سرفصل دار اداري را نشان مي دهد و مي گويد: از طريق مشاور جوان مان در خوزستان نامه اي بدست ما مي رسد مبني بر اين كه يك جوان با استعداد ويژه شناسايي شده است. ما براساس اين نامه و اطلاع رساني موضوع را طي مراحل اداري پيگيري مي كنيم و جواب مثبت داده مي شود.»
وي با اشاره به اين كه حوزه اطلاع رساني مشاوران جوان چند ماه بيش نيست كه فعاليت خود را شروع كرده است، از برگزاري كلاس آموزش و تربيت نيروي رابطان خبري شورا، در وزارتخانه ها و سازمان ها خبر مي دهد ضمن آن در همين ارتباط از راه اندازي سايت مشاوران جوان، مي گويد. به گفته وي با بهره گيري از اين سايت، ضعف هايي كه مشاوران پيش از سايت در زمينه اطلاع رساني از مجموعه فعاليت ها و عملكردشان داشتند، برطرف و كارها پربارتر نسبت به قبل مي شوند.
اين اقدامات مثبت به لحاظ آن انجام پذيرفت كه در جريان بررسي نيازهاي اطلاع رساني حوزه هاي مشاوران جوان متوجه مي شويم از يك سيستم منسجم برخوردار نيستند. لذا طراحي و راه اندازي ارتباط از طريق سايت صورت گرفت.
● تعامل با رسانه ها
دبير شوراي اطلاع رساني گروه مشاوران جوان از فعاليت هاي ديگر اين شورا مي گويد:«يكي از اهداف ما، داشتن تعامل با رسانه هاي جمعي است چرا كه اين ايده بسيار ارزشمند دكتر احمدي نژاد در حمايت از حضور جوانان در عرصه هاي فكري و اجرايي است. بنابراين، شوراي اطلاع رساني گروه مشاوران جوان رياست جمهوري آمادگي دارد عملكرد مشاوران جوان در وزارتخانه ها و سازمان ها و ... از طريق رسانه هاي جمعي، اطلاع رساني شود. معتقدم در آن صورت، رسانه هاي ارتباط جمعي مي توانند فارغ از مسايل سياسي، بهتر عملكرد گروه هاي جوان و اهداف مان را بررسي كنند چرا كه اصولاً رسانه هاي جمعي، صداي جامعه را منعكس مي كنند.»

حسن آقايي
روزنامه كيهان ( www.kayhannews.ir )

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:19 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي؛ انقلابي معنوي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
ضمن بيان اهداف اساسي انقلاب اسلامي و اشاره‏اي به ناتمام بودن تئوري ها و ناتواني تحليلگران از درك اين انقلاب، به تبيين اصول بنيادي تفكر و انديشه اسلامي مي پردازيم و معتقديم كه اعتقاد به اين اصول بيشترين تأثير را در ايجاد تحرك اجتماعي و روحيه انقلابي مردم مسلمان ايران داشته است.
تحقق انقلاب اسلامي يكي از بزرگترين رخدادهاي اجتماعي نيمه دوم قرن بيستم به حساب مي آيد كه در نوع خود بي نظير و منحصر به فرد بود،بگونه‏اي كه موجبات شگفتي همگان را برانگيخت و توجه جهانيان را به سوي خود جلب نمود.
اين تحول و دگرگوني در نظام اجتماعي ايران در سال ۱۳۵۷ با تحولات حاصل در ساختار سياسي و نظام هاي حكومتي ديگر تفاوت اساسي داشت. اين پديده موجب شد تا نظام اجتماعي حاكم بر ايران به طور كامل دگرگون گشته و نظامي نوين با اهداف، ارزشها و ساختاري كاملاً متفاوت جايگزين آن شود و در نتيجه منشأ ظهور آثاري بس شگرف در ابعاد گوناگون سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و ... گردد.
اين حادثه بزرگ قرن، از يكسو معادلات سياسي استكبار را در ادامه سياست سلطه و تقسيم استعماري جهان بهم زد، و از سوي ديگر يكي از استوارترين رژيم‏هاي وابسته را كه از حمايت قدرت‏هاي بزرگ برخوردار بود، ريشه كن نمود. و در كشوري چون ايران، با آن همه اهميتي كه از نظر استراتژيكي و اقتصادي براي قدرت هاي بزرگ جهان داشت، تحولي عظيم بوجود آورد.
مهمتر از اين دو، تأثيرگذاري روند انقلاب اسلامي به سطح آگاهي‏هاي عمومي ملت هاي مسلمان جهان بويژه كشورهاي اسلامي، مي‏باشد كه خود زمينه تحولات سياسي، اجتماعي ريشه داري را در بين آنان فراهم آورد.
به اعتراف تحليلگران سياسي ويژگي هاي انقلاب اسلامي از قبيل: برخورداري از جهان بيني الهي، ماهيت ايدئولوژيكي، قدرت رهبري، تفكر و انديشه مبتني بر دين و مشاركت عظيم مردم، موجب شد بسياري از تحليل‏ها، تئوريها و پيش بيني‏هاي صاحب نظران سياسي بي اعتبار گشته و مجبور به تجديد نظر در تئوريهاي خود شدند.
اين مقاله در پاسخ به اين سؤال اساسي است كه:
چه عامل يا عواملي در شكل‏گيري و پيروزي انقلاب اسلامي ايران نقش داشته است؟ و به عبارت ديگر، آيا مي توان گفت: باورها و ارزشهاي معنوي اسلام، نقش تعيين كننده‏اي در اين رخداد بزرگ داشته‏اند؟
ضمن بيان اهداف اساسي انقلاب اسلامي و اشاره‏اي به ناتمام بودن تئوري ها و ناتواني تحليلگران از درك اين انقلاب، به تبيين اصول بنيادي تفكر و انديشه اسلامي مي پردازيم و معتقديم كه اعتقاد به اين اصول بيشترين تأثير را در ايجاد تحرك اجتماعي و روحيه انقلابي مردم مسلمان ايران داشته است.
● هدف انقلاب اسلامي
با نگاهي گذرا بر تاريخ، روند و بستر شكل‏گيري و تكوين انقلاب اسلامي، هدف اصلي و اصيل اين نظام نوين، احياي اسلام و ارزشهاي ديني و حاكميت بخشيدن به دين الهي، فارغ از هر گونه گرايش و تأثير پذيري از مكتب‏هاي بشري، در جامعه بود. جامعه‏اي كه سالهاي سال زير سلطه و اقتدار صاحبان زر و زور قرار داشت.
البته در كنار اين آرمان بزرگ، اهدافي مانند عدالت اجتماعي، آزادي خواهي، استقلال در ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي، فكري و ...، نيز وجود داشت، كه همه اين اهداف نيز در قالب اسلام، معناي واقعي خود را در انقلاب اسلامي پيدا مي‏كند.
● انقلاب اسلامي و تئوريهاي ناتمام
انقلاب اسلامي ايران در مقطعي از تاريخ رخ داد، و انديشه ديني و تفكر معنوي اسلامي را در سرلوحه حركت و مبارزه خود قرار داد، كه در معادلات سياسي، جهان به دو قطب شرق و غرب تقسيم شده بود يعني در يك طرف جهان كمونيست با انديشه ماركسيستي و در طرف ديگر نظام كاپيتاليست (سرمايه داري) با انديشه سكولاريسم و لائيك، حاكم بود. كه در هر دو تفكر حاكم، جايي براي دين وجود نداشت. در تفكر كمونيستي كه «دين افيون ملتها شناخته شده است» و در انديشه نظام سرمايه داري نيز «جدايي دين از سياست» به عنوان شعار اصلي در نظر گرفته شده بود.
در تطبيق تئوريهاي مرسوم و رايج انقلاب به انقلاب اسلامي، بسياري از نظريه پردازان دچار مشكل گرديده و مجبور به رفوكردن و ترميم‏هاي پي در پي و متعددي در تئوريهاي خود شده اند.كه بطور خلاصه به يكي از اين تئوريها اشاره مي كنيم:
▪ انقلاب اسلامي و تئوريهاي ماركسيستي
يكي از مهمترين تئوريهايي كه در بطن روايت مدرنيته به تبيين و تحليل تحولات اجتماعي، سياسي، به ويژه انقلابها مي پرداخت، ماركسيسم بود. تا جايي كه ادعا مي كرد تنها با توسل به آن مي توان آزادي و رهايي انسان‏ها را تحقق بخشيد و به يك جامعه بي طبقه دست يافت.
ماركسيسم در تحليل پديده‏ها به نوعي جوهرگرايي معتقد بود و همه تحولات را بر خاسته از «اقتصاد» مي‏دانست. و ماهيت انقلابها را نيز با تمام اجزاء و عناصرش يك ماهيتي كاملاً اقتصادي مي دانست.(۱)
در تحليل انقلاب اسلامي، متفكراني خارجي هم چون: «مايكل فيشر»، «ريچارد كاتم» و «نيكي كدي» و گروههاي چپ ايراني، هم چون: حزب توده و سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين)، با نگاهي ماركسيستي «اقتصاد» را عامل سرنگوني رژيم پهلوي مي دانستند.(۲)
اما ماهيت ديني انقلاب اسلامي، انديشه ماركسيسم را زير سؤال برد و با تضادهاي اساسي كه بين انديشه ماركسيسم و اسلام وجود داشت، زمينه بن بست تئوري ماركسيسم را در تحليل پديده‏هاي سياسي اجتماعي فراهم نمود. و متفكرين اين انديشه را به تجديد نظر در ايده خود واداشت.
و همچنين است ديگر ديدگاهها و تئوريهاي غربي و شرقي كه با نگاهي تك‏بعدي، به عرصه تحليل وارد شده و خواسته‏اند، بدون در نظر گرفتن عنصر دين به تبيين انقلاب اسلامي بپردازند.
▪ ناتواني تحليل گران از درك انقلاب اسلامي
از آنجا كه تحليل گران سياسي، مراكز اطلاعاتي و تحقيقاتي، و سازمان هاي جاسوسي قدرتهاي بزرگ در ارزيابي و سنجش تحولات جامعه ايران، معيارهاي مادي، تجربي و پوزيتويستي را ملاك قرار داده بودند و بر مبناي قواعد ماترياليستي به ارائه تحليل‏هاي جامعه شناختي مي پرداختند، درك بهره‏مندي انقلاب اسلامي از تأييدات الهي و اعتماد دو جانبه آن بر انديشه معنوي، عرفاني امام(ره) از سويي، و به باورهاي عميق مذهبي از سوي ديگر، براي آنان مشكل بود. و به همين دليل، از پيش بيني وقوع انقلاب اسلامي و شناخت ماهيت آن و شناخت شيوه تفكر و انديشه انقلابي حضرت امام خميني(ره) عاجز ماندند.
« سازمان سيا بعد از ارزيابي خود از وضعيت جامعه ايران در مرداد ۵۷ اعلام نموده بود كه ايران در وضع انقلابي و يا حتي ما قبل انقلابي قرار ندارد. و سازمان اطلاعاتي CIA نيز در ارزيابي اطلاعاتي خود در تاريخ ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۸ اعلام كرد: انتظار مي رود كه شاه تا ده سال ديگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد.»(۳)
اين در حالي بود كه كارتر در سفر خود به ايران در ديماه ۱۳۵۶ درست ۱۲ روز قبل از شروع انقلاب از سوي مردم قم، ايران را جزيره ثبات و آرامش در يكي از پر سر و صدا ترين نقاط دنيا خوانده بود.(۴)
سرعت پيروزي انقلاب معنوي و اسلامي ايران، قدرت‏هاي استكباري شرق و غرب را بشدت دچار آشفتگي نمود. به طوري كه بارها بر غير مترقبه بودن تحولات ايران و عدم توانايي در شناخت و درك حقيقت انقلاب اسلامي، اذعان نمودند.
بر اساس اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي آمريكا در تهران، مقامات اطلاعاتي و سياسي آمريكا معتقد بودند:
«اين انقلاب و پيش آمدهاي آن وضعيت ما را نابود كرد و افراد ما را پراكنده ساخت و سازمان و روش‏هاي با ثبات ما را به هيچ و پوچ تبديل كرد.»(۵)
البته بايد گفت: «تعجب نيست براي آن‏ها كه از معنويت انقلاب اسلامي بي خبر بوده و هميشه براي بررسي و تحليل انقلاب‏ها معيارهاي جغرافيايي، سياسي و اقتصادي خود را داشتند، علل و جوهره پيروزي انقلاب اسلامي مجهول و پنهان ماند.»(۶)
هفته نامه آنروز چاپ لندن:
«غرب هرگز نفهميد كه چرا شاه سقوط كرد و چرا يك روحاني توانست كشوري را در تب انقلاب بيفكند... و غرب را با احياء بنيادگرايي اسلامي به لرزه در آورد.»(۷)
● اصول بنيادي اسلام و انقلاب اسلامي
در انديشه و تفكر اسلامي، انقلاب ريشه در ساختمان دروني انسان دارد. و بر همين اساس، انبياء الهي در دعوت خود ابتدا سراغ درون مي روند. و بر همين باورند كه تا تحول دروني در انسان ها ايجاد نشود، تحول بيروني (انقلاب) در جامعه معني پيدا نمي كند. و از اين منظر، مكانيسم وقوع انقلاب نيز از طريق تحول در افكار، انديشه و آرمان هاست. خداوند تبارك و تعالي در آيه ۱۱ سوره رعد مي‏فرمايد: «إنَّ الله لا يغيّر ما بقومٍ حتي يغيّروا ما بأنفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم و جامعه‏اي را دگرگون نخواهد ساخت مگر زماني كه خود آن جامعه وضعشان را از درون دگرگون سازند.»
اين آيه شريفه، مبيّن يك قاعده اساسي در تحولات اجتماعي است. و آن اينكه اراده و خواست هر ملت در تغيير و دگرگوني آن جامعه مؤثر است و بعبارت ديگر انقلابها و تحولات اجتماعي در گرو تحول دروني مردم آن جامعه است.
سؤال اين است كه سرچشمه و اصول بنياني اين تحول در تفكر اسلامي چيست؟ در پاسخ بايد به سراغ روح حاكم بر انديشه و جهان بيني اسلام رفت. كه بطور خلاصه به اصول بنيادي اسلام و ابعاد مختلف آن مي‏پردازيم:
▪ نظام عقيدتي اسلام
جوهره و پيام اصلي در دين چيزي جز توحيد و ايمان به خدا و عمل به دستورات و قوانين آن دين، كه اساسا در جهت خشنودي و رضاي الهي انجام مي گيرد، نيست. و اسلام نيز به عنوان يك دين جامع و كامل از اين قاعده مستثني نمي‏باشد. و هسته مركزي و محور اصلي اين دين بر اصل توحيد استوار است. و همه مسائل در پرتو اعتقاد به خداوند معني پيدا مي كند. به اين معني كه همه چيز را از خدا و بسوي او مي داند. و جز خالق يكتا چيز ديگري را مؤثر در جهان نمي داند و بالأخره اينكه ارزشهاي اجتماعي، در ارتباط با خداوند ارزشمند مي شود و خارج از اين قاعده از ارزش برخوردار نيست. بر خلاف روح حاكم بر فرهنگ غرب كه مبتني بر اومانيسم و انسان محوري است.(۸)
با توجه به نگرشي كه نظام عقيدتي اسلام به جهان هستي، مبدأ آفرينش و حيات اخروي دارد، نقش ويژه‏اي را در تحقق حركت ها و موضع‏گيريهاي انسان در عرصه اجتماعي ايفا مي كند. هر چه اعتقادات فرد و جامعه از عمق و استحكام منطقي‏تري برخوردار باشد، فرد و جامعه نيز در برخورد با مسائل و مشكلات اجتماعي، و مبارزه با آنها و تحمّل مصائب ناشي از آن، فعالتر خواهد شد. اما چنانچه عقايد انساني دچار تزلزل، سستي و ابهام گردد، به همان ميزان افراد جامعه دچار شك و ترديد گشته و كمتر مي تواند به مسائل بيروني جامعه بپردازد. در اين زمان است كه رسالت اساسي رهبران ديني جلوه گر شده و در جهت اصلاح اعتقادات و انديشه آن جامعه قدم بر مي دارد تا تحول دروني بر اساس فطرت بشري در آنان ايجاد نمايد و در استحكام و تقويت باورهاي ديني آنان تلاش كند.
● توحيد و جهان بيني توحيدي:
يكي از اصول اعتقادي اسلام، توحيد و جهان‏بيني توحيدي است. كه تبلور آن در عرصه اجتماعي، نفي فراعنه و طواغيت است. اعتقاد به توحيد به انسان نشاط و قدرت تحمل مشكلات مي دهد و در رويارويي با طاغوت ها قدرت پايداري و مقاومت مي‏بخشد. اگر جامعه‏اي احساس كند كه ارزشها و باورهاي ديني او مورد بي‏اعتنايي قرار گرفته است دست به مقابله و پيكار مي زند. در انقلاب اسلامي نيز به دنبال تعرض رژيم شاه به مباني ارزشي اسلام و پايبندي مردم ايران به ارزشها و اعتقادات مذهبي زمينه را براي يك حركت بزرگ در جهت دفاع از آرمان ها، فراهم ساخت.(۹)
مفهوم توحيد بعنوان اولين اصل اعتقادي اسلام، گوياي اين است كه عالم هستي از يك مشيت حكيمانه برخوردار است و خداوند يكتا حاكم بر كليه شؤون جامعه مي‏باشد و كسي به ديگري حق حكمراني ندارد. و تنها خداوند و كساني كه از جانب خداوند اذن داشته باشند مي توانند منطبق با قوانين الهي و عدالت اجتماعي در جامعه، حكومت كنند.
بعبارت ديگر، مفهوم توحيد تنها پرستش خداوند نيست، بلكه روابط سياسي، حقوقي و اقتصادي نيز در سايه آن معني و مفهوم مي‏يابد. اعتقاد به توحيد مستلزم آن است كه خالق يكتاي جهان را كه مقنن و حاكم بر سرنوشت عالم وجود است، بپرستند و با پذيرش و ايمان به شعار لا اله الا الله هر معبودي غير از آفريدگار يكتا را نفي كنند. و از همين شعار، نفي حاكميت غير الهي استنباط مي شود. و با اين تعبير، ايمان به توحيد،در حقيقت نفي كليه حكام و قانونگذاراني است كه زور و قدرت سياسي در دستان آنهاست، اما از مشروعيت الهي برخوردار نيستند.(۱۰)
● معاد يا حيات اخروي:
يكي ديگر از اصول بنيادين جهان بيني اسلامي، اصل اعتقاد و ايمان به معاد يا حيات اخروي است. پيامبران الهي، بدون استثناء پس از اصل توحيد، مهمترين اصلي كه مردم را به آن متذكر نموده اند، و ايمان به آن را از مردم خواسته اند، همين اصل است.(۱۱) بر اساس اين اصل، زندگي در دنيا به عنوان مقدمه و كسب توشه براي جهان ابدي در آخرت است و به همين خاطر تمام اعمال، رفتار و كردار خود در دنيا را در چگونگي جايگاه ابدي او در آخرت مؤثر مي‏داند.
در مكتب اسلام، كليه فعاليت‏هاي اجتماعي و موضع گيري‏هاي سياسي افراد با سرنوشت اخروي آنان پيوند و رابطه دارد و اين امر موجب تعهد و مسئوليت پذيري در حقوق اسلامي و مسائل اجتماعي مي گردد. و در مراجعه با ظلم و بي عدالتي و هتك حرمت نسبت به قوانين و موازين الهي، ايستادگي نموده و شهادت را به عنوان يك آرمان و تاكتيك سياسي انتخاب مي كند. با اين انتخاب هيچ تعهد و مانعي نمي تواند انسان را از مبارزه در راه مكتب و خداي خويش بازدارد و تزلزلي در اهدافش ايجاد نمايد.
● نبوت، امامت و رهبري در اسلام:
يكي ديگر از اصول اعتقادي و خطوط كلي و بنيادين جهان‏بيني اسلام، نبوت و امامت است وبه عبارتي بحث رهبري در جامعه اسلامي است كه از اهميت ويژه‏اي برخوردار است. براساس اين اعتقاد حق ولايت و رهبري مخصوص خداوند است كه اين حق از جانب خدا به پيامبر اسلام و امامان معصوم(ع) اهدا شده است. در اين مقام امام، جانشين پيامبر است و همچون پيامبر به دور از لغزش و خطا بايد در توضيح و تبيين اين رسالت (بر مبناي وحي) نقش خود را ايفا نمايد. امامت در اين مقام مستلزم عصمت است از اين رو قول و عملش براي ديگران سند و حجّيت دارد.
اين مقام پس از پيامبر اسلام(ص) به اهل بيت(ع) رسيد و به اساس رواياتي نظير: ثقلين، غدير، منزلت و ...، كه اكثر علماي اهل سنت در كتب سيره و تاريخ و كتب روايي خود از صحابه پيامبر(ص) نقل كرده‏اند، كه پيامبر اسلام(ص) اهل‏بيت(ع) را به پيشوايي و امامت برگزيده و آنان را قرين قرآن قرار داد.(۱۲)
امامت به مفهوم جامع به معني رهبري همه جانبه، در حقيقت استمرار خط نبوت مي باشد و همچون نبوت از اراده و مشيّت الهي سرچشمه مي گيرد. و اين امر بعنوان يك قانون و سنت حتمي الهي، بمنظور هدايت و رشد و تعالي بشر قرار داده شده است. در اين امر رابطه‏اي تحت عنوان رابطه امام و امت ايجاد مي شود. كه در انديشه سياسي اسلام از آن يك تعريفي خاص ارائه مي شود. امام، به انسان كاملي گفته مي شود كه امت را از آنچنان سازمان سياسي و نظام اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي برخوردار سازد كه در شرايط حاكم بر امت امكان هر چه بيشتر تحول و تكامل سريع طبق موازين و ارزشهاي اسلام فراهم گردد و هدف او از انجام چنين مسئوليتي تنها رضاي الهي باشد، بگونه اي كه خود، الگو و اسوه ديگران گردد. و امت نيز، در اين انديشه به جمعيت متشكل و سازمان يافته‏اي گفته مي شود كه در تمامي روابط موجود در آن پويايي و حركت هدفدار بر اساس ارزشها و موازين مكتب به سوي تعالي و رشد فرد و جامعه تجلي كند.(۱۳)
بدين ترتيب رهبري در نظام امامت داراي بار ايدئولوژيكي و انقلابي است و با سكون و سكوت و ايستايي سازگار نمي باشد.
اعتقاد به امامت و رهبري به اين معني جزئي از باورهاي يك مسلمان است، وقتي با اين باور در درون كاروان بزرگ امت قرار مي‏گيرد و جايگاه خود را در اين حركت عظيم هدفدار باز مي يابد، انقلاب به مفهوم اسلامي، جزئي از زندگي او مي شود و جدا شدن از حركت انقلابي يعني مرگ و عقب ماندن از قافله امت و يا تبديل شدن به خاشاك روي سيل خروشان مي باشد.(۱۴)
در سلسله مراتب امامت و رهبري در زمان غيبت امام معصوم(ع) ، فقيه جامع الشرايط عهده دار مسئوليت امامت مي گردد و همان اختياراتي را كه امام معصوم(ع) در رابطه با ابلاغ رسالت و نگهباني از دين و اجراي احكام الهي و اداره حكومت و رهبري جامعه داشت، فقيه جامع الشرايط نيز از آن اختيارات برخوردار است.(۱۵)
و در اين نوع ولايت فرقي بين سلسله مراتب امامت وجود ندارد و تنها تفاوتي كه در اين زمينه وجود دارد اين است كه شخص پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) كه صاحب فضائل بيشمار و عصمت و اين گونه اختيارات حكومتي مي‏باشند، از جانب خداوند تعيين شده اند، اما در مورد «ولي فقيه»، ولايتي كه نسبت به اختيارات حكومتي به او تفويض شده مربوط به عنوان كلي، فقيه عادل و جامع الشرايط است ولي اختصاص به شخص معين ندارد.(۱۶) كه در اصطلاح به آن «ولايت فقيه» گفته مي‏شود و به شخصي كه رهبري جامعه اسلامي را بر عهده مي گيرد «وليّ امر مسلمين» يا «وليّ فقيه» اطلاق مي گردد.
در رويكرد تفكر اسلامي، در عرصه تاريخي اسلام، رهبري همواره با مرجعيت و روحانيت عجين بوده است و اين مطلب گوياي آن است كه روحانيت توانسته است به رسالت خود در تداوم حركت ائمه(ع) بكوشد. و اساس برنامه‏هاي خود را در اين مسير بر ترويج احكام و قوانين اسلام و مبارزه با قدرتهاي ظالم قرار دهد. استمرار حركت مبارزه جويانه و حق طلبانه روحانيت در طول تاريخ بر اين استوار بوده كه از منظر معنوي متكي بر خداوند و از نظر اجتماعي متكي به مردم بوده است.(۱۷)
● تبلور امامت در رهبري امام خميني(ره)
چهارده قرن پس از بعثت پيامبر گرامي اسلام(ص) مردي از پرورش يافتگان مكتب او از مشرق زمين برخاست كه در بندگي و حق گويي و حق جويي، خروش و استقامت به اوصياء و انبياء (عليهم السلام)، اقتدا نموده و بسان علي بن ابي طالب(ع) با اراده آهنين و پيام‏هاي پر مغز و كلام نافذ خويش پرده تباهي ها و تاريكي ها را دريد و جبهه باطل را يكسره به ميدان مبارزه طلبيد و براي هميشه «نام او،ياد او، روح گرم و پر خروش او، اراده و عزم آهنين او، استقامت و شجاعت او روشن بيني و ايمان جوشان او، زبان زد خاص و عام است.»(۱۸)
امام خميني(ره) با قيام خود ميليونها انسان گم گشته در برهوت و الحاد و جاهليت عصر مدرن را به رجعتي دوباره به معنويت و يكتاپرستي فرا خواند. و بسان آينه شفافي به بهترين وجه ممكن انوار خورشيد تابان پيامبر گرامي اسلام(ص) و اوصياي طاهرين ايشان(ع) را به بشريت تشنه معنويت قرن بيستم منعكس نمود.
به بركت اين مرد بزرگ و انقلاب آسماني و پيامهاي قدسي او بار ديگر شكوفه‏هاي خداجويي و دين گرايي در بستر خشكيده جهان معاصر جوانه زد و نغمه ايمان گرايي و توحيد و خدا پرستي در سراسر جهان طنين انداز گرديد.(۱۹)
مردم خداجوي، مؤمن و انقلابي ايران بر مبناي اطاعت از اوامر و دستورات الهي، امام خميني(ره) را از مصاديق بارز «اولي الامر» يافتند و حركت او را تداوم بخش حركت پيامبر اسلام(ص) و ائمه معصومين(ع) بر شمردند و از آنجا كه بر اساس تفكر و انديشه شيعه، ميان مردم و رهبران، يك رابطه معنوي وجود دارد و موضوع اطاعت از رهبران بعنوان يك باور و اعتقاد ديني و بصورت يك فرهنگ عمومي دروني شده و به متن زندگي مردم راه يافته است. بنابراين مردم همانطور كه به امام خميني(ره) عشق مي ورزيدند و او را قلبا دوست مي داشتند، عمل سياسي و انقلابي او را به عنوان يك تكليف ديني و يك عمل عبادي پيروي نمودند.
كه نتيجه اين پيوند مقدس، پيوند بين امام و امت، حماسه بزرگ قرن و معجزه عظيم الهي، يعني پيروزي انقلاب اسلامي ايران است.
▪ نظام حقوقي اسلام
در انديشه اسلامي، نظم اجتماعي تابع قانون بوده و حاكميت منحصر به خدا و قانون نيز قانون خداست. همه افراد از رسول الله(ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون الهي هستند. كليه قوانين و احكامي كه از رسول الله(ص) اعلام مي‏شود نيز به پيروي از حكم خداوند بوده و تبعيت و پيروي از رسول الله(ص) و اولي الامر نيز حكم الهي است. در چنين حكومتي دخل و تصرف هاي خودسرانه نظير حكومت هاي سلطنتي، پادشاهي و امپراطوري، وجود ندارد.(۲۰)
باز بودن باب اجتهاد در نظام حقوقي اسلام و اصول حاكم بر انديشه سياسي اسلام، بويژه شيعه، اهميت اساسي در تهييج و تحريك توده مردم به سمت انقلابي شدن، را دارد.
با نگاهي اجمالي به ابواب مختلف فقهي و حقوقي نشان دهنده عجين شدن مسائل سياسي در كليه بخشهاي فقه، اعم از عبادات، معاملات و حدود، و ساير مسائل اجتماعي آن است. برخي از اين ابواب بطوري آشكار چهره مبارزاتي و مقاومت را به نمايش مي گذارد نظير باب جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و ... . مثلاً قيام امام حسين(ع) ناشي از اجراي امر بمعروف و نهي از منكر است.
▪ نظام تربيتي در اسلام
چه بسيار ملت هايي كه بواسطه حاكميت‏هاي ظالم، نسبت به رژيم هاي حاكم ناراضي هستند و بعبارت ديگر رژيم حاكم فاقد مشروعيت لازم است. اما در عمل هيچ تحول انقلابي و عصياني از سوي مردم ديده نمي شود. بر اين اساس صرف فقدان مشروعيت رژيم و نارضايتي عمومي، براي انقلاب و عصيان عمومي، كافي نيست.
علاوه بر آن نظام اخلاقي حاكم بر جامعه بايستي بگونه‏اي باشد كه روحيه پرخاشگري و ظلم ستيزي را در روح جامعه تزريق نمايد. جامعه ظلم پذير محكوم به سكوت و تمكين در قبال جنايات رژيم ظالم است. جامعه‏اي كه آرزوي بهبود خويش را دارد بايد روح تمكين و رضا را طرد، و ظلم ستيز باشد.
از ويژگيهاي مهم نظام اخلاقي و تربيتي اسلام، تقويت و تعميق حس پرخاشگري، و مبارزه طلبي و ظلم ستيزي است. برخي مراحل امر به معروف و نهي از منكر و جهاد، بيانگر نفي و طرد وضع موجود و تلاش در جهت ايجاد وضع مطلوب است.... آموزه هاي اسلام داراي منطق مقابله و مبارزه با رژيم‏هاي نامشروع است.(۲۱) از اين روست كه مي گوييم نظام اخلاقي و تربيتي اسلام، با انقلاب و مبارزه با ظلم و ظالم، بطور عميق رابطه و پيوند دارد. اسلام از پيروانش مي خواهد چنانچه تحت سيطره حاكم ظالم بسر مي‏برند، با او مبارزه كنند و تسليم مطامع او نشوند. البته با توجه به اصل مرجعيت و رهبري در جامعه اسلامي، تشخيص نوع مبارزه و مصلحت زماني و مكاني به عهده رهبري جامعه اسلامي است.
● تحليل نهايي
تاكنون به تبيين روند و بستر شكل‏گيري و تكميل انقلاب اسلامي ايران پرداخته شده و در پاسخ به سؤال آغازين به مطالبي چند اشاره شد كه خلاصه و نتيجه آن شرح زير است:
۱) انقلاب اسلامي به دنبال تغيير نگرش در انديشه و آرمان‏هاي اجتماعي مردم ايران، و با احياي دوباره ارزشها و باورهاي ديني توسط رهبران و مراجع ديني بويژه حضرت امام خميني(ره)، بوجود آمد.
۲) با توجه به فضاي سياسي اجتماعي دوران اول و دوم، كه سعي در تخريب و تضعيف عقايد، ايمان و انديشه ديني مردم داشته و با الغاء شبهه در دين، ايجاد بدبيني نسبت به رهبران مذهبي، الغاي قوانين اسلام، گسترش فساد و فحشاء، تقويت اديان و مذاهب باطله، در صدد ترويج غرب گرايي و جايگزيني فرهنگ غير ديني غرب به جاي فرهنگ اسلام بودند. كه در اين مسير به موفقيت هايي نيز دست يافتند و تا حدودي توانستند نگرش مردم را نسبت به باورها و آموزه‏هاي ديني تغيير دهند.
۳) حركت روشنگرانه و آگاهي بخش حضرت امام خميني(ره) به عنوان يك مرجع تقليد و يك رهبر بزرگ، با توجه به آموزه‏هاي ديني و بر مبناي اصول بنيادي اسلام و با طرح و ارزشگذاري مفاهيمي از قبيل: امامت، ولايت، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، نفي سلطه موروثي، شهادت، اطاعت از ولي امر، و ... ، و ارتباط برقرار كردن بين آن ها و مسائل جاري سياسي اجتماعي ايران، و تبيين موقعيت رژيم ستم شاهي و انطباق آن بر حكومت فاسد يزيدي، توانست ارزشها و باورهاي ديني مردم را احياء نموده و روحي تازه در كالبد خشكيده جامعه بدمد. و با بازگرداندن انديشه و عمل مردم به اصل معنويت و باورهاي ديني خويش، حركتي وسيع و عمومي را در جهت مبارزه با ظلم و نفي هر گونه سلطه بيگانه و برپايي حكومت اسلامي و احياي ارزشهاي ديني برپا نمايد.
۴) پايبندي مردم ايران به باورها و ارزشهاي ديني و اعتقاد به اطاعت از رهبري و «وليّ فقيه»، و تبلور اين امامت و رهبري در حضرت امام خميني(ره)، انسجام و همبستگي اجتماعي عميق را ايجاد و با برقراري پيوند مقدس بين امام و امت، حماسه بزرگ قرن و معجزه عظيم الهي، يعني پيروزي انقلاب اسلامي ايران، رخ داد.



نويسنده: رضا زماني
پي‏نوشت‏ها:
۲۲. عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي ص ۱۹.
۲۳. همان، ص ۱۶.
۲۴. بابك آدين و ناصر ايراني، كارتر و سقوط شاه روايت دست اول، ص ۳۷.
۲۵. ادوارد كلن، آمريكا در اسارت، ترجمه توران خاوري، ص ۲۳۲.
۲۶. اسناد لانه جاسوسي، جلد ۳، ص ۹۴.
۲۷. پرفسور حميد مولانا، روزنامه كيهان، ۸/۱۱/۷۵.
۲۸. محمد سپهري، خورشيد بي غروب، ص ۱۶۸.
۲۹. محمد مسجد جامعي، ايدئولوژي و انقلاب، ص ۸۱.
۳۰. استاد شهيد مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص۳۴.
۳۱. جلالدين فارسي، فلسفه انقلاب اسلامي، ص ۳۵.
۳۲. علي شيرواني، معارف اسلامي در آثار شهيد مطهري،ص ۱۵۵.
۳۳. همان، ص ۴۱۸.
۳۴. عباسعلي عميد زنجاني، گزيده انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص ۵۸.
۳۵. همان، ص ۵۸.
۳۶. امام خميني(ره)، كتاب البيع، جلد ۲، ص ۴۹۷.
۳۷. امام خميني(ره)، ولايت فقيه، ص ۵۵.
۳۸. استاد شهيد مرتضي مطهري، امامت و رهبري، ص ۱۶۹.
۳۹. استاد شهيد مرتضي مطهري، نهضت‏هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص ۸۵.
۴۰. مير احمد رضا حاجتي، عصر امام خميني(ره)، ص ۲۹.
۴۱. امام خميني(ره)، ولايت فقيه، ص ۴۸ و ۴۹.
۴۲. استاد شهيد مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص ۵۵.
خبرگزاري فارس

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:19 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : درسي از حماسه سوم خرداد
كلمات كليدي : سوم خرداد
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
سالروز آزادسازي خرمشهر به عنوان يك روز ملي در كشور شناخته شده است. زيرا از اين مقطع به بعد، جنگ در جبهه نيروهاي نظامي ايران از حالت دفاعي خارج شد و به صورت تهاجمي درآمد و آغازي بر پيروزيهاي پياپي بعدي گرديد. به همين دليل بود كه از فرداي آزادسازي شهر خرمشهر هيأتهاي صلح بين المللي مأموريت خود را براي متوقف كردن جنگ آغاز كردند و صدور قطعنامه هاي بازدارنده سازمان ملل آغاز شد.
آزادسازي خرمشهر با تكيه بر علم و ايمان نيروهاي داخلي، از نقاط عطف تاريخ معاصر ايران به شمار مي رود. امام خميني(ره) در اين رابطه تصريح داشتند: «خرمشهر را خدا آزاد كرد.» به هر حال ملت ايران از اين ميدان، پيروزمندانه خارج شد.
هر ملتي در طول تاريخ خود گردنه هاي متعددي پيش روي دارد. سخت ترين اين گردنه ها و در عين حال ماندگارترين آنها دفاع از استقلال، تماميت، شرف و بويژه انديشه ها و باورهاي ملتها است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و برچيده شده نظام 2500 ساله شاهنشاهي كه با خواسته استثمارگران دنياي نوين در تضاد بود، ارزشهاي جديدي فراسوي ملت كهن و بافرهنگ ايران قرارداد. ملت ايران بار ديگر با بازگشت بيش از پيش به فرهنگ اسلامي و ملي خويش به مقابله با همه تهاجمات برخاست. در اين بين حمله ارتش تا بن دندان مسلح صدام كه با حمايت دنياي استكباري غرب به وقوع پيوست، بارزترين اين تهاجمات بود. اين جنگ كه در داخل كشور به «دفاع مقدس 8 ساله» مشهور شد، برگ زريني بر پرونده افتخارات مردم اين سرزمين افزود و ايران و ايراني توانست از اين گردنه پر پيچ و خم تاريخ معاصر خود، سرافراز عبور كند.
بيش از دو دهه از آغاز اين جنگ مي گذرد. اما هنوز آن گونه كه شايسته حماسه سازيها و دلاوريهاي اين ملت است ارزشهاي مترتب بر اين دفاع مقدس در ميان نسل سوم انقلاب معرفي نشده است. در حاليكه هويت ملي و اسلامي نسل حاضر با تاريخ فداكاريها و ايثارگريهاي مردم در دوران دفاع گره خورده است و اگر بناست اين نسل به خويشتن خويش بازگشته و راه بنيانگذار جمهوري اسلامي و مدافعان اين مرز و بوم را ادامه دهد بايد طرحي نو درانداخته شود، اما چگونه؟
به عبارت ديگر بايستي به اين سئوال پاسخ داد كه اگر در دوران دفاع مقدس وظيفه آحاد مردم حضور در مناطق جنگي، پشتيباني تداركاتي و مالي از رزمندگان و مقاومت و پايداري در برابر كاستي هاي بوجود آمده از جنگ بود، وظيفه نسل امروز در دنياي كنوني چيست؟
سئوال ديگري كه در اين مقوله خودنمائي مي كند اين است كه اگر در آن دوران شاخص حركتهاي مردم بسيج بود و اين حركتها در آن دوران ويژگي هاي خاص خود را داشت آيا امروز نيز بسيج مي تواند محور حركت و مقاومت مردمي باشد يا خير؟ اگر پاسخ مثبت است ويژگي هاي بسيج در سالهاي پاياني قرن 14 هجري شمسي و سالهاي آغازين قرن 21 ميلادي چيست؟ به عبارت اخري در حال حاضر بسيجي كه به اعتقاد امام (ره) شجره طيبه است، چه كسي است؟
براساس سند چشم انداز برنامه 20 ساله توسعه همه جانبه كشور قرار است ايران به پيشرفته ترين كشور منطقه و نمونه موفق رشد و توسعه در سايه حكومت ديني برسد. آيا براي نيل به اين مهم، بازخواني پرونده جنگ تحميلي 8 ساله ضرورتي دارد يا خير؟ اگر ضروري است چگونه، از كجا، و توسط چه كسي بايستي آغاز شود؟
ما معتقديم كه در ادامه اين راه همچنان به فرهنگ ارزشمند بسيجي نيازمنديم با اين تفاوت كه اگر در آن زمان، از فرهنگ بسيج، توقع تشكيل يك نيروي توانمند و قابل اتكاء در بعد نظامي را داشتيم امروز از اين فرهنگ انتظار بسيج مردم در عرصه هاي علم، نرم افزاري و فن آوري داريم. فراموش نكنيم آن روز نيز قدرتهاي بزرگ با حمايتي كه از دشمنان ما به عمل آورده بودند، پيروزي ما در جبهه ها را غير ممكن مي دانستند ولي ما پيروز شديم و توانستيم استقلال، حاكميت ملي و تماميت ارضي خود را از گزند تعرض بيگانگان حفظ كنيم. امروز نيز همان قدرتها، پيروزي ما را در صحنه هاي علمي و فن آوري ناممكن مي دانند و براي اثبات باور خود به هرگونه تهديد، كارشكني، سنگ اندازي و بحران سازي متوسل مي شوند ولي ما كه «فرهنگ بسيج» را تجربه كرده ايم معتقديم اين گونه تلاش ها در مسير حركت ما بازدارنده نخواهد بود و با همان اراده كه در جبهه نظامي پيروز شديم در جبهه علمي و فرهنگي و فن آوري نيز به مدد دانش و ايمان نيروهاي داخلي بويژه نسل جوان به پيروزي خواهيم رسيد.

برگرفته از موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:53 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : خرمشهر در قرن گذشته
نويسنده : دانش معتمدي
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر

مقدمه:

خلقت پديده‌اي شگفت است و مستمر. چندان كه در هر برگ درختي عارف وارسته، دفتري گشوده مي‌بيند در بيان معرفت كردگار عالم.

تاريخ معمولا شرح كشاف جنگ‌ها، داستان ظهور و سقوط سلاطين و رفت و آمد جباران و کشورگشایان است؛ و انسان‌ها در هزارويك شب خونين طلوع و غروب سلسله‌هاي پادشاهي، تنها در نقش مسافران مفلس و زایران حیران كاروانسراهاي دورافتاده ظاهر شده‌اند.

در این رهگذار چه بسیار شهرها که بنا شدند و ويران گشتند تا پادشاهان سفاك و سرداران خونريز، آینده و تاريخ را با خون شهيدان و قهرمانان ملت‌ها به نفع و به نام خود مصادره كنند.

همان تاريخ گواهي مي‌دهد كه قطعه‌هايي از اين سياره محنت‌زده از كائنات نازل شده‌است. بوي خاك اين بخش از زمين معطر از شاخسار طوبی است، با ساكناني كه زندگانشان دوشادوش مرگ و پيشاپيش مرگ مي‌زيند و جاپاي آنان ژرفتر از حماسه در عبور فاجعه‌ است؛ كوچه‌هايشان زنده‌تر از جنگل و رديف گورهاي رفتگان استوارتر از کوه‌ها است؛ چندان که باور میکنی مردگانش عاشق‌ترين زندگان عالمند.

هر ملتي سهمی از این قطعات آسماني دارد؛ اما ايرانيان سرزميني گلگلون با سقفهاي لاجوردي نصيب دارند، با صفهاي بي‌پايان سروهاي صبوري كه در برابر خدا سرخم كرده‌اند. رو به سوي خورشيد كه نگاه كني آسماني مي‌بيني پيشاني سجود بر خاك نهاده تا بر مجاهدان و صابرين نماز بگذارد؛ و بر فراز افق هزاران ستاره مي‌بيني هر يك درخشان‌تر از ماه نخشب و زيباتر از مهتاب.

خرمشهر اما نه از آسمان فروافتاده و نه از قعر جهنم برخاسته است. شهري است با خانه‌هايي مثل همه‌ي خانه‌ها، با همان درها و ديوارها. تنها خرمشهري است كه به كيمياي غيرت از زنگار بي‌سرپناهي و فلاكت در هجوم حراميان، فضيلتي ماندگار به چربدستي تمام پديد آورده است؛ و اين كمترين تفاوت ميان خرمشهر است و آرمان‌شهرهاي ناديدني.

تا در اين عالم راستان باشند، داستان خرمشهر فراموش ناشدني است.

پيشينه تاريخي:

در گردش ايام و در آمد‌‌ و‌‌ رفت قرون و اعصار، خرمشهر هر از چندي نامي داشته است. سلسله عيلامي در محلي كه امروز دو رودخانه كارون و شط‌العرب بهم مي‌رسند و در هياتي يگانه به نام اروندرود مهيب و پرصلابت، عريض و خروشان رو به سوي درياي پارس از هم پيشي مي‌گيرند، پادگان شهري ساخته بودند به نام ناژينو، كه قلعه‌اي مستحكم در شمال‌غربي خليج فارس و پاسدار سرزمينهاي خوزستان و بين‌النهرين بود.

پس از آنان هخامنشيان در همين محل شهر ديگري به نام آگنيس ساختند. اين شهر تا پيش از اسلام بارما ناميده مي‌شد. به گفته ابوزيد بلخي در زمان خلافت جناب عمرابن‌خطاب خليفه دوم نام آن به بيان تغيير يافته است. اما مدارك تاريخي ديگر دلالت بر آن دارد كه تا سده چهارم هجري هنوز آثاري از شهر بارما برجاي بود تا اينكه پس از تخريب كامل اين آثار در نزديكي ويرانه‌هاي شهر قديمي و در محلي كه امروز عضدي ناميده مي‌شود و بر كناره‌ي رودخانه بهمن‌شير در شمال‌شرقي جزيره آبادان واقع است شهر تازه‌اي به نام بيان، بنا شده است.

شايد واژه بيان معرب پيان باشد كه در زبان خوزي پيا به معني مرد است و پيان يعني جوان‌مردان. به‌هرصورت اين بخش از خرمشهر امروزه هم با نام محرزي شناخته مي‌شود و از حومه و توابع آن است. گفته شده كه بيان برگرفته از نام رودخانه‌اي است كه اهالی بومی منطقه به آن نهر بيان مي‌گفته‌اند. بعدها اين نام نيز به محمره تغيير يافته است.

محمره به معني سرخ رنگ است و وجه تسميه آن رنگ آب رودخانه كارون است كه در فصول بارندگي رسوبات رُسي فراواني را با خود به دلتاي جزيره آبادان مي‌آورد؛ يعني جايي كه از سمت شمال اروندرود كه از تلاقي دجله و فرات به وجود آمده سر مي‌رسد و به‌كارون مي‌پيوندند تا به صورت اروند‌رود به وصال خليج فارس بشتابند.

محمره از ادغام دو كلمه ماء (آب) و حمره (سرخ رنگ) و در مجموع به معني آب سرخ به وجود آمده است. در برخی از منابع چنين آمده که پس از دستگیری بابک خرم‌دین، رهبر جنبش سرخ‌جامگان كه در حدود 12 قرن پیش اتفاق افتاده، بازماندگان اين فرقه را به سرزمین‌های دورافتاده و خشك و تفتيده جنوب ایران تبعید کردند تا هم از سرزمین اصلی خود دور باشند و هم به پایتخت خلافت نزدیک‌تر باشند و سركوب آنان اگر ديگر بار قيام كنند آسان‌تر شود؛ با این تفاسیر بعضي از مورخان ادعا كرده‌اند كه واژه محمره نامي است كه بوميان منطقه بر محل استقرار این گروه تبعيدي و فرقه‌ي آنان گذارده بودند، زيرا در همه فصول جامه‌ي قرمز بر تن داشته‌اند. به دليل مهجوريت اين داستان در قابل استناد بودن آن ترديد جدي وجود دارد.

محمره تا سال‌هاي دراز بر اين منطقه اطلاق مي‌شد تا آن كه در 1314 خورشيدي فرهنگستان ايران براي آن نام تازه‌اي پيشنهاد كرد؛ در 1316 به دستور رضاخان نام محمره به خرمشهر تغيير يافت.

نام جديدي (خرمشهر) كه براي محمره انتخاب شده‌بود از دو جزء خرم+شهر تشكيل مي‌شود كه ناظر بر وفور آبادي و سرسبزي آن بوده‌است. علت اين خرمي را بايد در وجود نخلستان‌هاي وسيع اطراف شهر جستجو كرد. تا پيش از حمله ارتش عراق و اشغال‌ آن وسعت اين نخلستان‌ها چندان بود كه چهره شهر در همه فصول سبز و خرم مي‌نمود و محصولات مختلف کشاورزی از هرنوع در این ناحیه کشت می‌شد؛ همين موضوع تغيير نام آن را از محمره به خرمشهر منطقی و بجا مي‌نماید از سوي ديگر اصلاح اسامي غيرفارسي شهرهاي ايران به نام‌هاي مناسب‌تر و ایرانی يكي از سياست‌هاي دولت بوده ‌است.

محرزي پس از شهر بيان ساليان دراز بندرگاه كشتي‌هاي بازرگاني و پايگاه مهم دادوستد و مبادله كالا در اين بخش از خاورمیانه و خليج فارس بود. خرمشهر از ديد تاريخ‌نگاران بازمانده شهر بيان و محرزه يا محرزي و آخرين شهري است كه در تلاقي رود كارون و اروندرود بنا شده است. تا اوايل سده 13 هجري محمره تنها شهر كوچكي بود. تا اينكه به دليل امنيت و آسودگي نسبی كه توسط شيخ‌هاي خاندان بني‌كعب در اين منطقه به وجود آمد، محمره به سرعت رو به آباداني نهاد و بتدریج به يك بندر مهم تجاري در تمامي اين منطقه مبدل شد.

در سال 1235 هجري براي تضمين هرچه بيشتر امنيت جان و مال بازرگانان حصاري به دور محمره كشيده شد؛ به اين ترتيب تا پيش از 1254 هجري كه عثماني‌ها به آن هجوم آوردند، محمره به عنوان يك بندر آزاد اهميت سياسي و اقتصادي فراوان داشت؛ چندان كه وجود آن براي حفظ توان و رونق اقتصادي مناطق شمال‌غربي خليج فارس حتی تا ماوراي شهرهای بصره و بغداد حياتي بود. در گذر ایام روزگار آباداني شهرهاي ناژينو، اگنيس، بيان و محرزي و محمره يكي پس از ديگري به سر رسيد و چنان كه گفته شد اين شهربندری خرمشهر نام گرفت و عروس شهرهاي خوزستان و جنوب ایران شد؛ تا آن‌كه هجوم و اشغال دشمن يك‌بار ديگر آن را ويرانه كرد.

جغرافياي طبيعي:

خرمشهر در 120 كيلومتري جنوب‌غربي شهرستان اهواز و در 14 كيلومتري شمال‌شرقي آبادان قرار دارد. بهمن‌اردشير يکی از ده شهری است که اردشيربابكان پادشاه ايران در سرزمين‌هاي خوزستان و بين‌النهرين بناكرده است؛ و بهمن‌شير نام رودي است كه امروز از میان شهرهاي خرمشهر و آبادان مي‌گذرد.

براساس تحقيقات پروفسور ديولا فوآد مورگان عمر تمدن و فعاليت‌هاي اقتصادي در‌ خوزستان به عصر عيلامي باز مي‌گردد. در دوره ساساني شهري به نام بندگبان و يا جبان مابين شهرهاي خرمشهر و آبادان كنوني وجود داشته است.

از تلاقي رودخانه‌هاي دجله و فرات كه بر كناره شهر القرنه در فاصله 110 كيلومتري شمال غربي بندر آبادان در داخل خاك عراق به هم مي‌رسند رودخانه‌اي به وجود مي‌آيد كه شط‌العرب نام دارد. اين رود بزرگ به سوي جنوب شرقي عراق جريان مي‌يابد و از كنار شهر‌‌ بندري بصره عبور مي‌كند و سپس به ايران متمايل و از كنار شهرستان‌هاي خرمشهر و آبادان می‌گذرد و پس از طي 15 كيلومتر به سمت جنوب رفته با شاخه شرقي رودخانه كارون مخلوط مي‌شود و به خليج فارس مي‌پیوندد.

 ره‌آورد اين سه رودخانه آبرفت‌هاي حاصلخيزي است كه در اين ناحيه به تدريج رسوب مي‌كند و در طول ده‌ها هزار سال جزاير متعددي را به وجود آورده‌اند؛ بزرگ‌ترين و مهم‌ترين آنها جزيره آبادان و ديگري جزيره مينو نام دارد که در حقیقت دلتاهای رودخانه اروندرود هستند. در ميان آنها جزيره مینو به راستي اشارتي است به بهشت مينو!

از قرن‌ها پیش از این با استفاده از جزر و مد قانونمند آب خلیج‌فارس که موجب بالاآمدن آب اروندرود هم می‌شود، کشاورزان محلی بخشي از آب رودخانه‌هاي اروند و بهمن‌شير را به داخل شبکه پیچیده و دقیقی هدایت می‌کنند که تا دورترین جویبارهای میان نخلستان‌های منطقه را با آب شیرین و سرشار از خاک حاصلخیر سیراب می‌کند. بعضی از این نهرها چنان عریض و عمیق هستند که به قایق‌های روستاييان كه حامل مواد و مصالح ساختمانی و محصولات کشاورزی و کالاهای مورد نیاز مردم است اجازه آمد و شد می‌دهند. این نهرها نقش جاده‌های مواصلاتي را برعهده دارند و اغلب تا نزدیکی روستاهای پراكنده در ميان نخلستان‌ها و تا مجاورت انبارهاي محصولات كشاورزي و کارگاه‌های اهالی امتداد یافته‌اند.

شهرستان خرمشهر در موقعیت جغرافیایی 48 درجه و 18 دقيقه شرقي و 30 درجه و 43 دقيقه شمالي با وسعتي در حدود 4552 كيلومترمربع در انتهاي ضلع جنوب غربی استان خوزستان واقع شده است. خرمشهر را يك دشت وسیع شوره‌زار در محاصره گرفته است. ارتفاعات و بلندی‌های مهمي ندارد مگر كوه ميشان که با ارتفاع 250 متر در جنوب شرقي آن ديده مي‌شود. ارتفاع دشت خرمشهر از سطح دريا حدود 3 متر و آب و هواي آن به علت نزديكي به شبه قاره عربستان و فلات جنوبي سرزمين عراق تحت تاثير بادهاي گرم و خشكي است كه اغلب از آن‌سو مي‌وزند. رطوبت نسبي هوا دراين ناحيه به دليل مجاورت با اروندرود و جريان‌هاي همرفت هوا میان خليج‌فارس و سرزمین خوزستان در تمام فصول سال بالا است.

همواري دشت‌هاي شمال خرمشهر که تا داخل خاک عراق و فلات پست شمال بصره امتداد دارد چنان است كه در فصول بارندگي تالاب‌هاي وسيعي اين شهر را براي چندين ماه در بر می‌گيرند. اين موضوع باعث حل‌شدن نمك موجود در لايه‌هاي زيرين خاك و انتقال آن به سطوح بالايي مي‌شود. از حدود چهل سال پيش طرح‌هاي متعددي براي نمك‌زدايي خاک اين منطقه و كشت گندم و نيشكر در آن، مورد توجه بوده است. پس از توقف جنگ عراق با ايران بعضي از اين طرح‌ها بطور آزمايشي به اجرا درآمده است.

يكي از بزرگ‌ترين طرح‌هاي مطالعاتي نيم‌قرن گذشته در اين منطقه، كشت ده‌ها هزار اصله درخت اوكاليپتوس در دشت‌هاي شمال خرمشهر با هدف تغيير ساختار پوشش گياهي منطقه و حاصلخيزي خاك است. هم‌زمان با آن يك طرح نمك‌زدايي به طور آزمايشي و به منظور انجام مطالعات كاربردي درباره اين تکنولوژی و امكان بكارگيري آن در مناطق وسیع‌تر به اجراء درآمده كه متاسفانه تاكنون نتيجه موثر و مفيدي از آن حاصل نشده ‌است.

جغرافياي سياسي و اجتماعي:

جمعيت خرمشهر در حدود 346 هزار نفر برآورد شده است. این شهرستان از شمال به شهرستان اهواز مركز استان خوزستان و از شرق به شادگان، از جنوب به آبادان و از غرب به مرزهاي كشور عراق محدود است.

از سمت بندر خرمشهر به جانب شهرهاي اهواز و آبادان جاده‌هاي آسفالت درجه يك احداث شده است. فاصله هوايي خرمشهر تا تهران 660 كيلومتر و فرودگاه بين‌المللي آبادان درست در ميانه‌ي بزرگراه ارتباطي خرمشهر به‌ آبادان قرار دارد.

راه‌آهن سراسري ايران در محور خرمشهر – تهران پس از طي يك مسير 1070 كيلومتري و عبور از مناطق صعب‌العبور در شمال استان خوزستان و كوهستان‌هاي لرستان به پايتخت کشور مي‌رسد. اين مسير تا شهرستان بندر گز در مرزهاي شمالی و ماكو در شمال‌غربي كشور امتداد دارد. طی 15 سال گذشته راه آهن سراسري ايران تا منطقه آزاد تجاري سرخس در منتهي‌اليه شمال‌شرقي استان خراسان توسعه يافته است.

تاسيسات فني و ابنيه اداري بندر خرمشهر در آخرین نقطه از مرزهاي غربی خوزستان و بركناره اروندرود در محلي بنا شده که مرز آبي فیلیه خاك ایران را از عراق جدا می‌كند.

حدود مرزها و سرحدات كشورهاي ايران و عراق در دوره قاجاریه تعیین شده اما در سال 1354 خورشيدي برابر با 1975 ميلادي پس از يك دوره طولاني از كشمكش‌هاي سياسي و تهديدات نظامي، سرانجام با توافق دو طرف و براساس قراردادي كه در الجزيره ميان محمدرضا پهلوي و صدام‌حسين به امضاء رسيد تغييراتي در حدود مرزهاي جنوبي و غربي ایران در مرزهاي عراق صورت گرفت. نتيجه‌ي همه اين تغيير و تحولات تحكيم مواضع استراتژيك ايران در مرزهاي عراق بوده است. تغييراتي كه زمينه‌ساز بروز بحران و آغاز جنگي شد كه 5 سال بعد دو كشور را علي‌رغم همه پيوندهاي تاريخي و مناسبات مسالمت‌آميز ميان مردم منطقه رو‌ در ‌روي يكديگر قرار داد و شرايطي را فراهم كرد تا در كمتر از 15 سال بعد از انعقاد قرارداد الجزاير عراق به خرمشهر حمله كرد و خاك آن را اشغال نمود.

تنوع قومي و نژادي و مذهبي در منطقه شمال‌غربي خليج‌فارس مانع از حصول يك توافق ملي در چارچوب يك حكومت مركزي است. يكي از عجيب‌ترين نكات در مورد جامعه شهروندي منطقه خرمشهر همزيستي و تعامل صلح جويانه‌اي است كه به صورت عرفي و غريزي ميان مردم شكل يافته است. ثبات و سعادت حاصل از اين همزيستي موجب آباداني و رونق منطقه بوده است.

اوضاع اقتصادي:

تا پيش از جنگ تحميلي، بندر خرمشهر به دليل موقعيت جغرافيايي و نقش مهم اقتصادي و بازرگاني و اتصال آن به مهم‌ترين مسيرهاي تجاري و دريايي جهان، از رونق اقتصادي و توسعه اجتماعي فراواني برخوردار بود.

وجود تجارت‌خانه‌هاي بزرگ و نمايندگي‌هاي شركت‌هاي بزرگ كشتيراني و توليدكنندگان كالاهاي صنعتي در خرمشهر آن را به صورت يك بندر استراتژيك بين‌المللي در منطقه شمال غربي خليج فارس درآورده بود.

در 1318 خورشيدي اولین اسکله تجاری بندر خرمشهر برای پهلوگرفتن یک فروند کشتی اقیانوس‌پیما مورد بهره‌برداری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم بنادر ماهشهر و خرمشهر از طرف نيروهاي نظامي بريتانيا و آمريكا اشغال شد و تاسيسات و امكانات آن به منظور حمل اقلام حياتي به پشت جبهه‌هاي نبرد و تقويت اتحادشوروي مورد استفاده قرار گرفت.

اين بنادر و به ويژه بندر خرمشهر در پیروزی متفقین نقش بزرگی برعهده داشتند زيرا علاوه بر تاسيسات موجود در آن تعداد شش اسکله تازه نيز توسط متفقين در بندر خرمشهر ساخته شد. هر يك از اين اسكله‌هاي بتنی 360 متر طول و 8/32 متر عرض داشتند؛ به اين ترتيب ظرفيت تخليه و بارگيري بندر خرمشهر افزايش يافت.

پس از پايان جنگ جهانی و خروج نيروهاي بيگانه، طرح احداث ساختمان اسکله و تاسيسات جديد بندر خرمشهر در سال 1334 خورشيدي آغاز و در 1337 مورد تجدید نظر قرار گرفت. در 1340 پس از افزايش اعتبار طرح توسعه بندر طول اسکله‌ها از 1000 متر به 1350 متر و تعداد اسكله‌های پهلوگیری به 19 دستگاه افزایش یافت. تا آغاز جنگ تحميلي در 31 شريورماه 1359 و تا پس از آزادسازي خرمشهر و خاتمه جنگ، ظرفيت و توان بندر خرمشهر به طور اسمي به همين ميزان باقي ماند. در حالی‌که تقریباً همه آن تاسیسات و تجهیزات و ماشین‌آلات از بین‌رفته و یا به شدت آسیب دیده و غيرقابل استفاده بودند.

در 23 آبان 1371 به دنبال اتمام طرح بازسازي، راه‌اندازی و آغاز به کار اسکله شماره 4 بندر خرمشهر، پس از 12 سال اولين شناورهای باری با ظرفیت بيش از 85 تن طی مراسم پرشوری به مقصد شيخ‌نشين کویت بارگیری شدند و به اين ترتيب حیاتی تازه در رگهای بندر خرمشهر دمیده شد. در اول دیماه 1371 اولین کشتی تجاری با محموله‌اي به وزن 160 تن از امارات متحده‌عربی وارد آبهای بندر خرمشهر شد و در اسکله پهلو گرفت. در حال حاضر بندر خرمشهر دارای یک اسکله بزرگ عمومی به طول 1360 متر و به عرض 5/32 متر است که مي‌تواند در آن واحد توسط 9 فروند كشتی اقیانوس‌پیما با آبخور متوسط مورد استفاده قرار گيرد. در حال حاضر ظرفیت تخلیه و بارگیری مجموع اسكله‌هاي بندرخرمشهر 4 تا 6 هزار تن در روز است.

كشاورزي و دامداري:

تا پیش از احداث تاسیسات اسکله و بندر در خرمشهر شغل اصلي ساكنان اين منطقه کشاورزی و دامپروری بود. توليد محصولات كشاورزي و از همه مهم‌تر صيفي‌جات، خرما و مركبات و صنايع كشاورزي مانند باغباني و پرورش گل و گياه و صنايع دستي روستايي از قبيل حصيربافي منبع عمده تامین معاش مردم خرمشهر بوده است. از یاد نباید برد که همواره عده‌ای از تجار محلی در کار صدور محصولات کشاورزی و دامی این ناحیه فعاليت داشته‌اند. علاوه بر این بندر خرمشهر از دیرباز به عنوان یکی از کانون‌های اصلی مبادلات تجاري و اقتصادی استان خوزستان و مناطق جنوب‌غربی ایران با شیخ‌نشین‌های مجاور مورد توجه بوده‌است.

دامداري و به‌ویژه پرورش بز و گاومیش در استان خوزستان و مخصوصا بنادر خرمشهر و آبادان و جزيره مينو و روستاهای آن رواج بسيار داشته است؛ انواع محصولات حيواني از قبيل لبنيات، پوست و پشم در اين مناطق تولید و بخش‌هايی از آن صادر می‌شده است.

جریان زندگی برای صدها سال بر همین روال بود تا آن که ذخایر عظیم نفت در استان خوزستان کشف شد و اولين چاه در مسجدسليمان به نفت رسيد. پس از آن استخراج نفت خام از منابع و ذخاير استان خوزستان به سرعت توسط شرکت‌های نفتي انگلیس آغاز شد و آنان كوشيدند هرچه بيشتر از نیروی کار ارزان و کم‌توقع محلي استفاده برند. در جهت بهره‌برداري هرچه بيشتر از نفت ايران، شركت نفت ايران و انگليس اقدام به احداث یک پالايشگاه مجهز و بزرگ نفت در بندر آبادان نمود. اين پالايشگاه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامي يكي از چهار پالايشگاه اصلي و مهم نفت جهان بود. شركت نفت ايران و انگليس پس از ملي شدن معادن و صنايع نفت ايران به شركت نفت بريتانيا (British Petroleum) تغيير نام داد

تا فرارسيدن رونق اقتصادي، مردم خرمشهر و آبادان تنها با توليد صنايع دستي، كشت و پرورش درخت‌هاي خرما، فروش و صدور محصول نخلستان‌ها و ماهي‌گيري امرار معاش مي‌كردند. توفيق ساكنان اين منطقه تا بدانجا بود كه حتي در اوج شكوفايي صنايع نفت و پتروشيمي و حمل و نقل دريايي در اين منطقه و تا زمان تهاجم ارتش عراق و نابودي وحشيانه نخلستان‌هاي جلگه خوزستان و مخصوصاً دلتاي رودخانه‌هاي كارون و اروند، نخلستان‌هاي خرمشهر و شهرستان‌ها و روستاهاي مجاور آن رقيب مهم نخلستان‌های كشور عراق در زمینه توليد و صدور خرماي درجه يك به سراسر جهان بود.

پس از آزادسازي خرمشهر و بازسازي مناطق روستايي و كشاورزي آن بار ديگر به همت دولت و مردم قهرمان منطقه توليد خرما و مركبات از سر گرفته شده است. چندان كه امروزه كمربندي از درختان نخل به عرض بيش از 400 متر شهرستان خرمشهر را دربرگرفته و به هر تازه واردي لبخندي به رسم خرمي و نشاط هديه مي‌دهد.

بخش بازرگاني و خدمات گمركي:

تا پيش از جنگ تحميلي، خرمشهر به دليل موقعيت جغرافيايي و بازرگاني و ارتباط با درياي آزاد منبع كسب درآمد مهمي به شمار مي‌رفت. رونق اقتصادي منطقه و رويكرد فزاينده دولت‌هاي وقت به توسعه امكانات توليدي كشاورزي و خدمات بازرگاني در خرمشهر ثروت بزرگي را در آن جاي داده بود. وجود تجارتخانه‌هاي بزرگ و نمايندگي شركت‌هاي بزرگ كشتيراني به خرمشهر چهره يك بندر بين‌المللي را بخشيده بود.

با افزايش تقاضا براي ورود كالاهاي مختلف مصرفي و صنعتي و تلاش براي صدور هرچه بيشتر محصولات كشاورزي خوزستان از طريق خرمشهر به ديگر كشورها و خاصه شيخ‌نشين‌هاي خليج‌فارس و شمال‌شرقی آفريقا حمل و نقل دريايي در بنادر خرمشهر و آبادان توسعه سريع يافته بود و ساخت اسكله‌ها و باراندازهاي بزرگ در دستور كار دولت‌هاي قبل از انقلاب قرار داشت.

ايجاد تاسيسات نفت و پتروشيمي در مناطق مختلف استان خوزستان و خصوصاً در بندر آبادان كه مولود توامان خرمشهر به شمار مي‌آيد موجب ترقي و رونق‌‌ اقتصادي هرچه بيشتر خرمشهر شده بود.

جنگ تحميلي در طول 8 سال ويرانگري دشمنان ايران، چهره زيباي بندر خرمشهر را به كلي دگرگون نمود و آن را كه زماني عروس شهرهاي خوزستان ناميده مي‌شد به چهره غمگين اما پرصلابت سنگر عظيمي تبديل كرد كه مظهر غيرت و شرف يك ملت به شمار مي‌رود.

پس از توقف جنگ و آغاز جريان بازگشت مردم به خانه و كاشانه‌هاي ويرانشان مراحل اوليه بازسازي كه از فرداي آزادسازي خرمشهر و زير باران گلوله و بمب‌هاي ارتش عراق آغاز شده بود سرعت بيشتري گرفت. به منظور ايجاد و توسعه امكانات اشتغال و ترويج فعاليت‌هاي اقتصادي در منطقه توجه دولت جمهوري اسلامي به موضوع ايجاد يك منطقه آزاد تجاري در اين ناحيه معطوف شد و در همين جهت سازمان منطقه آزاد تجاري- صنعتي اروند كه شهرستان‌هاي آبادان و خرمشهر و توابع آنها را دربر مي‌گيرد بنياد گذارده شد. اين سازمان پس از طي مراحل قانوني لازم و تصويب مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 4/5/83 فعاليت خود را رسماً آغاز نمود.

منطقه آزاد اروند در شمال‌غربی خلیج فارس به وسعت بیش از 165 کیلومترمربع و در محل تلاقی اروندرود و کارون احداث شده و دارای مرز مشترک با کشورهای عراق و کویت است. این منطقه از دیرباز به دلیل وجود آب شیرین رودهای کارون و اروند و امکانات وسيع حمل و نقل جاده‌ای و ريلی و دریایی از مناطق مهم اقتصادي و تجاري در اين بخش از كشورمان به شمار رفته است.

همين مزيت‌ها در سال 1912 ميلادي موجب انتخاب جزيره آبادان به عنوان محل احداث اولین و بزرگ‌ترین پالایشگاه نفت خاورمیانه و بزرگترین بندر تجاری ايران در خرمشهر گرديد. براي تسهيل دسترسي و ارتباط مناطق ديگر كشورمان به اين بندر و پالايشگاه از همان ابتدا طرح احداث خط راه آهن سراسري از خرمشهر به تهران و از تهران به بندر گز مطرح بود. مهدي قلی هدايت (مخبرالسلطنه) در صفحه 370 کتاب خاطرات و مخاطرات خود درباره طرح احداث خط آهن محمره (خرمشهر) به جز (بندرگز) و مخالفت دکتر مصدق مي‌نویسد: " اول اسفند ١٣٠٥ من پيشنهاد راه آهن را به مجلس بردم. مِن‌الغرائب، مصدق‌السلطنه مخالف شد که در عوض قندسازی بايد داير کرد. راه آهن منافع مادی مستقيم ندارد. گفتم از راه‌آهن منافع مادی مستقيم منظور نيست. منافع غيرمستقيم راه آهن بسيار است. نظميه يا نظام هم منافع مادی ندارد، ضروری مصالح مملکت‌اند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیء نفی ما عـدا نمي‌کند."

لایحه احداث خط آهن خرمشهر به بندرگز برای اولین بار توسط دکتر مصدق در ٢٠ بهمن ١٣٠٤ و درست دو روز پیش از پايان پنجمین دوره مجلس شورای ملی مورد مخالفت قرار گرفت و سپس در دوره ششم در ٢ اسفند ١٣٠٥ و همچنین در ٢٩ فروردين ١٣٠٦ و نیز در ٩ ارديبهشت ١٣٠٦و ٢٨ فروردين ١٣٠٧ طی سلسله بحث‌های تند و داغی در مجلس مورد بررسی قرار گرفت.

در این باره نظرات متناقضی مطرح بود. کسانی مانند دکتر مصدق اعتقاد داشتند که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی در شرایطی که کشور ایران باید برای تهیه قند ملت ارز به خارج بفرستد توجیه اقتصادی و فنی ندارد. در مقابل کسانی مانند مهدی‌قلی هدایت اجرای این طرح را یک اقدام اساسی در جهت احداث صنایع زیربنایی و سرمایه‌گذاری ملی مي‌دانستند. به هرحال این لایحه در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و خرمشهر به عنوان یکی از مبادی خط آهن سراسری انتخاب شد.

تا سال‌ها راه‌آهن سراسری ایران همچنان که دکتر محمد مصدق پیش بینی کرده بود تنها به عنوان یک خط حمل و نقل داخلی برجای ماند و به علت محدودیت روابط ایران و اتحاد شوروی هرگز به طور عمده و مقرون به صرفه از این خط استفاده نشد. اما وجود زمین‌های حاصلخیز کشاورزی و صید آبزیان و خصايص فرهنگي مطلوب مردم منطقه كه معاشرت و تجارت با آنها را تشويق مي‌كند از ويژگي‌هاي بارز و امتيازات اجتماعي این منطقه است. رواج زبان عربي و حضور صدها هزار مهاجر ايراني ساكن مناطق همسايه كه عموماً از خوزستان به آن شيخ‌نشين‌ها كوچيده‌اند بر استحكام روابط اقتصادي و مناسبات قومي بوميان با ساير اقوام منطقه افزوده است.

ميراث فرهنگي و جاذبه‌هاي گردشگري:

در طول قرون گذشته به دلیل دورافتادگي اقلیمی و فقدان حاكميت مقتدر ملي در اين بخش از مملکت زمینه زوال و امحاء آثار تاريخي و نابودی ميراث فرهنگی فراهم شده بود. علاوه بر این خسارات عظيم جنگ تحميلي و سبعيت و ددمنشي دشمن متجاوز در طول سال‌هاي دفاع مقدس تقريباً همه آنچه را كه از میراث گذشتگان باقي مانده بود به نابودي کشاند.

امروز فقط بخش كوچكي از گنجینه ميراث فرهنگي منطقه به صورت آثار باقی مانده از «بندر سرق»‌ كه از مراكز اصلي صادرات شيشه و مصنوعات سفالي و دستي بوده و نيز شهرك ولي عصر، ساختمان هلال احمر، مسجد ولي‌عصر و مسجد جامع خرمشهر كه نماد مقاومت ملت ايران است به عنوان میراث فرهنگی مردم خرمشهر برجاست. علاوه بر این «كاخ فيليه» كه در حال حاضر قديمي‌ترين بناي تاريخي این بخش از کشور ماست در شمال خرمشهر قرار دارد.

خرمشهر در قرون گذشته:

پس از قتل نادرشاه افشار و مرگ كريمخان زند (1193 قمری/1779 میلادی) هرج و مرج و آشفتگي بر منطقه خليج فارس و آب‌هاي ساحلي درياي عمان مستولی شد؛ و با ورود سرجان مالكوم (Sir John Malcolm) نفوذ انگلستان افزایش یافت. با اينكه طی دوران کوتاه صدرات ميرزا تقي خان مختصر نظم و انتظامی در امور کشور به وجود آمده بود اما با دخالت‌های بریتانیا که صدراعظم مقتدر و وطن‌پرست ایرانی را مانع تحقق اهداف خود مي‌یافت بار دیگر امنيت مرزهاي جنوبي دچار اختلال شد در این میان کسانی مانند حسينعلي ميرزاي فرمانفرما، والی نابخرد فارس، ظاهراً به منظور تامین امنیت آب‌های جنوبی کشور طی قراردادی که با كاپيتان بروس (Bruce) به امضاء رساند وظیفه تامین و حفظ امنيت خليج فارس را برعهده دولت انگلستان نهاد .

انعقاد این قرارداد مستمسکی شد تا انگلستان در سال 1234 قمری/ 1819 میلادی ناوگاني متشکل از 6 رزمناو و 3000 نفر نيروي نظامي را تحت فرماندهي سرويليام گرانت‌كاير
(
Sir William Grantkair) به منطقه اعزام نماید و حاكميت کامل خود بر آب‌ها و سواحل خليج فارس تا سال‌های طولانی مسجل کند. به این ترتیب جزاير متعدد خليج فارس و مخصوصاً بحرين تحت سیطره نيروهاي نظامي انگلستان قرار گرفت و آن کشور نيز با اعزام سیلی از مهاجرین عرب موسوم به " برالعرب " و نیز جلوگيري از اقامت ايرانيان در این مناطق موجبات سلب حاكميت ملي کشور ايران بر این جزایر را فراهم کرد.

دولت بریتانیا توسط فليكس جونز (‌Felix Jones) طی قراردادهاي استعماري که با شيخ جديدالورود آل خليفه (شيخ محمدبن‌خليفه) در سال‌هاي 1310 – 1297 قمری (1892 – 1880 میلادی) منعقد کرده بود از شيخ بحرين تعهد گرفت كه دولت ایران را مداوماً در تنگنا قرار دهد.

خوزستان از قرون پيش تاكنون به دليل اهميت فوق‌العاده‌ي استراتژيك و به عنوان دروازه ورود به سرزمين‌هاي شمال‌غربي خليج‌فارس و تا سرحد مرزهاي كردستان در بالاي فهرست مناطق مورد توجه قدرت‌هاي جهاني قرار داشته و بارها توسط آنان و يا نيروهاي دست‌نشانده آنها مورد تاخت‌و‌تاز و اشغال قرار گرفته است.

بزرگ‌ترین لشکرکشی‌ها توسط امپراطوري عثماني در 1857 ميلادي و امپراطوري بريتانيا در 1883 ميلادي انجام شده است. در سی سال اخیر دولت‌های مختلف حاكم در عراق به تحریک انگلیس و اعراب درصدد دست‌اندازی به این منطقه مهم و استراتژیک بوده‌اند. آخرالامر به اشاره آمريكا و اروپا و با حمایت کامل لجستیکی و تسلیحاتی اتحاد شوروی (سابق) صدام حسین رئیس‌رژیم بعث عراق در 31 شهریور ماه 1359 شمسي خرمشهر را به همان دلایل و بهانه‌هایی که از سوی حکومت متجاوز طرح شده، مورد هجوم وسیع هوایی و زمینی قرار داد.

این تهاجم بزرگ که از همه حملات نظامی نیم قرن گذشته در منطقه خاورمیانه بزرگ‌تر بوده است در برابر مقاومت مردمی مدافعان غیور و شجاع ایرانی متوقف شد و اشغال موقت خاک آن حدود يك‌سال و اندي طول کشید. اما صدام هم مانند بقيه متجاوزان اشغال‌گر بالاخره در برابر پایداری ملت ايران به زانو درآمد و در برابر حملات بی امان آنان ناچار از عقب‌نشيني و پذيرش شكست شد. سرنوشت قادسیه صدام به همان جایی رسید که فتوحات اسکندر رسیده بود!

مهم‌ترین جنگ‌های قرن گذشته برسر خوزستان و خرمشهر به لشكركشي محمدشاه قاجار به هرات در 23 رجب 1254 هجري مربوط می‌شود. عليرضاپاشا سردار عثماني از غفلت شاه قاجار سوءاستفاده کرد و با سپاه بزرگي به خرمشهر حمله كرد. در اين تركتازي و تاخت‌و‌تاز خرمشهر به شدت آسيب ديد. عثمانيان مردم را قتل‌عام و خانه‌ها را ويران كردند و به آتش كشيدند. بنابر اظهارات ابراهيم دهگان، اين تهاجم ويران‌گر و نابهنگام ناشي از سياست خارجي دول اروپايي و خصوصا بريتانيا بوده است.

حاج جابرخان حاكم خرمشهر در چهارم رجب 1266 هجري قمري پرچم سه رنگ ايران را رسماً برفراز بلندترين ساختمان در بندر خرمشهر برافراشت. اين اقدام جسورانه او از سوي اميركبير مورد قدرداني قرار گرفت و امير به پاس اين شجاعت و غيرت حاج‌جابر را به لقب "خان" مفتخر نمود. اختلاف‌هاي مرزي ايران و عثماني نمايندگان دو طرف را بارها به پاي ميز مذاكره كشاند. ولي تا سال 1316 هجري كه سرانجام انگليسي‌ها پس از بيرون راندن عثماني‌ها از سرزمين بين‌النهرين، آن را تصرف نمودند و قرارداد سال 1316 هجري را بر ملت ايران تحميل كردند اين اختلافات ادامه داشت هرچند عملاً از اين بابت چيزي عايد بيگانگان نشده بود.

با آغاز سلطنت محمدشاه، نوه فتحعلي‌شاه، مداخلات دولت بريتانيا در امور کشور ايران افزایش يافت (1253 قمری/1838 میلادی) و سفير انگليس و همراهان او در كابل پس از انجام يك سلسله هماهنگي با سران قبایل و بزرگان افغان تعدادی از قواي مسلح آنان را رو در روی دولت ايران قرار دادند. انگلیسی‌ها با خصمانه قلمداد نمودن اقدامات دولت ايران مانع از تصرف هرات و سرکوب ناامنی و شرارت در آن خطه شدند و در مقابل با اعزام ناوگان جنگي به خليج فارس محمدشاه قاجار را ناچار از ترك محاصره هرات کرده و قوای ایران را متوجه جنوب کشور نمودند.

با ادامه تجاوز عثماني‌ها به مرزهاي ايران سردار بزرگ ملي ايران اميركبير، در رأس دولت با به كارگيري جوانان شجاع و غيور عشاير مناطق جنوب و جنوب غربي كشور يك گارد مرزدار نيرومند ايجاد و در خرمشهر مستقر ساخت. فرماندهي اين مرزبانان به محمدخان پسر حاج‌جابرخان سپرده شد.

پس از مرگ محمدشاه و به سلطنت رسيدن ناصرالدين‌شاه، کشور ايران همچنان با معضلات گوناگونی از قبیل جنگ آق دربند سرخس (1271 قمری)، تصرف آشوراده (1256 قمری)، ‌تسخير هرات (1273 قمری/1857 میلادی) و حملات متعدد ارتش عثماني و سوءقصد آنها برای تصرف خرمشهر (محمره سابق) و جزیره خارك روبرو بود و علاوه بر این‌ها با مشکل جنگ بوشهر (1273 قمری) معاهده پاريس و شورش‌های محلی مواجه بود؛ بر اثر این حوادث بخش شرقي سرزمین ايران نیز به دست بریتانیا از پیکر ایران جدا شد.

در دوران سلطنت مظفرالدين شاه، پسر ناصرالدين شاه، انقلاب مشروطيت با هدف استقلال و آزادي و تامین عدالت اجتماعی كه مظهر همه آرمان‌هاي مادی و معنوی ملت ایران بود به ثمر رسید. اما با سلطه‌جویی‌های دولت‌های اروپايي و نابسامانی‌های داخلي و فساد رجال دولتی، انقلاب مشروطه از مسير اصلی خود منحرف و شکل تازه‌ای از استبداد در ایران پدیدار شد. با کشف ذخایر و معادن نفت در ایران توجه قدرتهای استعمارگر و مخصوصا بریتانیا به ایران افزایش یافت.

جنگ اول جهانی:

تا سال 1292 خورشیدی (1914 میلادی) يعني تا آغاز جنگ جهاني اول ، تمامي منطقه خليج‌فارس تحت‌الحمايه انگلستان شده بود و سرچارلز بل‌گريو (Sir Charles Belgrave) به عنوان يكي از سياستمداران مقتدر و چهره‌هاي مشهور استعمار بریتانیا توانست چندین دهه بر جزیره بحرین و سایر جزایر و مناطق حساس خليج فارس حكومت کند.

اگر چه هيچ يك از دولت‌هاي قاجاري بر جدايي مناطق جنوبی خلیج فارس و از ميان رفتن حقوق تاریخی و ارضی ملت در خليج فارس و درياي عمان و هم چنین مرزهاي آبي کشور که بیش از 1830 كيلومتر را شامل مي‌شود صحه نگذاشتند اما دولت بریتانیا همواره توانست با سوءاستفاده از نابسامانی‌های درون حاکمیت و فساد رجال به اهداف خود برسد.

مجموعه حوادث و تحولاتی که در طول سال‌های پیش از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد زمینه ساز حضور اشغالگران خارجی طی سال‌های بعد گردید. بندر خرمشهر به عنوان مهم‌ترین نقطه استراتریک در منطقه شمال غربی خلیج فارس و به مثابه دروازه خوزستان و بین النهرین (عراق) بیشترین آسیب را از این تجاوزات تحمل کرده است.

اگر چه در ظاهر جنگ جهانی اول نبرد ابرقدرت‌های اروپایی مانند اتریش و مجارستان، روسیه تزاری، بریتانیای کبیر و عثمانی برای تغییر حدود و ثغور قلمرو نفوذ و سیطره منافع امپراطوری‌های یکدیگر بود اما آنان خیلی زود دریافتند که پیروزی کامل در این جنگ بدون گشودن جبهه‌های تازه در سایر نقاط جهان و درگیر نمودن بقیه ملت‌های گیتی امکان‌پذیر نخواهد بود.

به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک ایران و همسایگی آن با دو امپراطوری روسیه تزاری و عثمانی و نزدیکی آن با مرزهای هندوچین که حوزه قلمرو دولت بریتانیا به شمار مي‌رفتند، انگليسي‌ها از حدود سیصد سال قبل از آن در صدد تسلط کامل بر سرزمین ایران و به کنترل درآوردن آن بودند، به همین دلیل از فرصتی که وقوع جنگ جهانی اول فراهم آورد نهایت استفاده را بردند تا در منطقه خاورمیانه و از جمله ایران اقدام به دست‌اندازی سیاسی و نظامی نمایند.

متاسفانه مزیت‌های سوق‌الجیشی سرزمین ایران معمولاً به زیان منافع ملی ایرانیان تمام شده است. برای مثال طی سال‌های جنگ اول جهانی که امپراطوری بریتانیا درگیر نبردهای خونین با امپراطوری عثمانی بود، خاک ایران به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد و آنان به بهانه تامین اقلام لجستیکی مورد نیاز ارتش انگلیس مقادیر معتنابهی از محصولات کشاورزی و دامی و تولیدات جنگلی ایران را مصادره نمودند. تاثیر فاجعه بار این اقدام ارتش بریتانیا تا دهها سال بر کشور ما سایه انداخته بود.

در همین رابطه اخیرا آقای دکتر محمدقلي مجد اقدام به نگارش کتابی به نام (قحطي بزرگ و نسل‌کشي در ايران، 1917-1919) کرده و ابعاد مختلف فاجعه دهشتناک قتل عام مردم ایران در طول سال‌های جنگ جهانی اول را افشا نموده است. با آنکه این کتاب توسط نشر دانشگاهی آمریکا (University Press of America) که یکی از معتبرترین موسسات انتشاراتی آمریکای شمالی است در آن کشور منتشر شده، چندان در ایران و اروپا شناخته شده نیست و با سکوت و اغماض تعمدی رسانه‌های جمعی مواجه شده است.

براساس تحقیقات وسیعی که دکتر مجد در طول چندین سال به عمل آورده دولت بریتانیا به منظور تقلیل جمعیت ایران و اضمحلال ساختار سنی و تغییر و تخریب ترکیب نیروی انسانی کشورمان نه فقط محصولات کشاورزی و آذوقه و ذخایر غله ایرانیان را به یغما برده بلکه ضمن خودداری از فروش خواربار توسط سایر کشورها به دولت ایران با بلوکه نمودن درآمدهای ایران از محل فروش نفت از تهیه ارزاق عمومی توسط دولت جلوگيري مي‌کرده است. بر اثر این جنایت کم نظیر تا حدود نیم قرن بعد یعنی تا سال 1956 میلادی جمعیت ایران و نیروی انسانی آن ترمیم نشده.

دکتر مجد درباره کتابش چنین گفته است: " يافته‌هاي من در اين زمينه واقعاً شگفت‌انگيز است و در داوري تاريخي ما تحول بزرگي ايجاد خواهد کرد. بزرگ‌ترين فاجعه نسل‌کشي قرن بيستم در کشور ما، ايران، اتفاق افتاده است. طبق اسناد آمريکايي در سال 1914 جمعيت ايران بيست ميليون نفر بود که در سال 1919 به يازده ميليون نفر کاهش يافت.

توجه بفرماييد. يعني حدود 8 الي ده ميليون نفر از مردم ايران از گرسنگي و بيماري‌هاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه مردند. در اسناد آمريکايي مدارک مستندي دربارۀ اين تراژدي بزرگ انساني وجود دارد. چهل درصد از مردم ايران طي دو سه سال قلع‌و‌قمع و نابود شدند. تنها در سال 1956 بود که ايران توانست به جمعيت 20 ميليوني سال 1914 برسد. عجيب‌تر از همه نقش بريتانيا در اين فاجعه است.

 قحطي بزرگ در زماني اتفاق افتاد که سراسر ايران در اشغال نظامي انگليسي‌ها بود. ولي انگليسي‌ها نه تنها هيچ کاري براي مبارزه با قحطي و کمک به مردم ايران نکردند، بلکه عملکرد آن‌ها اوضاع را وخيم‌تر کرد و سبب مرگ ميليون‌ها نفر از ايرانيان شد. درست در زماني که مردم ايران به‌دليل قحطي نابود مي‌شدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين کار خود هم افزايش شديد قيمت مواد غذايي را سبب مي‌شد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم مي‌کرد. جالب‌تر اين‌که انگليسي‌ها مانع واردات مواد غذايي از آمريکا، هند و بين‌النهرين به ايران شدند. به‌علاوه، در زمان چنين قحطي عظيمي، انگليسي‌ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي ايران استنکاف ورزيدند.

چنين اقداماتي را قطعاً بايد جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت به‌شمار آورد. هيچ ترديدي نيست که انگليسي‌ها از قحطي و نسل‌کشي به‌عنوان وسيله‌اي براي سلطه بر ايران استفاده مي‌کردند."

مهم‌ترین علت این نابسامانی‌ها را باید در فروپاشی هویت ملی و بیگانه‌گرایی زمامداران وقت دانست. آنها برای جبران ضعف و زبونی خود هرگوشه این کشور را به تیول کسی داده بودند. در خوزستان و مشخصاً خرمشهر عشایر عرب زبان سیطره داشتند. آنان که از یک سو نگران سلطه اعراب سنی مذهب عراق شام بودند و از سوی دیگر صلاح را در مدارا با پادشاهان ساکن تهران مي‌دیدند برای گریز از اسارت در چنگال قدرت کشورهای عربی و عثمانی و در همان حال تن ندادن به سلطنت شاهان بی عرضه ایرانی همواره در تلاش برای یافتن حامی و اربابی بودند که آنها را از بلای آن و آفت این باز دارد.

یکی از مهم‌ترین و مقتدرترین عشایر عرب و شیعه مذهب خوزستان که در تعیین سرنوشت این استان و بالاخص خرمشهر نقش بسزایی داشته آلِ‌کَثیر است، كه در حد فاصل ميان مناطق میاناب دز و رودخانه کرخه و روستاهای شوش و دزفول سكونت داشته‌اند. این عشیره از 2 تیرۀ بزرگ بیت‌کریم و بیت‌سعد تشكيل مي‌شد. در مدارک تاریخی مختلف نام این عشیره به شکل‌های گوناگونِ از آل‌کثیر، الکثیر و تا کثیر ذكر شده كه ظاهراً بايد در واژۀ کثیر به معنای بسیار ریشه داشته باشد و به مثابه صفتی برای بیان کثرت شمار افراد و جمعیت این عشیره بکار رفته باشد.

در آغاز حکومت سلسله قاجار، خوزستان به چندین بخش جداگانه تقسیم شده و هر قسمت والي خاصي داشت. آل‌کثیر، خاندان مشعشع و کعبیان هر یک به طور جداگانه در بخش‌هايي از خوزستان مستقر بودند و از حكومت ضعيف و فاسد قاجار در تهران ابايي نداشتند.

دلمشغولي‌هاي آقامحمدخان قاجار در تصرف و مطيع نمودن مناطقي مانند استان‌هاي مازندران و اصفهان و كرمان مجالي براي توجه به مناطقي مانند خوزستان كه بسيار دور از پايتخت بودند و هر يك از درون گرفتار تشتت و منازعات داخلي قومي و قبيله‌اي بودند باقي نمي‌گذاشت.

تا زمان مرگ محمدشاه قاجار در سال 1264قمری/1847میلادی، در بیشتر نواحی ایران شورش و بلوا بر پا بود و شیوخ مرتد و ياغي عرب در خوزستان سركشي نموده و علم نافرمانی برافراشته بودند. از جمله‌ي آنان شیخ‌حداد رئیس عشیرۀ آل‌کثیر بود كه با خودسري در منطقۀ دزفول و شوشتر سلطان‌نشيني براي خود و خانواده‌اش فراهم كرده و خويش را شاه خوانده و سكه به نام خود ضرب كرده بود. اما مولی عبداللـه مشعشعی با گروهی از عشایر بنی‌ساله و عنافجه (عنافقه) متحد شد و براي سرکوب شاه حداد ياغي به دزفول حمله كرد.

پس از درگيري و جنگی سخت شیخ حداد به دست افراد عشایر عنافجه دستگیر شد و سلطنت او زوال يافت. مولی عبداللـه چند روزی او را در هویزه در حبس نگه داشت و سپس به خرم‌آباد فرستاد اما شیخ حداد به کمک یکی از غلامانش از زندان فلك‌الافلاك گریخت و خود را به دزفول رساند و در قلعه‌اي به نام دژ سلاسل واقع در شوشتر پناه گرفت. او براي تامین آذوقه و تداركات و تسلیحات افراد خود اقدام به مطالبه ماليات از مردم کرد. اين امر بر نارضايتي و خشم لرها عليه او افزود.

در 1265 قمری/1848 میلادی میرزا قوام‌الدّین که از خانواده‌های مشهور سادات طباطبایی شهرستان بهبهان بود، با همدستی چند تن از شیوخ عرب منطقه خوزستان مانند شیخ حاکم، شاه حداد، شیخجابر، شیخ عبداللـه، و شیخ قادر علم خودسری برپا كرد و به ظلم و ستم عليه مردم پرداخت، تا اينكه ناصرالدّین‌شاه عموی خود اردشیر‌میرزا را به حکومت ولایات لرستان و خوزستان منصوب و به آنجا اعزام كرد. حاكم تازه آشوبگران را در شهرهاي دزفول و شوشتر شكست داد و سران و فرماندهان آنها را دستگیر و با غل‌و زنجير روانه دارالخلافه ناصري كرد.

پس از درهم شکستن یاغیان تحت فرمان طغیانگران خطه جنوب، اردشیر‌میرزا سردار سپاه و فرمانده نيروهاي خود به نام سلیمان‌خان میرزا را مأمور یافتن و سركوبی میرزا قوام‌الدّین و سایر شیوخ عرب و سران ایل بختیاری كرد. سلیمان‌خان میرزا هم با اقتدار تمام حداد‌شاه و شیخ‌جابر را منكوب كرد و در قلعۀ سلاسل شوشتر به بند کشید و پس از مدتی به تهران گسيل داشت.

عشیرۀ آل‌کثیر پس از دستگیری شاه‌حداد تا مدت‌ها فرمان‌بردار و مطیع دولت مركزي بودند تا اينكه در 1267 قمری/1850میلادی هنگامي که خانلر‌میرزای احتشام‌الدّوله به حکومت لرستان و خوزستان منصوب شد، 500 تن از چابك سواران آل‌کثیر برای سرکوب شورش لرهای فیلی که به سرزمین عرب‌های بنی‌لام پناه برده بودند، به اردوی احتشام‌الدّوله پیوستند.

در سال 1273 هجري نيروهاي انگليسي به فرماندهي ژنرال اوترام به بندر خرمشهر حمله كردند و با سوءاستفاده از ضعف دولت مرکزی و فساد رجال وقت ايران نيروهاي مدافع ايراني مستقر در خرمشهر را در يك نبرد نابرابر شكست دادند و آن را به اشغال خود درآوردند.

با اوج‌گیری قدرت شیخ‌خزعل وضع عشایر خوزستان به شدت دیگرگون شد و هیچ ‌‌یک از عشایر عرب از سرکوب و چپاول افراد تحت فرمان شیخ در امان نماند. شيخ‌خزعل پس از کشتن برادرش شیخ‌مزعل در 1315قمري/1897ميلادي نخست فلاحیه (شادگان) و سپس هویزه و دشت میشان را به زیر فرمان خود درآورد. تنها آل‌کثیر به ریاست فرحان بن‌اسد در اطراف شوشتر و حیدربن علی بن‌غافل در منطقه دزفول به اطاعت از او تن در ندادند.

سيد‌احمد كسروي كه در سال 1301 خورشيدي به رياست عدليه‌ي (دادگستري) ولایت خوزستان منصوب شده مي‌نويسد: در اين زمان خوزستان به دو بخش تقسيم شده بود. بخش بزرگ در دست شيخ‌خزعل و در بخش ديگر با اينكه حكمراناني از تهران نشيمن داشتند ولي در نهان اختيار آنها سرسپرده‌ي شيخ بود. همه‌ي اين زمين‌هاي خوزستان از هندگان تا دامنه‌هايِ پشتكوه و از كنار اروندرود تا نزديكي‌هاي شوشتر و دزفول كه بيش از دو سوم خاك خوزستان است همگي از آن شيخ گرديد. در سراسر اين خاك او بر جان و مال مردم حكمراني داشت. مي‌توان گفت كه پس از زمان شاه اسماعيل صفوي كسي را در خوزستان اين شكوه و نيرو دست نداده بود.

عجز و و فساد حکومت مرکزی، شیخ‌خزعل را به فكر تشكيل يك سلطان‌نشين خودمختار در منطقه خوزستان انداخت. او در اين سودا و با هدف مطيع‌كردن آل‌کثیر از اختلافات میان شیخ فرحان و طاهر‌عظیم و همچنين طمع سران ايل بختیاری نسبت به زمین‌های حاصل‌خيز آل‌کثیر استفاده كرد و به طور پنهاني با آنها به توافق رسید.

بر اساس قرارداد شيخ‌خزعل با سران بختياري املاک آل‌کثیر در برابر تنبيه شیخ فرحان به شيخ‌خزعل واگذار مي‌شد. شيخ‌خزعل به منظور تضعیف شیخ فرحان از 2 طایفۀ کعب دبیس و کعب السّطاطله که در حدفاصل میان دزفول و شوشتر ساکن بودند و از هم‌پيمانان آل‌کثیر به شمار مي‌رفتند استفاده كرد و آنها را به شورش تحريك كرد. از سوی دیگر‌ طوایف لرها نیز به دستور سران خود همه شب بر نيروهاي شیخ فرحان حمله مي‌بردند و از توان و روحيه آنها مي‌كاستند.

شيخ‌فرحان پس از عبث يافتن مقاومت به ناگزیر تسلیم و متعهد شد به شيخ‌خزعل مالیات بپردازد و مطيع وي باشد. در 1326 قمری/ 1908میلادی، شیخ‌حیدر نیز همچون پسرعمويش شیخ‌فرحان به فرمانبرداری از شيخ‌خزعل گردن گذارد. اما شيخ‌خزعل شيخ‌حیدر را اسیر کرد و به جاي او يكي از نيروهاي تحت امر خود را در آن ديار به حكومت منصوب نمود.

از آن پس شيخ فرحان هر از چندي در زندان و گاهي نيز تحت‌الحفظ زندگي مي‌كرد و تا پايان عمر جز بر خانواده و بستگان نزدیک خود برکسی ریاست نداشت. سرانجام شیخ خزعل پس از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و سرکوب خان‌های بختیاری و شیوخ عرب در 1343 قمري/1924ميلادي از ادعاهای خود دست برداشت و تسلیم گردید.

جنگ دوم جهاني:

با توجه به موقعيت ويژه‌اي كه شيخ‌خزعل به خصوص پس از آغاز همكاري با انگليس پيدا كرده بود لژ فراماسونري مصر در سال‌هاي 1312-1317 قمری مطابق با 1895-1900 میلادی او را در بغداد وارد يكي از لژهاي خود نمود. شیخ خزعل در سال 1340 قمری (1922 میلادی) به درجه‌ي استادي ارتقاء یافت و برای احراز کرسی رياست يك لژ فراماسوني صلاحیت لازم را به دست آورد. لژ فراماسونري مصر پیشنهاد شیخ خزعل برای تاسیس یک لژ به نام او و در خرمشهر را تصویب کرد. جلسات اين لژ در سه تالار بزرگ كاخ فيليه و بر كناره شط‌العرب تشكيل مي‌شده است. هریک از فرزندان و بستگان و اقوام شیخ که مراتب وفاداری آنها محرز شمرده مي‌شد عضو این لژ و عهده دار يكي از مسوولیت‌های آن بودند.

پس از دستگيري شيخ خزعل و انتقال او به تهران لژ فراماسونری خزعل در محمره تعطيل شد و کلیه وسايل و اثاثيه آن توسط نماینده لژ فراماسونری مصر تحويل گرفته شد. بر اساس قوانين موسسات فراماسونري جهان هرگاه يكي از ماسون‌ها فوت كند و یا محجور شود نشان‌ها، حمايل و همه اسناد و مدارک خصوصي لژ او به بازماند‌گانش تحویل داده مي‌شود. به همین دلیل همسر و اعضای خانواده‌ي شيخ خزعل پس از وقايع شهريور 1320 اموال و اثاثيه و اسناد فراماسوني او را تحويل گرفتند و بدين ترتيب لژ خزعل رسماً تعطيل شد.

شيخ خزعل ابتدا در خرمشهر و بعدها در اهواز حكومت را به دست گرفت و به يك قدرت سركش در منطقه مبدل شد. شيخ خزعل در جريان نمايش تاسيس جمهوري در ايران توسط رضاخان ميرپنج در برابر او ايستادگي كرد و از احمدشاه آخرين بازمانده سلسله قاجار حمايت كرد. شيخ خزعل با بزرگان ایل بختيارى عليه رضاخان متحد شد اما به دليل استراتژي دولت بريتانيا که حفظ حكومت رضاخان بود، شيخ خزعل نیز ناچار از ترک مخاصمه و اطاعت و فرمانبرداري از وی شد.

پس از تسليم او رضاخان سرتيپ فضل‌الله زاهدي را به حكومت خوزستان منصوب كرد و به اين ترتيب تمام منطقه خوزستان به طور يك پارچه تحت فرمان حكومت مركزي قرار گرفت. شيخ خزعل به تهران منتقل و تا پایان عمر به صورت يك تبعيدى و عنصر نامطلوب به طور دايم تحت نظر بود. در طي اين مدت او مرتبا در مراسم مختلف دربار حضور مي‌یافت و نسبت به رضاشاه اداي احترام مي‌كرد. چندين بار كوشيد به بهانه معالجه به اروپا سفر كند اما رضاشاه كه نسبت به او و اهداف قدرت‌هاي اروپايي نسبت به خويش بسيار ظنين بود موافقت نمي‌كرد تا اينكه در ۱۳۱۵ خورشيدي در فهرست تصفيه‌ها و قتل‌هاي زنجيره‌اي رضاخان نوبت به نام شيخ خزعل رسيد و ماموران مخفى شهربانى او را به قتل رساندند.

تسليم شدن شيخ‌خزعل در برابر دولت مركزي (پهلوي) و قتل او به دست رضاخان به عنوان يك نقطه عطف در رويه سياسي دولت بريتانيا در ارتباط با دولت ايران تلقي مي‌شود. بريتانيا براساس شرايط جديد ناگزير مي‌بايست از در آمدهاي نفتيِ جنوب سهمي نيز به دولت مركزي ايران بپردازد. در سال 1303 پس از آنکه رضاشاه بر شيخ‌خزعل غلبه کرد و او و نیروهای طغیانگرش را وادار به تسلیم نمود مناطق نفت‌خيز جنوب براي هميشه در قلمرو حاكميت ملي ايران درآمد و آتش فتنه و تجزیه طلبی تا مدت‌ها خاموش شد.

پس از موفقيت رضاشاه در سركوب ياغيان و به اطاعت واداشتن حكومت‌هاي خودخوانده جبار و سركش، بريتانيا خود را با مردي روبرو مي‌ديد كه توانايي‌هاي وي براي سامان‌دادن به كشور و تامين امنيت و يكپارچگي و تحميل اراده حكومت مركزي بر سراسر كشور بزرگ ايران كاملا توفيق يافته بود.

بريتانيا به‌عنوان بزرگ‌ترين قدرت استعماري در آن زمان بر‌ اين باور بود كه وجود فردي مقتدر و مستبد مانند رضاشاه براي حفاظت از مناطق نفت‌خيز جنوب و تامين امنيت صنعت نفت حياتي است ضمن اينكه چنين فردي قادر است در برابر تهديدات حكومت بلشويكي كه به تازگي در روسيه به قدرت دست يافته و رژيمي تازه با ساختار غيرقابل قبول ماركسيستي تحت عنوان اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي برپا كرده بود بايستد.

روز دهم شهريور 1318 جنگ جهاني دوم آغاز شد . دولت ايران اعلام بي‌طرفي كرد اما آلمان‌ها علاوه بر نفوذ فرهنگی و اجتماعي که داشتند كارشناسان صنعتي بي شماری نيز در پروژه‌های بزرگ راه‌سازی و راه‌آهن، بهداري و خدمات درمانی، داروسازي، احداث بناهاي دولتي، چاپخانه و شيلات به کار گمارده بودند که فعالانه از منافع سیاسی و اقتصادی دولت آلمان حمایت مي‌کردند.

دفاتر نمایندگی شرکت‌ها و كارخانه‌هاي معظمی مانند هنکل، زيمنس، فروشتال، شيشار، فاربن، باير، آ.ا.گ ، ام.آ.ان و غیره در ايران فعال بود. اين موضوع برای رقبای روس و انگليسي آنها خوش آیند نبود. شخصیت‌های سیاسی و متنفذین ایرانی هوادار این کشور همزبان با سفرای آنها مکرراً خواستار تعطیل این دفاتر و شرکت‌ها بودند و وجود آنها را ناقض اصل بی‌طرفی دولت ایران قلمداد مي‌کردند. برای همه محرز بود که آلمانی‌ها قویاً به انجام عملیات جاسوسی در پوشش این شرکت‌ها مبادرت مي‌ورزند و برای منافع راهبردی رقبای اروپایی و آمریکایی آلمان یک خطر حتمی باید به شمار آیند.

با گذشت زمان و وخامت اوضاع جبهه‌های جنگ و حساسیت شرایط در اروپا فشار دولت‌هاي انگلستان و اتحاد شوروي برای همکاری بیشتر ایران با متفقین افزايش يافت اما دولت ايران و در واقع شخص رضاشاه که آشکارا از آلمان طرفداری مي‌کرد و نسبت به هیتلر سمپاتی نشان می‌داد واکنش موثری نشان نمي‌دادند. در نتیجه هنگامی که ارتش بزرگ آلمان با بیش از سه ميليون نفر نیروی نظامی در نخستين ساعات صبح روز اول تير 1320 در جبهه ای به طول بيش از 2500 كيلومتر به خاك اتحادجماهیرشوروی حمله کرد حساسیت کشورهای متفق علیه مواضع متزلزل دولت ایران در اعمال بی طرفی کامل افزایش یافت.

پیروزی‌های سریع ارتش آلمان که توانست از همان نخستین دقایق حمله در کلیه جبهه‌ها هر مقاومتی را درهم بشکند و پیشروی نماید به انگيزه‌اي برای توجیه هجوم ارتش‌هاي انگلستان از سمت جنوب و اتحاد شوروي از سمت شمال تبدیل شد و به این ترتیب بخش‌های وسیعی از خاک ایران به تصرف بیگانگان درآمد.

در سوم شهريور 1320 سر ريدر بولارد وزير مختار انگلستان و اسميرنوف سفير اتحاد شوروي به منزل علي منصور (منصورالملك) نخست وزیر وقت که در خيابان بهار ساکن بود رفتند و يادداشت‌های دو كشور داير بر خبر حمله قریب‌الوقوع آنها به خاك ايران را تسليم او كردند. از این لحظه دوران شوم و شوربختی ملت ایران تا ده‌ها سال آغاز مي‌شود.

نیروهای متفقین مشتمل بر ارتش‌های روس و انگلیس و آمریکا از چند جبهه وارد خاک ایران شدند فرماندهان ارتش ایران به جای مقاومت اغلب به فکر نجات جان خود بودند. جنگی که تنها سه روز طول کشید باعث قحطی و مرگ و میر گسترده در میان ملا ایران شد.

ژنرال اسليم فرمانده نيروهاي انگليسي مستقر در عراق نیروهای خود را از محورهای خانقين و بصره وارد خاک ایران کرد و بنادر خرمشهر، شاهپور و آبادان و نیز قصرشيرين را مورد حمله قرار داد. نيروهاي اتحاد شوروي نيز تحت فرماندهي ژنرال نوويكف، استان‌های آذربايجان، گيلان و خراسان را مورد هجوم قرار دادند. پیش‌تر آنها توافق کرده بودند نيروهای خود را تا روز 24 شهریور 1320 در قزوين به یکدیگر ملحق نمایند و عملیات نظامی را متوقف کنند. طرح اشغال ایران با دقت تمام و بدون هیچ مقاومت مهمی به انجام رسید و در روز 25 شهریور 1320 رضاشاه مجبور به استعفاء و پذیرش حکم تبعید در آفریقای جنوبی شد. از همان روز محمدرضا پهلوی ولیعهد ایران جانشین وی گردید.

رضاشاه پس از شنیدن خبر تسلیم ارتش ایران احمد نخجوان و سرتیپ ریاحی کفیل وزارت جنگ را به دلیل صدور دستور عدم مقاومت و تخلیه پادگان‌ها و اعزام نیروهای نظامی به مرخصی اجباری در جلوی چشم فرماندهان ارتش با عصا مورد ضرب و شتم قرار داد و درجه‌های نظامی آنها را از روی سردوشی‌هایشان کند و فریاد زد: " شماها خائن هستید و نانی که ملت ایران برای حفاظت ایران به شما داده حرامتان باد."

رضاشاه پس از خلع درجه نخجوان و ریاحی، دستور بازداشت آنها را برای محاکمه در دادگاه نظامی به اتهام خیانت به وطن صادر کرد. از میان آن همه افسر و فرمانده نظامی تعداد معدودی در برابر دشمن متجاوز ایستادگی کردند و بقیه یا به دلیل سردرگمی و یا به خاطر دستورات صریح فرماندهان عالی‌رتبه تسلیم شدند.

در میان افسران شجاع و وطن پرستی که در برابر نیروهای بیگانه مقاومت کردند نام غلامعلی بایندر بیش از همه درخشش دارد. بایندر اگر نمي‌خواست هیچ خطری متوجه او نبود و مثل بقیه مي‌توانست به حکم فرماندهان عالی رتبه کشور عمل کند و مقاومتی نشان ندهد. اما پس از دلاوری‌هاي فراواني که از خود بروز داد توسط یکی از رزمناوهای انگلیسی هدف شلیک گلوله توپ قرار گرفت و به شهادت رسید.

اما تنها بایندر نبود که در نیروی دریایی ایران، در برابر مهاجمان پایمردی کرد. تعداد زیادی از خلبانان نیروی هوایی نیز از رفتن به مرخصی و تحویل هواپیماهای خود امتناع نمودند و ضمن شورش علیه فرمانده خود بنام احمد خسروانی او را بازداشت کردند. این گروه از نظامیان شیردل بدون کسب اجازه از فرماندهان مافوق خود هواپیماهایشان را به پرواز درآورده و و به جنگ هواپیماهای روسی رفتند. به دلیل فقدان عرق ملی و تبعیت کورکورانه فرماندهان ارتش، اقدام شجاعانه خلبانان ایرانی نه فقط مورد تشویق قرار نگرفت بلکه در بازگشت از مأموریت، نیروهای چند واحد نیروی زمینی که هنوز در تهران مانده بودند بودند عازم فرودگاه قلعه مرغی شدند و با خلبانان درگیری پیدا کردند. در پایان این کشمکش‌ها خلبانان شریف نیروی هوایی توسط آنها دستگیر و بعد، از پایگاه اخراج شدند. هواپیماهای آنها نیز متوقف و استتار شدند.

یکی از نظامیانی که در طول جنگ جهانی دوم در ایران اقامت داشته و مدت‌ها در بندر خرمشهر در ماموریت نظامی بوده ریچارد فرانکلین آگور agor (معروف به دیک) است. او از یازدهم دسامبر 1942 تا اول ژانویه 1945 به عنوان جمعی یگان مهندسی لشکر 334 خدمات ویژه نیروی زمینی ارتش آمریکا در ایران حضور داشته است.

آگور به همراه 8000 نفر از نیروهای نظامی آمریکا با کشتی یو.اس.اس وست پوینت، بندر نیویورک را در اول نوامبر 1942 به مقصد بمبئی در هندوستان ترک گفت و در 29 همان ماه آنها به همراه سه کشتی نظامی دیگر به نام‌های رونا (Rhona)، لانکاشایر (Lancashire) و دیل وارا (Dilwara) به سمت خرمشهر حرکت کردند.

این کاروان نخستین و بزرگ‌ترین گروه از نیروهای نظامی آمریکا بود که به منظور ایجاد یک مسیر تازه تدارکاتی و لجستیکی به سمت جبهه روسیه وارد ایران گردید. این مسیر به نام دالان ایران و یا پل پیروزی شهرت یافته است. دالان ایران حلقه ارتباطی مهمی بود که امکان تامین و تدارک مایحتاج ارتش سرخ از راه ایران تا بنادر باکو در جمهوری آذربایجان و کراسنوودسک در ترکمنستان را ممکن مي‌ساخت.

اگور خاطرات خود از دوران جنگ دوم جهانی و مناطقی را که در آن به سر برده به رشته تحریر درآورده است. خاطرات و عکس‌های شخصی او یکی از منابع جالب درباره حوادث و رخدادهای جنگ دوم به شمار مي‌رود.

به یمن امنیت سرزمین ایران و دوری آن از خطوط مقدم جبهه جنگ هیچ نبرد هوایی و یا رویارویی واحدهای زرهی و پیاده نظام در آن مشاهده نمي‌شد؛ شاید درست به همین دلیل خاطرات جاسوس‌های دوجانبه و نیز صدها هزار نفر آواره و جنگ‌زده این بخش از جبهه برای اذهان عمومی و تاریخ نگاران جاذبه ای نداشته است.

پيش از اين گفتيم كه در سال 1305 خورشيدي (فوريه 1927) لايحه كشيدن راه‌آهن سراسري به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد . طبق اين لايحه قرار بود هزينه اين خط از محل عوارض قند و شكر تامين شود. هنگام طرح اين لايحه در مجلس، دكتر محمد مصدق در سخنانی اظهار داشت که احداث خط‌آهن زمانی به صرفه اقتصادي و به سود همه جامعه است كه به صورت یک شبكه ايجاد شود؛ خط آهنی که از يك بندر در جنوب به يك بندر در شمال يك کشور برسد تنها جنبه نظامي و ارزش سوق‌الجيشي دارد و تنها قدرت‌هاي خارجي كه قصد استفاده احتمالي از آن در صورت بروز جنگ را دارند مشوق كشيده شدن چنين خط‌آهني آن هم با پول مردم ايران هستند. تاريخ، 15سال بعد درستي اظهارات دكتر مصدق را ثابت كرد و يكي از دلايل اشغال نظامي ايران در سال 1320 توسط نيروهاي متفقين استفاده از همين خط‌ سراسري راه‌آهن عليه ارتش آلمان اعلام شد.

طی سال‌هاي جنگ جهاني دوم انگلستان و آمريكا به بهانه ارسال و ترانزيت اقلام حياتي مورد نياز هم‌پيمان خود (اتحاد شوروي) كه شامل فهرست بلندي مشتمل بر مواد غذايي، تجهيزات و قطعات يدكي صنعتي، تسليحات و مهمات نظامي بود اقدام به تصرف بنادر ماهشهر و خرمشهر نمودند.

به یمن وجود بندر خرمشهر و خط راه‌آهن سراسري ايران كه تا بندر‌گز امتداد داشت، تقريبا 5 ميليون تن مهمات و آذوقه و حتی ماشین‌آلات سنگین حمل‌و‌نقل از قبیل: واگن‌های قطار، لکوموتیوهای ساخت آمریکا و همچنين دارو و تجهيزات بيمارستاني از راه دريا به ايران و از خرمشهر به مرزهاي اتحاد شوروی منتقل شد. حجم عظيم اين عمليات باعث تقویت نيروهاي نظامي شوروي و كاسته شدن از سنگيني مصائبي بود كه بر دوش مردم آن قرار داشت.

ژنرال دونالد بوث DonalBooth يكي از فرماندهان ستاد عمليات خليج فارس ارتش آمريكا طي نامه‌اي كه به يكي از هزاران افسر و درجه‌دار آمريكايي حاضر در آن عمليات نوشته اظهار مي‌دارد كه امروز نام‌هايي مثل خرمشهر، سربندر و سلطان‌آباد، اهواز و دورود به اندازه اسامي شهرهايي مانند اوماها، لوييزيانا و يا سان‌فرانسيسكو براي بسياري از سربازان آمريكايي به خوبي شناخته شده ‌است. او در اين نامه متذكر مي‌شود كه طي عمليات خليج فارس توسط ارتش آمريكا و تا دسامبر 1944 ميلادي، 5 ميليون تن اقلام حياتي براي ارتش سرخ ارسال شده است. او خاطر نشان مي‌كند كه اين عمليات دانش و تجربه فراواني را درباره يكي از عجيب‌ترين كشورهاي جهان در اختيار سربازان آمريكايي گذارده است.

نه فقط ژنرال دونالد بوث بلكه اكثر كارشناسان نظامي و سياسي جهان ارزش بنادر جنوبي خوزستان و خط‌آهن سراسري ايران را تا بدان اندازه مهم و حياتي مي‌دانند كه به ايران لقب پل پیروزی داده‌اند.

خرمشهر و قرارداد الجزایر:

خرمشهر به دليل داشتن شرايط مناسب از ديرباز تاكنون به عنوان بندري استراتژيك هميشه مورد توجه و پايگاه داد و ستد بوده‌است. ايجاد تاسيسات نفتي در خوزستان و مخصوصاً يكي از بزرگ‌ترين پالايشگاه‌هاي جهان در آبادان و احداث تنگه سوئز در شمال درياي سرخ موجب افزايش اهميت ژثوپليتيك خرمشهر گرديد. با آغاز جنگ جهاني اول و رفت‌و‌آمد ناوگان كشتي‌هاي طرفين متخاصم و مخصوصاً كشتي‌هاي انگليسي بر اهميت نظامي بندر خرمشهر افزوده شد. رودخانه اروند موضوع پيمان‌هايي است كه در سال‌هاي ۱۲۲۲ و ۱۳۱۶ و ۱۳۵۴ خورشيدي بين دو كشور ايران و عراق امضا شده‌اند هرچند به نظر می‌رسد همچنان به عنوان يك مشكل غيرقابل حل باقی بماند.

اروندرود برای کشور عراق ارزش حیاتی دارد زیرا تنها مسیر دسترسی آبی آن به منطقه ژئواستراتژیک خلیج‌فارس است. بر اساس پيمان ۱۲۲۲ خورشيدي که ميان حكومت‌هاي ايران و عثماني به امضاء رسید آب‌هاي سرزمين‌هاي تحت تصرف و يا مالكيت امپراطوري عثماني در سواحل اروندرود تا كناره شرقي مصب رودخانه گسترش يافت، به جز دهانه رودخانه كارون و دو جزيره‌ی آبادان و مينو كه در حاکمیت دولت ایران باقي ماند. به اين ترتيب در عمل حکومت عثمانی کنترل همه آب‌های بین‌النهرین تا كناره شرقي شط‌العرب را در دست گرفت و تنها حاكميت ايران بر بنادر آبادان و خرمشهر را پذيرفت.

در آغاز سال۱۲۹۳ خورشيدي در معادلات سیاسی و اقتصادی منطقه عنصر تازه‌ای حضور یافت و آن نفت بود. پس از جنگ جهاني اول ناحيه غربي شط‌العرب كه زير كنترل دولت عثماني بود به كشور تازه تاسيس عراق كه با فشار بريتانيا به وجود آمده بود انتقال يافت. جستجو براي کشف معادن و ذخایر نفت نیازمند بکارگیری تجهیزات سنگینی بود که حمل و نقل آنها تنها از راه دریا و تا نزدیک‌ترین نقطه به محل معادن نفت مقرون به صرفه بود؛ به همین دلیل استفاده از مسیر آب‌های بین‌المللی تا شمال‌غربی خلیج‌فارس و شط‌العرب غیرقابل اجتناب به نظر مي‌رسید.

در سال۱۳۱۶ خورشیدی ميان دو كشور ایران و عثمانی پیمانی بسته شد که مرز میان طرفین متعهد را در محلی تعیین می‌کرد كه به روش تعیین خط تالوگ يا خط ميانه عمیق رودخانه، شط‌العرب را تا شمال دو بندر آبادان و خرمشهر تقسیم می‌کرد.

مرز ساحلی بندر آبادان درست تا كناره شط‌العرب تعيين شده بود. معاهده مزبور تاکید داشت كه شط‌العرب براي كشتيراني همه کشورها آزاد است و دو كشور ايران و عراق نیز قول داده‌اند درباره نحوه استفاده از تاسيسات دريايي و راهنمايي كشتي‌ها قرارداد جداگانه‌ای منعقد کنند. اين ترتيبات توسعه اقتصادي و اجتماعي را در مناطق جنوب غربي استان خوزستان در خطر قرار مي‌داد. انگلستان همه حقوق تاريخي ملت ايران بر شط‌العرب را در ابتدا به عثماني و پس از آن به كشور و دولت دست ساخته خود عراق واگذار كرده بود.

توسعه صنعت نفت و اتكاي اقتصادي ايران به بندر خرمشهر رونق بسياري به اين منطقه داده بود، و اين موضوع با توجه به اين نكته كه تاسیسات و مجتمع‌هاي بزرگ پالايش نفت و اسكله و بندر و حتي مناطق مسكوني شهرهاي خرمشهر و آبادان همگي در تيررس ارتش عراق قرار داشت بر ارزش و حساسیت رژيم حقوقي حاكم بر این رودخانه می‌افزود. در سال ۱۳۴۸ خورشيدي مساله اختلافات مرزي عراق با ایران به صورت یک بحران رشدیابنده درآمد و شروع يك جنگ تمام عيار را اخطار مي‌کرد. در همان دوران رژیم عراق به دولت ايران اطلاع داد كه از آن‌جا که شط‌العرب بخش جدايي‌ناپذير خاک عراق است، به همین دلیل لازم است كشتي‌هاي ايراني پيش از ورود به این رودخانه پرچم‌هايشان را پايين بياورند و هيچيك از كاركنان نيروي دريايي ايران اجازه ندارند در حین عبور از این رودخانه روي عرشه كشتي ظاهر شوند. آنها حتي تهديد كردند كه در صورت بي‌اعتنايي به این دستورات عراق براي بستن رودخانه از قوای نظامی استفاده خواهد كرد.

پاسخ دولت وقت ايران سريع و قاطع بود، ايران رسماً پيمان ۱۳۱۶ خورشيدي را بدون ارزش اعلام كرد و دولت بغداد را متهم كرد كه از مفاد مقررات مورد توافق در این قرارداد درباره نحوه‌ي اداره مشترك این آب راه بین‌المللی و هزینه‌كردن حقوق و عوارض حاصل از دريانوردي در آن تخلف نموده است. دولت ايران چنین استدلال مي‌كرد كه حال شرایط تغيير يافته و ایران به خود حق می‌دهد فسخ يك‌جانبه این پيمان را مجاز بشمارد.

درست به طور همزمان ايران از رعایت اصل تالوگ برای تعیین حقوق دو کشور بر این آبراه حیاتی حمایت نمود. خط تالوگ در عمل شط العرب را که حال اروندرود خوانده مي‌شد به دو بخش در طرفین عمیق‌ترین مسیر رودخانه ميان دولت‌هاي ايران و عراق تقسيم مي‌كرد؛ درسال ۱۳۴۸ خورشيدي دولت ایران يكي از كشتي‌هاي خود را بدون پايين آوردن پرچم به داخل مسیر رودخانه رو به سمت شمال به حرکت درآورد.

ناخدا رمزی عطایی مغرورانه برعرشه این کشتی روی یک صندلی و زیر پرچم ایران نشست و کشتی را تا اسکله بندر خرمشهر هدایت کرد. سکوت خفتبار عراق و عدم تیراندازی به این کشتی باعث شد تا اقدامات مشابهی به کرات از سوی ایران انجام شود. آخرالامر عراق اعلام كرد كه به خودش اجازه نمي‌دهد وارد جنگ با ايران شود.

اما رژیم بغداد اقدامات تلافي جويانه شديدي را عليه دولت ایران آغاز کرد و ايرانيان مقیم عراق و عراقی‌های ایرانی تبار را پس از مصادره اموال ازآن کشور اخراج کرد؛ دولت عراق همچنین با دست زدن به یک سلسله تحریکات سیاسی و نظامی بخشی از نیروهای ناراضی کرد ایرانی را علیه دولت مرکزی شوراند. اقدام مشابهی از سوی رژیم شاه علیه عراق صورت گرفت که التهابات وسیعی را در روابط دو کشور و مناسبات آنان با سایر کشورهای جهان و منطقه را در پی داشت.

پیروزی اسراییل که با حمایت کامل امريكا توانسته بود ضربات سنگینی را به ارتش‌های عربی منطقه وارد کند اجازه نمي‌داد اعراب با هم پیمان قدرتمند آمریکا که آشکار و پنهان از اسراییل حمایت مي‌کرد درگیر جنگی شوند که تنها برای عراق ممکن بود حاصلی داشته باشد اما مي‌توانست همه منطقه را به آتش بکشد. ایالات متحده آمریکا به پيروي از نظريات هنري كيسينجر دایر بر فشار دایمی بر عراق برای به ستوه درآوردن آن توسط ايران به منظور کاستن از خطر اتحاد میان اعراب علیه اسراییل حمایت مي‌کرد و اين موضوع به صورت بار سنگيني بر دوش دولت عراق و نيروهاي مسلح آن فشار مي‌آورد.

با قدرت یافتن کردهای عراقی و خطر اتحاد میان کردهای عراق و ترکیه و تشکیل یک ارتش متحد برای دستیابی به خودمختاری و یا حتی استقلال کامل، ادامه کشمکش میان عراق و ایران به سود غرب نبود. به همین جهت در سال۱۳۵۴ خورشيدي مطابق با 1975 میلادی درست یک ماه و نیم پس از برگزاری کنفرانس استانبول و در جریان کنفرانس سران کشورهای عضو اروپا هواری بومدین رییس جمهور وقت الجزایر برای برقراری صلح و دوستی میان دو کشور پادرمیانی کرد. و به این ترتیب یک معاهده بین المللی ميان دولت‌های ايران و عراق در شهر الجزيره بسته شد. براساس اين پيمان که به نوبه خود زمينه ساز منازعات و جنگ‌های دیگری در آینده مي‌شد، دولت عراق حق ایران را در استفاده از آبراه بین‌المللی اروندرود بر اساس خط تالوگ به رسمیت مي‌شناخت.

انعقاد این پیمان برای رژیم وقت ایران یک پیروزی کامل و سرمست کننده تلقی مي‌شد؛ همین موضوع آن را به خرید میلیاردها دلار تسلیحات فوق مدرن نظامی از آمریکا به منظور کسب جایگاه ژاندارمی منطقه تشویق کرده بود.

 


 

نشريه ديسپچ ـ ارتش آمريكا ـ مقاله‌اي درباره ارسال تداركات متفقين از طريق ايران به روسيه.


 

نشريه ديسپچ ارتش آمريكا - مقاله اي تحت عنوان "بياد روزهاي اوليه خرمشهر".


نشريه ديسپچ ارتش آمريكا - مقاله‌اي تحت عنوان "زيبايي‌هاي مسير تداركاتي پرشيا از نگاه عكاسان".


 

نشريه ديسپچ ارتش آمريكا.


 

نشريه ديسپچ ارتش آمريكا.


 

نشريه ديسپچ ارتش آمريكا.


 

انبار دارويي مستقر در خرمشهر دسامبر 1944.


 

كودكان ايراني در كنار خط لوله نفت!!


 

يكي از اسكله‌هاي طبيعي خرمشهر.


 

نشان مخصوص عمليات خليج فارس ارتش ايالات متحده آمريكا.


 

نامه ژنرال دونالد بوث يكي از فرماندهان عمليات خليج فارس ارتش ايالات متحده آمريكا به نيروهاي درگير در آن عمليات.


 

بارانداز بندر خرمشهر در سال 1944 و حين استفاده در عمليات خليج فارس ارتش ايالات متحده آمريكا.


 

 

 

 

 

منابع و مآخذ:

1- در نگارش این مقاله از مدارک و مقالات استاد عبدالله شهبازی استفاده‌ي بسيار برده‌ام و از این جهت خود را مديون ایشان مي‌دانم.

2- پایگاه‌های اینترنتی متعددی و از همه مهم‌تر پايگاه خرمشهر بكار نگارش اين مقاله آمده است که از مالكان و مديران همه آنها سپاسگذارم.

3- خاطرات و نوشته‌های احمدکسروی.

4 خاطرات اسدالله اعلم.

5 خاطرات و مخاطرات نوشته: مهدی‌قلی‌خان هدایت.

6 پايگاههاي اينترنتي ارتش ايالات متحده آمريكا.

 

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:54 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : بررسي تطبيقي ادبيات دفاع شهري ايران و جهان
نويسنده : رضا نجفي
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
1. يادداشت:
يكي از مضامين مطرح در حوزه ادبيات جنگ هر كشور، دفاع شهري دربرابر حملات اشغالگرانه دشمن است.
آثار فراواني را در ادبيات روسي، فرانسوي، آلماني، اسپانيايي و... مي توان يافت كه به مقاومت مردمان شهرهاي درمحاصره اي چون لنينگراد، برلين، رم، كاتالونيا، پاريس و ... پرداخته اند.
متأسفانه به رغم تاريخ هشت ساله جنگ تحميلي عراق عليه ايران و وجود شهرهاي در محاصره اي چون خرمشهر، آبادان و اهواز با آثار مشابه اندكي درباره پديده دفاع شهرها عليه تجاوز دشمن روبروييم و سوگمندانه تر مي بايد از جاي خالي نقد و تحليل و بررسي همين اندك آثار سخن گفت.
اين پژوهش مي كوشد در سه بخش، گامي در پر كردن اين جاي خالي بردارد. اين سه بخش عبارتند از: الف _ معرفي برگزيده آثار داستاني جهان در پديده دفاع شهري (شاخص ترين آثار داستاني درباره شهرهاي مدافعي چون استالينگراد، برلين، رم، پاريس و ... در تاريخ جنگ هاي جهان)، ب _ معرفي آثار فارسي درباره پديده ايثار و مقاومت در شهرهاي در معرض اشغال، به ويژه درباره خرمشهر.
پ _ بررسي آسيب شناختي آثار دفاع شهري ايران. نگارنده ازجمله در اين بخش به ريشه ها و علل قلت و كمبود نمونه هاي موفق فارسي ادبيات دفاع شهري مي پردازد.
2. سيري در بهترين آثار ادبيات دفاع شهري جهان
شگفت است كه مضمون دفاع شهري عليه دشمن، قدمتي به اندازه كهن ترين اثر مكتبوب و شناخته شده ادبيات غرب يعني منظومه حماسي ايلياد دارد. و مگر نه اين است كه بخش عمده اي از ايلياد به ماجراي محاصره شهر تروا و مقاومت اهالي تروا در برابر سپاه يونان مي پردازد؟ و باز شگفت اينكه بزرگ ترين رمان تاريخ ادبيات غرب يعني جنگ و صلح تولستوي نيز بر مدار اين مضمون مي گردد: مقاومت مسكو در برابر ارتش ناپلئون!
با تأمل در اين دو نمونه مي توان بي هيچ پژوهش ديگري حدس زد كه صرفاً نام بردن از ادبيات دفاع شهري جهان به طور خاص _ و نه حتي ادبيات جنگي به شكل عام _ حجمي برابر با يك دائره المعارف را مي طلبد. براي حل اين دشواري ناچاريم محدوده پژوهش خود را در اين بخش صرفاً به ادبيات داستاني مغرب زمين و آن نيز كشورها و زبان هاي اصلي اين حوزه تمدني به ويژه آثار نويسندگان انگليسي، آلماني، فرانسوي و روسي زبان كه بيش از ديگر غربيان، تاريخشان به جنگ گذشته است، اختصاص دهيم.
همچنين براي پرهيز از اطناب بحث، صرفاً به برجسته ترين آثاري كه مضمون اصلي خود را پديده دفاع شهري اختصاص داده اند، خواهيم پرداخت.
بي شك پرآوازه ترين رمان با مضمون دفاع شهري، جنگ و صلح لئون تولستوي است. اين اثر در مدت شش سال، يعني 1863 تا 1869 نوشته شد و تولستوي اين رمان قطور دوهزار صفحه اي را هفت بار بازنويسي كرد. اين رمان درباره جنگ سال 1812 است كه روس ها به آن لقب جنگ كبير ميهني داده اند.
بخش مهمي از اين رمان به مقاومت مردم مسكو عليه لشكر ناپلئون مي پردازد و در بخش هاي ديگر از شهرهاي اسمولنسك و بارادينو و پايداري شان عليه فرانسويان نيز سخن گفته مي شود.
تولستوي كه خود در قفقاز جنگيده بود و در دفاع از سواستاپول با پديده دفاع شهري آشنا بود، با جمع آوري هزاران سند و مدرك و گفتگو با بازماندگان جنگ 1812 يكي يا به ظن قوي بهترين رمان جنگي تاريخ ادبيات را نوشت. عظمت جنگ و صلح چنان است كه ما نه در اين مقاله و نه حتي در مقالات مستقل و بلكه در كتابي جداگانه نيز نخواهيم توانست، حق مطلب را درباره اش ادا كنيم. از اين رو صرفاً به اين اشاره بسنده مي كنيم و نقد و بررسي اين اثر و اصولاً ديگر آثار مربوط به دفاع شهري را به مقالات ديگر وا مي گذاريم. غرض و هدف در اين پژوهش صرفاً معرفي و بازشماري است و نه نقد تا گزارشمان به اطناب نينجامد و ساماني به خود بگيرد.
به هر حال، الگوي جنگ و صلح چنان برجسته بود كه بعدها به هنگام جنگ جهاني دوم بسياري از نويسندگان روس كوشيدند اثري مشابه آن بيافرينند و به كمك آن مردم روس را عليه اشغالگران نازي تهييج كنند.
"آنان سرمشق هاي درخشان ديگري چون گذر از جنگ ها اثر الكسي تولستوي و دن آرام اثر شولوخف در دست داشتند كه در آنها جنگ هاي داخلي و شورش هاي پس از انقلاب اكتبر تصوير شده بود. با اين همه، اثري كه بتواند با جنگ و صلح تولستوي برابري كند، پديد نيامد. فاديف «گارد جوان» را نوشت، ارنبورگ «سقوط پاريس» و «توفان» را پديد آورد، سيمونف رمان «شبها و روزها» را نوشت و گزارش هاي زنده هيجان زايي از جبهه فرستاد كه بخشي از آنها در «استالينگراد همچنان مي جنگد» گرد آمده است، اما هيچ كدام اينها جنگ و صلح تولستوي نشد و شايد نمي توانست هم بشود."
علل توفيق خاص تولستوي و نيز ناكامي نسبي نويسندگان روس پس از او در اين باره متعدد است. در درجه نخست، علت بازمي گردد به نبوغ ادبي خاص تولستوي؛ او غولي از غول هاي ادبيات جهان بود كه تكرارناپذيرند. دوم اينكه تولستوي پيش از جنگ و صلح در كتاب ديگرش به نام داستان هاي سواستاپول نوشتن درباره پديده دفاع شهري را تجربه كرده بود. سوم اينكه تولستوي جداي از قدرت نبوغ و تخيل خود تجربه جنگي داشت.
او در دفاع از سواستاپول كه نزديك به يك سال در محاصره نيروهاي انگليسي، فرانسوي و عثماني بود شركت داشت و در دفاع از اين شهر مدال شجاعت نيز گرفته بود. تولستوي شاهد صحنه هاي تأثيرگذار و هولناكي از جنگ و مرگ و درد و رنج و مقاومت و پايداري و شجاعت و فداكاري در نبرد سواستاپول بود.
از آن گذشته، تولستوي در مقام نويسنده اي رئاليست به تحقيقي دقيق درباره نبرد سال 1812 پرداخته بود. سرانجام واپسين دليل را مي بايد در قيد و بندهايي دانست كه نويسندگان اتحاد جماهير شوروي در آن گرفتار بودند. ما در اين پژوهش، در باره آسيب شناسي ادبيات جنگي و نيز آسيب شناسي ادبيات جنگ شوروي به ذكر اين نكته اكتفا مي كنيم كه تحميل هاي ايدئولوژيك، رواج ادبيات سفارشي و شعاري، قيد و بندهاي سياسي، سانسور شديد و نظارت حزب و حاكمان بر ادبيات و ... موجب شد تا ادبيات روسيه ديگر نتواند نويسندگاني در سطح تولستوي و چخوف و داستايفسكي بپروراند.
به همين دليل ما از نمونه هاي روسي به سرعت گذر خواهيم كرد و بيشتر بر ادبيات آلماني و انگليسي زبان متمركز خواهيم شد.
گفتني است كه جسته و گريخته نزد ملل ديگري نيز آثار نسبتا درخشاني در ادبيات پايداري نوشته شده است، اما افسوس كه با يك گل بهار نمي شود. براي نمونه، «پلي بر رودخانه درينا» اثر ايوآندريچ از اين جمله است كه نويسنده اش را به دريافت جايزه نوبل ادبي نيز نائل كرد. آندريچ در اين اثر با تشريح زندگي مردمان شهر كوچكي در كنار پل رودخانه درينا به پايداري آنان دربرابر اشغالگران در طول چهار صد سال از عثمانيان گرفته تا اتريشي ها مي پردازد و ما را با اقوام گوناگون يوگسلاو و تاريخ آنان آشنا مي سازد.
همچنين در برخي آثار نويسنده برجسته يوناني، نيكوس كازانتزاكيس، ازجمله «مسيح بازمصلوب» و «آزادي يا مرگ» كه درباره مقاومت مردم يونان عليه اشغالگران عثماني است، جلوه هاي درخشاني از ادبيات پايداري را مي توان بازشناخت.
با اين حال، اگر برخي آثار پراكنده از ادبيات كشورهاي ديگري چون ايتاليا، اسپانيا، كشورهاي اروپاي شرقي، كشورهاي امريكاي لاتين و اسكانديناوي را استثناء بشماريم، مي توانيم ادعا كنيم بهترين نمونه هاي ادبي با مضمون دفاع شهري را مي بايد در ادبيات آلماني و انگليسي زبان و سپس در ادبيات فرانسه جستجو كرد.
فرانسه هرچند طعم اشغال نظامي را چشيد و داراي پديده اي به نام نهضت مقاومت و درنتيجه ادبيات مقاومت بود، اما در كميت و كيفيت در موضوع مورد سخن ما از ادبيات انگليسي و آلماني زبان واپس ماند. ازجمله علل اين امر يكي شمار فزون تر نويسندگان انگليسي زبان دنيا به نسبت نويسندگان فرانسه زبان و ديگر _ در مقايسه با آلمان و اتريش _ حضور كمتر نويسندگان فرانسه زبان به نسبت همكاران آلماني خود در جنگ است. مي دانيم كه فرانسه در جنگ جهاني دوم بسيار زود تسليم شد و جنگ براي بيشتر فرانسويان خاتمه يافت. از سوي ديگر، چاپ و انتشار ادبيات مقاومت به صورت زيرزميني در زمان اشغال فرانسه بسيار با دشواري روبرو بود. حال آنكه در مقايسه، آلماني زبان ها تا پايان جنگ جهاني دوم درگير اين پديده بودند و نويسندگان آلماني نيز بيش از فرانسويان در درون كوره جنگ از اين پديده تأثير گرفتند.
با اين حال، فرانسويان نيز آثار مطرحي در اين حوزه دارند. براي نمونه، برخي از داستان هاي گي دو موپاسان بويژه (تپلي)، ( زندانيان) و (دو دوست) ازجمله داستان هاي الگو در حيطه ادبيات مقاومت به شمار مي رود. (سقوط) اثر اميل زولا كه گاه آن را شاهكارش ناميده اند نيز درباره جنگ پروس و فرانسه است.
با رخداد جنگ جهاني دوم و اشغال فرانسه نيز آثار درخشاني عليه اشغالگري آلماني ها از سوي نويسندگان فرانسوي زبان منتشر شد. شايد درخشان ترين اين آثار كتاب (خاموشي دريا) اثر و.وركور باشد كه به شكل مخفيانه در زمان اشغال فرانسه به چاپ رسيد. نويسنده كه در صورت دستگيري بي شك محكوم به اعدام مي شد، در اثر خود مبارزه منفي يك خانواده را در برابر افسر دشمن به تصوير مي كشد.
همچنين نويسندگان صاحب نام تري نيز آثاري در اين باره نگاشتند. ژان پل سارتر ازجمله در داستان (ديوار) به جنگ داخلي اسپانيا و در رمان ناتمام آخرين مهلت به سقوط فرانسه پرداخت و آلبر كامو در آثاري چون عادل ها و به شكلي البته تمثيلي تر در طاعون، (اميد) و (ضدخاطرات) به توصيف مقاومت هاي مردمي در نقاط گوناگون جهان از چين گرفته تا اسپانيا و فرانسه پرداخته است.
ادبيات آلماني زبان نيز هرچند كشور آلمان در بيشتر جنگ ها نقش متجاوز را ايفا كرده است، صاحب آثار فراواني درباره جنگ شهرهاست. البته گاه اين گونه آثار درباره شهرهاي غيرآلماني است. براي نمونه، پس از نخستين جنگ جهاني، فرانتس ورفل رمان مهم (چهل روز موسا داغ) را مي نويسد. در اين رمان، ماجراي واقعي روستايياني ارمني روايت مي شود كه به جاي گريز از ديار در برابر ارتش متجاوز عثماني پايداري مي كنند.
اشتفان تسوايگ، نويسنده معروف اتريشي نيز كه رمان ها و داستان هاي تاريخي و شرح حال هاي داستاني او مشهور است، در كتاب لحظه هاي درخشان تاريخ فصلي را به نام فتح بيزانس به مقاومت نافرجام شهر قسطنطنيه در برابر ارتش عثماني اختصاص مي دهد.
ليون فويشت وانگر پس از گريختن از آلمان و اقامت در فرانسه، با آغاز جنگ جهاني دوم كتاب شيطان در فرانسه را مي نويسد و مردم فرانسه را به مقاومت عليه هيتلر فرامي خواند. او كه همكار برتولت برشت در نوشتن نمايشنامه سيمون ماشار بود، با اجازه برشت رمان سيمون را به نگارش درمي آورد كه آن نيز ازجمله آثار ادبيات مقاومت شمرده مي شود.
او و برتولت برشت در نمايشنامه سيمون ماشار ژاندارك را بازآفريني مي كنند. اما اين بار قهرمان داستان دختركي است كه عليه اشغالگران آلماني دست به مقاومت مي زند.
البته برشت در خلق ادبيات مقاومت بسيار فعال تر از همكار خود است. برشت در آثار ديگري نيز اين مضمون را ادامه مي دهد و مي پروراند. ازجمله او در تفنگ هاي خانم كارار اين بار مقاومت زني عليه فاشيست هاي اسپانيايي را مضمون اثرش قرار مي دهد.
در اين ميان، اريش ماريا رمارك كه به سبب نگارش (در جبهه غرب خبري نيست) مهم ترين نويسنده جنگ ادبيات آلماني شناخته شد، آثاري نيز درباره جنگ هاي شهري نوشت. براي نمونه او در آخرين ايستگاه، طاق نصرت، شب ليسبون، وقتي براي زندگي وقتي براي مرگ و بسياري ديگر از رمان هايش مستقيم و غيرمستقيم به تأثيرات جنگ بر شهرها و غيرنظاميان پرداخته است.
او در آثارش پديده هاي پشت جبهه را نيز به استادي ترسيم مي كند: بمباران شهرها، مخفي شدن سربازان فراري براي گريز از دست دژبانان آلماني، زندگي بي خانماني و آوارگي، زندگي مخفيانه يهوديان و مخالفان نازيسم در شهرهاي اشغالي، گرسنگي و قحطي در اين شهرها و ...
در كنار نويسندگاني چون آنا زگرس و مانس اشپربر كه آثاري با مضمون شهرهاي درگير جنگ آفريدند، از پتر وايس نيز بايد نام برد. او كه تحت تأثير برشت بود، در آثار خود از مقاومت و مبارزه مردم روسيه، آلمان، ويتنام، آنگولا و ... دربرابر متجاوزان به آزادي سخن مي گويد. مانفرد گريگور در رمان شهر بي ترحم به آلمان اشغال شده توسط نيروهاي متفقين مي پردازد و دشواري هاي حاصل از حضور نظاميان بيگانه در شهرهاي آلماني را مضمون اثر خود قرار مي دهد. يادداشت هاي آن فرانك، دختر جوان يهودي كه در اردوگاه هاي هيتلري كشته شد، بدل به اثري ادبي مي شود. خاطرات يك دختر جوان درواقع خاطرات آن فرانك است كه در هلند اشغالي چند سال را به همراه چند خانواده يهودي در آپارتماني مخفيانه زندگي كردند. يورگ بكر نيز در يعقوب كاذب و يوزف روت در ايوب و اليزابت لانگگسر در داستان هايش به دشواري هاي زندگي يهوديان در شهرهاي تحت حكمراني نازي ها اشاره كرده اند.
نويسندگان ديگري نيز فضاي شهرهاي آلماني درگير جنگ را به تصوير كشيده اند، ازجمله كته رشايس در لنا، ماجراي جنگ و داستان ده ما، گرترود كلوگه در شجاعت هاي از دست رفته، هانس ولفگانگ كخ در مي توان فراموش كرد؟...
اگر بخواهيم به سرانجامي برسيم، ناچاريم از فهرست بلندبالاي نويسندگان ادبيات دفاع شهري آلمان تنها به چند نمونه معروف تر اكتفا كنيم.
توماس مان برجسته ترين نويسنده نسل پيش از جنگ دوم، پس از جنگ در رمان هاي دكتر فاوست و اعترافات فليكس كرول شياد داستان فروپاشي آلمان را همراه با هيتلر به صورت تمثيلي حكايت مي كند. از نسل پس از جنگ، بورشرت در داستان هاي خود خوانندگان را به مقاومت عليه جنگ افروزان فرامي خواند. هاينريش بل در بسياري از آثارش مانند خانه بي سرايدار و نان آن سال ها، زني در ميان جمع، تا زماني كه... فضاي جنگي حاكم بر شهرها را ترسيم مي كند.
گونتر گراس در طبل حلبي، موش و گربه، آواي وزغ و ... به همين مضمون اما به شيوه اي متفاوت مي پردازد. هانس بندر در داستان هاي كوتاهش برخي از بهترين قصه هاي جنگي را با چنين مضموني مي آفريند.
حميد صدر، نويسنده ايراني آلماني زبان نيز در آخرين رمانش منشي حافظه به توصيف شهر وين در دوره جنگ جهاني دوم مي پردازد.
گويي فهرست ما پايان ناپذير است.زيگفريد لنتس، مارتين والزر، لوييزه رينزر، تئودور پلي ير، ورنر گنروئن، گرترود فونله فورت، اتسارد شاپر، شتفان آندرس، آلبرت گس، كورت توخلسكي، يوهانس بوبرفسكي، اينگبورگ باخمان، هاينار كيپفارت، ولفگانگ هيلدسهايمر، ولف ديتريش شنوره، يوهانس ر. بشر، كريستا ولف، گونتر آيش، هانس مايري، ارنست شابل، الياس كانتي و بسياري ديگر در داستان ها و يا رمان هايشان مستقيم يا غيرمستقيم به مسأله شهرهاي درگير جنگ پرداخته اند. و ما براي پرهيز از اطناب كلام به ذكر نامشان بسنده مي كنيم.
اما جداي از نويسندگان آلماني زبان، نويسندگان انگليسي زبان نيز صاحب آثار درخشان و متعددي در اين موضوع شمرده مي شوند. همان گونه كه پيش از اين نيز متذكر شديم، به علل گوناگون ازجمله غلبه چشمگير كميت نويسندگان انگليسي زبان بر نويسندگان زبان هاي ديگر غربي و نيز عدم جود موانعي مانند سانسور و كنترل هاي حزبي و سياسي در قياس با كشورهاي كمونيستي و كشورهاي فاشيستي (درنيمه نخست قرن 20)، شمار آثار ادبي با مركزيت مضمون دفاع شهري در اين زبان غير قابل شمارش است. از ميان كشورهاي انگليسي زبان، صرفاً نگاهي به تاريخ ادبيات ايالات متحده امريكا آشكار مي كند كه با چه انبوهي از آثار روبرو هستيم. از ياد نبريم كه به علل رويدادهاي گوناگون در تاريخ اين كشور، براي نمونه درگيري مهاجران اروپايي با سرخپوستان، جنگ استقلال عليه انگليسي ها، جنگ عليه اسپانيايي ها، جنگ شمال و جنوب و ... امريكاييان بيش از اروپاييان جنگ هاي شهري و خانگي را تجربه كرده اند و اين در ادبيات آنان نيز بازتاب داشته است.
از واشنگتن ايروينگ، جيمز فنيمور كوپر و مارگارت ميچل گرفته تا نويسندگان جديدتري مانند همينگوي، توماس پنچوين و راسل هوبان به مضمون مورد نظر ما پرداخته اند.
از اين رو براي حل اين معضل، ما فقط به نويسندگان و آثار معاصر انگليسي زبان اشاره مي كنيم و از نمونه هاي مربوط به پيش از جنگ جهاني اول و نيز قرون گذشته چشم پوشي مي كنيم. ديگر اينكه مي كوشيم از ذكر آثار كم ارزش و حتي متوسط خودداري و تنها به بهترين ها اشاره كنيم.
به درستي گفته اند كه بهترين آثار ادبيات جنگ انگليسي زبان پس از جنگ جهاني اول پديد آمد. ما نيز از همين مبدا مي آغازيم. شايد درخشان ترين نامي كه در اين حوزه بي درنگ به چشم مي آيد، همينگوي باشد. همينگوي كه تجربه حضور در جنگ جهاني اول، جنگ داخلي اسپانيا و جنگ جهاني دوم را نيز داشت، آثار متعددي با مضمون جنگ نوشت. وداع با اسلحه او گزارشي است از جنگ در ايتاليا و ناقوس ها براي كه به صدا درمي آيند رماني درباره جنگ داخلي اسپانيا است.
گفته مي شود ناقوس ها براي كه به صدا درمي آيند بهترين گزارش داستاني از جنگ داخلي اسپانياست كه به زبان انگليسي نوشته شده است. همينگوي با اينكه خود نيز در اين نبرد ها شركت داشته، از وسوسه نوشتن اثري تبليغي به نفع جمهوري خواهان رسته و اثري پيچيده و هنري به وجود آورده است. اين اثر به رغم اينكه در بحبوحه جنگ جهاني دوم منتشر شد، فقط در خود امريكا 360000 نسخه به فروش رفت. همينگوي همچنين در اثر ديگري به نام ستون پنجم به جنگ داخلي اسپانيا برمي گردد.
درباره جنگ داخلي اسپانيا نويسندگان انگليسي زبان ديگري نيز آثاري آفريده اند كه ازجمله معروف ترين آنان مي توان به جورج ارول و كتاب درود بر كاتالونيا اشاره كرد.
ارول نيز مانند همينگوي در جنگ داخلي اسپانيا شركت داشت و اين اثر او گونه اي خاطره نگاري از كاتالونياي اسپانياست.
گرترود استاين بانوي اديب امريكايي كه نفوذ فراواني بر نويسندگان جدي كشورش داشت، در رمان «جنگ هايي كه ديده ام» سقوط، اشغال و آزادي فرانسه و پاريس را به تصوير مي كشد.
هوارد فاست نيز كه بيشتر به دليل رمان اسپارتاكوس معروف است، رمان هايي ازجمله دو دره، همشهري تام پين، شكست ناپذير، آخرين مرز، راه آزادي و ... دارد كه عمدتاً درباره جنگ استقلال عليه انگلستان و نيز جنگ داخلي امريكاست.
نورمن ميلر كه برهنه ها و مرده هاي او را بهترين رمان امريكايي درباره جنگ دانسته اند، در اثر ديگري به نام لشكريان شب اقدامات مخالفان جنگ ويتنام را روايت مي كند.
جان اشتاين بك نيز كه از برندگان نوبل ادبي است، در رمان ماه پنهان است مقاومت مردم نروژ عليه اشغالگران آلماني را به تصوير مي كشد و بابت اين امر نشان افتخار را از كشور نروژ دريافت مي كند. رابرت پن وارن در رمان هاي دست فرشتگان و صحرا مضمون جنگ داخلي امريكا را برمي گزيند.
جان هرسي نيز كه رمان مستند و تكان دهنده «هيروشيما» موجب شهرت او شد، در رمان ديگرش ديوار ويران سازي محله يهوديان به دست نازي ها را دستمايه اي براي نگارش اثري در رثاي مقاومت عليه فاشيسم مي كند.
رنگين كمان قوه جاذبه اثر توماس پينچوين هرچند داراي صحنه هايي مشمئزكننده و تهوع آور از جنگ است _ كه گاه آدمي را به ياد سدوم و گوموراي پازوليني مي اندازد _ از سوي آنتوني بورجس "خاتم الكتاب همه كتاب هاي جنگي" نام مي گيرد.
افزون بر جورج ارول كه از او نام برديم، بسياري نويسندگان بريتانيايي ديگر نيز در حوزه ادبيات مقاومت اثرآفرين بودند. براي نمونه تريلوژي بالكان اثر اوليا منينگ مهم ترين اثر بلند داستاني درباره جنگ از نگاه يك زن است كه از زمان جنگ جهاني دوم تاكنون نوشته شده است.
نويسنده زن ديگر از كشور انگلستان به نام اليزابت باون به شكل بسيار درخشاني در رمان «گرماي روز» لندن را در زير بمباران هاي جنگ جهاني دوم به تصوير مي كشد. گفته مي شود هيچ رماني به موفقيت اين رمان نتوانسته است، حال و هواي جنگ زده لندن را ترسيم كند.
البته در رمان حركت گروهي اثر هنري گرين كه همزمان با آغاز جنگ نوشته مي شود، به شكلي نمادپردازانه و غيرمستقيم فضاي جنگي حاكم بر شهرهاي غيرنظامي ساخته و پرداخته مي شود.
در رمان عاشقانه پايان يك پيوند اثر گراهام گرين، گرچه مضمون اصلي داستان عشق است، اما اين عشق تراژيك در لندن جنگ زده شكل مي گيرد و بمباران هاي دشمن به نوعي رقم زننده داستان اين اثر است. گراهام گرين در اثر ديگري به نام امريكايي آرام به مقاومت مردم ويتنام عليه اشغالگران مي پردازد، هرچند كه در اين رمان نيز مضامين ديگري در كنار مقاومت و پايداري عليه متجاوزان روايت مي شود.
شون اوكيسي نيز كه عضو نهضت مقاومت ايرلند بود، ازجمله نويسندگاني است كه فضاي متفاوتي را در آثار خود برمي گزيند. اوكيسي در اثر خود به نام در پوست شير به مقاومت جدايي خواهان ايرلندي عليه انگليسي ها اشاره دارد.
در موضوع جنگ شهرها، گاه آثاري تخيلي نيز نوشته مي شوند. ازجمله برجسته ترين نمونه هاي اين گونه آثار مي توان از رمان ريدلي واكر اثر راسل هوبان كه داستاني تخيلي درباره انگلستان پس از يك جنگ اتمي است و نيز از پيرمردان در باغ وحش نوشته انگوس ويلسون كه اثري تخيلي درباره حمله اروپاي متحد به انگلستان است، نام برد. گفتني است كه اثر اخير با حال و هوايي سوررئال و حتي كافكايي به جنگ فرضي اروپاييان متحد با انگلستان مي پردازد.
فهرست ما مي تواند ادامه يابد. اما ما براي پرهيز از به درازا كشيده شدن بحث به اين نمونه ها اكتفا مي كنيم با اين تذكر كه آنچه آمد، مشت نمونه خروار بود. به پايان آمد اين دفتر،حكايت اما همچنان باقي است.
3. سيري كوتاه در ادبيات دفاع شهري ايران
به ازاي سياهه انبوهي كه از آثار ادبي مربوط به دفاع شهري متعلق به ادبيات انگليسي، آلماني و فرانسوي ارائه داديم، متأسفانه نمونه هاي اندكي را در ادبيات داستاني سه دهه اخير كشورمان مي توانيم بيابيم كه به چنين مضموني پرداخته باشند.
اينكه چرا به رغم هشت سال جنگ تحميلي ما شاهد نمونه هاي اندكي از آثار موفق ادبي در اين باره هستيم، موضوعي است كه در بخش پاياني اين مقاله به آن اشاره خواهيم كرد.
نخستين رماني كه پس از آغاز جنگ ايران و عراق نوشته شد و دست بر قضا به مضمون دفاع شهري پرداخته بود، زمين سوخته اثر احمد محمود است. اين اثر گزارش گرايانه و رئاليستي حاصل تجربه نويسنده از حمله دشمن به شهر اهواز است.
احمد محمود در اين اثر وضعيت شهر بي دفاع اهواز در آغاز جنگ و عكس العمل مردم شهر را در برابر اين پديده روايت مي كند. هرچند كه به گفته برخي منتقدان، علاقه هاي سياسي نويسنده گاه موجب مي شود كه او از روايت واقعگرايانه حوادث اين شهر جنگ زده عدول كند.
هرچند در زمين سوخته گاه تأثير گرته برداري از ادبيات رئاليسم سوسياليستي آشكار است، اما اين رمان همچنان يكي از آثار ارزشمند ادبيات جنگ كشورمان شمرده مي شود. احمد محمود در برخي از داستان هاي خود بويژه در "قصه آشنا"، به اين مضمون بازمي گردد.
درباره شهر جنگ زده اهواز رمان ديگري كه معمولاً از آن ياد مي شود، زمستان 62 اثر اسماعيل فصيح است. البته فصيح در اين رمان كه بهترين رمان او شناخته مي شود، با نگاهي انتقادي به جنگ مي نگرد. نويسنده در اين اثر خود به مانند ديگر آثارش از رئاليسمي گزارش گونه بهره مي برد و قهرمان هميشگي خود جلال آريان را در مكان هايي آشنا (جنوب ايران) به روايت گري وا مي دارد. فصيح در مجموعه نمادهاي دشت مشوش بار ديگر به جنوب جنگ زده و جنگ شهرها باز مي گردد.
در ميان نوشته هاي محمود گلابدره اي نيز داستان بلند «اسماعيل اسماعيل» شرح نوجواني اهوازي است كه به انتقام قتل پدر، ستون پنجم عراقي ها را مي كشد و موجب نجات جان عده اي از رزمندگان مي شود.
سيروس طاهباز نيز در اثر داستاني خود به نام دعاي مرغ آمين در قالب دو نامه بلند، درباره شهر جنگ زده اهواز مي نويسد.
اصغر عبدالهي در "آفتاب در سياهي جنگ گم مي شود" و بسياري از داستان هايش مانند "نگهبان مردگان"، "گربه گمشده"، "يك خانم متشخص" و "اتاقي پرغبار" شهرهاي جنوبي ايران را در جريان جنگ به تصوير مي كشد. بهار محمد نيز در مجموعه "شعله هاي آتش در ميان قيرخانه" كارگراني را به تصوير مي كشد كه به هنگام حمله دشمن به پالايشگاه آبادان زير گلوله باران به اطفاي حريق قيرخانه پالايشگاه مي پردازند.
قاسمعلي فراست از نخستين نويسندگاني است كه به خرمشهر پرداخته است. او رمان خود نخل هاي بي سر را از اشغال خرمشهر و آوارگي خانواده اي خرمشهري مي آغازد و پايان رمانش را به آزادي خرمشهر اختصاص مي دهد. او در مجموعه داستان هايي چون "زيارت" و "خانه جديد"، بار ديگر به جنگ و كمابيش به جنگ شهرها بازمي گردد.
افزون بر فراست، نويسندگان ديگري نيز به مضمون خرمشهر در جريان جنگ پرداخته اند. عليرضا افزودي در داستان بلند "مخمصه"، منيژه آرمين در سرود "اروند رود"، ناصر مؤذن در "آخرين نگاه از پل خرمشهر"، پرويز مسجدي در "روزهاي مقاومت در خرمشهر"، اسماعيل عرب خويي در داستان "زنبورك"، كاوه بهمن در رمان "جنگي كه بود"، منيژه جانقلي در رمان "در جستجوي من"، جمشيد خانيان در " كودكي هاي زمين" و فرهاد حسن زاده در رمان "مهمان مهتاب" از اين جمله اند.
اما متأسفانه برخي از آثار يادشده ـ كه از مشخص كردنشان پرهيز مي كنيم ـ فاقد ارزش ادبي در خور توجه و گرفتار خام دستي و نگاه كليشه اي و شعاري به جنگ هستند.
ادبيات دفاع شهري تنها به خرمشهر و اهواز خاتمه نمي يابد. ماجراي داستان هاي "صخره ها" و "پروازها" و "نفر پانزدهم" از جهانگير خسروشاهي، "در روزهاي طولاني" اثر رضا رئيسي، "تركه هاي درخت آلبالو" نوشته اكبر خليلي، مجموعه "آن سوي مه" از داريوش عابدي و "چته ها وكوه و گودال" نوشته ابراهيم حسن بيگي به تشريح رويدادهاي جنگ در كردستان اختصاص دارد. داستان "آتش در خرمن" نوشته حسين فتاحي به سوسنگرد مربوط مي شود. احمد جانه در " زن، جنگ، اميد" به روايت زندگي آوارگان جنگي، موشك باران شهرها و فعاليت ستون پنجم مي پردازد.
مهدي سحابي در رمان "ناگهان سيلاب" موشكباران شهرها را در قالب داستاني تخيلي بدون اشاره به زمان و مكان خاصي روايت مي كند. اين اثر كه از نخستين آثار مربوط به موشكباران شهرهاست، فضايي نسبتاً سوررئال دارد. جواد مجابي نيز در "شب ملخ" به گونه اي رئاليسم جادويي مي رسد. بر اثر اصابت موشكي به گورستان شهر، مرده ها آزاد مي شوند و از سويي ديگر، زندگان از ترس بمباران به زيرزمين ها پناه مي برند.
نويسنده درداستان ديگرش "زيگورات واژگون" بارديگر به مضمون موشكباران بازمي گردد.
منصور كوشان هم در رمان كوتاه "محاق" به روشنفكراني مي پردازد كه در جريان موشكباران شهر به خارج از شهر پناه برده اند. البته اين رمان بيشتر تأثير جنگ بر روشنفكران را نشان مي دهد تا پديده جنگ شهري را.
از ديگر نويسندگان مشمول بحث، مي توان از قاضي ربيحاوي با كتاب وقتي كه دود جنگ در آسمان دهكده ديده شد و برخي از داستان هايش، نسيم خاكسار در داستان هاي "جنگ كي تمام مي شود" (با نگاهي ضدجنگ)، اكبر سردوزامي با مجموعه خانه اي با عطر گل هاي سرخ و علي اصغر شيرزادي با برخي از داستان هاي كوتاهش نام برد.
4. آسيب شناسي ادبيات پايداري در ايران
پيشتر اين پرسش را مطرح كرديم: چرا به رغم هشت سال جنگ، نويسندگان ما از لحاظ كمي و كيفي آثاري كه توان رقابت با نمونه هاي اروپايي و امريكايي داشته باشند، نيافريده اند؟
در اين بخش شايان يادآوريست كه اصولاً ما با دو گروه از آسيب هاي مربوط به ادبيات دفاع شهري و اصولاً پايداري روبرو هستيم: آسيب هايي كه جنبه عمومي دارند و ممكن است گونه هاي ديگر ادبيات نيز گرفتار پاره اي از اين آسيب ها شوند و ديگر، آسيب هايي كه بيشتر ويژه ادبيات پايداري ماست. آسيب هاي نوع اول بيشتر جنبه فرهنگي دارند، اما آسيب هاي دسته دوم در بيشتر موارد بر فرم و عناصر داستاني ادبيات جنگ ما تأثيرگذار است. ما با تفكيك نسبي اين نوع آسيب ها به هر كدام از آنها اشاره خواهيم كرد و ما به ازاي آن را در ادبيات ديگر ملل خواهيم ديد. از آسيب هاي عمومي كه بي شك عمده تراند، مي آغازيم و در ادامه به آسيب هاي ويژه مي پردازيم. ناگفته پيداست كه در اين مبحث سخن ما شامل انواع ادبيات پايداري خواهد بود و صرفاً به مضمون دفاع شهري نخواهيم پرداخت.
1-4. آسيب شناسي عمومي ادبيات پايداري
همان گونه كه ذكرش رفت، اين گونه آسيب ها جنبه عمومي و فرهنگي دارد و نه تنها به نويسندگان كه در برخي موارد به سياستگذاري ها و به ساختار فرهنگي جامعه و حتي به مخاطبان آثار نيز مربوط مي شود. به عبارت ديگر، عمده اين آسيب ها ريشه و عللي خارج از خود آثار دارند و برخي از آنها در مورد آثار غيرجنگي ما نيز صدق مي كنند. عمده ترين آسيب ها به اين شرح قابل طبقه بندي اند:
1-1-4. فقر فرهنگي
در بحث مربوط به فقر فرهنگي نيز مي توان به زيرشاخه ها و نكات متفاوت و متعددي اشاره كرد، اما براي پرهيز از تطويل كلام از تقسيم بندي ريزتر چشم مي پوشيم و به ذكر كلّياتي بسنده مي كنيم. يكي از مهم ترين علل فقر فرهنگي، فقر كتابخواني به طور عام و كمبود تقاضاي ملي براي ادبيات داستاني به طور خاص است. كشوري كه سرانه مطالعه آن چند دقيقه بيش نيست و پس از گذشت سي سال، شمارگان متوسط چاپ آثار در اين مملكت هفتاد ميليوني هنوز از سه هزار نسخه ـ و در حوزه ادبيات داستاني از دوهزار نسخه ـ فراتر نمي رود، چگونه مي توان چشمداشت رقابت با كشورهايي را پروراند كه شمارگان آثار و سرانه مطالعه مردمانش ده ها و بلكه صدها برابر ماست؟
2-1-4. نوپا بودن نثر داستاني جديد فارسي
جداي از فقر كتابخواني در ايران، مي بايد يادآور شد اصولاً در مقايسه با سنت كهن شعري كشورمان كه سابقه اي هزار ساله دارد، ما در حوزه ادبيات داستاني جديد و نثر داستاني با سابقه اي صد ساله فقير شمرده مي شويم. به عبارت كوتاه، هرچند ما در سنت شعري چيره دستيم، در هنر داستان نويسي جديد در آغاز راهيم. پيامد اين آسيب، دشواري هايي كه در باب نگارش داستان كوتاه رخ مي دهد، درباره نگارش رمان مضاعف مي شود.
3-1-4. ديگر دشواري هاي مربوط به حوزه چاپ و نشر
آنچه گفته شد ـ فقر كتابخواني، شمارگان نحيف آثار داستاني، عمر كوتاه ادبيات داستاني جديد در ايران و ... ـ ناگزير بر پيامدهاي ديگري نيز دامن مي زند و آن حرفه اي نشدن و اقتصادي نبودن فعاليت در خلاقيت ادبي است. طبيعي است كه با تيراژهاي مرسوم، كمتر نويسنده اي در ايران مي تواند به طور تمام وقت و حرفه اي به نوشتن بپردازد و دغدغه نوشتن نداشته باشد. بر اين اساس، يك چرخه باطل علت و معلولي شكل مي گيرد: تقاضا و مخاطب اندك به نويسنده پاره وقت و تفنني مي انجامد و نويسنده پاره وقت آثاري نه چندان مطلوب مي آفريند و بار ديگر اين عدم جذابيت و ارزش آثار به كمبود تقاضا و فقر كتابخواني مي افزايد. بر همين قياس، تأثير اين روند را در نظر بگيريد در مورد صنعت چاپ و نشر، ترجمه، پژوهش، ويرايش، امور فني و شاخه هاي مرتبط با چاپ و نشر و ...
4-1-4. كم كاري نويسندگان ايران
در ذيل مشكل فرهنگي ادبيات داستاني كشورمان، مشكل اجتماعي كم كاري نويسنده ايراني را نيز مي توان گنجاند. به دلايلي كه در بند 1-1-4 گفتيم و به دلايل متعدد و جامعه شناختي، نويسنده ايراني در مقايسه با همكاران خود در كشورهاي ديگر دچار كم كاري و كم حوصلگي است.
فرافكني همه معضلات و ابعاد فقر كتابخواني بر خوانندگان همواره جوابگو نيست. نمونه هاي متعددي را مي توان برشمرد كه در صورت جذاب بودن اثري، مخاطب گريزان و متفنن و بي علاقه به سوي اثر كشيده شده است. دستكم مي توان مدعي شد ارزش و جذابيت اثر به شكل نسبي تقاضا براي اثر ادبي را افزايش مي دهد. شايد مفيدتر آن باشد كه نويسنده ايراني به جاي گلايه از خوانندگان و يكسره متهم ساختن عامه مردم سهم خود را در اين آسيب فرهنگي بپذيرد و دستكم بخشي از معضل را با ارتقاي كيفيت آثار خود حل كند.
5-1-4 . محدوديت تجربه هاي جنگي نويسندگان ما
در باب پديد نيامدن كافي و وافي آثار برجسته درزمينه ادبيات دفاع مقدس، برخي از متوليان از توطئه سكوت روشنفكران و نويسندگان ايراني سخن گفته اند. هرچند برخي سياستگذاري ها و تنگ نظري ها _ كه در بندهاي بعدي به آن اشاره خواهيم كرد _ در كاهش مشاركت جدي نويسندگان حرفه اي ما در پرداختن به جنگ مؤثر بوده، علت اصلي براستي چيز ديگري است. حقيقت به سادگي اين است كه قريب به اتفاق نويسندگان حرفه اي ما جنگ را از نزديك لمس نكردند تا تأثير آن را در ادبيات بازتاب دهند و آن اندك رزمندگاني كه دست به قلم بردند، نويسنده هايي حرفه اي و كارآزموده نبودند تا بتوانند تأثير مهمي در جريان ادبيات روز ايران داشته باشند.
6-1-4. كم تجربگي ادبي نويسندگان جنگ كشورمان
غيبت نويسندگان حرفه اي در جبهه هاي جنگي و سياستگذاري هاي حمايتي دولت از سوي ديگر موجب شد گروهي از كساني كه حاضر و درگير در جنگ بودند ـ و البته حتي برخي جنگ نديدگان جوياي بهره مندي از حمايت هاي دولتي ـ به صرافت توليد و خلق آثار ادبي درباره جنگ بيفتند. حاصل كار هرچند در بسياري موارد صميمانه و صادقانه بود، كمتر بهره اي از پختگي و ارزش هاي زيبايي شناختي و ادبي داشت. درباره تازه كار بودن اغلب نويسندگان ادب پايداري همين بس كه براساس گزارش هاي سمينار بررسي رمان جنگ در ايران و جهان (در سال 1372) ميانگين سني نويسندگان ادبيات جنگ كشورمان 26 سال بوده است.
اما در كنار كم تجربگي اغلب نويسندگان ادب پايداري كشورمان، نكته ديگري اين معضل را تشديد مي كند و آن نبود سنت ادبيات داستاني جنگ پيش از رخداد حمله عراق به ايران است. نويسنده كم تجربه غربي اگر هم بخواهد به مضمون جنگ بپردازد، دستكم مي تواند در زبان و ادبيات خود متكي بر الگوها و ميراث و سنت ادبيات جنگي باشد كه قدمتي همسن رمان و داستان غربي دارد.
اما ادبيات داستاني جنگ ما همزمان با جنگ هشت ساله ما زاده شد و نويسندگان ما فاقد الگوها و تجربه هايي در ادبيات ملي خود بوده اند تا از آن بهره برند.
7-1-4. آسيب هاي برآمده از ضعف در سياستگذاري ها
ناگفته پيداست كه زيرشاخه هاي متعدد و متفاوتي براي ضعف ها و لغزش هاي سياستگذاري چاپ و نشر ادبيات دفاع مقدس مي توان برشمرد. معمولاً مهم ترين آسيبي كه براي ادبيات دفاع مقدس برشمرده اند و برمي شمارند، دولتي شدن اين نوع ادبيات است.
دولتي شدن ادبيات جنگ به دومعناست، اينكه دولت در اين امر سرمايه گذاري و حمايت كند كه اين به خودي خود چندان مسأله ساز نيست، اما دومين معناي اين پديده دخالت دولت در خلق آثاري در اين ژانر به شكل نظارت، ارائه دستورالعمل ها و رهنمودها، مميزي كردن و سختگيري درباره آثار غيردولتي و اموري از اين دست است كه گاه ممكن است به آسيب هاي خاصي بيانجامد.
نخستين خطر دولتي و سفارشي شدن آثار ادبيات دفاع مقدس، وابسته شدن نويسندگان اين نوع ادبيات به سلائق و معيارهاي مسئولان دولتي است كه گاه شايد فاقد دانش ادبي كافي و وافي باشند و حتي بدتر از آن جلب و جذب سودجوياني است كه نه در انديشه خلق اثري هنري كه در پي بهره مند شدن از حمايت هاي دولتي و نام و ناني بي رنج و دشواري اند.
و باز مي دانيم كه متوليان فرهنگي، ولو بي بهره از دانش كافي و وافي ادبي نباشند، به هر حال كارگزاراني اجرايي اند كه حيطه وظايف، مسئوليت ها و دغدغه هاي آنان متفاوت است. طبيعي است مصلحت هاي سياسي و دولتي براي اين كارگزاران اولويت بيشتري از دغدغه هاي ناب هنري و زيبايي شناختي داشته باشد. و مي دانيم كه اصولاً متوليان فرهنگي كشورهاي درگير جنگ مي كوشند براي ايجاد شور و شوق و حفظ روحيه مردم كشورشان، شعارهايي را مبني بر ايثارگري ، فداكاري، ميهن پرستي، دفاع از شرف و ... ازجمله از طريق ادبيات ترويج و تقويت كنند.
از اين رو، پذيرفتني است كه اين متوليان تاب و تحمل ادبيات ضدجنگ و حتي انتقادي و دگرانديش را در طول جنگ نداشته باشند، اما آسيب اصلي آنجاست كه اين اولويت ها و دغدغه ها و سياست ها پس از پايان جنگ نيزگاه ادامه مي يابد و ناخواسته بر شعاري بودن، كليشه گرايي و تبليغي بودن آثار جنگ دامن مي زند و اثر متفاوتي را تابو مي انگارد.
از آن گذشته، گرچه مواردي از اهمال ها، كم كاري ها، غفلت ها، سياست گذاري هاي غلط، سختگيري ها در چاپ و نشر و مميزي و به طور كلي موارد سلبي قابل ذكر است، اما گاه سياست هاي ايجابي و حمايتي دولتي، بويژه درباره ادبيات پايداري ما، نقش منفي داشته است. به اين معنا كه حمايت هاي غيركارشناسانه برخي از مسئولان فرهنگي از آثار كم مايه و ضعيف در حيطه ادبيات پايداري هرچند از روي دلسوزي و به نيت خير بوده، اما موجب تشديدكم كاري در نويسندگان، رواج آثار نامعتبر و در محاق ماندن آثار ارزشمندتر، برهم خوردن معادلات طبيعي حاكم بر بازار چاپ و نشر، دلسرد ساختن نويسندگان قوي تر، گريزاندن خوانندگان و ... شده است و درواقع در تحليل نهايي اين نوع حمايت هاي غيركارشناسانه از آثار ضعيف، حتي ظلم درحق نويسندگان همان آثار تلقي مي شود، زيرا آنان را از تكاپو، كارآموزي، تجربه ورزي و به يك كلام، ارتقاي خود و آثارشان بازداشته است.
8-1-4. كمبود نقدهاي آسيب شناسانه، پژوهش ها و آثار نظري
به رغم كثرت و تنوع آثار ادبيات پايداري در كشورمان، درباره چيستي و نظريه شناسي ادبيات جنگ تلاش چنداني صورت نگرفته و آنچه به نام نقد و بررسي انجام شد، بيشتر معطوف به بررسي آثار موردي بوده اند و به خود مقوله نقد و آسيب شناسي كم پرداخته اند.
از آن گذشته، خود اين به اصطلاح نقدهاي موردي كه به اثري خاص متوجه اند، در بسياري موارد بركنار از معضل نيستند، زيرا معمولاً منتقدان نه با ابزار نقد ادبي كه با پيش فرض هاي سياسي _ اخلاقي _ عقيدتي اثر را وارسي مي كنند.
ناگفته پيداست كه حاصل كمبود نقد و تحليل هاي حرفه اي كه بي بيم و محافظه كاري و فارغ از دغدغه هاي سياسي و ملاحظات ايدئولوژيك چاپ و نشر يابند چيزي نيست جز ترويج آثاري كه از جنبه زيبايي شناختي و ارزش هاي هنري ضعيف اند.
همان گونه كه ذكر شد متأسفانه نه تنها ما با كمبود نقد راستين روبرييم، بلكه عمده نقدهاي ما، هرچند از سر دلسوزي، به توجيه آثار ضعيف و مسامحه و تعارف انجاميده است. اين روند نه تنها كمكي به نويسندگان تازه كار نمي كند كه آنان را از تكاپوي بيشتر براي ارتقاي آثارشان بازمي دارد.
9-1-4. پرهيز و گريز از آثار متفاوت
در جامعه ما نه تنها گرايش هايي نقدگريز و نقدستيز وجود دارد، بلكه مقاومت هايي نيز دربرابر آثار متفاوت و انتقادي ديده مي شود.
اين داوري سختگيرانه نه تنها شامل حال نويسندگان ضدجنگ و روشنفكران مخالف دولت است كه گاه حتي نويسندگاني را دربرمي گيرد كه در كارنامه كاري و حتي پيشينه شغلي و شخصي خود تعهد و همگرايي خود را با سياست هاي رسمي و دولتي به اثبات رسانده اند.
2-4. آسيب شناسي ساختارشناسانه ادبيات پايداري
تاكنون آنچه گفته آمد، آسيب شناسي عمومي ادبيات جنگ كشورمان و معطوف به عوامل تأثيرگذار بر آثار دفاع مقدس مان بود. حال مي بايد تأثير اين موارد را بر عناصر، فرم، زبان و ساختار خود آثار بررسي كنيم. به عبارت ديگر، پيش از اين نگاه ما برون متني بود و اكنون به آسيب هاي درون متني اين ژانر ادبي در ايران مي پردازيم.
مهم ترين آسيب هاي احتمالي را كه بسياري از آثار ادب پايداري ما ممكن است دچار آن باشند، مي توان به شرحي كه در پي مي آيد، طبقه بندي كرد.
1-2-4. غلبه نگاه ايدئولوژيك بر معيارهاي زيبايي شناختي
بسياري از نويسندگان ادبيات دفاع مقدس اذعان دارند كه قصد و نيت آنان ارائه حرف ها و پيامي است كه به خاطر آنها متوسل به ادبيات شده اند و درواقع قالب ادبيات صرفاً بهانه اي براي بازگفتن آن پيام و حرف هاست.
نويسنده اين سطور ازجمله فرماليست هاي افراطي نيست كه با ارائه پيام و حتي ايدئولوژي در ادبيات مخالف باشد، اما اين چشم داشتي منطقي و بخردانه است كه خواهان هماهنگي ميان فرم و محتوا باشيم. بي شك ارزشمند بودن پيام و محتوا نمي تواند و نبايد توجيهي بر ضعف و سستي فرم اثر باشد، چراكه فرمي سست و كم ارزش خود تباه كننده و لطمه زننده به پيام اثر خواهد بود. بنابراين تأكيد مي كنم انتقاد ما نه متوجه ارائه پيام در اثر ادبي، كه مربوط به مغفول ماندن معيارهاي زيبايي شناختي به بهانه ارائه پيام هاي سياسي _ مذهبي _ عقيدتي و به طور كلي با هر گرايشي مي شود.
به هر رو، چيرگي خارج از توازن نگاه خاص عقيدتي يا سياسي اين خطر را دارد كه اغلب نويسندگان جنگ در ايران را محدود به مخاطبان خاص مي سازد.
مخاطب شناسي آثار دفاع مقدس آشكارا نشان مي دهد علاقمندان و خوانندگان اغلب اين آثار، كمابيش رزمندگان و بسيجيان و شركت كنندگان در جنگ و يا نهادهاي دولتي بوده اند و آثاري كه غلبه نگاه عقيدتي در آنها بارز بوده، نتوانسته است به بسامد مناسبي در عامه خوانندگان دست يابد. در حالي كه نويسنده حرفه اي مي كوشد دايره مخاطبان خود را فراختر گرداند، شمار فراواني از نويسندگان جنگ در كشورمان عملاً براي تعداد معدودي خواننده خاص مي نويسند و بي گمان تا زماني كه اين نويسندگان به توازن قابل قبولي ميان محتوا و معيارهاي زيبايي شناختي آثارشان دست نيابند، نمي بايد اميد همگاني شدن و اقبال عمومي نوشته هايشان را در سر پروراند.
2-2-4. كليشه گرايي و شعارزدگي در نثر و مضامين
ارائه خام و بي واسطه پيام هاي عقيدتي اغلب بدل به شعارپردازي و كليشه اي شدن نثر و زبان و حتي مضامين و ديگر عناصر داستان مي شود، حال آنكه نويسندگان موفق ادبيات جنگ كوشيده اند به غيرمستقيم ترين شكل پيام خود را عرضه و از شعارپردازي آشكار و تكرار كليشه هاي مرسوم خودداري كنند.
متأسفانه كليشه اي بودن بخش بزرگي از داستان هاي جنگ ما به آنجا مي انجامد كه خواننده از نخستين سطور _ براساس باورهاي عقيدتي نويسنده _ طرح و پايان داستان، نوع عكس العمل شخصيت ها، پيام داستان و ... را حدس مي زند و مي داند كه نويسنده قرار است چه موعظه اي براي او ارائه دهد.
نخستين و ويرانگرترين آسيب كليشه گرايي از كف رفتن جذابيت متن براي خواننده اي است كه پيشاپيش دست نويسنده را خوانده است.
3-2-4. عدم واقعگرايي و تحريف واقعيات
يكي از خطرهاي كليشه گرايي، دور شدن از واقعگرايي است. زندگي واقعي پيچيده تر، متنوع تر و پرفراز و نشيب تر از آن است كه بتوان آن را در كليشه هايي محدود به نمايش گذاشت.
متأسفانه برخي از نويسندگان دفاع مقدس ما به صرف حقانيت و مظلوميت ما از پرداختن به وجوه گوناگون جنگ مانند نكات منفي جنگ، اشتباهاتي كه ممكن است براي نيروهاي خودي رخ دهد، ضعف هايي كه ممكن است يك نيروي خودي دچار آن باشد، يافت شدن چهره اي مثبت در اردوگاه دشمن و ...خودداري كرده اند تا مبادا به تضعيف نيروهاي خودي پرداخته باشند.
همان گونه كه پيش از اين گفتيم، شايد اين رويه توجيهي در طول مدت جنگ داشته باشد، اما پس از پايان جنگ مي توان و بايد به جاي ادبيات تبليغي به ادبياتي متفاوت روي آورد.
4-2-4. شخصيت پردازي كليشه اي
يكي از وجوه عدم واقعگرايي كه اغلب در ادبيات دفاع مقدس ما به چشم مي خورد، وجود شخصيت هاي يكسره سياه و سفيد است. در اين نوع آثار نوعي نگاه هاليوودي حاكم است، به اين معنا كه آدم ها بر دو دسته اند. در يك طرف، نيروهاي خودي را داريم كه جميع فضايل را دارند و سفيد سفيداند و آن سو "بدمن" هاي داستان صف آرايي كرده اند كه سياه سياه و گردآمد همه رذايل اند.
به عبارت ديگر، در داستان هاي اوليه جنگ آنچه ارجح بود نمايش رخدادهاي مهم بود و نه شخصيت پردازي. در اين آثار شخصيت چونان عاملي تزئيني در داستان به كار گرفته مي شود و فاقد پيچيدگي و تنش هاي دروني است. شخصيت ها در خدمت رخدادها هستند و طرح داستان براساس كنش شخصيت ها شكل نمي گيرد.
5-2-4. تك ساختي بودن آثار و فقر مضموني
بهترين آثار ادبيات جنگ در جهان معمولاً آثاري هستند كه صرفاً به مضمون جنگ نپرداخته اند، بلكه در كنار جنگ وجوه ديگر زندگي را نيز با مضامين و نگاهي فلسفي، جامعه شناسانه و يا حتي عاشقانه به تصوير كشيده اند. در برخي از اين آثار حتي جنگ نقش پس زمينه را ايفا مي كند. به هر حال استفاده از مضامين ديگر و رنگ آميزي داستان جنگ با رخدادهاي ديگر دستكم بر جذابيت اثر مي افزايد و گستره مخاطبان را افزايش مي دهد.
6-2-4. يكنواختي در سبك و ديگر عناصر داستاني
آنچه در بيشتر آثار دفاع مقدس ما دچار تك ساختي گرايي است، تنها مضمون نيست، بلكه ما در بسياري موارد نمونه هايي از فقر و يكنواختي در سبك، چينش (Setting)، فضا، شخصيت ها، طرح و ... را مي توانيم بازشناسيم. براي نمونه مي توان بر اين پرسش ها تأمل كرد: چرا قريب به اتفاق آثار جنگي ما در مكتب رئاليسم نوشته شده اند؟ چرا ما رمان ها و داستان هايي در قالب هاي سوررئال، اكسپرسيونيستي، مدرن يا پست مدرن و ... نداريم يا نمونه هايشان بسيار محدود اند؟
چرا ما گرفتار محدوديت تيپ ها در آثار جنگي خود هستيم؟ براي نمونه، در چند اثر داستاني ما، طبقه زنان روشنفكر به تصوير كشيده شده است؟
7-2-4. غلبه خاطره نگاري بر ادبيات دفاع مقدس
بخش عمده اي از آثار ادبيات دفاع مقدس ما را خاطره نگاري هاي رزمندگان تشكيل مي دهد، زيرا بيشتر كساني كه در اين حوزه دست به قلم برده اند، نه نويسندگاني حرفه اي كه شركت كنندگان در جنگ بوده اند كه تحت تأثير تجارب خود به كار ثبت ديده هايشان پرداخته اند.
بي گمان خاطره نگاري يكي از قالب هاي واجب و لازم در ادبيات است و از اين قالب مي توان بهره هاي فراواني نيز برد. اما زماني مي توان سخن از آسيب شناسي به ميان آورد كه خاطره نگاري بر داستان چيرگي يابد و حتي داستان هاي جنگ ما در عمل حكم خاطره نگاري داشته باشد. در باب چرايي تفوق خاطره نويسي بر داستان كوتاه و داستان كوتاه بر رمان در ادب پايداري ما جسته و گريخته اشاراتي شده است و جاي دارد در اين باره پژوهش هاي فزون تري صورت گيرد.
8-2-4. عدم خلاقيت و گرته برداري از نويسندگان ديگر
نه تنها خاطره نويسي و گرايش به ثبت گزارش گونه آثار همچون ابزاري براي حل مشكل عدم خلاقيت استفاده شده است، كه در برخي موارد ديگر نويسندگان براساس گرته برداري از ادبيات جنگ ديگر كشورها كوشيده اند اين داستان ها را ايرانيزه گردانند. اما اين كوشش ها اغلب به سبب تفاوت هاي فرهنگي و جغرافيايي و شخصيتي قهرمانان داستان موفق از كار درنيامده است. لاجرم در اين گونه اقتباس ها نويسنده ايراني كوشيده است طرح داستان را اخذ و شخصيت هاي ايراني را با ويژگي هاي ايراني در اين طرح وارد كند.
و به پايان آمد اين دفتر، حكايت اما همچنان باقيست.
فهرست برگزيده منابع
_ ميرعابديني، حسن، صد سال داستان نويسي ايران، نشر چشمه، 1377 (جلدسوم).
_ برجس، آنتوني، 99 رمان برگزيده معاصر، ترجمه صفدر تقي زاده، نشر نو، 1369.
_ نجفي، رضا،"در گذر از جنگ ها"، از مجموعه ادبيات جنگ و موج نو، به اهتمام شاهرخ تندروصالح، فرهنگسراي پايداري، 1382.
_ نجفي، رضا، "بررسي تطبيقي ادبيات پايداري در ايران و آلمان"، مجموعه مقالات علمي و ادبي، به كوشش كميته علمي اداره كل مطالعات و تحقيقات نشر شاهد، 1384.

منبع:خرمشهر دژ مقاومت و اتحاد ملي/مجموعه مقالات علمي و پژوهشي به مناسبت سومين كنگره ملي آزاد سازي خرمشهر/نشر شاهد

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : بررسي خطوط پدافندي ارتش عراق در عمليات بيت المقدس و پس از آن
نويسنده : مصطفي رحيمي
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
چكيده
عراق درطول تجاوز 8 ساله خود به مرزهاي ايران 3 دوره متفاوت را گذراند دوره اول، استراتژي جنگ سريع بودكه ماهيت تهاجمي داشت اين دوره يك سال ابتدايي جنگ را تحت پوشش دارد، دوره دوم يك دوره 6 ساله است كه با برگزيدن استراتژي دفاعي سعي در فرسايشي كردن جنگ و زدودن توان آفندي رزمندگان ايراني و دركنار آن تامين زمان لازم براي بازسازي و ترميم سازمان رزم خود داشت و بالاخره دوره سوم كه باز استراتژي تهاجم را دردستور كار خود قرارمي دهد. آنچه فرماندهان عراقي را در اين طرح موفق كرد، بدون شك سيستم دفاعي بود كه طي 6 سال از آن بهره جستند و دراين بين خطوط پدافندي آنها نقش ويژه اي ايفا مي نمود. عراق درعمليات بيت المقدس كه منجربه فتح خرمشهر شد به خود آمد و ترميم و اصلاح خطوط پدافندي اش را در دستوركار قرار داد.
استراتژي جنگ سريع
اكنون سال 1386 است و نزديك به بيست سال از پايان جنگ عراق عليه ايران مي گذرد. اما هنوز كه هنوزاست دليل يا دلايل قطعي آغاز تجاوز ارتش عراق به درستي مشخص نشده است «نعيم حداد» رئيس مجلس عراق دو ماه پس از آغاز تجاوز اعلام مي كند كه عراق به طور قاطع هرگونه ميانجيگري را ميان خود و ايران مردود مي داند و بازگرداندن جزايري كه شاه سابق در خليج عربي! بر آنها تسلط يافت عراق را براي مذاكره با ايران بدون هيچ واسطه اي آماده خواهد ساخت.
صدام حسين در آستانه تجاوزنيروهايش به مرزهاي جمهوري اسلامي ايران بر صفحه تلويزيون ظاهرشد و ضمن اعلام لغو قرارداد 1975 الجزاير از ايران خواست كه سيادت عراق را بر مرزهاي خود به رسميت بشناسد.
چند روز پس از شروع جنگ فرمانده نيروهاي مسلح عراق رسماً اعلام مي كند كه هدف سپاهيان عراقي، سرنگون ساختن دولت ايران است.
بازپس گيري جزاير سه گانه ايراني، جداكردن استان خوزستان از ايران، حاكميت مطلق بر اروندرود، استرداد برخي ارتفاعات در ميانه هاي نوار مرزي، جلوگيري از گسترش انقلاب اسلامي و بالاخره سرنگوني نظام جمهوري اسلامي به دستور استكبار جهاني و بهانه هايي از اين دست. اما روند شكل گيري تجاوز به خوبي نشان مي داد كه طراحان نظامي عراق به دنبال اشغال خوزستان و يا لااقل بخشي از آن هستند. درست ا ست كه ارتش عراق با گشودن سه جبهه شمالي، مياني و جنوبي تعرض نظامي خود را آغاز كرد. اما به هيچ ترديدي مي توان ادعا نمود كه نبرد واقعي درجبهه جنوبي به وقوع پيوست. عراق در طول جنگ 8 ساله نشان داد كه در برنامه نظامي هجوم، جبهه هاي شمالي و مياني جبهه هاي فرعي اند و تكليف نبرد بايستي در جنوب مشخص شود.
منطقه اي كه از فكه آغاز مي شود و تا خرمشهر و آبادان به انتها مي رسد. محورهاي تعيين شده در اين جبهه عبارتند از :
1. محور فكه – شوش – دزفول
2. محور عماري – چزابه – بستان – سوسنگرد.
3. محور نشوه – جفير – اهواز.
4. محور تنومه – شلمچه – خرمشهر.
سي و يكم شهريور 1359 ارتش عراق براساس استراتژي جنگ سريع و با هدف تسخير چند روزه به ايران حمله كرد. براساس اين برنامه، خوزستان بايستي دركمتر از يك هفته اشغال مي شد.
زمان زيادي نگذشت تا خطا دربرآورد توان سياسي – نظامي ايران در برنامه هاي عراق خود را نشان دهد. آنها كه مي خواستند ظرف يك هفته در مسجدسليمان باشند، فقط يك ماه پشت دروازه هاي خرمشهري ماندند كه نيروي دفاعي كلاسيك و سازمان يافته اي نداشت و فقط مردم بودند با دست هاي خالي.
اولين خاك ريزهاي عراقي در دشت آزادگان، اعلام بي سروصداي عجزوناتواني در اجراي برنامه هايي بود كه برروي كاغذ قابل دسترسي مي نمود. اينكه فقط چند روز پس از آغاز تجاوز- صدام حسين پيشنهاد آتش بس و صلح مي دهدنشان از آن دارد كه به خوبي دشواري راه را دانسته است.
دهم ارديبهشت 1361، از همه خوزستان تنها خرمشهر و شهر كوچك هويزه دردست عراق بود و حالا صداي غرش توپخانه ي نيروهاي مسلح ايران خواب خوش را از آنها گرفته بود. در آن زمان حفظ خرمشهر نه به عنوان يك هدف تسخير شده ي نظامي، بلكه بيشتر از آن به عنوان يك نماد، براي طراحان نظامي عراق مطرح بود. هزينه گران تجاوز و كشتار بايستي به بهانه اي توجيه مي شدند و آن، فتح بندر خرمشهر بود.
نبرد بيت المقدس در كيلومترها آن طرف تر آغاز شده بود اما همه مي دانستند كه پايان اين نبرد در خرمشهر رقم خواهد خورد. ارتش عراق براي حفظ خرمشهر دو گونه آرايش دفاعي را بكار گرفته بود: آرايش دفاع منطقه اي و آرايش دفاع شهري.
الف) آرايش دفاع منطقه اي؛
1. شمالي ترين نقطه درگيري ـ حاشيه رود كرخه محسوب مي شد. جايي كه قرارگاه مشترك قدس وظيفه عبور از رودخانه و انهدام مواضع دشمن را داشت.
حاشيه اين رودخانه نه چندان عريض، چنان با استحكامات و موانع مسلح شده بود كه درنگاه اول عبور از آن غيرممكن مي نمود. ميادين متعددمين، سيم هاي خاردار كانال هاي تعبيه شده و خاك ريزهاي پشت درپشت.
2. دشت جفير- كه مركز ارتباط قرارگاه هاي 5 و6 عراق محسوب مي شد نيز با انواع موانع آماده دفاع بود.
3. جاده آسفالته اهواز – خرمشهر تنها عارضه اي بود كه برقسمت هاي وسيعي از دشت تسلط داشت. اين جاده ازسوي عراق تجهيز شده و بصورت دژي مستحكم درآمده بود.
4. رودخانه كارون نيز با عرضي بيش از 150 متر، خودبخود يك مانع جدي براي نيروهاي تك كننده محسوب مي شد. هرچند عراقي ها آنجا را نيز با انواع موانع و سنگرهاي تيربار مسلح كرده بودند.
ب) آرايش دفاعي شهري
گذشته از پدافند عمومي و منطقه اي، خود بندر خرمشهر نيز در لاكي از خاك و زره فرورفته بود.
سرهنگ «نزارصاحب كاظم» معاون رئيس ستاد تيپ 96 پياده در عمليات تيم ايمني به اسارت نيروهاي ايراني درآمد. او كه خود به تازگي از منطقه بازديد كرده بود در خصوص آرايش دفاع شهر مي گويد:
دفاع از خرمشهر در 4 خط دفاعي انجام مي شد:
1. در ساحل رودخانه كارون، اين خط با خطوط رابط سرپوشيده سراسري به هم مربوط مي شود. و پرسنل مي توانند از خطوط رابط كه در عمق منشعب مي شدند به سرعت خود را به خط اول برسانند. خيابانهاي منتهي به ساحل، با حلقه هاي زياد سيم خاردار مسدود شده است. عمق اين خط حدود 200 متر است.
2. خط دوم با تخريب منازل و ايجاد ميدان ديد و خاكريز با استفاده از مصالح ساختمانها تعبيه شده.
3. خط سوم مانند خط دوم با تخريب ساختمانها و مناطق مسكوني ايجاد شد.
4. خط چهارم درامتداد جاده كمربندي با ايجاد خاكريز و سنگر مدافع مصنوعي ايجاد شده است. هر خط دفاعي با يك ميدان مين به عمق 400 متر كه بيشتر آنهاضد نفر و تله گذاري شده اند تقويت شده است. جلوي هر خط دفاعي 5 تا 6 معبر به عرض پانزده متر در ميدانهاي مين ايجاد شده است كه خطوط را به هم وصل مي كنند.
در خط دفاعي يكم 11 شبكه مراد آتش زا كه از طريق لوله هايي به ساحل رودخانه متصل است احداث شده كه در صورت احساس خطر يا اشتعال آنها، سطح كارون براي مدت تقريبي 40 تا 50 دقيقه با شعله آتش پوشانده خواهد شد.
اين بشكه ها با كيسه شن استتار وحفاظت مي شوند.
منطقه كارون و خرمشهر با يك شبكه مدار بسته تلويزيون كه مركز آن در قرارگاه تيپ 22 است پوشش داده شده است و تمامي حركات كنترل مي شود.
در قسمت هاي باز شمالي خرمشهر و جنوب جاده خرمشهر- شلمچه براي جلوگيري از فرود چترباز ميله هاي زميني به ارتفاع دو متر كارگذاشته شده است و از تمامي خودروهاي اوراقي منهدم شده نيز به صورت تله در آن استفاده شده است.
خاكريزها فرو مي ريزيد
اما صبح روز سوم خرداد 1361 بعد از 23 روز نبرد سخت خرمشهر آزاد شد. 36 هزار نيروي نظامي، 1345 دستگاه تانك، 1330 دستگاه نفربر و 530 قبضه توپ و خطوط پي در پي پدافندي نتوانستند مانع از ورود نيروهاي ايراني به شهر شوند.
در پي اين شكست، ارتش عراق دست به يك عقب نشيني سراسري در طول مرزهاي مشترك خود زد و به جز چند نقطه كوچك در تمامي نقاط پشت ميله هاي مرزي استقرار يافت. اين عقب نشيني، نه آنچنان كه سردمداران بعثي ادعا كردند، نشانه صلح طلبي بلكه ناشي از تغيير استراتژي در دفاع بود.
نيروهاي نظامي عراق هنگام تجاوز به مرزهاي ايران بي محابا دست به گسترش زده و اين وسعت گسترش براي آنها خطوط پدافند نامناسبي را در پي داشت كه عقبه هاي خودرا دردسترس نيروهاي مهاجم قرار مي داد. از دست دادن خرمشهر زنگ خطري بود براي طراحان نظامي و آنها كه استراتژي جنگ سريع خود را رويايي تعبير نشده مي يافتند به استراتژي دفاع از مرزهاي خودي روي آوردند.
آنها خوب در يافته بودند كه خطوط پدافند قابل اطمينان فقط و فقط با انباشتن مين و حفر كانال و فرش هاي سيم خاردار شكل نمي گيرد. دو عنصر حياتي ديگر نيز وجود دارد كه بي توجهي به آنها زيان بار است اول، روحيه و دوم به كارگيري موانع براساس توانمندي و شيوه عمل دشمن.
خرمشهر يك شهر اشغال شده بود و همچنان كه صدام بعداً اعتراف كرد جنگيدن يك سرباز در خاك خود بسيار متفاوت است با جنگيدن او در عمق 80-70 كيلومتري خاك دشمن.
نكته مهم ديگر اينكه ارتش عراق در دفاع از خرمشهر حجم متراكمي از خاكريزها، ميادين مين، كانال ها و مهمات را به كار برد، اما به كارگيري اين ابزار به گونه اي طراحي نشده بود كه بتواند مانع پيشروي نيروهاي ايران شود.
عراقي ها خوب مي دانستند كه جهت حركت هاي بعدي قواي ايراني به سمت جنوب شرقي عراق و بخصوص شهر بصره است. براي همين طول فرار مرزي از فكه تا شلمچه را تبديل به دژهاي مستحكم دفاعي كرده و در اين راستا از كارشناسان نظامي شوروي و يوگسلاوي سابق، نيز مهندسان رزمي مصر و تجربيات ارتش اسرائيل بهره بردند.
نظاميان عراق كه با عقب نشيني به سمت مرزهاي بين المللي به خطوط پدافند خود عمق داده بودند و آنها را از استحكامات مناسب دفاعي برخوردار نموده بودند، حال درخاك خود انتظار تهاجم نيروهاي ايراني را مي كشيدند.
پنجاه روز بعد از فتح خرمشهر و پيروزي كامل عليات بيت المقدس، عمليات رمضان با هدف تهديد شهر بصره در منطقه عملياتي شلمچه درشرق بصره آغاز شد. اين عمليات كه با به كارگيري 110 گردان پياده وزرهي از سپاه و 50 گردان پياده وزرهي از ارتش آغاز شده بود، 15 روز بعد و پس از 5 مرحله عمليات بدون نتيجه پايان يافت.
كارشناسان نظامي درباره شكست نيروهاي ايراني در اين عمليات، علل متعددي را بر شمرده اند، نبود عارضه طبيعي، تجمع 12 لشكر عراق در منطقه و جنگيدن دشمن در خاك خود و .. به هيچ عنوان نمي توان انكار كرد كه نوع مهندسي به كاررفته درخطوط پدافندي عراق از عوامل موثر اين شكست بود. به گونه اي كه عمليات رمضان براي هميشه با يك واژه عجين مي شد: " مثلثي ها".
مثلثي ها، خاكريزهايي بودند مثلث شكل كه قاعده آن 2250 متر و دوضلع ديگرش 1900 متر طول داشتند درهرگونه مثلث يك مثلث متوسط تعبيه شده بود كه هر كدام در درون خود سه مثلث كوچك داشتند. در هريك از مثلث هاي كوچك يك دسته زرهي متشكل از 3 دستگاه تانك استقرار يافته بود. براين اساس هر مثلث متوسط محل استقرار يك گروهان زرهي و هر مثلث بزرگ جايگاه يك گردان زرهي با 27 دستگاه تانك بود.
براي آشنا شدن با كارآمدي اين خاكريزها كافي است به گزارش جلسه فرماندهان سپاه بعد از عمليات رمضان نگاهي بيافكنيم درآنجا حجم بالايي از اظهار نظرها و بيان تجربيات ، به نوع برخورد با مثلثي ها تعلق دارد:
قاسم سليماني، فرمانده تيپ 41 ثارالله: «مثلثي ها منطقه بسيار سختي براي نبرد هستند و بايدآنها را باحركت از هدر به پايين دور زد.»
مهدي زين الدين، فرمانده تيپ 17 علي بن ابي طالب(ع): «بهترين راهكار، تصرف يك خط دفاعي جلوي اين مثلثي هاست. بايد كانال موجود در مثلث ها را پشت سربگذاريم.»
عبدالحمدرئوفي، فرمانده تيپ 7 دزفول: «ما تازه به 2 كيلومتري قاعده مثلثي ها رسيده ايم و دشمن در مثلثي ها است. براي رسيدن به مثلثي بهتر است به جاي عمل روي هر 3 مثلثي و احداث 14 كيلومتر خاكريز تنها روي مثلثي اول عمل كنيم.»
مهدي باكري فرمانده لشكر 31 عاشورا: «ظاهراً راهكار بهتري غيراز عمل درمنطقه منتهي به مثلث ها نيست. البته نبايد در 2 كيلومتري قاعده مثلثي بمانيم زيرا دراين صورت مشكلات متعددي ايجاد مي شود.»
اين در حالي است كه قبل از آغاز عمليات نيروهاي عمل كننده هيچ آموزش موثري را در خصوص رويارويي با اين خاكريزها دريافت نكرده بودند و اساساً شناخت و برآورد خاصي روي آنها به عمل نيامده بود.
بعد ازعمليات رمضان، دو عمليات محدود در جبهه هاي غربي و مياني نبرد به اجرا درآمد كه علي رغم توفيق، تاثير چنداني در معادلات جنگ نداشت. عمليات مسلم بن عقيل (9/7/61) در غرب سومار و عمليات محرم(10/8/61) درجنوب شرق دهلران. درهيچ يك از اين مناطق، حساسيت ويژه اي از سوي نظاميان عراقي مشاهده نشد.
بهمن ماه 1361 عمليات گسترده والفجر مقدماتي كه به عنوان عمليات سرنوشت ساز و با نام فجر پيروزي قلمداد مي شد، به اجرا درآمد. اين عمليات كه با شركت يگان هاي عمليات موثر و آماده جمهوري اسلامي صورت گرفت نيز با مقاومت شديد نيروهاي عراق به شكست انجاميد. دركنار علل ذكر شده براي شكست اين عمليات، خطوط محكم پدافندي كه تكيه برعارضه هاي طبيعي داشت مهمترين علت شكست محسوب مي شود. اين عمليات بعداً به عنوان نبرد موانع نيز معروف شد. در والفجر مقدماتي، 16 رديف مانع حد فاصل نقطه رهايي تا رسيدن به خط دوم دشمن تعبيه شده بود كه عبارت بودند از:
1. 8 الي 10 كيلومتر رمل
2. يك سري ميادين مين
3. سيم خاردار حلقوي
4. ميدان مين با عمق زياد
5. كانال
6. ميدان مين با عمق زياد
7. خط اول دشمن
8. خط دوم دشمن
بيشتر عمليات نشان داد كه باز، برآورد مناسبي از استحكامات وموانع طبيعي فكه به عمل نيامده بود و يا اگر اظهار نظري بود، مورد توجه قرار نگرفته بود.
دو ماه بعد در بيست و يكم فروردين 1362 عمليات والفجر يك در منطقه شمالي فكه انجام شد كه باز نتيجه اي در برنداشت.
عمليات هاي والفجر 2 (21/4/62) درغرب پيرانشهر، والفجر3 (7/5/62) دردشت مهران، والفجر4(27/7/62) درغرب مريوان والفجر5 (27/11/62) درچنگوله و والفجر6 (2/12/62) درچزابه به انجام رسيد كه در مجموع از موفقيت نسبي برخوردار بودند.
اما روز سوم اسفند 1362عمليات گسترده خيبر درجبهه جنوبي و با هدف تامين جزاير مجنون و جاده العماره – بصره و قطع ارتباط بين يگان هاي نظامي درمنطقه به اجرا درآمد. موانع طبيعي هور، باتلاق، نيزار و كمبود زمين جهت تدارك پشتيباني نيروي عمل كننده از يك سو و خطوط پدافند مستحكم به خصوص درمنطقه كلاييه از سوي ديگر، فرماندهان را از رسيدن به اهداف نهايي منع مي كرد و اين عمليات با حفظ تنها دو جزيره به پايان رسيد.
بعد از عمليات خيبر با اينكه نيروهاي ايراني در نيل به تمامي اهداف خود ناموفق بودند اما طراحان نظامي دشمن به جهت ازدست دادن جزاير و احساس آسيب پذيري درمنطقه اقدام به تشكيل فرماندهي شرق دجله كردند. به تبع اين اقدام بررده هاي مواضع پدافندي دركل منطقه افزوده شد. درمسير آبراه ها و داخل نيزارها كمين هاي متعدد هشداردهنده پيش بيني شد. نصب دكل هاي بلندي كه بر هور تسلط داشته باشند، در دستور كار قرار گرفت و باندهاي هواپيما و هلي كوپتر احداث گرديد.
به سيلبند اول با نصب نبشي هاي آلفي و وصل سيم خاردار در دو رديف، تعبيه بشكه هاي ناپالم كه توسط سيم هدايت آن از خط اول صورت مي گرفت. احداث سيلبند مشرف بر آب با عرض 12 متر و ارتفاع دو متر كه برروي آن سنگرهاي متعدد قرار داشته. همه و همه از اقدامات پدافندي عراق بود.
اجراي عمليات پدافندي درجنوب آنقدر دشوار مي نمود كه گاه طراحان نظامي ايران تا يكسال نتوانسته بودند عمليات موثري را به مرحله اجرا گذارند.
عمليات بدر در تاريخ 19/12/63 با هدف تامين جاده العماره – بصره در جزاير مجنون اجرا شد كه پس از چند روز بدون نتيجه پايان يافت.
باز، خطوط پدافندي عميق و متعدد، به همراه موانع طبيعي موجود در منطقه مانع موفقيت عمليات شد.
مهدي داوري ازعناصر اطلاعات و عمليات درخصوص اين عمليات مي گويد:
عراق تعداد زيادي از نيروهاي حبش الشعبي و تكاور خود را در خط به كارگرفته بود. در سنگرها سلاح هايي مانند تيربار و موشك هاي دو لول مستقر بودند، ضمن اينكه آنها آرايش نسبتاً خوب و كلاسيكي داشتند و نيروهاي عراقي نسبت به وضعيت هوشيار بودند و به نظر مي آمد كه كاملاً آماده مقاومت هستند.
هفده عمليات محدود و ايذايي در در جبهه هاي مياني و بعضاً جنوبي چندان موثرنبود. اما بيست و يكم بهمن 1364 نيروهاي ايراني از اروند گذشتند و درعملياتي كه به يك معجزه شباهت داشت شهر بندري فاو را درخاك عراق تصرف كردند و پايگاه هاي موشكي اطراف آن را نابود ساختند. اين عمليات كه والفجر8 ناميده شد، علي رغم حركت هاي قبلي با 100% موفقيت انجام گرفت.
به اعتراف كارشناسان نظامي عامل اصلي موفقيت دراين عمليات، غافلگيري كامل دشمن بود. با اينكه استحكامات موجود درحاشيه اروند، قابل اعتماد بود اما معطوف شدن توجه فرماندهان عراقي به جزاير و غفلت از فاوسبب شكست آنها شد. كما اينكه يكسال بعد عمليات كربلاي 4 كه باز با عبور از اروند طرح ريزي شده بود به دليل هوشياري دشمن در همان بدو امر با شكست روبرو شد.
دفاع متحرك
با سقوط فاو، طراحان نظامي عراق استراتژي جديدي را موسوم به استراتژي دفاع متحرك به مورد اجرا گذارند. براساس اين طرح نيروهاي عراقي با هجوم به مناطق آسيب پذير ايران در طول نوارمرزي، ابتكار عمل را از دست فرماندهان ايراني خارج و فشار برروي خطوط پدافندي جنوبي خود را كم كردند.
اين استراتژي از 15/12/64 با هجوم به منطقه چوار در غرب كشور آغاز و با اشغال شهر مهران در 27/2/65 پايان يافت.
نكته قابل توجه اينكه، حركت هاي نظامي ايران درخصوص ساز برگيري مناطق فوق مولد با موفقيت تمام شده و عراقي هاحساسيت چنداني براي حفظ مناطق اشغالي از خود بروز نداده اند. اين مساله به خوبي نشان مي دهد كه فرماندهان عراق براي ترميم سازمان رزم خود نياز به زمان داشتند كه استراتژي دفاع متحرك به خوبي آن را تامين مي كرد. در اين مدت نيروهاي نظامي ايران درحالتي منفعل وسردرگم به سربردندو هميشه درانتظار هجوم ديگر در آمادگي كامل بودند.
هلالي ها
عمليات كربلاي 4 (3/10/65) كه با هدف پيشروي درغرب اروند رود طرح ريزي شددر همان ساعات اوليه شكست خورد و نيروهاي عمل كننده به سرعت منطقه را ترك كردند. اما شانزده روز بعد در تاريخ 19/12/65 عمليات كربلاي 5 كه يكي از دشوارترين حركت هاي نظامي تاريخ جنگ است صورت گرفت. پيشروي در شلمچه، رسيدن به اروندرود و در صورت امكان عبور از آن اهداف عمليات بود.
خطوط پدافندي دشمن تنها در منطقه آبگرفتگي و كانال ماهي عبارت بودند از:
1. يك ميدان مين به عمق 150 متر
2. 3 رديف سيم خاردار حلقوي
3. يك ميدان مين به عمق 100 تا 150 متر
4. سيم خاردار فرشي به عرض 4 متر
5. ميادين مين به عمق 30 متر
6. سنگر كميني در فاصله هاي نامنظم بين خطوط دفاعي عراق
موانع داخل آب
1. شش رديف سيم خاردار حلقوي
2. دورديف خورشيدي
3. يك رديف سيم خاردار حلقوي
4. يك رديف نبش فولادي
دشمن چهار خط پدافندي جديدالاحداث در منطقه داشت كه هر يك با موارد فوق تجهيز شده بود.
اما دركنار موانع حجيم و متراكم، خاك ريزهاي هلالي شكل از اهميت ديگري برخوردار بودند، يكي از عوامل اصلي كند شدن حركت يگان ها و عدم توفيق كامل عمليات وجود اين مواضع هولناك بود.
اين مواضع در پس خطوط پدافندي عراق قرارداشتند. هلالي ها حالت نيم دايره دارند. با شعاع 200 متر و عرض سه متر و ارتفاع پنج الي شش متر. كانال دور تا دور آن كشيده شده و كانالهاي فرعي منشعب از آن، ارتباط سنگرهاي پياده و تانك را برقرار مي سازد. ديوار كانال از جنس سيمان است و سنگرهاي پياده آن مسقف مي باشد. دور تا دور اين كانال ها، جاده هايي وجود دارد كه رفت و آمد تانك ها را برروي كانال ميسر مي سازد. درون محوطه هلالي، سيم هاي خاردار حلقوي و ميادين مين تعبيه شده كه نيروهاي مهاجم را درون خود به دام انداخته و نيروهاي مستقر دربالاي خاكريز آنها را قتل عام مي كنند.
درغرب خبري نبود
پس از عمليات كربلاي 5، فرماندهان نظامي جبهه جنوب را براي ادامه حركت نظامي نامناسب ديدند و متوجه غرب كشور شدند. در سال 1366 يك سري عمليات هاي نيم گسترده و محدود در مناطق غربي كشور صورت گرفت و با موفقيت هاي نسبي روبرو شد. عمليات بيت المقدس 2 در بيست و پنجم دي 1366 درمنطقه عملياتي شمال سليمانيه با هدف آزاد سازي ارتفاعات غرب شهرماووت عراق آغاز شد و بعد از چند روز بدون دستيابي به اهداف اصلي پايان يافت.
اين درحالي بود كه عراق ضمن افزودن بر حجم نيروهاي عملياتي خود، در پي فرصتي جهت حمله به شهر فاو بود.
دوماه بعد در 25/12/66 عمليات والفجر 10 به منظور آزادسازي بخش وسيعي از استان سليمانيه عراق صورت گرفت. اين عمليات پس از 20 روز و طي 5 مرحله تقريباً به تمامي اهداف خود مي رسد و شهرهاي حلبچه، خرمال، دوجيله، بياره و طويله عراق آزاد مي شوند.
در پي عمليات والفجر 10، عمليات ديگري در تاريخ 6/1/67 به عنوان بيت المقدس 4 درمنطقه دربنديخان عراق صورت مي گيرد كه با موفقيت نسبي روبرو مي شود. در حالي كه ايران درآستانه برگزاري انتخابات مجلس سوم بود و نيروهاي خودي پس از انجام عمليات والفجر 10 به شهرهاي خود بازگشته بودند. ارتش عراق درساعت 5 بامداد روز يكشنبه 28 فروردين 1367 با اجراي آتشي سنگين به فاو حمله كرده و آن را تصرف مي كنند.
48 تيپ، بيش از 1200 تانك و نفربر، 35 گردان توپخانه ويگانهايي از گاردرياست جمهوري به شهري حمله ور شدند كه تنها 6-7 گردان در احتياط و 15 گردان توپخانه از آن دفاع مي كردند.
از اين تاريخ به بعد نيروهاي عراقي با برگزيدن استراتژي حمله، نقاط حساس مرزي به ويژه مناطق جنوبي را مورد تعرض قرار مي دهند و داستان پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران آغاز مي گردد. جنگ تحميلي درشرايطي پايان يافت كه نيروهاي مسلح دشمن برتري خود را ديكته مي كردند و بايد اذعان نمود كه ارتش عراق در مديريت جنگ موفق تر عمل كرد و دراوج قدرت نيروهاي مسلح ايران، با برگزيدن استراتژي دفاع و ترسيم خطوط پدافندي خود، زمان را از آن خودكردند و دراين حين به بازسازي سازمان رزم و تربيت كادر مورد نياز پرداختند و بالاخره در زمان مقتضي دست به هجوم زدند و جمهوري اسلامي تحت فشار دشمن و اعوان و انصارش ناچار به قبول قطعنامه اي شد كه امام راحل(ره) از آن به عنوان نوشيدن جام زهر ياد كردند.

نتيجه
عراق با تشخيص مناسب در سه منطقه موثر نبرد و با بكارگيري تخصصي ترين خطوط پدافندي و تبديل جنگ به يك فرآيند فرسايشي، آرام آرام توان آفند تاثيرگذار را از نيروهاي ايراني سلب نمود. به گونه اي كه بعد از فتح خرمشهر، عمليات والفجر تنها عمليات وسيع وكاملاً موفقي است كه از سوي نيروهاي مسلح ايراني صورت گرفته است و آ ن نيز به دليل غفلت كامل فرماندهان عراق كاملاً براساس توانمندي هاي انساني تجهيزات و نوع وشيوه حركت هاي و پيوسته، در پيچاپيچ ميادين مين و درعمق كانال هاي تعبيه شده، به هدرمي رفت و براي عمليات اصلي قدرت و امكانات ديگري باقي نمانده بود. پس مي توان با استناد ادعا نمود كه خطوط پدافندي عراق تحت تاثير درس بزرگي كه از عمليات بيت المقدس گرفت، به خطوطي كارآمد تبديل شد و ما برخلاف آن، از شكست رمضان درس خوبي نياموختيم.

منابع
1. روز شمار جنگ ايران و عراق، كتاب عبوراز مرز، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
2. خرمشهر در اسناد ارتش عراق، اصغركاظمي، دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري.
3. فصلنامه نگين ايران، شماره 1 تا 13، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
4. كارنامه توصيفي هشت سال دفاع مقدس، علي سميعي، نشر نسل كوثر.
5. از فاو تا شلمچه، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
6. سوداگري مرگ، كنت.آر. تيرمن.
7. نبرد بصره، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
8. بررسي جنگ هاي پانصد سال اخير ايران و مقايسه باجنگ تحميلي عراق عليه ايران، دكتر رضا شيرازي و دكتر منصورلاريجاني، نشر عروج نور.
9. پايان، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
10. جنگ در سال 65، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.



منبع:خرمشهر دژ مقاومت و اتحاد ملي/مجموعه مقالات علمي و پژوهشي به مناسبت سومين كنگره ملي آزاد سازي خرمشهر/نشر شاهد

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : خرمشهر در آينه خاطرات
نويسنده : محسن مطلق
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
چكيده
خرمشهر نمادي از مقاومت است كه همه ايرانيان بدان مي بالند. سپس در دل و ذهن همه بصورت غير رسمي و در كتب و اسناد به جا مانده به طور رسمي ثبت و ضبط گرديده است.
مي توان خرمشهر را به عنوان مركز ثقل و پايگاه اصلي ثبت خاطرات آغاز جنگ و ترويج و تبليغ خاطرات جنگ در طول آن قلمداد نمود و دور از ذهن نيست اگر بگوئيم اولين گامهاي اين مهم از خرمشهر در روزهاي ابتدايي جنگ برداشته شد.
نهضت خاطره نويسي به راه خود در هشت سال دفاع مقدس و بعد از آن ادامه دارد و در اين ميان ژانري آفريده شد كه پيشتر در تاريخ و ادبيات ما حضور چشم گير نداشت. خاطراتي كه همه كارشناسان و مخاطبان بدان با ديده احترام مي نگرند و اين همه از خرمشهر آغاز شد. نسبت خاطرات جنگ با خرمشهر، مانند مركزيت مسجد جامع است در آن روزها براي خرمشهر.


***

اگر نهضت خاطره نويسي را در ميان رويدادهاي مهم معنوي يا فرهنگي جنگ به رسميت بشناسيم اولين گام هاي اين حركت عظيم در روزهاي آغازين آن و در شهري به نام خرمشهر برداشته شد.
مكاني كه بعدها به" پايتخت جنگ" و نقطه اصلي مقاومت مردم ايران زمين مشهور گشت.
چنانچه معروف است«خاطرات جنگ با شليك اولين گلوله، شكل مي گيرد، به ثبت مي رسد و راه خود را به سوي بالندگي و تكامل مي پيمايد»
هر كس در خاطرات آن روزها غور كرده باشد, نام شهيد" بهروز مرادي" را از ياد نخواهد برد. بهروز معلمي دلسوز، رزمنده اي فداكار و هنرمندي با احساس بود كه زودتر از بقيه به اين نهصت نوپا پيوست و شايد بتوان او را از بنيان گزاران اين حركت قلمداد نمود. كسي كه ضرورت ثبت و ضبط وقايع را دريافته و مي دانست، تاريخي كه در شهر و ديار او در جريان است، و وقايعي كه او به عنوان يك ايراني ساكن خرمشهر شاهد آن است، ديگر در هيچ برهه اي تكرار نخواهد شد.
"بهروز مرادي" در35 روز مقاومت مردمي خرمشهر، صحنه هايي را براي خوانندگان و شنوندگان خاطرات خود، پردازش مي كند كه دست نيافتني و منحصر به فرد است. چنانچه دوست و همسنگر هنرمند خود، مرحوم رسول ملا قلي پور را مجاب مي كند تا براي اين خاطرات ما به ازاي تصويري بسازد و وي با همه هنرمندي كه دارد، و استفاده از همه امكانات سينما در اين كارچندان موفق نيست. و شايد بر همين اساس اين نظريه شكل مي گيرد كه وقايع و حوادث جنگ و پيرامون آن آنقدر بكر و تازه اند و چنان سيال و در جريان كه آميختن آن با هر هنري تنها به كم رنگ شدن آن كمك كرده است." بهروز مرادي" براي بيان خاطرات خود، نه زباني شيوا و اغواكننده دارد و نه از زاويه اي خاص، آنچه را ديده بيان مي كند. او تنهاو تنها راست مي نويسد. اما حوادث و وقايع آنقدر با عظمت و سوژه ها چنان سترك و تازه اند كه ناخود آگاه خواننده را بي هيچ شگردي با خود همراه مي سازد.
بهروز در بطن رويدادها حضور دارد، هم در هياهو و هم در سكون هم در خط اول جبهه كه كوچه پس كوچه هاي خرمشهر باشد و هم در آسايشگاه كه هتل پرشين آبادان و يا مسجد جامع باشد. از قضا گاهي در عقبه، در ميان سربازان آسايشگاه، در جمع مردم مسجد جامع به حكايتهاي بر مي خوريم كه نظيرش حتي در ميدان نبرد هم نيست. او به عنوان يك هنرمند مي داند كه در حواشي و اطراف يك واقعه مهم، حوادث مهمتري در جريان است و براي همين از چيزهايي مي نويسد و مي گويد كه ديگران آن را فراموش كرده اند. درست درتاييد اين تعريف از هنركه (از جايي شروع مي شود كه حواشي و ريزه كاري ها شكل مي گيرد).
بهروز در بطن به سراغ حواشي رفته است. وقتي خاطره او از پيرزني كه بر حسب تصادف در معركه جا مانده را مرور مي كنيم، در مي يابينم كه او چگونه حوادث را گلچين و انتخاب نموده و اين انتخاب ساده چگونه خواننده را با او همراه و هم مسير مي سازد.
در كتاب«دركوچه هاي خرمشهر» بهروز به ساد ه ترين شكل ممكن خاطرات خود را بيان كرده است. اما همين خاطرات او در ابتداي كتاب است كه ما را با خاطرات ديگران از خرمشهر همراه و آشنا مي سازد.
خرمشهر حالا، پايگاه و مركز اصلي شكل گرفتن خاطرات جنگ است. بهروز در مقام يك معلم، كار خويش را به انجام مي رساند و ديگر رزمندگان كه پا در ركاب جنگ گذاشته اند نيز دست به كار مي شوند كه ازآن جمله، خانم سهام طاقتي و رزمندگاني چون سيد صالح موسوي و محمد علي نوراني مي باشند.
خرمشهر در 35 روز مقاومت خود، مركز همه اخبار و حوادث مهم جنگ است و هركس به قدر بضاعت خود از آن مي نويسد. با اين حال گويي كه اين حوادث و اتفاقات پاياني ندارد.
صحنه هاي نبرد دركوچه و خيابان شكل مي گيرد. همانجايي كه پيشتر محل رفت وآمد مردم بود و جايي براي خريد و فروش كالا. و همين موضوع را براي بچه هاي خرمشهر جالب كرده است. آنها در جايي مي جنگند كه قبلاً در آن زندگي كرده اند!
به جز بچه هاي خرمشهر ديگران هم دست به كار مي شوند. سربازان و نيروهايي كه از شهرها و آبادي هاي ديگر آمده اند. سربازاني كه با گردان و گروهان خود براي دفاع از اين شهر بي دفاع گسيل شده اند.
اين روزها، جاي خود را در تاريخ باز مي كند وآنقدر مهم مي گردد كه حتي آن را با تمام هشت سال جنگ به مقايسه مي نشينند، در دل خشونت جنگ در ميان فريادها و نعره هاي شيرافكن جوانان اما معنويتي شگفت در جريان است. حال و هوايي كه حتي بچه هاي خرمشهر هم نظيرش را تجربه نكرده اند.
اين حال و هوا نوستالژي روزهاي آينده و بلكه روزهاي بعد از جنگ است. و براي آنها كه مي مانند، خاطراتي است كه با حسرت از آن ياد مي كنند. اين خاطرات را همه نوشته اند، زنها و بچه هايي كه زيرآورها مانده اندو دختران و پسراني كه به زور مجبور به ترك شهر و ديار خود شده اند، و همه آنها كه رو در روي دشمن ايستاده و جنگيده اند. چه رفته هاو چه مانده ها. اين خاطرات آنقدر مهم و تأثيرگذارند كه كتاب «خرمشهر در جنگ طولاني» يكي از كتب تحليلي سپاه در خصوص جنگ و 35 روز مقاومت در خرمشهر براساس همين خاطرات شكل مي گيرد. چنانچه اگر كتاب را از خاطرات بازنويسي شده، تهي كنيم، چيزي براي اطلاع دربار ه ي آنچه در خرمشهر گذشته است باقي نمي ماند.
اين الگو در جنگ تحميلي به صورت خود جوش و مردمي، حفظ مي شود و بيان خاطرات آنگونه كه در شأن و جايگاه جنگ و در خور عظمت سربازان و فرماندهانش باشد ادامه يابد. رزمندگان در جاي جاي خاطرات خود هر پيروزي را به فتح باشكوه خرمشهر مثال مي زنند و هر شكستي را در ازاي از دست دادن خرمشهر و سقوط آن پس از 35 روز مقاومت مي بينند.
عقب نشيني مساوي است با آمدن دشمن و تصرف شهر به دست اهريمن براي سربازي كه درجنگ حضور دارد، همه جا مي تواند خرمشهر باشد و هر پيروزي و شكستي اينگونه تلقي گردد.
گرچه نوشتن و بازگو كردن خاطرات در گرما گرم جنگ لطف و ارزشي ديگر دارد اما كساني هم بودند كه بعد از اتمام جنگ و حتي در سالهاي اخير به اين كار روي آوردند. در نوشته هاي آنها هم خرمشهر، مكاني است كه بايد از آنجا شروع و بدانجا ختم كرد و بايد منتظر بود تا باز هم بر اين اوراق زرين افزوده گردد. پس مي توان خرمشهر را به عنوان مركز ثقل و پايگاه اصلي ثبت و ترويج نوشتن خاطرات جنگ قلمداد نمود و دور از ذهن نيست اگر بگوييم اولين گامهاي اين مهم از خرمشهر و در روزهاي ابتدايي آن برداشته شد.
نهضت خاطره نويسي به راه خود در طول جنگ و بعد از آن ادامه دارد و در اين ميان ژانري آفريده شد كه همه كارشناسان و هنرشناسان و بلكه تاريخ شناسان بدان با ديده احترام مي نگرند.
كتاب «دركوچه هاي خرمشهر» كه به كوشش خانم مريم شانكي پديد آمده، در اصل خاطرات مربوط به خرمشهر، قبل و در حين مقاومت35 روزه است. در اين خاطرات كه با همين نيت پرداخته شده، تعداد زيادي از نيروهاي مردمي درگير در مسائل خرمشهر خاطرات خود را بيان ساخته اند.
اين خاطرات عموماً فضاي شهر، مسجد جامع و يا حومه خرمشهر از آبادان گرفته تا شلمچه را در برمي گيرند. و وقايع حول همين اماكن مهم در جبهه جنوب مي گذرد. اين فضايي كه حاكي از روحيه دفاع و ايستادگي در برابر متجاوز است،و حتي با آنچه درطول هشت سال دفاع مقدس به عنوان جو حاكم به جبهه ها از آن ياد مي كنيم، قابل مقايسه نيست. و رزمندگان بسياري در خاطرات خود كه شايد ارتباط جغرافيايي نيز با خرمشهر نداشته، همواره از درك آن فضا يعني حضور داشتن روزهاي مقاومت خرمشهر اظهار افتخار و در فراغ آن، حسرت و افسوس خويش را بيان نموده اند. زيرا همانطور كه گفته شد، فضا و جو حاكم بر اين برهه، با دوره هاي ديگر متفاوت است و شايد هنوز به مسائل سياسي، نظامي خشك و بي روح در حين جنگ و يا قصه ناگفته ها، چنانچه افتد و دانيم، آلوده نشده بود.
فرمانده هان برسر طرح مانور و يا آتش نيروها، اختلافات كلي و درهم پيچيده و لاينحل نداشتند. ارتش و سپاه و نيروهاي مردمي در كنار هم مي جنگيدند و درحين جنگ به يكديگر آموزش نيز مي دادند.
اين فضا بود كه روح كلي جبهه ها را پي ريزي كرده و باهمه ناخالصي هايي كه بعداً وارد كار جنگ شد، مقابله مي نمود. پس از مرور خاطرات خرمشهر پي به اين نكته مي بريم كه آنچه بعدها به عنوان ميراث جبهه و جنگ در اين ديار، فرهنگي خاص تلقي گرديد، در اصل همان جوي بود كه توسط محافظان و رزمندگان خرمشهر عزيز پايه گذاري شد و اين به سالهاي بعد و حتي به روزهاي بعد از جنگ نرسيد مگر با زنده نگه داشتن چراغ خاطرات. هر رزمنده اي كه حتي براي يك دوره كوتاه در سقوط و يا فتح خرمشهر حضور داشت در ميان رزمندگان ديگر همچون نگيني بود كه مي بايست مدام آن روزها را براي ديگران بازگو مي نمود، و عموم بچه هاي حاضر در جبهه، به اينگونه افراد، نگاهي عميق داشته و روح آزاد منشانه و سرشار از احساس مسئوليت اين افراد را مي ستودند.
حتي مي توان گفت كه آنها به نوعي بركشيده و طبق آيه قرآن كه «وليكم بعضاً علي بعض» بر ديگر رزمندگان ولايت يا سيطره داشتند.
بيشتر فرماندهان جنگ، از ميان همين افراد انتخاب شدند و ايشان بودندكه ابتكار عمل را به دست گرفته و جبهه ها را هدايت و رهبري مي نمودند.
اين روح كلي را مي توان در بيان خاطرات بچه هاي خرمشهر جستجو كرد. بهروز مرادي بعنوان يك رزمنده جسور در بيان خاطرات خود به مسائلي اشاره دارد كه او رادر سنوات ديگر جنگ حتي به وقت عمليات در مقايسه با فرماندهان و حتي رده هاي بالاتر از خود متمايز مي سازد.
اگر به سخنراني هاي او در كتاب(خرمشهر پايتخت جنگ) مراجعه شود، در مي يابيد كه او چه مسائل و مطالبي را از نظر گذرانده و به چه جزئيات و ناگفته هايي واقف است.
اين همه در پرتو بيان خاطرات همان دوران شكل گرفته است. روبرو شدن با مسائل و حوادث و وقايعي كه نوعي فرزانگي و پختگي را به دنبال دارد، خرد و كلان و پير و جوان نمي شناسد. حتي زن و مرد را نيز تفكيك و حدي قائل نيست. شما آن روح بزرگ و با عظمت را در خاطرات خانمها، مثلاٌ در كتاب (يكشنبه آخر)، نوشته خانم رامهرمزي نيز مشاهده مي كنيد.
خرمشهر در آينه خاطرات همه رزمندگان حضور دارد. گاهي به صورت نماد آن را تنها در پس زمينه مي بينيم و گاهي واضح و آشكار چنانچه بدان اشاره شد.
منابع:
ـ خرمشهر در جنگ طولاني، مركز مطالعات سپاه
ـ خرمشهر پايتخت جنگ، سيدقاسم ياحسيني، دفتر ادبيات و هنر مقاومت، سوره مهر
ـ در كوچه هاي خرمشهر، مريم شانكي، دفتر ادبيات و هنر مقاومت، سوره مهر
ـ يكشنبه آخر، معصومه رامهرمزي، دفتر ادبيات و هنر مقاومت، سوره مهر
ـ منابع مختلف اينترنتي


منبع:خرمشهر دژ مقاومت و اتحاد ملي/مجموعه مقالات علمي و ژژوهشي به مناسبت سومين كنگره ملي آزاد سازي خرمشهر/نشر شاهد

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:55 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : خرمشهر شهري كه از خون خرم گرديد
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
خرمشهر شهري است به وسعت تمام ايران و برابر تمامي ارزشهايي كه شهيدان براي پايداري آن خون پاك خويش را نثار كردند. در روز آزادي خرمشهر، بهروز مرادي شهيد سرافراز اين شهر بر روي تابلوي ورودي آن چنين نوشت: به خرمشهر خوش آمديد جمعيت 36 ميليون نفر، يعني خر مشهر تمام ايران است و كربلاي خونرنگ اين مرز و بوم مي‏باشد و در آغوش خود پنجاه هزار نخل سرجدا دارد كه هر كدام نشانه رحمتي هستند بر اين ديار.
در اين شهر خونين، در هر كوي و برزن آن، آلاله‏اي سرخ پرپر گرديده است تا شهر براي بار ديگر رنگ سبز خرّمي به خود گيرد، نماد ايثار و مقاومت را مي‏توان در اين ناحيه نظاره‏گر بود، نخل‏هاي آن مأذنه‏هاي بلند تاريخ استواري، پايداري و شجاعت اين سرزمين‏اند كه اگر به سخن درآيند از فداكاري دلير مرداني به خون خفته حكايت مي‏كنند و آن روزهاي پرالتهاب را ترسيم خواهند نمود، اين درختان از ايامي حكايت مي‏كنند كه در هر قدم و هر لحظه‏اي پيكر شهيدي بر زمين آرام گرفت و روح پاكش به سوي عرش و ملكوت پرواز كرد، نخل‏هاي بي سر خرمش هر زبان گوياي مظلوميت و غربت بسيجيان اين شهرند كه در هميشه تاريخ در گوش ما زمزمه خواهند كرد:
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه‏
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه‏

خرمشهر همان شهر عشقي است كه بسياري از سالكان حماسه آفرين با قطرات خون خويش آن را پيمودند و يك شبه راه صدساله را در نورديدند:
اين طايفه از تبار عشقند همه‏
جان سوخته از شرار عشقند همه‏
ديباچه عمرشان به خون رنگين است‏
زنهار كه پاسدار عشقند همه‏

خرمشهر قبل از جنگ تحميلي در رديف يكي از مناطق ممتاز ايران و حتي خاورميانه به شمار مي‏رفت اين ديار بركرانه اروند رود و همسايه ديوار به ديوار آبادان از تمامي امكانات مناسب براي يك زندگي پوياي شهري استفاده مي‏كرد، راه آهن پرتحرّك و فعّال كه مبدأ راه آهن جن وب بود، فرودگاه بزرگ و بين‏المللي كه روزانه متجاوز از شصت پرواز در آن انجام مي‏گرفت. بندري فعّال و استراتژيك كه سرآمد بنادر ايران و حتي منطقه آسياي جنوب غربي بود، صاحبان كشتي‏ها علاقه داشتند براي باربري و توقّف در اسكله‏هاي رودخانه اين شهر لحظاتي در اين سامان بياسايند. بندري كه شاهرگ حياتي ورود و خروج و چرخه اقتصاد ايران بود. شهري با مساجد با صلابت، حسينيه‏هاي متعدّد، مردماني مشتاق به خاندان طهارت به نحوي كه خرمشهر را به نجف ثاني مبدّل كرده بود، شهري با بهترين آب آشاميدني كه كشاورزي نيز در آن رونق فزاين ده‏اي داشت. اين بندر سوق الجيشي دوبار توسط استعمارگران به اشغال در آمد، يكي توسط دولت عثماني در سال 1262 ه.ش (1883 ميلادي) و ديگر در سال 1235 ه.ش (1856 م) كه متجاوزان انگليسي آن را متصرف گرديدند.(1)
مردمي صميمي و متدين در اين شهر روزگار مي‏گذرانيدند تا آن كه رژيم بعثي حاكم بر عراق آسايش آنان را با تحريك استعمار جهاني و براساس محاسبه‏اي غلط، برهم ريخت. توفان تهاجم‏
ماهها پيش از يورش و تهاجم سبعانه رژيم استبدادي حاكم بر عراق، خرمشهر دستخوش بحران‏هاي سياسي و امنيتي بود، قواي مهاجم از مدّت‏ها قبل نيروهاي خود را براي فتح اين شهر ساماندهي نموده و با توزيع سلاح و مهمات و تشديد تبليغات سياسي و رواني زمينه را براي به ره‏برداري از نيروهاي موسوم به خلق عرب آماده كرده بودند. درگيري‏هاي مرزي كه در گذشته كم و بيش رخ مي‏داد در نيمه اول سال 1359 ه.ش شكل شديدي به خود گرفت و در حجم و فواصل آن تغييرات محسوسي بوجود آمد و همين امر سبب اعزام بخشي از نيروهاي سپاه به مرز خرّمشهر گر ديد.
در پي طراحي تهاجم نظامي عراق به سرزمين ايران، لشكر تقويت شده 3 زرهي عراق پس از آن كه تيپ 33 نيروي مخصوص نيز تحت امر آن قرار گرفت در تاريخ 31 شهريور 1359 به دنبال ده روز درگيري در مرز خرمشهر و هم زمان با حمله سراسري، يورش خود به اين شهر را آغاز كرد. مأمو ريت تصرّف و پاكسازي خرمشهر را به گردان‏هاي هشتم و نهم از تيپ مذكور واگذار كرده بودند، اين نيروها بر مبناي القاءات فرماندهي سپاه سوم مدافعان شهر را اندك و فاقد روحيه پنداشتند و تصوّر مي‏كردند كه مأموريت استيلا بر اين شهر را حداكثر طي چند ساعت و با موفقيت به پايان خواهند رساند. امّا مقاومت جانانه و دليرانه رزمندگان اسلام كه خود حماسه‏اي بي‏نظير در تاريخ سال‏هاي دفاع مقدّس به شمار مي‏آيد. ضمن كند كردن سرعت پيشروي دشمن و نيز وارد آوردن ضايعات و خسارات قابل توجّه، هشداري بود به فرماندهان ارتش بعث عراق كه ورو د به خانه شيران چندان هم كه گمان مي‏كردند سهل و ساده نبود. دشمن بعثي كه در ابتدا تصرّف اين شهر را بسيار ساده و در دسترس پنداشته بود و بر همين اساس تنها دو گردان مخصوص را جهت اجراي مأموريت مزبور اختصاص داده بود، عملاً ناگزير گرديد به منظور مقابله با مدافع ين سلحشور و مظلوم خرّمشهر بيش از دو لشكر را بكار گيرد. بدين ترتيب رزمندگان اسلام طي 34 روز جنگ تمام عيار با دشمن تا بُن دندان مسلح تا آخرين لحظات با مقاومت و جانفشاني خود، حديثي حماسي و انقلابي و در عين حال غم‏انگيز و مظلومانه‏اي را رقم زدند و تاريخي پرا فتخار و درخشان از خويشتن برجاي نهادند. آري پس از سي و چهار روز نبرد تن به تن، خانه به خانه اقلّيتي مظلوم و شجاع با اكثريتي متوحش و متجاوز، سرانجام خونين شهر در سوم آبان 1359 به اشغال ناجوانمردانه ارتش بعث عراق درآمد و در شامگاه سوم آبان به مدافعين دستور عقب نشيني داده شد و از اوايل بامداد روز بعد، آخرين مدافعين با عبور از كارون به سوي بخش جنوبي خرمشهر عقب نشست.
هجوم غافل گيرانه دشمن و اين كه شهروندان خرمشهري تاكنون جنگي تمام عيار آن هم با سلاح‏هاي مدرن روز نديده بودند به مردم امان آن را نداد كه حتي لباس‏هاي خود را به همراه ببرند و اصولاً حوادث به شكلي بود كه به كسي اجازه نمي‏داد در فكر اموال و حتّي حفظ جانش با شد، روزهاي آغازين تهاجم، اين شهر را به فضايي آغشته به آتش و خون مبدّل ساخت. خمپاره‏ها و خمسه خمسه‏هاي دشمن رعب و هراس ايجاد مي‏نمود، حتي بيمارستان‏ها از جنايات بعثي‏ها مصون نبود، بدين گونه خرمشهر خونين شهر شد. مدافعان شهر با سازماندهي نيروهاي مردمي به دف اع پرداختند، خيانت و نفاق داخلي نيز به آشفتگي اوضاع دامن مي‏زد و وقعي به درخواست‏هاي فرمانده شجاع و دلير سپاه خرمشهر شهيد محمد جهان آراء نمي‏گذاشت.
فرمانده سپاه وقت خوزستان - علي شمخاني - با توجّه به اين كه اقدامات مكرّر سپاه منطقه براي تهيّه امكانات، تجهيزات و نيروي لازم، براي نجات خرمشهر نتيجه‏اي نداد و از جانب مسؤولين همكاري لازم به عمل نيامده بود و علاوه بر خرمشهر، آبادان نيز در معرض سقوط قرار داشت، در روز سوّم آبان 1359 طي نامه‏اي به دست اندكاران اجرايي چنين نوشت: و انزلنا الحديد فيه بأس شديد، مسؤولين، مسلمين به داد ما برسيد، چه بگويم كه شما را به تحرّك وادارم، اين را بگويم كه از 150 پاسدار خرمشهر تنها سي‏نفر باقي مانده است و ما مي‏توانيم خون ين شهر را با سي‏خمپاره براي مدّتي نگه داريم و امروز سي تفنگ نداريم و در حالي كه اين سازمان رسمي شناخته شده كشور از نظر سلاح در مضيقه نگاه داشته شده است برخي جريانهاي ضد انقلاب و منافق با امكانات فراوان بر عليه ما بسيج گرديده‏اند. اسراي پاسدار يا از پشت ت يرباران شده‏اند يا زير تانك‏ها له گرديده‏اند. پناهندگان عراقي همواره ترس نيروهاي دشمن را از پاسداران انقلاب به عنوان يك معجزه الهي مطرح مي‏كنند. سلاح را به دست صالحين بدهيد، تا بحال دشمن حسرت گرفتن يك اسلحه كمري را از پاسداران به دل داشته و خواهد داشت، م ا شهداي زنده فراوان داريم، ما برپا دارندگان كربلاي سي روزه خونين شهريم، ما بهشت را زير سايه شمشيرها مشاهده مي‏كنيم، شهداي 25 روزه ما هنوز دفن نشده‏اند.(2)
محسن رضايي - فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - نيز خاطرنشان نموده است. نيروهاي سپاه و داوطلب مردمي با كمك عدّه‏اي از برادران ارتشي با توجّه به محدوديت‏هاي بني صدر در خرمشهر مقاومت مي‏نمودند. دشمن فكر نمي‏كرد وقتي خرمشهر در محاصره است نيرويي بتوا ند با تنها پل آن كه زير بمباران شديد است اين كار را صورت دهد اگرچه همه مي‏دانستند با آن حجم تهاجم خرمشهر در حال سقوط است ولي مقاومت نيروهاي حزب اللهي همچنان ادامه داشت و همين مقاومت جدّي مانع از پيشروي دشمن گرديد و موجب شد متجاوزان نتوانند به سرعت آبادان و اهواز را تسخير كنند، نظر سپاه اين بود كه نبايد شهرها را از دست داد و اين كه بني صدر مي‏گفت: زمين بدهيم و زمان بگيريم مورد قبول نبود زيرا مقاومت در شهرها تأثير جدّي در سست نمودن تصميم دشمن و خنثي كردن نقشه‏هاي آنان داشت و اين موضوع به اثبات رسيد و تحلي ل گران اعلام نمودند با وجود حمله‏هاي شديد متجاوزين، به اهداف خود نرسيده‏اند زيرا خرمشهري كه در 12 كيلومتري مرز است به سهولت تصرّف نشد و با اين وصف چطور بعثي‏ها مي‏خواهند نواحي مركزي ايران را به تصرّف درآورند همين كه سپاهيان صدامي، مدّت 35 روز پشت دروازه‏ هاي خرمشهر توقف كردند، دشمن حساب كار خود را كرد، آن‏ها فكر نكرده بودند كه مردم مي‏توانند در مدّت كوتاهي سازماندهي شوند و آن چنان پايداري و رشادت نشان دهند.(3)
آري خرمشهر، حكايت مقاومت روزهاي نخست جنگ تحميلي و سرگذشت سلحشوراني است كه با دست خالي، متجاوز مسلح را در بيش از يك ماه نبرد به روز سياه نشاندند و جسم خود را سنگر كردند تا از كيان اسلامي و سرزمين ايران دفاع كنند. ارتش بعثي در فكر تصرّف سريع اين شهر و از آنجا محاصره و تسخير آبادان بود، همچنين رؤيايي هجوم همه جانبه به دشت‏هاي خوزستان و سيطره بر اهواز را در ذهن مخدوش خويش مي‏پرورانيد امّا هيچ وقت فكر نمي‏كرد در خرمشهر تلفات سنگيني را متحمل شود و چون موفق نشدند از طريق جاده شلمچه و صد دستگاه و انبارهاي عموم ي، بندر شهر را تصرّف كنند ناگزير گرديدند شهر را دور بزنند كه در آنجا هم مردم چون سدي استوار در برابر دشمن قرار گرفتند. با كدام معيار مي‏توان جنگ نابرابر تفنگ را با سلاح‏هاي سنگين و پيشرفته و ارتشي كار آزموده و تعليم ديده به قياس نشست و اگر نبود خيانت كسا ني كه دل در تعلّقات دنيا داشتند و مشغول هواي نفس بودند دشمن كينه توز براي هميشه نابود ومأيوس مي‏گرديد. وقتي بخشي از خرمشهر اشغال گشت دلاوران، سنگرهاي مقاومت را به آن سوي كارون و اروند بردند و به انتظار روزهاي فتح و ظفر نشستند البته آنان از خيانت منافقين و ليبرال‏ها كه به ظاهر براي دفاع از انقلاب آمده بودند و در باطن مي‏خواستند مقاومت نيروهاي ارزشي را مخدوش سازند، رنج فراوان مي‏بردند. طلوع صبح صادق‏
خرمشهر قهرمان پس از 35 روز مقاومت قهرمانانه، به دست دژخيمان بعثي اشغال شده است، 575 روز از تسخير ديار لاله‏هاي خونين مي‏گذرد، در و ديوار شهر به خون پاك جوانان غيور آغشته گرديده است عطر دل‏انگيز گلهاي بهاري طراوتي خاص را ترسيم نموده است. از زمان تجا وز و سرانجام زمين گير شدن دشمن در مناطق اشغالي تا آغاز تهاجم گسترده رزمندگان اسلام كه به آزادسازي مناطق اشغالي منتهي گرديد، يك سال و نيم طول كشيد. طي اين مدت اساساً تداوم حضور نيروهاي اشغالگر در نواحي جنوب غربي و غرب ايران بر اين فرض قرار داشت كه نيروهاي مسلّح ايران فاقد قابليت و توانايي لازم براي انهدام و بيرون راندن آنها از مناطق متصرفه مي‏باشد. ضمن اين كه طي اين مدّت تحرّك چشمگيري كه منجر به آزادسازي اين مناطق بشود صورت نگرفت و همين امر در شگل‏گيري ذهنيت دشمن مؤثر بود، همچنين اميدواري دشمن به تحولاتي كه در جبهه داخلي تحت عنوان تلاش‏هاي جبهه متحد ضد انقلاب به رهبري بني‏صدر صورت مي‏گرفت منجر به اين تلقي گرديده بود كه تأثيرات ناشي از بي‏ثباتي داخلي به هيچ وجه امكان سازماندهي مناسب نظامي را براي جمهوري اسلامي ايران فراهم نخواهد آورد بنابراين تحولاتي كه منجر به آزادسازي مناطق اشغالي شد از يك سو باورها و اميدهاي دشمن را كه با تكيه بر آنها بر تداوم حضور در نقاط متصرفه اصرار داشت درهم ريخت. از سوي ديگر اوضاعي را پديد آورد كه دشمن مي‏بايست در مورد استمرار حضور خود در نواحي اشغالي و يا عقب نشيني از اين مواضع تصميم مقتضي اتخاذ مي‏كرد شرايطي چون نقش بارز و برجسته فرماندهي كلّ قوا، تغيير اوضاع داخلي، تحول روحي و معنوي مردم، گسترش سازمان رزم سپاه، همكاري و هماهنگي نيروهاي ارتشي و سپاهي، خلاقيت و ابتكار در صحنه‏هاي نبرد كه با اخلاص و فداكاري رزمندگان توأم گرديد و نيز عدم درك دشمن از وضع جديد، اوضاع حاكم بر جبهه‏هاي نبرد را دگرگون ساخت و ايران با بيرون راندن دشمن از مناطق اشغالي توان سياسي نظامي خود را به نمايش گذاشت. در ساعت 30 دقيقه بامداد دوم فروردين 1360 عمليات فتح المبين با رمز مبارك يا زهرا(سلام اللّه عليه ا) آغاز گرديد و در مدت ده روز طي چهار مرحله در غرب دزفول، شوش و نيز منطقه غربي رودخانه كرخه انجام پذيرفت كه طي آن 2500 كيلومتر مربع از خاك ايران اسلامي شامل دهها بخش و روستا و جاده مهم دزفول - دهلران آزاد گرديد. و شهرهاي دزفول، انديمشك، شوش و برخي مراكز مهم از تيررس آتش توپخانه دشمن خارج گشت. دشمن پس از اين عمليات بلافاصله تخريب مناطق مسكوني خرمشهر را بطور جدّي آغاز كرد و به گونه‏اي كه صداي انفجارهاي مهيب بطور مكرّر از شرق رودخانه كارون شنيده مي‏شد. احداث استحكامات در داخل شهر و نحوه تخريب و مين گذاري آن، به منظور ممانعت از ورود نيروهاي اسلام به داخل شهر از ناحيه شمال و شرق به طور جدّي دنبال شد و در واقع اشغالگران مي‏خواستند اين شهر را به دژي مستحكم و غير قابل نفوذ تبديل نمايند و به هر نحو ممكن از باز پس‏گيري آن جلوگيري كنند. در پي پيروزي كامل نيروهاي مسلّح ايران در عمليات مزبور راهبرد هجوم از طرف رزمندگان برآيند تكميلي خود را طي كرد، با روشن شدن راهبرد ادامه دفاع مقدس، طرح عملياتي به مراتب بزرگتر و وسيع‏تر از عمليات فتح المبين آماده اجرا شد. انتخاب منطقه‏اي همچون جنوب اهواز در جاده‏اي به طول 130 كيلومتر، حد فاصل بين اهواز - خرمشهر و محورهاي گسترده‏اي از غرب اهواز تا جنوب و از جنوب تا شرق آن عظمت كم‏نظير اين عمليات را به اثبات مي‏رساند، منطقه‏اي كه كاملاً مسطح بوده و داراي موانعي چون رودخانه و نخل‏هاي گسترده است كه به لحاظ نظامي و نبردهاي زميني، بسيار خطرناك و آسيب‏پذير براي نيروهاي عمل كننده مي‏باشد، امّا به لطف خداوند و تلاش نيروهاي سلحشور، تمامي مراحل آن با پيروزي كامل به انجام رسيد. منطقه عمليات بيت المقدس با وسعت 5400 كيلومتر مربع از شمال به كرخه نور و هويزه، از جنوب به اروند رود و خرمشهر، از شرق به رود كارون و از غرب به هور العظيم و دژ مرزي عراق محدود مي‏گرديد، نقاط حسّاس و راهبردي كه در طرح اين عمليات وجود داشت عبارت بودند از: بندر خرمشهر، اروند رود، جفير، رود كرخه نور، جاده آسفالته اهواز - خرمشهر و رود كارون كه در بين آنها خرمشهر منطقه‏اي بود كه به دليل اشغال هيجده ماهه، دشمن بعثي به تصور باطل خود، آن را تسخيرناپذير تلقي مي‏كرد و با استفاده سياسي از اشغال اين شهر، مي‏كوشيد خود را اداره كننده و فاتح اصلي جنگ نشان دهد و از اين رهگذر اقتدار خود را در عرصه نظامي به ج هانيان ثابت كند.
عمليات بيت المقدس در سه مرحله صورت گرفت، مرحله اوّل در ساعت سي دقيقه بامداد 10 ارديبهشت 1361 با رمز علي بن ابيطالب(عليه السلام) در منطقه عملياتي جنوب غربي اهواز و شمال خرمشهر آغاز گشت. نيروهاي پياده با عبور برق آسا از مواضع گوناگون و با انهدام جنگ افزار ها و استعدادهاي ارتش متجاوز 800 كيلومتر مربع از خاك اشغال شده را آزاد كردند و يگان‏هاي زرهي با استفاده از پل‏هاي شناور از كارون عبور كرده، به غرب آن مي‏رسند. نفرات پياده و شكارچيان تانك با حمايت يگان‏هاي زرهي خود را به بخش هايي از جاده مهم اهواز - خرمشهر مي‏رسانند و سرانجام رزمندگان با به هلاك رسانيدن تعداد زيادي از بعثي‏ها در اطراف خرمشهر به تثبيت مواضع مي‏پردازند.
دومين مرحله از عمليات، در تاريخ 16 ارديبهشت 1361 با هجومي گسترده از محور جنوب و شمال منطقه آغاز شد در محور جنوبي قسمت هايي از جاده‏اي كه توسط پاتك دشمن اشغال شده بود آزاد گرديد و رزمندگان اين بار موفق شدند كليه خطوط را در دست گيرند، قواي مسلّح با درهم ك وبيدن اشغال گران لحظه به لحظه به پيروزي‏هاي خود مي‏افزايند و دژهاي به ظاهر تسخيرناپذير دشمن يكي پس از ديگري با نداي تكبير و هجوم بي‏امان فتح مي‏شوند نيروهاي عمل كننده پس از نبردهاي سنگين از شمال منطقه درگيري، از محور كرخه عبور كرده، به حوالي مرزهاي بين المللي مي‏رسند و با جهشي بلند از جاده اهواز - خرمشهر و استقرار در 17 كيلومتري نوار مرزي، شهر هويزه را از تصرف دشمن آزاد مي‏نمايند. پادگان حميد، جاده مورد اشاره، ايستگاه حسنينه و جفير نيز به تصرف سپاهيان اسلام درآمد.
سومين مرحله عمليات كه با رمز مبارك محمد بن عبداللّه (صلي اللّه عليه و آله و سلّم) در ساعت 30/12 دقيقه بامداد اول خرداد 1361 آغاز گشت كه در نخستين ساعات خاكريزهاي اول و دوم دشمن در منطقه نور و شلمچه توسط لشكر نصر سقوط كرد و لشكر فجر از نهر عريض عبور نمود ، با فشار گاز انبري نيروهاي ايراني، ارتش بعثي به سرعت به سوي پل تداركاتي اروند رود گريخت و حدود پنج هزار نفر اسير و تعداد زيادي تانك و نفربر منهدم و يا به غنيمت درآمد، رزمندگان، خصوص لشكر امام حسين (عليه السلام) پل‏هاي تداركاتي اروند رود را تصرّف و يا من هدم كردند و با اين عمليات درخشان حلقه محاصره تكميل گرديد. در گرماگرم جنگ لشكر نصر سپاه پاسداران به تعقيب پس مانده متجاوزان پرداخت و با موشك باران شديد آنها را درهم كوبيد. نيروهاي هوايي قهرمان و شجاعان هوانيروز با بمباران مكرر عقبه و شكار هواپيماهاي دشمن و نيز تانك‏هاي آنان، عرصه را بر آنها تنگ نمودند. به هنگام ظهر اوّلين درگيري براي ورود به خرمشهر انجام شد و به رغم مقاومت سرسختانه بعثي‏ها، قواي اسلام پس از سه روز نبرد خونين در ساعت 50/13 بعداز ظهر سوم خرداد 1361، خرمشهر را از چنگال متجاوزان آزاد نمود، ر زمندگان پس از پاك سازي شهر به تعقيب دشمن پرداختند و آنها را تا محور شلمچه - بصره وادار به فرار نمودند.(4)
آري به تعبير قرآن كريم: فَوَقَعَ الحَقُ وَ بَطَلَ ماكانوا يَعمَلُون، فَغُلِبُوا هُنا لِكَ و انقَلِبُوا صاغِرين، عَسي رَبُّكُم اَن يُهلِكَ عدوّكُم و يَستَخلِفكُم فِي الاَرضِ فَيَنظُر كَيف تَعمَلُون(5)؛ يعني: پس حق به ثبوت رسيد و كارهاي آنان باطل شد. در ه مان جا مغلوب شدند و خوار و زبون بازگشتند، اميد است كه پروردگارتان دشمنان شما را هلاك كند و شما را در روي زمين جانشين او نمايد، آنگاه بنگرد كه چه مي‏كنيد. پژواك پيروزي‏
هنوز سه روز از آغاز سومين ماه از دومين سال جنگ نگذشته بود كه طبل پيروزي نواخته شد و سرزمين خسته خرمشهر كه به دليل خون‏هاي پاك جوانان غيور خود خونين شهر نام گرفته بود در آغوش مام وطن جاي گرفت و بدين گونه 575 روز پس از تجاوزي ناجوانمردانه توسط ديو سي رتان سيه روز، صبح ظفر فرا رسيد و اشك شوق بر گونه‏هاي مشتاقان حقيقت جاري شد، موج پيروزي بر كوي و برزن شهرها و روستاهاي ايران جاري شد، كارون همچنان پايدار و مقاوم پيش مي‏رفت و اروند رود خروشان‏تر از هميشه مي‏خراميد.
امام خميني در فراز پيامي كه به مناسبت عمليات بيت المقدس و فتح خرمشهر صادر فرمودند، نوشتند: «سپاس بي‏حد برخداوند قادر كه كشور اسلامي و رزمندگان متعهد و فداكار آن را مورد عنايت و حمايت خويش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصيب ما فرمود و با يقين به آن كه «ما ا لنصر الّا من عند اللّه» از فرزندان اسلام و قواي سلحشور و مسلح كه دست قدرت حق از آستين آنان بيرون آمد و كشور بقية اللّه الاعظم ارواحنا لمقدمه الفدا را از چنگ گرگان آدمخوار كه آلت هايي در دست ابرقدرتان خصوصاً آمريكاي جهانخوارند بيرون آورد و نداي اللّه اكبر را در خرمشهر طنين انداز كرد و پرچم پر افتخار لا اله الّا اللّه را بر فراز آن شهر خرّم كه با دست پليد جنايتكاران... به خون كشيده شد و خونين شهر نام گرفت تشكر كنم.»(6)
فتح خرمشهر ثمراتي ثمين به دنبال داشت زيرا موقعيت نظامي و استراتژيكي جنگ تحميلي را وارد مرحله‏اي تازه نمود و نيروهاي اسلام با تكرار تهاجمات گسترده و بي‏امان خود در مراحل بعدي پيروزي‏هايي ديگر را براي ملت مسلمان به ارمغان آوردند، با اين فتح غرور آفرين خون ي تازه در شريان‏هاي اين سرزمين جاري گرديد و سلحشوران مسلمان با روحيه بسيار قوي‏تر از گذشته به ادامه دفاع از مرزهاي اين كشور و تداوم عمليات و باز پس‏گيري مناطق اشغالي از چنگال دشمن متجاوز پرداختند. كمر رژيم بعثي عراق در اين عمليات درخشان درهم شكست و از آن پس حاميان وي در منطقه كمكهاي خود را چندين برابر افزايش دادند تا او را براي مدّتي ديگر بر سرپا نگه دارند، آمريكاي جهانخوار و ساير ابرقدرت‏ها نيز حساب كار خود را كردند آنان كه قبل از فتح خرمشهر تصوّر مي‏نمودند عراق خواهد توانست پس از پيروزي بر ايران جايگز ين رژيم دست نشانده سابق ايران گردد و حافظ منافع آنان در منطقه شود اما با اين پيروزي تمامي معادلات سياسي آنان درهم ريخت و بعد از آن تمام تلاش آنان معطوف به حفظ صدام و جلوگيري از سقوط او گرديد. از اين جهت سوم خرداد سال 1361 همواره در تاريخ كشور ايران اسلام ي يادآور حماسه‏اي پرشور و فراموش نشدني و تداعي كننده رشادت‏ها و فداكاري‏هاي دليران اين مرز و بوم بوده و خرمشهر به عنوان سمبل مقاومت در تاريخ دفاع مقدس به شمار آمد و به فرمايش مقام معظم رهبري حضرت آية اللّه خامنه‏اي «حماسه (آزاد سازي) خرمشهر و عمليات عظيم بيت المقدس در تاريخ اين كشور خواهد ماند، هم در آن روزي كه اين حادثه اتفاق افتاد و هم هر وقتي كه اين گونه حوادث براي افكار مردم تشريح بشود و توضيح داده بشود. اين جور حوادث وسيله‏اي مي‏شود براي تجديد حيات ملّي، براي آسان كردن راه عزت و عظمت يك ملّت».(7)
در خاتمه بايد از حماسه آفرينان به خون خفته‏اي كه در اين فتح بزرگ نقشي ارزشمند داشتند يادي نمود: شهيد صياد شيرازي، شهيد حسين خرازي، شهيد حاج محمد ابراهيم همت، شهيد مهندس حاج محمود شهبازي، شهيد محمد جهان آراء، شهيد حسن باقري(غلامحسين افشردي)، شهيد احمد با بايي، شهيد بهمن نجفي، شهيد علي اصغر بشكيده، شهيد حبيب اللّه مظاهري، شهيد احمد متوسليان، شهيد بهروز مرادي، شهيد سيد عبدالرضا موسوي و...
اين نوشتار را با رباعي ذيل به پايان مي‏بريم:
آزاد شدي ولي نه آسان به خدا
آباد شدي ولي نه از آب و هوا
آزاد شدي و خرّم آباد شدي‏
با خون شهيدان و دم روح خدا(8) پي‏نوشت‏ها: - 1. بررسي مراكز فرهنگي شهرهاي استان خوزستان، كتاب دوم خرمشهر، ص 16 - 14.
2. برگي از حماسه (ويژه بيستمين سالروز حماسه آزاد سازي خرمشهر)، خرداد 1381، ص 11
3. گفتگو با سردار سرلشكر محسن رضايي، روزنامه ايران، سال اول، شماره 88، ص 8.
4. مجله پيام انقلاب، شماره 85، 7 خرداد 1363، ص 14، روزنامه اطلاعات 3 خرداد 1378، شماره 21630، ص 4 و 5، كارنامه عمليات سپاه اسلام در هشت سال دفاع مقدس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ص 25 26؛ گذري بر دو سال جنگ، دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ص 16 0 - 139.
5. سوره اعراف، آيات 118، 119، 129.
6. روزنامه اطلاعات، شماره 22202، ص 2(بخش ضميمه)
7. برگي از حماسه، ص 2.
8. شعر از ابوالفضل فيروزي متخلّص به نينوا مي‏باشد.

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : فاتحان خرمشهر از كدام طبقه بودند؟
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
چه كساني در اين پيروزي بزرگ نقشي ايفا نكردند؟ نه در جبهه حضور يافتند و نه از رزمندگان مظلوم حمايت كردند؟ چه كساني در مقاومت 34 روزه در مقابل دشمن و در بدو حمله ارتش بعثي عراق به اين شهر، مقاومت كردند؟مسجد جامع خرمشهر چه نقشي در مقاوت و نيز به هنگام پيروزي رزمندگان اسلام ايفا كرد؟ چه شد كه رزمندگان اسلام از دشمن نترسيدند و چون آهن، مقاوم و پر صلابت ايستادند؟
بزرگ داشت سوم خرداد، روز فتح خرمشهر، پس از يك اشغال نسبتاً طولاني از سوي ارتش متجاوز بعثي عراق، در حقيقت احترام به حماسه مقاومت مردم ايران و رزمندگان اسلام در جريان جنگ تحميلي است. اين جنگ كه دو برابر مدت زمان جنگ دوم جهاني به طول انجاميده است، يكي از گسترده ترين و طولاني ترين جنگ هاي تاريخ بشر و حوادث كشور است. ويژگي اصلي فتح خرمشهر را بايستي در نتيجه به ثمر رسيدن تلاش طولاني و مستمر رهبر كبير انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(ره) و فرماندهان عزيز جبهه هاي جنگ و رزمندگان سلحشور و مردم مقاوم كشور براي مقابله با دشمن و دفع تجاوز برنامه ريزي شده رژيم بعثي صدام دانست.

از آنجا كه دفاع در برابر يورش دشمن، مهم ترين عامل براي حفظ استقلال يك كشور است، بنابراين فتح خرمشهر در روز سوم خرداد سال 1361 به معناي توانايي انقلاب اسلامي براي ظهور قدرت هاي بديع از درون ملت به منظور حفظ تماميت ارضي كشور در مقابل تهاجم همه جانبه دشمن بوده است. متأسفانه ملت ايران در دوران رژيم سلطنتي و حكومت شاهان فاسد و خودكامه، تجربه تلخي را در از دست دادن بخش هايي از پيكره خود در حافظه تاريخي خود دارد. اگر به دوران گذشته ايران تا حدود سيصد سال پيش، نگاهي انداخته شود و در مورد وقايع آن تأمل صورت گيرد و تاريخ مكتوب آن تورق شود، روشن خواهد شد كه در هر جنگي كه در مرزهاي كشور رخ داده، ايران بخش هايي از سرزمين خود را از دست داده است و تنها در دوران حيات انقلاب اسلامي و در دوره پرافتخار رهبري حضرت امام خميني(ره)، است كه اين معادله تاريخي به هم مي ريزد و ايران موفق مي شود كه پس از اشغال بخش هايي از سرزمينش، دشمن را از تمامي خاك خود با قدرت تمام بيرون براند. پس از گذشت اندكي از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، جنگي نابرابر با حمايت قدرت هاي بزرگ جهاني و كشورهاي عرب پولدار نفتي، بر ايران تحميل مي گردد.

در اين شرايط، مردم ايران فقط با انگيزه الهي و با دست هاي خالي از سلاح هاي پيشرفته و با عشق به مكتب اسلام و با هدايت رهبريِ حكيم نهضت اسلامي، در جبهه هاي جنگ حضور مردانه و عاشقانه مي يابند و به كمك نيروهاي مسلح خود مي شتابند و از خود، حماسه هايي شگرف مي آفرينند. يكي از ثمرات اين فداكاري عظيم، فتح خرمشهر، در پايان سلسله عملسات بيت المقدس و پس از يك نبرد طولاني 25 روزه است. مقاومت شديد دشمن در خرمشهر براي حفظ موفقيت هاي به دست آمده و پافشاري آن بر اشغال بخش هاي وسيعي از استان خوزستان، اهميت و ابعاد اين اتفاق بزرگ را در استراتژي نظامي حاكمان وقت بغداد و متحدان جهاني و منطقه اي اش روشن مي كند.

آن روزها صدام حسين، رئيس وقت رژيم بعثي عراق، تلاش داشت تا به هر قيمتي كه شده اين شهر مهم و زيبا را در اشغال خود نگه داشته و آن را از دست ندهد. به ويژه آن كه او با تبليغات وسيع و دامنه داري كه انجام داده بود نمي خواست به يكباره تصور «شكست ناپذيري» را كه از خود در اذهان متحدان و حاميانش پديد آورده بود، دچار خدشه نمايد. به همين دليل نيروهاي نظامي خود را كه مسئوليت حفظ خرمشهر را بر عهده داشتند آن قدر در آن شهر نگه داشت كه به يكباره حدود 12 هزار اسير، از ارتش خود در درون آن شهر برجاي گذاشت. اين در حالي بود كه پس از ورود رزمندگان اسلام از سمت شمال غربي خرمشهر به داخل آن بندر، بسياري از نظاميان بعثي، در آخرين لحظات، با رها كردن سلاح خود، به آب زدند و با عبور از اروند رود از مهلكه گريختند.

مسلم است كه اين پيروزي اعجاب انگيز و افتخار آفرين، فقط در سايه روحيه بزرگ و قلوب سرشار از ايمان و اخلاص و روح شهادت طلبي رزمندگان عزيز اسلام،كه در مكتب امام خميني(ره)، به طور مرتب، خود را از وابستگي هاي دنيايي رهايي مي بخشيدند، اتفاق افتاد و رمز حماسه بزرگ و جاودان «فتح خرمشهر» را فقط بايد در آن مقوله جست و جو كرد. البته نبايستي از كنار برنامه ريزي دقيق و انتخاب تاكتيك هوشمندانه اين عمليات كه عبور عمده قوا از رودخانه كارون به عنوان تلاش اصلي عمليات طرح ريزي شده بود، گذشت. مطالعه گسترده در مورد چگونگي آرايش دشمن در فضاي 5400 كيلومتري منطقه عملياتي و نيز پي بردن به روش و تاكتيك دفاعي دشمن و نيز برنامه ريزي براي استفاده از نقاط ضعف دشمن و حمله به عقبه هاي تداركاتي و خطوط مواصلاتي لشگرهاي زرهي و مكانيزه دشمن را بايستي از عوامل اصلي موفقيتِ نبرد فتح خرمشهر دانست.

رزمندگان اسلام در آن ايام نام نبرد خود را كه از تاريخ 10/2/1361 شروع شد و در 3/3/1361 با فتح خرمشهر به پايان رسيد، «عمليات بيت المقدس» گذاشتند، تا به مردم جهان و مردم دربند عراق بگويند كه هدف اصلي اين نبردها نه فقط دفع تجاوز دشمن از سرزمين هاي اشغالي ايران، بلكه نشان دادن راهي براي فتح بيت المقدس از چنگ اشغالگران صهيونيست از سوي مسلمانان و مردم منطقه است. پيام روشن اين انتخاب زيبا براي نام گذاري اين عمليات، از سوي رزمندگان ايران، همانا همدلي با فرزندان قدس و فلسطينيان مظلوم و آواره، در آن سوي خاورميانه بود. فتح خرمشهر اولين صداي رساي ايرانيان، خطاب به همه كساني بود كه حريم سرزمين و تاريخ شان از سوي بيگانگان مورد تعرض قرار گرفته بود، كه راه پيروزي از مسير سرخ شهادت مي گذرد و پيروزي از آن خداست چرا كه: «وَ مَا النَّصَرَ اِلا مِن عِندِالله».

در سال روز حماسه فتح خرمشهر، فرصت مناسبي است تا مردم ايران بررسي نمايند كه چه كساني در فتح آن شهر خونين نقش داشتند؟ آن ها از چه طبقاتي از مردم برخاسته بودند و انگيزه و اهدافشان از اين مقاومت طولاني و پرثمر چه بود؟

چه كساني در اين پيروزي بزرگ نقشي ايفا نكردند؟ نه در جبهه حضور يافتند و نه از رزمندگان مظلوم حمايت كردند؟ چه كساني در مقاومت 34 روزه در مقابل دشمن و در بدو حمله ارتش بعثي عراق به اين شهر، مقاومت كردند؟مسجد جامع خرمشهر چه نقشي در مقاوت و نيز به هنگام پيروزي رزمندگان اسلام ايفا كرد؟ چه شد كه رزمندگان اسلام از دشمن نترسيدند و چون آهن، مقاوم و پر صلابت ايستادند؟

شايد پاسخ به بخشي از پرسش هاي فوق در اين جمله بنيانگذار انقلاب اسلامي خلاصه شود كه: «ملت ما براي خدا قيام كرده است و ملتي كه براي خدا قيام كند از هيچ چيز نمي ترسد و آسيب نمي بيند». به حق، فرماندهان جبهه هاي جنگ و رزمندگان سلحشور اسلام در آن دوران، از جمله كساني بودند كه مصداق بارز سخن فوق بودند.آنان فقط براي خداوند، تمام توان خويش را عليه دشمن به كار گرفته بودند و بيش از هر چيزي به شيوه هاي مقابله با دشمن فكر مي كردند و ابتكار عمل مناسب در طرح ريزي هاي عملياتي از خود به خرج مي دادند، جلسات خود در قرارگاه كربلا با آياتي از قران مجيد، آغاز مي كردند و بر بالاي اكثر نقشه ها و كالك هاي عملياتي خود اين آيه كريمه را درج كرده بودند كه: «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدينَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسِنين» و آنان كه در راه ما جهاد و كوشش كردند، محققاً آن ها را به راه هاي خويش هدايت مي كنيم و خداوند هميشه با نيكوكاران است. (سوره عنكبوت، آيه 69)

اين شعر اقبال لاهوري نيز زمزمه برخي از رزمندگان بود كه:
ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
در اين شرايط بود كه خداوند هم راه چگونگي آزادسازي خرمشهر را از چنگال دشمن به آن ها نشان داد و بالاخره «خرمشهر را خدا آزاد كرد».

دكتر حسين علايي

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : اقدامات دشمن براي حفاظت از خرمشهر به روايت اسناد دشمن
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
آزادي خرمشهر به عنوان بزرگ ترين پيروزي سياسي – نظامي جمهوري اسلامي ايران در سال دوم جنگ، از اهميت بسياري برخوردار بود. در اين عمليات 5400 كيلومترمربع از سرزمين هاي اشغالي آزاد شد و دشمن متجاوز براي اجتناب از تلفات بيشتر وحفظ ارتش خود و همچنين حفظ بصره با سرافكندگي بسيار از خاك ايران عقب نشست. در واقع مقاومت دشمن در خرمشهر، كه موجب زمين گير شدن نيروهاي عراقي و در نتيجه،فتح خرمشهر به دست رزمندگان اسلام شد، شكست و هزيمت را براي عراق به ارمغان آورد.
به گزارش سرويس «فرهنگ و حماسه» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بدون ترديد دشمن با وجود وضعيت نامطلوبي كه با آن روبه رو بود و به دليل اهميت منطقه خرمشهر، تلاش مي كرد،اين منطقه را به عنوان تنها برگ برنده حفظ كرده و جنگ را آبرومندانه تمام كند، ضمن اينكه از احتمال سقوط بصره نيز نگران بود.

در چنين وضعيتي و به موازات تلاش رزمندگان اسلام براي آزادسازي خرمشهر، دشمن تلاش هاي مضاعفي را براي آمادگي نيروهاي خود جهت حفظ خرمشهر انجام داد به همين دليل دشمن در اين عمليات به لحاظ مكان و تا اندازه اي در مورد زمان غافلگير نشد.

در اينجا براي اثبات اهميت اين عمليات و آزادي خرمشهر توسط رزمندگان پرتوان اسلام،ترجمه سند ابلاغيه فرماندهي لشكر 11 عراق به يگانهاي تابعه و مستقر در منطقه كه ماموريت حفاظت و پدافند از خرمشهر را بر عهده داشتند را ارائه مي نماييم.

طرح نبرد پدافندي براي محور لشكر 11 پياده

ماموريت:

لشكر 11 پياده و نيروهاي تحت امر آن از رود كارون و شهر خرمشهر داخل تا سيل بند شماره 1 پدافند كرده و مانع عبور دشمن (ايران) به كناره نزديك رود شوند.

الف) تمامي پرسنل تيپ ها و يگانهاي موجود بايستي تا آخرين فشنگ و آخرين سرباز از امتداد رود كارون وكناره نزديك منطقه ممتد از شمال سيل بند شماره 1 تا جنوب غربي منطقه بندر خرمشهر در كنار اروند رود پدافند كرده و شعار همه بايد پايداري در شكست دادن دشمن و جلوگيري از عبور او باشد.

ب) هنگاميكه دشمن با تجمع خود آماده هجوم مي گردد، توپخانه مناطق تجمع و راههاي نقل و انتقالش را گلوله باران كند به طوري كه بيشترين تعداد ممكن از نفرات و تجهيزاتش نابود شود تا عمليات او مختل و تجمع نيروهايش شكست خورده و بزرگترين خسارتهاي ممكن بر آنها وارد گردد.

ج) هنگام آغاز حمله دشمن، توپخانه بايد به اجراي برنامه آتش بپردازد و مناطق تجمع و محل يگانها و مناطق گسترش واحدها و راه هاي پيشروي دشمن را گلوله باران كند، به طوري كه بيشترين مقدار ممكن از مهمات و تجهيزاتش نابود شده و با وارد نمودن تلفات جاني زياد او را فلج نمايد و تا حد توان از اجراي حمله دشمن جلوگيري شود.

د) به هنگام شروع آتش تهيه دشمن ( در صورت بكارگيري آن) بايستي توپخانه پشتيباني عمومي، توپخانه دشمن را خاموش كند.

ه) تمامي يگانها و نيروهاي احتياط موجود در لشكر در حال آماده باش باشند.

و) در خلال آتش تهيه دشمن نيروها به پناهگا ه ها و سنگرها بروند به طوريكه قادر به ديده باني و مراقبت دشمن باشند و تيراندازي از سنگرها و دريچه هاي آتش طوري باشد كه حفاظت نيروها را تامين كند.

ز) هنگام شروع حمله و تلاش براي گذشتن از رودخانه، به انهدام دشمن پرداخته و تمام سلاح هاي پشتيباني تيپ ها و يگانها نيز در كار توپخانه مشاركت داشته باشد و دشمن را در كناره دو رود منهدم كنند.

ح) در خلال عبور دشمن از رود، يگانها بايد او را منهدم كنند و در مناطقي كه مهمات آتش زا موجود مي باشد به آتش زدن كارون اقدام شود تا مانع رسيدن دشمن به كناره نزديك رود گردد و اگر دشمن توانست از رود عبور كند او را در كناره نزديك رود منهدم كنند.

ط) چنانچه دشمن بتواند مواضع گردانهاي خط مقدم را بشكند و آنها را پشت سر بگذارند، بايستي نيروي پاتك كننده گردان براي انهدام و عقب راندن دشمن دست به پاتك بزنند.

ي) در صورت موفقيت پاتك گردان، لازم است موضع پدافندي از طرف گردان تقويت شود.

ك) در صورتي كه گردان قدرت پاتك نداشته باشد تا رسيدن نيروهاي احتياطي تيپ،همان نيروها بايستي مواضع خودشان را نگه دارند تا از گسترش حمله و پيشروي دشمن جلوگيري به عمل آيد.

ل) لازم است كه گروهان هاي موجود در جناح ها حمله دشمن را تثبيت و محدود كنند تا گروهان هاي عقبي به انهدام دشمن بپردازند و جلوي او را گرفته و مانع از پيشروي او به جلو شود.

م) نيروي پاتك كننده تيپ بايد بر مواضعي كه دشمن بدانجا رسيده،جهت انهدام و راندن دشمن و براي ممانعت از گسترش حمله اش پاتك كند.

ن) در صورت عدم توانايي تيپ براي پاتك و عقب راندن دشمن تا انجام پاتك به وسيله نيروهاي احتياطي همان نيروها،دشمن را محاصره كرده واز گسترش حمله اش جلوگيري كنند.

س) نيروهاي احتياطي لشگر 11 عبارتند از:

1)تيپ 33 نيروي مخصوص

2) گردان تانك القعقاع منهاي يك گروهان تانك بعلاوه يك گروهان كماندويي

3) چهار گروه موشكي هوت

4) نيروهاي علي كه متشكل از 2 گروهان كماندويي و 2 گروه موشكي ميلان مي باشد.

ع) در صورت حمله دشمن به خرمشهر:

1) تيپ 33 نيروي مخصوص به عنوان اولويت اول به كار گرفته خواهد شد و طبقه برنامه پيش بيني شده براي اين منظور،اقدام به پاتك خواهد كرد.

2) نيروي قعقاع به عنوان اولويت دوم براي شهر خرمشهر به كار گرفته مي شود و نيروي علي بعنوان اولويت سوم جهت انهدام دشمن وممانعت از هرگونه موفقيت او در شهر بكار گرفته خواهد شد.

3) در حالتي كه نيروهاي احتياط لشكر وارد عمل مي گردند، مراتب به آگاهي قرارگاه سپاه برسد. در صورتيكه تيپ 33 نيروي مخصوص توان انهدام و به عقب راندن دشمن را داشته باشد نيروهاي احتياطي (دو نيروي القعقاع و علي) به تقويت وضعيت بپردازند.

4) اگر تي 33 نيروي مخصوص توانايي عقب راندن و انهدام دشمن را نداشت، تا زماني كه نيروهاي احتياطي (القعقاع وعلي) براي انهدام و عقب راني دشمن وارد عمل شوند دشمن را محاسبه و از گسترش حمله او جلوگيري نمايد.

5) لازم است در صورت وارد عمل نمودن نيروهاي احتياطي براي خرمشهر، مساله تامين نيروهاي احتياطي ديرگ (نيروهاي پاتك كنند. تيپ هاي 44 و 48 و 501) و جمع آوري آنها توسط لشكر مربوطه جهت استفاده به موقع از آن پيش بيني شود.

6) در صورت روشن بودن و شناخته شدن جهت هاي حمله دشمن، مي توان گردان هاي تيپ هاي ياد شده در بند (و) را كه در عقب مي باشند به جلو كشيد.

ف) هنگام حمله دشمن به يگانهاي ما در خارج خرمشهر

1) بر اساس پيشرفت وضعيت و شناخت مقاصد دشمن و جهت هاي اصلي حمله، نيروي القعقاع بعنوان اولويت اول براي انهدام دشمن در محور تي 48 و 44 و در صورت عدم توانايي آن نيروي، گدعلي بعنوان اولويت دوم بكار گرفته شود و اگر اين نيرو هم توان انهدام دشمن را نداشت، دشمن را در محور تيپي كه در آن نفوذ شده و محاصره و از پيشروي او جلوگيري نمايند.

2) تيپ 33 نيروي مخصوص به عنوان اولويت دوم براي انهدام دشمن در طول محورهاي تيپها بكار گرفته مي شود.

3) اگر دشمن در يك زمان به محور دو تيپ حمله كند نيروي القعقاع براي پاتك در محور يكي از تيپها و نيروي علي جهت پاتك در محور ديگر، و تيپ ديگر، و تيپ 33 ن.م بعنوان اولويت دوم براي انهدام دشمن در محوري كه مورد تهديد و خطر واقع شد بكار گرفته شود.

ص) لازم است هيئت ستاد لشكر اخبار لازم را در مورد دشمن از نظر نيرو، امكانات، سلاح و جهت هاي حمله را به جناب فرمانده تقديم كند تا براساس آن تصميمات لازم را از طرف فرماندهي جهت وارد عمل كردن نيروهاي احتياط، اتخاذ گردد.

ق) درهمه حالات، قرارگاه سپاه را از وضعيت مطلع كرده و هنگاميكه نيروهاي احتياطي وارد عمل شده ولي توانايي انهدام دشمن را نداشته، درخواست دخالت براي خاتمه دادن به وضعيت برحسب تصميم فرماندهي سپاه و براساس اخبار ارسالي از لشكر مي باشد.

ر) در همه حالات، اگر دشمن موفق به رخنه در يكي از موقعيتها شود، يگانهاي تيپ لازم است كه موفقيت هاي خود را براي جلوگيري از گسترش حمله و توقف دشمن در هر شرايطي، توپخانه طرح آتش تهيه نمايد.

ت) لازم است جهت انهدام دشمن كه ممكن است در كناره نزديك رود جاي پايي كسب كند و يا براي پشتيباني نيروهاي پاتك كننده، پشتيباني نزديك هوايي درخواست شود.

ث) در همه حالات جهت انهدام نيروي زرهي و زدن نيروهاي عقبي (پشت سر زرهي) و سرپلهايي كه ممكن است موفق به تشكيل آن شود لازم است هليكوپتر درخواست شود.

فرمانده لشكر 11 پياده

سرتيپ ستادسيدمحمدفتحي

تهيه و تدوين: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : پيامي براي تاريخ فردا (دست نوشته اي از شهيد بهروز مرادي)
موضوعات مقالات :درباره خرمشهر
حالا فكر كنيد خرمشهر را آزاد كرديم، آن وقت چه كار بايد كرد؟
شهري مثل خرمشهر كه هر خانه اش دست كم چند گلوله توپ و خمپاره خورده و به كلي ويران شده است، خاكش دامن گير است. به خاطرات خصلت هايي كه درون زندگي مردم اين شهر است و برخوردي كه با يكديگر دارند، يك نوع گرما و صميميت خاصي دارد طوري كه هركس به اين شهر بيايد ماندني مي شود، در دلش نمي خواهد برود. با اين كه شهري است گرم و زمستان هاي كوتاه و تابستان هاي بلندي دارد، ولي با همه اين ها زندگي در آن دلچسب است.
بايد از لحظه ها، تاريخ را ساخت. مردم اگر پس از آزادي به اين شهر برگشتند با خانه اي خراب روبرو خواهند شد. اگر بخواهند بنالند از اين كه خانه ندارند و هر چه داشته اند از بين رفته است، بگويند حكومت اين كار را كرده، امام اين كار را كرده، اين نهايت ناشيگري است.
بايد تمام آنهايي كه رفتند و آنهايي كه دو سه بچه دارند و وارد شهر مي شوند، بدانند كه شهر آن شهري نيست كه آن را رها كردند و رفتند. خون ده ها نفر از بهترين جوان هاي اين ديار در كوچه پس كوچه هاي اين شهر جاري شده است. همه جاي اين شهر بوي خون مي دهد، خون جوانان دلير و شجاع ما!
كساني كه پا به خرمشهر مي گذارند نبايد تنها به فكر اين باشند كه سقف و ديوار
خانه هايشان را درست كنند. بايد به فكر اين باشند كه چگونه وحدتي را كه امام مي گويد حفظ كنند. با همان وحدتي كه شاه را سرنگون كردند، با همان وحدت آستين ها را بالا بزنند و براي سازندگي جامعه كوشش كنند.
شهر ما خراب شد، اما جوان هاي ما آباد شدند. جوانهايي كه خام بودند و تنها منتظر بودند مدرسه دخترانه تعطيل شود، كاملاً متحول شدند و به چيز ديگري تبديل شدند.
مادران، فرزندان خردسال خود را طوري پرورش بدهند كه بچه ها در دوران نوجواني و جواني الگويشان بچه هاي قهرماني باشد كه سي و پنج روز تنها و با دستان خالي جلو لشكر دشمن ايستادگي و مقاومت نمودند.
مادران انسان هايي طمع كار پرورش ندهند. انساني كه همه اش از نااميدي و از نتوانستن بنالد. بايد در خانه هاي خرمشهر بچه هايي پرورش يابند كه بتوانند دنيا را آزاد كنند.
بچه هايي كه اكنون كودك هستند در سال هاي آينده بايد طوري تربيت شوند كه بتوانند اسلام واقعي را در دنيا احيا كنند. آ نها بايد سر و جان اسلام در دنيا باشند.

 
 
شنبه 13 خرداد 1391  9:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها