0

مقالات تخصصي ايثار و شهادت

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مفهوم ايثار در آثار نمايشي جهان
كلمات كليدي : ايثار، نمايش
انواع مقالات :اجتماعي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
نظريه پردازان براي پيدايش و ضرورت ايجاد هنر نمايش در جامعه ي بشري ، همواره از دو نظريه « روايت » و « آئين » نام مي برند. آنها روايت را سرچشمه ي اوليه ارتباط انسانها با همديگر ، و در ذات خود امري « حماسي » تلقي مي كنند ، زيرا جوهره ي آن را انتقال « دانش و تجربه » از فردي به افراد ديگر و از نسلي به نسل هاي بعد مي دانند و بر اين باورند كه ماحصل اين روند افزايش آگاهي ، دانش و نيرومندي انسان در تسلط هر چه بيشتر او بر طبيعت و جهان پيرامون است. امام تفسير آنان از مقوله ي « آئين » به كل از نسخ ديگري است ، چون بر اين باورند آئين ها مراسم و مناسكي هستند كه در حكم جامعه اي منزه بر تن اسطوره مي پوشانند و اسطوره نيز به فرد ، واقعه و يا داستاني گفته مي شود كه منشأ ايزدي يا ماوراء طبيعي دارد. اعتقاد نظريه پردازان اين است كه آئين نه براي چيرگي بر طبيعت و جهان پيرامون ، بلكه از سر تواضع و فروتني ، براي تقرب و يكي شدن با آن و كرنش در برابر نيروهاي ماوراء طبيعت است ، زيرا آن را از هر نظر بزرگتر و زورمندتر از انسان مي دانند ؛ و مي افزايند همه ي آئين هاي عالم در مركزخود قهرماني قديس و بزرگ دارند كه چون نمادي مقدس ، الگوئي برتر و پيوسته جاويد براي همه ي انسانها و همه ي دورانهاست. او « قرباني » مقدسي است كه به قيمت نابودي فيزيكي خود ، به دفاع از حق و نيكي و ارزشهاي مثبت برمي خيزد ؛ آنهم درست در هنگام و هنگامه اي كه ارزشها در حال رنگ باختن ، و اصول انساني در حال انقراض اند. از اين نظر او ـ آن قرباني مقدس ـ با پايبندي و وفاداري به آن اصول و ارزشها ، قداست آنها را زنده مي كند و درستي شان را يكبار ديگر يادآور مي شود و بدين ترتيب مانع انحراف و كجروي جامعه خواهد شد ، تا انحراف و كجروي بعدي ، تنها ضمن ارزشها ، حافظ تداوم و اعتبار مجدد آنها ، هموست. بنابراين شهيد مقدس ، الگوي فكري و رفتاري در همه ي جوامع كهن است و به يمن وجود اوست كه ارزشهاي مثبت و پايدار جامعه در هر دوره اي پاسداري مي شوند ، بهمين علت عملكرد و جايگاه او نقشي اساسي در تنظيم و تحكيم روابط فرد و جمع ، و قوام و وحدت اجتماعي بازي مي كند.
نكته ي ديگري كه توضيح آن در اينجا از هر نظر لازم مي نمايد ، تشريح مفهوم خود كلمه ي « ايثار» است. ايثار در اينجا نه به معناي صرف نظر كردن از « اضافات » دارايي خود ، و بخشيدن آن جزء زائد و نالازمي است كه از آنِ ما در حيطه ي توانايي معمول و روزمره ي ماست ، بلكه به درستي « بخشيدن » و « هبه كردن » آن بخش اساسي و حياتي ، و پاره ي غيرقابل انكار و اغماضي است كه به تن و روح و جان و جهان ما وابسته است.
بنابراين ايثار كردن يعني از حق طبيعي ، اساسي ، اوليه و حياتي خود گذشتن و آن را در راه ديگري و ديگران روا داشتن و فداكردن ، بدون كوچكترين چشمداشت و توقع متقابل. به عبارت ديگر « ايثار » گونه اي قرارداد و معامله ي پاياپاي نيست. از اين نظر اگر در پشت واژه ي « ايثار » عظمت و شكوهي وجود دارد كه همگان آن را مي ستايند ، بدرستي ناشي از اين سخاوت بزرگ ، بدون توقع و يكسويه اي است كه در نگاه و روح و تفكر ايثارگر نهفته است و او آن را نه براي گرفتن پاداش و عوض مادي ، يا ترفيع و ترقي دنيوي ، بلكه براي آرامش روح و روان خود و پاسخ گفتن به نيازهاي دروني ، اعتقادي و انساني خويش انجام مي دهد.
در هنرهاي نمايشي ، گذشت و ايثارگري يا فداكاري فرد در راه ديگران بعنوان درونمايه اي جذاب و تأثيرگذار ، از ديرباز موردتوجه درام نويسان بزرگ بوده است و در اين زمينه بسياري از نويسندگان آثاري زيبا آفريده اند. پس از بررسي اجمالي اين گونه نمايشنامه ها مي توان بر اساس ويژگي هاي موضوعي آنها را در شش بخش دسته بندي كرد :
1- ايثار عاشقانه :
در اينجا سخن از عشق فردي است و دوست داشتن ديگري. اوري پيد درام نويس كلاسيك يوناني در پنج قرن پيش از ميلاد مسيح ، به رغم همه ي عقايد ضدزني كه دارد ، با نوشتن نمايشنامه « آلسست » از ايثار عاشقانه و جانبازي مهرآميز زني به نام « آلسست » سخن در ميان مي آورد كه به هنگام مرگ ناگهاني شوهرش « آدمِت » ، براي نجات جان او كه تا سرحد مرگ دوستش مي دارد ، مي پذيرد تا به جاي همسرش تن به مرگ بسپارد و داوطلبانه به سراي باقي بشتابد. اوري پيد با طرح اين ايثار عاشقانه بدين گونه عشق و مهر زناشوئي را در بالاترين حد ممكن تقديس و تحسين مي كند.
در ادوار و سبكهاي گوناگون تاريخ تئاتر كم نيستند آثار تغلزي و زيبائي كه در آن عاشق به جاي معشوق مي ميرد يا پس از مرگ او بيدرنگ به زندگاني خود پايان مي بخشد. رومئوژوليت اثر شكسپير يا « تريستان و ايزوت » اثر « واگنر » و « ژوزف بديه » از اين گونه آثار داراي ايثار عاشقانه است كه شهرت جهاني دارند.
2- ايثار خانوادگي :
نمونه ي ديگر اين نوع ايثار براي حفظ و بقاي خانواده است. محسن يافاني در نمايشنامه ي« تله » با ترسيم كردن از خود گذشتگي جذاب قهرمان تحصيلكرده و جوان نمايشنامه ي خود ، به نحوي دراماتيك نشان مي دهد كه چگونه به عوض ادامه تحصيل و تأمين آتيه ي درخشاني كه به يمن استعدادش در پيش روي اوست ، او سرانجام مي پذيرد در شهر كوچك خود و با حقوقي مختصر به كاري كم اهميت تن در دهد زيرا پدر و مادر پير و خواهر كوچك و برادر نيازمندش ، به كار و كمك مالي او سخت نيازمندند. او با انتخابي سخت و تلخ همه ي آينده درخشانش را قرباني تأمين نيازهاي اجتماعي خانواده اش مي كند و با ايثاري ملموس و واقع گرايانه ، همه ي آينده و آرزوهاي خود را به سود نزديكان خويش فدا مي كند.
3- ايثار سياسي :
در اينجا دامنه ي بهره ورانِ ايثار قهرمان نه يك تن يا جمع يك خانواده ، بلكه گروهي مبارز با يك عقيده و مرام سياسي مشخص اند. ايثار قهرماناني از اين دست ، مفهوم مبارزه با فساد و تباهي طبقه يا حكومتي دارد كه از نظر آنان ظالم و مردود است در اين نوع ايثارگري كه سرشار از محروميت و درد و شكنجه هاي فراوان است ، فرد ايثارگر اغلب با فداكردن خود عده اي يك آينده ي تابناك در پرتو آرمانش را براي سايرين رقم مي زند. اين قهرمان علاوه بر اين كه يك سر و گردن از ديگران بالاتر است ، شجاع ، آگاه و خستگي ناپذير هم هست. قهرمان نمايشنامه « مادر » اثر برتولت برشت يا شخصيت « دانكو » در « قلب فروزان دانكو » اثر گوركي نمونه هايي از اين دست اند.
4- ايثار ملي :
چهارمين گونه ي ايثار كه در همه ي فرهنگها و سرزمين هاي جهان نمونه هاي فراواني از آن مي توان يافت ، ايثار و از خودگذشتگي در راه ميهن است. در اينجا اغلب شخصيتهاي معروف و بزرگ ، و گاه عادي و كوچك ، در موقعيت هاي دشوار و پيچيده اي قرار مي گيرند كه ناچار مي شوند براي پاسداري از زبان و دين و خاك و تاريخ نياكان ، به نبرد در مقابل دشمن بشتابند و خويشتن را فدا كنند و با هبه كردن جانِ خويش از ارزشهاي ملي ، شرف و آزادگي ميهن خود به دفاع برخيزند. نمايشنامه هاي « ماريانا پيندا » اثر گارسيا لوركا ، « در پوست شير » اثر شون اوكيسي و « آرش » نوشته ي بهرام بيضائي ، از اين دست آثارند. طرفه آن كه در اين هر سه اثر ، شخصيت هاي مبارز ، در ابتدا افرادي كوچك و عادي اند و به دور از انگيزه هاي بزرگ ملي ؛ ولي تدريجاً در اثر آگاهي بيشتر و تأثيرات مثبت و منفي ديگران ، انگيزه ي فردي آنان به انگيزه ي جمعي تبديل مي شود و در نهايت منشأ حركت و عملي مي شوند كه حتي از قهرمانان بزرگ هم برنمي آيد.
5- ايثار عرفاني :
عرفان درك خدا و جهان هستي از راه طريقت است و جوهري سخت تغزلي و شاعرانه دارد. رهرو در اينجا به دنبال سلوك و راهي است منزه و پيوسته تا در آن اندك اندك بر ضعف هاي خود چيره گردد و تا آنجا پيش مي رود كه قرار است به « حق » برسد. يعني به قول عطار يكي از سي مرغي شود كه به « سيمرغ » مي رسد. حد آرماني و ايده آل اين رهرو به انسان خدائي رسيدن و فرياد « اناالحق » سر دادن است. صرف نظر از مباحث نظري طريقت ، آنچه كه جلوه عيني و بيروني اين سلوك بشمار مي آيد و در فرهنگ كهن و در زندگاني روزمره ي ما بازتاب فراوان دارد ، ارزش و اهميت دو مفهوم « فروتني » و « مروت » است ، كه بعنوان « عرفان عملي » فرهنگ ايراني ، ما تجلي اين هر دو مفهوم را در راه و رسم « پهلواني » و « عياري » مي توانيم ببينيم و بشناسيم. گفته ي عارف بزرگ « ابوالحسن خرقاني » كه مي گويد : « هر كه از در درآمد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد » ، يا شعر زيباي مولانا كه مي فرمايد :
« از تو هزار سال ره است تا مسلماني هزار سال دگر تا به حد انساني » مصداق واقعي كردار فروتنانه ي پهلوانان و مروت عياران ماست.
ايثار و گذشت پورياي ولي ، و فداكاري همه ي شخصيت هاي مشابه كه نسخه هاي ثاني او بشمار مي روند ، تجلي چنين ايثار عارفانه اي است. در نمايشنامه « پهلوان اكبر مي ميرد » اثر بيضائي مثلاً ، ما چنين ايثار عارفانه اي را به خوبي مشاهده مي كنيم. در نمايشنامه هاي ژاپني نيز كه از عرفان « ذن بوديسم » الهام مي گيرند ، از اين دست ايثار عرفاني ـ پهلواني ، و سامورائي وار ، به وفور يافت مي شود.
6- ايثار ديني :
انگيزه ي بزرگ قهرمان در اين گونه آثار نه فردي است ، نه خانوادگي ، نه عاشقانه ، نه نژادي و نه ميهني. او هر آنچه انجام مي دهد براي اثبات ايمان ، تقرب به پروردگار و تسليم شدن در برابر مشيت اوست. او با پشت كردن به زرق و برق دنيا ، در پي اثبات آنست تا حيات مادي را كوتاه و ناپايدار ، جهان مينويي را جاودانه ، و زندگاني زميني را نيز تنها مقدمه اي براي رسيدن به عالم عقبي نشان دهد. بنابراين تحكيم ايمان ، حقانيت دين ، تبليغ اخلاق ديني و تأكيد بر معاد و وعده هاي بهشت و دوزخ ، از اهم انگيزه هاي اوست و براي درستي و بر حق بودن آنها هم حاضر است حتي جانش را نيز فدا كند. تي . اس . اليوت شاعر و درام نويس بزرگ انگليسي در درام « قتل در كليساي جامع » و ژان آنوي نمايشنامه نويس نامي فرانسوي در اثر معروفش « بكت » ، هر دو اشاره به ايثار و شهادت مذهبي فردي مي كنند كه در اثر « بازيابي » هويت ، از كفر و لهو و لعب، به پاكي و خلوص و ايمان مذهبي مي رسد و در راه حقانيت آن هم داوطلبانه جان مي بازد.
نمايشنامه هاي « پل كلودل » درام نويس بزرگ فرانسوي با عنوان « صلوۃ ظهر » ، « بشارت به مريم » يا « كفشهاي ساتن » نيز در راستاي همين ايثار و شهادت مذهبي است. همچون تمام مؤلف خوانان در شبيه خواني ايراني ، همه ي قهرمانان اين دسته آثار عملكرد ديگري جز فداكردن خود راه آرمانهاي ديني شان نمي شناسند. و هيچ هم براي شان اهميت ندارد اگر فوراً به پيروزي نرسند ، زيرا آنان همچون قهرمانان تراژيك يونان باستان بر اين اعتقادند ، ممكن است در كوتاه مدت شكست بخورند اما در درازمدت پيروزي معنوي و قطعي از آنِ آنان است.

بعنوان نتيجه :
ايثار و فداكاري همه ي قهرمانان ايثارگري كه در شش دسته ي بالا برشمرديم ، نه از سر سادگي است ، نه حماقت و نه حسابگري.
آنان موجوداتي جاهل ، ضعيف النفس يا گول خورده نيستند. عمل آنها آگاهانه ، و انتخاب راهشان تحليلي و برخاسته از همه ي شور و شعوري است كه از زندگاني و هويت خود بدست آورده اند.
آنان دلي صاف ، روحي روشن ، و ايماني راسخ دارند ، و نيك مي دانند سعادت و نيك بختي با جاه طلبي هاي فردي و فزونخواهي هاي معمول بدست نمي آيد. از اينرو سعادت خود را با اعتقادات ، ارزشها و آرمانهاي راستين مردمان ديگر پيوند زده اند. بنابراين همان گونه كه « اريش فروم » در كتاب « هنر عشق ورزيدن » مي گويد : عمل آنان بعنوان عشق حقيقي « هبه كردن و دادن » است نه « گرفتن و دريافت كردن » چيزي! زيرا آنان از خود مي گذرند اما هرگز چيزي به خود اضافه
نمي كنند. اگر هم چيزي فراچنگ آورند يقيناً معنوي است و از جنس «« امتيازات مادي » نيست.
گفتن اين نكته از اين نظر داراي اهميت است چون در قرن بيستم كم نبودند گرايش هاي افراطي و فاشيستي كه براي تسخير دنيا و گسترش دامنه فتوحات خود ، ميليونها تن را با انواع تبليغات و وعده هاي گوناگون فريفتند و دهها مدينه فاضله و پاداش و امتياز به آنان وعده دادند كه جملگي كاذب و دروغ و ضدارزش بودند. در حالي كه كار ايثارگران راستين ، بي ترديد خود همان « ارزش » و « معنويت » و « عشق » خالص است.

نويسنده :دكتر قطب الدين صادقي:


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : تبيين عنصرهاي فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : شهادت، ايستادگي، فرهنگ
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
درفرهنگ عمومي بشريت در ميان انسانها، هميشه افراد سلحشور و فداكار كه خود رابراي نجات ديگران به خطر مي انداختند، مورد تكريم و احترام بوده و در مورد آنها اشعار ، سخنان نفر و نوشته هاي بسياري به نشانه قدر شناسي باي مانده است ، حتي كساني كه خود شهامت از خودگذشتگي ندارند و در برابر عظمت انسانهاي از جان گذته سر به احترام فرد آورده ، كرنش مي كنند و زبان به مدح و ستايش آنان مي گشايند.
در فرهنگ ديني نيز ايثار و شهادت علاوه بر ارزش معنوي و روحاني بسيار بالا نيكنامي و نزديك شدن به خداوند را در پي دارد و حتي در قرآن براين عمل تاكيد سياري شده و به صراحت از شهدا به عنوان زندگاني كه د پيشگاه حق روزي مي خورند نام برده شده است.
اما تبيين عناصر فرهنگ ايثار و شهادت نياز به ارائه يك پيش زمينه مفصل و تحليل اساسي در دوره هاي مختلف دارد كه در حوصله اين نوشته نمي گنجد و كماكان در حد بضاعتمان با ايجاد بسيار به شكل فشرده عنصرهاي اساسي اين فرهنگ جاودان و گران سنگ را بررسي مي كنيم.
ابتدا بهتر است واژه ايثار و شهادت را تعريف كنيم و سپس به تبيين عناصر اساسي آن بپردازيم .1 ايثار : اين كلمه در فرهنگ بزرگ سخن ، حسين انوري به معناي بذل و گذشت كردن از حق خود براي ديگران نفع ديگري يا ديگران رابا خود ترجيح دادن آمده است. در لغت نامه دهخدا اين كلمه به معناي غرض ديگران را برخود مقدم داشتن ، برگزيدن و منفعت غير را بر خود مقدم داشتن. برگزيدن و منفعت غير را بر خود مقدم داشتن و اين كمال درجه سخاوت است به كاررفته . س 175 . ص 543 و8 ص 32.
شهادت: يعني كشته شدن در راه خدا آن كه به شهادت دست يافته و در راه خدا كشته شده بود به فرموده شهيد مطهري شهادت مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس است ، عملي اختياري و كاملا آگاهانه كه براي بهبود و شرايط و ياري به هم نوعان برگزيده مي شود. شهيد مطهري از شهدا به عنوان شمع محفل بشريت ياد كرده است.
خداوند انسان رابه دميدن روح خود مفتخر نموده و اين راز شكوه و عظمت بعد معنوي و شخصيت ملكوتي انسان است و ارزش جسم خاكي تنها در حفاظت و مراقبت از روح خداوند است. از ديدگاه قرآنزندگي در ابديت تجسم مي يابد. چنان كه در آيه 64 سوره عنكبوت بدان اشاره شده است كه اين"زندگي دنيا چيزي جز سرگرمي و بازي نيست و زندگي واقعي در سراي آخرت است اگر مي دانستند. "
قهرماني مي دهند و جامعه را از سكون و ركود باز مي دارند . استاد ش شهيد مطهري مي نويسد : بزرگ ترين خاصيت حماسه الهي مي ميرد. شهيد آن حماسه مرده را از نو زنده مي كند .لذا اسلم هميشه نيازمند به شهيد است حماسه هاي جديد و آفرينش هاي تازه.
عنصر ديگر نيكوكاري به كمال و پرورش خصائل پسنديده در جامعه به عنوان الگويي نامي است. قرآن بالاترين درجه نيكوكاري را انفاق و گذشت از آن چه كه مورد علاقه شديد انسان است معرفي مي كند وجه علاقه اي بيشتر از گوهر جان كه فرد آن را براي اعتلاي نيكوكاري در حداعلي فدا كند. خداوند در آيه 92 سوره آل عمران مي فرمايد: هرگز به حقيقت نيكوكاري نمي رسيد مگر اينكه ازآن چه دوست مي داريد ( در را ه خدا) انفاق كنيد. از اين رو در جاي جاي قرآن به اين كه به مسكين و يتيم و اسير غذاي مورد نياز خود را اعطا كنيد تاكيد شده است و اطعام كردن در حالي كه خود نيازمند هستيد عملي توام با ايثار در هنگام نياز شديد است كه همه را در بر مي گيرد و بالاترين چيز كه مورد علاقه انسان است و موجب تلاش و كوشش اوست . وقتي فرد به اوج عظمت و فداكاري برسد اين بهترين سرمايه وگروهرس را در راه خدا ايثار مي كند.
از اين روست كه بين سابقون و مقيان واقعي مسابقه اي در نيكي وبه وجود مي آيد كه سبب خشنوديخداوند مي شود و خداي تعالي به آن كه سبب خشنودي خداوند مي شود و خداي تعالي به آن فخر فروخته و از اين انسان ها به نيكي ياد مي كند و اين انسان اشرف مخلوقات به معناي واقعي است. السابقون ، السابقون، اولئك المقربون اينان درجه نزديكي به خالق يگانه را دريافت مي دارند و اين مسابقه خوبي ها بهترين الگو براي تمام جوامع و يكي از برجسته ترين عناصر فرهنگ ايثار و شهادت است.
عنصر ديگر اين فرهنگ انتخاب آگاهانه مرگ است آنان كه در راه خدا جهاد مي كنند و در سماع تير و تركش مرگ جانانه به سماع عرافانه شهادت مي پردازند با آگاهي تمام دست به انتخاب مي زنند و باري كسب رضايت خالق و بهبود خلق جانانه مي كوشند و به اوج اخلاص مي رسند.
اخلاص و گذشتند از صافي هاي گوناگون براي يافتن ناب ترين گوهر موجود نيز يكي ديگر از عناصر اين فرهنگ والا و بي نظير است. مطهري مي نويسد : شهادت واژه اي است كه در اسلام قداست خاصي دارد. در عرف خاص اسلامي هاله اي از نور اين كلمه را فرا گرفته است اين كلمه در همه عرف ها توام با قرائت و عظمت بشيرت ياد كرده است.
خداوند انسان را به دميدن روح خود مفتخر نموده و اين راز شكوه و عظمت بعد معنوي و شخصيت ملكوتي انسان است و ارزش جسم خاكي تنها در حفاظت و مراقبت از روح خداوند است . از ديدگاه قرآن زندگي در ابديت تجسم مي يابد. چنان كه در آيه 64 سوره عنكبوت بدان اشاره شده است كه اين زندگي دنيا چيزي جز سرگرمي و بازي نيست و زندگي واقعي در سراي آخرت است اگر مي دانستند.
يا در آيه 7 سوره روم مي فرمايد"آنها فقط ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت (و پايا كار) غافلند."
تها موجودي كه داري زندگي واقعي است خداوند است چنان كه در آيات 26 و 27 سوره الرحمن خداوند مي فرمايد:"همه كساني كه روي آن زمين هستند فاني مي شوند و تنها ذات ذوالجلال و گرامي پروردگارت باقي مي ماند."
انسان كامل، مشتقات ملاقات و وصل به يگانه معبود و خداوند باند مرتبه و صاحب تمام كائنات و هستي است. اين نگرش نبوت به نظام هستي و فلسفه آفرينش ، مرگ رابراي انسان لذت بخش و خوشايند مي سازد، خاصه مرگي را كه در راه رضاي خداوند و بذل جان براي ديگر موجودات اوست و در نهايت خشنودي يگانه هستي بخش را به دنبال دارد.
ازاين رو عنصر اساسي فرهنگ ايثار و شهادت پيوستن به خالقيكتاست كه سرمنشا و پايه اساسي و ستون اين فرهنگ را تشكيل مي دهد.
فداكاري ارزش جهاني و فرامذهبي است و همه به آن به ديده تكريم و احترام مي نگرند و از اين رو هميشه قهرمانان و ايثارگران در اذهان عمومي انسان ها و حافظه تاريخي اقوام ، زنده و جاويدند، چنان كه خداوند مژده اين امر را به انسان ها داده است.
از او هستيم و به او مي پيونديم . اين عنصر اساسي فرهنگ ايثار و شهادت است گذشتن اززندگي حقير و فاني اين دنيا ، براي پيوستن به خالق بزرگ و يكتا و زندگي در كنار او تا ابديت.
عنصر ديگراين فرهنگ بي مانند كرامت و منزلت انسان است. انساني كه به خاطر رضاي خالق خدمت به خلق جان خود را فدا مي كند در زمره افراد برگزيده جاي داده و خود را به مرتبه اي والا هدايت مي كند. او پوسته تنگ و حقير اين دنيا را مي شكافد و هم چون كرمي در پيله دنيا پروانه وار به معبود خود مي پيوندد و عزت و سعادت جاويد مي يابد. خداوند در آيه ي 38 سوره توبه مي فرمايد :"اي كساني كه ايمان آورده ايد! چرا كه هنگامي كه به شما گفته مي شود به سوي جهد در راه خدا حركت كنيد بر زمين سنگيني مي كنيد (و سستي به خرج مي دهيد)؟ آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده ايد ؟ يا اينكه متاع فربيده دنيا در برابر آخرت جز اندكي نيست."
عنصر مهم ديگر اين فرهنگ عزت يافتن در دنيا و آخرت است چنان كه پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد : هيچ قطره اي نزد خداوند عزيز و بزرگ ، محبوب تر از حفره خوني كه در راه خداريخته شود نيست. هيچ وقت خون شهيد هدر نمي رود ، خون شهيد به زمين نمي ريزد، خون شهيد هر قطره اش تبديل به صدها قطره و هزارها قطره ، بلكه به دريايي از خون مي گردد و وارد پيكر جامعه مي شود.(كليني 5315).
از ديگر عناصر فرهنگ ايثار و شهادت مي توا به پويايي و تكامل انسان اشاره كرد.انساني كه خود را آماده مي كند تا به مرحله اي برسد كه جان فداي دوست كندانساني پوياست كه همواره رو به سوي كمال دارد و اين كمال گرايي كه در جان همه انسان ها به شكل فطرت وجود دارد فقط توسط عده اي خاص پرورده شده و به مرحله تكامل مي رسد. آنان اهل حركت و هجرتند و لحظه اي آرام نمي گيرند و ايستادگي مي كنند و سكون را موجب مرگ به ذلت و خواري مي پندارند.
اينان با انتخاب شهادت در كلبد جامعه روح حركت و حماسه و رضايت خالق و بهبوداوضاع خلق جانانه مي كوشند و به اوج اخلاص مي رسند.
اخلاص و گذشتن از صافي هاي گوناگون بارييافتن نابترين گوهر موجود نيز يكي ديگر از عناصر اي فرهنگ والا و بي نظير است .مطهري مي نويسد : شهادت واژ ه اي است كه دراسلام قداست خاصي دارد درعرف خاص اسلامي هاله اي ازنوراين كلمه را فراگرفته است اين كلمه درعرف هاتوام قرائت وعظمت است . چيزي كه هست معيارهاي وملاك ها متفاوت است ازنظر اسلام هركس به مقاومت و در جه ي شهادت نائل آيد، يعني واقعا در راه هدف هاي عالي اسلامي به انگيزه ي برقراري ارزشهاي واقعي بيشتر كشته بشود به يكي از عالي ترين و اقعي ترين درجات و مراتبي كه يك انسان وممكن است كه در مسير صعودي خود نائل شود رسيده است.
شهيد كسي است كه به فداكاري و از خودگذشتگي خود و با سوختن و خاكستر شدن محيط را براي ديگران مساعد مي كند.
شهيد مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوختن فعالي شدن و پرتو افكندن است، تاديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش يابند و كار خويش را انجام دهند. اري شهيد شمع ومحفل بشريتند. آنان كه هستي خود رابراي وصال به دوست مهيا كرده اند از دامهاي منيت رهيده و شيطان را در بند كشيده و او را به ياس كشانده اند. شهيد به زندگي راستين مي رسد و عنصر قرب الهي رابدست آورده است و الگويي بي مانند براي ديگران مي سازد و اين را شايد بتوان يكي ديگر از عناصر اساسي اين فرهنگ به حساب آورد چراكه همواره قهرماناني و شهداي الگويي براي انسانهاي آزاده و جوانان و نوآمدگان در جوامع بشري به حساب مي آيند.
براي اين ها همه قطره اي بود از درياي عناصر اين فرهنگ گران سنگ كه وقعا تبيين آن صدها قلم و خروارهاكاغذ مي طلبد. براي شهيد اين چكيده تلنگري باشد براي محققين كه هرچه بيشتر دراين ضمينه بنويسند و انديشه كنند و پرده ازجنبه هاي بي حد اين فرهنگ بي مانند يعني فرهنگ ايثار و شهادت بردارند.

• محمد علي آقاميرزايي


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : جايگاه مفهوم شهادت در داستان هاي جنگ‏
كلمات كليدي : جنگ، ادبيات، هنرمند، شهادت، رمان
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
‏ حوادث عظيم و رويدادهاي تكان دهنده اي كه زندگي و تاريخ يك ملّت را متأثّر و دگرگون مي كند، بي ترديد، فرهنگ، هنر، ادبيات و حتي ‏بينش ها و نگرش هاي مردم آن كشور را نيز در ابعادي گسترده دگرگون مي كند. دفاع هشت سالة اعتقادي و يكپارچة مردم دلاور اين ‏سرزمينِ حادثه خيز، در طول دو سه دهة اخير، بزرگترين رويداد تاريخي كشور ما به شمار مي رود. اين جنگ با جوهره اي تدافعي، معنوي و ‏آزادي خواهانه تأثيرات شگفت انگيزي بر جوانب گوناگون زندگي اجتماعي، سياسي، مذهبي، فرهنگي، ادبي و حتي شخصي مردمان اين مرز و ‏بوم بر جاي نهاد و با دگرگون كردن زندگي و زمانه، ادبيات را نيز كه آيينة زمان است، دچار دگرگوني و تحول كرد؛ و از آنجا كه ادبيات هر ‏دوره اي، با حوادث و مسائل آن عصر رابطه اي ناگسستني دارد و در بازنمايي و انعكاس زير و بم هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، و تاريخي جوامع ‏انساني نقشي محوري ايفا مي كند؛ دفاع مقدس نيز باعث پديد آمدن جريان ادبي گسترده و نيرومندي در كشور گرديد. با حادث شدن اين رخداد پرتلاطم و دردانگيز، ‏نويسندگان ادبيات داستاني جنگ در ثبت و درج هنري آن، از همان روزهاي آغازين جنگ، كه فضايي سرشار از شور و التهاب بر كشور ‏حاكم بود، تا واپسين لحظه هاي نبرد و حتي تا هم اكنون، كه تفاوتهاي فراواني در شيوة نگاه و نگرش هنرمندان و مردم نسبت به جنگ ايجاد ‏شده است، دست از تلاش و نوشتن برنداشته اند تا بتوانند هم ريشه و هويت تاريخي اين ملّت را به هنگام وزش تندبادهاي حادثه هاي هول انگيز ‏استوار و ماندگار كنند و هم راه نوي در برابر ديدگان نسلهاي نو به نوِ آينده بگشايند و مرزهاي رهايي و رستگاري را به آنان نشان بدهند.
از ‏آنجا كه اگر بخواهيم همة رويدادهاي بزرگي را كه در تاريخ زندگي پديد آمده و در‎ ‎صفحات تاريخ ثبت شده است، مشخص و ارزيابي كنيم، ‏هيچ كدام از آنها‎ ‎ارزشمندتر و با اهميت تر از شهادت نيست؛ ما نيز دراين مختصر، از ميان بيش از صدها رمان و داستان مربوط به ‏جنگ در‎ ‎ايران، ناگزيريم تنها به شمار ‏اندكي كه داراي‎ ‎ارزش ادبي قابل قبولي هستند و به جايگاه شهادت در ادبيات پايداري ‏كشورمان پرداخته اند، اشارة كوتاهي بنماييم.‏

مقدمه ‏
‏ بقا و دوام هر ملت و جامعه مرهون و مديون پايمردي ها و از خودگذشتگي هاي آن ملت و‎ ‎آن جامعه است و چه بسا ‏ايستادگي و از خودگذشتگي هاي افراد آن جامعه، بيداري‎ ‎و سرافرازي را براي آن جامعه به ارمغان آورده است. با نگاهي اجمالي به ‏تاريخ ملل درمي يابيم كه‎ ‎چنانچه ملتي از فرهنگ ايثار و شهادت برخوردار بوده اند، پيروز و سربلند باقي مانده‎اند. ‏مكتب انسان ساز اسلام، شهادت را حياتي ابدي مي شمارد و در قرآن شريف چنين مي‏‎ ‎فرمايد: «ولا تحسبنّ الذين قتلوا ‏في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»‏:‎ «كساني را كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نپنداريد، بلكه زنده اند و در ‏نزد خداوند‎ ‎روزي مي خورند». همين مكتب و همين قرآن براي مسلمانان بهترين الگو و نمونه درجهاد في سبيل الله است. در نقش ادبيات در تهييج و ترغيب رزمندگان اسلام، همين بس كه‎ ‎پيامبر(ص) عظيم الشأن اسلام در جنگ ها، زماني كه ‏لشكر كفر با رجزخواني به ميدان جنگ مي‎ ‎آمد، با كلامي موزون و موجز شعاري را سر مي دادند و به لشكر القا مي كردند ‏و همين‎ ‎امر موجب پيروزي و سرفرازي لشكر اسلام مي شد. پيامبر مي فرمود: چنانچه كشته شويد، به‎ ‎بهشت خواهيد رفت ‏و چنانچه پيروز گرديد و زنده بمانيد، سرفراز خواهيد شد. در نهضت‎ ‎مقدس حضرت سيدالشهدا(ع) نيز نمونه هاي بارزي از ‏نقش ادبيات را در تهييج و ترغيب‎ ‎لشكر اسلام و تضعيف لشكر كفر مشاهده مي كنيم. ‏
‏ پيشينة بازتاب جنگ در ادبيات به دوران كهن و روزگار اسطوره ها و حماسه ها بازمي گردد؛ به طوري كه سهم قابل ‏توجهي از شاهكار هاي ادبي جهان با موضوع جنگ خلق شده است،كه در اين زمينه مي توان ده ها اثر را نام برد ‏كه ‏نويسندگانش با دستمايه قرار دادن جنگ، تصويري از انسان ستيزه جو و صلح جو را به نمايش گذاشته اند.‏ اما جنگ هشت ساله اي كه به ميهن ما تحميل شد، به عللي با جنگ هاي متعارف جهان تفاوت داشت. جنگ هشت ‏ساله ما تجاوز آشكار ارتشي مجهز با پشتوانه سياسي و نظامي چندين كشور بود، آن هم در برابركشوري كه تازه به ‏استقلال رسيده وتحول بزرگ انقلاب را پشت سر نهاده بود و با مشكلات خاص يك انقلاب نوپا هم روبه رو بود. آميختگي ‏فرهنگ ديني و روحيه مقاومت و همت مردمي در برابر متجاوزان، شكلي از جنگ را پديد آورد كه شايد كمتر شباهتي به ‏جنگ هاي ديگر جهان پيدا مي كرد. فرهنگ شيعي وعلوي متأثر از وقايع تاريخي، بويژه عاشورا، جوهره خاصي به اين جنگ ‏بخشيد وآن« فرهنگ شهادت» بود. ‏
‏ جنگ، دوزخ عواطف عالي انساني، نابودگر آرامش و آسودگي زندگي و « صرفگاه عظيم جانها و مالهاست.»‏ (خادمي كولايي، بي تا، ش111). شايد براي ‏پرهيز از اين تابوي بزرگ معرفت بشري است كه در فرهنگ كشور ما در بيشتر اوقات به جاي اين واژه از تعبير«دفاع ‏مقدّس» بهره جسته مي شود؛ با اين همه گاهي انسانها ناگزير مي شوند كه بجنگند تا به آشتي و امنيّت دست يابند. در ‏چنين موقعيتي ادبيات به عنوان قلمرو اصلي ارزشها و انديشه ها، ضمن تقويت روح جمعي حماسه و ايثار به نمايش هنريِ ‏التهاب ها، تب وتاب ها و هيجانات شورانگيز ملت ها در برهه هاي حساس و حياتي نبرد كه عموماً با مصائب و متاعب ‏فراواني همراه است، مي پردازد. بدون شك، ادبيات داستاني، پاره اي جدايي ناپذير و درعين حال گسترده ترين عضو پيكرة ‏ادبيات دفاع مقدس است.‏
‏ جنگ يا ايثار نقشي محرك و كنشگر در خلق ادبياتي با مضمون جنگ و ايثار داشته اند، ولي صرفاً نمي توانيم بگوييم كه ‏ادبيات در اين بازي علت و معلولي، نقش معلول را ايفا مي كند و تنها مي‎تواند در اين ميان تأثير پذيرد؛ بي آن كه تعاملي ‏دو سويه صورت گيرد. ادبيات نيز مي تواند عاملي تأثيرگذار بر جريان جنگ ها،‎ ‎ايثارگري ها و مرگ بر سر آرمان ها ‏باشد.البته، از انصاف نيز نبايد دور شد كه براستي در بيشتر‎ ‎موارد اين ادبيات بوده است كه از جريان عظيمي چون جنگ ‏و به تبع آن پيامدهايش، همچون‎ ‎ايثار و فداكاري تأثير گرفته و آن تأثيرات را به شيوه اي هنري بازتابانده است. درتاريخ ‏بسيار ديده ايم كه جنگ ها و فداكاري ها و رنج هاي مردم درگير در جنگ به‎ ‎آفرينش آثار ادبي منتهي شده باشد، اما ‏نمونه هاي اندكي را مي توانيم برشماريم كه‎ ‎در برانگيختن ايثار و فداكاري همگاني به گونه اي مؤثر افتد كه فرجام‎ ‎پيكاري ‏را رقم زند.‏

شهيد و شهادت در لغت و اصطلاح ‏
‏ شهيد و شهادت از ماده « ش ه د » اخذ گرديده است. شهد در لغت معاني كاربردهاي متعددي دارد. مصدر شهادت به ‏معناي حضور، علم به امور ظاهري، شهادت دادن خبر قاطع دادن، مشاهده نمودن و برخي معاني مشابه به ديگر است. ‏شهيد كه جمع آن شهداست، بر وزن فعيل به معني فاعل بوده، گاه در تأويل به معني مفعول نيز به كار مي- رود(ابن منظور، 1405). ‏ ‏دراصطلاح اسلامي، شهيد كسي است كه در راه خدا كشته مي- شود و يا مجاهدي است كه درطريق حق جان مي سپارد(همان)‏.‏ ‏جرجاني در كتاب تعاريف خود (ص108) در باب واژه شهيد چنين آورده است:‏
‏ « هو كل مسلم طاهر بالغ قتل ظلما و لم يجب بقتله مال لا يرتت اي لم يصبه شيء من مرافق الحياة». بنابراين تعريف، ‏شهيد مسلمان پاك نهاد بالغي است كه از سر ظلم و بدون چشمداشت مادي جان سپرده باشد.گفته مي شود شهيد را از ‏آن جهت شهيد گفته اند كه چون فرشتگان گواه بهشت اويند يا چون او زنده است و نمي ميرد، گويي كه شاهد و حاضر ‏است، يا از آن رو كه دركار ‏ خدا گواه حق بود تا جان باخت، يا چون به خاطر جان سپاري در راه خدا شاهد كرامت الهي است(همان).
شهادت در راه خدا ‏شامل كشته شدن در ميدان نبرد ، ترور و سوء قصد دشمنان نسبت به مؤمنان، كشته شدن دردفاع ازجان، ناموس و مال ‏در هر مكان و زمان مي شود (قرائتي، 1377: 308).

شهيد و شهادت در ادبيات ديني
‏ ادبيات ديني با اين واژه تعامل بسياري دارد. در قرآن كريم ماده شهد 150 بار به صورت مشتقات مختلف ذكر شده كه ‏واژه شهيد 35 بار و جمع آن شهدا 20 بار و مثناي آن شهيدين 1 بار به كار رفته است. علاوه برآيات قرآن، روايات اسلامي ‏نيز در پرداختن به موضوع شهيد و شهادت، از چنان غنايي برخوردارند كه خود تحقيقاتي مفصل و مستقل مي طلبد. وسايل الشيعه، مستدرك، بحارالانوار، ميزان الحكمه، نورالثقلين،كنزالعمال و ديگر منابع اسلامي با بهره گيري از كلام پيامبر ‏اسلام(ص) و امامان معصوم(ع)، ديدگاه ديني را در باب بار معنايي كه واژگان شهيد و شهادت ازآن برخوردار است و اجر ‏منزلتي كه اسلام براي شهيد بر مي شمارد، تبيين نموده اند(همان،ج2: 226-228).
‎‏ اگر بخواهيم تمام رويدادهاي بزرگي را كه در تاريخ زندگي به وجود آمده و در‎ ‎صفحات تاريخ ثبت شده، مشخص و ارزيابي كنيم، ‏هيچ كدام از آنها‎ ‎ارزشمندتر و با اهميت تر از مسأله شهادت نيست. شهادت تنها از ‏خودگذشتگي و‎ ‎فداكاري نيست، بلكه عبارت است ازخود گذشتگي و فداكاري توأم با بيداركردن و‎ ‎زنده نمودن ‏تمام افراد انسانها از حالت خفتگي و بي توجهي، لذا ‏شهيد با واسطه شهادتش‎ ‎خون در رگ و پيوند افراد مرده و خفته ‏اجتماع تزريق مي كند و آنها را زنده و بيدار‎ ‎مي سازد.
به طور كلي، ‏مفهوم شهيد و شهادت داراي دو ركن اساسي: است: ‏نخست اينكه شهادت‎ ‎با آگاهي كامل صورت مي گيرد؛ يعني شخص خودش آن ‏را انتخاب مي كند، در ثاني في سبيل‎ ‎الله ‏است. وجود همين دو ركن، شهادت را از ساير مرگها متمايز كرده و ارزش آن را مشخص‎ ‎نموده ‏است. خداوند كريم ‏مي فرمايد: هر گاه بنده اي ملاقات با من را دوست بدارد،‎ ‎ملاقات او را دوست دارم. پيامبر گرامي (ص‎‏)‏‎ ‎درباره ارزش ‏شهادت فرمود: شريفترين مرگها شهادت است. امام علي (ع) نيز در اين باره‎ ‎فرمود: ‏پربركت ترين، شرافتمندترين، با شكوه ‏ترين و گرامي ترين مرگها، كشته شدن در‎ ‎راه خداست. البته «شهادت» انتخاب اول است، ‏جهادگر ابتدا به پيروزي مي انديشد و در‎ ‎مرحلة بعدي آرزوي شهادت مي نمايد. به فرمودة علي (ع) در دعاي قبل از جنگ، « اگر بر‎ ‎دشمن، ‏پيروزمان ساختي، ما را از تجاوز بركنار دار و بر راه حق استوار فرما، و چنانچه‎ ‎آنها را بر ما پيروز گرداندي، شهادت را نصيب ‏ما ‏بفرما و ...» (نهج البلاغه، خطبه 171) وظيفه ما اينست كه از ارزشها و آن چيزهايي كه شهداي ما به خاطر حفظ آنها جان‎ ‎خويش را نثار ‏كرده اند، ‏محافظت نماييم و به آنها پايبند باشيم.‏

ادبيات داستاني و جنگ ‏
‏ يكي از گونه ها يا به‎ ‎اصطلاح ژانرهاي مهم ادبي در هر كشور، ادبيات جنگ آن كشور است. ملل گوناگوني كه‎ ‎تاريخ آن ها ‏به پديدة جنگ نيز مبتلا بوده، به آفرينش ادبياتي در اين باره دست‎ ‎زدند كه به فراخور نقش و موضع گيري كه در جنگ ‏داشتند، به عناوين متفاوتي شناخته شد:‏‎ ‎ادبيات دفاع كبير ميهني (روسيه)، ادبيات مقاومت (فرانسه)، ادبيات جنگي (ايالات‎ ‎متحده)، ادبيات ضد جنگي (آلمان پس از جنگ)، ادبيات دفاع مقدس و يا پايداري( ايران‎ ‎‏)‏‎ ‎و‎...‎
‏ ترديدي نيست كه پاي ادبيات ديرزماني است در مقولة جنگ گشوده ‏شده و هميشه يك تم اساسي براي ‏‏داستان‏نويسان جهان بوده است. ‏داستان‏هاي بسياري را مي‏شناسيم كه جنگ اگر نه تمامي موضوع كه ‏بخش ‏عمدة اثر ‏داستاني را شامل مي‏شود، اما لزوما همه نويسندگان ‏داستان‏هاي جنگي از نزديك شاهد ‏وقايع جنگ نبوده‏اند.
نوشتن درباره جنگ، عرصة گسترده‏اي را پيش روي داستان‏ نويس قرار ‏مي‏دهد كه مي‏تواند از طريق ‏‏" ثبت ‏هنرمندانه" وقايع، تصويرگر ‏دلاوري‏ها، حماسه‏ها، پيكارها، شكست‏ها و پيروزي‏ها و نگارگر ‏عوارض و ‏تبليغات آن باشد. با ‏بررسي اندكي در سير داستان‏نويسي دو قرن ‏اخير جهان، اين نكته روشن ‏مي‏شود كه رمان‏ها و داستان‏هاي كوتاه ‏بسياري ‏با بهره‏گيري از زمينة رويدادهاي جنگي و ‏مخاصمه‏هاي قومي، ‏كه گاه بين دو يا چند كشور، بين اقوام گوناگون از يك ‏مليت و يا ‏بين طرفداران دو ‏نحله فكري و عقيدتي صورت گرفته، نوشته شده است. ‏جنگ‏هاي اول و دوم جهاني در اين ‏ميان، ‏بخصوص انگيزة خلق آثار ‏ادبي بسياري شده است. ‏
‏ "همينگوي" ضمن اينكه در مبارزات داخلي اسپانيا حضور داشت و ‏رمان ناقوس‏ها براي كه مي‏نوازد ‏او برگرفته از ‏اين جنگ ‏داخلي است، خود از زخميان جنگ جهاني اول نيز بود. "تولستوي" نيز ‏تصويرگر ‏زواياي دقيق و صحنه‏هاي ‏غريب جنگ‏هاي روسيه و فرانسه در ‏رمان عظيم جنگ و صلح است. او در ‏اين رمان، گيراتر از هر مورخي ‏جزئيات وقايع را ‏نشان مي‏دهد و داستان او ماندگارتر از هر اثر ‏تاريخي، ‏تصويرگر شرح رنجها و شاديها و پيروزي و شكست‏هاست. ‏
‏ "برباد رفته" اثر مارگارت ميچل، "زني تنها در ميان جمع" اثر ‏هاينريش بل، " قرباني" و "پوست" دو اثر از ‏مالاپارته و ‏صدها اثر ‏برجستة ديگر به نحوي شگرف و دلپذير گوشه‏هايي از رويدادهاي عظيم ‏دو ‏جنگ بزرگ جهاني را ترسيم ‏كرده‏اند كه به حقيقت تاريخ دقيق و ‏راستين، از دل همين رمان‏ها و ‏داستان‏ها استخراج مي‏شود. ‏
‏ اين سلسلة طولاني تا امروز همچنان با شدت و ضعف ادامه دارد و ‏نويسندگان روزگاران اخير نيز حتي ‏اگر جنگ را از ‏نزديك لمس نكرده ‏باشند، با شناخت موقعيتهاي جنگ و عوارض و حواشي آن، گسترة ‏‏تخيل خويش را تا دوردستهاي ‏تاريخ مي‏برند و با بهره‏گيري از حوادث ‏جنگ به خلق آثار ‏داستاني مي‏پردازند. بيان موضوع جنگ در ‏قالب داستاني و ‏گزارشهاي ادبي طي سالهاي متمادي از ‏گذشتة دور تا ‏امروز استمرار داشته و اين رشته هيچ گاه انقطاع نيافته است و ‏اين ‏همه نشان مي‏دهد ‏كه موضوع جنگ هيچ گاه از زندگي انسان و ‏بالطبع از زندگي صاحبان انديشه و قلم خارج نشده است و ‏‏استمرار ‏آن تا امروز چندان عجيب و غيرعادي نيست. ‏
‏ بازار ادبيات جنگ هميشه گرما و حرارت خاصي داشته است. به قول ‏مؤلف جامعه‏شناسي جنگ «جنگ ‏آفرينندة ‏تاريخ است، و در واقع ‏تاريخ صرفا با شرح كشمكش‏هاي مسلحانه آغاز شده و بعيد است كه ‏‏اين پديده، زماني كاملا از ميان ‏برود، زيرا جنگ‏ها به هر حال ‏مشخص‏ترين مبادي تاريخ و در عين حال ‏مرزهايي هستند كه مراحل مهم ... را از ‏يكديگر متمايز مي‏كنند. تقريبا تمام تمدنهاي معروف در ‏اثر ‏جنگ از بين رفته‏اند. تمام تمدنهاي جديد نيز با جنگ پا به ‏‏عرصة وجود نهاده‏اند.»‏ (فرخجسته، بي تا : 1 و125)
‏ با شعله ور شدن آتش جنگِ ناخواسته در ايران و تداوم آن درطول ساليان دراز، ادبياتي با ويژگيهاي خاص و ‏منحصربه فرد در اين كشور پديد آمد كه شاخة ادبيات داستانيِ آن به دليل برخورداري از ظرفيتهاي قابل توجه در انعكاس ‏عيني و جزء نگارانة حالات گوناگون آدميانِ درگيرِ جنگ، برخلاف محدوديت هايي كه در شعر وجود دارد، عرصة وسيعي را ‏براي فرانمايي و بازتاب فرهنگ ايثار و شهادت فراهم كرد. با گذشت زماني نسبتاً ديرآهنگ از فعاليت اين نوع ادبي، ماهيت ‏و هويت آن در ذهن ها و زبان ها جاي گرفت و نياز به شناخت خصايص و مؤلّفه هاي آن، جهت تعيين جايگاه مفهوم و قرار ‏دادن آن در طبقه بندي هاي ادبي و هنري روز به روز بيشتر از پيش احساس شد.‏
‏ هنوز شايد تعريف روشن، جامع و مانعي از داستان جنگ بيان نشده است. « اصطلاح داستان جنگ توسّعاً به ‏داستان هايي اطلاق مي شود كه بيانگر رويداد ها و حوادث و تأثيرات جنگ باشد؛ ادبياتي كه به صحنه هاي رزم ‏مي پردازد؛ ادبياتي كه بوي باروت و انفجار و مرگ مي دهد.»‏(جزيني، سايت فرهنگ ايثار)« داستاني كه از جنگ، براي جنگ، درباره جنگ و حواشي ‏آن نوشته مي ‏شود، ‏ادبيات داستاني جنگ محسوب مي گردد.‏»‏
بي شك در اين مختصر نمي توان به درستي انعكاس مفهوم شهادت را در داستان هاي جنگ بازگفت. اين مختصر تنها ‏فتح بابي خواهد بود براي پژوهشي جدي در مفهوم شهادت در ادبيات داستان جنگ. از اين رو، از ميان بيش از صدها رمان ‏و داستان مربوط به جنگ در‎ ‎ايران، ناگزيريم تنها به تعداد ‏اندكي كه داراي‎ ‎ارزش ادبي قابل قبولي به شمار مي آيند، اشاره ‏كوتاهي بنماييم. از اين رو، شايد ناچار باشيم در اين بخش، با‎ ‎تسامح بيشتري به ذكر ‏نمونه هايي از ادبيات پايداري ‏كشورمان بپردازيم‎‏ و‏‎ ‎همين جا از خوانندگان و بويژه نويسندگاني كه نام و اثرشان از قلم افتاده است،‏‎ ‎پوزش مي خواهيم‎‏.‏
‏ ‏
‏تاريخچه:‏
‏ پس از انقلاب اسلام و فروريزي نظام شاهنشاهي، ادبيات معاصر ايران بتدريج چنان مشخصات بارزي مي يابد ‏كه ‏مي توان از آن به عنوان‎ ‎آغاز يك دوره تازه ادبي سخن گفت؛ دوره اي كه ضمن داشتن پيوند با سنت ‏داستان نويسي ‏‎ ‎ايراني رو به ساحت هاي نوين نگارش و مضمونهاي جديد دارد . تغيير نحوه ديدن نسلي كه‎ ‎از آتش ‏انقلاب و جنگ و تبعات ‏سياسي و اقتصادي آنها گذشته است، سبب تغيير حساسيتهاي‎ ‎ادبي مي شود. همين ‏تغييرهاست كه ادبيات يك دوره را از ‏ادبيات ديگر دوره ها متمايز‎ ‎مي سازد. از همين دوره مي توان از شكل ‏گيري ادبياتي با عنوان ادبيات انقلاب اسلامي‎ ‎ياد ‏كرد. نخستين آثار داستاني كه در اين زمينه نوشته شد، جنبه ‏گزارشي داشت، مانند‎ ‎لحظه هاي انقلاب يا گام به گام با ‏انقلاب ‏‎كه خاطرات نويسندگان آنها از ‏ايام انقلاب است. آثار متعددي نيز با جنبه استنادي در‎ ‎افشاي سياهكاريهاي رژيم ‏شاه پديد آمد. آنگاه ‏نويسندگاني مانند ناصر ايراني، اسماعيل فصيح، احمد محمود، محسن مخملباف، قاسمعلي فراست، ‏جواد ‏مجابي و رضا‎ ‎براهني در قالب رمان انقلاب به نگارش پرداختند.‏‎ ‎در سال 1358 حوزه انديشه و هنر‏‎ ‎اسلامي به كوشش جمعي از شاعران و نويسندگان تشكيل شد ‏كه بر نقش دين در هنر ‏و ادبيات‎ ‎تأكيد داشت و داستان نويسان تازه اي تربيت كرد.اين نويسندگان با شروع جنگ‎ ‎تحميلي در پايان تابستان 1359 ‏ادبيات جنگ را پديد آوردند. ‏مجموعه داستانهاي دو‎چشم بي سو (1363) و شش تابلو (1360) ‏‎ ‘ ‎داستان بلند مرغ آمين ‏‏(1360) و زمين سوخته (1363) ‏‎ ‎را مي توان از نخستين آثار ادبيات جنگ دانست. از سال 1359 نوشتن داستان در ‏مورد‎ ‎‎انقلاب كاستي گرفت و نگارش داستان در مورد جنگ آغاز شد كه در سال 1369 به اوج خود‏ رسيد. در طي اين دهه ‏نزديك به 1600 عنوان داستان كوتاه در مجلات و مجموعه داستانها و‏‎ ‎‏46‏‎ ‎رمان ‏و داستان بلند انتشار يافت. تقريباً هيچ ‏نويسنده اي نسبت به جنگ و پيامدهايش بي تفاوت نماند؛ به ‏طوري كه از 1359 تا 1373 بيش از 258 نويسنده از ‏زندگي‏‎ ‎روزانه در جبهه ها، عمليات نظامي ، ‏شكنجه در بازداشتگاه هاي دشمن ، آشفتگي زندگي در‎ ‎مناطق غيرنظامي ، ‏جنگ شهرها و كشته ها و ‏ويرانيها ، آوارگي مردم جنگ زده و تعارضهاي‎ ‎پديد آمده ميان مهاجران و مردم شهرهاي مهاجر ‏پذير ‏نوشتند.
‏ نخستين سمينار بررسي رمان جنگ در ايران و جهان براي بررسي كارهاي صورت گرفته در اين زمينه در ‏سال 1372 ‏‎برگزار مي شود . نهادهاي گوناگون، دفاتري براي حمايت و گسترش ادبيات انقلاب ‏اسلامي‎ ‎و جنگ داير مي كنند. حوزه ‏هنري ضمن تأسيس دفتر ويژه ادبيات انقلاب اسلامي مجله‎ ‎ادبيات ‏داستاني را تأسيس مي كند. اين نشريه از آبان ماه ‏‏1371 جانشين جنگ سوره مي‏‎شود كه پانزده ‏شماره آن منتشر شد. دفتر هنر و ادبيات ايثار از سال 1369 ‏‎ ‎نويسندگان ‏را به نوشتن رمانهايي ‏درباره جانبازان فرا مي خواند. در آذرماه 1367 دفتر‏‎ ‎ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري با هدف ‏‏گردآوري و تدوين آثار ادبي و هنري به جاي‎ ‎مانده از دوران دفاع هشت ساله به مسؤوليت مرتضي ‏سرهنگي تاسيس ‏مي شود و طي يك دهه‎ ‎بيش از چهارصد عنوان خاطره، يادداشتهاي روزانه ‏رزمندگان، داستان و نمايشنامه و‎ ‎فرهنگ ‏جبهه انتشار مي يابد. مركز فرهنگي سپاه پاسداران انقلاب ‏اسلامي نيز از سال‎ ‎‏1373 به منظور توسعه فرهنگي و ادبيات ‏ دفاع مقدس اقدام به چاپ كتاب در ‏اين زمينه‎ ‎مي كند.(حداد،1373: ش 24). همچنين مي توان از بنياد حفظ آثار جنگ و واحد جنگ وزارت ‏ارشاد اسلامي ياد‎ ‎كرد. بدين سان آثار گوناگوني در زمينه جنگ و انقلاب پديد مي آيد، مثل باغ بلور‎ ‎‏(1365) ريشه ‏دراعماق(1373) ، نخلهاي بي سر(1363)‏،‎ گلاب خانم ‏‏(1374) ، عشق سالهاي جنگ (1373ش)، قاصدك‎ ‎‏(1371) ، ‏‏ملاقات در شب آفتابي (1374)، تركه هاي درخت آلبالو (1368)، ‏زمستان 62 (1366)، عروج (1363)، خوابهاي‎ ‎تلخ ‏عمران ‏‏(1370) دوشنبه هاي آبي ماه (1375) ، پل‎ ‎معلق ‏‏(1381 ) فال خون، سفر به گراي دويست درجه( 1375) ، ‏گنجشكها بهشت را مي فهمند (1376) ، دل‎ ‎دلدادگي (1377) ‏ شعله ها درآب (1378) ارميا (1374‏‎‏) و هلال پنهان ماه ‏‏(1377) وآثاري از‎ ‎نويسندگاني ‏چون سيد مهدي شجاعي ، فيروز زنوزي جلالي و ديگران‎.
‏ نويسندگان داستانهاي جنگ در دهه 1360 از‏‎ ‎خطوط مقدم جهبه گزارش مي دادند يا خاطرات رزم ‏و چگونگي به ‏شهادت رسيدن همرزمان را به‏‎ ‎ياد مي آورند و تجربه هاي شركت در مخاصمه را به مضمون ‏اصلي داستانهايشان تبديل مي‎ ‎‎كردند و اما در دهه 1370 با پايان يافتن جنگ، بخش عمده اي از ‏اين ادبيات به شرح‎ ‎بازگشت رزمندگان ازجبهه اختصاص ‏مي يابد . اغلب نويسندگان داستان سربازاني را ‏مي‎نويسند كه به خانه بر مي گردند و با دنياي تازه اي مواجه مي شوند. ‏ادبيات جنگ طي‎ ‎دو دهه اي ‏كه از عمر آن گذشته، تغييرات صناعي و مضموني گوناگوني را گذرانده است‎ ‎كه پژوهش در ‏آنها از نظر ‏اجتماعي و ادبي واجد اهميت است. ‏
درعرصة قابل تأمل ادبيات داستاني امروز ايران، اگر از چند ‏مورد اثر داستاني كه در اوايل پيروزي ‏انقلاب اسلامي و قبل ‏از شروع ‏جنگ هشت‏ساله چاپ و نشر يافته، بگذريم و از سر حوصله و دقت ‏به ‏‏داستان‏هاي بلند و كوتاه چاپ شدة ايام ‏جنگ تحميلي و پس از آن ‏بنگريم، عمده‏ترين آثار داستاني ‏ايراني را متأثر از اين جنگ ‏مي‏يابيم كه نويسندگان اين آثار ‏عموما يا به طور مستقيم از جنگ ‏تاثير ‏پذيرفته‏اند و يا به طور غير مستقيم از اين پديده تأثير ‏پذيرفته‏اند. ‏‏تا آغاز سالهاي هفتاد، بيش از 1160داستان كوتاه درباره جنگ تحميلي در مطبوعات ‏چاپ شده كه ‏نويسندگان آنها - چه آنها كه در جنگ بودند و جنگ را تجربه كردند و چه آنان كه از دور ‏شاهد صحنه‏هاي جنگ بوده‏اند - ‏عموما صادقانه و خالصانه و گاه با نگاهي منتقدانه، به بيان احساس ‏خويش پرداخته‏اند‏(مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي،1372).
‏‏ در همين زمان نيز از مجموع قريب به210 داستان بلند چاپ شده، 33 ‏رمان و داستان بلند به طور مستقيم به ‏موضوع جنگ پرداخته‏اند كه 21 مورد از اين 33رمان و داستان ‏بلند با ديدگاه مثبت ‏به مقولة جنگ پرداخته‏اند. در چهار ‏مورد ديگر نوعي نگرش حد وسط و بينابيني ‏وجود دارد و تنها در 8 رمان و داستان بلند با موضوع جنگ با ديد منفي ‏برخورد شده است كه ‏نويسندگان آنها با گذشتن از بيشترين مواهب و وجوه مثبت جنگ و دفاع هشت‏ساله، تنها به ‏برشمردن و ‏بزرگ‏نمايي وجوه منفي احتمالي - كه هيچ جنگي از اين وجوه خالي نيست - و يا اصولا جستجوي ‏آسيب‏ها ، ‏ناگواريها و زواياي تاريك جنگ پرداخته‏اند(بنياد جانبازان انقلاب اسلامي، 1372 : 85).

‏تقسيم بندي ادبيات جنگ
‏ با در نظر گرفتن مؤلفه هايي چون نوع شخصيت هاي اصلي داستان، ‏هويت شهدا، فضاي حاكم بر داستان، تفكر و ‏چگونگي طرح شعار و پيام نهايي داستان مي توان داستان هاي جنگ را به سه گروه تقسيم كرد(حنيف،بي تا: 164):
الف- داستان هاي مثبت نگر؛
‏ب- داستان هاي منفي نگر‏؛
ج- داستان هايي با نگاه سوم.
داستان هاي مثبت نگر تنها آثار مثبت جنگ را مي بينند؛ يعني ايثار،گذشت و مقاومت مردمي؛ و ‏كمتر به تلخي هاي آن ‏اشاره مي كنند؛ اما داستان هاي منفي نگر صرفاً به مباحثي چون تخريب، ويراني، آوارگي، كشتار و آسيب ‏هاي اجتماعي ‏جنگ نگاه مي كنند. دراين گونه داستان ها، خواننده تنها با نمايشي از زشتي هاي جنگ روبه رو مي شود. تصوير يكسر سياه، ‏تاريك و نكبت بار؛ در داستان ها با نگاه سوم،‏ نگاه به جنگ نه مثبت و نه منفي است، بلكه تركيبي از دو گرايش قبل است؛ ‏يعني هم تلخي ها و ويراني هاي جنگ باز گفته مي شود و هم جان فشاني ها و مقاومت ها. ‏
‏ در بخش داستان هاي مثبت نگر، مي توان به آثاري چون ؛ پل معلق، اثر محمدرضا ‏بايرامي؛ دره جذاميان، اثر ميثاق امير فجر؛ دل‏دادگي، اثرشهريار مندني پور؛ سرود اروندرود، اثر منيژه ‏آرمين؛ سرود مردان آفتاب، اثر غلامرضا عيدان؛ طلوع در مغرب، اثر رنجبر گل ‏محمدي؛ نخل هاي ‏بي سر، اثر قاسمعلي فراست و نشانه هاي صبح، اثر ابراهيم حسن بيگي اشاره نمود. ‏
‏ در بخش داستان هاي منفي نگر مي توان ازآداب زيارت، اثر تقي مدرسي؛ بالاتر از عشق، اثرپري منصوري؛ ثريا در اغما و ‏زمستان 62 ،از اسماعيل فصيح؛ شب ملخ ،اثر جواد مجابي؛ محاق ،اثر ‏منصور كوشان و ناگهان سيلاب، اثر مهدي سحابي نام برد.‏
‏ در داستان هايي با نگاه ‏سوم به آثاري همچو باغ بلور محسن مخملباف؛ خانه سفيد مياندوآبي (يعقوب آژند) زمين ‏‏سوخته احمد محمود؛ گنجشك ها بهشت را مي فهمند حسن بني عامري و هلال پنهان ‏علي اصغر شيرزادي پرداخت.‏

مفهوم شهادت در داستان هاي جنگ
‏1- گروه نخست
‏ درآثارگروه نخست، مرگ در جنگ نوعي انتخاب آگاهانه و داوطلبانه به حساب مي آيد؛ مرگي كه باعث رستگاري او و ‏رهايي ديگر انسانها مي شود. اين گونه آثار را اغلب جواناني نوشته اند كه اين انقلاب را باور كرده و پذيرفته بودند كه اين ‏جنگ به هرحال بر ‏ما تحميل شده؛ و اگر بخواهيم در مقابلش نايستيم و مقاومت نكنيم، همه چيزمان در خطر است. ‏اين جور ‏آثار، هم به جبهه پرداخته اند و هم به پشت جبهه. بعضي وقتها هر دو اين فضاها، در اين آثار ديده ‏مي شود. ‏نخل‏هاي بي‏سر نوشتة قاسمعلي فراست، عروج نوشتة ناصر ايراني، سرود مردان آفتاب نوشتة ‏غلامرضا عيدان و ‏اسماعيل اسماعيل نوشتة محمود گلابدره‏اي، سرود اروندرود نوشتة منيژه آرمين، مادر شهادت فرزندت مبارك، نوشتة ‏فهميه خدادوست، فقط به زمين نگاه كن، نوشتة محمد رضا كاتب، به عنوان نمونه‏هاي برجسته رمان ‏مثبت‏نگر است كه ‏شخصيت‏هاي آنها براي رضاي خدا مي‏جنگند و همسو با دولت و انقلاب و توده‏هاي ‏عظيم مردم هستند و مرگ را در اين ‏جنگ شهادت مي‏دانند. دفاع از ميهن را دفاع از حدود و ثغور ايمان ‏خود قلمداد مي‏كنند و حضور در جبهه را آگاهانه ‏پذيرفته‏اند. ‏ ‏
‏ از جمله در «سرود اروند رود» اكبر كه درگير مسايل سياسي است، با آغاز جنگ به صف رزمندگان مي پيوندد و در ‏مصاف مردانه اي به شهادت مي رسد (آرمين، 1368: 48). يا در« مادر شهادت فرزندت مبارك» هم محسن داوطلبانه به جنگ مي رود و به ‏شهادت مي رسد(خدا دوست، 1368: 48). در رمان « فقط به زمين نگاه كن» رزمنده ايراني كه در اسارت بازجويي مي شود، مقاومت ‏مي كند و در ‏ نهايت تيرباران مي شود(كاتب،1372: 72). در« نخل هاي بي سر» هم ناصر شخصيت اصلي كه غم شهادت نزديكان خود را هم دارد، در ‏جنگ به شهادت مي رسد (فراست، 1363: 2464).
در اين خصوص، مي توان به آثار ديگري چون طالع باز يافته نوشته مسعود شكويي، تركه هاي درخت آلبالو نوشته ‏اكبر خليلي(1368)، آينه شكسته نوشته هما كلهري و... اشاره كرد.
‏ همچنين درآثاري چون «فراسوي ستيزها» نوشته ‏كورش صفايي، « چشم هاي اشك آلود نوشته جليل پور(1364: 22)، « زمين سوخته» احمد محمود،« چشمانم زنده است» هادي ‏خرمالي، (1369: 110) شهادت موضوع فرعي داستان را تشكيل داده است و باعث پر رنگ شدن آن مي گردد.‏ درآثاري نيز مفهوم شهادت، به صورت تأثير معنوي شهيد بر بازماندگان جلوه مي كند، كه گاهي اين تأثير به شكل تحول ‏يك شخصيت اتفاق مي افتد؛ مثل رمان « عروج» كه در آن شهادت حسين، كاپيتان تيم محل بر اهل فاميل و اطرافيان ‏تأثير مي گذارد، بويژه بر دوست صميمي اش مهدي كه درنهايت باعث مي شود او هم به جبهه برود (ايراني،1363: 241).
‏ دراغلب اين داستان ها شهادت يك فرد، نه تنها ديگران را از جنگ باز نمي دارد، بلكه به عنوان الگويي اخلاقي و رفتاري ‏پيروي مي شود و جاي خالي او در جبهه خيلي زود توسط دوستان و نزديكانش پر مي شود تا راه او ادامه يابد. ‏در رمان « زمين سوخته» شهادت برادر خالد در بمباران شهري، نوعي تأثير روحي ايجاد مي كند. راوي نعش برادر شهيد را ‏در گورستان بردوش مي گيرد، حتي اگر اين تاثير در يك احساس غيرارادي هم باشد، تكان دهنده و نمايشي است(محمود،1361: 344).
‏ در رمان « او را كه ديدم زيبا شدم» (ارسطويي،1372: 71). دختري به نام شهرزاد براي استفاده از سهميه رزمندگان در ‏كنكور دانشگاه به امدادگري رزمندگان مي رود و با رزمنده مجروحي به نام ابوطالب كه جانبازي با در صد بالاست، آشنا و عاشق او مي شود. ابوطالب شهيد مي شود و شهرزاد كاملاً متحول مي شود.‏ يا در« طلوع زمين» نوشته رنجبر گل محمدي، محتكر ضد انقلابي كه متحول شده ، در پي‎ ‎شهادت دو فرزندش به ‏جبهه مي رود و شهيد مي شود‎‏. در اين گونه آثار، شهيد با شهادت خود جلوه اي از جهاد با نفس و ايثار را به نمايش ‏مي گذارد و بعد از او هم رايحه اي به جا مي ماند كه مشام بازماندگانش را معطر مي سازد.
‏برخي داستان ها از نوع نخست به خانواده شهيد مي پردازند كه فقدان شهيد در خانواده كه اغلب پدر يا پسر است، ‏خانواده را دچار مشكلات روحي و احياناً اقتصادي مي كند. كاوه بهمن در رمان « جنگي كه بود»‏ (1377: 205) روايت خانواده اي را در ‏ شهر خرمشهر باز مي گويد كه جنگ كانون گرم آن ها را برهم مي زند. مادر كشته مي شود و شيرازه شهر و خانواده از هم مي پاشد.
در برخي داستان ها زندگي خانواده شهيد باز گفته مي شود. صبر و شكيبايي اعضاي خانواده در فقدان عزيزشان و احياناً ناشكيبايي آنها جلوه اي از ارزش آنهاست. در رمان « زمين سوخته » وقتي خالد به پيكر برادر شهيدش مي رسد،‏ جسد را روي دوش مي اندازد و مي دود. اگر چه اين عكس العمل غير ارادي ناشكيبايي برادري را ‏مي رساند، ‏اما تأثير عاطفي شديد در خواننده به جا مي گذارد.‏ ‏در رمان نخل هاي بي سر هم چگونگي مطلع شدن مادر از شهادت فرزندش قابل توجه است. شهناز ‏دختر يك ‏خانواده كشته مي شود و مقاومت شهري شكل مي گيرد، و با خبر فتح دوباره خرمشهر داستان ‏تمام مي شود. يكي ‏از آثاري كه موشكافانه به نمايش خانواده در فقدان شهيد مي پردازد، رمان « باغ بلور» ‏نوشته محسن مخملباف ‏است. زن شهيدي به عقد برادر شهيد درآمده كه خبر اسارت شهيد از عراق ‏مي رسد و... در اين رمان چند ‏خانواده رزمنده و شهيد، در بخش سرايداري يك خانه مصادره اي كه از آنِ فردي طاغوتي است، زندگي مي كنند ‏و... در اين رمان زندگي خانواده شهيد نقد و بررسي مي شود. (مخلباف، 1365: 352). در برخي داستان هايي كه محور ‏طرح داستان تحول در شخصيت هاست، ديگر چگونگي ‏شهادت شخصيت اصلي و فرعي چندان اهميت ندارد، ‏بلكه مهم تأثيري است كه اين شهادت بر ‏اطرافيان مي گذارد.
در برخي داستان ها وقتي فردي به شهادت ‏مي رسد، افراد ديگري جاي او را پر ‏مي كنند، و شهادت فردي به معناي دعوت ديگران به پايداري، مقاومت و ‏مبارزه است. گاهي هم تنها تأثير ‏بعد اخلاقي شهيد در دوستان او موضوع داستان قرار مي گيرد. داستان بلند «‏آب» از غلامرضا عيدان، ‏روايت عظمت روح هاي بلند سه رزمنده در حال مرگ است(1370: 47).
‏ در رمان « طلوع در صبح روز ديگر» نوشته حسين اعرابي، تحول « معقول السلطنه» دستمايه قرار ‏گرفته ‏شده است.‏ ‏ داستان هايي كه درباره اسارتگاه و بازداشتگاه ها نوشته شده است، در واقع بخشي از ‏حوادث پنهان ‏مانده جنگ را باز مي گويد، زندگي سخت و طاقت فرسا و شكنجه در اردوگاه ها و نهايتاً به ‏شهادت رسيدن ‏رزمندگان موقعيتي جذاب و پرحادثه در داستان به حساب مي آيد (1369: 188). در« تنگه زانكوها » ‏نوشته حسين ‏بهزاد،گروهي اسير مي شوند و آرمين زير شكنجه ها شجاعانه مقاومت مي كند و چيزي را ‏لو نمي دهد و بالاخره ‏هم كشته مي شود‏ (1371: 77). در داستان « روزهاي طولاني» رضا رئيسي، سرگذشت اسيري ‏باز گفته مي شود كه شاهد ‏شكنجه و شهادت دوستانش در اسارت بوده است (1370: 165). در رمان « فقط به ‏زمين نگاه كن» نوشته محمدرضا ‏كاتب، سرگرد عراقي با شكنجه كردن اسراي ايراني قصد گرفتن اخبار ‏نظامي دارد. نوجواني اسير زير شكنجه ‏مقاومت مي كند و بعد پيرمرد اسيري مي آيد و در نهايت سرگرد ‏عراقي دستور اعدام او را مي دهد (كاتب، 1372: 72)‏.
سيد ياسر ‏هشترودي‎ ‎‏«‏‎‏ خواب هاي تلخ عمران» را كه درباره ‏بازداشتگاه هاي عراق است، بر اساس گفتگوهايش با‏‎ ‎يك ‏اسير ‏ آزاد شده مي نويسد. « بازگشت از مرگ» اثر عبدالجبار اسدي حويزيان نيز مضموني‎ ‎مشابه دارد‎‏. در ‏‏اين آثار شهادت مظلومانه رزمندگان در اسارتگاه ها نشان داده مي شود؛ شهادت سخت و قهرمانانه.‏
‏ تراژيك ترين طرح هاي داستان هاي جنگ، روايت انتظار بي پايان بازگشت رزمنده اي است كه هرگز ‏باز ‏نمي گردد. انتظاري بي فرجام، شهيدي بي مزار، جلوه اي ماندگار از حماسه اي است فراموش نشدني. ‏در رمان « ‏زن، جنگ، اميد» نوشته احمد جانه، داستان زني كه شوهر و برادرش در جنگ ناپديد ‏شده اند، باز گفته مي شود(1370: 272).‏ ‏در رمان « زير درخت آلبالو» احمد اكبري ‏قصه مفقودالاثر شدن نادر و ‏انتظار همسرش را باز مي گويد‏ (اكبري، 1371: 222).
‏2- گروه دوم‏
‏ در داستان ها با نگاه دوم كه به طور عمده با رويكرد سياسي نوشته شده اند، جنگ مفهومي متفاوت دارد. ‏در اين آثار ‏جنگ ‏پديده اي صرفاً سياسي است و شركت كنندگان در آن قربانيان محض آن شمرده ‏مي شوند. در اين آثار ‏كمتر به رويكرد ‏مقاومت هاي مردمي پرداخته شده است. در بسياري از اين آثار به دليل ناآشنا بودن نويسندگان با فضا هاي ميدان نبرد، ‏فضاي شهرها دستمايه كار قرار گرفته شده است. در اين داستان ها به پيامدهاي تلخ اجتماعي و بعضاً اقتصادي و... جنگ ‏توجه شده است. در اين آثار، كشته هاي جنگ، قربانيان ساده لوح و احساساتي هستند كه بدون درك شناختن اثر ‏جنگ به ميدان نبرد مي روند. البته، گاهي اجبار و يا انگيزه هاي مالي بهانه اي است براي مشاركت در جنگ و در نهايت كشته ‏شدن در آن. و اين كشته شدن در جنگ، مرگ اسفبار و دلخراش جبران ناپذير است. اين آثار معمولاً وارد جبهه نمي شوند، ‏و اگر هم احياناً بشوند، دستشان فوري رو مي شود و مخاطب آشنا با جنگ مي فهمد كه نويسنده، اصلاً با جبهه آشنايي ‏نداشته است. اين نويسندگان، معمولاً به جنگ شهرها پرداخته اند، به مهاجرت مهاجران جنگ پرداخته اند و به تبعات منفي ‏جنگ در زندگي ساكنان شهرهاي كشور. اين آثار، تلخي، سياهي، تيرگي، يأس و اعتراض ‏نسبت به جنگ است. درواقع در اين آثار، جنگ تحريف شده است. فقط روي منفي سكۀ جنگ، آن هم اغلب در مبالغه آميزترين ‏شكل آن مطرح شده است.
‏ « زمستان 62» و « ثريا در اغما» و «آداب زيارت» و « شب ملخ» ‏نوشتة جواد مجابي، از نمونه‏هاي شاخص رمان‏هاي ‏منفي‏نگر است كه شخصيت‏هاي آنها اغلب از مرگ ‏مي‏ترسند، كمتر با شهادت آشنايند و اهل غارت و فرارند. ‏در اين نمونه ها جنگ به جاي اينكه در ميدان نبرد روايت شود، در كوچه پس كوچه ها و خيابان هاي شهر، در سيماي ‏بمباران ها و نابساماني ها به نمايش گذشته مي شود. اگر شخصيتي هم در ميدان نبرد كشته مي شود، انگيزه اي براي رفتن به ‏جنگ ندارد، يا ظاهرا به اجبار به جنگ فرستاده شده و يا بهانه هايي غير از انگيزه هاي داوطلبانه معنوي دارد؛ مثلا در رمان ‏آداب زيارت نوشته تقي مدرسي، مهرداد رازي براي ديدن بين النهرين و خرابي هاي بابل به جبهه مي رود و به شهادت ‏مي رسد (مدرسي،1368: 262). ويا خلبان جواني كه در رمان « ناگهان سيلاب» به انگيزه ارتقاي درجه به جنگ مي رود و كشته ‏مي شود (سبحاني،1368: 182).‏ و يا بهمن شخصيت رمان « گيسو» به جبران خطاها و فرار از گناه به جبهه مي رود (ربيحاوي،1372: 293). در اين گونه داستان ها كشته شدن آدمهايي كه اغلب انگيزه اي براي جنگ و حتي مقاومت ندارند، بيشتر قرباني هاي جنگ ‏محسوب مي شوند تا قهرمان هاي نبردهاي ملي و مذهبي.‏

‏3- گروه سوم‏
‏ رمان‏هاي «باغ بلور» ‏و «زمين سوخته» از نمونه‏هاي شاخص رمان‏هاي بينابيني و تقريبا خالي از ‏جهت‏گيري ويژه ‏مثبت‏ يا منفي است كه گاهي غلبة نگرش‏هاي مثبت و مردمي در آن به چشم مي‏خورد. ‏رزمندگان در اين داستان‏ها ‏آگاهانه رزم را برمي‏گزينند، دفاع از حريم و حدود خانه و كوچه و خيابان و ‏شهر براي آنها الزامي است؛ ضمن اينكه در ‏كليت داستان‏ها نيز مي‏توان توجه و تمايلي به ويراني‏ها و ‏خرابي‏ها داشت و پيامدهاي اجتماعي و تألمات روحي و جسمي ‏را در آدم‏ها يافت كه گاهي با نوعي ‏اغراق و بزرگ‏نمايي همراه است. ‏كنجكاوي در هر يك از اين سه بخش داستان بلند كه بن ماية اولية آنها جنگ و شهادت و ‏آسيب‏شناسي و تبعات اجتماعي جنگ است، گذشته از نوع نگرش نويسندگان آنها، گوياي اين حقيقت ‏است كه ادبيات جنگ مي‏رود تا در جامعة ايران اسلامي جاي شايستة خود را پيدا كند و اميد مي‏رود ‏كه تحول داستان‏نويسي ما از همين نقطه شروع شود.
‏نتيجه گيري:
اگر چه در سال هاي اخير برخي آثار نويسندگان ما در عرصه ادبيات دفاع مقدس از مرزهاي داخلي گذشته و خوانندگاني ‏هرچند كم شمار پيدا كرده است و مي تواند باز هم اين عرصه به روي داستان هاي جنگي و ادبيات دفاعي ما گشوده باشد؛اما هنوز هم اين عرصه سرشار است از راه هاي نرفته و گام هاي پيموده نشده و فاصله ميان آنچه بايد انجام مي شد و آنچه ‏‏انجام شده، زياد و بعيد است .‎داستان دفاع مقدس هنوز نتوانسته است خود را به سطحي از توانمندي برساند كه آينه تمام ‏نماي رويدادهايي ‏باشد كه در جنگ اتفاق افتاده است. بخشي از اين موضوع به بزرگي و عظمت رويداد دفاع مقدس و بخشي ‏ديگر نيز به توانمندي ‏و حوصله اهل ادبيات در خلق آثارماندگار در اين عرصه بازمي گردد. ترويج فرهنگ ايثار و شهادت ‏به صورت مستقيم با هدف ساخت الگوي رفتاريِ همگاني و ديكته كردن آن بر مخاطبان، بسياري از داستانهاي حوزة ايثار و ‏مقاومت را در ابعاد بيروني و دروني دچار سستي و ضعفِ مفرط ساخته است. اين دسته از نويسندگان بدون در نظر ‏داشتن پيچ وتابهاي روحي انسان و بُغرنجيهاي جهان امروز، سايه هاي سنگينِ سلوكِ اعتقادي خود را بر جهانبيني و نگرش ‏ادبي خويش تحميل كرده و ارزش آفريده هاي داستاني خود را تا حدّ يك مرامنامة عقيدتي و سياسي كاهش داده اند. اين ‏محصولات نوشتاري به دليل بي بهرگي از پالايش ذهني و ذوقي نيرومند، دور ماندن از تنشهاي داستاني، نداشتن ‏انديشه هاي عميق و چند لايه،كلّي نگريهاي غير هنري، ناتواني در وضوح بخشيدن به رنجهاي بشري با شفقتي هنرمندانه و ‏فقر جنبه هاي دراماتيكي، آثاري كسل كننده و ملالت بار از آب درآمده اند و نتوانسته اند مخاطب چنداني را براي خود دست و پا ‏كنند.بايد در نظر داشت كه وسوسة سودمندي اخلاقي و اجتماعي نبايد به آكنده شدن ادبيات داستاني جنگ از پندهاي ‏گزنده و اندرزهاي آزاردهندة آشكار منجر شود. درست است كه « اخلاق، قلب داستان» (فرخجسته، بي تا: 1و152) است و هنر اخلاقگرايانه به ‏شكوفايي احساسات ناب و اصيل انساني كمك شاياني مي كند؛ اما شايسته است كه اين عنصر حياتي، كه به نوعي تأييد ‏زندگي حقيقي نيز هست، با لحني كتماني و بياني پنهاني، نسيم آسا، وارد حفره ها و روزنه هاي ناپيداي داستان شود و به ‏گونه اي نامحسوس و نرم نرمك در ذهن و ضمير خواننده رسوب كند و در دگرگونيهاي مثبتِ رفتاري او نقشي محوري از ‏خود بر جاي بگذارد.‏‏ ادبيات دفاع مقدس ما با دور شدن از هيجان سال هاي درگيري نظامي و تبديل شدن جنگ به يك خاطره جمعي قابل ‏‏برداشت در همه زمان ها، امروز فرصت دارد با بازشناسي موقعيت هاي انساني و ويژه و پرداخت حرفه اي و بدون شتاب ‏‏زدگي آنها، راهي براي ورود ادبيات مسدود معاصر در عرصه هاي جهاني باشد، به شرط اين كه نويسندگان ما افق هاي بلند ‏و ‏دور را بنگرند و به مصايب نوشتن به صورت حرفه اي و جدي تن دهند.‏ به قول يكي از داستان‏نويسان‏معاصر: « خلق يك ‏داستان برابر با تولد يك كودك است؛ ذهن و قلب ‏داستان‏نويس همچون رحم مادر از جهاني كه در آن مي‏زيد، باردار ‏مي‏شود و كودك داستان تا لحظة ‏خلق، در اين رحم پرورده مي‏شود تا به مرحله زايمان برسد. چه كسي مي‏تواند ادعا ‏كند كه اين خلقت كم ‏از آن خلقت دارد؟ مگر چيزي در اين جهان به تفنن آفريده شده كه داستان تفنن باشد؟»(بنياد جانبازان انقلاب اسلامي، 1372: 476). اگر ‏پذيرفتيم كه « هيچ انديشه و تفكري تا زماني كه به شكل هنري شايسته‏اي عرضه نشده است، ماندگار ‏نخواهد بود»؛‏ ‏ آنگاه ‏هيچ استبعادي نخواهيم داشت كه در عرصة ادبيات دفاع مقدس نيز به داستان‏هايي ‏بينديشيم كه زمانه را شگفت زده كند. ‏

منابع و مآخذ
1-آرمين، منيژه .(1368). سرود اروند رود ، نشر رجاء .
2-ابن منطور ابي الفضل جمال الدين .(1405ه). لسان العرب، ماده شهد ، قم: نشر ادب الحوزه.
2-ارسطويي، شيوا .(1372). او را كه ديدم زيبا شدم ،مرغ آمين.
3-اعرابي، حسين.(1369). طلوع در صبح روز ديگر،تهران: مولف.
4- اكبري، احمد .(1371). زير درخت آلبالو ،خرم.
5- ايراني، ناصر.(1363).عروج،كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان.
6-بوتول، گاستون.(1374). جامعه شناسي جنگ، ترجمه هوشنگ قرخجسته ،انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ دوم.
7- بهزاد، حسين.(1371). تنگه زانكوها ، حوزه هنري.
8-بهمن ، كاوه.(1377).جنگي كه بود،صرير.
9- بنياد جانبازان انقلاب اسلامي . (1372).مجموعه مقالات سمينار بررسي رمان جنگ در ايران و جهان.
10- جان قلي، منيژه.(1378). در جستجوي من ، بنياد.
11- جانه، احمد .(1370). زن، جنگ، اميد ، مولف.
12- جزيني ، محمد جواد ، (بي تا). جلوه شهادت در داستانهاي جنگ ، سايت فرهنگ ايثار.
13.(1364). چشم هاي اشك ، ناشرناصر.
14- جليل پور، ن.(1370). خواب هاي تلخ عمران، دفتر ادبيات و مقاومت.
15- حداد، حسين.(1372). كتاب شناسي داستان و رمان جنگ در ايران،انتشارات دفتر ايثار و وزارت فرهنگ ارشاد اسلامي.
16.(1373) نگاه آماري به قصه هاي جنگ ،ادبيات داستاني،ش 24 ،‏‎ ‎مهر.
17- حسن زاده، فرهاد.(1375). مهمان مهتاب ، صرير.
18- حق شناس ، علي محمد.(1375). ‏رمان و عصر جديد در ايران، تهران: نگاه نو ، ش 29‏‎.
19- خادمي كولايي ، مهدي .(بي تا). آسيب شناسي ادبيات داستاني جنگ تحميلي ‏‎، ادبيات داستاني، ش 111‏.
20- خانيان، جمشيد .(1377).كودكي هاي زمين ، صرير.
21- خدادوست، فهيمه .(1368).مادر شهادت فرزند مبارك ، تهران: قدياني.
22-خرمالي ، هادي.(1369). چشمهايم زنده است ، ناشر:سمور.
23- خليلي ،اكبر.(۱۳۶۸). ت‍رك‍ه ه‍اي درخ‍ت آل‍ب‍ال‍و، اميركبير.
24- ربيحاوي، قاضي .(1372). گيسو ،ناشر مولف.
25- رئيسي، رضا.(1370). روزهاي طولاني ،سپاه پاسداران.
26- سحابي، مهدي .(1368).ناگهان سيلاب ، تهران: الفبا.
27- عابديني، حسن.(1369).صدسال داستان‏نويسي در ايران 1و2، نشر تندر.
27- عيدان، غلامرضا .(1370) آب ، حوزه هنري.
28- فراست، قاسمعلي.(1363). نخل هاي بي سر،امير كبير.
29- فرخجسته ، هوشنگ.(بي تا). جامعه شناسي جنگ، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
30- قرائتي،محسن.(1377). تفسيرالنور ،قم:موسسه درراه حق، چاپ سوم.‏
31- كاتب، محمدرضا.(1372). فقط به زمين نگاه كن، سپاه پاسداران.
32- ‏مرادي، غلامرضا .(1375). تصوير تولستوي در آيينه‏اي ديگر، ماهنامه ادبي آواي شمال، شماره ‏‏163، ارديبهشت ماه.
33- مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي.(1372).فهرست داستان‏هاي كوتاه جنگ تحميلي در مطبوعات ايران ، وزارت ارشاد اسلامي.‏
34- محمود، احمد.(1361). زمين سوخته ، نشر نو.
35- مخلباف، محسن.(1365). باغ بلور ، برگ.
36- ‏مدرسي، تقي .(1368).آداب زيارت ، تهران: نيلوفر.
37- موذني ، ‏علي .(1373).مجموعه مقالات سمينار بررسي رمان جنگ،تهران.
38- ميرعابديني‏‎ ‎، حسن.(1377). صد سال ‏داستان نويسي ايران ، تهران.
39- نوتل، اريك .(1377). نامه پژوهش، فصلنامه تحقيقات فرهنگي ، شماره 9.
نبي اله ابراهيمي


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:20 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : تحليل محتواي زندگينامه و آثار به جا مانده از سرداران و فرماندهان شهيد محور يك استان مازندران با تأكيد بر نقش آموزش در زندگي آنها
كلمات كليدي : اخوت اسلامي، تعاون عمومي، انفاق، دفاع مقدس
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
<>

 مقدمه :
 یکی از مهمترین مسائل که تمامی کشورهای جهان با آن رو به رو بوده و مورد توجه بسیاری از دانشمندان و کارشناسان بوده و هست، مسأله تعلیم و تربیت افراد است و همچنین مهم ترين و دشوارترين مس‍أله مبتلا به انسان تعليم و تربيت اوست (شكوهي ، 1377). هرگونه صرف وقت و پول در راه آموزش نوعی سرمایه گذاری محسوب می شود که بعد از گذشت سالها شروع به سود دهی می کند . بايد گفت كه تعليم و تربيت نقش مهمي در زندگي انسان دارد و به طور كلي پرورش استعداد هاي انسان و همچنين تحقق آرمان هاي اجتماعي حاكم بر جامعه، در سایة تعليم و تربيت صورت مي گيرد و این تعلیم و تربیت است که انسان را به سر منزل سعادت می رساند . نظام متعالی و پویای اسلام بر تعلیم و تربیت تأکید بسیاری دارد . اسلام رسیدگی به آموزش افراد را بیش از سایر ادیان ضروری ساخته است که از طریق آن هم سعادت فرد و هم سعادت جامعه تأمین می گردد . در نظام تربیتی اسلام والایی افراد مورد توجه قرار گرفته است، اما در اسلام موقعیت اجتماعی ، رنگ ، نژاد ، جنسیت و... ملاک برتری انسانها نمی باشد و آن چیزی که مهم تلقی می شود، تقوا یا فضایل اخلاقی است. طبق آنچه در قرآن و دیگر متون اسلامی آمده است، علم ، مجاهده در راه حق ، ایثار و از خود گذشتگی همراه با تقوا، جزو معیار های اساسی احترام به شخصیت افراد و والایی مقام افراد تلقی شده اند ( شریعتمداری، 1364 ). 
 از این رو، شهدا که مظهر ایثار و از خود گذشتگی هستند، از والاترین و برترین انسانها هستند . واژه شهادت یکی از پرشکوه ترین و والاترین فرازهای زندگی انسانهایی است که با شوق و اشتیاق برای به دست آوردنش سر از پا نمی شناسند، و شهید انسانی است که آگاهانه پا به میدان مبارزه و جهاد گذاشته و جان خود را ایثار کرده و در اوج ایثار و از خود گذشتگی افتخاری عظیم را برای این مرز و بوم آفریده است.

 با توجه به بند 2 و 12 ماده دوم اهداف اساسی وزارت آموزش و پرورش، بر تبیین ارزشهای اسلامی و پرورش دانش آموزان بر اساس آنها و ایجاد روحیه اخوت اسلامی ، تعاون ، انفاق و از همه مهمتر ایثار تأکید دارد ( صافی، 1378 ). بررسی آثار به جای مانده کسانی که در مصداق والا ترین و برترین انسانها قرار می گیرند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است . با وجود این، یکی از راههای ترویج فرهنگ ایثار در اجتماع، مطالعه زندگی شهدا و سرمشق قرار دادن آنان برای خود و دیگران است. بدیهی است توجه به زندگی نامه شهدا و آثار به جای مانده از آنها و همچنین بررسی نقش تعلیم و تربیت به عنوان مهمترین مسأله مبتلا به انسان در زندگی آنان، موجب تقویت و ترویج تعاون عمومی، انفاق و از همه مهمتر فرهنگ ایثار درسطح جامعه می گردد.

اهداف پژوهش :

1-تحلیل محتوای زندگینامه ، دست نوشته ها وآثار به جا مانده از سرداران شهید استان مازندران با تأکید بر نقش آموزش در زندگی آنان؛

 2- مرور وصيت نامه ها ي سرداران شهيد محور یک استان مازندران و استخراج ديدگاه ها، توصيه ها،رهنمودها و...؛

3- دسته بندي ديدگاههاي مشترك و نظرهای سرداران؛

ایثار جان در راه خدا به عنوان عالیترین درجه کمال

ایثار و از خودگذشتگی در راه خدا یکی از اساسی ترین مفاهیم تأکید شده در اسلام و یکی از ریشه دارترین اصول عرفی در بقای اجتماع بوده است. ایثار که به معنای از خود گذشتگی و ترجیح و برتری است، در اخلاق اسلامی به معنای گذشت از خود به نفع دیگران است؛ یعنی چیزهایی را که خود به آن نیازمندیم ، دیگران را بر خود ترجیح دهیم . درآیات، احادیث و سیرة رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار، ترویج فرهنگ ایثار به کرات مطرح شده است و ائمه اطهار و رهبران دینی نیز در آن پیشقدم بوده اند. در قرآن کریم، سوره حشر آیه 9آمده است:« و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه»: « و آنان ایثار می کنند و ترجیح می دهند دیگران را بر خودشان، گرچه خود آنها محتاج باشند » .

 و همچنین سوره آل عمران، آیه 169 جایگاه شهدا در نزد خداوند به صورت کسانی که روزی یافته اند و زنده اند، معرفی شده است: «کشتگان راه خدا را مرده مپندار، که زندگانند ، و نزد پروردگارشانند روزی یافته».

 بر این اساس، می توان برای محقق شدن ایثار دو شرط در نظر گرفت:

1- ایثار کردن در عین نیاز (سوره حشر، آیه 9)؛

2-  داشتن نیت و انگیزة خدایی(سوره دهر، آیات 8-9 ؛ به نیازمندان طعام می دهند صرفاً به خاطر خدا و رضای او و بدون توقع و درخواست هیچ پاداش یا چشمداشت از کسی).

 ایثار در لغت به معنی «برگزیدن، عطا کردن، غرض دیگران را بر غرض خویش مقدم داشتن، منفعت غیر را بر مصلحت خود مقدم داشتن» و شهادت؛ یعنی مجموعة باورها، آگاهی­ها، آداب و اعتقادات و اعمالی که موجب وصول انسان به عالیترین درجة کمال؛ یعنی مرگ آگاهانه در راه خدا می­شود.

ایثار، که واژه ای عام است، در همة مکتب­ها و فرهنگ­ها وجود دارد، ولی در اسلام مفهوم آن از برتری خاصی برخوردار است و هر تلاش، فداکاری، بخشش، و جایگزینی را ایثار نمی­گویند، بلکه ایثار در اسلام، پیش زمینه­ای چون اخلاص در راه خدا بودن دارد. ایثار بیانگر رشد و معرفت انسانی است و این هنگامی است که انسان به تکاملی روحی دسترسی پیدا کند. ایثارگری از آنجایی که حامل پیامهایی همچون: خداخواهی، دین باوری، خدایابی، انسان دوستی و دگر خواهی، شهادت، رشادت، از خودگذشتگی و... است، در بین ما تقدس پیدا کرده است و ما از اینکه افرادی ایثارگر در بین خودمان داریم، احساس امنیت می­کنیم. شایان ذکر است که صفت ایثارگری در سطح زندگی اجتماعی نیز تبلور پیدا می­کند و کارکردهای مثبتی دارد و باعث ایجاد همبستگی­های اجتماعی و انسجام جامعه است، و شایسته نیست که این وجه آن نادیده گرفته شود. ایثار هیجانی زودگذر و بروز احساسی آنی نیست، بلکه استکمال شعوری است که در یک انتخاب تجلی می­یابد.[1]

 از طرفی، مفهوم شهادت در فرهنگ و سنت ایرانیان، بویژه شیعیان ریشه ای دیرینه دارد و سنتهای دینی و فرهنگی ما در موارد زیادی مؤید و مشوق چنین رفتاری در شرایط معین است. از طرفی، این شهادت طلبی کنشی عاطفی در برابر جنایات و رفتار تجاوزگرانه دشمنانی بوده است که در عدم رعایت قوانین جنگی بین المللی مشهور و معروف بوده­اند. کنش عاطفی، هم برخاسته از علایق و عواطفی است و هم باعث تحریک و تهییج عواطف می­شود. در انقلاب های اجتماعی، بسیج سیاسی و دفاع در مقابل دشمنان، تأثیر شهادت و شهیدان در تهییج افکار عمومی و ترغیب پیروان بسیار درخور توجه است. از طرف دیگر این کنش گاهی یک کنش عقلانی معطوف به هدف است و کنشگر محاسبه بین وسیله و هدف را نیز انجام می دهد و تاکتیک های مناسب را بر می­گزیند. کنشگر باید سعی کند با شناخت صحیح هدف و ابزار، تصمیم بگیرد.

 اگرچه در شهادت طلبی گاهی بحث تکلیف مطرح می شود و کنشگر به نتایج کمتر توجه می­کند، اما هرگز به این مفهوم نیست که شهادت طلبی، عملی اجباری و بدون تحقیق و انتخاب است. شهید باید با آگاهی از عمل و نتایج آن اقدام نماید. اگرچه او به سود مادی و مقطعی توجه نمی­کند، اما باید به طور کلی سود و زیان این کنش را محاسبه نماید.

 هر چند شهید از خود گذشته است، اما از طرفی به خود رسیده است. او به دنبال انگیزه خودیابی است و می­خواهد هویتی تازه بیابد و به زندگی و مرگش معنا ببخشد.

نقش الگویی شهدا در اصلاح شرایط جامعه و رفتار افراد

یکی از تأثیرات مورد نظر در منش و رفتار شهیدان ، نقش الگویی آنها در زندگی سایر افراد جامعه ، بویژه بازماندگان آن عزیزان و دوستان ، آشنایان و همرزمان آنهاست. در تعلیم و تربیت اسلامی روش الگو پردازی و اسوه سازی به عنوان روشی مؤثر در اصلاح شرایط استفاده می شود. برای اصلاح شرایط و زدودن پاره ای از حالات و رفتارهای نامطلوب و نیز ایجاد حالات و رفتارهای مطلوب در انسان باید به دستکاری شرایط محیطی او برخاست. تغییر روابط آدمی با شرایط زمانی و مکانی و خاصه شرایط اجتماعی ، مبدأ بسیاری از حالات و رفتارهای اوست(باقری،1370: 99). شهدا به عنوان مصلحان شرایط نابرابر اجتماعی در برابرگردنکشی های دشمن غدار و سراپا مسلح قد علم کرده و به دفاع از تمامیت ارضی و کیان مملکت و ارزشهای اسلامی پرداخته اند و در این راه با ایثار جان خود نماد و سمبل عشق، آزادی و حق جویی شده اند و هماره اسوه و الگوی کسانی خواهند بود که به دنبال اصلاح امور بر می آیند.

 اسوه عبارت از حالتی است که انسان به هنگام پیروی از غیر خود، پیدا می کند و برحسب این که چه کسی باشد، ممکن است اسوه ای نیک یا بد برای انسان فراهم آید. در این روش مربی می کوشد نمونه رفتار و کردار مطلوب را عملأ در معرض دید متربی قرار دهد و بدین گونه ، موقعیت اجتماعی او را دگرگون کند تا او را به پیروی وا دارد و حالت نیکویی، مطابق با آن عمل نمونه در خویش پدید آورد(همان:107).

در همین راستا، به عنوان وظیفه ای خطیر در اصلاح شرایط جامعه ، تحلیل محتوای آثار شهدا، بویژه سرداران و پرچمداران محور یک، گامی در جهت بسط و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی و ترویج ارزشهای ماندگار است.

ـ در این زمینه نائيجي (1380) در طرحی با عنوان: تحليل محتواي وصاياي سرداران شهيد استان مازندران، پس از مطالعه وصيت نامه هاي سرداران و استخراج بيش از300 واژه كليد، به تحليل آماري و نتيجه گيري نهايي پرداخته است. بيش از هزار و سيصد خواسته، توصيه و سفارش با بيش از (98%) رويكرد اعتقادي از اين وصايا استخراج شده است. نكته حايز اهميت، همخواني و سازگاري معاني وآماري وصايا وسفارشها ست كه اكثر آنها از يك سير منطقي پيروي مي كنند. صداقت و فروتني در طرح سفارشها به والدين، حجب وحيا در سفارش به ملت ايران، توصيه به همسر، خواهر، برادر و فرزندان و سايرين براي تداوم راه شهيدان درتك تك اين وصيت نامه ها كاملا نمايان است. باتحليل محتوا ي استعاره، تمثيلات،آيات و جملات ابتدايي و انتهايي وارد واژه هاي مربوط به هر رويكرد شده است.

ـ در تحقیق دیگری با عنوان: تحليل محتواي وصيت نامه شهداي دانش آموز شهرستان نيشابور، تركمن برده(1384) نتیجه می گیرد که يكي از وصاياي شهدا، همانا پيروي بي چون و چرا از اصل ولايت فقيه است . و با پيروي از ولي امر مسلمين، رهبر معظم انقلاب می توان اين توطئه و هدف دشمنان را نيز از بين برد . از ديگر پيامهاي شهداي عزيزمان شناخت و حمايت اسلام است، چرا كه اصولا اگر انسان بداند براي چه به دنيا آمده و به كجا مي رود و هدفش از زندگي چيست و آخر چه خواهد شد، بسياري از مشكلاتي كه با آن روبه روست، حل خواهد شد و اين امكان پذير نيست، مگر با شناخت ارزشهاي اسلام و عمل به آنها.

ـ همچنین شاعري(1381) در تحقیق دیگری با عنوان: انگيزه هاي مؤثر بر شهادت طلبي ( بررسي وصيت نامه هاي شهداي آموزش و پرورش استان گلستان) نتیجه می گیرد كه شهادت طلبي از انگيزه هاي معنوي سرچشمه مي گيرد و متغير هاي خدا خواهي و دگر خواهي و خود ياري، عصاره و ريشه انگيزه هاي معنوي هستند. همچنين مقولاتي كه از طريق يافته هاي تحقيق به دست آمده است، براي متغير اول عشق به خدا، پيروي از دين و قرآن، اطاعت از ولايت و براي متغير دوم، وطن دوستي ، دفاع از انقلاب و نوع دوستي و براي متغير سوم، خود يابي، عدم وابستگي به دنيا ، احساس تكليف، زيبايي گرايي ، حق طلبي و ميل به جاودانگي است . متغير خدا خواهي بيشترين امتياز را در بين متغيرها و مقوله اطاعت از ولايت بيشترين امتياز را از مقولات تحقيق كسب كرده اند.

چرا افراد به رفتار هاي ايثارگرانه دست مي زنند؟

اصولاً چرا افراد به ديگران كمك مي كنند و دست به رفتار هاي ايثارگرانه مي زنند؟اين سؤالي است كه كمتر كسي براي دانستن آن كنجكاو نيست. آيا تمايل به ايثار غريزه اي بنيادين است كه ريشه در وراثت دارد؟ آيا مي توان آن را در كودكي آموخت؟ آيا افرادي كه ايثار مي كنند، انگيزه هاي آنها از اين كار فقط اين است و بس، يا ايثار زماني انجام مي شود كه فرد پاداشي هرچند غير مادي به دست مي آورد؟

 

نظر تكامل گرايان در مورد ايثار

 بنابر نظريه چالرز داروين در تئوري تكامل انتخاب طبيعي به ژن هايي كه ادامه حيات بشر را ارتقاء مي دهد، نظر داشته و به آن كمك مي كند، اما چگونه مي توان ايثار و از خود گذشتگي را در اين قالب توضيح داد؟اگر هدف تعيين كننده در زندگي هر فرد بقای اوست، پس چرا در ايثار حتي فرد، جان خود را فدا مي كند؟ با توجه به اين قالب، رفتار ايثارگرانه بايد در طول قرون محو مي شد، زيرا هم زندگي فرد و هم توليد مثل او را اين رفتار (ايثار) كاهش مي داد.

 تكامل گرايان معتقدند كه افراد به خاطر سه عامل كه در ساختمان ژن ما تثبيت شده است، به ديگران كمك مي كنند: يكي انتخاب خويشان، دوم هنجار رابطه متقابل، و سوم توانايي ياد گرفتن هنجار هاي اجتماعي (آرونسون، 1384).

 

مبادله اجتماعی: هزینه وپاداش کمک

تئوری تکامل اجتماعی می گوید آنچه ما بیشتر انجام می دهیم، ناشی از تمایلی است که می خواهد پاداشهای ما را به حداکثر و هزینه ها را به حداقل برساند. این تئوری معتقد است افراد به طور ضمنی هزینه ها و پاداشها را در روابط اجتماعی مد نظر قرار می دهند. پس ایثار برای سرمایه گذاری در آینده است. این تئوری در جوامع سکولار و مذهبی رخنه کرده است( آرونسون، 1384). اساس تئوری مبادله اجتماعی معتقد است که یک ایثارگر واقعی وجود ندارد، زیرا افراد زمانی که ایثار می کنند، خودشان مایلند و نه زمانی که هزینه بیش از پاداش باشد. البته، آنان برای کسانی که دست به ایثار می زنند، احترام زیادی قایل هستند واعتقاد دارند که جامعه باید از افراد ایثارگر شاکر باشد( آرونسون، 1384).

 

همدلی و یگانگی و از خود گذشتگی: انگیزة خالص برای ایثار

دانیل باستون و همکارانش معتقدند ایثار خالص و ناب زمانی است که با افراد نیازمند به کمک، احساس یگانگی و همدلی می کنیم؛ یعنی خود را به جای آنها گذاشته، احساسات و عواطف آنها را می فهمیم ( آرونسون، 1384).

خود و دیگری

بروئر[2] و گاردنر[3](1996) معتقدند خودپنداره شامل سه بازنمایی بنیادی از خود است:1- خود فردی؛[4] 2- خود ارتباطی(خویشاوندی)[5]؛ 3- خود جمعی[6].

 خود فردی با متمایز کردن خود از دیگران حاصل می شود(شخص به عنوان مجموعة بی نظیری از صفات و ویژگی ها از سایر اشخاص متمایز است).

 خود ارتباطی از طریق ادغام شدن با افراد مهم زندگی در قالب روابط والد- فرزند یا روابط دوستی شکل می گیرد که به دنبال آن، فرد با انگیزه حفظ افراد مهم و روابط با آنان به ارزیابی و تأمل در خود می پردازد.

 خود جمعی شامل جنبه هایی از خود پنداره است که اعضای یک گروه را از گروه مقابل متمایز می سازد و روابط فرد با اعضای گروه مربوطه بر خلاف خود ارتباطی در قالب روابط شخصی نيست، بلکه به گونه هایی است که انگار هویت فرد با هویت گروه تعریف می شود(بروئر و گاردنر،1996؛ به نقل از سدیکدیز[7] و بروئر،2001).

 

مهمترین ویژگی های ایثارگران

1-  ادراکی بسیار کار آورتر از واقعیت ها: خود شکوفایان قادرند جهان پیرامون خود، از جمله مردمان دیگر را به روشنی و عینیت درک کنند.

2-  پذیرش خود و دیگران: آنان می توانند ماهیت و ضعف ها و قوت های خود را بدون اینکه کوششی برای جعل یا تحریف تصور خود انجام دهند، بپذیرند.

3-    خودانگیختگی سادگی و طبیعی بودن:رفتار آنان کاملاً باز، طبیعی و روشن است.

4-    تمرکز روی مشکلات به جای تمرکز روی خود:آنان احساس می کنند در زندگی خود ماموریتی دارند(احساس مسئوولیت).

5-    نیاز به داشتن استقلال و حریم خصوصی:آنان بیشتر به خود متکی هستند. بنابراین، کمتر به مردمان دیگر نیاز دارند.

6-    احساس قدردانی مداوم نسبت به پدیده های جهان: آنان جهان اطراف خود را همواره با شگفتی و حرمت تجربه می کنند.

7-  تجربه های متعالی و صوفیانه: خود شکوفاها، دارای لحظاتی از جذبه، حیرت و خوشی شدید هستند که بی شباهت به تجربه های عمیق مذهبی نیست.

8-  علقة اجتماعی: مازلو مفهوم علقة اجتماعی را به کار برد تا میزان هم حسی و همدردی را که افراد خود شکوفا برای بشریت دارند، نشان دهد.

9-    روابط میان فردی: دوستی های افراد خود شکوفا بمراتب عمیق تر از دوستی های مردم عادی است.

10-        خلّاق بودن: تقریباً همه آنان در جنبه هایی از زندگی خود ابتکار نشان می دهند.

11-    ساختار منشی دموکراتیک: آنان از نظر منش بسیار تحمل کننده و پذیرندة همه کس اند و هیچ گونه پیش داوری اجتماعی، نژادی و مذهبی نشان نمی دهند.

12-    مقاومت در برابر فرهنگ پذیری: آنان در برابر فشار های اجتماعی مقاومت می کنند. آنان به وسیله طبیعت درونی خود اداره و هدایت می شوند (جنت بوداغی و سرسخت جنتی، 1386).

جامعه و نمونه تحقیق :

جامعه مورد نظر این پژوهش شهدای محور یک استان مازندران هستند که 8 نفر ازآنان ، شهدای دفاع مقدس بوده، 2نفر از این بزرگواران به دست منافقان کوردل به شهادت رسیده اند .

از میان این بزرگواران به علت محدود بودن اسناد و مدارک به جای مانده تنها زندگی نامه 4نفر از این عزیزان مطالعه گردید.

 اسناد به جا مانده مربوط به اهداف پژوهش که تحلیل محتوا شده است، شامل زندگی نامه ، وصیت نامه ، مصاحبه با افراد خانواده ، دست نوشته ها ، وبلاگ ها ، نامه ها و خاطرات همرزمان شهدا است.

 

متدولوژی تحقیق :

این پژوهش به روش تحلیل محتوا صورت گرفته است . تحلیل محتوا به عنوان (( یک فن پژوهشی برای توصیف عینی ، نظام دار و کمّی ظاهر محتوای رسانه ارتباطی )) تعریف شده است (گال وهمکاران ، 1382) .

 تحلیل محتوا مسأله مرکزی مطالعات انسانی است و در علوم ارتباطات به معنای تحلیل علمی پیامهای ارتباطی است. تحلیل محتوا مرحله ای از جمع آوری اطلاعات است که در آن محتوای ارتباطا ت از طریق به کارگیری عینی ومنتظم قواعد مقوله بندی،به اطلاعاتی که می توانند خلاصه شوند،تغییر شکل می یابد(یارمحمدیان ،1377).

 در این روش، محتوای اسناد شامل پیام یک فرد یا گروه به فرد یا گروه دیگری است که بررسی می گردد؛ بدین صورت که ابتدا اسناد مربوط به اهداف پژوهش را شناسایی و اسناد اصلی مربوط به پژوهش را مشخص می کند. سپس سؤال ، فرضیه ها یا اهداف پژوهش را مشخص نموده، و در مرحله بعد به مقوله بندی پیام ها می پردازیم.

 میکلسون(2005) به شش نوع از طرح های تحلیل محتوا اشاره می کند که در ساده ترین روش توصیف تعداد فراوانی موارد شمارش شده در متن مورد توجه قرار می گیرد. در عین حال، جامعة محتوایی و هدف پژوهشگر می تواند در نوع رویکرد به تحلیل محتوا ایفای نقش نماید.

 اساس تحلیل محتوا، مقوله بندی پیامهای یک سند است. هر مقوله باید نمایندة یک متغیر مجزا که به اهداف پژوهش مربوط است، باشد (گال وهمکاران ،1382) .در این پژوهش، مقوله ها شامل بخشهای برجسته زندگی شهدا ، آموزش ، ویژگیها و خصوصیات الگویی رفتار، انگیزه و علایق است. در همین خصوص، برای تحلیل محتوا ی زندگینامه ها، دست نوشته ها و آثار به جا مانده شهدا،ضمن توجه به ویژگی های تحلیل محتوا، شامل عینیت ، انتظام، کمّی یا کیفی بودن، آشکار یا پنهان بودن، ،به شمارش رخداد هر مقوله تعیین شده در هر نمونه پرداخته شده است. در مرحلة آخر تحلیل محتوا ، تفسیر معنای نتایج است .

 

شیوة تجزیه و تحلیل :

دراین بخش با عنایت به اولین گام در پژوهش تحلیل محتوا که تعیین اهداف ویژه تحقیق است، به جمع آوری نمونه های مورد تحلیل پرداخته شد . نمونه های انتخابی شامل منتخبی از زندگینامه، وصیت نامه، آثار به جا مانده و مصاحبه های صورت گرفته با بستگان درجه یک شهدا ست. سپس مجموعه مورد بررسی به واحد های کوچکتری، شامل جملات، پاراگراف و یک سند کامل تقسیم گردید.در مرحله بعد برای داشتن نظم وترتیب و تسهیل بررسی، مقوله ها و واحد های مورد بررسی ، بر اساس ارزش و اولویت طبقه بندی گردیدند.

 

تحلیل محتوای آثار

با بررسی آثار موجود ستاد یادواره شهدای استان مازندران، از میان چهار سردار شهیدی که زندگی آنها مطالعه گردیدد، جدول شماره (1)در بردارندة اطلاعات مربوط به وضعیت تحصیلی سرداران شهید و مسؤولیتهای آنان در طول دوران دفاع مقدس است.

جدول شماره 1-مدارج تحصیلی ، مسؤولیت ها و آموزش های فراگرفته شده توسط سرداران شهید

سردار شهید

آخرین مدرک تحصیلی

مسؤولیت ها

آموزشهای فرا گرقته شده

حسینعلی مهرزادی

دیپلم

رئیس ستادلشکر

 

مسعود منفردنیاکی

لیسانس

علوم وفنون نظامی

فرمانده لشکر92زرهی ارتش وجانشین فرماندهی نیروی زمینی ارتش

دوره مقدماتي و عالي زرهي تا دوره فرماندهي و ستاد و دانشكده پدافند ملي

 

 

 

 

محمدحسن قاسمی طوسی

 

 

 

 

دوم دبیرستان

جانشین فرمانده لشکر25کربلا

آموزش نيروهاي تحت امر، بازسازي و ترميم يگان رزمي، تقسيم كار و تعيين مأموريت ها تا پايين ترين رده، فعاليت براي آماده سازي روحي و رواني نيروهاي تحت امر با انجام سخنراني قبل از عمليات ، امور مربوط به شناسايي و طراحي عمليات، شناسايي و جذب نيروهاي داراي مديريت براي جابجايي و سازماندهي

 

 

 

حبیب الله افتخاریان

 

 

دانشجوی دندانپزشکی

 

 

فرمانده سپاه مریوان

مسافرت به لبنان و فلسطين وتكميل آموزش

نظامي و دوره هاي چريكي و عمليات پارتيزاني در جوار شهيد مصطفي چمران

 پس از بررسی زندگی نامه ، وصیت نامه ، مصاحبه با افراد خانواده ، دست نوشته ها ، وبلاگ ها ، نامه ها و خاطرات همرزمان شهدا، مقوله ها در سه محور دینداری ، تعلیم وتربیت (آموزش) و خودشکوفایی دسته بندی گردید که هر محور به ریز مقوله هایی تقسیم گردید(جدول شماره 2).

جدول شماره 2ـ دسته بندی مقولات

دینداری

تعلیم و تربیت (آموزش)

خودشکوفایی

1.  ولایت مداری

2.  انجام مناسک فردی دینی

3.  انجام مناسک جمعی دینی

4.  اخلاص در عمل

5.  پرهیز از غیبت و تهمت

6.  ذکر مستمر خدا

7.  عبادت

8.  زهد

9.  تقوای بی نظیر

10. طالب خدا بودن

11. توکل به خدا

12. جهاد در راه خدا

13. امر به معروف

14.  نهی از منکر

15. حق طلبی

16.  حسابرسی اعمال

17.  حلالیت خواستن

18.  دفاع از اسلام

19.   فعالیت های عبادی و سیاسی

20.  توجه توأمان به دنیا و آخرت

21.  عدم تبعیض

22.  انتظار فرج

23.  ادامه راه شهدا

24.  عشق به شهادت

25.   سفارش به عدم گریه و زاری در مراسم عزاداری خویش

1.  تأکید بر علم آموزی

2.  توجه به قرآن و آموزش آن

3.  الگو قراردادن ائمه (ع) در زمینة تربیتی

4.  اختصاص زمان به مطالعه

5.  قدرت فرماندهی در صحنه های نبرد

6.  نظم و انضباط بالا

7.  دانش بالا

8.  دانش بالای نظامی

9.  توجه به تحصیل فرزندان

10. سفارش های مکرر در زمینة تربیت فرزندان

11. تجربه های تدریس قرآن

12. گذراندن دوره های آموزشی مخالف

 

1.  گشاده رویی

2.  قامت رعنا

3.  شجاعت

4.  تواضع و فروتنی

5.  خستگی ناپذیری

6.  عشق به خدمت

7.  حس همیاری

8.  عدم علاقه به مطرح شدن در رسانه ها

9.  متبسم بودن

10.صمیمی بودن

11.کم گویی

12.بیشتر شنونده بودن

13.مهربانی

14.صبور بودن

15.دوستدار خانواده بودن

16.اعتماد به نفس بالا

17.صریح اللهجه بودن

18.روحیه مسؤولیت پذیری

19.دلسوز بودن

20.سرعت در حل مشکلات

21.فداکاری و عشق به سرزمین

22.انصاف وعدالت

23.زیبایی گرایی

 

 با توجه به استخراج کمی مصادیق محورها از میان داده های مورد بررسی نتایج زیر به دست آمد( جدول شماره 3):

جدول شماره 3ـ فراوانی مقولات

توزیع فراوانی

محور ها

جمع کل

فراوانی

درصد

دینداری

183

77/38

تعلیم و تربیت (آموزش)

221

83/46

خود شکوفایی

68

40/14

جمع کل

472

0/100

 

نتیجه گیری

با توجه به موارد مطرح شده در مقوله های مربوط به محتوای آثار، از قبیل : زندگینامه، ویژگیها و خصوصیات رفتاری وشخصیتی شهدا، همچنین مدارج تحصیلی و دوره های فراگرفته شده، می توان به موارد زیر به عنوان نتایج ، اشاره نمود :

 

الف)زندگینامه

تمام شهدای مورد بررسی در دوران زندگی با فراز و نشیبهای زیادی مواجه بوده اند. مواردی از قبیل :فوت پدر به عنوان تکیه گاه عاطفی ونان آور خانواده(شهید افتخاریان)، کار سخت و طاقت فرسای کشاورزی در کنار خانواده(شهید قاسمی طوسی)،بزرگ شدن در طبقه اجتماعی متوسط به پایین کشاورز و کارگر(شهیدقاسمی طوسی و شهید مهرزادی)، جو مذهبی حاکم بر خانواده شهدا(تمام شهدای مورد بررسی)،جدّیت و تلاش دردوران تحصیل والگو بودن برای دوستان و همکلاسی ها (شهیدافتخاریان،نیاکی ومهرزادی)و....از جمله نکات برجسته در دوران اولیه زندگی شهدای مورد مطالعه است.

 

ب)ویژگیها و خصوصیات رفتاری وشخصیتی شهدا

هدف عمده این مطالعه استخراج ویژگی ها،خصوصیات رفتاری و شخصیتی شهدا بود که می تواند در فرآیند آموزش وتعلیم وتربیت به روشی الگویی منتهی شود؛ بدین گونه که اگر در روش الگو برداری واسوه سازی تأکید بر مصداق های عملی رفتار باشد ؛ ویژگی ها وخصوصیات رفتاری و شخصیتی استخراج شده از آثار مربوط به شهدا، این منظور را برآوره می سازد.

 

 


 

منابع :

1- الیوت آرونسون و همکاران.(1384). روانشناسی اجتماعی ، تهران: مترجم افسانه شیخ الاسلام زاده ما و شما.

2-باقری ، خسرو.(1370). نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران : انتشارات مدرسه.

3-جنت بوداغی، اسداله و سرسخت جنتی، اشرف.(1386). در آمدی بر آسیب شناسی فرهنگ ایثار و شهادت، مجموعه مقالات آسیب شناسی فرهنگ ایثار و شهادت، بابلسر: دانشگاه مازندران، انتشارات دانشگاه مازندران.

4شریعتمداری ، علی .(1364). اصول و فلسفه تعلیم و تربیت ، تهران: امیر کبیر.

5شکوهی، غلامحسین .(1377). تعلیم و تربیت و مراحل آن ، مشهد: آستان قدس رضوی.

6-صافی، احمد. (1378). سازمان و قوانین آموزش و پرورش ایران ،تهران : سمت.

7-گال، مردیت و همکاران.(1382). روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی، ترجمه احمد نصر و دیگران، تهران: سمت ، دانشگاه شهید بهشتی.

8-یارمحمدیان، محمدحسین.(1377).اصول برنامه ریزی درسی، تهران: مؤسسه نشر و چاپ یادواره کتاب.

9-سایت نوید شاهد: www.navideshahed.com

10-Mikkelson, B (2005). Methods for development work and research: A new Guide for practitioners. (Second Ed). London: sage.

11- Sedikides C. & Brewer M. B.(2001). Individual self collective self.Psychology Press.


 

[1] . http://www.aftab.ir/articles/religion/religion

 

1 - Brewer 

2 - Gardner 

[4] - Individual self

[5] - Relational self 

[6]5 - Collective self 

6- Sedikides


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:21 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : عوامل و موانع رشد و توسعه ارزش هاي منبعث از فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
عوامل و موانع رشد و توسعه ارزشهاي والاي منبعث از فرهنگ جهاد و ايثار و شهادت برخلاف تصور ما عواملي خيالي و دور از دسترس نبوده ، كاملا عيني و ملموس است كه بايد به شكل علمي و تجربي از نظر كميت و كيفيت سنجيده و شناسايي گردد. اين شناسايي از طريق بحث¬ها، نظرسنجي، جمع¬آوري اطلاعات و نظرات و گروههاي مشاوره و پژوهشهاي كيفي قابل استتناج است.
به نظر مي رسد علي رغم وجود بستري ناب و عميق از ارزشها و آرمانهاي والاي جهاد و شهادت در طول تاريخ و چهره هاي مقدس و شفاف شهيدان، عملا به خاطر دلايلي چند نتوانسته ايم آن طور كه شايسته و بايسته است، به شناسايي و معرفي اين ارزشها و انتقال آنها به نسلهاي آينده كه صحنه هاي عظيم جهاد وشهادت را نديده اند، بپردازيم . يكي ازموانع اصلي رشد فرهنگ ايثار و شهادت عدم آشنايي ما با روشهاي صحيح و جذاب تبليغي است، چراكه دردهكده جهاني اهرمهاي جدي قدرت در اختيار دنياي انفورماتيك بوده، آنها با آگاهي از روانشناسي جهان معاصر در عصر دهكده جهاني با استفاده آگاهانه و شيطاني از انواع و اقسام فيلمها ، نرم افزارها و بازيهاي رايانه اي بر جان و روح انسانها مسلط مي شوند.
در سال 1964، اصطلاح «دهكده جهاني»توسط «مارشال مك لوهان» انديشمند كانادائي دركتابش به¬نام جنگ وصلح دردهكده جهاني، مطرح شد. به اعتقاد او رسانه ها جهان را به اندازه يك دهكده كوچك كرده اند. در اين ديدگاه قدرت و نفوذ امواج ماهواره فاصله¬ها را حذف كرده، مرزهاي جغرافيايي صرفاً مرزهاي شيشه اي است و فاصله انسان¬ها با اتفاقات به صفر رسيده و دنيا عملاً بسيار كوچك شده است. جمله كوتاه لوهان «رسانه پيام است» انديشه هاي بسياري را به چالش طلبيد. اودنياي امروز را دنياي الكترونيك مي داند و معتقد است كه محيط الكترونيكي عصر حاضر فضاي قديمي تصويري را كه سالهاست با آن خوگرفته ايم، نامطبوع و بدون ارزش خواهد كرد. دراين دنيا حوادث، اشيا و موجودات با يكديگر ارتباط پيدا مي¬كنند، جدايي¬ها ازبين رفته، شباهت¬ها خودنمايي مي¬كنند و بدين ترتيب محيط جديد به¬وجود مي¬آيد؛ محيطي¬كه مي¬توان آن¬ را يك دهكده جهاني نامگذاري¬ كرد. ازخصوصيات اين¬دهكده، تأثير و تأثر بالا وارتباط عميق افراد است.دراين¬شرايط تكرار مكررات، استفاده ازشيوه هاي امتحان شده و برخوردهاي كليشه اي با مقوله ايثار و شهادت نيز از آسيب¬هاي جدي است كه جلوي رشد اين ¬فرهنگ را مي¬گيرد. يكي ديگر از دلايل، از دسترس الگوپذيري خارج كردن شهدا و ايثارگران است كه علي رغم اينكه در ظاهر آنها را بشدت مقدس وماورايي نشان مي دهد، عملا امكان تبعيت از آنها را براي نسل تشنه الگو و هويت پذيري خارج مي¬كند. در نهايت به نظر مي رسد بحث و غور در عوامل رشد و موانع توسعه فرهنگ ايثار و شهادت، يكي ازمباحث اصولي و كاربردي است كه نياز به پژوهش هاي مستمر و تلاش¬هاي فراوان دارد .
نگارنده به سبب ارتباط نزديك با خانواده معظم شهدا و ايثارگران و درگيري مستقيم با مسائل و مشكلات آنها در طي بيش از ده سال و شركت و برگزاري ده¬ها برنامه مختلف در جهت تكريم فرهنگ ايثار و شهادت و ارتقاي وضعيت آموزشي علمي و فرهنگي عزيزان شاهد و ايثارگر به عنوان مشاور و مسؤول و نيز به عنوان يكي از ايشان، نسبت به تهيه و تنظيم اين مقاله اقدام نموده و بر اين عقيده است كه گام اول در آسيب زدايي و رفع موانع رشد و تقويت راهكارهاي رشد و توسعه، داشتن آگاهي نسبت به مساله و سپس شفاف سازي و آگاهي بخشي به ديگران است.
درنهايت، با توجه به اهميت فراوان قضيه و با توجه به گذر زمان و مساله شكاف
نسل ها، به نظرمي رسد درصورتي¬كه به طور جسورانه و قاطعانه اين عوامل شناسايي و ارزيابي نشوند و راهكارهاي مناسب براي آنها بازبيني نشود، ترويج و تكريم فرهنگ ايثار وشهادت صرفا جنبه شعاري و احساسي خواهد داشت.

مقدمه
زندگي زيباست، اما شهادت از آن زيباتراست. سلامت تن زيباست، اما پرنده عشق،تن را قفسي مي بيندكه در باغ نهاده باشند. راز خون را جز شهدا در نمي يابند. گردش خون در رگهاي زندگي شيرين است، اما ريختن آن در راه محبوب، بسيار شيرين تر است و راز خون در آنجاست كه همه حيات به آن وابسته است.
هر شهيد كربلايي دارد و كربلا را تو مپندار كه شهري است ميان شهرها و نامي است ميان نامها، نه! كربلا حرم حق است و هيچ كس را جز ياران امام حسين (ع) راهي به سوي حقيقت نيست. براي ما كربلا بيش از آنكه يك شهر باشد، يك افق است، يك منظرمعنوي است كه آن را به تعداد شهدايمان فتح كرده ايم.
تعريف :ايثار يعني نثار؛ نثار هر چيز اعم از مادي و معنوي به دوشرط :
1- در عين نياز: در تعريف واژه ايثار در قرآن كريم آمده است:« و يؤثرون علي أنفسهم و لوكانَ بهم خصاصة» (حشر/9 ):ايثار مي كنند بر نفسهايشان ولو به آن نياز داشته باشند.
2- شرط دوم نيت عمل است: انگيزه عمل فقط و فقط بايد عشق و محبت به خداوند باشد و هيچ انگيزة غيرخدايي در آن نباشد. در سوره مبارك دهر، آيات 9-8 آمده است: «و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما واسيرا، انّما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزائا و لا شكورا»: به نيازمندان طعام مي دهند صرفا به خاطرخدا و رضاي او و بدون توقع و درخواست هيچ پاداش يا چشمداشتي از كسي.
لذا به نظر مي رسد روح انسان بايد از قدرت و عظمت بالايي برخوردار باشد تا بتواند در عين احتياج به چيزي و داشتن عشق و محبت نسبت به آن، آن را به ديگري ببخشد و هر چقدر اين نياز بيشتر و آن عشق بزرگتر باشد، ايثار متعاليتر مي شود، تا آنجا كه خداوند شرط رسيدن به نيكويي را انفاق دوست داشتني ها بيان مي كند: « لن تنالوا البرّ حتي تنفقوا مما تحبّون» (آل عمران/92): هرگز به نيكي واقعي نمي رسيد، مگر اينكه آنچه را كه دوست داريد، ببخشيد. گاهي ايثارگر ممكن است قمقمه آبش را در عين تشنگي و يا تكه نانش را هنگام گرسنگي ببخشد.اندازه يا قيمت بخشيده شده نمي تواند ارزش آن ايثار را معين كند، زيرا«انّماالاعمال بالنيات»: ارزش عمل به نيت آن است.
هابيل پروارترين گوسفندش را به قربانگاه مي فرستد،خليل عزيزترين و يگانه ثمرة حياتش (اسماعيلش را)، پيامبر خاتم(ص) در آن شب روشن افروز،درآن ليله المبيت علي (ع) را كه بمنزله نفس و جان اوست، در بستر مي خواباند تا مايه فخر و مباهات خداوند برملائكه الله گردد و در جريان مباهله جان و نفسش، (علي (ع) ،پاره جگرش، فاطمه(س) و سيد جوانان اهل بهشت(حسنين ع)را نثار مي كند.
عجيب است كه تاريخ ايثار از زمان حضرت آدم (ع) شروع شد و تا آن آخرين منجي موعود (عج)ادامه خواهد يافت. هرچند ما از كودكي واژه هاي روشن ايثار و شهادت را با امام شهيدان و شاهدان و لباسهاي سياه و بيرقهاي عزاداران حسيني و محرم و تاسوعا و عاشورا معنا كرده ايم ،اما به علت هاله اي از قدس و عظمت و معصوميت كه چهرة مبارك امام حسين (ع) و شهداي كربلا را فراگرفته است ( كه آنها را گاهي براي ما غيرقابل دسترس مي كند)، به طور ملموس و عيني شهيدان نزديك و آشناي كوچه و خيابانهاي شهرهاي سرزمينمان در زمان انقلاب و هشت سال دفاع مقدس اين واژه ها را براي ما بازآفريني كردند.
در اين مقال، هرچند فرصت كوتاه و مجال تنگ و زمان دير باشد، برآنيم در حدممكن با خطرات و موانعي كه حيات و زندگي ما و نسل هاي انقلاب را تهديد مي كند ،آشنا شويم، زيرا امروز برنامه¬ريزي استراتژيك (راهبردي) از مهمترين كارهايي است كه در جهت تداوم و عينيت بخشيدن به فرهنگ ايثار و شهادت مي توان انجام داد تا باعث تضمين بقا و بيمه شدن و رشد و تعالي آن گردد و يكي از مهمترين اصول برنامه ريزي استراتژيك نيز شناخت نقاط ضعف و تهديدهايي است كه با پوشش دادن آنها مي توان تهديد را به فرصت و نقطه ضعف را به نقطه قوت تبديل نمود.پس هدف اصلي اين مقاله، آگاهي رساني دربارة عوامل و موانع رشد و توسعة فرهنگ ايثار و شهادت است تا با تبيين موانع موجود و پرداختن به تعدادي از آن تهديدها، كاري هر چند كوچك در جهت حفظ ارزشها و اداي دين نسبت به آن ناموران گمنام انجام دهيم.

1- تحريف: يكي از مهمترين آفات همه فرهنگها و مكتبها تحريف است. تحريف از ماده حرف به معناي منحرف كردن و كج كردن چيزي از مسير ومجراي اصلي آن بوده ، بردونوع است:
الف- لفظي ( قالبي ) يا پيكري؛ ب- معنوي و روحي.
همان طور كه از نظر نوع، تحريف بر دو قسم است، از نظر عامل محرف نيز بر دوقسم است:
الف- از طرف دوستان به علت جهالت آنها؛ ب- از طرف دشمنان به علت عداوت و زيركي آنها .
ازتحريفات لفظي عاشورا مي توان به قضيه شير و فضه يا حضور ليلي در كربلا اشاره كرد.يكي از تحريفات معنوي آن به اين صورت است كه اين حادثه را به عنوان حادثه اي استثنائي و ناشي از دستور محرمانه و خصوصي معرفي كردند كه امام حسين (ع) فداي گناهان امت شد و قيام او را كفاره عمل بد ديگران قلمداد كردند تا گنهكاران از عذاب بيمه شوند (شبيه فلسفه اي كه مسيحيان درخصوص مصلوب شدن حضرت عيسي (ع) به آن اعتقاد دارند)(1).
در عصر حاضر، مي توان به طور خلاصه به تحريفهاي خاصي اشاره كرد. قيام و انقلاب مردم را به علت تلاش آنان براي رفاه و نان دانستن و يا بالعكس، آن را به علت شدت رفاه(!) اكثريت مردم قلمداد كردن و نقش محوري و اصولي اسلام انقلابي و رهبري مرجعيت معظم و امام راحل را تحت الشعاع مسائل ديگر قراردادن و يا در جنگ تحميلي تلاش براي جنگ طلب و جنگ افروز نشان دادن ايران ( نكته اي كه حتي بالاخره سازمان ملل نيز به آغازگر جنگ بودن رژيم عراق اذعان نمود) و يا خدشه دار كردن انگيزه هاي پاك و مقدس رزمندگان اسلام و يا ايجاد ابهام در چرايي ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و... .
بي مناسبت نيست در اينجا گوشه اي از وصيتنامه شهيد جواد پار(يكي از شهداي اردبيل) آورده شود:
«بخدا قسم راهي كه انتخاب كرده ام، بجز راه الله نيست و از روي حرص به بهشت و يا ترس از جهنم نيست، بلكه فقط خاطر خدا و اسلام است و براي اينكه شايد توانسته باشم رضاي حق تعالي را به جاي آورم. خوش به حال آنان كه زندگيشان براي خداست و مرگشان در راه خدا . خوش به حال آنان كه جز خدا راهي ندارند و جز فكر خدا ياري ندارند . از مرگ فراري نيست، خدايي زندگي كنيد و شما اي برادران اسلحه افتاده مرا برداريد و راه شهيدان را ادامه دهيد.
و بدانيد كه آنها به خاطر الله و عشق به او قدم در اين راه گذاشته اند و شهيد شده اند. تقوا پيشه كنيد و بيشتر به معنويت فكر كنيد. سنگرم را پر كنيد و سعي كنيد هرعملي كه انجام مي دهيد، مخلص و خالص براي خدا باشد.»(2)



راهكار براي مقابله با تحريفات :
در حادثه خونين عاشورا اسارت اهل بيت عصمت و طهارت(ع) عامل بزرگي بود تا عاشورا تحريف نشود و حقيقت وقايع عاشورا به مردم گفته شده ، حقيقت قلب نشود .
در حال حاضر نيز ما گنجينه عظيمي در دست داريم كه متأسفانه ازآن بشدت غافليم و آن حضور تعداد كثيري از رزمندگان، جانبازان، آزادگان و خانواده هاي معظم شهداست كه راويان بلاواسطه و صديق ايثار و شهادت هستند. براستي چه كسي بهتر از خود حاضران در جبهه هاي حق عليه باطل مي تواند از چرايي ، چگونگي و انگيزه حضور خود صحبت نمايد؟ چه كسي بهتر از همسران، پدران و مادران و خانواده معظم شهدا مي تواند درباره خصوصيات ، رفتارها و عملكرد آن عزيزان سخن بگويد؟ چه كسي بهتر از جانبازان شيميايي (آن كبوتران خونين بالي كه از معراج عشق برگشته اند) مي تواند از صحنه هاي عظيم ومعجزات بزرگ جهاد و شهادت سخن بگويد؟! و ما چقدر در اين ميان غافليم كه هرچند روز يكي از آنان به ديار عاشقان ره مي سپارد و از دردها و رنجها و مصائب تلخ روزگار هجران خلاص مي شود! براستي چند سال ديگر پدران و مادران شهدا را در ميان خواهيم داشت؟ آن پيرمردان و پيرزنان فرتوتي كه داغ فرزند قدشان را خميده كرده است و هزاران خاطره ناگفته ازجگرگوشه هاي خود دارند. به نظر مي رسد ارتباط مستقيم و تعامل مناسب با اين تعداد نسبتاً كثير از ايثارگران و خانواده هاي معظم آنها مي تواند از اين تحريفات جلوگيري كند.

2- حس اسطوره سازي و قهرمان سازي خيالي
يكي از احساسات انسان عشق ورزي است و دوست داشتن شديد فرد يا جمع بدون آلايش و بي نظر نفع پرستي. انسان به عشقي مطلق، پاك و مقدس نياز دارد، اما وقتي كه مي بيند همه عشقها آلودگي ، هوس و خودخواهي دارند، نياز او برآورده نمي شود. پس رب النوع عشق مي سازد ، يك احساس ، يك فكر، شخصيت و تجسم خارجي پيدا مي كند و بت شبحي خيالي مي شود. انسان نياز دارد كه در طول تاريخ جامعه انساني،كسي را ببيند كه در حد اعلي و مطلق فداكاري دارد؛ يعني وقتي پاي نفع ديگران به ميان مي آيد و عشق و دوستي به جامعه و مردم خودش و انسانيت و بشريت مطرح مي شود،ديگر خودش نباشد.همة منافع و مصالح خود را زير پا گذاشته ، خودش را بسادگي فداكند، فداي ديگران ! نگاه مي كند مي بيند كسي نيست، اساطير را مي سازد. اساطير عبارت است از تاريخ،آنچنانكه بايد باشد، اما نيست.اساطير مجموعه اي است از نمونه هاي عالي احساس و تقدس، نمونه هاي عالي هر زيبايي اعم از مادي يا معنوي. لذا انسان، نمونه اعلاي عظمت را به صورت رب النوع مي سازد مثل راما درهند، فتوشي شي شي درچين و ژاپن، زئوس يا ازئيس در روم و يونان ، لاخاس در روسيه و يا هركول و ونوس دريونان و... .
در هريك از فرهنگها و مذهبها، نمونه انسانهايي كه منبع خير و بركت و محبت و عشق به ديگران هستند، ساخته مي شود. اصولا انسان براي زيستنش به پرستش نمونه هاي اعلي و متعالي و مطلق و پاك نياز دارد ولو واقعيت هم نداشته باشد، مانند نمونه هاي خيالي و اسطوره هاي تاريخي. آنها كه درحداعلاي انسانيت، تقدس و زيبايي هستند، همواره موجب اصلاح و تلطيف روح مي شوند(3).
امروزه با فيلم، رمان وتئاتر اسطوره ها را به تصوير و قلم مي كشند... تاريخ انقلاب و جنگ ما پر از اساطيراست؛ آن هم اساطير واقعي و نه خيالي ، انسانهاي بي نام و نشان و يا چه فرقي مي كند، نامداراني كه يك شبه ره صد ساله مي روند و به اوج عرفان ومعرفت مي رسند و همه چيزخود را در راه رضاي دوست قرباني مي كنند كه در حديث قدسي آمده است :
«من طلبني وجدني ومن وجدني عرفني ومن عرفني احبّني ومن احبّني عشقني ومن عشقني عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فعليّ ديته ومن عليّ ديته انا ديته .»
هركس كه مرا جستجو كند، مرا مي يابد و آن كس كه مرا يافت، مي شناسد و آن كس كه مرا شناخت، دوستم مي دارد و آن كس كه دوستم بدارد، عاشقم مي شود و آن كس كه عاشقم شد، عاشقش مي شوم و آن كس كه عاشقش شدم، او را شهيد مي كنم و آن كس كه شهيدش كردم، خونبهايش بر من است و آن كس كه خونبهايش بر من است، من خود خونبهاي او هستم.
تا اينجاي كار،مشكلي نيست، زيرا شهدا و ايثارگران به عنوان اسطوره هاي واقعي مي توانند مورد الگوپذيري نسل تشنة الگو كه در بحران هويت دست و پا مي زند، قرار گيرند. اما اگر فرهنگ و قهرمانان ايثار و شهادت از قابليت تبعيت و الگودهي خارج شوند (هرچند بسيار مقدس ومتعالي) ديگركاربردي براي تشنگان حقيقت نخواهد داشت.در بعضي ازفيلم ها و يا داستانهايي كه در باره دفاع مقدس ساخته مي شود، اين قضيه كاملا به چشم مي خورد كه يكي دو نفر از رزمندگان با دهها و بلكه صدها نفر از بعثيان درگير شده و بدون كوچكترين آسيبي همه آنها را از بين مي برند! اين صحنه ها هرچند جالب ، مهيج و جذاب است ،اما به سبب غيرواقعي بودن ممكن است ما را دچار اشتباه خودبزرگ بيني و دلزدگي كند؛ تا آنجا كه كليه رشادتها و ايثارگريهاي واقعي آن عزيزان ممكن است زير پردة ابهام قرارگيرد و حتي به عنوان تروكاژهاي سينمايي در فيلمهاي اكشن وپرزدوخورد مطرح شده، درنهايت اعتماد ما را ازآنها سلب نمايد.

راهكار:
«شهيد يك انسان است و هر انسان يك شهيد بالقوه است كه مي¬تواند يا شهادت را انتخاب كند و ياضلالت را»
درسوره مباركه انسان/ آيه 3 آمده است: «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا واماكفورا»:« ما انسان را هدايت كرديم يا شكرگزار شد و يا گمراه.» شهداي ما با همه قداست، بزرگي ،معرفت و ايثار از بروبچه هاي همين كوچه ها و خيابانهاي شهرهايمان بوده اند، از بين ما. آنها معصوم نبودند، اما راه خود را بدرستي انتخاب كردند. راهي كه درنهايت به شهادت و يا پيروزي (احدي الحسنيين) توبه /52 ختم مي شد.آنها علي رغم اينكه بسياري ازعمر خود را درخارج از نظام جمهوري اسلامي در زيرتبليغات شديد و بي امان رژيم سابق گذرانده بودند و علي رغم سن كم كه براي هر جوان انتهاي آمال و آرزو معمولا"درتحصيل وموفقيت در كار و زندگي و ازدواج خلاصه مي شود، به آن حد ازآگاهي و روشن بيني رسيدند كه گاهي حتي برخلاف تمايل خانواده به معركه آتش و دود وارد شدند تا از شرف وحيثيت خود، تماميت ارضي سرزمين خويش و ارزش¬هاي مقدس فرهنگ ومكتب خويش¬ دفاع ¬كنند. بايدآنهارا همان طوركه هستند وهمان طوركه بودند،خارج از افكار رويايي وداستان- سراييهاي شاعرانه بشناسيم. آن وقت است كه صرفا به جاي عزاداري و يا ترحم مي توانيم رهروي مناسب براي آنها باشيم ودرمسيرشكوهمندي گام برداريم كه درانتهاي آن،آنها ايستاده اند و چشم انتظار ما هستند... شايد شهدا به جاي عزادار و سيه پوش بيشتر به مريدان نياز داشته باشند؛ پيرواني كه علاوه بر ماتم و عزاداري بارسنگين امانت آنها را بردوش كشند.
مي¬گويند شهيد انساني است كه زنده او خطرناك و مرده او خطرناكتراست! حق هم همين است، زيرا وقتي كسي شهيد مي شود، مانند روحي جاويد است كه در هزاران جسم و جان ديگر دميده مي شود. درست مانند شمع روشني كه با تماس كوچكي با شعله اش مي تواند هزاران شمع خاموش ديگر را روشن نمايد! فقط كافي است آنها را درست معرفي كنيم تا به جاي قهرمانهاي رنگارنگ و دروغين سينمايي و ورزشي و... به عنوان الگومورد پذيرش نسل جوان واقع شوند و باعث هدايت و آمادگي آنها براي جهاد و شهادت شوند(4) .

3- رتبه بندي ايثارگران و شهدا
ذهن انسان عاشق مقايسه و قياس است و براي هر چيز رتبه و درجه تعيين مي كند. گاهي ما شهدا و ايثارگران را تقسيم مي كنيم: شهداي شاخص، شهداي غير شاخص، رزمنده با حضور6 ماه يا بالاتر، جانباز زير25 % و بالاتر و...هرچند ممكن است گاهي هنگام تعريف واژه ها و يا تعريف تسهيلات براي آنها، نياز به اين تقسيم بندي باشد، ولي براستي چه كسي مي تواند يك شاهد يا ايثارگررا رتبه بندي كند؟! نه اينكه بواقع چنين رتبه بندي نباشد ؛ حتما هست!
دراحاديث آمده است: در قيامت شهيدي مي آورند كه وقتي از او پرسيده مي شود براي چه به جبهه رفته بودي ؟ مي گويد براي خدا و مي گويند نه ! تو به خاطر شهرت و نام رفته بودي وآن راهم به دست آوردي! ديگري معلوم مي شودكه به خاطر طلب غنيمت رفته بوده است و... تعدادي نيزخالصا و مخلصا (قربةً الي الله) به جهاد رفته و به فيض شهادت نايل شده بودند.
سخن من اين نيست كه چنين مقامها و رتبه هايي وجود ندارند، بلكه مي گويم كه ما حق اين رتبه بندي را نداريم، چرا كه همه اين مسائل خارج از ميزان درك وحوزه معرفت ماست. براستي ما چه مي دانيم كه نيت كدام شهيد پاكتر و الهي تر بوده است؟ اصلا به ما چه مربوط است ؟ مگر جانباز مي دانست كه اين گلوله قرار است به كجايش بخورد ، آيا او را 5% جانباز مي كند يا70% و يا 100% و يكسره خلاص مي شود! چيزي كه مي دانيم و شكي درآن نيست، اين است كه شهيد به محض شهادت از همه گناهان ( بجز حق الناس ) پاك مي شود و بالاتر از شهادت هيچ فضليت و برتري وجود ندارد و مقامي جز مقام انبيا و اوليا از شهدا برتر نيست. همين هم براي ماكافي است، زيرا نشئه دنيا (برهه اي كه ما درآن هستيم) شب است، نامشخص ونامعلوم است. آنجاكه روزاست وروز واقعي است، قيامت است (كه هماره قرآن از آن به عنوان يوم نام مي برد يوم القيامه ، يوم الدين ، يوم التغابن و...)
چيزي كه قيامت را روز و دنيا را شب مي كند خورشيد و ماه نيست، زيرا كه در آن روز(اذالشمس كوّرت: تكوير/1) خورشيدي نيست،تانشانه روزباشد (اذا الكواكب انتثرت: انفطار/2) ستاره ها پراكنده شده اند و نيستند تا نشانة شب باشند.آنچه كه قيامت را روز و دنيا را شب مي كند، اين است كه آن زمان ديگر همه چيزمشخص است، هيچ چيز درپرده ابهام و تاريكي نيست، ديگر خداوند رحمان و رحيم به خاطر رحمانيت و ستاريت نيات و گناهان بندگان خويش را از ديگران پنهان نمي كند (يعرف المجرمون بسيماهم: الرحمن /41) و ازظاهر هر شخص جرم يا بيگناهي اومشخص است ولذا شايد بهترباشد دسته بندي شهدا و ايثارگران را به زمان و برهه ديگري واگذاريم.
4- عدم آشنايي با روشهاي مدرن وجذاب تبليغي براي شناساندن فرهنگ ايثار و شهادت، عدم ارتباط كافي و مناسب با نسل جوان وعدم انتقال مناسب فرهنگ جهاد وشهادت و ايثار و دفاع به آنها و انفعال در برابر هجوم فرهنگ دهكده جهاني از معضلات وآسيبهاي جدي فرهنگ ماست .
امروزه جهان ، دنياي رنگ و نور و صداست.
از جمله مباحث مطرح و جديد و فوق العاده مهم غربيها روانشناسي جهان معاصر است كه زير ساختها، لايه هاي اصلي رفتار و فرهنگ و مبادي اخلاق و معنوي تمدنها را تحت تأثير قرار داده است. با توجه به مباحث مطرح در روانشناسي ( تقسيم ذهن به خودآگاه و ناخودآگاه، تخيل و رؤيا ) و تأكيد روي روانكاوي كه توسط فرويد صورت گرفته، از اين نظر جهان امروز ، جهان تصوير ، نور ، رنگ ، سينما و پردازش اطلاعات است. اهرمهاي جدي قدرت و كنترل آن در جهان امروز در اختيار دنياي انفورماتيك است و تمدنهاي مسلط مي دانند چگونه حكومت كنند و با استفاده از سيستم هاي بسيار قدرتمند ارتباطي و شناخت مباني نظري روانكاوي انسان چگونه برجان و روح انسانها نيز مسلط شوند.
حدود 40 سال پيش، در سال 1964، اصطلاح «دهكده جهاني»توسط «مارشال مك لوهان» انديشمند كانادايي(1911-1980) دركتابش به¬نام جنگ و صلح در دهكده جهاني، مطرح شد. به اعتقاد او رسانه ها جهان را به اندازه يك دهكده كوچك كرده اند. در اين ديدگاه قدرت و نفوذ امواج ماهواره فاصله¬ها را حذف كرده و مرزهاي جغرافيايي صرفاً مرزهاي شيشه اي است و فاصله انسان¬ها با اتفاقات به صفر رسيده و دنيا عملاً بسيار كوچك شده است. در اين دهكده مرز بين داخل و خارج كشورها شكسته مي¬شود و رسانه¬ها با برد زياد به افكار عمومي در سطح جهان شكل مي¬دهند. جمله قصار او «رسانه پيام است » انديشه هاي بسياري را به چالش طلبيد.
مك لوهان دنياي امروز را دنياي الكترونيك مي داند و معتقد است كه محيط الكترونيكي عصر حاضر فضاي قديمي تصويري را كه سالهاست به آن خوكرده ايم ، نامطبوع و بدون ارزش خواهد كرد. در دنياي الكترونيك حوادث ، اشيا و موجودات در يكديگر فرو مي¬روند و با يكديگر ارتباط پيدا مي¬كنند، جدايي¬ها از بين رفته، تمايزات فراموش مي¬شوند و شباهت¬ها خودنمايي مي¬كنند و بدين¬ترتيب، محيط جديد به¬وجود مي¬آيد؛ محيطي¬كه مي¬توان آن¬را يك دهكده جهاني نامگذاري كرد؛ دهكده بزرگي كه خصوصيات قبيله¬اي را درمقياسي وسيعترمحفوظ مي¬دارد. ازخصوصيات اين دهكده، تأثيروتأثر بسيار بالا وارتباط عميق افراد است(5) .
هاليوود سالانه 700 فيلم در جهان توليد مي كند كه 80% كشورهاي جهان سينماهايشان به طور مستقيم از آن استفاده مي كنند و از اين تعداد 90 فيلم به طور مستقيم يا غير مستقيم با سرمايه گذاري وسفارش سناريو توسط سازمانCIA ساخته مي شود كه نقش بسيارمخربي را در تأثير و تأثر در بين جوانان و كودكان ايفا مي كند. دراين خصوص به مثالهايي اشاره مي شود:
در سكانس شوي رقص مردگان مايكل جكسون (كه در بيش از 70 كشور جهان كنسرت اجرا كرده است)، مردگان از تابوت خارج شده، از زمين بيرون مي آيند تا رقص خود را اجراكنند. هنر پيشه نيز بايد تغيير ماهوي داده ، همراه با آنها رقص خود را ادامه دهد. در فيلم Blade (تيغ) نيز انسان درحالي كه در سرعت جنون آميز شهر گم شده، براي گريز از اين سرعت به موسيقي پناه مي برد و در نهايت، اين فيلم با بارش خون بر سر و صورت رقصندگان به اتمام مي رسد.
در فيلم مصاحبه با خون آشام (Interview with the vampire ) كه از بازيگراني چون تام كروز (Tom Cruise ) و برادپيت( Brad pit) كه اين دو بعد از ديويد دي كاپريو (هنرپيشه تايتانيك)، دو بازيگر تراز اول از نظر محبوبيت در بين جوانان غربي هستند، استفاده مي شود ، خون آشامي و آماده كردن قرباني براي استفاده از خونش به تصوير كشيده شده ، در تلخ ترين سكانس فيلم حتي يك دختر 9 ساله نيز توسط تام كروز خون آشام مي شود. اين فيلمها كه انسان در آن به اوج پستي و حيوانيت ( خون آشامي ) مي رسد ارمغان جديد هاليوود براي بشريت است كه تأثيرات بسيار مخربي بر مخاطبان خود مي گذارد .
در بازيهاي رايانه اي هم نوعي عرياني ذهني ايجاد مي شود و هم ذات پنداري و تأثيرات رواني ناشي از آن، بالاخص در كودكان بسيار بالاست. قبلاً نيز در بازي(3 D Wolf) كه جزو بازيهاي قديمي رايانه اي است، قهرمان بازي يك پارتيزان بود كه از يك اردوگاه نازي فرار كرده ، سربازان نازي را مي كشت و اسلحه و ذخاير مالي آنها را به غنيمت مي برد و بعد از طي مراحل بسيار مشكل و درمرحله دهم و آخر بازي هيتلر را كشته ، با فرياد I WON ( من بردم) بازي به اتمام مي رسيد.
در سالهاي اخير بازي رايانه اي كه درآتاري نيز قابل استفاده است، به نام يامهدي (عج) طراحي شده است. نام اصلي اين بازي جهنم خليج فارس(Persian gulf inferno) است كه يك بسيجي رزمنده با رنگ كاملاً سياه يا مهدي (عج) مي گويد. زمينه نمايش كاملاً قرمز است. از نظر روانشناسي رنگها ، رنگ قرمز رنگ خشونت وخون طلبي و رنگ سياه رنگ نفرت و عزاست. قهرمان بازي يك آمريكايي است كه در يك پايانه نفتي در خليج فارس مشغول حركت است كه در واقع كودك خود را به جاي او مي پندارد و بازي مي كند. تعدادي افراد در برابر او قرار گرفته، سعي مي كنند او را نابود كنند. مشخصة اين افراد گفتن يا مهدي (عج) ، الله اكبر و لااله الاالله است كه از شعارهاي اصلي مسلمين و بالاخص رزمندگان بسيجي محسوب مي شود. كودك بايد بلافاصله با شنيدن صداي يا مهدي (عج) شليك كند و گوينده را بكشد والا خود كشته مي شود. از نظر روانشناسي حافظه هيچگاه به صفر نمي رسد، با توجه به اصل معروف پاولف هر كودكي در جهان (از هر نژاد و زبان ) فقط 10 بار اين بازي را انجام دهد، به دليل التهابات شديد روحي نسبت به شعار يا مهدي(عج) شرطي مي شود و با شنيدن اين شعارها دچار نفرت و خشم شده ، تمايل به شليك پيدا مي كند. اين بازي داراي 11 -10 مرحله بوده و با كشته شدن حزب الهي هاي يا مهدي گو و پيروزي آمريكايي تمام مي شود(6) .
اين پاياني است كه قدرتهاي سلطه گر در بازي براي ما تدارك ديده اند؛ غافل از اينكه (( بازي تمام شده است )) (Game is over ) و غافل از اينكه «ومكروا و مكر الله والله خير الماكرين» و «يريدون ليطفئوا نورالله بأفواههم والله متمّ نوره ولو كره الكافرون » صف/8 .
به نظر مي رسد تأكيدات فراوان مقام معظّم رهبري در خصوص جنبش نرم افزاري و استفاده مناسب و بروز از هنر متعهد بتواند راهكار مناسب و مؤثري براي مقابله اين تهديد قوي و خطرناك ارائه نمايد.
5- محصور و مقيدنمودن شهدا و ايثارگران در دايره هاي تنگ وكوچك وحقيرحزبها و انجمنها و گروهها
محصور و مقيد نمودن شهدا و ايثار گران در فضاي كوچك حزبها و گروههاي سياسي ظالمانه به نظر مي رسد، زيرا شهيد بزرگتر از زمان و مكان است ،شهيد انساني است كه روحش به آن درجه از خودآگاهي و يقين رسيده است كه جسمش حتي در حصار تنگ كوچه و خيابان روستا يا شهر خويش در اين دنياي خاكي نمي گنجد. تعدادي از شهدا به آن مرتبه از عرفان و انقطاع عن ماسوي الله « و تبتل اليه تبتيلا » (مزمل/ 8 )رسيده بودند كه دعاكرده اند هرگز پيكرشان يافت نشده، حتي وجبي از خاك اين دنيا را اشغال نكنند! بسياري از جاويدالاثرها جزو اين دسته از شيفتگان هستند و چقدرتلخ است اين شهدايي كه از ملك و ملكوت گذشته، حتي تاب تحمل پيكر نحيف خود را ندارند، وارد بازيهاي سياسي قدرت چپ و راست شوند. شهيد و شاهد قابل در بند شدن در اساسنامه ، مرامنامه و اصول و تشكيلات حزبها و دستجات سياسي- هرچند مؤمن و مذهبي- نيست .شهدا به يك مفهوم به حزب الله تعلق دارند؛ حزب اللهي كه غالب و پيروز است: « فانّ حزب الله هم الغالبون » (مائده /56) يا به شهادت مي رسد كه اوج آرمان و نهايت خواستة اوست و يا به پيروزي « نصرمن الله و فتح قريب » ( صف/13) و اين اوج رستگاري است كه « الا ان حزب الله هم المفلحون» (مجادله/22).
لذا به نظر مي رسد راهكار اصلي قضيه اين باشد كه هيچ حزب و گروهي نبايد اجازه داشته باشد با استفادة ابزاري چهره شامخ و نوراني شهداي والاتبار را مكدّر كند و نبايد صرفا جهت پوشاندن نقاط ضعف خود يا ديگران و يا عدم پاسخگويي مناسب بعضي از دستگاههاي دولتي در برابر مردم، وجهه شهدا را مخدوش كنيم كه شهيد ،خود،شاهد است؛ شاهدي بزرگ و گواهي بينا بر مظلوميت خويش و بر عملكرد ما.
6-تكرارهاي بيهوده و برخورد قشري ، شعاري و كليشه اي از سر رفع تكليف و خالي نبودن عريضه، صرفا براي ارائه گزارش عملكرد به مقامات مافوق اداري و عدم ارتباط كافي ومناسب با نسل جوان وعدم انتقال مناسب فرهنگ جهاد و شهادت و ايثار و دفاع به آنها

شهادت را نمي توان گزارش كرد ؛ شهادت را بايد تجربه كرد! نبايد فقط روضه شهيد بخوانيم ، بلكه بايد پايانة عقيدتي جهاد و شهادت را تبيين كنيم. براستي، ديگر وقت كارهاي تكراري و برنامه هاي كسل كننده و بي هدف سپري شده است و در اين مقطع عدم توجه به شرايط و مقتضيات زماني و فكري نسل فعلي خطرناك است، زيرا اين نسل در صحنه هاي پرشكوه انقلاب و جنگ و حال و هوا و فضاي آن روزگاران مبارك حضور نداشته است. شايد براي كساني كه گرد و خاك جبهه را استشمام كرده اند، تلنگري و عكس و نواري كافي باشد، تا بلافاصله روح خسته و ذهن مشتاق آنان را به فضاي مقدس و روحاني سنگرها و خاكريزها ببرد، اما براي ديگران قضيه فرق مي كند. با اين كه كساني كه امروزه آنها را به عنوان نسل سوم انقلاب مي دانيم، از ابتداي تولد در نظام كريمه جمهوري اسلامي رشد و تكوين يافته اند و با وجود تبليغات وسيع در در و ديوارها و مدارس، صدا و سيما، كتابها، نشريات و مجلات گوناگون، متأسفانه يا به علت عدم جهت دهي مناسب اين تبليغات و يا آشنا نبودن و عدم تجهيز متولّيان مربوطه با روشهاي مؤثر و با بازده، بعضي از جوانان و كودكان ما بجز اطلاعات ناكافي و گاهي نيز غلط، برداشت مناسبي از فرهنگ ايثار و شهادت ندارند.
راهكار: مقاله مفصلي به قلم نويسنده در خصوص چگونگي اجراي يادواره ها ، جشنواره ها و مراسم تكريم و تجليل از شهدا و ايثارگران نوشته شده است كه به خلاصه آن اشاره مي شود :
كوتاه سخن آنكه مراسم همايش و مسابقه يادمان شهدا بايد:
با استفاده از روشهاي تبليغي جذاب، رسا، مؤثر و مدرن قادر به ايجاد ارتباط بين نسلهاي فعلي با ارزشها و آرمانهاي شهداي بزرگواري باشد كه در سن و سـال جـوانـان امروز از همه چيز خود گذشته، به جبهه هاي جوانمردي و شجاعت پاي نهادند تا از مرز و بوم ميهن اسلامي دفاع نمايند و پيام مظلوميت خويش را به گوش همة آزادگان جهان برسانند.تجليل عميق و هدفمند از شهدا، از سويي پيام اين ذخاير گرانبها را در معرض ديد همگان قرار داده و از سوي ديگر، به ملت و نسل كنوني نوعي حيات مكتبي، ايدئولوژيك و پايدار مي دهد و حماسه استقامت و بيداري را در گوش جان آنها زمزمه مي كند .يادمان شهدا به عنوان انسانهايي بزرگ و سرافراز،جريان شايسته سالاري و لزوم حفاظت از شجره طيبه انقلاب (كه لاشرقيه ولاغربيه است ) واصول و ارزشهاي آن را به منصه ظهور مي رساند.يادمان شهدا انسانهايي را به تصوير مي كشد كه ضمن برخورداري از زهد و ايثار و شجاعت از انديشه و معرفت ديني برخوردار بودند. تجليل عاشقانه از شهدا اگر با تدبير و معرفت همراه گردد، بزرگترين عرصه شكوفايي اقتدار ملي و امنيت داخلي است و همواره حتي ابهت ياد و خاطره شهدا، اردوگاه دشمن را به لرزه مي افكند.
روشهاي تجليل بايد مؤثر، مستدام، هدفمند و با برنامه ريزي قبلي و زمان بندي مشخص انجام شود و در طي آن از هماهنگي ارگانهاي ذي ربط و كليه علاقه مندان توانا كه با اخلاص و صرفاً براي ادامه راه شهدا حاضر به تلاش و كوشش هستند، استفاده گردد و بايد با تقسيم مناسب وظايف و استفاده از بودجه كافي و امكانات مكفي و حمايت همه جانبه مادي و معنوي اين وظيفه شاق و دشوار را انجام داد(7) .

7- بزرگ¬نمايي بي حاصل و مانورتبليغاتي غيرواقعي درخصوص مزايا و تسهيلاتي كه بحق، ولي به مقدار قليل به خانواده شهدا وجانبازان (شهداي زنده)تعلق مي گيرد.
در عين عدم تأمين نيازهاي طبيعي و ضروري بسياري ازخانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران توسط بنيادها و سازمانهاي مرتبط وعدم تكريم وارزش گذاري مناسب آنها، با اكتفا به تشكيلات وسازمانهاي عريض و طويل دولتي وحركتهاي موازي يا متقاطع براي رسيدگي به وضعيت زندگي و معاش آنها، عدم شفاف سازي تسهيلات و بزرگنمايي آنها در جامعه، قضيه را تلخ تر و اسف بارتر نموده، از مشكلات اصلي خانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران است.
براستي چه چيزي مي تواند در مقابل شهادت به شهيد يا خانواده او پرداخت شود تا در مقابل عظمت و ارزش شهادت ويا در مقابل خسارتي كه پدر و مادر و يا همسرو فرزندان او از شهادت و فقدان عزيزترين جگرگوشه وتكيه گاه خود مي بيند، سنگيني كند؟ هيچ، همچنان كه هيچ برّي بالاتر ازشهادت نيست، هيچ امتيازي نيز همسنگ شهادت نخواهد بود! وهمچنان كه هيچ عملي برتر از رسيدگي به خانواده شهدا نيست، هيچ ما بازاي خارجي نيز نمي توانند جبران ذره اي از مصايب و دلتنگي ها و گريه ها و خون دلهاي آنها را بنمايد. پس اولا مشخص مي شود كه هرتكريمي نسبت به اين عزيزان ناچيز و كوچك است و ما و همه داعيه¬داران خدمتگزاري به ايثارگران موظفيم بدون منت و چشمداشت و بدون ايجاد ذره¬اي حس حقارت يا مسايلي مانند آن ، وظايف خود را در قبال آن عزيزان انجام دهيم.
عجيب است كه در كشورهايي چون امريكا و ژاپن كه از نظر مكتبي هيچ اعتقادي به شهيد و شهادت وجود ندارد، خدمات بسيار زياد و قابل توجهي همراه با تقدير و تكريم و احترام نسبت به سربازان زمان جنگ و يا آسيب ديدگان از جنگهاي جهاني، ويتنام و يا سايرتهاجمات نظامي آمريكا به شرق و غرب عالم انجام مي شود كه بعضا براي ما غيرقابل تصور است.
در سايت Veterans Affair به بعضي از اين تسهيلات كه در ابعاد مختلف آموزشي، درماني، مادي و... انجام مي شود، اشاره شده است. خلاصه اي از ترجمه سايت جهت اطلاع در ذيل آورده مي شود:

تسهيلات ويژه براي سربازان جنگي در آمريكا، شامل :
1- ارائه سرويس مسكن (دائم يا درازمدت اجاره اي)،براي ايثارگران و وابستگان آنها؛
2- مراكزخدمات مراقبتي به زندانيان جنگ و دارندگان نشان افتخار و سربازان جنگ خليج فارس؛(Federal Benefits for veterans & dependents Health care ) شامل پرستاري در منزل، امكانات پزشكي و توانبخشي، تسهيلات دارويي، دندانپزشكي و معالجات بيماران الكلي و معتاد، تسهيلات عينك ، سمعك و اعضاي مصنوعي
3- مراكز مشاوره آموزشهاي شغلي ؛
4- دفتر آموزشي رزمندگان كه برنامه آموزشي رزمندگان دركالجها و دانشگاههاي آمريكا را بررسي و كنترل مي كند و پشتيباني هاي آنها را تا گرفتن مدرك برعهده دارد؛
5- كالج هارپر و دانشگاه تنسي برنامه هايي براي آموزش رزمندگان وآموزش مكاتبه اي تدارك ديده اند؛
6- كالج Erie برنامه هاي آموزشي را براي داوطلبان از اول ژوئن 1985 تا 1998ارائه نموده، كساني كه از سال 1977مشاركتهاي فعالانه را داشته اند، تا سقف 8100 دلار وزارت دفاع آمريكا هزينه تحصيل پرداخت مي نمايد.
7- در ايالت تگزاس «General Texas Veterans Health Care system » تسهيلاتي را براي سربازان جنگ ويتنام، جنگهاي خارجي و سربازان داراي نشان افتخار در نظر گرفته است.
8- دانشگاه امپوريا(Emporia state university):پذيرش دانشگاه شرايط ويژه اي را براي Veterans در صورتي كه داراي ناتواني جسمي حداقل20% باشند، تدارك ديده، و به سربازان قديمي داراي ناتواني، خدماتي را در زمينه هاي كاريابي، تسهيلات آموزشي، مدارك عالي شغلي، مدارك دانشگاهي و حرف شغلي به خود و خانواده هايشان ارائه مي دهد.
9- دانشگاه اكلاهاما دپارتمان امور سربازان :زير آرم دپارتمان،جمله Putting veterans first (ايثارگران مقدمند) حك شده است.
10- دانشگاه اكلاهاما: دراين دانشگاه ميليونها دلار براي امورآموزشي، بهداشتي و مشاوره اي سربازان هزينه مي شود.
درژاپن نيز :
1- بازماندگان هيروشيما و ناكازاكي از تسهيلات ويژه مراقبت هاي پزشكي برخوردارند؛
2- براي بستگان و فرزندان مبارزان جنگي تسهيلات ويژه اي وجود دارد؛
3- در زمينه تهيه مسكن به افراد فاقد مسكن مساعدت لازم انجام مي شود؛
4- مركز نگهداري بيماران كهنسال سربازان دوره جنگ وجود دارد؛
5- مركز مجهزي شامل تخصصهاي مختلف پزشكي براي درمان و مراقبت از سربازان قديمي دوران جنگ وجود دارد(8). متأسفانه در مورد ايثارگران ما ضرب المثل آش نخورده و دهان سوخته تداعي مي شود.

8-احساس گناه و خود كم بيني وضعف روحيه خودباوري
گاهي توسط تعدادي از خانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران كه از سهميه هاي مختلف(در زمينه اشتغال يا تحصيل استفاده مي كنند) به علت عدم آگاهي و عدم توجيه آنها و مردم از وضعيت واقعي سهميه ها احساسات نامطلوبي به چشم مي خورد. همان طور كه اشاره شد، علي رغم اينكه تسهيلات و امكاناتي كه در كشور ما به ايثارگران داده مي شود، به هيچ وجه قابل مقايسه با امتيازات داده شده توسط كشورهاي ديگر نيست، به علت تبليغات غلط و بزرگنمايي هاي غيرواقعي،آنچنان اين سهميه ها بزرگ نشان داده شده اند كه گاه در بين مردم عادي(كه از سهميه ها برخوردار نيستند) باعث ايجاد ناراحتي،دلسردي و عدم پذيرش مي شود و در بين خود ايثارگران يااستفاده از آنها مخفي شده و بروزداده نمي شود و يا باعث احساس گناه و حقارت آنها مي شود.
مثال روشن: در حال حاضر در جامعه ما چيزي كه به عنوان يكي از معضلات اصلي جوانان مطرح مي شود، سد كنكور است كه واقعاً مايه اضطراب و استرس دانش آموزان است. معمولا مرسوم است كه هركس كه از كنكور قبول نمي شود، در صورتي كه خانواده يا ديگران علت آن را از او بپرسند، مي گويد تقصير سهميه هاست كه 40% دانشگاه را به خودشان اختصاص داده اند! شايد بهتر باشد قضيه سهميه ها را براي يك بار هم كه شده، به طور واقعي به جامعه توضيح دهيم.
سهميه مورد استفاده عزيزان شاهد و ايثارگر 2 سهميه است:
1- سهميه شاهد
2- سهميه رزمندگان
1- سهميه شاهد: (سهميه شاهد كه صرفاً مختص فرزندان و همسران شهدا و يا جانبازان بالاي 50%است) صرفاً 5% بوده و مازاد بر ظرفيت دانشگاه است؛ يعني مثلاً اگر دانشگاه علوم پزشكي اردبيل در ترم جاري100 نفر دانشجو پذيرش مي كند 105دانشجو به آنجا معرفي خواهند شد كه 5 نفر آن شاهد خواهد بود و آن 5 نفر نيز بايد 75% نمره قبول شدگان در دانشگاهها را كسب كرده باشند تا بتوانند وارد دانشگاه شوند؛ يعني دانشجوي شاهد نه تنها ميزكسي را اشغال نكرده است بلكه حتي كليه هزينه هاي كلاس، تحصيل، آزمايشگاه و... او از ثبت نام تا زمان فراغت از تحصيل، از طرف سازمانهاي مربوطه به آموزش عالي پرداخت مي شود، در حالي كه در مورد غير شاهدها چنين نيست.
2- سهميه رزمندگان: سهميه دوم هم كه به سهميه 40% مشهور است، شامل خانواده شهدا (خواهر و برادر)،رزمندگان با حضور داوطلبانه حداقل 6 ماه در جبهه، جانبازان، آزادگان و فرزندان آنهاست. جالب است بدانيد كه طبق آخرين آماري كه مديركل محترم اموردانشجويان شاهد و ايثارگر در همايش دي ماه 83 دبيران ستادهاي شاهد و ايثارگر و اساتيد مشاور درمشهد مقدس اعلام فرمودند: ازاين40% در زماني كه اوج حضور اين عزيزان در دانشگاهها درسالهاي70-69 بود، فقط 22% توسط ايثارگران اشغال شده است و از سال80 به اين طرف نيز بيش از 6/3% اشغال نشده است!(9) و چقدر تلخ و غم انگيز است كه بعضاً عزيزان شاهد ما در دانشگاهها به علت عدم روشن شدن اين مسأله بار سنگين نگاهها و حرفهاي سرزنش آلود و متلكهاي تعدادي از اساتيد و يا ديگر دانشجويان را معصومانه و مظلومانه تحمل مي كنند و هر ردي كنكوري نيز گناه خود را به گردن شاهدان و ايثارگران مي اندازد و چقدر تلختر و ظالمانه تر است تحمل بار سنگين اين مسائل براي كساني كه خود بسيار آسيب پذير هستند و در شرايط سخت روحي و رواني زندگي مي كنند.در اين مورد تنها راهكار مناسب شفاف سازي است.

9- عدم توجه به شرايط روحي رواني شاهدان و خانواده هاي ايثارگران و عدم درك معضلات و مشكلات آنها
يكي از استرس هاي بسيار شديد براي هر شخصي، فقدان يكي از والدين، بالاخص پدر در دوران كودكي است و تأثيراتي كه اين مسأله تا ابد بر ذهن و روح كودك مي گذارد، به هيچ وجه قابل پاك شدن نيست، حتي كساني كه ظاهراً هيچ آسيب ظاهري از نظر جسمي در جبهه نديده اند، حضور در آن فضاي پر تنش و سخت، شنيدن غريو توپها و خمپاره ها و صداي انفجارها، ديدن شهادت و مجروحيت دوستان و همرزمان و درگيري با خصم متجاوز ولمس كردن كمبودها و مشكلات و ... تأثيرات بسيار عميقي بر روح و روان آنان گذاشته است كه به هيچ وجه قابل انكار نيست. اين امر در مورد كساني صدق مي كند كه صرفا در جبهه حضور داشته اند و بنا بر فرض حتي 1% هم مجروح و جانباز نشده اند؛ حتي كساني كه در شهرهاي خود در زمان جنگ مرتب صداي آژير قرمز را مي شنيدند و به طور مداوم در معرض و خطر حملات هوايي و موشكي بوده اند، فشارهاي شديدي را به علت استرسهاي وارده تحمل كرده اند. امروزه فشار عصبي و استرس بلاي قرن و سرمنشأ اصلي بيماريهاست.حال، با اين وصف حساب آنها كه آسيبهاي شديد جسمي و روحي از گلوله ها و بمبارانها و حملات شيميايي ديده اند، روشن مي شود. همه اين مسائل در نهايت باعث شكنندگي و آسيب پذيري شديد جسمي و روحي جانبازان و بالاخص عزيزان شاهد (فرزندان شهدا) مي شود.
در اينجا تفاوتهايي به چشم مي خورد كه بايد كاملا مورد مداقه قرار گيرد. رزمندگان و جانبازان به علت حضور و درگيري مستقيم در جبهه و توانايي ابراز خشم و نفرت نسبت به دشمن غاصب وضعيت بهتري دارند و بيشتر مشكلات فعليشان آسيبهاي جسمي و يا روحي است.آزادگان سرفراز، آن كبوتران مهاجر شكسته بالي كه اوج قساوت و سنگدلي بعثيان را با تمام تار و پود جسم و روح خويش تجربه كرده اند، قصه هاي پرغصه اي دارند كه دل سنگها را نيز آب مي كند.
اما در نهايت، اين عزيزان علي رغم همه فشارها وسختيها به آن حد از بزرگي روح و استقامت و پايداري رسيده اند كه هماره به عنوان الگوي برتر زندگي و مرگ (!) براي همه انسانهاي آزاده جهان باقي خواهند ماند.
اما وضعيت خانواده و نزديكان درجه اول مانند پدر و مادر و يا همسر و فرزندان شهدا و جانبازان كاملا متفاوت بوده، اصلا قابل قياس با خود آنها نيست. در ميان همه آنها نيز وضعيت فرزندان شهدا و جانبازان شايد مشكلتر باشد، زيرا پدر و مادر ، همسر و يا خواهر و برادر معمولا به آن حدي از رشد و آگاهي فكري ومذهبي و اجتماعي رسيده اند كه ضمن تجزيه و تحليل قضيه بتوانند به نحوي همه مصائب و مشكلات را به عنوان معامله با خداوند حساب نموده، تا حدي آرام شوند به هرحال، خود زماني عزيزان خود را راهي جبهه ها كرده اند، اما قضيه فرزندان و كودكان شاهد كاملا متفاوت است، چرا خود را جاي آن بچه اي نمي گذاريم كه هنوز متولد نشده، بابايش شهيد شده است ؟! و يا از زماني كه كمي خوب و بد را فهميده، پدرش را ساكت و غمگين روي ويلچر ديده و از محبت وحضور واقعي پدر بي بهره مانده است ! چرا خود را جاي همسرا ن جانبازان بالاخص جانبازان( اعصاب، شيميايي و قطع نخاعي) نمي گذاريم كه با سكوت و رضايت همه دردهايي را تحمل مي كنند كه ديگران با همه ادعاهايشان حتي يك هفته يا يك روز هم قادر به تحمل آنها نيستند و چرا ؟! ...
بسياري از فرزندان شهدا عملا توسط پدربزرگ و مادر بزرگ (كه عمدتا سالخورده و داغديده اند) بزرگ شده اند و يا به علت ازدواج مجدد مادر، مشكلات پيچيده و دشوار ديگري را تحمل كرده و مي كنند. لذا يكي از مشكلات اصلي عزيزان شاهد كمبود اعتماد به نفس و ضعف روحيه خودباوري و اتكاء به خويشتن است كه رفتارهاي غيراصولي و ترحم آميز ديگران -كه معمولا با افراطها و تفريطهاي غيرمنطقي همراه است – آن را تشديد مي كند. مشكلات شخصيتي مذكور به همراه احساس گناه و حقارتي كه در قسمت قبل توضيح داده شد، ممكن است باعث شود تعدادي از فرزندان و يا خانواده شهدا سعي كنند به هر نحو ممكن نگذارند كسي از سهميه بودن آنها مطلع شود و يا گاهي از نظر ظاهري و تيپ لباس خود را به شكلي نشان مي دهند كه كسي حتي تصور اينكه اين شخص ممكن است فرزند شهيد يا جانباز باشد را نيز نكند! البته شايان ذكر است كه عده اي از آنها هم مايل نيستند، علي رغم همه زحمات و مشقاتي كه در خانواده به علت فقدان پدر و يا بيماري و نقص عضو و جانبازي او تحمل مي كنند ، از طرف بعضي ناراضيها مسؤول پاسخگويي به مشكلات مردم مانند ( گراني ، عدم اشتغال و...) نيز باشند !
مسأله بسيار مهم اين است كه بسياري از عزيزان شاهد با وجود همه آن مشكلات و مسائل بغرنجي كه تعدادي از آنها بيان شد و تعدادي ديگر حتي قابل درك و بيان هم نيست، به موفقيتهاي بزرگي در زمينه هاي مختلف علمي آموزشي فرهنگي و هنري نايل گرديده اند كه همه، حاصل دعاي خير شهيدان و تلاشها وكوششهاي شخصي خودشان و فعاليتهايي است كه متوليان آنها، اعم از خدمتگزاران در ارگانها و سازمانهاي مربوطه و يا سرپرستان قانوني آنها با اشك چشم و خون دل انجام مي دهند ، اما با توجه به عنوان مقاله كه لزوم بازبيني كليه مسائل در زمينه آسيب شناسي اين عزيزان را متذكر مي شود، حتي اگر تعداد اندكي از آنها دچار مشكل باشند، باتوجه به اينكه عملا سرپرست ايشان بعد از شهدا ما هستيم و هرچند گفتن و شنيدن اين مسائل براي ما تلخ و ناگوار است، اما من علي رغم تمايل ، به بازگويي و واشكافي مشكلات آنها (درحدامكان) پرداختم.

10- عدم تداوم فرهنگ ايثار و شهادت در آينده ، ماندن در گذشته و عدم پاسخگويي به حال و آينده كه باعث ابتر ماندن ، نقصان و توقف آن در گذشته و عدم امكان الگوگيري آن براي آينده خواهد شد . اين فرهنگ تنها زماني تدوام مي يابد كه بتوانيم سيرتاريخي آن را تبيين كنيم. در ابتداي مقاله گفتيم كه تاريخ ايثار از زمان حضرت آدم (ع) شروع شد و تا آن آخرين منجي موعود (عج) ادامه خواهد يافت.
اگر به جنگ، شهادت، جانبازي و واژه هايي از اين قبيل، صرفاً به عنوان حوادثي غم انگيز، مصيبت بار و حسرت آور نگاه كنيم كه فقط شايسته گريه و حسرت و يا مداحي و نوحه سرايي باشند، جز درد و رنج، و حسرت و مصيبت از شهادت چيزي نصيبمان نخواهد شد، اما شهادت علاوه بر وجهه مظلوميت و رنج، چهرة ديگري دارد كه سراسر شور و شوق و اشتياق و حماسه و غرور است.
اينجا ديگر شهيد نه به عنوان يك جوان ناكام، بلكه به عنوان مرشد آگاهي است كه نور مي افشاند و بذر غيرت و افتخار و خشم و غرور مي پراكند. هر چه آن سوي قضيه دردناك وغم انگيز است، اين طرف ماجرا زيبا و با شكوه و حماسي و عظيم است. لذا ما علاوه بر گريه و عزاداري بر شهيد و شاهد، به آگاهي و معرفت واقعي نسبت به او، علت و انگيزه حضور او در جبهه هاي هشت سال دفاع مقدس و هدف او از انتخاب سرخ راه قيام و شهادت نياز داريم و اگر امكان تداوم و سيلان فرهنگ جهاد و شهادت و ايثار و مقاومت را فراهم نكنيم، اين فرهنگ در زمان و مكان خاص محصور شده، محدود و مقيد مي شود. فرهنگ شهادت تنها زماني تدوام مي يابد كه بتوانيم سيرتاريخي آن را تبيين كنيم.
فرهنگ شيعه اجتهاد پوياست و يكي از مهمترين اصول اعتقادي شيعه اصل انتظار است. اما انتظار يعني چشم به راه بودن چشم به راه يك دوست، يك واقعه خوب ، يك اتفاق بزرگ و بالاخره يك آينده بهتر. باين معنا، انتظار يك مفهوم فطري است كه در نهاد همه انسانها وجود دارد. اميد به آينده اي بهتر در نهاد بشر به عنوان يك حقيقت و واقعيت فطري وجود دارد و اگر اميد به آينده را از كسي بگيريم، او را محكوم به مرگ كرده ايم.
انتظار سه ركن اساسي دارد: 1 - نارضايتي از وضع موجود؛ 2- اميد به آينده اي مطلوب؛3 - تلاش در جهت تحقق آن.
درمورد انتظار فرج هر سه اين مؤلفه ها وجود دارد. فرد منتظر از جهاني كه در آن بسر مي برد، راضي نيست ، از مناسبات اجتماعي فرهنگي سياسي كه او را احاطه كرده است، راضي نيست و اميد دارد كه آينده اين مناسبات بهتر از حال آن باشد. از طرفي، او در تحقق اين آينده مطلوب مي كوشد. آرزوي نهايي انسان منتظر، حاكميت دين خدا بر سراسر كره زمين و برقراري قسط و عدالت و گسترش امنيت و رفاه در جاي جاي كره خاكي است. آرزويي كه از ابتداي تاريخ تا كنون و در زمان هيچ پيامبري محقق نشده است(10) .
عجيب اين است كه انتظار ظهور يك مصلح برزگ آسماني زمان و مكان نمي شناسد و در همه اقوام و ملل حتي در ابتدايي ترين اقوام وجود داشته است. همه چشم به راهند! ايرانيان باستان منتظر گرزاسپدند، زرتشتيان او را سوشيانت يا سوشيانس (ناجي بزرگ جهان) مي خوانند، در ميان يهوديان ماشيع (مهدي بزرگ) و درآيين هنديان به نام آواتارا ناميده مي شود، موعود بودائيان ماتيرياست (متحد كننده جهاني) و درميان برهمائيان به نام ويشنوست، در كتاب شاكموني از كتب مقدس برهمائيان به نام آخرين وصي مهتاطا (محمدص) و در كتاب پاتيكل به نام راهنما ( هادي مهدي) تعبير شده است ، اهالي صربستان درانتظار ماركو كراليريچ، ساكنان انگلستان درانتظار آرتور و اسكانديناويها در انتظار اودين، يونيان در انتظار كالويبرگ (ناجي بزرگ) و اقوام اروپاي مركزي در انتظار بوخص، اقوام آمريكاي لاتين در انتظار كوتزلكوتل و چيني ها در انتظار كريشنا به سر ميبرند.عجيب است كه همه چشم انتظارند(11) .
از طرف ديگر، غرب در ذات خود تفوق طلب است، لذا براي برتري فرهنگي سياسي برجهان و ديگر فرهنگها بايد فرهنگ سازي كند .در حال حاضر، مهمترين كار غرب اين است كه مباني نظري خود را كه محصول ايده ها و اهداف خود است به زبان تصوير ترجمه كند و بزرگترين ويژگي غرب ترجمه معنا به تصوير است.
همچنانكه قبلا نيز اشاره شد، هاليوود كه مركز فيلمسازي آمريكاست، در سال 700 فيلم مي سازد و سالانه 15تا 16 ميليارد دلار سود خالص دارد و نزديك به 78% سينماها و تلويزيونهاي جهان از آن تغذيه مي شود . لذا ما با يك قدرت و تأثير و برنامه ريزي عظيمي از طرف غرب روبه رو هستيم .اصولا هيچ فيلمي در غرب خنثي و بي هدف ساخته نمي شود، بلكه همه فيلمها هدفمند بوده ، ازهمه مهمتر فرهنگسازي مي كنند. بعضي از اين فيلم ها با مهدويت در اسلام مرتبطند. متفكرين غرب به آينده جهان و سرنوشت بشريت توجه خاصي دارند و به دليل داشتن فرهنگ غربي به «آينده نگري» گرايش داشته ، معتقدند اگر آينده را بشناسيم، مي توانيم آن را به نفع خود تغيير بدهيم و آن را دوباره بسازيم. اين موضوع را به وضوح در فيلم پيشگويي هاي نوستر داموس نشان ميدهند.لذا غرب در فرهنگ خود مدينه فاضله دارد و قصد دارد افكار عمومي دنيا را در هر عقيده و مذهبي به سوي آن جلب كند.مدينه فاضله اي كه آمريكا و هاليوود براي جهان ترسيم مي كنند، جهاني است كه در آن فرهنگ غرب فرهنگ جهاني باشد و دين يهود، دين برتر جهان و صهيونيستها رهبران سياسي آن باشند. در راه رسيدن به اين مهم، بزرگترين مانع خود را اسلام مي دانند كه به خاطر اعتقاد به مهدويت خطرناك ترين دشمن آنها محسوب مي شود، زيرا تنها ديني كه در آن اعتقاد به آيه « هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون » (صف /9) مهدويت وجود دارد، اسلام است كه داعيه رهبري جهاني دنيا را دارد. لذا به منظور مقابله با اين مسأله با جلب افكار عمومي جنگ و برنامه ريزيهاي عظيم فرهنگي تلاش مي كنند تا مهدويت در اسلام شكست بخورد و آمريكا و يهود رهبري جهان را بر عهده بگيرند و به حق مسلم خود برسند ! فيلمهاي زيادي در خصوص اين مسأله شناخته شده است كه مي توان به ماتريكس، روز استقلال،آرماگدون، پيشگويي هاي نوسترا داموس، محاصره و جنگ ستارگان اشاره كرد ... (12) .
اما ... اما برخلاف تصور همة آنها او مي آيد، مهدي مي آيد، او كه منتقم حقيقي حسين( ع ) است.
مهدي (عج) ادامه حسين (ع) است و انتظار ادامه عاشورا، فرهنگ انتظار برآمده از فرهنگ عاشوراست. عاشورا روز حيات و قيام شيعه است و فرج روز بقا و عامل حفظ و استمرار آن .مهدي ( عج ) وارث عاشوراست؛ همچنان كه حسين (ع) وارث پيامبران است . انتظار كربلاي ديگري است، به وسعت همه جهان و مصاف حق با باطل در زماني ديگر است؛ با اين تفاوت كه اين بار حق در ظاهر هم پيروز مي شود. انتظار همان كربلاست در وسعت همه زمين در مقطع ديگري از تاريخ .انتظار ثمره كربلاست؛ بدون كربلا انتظار بي معناست. ياران مهدي همه كربلايي اند كه در فراز و فرود تاريخ غربال شده اند و عاشورا انتظار برآورده نشده شيعه است، همچنانكه انتظار عاشوراي برآورده شدة شيعه است. انتظار و عاشورا دو بال پرواز شيعه است. عاشوراييان پيمان خود را به آخر بردند و مهدويان با كوله بار فرهنگ شهادت چشم انتظارند تا آن عهدي را كه با خدا و رسول برپاسداري از حرم وحريم ثارالله بسته اند، به انجام رسانند.« فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر ومابّدلوا تبديلا »( احزاب /23) .
انتظار ادامه بعثت، غدير و عاشوراست و حضرت مهدي (عج) همان كسي است كه پرچم امام حسين(ع) را برخواهد افراشت و آرمانهاي بلند او را تحقق خواهد بخشيد. براي ما دورماندگان از صحنه عاشورا يك راه بيشتر نمانده و آن ثبت نام در كلاس انتظار و درآمدن در خيل منتظران است كه حقيقت انتظار همان در خيمه حسين (ع) بودن است. آنانكه در كربلا چكاچك شمشيرها را نچشيدند، بايد مرارت انتظار را به جان بخرند.(13). أينَ الطّالب بدم المقتول بكربلا؟!
هر شهيد كربلايي دارد و كربلا را تو مپندار كه شهري است ميان شهرها و نامي است ميان نامها، نه! كربلا حرم حق است و هيچ كس را جز ياران امام حسين (ع) راهي به سوي حقيقت نيست. براي ما كربلا بيش از آنكه يك شهر باشد، يك افق است، يك منظرمعنوي است كه آن را به تعداد شهدايمان فتح كرده ايم(14) .

نتيجه گيري
ايثار به معناي نثار است؛ منتهي بدو شرط: دوست داشتن آن چيز؛ 2- داشتن نيت قربةً الي الله. هرچند تاريخ ايثار از زمان حضرت آدم شروع شده است و تا آن آخرين منجي موعود(ع) ادامه خواهد يافت و ما هرسال با محرم ، تاسوعا و عاشورا به ايثار و شهادت پيوند مي خوريم، اما به طور ملموس و عيني با جهاد و شهادت توسط شهيدان كوچه و خيابانهاي شهرهايمان درزمان انقلاب و جنگ آشنا شده ايم. هدف مقاله اين است كه باتوجه به اهميت برنامه ريزي استرات‍ژيك (راهبردي) ضمن آگاه سازي و اطلاع رساني در عوامل و موانع رشد و توسعه ارزشهاي والاي فرهنگ شناسي ايثار و شهادت، خطرات و موانعي را كه نسلهاي انقلاب را تهديد مي كند تبيين نمايد و باعث تبديل تهديد به فرصت و نقطه ضعف به قوت گردد و در نهايت بتواند فرهنگ جهاد و شهادت را تداوم و عينيت بخشد. هدف مقاله ارائه راهكار نيست (زيرا خود راهكارها مقالات مستقلي را مي طلبد)؛ هرچند به طور ضمني و به مقتضاي ضرورت اشاراتي نيز به راهكارها شده است. موانع رشد و توسعه فرهنگ ايثار و شهادت را كه مي¬توان آنها را به عنوان تهديد قلمداد نمود عبارتند از:
1- تحريف : يكي از مهمترين آفات همه فرهنگها و مكتبها تحريف است. تحريف از ماده حرف به معناي منحرف كردن و كج كردن چيزي از مسير و مجراي اصلي آن است .مثال هاي تحريف: خدشه دار كردن انگيزه هاي پاك رزمندگان اسلام، ايجاد ابهام در چرايي جنگ بعد ازفتح خرمشهر و...همچنان كه در واقعه عاشورا حضور و اسارت اهل بيت عامل مهمي در جلوگيري از تحريف وقايع عاشورا بود، درحال حاضر نيز گنجينه عظيم ما كه متأسفانه معمولا ازآن غافليم، حضورايثارگران و خانواده هاي معزز آنهاست كه ارتباط و تعامل مناسب با ايشان مي تواند از تحريفات جلوگيري كند.

2- حس اسطوره سازي و قهرمان پروري: يكي از احساسات فطري و روحي انسان نياز به دوست داشتن هاي پاك ومتعالي و اسطوره ها و رب النوعهاست. همه ملتها و اقوام در فرهنگ خود اساطير را كه مجموعه اي از نمونه هاي عالي ومقدس است، مي سازند. تاريخ انقلاب و جنگ ما پر از اساطير واقعي است و نبايد كاري كنيم كه قهرمانهاي ايثار و شهادت از قابليت تبعيت والگوبرداري خارج شوند. شهداي ما با همه قداست و بزرگي از ميان ما بوده اند كه راه خود را بدرستي به سوي شهادت انتخاب كردند و ما بايد آنها را همان طور كه هستند، بشناسيم. آن وقت است كه به جاي عزاداري صرف مي توانيم راهروي مريد براي آنها باشيم.

3- رتبه بندي و رده بندي ايثارگران و شهدا: با توجه به اينكه ادراك مقامهاي معنوي آن عزيزان از ميزان درك ومعرفت ما خارج است، هرچند ممكن است گاهي به علت مسائلي چند، نياز به رتبه بندي آنها باشد، بايد دقت لازم در اين موضوع مبذول گردد. براستي ما چه مي دانيم كه نيت كدام شهيد پاكتر و الهي تر بوده است؟مگر جانباز مي¬دانست كه اين گلوله قراراست به كجايش بخورد؛ آيا او را شهيد مي كند يا جانباز و اگر جانباز شد، چند درصد جانباز مي شود! چيزي كه مي دانيم و شكي در آن نيست، اين است كه شهيد به ¬محض شهادت از همه گناهان ( بجز حق الناس ) پاك مي شود.

4- عدم آشنايي با روشهاي مدرن وجذاب تبليغي: آشنايي با روشهاي مؤثر وكارآمد براي شناساندن اين فرهنگ ضروري است و عدم آشنايي با آنها ما را در گذشته نگه داشته، امكان پاسخگويي و ارتباط با نسل جوان را براي انتقال فرهنگ جهاد و ايثار از ما سلب مي كند. جهان امروز دنياي رنگ، نور و صداست و اهرمهاي جدي قدرت در اختيار دنياي انفورماتيك بوده ، آنها با آگاهي از روانشناسي جهان معاصر در عصر دهكده جهاني با استفاده آگاهانه و شيطاني از انواع و اقسام فيلمها، نرم افزارها و بازيهاي رايانه اي برجان و روح انسانها مسلط مي شوند. در صورت عدم آشنايي و استفاده صحيح از روشها و مقتضيات زمان، امكان پاسخگويي به نسل آينده از ما سلب خواهد شد. در زماني كه غرب وحشي غير انساني ترين و منفورترين مفاهيم را با استفاده از جذابترين و مؤثرترين شيوه ها به ذهن و روح انسانها تحميل مي كند، ما ازمعرفي درست زيباترين ارزشهاي انساني و عظيمترين عشقها و ايثارها ي خالص باز خواهيم ماند.

5 - محصور كردن شهدا و ايثارگران در دايره تنگ وحقير احزاب و گروهها: شهيد در زمان و مكان نمي گنجد و به آن حدي ازعرفان رسيده كه با همه وجودش به سوي دوست پروازمي كند تا آنجا كه تاب تحمل پيكر نحيف خويشتن را هم ندارد. نمي توانيم چنين كساني را در بند مرامنامه و اساسنامه احزاب محصور كنيم كه ظلم بزرگي به آنان است و استفاده ابزاري از شهدا توسط هر حزب و گروه چهره نوراني آنها را مكدّر مي كند.
6- تكرارهاي بيهوده و برخورد قشري، شعاري وكليشه اي با مقوله ايثار و شهادت: با آن كه نسل سوم انقلاب از ابتداي تولد در نظام كريمه جمهوري اسلامي رشد وتكوين يافته و در معرض تبليغات وسيع مدارس، صدا وسيما و كتابها و... بوده اند، به نظر مي رسد استفاده از روشهاي ناكارآمد باعث عدم آگاهي مناسب تعداي از جوانان و كودكان با فرهنگ ايثار و شهادت شده است. مقاله مستقلي توسط نگارنده در خصوص نحوه برگزاري مراسم، همايشها وجشنواره هاي تكريم و تجليل از شهدا و ايثارگران نوشته شده است.

7- بزرگنمايي و مانور تبليغاتي غيرواقعي درباره مزايا و تسهيلات ايثارگران: چيزي قادر به جبران ميزان خسارات خانواده هاي شاهد و ايثارگر از فقدان يا ناتواني عزيزانشان نيست و هرتكريمي نسبت به آنها ناچيز است و ما و داعيه داران خدمتگزاري به شهدا، بايد بدون منت وچشمداشت وظايف خود را در قبال آنان انجام بدهيم. دركشورهايي چون امريكا كه از نظر مكتبي اعتقادي به شهيد و شهادت وجود ندارد، خدمات بسيار بزرگ و قابل توجهي بدون بزرگنمايي در ابعاد مختلف آموزشي، درماني، تهيه مسكن، مراكز مشاوره ،كاريابي و... به سربازان ويا آسيب ديدگان زمان جنگ انجام مي شود كه به قسمتي از ترجمه سايت Veterans Affairs اشاره شده است.

8- احساس گناه وحقارت توسط برخي عزيزان شاهد و ايثارگر: معمولا كساني كه از سهميه هاي مختلف استفاده مي كنند، به علت تبليغات غلط وبزرگنمايي هاي غيرواقعي درگيراحساسات نامطلوبي مي شوند كه بارزترين مسأله همين سهميه دانشگاههاست كه باعث مي شود اين عزيزان بار سنگين نگاهها وحرفهاي سرزنش آلود غافلان را تحمل كنند، در صورتي كه اگر كسي به طور دقيق اين قضيه را تشريح كند، بسياري از مسايل حل خواهد شد. مسأله سهميه شاهد و ايثارگر در دانشگاهها به طور مبسوط توضيح داده شده است.

9- عدم توجه به شرايط خاص روحي و رواني شاهدان و ايثارگران : فقدان يكي از والدين در كودكي تأثيرات جبران ناپذيري بر روحيه عزيزان شاهد مي گذارد. مشكلات و وضعيت خانواده و نزديكان شهدا و ايثارگران قابل مقايسه باخود آنها نيست. در ميان خانواده نيز همسران و فرزندان شهدا از وضعيت ومشكلات خاصي برخوردارند كه بايد اين تفاوتها ملاحظه شود، چرا خود را جاي آن كودكي نمي گذاريم كه هنوز متولد نشده پدرش شهيد شده است ؟! و يا از زماني كه كمي خوب و بد را فهميده، پدرش را ساكت و غمگين روي ويلچر ديده و از محبت وحضور واقعي پدر بي بهره مانده است ! چرا؟! ...

10- عدم تداوم فرهنگ ايثار و شهادت درآينده، ماندن درگذشته وعدم پاسخگويي به حال و آينده: اگر امكان تداوم،پويايي و سيلان فرهنگ جهاد و شهادت و ايثار و مقاومت را فراهم نكنيم، اين فرهنگ در زمان و مكان خاص محصور و محدود و مقيد مي شود. فرهنگ جهاد و ايثار تنها زماني تدوام مي يابد كه سير تاريخي آن بدرستي تبيين شود و به مهدويت گره بخورد. فرهنگ شيعه اجتهاد پوياست و از مهمترين اصول اعتقادي شيعه اصل انتظار است. انتظار ادامه بعثت ، غدير و عاشوراست و مهدي (عج ) پرچم افتاده حسين (ع)را برخواهدافراشت وآرمانهاي بلنداورا تحقق خواهد بخشيد (ان شاءالله تعالي) .

آيات و سور قرآني استفاده شده در مقاله:
1- سوره حشر /9 : « و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصه»: و ايثار مي كنند بر نفسهايشان ولو به آن نياز داشته باشند.
2- انسان/8-9 :«و يطعمون الطعام علي حبّه مسكينا و يتيما و اسيرا، انّما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزااً و لا شكورا» : بردوستي خدا به فقير و اسير و يتيم طعام مي دهند؛ مي گويند ما فقط براي رضاي خدا به شما طعام مي دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسي نمي طلبيم.
3- انسان/3 :«انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.»: ما او را به راه هدايت كرديم يا شكرگزارشد و يا ناسپاس .
4- آل عمران/92 :«لن تنالوا البرّ حتي تنفقوا مما تحبّون.»: هرگز به نيكي واقعي نمي رسيد مگر اين كه آنچه را كه دوست داريد، ببخشيد.
5-توبه/52 :«قل هل تربّصون بنا الا احدي الحسنيين.»: بگو آيا درباره ما جزيكي از دو نيكي را انتظار داريد.
6- تكوير/« اذا الشمس كورت.»: آنگاه كه خورشيد درهم پيچيده شود.
7- انفطار/2 :« اذا الكواكب انتثرت.»: آنگاه كه ستارگان پراكنده شوند .
8- الرحمن /41:« يعرف المجرمون بسيماهم.»: مجرمان از چهره هاشان شناخته شوند .
9- صف /8 :«يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم و الله متمّ نوره ولو كره الكافرون.»: آنان مي خواهند نورخدا را با دهان خود خاموش كنند؛ ولي خدا نورخود را كامل كند؛ هرچند كافران خوش نداشته باشند.
10– مزمّل /8 :«وذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا.»: و نام پرورردگارت را يادكن وتنها دل به او ببند.
11 – مائده/ 56« فانّ حزب الله هم الغالبون.»: بدانيد كه حزب خداوند پيروز است .
12- صف / 13« نصرمن الله و فتح قريب.: نصرت و ياري از جانب خداوند است و پيروزي نزديك است .
13- مجادله /22« الا انّ حزب الله هم المفلحون.»: بدانيد كه حزب خداوند رستگار است .
14– صف /9.« هوالّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدين كله و لو كره لمشركون.»: اوست كسي كه فرستاد رسولش را با هدايت و دين حق تا او را بر همه اديان پيروز گرداند؛ هرچند مشركان را ناخوش آيد.
15- احزاب /23:« من المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلا .»: در ميان مؤمنان كساني هستند كه بر سرعهدي كه با خدا بسته اند، صادقانه ايستادند. بعضي پيمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشيدند و بعضي ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود ندارند.

فريبا احمدي*

پي نوشت ها
قرآن كريم
1- مرتضي مطهري، حماسه حسيني، جلد دوم؛ تحريفات عاشورا: صص167،168 و171.
2- وصيتنامه شهيد جواد پار از شهداي اردبيل.
3- دكتر علي شريعتي، علي حقيقتي بر گونه اساطير، بي تا، بي جا.
4- فريبا احمدي، گزارش نهائي طرح پژوهشي «بررسي علل و انگيزه شهدا از جهاد و شهادت طلبي و حضور در جبهه هاي هشت سال دفاع مقدس به استناد وصاياي شهداي استان اردبيل).
5- ، نشانه ها و آثار غربزدگي و خودباختگي، اولين همايش مهندسي فرهنگي كشور، آذر87 دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج.
6- حسن بلخاري، همايش روان شناسي جهان معاصر در دانشگاه علوم پزشكي اردبيل.
7- فريبا احمدي، چگونگي اجراي يادواره ها جشنواره ها و مراسم مجامع و برنامه هاي تكريم از شهدا و ايثارگران، ارائه شده در فرهنگ هم انديشي ايثار و شهادت، تدوين دبيرخانه ، شوراي هماهنگي ونظارت بر امر ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، ص4.
8-Veterans Affairs
9- گزارش گردهمائي و كارگاه تخصصي اساتيد مشاور و دبيران ستادهاي شاهد و ايثارگركشور، دي ماه 83، مشهد مقدس، صص 2-3.
10- «همه چشم به راهند»، نشريه رايحه ظهور، شماره دوم، دي ماه 81، ص10.
11-www.waiter.persianblog.com
12- «مهدويت و سينماي غرب»، نشريه رايحه ظهور، سال سوم، شماره پنجم، ارديبهشت 82، ص8.
13- «از حسين(ع) تا مهدي (عج)»، نشريه رايحه ظهور، دوره جديد، شماره اول.
14- ستاد شاهد و ايثارگر دانشگاه شاهد و بنياد شهيد منطقه 6 تهران، همايش دانشجوئي پيام پدر؛ يادواره شهدا، «آويني و شهادت»، ص 9


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:21 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : فرهنگ ايثار و شهادت و شاخص هاي آن
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
دين مبين اسلام به عنوان كامل ترين و جامع ترين دين الهي به گونه اي نازل شده است كه قابليت و استعداد ايجاد و شكوفايي عميق ترين فرهنگ ها را در همه اعصار و زمان ها دارد. همان گونه كه امام راحل، بسيج را شجرۀ طيبۀ انقلاب اسلامي ناميدند، انقلاب اسلامي نيز نمادي از حكومت مورد خواست و ارادۀ اسلام عزيز و شجرۀ طيبۀ بوستان پر خير و بركت دين است.
در اين ميان، فرهنگ ايثار و شهادت ارتباطي تنگاتنگ با آموزه هاي دين و به تبع آن انقلاب اسلامي ايران دارد. در واقع، اين فرهنگ مترقي و متعالي با جان و دل مردم مسلمان و ايراني عجين گرديده، براي حفظ و حراست از دين و اعتقادات و كيان و ناموس آنها بروز و ظهور خواهد كرد. درحقيقت، بايد اذعان نمود كه اگر اين فرهنگ آرماني و بلند نبود، هيچ گونه حركتي براي شكل گيري نظام اسلامي و تداوم آن، به وجود نمي آمد. اين فرهنگ آسماني كه تجلي بلوغ معنويت و اوج اطاعت و عبوديت حضرت احديت است، ريشه در گذشتۀ تاريخ بشريت دارد و نمونه هايي از آن در همۀ اعصار و زمان ها و در همۀ اديان وجود داشته، اما بلوغ و غايت آن در عصر پيامبر خاتم (ص) و پس از آن، در ميان امت او متجلي گرديده است.
بدون شك، دستيابي به شاخصه هاي ايثار و شهادت مستلزم آشنايي با مفاهيم ايثار و شهادت است. فرهنگ ايثار و شهادت دو ميوۀ ارزشمند و متعالي دين و مكتب الهي و يك الگوي عملي و كاربردي كامل براي تكامل همۀ انسانهاست و هر فرد و جامعه اي داراي آن باشد، هيچ گاه طعم شكست و ذلت را نخواهد چشيد و سعادت و پيروزي را قرين خويش ساخته است.
از اين رو در «گفتار اول تحت عنوان كليات» به تعريف مفاهيم و تبيين اهميت و جايگاه ايثار و شهادت از منظر قرآن، روايات و كلام امام و رهبري و اقسام و آثار آن خواهيم پرداخت. براي ترويج و عموميت بخشيدن اين فرهنگ آسماني در فرد فرد جامعه، بايد شاخصه هاي آن را مورد شناسايي و دقت قرار داد. بديهي است تا مردم به ارزش و اهميت شاخص هاي آن پي نبرند، راه به اين فرهنگ بي بديل نخواهند يافت. براي شناسايي شاخصه ها دو راه پيش پاي ما بود: اول) بررسي و شناسايي اقسام و اجزاي متعدد و گسترده از مصاديق و شاخصه هاي ايثار و شهادت؛ دوم) نگاه كلي به موضوع شاخصه ها و برشمردن جزئياتِ تحت مصاديق كلي آن؛ در اين تحقيق باتوجه به بساطت و گستردگي و تنوع اين شاخصه ها و خوف افتادن در جزئيات متعدد و متكثر، راه دوم را برگزيده ايم.
از اين رو، به اقتضاي مقاله، در «گفتار دوم، برخي از عناوين كلي شاخصه هاي ايثار و شهادت» از جمله موارد زير را بيان نموده ايم: الف) انساني بودن؛ ب) دين محوري؛ ج) كمال بخشي؛ د) ارزش آفريني؛ ه) حماسه سازي؛ و) بحران زدايي؛ ز) اخلاص و ماندگاري؛ ح) جامعيت؛ ط) موج آفريني و بصيرت بخشي.
و در نهايت به جهت طراوت بخشيدن و ايجاد ارتباط مصداقي بين قول و عمل و عالم نظر با عالم واقع، در «گفتار سوم جلوه هايي از ايثار و شهادت» را به اجمال ذكر مي كنيم؛ به اين اميد كه مفاهيم ايثار و شهادت و شاخصه هاي آن در ذهن خوانندگان به زيبايي هرچه بيشتر تبيين گردد.
نتيجه:
با نگاه به شاخصه هاي فرهنگ ايثار و شهادت در مي يابيم كه هركدام از آن ها مستقلاً فرهنگي كامل و تأثير گذارند و به تعبيري در مسير سلوك الي الله منزل و كلاس معرفتي به حساب مي آيند. بررسي و شناخت اين شاخصه ها موجبات بالا رفتن سطح معرفتي و كمال ورزي و عبوديت انسان ها را فراهم خواهد ساخت.
گفتار اول: كليات
دستيابي به شاخصه هاي ايثار و شهادت، مستلزم آشنايي با مفاهيم ايثار و شهادت است. ايثار و شهادت دو ميوۀ ارزشمند و متعالي دين و مكتب الهي است، و هر جامعه اي برخوردار از اين دو باشد، سعادت و پيروزي را قرين خويش ساخته است.
لازمه برخورداري جوامع از اين دو، تعليم و تربيت صحيح فرد فرد جامعه در پرتو تعاليم نوراني انبياي الهي و برجسته نمودن شاخصه هاي ايثار و شهادت است كه همان الگوهاي عملي انساني، اخلاقي و ديني است. نمونه هايي از روحية ايثار و شهادت، ممكن است به صورت مقطعي و ناپايدار در هر جامعه اي پديدار شود، اما نوع و رتبه آن بر اساس مباني فكري و اعتقادي و جهان بيني و ايدئولوژي هر جامعه متفاوت است و ايثار و شهادت حقيقي را تنها در مكاتب الهي و توحيدي مي توان يافت. زماني مي توان به دارا بودن آن به عنوان گرايشي همگاني و پايدار باليد كه اين روحيه از طريق بالا رفتن سطح معرفت و شناخت مردم به روي آوردن آنها به الگوهاي الهي و آسماني بينجامد و به صورت فرهنگي همه گير و غالب در آيد.

الف: ايثار
تعريف ايثار
«ايـثـار» در لغـت، به معناي برگزيدن ، غرض ديگران را بر غرض خويش مقدّم داشتن و مانند آن اسـت. به عبارتي به معناي از خود گذشتگي و ترجيح و برتري دادن به آنچه مطلوب ديگران است، و در اصطلاح عبارت است از: بخشش مال به كسي، با وجود نياز به آن. در اخلاق اسلامي به معناي گذشت از خود به نفع ديگران است و اينكه چيزهايي را كه خود به آن نيازمنديم، ديگران را بر خود ترجيح دهيم.
اگر بخشي از مال خود را به ديگران بدهيم و براي خود هم نگه داريم، انفاق كرده ايم، ولي « ايثار» اين است كه مال خود را تماما به ديگري ببخشيم، در حالي كه خود به آن سخت نياز داريم.
بعضي از معاني ايثار، در امور مالي يا مقدم داشتن خواسته ديگران، در مسائل دنيوي صدق مي كـنـد، ولي آنـچـه در حيطه امـور ديني و اعتقادي و دفاع از ارزشها مـطـرح اسـت ، چـيـزي بـيـش از ايـنـهـاسـت و در اين مجال، مفاهيمي نظير گـذشـت از جـان، مال، مقام، شخصيت، آبرو و نظاير آن براي هدفي مقدس را شامل مي شود؛ بدين معنا كه يك انسان با اعتقاد، در راه اعتلاي اسـلام و پـايـداري در راه اقامه شعاير ديني و دفاع از ارزشهاي مقدس و برافراشتن پرچم توحيد، با تمام امكانات مادي و معنوي خود تلاش كرده، حتي از بذل جان و مال خويش در راه حفظ و حراست از هدف مقدّس و متكامل خود، دريغ نورزد.

اهميت و جايگاه ايثار از منظر قرآن و روايات
ايثار واژه اي عام است كه در همه مكتب ها و فرهنگ ها وجود دارد، اما در اسلام از برتري خاصي برخوردار است و هر تلاش و فداكاري و از خودگذشتگي را ايثار نمي گويند، بلكه ايثار در اسلام، پيش زمينه اي چون اخلاص و در راه خدا بودن، دارد. ايثار بيانگر رشد و معرفت انساني است و اين موقعي است كه انسان به تكامل روحي دسترسي پيدا كند. ايثارگري از آنجايي كه حامل پيام هايي همچون: خداخواهي، دين باوري، خدايابي، انسان دوستي و دگرخواهي، شهادت، رشادت، از خودگذشتگي، عزت و عظمت و... است، در بين ما تقدس پيدا كرده است.
الف) قرآن كريم با بيان شواهد و نمونه هايي، ايثار را در ابعاد مختلف ستوده است، ازجمله:
1- حـضـرت ابـراهـيـم (ع) را به عنوان«بـنيانگذار ايثار» مي ستايد كه از خدايان و بت هاي مـشـركان بيزاري جسته ، ترسي به خود راه نداد و جان بر كف، بت ها را در هم شكست و فرياد برآورد كه: «اُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ؛ اف بر شما و بر چيزهايي كه جز خدا مي پرستيد!»
هـمـچـنـيـن در جـريـان ذبـح حـضـرت اسـمـاعـيـل، وقـتـي ابـراهـيـم (ع) خـواب خـويـش را بـه عمل تبديل كرد و از آن آزمايش الهي پيروزمندانه بيرون آمد، خداوند او را اين گونه ستود: «سَلامٌ عَلي اِبْراهيمَ كَذلِكَ نَجْزِي الُْمحْسِنينََ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ »: سلام بر ابراهيم ، ما نيكوكاران را اين چنين پاداش مي دهيم، او از بندگان مؤمن ما بود."
2- در بيان ايثار جاني حضرت علي (ع)مي فرمايد: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه؛ »: و بعضي از مردم براي به دست آوردن خشنودي خدا جان خويش را فدا مي كنند.
و در جاي ديگر ايثار مالي خاندان پيامبر(ص)را چنين مي ستايد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً :غذاي خويش را با آنكه آن را دوست دارند، به مسكين و يتيم و اسير مي خورانند.»
هـمـچـنـيـن ازانـصـارـ كـه در حـال فـقـر، از بـرادران مـهـاجـر خـود، بـا تـقـسـيـم امـوال وخـانـه هـاي خـويش پذيرايي كردند و آنان را بر خود مقدّم داشتند ـ اين گونه تمجيد مي كند: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ : ديگران را بر خود مقدم مي دارند، هر چند خود، فقير و نيازمند باشند.»
ب- از ايـثـار در روايـات بـه عـنـوان «خوي و خصلت ابرار و برگزيدگان الهي، نيكوترين احسان و اعلي مراتب ايمان» نام برده شده است، چنان كه اميرمؤمنان علي (ع) مي فرمايد: «اَلاْ يثارُ سَجِيَّةُ الاَْبْرارِ وَ شيمَةُ الاَْخْيار : ايثار خوي نيكوكاران و شيوه نيكان است.» در جاي ديگر فرمود: «اَلاْيثارُ اَحْسَنُ الاِْحْسانِ وَ اَعْلي مَراتِبِ الاْيمانِ : ايثار نيكوترين احسان و بالاترين مراتب ايمان است .»
ايثار واقعي ارتباط تنگاتنگي با مفهوم شهادت دارد و در حقيقت بايد گفت كه اين دو مفهوم از يكديگر تفكيك ناپذيرند. آنجا كه انسان مكتبي و دينمدار، خون پاكش را در راه پاسداري از اسلام و ارزش هاي متعالي آن تقديم مي كند، به بالاترين درجه ايثار رسـيـده ، مـحـبـوبتـريـن مـقـام را نـزد خـدايش دارد؛ چـنـان كـه رسول خدا(ص) دربارة ارزش خون پاك شهيدان راه خدا مي فرمايد: «ما مِنْ قَطْرَةٍ اَحَبُّ اِلَي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ : هيچ قطره اي در پيشگاه خداوند، محبوب تر از قطرة خوني كه در راه خدا ريخته مي شود، نيست.»

اقسام ايثار
ايثار همچون بسياري مفاهيم ديگر داراي دو وجه است:
الف- ايثار ممدوح: نمونه هايي از ايثار ممدوح را چنين مي توان برشمرد:
- انساني كه خواست ديگران را به آساني برخواست خود مقدم داشته ، خود را براي آسايش ديگران به رنج و زحمت مي اندازد، امير مؤ منان (ع) در خطبه متقين اين روحيه را به اهل تقوا نسبت مي دهد.
- مـقـدم داشـتن خواست الهي بر هواي نفس؛ نظير كار حضرت يوسف (ع) كه با مقدم داشتن خواست خدا، آبروي خود را حفظ كرد و زندان را بر ارتكاب معصيت ترجيح داد. خـداوند نيز به واسطه اين ايثار، او را برگزيد و به مقام عالي رسانيد.
- روح سـلحشوري، فداكاري و از خودگذشتگي كه سربازان و بسيجيان اسلام براي اعتلاي كلمه حق و آيين توحيدي ازخود نشان مي دهند، نيز از موارد ايثار مثبت است. قرآن كريم ايثارگران را كـه از هـمـه چـيـز دنيا گذشته ، جان بر كف به ميدان نبرد مي شتابند، با بيان: «... فَضَّلَ اللّهُ الُْمـجـاهـِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً» ستوده و كارشان را يك معامله الهي مي داند.
-ترجيح حق بر باطل گرچه به ضرر انسان باشد. امام صادق (ع)فرمود: «اِنَّ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّكَ عَلَي الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَكَ...: از حـقـيـقـت ايـمـان، آن اسـت كـه حـق را ـ گـرچـه بـه زيـان تـو اسـت ـ بـر باطل ـ گر چه به سود توست ـ ترجيح دهي.»
ب) ايثار مذموم: نمونه هايي از ايثار مذموم عبارتند از:
- فـداكـاري و گـذشـتـن از جـان و مـال و... در جـبـهـه بـاطـل، كه كـاري پـوچ و بـيـهـوده و يـكـي از جـنـبـه هـاي مـنـفـي ايـثـار اسـت، قرآن مجيد از اين واقعيت تلخ چنين ياد مي كند: «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً...: كـافران اموالشان را خرج مي كنند تا مردم را از راه خدا بازدارند. اموالشان را خرج خواهند كرد و حسرت خواهند برد.»
- گـزيـنش دنيا و ترجيح مظاهر آن بر آخرت نيز ايثار منفي است. قرآن كريم در نكوهش چنين كاري مي فرمايد: «فَاَمّا مَنْ طَغيَ وَ آثَرَ الْحَيوةَ الدُّنْياَ فَاِنَّ الْجَحيمَ هِيَ الْمَأوي: هر كه طغيان كند و زندگي اين جهاني را برگزيند، دوزخ جايگاه اوست.»
- ايـثـار بـي مـورد؛ اگـر ايـثـار سـبـب نـاراحـتـي و فـشـار بر فرزندان انسان گردد و نظام خانوادگي اش را به خطر افكند، ايثار منفي است و درصورتي كه هيچ يك از اينها تحقق نيابد، ايثار بهترين راه است.
قرآن كريم مي فرمايد: «وَ لا تـَجـْعـَلْ يـَدَكَ مـَغـْلُولَةً اِلي عـُنـُقـِكَ وَ لا تـَبـْسـُطـْهـا كـُلَّ الْبـَسـْطِ فـَتـَقـْعـُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً: نه دست خويش را (از روي بخل) به گردن ببند و نه به سخاوت يكباره بگشاي كه ملامت شده و حسرت زده خواهي نشست.»
- گزينش هواي نفس بر خواست الهي.
آثار و فوايد ايثار
به طور قطع ، ايثار مثبت و ممدوح ، نتايج زيبا و گرانقدري در پي خواهد داشت كه برخي از آنها بدين شرح است:
1- ظهور فضيلت هاي انساني: در صحنه هاي ايثار، جوهره واقعي، كرامت نفس، پاكيزگي، صفا و بلندي مرتبه انسان هاي بزرگوار آشكار مي شود و به تعبير امير مؤ منان (ع ): «عِنْدَ الاْيثارِ عَلَي النَّفْسِ تَتَبَيَّنُ جَواهِرُ الْكُرَماء: هنگام ايثار، گوهرهاي (شرافت و بلندي مرتبه ) كريمان آشكار مي شود»
2- نااميدي و شكست دشمن: ايثار و فداكاري در مصاف با دشمن موجب زبوني ودرماندگي و نااميدي دشمن مي شود. يكي از رزمندگان دفاع مقدس مي گويد: در گـرمـاگرم عمليات رمضان ، رزمنده اي را ديدم كه پايش قطع شده بود. وقتي بالاي سرش رفتيم و خواستيم او را به عقب منتقل كنيم ، گفت : مرا رها كنيد و به پيشروي ادامه دهيد. فقط اگر امـكـان دارد، مرا در گودالي جاي دهيد و برويد. پس از چند ساعت كه برگشتيم ، ديديم آن برادر بسيجي و ايثارگر در همان نقطه به لقاءالله پيوسته است.
3ـ سـَرْوَري و سـرافـرازي: امـير مؤمنان (ع )از ايثار به عنوان برترين عبادت و بزرگترين مايه سروري ياد كرده و نيز مي فرمايد: «بِالاْيثارِ عَلي نَفْسِكَ تَمْلِكُ الرِّقابَ؛ بـا ايـثار و مقدم داشتن ديگران بر خود، مالك گردن ها مي شوي (مردم مطيع و فرمانبردار تو مي شوند).»
ب) شهادت
تعريف شهادت
در كتب لغت ، براي كلمه شهيد چند معنا ثبت شده است ؛ مانند شاهد (كسي كه چيزي از او پوشيده نيست )، گواه ، كشته شده در راه خدا .
در اصطلاح ، اين واژه بر افرادي اطلاق مي شود كه در راه خدمت به دين و دفاع از آن جان خود را فدا مي كنند. دين اسلام بر پايه «شهادت دادن » به حقانيت وحي خداوند از طريق آخرين پيامبرش، محمد (ص) بنياد شده است و تا جايي كه پرشورترين يا معنا دارترين شكل شهادت ، به نفس انسان يعني روح مربوط مي شود.
بنابراين ، پايه اسلام شهادت است،. امّا همان گونه كه ديده ايم ، عمل شهادت دادن در اسلام به روش هاي متعددي انجام مي پذيرد: از بيان لااله الاّالله، محمّد رسول اللّه تا نهايي ترين وجه شهادت ، يعني فداكردن زندگي خود براي استقرار آرمان هاي اسلامي يا دفاع از آن آرمان ها.
بنابر آنچه گفته شد، مي توان نتيجه گرفت معناي واژه شهيد، از كشته در راه خدا فراتر مي رود و هركس كه به مقام شهود حقيقت رسد و با عمل خود به يگانگي و حقانيت خداوند شهادت دهد، شهيد است ؛ اگر چه در جهاد كشته نشود و با مرگ طبيعي از دنيا رود.
اهميت و جايگاه شهيد و شهادت از منظر قرآن و روايات
در فرهنگ قرآني، از شهادت با تعبير «قتل في سبيل اللّه» ياد شده است: «وَلا تَقُولُوا لِمَن يُقتَلُ في سَبيلِ اللّهِ أَمواتٌ بَل اَحياءٌ وَلكِن لا تَشعُرُون: به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند، مرده نگوييد، بلكه آنان زنده اند، ولي شما درك نمي كنيد.» نيز، خداوند خريدار اموال و جانهاي كساني است كه در راه خدا مي جنگند، مي كشند و كشته مي شوند و پاداش بهشت از خداوند مي گيرند: «اِنَّ اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤ مِنينَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللّهِ فَيَقتُلُونَ وَ يُقْتَلُون ... »
اين فداكاري و از جان گذشتگي در راه خدا و دين، نهايت رستگاري انسان مؤمن است و آنان كه جان خويش را بر سر دين مي نهند، هم به كاميابي ابدي در آخرت مي رسند، و هم شهادتشان سرچشمة الهام و الگوي فداكاري براي ديگران محسوب مي شود.
در علّت نامگذاري چنين مرگي به «شهادت»، گفته اند: «يا بدان جهت است كه فرشتگان رحمت خدا در صحنه شهادت حضور مي يابند، يا بدان سبب كه خدا و رسول، به بهشتي بودن شهدا گواهي مي دهند، يا اين كه شهيد در قيامت، همراه انبيا بر امّتهاي ديگر گواهي مي دهد، يا اين كه شهيد، زنده و حاضر است، به مقتضاي «اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ»، يا بدان جهت كه شهيد، به شهادت حق قيام مي كند تا كشته شود.»
فيض شهادت، چنان ارزشمند است كه اولياي دين همواره از خداوند، آرزوي آن را داشته اند. در دعاهاي ما نيز مكرر از خداوند، درخواست شهادت شده است و روايات بسياري درباره شهادت و جايگاه شهيد آمده است. رسول خدا (ص) فرموده است: «فَوقَ كُلِّ بِرٍّ بِرُّ حَتّي يُقتَلَ الرَّجُلُ في سَبيلِ اللّهِ، فَاِذا قُتِلَ في سَبيلِ اللّهِ فَلَيْسَ فَوقَهُ بِرُّ : بالاتر از هرنيكي، نيكي است، تا آن كه انسان در راه خدا كشته شود. پس چون در راه خدا كشته شد، بالاتر از آن، نيكي نيست.»و نيز در احاديث است كه: شهادت، برترين مرگ است. قطره خون شهيد، نزد خدا از بهترين قطرات است. شهادت موجب آمرزش گناهان مي شود. شهيد از سؤال قبر، مصون است و فشار قبر ندارد و در بهشت، با حوريان هم آغوش است. شهيد، حق شفاعت دارد. شهدا اوّلين كساني اند كه وارد بهشت مي شوند و همه به مقام شهيدان غبطه مي خورند.
شيخ مفيد، شهادت را مقامي والا مي داند: آنكه در راه خدا صبر و مقاومتي كند تا آن حدّ كه خونش ريخته شود، روز قيامت از اُمناي والا مرتبه الهي محسوب مي شود. نظر به وجه اللّه، از خصوصيّات شهيد است و اين نتيجه نفي بُعد لجني از وجود خويش و رسيدن به خلود و قداست كامل در سايه شهادت است.

آثار و فوايد شهادت در كلام امام و رهبري
امام خميني (ره) رهبر كبير انقلاب و منادي آزادي جهان از ظلم و ستم استكبار، شهادت در راه خدا را بر اساس مقام و منزلت شهيد در پيشگاه خداوند، با تعابيري نظير: سرافرازي، عزت ابدي، سعادت هميشگي، رهايي از زندان، حيات، عامل پيروزي، ميراث اولياء، موجب آسايش فكري، چراغ هدايت ملتها، هديۀ الهي، فوز عظيم، آزادي روح، اوج بندگي و از عسل شيرين تر ذكر نموده اند.
امام (ره) در بيان يكي از تفاوت هاي مكتب توحيدي با مكاتب انحرافي چنين مي گويد: «رجال اين مكتب شهادت را براي خود فوز عظيم مي دانند: ياليتني كنت معكم فافوز فوزاً عظيماً» از شهادت استقبال مي كنند چون قايل هستند به اينكه، ما بعد اين عالم طبيعت، عالم هاي بالاتر، نوراني تر از اين عالم است. مؤمن در اين عالم در زندان است و بعد از شهادت از زندان بيرون مي رود. اين از فرقهاي مكتب توحيد و ديگر مكاتب است."
در جاي ديگر مي فرمايد: «... شهادت در راه خدا مسأله اي نيست كه بشود با پيروزي يا شكست در صحنه هاي نبرد مقايسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگي و سير و سلوك در عالم معنويت است. نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهاي ديگر آزاد شد، تمامي اينها خيالات باطل ملي گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است.»
مقام معظم رهبري «مدّظله العالي» در اهميت مقام شهيدان چنين مي فرمايد: «شهيدان با ايثار خود، پرچم اسلام را در اين سرزمين برافراشته و سربلند نگه داشتند و اسلام و معنويت را در همه اقطارعالم عزيز كردند. اگر امروز بانگ مسلماني از چهار گوشه عالم به گوش مي رسد، و اگر ملتهاي مسلمان به هويت اسلامي خود بازگشته و سنگيني بار سلطه مستكبران را احساس مي كنند، و اگر جهاد اسلامي پس از سالها فراموشي، خود را باز يافته است، مرهون شهادت و گذشت اين عزيزان و خانواده هايشان و نيز جانبازان عزيز و ارجمند است.»
در جاي ديگري مي فرمايد: «عظمت كشور به بركت خون شهيدان است؛ به اين معنا كه اگر يك وقتي لازم شد - كشور، ملت، تاريخ آن كشور، عزت و منافع آن ملت ، احتياج داشت- كه عده اي بروند و جانفشاني كنند، عده اي در اين ملت حاضر باشند جانفشاني كنند. اين معناي حل شدنِ معناي ((شهادت)) است؛ شهادت برايشان حل شده است ... ملتي كه شهيدپرور باشد، ملتي كه توانسته باشد براي جوانان خود، براي مردان و زنان خود، قضيه كشته شدن در راه خدا را حل كند، آيا تحت تأثير تهديد قرار مي گيرد؟! آيا رشوه مي گيرد؟! آيا تسليم قدرتمندان مي شود؟! آيا به استكبار باج مي دهد؟! ابداً... استكبار در همه اين هجمه ها و يورشهاي وحشيانه، شكست خورده است، باز هم شكست خواهد خورد؛ به خاطر اين كه اين ملت به بركت خون همين شهداي شما، ملتي است داراي شهامت؛ ملتي است شهيدپرور»

گفتار دوم: شاخصه هاي ايثار و شهادت
الف) انساني بودن
چنانكه پيشتر بيان نموديم، بين ايثار و شهادت ارتباطي وثيق و تنگاتنگ وجود دارد، عالي ترين مرتبه ايثار انتخاب آگاهانه و آزادانه راه حق و حقيقت و فدا كردن خالصانه جان (قبول شهادت)، در مسير احياء و حفظ اعتقادات، ارزشها و اصول دين است. و از سويي نيز شهادت در راه خدا محقق نمي شود، مگر اينكه انسان با شناخت و بصيرت ديني و ازخودگذشتگي پاك و خالص خويش، فداكاري در راه دين خدا را بپذيرد.
ايثار و شهادت پيش از آنكه به عنوان آموزه هاي ديني و آسماني باشند، در فطرت و عقل انساني ريشه دارند. انسان از آنجايي كه بر اساس فطرت پاك انساني اش تمايل به جاودانگي و بقا دارد، دائماً در تكاپوي دستيابي به سعادت واقعي و شناخت راه هاي ماندگاري ابدي است و اگر حقيقتاً به راهي كه وي را به اين سرانجام برساند ،شناخت يابد براي رسيدن به آن از هيچ تلاشي فروگذار نخواهد كرد و هر هزينه اي را مي پذيرد، حتي اگر به قيمت اهداي جانش تمام شود.
از طرفي نيز، عقل انساني با توجه به روح محاسبه گري و كسب منفعت احتمالي و يا دفع ضرر محتمل، عبور از دهها خواسته و منفعت پايين تر، به دست آوردن منفعت عالي تر را حداقل در امور مادي، تجربي و دنيوي امري منطقي مي داند؛ حتي در اين مسير، ريسك و خطر را به عنوان يك حقيقت پذيرفته است.
اما در امور معنوي و آسماني، كليد مفقوده براي انسان، ايمان به مبدأ و معاد و شناخت حقيقي فلسفه آفرينش است؛ كه اگر حاصل شود، روحيه ايثار و از خودگذشتگي و شهادت طلبي و جاودانگي انسان از درونش بروز و ظهور خواهد كرد. و انسانِ گمشده در عالم هستي به حقيقت واقعي و ابدي خود، كه همانا استقرار و آرامش در نزد خداي متعال و كسب حيات ابدي و بهره مندي از نعمت هاي اوست، دست خواهد يافت.
از طرفي نيز تجسم عالي ترين روحيه هاي انساني نظير؛ عدالت خواهي، عزت طلبي، كرامت جويي، محبت به خدا و خدمت به خلق، شكرگزاري، عبادت و بندگي خدا و مقابله با ظلم و طواغيت ... را مي توان در انسان هايي به آشكارا يافت كه از طريق ايمان و اعتقاد به مبدأ و معاد، روحيه ايثارگري و جوهره شهادت طلبي را در خويش يافته ، وجودشان را براي رسيدن به اين حلاوت ابدي خرج و هزينه مي كنند.
ب- دين محوري
از ديگر شاخصه هاي ايثار و شهادت، دين محوري است، و آن از يك سو، عبارت از آزاد و رها بودن از همه قيود و تعلقات زميني و مادي و ترك بندگي و اطاعت طواغيت و از سوي ديگر، عشق و دلبستگي شديد به خالق هستي بخش و به همه آموزه ها و تعاليم الهي و آسماني است.
آنهايي كه در پرتو دين مداري و عمل به احكام الهي و در راه صيانت از اعتقاد و ارزشهاي والاي دين، حاضرند از همه چيز خود، از مال و جان و ناموس و از همه دارايي شان، خالصانه بگذرند، هم اينان به امر الهي و در سايه دين محوري، در برابر ظلم و ستم طاغوت ها مي ايستند و از حق خود حتي به قدر يك وجب از خاك ميهن اسلامي و خون به ناحق ريخته مسلماني نمي گذرند و جانفشاني و ايثارگري در اين راه را نيز فوز عظيم مي دانند.
رفتار و گفتار و منش ايثارگران و شهادت طلبان سراسر عبوديت و بندگي خداوند و عمل به دستورات و تعاليم نوراني دين است. آنهايي كه ايثارگري را معامله با خدا و شهادت طلبي را پرواز بر بال ملائك و فرصت ديدار معبود خويش مي دانند، به راحتي، سخت ترين و دشوارترين شرايط را در راه هدف مقدس و الهي شان مي پذيرند. و البته جهادگران ميدان ايثار و شهادت از تأييد و هدايت خاص الهي نيز برخوردارند.
اين موضوع، در تاريخ قيام اباعبدالله الحسين (ع) بالاترين معنا و مفهوم را پيدا مي كند؛ زماني كه امام حسين (ع) در راه دين خدا و در مسير احياي دين جدشان رسول الله (ص) ايثار جان و شهادت خود، فرزندان و يارانشان در راه خدا و نيز اسارت اهل بيت شان را پذيرفتند و فرمودند: «إنْ كان دين محمّد لم يستقم، إلا بقتلي، فيا سيوفُ خذيني: گر جز به كشتنم نشود دين حق بلند/ اي تيغها بياييد بر فرق من فرود. »

ج) كمال بخشي
هر كس اندك آشنايي با فلسفه آفرينش و قدر و منزلت دين و تعاليم آن و سعادتي كه براي انسان از اطاعت دستورات دين حاصل مي شود، داشته باشد، از آنجايي كه موجودي كمال جو و سعادت طلب است، به حكم عقل، سلوك در اين مسير را بر مي گزيند و براي رسيدن به كمال حقيقي حاضر است همة سرمايه هايش را به بهترين وجه و عاليترين صورت كه همان ايثار و شهادت است، به مولاي خويش اهدا نمايد و مردن برايش امر سهل و آساني مي گردد و به پيشواي خود، مولاي متقيان علي (ع) اقتدا خواهد كرد كه مي فرمود: «به خدا قسم انس علي به مرگ (در راه خدا) از انسي كه بچه به پستان مادرش دارد، بيشتر است.»
كمال بخشي نيز شاخصه ديگر ايثار و شهادت است كه به دو صورت متجلي مي گردد:
الف- كمال فردي: كمال فردي انسان در گرو انتخاب آزادانه و آگاهانه اوست. هر چه اين انتخاب در شرايط دشوارتر و بحراني تر و در موقعيت تنوع سرمايه ها و فرصت هاي بيشتر شكل بگيرد؛ به عبارتي انسان سرمايه وجودي ذي قدر تري را تقديم كند و درصد معرفت و شناختش نسبت به عمل و خلوص آن بالاتر باشد، به گوهر باارزش تري از كمال دست خواهد يافت. از جمله مصاديق كمال، آزادي خواهي، عدالت طلبي و عزت مندي است كه در ايثار و شهادت و راه امام حسين (ع) به عنوان سرور و سالار شهيدان به روشني متجلي است. او مرگ با عزت را بر زندگي ذليلانه ترجيح مي دهد و نه تنها خود آزاده و آزادي خواه بود كه دشمنان خويش را نيز به آزادي خواهي فرا خواند: «اي آل سفيان! اگر دين نداريد و از قيامت نمي ترسيد، لااقل در دنيا آزاد باشيد» هر انساني، در جدال بين مرگ و زندگي و در شرايطي كه انتخاب هر دو يكسان باشد، در راه هدفي متعالي و مقدس و براي حفظ و صيانت از عقيده و باورهاي ديني خود ايثار و شهادت طلبي را برگزيده ، مرگ با عزت را همچون مولاي خويش امام حسين (ع)، بر اسارت و بندگي طاغوت ها ترجيح دهد ، در اين مجال، خدا خود خريدار اجناسي است كه از مال و جان و... از سوي بندگان به او تقديم مي شود.
ب- كمال جامعه: روح ايثار و شهادت وقتي درفرد تجلي پيدا كرد و او را به كمال رساند، چنان تأثري از ناحيه منبع اصيل خود؛ يعني ذات بي نهايت خداوند مي يابد كه بر جامعه پيرامون خود نيز تأثير مي گذارد. از آنجايي كه روح ايثار و شهادت طلبي دو خصوصيت فطري انسان است "چنانكه گفتيم"، همه انسانها و البته اهل ايمان كه به نداي فطرت خويش پاسخ مثبت داده اند، به ايثار ايثارگران و شهادت طلبي آن ها عشق مي ورزند و آنها را به عنوان الگوهاي برتر جامعه خود پذيرفته اند. ايثار و شهادت امام حسين(ع) چنان موجي از كمال طلبي، آزادي خواهي و عدالت جويي را در سراسر عالم پراكند كه سبب شد غير مسلمانان نيز از قيام او درس گيرند و آزاد خواهي خويش را مبتني بر آزاد خواهي آن امام همام نمايند. مهاتماگاندي (رهبر فقيد هند) گفت: «من زندگي امام حسين، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقّت خوانده ام. بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد پيروز گردد، بايد از سرمشق امام حسين پيروي كند.» و اين نقطه آغازين تأثيرپذيري از روح ايثار و شهادت است. هر انساني كه داراي چنين روحيه اي باشد، اعم از اينكه به كمال آن رسيده يا نرسيده باشد، بر جامعه پيراموني خود تأثير مي گذارد. شهادت در راه خدا كه بالاترين نوع ايثار است، كامل ترين تأثير را در جهت كمال بخشي جامعه دارا است. خون هر شهيد در پاي درخت جامعه اسلامي مي ريزد و آن را روز به روز تنومندتر و استوارتر كرده ، شاخ و برگ آن را به سمت و سوي كمال و سعادت حقيقي جهت مي بخشد.

د) ارزش آفريني
عالي ترين و مترقي ترين ارزشهاي فردي و اجتماعي در پرتو ايمان و عمل خالص براي خدا توليد مي شود. به تعبيري، بهترين ملاك و معيار براي تشخيص ارزشها كار خالصانه براي خداست. از آنجايي كه در يك جامعه ديني مفاهيمي چون ايثار و شهادت بالاترين ارزش محسوب شده، عالي ترين سطح از اخلاص را دارا هستند، از اين رو ، ايثارگران و شهيدان در توليد ارزشهاي متعالي انساني و الهي در وجود فرد و جامعه نقش بسزائي ايفا مي كنند.
مادامي كه روح ايثار و شهادت در كالبد يك جامعه سريان و جريان دارد، آن جامعه زنده و پوياست و هيچ زمان، فرهنگ غير الهي و ارزشهاي غير انساني بر آن جامعه سايه نخواهد افكند، و آن جامعه روي ذلت و خواري را نخواهد چشيد، زيرا با اين دو ارزش، حيات و جاودانگي و عزت ابدي يافته است.
روح ايثار و شهادت، ضمن توليد تقوا و پرهيزكاري، آن را در جامعه نهادينه مي كند و جامعه اي كه به لباس تقوا و پرهيزكاري آراسته شود، گَرد ناپاكي و مخالفت با ارزشهاي الهي و انساني را از خود مي زدايد، زيرا لباس تقوا زيبنده ترين لباس براي تعالي بخشي به جامعه و فرد است. علاوه بر اين، كرامت حقيقي انسان ، راه خروج از
بن بست ها و تشخيص حق از باطل در گرو تقواي الهي است.
جامعه اي كه در آن ترس و زبوني حاكم باشد، ميوه اي جز ذلت و خواري نخواهد داشت. ارزشها فراموش و پايمال مي شوند و دنياپرستي، ظلم، بي عدالتي و وابستگي به اوج خود مي رسد. اين مشخصة جوامعي است كه از مبادي و مباني ديني و الهي تهي هستند و مرگ را پايان راه و نيستي مطلق مي دانند. در مقابل، جامعه اي كه بر اساس مبادي و مباني ديني خويش، بر ترس و زبوني خويش غالب آمده ، مرگ را ملاقات با خدا مي داند. معامله با خدا را به عنوان يك ارزش حقيقي پذيرفته و حاضر است در راه او از همه دارايي خود بگذرد، ايثار جان و مال نمايد و شهادت را مشتاقانه در آغوش بگيرد و لبريز از ارزشهاي انساني و الهي گردد. دراين حالت، روح تقوا، عدالت خواهي، ظلم ستيزي، خداپرستي، ولايت مداري و ... در جاي جاي آن جلوه نمايي مي كند.

ه) حماسه سازي
شاخصه ديگر ايثار و شهادت، توليد حماسه در سطح جامعه است. همان گونه كه حماسه ميوه ايثار و شهادت است و از عرفان و شناخت واقعي از هستي بخش عالم و مبدأ و معاد حاصل مي شود. عرفان خالص و حقيقي نيز بدون ايثار مال و جان، حاصل نخواهد شد. از اين رو، وقتي حماسه در وجود انسان رسوخ كند، او را به حركت در مي آورد و از حالت سكون به پويايي و شكوفايي مي رساند. وابستگي ها و دلبستگي هاي كاذب و دروغين را محو و اهداف و مطلوب هاي حقيقي را جايگزين مي سازد. چنين حماسه اي، زيباترين صحنه هاي ايثار و شهادت را مي آفريند و به عنوان الگويي تمام نشدني بر جامعه خويش تأثير مي گذارد، زيرا انسان ها طالب پويايي و حركتند و هر امري آنها را تازه تر كند، با جان و دل مي پذيرند.
روح حماسه در عالي ترين سطح آن در سيرة عملي اهل بيت (ع) و بويژه در سرور و سالار شهيدان مشاهده مي شود و اين مطلب مورد پذيرش همگان است. در جريان عاشوراي حسيني مي بينيم با اينكه تمام قدرت هاي آن روز، عليه كاروان حسيني (ع) بسيج شدند، با اين حال او و يارانش از همه خطرها استقبال نموده ، تسليم نشدند. اين حماسه با ايثار جان و قبول شهادت پايان نپذيرفت، بلكه ايشان (ع) احساس كردند كه خاندان گرامي اش نيز بايد به اسارت بروند و آنها نيز چنين كردند. نه تنها خود او كه احدي از اهل بيت او به تأييد و امضاي حكومت جايرانه امويان راضي نشدند.
نقطه عطف اين قبيل حماسه ها و ايثارگري ها عرفان و شناخت واقعي است. اگراين شناخت محقق شود، به يك فرهنگ عمومي و همه گير مبدل خواهد شد و قابليت انتقال به ديگر جامعه ها را نيز دارا مي شود، لكن اين حماسه بايد برگرفته از شناخت و عرفان حقيقي، از يك مبدأ و مقصد حقيقي باشد.
نتيجه اي كه حاصل مي شود، اين است كه ايثار و شهادت در راه خدا توأم با حماسه است، ايثار و شهادت بدون روح حماسه محقق نمي شود و اين توأمان در ادامه، حماسه هاي واقعي و جاودانه اي را نيز مي آفريند. اما نه هر اقدام برگرفته از حب نفس و اميال دروني و دنيوي و براي كسب شهرت و جاه و مقام را مي توان ايثار و شهادت طلبي ناميد و نه آن را واجد روح حماسه دانست.
بدون شك ، حماسه و عرفان دو وزنه هماهنگ و همتايند و پيوندي كه بين اين دو ثابت است، ناگسستني است. بعلاوه آن دو را يك آن نمي توان از روح ايثار و شهادت منفك دانست.

و) بحران زدايي
بدون شك، پيروي از اهداف عاليه اسلام و برپايي احكام و تعاليم نوراني آن، نظير عدالت خواهي، ظلم ستيزي، حاكميت اخلاق و معنويت، و ترويج باورها و ارزشهاي معنوي و ... با اهداف و اغراض خودخواهانه و منفعت هاي مادي و دنيوي صاحبان زر و زور و تزوير تضاد پيدا مي كند و اين تضاد، موجب به مخاطره افتادن خواسته ها و اميال نفساني اين گروه مي گردد.
در اين ميان، دنياطلبان و سردمداران كفر و الحاد، براي برداشتن موانع و عواملي كه سد راه آنها به حساب مي آيند از هيچ تلاشي فروگذار نمي كنند. از منظر ايشان، هدف وسيله را توجيه مي كند و براي رسيدن به مقاصدشان با همه امكانات و توانشان و از هر طريقي بحران آفريني مي كنند؛ گاهي با ابزار نظامي نظير كودتا، تهاجم نظامي، ترور و كشتار و... گاهي با محاصره و توليد بحران هاي مختلف اقتصادي، گاهي با مقابله سياسي و ايجاد دست اندازها و اختلاف هاي سياسي در داخل و خارج كشور و گاهي نيز با تهاجم فرهنگي و به تعبير مقام معظم رهبري «شبيخون فرهنگي».
اگر جبهه اسلام در برابر اين گونه اقدامات عملي و خوف آفريني ها كه در قالب توطئه ها و فتنه هاي مختلف صورت مي گيرد، تدبير و برنامه اي علمي و عملي نداشته باشد، مقهور اين قدرت هاي پوشالين مي شود؛ چنانكه امروزه بسياري از كشورهاي جهان و حتي دول پيشرفته، مقهور قدرت پوشالين استكبار جهاني؛ يعني آمريكا شده اند. اما از آنجايي كه اسلام كاملترين و جامع ترين اديان الهي است و براي كوچك ترين مسائل و به ظاهر كم اهميت ترين آنها برنامه نظري و عملي دارد؛ قطع يقين براي مسائل دفاعي و حفظ جان و مال و ناموس و اعتقاد مسلمانان برنامه ها و راهكارهاي دقيق عملي دارد. از جمله مترقي ترين راهكارهاي عملي اسلام عزيز در مسير بحران زدايي از جامعه اسلامي، مسأله ايثار و شهادت است كه واجد يك مبناي تئوريك بسيار قوي و حساب شده، مبتني بر عقل و وحي خداوند و كلام معصومان (ع) است.
وقتي جامعه اي واجد روحيه متعالي ايثار و از خود گذشتگي باشد، در برابر هر نوع بحران و چالشي توان ايستادگي و مقابله را دارد:
-در وضعيت بحران اقتصادي، جامعه ايماني و دين مدار، با ايثار مال و ثروت خود و تقسيم آن براي بهره مندي همه اقشار جامعه در برابر بحران آفرينان مقابله كرده ، شكست را پذيرا نخواهد شد.
-در مواقع ايجاد تفرقه و تهاجم سياسي، جامعه اسلامي با ازخودگذشتگي و عبور از خواسته ها و منافع سياسي گروه خود و بر اساس وحدت كلمه اسلامي و وحدت ملي در برابر اين بحران نيز مستحكم تر از پيش خواهد ايستاد.
-زماني كه دشمن از طريق تهاجم فرهنگي و با استفاده از ادبياتي نظير تساهل و تسامح، آزادي و جامعه مدني (به معناي غربي آن) قصد تخريب بنيادهاي فكري و ارزشي جامعه را دارد، جامعه اسلامي براي حفظ ارزشها و فرهنگ اصيل و غني خود كه بر گرفته از دين اسلام است، از تمام تلاش و عزت و آبروي خود مايه مي گذارد و با احياي دستور «امر به معروف و نهي از منكر» جامعه را به يك ميدان نظارت عمومي بدل مي سازد، تا اين تهاجم نيز خنثي گردد.
-اما در عالي ترين نوع، در برابر تهاجم نظامي دشمن، كه به قصد براندازي كامل و دفعي نظام اسلامي صورت مي گيرد. جامعه اسلامي بر اساس توصيه و فرمايش خداوند به جهاد في سبيل الله، بالاترين ايثارگري را از طريق شهادت طلبي و از جان گذشتگي به نمايش مي گذارد و دشمن خود را مقهور و ناكام مي سازد.
اين است حقيقت ايثار و شهادت طلبي كه بيش از هر گزينة ديگر، دشمنان اسلام را به هراس واداشته ، عامل اساسي در شكست و خواري دشمن و پيروزي سپاه اسلام گرديده است. و ديگر راهي جز تهاجم فرهنگي و فاصله انداختن بين مردم و اعتقادات و ارزشهاي ديني شان براي دشمن زبون باقي نمانده است كه با لطف الهي و تأييدات حضرت وليعصر (عج) اين آرزو را نيز به گور خواهد برد.

ز) اخلاص و ماندگاري
چنانكه گفتيم، بين اخلاص و ماندگاري ارتباطي عميق و آسماني هست. اساساً در فرهنگ قرآني همه چيز فاني و زوال پذير است، مگر ذات ابدي و ازلي و صاحب جلال و بزرگوار خداوند و البته هر آنچه وجهه الهي داشته و مقبول خداوند باشد نيز باقي و فنا ناپذير است. از اين رو، عملي كه توأم با اخلاص و پاكي نيت و لوجه الله باشد، از خصوصيت جاودانگي و ماندگاري برخوردار است. ايثار و شهادت، از آنجا كه ريشه در وحي و كلام حقه الهي دارد، "اصلها ثابت و فرعها في السماء" است، و از روي آگاهي و بصيرت و اخلاص و در راه رضاي خدا تحقق مي يابد براي هميشه ماندگار و جاويدان است.
امام خميني "رضوان الله تعالي عليه" در باره جاودانگي و بقاي ايثار و شهادت چنين مي گويد: «در آينده ممكن است افرادي آگاهانه و يا از سر ناآگاهي بپرسند كه ثمره خونها و شهادتها و ايثارها چه شد؟ اينها يقيناً از عوالم غيب و فلسفه شهادت بي خبرند و نمي دانند كسي كه فقط براي رضاي خدا به جبهه ها رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگي نهاده است، حوادث زمان به جاودانگي و بقا و جايگاه رفيع آن لطمه اي وارد نمي سازد...» نه تنها حقيقت ايثار و شهادت، جاودانه و ماندگار است، بلكه هر انساني كه به اين دو افتخار نائل شود، چون با خدا معامله نموده و خداوند شخصاً جنس آنها را خريدار است، به سود و منفعت ابدي و لايزال خواهند رسيد؛ چنانكه در باره شهدا وارد شده است كه :«شهيد نظر مي كند به وجه الله»؛ يعني تمام حجاب هاي حايل بين شهيد و خداوند برداشته مي شود و كسي كه به اين مقام برسد، به جاودانگي و ماندگاري ابدي رسيده ، هميشه در محضر خداوند متنعم خواهد بود.

ح) جامعيت
جامعيت، يكي ديگر از شاخصه هاي ايثار و شهادت است. ايثارگري و شهادت طلبي جايگاه رفيعي است كه هر كس را توان راهيابي به آن نيست. حكايت ايثارگري و شهادت طلبي حكايت سير و سلوك عاشقانه و عارفانه است و منزل به منزل مي رود تا به منزل نهايي؛ يعني وصال حضرت دوست برسد.
البته، آن كس كه طعم شيرين ايمان و عمل صالح را نچشيده باشد، به مقام ايثار حقيقي و شهادت در راه خدا نمي رسد. با اين وصف، حركت در اين ميدان توأم با سرعت فوق العاده اي در به ثمر رسيدن ميوه آن؛ يعني وصال حضرت دوست و تنعم نزد اوست. به عبارتي، شهادت در راه خدا از نوع عرفان و وصال زود بازده است، عارف براي وصال حضرت دوست سالها بايد به سير و سلوك و اعتكاف و ذكر و توسل و توجه مشغول باشد، اما ايثارگر جان و شهيد راه خدا، با حماسه عاشقانه و عارفانه اش، راه صد ساله را يك شبه مي پيمايد.
لازمه فهم جامعيت ايثار و شهادت، بررسي ارتباط عميق و تنگاتنگ موجود بين آنها با اصول اعتقادي و فضايل اخلاقي است، كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
-رابطه ايثار و شهادت و ايمان: حاكميت روح ايثار و شهادت در خانه دل انسان، مستلزم ايمان داشتن به مبدأ و معاد و به عبارتي مبادي و مباني و اصول دين است. آنها كه نه حقيقتي مطلق و بي نياز، براي مبدأ عالم و نه غايت و هدف و نهايتي حكيمانه براي عالم قايلند و به عالم غيب و شهادت ايمان نياورده اند، چگونه مي توانند هدفي متعالي در زندگي شان برگزينند، هدفي كه آنها را به سر منزل مقصود و بي نهايت هستي برساند. پس ايثار و شهادت در راه خدا محقق نمي شود، مگر در پرتو ايمان به خداي هستي بخش و هر آنچه پيامبران بر آن مأموريت يافته اند.
-رابطه ايثار و شهادت و صبر: ايثار و شهادت عالي ترين و دشوارترين مرحله از آزمايش و امتحان الهي است. اين مرحله همواره با از خودگذشتگي، از جان گذشتگي، ايثار مال، جاه، آبرو و جان همراه است. در اين راه كه سختي ها و دشواري هاي آن وصف ناشدني است صبري ايوب وار مي طلبد. انساني كه از فضيلت صبر خالصانه براي خدا برخوردار نباشد، در برابر امتحان هاي سخت الهي كه بر او وارد مي شود، به راحتي روحيه خويش را باخته ، ميدان را ترك مي كند.
-رابطه ايثار و شهادت و تقوا: تقوا و پرهيزكاري نقطه مقابل گناه و نافرماني است. ثمره تقوا و خويشتن داري اميد به رحمت الهي و عشق و محبت به خداوند و ميوه دومي، ترس از روبه رو شدن با برزخ و معاد، روز حساب و افشاي پرونده شان در ديدار با معبود است. آنها كه به واسطه اسارت نفس و دنياطلبي، گرفتار گناه و آلودگي هاي روحي هستند، به غايت از مرگ و معاد مي ترسند. در اين حال اينان، چگونه مي توانند با آغوش باز به استقبال مرگ بروند و در راه دين و اعتقادشان ايثار نموده ، شهادت را برگزينند؟ اما آنها كه با تقوا و پرهيز كاري آخرت را بر دنياشان مقدم دانشته اند و از عشق و محبتي كه به مولاشان دارند همة خواسته هاي نفساني خود را زير پا گذاشته اند و ديدار او را لحظه شماري مي كنند، ايثارجان و شهادت در راه او برايشان آسان و گوارا خواهد بود.
-رابطه ايثار و شهادت و تسليم و رضا: ويژگي ديگري كه ايثار و شهادت در طالب خويش ايجاد مي كند تسليم بودن و رضا به قضاي الهي است، زيرا آنها كه ايثار و شهادت را برمي گزينند، بر اين امر واقفند كه خداوند حكيم و خير محض است و جز به صلاح بندگان خود عمل نمي كند، از اين رو در برابر همه اوامر و نواهي خدا بدون چون و چرا سر تعظيم فرود مي آورند و هر چه برايشان مقدر كند، خير محض مي دانند. ايثارگران و شهيدان نيز از سختي ها و مشكلاتي كه در راه عقيده شان به آنها مي رسد، با جان و دل استقبال مي كنند و در اين صورت است كه به مقام تسليم و رضا بار مي يابند.
علاوه بر اينها ايثار و شهادت با مقولات ديگري نظير عشق و محبت به خدا، توكل و توسل، بندگي و عبادت، ولايت مداري، تواضع و فروتني، عزت نفس، شجاعت، سرسختي با دشمنان، مهرباني با دوستان، نشاط ديني، غيرت و حياء و حق پذيري و ... مرتبط است، از اين رو از جامعيتي مثال زدني و غير قابل توصيف برخوردار است.

ط) موج آفريني و بصيرت بخشي
در طول تاريخ، حوادث و اتفاقات بسياري و حركت ها و جريانات متعددي رخ داده است و هر كدام بر اساس نسبتي كه با حقيقت و فطرت انساني داشته، به مردم بصيرت بخشيده و موج آفريني نموده است. بعضي از اين جريانها پيش از آنكه موج و بصيرتي ايجاد كنند، زايل شده اند و برخي نيز اگر چه موج و بصيرتي توليد كرده اند، اما به سرعت رو به افول گذاشته اند.
در اين ميان، ايثار و شهادت به عنوان دو مقوله كاملاً اسلامي كه ريشه در فطرت انساني دارد، بيشترين سهم در توليد بصيرت و هوشياري و ايجاد موج و حركت انقلابي را داشته و دارد. بعلاوه دوام و ماندگاري كه بر ايثار و شهادت سايه افكنده، عامل ديگري براي دارا بودن شاخصه بصيرت بخشي و موج آفريني در بين جوامع به حساب مي آيد.از جمله نمونه هايي كه جلوه ايثار و شهادت در آن، بالاترين تأثير را در همه جوامع بعد از خود گذاشته، حركت تاريخي و قيام بي نظير امام حسين (ع) و ياران با وفاي اوست. آنچه در نهضت عاشورا از همه حوادث و اتفاقات آن برجسته تر است، روح ايثارگري و شهادت طلبي حاكم بر قافله اباعبدالله الحسين (ع) است. از اين رو، تاريخِ بعد از قيام عاشورا به خوبي گواهي مي دهد عمده موج ها و حركت هايي كه به صورت پراكنده با عنوان خونخواهي شهداي كربلا، مخالفت با ظلم و ستم حاكمان، تغيير نظام حكومتي و انقلاب هاي مردمي شكل گرفته، در حد بسيار زيادي متأثر از ميراث ايثار و شهادت شهيدان كربلا بوده است.
به طور كلي، تازگي و طراوتي كه خون شهيد و ايثارِ خالصانه در راه خدا دارد، آن به آن و لحظه به لحظه با مردم سخن مي گويد، البته نه آن گونه سخن گفتني كه در اكثر مواقع بدون اثر است؛ تأثيري كه ايثار و شهادت بر بصيرت بخشي و حركت دادن مردم در مسير رضاي خداي متعال و دفاع از ارزشها و فضيلت هاي الهي دارد، قابل مقايسه با هيچ اثر ديگر نيست، زيرا آن دو امر تأييد شده از سوي خدا هستند و هرچيزي كه نورانيت و حقيقت خود را از تنها مؤثر در عالم هستي گرفته باشد، نه تنها به خاموشي نخواهد گراييد، بلكه براي انسان ها و جوامع، حكم روشني بخشي و هدايت گري را دارد و چراغ هدايتي خواهد بود تا مردم به مدد آن بصيرت يافته ، در مسير روشنايي و هدايت حركت كنند.
از جمله افتخارات ما اين است كه نهضت امام خميني (ره) و حركت مردم براي مبارزه با طاغوت زمان و نظام شيطاني شاهنشاهي كه به پيروزي انقلاب اسلامي ايران منتهي شد و هشت سال مجاهدت و ايثارگري و شهادت طلبي مردم انقلابي ايران در دوران دفاع مقدس و نيز مقابله با انواع توطئه هاي نظامي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و ... همه اينها مرهون الگو پذيري از نهضت و قيام حسيني است و ما اين توفيقات و سربلندي هاي به دست آمده را مرهون ايثارگري و شهادت طلبي امام حسين(ع) و ياران وفادار او مي دانيم.
بدون شك، از آنجايي كه ايثارگري ها و شهادت طلبي هاي مردم و جوانان مؤمن نظام اسلامي ايران، خالصانه و براي رضاي خدا و الهام يافته و برگرفته از كربلاي حسيني بوده است، همچون نمونه اصل خود، داراي ويژگي بصيرت بخشي و موج آفريني در بين مردم زمان خويش و حتي زمان هاي بعد از خود خواهد بود.

گفتار سوم) جلوه هايي حقيقي از ايثار و شهادت
از ايثار تا شهادت
طلبه و پزشكيار شهيد محمد جواد فهيمي در عمليات خيبر مسؤوليت گروهي از پزشكياران را بر عهده داشت. به علت شدت فشار دشمن و بالا رفتن ميزان تلفات، فرمانده دستور عقب نشيني مي دهد، اما اين شهيد همچنان به درمان مجروحان و هماهنگي براي اعزام آنها به پشت خط ادامه مي دهد و در پاسخ به همرزمش كه فرمان عقب نشيني را گوشزد مي كند، مي گويد: مگر نگاه هاي مظلومانه و ملتمسانه مجروحان را نمي بيني؟!
او در آن موقعيت پر خطر، جان خود را در راه انجام وظيفه رسيدگي به مجروحان به مخاطره مي اندازد و به كمك چند نفر از همرزمانش تعداد زيادي از مجروحان را از طرق مختلف به عقب منتقل مي كند، اما در حال رسيدگي به وضعيت يك مجروح، ناگهان مورد اصابت گلوله مستقيم دشمن قرار گرفته، به درجه رفيع شهادت نايل مي آيد.
طبق نقل همرزمش با يكديگر عهد بسته بودند در صورت مجروحيت يا شهادت، هركدام ديگري را به پشت جبهه منتقل كنند. وي مي گويد پس از شهادت محمد جواد، طبق تعهد، او را به دوش گرفتم تا به عقب منتقل كنم، اما فرمانده كه شاهد شهادت او بود، به من دستور داد كه در صورت تمايل، مجروحي را به دوش بگيرم و من حسب الامر فرمانده چنين كردم. گويا روح شهيد نيز راضي نبود با وجود اين همه مجروح صحنه رزم را ترگ گويد و روحش نيز جلوه اي ديگر از ايثار را آفريد.

عشق به شهادت
-شهيد محراب آيت الله مدني در همه حال، چشم به درگاه فيض الهي داشت و با سوز و گداز، در دعاها و قنوت نماز هايش از خدا طلب شهادت در راه اسلام و انقلاب مي كرد. او در عالم رؤيا جام شهادت را از مولايش حسين (ع) گرفته بود. به نقل خودش: هميشه در دو موضوع ترديد داشتم؛ اول آنكه آيا واقعاً از اولاد پيامبرم؟ و دوم آنكه آيا لياقت شهادت در راه خدا را دارم؟ روزي وارد حرم امام حسين (ع) شدم و در آنجا با ناله و زاري از امام خواستم به دو سؤالم پاسخ دهد. پس از مدتي شبي امام حسين (ع) را در خواب ديدم كه بالاي سرم آمد و دستي بر سرم كشيد و اين جمله را فرمود كه جواب هر دو سؤالم در آن بود:« يا بني انت مقتول؛ اي فرزندم تو كشته مي شوي.» و او بي تابانه انتظار آن روز را مي كشيد.
-هفده بهار بيشتر از عمرش نگذشته بود. دانش آموزي كه به فرمان امام (ره) درس و مدرسه را رها كرد و به عشق شهادت در راه خدا عازم جبهه ها شد. او در اولين اعزام، وارد واحد تخريب ل.5.نصر خراسان شد. در آن ايام جواني آنچنان سرگشته و سرشار از عشق به شهادت بود كه گويا گام به گام به گمشده اش نزديك و نزديكتر مي شد، بخشي از وصيتنامه انسان ساز او، گوياي اوج شور و حرارت و نهايت دلدادگي و عشق به شهادت در اوست: «خدايا من يك تخريب چي ام و كارم باز كردن معبر است، ياريم كن به سوي تو معبري باز كنم.» او كسي نبود جز تخريب چي شهيد حميد ستوده.
محمد صادق فهيمي


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:22 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : شهادت دريچه اي به سوي نور و تعالي
كلمات كليدي : شهادت، عروج، تعالي، ايثار، انتخاب آگاهانه
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
شهادت اوج تعالي انسان است. در فرهنگ اسلام و بخصوص تشيع، ارزشمندترين و گرانبهاترين حركت، شهادت است. شهيد كسي است كه با نثار جان خود، درخت اسلام را آبياري كرده و فساد را ريشه كن مي كند.
شهيدان، مقاومت و پويايي جامعه را تضمين مي نمايند و به جامعه ظرفيت روحي مي بخشند و ضعف و سستي را از بين مي برند. اگر خون شهيدان نبود كه شجره ي طيبه ي رسالت را سيراب نمايد نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد بخش الهي اثري و در يك جمله مي توان گفت كه پر محتو ي ترين عنوان، در راستاي تكامل انسان، از ديدگاه متون اسلامي، عنوان «شهيد» است.
سؤال اصلي: شهادت چگونه مي تواند راهي به سوي تعالي و تكامل انسان باشد؟

مقدمه:
از مهمترين عوامل باز دارنده روند تكاملي جامعه و بزرگترين آفت انقلاب و حركت هاي سازنده، آميزش خطوط انحرافي و جريانات منفي با مايه هاي اصيل و پاك و برحق است. حق و باطل گاه آنچنان به هم مي آميزد كه تميز دادن و جدايي آنها از يكديگر محتاج به ايجاد سيل و موج قوي است تا لاشه ها را از درون درياي جامعه به بيرون پرتاب كند و گوهرها و مرجان ها و ياقوت ها را در درون بپرورد. حق و باطل گاه مانند كف و آب هستند كه تشخيص و جدائي آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده اند كه بايد با حركت هاي تند و پر حرارت از هم جدا شوند.
انتخاب آگاهانه شهادت درسايه تفكر صحيح در چنين مواردي نقش خود را ايفا مي كند، شهادت چنان حرارت و سوزي مي آفريند و چنان حركت و تكاني را بوجود مي آورد كه حق و طرفدارانش از باطل و پيروانش به خوبي جدا مي شوند.
شهادت شجاعانه نقش جدا كردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودي باطل را به طور احسن و اكمل در جامعه ايفا مي كند و با اين اثر، اجتماع را از ركود و جمود و انزوا خارج مي سازد و با تصفيه عميق، پويائي و بالندگي و كمال جامعه را تضمين مي كند.
مگر نه اين است كه مرگ به سراغ همه خواهد آمد و گريزي از آن نيست. پس چه بهتر آنكه با مردن معامله اي انجام شود و در برابر دادن سرمايه حيات و قرباني شدن، سود و نتيجه اي بزرگ عائد شود.
خداوند در قران مي فرمايد: «اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد، آمرزش و رحمت خدا بهتر از هر چيزي برايتان خواهد بود».
شهادت در مكتب قرآن و تشيع داراي هفت ركن است:
داشتن ايمان به خدا، پيامبر و ائمه راستين معصوم اسلام؛
گزينش آگاهانه ؛
به فرمان خدا و رسول خدا (ص) بودن، (پيروي از سنت و عترت)
انگيزه را خدا قرار دادن؛
ايثارگري براي خشنودي خدا ورسيدن به رضوان و قرب او؛
براي اعلاء كلمه حق و ريشه كن نمودن باطل پيكار كردن؛
در معيت خدا و اولياء خدا بودن.
شهيد چون شمع مي سوزد و با نور خويش ظلمات و تاريك هاي زندگاني بشر را روشن مي كندوراه رشد و سلامت و سعادت جامعه ي انساني را صاف و هموار مي سازد.
شهادت طلبي، يعني به استقبال مرگ شتافتن در راه آرمان و آيين برحق، نهراسيدن از مرگ و جان نثاري در راه حاكميت حق. شهيد مطهري مي نويسد:
«قوي ترين مردان هم وقتي خود را در چنگال مهيب مرگ ديده اند، اظهار عجز و ناتواني كرده اند: كوچك و حقير گشته اند، فكر و عقيده شان عوض شده است.»
آري، تصوير مرگ و فكر نزديك شدن مرگ براي انسان هاي سست بنياد و بي ايمان، خوفناك و هولناك است، زيرا از نظر آنان، مرگ، خاموشي ابدي و ذلت هميشگي است. ليكن در نظر كسي كه مرگ را سرآغاز زندگي ابدي و پل عبور به حيات ابدي مي داند، عزت جاودانگي است و لذا نه فقط از آن نمي ترسد بلكه از آن استقبال مي نمايد.
پايان زندگاني هركس به مرگ اوست جز مرد حق كه مرگ وي آغاز دفتر است.

شهادت در قرآن
آيات فراواني در قرآن كريم به مسئله شهادت اشاره نموده است، در اين قسمت به برخي از آيات اشاره مي نمائيم:
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياءعند ربهم يرزقون.
هرگز نپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند، بلكه زنده به حيات (ابدي) شدند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.
2. ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولكن لاتشعرون.
به كشته شدگان در راه خدا، مرده نگوئيد چرا كه زنده اند، لكن شما درك نمي كنيد.
3.والذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم و يدخلهم الجنه عرفها لهم.
و آنان كه در راه خدا كشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را ضايع نمي گرداند، آنها را هدايت كرده و امورشان را اصلاح مي فرمايد و در بهشتي كه قبلاً به آنان شناسانده، وارد خواهد كرد.
و من يقاتل في سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف توتيه اجراً عظيماً.
و هركس در جهاد در راه خدا كشته شد و يا فاتح گرديد اجر عظيمي به او عطا خواهيم كرد.
نتيجتاً انتخاب آگاهانه شهادت در سايه تفكر صحيح است كه اين اجرها را براي شهداء به ارمغان مي آورد.

شهادت در احاديث
احاديث و روايات متعددي پيرامون شهيد و مقام والاي آنان نقل شده است كه به پاره اي از آنها اشاره مي نمائيم:
امام صادق(ع) از رسول الله (ص) نقل فرمودند:
«اشرف الموت قتل الشهاده»
باشرافت ترين مرگ ها، كشته شدن به طريق شهادت است.
از امام صادق(ع) به نقل از پدران بزرگوارش (عليهم السلام) است كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
فـوق كـل بـر بـر يقتـل الرجل في سبيل الله، فاذا قتل في سبيل الله عز و جل فليس فوقه بر…
بالاتر از هر نيكي، نيكي برتري است تا اينكه شخص در راه خدا كشته شود. پس هنگامي كه در راه خداوند عزو جل كشته شد، نيكوكاري اي بالاتر از آن نيست …
3. امام باقر (ع) فرمود كه علي بن الحسين (عليهماالسلام) مكرر مي فرمود: رسول الله (ص) فرمود:

هيچ قطره اي براي خداوند عز و جل محبوبتر از قطره خوني كه در راه خدا (ريخته شود) نيست .
4. از امام صادق (ع) است كه از پيامبر اكرم (ص) پرسيدند:
چراشهيد در قبرش مورد امتحان و ابتلاء قرار نمي گيرد؟ فرمود: شمشير بالاي سرش (هنگام شهادت) براي امتحان و ابتلاء او كافي بود.

در حقيقت شهادت
شهادت مكتب سازنده اي است كه شگرفترين اثرات و خلل ناپذيرترين واكنش هاي نسل هاي بهم پيچيده تاريخ را داراست.
در حقيقت، شهادت خون دوباره اي است كه به كالبد نيمه جان جامعه وارد مي گردد، خون اين عنصر خليفه الهي در نظام اجتماعي به عنوان گوياترين و مؤثرترين عامل تبليغ صدق و صفا، حق و حقيقت، آگاهي و سازندگي خواهد بود. از اين روست كه امام علي (ع) بعد از شهادت محمدبن ابي بكر به عبدالله بن عباس مي نويسد:
«به خدا سوگند، اگر علاقه، من به هنگام پيكار با دشمن در شهادت نبود و خود را براي مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست مي داشتم، حتي يك روز با اين مردمي كه محمدبن ابي بكر را تنها گذاشتند روبرو نشوم».
مجد و عظمت والاي شهادت همواره تجلي بخش امتها بوده است. تاريخ شهادت، تاريخ عقيده و جهاد و تمسك به اصول و مباني اعتقادي است. اگر خون شهيدان نبود كه شجره ي طيبه ي رسالت را سيراب نمايد نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد بخش الهي اثري؛ اگر شهادت در كربلا و نهضت خونين عاشورا نمي بود، اين اخلاص و دوستي كه ميليونها انسان از صميم قلب نسبت به اهل بيت پيغمبر پيدا كرده اند به وجود نمي آمد.
انسان تا زماني كه در حصار مادي خود و زمانش فرو رفته باشد، نمي تواند دم از منطق شهيد بزند. چرا كه او را در حريم اين معنا راهي نيست مگر به عشق. بنا بر گفته ي استاد بزرگوار شهيد مرتظي مطهري:
«منطق شهيد را با منطق افراد معمولي نمي شود سنجيد. شهيد را نمي شود در منطق افراد معمولي گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقي است آميخته با منطق عشق…»
فرهنگ ايثار وشهادت در نظام اسلامي از مهم ترين ويژگي هاي مكتب تشيع به شمار مي رود و بر همگان پوشيده نيست كه از وجود همين فرهنگ بوده و هست كه حقايق اسلام تا كنون همچنان پا برجا و زنده باقي مانده است. از صدر اسلام تا كنون، تاريخ شيعه، شاهد ايثارگري و شهادت طلبي مردان بزرگي همچون پيامبر اكرم (ص) و اصحابش، ائمه اطهار (ع) و ياران آنان بوده است.
فرهنگ شهادت دردامن خودانسان هايي را پرورش داده كه داراي خصوصيات و روحيات والا و متعالي هستند. داشتن همت بزرگ، برخورداري از روح بزرگ، عزت نفس و روحيه ي قوي، بزرگواري و بزرگ منشي، زهد گرايي و عدم دلبستگي به دنيا و … از مهم ترين خصوصيات انسان هاي تربيت يافته در فرهنگ ايثار و شهادت است.

جايگاه و منزلت شهيد
يكي از مسائلي كه در قرآن مجيد براي بيان حيات عالي شهدا و اشاره به مقام بسيار رفيع و والاي انها آمده است، جمله ي «عندربهم يرزقون» است.
مقام عند ربهم، عالي ترين مقام انساني است به عبارت ديگر كمال نهائي انسان است كه هيچ حائلي ميان انسان و خدا، وجود ندارد. در واقع اتصال به مقام ربوبي و لقاء الهي و نهايت كمال انسان است. چه جايگاه و منزلگاهي از آن بالاتر، كه عاشق را در جوار معشوق جاي دهند و اين همان چيزي است كه انسان ها حقيقتاً در جستجوي آن هستند.
پيامبر (ص) فرمود كه: خداوند براي شهيدان هفت خصلت مقرر كرده است:
با نخستين قطره خوني كه از خون او ريخته مي شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار مي گيرد.
سرش در كنار دو حور از حوريان بهشتي قرار مي گيرد و آنها غبار از چهره ي شهيد پاك مي كنند و به او خوش آمد مي گويند. او هم متقابلاً به همسران بهشتي خود مرحبا مي گويد.
از لباس هاي بهشتي بر اندامش مي پوشانند.
پذيرائي كنندگان بهشتياني كه وارد بهشت مي شوند، با عطرهاي بهشتي، او را عطرآگين مي كنند.
جايگاه خود را، در بهشت مي بيند.
به روحش گفته مي شود، در هر كجاي بهشت كه مي خواهي استراحت كن.
به وجه الله نظر مي كند، و اين موضوع رضايت و خشنودي براي هر پيامبر و شهيدي است.
به شهادت «فوز عظيم» گفته شده است، چرا كه شهيد باشهادت خود به هدف نهائي كه لقاء پروردگار و مقام در جوار (عندربهم) باشد، رسيده است. و در اين مسابقه ي نهائي،پيروز شده و بعد از مسابقه ي نهائي ديگر آزمايشي نيست.

انگيزه هاي شهادت طلبي
بطور خلاصه مي توان انگيزه هاي شهادت طلبي را اين گونه بر شمرد:
رسيدن به تكامل و جاودانگي.
معامله سودمند با خداوند (تقديم جان در برابر بهشت).
اطاعت از خدا و رسول و اولي الامر.
كمك به مستضعفين وبر پايي عدالت و آزادي و رفع ظلم و فتنه.
رسيدن به مقام والاي شهادت كه بالاترين نيكوئيهاست.
پالايش روح و آمرزش گناهان و نظر به وجه الله و پيوستن به لقاء الله و تقريب الي الله.
امربه معروف و نهي از منكر و احياء و اشاعه سنتهاي الي و قبول در امتحان الهي و
ذلت ناپذيري و ايثار در راه ارزش هاي متعالي.
الگو سازي براي جامعه از طريق حماسه آفريني و تحريك عواطف واحساسات براي ترويج حق طلبي و انجام مسئوليت اجتماعي و حساسيت در مقابل سرنوشت جامعه.
تزريق خون تازه به پيكر اجتماع و تقويت روحيه انقلابي در آحاد مردم.
انتخاب بهترين و هنرمند ترين و زيباترين نوع مردن.
حضور درصحنه جهاد في سبيل الله كه بستر شهادت طلبي است و اداي تكليف.
سير و سلوك معنوي و طي طريق در آخرين و والاترين مراحل عرفاني و فناي في الله و اثبات عشق حقيقي به معشوق.

چرا شهادت؟
1.شوق به لقاء الله
2. زندگي راستين
بزرگي روح
دل بريدن از دنياي فاني و دل بستن به حقيقت باقي
اجراي حق و احياي اسلام

انتخاب آگاهانه شهادت
شهادت، فنا شدن انسان براي نيل به سرچشمه نور و نزديك شدن به هستي مطلق است.
شهادت، مرگي از راه كشته شدن است، كه شهيد آگاهانه و بخاطر هدفي مقدس و به تعبير قرآن «في سبيل الله» انتخاب مي كند.
از عبارت فوق چنين نتيجه مي گيريم، كه هر مرگي نمي تواند شهادت باشد. اولاً بايد اين مرگ با كشته شدن باشد و ثالثاً اين كشته شدن هم دو شرط اساسي دارد تا شهادت بر آن اطلاق گردد:
1- آگاهانه باشد. 2- في سبيل الله باشد.
آگاهانه بودن به اين معنا است كه انسان خود با بصيرت، انتخابگر اين نوع مرگ باشد. و شرط آگاهانه بودن آن است كه شهيد، حق و باطل زمان خود را بشناسد و در زير لواء حق، در ركاب «امام زمان» خود، عليه باطل بجنگد.
قيد «في سبيل الله» اشاره به جهت و هدف شهيد، در جنگ عليه كفار و مشركين دارد. و بيانگر اين معنا است كه جنگي داراي ارزش كه، هيچ هدفي جز (الله) در آن نباشد.
كلمه ي شهيد در لغت به معناي «گواه» است، و در اصطلاح به كسي كه در راه خدا كشته شده باشد اطلاق مي گردد.
در اينكه چرا به كشته شده ي در «راه خدا» شهيد مي گويند، وجوه مختلفي بيان گرديده است در كتاب «لسان العرب المحيط» آمده است:
به كشته ي در راه خدا شهيد مي گويند:
براي اينكه ملائكه رحمت، شاهد او هستند. كه در اين صورت شهيد، به معناي مشهود است.
براي اينكه خدا و فرشتگان الهي، شاهدان او در بهشت اند.
براي اينكه در روز قيامت، او به همراه پيامبر، از ملت هاي گذشته شهادت مي دهد.
براي اينكه او نمرده، شاهد زنده و حاضر است.
براي اينكه شهيد براي اقامه ي شهادت حق، قيام كرده تا كشته شده است.
براي اينكه شهيد ناظر و شاهد بر نعمتها و كرامت هاي الهي است…
شهادت پايان بخشيدن به حيات طبيعي و مادي و كثيف براي دفاع از ارزش هاي والايانساني و شكافتن قفس كالبد مادي و حركت به مقام بلند شهود الهي است و دست شستن از بودن در حال هوشياري و آزادي و دست يافتن به شدن است، و خلاصه شهادت نوعي مرگ نيست، بلكه صفتي است از حيات معقول و او كسي است كه از فنا رسته به ابديت و بقا پيوسته است.

دستاوردهاي شهادت براي انسان:
اطاعت بي چون و چرا از مقام ولايت تا پاي جان.
خدا محوري در مقابل خود محوري
ايثار، ترجيح ديگران بر خود با انگيزه ي الهي
ترجيح دادن آخرت به دنيا
ارزش هاي انساني را بر منافع شخصي ترجيح دادن
در مسير كمال حركت كردن.
صبر و استقامت
سازش ناپذيري در مقابل دشمنان
عزت نفس و زير بار ذلت نرفتن
حضور در صحنه هاي دفاع از حق در مقابل باطل
مجاهد زيستن، نگريستن و مردن
نترسيدن از مرگ
دورنگري در مقابل كوته نظري
ترجيح دادن رضاي خدا به رضاي خلق
آميختن عقل با عشق



شهادت شجاعانه و آگاهانه در منظر شهيدان
داشتن جسمي سالم و برخورداري از روحيه ي شجاعت مقدماتي براي وصول به انتخاب آگاهانه شهادت مي باشند. در اين بخش ديدگاه شهيدان را در مورد شهادت مرور مي نمائيم:
شهيد نوجوان عبدالله مرداني:
پدر و مادر، برايم نگران نباشيد، چرا كه من راهم را آگاهانه (شهادت) انتخاب نمودم و آن جز در راه خدا، في سبيل الله راه ديگري نيست.
شهيد حسينعلي كاوياني:
شهادت اگر در كام شير هم كه باشد، من آن را به چنگ خواهم آورد.
شهيد جمشيد رئيسي:
شهادت شربتي است كه هر كس توان نوشيدن آن را ندارد، مگر اينكه از تمام قيد و بندهاي ظاهري اعم از مال و جان و … خود گذشته باشد و بخواهد اين همه را در راه حق عليه باطل خدا كند.
شهيد حميد رضا بصيرزاده:
خدايا! خود شاهد باش كه با فرمان تو به جبهه آمديم و به فرمانت به خون غلطيديم و شهيد شديم. شهادت، هدف نيست.
پيروزي هم هدف نيست.
بلكه ترويج دين، هدف است.
شهيد اكبر فارسيان:
اي خداي بزرگ! ما را به راه راست هدايت كن ! تا جانمان را در راهت هديه كنيم.
شهادت را نصيبمان كن تا شهيد شويم.
و شهادت را نصيبمان كن تا شاهد باشيم.
شهيد حسين ريخته گران:
من اين راه مقدس را آگاهانه و عاشقانه انتخاب كردم و حالا در جبهه حضور دارم، همان محلي كه «خون» با عقيده پيوند مي خورد و در همانجاست كه شهادت ميسر مي شود و شهادت پلي است كه ما را به هدف نهائي مي رساند.
7.شهيد اسماعيل يوسفي:
اي پدر و اي مادر عزيز! اي خواهر و تو اي برادر! من بعد از هيجده سال زندگي بيهوده، خود را بازيافتم و راه حسين (ع) را انتخاب كردم، زيرا شهيد شدن به نظر من سرآغاز زندگي دوباره مي باشد.
8. شهيد امير مغفوري:
خداوندا! اگر مرا به اين سرزمين شهادت نمي خواندي،
و اگر اميد مرا از آمدن به اين وادي عاشقان، قطع مي نمودي،
و اگر اين سعادت بزرگ را نصيبم نمي ساختي،
ديگر چگونه مي توانستم در محافل عزاداري حسين (عليه السلام) براي او بگريم.

شهادت در انديشه ي امام خميني (ره)
امام خميني – قدس سره – كه خود عارفي وارسته بودند و در محراب عشق درطلب وصال يار، زندگي مي كردند درباب شهيد و شهادت مطالب ارزنده اي فرمودند كه از ميان آنها مي توان گزيده اي را در باب شهادت و مقامات عرفاني آن ابراز داشت:
«مرتبه شهادت از مراتب عاليه و كمالات نفسانيه اي است كه از اولياي خدا به ارث رسيده است. ما خاكيان محجوب يا افلاكيان چه دانيم كه اين «اتزارق عندرب الشهداء» چيست؟ چه بسا مقامي باشد كه خاص مقربان درگاه او – جل و علا – و وارستگان از خود و ملك هستي باشد. پس مثل من وابسته به علايق و وامانده از حقايق چه گويم و چه نويسم كه خاموشي بهتر و شكستن قلم اولي تر است».
مقام شهادت از ملزومات مقام خليفه الهي است كه قرآن كريم وعده ي تجلي نور حق را بدان نويد مي دهد. و اين ارث از مواليان و اوليا الله به ما رسيده است. اين كلام را با فرازي از سخنان امام خميني قدس سره – مزين خواهد شد:
«شهادت ارثي است كه از مواليان ما كه حيات را عقيده و جهاد مي دانستند و در راه مكتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزيز خود از آن پاسداري مي كردند به ملت شهيد پرور ما رسيده است».
در سخنان عارفانه ي امام، شهيد كلمه اي است بس عظيم كه در عقل كوچك ما نمي گنجد. شهيد باران رحمت الهي است كه به زمين خشك جانها حيات دوباره مي دهد. عشق شهيد، عشقي حقيقي است كه با هيچ چيز عوض نخواهد شد. شهيد چشمه ي فيض الهي است كه در دنيا پديدار شده، شهيد ساغري است كه آبش خون و خونش روان است.
از مداد علماء شهداء بر خيزند و از خون شهداء مداد علما سيراب مي شوند. شهيد گلواژه عشق و مقام رفعت انسان است. خداوند فياض است و شهادت نبض والاي او. شهيد تن برايش سنگيني مي كند و مانع از رسيدن اوست به محبوب، شهيد نگرشي است والا، خوني است جوشان، با نوري منور و دلي لبريز از عشق به خدا.
«از شهداء كه نمي شود چيزي گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقه ي مستانه شان و در شادي وصولشان «عندربهم يرزقون»اند؛ و از نفوس مطئنه اي هستند كه مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند. اينجا صحبت از عشق است و عشق و قلم در ترسيمش بر خود مي شكافد.»
امام خميني ره در عباراتي ديگر مي فرمايد:
«خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان كه در اين قافله ي نور، جان و سر باختند. خوشا به حال آنهايي كه اين گوهر را در دامن خود پروراندند. خداوندا اين دفتر و كتاب شهادت را هم چنان باز و ما را از وصول به آن محروم مكن. خداوندا كشور ما و ملت ما هنوز در آغاز مبارزه اند. و نيازمند مشعل شهادت، تو خود اين چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. چرا كه همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت فرا راه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود.»
تاريخ شهادت، تاريخ عقيده و جهاد و تمسك به اصولي و مباني اعتقادي است. در انديشه ي امام خميني (ره) اگر خون شهيدان نبود كه شجره ي طيبه رسالت را سيراب نمايد نه از اسلام خبري بود و نه از مكتب توحيد بخش الهي اثري. اگر شهادت در كربلا و نهضت خونين عاشورا كه ياراني چون حجربن عدي، رشيد هجري و كميل بن زياد و ديگر دوستان اهل بيت را با آغوش باز استقبال نمود نمي بود، اين اخلاص و دوستي كه ميليونها انسان ازصميم قلب نسبت به اهل بيت پيغمبر (ص) پيدا كرده اند به وجود نمي آمد.
از ديدگاه امام شهداء شهادتي كه از روي ايمان و آگاهي و در رابطه با خدا و در حال نيايش پديد آيد، توأم با عشق است، زيرا كه پرستش وي در خون تبلور يافته و ميدان رزم محرابش گشته و با خون سرخش وضو ساخته و در زير رگبار گلوله خصم به ستايش معشوق خود مشغول شده و در زير آسمان نيلگون شفق گونه به جهاد در راه حق به قيام برخاسته. كه چنين عبادتي به منتهاي خلوص رسيده و از بندگي به عشق عميق دست يافته كه نه تنها عابد است، بلكه عاشق و نه تنها خدا را معبود بلكه معشوق مي داند.

عاشورا و فرهنگ شهادت
روز عاشورا، روز حماسه و شجاعت و دلاوري و ابتلا و آزمايش بزرگ و روز فداكاري و عزت و شرف و كيان اسلام روز جانبازي و از خود گذشتگي و ايثار است. روز پيروزي خون بر شمشير است.
مهم آن است كه ذلت و سرسپردگي و بندگي غير از خدا را نپذيريم، بنده استبداد و استعمار و استكبار نگرديم. اما درس تسليم نشدن را به ما آموخت، عاشورا روز شهادت است، روز افتادن سرها ازتن ها، روز جدايي حق از باطل، روز مواجهه ي اسلام با كفر است، روز اخلاق و ضد اخلاق، روز بايد و نبايدها روز هنجار و ناهنجار ها، روز ايمان و الحاد و كفر است.
اسلام چنين افرادي را تربيت كرد كه شهادت بر اسارت و ذلت رحجان دادند و تا جان داشتند، پاي فشردند و اسلام را نجات دادند و امروز ما شاهد اين رشادت ها و دلاوري ها كه از سالار شهيدان و ياران نيكوكار و فداكار او درس و عبرت گرفته اند هستيم و اين فرهنگ شهادت عاشورا است كه چنين انسان هايي نيك صفت و دلير و بي باك تحويل جامعه داده است و ما مديون روز عاشورا هستيم.
پاره اي از شعارهاي شهادت طلبي د رحماسه ي عاشورا عبارتند از:
1. «موت في عز خير من حياه في ذل: مرگ بهتر از زندگي ننگين است.»
«مرحبا بالقتل في سبيل الله؛ چه خوش است، شهادت در راه خدا»
«اني لااري الموت الاسعاده و الحياه مع الظالمين الا برماً؛ مرگ با عزت، سعادت است و زندگي در كنار ستم گران، ملالت آور است.»
و ان تكن الابدان للموت انشت فقتل امرء بالسيف في الله افضل
اگر پيكرها براي مرگ، آفريده شده اند، پس كشته شدن با شمشير در راه خدا، سزاوارتر است.
ليس الموت في سبيل العز الاحياه خالده … مرگ عزت مندانه، جز حيات جاويد نيست و زندگي ذليلانه جز مرگ ابدي نيست.
شهادت در كلام و نگاه حسين بن علي (ع) كه سيراب شده از سرچشمه فيض نبوي و پرورش يافته مكتب علوي است، از جايگاه و منزلتي رفيع برخوردار بود و از اسباب عزت و كرامت انسان محسوب مي شود.
نتيجتاً اينكه حماسه ي عاشورا تبيين كننده فرهنگ عاشورا به معناي راستين آن براي همه انسانها آزاده در طول تاريخ است.

تأثير حماسه عاشورا بر وصيت نامه شهداء
با نگاهي گذرا به وصيت نامه هاي شهدا مي بينيم كه تقريباً در اكثر وصيت نامه ها نام و ياد امام حسين (ع) و يا جملاتي بر گرفته از فرمايش هاي آن بزرگوار به چشم مي خورد و به عبارتي كل وصيت نامه ها الهام گرفته از نهضت امام حسين (ع) است.
در اين قسمت نمونه هايي از وصيت نامه هاي عرفاني شهدا را در اين زمينه مرورمي نمائيم:
تواي حسين (ع) اي تو كه معشوقي در مسلخ عشق صدها عاشقت را به قربانگاه كشاندي، اي سيدالشهدا كه آخرين شب حيات را از دشمن مهلت خواستي، نه براي وداع با دنيا، با تمام وقاحت كه اسفل السافلين است، بلكه براي وصال به عقبي با تمام عظمتش … امروز جوانان ما تو را رهنمون راه خويش ساخته اند.
بارالها، سال ها از كودكي تا به امروز نام حسين در ذهنم پرتو افشاني مي كرد، حسين(ع) برايم متجلي شده است و دانستم كه حسين چرا اين گونه همه چيز و همه كس را قرباني كرد و از تو مي خواهم مرا در صف حسينيان قرار دهي.
من رستگاري را دراين مي بينم كه با الهام از مكتب ديني و قرآن راهي برگزينم كه همان راه پيروزي است، راه خونين سردار شهيدان امام حسين (ع).
پدرجان اين درس را حسين (ع) به ما آموخته است كه مرگ در راه خدا را بر زندگي ذلت بار ترجيح مي دهيم.
بدانيد كه آگاهانه در اين راه قدم نهاده ام، زيرا خون سرخ شهيدان از هابيل تا حسين (ع) و از حسين تا شهداي جنوب و غرب صدايم مي زنند كه چرا نشسته اي. ما د رعصري زندگي مي كنيم كه ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است بايد خون بدهيم.
درود بر پيامبر بزرگ اسلام كه چگونه زيستن را به ما آموخت و درود به فرزند رشيدش حسين(ع) كه چگونه مردن را به ما آموخت. موقعي انسان مي تواند ادعاي حسين گونه بودن كند كه يزيد زمان را نابود كند و يا تنش در زير تانك ها ساييده شود.
زماني كه جسدم بر روي دوش شماست، اگر با چشم دل بنگريد، چشمم بسوي كربلاست.
مادر آن تربتي كه به دهان پسرت گذاشتي از كدامين خاك بود، آيا اين تربت پاك حسين(ع) نبود و تو با زبان بي زباني، نگفتي لبيك يا حسين، لبيك يا حسين، پسرم را براي تو بزرگ مي كنم كه ادامه دهنده ي راه اسلام عزيز باشد و حال حسين زمان ما را به فرياد رسي جد بزرگش خواند، ما هم فرياد برآورديم لبيك يا روح الله.
امروز موقعيت ما مانند زمان امام حسين(ع) است، اسلام خون مي طلبد و قرباني مي خواهد و من به پيروي از حسينم و خميني عزيزم خون مي دهم تا اسلام پايدار بماند. مگر مي شود پشت سر حسين را خالي گذاشت و حركت او را تقويت نكرد و خود را مطيع حسين(ع) دانست.
جمع بندي و نتيجه
با قاطعيت مي توان گفت كه نظام اسلامي با فرهنگ شهادت پايدار مي ماند. در غير اين صورت نيز ممكن است بماند ولي در باطن به تدريج هويت اصيل ديني محو مي شود. شهادت در اسلام فوزي عظيم و عروجي برين است.
شهيد در اسلام زنده است، چون به راه حق قيام كرده است و نزد پروردگار منعم است، چون به حق پيوسته است و اين انديشه مبتني بر خصوص ديني و عرفاني است.
شهيد با ايثار جان خويش، با فداكاري و از خود گذشتگي با سوختن و خاكستر كردن خود قيام به آگاهي و قيام به قسط و عدل مي كند. به حقيقت در فراموشي و عظمت، جان و حيات مي بخشد. خود از جهان خاكي مي رود اما به حياتي برين و معقول در مي آيد.
كسي كه در راه هدف هاي عالي اسلام با انگيزه ي تثبيت ارزش هاي اسلامي و انساني جان خويش را فدا كند، به بالاترين درجه كمال ممكن دست يافته است و اوست كه سرباز لايق و حقيقي اسلام به شمار مي رود.
او در عين شجاعت و برخورداري از روحيه ي شهادت، تن خويش را فدا و جان را در خدا فنا ساخته است.
او با غلبه ي مطلق جان بر تن، از همه امكانات خويش براي رسيدن به اوج كمال بهره برده و پهلو به پهلوي انبيا صديقين و صالحين مي زند.
در شهادت سه ويژگي مشاهده مي گردد: الف) في سبيل الله ب) آگاهي ج) اختيار
كه داشتن روحي بزرگ و توانمندي پيش نيازي براي رشادت و شهادت محسوب مي گردد.
هنگامي كه فرهنگ شهادت در جامعه رواج يافت، شوق و شعفي در قلوب بوجود آمده كه سبب مسابقه و رقابت بر سر كسب اين مقام مي شود. پيامبر گرامي اسلام (ص) با ترويج فرهنگ جهاد و شهادت توانست با جمع اندك و ناتوان (به لحاظ مادي) مسلمانان اوليه، نصرت و ياري خداوند متعال را كسب كرده، بزرگترين ضربه ها را بر پيكر كفر و شرك زده و سبب تثبيت و گسترش سريع اسلام شود.




منابع و مأخذ
قرآن مجيد
نهج البلاغه
امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، به اهتمام حسن امين، بيروت، 1986م.
ابن منظور، لسان العرب المحيط، دارلسان العرب، بيروت.
حر عاملي، محمدبن حسن، اثبات الهداه، چاپخانه ي علميه قم.
حر عاملي، محمدبن حسين بن علي، وسايل الشيعه، تصحيح عبدالرحيم رباني شيرازي، انتشارات المكتبه الاسلاميه، تهران، چاپ نهم 1401 هـ.ق
راغب اصفهاني، ابوالقاسم الحسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، المكتبه المرتضويه، چاپ دوم 1362.
رضواني، علي اكبر، فلسفه شهادت، انتشارات هجرت، چاپ اول، بهمن 1362
سعادت پرور، علي، فروغ شهادت (اسرار مقتل سيدالشهداء (ع))، انتشارات پيام آزادي، چاپ اول، 1373.
شريف قريشي، باقر، حياه الامام المهدي، قم، 1417 هـ.ق
طوسي(ره)، محمدبن الحسن، الغيبه، موسسه معارف اسلاميه، 1417 هـ.ق
صادقي اردستاني، احمد، صفات شهيد، انجمن اسلامي كاركنان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
صافي گلپايگاني، گفتمان مهدوديت، انتشارات مسجد مقدس جمكران، پاييز 1377.
صدوق (ره)، معاني الاخبار، انتشارات اسلامي 1361.
صدوق (ره)، الخصال، تصحيح علي اكبر غفاري، مكتبه الصدوق، تهران، 1348ش
صدوق (ره)، امالي، تهران، 1300 هـ.ق
صدوق (ره)، كمال الدين و تمام النعمه، كتابخانه صدوق
طباطبائي، محمد حسين، تفسيرالميزان، دارالكتب الاسلاميه، 1362، تهران
طباطبائي. محمد حسين، حيات پس از مرگ، انتشارات آزادي قم.
طبري، احمدبن علي بن ابي طالب، الاحتجاج، چاپخانه سعيد، مشهد.
عميد زنجاني، عباسعلي، جهاد از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه، وزارت ارشاد اسلامي، چاپ دوم، تهران، 1363
قريشي، سيد علي اكبر، قاموس القرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران
قمي، شيخ عباس، سفينه البحار و مدينه الحكم و الآثار، انتشارات (اسوه تهران، 1414 ق
كرماني، طوبي، شهيد و شهادت، كانون انديشه جوان، چاپ اول. بهار 1381.
كريمي جهرمي، علي، خط سرخ شهادت، انتشارات واحد فرهنگي بنياد شهيد، چاپ اول پاييز 1362.
كليني (ره) محمدبن يعقوب. اصول كافي، مترجم، سيد جواد مصطفوي، چاپ علميه اسلاميه.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، مكتبه الاسلاميه، 1398 ق. تهران.
مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، انتشارات اسلامي، خرداد 1361.
مظلومي، رجبعلي، درس شهيد، انتشارات واحد فرهنگي بنياد شهيد.
موسايي، ميثم، حيات شهيد، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، تابستان 1369.
موسوعه كلمات امام حسين (ع)، مركز تحقيقات باقرالعلوم (ع)، قم، دارالمعروف، 1373.
نسائي، احمد بن شعيب، سنن النسائي، دارالفكر، چاپ اول. بيروت، 1348 ق.
هاشمي نجف آبادي، سيدرضا، فرهنگ شهادت، انتشارات واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي، تيرماه 1362.

نويسنده:محمد حسين مرداني نوكنده كارشناس ارشد فلسفه


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:22 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مالك اشتر نخعي؛ الگوي فرهنگ، ايثار و شهادت و مقايسه وي با دو تن از ديگر سرداران اسلام
كلمات كليدي : مالك اشتر، ايثار، شهادت، الگو، دنياگرا، حق گرا
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
مقاله حاضر به بررسي و تبيين نقش مالك اشتر در بازشناسي الگوي فرهنگ ايثار و شهادت پرداخته است. روش تحقيق در اين مقاله توصيفي ـ تحليلي و با استفاده از منابع درجه اول بوده است. نظريه مقاله آن است كه مالك اشتر، مفاهيم فرهنگ جهاد، ايثار و شهادت را به شكل عملي در حيات خود تحقق عيني بخشيد.
در متن مقاله به شخصيت انسان و قدرت تأثيرگذاري و تأثيرپذيري وي از جامعه اشاره خواهد شد. امام علي(ع) الگوي برگزيده را رسول خدا(ص) و اهل بيت (ع) و ياران حق گرا و قناعت پيشه خود معرفي مي نمايد. مالك اشتر را بايد يكي از نخبگان ياران امام علي(ع) دانست كه مي تواند الگوي عملي فرهنگ جهاد، ايثار و شهادت براي جامعه اسلامي باشد. حيات مالك همواره در راه جهاد و كوشش براي گسترش ارزشهاي اسلامي و علوي گذشت. وي در حمايت از امام علي(ع) قدمي واپس نگذاشت و نخستين قيام شيعي را در كوفه، در حمايت از آن حضرت رهبري كرد و در شكل دهي خلافت ظاهري امام علي(ع) نقش تعيين كننده اي داشت. مالك در راه حمايت از اسلام و امام علي(ع) تا آنجا پيش رفت كه به فوز شهادت نايل گرديد. نگارنده در ارزيابي شخصيت مالك و رموز موفقيّت وي، سيرة او را با يكي از ياران حق گراي آن حضرت و يكي از سرداران دنياگراي اسلام مقايسه خواهد كرد تا نقش مالك در اين موضوع بيشتر روشن گردد.

مقدمه
در اين مقاله بر آنيم كه نقش مالك اشتر را در بازشناسي الگوي فرهنگ ايثار و شهادت بررسي و تبيين نماييم ولي به نظر مي¬رسد براي درك بهتر رموز موفقيت حيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي مالك اشتر، ناگزير خواهيم بود تا سيره وي را با دو نفر از ديگر ياران امام علي(ع) مقايسه كنيم. روش پژوهش دراين مقاله، كتابخانه اي با استفاده از منابع درجه اول و تحقيقات نوين است و روش تحقيق آن توصيفي - تحليلي خواهد بود.

شخصيت آزاد انسان:
از ديدگاه معرفت اسلامي انسان يك كرامت ذاتي دارد كه خليفه و آيت الهي است و ملائكه بر وي سجده كردند(بقره:آيات 30 -34). ديگر كرامت انسان اكتسابي است. رسيدن به اين كرامت در اختيار انسان است كه براي هدايت و ضلالت خود قدرت انتخاب و تصميم گيري دارد. آن گونه كه قرآن مي¬فرمايد: «قُلِ الحَقُّ مِن رَّبِّكُم فَمَن شَآءَ فَليُؤمِن وَ مَن شَآءَ فَليَكفُر» (كهف: 29)بگو دين حق همان است كه از جانب پروردگار شما آمد؛ پس هر كه مي¬خواهد ايمان آورد و هر كه مي¬خواهد كافر شود». قرآن نقش مهمي براي انسان در سرنوشت خود قايل شده است و همواره انسان را مسؤول اعمال خويش مي¬داند. انسانها در انتخاب هدف و انجام اعمال خير و يا ناپسند آزاد هستند و خداوند وعده بازگشت نتيجه اعمال هر كسي را به خودش داده است. و در اين باره مي¬فرمايد: «ذَلِكَ بِأَنَّّ اللهَ لَم يَكُ مُغَيِّراً نِّعمَةً أَنعَمَهَا عَلَي قَومٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِاَنفُسِهِم» (انفال: 53) «خداوند هرگز نعمتي را كه به قومي عطا كرده است، تغيير نمي¬دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند».همچنين مي¬فرمايد: «ألاّ تَزِوُ وازِرَهٌ وِزرَ أُخري وَ أَن لَيسَ لِلإِنسانِ أِلاّ مَا سَعَي وَ أَنَّ سَعيَهُ و سَوفُ يُري (نجم:38- 40). «هيچ گنهكاري بار گناه ديگري را بر دوش نمي¬گيرد. براي انسان جز آنچه براي به دست آوردنش تلاش كرده است، چيزي نيست و به درستي كه نتيجه تلاشش را به زودي مشاهده خواهد كرد.»
بدين سان، بر ما روشن مي¬گردد انسان موجودي آزاد است كه در ساخت شخصيت خود، جامعه و تاريخ آزاد و مسؤول اعمال خود خويش است و تفاوت اساسي اسلام با مكاتب ديگر در همين است كه انسانها موظف به تلاش و كوشش در حيات خود هستند و نتيجه اعمال خود را خواهند چشيد.
انسان موجودي مدني الطبع است و اجتماعي بودن او ناشي از آن است كه از كودكي، نوجواني و جواني به ديگران وابسته است و نمي¬تواند به تنهايي به زندگي خويش ادامه دهد و وسايل حيات مادي و معنوي خود را فراهم كند. در نتيجه انسان تحت تأثير جامعه خود قرار مي¬گيرد كه برخي از اين موارد عبارتند از:1ـ شكوفايي استعداد افراد؛ 2ـ ارزشهاي گروهي و آداب و رسوم اجتماعي؛ 3ـ امور اعتباري مثل خط و زبان؛ 4ـ محيط طبيعي خارجي و محيط داخلي؛ 5ـ ارتباطات فرهنگي، علمي و اقتصادي؛ 6ـ جامعه بر اثر فرآيند تقليد بر افراد مؤثر است. در مقابل افراد نيز به واسطه آزادي و استعداد و كوشش و به اندازه توانايي خود در بهره برداري از نيروهاي جامعه بر آن مؤثر خواهند بود. اين تأثيرها عبارتند از: در زمينه امور اعتباري مثل 1- زبان و ادبيات؛ 2ـ در زمينه صنايع و فنون؛ 3ـ ارزشهاي اخلاقي و دستورات اديان؛ 4ـ نقش نوابغ و قهرمانان 5ـ در زمينه علوم(مصباح يزدي، 1372 ش: 231).
تأثير فرد برجامعه بستگي به استعداد افراد دارد:1-عموم مردم كه نه درمدارج بالاي استعداد هستند، نه درپايين¬ترين سطح هوشمندي قرار دارند، به همين واسطه در حركت جامعه و تاريخ تأثيري ندارند؛ 2ـ افراد سفيه و نادان كه به ناگزير تحت كنترل ديگران بايد قرار گيرند؛ 3ـ كساني كه از استعداد درخشان و هوشمندي بالا و اراده قوي برخوردار بوده ، نقشي تعيين كننده دارند.
گروه سوم شرايط جوامع را درك كرده، مي¬توانند آن را در استخدام اهداف خود درآورند و قواي خود را شكوفا ¬كنند و جامعه و تاريخ را به حركت درآورند. اينان داراي اقتدار و نفوذ گسترده¬اي در جامعه هستند. اگر چه عمل آنها تحت تأثير شرايط اجتماعي نيز محدود مي¬گردد؛ ولي با نيروي اراده و قدرت تصميم گيري به عظمت و بزرگي دست مي¬يابند. هر اندازه قدرت و تصميم گيري در اشخاص قويتر باشد، نيل به درجات عالي و كمالات برتر آسانتر خواهد بود. اين گروه در مباحث تاريخي نوابغ و قهرمانان و در علوم اجتماعي به نام گروه مرجع، خواص و نخبه ناميده مي¬شوند. «گي روشه» نخبگان را بر اساس اقتدار و نفوذ به شش طبقه تقسيم كرده است: 1ـ نخبگان مذهبي؛ 2ـ نخبگان تكنوكرات (اداري)؛ 3ـ نخبگان مالكيت ؛4ـ نخبگان ايدئولوژيك؛ 5- نخبگان خارق العاده؛ 6- نخبگان سمبوليك (روشه، 1370: 153).

نيروي همانند سازي انسان:
بديهي است بيشتر افراد جامعه از گروه اول شكل گرفته¬اند. اينان ناگزير به همانند سازي و الگوسازي براي خود هستند. قوه همانند سازي فطري و اكتسابي افراد به گونه¬اي هوشيارانه و غير هوشمندانه براي حفظ شخصيت خود سعي مي¬كند، افرادي را كه براي وي جاذبه دارند، به عنوان الگو بپذيرد. مكانيسم دفاعي، عدم بصيرت، محسوس گرايي و جاذبيت نخبگان موجب مي¬شود انسان ناخودآگاه براي حفظ استقلال شخصيت خود الگوسازي و همانند سازي كند. عموم مردم در مسير حيات ستاره¬هايي را براي خود انتخاب كرده ، به گمان خود از نور آنان روشنايي مي¬گيرند. اميرمؤمنان(ع) مي¬فرمايد: «أَلا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً، يَقتَدِي بِهِ وَ يَستَضِيءُ بِنُورِ عِلمِهِ»(نهج البلاغه، نامه 45). «آگاه باش! هر پيروي را امامي است كه از او پيروي مي¬كند و از نور دانش وي روشني مي¬جويد.» بديهي است قهرمانان و نخبگان براي افراد متفاوت هستند و هر انساني ستاره¬اي را به عنوان راهنما و نمونه براي خود انتخاب مي¬كند.

اسوه ها از ديدگاه اميرمؤمنان(ع):
اميرمؤمنان(ع) درباره معرفي الگوها همچون قرآن مجيد، راه و رسم زندگي رسول الله(ص) را به عنوان اُسوه و راهنما در شناخت راه هدايت و زشتيها و عيبهاي دنيا معرفي مي¬نمايد و مي¬فرمايد: «سيره رسول الله(ص) اسوه¬اي براي الگوطلبان و مايه فخر و بزرگي است براي كسي كه خواهان بزرگواري باشد. محبوبترين بندگان نزد خدا كسي است كه مقتداي او پيامبرش باشد و به دنبال وي برود و گام بر جاي قدم او بگذارد و گرنه از هلاكت ايمن نباشد و همانان خداوند محمد(ص) را نشانه قيامت و مژده دهنده بهشت و ترسانندة كيفر جهنم قرار داد. او با شكمي گرسنه از دنيا رفت و با سلامت وارد آخرت شد. سنگي بر سنگي نگذاشت، كاخهاي مجلل نساخت تا جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت» (همان،خطبه 160).
آن حضرت مردم را دعوت مي¬كند تا اهل بيت عليهم السلام را به عنوان مقتدا و الگوي خود انتخاب كنند و مي¬فرمايند: «مردم، به اهل بيت پيامبرتان بنگريد، از آن سو كه گام بر مي¬دارند، برويد. قدم جاي پايشان بگذاريد، آنها شما را هرگز از راه هدايت بيرون نمي¬برند و به پستي و هلاكت باز نمي¬گردانند، اگر سكوت كردند، سكوت كنيد و اگر قيام كردند، قيام كنيد. از آنها پيشي نگيريد كه گمراه مي¬شويد و از آنان عقب نمانيد كه نابود
مي¬گرديد. »(همان:خطبه 97). امام علي(ع) در اين فراز همچون رسول الله(ص) كه خاندانش را كشتي نجات امّت و كتاب خدا و عترت را موجب نجات از گمراهي دانسته، شايستگي و عظمت خاندان پيامبر(ص) را در هدايت امّت اسلامي، رهنمون شده اند.
اميرمؤمنان(ع) درباره يكي از ياران خود مي¬فرمايد: «در گذشته برادري ديني داشتم كه در چشم من بزرگ مقدار بود. دنيا در نگاه او بي ارزش مي¬نمود، از شكم بارگي به دور بود، آنچه را نمي¬يافت آرزو نمي¬كرد و آنچه را مي¬يافت در آن زياده روي نداشت. در بيشتر عمرش ساكت بود، اما گاهي كه لب به سخن مي¬گشود، بر ديگر سخنوران برتري داشت و تشنگي بر پرسش كنندگان را فرو مي¬نشانيد، به ظاهر ناتوان و مستضعف بود، اما در هنگامه كوشش چونان شير بيشه مي¬خروشيد و همچون مار بياباني به حركت در مي¬آمد و از درد شكوه نمي كرد، مگر پس از تندرستي و آنچه را مي¬گفت، به آن عمل مي¬كرد و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن حريص بود». «وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ اَمرانِ يَنظُرُ أَيُّهُما أَقرَبُ إِلَي الَهوَي فَيُخالِفَهُ فَعَلَيكُم بِهذِهِ الأَخلاق فَالزمُوها»(همان، حكمت289):اگر بر سر دو راهي قرار مي¬گرفت، مي¬انديشيد كه كدام يك با خواسته نفس نزديك تر است، سپس با آن مخالفت مي¬كرد. بر شما باد روي آوردن به اين گونه اخلاق و خود را با آن آراسته كنيد.
آن حضرت درباره خبّاب بن أَرت مي¬فرمايد: «خداوند رحمت كند خبّاب بن أَرت را كه با ميل و رضا اسلام آورد و از روي فرمانبرداري هجرت كرد و با قناعت زندگي را گذراند و از خدا راضي بود و با تلاش و كوشش در راه خدا زندگي مي¬كرد»(همان، حكمت 43).

سيره مالك بن حارث اشتر نَخَعي:
وي از بزرگان قبيله نَخَع، شاخه¬اي از قبيله بزرگ مَذحِج بود. هنگامي كه علي(ع) در يمن در ميان اين قبيله بود، با اشتياق اسلام آورد و در اقدامات نظامي آن حضرت در قبيله مذحج ايشان را همراهي كرد (واقدي، 1414هـ ،جزء1: 62). با ظهور پيامبران دروغين پس از رحلت رسول الله (ص) مالك كه اعتقاد عميق و خلوص نيّت به اسلام داشت، با ابومُسَيكه أَيادي كه از اسلام بازگشته بود جنگيد و او را كشت (ابن منقذ،1930: 37). وي در دوران خلافت ابوبكر به مدينه مُنوّره آمد و با خانواده خود بر علي(ع) وارد شد و سپس براي جهاد به شام رفت(واقدي، 1417هـ ، جزء1: 68)و در پيكار يرموك حماسه هاي بلندي آفريد و همانند شيري غرّان جنگيد تا رگ چشم او به وسيله پهلوان رومي ماهان قطع گرديد و به همين سبب از آن روز به اشتر مشهور شد (ابن اعثم كوفي، 1406، ج1: 207).
مالك در حالي كه خون از گونه¬هايش روان بود، با استعانت از خداوند و صلوات بر رسول خدا(ص) بر ماهان حمله برد و او را به قتل رسانيد (همان،208). و در پيروزي بزرگ مسلمانان سهيم گرديد.
اشتر كه عاشق سرگشته اسلام بود، چون از جبهه عراق احساس خطر كرد، از شام به عراق رفت و در پيروزي جنگ قادسيه سهيم شد. وي دوباره به شام بازگشت و در فتح قَيساريه شركت كرد(همان، 245) و شهر مَيّافارِقَين را با پيمان صلح گشود (همان، 285).

تاكتيك نظامي مالك و استعانت از تكبير:
مالك پس از آن از سوي عياض بن غنم با هزار نفر مأمور فتح آمِد شد. وي به محاصره دژ مستحكم آمِد پرداخت. هنگامي كه متوجه مقاومت اهل شهر شد، به يارانش دستور داد تا همه فرياد تكبير سر دهند. به همين سبب دشمن ترسيد و تقاضاي صلح كرد و مالك با آنان قرارداد صلح بست. عياض بن غنم نيز خود به سوي نصيبين رفت و قلعه آن را محاصره كرد، ولي هنگامي كه پايداري مردم قلعه را مشاهده كرد با پيكاري سخت و طولاني و با كشتار بسيار و تخريب ديرها و معابد و اسارت زنان و فرزندان قلعه نصيبين را بگشود (همان،260). بدين سان، تفاوت شيوه نظامي مالك با فرمانده ارشد وي بر ما روشن مي¬گردد. مالك كه از معرفت عميق اسلامي و بينش نظامي بالايي برخوردار بود، به راحتي قلعه بزرگ و مستحكم آمِد را فتح كرد، ولي عياض با پيكاري فرسايشي و طولاني موفق به فتح شهر نصيبين گرديد.
مالك پس از اين فتوحات به عراق باز آمد و در كوفه سكونت گزيد و به رياست قبيله نَخَع در كوفه دست يافت(ابن الاثير، بي تا، ج 3: 482).
مالك اشتر شهسوار خستگي ناپذير اسلام كه زندگي خود را صرف جهاد و كوشش در راه اسلام كرده بود، روحيه جهادي خود را از دست نداد و تبعيض ها و بذل و بخششهاي حزب اشراف اموي در روزگار عثمان را تحمل نكرد و هنگامي كه والي كوفه، سعيدبن عاص گفت: «سواد عراق بستان قريش است»، به او اعتراض كرد. به همين علت خليفه دستور تبعيد مالك و برخي بزرگان كوفه را به شام صادر كرد (طبري،جزء3: 365).چون معاويه با خبر شد، كوفي ها با گروهي از اهل دمشق مراوده دارند، از عثمان خواست تا آنان را به حِمص تبعيد كند و عثمان نيز دستور تبعيد كوفي ها را به حِمص صادر كرد (بلاذري، 1394هـ ، قسم4: 532).

مالك اشتر و سازماندهي نخستين قيام شيعي:
در سال 34 هجري مالك اشتر و يارانش از غيبت معاويه در شام و سعيدبن عاص در كوفه كه به سفر حج رفته بودند، استفاده كرده ، به شهر كوفه بازگشتند. مالك رهبري كوفي ها را به دست گرفت و لشكرياني فراهم كرد و بر راه ها گمارد و چون سعيدبن عاص بازگشت، او را به شهر راه نداد. كميل بن زياد و برخي ديگر از نخعي ها به پيروي از مالك اشتر براي نخستين بار در كوفه مردم را به عزل عثمان از خلافت و بيعت با علي بن ابي طالب (ع) دعوت كردند(همان، قسم 4: 521) مالك در نامه اي شجاعانه از عثمان خواست تا از خداوند متعال به سبب گماردن عاملان ظالم و فاسق بر سر مسلمانان، آمرزش بطلبد و عبدالله بن قيس را عامل كوفه و حُذَيفه بن يمان را عامل خراج قرار دهد. عثمان نيز با درخواست كوفي ها موافقت كرد (ابن اعثم كوفي، 1406هـ ،ج 1: 395- 402).
مالك اشتر در سال 35 هجري رهبري دويست نفر از ناراضيان كوفه را بر عهده داشت (ابن سعد محمد كاتب، بي تا ، ج 3: 65 و 71). آنان به مدينه منوّره رفتند و با كمك مردم ديگري از بصره و مصر، به همراهي صحابه مهاجر و انصار در اعتراض به رفتار و تبعيضات عثمان شورش كردند و خواهان استعفاي خليفه از مقام خود شدند. مالك پس از حادثه قتل خليفه سوم به همراهي عَمّار و ديگر شيعيان علي بن ابي طالب(ع) با تيزبيني و روشن بيني و بصيرت كامل جو و فضاي شهر را به دست گرفتند و اجازه ندادند آل اميّه بار ديگر بر سرنوشت جامعه مسلط شوند و اوضاع شهر را به دست گيرند. مالك و شيعيان امام علي(ع) مردم را به سوي بيعت با اميرمؤمنان(ع) سوق دادند كه نتيجه آن بيعتي عمومي و فراگير و با شور و اشتياق بود. معرفت و بصيرت مالك آن چنان بود كه وي با آن حضرت به عنوان وصي اوصياء و وارث علم انبياء و امام فاضل بيعت كرد (يعقوبي، 1362، ج2: 76). در همين فقره اعتقاد مالك به امامت الهي علي بن ابي طالب (ع) روشن مي¬گردد.

نقش حماسي مالك اشتر در خلافت علي(ع):
مالك اشتردرخلافت اميرمؤمنان همواره درخدمت اهداف آن حضرت بود و مسؤوليتهاي بزرگي را عهده¬دار شد و با موفقيت همه را پشت سرگذاشت.وي يكي از نمايندگان علي(ع) براي بسيج كوفي¬ها درپيكار جمل بود (دينوري، 1364: 181)، ودرآن جنگ شركت كرد و فرماندة سمت راست سپاه اميرمومنان(ع) بود(شيخ مفيد،1413هـ : 319) و حماسه¬ها آفريد و شتر عايشه را از پاي درآورد و پيكار جمل را با پيروزي به پايان آورد. وي هنگامي كه با مولايش علي (ع) به كوفه آمد، به سمت ولايت بر سرزمين جزيره، شهرهاي آمد، عانات، نصيبين،موصل و مَيّافارقين منصوب شد (ابن خياط، 1414هـ :151؛دينوري،1364: 191).
مالك اشتر هنگام بسيج سپاه براي پيكار صفين به اميرمومنان (ع) گفت: «تمامي مردمي كه مي بيني، شيعيان تو هستند و تو را ترك نخواهند كرد و پس از تو زندگي را براي خود نمي¬خواهند، اگر مي¬خواهي ما را بر سر دشمنت ببر»(منقري،1410هـ : 92). هنگامي كه دو سپاه شام و كوفه روبه رو شدند، معاويه دستور داد آبشخور فرات را بر سپاه كوفه بستند. اميرمؤمنان(ع) مالك اشتر را به همراهي اشعث بن قيس براي آزادي آبراه بفرستاد و آن دو موفق به باز پس گرفتن آبشخور شدند (دينوري، 1363: 106). مالك اشتر شهسوار سپاه اميرمؤمنان (ع) در روزهاي چهارشنبه اول صفر، سه شنبه هفتم صفر و جمعه دهم صفر سال سي و هفت، فرمانده جنگجويان سپاه آن حضرت عليه شامي ها بود (بلاذري،1408،جزء2: 305).

پايداري مالك اشتر:
در روز نهم جنگ كه كوفي ها عقب نشيني كردند، مالك اشتر به دستور امام علي(ع) با همراهي هَمداني ها به سپاه شام هجوم برد و آنان را عقب راند؛ به گونه¬اي كه معاويه اسبي خواست تا از صحنه جنگ فرار كند (طبري، بي تا، جزء4: 17).
مالك اشتر در اين روز به ياران خود گفت: «اي بندگان خدا، خون خود را فداي دينتان كنيد؛ زيرا فرار جز از دست دادن عزت شما و دستيابي آنان بر غنيمت و ذلّت و ننگ در دنيا و آخرت و خشم و عذاب دردناك خدا بر شما چيزي نخواهد داشت (همان: 13). در روز دهم پيكار، مالك اشتر از سوي اميرمؤمنان(ع) به مقابله معاويه فرستاده شد؛ ولي معاويه از روي نيرنگ و خدعه دستور داد تا قرآنها را بر سر نيزه كردند. در اين حال، اشعث كه وعده هاي معاويه او را فريفته بود و عدّه اي ديگر كه بعداً جزو خوارج شدند، با بيست هزار نفر مسلح و آهن پوش در حالي كه پيشاني آنان بر اثر سجده¬هاي طولاني پينه بسته بود و شمشيرها را بر شانه ها انداخته بودند، از روي كج فهمي و ساده انديشي با رذالت و بي تربيتي آن حضرت را محاصره كرده، خواهان بازگشت مالك اشتر شدند و حتي آنان امام علي(ع) را تهديد به كشتن نمودند (ابن اعثم كوفي، 1406هـ ، ج2: 182).
امام علي(ع) ناگزير پيكي به نزد مالك فرستادند و خواهان بازگشت وي شدند. مالك گفت: «اينك زماني نيست كه مرا از سنگرم بازگرداني» پيك بازگشت و پيغام مالك را به آن حضرت داد. در اين حال كه افراد ناآگاه امام علي(ع) را محاصره كرده بودند، خروشي سخت از سپاه مالك كه در حال پيروزي بود، برخاست؛ اما قاريان نادان بدون توجه به آثار پيروزي، گفتند: «تو به اشتر فرمان ادامه جنگ داده اي» آن حضرت فرمود: «مگر من در برابر شما با فرستاده ام سخن نگفتم»؟ آنان گفتند: «به دنبال او بفرست تا به نزد تو آيد و گر نه به خدا قسم تو را عزل خواهيم كرد». امير مؤمنان (ع) با اندوه فراوان به پيك خود فرمود: «به مالك بگو اين جا فتنه اي روي داده است، نزد من بازگرد». پيك به نزد مالك بازگشت و پيغام آن حضرت را رسانيد. در اين هنگام مالك با افسوس پاسخ داد: آيا نمي¬بيني دشمن به چه روزي افتاده؟ آيا امدادي را كه خداوند به ما رسانده نمي¬بيني؟ آيا سزاست كه از آن دست بكشيم؟ پيك چون خطر جاني براي اميرمؤمنان(ع) را مطرح كرد، مالك كه مطيع فرمان مولاي خود بود، با اندوهي فراوان از يك قدمي پيروزي بازگشت (منقري، 1410هـ : 490). وي از ناداني و ساده لوحي و خشك مقدسي و بي معرفتي قاريان و برخي عراقي ها و دنياطلبي اشرافي همچون اشعث به شدت خشمگين بود، خطاب به آنان گفت: «اي سيه رويان، ما مي¬پنداشتيم كه نماز شما از سر بي ميلي به دنيا و شدت زهد و شوق ديدار خداست؛ ولي مي¬بينم كه فرار شما از مرگ جز به خاطر دنيا دوستي نيست» (همان: 491).

ولايت پذيري مالك:
اگر چه مالك از امام علي(ع) خواستار ادامه پيكار شد، ولي هنگامي كه متوجه شد آن حضرت در شرايط سختي قرار گرفته است و ناگزير به پايان جنگ است، وي نيز تسليم شد و گفت: «به آنچه اميرالمؤمنين رضايت دارد، راضي هستم»(همان: 492).
اشعث بن قيس كه از نخبگان اشرافيت قبيله اي عراق بود، در آن شرايط بر امواج خودخواهي و دنياطلبي سوار شد و توانست با نفوذي كه در كوفه داشت، جريان عدالت طلبي شيعه را منحرف كند. وي مرجع تصميم گيري كوفي ها گرديد و بر حركت تاريخي شيعه تأثير مخربي گذاشت. به خوبي روشن است دو رهبر يمني سپاه اميرمؤمنان(ع) در دو سوي مخالف يكديگر گام مي زدند: يكي در جهت دشمني با مولاي خود و ديگري در مسير ذوب در امام خود و دوستي و پيروي از او حركت مي¬كردند. امام علي(ع) نيز درباره تسليم كامل مالك نسبت به آن حضرت فرمود: «اگر اشتر ببيند من راضيم، راضي شود». «اي كاش در ميان شما يك تن مي بود كه نظرش نسبت به دشمن چون نظر او مي بود. در اين صورت بار شما بر من سبك مي شد و به اصلاح كژ رفتاري شما اميدوار مي شدم»(همان: 521).

در آرزوي شهادت:
مالك اشتر كه شناخت عميقي به اسلام داشت و با عقلانيت و دانايي آن را انتخاب كرده بود، سراسر وجودش عشق به معبود بود و در شوق لقاي حق لحظه شماري مي كرد. وي پس از خاتمه پيكار صفين با افسوس تمام نزد امام علي(ع) آمد و از اينكه فوز شهادت نصيب او نشده بود، شكايت داشت، ولي آن حضرت بشارت خير و نيكي به وي داد.

رجز خواني و جنگ رواني و تبليغاتي اشتر:
مالك اشتر شهسواري آگاه و با بصيرت بود. وي براي تضعيف روحيه دشمن و سست كردن روحيه آنها هنگام مبارزه رجز مي خواند و جنگ رواني عليه آنان راه مي¬انداخت، از آن جمله هنگام بازكردن راه آب فرات در برابر پهلوان شامي گفت: «به جنگ اشتر، شهسوار زره پوش مَذحِجي در افتادي، همچون شيري چون شير جنگل، هر هماوردي او را بخواند، پايش سست مي گردد». همچنين مي¬گفت: «جنگي كه به انگيزه پست و تباه برافروخت، در آن قهرمانان زره پوش نابود شدند. دلاوري هَمدان و مَذحج اين جنگ را بس است، قومي كه چون آنان را فراخوانند، به انبوه فراز آيند (همان: 177). در راه خدا بشتابيد و لنگان لنگان گام بر نداريد كه دين محكم و راهي گشوده داريد»(همان:404) رجزهاي اشتر چنان در روحيه يارانش مؤثر بود كه آنان را بر مي¬انگيخت تا جملگي بر قواي دشمن حمله كنند.

چابكي مالك اشتر:
مالك اشتر در هنگام نبرد حواسي جمع داشت و از هر سو مراقب دشمن بود. وي در هنگام نبرد چنان چست و چالاك بود كه بر روي اسب مي¬پيچيد و سواره نيزه خود را به حركت در مي آورد و سينه هماوردان را مي شكافت (همان: 175).

فرجام مالك اشتر:
پس از جنگ صفين معاويه درصدد برآمد تا مصر را از تصرف امام علي(ع) خارج كند. وي سپاهي به فرماندهي عمروبن عاص به مصر فرستاد و شورشيان را به جنگ با محمدبن ابوبكر استاندار امام علي(ع) واداشت. اميرمؤمنان(ع) مالك اشتر را براي اصلاح امور آن سرزمين به ولايت مصر گماردند. آن حضرت در نامه اي به مصري ها در معرفي مالك چنين نوشتند: «من شمشيري از شمشيرهاي خدا را به سوي شما فرستادم كه نه ضربت آن خطا دارد و نه تيزي آن كند مي شود. پس اگر شما را فرمان كوچ كردن دهد، كوچ كنيد و اگر شما را فرمايد كه بمانيد، پس بايستيد، چه او جز به فرمان من پيشروي و عقب نشيني نمي كند (يعقوبي، 1362، ج 2: 99).
معاويه چون از مأموريت مالك اشتر با خبر شد، مامور خراج قُلزم جايستار را بفريفت تا وي را با شربت عسل آغشته به سم مسموم سازد (طبري، بي تا، جزء 4: 71).
بدين سان فرجام زندگي مالك اشتر پس از يك عمر تلاش و مجاهدت در راه اسلام و دفاع از اهل بيت و مولاي خود با خط سرخ شهادت كه خط آل محمد و علي است، به پايان آمد. اميرمؤمنان(ع) پس از شهادت وي در سوگنامه خود درباره مالك فرمودند: «پاداش مالك با خدا باد، چه مالكي! به خدا اگر از كوه بود، يكتا و ممتاز بود؛ اگر از سنگ بود، سرسخت و محكم بود! به خدا مرگت جهاني را خرد و جهاني را شادمان كرد. بايد زنان داغ ديده بر مالك بگريند! آيا همانند مالك يافت مي شود؟! مرگ وي از مصائب بزرگ است، خدا رحمت كند مالك را كه به عهد خود وفا كرد و جانش را داد و به پروردگارش رسيد»(ثقفي، 1407 هـ : 169). براي بهتر روشن شدن نقش مالك اشتر در فداكاري و خدمت به اسلام وگسترش فرهنگ ايثار و شهادت، زندگاني يكي از ديگر ياران حق گراي امام علي(ع) را در اينجا مي آوريم.

سيره هاشم بن عُتبه بن ابي وقاص:
وي پسر برادر سعدبن ابي وقاص بود كه در سال فتح مكه اسلام آورد (ابن اثير، بي تا، ج 5: 49). پس از رحلت پيامبر(ص) ابوبكر وي را با سپاهي به شام فرستاد. وي در جنگ يرموك شركت كرد و يك چشم او كور شد ( بلاذري، 1408هـ : 141). به همين سبب به مرقال مشهور گشت. هاشم با شجاعت و فداكاري و از جان گذشتگي در هنگام جنگ قادسيه به اتفاق ده هزار نفر از شام به كمك عموي خود به عراق شتافت (طبري، بي تا، جزء2: 628). وي در پيكار جلولاء، فرماندهي مسلمانان را بر عهده داشت (بلاذري، 1408هـ : 264). وي در بيعت با اميرمؤمنان(ع) شركت داشت و همراهي با امام علي(ع) را انتخاب كرد. آن حضرت هنگامي كه از ربذه عازم بصره بود، هاشم بن عتبه را با نامه¬اي به نزد ابوموسي اشعري فرستاد و از او خواست تا مردم كوفه را براي جنگ با ناكثين بسيج كند؛ ولي ابوموسي نامه امام را از بين برد و هاشم را تهديد به زندان كرد. اما هاشم سستي ابوموسي را براي آن حضرت نوشت. به همين سبب امام علي(ع)، حسن بن علي (ع) او مالك و عَمّار را براي بسيج كوفي ها فرستاد. هاشم بن عتبه در جنگ با ناكثين فرمانده سواران قريش و كنانه بود. وي پس از پيكار جمل همراه امام علي(ع) به كوفه آمد و هنگام حركت امام براي جنگ صفين گفت: (شيخ مفيد، 1413: 319) «اينان با شيعيان تو دشمن هستند و همراه كسي هستند كه دنيا را مي جويد. ما را به سوي اينان ببر(منقري،1410هـ: 92) .علي(ع) هنگام آرايش سپاه خود پرچم بزرگ را به هاشم داد(همان: 206) و در روز پنج شنبه دوم صفر، فرماندهي سپاه را به او واگذاشت (طبري،بي تا ، جزء4: 8).وي در جريان جنگ با جواني غساني رو به رو شد كه مي¬گفت: «به من خبر داده اند شما و يارتان نماز نمي گزاريد، من با شما مي جنگم كه سرور شما خليفه ما را كشته و شما كمك كار او بوديد». هاشم در پاسخ گفت: «علي (ع) اول كسي است كه با رسول الله نماز گزارد و رسول الله (ص) او را با دين آشنا ساخت و نزديكترين فرد به اوست. كساني را كه همراه او مي بيني، همه از خوانندگان قرآن هستند و به سبب تهجد، شب را نمي خوابند. مبادا مردم سخت دل تو را بفريبند». زبان شيرين و مستدل هاشم جوان غَساني را به صف ياران علي(ع) هدايت گرداند (منقري، 1410: 354). سرانجام روز نهم صفر هاشم به همراه عمار و گروهي از قاريان به سختي مي جنگيد. پس از شهادت عَمّار، هاشم با بصيرت كامل به يارانش گفت: «از ايستادگي اينان نترسيد. به خدا آنچه از آنان مي ¬بينيد، جز تعصب عربي چيزي نيست كه زير پرچمهايشان پايداري مي كنند، بي گمان آنان همه گمراه هستند و شما بر حق هستيد، شكيبا باشيد و پايمردي كنيد و گرد هم آييد تا به آرامي به سوي دشمن رويم. هاشم به همراه يارانش با اشتياق مي جنگيد تا به دست حارث بن منذر تنوخي به شهادت رسيد(همان: 355).


زبير در دو رويه خدمت و خيانت:
در اينجا لازم است زندگاني يكي ديگر از سرداران اسلام و حاميان اوليه اهل بيت (ع) را بياوريم تا براي ما روشن گردد كه تفاوت نگرش حق گرايي و دنياگرايي چه فرجامي بر سرنوشت انسان خواهد داشت. در مقابل اين نخبگان و برگزيدگان ياران اميرمؤمنان(ع) برخي ديگر از سرداران اسلام مثل زبير قرار دارند. وي فرزند صفيه دختر عبدالمطلب بود و خود را هاشمي مي¬دانست. او جزو مسلمانان نخستين بود و در شانزده سالگي در مكه اسلام آورد(ابن سعد ، بي تا، ج3 : 102). و به حبشه مهاجرت نمود و سپس به مكه بازگشت(ابن هشام، بي تا، قسمت1: 322و 365).
پس از مهاجرت به مدينه منوّره، رسول الله (ص) بين زبير و سلامه بن وقش پيمان برادري برقرار كرد(همان: 505). زبير در جنگ بدر و اُحد و همه غزوات شركت داشت(ابن سعد، بي تا، ج3: 104). در احد يكي از پرچمداران مشركين راكشت و از جنگ فرار نكرد و به حفاظت از رسول الله (ص) پرداخت. (واقدي، 1405،ج 1: 240). وي يكي از چهار فرمانده اي بود كه در فتح مكه سپاه را وارد شهر نمودند (ابن هشام، بي تا، قسمت اول: 406). زبير پس از رحلت رسول الله (ص) مدافع با حرارت و احساساتي اميرمؤمنان(ع) بود و با شمشير به مقابله مهاجمين به خانه اهل بيت آمد (ابن ابي الحديد، 1404: 48). علي(ع) مي گفت: «زبير با ما بود تا فرزندش عبدالله بزرگ شد و او را از ما جدا كرد» (قرطبي، بي تا، جزء 2: 293؛ شيخ مفيد، 1413: 234). زبير در فتوحات اسلامي با خلفا همكاري داشت به گونه اي كه هنگام فتح مصر، خليفه دوم وي را با دوازده هزار نفر به كمك عمروبن عاص فرستاد (بلاذري، 1408: 214).عمربن خطاب وي را در شوراي شش نفره تعيين خليفه سوم منصوب كرد. از اين رو، زبير خود را هم سنگ و رقيب خليفه مي دانست. روحيه دنياطلبي و ثروت اندوزي در او موجب گرديد از حكومت عثمان نهايت استفاده را برده، كاخهاي مجللي در مدينه، مصر و اسكندريه، كوفه و بصره بسازد و ثروتي كه پس از خود به جاي گذاشت، پنجاه و يك ميليون درهم بود (ابن سعد، بي تا، ج 3: 110). با كشته شدن عثمان، مهاجران و انصار و تابعين اميرمؤمنان (ع) را وادار به پذيرش خلافت كردند؛ چون زبير پيشنهاد عمومي و شور اشتياق مردم را نسبت به خلافت آن حضرت ديد، با وي بيعت كرد، ولي آنچه را از حكومت بر عراق( دينوري، 1363، ج1: 51) انتظار داشت، به يأس تبديل شد و اميرمؤمنان (ع) در تقسيم بيت المال او را با ديگران برابر دانست. وي پيمان خود را با آن حضرت شكست و به صف مخالفان علي(ع) پيوست.
وي به همراه طلحه به مكه رفت و عايشه را به مخالفت با علي (ع) تشويق كرد. عايشه نيز از امّ سلمه، ديگر همسر رسول الله (ص) درخواست همراهي كرد، ولي وي با شناخت عميقي كه از مقام و موقعيت امام علي(ع) داشت با استناد به سخن رسول خدا(ص) كه فرموده بودند كه: «علي(ع) در زندگي و مرگ من خليفه من بر شما خواهد بود»، عايشه را از همراهي با طلحه و زبير بازداشت، اما بار ديگر آن دو، او را بر خروج وادار كردند و با همراهي و كمك مالي حزب اشراف اموي به سوي بصره حركت كردند (مسعودي، بي تا، جزءالثاني: 366).هنگامي كه سپاه ناكثين (پيمان شكنان) در ميان راه به جايي به نام حوأب رسيدند، سگهاي آن بر سپاه عوعو زدند، ناگهان عايشه با ناراحتي گفت مرا باز گردانيد، زيرا رسول الله (ص) به من فرموده: «تو آن زني نباش كه سگهاي حوأب بر تو فرياد زنند». عبدالله فرزند زبير، پنجاه نفر از مردم آن را اجير كرد تا سوگند بخورند كه اين جا حوأب نيست، (بلاذري، 1394، الجزءالثالث: 950). ولي زبير دروغ آشكار فرزندش را تكذيب نكرد و عايشه دوباره با آن سوگند ناروا، ناكثين را همراهي كرد. عهد شكنان هنگامي كه به بصره رسيدند، ناگزير به بستن پيماني با استاندار امام علي (ع)، عثمان بن حنيف انصاري شدند كه تا آمدن آن حضرت هر دوگروه و مردم شهر در امان باشند، ولي به دستور زبير ناكثين بار ديگر پيمان شكني كردند و به خزانه داري و استانداري حمله و آن را غارت كردند و محافظان آنها را كشتند و عثمان بن حنيف را زنداني كردند و ريش او را سوزانيدند. با سقوط شهر بصره به دست ناكثين حكيم بن بن جبله عبدي، از شيعيان و بزرگان بصره قيام كرد، ولي به دستور زبير، وي و هفتاد نفر از يارانش را كشتند و قيام او را سركوب كردند(همان: 953). بدين سان اين پيمان شكني ها و خيانت ها و كشتار شيعيان مردم مسلمان ناشي از حسادت، دنيا طلبي، قدرت طلبي، و عدم بصيرت زبير انجام گرفت. امام علي (ع) با ارسال چندين سفير به نزد ناكثين، تلاش گسترده اي براي جلوگيري از اختلاف و كشت و كشتار ميان مسلمانان به عمل آورد(مسعودي، بي تا، الجزء الثاني: 37) ولي اقدامات مصلحانه امير المؤمنين (ع) در جلوگيري از جنگ خانمانسوز داخلي سودي نبخشيد. سرانجام آن حضرت به نزد زبير رفته، سخن رسول الله (ع) را كه فرموده بودند : «به جنگ علي (ع) خواهد رفت درحالي كه نسبت به وي ستم مي كند.» به وي يادآور شدند. زبير گفت: «به خدا تا اين ساعت به ياد نداشتم» و از جنگ بازگشت، ولي به تحريك احنف بن قيس تميمي به وسيله عمرو بن جرموز تميمي كشته شد(همان، ج 1: 73؛ يعقوبي،1362، ج 2: 88). هنگامي كه قاتل سر وي و شمشيرش را به نزد علي (ع) آورد، آن حضرت فرمودند : «به خدا سوگند، اين شمشيري است كه از سيماي رسول الله (ع) غم و اندوه را مي زدود(ابن سعد، بي تا، ج3: 112)» اين شمشيري است كه روزگاري دراز با آن در التزام رسول الله (ع) جنگ كرده است؛ «ولي اي واي بر مرگ همراه با سرانجام نكوهيده و ناپسند». سپس به سر زبير نگريست و فرمود : «تو را افتخار همنشيني با رسول الله (ع) بود و به ايشان نزديك بودي، ولي افسوس كه شيطان به بيني تو در آمد و تو را به چنين روز و جايگاهي در افكند(شيخ مفيد، 1413: 235)». بدين سان زبير به بهانه خونخواهي عثمان به جنگ خويشاوند خود اميرالمؤمنين (ع) رفت، در حالي كه حقي را مي خواست كه خود ترك كرده بود و انتقام خوني را مي خواست كه خود ريخته بود. او به حزب شيطان پيوست(نهج البلاغه، خطبه 22). در حالي كه سردار شجاع اسلام در مبارزه با كفر و شرك بود؛ ولي كارنامه درخشان او را دنيا طلبي، مقام خواهي و حسادت و عدم بينش وبصيرت به طوفان حوادث سپرد و فرجامي ناپسند را براي او رقم زد.
آري از آنچه گذشت، بر ما روشن مي شودكه حاميان و ياران اميرمؤمنان (ع) به دو گروه تقسيم مي گردند : 1- گروهي كه وظيفه گرا و حق گرا بوده، تا پايان عمر بر راه راست و حمايت از امير مؤمنان(ع) باقي ماندند. و در اين راه نيز به فيض شهادت رسيدند؛ 2- گروهي كه دنيا گرا بودند و به واسطه دنيا طلبي و عدم بصيرت از همراهي با آن حضرت بازماندند و يا در مقابل وي ايستادند. تحليل تاريخي قيامها و نهضتهاي اسلامي و شيعيان چنين مي نمايد، هنگامي كه نهضت به پيروزي رسيده، گروهي از هواداران آن به دنيا خو گرفته و در اين راه از وظيفه خود كوتاهي كرده و ضربات مهلكي از درون بر پيكر آن وارد كرده اند. آيت الله سيد علي خامنه اي در اين باره مي گويد: «خواص طرفدار حق دو جور هستند؛ يك جور دنيا گرا كه در مقابله با دنيا، زندگي، مقام، شهرت، پول، لذت، و راحتي ناموفق هستند؛ گروهي ديگر، وظيفه گرا پيدا مي كنيم كه وقتي پاي امتحان سخت پيش مي آيد، مي تواند از اينها به راحتي دست بردارد. اگر خواص دنيا گرا زياد شد، آن جامعه دچار انحراف مي شود و حسين بن علي (ع) به مسلخ مي رود». به راستي آيا مي توان از اين انحراف جلوگيري كرده، نهضتها و قيامهاي آينده شيعه را از آسيب مصون داشت؟! اميرمؤمنان علي (ع) در اين باره آسيب شناسي كرده، مي فرمايد : «لايَحمِلُ هذَا العَلَم الاّ اَهلُ البَصر و الصَبرُ و العِلم بِمَواضِعِ الحَق؛ اين پرچم مبارزه را جز افراد بينا و آگاه و با تشخيص و بصيرت و با استقامت و پايداري و با اراده و عالم به جايگاه حق به دوش نمي كشند(نهج البلاغه، خطبه 173)».



برخي ويژگي هاي مالك اشتر نخعي و ديگر ياران امام علي(ع) :
بدين سان از تحليل زندگي و مواضع مالك اشتر و فرماندهان حق گراي اميرالمؤمنين (ع) ويژگي هاي زير بر ما معلوم مي گردد كه وي همواره براي مسلمانان در فرهنگ ايثار و شهادت الگو خواهد بود:
1- ايمان و يقين كامل به خداي متعال و عشق لقاي او را داشتندو آنان عبد كامل خدا و در ملك او مملوك وي بودند . آن گونه كه امام علي (ع) درباره مالك فرمود: «من بنده اي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم»؛
2- با اشتياق و ميل اسلام را برگزيده بودند و به مباني و احكام اسلامي ايمان داشتند و با حرارت از ارزشهاي آن دفاع مي كردند؛
3- آنان به اخلاق پسنديده و سجاياي اخلاقي آراسته بودند و از رذايل و خصايص شيطاني پيراسته گشته بودند؛
4- اين گروه بصيرت و معرفت كامل در بينش و عمل داشتند، ولي
الف) آگاهي عميقي به قرآن و سنت نبوي داشتند و در تبليغ دين و فرهنگ اهل بيت از شيوه هاي مناسب و مؤثز استفاده مي كردند. ب) درفراز و نشيب روزگار و هنگامه هاي سخت و تكان دهنده مواضع درست و صحيحي در پيش مي گرفتند؛
5- همواره مدافع امامت الهي خاندان رسول الله (ع) بودند و علي (ع) را وارث انبيا و پيشواي بر حق و وصي اوصيا مي دانستند، ولي دنياگرايان از مواضع پيشين خود دست برداشته، به صف مخالفان و معاندان آن حضرت پيوستند؛
6- پيوسته مطيع مولاي خود رسول الله (ع) و اميرالمؤمنين (ع) بودند و در برابر امام خود تندروي يا كند روي نمي كردند و مواضع پيشواي خود را برهاني آشكار مي دانستند و نظر آن حضرت براي آنان حجت بود؛
7-آنان مرداني كوشا، فداكار، تلاشگر، مسؤوليت پذير، و از جان گذشته بودند؛ آن گونه كه قرآن مي فرمايد : «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقَامُوا فَلَاخَوفٌ عَلَيهِم و لاَ هُم يَحزَنُونَ»(احقاف:آيه 13): «همانا كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، آنگاه استقامت ورزيدند، هيچ خوف و اندوهي در آنان راه ندارد.» به همين سبب در لحظه هاي بحراني حماسه ساز بودند و در برابر دشمن با صلابت نوك پيكان حمله بودند و حماسه هاي جاويداني از خود به يادگار گذاشتند.
8- مردان عمل بودند و كمتر سخن مي¬گفتند و در هنگام دفاع از حق سرآمد سخنوران به شمار مي رفتند. زندگي آنان سراسر با مبارزه و كوشش در راه حق و خاندان رسول الله (ع) و گسترش اسلام گذشت و در اين راه لحظه اي آرام نداشتند. آنان شمشيري برّان در راه دفاع از حق بودند.
9- در پيكارها و ميدان هاي جنگ و اداره امور سياسي شايسته و با لياقت بودند؛
10- در دفاع از حريم اسلام و حقوق خاندان رسول الله (ع) مرداني استوار و با اراده و شيراني بي باك و همچون كوه محكم و سرسخت بودند؛
11- در حيات دنيوي شيراني زاهد بودند و از شكم بارگي و دنيا طلبي و مقام پرستي و وابستگيهاي دنيوي رها گشته بودند و به ساختن كاخهاي مجلل و ثروت اندوزي سرگرم نشدند؛
12- عاقبتي نيك پيداكردند و با شهادت به ديدار محبوب شتافتند و امير مؤمنان (ع) بهشت جاويدان را براي آنها تضمين كرد؛
13- رفتار و منش وي چنان بود كه از اعتماد اجتماعي بالايي برخوردار بودند؛ به گونه¬اي كه مالك اشتر در چندين نوبت موفق گرديد كوفي ها را در حمايت از علي (ع) بسيج كند؛
14-آنان در مواضع خود متعادل بودند و همچون زره و سپر نگهبان زير دستان خود بودند؛ آن گونه كه امام علي (ع) درباره مالك مي فرمايد : «مالك نه سستي به خرج داده و نه دچار لغزش مي شود. نه در آنجايي كه شتاب لازم است كندي دارد و نه آنجا كه كندي پسنديده است، شتاب مي گيرد.» (نهج البلاغه، نامه 13: 492).
موارد بالا، ويژگي هايي است كه مي¬تواند براي تمام افرادي كه بخواهند در هر عصري با صلابت و سلامت در راه اعتلاي اسلام بكوشند و راه سرخ علوي و شهادت را بپيمايند، سلامت و عاقبت راه و اعتقاد آنها و رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي را براي آنها تضمين نمايد.
در مقابل ياران حق گراي امام علي(ع) گروهي از سرداران اسلام بودند كه در مسير همراهي خود با اسلام دچار انحراف و سستي گرديدند و سرانجام به صف مخالفان و معاندان امام علي(ع) پيوستند. برخي از ويژگي¬هاي آنان به شرح زيراست:
1ـ چون از ايمان قوي و بصيرت و شناخت كامل برخوردار نبودند، در عمل وسوسه¬هاي شيطاني و زرق و برق دنيا آنان را از جاده حق منحرف گردانيد؛
2ـ دنياطلبي آنان را واداشت تا دين به دنيا فروختند و به جاي تلاش و استقامت در راه دين، وابستگي دنيوي را پيشه خود نمودند و كاخهاي مجلل برافراشتند و سرگرم ثروت اندوزي شدند؛
3ـ دنياطلبي آنان را واداشت تا به آرامي اخلاق پسنديده را فراموش كنند و در رفتار خود به پليدي و رذائل شيطاني آلوده گردند و پيمان شكني و خيانت و دورويي و دروغ در رفتار آنان بروز و ظهور يابد؛
4ـ چون دل در گرو محبت مولاي خود نداشتند، ولايت پذيري آنان را دچار لغزش گردانيد و به آرامي دست از حمايت پيشواي خود كشيدند و سرانجام به پيكار با آن حضرت پرداختند؛
5ـ دلبستگي به دنيا آنان را واداشت تا به جاي آزادگي و مبارزه با ستمگران، خود مظهر فساد اجتماعي و گمراهي گردند و ضلالت و هلاكت فرجام آنها گردد.

پي نوشت ها:
ـ سخنراني ايشان در جمع پاسداران لشكر حضرت رسول (ع) در تاريخ 20/3/75.

منابع و مآخذ
1ـ «قرآن مجيد».
2- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي
3ـ ابن الاثير. (بي تا). اُسد الغابه في معرفه الصحابه، بيروت: دار احياء التراث العربي،.
4ـ ابن ابي الحديد.(1404هـ). شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم: مكتبة آيت الله العظمي مرعشي.
5ـ ابن اعثم كوفي. (1406هـ.).الفتوح، بيروت: دار الكتب العلميه.
6ـ ابن بكّار، زبير.(بي تا). الاخبار الموفقيات، تحقيق سامي مكي العاني، بغداد: مطبعه العاني.
7- ابن حجر عَسقلاني.(بي تا). الاصابه في تمييز الصحابه، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي¬تا.
8- ابن خيّاط، خليفه.(1414هـ). تاريخ، تحقيق سهيل زكّار، بيروت: دارالفكر.
9- ابن سعد، محمد كاتب. (بي¬تا ).الطبقات الكبري، بيروت: دارالفكر.
10ـ ابن قتيبه، دينوري.(1363ش). الامامه و السياسه، قم: انتشارات الشريف الرضي.
11ـ ابن منقذ، اسامه.(1930ش).الاعتبار، تحقيق فليپ حتي، القاهره: مكتب الثقافة الدينيه.
12ـ ابن هشام، عبدالملك.( بي¬تا). السيره النبويه، تحقيق مصطفي السقا و ابراهيم الابياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت: دارالمعرفه.
13ـ بلاذري، يحيي بن جابر.(1394هـ). انساب الاشراف، تحقيق محمدباقر محمودي، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات.
14ـ ـــــــــــــ .(1408هـ ).فتوح البلدان، تحقيق رضوان محمدرضوان، بيروت: دارالكتب العلميه.
15ـ ثقفي، ابواسحاق، ابراهيم بن محمد.(1407هـ). الغارات، تحقيق السيد عبدالزهرا الحسيني، بيروت: دارالاضواء.
16ـ جوهري، ابوبكر احمدبن عبدالعزيز.( بي¬تا). السّقيفه و فدك، روايه ابن ابي الحديد، جمع و تحقيق محمدهادي اميني، تهران: مكتبة نينوي الحديثه.
17ـ دينوري، ابوحنيفه.(1364ش). الاخبار الطوال، ترجمه: محمدمهدوي، تهران: نشر ني.
18ـ روشه، گي .(1370ش ).تغييرات اجتماعي، ترجمه: منصور وثوقي، تهران: نشر ني، چاپ سوم.
19ـ شيخ مفيد، محمدبن محمدبن نعمان بغدادي.( 1413هـ). الجمل، تحقيق سيدعلي ميرشريفي، قم: مكتب الاعلام الاسلامي.
20ـ طبري.( بي¬تا). تاريخ، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات.
21ـ عبدالمقصود، عبدالفتاح.(1378ش.). الامام علي بن ابي طالب(ع)، ترجمه: سيدمحمودطالقاني، تهران: شركت انتشار.
22ـ قرطبي، ابن عبدالبر.( بي¬تا). الاستيعاب في معرفه الاصحاب، بهامش الاصابه، بيروت: دار احياء التراث العربي،.
23ـ المسعودي .(بي¬تا ).مروج الذهب، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت: دارالمعرفه،.
24ـ مصباح يزدي، محمدتقي.(1372). جامعه و تاريخ، تهران: سازمان تبليغات اسلامي.
25ـ مِنقَري، نصربن مزاحم.(1410). وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمدهارون، بيروت: دارالجيل.
26ـ واقدي.(1405). المغازي، تحقيق مارسدن جونز، تهران: دارالمعرفه الاسلاميه.
27ـــــ .(1417). فتوح شام، تصحيح عبداللطيف عبدالرحمن، بيروت: دارالكتب لعلميه.
28ـ يعقوبي.(1362). تاريخ، ترجمه: محمدابراهيم آيتي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
اصغر منتظرالقائم*


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:22 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : روح هاي عاشق
كلمات كليدي : شهيد، شهادت، مرگ، جهاد، عشق
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده:
مقاله روح هاي عاشق، به بررسي انديشة جلال الدين محمد بلخي در بارة شهيد مي پردازد. از نظر وي، شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند و در نزد خداوند از جايگاه ويژه اي برخوردار است. وي معتقد است شهيد با نظر به وجه الله، توفيق جهاد و شهادت را به دست آورده، از اين طريق بر اوج قلة كمال و سعادت گام مي- نهد. مولوي شهيدان كربلا را زيبا ترين و بهترين الگوي شهادت معرفي مي كند و آنان را بهترين نمونه هاي بندگي براي انسان ها مي داند.
مقدمه
اگر بخواهيم انواعي از رويدادهاي بزرگي را كه به وسيلة افراد بشر در تاريخ بروز مي كند و در سطر هاي درخشان آن ثبت مي شود ، مشخص نموده، آنها را ارزيابي كنيم ، هيچ يك از آنها نمي تواند با اهميت و عظمت شهادت برابري كند، زيرا شهيدان پرچم كاروان انسانيت را به دوش مي كشند وتاريخ بشريت را آبرو مي بخشند . پس بايد شعر شهيدان را زيبا سرود ، چون شهيدان زيباترين اند .
دربارة شهيدان نوشته ها وسخن هاي نغز و پر بار زيادي بيان شده است ، كه از نوشته هاي گران دراين زمينه مي توان كتاب شريف مثنوي معنوي، تأليف جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي را نام برد. مثنوي يكي از شاهكارهاي كم نظير سخن پارسي است كه نه تنها در ادبيات ايران، بلكه در ادبيات جهان از جايگاه ويژه اي برخوردار است. موسي نثري يك از شارحان مثنوي در بارة اين كتاب مي گويد : « اگر قرآن را كه يك كتاب آسماني است، با گفتار ائمه عليهم السلام را كنار بگذاريم ، كتابي مثل مثنوي كه در موضوع اخلاق بشري وكمال انساني وزين و پر مايه باشد، نگاشته نشده است.» محمد تقي جعفري در بارة مثنوي مي گويد: «كوشش مولوي در مثنوي براي كشف طرقي است كه بتواند انسان ها را در هماهنگ ساختن طبيعت و ماوراي طبيعت تربيت كند، باشد كه انسان ها بتوانند از سرماية كلان روحي كه خدا دراختيار آنان گذاشته است، حداكثر بهره را بردارند. او مي خواهد راه هايي را نشان دهد كه همگان بتوانند با استعداد هاي گوناگون ، فروغ خداوندي را در همين جهان تاريك ومحدود طبيعت دريابند. او مي خواهد عظمت روح انساني را كه درحقيقت شعاعي از بارگاه الوهيت است، براي سالكان راه حق آشكار سازد.»
يكي از اين راه ها كه مي تواند بشر را از جهان تاريك نجات دهد و به عزت وسر فرازي برساند، شهادت است كه بسان چراغي فروزان مسير كمال را به انسان ها نشان مي دهد. اين مقاله سعي دارد با بررسي اين موضوع، نظر مولوي را دربارة شهادت بيان كند؛ اميد است كه مورد عنايت خوانندگان محترم قرار گيرد.

تعريف شهيد
در انديشة مولانا شهيد به كسي گفته مي شود كه در راه خدا جان خود را فدا مي كند وبراي اثبات مدعاي خود به اين آيه استناد مي كند كه:« ِمن المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عا هدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر وما بدّلوا تبديلا» . ( 23:33) «مرداني هستند كه به عهد خود با خدا دربارة جهاد وفا كرده اند و در اين راه كشته شده اند وبعضي چشم به راهند وهرگز پيمان خود را دگرگون نكرده اند.»
جان دادن در راه خدا وفناي في الله شدن عين صدق وكمال است ، پس برويد و بشتابيد و در راه رسيدن به كمال از يكديگر پيشي بگيريد تا مشمول آية "من المؤمنين رجالٌ صدقوا " شويد .
صدق جان دادن بود هين سابقوا ازنُبي برخوان رجال صَدَقُوا
(مولوي، 1375، دفتر 3820:5)
شهيدان كساني هستند كه نفس سركش خود را لگام مي زنند و آن را از پاي درمي آورند و به سوي خدا مي شتابند و اين مردن ها را كه مي بينيد و مي شنويد، مرگ صوري و ظاهري نيست، اين جان فشاني با مردن هاي ديگر فرق مي كند، اين نزديك شدن به خداست؛ ازبين رفتن تن وسيله اي براي آزاد شدن روح است. «مردم زيادي هستند كه در ظاهر خونشان ريخته مي شود، ولي چون با نفس أمارة خود مبارزه نكرده اند و نيت خود را براي خداوند خالص ننموده اند، تن خود را از بين مي برند، بدون اينكه هيچ گونه اجر و پاداشي ببرند، چرا كه اگر تنها ريخته شدن خون يك انسان دليل شهيد شدن او مي گشت، كافري كه خونش ريخته شده وكشته شده ، اوهم به مقام"ابو سعيد ابوالخير " نايل مي گشت.» (جعفري،1386: 549)
شهيد با جان فشاني خود در راه خداوند انديشة حقيقت خواهي، رشد و تعالي بشر را به ديگران مي آموزد و راه هاي كمال بشريت را رقم مي زند و در واقع، خود را به دست خلاقيت الهي مي سپارد و سبك بال و سبك روح به سوي خداوند حركت مي كند و به اين خاطر است كه شهيدان همواره جاويدانند:
اين همه مردن نه مرگ صورت است
اين بدن مر روح را چون آلت است
اي بسا خامي كه ظاهرخونش ريخت
ليك نفس زنده آن جانب گريخت
گر به هر خونريزيي گشتي شهيد
كافري كُــشته، بـدي هم بو سعيد
اي بسا نـفس شــهيـد معتَـمَد
مــرده در دنيـا چو زنـده مي رود
(مولوي، پيشين،3821-3824).
شهيد مطهري قريب به اين مضمون شهيد را اين گونه معرفي مي كند:
«شهيد به چه كسي مي گويند ؟ روزي چقدر آدم كشته مي شوند و مثلا هواپيما سقوط مي كند و عده اي كشته مي شوند، چرا به آنها شهيد نمي گويند؟ چرا دور كل شهيد را هاله اي از قداست گرفته است؟ چون شهيد كسي است كه يك روح بزرگ دارد ، روحي كه هدف مقدس دارد، كسي است كه در راه عقيده كشته شده است، چون شهيد كسي است كه براي خودش كاري نكرده است ،كسي كه در راه حق و حقيقت گام برداشته است. شهيد به خون خودش اهميت مي دهد ، همان طور كه مثلا يك نفر به ثروت خودش ارزش مي دهد، به جاي آنكه ثروتش را در بانكها ذخيره كند، آن را در يك راه خير مصرف مي كند. ثروت خود را به صورت يك مؤسسة عام المنفعه مفيد فرهنگي ، مذهبي و اخلاقي در مي آورد و با اين عمل به آن ارزش مي دهد. ديگري به فكر خودش ارزش مي دهد، به خودش زحمت مي دهد و صنعتي را در اختيار بشر قرار مي دهد. ديگري به خون خودش ارزش مي دهد و خون خود را در راه رفاه بشريت فدا مي كند. كدام يك بيشتر خدمت كرده اند ؟ شايد خيال كنيد علما يا مخترعين ومكتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت كرده اند، خير، هيچ كس به اندازة شهيدان به بشريت خدمت نكرده است، چون آنها هستند كه راه را براي ديگران باز مي كنند و براي بشر آزادي به ارمغان مي آورند.» (مطهري،1378: 144- 145)

مقام شهيد
الف – قطرة خون شهيد محبوبترين چيزها نزد خداوند است
« پيامبر گرامي اسلام- صلّي الله عليه وآله- مي فرمايد: در نزد خداوند چيزي محبوبتر از دو قطره نيست: قطرة اشكي كه از خوف الهي ريخته شود ، و قطرة خوني كه در راه خدا ريخته شود. »
« در آن هنگام كه بلا بر قوم يونس عليه السلام آشكار گشت، ابر آتشيني از آسمان جدا شد و برق توليد مي كرد و سنگها را آب مي نمود. وقتي كه ابر بلا خيز غرش كنان به سوي آنان حركت مي كرد، رنگ از رخسار آن قوم مي پريد. در موقع فرود آمدن آن بلا شب هنگام همة آنان بر بالاي بام بودند و اينها را با چشم خود ديدند. يونس عليه السلام از ميان آن قوم لجوج رفته بود. وقتي آثار بلا را ديدند، بناي تضرع و لابه ها گذاشتند و همگي از بامها پايين آمده، سر برهنه راه بيابان را پيش گرفتند. مادران كودكان خود را از خود دور نمودند، تا آنان نيز به ناله و نفير افتادند، آنان از موقع شب تا سحرگاه خاك بر سر مي ريختند تا آن جا كه صداهاي آنان گرفته شد، حتي ديگر آهشان صدايي نداشت. در اين هنگام رحم الهي به سراغ آن گروه گمراه رسيد. اين اصل قطعي است كه هر كس با سوز و درد بنالد و تضرع و ناله نمايد، اثرشايسته اي خواهد بخشيد. »(جعفري،1386: 513).
خون شهيد هم شايستة درگاه پروردگار است و از فضل و احترام خاصي برخوردار است و باعث مي شود جايگاه شهيد نزد خداوند درعاليترين مرتبه ها قرار گيرد.
در اسلام وقتي مي خواهند بگويند مقام كسي يا كاري را بزرگ بشمارند، مي گويند مقام فلان شخص برابر با مقام شهيد است و يا فلان كار اجرش برابر با اجر شهيد است. اين تعبير قداست و درجة اعلاي مقام شهيد را بيان مي كند.
با تضرع باش تا شادان شوي
گريه كن تا بي دهان خندان شوي
كه برابر مي نهد شاه مجيد
اشك را در فضل با خون شهيد
(مولوي،1375:دفتر پنجم)

ب – خون شهيد از آب هم پاكتر است
« اسلام دين حكيمانه است. دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز، مخصوصاً راز و رمز اجتماعي ندارد. يكي از دستورها ي اسلامي اين است كه فرد مسلمان كه مي ميرد ، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوصي غسل دهند و شستشو نمايند، ولي اين دستور، يك استثنا دارد و آن استثنا شهيد است. از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيدان اجرا مي شود ، اما غسل وشستشو يا كندن لباس هاي دوران زندگي و پيچيدن در جامة ديگر به ترتيب خاص ابداً. اين استثنا خود راز و رمزي دارد. نشانه اش اين است كه روح وشخصيت شهيد يك جسد " متروح " است؛ يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شده است، همچنان كه جامة شهادت " لباس متجسد" ، يعني حكم روح بر بدن جاري شده ، و حكم جاري شده بر بدن، بر لباس وجامه جاري شده است. بدن وجامة شهيد از ناحيه روح وانديشه وحق پرستي و پاك باختگي اش كسب شرافت كرده است. بنابراين، شهيد اگر در ميدان معركه جان به جان آفرين تسليم كند، بدون غسل وكفن ، با همان تن خون آلود دفن مي شود .»(مطهري،بي تا)
خون شهيدان را زآب اولي تر است اين خطا از صد صواب اولي تر است
در درون كعــبه رسـم قبله نيست چه غم ار غواص را پاچيله نيست
تو ز سر مستان قلاووزي مجــو جامه چـاكان را چه فـرمـايي رفــو
ملت عشق از همه دينها جداست عاشقـان را ملت و مذهـب خداست
(مولوي، 1375: دفتر دو: ابيات 1767-1770)
در حكايت موسي و شبان، پس از آنكه چوپان بينوا ملامت حضرت موسي عليه السلام را مي شنود، پشيمان و نادم رو به بيابان مي گذارد. از طرف خدا به موسي چنين وحي مي شود كه ما با ظواهر و صورتها و گفتارها كاري نداريم، ما به دلها مي نگريم و به احوالي كه در آن حكمفرماست. اگر قلب انسان در حال خشوع و تسليم باشد، به مطلوبش رسيده است؛ اگرچه الفاظش نارسا و ناصواب باشد، زيرا اساس قلب است:
ما زبان را ننــگريم و قــال را مـا روان را بنـگريم و حال را
نــاظر قلبيــم اگر خاشـع بود گرچه گفت لفـظ نا خاضع بود
چند ازين الفاظ و اضمار مجاز سوز خواهم سوز با آن سوزساز
(همان)
« اي موسي مراعات ادب و شعله ور ساختن جان و روان در پيشگاه ربوبي، از متقدسان حرفه اي ساخنه نيست، زيرا نمي دانند چه مي گويند و چه مي كنند. هنگامي كه فردي در مقام شامخ عشق قدم گذاشت، قوانين حرفه اي وساخته اي براي او مفهومي ندارد. اگر درحال عشق خطا مي گويد، تو مگو او خطا كرده است . »(جعفري،1386: 345) آنان كه شهيد راه حقند، جان و روان خود را در مسير عشق الهي فنا مي كنند و مقرب درگاه الهي مي شوند، به قداست مخصوصي مي رسند. بنابراين، خون هايي كه از رگهاي شهيدان كوي حق فوران مي كند، از آبي كه پاك كننده است، پاكتر و شايسته تر است. اين خون پليد نما وخطا نما از صدها پاك وصواب شايسته تراست.
موسيا آداب دانان ديگرند
سوخته جان و روانان ديگرند
عاشقان را هر نفس سوزيدني ست
بر دِهِ ويران خراج و عُشر نيست
گر خطا گويد ورا خاطي مگو
گر بود پر خون شهيد او را مشو
(مولوي،1375:دفتر دوم)
ج- شهيدان مقربان درگاه الهي هستند
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : « گمان مبريد كساني كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند و از فضل و رحمت خداوند شادكامند .»
مولوي دربيان اين آيه مي گويد شهيد وقتي كه شربت وصل را مي نوشد، به مقام وجايگاهي مي رسد كه فرشتگان الهي به آن سجده مي كنند. انسانها به واسطة شهادت مي توانند به رشد الهي دست يابند و صلاحيت همنشيني با خداوند را به دست بياورند و مشمول فضل و رحمت الهي شوند ، چرا كه رزق الهي غذاي خاصگان دولت است كه همانا اولياي خدايند. پيامبر گرامي اسلام- صلّي لله عليه وآله- مي فرمايد:
«اني اظل عند ربي فيطعمني و يسقيني» (سفينه البحار. بي تا ،ج1: 85)
شهيد به واسطه شهادتش به مقامي مي رسد كه همنشين مقربترين وعزيزترين موجودات در نزد خداوند مي شود و در زمرة قديسان قرار مي گيرد.
در شهيدان يرزقون فرمود حق
آن غذا را نه دهان بُد نه طبق
دل ز هر ياري غذايي مي خورد
دل ز هر علمي صفايي مي برد
از لقاي هر كسي چيزي خوري
وز قِران هر قرين چيزي بري
(مولوي،1375:دفتر دوم)

شهيدان پيشگامان جهاد هستند
حضرت علي- عليه السلام- مي فرمايد : « جهاد دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را برروي دوستان (خاص خود) گشوده است ، وآن لباس تقوي، زره محكم وسپر مطمئن اوست. هركس آن را از روي بي اعتنايي ( نه به طور عمد ) ترك كند، خدا لباس ذلت وخواري بر اندام او مي پوشاند و بلا از هر سو او را احاطه مي كند. »(نهج البلاغه،خطبه 271)
پيامبر گرامي اسلام- صلّي الله عليه وآله- مي فرمايد: « هيچ كاري بهتر و شايسته تر از كشته شدن در راه خدا نيست. هر گاه انسان مسلمان متعهد در راه خدا پيكار كند وكشته شود، خداوند متعال عمل او را بهترين و ارزنده ترين اعمال قرار داده وهيچ كار نيكي را نمي توان با جهاد في سبيل الله مقايسه و برابري كرد11 . »

اي خنك آن كاو جهادي مي كند
بر بدن زجري و دادي مي كند
تا ز رنج اين جهاني وا رهد
بر خود اين رنج عبادت مي نهد
(مولوي،1375: دفتر دوم)
همانا جهاد در راه خدا دري از درهاي بهشت است كه خداوند اين در را بر روي اوليا و بندگان شايسته خويش مي گشايد و پاكان از بندگان خود را به اين در رهنمون مي سازد. آنها هستند كه لطف و رحمت خدا نصيبشان گشته و به باب في سبيل الله قدم برداشته و خود را براي جانبازي و فداكاري در راه خدا آماده مي كنند. جهاد دري نيست كه هر كسي لياقت آن را داشته باشد و خود را مجاهد و جانباز در راه خدا معرفي كند. اين باب مخصوص اولياي خاص خداست كه مقام فيض شهادت در راه خدا مخصوص آنهاست . مولوي در بارة شهيدان مي گويد:
زآب شور و مهلكي بيرون شديم
بر رحيق چشمة كوثر زديم
آنچه كردي اي جهان با ديگران
بي وفايي و فن و ناز گران
بر سرت ريزيم ما بهر جزا
كه شهيديم آمديم اندر غزا
تا بداني كه خداي پاك را
بندگان هستند پرحمله مري
سبلت تزوير دنيا بر كنند
خيمه را بر بازوي نصرت زنند
(مولوي،1375: دفتر پنجم)

شهيد نظر مي كند به وجه الله
آوازة جمالت از جان خود شنيديم
چون باد وآب وآتش درعشق تو دويديم
اندر جمال يوسف گر دستها بريدند
دستي به جان ما بر بنگر چه ها بريديم
(مولوي،1378)
و در جاي ديگر مي گويد :
عشق اگر رخت تورا برباد دادخوش باش
پيش آن يوسف زيبا كف ببريده خوش است
(همان)
پيغمبر اكرم صلّي الله عليه وآله دربارة شهيد مي فرمايد :
« خداوند به شهيد هفت خصلت عطا فرموده است: 1- شهيد با اولين قطرة خونش گناهانش آمرزيده مي شود؛2- دروقت جان دادن سرش روي دامان دو فرشته از فرشتگان بهشتي قرار مي گيرد و آنها گرد وغبار از صورت شهيد پاك مي كنند و مي گويند آفرين بر تو باد اي شهيد؛ 3- بدن شهيد با لباس هاي بهشتي پوشيده مي شود؛ 4- دربانان بهشت با عطر و گلاب براي استقبال به سوي روح شهيد مي شتابند و براي گرفتن روحش از يكديگرسبقت مي گيرند؛ 5- شهيد جايگاه خود را در بهشت مي بيند؛ 7- شهيد نظر مي كند به و جه الله وبه لقاء الله مي پيوندد و روحش از هر رنج ودردي راحت مي شود و در جوار رحمت خدا مي آسايد. »(عاملي،ج11:حديث 20)

رقص جولان بر سر ميدان كنند
رقص اندر خون خود مردان كنند
چون رهند از دست خود دستي زنند
چون جهند از نقص خود رقصي كنند
مطربانشان در درون دف مي زنند
بحرها در شورشان كف مي زنند

(مولوي،1375:دفتر سوم)
« حضرت موسي عليه السلام پيام خداوند را به فرعون رسانيد و او را به سوي حق دعوت نمود. فرعون سخنان حضرت موسي عليه السلام را با زنش آسيه درميان نهاد. آسيه وقتي كه سخنان موسي را شنيد، به فرعون گفت : اي سياه دل ، زود باش ودر مقابل نويد موسي جان بيفشان. اي فرعون، اي شوهر نادانم، تو درهمان مجلس كه از موسي آن نويدها را شنيدي، چرا نگفتي آري و صدآفرين؟
اگر چنين سخناني به گوش خورشيدي گفته شود، به بوي جان فزاي مضامينش از آسمان به زمين فرود مي آيد. من در شگفتم كه با اين مطلب و محبت چگونه زهره ات نشكافت تا از دريدن زهره ات در هر دو عالم بهره ورشوي؟ مگر نمي داني كه زهره اي كه به وسيلة حق و در راه حق بشكافد، مانند شهيدان كوي حق از هر دو عالم بهره ها مي برد.» (جعفري، 1368: 464-465)

چون بدين لطف آن كريمت باز خواند
اي عجب چون زهره ات بر جاي ماند
زهره ات ندريد تا زآن زهره ات
مي رسيدي در دو عالم بهره ات
زهره اي كز بهر حق او بردرد
چون شهيدان از دو عالم برخورد
(مولوي،1375: دفتر چهارم)
اين نظر به وجه الله همان «كان لِلّه» است كه عوضش «كان الله له» است؛ بدان جهت كه اين هويت ناچيز هستي را از هويت خداوندي ابدي دريافته است و به قول صدرالمتألهين شيرازي:
آنان كه ره عشق گزيدند
همه در كوي حق آرميدند همه
درمعركة دوكون فتح از عشق است
هر چندسپاه او شهيدند همه
مولوي اوج توجه شهيدان به خداوند را اين گونه بيان مي كند :
دشمن خويشيم و يارِ آنكه ما را مي كشد
غرق درياييم و ما را موج دريا مي كُشد
زان چنين خندان وخوش، ما جان شيرين مي دهيم
كان ملك ما را به شهد و قند وحلوا مي كّشد
خويش فربه مي نماييم از پي قربان عيد
كان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا مي كشد
نيست عزراييل را دست و رهي برعاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا مي كّشد
(مولوي،1378: 303)
شهادت كمال و سعادت است
«ما ننسخ من آيةٍ اوننسها نأتِ بخير منها أو مثلها ألم تعلم أنَّ الله علي كل شيءٍ قدير» (بقره: آية 106)
نشانه اي را نسخ يا از ياد نمي بريم، مگر اينكه بهتر از آن يا مثل آن را براي مردم مي آوريم. مگر نمي داني كه خداوند به هر چيز تواناست؟
و در جاي ديگر مي فرمايد:
« گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، نيست ونابود گشته اند، آنان در نزد خدا زندگانند و روزي مي خورند. و به آنچه خداوند بر آنها از فضل خود عطا فرموده، خوشحالند و به آنان كه هنوز به آنان لاحق نشده اند، بشارت مي دهند كه ترس و اندوهي در راه شهادت وجود ندارد .»(آل عمران: آيات 169-170)
مولوي در اشعار خود به اين مطلب اشاره مي كند كه برخي چيزها به خاطر رشد و تكامل از بين مي روند كه نشانة توانايي قادر مطلق است. كارهايي هستند كه درنزد عقلا با اساس حكمت ناسازگار است، در صورتي كه حكمت درهمان ناسازگاري است.
بس زيادتها درون نقص هاست
مر شهيدان را حيات اندر فناست
چون بريده گشت حلق رزق خوار
يرزقون فرحين شد خوشگوار
حلق حيوان چون بريده شد به عدل
حلق انسان رست وافزون گشت فضل
(مولوي، 1375: دفتر اول)
« مولانا دراين ابيات ها به نكتة عارفانه اي اشاره مي كند وآن تكامل تدريجي انسان است از جمادي تا نباتي و انساني و سرانجام رسيدن به عالم ملكوت، كه هر مرحله به ظاهر فنا و از بين رفتن است ، در حالي كه در حقيقت پيمودن مرتبة ناقص است براي رسيدن به مرتبة كامل. نمونة اعلاي آن شهيدانند كه تا جسم آنان فنا نشود، روح آنان به زندگي جاويد نمي رسد.» (شهيدي، 1373، ج4: 263)
از جمادي مردم و نامي شدم
وز نما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم؟ كي ز ُمردن كم شدم
حملة ديگر بميرم از بشر
تا بر آرم از ملايك بال و پر
از مَلَك هم بايدم جَستن زجو
كلّ شئء هالكٌ الا وَجهُه
بار ديگر از ملك قربان شوم
آنچه اندر وهم نايد، آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغَنون
گويدم كه انّا اليه راجعون
(مولوي، 1375: دفتر سوم)
اين ادراك فلسفة آفرينش و سير تكامل براي موجودات، سعادتي است كه هر كسي نمي تواند از آن حظ و بهره ببرد. مولانا جلال الدين مي گويد : لحن و صداي داود براي بعضي قوت جان بود و ليكن برگوش بعضي اثر نمي كرد، يوسف عليه السلام جمال دلربايي داشت، ولي در نگاه برادرانش محسوس نبود ، آب رود نيل در كام سبطيان ( ياران حضرت موسي عليه السلام ) خوشگوار بود، ولي اين آب براي قبطيان ( ياران فرعون ) به رنگ خون مي شد و غير قابل نوشيدن. شهادت نيز براي مؤمن حيات و آراميدن در بارگاه الهي است، ولي براي افراد سست ايمان فنا و نابودي است .
حسن يوسف عالمي را فايده
گرچه بر اخوان عبث بد زايده
لحن داودي چنان محبوب بود
ليك بر محروم بانگ چوب بود
آب نيل از آب حيوان بد فزون
ليك بر محروم و منكر بود خون
هست بر مؤمن شهيدي زندگي
بر منافق مردن است و ژندگي
(مولوي،1375،دفتر دوم)

در چه شرايطي انسان سعادت شهادت را به دست مي آورد ؟
مولوي معتقد است سعادت شهادت در صورتي به انسان داده مي شود كه شخص خود را از همة تعلقات و پيوستگي ها ي دنيوي پيراسته سازد و با تمام و وجود در پيشگاه حق اظهار ارادت و اخلاص نمايد:
حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو، ديوانه شو
وندر دل آتش در آ پروانه شو ، پروانه شو
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن
وانگه بيا با عاشقان همخانه شو ، همخانه شو
رو سينه راچون سينه ها هفت آب شو از كينه ها
وانگه شراب عشق را پيمانه شو، پيمانه شو
بايد كه جمله جان شوي تا لايق جانان شوي
گر سوي مستان مي روي مستانه شو، مستانه شو
(مولوي،1378)
و در جاي ديگر بصيرت، راضي بودن به رضاي الهي، قدم نهادن در دولت عشق ، بيزاري از دنيا، شجاعت و سرمستي را شرط شهادت و غنودن در جوار ذات اقدس الهي مي داند .
گفت كه ديوانه نه اي، لايق اين خانه نه اي
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت كه سرمست نه اي، رو كه ازاين دست نه اي
رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم
گفت كه تو كشته نه اي، در طرب آغشته نه اي
پيش رخ زنده كُشش كُشته و افكنده شدم
(مولوي،1378)

شهيدان كربلا زيباترين شعر شهادت را سرودند
در نظر مولانا قصة كربلا، عشق را مجنون مي كند وحديث جاودانگي و كمال را با زيباترين وجه در برگ هاي زرين تاريخ به تصوير مي كشد. وي معتقد است تلاطم رقص خون در كربلا از صد طوفان نوح شهره تر است.
پيش مؤمن ماتم آن پاك روح
شهره تر باشد ز صد طوفان نوح
در هواي عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بي نقصان شوند
(مولوي،1375:دفتر اول)
وي معتقد است شهيدان از نيستي سر برآورده ودر سماع معركة كربلا با حماسة خون رقص عشق بر پا كرده و با فرياد «كل شئءهالكٌ الا وجهه » سبك روي و سبك روح و سبك بال «عندربّهم يرزقون » گشتند و شعر زيباي «انّي جاعل في الأرض خليفه » را سروده، تحسين ملايك را بر انگيختند.
كجاييد اي شهيدان خدايي
بلا جويان دشت كربلايي
كجاييد اي سبك روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوايي
كجاييد اي شهان آسماني
بدانسته فلك را در گشايي
كجاييد اي زجان وجان رهيده
كسي مر عقل را گويد كجايي
(مولوي،1378)

نتيجه
مولوي شهيدان را زيباترين رايحة خوش خداوند بر بشريت مي داند، زيرا شهيدان پرچم كاروان انسانيت را در مسير كمال به دوش مي كشند. وي شهادت را حيات جاويد مي داند و آن را هديه اي براي اصحاب راز مي داند و معتقد است كيمياي فضل و كمال در پرتو درخشان فرهنگ شهادت به دست مي آيد و مي گويد:
عاشقا كمتر ز پروانه نه اي
كي كند پروانه ز آتش اجتناب
و به انسانها توصيه مي كند كه پرهيز از فرهنگ شهادت باعث رسوايي بشر مي شود.
پروانه كه گِرد دود گردد دود آلود است و خام و رسواست
وي يكي از الگوهاي مهم و اصلي احياي فرهنگ شهادت را امام حسين عليه السلام معرفي مي نمايد و معتقد است زندگي راهي پر از بلاست كه عشق پيشواي آن است و سرخوشان عشق بايد به مولاي عشق و شهيد رفيع كربلا اقتدا كنند.

منابع و مآخذ
1-قرآن
2-نهج البلاغه
3-حرعاملي.]بي تا[. وسايل الشيعه،]بي جا[.
4-جعفري، محمد تقي.(1368). تفسير ونقد وتحليل مثنوي ،تهران: انتشارات اسلامي.
5-دشتي ، محمد.(1379). ترجمة نهج البلاغه ،قم: انتشارات مشهور.
6-شهيدي ، جعفر.(1378). شرح مثنوي ،تهران: انتشارات علمي فرهنگي.
7-مطهري ، مرتضي.(1378). حماسة حسيني ،تهران: انتشارات صدرا.
8-.(بي تا). قيام و انقلاب مهدي به ضميمة شهيد، تهران: انتشارات صدرا .
9-مولوي ، جلال الدين محمد بلخي.(1378). كليات ديوان شمس ،تهران: نشرپيمان.
10-.(1375).مثنوي معنوي، تهران: توس ، 1375.
مرضيه محمد خاني*


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:22 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : ايثار و نقش آن درامنيت ملي
كلمات كليدي : ايثار، امنيت ملي، قدرت ملي، بازدارندگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
ايثار و از خود گذشتگي، به عنوان يكي از ارزشهاي ديني و مذهبي، در ايدئولوژي انقلاب اسلامي ايران، نقش تعيين كننده و بي بديلي در پيروزي انقلاب، بخصوص جنگ تحميلي ايفا نمود كه علاوه بر اهداف بلند و آرمان خواهانه حاملان آن كه نگاهي فرا ملي و امت گرايانه را در طول انقلاب و جنگ تحميلي دنبال مي نمودند، درحال حاضر نيز ضامن امنيت ملي و هويت بخش جامعه و جزيي از فرهنگ ديني و ملي محسوب مي شود. در اين مختصر كوشيده ايم اين مسأله را به اثبات برسانيم كه روحيه و فرهنگ ايثار و از خودگذشتگي كه ريشه در باورهاي ديني و ملي ما پيدا كرده است و تبلور آن را در طول هشت سال دفاع مقدس شاهد بوده ايم، مي تواند به عنوان يكي از منابع قدرت ملي نظام جمهوري اسلامي ايران در چارچوب تئوري هاي روابط بين الملل محسوب گردد و يا در همين چارچوب، با استفاده از اصل «بازدارندگي» به عنوان نيرويي باز دارنده در مقابل هجوم و تهديد بيگانگان تلقي شود. مراحل انجام تحقيق شامل تعريف و بررسي مفهومي ايثار، امنيت ملي، امنيت از ديدگاه اسلام، عوامل تهديد كنندة امنيت ملي، منابع قدرت ملي، استراتژي بازدارندگي و رابطه آنها با مقوله ايثار و از خودگذشتگي و نيز تهديداتي كه متوجه امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران از ناحيه آمريكا و حاميان آن است و روشهاي مقابله با اين تهديدات با استفاده از منابع نرم افزاري قدرت ملي است كه قطعاً يكي از آنها روحية ايثارگري و شهادت طلبي مردمي است.

1- ايثار و ازخودگذشتگي
واژه ايثار در فرهنگ عميد به معناي بذل كردن، ديگري را بر خود برتري دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن و خود را براي آسايش ديگران به رنج افكندن معنا شده است (عميد، 82)
ايثار و از خود گذشتگي ريشه در درون و فطرت انسان دارد و يكي از خصائص بشري است كه در ميان اقوام و ملل مختلف داراي بار ارزش خاصي است و همواره به عنوان عامل انساني و معنوي تحقق بخش و تأثيرگذار در پيروزي ها و كسب افتخارات فردي و جمعي در ميان ملل ، اقوام و گروههاي انساني بوده است .
ايثار و از خودگذشتگي و شهادت طلبي عمري به درازي عمر بشر دارد و كم و بيش در همه جوامع بشري و به اشكال مختلف تجلي يافته است ( مرضيه مختاري پور و..... ، 86 :ص 247 ) . تقريباً هيچ جامعه انساني را نمي توان يافت كه جانفشاني و از خود گذشتگي مردان و زنانش را در راه اهداف و آرمانهاي آن جامعه ناديده انگاشته يا به راحتي از كنار آن بگذرد . ارزشها ، اهداف ، و انگيزه هايي را كه موجب رفتارهاي ايثارگرانه مي شود ، مي توان در سطوح مختلف و انواع گوناگون تقسيم بندي نمود. رفتار ايثارگرانه ممكن است منشأ انساني ، ديني ، ميهني داشته باشد و ساير اهداف كوچك و بزرگ را شامل شود و از نوعي جهان بيني و ايدئولوژي و نيز مسائلي كه آن جامعه به آن مبتلا است پيروي نمايد. با اين اوصاف چيزي كه وجه مشترك انگيزه هاي رفتار ايثارگرانه است ، بار ارزشي اهداف و انگيزه هايي است كه فرد ايثارگر به خاطرش از خود گذشتگي و جان فشاني مي كند . البته راجع به نوع ارزشها و آرمانهايي كه افراد خود را پاي آنها قرباني مي كنند، بايد شاخص و معيار سنجش ارزشها و ضد ارزشها را در نظر گرفت و به اين نكته توجه نمود كه چه بسا در طول تاريخ زورگويان ، مستكبران و طاغوتيان همواره به اسم ارزش و يا سوء استفاده از باورها و هنجارهاي مورد قبول جامعه، اميال و نيات سوء خود را در پشت عبارات و عناويني چون اقامه عدل ، رسالت تاريخي ، برتري نژادي و ... مخفي نموده و برخي افراد و توده هاي از همه جا بي خبر را فريفته و قرباني اميال خود كرده اند.
اسلام در عين حالي كه بالاترين ارزش و بها را براي شهادت و از خودگذشتگي مؤمنان قايل است ، شاخص هاي ايثارگري و شهادت طلبي را نيز به روشني مشخص كرده است . قرآن اين گونه افراد را صادق ترين و درست كردارترين اشخاصي مي داند كه صرفاً در جهت رضاي خدا و رسولش گام بر مي دارند و تمام اعمال خود را با معيار رضايت حق تعالي و پيروي از رسولش محك مي زنند . قرآن مجيد در توصيف ايثارگران در سوره حشر مي فرمايد: « و براي فقراي مهاجر ، آنان كه از شهر و ديارشان رانده شده اند و از مال و منالشان بريدند و در جستجوي فضل خدا روان گشتند و به ياري خدا و رسولش پرداختند، اينان همان صادقان ، درست كرداران و راست گويانند و هم آنان كه ] انصار [ پيش از اينان ] مهاجران [ در مدينه مسكن گزيدند و ايمان را پايگاه خويش ساختند و مهاجرين را به دوستي برگزيدند و چشم طمع به اموال و سهميه آنان نيندوختند و درحالي كه سخت محتاج و نيازمند بودند ، از خودشان مسكن و اموالشان را بدانان ( مهاجرين ) ايثار كردند. آنها كه به خودشان بخل ورزيده و به ديگران ايثار كنند ، پيروزمندانند .» (سوره حشر آيات 8-9 )

1-1- خصوصيات فرد مجاهد و ايثارگر در اسلام
فرد مجاهد بايد اخلاص در نيت و عمل را سرلوحه مجاهدت خود قرار دهد و از هر گونه شرك و ريا اجتناب نمايد. كسي كه در ميدان نبرد خود را براي مبارزه آماده مي كند ، شرط پذيرش و قبولي اعمالش اين است كه خود را از هرگونه نيت وتعلقات دنيوي ، آزها و آرزوها و قيد و بندها رها ساخته، بجز خشنودي خدا و انجام اوامر او به چيز ديگري نينديشد و هيچ عامل ديگري را شريك قرار ندهد و تنها عامل دربرانگيختن و قيام و قعودش ، الله باشد . دوم عزم راسخ و استواري و پايمردي فرد مجاهد در انجام فعل و عمل خود است . كسي كه عزم نبرد و جانفشاني دارد ، شرط ظفر و پيروزي بر دشمنان ايجاب مي كند، كه از هيچ چيز و هيچ كس بجز نافرماني خدا نهراسد و با كوچكترين خطري كه ممكن است جان و مال وي را تهديد كند ميدان نبرد را ترك نكند و در مقابل دشمن تا آخرين قطره خون خود ايستادگي نمايد تا به فتح و پيروزي دست يافته يا در اين راه كشته شود . خداوند در سوره انفال آيات 15و 16 مي فرمايد :« اي كساني كه ايمان آورده ايد، هنگامي كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبه رو شويد، به آنها پشت نكنيد ( فرار ننماييد) و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند، مگر آنكه هدفش كناره گيري از ميدان براي حمله مجدد ، و يا به قصد پيوستن به گروهي ] از مجاهدين [ بوده باشد ] چنين كسي [ به غضب خدا گرفتار خواهد شد ، و جايگاه او جهنم است ، و چه بد سرانجامي است .( سوره انفال، آيات 15-16)
حضرت علي (ع) در جنگ جمل به فرزند خود محمدبن حنفيه آنگاه كه علم جنگ را به او عطا كرد، فرمود : « كوهها از جا كنده شوند، تو از جاي خود حركت مكن ، دندان روي دندان بنه ، كاسه سرت را به خدا عاريه ده، پاي خود را چون ميخ در زمين بكوب ، چشم بينداز تا انتهاي لشكر را ببيني، و چشم خود را بپوش و بدان فتح و پيروزي از جانب خداوند سبحان است.» (نهج البلاغه، كلام 11) . سوم انتخاب وي از روي آگاهي باشد؛ يعني راهي كه انتخاب كرده بشناسد و به راهي كه انتخاب كرده، ايمان و يقين داشته باشد؛ چرا كه هر گونه انتخاب و تصميم گيري از روي احساس و ايمان سطحي ، با كوچكترين مانع ، متزلزل شده، از هم مي پاشد . و نيز اخلاص در عمل حاصل و نتيجه ايمان آگاهانه است . حضرت علي (ع) مي فرمايد : « مجاهدان اسلحه هاي خود را در سايه آگاهي به حركت درآورده و بينايي را بر شمشير خويش حاكم مي گردانند.» ( نهج البلاغه، خطبه150). امام سجاد (ع) در صحيفه سجاديه دعا مي كند : « خدايا ارتشيان و سپاهيان ، اين مرزبانان حوزه اسلام را چنانچه كه نسبت بدان جاهل اند و بي علم و نادانند ،عارف و عالم بگردان و بدانچه كه بينش ندارندف بينا بگردان .» ( صحيفه سجاديه،دعاي27 ).
2-1- انگيزه و انتخاب هدف
داشتن هدف مهمترين عاملي است كه فرد مجاهد و ايثارگر بايد رهنمود عمل و كنش خود قرار دهد. هدف في سبيل الله، تنها هدفي است كه فرد مجاهد و ايثارگر را به غايت و منظور اصلي- كه همانا صراط مستقيم است - رهنمون مي شود و تمام خصايص انساني و اخلاقي به همراه دارد و هرگونه رذايل اخلاقي از قبيل شرك، ظلم ، سلطه گري و سلطه پذيري را نفي مي كند. مجاهد في سبيل الله؛ يعني گام نهادن در راهي كه هر گونه اهداف غير الهي ، از قبيل كسب جاه و مقام ، شهرت ، غنيمت ، و تعصبات قومي ، قبيله اي و نژادي را پس مي زند و تنها به كسب رضايت خدا و تحقق آرمانهاي الهي مي انديشد . در گرما گرم جنگ جمل، سربازي از لشكريان حضرت علي (ع) نزد آن بزرگوار حاضر شد و سؤالي در مورد توحيد پرسيد ، سرباز ديگري وي را سرزنش نمود كه چه وقت سؤال كردن است ، مگر نمي بيني در ميدان جنگ هستيم و گفتار و كردار ما درباره شمشير است . اميرالمونين (ع) به فرد اعتراض كننده فرمود : بگذار سؤالش را برسد، مگر ما براي چه چيزي به اين ميدان آمده ايم . ما براي آدم كشي نيامده ايم، ما براي احياي انسانها تكاپو
ميكنيم ، ريشه و نتيجه حيات انسانها توحيد است.» ( صداقت ، ص 15 ) .

3-1- شرايط مشروعيت جهاد و عمل ايثارگرانه
شروط جهاد و عمل ايثارگرانه چيست ؟ آيا اسلام اين اجازه را به پيروان خود داده است كه در هر شرايطي با مخالفان و غير مسلمانان وارد كارزار شوند ، يا اينكه اسلام در شرايط خاص و تحقق شروط معيني جهاد و مقابله با دشمن را جايز شمرده است ؟ قدر مسلم اين است كه دين مبين اسلام، مخالف تجاوز و سلطه گري است و هيچ گاه امر به تحميل عقايد خود با زور شمشير ننموده است.
شهيد مطهري جهاد از نظر قرآن را منحصراً نوعي دفاع مي داند و تجاوز را مفهومي عام مي- داند . وي معتقد است ، لازم نيست تجاوز به جان ، مال ، ناموس ، سرزمين ، استقلال و آزادي باشد ، « اگر يك قوم به ارزشهايي كه آن ارزشها ، ارزشهاي انساني بشمار مي رود، تجاوز بكند، باز تجاوز است .»(مطهري ، 61 :ص42). ايشان موارد عمده مشروعيت جهاد در قرآن را در وقوع سه حالت بيان كرده است : حالت اول هنگامي كه مسلمانان از سوي دشمن مورد تجاوز قرار گرفته باشند. دوم مانعي براي نشر دعوت اسلامي و سلب آزادي دعوت ايجاد شود . سوم هنگامي كه يك قومي تحت ظلم و شكنجه قوم ديگر قرار گرفته باشد كه واجب مي شود براي رهايي آن قوم از زير شكنجه دشمن قيام نمود. ايشان فلسفه جنگهاي صدر اسلام را در همين راستا مي داند(ر-ك ، مرتضي مطهري ، 61 :ص34 ). امام خميني (ره) با تأكيد مكرر بر دفاعي بودن مبارزات رزمندگان اسلام درجنگ تحميلي مي فرمايد: « اينها اسلام را يك جوري معرفي دارند مي كنند كه اسلام جنگ مي خواهد بكند، با اينكه اسلام هيچ وقت نخواسته ، يعني ما نخواستيم جنگ كنيم ، آنها جنگ را آوردند براي ما ، ما دفاع مي كنيم.»(صحيفه نور ، 18/250-248 )

4-1- مصاديق ايثار و مجاهدت في سبيل الله
بدون شك، هيچ مكتب و جهان بيني و ايدئولوژي به اندازه مكتب اسلام براي ايثارگري و از خود گذشتگي ـ كه همانا بالاترين مرتبه آن نثار جان و شهادت در راه خداست ـ قرب و منزلت قايل نيست . دين مبين اسلام والاترين جايگاه و مرتبه را براي مجاهدت و از خود گذشتگي پيروانش قايل است، به شرطي كه با هدف و انگيزه قرب به خدا و در مسير دفاع از ارزشهاي ديني و دفاع از حق باشد . اسلام شهادت و ازخودگذشتگي را نه به عنوان هدف، بلكه وسيله اي براي جلب رضايت خدا و معيار و انگيزه اي براي گام نهادن در مسير سعادت و رستگاري مي داند.
با مراجعه به احاديث وروايات در مي يابيم كه اسلام با تبيين و جهت دادن به ارزشهاي انساني به سمت توحيد و خدامحوري ، مصاديق ايثار و شهادت را گسترش داده و بسياري از اعمال و افعال ارزشي و مورد پسند دين را كه ارتباط مستقيمي با نبرد و جانفشاني در ميادين جنگ و جهاد ندارد ، به عنوان مصاديق ايثارگري و شهادت طلبي ذكر نموده است و همان ارج و قربي كه براي فرد جهادگر و شهادت طلب قايل است، براي انجام دهنده آن اعمال نيز قايل است.
برخي از مصاديقي را كه در متون اسلامي و احاديث و روايات ، واژه شهيد بر آن اطلاق مي شود، بدين شرح مي توان ذكر نمود : 1- كسي كه با ايمان و معرفت به خدا ، رسول خدا و ائمه اطهار (ع) بميرد . حضرت علي (ع) مي فرمايد :« هر آنكه بر معرفت حق و رسول خدا و اهل بيت بميرد ، اگر چه در بستر مرده باشد ، به يقين در هيأت و لباس شهيدان مرده است و اجر پاداش او بر خداست. 2- ثابت قدم بودن و استقامت و پايداري در راه دين ، امام حسين (ع) مي فرمايد:« هر كس در زمان غيبت و در انتظار حضرت مهدي (عج) بر سختي ها و آزار و اذيت ها صبور و پايدار و شكيبا باشد، به منزله مجاهدي است كه با شمشير خود در ركاب پيامبر (ص) شمشير زده باشد.» 3- طالب علم كه پيامبر اسلام (ص) در مورد آن مي فرمايد: « هنگامي كه مرگ جوياي علم فرا رسد و او در حال كسب علم باشد، با هيأت شهيدان مرده است .» 4- كسي كه از جان و مال و ناموس خود دفاع كند و در اين راه كشته شود . در اين باره نيز رسول خدا(ص) مي فرمايد : « كسي كه در راه دفاع از خاندان و نواميس و براي دفاع از مال و دارايي خود در برابر مهاجمين ايستادگي كند و كشته شود، شهيد است.» علاوه بر اين موارد ، مصاديق ديگري نيز مانند: كسي كه هنگام كار براي كسب معيشت و آسايش خانواده خود بميرد ، زائر امام حسين (ع) ، در غربت مردن ، غريق و طاعون زده و... جملگي مصاديقي هستند كه در احاديث و روايات به اجر و قرب و مقام شهيد دست پيدا مي كنند.( ر- ك فرهنگ ايثار و شهادت، صص 60-63 ).
گر چه در احكام و تعابير فقهي مصداق شهيد بر كشته شدگان در ميدان جنگ و كارزار اطلاق مي شود، وليكن مصاديق ياد شده نشان دهندة اين است كه هر فرد با ايماني كه با نيت خالص در مسير اطاعت از خداوند ، رسول خدا و جانشينان به حق آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا برود، در زمره شهداء و صالحان قرار گرفته ، در جوار آنان جاي خواهد گرفت.

2- دفاع از قلمرو و سرزمين از ديدگاه اسلام
دفاع از جان ، مال ، زن و فرزند ، وطن و سرزمين ، شرف ، مليت و استقلال كشور از مقولات مقدس و مورد اتفاق همه است. هيچ قوم و ملتي تسليم در برابر تجاوز بيگانگان را نمي پسندد. مردم با هر عقيده و آييني دفاع از سرزمين خود را امري مقدس و قابل تحسين مي دانند. ميهن خواهي يا وطن دوستي ، فلسفه يا ديد سياسي ويژه اي نيست ، بلكه غريزه اي است كه از حس اوليه تعلق داشتن به مكان و هويت ويژه آن و حس دفاع از منافع در آن ناشي مي شود . دفاع از سرزمين و قلمرو اصلي و تماميت ارضي منافاتي با آموزه هاي ديني و مذهبي ما ندارد، بلكه از اهم واجبات و يكي از مصاديق جهاد در راه خدا است . در فقه اسلامي ، واجب بودن دفاع از سرزمين اسلامي از ضروريات است و فقيهان شعيه و سني در آثار فقهي خود در مبحث جهاد بدان پرداخته اند. مقام معظم رهبري با استناد به اين نكته در سخنان خود در ديدار با روحانيون و مبلغان اسلامي فرموده اند: « دفاع از سرزمين اسلامي بر آحاد مردم مسلمان واجب است»(همان ، صص 10-14 ). در مسائل دفاع فتواي امام خميني (ره ) چنين است : « اگر دشمني بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نمايد ، واجب است بر جميع مسلمانان دفاع از آن با هر وسيله اي كه امكان داشته باشد از بذل جان و مال و در اين امر احتياج به اذن حاكم شرع نيست .» ( رساله امام خميني ، مسئله 2826 ).كسيكه در مقام دفاع از مالش و از ناموس كشته بشود، از نظر اسلام شهيد است . در صورتيكه يك قوم بخواهند استقلال قوم ديگري را بگيرند و آنها را تحت قيموميت خودشان قرار بدهند و اين ملت بخواهد از استقلال خودش دفاع كند و دست به اسلحه ببرد ، كاري مشروع ، ممدوح و قابل تحسين انجام داده است. پس دفاع از حيات ، دفاع از مال و ثروت و سرزمين دفاع از استقلال ، دفاع از ناموس ، همه اينها دفاع هايي است مشروع و كسي در اين مورد ترديدي ندارد( مطهري ، 61 : ص 40 ).
حضرت علي (ع) وظيفه حكومت اسلامي را درسه چيز مي داند: 1- اصلاح اهل؛ 2- عمران بلاد ؛ 3- حفظ ثقور . اصلاح اهل به معناي رشد و تعالي انسانها از نظر علمي واخلاقي و سوق دادن نسل بشر به سوي كرامت و ارزشهاي والاي انساني است. عمران بلاد؛ يعني به خدمت گرفتن ابزارهاي مادي در جهت توسعه و عمران و آباداني و حفظ ثغور يعني حفاظت از مرزهاي بلاد اسلامي .( اردكاني ، ص 65 ).

3- مفهوم امنيت ملي
1-3- تعريف و معناي مفهومي :
مطالعات تاريخي ، زبانشناسي و تحقيقات باستان شناسي ، آشكار مي كند كه دولت يك نهاد نظامي بوده و منشأ اوليه تأسيس آن ملاحظات امنيتي و دفاعي بوده است ( جهراسي، 74 : ص 6 ). مسأله امنيت ملي مفهوم غربي و عمدةً آمريكايي است كه پس از جنگ جهاني دوم مطرح گرديد(ادوارداي آذر و چونگ اين مون ، 79 : ص 11 )؛ با اين حال همانند ديگر مفاهيم سياسي تعاريف متعددي در آن شده است، به طوري كه هر يك از زوايه اي خاص به تعريف آن پرداخته اند. باري بوزان امنيت ملي را مفهومي توسعه نيافته مي داند كه نمي توان يك مصداق واحد خارجي براي آن قايل شد و تعريف مشخصي از آن ارائه داد. از آن به مثابه يك مفهوم عقب مانده ياد مي كند كه تا دهه 1980 كار جالب توجهي در خصوص تعريف و تهديد روز آمد آن صورت نگرفته است (افتخاري ، 77 : ص ، 30 ).
دايره المعارف علوم اجتماعي ، امنيت ملي را چنين تعريف كرده است :« توان يك ملت در حفظ ارزشهاي داخلي از تهديدات خارجي .» (ربيعي ، 83 : ص 11 ). بنابراين، مفهوم امنيت ملي بسته به ديدگاه كشورها نسبت به مقوله امنيت متفاوت است، اما در عين حال مفهوم اصلي امنيت ملي براي بسياري از كشورها ، حاكي از نياز به حفظ استقلال وتماميت ارضي ، حفظ شيوه زندگي ملي وجلوگيري از مداخله بيگانگان در امور داخلي كشورهاست.( همان ، ص 84 ).

2-3- ابعاد امنيت ملي
با توجه به اينكه مقوله امنيت تمامي ابعاد و اركان حاكميت سياسي را در بر مي گيرد، لذا در يك چارچوب كلي امنيت ملي داراي دو بعد متفاوت و در عين حال مرتبط به هم است : الف) بعد داخلي كه ناظر به ايجاد نظم و آرامش و امنيت داخلي ، تأمين منافع عمومي ، برآوردن توقعات روزافزون جامعه و رشد و توسعه فرهنگ و تمدن است؛ ب) بعد خارجي كه ناظر به نحوه تعيين جايگاه يك كشور در صحنه بين المللي است . در اين راستا مجموعه توانايي هاي يك كشور اعم از سياسي ، نظامي و اقتصادي در حفظ تماميت اراضي ، حاكميت ملي ، استقلال سياسي ، اعمال صحيح حاكميت بر منافع طبيعي ، حفظ محيط زيست در قبال تهديدات خارجي وغيره مطرح است. برخي از انديشمندان براي امنيت ملي دو وجه قايل شده اند : يكي جنبه خاص و ديگري جنبه عام . در معناي خاص، امنيت معطوف به دفع حمله نظامي و موفقيت در جنگ مستقيم است در حالي كه امنيت عام دائر بر تهديدات جدي نسبت به ارزشها و منافع جامعه ، زندگي سياسي – اجتماعي است كه بايد در ذهن توده مردم و زمامداران اين باور به وجود آيد كه امنيت كافي براي ادامه زندگي بدون دغدغه وجود دارد( جمراسي ، 74 : ص ، 9 ).
بعد از جنگ جهاني دوم و بويژه در دوران جنگ سرد، گفتمان حاكم بر سياست بين الملل و سياست جهاني ، امنيت محور بود . تفاوت هاي فرهنگي در مقايسه با مبارزه ژئوپلتيك جهاني بين نظام دو قطبي آمريكا و شوروي سابق در جايگاه دوم قرار داشت و هر دو بلوك الگوهاي خود را ارائه نمودند تا جهانيان ، يكي را گزينش نمايند. بعد فرهنگي قدرت نقش حاشيه اي در تحولات فكري و سياسي در عرصه سياست جهاني داشت و عمده كشورها در منازعات و مناسبات خود بر قدرت سخت و قدرت نظامي ، جهت پيشبرد اهداف و منافع ملي خود تكيه مي كردند(خراساني ، 87 : صص 58-59 ).
با پايان يافتن جنگ سرد ، امنيت ملي ابعاد گسترده تري به خود گرفت ، بعد نظامي امنيت ملي تضعيف شد و جاي خود را به ابعاد ديگر، بخصوص مسائل اقتصادي و فرهنگي داد. بعد فرهنگي امنيت ملي روز به روز از اهميت بيشتري برخوردار مي شود . حوادث و رخدادهايي نظير فروپاشي شوروي و سقوط كمونيسم ، حوادث يازده سپتامبر، مبحث بنياد گرايي اسلامي ، مطرح شدن نظام تك قطبي و ادعاي هژموني طلبي آمريكا و طرح آمريكايي خاورميانه بزرگ و مطرح شدن خاورميانه اسلامي در مقابل آن، جملگي رويدادهايي بوده و هستند كه انگيزه هاي جديدي را براي ارتقاي مقوله فرهنگ ، در مطالعات سياسي، حتي به عنوان يك شاخه اصلي در آن فراهم نمود.( علي ربيعي ، ص151). بنابراين، فرهنگ ايثار و شهادت مي تواند به عنوان يكي از شاخه هاي بعد فرهنگي امنيت ملي در عصر حاضر بيش از پيش مورد توجه انديشمندان و پژوهشگران علوم انساني قرار گرفته، در آينده به عنوان بعد مهمي از ابعاد مختلف امنيت ملي مورد توجه بيشتر قرار گيرد.

3-3- اهداف امنيت ملي
اهداف و انگيزه اصلي رفتار كشورها در محيط سياست خارجي ، به نظر اكثر دانشمندان مسائل بين الملل « منافع ملي » نام دارد. منافع ملي گر چه تا حدودي داراي مفهومي پيچيده و مبهم است و داراي تعاريف گوناگوني است، اما از نوشته هاي اكثر محققان استنباط مي شود كه منافع ملي بقاي كشور ، صيانت ذات و امنيت ملي واژه هاي مختلفي اند كه از يك پديده حكايت مي كنند. و آن هم « حفظ وجود خود » است (پيشين ، ص، 9 ).
گر چه بسياري از اهداف و منافع ملي مانند : حفظ بقاي خود ، دفاع در برابر تهاجم ملي و تجاوز، استقلال و حفظ تماميت ارضي ، حفظ ارزشها، كسب اعتبار و پرستير ملي ، توسعه اقتصادي و رفاه مردم و... بين كشورها مشترك است، ليكن اهداف ملي كشورها از تعداد ، تنوع و پيچيدگي هاي خاصي برخوردارند كه سياستمداران قادر نيستند بسياري از آنها را از پيش تعيين نمايند. لذا عوامل متعددي در تعيين اهداف ملي يك كشور دخيل هستند كه مي توان به ميزان توان و ظرفيت هاي مادي و معنوي ، نگرش و جهان بيني حاكم بر زمامداران ، ايدئولوژي ، روحيات ملي ، عوامل تاريخي ، موقعيت جغرافيايي و سرزمين و... اشاره نمود كه مي تواند به صورت مستقيم و غير مستقيم بر انتخاب و تعيين اهداف ملي تأثير بگذارد.
دكتر هوشنگ مقتدر معتقد است كشورها داراي هدفهاي چند گانه اي هستند كه تحت تأثير تركيبي از : 1- عوامل محيطي يا سيستماتيك؛ 2- اقدامات فوري كشورهاي ديگر كه به منافع آنها لطمه مي زند و 3- نيازهاي داخلي اجتماعي و اقتصادي قرار دارند. اهداف ملي را مي توان برحسب موضوع مانند هدفهاي سياسي ، اقتصادي ، نظامي ، ايدئولوژيك ، فرهنگي و غيره و همچنين بر حسب جغرافيايي، مانند منطقه اي و جهاني و يا بر حسب اولويت ها، مانند اهداف نزديك و حياتي ، هدفهاي ميان مدت و هدفهاي درازمدت تقسيم بندي نمود( مقتدر، صص 154-155)
وقوع انقلاب اسلامي همراه با طرح اهداف و آرمانهاي بديع و منحصر به فرد در سطح ملي ، منطقه اي و جهاني ، نظم نويني را در سطوح ياد شده خواستار بود. تفسير فراملي از امنيت ملي يكي از وجوه بارز اين رويكرد در سطح مباحث خارجي امنيت ملي كشور است كه برخلاف نظم حاكم جهاني هنوز خواهان تدوام روندهاي گذشته به صورت اصولي است. مبارزه با نظام سلطه ، ستيز با استكبار جهاني و مظهر آمريكا، برقراري عدالت در نظام بين الملل، امت گرايي و حمايت ازجنبش هاي آزادي بخش در دنيا و بويژه دركشورهاي اسلامي در اين گفتمان جايگاه مهمي را به خود اختصاص مي دهد كه در واقع تأكيد بر تداوم ايدئولوژيك، به عنوان مهمترين مبناي قدرت جمهوري اسلامي ايران تاكنون است (علينقي ، 80 : ص 26 ). البته، اگر چه تاكنون تحت تأثير عوامل دورني و محيطي و مقدورات و ظرفيت هاي نظام و نيز تهديدات خارجي و واكنش هاي جهاني ، پيگيري اهداف فوق الذكر با مشكلاتي مواجه شده كه ما را وادار نموده است برخي از آنها را تعديل نموده يا موقتاً كنار بگذاريم، ليكن با توجه به ايدئولوژي انقلاب اسلامي ، تاكنون تغيير چنداني در ماهيت اين اهداف به وجود نيامده است و همچنان به عنوان هدفهاي اصلي و اوليه انقلاب مطرح هستند.
اهداف كلي نظام جمهوري اسلامي ايران را مي توان به طوركلي به دو دسته تقسيم نمود : 1- اهداف ملي شامل آن دسته از اهدافي كه جزو منافع عام و مشترك بين همه دولتهاي ملي است، از قبيل حفظ استقلال و تماميت اراضي ، تأمين آسايش و امنيت شهروندان ، رشد و توسعه اقتصادي و ... ؛ 2- اهداف فراملي كه ناظر بر ايده آلها و باورها و ارزشهاي حاكم بر جامعه است و افقي فراتر از مرزهاي ملي را در بر مي گيرد. استكبار ستيزي حمايت از مردم مظلوم فلسطين در برابر اسرائيل غاصب و حمايت مادي و معنوي از جنبش ها و نهضت هاي آزادي بخش در زمره اين اهداف هستند( افتحاري ، 77 : ص63). اهداف فراملي كه نشأت گرفته از ماهيت ايدئولوژيك انقلاب اسلامي ايران است و جزء لاينفك آن محسوب مي شود، به طور طبيعي واكنش هايي را در سطح بين المللي ومنطقه اي را عليه ما برانگيخته است كه نمونه هاي آن توطئه هاي مختلف از ناحيه آمريكا و قدرتهاي بزرگ و جنگ تحميلي عراق عليه ايران را در گذشته شاهد بوده ايم و اكنون هم با تحول در شيوه ها و شگردهاي مختلف ادامه دارد.

4-3- امنيت ملي از ديدگاه اسلام
با توجه به اينكه هدف و غايت دين اسلام و رسالت اصلي پيامبر اكرم (ص) تربيت انسان و رساندن به كمال است و در اين مسير ضرورت دارد با موانع كمال مبارزه كرد و از آنجا كه موانع كمال يا دروني است يا بيروني، لذا آنچه كه در فرمايش نبي اكرم (ص) با عنوان جهاد اكبر و اصغر از آن ياد مي شود، دائر بر مبارزه با تهديدات امنيتي در حوزه فردي است كه عبارت از شرك وكفر و رذائل اخلاقي و در حوزه امنيت ملي و جهاني مبارزه با استبداد و استكبار است( زهيري ، 85 : ص 157 ).
از ديدگاه اسلام عوامل تهديد كننده امنيت ملي چهار عامل هستند : 1- تجاوز؛ 2- ستمگري و ستم پذيري؛ 3- تهديد و ارعاب؛ 4- استكبار ( سياست سلطه و استثمار ). تجاوز به حقوق و حريم ديگران- چه مادي و چه معنوي- مذموم و مسبب آن مستحق مجازات است و واجب است در مقابل آن واكنش نشان داد . قرآن كريم در سوره بقره آيه 194 مي فرمايد : « كسي كه به شما تجاوز كرد ، به همان ميزان به او تجاوز كنيد ». و يا در همين سوره، در آيه 190 مي فرمايد : « با كساني كه با شما مي جنگند، بجنگيد و تجاوز نكنيد». راجع به ستمگري و ستم پذيري در قرآن آيات زيادي آمده است كه هم ستمگري را نهي مي كند و هم سكوت در برابر ظلم و ستم را جايز ندانسته ، اين حق را براي ستم ديده قائل است كه در مقابل ستمگر ايستاده ، براي دادخواهي قيام كند. قرآن در سوره انعام آيه 82 مي فرمايد : « كساني كه ايمان آوردند و ايمانشان را به هيچ ظلمي نيالايند شايسته امنيت هستند. سوره بقره آيه 279 مي فرمايد : « نه ستم كرده ايد و نه به ستم تن داده ايد» تهديد و ارعاب نيز از عوامل تهديد كننده امنيت در سطح فردي و ملي است و موجب سلب امنيت و آسايش است . در اسلام وظيفه همگاني است كه در مقابل تهديد و ارباب ايستادگي كنند و خصم ظالم و ياور مظلوم باشند. سياست هاي استكباري نيز چهارمين عامل سلب امنيت ملي است كه در قرآن سوره مؤمنون، آيات 42 و 45 مي فرمايد :« آنگاه موسي و برادرش هارون را با دلايل روشن و برتري آشكار به سوي فرعون و حاميانش فرستاديم و آنها استكبار ورزيدند و در زمره سلطه جويان قدرت طلب در آمدند.» استكبار در تمامي اشكالش منبع اصلي تشنجات بين المللي و مناقشات جهاني است و همواره امنيت را به خطر مي اندازد( جمراسي ، 74 : صص 138-145 ).
امنيت يكي از مفاهيمي است كه در قرآن و روايات به طور گسترده اي به آن پرداخته شده است . البته، واژه « امنيت » در هيچ كدام از متون اسلامي به اين شكل نيامده است، اما واژه امن كه همان مفهوم امنيت از آن استفاده مي شود، حدود 879 بار در قرآن به كار رفته است . علاوه بر قرآن كريم ، در آيات و روايات و حتي ادعيه اسلامي و شيعي به وفور به آن پرداخت شده است( اخوان كاظمي ، 85 : صص 151- 152 ).

4- عوامل تهديدكننده امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران
ايران در چهار راه حوادث قرار داشته و همواره امنيت آن را عوامل مختلف تهديد كرده است. از لحاظ تاريخي ايران بارها در شمال و جنوب و از شرق و غرب مورد تجاوز قرار گرفته است. حمله اسكندر و حملات مغولان در سده هاي ميانه پس از اسلام و همچنين حمله اشرف افغان و انقراض سلسله صفوي ، تجزيه بخشهايي از ايران به دست روس و انگليس و تصرف ايران درجنگهاي اول و دوم جهاني و سرانجام حمله عراق به ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، همگي حاكي از روند مداوم تهديدهاي امنيتي خارجي بر ضد ايران است( رنجبر ، 78 : ص ، 122 ).
موقعيت جغرافيايي سرزمين ايران در طول تاريخ، همواره از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار بوده است و اين سرزمين همواره نقش پل ارتباطي ميان قاره اي را ايفا مي كرده است. به همين سبب كليه مسيرهاي ارتباطي ميان قاره هاي كهن جهان- چه از طريق راههاي زميني و چه دريايي و هوايي- الزاماً در مدخل يا حاشيه آن عبور مي كرده است . موقعيت گذرگاهي ايران به سبب نقش پر اهميتي كه در مبادلات منطقه اي ايفا مي كند و همچنين تأثيرات عميقي كه بر تحولات سياسي - اقتصادي حوزه هاي وسيعي چون آسياي مركزي شبه قاره هند ، بين النهرين و آناتولي دارد. تبديل به يك موقعيت حساس ژئوپلتيك گرديده است. از سوي ديگر، وجود ذخاير عظيم سوخت هاي فسيلي در بستر خليج فارس و نياز روز افزوني كه جهان به اين منابع دارد و موقعيت استراتژيك تنگه هرمز و مجموعه كاركردهاي حاصل از موقعيت هاي چند گانه ذكر شده ، از ديرباز به گونه اي ساختاري ، فضاي سياسي ايران را تحت تأثير قرار داده است و همچنان اهميت برجسته اي به اين كشور بخشيده است كه هرگونه تحول سياسي در آن موجب برانگيخته شدن حساسيت هاي جهاني مي گردد( كتاب امنيت بين الملل 3 ، ص 53 ).
تحولات ناشي از جهاني شدن و به هم پيوستگي و نزديك شدن كشورهاي جهان در اثر گسترش ارتباطات ،روابط و مناسبات بين كشورهاي جهان را به طور چشمگيري افزايش داده است . حادثه يازده سپتامبر و تحولات ناشي از آن، بخصوص اشغال عراق و افغانستان، التهاب و چالشهاي عمده اي را در دنياي اسلام و بخصوص منطقه خاورميانه ايجاد نموده است كه كشور ايران در نقطه كانون اين تحولات در منطقه مطرح است. استقرار نيروهاي نظامي آمريكا در چهار طرف مرزهاي ايران ،تحولات داخلي عراق و ارتباط دادن آن به ايران از سوي آمريكا، تفرقه افكني و حمايت از برخي قوميت ها و اپوزيسيون خارج از كشور فشار به ايران و محاصره اقتصادي به بهانه جلوگيري ايران در رسيدن به تكنولوژي هسته اي ، مباحث مربوط به تروريسم و بهانه قرار دادن حمايت هاي مادي و معنوي ايران از برخي گروهها، نظير حزب الله لبنان ، جهاد اسلامي و گروههاي شيعي عراق و... همه اين عوامل مي تواند بهانه اي باشد كه محيط سياسي و امنيتي ما را با تهديدها و چالشهايي مواجه سازد.
اگر چه مشكل است (دست كم در شرايط فعلي ) با بهره گيري از منابع و مؤلفه هاي نظامي ، اقتصادي و تكنولوژيك در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم و امنيت خود را حفظ كنيم، اما از حيث توجه به سرمايه هاي خود بايد بيشترين سرمايه را صرف مسائل فرهنگي و ايدئولوژيك كنيم. اگر بتوانيم توليد و باز توليد فرهنگي و ايدئولوژيك داشته باشيم ، در سطح جهاني همواره حرفي براي گفتن خواهيم داشت (علينقي ، 80 : ص 53) . به اين ترتيب، برخورداري از يك زير ساخت قوي اجتماعي و فرهنگي مي تواند يك مديريت امنيتي سالم را به همراه داشته باشد. جنگ تحميلي فرصتي را فراهم آورد تا رهبران سياسي ايران به توان بالاي بسيج مردمي پي ببرند و به عنوان يكي از مولفه هاي توانمند امنيت ملي در دفع تهديدات خارجي و حفظ نظام و آرمانهاي انقلاب اسلامي به كار گيرند( افتخاري ، 77 : ص 73 ).

5- منابع قدرت ملي
قدرت ملي جزء ناگسستني سيستم دولت هاي ملي است. كشورها دائماً در تلاش براي كسب قدرت اند، زيرا قدرت براي بقا و حفظ موجوديت آنها ضروري است . امروزه در چارچوب و سيستم سياسي دولت – كشورها ، قدرت جزء لاينفك سيستمهاي ملي است و بدون كسب و بقاي قدرت هيچ حاكميتي معنا پيدا نمي كند و چنانچه دولتي بخواهد حاكم باشد و تداوم پيدا كند، بايد قدرتمند باشد، زيرا در غير اين صورت در معرض تهديد و نابودي خواهد بود. قدرت دولت بايد مطلق و نامحدود باشد، بدين معنا كه هيچ قدرتي در درون كشور و حوزه ملي نبايد آن را محدود كند و همه قدرتهاي درون حاكميت بايد محدود به قدرت ملي باشد (مقتدر ، 70 : ص 67 ) .
قدرت نيز همانند امنيت مفهومي مبهم دارد كه توافق چنداني درخصوص تعريف آن ميان انديشمندان و نظريه پردازان وجود ندارد. با وجود همة تعاريف و تعابيري كه تاكنون از قدرت شده است ، خواه قدرت را به عنوان هدف تلقي كنيم و خواه آن را براي حفظ سياست لازم بدانيم ، مسأله قدرت پيوندي ناگستني با مفهوم امنيت دارد. دررابطه ميان قدرت و امنيت ، واقعگرايان ، قائل به وجود يك رابطه دو طرفه و مستقيم هستند؛ بدين معني كه هر چه قدرت يك كشور بيشتر باشد، به همان ميزان امنيت آن كشور بيشتر خواهد شد و بالعكس. در انديشه مورگنتا و مكتب واقع گرايي ، قدرت ملي داراي مفهومي عمدةً فيزيكي و نظامي بود. تافلر مفهوم قدرت را بيشتر در دانش و اطلاعات معني مي كند. برخي از انديشمندان منابع قدرت را به منابع محسوس نظير ، جغرافيا وسعت سرزمين توان اقتصادي منابع زير زميني و جمعيت و منابع نامحسوس كه به آساني كميت پذير نيستند، از قبيل كيفيت رهبري و حكومت ملي ، اراده تخصيص منابع براي دست يافتن به هدف ملي ، روحيه انضباط ، لياقت و كيفيت نيروهاي مسلح ، توان بالقوه اتحاد دولت ، سطح آگاهي سياسي در ميان مردم و ايدئولوژي و ارزشهاي ديني تقسيم نموده اند( ولي پور، 83 : صص 30-31).
قدرت لازم نيست هميشه به صورت فيزيكي و مادي تجلي پيدا كند، بلكه صرف داشتن قدرت ممكن است طرف ديگر را به تمكين وادار كند، كه اين جنبه قدرت را نفوذ مي گويند. براي مثال، قدرت نظامي و اقتصادي حتي بدون به كارگيري آن خود مي تواند به ايجاد و تقويت روحيه ملي كمك كند. اگر در قرون قبل دو عنصر نظامي گري و اقتصاد در تأمين امنيت كشور در دو بعد داخلي و خارجي نقش بسزايي ايفا مي كردند، در قرن بيست ويكم فرهنگ را نيز بايد به عناصر قبلي افزود . قدرت اقتصادي پشتيبان قدرت نظامي است و هر دوي آنها بر افكار عمومي تكيه دارند. در نتيجه، ايجاد روحيه ملي پشتيبان قدرت نظامي و اقتصادي تلقي مي گردد.
"كار" قدرت ملي را به سه گروه تقسيم كرده است : 1- قدرت نظامي؛ 2- قدرت اقتصادي؛ 3- قدرت بر افكار. وي قدرت بر افكار را از دو قدرت ديگر كمتر نمي داند و تأثيرات آن را در داخل موجب تقويت روحيه ملي ، ايجاد روحيه جنگي و حس فداكاري در داخل كشور و تضعيف دشمنان و جلب متحدان در خارج از كشور به كار مي برد (مقتدر، 70 : ص 70).
دكتر هوشنگ مقتدر ضمن بر شمردن عوامل قدرت ملي از قبيل جغرافي ، مواد خام و منابع طبيعي، جمعيت و تكنولوژي، سه عامل را كه كمتر محسوس اند، اما از نظر وي بسيار پر اهميت اند، تحت عنوان ايدئولوژي ، روحيه و رهبري برشمرده است . به نظر وي، روحيه و منش ملي با ايدئولوژي مربوط و متأثر از آن است و رهبري هم علاوه بر اينكه موجب تقويت روحيه ملي مي شود در عين حال موجب تأمين اطاعت و جهت دهي به اعتقادات و ايدئولوژي خواهد شد. فرانسيس بيكن مي گويد :« بزرگي يك كشور را از لحاظ وسعت و سرزمين مي توان اندازه گرفت و ميزان درآمد و دارايي آن قابل محاسبه است. عده جمعيت را از راه گردآوري آمار مي توان دانست و شمار يا بزرگي شهر را از راه نقشه ها و كارتها، با اين همه در ميان امور مدنيه چيزي اشتباه تر از ارزيابي درست و داوري صحيح در مورد قدرت و نيروهاي يك كشور نيست.» (فرانكل ، 69 : ص 147 ).
در طول جنگ تحميلي عراق عليه ايران، تركيبي از عوامل محسوس و نامحسوس قدرت ملي مطرح بود . هرچند كه در ميدان نبرد و صحنه هاي جنگ عوامل و منابع مادي و سخت افزاري قدرت ملي مطرح است و منابع اصلي قدرت در زمان جنگ تجهيزات جنگي و توان نظامي ما در مقابل جنگ افزار و ماشين جنگي صدام قابل مقايسه نبود. لذا تنها نقطه قوت و اتكاي جمهوري اسلامي ايران ، روحيه مردمي ، پشتيباني اقشار و توده هاي مردم و ايثار و شهادت طلبي جوانان برومند وطن با اتكا بر آموزه هاي ديني و مذهبي وروحيه انقلابي بود كه توانست ارتش تا بن دندان مسلح بعث عراق را كه از سوي قدرتهاي بزرگ جهاني تغذيه و حمايت مي شد، مستأصل نموده ، به شكست بكشاند.
در دوره رژيم سابق ايران امنيت ملي صرفاً داراي ابعاد سخت افزاري بود و امنيت و قدرت مترادف با نظامي گري تعريف مي شد، به همين جهت، آمريكا از سال 1349 تا پايان حكومت پهلوي اول حدود بيست ميليارد دلار تسليحات بسيار پيشرفته به ايران فروخت و سفارش بيست ميليارد ديگر هم داده شده بود.
در فضاي بعد از انقلاب و در سالهاي نخستين نظام جمهوري اسلامي ، توجه به منابع محسوس قدرت از اهميت بسيار كمي برخوردار بود . انقلاب باعث جوشش و بيداري هويت ارزشي و نيز قدرت ارزشي وابسته به آن شد و باعث گرديد بر ابعاد نرم افزاري قدرت ملي كه همان قدرت ارزشي نظام بود، تأكيدي اساسي شود. به طور كلي، سه منبع قدرتي كه در ملاحظات امنيتي نظام جمهوري اسلامي ايران در سالهاي آغازين انقلاب ، از جايگاه محوري برخوردار بودند و به اصطلاح مايه اميد انقلابيون براي دستيابي به اهداف امنيتي به شمار مي رفتند، عبارت بودند از : الف ) اسلام شيعي انقلابي؛ ب ) روحانيت شيعي و رهبري فرهمندانه امام خميني ( ره )؛ ج ) مردم در صحنه (ولي پور زرومي ، 83 : صص 30-31 ).
آنچه كه در بررسي امنيت ملي پس از انقلاب مورد تأكيد قرار گرفت، اين بودكه مكتب اسلام چارچوب و منبع تغذيه اصلي قدرت در ايران تلقي گرديد و درترسيم امنيت ملي ، مصالح ايدئولوژيك در كنار منافع ملي مدنظر سياست گذاران قرار گرفت ( افتخاري ، 77 : ص 102 ) .
اگر چه در دوران پس از جنگ تحميلي ، مؤلفه هاي قدرت ملي جمهوري اسلامي ايران تحت تأثير عوامل سياسي داخلي و تحولات محيط بين المللي دچار نوسان و تحولات عديده اي شده است، اما ابعاد نرم افزاري قدرت ملي شامل حمايت مردمي و روحيه ايثار و شهادت طلبي مردم كه ميراث انقلاب و جنگ تحميلي است، همچنان نقطه اتكاي قدرت و امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران محسوب مي شود .
بنابراين، با توجه به اهميت يافتن منابع نامحسوس يا كمتر محسوس قدرت در عرصه هاي ملي و بين المللي نسبت به دو – سه دهه گذشته ، كه بدون شك امروزه جمهوري اسلامي ايران يكي از كانونهاي ملي و فراملي توليد منابع قدرت نرم و نامحسوس همچون حمايت مردمي در اهداف و آرمانها و حقانيت انقلاب در مقابل قدرتهاي بزرگ ، آمادگي فيزيكي و روحي اقشار مردم در دفاع از كشور و ارزشهاي ديني ، حفظ و تداوم روحيه ايثارگري و شهادت طلبي در بين جوانان ، گسترش روز افزون روي آوري به ارزشهاي اسلامي و استكبار ستيزي در ميان مسلمانان و گروههاي سياسي ساير كشورهاي اسلامي با الگوگيري از انقلاب اسلامي ايران كه خود عاملي براي حمايت معنوي و تقويت كننده قدرت ملي محسوب مي شود، جملگي ، به عنوان منابع نامحسوس قدرت ملي كه تا كنون كمتر مورد توجه دشمنان و در رأس آنها آمريكا و رژيم صهيونيستي قرار گرفته است ، توانسته برتري خود را بر منابع محسوس و تسليحات مدرن آنها به اثبات برساند و دست كم به عنوان عاملي بازدارنده در مقابل تهديدات دشمنان مطرح باشد، چرا كه دشمنان انقلاب با كسب تجربه از شكست اهدافشان درعراق و افغانستان به اين نتيجه رسيده اند ، حتي در صورت پيروزي نظامي با استفاده از برتري نظامي و تسليحاتي بر جمهوري اسلامي ايران ، نه تنها قادر نخواهند بود برتري خود را حفظ نمايند و تداوم بخشند، بلكه ممكن است حتي به لحاظ نظامي و نبرد در ميدان جنگ ، تكنولوژي برتر و سلاحهاي پيشرفته آنها قادر نباشد بر نيروي ايمان و انگيزه قوي نيروهاي ايراني پيروز شود.
6- استراتژي بازدارندگي :
فرهنگ آكسفورد بازدارندگي را چنين تعريف مي كند : « سياست مبتني بر تلاش براي كنترل رفتار بازيگران ديگر با استفاده از تهديد . طرف بازدارنده سعي دارد طرف بازداشته را متقاعد كند كه زيانهاي دست زدن به اقداماتي كه بازدارنده مايل به جلوگيري از آن است ، بسيار بالاتر از هرگونه سودي است كه بازداشته احتمالاً از آن اقدام به دست مي آورد.» (مك لين ، 81 : ص230 ).
بازدارندگي مفهومي است كه پس از پايان جنگ دوم جهاني و پس از استقرار سلاحهاي هسته اي در رابطه با رو در رو قرار گرفتن دو بلوك شرق و غرب به رهبري آمريكا و شوروي مطرح گرديد و بيش از چهل سال محور هر گفتمان استراتژيك بود و جايگاه ويژه اي در نظريه پردازي ها و سياست گذاري ها داشت ( ر. ك : فريدمن ). رقابت تسليحاتي و ايدئولوژيك ميان دو ابرقدرت ، ويژگي اصلي روابط بين الملل در دوران جنگ سرد به شمار مي رفت . در دوران جنگ سرد ، مبناي قدرت در نظام بين الملل بر مبناي نظامي گري استوار بود . در نتيجه، هر بازيگري كه توانايي نظامي بالا داشت ، مي توانست در ساختار نظام بين الملل از تأثير گذاري و نفوذ بيشتر برخوردار باشد(رنجبر ، 78 : ص 101 ). عدم توان شوروي در تداوم مسابقه تسليحاتي با آمريكا – دست كم به عنوان يكي از مهمترين عوامل منجر به فروپاشي شوروي شد . پس از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد ، بازدارندگي ديگر آن مصاديق سابق خود را از دست داده بود .
با پايان نظام دو قطبي ، سردمداران ايالات متحده آمريكا درصدد سلطه يكجانبه خود و به دست گرفتن رهبري نظام بين الملل برآمدند . به نظر چالز كراوت هامر « جنگ خليج فارس شروع يك دوره آمريكايي است كه در آن جهان به سلطه بي خطر آمريكا رضايت خواهد داد . » ( همان ، ص 102 )، اما طولي نكشيد كه حملات تروريستي به آمريكا در سپتامبر 2001 نشان داد كه بازدارندگي در مقام يك استراتژي ، ديگر موضوعيت ندارد و به جاي آن « پيشدستي » به عنوان جايگزين مناسب براي بازدارندگي پيشنهاد شد . اين اصل كه مقابله با تهديدات ، پيش از عملي شدن آنها گزينه اي بهتر است، در سند استراتژي امنيت ملي آمريكا در سپتامبر 2002 مطرح شد و بر اين فرض استوار بود كه تهديد به زور مي تواند مانع از رفتار خصمانه ديگران گردد .
پيش از اين براي ايالات متحده آمريكا يك دشمن وجود داشت و اين دشمن طرفدار وضع موجود بود، از مخاطره جويي نفرت داشت و بازدارندگي نيز عليه او مؤثر مي افتاد . در آن موقع تسليحات كشتار جمعي صرفا آخرين راه چاره تلقي مي شد، اما حالا ديگر نمي توان با ابزارهاي سنتي با دشمني مقابله كرد كه سربازان پياده اش ، افراد شهادت طلب هستند ( پيشين ، ص146) .
پس از فروپاشي اتحاد شوروي ايدئولوژي آمريكايي بر مبناي مقابله با گروهها و نيروهاي اسلام گرا شكل گرفت و براساس چنين نگرشي ، آمريكا با اقدمات يكجانبه و تلاش براي اعمال سلطه بر منطقه و تثبيت هژموني مورد نظرش ، به افغانستان و عراق حمله كرد؛ با اين پيش بيني كه پيروزي برق آسا در اين دو جبهه ، راه را براي عملي كردن طرحهاي بعدي ، هموار مي كند و كشور ناسازگار منطقه؛ يعني ايران را در انزوا اقرار مي هد . از طرفي ،متحد استراتژيك آن كشور ، يعني رژيم صهيونستي نيز در همسويي با آمريكا و تكميل طرحهاي آن ، جبهه ديگري در اين راستا گشود و با حمله گسترده به لبنان به دنبال از بين بردن عمق استراتژيك ايران در منطقه بود كه در تمام اين صحنه ها ، نتايج دور از انتظار به دست آمد . پيروزي حزب ا.. در جنگ 33 روزه بر ارتش اسرائيل كه تا آن زمان اعراب آن را شكست ناپذير مي دانستند، در واقع پيروزي مدل تفكر انقلاب اسلامي و احياي مجدد شكوفايي آن در كل منطقه بوده است و نشان داد كه چگونه با تمسك به اين مدل ، مي توان دشمن را شكست داد ( تخشيد – نوريان ، 77 : ص 133 ) .

7- استراتژي بازدارندگي مردمي و رابطه آن با مقوله ايثار
جمهوري اسلامي ايران از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي در محيط امنيتي كشور با طيف وسيعي از تهديدات داخلي و خارجي مواجه بوده است كه درك محيط راهبردي و تحولات آن توسط رهبري و مسؤولان نظام ، با بهره گيري از قدرت نرم افزاري نظام ؛ يعني بسيج توده ها و رضايت واعتماد آنان به نظام اسلامي ، منجر به كار ويژة امنيتي خنثي سازي تهديدات و چه بسا تبديل تهديدات به فرصت ها بوده است .
در انديشة دفاع مردمي امام خميني ( ره ) توجه به بسيج و فرهنگ بسيجي جايگاه ويژه اي دارد . راهبرد دفاع مردمي امام خميني ( ره ) در حماسه هشت سال دفاع مقدس در قالب بسيج مستضعفين با مؤلفه هايي چون : معنويت گرايي ، شهادت طلبي و ازجان گذشتگي ، ايثار و فداكاري، مقاومت و ايستادگي ، ميهن دوستي و حميت ملي تجلي مي يابد . هشت سال دفاع مقدس نشان داد كه آميختگي فرهنگ ديني و روحية مقاومت و همت مردمي در برابر متجاوزان ، شكلي از جنگ را پديد آورد كه شايد كمتر شباهتي به ديگر جنگهاي جهان پيدا مي كرد . فرهنگ شيعي و علوي متأثر از وقايع تاريخي – به ويژه عاشورا – جوهره خاص تجلي فرهنگ ايثار و شهادت به جنگ بخشيد و نشان داد ،مردم در ايجاد ، بقاء و استمرار حكومت اسلامي و هم در اهداف و مقاصد و هم در كاركردها و مسؤوليت ها نقش اساسي دارند(شعباني ساروئي، 84 : صص126– 127).
امروزه با تحولي كه در مقوله قدرت و منافع ملي پديد آمده است، قدرت صرفاً به قدرت نظامي محدود نمي شود و بي ترديد اين تحولات بر مفهوم امنيت ملي نيز تأثير شگرفي داشته است و امنيت ملي نيز صرفاً به معناي داشتن آمادگي نظامي و راهبردهاي جنگي به كار نمي رود . در راهبرد دفاعي نظامهاي سياسي ، استراتژي بازدارندگي نقطه كانوني هدف است كه در رسيدن به اين هدف ، ابزارها و شيوه هاي گوناگوني از قبيل دستيابي به تسليحات هسته اي ، فن آوري نوين و پيشرفته ، توانمنديهاي علمي – فرهنگي ، قدرت برتر اقتصادي و سياسي و ... متصور است كه در ميان اين عوامل براي كشورهاي در حال توسعه و مستقل ، انتخاب راهبرد بازدارندگي مردمي جايگاه اساسي دارد ( همان ، ص 126 ) .
نتيجه تحقيق دانشجويان دانشگاه ملي جنگ آمريكا در خصوص جنگ ويتنام منجر به اين نتيجه شد كه مركز ثقل استراتژيك آن كشور مردم بوده اند. البته، منظور تعداد مردم در جبهه هاي جنگ نيست، بلكه عقايد و انديشه هاي آنان است (جمراسي ، 74 : ص 23).
استراتژي بازدارندگي مردمي در زمره مهمترين راهبردهاي دفاعي كشورهايي محسوب مي شود كه در معرض خطر تهاجم يا تجاوز دشمن بالقوه قرار دارند . اين سياست داراي دو بعد دفاعي و تبليغي است . در بعد دفاعي كشور در معرض تهاجم مي كوشد با افزايش منابع داخلي قدرت و بسيج عده و عده برتري خود را بر توان نظامي بالقوه دشمن نشان دهد تا در اين رهگذر ، او را از اقدام تجاوز كارانه يا از اقدام اشغال باز دارد و با به رخ كشاندن نيروي مقاومت مردمي و قابليت آماده سازي نظامي از طريق بسيج دفاعي و تشكيل نيروهاي غيرنظامي ، در اراده تجاوزگري دشمن تزلزل ايجاد كند و او را در اقدام به هجوم يا تجاوز احتمالي بر حذر دارد .
در بعد تبليغي ، اين استراتژي زباني يا اعلامي يا تبييني بر آن است كه به دشمن بالقوه تفهيم كند كه هزينه و بهاي اقدام به جنگ بيش از منافع متصور آن است و او را متقاعد سازد كه با توجه به اينكه بامردمي رو به رو خواهد شد كه از وحدت ، انسجام ، صبر ، پايداري و مقاومت سرسختانه ، فداكاري و جانفشاني ، ايثار و انگيزه دفاعي برخوردارند ، ضربات و لطمات سنگين را متحمل خواهد گرديد و به فرض تسلط ظاهري بر سرزمين آن كشور ، نه بر قلوب مردم مستولي خواهد شد ، نه بر اراده آنها ؛ و درنهايت با شكست سهمگين و با تحمل خسارات جاني و مالي و مهمتر از همه ضررهاي سياسي و ايدئولوژيك مجبور به بازگشت به سرزمين خود خواهد گرديد . لذا كشور درمعرض تهاجم تلاش مي كند با به كارگيري استراتژي بازدارندگي مردمي ، برتري قدرت عددي و ايماني را بر قدرت تسليحاتي و قهرآميز به دشمن نشان دهد (دهشيري ، 77 : ص 175 ) .
امام خميني ( ره ) با تأكيد بر تكليف بودن دفاع براي همه افراد جامعه ، موجب مشاركت گسترده و داوطلبان همه قشرهاي مردم را فراهم آورد . مردم متعهد ايران علاوه بر وظيفه ملي احساس تكليف شرعي مي نمودندكه در نبرد و جهاد في سبيل الله با تمام وجود و با مال و جان خود در مقابل دشمن ايستادگي نمايند و به رژيم بعث عراق و حاميان منطقه اي و قدرتهاي بزرگ جهاني نشان دادند كه هيچ سلاحي در مقابل قدرت ايمان و اراده ديني توان مقابله نخواهد داشت .
تجاوز نظامي گسترده عراق باعث شد تا مردم هويت ، حيثيت ملي و مذهبي و هستي خود را در خطر ببينند و براساس معيارهاي عقلي و ديني براي مقابله با دشمن ، رفتار خاصي را از خود نشان دهند كه مي توان آن را با واژه هايي مانند مقاومت و نهراسيدن ازدشمن ، ايستادگي و شجاعت ، حمله به دشمن ، تحمل سختي و مشقت و از خود گذشتگي ، ترجيح مصالح ملي و عمومي به مصالح فردي در عاليترين شكل ، توصيف كرد ( همان ، ص 136 ) .
امروز دشمنان جمهوري اسلامي ايران و در رأس آنها آمريكا تا اندازه زيادي دريافته اند كه بزرگترين مانع و تهديد بالقوه در مقابل توسعه طلبي ها و اجراي به اصطلاح « طرح خاورميانه بزرگ » توان نظامي و تسليحاتي ايران نيست، بلكه ايمان و انگيزه ملت ايران ، باورهاي ديني ، ايثارگري و شهادت طلبي و حمايت هاي مردمي است و گروهي نيز انقلاب اسلامي را در ميان اغلب كشورهاي اسلامي ، جدي ترين تهديد و عامل بازدارنده در مقابل خود مي بينند .


نتيجه گيري :
پس از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد ، مفهوم امنيت ملي دچار تحول عمده اي شده است . امروزه مؤلفه هاي نظامي ،نقش تعيين كننده خود را درتأمين امنيت ملي كشورها را از دست داده اند و عوامل نرم افزاري قدرت ، نظير ملاحظات فرهنگي و اقتصادي در تضمين امنيت ملي سهيم شده اند. حوادث پس از يازده سپتامبر و قدرت طلبي آمريكا، بخصوص در منطقه خاورميانه و اشغال دو كشور عراق و افغانستان، اين كشور و حاميان آن را با وضعيتي بغرنج مواجه نموده است و بخصوص تمامي معادلات سياسي – نظامي آمريكا در منطقه و جهان را به هم ريخته و تز يكجانبه گرايي اين كشور را با بن بست مواجه نموده است . در عين حال، وضعيت پيش آمده باعث گرديده زمينه هاي بيشتري براي گرايش به سوي منابع نرم قدرت، نظير توان نرم افزاري قدرت فرهنگي ، مذهبي، عقيدتي و روحيه مردمي كشورهايي كه توان رقابت تسليحاتي با آمريكا را ندارند، فراهم شود و تحولاتي چون روحيه ملي و مذهبي ، آگاهي توده ها و حمايت هاي گسترده مردم ، عدم ترس و بالارفتن عزم دولتمردان نظام جمهوري اسلامي ايران با تكيه بر پشتوانه روحيه ايثارگري و شهادت طلبي اقشار مردم در برابر تهديدات نظامي آمريكا و حاميان آن ، پايدارترين عامل بازدارنده در مقابل توسعه طلبي و تجاوز گري آمريكا را فراهم نمايد .
اگر چه نمي توان انكار كرد كه قدرت نظامي هنوز جزو مؤلفه ها و منابع اصلي قدرت ملي محسوب مي شود و تاكنون هم خطر تهديد نظامي آمريكا كه داراي مدرنترين سلاحها وبرترين توان نظامي ، در ميان كشورهاي جهان است ، از بين نرفته است، با اين حال، تحولات فعلي نظام بين الملل بخصوص در منطقه خاورميانه تا حدود زيادي اين مدعا را به اثبات رسانده كه قدرت سخت افزاري و برتري نظامي ، سلطه و پيروزي بلند مدت اين كشور را تأمين نخواهد كرد و لذا هرگونه تقابل نظامي آمريكا با ايران ، مي تواند به واكنش دفاعي مردم با پشتوانه عميق و ايدئولوژيك درداخل كشور و حتي حمايت هاي مردم و گروههاي اسلامي در خارج از مرزها عليه منافع آمريكا منجر گردد .
بنابراين، روحيه ايثارگري و شهادت طلبي مردم ايران كه توان قدرت نمايي و به كارگيري آن در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس ، براي دوست و دشمن آشكار شده است ، امروزه و در شرايط فعلي حاكم بر منطقه ، به عنوان يكي از شاخه هاي نرم قدرت ملي و اصلي ترين عامل بازدارنده ،در مقابل تهديدات دشمنان مطرح است كه بايد به عنوان يكي از مهمترين پشتوانه هاي قدرت ملي تقويت و گسترش يابد .



منابع و مأخذ:
قرآن كريم.
1- اخوان كاظمي ، بهرام .(85). امنيت در نظام سياسي اسلام ،تهران: كانون انديشه جوان.
2- ادوارد اي آذر و چونگ اين مون .(89). امنيت ملي در جهان سوم ، پژوهشكده مطالعات راهبردي .
3- افتخاري ، اصغر. (77). امنيت ملي رهيافت ها و آثار ، فصل نامه مطالعات راهبردي، پيش شماره دوم .
4- امام خميني ، صحيفه نور، 18/25-248.
5- امام خميني ، رساله ، مسئله 2826.
6- تخشيد ، محمدرضا - نوريان ، اردشير.(87). يكجانبه گرايي آمريكا و تأثير آن بر نقش منطقه اي جمهوري اسلامي ايران، فصل نامه علوم سياسي، سال يازدهم، شماره 41.
7- جمراسي فرهاني ، علي اصغر. (74). بررسي مفاهيم نظري امنيت ملي، مركز آموزش دولتي.
8- خراساني ، رضا . (87). جايگاه و نقش قدرت فرهنگي در سياست خارجي ، فصل نامه علوم سياسي ، سال يازدهم ، شماره 41.
9- دهشيري ، محمدرضا .(77). استراتژي بازدارندگي از ديدگاه امام خميني(ره)، فصل نامه پژوهش، سال سوم، شماره 9.
10- ربيعي ، علي . (83). مطالعات امنيت ملي ، تهران : دفتر مطالعات سياسي و بين الملل.
11-رنجبر ، مقصود. (78). ملاحظات امنيتي در سياست خارجي ج.ا.ا ، پژوهشكده مطالعات راهبردي.
12- زهيري ، علي رضا . (85). كار ويژه هاي دولت نبوي ، فصل نامه علوم سياسي ، شماره 35 .
13- شعباني ساروئي ، رمضان .(84). استراتژي دفاع مردمي و تأثير هويتي آن ، فصل نامه مطالعات ملي ، سال ششم ، شمار 3 .
14- صحيفه سجاديه ، دعاي 27.
15- صداقت ، سيد علي اكبر .(بي تا). جنگ و ارتش ، نشر روح .
16- علي نقي ، امير حسين.(80). نگاهي به مسائل امنيتي ايران ، پژوهشكده مطالعات راهبردي.
17- عميد، حسن.(82). فرهنگ عميد ، امير كبير.
18- فرانكل ، جوزف . (69). روابط بين الملل در جهان متغير ، ترجمه عبد الرحمن عالم ، دفتر مطالعات ساسي و بين الملل.
19- فريد من ، لارنس . (86). بازدارندگي ، مترجمان: عسكر قهرمان پور و روح اله طالبي آراني، پژوهشكده مطالعات راهبردي.
20- كتاب امنيت بين الملل، شماره 3 ، مؤسسه ابرار معاصر ، 84.
21- مطهري ، مرتضي.(61). جهاد ، تهران : انتشارات اسلامي.
22- مقتدر ، هوشنگ . (70). سياست بين الملل و سياست خارجي، مفهرس.
23- مك لين ، ايان . (81). فرهنگ علوم سياسي آكسفورد ، ترجمه، حميد احمدي نشر ميزان.
24- نهج البلاغه ، كلام 11 ، خطبه 150.
25- ولي پور زرومي ، سيد حسن. (83). گفتمان هاي امنيت ملي در ج.ا.ا ، پژوهشكده مطالعات راهبردي

احمد يوسفي * *


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:23 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : چيستي فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
ما راه بازگشت نداريم، محاصره شده ايم. اگر نمي توانيد به كمكمان بيائيد، به بچه ها بگوئيد ما را حلال كنند!، اگر كاري نداريد، خداحافظ!» اين ها آخرين كلماتي بود كه از پشت بي سيم، از زبان فرمانده شهيد شنيده شد.
آنجا هنگامه اي به پا بود كه تاريخ فقط يك بار آن را ديده بود!
سرزمين شور و شعور، سرزمين نياز و نماز؛ اشك هزار هزار شمع، بال هاي سوخته هزار هزار پروانه و يك آسمان لاله پرپر. آنجا زمين بوي بهشت مي داد. آنجا خدا بود و كوچه هاي «اخلاص» ! نامهرباني سال ها بود كه رخت بر بسته بود، دل ها مهربان مهربان. آنجا هر روزش عيد بود- كه در آنجا خدا هرگز معصيت نشد. آنجا منيت ها لجن مال شده بود، شهوت از بي رونقي دق كرده بود، عصيان اسير سرپنجه هاي «تسبيح» گشته بود. آنجا همه اهل «دعا» بودند، همه اهل «تكبير» همه اهل «مسجد» . آنجا هيچ ستاره اي غروب نكرد. آنجا هميشه خورشيدها بر نيزه ها و زير تانك ها قرآن مي خوانند. آنجا قلب زندگي در چاه هاي «درد» مي تپيد، و اشك تنها مرهم ديدگان! آنجا هيچ فاصله اي نبود، همه يك رنگ، همه يك جامه، خاكي خاكي!
در آنجا گناه، غريبه اي بود كه هيچ گاه پايش به دروازه آن شهر نرسيده بود، گناه ديو سياه افسانه هايشان بود. آنجا، جاي ماندن نبود، خيمه ها همه موقتي بودند. آنجا مردان همه سرود «رضا» مي خوانند و تكبير هلهله مي كردند. آنجا سرزمين افسانه ها، اسطوره ها، سرزمين ايثار، سرزمين شاهدان شهيد، سرزمين خدا بود. و اينجا...؟
امروز ما در جامعه اي در حال گذار زندگي مي كنيم، در نتيجه، بسياري از ساختارهاي موجود در حال تغييرات نسبتاً محسوس است. ساختارهايي از قبيل معيشت، اهداف روابط كاري و نوع مشاغل، ارز ش ها و فرهنگ، محتويات آموزش در اشكال رسمي و غيررسمي و... در حال تحول است.
تحولات مذكور بالا، ناشي از عوامل متعددي است كه بخشي از آنها دروني و بخشي از آن نيز بيروني است. يكي از عمده ترين عوامل تحولات فرهنگي، گسترش ارتباطات و تبادل اطلاعات و همچنين وسايل ارتباط جمعي است و از محصولات آن، فاصله نسل ها است كه طبق آن نوجوانان و جوانان، با ارزش ها و هنجارهاي سنتي بيگانه شده و از آن فاصله مي گيرند (بحران هويت).
به هر حال در شرايط فعلي، شايد بتوان گفت كه ما بيش از هر زمان ديگر به دور از شعار و با توجه به واقعيت هاي جامعه نياز به ارزشيابي و بازشناسي و نيز برنامه ريزي عملي فرهنگي داريم. بنابراين در ضرورت پرداختن هر چه جدي تر و واقع بينانه تر به بخش فرهنگ كه طبعاً داراي ارتباطات عميقي با ساير حوزه ها مانند اقتصاد، سياست و امور اجتماعي و... است كه نمي توان ترديدي اعمال داشت. فرهنگ داراي ويژگي ها و كاركردهاي بسياري است كه وقوف آنها مي تواند ما را در انتخاب راهكارهاي فرهنگي ياري رساند. فرهنگ از طريق اجتماعي شدن است كه منتقل مي شود. در نتيجه مي بايستي براي اشاعه فرهنگ «ايثار و شهادت» مكانيزم هاي جامعه پذيري را مطالعه نموده و دانست كه انسان ها از طريق نهادها است كه با يكديگر ارتباط برقرار مي سازند و اين معنا يعني «ايثار و شهادت» ، نمادي است كه حاصل ارزش هاي فرهنگي است و نماد، علامتي است كه مي تواند مظهر يك چيز عادي و ارزشي شود.
مفاهيم فرهنگ
فرهنگ مقوله اي است كه بسياري از انديشمندان، متفكرين و صاحب نظران علوم اجتماعي درباره آن سخن گفته اند. جا دارد ابتدا اهميت فرهنگ را از زبان امام خميني(ره) بشنويم: «بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را نشان مي دهد» . (۱) از فرهنگ، تعاريف بسيار زيادي ارائه شده است، به طوري كه تأكيدي خاصي كه از كاربرد آنها نشأت گرفته است و مي توان به چند دسته تقسيم كرد.(۲)
۱- تعريف هاي تاريخي: كه تكيه بر ميراث اجتماعي در طول تاريخ جامعه دارد.
۲- تعريف هاي روان شناختي: كه تكيه بر الگو و روش تسهيل سازگاري با محيط و جامعه دارد.
۳- تعريف هاي ساختاري: كه در آن تأكيد بر ايجاد شده ها توسط اجتماع بشري دارد.
۴- تعريف هاي تشريحي: تأكيد بر عناصر تشكيل دهنده فرهنگ دارد و...
اما منظور از اين تقسيمات، يك نتيجه گيري مهم است و آن اين است كه «وسعت قلمرو فرهنگ به وسعت حيات اجتماعي است و مهم ترين خصوصيت، اين است كه امر عرضي نيست. بلكه انسان آن را در ضمن زندگي در بين مردم به خصوص فرا مي گيرد. انسان با فرهنگ به دنيا نمي آيد، بلكه ضمن رشد در داخل يك فرهنگ خاص، ذخاير انديشه و ميراث هاي معنوي شكل گرفته و در طول سال هاي پيشين مي آموزد» اگر از تعاريف فرهنگ عبور كنيم، بايد به سه ويژگي مهم فرهنگ اشاره كنيم كه عبارتنداز:
۱- مشترك بودن؛
۲- اكتسابي بودن؛
۳- قابليت انتقال؛
با توجه به توانايي خارق العاده انسان در يادگيري، انسان شناسان و جامعه شناسان در مورد دو ويژگي اخير فرهنگ و نيز اين موضوع كه يادگيري و انتقال فرهنگ، از طريق اجتماعي شدن و به وسيله نهادها انجام مي پذيرد، اتفاق نظر دارند.
در يك تقسيم بندي محتوايي فرهنگ ايثار و شهادت را مي توان به صورت زير تقسيم بندي كرد:(۳)
۱- فعاليت هاي آموخته شده و مشترك نظير ايثار كردن و از جان گذشتن؛
۲- افكار و انديشه ها، نظير از جان گذشتن در راه خدا و مقابله با كفر، جهاد و...؛
۳- محصولات اجتماعي و مشترك نظير لباس ها، مقبره ها و گنبدهاي شهدا؛
۴- فن آوري، ابزارهايي كه محصولات مادي مربوط به شهادت و ايثارگري را مي سازد؛
۵- سازمان اجتماعي، نهادهايي نظير بنياد شهيد و... كه در اين زمينه فعاليت مي كنند؛
۶- ايدئولوژي، نظير ارزش ها و باورهايي كه پشتوانه فرهنگ ايثارگري و شهادت است.
معنا و مفهوم فرهنگ ايثار و شهادت
ايثار در لغت به معني «برگزيدن، عطاكردن، غرض ديگران بر غرض خويش مقدم داشتن، منفعت غير را بر مصلحت خود مقدم داشتن» (۴) و شهادت يعني «مجموعه باورها، آگاهي ها، آداب و اعتقادات و اعمالي كه موجب وصول انسان به عالي ترين درجه كمال، يعني مرگ آگاهانه در راه خدا مي شود.» (۵)
ايثار، كه يك واژه عام است، در همه مكتب ها و فرهنگ ها وجود دارد، ولي در اسلام مفهوم آن از يك برتري خاصي برخوردار است و هر تلاش، فداكاري، بخشش و جايگزيني را ايثار نمي گويند، بلكه ايثار در اسلام، داراي پيش زمينه اي چون اخلاص در راه خدا بودن دارد. ايثار بيانگر رشد و معرفت انساني است و اين موقعي است كه انسان به يك تكامل روحي دسترسي پيدا كند. ايثارگري از آنجايي كه حامل پيام هايي همچون: خداخواهي، دين باوري، خدايابي، انسان دوستي و دگرخواهي، شهادت، رشادت، از خودگذشتگي، عزت و عظمت و... است، در بين ما تقدس پيدا كرده و ما از اين كه افرادي ايثارگر را در بين خودمان داريم، احساس امنيت مي كنيم. لازم به تذكر است كه صفت ايثارگري در سطح زندگي اجتماعي نيز تبلور پيدا مي كند و كاركردهاي مثبتي دارد و باعث ايجاد همبستگي هاي اجتماعي و انسجام جامعه است و مناسب نيست كه اين وجه آن ناديده گرفته شود. ايثار يك هيجان زودگذر و بروز يك احساس آني نيست، بلكه استكمال شعوري است كه در يك انتخاب تجلي مي يابد:
ايثار از خود گذشتن است، براي يافتن مفهومي برتر و والاتر در عرصه عملياتي، ايثار در زمين است. اما نگاه ايثارگر، به آسمان ها است. براساس ويژگي هاي فرهنگ، يعني «عمومي بودن» و «ناآگاهانه بودن آن» ، اين تعريف قابل نقد و بررسي است. زماني رفتار، ويژگي يا عقيده اي جزء فرهنگ مردم محسوب مي شود كه از حالت عمدي و آگاهانه درآيد. اگرچه همه عوامل فرهنگي، ابتدا عمدي و آگاهانه بوده اند. اما زماني فرهنگ محسوب شده اند كه دروني(۶) و ملكه ذهن مردم شده باشند. بعضي از خصلت هاي يادشده ايثارگري و شهادت در واقع خصلت فرهنگي ندارند و گرچه بسيار ارزشمند هستند، ولي در مقوله فرهنگ قابل طرح نيستند. در ضمن بايد بين «ايثارگري و شهادت» و «فرهنگ ايثارگري و شهادت» تفاوت قايل شد. اگر بخواهيم ايثارگري و شهادت را گسترش دهيم به صورت فرهنگي و جامعه شناختي نمي شود. زيرا يكي از عناصر مهم شهادت و ايثارگري، آگاهي، عقلانيت و خدامحوري است و اين را نمي شود به صورت رفتارهاي خود جوش ترويج كرد. اما اگر قصد داريم ارزش ها، هنجارها، عرف و قوانين و آداب و رسوم مربوط به فرهنگ ايثارگري و شهادت را گسترش دهيم، به نحوي كه در مردم اقدام به آنها نهادينه شود، از طريق فرهنگي و جامعه شناختي امكان پذير است. اين تعريف فاقد ويژگي عموميت است. زماني ما چيزي را فرهنگ مي دانيم كه در اكثريتي از مردم يك كشور، شهر يا قوم وجود داشته باشد.
باز عقلاني بودن و آگاهانه بودن ايثارگري و شهادت، از قدرت عموميت آن مي كاهد، علاوه بر اين برخي از ويژگي هاي ذكر شده در اين تعريف، قابل سنجش نيست و تازه اگر به سنجش درآيند، از ارزش آنها كاسته مي شود. زيرا افراد اجتناب دارند كه در اين زمينه منويات خود را بروز دهند و كساني كه بروز مي دهند، ممكن است براي منافع مختلف ديگري باشد. ويژگي هايي مانند خدامحوربودن، در مسير كمال حركت و رضاي خدا را به راي خلق ترجيح دادن و... مفاهيمي ديگر كه بيان شد كه خود نياز به توضيح و تعريف دارند.
فلسفه وجودي فرهنگ ايثار و شهادت از نظر اسلام
آيين مقدس اسلام؛ آيين توحيد، عقل، فطرت، رشد، كمال، صلح، صفا، مهر، محبت و آيين تعليم و تربيت است.
اسلام عشق و علاقه دارد، قلوب انسان ها را از راه ارتباط با شرك و كفر، بت و بت پرستي و بندگي نسبت به بندگان پاك كند. اسلام دعوتش را با دليل و برهان و موعظه و حسنه و جلال حسن شروع مي كند و از اين راه سعي مي كند، انسان منحرف از فطرت توحيدي را به صراط مستقيم برگرداند. اسلام، موضع گيري عليه فطرت توحيدي را كه به ضرر خود موضع گيران و مزاحم مؤمنان پاكدل است، نمي پسندد و چنانچه ببيند دشمن عالم يا معاند جاهل، در زمينه رشد انسان و انسانيت مانع ايجاد مي كند، خود را به خاطر اقامه حق، مجبور به جهاد مي بيند و براي او جهاد ابتدايي يا دفاتر فرقي نمي كند. آنچه براي او اهميت دارد، پاكسازي حيات انسان از آلودگي شرك، كفر، فسق و فجور بت و بت پرستي است. (۱)
اكنون كه روشن شد براي چه هدف والايي در اسلام، سخن از جهاد و مبارزه به ميان آمده است، ضروري است به بررسي ارزش هاي ايثار و شهادت در آيين جهاد و مبارزه پرداخته شود. ايثار و از خودگذشتگي امري است ديني، اخلاقي و انساني و بسيار نيكو و پسنديده كه در هر آيين و مذهبي ستوده شده و درباره آن سفارشات زيادي شده است. ايثار در فرهنگ اجتماعي، سياسي و اقتصادي اسلام به عنوان اوج وارستگي مؤمن و نشانه بارز پيوستگي به خدا و مكتب تلقي شده و در قرآن، از آن براي آزمودن صلاحيت رهبري امامت نام برده شده است.
آنجا هنگامه اي به پا بود كه تاريخ فقط يك بار آن را ديده بود!
سرزمين شور و شعور، سرزمين نياز و نماز؛ اشك هزار هزار شمع، بال هاي سوخته هزار هزار پروانه و يك آسمان لاله پرپر. آنجا زمين بوي بهشت مي داد. آنجا خدا بود و كوچه هاي «اخلاص» ! نامهرباني سال ها بود كه رخت بر بسته بود، دل ها مهربان مهربان. آنجا هر روزش عيد بود- كه در آنجا خدا هرگز معصيت نشد. آنجا منيت ها لجن مال شده بود، شهوت از بي رونقي دق كرده بود، عصيان اسير سرپنجه هاي «تسبيح» گشته بود. آنجا همه اهل «دعا» بودند، همه اهل «تكبير» همه اهل «مسجد» . آنجا هيچ ستاره اي غروب نكرد. آنجا هميشه خورشيدها بر نيزه ها و زير تانك ها قرآن مي خوانند. آنجا قلب زندگي در چاه هاي «درد» مي تپيد، و اشك تنها مرهم ديدگان! آنجا هيچ فاصله اي نبود، همه يك رنگ، همه يك جامه، خاكي خاكي!
در آنجا گناه، غريبه اي بود كه هيچ گاه پايش به دروازه آن شهر نرسيده بود، گناه ديو سياه افسانه هايشان بود. آنجا، جاي ماندن نبود، خيمه ها همه موقتي بودند. آنجا مردان همه سرود «رضا» مي خوانند و تكبير هلهله مي كردند. آنجا سرزمين افسانه ها، اسطوره ها، سرزمين ايثار، سرزمين شاهدان شهيد، سرزمين خدا بود. و اينجا...؟
امروز ما در جامعه اي در حال گذار زندگي مي كنيم، در نتيجه، بسياري از ساختارهاي موجود در حال تغييرات نسبتاً محسوس است. ساختارهايي از قبيل معيشت، اهداف روابط كاري و نوع مشاغل، ارز ش ها و فرهنگ، محتويات آموزش در اشكال رسمي و غيررسمي و... در حال تحول است.
تحولات مذكور بالا، ناشي از عوامل متعددي است كه بخشي از آنها دروني و بخشي از آن نيز بيروني است. يكي از عمده ترين عوامل تحولات فرهنگي، گسترش ارتباطات و تبادل اطلاعات و همچنين وسايل ارتباط جمعي است و از محصولات آن، فاصله نسل ها است كه طبق آن نوجوانان و جوانان، با ارزش ها و هنجارهاي سنتي بيگانه شده و از آن فاصله مي گيرند (بحران هويت).
به هر حال در شرايط فعلي، شايد بتوان گفت كه ما بيش از هر زمان ديگر به دور از شعار و با توجه به واقعيت هاي جامعه نياز به ارزشيابي و بازشناسي و نيز برنامه ريزي عملي فرهنگي داريم. بنابراين در ضرورت پرداختن هر چه جدي تر و واقع بينانه تر به بخش فرهنگ كه طبعاً داراي ارتباطات عميقي با ساير حوزه ها مانند اقتصاد، سياست و امور اجتماعي و... است كه نمي توان ترديدي اعمال داشت. فرهنگ داراي ويژگي ها و كاركردهاي بسياري است كه وقوف آنها مي تواند ما را در انتخاب راهكارهاي فرهنگي ياري رساند. فرهنگ از طريق اجتماعي شدن است كه منتقل مي شود. در نتيجه مي بايستي براي اشاعه فرهنگ «ايثار و شهادت» مكانيزم هاي جامعه پذيري را مطالعه نموده و دانست كه انسان ها از طريق نهادها است كه با يكديگر ارتباط برقرار مي سازند و اين معنا يعني «ايثار و شهادت» ، نمادي است كه حاصل ارزش هاي فرهنگي است و نماد، علامتي است كه مي تواند مظهر يك چيز عادي و ارزشي شود.
مفاهيم فرهنگ
فرهنگ مقوله اي است كه بسياري از انديشمندان، متفكرين و صاحب نظران علوم اجتماعي درباره آن سخن گفته اند. جا دارد ابتدا اهميت فرهنگ را از زبان امام خميني(ره) بشنويم: «بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را نشان مي دهد» . (۱) از فرهنگ، تعاريف بسيار زيادي ارائه شده است، به طوري كه تأكيدي خاصي كه از كاربرد آنها نشأت گرفته است و مي توان به چند دسته تقسيم كرد.(۲)
۱- تعريف هاي تاريخي: كه تكيه بر ميراث اجتماعي در طول تاريخ جامعه دارد.
۲- تعريف هاي روان شناختي: كه تكيه بر الگو و روش تسهيل سازگاري با محيط و جامعه دارد.
۳- تعريف هاي ساختاري: كه در آن تأكيد بر ايجاد شده ها توسط اجتماع بشري دارد.
۴- تعريف هاي تشريحي: تأكيد بر عناصر تشكيل دهنده فرهنگ دارد و...
اما منظور از اين تقسيمات، يك نتيجه گيري مهم است و آن اين است كه «وسعت قلمرو فرهنگ به وسعت حيات اجتماعي است و مهم ترين خصوصيت، اين است كه امر عرضي نيست. بلكه انسان آن را در ضمن زندگي در بين مردم به خصوص فرا مي گيرد. انسان با فرهنگ به دنيا نمي آيد، بلكه ضمن رشد در داخل يك فرهنگ خاص، ذخاير انديشه و ميراث هاي معنوي شكل گرفته و در طول سال هاي پيشين مي آموزد» اگر از تعاريف فرهنگ عبور كنيم، بايد به سه ويژگي مهم فرهنگ اشاره كنيم كه عبارتنداز:
۱- مشترك بودن؛
۲- اكتسابي بودن؛
۳- قابليت انتقال؛
با توجه به توانايي خارق العاده انسان در يادگيري، انسان شناسان و جامعه شناسان در مورد دو ويژگي اخير فرهنگ و نيز اين موضوع كه يادگيري و انتقال فرهنگ، از طريق اجتماعي شدن و به وسيله نهادها انجام مي پذيرد، اتفاق نظر دارند.
در يك تقسيم بندي محتوايي فرهنگ ايثار و شهادت را مي توان به صورت زير تقسيم بندي كرد:(۳)
۱- فعاليت هاي آموخته شده و مشترك نظير ايثار كردن و از جان گذشتن؛
۲- افكار و انديشه ها، نظير از جان گذشتن در راه خدا و مقابله با كفر، جهاد و...؛
۳- محصولات اجتماعي و مشترك نظير لباس ها، مقبره ها و گنبدهاي شهدا؛
۴- فن آوري، ابزارهايي كه محصولات مادي مربوط به شهادت و ايثارگري را مي سازد؛
۵- سازمان اجتماعي، نهادهايي نظير بنياد شهيد و... كه در اين زمينه فعاليت مي كنند؛
۶- ايدئولوژي، نظير ارزش ها و باورهايي كه پشتوانه فرهنگ ايثارگري و شهادت است.
معنا و مفهوم فرهنگ ايثار و شهادت
ايثار در لغت به معني «برگزيدن، عطاكردن، غرض ديگران بر غرض خويش مقدم داشتن، منفعت غير را بر مصلحت خود مقدم داشتن» (۴) و شهادت يعني «مجموعه باورها، آگاهي ها، آداب و اعتقادات و اعمالي كه موجب وصول انسان به عالي ترين درجه كمال، يعني مرگ آگاهانه در راه خدا مي شود.» (۵)
ايثار، كه يك واژه عام است، در همه مكتب ها و فرهنگ ها وجود دارد، ولي در اسلام مفهوم آن از يك برتري خاصي برخوردار است و هر تلاش، فداكاري، بخشش و جايگزيني را ايثار نمي گويند، بلكه ايثار در اسلام، داراي پيش زمينه اي چون اخلاص در راه خدا بودن دارد. ايثار بيانگر رشد و معرفت انساني است و اين موقعي است كه انسان به يك تكامل روحي دسترسي پيدا كند. ايثارگري از آنجايي كه حامل پيام هايي همچون: خداخواهي، دين باوري، خدايابي، انسان دوستي و دگرخواهي، شهادت، رشادت، از خودگذشتگي، عزت و عظمت و... است، در بين ما تقدس پيدا كرده و ما از اين كه افرادي ايثارگر را در بين خودمان داريم، احساس امنيت مي كنيم. لازم به تذكر است كه صفت ايثارگري در سطح زندگي اجتماعي نيز تبلور پيدا مي كند و كاركردهاي مثبتي دارد و باعث ايجاد همبستگي هاي اجتماعي و انسجام جامعه است و مناسب نيست كه اين وجه آن ناديده گرفته شود. ايثار يك هيجان زودگذر و بروز يك احساس آني نيست، بلكه استكمال شعوري است كه در يك انتخاب تجلي مي يابد:
ايثار از خود گذشتن است، براي يافتن مفهومي برتر و والاتر در عرصه عملياتي، ايثار در زمين است. اما نگاه ايثارگر، به آسمان ها است. براساس ويژگي هاي فرهنگ، يعني «عمومي بودن» و «ناآگاهانه بودن آن» ، اين تعريف قابل نقد و بررسي است. زماني رفتار، ويژگي يا عقيده اي جزء فرهنگ مردم محسوب مي شود كه از حالت عمدي و آگاهانه درآيد. اگرچه همه عوامل فرهنگي، ابتدا عمدي و آگاهانه بوده اند. اما زماني فرهنگ محسوب شده اند كه دروني(۶) و ملكه ذهن مردم شده باشند. بعضي از خصلت هاي يادشده ايثارگري و شهادت در واقع خصلت فرهنگي ندارند و گرچه بسيار ارزشمند هستند، ولي در مقوله فرهنگ قابل طرح نيستند. در ضمن بايد بين «ايثارگري و شهادت» و «فرهنگ ايثارگري و شهادت» تفاوت قايل شد. اگر بخواهيم ايثارگري و شهادت را گسترش دهيم به صورت فرهنگي و جامعه شناختي نمي شود. زيرا يكي از عناصر مهم شهادت و ايثارگري، آگاهي، عقلانيت و خدامحوري است و اين را نمي شود به صورت رفتارهاي خود جوش ترويج كرد. اما اگر قصد داريم ارزش ها، هنجارها، عرف و قوانين و آداب و رسوم مربوط به فرهنگ ايثارگري و شهادت را گسترش دهيم، به نحوي كه در مردم اقدام به آنها نهادينه شود، از طريق فرهنگي و جامعه شناختي امكان پذير است. اين تعريف فاقد ويژگي عموميت است. زماني ما چيزي را فرهنگ مي دانيم كه در اكثريتي از مردم يك كشور، شهر يا قوم وجود داشته باشد.
باز عقلاني بودن و آگاهانه بودن ايثارگري و شهادت، از قدرت عموميت آن مي كاهد، علاوه بر اين برخي از ويژگي هاي ذكر شده در اين تعريف، قابل سنجش نيست و تازه اگر به سنجش درآيند، از ارزش آنها كاسته مي شود. زيرا افراد اجتناب دارند كه در اين زمينه منويات خود را بروز دهند و كساني كه بروز مي دهند، ممكن است براي منافع مختلف ديگري باشد. ويژگي هايي مانند خدامحوربودن، در مسير كمال حركت و رضاي خدا را به راي خلق ترجيح دادن و... مفاهيمي ديگر كه بيان شد كه خود نياز به توضيح و تعريف دارند.
فلسفه وجودي فرهنگ ايثار و شهادت از نظر اسلام
آيين مقدس اسلام؛ آيين توحيد، عقل، فطرت، رشد، كمال، صلح، صفا، مهر، محبت و آيين تعليم و تربيت است.
اسلام عشق و علاقه دارد، قلوب انسان ها را از راه ارتباط با شرك و كفر، بت و بت پرستي و بندگي نسبت به بندگان پاك كند. اسلام دعوتش را با دليل و برهان و موعظه و حسنه و جلال حسن شروع مي كند و از اين راه سعي مي كند، انسان منحرف از فطرت توحيدي را به صراط مستقيم برگرداند. اسلام، موضع گيري عليه فطرت توحيدي را كه به ضرر خود موضع گيران و مزاحم مؤمنان پاكدل است، نمي پسندد و چنانچه ببيند دشمن عالم يا معاند جاهل، در زمينه رشد انسان و انسانيت مانع ايجاد مي كند، خود را به خاطر اقامه حق، مجبور به جهاد مي بيند و براي او جهاد ابتدايي يا دفاتر فرقي نمي كند. آنچه براي او اهميت دارد، پاكسازي حيات انسان از آلودگي شرك، كفر، فسق و فجور بت و بت پرستي است. (۱)
اكنون كه روشن شد براي چه هدف والايي در اسلام، سخن از جهاد و مبارزه به ميان آمده است، ضروري است به بررسي ارزش هاي ايثار و شهادت در آيين جهاد و مبارزه پرداخته شود. ايثار و از خودگذشتگي امري است ديني، اخلاقي و انساني و بسيار نيكو و پسنديده كه در هر آيين و مذهبي ستوده شده و درباره آن سفارشات زيادي شده است. ايثار در فرهنگ اجتماعي، سياسي و اقتصادي اسلام به عنوان اوج وارستگي مؤمن و نشانه بارز پيوستگي به خدا و مكتب تلقي شده و در قرآن، از آن براي آزمودن صلاحيت رهبري امامت نام برده شده است.
حضرت ابراهيم (ع) پيش از رسيدن به امامت، با ايثار آزمايش شد و امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) به خاطر ايثار مورد ستايش قرآن قرار گرفتند. علي (ع) در ايثار جان، آن چنان پيش رفت كه حتي بر جبرئيل و ميكائيل پيشي گرفت و ملايك و عالم آسمان ها را به حيرت واداشت و عامل مباهات پروردگار عالم شد. همچنين واقعه عاشوراي حسيني، نقطه اوج و قله اي از ايثار و شهادت در طول تاريخ تشيع به شمار مي رود كه سرشار از نكات عبرت آموز براي تمام شيعيان و مسلمين جهان اسلام به شمار مي آيد.
فرهنگ ايثار و شهادت از ديدگاه امام خميني (ره)
حضرت امام خميني (ره) براي شهادت چنان ارزش و اهميتي قايل بود كه در آثار مكتوب و بيانات خويش آن را توصيف و تبيين نموده است. ايشان از آن به «فوز عظيم» «توفيق عزت» ، «عزت ابدي» ، «سعادت هميشگي» ، «چراغ هدايت ملت ها» ، «افتخار جاوداني»، «اوج بندگي و سير و سلوك در عالم معنويت» ، «هديه اي براي افراد لايق» ، «آزادي روح» ، «رهايي از زندان» ، «عامل پيروزي»، «ديدن جمال جميل و جل و جلا» ، «شيرين تر از عسل» و... ياد مي كند و ايثارگري و شهادت را ميراثي گرانبها مي داند كه از اولياء و انبياء به ارث رسيده است. بنابر آنچه گذشت، ايثار را مي توان با استناد به روايات و احاديث نوعي آزمايش الهي براي مؤمنان و رهروان راه حق برشمرد كه از طريق آن به نداي پروردگار خود لبيك مي گويند و در برابر فرامين و دستورات الهي سر تعظيم و تسليم فرود مي آورند.
دروني كردن ارزش هاي فرهنگ ايثارگري و شهادت
ارزش ها و آرمان هاي حاكم بر جامعه بايد توسط نهادهاي اجتماعي آن جامعه نهادينه و دروني شود. آموزش و پرورش و نهاد خانواده از مهم ترين نهادهاي اجتماعي هستند كه مستقيما به اجتماعي كردن و تعيين نقش مناسب براي نسل جديد مي پردازند. در بحث نهادينه كردن ارزش ها بايد به اين نكته توجه كنيم كه چنانچه خانه و مدرسه اهداف، آرمان ها و عملكردهاي يكديگر را تأييد نكنند، نسل جوان دچار تعارض و تضاد شده و از هم نوايي و تعامل با آن پرهيز خواهد كرد. در اينجا دروني كردن ارزش ها و آرمان ها، دچار اشكال شده و بقا و دوام جامعه آرمان گرا نيز تضمين نخواهد شد. اين نكته را نيز بايد اضافه كنيم كه نهادينه كردن مطلوب ارزش هاي فرهنگ ايثارگري و شهادت حاكم بر جامعه نيازمند بررسي خصوصيات آرمان ها و ارزش هاست. نظام اجتماعي و ارزش ما زماني خواهد توانست در وجود همه افراد جامعه نفوذ و رخنه نمايد كه از آرمان هايي برخوردار باشد كه بتوانند پاسخگوي همه نيازها مطالبات مشروع افراد جامعه باشد.
مطلوب ترين شيوه در القاي اهداف و آرمان ها، شيوه اي است كه از هرگونه اجبار، اكراه، خشم، خشونت و انسداد راه عقل و منطق، منتفي باشد.
استفاده از عنصر عقل و منطق، باور قلبي و شهود، ارضا و اقناع توأم با اخلاق و حفظ كرامت نوجوان و جوان مهم ترين نقش در پياده كردن اين روش است. به همراه موارد فوق بايد بسترهايي را نيز فراهم كرد كه مهم ترين اين بسترها آزادي تفكر و انديشه، تكريم شخصيت، ترويج اخلاق مشاركت جويانه در امور جامعه، ارتباط دو سويه و منطقي بين جوانان و مسئولين و ارايه چهره اي ملايم و زيبا از دين است. براي انتقال آرمان ها و دروني كردن آن در نسل جديد احتياج به برنامه درازمدت است. بدين منظور براي انجام اين مهم شرايط زير ضروري است و عدم وجود اين شرايط، به منزله عدم تحقق دروني شدن ارزش ها و آرمان هاي جامعه خواهد شد:
۱. قبل از هر چيز بايد خود مسؤولين جامعه، آرمان گرا و معتقد به آرمان هاي جامعه بوده و عامل به انجام و پيگيري آن باشند و صادقانه مشكلات جامعه را با مردم در ميان نهاده و از هرگونه پنهان كاري پرهيز كنند.
۲. جلوگيري از تنزل ارزش هاي دفاع مقدس از سطح ملي _ مردمي به سطح ارزش هاي گروهي (گروه رزمندگان) از طريق شكستن حصر ارزش ها و منحصر ندانستن آنها به گروهي خاص و زمينه سازي براي اهميت يافتن اين ارزش ها از طريق تبيين مياني عقلاني آنها.
۳. باورپذير كردن ارزش هاي دفاع مقدس از طريق اجتناب جدي از تبليغاتي كردن آنها و در نظر گرفتن مخاطبان اين ارزش ها.
۴. استفاده از نمادهاي بديل به منظور بازآفريني فرهنگي ارزش هاي دفاع مقدس در عين حفظ روح كلي آنها.
۵. هماهنگي بين بخش فرهنگ با ساير بخش هاي جامعه.
۶. اطلاع رساني درست از مسايل جامعه.
۷. از بين بردن تعارض بين صاحب نظران در تعريف ارزش ها و مسائل مختلف فرهنگي و اجتماعي.
۸. از بين بردن جاه طلبي و سابقه الگوهاي ديني و فكري جامعه براي رسيدن به قدرت.
۹. از بين بردن مظاهر ضدارزشي در سطوح مختلف جامعه.
۱۰. تعليم و تربيت غيرمستقيم و جذاب مطالب و مباحث عيني و عملي فرهنگ ايثار و شهادت از جمله: برشمردن برجستگي هاي مرگ شهادت طلبانه و تفاوت آن با مرگ طبيعي؛ تبيين اصل دفاع مشروع كه اصلي عام، عقلايي و انساني است؛ تبيين اين مدعا كه آدميان در كنار حق، نسبت به ديگران مكلف نيز هستند و تقدير و استدلال عقلي و نقلي بر اين مدعا كه انسان در مقابل يكديگر وظيفه دارد؛ تبيين اصل و ضرورت وجود امنيت و پيوند اين اصل با فرهنگ ايثار و شهادت؛ استفاده از ادبيات داستاني، فيلم هاي جذاب، اردوها و بازديدهايي از مناطق جنگي به منظور تقويت روحيه تعادل، تعامل و تفاهم جوانان و نوجوانان در زندگي اجتماعي و...
مجموعه موارد يادشده راهكارهايي را سامان مي دهد كه موشكافي و تبيين دقيق و يافتن ابعاد كاربردي آنها برعهده پژوهشگران فرهنگي كشور است.
زيرنويس ها:
۱. صحيفه نور، جلد ،۱۵ ص ۱۶۰
۲. دكتر محمدحسين پناهي، نامه پژوهش، شماره ،۲۳ «نظام فرهنگي و كاركردها و دگرگوني ها» ، ص ۹۳.
۳. وحيد حسين زاده، فصلنامه فرهنگ عمومي، شماره ،۳۷ «آسيب شناسي فرهنگ ايثار و شهادت...» ، ص ۶
۴. دهخدا، علي اكبر: لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، ،۱۳۷۷ تهران، ج ،۳ ص ۳۶۸.
۵. معدني، ،۱۳۷۸ ص ۲۹ _ ،۲۸ به نقل از مجله شاهد، شماره ،۱ مقاله سردبير.
۶. Inrernalization
۷. انصاريان. حسين: «ديار عاشقان» ، تفسير جامع صحيفه سجاديه حضرت امام زين العابدين (ع)، جلد هفتم، سازمان تبليغات اسلامي، ،۱۳۷۳ ص ۴۳ و ۵۰.
۸. صحيفه نور، از جلد ۹ تا ۱۸.
محمد علي شاماني- سيد امير رون

روزنامه همشهري


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:23 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : جهاد حقيقي بدون عرفان ناب نخواهد بود
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
خلاصه مقاله در اين مقاله به موضوع مسئوليتي پرداخته شده است كه عارف براي انسان كامل در مجموعه نظام هستي قايل است. آيت الله جوادي آملي در خلال اين بحث با ذكر اين نكته كه مسئوليت عارف در نظام هستي بسيار بيشتر از مسئوليتي است كه حكيم و متكلم براي او قايلند، مي گويد: شرايط و اوصافي كه عارف براي انسان كامل شدن لازم مي داند خيلي سنگين تر از شرايط و اوصافي است كه حكيم و متكلم براي احراز آن مقام لازم مي دانند. حكيم و متكلم مي گويند: اگر انساني از عدالت صغري ـ عدالتي كه در فقـه مطرح است و منظور از آن پاي بندي به واجبات و ترك محرّمات است ـ بگذرد و بـه مرحله بعد كه عدالت وسطي است ـ عدالتي كه در حكمت مطرح است ـ برسد و براي او ملكه گردد، به مقام عصمت مي رسد و شرايط انسان كامل را پيدا مي كند. در حالي كه عارف مي گويد: اين مرحله نيز كافي نيست.
اشاره
آيت الله عبدالله جوادي آملي از علما و مفسيرين معاصر شيعه و صاحب تفسير در دست تدوين تسنيم است. ايشان در سال ۱۳۱۲ هـ . ش در آمل به دنيا آمده و پدرش ميرزا ابوالحسن جوادي از عالمان شهر خود بود. او در سال ۱۳۲۵ وارد حوزه علميه آمل شد و ادبيات، شرح لمعه، قوانين، شرايع، امالي شيخ صدوق و... را از محضر استاداني چون آيت الله فرسيو، آيت الله غروي، شيخ عزيزالله طبرسي، آقا ضياء آملي، شيخ احمد اعتمادي، حاج شيخ ابوالقاسم رجايي، شيخ شعبان نوري و پدرش ميرزا ابوالحسن جوادي آموخت. در سال ۱۳۲۹ به تهران رفت و تحصيلاتش را در مدرسه مروي ادامه داد. رسائل و مكاسب را در محضر شيخ اسماعيل جاپلقي، حاج سيّد عباس فشاركي و شيخ محمّدرضا محقّق فرا گرفت و از درس هيئت، طبيعيّات، اشارات، بخش هايي از اسفار و شرح منظومه آيت الله شعراني بهره برد. در درس تفسير قرآن، بخشي از شرح منظومه، بخش هاي الهيات و عرفان اشارات و مبحث نفس اسفار آيت الله الهي قمشه اي شركت كرد و شرح فصوص الحكم را از محضر آيت الله فاضل توني و درس خارج فقه و اصول را از محضر آيت الله محمّدتقي آملي آموخت. در سال ۱۳۳۴ براي تكميل تحصيلات به حوزه علميه قم رفت. در آنجا از درس خارج فقه آيت الله بروجردي استفاده كرد و بيش از دوازده سال در درس خارج فقه آيت الله محقّق داماد و حدود هفت سال در درس خارج اصول آيت الله سيد روح الله خميني حضور يافت. از همان ابتداي ورود به قم رابطه علمي خود را با علامه محمد حسين طباطبايي آغاز كرد كه اين ارتباط تا پايان عمر او ادامه يافت. پس از تمام شدن تحصيلات، فعاليت هاي ايشان بر تدريس و نشر معارف الهي متمركز شد و در سطوح و دوره هاي مختلف، شرح اشارات، شرح تجريد، شرح منظومه، شواهدالربوبيّه، التحصيل، شفا، دوره كامل اسفار، تمهيدالقواعد، شرح فصوص الحكم، مصباح الأنس، درس خارج فقه، تفسير موضوعي قرآن، تفسير ترتيبي قرآن و... را تدريس كرد. اكنون نيز درس هاي تفسير قرآن، خارج فقه و خارج اسفار ايشان ادامه دارد. برخي از تاليفات آيت الله جوادي آملي عبارت اند از: الحج و الصلاه (تقريرات فقه محقق داماد)، هدايت در قرآن، عبادت در قرآن، مبدا و معاد، زن در آينه جمال و جلال، فلسفه الالهيه و حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه. مقاله زير حاصل سخنراني هاي آيت الله جوادي آملي در كتاب حماسه و عرفان است كه با هماهنگي مسئولان نشر اسراء و دفتر ايشان تنظيم و تدوين شده است. همچنين از زحمات آقاي «روح اللهي» از مسئولان نشر اسراء كه ما را در تهيه اين مقاله ياري كردند، تشكر مي كنيم.

زهد،عبادت،عرفان ابن سينا(قدس سره) زهد را چنين تفسير مي كند: رو برگرداندن از لذت دنيا و خوشي ها و پاكي هاي آن زهد است و كسي كه داراي چنين وصف پرهيزي و اعراضي باشد زاهد است؛ ألمُعرض عن متاع الدّنيا وطيّباتها يخصّ باسم الزاهد(1) البته معناي زهد با انزوا بسيار متفاوت است. منظور از زهد همان ترك دنياست نه ترك تعليم و تزكيه نفوس و رهايي از خدمت به جامعه، كه معناي انزواست. انسان عارفِ زاهدِ صاحب يقين براي نشر توحيد و خدمت به موحدان جامعه و تزكيه نفوس، از هيچ كوششي دريغ نمي كند. حضرت علي(عليه السلام) فرمود: ألمرأ بأصْغريه بقلبه ولسانه إن قاتل قاتل بجنان وإن نطق نطق ببيان(2)؛ ارزش آدمي به دو عضو كوچك او وابسته است: قلب و زبان. اگر بجنگد با قلب و دلش مي جنگد و اگر سخن بگويد و خواسته دروني خود را ابراز كند با زبانش اظهار مي كند. در نتيجه اگر كسي از لحاظ دل، دلير و از جهت زبان گويا بود هم از جهت قلب در معرفت خدا و حمايت از ياد او موفق است و هم از لحاظ زبان در نشر معارف ديني و تزكيه نفوس و خدمت به جامعه كامياب. همچنين عبادت از نظر مرحوم بوعلي چنين است: انجام فرايض و نوافل و مواظبت بر كارهاي عبادي اعم از واجب و مستحب مانند نماز، روزه و... عبادت است و كسي كه واجد چنين وصف ثبوتي و تحصيلي باشد عابد است؛ والمواظب علي فعل العبادات من القيام والصيام ونحوهما يخصّ باسم العابد(3) اما وي در تعريف عرفان مي گويد: «توجه مستمر دروني و انصراف فكري به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان است و كسي كه داراي چنين وصف نفساني بوده و در جمع خاطرات موفق باشد عارف است؛ والمتصرّف بفكره إلي قدس الجبروت مستديماً لشروق نور الحقّ في سرّه يخصّ باسم العارف(4) گرچه صرف زهد بي عرفان يا اجتماع زهد و عبادت بدون عرفان ممكن است ـ چون در درجات طولي همواره حفظ مرتبه مادون در مافوق لازم است ولي مرتبه مافوق لزوماً در مادون وجود ندارد ـ ولي گاهي زهد با عبادت يا زهد با عرفان يا عبادت با عرفان يا هر دو با عرفان جمع مي شود. امّا از آن طرف اصل عرفان بدون مقدار لازم از زهد و عبادت ميسّر نخواهد بود. لذا مرحوم بوعلي مي فرمايد: وقد يتركّب بعض هذه مع بعض(5) سپس ادامه مي دهد: «زهد غير عارف داد و ستدي بيش نيست گويا كالايي مي دهد و متاعي مي گيرد. ولي زهد عارف، رها نمودن هر گونه كالا و متاعي است كه مانع توجه دروني وي به سمت حق مي باشد و نيز برتري اوست بر هر چه كه غير خدا باشد؛ ألزهد عند غير العارف معاملهٌ ما كأنّه يشتري بمتاع الدّنيا متاع الآخره، وعند العارف تنزّهٌ عمّا يشغل سرّه عن الحقّ وتكبّر علي كلّ شيءٍ غير الحقّ.(6) عبادت، غير عارف نيز خريد و فروش يا اجاره و اجرتي بيش نيست، گويا در دنيا كار مي كند تا اجرت مزدوري خود را در آخرت دريافت نمايد. ولي عبادت عارف عبارت است از: رياضت و تمرين دادن همه نيروهاي دروني، تا از قلمرو طبيعت رها و آزاد شود و با رسيدن به منطقه ماوراي طبيعت، به اوج عروج معراج اوليا واصل گردد. هنگام تجلي حق، چيزي در حريم حرم امن دل او رهزني نكند و غبار آلودش نسازد و اين كار براي وي به طور ملكه ثابت است و هر وقتي كه درون وي خواهان شهود شروق حق بود، اين مطلوب بدون مزاحمت خاطره يا خواسته اي، انجام مي شود و نيروهاي خيالي و وهمي و همتها و انگيزه ها آن را پيروي مي كنند تا او با تمام وجودش در سِلك قدس به رشته قداست درآيد؛ والعباده عند غير العارف معاملهٌ ما كأنّه يعمل في الدّنيا لأُجره يأخذها في الآخره هي الأجر والثواب، وعند العارف رياضهٌ ما لهممه وقوي نفسه المتوهّمه والمتخيّله ليجرّها بالتعويد عن جناب الغرور إلي جناب الحقّ...(7) آنچه كه در گفتار بوعلي سينا(رحمه الله) آمده به ويژه آنچه دربارهي زهد عارفان فرموده است، برگرفته از نصوص ديني است؛ زيرا ريشه اين سخن نغز همان گفتار بلند امير زهد پيشگانِ عارف، حضرت علي(عليه السلام) است كه در اوصاف پرهيزكاران فرمود: عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم(8) حضرت امام سجّاد(عليه السلام) در مناجات العارفين ضمن برشمردن بسياري از اوصاف و شرايط ويژه عارفان، نتايج و آثار عرفان را چنين بيان مي كند: قرّت بالنّظر إلي محبوبهم أعينهم... وربحت في بيع الدّنيا بالآخره تجارتهم(9)؛ خدايا... چشم هاي عارفان با نظر به جمال دل آراي محبوبشان روشن و تجارتشان در فروش دنيا و خريد آخرت چه پرسود است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز مي فرمايد: بهترين ميوه ي يقين عارفان همانا زهد و رهايي از دنياست؛ ثمره اليقين الزهاده.(10) معناي عرفان با توجه به اين تعاريف، عرفاني كه در اينجا مطرح مي شود بيشتر بر معناي قرآني و روايي آن تكيه دارد نه معناي اصطلاحي امروزي آن. به عبارت ديگر معناي اصطلاحي مي تواند بخشي از معناي قرآني و روايي باشد. توضيح اين كه: به خاطر تنوعي كه در علوم مختلف اسلامي پيش آمده(11)، بر اساس معيارها و ضوابطي خاصّ، علوم را تقسيم بندي كرده اند و هر شاخه از علوم مباحث و مسايل مختلفي را تشكيل داده است. براي مثال افعال مكلفين در فقه، مسايل اعتقادي در كلام، مباحث هستي شناسي در حكمت و فلسفه، مسايل خودسازي و تهذيب نفس و تزكيه ي روح در اخلاق و... مطرح شده است، در حالي كه قرآن كريم و روايات عترت طاهره(عليهم السلام) شيوه هاي ديگري را پيش روي ما مي گذارند.(12) قرآن كريم بعد از آن كه پاره اي از مباحث فقهي، كلامي و اخلاقي را مطرح كرد، از همه آنها به عنوان حكمت ياد مي كند: ذلك ممّا أوحي إليك ربّك من الحكمه(13)؛ اينها حكمت هايي است كه از جانب پروردگار تو، به تو وحي شده است. در اين آيه تعليم هماهنگ با حكمت نظري و عملي، حكمت ناميده شد، در حالي كه حكما و فلاسفه مباحثي را جزو حكمت مي دانند كه به وجود و هستي شناسي بر مي گردد و در صدد اثبات هست هاي واقعي و تفكيك و جداكردن آن از موهومات و هست هاي پنداري و خرافي است. و از طرف ديگر مباحث حكمت عملي را كه از بايدها و نبايدها بحث مي كند، نه از بود و نبود، از مباحث حكمت نظري جدا مي كنند. نمونه ي ديگر: اميرالمؤمنين(عليه السلام) آشنايي به شيوه ي تبليغ را فقه و آشناي به آن شيوه ها را فقيه مي داند: ألفقيه كلّ الفقيه من لم يقنّط النّاس من رحمه الله ولم يؤيسهم من روح الله ولم يؤمنهم من مكرالله(14)؛ فقيه كسي است كه مردم را از رحمت، لطف و محبت خداوند نااميد نسازد و از مجازات هاي او ايمن نكند.» در حالي كه اصطلاحاً فقه به علمي گفته مي شود كه از بايدها و نبايدهاي افعال مكلفين بحث مي كند و فقيه كسي است كه اين بايد و نبايدها را از آيات، روايات و عقل استخراج و استنباط مي كند. به همين ترتيب عرفان اصطلاحي، عبارت است از معرفتي قلبي كه از طريق كشف و شهود حاصل و به دو قسم نظري و عملي تقسيم مي شود، در حالي كه غرض از عرفان مورد نظر در اين بحث ها همان است كه در بيان امير عارفان علي(عليه السلام) آمده است: ألعارف من عرف نفسه فأعتقها ونزّهها عن كلّ ما يبعدها ويوبقها(15)؛ عارف كسي است كه حقيقت خودش را بشناسد و آن را آزاد كند و از هر چه كه او را از حق دور مي كند و هلاك مي گرداند تنزيه و تطهير نمايد.» بنابراين، عرفاني كه در كلام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) مطرح است عبارت است از خودشناسي، آشناشدن به قدر و منزلت خويش، خود را ارزان نفروختن و...، كه اين خودشناسي مقدمه ي خداشناسي است: من عرف نفسه فقد عرف ربّه(16)؛ هر كه خودش را بشناسد، خدايش را شناخته است. در مقابلْ كسي كه در خودشناسي بهره اي ندارد از خداشناسي نيز محروم و بي بهره خواهد بود. لذا در بلنداي بيان آن حضرت، خدا به عنوان غايه آمال العارفين(17) مطرح است. از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است: بدن عارف و جسم او در ميان مخلوقات زندگي مي كند ولي قلبش پيوسته با خداست.... عارف امانت دار ودايع الهي، خزينه اسرار، معدن انوار، راهنماي رحمت او بر خلق، مركب راهوار علوم و ميزان و معيار فضل و عدل او مي باشد. از مردم و مقاصد و مرادهاي دنيوي و دنيا (و خلاصه هر چه غير خداست) بي نياز است و مونس و همدمي غير از خدا ندارد. نطق، اشاره و نَفَس كشيدن او به مدد خدا و براي خدا و از جانب خداست. قلبِ عارف در روضه هاي قدس و رضوان الهي در تردّد و رفت و آمد است و از لطايف فضل او توشه مي گيرد. معرفت ريشه و پايه اي براي ايمان است كه شاخه هاي آن بر آن پايه محكم و ركن ركين استوار است.(18) خصال و ويژگي عارفان بعد از توضيح اجمالي پيرامون واژه عرفان و معناي مورد نظر از آن اينك نوبت آن است كه به چند خصلت و ويژگي برخورداران، از اين كمال و فضيلت اشاره اي شود: الف) بينش عارف اصولا ً عارف با ابزار خاص خود جهان را نظاره مي كند، اما كسي كه ابزار و بينش او را ندارد، طور ديگري به جهان نگاه مي كند. مثلا ضرورت وجود پيامبران و رسولان الهي را هم عارف مطرح مي كند و هم متكلم و حكيم. متكلم و حكيم مي گويند: انسان مانند حيوانات نيست تا لباسش از مو و كرك تهيه شود و غذايش در گستره زمين گسترده باشد و بتواند به شكل فردي زندگي كند، بلكه براي تأمين نيازمندي هاي خود ناچار است در جامعه زندگي كند و موجودي اجتماعي باشد. وقتي كه مي خواهد در جامعه زندگي كند و موجود اجتماعي باشد، نياز به قانون دارد. و چون مواهب طبيعي و امكانات مادي محدود و مناسب با نيازهاي معقول است، ليكن طمع و تمايلات انسان نامحدود؛ در نتيجه، تضاد، تزاحم و درگيري بين افراد اجتماع پديد مي آيد. دفع و رفع اين نزاع ها و كشمكش ها به عهده قانون است. از آنجا كه قانون بشري ـ به لحاظ محدوديت ديد انسان و ساير موانع(19) ـ نمي تواند از جامعيت لازم برخوردار باشد، قانون گذار بايد خدا باشد. و چون سخن گفتن خدا با جميع افراد بشر امكان وقوعي ندارد لذا قوانين خودش را از طريق انبيا و رسولان خود ابلاغ مي كند. بنابراين، متكلم و حكيم، انسان اجتماعي و جامعه انساني را نيازمند وحي، رسالت و پيامبر مي دانند. در نتيجه اگر وجود يك انسان به تنهايي در تمام جهان فرض شود، طبق اين استدلال نياز به پيامبر ندارد. البته متكلّم معتزلي(20) به قاعده لطف و به عنوان يجب علي الله استدلال مي كند و مي گويد: لطف بر خدا واجب است و او بايد پيامبر بفرستد ولي حكيم(21) چون معتقد است كه خداي سبحان مافوق هر قانوني است و هيچ قانوني نيست كه بر خدا حكومت كند و او مقهور آن قانون باشد به يجب عن الله و حكمت پروردگار استدلال مي كند و مي گويد: خداي سبحان چون حكيم است حتماً پيامبر ارسال خواهد كرد. اما عارف ديدش وسيع تر از اين مطالب است. او مي گويد: انسان خواه تنها باشد يا در جمع، نياز به پيامبر دارد. لذا اولين انساني كه خلق شد و هنوز جامعه انساني تشكيل نشده بود، او نيز نياز به وحي داشت يعني همان يك انسان بايد پيامبر مي بود. بالاتر اين كه عارف معتقد است: حتي اگر هيچ انساني خلق نمي شد، باز هم نظام آفرينش نيازمند پيامبر بود. چون ديد عارف محدود به عالم انسانيت نيست بلكه او جن، ملك، انسان، حيوان و بالاخره مجموع نظام هستي را در نظر مي گيرد و مي گويد: اين مجموعه نياز به خليفه الله دارد كه جهان را اصلاح كند. بايد كسي باشد كه مظهر اسم اعظم خدا باشد و روابط بين اسماي حسناي الهي ـ كه هر كدام براي خود دولتي دارند و لذا ممكن است بين آنها تزاحمي پيش آيد ـ را تنظيم و تعديل كند تا بتواند به عنوان جانشين ذات اقدس او اين مجموعه را اداره كند، فرشته ها را ـ كه هر كدام كار مخصوص و وظيفه اي معين دارند ـ مواظبت كند و آنها را تعليم دهد و تحت فرمان خود بگيرد. بدين ترتيب عارفْ نظام هستي را فراتر از جامعه انساني ملاحظه مي كند(22) و انسان كامل را به عنوان خليفه الله مي شناسد كه وظيفه اش خلافت حق و اداره نظام و اصلاح آن است، نه فقط اصلاح جامعه بشري. ولي حكيم و متكلم به عنوان رسول و پيام آور خدا ـ كه وظيفه اش فقط اصلاح جامعه انساني و دفع و رفع نزاع هاي بشري است ـ به او نگاه مي كنند. حكيم، انسان كامل را در حدّ يعلّمهم الكتاب والحكمه(23) مي شناسد ولي عارف او را در مرز علّمءادم الأسماء كلّها(24) و فلمّا أنبأهم بأسمائهم(25) مي بيند. از اين رو مسئوليتي كه عارف براي انسان كامل در مجموعه نظام هستي قايل است بسيار بيشتر از مسئوليتي است كه حكيم و متكلم براي او قايلند. به همين جهت شرايط و اوصافي كه عارف براي انسان كامل شدن لازم مي داند خيلي سنگين تر از شرايط و اوصافي است كه حكيم و متكلم براي احراز آن مقام لازم مي دانند. حكيم و متكلم مي گويند: اگر انساني از عدالت صغري ـ عدالتي كه در فقـه مطرح است و منظور از آن پاي بندي به واجبات و ترك محرّمات است ـ بگذرد و بـه مرحله بعد كه عدالت وسطي است ـ عدالتي كه در حكمت مطرح است ـ برسد و براي او ملكه گردد، به مقام عصمت مي رسد و شرايط انسان كامل را پيدا مي كند. در حالي كه عارف مي گويد: اين مرحله نيز كافي نيست. كسي در هسته مركزي عدل قرار مي گيرد كه درك و شناسايي اسماي حسناي الهي براي او حالت شهودي پيدا كند و بتواند ملائكه الله را اداره كند و به كارهاي مخصوص شان وادار نمايد. و به عبارت ديگر عدالت و عصمتي كه در عرفان مطرح است همان عدالت و عصمتي است كه در حكمت مطرح است منتها مرحله بالاتر و كيفيت برتر و والاتر آن. اين ديد عارف درباره عدالت است كه بسيار بلندتر و بالاتر از ديد حكيم و متكلم است چه رسد به ديد فقيهِ فقه اصغر. ب) فرق عارف با ديگران در عبادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)عبادت كنندگان را به سه دسته تقسيم كرده(26) گروه اوّل تجارت پيشگان هستند كه به خاطر اشتياق به بهشتْ خدا را عبادت مي كنند طوري كه اگر بهشت نمي بود يا اگر بدون عبادتْ بهشت برايشان تضمين شده مي بود، عبادت نمي كردند. اينها عبادت شان سوداگرانه است مانند تاجراني هستند كه به قصد سود بردن تجارت مي كنند. گروه دوّم كساني هستند كه از ترس جهنّمْ خدا را عبادت مي كنند به نحوي كه اگر عبادت نكردن موجب جهنّمي شدن نمي شد، عبادت نمي كردند. عبادت اينها عبادت بردگانه است؛ چون همانند برده هايي هستند كه از ترس مولايشان كار مي كنند. هم سوداگران برده سودند و هم بردگان بنده ي ترس؛ نه اين تاجرْ آزاد است و نه آن برده؛ يكي در بند آز است و ديگري در بند هراس. گروه سوّم كساني هستند كه نه از ترس جهنّم خدا را عبادت مي كنند و نه به طمع بهشت؛ بلكه از آن جهت كه علاقمند به خدا هستند و او را شايسته عبادت مي دانند عبادتش مي كنند. اين عبادت، عبادت آزادگان است. بزرگ حكيم الهي، مرحوم بوعلي سينا مي فرمايد: عارف فقط خدا را اراده مي كند و بس، عبادتش نيز فقط براي اوست؛ چون او را مستحق عبادت مي داند و عبادتش را وسيله رسيدن به او، به خاطر همين بينش است كه در عبادتش، نه راغب به چيزي است و نه راهب از چيزي(27). اگر كسي در عبادت خود چيز ديگري مانند رهيدن از جهنم يا رسيدن به بهشت را مدّ نظر قرار مي دهد، هر چند كه به ميزان ظرفيت خود از كمالي برخوردار است و مورد رحمت و عنايت حق تعالي واقع مي شود ليكن بي راهه مي رود. چون رعايت ادبْ اقتضا مي كند كه انسان خداوند را محبوب دانسته و او را ذاتاً شايسته عبادت بداند. آن كه خدا را واسطه قرار مي دهد تا به لذت بهشت يا لذت نجات از جهنم برسد براي اين است كه از جهت معرفت ضعيف است. او فقط مي تواند لذت ناقص و بين راهي را درك كند ولي توان درك لذت كامل و نهايي را ندارد اگر شهپر معرفت او توان پرواز داشت و اوج مي گرفت او نيز لقاي حق تعالي را مطلوب خويش قرار مي داد نه صرف نجات از جهنم يا رسيدن به بهشت را.(28) در دوران دفاع مقدس هشت ساله جمهوري اسلامي ايران، مخالفين جنگ و نبرد به جاي آن كه خشم شان را بر ضدّ صدام عفلقي و رژيم بعثي صهيونيستي عراق به كار گيرند در تكفير اين، تفسيق آن، تهمت به سوّمي و غيبت از چهارمي هزينه مي كردند؛ چون انساني كه غيبت مي كند، تهمت مي زند، تكفير يا تفسيق مي نمايد، در حقيقت مي خواهد با اين تلاش ها خشم خود را اِعمال كند: ألغيبه جُهد العاجز(29) ولي چون هنر آن را ندارد كه اين غضب را مردانه در ميدان آتش و نبرد بر ضدّ دشمن نابكار به كار گيرد، مرموزانه و ناجوانمردانه نيروهاي خودي را با سكوت توطئه گرانه يا كلام خائنانه نشانه مي رود. چنين كسي يا برده ترس است و يا اسير جهل؛ زيرا يا نمي داند كه غضبش را كجا بايد به كار ببرد يا اگر مي داند، شجاعت بجا به كار بردنش را ندارد. لذا چنين شخصي توفيق حضور در مصاف با دشمن را ندارد و اگر فرضاً جنگ هم بكند براي ترس از جهنّم و يا براي اشتياق به بهشت است. امّا رادمردان شهادت طلب كه مشتاقانه به ميدان جنگ مي روند، فقط ترس از جهنّم محرك آنها نيست چون اگر مي خواستند نسوزند هرگز از سوختن استقبال نمي كردند و دست به جنگ نمي زدند. آنان عارفانه مي جنگند تا هم خودشان آزاد شوند و هم ديگران را آزاد كنند در حالي كه عابدان غير عارف مي جنگند تا نسوزند و اين همان فرق حماسه عارف و غير عارف است. لذا اگر عارف از جنگ سخن مي گويد، نه براي ترس از آتش است و نه به خاطر شوق به بهشت؛ بلكه از روي عشق و علاقه به خداست. امام سجاد(عليه السلام) در دعايش مي گويد: أللهمَّ صلِّ علي محمد وآله وأنسهم عند لقاءهم العدوّ ذكر دنياهم الخدّاعه الغرور وامحُ عن قلوبهم خطرات المال الفتون(30)؛ پروردگارا! هر مجاهدي كه با بيگانگان، مشركان، كافران و منافقان نبرد مي كند تا دين و قرآن تو احيا، حزب تو غالب، خط و نام و ياد تو زنده گردد، ياد دنياي نيرنگ باز و حيله گر را از صحنه قلب او و علاقه به مال را از صفحه جان او بزداي، طوري كه نه دنيا بخواهد و نه مال، نه به فكر زن و فرزند باشد و نه در انديشه برگشت به خانه و خانواده.» آنگاه عرضه مي دارد: «واجعل فكره وذكْره وظعنه وإقامته فيك ولك؛ پروردگارا! فكر و ذكر، حركت و سكون، كوچ كردن و خيمه زدن، ماندن و رفتن، قيام و قعود و خلاصه همه و همه فعاليّت هاي او را در خودت و براي خودت قرار بده.» در اين جمله سخن از فيك ولك است نه في سبيلك و نمي توان گفت: در اينجا مضاف، محذوف است. از اين رو اوج و عظمتي كه در اين كلام هست در في سبيلك نيست. اين كه اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مي نالد و مي گويد: آه من قلّه الزاد وطول الطريق وبُعد السفر وعظيم المورد(31)؛ راه، طولاني و سفر بسيار سخت است و من زاد و توشه كم دارم، منظورش سير در خدا(سير في الحقّ بالحقّ)(32) است كه سفر دوم است و سالك در آنجا غرق جمال و جلال خداست و لذا سفر او حدّي ندارد و سير او تمام شدني نيست، روي اين جهت زاد و توشه سنگين مي طلبد و به همين خاطرْ آن عارف بالله از عمق جانش آه مي كشد. اما سير من الخلق إلي الحقّ كه سفر اول سالك است، براي كسي كه مي گويد: ما كنت أعْبد ربّاً لم أره(33) آه ندارد. چون اين گونه كلمات نشان مي دهد كه گوينده آن، اين مرحله را به راحتي طي كرده است. راهيان اين راه مي گويند: سالك الي الله مانند هر رونده ديگر، نياز به مركب و توشه راه دارد طوري كه بدون آن نمي تواند طيّ طريق كند. محبت و عشق به خداوند، مركب راهوار اين راه و وسيله نقليه سالك الي الله است و تقوا زاد و توشه اين مسير طولاني و پر پيچ و خطر: تزوّدوا فإنّ خير الزّاد التقوي(34). اگر كسي بخواهد در اين راه از چيزي تغذيه كند بايد از تقوا مدد بگيرد؛ زيرا جذبه است كه انسان را مي كشاند و علاقه است كه او را مي برد، و چون محبت بدون معرفت ممكن نيست و مقدار محبت به مقدار معرفت بستگي دارد لذا محبت عارف بيش از محبت ديگران است، چون عرفان او بيش از معرفت آنهاست. اما آنها كه مجذوب محض و همواره داراي اين حالت هستند نه در ابتداي راه مشكل دارند و نه در ادامه آن. امام سجاد(عليه السلام) در دعايش براي رزمجويان خط آتش عرض مي كند: خدايا به كسي كه به نام و ياد تو حركت مي كند عشق و محبتي عنايت كن، كه سراسر اين راه را به آساني طي كند و در پيمودن اين مسير دچار مشكل نگردد؛ فلقّه اليسر(35). عشق است كه مي تواند همه ي مشكلات را حلّ كند. از اين رو مي گويد: خدايا اينها را عاشق كن كه به نام تو بجنگند. و اگر درجه ي محبت كمي از عشق پايين آمد، شوق ناميده مي شود كه سلوك در آن مرحله، بي رنج نيست. همان طور كه گذشت: عبادت درجات و شئوني دارد كه جنگ يكي از بارزترين مظاهر آن است و افضل جنگجويان كساني هستند كه به جبهه ي مصاف عشق بورزند. ج) عارف و صلح كل بودن عالم به مناسبت گراميداشت هفتصد و پنجاهمين سال درگذشت عارف نامور محي الدين بن عربي سميناري در ايتاليا برگزار شد(36). محور اصلي بحث در آن سمينار اين بود: چون عرفان صلح كل است لذا با جنگ كاري ندارد و با جهاد و دفاع مخالف است، از اين رو عارف اهل صلح است نه اهل جنگ. در حالي كه اين سمينار بين اين دو مطلب (صلح كل بودن عالم و لزوم جنگ و جهاد) خلط كرد و مرزبندي هر يك را به درستي روشن نكرد يا نخواست روشن كند. اين خلط، ناشي از آن است كه آنها از اين نكته اساسي و محوري غافل بودند كه ديد عارف ديد وسيعي است. او با ديده تنگ ديگران به جهان نگاه نمي كند بلكه وسيع بودن ديد او سبب مي شود كه مجموعه عالم را صلح كل ببيند. او مي گويد: هر چه هست خوب و زيباست. لذا جهاد در جاي خود ضروري، صلاح و عين صلح خواهد بود. پير ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد(37) هماهنگي حماسه، عرفان و شهادت ترك كالاي دنيا مراتبي دارد، همان طور كه دريافت پاداش آخرت نيز درجاتي خواهد داشت. بالاترين مرتبه ترك دنيا رهايي از ماسواي خداي متعال است، چنان كه عالي ترين درجه پاداش آخرت، لقاي او خواهد بود و شهيدان شاهد مي توانند توفيق ترك ماسواي خدا را در اين جا تحصيل كنند تا لذت لقايش را در آنجا بچشند. عارف كه در صدد رسيدن به لقاي خداست بايد از هر چه غير اوست آزاد گردد و اگر حفظ نام خدا نياز به ايثار مال و نثار جان داشت مدعي عرفان بايد همه آنچه كه مورد علاقه اش است را رها كند تا ياد حق و نام خداوند زنده بماند؛ چون او بر اين باور است كه فقط نام خدا بايد باقي بماند و معتقد است كه هدفي جز ترويج و نشر بينش توحيدي ندارد. انگيزه اصلي جهاد و هدف حماسه عارف، احياي توحيد، اعلاي كلمه الله: كلمه الله هي العليا(38) و طرد هر گونه شرك و كفر معرفي شده است: وقاتلوهم حتي لا تكون فتنه ويكون الدّين لله(39)؛ با كافران مبارزه كنيد تا فتنه ـ كه همان شرك و طغيان و داعيه ربوبيّت براي غير خدا داشتن است ـ برطرف شده، همه دين براي خدا باشد. چون فتنه به معناي شرك و طغيان است لذا از كشتن بدتر است: والفتنه أشدُّ مِن القتلِ(40) عارف، چون هماره به فكر تحصيل رحمت ويژه الهي است هرگز از مبارزه در راه دين اعراض نخواهد كرد؛ زيرا جهاد در راه خداوند رحمت و خير خاصّي است كه راز آن بر همگان مشهود نيست: كتب عليكم القتال وهو كره لكم وعسي أن تكرهوا شيئاً وهو خير لكم.(41) عارف هرگز نمي آرمد مگر آن كه به محبوب خود برسد و هيچ گاه به محبوب خويش واصل نمي گردد جز آن كه تمام آنچه كه در اختيار اوست را در راه دوست نثار كند و بر همين اساس در آيه 22 سوره مجادله مي فرمايد: مؤمنانِ به خدا و قيامت، كساني را كه در مقابل خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار مي گيرند دوست ندارند گرچه پدران، فرزندان، برادران يا نزديكان آنها باشند: لا تجد قوْماً يؤمنون بالله واليوم الاخر يوادّون مَن حادّ الله و رسوله ولو كانوا ءاباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشيرتهم. يعني معرفت خدا و شوق ديدار او مايه ي رهايي از هر رهزن بوده و پايه ي به دست آوردن هر چيزي است كه شوق را تسكين مي بخشد و شوق عارف هرگز نمي آرمد جز به وصال، و وصال ميسور نمي گردد مگر به قتال و قتال حاصل نمي شود جز با معرفت كامل و از اين جهت بين حماسه صحنه سياست و ستم ستيزي و بين عرفان ناب هماهنگي كامل خواهد بود. چنين مجاهدي از هر مجاهد ديگر افضل است چه اين كه چنين عارفي از هر عارف ديگر برتر خواهد بود. دليل آن كه سوزش اشتياق عارف به غير وصال، آرام نمي شود گفتار صاحب اين مقام، جامع بين جنگ خالص و عرفان ناب، حضرت علي(عليه السلام) است كه فرمود: لَمْ تَسْكُن حُرقه الحِرمان حتي يتحقّق الوجدان(42). و شايد شوق شهود حق باعث شد كه در آيه ي فلْيقاتل في سبيل الله الّذين يشْرون الحيوه الدّنيا بالاخره(43) قبل از ذكر نام مجاهدان و پيش از بيان شروط جهاد، از هدف ـ كه همان احياي راه خداست ـ سخن به ميان آورده، كلمه في سبيل الله را قبل از كلمه الّذين ـ كه فاعل فعل بوده و منظور از آن مجاهدان هستند ـ ذكر كرده است و اين بيانگر اهميت هدف خواهد بود. ايثار و نثار ايثار مال و نثار جان از جلوه هاي برجسته عرفان و معنويت كربلاست و اساساً حركت امام حسين(عليه السلام) بر اين اساس استوار است لذا بحث كردن از آن حضرت از اين حيث توضيح واضحات است. و فقط به ذكر چند نمونه از آنچه مربوط به اصحاب و ياران آن حضرت مي باشد، اكتفا مي شود: الف) دست يابي حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) به آب و صرف نظر كردن از آن به محض ياد آوردن تشنگي امام حسين(عليه السلام) و اهل حرم. ب) عرض ارادت هايي كه اصحاب آن حضرت در شب عاشورا كردند و در روز عاشورا تا زنده بودند، نگذاشتند كسي از بني هاشم وارد ميدان شود و بني هاشم نيز تا زنده بودند، نگذاشتند آن حضرت وارد ميدان شود. ج) جان فشاني دو تن از ياران امام حسين(عليه السلام) در ظهر عاشورا كه جهت اقامه نماز، تن خود را سپر بلاي آن حضرت قرار دادند و به شرافت شهادت نايل آمدند و به بقيه شهداي سعيد پيوستند. د) همسر جناده بن كعب انصاري ـ با آن كه شوهرش در حمله ي اول صبح عاشورا(44) به شهادت رسيده بود فرزند يازده ساله اش را تجهيز كرد و به ميدان فرستاد و آن گاه كه دشمن سرِ بريده فرزندش را به سوي او پرت كرد، آن را برداشت و بعد از پاك كردنش از خون، بر سر يكي از سربازان دشمن كوبيد و او را كشت(45) (شايد كنايه از اين كه چيزي كه در راه خدا داده ايم، پس نمي گيريم). شجاعت علوي و شجاعت حسيني اين كه حسين بن علي (عليهما السلام) در زمان خودش چنين اقدام شجاعانه اي كرد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) نكرد، نه از آن جهت است كه حسين بن علي (عليهما السلام) از پدرش شجاع تر بوده است. بلكه به تعبير مرحوم ابن مسْكويه علي (عليه السلام) شجاع نبود بلكه حقيقه الشجاعه بود(46) مرحوم كاشف الغطا مي فرمايد: خوابيدن علي بن ابي طالب (عليهما السلام) به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ليله المبيت، شجاعانه تر از كار امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا بود. چون حسين بن علي (عليهما السلام) شمشير در دست داشت، مي كشت و كشته مي شد، امّا علي بن ابي طالب (عليهما السلام) حاضر شد بدون شمشير در جاي پيغمبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) بخوابد و چهل تروريست مسلّح بر او بتازند و او را تكه تكه كنند در حالي كه او هيچ قدرت دفاعي نداشت(47) اقدام شجاعانه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) از آن جهت نيز نيست كه معاذالله علي بن ابي طالب (عليهما السلام) در عمل به وظيفه اش كوتاهي كرده باشد، بلكه از آن جهت بود كه تا عنصر سياسي مكّاري مانند معاويه حيات داشت چاره اي جز صبر نداشتند. وقتي كه دوران معاويه تمام شد، خام ها به جاي پخته هاي سياسي بر سر كار آمدند و آن دسيسه هاي پيچ در پيچ و حقّه بازي هايي سياسي كمتر و كم رنگ شد؛ رسوا كردن اينها امر ممكن و آساني بود. در حقيقت اوضاع و شرايط زمان هر كدام از ائمه (عليهم السلام) اقدام خاص خودش را مي طلبيد وگرنه اگر حسن بن علي(عليهما السلام) هم در عصر حسين بن علي (عليهما السلام) مي زيست و امامت مي كرد دست به چنين نهضتي خونين مي زد. به عبارت ديگر اقدام هر امامي به شرايط زمان خاص خود او بر مي گردد. بدين معنا كه سال شصت و يك هجري وقت قيام و دو دهه چهل تا شصت وقت سكوت، صلح و تحمّل سوزش تحميلي بود چنان كه بيست و پنج سال بعد از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) زماني است كه استخوان در گلو و خار در چشم بايد صبر كرد و... . خلاصه اين كه: هر يك از دوازده امام معصوم (عليهم السلام) اگر در زمان امام ديگر مي بود برنامه همان امام را اجرا مي كرد. بدين ترتيب گاهي شرايط اقتضا مي كرد كه علي (عليه السلام) نسبت به اطرافيان خود ضِنّت و بخل بورزد و يا چون امام مجتبي (عليه السلام) كاسه زهر را سر بكشد و به سوزش تحميلي ـ نه سازش ـ تن دهد و گاهي هم شرايط اقتضا مي كرد كه مانند حسين بن علي (عليهما السلام) بخروشد و ايثار كند و هر چه دارد در راه دين و اعتلاي كلمه الهي نثار نمايد. شرافت شهادت كرامت و شرافت شهادت در راه خدا نه به اين است كه شهدا بعد از انتقال از دنيا به برزخ زنده خواهند بود؛ زيرا ديگران هم در برزخ زنده بوده و هر كس در گرو اعمال خويش است، نيكان در روضه بهشت برزخي مي آرمند و بدان در حفره دوزخ برزخي مي سوزند، و نه به اين است كه بعد از ورود به برزخ از رزق خاص الهي برخوردار مي شوند و از نزد خداوند روزي ويژه دريافت مي كنند؛ زيرا مؤمنان صالحي نيز كه وظيفه شركت در جنگ نداشتند ـ يا از آن جهت كه اصلا ً جنگي رخ نداد يا به خاطر اين كه جنگي رخ داد ولي آنان معذور از حضور در صحنه نبرد بودند ـ از چنين كرامتي بهره مند خواهند شد. آنچه از ويژگيهاي شهادت به شمار مي آيد احتمالا ً دو چيز است: يكي توفيق لقاء الله كه در بعضي از نصوص ديني آمده و غير از اوحديّ از انسان ها، ديگران آن را ادراك نمي كنند و ديگري آن كه شهيدان، زنده وارد برزخ مي شوند نه مرده. در توضيح اين دو ويژگي بايد گفت: مرگ از نظر فقه اسلام عبارت از اين است كه روح بدن را رها كند و علاقه اش با بدن قطع شود. اين همان حالتي است كه كارشناسان معتبر پزشكي مي گويند در اين حال بدن تحت تدبير روح نيست. در اين جا اسلام احكامي را وضع كرده كه همان غسل، كفن، حنوط، نماز و دفن است و از اين نظر فرقي بين شهيد و غير شهيد نيست مگر در پاره اي از احكام (مانند غسل و كفن، كه شهيدِ معركه با همان لباس خودش و بدون غسل دفن مي شود). ولي مرگ از نظر كلام و تفسيرْ مبناي ديگري دارد كه ناظر به خود روح است نه بدن. و آن اين كه بعضي از روح ها هنگام انتقال از دنيا و ورود به برزخ مي ميرند و در برزخ زنده مي شوند، اين گروه مرده وارد برزخ مي شوند. البته مقصود از مرگ روح همانا غفلت، نسيان، جهل و مانند آن است؛ چون روح انساني هرگز نمي ميرد. پس غير شهيد از تمام حوادثْ غافل و فقط از حيات برزخي برخوردار خواهد بود. در نتيجه هنگام انتقال از نشئه ي دنيا، از حوادث طبيعت و رخدادهاي دنيا بي خبر مي گردند و پس از انتقال به برزخ نيز از حوادث آنجا فقط به مقدار سعه وجودي خود مطّلع مي شوند. ولي شهيدان زنده وارد برزخ مي شوند بدين معنا كه نه هنگام انتقال از دنيا از حوادث طبيعت و رخدادهاي دنيا بي خبر مي مانند و نه هنگام حضور در عرصه برزخ. و اين، همان تفاوت بين شهيد و غير شهيد است.(48) خبر مسرت آوري كه شهيدان از خداوند دريافت مي دارند، اطلاع از حال كساني است كه راهشان را ادامه مي دهند. يعني از وضع كساني كه در تداوم طريق شهيدان سعي بليغ دارند، ولي هنوز بـه آنان ملحق نشده و نرسيده اند، كاملا ً مطلع هستند. به طوري كه هم از اصل تداوم راه آگاهند و هم از سير كار و پيام خصوصي ادامه دهندگان راه. بدين ترتيب شهيدان زنده وارد برزخ شده و بين حيات دنيا و آخرت جمع مي كنند. اصول ارزشگذاري مبارزه مبارزه در راه حق نه تنها از دريچه ي اخلاص ارزيابي مي شود، بلكه از جهت ضرورت مقطع مبارزه و مقدار تأثير آن نيز مورد بررسي قرار مي گيرد؛ زيرا گاهي جهاد با سهولت همراه است مانند جايي كه تشخيص حق از باطل و عمل به آن آسان باشد و گاهي با صعوبت، مانند موردي كه تشخيص حق از باطل و صواب از خطا به خاطر مناسب نبودن فضاي فرهنگي و آشفتگي اجتماعي دشوار و عمل به حق نيز ـ بعد از تشخيص آن ـ به علت بسته بودن محيط سياسي و نبودن مجال براي مبارزه، سخت باشد. در چنين مقطعي اگر كسي حق را از باطل تميز داد و بعد از ادراك صحيح به دفاع از آن برخاست، شايسته تقدير افزونتر و تكريم بالاتر خواهد بود. به هر تقدير، نقش حماسه و تأثير ستم ستيزي در تعالي روح بشرْ زمينه اشتياق عارفان ناب را به شهادت فراهم كرده و مجاهد كوي حق را به عرفان اصيل آشنا مي سازد و اين، همان هماهنگي حماسه و عرفان است. شهادت آگاهانه امام حسين(عليه السلام) در آستانه حركت به سمت عراق، در مكه خطبه خواند و فرمود: خُطّ الموت علي وُلد آدم مَخَطّ القلاده علي جيد الفَتاه وما أولهني إلي أسلافي إشتياق يعقوب إلي يوسف وخيّر لي مصرعٌ أنا لاقيه كأنّي بأوصالي تتقطّعها عُسلان الفَلَوات بين النواويس وكربلاء فيملأنّ منّي أكراشاً جوفاً وأجربه سُغباً لا محيص عنْ يومٍ خُطّ بالقلم(49)؛ مرگ زيور گردن انسان هاي حق طلب و مردان خداست. هيچ نقصي بر كسي با مرگ وارد نمي شود اين گردن بند زرّين شهادت را به گردنتان بياويزيد وگرنه مرگ به صورت طوق لعنت، گردنگيرتان خواهد شد.(50) بعد از ترسيم حقيقت مرگ و جايگاه آن در زندگي انسان فرمود: كسي گمان نكند كه من نمي دانم سرگذشت من چيست. مي دانم كه قبري در كربلا برايم انتخاب و فراهم شده(51) و آگاهانه به سمت آن مي روم. گويا مي بينم كه قطعات بدن مرا گرگان گرسنه در سرزمين كربلا قطعه قطعه مي كنند اما آن طور كه يعقوب (عليه السلام) مشتاق ديدن يوسف (عليه السلام) بود من نيز مشتاق ديدار اجداد پاك خود هستم. لذا فرمود: من عازم هستم و نيازمند به كمك، ليكن ياري من كار هر كسي نيست. بلكه انسان هاي خاصي مي توانند از عهده چنين امر خطير و پر مخاطره اي برآيند. كساني كه شوق لقاي خدا را در سر مي پرورانند، وطن و هدفشان لقاء الله است. اما كسي كه به چيزي كمتر از آن مي انديشد و مثلا براي ترس از جهنّم شمشير مي زند، نمي تواند؛ چون او وقتي كه آتش صحنه پيكار را مشتعل ديد ممكن است دستش از نبرد بلرزد. و نيز كسي كه به اشتياق بهشت مي رزمد، نمي تواند؛ چون او نيز وقتي كه فهميد خانواده اش بعد از كشته شدنش تا چند منزل به اسارت خواهند رفت، شايد پايش در پايمردي بلغزد. ولي راغب لقاء الله نه تنها قلبش سست نمي شود، دستش نمي لرزد و پايش نمي لغزد بلكه ديگران را هم به استواري و ثبات قدم دعوت مي كند؛ من كان فينا باذلا مُهْجَته، مُوطّناً علي لقاء الله نفْسه فليرحلْ معنا فإنّي راحلٌ مصبحاً إنْ شاء الله(52). بعد از ورود به كربلا نيز شوق و رغبت به لقاء الله در كلمات و سخنراني هاي آن حضرت مطرح است وقتي كه اوضاع زمانه و گرايش مردم به بي ديني را تشريح مي كند مي فرمايد: اگر مؤمن با ديدن اين شرايط و اوضاعِ اسفبار راغب لقاي خدا باشد، محقّ است؛ ليرغب المؤمن في لقاء ربه حقّاً(53) هم اكنون نيز چنين است كساني كه بوي زهد خشك يا عبادت خشك از آنها استشمام مي شود نه كربلايي اند و نه انقلابي، و خواه ناخواه ارادتشان به امام زمان (عليه السلام) از آن جهت است كه غايب است، و اگر آن حضرت ظهور كند اين گونه افراد جزو اولين كساني هستند كه از او رخ بر مي تابند و دستورهاي مبارزه آموز و سيرت هاي مخاطره آميز او را ناصواب مي دانند. در حقيقت آنها عاشق و خواهان امام غايبند نه امام قائم، محبوبشان غايب آل محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) است نه قائم آل محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم). امّا آن كه زهد و عبادتش با حماسه آميخته باشد، يار با وفاي ولي عصر (ارواحنا فداه) است. چون منتظران واقعي امام زمان (سلام الله عليه) كساني هستند كه خود را براي حمايت و ياري از حريم و اهداف مقدس او ـ هر چند با يك تيرـ مهيّا و آماده كنند. امام صادق (عليه السلام) فرمود: ليعدّ أحدكم لخروج القائم (عليه السلام) ولو سهماً فإنّ الله إذا علم ذلك في نيته رجوت لأن ينسيء في عمره حتي يدركه ويكون من أعوانه وأنصاره(54)؛ قبل از آن كه وليّ عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور كند خودتان را ـ با يك تير هم كه شده ـ آماده كنيد. معلوم مي شود كه يك انسان مؤمن و متعهد و مسلّح تيراندازْ منتظر امام زمان (عليه السلام) است، اما كسي كه سر و كاري با تيراندازي و جنگ ندارد با امامش بي ارتباط است. او به غيبت امام دل بسته است نه به قيام او. چنين كسي انتظارش انتظار دروغين است نه انتظار راستين. چون وقتي كه آن حضرت ظهور كند اولين كار او جنگيدن، لباس خشن پوشيدن، ساده زندگي كردن و مانند آن است. دليلش اين است كه بعد از مدتي به شهادت مي رسد وگرنه چنانچه اهل جنگ نباشد شهيد نمي شود. بنابراين، كسي منتظر امام زمان (عليه السلام) است كه به منظور دفاع از مرز دين و حريم قرآن و عترت مسلّح و جنگجو باشد و از غير خدا نترسد و كسي اهل زمزمه و مناجات راستين است كه فقط از خدا بترسد. عرفان و شهادت در روايات جهاد حقيقي بدون عرفان ناب نخواهد بود چنان كه عرفان خالص بدون ايثار مال و جاه و نثار جان حاصل نخواهد شد. در وصف مجاهدان راستين نشانه هاي عرفان مشهود است و در رسم عارفان واقعي علامت هاي مجاهدت مشهور. گرچه نصوص ديني در اين زمينه زياد است ولي به نقل برخي از آنها اكتفا مي شود: الف ـ سخن حضرت علي(عليه السلام) درباره ي برادران راستيني كه از دست داده بود چنين است: كجايند مردماني اين چنين كه وقتي به اسلام دعوت شدند آن را پذيرفتند و قرآن را قرائت نموده و معاني آن را متقن و محكم يافته و باور كردند. آن گاه كه به سوي جهاد برانگيخته شدند، عاشقانه همانند شوق مادرانه شتر ماده نسبت به فرزندان خود، به طرف آن حركت كردند و شمشيرها را از غلاف درآوردند و در اطراف زمين گروه گروه شدند بعضي كشته شده و برخي نجات يافتند؟؛ أين القوم الّذين دُعوُا إلي الإسلام فقبلوه، وقرؤوا القرآن فأحكموه، وهيجوا إلي الجهاد فَوَلَهوا وَلَهَ اللِّقاح إلي أولادها، وسَلَبوا السّيوفَ أغمادها، وأخذوا بأطراف الأرض زحفاً زحفاً وَصفّاً صفّاً، بعض هلك وبعضٌ نجا. سپس فرمود: لا يُبشّرون بالأحياء ولا يُعَزّون عن الموتي (القتلي)(55)؛ نه به زنده ماندن كساني كه از مرگ نجات يافتند خوشحال بودند و مژده و شادباش دريافت مي كردند و نه از شهادت و كشته شدن كساني كه شهيد شدند نگران بودند تا تسليت و تعزيت داده شوند. اين كه در وصف اين مجاهدان راستين فرمود: آنان مشتاقانه به جهاد مي شتافتند و از مرگ شهيدان متأثر نبوده اند چه اين كه از زنده ماندن ديگران نيز خوشحال نمي شدند، مقامي را وصف مي كند كه بدون عرفان خالص حاصل نخواهد شد. ب ـ از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است: إنّ الله وملائكته يصلّون علي أصحاب الخيل من اتخذها وأعدّها لِمارق في دينه أو مشرك(56)؛ خداوند و فرشتگان بر كساني كه اسبها را گرفته و آماده نموده اند تا به مبارزه كساني كه از دين بيرون مي روند يا مشرك مي شوند، بروند، صلوات و تحيّت مي فرستند. پيوند عرفان ناب با حماسه شورانگيز است كه سبب مي شود انگيزه مجاهد در جهاد و مبارزه، از پاي درآوردن مُشْركان و ملحدان باشد نه حفظ نفت و معدن و ميهن! (البته نفت و معدن و ميهن در پناه دين محفوظ خواهد ماند). ج ـ همچنين از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است: براي شهيد هفت خصلت و فضيلت است؛ للشهيد سبع خصالٍ من الله: 1. با ريختن اولين قطره ي خون آمرزيده مي شود؛ أول قطرهٍ من دمه مغفور له كلّ ذنب. 2. سر شهيد در دامان همسرانش از حوري هاي بهشت قرار مي گيرد و آنان غبار راه از چهره اش مي زدايند و به او شادباش مي گويند و او نيز به آنها شادباش مي گويد؛ والثانيه يقع رأسه في حِجْر زوجتيه من الحور العين وتمسحان الغبار عن وجْهه وتقولان: مرحباً بك ويقول هو مثل ذلك لهما. 3. از لباسهاي بهشت پوشانده مي شود؛ والثالثه يكسي من كسْوه الجنه. 4. نگهبانان بهشت با بوهاي خوش و معطر به استقبال او مي آيند؛ والرابعه تبتدره خَزَنه الجنه بكل ريحٍ طيبهٍ أيّهم يأخذه معه. 5. جايگاه خود را مي بيند؛ والخامسه أن يري منزله. 6. به روح او گفته مي شود: هر جاي بهشت را كه خواستي آزادانه انتخاب كن و به آنجا برو؛ والسادسه يقال لروحه: أسْرِح في الجنه حيث شئت. 7. نگاه به وجه خدا مي كند و اين همانا براي هر پيامبر و شهيد، رهايي از هر رنج و راحتي از هر چيز خواهد بود؛ والسابعه أن ينظر في وجه الله وإنّها لراحه لكل نبيٍّ وشهيد(57). مقصد اعلي و مقصود نهايي عارف نيز همين است. هـ ـ از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است: سه گروه در قيامت شفاعت مي كنند و شفاعت آنان مورد قبول خداوند واقع مي شود: پيامبران، علما و شهدا؛ ثلاثه يشْفعون إلي الله عزّوجلّ فيشفّعهم: الأنبياءُ، ثمّ العلماء، ثمّ الشّهداء(58). البته نيل به مقام شامخ شفاعت از بهترين آمال عارفان به خداست ـ هر چند كه عارف حقيقي چيزي غير از لقاي حق نمي طلبد ـ ليكن تداوم راه معرفت، وي را به آن مرتبه عالي واصل مي كند و آنچه كه خواسته ضمني عارف است در دسترس شهيدان شاهد نيز قرار مي گيرد و جهاد با اين اهداف ياد شده بدون عرفان، سازنده نخواهد بود چنان كه عرفان با انگيزه هاي مزبور بدون فداكاري در راه دين حاصل نخواهد شد. البته عرفان كه همواره با جهاد اكبر همراه است، هرگز جهاد اصغر را ترك نخواهد كرد وگرنه مجاهد در جهاد اكبر مهزوم مي شود نه فاتح. توجه به اين گونه از نكات است كه عرفان را با حماسه هماهنگ مي كند و عارف را به كوي حماسه سرايي شهادت سوق مي دهد و شهيدان حماسه ساز شاهد را به اوج عرفان مي كشاند طوبي لهم وحسن ماب(59) گاهي ممكن است نيازي به جنگ نباشد ـ مانند زمان صلح و آرامش ـ ولي چنين چيزي بسيار اندك است. چون بر مبناي قاتلوهم حتي لا تكون فتنه و يكون الدّين كلّه لله(60) در نظام كنوني هرگز جا براي آرامش و فرصت براي آسايش نيست. به اميد جمع بين حماسه در راه دين و عرفان راستين. جنگ و ذكر خدا عارف نامدار جهان اسلام محي الدين بن عربي حديثي به اين مضمون از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند كه فرمود: ذكر خدا بالاتر و با فضيلت تر از جنگ در راه او است(61). خودش نيز مضمون آن را مي پذيرد و با تلقي به قبول از آن عبور مي كند. البته نام حق بر لب جاري كردن و ياد او را در دل داشتن وظيفه همگان است و رزمنده اي كه عازم ميدان نبرد مي شود با زمزمه بسم الله و في سبيل الله حركت مي كند. بنابراين، چيزي كه از چنين موقعيتي در ميان معارف ديني برخوردار است و باعث احياي اين امور ارزشمند مي گردد نه تنها خودش ذكر الله است بلكه باعث زنده نگداشتن ياد خدا در جامعه ي بشري مي گردد. چون جهاد آن است كه ذاكران الهي، ناسيان ياد و نام خدا را از بين ببرند تا به جاي ناسيان، ذاكران حكومت كنند و ذكر به جاي نسيان، علم به جاي جهل و بي خبري جايگزين گردد. از اين جهت نمي توان جنگ را مقوله اي جدا از ياد خدا به حساب آورد. البته جنگي كه براي احيا و اعلاي كلمه الله نباشد، پايين تر از ذكر خدا ـ حتي ذكر زباني ـ است، هر چند كه نتيجه اش كشته شدن ظالم و نابودي ظلم باشد؛ زيرا هدف چنين جنگي كشورگشايي و مانند آن است نه اقامه قسط و احياي عدل. علاوه بر اين(62) در جامعه مسلمين صدر اسلام، جهاد از جايگاه ويژه اي برخوردار بود طوري كه گاهي كساني كه به خاطر نبود امكاناتِ نظامي، توفيق حضور در جبهه را پيدا نمي كردند، چنان اندوهگين مي شدند كه نه تنها از شدت ناراحتي اشك شان جاري مي شد بلكه گويا چشم شان مي خواست از حدقه در آيد و همراه اشك بر زمين بريزد: ألذين إذا ما أتوْك لتحْملهم قلت لا أجد ما أحْملكم عليه تولّوا وأعينهم تفيض من الدمْع حزناً ألاّ يجدوا ما ينفقون(63)؛ كساني كه نزد تو آمدند تا آنان را سوار بر مركب، عازم جهاد كني وقتي به آنان گفتي: چيزي ندارم تا شما را تجهيز كنم، برگشتند ولي بر اثر حزن و اندوه چشمانشان از غم فرو مي ريخت و ناراحت بودند كه چرا چيزي براي انفاق كردن در راه جنگ ندارند. از خودگذشتگي ها، ايثارها و نثارهايي كه مسلمين در جنگ هاي صدر اسلام از خود نشان مي دادند همگي برخاسته از تنبّه و توجّه آنان به جايگاه جهاد بوده است، مطرح بودن عنوان بدريّون ـ كساني كه در اولين جنگ رسمي اسلام مدينه و شرك مكه يعني بدر، شركت كرده بودند ـ به عنوان يكي از ملاك ها و معيارهاي فضيلت نيز ناشي از همين تنبّه و توجّه بوده است. در چنين حال و هوايي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: گمان نكنيد كه جهاد و جنگ آخرين مرحله سير تكاملي انسان است بلكه مرحله اي بالاتر از آن وجود دارد كه عبارت است از ذكر و ياد خدا. به عبارت ديگر اين حديث تذكر مي دهد كه ذكر و ياد خدا هدف و ذي المقدمه است و جنگ و دفاع مقدمه آن. چنان كه نماز، روزه، حج و ساير عبادات مقدمه هستند براي همين مقصد عالي و مقصود برتر. به عبارت سوم اين حديث بر وزان حديث معروفي است كه طبق آن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هنگام بازگشت مجاهدان از عرصه پيكار فرمودند: مرحبا به قومي كه جهاد اصغر را پشت سر گذاشته اند و جهاد اكبر را در پيش رو دارند. وقتي سؤال كردند: جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس؛ آنگاه خود حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: برترين و با فضيلت ترين جهاد، جهاد با نفسي است كه در پيش روي انسان است.(64)
منابع، مآخذ و پي نوشت ها 1. ألإشارات والتنبيهات، ج 3، ص 369، نمط نهم. 2. شرح غررالحكم، ج 2، ص 133. 3. ألإشارات والتنبيهات، ج 3، ص 369، نمط نهم. 4. همان. 5. همان. 6. همان، ص 370. 7. همان. 8. نهج البلاغه، خطبه ي 193، بند 5. 9. مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر، مناجات العارفين. 10. شرح غررالحكم، ج 3، ص 324. 11. چنان كه در ساير علوم نيز چنين است. 12. البته معاني اصطلاحي بي ارتباط با معاني قرآني و روايي نيست و گاهي بخشي از آن به حساب مي آيد. 13. سوره ي اسراء، آيه ي 39. 14. نهج البلاغه، حكمت 90. 15. شرح غررالحكم، ج 2، ص 48. 16. بحار، ج 2، ص 32. 17. مفاتيح الجنان، دعاي كميل. 18. ألعارف شخصه مع الخلق وقلبه مع الله... والعارف أمين ودايع الله وكنز أسراره ومعدن أنواره ودليل رحمته علي خلقه ومطيّة علومه وميزان فضله وعدله. قد غني عن الخلق والمراد والدنيا. ولا مونس له سوي الله، ولا نطقَ ولا إشارةَ ولا نَفَسَ إلاّ بالله ولله ومن الله ومع الله. فهو في رياض قدسه متردّد ومن لطايف فضله متزوّد. والمعرفة أصلٌ فرعه الايمان. (مصباح الشريعة، باب نود و پنجم در معرفت) 19. از مشكلات قوانين بشري سودجو بودن انسان است كه اگر تنظيم قوانين و جعل آن به دست وي سپرده شود، قانوني وضع مي كند كه به نفع خودش باشد در حالي كه قانون بايد طوري تنظيم گردد كه مصلحت و منفعت عموم را تأمين كند نه يك فرد يا يك قشر خاصّ را. نمونه بارزش قوانين و قطعنامه هايي است كه در سازمان ملل تصويب مي شود كه همه آنها در راستاي تأمين منافع ابرقدرت هاست و اگر قانون يا قطعنامه اي بر خلاف خواسته و ميل آنها باشد، گرفتار وِتوي ابرقدرتها مي گردد. حقّاً بايد گفت: حق وتو، قانون زورمداري است و دامن جامعه انساني از چنين آلودگي مبرّاست؛ چون معنايش اين است كه كسي در پناه چنگ و دندان خودْ قانون و تصميم جمع را لغو كند و بگويد من عزم ملّي را قبول ندارم، در حالي كه هيچ فضيلت و برتري بر آن جمع رأي دهنده ندارد. امتياز او فقط زور و قدرت است و بس. 20. اما متكلم اشعري اصلا ً به حسن و قبح عقلي معتقد نيست و مي گويد: صرف نظر از فعل خدا و مستقل از آن، خوب و بد و حُسن و قبحي نمي توان تصور كرد. هر چه خدا كرد خوب است و هر چه خدا نكرد، قبيح و زشت است. لذا بحث از ضرورت رسالت و رسول در ديدگاه او بي معناست. 21. متكلمين اماميه همان مشرب حكما را دارند و در حقيقت كلام اماميه همان حكمت است. 22. ليكن چون جهان بدون جامعه ي انساني، فرض محض است، بحث عارف و استدلال او بحثي علمي است كه ثمره ي عملي ندارد و خارج از محلّ ابتلاست. از اين رو استدلال بر ضرورت رسالت و وجود انبياي الهي به سمت استدلال عرفا سوق داده نشد بلكه غالباً استدلال حكيم و متكلّم مطرح مي گردد. 23. سوره ي آل عمران، آيه ي 164؛ سوره ي جمعه، آيه ي 2. 24. سوره ي بقره، آيه ي 31. 25. سوره ي بقره، آيه ي 33. 26. نهج البلاغه، حكمت 237. 27. ألعارف يريد الحق الأول لا لشيءٍٍ غيره ولا يؤثر شيئاً علي عرفانه، وتعبّده له فقط لأنّه مستحق للعبادة ولأنّها نسبة شريفة إليه لا لرغبة أو رهبة. وإن كانتا فيكون المرغوب فيه أو المرهوب عنه هو الداعي وفيه المطلوب، ويكون الحق ليس الغاية بل الواسطة إلي شيءٍ غيره هو الغاية وهو المطلوب دونه".(ألإشارات والتنبيهات، ج 3، ص 375، نمط نهم) 28. ألمستحلّ توسيط الحقّ مرحوم من وجهٍ فإنّه لم تُطعم لذّة البهجة به فيستظمّها. إنّما معارفته مع اللّذّات المُخدجة فهو حَنون إليها غافل عمّا وراءها". (همان، ص 377) 29. نهج البلاغه، حكمت 461. 30. صحيفه ي سجاديه، دعاي 27، (دعا براي مرزداران) 31. نهج البلاغه، حكمت 77. 32. براي سالك سفرهاي چهارگانه اي وجود دارد: "سير من الخلق إلي الحقّ"، "سير في الحقّ بالحقّ"، "سير من الحقّ إلي الخلق بالحقّ"، "سير في الخلق بالحقّ". براي توضيح بيشتر ر ك: بنيان مرصوص امام خميني (قدّس سرّه)، فصل چهارم، ص 59 و فصل پنجم، ص 71. 33. توحيد صدوق، باب ما جاء في الرؤية، ح 6، ص 109. 34. سوره ي بقره، آيه ي 197. 35. صحيفه ي سجاديه، دعاي 27. 36. با آن كه اين گونه بزرگداشت ها معمولا ً در رأس سده ها برگزار مي شود و كمتر اتفاق مي افتد كه در اثناي سده مانند هفتصد و پنجاهمين سال چنين مراسمي برپا گردد ليكن بعد از آن كه امام راحل(قدّس سرّه) در پيام شان به آقاي گورپاچف از ابن عربي به عظمت ياد كردند و شرايط زماني اقتضا مي كرد كه آنها در مقابل موضع گيري هاي صريح و بدون گذشت و حماسه آميز امام در برابر استكبار و عوامل شان مردم مسلمان را به صلح، آرامش، خمود و جمود در مقابل بيگانه دعوت كنند، لذا اين گراميداشت زود هنگام را در راستاي همين هدف برگزار كردند. 37. ديوان حافظ، غزل 105. 38. سوره ي توبه، آيه ي 40. 39. سوره ي بقره، آيه ي 193. 40. همان، آيه ي 191. 41. همان، آيه ي 216. 42. شرح غررالحكم، ج 5، ص 64. 43. سوره ي نساء، آيه ي 74. 44. در اول صبح دهم محرّم عمر سعد تير را از چلّه ي كمان رها كرد و گفت: پيش امير عبيدالله شهادت بدهيد كه اولين تير را خودم رها كردم سپس ديگران اقدام به تيراندازي كردند و بدين ترتيب جنگ آغاز شد. در اين حمله ي اول پنجاه نفر از اصحاب امام (عليه السلام) به شهادت رسيدند كه جنادة بن كعب يكي از آن پنجاه نفر بود. (بحار، ج 45، ص 12). 45. مقتل مقرم، ص 253. 46. تهذيب الاخلاق في التربية، ص 89. 47. مرحوم كاشف الغطا از فقهاي كم نظير جهان تشيع است كه مرحوم صاحب جواهر درباره ي او مي گويد: من فقيهي به حدّت ذهن اين فقيه نام آور كمتر مي شناسم. عبارت آن فقيه تيزبين اين است: "...ثمّ ما صدر من سيّد الأوصياء ما هو أعجب وأغرب وأبهر لأنّ بذل النفس بائتاً علي الفراش من غير ضربٍ ولا تعب المبارزة ودهْشة الحرْب أعظم في الحبّ وأكبر شأناً عند صاحب اللّب فبذل النفس أدلّ علي الحبّ والإتصال بربّ العباد من الصوم والصلاة والحج والخمس والزكاة". (كشف الغطاء، ص 383، كتاب الجهاد، المبحث الثاني). 48. البته اوحديّ از انسانها كه معلمان راستين شهدايند و شهيدان شرف شهادت را از بنان و بيان آنان مي آموزند مستثنا هستند. 49. بحار، ج 44، ص 366. 50. چنان كه قرآن كريم بخل و امساك از انفاق را طوق گردن انسان بخيل در روز قيامت مي داند: "سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة"(آل عمران، 180). تطويق يعني طوق به گردن آويختن. اين طوقْ طوق لعنت است يعني انسان را از خدا دور مي كند. چون لعنت صفت فعل خداست. 51. حدود بيست سال قبل از حادثه كربلا علي(عليه السلام) همراه جمعي در مسيري كه مي رفتند به يكي دو ميلي كربلا رسيدند ... آنگاه فرمودند: در اين جا دويست پيامبر و دويست سبط پيامبر كشته شده اند كه همگي از شهدا هستند. اينجا محل پياده شدن از شترها و آرامگاه شهيدان عاشق است:"مُناخ ركابٍ ومَصارع عُشّاقٍ شُهداء" (بحار، ج 41، ص 295). امام حسين(عليه السلام) بعد از ورود به كربلا فرمودند: "هيهُنا والله مَحطّ رِحالنا وهيهنا والله مسفك دمائنا وهيهنا والله تسبي حريمنا وهيهنا واللهِ مَحلّ قبورِنا هيهنا والله مَحشرنا ومَنشرنا وبهذا وعدني جدّي رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) ولا خلاف لوعده". (نورالثقلين، ج 4، ص 221) 52. بحار، ج 44، ص 367. 53. همان، ص 381. 54. بحار، ج 52، ص 366. 55. نهج البلاغه، خطبه ي 121. اين خطبه را اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جنگ صفين ـ در جواب كسي كه سئوال كرد: بالاخره حكميّت حق بود يا باطل؟ ـ با حسرت و درد ايراد فرمود و ضمن اشاره به اصحابش كه در اطاعت او نبودند، از برادران ايماني گذشته اش ياد كرد. 56. بحار، ج 61، ص 174. 57. وسائل، ج 15، ص 16، ابواب جهاد العدوّ، باب 1، مسلسل 19920. 58. همان، مسلسل 12319. 59. سوره ي رعد، آيه ي 29. 60. سوره ي انفال، آيه ي 39. 61. و ما أحسن ما قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): "ألا اُنبّئكم بما هو خير لكم وأفضل من أن تلقوا عدوّكم فتضربوا رقابهم ويضربوا رقابكم؟ ذكر الله". فصوص الحكم، فصّ حكمة يونسيّه. 62. اين توجيه در صورت صحت صدور حديث از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) قابل طرح است. اما توجيه قبلي حتي در صورت عدم ثبوت صدور حديث، به عنوان توجيه كلام صاحب فصوص قابل ملاحظه است. 63. سوره ي توبه، آيه ي 92. 64. بحار، ج 67، ص 65.
آيت الله جوادي آملي مدرس حوزه علميه قم و از مفسران بزرگ شيعه


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:23 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : فرهنگ ، ايثار و شهادت، جنگ
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
ترويج فرهنگ ايثار و شهادت وظيفه ملي و فراسازماني است
"ملتي كه با فرهنگ شهادت طلبي آراسته شود شكست ناپذير است"امام اخميني (ره)"
تاثير عظيم فرهنگ غني ايثار و شهادت در گستره جهان بيني اسلام ناب محمدي(ص) از جلوه هاي فراموش ناشدني اين آخرين دين الهي است. فرايند اين تاثير را مي توان از صدر اسلام تاكنون به شكل كاملا واضح و روشن در تمام زواياي اجتماعي اقتصايد امت هاي اسلامي در هر گوشه جهان ديد. اين همان فرهنگ سبب شد تا از همان صدر اسلام و با وجود مسلمانان اندك ولي با ايمان و برخوردار از فرهنگ شهادت طلبي به سرعت در تمام جهان عرب گسترش يابد و سير صعودي روزافزون يابد. پيامبر (ص) هنگام هجرت به مدينه از حضرت علي (ع) درخواست كرد تا به جاي او در بسترش بخوابد تا مشتركين نتوانند مانع هجرت او شوند. ايمان علي (ع) به پيامبر اسلام و تاسي وي از فرهنگ شهادت طلبي باعث اين نثار بزرگ شد , چرا كه احتمال شهادت او به جاي حضرت رسول تقريبا صد در صد بود و او با علم به اينكه به جاي پيامبر كشته خواهد شد با برخورداري از اين فرهنگ شهادت را با اختيار پذيرفت اكرم (ص) انجام پذيرد.
از نمونه هاي ديگر و جلوه هاي بارز اين فرهنگ مي توان به نخستين جنگ مسلمين اشاره كرد. در جنگ بدر تعداد جنگجويان مسلمان 313 تن ذكر شده است و آنها با وجود اينكه از هر نظر چه سلاح ، چه اسب و چه امكانات و نفرات از مشركين بسيار كمتر بودند، توانستند با تكيه بر فرهنگ ناب ايثار و شهادت خود را به سلاح ايمان مجهز كنند و چنان ضرب شستي به مشتركين نشان دهند كه تا امروز در تاريخ به نيكي از آن ياد مي شود. با يك مطالعه دقيق در تاريخ اسلام در مي يابيم كه هرجا مسلمانان براين فرهنگ پربار و غني تكيه كرده اند با وجود تمام كاستي ها توانسته اند به پيروزي هاي درخشان دست يابند و هرگاه بر تعداد نفرات و تجهيزات غزه شده اند خداوند آن ها را از پيروزي و نصرت بازداشته است، مثلا در جنگ احد وقتي از فرهنگ ديگر دوستي و فداكاري تخطي شد و مسلمين به فكر جمع آوري غنائم افتادند چنان شكستي متحمل شدند كه در باورشان نمي گنجيد. در اني جنگ با وجود پيروزي نخست با تكيه بر فرهنگ ايثارگري بلافاصله بعداز اينكه ديگران را فراموش كردند و به فكر مال و جمع آوري مطاع دنيا شدند از نصرت الهي بي بهره مانده و شكست را چشيدند.
يافته ها و دستاوردهاي تاريخي از صدر اسلام تا كنون بيانگر اين واقعيت شگرف است كه فرهنگ شهادت طلبي به عنوان كارآمدترين و موثرترين عنصر در پيشبرد اهداف و حفظ ارزش ها و مقابله با دشمنان داخلي و خارجي به شمار مي آمده است.
فرهنگ شهادت طلبي يعني باور اعتقاد تمام و راسخ به خداوند واحد ، معاد و ايمان به درستي و حقانيت را هاسلام و آموزه هاي ديني پيامبر (ص) , ايستادگي در مقابل دشمن , ايثار و فداكاري براي حفظ ارزش هاي انقلاب و اسلم ناب , خستگي ناپذيري و اعتقاد به احدي الحسين، پيروزي يا شهادت در راه خدا و ترجيح دادن منافع ديگران به جاي خود.
بگو: هرگز به ما جز آنچه باريما مقرر داشته نمي رسد, او مولاي ماست و مومنان بايد بر خدا توكل كنند.
قيام هاي بزرگ تا قبل از انقلاب شكوهمند اسلامي همه با تاسي از فرهنگ انسان ساز به اوج رسيد و سبب شد كه يكي از بزرگترين و عظيم ترين جنبش هاي جهاني به وقوع پيوسته و برگ زريني از شهادت طلبي اسلامي در تاريخ ماندگار شود.
امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي بر اين عقيده بود كه ما بندگان خداهستيم و درراه او حركت مي كنيم و پيشروي مي كنيم . اگر شهادت نصيب شد سعادت است و اگر پيروزي نصيب شد سعادت است و ملتي كه با فرهنگ شهادت طلبي آراسته شد ، شكست ناپذير است.
دفاع مقدس يكي از بارزترين جلوه هاي شهادت طلبي و سند مقاومت و مظلوميت ايرانيان در خاطره تاريخ ثبت و ضبط است.
دشمن تا دندان مسلح كه با اتكاي همه قدرت هاي استعماري جهان به انقلاب نوپاي ما يورش برد و خاك پاك ايران را مورد تجاوز قرار داده بود براي محور ارزش هاي ملتي عزم جزم كرده بود كه هنوز شيريني انقلاب را در كام داشت.
اين تهاجم همه جانبه در زماني صورت گرفت كه هنوز شرايط انقلابي و عوارض آن بر فضاي ايران مستولي بود و كشور در شرايط آمادگي سياسي، اقتصادي و اجتماعي نبود كه تهاجم همه جانبه به كور جنگي ناخواسته و نا برابر بر ملت ايارن تحميل كرد. مقاومت همه جانبه و رشادت ها آحاد مردم در قالب نيروهاي مردمي بسيجي و حماسه آفريني سپاه جهاد سازندي و ارتش ركود جديدي از مقاومت در جهان برجاي گذاشت و نيرويي در جهان به وجود آمد كه نام آن لرزه بر اندام قدرت هاي بزرگ استعماري جهان انداخته و هنوز نيز مي اندازد و اگرهمين امروز هم با وجود تمام خطرهايي كه ايران براي منافع آنان دارد جرات نمي كنند كه به ايران كوچك ترني تعرضي كنند به واسطه قدرت عظيم بسيج و فرهن شهادت كه ملتي كه سلاح شهادت طلبي دار دهيچ گاه طعم شكست را نخواهد چشيد و هموره جزو بزرگ ترين خطر و تهديد براي ستمگران ، از اين رو ما موظفيم كه اين فرهنگ رابه هر وسيله اي در جامعه نهادينه كنيم و آن را بسط و گسترش دهيم و بر توسعه روز افزون آن بكوشيم.
اين وظيفه اي ملي و فراسازماني است و براي اشاعه اين فرهنگ نمي توان از سامزان يا نهادي خاص توقع داشت كه ورد ميدان شود و اين فرهنگ را اشاعه دهد ونهادينه كند . اين مسئوليتي است كه بر دوش تك تك ما ايرانيان مسلمان نهاده شد تا به ديگران منتقل كنيم.پدر به پس ، دوست به دوست، همكار به همكار و بايد مثل ياد و خاطره قيام اباعبدالله الحسين (ع) توسط آحاد جامعه زنده و جاويد نگه داشته و به نسل هاي بعدي منتقل گردد.
اين مسئوليت خطير بر دوش همه نهاده شده و مابايد بدانيم عزت و شرف تك تك ما ايرانيان در گرو ترويج فرهنگ ايثار و شهادت طلبي است و اگر اين فرهنگ مغفول بماند و به آن ارزش مناسب ندهيم خسرالدنيا و الاخره خواهيم شد و در دنيا وآخرت دچار آسيب خواهيم شد.
البته اين مسئله نبايد باعث شود كه سازمان هاي نهادهاي متولي ومربوط وظيفه خود را فراموش نمايند، بلكه بايد با پيگيري اين مسئله توسط آنها و مردم نهضت بزرگ و همگاني ترويج ايثار شهادت را همچون وظيفه اي ملي فراسازماني به وجود آوريم.
هشت سال دفاع مقدس و عمليات رزمندگان اسلام به همه فراز و فرودهايش به خلق فرهنگي غني منجر شد. همان تفكري كه به عنوان فرهنگ پايداري ازآن نام مي برند و بايد همه آن را زنده و جاويد نگاهداشته و آن را گسترش دهند و در ترويج آن بكوشند.
فرهنگ شهادت طلبي ره واسطه ريشه و خاستگاه هاي تاريخي خود نوعي فرهنگ ديني و ملي است و مي تواند نسخه شفا بخش و معجزه كننده اي براي حفظ تماميت ارضي كشور واستقلال و شرف آحاد مردم در مقاطع متفاوت تاريخي باشد.
اين فرهنگ مشخصه ها و ويژگي هاي دارد كه آن را از ديگر كشور ها متمايز مي كند . مهم ترين شاخصه اي فرهنگ خدا باوري و ايمان به معاد و و جود قدرتي ْايزال است و همان گوهري كه تمام سكنات و حركات فرد را متوجه مبدا هستي ميكند.
خدا محوري سبب مي شود تا بر خلاف ديگر ارتش هاي جهان رزمندگان اسلام تمام لحظات خود را متوجه خداوند كنند و برخلاف ديگر استراتژي هاي نظامي ، فتح خاك را نه به عنوان يك هدف ثانويه ببينند و اني موضوع در تمام تاريخ بشريت بي نظير است و نمونه هاي آن را جز در صدر اسلام و در نهضت هاي شيعي نمي توان يافت .
اين روحيه شهادت طلبي سبب پديد آمدن قدرت رعب آور بسيج و نيرو و تفكر بسيجي شده است كه مبتني است بر تمام آموزه هاي اسلامي از جمله شهادت طلبي و رسيدن به پيروزي و شهادت . اگ بتوانيم همچون روزهاي نخست انقلاب و هشت سال دفاع مقدس اين باور و روحيه را زنده و جاويد نگاه داشته و توسط آحاد جامعه آن را بسط و گسترش دهيم اطمينان داشته باشيد كه هيچ گاه زبون و شكست خورده نخواهيم ماند.
بايد به اين باور رسيد كه اين يك وظيفه ملي و فراسازماني است دراين صورت است كه مي توان قدرت بي مانند شهادت طلبي را زنده نگاه داشت و ازآن براي مقابله با قدرت هاي بيگانه و استعماري سود جست و هميشه سعادتمند و عزتمند به زندگي ادامه داد.


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:24 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : جايگاه شوراهاي اسلامي در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : شوراهاي اسلامي، ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
بي شك شوراهاي اسلامي شهر و روستا از مهمترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي و بارزترين نهاد مشاركت مردم در يك نظام دموكراتيك و در چارچوب قانونمند نظام اسلامي مردم ايران است
تشكيل شوراها در اجراي اصل ششم و هفتم قانون اساسي و منبعث از آيات شريفه قرآن و سنت نبوي بود.
در قانون اساسي تصريح شده «امور كشور بايد به اتكاء آراي عمومي از جمله از راه انتخاب و شوراها و همه پرسي ها اداره شود.» طبيعي است انتظار ما در رويكردهاي چنين شوراهايي بر گرفته از روح حاكم بر جامعه و ارزشهاي مورد قبول آن است، لذا در جامعه اي كه فرهنگ آن مبتني بر ايثار و شهادت است روح جمعي شوراها نيز بايد در خدمت ترويج اين فرهنگ و تجليل از پرچمداران ايثارگري باشد. در دنيايي كه ماشين و رايانه در زندگي انسان نفوذ كرده، عطوفت و مهرباني تحت تأثير قرار گرفته و انسانيت كيميايي در برهوت عصر ماشين است و پيشرفت و فناوري به ابزاري در دست انسان براي غارت، چپاول و خونريزي تبديل شده و ما با داشتن روحيه ايثارگري و شهادت طلبي مي توانيم مطمئن باشيم كه هرگز دچار خودباختگي و تزلزل نخواهيم شد و در آستانه ورود به دهه چهارم انقلاب، افقهاي روشني را براي استقرار معنويت، عدالت و در يك كلام اسلام ناب محمدي(ص) مشاهده خواهيم كرد.
بيان اين نكته ضروري است كه فرهنگ شهادت، مفهومي بس گسترده و وسيع دارد كه نيازمند توجه و اهتمام اهل قلم، هنرمندان، دانشمندان، فرهنگ دوستان و... است تا به شكل اصولي و منطقي اين فرهنگ و ارزشهاي معنوي آن را در جامعه فراگير و نهادينه كنند. در اين زمينه قصور و كوتاهي هايي وجود داشته كه در اين جا فرصت و مجال بحث آن نيست. به هر حال بر عهده وارثان انقلاب و منتخبان مردم است كه به نحو شايسته اي غبار از چهره تاريخ خونبار انقلاب اسلامي بزدايند و خطر انقطاع فرهنگي نسلي كه بايد پرچمدار ادامه اين نهضت مقدس باشد، اما از نزديك در جريان حوادث گذشته انقلاب نبوده است را جدي بگيرند.
در اين ميان شوراهاي اسلامي و بخصوص كميسيونهاي فرهنگي و اجتماعي شوراها از جايگاه ويژه اي برخوردار هستند و نقش مهم و تأثيرگذار در ترويج فرهنگ ارزشي ايثار و شهادت در جامعه شهري و روستايي ما دارند.
شوراهاي اسلامي با برنامه ريزي دقيق و اصولي و به كارگيري همه توانمنديهاي نرم افزاري و سخت افزاري كه در اختيار دارند و با اختصاص اعتبار مناسب، براي ايجاد بسترهاي مناسب به منظور آشنايي مردم بويژه نسل جوان با فرهنگ ايثار و شهادت مي توانند گامهاي مؤثري برداشته و در بزرگداشت مقام والاي شهدا ومعرفي سيره و سلوك آنان به عنوان الگوهاي عملي به جامعه نقش مهمي ايفا نمايند.
انتظار و توقع مردم نيز از منتخبان خود نمي تواند غيرازاين باشد. آنان كه با حضور در پاي صندوقهاي رأي وظيفه خود را در حمايت و پشتيباني از انقلاب و نظام مقدس اسلامي به نمايش گذاشته و پايبندي خويش را به آرمانهاي امام و رهبري، شهدا، جانبازان و آزادگان و خانواده هاي شريف ايثارگران به منصه بروز و ظهور رساندند.
شوراهاي اسلامي براي توجه به اين مهم دو بخش و يا دو مسير را بايد مورد توجه قرار دهند:
الف) تبيين فرهنگ ايثار و شهادت در ذهن و روح افراد جامعه
ب) تكريم، تجليل و زنده نگهداشتن نام و ياد شهدا و ايثارگران
در بخش اول، استفاده از نظرات عالمان ديني، انديشمندان و صاحب نظران علوم اجتماعي و روان شناسي و بهره گيري از توان نخبگان جامعه ايثارگري انكارناپذير است. اعضاي شوراهاي اسلامي و كميسيونهاي فرهنگي و اجتماعي شوراها با هماهنگي لازم با نهادهاي متولي ايثارگران از جمله سازمان بنياد شهيد و امور ايثارگران و تشكيل جلسات مشترك مي توانند از توان بالقوه و بالفعل حوزه هاي مختلف علمي و فرهنگي جامعه در راستاي رسيدن به هدف مشترك بهره مند شوند.
در بخش دوم معرفي و شناساندن شهداء به عنوان الگوهاي قابل تأسي براي نسل نوجوان و جوان جامعه، شناسايي كمبودها، نيازها، نارساييهاي اجتماعي، فرهنگي، آموزشي، بهداشتي، رفاهي و اقتصادي جامعه ايثارگران نمونه هايي از مسائل قابل پيگيري است كه مي تواند مورد نظر اعضاي شوراهاي اسلامي قرار گيرد.
در اين زمينه مي توان به چند راهكار عملي اشاره نمود:
1- ارتباط نزديك با نمايندگان شهر در مجلس شوراي اسلامي و پيشنهاد تصويب لوايح و قوانيني كه موجب تقويت و احياي حق و حقوق خانواده معظم شهدا و جانبازان دلير و رزمندگان و قشر آسيب پذير جامعه مي شود.
2- ملاقات با خانواده هاي معظم شهدا و ايثارگران و اطلاع عميق از زندگي آنها و رسيدگي جدي به وضعيت معيشتي آنان.
3- تشويق و ترغيب فرزندان شهدا كه از سرمايه هاي بزرگ انقلاب به شمار مي روند و تهيه طرحهاي مناسب در جهت ارتقاي سطح فرهنگي آنان.
4- ارتباط نزديك با نهادهايي كه به نحوي با خانواده هاي معظم شهدا و جانبازان مرتبط بوده و شناسايي مشكلات آنان و تهيه طرحي خاص به منظور حل مسائل و مشكلات آنان.
5- ايجاد ارتباط با شخصيتها و سازمانها، انجمنهاي فرهنگي شهر و بهره گيري از تجارب آنها در راستاي تهيه طرحهاي بهبود وضعيت فرهنگي جامعه.
6- جهت زنده نگهداشتن نام و ياد شهدا براساس بند 24 ماده 71 قانون شوراها، مي توان معابر، ميادين، خيابانها و كوچه ها را به نام شهيدان مزين كرد.
7- حمايت و مساعدت از هنرمندان بويژه هنرمندان برگزيده اي كه نسبت به توليد فيلمهايي كه خاطره دفاع مقدس و شهداي عزيز را زنده نگه مي دارند.
8- ايجاد هماهنگي با نهادهاي مربوط به منظور تهيه طرح اشتغال فرزندان شهدا و ايثارگران
9- شناسايي خانواده هاي نمونه ايثارگران ومعرفي آنان از طريق رسانه ها به مردم.
10- ايجاد بستر مناسب براي همكاري شهرداري در حل مسائل خانواده شهدا.
اگرچه شوراهاي اسلامي تاكنون درخصوص رسيدگي به امور خانواده هاي شاهد و ايثارگر و همچنين تلاش در جهت ترويج فرهنگ ايثار و شهادت قدمهايي برداشته اند، اما به نظر مي رسد اين قدمها كافي نبوده است.
در همين راستا با توجه به ضروريات و مقتضيات كنوني جامعه و با عنايت به ضرورت هماهنگي و ساماندهي امور فرهنگي در شهرها، تشكيل كارگروه ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در زير مجموعه كميسيون فرهنگي و اجتماعي شهرداري ضروري به نظر مي رسد. بدين ترتيب و با تدوين آيين نامه اي جامع و كامل به امر مهم ترويج فرهنگ ايثار و شهادت كه بحق در استقرار امنيت ملي ما نقش مهمي ايفا مي كند توجه بيشتري مبذول خواهد شد.
محسن صديق
منبع: روزنامه قدس


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:24 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : ايثار و شهادت در ايران و جهان از اسطوره تا شخصيتهاي دراماتيك
كلمات كليدي : خود گذشنگي، ايثار ، اسطوره
انواع مقالات :اجتماعي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
ايثار ، از خود گذشتگي يا شهادت « كه اصطلاحي اسلامي است» عمري به درازاي عمر بشر دارد و كم و بيش در همة جوامع بشري و به اشكال مختلف تجلي يافته است. زيرا كه بشر هميشه و در همة حال به وجود افرادي نياز داشته است تا در شرايط سخت و دشوار زندگي ، ونيز در شب هاي طولاني و بلند ستم يار و مددكار وي باشد. فرد يا افرادي كه با حبه كردن خون خود، زندگي تيره و وحشتناك آنان را مبدل به شادي و سر سبزي كند. اسطوره هايي كه بارفتار وكردار و گفتاري متفاوت وگاهي مجردو انتراعي ، از خود الگوئي ساخته كه تا جان باقي است از آنها به عنوان پشتوانه هاي مستقيم تاريخ يك ملت ياد خواهد شد . بنايراين واژه ايثار و شهادت هماره واجد عظمت و احترامي است كه اين عظمت و احترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس، شرف و غيرت يا پاسداشت سنت هاي يك جامعه ، يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود ، به يكي از عاليترين درجات و مراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد . ليكن اگر اين كشته شدن يا ايثار در راه دين باشد، فرد براستي از والاترين منزلت انساني برخوردار گشته، با اين منزلت نه تنها ميان مردم خود بلكه آنچنان كه كتب مقدس و بويژه كتب آسماني مسلمانان از جانب پروردگار روايت مي شود، نزد ذات باري نيز از درجه اي به عنايت بلند مرتبه برخوردار مي شود . چنان كه ميفرمايد: « ولا تَحسَبَّنَ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحياءُ عِندَ رَّبِهِم يُرزِقُون » يعني گمان مبر آنانرا كه در راه حق شهيد شده اند مرده اند، بلكه آنها زندگاني هستند كه نزد پروردگارشان متنعم به انعام او هستند . بنابراين هر كس از هر طبقه و شغلي اگر در حين خدمتي كه در راه خداوند انجام مي دهد جان خود را از دست بدهد ، متصف به صفت شهيد مي گردد . و اما اساس شهادت ، مجاهدت در راه خدا و اجراي فرامين اوست ، از اين رو تمام كساني كه به گونه اي در راه بشريت خدمت كرده ، يا جهت احقاق حق يا آزادي ، يا مبارزه با ظلمي جان خود را از دست داده اند ، به مقام شهادت نائل مي شوند. همينطورند صاحبان انديشه يا دانشمندان و صنعتگراني كه در راه خدمت به بشريت جان باخته اند. در حقيقت اين افراد با از خـود گذشتـگي وايثـار و بـا سوختن و جـان در كف نهـادن محيطي فراهم كرده اند تا ديگران در كمال آرامش و آسايش به كار و تلاش خود بپردازند. به همين دليل است كه مي گويند، شهدا شمع محفل بشريتند . يعني آنها با شمع وجودشان شب هاي تاري و ظلماني انسان راروشن كرده ؟ چونان چراغ مسير حركتشان را روشن مي نمايند. درحقيقت شهيد با پرتو نور وجود خود راه رابراي حركت و تلاش و جنب جوش و آسايش ديگران مهيا مي سازد .كه در غير اينصورت ، يعني در تاريكي و ظلمت ناشي از جهل و بي خبري و ظلم و ستم و تجاوز ، مجالي براي حركت باقي نمي ماند . بدينسان، چنان كه بيشتر اشاره شد ، در طول تاريخ و نزد همه اقوام و ملل ، ايثار و شهادت از مقام منيع و رفيعي برخوردار بوده است و هرگاه كسي با مجاهدت خويش و با نيت رضايت پـروردگـار و خدمت بـه انسان جـان خويش را از دست داده است، به مقام شهادت دست يافته است .اكثر اين شهادت ها چه در غرب و چه در شرق بر سر استقرار عدالت صورت پذيرفته است . يعني ايثارگر يا شهيد بنا به تشخيص و تميز شخصي ، احساس كرده است كه در جائي حقي ضايع شده يا عدالتي خدشه دار شده است و از اينرو براي استيفاي اين حق و يا تأمين عدالت از جان خود مايه گذاشته است و گاهي اين از خود گذشتگي آن قدر در روند اصلاح و تأمين صلح و امنيت و استقرار عدالت و آرامش موثر بوده است كه برخي از درام نويسان سعي كرده اند تا از طريق طرح اين مسأله در آثار خويش و پرداخت شخصيت ايثارگر، وي را جاودانه سازند. از اين دست است نمايشنامه هايي چون پرومته در زنجير ، آنتيگون ، ژاندارك ، ال سيد ، در غرب و شخصيت هائي چون سياوش آرش و در رأس و سرآمد همه آنها نمايش تعزيه يعني نمايش شهادت سالار شهيدان در ايران مگر نه آن است كه پرومته به خاطر عزت انسان و رهايي او از جبر طبيعت و گرم كردن و روشن نمودن زندگاني او خود را به مخاطره افكند، سرانجام جان خويش بر سر اين ايثـار و از گذشتـگي مي گذارد. و مگر نه آن است كه با آتشي كه پرومته با بذل جان در اختيار بشر قرار مي دهد، زندگي مصيبت بار و توان فرساي سنگي او را رنگي از آرامش مي بخشد. در حقيقت پرومته با اين ايثار ، انسان ابتدائي و غارنشين و بي پناه اوليه را، واجد نيروئي مي سازد تا در پرتو آن از شكل غريزي و زبون اوليه بيرون آمده باذوب فلز و ساخت ابزارهاي فلزي از خشونت مهيبي بيرون آيد . پرومته اي كه بخاطر اين ايثار و شهادت مبدل به اسطوره اي جاودانه مي شود . چون شهيد جاودانه ات همينگونه است شخصيت آنتيگون ، او نيز به اعتبار اين بحث ايثارگري است كه در راه احقاق حقي جان به جان آفرين تسليم مي كند . يعني بر سر اجراي فراميني آسماني كه دفن جسد برادر است ، بي خوف از مرگ و قدرت جبار كرئون به مجاهدت پرداخته ، با ايـن جهـاد حـق تضيـع شدة برادر را استيفا مي نمايد. در حقيقت مي توان گفت كه شخصيت انتيگون از منظر موضوع اين بحث شخصيتي ايثارگرانه است . زيرا او به خوبي از عاقبت كاري كه ميكند آگاهي دارد . و اين آگاهي صفت مميزه هر مجاهد و هر انسان شهادت طلبي است. به همين دليل بايد گفت كه شهداء و ايثارگران بواسطة انجام عملي مخاطره آميز و از روي آگاهي غم و اندوه تراژيك نمي گردد. بلكه مرگ آنها سبب تعالي و عظمت روحشان مي شود . عظمتي كه ريشه در وقوف آنها از مرگ دارد . مگر نه آن كه رزمندگان جبهه هاي خون و شهادت ما نيز از همين خصيصه برخوردار بودند و با عبور آگاهانه از ميدان هاي مين دشمن دجال ، از خود آن چهره هاي حماسي را آفريدند كـه اگـر چنين نبـود ، يعني رزمنده اي از روي سهو پاي بر ميني ميگذارد ، آن وقت عمل او مبدل به عملي حماسي و ايثـارگـرانـه نمي شد . ومي داند كه چه مي كند . اما جان خود را بر سر آرمان و انديشه اش مي گذارد. و اين كاري است كه آنتيگون انجام مي دهد. يعنـي نسبت بـه عمل خـود كاملاً آگاه است مي داند كه كرتون مردي ستم كاراست . مي داند كه او از انديشه هاي ناسيوناليستي و منطق زميني خود دست بر نخواهد داشت. مي داند كه او مردي جاهل و غافل است ، ليكن بر غم همة اين آگاهي ها و با آگاهي از اينكه دفن جسد برادر ملازم مرگ او خواهد بود (زيرا كه كرئون چنين دستوري را صادر كرده است) بخاطر اجراي قوانين و فرمان آسماني دست به عملي مي زند كه غايت اش مرگ است . اما اين مرگ ، مرگ ظاهري و جسماني است . و چنان كه مفهوم است او شهيدي زنده است.كه اگر زنده نبود اينك از او سخني نيز درميان نمي بود. از شخصيت هاي ديگر دراماتيك كه مي توان لفظ ايثارگر را در مورد وي بكار گرفت مي توان از ژاندارك سخن گفت. دختري كه در صدد نجات ميهن از زير يوغ استعمار انگليس است . اين شخصيت يعني ژاندارك ، به دليل ارتباطي كه با مذهب و به تعبير خود او با مريم مقدس دارد ، از قداستي برخوردار مي شود كه در شخصيت پيشين از آن برخوردار نمي باشند، يعني ژاندارك بخاطر ارتبـاط مستقيمي كـه بـا مذهب دارد، از مصـاديق بارز شهدائي است كـه بخاطر امري قدسي جام مي بازند. ژاندارك ابتدا با تكيه و حمايت اين نيروها ، سپاه فرانسه را راهبري كرده ، استعمار انگليس را تا پشت دروازه ها پس مي راند . اما سرانجام بواسطة خيانت اصحاب دروغين كليسا ، با دشمنان و نيز زبوني و ضعف پادشاه و به خاطر ايستادگي و پاي فشاري بر باور ديني خود در آتش جهل و ستم مي سوزد . ليكن آنگونه كه بويژه در فيلم ژاندارك مشخص است ، زبانه هاي آتش حتي از كالبد جسماني او نيز دوري مي جويند و روح او به آسمان پرواز مي كند، شبيه پروازي كه مسيح مصلوب دارد .در حقيقت مسيح نيز شهيدي است كه جان خود را فداي رستگاري ، فلاح و آسايش انسان مي كند. جان مي بازد و آگاهانه تن به صليب مي سپارد تا موجب نجات بشريت گـردد .ليكن پس از ترك قفس تن به ملكوت اعلا رهسپار مي شود .يعني به نزد پروردگار مي رود تا در جوار او باشد . جايگاهي كه حافظ در كلامي به غايت زيبا و خيال انگيز آن را توصيف مي كند : شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن به اسيران قفس مژدة گلزار بيار مرغ همان جان شريف شهيد است كه از قفس تن آزاد شده به جايگاه برين خود رهسپار مي شود .جايگاهي كه هر كسي را توفيق حضور نيست . چرا كه اصل اساسي اغتنام حضور جهاد است . جهاد في سبيل ا... . چنان كه مولا ميفرمايد : اِنَّ الجَّهادُِ بابُ مِن اَبوابِ الجَنَّه . همانا جهاد دري از درهاي بهشت است . وژاندارك مجاهدي است كه سعي در رهايي كشورش از زير يوغ استعمارگران دارد . چنان كه «ال سيد» و آرش به گونه اي ديگر از همين جهد برخوردارند . شخصيت و اسطورة آرش براي انسان ايراني آن قدر آشنا و ملموس است كه نيازي به تفسير حركت و عمل او احساس نمي شود. ليكن جهت تذكر مي توان گفت كه او نيز از زمرة شهداي اين مرز و بوم در مقطعي تاريخي است . مقطعي كه اگر چونان آرش هاي جنگ تحميلي جان سر بر تير نمي گذارد، پيكر عزيز و مقدس ميهن او مُثله شده بود (آن چنان كه در دورة قاجارها شد). اما ، اين شهيد دوران نه تنها مانع مُثله شدن اين اندام گرامي مي شود. بلكه با پرتاب آن تير سرنوشت ساز كه بر بال جان روح آرش نشسته است ، روان دشمن را آن چنان آشفته مي سازد كه تا قرن ها انديشه دست درازي به حريم مقدس وطن او را از سر بيرون كند. چنان كه آرش هاي تنومند و سيما چهر ايران جنگ تحميلي چنين كردند. آرشاني كه (نه يك آرش) تيرهاي سهمگين خود را بر بال ملائك نشانده و بر سر دشمن خبيث فرود آوردند و پس از انهدام لاشه متعفن او در حاليكه بدستي جام بادة الهي داشتند و دست ديگر در زلف يار ، در حاليكه ميدان عشق پايكوبي مي كردند و غزل خوان به خانه دوست مي شتافتند. همان آرشاني كه مولايشان حسين بود و از او تبعيت مي كردند . مولائيكه به عنوان برترين چهرة حماسي تاريخ شناخته شده است . هم او كه با شهادت خود الگوي همه آزاد مردان عرصه نبرد حق و باطل گرديده او كه منطق اش ، منطق عشق و شور ، سوختن و گداختن بود . آزاده اي كه با شهادت خود چونان مسيح با دم جان آفرين خود هستي دوبـاره اي بر كالبد اسلام و جوانان ايران دميد . هم او كه خود حماسه آفرين بود و سبب بزرگترين حماسه هاي بشري گرديد .حسيني كه بعنوان اسطوره اي راستين ، و نه اسطوره اي ساخت دست بشر و حاصل تخيل هنرمندانه ، عظمت تعزيه در ايران رقم زده است . نمايشي كه به گفته شاردن عظيم ترين و باشكوه ترين ، حيرت انگيز ترين و واقعي ترين (بويژه در هنگام نبرد) نمايش تاريخ بشر است .ايـن تعزيه به رغم نمايشهاي مذهبي قرون وسطي در غرب، به دليل وجود عنصر ايثار و شهادت و نيز كنش حماسي قهرمان، يعني سالار شهيدان، از عظمتي برخوردار مي شود كه هيچ نمايش تعزيه ديگري در جهان به گرد آن نمي رسد . چرا كه همة هنرها در آن دست به دست يكديگر مي دهند تا شايد به كمك يكديگر قادر به تفسير و تبيين اين عمل شگفت باشند. ازاينرو ، شعر، موسيقي ، ادبيات ، طراحي و حركت در كمپوزيسيون و تركيبي بديع جمع مي شوند تا به جهانيان اثبات كنند و هنري كه ريشه در ايثار و شهادت دارد، چونان مقام شهيد يكه و والاست . و بخاطر عظمت ، بزرگي ، شگفتي و زيبائي است كه نبايد بر شهيد گريست و به راستي چنين است . زيرا كه كنش شهيد نه كنشي تراژيك است كه سبب خوف و رحم ما شود . ونه عملي ملودراماتيك مي باشد كه زاري و اندوه ما را در پي داشته باشد. بلكه عمل و كنشي است حماسي. زيرا كه قهرمان از سرانجام كنش خود آگاه است . واين تفاوت عمدة تراژدي و ملودرام با حماسه است . همان حماسه اي كه سيدالشهداء در روز عاشورا بدان دست يافت . حضرت در شب عاشورا اصحاب خويش را جمع كرده، خطاب به آنها چنين فرمود: « فَجمَع اصحابه عِند قُربِ الماء » آنها ر انزديك خيمه اي كه در آن مشكهاي آب بود جمع كرد . با اين آبها غسل كنيد و خود را بشوييد و بدانيد كه اين آخرين توشه شماست از آب دنيا. سپس فرمود : خداوند را ثنا مي گويم و شكر مي كنم . و در هر شرايطي كه قرار گيرم سپاسگزار او خواهم بود. سپس ادامه مي دهند كه : من اصحابي از اصحاب خودم بهتر و با وفاتر سراغ ندارم . اما به همه شما اعلان ميكنم كه اين قوم جز با شخص من با كس ديگري كار ندارند. اينها وجود مرا مزاحم خودشان مي دانند . از من بيعت مي خواهند كه من بيعت نمي كنم. اگر من را از بين ببرند به هيچكدام شما كاري نخواهند داشت . اما شما با من بيعت كرده ايد و من به همه شما اعلان مي كنم كه بيعت خودم را از شما بر مي دارم . پس شما اجباري براي ماندن نداريد و مي توانيد برويد. چنان كه ملاحظه مي شود، امام به خوبي از كاري كه مي كنند مطلع مي باشند. هفتاد و دو تن در برابر چند هزار ياغي مسلح بديهي است كه هيچ منطقي جز منطق شهادت و حماسه پاسخگوي اين رو در رويي نمي باشد . و همين وقوف است كه تعزيه سيدالشهدا مبدل به نمايش مي سازد بي دليل ، زيبا و كامل . زيرا كه واحد كمال معرفت ، عشق، ايثار ، شجاعت ، زيبائي ، ابهت و مردانگي است . عشق و زيبائي و معرفت و شجاعتي كه در هم مستحيل گشته تني واحد را بنام نمايش تعزيه رقم زده اند. نمايشي كه بواسطة وجود اين ويژگي زبانزد خاص و عام گشته ، بزرگان هنر نمايشي را چون مغناطيسي بخود كشانده است . مغناطيسي كه راز قدرتش در جهاد، ايثار و شهادت است . همان ايثاري كه گروتفسكي تحت تاثير هنر شرق و بويژه از آن تعبير سوختن دارد. يعني هنر پيشه بايد بسوزد و دوباره چون ققنوسي از درون خاكستر خود برخيزد . اين برخاستن از درون مرگ ، عكس برگردان پرواز روح شهيد است . در حقيقت گروتفسكي از هنر پيشه مي خواهد كه بميرد و زنده شود . يعني تمامي تعلقات زندگي معمولي و روزمره را از خود دور كرده ، پاك و منزه شود. يا يكپارچه روح شود. روحي كه بر جسم او احاطه كامل دارد. جسمي كه واجد نيازهايي است كه اگر زير سيطره آن روح منزه قرار نگيرد، درصدد تامين و اتفاع آن مي باشد . همان نيازهايي كه زندگي انسان را عزيز مي كند. بنابراين ، گروتفسكي از هنر پيشه مي خواهد كه با سوختن و مردن خود را براي مشاهده آماده سازد . زيرا كه هنر او نوعي عبادت است و هنر پيشه در حين بازي به مشاهدة بنشيند. و اين مشاهده در تعزيه تا آنجا پيش مي رود كه حماسه ساز ميدان، آن فقط اورا مي بيند . نه خود را و نه دشمن چند هزارنفري را و براي اين مشاهدت ، نياز به شهادت دارد. بياد داريد تصوير آن دلاور اصفهاني را در صحنه شهات يعني همين . يعني فقط اورا مشاهده كردن
نويسنده : دكتر فرشيد ابراهيميان


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها