پاسخ به:بزرگترین مشاعره آنلاین اینترنتی جهان
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
اگر عالم هما گیرد نجوید سایهاش عاشق
که او سرمست عشق آن همای نام ور باشد
«مولوی»
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشه ای برانگیزند
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
تا همه سال روز و شب باقی عمر از آن خورم
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از باده دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
عراقی
در وهم ناید ذات من اندیشهها شد مات من
جز احولی از احولی کی دم زند ز اشراک من
نوری که نه مبدا بود آن را نه نهایت
کز نور الهی کند این نور حکایت
این نور همان است که پیش از گل آدم
تابید ز حسن ازلی در دل آدم
میرد خزان همچو دد بر گور او کوبی لگد
نک صبح دولت می دمد ای پاسبان ای پاسبان
نقش بند جان که جانها جانب او مایلست
عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست
مولوی
تهمت دزد برنهم هر کی دهد نشان تو
کاین ز کجا گرفتهای وین ز کجا خریدهای
یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
سعدی
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
«حافظ»
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی باشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی باشد