0

خاطرات خوش راسخونی

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

یادمه اولین باری که خواستم مدیر بشم 3 ماه از عضو شدنم می گذشت و فقط تو تالار دین پژوهی بودم و و رفتم و پیام دادم تو قسمت همکاری تو تالار روابط عمومی ولیجوابی ندادند آقای نجاران دو ماه از قضیه گذشت و یه کاربر دیگه هم مثل من 1 ماه از درخواستش می گذشت که من رفتم جواب دادم بهش که امید نداشته باش مال من 2 ماه گذشته زنگ نزدن شما که یک ماه بیشتر نیست بعدش آقای نجاران اومدن گفتند که بابت تاخیر عذر می خوام الان اگر می خواهید مدیر بشوید بفرمایید که منم گفتم هر چه قدر انگیزه و برنامه بودش تو این دو ماه پرید یادش بخیر

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

پنج شنبه 11 دی 1393  3:36 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh salma57 shayesteh2000 moradi92 f3080h517 omiddeymi1368 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

من دوست نداشتم مدیر بشم وقتی داداش علی استعفا داد از اونجایی که میدونم اخلاقش تقریبا مثل منه میدونستم که قراره به زودی برگرده به خاطر همون برای این که کسی دیگه مدیریت تالارشو دست نگیره خودم رفتم درخواست مدیریت پاتوق رو دادم تا وقتی برگشت مدیریت رو بهش پس بدم الانم صندلی داغ هنوز منتظر داداش علی هستش.

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

پنج شنبه 11 دی 1393  3:38 PM
تشکرات از این پست
hossein201273 nazaninfatemeh salma57 shayesteh2000 moradi92 f3080h517 alifanoodi omiddeymi1368 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

سلام علیکم به همه بچای خش راسخونی و عوامل راسخونی

آخ چه خاطره خشی بود که در اولین همایش راسخون تو اصفهون شرکت کردم و امان از دست این عوامل راسخون که هرچی بادکنک بود دادن ما باد کردیم.پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

داشتم منفجر مشدم از سردرد.آقای کیانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخ یادش بخیر...

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

پنج شنبه 11 دی 1393  3:58 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373 nazaninfatemeh salma57 shayesteh2000 moradi92 f3080h517 omiddeymi1368 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali rasekhoon_m
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

جلسه هیئت ناظر موسسات فرهنگی و اعضای موسسه ای که توش دبیر هستم بود تو قم بعدش وسط جلساتم من وصل میشدم راسخون یعنی زیر میز با تبلت ،موقع کنفرانس دادن جلوم لب تاب راسخون باز بود،یه بار تو جلسه استاد و مسئول موسسه داشت صحبت می کرد آخر صحبتش برگشت گفت که مسائل تکمیلی رو دبیر موسسه براتون توضیح میده منم تو راسخون بودم و حواسم اصلا به جلسه نبود(آخه موضوعاتش تکراری بود) نگو دو بارصدام میکنه  و منم حواسم نبود یهو یکی از همکارای موسسه گفت سید حاجی با توه دو بار صدات کرده هیچی دیگه منم رنگم شد لبو و گفتم بله حاج آقا گفتش سید کجایی ؟گفتم تو سایت راسخون حاجیم بنده خدا هیچی نگفتش بعدش(من شخصا منتظر بودم از جلسه بگه برو بیرون) گفتش بیا بقیه موارد رو بگو و اگر پیشنهادی در مورد موضوع جلسه داری مطرح کن منم برای جبران کم حواسیم طرحی رو دادم(اغلب طرح هایی که میدم به لطف خداوند خوب هستند ولی این یدونه طرحم استانی شد) که حاجی خیلی خوش حال شد و اومد پیشونیم رو بوسید گفت اگر قرار باشه هر دفعه که تو جلسات میری راسخون این طور طرحی بدی از دفعات بعدی آزادی.

اون روز خیلی خوش گذشت.

 

یادمه یه بار دیگه رفته بودم قم برای جلسات بعد از جلسات شام رفتم خونه یکی از استادای قدیمیم که زیاد ازم بزرگتر نیستش ولی جز طلاب بسیار باسواد و بروز حوزه هستش و اونم گفت شب کار داری منم گفتم  نه فقط قراره برم اینترنت گفتش شامو بخور کارت دارم منم گفتم چشم 1 ساعت بعد از شام گفتش حاضر شو بریم کوه خضر منم گفتم چشم گفتش نگران نباش اون جا اینترنت بهت میدم بعدش ساعت 12 رسیدیم بالای کوه رفتیم تو نمازخونه  نشستیم یهو دیدم حاجی از کیفش لب تاب در آورد و با اینترنت گوشیش  وصل شد اینترنت و گفتش حالا چی چیکار داشتی با اینترنت که این همه واجب بودش منم گرفتم و وصل شدم راسخون  بعدش موقع پایین اومدن گفتش که این خیابون رو مستقیم بری میرسی جمکران خودت که میشناسی منم گفتم آره اومدیم پایین سوار ماشین شد و بهم گفت من یه کار مهم دارم با ماشین میرم جمکران توهم بیایی پیاده جمکران منتظرتم من بیچاره هم پیاده 1.30  ساعت شاید هم بیشتر راه رفتم نماز صبح حدود ساعت 4 بودش رسیدم جمکران دیدم حاجی تو حیات نشسته با لب تاب انگری برد بازی میکنه هیچی دیگه گفتش اینم کار مهم من بودش(البته وقتی دیده بود من دارم میرم طرف انگری برد بازی کرده بود بعدا متوجه شدم که داشته زیارت عاشورا رو میخونده و برای این که منو تنبیه کنه اون کارو کرده بودش).هیچ موقع یادم نمیره اون شب کلی خندیدیم .

تو اون 1.30 ساعت چقدر تو راه برام اتفاق افتاد .

من تقریبا خیلی کم پیش میاد بترسم از تاریکی اون شبم خیلی تاریک بودش تو راه هی داشتم برای خودم زمزمه میکردم که یهو یکی از پشت دستشو گذاشت رو کتفم منم کم مونده بودش تو افق محو بشم بعدش دیدم که یه روحانی سید هستش که اونم داره پیاده میره جمکران که با هم رفتیم و سنش بالا بود و دنیا دیده کلی برام داستان تعریف کرد خیلی خوب بودش متاسفانه موبایل نداشت و منم نتونستم ازش شمارشو بگیرم .

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

پنج شنبه 11 دی 1393  4:00 PM
تشکرات از این پست
hossein201273 nazaninfatemeh salma57 shayesteh2000 moradi92 f3080h517 omiddeymi1368 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

سلام 

یکی از اتفاقاتی که برای من در راسخون افتاد این بود که یه روز از راسخون برام زنگ زدند و علت نبودنم رو جویا شدن که برای من در نوع خودش بی نظیر بود واز این کار خیلی خوشم امد.

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 11 دی 1393  5:23 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373 salma57 shayesteh2000 nazaninfatemeh moradi92 f3080h517 omiddeymi1368 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

تابستون امسال که چند تا کلاس داده بودند بهم تو مساجد میرفتم برای درس دادن یه کلاسی بودش خیلی شلوغ بودند (نصیب گرگ بیابون نکنه خدا) تو یکی از روزها داشتم درس میدادم  و تو لب تابم هم پاورپینت گذاشته بودم اونا هم همه خیلی خوب گوش میدادند (البته به قول خودشونا وگرنه همه داشتند بازی میکردند منم داشتم برای در و دیوار درس میدادم) که دیدم گوش نمیدن منم کلاسو زود تعطیل کردم و قبل از کلاس بعدی رفتم دفتر موسسه (کناره مسجده دفترش) حدود نیم ساعتی وقت داشتم بچه ها هم رفتند تو حیاط برای خودشون بازی میکردند منم تو دفتر اومدم سایت راسخون  که چند دقیقه ای بود که داشتم پست میزدم یهو دیدم مسئول موسسه رنگش قرمزه و عصبانی و لباسش کلا خیسه اومده میگه سید کلاست چرا زود تعطیل شده نکنه بازم رفتی راسخون (اونا هم دیگه میدونستند پاتوق من کجاست) منم گفتم حاجی چی شده هیچی نگفتش اومدم از بچه ها پرسیدم گفتند که داشتند تو حوض مسجد با هم آب بازی میکردن حاجی رد شدنی اشتباهی(البته بازم به قول خودشون چون خیلی شیطون بودن و امکان داره عمدا انجام داده باشن) روی حاجی آب پاشیدیم و لباس حاجی رو خیس کردیم یادم نمیره حاجی اومد بیرون گفتش که سید کلاس رو تعطیل کرد شما چرا اومدید بیرون ؟ مگه تکلیف ندارید برای کلاس بعدی؟اونا هم گفتند ببخشید سید اصلا درس نمیده هی میاد تو کلاس با لب تاب بازی میکنه و ما هر چه قدر منتظر میمونیم  بهمون هیچی یاد نمیده:

من

مسئولمون از کم توجهی من

بچه ها

از اونجایی که حاجی منو میشناخت پی برد به قضیه منم بعد از اون کلاسو یک هفته بدون لب تاب و پاور پینت و کاملا جدی با کلی تکلیف دادن زیاد اداره کردم دیدم بازم اینا عوض نشدند و بازم گوش نمیدند که شیوه جدید و بروز بازی آنلاین(عشق بچه های ابتدایی ) با این روش درس میدادم ، آخر هر جلسه  مسابقه میذاشتم  یکی از بازی های امتیازی راسخونو میاوردم( برای شرکت کردن تو مسابقه هم باید به سوالات آخر کلاسم جواب میدادند تا منم بازی بیارم)و هر کس بیشترین امتیازو میاورد برای جلسه بعد تکلیف لازم نبود بنویسه(واقعا هم حرفه ای بودند  من یه بار اومدم امتیاز اونا رو بزنم به نصفشم نتونستم برسم)که بچه ها هم بعد از چند روز از این قضیه  دونه به دونه میومدند عذر خواهی میکردند حتی رفته بودند پیش حاجی گفته بودند که اون روزی اشتباه کردند و دروغ گفتند بعد از اونم خیلی خوب گوش دادند به درس.

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

پنج شنبه 11 دی 1393  5:53 PM
تشکرات از این پست
salma57 shayesteh2000 nazaninfatemeh moradi92 f3080h517 omiddeymi1368 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
yarabyarabyarab
yarabyarabyarab
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : مرداد 1390 
تعداد پست ها : 3539
محل سکونت : قزوین

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

با سلام خدمت همه عزیزان راسخونی

منم خاطرات بیشتر خوشی از این سایت بهشتی دارم البته خاطرات تلخ هم دارم که مطرح میکنم .

راسخون خوبم منو وابسته خودش کرده تا این حد که هرجا محفل معنوی زیارتی یا میهمانی میرم تعریف وتبلیغ میکنم .هدایای تشوقی که از سایت گرفتم بیشتر از خودم خونواده خوشحال شدن چون خوش به حال اونا شد .

پیام تبریک روز تولدم برام خیلی ارزشمند بود .

تلفن به جهت تشکر وجویای احوال شدن وفعالیت مستمر

برقراری نمایشگاه در شهرمون باعث مسرت وافتخار من وشهرمون شد .

واما خاطره تلخی که برام مونده اینکه داشتم برای سایت مطلب پیدا میکردم که با خوندن ودیدن گروه داعش واعمال خشونت بارشون حالم بد شد ظلم وبی رحمی بی دینی بی فرهنگی منقلبم کرد که باعث شد مرتب در این موضوع تحقیق کنم وهم خودم وهم عزیزان راسخونی رو آگاه کنم .

درس بزرگی که ازراسخون گرانقدر گرفتم درس اخلاق وادب ایمان قوی اتحاد ویکپارچگی شیعه ومسلمانان بود وهست من صداقت واخلاق حسنه اعضا رو به فال نیک میگرم وتبریک وتشکر بی شائبه از همه دارم .

منتظران مهدی آگاه باشید!  

 

 حسین را منتظرانش کشتند...

پنج شنبه 11 دی 1393  11:44 PM
تشکرات از این پست
moradi92 shayesteh2000 nazaninfatemeh f3080h517 salma57 omiddeymi1368 sayyed13737373 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

وای یادش بخیر  من وعلی فنودی تو اتاق چت بحث فیس بوکی می کردیم که یهویی علی فنودی وامیر حسین خدا پرست تو اتاق چت بحثشون گل گرفته باهم چپ افتادند ،آقا من مونده بودم پشت چه کسی را بگیرم :هی بحث پشتا بحث ،فکر کنم اگه رو درو بودن همدیگه را می زدند .خخخخ:همین مرداد امسال بود

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

جمعه 12 دی 1393  1:09 AM
تشکرات از این پست
moradi92 shayesteh2000 f3080h517 salma57 alifanoodi nazaninfatemeh omiddeymi1368 sayyed13737373 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

وای یادش بخیر :اوایل که اومدم تو اتاق چت برام جالب بود :چون همه می گفتند به هم داداشی وآجی و....:مونده بودم این دیگه چه اتاقیه :قرار گذاشتیم با دوستان ،فقط روز های تعطیل بیاییم اتاق چت که خوردیم به تعطیلات نوروز ومعتاد اتاق چت شدیم رفت

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

جمعه 12 دی 1393  1:14 AM
تشکرات از این پست
moradi92 shayesteh2000 f3080h517 salma57 nazaninfatemeh omiddeymi1368 sayyed13737373 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali
namebaran
namebaran
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1392 
تعداد پست ها : 4155
محل سکونت : تهران

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

خاطرات خوش در راسخون کم نبوده اما از همه بهتر زمانی بوده که در مسابقه وبلاگ نویسی شور حسینی جزو برنده ها شدم.

کلاً راسخون برای من سراسر خاطرات خوب بوده.

چشم برندار ازم می پاشه زندگیم

جمعه 12 دی 1393  10:52 AM
تشکرات از این پست
salma57 moradi92 nazaninfatemeh omiddeymi1368 shayesteh2000 sayyed13737373 tachberdee ria1365 khodaeem1 borkhar ali_kamali f3080h517
alifanoodi
alifanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)


نقل قول hossein201273

وای یادش بخیر  من وعلی فنودی تو اتاق چت بحث فیس بوکی می کردیم که یهویی علی فنودی وامیر حسین خدا پرست تو اتاق چت بحثشون گل گرفته باهم چپ افتادند ،آقا من مونده بودم پشت چه کسی را بگیرم :هی بحث پشتا بحث ،فکر کنم اگه رو درو بودن همدیگه را می زدند .خخخخ:همین مرداد امسال بود

 

 

خخخخخ داداش قرار شد خاطرات خوشو بگی نه تلخ. اون شب من زیاده روی کردم. بازم از امیر حسین معذرت می خوام.

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 12 دی 1393  11:37 AM
تشکرات از این پست
salma57 moradi92 nazaninfatemeh omiddeymi1368 sayyed13737373 tachberdee ria1365 khodaeem1 borkhar ali_kamali f3080h517
alifanoodi
alifanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

یکی از خاطرات خوش من از راسخون اینه که با عضویت در این سایت خیلی اطّلاعاتم نسبت به قبل بالا رفته چون وقتی در اتاق چت اگه فردی سؤالی داشت به دنبال جوابش می رفتم. مورد دیگش هم اینه که برای جمع آوری امتیاز 16750 پست زدم. یه نگاهی به پستا که می انداختم مضمونش دستم میومد و خیلی چیزا رو می فهمیدم.

مهم ترین سودی که راسخون داشته اینه که باعث شده سرعت تایپم بالا بره. این برای من خیلی مهم بوده!

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 12 دی 1393  11:41 AM
تشکرات از این پست
salma57 moradi92 nazaninfatemeh omiddeymi1368 shayesteh2000 sayyed13737373 tachberdee khodaeem1 borkhar ali_kamali f3080h517
amir5717
amir5717
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 32
محل سکونت : اصفان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

سلام

بهترین خاطره من وقتی بود که تازه میخواستم ثبت نام کنم

اون روز رفته بودم توی نمایشگاه اصفهان و ی آقایی را دیدم کنار یک لب تاب ایستاده بود

رفتم کنارش و اون با لحنی منحصر به فرد با من در مورد ویژگی های راسخون گفت

منم خوشم اومد و ثبتنام کردم

بع از یک ماه هم ی کارت شارژ 2000 بردم

جمعه 12 دی 1393  1:12 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 salma57 moradi92 shayesteh2000 sayyed13737373 nazaninfatemeh hossein201273 tachberdee ria1365 khodaeem1 borkhar ali_kamali f3080h517
m2a9452
m2a9452
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 130
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

به نام خدا

یادم هست هر وقت از فروشگاه خرید میکردم هر روز چک میکردم که مرسوله پستیم کجاست؟؟ مرسوله رسیده بود به شهرمون ولی به تعطیلی خورده بود من تو خونه بودم ی حسی بهم گفت برو بیرون ی دوری بزن. سوار دوچرخه ام  شدم  در رو باز کردم آقای پست چی تو ماشین شخصیش نشسته بود (چون اون روز تعطیل بود)فامیلم رو صدا کرد گفتم:خودم هستم بفرمایید بسته بهم داد(چون ی خرید دیگه با فاصله زمانی یک روز کرده بودم)بهش گفتم:فقط همین ی بسته بود گفت:برو خدا رو شکر کن که روز تعطیل این بسته رو برات آوردم.منم ازش تشکر کردم و بسته رو گذاشتم تو خونه و با دوچرخه خوشحال رفتم بیرون دور زدم وقتی برگشتم شیرجه زدم رو بسته و با چاقو درشو بازکردم.

بر آنچه گذشت ،  آنچه شکست ،  آنچه نشد ...  حسرت نخور ؛  زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ..

جمعه 12 دی 1393  3:45 PM
تشکرات از این پست
moradi92 omiddeymi1368 sayyed13737373 salma57 nazaninfatemeh hossein201273 tachberdee ria1365 khodaeem1 borkhar shayesteh2000 ali_kamali f3080h517
ayeneh
ayeneh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2761
محل سکونت : تهران

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)

سلام علیکم، از راسخون خاطرات  زیاد است  ولی فکر میکنم یکی  از خاطرات شیرین وقتی است که مسابقه ای را زحمت کشیده ای وبه لطف خدا هدیه ای از راسخون دریافت کردیم مثل مسابقه وقف و ....

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

جمعه 12 دی 1393  9:49 PM
تشکرات از این پست
moradi92 nazaninfatemeh salma57 sayyed13737373 khodaeem1 borkhar shayesteh2000 ali_kamali farshon f3080h517 AMIN1995
دسترسی سریع به انجمن ها