پاسخ به:بانک مقالات بینایی
پيشينه و هدف: اين مطالعه به منظور بررسي تشخيص و درمان در مبتلايان به انواع مختلف آندوفتالميت و كمك به برگشت افت بينايي ناشي از آن و حتيالمقدور نجات چشم از خطر تخليه و نابينايي در موارد شديد آن انجام شده است. مواد و روشها: به منظور نگارش اين مقاله مروري، ابتدا مقالات معتبر و فراگيري كه در فاصله سالهاي 1999 تا 2001 در مورد آندوفتالميت منتشر شده بودند از طريق جستجو در مدلاين و ديگر منابع موجود، براساس واژه endophthalmitis، مشخص شدند. سپس براساس منابع اين مقالات، مقالاتي كه در بيش از سه مورد به آنها استناد شده بود نيز مشخص گرديدند. گزارشهاي مربوط به عوارض و نتايج و روش درماني و جراحي در مورد هر يك از انواع آندوفتالميت، جداگانه خلاصهبرداري شدند. يافتهها، ارزيابي و با هم مقايسه شدند و به ارايه نظر در مورد هر يك از مقولهها اقدام گرديد. يافتهها و نتيجهگيري: در مجموع 61 مقاله و كتاب مورد بررسي قرار گرفت. به غير از مطالعه EVS كه در مورد بيماران مبتلا به آندوفتالميت بعد از عمل، به صورت كارآزمايي باليني شاهددار تصادفيشده انجام پذيرفته بود؛ ساير مطالعات به صورت مجموعه موارد (case series) بودند. بعضي از روشهاي درماني توضيح دادهشده نيز با استفاده از آنتيبيوتيكها و ضدقارچهاي جديدتر و با پوشش بيشتر بر ميكروارگانيسمها، در حال پيشرفت و تكامل ميباشند. با توجه به خطرناك بودن آندوفتالميت در همه انواع آن، پيشگيري بهتر از هر نوع درماني است. نتايج درمان آن نيز به تشخيص زودهنگام، افتراق نوع حاد از مزمن، درمان سريع و صحيح طبي و مداخله جراحي به موقع بستگي دارد. نمونهبرداري از مايعات داخل چشمي، قابل اعتمادترين راه براي تشخيص و درمان به موقع عفونت ميباشد. پيشآگهي در موارد كشتمنفي، انواع ديررس آندوفتالميت و عفونت با جرمهاي داراي بيماريزايي كم، بهتر است و بدترين پيشآگهي، در عفونت با استرپتوكوكها و باكتريهاي گرممنفي و باسيلوس سرإـوس ديده ميشود. در مجموع، پيشآگهي خوبي در انتظار بيماران مبتلا به آندوفتالميت نميباشد.
پيشينه و هدف: استفاده مكرر و بيش از حد مجاز از قطرههاي بيحسكننده موضعي مپل تتراكايين ميتواند منجر به كراتيت اولسراتيو سمي گردد كه شديدترين نوع كراتوكونؤنكتيويت دارويي محسوب ميشود. در اين گزارش يك بيمار كه به دليل استفاده مكرر از قطره تتراكايين دچار ارتشاح حلقوي يكطرفه قرنيه شده است گزارش ميگردد. معرفي بيمار و يافتهها: مرد 19 سالهاي به علت درد شديد چشم چپ به بيمارستان فارابي مراجعه كرد. در معاينه باليني، ملتحمه بسيار ملتهب بود و در قرنيه وي ارتشاح حلقوي ديده شد. بيمار در شرح حال، استفاده مكرر از قطره تتراكايين را ذكر كرد. از محل ارتشاح، نمونه scraping جهت رنگآميزي گرم و گيمسا و كشت از نظر باكتري، قارچ و آميب برداشته شد و ضايعه درمان گرديد. دو روز بعد، ارتشاح كاهش يافته و نقص اپيتليالي نيز كوچكتر شده بود. نتيجه رنگآميزي مستقيم گرم و گيمسا و نيز كشت قرنيه از نظر باكتري، قارچ و آميب منفي بود. نتيجهگيري: استفاده مكرر و طولانيمدت از قطره تتراكايين ممكن است باعث ارتشاح حلقوي قرنيه شود. مهمترين نكته، ظن قوي تشخيصي است زيرا كراتيت عفوني (باكتريايي، هرپسي و به ويژه آميبي) نيز ميتواند دقيقا همين نماي باليني را تقليد نمايد.
نسخه قابل چاپ
پيشينه و هدف: گم شدن عضله ركتوس داخلي چشم، عارضه نادر جراحيهاي انحراف چشم و شبكيه يا مصدوميتهاي چشمي است و عضله گمشده در اغلب موارد پيدا نميشود. روشهاي جراحي مختلفي براي درمان اين عارضه توصيه شدهاند كه معمولاً بهبود محدودي در وضعيت ظاهري و عملكرد چشم مبتلا به اين عارضه ايجاد ميكنند. بر پايه اين نظريه كه ثابت نگاه داشتن چشم در موقعيت نگاه روبهرو با استفاده از باند سيليكون، موجب موفقيت درمان ميشود، اقدام به يك مورد از آن شد كه در اين مقاله معرفي ميگردد. معرفي بيمار: بيمار دختر 14 سالهاي است كه 7 سال پيش، به دنبال انجام عمل جراحي براي اگزوتروپي چشم راست، دچار نقص شديد اداكشن و افزايش تدريجي اگزوتروپي شد. وي سال قبل بــه درمانگــــاه انحـــراف چشم مراجعه كرد و با تشخيص باليني گم شدن عضله ركتوس داخلي (MR muscle loss) تحت عمل جراحي قرار گرفت. در زمان عمل، پس از تاييد تشخيص باليني و عدم موفقيت در پيدا كردن عضله گمشده، حداكثر رسسيون عضله ركتوس خارجي و جابهجايي نيمهكامل عضلات عمودي انجام شد ولي نتيجه عمل جراحي رضايتبخش نبود و در نهايت براي اصلاح وضعيت چشم در نگاه روبهرو، چشم بيمار توسط باند سيليكون 240 به ديواره داخلي اربيت ثابت گرديد و در آخرين پىگيري 6 ماهه، نتيجه عمل جراحي رضايتبخش بود و عارضه قابل توجهي مشاهده نشد. نتيجهگيري و پيشنهاد: اين روش براي درمان گم شدن عضله ركتوس داخلي در مواردي كه ماهيچه گمشده پيدا نميشود و ساير اعمال جراحي موفقيتآميز نيستند ميتواند با موفقيت همراه باشد. انجام تحقيق در اين زمينه توصيه ميگردد.
پيشينه و هدف: نظر به پيشآگهي شناختهشده متاستاز كانسر پستان به كوروييد و نيز عوارض و مشكلات درمان متعارف در اين بيماران و گزارش 3 مورد از موفقيت درمان با ترموتراپي ترنسپوپيلاري، در اين مقاله به معرفي يك مورد درمان آن در بيمارستان لبافينؤاد اقدام ميگردد. معرفي بيمار: خانم 44ساله اي با شكايت افت ناگهاني ديد چشم راست از 5 روز قبل، مراجعه نمود. بيمار سابقه عمل ماستكتومي يكطرفه به دليل كانسر پستان را در حدود يك سال قبل ذكر مي كرد. در فوندوسكوپي، تودهاي به ابعاد 7×6 برابر قطر ديسك بينايي همراه با مايع زير شبكيه در ناحيه قطب خلفي چشم راست و توده اي به ابعاد 5/1×5/1 برابر قطر ديسك بينايي در ناحيه تمپورال نسبت به ماكولاي چشم چپ مشاهده شد. بيمار تحت درمان ترموتراپي ترنسپوپيلاري قرار گرفت. هفت هفته بعد از درمان، توده چشم راست به طور قابل ملاحظه اي كوچك و مايع زير شبكيه جذب شد و بهبودي در ديد به وجود آمد. در چشم چپ نيز توده به طور كامل محو گرديد. نتيجهگيري و پيشنهاد: ترموتراپي ترنسپوپيلاري در درمان متاستاز كانسر پستان به كوروييد موثر است. انجام يك تحقيق تجربي براي مقايسه اين روش با روشهاي متداول را توصيه مينمايد.
پيشينه و هدف: با توجه به شرايط متفاوت عمل و گزارشهاي مختلف از تاثير روشهاي پيوند قرنيه بر پيشآگهي عمل قوز قرنيه و به منظور تعيين نتايج بينايي و عوارض طولانيمدت جراحي پيوند نفوذي (PK) و لايهاي قرنيه (DLK) در قوز قرنيه پيشرفته و شديد، اين تحقيق بر روي مراجعان به بيمارستان حضرت رسول طي سالهاي 78-1370 انجام پذيرفت.
مواد و روشها: تحقيق به روش مطالعه دادههاي موجود انجام شد. پرونده بيماراني كه به علت قوز قرنيه پيشرفته يا شديد، تحت عمل پيوند قرنيه نفوذي يا لايهاي قرار گرفته بودند، مورد بررسي قرار گرفت. دادههاي مربوط به ديد اصلاحنشده (UCVA)، بهترين ديد اصلاحشده (BCVA)، كراتومتري و رفركشن بعد از عمل، از پروندهها استخراج و با استفاده از آمار توصيفي و تحليلي، مقايسه شدند.
يافتهها: طي مدت مورد بررسي، 35 چشم تحت PK (19 مرد و 13 زن) و 13 چشم تحت DLK (7 مرد و 6 زن) قرار گرفتند. انتخاب بيماران براي عمل DLK در كساني كه اسكار عمقي قرنيه نداشتند به صورت اتفاقي بوده كه در صورت باز شدن غشاي دسمه تبديل به PK شده بودند. سن بيماران در گروه PK، 26±7 سال و در گروه DLK، 24±8 سال بود. اندازه قرنيهگيرنده در هر دو گروه، 7.5±0.25 mm و دهنده، 7.75±0.25 mm بود (NS). طول مدت پىگيري در گروه PK، 31±17.6 ماه و در گروه DLK، 25±16 ماه بود. در آخرين پيگيري، ديد اصلاحنشده در گروه PK، 4.10±3.10 و در گروه DLK، 4.10±1.10؛ بهترين ديد اصلاحشده در گروه PK، 8.10±3.10 و در گروه DLK، 7.10±1.10؛ ميزان معادل كروي در گروه PK، -2.6±2.8 ديوپتر و در DLK، 2.8±1.6 ديوپتر و ميزان آستيگماتيسم در گروه PK، -3.83±2.7 ديوپتر و در گروه DLK، -4±1.5 ديوپتر بود كه اين يافتهها در دو گروه مشابه بود و اختلاف آماري معنيداري نداشت. در گروه PK در 40 روز اول، 4 مورد باز شدن زخم وجود داشت كه با قطره تتراكاتين ترميم شده بود. رد آندوتليالي پيوند در يك مورد، 23 ماه بعد از PK وجود داشت كه تحت درمان دارويي قرار گرفت. در گروه DLK در يك مورد، هنگام عمل، سوراخ كوچكي در دسمه پيدا شد كه با تزريق گاز SF6 در اتاق قدامي كنترل شد و در 4 مورد هم كدورت محيطي در ناحيه interface پيوند وجود داشت كه كاهش بينايي ايجاد نكرده بود. در گره PK، پنج چشم و در گروه DLK، دو چشم پس از عمل به علت آستيگماتيسم بيش از 5 ديوپتر، تحت جراحي رفركتيو قرار گرفتند كه هيچكدام اختلاف معنيداري نداشتهاند.
نتيجهگيري و پيشنهادها: به نظر ميرسد كه نتيجه بينايي و عيب انكساري بيماران در دو گروه PK و DLK مشابه باشد ولي عارضه رد پيوند در گروه PK مطرح است و پىگيري بيماران DLK نيز به مراتب آسانتر از بيماران PK ميباشد. انجام يك تحقيق تجربي شاهددار توصيه ميگردد.
پيشينه و هدف: با توجه به اهميت پيشبيني ديد نهايي در بيماران كانديد عمل آبمرواريد به عنوان يكي از شايـــــعتـــــرين اعمــــــال چشمپزشكــــي، تحقيـــــق حاضر به منظور مقايسه بين روش Potential Acuity Pinhole (PAP) و روش تغيــيــــريــافته IIIuminated Near Card (INC) در 100 بيمار كانديد جراحي آبمرواريد در سال 80-1379 انجام شد.
مواد و روشها: تحقيق به روش متقاطع (cross over) بر روي 100 بيمار داراي معيارهاي مطالعه، انجام شد. پيش از جراحي، اطلاعات مربوط به سن، جنس، نوع آبمرواريد، فشار چشم، بهترين ديد اصلاحشده دور قبل از عمل، نوع جراحي آبمرواريد و فوندوسكوپي در برگههاي اطلاعاتي وارد شدند. بيماران براساس بهترين ديد اصلاحشده دور قبل از عمل به سه دسته تقسيم شدند: 1- BCVA برابــــر يــــا بيش از 50/20، 2- BCVA بين 60/20 تا 200/20 و 3- BCVA كمتر از 200/20. پس از اتساع مردمك به وسيله قطره سيكلوؤيل، پتانسيل حدت بينايي، يك بار به وسيله PAP و يك بار به وسيله INC به طور جداگانه براي هر بيمار اندازهگيري شد. هشت هفته بعد از عمل جراحي، بهترين ديد اصلاحشده دور بيمار با ديد تخمين زده شده در هر روش، مقايسه و در برگه اطلاعاتي مربوط به هر بيمار ثبت شد. اختلاف دو خط يا كمتر به عنوان موارد پيشگويي صحيح و بيش از دو خط، پيشبيني غلط قلمداد شد. نتايج به وسيله آزمونهاي آماري مربع كاي و تحليل رگرسيون ارايه شدند.
يافتهها: عمـــل جراحي در 100 بيمار در سنين 65±25 سال و دامنه 90-30 سال، شامل 59 زن و 41 مــــرد انجـــــام شد. پيشگويي صحيح در گروههــــاي 1، 2 و 3، براي آزمون PAP به ترتيب 75 درصد، 91.7 درصد و 81.9 درصد (p<0.0001) و بــــراي آزمــــون INC به تــــرتيــــــب 75 درصد، 87.5 درصد و 80.6 درصد (p<0.0001) بود. ميزان همراهي ديد دور بعد از عمل (r) با ديد تخميني توسط PAP، 0.71 و توسط INC، 0.51 بود (تحليل رگرسيون، (p<0.0001.
نتيجه گيري: ميزان پيشبيني ديد دو روش PAP و INC تقريبا برابر بوده و اين پيشگويي صرفنظر از ميزان بينايي اوليه، قدرت لازم را براي پيشبيني ديد داشته است.
پيشينه و هدف: تشخيص و درمان به هنگام زخم قرنيه يكي از فوريتهاي مهم در چشمپزشكي است. اين مطالعه به منظور مقايسه ميزان مقاومت باكتريهاي جداشده از چشمهاي مبتلا به زخم عفوني قرنيه نسبت به آنتيبيوتيكهاي مطرح در درمان اين بيماري، در محيط آزمايشگاهي انجام شد. مواد و روشها: تحقيق حاضر بر روي 100 چشم مبتلا به زخم عفوني قرنيه انجام شد. پس از تشخيص احتمالي زخم عفوني قرنيه و گرفتن نمونه از ناحيه فعال زخم، ضمن تهيه اسمير مستقيم، نمونهها به محيطهاي كشت منتقل و در دماي مناسب انكوبه شدند. در موارد كشت مثبت باكتري، نوع آن تعيين و آزمايش آنتيبيوگرام نسبت به پنج داروي سيپروفلوكساسين، افلوكساسين، آميكاسين، جنتامايسين و سفازولين انجام شد. نمونهها در موارد كشتمنفي از نظر باكتري، در محيطهاي كشت از نظر رشد قارچ انكوبه شدند. ويؤگيهاي فردي بيماران، فراواني استفاده از آنتيبيوتيك موضعي و مدت بين شروع علايم تا مراجعه، در كل بيماران بررسي شدند. عوامل زمينهاي ابتلا به زخم قرنيه و ويؤگيهاي باليني زخم در موارد باكتريايي ثابتشده نيز بررسي شدند. نتايج به دست آمده با آزمون فيشر و آزمون مربع كاي ارزيابي شدند. يافتهها: بيماران شامل 57 درصد مرد و 43 درصد زن بودند. در 56 درصد موارد، كشت مثبت شد كه شامل 40 درصد باكتري و 16 درصد قارچ بود. ميانگين فاصله شروع علايم تا مراجعه، 4/10 روز (30-1 روز) بود و 83 درصد بيماران قبل از مراجعه، از قطرههاي مختلف آنتيبيوتيك استفاده كرده بودند. باكتريهاي جداشده در 95 درصد به افلوكساسين، 5/92 درصد به سيپروفلوكساسين، 5/92 درصد به آميكاسين، 65 درصد به جنتامايسين، 5/62 درصد به سفازولين و 85 درصد به حداقل يكي از دو داروي جنتامايسين و سفازولين حساس بودند. از باكتريهاي جداشده، 45 درصد استافيلوكوك كواگولازمنفي و 25 درصد پسودوموناس بودند كه 40 درصد از پسودوموناسها نسبت به هر دو داروي جنتامايسين و سفازولين مقاوم و 100 درصد آنها نسبت به هر يك از سه داروي ديگر حساس بودند. در استفاده توام از جنتامايسين و سفازولين، با فرض اين كه حساسيت باكتري به حداقل يكي از آنها كافي باشد؛ مقايسه حساسيت كل باكتريها به اين تركيب با هر يك از سه داروي سيپروفلوكساسين، افلوكساسين و آميكاسين به تنهايي، اختلاف آماري معنيداري نداشت در حالي كه اين مقايسه در مورد پسودوموناسها، اختلاف آماري معنيداري داشت. نتيجهگيري: داروهاي سيپروفلوكساسين، افلوكساسين و آميكاسين در محيط آزمايشگاهي، با درصد بالا بر روي انواع باكتريهاي عامل زخم قرنيه موثرند. دو داروي جنتامايسين و سفازولين به دليل فراواني بالاي مقاومت ميكروبي، هيچكدام به تنهايي به عنوان درمان تجربي (empirical) زخم باكتريايي قرنيه مناسب نميباشند اما تجويز توام آنها به جز در مورد پسودوموناس، همچنان بر طيف وسيعي از باكتريهاي عامل زخم قرنيه موثر است.
پيشينه و هدف: جراحي زودهنگام، درمان انتخابي ارجح عروق بازمانده جنيني (PFV) يا زجاجيه اوليه هيپرپلاستيك پايدار (PHPV) ميباشد ولي مفيد بودن نقش آن، مورد چالش است. اين مطالعه به منظور شناسايي ويژگيهاي مربوط به پيامدهاي درمان جراحي و غيرجراحي PFV براساس طبقهبندي تعديلشده، در بيمارستان لبافينژاد تهران انجام شد. مواد و روشها: مطالعه بر روي مجموعه موارد اين بيماري (case series) شامل 54 چشم از 47 بيمار مبتلا به PFV كه به طور متوالي طي سالهاي 77-1360 به مركز ارجاعي فوق مراجعه كرده بودند انجام شد. درمان جراحي شامل لنزكتومي و ويتركتومي از طريق پارسپليكاتا در 34 چشم و لنزكتومي و ويتركتومي به روش ترنسليمبال در 5 چشم بود. پانزده چشم نيز به روش غيرجراحي درمان شدند. پيامدهاي مورد سنجش عبارت بودند از بهبود بينايي (حداقل يك رده ارتقا در بهترين ديد اصلاحشده نهايي براساس ردهبندي Zipf در مقايسه با ديد اوليه منوط به اين كه ديد نهايي حداقل برابر CSUM، معادل 30/20-100/20 باشد) و ميزان پسنديدگي ظاهر كه به صورت وجود نداشتن موارد: اربيت كوچك، چشم به ظاهر كوچك همراه با ميكروكورنهآ و هيپوتوني، انحراف چشم به ميزان بيش از 35 پريزمديوپتر بدون سابقه جراحي استرابيسم و كدورت واضح قرنيه تعريف شد. يافتهها: با حذف 6 چشم كه در جريان عمل، غيرقابل جراحي تلقي شدند؛ در 33چشم جراحيشده، 10 چشم (3/30 درصد) به بهبود بينايي دست يافتند كه 4 چشم به PFV قدامي و 6 چشم به PFV مركب مبتلا بودند. براساس تحليل تكمتغيري، عواملي نظير PFV قدامي، انجام جراحي در PFV مركب و برخورداري از شبكيه طبيعي؛ همراهي ضعيفي با شانس بيشتر بهبود بينايي داشتند. در تحليل رگرسيون چندمتغيري، نسبت شانس ايجاد ظاهر ناپسند در افراد مونث بيش از افراد مذكر (OR=10.5) و در موارد دوطرفه بيش از موارد يكطرفه (OR=7.9) بوده است. فرزندان والدين خويشاوند به انواع شديدتر PFV مبتلا بودند. نتيجهگيري و پيشنهاد: به رغم پايين بودن توانش (پتانسيل) بينايي در PFV؛ برخي از چشمهاي مبتلا به PFV قدامي يا مركب و داراي شبكيه طبيعي، بعد از جراحي به بهبود بينايي دست يافتند. هيچ عامل منفردي به جز جنس و PFV دوطرفه، به طور موردي قادر به پيشگويي نتايج درمان نبودند. درمان بايد بسته به مورد و براساس يافتههاي باليني انتخاب گردد. مطالعات ژنتيكي در فرزندان والدين خويشاوند ميتواند اطلاعات باارزشي را به دست دهد.
پيشينه و هدف: تحقيق حاضر با توجه به اختلافنظر در مورد نتايج بازتواني بينايي پس از عمل جراحي در چشمهاي داراي مشكلات عدسي همزمان با مشكلات زجاجيه و شبكيه، به منظور تعيين نتايج تثبيت اسكلرال لنز داخل چشمي (IOL) همزمان با ويتركتومي كامل و گذاشتن باند پروفيلاكتيك، طي سالهاي 79-1372 در بيمارستان لبافينژاد انجام پذيرفت. مواد و روشها: تحقيق به روش مطالعه دادههاي موجود، بر روي پروندههاي واجد شرايط انجام شد. مواردي كه داراي انديكاسيون ويتركتومي عميق و صدمات به عنبيه و زاويه اتاق قدامي و فاقد كپسول عدسي بودند، وارد مطالعه شدند. ميزان ديد و ويژگىهاي فردي بيماران و نيز روش عمل و مدت پىگيري و بالاخره بهترين ديد اصلاحشده قبل و بعد از عمل، در يك برگه اطلاعاتي ثبت گرديد. ميزان ديد كمتر و بيشتر از 20/40 با آزمون مكنمار مورد قضاوت آماري قرار گرفت. يافتهها: تحقيق بر روي پرونده 18 بيمار در سنين 23 8/34 سال، شامل 14 مرد و 4 زن انجام شد. مدت پىگيري، 4/32 36 ماه بود. تعداد 7 چشم آفاك، 4 چشم داراي عدسي كاتاراكته و دچار جابهجايي ناقص و 6 چشم دچار جابهجايي كامل IOL به داخل حفره زجاجيه و يك چشم دچار جابهجايي ناقص IOL بودند. قبل از عمل، 3 چشم ديد 40/20 يا بهتر داشتند كه بعد از عمل، 9 چشم (50 درصد) ديد 40/20 يا بهتر به دست آوردند(p<0.01) . عوارض بعد از عمل در 9 بيمار مشاهده شد. نتيجهگيري و پيشنهاد: در صورت فقدان كپسول عدسي در برخي از بيماران، تثبيت اسكلرال لنز داخل چشمي اتاق خلفي، همزمان با جراحي زجاجيه و شبكيه قابل انجام است. اين روش، در بازتواني بينايي در برخي از چشمها، روش كارآمدي است. تا زماني كه نتايج طولانيمدت مشخص نشده است بهتر است اين روش در بچهها با احتياط به كار گرفته شود و انجام يك كارآزمايي باليني توصيه ميگردد.
پيشينه و هدف: با توجه به عوارض جدي و شناختهشده جراحي باكلينگ اسكلرا توام با كرايو، پژوهش حاضر به منظور تعيين ميزان موفقيت جراحي باكلينگ اسكلرا بدون استفاده از كرايو و جايگزيني فوتوكوآگوليشن ليزري حين عمل جراحي يا پس از آن، بر روي بيماران دچار جداشدگي اوليه شبكيه مراجعهكننده به بيمارستان فارابي طي سالهاي 78-1372 انجام شد.
مواد و روشها: پژوهش به روش مطالعه مجموعه موارد (case series) صورت گرفت. كليه بيماراني كه دچار جداشدگي اوليه شبكيه و كانديد عمل جراحي باكلينگ اسكلرا بودند تحت اين عمل جراحي قرار گرفتند. ليزردرماني با ليزر آرگون بر روي باكل و اطراف سوراخها به روش indirect، حين عمل جراحي و يا كلاسيك (اسليتلامپ)، پس از عمل جراحي انجام و نتايج آنها ثبت و بررسي شد.
يافتهها: پژوهش بر روي 73 بيمار شامل 74 درصد مرد و 26 درصد زن با ميانگين سني 59.6 سال انجام شد. چشمها، 64 درصد فاكيك، 19 درصد پسودوفاكيك و 17 درصد آفاك بودند. ميزان PVR از درجه B تا C2 شامل 88 درصد B، 8 درصد C1 و 4 درصد C2 بود. ميزان موفقيت حين عمل جراحي، 100 درصد بود و پس از آن در 12.5 درصد از موارد، طي سه هفته تا دو ماه بعد از عمل، جداشدگي مجدد مشاهده شد كه در 7 درصد موارد با تزريق گاز SF6 و ليزردرماني، شبكيه دوباره چسبيد (موفقيت نهايي 94.5 درصد) و در 5.5 درصد باقيمانده، منجر به عمل جراحي ويتركتومي و برداشتن پردهها و آندوليزر و تزريق سيليكون شد. در كليه موارد جراحي مجدد، شبكيه تا پايان مطالعه چسبيده بود. متوسط زمان پيگيري 4 سال و 10 ماه بود.
نتيجهگيري: از فوتوكوآگوليشن ليزري ميتوان براي ايجاد اسكار كوريورتينال استفاده كرد و نتايج قابل قبولي به دست آورد. انجام يك كارآزمايي باليني را توصيه مينمايد.