0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي و فتنه هاي دشمنان
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
جمهوري اسلامي ايران در طي سال هاي استقرار خود با دشمنان داخلي نيز پنجه در پنجه بود كه واقعه كردستان خوزستان تركمن صحرا و بلوچستان از جمله آنهاست. دشمنان از هيچ تلاشي براي مقابله با ملت ايران چه در بعد داخلي و چه در بعد خارجي فروگذار نشدند.انقلاب اسلامي ايران به لحاظ ماهيت اسلامي استكبارستيزي و مردمي خود همواره پس از پيروزي در معرض تهديدات و فتنه هايي قرارا داشته اما با اتكاي به خدواند متعال و نيروي عظيم مردمي اين گردنه ها را يك به يك به سلامت طي كرده و توانسته در دهه چهارم خود صادر كننده اين تفكر باشد. آنچه كه امروز در لبنان مصر تونس يمن عراق و افغانستان در مورد مبارزه با غرب و گسترش موج اسلام خواهي در منطقه مواجه ايم در واقع اثرات غيرقابل انكار انقلاب اسلامي است كه در دل و جان ملت هاي منطقه نفوذ كرده و راه خود را براي فتح قله ها تا زمان ظهور منجي طي خواهد كرد.

پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357/1979 عملا نقش و توسعه نفوذ غرب در منطقه و استيلاي آنها بر منابع گسترده خاورميانه را با تهديداتي مواجه كرد. تاكيد انقلابيون بر اين نكته كه قدرت هاي شرقي و غربي ديگر نمي توانند در امورات ايران دخالت كنند و در كنار آن بحث صدور انقلاب اسلامي اين زمينه را براي غرب فراهم كرد كه براي مقابله با انقلاب اسلامي ايران درست به ترفندهايي بزند. اين امر از آغاز در دخالت ها و شيطنت هاي سفارت خانه هاي خارجي و به ويژه سفارت ايالات متحده آمريكا به وضوح ديده شد. از طرف ديگر تاكيد جمهوري اسلامي ايران بر غير مشروع بودن رژيم جعلي اسراييل غرب را با اين معضل تامين امنيت اين رژيم مواجه كرد. حمايت هاي معنوي جمهوري اسلامي ايران از ملتهاي بي دفاع فلسطين و لبنان آنها را براي مقابله همه جانبه با اين رژيم آماده كرد كه نتايج آن را در سال هاي اخير به وضوح مشاهده كرديم.
بسط نفوذ ايران در منطقه و از طرف ديگر مشكلات داخلي و عدم دولت سازي اين زمينه را براي دشمنان فراهم آورد تا از هر دستاويزي براي مقابله با انقلاب ملت ايران فروگذار نباشند. كودتاي هوايي نوژه از جمله اين اقدامات بود كه با كشف و خنثي سازي راه به جايي نبرد. واقعه طبس ترورهاي منافقين و ماجراي رييس جمهور عزل شده زا جمله ديگر فتنه هايي بوده كه انقلاب جوان ايران با آنها مواجه بود. اما تدبير امام خميني و حمايت هاي مردم اجازه نداد كه دشمنان از اين طريق طرفي بندند. اصلي ترين حربه دشمنان انقلاب جنگ تحميلي 8 ساله بود كه با تجهيز ماشين جنگي صدام روي داد. 8 سال بر سر اين ملت بمب و موشك باريد و بسياري از سرمايه هاي ملت ايران و عراق به علت جهل حاكم وقت عراق از بين رفت و امروز نيز شاهديم كه عاقبت اين دشمنان چه شد.
جمهوري اسلامي ايران در طي سال هاي استقرار خود با دشمنان داخلي نيز پنجه در پنجه بود كه واقعه كردستان خوزستان تركمن صحرا و بلوچستان از جمله آنهاست. دشمنان از هيچ تلاشي براي مقابله با ملت ايران چه در بعد داخلي و چه در بعد خارجي فروگذار نشدند. اما چون اراده ملت ايران را هدف قرار داده بودند ره به جايي نبردند. تفكر بالاي ملت ايران و توان آنان در شناسايي مشكلات و نقاط ضعف به همراه تدبير رهبري ( چه در زمان امام و چه در زمان آيت الله خامنه اي) اين زمينه را فراهم آورد كه كشور از هر گزندي در امان باشد. مشكلات دوران اصلاحات و همزمان با آن بحث هاي مربوط به پرونده هسته يي كشورمان فشار ةاي مصاعفي بر ملت از طرف غرب را باعث شد. آخرين تلاش غرب براي به اصطلاح سرنگوني جمهوري اسلامي ايران را نيز در جريان انتخابات رياست جمهوري سال گذشته شاهد بوديم. باز هم همگان ديدند كه ملت چگونه دوشادوش رهبري خود توانست با اين مشكل نيز درافتد و آن را به خاك بمالد.

اين مسايل تنها گوشه اي از مشكلات ايران در طي سال هاي پس از پيروزي انقلاب است كه اگر بخواهيم ماجراي ساختگي ميكونوس ماجراي آميا (كه هيچگاه اثبات نشد) هواپيماي لاكربي و... را به آنها بي افزاييم كتابي بس مطول از فجايع غرب در ايران خواهد شد. امروز نيز اين فتنه ها در قالب پرونده هسته ايي و ماجراي دادگاه رفيق حريري به نوعي ديگر دنبال مي شود اما بايد اين بار نيز منظر بود و عظمت انقلاب و ملت ايران را مشاهده كرد.

هاتف پوررشيدي

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : « تاريخ نگاري انقلاب اسلامي » از نگاه صاحبنظران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
شك نيست كه ايران در يكصد سال اخير شاهد تحديد آ زاديهاي مشروع مردم، ضعف حكومتها در هدايت صحيح جامعه، اتخاذ سياستهاي ضد ملي و وابستگي دولت به بيگانگان بوده است. اين رويكرد منجر به عقب ماندگي مفرط سياسي و اقتصادي شده است. در اين ميان مورخاني بوده اند كه خيانتها را افتخار، ضعفها را نقاط قوت، انحطاط فرهنگي را تعالي هنري و سير ورشكستگي كشور را حركت به سوي دروازه هاي تمدن بزرگ لقب داده اند.فريب اين گونه تبليغات دروغين را خوردن، به اندازه پذيرش آثار مورخاني كه گذشته را به طور مطلق نفي مي كنند و همه دستاوردهاي تاريخ كشور را به زير سؤال مي برند خطا و زيان بار است. چرا كه خدشه دار كردن دستاوردهاي مثبت تاريخي همواره موجب تهي كردن پشتوانه فرهنگي يك ملت شده و دانسته يا ندانسته راه را براي تهاجم فرهنگي بيگانگان باز مي گذارد. بزرگنمايي و افراطي نگري در تاريخ به اندازه اغماض هاي بيجا و برخوردهاي تفريطي و انفعالي، زيان آور است و هر دو، جامعه تشنه حقيقت را به گمراهي مي كشاند در حالي كه واقع گرائي، حقيقت بيني و دقت توأم با صداقت يك مورخ، سرمايه ارزشمندي است كه همه جا وي و آثارش را از گزند خطا و خيانت و انحراف مصون مي دارد. اين دقت و تأمل بويژه در بررسي رويدادهاي سه دهه اخير اهميت بيشتري دارد. پرونده تحولات 30 سال اخير، حركت به سوي استقلال، حاكميت ملي و ناوابستگي اما در بستري مملو از نشيب و فرار و افت و خيز بوده است. آن حركت پديده اي مثبت و اين دست اندازها عوامل منفي و بازدارنده بوده است. توجه به يكي از اين دو پديده بدون در نظر گرفتن ديگري، تصويري غير واقعي از انقلاب به دست مي دهد.
پس از پيروزي انقلاب، نويسندگان فراواني تلاش كردند در جايگاه مورخ، به ارزيابي تحولات ايران بپردازند. فراماسونها، ليبرالها، سلطنت طلبان، كمونيستها، ملي گرايان و صهيونيستها، از جمله كساني بودند كه درباره انقلاب اسلامي قلم زدند و آثار خود را انتشار دادند.در اين ميان، دسته جديدي از تاريخ نگاران، همزاد با نهضت امام خميني شكل گرفتند و پرونده رخدادهاي انقلاب را به دور از حب و بغض هاي سياسي، همانگونه كه به وقوع پيوستند به رشته تحرير درآوردند. فعاليت اين دسته از مورخان باب جديدي به روي نسل كنجكاو گشود تا با مطالعه آثار آنها تصوير واقع بين تري از تحولات انقلاب را روياروي خود ببينند.
ويژگي تاريخنگاري انقلاب اسلامي، آشنائي با آثار و دستاوردهاي اين سبك از واقعه نگاري، ميزان توفيق، موانع كار و جايگاه آن در عرصه تاريخ پژوهي داخل كشور، سئوالاتي است كه پاسخ آنها براي ارتقاء آگاهي نسل جوان ضرورت بنيادين دارد.
براي دريافت جواب اين سؤالات به سراغ تعدادي از مسئولان سازمانها و مؤسسات تاريخ پژوهي رفتيم و نظرات آنان را جويا شديم. عبدالمجيد معاديخواه رئيس بنياد انقلاب اسلامي. هدايت الله بهبودي رئيس دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، روح الله حسينيان رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي، دكتر عباس سليمي نمين رئيس دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، محمد جواد مرادي نيا مدير گروه تاريخ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، سؤالات مذكور را پاسخ دادند. با هم جوابهاي آنان را مي خوانيم:

اظهارات دكتر عباس سليمي نمين رئيس دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران :
به عقيده من توانمندي خاصي كه بتواند عظمت تحول انقلاب را بيان كند، «تاريخ نگاري انقلاب اسلامي» ناميده مي شود. كساني كه اين عظمت را بشناسند و قادر باشند جريانهاي مخالف اين عظمت را در داخل و خارج كشور شناسائي كنند و در برابر آن موضع داشته باشند تاريخ نگار انقلاب اسلامي هستند.تاريخ نگار انقلاب اسلامي كسي است كه هم قادر به تبيين عظمت انقلاب باشد و هم بتواند فعالان نقطه مقابل اين عظمت را بخوبي شناسائي كند و عملكرد آنها را خنثي كند.من اميدواريم كه در آينده بتوانيم اين قابليت را در عرصه تاريخ نگاري انقلاب اسلامي ايجاد كنيم ولي تا رسيدن به آن ايده آل، فاصله زيادي داريم. ما هنوز آن توانائي ها و قابليتها را نتوانسته ايم ايجاد كنيم.
ما با ظهور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در عرصه تاريخ نويسي، ضرورت بازنويسي تحولات تاريخ معاصر ايران را شديداً احساس مي كنيم. زيرا مسئوليت تاريخ نويسي تاكنون بر عهده جريانهاي خاصي بوده است. كساني كه تا سالهاي قبل از انقلاب تاريخ معاصر ايران را مي نوشتند، غالباً وابسته به صهيونيسم بوده اند. ما پس از انقلاب تنها به اين منابع تاخته ايم ولي خود مبدأ تاريخ نويسي جديد براي استفاده پژوهشگران نشده ايم. ما توليد نكرديم و حتي در مقام نقد علمي قوي منابع قبل از انقلاب هم بر نيامديم و آنها را جريان شناسي نكرديم. ما بررسي نكرديم كه چرا منابع اكثر مورخين قبل از انقلاب يكسان است و چرا همه آنها با يك روايت واحد و بدون تشكيك مي نوشته اند. ما در سالهاي بعد از انقلاب مواردي را داريم كه براي مثال هنوز 5 سال از يك رويداد نگذشته ماهيت روايت ها را دچار تغيير مي بينيم چطور است كه تاريخ تحولات ايران باستان در همه متون تاريخي ما يكسان است و گوئي آبشخور همه آنها يك منبع است. ما منبع شناسي نكرديم. آقاي عبدالحسين زرين كوب در كتاب خود به نام «ايران بعد از اسلام» با صراحت اعتراف مي كند كه وي و تعداد ديگري از مورخان كه ايشان نام آنها را نيز مي برد مبناي تاريخ نگاري شان از اسلام، ضديت با اعراب است. سؤال اين است منشأ اين برداشت و منبع چنين نتيجه گيري چيست؟ ما در اين زمينه منبع شناسي نكرديم. البته جرأت تشكيك كردن و ترديد كردن در نسل جديد پيدا شده و اين مهم است ولي ابتداي كار است و واقعاً گام مؤثري در صحنه عمل هنوز برنداشته ايم.
در زمينه خاطرات رجال، توليد انبوه صورت گرفته ولي مهم جريان سازي است كه انجام نشده است. ما نتوانسته ايم آثاري را خلق كنيم كه «طول موج» ايجاد كند. سرمايه گذاري كرده ايم ولي اين سرمايه گذاريها متوجه توليد آثار بر جسته اي نشده كه بتواند نسل جوان را قانع كند و آثار تعيين كننده در برداشته باشد.عمده موانع تاريخ نگاري انقلاب اسلامي، متوجه مشكلاتي بوده كه در استفاده از اسناد وجود داشته است. ما بعد از پيروزي انقلاب بايد در اندك زماني مي توانستيم انبوه اسناد موجود در منابع اسنادي كشور را منتشر سازيم ولي نتوانستيم. دلائل عمده اين مشكل عبارتند از:
1ـ بسياري از سازمانها و منابع اسنادي كشور، خود را صاحب و مالك اسناد مي دانند و اجازه استفاده از آنها را به كسي نمي دهند. اين احساس تملك غير قانوني است. آنها مي توانند شيوه ها و راهكارهاي استفاده جامعه از اين اسناد را تعيين كنند ولي نبايد خود را صاحب آنها بشمارند.
2ـ بي توجهي بعضي سازمانهاي دارنده اسناد به ارزش و اعتبار آنها. چرا بايد اسناد مهم ما در گوني توي انبار اداره دخانيات باشد كه هم مورد تعرض موشهاي معمولي و هم موشهاي هوشمند! قرار گيرد.
3ـ سرقت اسناد . بسياري از اسناد مهم كشور زماني وجود داشته و الآن سر به نيست شده اند. اينها آفاتي هستند كه متوجه اسناد مهم كشور بوده و موانع عمده تاريخ نگاري كشور محسوب مي شوند.
4 ـ جعل سند. سندسازي و جعل سند توسط همانهائي كه دست به سرقت اسناد و از بين بردن آنها مي زنند ، از ديگر خطرها و موانعي است كه تاريخ نگاري انقلاب اسلامي مبتني بر اسناد را تهديد مي كند.

اظهارات حجت الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه رئيس بنياد تاريخ انقلاب اسلامي

«تاريخ نگاري انقلاب اسلامي»از نگاه صاحبنظران من آنچه را كه در كشور ما به عنوان «تاريخنگاري انقلاب اسلامي» شناخته شده، چيزي بيشتر از يك «منبع نگاري» نمي دانم. ما تنها منابعي را براي استفاده تاريخ نگاران جمع آوري كرده ايم. حتي تاريخ شفاهي هم كه ما در اين زمينه فعاليتهائي كرده ايم، باز رواياتي هستند براي كار تاريخ نگاري. كار عمده ما يا انتشار اسناد بوده يا خاطره.
مشكل عمده ما در زمينه تاريخ نگاري، بي توجهي به تخصص «روش شناسي» است. يك مورخ وقتي مي خواهد وارد حوزه كار تاريخ نگاري شود و گذشته را مكتوب كند، شرط توفيق وي در كار اين است كه بتواند چارچوب مورد نظر خود را در تاريخ ابتدا تنظيم و بازسازي كند اين تنظيم خود يكي از شاخه هاي روش شناسي است. شما به هنگام مطالعه يك رويداد، اگر سابقه آن را ندانيد ممكن است جور ديگري آن را بفهميد. براي مثال مقاله اي كه راجع به «اصلاحات» است ممكن است مطالعه آن خشم عده اي را برانگيزد و عده ديگري كه سابقه اين اصطلاح سياسي در كشور ما را نمي دانند با عنايت به مفهوم اصلاح طلبي آن را پديده مثبتي بدانند. پس تنظيم و بازسازي زمينه يك بحث تاريخي، به عنوان يكي از موضوعات محوري در دل بحثهاي روش شناسي، براي فهم آن بحث ضرورت اساسي دارد.
با اين همه در دو حوزه انتشار اسناد و تاريخ شفاهي كارهاي قابل توجهي انجام داده ايم. ولي قطعاً تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در اين دو حوزه خلاصه نمي شود و كارهاي اساسي ديگري هم هست كه هنوز انجام نداده ايم. مثلاً روي موضوع جامعه شناسي تاريخي انقلاب هيچ كاري صورت نگرفته است. ريشه اين بي توجهي نيز به عقيده من جدي نگرفتن موضوع روش شناسي است كه حتي دانشگاههاي ما هم به اين مقوله نمي پردازند.
جالب است بدانيد در بزرگترين كتابخانه جهان كه كتابخانه كنگره آمريكا است، 700 نوع كتاب تنها در زمينه «روش شناسي تاريخي» به ثبت رسيده است.در مورد اطلاع رساني هم كارهاي خوب ولي ناتمام داشته ايم. ما در زمينه كتاب شناسي و منبع شناسي فعاليتهائي داشته ايم و در نظام تحقيق، تقريباً راه تحقيق را هموار كرده ايم. هر چند كه با مشكلات زيادي مواجه بوده ايم.يكي از مشكلاتي كه در مسير كار تاريخنگاري انقلاب اسلامي وجود دارد موضوع بيطرفي است. در حوزه تاريخ نويسي، بيطرفي تعريف نشده است. چگونه تاريخ را بنگاريم كه متهم به نقض بيطرفي نشويم. ما مي خواهيم درباره انقلاب اسلامي تاريخ نگاري كنيم. همه ما متعهد به انقلاب و طرفدار انقلاب و امانت دار آن هستيم. همين تعهد و طرفداري يا امانت داري، نقض بيطرفي است مرزهاي بيطرفي در تاريخ نويسي روشن نشده است.
در حوزه تاريخ نگاري انقلاب اسلامي اگر بخواهيم وقايع نگاري كنيم يك تعريف دارد، اگر بخواهيم كار تحليلي كنيم يك تعريف دارد. اگر جامعه شناسي تاريخي انقلاب را مد نظر قرار دهيم، يك تعريف دارد. بنابراين تعريف مطلقي را نمي توان درباره تاريخ نگاري انقلاب ارائه كرد.آيا مخاطب امروز ما مي پسندد كه مثلاً بگوئيم در فلال جا حق با بني صدر بود و يا در آن موضوع بخصوص نظر بختيار درست تر بود؟ اگر نگوئيم، آيا صداقت در بيان را نقض نكرده ايم. همه متوليان تاريخ اين مشكل را دارند تاريخ نويسان غربي هم به اقتضاي «منافع ملي» يا هر قالب ديگر، بخشي از حقائق را نمي گويند. تكليف اين مرزها بايد روشن شود.

اظهارات هدايت الله بهبودي رئيس دفتر ادبيات انقلاب اسلامي
هر دوره اي گذشته خود را دوباره نگاري مي كند تا بتواند به پرسش هاي تازه عصر خويش پاسخ دهد. اين طبع معمول به ما مي گويد كه تاريخ نويسي انتهاي مسدودي ندارد، چرا كه تاريخ نگاري محصول تاريخ نگري است و نگرش ها نمي توانند در دوره هاي گوناگون يكسان و يكسو باشند. هر نسلي با اتكا به ميراث گذشتگان و نويافته هاي زمانش به بازكاوي عالمانه گذشته مي پردازد. از اين رو تاريخ نگاري را مي توان جست و جوي مستمر و دنباله دار دانست؛ جست و جويي بدون «حرف آخر». هر چند تاريخ نگاران از موضع داناي كل بر تحقيقات خود نقطه پايان مي گذارند، اما خوب مي دانند كه وظيفه تحقيقي آنان محدود به دارايي هاي اسنادي شان بوده است و نه بيشتر. بنابراين تاريخ، براي دوباره نوشته شدن تعصبي از خودنشان نمي دهد. اگر مروري گذرا بر سير انتشار اسناد در ده سال گذشته كنيم، كمتر روزي را مي يابيم كه شاهد بيداري سندهاي خفته دربايگاني ها نباشيم. فارغ از نقد و نظرهايي كه نسبت به اين بيدارباش ابراز مي گردد، منابع نويافته، مساحت چشمگيري فراروي پژوهش هاي تاريخي گسترده است، به نحوي كه فرا رسيدن دوره ي تازه اي از تاريخ نگاري در آينده نزديك، حتمي به نظر مي رسد. ما اين اقبال را يافته ايم كه با چشماني غير مسلح واز فاصله اي نزديك پديده «كشف تاريخي» را رصد كنيم.
از سوي ديگر دگرگونيهاي بزرگ اجتماعي، همچون انقلاب، پيامدهاي گونه گوني دارند. از آن شمار است برانگيخته شدن ميل مورخان به نگارش رويدادهايي كه به انجام يك حكومت و آغاز حكومتي ديگر منجر گشته. انقلاب اسلامي نيز بنا به طبع دگرگون ساز خود چنين خواستي را در ضمير تاريخ نگاران ايران و جهان پديد آورد و به فراخور دانش، علاقه و تخصصشان، آنان را وادار به اين واكنش طبيعي كرد. از آن جا كه نوشتن از رخدادهاي تاريخي توقف ناپذير است، سير تاريخ نگاري درباره انقلاب اسلامي از ابتدا تاكنون و از حال به آينده در جريان است.
پس از فرونشستن غباري كه از جدال بين مردم و حكومت پهلوي برخاسته بود، آن چه به چشم مي خورد روايت ناظران خارجي براساس مشاهدات يا تحليلهاي سياسي ـ اجتماعي بود. منابعي چون «غرور و سقوط: آنتوني پارسونز»، «مأمورت در ايران: ويليام سوليوان» و «درون انقلاب ايران: جان.دي. استمپل»، با تكيه بر حضور نويسنده در ايران و ارتباط با مقامات بلند پايه كشور و كتابهايي چون «اسرار سقوط شاه: زبيگنيو برژينسكي» يا «همه سقوط مي كنند: گري سيك» با آگاهي از مناسبات سياسي در هيئت حاكمه دولت امريكا، بر پايه مشاهدات منتشر شدند. منابع ديگري چون «ايران عصيانگر: پل بالتا وكلورين رولو»، «ايران، انقلاب به نام خدا: كلربريز و پيربلانشه» نيز از چنين ماهيتي برخوردار بودند، اما اين ناظران پيش از آن كه كارگزاران سياسي كشور متبوع خود باشند، نماينده رسانه ها و نويسندگان وسايط (وسايل) ارتباط جمعي بودند. در همين دوره منابع ديگري نيز پديد آمدند كه مبناي نگارش آنها تحليل گزارشهاي تاريخي با عطف به گذشته نه چندان دور ايران بود: «ديكتاتوري و توسعه سرمايه داري در ايران: فرد هاليدي» يا «ريشه هاي انقلاب: نيكي . آر. كدي».
برخي از مقامات ايراني حكومت شاه، ضلع ديگري از تاريخ نگاري اين دوره را ترسيم كردند كه بيشتر آنها بر بنياد مشاهده يا آگاهي مستقيم استوار بود: «سقوط شاه: فريدون هويدا»، «خدمتگزار تخت طاووس: پرويز راجي» و «اعترافات ژنرال: عباس قره باغي». بر همين مبنا، تعدادي كتاب از راويان ايراني نيز منتشر شد كه يا روايتگر رويدادهاي منطقه اي بودند: «انقلاب اسلامي مردم مشهد: رمضانعلي شاكري»، «يادواره نهضت اسلامي يا چهره انقلاب در اصفهان: سيد حسن نوربخش» يا حكايتگر رخدادهاي كل كشور: «حماسه هاي ملت به رهبري امام خميني« ولي الله نوري تويسركاني» و يا خود نگاشته هايي كه براي نخستين بار رخ مي نمودند:«خاطرات سياسي: محمد محمدي ري شهري». در اين بين مجموعه سه جلدي «بررسي و تحليل از نهضت امام خميني: سيد حميد روحاني» را به نسبت زمان خود بايد مهمترين منبع تحقيقي داخلي كشور برشمرد. تاريخ نگاري انقلاب اسلامي بيشتر دهه 60 شمسي را در چنين فضايي گذراند. و اگر نبود سلسله كتابهاي «اسناد لانه جاسوسي» يا جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي»، اين دوره را بايد دوره خاموشي سندها بناميم. در دهه هفتاد رويكرد تازه اي از تاريخ نگاري آغاز شد كه نشأت گرفته از قالبي نو يا بهتر بگوييم، قالبي باز يافته بود: تاريخ شفاهي. البته در دوره نخست استثنائاتي چون «ناگفته ها: مهدي عراقي» وجود داشت، اما در برهه اخير، نهادهايي كه سازمان يافته به اين شيوه پرداختند قابل توجه است:«بنياد تاريخ انقلاب اسلامي»، «دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري» و «مركز اسناد انقلاب اسلامي». در خارج كشور نيز چنين مراكزي با كمك شركتهاي بزرگ اقتصادي و حمايت برخي دانشگاهها، با موضوع عام تاريخ معاصر ايران شكل گرفت كه مهمترين آنها «تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد» است. انگيزه هاي داخلي براي توسعه چنين امري را بايد در چهار عامل جست و جو كرد: 1ـ تجربه توليد كتابهاي مرتبط با دفاع هشت ساله كه برپايه خاطرات فراهم آمده بودند؛ 2ـ شكستن جو امساك و خودداري از بيان خاطرات نزد مبارزان سياسي دهه هاي چهل و پنجاه؛ 3ـ ايجاد رقابت كاري بين سازمانها؛ 4ـ استقبال مخاطبان از اين نوع روايت تاريخي.
اگردهه شصت با ثقل منابع ترجمه اي درباره انقلاب اسلامي سپري شد، دهه هفتاد با ورود كتابهايي كه براساس تاريخ شفاهي تدوين شده بودند، با تعادل در توليد منابع خارجي و داخلي به انتها رسيد. مضاف بر اينكه خاطرات خود نگاشت همچون «زواياي تاريك: جلال الدين فارسي»، «خاطرات آيت الله خلخالي»، «دوران مبارزه: علي اكبر هاشمي رفسنجاني» حضور ملموسي در اين دوره پيدا كردند؛ و بر شمار منابع تحقيقي اعم از گزارشي ـ تحليلي چون «مقدمه اي بر انقلاب اسلامي: صادق زيبا كلام»، «تاريخ سياسي معاصر ايران: سيد جلال الدين مدني»، «تاريخ سياسي بيست و پنج سا له ايران: غلامرضا نجاتي» و پژوهشهايي در قالب روزشمار، مانند «تقويم تاريخ انقلاب اسلامي»، «روزشمار انقلاب اسلامي» و «انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك» افزوده شد و بُعد تازه اي به تاريخ نگاري انقلاب اسلامي بخشيد.
دهه هشتاد را بايد دهه زبان گشايي اسناد و دوره سوم تاريخ نگاري انقلاب اسلامي دانست. با اين كه سير توليد منابع براساس تاريخ شفاهي از اوايل دهه هشتاد اوج گرفت، و بنياد انتشار اسناد در نيمه دوم دهه هفتاد گذاشته شد، اما حضور كتابهاي اسنادي در چند سال اخير بهت انگيز بوده است. شايد مورخان در هيچ برهه اي با اين حجم از مواد خام رو به رو نبودند. در اين بين نقش «مركز بررسي اسناد تاريخي» با انتشار حدود 160 جلد كتاب و «اداره كل آرشيو، اسناد و موزه دفتر رئيس جمهور» با حدود 30 كتاب سندي يا د كردني است. اگر فراهم شدن ساز و كارهاي ارائه اسناد در سازمانهايي چون «مركز اسناد انقلاب اسلامي»، «سازمان اسناد ملي ايران»، «وزارت امور خارجه»، «مجلس شوراي اسلامي»، «مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي» و «مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران» را نيز مد نظر قرار هيم، پژوهشگران تاريخ انقلاب اسلامي و جستجوگران زمينه هاي آن در دوره معاصر، برهه مناسبي را از جهت سهولت دستيابي به منابع دست اول پشت سر مي گذراند.
نسل امروز در حال نگارش پيشينه خود است؛ هم به دليل وجود پرسش هاي نو و هم به جهت دست يابي به مدارك جديد. اين نسل هر چند مانند نياكان تاريخ نگار خود نخواهد توانست نقطه پايان بر تحقيقات خود بگذارد، اما اين توفيق را يافته است كه در «كشف تاريخي» دوران معاصر شركت كند و پژوهشهاي خود را با براهين تازه و از منظري به پهناي همه منابع به نسل آتي بسپارد.

اظهارات محمد جواد مرادي نيا گروه تاريخ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)
مروري كوتاه بر كارنامه تاريخ نويسان ايراني تا مقطع انقلاب مشروطه، بيش از هر چيز گوياي يك واقعيت در عرصه تاريخ نگاري است و آن در انحصار بودن كتابت وقايع براي يك يا چند كاتب رسمي و نوعاً مورد حمايت ارباب قدرت است. از اين رو تعجب نداردكه ادوار مختلف تاريخ ايران عمدتاً از يك روايت رسمي بيش تر برخوردارنيست و حتي اگردويا چند نفر نيز همزمان دست به قلم برده اند محصول كارشان سخت مشابه و نزديك به يكديگر است. اين تازه در حالي است كه اصولاً تاريخ نگاري ايران بعد از اسلام پيشرفت قابل ملاحظه اي نسبت به قبل كرده و متون متعددي پديد آمدند.
مردان قلم ايران از ابن مقفع گرفته تا بيهقي و ابن بلخي و عطا ملك جويني و رشيد الدين فضل الله و اسكندر بيك منشي و... همه نامداراني بودند كه خدمت سلطان يا حاكم وقت را به جا مي آوردند كه البته با حسن استفاده از موقعيت خويش كار بزرگ ثبت وقايع و حوادث دوران خود را نيز سامان مي دادند. نتيجه آن كه ابن مقفع در قرون دوم هجري به توفيق نگارش «سير ملوك عجم در تاريخ و آداب ملوك عجم» نايل آمد، ابوالفضل محمد ابن حسين بيهقي مشهور به دبير در قرن پنجم كتاب سترگ و ارجمند «تاريخ مسعودي» را پديد آورد، ابن بلخي در قرن ششم فارسنامه را نوشت، علاءالدين عطا ملك جويني «جهانگشا» را تحرير كرد، رشيد الدين فضل الله موفق به نوشتن جامع التواريخ شد، عبدالله ابن فضل الله شيرازي، تاريخ وصاف، اسكندر بيك تركمان، عالم آراي عباسي و ... را پديد آوردند؛ تاريخ نگاراني كه يا دبير بودند يا وزير، يا منشي و يا مستوفي. و تاريخ هايي كه نوشتند يا به فرمان پادشاهي و اميري بود و يا تقديم به سلطاني مي شد.
پس به طور طبيعي رواياتي شكل مي گرفت كه اولاً تنها روايت از تاريخ آن دوره محسوب مي شد و ثانياً با نظرگاه قدرت غالب معمولاً تعارض نداشت. هر چند در اين ميان استثناء هايي نيز قابل رؤيتند مانند ابن عربشاه كه «عجايب ا لمقدور في نوائب تيمور» را در نيمه اول قرن نهم نگاشت و در آن سياست داخلي و خارجي تيمور را برخلاف مورخان متمل و چاپلوسي چون شرف الدين علي يزدي به باد انتقاد گرفت و يا فضل الله ابن روزبهان خنجي، صاحب «عالم آراي اميني» كه كتابش سراسر انتقاد و اشكال است از حكومت صفوي و پادشاهي شاه اسماعيل صفوي. اما بايد دانست كه اينها صرفاً استثنائاتي در كتابت تاريخ ايرانند و بايد حساب آنها را از نظام كلي تاريخ نگاري كشورمان جدا كرد.
در اين تواريخ رد پاي گروههاي مختلف مردم، نقش آنان در گردش چرخهاي جامعه، جلوه هاي اجتماعي زندگي عامه، وضعيت و ديدگاههاي ناراضيان.... كمتر ديده مي شود و آنچه پررنگ است و به وفور يافت مي گردد دستورات و اعمال و فتوحات شاهان و شاهزادگان و ديگر ارباب قدرت است و بس.
چهارچوب اين نظام تاريخ نگاري در عرصه مشروطه ترك هايي برداشت و افرادي خارج از دسته تاريخ نگاران رسمي و حرفه اي نيز قدرم به عرصه ثبت وقايع گذاشتند تا متون تاريخي ما از يكدستي و يك نواختي كمي فاصله بگيرند و باب تازه اي در اين حرفه گشوده شودو نتيجه آن كه افرادي از سطوح مياني جامعه همچون ناظم الاسلام كرماني، يحيي دولت آبادي، شريف كاشاني ، احمد كسروي، محمد تقي بهار و ... دست به كار واقعه نگاري شده و كتابهايي نظير تاريخ بيداري ايرانيان، حيات يحيي، واقعات اتفاقيه در روزگار، تاريخ مشروطه، تاريخ احزاب سياسي و ... شكل گرفته و به جمع آثار مكتوب تاريخ ايران پيوستند.
اما تاريخ نگاري انقلاب اسلامي چيز ديگري است و ويژگي هاي منحصر به فردي دارد كه در تمام طول تاريخ نگاري ايران مشابه و بديلي براي آن نمي توان يافت كه به نظر نگارنده مهمترين آنها انبوه نويسي و متعدد نگاري است.
انبوه نويسي بدين معنا كه حجم «كمي» مطالبي كه در سي سال اخير پيرامون انقلاب اسلامي نوشته شده در تمام طول تاريخ ايران سابقه نداشته و كاملاً بي نظير است، هر چند نگارنده آمار دقيقي از ميزان كتاب ها و مقالات تاريخي كه درباره اين موضوع نوشته شده در دست ندارد.
و متعدد نگاري به اين معنا كه هر چند از انقلاب اسلامي نيز روايتي تقريباً رسمي شكل گرفته است اما جاي روايت هاي غير رسمي نيز هرگز تنگ نشده و انبوهي از روايت هاي مختلف و بعضاً متعارف نيز بر صفحه تاريخ ثبت شده است. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي، قلم هاي فراواني بي آن كه دستور و فرماني از جايي صادر شود به حركت درآمده بر صفحه كاغذ لغزيده و زاويه اي از اين پديده سترگ تاريخ ايران را واكاويده اند.
صاحبان اين قلم ها نيز الزاماً تاريخ نگاران حرفه اي نبوده و براي چنين امري تربيت نشده اند بلكه عمدتاً خود در گوشه اي و صحنه اي از اين قيام همه گير حضور داشته و يا بر حادثه اي شاهد و ناظر بوده اند، لذا هر يك، تكه و قطعه اي از اين آينه را بازسازي كرده تا به يمن قرار گرفتن در كنار ساير قطعات، تصوير كامل «واقعه بزرگ» بازتاب يابد.
آناني كه در ثبت و ضبط تاريخ انقلاب حركتي كرده اند، الزاماً گامهايي همسو نيز برنداشته اند و تفاوت نگاهها وآراء لابلاي سطور كتب آنان به روشني هويداست، دامنه اين تنوع حتي به جايي مي رسد كه آثار مقامات و مسئولين رژيم پهلوي (به عنوان يكي از دو طرف درگير در ماجراي انقلاب) را نيز در بر مي گيرد: اين بدان معني است كه مخاطبان تواريخ انقلاب صرفاً با نوشته هاي اصحاب انقلاب روبرو نيستند بلكه اين امكان نيز برايشان فراهم است كه حرف و سخن سران و ابستگان رژيم پيشين از شخص شاه گرفته تا برخي نخست وزيران، وزيران و مديران عالي، مياني و سطوح پايين را نيز بشنوند. از اين گذشته روايات متعددي نيز وجود دارد كه ارباب آنها نه در صف انقلابيون بوده و نه در شمار پهلويان و آن خاطرات و نوشته هاي اعضا و هواداران گروههايي است كه بعضاً و در مقاطعي سنگي به رژيم پيشين نيز پرانده اند اما پس از پيروزي انقلاب مسير خود را جدا كرده اند.
برفهرست بلند بالاي تواريخ انقلاب اسلامي بايد مكتوبات و منشورات محققين و پژوهشگران غير ايراني را هم كه تعدادشان كم نيست افزود. هر چند حاصل كار اين تاريخ پژوهان را نمي توان «كتاب تاريخ» خواند، اما به دليل برخورداري برخي از آنان از اسناد و اطلاعات تازه، آنان را نيز مي توان با تسامح در شمار متون تاريخي انقلاب محسوب داشت.
انتشار «اسناد انقلاب» نيز كه مرحله مقدماتي تاريخ نگاري به حساب مي آيد و در سال هاي پس از انقلاب آغاز و به شكل چشمگيري وسعت يافته است هم به كمك تاريخ نگاري انقلاب شتافته و موجبات تابش نور و روشنايي به زواياي تاريك «واقعه عظيم» را فراهم ساخته است.
بدين سان در آستانه سي امين سال پيروزي انقلاب اسلامي مشاهده مي شود چند نگاري و انبوه نويسي به غناي نسبي تاريخ انقلاب اسلامي و برجسته شدن آن در قياس با قرن ها تاريخ نگاري ايرانيان انجاميده است. هر چند انتشار خاطرات، اطلاعات و اسناد جديدتر در آينده دور از انتظار نيست.
اظهارات حجت الاسلام والمسلمين روح الله حسينيان رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي
شايد بهترين تعريف را امام خميني از تاريخ نگاري انقلاب اسلامي بيان داشته اند. ايشان در پيامي كه به مناسبت شهادت عده اي از مردم مشهد، رفسنجان و جهرم در پنجم مرداد 1357 قبل از پيروزي انقلاب ارسال كردند فرمودند: لازم است براي بيداري نسل هاي آينده و جلوگيري از غلط نويسي مغرضان، نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند و قيام ها و تظاهرات مسلمين ايران را در شهرستان هاي مختلف با تاريخ و انگيزه آن ثبت نمايند تا مطالب اسلامي نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل هاي آينده شود.
در اين پيام امام خميني چند نكته را متذكر مي شوند كه جنس و فصل تاريخ نگاري انقلاب اسلامي ايران را بيان مي كنند.
اول اينكه تاريخ نگاري بايد هدف دار باشد و آن بيداري نسل هاي آينده، و اينكه انقلاب اسلامي سرمشق جوامع باشد.
دوم بايد تاريخ نگاري انقلاب در اولويت قرار گيرد تا ديگران غلط نويسي نكنند.
سوم نويسنده بايد متعهد باشد اهل دقت باشد و تنها حوادث پايتخت را در نظر نگيرد و اينكه ديدي فرا شمول و ايران نگر داشته باشد تا به حوادث شهرستان ها نيز نظر داشته باشد.
چهارمين موضوع مهم اين است كه روح انقلاب اسلامي را درك كند و به اصطلاح امام «انگيزه آن را ثبت نمايد» اين انقلاب يك تجسم و كالبد داشت و آن حوادث بود و مهم تر روح آن بود كه همان اسلام و نقش معنوي بود و نويسنده بايد هم كالبد شناس باشد هم روح شناس.
بنابراين تاريخ نگاري انقلاب اسلامي را مي توانيم به تاريخ نگاري هنرمند، متعهد، ايران شمول و روح نگر يا انگيزه شناس تعريف كنيم .
ويژگي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي درك عميق از جريانات، حوادث، رهبري، اسلام، مرجعيت، ولايت مردم، ايثار، شهادت و بهشت و خداست. تا كسي دركي عميق از اين مفاهيم نداشته باشد اصولاً حوادث براي او قابل تحليل نيست؛ لذا به بي راهه مي رود، كسي كه نقش خداوند را درتاريخ نمي فهمد وقتي به مردم با دستان خالي در مقابل رژيمي قدرتمند و حمايت هاي قدرت هاي بزرگ مي رسد نمي تواند پيروزي را درست تحليل كند. به همين جهت مذبوحانه تلاش مي كند تا پيروزي را به خواست ابرقدرت ها نسبت بدهد. آن كسي كه معناي تقليد و تبعيت شيعيان از مرجع و ولي را درك نمي كند ناچار است به دنبال عوامل اقتصادي و سياسي و امثال اينها بگردد و سرانجام مردم را به مسحور شدن در مقابل كاريزماي امام خميني متهم كند.
نهضت امام خميني موجب شد تا حاشيه نويسي به متن تاريخ نگاري تبديل شود. لااقل چند تحول عظيم در دوران معاصر يعني نهضت تنباكو، نهضت مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامي توسط نيروهاي مذهبي شكل گرفته و اين تنها نيروهاي مذهبي بوده اند كه نقش داشته اند هر چند ديگران هم حضور داشته اند، ولي نقش اصلي كه با حركت و اعتراضش يا با مهارتش در جامعه تحول مي آفريد نيروهاي مذهبي و در رأس آن رهبران مذهبي بودند. تنها آنها مي توانستد جامعه را بسيج كنند، خواست ها را تبديل به خواست ملي كنند؛ با اين همه تاريخ نگاري توسط نيروهاي چپ يا راست شكل گرفته است و آنها عملاً سعي كرده اند نقش نيروهاي مذهبي و مذهب را در حاشيه يا به فراموشي بسپارند؛ ولي بعد از انقلاب اسلامي يك بار ديگر به تاريخ تحولات نگريسته شد و مشخص شده نيروهاي مذهبي در متن بوده اند و بايد نقش آنها در متن تاريخ قرار گيرد. بنابراين تاريخ نگاري انقلاب اسلامي از حاشيه نويسي به متن نويسي تبديل شده است.
همه ي نهضت ها بار ديگر مورد بازخواني قرار گرفتند و مشخص شد كه نيروهاي مذهبي نقش اول داشته اند و ديگران از حركت آن ها فرصت طلبي كرده اند. خصوصاً پيش از بازخواني نهضت ملي شدن صنعت نفت مشخص شد اصولاً نيروهاي مذهبي بودند كه ملي شدن نفت را تا مرحله قانوني رهبري كردند و تسريع نمودند و ديگران تا اواخر نهضت يا مخالف بودند يا موافق نبودند، بلكه بعد خود را با امواج مردمي همنوا كردند.
مهم ترين مانع تاريخ نگاري انقلاب اسلامي لايحه هاي فكري است كه بين اقشار مختلف شكل گرفته است. لااقل دو قرن تحولات يا توسط درباريان وابسته به پهلوي نوشته شده و يا ملي گراياني كه چندان با نيروهاي مذهبي موافقت نداشتند يا چپگراياني كه با نيروهاي مذهبي در رقابت و تضاد بوده اند. مجموعه ي نگارش اينها تأثير خود را در دانشگاه ها، مدارس و رسانه ها داشته است. تغيير اين نگرش سخت است؛ ولي با پي گيري و منطق اميد فراواني به پيروزي داريم.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ويژگيهاي كلي انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي روسيه و فرانسه
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
مقايسه پديده هاي مشابه مي تواند در شناخت هر چه بيشتر آنها مفيد واقع شود در تاريخ جهان انقلابهائي رخ داده و ممكن ست بين اين انقلابها تشابهات فراواني وجود داشته باشد.بحث مراحل يا روند انقلاب در قرن بيستم و پس از انقلاب روسيه، مطرح شد.در اين ميان برخي از محققين غربي كه پديده، انقلاب را بررسي مي كردند متوجه شدند كه بين انقلاب روسيه و انقلابهاي فرانسه، انگلستان، هلند و...شباهتهايي وجود دارد كه اين موجب پيدايش مكتبي بنام تاريخ طبيعي انقلاب گرديد.

نويسندگان اين مكتب معتقدند كه انقلابهاي گذشته كم و بيش روند مشابهي را طي كرده اند و اين روند بر آيندي طبيعي و اجتناب ناپذير است.

از مهمترين نويسندگان اين مكتب «كرين برينتون » و «ادواردبتي » مي باشند.اما انقلاب اسلامي خط بطلان بر نظريات اين مكتب كشيد، اگر چه در بعضي موارد انقلاب اسلامي با ديگر انقلابها وجه تشابه دارد، در عين حال شرايط و اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي آنها تفاوتهاي اساسي را نشان مي دهد و از آنجا كه كثرت پديده هاي مورد مقايسه كار سنجش و تطبيق را مشكل و پيچيده مي سازد ما در اين نوشتار انقلاب فرانسه و روسيه را به عنوان دو سمبل از دو نظام غرب و شرق و دو ايده ئولوژي متفاوت شناخته شده، براي مقايسه با انقلاب اسلامي كه آرمانهاي مذهبي و حاكميت جهاني اسلام و حاكميت مستضعفين و مستكبرين را نويد مي دهد برگزيده ايم.

بايد توجه داشت كه مقايسه اين دو انقلاب با انقلاب اسلامي نياز به يك تحقيق وسيع و مشروح دارد كه در اين نوشتار مختصر نمي توان به اين مهم دست يافت.از اين رو مي خواهيم يك چهار چوب كلي براي مقايسه اين سه انقلاب با يكديگر ارائه دهيم.

1- ميزان مشاركت سياسي در انقلاب فرانسه جز جمعيت محدودي از طبقه اشراف و بورژواها با نظام همكاري نكردند و فقط در منطقه جغرافيايي پاريس فعال بودند.در انقلاب روسيه نيز عده محدودي از كارگران كارخانجات و سربازان فعال بودند و گروههاي شركت كننده همان كارگران و سربازان و حزب بلشويك بود و فقط در منطقه جغرافيايي پطرزبورگ - مسكو فعال بودند، اما انقلاب اسلامي ايران تمام اقشار ملت اعم از كارگران، كارمندان، دانشگاهيان، بازاريان، روحانيون و...در تمام نقاط كشور همزمان ولي بطور عمده در شهرها مشاركت فعال داشتند و بر اين اساس مي توان گفت: يكي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي شركت وسيع مردم در آن مي باشد كه در مقايسه با ديگر انقلابها بسيار چشمگيرتر و فراگيرتر بوده است.
پروفسور حامد الگار در اين زمينه مي گويد:

«يكي از مميزات انقلاب اسلامي ايران شركت وسيع توده هاي مردم بود.در انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين انقلاب هميشه با جنگ داخلي همراه بود...»

فرد هاليدي نيز معتقد است كه از لحاظ به صحنه كشاندن اقشار وسيع مردم، انقلاب اسلامي عظيم ترين انقلاب تاريخ است.

2- رهبري در انقلاب فرانسه رهبران اصلي انقلاب بطور خلق الساعة در اين مقام قرار گرفتند و وابستگي طبقاتي داشتند و در انقلاب روسيه نيز در فوريه 1917 نام هيچ رهبري به چشم نمي خورد و در اكتبر 1917 نام لنين، تروتسكي، استالين، بوخارين و...به چشم مي خورد كه اينان هم مانند رهبران انقلاب فرانسه پايگاه مردمي چنداني نداشتند و توده هاي مردم لنين را نمي شناختند. ولي در انقلاب اسلامي ايران رهبر انقلاب از يك پايگاه وسيع و عميق مذهبي و بلا منازع برخوردار بود.او هم طراح، هم ايدئولوگ و هم معمار، مدير و مجري انقلاب بود كه در همه مراحل انقلاب چه قبل و چه بعد از پيروزي به اين عنوان شناخته شد..ايدئولوژي در انقلاب فرانسه اساس ايدئولوژي، ليبراليسم بود كه هر چند در پيشبرد انقلاب نقشي نداشت ولي در شكل گيري نظام بعد از انقلاب نقش اساسي داشته است و در واقع شاخه اي از اومانيسم و انسان محوري است كه آزادي خواهي را تبليغ مي كند.
ليبراليسم گر چه در پيشبرد ابعاد اقتصادي و سياسي در ظاهر تا حدودي موفق بوده ولي در ترويج ارزشهاي مثبت اخلاقي و فضائل انساني با شكست مواجه شده است كه همين امر موجب نوعي ايجاد سر در گمي روحي و توسعه بيماريهاي رواني و افزايش روز افزون خودكشي در جوامع پيشرفته صنعتي گرديده است تا آنجا كه امروزه اين بحران عظيم اجتماعي رواني، ذهن بسياري از انديشمندان غربي را به خود مشغول كرده تا به اميد رهايي از اين بن بست راه حلي ارائه دهند.برخي چون آرنولد توين بي، اريك فروم، پدل فورد، و تا حدودي هربرت ماركوزه، چاره آن را در احياء عنصر مذهب بر اساس مقتضيات زمان مي دانند و برخي ديگر چون ژان پل سارتر معتقدند درمان جدي و اساسي براي اين بحران انسان وجود ندارد و تنها راه علاج، دادن فرصتها و امكانات لازم به فرد فرد انسانهاست كه طبق مصالح و خواسته هاي فردي خود آنچنان كه لازم بدانند خود را با شرايط موجود تطبيق دهند.

اساس ايدئولوژي در روسيه ماركسيسم - لنينيسم بود كه اين ايدئولوژي نيز در انقلاب نقشي نداشت ولي در شكل گيري نظام بعد از انقلاب و تحولات بعدي نقش اساسي را به عهده داشته است.ولي انقلاب اسلامي ايران همانند انقلاب كبير فرانسه براي كسب آزادي تنها و يا مثل انقلاب اكتبر روسيه يك انقلاب كارگري نبود بلكه در انقلاب اسلامي تاكيد بر ايدئولوژي اسلام با تكيه بر تعاليم مكتب تشيع بود كه در تهييج و تشكل مبارزات مردمي و نهايتا سقوط نظام شاهنشاهي و نيز در شكل گيري تحولات بعد از انقلاب با تكيه بر اصل ولايت فقيه نقش زير بنايي داشته است.در انقلاب اسلامي آزادي به آن معني كه در غرب مطرح است وجود ندارد.در اسلام انسان موجودي آزاد است اما نه بمعني رها و لا قيد و بي بند و بار بلكه به معني مختار و انتخابگر.در اين مكتب انسان موجودي است كه آزادانه درسرنوشت خويش بايد تصميم گيري نمايد.

در جمهوري اسلامي افراد جامعه در محدوده قوانين اسلامي و با توجه به مصالح جامعه هم آزادي مذهبي وجود دارد و هم آزادي سياسي، هم آزادي بيان و هم آزادي عقيده...در نظام اسلامي اقليت ها و پيروان ديگر مذاهب آزادند به آئين و معتقدات خويش پاي بند باشند و به برنامه و راه و روش خود عمل نمايند.در انقلاب فرانسه رهبران انقلاب گامهايي در جهت جدايي كامل سياست از دين يعني سكولاريسم برداشتند و در انقلاب روسيه با عناد و ضديت شديد با دين برخورد كردند و دين را افيون توده ها معرفي نمودند، ولي در انقلاب اسلامي ايران بازگشت به دين و اسلام روح و اساس انقلاب است و در واقع يكي از شگفت انگيزترين و در عين حال پيچيده ترين ويژگيهاي انقلاب اسلامي بعد ديني آن است.

و همين ويژگي يعني بازگشت به دين يكي از مهمترين فصول مميز انقلاب اسلامي از تمامي جهان است.

آقاي حامد الگار در اينباره مي نويسد:

مهمترين وجه تمايز بين انقلاب ايران و انقلابهاي روسيه و فرانسه، ريشه مذهبي آن است كه هيچگونه شباهتي به دو انقلاب ديگر ندارد در ايران مذهب قوه محركه اصلي انقلاب به شمار مي رفت و آتش انقلاب از درون مساجد زبانه كشيد و سرانجام منجر به پيروزي انقلاب اسلامي ايران شد.

تمام نويسندگان نيز به مذهب به عنوان عاملي در جهت تحريك و تهييج توده هاي ميليوني نگاه مي كنند و سياست اسلام زدايي شما را به عنوان عامل اصلي و تعيين كننده سقوط رژيم شاه مي دانند.
آقاي حامد الگار مي نويسد:

انقلاب اسلامي ايران بر عكس همه انقلابها تداوم و توالي بخش مهمي از ميراث اسلامي است به يك معني آغاز اين ميراث به قرن هفتم ميلادي و گشوده شدن ايران به روي اسلام بر مي گردد و يكي از عوامل مهمي كه انقلاب اسلامي ايران را از تمامي انقلابهاي دگرگون ساز ديگر متمايز مي سازد همين ريشه هاي عميقي است كه اين انقلاب در گذشته تاريخي دارد.

امروزه مي بينيم كه به اعتقاد صاحب نظران آنچه فرهنگ غربي را مورد تهديد قرار مي دهد همين سكولاريسم است كه ملهم از انقلاب فرانسه مي باشد و امروزه تنها راه رهايي از اين بحران را در احياء عنصر مذهب مي دانند.

آقاي برژينسگي مي گويد:

سكولاريسم عنان گسيخته حاكم بر نيمكره غربي، در درون خود نقطه ويراني فرهنگ غربي را مي پرورد از اينرو آنچه ابر قدرتي آمريكا را در معرض زوال قرار مي دهد همين سكولاريسم است.

پس مي توان نتيجه گرفت كه مساله توجه به عنصر مذهب به عنوان نقطه اتكايي براي بسياري از انديشمندان غربي و اركسيست شده است و تنها راه چاره را در احياء عنصر مذهب مي دانند.

يكي از اصول ديگر انقلاب فرانسه ناسيوناليسم بود و ناسيوناليسم قرن نوزدهم از انقلاب فرانسه زاييده شده و از آن پس يكي از شرايط و اصول اساسي حكومت هاي ملي قلمداد گرديد و به عنوان يك نهضت سياسي، همراه با افكار و عقايد ويژه اي در اروپا رواج پيدا نمود.انقلاب فرانسه ابتدا مفهوم حكومت ملي را شور و حركت بخشيد و سپس آنرا به عنوان الگو و سر مشق معرفي كرد كه تا دو قرن نفوذش ادامه يافت و وقتي ناپلئون كه خود عامل توقف جريان انقلاب فرانسه بود مروج مفاهيم جديد سياسي در سراسر اروپا شد و آميزه اي از آرمانگرايي، ناسيوناليسم و سكولاريسم را عرضه داشت.انقلاب روسيه نيز خواستار استقرار نظام انتر ناسيونال سوسياليسم بود و آنرا به عنوان هدفي كاملا جهانشمول تبليغ و تجويز مي كرد.اما انقلاب اسلامي نه با ناسيوناليسم و ملي گرائي ميانه اي دارد و نه با انتر ناسيوناليسم كمونيستي و بي فرهنگي سرمايه داري، بلكه بدين معني است كه ما با عالمي كه ناسيوناليسم در آن پديد آمده و امكان بسط و گسترش يافته است مخالفيم و بايد توجه داشت كه در اسلام هيچ شخصي و يا طايفه اي بر ديگران حكومت نمي كند ناسيوناليسم، ليبراليسم، سوسياليسم، انتر ناسيوناليسم و هيچ ايسم ديگري را در آن جائي نيست.

امام خميني قدس سره با توجه به پيامدهاي ناشي از ملي گرايي و تعصبات مي فرمايند: اساس بدبختي مسلمين ملي گرايي است زيرا او خوب مي داند كه چه ضربه ها و خسارتهاي جبران ناپذير بر پيكر اسلامي از راه ملي گرايي وارد شده است.

4- اهداف ماهيت و هدف انقلاب اسلامي يك پديده منحصر به فرد است چرا كه تمام انقلابها از جمله انقلاب فرانسه و روسيه مي خواستند يك جامعه بهتر از نظر مادي براي انسان بسازند و هدف آنها توليد ثروت بيشتر و توزيع اين ثروت در ميان مردم بود ولي انقلاب ايران داراي اهدافي متعالي تر مي باشد و هدف انقلاب ايران برقراري نظام الله و حاكميت خدا مي باشد.
در واقع اهداف انقلاب اسلامي عبارتند از:

1- احياء و زنده كردن احكام اسلام و اجراي آن

2- استقرار عدالت اجتماعي

3- استقرار نظام سياسي اسلام

4- تقويت عملي و فرهنگي جامعه

آقاي احمد هوبر در اين باره مي گويد:

تمام انقلابهاي ديگر مي خواستند يك نظام انساني را در زمين استقرار دهند، يعني نظام ژان ژاك روسو را يا نظام ماركس، لنين را، در صورتيكه انقلاب اسلامي مي خواهد نظام الله را در زمين مستقر كند و...و معتقد است كه انقلاب اسلامي راه خود را به سوي تمام دنياي اسلام باز خواهد كرد و بر روي جهان غير اسلام نيز تاثير خود را خواهد گذارد و...

امام خميني (ره) مي فرمايند: انقلاب ما متكي بر معنويات و خداست و آنهايي كه با ما موافقند آنهايي هستند كه با خط توحيدي موافقند

5- هويت يكي از تفاوتهاي ديگر انقلاب اسلامي ايران با انقلابهاي روسيه و فرانسه اين است كه انقلاب فرانسه يك انقلاب ليبرال بورژواري و از نتائج آن واژگوني نظام سلطنتي و برقراري يك جمهوري پارلماني بود و انقلاب روسيه يك انقلاب سوسياليستي و از نتائج آن سرنگوني حكومت تزاري و نهايتا تسلط نظام سوسياليسم بود ولي انقلاب اسلامي يك انقلاب ديني و ضد استكباري است كه تنها به واژگوني كامل استبداد اكتفا نكرده و در واقع انقلابي در فرهنگ انقلابهاي جهان بوجود آورد انقلاب اسلامي رژيم شاهنشاهي را سرنگون و حكومت اسلامي را برقرار كرد و بخاطر ماهيت ضد استكباري خود از همان ابتدا با دشمني تمام ابرقدرتها روبرو بوده است.آقاي حامد الگار مي نويسد:

انقلاب اسلامي راه ديگري را پيموده است و از همان اول با دشمني مشترك تمام ابرقدرتها مواجه بوده است

6- آزادي و عدالت در انقلابهاي ليبراليستي غربي، آزادي افراد به قيمت فدا كردن عدالت اجتماعي مطرح مي شود و در انقلابهاي ماركسيستي عدالت اجتماعي را با اعمال خشونت و ديكتاتوري و به قيمت از دست دادن آزاديهاي فردي نويد مي دهند ولي در سيستم سياسي اسلامي عدالت اجتماعي همراه آزادي فردي بطور متوازن و تا آنجا كه ممكن است بطور هماهنگ مطرح مي شوند. اسلام آزادي ليبراليستي را كه به بي عدالتيها و فاصله هاي زياد طبقاتي منتهي مي شود نفي مي كند چنانكه مساوات و برابري بدون توجه به خصوصيات و استعدادهاي فردي را نيز كه حالت تحميلي دارد و همراه با زور و ديكتاتوري است نمي پذيرد.روح برادري را ترويج وامتيازات بي جا و تبعيض طبقاتي را تكذيب مي كند و از اين رو، مورد توجه بسياري از مردم محروم دنيا قرار گرفته است.

نهرو مي گويد:

مساله مساوات اسلامي روي افكار هندوها، خصوصا طبقه محرومشان تاثير عميق بخشيده است زيرا اسلام بساط اختلافات طبقاتي و امتيازات نژادي را از ميان برده است و ميان ملل مختلف روابط حسنه بر اساس عدل و مساوات برقرار مي سازد.

در پايان بايد متذكر شويم همين ويژگيهاي برجسته انقلاب اسلامي بود كه توجه بسياري از مردم دنيا بويژه قشر روشنفكر و باسواد را به خود جلب نمود انقلاب اسلامي نيامد تا برنامه هاي انقلاب دموكراتيك فرانسه را با برنامه هاي سوسياليستي انقلاب روسيه را پياده كند بلكه آمد تا محيطي را براي رشد و شكوفائي ايده هاي نوين و مناسب با ربع آخر قرن بيستم فراهم سازد و سعي دارد اين مكتب جامع پويا و سازنده بر اساس اصول اسلام بر پا نماند.

اسكاچ پل كه مطالعات وسيعي در زمينه بررسي تطبيقي انقلابها انجام داده است مي گويد:

جاي ترديد نيست كه علل بروز انقلاب ايران با آنچه در انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين رخ داد، متفاوت بوده و اختلافات فاحش دارد، انقلاب ايران پديده اي كاملا خلاف طبيعت بود اين انقلاب محققا يك انقلاب اجتماعي است مع ذالك پروسه انقلاب مخصوصا حوادثي كه منجر به سقوط شاه شد، علتهايي را كه در مطالعه تطبيقي خود از انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين مطرح كرده بود، زير سؤال برد.انقلاب ايران آشكارا آنقدر مردمي بود و آنقدر روابط اساسي و پايه فرهنگي - اجتماعي و اقتصادي - اجتماعي را در ايران تغيير داد كه حقيقتا از نمونه هاي انقلابهاي اجتماعي - تاريخي بزرگ مي باشد...

در پايان بايد اين فراز از وصيتنامه سياسي امام خميني را متذكر شويم كه مي گويد: ...شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام...

كوتاه سخن اينكه ويژگيهايي كه انقلاب ايران را از ساير انقلابها متمايز مي سازد عبارتند از:

1- حاكميت الله 2- نفوذ و قدرت معنوي رهبر 3- وحدت و همبستگي تمام اقشار ملت 4- ارتباط بين دين و سياست 5- روحيه ايثار و شهادت طلبي مردم 6- استقلال طلبي 7- آزادي خواهي 8- سازش ناپذيري 9- عدم وابستگي به شرق و غرب 10- حفظ اصول انقلاب حتي در شرايط دشوار 11- رسيدن به پيروزي با كمترين خسارت و خونريزي 12- تغييرات بنيادي و پرهيز از رفوريسم 13- تلاش براي خود كفائي اقتصادي 14- پايگاه مردمي انقلاب و پذيرش آن از سوي ملل آزاده جهان 15- دنبال كردن اهداف عميق انساني و معنوي در كنار اهداف مادي و اقتصادي 16- همراه بودن انقلاب با مشروعيت ديني 17- تفاهم و يگانگي ميان دولت و ملت 18- جامعيت انقلاب اسلامي نسبت به همه ابعاد انساني اجتماعي.

منابع مقاله:

چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، حشمت زاده، محمد باقر ؛

منبع: پايگاه حوزه

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : دميدن روح ايثار و شهادت در كالبد انقلابيون
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
تبيين نظريه هاي امام خميني به عنوان مولف انقلاب اسلامي
تحولات مهم جامعه بشري پس از عهد رنسانس و انزواي بيش از پيش شعائر ديني و ايمان مذهبي در غرب و رشد سريع تفكرات الحادي ماترياليستي و گرايش برخي كشورهاي جهان به نظام فكري – سياسي ماركسيستي ، بسياري از صاحب نظران را به اين باور هدايت كرد كه انزوا و اضمحلال كامل ، سرنوشت محتوم اديان الهي است . اما قيام امام خميني (ره) و موفقيت انقلاب اسلامي شرايط جديدي را به وجود آورد كه حاكي از ورود جهان به دوره اي متفاوت از ادوار گذشته و عصري با ويژگي هاي ممتاز ديني و معنوي بود . آن چه اكنون به وضوح مشهود است ، با استمرار انقلاب اسلامي و گسترش حيرت آور دايره نفوذ پيام هاي معنوي آن ، دنياي ما شاهد تحولات عظيمي گشته است و دوراني جديد آغاز شده است. در گفت و گو با يدا... محمدي استاديار و عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين(ع) چالش ها و مسايل پيش روي انقلاب را مورد بررسي قرار داديم و ايشان از نقش مهم و حياتي رهبري امام خميني براي ما سخن گفت. يدالله محمديي دكتراي علوم سياسي دارد و با بيش از 20 سال سابقه در حوزه آموزش و پژوهش، مسئوليت هاي اجرايي مختلفي را نيز بر عهده داشته است.
گفت و گوي فصلنامه را با اين استاد دانشگاه مي خوانيد.
درباره انقلاب اسلامي ايران به عنوان يكي از آخرين انقلاب هاي بزرگ دنيا تعريف هاي زيادي وجود دارد. با توجه به اينكه تخصص شما حوزة انقلاب اسلامي است، مي خواهيم كمي از لحاظ تئوريك، انقلاب اسلامي ايران را بررسي كنيد و بگوييد چه مؤلفه هايي دارد، در واقع با توجه به تعريف انقلاب ها در دنيا، انقلاب اسلامي ايران چه جايگاه و چه تعريفي دارد؟
به صورت كلي و كلان تعاريف مختلفي در مورد انقلاب وجود دارد. يك تعريف اين است كه انقلاب يك حركت مردمي، سريع، بنيادين و همراه با خشونت است كه مي خواهد ساختار، باور و ارزش هاي مسلط در جهان را تغيير دهد و ساختار سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جديدي را بنيان بگذارد. شهيد مطهري پيرامون انقلاب اسلامي تعريف عمدها ي دارد. او مي گويد انقلاب حركت و طغيان مردم يك ناحيه براي برهم زدن نظم موجود و ايجاد وضع مطلوب است. در واقع مردم به ستوه آمدها ند و مي خواهند وضع مطلوبي ايجاد كنند. اين امر در همه انقلاب ها مشترك است. منتهي خواستگاه و انگيزه شان با هم متفاوت است. بنابراين ميت وان گفت، نارضايتي از وضع موجود در همه انقلاب ها مطرح است؛ ولي نارضايتي در انقلاب ما وضعيت خاصي دارد.
انقلاب اسلامي تنها انقلاب مذهبي و ديني موجود در دنيا است؛ آن هم در شرايطي كه دين از عرصه حيات سياسي و اجتماعي بشر خارج شده است.
حداكثر، دين را به عنوان افيون توده ها معرفي مي كنند و اگر هم مي خواهند براي مردم سرخورده و ناراضي تسكين خاطري ايجاد كنند، مي گويند: در آن دنيا به حساب ها رسيدگي مي شود.
از سوي ديگر در انقلاب ما نقش رهبري بسيار تأثيرگذار و متفاوت است. در انقلاب ما رهبري، هم نقش فرماندهي، هم ايدئولوگ و هم زمامدار را داشت.
رهبر ايدئولوگ، كسي است كه روش هاي مبارزه را ترسيم مي كند و تأكيد مي كند چرا نظم موجود بايد خراب شود و نظم جديد چه اهدافي را دنبال مي كند. در واقع ايدئولوگ براي مبارزان مشخص مي كند دنبال چه بايد باشند. اينكه امام مي گويد شاهنشاهي نبايد باشد، براي مردم اين مسئله را تبيين مي كند، دليل مي آورد و حرف هاي قانع كنندها ي هم بيان مي كند.سلطنت را تبيين مي كند. امام عملكردهاي رژيم شاه را زير سؤال ميب رد، اصلاحات ارضي را زير سؤال ميب رد، كاپيتولاسيون را محكوم مي كرد و دايم سوال مي كرد: آمريكا در ايران چه مي خواهد؟ اسرائيلچه مي خواهد؟ چرا نفت را مي فروشيد و اموال ملت را آتش مي زنيد؟ مي گفت چرا قلم ها را مي شكنيد؟ چرا قانون اساسي را زير پا گذاشتيد؟
در واقع، از يك طرف زير سؤال بردن مشروعيت رژيم و اينكه چرا بايد اين نظم را خراب كرد مطرح بود و از طرف ديگر غيرديني بودن نظام شاهنشاهي خود دليلي بر انقلاب به شمار مي رفت.
امام دنبال ايده آلي به اسم حكومت اسلامي بود كه در واقع در آن، حق و عدالت اجرا شود، به ارزش هاي ديني اهميت داده شود، خواست خدا و حاكميت دين اجرا شود، به واجبات عمل شود و جلوي منكرات گرفته شود. پس رهبري بين ظير و ايدئولوگ انقلاب، نقش مهمي را در اين امر ايفا مي كرد و تنها به مردم تئوري نمي داد و البته خودش هم وارد عرصه مبارزه مي شد. امام 14 سال در تبعيد بود. استمپل، يكي از انديشمندان علوم سياسي در كتابي نوشته بود: آيتا لله خميني اگر براي رسيدن به هدفش احساس مي كرد لازم است جانش را هم بدهد يك لحظه هم ترديد نمي كرد. او فرد خودساختها ي بود.
علاوه بر اينكه امام ايدئولوگ بود، فرماندار انقلاب هم بود. فرماندها ي كه در فراز و فرودها شخصاً به ميدان مي آمد و آنچه در ذهنش بود به عين تبديل مي كرد. اگر در نجف اشرف كتاب حكومت اسلامي را نوشت، در 13 - 14 سال بعد عملاً اين حكومت اسلامي را عينيت داد. بنابراين مي شود گفت امام هر سه بحث رهبري انقلاب، رهبري ايدئولوژيك و رهبري زمامدارانه را در خود داشت و توانست به حكومت پهلوي پايان دهد.
با توجه به ويژگي هاي جامعه ايراني و تنوع فرهنگي آن، امام خميني(ره) چگونه رهبري را به دست گرفتند؟ بسياري از انديشمندان غربي ايران را كشور »فردگراها « نام گذاشتها ند كه مردم به فردگرايي ميل دارند، آن هم فردگرايي از نوع منفي آن. ضربا لمثلي هست كه آبراهام در كتابش آورده، با اين موضوع كه دو ايراني هرگز نميت وانند با هم سازگاري داشته باشند ولو براي گرفتن پول از نفر سوم. از اين بحث هم نتيجه گرفته است احزاب به دليل همين فردگرايي در ايران پيروز نمي شوند. خوب حالا چه شد كه امام، يك پيرمرد دست تنها، اين افراد متفرق و اين توده شن وار را منسجم و يكپارچه كرد و آنچنان انسجامي به آن داد كه باعث شگفتي بسياري از انديشمندان غربي شد. غربي ها مي گويند انقلاب اسلامي، انقلاب همه توده ها و اقشار است در حالي كه در ديگر انقلاب ها بدين شكل نيست. مثلاً در انقلاب شوروي انقلاب طبقه كارگر مطرح بود.

در انقلاب فرانسه طبقه بورژوا، عليه اشراف بودند يا در انقلاب چين، طبقه دهقان حضور داشت. اما در انقلاب ما، كل طبقات جامعه بسيج شد و يكي از شگفتي ها اين است كه چطور يك پيرمردي با دست خالي، آن هم در تبعيد، قدرت مندترين رژيم خاورميانه، با ارتش 500 هزار نفري، دستگاه مخوف ساواك حمايت امريكا، حمايت كشورهاي منطقه، غرب و اروپا شكست دهد؟ چطور اين پيرمرد توانست در ظرف مدت كوتاهي اين حكومت را به زمين بزند؟
كارتر به عنوان بلندپايهت رين مقام سياسي امريكا كه جديت رين تحليل ها را هم انجام داده، سال 56 در ايران گفت: ايران جزيره ثبات و آرامش است. تحليل، تحليل درستي بود اما اينكه امام، چه كرد كه اين توده شن وار تبديل به يك ملاتي از دين و اعتقادات شد بايد در بحث ديگري به آن پراخت كه جاي آن در اين گفت وگو نيست.
بحث ما اين است كه امام خميني چگونه توانست پارادايم انقلاب اسلامي ايران را شكل دهد؟
البته من از آن زاويها ي وارد مي شوم كه شما دنبالش هستيد و واقعيت هم همان چيزي است كه شما فكر مي كنيد. امام بدون توجه به حوادث و جريانات انقلاب هايي كه در دنيا اتفاق افتاده و بدون اينكه بخواهد از آنها خط بگيرد، يك سري عناصر اصلي و منظومه وار را فراهم مي كند كه انقلاب را به پيروزي برساند. اول از همه اينكه امام يك فرد خودساخته بود و مشمول اين حرف جمله زيبا بودند كه: تا انسان خود را نسازد، ديگري را نمي سازد و تا ديگري ساخته نشود، جامعه ساخته نمي شود.
ثانياً اينكه امام از زاويها ي وارد شد كه رمز پيروزي و بالندگي انقلاب ماست و آن بحث فرهنگي و بيداري بود. امام معتقد بود كه اگر ملت ها بيدار شوند خودشان حركت مي كنند و اگر حركت كنند، سرنوشت خود را خودشان تعيين مي كنند. امام در واقع تأكيدش اين بود كه برويد سراغ ملت ها، ملت ها را بيدار كنيد، سراغ دولت ها نرويد. امام سراغ توده ها مي رود و مي گويد اگر توده ها را بيدار كنيد اين توده ها حركت مي كنند و رژيم هاي نا اهل را از تخت به زير مي كشند. نكته ديگر اين است كه امام در واقع ملت را سر دوراهي قرار داد. بحث جهاد و شهادت را مطرح كرد، اسوه ها و اسطوره هاي تاريخي را مطرح كرد. به ملت مي گفت شما كه مي گوئيد كاش صدر اسلام بود، كاش زمان كربلا بود بدانيد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاست. يعني صراحتاً به ملت مي گويد اين گوي و اين ميدان، بسم الله... مي گويد شما تصور نكنيد كه رژيم ملعون پهلوي از رژيم يزيد بهتر است. يعني اين رژيم را در حد رژيم يزيد قرار مي دهد و مي گويد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا. بحث جهاد و شهادت را براي مردم مطرح مي كند، اسطوره هاي تاريخي را مطرح مي كند. امام ساده زيستي حضرتعلي(ع) را در مقابل ريخت و پاش ها و حيف و ميل ها و ابتذال هايي كه در كشور ايجاد كرده بودند مطرح مي كند. بعد اسطوره دومي كه امام مطرح مي كند، اسطوره جهاد و شهادت است. براي مردم امام روشن مي كند كه سيدالشهداء(ع) چگونه در برابر ظلم قيام كردند و بعد تأكيد مي كند كه سيدالشهداء دنبال اين بود كه حكومت تشكيل دهد، حكومتي اسلامي با معيارهاي جدش پيامبر.
شما بحث را آورديد به همان سمتي كه موضوع ماست، يعني رابطه نظريه هاي فرهنگ ايثار و شهادت. شماانقلاب به ويژه نظريه انقلاب اسلامي ايران و تغيير ارزش ها و باورهاي مسلط يك جامعه را در كنار تغيير ساختارهاي سياسي و اجتماعي انقلاب تعريف كرديد و بحثي هم كه مطرح شد عملاً چهار حوزه را در برمي گيرد كه يكي بحث تئوريك است و چگونگي تغيير ارزش ها و باورهاي مسلط كه در آن سال ها در طي 50 سال حكومت پهلوي در راستاي حزب گرايي و تفكرات ناسيوناليستي و همچنين حزب توده و چپ مطرح شده بودند. حالا چگونه اين ارزش هاي ناسيوناليستي و غرب گرايانه و چپ گرايانه تغيير مي كند، يك بحث تاريخي است. شما خيلي تيتروار به اين موضوع پرداختيد و اصولا قابل بحث است كه ريشه هاي تاريخي اين انقلاب كجا بوده. بعضي منشأ آن را انقلاب مشروطه مي دانند، بعضي ها وقايع 28 مرداد و بعد 15 خرداد.
بحث بعدي بحث مذهبي و ايدئولوژيك است كه گفتيد امام به عنوان پيوند دهنده آن توده شن وار از 1400 سال تاريخ اسلام و تشيع، به خصوص نهضت عاشورا و اسلام و آموزه هاي نهجا لبلاغه استفاده مي كند و روح ايثار و شهادت طلبي را جلا مي دهد. مسأله ديگر نظريات شخصي امام است كه در واقع با تئوري سازي هايشان و بيان اين مسئله كه خون بر شمشير پيروز است انقلاب را جلو ميب رد. به نظر مي آيد اين مسئله يك تئوري برگرفته از پارادايم مذهبي و ملي كشور ماست و فكر مي كنم ويژگي مهم امام اين بود كه توانست يك پارادايم ملي مذهبي خيلي قوي را از اسلام انتخاب كند.
بحث ما اين است كه رابطة بين نظريه هاي انقلاب چه در بحث تئوري و چه در بحث تاريخي، چه در بحث مذهبي، چه در بحث نظريه هاي امام، با فرهنگ ايثار و شهادت كجا با هم چفت مي شود و از كجا اين آبشخورها به هم وصل مي شوند، اگر موافق باشيد پيوند اين چهار حوزه را با فرهنگ ايثار و شهادت مطرح كنيم.
انقلاب اسلامي ويژگي هايي دارد كه از هر زاويها ي نگاه كنيد به هم مرتبط است. بعضي ها از حوزه جامعه شناسي مطرح مي كنند كه توسعه نامتوازن موجب انقلاب شد، يعني چون رژيم پهلوي در حوزه اقتصاد، سياست و صنعت رشدكرده بود و توقع جامعه بيش از اين رشد بود در واقع زمينه ساز بروز انقلاب شد. بله، بعضي ها هم از زاويه روانشناسي مطرح مي كنند شاه به لحاظ رواني فردي ضعيفا لنفس بود و برخلاف پدرش كه فرد قلدري بود، صلاحيت اداره مملكت را نداشت. اين مسأله را هم مطرح مي كردند كه در آخر عمرش سرطان غدد داشت و دارو مصرف مي كرد كه اين هم چندان توجيه درستي نيست. در بعضي زوايا ممكن است اين باشد، اما همه ماجرا نيست. هر چند كه شاه آدم سست عنصري بود، اما امام در مقابل، بسيار با اراده، بسيار با پشتكار و برنامه ريز بود.
بعضي انقلاب ايران را از زواياي اقتصادي و تئوري هنري جي مطرح مي كنند كه افزايش انتظارات مردم و كاهش درآمدهاي نفتي موجب بروز انقلاب شد. يعني سال 50 به بعد با جنگ عراق و اسرائيل درآمدهاي نفتي ما 10 برابر مي شود. از 2/ 3 ميليارد دلار به 3 ميليارد مي رسد. اين درآمدهاي نفتي درهاي كشور را به واردات باز مي گذارد. در بحث پادگان سازي و پروژه هاي نظامي مجموعها ي از افراد وارد مي شوند. در سالهاي 53 به بعد، درآمد نفت پائين مي آيد و اين پروژه ها مي خوابد. عدة زيادي بيكار مي شوند و اين افراد بيكار به عنوان نيروهاي انقلاب مطرح مي شوند.
و آخرين رهيافت، رهيافت فرهنگي است كه بحث ايدئولوژي انقلاب و حركت توده ها را مطرح مي كند. اما نقش شيعه در بيداري ملت و نقش روحانيت از جهاتي بيشتر با انقلاب ما سنخيت دارد. مي خواهم بگويم كه اگر بخواهيم اين رهيافتها را بررسي كنيم، بخشي از آن درست است ولي انقلاب اسلامي را يك فرانظريه تبيين مي كند. انقلاب اسلامي در غالب نظريات كوچك نمي گنجد. انقلاب اسلامي ظرفيت بيشتري دارد و اگر ما بخواهيم انقلاب را به اين حوزه ها محدود كنيم، شايد انقلاب را كوچك كرده باشيم و اگر بخواهيم انقلاب اسلامي ايران را تعريف كنيم كه چيست؟ تنها كسي يا كساني ميت وانند در مورد انقلاب تعريف ارايه دهند كه در پيروزي انقلاب نقش داشتند و با مباحث متودولوژيك و هرمونوتيك در ارتباط بودند.
انقلاب يك متن اجتماعي بود كه امام خلق كرد و توده هاي كه همراهش بودند، اين انقلاب را خلق كردند. انقلاب متن اجتماعي است و امام مؤلف است. نكته جالب اين است كه در بعضي مواقع، مؤلف در حوزة مفسر وارد شده. مؤلفي كه امام بوده و انقلاب را خلق كرده، خودش هم تفسير كرده. اگر بخواهيم انقلاب را تعريف كنيم بهترين تعريف، تعريف امام است. لذا وقتيمي گويد: انقلاب اسلامي انفجار نور بود، هيچكس زيباتر از اين نميت واند تفسير كند. اينكه غربي ها درك نمي كنند و در مورد انقلاب ما دچار اشتباه مي شوند و سه دهه درگيرند و نتوانستها ند اين انقلاب را از بين ببرند، به لحاظ بحران منابع شناخت نسبت به انقلاب است. هر كس از زاويه ديد خود حرفي زده و چون ابعاد و عظمت اين انقلاب را نشناختها ند، مي آيند تحريم اقتصادي مي كنند و جنگ راه ميا ندازند. چه اتفاقي ميا فتد؟ ايراني كه در تمام جنگ هاي 100 سال گذشتها ش شكست خورده، از آن جنگ با عراق پيروز و سربلند بيرون آمد. در همين جنگ بود كل دنيا در برابر ما قرار گرفتند.
نظريه هاي امام خميني به عنوان مولف انقلالالالاب اسلالالالامي ريشه در كجا داشت؟ 1
مرد خودساخته حركت مي كند. 2 افراد را آگاهي ميب خشد. 3 در اين آگاهي بخشي از اسطوره هاي شهادت و ايثار كمك مي گيرد. 4 به تاريخ اشراف دارد و تاريخ سياسي ايران را كاملاً مي شناسد. وقتي كه به دو جناح چپ و راست نهيب مي زند و مي گويد: با هم نزاع نكنيد و اگر اينطور باشيد بر سر انقلاب شما همان خواهد آمد كه بر سر انقلاب مشروطه آمد، نشان مي دهد كه به تاريخ اشراف دارد. چند بار مطرح مي كند كه بر سر انقلاب مشروطيت چه آمد. از مرحوم مدرس استناد مي كند، از رضاخان، از قاجار و... اين نشان مي دهد به تاريخ اشراف دارد و به همين ترتيب زماني كه خودش پيشتاز است، مطرح مي كند: من سينه خود را براي زورگوئي ها، براي سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگوئي هاي شما هرگز. فكر مي كنيد خواستگاه اين حرف ها كجاست؟
دقيقاً برمي گردد به جمله سيدالشهداء(ع): إن كان دين محمد لم يستقم إلا بقتلي... اگر دين محمد جز با كشتن من احيا نمي شود، اي شمشيرها بيائيد مرا دربر بگيريد. اگر در كنار هم بگذاريم معني صددرصد همان است كه من سينه خود را در مقابل سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگوئي هاي شما هرگز.
يكي از ويژگي هاي امام شجاعتش در تاريخ مبارزاتي است كه به مجتهدي طراز اول مي گويد: والله قسم در تمام مدت عمرم يكبار هم از رژيم پهلوي نترسيدم. اين حرف را در در چه شرايطي مي زند؟ وقتي كه ساواك وجود دارد و اسمش هم مو بر تن هر كسي سيخ مي كند.
امام خميني مظهر سجاياي حضرت علي(ع) (شجاعت، تقوا، بينش سياسي)است. فردي خودساخته با نقش آگاهي دهنده است كه مي گويد كل يوم  عاشورا و كل ارض  كربلا. او با نقش هدايتگري و بهره گيري از اسطوره هاي جهاد و شهادت مردم را به ميدان مي كشاند و خب، در اينجا مشخص است كه جايگاه جهاد و شهادت كجاست؟ امام مي گويد براندازي رژيم چيز كوچكي است، اينها فرع يك انقلاب بالاتر است. آن انقلاب بالاتر چيست؟ مي گويد: انقلاب معنوي و دروني است. خب، وقتي آن انقلاب دروني در افراد ايجاد شد، انقلاب را به جايگاه بالايي رساند.
امام روح ايثار و شهادت را در روح انقلابيون مي دمد.. براي همين است كه ميشل فوكو، انديشمند پست مدرن فرانسوي كه دو بار هم به ايران مي آيد و از نزديك انقلاب را ميب يند، مات و متحير مي شوند و زيباترين تعابير را در مورد انقلاب ما به كار ميب رد. مي گويد: انقلاب تهيدستان، روح جهان بي روح، اميد جهان نااميد. اصطلاحي به اين زيبائي نديدم كسي مطرح كند.
همينطور در بحث دفاع مقدس چرا پيروز اول و آخر ميدان ماييم؟ چيزي كه باعث شد در جنگ تحميلي، ايران بتواند ماشين جنگي عراق را با همه حمايت هاي نظامي و اقتصادي شرق و غرب دنيا در هم بشكند، فقط و فقط دو عنصر جهاد و شهادت بود. از قول علي(ع) آوردها ند كه: »فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتح الله لخاصه اولياء و هو لباس تقوا « يعني جهاد دري از درهاي بهشت است كه خدا به روي بنده هاي خاص خودش باز مي كند. وقتي جهاد مطرح مي شود دنبالش شهادت هم مطرح مي شود. لذا معتقديم جهاد و شهادت در ديدگاه شيعه، رمز بالندگي و تداوم انقلاب اسلامي است.
ما الآن نان جهاد و شهادت را مي خوريم. به عبارت صحيحت ر زماني امريكايي ها به عراق و افغانستان حمله مي كنند، چيزي كه باعث شد سران امريكايي جرأت نكنند وارد فضاي خاك ما شوند فقط و فقط تجربيات جهاد و شهادت است كه در 8 سال دفاع مقدس از ما ديدند. بدون شك حتي زماني كه عراق را گرفتند، مي گفتند ما با عراق مي جنگيم ولي به ايران ميا نديشيم. يعني ايران تمام فكر ما را مشغول كرده. به جرأت ميت وان گفت عنصر جهاد و شهادتي كه امام در زمان انقلاب احياء كردند، باعث شد ما تا الآن سرپا باشيم و دشمن نتواند به كشور ما دست درازي كند. شما ببينيد، در شرق و غرب كشور ما جنگ بيداد مي كند، اما ايران در آرامش كامل به سر ميب رد.
جناب دكتر محمدي شما بحث را به نقطه عطف خود رسانديد، كه من با دو تا سؤال اين نقطه عطف را رد مي كنم. يكي اينكه در استراتژي امام كه شما گفتيد بحث فرهنگ ايثار وشهادت ريشه در دين ما و مليت ما تبيين كرديد و دارد. سؤالم اين است كه استراتژي امام در معرفي، تبيين و تبليغ اين فرهنگ ايثار و شهادت چه بود؟
از هر زاويها ي به ديدگاه امام نگاه كنيم، ميب ينيم كه ديدگاه هويتب خش و هويت ساز است. تا قبل از پيروزي انقلاب ركود و جمود كاملي در جهان اسلام حاكم بود. آندره مارلو، نويسنده معروف فرانسوي، جملها ي در كتاب ضدخاطرات دارد كه مي گويد: در جواني شرق را عرب پيري ديدم كه بر گرده خر خود به خواب بيپ ايان اسلام فرورفته بود. اين نشانگر ركود و جمود است. اين همه فريادي كه جلال آل احمد مي زد، فريادي كه شريعتي براي بازگشت به خويشتن خويش، ازخودبيگانگي مي زد يا مرحوم اقبال لاهوري بحث خود و غيرخودي را مطرح مي كرد؛ فكر مي كنيد براي چيست؟
امام تمام اين فريادها را پاسخ داد. به ملت هويت بخشيد. ملتي كه فردگرايي در آن حرف اول و آخر را مي زد، ملتي كه قبلها ش غرب بود را عوض كرد، مفاهيم را تغيير داد و از طريق بيداري و آگاهي، جهان اسلام را بيدار كرد. غير از بحث جهاد و شهادت امام حكومت اسلامي را مطرح كرد و گفت: ما مسلمان ها پرهيز نمي كنيم كه دنبال قدرت هستيم. در واقع قدرت طلبي ما براي دفاع از حق است، امام استراتژي فرهنگي را مطرح كرد. از طرف ديگر وقتي امام مي گويد ما غمخوار محرومان عالميم، اين استراتژي فرهنگش را مشخص كرده، يعني فراتر از مرزها ما حامي محرومان عالم هستيم. ما بر ظالم ميت ازيم و از مظلوم دفاع مي كنيم.
لذا امام ضمن اينكه توده هاي مستضعف را بيدار مي كند، بر مبناي فطرت انسان ها با آنها صحبت مي كند تا بتواند هويت ديني و اسلامي را به ملت ها برگرداند.
يك نكته خيلي جالب از يكي از نويسندگان معروف اسرائيلي خواندم. فردي به نام ديويد مناشلي، چند كتاب در حوزه انقلاب اسلامي دارد. ايشان يك كرسي به نام كرسي انقلاب اسلامي در موسسات تحقيقاتي (رژيم غاصب) اسراييل راها ندازي كردند كه انقلاب اسلامي را بشناسند. او در يكي از كتابهاي خود مطرح كرده كه انقلاب اسلامي به اين علت فراگير شد كه آيتا لله خميني نگفت انقلاب شيعي، نگفت انقلاب ايران، گفت انقلاب اسلامي و اين اسلاميت انقلاب بايد به گونها ي باشد كه كل مسلمان هاي جهان، شيفته آن شوند و سمپات انقلاب شوند. مخصوصاً زماني كه امام مطرح كرد آمريكا شيطان بزرگ است، به همين علت، مسلمانان جهان شيفته اين انقلاب شدند.
اين انقلاب يك انقلاب عظيم است كه از هر زاويها ي نگاه كنيم عظمت را ميت وانيم در آن ببينيم. اين انقلاب در نظام دو قطبي دنيا به وقوع پيوست و كسيتصور نمي كرد، پيروز شود.
جالب اينجاست كه دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مسايل فلسطين و لبنان و افغانستان و سوريه همه را تحت تأثير خود قرار داد.
يكي از پس لرزه ها اين بود كه طلسم شكستن اپذير اسرائيل را شكست. اسلام در جنگ 1367 سه كشور مصر و اردن و سوريه را در شش روز شكست داد. 452 فروند جنگنده اسرائيل روي باند رفت. لشگرهاي مصر را محاصره كرد. كناره باختري رود اردن، نوار غزه، بيتا لمقدس را گرفت و وحشت بزرگي براي اعراب به وجود آورد، اما وقتي انقلاب اسلامي در حزبا لله مي دمد، در سال 2000 ضربه شستي نشان مي دهد كه تا سال ها از ياد اسراييلي ها نخواهد رفت. جنگ سي وسه روزه لبنان و اسراييل متأثر از انقلاب ماست.
خانم پل يكي از نويسنده هاي جامعه شناس امريكايي است. ايشان كتابي با عنوان دولت ها و انقلابات اجتماعي دارد كه به فارسي هم ترجمه شده. در آنجا مطرح مين ويسد: من تصورم اين بود كه شكاف طبقاتي و مباحث اقتصادي زمينه ساز بروز يك انقلاب است، ولي انقلاب اسلامي ايران تمام باورهاي ذهني و چارچوب هاي نظري مرا برهم ريخت و مرا مجبور كرد كه به يك بازنگري اساسي بپردازم. او متصور بود چون بحث ساختار گرايي و جمعيت در يك انقلاب مطرح است، انقلاب ها قدم به قدم جلو مي آيند. ولي در ديدگاه او انقلاب ايران به نحو بارزي ساخته شد، يعني ارادها ي پشت سرش بود و برخلاف اغلب انقلابات دنيا جبر تاريخي آن را نساخت.
مثلاً ميشل فوكو كه زماني كه به ايران آمد، مطرح كرد: اين انقلابي بود كه فراتر از ابعاد اقتصادي بايد به آن نگاه كرد. از نظر او بعيد است كه مردم ايران به دلايل اقتصادي سينه شان را مقابل مسلسل قرار دهند. اين را صراحتاً بيان مي كند. وقتي مي گوييم، اين انقلاب تنها انقلاب ديني عصر حاضر است، يعني به دنبالش استكبارستيزي، ظلم ستيزي و عدالت مطرح مي شود. انقلابي است كه در كانون و مركز عدالت نهفته است. انقلابي است كه در مركز آن، ظلم ستيزي است، يعني وقتي رژيم پهلوي را برميا ندازد، ضد ظلم است. مظهر ظلم، رژيم پهلوي بود. مظهر ظلم و ستم، امريكا بود. امام ريشه هاي سلطه امريكا را در ايران خشكاند. امريكا درنفت و اقتصاد ايران حضور غارتگرانها ي دارد. صنعت نفتي ايران در دست امريكايي ها بود. بحث كنسرسيوم كه 40 درصد دست امريكا بود، 40 درصد دست انگليسي ها بود، 20 درصد هم دست شركت هاي هلندي و آلماني. بحث اين بود كه سياست هاي نفتي ما از استخراج، توليد، قيمت، فروش و... همه دست كنسرسيوم بود.
آقاي دكتر، همانطور كه فرموديد انقلاب اسلامي ايران ساخته شد و مسلماست كه اين تجربه قبلاً وجود نداشته. به نظر من اين انقلاب تحت پارادايم مقدمه سازي يك حكومت عدل جهاني توسط قائم آل محمد(ص) در حال شدن است و اتفاقاتي را در خود مي سازد كه يك باور محكم و زنجيرها ي در آن محوريت دارد؛ مثل فرهنگ ايثار و شهادت. مي خواهم بگويم الآن در پايان دهه سوم و آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي ايران فرهنگ ايثار و شهادت چقدر براي ساخته شدن اين ضروريت دارد؛ حالا چه در حوزه قدرت، چه در حوزه سرمايه اجتماعي، چه در حوزة حفظ روحيه اخلاق عمومي جامعه، چه در حفظ مبادي ديني و اعتقادي؟ خدمت شما عرض كردم كه انقلاب ما با بحث ايثار و شهادت به پيروزي رسيد. رهنمودهاي بيداري ها و آگاهي ها بود كه جوان هاي ما را به سمت جهاد و شهادت فراخواند. يعني اگر جهاد و شهادت نبود، مردم از خانه ها بيرون نمي رفتند تا مقابل گلوله ها بايستند. اين جهاد و شهادتي را كه امام به جامعه تزريق كرده بود موجبات فعاليت مردم در انقلاب را فراهم كرد. برخلاف چيزي كه در نهضت ملي شدن صنعت نفت بود كه مصدق مطرح كرد. مصدق به مردم مي گفت از خانه ها بيرون نياييد تا نشان دهم كه من بر اوضاع مسلط هستم. يعني زمينه را براي كودتا فراهم كرد. امام برعكس در خيابان ها، تانك ها مستقر بود و مي گفت بريزيد بيرون و حكومت نظامي را بشكنيد، از آن طرف هم به ارتشي ها مي گويد: ما برادران ديني شما هستيم. به قول ژنرال هايزر كه مي گويد: آيتا لله خميني با استراتژي لبخند و مهرباني ارتش را از دست ما درآورد. هايزر آمده بود ايران تا با يك كودتا بر اوضاع مسلط شود. مي گويد: آيتا لله خميني به دنبال اين بود كه بدون شليك گلوله، ارتش را از دست ما دربياورد و درآورد. لذا مي شود گفت كه شروع انقلاب با جهاد و شهادت بود، ادامه حركت هم با جهاد و شهادت، ايثار، گذشت و فداكاري خواهد بود. اوج اين جريان هم در جنگ تحميلي خود را نشان داد كه ما ده ها هزار شهيد داديم، براي اينكه حاكميت نظام اسلامي را حفظ كنيم. براي اينكه ارزش ها را حفظ كنيم و اين بالندگي الآن و جود دارد و سنگ بناي تمدن را مي گذارد. لذا وقتي ما در مباحث هستها ي عنوان مي كنيم كه يك درصد هم كوتاه نمي آييم و تا الآن هم پيش رفتيم و آقاي احمدي نژاد آمد زد زير كاسه كوزه غربي ها كه جمع كنيد اين حرفها را، اصفهان را راها ندازي كنيد، نطنز را راها ندازي كنيد، آب سنگي را راها ندازي كنيد، بالاتر از سياهي كه رنگي نيست بحث ايثار و شهادت مطرح است. اينها همه بالندگي و پويندگي است. اينكه ما سازنده سدهاي بزرگ هستيم، اينكه ما در ذرات بنيادين حرفي براي گفتن داريم، اينكه ما در مسايل هستها ي بومي شدها يم، اينكه در مسايل پزشكي به چه جايي رسيديم و خيلي مسائل ديگر نشان از قدرت انقلاب ايران است. لذا وقتي از زواياي مختلف نگاه كنيم، مي بينيم كه اين زمينه ها و بسترها
ميت واند انقلاب را جهاني كند. اگر ما قدرشناس انقلاب و امام باشيم، ميت وانيم زمينه ساز ظهور حضرت حجت باشيم. در نهايت مي خواهم بگويم اگر آندره مارلو زماني مطرح مي كرد: در جواني شرق را عرب پيري ديدم كه بر گرده خر خود به خواب ابدي اسلام فرورفته است، همين فرد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تحولات و جنبش هاي منطقها ي مي آيد جملها ي مطرح مي كند كه واقعاً تعجب برانگيز است، مي گويد: قرن بيست و يكم قرن مذهب است. مذهبي كه منحصراً از غرب انتقام خواهد كشيد. سپاسگزارم

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : بررسي چهار محور اساسي پيرامون انقلاب اسلامي ايران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
اشاره در نظريه هاي انقلاب اسلامي ايران محورهايي مانند نقش رهبري، فرهنگ ايثار و شهادت، رسانه و ... از چنان پيچيدگي و گستردگي توأمان برخوردارند كه بررسي آنها به نگاهي چندوجهي از زواياي مختلف كارشناسي نياز دارد. از اين رو در سلسله گفت و گوهاي تخصصي درباره نظريه هاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران با كارشناسان تلاش كرديم برخي از اين محورها را از ديدگاه هاي متفاوت ببينيم. چهار محور رهبري و ولايت فقيه، فرهنگ ايثار و شهادت در پارادايم مذهبي، رسانه و نقش زمان و دوره در فرهنگ ايثار و شهادت را از زبان كارشناسان به تفكيك آورده ا يم.
محور اول:
نقش ولايت فقيه و رهبري امام خميني
در پيروزي انقلاب اسلامي ايران
ويژگي هاي امام خميني(ره) به عنوان رهبر بزرگترين وبي نظيرترين انقلاب قرن بيستم را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
1)دكتر اصغر افتخاري(عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق(ع)):
شخصيت هاي برجسته ديني را ميتوان در قالب دو الگوي اصلي از حيث نوع ارتباطشان با نهضت هاي انقلابي دسته بندي كرد: اول، آن افرادي كه رويكرد محافظه كارانه داشته و در عين تقويت ابعاد ديني حيات اجتماعي، معتقد بودند نبايد با قدرت مواجهه انقلابي داشت؛ بلكه بايد عامل كرد و از اين حيث تأثيرگذار باشد. دوم، آن بزرگاني كه انقلاب را به عنوان يك راهكار در تعامل با رژيم- به هنگامي كه به اصلاح آن اميدي نيست- پذيرفته و به آن اعتقاد داشتند. حضرت امام(ره) از رهبران خاص گروه دوم بودند. يعني نه اينكه فقط از حيث نظري اين ايده را قبول داشتند، بلكه در عمل نيز از شجاعت لازم برخوردار بودند؛ افزون بر اين، درايت مديريت آن را نيز داشتند. به عبارت ديگر نظريه دوم در سه سطح قابل تحليل است: 1. اعتقاد به انقلاب داشتن. 2. انقلابي بودن. 3. مديريت انقلاب نمودن. در سطح اول، نظريه پرداز توليد مي شود كه حضرت امام(ره) با ارايه نظريه «ولايت فقيه » اين كار را انجام دادند. در سطح دوم؛«رهبري»توليد مي شود كه ايشان «رهبري » را با همه سختي ها و حساسيت هايش عهده دار شدند. در سطح سوم، سياست توليد مي شود كه امام(ره) با طرح »جمهوري اسلامي «، اين سطح را نيز فعال نمودند. لذا اينكه چرا عليرغم مساعد بودن شرايط، انقلاب در زمان برخي ديگر از مراجع معنا و فعال نشد، به گمان من، به نبود يكي از فاكتورهاي سه گانه بالا نزد آن بزرگان باز مي گردد.
2) دكتر يدالله محمدي(عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)): در انقلاب ما نقش رهبري بسيار تأثيرگذار و متفاوت است. در انقلاب ما رهبري، هم نقش فرماندهي، هم ايدئولوگ و هم زمامدار را داشت. رهبر ايدئولوگ، كسي است كه روش هاي مبارزه را ترسيم مي كند و تأكيد مي كند چرا نظم موجود بايد خراب شود و نظم جديد چه اهدافي را دنبال مي كند. در واقع ايدئولوگ براي مبارزان مشخص مي كند دنبال چه بايد باشند. اينكه امام مي گويد شاهنشاهي نبايد باشد، براي مردم اين مسئله را تبيين ميكند، دليل مي آورد و حرف هاي قانع كنندها ي هم بيان مي كند. سلطنت را تبيين مي كند.
امام عملكردهاي رژيم شاه را زير سؤال ميب رد، اصلاحات ارضي را زير سؤال ميبرد، كاپيتولاسيون را محكوم مي كرد و دايم سوال مي كرد: آمريكا در ايران چه مي خواهد؟ اسرائيل چه مي خواهد؟ چرا نفت را مي فروشيد و اموال ملت را در آتش مي زنيد؟ مي گفت چرا قلم ها را مي شكنيد؟ چرا قانون اساسي را زير پا گذاشتيد؟ در واقع، از يك طرف زير سؤال بردن مشروعيت رژيم و اينكه چرا بايد اين نظم را خراب كرد مطرح بود و از طرف ديگر غيرديني بودن نظام شاهنشاهي خود دليلي بر انقلاب به شمار مي رفت. امام دنبال ايده آلي به اسم حكومت اسلامي بود كه در واقع در آن، حق و عدالت اجرا شود، به ارزش هاي ديني اهميت داده شود، خواست خدا و حاكميت دين اجرا شود، به واجبات عمل شود و جلوي منكرات گرفته شود. پس رهبري بين ظير و ايدئولوگ انقلاب، نقش مهمي را در اين امر ايفا مي كرد و تنها به مردم تئوري نمي داد و البته خودش هم وارد عرصه مبارزه مي شد. امام 14 سال در تبعيد بود. استمپل، يكي از انديشمندان علوم سياسي در كتابي نوشته بود: آيت ا لله خميني اگر براي رسيدن به هدفش احساس مي كرد لازم است جانش را هم بدهد يك لحظه هم ترديد نمي كرد. او فرد خودساخته ا ي بود. علاوه بر اينكه امام ايدئولوگ بود، فرماندار انقلاب هم بود. فرماندها ي كه در فراز و فرودها شخصاً به ميدان مي آمد و آنچه در ذهنش بود به عين تبديل مي كرد. اگر در نجف اشرف كتاب حكومت اسلامي را نوشت، در 13 - 14 سال بعد عملاً اين حكومت اسلامي را عينيت داد. بنابراين مي شود گفت امام هر سه بحث رهبري انقلاب، رهبري ايدئولوژيك و رهبري زمامدارانه را در خود داشت و توانست به حكومت پهلوي پايان دهد. انقلاب يك متن اجتماعي بود كه امام خلق كرد و توده هايي كه همراهش بودند، اين انقلاب را خلق كردند. انقلاب متن اجتماعي است و امام مؤلف است. نكته جالب اين است كه در بعضي مواقع، مؤلف در حوزة مفسر وارد شده. مؤلفي كه امام بوده و انقلاب را خلق كرده، خودش هم تفسير كرده. اگر بخواهيم انقلاب را تعريف كنيم بهترين تعريف، تعريف امام است. لذا وقتي مي گويد: انقلاب اسلامي انفجار نور بود، هيچ كس زيباتر از اين نمي تواند تفسير كند. اينكه غربي ها درك نمي كنند و در مورد انقلاب ما دچار اشتباه مي شوند و سه دهه درگيرند و نتوانسته ا ند اين انقلاب را از بين ببرند، به لحاظ بحران منابع شناخت نسبت به انقلاب است. هر كس از زاويه ديد خود حرفي زده و چون ابعاد و عظمت اين انقلاب را نشناخته ا ند، مي آيند تحريم اقتصادي مي كنند و جنگ راه مي ا ندازند و... چه اتفاقي مي ا فتد؟ ايراني كه در تمام جنگ هاي 100 سال گذشتها ش شكست خورده، از جنگ با عراق پيروز و سربلند بيرون مي آيد.در همين جنگ بود كه كل دنيا در برابر ما قرار گرفت. با توجه به اين حرف ها ويژگي هاي امام كه چنين انقلاب با عظمتي را رهبري كردند و الگوي تازها ي از رهبري ارايه كردند اين چنين است:
1مرد خودساخته حركت مي كند.
2 افراد را آگاهي مي بخشد.
3 در اين آگاهي بخشي از اسطوره هاي شهادت و ايثار كمك مي گيرد.
4 به تاريخ اشراف دارد و تاريخ سياسي ايران را كاملاً مي شناسد. وقتي كه به دو جناح چپ و راست نهيب مي زند و مي گويد: با هم نزاع نكنيد و اگر اينطور باشيد بر سر انقلاب شما همان خواهد آمد كه بر سر انقلاب مشروطه آمد، نشان مي دهد كه به تاريخ اشراف دارد. چند بار مطرح مي كند كه بر سر انقلاب مشروطيت چه آمد. از مرحوم مدرس استناد مي كند، از رضاخان، از قاجار و... اين نشان مي دهد به تاريخ اشراف دارد و به همين ترتيب زماني كه خودش پيشتاز است، مطرح مي كند: من سينه خود را براي سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگويي هاي شما هرگز...

محور دوم:
مفهوم و فرهنگ ايثار و شهادت
در پيروزي انقلاب
ايثار و شهادت به عنوان يكي از مهم ترين نمادهاي دين اسلام كه بر گرفته از قيام عاشوراست. اين نماد در انقلاب اسلامي ايران چه كاركردهايي داشت و مسئله ايثار به چه شكلي در باور مردم متبلور شد؟
1) دكتر محمدصادق كوشكي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه خواجه نصير طوسي):
وقتي مي گوييم انقلاب اسلامي در ذهن و زبان مخاطب و زندگي مخاطب تغيير ايجاد مي كند يعني مفهومي مي سازد به اسم شهادت. مفهومي كه در زبان فارسي كلمه هست امّا خودش شناخته شده نيست. شهيد به آن معنايي كه حضرت امام خميني(ره) در بيانات متفاوتي توضيح دادند در زبان فارسي نيست؛ قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مطرح است كه امام حسين و يارانشان تنها شهدايي هستند كه ما مي شناسيم، اما اينها خيلي از ما دورند و انقلاب اسلامي فضايي را ايجاد مي كند كه مردم بتوانند شهادت را تجربه كنند. حال اين شهدا اعم است از كساني كه گلوله خوردند، كساني كه در جواني مورد اصابت تير دشمن قرار گرفتند؛ اعم است از كسي مثل شهيد اشرفي اصفهاني در سن 81 سالگي يا شهيد دستغيب كه در 80 سالگي با حركت هاي تروريستي منافقين به شهادت مي رسد، يا اعم است از فاطمه دختر 3 ساله ا ي كه با بمب ناپال به شهادت مي رسد.
ببينيد، اين دختربچه در كانتير تنهاست، كانتينر را به آتش مي كشند و سوختنش را تماشا مي كنند. كلكسيون كامل است. يعني مجموعه، مجموعه ا ي است كه در آن از كودك 3 ساله تا پير مرد 80 ساله حضور دارند. در اين مجموعه انسان است كه مديريت دارد. اين شكل از شهادت را امام به جامعه ما معرفي مي كند و اولين كسي كه براي اين شكل از شهادت آماده مي شود شخص امام است. امام خميني(ره) مي فرمايند: سينه خود را براي گلوله ها و تيرهاي دشمن سپر كرده ا م. اين يعني اينكه من نفر اوّل هستم و نشان داده كه نفر اول است. خيلي به امام گفتند شما تركيه را ترك نكن، اروپا حيات خلوت شاه است و شاه ميتواند با كمك سرويس هاي بيگانه شما را ترور كند. امام بدون هيچ هراسي به فرانسه سفر مي كند. آنجا ايام تبعيد را مي گذارند و در اوج تهديد مي گويند كه هواپيماي امام را خواهيم زد. در اوج تهديد به تهران مي آيد و در مدرسه رفاه و علوي ساكن مي شود. در اوج تهديدات با مردم ديدار مي كند و رسماً نشان مي دهد از چيزي كه نمي ترسد مرگ است. اين فضا است كه مفهوم شهادت را بيان مي كند و عملاً هدف از شهادت وگسترش فرهنگ شهادت اين است كه نخبگان جامعه تعداد و كيفيتّشان افزايش پيدا كند و هر روز به تعداد كساني كه تكليف شرعي خود را مي شناسد و حاضرند براي انجام تكليف شرعي هر علاقه ا ي را زيرا پا بگذارند افزوده شود.
2) علي دژاكام(مدير پژوهش هاي بنيادين نهاد رهبري در دانشگاه ها): اين سوال كه ايثار و شهادت به عنوان يك نظريه در پيروزي انقلاب مطرح بود يا پس از انقلاب به عنوان يك راهكار براي دفاع مقدس برگزيده شد هميشه در مورد ايثار و شهادت مطرح است؟ فكر مي كنم نگاه امام به ايثار و شهادت از همان ابتدا در نظريه انقلاب جاي داشت. مثلاً بيانات سال 42 را كه شما نگاه كنيد متوجه مي شويد انقلاب بدون ايثار و شهادت نميت واند شكل بگيرد. ما اگر قرار است به يك تحولي در جامعه برسيم، اگر قرار است كه ما اسلام را پياده كنيم و به يك انقلابي دست پيدا كنيم، به طور طبيعي بايد ايثار كنيم. در اين ايثار به طور طبيعي شهادت وجود دارد، شكنجه وجود دارد، زندان وجود دارد، تبعيد وجود دارد و خيلي چيزهاي ديگر. يعني حضرت امام كاملاً به اين قضيه واقف بودند و اصلاً نمي توانست غير از اين باشد كه انقلاب صورت بگيرد ولي بحث ايثار و شهادت در آن مطرح نباشد.
اگر بخواهيم به اين مسئله جواب قانع كننده ا ي بدهم بايد بگويم نگاه امام نسبت به مسئله ايثار و شهادت بعد از انقلاب عميقتر و دقيقتر شد و نبايد از فرهنگ جبهه هم در رشد چنين نگاهي غافل شد. امام با مقايسه ا ي كه در مورد شهداي كربلا مي كند، نشان مي دهد كه در فرهنگ ما شهادت يك ارزش است و چون خودش در همين فرهنگ رشد يافته، مروج همين فرهنگ است. لذا در نگام امام از همان ابتدا بحث ايثار و شهادت مطرح است. مبارزاني كه وارد زندان مي شوند، شكنجه ميبينند، امام اين شكنجه ديدن در راه خدا را عبادت مي داند، يا وقتي امام تبعيد مي شود مي گويد: مهم نيست تركيه باشم، عراق باشم يا جاي ديگر. چرا؟ به دليل اينكه همين مسئله را يك ايثار، ارزش و رشد مي داند.
3) دكتر اكبر اشرفي(معاون پژوهشي مركز اسناد انقلاب اسلامي)
: سمبل هاي مذهبي در انقلاب بسيار بروز داشت و پيوند انقلاب با عاشورا بسيار گسترده از چيزي است كه ما تصور مي كنيم. در تاسوعا و عاشورا هم جلوه هاي مذهبي با انقلاب پيوند مي خورد. سمبل پيوند انقلاب با مذهب هم خود رهبر است كه مرجع دين است. او درعين اينكه مرجع دين است، مرجع سياست هم مي شود. وقتي مثلاً امام مي گويد: اي مردم اين كار را بكنيد. مردم نگاه نمي كنند، آيا اين حكم سياسي است يا مذهبي، انجام مي دهند. چون در فرهنگ شيعي و انقلابي دين و سياست از هم جدا نيست. از همه مهمتر اينكه مردم ولايت پذيري خيلي عميقي پيدا كرده بودند و اگر اين حضور گسترده مردم نبود، واقعاً انقلاب پيروز نمي شد. بنابراين با اينكه گروه هاي مختلف در انقلاب مشاركت داشتند؛ اما اثرگذاري و نقش شان به اندازه ا ي نبود كه بتوان تأثيري براي آن قايل شد، زيرا هم اسناد نشان مي دهد و هم اثرگذاري ها نشان مي دهد و هم به راحتي سمبل هاي استفاده شده در انقلاب مشخص مي كند.

4) دكتر يدالله محمدي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه امام حسين(ع):
امام از زاويه اي وارد شد كه رمز پيروزي و بالندگي انقلاب ماست و آن بحث فرهنگي و بيداري بود. امام معتقد بود كه اگر ملت ها بيدار شوند خودشان حركت مي كنند و اگر حركت كنند، سرنوشت خود را خودشان تعيين مي كنند. امام در واقع تأكيدش اين بود كه برويد سراغ ملت ها، ملت ها را بيدار كنيد، سراغ دولت ها نرويد. امام سراغ توده ها مي رود و مي گويد اگر توده ها را بيدار كنيد اين توده ها حركت مي كنند و رژيم هاي نا اهل را از تخت به زير مي كشند. نكته ديگر اين است كه امام در واقع ملت را سر دوراهي قرار داد. بحث جهاد و شهادت را مطرح كرد، اسوه ها و اسطوره هاي تاريخي را مطرح كرد. به ملت مي گفت شما كه مي گوييد كاش صدر اسلام بود، كاش زمان كربلا بود بدانيد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاست. يعني صراحتاً به ملت مي گويد اين گوي و اين ميدان، بسم الله... مي گويد شما تصور نكنيد كه رژيم ملعون پهلوي از رژيم يزيد بهتر است. يعني اين رژيم را در حد رژيم يزيد قرار مي دهد و مي گويد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا. بحث جهاد و شهادت را براي مردم مطرح مي كند، اسطوره هاي تاريخي را مطرح مي كند. امام ساده زيستي حضرت علي(ع) را در مقابل ريخت و پاش ها و حيف و ميل ها و ابتذال هايي كه در كشور ايجاد كرده بودند مطرح مي كند. بعد اسطوره دومي كه امام مطرح مي كند، اسطوره جهاد و شهادت است. امام براي مردم روشن مي كند كه سيدالشهداء(ع) چگونه در برابر ظلم قيام كردند و بعد تأكيد مي كند كه سيدالشهداء دنبال اين بود كه حكومت تشكيل دهد، حكومتي اسلامي با معيارهاي جدش پيامبر.

محور سوم:
نقش رسانه در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
به عنوان يكي از عوامل پيروزي انقلاب
همراه كردن توده هاي مردم با جريانات تفكري امام خميني(ره) نياز به شبكه عظيم رسانها ي داشت كه در اختيار امام نبود. امام نه رسانة خاصي داشت نه تريبون عمومي كه بخواهد از مجراي آن پيام هايش را منتقل كند. گاه منبرهايي هم كه مي رفتند با تدابير امنيتي بالايي همراه بود، براي همين قبل از اينكه جريان انقلاب جدي شود، خيلي با احتياط و ملاحظه كاري همراه بود. شبكه اطلاع رساني امام براي اينكه توده مردم را همراه كند چه شبكه هايي بود و چطور توانستند اين شبكه ها را در ميان مردم گسترش دهند؟ به نظر شما ديدگاه هاي رسانها ي امام به خصوص در ترويج فرهنگ و روحيه ايثار و شهادت چگونه بر جريان انقلاب تأثير گذاشت؟
1) دكتر منوچهر اديبان (معاون پژوهشي مركز تحقيقات و پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي):
اجازه دهيد پيش از ورود به اين موضوع به عنوان مقدمه نگاهي به وضعيت رسانه ا ي جهان در دوره تاريخي انقلاب بيندازيم. دوره اي كه انقلاب اسلامي در آن شكل گرفت، دنيا شاهد تحولات بزرگي بود. در واقع انقلاب ايران همزمان بود با مجموعه ا ي از حوادث و اتفاقات كه بخشي از آن را در قدرت يافتن رسانه ها و نقش تعيين كننده آنها در معادلات جهاني بايد جستجو كرد. براي همين بهتر است نگاهي به جو رسانه اي آن دوران بيندازيم. در سال هاي دهه 70 ميلادي جرياني از طرف كشورهاي جهان سوم به وجود آمده بود كه به جريان آزاد اطلاعات و جريان حاكم رسانه اي غرب معترض بود. حجم قابل توجهي از ادبياتي كه به انتقاد از سلطه خبري و رسانها ي غرب پرداخته بود. از طرف ديگر جرياني كه منتقدان ارتباطي شروع كرده بودند مجموعا نشان مي دهد جريان رسانه اي غرب جرياني با سلطه همه جانبه و عميق بود. اين ها دلالت دارد بر اينكه دوره 1970 رسانه هايي كه در كشورهاي سلطه گر، جريان اخبار و اطلاعات را به سمت كشورهاي جهان سوم مثل ايران روانه كرده بودند، جريان ساده و سطحي نبود. بلكه جريان معرفتي عميقي در همان دوره شكل گرفت. اين كاربرد رسانه هم قبل از اين زمان يعني در دهه 60 - 1950 در عرصه هاي اقتصادي، سياسي و... رواج پيدا كرده بود كه در دهه 70 به اوج تكامل خودش رسيد. درنهايت در دهه 1980 با شكست اين جريان رسانها ي جريان خبري آزاد غرب عليرغم تلاش كشورهاي جهان سوم از طريق نهادهاي بين المللي از جمله سازمان ملل و... حاكم شد. اگر سرآغاز نهضت انقلابي امام خميني را سال 1341 و اعتراض ايشان به لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي بدانيم و بخواهيم تصويري از رسانه ها در اين دوره ارائه كنيم بايستي به وجه دولتي و بداخلاقي رسانه ها به عنوان مهمترين ويژگي رسانه ها و عليا لخصوص روزنامه ها در اين دوره اشاره كرد. در واقع در نشريات اين دوره مهمترين موضوع زندگي خصوصي هنرمندان، خوانندگان و اشرافيت مذموم طاغوتي بود. نشريات روزانه كيهان و اطلاعات در اين زمان هيچگاه مسائل اساسي و اجتماعي را مورد توجه قرار نمي دادند. اين فضا البته متاثر از كودتاي 1332 و خفقان پس از آن بود. سركوب و اختناق ساواك نيز اين وضعيت را تشديد مي كرد. دو عامل ديگر كه موجب انحطاط رسانه ها در اين دوره شده بود، يكي عدم روزنامه نگاران مسئول و متعهد بود و دوم انتقادناپذيري دولتمردان و حساسيت شديد آنها در قبال انتقادات مطبوعات و رسانه ها.
در نگاه كلان، اين رسانه ها تداوم جرياني بود تا سلطه رسانه اي غرب بتواند حوزه هاي خودش راگسترش بيشتري بدهد. انقلاب ايران در چنين جو رسانه ا ي به وقوع پيوست. البته برخي نظريه پردازان معتقدند در اين دوره انقلاب ايران نشان دهنده سلطه نوع خاصي از رسانه هاست. مي گويند: رسانه هاي سنتي بر رسانه هاي مدرن غلبه كردند. اما من فكر مي كنم ايران همچنان كه اساسا سرآغاز يك انقلاب داخلي و تلألو يك انقلاب بين المللي در حوزه معرفتي و فرهنگي و سياسي و اقتصادي و... بود، دستخوش يك انقلاب ارتباطي و رسانها ي به حساب مي آيد. و عميقا معتقدم انقلاب ايران در برابر تمامي نظريات و پارادايم هاي رايج موجود در جهان خودش فتح باب يك پارادايم نوين ايراني است. بنابراين انقلاب ايران را مي توانيم به عنوان يك انقلاب رسانها ي نه در ايران بلكه در سراسر جهان شناسايي كنيم. فضاي حاكم بر مطبوعات و در رسانه هاي آن دروان متاثر از سياست هاي غربگرا، و سركوب گرانه ساواك بود. به همين دليل همچنانكه بخشي از رسانه ها سرگرم ترويج مظاهر و مدهاي دنيايي مدرن بودند طيف ديگري از رسانه ها، به ويژه راديو و تلويزيون كه تازه پا به عرصه فعاليت گذارده بودند به جهت دهي افكار عمومي براي توجيه اهداف رژيم پهلوي و امپرياليسم آمريكايي ميپرداختند و البته در جهت تغيير باورها و اعتقادات اسلامي مردم و مرجعيت مذهبي تبليغات وسيعي را تدارك ديدند. تخطئه و تخريبي كه اين رسانه ها با عناويني همچون «ارتجاع سياه» مخالفين ترقي و پيشرفت و مانند آنها عليه مراجع شكل دادند از اين جمله است. حضرت امام نسبت به توليدات
محتوايي رسانه ها حساسيت داشتند و هم به عنوان انتخاب رسانه صحيح در نظام ايران دقت كافي مي كردند. به واسطه جريان حاكمي كه بر جو رسانه ا ي كشور وجود داشت، شرايط براي ورود امام نبود كه از طريق آن تبليغات خودشان را انجام دهند. شايد در آن زمان اگر امكان تأسيس راديو و تلويزيوني خصوصي براي امام وجود داشت در اين امكان درنگ نمي كردند. با توجه به جو رسانه اي آن زمان ايشان روي آوردند به بهره برداري كامل از مجموعه محتواي سنتي در ايران. اين شبكه ارتباطات سنتي قوي از طرف روحانيت سراسر كشور وجود داشت و امام به خوبي از آن بهره بردند. ايشان در گسترش ايدئولوژي اسلامي و تفكر انقلاب از طريق اين شبكه اقدام كردند. در كنار اين قضيه نظريه پردازان مي گويند: انقلاب ايران انقلاب شبنامه و كاست است، يعني انقلاب رسانه هاي سنتي بر رسانه هاي مدرن. اين جريان مربوط مي شود به سال هاي انتهايي انقلاب، اما زير سازي انقلاب مستلزم يك ارتباط رو در رو و گفتاري بود كه همان شبكه سنتي توانست كمك كند. در حقيقت همان روحانيوني كه با استفاده از منبر در هسته اين ارتباط سنتي توانستند شرايط را فراهم كنند تا بعد از آن وسايل ارتباطي نوين سبقه رهبري امام را محقق كند.
نكته جالب اينكه شخصيت رسانه ها تحت تأثير تعريف امام قرار گرفته بودند. از اين جهت ما نياز به مطالعه داريم تا نقش رسانه را در آن زمان بازتعريف كنيم. بايد گفت: ديدگاه اسلامي امام مبني بر آگاهي بخشي وسيع به عموم مردم و شكستن سلطه رسانه ا ي غرب از اولين دلايل عوض شدن اين تعريف است. اگر در 4- 5 سال اخير مي بينيم نقش استكبار ستيزي و مقابله با سلطه غرب در رسانه ها به وجود آمده يكي از دلايلش همين نظريه هاي رسانه اي امام است. ما در جنگ اخير غزه ميب ينيم رسانه هاي غربي سكوت برنامه ريزي شده اي را تدارك ديده بودند تا در غلفت دنيا به قتل عام مردم مظلوم بپردازند. واقعا چه اتفاقي افتاد كه رژيم صهيونيستي از مواضع خود عقب نشست؟ جز اين كه برخي رسانه ها مثل العالم در نقش رسانه هاي آلترناتيو ظاهر شدند. وقتي اخبار جنايات منتشر شد حتي بي بي سي نتوانست ساكت بماند. تيزهوشي امام براي به كارگيري رسانه ها خيلي بالا بود. جرياني با عنوان برائت از مشركين در موسم حج شكل مي گيرد كه بزرگترين رسانه در جهان است.
به نظر شما كجا امام مي توانست با عموم مردم ارتباط برقرار كند؟ آن هم در دوره اي كه از خاطرات مسئولان رده بالاي كشورهاي جهان سوم مي بينيم كه تصميمات روزشان را با اخبار خبرگزاري هاي غرب تنظيم مي كردند. شنيدم وقتي مسئولان به ايران مي آمدند با خودشان قوطي كنسرو مي آوردند كه مبادا غذا نداشته باشند. اين نشان مي دهد كه تحت تأثير بودند. بنابراين رسانه در نظر امام ابزاري است كه باتوجه به اهداف او مي تواند تغيير كند و بازتعريف شود.ما در فرهنگ عاشورا مي بينيم سيدالشهدا با شهادت خودشان و يارانشان به عنوان يك رسانه عمل كردند و اسلام را از معرض نابودي نجات دادند. عاشوا مجموعه ا ي از رسانه هاست. چرا ما در گسترش فرهنگ عاشورا بر بعد احساسي تأكيد مي كنيم؟ چرا سخنراني هايي را كه حضرت زينب انجام دادند تا اين حد مهم است؟ امام سجاد در صحيفه سجاديه مي گويد: من فرزند اهل بيتم. اين جمله معناي رسانه ا ي دارد.

2) دكتر علي مرشدي زاد( عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه شاهد)
نيروهاي انقلابي معمولاً براي اينكه بتوانند مردم را بسيج كنند به ابزار نياز دارند، به شبكه نياز دارند و به سازمان نياز دارند. اين بسيج كردن نياز به ايدئولوژي و رهبري دارد كه همه اينها بعضاً سازمان بسيج را در انقلاب ها شكل مي دهد. در شوروي سوييت ها به وجود مي آيند. در برخي انقلاب ها از سازما ن هاي موجود استفاده مي كنند؛ سازمان هايي كه براي مقاصد ديگري شكل گرفتند. مثلاً در چين مائو از سازمان هاي روستايي استفاده كرد. مهمترين سازماني كه در انقلاب ايران در خدمت قرار گرفت مساجد بودند. همانطور كه گفتم از دوره قاجاريه به اين طرف شبكه روحانيت تقويت شد و تا دورترين روستاها امتداد پيدا كرد. اين پيوند شبكه ا ي خيلي راحت ميتوانست پيام ها را منتقل كند و پيام امام، چه در نجف، چه در پاريس از طريق اعلاميه به ايران آورده مي شد يا از طريق تلفن خوانده مي شد، ضبط مي شد، پياده مي شد و مي بينيد كه طولي نمي كشد پيام انقلاب در يك روز به دورترين روستاها ارسال مي شود. اين مهمترين ابزار يا سازماني است كه روحانيت از آن استفاده كرد.
3) دكتر محمدصادق كوشكي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه خواجه نصير طوسي):
انقلاب اسلامي تنها انقلابي است كه ابزار انقلابيون سلاح، مهمات و... نيست؛ كتاب، اعلاميه و نوار است. بله، دقيقتر بگوييم، انقلابي كه نمادش در رسانه هاست، انقلابي كه وقوعش در ذهن، زبان و در زندگي مردم است. چرا در ذهن مردم است؟ زيرا تصّوراتي از اين دست كه ما محكوم به تقديريم، ما قادر به تغيير نيستيم، ما كوچكتر از آنيم كه تغيير ايجاد كنيم، ما نميتوانيم و نمي شود را مي شكند. اين را چنان متحول مي كند كه جامعه مخاطب ايراني مسلمان، احساس قدرت مندي مي كند و به هيچ عنوان احساس رعب و وحشت نمي كند و اين احساس قدرتمندي برخواسته از تعقل است؛ حس كورنيست. چون اگر حس كور بود نميت وانست از سال 41 تا 57 دوام بياورد و هر روز قدرتمندترشود. در زبان مردم تغيير ايجاد مي كند چون زبان مردم نه به معني كلمات و واژگان، بلكه به معني عرصه ا ي است كه آن تفكر مطرح مي شود. يعني فكر جايي عرضه مي شود كه آن عرصه زبان است. مفاهيم جديدي مانند مستضعفين، مستكبرين و حتي كلماتي مثل شهادت، جانبازي مفاهيمي ايجاد مي كنند كه به دليل انقلاب در زبان ما شكل گرفت. كلمات شهيد، جانباز، مستضعف و مستكبر، قبلاً بودند امّا خالي از بار مفهومي كه انقلاب به آن مي دهد. امام در مقطعي مي آيد كه همه از امپرياليسم صحبت مي كنند، از توده ها، پرولتاريا، از خلق و از كارگر. امام مي آيد و واژه مستضعف، مستكبر و استكبار جهاني را به كار ميبرد. امام به جاي واژه هايي مثل جهان سوم، جهان اوّل، توسعه يافته، عقب مانده و امپرياليسم، واژه هايي مانند ملت هاي مستضعف و محروم، ملت هاي ستم كشيده، پا برهنه هاي مغضوب ديكتاتورها را مطرح مي كنند. در واقع امام از ادبيات ديني استفاده مي كنند.
تحول در زبان يعني اينكه منبع معني جامعه متفاوت مي شود. جامعه منبع معاني جديدي پيدا مي كند و تحول در زندگي مردم به وجود مي آيد. اهداف مردم از زندگي و معناي مردم از زندگي متفاوت مي شود و در مسير انقلاب از 41 تا 57 و به دنبال آن در تداوم انقلاب در طول سال هاي جنگ و ادامه آن و حتي افق هاي بينا لمللي انقلاب بوسني، افغانستان، كشمير و... ادامه ميي ابد.


محور چهارم:
تأثير دوره و زمان در بروز و تجلي فرهنگ
ايثار و شهادت و رابطه آن با نقش رهبري در
انقلاب
قبل از اينكه انقلاب اسلامي پيش بيايد، بحث انقلاب مشروطه مطرح است. آيا انقلاب مشروطه پيش زمينه اي براي انقلاب بود يا خير؟ در مورد همين مسئله، تاريخ نشان داده كه در زمان قاجار به خصوص ناصرالدين شاه، ظلم و ستم رواج بيشتري از دوران پهلوي داشته، اما در آن دوره انقلابي رخ نداد ؟
1) دكتر محمدصادق كوشكي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه خواجه نصير طوسي):
مشروطه در واقع حركتي بود از جانب مردمي كه جانشان از ظلم به لب رسيد. مردم عصيان زده و ستم كشيده كه نا رضايتيشان از وضع موجود را به نمايش گذاشتند، هيچكدام افق مطلوبي را نميت وانستند ترسيم كنند. يعني فقط مي دانستند چه چيزي نمي خواهند ولي نمي دانستند چه مي خواهند و طبيعتاً اين حركت كه اسمش را انقلاب هم نمي شود گذاشت به معناي واقعي كلمه چون دگرگوني در جامعه ما ايجاد نكرد يك خيزش عمومي، يك شورش يا عصيان عمومي بود، تنها تأثير اساسي ا ش اين شد كه يك مقدار زمينه را براي استبدادستيزي در جامعه ما هموار كرد و مردم احساس كردند مي شود عليه شاه حركتي كرد، مي شود براي تغيير سرنوشت تلاش كرد و ما محكوم به تقدير نيستيم. تنها تحول اين بود. بله، شكست مشروطه از اين نظر مطرح است كه جامعه مشروطه منجر به هيچ تحولي در جامعه نشد. صرفاً همان فضاي ذهني را ايجاد كرد كه آدم ها ميت وانند و حق دارند براي تغيير سرنوشتشان تلاش كنند؛ نه اينكه موفق باشند، همين.
تحولي بود در عرصه ذهني، ولي در عرصه واقعيت تحولي اتفاق نيفتاد. جنبش ملي شدن نفت صرفاً يك حركت بود، با پس زمينه هاي ظلم ستيزانه و استعمارستيز. به اين خاطر كه مي خواست دست بيگانه را از سرزمين مسلمانان كوتاه كند حركت ضداستعماري بود، چون يك نوع اعتراض بود عليه نيروهاي سنگين غربي و حضور 200 ساله دولت هاي غربي كه بعد از صفويه وارد ايران شدند و در دوره قاجار خودشان را به شكل جدي به ايران تحميل كردند. عذمي خواهم كه مجبورم اين واقعيت تلخ را يادآوري كنم ولي اعتراضي بود به حضور بيش از 150 ساله انگليسي ها و اينكه مناسبات ظالمانه ا ي در خصوص پديده نفت در ايران رقم زده بودند؛ امّا اين حركت هم به آن توفيقي كه بايد، نرسيد. البته نفت ملي شد، اما بعد از مدتي كوتاه خيلي سريع بحث ملي شدن صنعت نفت با قراردادهاي جديد منتفي شد. در واقع باز هم سود برنده اصلي، ملّت ايران نبود.
2) دكتر اصغر افتخاري(عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق(ع)):
در مورد ناصرالدين شاه به سادگي نميت وان چنين حكمي صادر كرد. به عبارت ديگر دوره حيات ناصري را بايد به دو مقطع اصلي تقسيم كنيم. در مقطع نخست شاهد اجراي يك الگوي اقتداري (هم در حوزه سخت افزاري و هم در حوزه نرم افزاري) هستيم كه در تحولات سياسي-اجتماعي ايران امثال «جان فوران »به آن اشاره دارند. همين رويكرد است كه جوانه هاي هر گونه حركت اصلاحي- انقلابي را مي خشكاند. اما در مقطع دوم، عملا شاه ناصري دچار افول شده و ميبينيم كه بيشتر بنيادهاي سخت ا فزارانه ا ش را مدنظر قرار مي دهد. در گذار به دوران بعدي نه تنها توان نرم ا فزاري بازتوليد نمي شود، بلكه همان توان سخت ا فزاري هم بنا به دلايل متعدد رو به زوال مي رود و زمينه مساعد براي يك حركت انقلابي فراهم مي شود. البته توجه داشته باشيد كه ما هنوز از نقش مهم و تأثيرگذار«رهبري در انقلاب » و «سازمان حامي آن »سخن نگفته ا يم كه در انقلاب اسلامي ايران نيز به نحو چشمگيري ايفاي نقش كرد و حتي در جريان مشروطه هم باز شاهد جايگاه حساس آن هستيم.


منبع: فصلنامه فرهنگي و پژو هشي شاهد انديشه/ شماره 7/ ويژه فرهنگ ايثار و شهادت در نظريه هاي انقلاب و امام

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نقش ناديده عوامل فرهنگي انقلاب اسلامي ايران(غافلگيري صاحب نظران غربي از وقوع انقلاب اسلامي)
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
رخداد انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 ، همان طور كه بسياري از صاحب نظران گفته ا ند در تاريخ معاصر جهان يك پديده منحصر به فرد و وقوع آن غيرمنتظره بود. از آن زمان نويسندگان بسياري در رابطه با زمينه ها، علل و عوامل وقوع آن به بحث و بررسي پرداختند. اينك مجموعه ا ي گسترده از نوشته ها درباره اين انقلاب وجود دارد. در عين حال، عدم تجانس و حتي وجود تعارض ميان خيلي از اين آثار، نياز به معرفي، نقد و ارزيابي دقيق آن ها در يك نوشته را به علاقمندان مطالعه نوشته هاي مربوط به انقلاب اسلامي گوشزد مي كند. هدف اين مقاله راهي براي شناخت دقيقتر و علمي كردن پديده انقلاب اسلامي است.
وقوع انقلاب اسلامي ايران در سال ( 1979 ) 1357 صاحب نظران پديدة انقلاب، دولت ها و سازمان هاي اطلاعاتي غرب كه چنين رخدادي را پيش بيني نمي كردند، غافلگير نمود.
سازمان جاسوسي آمريكا ( CIA ) در سال 1357 بر اين اعتقاد بود كه ايران نه تنها در موقعيت وقوع يك انقلاب قرار ندارد، بلكه محمد رضا شاه حداقل 10 سال ديگر با مشكل بي ثباتي مواجه نخواهد شد و پيش از آن كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا، در بازديد از تهران، ايران را يك جزيرة ثبات در درياي متلاطم جهاني خواند.
سوال اصلي اين است كه علت يا علل عمدة اين غافلگيري چه بود و چرا انقلاب شناسان و سازمان هاي اطلاعاتي نتوانسته بودند وقوع سريع و رخداد يك انقلاب را در ايران پيش بيني كنند؟
اين غافلگيري از وقوع انقلاب در كشورهاي ديگر نيز ديده شده بود.آلكسي دوتوكويل كه حدود 50 سال پس از وقوع انقلاب سال 1789 فرانسه كتابي تحت عنوان انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن نوشت، تصريح مي كند كه انقلاب فرانسه بسيار پيش بيني نشده رخ داد و اين امر بايد به دولت مردان بياموزد كه در تأملاتشان كاملاً محتاط باشند. او مي خواست فرضية جديدي را كه تا آن زمان كمتر بدان معتقد بودند را طرح نمايد. زيرا به نظر وي، انقلاب فرانسه نشان داد كه اين ديدگاه درست نيست كه بگوييم انقلاب هميشه در اثر تبديل وضع از بد به بدتر اتفاق مي ا فتد، بلكه انقلاب ها بيش تر زماني رخ مي دهند كه يك وضع بد طولاني مدت، به يكباره دچار بهبودي گردد. در اين زمان مردم دچار افزايش انتظارات شده وخواهان از بين رفتن باقي ماندة وضع سابق مي گردند.
اما با اين كه در زمان وقوع انقلاب اسلامي، نظريه هايي كه به نقش بهبودي و يا كاهش سختي هاي اقتصادي سياسي معتقد هستند وجود داشتند، در عين حال وقوع اين انقلاب توسط هيچ صاحب نظر معتبري پيش بيني نگرديده بود. علت اين امر را بايد در پارادايم موجود علمي كه در آن زمان بر ذهن نظريه پردازان پديدة انقلاب مسلط بود جست و جو كرد. در آن موقع، از يك سو در دورة نسل سوم نظريه هاي انقلاب كه به گفته جك گلدستون بر مبناي آن نظريه هاي انقلاب از ويژگي جبر ساختاري و عدم ايفاي نقش جدي در انقلاب از سويي رهبري و ايدئولوژي برخوردارندقرار داشتيم 3 و از ديگر سو، زمان، زمان انقلاب هاي دنيوي بود، يعني انقلاب هايي كه به گفتة هانا آرنت در كتاب انقلاب، يكي از ويژگي هاي بارز آن ها دنيوي بودن است. 4 ايدئولوژي اين انقلاب ها يا ماركسيسم بود يا ناسيوناليسم ليبرال غربگرا. اما انقلابي هاي ايراني به اين ايدئولوژي ها اعتنا نمي كردند. در ايران پيش از انقلاب، تصور غالب اين بود كه ماركسيسم و ليبراليسم هر دو به استثمار و بردگي انسان ميا نجامند. به علاوه، تاريخ معاصر كشور آزمايشگاه خوبي براي شكست سه ايدئولوژي تجدد طلبي، ناسيوناليسم ليبرال و ماركسيسم بوده است. چرا كه تجدد طلبي در مشروطه به صحنه آمد. اگر چه مشروطه با به قدرت رسيدن رضا خان به پايان خط خود رسيد، اما درسي فراموش نشدني به مردم داد كه نيروهاي مذهبي نبايد به نيروهاي ناشناس اعتماد و صحنه را براي آن ها خالي مي كردند
ناسيونالسيم ليبرال نيز با كودتاي 28 مرداد 1332 به پايان خط خود رسيد. ماركسيست هاي ايراني نيز از يك طرف به دليل وابستگي بيش تر گروه هاي ماركسيست به قدرت هاي بيگانه – از جمله وابستگي حزب توده به اتحاد شوروي– موفقيتي كسب نكردند.
با توجه اين نكته كه وقوع پديدة انقلاب در زمان مورد نظر در جهان سوم در انحصار گروه هاي خاصي مانند ماركسيست ها يا ناسيوناليست ها بود، در ايران«سازمان اطلاعات و امنيت كشور » (ساواك) قادر بود مخالفين اينچنيني را شناسايي و جارو كند. اين سازمان، در عمل توانايي خود در كشف و خنثي سازي حركت هاي ضد دولتي را ثابت كرده بود.
بنابراين علت غافلگيري نويسندگان و سازمان هاي اطلاعاتي در درك قريب الوقوع بودن انقلاب را بايد در رخ دادن نوع ويژه اي از انقلاب – يعني انقلاب اسلامي – جست و جو كرد. ماهيت مذهبي انقلاب ايران با توجه به وقوع يك عصر بازگشت به خويشتن در حداقل دو دهة پاياني حكومت پهلوي، باعث گسترش بسيار سريع انقلاب و ورود توده هاي معتقد و مسلمان به صحنه و در نتيجه در اختيار گرفتن ابتكار عمل از دست رژيم پهلوي و حاميان خارجي آن گرديد و با سرعتي شگفت آور به سوي پيروزي رهنمون گشت.
ماهيت ويژه انقلاب اسلامي نه تنها باعث پيشرفت و پيروزي سريع اين انقلاب شد، بلكه بر خلاف برخي انقلاب هاي دنيوي مانند انقلاب فرانسه كه پس از پيروزي، بي ثباتي ها و درگيري هاي طولاني مدتي از خود به نمايش گذاشت 6 يا انقلاب روسيه كه در دوره استالين به كشتارهاي وسيع انجاميد 7 ، انقلاب اسلامي ثبات قابل اعتمادي را تجربه كرد و در ساية اين ثبات، در مدت عمر 30 سالة خود به پيشرفت هاي علمي و تكنولوژيك خوبي نائل آمد.
علي رغم آشكار بودن نقش قاطع مذهب در وقوع انقلاب اسلامي، نويسندگان آسيب شناسي ديدگاه بي انقلالاب فصلنامه ف 24 غربي و ايرانيان غرب محور، چه به دليل چشم بستن از واقعيت به منظور كوچك شمردن اين رخداد و جلوگيري از تكرار يا تأثير انقلاب در سرزمين هاي ديگر و چه به دليل وجود پارادايم هاي مسلط موجود در ذهن خود كه پيش از اين بيان شد، در تحليل، بررسي و معرفي علل وقوع انقلاب اسلامي به خطار رفته اند. هرچند پيدايش نسل چهارم نظريه هاي انقلاب در پايان قرن 20 و آغاز 21 حاكي از مشخص شدن خطاهاي اين نويسندگان در اين زمينه و تلاش هايي هرچند نه كافي براي ترميم اين خطاها بوده است.
در اين نسل جديد، هرچند به نقش عناصري چون رهبري، ايدئولوژي و فرهنگ در ساختن پديدة انقلاب توجه مي شود، اما هم چنان اين نقش يك نقش مبنايي و اولي نيست و بيش تر در لابه لاي ديگر عوامل مطرح مي گردد. بدين ترتيب، بيشتر نويسندگان غربي يا نويسندگان غرب محور ايراني بر مبناي روش هايي كه براي شناخت انقلاب در غرب به كار ميب رند، در مورد انقلاب اسلامي ايران نيز مطلب مي نويسند.

فراواني نوشته ها دربارة انقلاب اسلامي و دلايل آن

كنون حجم بزرگي از نوشته ها در خصوص انقلاب اسلامي ايران وجود دارد، به گونه اي كه كمتر انقلابي در مدت نسبتاً محدود توانسته اين حجم گسترده از آثار و نوشته ها را در بارة جنبه هاي مختلف خود به ويژه دربارة چرايي و چگونگي وقوعش داشته باشد. اين امر دلايل مختلفي داشته است. از جمله اين دلايل، جايگاه محوري ايران پيش از انقلاب در راهبرد منطقه اي آمريكا است. يعني نقش ژاندارمي ايران در منطقه، به گونه اي كه وقوع انقلاب در ايران يعني انقلاب در ژاندارم آمريكا در منطقه آشكار است كه وقتي خود ژاندارم يعني، كشوري كه بايد مواظب باشد در ساير كشورهاي منطقه، منافع آمريكا با چالش جدي روبه رو نشود با انقلاب مواجه مي گردد، يك خلأ بزرگ قدرت پيش ميآ يد كه ميت واند طوفاني از حوادث را پديد آورد. كما اين كه تا كنون و شاهد اين امر هستيم و هرچه زمان گذشته، بر شدت و ابعاد آن افزوده شده است و آينده اي مبهم و حتي ترسناك را براي سرنوشت غرب و به ويژه آمريكا پديد آورده است.
وابستگي و نياز جهان به نفت خاورميانه و خليج فارس نيز بر اهميت جهاني ايران افزوده است. مي دانيم كه امروزه حتي بخش قابل توجهي از نفت مصرفي ماهيت انقلاب اسلامي ايران يعني ايدئولوژي و شعارهاي اسلامي و هدف اين انقلاب در مبارزه با غدة سرطاني اسرائيل، به دليل بازتاب آن بر جو سياسي منطقه از طريق تأثير گذاري روي ملت ها، دولت ها، نخبگان و احزاب سياسي در گسترش مطالعات در زمينة انقلالاب اسلالامي مؤثر بوده است. علالالاوه بر اين ها، نو بودن و بي سابقه بودن وقوع چنين انقلابي عليرغم تصور صاحب نظران پديدة انقلاب مبني بر اين كه وقوع انقلاب اسلامي در زماني كه اساساً ويژگي انقلاب ها تبعيت انقلاب اسلامي انقلاب انقلاب اسلامي از ماركسيسم يا ناسيوناليسم چپ، ليبرال يا آمرانه بود، از دلايل مهم و قابل توجه رويكرد نويسندگان به تحليل و بررسي انقلاب اسلامي ايران بوده است. 25 آمريكا از خليج فارس تأمين مي شود. طول عمر منابع نفتي اين منطقه حدود يكصد سال برآورد شده، در حالي كه نفت در ساير مناطق جهان طول عمر بسياري كمتري خواهد داشت. 9 بنابراين، حوادث و وقايعي كه در اين منطقه و كشور ما اتفاق ميا فتد، به سرعت زير ذره بين تحليل گران و نظريه پردازان قرار مي گيرد.
از سوي ديگر، ماهيت انقلاب اسلامي ايران يعني ايدئولوژي و شعارهاي اسلامي و هدف اين انقلاب در مبارزه با غدة سرطاني اسرائيل، به دليل بازتاب آن بر جو سياسي منطقه از طريق تأثير گذاري روي ملت ها، دولت ها، نخبگان و احزاب سياسي در گسترش مطالعات در زمينة انقلاب اسلامي مؤثر بوده است. علاوه بر اين ها، نو بودن و بي سابقه بودن وقوع چنين انقلابي عليرغم تصور صاحب نظران پديدة انقلاب مبني بر اين كه وقوع انقلاب اسلامي در زماني كه اساساً ويژگي انقلاب ها تبعيت از ماركسيسم يا ناسيوناليسم چپ، ليبرال يا آمرانه بود، از دلايل مهم و قابل توجه رويكرد نويسندگان به تحليل و بررسي انقلاب اسلامي ايران بوده است.
به گونها ي كه حجم وسيع نوشته ها نه تنها دربارة انقلاب اسلامي بلكه با موضوعات مرتبط با آن مانند انديشة اسلامي، حركت هاي اسلامي، آموزه هاي تشيع و شناخت ايران نيز تاكنون موضوع بررسي بسياري از نوشته ها، همايش ها و رساله هاي دانشگاهي بوده است.
آسيب شناسي نظريه هاي انقلاب

آسيب شناسي آثار و نوشته هاي غربي دربارة انقلاب اسلامي از آسيب شناسي نظريه هاي غربي پيرامون خود پديدة انقلاب جدا نيست.
واژة آسيب شناسي 10 از علم پزشكي به عاريت گرفته شده و به معني شناخت بيماري هايي است كه موجود زنده را از كاركرد مناسب و شرايط عادي خارج مي سازد. در اين جا فارغ از اعتبار نظريه ها آنهايي را كه بيش تر در نظريه هاي غربي پيرامون پديدة انقلاب مورد بي توجهي قرار گرفته است را بازگو مي كنيم:
- بيش تر نظريه هاي انقلاب مبتني بر بررسي يك تا سه و گاه پنج انقلاب معاصرند. واضح است كه به دليل تفاوت هاي ماهوي بين انقلاب ها، نمي توان از بررسي تعداد انگشت شماري انقلاب، نتيجة به دست آمده را به آساني به همة انقلاب ها تعميم داد. نظريه هاي برينتون، آلكسي دوتوكويل، منحني j (جيمز ديويس)، اسكاچپول و هانتينگتون از اين نوعند.
- برخي از نظريه هاي انقلاب مفاهيم اصلي موجود در مطالب خود را به طور روشن توضيح نداده اند. اين امر زمينة برداشت هاي مختلف از «نظريه » را فراهم نموده، از قدرت پيش بيني نظريه نيز مي كاهد. اين گونه از نظريه ها زماني كه انقلابي رخ داد، ادعا مي كنند كه وقوع آن انقلاب ميت واند بر مبناي اين نظريه آسيب شناسي ديدگاه انقلالاب توجيه و تفسير گردد. نمونة آشكار چنين نظريه هايي نظرية منحني (ديويس) از گروه نظريه هاي روان شناسي اجتماعي است
- برخي ديگر از نظريه هاي انقلاب تحليل خود را بر پاية يك سري عقايد نادرست يا غير معتبر دربارة انسان، جامعة انساني، دولت و تاريخ بشري بنا كردها ند. درصورتي كه ارتباط تنگاتنگي ميان مفاد نظريه و اين مباني وجود داشته باشد، آن نظريه نيز غير معتبر خواهد بود. نظرية ماركسي انقلاب مثال مناسبي براي چنين وضعي است. ماركس بر اساس نظرية خود پيش بيني كرده بود كه حتي در زمان زندگي اش شاهد وقوع انقلاب هاي سوسياليستي در كشورهاي پيشرفتة سرمايه داري خواهد بود. ماركسيسم به دليل عدم تحقق وعده ها وشعارهايش كه مستقيماً از نظرية ماركسي انقلاب بر مي خاست، دوبار، يك بار در آغاز قرن 20 و بار ديگر در پايان اين قرن، با بحران فكري و سياسي مواجه و عاقبت به فروپاشي جهاني ماركسيستي رضايت داد. 12 در حقيقت، نادرستي برداشت هاي ماركس و سپس پيروانش از عامل انسان كه ماركس او را تنها يك عامل مادي و ماديگرا ميپ نداشت و در نتيجه برداشت خاص آنها از جامعه، دولت و تاريخ، خود را در برداشت هاي نادرست آن ها از پديدة انقلاب نشان داد.

علاوه بر شرايط سه گانة بالا، تعدادي از شرايط ديگر اعتبار نظريه ها نيز وجود دارند كه گه گاه مورد بيت وجهي قرار مي گيرند؛ از قبيل اين كه شبكة مفهومي و صدر و ذيل يك نظريه بايد همگون و منسجم باشد؛ نظريه نبايد با اصول منطقي ناسازگار باشد؛ شواهد موجود بايد نظريه را تأييد كند و نهايتاً اگر نظريه موارد خاصي از پديدة مورد بررسي را از شمول خود خارج مي كند، بايد ويژگي هاي اين موارد را به خوبي بيان دارد.
از سوي ديگر بخشي از آثار و نوشته ها پيرامون رخداد انقلاب اسلامي دقيقاً بر مبناي آن چه كه يك نظريه انقلاب بيان كرده، وارد بررسي اين انقلاب شده است. بنابراين نقاط ضعف اين تئوري ها كه در كتاب هاي نويسندگان متعددي مورد تأكيد قرار گرفته 13 تحليل نويسندة مورد نظر دربارة انقلاب اسلامي ايران را نيز خدشه دار كرده است. مثلاً نوشته هايي كه برمبناي نظريه هاي ماركس، كاريسماي ماكس وبر، چالمرز جانسون، منحني J (جيمز ديويس)، محروميت نسبي تدرابرت گر، بسيج منابع چارلز تيبلي، توسعه نامتوازن ساموئل هانتينگتون و غيره در باره انقلاب اسلامي به بررسي پرداخته اند، از اين قبيل هستند.
حال نوشته هاي پيرامون رخداد انقلاب اسلامي ايران، چه نوشته هايي كه بر مبناي يك نظريه انقلاب نوشته شده و چه نوشته هايي كه نظر شخصي يك نويسنده است را ميت وان در گروه هاي جداگانة فرهنگي، جامعه شناختي، روان شناختي، اقتصادي يا سياسي و يا نوشته هاي تركيبي (دو علتي، سه علتي و چند علتي) و يا ساير نوشته ها (بيان حوادث تاريخي، آثار روزنامه نگارانه و خاطرات) قرار داد.
با توجه به اين كه در فصل هاي بعدي هريك از رويكردهاي بالا به طور مشروح مورد نقد قرار خواهد گرفت، در اين جا از ورود به بحث ارزيابي و نقد اين رويكردها خودداري مي شود
يك نارسايي عمده
يك نارسايي عمده در نظريه پردازي در خصوص انقلاب ها و به ويژه انقلاب اسلامي ايران، از اين واقعيت ناشي مي شود كه تعدادي از نظريه پردازان در ورود به بحث چرايي و چگونگي وقوع و پيروزي انقلاب، مراحل مختلف انقلاب را جدا از يكديگر مورد توجه قرار مي دهند. به عبارت ديگر، درست است كه ممكن است در يك دورة طولاني از زمان، زمينه ها و علل و عوامل وقوع يك انقلاب شكل بگيرند و انقلابي آغاز گردد و نيز چنين انقلابي داراي رهبري خاص، ايدئولوژي، شعارها و اهداف ويژه اي است كه كاركرد ويژه اي را از زماني كه انقلاب آغاز مي شود انجام مي دهند، اما جدا كردن اين دو مرحله اشتباه است. برخي از نظريه پردازان با عدم توجه به وجود ارتباط تنگاتنگ منطقي بين اين دو مرحله دچار خطا گرديده اند.
بايد بدانيم كه در فراهم كردن شرايط براي وقوع يك انقلاب، هم مجموعه اي از اقدامات فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي دولت مداخله دارند، و هم مجموعه اي از ويژگي ها و اقدامات نيروي اجتماعي از جمله نقش و ماهيت ايدئولوژي انقلابي و راهبرد و تاكتيك هاي رهبري و ويژگي هاي فرهنگي و تاريخ توده ها. حال، زماني كه يك انقلاب آغاز شد، پيشرفت انقلاب تا پيروزي نيز با ويژگي ها و اقدامات هر دو طرف يعني قدرت سياسي و نيروي اجتماعي مرتبط است
يك نكتة قابل توجه در وقوع انقلاب اين است كه انقلاب زماني اتفاق ميا فتد كه توده ها مسير جريان هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه را برخلاف محتويات ذهني وارزش ها و باورهاي خود كه ممكن است در مسير تاريخ يك كشور شكل گرفته باشد، ميي ابند. يعني حكومت اقداماتي انجام مي دهد كه توده ها و نخبگان آن ها رابر نمي تابند و با ارزش هاي فرهنگي و خواسته هاي خود در تعارض ميب ينند. در اين صورت، براي مشخص كردن عامل اصلي وقوع آسيب شناسي ديدگاه اي غربي انقلالاب فصلنامه ف 28 انقلاب، بايد روي اقدامات حكومت انگشت گذارد يا نقش فرهنگ و ارزش هاي عمومي را به عنوان عامل اصلي معرفي كرد، به علاوه، نقش ويژگي هاي ساختارهاي موجود مانند ارتش يا روحية دولت مردان و غيره در كجا مطرح مي شود؟
در پاسخ ميت وان گفت؛ تاريخ، فرهنگ و آموزش، ذهنيتي همراه با باورها و اعتقاداتي خاص در افراد يك كشور شكل مي دهد كه نقش قاطع در وقوع و پيشبرد حركت انقلابي ايفا مي كنند.
اين گفته بيش از هر انقلاب ديگري با روند وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي ايران سازگار است. يعني انقلابي كه بيشتر قريب به اتفاق توده ها و نخبگان كشور را همراه خود يافت. پرورش يافتگان مكتب اسلام به ويژه انديشة تشيع با تصوري از عدالت طلبي و حقيقت ناب كه در عملكرد و مبارزات پيامبر (ص) و امامان معصوم شيعه (ع) ظهور داشت، در طول زندگي خود آشنا شده بودند، اما سير جريانات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه آشكارا با اين برداشت ناسازگار مين مود. از نظر سياسي، حكومتي خودكامه و مستبد بر سر قدرت بود كه علاوه بر به كارگماردن عناصر فراماسون، با تبديل شدن به ژاندارم آمريكا در منطقه، تصويب لايحه كاپيتولاسيون، روابط صميمانه با اسرائيل و حكومت آپارتايد آفريقاي جنوبي، وابستگي خود را به بيگانگان مورد تأكيد قرار مي داد. از نظر اقتصادي، سياست هاي دولت باعث فاصلة طبقاتي زياد، عقب ماندگي تكنولوژيك و تبديل كشور به بازار مصرف كشورهاي غربي و سلطة سرمايه داران يهودي بر صنايع كشور گرديده بود.
از نظر فرهنگي نيز حكومت با مطرح ساختن ايدئولوژي شاهنشاهي و اقداماتي از قبيل كشف حجاب، به كار گماردن بهائيان در مناصب كليدي (مانند نخست وزير شدن امير عباس هويدا)، برگزاري جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي، تغيير تاريخ هجري شمسي به شاهنشاهي، نمايش فيلم هاي مبتذل در تلويزيون و سينما، آزادي فروش مشروبات الكلي، برگزاري نمايش هاي مبتذل در خيابان تحت عنوان جشن هنر شيراز و غيره به طورآشكار در مقابل اين حق طلبي نهادينه شدة فرهنگي قرار مي گرفت
زماني كه انقلاب به دليل اين تعارض آغاز شد، در پيشبرد حركت نيز نقش ايدئولوژي انقلابي و محتواي باطني آن – مانند مفاهيم از خود گذشتگي و ايثار و شهادت طلبي – رهبري انقلابي از نظر ويژگي هايي مانند اعتماد به نفس و قاطعيت امام خميني(ره) و راهبرد و تاكتيك هاي حركت انقلابي مانند راهبرد زماني كه انقلاب به دليل اين تعارض آغاز شد، در پيشبرد حركت نيز نقش ايدئولوژي انقلابي و محتواي باطني آن – مانند مفاهيم از خود گذشتگي و ايثار و شهادت طلبي – رهبري انقلابي از نظر ويژگي هايي مانند اعتماد به نفس و قاطعيت امام خميني و راهبرد و تاكتيك هاي حركت انقلابي مانند راهبرد مبارزة منفي و همايش هاي ميليوني وعدم درگيري با ارتش و شكستن حكومت نظامي با سر دادن الله الله اكبر در پشت بام ها – بسيار حائز اهميت بود. مبارزة منفي و همايش هاي ميليوني و عدم درگيري با ارتش و شكستن حكومت نظامي با سر دادن الله اكبر در پشت بام ها – بسيار حائز اهميت بود.
در اين مرحله نيز نمي توان نقش ويژگي ها واقدامات دولت مردان و ساختارهاي سياسي كشور را ناديده گرفت. در صورتي كه ارتش به طور كامل در اختيار دولت مردان باقي بماند و دولت مردان نيز از روحية قوي و اعتمادي به نفس كافي برخوردار باشند، ممكن است پيشرفت انقلابي ها با مشكل برخورد كند. هر چند كه ممكن است نوع ايدئولوژي انقلابي و روش هاي رهبري و همراهي بخش قابل توجه توده ها با انقلاب در اين دو يعني ارتش و دولت مردان تزلزل ايجاد نمايد؛ امري كه به خوبي در جريان وقوع انقلاب اسلامي هويدا بود. سرعت پيروزي انقلاب اسلامي و كم بودن نسبي ميزان تلفات در آن نيز بازگو كنند نقش ايدئولوژي و رهبري انقلابي امام خميني در مرحلة پيروزي انقلاب است.همان طور كه اشاره شد، نقش عوامل فرهنگي و تاريخي كه بدين گونه در مرحلة پيروزي انقلاب اسلامي مورد تأكيد قرار گرفت؛ در دورة زماني پيش از وقوع اين انقلاب نيز ديده مي شود. در اين دوره، علاوه بر وجود يك چهارچوب فكري، فرهنگي و تاريخي، بايد از اقدامات انقلابي ها از جمله رهبري انقلابي نيز نام ببريم. رهبري انقلابي با برانگيختن نارضايتي ها، بيان و گسترش ايدئولوژي جديد، جايگزين و تحريك روحية انقلابي در هدايت جامعه به سوي انقلاب ايفاي نقش مي كند. اين موارد در دو دهة پيش از وقوع انقلاب اسلامي كه عصر بازگشت به خويشتن ناميده شده است، توسط امام خميني(ره) و گروه هايي از روحانيت و روشنفكران مسلمان صورت مي گرفت.

روشي براي شناخت ماهيت انقلاب

به جز روش هاي مرسوم در شناخت ماهيت يك انقلاب، نوع حكومت پس از انقلاب و تحولاتي كه اتفاق ميا فتد نيز در اين رابطه گويا است. رأي 2/ 98 درصدي كليه كساني كه در سال 1358 حق رأي داشتند به تشكيل نظام جمهوري اسلامي، استقبال بي نظير مردم ايران از ورود امام خميني(ره) به ميهن و حتي شركت و حضور بسيار گسترده و بي سابقه مردم در مراسم به خاك سپاري ايشان در سال 1368 همگي گوياي نقش برتر عوامل فرهنگي در وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي ايران است.

اين تحليل، نقش عوامل سياسي، اجتماعي، اقتصادي و روان شناختي را ناديده نمي گيرد. اما معتقد است كه عوامل فرهنگي در معناي وسيع و گستردة خود (مجموعة جنبه هاي مفهومي و ساختاري فرهنگي) در آغاز و پيشبرد و پيروزي سريع انقلاب و تشكيل حكومت جديد و حتي تحولات پس از پيروزي انقلاب آسيب شناسي ديدگاه اي غربي انقلالاب اسلامي در سي سال گذشته نقشي قاطع ايفا كرده اند.
به گفتة ماكس وبر جامعه شناس مشهور براي اين كه بدانيم كه يك عامل در وقوع پديدة اجتماعي به چه ميزان نقش داشته است؟ بايد يك لحظه فكر كنيم كه اگر آن عامل نمي بود، وضع چگونه مي شد و آيا آن پديده رخ مي داد؟ در مورد وقوع انقلاب اسلامي نيز بايد گفت كه اگر نقش عوامل متعدد فرهنگي از جمله رهبري حضرت امام نبود، هيچ نيرويي قادر نبود با رژيم شاه، كه از حمايت خارجي، پول نفت نيروهاي نظامي قوي و قدرت بالاي سركوب مخالفين از طريق ساواك و گاردها برخوردار بود، در افتد.
اگر چنين است، بايد به تحليل هاي غربيان و غرب محوران در مورد انقلاب اسلامي كه اساساً به تحليل هاي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي ميپ ردازند با ديدة ترديد نگريست.
يكي از نويسندگان به تعدادي نقطه اشتراك و افتراق ميان نظريه هاي غربي ها با ديدگاه هاي حضرت امام اشاره كرده است كه بيان آن ها در آسيب شناسي نوشته ها مفيد به نظر مي رسد، زيرا امام خميني (ره) رهبر و ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي بوده است توجه به نقاط مورد تأكيد ايشان در شناخت اين انقلاب و نقاط قوت و ضعف نوشته ها پيرامون انقلاب اسلامي مفيد و راهگشا است.
ايدئولوژيك بودن و آرمان مذهبي و پيوند سياست با مذهب (كه در آثار حامد الگار، آصف حسين، اوليويه روآ، رابي و ورس كارلسن و در درجة دوم فرد هاليدي، تدا اسكاچپول و جان فوران)، عدم خشونت ( كه در نوشته ها و آثار جرالد گرين، 14 نيكي كدي و مارگ گازيوروسكي)، سرعت پيروزي (كه در اثر جرالد گرين)، سياست هاي ضد اسلامي شاه (كه در بنوشتل باري روبين) و استكبارستيزي ومخالفت با آمريكا (كه در نوشته هاي آصف حسين، گازيو روسكي، نيكي كدي و جاني فوران) مورد تأكيد قرار گرفته، پيش از آن در كلام امام خميني(ره) از ويژگي هاي انقلاب اسلامي شمرده شده بود.
هم چنين، امام خميني(ره) ماهيت معنوي انقلاب اسلامي (در مقابل كساني كه تنها اهداف مادي را براي انقلاب مطرح ساخته اند مانند هاليدي، اسكاچپول، آبراهاميان، فيشر و كدي)، متأثر بودن انقلاب اسلامي از شرايط داخلي و نقش روحانيت در آن و خاستگاه مردمي آن (در مقابل كساني كه وقوع انقلاب اسلامي را به شرايط بيروني نسبت مي دهند، مانند فوران، گازيو روسكي و هاليدي) و داشتن ارادة سركوب انقلابي ها توسط حكومت و فشل شدن حكومت در مقابل ارادة مردم (در مقابل كساني مانند ماروين زونيس كه نداشتناين اراده را عامل انقلاب دانسته اند) را مورد تأكيد قرار داده است.
همان گونه كه ملاحظه مي شود تعدادي از نظريه پردازان غربي بر ايدئولوژيك و مذهبي بودن انقلاب اسلامي در كنار عوامل ديگر يا به عنوان عامل درجه دوم توجه نموده اصالتي بدان نداده اند؛ به ويژه زماني كه مجموع نظرات اين نويسندگان را ميب ينيم به اين نكته پي ميب ريم. اين امر در مورد ديدگاه هاي كساني مانند فرد هاليدي، تدا اسكاچپول، جان فورابن و نيكي آر.كدي صادق است. در اينجا به عنوان نمونه به بررسي نارسايي دو ديدگاه تدا اسكاچپول و نيكي آر.كدي ميپ ردازيم و سپس نظرات فرهنگي را توضيح مي دهيم:
نظرية انقلاب و تدا اسكاچپول
نظرية انقلاب تدا اسكاچپول كه در كتاب دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي آمده، با مقالة وي با عنوان«دولت تحصيل دار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» تفاوتي اشكار دارد. در اين جا مطالب هر دو را ميآ وريم؛ بدين دليل كه از يك سو نظريه انقلاب اسكاچپول مشهورترين مثال نسل سوم نظريه هاي انقلاب است و كساني از آن براي تحليل انقلاب اسلامي بهره برده اند و از سوي ديگر مشكلات اين نظريه باعث ايجاد اختلال در ايدة انقلاب اسكاچپول گرديد و وي به ناچار در خصوص انقلاب ايران، مقاله اي در سال 1982 نگاشت كه بسيار با مطالب كتاب متفاوت بود.

كتاب اسكاچپول همزمان با وقوع انقلاب اسلامي ايران به طبع رسيد. وي در اين كتاب با تفاوت قائل شدن بين »انقلاب سياسي « و انقلاب اجتماعي « در پي آن است كه عل وقوع انقلاب هاي اجتماعي و نتايج و پي آمدهاي آن را بيان كند
از نظر وي، يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي همراه است. در اين انقلاب، منازعات طبقاتي و دهقانان نقشي ندارند. اما يك انقلاب اجتماعي، عبارت از انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه است كه با اغتشاشات طبقاتي طبقة پايين (دهقانان) همراهي و در بخشي حمل مي شود. به علاوه، چنين انقلابي در مجموعه منحصر به فردي از شرايط اجتماعي – ساختاري و بين المللي صورت ميپ ذيرد.
روش اسكاچپول، به تبعيت از برينگتون مور در كتاب ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دمكراسي، تجزيه و تحليل تاريخي ومقايسه اي است و در اين رابطه، جامعه هاي فرانسه، روسيه و چين را به عنوان انقلاب هاي اجتماعي برگزيده است.

علل وقوع انقلاب هاي اجتماعي
اسكاچپول با رد ارادي بودن وقوع انقلاب، تفسير انقلاب اجتماعي را تنها آسيب شناسي ديدگاه انقلاب بر عوامل ساختاري و از پيش تعيين شده مبتني مي داند. وي در وقوع انقلاب، نقش انقلابيون در گسترش ايدئولوژي خود و موفقيت آن ها در اين زمينه را انكار مي كند. او در اين كتاب بر اين باور است كه «انقلاب ها ساخته نمي شوند، بلكه به وجود مي آ يند .

به نظر اسكاچپول، انقلاب زماني به وقوع ميپ يوندد كه بحران سياسي نظامي با شورش از سوي طبقات پايين و مشاركت نخبگان حاشيه اي در بسيج انقلابي همراه شود: وقتي يك جامعة كشاورزي در رقابت با كشورهاي قوي تر در عرصة بين المللي و نظام سرمايه داري جهاني قرار مي گيرد و با تهديد شكست نظامي مواجه مي شود، سعي در نوسازي خود مي كند. هزينه اين برنامه به دليل آن كه مازاد محصول كشاورزان براي اهداف ديگر دريافت شده است، بايد عمدتاً از سوي ملاكين تأمين شود. اكنون، اگر افراد و مقامات نظام از طبقة زمين دار نباشند، نوسازي بدون فروپاشي دولت صورت مي گيرد. در غير اين صورت، از آن جا كه نظاميان نيز در محو اين طبقه اكراه دارند – زيرا رهبران نظامي و دولتي از آن طبقه آمده اند – دولت دچار فروپاشي اداري – نظامي مي گردد. در چنين شرايطي، نخبگان شهري و حاشيه اي به بسيج توده ها ميپ ردازند و دهقانان ناراضي سر به طغيان بر مي دارند. نخبگان نه به دليل ايدئولوژيك، بلكه بدان خاطر كه در رژيم موجود نيل به مقامات و موقعيت بالاتر را به دليل عدم تعلق به طبقة اشراف يا نداشتن ثروت دور از دسترس ميب ينند، درصد سازماندهي و بسيج توده هاي بر ميآ يند.
ارزيابي
در ارزيابي مطالب كتاب دولت و انقلاب هاي اجتماعي با توجه به وقوع انقلاب اسلامي ايران، موارد زير قابل ذكرند:

- بر خلاف نظر اسكاچپول، كه علت انقلاب هاي اجتماعي را فروپاشي اداري– نظامي دولت در جوامع كشاورزي در اثر فشارهاي اقتصادي و نظامي خارجي و در نتيجه آغاز روند نوسازي به خروج طبقات بالاي زمين دار داراي نفوذ در دولت و نهايتاً شورش هاي دهقاني به دليل وجود پتانسيل انقلابي در آن ها مي داند؛ بايد گفت كه در زمان وقوع انقلاب اسلامي، فشارهاي اقتصادي و نظامي ياد شده و جود نداشت؛ حتي بر فرض اگر هم دولت ايران براي آغاز روند نوسازي تحت فشار بود؛ الزامي به تأمين هزينة آن از طرف طبقات زمين دار نداشت؛ زير در آمدهاي نفتي به حد كافي در اختيار بود. از سوي ديگر، دولت ايران درهيچ جنگ عمده اي كه فرسايش نيروهاي مسلح را در پي داشته باشد نيز شركت نكرده بود. 18 در واقع فروپاشي اداري – نظامي در ايران علت آغاز و تداوم شورش هاي گسترده نبود، بلكه بر عكس، معلول آن ها بود.
- اسكاچپول، با توجه به ديدگاه ساختاري خود و نيز اخذ عناصري از انديشة ماركس و چارلز تيلي، نقش انديشه، ايدئولوژي، اراده و رهبري را در انقلاب منكر مي شود. وي مانند ماركس معتقد است انقلاب ها را واقعيت مادي پديد ميآ ورند نه انديشه ها و انقلاب ها ساخته نمي شوند، بلكه به وجود ميآ يند. او به نوعي جبر تاريخي و دادن اصالت به رقابت هاي بين المللي معتقد اسبت. وي مفهوم كلي تقابل سياسي را نيز از چارلز تيلي گرفته است.
اسكاچپول، حتي در تشكيل حكومت هاي پس از انقلاب نيز نقش اراده، انديشه و غيره را رد كرده است. اما حقيقت اين كه حتي تاريخ كشورهاي مورد بررسي او نيز نشان مي دهد كه انديشه، اراده و ايدئولوژي نقشي عمده ايفا كرده اند. مگر اين كه چشمان خود را بر واقعيت ببنديم و به ويژه يك قرن تلاطم انديشه ها در فرانسه – كه قرن هيجدهم را قرن روشنگري ناميده اند – و تلاش هاي گروه هاي مختلف سياسي در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم در روسيه را ناديده بگيريم و نوع رژيم هاي پس از انقلاب در كشورهاي مورد بررسي او را با اين افكار وانديشه ها بي ارتباط بدانيم.
هم چنين مطلبي كه اسكاچپول درباره نقش نخبگان مي گويد و معتقد است كه آنان نه به خاطر ايدئولوژي خود، بلكه به دليل محروميت از قدرت در رژيم موجود (به خاطرنداشتن ثروت يا قرار نداشتن در طبقه حاكم) به سازماندهي شورش ها ميپ ردازند، با روند بعدي حوادث در انقلاب ها ناسازگار است. او افكار همة گروه هاي انقلابي را يكسان فرض كرده است.
در انقلاب اسلامي ايران نيز نقش اراده، آگاهي، رهبر و انديشة آشكار بود. اسكاچپول بعدآً در سال 1982 در مقاله اش تحت عنوان »دولت تحصيل دار و اسلام شيعي در انقلاب ايران «، نظرية خود را در تحليل اين انقلاب نارسا دانست و نوشت كه اگر در دنيا تنها يك انقلاب موجود باشد كه آگاهانه ساخته شده، آن انقلاب، انقلاب ايران است
البته به نظر وي موقعي كه در اثر نوسازي شديد (اصلاحات اراضي، روند صنعتي كردن، مهاجرت گسترده به شهرها، توسعه نظام آموزش و پرورش جديد، حملة شاه عليه ابعاد سنتي بازار مثل مداخله در تجارت و كنترل بر بازار، كنار نهادن روحانيون از فعاليت هاي مربوط به تعليم و تربيت و قضاوت و غيره) يأس و از خود بيگانگي اجتماعي پديد آمد و حكومت آسيب پذير شد. در آن موقع انقلاب ايران توسط مجموعه اي از شكل هاي فرهنگي و سازماني ريشه دار وتاريخي (اسلام شيعه و اسطورة بنيادين تشيبع – شهادت امام حسين (ع)- مراسم اسلامي،شبكة مساجد و روحانيت و غيره) به گونة هشيارانه ساخته شد
در پايان و در ارزيابي مقاله اسكاچپول ميت وان گفت كه هرچند او خود مطالب كتابش را براي تحليل انقلاب اسلامي نارسا مي داند، ولي در مقاله اش اصالت را به نتايج ناشي از نوسازي داده و به موضوعات مهمي هم چون اقدامات ضد فرهنگي و ضد مذهبي رژيم پهلوي و وابستگي اش به بلوك غرب به ويژه آمريكا و رابطة حسنة آن با اسرائيل – يعني موضوعاتي كه همواره مورد حملة گروه هاي مذهبي قرارد مي گرفت – و تلاش هاي روحانيت انقلابي به ويژه امام خميني و روشنفكران مسلمان در زمينة بازگشت به خويشتن اشاره نكرده است. اگر اين تلاش ها نبود و اصول بنيادين انديشة جايگزيبن در اذهان – به ويژه اذهان روحانيت و روشنفكران مسلمان (مانند دانشجويان و ديگر اقشار روشنفكر ) – تبلور نيافته بود، انقلاب اسلامي نيز به وقوع نمي پيوست
نيكي كدي و كتاب ريشه هاي انقلاب ايران
هرچند خانم نيكي كدي در ابتداي كتاب ريشه هاي انقلاب ايران با طرح اين پرسش كه آيا انقلاب ايران مذهبي، سياسي، اجتماعي و يا چيز ديگري بود؟ پاسخ مي دهد: به نظر مي رسد انقلاب ايران مجموعه اي از همة اين ها بود، زيرا نارضايتي هاي اجتماعي و سياسي در طول ده ها سال پا گرفته ودر سال هاي آخر به هم پيوسته و سپس با پيوند اسلامي اصيل توده ها همراه تفاسير جديدي از دين كه ايده هاي انقلابي را توجيه مي كرد، آميخته شد و در سطح وسيعي در جامعه گسترش يافت. 19 او تمايل دارد خود را در دسته طرفداران رهيافت چند علتي قرار دهد، اما با توجه به كل مسيري كه در كتاب پيموده و در اين مسير به صورت تاريخي مباحث اجتماعي – اقتصادي قرار دهيم.

در مجموع، كتاب ريشه هاي انقلاب ايران فاقد يك چهارچوب نظري منسجم بوده و بر بيان حوادث تاريخي مبتني است. كتاب در نه فصل تنظيم شده است. از جمله مباحث آن عبارتند از دين و جامعة ايراني تا آغاز قرن 19 ، اقتصاد كشاورزي، صنعتي و تجاري، نقش دولت هاي بيگانه در ايران در ابعاد اقتصادي، سياسي و فرهنگي، حركت هاي فرقه گرايانه كارنامه مصلحاني مانند قائم فراهاني، ميرزا تقي خان امير كبير و غيره، نقش علما و پايگاه اجتماعي و نفوذ آنان در دولت و بازار، كشاورزي و صنعت و تأثير مدرنيزاسيون بر آن، زنان و نقش آنان بر تحولات اجتماعي – سياسي در دوره هاي مختلف، قيام ها و حركت هاي انقلابي، وضعيت ايران در دوره رضاشاه و برنامه
هاي او، سياست ها و برنامه هاي محمد رضا شاه و نقش روشنفكران در تحولات سياسي – اجتماعي ايران و در نهايت بحث انقلاب و انقلاب در مصدر قدرت تا اوائل دهة 1360 . كدي در فصلي با عنوان تفكر سياسي جديد ايران به بحث گرايش هاي روشنفكري و ادبي در ايران تا سال 1960 وارد شده و آن گاه در بحثي به قلم يان ريشارد به معرفي تفكر معاصر شيعي پرداخته و انديشه هاي آل احمد، امام خميني (ره)، طالقاني، بازرگان، شريعتي و بني صدر را بيان كرده است.
در مجموع با توجه به مطالب كتاب، ميت وان كدي را فردي دانست كه انجام اصطلاحات و تأثير منفي آن بر طبقات اجتماعي، سركوبي سياسي و فقدان آزادي ها و تحول در انديشه شيعي و راديكال شدن آن را از علل وقوع انقلاب دانسته است؛ هرچند كتاب صبغة نظري خاصي ندارد
با توجه به اين نكته و ادعاي خود وي، برخي از نويسندگان وي را در دستة تركيبي چند علتي قرار داده اند كه قابل تأمل و صحت آن امري محتمل است، ولي با توجه به روش كتاب در تعقيب تحولات – اجتماعي اقتصادي تاريخ معاصر، ما آن را دسته دو علتي قرار مي دهيم.
نيكي كدي در كتابي جديد تحت عنوان نتايج انقلاب ايران در سه فصل يعني سياست اقتصاد در دورة آيت الله خميني، سياست و اقتصاد در ايران پس از آيت الله خميني و جامعه، جنسيت، فرهنگي و زندگي فكري تعدادي از تحولات پس از انقلاب را بر مبناي ديدگاه خود معرفي كرده است. 20 با توجه به اين كه موضوع اين كتاب دوران پس از انقلاب است از ورود به مباحث آن خودداري مي شود.
كتاب ريشه هاي انقلاب ايران از اين جهت كه مركز توجه خود را آن هم با يك رويكرد تارخي بر روي تحولات اجتماعي – اقتصادي قرار داده است، قابل نقد ميب اشد. به علاوه، در كتاب گاه سوء برداشت ها يا اشتباهات فاحشي نيز به چشم مي خورد. اين موارد بيش تر در فصل نخست كتاب و مطالبي كه در باره دين و جامعه ايراني تا آغاز قرن 19 گفته است، ديده مي شود. در عين حال، اين كتاب از نكات مستدل و مثبت خوبي نيز برخوردار است.
در اينجا براي تكميل شدن بحث آسيب شناسي نظريه هاي غرب محور و نشان دادن نارسايي آنها، عمدهت رين نارسايي يعني نبود ديدگاه فرهنگي را بررسي مي كنيم.

ديدگاه فرهنگي در نظريه هاي انقلاب اسلامي ايران
منظور از ديدگاه ها و نوشته هاي فرهنگي، آن دسته از ديدگاه ها درباره رخداد انقلاب اسلامي است كه نقش يك يا تعداي از عوامل زير را اصلي يا كليدي دانسته اند:
- ديدگاه هايي كه هدف اصلي انقلابي ها را تحكيم اسلام و تشكيل جمهوري آسيب شناسي ديدگاه اي غربي انقلالاب اسلامي و ورود معنويت به صحنه سياست دانسته اند.

- ديدگاه هايي كه علت وقوع طغيان انقلابي در ايران را مبارزة رژيم پهلوي با مظاهر اسلامي و فرهنگ اسلامي جامعة ايران برشمرده اند

- ديدگاه هايي كه به نقش ايدئولوژي تشيع – چه از نظر مفاد دروني آن يعني ماهيت ضد ظلم و عدالت خواهي اين ايدئولوژي و چه از نظر نقش مراسم آن مانند نقش روزهاي تاريخي تاسوعا وعاشورا و عيد فطر و نقش مراسم بزرگداشت شهدا و چه نقش نهضت ها و قيام هاي تاريخي شيعيان تأكيد كرده اند
- ديدگاه هايي كه به نقش رهبري مذهبي امام خميني (ره) و ساختارهاي مذهبي جامعه مانند نقش روحانيت و مساجد در تدوين راهبرد و تاكتيك هاي حركت انقلابي و بسيج و به صحنه آوردن توده ها اشاره كرده اند.
- آثار و نوشته هايي كه بر مبناي نظريه هاي گفتمان از جمله نظريه لاكلا و موف به تحليل علل وقوع انقلاب اسلامي پرداخته اند. هرچند اين نوشته ها به تبع ويژگي هاي نظريه هاي گفتمان كه نسبي گرايي بر آن ها مسلط است، تنها به هژموني گفتمان انقلابي توجه دارند نه به حقانيت آن.
در اين ميان تعداد زيادي از نوشته ها نيز وجود دارند كه به نقش عوامل و زمينه هاي فرهنگي معتقدند، اما نقش كليدي به آنها نداده و آن ها را در كنار ساير عوامل و يا در سطحي پايين تر از برخي عوامل ديگر طرح كرده اند در اين جا، مثال هاي بارز در ميان ديدگاه ها و نوشته هاي فرهنگي را بازشناسي و معرفي مي كنيم.
ديدگاه ها و نوشته هاي فرهنگي بخش قابل توجهي از آثار موجود در خصوص رخداد انقلاب اسلامي را تشكيل مي دهند كه از آن ميان ميت وان به نظرات افراد زير اشاره كرد
الف. امام خميني (ره) ب. مرتضي مطهري ج. حميد عنايت د. سيد حميد روحاني ه علي دواني و. عباسعلي عميد زنجاني ز. ميشل فوكو ح. منوچهر محمدي ط. حامد الگار ي. سعيد اميرارجمند ك. محمد شفيعي فر ل. حميد پارسانيام.
م. محمد باقر حشمت زاده ن. حميد رضا اخوان مفرد س. ليلي عشقي
ع. علاوه برافراد بالا، ميت وان تحليل هاي مبتني بر نظريه گفتمان را نيز در ديدگاه هاي فرهنگي قرارداد؛ زيرا آن ها به سيطره گفتمان و نقش آن در تحولات اجتماعي سياسي معتقدند. واضح است كه نظريه هاي گفتمان از مشكلاتي معرفت شناختي مانند نسبي گرايي خاص و غيره كه آشكارا برخلاف باورهاي فرهنگي ما و ديدگاه هاي فرهنگي است رنج ميب رند.
اينك به عنوان نمونه هاي راهگشا معرفي دو ديدگاه مهم امام خميني(ره) و استاد مطهري ميپردازيم.

الف. امام خميني (ره)
امام خميني رهبر انقلاب اسلامي و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران كه همة نقش ها و كاركردهاي رهبري در انقلاب رابه خوبي تدوين و اجرا كرد مانند نقش هاي فرمانده، معمار و ايدئولوگ و كاركردهايي مانند تدوين راهبردها و تاكتيك هاي حركت انقلابي و غيره – در اعلاميه ها و سخنراني هاي پيش و پس از وقوع انقلاب در پاسخ به چيستي، چرايي و چگونگي وقوع انقلاب اسلامي به يك رهيافت تمام عيار فرهنگي معتقد است.

به نظر امام خميني (ره) رمز وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي را بايد در تغيير انفس مردم يعني ايمان و اسلامي خواهي، درخواست تشكيل حكومت اسلامي، اتكا به خداوند، شهادت طلبي، 21 وحدت ملت بر مبناي اسلامي و اعتماد به نفس 22 جست و جو كرد:

رمز پيروزي شما اول ايمان ثابت و بعد وحدت كلمه 23 [بود]. اساس اين نهضت از دو جا سرچشمه گرفت: يكي از شدت فشار خارجي و داخلي و اختناق هاي فوق العاده ... و يكي ديگر آرزوي ما براي يك حكومت اسلامي و يك حكومت عدل 24 .
ما به قدرت طبيعي بر اين مشاكل و بر اين مصيبت هايي كه وارد شده است فائق نيامده ايم ... ما به اين ها كه غلبه كرديم، ملت ما كه در اين نهضت پيروز شد اين فقط براي اتكا به خدا بود.
ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تأييدات غيبي الاهي پيروز گرديد.
به عبارت ديگر، به نظر امام خميني، پديد آمدن دركي نوين از دين، اتكا به خداوند، وحدت كلمه وآگاهي مردم از فشار اختناق و فسادهاي رژيم پهلوي مبارزه را به وجود آورد.
به نظر امام خميني، ويژگي هاي رژيم پهلوي و اوضاع ايران پيش از انقلاب مؤثر بود را ميت وان چنين بيان كرد:
- اختناق رژيم شاه آن چه كه به طور مختصر ميت وان گفت اين است كه فشار بيش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرارداد كه آنان دست به يك قيام همگاني زدند.
2 - حاكميت مستشاران آمريكايي
چهل و پنج هزار يا شصت هزار يا در يك نوشته اي هم بود كه هشتاد هزار آمريكايي كه مستشارهاي زياد در آن ها هستند اين ها دارند نظام ما را اداره مي كنند ... در ايران آن ها قدرت دارند نه شاه.
3 - حمايت شاه از رژيم اسرائيل
يكي از علل قيام مردم مسلمان ايران عليه شاه، حمايت بي دريغ او از اسرائيل غاصب است و شاه نفت اسرائيل را تأمين مي كند، ايران را بازار مصرف كالاهاي اسرائيل كرده است و حمايت معنوي ديگر.

4- ترويج فساد، كشف حجاب، تخريب قوه تفكر مردم، ترويج خود باختگي و انحراف اذهان از مسائل واقعي آن قدري كه مراكز فساد در تهران الان بيش تر از كتابخانه است، بيش تر از مراكزي است كه براي تعليم و تربيت است. براي اين است كه مي خواهند اين جوان ها به طرق مختلفه بيكاره و بيعار بار بيايند؛ ديگر در مقابل اين استفاده جوهاي خارجي نتوانند كاري [بكنند].


- جدا كردن ملت از روحانيت و جدايي بين
حوزه و دانشگاه
نقطه اساسي كه اين ها براي خودشان خطر مي ديدند اسلام بود. اگر اسلام را آن ها از بين ببرند، ديگر آسوده خاطر مي شوند و هر كاري بخواهند در اين جا مي كنند و سلطة خودشان را حفظ مي كنند... و راه اينكه اسلام را از بين ببرند اين بود كه روحانيت را از بين ببرند. اين ها مي دانستند كه تا روحانيون هستند... حفظ مي كنند اسلام را. نقشة بردن اسلام؛ و راهش بردن روحانيت و جدا كردن ملت از روحانيون. و لهذا با تبليغات دامنه داري مشغول شدند – و حالا هم مشغولند – كه روحانيون را از ملت جدا كنند. وقتي ملت از روحانيون جدا بشود و اين ها پشتوانه نداشته باشند ... آن ها با مقاصد خودشان مي رسند. خود ملت به تنهايي نمي تواند كاري بكند.
6 - خرابي اقتصاد(تخريب كشاورزي توسط اصلاحات ارضي، وابستگي به واردات مواد غذايي و غارت بيت المال)
اصلاً برنامه، برنامه اي بوده است كه خرابي بكنند، كشاورزي را به اسم اصلاحات ارضي به كلي از بين ببرند و بازار درست بكنند براي آمريكا كه گندم هايش زياد است.
امام خميني(ره) انقلاب معمول دنيا را انقلاب هاي دنيوي، ولي انقلاب ايران را انقلاب الاهي و نتيجه يك نهضت اسلامي مي داند
به نظر ايشان، آسيب هاي انقلاب و جمهوري اسلامي عمدتاً دروني است و مهم ترين آن ها ميت واند تفرقه – نخبگان، مسئولان و نهادهاي نظام – باشد.
از سوي ديگر، در ديدگاه حضرت امام، صدور انقلاب يك وظيفة حتمي است؛ زيرا اسلام ديني جهاني است. البته بايد ملت ها به صورت دواطلبانه اين پيام را پذيرا باشند نه با شيوه هاي نظامي و مداخله گرانه. هم چنين امام به صدور انقلاب به عنوان يك تاكتيك دفاعي كه تهاجم دشمنان عليه انقلاب اسلامي را به تأخير ميا ندازد مين گرد. ايشان شيوه هاي صدور انقلاب را در موارد مانند وحدت، عمل مطابق اسلام و تبليغات فراون به خصوص در خارج از كشور مي دانستند و بر اين باور بودند كه اگر قصد خالص باشد، انقلاب به همه جا مي رسد.
ب. استاد مرتضي مطهري (ره)
ديدگاه و نوشته هاي استاد مطهري درباره انقلاب اسلامي ايران را نيز ميت وان در گروه و نوشته هاي فرهنگي قرارداد. در ابتدا به سه مفهوم مهم در ديدگاه ايشان توجه مي كنيم:
1 - تعريف انقلاب
انقلاب عبارت است از طغيان و عصيان مردم يك ناحيه و يا يك سرزمين عليه نظم حاكم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب. به بياني ديگر، انقلاب از مقولة عصيان و طغيان است عليه وضع حاكم به منظور استقرار وضعي ديگر. به اين ترتيب، معلوم مي شود كه ريشة هر انقلاب دو چيز است: يكي نارضايتي و خشم از وضع موجود و ديگر آرمان يك وضع مطلوب.
هر انقلابي معلول يك سلسله نارضايتي ها و ناراحتي ها است. يعني وقتي مردم از وضع حاكم ناراضي وخشمگين باشند و وضع مطلوبي را آرزو كنند، زمينه انقلاب به وجود ميآ يد. حالا مي خواهم مكمل اين موضوع را بيان كنم و آن اين است كه صرف نارضايتي كافي نيست. ممكن است مردم مدتي از وضع موجود ناراضي باشند و آرزوي وضع ديگر را هم داشته باشند وبا اين حال انقلاب نكنند، چرا؟ براي اين كه آن ملت داراي روحيه رضا و تمكين است و روحيه ظلم پذيري در ميان اعضايش رواج دارد. چنين مردمي ناراضي هستند. اما در عين حال تسليم ظلمند. اگر ملتي ناراضي بود اما علاوه بر آن يك روحيه پرخاشگري، يك روحية آسيب شناسيطرد و انكار در او وجود داشت، در آن صورت انقلاب مي كند. اين جا است كه نقش مكتب ها روشن مي شود. از جمله خصوصيات اسلام اين است كه با توصيه به جهاد، امر به معرف و نهي از منكر به پيروانش حس پرخاشگر و مبارزه و طرد و نفي وضع نامطلوب را مي دهد.
2 - ماهيت انقلاب ها
بر خلاف نظر برخي از مكاتب كه مي گويند شكل انقلاب ها گوناگون، اما ماهيت همه يكي است و اين ماهيت عبارت است از ماديت و اقتصاد، همة انقلاب ها ريشة مادي ندارند. البته ممكن است ريشة پاره اي از انقلاب ها دو قطبي شدن جامعه از نظر اقتصادي ومادي باشد. اما بسيار از انقلابات، ماهيتي سياسي و يا اعتقادي و ايدئولوژيك داشته اند. ماهيت اقتصادي، يعني مردمي كه به يك مكتب ايمان واعتقاد دارند و وقتي آن مكتب را در معرض آسيب ميبنند، با آرام برقراري مكتب، دست به قيام مي زنند. انقلاب اين مردم به سير يا گرسنه بودن شكمشان ربطي ندارد.
3 - جهت گيري و خاستگاه نهضت هاي الاهي
اسلام جهت گيري نهضت هاي الاهي را به سوي مستضعفين مي داند، اما خاستگاه انقلاب را صرفاً مستضعفين نمي داند.
اسلام نهضت پيامبران را به سود محرومان مي داند، اما آن را منحصراً به دوش محرومان نمي داند. عدم درك اين تفاوت ميان جهت گيري و خاستگاه انقلاب، منشأ بسياري از اشتباهات شده است.
مخاطب اسلام، هم، گروه ها و طبقات اجتماعي هستند؛ چه محرومان و چه غير محرومان. زيرا در درون هر استضعاف گري و هر فرعوني، يك انسان در غل و زنجير هست. در عين حال طبعاً محرومان بيش تر به دعوت الاهي لبيك مي گويند. زيرا ظالم بايد با پذيرش اين دعوت، حق ديگران را پس بدهد و روي مطامع خود پا بگذارد، اما محروم با اين عمل هم به فطرتش پاسخ گفته و هم چيزي نصيبش شده است.
ماهيت انقلاب اسلامي به نظر استاد مطهري:
انقلاب ايران به اعتراف بسياري يكي انقلاب مخصوص به خود است. يعني براي آن نظيري در دنيا نمي توان پيدا كرد ... از نظر ما اين انقلاب اسلامي بوده است. اما منظور از اسلامي بودن بايد روشن گردد... بر ما روشن است كه اسلام معنويت محض، آن چنان كه غربي ها درباره مذهب مي ا نديشند نيست. اين حقيقت نه تنها درباره انقلاب فعلي، بلكه در مورد انقلاب صدر اسلامي نيز صادق است.
انقلاب صدر اسلام در همان حال كه انقلابي مذهبي و اسلامي بود، در همان حال انقلابي سياسي نيز بود، و در همان حال كه انقلابي معنوي و سياسي نيز بود، انقلابي اقتصادي و مادي نيز بود. يعني حريت، آزادگي، عدالت، نبودن تبعيض هاي اجتماعي و شكاف هاي طبقاتي در متن تعليمات اسلامي است ... اين گنجينه عظيم از ارزش هاي انساني كه در معارف اسلامي نهفته بود تقريباً از سنة بيست به بعد در ايران به وسيله يك عده از اسلام شناس هاي خوب و واقعي وارد خودآگاهي مردم شد. يعني به مردم گفته شد اسلام دين عدالت است، اسلام با تبعيض هاي طبقاتي مخالف است، اسلام دين حريت و آزادي است. به اين ترتيب، علاوه بر معنويت، آرمان ها و مفاهيم ديگر نظير برابري، آزادي خواهي، عدالت، ... رنگ اسلامي به خودگرفته و در ذهن مردم جايگزين شد. درست به دليل جايگزيني اين مفاهيم در ذهن توده بود كه نهضت اخير ما، نهضتي شامل و همه گير شد ... اين نهضت هم روستايي بود هم شهري، شهري و روستايي، محروم و ثروتمند، كارگر و كشاورز، بازاري و غير بازاري، روشنفكر و عامي، همه و همه در اين نهضت شركت كرده بودند و اين به دليل اسلامي بودن نهضت بود كه همه گروه هاي مختلف در يك مسير و يك صف قرار گرفتند ... بالاتر از اين، ايجاد هماهنگي، نهضت ما توانست موفقيت بسيار بزرگ ديگري كسب بكند و آن را از بين بردن خود باختگي ملت ما در برابر غرب به معني اعم آن يعني بلوك غرب و شرق بود. نهضت ما توانست به مردم بگويد كه شما خود يك مكتب و يك فكر مستقل داردي. خود ميت وانيد بر روي پاي خود بايستيد و تنها به خود اتكا داشته باشد.
راه هاي شناخت ماهيت اسلامي انقلاب ايران از نظر استاد مطهري
به نظر استاد مطهري در ايران انقلابي رخ داده است كه خاستگاه آن مسجد و انقلابي نوظهور بوده است. براي شناخت اين انقلاب ميتوان از چند راه به بررسي پرداخت:
1 - بررسي كيفيت رهبري انقلاب
واقعيت اين است كه گروه هاي زياي تلاش كردند رهبري نهضت را به عهده بگيرند ولي موفقيتي كسب نكردند و رهبر خود به خود انتخاب شد. چه شد كه جامعه امام خميني را به رهبري برگزيد؟ امام خميني(ره) به اين علت رهبر بلامعارض انقلاب شد كه علاوه بر اين كه داراي شرايط و مزاياي يك رهبر مانند صداقت شجاعت، روشن بيني و قاطعيت بود، در مسير فكري، روحي و نيازهاي مردم ايران نيز قرار داشت:
اگر امام عنوان پيشوايي مذهبي و اسلامي را نمي داشت و اگر مردم ايران در عمق روحشان يك نوع آشنايي و انس و الفتي با اسلام نداشت و اگر عشقي كه مردم ما با خاندان پيامبر دارند وجود نمي داشت و اگر نبود كه مردم حس كردند كه اين نداي پيامبر(ص) و نداي حضرت علي(ع) و يا نداي امام حسين(ع) است كه از دهان اين مرد بيرون ميآ يد، محال بود نهضت و انقلابي به اين وسعت در مملكت ما به وجود آيد. رمز موفقيت رهبر در اين بود كه مبارزه را در قالب مفاهيم اسلامي به پيش برد.
2 - حمل كنندگان انقلاب
پرچم انقلاب را چه كساني به دوش كشيدند؟ آيا يك طبقه يا همة مردم؟ ترديدي نيست كه اين انقلاب گسترده و فراگير و شامل همه گروه ها و طبقات بود. حتي گروه هاي محروم كه در تظاهرات شركت مي كردند، اصرار داشتند بگويند تظاهرات ما به خاطر كمي مزد و حقوق نيست و براي اجراي احكام اسلامي است. آن ها براي خود ننگ و عار مي دانستند كه بگويند انقلاب ما جنبة رفاهي و مادي دارد.
مطهري در بحث نيروهاي حامل انقلاب به نقش روحانيت شيعه و دلايل نقش آفريني تاريخي آن نيز اشاره كرده است:
اين كه روحانيت شيعه توانسته در طول تاريخ منشاء حركت هاي بزرگ بشود دو دليل عمده داشته: دليل اول ويژگي خاص فرهنگ روحانيت شيعه است. خود فرهنگ شيعي يك فرهنگ زنده و حركت زا و انقلاب آفرين است. اين فرهنگ از روش علي (ع) و انديشه هاي او تغذيه مي كند.
فرهنگي است كه در تاريخ خود عاشورا را دارد. صحيفه سجاديه و دوره امامت و عصمت دويست و پنجاه ساله دارد. هيچ يك از فرهنگ هاي ديگر چنين عناصر حركت زايي در خود ندارند. دليل دوم اين كه روحانيت شيعه از ابتدا اساسش مخالفت با قدرت هاي سلطه گر حاكم بوده است؛ روحانيتي كه از دولت مستقل است.
3 - ريشه هاي وقوع انقلاب
به نظر استاد، براي شناخت ريشه هاي وقوع انقلاب اسلامي بايد به ويژه تاريخ 50 ساله بلكه 100 ساله اخير را به خوبي تحليل كنيم:
آن عامل تعيين كننده اي كه همه عوامل ديگر را در برگرفت و توانست همة طبقات را به طور هماهنگ در مسير واحد منقلب بكند، جريحه دار شدن عواطف اسلامي اين مردم بود.

به نظر مطهري، در رژيم پيشين جريان هايي به شرح زير در كشور رخ داد كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي و در جهت مخالف آرمان هاي مصلحان كشور بود:
- استبداد خشن و سلب آزادي ها؛
2 - نفوذ استعمار نو يعني شكل ناپيداي استعمار؛
3-دورنگهداشتن و بيرون كردن دين از صحنه سياست؛
4 - تلاش براي بازگردان ايران به جاهليت قبل از اسلام وميراندن شعارهاي اسلامي؛
5 - تحريف ميراث گرانقدر اسلامي؛
6- تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي؛
7- كشتارهاي بي رحمانه، زندان ها، شكنجه ها و تبعيدهاي غير قانوني؛
8 - تبعيض و افزايش روز افزون شكاف طبقاتي علي رغم ادعاي اصلاحات؛
9 - تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمان در دولت و ادارات؛
10- نقض اشكار قوانين و مقررات دين مبين اسلام؛
11 - مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي كه حافظ و نگهبان روح اسلامي ايران است به نام مبارزه با واژه هاي بيگانه.
12 - قطع رابطه با كشورهاي اسلامي و برقرار كردن ارتباط با دولت هاي غير مسلمان مانند اسرائيل و آمريكا.
به نظر ايشان، به موارد بالا در بيان علل وقوع انقلاب بايد سرخوردگي از ليبراليزم غربي و نااميدي از سوسياليزم شرقي در ميان ملت را نيز افزود. به علاوه، از شهريور 1320 گويندگان و نويسندگان اسلامي موفق شدند كه تا حدودي چهرة زيبا و جذاب اسلام واقعي را به نسل معاصر نشان دهند


منبع: فصلنامه فرهنگي و پژو هشي شاهد انديشه/ شماره 7/ ويژه فرهنگ ايثار و شهادت در نظريه هاي انقلاب و امام

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : نگاهي اجمالي به ادبيات انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
دكترفاطمه مدرسي، دانشگاه اروميّه

ادبيات، نمود انديشه ها واحساسات وعواطف شاعرازرويدادها وحوادثي است كه دردنياي پيرامون وي رخ مي دهد وخود آن را تجربه واحساس مي كند وبه مدد ذوق هنري درقالب الفاظ رنگين وكلمات آهنگين به تصويرمي كشد تا خوانندۀ شعرش را، درفضاي فكري وعاطفي خود قراردهد. بي گمان هرگاه ارزشهاي فرهنگي، اجتماعي وسياسي درجامعه اي تغييريابد ودگرگون گردد؛ درنوع نگرش وعواطف شاعرنيزتغييروتحولي پديد مي آيد. اين امرمسيرتخيل وزبان وعاطفۀ شاعروي را درعرصۀ شعروادب نيزدرگرگون مي سازد. زيرا، ديد وبينش شاعرازرويدادها وجريان حاكم برفضاي جامعه درمضامين ودرون مايه هاي شعري كه پيوندي ناگسستني با روحيات وخلقيات شاعردارد، بسيارتاثيرگذاراست.
تحولات سياسي، اجتماعي وفرهنگي كه ازاوان انقلاب اسلامي درايران روي داد؛ نه تنها سيماي سياسي وساختارهاي اجتماعي را به كلي دگرگون ساخت، بلكه درزمينه شعر، ادب وهنرنيزتغييراتي فراوان ايجاد نمود، به آييني كه هم شكل وقالب وهم ويژگيهايي زباني ومحتوا وپيام اشعاررا درگرگون ساخت. انديشه ها ومضامين وتصويرهاي تازه اي درادبيات اين دوره پديد آمد كه بيشترازتحولات سياسي واجتماعي الهام يافته بود.
كمترسروده اي را دردوران انقلاب اسلامي مي توان يافت كه به طورمستقيم ياغيرمستقيم، رگه ها ونشانه هايي ازرخ دادها و وقايع زمان وعواطف ناشي ازآن را دربرنداشته باشد. بويژه اشعارگويندگاني كه خود درحوادث اجتماعي وحركتهاي سياسي حضوري فعال داشتند. اين گويندگان ازآن دسته سرايندگاني نبودند كه تنها ازدريچۀ انديشه ونظرخود به حوادث بيروني و تغييرات اجتماعي بنگرند تا درتصويرآنها جهتي همسو با زمينه هاي غالب انديشه ها وحال وهواي دروني خود اتخاذ نمايند، بلكه اين عوامل بيروني بود كه احساسات وادراكات مناسب وهماهنگ با خود را درذهن وانديشۀ آنها برمي انگيخت.
افزون برمسايل وحوادث دوران انقلاب، موضوع ومقولۀ جنگي با ابعاد وگستردگي فراوانش چشم انداز جديدي درشعروادب بازنمود وتصويرهاي تازه اي را درشعرپديد آورد كه ازاحساسات وعواطف ديني ووطن پرستي ورويارويي عواطف شاعربا عوامل پيرامون و تجربۀ مستقيم شاعران ازمسايل و وقايع وجريانهاي ايام جنگ مايه مي گرفت.
مي توان اذعان داشت كه گويندگان ايران از 1357 به بعد دو دسته شدند:
1) برخي ازگويندگان با سابقه ازكارماندند وبه دورۀ فترت بازنشستند وبرخي همچنان چهرۀ فعال وكوشاي خود را نشان دادند. ازايشان گروهي چون احمدشاملو، مهدي اخوان ثالث، فريدون مشيري، فرخي تميمي، منصوراوجي، شفيعي كدكني، سادات اشكوري، محمدعلي سپانلو، احمدرضا احمدي هريك به شيوۀ خاص خود پاي فشردند. برخي همچون مفتون اميني، منوچهرآتشي، رضا براهني، محمدحقوقي، جواد مجابي، موسوي گرمارودي، علي باباچاهي، ضياء موحد ومحمد مختاري، هريك به نوعي موفق يا ناموفق ازنظرزبان وبيان وزن وآهنگ وساخت وپرداخت به تجربه هاي تازه دست زدند. (حقوقي، 1377،45) برخي ازايشان اگرچه ازنزديك با مبارزۀ عملي درگيرد نبودند، اما متناسب با روحيه وذوق آنها شوروهيجان انقلاب ورخدادهاي جنگ تحميلي دراشعارشان بازتابيده است. براي نمونه تاثيرات اخوان ثالث ازرويدادهاي ايران را مي توان درشعرسنتي "اي كهن بوم وبر" وي مشهده نمود.
2) شاعران جوان وجوانتركه بازازدوگروه بيرون نبودند. گروهي كه پيش ازانقلاب و گروهي ديگربيرون نبودند. گروهي كه پيش ازانقلاب و گروهي ديگركه پس از وقوع پيوستن انقلاب اسلامي به شعرآغازكردند. اينان نيزدردومسيرجداگانه حركت نمودند. دريك مسيرشاعراني قرارداشتند كه تنها به زندگي وبيان عواطف شخصي خود توجه داشتند."درسوي ديگرشاعراني را مي توان ديد كه پروردۀ انقلاب بودند وشعرآنها ازاحساسات وعواطف ديني و وطن پرستي آنان مايه مي گرفت كه از اين گروه، مي توان بهمن صالحي، يوسفعلي ميرشكاك، قيصرامين پور، نصرالله مرداني، سلمان هراتي وحسن حسيني را نا برد."(حقوقي، 1377:45) شعراين شاعران درقالب وشكلهاي مختلف رنگ وبوي حماسي داشت، براي نمونه شعري ازحسن حسيني ذكرمي شود:
دلا ديدي آن عاشقان را؟
جهاني رهايي درآوازشان بود
ودربند حتي
قفس شرمگين ازشكوفايي شوق پروازشان بود
پيام آوراني كه درقتلگاه ترنم
سرودن، علي رغم زنجير
اعجازشان بود
به سرسبزي نخل ايثار
به اين آيه هاي تناور
دل گرنه اي سنگ
ايمان بياور
(نقل از اكبري، 1377:51)
شعراين دوره بويژه، درسالهاي آغازين، شعرشعارگونه، پرتپش وعريان بود كه تنها مي خواست فريادهاي شورانگيزمردم را گزارش كند، اما هرچه زمان مي گذشت وهيجانهاي جامعه فرونشست؛ شعرنيزآرام ترمي شد، درخود بيشترفرو مي رفت وشكل هنري به خود مي گرفت.(حسن لي، 1383:64)
به طوركلي شعردوران انقلاب و روزگارجنگ تحميلي ازنظرنمودعرفاني وارزشهاي متعالي وعواطف انسان دوستانه، يكي ازدوره هاي پربارشعرپارسي است. بايد اذعان داشت كه درحوزۀ ادبيات عرفاني دراين دوره، واقع گرايي وآرمان گرايي با هم توام گشته است. به اين معني كه اقبال شاعردراين قلمروازبرون گرايي به درون گرايي است. اودربازشناسي نفس خود مرزهاي آفاقي را درمورد مي نوردد ودربحربي كران ومواج نفسي غوطه ور مي شود وآنگاه مي سرايد:
موجيم و وصل ما ازخود بريدن است ساحل بهانه اي، رفتن رسيدن است
تا شعله درسريم، پروانه اخـــگريم شمعيم واشك ما،درخون تپيدن است
پرمي كشيم وبال، برپردۀ خيـــال اعجازذوق ما، درپركشـــيدن است
ما هيچ نيستيم، جزسايه اي زخويش آيـــين آينـــه، خود را نديـــدن است
گفتي، مرا بخوان، خوانـــديم وخامشي پاسخ من تو را تنها، شنيدن است
بي درد وبي غم است، چيدن رسيده را خاميم ودر ما از كال چيدن است
(امين پور،1382:131)
نگاه شاعران اين دوره نسبت به زن، جاي تامل و تعمق است. سرايندگان پيشين جزشماري اندك، به رغم نظريۀ والا واحترام آميزي كه اسلام نسبت به زن داشته، به او به چشم خردي وخواري مي نگريستند. اين نكته اي است كه دليل آن را بايد درتاريخ مذكرايران مورد كندكاو قرارداد."فرهنگ وادب ايران، نه هميشه مذكر، لااقل دردوران هاي خاصي نيز، خنثي بوده است. چنان كه زنان درشاهنامه درمقايسه با مردان شاهنامه دردرجه ي سوم اهميت قراردارند. جزدردليلي ومجنون، خسروشيرين، هفت پيكرو ويس ورامين، تصويري از زن به معني عمومي كلمه درجاهاي ديگرنمي كنيم. اين چهاراثرتنها آثاري هستند كه زن بويژه دنياي فردي او را به شكل رمانتيكي البته سخت احساساتي- بويژه درآثارنظامي- نشان داده اند. درمثنوي مولوي هم تصويري جامع از زنان نمي بينيد. دراين اثرزندگي زنان نشان داده نشده، بلكه آنها وسيله اي شده اند، تا حالات فلسفي ورواني مشترك بين مرد و زن يا مسايل متافيزيكي مربوط به عواطف انسان به طوركلي تجسم پيدا كند. (براهني، رضا، 1341: 187.) براي نمونه به نظرتحقيرآميزدوتن ازشاعران برجسته ايران نسبت به زن اشاره مي شود: خاقاني مي گويد:
سنگ باران لعنت باد برزن نيك، تا به بد چه رسد
ازيكي زن رسدهزاربلا پس ببين تا زده وصد چه رسد
(خاقاني،1341:876)
همه عيبند زنان وآن همه را نيك مردان به هنر برگيرند
صيد مرد است زن،اما زنان مرد را صيد نگون سرگيرند
(خاقاني،1341:878)
فردوسي شاعرگرانمايه هم نظري مشابه نظرخاقاني، دارد:
زن واژدها هردو در خاك به جهان پاك ازاين هردو نا پاك به
كرا ازپـــس پرده دختـــر بود اگـــر تـــاج دارد بـــد اخـــتر بود
(شاهنامه 1348، 488)
نظري به مضامين ودرون مايه هاي غزليات پارسي ازآغازتا دوران معاصر، روشن مي سازد كه زن در ادوار شعر پارسي بيشتر درمقام معشوق و خنيانگروساقي شاعروممدوحانش ظاهرشده وازتوانمندي هاي مادي ومعنوي او سخن به ميان نيامده است. درشعردوران معاصر، زن با همۀ قابليتها وظرفيتهاي وجودي خود درقالب خواهر، مادر، همسر، يك انسان مبارز وانديشمند درصحنه هاي مختلف اجتماعي، سياسي وفرهنگي حضورمي يابد. اين زن همچنان كه درصحنۀ عشق ومهراساطيري است، درميدان رزم نيزاسطوره اي است. ازاين رو سلمان هراتي ازمادراني سخن مي گويد كه دريا مي زايند و كودكان طوفاني مي آفرينند.
خدايا اسم اين گلها چيست؟
اينجا مادران ازكويرمي آيند
اما دريا مي زايند
كودكاني طوفاني مي آفرينند
دختران بهارمي بافند
پسران براي توسعۀ صبح خورشيد مي افشانند
(هراتي، 1368:49)
غلامحسين عمراني نيزازصبروسكوت اهورايي زن چنين حكايت مي كند:
بانوي رود
بانوي باغ
بانوي برجهاي اساطيري
وقتي ازكرانۀ دريا
برمي آيي
خاموشي تورا
برساحل شكيب آواز مي دهم

بانوي چشمه ساردرخشان
(عمراني،1371:77)
يكي ازمشخصات شعرجديد پارسي، توجه به مسايل سياسي ودردهاي اجتماعي است، "درادبيا قديم ما هم توجه به اوضاع واحوال اجتماعي وسياسي ديده مي شود، اما هرگزصراحت وشمول وگستردگي ادبيات جديد را ندارد."(شميسا، 1374:169)
توجه شاعران به ملت هاي مبارز وانقلابي وابراز همدردي با آنها درشعراين دوران قابل تامل است. طاهرۀ صفارزاده گويد:
برادران ما درسينا مي ميرند
قبري براي آنان نيست
باغستانهاي دره نيل را اجاره داده اند
درلهستان حق وتو به اشراف تعلق دارد
درتايوان آدم رامثل سيب زميني كنارهر خوراك مي نشانند.
(صفارزاده،1365:27)
گفتني است كه شرايط ويژۀ انقلاب وجنگ، واژه ها وتغييرات تازه اي را وارد شعركرد. ازجمله عناصرطبيعي چون، لاله، گل، پرنده ونوركه همه مايه هاي لفظي جهت انگيزش عاطفي وتصويرسازي شاعرانه درعرفان هستند دردنياي احساسي شاعر، با آب وگل روحاني شست وشو داده مي شوند وبعد معنوي مي يابند. اضافه براين واژه هايي ازجنس آتش وخون وشهادت درشعرشاعران اين دوره كاربردي فراوان يافت مي شود:" آثارسيمين بهبهاني ازاين امرمستثنا نيست. براي نمونه درمجموعۀ"خطي ز سرعت وازآتش" 32 بار واژۀ خون و20 بار واژه آتش و ... به كاررفته است."(حسن لي 1382:43) اين واژه ها ومفاهيم دوران جنگ درزباني پرازاحساس وعاري ازتكلف محمد كاظم كاظمي، رنگ وبويي تازه مي يابد.
وآتش چنان سوخت بال وپرت را
كه حتي نديديم خاكسرت را
به دنبال دفترچۀ خاطراتت
دلم گشت هرگوشۀ سنگرت را
وپيدا نكردم درآن كنج غربت
بجزآخرين صفحۀ دفترت را
(كاظمي،1375:46)
شعرشاعران پارسي گوي ايران بعد ازسال1357 بمانند دوران مشروطيت دردو مسير جدا به راه افتاد: شعرسنت گرا وشعرنو گرا.
شعرسنت گرا با مضامين ودرون مايه هاي اجتماعي، ديني، مدح، نعت ائمه، شهادت و وطن پرستي درقالب قصيده، غزل، قطعه ومثنوي ورباعي مورد توجه شاعران مختلف قرارگرفت. نمونه اي ازآن اشعار، غزل زيراست كه توسط سيمين بهبهاني سروده شده است و درآن احساسات وانديشه هاي امروزي وتوصيفات وتعبيرات بكرتجلي يافته است:
دوباره مي سازمت وطن! اگرچه با خشت وجان خويش
ستون به سقف تو مي زنم، اگرچه با استخوان خويش
اگرصدساله مرده ام،به گورخود خواهم ايستاد
كه بردرم قلب اهرمن ز نعرۀ آن چنان خويش
كسي كه عظم رميم را دوباره انشا كند به لطف
چو كوه مي بخشدم شكوه شكوه به عرصۀ امتحان خويش
اگرچه پيرم، ولي هنوزمجال تعليم اگربود
جواني آغازمي كنم كنارنوباوگان خويش
حديث حب الوطن زشوق بدان روشن سازمي كنم
كه جان شود هركلام دل، چوبرگشايم دهان خويش
(نقل از:حقوقي،1377:526)
سرايندگاني چون قيصرامين پور، غلامرضا رحمدل، حسن حسيني، بهمن صادقي، ميرشكاك، سلمان هراتي، برخي ازمضامين عاطفي، سياسي واجتماعي خود را درچهارقالب مسمط، چارپاره، شعرنيمايي، شعربي وزن(= سپيد) سرودند. براي نمونه شعر"اتفاق" امين پورذكرمي شود:
اتفاق
افتاد
آن سان كه برگ
آن اتفاق زرد مي افتد
افتاد
آن سان كه مرگ
آن اتفاق سرد
مي افتد
اما
اوسبز بود وگرم كه
افتاد
(امين پور، 1363:22)
درخورتامل است كه دراين دوران درنثرخاصه درداستان نويسي نيزدگرگوني وتحولات بسياري پديد آمد. بيشترآثاراين دوره، متاثرازمسايل اجتماعي ،سياسي، به ويژه جنگ است. به طوري كه ميدان گسترده اي پيش روي داستان نويس قرار مي دهد كه مي تواند از رهگذر آن درثبت هنرمندانۀ وقايع، تصويرگر دلاوري ها، حماسه ها، پيكار، پيروزي ها، شكست هاي آن باشد. همان طور كه اشارات رفت درعرصۀ ادبياتي داستاني، بيشترازمتاثرازجنگ ورخ دادهاي آن هستند، اما دربين نويسندگان اين كتابها رمانهاي باغ بلور نوشتۀ محسن مخملباف وزمين سوخته نوشتۀ احمد محمود ازنمونه هاي شاخص رمانهاي بينابيني وبري ازهرجهت گيري ويژه اي وزمستان62 وثريا دراغما نوشتۀ اسماعيل فصيح وآداب زيارت نوشتۀ تقي مدرسي وبحث ملخ نوشتۀ جواد مجاب ازنمونه هاي شاخص رمان منفي گراست.(مرادي،1377:261)
سخن اخرآن كه مي توان آثارادبي مربوط به جنگ تحميلي را اين گونه تقسيم بندي كرد ادبيات مقاومت، ادبيات جبهه، ادبيات دوران اشارت وبازداشتگاه، ادبيات پشت جبهه.
نوعي ديگرازادبيات منثور، خاطره نگاري ازجنگ است به نحوي كه رويدادهاي مناطق جنگ وايام اسارت درقالب خاطره بازتاب يافته است.


كتابنامه
a. اكبري،منوچهر. نقد وتحليل شعردفاع مقدس، ناشروزارت فرهنگ وارشاد اسلامي،1377.
b. امين پور، قيصر.تنفس صبح، انتشارات حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، بهمن 1363.
c. براهني، رضا. تاريخ مذكر، تهران، انتشارات مرواريد، چاپ ششم1382.
d. حسن لي، كاووس. گونه هاي نوآوري درشعرمعاصرايران، نشرثالث، 1383.
e. حقوقي؛ محمد. ادبيات امروزي، ج2، تهران، قطره،1377.
f. خاقاني، افضل الدين بديل بن علي نجار. تصحيح ضياءالدين سجادي، تهران، زوار، 1348.
g. دبيرساقي،محمد. كشف الابيات شاهنامه، تهران: انتشارات انجمن آثارملي1348.
h. شميسا، سيروس. نگاهي به فروغ فرخزاد، مرواريد، 1374.
i. صفارزاده، طاهر. سد وبازوان، نويدشيراز، 1365.
j. عمراني، غلامحسين. دلتنگيهاي غروب، تهران، 1371.
k. فصلنامۀ فرهنگي، هنري، سياسي، اجتماعي حضور، پاييز1377، شمارۀ 25.
l. كاظمي، محمدكاظم. پياده آمده بودم، حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1375.
m. كاكايي، عبدالجبار. سالهاي تا كنون، تهران، محراب انديشه، چاپ اول1372.
n. هراتي، سلمان. دري به خانۀ خورشيد، حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1368.

منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تصويرآب درغزل انقلاب
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
دكترغلامرضا رحمدل شرفشادهي
دانشگاه گيلان

چكيده
دراين مقاله نخست ازنحوۀ كاربردصورت بندي هاي متنوع ادبي درادبيات انقلاب بحث گرديد سپس ويژگي هاي غزل انقلاب به لحاظ فرم،زبان،قالب ومحتوي ونقش زنده ياد نصرالله مرداني دربنيانگذاري غزل انقلاب مورد بحث وبررسي قرارگرفت.سپس جلوه هاي برجسته اي ازغزل انقلاب بابن مايۀ آب وبسترها وكاركردهاي آن درچند محورتوصيف وتحليل شده ازجمله:
1- آب وجلوه هاي آن درمنظومۀ تداعي معاني(Assocition ideas) وزنجيرۀ تداعي آزاد(associatio Free)وهجوم تداعي ها(Storm of association).
2- آب وروابط نشانه شناختي آن باعاشورا(تحليل نشانۀ شناختي فرات،علقمه،مشك و...).
3- استعارۀ آب:دراين محور،مقوله هايي مانندآزادگي،عشق،عزم واراده و...درزنجيرۀ نشانه شناختي آب مورد بررسي قرارگرفته است.
4- موسيقي آب: دراين محور، بازخواني(Rereading) وبازسازي(Reconstruction) صداي آب درذهن خلاق شاعرموردتحليل قرارگرفته وتركيباتي مانند آوازباران، سرود رود، خروش دريا، نواي چشمه، زمزمۀ فرات و...به بحث كشانده شد.
5- آب دربسترتقابل دوگانه(opposition Binary)بامحوريت رود(نماد حركت)ومرداب نمادسكون وجلوه هاي ديگري از تقابل دوگانه.
6- پارادوكس آب:دراين محورابژه هاي متقابل،سوبه سونيستند،بلكه باقرارگرفتن درذهن تخيل پردازشاعر،هم سو مي شوند وازآميزش آنها،مفهوم سومي متولد مي شود.
تركيباتي مانند:عطش آب،تشنگي فرات،تشنگي آب به لب هاي تشنه،آتش آب،رود عطشناك و...عناوين موردبحث اين محورمي باشند.دراين پژوهش،ثقل توجه روي بافت نشانه شناختي(Simeological)مفهوم آب ونمودهاي مختلف آن بوده است تا بافت دال ومدلولي وموجوديت ذاتي معناشناختي آب،بافت نشانه شناختي درزنجيرۀ تداعي ها،هويت مي يابد وبافت معنا شناختي درزنجيرۀ روابط علي ومعلولي ودال ومدلولي.همچنين دراين پژوهش به شيوۀ رويكردپديدارشناختي(Phenomenological approach) به عوامل درون متني بيشتر توجه شد تا به عوامل برون متني.مانند تاريخ،بيوگرافي مولف و...چون در روش پديدارشناختي،تاريخ به اندازه برش هاي منتخب تقليل(Redution)مي يابد وهمين برش ها هم درفرايند سرايش به نحو قابل ملاحظه تقطيرمي شود وازموقعيت يك متغيرمستقل تاثيرگذاردرمتن خارج مي گردد.

مقدّمه
غزل انقلاب،ازقالب هاي بحث وقابل تحليل،دربين قالب ها وسبك هاي مختلف شعرانقلاب است. درشعرانقلاب انواع قالب هاي متعارف و پر كاربرد ازقبيل مثنوي، قصيده، دوبيتي، رباعي، شعرنو، شعرسپيده و...درسطح چشمگيرو بعضاً تحسين برانگيزي توسط شاعراني كه درانقلاب به اثبات رسيدند ويا شاعراني كه سنواتي ارتاريخ ادبيات قبل از انقلاب راهم درك كرده بودند، تجربه شده است. درمثنوي، علي معلم دامغاني، چهره اي نامداراست ومثنوي هاي او خصوصاً شعري با مطلع: سيه بپوش برادرسپيده راكشتند.
وياشعري با مطلع:
روزي كه برجام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد
دربين خواص وعوام ازاشتهارخوبي برخورداراست.اوتوانسته است بعضي از اوزان عروضي متداول درغزل را،كه طبعاً نرم ولطيف بوده وظرفيت مضمون پذيري آنها برظرفيت معنا آفريني خاصه معنا آفريني روايي غلبه دارد،درقالب مثنوي تجربه كند وازعهدۀ آنها خوب برآيد.
درقصيده،بزرگاني چون حميدسبزواري،شاعروسازندۀ سرودهاي انقلاب وسال هاي اوليه پيروزي انقلاب وصاحب مجموعه هاي سرودسپيد وسرود درد را مي توان نام برد ودركنار اوبزرگاني چون مشفق كاشاني،مرحوم گلشن كردستاني،مرحوم محمدعلي مرداني وحلقۀ شاعران كهنسالي كه ازسال1360 شوراي شعروزارت ارشاد راتشكيل دادند مي توان نام برد.دوبيتي انقلاب چه به لحاظ پيشكسوتي درسرايش وچه به لحاظ ورزيدگي درتكنيك پردازش به نام محمدرضا سهرابي نژاد نشان يافته است.دررباعي،شاعراني چون قيصرامين پور صاحب مجموعۀ هاي دركوچۀ آفتاب(مجموعۀ رباعيّات)،تنفس صبح وآينه هاي ناگهاني را بايد نام برد.لازم به ذكراست مجموعه اي ازرباعيّات انقلاب توسط شاعرمعاصرمحمدرضا عبدالملكيان ازسوي انتشارات برك دردوران جنگ انتشاريافته كه مي توان چشم اندازي ازرباعيّات انقلاب باشد.
درشعرنونيمايي نيزاغلب شاعران انقلاب تجربه هاي موفقي داشته اند. اما ماناترين شعر نيماي با درونمايۀ انقلاب وجنگ به نام عبدالملكيان،امين پور ومرحوم حسن حسيني ثبت شده است.درشعر سپيد چه به لحاظ پيشكسوتي درتاريخ سرايش وچه به لحاظ تكنيك ،فرم،زبان ودرونمايه،نام مرحوم سلمان هراتي صاحب مجموعۀ"آسمان سبز"و"دري به خانۀ خورشيد"،سرآمدهمگان است.او ذهني خلاق ومضمون آفرين داشت اما پيش ازآنكه به نقطۀ كمال هنري برسد درآبان ماه 1365درسانحۀ تصادف دررودسردرگذشت.
بعدازجنگ،شاعراني مانند عليرضا قزوه،سيدعبدالله حسيني و...شعرسپيد رابا درونمايۀ طنز وانتقاد پي گرفتند كه ميان آنها،شعرمولاويلا نداشت،ازعليرضا قزوه،اشتهارخوبي مخصوصاً درفضاي انتقادي سال هاي اول بعد ازجنگ بدست آورد.اما از ميان همۀ اين قالب هاي شعري،غزل انقلاب به لحاظ فرم،زبان،تكنيك،تصويرودرونمايۀ،ظرفيت تحليلي وتوصيفي برجسته تري دارد كه ازآن جمله است:
1- همسان سازي قالب ودرونمايه
مي دانيم كه غزل ومغازله پيش ازآنكه به دنبال معني آفريني باشد به دنبال مضمون سازي است وبه لحاظ درونمايه معمولاً بافت رمانتيك ولطافت گرا دارد واصولاً درطول تاريخ ادبيات،رسم براين بوده كه انديشه هاي حماسي ودرونمايه هاي رزمي به لحاظ روايي بودن در قالب مثنوي ريخته مي شده است. زيرا رمثنوي شاعربه التزام هماهنگي قافيه درمحورعمودي شعر،مواجه نيست واستقلال موسيقايي قوافي ابيات،مثنوي رابراي پردازش انديشه هاي حماسه منعظف ترازقوالب ديگرنموده است. اما شاعرانقلاب توانسته قالب غزل راعلي رغم فقدان معناآفريني فعال،سرزنده ومناسبي براي انديشه هاي حماسي ورزمي نمايد.
2- اوزان عروضي غزل،به لحاظ بافت عاطفي وغنايي درونمايه اش،اغلب لطيف،شفاف وشكننده است وبه اصطلاح نازك تر ازبرگ گل"مضمون مغازله"رابرنمي تابد.اما شاعرانقلاب توانسته است انقلابي ترين وتوفنده ترين درونمايه ها رادراين اوزان نرم وشكننده بريزد وباساز وكارهاي غزل،روايتگرحماسۀ دفاع مقدس باشد وخوب هم ازعهدۀ اين كاربرآيد.
3- پردازش حماسه دراوزان شفاف وغيرروايي غزل، كارآساني نبود. به استثناء چندغزل حماسي- عرفاني ديوان شمس تبريزي وبرخي غزل هاي انقلابي والبته مقطعي وغيرزايشي(Unjenotext) فرخي يزدي درتاريخ ادبيّات فارسي، كمترسابقه دارد كه حماسه درقالب غزل ريخته شود. بنابراين رويكرد حماسي به قالب غزل به منزلۀ آشنايي زدايي (Defamiliarization) ، انحراف ازنرم (Deviation) (گريزهنرمندانه ازقالب بندي هاي سرايش) ونسبت به رويكرد متعارف حماسه سرايي، نوعي ساخت شكني (Deconstruction) به شمارمي آمد و ورود به اين عرصه، آزمون وخطايي حيثيتي را مي طلبيده است. شادروان نصرا...مرداني نخستين كسي است كه باغزل هاي جنگي وانقلابي خود اين ره رابراي ديگرشعراي انقلاب همواركردودرواقع مي توان اورابنيانگذارغزل انقلاب به شمارآورد.بعدازمرداني،شعرايي مانند قيصرامين پور،علي معلم،مرحوم حسن حسيني،غزل رابا توفيق قابل ملاحظه اي تجربه كردند.امابرجسته ارين غزل سراي انقلاب فريداصفهاني است،تاجايي كه مي توان گفت برخي ازغزل هاي او به غزل هاي مرداني نه تنها پهلو مي زند،بلكه پيشي مي گيرد.خاصّه غزلي كه براي امام زمان(عج)سرود وابياتي ازآن چنين است:
به يازده خم مي گر كه دست ما نرسيد بده پياله كه يك خم هنوز سربسته است
زمينه ســازظهورند شـــاهدان شهيـــد اگرچه ماتمـــشان داغ برجگربسته است
وياغزلي تعليمي بادرونمايۀ حماسي كه ابياتي ازان چنين است:
زخون ما وشما آســــــيابگردانند قسم به خون كه اگر روزگار برگردد
سنان ببارد اگر برعمودقامت ما گمان مـــبربه يـــمين ويــسار برگردد
دراين شهيد سرا كفربرنمي گردد خلــوص ما مگـــراز كردگار برگردد
دراين مقاله،پديده اب ونمودها وبسترهاي مختلف آن يعني رود،شط،جويبار،دريا،مرداب،چشمه وآبشاروسيل وكاركرد هاي مختلف آن يعني شست وشو،غسل،نوشيدن،باسرفصل هايي ازقبيل:
1- آب وعاشورا
2- موسيقي آب
3- تداعي آب(مشابهت،مجاورت،تضاد)
4- تصاويرپارادكسي آب
مورد تحليل وبررسي قرارگرفته است.دراين پژوهش،به اقتضاي رويكردهنري نقد،بيشتر به بافت نشانه گراي آب توجه شده است تا به بافت گرا.بافت نشانه گر درشبكه تداعي آزاد،كاربرد داشته وطبعاً زيرساخت وروانشناختي دارد وبافت معناگرا دررشتۀ روابط دال ومدلول (Signifierand signified) وعلت ومعلول جريان داشته وطبعاً ماهيّت منطق گرا وزبانشناختي دارد.

تداعي
تداعي معاني(Associstionofideas)،يعني همگرايي معني مدارپديده ها درسطوح مجانست مشابهت،مجاورت،تضاد وتداعي آزاد(associat Free)،يعني رها شدن پديده درشبكه رابطه ها،اعم از رابطه هاي معني دار(Semantic)ورابطه هاي نشانه مدار(Simiological)،نيروي محركۀ يادآوري فعّال(member Activere) مي باشد.اگر با اندكي تسامح،پديده ها رابراساس طبقه بندي مفهومي نيچه بررسي كنيم مي توانيم بگوييم كه هر پديده درموقعيت هاي هستي شناختي(Ontological)وكاركردي(Functional)،يك سويۀ دلالت مداردارد كه دراين سويه ما به ازاي وضعي پديده يعني كلمه مبتني بروضع واضع ودلالت مطابقي(Referential)است ويك ياچند سويۀ نشانه مداردارد كه دراين سويه،كلمه ازهنجاردلالت مدارخارج شده وبا انحراف ازنرم (Deviation)به شبكه تداعي معاني و سلسۀ نشانه ها مي پيوندد.نشانه هايي كه درزنجيره اي ازفرهنگ ها،خرده فرهنگ ها،تجارب شخصي،حافظۀ تاريخي،باورداشت ها،ترادف ها،تضاد و...درهم تنيده شده اند مي توان سويۀ نخستين رالوگوس(logos)وسويۀ ديگرميتوس(Mythos)نام نهاد.(ر.ك،زيبايي شناخت،شماره5،ص17).مثلاً آب درسويۀ دلالت مدارخود ظرفيت هاوبسترهاي مختلف رود،نهر،دريا و..رابه ذهن انتقال مي دهد اما درسويه نشانه مدار،مهريۀ حضرت زهرا(س)،عاشورا،جوانمردي اباالفضل،محبت،آينه،اشك،و...راپيش روي ذهن مي گشايد وآگاهي انسان را درخود رها مي كند.غلبۀ ميتوس برلوگوس كه مشخصۀ آن گريزازوضع واضع و انحراف ازهنجاردلالت گراي كلمه است،ادبيّت متن راتضمين كرده وآن را به سطح هنرارتقاء مي دهد.مثلاً هرگاه گفته مي شود:
من قطاري ديدم كه مسافرمي برد.
متن دربافت دلالت مدارخود قراردارد،اما وقتي كه قطار،به مدد نشانه ها ذهن سهراب سپهري رابه شبكۀ تداعي ها مي نشاند،ازوضع واضع مي گريزد،هنجارمتعارف فعل رامي شكند ودرمحور جانشيني(Paradigmatique)محوراستعاره سياست رابه جاي مسافردرقطارمي نشاند ومي گويد:
من قطاري ديدم كه سياست مي برد.
جريان سيال ذهن(Strem of consciousness)كه سوروئاليست ها وسمبوليست هاي بعدازجنگ جهاني،آن رافوران خودكاروناخودآگاه ذهن هم مي ناميدند.يكي ازچشم اندازه هاي نوين تداعي آزاداست.اين تكنيك درروانشناسي نقد،مبين رابطه مندي تجربه هاي دروني با دنياي خارج ازذهن است كه بدين وسيله تجربه هاي دروني به جريان مي افتند،مواج مي شوند وحركات مي يابند.(فرهنگ ادبيات ونقد،جي.اي.كادن.ترجمۀ كاظم فيروزمند،نشرشادكان،چاپ اول،تهران:1380،ص430).
تداعي درهمان حال كه درسطح جهاني،ناخودآگاه مشترك نوع بشررادرسلسلۀ نشانه ها به حس مشترك(Commonsense)مي نشاند وقتي كه باتجربه هاي دروني فردپيوند برقرار مي كند،تكثر گرا(Pluralist) مي شود.به همين خاطرتداعي نزداشخاص مختلف به دليل تجربيات خاطرات وادراكات ناهمگون متفاوت است.تداعي،مبنا واساس شعر است درداستان به صورت فن تك گويي نمودارمي شود.(فرهنگ اصطلاحات ادبي،ص123).
كاركردعاشورايي آب:فرات(فرات اشك،زمزمۀ فرات)،علقمه(آوردن جسم بي دست اباالفضل ازعلقمۀ خوزستان،خروش علقمه)همنشيني مشك وآب ودست،شرمندگي آب،آب شدن آب،آب عطشناك،برجسته ترين كاركردهاي عاشورايي آب هستند.
دراين بخش ازمقاله،تداعي آب رابه علاقه هاي مشابهت ومجاورت وتضاد درغزل انقلاب مورد بررسي قرارداده ايم:
درتداعي آزاد آب،تركيبات،عبارات ومترادفاتي كه يك سوي آنها آب وحالات وكاركردهاي آن است عبارتند از:
1- آب:آب وسراب(تداعي تضاد،نوشتن حديث آب دردفترچۀ سراب)،آب وآينه(تداعي مجاورت ومشابهت،نشانه هاي روشن خودآگاهي)،همنشيني آب وآينه درسجاده.
2- دريا:تداعي اشك ودريا،دست ودريا (منظره دست ها درتشييع جنازۀ امام(ع)، به تلاطم درياي دست ها تعبيرشده است) ودريا ومرداب درمحورتضاد (برچيدن بسترازمرداب وبرنهادن آن بردريا)، خيمه برموج دريازدن، پرورش روح درآغوش دريا، تابش خورشيد برموج خيزاشكها.
3- ژاله:هم حروفي ژاله با ناله ولاله وهمنشيني آن يا چنگ.
4- رود،شط:شط خون،رودخلق.
5- سيل:سيل اشك،سيل خون(افتادن سرهاي كج انديشان درسيل خون).
6- ابر،باران:باران رحمت(ريزش اشك برزمين همچون ريزش باران برچمنزاران).شوكت باران،باران اشك،عبورابرازخشكسالي صحرا.
7- قطره:تصويرپارادوكسي كرانه گرفتن قطره درپهنۀ بي كرانكي.
8- چشمه:چشمه وآزادي(عبورنسيم سپيده دم ازچشمه سارآزادي)،چشمۀ دل روشن(به جاي چشمۀ روشن دل- شكستن ساخت زباني)،چشمه درچشمه جوشيدن ازسنگ.
9- زلالي:زلال نور(نوشيدن زلال نورازجام سپيد دم)،زلال انديشه.
10- غسل وشستشو(كاركردآب):شستشوي شهيدان درخون گل،غسل آفتاب زيردوش ماه.

تداعي آب وعاشورا(حماسۀ آب):
1- پيروزي درتراژدي آب: شاعر، نيروهاي مسلح عمروبن حجاج زبيدي (مأمورجبهۀ فرات) راكه ازعصرروزهفتم محرم سال61 هجري، آب رابه روي امام حسين(ع) وباران حماسه سازواهل بيت آن حضرت بسته بودند، درتركيبي تنيده درموسيقي حروف به سواران سراب تعبيرمي كند وبين اعمال ددمنشانۀ آنها وگسترش فرهنگ عاشورا كه دراين بيت درنماد "آب" تبلوريافته است رابطۀ معني دار برقرارمي كند (هرچه تشنگي بيشترشد، دشت ها پرآب ترشدند وخيزش امواج آب به افلاك رسيد):
برتوبستند اگرآب سواران سراب دشت دريا شد وآب ازسرافلاك گذشت
(آتش ني،ص2)
2- شرمندگيِ آب : مرداني درتصويري ديگر با بهره مندي ازهنر تشخيص (Personification) علقمه رابه هيأت انسان گناهكاري مي بيند كه ازپيشينۀ بزهكارانۀ خويش شرمنده باشد و يا بامشاهدۀ برخورد جوانمردانۀ علمدار، درپاسداشت تشنگي پيشوا، ازخجالت آب شده باشد و بدين ترتيب با تصويرهيات حاصله ازچشم انداز جوانمردي علمدار وشرمندگي آب، تصويرمتحرك وسرزندۀ ديگري ازحماسۀ آب رابه نمايش درمي آورد:
آب شرمندۀ ايشارعلمدارتوشد كه چرا تشنه ازآن اينهمه بي باك گذشت
(آتش ني،ص21)
جناس هجاي قافيه بين ايثاروعلمدار(جناس بين ثارودار) وتنيدن صامت "ر" دررشتۀ موسيقايي افق بيت، ذهن خواننده را" ازبيان، به نحوۀ بيان" سوق مي دهد (تعبيري ازپل ريكور، رك ساختار و تاويل متن: ص65)
پديده دروضع طبيعي خود،رنگ شناخته شده اي دارد كه مربوط به"فيزيك"آن رنگ است ومعناي آن،دررشتۀ روابط دال ومدلولي شكل مي گيرد.اما وقتي كه پديده با ماده وصورت ورنگش به ساختارذهن شناسنده(Subject)انتقال يافته وبا مواد ومصالح ذهن(تجربه،عاطفه،خاطره،نگاه و...)درهم مي آميزد حيثيت ديگري مي يابد.انتقال پديده به ذهن حيثيت التفاتي(lntentional)و آميختن پديده با مواد ومصالح ذهن،حيثيت استعلايي(Transcenendental)نام مي گيرد.علقمه وقتي كه درموقعيت طبيعي وموقعيت جغرافيايي خود قرارمي گيرد معني آن عبارت ازباريكه اي منشعب ازفرات است كه امروزه حتي اثري ازاو باقي نمانده است.اما وقتي ازجغرافياي طبيعي به تاريخ سياسي واجتماعي شيعه انتقال يافته ودرذهن شناسنده انعكاس مي يابد وبا مواد ومصالح ذهن شاعرآميخته وبه نيروي نشانه ها درشبكه تداعي آزاد به عاشورا مي پيوندند وبه جريان شهيدان مي پيوندند، سرخ مي شود ودركنارآن ديگر پديده ها نيزازعالم معنا به عالم نشانه مي آيند: ماه، باسراپاي وجود مي سوزد، فلق با جان سرخ حسين، پيوند مي خورد وهمۀ ابزارهاي زباني، تصويري، تاريخي و...دست به دست هم مي دهند تا گوشه هايي عاشورا مانند برش هايي از زندگي (Slice of life) به نمايش درآيند:
مي درخشد چوفلق صاعقۀ جان حسين سرخ شد علقمه ازخون شهيدان حسين
ماه يكپارچه مي سوخت چو داروغۀ شب چوب مي زد زجفا برلب ودندان حسين
ذهن محمد حسين فياض، شاعرحوزوي انقلاب، سواربرشبكۀ تداعي آزاد، به نيروي نشانه ها، ازعلقمه عبورمي كند وبه عرصه هاي سرخ دفاع مقدس مي رسد. پس ازاستقراردرخاكريزهاي جبهه، نگاه نقاد شاعربه نقدتطبيقي فرهنگ جنگ وفرهنگ بعدازجنگ مي پردازد ومانندعلي(ع) كه درغربت بعدازصفين،شهداي صفين يعني ابن التيهان،خزيمّه ان انصار،عمار...را يادمي كرد وآنها رابه نام صدا مي زد.شاعرهم حماسه آفرينان دفاع مقدس رابه ياد مي آورد كه رفتند وپرچم آنها درغوغاي تقسيم غنايم برزمين مانده است.همچون اباالفضل كه رفت ومشك خونين اوبرزمين مانده بود ودريغ ازجوانمرد علقمه شناسي كه مشك ان حضرت رابه دوش گيرد.حماسه آفرينان دفاع مقدس،توشۀ صداقت رابردوش مي افكندند.اما امروز صداقت درغوغاي مرور زمان برزمين مانده است براي شاعرفقط يك دل ازكوله بارغربت باقي مانده است:
دركوله بارغربتم يك دل از روزهاي واپسين مانده
عباسهاي تشنه لب رفتند سعادت برزمين مانده
(ازحنجره هاي شرقي،ص82)
وشاعري ديگر، با معماري آب درچشم اندازعاشورا (landscap) آب راسفيراحسان ابالفضل وعرش راسرا پردۀ عرفان آن حضرت مي شمارد:
آب پيام آور احسان اوست عرش سراپردۀ عرفان اوست
شاعرديگرآب ومشك واباالفضل رابانگاهي اميدوارانه به تاريخ پيوند مي دهد وبا تاويل مشك به وفا وتاويل دريا به جاودانگي واززبان سيدالشهداء درحسن تعليلي تصويري مي گويد:به پاس بازوي جدا شدۀ اباالفضل ازاين پس هيچ مشكي خالي نمي ماند:بازوي ابالفضل،وامي بود كه به دريا اداگرديد تاپشتوانۀ جوانمردي هاي بعدازعاشورا شود:
نخواهد ماند خالي بعد ازاين مشك وفا زيرا به دريا وام دادم بازوي آب آورخود را
(حنجره هاي شرقي،ص83)

تداعي مشابهت
تداعي مشابهت،پرجاذبه ترين وحساس ترين نوع تداعي است.تداعي مشابهت دردوسطح ازتصاوير هنري كاربرد دارد:
1- سطح تصويري"اين چوآني"يا تشبيه.
2- سطح تصويري"اين هماني"يا استعاره.
تشبيه درچندمحور،طبقه بندي وتوصيف مي شود:
1- توصيف شمارشي با موتيف (Motife) عدد:
1-1: افراد باتعدد طرفين تشبيه(مشبه ومشبه به)
الف:تشبيه جمع(تعدد مشبهبه وافراد مشبه)تشبيه موي سياه به مشك وشب.
ب:تشبيه تسويه(تعدد مشبه وافراد مشبه به)تشبيه مشك وشب به موي سياه.
وجه تسميه آن است كه دوپديدۀ مختلف به حلقۀ واسط يك مشبه متساوي مي شوند.
2-توصيف ماهوي(معقول ومحسوس بودن طرفين تشبيه):
درسبك خراساني،طرفين تشبيه اغلب محسوسند(بوييدني،شنيداري،ديداري،بسودني،چشيدني) درسبك عراقي خاصه شعرعرفاني،مشبه،به لحاظ ماهوي،بافت عقلي وذهني مي يابد ودرسبك هندي،ساختمان تشبيه تمايل به انتزاعي شدن دارد وعنصر تمثيل،بافت تشبيه را ازسطح تخيل به تخيل،يعني ازتشبيه ثابت به تشبيه متحرك نزديكتر مي كند.
2- توصيف تشبيه به اعتبارجايگاه نحوي وزنجيرۀ زباني طرفين تشبيه:
1-3: هرگاه مشبه ها كنارهم ومشبه به ها هم كنارهم باشند به آن تشبيه ملفوف مي گويند(دراصل،نوعي لف ونشراست،اما به دليل ساخت تشبيه گراي زنجيرۀ كلام،ازسطح آرايه يعني لف وشربه سطح بيان يعني تشبيه ملفوف ارتقاء مي يابد).
2-3: هرگاه زنجيرۀ يكپارچه تشبيه به گونه اي باشند كه طرفين تشبيه به صورت جفت هاي دوتايي(Opposingpairs)باشند آن راتشبيه مفروق مي نامند.(دراين ساخت ازتشبيه،طرفين تشبيه به صورت(xy)مي باشند،همان گونه كه موقعيت طرفين تشبيه ملفوف درزنجيرۀ متن به صورت(xx-yy)است.
4- توصيف تشبيه به اعتبارفشردگي يا گستردگي اركان تشبيه:
دراين سطح ازتوصيف،بلاغت وسرزندگي نوع تشبيه،درآن است كه عناصرچهارگانۀ آن به دوعنصر(مشبه ومشبه به)تقليل(Reduction)يافته باشند.
5- نقد تشبيه به اعتبار مقايسۀ ماهوي طرفين تشبيه:
6- گاه شاعر،به خاطرتمايل به تفرد"ابژه"نخست به مدد حلقۀ واسط وجه شبه كه پل ارتباطي طرفين تشبيه است،ابژه مورد نظررا با ابژه ديگرهمنشين مي كند سپس مشبه رابرمشبه به رجحان مي دهد(چه درجهت مثبت وچه درجهت منفي).مثال:
ماه فروماند ازجمال محمّد سرونباشد به اعتدال محمّد
(سعدي)
يا:فهي كالحجاره او اشد قسوهِّ.
اين نوع شبيه را،تفضيل مي نامند.اغلب تشبيهات تفضيلي،ساختارپنهان دارند.يعني عنصرتشبيه درنحوۀ كلام وشيوۀ بيان مستترمي شود:
اوخدوانداخت بروي كه ماه سجده آرد پيش او درسجده گاه
7- نقد تشبيه به اعتبار خلاقيت ذهن وسبك بيان شاعر:
دراين سطح ازارزيابي ،تشبيه به دوبخش تقسيم مي شود:
1-6: تشبيه مبتذول،يعني تشبيهي كه عناصر تشبيه،تكراري ومستعمل بوده وقلب راتكان نمي دهند.
2-6: گاه مي شود كه عناصرتشبيه،مندرس وتكراري اند،اما سبك بيان آن زنده وخلاق است .مثلاً درغزل طبيب اصفهاني با مطلع:
غمت درنهانخانۀ دل نشيند به نازي كه ليلي به محمل نشيند
عناصرتشبيه يعني ليلي ومجنون ومحمل و...تكراري هستند،اما نحوۀ بيان وبازخواني مناطق تصوير،خلاق وملموس وكلمات سرشار ازبارحسي بوده ووجه ميتوس (mithos) وجه نشانه گراي كلمه وجه لوگوس وجه دلالت گرا رابه حاشيه رانده ومتن رابه متن زايشي (jenotext) نزديك كرده است تا ازافق تنزيلي و درزماني (diachronic ) عبوركرده وبه افق تاويلي وهمزماني (synchronic) تاريخ آشنا شده وافق انتظار (horizon of enpectation) خواننده رابرآورده سازد. نحوۀ بيان شاعر دربازپردازي تصاويرتكراري پيشين،آنچنان نيرويي به شعرشاعرداده است كه گرچه شاعر، يعني طبيب اصفهاني، درزمرۀ شعراي ماندگارنيس اما شعرش ماندگارشد. شاعرمرد، نام شاعرنيزبا مرگ شاعر به حاشيۀ تاريخ رانده شد اما شعرشاعرزنده است. راست است كه مي گويند: بعضي ازاشعار، پيش از مرگ شاعر، مي ميرند. بعضي ازشاعران پيش ازآنكه مرگشان برسد مي ميرند وبعضي ازاشعاربعدازمرگ شاعرزندگي راازسرمي گيرند.
8- توصيف به اعتبار بساطت يا تركيب طرفين تشبيه:
جذاب ترين گونه هاي اين بخش ازتشبيه،تشبيه مركب به مركب است اصطلاحات تمثيل ناميده مي شود.دكترشفيعي كدكني ازان به اسلوب معادله تعبيركرده است.اگرمشبه راباxومشبه به راباyبه نمايش درآوريم محورافقي اين گونه ازتشبيهات چنين است:
X-Y X-Y
وجه شبه دراين گونه تشبيهات التزاعي بوده وهيات حاصله ازتضريب دوسويۀ افق بيت است.مثلاً وقتي كه سعدي مي گويد:
قرص خورشيد درسياهي شد يونس اندردهان ماهي شد
مشبه،نه قرص خورشيد است ونه سياهي غروب،مشبه به نيزنه يونس است ونه دريا،بلكه هيات حاصله ازپنهان شدن خورشيد درسياهي،مشبه است وهيات حاصله از فرورفتن يونس دردهان ماهي،مشبه به.دراينگونه تشبيهات،طرفيت تشبيه دست كم از چهار جزء تركيب يافته واسلوب معادلۀ آنها دريك ضربدرقابل نمايش است.

تداعي درسطح اين هماني(استعاره)
يكي ديگرازابعاد تداعي مشابهت كه درواقع بليغ ترين الگوي تصويرگراي آن است استعاره مي باشد.استعاره هم تشبيه است وهم مجاز.مجازبه اعتبارآنكه،كلمه يا اسناد نرم گريزازساخت دلالت مطابقي(Refrential)عدول كرده وهنجارمنطقي بيان شكسته مي شود.استعاره،تشبيه است به اعتبارآنكه ازطرفين تشبيه برخورداراست،بااين تفاوت كه يكي ازطرفين تشبيه جهت فرايندانتقال ازسطح اين چوآني به مرتبۀ اينهماني دربافت كلام پنهان مي شود.
استعاره يا فشرده است يا گسترده يعني يا دريك تركيب اضافي تبلورمي يابد وبا دريك جمله اسنادي بصورت اسنادمجازي.
پس ازاين مقدمۀ كوتاه،به درون غزل هاي انقلاب سفرمي كنيم.دركلمات خود رابه آب مي زنيم وابيات برگزيده رابراساس تداعي مشابهت با محوريت ظرفيت ها وبسترهاي مختلف آب ارزيابي مي كنيم:
1- رود
1-1:رود ورنگ، برجسته ترين رنگ منتخب رود درشعرانقلاب، رنگ سرخ است. شاعرانقلاب با بهره گيري ازرنگ سرخ پديدهها كه از ذات يا كاركرد اين رنگ برمي خيزد به تصويرگري انديشه خويش مي پردازد.
ميرهاشم ميري، خود را تشبيه به شط مي كند وشط خون را استعاره مصرحه از رگ هاي بدن انسان مي گيرد، عروج شهيدان رابه پرواز تعبيرمي كند وشهيد را استعاره از پرنده اي مقدس مثل كبوترمي گيرد وخطاب به شهيدان مي گويد:
پروازشما،خون رگ هاي ما رابه جوش آورده ودركالبد ما موج حماسه برانگيخته است":
كسوت سبزبه بالاي شما سرخ شده است شط خون موج گرفته است به بال وپرتان
(نقشبندان غزل،ص424)
ودرغزلي ديگرخون شهيدان رادريك تركيب آميخته ازنغمۀ حروف به شط شفق تعبيرمي كند.
نصرالله مرداني،شهيدان رااستعاره ازآفتاب مي گيرد وخون شهيدان رابه شط سرخ تشبيه مي كند وخطاب به ايثارگران مي گويد:رخسارتان رادرشط خون شست وشودهيد تا رنگ شفق به خود بگيرد:
چهره را درشط خون شوييد رودروي خصم تا شود گلگون ترازروي شفق رخسارتان
ودرغزلي ديگرباجاندارپنداري گل،سرخي گل رابه خون گل تشبيه مي كند وباتوجه به برجستگي گل دراسطورۀ رويش با موتيف رنگ ولطافت واسطورۀ تكوين(عرق پيشاني پيامبر)وبا توجه به استغناي بدن شهيد ازغسل وخاصيت تطهيرگري خون شهيد مي گويد:چهرۀ شهيدان راباعصارۀ گل بشويند تاچهرۀ تاريخ سرخ ترشود:
گلگونۀ شهيدان با خون گل بشويند تاسرخ تربماند رخسار روزگاران
(نقشبندان غزل،ص486)
اصولاً اغلب تصاويرغزليات مرداني،ازجمله ابيات ياد شده دررشته اي از روابط دال ومولول حسن تعليل جريان دارند،بااين تفاوت كه علت ومعلول،به سياق حسن تعليل هاي متعارف روابط رمانتيك ندارند،بلكه تعليل فقط درخدمت توسعۀ دامنۀ تصاويرقرارگرفته است.
احد ده برزگي،خون شهيدان رابه منظرۀ جريان جويباردرچشم اندازسپيده دمان تشبيه مفرد مقيد به مركب تعبير مي كند وبين خون شهيدان واشك چشم سوگواران رابطۀ علت ومعلولي برقرار مي كند ومي گويد:تصويرشهادت رزمندگان درسپيده دمان،اشك چشم سوگواران رابه تيغ خورشيد مانند كرده است.(تيغ ازنمادهاي حماسه ودرخشندگي است)
ازجويبارخون شهيدان سپيده دم شد آب ديده تيغ شرربارآفتاب
(نقشبند غزل،ص15)
همان گونه كه ملاحظه مي شود،اشك آتش افشان(تيغ شرربار)ازتداعي متعارف خود(لطافت وزلالي)وازرويكرد سوگوارنۀ خود خارج شده ورنگ حماسي به خود گرفته است.سياوش ديهيمي،شاعرهمداني،دهان رزمندگان راتشبيه رود مي كندوسخن آنان راتشبيه به جريان آب رود وبا آوردن كۀ تعليل درآغازمصراع دوم،مفاد مصراع اول(جريان سخن دردهان مخاطب)رامعلول بهره مندي ازقرائت قرآن مي داند:
هماره جان سخن زان لب ودهان جاريست كه آيه آيۀ قرآن درآن زبان جاريست
(نقشبندان غزل غزل،ص174)
يعني زباني كه درچرخۀ قرآن هويت ببايد به جان سخن(گوهرسخن)دست مي يابد.دربيتي ديگر،خلوص كلام پيشوارابه آبشارتشبيه مي كند وجريان كلام اورا به جريان آب زلال رودخانه وازمخاطبان مي خواهد كه درآبشارخلوص كلام پيشوا،تن وجان بشويند(كلام پيشوا راراهنماي عمل قراردهند.)
بيا بشوي دل وجان به پاي اين رود كه آبشارصداقت ازآن بيان جاريست
(نقشبندان غزل،ص174)
گاه مي شود كه رود با ديگرنمودهاي آب درپيوندي نمادين به صورت حفت هاي يگانه در مي آيد.مثلاً دربيت زيرشاعربراي تصوير بخشي به جوشيدن(كفتن وجاري شدن)چشمه ورود را دركنارهم قرارداده است وبراي ترسيم نقطۀ اوج جوشش وجاري شدن،ازابزارتكراراستفاده كرده است:
دوست دارم بـــهاري شدن را همنفس با قناري شدن را
چشمه درچشمه جوشيدن ازسنگ رود دررود جاري شدن را
(مصطفي محدثي،حنجره هاي شرقي،ص39)
حميدسبزواري،درتهييج مخاطبان براي عبورهدفمند ازعافيت انديشي به عاقبت انديشي وبه قول خاقاني ازآخرانديشي به آخرانديشي مرداب رااستعاره ازسكوت عافيت آميزمي گيرد ودريا رااستعاره ازحركت هدفمند وانقلابي وباقراردادن سويه هاي استعاره دررشتۀ نامرئي تضاد مي گويد:
روح درآغوش دريا پرطپش مي پرورد بسترازمرداب برچيند وبردريا نهيد
(نقشبندان غزل،ص123)
مصطفي محدثي،درپردازش يكي ديگرازاستعاره هاي تضاد،دريا رااستعاره ازخطرمي گيرد ودل به دريا زدن راكنايه ازخطركردن،روزمرگي رابه مرداب تعبيرمي كند وحركت تاثيرگذاررا به جويباروحركت ازعافيت به مسئوليت رابه عبورازمرداب به جويبارومي گويد:
دل به دريا زدن ترك مرداب پرشدن جويباري شدن را
(ازحنجره هاي شرقي،ص39)
احدده بزرگي، يكي از كاركردهاي ايدوئولوژيك آب (غسل كردن) را بن مايۀ تصويرقرارمي دهد،پشت سرگذاشتن ظلمت (سكوت، بيخبري، عافيت طلبي و...) وپيوستن به نور(حركت، مسئوليت، مجاهدت و...) رابه غسل كردن در زيردوش ماه تعبيرمي كند و با بهره گيري ازكاركردعدد هفت درمنطق الطيرعطار وجابجايي "ظلمت "با "وادي"، فرايند درهم تنيدۀ عبوراز"ظلمت" به "حمام ماه" را اين گونه به ترسيم مي كشد:
تازيرنور ماه كنم غسل آفتاب درهفت پيچ كوچه ظلمت قدم زدم
(نقشبندان غزل،ص5)
نمودهاي ديگرآب كه نمادمفاهيم مقاومت وانقلاب وسوگ حماسه قرارمي گيرند؛عبارتند از:
دريا:(تداعي اشك ودريا).تشبيه مبالغه اي آه به شعلۀ برافروخته تا آسمان(مشبه به خيالي)وتشبيه مبالغه اي گريستن خلق به دريا.طرفين تصويردر دوسويۀ تشبيه(آتش آه – گريستن دريا)دررشته اي از پارادوكس(تناقض وارگي)قرارگرفته است.آتش ،آسمان و آه روبه بالا دارند ودريا واشك افشاندن روبه پايين.شاعرازابزارهاي هنري(اعم ازابزارهاي بياني وابزارهاي آرايه اي)استفاده كرده تاعظمت فاجعۀ مرگ پيشوا رابه تصوير بلكه نمايش درآورد.تصويرانعكاسي طبيعت است ونمايش فاجعۀ مرگ پيشوا رابه تصوير بلكه نمايش درآورد.تصويرانعكاسي طبيعت است ونمايش انعكاس حركت طبيعت:
آتش گرفت خيمۀ گردون زآه ماه با آنكه درعزاي تو دريا گريستم
(آتش ني،ص25)
چنانكه ملاحظه مي شود مصوت هاي بلند دركلمات محوري آتش،آه،عزا،دريا،موجب شده است كه رشته موسيقايي واكها درخدمت كليد واژگان تم مركزي شعر(فرياد،ناله،آه،...)قرارگرفته وبا آن همنوا گردد.اين نوع ازآرايه هاي نيمه مرئي راسيد قطب،تناسق فني ناميده است.يعني برگزيدن الفاظ مناسب با سياق ومعنا(تصوير فني ونمايش هنري درقرآن،ص127).
سيل:تداعي خون وسيل:مشفق كاشاني با مراجعه به حافظۀ تاريخي به يادآوري فعال روزهاي پيروزي انقلاب مي پردازد؛روزهايي كه حلقه هاي زنجير استبداد گشوده شده،سرهاي طغيانگركج انديشان به تيغ عدالت سپرده شد ودرسيل خون شناورگرديد.شاعر،گسترۀ دامنۀ قتال راباتشبيه فشردۀ سيل خون به تصويرمي كشد.
گشوده حلقه هاي محنت زنجيرراديدم ميان سيل خون افتاده سرهاي كج انديشان
(نقشبندان غزل،ص140)
چشمه: چشمه،باتلاش فراوان دل سنگ رامي شكافد وآزادوزلال دربسترهاي مختلف آب جاري مي شود.اين حالت چشمه،ذهن شاعررابه تداعي مشابهت بامفهوم آزادي پيوند مي دهد.كسي كه درسخت ترين شرايط مي جوشد وباجريان آگاهي جامعه مي آميزد ودر مبارزات آزاديبخش تبلورمي يابد:
نسيم صبحدم ازچشمه سارآزادي به كام تشنۀ آزادگان دوباره گذشت
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص213)
باران: تداعي اشك وباران:مهدي فراهاني منفرد،شاعرپيشكسوت انقلاب شاعرجوان سال هاي نخستين دهۀ شصت باتصويرمنظرۀ تشييع جنازۀ شهداكه از صحنه هاي ماندگاردفاع مقدس وحلقۀ واسط پيوندجبهه بود،به تداعي سرخي خون وچاك چاك بدن،شهيدرادرگل سرخ به استعاره مي نشاند واشك خودرابه باران تشبيه مي كند وباران اشك خودرادرخون بدن شهيد شست وشو مي دهد:
دراين شعرشاعربراي حسي كردن منظره تشييع جنازه وانتقال تاثيرگذاراين حس صورعواطف رابرجسته ترازصورخيال مي نمايد ومي گويد:
چه پرشوربردستها مي روي گل سرخ پرپر كجا مي روي
تنت را به باران اشكم بسپار بگو تا بدانـــــم چرا مي روي
(نقشبندان غزل،ص455)
سيدضياءالدين ترابي، شاعرومنتقد پيشكسوت سال هاي 65- 58انقلاب درتشييهي مفرد به مركب، اشكم چشم معصوم رابه افشانش باران درچمن ماننده مي كند وتصويري به لطافت اشك وباران ارائه مي دهد؛تقابل حرف ش درافق واژگان اشك وشد وچشمان وجاورت حرف ر بين دو كلمۀ باران ورحمت درتركيب اضافي باران رحمت،زبان شعررادرشعررادررشته اي ازموسيقي متن به جريان مي اندازد:
اشكي كه جاري شد ازآن چشمان معصوم باران رحمت بود كو براين چمن ريخت
(نقشبندان غزل،ص194)
محمدرضا محمدي نيكو،شاعرپيشكسوت انقلاب،بين ابرباران فشرده وخشكسالي،تداعي تضاد برقرارمي كند وباعبوردادن ابرباران دار ازخشكسالي صحرا ونوشتن حديث آب دردفترسراب تضاد موجود رادريك جهت دهي آشتي گرانه ،به پارادوكس آشتي ضدين مي نشاند:
خوشا چوابرگذشتن زخشكسالي صحرا حديث آب به دفترچۀ سراب نوشتن
(نقشبندان غزل،ص372)
شادروان سپيده كاشاني،قيام خلق رابه رود وگسترش دامنۀ قيام رابه دريا تشبيه مي كند با جانمايۀ خشم مقدس موانع انقلاب را ازپيش پا برمي دارد.اين شعر درفاصلۀ بين 22-12بهمن ماه57به ميمنت ورودامام خميني(ره)سرود شده بود.
كنون رود خلق است درياي جوشان همه خوشۀ خشم شد خرمن من
(نقشبندان غزل،ص157)
حميدسبزواري،ازبنيانگذاران شعرانقلاب،صحنه اي از تهجد واشك استغفاررابه تصوير مي كشد وبا الهام از مطلع غزلي ازحافظ به عبارت:
ديشب به سيل اشك ره خواب مي زدم
مي گويد اشك استغفارومناجات شبانۀ،رهزن خواب مي شود ويا با استناد به معني ديگر راه زدن به معني آهنگ زدن،مي گويد:زمزمه هاي اشكم موسيقي خواب مي نوازد.شاعردرادامه به تعليل هنري شب زنده داري مي پردازد ومي گويد چون بسترم درموج اشك جريان دارد خواب برايم ميسرنمي باشد.
زسيل اشك راه خواب مي زد ديده و گفتم به روي موج يا رب چون گشايم بسترخود راه
(نقشبندان غزل،ص126)
دربرشي ديگرازتبيين حالات وهستن هاي انقلابي، شاعر، خطرپذيري، شجاعت متمايل به تهور حركت ، آفاق انديشي، وسعت مشرب و بلندهمتي رابا استفاده ازنمادهاي ساده وملموس دريا، قطره، خيمه زدن، موج، ساحل به تصويردرمي آورد.مخاطب رابه هجرت ازمن فردي وپيوستن به من حماسي خلق دعوت مي كند:
بيا كه خيمه زدريا دلي به موج زديم چوقطره پهنۀ بي ساحلي كرانۀ ماست
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص21)
دربرشي ديگربراي تشويق مخاطب به خود شناسي وخودباوري وباهمنشين كردن آب وآينه وچشمه با درونمايۀ مركزي روشنايي ازمخاطب مي خواهد براي بازيابي خويش به آينۀ روشن دل مراجعه كند.چشمه،نمود آب،دل نماد آينه وچشمۀ دل،نمادهمنشيني آب وآينه:
به چشمۀ دل روشن نشان زخويش بجوي كه آب وآينه روشن ترين نشانۀ ماست
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص160)
پرويز بيگي حبيب آبادي،شاعرپيشكسوت انقلاب،ازطريق تركيب اضافي درياي اشك برشي ازماتم را به تصويرمي كشد ودربرش بعدي،اندوه را ازاشك تخليه مي كند وازاشك ماتم،اشك حماسي مي سازد وبا استفادۀ ازمعناي دوپهلو(ايهام گونۀ)كلمۀ ابرو،نشستن قطرۀ اشك برگونه ها راپشتوانۀ معنوي خودبراي كسب آبرو نزد دريا مي شمارد:
آنكه ازاشكي به دشت گونه ها پيش دريا آبرو دارد منم
(نقشبندان غزل،ص72)
تداعي آب وآينه وسجاده:شاعردرتصويري لطيف بااستفاده ازنمادهاي ساده وملموس آب وآينه وسجاده كه به قرينۀ صفا ويكرنگي با هم پيوند خورده اند وبا همنشين كردن نفس بلورين ممدوح ونفس زندگي بخش مسيحا،چشم اندازي ازخلوص ومعنويت او رابه نمايش درمي آورد:
آب وآيينه به سجاده گلبرگ نهاد وزبلورين نفسش بوي مسيحا آمد
(مهدي فراهاني منفرد،نقشبندان غزل،ص457)
حسن حسيني،جان دادن شهيدان وغلتيدن آنها درخاك رابه ترسيم درمي آورد وخون شهيدان راجانمايۀ اسطورۀ رويش به شمارمي آورد وبراي تبيين وتعليل قرائت خوداز خون شهيد،آنان را ازتبارباران وبهاران مي داند وبدين ترتيب،روابط علي ومعلولي مرگ وجاودانگي رابه نمايش درمي آورد:
برخاك مي غلتند وگل مي رويد ازخاك روح بهاران شوكت باران وآيند
(نقشبندان غزل،ص106)
ودرغزلي ديگرباتشبيه اشك به سيلاب، عظمت سوگ شهيد وتاثيرعاطفي آنراترسيم مي كند ومي گويد:
درسوگ توازبارش چشمم حذري نيست ويرانۀ ازانديشۀ سيلاب گذشته است
(نقشبندان غزل،ص89)
شهيد، منزلت وجايگاه متعالي دارد. روزي خوردن نزدخدا، نظركردن به وجه الله وجوه يومئذ ناضره الي ربهاناظره قلب تاريخ، شمع تاريخ و...تعابيرمختلف يك حقيقتند وآن حقيقت، جايگاه معنوي شهيد است. سپيدۀ كاشاني، درغزلي ضمن تخلص به نام سپيده، شهيد رادرچشم خود مي نشاندهمان گونه كه ستارۀ صبح رادرجريان نگاه خود جاي مي دهد:
تويي ستارۀ صبح ومن آن سپيدۀ فجرم كه درزلال نگاهم چو نورلانه گرفتي
(نقشبندان غزل،ص159)
زنده ياد نصرالله مرداني،منظره اي ازتشييع جنازۀ امام خميني (ره)رابه تصوير مي كشد.گسترۀ دستهاي تشييع كنندگان رابه دريا تشبيه مي كند ودل رادرفقدان آن بزرگواربه كشتي بي ناخدا وگريستن را واكنش طبيعي اين تعزيت مي داند ودرونمايه بيت دررشتۀ تداعي دست واشك ودريا جريان دارد:
برموج پرتلاطم درياي دستها مي رفت ناخداي دل وما گريستيم
(آتش ني،ص25)
ميرهاشم ميري، بابرقراري تداعي تضاد بين باران وخشكسالي دريك تصويرمتحرك، جايگاه شهيد را درتاريخ مانند جايگاه باران درخشكسالي ودرمتن انتظارنگاه ها، مي داند. يعني وقتي كه همه جا مي سوزد، شهيد چون باران فرا مي رسد: موسيقي ملايم واك ش درتركيب اضافي آشوب خشكسالي ها و بيشه وپريشان صداي شرشرباران رادرذهن نگارگري مي كند:
تو درنهايت آشوب خشكساليها به بيشه هاي پريشان سلام باراني
شاعربراي سهولت پيوند بين شهيد وباران شخصيت انساني داده وسلام رابه باران اسناد مي دهد،سلام باران درمقابل آشوب خشكسالي.
تودرنهايت آشوب خشكساليها به بيشه هاي پريشان سلام باراني
مهرداداوستا،بايكي ازنمودهاي آب يعني ابر،فاجعۀ فقدان شهيدباهنررابه تصويرمي كشد.هنررا ازموجوديت متعارفش خارج مي كند وبه آن شخصيت مستقل انساني بخشيده ومانند ابرنوبهارگريان مي بيند:
از ين پس همچو ابرنوبهاري هنرگريان زداغ باهنرباد
(نقشبندان غزل،ص46)
پرويزبيگي حبيب آبادي، بابرقراري تداعي تضاد بين ابرومرداب، عشق ومرداب را نمادي ازكاركردغربت مي شمارد ومي گويد:
ديربست كه عشق آمده وبا گذرابر چون سايه اي ازغربت مرداب گذشتيم
ودربرداشتي ديگربين ژاله يكي ديگر ازنمودهاي آب ولاله وناله،به اعتبارريخت مشترك موسيقايي آنها، تداعي مجاورت مي يابد، ژاله نشسته بربرگ لاله درذهن اوبه هيات اشك ونواي چنگ، به هيات ناله استعلا مي يابد تاهمراه شاعر، سوگوارداغ ياران باشند. نيچه مي گويد: عاطفه، پديده ها را رنگ آميزي مي كند. دراين تصويرنيزچنگ و ژاله به رنگ ذهن سوگوارشاعردرآمده اند:
ازلاله ژاله خيزد ازچنگ ناله خيزد گويي به داغ ياران اين چرخ سوگواراست
نصرالله مرداني براي تبيين عرش انديشي ومقام قدسي شهيدان، به يكي ازكاركردهاي مقدس آب، يعني وضو، نظر مي دوزد و باهمنشين كردن واژگان قدسي وضو، نور، عرش ومحراب، مقام روحاني شهيد را تجسم مي بخشد:
به آب نوربگيريد بافرشته وضو نمازعشق به محراب عرش بگذاريد
(نقشبندان غزل،ص482)
شاعردراين بيت بانشان دادن آب ومحراب به رشتۀ تسجيع ونشاندن جفتهاي دوگانۀ نورونمازفرشته وعرش به رشتۀ نغمۀ حروف بين اجزاء شعرتداعي موسيقايي برقرار كرده است.

استعارۀ آب
استعاره محوراين هماني تداعي هاست ودرساخت ها ورويكردهاي مختلف هنري ازجمله استعارۀ مصرحه،تخييليه،حس آميزي وتناقض واره نقش ونمود مي يابد.استعارۀ مصرحه،وقتي كه درمحورمشبه به متكثرمي شود سمبل،و وقتي كه درهمين محورعميق وابهام آميز مي شود رمزنام مي گيرد.
تركيبات وعباراتي كه درغزل انقلاب با درون مايۀ آب شكل گرفته اند فراوانند كه برخي ازآنها عبارتنداز:غمزۀ مستانۀ باران،غلتيدن باران روي سبزه ها،نوشيدن زلال نوراز شط ستاره،آرميدن موج درساحل،شستشودرجريان نسيم،چشمۀ هور،روح خروشان،عبوردرجويباررگها،وسعت بيكرانۀ باران،شستشوي اندوه آب درخون شهيد،عبورازوسوسۀ آب،سوزعطش،همنشيني اشك وسيلاب،تداعي انتظاروتشنگي،امام عصروباران درمحورجانشيني(محوراستعاره)،هم تباررود وطوفان،نبوغ شرقي باران،مشرب گل،فواره سحر،افشانش آب ازديدگان ابر،قصيدۀ آبشاران و....

نمودها وبسترهايي كه بن مايۀ استعارۀ آب درغزل انقلاب قرارگرفته اند عبارتند از:
1- باران وابر:نصرالله مرداني بانگاه جاندارپنداربه پديدۀ باران،آن را از وضع طبيعي خودخارج مي كند ووضع استعلايي به باران مي بخشد:باران كرشمه كنان مي آيد وروي سبزه ها مي غلتد وبدين ترتيب درذهن تصويرپردازشاعرموجوديت رمانتيك پيدا مي كند:
تماشاييست اينجا غمزۀ مستانۀ باران به روي سبزه ها غلتيدن دردانۀ باران
(آتش ني،ص13)
درغزلي ديگر،ابرباران دار را ازمنظرمي نگرد وبا اتصاف صلابت واشك فشاني مي كوشد،تصويرباران رابه گونه اي ترسيم كند كه سويۀ تداعي گراي آن راازتمايل به بهاران به سوگواري شهيدان مرگ لاله ها سوق دهد:
اي ابرپرصلابت آبي زديده بفشان بامرگ لاله طي شد افسانۀ بهاران
(آتش ني،ص13)
محمدطاهراحمدي،شاعرحوزوي،براي تجسم بخشيدن وتصويرگراي روشن بيني وحماسه آفريني ملت انقلابي،ازدونمادباران(نماد روشن انديشي ونبوغ)وگل(نمادحماسه آفريني)استفاده مي كند وملت انقلابي راميراث داران باران وگل،مي شمارد وبا تركيب هاي استعاري نبوغ باران ومشرب گل به اين دوپديده،شخصت انساني مي بخشد:
باران نبوغ مشرقيش رابه ما سپرد گل مشرب شقايقيش را به ما سپرد
زنده ياد حسن حسيني،درچشم اندازي ديگرازباران،تصويروالايي ترسيم مي كند ودريك رشته تشبيه مركب به مركب بين باران وحضرت مهدي(عج)وآسمان وتشنگان،اسلوب معادله(وامي ازدكترشفيعي كدكني)برقرارمي كند.تشنگان،باران رافرياد مي زنند وآسمان به سياق تشنگان حضرت مهدي(عج) را وبدين ترتيب حادثۀ بزرگ فرج با نمادهاي ساده تجسم مي يابد وبه ذهن نزديك مي شود:
آيد به گوش ازآسمان اين است مهدي (عج) خيزد خروش تشنگان اين است باران
پرويزبيگي حبيب آبادي،برش هاي ديگري از منظومۀ باران،يعني بي كرانگي ورازوارگي رابه نمايش درمي آورد وبين رازوارگي باران واسطورۀ عاشقان رابطۀ معناداربرقرارمي كند.
درچشم گلگون باران يك وسعت بيكرانه است رازي كه آنجا نهفته است افسانۀ عاشقانه است
(نقشبندان غزل،ص72)
غلامرضا رحمدل،درغزلي بارديف باران،ازصداي باران درنگرشي پديداري،آواز وخطابه كشف ميكند؛گل رامنبرباران وجويبارراسربازباران مي شمارد:
آتش سواران برفرازمنبرگل نك خطبه مي خواند سخن پردازباران
درمقطع غزل بين مفهوم"شكفتن"ورازوارگي متن باران رابطۀ علي معلولي برقرارمي كند وفهم رازوارگي باران راقائم به فهم گزاره هاي شكفتن مي داند:
آنكس كه مفهوم شكفتن رانداند كي مي تواند پي برد بررازباران
2-شط:باتركيباتي مانند زلال نور،شط ستاره ونوشيدن نوراز جويبارستاره ودركشيدن شراب عشق ازجام سپيده دم،شاعرمجموعۀ بهم پيوستۀ اين تركيبات وعبارات رادرمحورعمودي شعر،براي تبيين روشن انديشي وكنش هاي عاشقي وايثارملت به كارمي گيرد:
زلال نورزشط ستاره نوشيديم شراب عشق زجام سپيده دم زده ايم
3-چشمه: شاعربراي توصيف هنري چشم هاي پيشوا، آن رابه چشم بيدارسحر، روح حقيقت وچشمۀ هور(خورشيد) تعبيرمي كند:
چشمان خدابين تواي روح حقيقت بيداري چشم سحروچشمۀ هوراست
(نقشبندان غزل،احدده بزرگي،ص8)
شاعري ديگربراي ترسيم هدف عالي وتكاپوي يكريزوبي دريغ ملت ازنمادهاي دريا و طوفان ورود استفاده مي كند ومي گويد:
ازتباررود وطوفانم كه درآفاق خاك مي رود تا بي كران دريا به دريا موج موج
(ضريح آفتاب،ص16)
4-فواره:خاك گورشهيد،به عنوان نمادروشنگري وسربلندي يك ملت،به فواره سحرتعبيرشده:
زخاك گور تو فواره سحر روييد زسوگ سرخ توقلب شفق درافغان شد
كاركردهاي آب
الف- شتشو:خلوص وعصمت شهيد به شستشوي تن درنسيم تعبيرشده.يعني نسيم به قرينۀ شستن،تشبيه به آب شده،موج نيزدرصفات انساني آرميدن وخروشيدن استعلا يافته است.
درگفتن مهتاب تن درنسيم شستي باصد خروش چون موج درساحل آرميدي
ب-جريان:شاعربه عنوان داناي كل از زبان ملت،رگهاي تن ملت رابه بستررود وعشق رابه آب تشبيه مي كند.مقصد عالي وآفاقي ملت راباتركيب سحروصل عينيت مي بخشد يعني:
خون رگ هاي ما به عشق تو مي جوشد وبه عشق توره مي پويد.
(آتش ني،ص8)
ج-عطش:تركيب استعاري وسوسۀ آب با بن مايۀ تشخيص براي تبيين اين معنا به كاررفته است كه ملت همزاد كويراست،تشنگي راتجربه كرده،بنابراين براي پويش اهداف متعالي ازمخاطرات راه نمي هراسند وبه قول حافظ:روندگان طريقت ره بلا سيرند .

تداعي تضاد
درتداعي تضاد نشانه ها كه نيروي محركه تداعي ها هستند.دربستري ازتقابل دوگانه جريان دارند وبيانگركنش ها وكشش هاي متضاد ابژه مي باشند.تقابل هايي ازقبيل دريا-مرداب/جوي –دريا/آب – سراب و... اين جفت هايي متضاد قرينه ها وربط هايي هستند كه درتداعي آزاد مي تواند بيايند.(تحليل هاي روانشناختي درمورد ادبيات،ص 16).تداعي تضاد با بن مايۀ آب،جلوه هاي مختلفي درغزل انقلاب دارد كه برجسته ترين آنها عبارتند از:
1- تقابل:مثل تقابل آب- جوي/آب-سراب/آب-عطش/دريا-مرداب/و... كه درآنها قرينه ها سو به سو هستند.
2- پارادكس:درپارادكس باتضادهايي مواجهيم كه قرينه ها برعكس تقابل،همسو مي شوند وازآميزش طرفين تضاد،مفهوم سوم ديگري توليد مي شود.مثل:عطش آب(براي توصيف سرعت سيرجريان آب)،تشنگي فرات(براي توصيف عشق وارادت آب به اباالفضل (ع)،سرشارازتهي (درتوصيف مبالغه آميز خشكي جويبار)و... .
دراين بخش نمونه هايي ازپارادكس آب ذكرمي شود.
1-پارادكس آب وآتش:نوشيدن آب از متن آتش،احمد خوانساري،شاعرپيشكسوت دهۀ پنجاه وازشاعران برجستۀ انقلاب درهمدان،آفاق انديشي،خطرپذيري وآزادگي رابه نوشيدن آب ازمتن آتش،سوارشدن برامواج خورشيد وعبور بي نقاب ازقلمرو خورشيد تعبيرمي كند:
برموج خون خورشيد ازآتش آب نوشيد وزپرده گاه خورشيد تابي نقاب بگذشت
شهادت طلبي وعرش انديشي شهيد رابه همرازي با شقايق وهمنامي با ستاره تعبير مي كند خلوص شهيد رابه روح آب وگذرگاه هاي خطر، مانند عبور ازميدان سيم خاردار عبورازكاروان نبرد مجنون و...رابه عبوراز جاده هاي آتش:
همزاد با شقايق همنام با ستاره ازجاده هاي آتش با روح آب بگذشت
شاعرديگرهمدان،جوادمحقق عمل آزاديبخشي وآبادبخشي رزمندگان وانقلابيون رابه حركت جويباربه سوي دشت هاي تشنه تعبيركرده ومي گويد:
كويرتشنه نيفتند به دست تنهايي به فتح دشت عطش جويبارمي آيد
(نقشبندان غزل،ص486)
زنده ياد نصرالله مرداني،شاعرپيشكسوت دهۀ پنجاه وخالق بي مدعاي غزل انقلاب سوختن پيكرپاك شهيدان رادرشعله هاي آتش جنگ،به سوختن نعش ستاره درشط آتش تعبيرمي كند كه با تركيب پارادكسي شط آتش وسوختن درشط،به شكستن ساخت معنايي افق متن پرداخته است:
درشط سرخ آتش نعش ستاره مي سوخت خون نامۀ نبرداست آيين پاسداران
(نقشبندان غزل،ص486)
دربيتي ديگرباهمنشيني آب وآتش وتركيب آشنايي زدايي گريستن آتش برشي از مصيبت مرگ امام خميني(ره)رابه تصويرمي كشد:
آبي نداشت چشمۀ چشمان مادگر آتش دراين مصيبت عظمي گريستيم
درغزلي ديگربا همسويه كردن سيل وآتش ريزش يكريز آفتاب كويررابه نمايش درمي آورد وبا تركيب طوفان آفتاب ساخت تصويري ديگردر رشته پارادكسي بيت باز مي كند:
به هركرانه روان سيل آتشين دارد به دشت تف زده طوفان آفتاب كوير
(آتش ني،ص27)
پارادكسي تصويري آب رابا بيتي از يدالله گودرزي به پايان مي بريم كه دنياي فراخ وآزاد عاشقان رابه زيستن دردرياي آتش تعبير مي كند ومي گويد كه عاشقان آنچنان محاط دردرياي آتش بودند كه نگاه نافذ آنها درمغز استخوان نفوذ مي كرد:
چنان درمعرض درياي آتش عاشقان بودند كه ازهرم نگاه آتش مغز استخوان سوزد
(ازحنجره هاي شرقي،ص92)

موسيقي آب
يكي از ويژگي هاي شعرمعاصر،خاصه شعرسپيد وشعرانقلاب،بهره گيري شاعراز تمامي ظرفيت هاي حسي كلمات وپديده ها،اعم از حس شنيداري،ديداري،چشيداري،بوايي وبساوايي است. درهمين راستاست كه درشعرانقلاب، بخشي ازتصاوير پربسامد درابعاد شنيداري آن درظرفيت و بسترهاي متنوع آب است. صداي آب درنمودهاي مختلف ازقيبل باران، آبشاران، دريا، جويبار، چشمه و...با تركيب هاي چون: آوازباران، خروش دريا، خروش طوفان، زمزمۀ اشك، سرودانديشه هاي آبي، سرود رود، ترانه هاي عطش، رقص آب، نواي آب، سازجويباران، موسيقي عطش، خطبۀ باران وسرود آبشاران، خميرمايه هاي موسيقي آب مي باشد:
شاعر،طلوع آب از دامنه هاي كوهساران رابه دويدن آواز به رگ هاي كوهساران تشبيه مي كند وصداي آبشاران راتمثالي از زندگي مي داند:
بلور آب به رگهاي كوهسار دويد خروش زندگي از پاي آبشار دويد
(مشفق،نقشبندان غزل،ص215)
نصرالله مرداني با تعبير صداي جريان آب به سازجويباران به حركت آب،تم موسيقايي مي دهد وممدوح رابه لحاظ كاركرد ايثارگري هايش درجامعه به نهضت بهاران وجريان آب در چمنزاران تعبيرمي كند وبه لحاظ شكفتگي حركت به بلوغ كامل گل:
بلوغ كامل گل نهضت بهاراني به كوچه هاي چمن،سازجويباراني
(نفشبندان غزل،ص481)
درمجموعۀ آتش ني با تركيب هاي تصويري قصيده فرياد،كتاب كوير،ترانه هاي عشق،به انعكاس دنياي كويرمي پردازد.فقرخاموش كويرنشينان را به قصيده فرياد،گستره كويررا به كتاب كوير،تفتيدگي وعطشناكي رادرپيوند با لطافت عريان كوير به ترانه هاي عطش وزيبايي هاي كشف ناشده كوير رابه شعرناب كوير تعبير مي كند:
بخوان قصيده فرياد از كتاب كوير ترانه هاي عطش شعرهاي ناب كوير
(آتش ني،ص21)
همين شعردرغزلي عاشورايي درترسيم قداست تشنگي امام حسين(ع)،تشنگي آن حضرت رابه آب زلال تشبيه مي كند وفرات را استعاره ازتشنه اي كه لبهاي امام (ع)را مي جويد.شاعربا شكستن ساخت متعارف معناي تشنگي وآب،تصويري پارادكسي از تشنگي وآب ارائه مي دهد.يعني به جاي انكه امام(ع)تشنۀ فرات باشد،فرات تشنۀ امام(ع)است:
بود لب تشنۀ لبهاي تو صد رود فرات رود پرآب كنار تو عطشناك گذشت
(آتش ني،ص21)
رحمدل(نگارنده)،درتوصيف باران،آن رابه خنياگر تشبيه مي كند وآواز خواني وساز پردازي رابه او،اسناد مجازي مي دهد:
بپچيد درگوش سحرآواز باران سوزي دگر دارد سرود ساز باران
شكوه كوه،سرود رود، طنين خون وفراز بيقراري، تركيباتي هستند كه محمدرضا محمدي نيكو، شاعرپيشكسوت دهۀ شصت با قراردان آنها درمحورنشيني بيت نمودي از عشق وشهادت ايثارگران رابه تصويرمي كشد:
شكوه كوه فرازي زبيقراريتان سرود رودطنيني زخون جاريتان
درغزلي ديگربا استعارۀ شهيد به صبح نمايان، بين زمزمۀ رود ونالۀ باد وترانۀ باران، همصدايي برقرارمي كند ومي گويد رود با اراده، نسيم آزاد وباران سخاوتمند، همصدا وهماواز، ترامي خواندند:
ديشب سرودي از تو اي صبح نمايان خواندند رود وباد وباران همصدايان
جوادمحقق، با توصيف انديشۀ آباد ممدوح وبا بهره گيري ازمفهوم ايهام انگيزآبي (منسوب به آب-رنگي آبي) وحس آميزي تركيب سرودآبي (آميزش حس شنيداري وحس ديداري) مي گويد: انديشه تو كوير نا بارور رابه رويش گل اميدوار مي كند:
دراين كويركه درانتظارگل مانده است سرود سادۀ انديشه هاي آبي تو
احمدخوانساري، صداي آب را زمزمۀ عاطفه درگوش بهار ومفسر چگونه زيستن وچگونه مردن شهيدان مي داند:
آب زمزمۀ عاطفه درگوش بهار گفت خونرنگ شكفتند وتماشا كردند

نتيجه گيري
غزل انقلاب،يعني رويكرد حماسي درقالب رمانتيك.نوعاً رويكردي ساخت شكنانه است. اين رويكرد،توسط نصرالله مرداني بنيان گذاري شده ودرواقع مي توان اورا آفرينندۀ غزل حماسي درشعرانقلاب دانست.غزل انقلاب درونمايه وبن مايه متنوع وگسترده اي دارد يكي از اين بن مايه ها به لحاظ واجد بودن ابعاد مختلف تاريخي،تشبيهي،استعاري وپيوند با شبكۀ تداعي آزاد،اهميت ويژه وقلمرو نقادي گسترده اي برخورداراست.نشانه شناسي محوراصلي بحث آب درغزل انقلاب است.دراين پژوهش كوشيده شد كه به شيوۀ پديدارشناختي به جاي دخالت عوامل برون متني اعم از يافته هاي وتحليل ديگران وبيوگرافي وتاريخ مولف،مستقيماً به متن مراجعه كرده وباخوانش دقيق متن وبازبيني اجزاء بهم پيوستن متن،مثالها ومستندات استنباط را ازخود متن بياوريم.در روش تحقيق پديدارشناختي،اصل برعوامل سازندۀ درون متني است وتاريخ متغير كنترل قابل توجهي نيست زيرا مكتب معتقداست كه نه تمام تاريخ بلكه فقط برشهايي از تاريخ،مثل برشهايي اززندگي درذهن شاعرراه مي يابد وتاريخ به اندازۀ همان برشها،تقليل مي يابد ودرواقع،شاعر،برشهايي ازتاريخ راه انتخاب مي كند وتاريخ باقرارگرفتن دركنش انتخاب شاعرازموجوديت رئاليستي خودقالب كرده وبازخواني وبازسازي مي شود.همين مقدارازتاريخ هم درفرآيند سرايش شعر بامواد ومصالح زيبايي شناختي درمي آميزد ودوباره تقطيرمي شود وتقليل مي يابد وبدين ترتيب آنچه كه از تاريخ درموجوديت شعر،باقي مي ماند؛درحدعامل تاثيرگذاري نيست كه شكل ومحتواي شعر وبه تبع آن تحليل رادستخوش تغييرقراردهد.



منابع
1- داد،سيما.اصطلاحات ادبي،انتشارات مرواريد،چاپ دوم،تهران1383.
2- رضايي نيا،عبدالرضا ازحنجره هاي شرقي شعرشاعران حوزه حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،چاپ اول،تهران1377.
3- ضريح آفتاب،حوزۀ انديشه وهنراسلامي،سوره دفترپنجم(گاهنامۀ شعر)چاپ اول،تهران68
4- فيروزمند،كاظمCuddon.A.Dictionary of literary terms J Aنشرشادگان،چاپ اول،تهران 1380.
5- مرداني،نصرالله.آتش ني،انتشارات اطلاعات،چاپ اول،تهران1370.
6- مشفق،عباس.نقشبندان غزل،انتشارات بنياد پانزده خرداد،چاپ اول،تهران1365.


منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : جلوه هايي از فرهنگ ايثار وشهادت در شعر انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
سعيد خو محمّدي خيرآبادي
نويسنده وپژوهشگر استان قدس رضوي

چكيده
مقاله اي كه تحت عنوان "جلوه هايي از فرهنگ شهادت در شعر انقلاب اسلامي" ارائه مي گردد مشتمل برموارد زيراست:بعد از اشارۀ مختصري به تعريف "فرهنگ"وتعبيري كه ما از آن داريم،ابتدا تعريفي از شهادت وشهيد به ميان آورده وآن گاه كوشيده ايم پرتوي از رخسار تابناك شهيدان در آيينه قرآن وسيره ائمه به نظاره بنيشينيم،سپس پيشينه اي از مفهوم شهادت در ادب ديرپاي فارسي به صورتي بسيار مختصر ارائه داده و درانتها سعي شده است كه با نگاهي به مجموعه شعرهاي منتشرشده درسال هاي پس از انقلاب ومروري بر مطبوعات اين عصر،"فرهنگ شهادت وچيره شهيدان"را در آيينۀ شعرانقلاب اسلامي نظاره گر باشيم.در اين بخش با تأكيد براين كه"شهادت"و"شهادت طلبي"از اساسي ترين ودرونمايه هاي شعر عصر انقلاب اسلامي است تجلي چشم نوازي را از فرهنگ عاشورا- به عنوان نماد شهادت طلبي- درشعر شاعران انقلاب به چشم مي بينيم وآنگاه با نگاهي به انعكاس جلوه هاي گوناگون شهادت همچون:ياد مردان خدايي شهيداني چون بهشتي،رجايي،باهنرو...حسرت و اندوه برعروج شهيدان،تصويرتشييع جنازۀ شهيدان در شعراين دوره و...بحث خود رابه پايان مي بريم.با اذعان به اين كه"شهادت"به عنوان يكي از موضوع هاي اصلي شعرانقلاب،همچنان مطرح است وبه اميد اين كه ديگران اين مسير ناپيموده رابه طور كامل بپيمايند وتحقيقي مفصل در اين باره ارائه كنند.
مقدّمه
اگربپذيريم كه "فرهنگ،آن چيزي است كه زندگي وارزش هاي انساني رابه وجود مي آورد"1وبا لحاظ كردن ديدگاه مكتبي واعتقاديمان آن را مجموعۀ نظام ارزشي اسلام در همۀ جوانب فردي و جمعي، كه مشتمل بر كليۀ روابط اعتقادي و عملي در ابعادسياسي، اخلاقي، اقتصادي، اجتماعي، نظامي،علمي،فلسفي ومراحل سلوك باطني است،بدانيم آنگاه بهترمي توانيم به اهميت وارزش شهادت،به عنوان يك فرهنگ تأثير گذار واصيل ونقشي كه دراصلاح امورجامعه دارد پي ببريم.
"شهادت" درلغت به معاني:گواهي دادن،كشته شدن در راه خدا،شهيد گرديدن وعالم شهادت درمقابل عالم غيب آمده است و"شهيد"يعني:حاضر،شاهد،عالم به غيب وحاضر،يكي از اسماء حسناي خدا وسرانجام كشتۀ در راه خدا ودين.3روشن است كه مراد ما از شهادت همان كشته شدن در راه خداوند است كه در درجۀ اوّل،موجب سعادت ورستگاري شهيد وآنگاه سبب اصلاح نابه ساماني هاي جامعه مي گردد.خون شهيد،موجي درجامعه برمي انگيزاند كه خوبي ها ونيكويي ها راترويج مي دهد وبدي ومفاسد رااز بين مي برد.اگرسالار شهيدان ،حضرت حسين بن علي(ع)،هدف ازقيام خود را"اصلاح درامت جدّخويش"مي دانست آيا جز به اين معنا بود كه خون پاك او وياران فداكار وازخود گذشته اش امربه معروف ونهي از منكررادرجامعه استقرارمي بخشيد ونقش مؤثّري دربيداري مردم وايستادگي آنان درمقابل ظلم وجور بي حد وحصرحاكمان زمانه ايفا مي كرد؟وبه راستي مه آن حضرت چه هوشمندانه وازسر درايت وفراست به اين نكته پي برده بودند.
تعبيرزيبا ورساي قرآن كريم كه"شهيدان را نه مردگان بلكه زندگاني مي داند كه روزي خور خوان گستردۀ پروردگار خويشند"وجملاتي همچون:"شهيد قلب تاريخ است"،"شهيد شمع تاريخ است"،"گرداگرد كلمۀ شهيد راهاله اي از نورانيّت فراگرفته است"و...،كه به ويژه در عصر انقلاب ودوران دفاع مقدّس زبان زد خاص وعام شده بود،گوشه هايي ديگر از ارزش واهميت "شهيد"و"شهادت"رابه نمايش مي گذارد.

مروري گذرا برحضور«شهادت» درشعر فارسي تا پيش از انقلاب اسلامي
تجليل از شهيدان،به عنوان كساني كه در راه عقيدۀ خويش به جهاد برخاسته ودر اين طريق به خون خويش غلتيده اند وتقديس شهادت،به مثابۀ يك فرهنگ اصيل وماندگار،درشعرفارسي سابقۀ ديرينه اي دارد واگرشعرهايي را كه ذيل عنوان"مرثيه"قرار مي گيرند بررسي كنيم متوجه خواهيم شد كه بخش اعظم اين مراثي به ياد كرد شهيدان اختصاص دارد.البته"آنچه بيشتردر ادبيّات فارسي متداول شده ومرسوم است - ودر واقع بخش اساسي مراثي زبان فارسي را تشكيل مي دهد- همانا ذكر مصايب سالارشهيدان- حسين بن علي(ع)واعوان وانصارآن حضرت در واقعۀ جانگداز كربلاست كه شعراي معتقد،چه شيعه وچه سنّي،رابرآن داشته كه شعر واشعاري دربارۀ اين حادثه دلخراش بسرايند"6وبدين سان در ترويج فرهنگ شهادت ودميدن روح ايثار وجانباري دركالبد جوامع اهتمام ورزند.از مشخصات اصلي بسياري ازاين مرثيه ها،آميختگي عرفان وحماسه وتصوير جذّاب ودلنشيني است كه شاعران از "شهادت" ترسيم كرده اند.ميراث ادب فارسي آكنده از شعرهاي نابي است كه شاعران در مرثيت شهيدان- خصوصاً شهيدان كربلايي- سروده اند وما براي خودداري از اطالۀ كلام وپرداختن به بخش اصلي مقال،تنها به اشاراتي پراكنده دراين باب اكتفا مي كنيم.
مولانا جلال الدين محمّد بلخي(672-604 هــ ق)، شاعربزرگ قرن هفتم وسرايندۀ غزل هاي شورانگيز،درغزلي نغزنام وياد شهيدان كربلايي را- كه سرآمد شهيدان همه قرون واعصارند- اين گونه گرامي داشته است:
كجاييد اي شهـــيدان خـــدايي؟ بلا جويان دشت كربلايي
كجاييد اي سبك بالان عاشق؟ پرنــده تر زمرغان هوايي7
ازديگرشاعراني كه درعين پيروي از مذهب تسنّن با آزاد منشي خاصي به مرثيه سرايي دربارۀ شهيدان كربلا پرداخته اند،مي توان از"سيف فرغاني"(متوفي اوايل قرن هشتم هجري) نام برد.اوبا لحني تهييج كننده،از دل خستگان ماتم حسين مي خواهد كه از صميم قلب،بر"كشتۀ كربلا"بگريند.
اين گريستن جلوۀ زيبايي از تكريم شهيدان را به نمايش مي گذارد ودر عين حال نمادي است از اندوه وحسرت برپا در گل ماندن خويش وعروج شهداء:
اي قوم دراين عزا بگرييد بركشتۀ كربـــلا بگرييد
بااين دل مرده خنده تا چند؟ امروزدراين عزابگرييد
..دل خستۀ ماتــم حســــينيد اي خسته دلان هلا!بگرييد8
درعصرصفوي كه دورۀ رواج شعر شيعي است"محتشم كاشاني"(996-905 هــ ق)با سرودن دوازده بند معروف خويش با مطلع:
باز اين چه شورش است كه درخلق عالم است باز اين چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است
راه را براي سرايندگان پس ازخود همچون "صباحي بيدگلي"(1206-هـ ق) و "وصال شيرازي"(1262-1197هـ ق) و... باز كرد، اگرچه تركيب بندهايي كه اينان به تقليد ازمحتشم سروده اند هيچكدام از استحكام وتاثيرگذاري دوازده بند او برخوردار نيستند. اما او در اين شعر 96 بيتي به نيكويي ازعهده تصوير كردن مصائبي كه براهل بيت عصمت وطهارت، خصوصاً امام حسين(ع) واصحاب واولاد ايشان وارد شده، برآمده است.
ازميان شاعراني كه به دوران ما نزديك تر بوده اند مي توان به يغماي جندقي (1276-1196 هـ ق)، ملك الشعراء بهار (1330-1264 هـ ش)، و ... اشاره كرد كه شعرهايي درستايش شهيدان ومراثي اهل بيت -(ع)- سروده اند.
درعصر پيش از انقلاب شكوهمند اسلامي- دهه هاي 40و50 شمسي- جرياني به نام "شعر مقاومت" وجود داشته كه از جمله چهره هاي سرشناس آن مي توان به: نعمت ميرزازاده (م.آزرم)، مرحوم مهرداد اوستا، سيدعلي موسوي گرمارودي، طاهره صفارزاده، دكترشفيعي كدكني و... اشاره كرد. درآثار شاعراني ازاين دست، مضاميني چون هجرت، شهادت و... ونيز الهام گيري از شخصيت هاي بزرگي همچون ابوذر، سلمان، ميثم تمار وبه ويژه حادثه خونين كربلا وفداركاري هاي امام حسين(ع) ويارانش به چشم مي خورد. براي ارائه نمونه اي از اين گونه اشعار و به عنوان حسن ختام اين بخش ازمقاله، به دوبيت ازغزل زيباي دكترمحمدرضا شفيعي كدكني بسنده مي كنيم:
... آن فروريخته گلهاي پريشان درباد كز مي جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نيم شب مستان باد تانگويند كه از ياد فراموشانند
فرهنگ شهادت وتصوير شهيدان در آيينه شعر انقلاب اسلامي
درشعر انقلاب اسلامي، كه دو دهه ازعمر آن مي گذرد، دايره مضامين آنچنان گسترده ومتنوع است كه پرداختن به هرمضمون خود بحثي جداگانه وطولاني مي طلبد. موضوع هايي ازقبيل: انتظار فرج، عدالت خواهي، انتقاد صريح از رواج دنيا طلبي، تاسف واندوه برزوال ارزشها و... درشعر انقلاب اسلامي از اهميت و ارزش ويژه اي برخوردارند وشاعران آرمان خواه اين عصر "دعبل" وار "دارخويش بردوش گرفته اند" و در مسير دفاع از ارزش هاي مقدس انقلاب به جان مي كوشند.
يكي از شاخص ترين مضامين شعر انقلاب اسلامي، شهادت وشهادت طلبي است كه "بخشي ازعالي ترين مفاهيم شعر انقلاب را روحي سرخ ومقدس بخشيده است. شاعران انقلاب به مجاهدان صحنه هاي نبرد، كه خاصه اولياء الله محسوب مي شوند، عشق مي ورزند. چرا كه اينان محبان صادق حضرت حضرت حقند." وجان شيرين خود را در طبق اخلاص نهاده وبه پيشگاه جانان تقديم ميكنند. درواقع "اگر به شعرهاي انقلاب اسلامي به گونه باغستاني سرسبز با درختان تناور، لاله هاي سرخ وآتشين وجويبارهاي زمزمه گر بنگريم، سه درخت سر به فلك كشيده ازلحاظ موضوع سخن درآن توجه مان را بيشتر جلب خواهد كرد: امام، شهداء و جنگ سه درخت تناور، باغستان شعر شاعران مسلمانند وشاعران به اين سه درخت تناور سر به فلك كشيده، بيش از ديگر مضامين سرسبز اين باغ پرداخته اند.
دراين مجال درپي آنيم كه كوشش شاعران انقلاب اسلامي را درپاسداشت ياد شهيدان وترويج فرهنگ ماندگار شهادت ارج بنهيم وشعر انقلاب راكه خود درحقيقت "شعرشهادت" است ازاين منظر به تماشا بنشينيم.
شاعران انقلاب بيش از هرموضوع ديگر به تصوير كردن حادثه خونين عاشورا وابعاد گوناگون اين ماجراي شگفت انگيز تاريخ اسلام پرداخته اند ودر قالب هاي مختلف،اعم از كلاسيك ونو،در احياي فرهنگ عاشورا كوشيده اند.درشعرعصرانقلاب،همۀ مراحل شكل گيري حماسۀ حسيني،از حركت امام حسين(ع)به سوي كربلا تابازگشت ذوالجناح بي سوار به خيمه ها واسارت پردگيان حرم حسيني،به تصوير كشيده شده است. در اين جا سعي مي كنيم گوشه هايي از اين تصاويررا به تماشا بنشينيم:
شاعربزرگ وتوانمند عصرانقلاب علي معلم دامغاني درمثنوي زيبايي سربريده حضرت اباعبدالله (ع)را"خورشيدي مي بيند كه برخشك چوب نيزه ها گل"كرده است:
روزي كه درجام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد13
اوآنگاه بامروري برسرگذشت اولياء،انبياء وائمّه،خود وخوانندۀ شعرش را"داغدار زخم قابيل"،"برادريوسف درچاه افتاده"،"شريك درد عيسي برفراز دار"وسرانجام"همراه امام حسين(ع)درشبگيركردن از كربلا"مي خواند وبربي دردي ما واين كه در ماجراي اسارت زينب كاري از پيش نبرده ايم دريغ مي خورد:
...بي درد مردم مـــا خدا،بي درد مردم نامـــرد مـــردم مــا خدا،نامرد مردم
از پا حسين افتاد ومـــا برپــاي بوديـــم زينب اسيري رفت وما برجاي بوديم
از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند دست علـــمدار خـــدا را قطــع كردند
نوباو گــــان مصطــفي را ســــربريدند مرغـــان بستان خــدا را ســـر بريدند14
سيدعلي موسوي گرمارودي،شاعرنام آشناي اين دوران وصاحب مجموعه هاي "خط خون"اين گونه با امام حسين(ع)به گفت وگو مي نشيند:
درختان را دوست مي دارم/وآب را/كه مهر مادر توست.
خون تو شرف را سرخگون كرده است/شفق آينه دار نجابتت،وفلق محرابي/كه تو درآن نماز صبح شهادت گزارده اي15.
شاعر در بخشي از اين خون امام حسين(ع)را خط فارقي مي داند كه كائنات را به دو پارۀ مشخص ومجزا تقسيم كرده است:
....خوني كه از گلوي تو تراويد/همه چيز وهرچيز رادر كائنات به دو پاره كرد/در رنگ اينك هر چيز:يا سرخ است يا حسيني نيست.16
ازچشم شاعرمرگ سرخ اباعبدالله(ع) به سخره گيرندۀ زندگي است:
آه،اي مرگ تو معيار/مرگت چنان زندگي را به سخره گرفت وآن را بي قدر كرد كه مردني چنان،غبطۀ بزرگ زندگاني شد....17
واي نكته اي است كه ديگر شاعران اين دوره نيز از آن به عظمت ياد كرده اند:حسن حسيني در رباعي زيبايي،اين مضمون را چنين رقم زده است:
كس چون تو طريق پاكبازي نگرفت با زخم نشان سرافرازي نگرفت
زين پيش دلاورا،كسي چون توشگفت حيثيت مرگ رابه بازي نگرفت
ونصرالله مرداني در غزلي با مطلع:
آنچه درسوگ تواي پاكترازپاك گذشت نتوان گفت كه هر لحظه چه غمناك گذشت
چنين بديع ونغز به اين نكته اشاره مي كند:
مرگ هرگزبه حريم حرمت راه نيافت هركجا ديد نشاني زتو چالاك گذشت 20
وچنين است كه عاشورا،اين نيم روزي كه به درازاي ابديّت است،درشعرعصرانقلاب اسلامي سبب ايجاد بدايع وزيبايي هاي درخشاني مي شود.شاعر انقلاب اسلامي معتقد است كه نداي"هل من ناصر"امام حسين (ع)هنوزهم به اعتبار خويش باقي است وحسين همچنان در طلب ياران فداكار واز جان گذشته است.اين مضمون،خصوصاً در دورۀ دفاع مقدّس،ازرواج خاصي برخوردار بوده است. به رباعي ذيل كه مؤيّد اين معناست توجه كنيد:
بنگركه چگونه "من" رها كرد وگذشت از خويش بريده عزم "ما"كرد وگذشت
"هل من ...."چو شنيد،پاي در راه نهاد برخون حسـين (ع)اقتـــدا كرد وگذشت
آرزوي همراهي با حسين(ع)ويارانش ونايل آمدن به فيض عظماي شهادت،شاعردوران ما رابرآن مي دارد كه اين خواستۀ ديرين را درشعرخود منعكس سازد.محمّدرضا محمّدي نيكو درغزلي ناب با مطلع:
اي كه پيچيد شبي دردل اين كوچه صدايت يك جهان پنجره بيدارشد از بانگ رهايت22
"يا ليتنا كنا معكم"را چنين به تصويرمي كشد:
كاش بوديم وسروسينه ودستي چوابوالفضل مي فشانديم سبكترزكفي آب به پايت23
پيوند حماسۀ دفاع هشت سالۀ ملّت مسلمان ايران با عاشوراي حسيني نيزدرشعرانقلاب اسلامي جلوه هاي خاصي پيدا كرده است.شاعراين عصر گاه انگيزه مقدّس رزمندگان اسلام را رسيدن به پاي بوس امام شهيدان،حضرت ابا عبدالله الحسين(ع)،مي داند وصحنۀ وداع رزمنده اي رابامادرش به زيبايي ترسيم مي كند:
مي روم مادركه اينك كربلا مي خواندم ازديــــــاردوريــــارآشـــــنـــا مي خـواندم
مهلت چون وچرايي نيست مادر،الوداع، زانكه آن جانانه بي چون وچرامي خواندم
مي روم آنجا كه مشتاقانه به حلقوم خون جاودان تاريخ ســـاز،كـــــربلا مي خواندم*
وگاه بروحدت وهمانندي راه امام حسين(ع)ورزمندگان اسلام اين گونه تأكيد مي ورزد:
راه ما را حسين است كه با تيشۀ خون همه بتهاي زين در شب روشن شكنيم25
شوق ديدار حرم حسين نيز گاهي موجد شعرهاي زيبايي شده است.قيصرامين پوردرغزلي كه به هواي زيارت امام حسين(ع)ودر حال وهواي خاص دوران دفاع مقدّس سروده است اين شوق آسماني راچنين به تصوير مي كشد:
چند وقت است دلـــم مي گيرد دلـــــم از شوق حرم مي گيرد
....دسته سينه زني در دل من نوحه مي خواند ودم مي گيرد
گريــــه ام يعني باران بهــــار هــــم نمي گيرد وهم مي گيرد
لشكرعشــــق حرم را به خدا به خود عشــــق قسم مي گيرد
شاعراين دوره گاهي چنان با امام حسين وياران واهل بيت او احساس يكرنگي مي كند كه توگويي خود در ميان آنان بوده وآن همه مصيبتها رابا گوشت وپوست خود لمس كرده است واين مايه دروني شدن حادثۀ كربلا در ميان شاعران شيعي تباراين روزگار خود باعث شگفتي است:
پرچــم زلفــــت رها در باد شد وزشمـــيش كربـــلا ايجاد شد
آنچه شرح حال خويشان توبود تاب گيـــسوي پريــشان توبود
صبركن ني ازنفس افتاده است ناله بردوش جرس افتاده است
كاروان بي ميروبي پشت وپناه درغل وزنجير مي افتد به راه
مي رود منزل بي منزل دركوير تا بـــگويد ســـربـــيعت با غدير
...خواب مي ديدم كه در بيداري ام در مســـير كاروانــي جاري ام
كارواني بي سروبــي سـرپرست غل به گردن،خشك لب،تاول به دست
وحديث تاثيرعاشورا وعاشورائيان درشعرامروز،ماجراي پايان پذيري است كه ما با بضاعتي فقط بيانگر گوشه هايي ازآن بوديم.
ازبيان مسائل عاشورايي در شعر انقلاب كه بگذريم،به"توصيف شهادت شهيدان شاهد"مي رسيم،توصيف شهيدان درشعرانقلاب ازابعاد گسترده اي برخورداراست.گاهي شعربه شهيدخاصي اختصاص يافته است وشاعرباذكر نام شهيد وتقديم شعرخود به او،به بيان ويژگي هاي وي وغم سترگي كه با در خون خفتن اوبردل شاعرسنگيني مي كند،پرداخته است؛مانند مثنوي زيباي علم معلم كه به شهيد جمال فريدزاده تقديم شده است ومطلع آن چنين است:
به سوگ لاله گر اين ما به داغ خواهم ديد عمر گوته گل مرگ باغ خواهم ديد
شاعردرابياتي ازاين شعر از رهبري امام خميني(ره)،پاي درنهادن ونهراسيدن ازموانع وتبعيت ازاوامر رهبري باتعبير"جلودار"دم مي زند وآنگاه به توصيف شهيد- باذكرنام- مي پردازد:
عزيز همـسفر روزگارعشـــق جــــمال عجول حادثه گيردارعشق جمال
به بـــام عـرش به بال اميـد خوش رفتي زكوچه هاي شهادت قلندرانه برد
توقطـــــره اي توبه آغوش رود مي آيي تودربلاد شهيـــدان فرود مي آيـي
توخوش عنان وسبكبارمي روي توبرو توپا به پاي جلودارمي روي توبرو
...برو وليك به مدي به عاشقي سوگند به صبروصابري وصدق صادقي سوگند
به خون پاك شهيدان به جان مدهوشان به شورنعرۀ مستان به شوق خاموشان
كه چون به عرش رسيدي پيام ما برسان به سرخوشان مجاور سلام ما برسان
مثنوي هاي"به هر كه مي رود بگو پگاه تربه گاه تر"(رجعت سرخ ستاره،صص91-88)و"ماوارثيم وارث زنجيريكديگر"(همان مأخذ،صص101-98)كه هر دو به ياد دكتر شريعتي سروده شده اند نيز ازاين گونه اشعارند.چنين شعرهايي به ويژه درعصردفاع مقدس وخصوصاً درمجموعه شعرهايي كه سرايندگان آنها خود از رزمندگان جبهه هاي نبرد بوده اند به وفور به چشم مي خورد.در اينجا فقط به ذكر عناوين بعضي ازاين شعرها اكتفاء مي كنيم:
- پنچ سرود/به ياد شهيد جمشيد بروجرديان،دلاور ديده بان ايستگاه هفت(ازمجموعۀ شعرهمصدا باحلق اسماعيل،ص58 به بعد).
- غزل دريا/"براي شهيد كوه پيما وهمه آنها كه با اروند روي به دريا پيوستند/(عليرضا قزوه،ازنخلستان تا خيابان،ص21).
- مثنوي "اي گل خوشبو" ، "براي شهيد حسين پرنيان، مردشاليزار" (زنده ياد سلمان هراتي، ازآسمان سبز، ص154تا156) .
- غزل "دل آيينه" كه شاعر آن را براي برادر شهيدش سروده است (منظومۀ شهادت، نشرشاهد، تهران1376، صص15-14) وده ها نمونه ديگركه حتي اشاره به عنوان آنها مستلزم بحثي طولاني است.
- اين يادكردن شهيدان، گاه به حسرت واندوه شاعر بر" پاي درگل ماندن خويش وعروج شهيدان" مي انجامد. مثل نمونه هاي زير:
...بشكوه بشكوه بشكوه يادشهيدان كه رفتند اندوه اندوه اندوه سهم من وتو كه مانديم
"سهيل محمودي"
يادگار ازتو همين سوخته جاني است مرا شعله از توست اگر گرم زباني است مرا
به تمـــاشــاي تــن سوخـــته ات آمـــده ام مـــرگ من باد كه اينك تواني است مرا
....عرق شرم دلم بود كه از چشمم ريخت ورنـه بركـــشته تو گـــريه روانيست مرا
"ساعدباقري"
رفتند و رفتند و رفتند مانديم ومانديم ومانديم آنقدر ازنان سروديم تا شعرهامان كپك زد
"محمود اكرامي،گزيدۀ شعر،كتاب نيستان،تهران1378"
بار بر دوش آنــهاست،آه!آري هـــــمانها پاكهـــا،نازنيـــنها،خوبـــها،مهـربانها
ما چه كرديم باري،ناله اش شكوه واري شد وطن زنده امّا زان جوانها وجانها
"سيمين بهبهاني"
در مواردي شاعر غمگنانه با خود مي انديشد كه ياد شهيدان از خاطره ها زدوده شده واين "فراموشي لاله ها" چه اندوه بزرگي است:
هلا!اي لاله هاي آشنا پي پرده مي گويم شما راداغ غربت كشت وما راداغداري ها
واين اندوه جانكاه،آنگاه كشنده ترمي شود كه كساني بخواهند با نام "شقايق سيرتان"شهيد به كام خويش كيسه بدوزند وبه برآوردن مطامع خود مشغول باشند.ببينيم شاعرانقلاب دراين مواقع چگونه ازخود عكس العمل نشان مي دهد:
دسته گلها،دسته دسته مي روند از يادها شمع روشن كرده اي در رهگذار بادها
سخت گمناميد،امّا اي شقـــــايق سيرتان كـيسه مي دوزند با نام شـــما شــــيادها
"ياد مردان خدايي"ازجلوۀ ديگري ازفرهنگ اصيل شهادت رادرشعر شاعران انقلاب رقم زده است.شهيداني ازاين دست،طيف وسيعي رادربرگيرند،ازشهيداني كه درراه به ثمر رسيده انقلاب جان باخته اند همچون شهيد سيّدعلي اندرزگو(شعر"مردي از تبارشرف"،همصدا با حلق اسماعيل،ص51)تا شهداي محراب(غزل"زمزمۀ جاويد خون"همان مأخذ،ص 24)واز شهيدان هفتم تير وهشتم شهريور سال1360 تا سيّد شهيدان اهل قلم،سيّد مرتضي آويني،همگي تصوير روشن ودرخشاني درآيينه شعرانقلاب به جاي نهاده اند.تعدادي ازاين سوگ سروده ها،با توجه به اين كه از صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران پخش شده اند،انعكاس وسيعي يافته اند وزبانزد خاص وعامند.مثل قصيدۀ"اي مجاهد شهيد مطهر"(حميد سبزواري،منظومۀ شهادت،صص 156-152)وغزل"راه رجا بسته نيست"- درسوگ شهيدان رجايي وباهنر(همان مأخذ،صص159-157).
ابياتي ازسوگنامه حميد سبزواري دررثاي شهيدان رجايي وباهنررا زمزمه مي كنيم:
مردم ازاين رهگذر رهگذري مي رود وزپي مردان مرد پي سپري مي رود
عرصه نگردد تهي گرچه ز همسنگران گه جگري مي درند،گاه سري مي رود
...راه رجايي به جاست،شوررهايي به پاست گرچــه زنـــام آوران،ناموري مي رود
واين رباعي نغز درسوگ شهيد آيت الله مطهري كه سرودۀ سيّدحسن حسيني است:
هرچند شكسته سازخــــوش آهنـگش درخويش فشرده،مرگ تنگاتنگش
بر مزرع سرخ شيعه خوش مي تابد خــــورشيد شقيقه شقايق رنگـــش
(همصدا با حلق اسماعيل،ص117)
آيين هاي شستشوي پيكرشهيدان وتشييع وتدفين اين پرندگان خونين بال،ازديگرجلوه هاي فرهنگ ديرپاي شهادت است.چنين آيين هايي درعصر دفاع مقدّس درتشجيع امّت مسلمان وپايداري آنان در رويارويي باخصم،تأثيرشگرفي داشت.تصويرهايي كه شاعران-به عنوان وجدان بيدار جامعه-ازاين گونه مراسم ترسيم كرده اند از چنان شكوه وعظمتي برخوردار است كه به راستي خواننده رابه وجد مي آورد.نمونه هايي ازاين شعرها راذيلاً مرور مي كنيم:
الف)شست وشوي پيكر شهيدان:
شهيدان رابه نوري ناب شويي درون چشمه مهتاب شوييم
شهيدان همچو آب چشمه پاكند شــگفتا،آب را با آب شويي
ب)تشييع جنازۀ شهيدان:
"يكي از خاطره هاي جاودانه وفراموش ناشدني دوران دفاع مقدّس،خاطرۀ تشييع جنازۀ شهيدان است.دراين مراسم حزب الله با تكيه براصول وبنيادهاي خدشه ناپذير انقلاب با فريادهاي توفندۀ خود با خون شهيد بيعتي تازه مي كردند."ببينيم شاعران انقلاب،اين آيين با شكوه را چگونه درشعر خود جاودانه ساخته اند:
ازشبنم اشك گونه هامان تر بود تشييع جنازۀ گلي پرپر بود
ازمنبر دستـــها كه بالا مي رفت درصحن حسينيّۀ دل محشربود
"عليرضا قزوه"
آن روز شتاب بود وتابوت شهيد دل در تب وتاب بود وتابوت شهيد
درخط افق درامتدادي خونرنگ گل بود وگــلاب بود وتابوت شهيد
"محمود عباد"
ج)وداع با شهيدان:آخرين وداع با شهيدان همواره توأم با سوز درون وداغ ودرد است.درجريان دفاع مقدّس بارها ديده شده كه نزديكان شهيد در وداع آخرين بوسه اي بررخسارگلگون شهيد مي زده اند.شاعراين عصر ازاين كه كسي بتواند برآفتاب بوسه بزند اظهارشگفتي كرده است:
نوشيدن نورناب،كاري است شگفت اين پرشس راجواب،كاري است شگفت
تـــو گونــۀ يك شهـــــيد رابوسيدي بـوســــيدن آفتاب كـــــاري است شگفت
شاعران گاهي اززبان مادران شهيد،اين شيرزناني كه گاه پيكرفرزندان قهرمان خود را به دست خويش به خاك مي سپردند،باشهيدان به نجوا نشسته اند وحاصل آن به مرثيه اي چنين سوزناك بدل شده است:
تمام چارده سالگيش رادركفن پيچيدم
با همان شورشيرين گونه كه كودكيش را قنداق مي پيچيدم
مظلوم كوچك من!با پاي شوق خود رفته بود واينك
با شانه هاي شهر بازش آورده بودند...
و نيزاززبان مادري كه با عكس جگرگوشۀ خويش به زمزمۀ پرداخته است مرثيتي چنين اندوهگنانه وتاثيرگذار از زبان قلم جاري كرده اند:
به شوق خلوتي دگر كه روبه راه كرده اي تمام هستي مرا شكنجه گاه كرده اي
محله مان به يمن رفتن تو رو سپيد شد لباس اهل خانه را ولي سياه كرده اي
چه روزها كه ازغمت به شكوه لب گشوده ام وناامــيد گــفته ام كه اشــتباه كرده اي!
چه روزها كه از گفته ام به قاب عكس كهنه ات دل مرا شكسته اي،ببين گناه كرده اي
ولي توباز بي صدا درون قاب عكس خود فقط سكوت كرده اي،فقط نگاه كرده اي
ذكرفضايل شهيدان ونماياندن جلوه هاي ديگري از فرهنگ عظيم وحركت آفرين شهادت درشعرعصرانقلاب اسلامي،فصلي است پرباروسخن دربارۀ آن فراوان مي توان گفت.بضاعت اندك نگارنده وعدم دسترسي اوبه منابع ومآخذ بيشتر،بيش ازاين مجال ادامۀ بحث رافراهم نمي آورد.به اميد آن كه صاحب نظران وسواران يكّه تاز عرصۀ ادبيّات انقلاب اسلامي،دراين باره به تحقيق وپژوهشي كامل بپردازند.چنين باد!

يادداشتها ومآخذ
1و2- زنده ياد احمد زارعي،"گاهي درارزيابي شعرشاعران انقلاب اسلامي براساس ميراث فرهنگي شعرفارسي"،مجموعه مقالات سمينار بررسي انقلاب اسلامي ،انتشارات سمت،تهران1373،ص280.
3- محمد معين،"فرهنگ فارسي معين"،چاپ هشتم،انتشارات اميركبير،تهران1371،ج2،ص2100و2095.
4- اشاره به بخشي از خطبۀ آتشين آن حضرت پيش ازعزيمت به سرزمين كربلا"...اني لا اخرج اشرا ولابطرا ولا ظالما،بل لطلب الاصلاح في امه جدي".
5- آيۀ 169،سورۀ آل عمران:"ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون".
6- ابوالقاسم رادفر،"چند مرثيه از شاعران پارسي گوي"،چاپ اوّل،اميركبير،تهران،1365،ص9.
7- جلال الدين محمدبلخي،"كليات شمس تبريزي"،تصحيح بديع الزمان فروزانفر،چاپ دوازدهم،اميركبير،تهران1367،ص1004(غزل 2707).
8- چند مرثيه از شاعران پارسي گوي،ص58.
9- براي خواندن صورت كامل اين تركيب بند كه مرثيه اي سوزناك وبه قول خود محتشم از آن"مرغ هوا وماهي دريا كباب مي شود"ر.ك:مأخذ پيشين،صص80-70.
10- محمّدرضا شفيعي كدكني:"دركوچه باغ هاي نيشابور،انتشارات توس،تهران1344،ص7-6.
11- احمد زارعي،گامي درارزيابي...مجموعه مقاله هاي سميناربررسي ادبيّات انقلاب اسلامي،ص293.
12- سيّدحسن حسيني،شعرانقلاب(مقاله)،سوره(جنگ پنجم)،حوزۀ هنري سامان تبليغات اسلامي،تهران1362،صص159-157.
13- علي معلم دامغاني،"رجعت سرخ ستاره"،حوزۀ انديشه وهنراسلامي،تهران،1360،ص63.
14- مأخذپيشين،ص ص 66-65.
15- سيّدعلي گرمارودي،"خط خون"،انتشارات زوّار،تهران1363،ص139.
16- مأخذ پيشين،ص141.
17- همان،ص141.
18- سيّدحسن حسيني،"هم صداباحلق اسماعيل"،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران1363،ص141.
19و20- از يادداشت هاي شخصي نگارنده درسومين كنگرۀ سراسري شعر دانشجويان كشور،آذرماه1365-تهران،داشنگاه علامه طباطبايي.
21- "هم صدا با حلق اسماعيل"،ص134.
22و23- براي خواندن غزل نگاه كنيد به:ماهنامۀ اهل قلم،شمارۀ 3و4(خرداد وتيرماه74)،ص24.
24- همصدا باحلق....ص30.
25- نصرالله مرداني،"خون نامۀ خاك"،انتشارات كيهان،تهران1364،ص83.
26- قيصرامين پور،"تنفّس صبح"،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران1363،ص87.
27- ازمثنوي بلند"محمّدرضا آغاسي"به نقل از نوارشعر خواني ايشان در مسجد ابوالفضل خرم آباد لرستان،بهمن ماه 1374.
28- رجعت سرخ ستاره،ص38.
29- همان مأخذ،ص ص 45-44.
30- سيّدحسن ثابت محمودي(سهيل)،"فصلي از عاشقنامه"،نشر همراه،تهران1369،ص 120.
31- ساعدباقري،"نجواي جنون"،انتشارات برگ،تهران1366،ص9.
32- سيمين بهبهاني،"دشت ارژن"،چاپ دوم،انتشارات زوّار،تهران1370،ص111.
33- عليرضا قزوه،"ازنخلستان تاخيابان"،چاپ اول،نشر همراه،تهران1369،ص33.
34- مأخذ پيشين،ص51.
35- قيصرامين پور،"دركوچۀ آفتاب"حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران1363،ص99.
36- غلامرضا رحمدل،"حماسه درشعرانقلاب"(مقاله)،مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيّات انقلاب اسلامي،ص215.
37- اين دورباعي رادر جريان برگزاري كنگرۀ شعردانشجويان ازسرايندگان شنيدم.
38- در كوچۀ آفتاب،ص41.
39- محمّدرضا عبدالملكيان،"ريشه درابر"،انتشارات برگ،تهران1366،ص83.
40- عبدالجبّار كاكايي،"سال هاي تاكنون"،انتشارات محراب انديشه،قم1372،ص ص:42-41.


مشخصات منابع:
1. ادبيّات انقلاب،انقلاب ادبيّات(مجموعه مقالات كنگرۀ تأثيرامام خميني(ره)وانقلاب اسلامي برادبيّات معاصر):مؤسّسۀ تنظيم ونشرآثارامام خميني(ره)،تهران،1377.
2. امين پور،قيصر،تنفّس صبح،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران،1363.
3. امين پور،قيصر،در كوچۀ آفتاب،حوزۀ هنري،تهران1363.
4. باقري،ساعد،نجواي جنون،انتشارات برگ،1366.
5. بلخي،جلال الدين محمّد،كليات شمس تبريزي،چاپ دوازدهم،تصحيح بديع الزمّان فروزانفر،انتشارات اميركبير،تهران،1367.
6. بهبهاني،سيمين،دشت ارژن،چاپ دوّم،انتشارات زوّار،تهران 1370.
7. ثابت محمودي،سيّدحسن،فصلي از عاشقانه ها،نشرهمراه،تهران،1369.
8. حسيني،سيّدحسن،همصدا باحلق اسماعيل،حوزۀ هنري،تهران1363.
9. رادفر،ابوالقاسم،چندمرثيه ازشاعران پارسي گوي(چاپ اوّل)،انتشارات اميركبير،تهران،1365.
10. سوره(جنگ پنجم)،حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران،1362.
11. شفيعي كدكني،محمّدرضا،دركوچه باغ هاي نيشابور،انتشارات توس،تهران،1344.
12. عبدالملكيان،محمّدرضا،ريشه درابر،انتشارات برگ،تهران،1366.
13. قزوه،عليرضا،ازنخلستان تاخيابان،چاپ اوّل،نشرهمراه،تهران،1369.
14. كاكايي،عبدالجبّار،سال هاي تاكنون،انتشارات محراب قلم،1372.
15. ماهنامۀ اهل قلم،شماره3و4(خرداد وتير1374).
16. مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيّات انقلاب اسلامي،انتشارات سمت،تهران،1373.
17. مرداني،نصرالله،خون نامۀ خاك،چاپ اوّل،انتشارات كيهان،تهران،1364.
18. مرداني،نصرالله،منظومۀ شهادت،نشرشاهد،تهران،1376.
19. معّلم دامغاني،علي،رجعت سرخ ستاره،حوزۀ انديشه وهنراسلامي،تهران،1360.
20. موسوي گرمارودي،سيّدعلي،خط خون،انتشارات زوّار،تهران،1363.
21. معين،دكترمحمّد،فرهنگ فارسي معين،چاپ هشتم،انتشارات اميركبير،تهران،1371.
22. هراتي،سلمان،ازآسمان سبز،چاپ اوّل،انتشارات حوزه هنري،تهران1364.
نگاهي مختصربه ادبيّات (شعر) دفاع مقدّس




منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

 
 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : بررسي كاركردهاي زبان شاعران انقلاب اسلامي
كلمات كليدي : انقلاب اسلامي،ادب پايداري،پيام،كاركردهاي زباني
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
چكيده
انقلاب به عنوان پديده اي مهم پيام را از زبان شاعران به مخاطبان خود مي رساند در اين مقاله سعي شده كه اين فرايند ارتباط وكاركردهاي زباني رادرشعر شاعران انقلاب (ادبيّات پايداري)نشان داده تاثابت كنيم كه مهم ترين نقش هاي زبان از نوع ترغيبي،عاطفي و ارجاعي است.
واژگان كليدي: انقلاب اسلامي،ادب پايداري،پيام،كاركردهاي زباني.


دكترعباس اطميناني -دانشگاه كردستان
مقدمه
اسلام به معني راستين خود يك انقلاب است.انفجارنوراست در دل ظلمت.اعلام مرگ كفروشرك است.آغازرهايي است.اعلام تولد انسان وانسانيّت است.سرنوشت انسان با دشمني شيطان گره خورده است؛يعني آغازدشمني شيطان وشياطين.ادامه حيات باعزت انسان درگرومبارزه با شياطين است،اهريمناني كه چون جادوگران افسانه ها هردم به رنگي و صورتي خودنمايي مي كنند،وبرراه انسان وانسانيّت كمين مي نشينند تا مانع رسيدن او به اوج وكمال باشند وچه بسا درلباس دوست هم ظاهرمي شوند.
چون بسي ابليس آدم روي هست پس به هردستي نشايد داد دست
آنان كه راست قامتان وثابت قدمان بوده اند،هميشه با قلم وقدم عليه شيطان وشياطين تاخته اند وبنيادآيين،هنر وادبيّات وجهاداسلامي رانهاده اند وانقلاب اسلامي را با خون وجان ومال خويش حمايت كرده اند وشجره سبز وبرومند اسلام وانسانيّت راآب داده اند.
انقلاب اسلامي از زماني كه پيامبرنداي((قولوالااله الله تفلحوا))راسردادند آغاز شدوپيوسته خورشيد تابناك آن درآسمان بشريّت فزوزان خواهد ماندواگر ابرهايي تيره گاه وگدار،روي تابناك آن رابراي چندلحظه اي بپوشاند نسيم جان رحمت الهي درقالب و صورت انسان هاي پاك باخته ومومن ومجاهد خودنمايي خواهد كرد و روي رخشان اسلام را به جهانيان خواهدنمود؛چنان كه بارها وبارها از زمان اعلام واعلان اسلام درسراسرزمين هاي اسلامي خودنمايي كرده ونهضت هاي آزادي بخش رادرعالم پديدآورده است.يكي از بارزترين آنها نهضت اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني(قدس سره العزيز)بود كه با پشتيباني روحانيت مبارز ومردم با ايمان ايران زمين به ثمرنشست.
انقلاب اسلامي يعني رهايي از شرك وروي آوردن به وحدت الهي انقلاب اسلامي؛يعني آزادي وآزادگي انسان ورهايي از اسارت وبندگي غير خدا،انقلاب اسلامي يعني عشق ومحبت به خدا و آفريدگان ورهايي ازدشمني وكينه و عداوت انساني.انقلاب اسلامي يعني خدمت به خلق ودوري ازخيانت ونابكاري انقلاب اسلامي؛يعني جان فدائي در راه آرمان هاي انسانيّت ومبارزه بادشمنان انسان.وبالاخره انقلاب اسلامي از ديدگاه زبان شناسي گزاره وپيامي است كه ازجانب خالق وآفريننده آن به خلق كه مخاطبان آنندفرستاده مي شود.
كاركردهاي زبان،نوعي ارتباط زباني است كه به قول يا كوبسن ازيك پيام تشكيل شده كه ازسوي گوينده يا به بيان كلي تر((فرستنده))به((گيرنده))منتقل مي شود.شاعران و گويندگان مسلمان نيز پيام خود رابه گيرندگان مي رسانند.اينك از ديدگاه كاركردهاي زباني به گونه اي كه ياكوبسن مطرح كرده است به چند شعر كه شاعران انقلاب اسلامي دراشعارشان بدان عنايت كرده اند مي نگريم و مي كوشيم كه به تحليل آنان بپردازيم.
ياكوبسن براي هركنش ارتباطي، به ويژه ارتباط زباني، شش عامل برشمرده است: فرستنده، گيرنده،زمينه،رمز،تماس،پيام.وي اين شش جزء فرايند ارتباط راتعيين كننده كاركردهاي ششگانه زبان مي داند ومعتقد است درهرارتباط نقش يكي ازاين عناصر برجسته تر است وعوامل ديگر در جهت همين كاركرد خاص به كارگرفته مي شود.
در كاركردعاطفي جهت گيري پيام به سوي گوينده است؛دركاركرد كنشي (ترغيبي يا انگيزشي)جهت گيري پيام به سوي مخاطب است؛دركاركردارجاعي جهت گيري به سوي موضوع پيام است وانتقال مفاهيم بيشتري اهميّت را دارد.هرگاه گوينده يا مخاطب احساس كندلازم است از مشترك بودن رمز يا نشانه هايي كه به كارمي گيرند مطمئن شوند،ارتباط به سوي رمز جهت مي گيرد وكاركردفرازباني است.كاركرد همدلي(سخن گشايانه)جهت گيري پيام به سوي مجراي ارتباطي است.دركاركرد ادبي جهت گيري پيام به سوي خودپيام است.دراين موردساختارپيام،تناسب،توازن،زيبايي آن بيش ازهرچيزمورد توجّه است؛قطعاً گرايش به كاركرد ادبي نقش شعري دارد؛امّا هيچ گاه نمي توان گفت كه حوزه عمل نقش شعري فقط وابسته به شعر است ياشعرفقط نقش ادبي(شعري)دارد.بلكه هر كنش ارتباطي آميزه اي از كاركردهاست؛امّا ممكن است يكي از آنها برديگران غالب ترباشد.(از زبان شناسي به ادبيّات،ص31-35)و(دستوربيضايي،ص27-35)
ازآنجايي كه شاعر دوره بحران فقط مي خواهد پيام رابه شنونده برساند،لذا زيادبر كاركرد ادبي تامّل نداردوتنها موارد مورداهميّت شاعردراين موقعيّت كاركرد عاطفي و انگيزشي و ارجاعي وهمدلي است،كه به نمونه هايي ازآنها در شعر شاعران انقلاب اشاره مي كنم،البته كاركرد ادبي نيز ديده مي شود.ناگفته نماند هيچ نقش وكاركردزباني خالصي وجودندارد.همواره چندكاركردباهم دريك پيام ديده مي شوندامّا معمولاً يكي از آنها غالب است لذا پيام رابدان نام معرفي مي كنند.
كاركرد انگيزشي:
برخيز اي برادر
بستيزباسپاه اهريمن
اهريمن نفاق در كشورعراق
سركوب كن سپاه تباهي را
سركوب كن نظام ستم پيشه عراق
بستيز اي برادر
باحاميان كفر
سرسخت،استوار،مردانه،مومنا نه
باقامت بلندسرافرازي
درجبهه خدا
به شيوه محمّد برپويه علي
درراستاي اسلام
(نقدوبررسي ادبيّات منظوم دفاع مقدّس،ج2،ص17)
قطعاًدرقطعه مذكور،كاركرد(نقش)غالب زباني،كاركردكنشي(انگيزشي)است.چون پيام متوجّه دوم شخص يا مخاطب است امّا به عنوان يك قطعه ادبي ازقاعده اقزايي و هنجارگريزي ها بهره داردوكاركردادبي هم در زبان شعر خودنمايي مي كند.
نمونه اي ديگر از كاركردكنشي ياانگيزشي:
اي سواران بلنداي سهيل شوكران نوشان گردان كميل
اي سپاه رفته تابدروحنين خيل مختاران لثارات الحسين
اي نگاه آسمان همراهتان اي امام عصر خاطرخواهتان
اي بسيجي ها چه تنها مانده ايد ازگروه عاشقان جامانده ايد
اي بسيجي ها زمان راباد برد آرزوهاي نهان رابادبرد
شوروحال وحال سپردن هم نماند بخت حتي خوب مردن هم نماند
غرق درمانداب ها لنگرشديم غافل از جادوي سنگرها شديم
(همان،ج3،ص118)
مثنوي مذكور تادوبيت آخر كاركردكنشي ياانگيزشي دارد.امّا دو بيت آخر وبندهاي بعدازآن كه دراين جا ذكرنشده از نوعي ارجاعي است.
كاركرد ارجاعي:
كجارفت تاثيرسوز ودعا كجايند مردان بي ادعا
كجايند شورآفرينان عشق علمدار مردان ميدان عشق
هم آنان كه از وادي ديگرند هم آنان كه گمنام ونام آورند
هلاپيرهشياردردآشنا بريز از مي صبردر جام ما
من از شرمساري روي توام زدردي كشان سبوي توام
(همان،ج3،ص114)
چهاربيت اوّل شعرمذكور كاركرد ارجاعي دارد.امّا دوبيت آخر ازنوع كاركرد ترغيبي (كنشي)است.
شعرديگر دركاركردارجاعي:
سال گذشته
سال هجوم دل زدگي بود
سال رواج عكس وپوستر
سال تجارت بيداد
سال گران فروشان
فربه تر وفربه تر شدند
درذهنشان مداوم قيمت كالا
بالا مي رفت
وقيمت خون
پايين مي آمد
همه درانتظار عدالت بودند
ونيش دردستمديدگان
درقلب آسماني آن پيرمي خليد
وبا حضور قلب
درركعت هزارم بينايي
ركعت هزارم بيداري
برپاايستاده بود
(همان،ج2،ص44)
بنويس!بنويس!بنويس:اسطوره پايداري
تاريخ،اي فصل روشن زين روزگاران تاري
بنويس:ايثارجان بود،غوغاي پيروجوان بود
فرزند وزن،خان ومان بود،ازبيش وكم هرچه داري
بنويس:پرتاب سنگي،حتي زطفلي به بازي
بنويس:زخم كلنگي،حتي زپيري به ياري
(همان،ج2،ص27)
شعرمذكور از نظركاربرد افعال كاركرد انگيزشي (كنشي)دارد امّا ازنظراين كه كنايه از چگونگي احوال دارد،ارجاعي است.
كاركرد عاطفي:
من مسلمم
برگونه ام هزارسيلي تاريخ
برپشت نازكم
جاي هزارزخم زمانه
برشانه ام
يك بيستون ستم
اندازه هاي جور
قذغروردماوند
(همان،ج2،ص23)
كاركرد شعرمذكورعاطفي است امّا نشانه هايي از كاركرد ادبي نيز درآن هست:سيلي تاريخ،زخم زمانه،بي ستون ستم،غروردماوند،تركيبات ادبي ازنوع هنجارگريزي هاي زباني است.
مجموعي از كاركردها:
ما نمي خواستيم امّا هست جنگ اين دوزخ،اين شررزاهست
گفته بودم كه (هان مبادا جنگ) ديدم اكنون كه (مبادا)هست
خصم چون ساز كج مداري كرد كي دگرفرصت مداراهست؟
اي وطن جان ماست با دشمن مسپاريد جان ما، تا هست
آتش افزارتان – به نام ايزد آتش افروز وآتش افزاهست
خودگرفتم نبود-گوكه مبادا چنگ ودندان وسنگ وخاراهست
(همان،ج2،ص25)
بيت اوّل كاركرد فرازباني دارد.چون (جنگ)رارمز گشايي كرده است امّا دربيشتر ابيّات،كاركرد ارجاعي است.
دربيت پاياني كاركرد از نوع ترغيبي (كنشي) است:
خواب ديدم كربلا باريده بود برتمام شب خداباريده بود
خواب ديدم خاك هم بستر نداشت يك نفرمي سوخت خاكستر نداشت
خواب ديدم مرگ هم ترسيده بود آسمان در چشمها تركيده بود
اي غريو تو پهنا دربهت دشت آه اي (اروند)اي(والفجرهشت)
درهوااين عطرباروت است باز روي دوش شهرتابوت است باز
(همان،ج2،ص55)
درشعرمذكور،كاركرد ادبي حاكم است.امّا دركناراين كاركرد،كاركردارجاعي وعاطفي را مي توان ديد:
كاركرد همدلي
درويش بودند
باشاخه هاي سبز بلند
انبوه گيسوان رها
در(ياهو)ي باد
بامسكين
باپوستيني مندرس
ازپوسته هاي زخم
آواره بودندآن عاشقان
(آه...دستمالم رابدهيد)
آواره وغريب
درسفرودرحضر
(همان،ج3،ص233)
دربند انتخاب شده،(آه...دستمالم رابدهيد)كاركرد همدلي را نشان مي دهد.


نتيجه
ازبررسي چندنمونه شعري كه دراين مقاله آورديم،وخود حكايت مشتي ازخروارويكي ازهزاراست،مي نمايد كه شاعردرگرماگرم انقلاب زبان شعرش توفنده است وكمتربه نقش فرازباني يا ادبي ياهمدلي توجّه دارد.بيشترين رويكرد زباني به نقش ترغيبي ياعاطفي ياارجاعي است.بديهي است ممكن است تركيبي از نقش هاي زباني گاه گاه درزبان شاعرخودنمايي كند امّا دردرجه آخراهميّت است.


منابع ومآخذ


1-دستوربيضايي،پروين پويا،نشرقصّه،چاپ اوّل1379.
2-نقدوبررسي ادبيّات منظوم دفاع مقدّس،محمدرضاسنگري،سه مجلد،چاپ اوّل،1380.
3-اززبان شناسي به ادبيّات،كورش صفوي،(جلداوّل:نظم)،نشرچشمه،چاپ اوّل،1373.


منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

 
 
 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : شعرپايداري در ادبيات انقلاب اسلامي -با نگاه به دورنمايه ها و ساختار آن
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
شعرانقلاب اسلامي تا رسيدن به نقطه اي كه در خور منزلت آن است، نظير تولد همه پديده هاي اجتماعي فرهنگي ديگر، فراز و نشيب هاي بسياري را از سرگذرانده و دورنمايه ها در معاني وتركيب هاي لفظي اين شعر در تبديل تحول بوده است. جستار عميق در هركدام از اين دستمايه ها، فرصت هاي جداگانه و بازتري از حد يك مقاله را مي طلبد. آنچه ما بر خودفرض كرده ايم، كه در حد بضاعت اندك خود سخني را تقديم علاقه مندان كنيم، بررسي نمودهايي از يك نوع ساختار شكني كه در شعر انقلاب اسلامي به عنوان بخشي از ادبيان پايداري اين مرز و بوم ظهور كرده است؛ يعني تلفيق حماسه و عرفان.شعر حماسي، يعني برجسته ترين نوع غير ستيزي و دفع غير خودي با آفرينش هنري مضمون و گزينش كلمات و تركيبات سازگار با مفهوم حماسه. و عرفان به معناي لطافت روح و كاستن از غلظت ها و گستردگي ضمير آدمي در مقابل پذيرش ديگران تا مرزهاي گذشت از خود وكنكاش در درون براي زدودن بيگانگي هاست.
حماسه بعنوان بسيج قوا براي رويارويي پيرامون است و عرفان به معناي به كار بستن همه سرمايه و استعدادها براي شكستن موانع در درون. لطافت روح ايراني درآيينه ذوق ادبي و همچنين زندگي واقعي اش هم اورا به بلنداي عروج عرفاني پرواز داد و هم در فراز و نشيب هاي دشمني هاي تاريخ و شكست ها و پيروزي ها، زبان او را گشود و شكوهمندترين ادبيات حماسي را خلق كرد.
انقلاب اسلامي براي فرهنگ ما بستري را فراهم كرد تا اين دونوع ادبي، يعني حماسه وعرفان با يكديگر ممزوج و ساختار جديدي كه تا قبل ازآن نمايه اي نداشت تولد يابد و به گستردگي روزافزوني كه زيبننده اين ملت و فرهنگ بزرگ آن است بيانجامد.
در شعر انقلاب اسلامي، شاعر دور از مردم خويش و حوادث روزگارش، در گوشه بيغوله اي و يا كاخي، كه با هزاران فرسنگ فاصله از مردمش بگويد و بسرايد. بلكه همه چيزرا، حتي عرفان را، كه سرگذشت درون خويش باخداست، براي مردم خود مي خواهند.
در اين مقاله سعي شده است اين درونمايه ها و تركيبات لفظي در حد بضاعت نگارنده، با ارائه شواهد، تحليل شود و ساختار جديد يعني تلفيق حماسه وعرفان در ادبيات پايداري مورد دقت قرارگيرد. البته نگارش مقاله دراين موضوع چون گرفتن كفي آب ازدريا بزرگ است.

درشعرانقلاب اسلامي، به عنوان بخشي از ادبيات پايداري ملت ايران، ازآفرينش فضاهاي ذهني و خيالي كه شاعران عرفاني گوي آفريده بودند، بهره برده و خود نيز سعي كرده اند به ابداع و نوآوريهايي دست يابند.
چنين كاري اگر بخواهد با موفقيت همراه شود نيازمند لوازمي است؛ كه خيال انگيزي ضروري ترين آنهاست. دركنارهمين حس قوي است كه به شاعر قدرت آفرينش مي بخشد و ساختمان بسيار زيبايي از واژگان پديد مي آورد كه گاه تاحد((رستاخيزكلمات))مرزها و محدوديت ها را مي شكند و تحول مي آفريند. هرچه اين توان بيشتر، تحول چشمگيرتراست. خلق مضمون و ساختمان تركيب نيز وجود همين جوهردرقريحه شاعر را مي طلبد.
به عنوان مثال،كمتر شاعري درپهنه ادب فارسي است، كه ازآغاز پيدايش شعر تاكنون، بامضمون فطري والهي عشق، شعرخويش راطراوت نبخشد و دراين راه تجربه اي نكرده باشد.
اما باوجود ساليان ممتد و طولاني كه ذهن خيال انديش و نكته سنج شاعران در هرطبقه اي پيرامون اين مضمون وشرح آن، باريك انديشي و تركيب سازي نموده اند، هنوز تازگي وشورانگيزي در بستر تركيبات جديد از اين كلمه در سلسله شاعران ادامه دارد. هر تركيب نيز ديدگاه جديد در ذهن مخاطب مي آفريند. ديدگاهي كه متاثر از ذهن شاعر و عميق وجود اوست كه در قالب كلمات تبلور مي يابد. از جمله اين تركيبات نظير:
تندرعشق(1)، باده شبگير عشق و پيرعشق(2)، تدبيرعشق(3)، شرق عشق(4)، هماي عشق(5)، معبدعشق(6)
وهمچنين تركيب هايي ديگر نظير:
شراب عشق، خواب عشق، آفتاب عشق، اضطراب عشق، عقاب عشق، نم نم باران عشق، قصه عشق، مست عشق، دارعشق، فرهادعشق، ناي عشق، ماجراي عشق، كافرعشق، تصويرعشق.
اگرمجموعه آثار پديد آمده در حوزه ادبيات پايداري را در برهه زماني هشت سال دفاع مقدس در دوران انقلاب اسلامي به نقد و تحليل از جهت معنا و مضامين پرداخته شده در شعر شاعران بگذاريم، موضوعاتي كه بيشتراز همه عناوين چشمگيرتراست عبارتنداز: عرفان، حماسه وعشق كه در آميزه اي از مهر و قهر يالطف و خشم مي توان آن راخلاصه كرد. وجود اين عناصردر مضامين شعر انقلاب و به خصوص دوران دفاع مقدس به خاطر تاثيري است كه شاعر از شعارهاي برآمده در دوران طولاني مبارزه آگاهانه و مردمي به رهبري امام راحل(ره) درعين غربت وتنهايي، دراين جهان واپس گرا ، به ارمغان گرفته است. همان گونه كه شهيدان اين دوران در اوج صفاي باطن به خون مي غلتيدند، حس غريب غربت رانيز درجاي خويش مي يافتند و در چهره خود به صاحبان ديده، كه از جمله آنان شاعران متعهد اين دوران اند، منتقل مي كردند. نگاه به شهيد غلتان در خون، به شاعرحس حماسه و ديدار چهره غريبانه اما دل ومصفا و پيوسته شهيد به معشوق خود، توان سيردرعالم معنا ورجعت به عالم درون وپرورش معاني عرفاني را مي دهد.
دربحران اين حماسه چه موج اندرون غلطان وطلب درغلطان كنم
اين داستان به سر نه به تنها برم شرحش زقول ملت ايران كنم
ازقطره قطره خون شهيدان حق گنج سخن زلولو ومرجان كنم
.........................................
بارشحه قلم نه به تشريف خون پردشت راازلاله و ريحان كنم
گرسرشكست ازقلم از خون پاك رنگين همه صحيفه دوران كنم
آنان كه در لباس هنرجنگ را دربحرسجع وقافيه عنوان كنم(7)
((غربت)) وحس آن ازدرون،سفرسازسالكي است كه درمورد((عنايت))معشوق قرارگرفته است.بايد خودرااز((دنيا))واهل آن غريب ببيند تادر درون جانش شعله((غيرت))كه دوري و بيگانگي ازغيراست،زبانه كشد.همين حس غربت است كه سالك رابه باور((تنهابودن))وتنهايي در اين عالم سوق مي دهد.عزالدين محمودكاشاني به استناد آيه قرآن درسوره هودكه مي فرمايد:((فلولاكان من القرون من قبلكم اولوبقيه ينهون عن الفساد في الارض الاقيلاًممن نجيناهم))(8)گويد:
((انبيا و اولياء، ميان مردم غريب بودند زيرا مردم آنان رادرنمي يابند.زيراعارف به سبب تجلي شهودي ورفع حجاب به مقامي مي رسد كه خلق او را در نمي يابند. همت اوبه كاري و مقامي است كه مردم حال، اورا درك نمي كنند و از اين رو غريب است. علم اوغريب است و نيز معلوم او.))(9)
باور به غريبي ((مي تواند از عوالم مختلف دردرون جان رسوخ كند. از جمله درك نشدن از سوي مردم، كه در فوق بياني از آن را آورديم و ديگر، يافتن قاعده فنا درهمه هستي و باقي ديدن معشوق ازلي.))
دراين نگاه است كه دلدادگي ها عوض مي شود. شيفتگي ها به ((مظاهر)) قطع و به ((مظهر)) مي پيوندد. فصيح ترين سخن در شرح اين نكته ابيات حافظ است:
عرضه كردم دوجهان بردل كارافتاده به جزازعشق تو باقي همه فاني دانست
آن شداكنون كه زابناي عوام انديشم محتسب نيزدراين عيش نهاني دانست
هردونگاه،انسان رابه غريب باور مي بخشد،اما تفاوت آن غريب بااين غربت درسيرسالك به سوي توحيد،تفاوتي عميق است.
يافتن همين حس غربت است كه تلاش و تكاپو براي گذر از همه ماسوا را در جان عشق رقم مي زند و دم به دم بر اين سرعت در سير مي افزايد.
جزءها رارويها سوي كل است بلبلان را عشق باروي گل است
آنچه از دريا، به دريا مي رود از همانجا كامد آنجا مي رود
از سركه سيل هاي تندرو وز تن ما جان عشق آميز رو(10)
در شعر پايداري در دوران دفاع مقدس، اين معرفت اساسي يعني يافتن((تنهايي)) موجي بود برخاسته از تنهايان روزگار كه در ميدان هاي عمل يعني پشت سنگرها به اين دانايي باورآورده بودند كه ((گذر از خود، بزرگ ترين گذر سخت از موانع بين خود تا خداست.))
شهيد غيرتم آن سان كه درحوالي دوست نگاه صوفي بيگانه را نمي تابم(11)
و:
من مرغ باغ قدسم ومحبوس تن خود رازها زبندتن آسان كنم(12)
شعردر اين معركه بايد با غيرت ديني توام باشد نه با خلسه اي كه گريز از صف گردان هاي شهادت داشته باشد. اين عربوي شعر((صوفي گري ياس)) را نمي دهد، بلكه از ميادين((يغماي تن))، ((تاراج روان)) به يكي از دوسوي ((احدي الحسنيين))(13) پرمي كشد.
انسان غريب در شعر پايداري، درعين حس غربت، هجرت از مردم خويش نمي كند بلكه به ميان مردم خود با جان شور برانگيز وحركت آفرين براي برانگيختن مقاومت در برابر صف شكنان حريم انساني وجنگ برانگيزان عليه حقيقت آدميت، بازگردي شجاعانه دارد.
لاله آمدغيب راغلغل كند لاله آمد تاحقيقت گل كند
لاله زخم سرخ ما رازادورفت لاله ما را((لا))و((الا))داد و رفت
اگرچه باغربت درميان همين مردم خودنيز كه براي رهاييشان مي سوزد، روبرو شد همواره ((حسيني مردصحراي قيام)) و ((زينبي رفتاركن باپيام)) رهايي ازجهل خود وستم غيرخودي، بامردم خود، وملت خويش خواهد بود. درنمونه هاي ذيل دقت شود:
اي حسيني مردصحراي قيام زينبي رفتاركن با اين پيام
...........................
وه چه زهري شهد مطلوب شماست وه چه يحيايي در ايوب شماست
زهرمي نوشيم ما هم چون توزار مامريدان توايم اي سربدار
زخميان با جنبش حق همرهند زهرنوشان حقيقت آگهند
لاله ها باغربت خودساختند لاله ها اين كاخ راافراختند
لاله مشمل مي گذارد داغ را لاله محشرمي كنداين باغ را
لاله درصحراي ماآوازكرد لاله سنگستان مارابازكرد
لاله مي سوزد كه يخ هاواشود نرگس ازذات زمين پيدا شود(14)
......................................
آغازشدحماسه بي انتهاي ما پيچيده در زمانه طنين صداي ما
آنك نگاه كن كه زخون نقش بسته است بر اوج قله هاي خطرجاي پاي ما
ماندند همرهان همه دروادي نخست جز سايه ها نماند، كسي درقفاي ما
ماروبه آفتاب سفرمي كنيم و بس زينروي درقفاست همه سايه هاي ما
درد اوحسرتا كه زبيگانه هم ربود در اين ميانه گوي ستم، آشناي ما
بنگر چگونه عاطفه از دست مي رود اي واي اگر زپاي نشينيم واي ما
از خار راه و ظلمت وادي غمين مباش خضر است در طريق طلب رهنماي ما(15)
......................................
و:
زدند جام صفا و اصلان چشمه نور اسير باديه را قتنه سراب نگر
ز شوق اين گل خندان كه شد شكفته به باغ به جان بلبل شوريده التهاب نگر
به تخت بخت برآمد عروس حجله عشق زارغوان و شقايق براوخضاب نگر
زدرد درد كه در جام كرد پير مغان غريو و لوله در جان شيخ و شاب نگر
ز خود شدند حريفان زفيض جرعه او صفاي پيرببين، نشوه شراب نگر
چويخ فسرده و چو سنگ پاي بند مباش به سلك جمع درا، شور انقلاب نگر
((به عزم مرحله عشق پيش نه قدمي)) در اين سلوك و سفرسود بين حساب نگر
زپيش ديده خود بين حجاب را برگير جمال دوست سپس جذبه بي حجاب نگر(16)
شاعردوران دفاع مقدس در ادبيات پايداري، براي بيان قد است مبارزه لاله هاي به معشوق پيوسته، همانند ادبيات كلاسيك زبان فارسي ازعناصرطبيعت استفاده مي كند اما با فرهنگ حماسي به بيان تغزل.
زهربهار بود اين بهار زيباتر كه ازبهشت بود ملك ما شكوفاتر
خموش نيست دگرسوسن وسمن در باغ كه هرگل است ز صدبرگ شعرگوياتر
ازاين قيام كه پيروز شد به ياري حق طبيعت است جوان ترگل است بوياتر
در اين بهار زشوق رهايي مردم بود نسيم رهاترزمانه پوياتر
بگوبه سروكه سر بركشد تماشا را كه لاله سرخ تراست وچمن فريباتر
ز موج خون شهيدان راه آزادي هماره مي شود اين انقلاب زيباتر
زلاله كه برآيد زتربت شهدا خجسته گلشن فردا شود دل آراتر
نه آتش است به قلب شفق كه خون شهيد زسينه شفق ازعرش رفته بالاتر
هنوز اول صبح است باش تانگري كه دم بدم شود اين آفتاب رخشاتر(17)
وجود تركيب هايي زيبا از عناصر طبيعت در شعرحماسي بامضمون عرفاني درشعر انقلاب اسلامي وبه خصوص دوران پايداري دفاع مقدس، غناي اين شعر را نشان مي دهد.
بهره مندي از عناصر طبيعت در نمونه هاي معرفي شده، گره خوردگي عاطفي قابل توجه وبي نظيرسنگرنشينان حماسه هشت ساله را در دفاع مقدس به شعر منتقل مي كند و موجب شده اند كه فضاي عطرآگين وعنبرآسايي كه مشام جان را در ستيز دفاعي ملت ايران موج مي زد براي آنان كه بااين پيكار مقدس همزمان نبودند يعني نسل هاي بعدي جوياي حقيقت-البته در حد توان واژه ها-آشكار سازد. مواردي كه معمولا ًنبايد در شعر حماسي ادبيّات كلاسيك از آنها خبرگرفت، چرا كه در ادبيّات حماسي كلاسيك اگر عناصري از طبيعت به كار مي روند عناصري هستند كه شاعر با آنها مي تواند تصوير كوبندگي، تيرگي، نفرت ستيزه گري، جاري شدن خون در ميدان هاي رزم و... را بهتر توصيف كند. (18) ((به كردار ياقوت، روي خاك مي شود)) (شاهنامه/ج4/458) ((خوشيد برتوده لاژورد ستم مي كوبد))
(شاهنامه/ج4/264) ((شب تيره روزرا بكوبد و به دندان لب ماه را درخون كشد)) (شاهنامه/ج4/188) ((خورشيد كه ساقي صبح خيز است چو دريايي از آتش دمان از كمان زخم تير افكند)) (هفت پيكر/نظامي،1105). ((ازگردون درفش مي زند ودم شب از خنجرش بنفش مي گردد)) (شاهنامه/ج4/75)
به تنها يكي گوربريان كني هوارابه شمشيرگريان كني
برهنه چوتيغ توبيند عقاب نيارد به نخجيركردن شتاب
نشان كمند تودارد هژبر زبيم سنان تو خون بارد ابر
(شاهنامه/ج2/175)
به همين دليل، هرگز به كارگرفتن تركيب هايي نظير موارد ذيل در شعرحماسي كلاسيك دستمايه شاعران نبوده است: زلال نور، آيينه آفتاب، گلواژه نور، گل وگلاب، رايحه نسيم، تفسيرسپيده، صبح شرور، آيات ظهور، بهارجاري، باغ گل، بذرسحر، لطف باراني، آواز آب، بلوغ گل، شب شعر، نبض آب، درشعرحماسي كلاسيك جاي ظهور ندارد.
آفرينش تركيب هايي نظير موارد فوق از عناصر طبيعت، ناشي از درك شاعر از فضايي است كه در ميان رزمندگان و ميدان هاي پيكارشان وپشت سنگرها وخاكريزهايشان ودرفريادوغرش سلام شان وگرماگرم روي در روي شان ادراك كرده ومي خواهد كه تلفيق دو مفهوم متضاد((قهرومهر))را كه به صورت عيني درآن صحنه هاي خطرديده است با انتخاب ويا ابداع وقراردادن واژه هادركناريكديگر، دراين حماسه بزرگ به تصويركشد. اگركلماتي نظير، جنگل، ستاره، صبح، كوه،دريا،آسمان،زمين،موج،سنگ،خاك،شعله،خورشيد،شب،برف،باران،گرما،قله،.............
ودهها واژه نمايان گرعناصر طبيعت درشعرحماسي كلاسيك به كاررفته است؛امّا تخيل در شعر حماسي كلاسيك ناظر به جنبه هاي عاطفي كه درغزل ازآن سراغ داريم نبوده بلكه در شعرحماسي كلاسيك بايد رويه هاي زيبايي حسي و عاطفي اين واژه راكنارزد واز نگاه شاعرحماسي به بطن خشم آكنده اين واژه دست يافت.
امّادرشعرحماسي ادبيّات پايداري درهشت سال دفاع مقدّس،اين عناصرطبيعي با همان بارلطيف وپرازمهرشان طلوع دارند ودراين معاني ماندگارند.درحقيقت اين واژه ها نماياننده روح مدافعان اين دفاع است كه ممزوج لطافت وقهراست ودركنار سنگرش هم حماسه ساز است وهم سالك سيرعرفاني ولطايف آن.براي نمونه:
عنان زدست شب تيره آفتاب گرفت سپيده لطف و صفا از زلال آب گرفت
نسيم نغمه بال فرشتگان آموخت صبا تجلي انديشه هاي ناب گرفت
چوباغ خاطره صحرازگل چراغان شد زمين دوباره نشاط شب شباب گرفت
هزارلاله برجست ازچمن به مقدم صبح صبا به خيره شكنجش به پيچ وتاب گرفت
خزان خسته فروخفت ونوبهاررسيد زمام دولت گل بلبل ازغراب گرفت
فضازعطرشهادت شميم ديگريافت به بوي فتح هوا نكهت گلاب گرفت(19)
آوردن عناصرطبيعي درشعر،درقلمروتشبيه، مجاز واستعاره، درشعرپايداري از ويژگي هاي ديگر اين نوع شعراست كه وجوداين گونه تعابير محكم برغناي آن است.به عنوان نمونه:
داردجهان به دست كنون عكس روشني زان سروهاي ناز كه دركربلا شكست
جبهه ها به كربلا تشبيه شده و ((سروهاي ناز))شهدا هستند.
اي غم بيا كه لولو و مرجان تازه يافت زان سروها كه برلب جوي وفا شكست
شكست سروها لب جوي وفاتشبيهي است براي مدافعان در حماسه پايداري.
روزي كه گرگها به صف آهوان زدند درزيردست وپا،قدح لاله ها شكست
و:
آزادكن كبوتر پيغام را((فريد)) بال سكوت،گرچه به دست صبا شكست(20)
وموارد استعاره نظيرنمونه ذيل:
آسمان چگونه لبخند مي زند
آه،دوست من
بگذارخاطرات خاكستري ام رابازگويم!

تمام ديشب راستاره چيدم
تمام ديشب
پرندگان درچشمانم فرودآمدند
تمام ديشب
نيلوفران در بركه نگاهم تن شستند
تمام ديشب
پرسشي راتكرار كردم:
آيا خورشيد روزهاي آينده
عمودتر خواهد تاييد
اوبراي دعا به آسمان بردند
............
آن شب،آن قدرطوفان وزيد
آن قدرستاره فروباريد
كه تمام ما گم شديم
زمين رادشنام داديم
..........
سحرگاه كاروان صبوري رسيد
ونام بزرگ ماراپرسيد
.........
بايد دريا را درزمين مي كاشتيم
بايد تمام دلمان را خاك مي كرديم
با دست هايي كه بيشتر
درخاك مي شد
فرمانرواي ما
مرگ رامجذوب كرده بود
((اشك سنگ،خون سبز،شكست احرام،سيرشوق،باران مرگ،سعي سرخ،آفتاب نوشيدن،سوختن جام،نوشيدن ودشنه،اضطراب بيت،دام بيداد،آفاق شهود،نسيم صلوات،غمزه اشراقي،سرفصل حيات،نفس سبز،عطرانفاس،خط سيرنگاه،خاك تشنه،كرامات آب،چشم خسته،لطف باران،شميم روي،زلال سخن،كليدكتاب،كويرتشنه،قلب انقلاب،روح آتش،بارقه اميد،روح آب،دام شورودهها تركيب تجريدي زيبا درشعر پايداري در دوران دفاع مقدّس است كه دراين تركيب سازي،تكرار ومانندسازي يا اصلاًنيست و يا درحداندك مشاهده مي شود.نكته اي كه برقدرت حس وتمّوج كلمات دراين شعر افزوده است،كه البته اين بحث ويژگي شعرانقلاب اسلامي،فرصت ديگري را مي طلبد.
1- ساحل شوق به شورآمد وازتندرعشق موج برموج فروريخت كه دريا آمد
شعراز:احمدخوانساري با عنوان مطلع الفجر
2- ازفرازقله انديشه آمد پيرعشق تا به رقص آرد زمين از باده شبگيرعشق
شعراز: نصرالله مرداني با عنوان سبز پوش عرصه انديشه
3- بانگاه آفتاب آلوده آمدچون سحر تابرافروزد چراغ روز با تدبيرعشق
شعراز:محمدخليل جمال با عنوان سيناي سحر
4-از شرق عشق آمد برون پسري به سيناي سحر جوشيده با نور يقين پوشيده پولاي سحر
شعراز:محمدخليل جمال با عنوان سيناي سحر
5-گشوده بارسفر،رهنورد وادي نورد هماي عشق ازآن بارگاه مي آيد
شعراز:سياوش ديهيمي با عنوان مطلع نورباران
6- بال بگشوده از اين دايره تا معبد عشق تا به سوز تو دراين نايره پر ريخته ايم
شعراز:مشفق كاشاني با عنوان هفت بندناي بندپنچ
7-شعراز: محمدعلي مرداني،چاپ شده در مجموعه مسابقه شعر جنگ،گردآوري ونثر شركت سهامي وزارت ارشاد اسلامي،شهريور1361
8- هود،116.
9-كاشاني،شرح منزل السابرين،ص215-214
10-مثنوي مولوي2/
11- شعراز:قادر طهماسبي متخلص به فريد،شاعر دفاع مقدّس
12-شعراز:حسين اسرافيلي برگرفته از:شعر جنگ،گردآوري وزارت ارشاداسلامي،سال1362،ص53.
13- تعبير برگرفته شده از آيه شريفه 52 سوره توبه كه مي فرمايد((قل هل يتربصون بنا الااحدي الحسنيين))
14- شعراز:احمدعزيزي،برگرفته ازمجموعه كفش هاي مكاشفه،نشرشقايق،چاپ اول،1367.
15- شعراز:قيصرامين پور،برگرفته از مجموعه شعرجنگ،وزارت ارشاداسلامي،1362.
16- شعراز:محمودشاهرخي،همان،ص151.
17- شعراز:محمدحسين بهجتي با عنوان گل نور
وموارد فراوان ديگري كه مي توان به عنوان نمونه مراجعه كردازجمله:
غزل معروف:پرچم صبح از سياوش ديهيمي.غزل هاي ستاره فجر و سپيده دم از مشفق كاشاني و غزل بيرق والفجربهار از غلامرضا رحمدل وقصيده آن ناخداي لجه ايمان ازمحمودشاهرخي ومثنوي
رامشگر از محمدحسين بهجتي
18- براي نمونه درموارد ذيل دقت شود:
سپاهي كه خورشيد شد ناپديد چوگردسياه ازميان بردميد
نه درياپديد ونه هامون نه كوه زمين آمد ازپاي اسبان ستوه
فردوسي،شاهنامه،چاپ مسكو،ج2/117
و
زگردسواران هوابست ميغ چوبرق درخشنده پولادتيغ
هواراتوگفتي همي برفروخت چوالماس روي زمين رابسوخت
به مغز اندرون بانگ پولادخاست به ابراندرون آتش وبادساخت
همان،ج1/123
يك نكته:
گرايش شعرحماسي در ادبيات كلاسيك دريك نگاه كه ناشي ازنگرش گويندگان آن عصر به طبيعت است،نگاه به سطح ظاهري وقشري است.شاعردراين دوره سطوح مملوس وساده طبيعت رادرشعرخويش جست وجووباتصرف وتلخيص برگرفته از:صورخيال درشعرفارسي،شفيعي كدكني،چاپ ششم،ص324.
19-شعراز:محمدحسين بهجتي دروصف جبهه ها،برگرفته از مجموعه شعرجنگ،وزارت فرهنگ وارشاداسلامي،سال1362.
20- شعرهااز:قادرطهماسبي متخلص به فريد،برگرفته از:مجله سروش،شماره476،سال11،تير1368 وبراي نمونه هاي ديگررك: شعري باعنوان:درحريم وحي ازحميد سبزواري منتشرشده درمجموعه شعرشاعران معاصرسروش ، چاپ اوّل1369.


نويسنده: تقي اجيه عضوهيات علمي دانشگاه اصفهان
منبع: كتاب نامه پايداري - مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : هويت بخشي انقلاب اسلامي به شعر سياسي ايران
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
« من براي خودم حرفي ندارم . من فقط از جانب مردمم حرف مي زنم »
اين جمله كه روانشاد خسرو گلسرخي آن را در آخرين دفاعيات خود در دادگاه رژيم شاهنشاهي ايران بر زبان راند را شايد بتوان نماد چيزي دانست كه در عرصه هنر و ادبيات امروز ايران به آن هنر و ادبيات متعهد مي گويند .
ادبياتي كه پيشينه ي آن در ايران حداكثر به ۱۰۰ سال پيش و حول و حوش دوره مشروطه باز مي گردد و در سنت ادبي پيش از مشروطه حتي براي يافتن استثنائاتي انگشت شمار نيز با مشكلات فراواني روبرو خواهيم بود .
ادبيات متعهد مدعي است با تأثير بر تمام يا بخشي از جامعه ، آن را در رسيدن به اهدافي از قبيل رفع تبعيض و بي عدالتي ، رسيدن به آزادي ، رفع معضلات و عقب ماندگي هاي فرهنگي و فكري و حتي برخي اهداف سياسي كمك مي كند .
زماني يكي از توده اي هاي سابق در مصاحبه اي گفته بود « براي ما ، در اوج تحركات انقلابي ، شعر شاملو همان كاركردي را داشت كه زيارت عاشورا براي رزمندگان انقلاب اسلامي در جريان جنگ تحميلي » .
ادبيات متعهد ادبياتي است وابسته به مختصات و ويژگي هاي اجتماعي و سياسي در هر دوره تاريخي . اوج كار اين نوعِ ادبي در ايران كه در بيشتر يا بخشي از آثار بزرگواراني چون فرخي يزدي ، عارف قزويني ، ملك الشعراء بهار ، نيما ، سايه ، صادق چوبك ، شاملو ، فروغ ، جلال آل احمد ، خسرو گلسرخي و انديشه هاي روانشاد دكتر علي شريعتي قابل مشاهده است دقيقاً مصادف است با فوران روحيات انقلابي در دنيا ، متأثر از فلسفه ماركس و برخي تحركات سياسي بلوك شرق كه اتفاقاً درست با افول اين جريان عظيم فكري و آن قدرت بزرگ سياسي از اواخر دهه۷۰ ميلادي ، در ايران نيز انشعابات مختلف آن من جمله ادبيات چپ و گرايش به تعهدات اجتماعي در هنر و ادبيات ، با سر به زمين خوردند و حالا جز ته مانده اي ساكن ، فاقد خلاقيت ، بي اثر و شعار زده از آن احساسات پرشور انقلابي چيزي باقي نمانده است .از گونه هاي موفق ادبيات متعهد شعر سياسي و انقلابيست .
در كنار انواع مختلف شعر چون عروضي و آزاد و منثور و سبكهاي متفاوت آن چون هندي و سمبوليسم و اشكال گوناگونش چون غزل و قصيده، شعر را مي توان از لحاظ موضوع نيز رده بندي كرد و حماسه و مديحه و مرثيه و شعر عاشقانه و اخلاقي و فلسفي و سياسي و مانند آن را تشخيص داد. شعر سياسي پديده ي نويني است كه با پيدايش دولت مدرن به وجود مي آيد و سابقه اش در ايران از سالهاي انقلاب مشروطيت فراتر نمي رود. وقتي كه حافظ از ترس محتسب مي خورده حرف مي زند و مسعود سعد از بند بلند ناي مي نالد، يا سعدي اتابك را نصيحت مي كند و فردوسي به زنده كردن پارسي مي بالد ما هنوز با شعر سياسي سروكار نداريم و از قلمرو مدح و ذم و اندرز و حماسه فراتر نرفته ايم. در سابق شاعر ناچار از تكيه به اين ديوان و آن دربار بود ولي اكنون شاعر مي تواند مستقيماً قدرت دولتي را مورد سئوال قرار دهد و شعر خود را مخفي يا آشكار به دست مردم برساند.
منظور از سياست معناي خاص اين كلمه است يعني هر آنچه به قدرت دولتي مربوط مي شود. و لذا شعر سياسي شعري است كه در آن قدرت دولتي مورد سئوال قرار مي گيرد مثل شعرهاي لويي آراگون و پل الوار در فرانسه، هاينريش هاينه در آلمان، والت ويتمن در آمريكا، مايا كوفسكي و يوگني يفتوشنكو در شوروي، پابلو نرودا در شيلي، ناظم حكمت در تركيه، محمود درويش و نزار قباني در فلسطين و در ايران از تصنيف ها و هجويات دوران انقلاب مشروطيت گرفته تا "مرغ آمين" و "هست شب" نيما و از "زخم قلب آبايي" شاملو و "كسي كه مثل هيچ كس نيست" فروغ و "سرود مهاجرين" ماني .
و لذا مي توان گفت كه شعر به دو اعتبار سياسي است: اول-به صورت مستقيم درباره ي قدرت سياسي سخن بگويد. دوم-نسبت به نظام سياسي و اجتماعي موجود يا ايده آل اظهار نظر كند. به ديگر سخن، شعري كه به موضوع قدرت، حاكميت و روابط غير شخصي بپردازد، سياسي است. شعر سياسي، گونه ها و انواعي دارد. شعر سياسي، يا مستقيماً و با صراحت و يا در قالب اشعار غير جدي يا طنز سياسي به قدرت سياسي يا نظام سياسي و اجتماعي بپردازد. از نظر محتوا نيز دو گونه است. برخي از اشعار سياسي طرفدار حاكميت و حامي وضع موجود اند،و برخي ديگر ، به نقد حاكميت روي آورده اند.مهمترين موضوعات شعر سياسي را وطن،آزادي،استبداد،استقلال، عدالت،مردم،زنان،جنگ،تاريخ،انقلاب،فداكاري در راه وطن، شهادت و ... در بر مي گيرد. از اين رو، در دوره ي پر رفت و آمد تحولات سياسي بازار آن داغ و مشتريان آن بسيارند. .
گاه شعر سياسي را نه به اعتبار اعتبارش و نه بر پايه ي گونه هايش ، بلكه بر اساس تعريفي كه از شعر و سياست مي كنند، مي شناسند. شاعري ،شعر را به زبان شعر، اينگونه توصيف نموده است:
چه باشد شعر؟آهِ سينه سوزي كز جگر خيزد نواي دردمندي كز دلِ ديوانه بر خيزد
چه باشد شعر؟نجواي نسيم و غنچه در گلشن كز آن دامان گل را لعل از خون جگر خيزد
فروغِ افتخاري ،آفتــــاب عالم افروزي كه در معراج دل ها برتر از شمس و قمر خيزد
شاعري ديگر،شعر را مسئول مي داند؛ و شعر مسئول را به اين صورت تعريف مي كند:
شعر مسئول بود حق پرور نه ستايش گر زور است و نه زر
شعر مسئول پيام است و خروش از خدا نغمه و از غيب سروش
شعر مسئول بت انداختن است نه ز مداحي ، بت ساختن است.
سياست در لغت به معناي حكم راندن بر رعيت، اداره كردن امور مملكت، حكومت كردن، مجازات نمودن، اداره ي امور داخلي و خارجي كشور و نظاير آن آمده است. به همين جهت ،سياست را به معاني مختلفي چون سياست مالي، تربيتي،شعري و ... به كار مي برند. اما سياست در اصطلاح، به هر نوع تدبير و تلاش فردي و يا جمعي گفته مي شود كه براي دستيابي به قدرت سياسي، حفظ و يا افزايش آن صورت مي گيرد. چنين تلاشي به منظور اداره ي امور كشور و يا رهبري و مديريت سياسي جامعه بر اساس ارزش هاي مورد نظر انجام مي گيرد. بر اين اساس ، هر تلاش و اقدامي كه براي كسب، نگاه داري و گسترش قدرت سياسي شكل مي پذيرد، يك امر سياسي به حساب مي آيد.
البته پديده هاي سياسي دو چهره دارند:چهره اي از خيانت، مكر،تزوير و دروغ كه بر پايه ي منافع شخصي و گروهي استوار است و چهره اي از خدمت،صداقت،درست كاريكه بر اساس منافع عمومي پايه گذاري شده است. سياست از نوع اول كه بسيار متداول و رايج است، مردود و مذموم است؛ و سياست از نوع دوم كه در سيره ي انبياي عظام، ائمه ي اطهار(ع) و پيروان صديقشان ديده مي شود، پسنديده و موجب رشد و تكامل مادي و معنوي بشر است.
نتيجه اين كه شعر سياسي يك پديده ي اجتماعي است؛ و از اين رو بستر هاي زايش آن را بايد در حوادث و رويداد هاي خوب و بد سياسي جست و جو كرد. بنا بر اين ، درك و فهم صورتو سيرت آن در عصر پهلوي به ويژه پهلوي دوم يا مشروطه ي سوم، مستلزم معرفت و بصيرت به حوادث عمده ي تاريخ سياسي معاصر يا لااقل مهمترين و برجسته ترين آن است. از جمله:
۱)اشغال نظامي ايران(۲۰ شهريور ۱۳۲۰)_ ۲) كودتاي انگليسي_ آمريكايي(۲۸ مرداد۱۳۳۲)_۳)قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.
سه حادثه ي تاريخي ذكر شده به سمبل و نهاد سه جريان سياسي معاصر سلطنت طلب شهرياري، ناسيوناليستي و اسلامي(مذهبي) مبدل شد. به تاثير از آن ، سه نحله ي شعر سياسي شكل گرفت. اشغال ايران و پيامد هاي خوب و بد آن، جريان سلطنت طلب شهرياري شعر سياسي را متاثر ساخت.كودتاي انگليسي_ آمريكايي ۲۸ مرداد كه جبهه ي ملي و رهبري آن را به انزواي سياسي فرستاد، بر صبغه ي شعر سياسي ناسيوناليستي و ملي گرايي اثر گذارد. حادثه ي ۱۵ خرداد كه نيروي اسلام گرا را پس از ناكامي ملي گرايان،در دگرگوني اجتماعي به نيروي برتر سياسي مخالف دولت تبديل كرد و شعر مذهبي ضد دولتي را رونقي شگرف بخشيد.
الف)شعر سياسي درباري و شاهي:
جريان فكري و سياسي ايران شهري، درصدد يافتن مباني مشروعيت تاريخي و فرهنگي و نه ديني براي سلطنت بود؛به آن جهت كه پهلوي ها با شعار سكولاريسم غربي، دين را از امور اجتماعي و سياسي كنار زدند. بنابر اين براي نگهداشت سلطنت نيازمند عصبيت يا خمير مايه ي تازه، براي انسجام اجتماعي بودند. اين جريان كه به برخي از فروعات و نتايج دموكراتيك عصر جديد باور داشت، قبل از كودتاي ۲۸ مرداد، با جريان هاي فكري و سياسي عمده به نوعي هم زيستي دستيافت؛ ولي در دهه ي ۱۳۳۰ كه با از دست رفتن هم زيستي با جريان هاي فكري و سياسي و نيز، با موج احياي اسلام مواجه شد به تثبيت قدرت داخلي از طريق كسب حمايت هاي بيشتر خارجي بر آمد؛ و از دهه ي ۱۳۴۰ به بعد، با تشديد اسلام گرايي ، توجه و فرهنگ پيش از اسلام را با شدت از سر گرفت كه برگزاري جشن هاي ۲۵۰۰ ساله، نمونه اي از آن است. مردم، روحانيون متعهد و مبارز نيز، به محكوم سازي صريح اقدامات ضد فرهنگي شاه و درباريان پرداخت.
ب)شعر ناسيوناليستي و شوونيستي:
ناسيوناليسم و ناسيوناليسم افراطي كه از آن به شوونيسم ياد مي شود، اگر چه يك پديده ي غربي نيست، اما پس از انقلاب فرانسه و به تاثير از آن، به اوج خود در غرب دست يافت؛ و آنگاه به صبغه ي غربي وارد جهان غير غرب شد. از اين زاويه، ناسيوناليسم، سيستمي برآمده از انديشه ي ليبراليستي غرب و آن هم دست مايه ي مبارزه ي طبقه ي متوسط بورژوا عليه فئوداليسم غربي است. پس واضح است كه اين مكتب بر انديشه ي اومانيستي و ضد ديني استوار است؛ و مروج ضرورت به كار گيري شيوه هاي دموكراتيك در زندگي شخصي و سياسي است.گاهي ناسيوناليسم حتي بر اعتقادات مذهبي و اخلاقي پيشي مي گيرد، و نيروي محركه ي آن، موجب اعمال خلاف انساني مي گردد. نفوذ ناسيوناليسم ممكن است تا حدي برسد كه بعضي آن را يك نوع مذهبي دنيوي در عرض ساير مذاهب قلمداد كنند.
ج) شعر مذهبي و ديني(اسلامي):
جريان فكري اسلامي،از ابتداي ورود تجدد يا در واقع شبه تجدد به ايران، از خود واكنش نشان داد؛ به مقابله ي نظري و عملي با آن پرداخت، و كوشيد از تماميت اسلام و موجوديت تشيع در برابر آن ، دفاع كند. اين خطي بود كه با فراز و نشيب هاي فراوان تا اوايل۱۳۳۰ ادامه يافت. اما اين جريان، پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ كه ديگر ايدئولوژي ها، انديشه ها و جريان هاي فكري غير مذهبي به بن بست رسيدند، به جريان فكري غالب و مسلط تبديل مي شود، و ضمن خروج از مواضع تدافعي ابتكار عمل را در صحنه ي فعاليت هاي ضد دولتي به دست مي گيرد؛ و اسلام را به عنوان يك كليت جامع كه پاسخ گوي مشكلات و مسائل سياسي و اجتماعي است، مطرح مي كند. اوج گيري اين جريان، به سال هاي اوليه ي دهه ي ۱۳۴۰ و بعد از آن مربوط مي شود كه آن نيز، به علت تفسير نوع و جديدي بود كه امام خميني(ره) از اسلام شيعي ارائه كرد. اين تفسير جديد كه از آن به اسلام ناب محمدي(ص) ياد مي شود، به شدت رك و بوي ضد طاغوت داشت. به موازات رشد فزاينده ي جريان فكري انقلابي اسلامي شيعي، موثرترين نحله ي شعر سياسي تحت عنوان شعر مذهبي شكل گرفت كه بر عناصري چون مبارزه با استبداد، تجليل از شهادت و جهاد، ضديت با انقلاب سفيد، انتقاد از وضع موجود و ... استوار بود. نمونه هايي از اين گونه عبارتند از:
به شهوت كشانيد، ما را سر و پا به ذلت نشانيد، ما را سراسر
به ما چيرگي داد آن را كه داد صفات مونث، لباس مذكر
بدين نكته وصف هنر پيشگان بس هر آن كو بد آموز تر پر هنر تر
اين شعري است كه حميد سبزواري در اعتراض به برنامه هاي فرهنگي شاه در جهت نشر و تبليغ فرهنگ غربي سروده است.همچنين ،اشعار بسياري در قالب هاي شعري مختلف، در وصف امام خميني(قدس سره) رهبري نهضت اسلامي ايران، سروده شده كه هر چه به پيروزي انقلاب اسلامي نزديكتر مي شويم بر حجم اينگونه از شعرها افزوده مي شود، شاعري در وصف امام (قدس سره) در تبعيد، اين شعر را سرود:
آري!
در روزگار مرگ اصالت ها
به تو دگر چه بگويم
چرا بسرايم
از مطلع تمام سرود ها
بي تو نشسته اگر فرياد!
در اعتراض به وضع موجود و وضعيت ناگوار فقيران و مستمندان ، شاعر نصيحت مي كند كه بايد عدالت را سر لوحه ي برنامه هاي خود قرار دهد. چون درمان تمام دردهاي اجتماعي است؛ ابراهيم صهبا مي گويد:
تا چند مستمند كشد بار زندگي خرج غني ز چيست كه تحميل بر گداست
وجهي كه بر اداره ي كشور بود ضرور ابواب جمع مفلس و مفلوك و بي نواست
.درمان درد كشور ايران عدالت است زيرا عدالت است كه بر دردها دواست
زين العابدين موتمن نير،در توصيف اوضاع اجتماعي اينگونه سرود، شعري كه براي وصف بهار خونين ۱۳۴۲( كشتار مدرسه ي فيضيه ي قم) و ۱۳۵۴(دستگيري طلاب در سالگرد قيام ۱۵ خرداد) به كار مي گيرد.
آمد بهار خرم و دل سوگوار ماند نوروز هم رسيد و غم برقرار ماند
گفتم بهار آيد و دل بشكفد چو باغ دل همچنان فسرده در اين نوبهار ماند
هر زنگ غم كه بود بهار از دلم زدود جز درد و داغ او كه به دل يادگار ماند
مردم ايران در راه مبارزه با سلطنت پهلوي قربانيان زيادي دادند و در واقع پيروزي انقلاب ثمره ي خون شهيدان بود و بدون شهادت جوانان و از جان گذشتگان، استبداد شكست نمي خورد، ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ كه به جمعه ي سياه يا جمعه ي سرخ معروف شده است، يكي از صحنه هايي است كه شهادت و شهادت طلبي پيروان امام خميني(قدس سره) به اوج خود مي رسد.
بر لاله شنيده ام ژاله بر ژاله نديده ام لاله
كشتند زنان و كودكان را هم پير شكسته هم جوان را
شعر سياسي اسلامي به صورت آميزه اي ادبيات،هنر و حماسه به شعار هاي سياسي راه يافت. حجم و محتواي شعار هاي سياسي از پيش تازي مذهبيون مسلمان در نهضت امام خميني(قدس سره) حكايت دارد.اشاره به گونه هايي از تاثير گذاري شعر سياسي در انقلاب اسلامي و شعار هايش ، مي تواند در درك تاثير يا وابستگي متقابل آن دو مدد رساند.
۱)تشبيه:يكي از گونه هاي شعار سياسي تشبيه است. به نمونه هاي فراواني از تشبيه مي توان اشاره كرد. در تشبيه ها نوعي وزن و آهنگ به چشم مي خورد كه بر زيبايي و گيرايي تشبيه مي افزايد؛ از جمله: در بهار آزادي جاي شهدا خالي
در اين شعار بهار پس از زمستان،به معناي رهايي نمادين از ظلم و بيداد گري است. در واقع، بهار فصلي است كه مردم از ترس سرما خود را در لباس ها يشان پنهان نمي كنند.
۲)گفتار عاميانه: شعر سياسي اسلامي گاه به زبان گفتاري، محاوره اي و يا به زبان عاميانه يا كوچه و بازاري مطرح شده است؛ كه در عين سادگي و بي پيرايگي از خلوص صميميت الهي در خور وصف برخوردار است.
اگر آقا دير بياد مسلسل ها بيرون مي آد
نم نم بارون مي آد خميني تهرون مي آد
«آقا» در شعار نخست، به معناي امام خميني (قدس سره) است كه چون مردم او را از خود مي دانند ، لفظ و كلمه ي آقا را براي او به كار برده اند. در شعار بعدي،«بارون» به معناي رحمت الهي دانسته شده است كه در اينجا مراد امام (قدس سره) است.
۳)بيان نماد هاي ديني: شعار انقلاب اسلامي كه اغلب در شعر تبلور يافته، مملو از ارزش هاي ديني است. اين خود نشان از تاثير گذاري فراوان دين و پيشتازي آن در مبارزات مردم مسلمان ايران دارد.
هر كس كه عدالت خواه است از قتل حسين(ع) آگاه است
تا خون مظلومان به جوش است آواي عاشورا به گوش است
عاشورا از برجسته ترين نماد هاي ديني است كه از يك مبارزه ي عدالت خواهانه در هزار و چند سال پيش سخن مي گويد؛ و از اين رو، به الگوي مبارزه عليه ظالمان و دفاع از مظلومان در همه ي زمان ها تبديل شده است.
۴) شوخي و طنز: شوخي و طنز مي تواند به سلاحي موثر در رفتار سياسي تبديل شود. اثر يك گفتار صريح را دارد، ولي مخاطرات آن براي گوينده چندان نيست. البته گاه به كارگيري طنز سياسي به معني جدي نگرفتن قدرت سياسي است. شعر سياسي اسلامي، در وقوع انقلاب اسلامي موثر افتاد؛ و نيز انقلاب اسلامي بر رشد شعر انقلابي و شعر دفاع مقدس تاثير گذاشت؛ بنا بر اين، يك تعامل معنا دار و دو سويه بين آن دو در يك فرآيند كاملاً طبيعي اتفاق افتاده است. از اين رو شاعران مسلمان انقلابي از تاكيد بر تاثير متقابل شعر سياسي اسلامي و پيروزي انقلاب اسلامي اِبايي ندارند؛ و با صراحت و شجاعت آن را تاكيد مي كنند.
تاثير انقلاب بر شعر معاصر ايران، روشن و واضح و انكار ناپذير است. زبان شعر تازه تر شد و با تركيبات تازه تر شعري رو به رو شديم. غزل به معني واقعي شكل گرفت و شعر حماسه توانست در قالب غزل جاي بگيرد. شاعران انقلاب ،خالق شعري متمايز و داراي سبكي ويژه هستند. آن ها اگر چه از تجربيات شاعران گذشته و امروز بهره ها گرفته اند؛ اما انصاف بايد داد كه ميراث خوار سنت گرايان يا وام دار نوگرايان پس از مشروطه نيستند. شعر اين شاعران درون مايه يي معنوي دارد كه بي عدالتي را بر نمي تابد ، و در عرصه ي اجتماعي از زبان حماسي و گاه منتقدانه و بي پروا بر خوردار است.
اين شاعران در احياي تحول مناسب غزل موفق بوده اند، و آثار قابل تاملي در اين قالب آفريده اند . انقلاب اسلامي ايران تاثير مثبتي در شكل، محتوا و صورت ادبيات، گذاشته؛ به خصوص شعر ما كه در فرم و شكل كاملاً اثر پذير بوده است و با به وجود آمدن انقلاب، ما يك باز خواني تاريخي انجام داده ايم. اين بازخواني به معني بازخواني هويت يك ملت، يعني نگاه كردن به گذشته ي تاريخي يك ملت است. با بازخواني تاريخي شعر ايران ، نكات مثبت را جذب كرديم. به طور مثال ،قالب غزل كه يك قالب سنتي بود، به يُمن اين بازخواني به زبان جديد آراسته شد ، و از آن قالب سنتي و محتواي سنتي اش جدا شد.
اولين و يكي از بزرگترين تاثيرات انقلاب بر روند شعر ايران پيدايش يك جمهوري و يك دموكراسي شعري بود.مردمي كه ديدند با حضور همه جانبه در صحنه ي انقلاب توانسته اند؛ يكي از بزرگترين رفرم هاي اجتماعي قرن را تشكيل دهند، يكي از مستعد ترين و در عين حال وسيع ترين صحنه ها را براي حضور هنر، ادبيات و به ويژه شعر را فراهم آوردند. به هر روي تاثير دو طرفه ي شعر سياسي و انقلاب اسلامي بسيار عميق بوده است.
يكي از خصايص اصلي و اساسي شعر ديني، مذهبي يا شعر انقلابي و خونين، استخدام و به كارگيري مفاهيم مختلف شور انگيز اسلامي براي بيان مقاصد يا دستيابي به اهداف الهي خويش است.بهره گيري از مفاهيم حماسه ي رزمي، ذكر مصائب اهل بيت(ع)، مدح امامان معصوم(ع)، ستايش بزرگان دين، توصيف مناسبت هاي مهم تاريخي انقلاب اسلامي ، و نيز ، استفاده از مفاهيمي چون: جهاد، شهيد،شهادت،خون،مرگ سبز و ... از آن جمله است. شاعر مذهبي به پشت گرمي خون و ايثار فرزندان رشيد،غيور و سر به مهر اين ملت توانست؛ سرود رهايي سر دهد و ميل به حكومت فاضله را به شعر در آورد. از اين رو اينگونه ، شعري وزين، و در عين حال ستيز گر و توفنده است. اين شعر، گرچه جوان است؛ ولي برومند، استوار، معصوم و پوياست. شعر انقلاب، شعر خشم، خروش، مقاومت و مبارزه ي شهداست.شعر اعتراض و فرياد، شعر زندگي و مردانگي، و آميزه اي از مهر و قهر، لطف و جنگ، زمزمه اي از توحيد و اخلاق، جويباري از نيايش و كرنش ، و دريايي است از آب و آتش، آميخته اي از عشق و نفرت. شعر انقلاب، شعر مبارزه با طاغوت و جالوت، شعر گلوله و گل واژه،شعر نبرد و ظلمت،بازيگر اصلي اين نبرد، شهيد است.از اين رو،اگر شاعر انقلابي از شهيد تاثير مي پذيرد و از شهيد تمجيد مي كند تمجيد او از شخص نيست. شهيد شخص نيست، عصاره ي يك ملت است، پيامبري است كه ما را از غرق شدن در گنداب رژيم شاهنشاهي و از ذليل شدن در برابر صدام نجات بخشيد.تاثير پذيري شعر سياسي و مذهبي از شهيد و شهادت است كه آن را درخشنده مي كند، طرحي نو مي افكند ، تحولي شگرف ايجاد مي كند و هرگز به كالاي متروكه تبديل نمي شود، بلكه هر چه از عمرش بگذرد، هدايت گر و هادي تر مي شود و تنها در ذهن خواص باقي نمي ماند.

ناصر آسياباني
۱-احمد درستي،شعر سياسي در دوره ي پهلوي دوم
۲-مجيد شفيق، شاعران تهران،ج ۲
۳- يادنامه ي سومين كنگره ي شعر و ادب و هنر
۴- فرهنگ فارسي عميد
۵ـ جلال الدين مدني،مباني و كليات علوم سياسي،ج ا
۶- حميد روحاني،بررسي و تحليل از نهضت امام خميني(ره)،ج
۷- محمد شفيعي فر، درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي
۸- همان
۹- همان
۱۰ - همان
۱۱- همان
۱۲-همان
۱۳-«شعار هاي انقلاب آميزه از ادبيات، هنر و حماسه»، روزنامه ي جام جم
۱۴-همان
۱۵- همان
۱۶-«شاعران از تاثير انقلاب اسلامي بر شعر و ادبيات معاصر مي گويند» روزنامه ي جام جم
۱۷- همان
۱۸- همان
۱۹- همان
مقالات ارسالي به آفتاب

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : رهبري در انقلاب با تكيه بر رهبري امام خميني‏
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
● مقدمه
انقلاب اسلامي، با همه‏ي عظمتش، وامدار شخصيت امام خميني است. پديده‏ي شگفت‏آور اين است كه آيت‏اللَّه العظمي خميني، با حفظ شأن و منزلت روحاني خويش، «امام امت» و «رهبر مستضعفان جهان» لقب مي‏گيرند و مردم از صورت شهروندان پراكنده به امت بدل مي‏شوند. براي توضيح و تبيين چنين فرآيندي، ناگزير بايد ادبيات مربوط به رهبري را در جنبش‏هاي ديني مرور كنيم.
جنبش‏هاي ديني، بنا به تعريف، حول يك رهبر مذهبي كه جاذبه‏اي استثنايي دارد، شكل مي‏گيرند. اين رهبري رسالتي پيامبرگونه(۱) دارد و به تغييراتي بنيادي مي‏انديشد. از اين رو، مطالعه درباره‏ي مسئله‏ي رهبري در انقلاب‏هاي ديني بايد در چارچوب نظريه‏هاي مربوط به اقتدار فرهمندي(۲) صورت گيرد.
پندار ماكس وبر اين بود كه كنشگران جنبش‏هاي اجتماعي از آن رو حول رهبران فرهمند گرد مي‏آيند كه اين رهبران قادرند به مردم بباورانند كه شرايط كنوني در معرض انقراض است. در عوض، شرايط آتي شامل نظم نويني است كه همگان در آن هويت مي‏يابند. وبر از آن رو «فره» را مهم‏ترين نيروي انقلابي تاريخ مي‏دانست كه اين نيرو قادر به سمت‏گيري مجدد(۳) ذهني مؤمنان است. از طريق همين تحول دروني است كه محيط خارجي نيز، به تبع آن، تغيير مي‏كند.
اسملسر، كه انقلاب‏هاي ديني را در جرگه‏ي جنبش‏هاي ارزش‏گرا طبقه‏بندي مي‏كند، علت پيدايش رهبران پيامبرگونه را اين گونه توجيه مي‏كند: جنبش‏هاي ارزش‏گرا به دنبال بازسازي يك نظام تمام‏عيار اجتماعي هستند كه از صدر تا ذيل نظام اجتماعي كهن و ارزش‏هاي حاكم بر آن را برمي‏اندازد. براي تحقق چنين امر عظيمي، بايد نوع كاملي از تبعيت و وفاداري در ميان هواداران شكل گيرد و آرمان‏ها و اميدهاي آنان در وجود رهبري كه كمر به بازسازي كامل ارزش‏ها بسته است، فرافكني شود.
چالمز جانسون معتقد است ظهور يك رهبر فرهمند، به عنوان شتاب‏دهنده به رفتار انقلابي، ضروري است؛ شخصيتي كه الهامات آخرالزماني در وجود او متكون شده باشد.
نورمن كوهن قائل است رمز موفقيت و تعالي رهبران انقلاب‏هاي ديني را نبايد در ميزان معلومات يا پايگاه و خاستگاه اجتماعي آنان جست‏وجو كرد؛ بلكه مغناطيس شخصيت آنان همواره بر هر عامل ديگري تفوق و تقدم داشته است.
شرايط اجتماعي در كيفيت پيدايش رهبران انقلاب‏هاي ديني نقشي كليدي دارد؛ به اين معنا كه بايد ميان پيدايش شرايط اجتماعي‏اي كه پذيراي اين رهبران است و مدعيات آنان نوعي هم‏زماني و تقارن وجود داشته باشد. در واقع، شكل‏گيري آگاهي انقلابي در ميان مردم اغلب در كانون اجتماع و تاريخ، پيش از تجسم و ظهور رهبري اتفاق مي‏افتد و رد و قبول مدعيات شخصيت فرهمند به پيدايش اين نوع آگاهي تاريخي و اجتماعي وابسته است. چه بسا شرايط اجتماعي و تاريخي فراهم است، اما رهبري انقلابي ظهور نمي‏كند و چه بسا پيدايش رهبري پيش از آماده شدن بستر اجتماعي رخ دهد. در هر دوي اين حالات، نوعي بي‏قوارگي و ناهم‏زماني ميان انتشار پيام و پذيرش آن ايجاد مي‏شود.
از ديگر موضوعاتي كه توجه محققان را به خود جلب كرده است، خاستگاه رهبران انقلاب‏هاي ديني و پايگاه اجتماعي آنان است. نقطه‏ي مشترك در مورد همه‏ي رهبران، پيشينه‏ي حاشيه‏اي بودن(۴) آنان نسبت به ساخت رسمي دستگاه ديني زمانه است. بيش‏تر رهبران، به دلايل گوناگون، از درون نظام آموزشي، اشتغال و منزلت به بيرون هجرت كرده و يا پرتاب شده‏اند و به علت پيشينه‏ي خود قادرند طرح دولت نويني را پي افكنند.
اسكاچپول معتقد است رهبران انقلابي، بيش‏تر از آن‏كه نماينده‏ي طبقات باشند، به صفت دولت‏ساز(۵) شناخته مي‏شوند. عمده‏ي اين رهبران از ميان آن دسته نخبگاني كه تا حدودي به حاشيه رانده شده‏اند و نسبت به حاكميت مستقر و طبقات مسلط فاصله گرفته‏اند، برمي‏خيزند. تجربه نشان مي‏دهد نخبگان حاشيه‏اي(۶) عموماً از اقشار تحصيل‏كرده‏اند و مهارت و آموزش‏هاي آنان مي‏توانسته به كار دولت مستقر بيايد و حتي بسياري از آنان دولت را عامل تغييرات بنيادي مي‏دانسته‏اند؛ اما به علت بسته بودن فضاي سياسي و فقدان تحرك سياسي در ساخت اجتماعي، از يك سو، و نداشتن ارتباط و ثروت، از سوي ديگر، نتوانسته‏اند منزلت خود را ارتقا دهند، لذا هم و غم خود را مصروف سازماندهي انقلاب و ايدئولوژي‏پردازي انقلابي كرده‏اند. اين قبيل نخبگان، از آن‏جا كه دولت را مهم‏ترين ابزار توسعه مي‏دانند، در صورت پيروزي جنبش، به سمت تأسيس دولت متمركز روي مي‏آورند. بنابراين همان گونه كه در توده‏هاي انقلابي، مقوله‏ي محروميت نسبي نقش عمده‏اي در انگيزش و هيجان انقلابي ايفا مي‏كند، در ميان رهبران جنبش نيز بايد پيش‏زمينه‏اي از تحت فشار بودن و حرمان جست‏وجو كرد. حتي در مواردي ديده شده است آنان فقر خودخواسته و انزواي اختياري را انتخاب مي‏كنند تا زمينه‏ي رواني و هم‏سطحي ميان خود و توده‏هاي محروم را فراهم آورند.
به نظر مي‏رسد رهبران تك‏رو(۷) بهتر مي‏توانند با جنبش توده‏اي رابطه برقرار كنند تا نخبگاني همچون دانشگاهيان، كه در ساختار رسمي جاي گرفته‏اند. حتي مي‏توان گفت در صورت پيدايش شرايط اجتماعي و رواني انقلاب، بخشي از اجزا از بدنه‏ي ساختار رسمي كنده مي‏شوند و براي اجابت خواست توده‏ها به نوعي حاشيه‏اي شدن سريع و اضطراري روي مي‏آورند. اين‏كه چرا نهادي مثل دين، كه علي‏الاصول و بنا بر نظريه‏هاي رايج، خصلتي محافظه‏كار دارد، در شرايط مذكور از درون خود نخبگاني را به بيرون مي‏راند تا رهبري جنبش‏هاي ديني را به عهده گيرند، امري است كه بايد در چارچوب مدل مشهور به «پاسخ نخبگان»(۸) مطالعه شود.
مدعاي اصلي اين مدل عبارت است از اين‏كه هنگامي كه شرايط محيطي يك سازمان آن‏چنان دچار تحول گردد كه بقاي آن زير سؤال رود و نيل به اهداف سازماني به صورت معضلي درآيد، پاره‏اي از نخبگان درون سازمان، در پاسخ به آن، به جست‏وجوي معاني و ابزار نويني برمي‏آيند تا با دست‏رسي به منابع حياتي محيط سازمان، بحران دروني آن را حل كنند.
با توسل به اين مدل، مي‏توان مثلاً علل راديكال شدن نهادي مثل دين و پيدايش رهبران انقلابي مذهبي را توضيح داد. هنگامي كه وضع موجود(۹) و سازمان‏هاي مذهبي وابسته به آن تهديد مي‏شود، مخالفان دروني را نخبگان نوخاسته نهادينه مي‏كنند و امكان راديكاليزه شدن اين نهاد افزايش مي‏يابد.
در جمع‏بندي نظريات مربوط به رهبري انقلابي، مي‏توان گفت هر چند اين ره‏يافت‏ها انطباق كامل با شرايط ايران و مشخصاً رهبري امام خميني(ره) ندارد، اما به طور كلي مي‏تواند وجوهي از اين رهبري را تبيين نمايد:
۱) اين‏كه چگونه از درون نهاد دين، كه بنا بر نظريات رايج نهادي محافظه كار است، انقلابي‏ترين شخصيتِ تاريخ معاصر ايران ظهور مي‏كند و همراه خود نهاد دين را متحول و از آن به عنوان سلاحي قاطع براي انهدام رژيم شاهنشاهي استفاده مي‏كند، تا حدودي با مدل «پاسخ نخبگان» قابل تبيين است.
۲) اين‏كه شخصي مثل امام(ره)، كه علاوه بر مشروعيت سنتي مشروعيت انقلابي را نيز كسب كردند، و به عنوان شخصيتي فرهمند بر تارك انقلاب دوران‏ساز ما درخشيدند، مي‏تواند با نظريه‏هاي مشروعيت فرهي تبيين شود.
۳) اين‏كه ساخت اجتماعي چگونه بود كه بر اثر انقلاب، اشكال سنتي رابطه‏ي قدرت خدايگان - بنده شكسته شد، با نظريه‏اي مانند جامعه‏ي توده‏وار قابل تبيين است.
۴) اين‏كه عزلت اجباري امام(ره) در دوران تبعيد ذخيره‏اي شد تا در دوران انقلاب دعاوي ايشان پذيرفته شود، با نظريه‏ي «نخبگان حاشيه‏اي» توجيه‏پذير است.
● اشاره‏
مقاله نكات قابل توجه و مفيدي در توجيه برآمدن رهبري انقلابي بيان مي‏كند. با وجود اين، همان گونه كه در متن مقاله آمده است، در خصوص رهبري انقلاب اسلامي، قواعد مطرح شده خاصيت تبييني كامل ندارد. براي مثال، امام خميني(ره) نهضت خود را درست در زمان مرجعيت رسمي خود آغاز كرد و مرجعيت در جامعه‏ي ما، به طور كامل، در ساختار نهاد دين قرار دارد. در نهضت ۱۵ خرداد، امام در يك موقعيت حاشيه‏اي قرار نداشت و اتفاقاً از يك موضع كاملاً رسمي و از موقعيت يك مرجع، كه داراي سمت فتواست، اين نهضت را آغاز كرد و در دوره‏ي تبعيد نيز كاملاً از همين موضع سخن مي‏گفت. البته محروميت وي از حضور در ايران و، به عبارتي، تبعيد وي به عنوان يك واقعيت مطرح است؛ اما عنصر تبعيد نيز هرچند با عنوانِ «محروميت» تا حدي منطبق است، اما بر عنوان «حاشيه‏اي» - به تعبيري كه در مقاله آمده است - منطبق نيست؛ چرا كه در آن زمان مراجع معروفي كه در نظام نهادي دين مشغول فعاليت بودند، عمدتاً در نجف و بيرون از ايران حضور داشتند. بر همين اساس، ارتباط راديكاليزه شدن نهاد دين با حاشيه‏اي شدن موقعيت رهبر در اين مقاله روشن نيست.
از طرفي، هرچند نمي‏توان جاذبه‏ي معنوي شخصيت امام را منكر شد و از موقعيت كاريزمايي او چشم پوشيد، اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه در جامعه‏ي مذهبي ارتباط معنادار امام با امت، و پذيرش اطاعت رهبر - خصوصاً با توجه به اشتهار امام در اعلميت فقهي - را بايد با عنايت به مفهوم «حجيت فتوا» تبيين كرد. از نگاه بسياري از متدينان، عقلانيت همين اقتضا را دارد كه فتواي مرجع اعلم را پذيرا باشند. از اين منظر، «كاريزما» در گستردگي موقعيت رهبري بي‏تأثير نيست؛ اما در عين حال نمي‏توان به عنوان الگوي نظري مشروعيت به آن بسنده كرد. در اين الگوي نظري، ارتباط پيروان صرفاً عاطفي است؛ اما در الگوي نظري مرجعيت و مشروعيت فتواي مرجع اعلم، اين ارتباط در حد ارتباط عاطفي خلاصه نمي‏شود.
مقاله‏ي حاضر اين گونه القا مي‏كند كه محروميت نسبي رهبر، براي او ايجاد انگيزه مي‏كند تا به طرف انهدام دولت و استقرار دولت جديد حركت كند؛ حال آن‏كه در خصوص رهبري الاهي حضرت امام اين نكته پذيرفتني نيست.

سعيد حجاريان‏
۱. prophetic missio
۲. charismatic authority
۳. reorientation
۴. maoginalization
۵. static builder
۶. margin elti
۷. free lancer
۸. elite response
۹. slatus quo
معاونت پژوهشي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ( www.balagh.net )

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : ويژگي ها، اهداف و دستاوردهاي انقلاب اسلامي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
۲۲ بهمن سال ،۱۳۸۷ انقلاب اسلامي سي ساله مي شود. انقلابي كه به بركت رهبري امام راحل، خون شهداي گرانقدر و اراده راسخ ملت به پيروزي رسيد و چنان برجسته و يگانه شدكه هيچ حركت وجنبش انقلابي ديگري توان برابري با آن را نخواهد داشت. زيرا انگيزه ها و اهداف بسيار متفاوتي داشت. به طور مثال در مقام مقايسه انقلاب اسلامي ايران با دو انقلاب مشهور غربي (فرانسه و روسيه) مي توان گفت: انقلاب كبير فرانسه، براي آزادي و رفاه و انقلاب روسيه، براي عدالت و برابري بوده است. اما انقلاب اسلامي ايران، انقلابي براي خدا و معنويت مي باشد. انقلاب ارزش ها است. از اين روست كه مي توان انقلاب كبير فرانسه را انقلابي صرفا سياسي و انقلاب روسيه را انقلابي كاملا اقتصادي دانست، ليكن انقلاب اسلامي ايران انقلابي است فرهنگي و معنوي.(۱)
ط ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران
صاحبنظران سياسي، ويژگي هاي متعددي را براي انقلاب اسلامي ايران ذكر نموده اند كه برخي از مهم ترين آنها عبارتند از:
۱ ) اسلامي بودن
۲) اتكاء به پشتوانه قوي مردمي
۳) عدم وابستگي به قدرت هاي استكباري شرق و غرب
۴ ) رهبري همه جانبه امام راحل
۵ ) سرعت انقلاب به نسبت ساير انقلاب هاي ديگر ملل
۶ ) پافشاري بر اهداف و آرمان هاي تعيين شده و ...
● اهداف انقلاب اسلامي ايران
انقلاب اسلامي ايران به جهت تحقق اهدافي مقدس صورت گرفت. اهدافي كه، تماما معنوي و ارزشي و منطبق بر ارزش ها و تعاليم شريعت پاك نبوي اسلامي بودند. از جمله:
۱) براندازي حكومت سفاك و جبار پهلوي
۲ ) ايجاد جمهوري اسلامي ايران
۳) حاكم نمودن ارزش ها و مقررات و احكام دين مبين اسلام
۴ ) برچيدن مظاهر فساد و تباهي
۵ ) قطع نمودن دست استعمارگران از ذخاير طبيعي كشور
۶ ) حمايت و اميد دادن به ساير مسلمانان وممالك مظلوم و مستضعف جهان و ...
● دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران
شناخت و ارزيابي هر انقلابي، بدون توجه به دستاوردهاي آن امكان پذير نمي باشد و اهميت اين امر وقتي بيشتر رخ مي نمايد كه بدانيم حفظ انقلاب اسلامي ارتباط بسيار مستقيمي با شناخت دستاوردهاي آن دارد. لذا مهم ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي را در پنج محور ذيل به بررسي مي نشينيم.
۱ ) سياسي:
در بعد سياست داخلي، سرنگوني حكومت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهي مهم ترين واقعه محسوب مي شود. تشكيل حكومت اسلامي، استقرار نهادهاي مدني كشور با انتخابات مبتني بر راي مستقيم مردم، از بين بردن سازمان هاي مخوف و غيرانساني همچون ساواك، تعيين و تصويب قانون اساسي اسلامي، تاسيس سازمان ها و نهادها و ارگان هاي انقلابي و مردمي (همچون نيروي مقاومت بسيج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بنياد مستضعفان وجانبازان، بنياد شهيد و نظاير اينها) تلاش در جهت وحدت بين شيعه و سني، مقابله اصولي باتوطئه هاي عناصر فريب خورده و تجزيه طلب داخلي وحفظ انسجام و تماميت ارضي كشور در شرايط بحراني، از مهم ترين دستاوردهاي حائز اهميت محسوب مي شوند. امادر بعد سياست خارجي، مقابله با جنگ تحميلي ناخواسته، اصلي ترين دستاورد به شمار مي آيد. افشاي چهره واقعي كشورهاي به اصطلاح پيشرفته استعماري، سرفرود نياوردن به هنگام تحريم ها و محدوديت هاي ناعادلانه اقتصادي، بيدار نمودن ساير ملل اسلامي در جهت مبارزه همه جانبه با رژيم نامشروع صهيونيستي، اتخاذ مواضع اصولي و منطقي به هنگام بحران ها وچالش هاي پيش رو، صدور پيام انقلاب به ساير ممالك و توجه دادن آنها به نيرو و سرمايه وجودي خود، ساير دستاوردهاي مهم انقلاب را در حوزه سياست خارجي تشكيل مي دهند.
۲ ) دفاعي:
نهادينه كردن انديشه دفاع مشروع به هنگام تجاوز نيروهاي متجاوز دشمن، طراحي و ساخت ادوات نظامي با بهره گيري از توان فكري متخصصان و مبتكران داخلي در بحبوحه جنگ تحميلي، خنثي نمودن توطئه ها و كودتاها و انديشه هاي براندازانه دشمن، حراست از مرزهاي كشور به بهترين وجه ممكن، بخشي از با اهميت ترين دستاوردهاي دفاعي انقلاب را دربرمي گيرند.
۳) اقتصادي:
از ميان بردن بنگاه هاي فاسد اقتصادي مبتني بر ربا و شرط بندي رژيم ستمشاهي، ضابطه مند نمودن اكتشاف، توليد و صادرات نفت، تلاش براي رهايي از اقتصاد تك محصولي، رشد و توسعه و راه اندازي هر چه بيشتر بنگاه هاي زودبازده اقتصادي، تلاش در جهت خودكفايي در توليدات كشاورزي، ساخت سدها و مهار آب هاي روان و توسعه و راه اندازي نيروگاه هاي برق آبي، گسترش شبكه مخابرات و گاز حتي به صعب العبور ترين روستاها، تشكيل تعاوني ها وحمايت از آنها به منظور نهادينه كردن فعاليت هاي اقتصادي جمعي، مهار تورم و افزايش بهره وري، جايگزين نمودن قدرت فكري جوانان به جاي صنايع فاقد ارزش و بعضا مونتاژ غربي، از شاخص ترين دستاوردهاي اقتصادي انقلاب به حساب مي آيند.
۴) علمي:
پاكسازي محيط دانشگاه ها از عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي و افكار غربي و الحادي آنان، توسعه كمي و كيفي دانشگاه ها، تلاش درجهت تحقق وحدت حوزه و دانشگاه، توجه به دانش هاي جديد و بنيادين همچون نانو تكنولوژي و بيوتكنولوژي، رشد ورود بانوان در مراكز علمي و پژوهشي همراه با رعايت شان ومنزلت آنان، ضابطه مند كردن اعزام دانشجو به خارج از كشور، افزايش كسب رتبه هاي علمي در المپيادهاي جهاني، كامل شدن چرخه توليد سوخت هسته اي در مقياس آزمايشگاهي، بالا رفتن اعتبارات پژوهشي مراكز علمي، تنها بخشي ازدستاوردهاي علمي انقلاب را به خود اختصاص مي دهند.
۵ ) فرهنگي:
برچيدن مظاهر فساد اجتماعي و اخلاقي رژيم ستمشاهي، پاكسازي عرصه هاي مهم فرهنگي (تلويزيون، راديو، سينما، تئاتر، موسيقي، كتاب، مجله، روزنامه) از آلودگي و فساد، احياي منزلت و هويت مساجد به عنوان مكان پالايش روحي و تهذيب نفس، شناساندن قدر و ارزش واقعي زنان به دور از ناهنجاري هاي ملحدانه غربي، اتخاذ مواضع مناسب در برخورد با جريانات ضد فرهنگي در اقصي نقاط عالم (۲) توجه دادن افكار عمومي به ظرفيت بالاي فرهنگ اسلامي ايراني، گسترش فرهنگ ايثار و شهادت، احياي نماز جمعه، امر به معروف و نهي از منكر، از جمله دستاوردهاي برجسته انقلاب در حوزه فرهنگ مي باشند.
اكنون كه در اين مجال با قطره اي از اقيانوس بي كران دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران آشنا شديم. با فرازي از سخنان گوهر بار بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران كه فصل الخطاب ما مي باشد، بر اهميت حفظ انقلاب و دستاوردهاي آن تاكيد مي نماييم:و امروز بر ملت ايران، خصوصا و بر جميع مسلمانان، عموما، واجب است اين امانت الهي را، كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند. (۳(

محمد علي خزاعي
پي نوشت ها:
۱ - نشريه داخلي نگرشي بر تحولات سياسي، سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، ش ،۶۵ ص ۲۸.
۲ - همانند موضع اصولي حضرت امام خميني (ره) در مرتد شمردن سلمان رشدي نويسنده كتاب آيات شيطاني.
۳ - حضرت امام خميني (ره) وصيت نامه سياسي - الهي، تدوين عليرضا اسماعيلي، موسسه چاپ و نشر عروج، ،۱۳۷۵ ص ۲۳.
روزنامه جوان ( www.javandaily.com )

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : وقايع انقلاب اسلامي دريك نگاه كلي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
آيت الله العظمي حاج سيد حسين بروجردي با سي واسطه نسبت به حضرت امام حسن مجتبي (ع) مي رساندند.
● ۱۰فروردين ۱۳۴۰ (پنج شنبه)
▪ وفات آيت الله العظمي حاج سيد حسين بروجردي
آيت الله العظمي حاج سيد حسين بروجردي با سي واسطه نسبت به حضرت امام حسن مجتبي (ع) مي رساندند. در سال ۱۲۵۳ ش در بروجرد متولد شده و در سن ۱۸ سالگي براي تكميل تحصيل به اصفهان رفت و پس از ده سال به نجف اشرف عزيمت نموده و به درس آيت الله خراساني وارد گرديد. ايشان پس از مراجعت و اقامت در بروجرد به قم مهاجرت كرده و به عنوان مرجع تقليد شيعيان جهان معرفي گرديدند و مدت ۱۶ سال مرجعيت عامه را عهده دار بودند.
● ۱۶ مهر ۱۳۴۰ (يك شنبه)
▪ تصويب قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي
رژيم پهلوي بعد از وفات آيت الله بروجردي زمينه را براي پاك كردن اسلام از متن فعاليت هاي مردم ايران مناسب ديد و به اين دليل قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به تصويب دولت و مجلس وقت رساند و آن را در مطبوعات اعلام كرد. در اين قانون قسم به قرآن و شرط مسلمان بودن براي نمايندگان مجلس حذف شده بود و همين باعث اعتراض علماي اسلام و مردم مسلمان گرديد.
● ۸ آذر ۱۳۴۱ (جمعه)
▪ لغو قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي
با اعتراض علماي اسلام از جمله آيت الله روح الله خميني و آيت الله حائري و ديگر علما و حضور گسترده مردم در پشتيباني از علماي اسلام پس از مكاتبات و تظاهرات و اعتراضات ، دولت خائن ا سدالله علم قانون فوق را ملغي اعلام كرد.
● ۱۹ دي ۱۳۴۱ (چهارشنبه)
▪ اعلام انقلاب سفيد
رژيم پهلوي و در رأس آن محمدرضا در جهت خواستهاي استعمارگرانه امريكا و همچنين تغيير فكر مردم ايران دستورالعمل ديكته شده استكبار را كه در كشوهاي ديگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفيد به مردم ايران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت.
● ۲بهمن ۱۳۴۱ ( سه شنبه)
▪ تظاهرات مردم در تهران
با تحريم رفراندم از طرف امام خميني بازار تهران تعطيل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع كردند و گروهي به منزل آيت الله خوانساري و آيت آلله بهبهاني رفتند.
● ۱ فروردين ۱۳۴۲ (پنج شنبه)
▪ اعلام عزاي عمومي در عيد نوروز
امام خميني برا ي جوابگويي به اقدامات شاه و اطرافيانش عيد نوروز سال ۱۳۴۲ را عزاي عمومي اعلام كرد مردم مسلمان ايران با برافراشتن پارچه سياه به نداي او لبيك گفتند و روحانيون از خطرات دولت براي اسلام صحبت كردند.
● ۲ فروردين ۱۳۴۲ (جمعه)
▪ تهاجم رژيم پهلوي به مجلس سوگواري در مدرسه فيضيه
عصر اين روز مراسم عزاداري در مدرسه فيضيه قم برپا بود كه سربازان مسلح و مأمورين امنيتي محل را محاصره نمودند و سپس گروهي از آنها با لباس مبدل به درون مدرسه رفتند و در ميان سخنراني يكي از گويندگان به او حمله كردند. سپس به طلاب مدرسه فيضيه حمله نمودند و آنها را از حجره هايشان به بيرون پرتا ب كردند و با به شهادت رساندن گروهي از آنان در تاريكي شب محل را ترك كردند.
● ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ (دوشنبه)
▪ دستگيري حضرت امام خميني
بعد از سخنراني تاريخي امام خميني در عصر عاشوراي ۱۳۴۲ ش كه در آن رژپم پهلوي و ايادي آن را محكوم نمود نيمه شب كاميونهايي از سربازان و مأموران امنيتي خانه ايشان را محاصره كرده و ايشان را بازداشت نموده و به تهران منتقل كردند، مأمورين حضرت امام خميني را يك روز در باشگاه افسران و بعد در زندان قصر به مدت ۱۹ روز و پس از آن در پادگان عشرت آباد محبوس ساختند.
● ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (چهارشنبه)
▪ قيام ملت ايران در اعتراض به دستگيري امام خميني
پس از اعلام خبر دستگيري امام خميني ، مردم مسلمان قم جلوي خانه آيت الله گلپايگاني و صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع نموده و پس از صدور بيانيه اي به تظاهرات پرداختند و با شعار يا مرگ يا خميني از حرم بيرون آمدند ولي فاصله اي را طي نكرده كه با رگبار مسلسل مواجه شدند و درگيري بسيار شديدي بين مردم و مأمورين به وجود آمد، مأمورين مردم را محاصره كرده و به تيراندازي پرداختند. در اين هنگام حاج مصطفي خميني پسر امام از مردم خواست به خانه هايشان بروند. در شهرهاي ديگر هم درگيري بين مردم و مأمورين رژيم پهلوي باعث به شهادت رسيدن عده زيادي از مردم گشت و رژيم خون آشام پهلوي توانست با اعلام حكومت نظامي و ايجاد وحشت و كشتار وسيع انقلاب مردم را براي مدتي مهار نمايد.
● ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ (جمعه)
▪ آزادي از زندان و بازداشت خانگي امام خميني
پس از تظاهرات ۱۵ خرداد رژيم كه از عواقب بازداشت امام خميني هراس داشت ايشان را از زندان پادگان عشرت آباد به منزلي مربوط به ساواك در داوديه تهران منتقل نمودند و آنجا را تحت نظر كامل قرارداد ولي ساعتي بعد سيل جمعيت به سوي داوديه سرازير شد. در اين منزل بود كه روحانيون وقايع ۱۵ خرداد را براي امام تشريح كردند و اطلاع مردم از قيام مردم ايشان را به سختي منقلب نمود تا آنجا كه فرمود: «تا ملت عمر دارد غمگين در مصيبت ۱۵ خرداد است …. واقعه ۱۵ خرداد پشت ما و هر مسلم غيرتمندي را مي شكند.»
● ۱۷ فروردين ۱۳۴۳ (دوشنبه)
▪ آزادي امام خميني از بازداشت خانگي
امام خميني پس از ۹ ماه بازداشت خانگي ساواك، آزاد گشته و روز ۱۸ فروردين ۱۳۴۳ (سه شنبه) به منزل شخصي خود در قم مراجعت نمودند.
● ۳ مرداد ۱۳۴۳ (شنبه)
▪ تصويب قانون كاپيتولاسيون
طبق اين قانون، مأمورين سياسي و مستشاران خارجي در ايران از تقعيب قانون و جزايي مصون هستند و در صورت ارتكاب جرم يا عمل خلاف قانون به كشورشان جهت بررسي يا محاكمه عودت داده خواهند شد. رژيم پهلوي از ترس عكس العمل مردم خبر تصويب اين قانون را تا مدتي اعلام نكرد.
● ۴ آبان ۱۳۴۳ (دوشنبه)
▪ پايداري امام خميني در برابر كاپيتولاسيون
بعد از انتشار خبر تصويب قانون كاپيتولاسيون و پايمال كردن حقوق ملت ايران در برابر يك عده افراد خارجي، حضرت امام خميني در اين روز طي يك سخنراني مشروح اين قانون را براي مردم با عبارت ساده و قابل فهم عرضه مي نمايد و مردم را به قيام براي كسب استقلال و حقوق خود فرا مي خوانند.
● ۱۳ آبان ۱۳۴۳ (چهارشنبه)
▪ تبعيد حضرت امام خميني به تركيه
پس از سخنراني امام خميني در رابطه با قانون كاپيتولاسيون و هراس حكومت از تكرار حماسه پانزده خرداد رژيم تصميم بر تبعيد ايشان مي گيرد و در شب ۱۳ آبان خانه ايشان را با صدها كماندو و چترباز مسلح محاصره نموده و پس از دستگيري ايشان را به تهران منتقل مي نمايد و مستقيما به فرودگاه مهرآباد مي برند و از آنجا با هواپيما به تركيه منتقل نمودند و ايشان را به محلي به نام بورسا تبعيد كردند. رژيم براي جلوگيري از قيام مردم شهرهاي مهم ايران را به اشغال قواي نظامي درآورد و به هيچ كس اجازه خروج از خانه را نمي دهد و بدين شكل رژيم توانست از خروش مردم در امان بماند.
● ۱ بهمن ۱۳۴۳ (پنج شنبه)
▪ اعلام انقلابي حسنعلي منصور
حسنعلي منصور كه نخست وزير شاه بود توسط برادران بخارايي و مرتضي نيك نژاد از هيأتهاي مؤتلفه اسلامي اعدام گرديد.
● ۲۱ فروردين ۱۳۴۴ (شنبه)
▪ حمله به محمدرضا پهلوي در كاخ مرمر توسط سرباز شهيد رضا شمس آبادي
● ۲۶ خرداد ۱۳۴۴ (چهارشنبه)
▪ چهارتن از جانبازان هيأتهاي مؤتلفه اسلامي (بخارايي ـ اماني ـ هرندي ـ نيك نژاد) به دست رژيم پهلوي به شهادت رسيدند.
● ۱۳ مهر ۱۳۴۴ (سه شنبه)
▪ تغيير محل تبعيد امام خميني به نجف اشرف
رژيم كه از حركت هاي انتقامي عليه خودش به واسطه تبعيد حضرت امام وحشت داشت تصميم گرفت به حالت تبعيد امام خميني پايان دهد بدون اينكه ايشان را به كشور بازگرداند. به همين دليل با دولت عراق مذاكراتي به عمل آورد و موافقت اين دولت را جلب نمود و امام خميني و فرزندش حاج مصطفي را به عراق و شهر نجف اشرف انتقال داد.
● ۱۷ دي ۱۳۴۶ (يك شنبه)
▪ جهان پهلوان غلامرضا تختي به دست ساواك رژيم پهلوي به شهادت رسيد.
● ۲۰خرداد ۱۳۴۹ (چهارشنبه)
▪ آيت الله محمدرضا سعيدي در زندان و شكنجه گاههاي رژيم پهلوي به دليل طرفداري از آيت الله خميني توسط ساواك به شهادت رسيد.
● ۸ ارديبهشت ۱۳۵۰ (چهارشنبه)
▪ كارگران كارخانه جهان چيت كرج كه براي احقاق حق خود قيام كرده بودند توسط ارتش قتل عام شدند.
● ۷ دي ۱۳۵۳ (شنبه)
▪ آيت الله حسين غفاري در زندان رژيم پهلوي به شهادت رسيدند .
● ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ (يك شنبه)
▪ دكتر علي شريعتي در خارج از كشور به وسيله ساواك رژيم پهلوي به شهادت رسيد.
● ۱۵ خرداد ۱۳۵۶ (شنبه)
▪ اميرعباس هويدا نخست وزير ۱۳ ساله رژيم پهلوي به دليل فساد و عدم كارآيي دولتش استعفا نمود و جمشيد آموزگار به عنوان نخست وزير منصوب گرديد.
● ۱ آبان ۱۳۵۶ (يك شنبه)
▪ شهادت فرزند امام
حاج سيدمصطفي خميني فرزند بزرگ امام خميني در عراق به دست عوامل و مأمورين امنيتي ساواك رژيم پهلوي با همكاري رژيم بعث عراق به شهادت رسيد.
● ۱۷ دي ۱۳۵۶ (شنبه)
▪ مقاله روزنامه اطلاعات و توهين به امام خميني
به مناسبت سالروز سياه كشف حجاب مقاله اي تحت عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» به قلم احمد رشيدي مطلق به چاپ رسيد كه در آن به روحانيت به ويژه آيت الله العظمي امام خميني اهانت شده بود و نويسنده با وقاحت تمام ايشان را كه تمام وجودش در خدمت اسلام و مردم بود مستقيما مورد اهانت قرار داده بود.
● ۱۸ دي ۱۳۵۶ (يك شنبه)
▪ عكس العمل مردم برابر مقاله اطلاعات
موجي از خشم و نفرت سرتاسر ايران را فرا گرفت ولي در قم بلافاصله نتايج آن ظاهر گشت مدارس علميه، منابر و نماز جماعت تعطيل گرديد. مردم به طرف منزل آيات عظام حركت كردند تا صداي اعتراض خود را وسعت بخشند. تعدادي از نسخ روزنامه اطلاعات پاره شد و تظاهرات اوج گرفت كه با حمله پليس به زد و خورد تبديل شد و پس از مدتي پايان گرفت.
● ۱۹ دي ۱۳۵۶ (دوشنبه)
▪ قيام خونين مردم قم
طبق قرار طلاب همگي جلوي مدرسه علميه خان و ميدان آستانه جمع شدند و به سوي منزل علماي اسلام حركت كردند و تا ظهر اين برنامه و حضور گسترده مردم ادامه داشت تا اينكه مأمورين جلوي مردم قرار گرفتند و به دستور ساواك آنها را به گلوله بستند و تعداد زيادي از مردم بي گناه را به خاطر حفظ احترام مرجع تقليدشان كه خواسته آنها بود به شهادت رساندند.
●۲۹ بهمن ۱۳۵۶ (شنبه)
▪ قيام مردم تبريز
به مناسبت چهلم شهداي قم مردم تبريز به پا خاستند و حركت آغاز شده را تداوم بخشيدند در اين روز در تبريز عزاي عمومي اعلام شد و علماي تبريز مجلس ختم برگزار نمودند. پليس اطراف مسجد را محاصره نمود و از ورود جمعيت ممانعت كرد و اجتماع مردم متراكم شد و پليس براي ارعاب و متفرق نمودن شروع به تيراندازي هوايي كرد و مردم به مأمورين حمله نمودند و با شعار درود بر خميني و مرگ بر شاه راه پيمايي بزرگي را آ‎غاز كردند و پليس كه قدرت مقاومت را از دست داده بود از ارتش كمك خواست و تظاهرات مردم به خاك و خون كشيده شد.
● ۱۰ فروردين ۱۳۵۷ (پنج شنبه)
▪ قيام مردم يزد
در روزهاي نهم و دهم فروردين مردم يزد به تبعيت از رهبر انقلاب عيد را تحريم كردند و براي بزرگداشت شهداي تبريز، خود را مهيا ساختند. در روز چهارشنبه ۹ فروردين مردم بعد از مراسم به خيابان ريختند و با شعارهاي درود بر خميني و مرگ بر شاه به راه پيمايي پرداختند و روز پنج شنبه ۱۰ فروردين به دعوت آيت الله صدوقي تعطيل عمومي اعلام گشت و مردم در مساجد گرد آمدند و بازگشت امام خميني و آزادي زندانيان سياسي و نابودي رژيم پهلوي را خواستار شدند و در خاتمه جلسه به خيابان آمدند اما با تمركز قواي پليس و ارتش مواجه شدند. تيراندازي آغاز شد و گروهي به شهادت رسيدند و عده زيادي مجروح گرديدند.
● ۲۵ ارديبهشت ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ در پي اوج گيري تظاهرات و درگيريهاي مردم با عوامل رژيم پهلوي ‎‎، دولت آموزگار به مأمورين نظامي و انتظامي در برابر آشوبها دستور شدت عمل داد.
● ۱۵ خرداد ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد در تهران و شهرستانها تعطيل و اعتصاب سراسري اعلام گرديد.
● ۳۰ تير ۱۳۵۷ (جمعه)
▪ تولد منجي عالم بشريت حضرت مهدي (عج)
مردم ايران براي نشان دادن نفرت خويش از رژيم پهلوي مراسم چراغاني و جشن شادي در اين روز خجسته را تحريم كردند.
● ۳۱ تير ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ حجت الاسلام شيخ احمد كافي خطيب مشهور در اثر تصادف كشته شد.
● ۲۱ مرداد ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ درگيري خونين در اصفهان و اعلام حكومت نظامي در اين شهر كه توسط فرماندار نظامي شهر به اجرا درآمد.
● ۲۵ مرداد ۱۳۵۷ (چهارشنبه)
▪ اعلام حكومت نظامي توسط دولت آموزگار
دولت براي كنترل اوضاع در سطح كشور بخصوص در استانهايي كه افراد خارجي در آن حضور بيشتري دارند در چند شهر اعلام حكومت نظامي نمود.
● ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ فاجعه سينما ركس آبادان
رژيم پهلوي براي ارعاب و ايجاد وحشت در ميان مردم دستور به آتش كشيدن سينما ركس آبادان را داد در حالي كه مردم بي خبر و بي گناه مشغول تماشاي فيلم بودند. اين فاجعه باعث مرگ ۴۰۰ الي ۶۰ انسان بي گناه گرديد.
● ۵ شهريور ۱۳۵۷ (يك شنبه)
▪ سقوط دولت جمشيد آموزگار
در پي رسوايي فاجعه سينما ركس آبادان و عدم توفيق دولت آموزگار در سركوب مردم و ايجاد اصلاحات در جهت تحكيم رژيم پهلوي ، آموزگار را از مقام خود استعفا داد.
▪ تشكيل دولت شريف امامي
در پي سقوط دولت آموزگار، شريف امامي استاد اعظم لژ فراماسونري در ايران مأمور تشكيل دولت گرديد.
● ۱۳ شهريور ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ راه پيمايي عيد فطر
نماز عيد فطر با حضور ميليونها نفر از مردم با ايمان تهران برگزار شد و بعد از نماز عيد مردم به راه پيمايي پرداختند و خواستار لغو حكومت شاهنشاهي شدند.
● ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ (جمعه)
▪ جمعه سياه
پس از راه پيمايي عيد فطر و عدم دخالت قواي انتظامي مردم اميدوار شدند كه قواي انتظامي به راه پيمايي هاي آرام كاري نخواهند داشت. جمعه ۱۷ شهريور مردم صبح زود به حركت در آمدند. در همين هنگام دولت ساعت ۶ صبح در تهران و ۱۲ شهر بزرگ ديگر حكومت نظامي اعلام كرد و مردم كه از اين امر اطلاع نداشتند دسته دسته به طرف محل تجمع كه ميدان ژاله (شهدا) بود حركت كردند و در ميدان با سربازان سر تا پا مسلح مواجه شدند. آنها مردم را محاصره نمودند و سپس شليك كردند و به قصد كشتن آنها را هدف قرار دادند. در اين فاجعه هزاران نفر در سراسر كشور و از جمله ميدان شهدا (ژاله سابق) تهران به شهادت رسيدند.
● ۲۵ شهريور ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ زلزله طبس
زلزله در استان خراسان باعث ويراني كامل شهر طبس و صدها روستاي اين استان گرديد. در اين فاجعه هزاران نفر در زير آوار كشته دشند.
●۲ مهر ۱۳۵۷ (يك شنبه)
▪ منزل امام خميني در عراق توسط پليس اين كشور محاصره گرديد .
● ۳ مهر ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ حزب رستاخيز كه توسط رژيم پهلوي تأسيس شده بود منحل گرديد.
● ۱۰ مهر ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ هجرت امام خميني از عراق به كويت
با افزايش فشارها و جلوگيري دولت عراق از فعاليت هاي سياسي حضرت امام خميني ايشان تصميم به خروج از اين كشور گرفتند. به همين دليل به طرف كويت حركت كردند. امام دولت كويت به ايشان مجوز ورود به كويت را ندادند.
● ۱۳ مهر ۱۳۵۷ (پنج شنبه)
▪ هجرت امام خميني از عراق به پاريس
در پي عدم ورود امام خميني به كويت و جلوگيري دولت عراق از بازگشت ايشان به نجف اشرف، امام خميني تصميم مي گيرند براي ادامه مبارزه به فرانسه مهاجرت نمايند.
● ۱۷ مهر ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ تغيير مكان امام خميني از پاريس به دهكده نوفل لوشاتو
▪ دولت فرانسه از فعاليت هاي سياسي آيت الله خميني جلوگيري مي نمايد.
● ۱۹ مهر ۱۳۵۷ (چهارشنبه)
▪ اعتصاب كاركنان مطبوعات در سراسر كشور آ‎غاز گرديد.
● ۲۴ مهر ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ رژيم پهلوي مسجد جامع كرمان را به آتش كشيد.
▪ به مناسبت چهلم شهداي ۱۷ شهريور عزاي عمومي اعلام شد.
● ۲۹ مهر ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ اعتصاب كاركنان صنعت نفت
با اعتصاب همگاني كاركنان و كارمندان صنعت نفت پالايشگاههاي سراسر كشور در خطر تعطيل شدن قرار گرفت.
● ۸ آبان ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ آيت الله طالقاني از بند رژيم پهلوي آزاد شدند.
● ۱۰ آبان ۱۳۵۷ (چهارشنبه)
▪ ارتش كنترل تأسيسات نفتي كشور را در دست گرفت.
● ۱۳ آبان ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ تظاهرات دانش آموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران به خاك و خون كشيده شد.
▪ آيت الله مفتح از زندان آزاد گرديد.
● ۱۵ آبان ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ استعفا و سقوط كابينه شريف امامي در پي حوادث خونين ۱۳ آبان اعلام گرديد.
▪ تشكيل دولت نظامي به نخست وزيري ژنرال ازهاري اعلام گشت.
● ۱۰ آذر ۱۳۵۷ (جمعه)
▪ فرياد الله اكبر بر فراز بامها، سراسر كشور را فرا گرفت.
● ۱۱ دي ۱۳۵۷ (دوشنبه)
▪ روزهاي خونين در مشهد مقدس
با اوج گيري تظاهرات مردم مشهد سربازان و مأمورين امنيتي در روزهاي ۹ ، ۱۰ و ۱۱ دي ماه با حمله به حرم مطهر امام رضا (ع) و مردم در خيابانها و بيمارستانها عده زيادي را به شهادت رساندند و گروهي را مجروح نمودند.
● ۱۶ دي ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ دولت نظامي ازهاري سقوط كرد.
▪ شاهپور بختيار از اعضاي جبهه ملي ايران مأمور تشكيل كابينه از طرف محمدرضا پهلوي گرديد و به سمت نخست وزير منصوب شد.
● ۲۳ دي ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ به دستور امام خميني شوراي انقلاب تشكيل گرديد.
● ۲۶ دي ۱۳۵۷ (سه شنبه)
▪ شاه رفت
ايران امروز غرق در نور و گل و شيريني بود و مردم فرار محمدرضا پهلوي را جشن گرفتند. شاه كه براي فرار خود معالجعه بيماري را دست آويز قرار داده بود در حقيقت براي انجام كودتايي ديگر به سبك ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آماده مي شد.
● ۲۹ دي ۱۳۵۷ (جمعه)
▪ اصول جمهوري اسلامي در راه پيمايي ميليوني مردم ايران اعلام گرديد.
● ۳ بهمن ۱۳۵۷ (سه شنبه)
▪ شوراي سلطنت كه براي حفظ رژيم سلطنتي در ايران تشكيل شده بود منحل گرديد.
● ۴ بهمن ۱۳۵۷ (چهارشنبه)
▪ براي جلوگيري از حضور امام خميني در بين مردم ايران ارتش فرودگاه مهرآباد را به اشغال درآورد.
● ۵ بهمن ۱۳۵۷ (پنج شنبه)
▪ دولت بختيار ۳ روز فرودگاههاي كشور را بست.
● ۷ بهمن ۱۳۵۷ (شنبه)
▪ تحصن روحانيون مبارز در دانشگاه تهران

مجمع جهاني شيعه شناس

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها