ليست شهداي دفاع مقدس (ن)

غلام در روز بيست و پنجم آبان‌ماه سال 1333 در روستاي "اسير" شهرستان لامرد پا به عرصه‌ي حيات نهاد. قبل از رفتن به مدرسه روخواني قرآن کريم را در مکتب‌خانه فرا گرفت و روح لطيفش با آيات ملکوتي قرآن مأنوس گشت. سپس دوره‌ي ابتدايي را تا کلاس ششم نظام قديم در دبستان اسير پشت سر نهاد.
پس از آن مدتي به کشاورزي و چند سالي نيز در کشورهاي حاشيه‌ي خليج‌فارس به تجارت پرداخت. در وطن و در غربت هيچ گاه از ياد خدا غافل نبود و همواره دوستان و آشنايان را به اطاعت از فرامين الهي دعوت مي‌نمود. نصايح و پندهاي حکيمانه‌اش به دل مي‌نشست و جان‌هاي خسته را طراوت مي‌بخشيد.
پس از کسب اندک سرمايه‌اي، به مکه‌ي معظمه مشرف شد و خانه‌ي خدا را با قلبي مملو از عشق زيارت کرد. با آغاز جنگ تحميلي، ابتدا در پايگاه‌هاي مقاومت به جمع‌آوري کمک براي جبهه مشغول شد و سپس همدوش ديگر برادران دلاورش، راهي مناطق غرب و جنوب کشور گرديد.
بيش از شش سال در ميدان‌هاي جنگ با دشمن زبون پيکار کرد. با آنکه سه برادر فداکارش شربت شهادت نوشيدند و مادر صبور و دلسوخته‌اش به رحمت ايزدي پيوست، هرگز دست از جهاد نکشيد و بارها در راه اسلام مجروح شد و در جبهه‌ي غرب، براثر بمباران شيميايي، به سختي مصدوم گرديد.
سرانجام براثر مصدوميت، در يکي از بيمارستان‌هاي تهران در تاريخ 27/6/1366 در سن 33 سالگي به لقاء پروردگار نايل آمد.
خوش است فيض حضور و خوش است دولت وصل
خـــــــــــوشا به حال تو اي لالــــه‌ي اهــــــــورايي

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 486

حسين در روز پانزدهم آذرماه در سال 1332 در روستاي «اسير» شهرستان لامرد در خانواده‌اي متوسط به دنيا آمد. از کودکي با شرکت در مجالس مذهبي، روح لطيفش با معارف ديني آشنا شد. واجبات ديني را در مکتب‌خانه فرا گرفت و در هفتمين بهار زندگي قدم به محيط علم و دانش نهاد.
تا کلاس پنجم ابتدايي ادامه‌ي تحصيل داد؛ سپس به خاطر نبودن مدرسه از درس خواندن محروم شد و در نوجواني به کار و فعاليت پرداخت. هنگامي که آفتاب انقلاب از پس ابرهاي تيره استبداد نمايان گشت، به صفوف مبارزان پيوست. ديري نپاييد که جنگي نابرابر بر کشور تحميل شد و سيل جوانان براي دفاع از انقلاب، راهي جبهه‌ها گرديد.
در حالي‌که برادرانش در جبهه بودند، همراه سردار غلام زارعي، راهي جبهه‌ي جنوب شد. مدتي بعد در عمليات رمضان، قهرمانانه به قلب دشمن زد و حماسه‌اي سترگ آفريد.
در شلمچه راه سرخ شهادت را گشود و در تاريخ 23/4/1361 در سن 29 سالگي به معبود خود رسيد. او چهارمين قرباني از يک خانواده بود که تقديم اسلام مي‌شد.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 484

ابراهيم نوري در سال 1339 در روستاي کرباسک از توابع شهرستان زابل ديده به جهان گشود. وي در خانواده‌‌اي مذهبي و عاشق خاندان عصمت و طهارت پرورش يافت. تحصيلاتش را تا اخذ مدرک ديپلم فرهنگ و ادب به پايان رساند. در شهريور سال 1363 وارد آموزشگاه افسري شد و پس از مدتي به منطقه عملياتي جنوب اعزام گرديد.
نوري داراي اخلاق و رفتاري خداپسندانه و بسيار صميمي بود. به انجام فرايض ديني اهميت خاصي قايل بود. صله‌رحم را امري مهم مي‌دانست و هميشه به ديدار اقوام و دوستان مي‌رفت و احوالشان را جويا مي‌شد. در مراسم عزاداري سالار شهيدان فعالانه شرکت مي‌کرد.
بر اثر درايت و شجاعتي که در جبهه از خود نشان داده بود او را «سردار سيستان» مي‌خواندند. سرانجام پس از حماسه آفريني‌هاي فراوان در تاريخ 24/5/1366 در سن 27 سالگي در جبهه «ميمک» در عمليات «نصرشش» به درجه عظيم شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 5   -  صفحه: 152

ولي‌الله در سال 1340 در سعادت‌شهر شهرستان مرودشت (استان فارس) پا به عرصه هستي نهاد؛ فتح‌الله پدرش براي تربيت اسلامي او تلاش وافري انجام داد. ولي‌الله در سن 7 سالگي به مدرسه رفت و تحصيلاتش را تا اخذ مدرک ديپلم ادامه داد. در سالهاي پرشور نوجواني به قيام کنندگان عليه حکومت پهلوي پيوست و نامش را در جرگه فدائيان روح الله(ره) ثبت نمود. مهرماه سال 1361 سبزپوش لشکر خميني (ره) شد. بعد از طي دوره‌ي آموزشي در پادگان امام حسين (ع) سرزمين خونرنگ خرمشهر پذيراي قامت رساي آن پاسدار سرافراز گرديد. نوري سالها با پذيرفتن مسؤوليتهاي مختلف در چندين عمليات شرکت نمود. وي براي مدتي مسؤول پرسنلي سپاه مهاباد بود و به دليل لياقت و کارداني به سمت فرماندهي گردان منصوب گشت. سردار ولايت سپاه توحيد در ميادين غرب و جنوب حماسه آفريد و در تاريخ 17/3/1366 در سن 26 سالگي به همراه 6 تن از همرزمانش در کمين دشمن قرار گرفت و پس از چند ساعت مبارزه، نشان پرافتخار زخم را به سينه مالامال از عشق خود نصب نمود. مزار پاکش در گلزار شهداي سعادت‌شهر قرار دارد.

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد 3 صفحه 253

استوار دوم عبدالله نوري به سال 1335 در روستاي محمدآباد از توابع شيب آب زابل در خانواده‌اي مذهبي و كشاورز ديده به جهان گشود.
دوره ابتدايي و راهنمايي را در محمدآباد به پايان رساند و براي ادامه تحصيل در يكي از دبيرستان‌هاي شهر زابل ثبت نام كرد. پس از تحصيل در كلاس سوم دبيرستان به علت مشكل تأمين هزينه تحصيل به ناچار از ادامه تحصيل انصراف داد و به استخدام ارتش درآمد.
نمازش را سر وقت مي‌خواند و بيشتر اوقات نهج‌البلاغه مطالعه مي‌كرد. دوست داشت قرآن را صحيح بخواند و در اين امر بسيار تلاش مي‌كرد، هر گاه به مرخصي مي‌آمد اگر يك روز هم بود به تمام اقوام و فاميل سر مي‌زد تا اين‌كه عاشقانه به ديدار حق نايل شد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 5 صفحه 155

رستم نوري در سال 1339 در روستاي ده‌عوض از توابع شهرستان زابل در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلاتش را تا اخذ مدرک سيکل در زادگاه و روستاهاي همجوارش به پايان رساند. سپس به خاطر علاقه به حرفه نظامي به عضويت ارتش درآمد. در اوجگيري انقلاب همانند ديگر هموطنان با شرکت در راهپيمايي‌ها و تظاهرات عليه رژيم سفاک پهلوي انزجار خود را از شاه ملعون نشان داد. پس از پيروزي انقلاب براي سرکوبي غائله کردستان عازم آنجا شد و مدت‌ها عليه آن کوردلان جنگيد. با شروع جنگ تحميلي داوطلبانه به سوي ميادين نبرد رهسپار شد و تا لحظه شهادت حضور مستمري در آن ديار داشت. سرانجام در تاريخ 24/6/62 در منطقه‌ي انديمشک در سن 23 سالگي به فيض شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 5   -  صفحه: 157

محمد در يکي از روزهاي زيباي سال 1334 در روستاي اسير از بخش گله دار لامرد از توابع استان فارس چشم به جهان گشود کودکي را در کنار خانواده مهربان و متدين گذراند و از همان سنين خردسالي با کلام وحي آشنا شد و در مکتبخانه‌هاي روستا قرآن را فرا گرفت .7 ساله بود که راهي مدرسه شد و توانست تحصيلات خود را تا سال پنجم ابتدايي ادامه دهد.او براي تأمين معاش خانواده در کنار ديگر برادران در کارگاه جوشکاري مشغول به کار شد، سال 1352 براي انجام خدمت مقدس سربازي راهي شد بعد از پيروزي انقلاب خدمت نيمه‌تمام خود را با گذراندن 6 ماه دوره احتياط به پايان رساند و به عضويت سپاه پاسداران عسلويه درآمد در همين دوران بود که با همسري مهربان و فداکار عهد زندگي بست که حاصل اين پيوند مبارک 3 فرزند مي‌باشد. با شروع جنگ تحميلي محمد نوري بعد از شهادت برادر عزيزش حاج حسين به عشق دنيا و محبت پدرانه پشت پا زد و عاشقانه براي اجراي فرمان پيرو مقتدايش حضرت امام (ره) سلاح فرو افتاده برادر شهيدش را به دوش کشيد و راهي جبهه‌هاي نور شد و در عمليات طريق‌القدس هدف اصابت تير دشمن قرار گرفت اما با وجود مجروحيت شديد دوباره به جبهه‌هاي نبرد بازگشت و عمليات‌هاي فتح‌المبين، بيت‌المقدس، والفجر8 و کربلاي 3 عرصه دلاوريهاي اين سردار اسلام به عنوان فرمانده گردان بود خبر شهادت دومين شهيد خانواده سردار شهيد علي نوري خللي بر اراده پولادين او وارد نکرد و سرانجام در جريان عمليات کربلاي 4 در ديماه سال 1365به عنوان فرمانده گردان اباالفضل(ع) از تيپ 13 حضرت امير(ع) در محور ام‌الرصاص بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعد در حاليکه خانواده داغدار شهادت چهارمين شهيد خود حاج غلام نوري بودند به آغوش خانواده بازگشت.

منبع:كتاب خلاصه خوبيها

هوشنگ در روز سوم ارديبهشت ماه سال 1338 در تهران متولد شد.شوق عجيب او به آموختن مسائل اسلامي باعث شد به مسائل اسلامي علاقمند گردد و با معنويت اسلام آشنا شود.هوشنگ در زمان اوج‌گيري انقلاب به خيل مشتاقان راه حق پيوست و با پخش اعلاميه حضور در راهپيمائي‌ها در خيابان 17 شهريور(ژاله) به افشاي حقايق پرداخت.نوري بعد از اخذ مدرک ديپلم دررشته توليد و پژوهش تحصيلاتش را ادامه داد.پس به استخدام صدا و سيما درآمد.با آغاز جنگ تحميلي به ميادين نبرد حق عليه باطل شتافت و در عمليات طريق القدس، بدر حماسه آفريد. هوشنگ آخرين بار با مادرش خداحافظي نمود و مادر براي اولين بار زير گلويش را بوسيد.سرانجام در روز بيست و يکم ديماه سال 1365 بر اثر اصابت ترکش راکت در عمليات کربلاي 5 در سن 27 سالگي به ديدار محبوب شتافت.

منبع:پرونده شهيد در شوراي ايثارگران سازمان صدا و سيما

تولّدش سرور شادماني وصف‌ناشدني را در دل خانواده به ارمغان آورده بود؛ کمي که بزرگ‌تر شد، به دبستان رفت و تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش گذراند اما مشکلات مالي مانع از آن شد تا معرفت‌الله ادامه‌ي تحصيل دهد.
اخلاق و رفتار پسنديده‌اي داشت و بنده‌ي سپاسگذار خداوند بود. سال 1362 بود که براي محروميت‌زدايي از چهره‌ي روستاها به خدمت نهاد مقدس جهادسازندگي درآمد تا از اين طريق به اسلام و انقلاب خدمت کند. معرفت‌الله هم‌چنان در جهاد مشغول به کار بود که سرانجام در تاريخ 14/12/1365 در منطقه‌ي عملياتي شلمچه با اصابت ترکش خمپاره به ناحيه‌ي سر و بدن به درجه‌ي بالاي شهادت رسيد.

منبع:روزنامه جمهوري اسلامي   -  تاریخ:  1379/5/20

شهيد علي نوري در سال 1329 در دهستان «اسير» از توابع شهرستان «لامرد» ديده به جهان گشود. دوران پرجنب و جوش كودكي را در بازيهاي ساده و دوستانه سپري كرد و در ششمين سال زندگيش به مدرسه رفت. او به دليل كمبود امكانات در سال ششم ابتدائي (قديم) از ادامه تحصيل باز ماند و همدوش ساير اعضاء خانواده به كار و تلاش پرداخت. در دوران جواني يكي از عناصر فعال امور مذهبي به شمار مي‌رفت. هميشه او اولين نفرات بود كه در مراسم سوگواري ائمه حاضر مي‌شد. در سال 1351 در پادگان «سرآسياب كرمان» دوران آموزش خدمت سربازي را آغاز كرد و در سال 1353 همزمان با پايان دوره سربازي با دختري عفيف و با ايمان پيمان زندگي تازه‌اي را بست. علي در برپائي تظاهرات و راهپيمائي هاي ضد رژيم، سهم به سزايي داشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت بسيج درآمد. با شروع جنگ تحميلي حاج علي نوري نيز با دلي سراپا شور و شوق به خيل سلحشوران خطه نور پيوست و در عمليات«فتح المبين» شركت كرد. او پس از اولين اعزام رسماً به عضويت سپاه پاسداران «لامرد» درآمد و از آن پس در جبهه‌هاي نبرد، حضوري مداوم يافت. در تير ماه 1362 با پذيرفتن مسئوليت فرماندهي گردان دوم لشگر 33 المهدي (عج) براي شركت در عمليات «والفجر2» در سرزمينهاي سر به فلك كشيده «حاج عمران» به صفوف سپاه اسلام پيوست. سرانجام روح سراسر اشتياق پرنده‌اي از دهستان «اسير»در تاريخ 26/4/1362 برفراز بلندترين قله‌هاي افتخار، آزاد شد و به پرواز آمد و امروز 3 فرزند دخترش و همه دختران ايراني قصه آزادي مردي از «اسير» را آزادانه مي‌سرايند كه در جوار 2 برادر ديگرش در گلزار شهداي آن ديار عاشقانه آرميده است.
رسيد گاه نيايش ز جاي خيز كه بايد
وضوي اشك بگيري، نماز گريه بخواني
ميان ماندن و رفتن، اسير مانده منم من
"تو مي‌روي به سلامت، سلام ما برساني"

منبع:كتاب خلاصه خوبيها- ماهنامه عاشورائيان فارس

سرباز احمد نوري کرباسکي در سال 1336 در روستاي کرباسک از توابع شهرستان زابل دريک خانواده کشاورز به دنيا آمد. تحصيلات خود را تا پنجم ابتدايي ادامه داد و پس از آن در امر کشاورزي و دامداري به پدر و مادرش کمک مي‌کرد تا اينکه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد.
احمد از اخلاقي نيکو برخوردار بود و احترام پدر و مادر را پيوسته مراعات مي‌کرد و در برنامه‌هايي که به خواهرانش مي‌نوشت آنها را به نيکي به پدر و مادر سفارش نمود.
وي پيوسته ياد خدا را بر لب داشت و به ديگران نيز مي‌گفت، هرگز از ياد خدا غافل نشويد که ياد خدا آرام‌بخش دلهاست. انجام وظايف ديني، پشتکار فراوان، در تمامي کارها، اخلاق نيکو و ساده‌زيستي از ويژگيهاي اخلاقي آن سرباز پاکباز بود. سرانجام پس از يکسال حضور در جبهه‌هاي جنگ در تاريخ 31/4/67 در منطقه‌ي جنگي سومار در سن 31 سالگي مفقودالاثر گشت. چند سال بعد پيکر مبارکش توسط گروه تفحص پيدا شد و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 5 صفحه 153

محمد نوري فرزند محمود در سال 5/11/1345 در خانواده‌اي مذهبي در شهر بوشهر ديده به جهان گشود.
او دوران كودكي خويش را در دامان پرلطف و محبت پدر و مادر خويش سپري نمود و بعد از آن راهي مدرسه گرديد.
ايشان تا كلاس چهارم ابتدايي در يكي از مدرسه‌هاي بوشهر به تحصيل اشتغال داشت.
خانواده‌ي ايشان در خانه كه از چادر و برگ درخت خرما ساخته شده بود، در شهر بوشهر زندگي مي‌كردند و در همين حال نظام زورگوي طاغوت آن‌ها را از بوشهر راهي شهر برازجان نمود و آن‌ها را مجبور به مهاجرت به اين شهر كرد.
وي تحصيلات خود را تا پنجم ابتدايي ادامه داد و به علت فقر مالي ترك تحصيل نمود و در كنار پدر خود مشغول كار شد تا از اين طريق راه درآمدي براي خانواده‌ي خود باشد.
ايشان با شروع نهضت امام خميني به همراه پدر مهربانش در راهپيمايي‌ها شركت مي‌جست تا اين كه انقلاب به پيروزي رسيد و جنگ تحميلي عليه ايران آغاز گرديد.
ايشان در اين مقطع وظيفه‌ي خود مي‌دانست كه به جبهه برود و از ناموس و كيان جمهوري اسلامي دفاع كند ولي به هر دري مي‌زد، نمي‌گذاشتند كه ايشان به خاطر سنّ كمش به جبهه برود؛ لاجرم در بسيج فعاليت‌هاي خويش را ادامه مي‌داد و در مبارزه با منافقين نقش به سزايي از خود نشان داد.
ايشان در نهايت توانست رضايت خويش را از پدر و مادر و بسيج بگيرد و راهي جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل گردد. ايشان را به جبهه‌ي آبادان اعزام كردند و وي در عمليات شكست حصر آبادان شركت نمود و از خود رشادت‌ها نشان داد.
ايشان بار ديگر با عشق و علاقه در تاريخ 16/6/1360 از طريق بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فياضيه اعزام شد تا مدافع اين آب و خاك باشد. سرانجام در عمليات ثامن‌الائمه (ع) در فياضيه بر اثر اصابت تركش در مورخه 5/7/1360 در سنّ 15 سالگي به فيض عظماي شهادت نايل گشت.
مزار پاکش در بهشت سجاد برازجان قرار دارد.

منبع:كتاب سرگذشت عروج   -  صفحه: 100

مهدي نوري در روز دوم فروردين ماه سال 1337 در روستاي دولوئي از توابع شهرستان گناباد و در خانواده‌اي مستضعف و مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود گذراند و ضمن تحصيل به کار بنايي پرداخت. وي همچنين در زمان ادامه‌ي تحصيل در راهنمايي و دبيرستان در کوره‌ي آجرپزي کار مي‌کرد تا مخارج خانواده را تأمين کند.
همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي موفق به اخذ مدرک ديپلم شد و در تظاهرات و راهپيمايي‌ها فعالانه شرکت کرد و به پخش اعلاميه و نوارهاي امام پرداخت و در همين سال نيز به خدمت سربازي فرا خوانده شد. پس از پايان خدمت سربازي به کار بنايي مشغول گرديد و از طرف مردم روستا به عضويت شوراي اسلامي روستا انتخاب شد. با شروع جنگ تحميلي از طريق بسيج عازم جبهه شد. در سال 62 وارد جهاد سازندگي شد و مسئوليت کميته عمران جهادسازندگي را بر عهده گرفت و در همين سال ازدواج کرد و يک فرزند پسر به نام روح الله از خود به يادگار گذاشت.
او در عمليات‌هاي مختلفي چون والفجر 8 و آزادسازي شهر مهران شرکت داشت و بالاخره در تاريخ 10/12/65 در عمليات کربلاي 5 در شلمچه در سن 28 سالگي به درجه‌ي رفيع شهادت نايل آمد. مزار پاکش در روستاي دولوئي قرار دارد.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس   -  صفحه: 363

در تاريخ 1340/9/22محمود در منطقه شميران تهران به دنيا آمد. او كه از همان ابتدا ميان خانواده‌اي مومن و دوستدار ولايت با احساسات پاك و بي‌آلايش مذهبي آشنا شد، كودكي‌اش را صرف يادگيري قرآن در مسجد محل كرد. محمود علاقه خاصي به مباحث ديني داشت و در كنار تحصيل به مطالعه كتب مذهبي نظير نهج‌البلاغه مي‌پرداخت. دراين ايام كتاب «حكومت اسلامي» حضرت امام (ره) تاثير عميقي در انديشه‌هاي سياسي و ديني‌اش گذاشت به طوري كه از آن پس تصميم گرفت افكار و عقايد ايشان را در ميان مردم ترويج دهد. او در راهپيمايي‌هاي ميليوني بر ضد استبداد به انتظام امور مي‌پرداخت و در سال 1358 همزمان با اخذ ديپلم به منظور ياري دين خدا به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد. از آنجائيكه محمود در شناسايي و مبارزه با عناصر ضد انقلاب تجربه مفيد و موفق داشت، در واحد تحقيقات پذيرش ستاد مركزي سپاه مشغول خدمت شد، با آغاز عمليات فتح‌المبين به جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شتافت و به عنوان فرمانده گردان تخريب لشكر سيد الشهدا (ع) راهي خط مقدم گشت و سرانجام در تاريخ 64/12/4 در سن 24 سالگي در عمليات والفجر 8 بر اثر اصابت خمپاره در منطقه فاو مجروح شد و به نداي ملكوتي آسمانيان كه او را بر سر خوان شهادت دعوت مي‌كردند، لبيك گفت.

منبع:كتاب روز سوم