0

مقالات تخصصي ايثار و شهادت

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : نگاهي به فرهنگها و ديدگاههاي مربوط به شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
مفهوم جنگ و شهادت طلبي بررسي تاريخ زندگي انسان نشان مي دهد كه تاكنون بيشتر تضاد منافع، سازمانها، قدرتها و عقيده ها با توسل به زور، جنگ و درگيري حل شده است. در واقع، چنين به نظر مي رسد نسخه ي اصلي و منحصر به فرد تزاحم انسانها، فقط در اعمال پرخاشگرانه نهفته است. يك بررسي ساده روشن مي كند كه از قرنها زندگي انسان بر روي زمين، فقط دويست و هفتاد سال آن بدون وجود جنگ گذشته است. جنگ و ديگر مفاهيم همبسته به آن با تعبيرهاي گوناگون و از ديدگاههاي مختلفي مورد نقد و توصيف قرار گرفته اند. در اين مقاله بر اين هستيم كه به اين مقوله بپردازيم

مقدمه
در ازاي تاريخ بشر همواره بقا و ادامه ي زندگي او در گرو زنده ماندن و ابقاي نسل و حفظ و نگهداري جمعيتهاي آدمي بوده است. اين ادامه ي زندگي در شرايط گوناگون وابسته به گذشت و فداكاري عده اي از انسانها بوده است كه منافع جمعي را به منافع فردي خويش برتري مي دادند. در پاره اي موارد، اين فداكاري به شكل كاملاً متفاوتي نمود مي كرده است، يعني؛ حفظ منافع جمع بسته به با ارزشترين دارايي ـ جان و زندگي ـ فرد بستگي داشته است. گذشت اين افراد از جان و اهداي آن در راه منافع جمع كه ريشه در اعتقاد آنها دارد، جلوه هايي انساني از گذشت و ايثار است. در اين راه، منافع كلّي جمع در فرهنگهاي مختلف مي تواند متفاوت باشد، اين تفاوت مي تواند درونمايه هايي مانند اعتقادهاي ديني، وطن پرستي، قوم پرستي و... را در بر داشته باشد. مفهوم جنگ و شهادت طلبي بررسي تاريخ زندگي انسان نشان مي دهد كه تاكنون بيشتر تضاد منافع، سازمانها، قدرتها و عقيده ها با توسل به زور، جنگ و درگيري حل شده است. در واقع، چنين به نظر مي رسد نسخه ي اصلي و منحصر به فرد تزاحم انسانها، فقط در اعمال پرخاشگرانه نهفته است. يك بررسي ساده روشن مي كند كه از قرنها زندگي انسان بر روي زمين، فقط دويست و هفتاد سال آن بدون وجود جنگ گذشته است. جنگ و ديگر مفاهيم همبسته به آن با تعبيرهاي گوناگون و از ديدگاههاي مختلفي مورد نقد و توصيف قرار گرفته اند. «جنگ» واژه اي است كه به برخوردهاي مسلحانه و خشونت آميز ميان دو يا چند دولت يا گروه حاكم اطلاق مي شود (عميد زنجاني، 1368). از ديدگاه علم مردم شناسي، جنگ پديده اي طبيعي و اجتماعي است كه زندگي انسان را در برمي گيرد. تقريبا تمام تمدنهاي معروف، در اثر جنگ از بين رفته اند و همه ي تمدنهاي جديد نيز، با جنگ پا به عرصه ي وجود نهاده اند. اگر اين نظريه را قبول كنيم، در واقع، جنگ را جزئي از تكامل اجتماعي دانسته ايم و تأثيرات تاريخي آن را براي فرهنگ، مهم به شمار آورده ايم (انصاري، 1375). البته بايد به اين نكته اشاره كرد كه؛ جنگ تحت تأثير جنبه هاي گوناگون اعتقادي جنبه هاي زشت و زيبايي پيدا مي كند، اين مفاهيم بسته به زمينه ي فرهنگي و تبليغي در بسترهاي گوناگون قومي، ديني، جغرافيايي و سياسي معناي متفاوتي را ايجاد مي كند. اين رفتار در فرهنگهايي كه به صورت مثبت به جنگ و شهادت نگاه مي كنند آميزه اي از شجاعت، ايثار و از خودگذشتگي را در بردارد. «شجاعت» رفتاري است غيرمعمولي با هدف چيره شدن بر آنچه كه بيشترين فشار رواني را بر فرد وارد مي كند. آنچه كه بيشترين فشار را تحميل مي كند، معمولا به ارزيابي ذهني بستگي دارد. طبق تعريف شجاعت، فرقي ميان شجاعت فيزيكي و اخلاقي وجود ندارد. طبق نظر ريچاردسون، تهديدي كه دوستان يك فرد مي شوند، نخستين فشاري است كه در نظر فرد تصوّر مي شود (نوعي تمايل محيط محور). بدين نحو، ايثارگري براي آنها نخستين انگيزش براي روحيه ي جنگاوري و بي گمان براي اعمال جسورانه ـ شهادت ـ است، (شاليت،1 1373). دگرگوني تفكر، نخستين و جالبترين تغييري است كه در زمان جنگ به وجود مي آيد. قيود اجتماعي دگرگون مي شوند. مقدس و نامقدس تغيير مي كند و حدود آنها بسرعت دستخوش تحوّل مي شود. استحاله ي ارزشها به طور منظم و ناگهان، به وسيله ي جنگ صورت مي گيرد. جنگ به محض اعلان، ما را به جهان اخلاق نويني وارد مي كند (گاستون، ترجمه ي فرخجسته، 1368). اين ورود به جهان ارزشهاي نوين از مرگ پديده اي مثبت مي سازد و افراد را تشويق به مرگ در راه عقيده و آرمان مي كند. در اصل، شهادت دادن جلوه اي خاص و معنوي به پديده مرگ داوطلبانه و هدفمند است. روحيه ي شهادت طلبي امر ساده اي نيست كه به آساني در درون هر كسي جوشش كند. پيدايش اين روحيه در ميان افراد مسلمان و پيروان ديگر اديان و فرهنگهاي گوناگون بشري، نياز به مراحل، آداب و مناسكي دارد كه شخص شهادت طلب، پيش از شهادت بايد آنها را طي كند. در اينجا براي توضيح حالتهاي روحي يك فرد داوطلب و مراحلي كه او بايد طي كند تا به رزمنده اي ايثارگر و آماده جانبازي مبدل شود، از اصطلاح براي جامعه شناسي مناسك گذاري2 ياري مي گيريم. اين اصطلاح نخستين بار توسط آرنولد وان گنپ3 در سال 1960 در اثري با همين نام مطرح شده است. براي توصيف برخي از تحولهاي عمده در زندگي انسان، مانند حوادث مربوط به زندگي انسان به بلوغ، ازدواج، انتخاب شغل و قرار گرفتن در آستانه ي مرگ به كار برده مي شود. انسان در هر يك از اين تحولها، از يك منزلت به منزلت ديگري گذر مي كند و در طي آن، صاحب امتيازها، وظيفه ها و موقعيت ديگري مي شود. گپ، اين اصطلاح را با تأكيد بر جوامع ديني و سنتي بررسي كرد و چنين باور داشت كه انسان به موجب تحوّل دروني، در اين مناسك داراي سه مرحله متوالي است. 1) مرحله ي انفصال؛ كه در طي آن فرد از جامعه ي خود جدا مي شود. 2) مرحله ي گذر يا برزخ؛ كه در طي آن ديگر نه به جامعه و نه به مرحله ي پيشين وابسته است و نه در حالت انزوا و تنزّل به سر مي برد. 3) مرحله ي اتصال؛ كه در طي آن فرد وارد مرحله ي جديد، دنياي جديد و موقعيتي با منزلتهاي جديد مي شود (ساروخاني، 1370). شهادت، به حكم اينكه عملي آگاهانه و اختياري است و در راه هدفي مقدس است و از هرگونه انگيزه ي خودگرايانه منزه و مبراست تحسين انگيز و افتخارآميز است. شهادت قداست خود را از اينجا كسب مي كند كه فدا كردن آگاهانه ي تمام هستي خود است در راهي هدف مقدس (سليمي، 1368). شهادت طلبي در فرهنگها شهادت طلبي مفهومي مقدس است كه در وهله ي نخست ريشه در دين دارد. تاريخ نشان داده است كه ايدئولوژي هايي كه ريشه در دين داشته اند موثرترين و بيشترين انگيزها را در افراد ايجاد كرده اند. اين مفهوم به مردم ياري مي رسانده است تا در برابر تجاوز، ستم و ظلم متجاوزان ايستادگي كنند و نتايج را به نفع مصالح عمومي مردم به اتمام برسانند. بي گمان يكي از مهمترين ويژگيهاي شهادت طلبي جوهر ذاتي شجاعت، حماسه آفريني و فداكاري است. ويژگيهاي فوق، رابطه اي نزديك و ساختاري با اين مفهوم و فرهنگ مقدس دارد. واژه ي «شهيد» در فرهنگهاي گوناگون با اختلاف معنايي و بينشي ژرفي همراه است. اين تفاوت معنايي بيش از همه ريشه در اعتقادهاي مذهبي ـ فرهنگي دارد. براي مثال؛ در غرب به شهيد «ماريتر» مي گويند كه برگرفته شده از ريشه ي مورت به معناي مرگ و مردن است. اين واژه در كشورهاي اسلامي به معناي ديگري به كار مي رود. در كشورهاي اسلامي ريشه ي واژه ي شهيد به معناي حضور، حيات، گواه و نمونه، حيّ و حاضر برگزيده شده است. اما اين به معناي اين نيست كه در اين فرهنگها اصول و آرمانهاي مشتركي وجود نداشته باشد. با توجّه به مقايسه ي اين مفهوم در هر فرهنگ و ديدگاهي مي توان نقاط مشتركي را در آنها مشاهده كرد. بنابر آنچه از فرهنگهاي گوناگون برمي آيد؛ شهادت به معناي كلي در جوامع مختلف مفاهيم هم ريشه اي را دربرمي گيرد؛ اين مفاهيم تحت تأثير نوع فرهنگي، ادبي، ديني و آموخته هاي تاريخي قرار دارد، به هر حال، اين مفاهيم از نظر جامعه شناختي ريشه ي مشترك دارد. شهادت در غرب شهادت در شواليه گري در اروپا همراه با جريان جنگجويي و آيين دلاوري يكي از جلوه هاي معنوي جنگ تحت تعاليم مسيحيت رشد كرد. اين جريان كه در اواسط قرون وسطي به وجود آمد، منشا تاثير بسياري در زندگي فرهنگي و هنري و روابط سياسي اجتماعي اروپاييان شد. شواليه ها با شعار معروف «جوانمردي و از خودگذشتگي» و همچنين «دفاع از مظلوم» پا به عرصه ي تاريخ گذاشتند. چنين كه مشخص است اعتقادها و ارزشهاي دين مسيحيت به وسيله ي شواليه ها مورد توجه بوده است. آنها با مفاهيمي چون عزّت، شرافت و شجاعت به استقبال مرگ مي رفتند (شاعري، 1381). اين تصوير از شهادت پس از آغاز صنعتي شدن رو به تضعيف نهاد و مفاهيم ديگري جايگزين آن شد. فرهنگ شهادت در فرهنگ غرب پس از دو جنگ جهاني اوّل و دوّم بعد ضعيفتري از مفاهيم آييني و ديني را به همراه داشت. در اين دوران، مفهوم شهادت به شكل ديگري مورد تأكيد قرار گرفت و بيشتر مفاهيمي مانند شجاعت، وطن پرستي و مبارزه با خشونت و بيرحمي را در برمي گرفت. در اين دوره، با گسترش رسانه هاي صوتي و تصويري و حجم گسترده ي تبليغات رسانه هاي همگاني اين مفاهيم به افكار عمومي القا مي شد. شهادت در مسيحيت در دين مسيحيت مفهوم شهادت با شهادت حضرت عيسي(ع) و برخي از پيروانش آميخته است. بربنياد باور برخي از مسيحيان، مسيح از دشمني و توطئه ي زعماي دين يهود نسبت به خود آگاهي داشت و خود را براي شهادت آماده ساخته بود. برطبق روايتي، او در واپسين نشستي كه با حواريون ترتيب داده بود شركت كرد. سپس رئيس كاهنان عدّه اي را به دنبال عيسي فرستاد و يهوداي اسخريوطي او را به گروهي كه با شمشير به سراغ او آمده بودند تحويل داد (شاعري، 1381). برخي بر اين باورند كه براساس انجيل، مصلوب كردن عيسي مسيح منسوب به هيروديس پادشاه قوم يهود است. همچنين ديگر پيروان حضرت عيسي نيز داراي نقش مهمّي در فرهنگ شهادت در مسيحيت هستند. پولس حواري كه دومين مبلّغ مسيحيت است، در انتشار و تعاليم مسيحيت بسيار كوشش كرد. او بارها به زندان گرفتار شد و در نهايت به دست روميان كشته شد (رابرتسون، ترجمه ي توفيقي، 1378). در دين مسيح به اين نكته تأكيد مي شود كه شهادت مسيح(ع) به اين دليل بود تا تمامي گناهان بشر با شهادت مسيح(ع) پاك شود. در سال 64 ميلادي قديمي ترين شهادت گروهي مسيحيان در شهر روميه الكبري صورت گرفت. در عهد امپراتوري نرون و بعد از آن تا مدّت يك قرن حكام رومي غالبا مسيحياني را كه از پرستش تمثال امپراتور سرباز مي زده اند را به فجيع ترين صورتي به قتل مي رسانيدند. مدتهاي مديدي روميان به شكل رسمي با آيين عيسوي و تعاليم معنوي و عقايد خداپرستانه مخالفت مي كردند. امپراتوراني مانند؛ ماركوس اورليوس (161 ـ 180 ميلادي) سپتيموس سورس، كارلا و ماكسيموس به سركوبي نهضت مسيحيت پرداختند. بسياري از بزرگان مسيحيت در زمان امپراتور دكيوس به خاطر اينكه حاضر نشدند در برابر تمثال او قرباني تقديم كنند به شهادت رسيدند. والريانوس بسياري از اموال كليسا را به تصرف درآورد و بسياري از روحانيون و كشيشان برگزيده را به قتل رسانيد. در زمان ديوكلتيانوس (303 ميلادي)نمازخانه ها ويران شد و كتب مقدس اوراق آنها سوزانده شد و اموال كليسا مجددا مصادره شد واسقف ها و كشيشاني كه از تقديم قرباني در برابر تصوير امپراتور سرباز زدند طعمه شمشيرها شدند و عامه ي ترسايان را وادار به سجده در برابر تمثال قيصر كردند (شاعري، 1381). جالب است كه در مسيحيت كشته شدن در راه خدا يكي از نشانه هاي تقديس و نزديكي به خداوند است و اين مفهوم داراي ارزش والايي است. شهادت در شرق شهادت در ايران باستان نخستين مفهوم شهادت در دين زرتشت با شهادت پيامبر ايران باستان پايه گذاري شد؛ در زماني كه سن زرتشت به هفتاد و هفت سالگي مي رسيد و او پادشاه ايراني گشتاسپ را از دادن خراج به پادشاه توراني ارجاسب منع كرد و چون چنين شد، در دومين حمله ي تورانيان به بلخ، خرابي بسياري به آن شهر وارد شد. در اين هنگام، گشتاسپ در پايتخت نبود و چون ايرانيان هزيمت يافتند، زرتشت در آتشكده ي انوش آذر براي پيروزيشان دعا مي كرد. يكي از تورانيان به نام توربرادروش1 از پشت به زرتشت حمله كرد و او را به شهادت رسانيد (رضي، 1380). مفهوم شهادت بعدها توسط روش مذهبي زرتشت و همچنين حماسه هاي ديني و آييني زرتشت به وسيله ي پيروانش با آيين جنگاوري، دلاوري، سلحشوري و برخورد با دشمن، تركيب شد و سرلوحه ي روحيه ي شهادت طلبي شد. از جان گذشتگي و ايثار در راه هدفها و ارزشهاي جامعه در فرهنگ و ادبيات و قلمرو پهلواني و حماسي ايران باستان جلوه اي زيبا دارد. حماسه، فداكاري، سربازي، جانبازي، مقابله با نامردميها و ناپاكيها و بر حذر داشتن از جور و ستاندن حق محرومان مبارزه با بيدادگران و پاسداشت قهرمانان از ويژگيهاي بارز انسان آرماني و اسطوره اي ايران باستان است (شاعري، 1381). اين مفاهيم بعدها توسط تاريخ و ادبيات ايراني تكرار شد. در تاريخ ادبيات باستان ايران از پهلوانان و بزرگمردان بسيار ياد شده است؛ اين مفاهيم توسط فردوسي به زيبايي به تصوير كشيده شده است. در ميان سه دوره ي مشخص در شاهنامه (1ـ اساطيري، 2ـ پهلواني، 3ـ تاريخي9) قسمت اوّل، دوره ي اساطيري از پادشاهي طهمورث، جمشيد، ضحاك و ظهور فريدون داراي ارزش كمتري از مطالب حماسي است. دوره ي دوّم عهد پهلواني و داراي ارزش حماسي بسيار است. در دوره ي سوم داستانها بيشتر پيوندي را ميان مفاهيم اسطوره اي و تاريخي برقرار مي كند (شاهنامه ي فردوسي). به طور مشخص در بخش دوّم شرايط و روحيات سلحشوران و پهلوانان و همين طور روحيه ي شهادت طلبي آنها از سوي فردوسي به تصوير كشيده شده است. شماري از تاريخ نگاران پيشينه ي آيين و رسم عياري و جوانمردي در ايران را به روزگاران پيش از اسلام ارجاع داده و معتقدند؛ در برابر فشارهاي طبقاتي و اجتماعي و حكومتهاي استبدادي شماري از گروههاي اجتماعي ظهور كردند كه مظهر از جان گذشتگي و مبارزه با اختيارات شناخته شدند. رستم دستان در بسياري از داستانهاي شاهنامه به مثابه قهرمان ملّي جلوه اي از بندگي يزدان و تمسك به آيين جوانمردي و مظهر فضيلت و آزادگي و عدالت جويي و عامل تنبيه پادشاهان خيره سر است. در دروه هاي بعدي، شهادت بزرگان در بخش سوم شاهنامه به چشم مي خورد. معروفترين اين موارد كشته شدن سياوش است. در اين بخش از شاهنامه كشته شدن قهرمانان ملي آغاز مي شود و قسمتهاي تاريخي نمايان مي گردد (شاهنامه ي فردوسي). آنچه در مفاهيم ايران باستان شايان مشاهده است، نزديكي و قرابت بسيار نزديكي است كه شهادت طلبي با مفاهيم شهادت در ساير فرهنگهاي شرقي دارد. شهادت در اسلام شهادت در اسلام از ظهور دين اسلام آغاز شد. اين مفهوم، بويژه در دوران تبليغ دين اسلام، از سوي محمد(ص) مشخص و نمايان است. شهادت و پايمردي بسياري از ياراني كه در ابتداي تبليغ به دين اسلام گرويده بودند، باعث شد مفهوم شهادت در دين اسلام از تقدّس ويژه اي برخوردار شود. مفهوم و واژه ي شهادت در دين اسلام همراه با ارزشهاي ديني ظهور پيدا كرد. نمونه هاي بارز اين فداكاريها به وسيله ي پيامبر اكرم(ص) صورت گرفت، او بارها به وسيله ي دشمنان تهديد شد و مورد حمله قرار گرفت تا جايي كه بارها تا مرز شهادت پيش رفت، امّا از اهداف خود دست نكشيد. بسياري از ياران حضرت در اين راه به شهادت رسيدند، از جمله شهداي صدر اسلام مانند؛ عمار ياسر، سميه، جعفر طيار، حمزه سيدالشهدا، حارثه، مقداد و… اين شهادت طلبي بعد از پيامبر اكرم(ص) همچنان ادامه داشت. علي(ع) بارها با شجاعت به دل دشمن مي زد و روحيه ي شهادت طلبي را به ياران خود مي آموخت. ياراني مانند اويس قرني كه در ركاب حضرت به شهادت رسيدند از جمله مريدان حضرت بودند (سبحاني، 1371). روحيه ي شهادت طلبي در مذهب شيعه با ظهور حسين(ع) به اوج خود رسيد و يكي از الگوهاي مهّم و تأثيرگذار در تحولهاي عمده ي تاريخي و سياسي براي نسلهاي بعدي شد. از جمله ي قيامهاي بعدي قيام مختار بود كه پس از قيام امام حسين و در راستاي قيام عاشورايي روحيه ي شهادت را ترويج و اشاعه داد. در اسلام هر فردي شايستگي مجاهد بودن را ندارد. خداوند اين در را فقط به روي دوستان خاص خويش گشوده است. مجاهدين بالاتر از اين هستند كه بگوييم مساوي با اولياءا... هستند، مجاهدين مساوي با خاصه ي اولياءا... هستند. شهادت از نظر اجتماعي، يعني از آن نظر كه به جامعه اش تعلق دارد، پديده اي است كه در زمينه ي خاص و به دنبال رويدادهايي كه رخ مي دهد يا به دنبال خود مي آورد نيز، بايد سنجيده شود (سليمي، 1368). در مذهب شيعه، الگوي بزرگ شهادت به وسيله ي امام حسين(ع) و يارانش ارائه شده كه تأثير عميق و بزرگي در پيروان آن حضرت دارد. در واقع، در دين اسلام كشته شدن در راه خداوند و باور به خداوند يكي از با ارزشترين كارهاي نيك است و داراي ثواب بزرگ است. اين مفهوم، در مذاهب گوناگون اين دين مورد تأييد است. مجموعا، در اسلام مفهوم شهادت بالاترين درجه ي ايثار و فداكاري در راه خداوند به شمار مي رود. شهادت در يهود در دين يهود مفهوم شهادت همراه با مقاومت، صبر و استقامت است؛ چنانچه اين موضوع در مورد پيروان دين يهود نمايان است. يكي از پيامبران قوم اسراييل كه شهيد شد «ارمياي نبي» بود، او از كشته شدن نهراسيد و به احتمال زياد تحت شكنجه جان خود را از دست داد. همچنين، در تاريخ اديان به شهادت زكريا(ع) در عهد قديم و از جمله تلمود و تواريخ ديني ديگر از جمله انجيل متي نقل شده است. همچنين مي توان به شهادت حضرت يحيي(ع) نيز اشاره كرد. در تاريخ اديان از يهوديان جان بر كفي نام برده مي شود كه در جانبازي و غيرتمندي شهره بودند. اين فرقه كه قيام كردند، فرقه اي به نام زلوت ها ـ غيرتمندان ـ بودند. آنها از كشته شدن هراسي نداشتند و در اهداي جان خود و آشنايان خويش درنگ نمي كردند. آنها عقيده داشتند كه هراس از مرگ نبايد سبب شود كه هيچ انساني را به عنوان سرور خود بدانند (بي ناس، ترجمه ي حكمت، 1373). در دين يهود، شهادت و كشته شدن در راه احياي دين و مبارزه با بي عدالتي و به ظلم هم كيش از مفاهيم پيوسته و همبسته با شهادت و كشته شدن در راه اعتقاد است. شهادت در ژاپن از دير باز وطن پرستي و احساسهايي مانند پرستش آب و خاك و ارادت و فرمانبرداري از امپراتور در ميان مردم ژاپن وجود داشت. اين اعتقاد ژاپني ها ريشه در آيين آنها «شينتو» داشت. در آيين شينتو احترام به كشور و مذهب از اصول كلّي اعتقاد است. در قرون وسطاي ژاپن اعتقاد به مذهب شينتو با مفاهيم جنگاوري و دلاوري در هم آميخته شد و آيين جديدي به نام «بوشيدو»1 را به وجود آورد. اين آيين ها بعدها منشاء تحول بزرگي در اخلاق و رسوم اين ملت شد. قانون بوشيدو قوانين خاصي داشت كه عبارت بودند از: 1) وفاداري به امپراتور 2) حق شناسي نسبت به وطن و امپراتور 3) فداكاري نسبت به امپراتور تا سر حد اهداي جان 4) عدالت طلبي 5) صداقت 6) شرف؛ يعني مرگ را بر ننگ ترجيح دادن. بر طبق اين مفهوم شكست و اسارت به دست دشمن ننگ محسوب مي شد؛ بنابراين هر جنگاور ـ سامورايي ـ دو شمشير با خود حمل مي كرد؛ يكي شمشيري بلند كه براي جنگ با دشمن به كار مي رفت و ديگري شمشيري كوتاه كه براي خودكشي در مواقع شكست از آن استفاده مي شد. اين مفهوم كه تن ندادن به ننگ و خودكشي مقدس بود به هاراگيري معروف بود (شاعري، 1381). در تاريخ معاصر ژاپن مفاهيم از خودگذشتگي و نپذيرفتن ننگ در ميان ارتش ژاپن ديده مي شد. اين روحيه بويژه در ميان سربازان ژاپني در جنگ جهاني دوم عليه امريكايي ها ديده شد. آنها تا آخرين نفس مبارزه مي كردند. برخي از خلبانان ژاپني با پوشيدن لباسهاي سفيد عزاداري، شب پيش از حمله به ناوهاي امريكايي خود را براي حمله به دشمن آماده مي كردند. آنها در آخرين پرواز عملياتي، خود را به ناوهاي دشمن مي زدند و خود را فدا مي كردند؛ اين گروه به داوطلبان مرگ يا كامي كازه1 معروف بودند (گاستون، ترجمه، فرخجسته، 1368). در كلّ، آنچه اين روحيه ي مرگ طلبي و شهادت خواهي را توجيه مي كند، حفظ حيثيت، دوري از خواري طلبي، روحيه ي وطن پرستي و باور به مفاهيم فرهنگي و آييني است. مفهوم شهادت طلبي از ديدگاه روان شناسي ديدگاه روان كاوي روان شناسان، فيزيولوژيست ها، رفتارشناسان حيوانات،2 و فلاسفه در مورد اينكه آيا پرخاشگري پديده اي غريزي و ذاتي است يا بايد فراگرفته شود، توافق ندارد. اين موضوع تازه اي نيست و قرنها مورد توجه، بحث و گفت وگو بوده است. ژان ژاك روسو (1762) از بشر وحشي پاك نهاد تصويري ارايه كرد كه نشان مي داد انسان در حصار قيود اجتماعي مجبور به پرخاشگري مي شود (ارونسون، ترجمه ي شكركن، 1373). در ديدگاه روان كاوي، نظريه ي فرويد به مثابه اصلي ترين ديدگاه معروف است. فرويد دو غريزه را بنياد غرايز انسان مي دانست؛ غريزه ي مرگ3 و غريزه ي زندگي،4 او بر اين باور بود كه انسان با يك غريزه ي مرگ زاده مي شود. هنگامي كه اين غريزه متوجه درون شود، به صورت تنبيه خويشتن ظاهر مي شود، و در موارد افراطي خود را به صورت انتحاري نشان مي دهد. هنگامي كه اين غريزه متوجه بيرون مي شود، به صورت خصومت، تخريب، و كشتار تجلي مي كند. نحوه ي كاركرد غريزه ي مرگ در نظريه ي فرويد در نمودار (1) مشخص شده است. خودكشي غريزه مرگ نمودار (1) كاركرد غريزه ي مرگ در نظريه فرويد فرويد معتقد بود كه؛ اين نيروي پرخاشگر بايد به گونه اي تخليه شود وگرنه انباشته شده و سبب بيماري مي شود. اين مفهوم را مي توان به يك نظريه ي هيدروليك تشبيه كرد. مشابهت در اين است كه فشار آب در ظرف بالا مي رود. اگر نيروي پرخاشگرانه اندك اندك از بين نرود گونه اي انفجار به وقوع مي پيوندد. طبق نظر فرويد، وجود جامعه به مثابه ابزاري براي مهار كردن اين غريزه و ياري به انسان در والايش آن لازم است، يعني اينكه انسان را ياري مي دهد تا نيروي مخرب اين غريزه را به رفتاري پسنديده و يا حتي مفيد تبديل كند. ديدگاه رفتارگرايي در اين ديدگاه، كليه ي رفتار هر موجود زنده اي حتي انسان تحت تأثير محيط است، و اين محيط اطراف انسان است كه كلّيه ي رفتار او را شكل مي دهد. برطبق اين ديدگاه، مي توان با پاداش و تقويت رفتار انسان را شكل داد. بربنياد نظريه ي يادگيري رفتاري هر رفتاري كه از انسان سربزند و با تقويت همراه شود، تكرار خواهد شد. نمودار (2) چگونگي شكل گيري رفتار را از ديدگاه رفتاري نشان مي دهد. رفتار  تقويت  تكرار رفتار نمودار(2) چگونگي شكل گيري رفتار را از ديدگاه رفتاري در ديدگاه رفتارگرايي مفاهيمي چون ايثار، فداكاري، نوع دوستي و... رفتارهايي هستند كه به واسطه ي محيط اجتماعي و فيزيكي بيروني مورد تقويت قرار گرفته اند (اسكينر، ترجمه ي سيف، 1374). برطبق اين ديدگاه، شهادت طلبي نيز مفهومي است كه تحت تأثير اين تقويتهاي اجتماعي قرار گرفته است؛ يعني، شهادت طلبي رفتاري است كه به وسيله ديگران ـ گروههاي اجتماعي، فرهنگ، مذهب و باورهاي ملي ـ مورد توجه، پاداش و تقويت قرار مي گيرد. اسكينر بر اين باور است كه تمامي رفتارهاي ما تحت تأثير مستقيم يا غير مستقيم تقويت كننده هاي گوناگون است. در اصل، آنچه رفتارهاي ما را شكل مي دهد رفتاري است كه مورد تقويت محيط اطراف قرار گرفته است. ديدگاه انسان گرايي اين گروه از روان شناسان با ديده ي انساني به مسائل جامعه و انسان نگاه كرده اند. ابراهام مزلو از جمله روان شناساني بود كه با ديد انساني به مباحث مربوط به انسان نگاه مي كرد. او براي تفهيم مسائل انساني مفهوم سلسله مراتب نيازها را عنوان كرد. وي پنج نياز را در اين سلسله مراتب قرار داد و عنوان كرد انسان در شرايط عادي اين سلسله مراتب را طي مي كند تا به مراحل بالاتر و نيازهاي بعدي و در نهايت به خودشكوفايي1 برسد. سلسله مراتب نيازها براساس نظريه مزلو در نمودار (3) نشان داده شده است. خودشكوفايي نياز به احترام از طرف خود و ديگران نياز به تعلق داشتن و عشق نيازهاي ايمني ـ امنيت، نظم و ثبات نيازهاي فيزيولوژيكي ـ آب، غذا، جنس نمودار (3) سلسله مراتب نيازهاي مازلو از نظر مزلو فرايند تحوّل به سوي خودشكوفايي مستلزم گذر از ساير نيازهاست. او دو نوع انگيزش را عنوان مي كند؛ انگيزش از نوع D و انگيزش از نوع B يا فرا انگيزش.1 در اصل، افراد خودشكوفا انگيزش از نوع B را مورد توجه قرار مي دهند. ممكن است اين افراد براي كاري كه در رده ي بالاي نيازي قرار دارد رده هاي پايين تر نياز ها را فدا كنند. حتّي ممكن است فرد جان خود را براي آرمانهاي سطح بالاتر فدا كند (مزلو، ترجمه ي رضواني، 1372). بنابراين شهادت طلبي در ديدگاه مزلو يعني؛ گذر از نيازهاي مادي و رسيدن به مراتب بالاتر معنوي و اين ويژگي در افراد خودشكوفا ديده مي شود. او بر اين باور است كه؛ افراد خودشكوفا دارايي ويژگيهايي هستند كه با افراد عادي جامعه متفاوت است. او اين ويژگيها را به ترتيب زير عنوان مي كند. 1) ادراك بسيار كارآمد از واقعيت، 2) پذيرش خود و ديگران و طبيعت به طور كلّي، 3) خودانگيختگي، سادگي و طبيعي بودن، 4) تمركز روي مشكلات به جاي تمركز روي خود، 5) نياز به استقلال، 6) احساس درك تازه و مداوم، 7) تجربه هاي اوج و عرفاني، 8) علاقه ي اجتماعي، 9) روابط بين فردي، 10) خلاّق بودن، 11) ساختار منشي دموكراتيك، 12) مقاومت در مقابل فرهنگ پذيري. مزلو براين باور بود كه؛ افراد بسيار كمي به خودشكوفايي مي رسند امّا اين افراد موجب تحوّل در جامعه خواهند شد (شولتز، ترجمه ي كريمي و همكاران، 1377). در واقع، مفهوم خودشكوفايي گاهي موجب مي شود تا فرد نيازهاي مادي و ابتدايي را كه حيات و زندگي او را تأمين مي كند به خطر بيندازد تا به نيازهاي سطح بالاتر و معنوي جامع عمل بپوشاند. در مورد شهادت طلبي نيز اين خودشكوفايي فرد است كه او را به ترك نيازهاي اوليه ي حيات براي رسيدن به بعد معنوي ترغيب مي كند. مفهوم شهادت طلبي از ديدگاه جامعه شناسي ديدگاه كاركردگرايي نظريه ي كاركردگرايي ـ فونكوسيوناليستي ـ اصولا تجلي تفكر دوركيم1 است كه البته زمينه ي آن به اندام گرايي باز مي گردد. در اين ديدگاه، جامعه اندامواره يي است كه هر عضو آن داراي كاركردي معين و مشخص است. در روند كاركردگرايي نوين، جامعه شناسان در پي مقايسه بدن با جامعه نيستند. بلكه به نظر كاركردگرايان بقاي هر جامعه به علت ساختار و فوايد آن است. دوركيم نظريه ي خود را درباره ي علل و انگيزه هاي خودكشي بر پايه ي همبستگي اجتماعي1 پايه ريزي كرد. از نظر دوركيم دو نوع همبستگي وجود دارد: 1) همبستگي مكانيكي2 بر بنياد ارزشها، اعتقاد ها، سنتها و هنجارهاي مشترك شكل گرفته است. 2) همبستگي ارگانيكي3 كه بربنياد تقسيم كار و وابستگي متقابل و وجود مجموعه اي از تكاليف و حقوق متقابل استوار است كه باعث پيوند اشخاص با يكديگر مي شود. مزلو مفهوم خودكشي را تشريح مي كند و بر اين باور است كه؛ خودكشي يك پديده ي فردي نيست بلكه تحت تأثير نيروهاي اجتماعي شكل مي گيرد. او به بررسي ويژگيهاي صفات و ايمان در انسجام گروهي مي پردازد. مزلو مفهوم خودكشي را با توجيه نرخهاي گوناگون و منظم خودكشي در گروههاي مذهبي يا شغلي و انسجام و همبستگي در ميان اعضاي آنها پرداخته است (شاعري، 1381). دوركيم خودكشي را به صور گوناگون دسته بندي كرد كه عبارتند از: 1) خودكشي خودخواهانه4: هنگامي كه رابطه ميان فرد و جامعه تضعيف مي شود او در حاشيه قرار مي گيرد و سرگردان مي شود و فشارهاي اجتماعي قادر به كنترل رفتارهاي خود ويرانگرانه ي او نيست. بنابراين، او دست به خودكشي خودخواهانه مي زند. در جوامعي كه فردگرايي و استقلال خواهي بيشتر رواج دارد، اين گونه خودكشي بيشتر صورت مي گيرد. 2) خودكشي جبرگرايانه (فاتاليستيك)1: اين گونه از خودكشي حاصل احساس نوعي ناتواني است و آن حالتي است كه فرد قادر نيست زير سلطه و تأثير محيط فرهنگي و اجتماعي خود نباشد. 3) خودكشي بي هنجاري (آنوميك)2: اين گونه از خودكشي در جوامعي رخ مي دهد كه هنجارها و قوانين فرهنگي پذيرفته شده مراعات نمي شود و بي نظمي و بي هنجاري مشاهده مي شود. 4) خودكشي دگرخواهانه3: از گونه ي احساس همبستگي و وابستگي و احساس وظيفه ي اخلاقي شديد نسبت به گروه يا جامعه ناشي مي شود و به خاطر اينكه فرد ميان منافع خود و منافع گروه تعارضي نمي بيند، خود را فداي جمع مي كند. بنابراين اين خودكشي از احساس همبستگي و انسجام بسيار قوي نسبت به جامعه و يا گروه ناشي مي شود چرا كه فرد ارزشها و هنجارهاي گروه خود را فدا و قرباني مي كند. در بحرانهاي شديد، جنگها و انقلابهاي اجتماعي كه انسجام اجتماعي، يگانگي و احساس همدردي ميان افراد جامعه بيشتر مي شود اين نوع خودكشي افزايش مي يابد. اين نوع خودكشي كه حاصل تضعيف فرديت و افزايش درجه ي مفرط انسجام گروهي است خودكشي دگرخواهانه نام دارد (دوركيم، ترجمه ي پرهام، 1369). دوركيم اين مسئله را مورد اشاره قرار مي دهد كه؛ خودكشي دگرخواهانه در ميان افسران بيشتر از سربازان وظيفه است. او اين موضوع را چنين تفسير مي كند كه؛ افسران خود را با قواعد نظامي وقف داده اند و در اهداف اين نظام ذوب شده اند. در هر حال اين نوع خود كشي ـ شهادت ـ در عرف و فرهنگ عمومي مردم مذموم و منفور نيست بلكه امري مقدس و حتي واجب است. ديدگاه تفسيرگرايي (تفهيمي) در اين ديدگاه، باور بر اين است كه كلّ شرايط موجود در جهان شامل قواعدي جهان شمول است كه مي توان رفتار انسانها را تبيين، كنترل و پيش بيني كند. اين جامعه شناسان به اثبات گرايان ـ پوزيتيويست ـ معروف شدند. معروف ترين فرد از ديدگاه تفسيرگرايي ماكس وبر1 است؛ به نظر وبر در همه ي كنشها از جمله شهادت طلبي، در فراي عمل افراد نيتها و انگيزه هايي وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد. مفهوم مورد نظر وبر «كاريزما» است. كاريزما پاسخي است معنايي كه فرد براي معنا بخشيدن به زندگي اجتماعي و فردي خود نشان مي دهد و اين مسئله تعهد به نوعي رفتار را در پيش خواهد داشت. در اصل، او نقش و اهميت فرهنگ را در شناخت مفهوم شهادت طلبي بسيار مهم مي داند. بربنياد كاريزما مي توان گفت كه؛ ابزارگرايي عقلي و اومانيسم عصر حاضر موجب كمرنگ شدن مفاهيم معنوي شده است. ديدگاه مبادله اي اين ديدگاه به اين مسئله اشاره داردكه رفتارهاي انسان از نوع مبادله اي است يعني چيزي مي دهد و چيزي مي گيرد. در اين مبادله، منفعت فردي كه موجب سود شود مورد توجه است. در اينجا مسئله مورد توجه اين مطلب است كه در اين ديدگاه رفتار ديگر خواهان2 توجيه مي شود. يكي از پاسخها اين است كه ديگر خواهان در پي نوعي رضايت معنوي هستند، هر چند مستلزم خسران مالي باشد. امّا چنين گرايشي موجب خوشحالي و رضايت شخص را فراهم مي كند. بربنياد چنين نظريه اي، ديگرخواهي از موارد بسيار نادر در رفتار انساني است (شاعري، 1381). در اين ديدگاه برخي از مفاهيم يادگيري از ريخت روان شناختي و برخي استثناها مورد توجه است و با آن سعي مي شود رفتار شهادت طلبي مورد توجيه قرار گيرد. در ديدگاه مبادله، آنچه مورد توجه است رويه ي يك داد و ستد است از نوع و شيوه اقتصادي؛ در اصل، اين ديدگاه شهادت طلبي را گونه اي معامله مي داند و بيشتر بر جنبه مادي و كمتر بر جنبه ي معنوي تأكيد دارد. نظريه ي تضاد1 اين ديدگاه تحت تأثير كارل ماركس2 به وجود آمد. ماركس بر بنياد نگرشي كه به جهان داشت و با عنايت به فلسفه اي كه بدان قايل بود و برداشت ويژه اي كه از فلسفه داشت، دگرگوني و تحوّل همه چيز را ناشي از تضاد ميان پديده ها مي دانست. او سياستمداري علاقه مند به جامعه ي سوسياليستي مبتني بر آرا و افكار خود بود؛ افكاري كه در بوته ي فلسفه ي ماتريالسم ديالكتيك و ديالكتيك تاريخي حرارت ديده بود. او مفاهيم دگرگوني اجتماعي را با جهت گيري سوسياليستي مطرح كرد. در ديدگاه مادي گراي ماركس مبارزه با سرمايه داري مبارزه اي بي امان است كه در آن براي تحقق اتوپياي كمونيستي كشتن و كشته شدن و مرگ نيز جايز است، چرا كه آخرين حد مبارزه كشتن و كشته شدن است. در اين درگيري مداوم و مستمر ميان گروهها و طبقه ها كه گاهي پنهان و اكثرا آشكار و خشونت آميز و مرگبار است، سرانجام نظم موجود دچار فروريزي مي شود و نظم اجتماعي جديدي به وجود مي آيد. از آنجا كه در عصر ماركس آلترناتيو مؤثري در برابر نظام سرمايه داري وجود نداشت، بسياري از مردم مبارز با شور و شعف اين ديدگاه را پذيرفتند و سوسياليست هاي نوين و نهضتهاي كمونيستي به طور مستقيم از آثار او الهام گرفتند. البته آنچه مفهوم شهادت و فرهنگ وابسته به آن را در اين ديدگاه توجيه مي كرد مبارزه با ظلم، بيداد، تبعيض، ذلت و خواري با ديدگاهي كاملا مادي بود (سبحاني، 1369). در مجموع، ديدگاه تضاد با يك روش كاملا ماترياليستي به مفهوم شهادت طلبي نگاه مي كند و مي كوشد با يك بعد معنوي كه به ديدگاه مادي مي دهد و آن همانا فداكاري براي همنوع است رفتار شهادت طلبي را توجيه كند. منابع و مأخذ: 1. ارونسون، ا. روانشناسي اجتماعي، ترجمه ي شكركن، 1373، تهران: انتشارات رشد. 2. اسكينر، ب، ا. فرا سوي آزادي و شأن، ترجمه ي سيف، ع، ا. 1374. تهران: انتشارات آزاده. 3. انصاري، ا. (اجمالي بر؛ مردم شناسي جنگ). 1375، (مجموعه مقالات ارايه شده در كنگره ي بزرگداشت سرداران و بيست و سه هزار شهيد استان اصفهان)، اصفهان: ناشر لشكر 14 امام حسين(ع) استان اصفهان. 4. بي ناس، ج. تاريخ جامع اديان. ترجمه ي حكمت، ع، ا. 1373. تهران: انتشارات علمي و فرهنگي. 5. رابرتسون، آ، چ. عيسي اسطوره يا تاريخ. ترجمه ي، توفيقي، ح. 1378. تهران: انتشارات علمي و فرهنگي. 6. رضي، ه. 1380. زرتشت پيامبر ايران باستان. تهران: انتشارات بهجت. 7. دوركيم، ا. درباره تقسيم كار اجتماعي. ترجمه ي، پرهام، ب. 1369. تهران: انتشارات اميركبير. 8. ساروخاني، ب. 1370. دايره المعارف علوم اجتماعي (جلد اوّل). تهران: انتشارات كيهان. 9. سبحاني، ح. 1369. نگرشي بر تئوري ارزش. تهران: انتشارات اميركبير. 10. سبحاني، ج. 1371. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام. تهران: انتشارات معشر. 11. سليماني درچه، ب. (نگرشي جامعه شناختي به بسيج و نقش آن در امنيت و توسعه ي ملي). 1375، (مجموعه مقالات ارايه شده در كنگره ي بزرگداشت سرداران و بيست و سه هزار شهيد استان اصفهان)، اصفهان: ناشر لشكر 14 امام حسين(ع) استان اصفهان. 12. سليمي، ح. 1368. روان شناسي نظامي. تهران: انتشارات شركت بين المللي نشر و تبليغ بشري. 13. شاليت، ب. روان شناسي رزم و درگيري. ترجمه، ناشر. 1373. تهران: انتشارات صرير. 14. شاعري، م، ح. 1381. جامعه شناسي شهادت طلبي و انگيزه هاي شهيدان. تهران: انتشارات شاهد. 15. شولتز، د. نظريه هاي شخصيت. ترجمه، كريمي، ي. جمهري، ف. نقشبندي، س. گودرزي، ب. بحيرايي، ه. نيكخو، م، ر. 1377. تهران: انتشارات ارسباران. 16. عميد زنجاني، ع، ع. (بازشناسي جنبه هاي تجاوز و دفاع). 1368، (مجموعه مقالات ارايه شده در كنفرانس بين المللي تجاوز و دفاع)، تهران: 19ـ17 مرداد ماه 1376 17. فردوسي، ا. شاهنامه فردوسي. متن چهار كتاب اصلي و سه داستان الحاقي. 1369. تهران: انتشارات اميركبير. 18. كوزر، ل. زندگي و انديشه بزرگان جامعه شناسي. ترجمه، ثلاثي، م. 1380. تهران. انتشارات چهر. 19. گاستون، ب. جامعه شناسي جنگ. ترجمه فرخجسته، ه. 1368. تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامي. 20. مزلو، ا. انگيزش و شخصيت. ترجمه ي رضواني، ا. 1372. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:06 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : پرچم توحيد، پرچم پيروزي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
مقاله پرچم توحيد، پرچم پيروزي را تقديم مي كنم به: ـ ابوالفضل العباس(ع) بزرگ پرچمدار نهضت عاشورا ـ معمار كبير انقلاب اسلامي، امام شهيدان، روح الله الموسوي الخمينيي (قدس سره) ـ پيشكوستان انقلاب و شهداي هشت سال دفاع مقدس «و لكم في رسول الله اسوه حسنه» پيغمبر بزرگ اسلام همه چيز را فداي اسلام كرد تا پرچم توحيد را به اهتزاز درآورد و ما به حكم پيروي از آن بزرگوار بايد همه چيزمان را فدا كنيم تا پرچم توحيد برقرار ماند. رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(قدس سره) / صحيفه نور، ج 2، ص 76، 20/3/57) شهادت و شهيد براي يك ملت وسيله حركت و مقدمه پيروزي است و تنها مربوط به ملت ما هم نيست، بلكه هر جامعه اي كه در جهت اهداف عالي الهي گام بردارد و از خود بگذرد آن اجتماع پيروز و سربلند است. لذا ما شهيد را پرچم پيروزي مي دانيم و به آن مفتخر هستيم. «مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي، در جمع خانواده شهداي فاجعه هفتم تير، 1/4/62» «خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلا است.» «انقلاب اسلامي، گوش و چشمش، پر از شهيدان حسين گونه است.» امام خميني(ره) مقاله فرارو با پيش فرضهايي مبني بر چگونگي دست يافتن به راه حل هايي به منظور نهادينه كردن ارزشهاي فرهنگي در حركتها و سنن جاري ملي مذهبي جامعه ايران اسلامي تهيه شده است. طرح موضوع و مساله 1. چگونه مي توان به يك ارزش فرهنگي نقش ماندگار و جاودانه بخشيد؟ 2. اهداف و سياستهاي يك نهاد چگونه مي تواند در جامعه تاثيرگذار و ثابت بماند؟ 3. امروزه رايحه عطر شهادت در سطح جامعه خصوصاً به همت نهاد مقدس بنياد شهيد و (عموماً) به عنايت خانواده معظم شهدا در قالب برپايي كنگره و يادواره هاي شهدا منتشر مي شود. آيا با گذشت زمان و حضور نسلهايي احتمالاً كم آگاه، اين فرهنگ زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهيدان كم رنگ تر خواهد شد؟ 4. چه تدبيري مي توان پيش بيني كرد تا اقشار مختلف جامعه، در زنده نگه داشتن و ترويج فرهنگ شهيد و شهادت، ايفاي نقش نمايند و به اين وظيفه مباهات ورزند؟ بي ترديد فرهنگي پابرجا خواهد ماند كه با اعتقادات و باورهاي مردمي عجين شده و با فرهنگ عميق ديني، هم رنگ، هم آوا و هم سو شده باشد.
در اين ميان فرهنگ متعالي شهيد و شهادت، كه از اعتقادات راسخ دين مبين اسلام است، ريشه در اعتقادات فكري و قلبي مسلمانان دارد. اين فرهنگ فراتر از سنن و فراگردهاي اجتماعي، مي تواند در جامعه به منصه ظهور برسد و به عنوان سند مجرد و شرف هر خانه و خانواده، كوي و برزن، طايفه و عشيره، شهر و روستا و ... جلوه گر شود. در جامعه اسلامي ما فرهنگ شهيد و شهادت، فرهنگي برخاسته از متن اعتقادات ديني است كه با ظهور انقلاب اسلامي ايران و حوادث ايام هشت سال دفاع مقدس تبلور فكري و اعتقادي آن فراگير و نمود عيني آن در سطح جامعه كراراً هويدا شده است. امروزه تلاش در جهت حفظ و حراست از اين فرهنگ ارزشمند و سند مجد و شرف ملي و مذهبي كشور ما وظيفه اي نهاده بر دوش تمام اقشار جامعه است و نشر آن به فرموده امام(ره): بر دست اندركاران نظام است كه همه ذوق و استعداد و توان خود را در هرچه بهتر رسيدن به امور معنوي و مادي و ارزشي و فرهنگي اين يادگاران هدايت و نور به كار گيرند و از خدمت بي شائبه و بي منت به آن دريغ نكنند كه هر چه انقلاب اسلامي ايران دارد از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است. ملت شريف در سراسر ايران ياد شهداي فداكار را كه جمهوري اسلامي و پيروزي ها، رهين جان نثاري آنها است، زنده نگه دارند. با تامل و تدبر در يافتن راه حل هايي به منظور حفظ و زنده نگهداشتن ياد و خاطره شهدا و ارتباط و در آميختن آن با سنن جاري و نهادهاي مردمي، مي توان فرهنگ هشت سال دفاع مقدس را رنگ و روي سنتي و مردمي بخشيد تا ارزشهاي دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس در خاطره ها زنده بماند و نسلهاي آتي در پي حفظ آن بر يكديگر پيش دستي كنند. در اين بين ضمن توجه به كلام حضرت امام (قدس سره) پيرامون جايگاه، مقام و منزلت شهدا نكات عميق و ظريف مشاهده مي شود كه از آن جمله توجه به نكات ذيل است: ـ انقلاب اسلامي ايران، پرتوي از عاشورا و انقلاب الهي آن است. ـ خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلا است. ـ گوارا باد بر اين شهيدان لذت انس و همجواري شان با انبياي عظام و اولياي گرام و شهداي صدر اسلام و گواراتر بر آنان باد نعمت رضايت حق كه «رضوان من الله اكبر» ـ اينان پيروان سيد شهدايند كه در راه سالام و قرآن كريم از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را قربان كرد. اسلام عزيز را با خون پاك خود آبياري و زنده نمود. حضرت امام خميني(ره) در جايگاه يك فقيه، يك مرجع و يك زعيم عالي قدر و آگاه به مسايل اعتقادي و علوم ديني و آشنا به تاريخ اسلام در تعيين معنا و اصالت شهادت شهيدان انقلاب اسلامي، حجت را بر همگان تمام كرده، نهضت را ادامه قيام سيدالشهدا و پيروي از حركت عاشورا مي داند و نثار خون اين عزيزان را وصل به خون پاك شهداي عاشورا مي خواند: «اينان پيروان سيدالشهدايند.» با توجه به بيانات بنيانگذار جمهوري اسلامي و روشني اهداف اين نهضت الهي جاي هيچ شك و شبهه اي باقي نخواهد ماند، كه نهضت خميني(ره) تبلور مجدد نهضت صدر اسلام و زنده شدن احكام الهي در اين برهه از زمان در سرزمين الهي ايران است: «انقلاب اسلامي ايران، پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي است.» از آنجايي كه نهضت خميني(ره) پرتوي از نهضت عاشورا است و تجلي انوار آن به تمام و كمال كربلايي است، لذا ضروري است در زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهداي اين نهضت از سيماي عاشورا الهام گرفت و هماهنگ و همگام با نواي جاودانه اين قيام توحيدي قدم برداشت. امروزه در اقصا نقاط كشور اسلامي ايران، تصاوير شهداي هر محل به صورت قاب شده بر در و ديوار مساجد و تكايا نقش بسته است و در دسته هاي عزاداري حمل مي شود كه نمايانگر حضور جوانان آن مسجد، آن هيئت يادسته در دوران هشت سال دفاع مقدس مي باشد (اين تصاوير به مرور زمان كم رنگ و بعضاً به دليل عدم تدابير مناسب گم مي شوند.) ضمن توجه و دقت نظر به سبك و سياق ظاهري هيئت ها و دسته هاي عزاداري ائمه معصومين(ع) و آذين شدن مساجد، تكايا، هيئت ها، دسته ها و ... در ايام سوگواري مشاهده مي شود عمده اين هيئت ها به سياه پرده، پرده هيئت، بيرق، كتل، علم و ... مزين مي شوند كه نمايانگر اهداف، مقاصد و آمال دروني آن هيئت نسبت به انگيزه اي است كه در نظر گرفته است. با انتخاب اين علايم و نشانهاي ارزشي كه ريشه در اعتقادات ديني و قلبي مردم متدين كشور اسلامي ما دارد مي توان زمينه مبادرت به انجام حركتي اصيل، ريشه دار و جاودانه را به منظور ترويج فرهنگ شهيد و شهادت در سطح جامعه به منصه ظهور رسانيد. بيرق عاشورا بيرق كه در ايام سوگواري ائمه معصومين (عليهم السلام اجمعين)، ماه محرم، ماه صفر و ... در اماكن مذهبي برافراشته مي شود، در واقع بيانگر ماتم در عزاي شهادت ائمه(ع) و اصحاب با وفاي آنها است. بيرق عاشورا نمادي است از يك هدف، بياني است از يك حركت و نشاني است از جمعيتي كه به خاطر نهضتي توحيدي هستي خود را در طبق اخلاق نثار كرده اند. با گزينه كردن بيرق مرسوم در ايام سوگواري ائمه معصومين(ع) و با درج اسامي شهدا بر روي اين گونه بيرقها، در واقع حركت شهدا را از نهضت عاشورا پيگيري كرده ايم و به كلمه توحيد لبيك گفته ايم. اين فرهنگ ريشه دار، با احساسات و عواطف مردمي آميخته و نهادينه خواهد شد و در طول تاريخ جاودانه خواهد ماند. در اينجا به منظور روشن كردن موضوع بيرق شهدا در ترويج فرهنگ شهيد و ش هادت با طرح پيشينه تاريخي پيرچم، ابعاد و اندازه بيرق، رنگها در نماد پرچم، محل نگهداري و زمان به حركت درآوردن بيرق شهدا به شرح موضوع پرداخته شده است. هيئت و شمايل بيرقهاي پيشنهادي بيرق شهدا به طور كلي متشكل از يك پنجه، چفيه، روبان قرمز، زرد، آبي و يا سبز، پارچه اي سه گوش (مثلث) و يا مربع مستطيل (جهت شهداي خاص) و نهايت از يك چوب با ارتفاع دو متر در نظر گرفته شده است با نوشتارهاي مندرج در آن. 1. پنجه، نمايانگر دستان بريده ابوالفضل العباس(ع) علمدار دشت كربلا است و اين نشان اشاره به او در قسم است كه «به خدا قسم اگر دستانم را قطع كنيد از ياري دين وامام خود دست برنخواهم داشت.» و به معناي توسل واعتقاد ديني به خاندان نبوت و پنج تن آل عبا است. همچنين در معناي اتحاد و يكپارچگي است. كثرت و تعدد بند بند انگشتان و يك شكلي در پنجه دست، وحدت در هدف را معنا مي دهد. 2. پيشاني بند كه غالباً با شعارهاي الله اكبر، لا اله الا الله، راهيان كربلا، يا حسين، لبيك يا خميني، يا ثارالله و ... بر پيشاني بسيجيان مخلص خدا، نقش آفرين عمليات غرورآفرين هشت سال دفاع مقدس مي باشد (برادران اهل سنت و اقليتهاي مذهبي يا الله، الله اكبر، لا اله الا الله و لبيك يا خميني استفاده مي كردند.) 3. چفيه، علامت اختصاري تمام بسيجيان عاشق و مخلص خداست، عاري از هرگونه علاقه دنيوي، در عين دارا بودن ويژگيهاي ارزشمند، مونس اشكهاي شبانه، سجاده نماز و كفن پيكرهاي متلاشي شده شهدا است. 4. پرچم، نمادي است عيني از نيت، هدف و مقاصد دروني فرد، گروه، اجتماع و جوامع كوچك و بزرگ، در دو شكل مربع مستطيل جهت امام شهيدان روح الله الموسوي الخميني(ره) و شهداي ويژه، و به صورت مثلث، جهت ساير شهداي انقلاب از 15 خرداد 42 تا به امروز. 5. نوشتارها، روي پرچم ها متفاوت و فراخور هر موضوع به شرح زير است: عنوان بالاي بيرق متناسب با ايام دفاع مقدس و پرچم هاي مرسوم در همان زمان شعار درج مي شود: الله اكبر، لا اله الا الله، يا حسين(ع)، يا علي(ع)، يا محمد(ص)، يا ابوالفضل العباس(ع)، يا فاطمه الزهرا(س). پيشنهاد مي شود بر بالاي پرچم با نوشتن الله اكبر شعارهاي زير درج گردد «اين موضوع در پنجه رعايت شده است.» الف) السلام عليك يا اباعبدالله(ع)، براي شهداي انقلاب و هشت سال دفاع مقدس. سپس نوشته شود بيرق شهيد. ب) السلام عليك يا ابوالفضل العباس(ع)، برايا جانبازان شهيد ج) السلام عليك يا فاطمه الزهرا(س)، براي شهداي مونث، شهداي گمنام و مفقودالاثر د) براي امام(ره) درج شعارهاي مندرج عبارتند از: ـ الله اكبر، «كه در پنجه رعايت شده و كفايت مي كند» ـ السلام عليك يا ثارالله(ع) ـ السلام عليك يا روح الله(ع) ـ بيرق امام شهيدان روح الله الموسوي الخميني(ره) اقليت هاي ديني در خصوص اقليت هاي ديني (كليمي، مسيحي، زرتشتي، صائبي) ضروري است به نكات ذيل توجه شود: الف) درج در بالاي پرچم جمله لا اله الاالله به زبان همان اقليت يا الله اكبر كفايت مي كند، سپس درج بيرق شهيد معظم... (بر روي پنجه نيز درج الله يا الله اكبر كفايت مي كند.) ب) برادران اهل سنت با درج عنوان ذيل و با همان سبك و سياق برادران شيعه لا اله الا الله، محمد رسول الله(ص). بيرق شهيد... 6. عمود يا چوبه پرچم: پيشنهاد مي شود عمود پرچم بيشتر از دو متر نباشد. شكل و نمود پرچم هر شيئي داراي دو خاصيت است: يكي، شكل و حجم آن و ديگري، نمود و رنگ آن. در انتخاب پرچم به شكل سه گوش (مثلث) و با الوان مختلف (متناسب با بيرقهاي مرسوم در دوران هشت سال دفاع مقدس) انگيزه ها و اهدافي نشات گرفته از آرمانهاي متعالي ايثارگران مدنظر بوده است كه فراخور موضوع دسته بندي شده ارائه مي گردد. نكته اول، در شكل ظاهري پرچم، بيرقهاي مرسوم در ايام عزاداري ائمه معصوم(عليهم السلام)، دهه محرم، صفر، ايام فاطميه و ... كه به صورت سه گوش (مثلث) و سنتي انتخاب شده است. مثلث كه از تقاطع سه پاره خط مورب به وجود آمده، ضمن اينكه حالت جنگجويي و حمله و تعرض دارد، انديشه و حركت را نيز تداعي مي كند. نكته دوم، حالت قرارگيري آن است كه به صورت افقي در اهتزاز درخواهد آمد. حالت افقي دلالت بر وزن، فاصله و وسعت و پهنا دارد. نكته سوم، رنگ پرچم: «در هنر مذهبي، رنگها با توجه به معاني سمبليك آنها مورد استفاده قرار مي گيرند.» رنگها براي زندگي انسان ضروري است و نقش مهمي در زندگي عاطفي و معنوي ما بازي مي كنند. انسان در تمام دورانها با رنگ سروكار داشته و به نحو شايسته اي از آن استفاده كرده است و به طور كلي در تمام احوال و زمانها توجه انسان را جلب نموده است. هرگاه در رنگها تأمل مي كنيم و اين پديده را در نظر مجسم مي نماييم به صورت جملاتي آن را به زبان مي آوريم. كلمات و الحان، فرمها و رنگها محل تجمع پيامهيا ماوراء ما هستند. رنگ به فرم كمال مي بخشد و بدان جان مي دهد. جوهر اصلي رنگ، انعكاسي از عالم خيال است و مانند نور مي باشد كه مبدل به موسيقي شده است. موضوع پرچم و رنگ آن الف) پرچم سبز، متناسب با سيادت شهداي معظم سادات در نظر گرفته و علم شده است. ـ رنگ سبز، نشان دهنده ارضا و اميدواري است. ـ رنگ سبز، آميزش دانش و ايمان است. ب) پرچم قرمز، مختص شهداي هشت سال دفاع مقدس، از 31/6/59 لغايت اعلام قطعنامه در سال 67، مي باشد. ـ رنگ قرمز، رنگي تاريك و متراكم، حرارت و تابندگي آن دروني و باطني است. وقتي رنگ قرمز به قرمز نارنجي مبدل شود، نيروي آتشين و ملتهب پيدا مي كند. رنگ قرمز سمبل حيات، زندگي و عامل موثري در سازندگي و تشديد رويش گياهان بوده و بيان كننده هيجان و شورش است. قرمز نارنجي، تابشي پرشور از عشق، و قرمز ارغواني بر عشقي روحاني دلالت مي كند. ج) پرچم مشكي، به علامت ماتم و نشستن در عزاي شهداي انقلاب، پيشكسوتان نهضت از 15 خرداد 42 لغايت شروع جنگ تحميلي و تجاوز بعثيون به ميهن اسلامي ايران در نظر گرفته شده است. ـ رنگ مشكي عملكرد مهمي دارد و در همه جا اهميت رنگهاي خالص را تحت شعاع قرار مي دهد. مطابقت رنگهاي تاريك با تجمع الوان شديد شخصيات زنده و خشن را با حساسيت قوي نشان مي دهد. رنگ تيره، نهايت فاجعه و مصيبت است. سمبل حزن، غم و اندوه و سمبل مرگ است. د) پرچم سفيد، به اقتضاي رنگ سفيد كه نشان از پاكي و پاكدامني است جهت كليه شهداي مونث انتخاب شده است. ـ رنگ سفيد دلالت بر پاكي، بي آلايشي و يك رنگي و عاري از هر چيز مي باشد. ـ رنگ سفيد نشانه عفت و پاكي است، همراهي با فضيلت و كمال است. در خصوص دو رنگ مشكي و سفيد بايد گفت: سفيد و مشكي در زندگي انسان و در طبيعت دو قطب مهم و اساسي محسوب مي شوند. وجود رنگ مشكي در ميان ساير رنگها سبب محدوديت ساير رنگها است و سبب شده تا هر رنگي جلوه حقيقي خود را داشته باشد. در آزمايشها مشخص شده كه وجود تضادهاي رنگي همزمان و پي در پي، براي چشم هم رضايت بخش بوده و تعادل به وجود مي آورد. ﻫ) پرچم زرد و علم زرد براي كليه شهداي اقليتهاي مذهبي شامل مسيحي، كليمي، زرتشتي و صائبي در نظر گرفته شده است. ـ رنگ زرد نشان روشني و نور است. از نظر مردم عادي ديدن نور، تحقق واقعيتي است كه قبلاً پنهان بوده است. وقتي گفته مي شود فلاني «روشن» است، اين نشان هوش و آگاهي اوست. بنابراين رنگ زرد، روشن ترين رنگها است. از لحاظ سمبليك با فهم ودانايي ارتباط دارد و نشان دانش و معرفت است. تمامي اين رنگها در دوران هشت سال دفاع مقدس بر روي پرچم هايي با شعاير اسلامي از قبيل: الله اكبر، لا اله الاالله، لا سيف الا ذوالفقار، يا حسين(ع)، يا زهرا(س)، سپاهيان محمد(ص)، السلام عليك يا اباعبدالله و ... به وضوح نمايان و آشكار بوده است. رنگ نوشتارهاي پرچم ـ رنگ زرد در وسط زمينه سياه جلوه خاصي دارد. بسيار روشن، واضح و نيرومند است. ـ رنگ زرد بر روي زمينه قرمز خودنمايي مي كند. ـ رنگ زرد بر روي قرمز پر سر و صدا، بشاش و داراي زرق و برق است. مي خواهد فرياد بزند و نشان دهنده شكوه و جلال و معرفت است. ـ رنگ قرمز بر روي زمينه سياه رنگ به گرمي متمايل مي شود و روشني بيشتر به خود مي گيرد. ـ قرمز بر روي زمينه سبز متمايل به آبي جلوه و درخشندگي فوق العاده پيدا مي كند، افروخته و شعله ور شده و نشان از آتش دارد. ـ توجه شود براي شهداي مونث، كه پرچم آنها سفيدرنگ است، چنانچه شهيد مربوط به موضوع خاص باشد عبارتند از: ـ شهيد سيد با نوشتار سبز در متن پرچم درج شود. ـ اگر شهيد مربوط به انقلاب است متن مندرج مشكي است. ـ اگر شهيد مربوط به دفاع مقدس است متن مندرج قرمز است. ـ اگر شهيد اقليت مذهبي است متن مندرج زرد است. محل نگه داري و طريقه استفاده از پرچم ها امروز ما پيروان اهداف شهدا، پرچم حقانيتشان را بر دوش مي كشيم و با مكتب و انگيزه هاي قيامشان پيمان مي بنديم. پرچم اين عزيزان تداعي كننده اخلاص و تلاش خداپسندانه آنان در راه احياي فرهنگ عاشورا است. يادآور نثار خونها است كه جهت تبلور اسلام ناب محمدي(ص) بر زمين ريخته شده است. مساجد، تكايا، هيئت هاي عزاداري و حسينيه ها مناسب ترين محل جهت نگهداري پرچم رهروان قيام حسين(ع) است. پايگاه هاي مقاومت بسيج كه در طول دوران پرفراز و نشيب انقلاب و هشت سال دفاع مقدس، محل استقرار خود را در مساجد يافته و عمده فعاليتهاي مردمي نيز در همين خانه هاي نور و ايمان به انجام رسيده است، اين امكان بهترين محل براي حفظ و نگهداري پرچم شهيدان به نظر مي رسد. ايام و محل برافراشتن پرچم ها از آنجايي كه شهداي انقلاب متصل به نهضت رسول الله(ص) و شهيد راه مكتب متعالي اسلام ناب محمدي(ص) مي باشند، ضروري است پرچم اين شهيدان معظم در ايام دهه محرم، ماه صفر، فاطميه، ماه مبارك رمضان (خصوصاً شب ضربت مولاي متقيان علي بن ابيطالب(ع) و شب شهادت آن حضرت)، روز عرفه و ايام سوگواري چهارده معصوم(ع) به طور كلي در مساجد، تكايا و حسينيه ها برافراشته شده و به همراه دسته هاي عزاداري و هيئت ها چرخانده شوند. حتي در اعياد ملي و مذهبي و ايام الله ولادت معصومين (عليه السلام اجمعين) ، هفته دفاع مقدس، دهه فجر و ... مي توان مساجد را به اين پرچمها آذين بست و هر مسجد و هر هيئت، خود موظف به نگهداري و حفظ اين پرچم ها در طول ايام باشد. برادران اهل سنت نيز جز ايام سوگواري كه خاص شيعيان است در ساير موارد مي توانند از بستر مساجد استفاده كنند. ايام چرخانيدن و به حركت درآوردن پرچم شهدا الف) روز عرفه: روز عرفه كه يادآور آغاز حركت و قيام امام حسين(ع) از صحراي عرفه به سمت كربلا است، به عنوان روز ميثاق با آرمان شهدا قلمداد مي شود. عامه مردم، در يك حركت نمادين، از ميان مساجد، تكايا، هيئت ها، دسته ها و ... با به همراه داشتن پرچم شهداي محل خود، به طرف گلزار شهدا رهسپار و در كنار مزار شهدا به برگزاري مراسم پرفيض دعاي عرفه اهتمام ورزند. ب) يوم العَلَم: روز تاسوعا كه به روز ابوالفضل العباس(ع) معروف و منسوب مي باشد به عنوان روز علم و گردانيدن پرچم ها اختصاص دارد. (اين موضوع پيشنهادي است و هيچ منافاتي با فرهنگ عاشورا و دهه محرم ندارد). هيئت ها با يك برنامه از پيش هماهنگ و متناسب با فرهنگ جاري در محل خود به گرداندن پرچم ها و بردن به طرف گلزار شهدا و يا مساجد جامع، كه اكثراً محل اعزام رزمندگان اسلام هنگام عزيمت به سوي جبهه ها بوده اند، به منزله تجديد عهد و پيمان با شهدا مبادرت خواهند كرد. حاملان بيرق شهدا افراد حمل كننده پرچم، در وهله نخست، خود خانواده معظم شهدا، شامل: پدر، مادر، برادر، خواهر و فرزندان معظمشان خواهند بود و سپس ساير افراد. «و بيرق هاي خونين عاشورا، به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بيشتر افراشته شود.» حضرت امام خميني(قدس سره) / كلمات قصار، نشر آثار امام، ص 59 پيشينه پرچم در ادوار تاريخ از سنتهاي جاري بشري بوده است كه در جنگها، هر جبهه براي تشخيص و امتياز افراد سرباز و قشون خود از ديگري، پرچم و علمي برمي افراشتند كه به وسيله آن متمايز گردند. اين مسأله در طول تاريخ تحولاتي را پشت سر گذاشته است. «لوا» علامت قشون بوده كه مقدم بر لشكر برمي افراشتند و هر دسته به اين علامت (لوا) ممتاز بود و «عَلَم»، علامت مميزه طبقات و قبايل بود، چنانچه در دسته ها و موكب هاي كنوني ملاحظه مي شود. مشخص است پرچم، كه همان لواي بزرگ باشد، براي معرفي مليت است و عَلم براي معرفي قوميت، كه در حقيقت عموم و خصوص مورد نظر هستند. هر لوايي مي تواند علم و پرچم باشد، ولي پرچم، لواي در امور دين و عقيده اطلاق شده است. درفش، علم و پرچم در معنا يكي است، و هدف و انگيزه گروهي را كه به پرچم مزين شده، مشخص مي كند. علم گوياي موجوديت است و استقلال را معنا مي كند. در جنگ ها، هر دسته اي به پرچمي آذين مي شد و در واقع يك لشكر يا يك سپاه از پرچم هاي متعددي تشكيل مي شد و تمام اين پرچم ها مطيع يك علم بزرگ در مركزيت سپاه بودند. همچنين براي هر كدام از مسوولان هر دسته يا گروه نيز پرچمي در نظر گرفته مي شد. دسته يا گروه راست، چپ، قلب، عقب و ... از پنج دسته تشكيل مي شد: ميمنه، ميسره، قلب، عقبه و ... حتي بيشتر. رايت از لوا بدين ترتيب تشخيص داده مي شد كه اگر پارچه بر سر نيزه بود آن رايت مي گفتندو اگر بر سر نيزه نبود لوا مي گفتن، ولي علم داراي بندهاي مختلفي بود كه از لوان مختلف تشكيل مي شد. لوا براي فرمان فرمايان و حكام ولايات بود و پرچم رايت براي قشونها و علم براي مردم (ملي) بود. رومي ها داراي لواي عقاب نشان بودند و اعراب اين علامت را از آنها گرفتند. معاويه در شام از روميان تقليد كرد، ولي شكل آن را عوض نمود. رومي ها هر علم را نشانه ده هزار قشون مي دانستند يا بيشتر بر حسب تشكيلات ارتش خودشان. كسري، پادشاه ايران، در سال 13 هجري، داراي پرچمي بود كه عرض آن هشت ذراع و طول آن 12 ذراع بود و درفش كاوياني ناميده مي شود و به طلا زردوزي شده و مجلل به جواهر بود و در جنگها برمي افراشتند و در خزائن دولتي نگاه مي داشتند. مورخان مي نويسند اين درفش از ضحاك بوده و روزافزون تجليل و تجمل آن افزوده شده است تا به دست كاوه اصفهاني كه خروج كرد، افراشته شد. همچنين بني اميه در روز عاشورا پرچمهاي خود را مانند درفش كاوياني تعبيه كرده بود. ابوالعلاء طوفي و پدرش از عمال اموي بودند كه به يزد رفتند و او مدتي معلم هشام بن عبدالملك بوده كه او را به پاس معلمي فرماندار يزد كرد. اين پرچم را در يزد ديد و در باغي محفوظ آن را برافراشت و مردم را براي بيعت با اموي ها دعوت كرد. ابومسلم خراساني، در سال 132، از مردم يزد مطالبه آن پرچم را كرد. باري، اولين پرچم كه در عالم بند شد لواي ابراهيم خليل(ع) بود كه به جنگ روميان به حمايت قوم لوط رفت. اولين لوايي كه در اسلام بلند شد لواي اسلام بود، رسول الله(ص) فرمود از پارچه سفيد تعبيه كردند و به دست حمزه بن عبدالمطلب سپرد. زيرا لوا را بايد بهقرمان قوم و برجسته ترين شخصيتها سپرد كه همه از او بيم داشته باشند و در لشكر اسلام قهرماناني جنگجوتر از حمزه نبود، لذا لوا را به او سپردند. اين لواي سفيد، در اول ماه رمضان سال اول هجري، به دست حمزه برافراشته شد و نشان ملت اسلام بود و اولين رايت كه از مسلمانان برافراشته شد در ماه شوال سال اول هجري بود كه بر سر نيزه بلند افراشته بودند. همچنين مسلمانان در شام و مصر و فارس (ايران) انواع و اقسام لواي مختلف و رنگارنگ تهيه كردند و هر يك را به نامي ناميدند و هر دسته به تعداد بيشتر لواي خود بر ديگري مفاخره مي كرد تا آنجا كه چون «العزيز بالله فاطمي» خروج كرد براي فتح شام پانصد رايت بلند كردند و با هر يك شيپور مي زدند. در اين پرچم ها، بيشتر اسامي خلفا را مي نوشتند و مفاخرات خود را به نثر و نظم نقل و درج مي كردند و در اندلس بر پرچم ها، آيات قرآن بر حرير مي نوشتند و نقش و نگار زيبا مي كشيدند. ابومسلم خراساني بر لواي خودش نوشت: «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم القدير». پرچمي براي ابراهيم فرستاد كه اول نام خودش را نوشته بود و اين پرچم به نام «ظل» بر نيزه اي بلند به طول 14 ذراع نصب شده بود. پرچم ديگري به نام «سحاب» بر نيزه اي به طول 13 ذراع نصب كرده بود. در دوره جاهليت، رنگ علم ها سياه بود. در بدو اسلام، اعراب رنگ سفيد را انتخاب كردند. «رايت النبي» در جنگ ها سفيد بود. در جنگ بدر، رنگ پرچم را سرخ گرفتند. اميرالمومنين(ع) كه از قهرمانان و جنگجويان نامي جهان بود و پيغمبر(ص) پرچم را پس از حمزه به او داد، رنگ پرچم را سبز نمود و روز احد و خيبر لواي رايت سفيد گرفتند. در «عين الورده» پرچم خاكستري رنگ بود. بني اميه پرچم خود را سرخ كردند، علويان رنگ پرچم را سفيد كردند، بني عباس رنگ سياه را انتخاب كردند ولي اشعار آنها رنگ سبز بود. در ولايتعهدي حضرت امام رضا(ع) مامون دستور داد رنگ سبز انتخاب كردند و شعار بني عباس را ترك كردند. متوكل براي پسرانش بيعت گرفت و به هر يك دو لوا داد؛ يكي، سياه كه لواي عهد و ميثاق بود و ديگري، سفيد كه لواي جنگ و مفاخرت بود. «مختار بن ابي عبيده ثقفي، در امارت شيعه، اول كسي است كه پرچم سه رنگ انتخاب كرد كه هم اكنون، پرچم ملي ايرانيان است.» يكي ديگر از نكات مورد توجه اين بود كه بايد پرچم به دست شجاع ترين و قوي ترين جنگجويان سپرده شود تا در تشكيلات نظامي فرمانده كل زير پرچم قرار گيرد و سرنگون شدن پرچم به فتح و ظفر جبهه غالب تمام مي شد و لذا بيشتر از هر چيز در جنگها مي كوشيدند پرچم دار را بكشند و پرچم را سرنگون كنند. در واقعه كربلا، ابن سعد پرچمي مخصوص به خود داشت و در حفظ آن سخت مي كوشيد و تماماً با خود همراه داشت و غلامي به نام «دوريد» آن را با خود حمل مي كرد. هر كجا كه ابن سعد مي رفت پرچم به دنبال او كشانده مي شد، تمام توجه و نگاه لشكر به همين دوخته شده بود. در بعض يتواريخ وارد شده كه حضرت قاسم بن حسن(ع) همت كرد كه پرچم ابن سعد را سرنگون كند. اين جوان رشيد و با بصيرت كه از خانواده والامقام، صاحب درايت و آشنا به امور جنگ بود، متوجه مطلب شد و به همين انگيزه جهت واژگون ساختن پرچم هجوم برد. دشمن وقتي از قصد و نيت قاسم(ع) مطلع شد، دستور آماده باش و فرمان پرتاب سنگ به سمت اين شهيد عزيز آغاز شد و ... حضرت علي(ع) پرچمدار بزرگ پرچمداران در حفظ و مراقبت از پرچم بسيار كوشا بودند و حتي حاضر بودند خودشان كشته شوند، ولي نگذارند پرچم سرنگون شود. بزرگترين افتخار براي كسبي بود كه پرچم را سرنگون كند. پيغمبر اسلام(ص) در تمام جنگهاي اسلام، پس از حمزه، پرچم را به دست اميرالمومنين(ع) مي داد و هيچ وقت پرچم از دست او كج و سرازير نشد. همه جا فتح و پيروزي در سايه شمشير پرچمدار نصيب مسلمانان مي شد. پرچم آن وقتي شرافت دارد كه صاحب آن حرمت را بشناسد و به وظيفه خطيري كه برعهده دارد توجه كند. در پايداري، استقامت و استقرار پرچم تا پاي جان بكوشد. لذا مي بينيم جعفر طيار(ع) با توجه به جراحت شديد تا پاي جان از علم نگهداري مي كند. حضرت علي(ع) از 25 سالگي پرچمدار بود و چنان قدرت و شجاعت و قوت بازو نشان داده بود كه قتالان عرب از او بر خود مي لرزيدند. در روز جنگ احد براي تقرب قبيله بني عبدالدار پرچم را به دست مصعب ابن عمير داد واو كشته شد، پرچم را به دست علي(ع) سپرد. ديگر اين پرچم سرنگوني نديد تا اسلام جهانگير شد. دشمن هم پرچم را به دست قهرمان ترين افراد مي داد مانند طلحه بن ابي طلحه و عمروبن عبدود كه هر دو در پيشگاه علي(ع) به زانو درآمدند تا فرمان منصب «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتي الا علي(ع)» بر دوش اميرالمومنين نصب شد. اين پرچم پس از جنگهاي اميرالمومنين بيست و پنج سال در خانه علي(ع) آرام بود تا در جنگ جمل به دست «محمدبن حنيفه» افر اشته شد و حضرت امير فرمود اين پرچم رسول خدا(ص) است و اين لشكر جندالله است و قيس بن سعد بن عباده گفت: «اين همان رايتي است كه ما زير آن همراه پيامبر(ص) جنگ مي كرديم و جبريل ما را مدد مي كرد. هر كس را كه انصار ياري كنند، هر چند يارو ديگري نداشته باشد، زيان نمي كند. انصار مردمي هستند كه چون جنگ مي كنند دست هايشان با شمشيرهاي مشرفي چنان دراز مي شود كه شهر را مي گشايند.» در روز جنگ صفين، لشكر معويه پرچم خود را به چند دست داد و هر كس پرچمدار مي شد به دست علي(ع) كشته مي شدو ديگري پرچم را به دست مي گرفت تا سرانجام متوسل به حيله شدند، ولي پرچمدار علي(ع) مانند كوه پابرجا ايستاد و پرچم را حفظ كرد.

 


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:06 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : شهيد كيست و شهادت چيست ؟
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
آنچه مسلّم است اين كه واژه شهادت برآمده ازآموزه هاي اسلام و قرآن مي باشد. امروزه كلمة «شهيد» در عرف فرهنگ اسلامي بركسي اطلاق مي شود كه در راه خدا كشته شده باشد. اما آيا اين كلمه دچار تحول معنايي نشده است ؟ شايد گاه و بيگاه احاديثي را شنيده باشيم كه مثلاً كسي كه غرق شده شهيداست ؛ اما ارتباط اين معناي شهادت با معناي رايج چيست ؟ انقلاب سال 57 با تكيه بر انديشه هاي اسلامي به پيروزي رسيد و در تلاطم امواج انقلاب ، خون هاي زيادي نثار شد. واژة شهيد و شهادت دوباره طراوت يافت و موردتوجه قرار گرفت . به نظر مي رسد در فضاي حاضر سؤالاتي كه مطرح شد، حساسيت بيشتري يافته است : شهيد كيست و شهادت چيست ؟ آيا آنچه ما امروزه از شهادت مي دانيم ، همان است كه در سخن خدا و انديشة پيشوايان دين بوده است ؟ براي رسيدن به پاسخ مناسب ، هيچ راهي نيست مگر بررسي تمام آيات و احاديثي كه در مورد اين مفهوم وجود دارد، اما انجام اين مهم چندان هم ساده نيست . اما توفيق الهي قرين صاحب همتان ِ گردآورندة اين تأليف گشت و در چاپ آغازين ،مجموعة نسبتاً جامعي از اين آيات و احاديث گرد آمد. وقتي دوستان گرامي در بنيادشهيد انقلاب اسلامي پيشنهاد ترجمه و تحقيق در مورد اين كتاب را به صاحب اين قلم پيشنهاد كردند، خود را سخت مديون لطف و عنايت حضرت حق ديدم ، زيرا بسيارمشتاق صيد چنين شاهبازي بودم ؛ و حال ، خود بر دستم نشسته بود. باز هم خدا راسپاس . بسياري از بهترين دوستان دوران كودكي ، نوجواني و جواني ام به شهادت رسيده اند،پدربزرگوارم آنقدر در جستجوي شهادت بود تا آن هدية دوست در لباس يك خمپاره ،جامة رزمش را خرقة هزار پاره كرد و اجزاي بدنش را به سماع يار كشاند. برادر هم سن وسالم و همزاد خاطرات زنده ام ، با بدن زخمي آنقدر در خط مقدم پايدار ماند و ايستادگي كرد كه ديگر تاب و تواني برايش نماند، و سرانجام بوسة دوست در قالب ِ گلولة خلاص ِحراميان بر سينه اش نشست . براي خودم نيز آرزوي شهادت ، ترجيع بند آرزوهاي تكراري همارة زندگي ام بوده است . آري ، بر دامن نسلي بوده ايم كه مي توان آن را نسل شهادت ناميد. اين شهادت چيست و شهيد كيست ؟ آنچه را در پايان ترجمه كتاب در مورد معناي شهادت دريافتم ، اگر چه از دانسته هاي قبلي ام بسيار دور نيست ، اما يقيناً بسط و جامعيت بيشتري يافته است . نظم بهتر ازبي نظمي است ، پس بگذار انديشه هاي آشفته را اين گونه نكته به نكته مو به مو با شمامحرمان اين محفل انس در ميان بگذارم.

1 ـ براي نظارت بر ترجمه ، از عالم بزرگوار و عزيزي ياري طلبيدم ، ايشان پس ازمطالعة اجمالي متن فرمودند، بسياري از اين احاديث مناسب براي عرضه به عموم مردم نيست : كسي كه به طاعون بميرد شهيد است ، كسي كه به شكم درد بميرد شهيد است و... . نقل اين گونه روايات شايد باعث كاسته شدن از منزلت شهيد گردد و بي احترامي به حرمت آنان باشد. يقين دارم كه اين عزيز در كمال صداقت اين نظر را فرمودند و هم ازاين جهت قدردان ق لطفشان هستم . اما چه كنم كه دريافت خود را نمي توانم ناديده بگيرم .اين نظر را پيش از اين نيز در موارد ديگر از صاحبنظراني شنيده بودم : كتاب هاي حديث را نبايد به طور كامل ترجمه كرد. حتي برخي از بزرگان اين امر را از مصاديق افشاي اسرار اهل بيت و مستوجب عقوبت الهي مي دانستند. آنچه نمي دانم اين است كه چرا وقتي اين احاديث به زبان عربي در كتاب ها چاپ مي شود مصداق نشر علوم اهل بيت است ، ولي وقتي به فارسي ترجمه مي گردد عنوان افشاي اسرار اهل بيت مي يابد. يعني آن فرهيختگان ايراني كه به هر دليل با زبان عربي آشنا نيستند و نمي توانند از متن عربي استفاده كامل ببرند، نامحرم هستند؛ اما اَعراب ،اعم از عالم و جاهل ، محرم محسوب مي شوند! به گمان بنده ، آنچه ناصحيح است چيزديگري است . آشنايي ِ اندك با زبان شناسي و ادبيات ، روبند از رخسارة حقايق زيبايي برمي دارد. بسياري از كلمات هستند كه در زبان عربي و فارسي به طور مشترك به كارمي روند، اما معناي متفاوتي دارند. اين واقعه در زبان فارسي قديم و جديد نيز ديده مي شود: وطن ، ملت ، هنر، آزادي ، طاعون ، وبا، قولنج ، روزنامه و... مثال ها را ازوادي هاي مختلف آوردم تا گستردگي اين معنا آشكارتر شود. از ديگر سو، گاهي يك واژه در حوزه هاي مختلف ِ دانش ، معاني مختلفي مي يابد:صلاة ، نماز، زكات ، قوس ، صيرورت ،نجم ، شهر و.... آنچه بايد هنگام نقل احاديث اهل بيت و آيات قرآن در نظر داشت اين است كه معاني امروزين كلمات و مفاهيم رايج درانديشة اين زمان را نبايد مطلق فرض كرد و نبايد اين را تنها معيار براي ارزيابي زبان وانديشة گذشتگان دانست . پس چه معياري وجود دارد؟ هرچه رسوخ ما در علم بيشترباشد درك ما نيز كاملتر خواهد گشت : «والراسخون في العلم يقولون كل من عند ربنا»از چه زماني مي توانيم به خواندن آيات و احاديث بپردازيم ؟ زمان خاصي وجود ندارد.درك ما به تدريج كامل مي شود و بالاتر از هر صاحب دانش ، دانشمندي است : «فوق كل ذي علم عليم »: بايد شروع كرد، و براي خدا بلند شد: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي ثم تتفكروا» آيا مي توان هر حديثي را در هر جايي نقل كرد؟خير، «هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد». جز راست نبايد گفت ، هر راست نشايد گفت . «هرچه مي داني ، نگو؛ كه در غير اين صورت ، جاهل هستي ». اما آياآوردن ِ مطالب در كتاب هاي مأخذ و منبع نيز مصداق زياده گويي و پراكنده گويي است ؟خير، با نوشتن ، علم باقي مي ماند و افزوده مي شود. تا اين جا خواستم بگويم ترجمة متون مأخذ، خوب است و بد نيست . 2 ـ حال از جانب گويندة اين احاديث كنار بياييم و در نگاه خوانندة مبتدي قراربگيريم . از اواخر دورة قاجار و نيز از دورة مشروطه رسم شد كه وقتي با نگاه جديد به سخنان و باورهاي گذشته نگاه مي كرديم و آن را مطابق فهم خود نمي يافتيم مي گفتيم اين ها خرافات است و بايد رها كرد. اين نظر به ارث از جانب علم زدگان ِ قرن نوزدهم اروپا به ما رسيد. اين گرايش ، چند دهه است كه در سرزمين ِ مادر رها شده ، اما گويياطرفدارانش در نواحي ديگر جهان داية مهربان تر از مادر هستند و حيفشان مي آيد آن راكنار بگذارند. هم اكنون انديشمندان جهان ، هيچ سخن و باوري را به جرم نامفهوم بودن رها نمي كنند، بلكه همه چيز در حوزة پژوهش و بررسي قرار مي گيرد. حتي براي فنون سحر و جادو نيز دانشكده ها برپا كرده اند. افسانه هاي كهنة ملل را با نگاه تاريخي وجامعه شناسانه مي نگرند و به يافته هاي ارزشمندي مي رسند. در روزگاري كه چنين اصلي حاكم است ، آيا شايسته نيست به سخن خدا و سخنان بزرگان با تأمل بيشتري بنگريم . اگر فهميديم كه چه خوب ، و اگر نفهميديم از خدا بخواهيم فهم آن را به ما ارزاني دارد. اين قدر گفتيم باقي فكر كن فكر اگر خامل بود رو ذكر كن اگرچه تنها حجت ميان ما و خدايمان ، عقل است ؛ اما با همين عقل متوجه مي شويم كه عقل ما توان درك همة چيزها را ندارد. «عقل ِ خود را در جايگاه متهم بنشانيد، كه اعتماد به آن موجب خطاكاري است .» 3 ـ بسياري از احاديث شهادت ، ناظر به توسّع معنايي اين كلمه است : هر بيماري يامصيبتي كه رنج آور و درد آلود باشد، شهادت است . هر بيماري يا حادثه اي كه مرگي تدريجي يا ناگهاني و سخت را به دنبال داشته باشد، شهادت است . هر حادثه اي كه به نوعي ظاهر شخص را تغيير دهد و به نوعي باعث اندوه او شود، شهادت است . يعني چه ؟ چه ارتباطي ميان رنج و شهادت وجود دارد. در قرآن واژه هايي نظيرامتحان ، محنت ، بلا، ابتلا، فتنه ، افتنان ، دلالت بر معنايي همچون آزمايش دارد. گوييا درقاموس آفرينش ميان رنج و كمال الفتي برقرار گشته است ، و نابرده رنج گنج ميسّرنمي شود. گوييا هر كه در اين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش مي دهند. از كلام خدامي شنويم كه انسان ها در مسيري رنج خيز به جانب او در حركتند، و تنها پس از طي اين راه به لقاي او مي رسند: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه ». هرگاه كاري سخت به پايان رسيد نبايد به تن آسايي پرداخت ، بلكه بايد با نگاه به خدا، خود رادر كار سخت ديگري انداخت : «فاءذا فرغت فانصب و الي ربك فارغب ». ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست عاشقي شيوة رندان بلاكش باشد تنها تن سپردن به سختي ها كافي نيست بايد به آن دل داد. بايد براي حق ، هرجاگردابي از مشكلات ديد، با سر در آن فرو رفت و به عمق آن رسيد: «خُض ِ الغَمَرات ِ للحق ِحيث ُ كان » حقايق نابي مرواريد وار در صدف اين جهان قرار گرفته است كه جز باتحمل رنج نمي توان آن را به دست آورد. تجربة اهل انديشه ، بهترين شاهد اين ادعاست . حتي معارف عالي الهي با اين مصيبت ها و دردها مرتبط است : هر آينه ، شما را با چيزهايي از ترس و گرسنگي و نقصان در اموال و جان ها و محصولات مي آزماييم و به بلا مي اندازيم . پس به صابران بشارت ده .آن كساني كه وقتي حادثه و مصيبتي بر ايشان وارد مي شود مي گويند ما خدايي هستيم وبه جانب او باز مي گرديم . مرد را دردي اگر بايد خوش است درد بي دردي علاجش آتش است ساز ما با سوز به نوا مي آيد: در عاشقي گزير نباشد ز ساز و سوزاستاده ام چو شمع مترسان ز آتشم و تنها با شستشو در چشمة اشك به پاكي ِ شايسته براي حضور در محفل پاكان مي رسيم : غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويندپاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز اما انصاف آن است كه اين واقعيت تنها بر دردكشيدگان ِ معرفت آشكار مي شود. غم مرگ برادر را برادر مرده مي داند: از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بي درد نداني كه چه دردي است از تجربة مختصر خودم بگويم . ماه ها پيش عزم بر ترجمة اين كتاب داشتم ، امامشكلات عديده اي مانع مي گشت . در همين اثنا انيس كلبة زندگي ام ، همو كه با هم رنج هاي زيادي را در مدت نسبتاً كوتاه هم پيماني مان تجربه كرده بوديم ، به بيماري سختي دچار شد، و مقيم بيمارستان ها گشتيم . پيش از اين مجروحان جنگ و جبهه راديده بودم و عظمت حادثه برايم عينيّت يافته بود، ولي اين بار به اقتضاي اين بيماري بابيماران صعب العلاج رو به رو شدم . اندوه و رنج همسايه ها غمي بر غم ها مي افزود وغمگساري مي طلبيد. شگفتا كه عمدة كار ترجمه اين متن نيز در همين محيط ها انجام پذيرفت و حقيقتاً اگر نبود اين مسأله ، تحمل آن اندوه ها بسيار سخت تر مي گشت . تازه فهميدم روان درماني يعني چه ! مرور اين سخنان و احاديث تسكين دهنده وآرامش بخش ، مهمترين مونس آن ايام دردآلود بود. ديدم كه يك جملة ساده از يك انسان بزرگ ، چگونه مي تواند مرهم گلزخم هاي روان آدمي باشد. دريافتم كه سوز و آتش اين مصيبت ها، چگونه همساني با حوادث جبهه هاي حادثه خيز مي كند. فهميدم چگونه مصيبت ـ از هر جنس و نوعي كه مي خواهد باشد فرقي نمي كند ـ خامي ها را به پختگي مي كشاند. اگرچه در همين احاديث نيز مي خوانيم كه در خون خود غلتيدن جايگاهي ويژه دارد و شهيد سرخ ، شهيدي ديگر است . آري در عشق دو ركعت است كه وضوي آن درست نيايد الا به خون . اما مگر اهل تحقيق در اين زمان بر اين انديشه هم رأي نيستند كه آرامش روان وباورهاي استوار از بهترين داروهاي التيام بخش مي باشد. و حد اقل در برخي ازبيماري ها تأثيري غير قابل انكار دارد. خواندن ، شنيدن و باور كردن ِ اين سخنان گرانقدراز مؤثرترين مصاديق ذكر الله است ، كه دل آرام گيرد به ياد خداي : «ألا بذكر الله تطمئن القلوب ». 4 ـ نكتة ديگر آن كه ، براي فهم چگونگي اعطاي مقام شهادت به بيماران و حادثه ديدگان ، بايد چشم دل بر فضل و رحمت بي منتهاي الهي باز كرد. اگر شهيد جبهه به اين صحنة پر غوغا و انتخاب آسماني وارد مي شود، اين نيست مگر موهبتي از جانب خدا.اگر فضل و رحمت الهي نباشد، هيچ كس ، به هيچ وجه به پيراستگي و رستگاري نمي رسد، حتي انبيا و اوليا: «لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكي منكم من احدٍ ابداً» جايي كه برق عصيان بر آدم صفي زدما را چگونه زيبد دعوي بيگناهي حال كه چنين است چه كسي مي تواند ادعا كند حقي بيشتر از ديگران دارد؟ شهادت لطفي الهي و نعمتي رباني است ، و براساس حكمت خداوند ميان بندگان خاصش تقسيم مي گردد. حال اگر بنا بر مشيّت و رحمت او، دايرة شمول اين لطف و نعمت گسترش يافت ، چه كسي را ياراي اعتراض است ؟ آيا ما احاطه بر تمام زواياي آفرينش داريم ؟ آيامي دانيم معيار قضاوت الهي در سنجش اعمال بندگان چيست ؟ آيا با توجه به استعدادمتفاوت مردم در انجام كارها، و با توجه به تأثير نيت مردمان در خلوص كارهايشان ، و نيزبا توجه به بسياري از امور ديگر كه در ارزش گذاري اعمال بندگان مؤثر است ، آيامي توانيم خودمان ارزش اعمال آدميان را معين كنيم و سپس سهم آنان را از لطف ورحمت الهي تعيين نماييم ؟ حقا كه انسان ضعيف آفريده شده و بهره اي اندك از دانش دارد. در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيدزانكه آن جا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش بر بساط نكته دانان خود فروشي شرط نيست يا سخن دانسته گو اي مرد عاقل يا خموش 5 ـ هنگام مطالعة برخي از احاديث ، بايد به توسّع و يا تحوّل معنايي برخي از كلمات توجه داشته باشيم . از آن جا كه در متن امكان تذكر اين مطالب نبود، همين جا به برخي ازاين واژگان نگاهي دقيق تر مي اندازيم : ـ طاعون : در بسياري از احاديث مي خوانيم كه مردن به مرض طاعون ، شهادت است .اما آيا اين طاعون همان طاعوني است كه ما امروزه مي شناسيم ؟ طعن در زبان عربي به معناي اصابت نيش ِ نيزه به جايي مي باشد. صاحب مجمع البحرين از قول برخي ازشارحان حديث نقل مي كند كه طاعون به معناي مرگ فراگير است . و در لسان العرب مي خوانيم كه طاعون عنواني براي مرض فراگير است و يا آن مرضي كه از راه هوا انتقال پيدا مي كند و باعث بيماري مردم مي گردد. خليل بن احمد نيز در اولين فرهنگ لغت عرب ـ كتاب العين ـ در كاربرد فعلي ِ اين كلمه نقل مي كند كه «طعن فلان ٌ علي فلان » يعني عيبي بر او وارد ساخت . نتيجه آن كه مي توان واژة طاعون را در حديث ، عنواني عام براي تمام بيماري هاي ميكربي يا ويروسي و امثال اين ها دانست كه همه گيري دارد وباعث كشتارهاي وسيع مي شود. ـ وبا: وبا نيز عنواني عمومي براي بيماري هاي فراگير مي باشد. در مجمع البحرين هنگام شرح معناي اين كلمه به حديثي اين گونه اشاره مي شود كه : مسواك زدن در حمام باعث پيدايش وباي دندان مي شود. و نويسنده توضيح مي دهد كه اين همان بيماري دندان ها است . و در لسان العرب اين حديث نقل مي شود كه : اين وبا همان پليدي وآلودگي است . يعني هر آنچه انسان را به بيماري سختي دچار مي كند. ـ داءالبطن : ما اين كلمه را به «درد شكم » يا «شكم درد» ترجمه كرده ايم تا به معناي عام واژه نزديك تر باشد. اما در اين جا براي توضيح بيشتر، و براي آن كه اين كلمه دراصطلاح فارسي محاوره اي ، معنايي ساده دارد، مي افزاييم كه داءالبطن يا دردشكم عنواني عام براي تمام بيماري هايي است كه در ناحية تن انسان ظاهر مي شود. دركشورهاي عربي ، حتي امروزه «الامراض الباطنيه » به معناي بيماري هاي داخلي است ، ومتخصصين خود را دارد. پس نبايد اين نام عام را محدود به يك درد ساده نمود. 6 ـ نكته ديگر در مورد معناي واژه ي «شهيد» است . اين كلمه در قرآن به معاني گوناگوني آمده است ؛ براي مثال : ـ «انا ارسلناك شاهداً» (احزاب 33/45): پيامبر كه گواه بر امت خود مي باشد. ـ «لتكونوا شهداء علي الناس » (بقره 2/142): مؤمنان و مسلمانان كه بر تمام انسان هاشاهد و حجت هستند، اين شهادت دادن يا در قيامت است و يا در دنيا. ـ «و يقول الاشهاد» (هود 11/18): فرشتگان و پيامبران و مؤمنان . ـ «و شهد شاهد من بني اسرائيل »: (احقاف 64/10): عبدالله بن سلام او يكي ازعلماي يهود بود كه پس از ملاقات با پيامبر، اسلام را پذيرفت . ـ «واكتبنا مع الشاهدين » (آل عمران 3/53): پيامبران . ـ «وجئنا بك علي هؤلاء شهيداً» (نساء 4/41): پيامبر اسلام . ـ «و نزعنا من كل امة شهيداً» (قصص 28/75): پيامبران . ـ «اوالقي السمع و هو شهيد» (ِ. 50/37): حضور قلب داشتن و غافل نبودن . ـ «فشهادة احدهم اربع شهادات بالله» (نور 24/6): سوگند در محكمة قضايي . در هر صورت ، معاني شهيد در قرآن ، محل تضارب آرا و پيدايش اقوال مختلف تفسيري مي باشد، كه به جاي خود واگذار مي كنيم . اما در زبان عرب غير از معناي كلي ِ حضور و علم و ديدن ، شهد به معناي عسل ِ جدانشده از موم نيز مي باشد. علاوه بر اين ، كلمة «شهيد» يكي از نام هاي خداوند است و درقرآن مي خوانيم : «شهدالله انه لا اله الاّ هو» (آل عمران 3/18). اهل لغت مي گويند اگربخواهيم به طور مطلق بگوييم كسي عالم است گفته مي شود او عليم است . اگر علم به امور باطني را در نظر داشته باشيم مي گوييم او خبير است ، و اگر علم ظاهر و آگاهي ازامور ظاهري را بخواهيم بيان كنيم مي گوييم او شهيد است . اما واژة «شهيد» از زمان مسلمانان ِ عصر پيامبر تا زمان حاضر، همواره در مورد كسي به كار مي رفته كه در راه خدا كشته شده باشد. بسياري از احاديث اين كتاب ناظر به همين معناست ؛ يعني عموم مردم چنين معنايي را در نظر داشته اند و بعد، پيامبر يا امام ـ عليهم السلام ـ مي فرمايند كه علاوه بر اين مصداق، مصاديق ديگري هم براي اين كلمه وجوددارد. در مورد ارتباط معاني ِ حضور، علم حضوري ، علم ظاهري ، گواهي و عسل با كسي كه در راه خدا كشته مي شود نيز نظراتي مطرح مي شود: ـ شهيد كسي است كه خداوند و ملائكه شاهد حضور او در بهشت و گواه بهشتي شدن او مي باشند. ـ او كسي است كه روز قيامت به همراه پيامبران عليه مخالفان دين حق اقامة شهادت مي كند. ـ او زنده و حاضر است ، و در شمار مردگان قرار نمي گيرد. ـ او آنقدر شهادت به حق داد تا آن كه در راه خدا كشته شد. ـ او شاهد و ناظر فضل و كرامت الهي است . ـ او به مقام شهود و مشاهدة حقايق والا رسيده است و اهل غفلت نيست . ـ او مورد شهود و توجه خاص الهي است . همان طور كه شهيد به وجه الله نظرمي كند، خداوند هم به او نظرها دارد. ـ او از عسل ِ خالص و ناب فضل و رحمت الهي مي چشد. ـ آنچه كه در مورد نام الهي «شهيد» مي گوييم در شهيد ظاهر مي شود. او همنام خدامي شود و لقاء الله او از مسير اين اسم تحقق مي يابد. اگر بپذيريم كه نام الهي شهيد وابسته به نام عظماي عليم مي باشد، ظرافت ها و لطايف بيشتري در اين معنا خواهيم يافت . آنچه تا اين مرحله گفته شد، حرف شهيد بود؛ علم به اين واژه بود، نه شهود اين معنا.بازي با واژة شيريني ، فاصله ها با حلاوت و شيرين كامي دارد. اين شرح بينهايت كز حسن يار گفتند حرفي است از هزاران كاندر عبارت آمد اما نگذريم از اين كه اگر هيچ ارتباطي نبود حرفش هم بي معنا بود؛ «ربنا عليك توكلناو اليك انبنا و اليك المصير». * * * اما از آن جا كه توفيق ترجمه اين كتاب با بنده بوده است ، ذكر چند نكته ضروري به نظر مي رسد: در متن اصلي ، بخش قرآني مؤخر شده بود. در اين جا شايسته ديدم كلام خالق رامقدم سازم . ديگر آن كه ، به نظر مي رسد در بخش دوم كتاب ، بيشترِ احاديث مرتبط با شهيد وشهادت جمع آوري شده است ؛ اما در بخش قرآني چنين امري ديده نمي شود. شايداين مسأله به ماهيت خود قرآن برگردد كه امواج معاني ظاهري و باطني آن پيوسته درتلاطم است ، و نمي توان مهر پايان بر هيچ تحقيقي زد. ولي از اين بابت نگران نيستيم ؛زيرا يك آيه از قرآن را در آيه بودن همسان كل آيات آن و ديگر آيات الهي مي بينيم . در مورد سبك ترجمه نيز بايد بگويم ترجمة تحت اللفظي را در اين كار ترجيح دادم ؛زيرا جمله هاي قرآني و حديثي را داراي معاني ويژه اي مي دانم كه گمان مي كنم براي حفظ امانت و نيز كمتر آسيب ديدن هنگام ترجمه ، اين شيوه مناسب تر باشد. در پايان بر خود لازم مي دانم قدردان جناب حجة الاسلام مازني باشم . ايشان باپيشگامي در پيشنهاد ترجمة اين اثر، اولين و مهمترين گام را برداشتند. برادر گرامي ام جناب آقاي منصوري اين نيت را به جانب بنده سوق دادند. دوست عزيزمان جناب آقاي شاملو پذيراي فراهم ساختن مقدمات و لوازم آماده شدن ِ اين متن گشتند. سركار خانم هديه اميني با ذوق و دقت و تحملي شايسته ، حروفچيني و صفحه آرايي اين سطور واوراق را بر عهده گرفتند. اما استاد ارجمند و سرور گرانمايه ام حضرت آية الله علي علمي از بزرگترين پشتوانه ها در به انجام رسيدن اين تلاش بوده است . تشويق هاي آغاز راه ، رفع اشكال هاي ترجمه در ميانة كار، و رايزني هاي ارزشمند در باب اين مقدمه در پايان كار، واين همه تنها بخشي از ديني است كه بر گردن صاحب اين قلم دارند. همواره وامدارالطافشان هستم ، لطفشان مزيد و توفيقشان افزون . سپاسي نيز تقديم عزيز ناشناخته و فاضلي مي دارم كه از طريق بنياد شهيد انتقاداتي مكتوب برايم ارسال نمود. برخي از تذكرات ايشان را روا و بجا تشخيص دادم و درترجمه اِعمال نمودم ، اما قسمت ديگر را ذوقي ديدم و پذيرشش را براي خودم ناروادانستم . در هر صورت ، براي هر دو مورد سپاسگزارم ؛ و همين جا از كاستي هاي ترجمه ،و ضعف قلم و صاحب قلم عذر خواهي مي كنم . قصدم خير بود و توانم اندك و « خلق الانسان ضعيفاً». پس از پايان كار، دوست دانشمندم آقاي دكتر عباس عرب ، تمام اين ترجمه را خط به خط با صبر و دقت بازخواني كرد، همت والايي نشان داد، و با تذكر نكات اصلاحي گشايشي در كار فراهم نمود. اين ترجمه و من ، قدردان اين بزرگواري خواهيم بود. اما چه شگفت آور و شادي افزا بود كه ديدم همان كسي كه بخش عمدة اين ترجمه باپرستاري بر بالين او قرين گشته بود، توانست با مهري خالصانه ، اين ترجمة خاطره آميزرا به طور كامل بخواند و اشكال هايي از آن را گوشزد كند. ولي چه بگويم ، و هرگزنمي توانم بگويم كه چه بر دلم مي گذرد وقتي مي بينم هنگام اتمام كار، او در كنارم نيست .آري ، همسر مهربانم ـ مرحوم دكتر حميده خديوي ـ در اين اثر، همراه دل بيقرارم بود، ومحرم حريم تنهايي ام . لحظه لحظه پروازش را نگريستم ، و قطره قطره اشك بدرقة راهش كردم . تجربة اين فراِ، شرحي ناگفته بر اين كتاب است ؛ «ربنا توفنا مسلمين و الحقنابالصالحين ». و فراموش نمي كنم كه انگيزه و اشتياق اصلي ام در انجام اين كار از جانب تمام دوستان و عزيزان شهيدي است كه برايم نماد تمام صداقت ها و طراوت ها و بصيرت ها بوده اند. ازصداي سخن عشق نديدم خوشتريادگاري كه در اين گنبد دوار بماند و در اين قافلة بي نهايت ، از دو عزيز دلبسته ام ـ پدرگرامي و برادر عزيزم ـ نيز ياد كنم كه با گزاردن پيمان شهادت ، تا پايان راه صادقانه ماندند. انتظار ايام ، مرهم اين دوري وحاصل اين جدايي است . و در سلك همين سپيده سواران ِ صبح آشناست مادر بزرگوارم كه گرامي ترين استاد در طول زندگي ام بوده و هست ؛ رهين لطف و مهرش هستم وخواهم بود؛ بال فروتني و ارادت را بر راهش نهاده ام و خواهم نهاد. حال كه يادي از شهيدان كرديم ، بگذار عرض ارادت كنيم به ساحت قدسي ِ جوانمردخمين و پير جماران ، او كه اين نسل را با بسياري از ناگفته ها و نشنيده ها آشنا كرد، و ازجمله با شهادت ؛ و اين نبود جز به آشنايي او با تو اي مهربان ، كه اين همه براي احياي يادتو بود؛... و خوشا كه : ياد يار مهربان آيد همي * * * و الحمد لله رب العالمين مشهد الرضا عليه السلام ، جواد عباسي ، آذرماه 1382


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:07 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : سرلشگر خلبان شهيد عباس بابايي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
شايد براي اكثر نخبگان متعهد دانشگاهي عدم كارايي و اثربخشي تقليد كوركورانه از نسخه هاي غربي و شرقي به ثبوت رسيده بود؛ چرا كه نمي شود زرناب داد و مس هم نگرفت و كمتر از آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا كرد! لذا چرخش علمي و عملي كامل به سوي قرآن و عترت يك انتخاب نيست، ضرورتي حياتي براي خروج از بحران فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي موجود است. چه كسي بهتر از شهدا مي توانند استاد راه و انگيزه ي حركت در مسير قرب الي ا... باشد؟! مرور ادبيات مهمترين عنصر جامعه ي آينده و مرحله ي بعدي تمدن بشري، به خدمت گرفتن علم و دانايي در زمينه ي رشد فضايل و كمالات معنوي و بلوغ تعهد بني آدم است. براي تبيين الگوي اخلاقي و عملي از حيات جاودانه شهيد عباس بابايي، كمك گرفته تا به اذن و مدد الهي، همان نردبان مستحكم و پل عريضي است كه ام القري اسلام و بلكه محبان اهل البيت(ع) را مهياي صعود به آسمان ولايت و گذر از دره ي نيستي به جاودانگي شهدا برسيم.

مقدمه
در سالهاي مياني قرن چهاردهم، هنگامي كه پليدترين حلقه ي سلسله ي طواغيت حاكم بر سرزمين سلمان فارسي، سرمست از باده ي وابستگي به شيطان بزرگ به حريم آن مجدد كبير اسلام و عطيه الهي اهانت نمود، همگان ديدند كه خداوند - تبارك و تعالي ـ چگونه با تحرك دشمن، دوست را بيدار و بسيج نمود. آنگاه خداوند مرگ مصطفي را از الطاف خفليه ي خويش قرار داد و ديري نپاييد كه انفجار نور را در قلمروي ثامن الحجج(ع) تقدير فرمود. به اين ترتيب، حياط خلوت صهيونيسم به مأمن محرومان ارض و زمينه ساز امامت و وراثت شيعيان ـ مستضعفين تاريخ اسلام ـ تبديل شد. تيري كه در ليله ي مبارك بيست و دوم بهمن سال 57 از چله ي كمان الهي به سوي قلب قوم مغضوب رها شد، آنچنان سرعت و صفيري داشت كه يهود عنود را به تحرك و مقابله ي تمام عيار در يك سناريوي چند مرحله اي از تحميل محاصره ي اقتصادي، جنگ تحميلي، توطئه ي كتاب آيات شيطاني تا استحاله ي فرهنگي واداشت. فرزندان از بند رسته ي خميني چون پاره هاي آهن گرداگرد او گرفتند و به اذن الله از جنگ، فرصتي بي بديل براي تربيت اختران فروزنده فراهم آمد. اكنون اقيانوسي از سرمايه هاي انساني بالقوه و بالفعل تشكيل شده است كه به اشاره ي خلق صالح آماده تموج و اميدوار ساختن خوديها و نااميد كردن غيرخوديهاست. شناسايي و معرفي الگوهاي واقعي، پيش نياز زمينه سازي اين تموج است. هنگامي كه مقام معظم رهبري در پيام نوروزي خويش، امسال ]سال 82[ را به عنوان سال نهضت خدمت رساني به مردم نامگذاري فرمودند، شايد براي اكثر نخبگان متعهد دانشگاهي عدم كارايي و اثربخشي تقليد كوركورانه از نسخه هاي غربي و شرقي به ثبوت رسيده بود؛ چرا كه نمي شود زرناب داد و مس هم نگرفت و كمتر از آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا كرد! لذا چرخش علمي و عملي كامل به سوي قرآن و عترت يك انتخاب نيست، ضرورتي حياتي براي خروج از بحران فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي موجود است. نياز به تابلو و الگويي كه شايان مباهات و پيروي باشد، معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگي بنيادي راكه از همه افضل است،1 بر آن داشت تا در آستانه ي ورود به واپسين ماه تابستان فراخواني براي نشستن بر سر خوان پر بركت و چشمه ي هميشه جوشان شهيدان بدهد؛ چرا كه شهدا شمع محفل بشريتند. آنان سوختند و محفل بشريت را روشن كردند. اگر اين محفل تاريك مي ماند هيچ دستگاهي هرگز نمي توانست كار خود را آغاز كند يا ادامه بدهد.2 كسي كه طالب راه و سلوك طريق خدا باشد، اگر براي پيدا كردن استاد اين راه، نصف عمر خود را در جست وجو و تفحص بگذراند تا پيدا كند، ارزش دارد. كسي كه به استاد رسيد بي گمان نيمي از راه را طي كرده است.3 راستي چه كسي بهتر از شهدا مي توانند استاد راه و انگيزه ي حركت در مسير قرب الي ا... باشد؟! مرور ادبيات مهمترين عنصر جامعه ي آينده و مرحله ي بعدي تمدن بشري، به خدمت گرفتن علم و دانايي در زمينه ي رشد فضايل و كمالات معنوي و بلوغ تعهد بني آدم است. كشورهايي كه در نهادينه سازي اخلاق الهي سريعتر و بهتر عمل كنند، بي گمان زودتر به اين مرحله ي تمدن گام مي گذارند. طبعاً ام القراي اسلام نه فقط براي امت اسلام و كشورهاي اسلامي بلكه براي تمام ملت ها و كشورهاي جهان مي تواند و بايد اسوه باشد؛ زيرا پيامبر فرمودند: »اگر دانش و علم به ستاره ثريا آويخته باشد هر آينه مرداني از ايران زمين به آن دست خواهند يازيد.«1 در اين عصر، كه متناسب با افزايش سطح دانش و بينش و توانش منابع انساني از ميزان نفوذ و مانايي اجبار و اغفال و اطماع براي حفظ و افزايش سود صاحبان سرمايه كاسته مي شود، بر انديشمندان ايراني مديريت فرض است كه از متن قرآن و حديث براي تحكيم توسعه ي پايدار مبتني بر عدالت، نظريه پردازي كنند؛ چرا كه چندين دهه است كه صاحب نظران دانش مديريت در جست وجوي گزينه هايي برآمده اند كه با شايستگي هرچه تمامتر سيرت اغفالي و اطماعي خط مشيهاي عام و كلي (Generic policies)2 نگهداري و كاربرد سرمايه هاي انساني را در لابلاي الفاظ و مفاهيم خوشنما مخفي كنند. يكي از جديدترين مفاهيمي كه تا حد قابل توجهي جاي خود را در ادبيات مديريت باز كرده است مفاهيم الگوي برترين گزيني (Benchmarking) است. از طريق تعيين و معرفي بهترين افراد و سازمانها و ساز و كارهاي اقناعي سعي مي شود به صراحت، ضرورت مقايسه ي خويش با بهترين ها و اندازه گيري فاصله با بهترين ها و سازماندهي حركت بايسته به مديران و منابع انساني سازمانها تفهيم شود. در تحليل و تفهيم پديده ي مباهات آميز و قابل تبليغ طلوع و تداوم درخشش شهيد بابايي برحسب نظريه هاي مديريتي متداول، مفهومي نزديكتر از الگوي برترين گزيني وجود ندارد. اما بيان زيربناي اصلي علم و فرهنگ در غرب، انديشمند مسلمان را از انفعال و انكسار در برابر صادرات فكري غرب مصون مي دارد. فرهنگ اومانيستي و فردگرايي حاكم بر غرب متغير اصلي و خميرمايه ي رويكرد انديشمندان مغرب زمين نسبت به علم و تحقيقات علمي است. نمود بارزي از اين فرهنگ را در اظهار نظر نيچه1 مي توان ملاحظه نمود: »... به طور مثال، اگر براي پيدايش ابر انساني چون »ناپلئون« تمامي تمدن بشري نيز نابود شود، چندان مهم نيست. ما هيچ قدرتي نداريم كه از زاده شدن خود جلوگيري كنيم، اما مي توانيم اين خطا را اصلاح كنيم و چون اين [زاده شدن] گاهي خطاست، هنگامي كه كسي خود را مي كشد، ستايش آميزترين كار ممكن را انجام مي دهد؛ او بدين وسيله شايسته ي زيستن نيز هست.« هم از اين رو پيش از بيان الگوي برترين گزيني مبتني بر تفكر ترجمه اي، شايسته است در پرتوي كلام قرآن و عترت پاسخ به نياز فطرت بشريت به شناسايي و پيروي از الگوها را ارايه دهيم: «الگو» كه در زبان عربي مترادف با لفظ أسوه آمده است، عبارت است از چيزي يا كسي كه نمونه، سمبل و مايه ي تسليت و عبرت باشد.2 قرآن مجيد در آيه كريمه ي چهارم از سوره ي ممتحنه مي فرمايد: قد كانت لكم أسوه حسنه في ابراهيم والذين معه... (براي شما مومنان بسيار پسنديده و نيكوست كه به ابراهيم و اصحابش اقتدا كنيد...) و در ششمين آيه از همين سوره اقتدا به حضرت ابراهيم(ع) و يارانش از جمله ويژگيهاي آخرت گرايان شمرده شده است: لقد كان لكم فيهم أسوه حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر... (البته براي شما مومنان هر كه به خدا و ثواب عالم آخرت اميدوار است اقتدا به ابراهيم و يارانش نيكوست.) در آيه ي 21 از سوره ي احزاب نيز چنين مي فرمايد: لقد كان في رسول الله أسوه حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر و ذكر الله كثيرا. (البته شما را در اقتداي به رسول خدا چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر اوصاف و افعال نيكو، خير و سعادت بسيار نزد خداست براي آن كس كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند.) علي(ع) در وصف اسوه ي تمام جهانيان يعني حضرت رسول اكرم(ص) چنين فرموده اند: از پيامبر پاك و پاكيزه ات صلي ا... عليه و اله پيروي كن! زيرا راه و روش او سرمشقي است براي آن كسي كه بخواهد تأسي بجويد و انتسابي است ـ عالي ـ براي كسي كه بخواهد منتسب گردد و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسي است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم به جاي قدم او گذارد... حافظ در باب ضرورت الگو داشتن مي گويد: طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي اي بي خبر بكوش كه باخبر شوي تا راهرو نباشي كي راهبر شوي در مكتب حقايق پيش اديب عشق هان اي پسر بكوش كه روزي پدر شوي انديشه الگوي برترين گزيني (benchmarking) در غرب به دهه ي هفتاد قرن بيستم ميلادي يعني به زماني برمي گردد كه ادبيات مديريت تاكيد بر استراتژي و تفكر استراتژيك را شروع كرد. نخستين بار در اواخر اين دهه شركت زيراكس مفهوم benchmarking را مطرح كرد تا به جاي مقايسه ي عملكرد شركتها و سازمانها نسبت به عمكرد سال قبل خودشان، مقايسه در برابر عملكرد سرسخت ترين رقبا مطمح نظر قرار گيرد. مركز آمريكايي كيفيت و بهره وري (1993) به لحاظ فلسفي مفهوم مزبور را اين چنين تعريف كرده است: الگوي برترين گزيني طرحي است مبتني بر متواضع بودن؛ در حدي كه بپذيريم فرد ديگري در عرصه اي بهتر از ما است و ابتنا دارد بر عاقل بودن، در حدي كه نحوه ي رسيدن و حتي پشت سر گذاشتن آن فرد راياد بگيريم. به قرائت مركز ياد شده، يك الگو و سرمشق در عرصه ي هر كاري، به عنوان معيار تعالي براي فرآيند كسب و كار خاص، موفق ترين فرد يا سازمان است. در مورد منشاء كلمه benchmark سه نظر وجود دارد؛ نظر اول مي گويد اين كلمه از مطالعات جغرافيايي و تعيين نقطه براي قياس به مكان گرفته شده است. دومين نظر اقتباس از خط كش فرو رفته روي پيشخوان مغازه هاي بزازي را مطرح مي كند. نظر واپسين از خطوطي صحبت مي كند كه در زمانهاي قديم ماهيگيران براي قيمت گذاري و مبادله ماهيهاي صيد شده با چاقو روي نيمكت مي كشيدند. شركت زيراكس از طرح مفهوم فوق عمدتاً دو هدف زير را تعقيب مي كرد: 1. بيدار و هشيار كردن سازمان و نشان دادن ضرورت بهبود، 2. برانگيختن سازمان براي بهبود با مراجعه به عملكرد سازمانهاي موفق و نشان دادن امكان عملي و ميسر بودن بهبود. در سالهاي بعد انديشمندان پي بردند كه؛ تاكيد بيش از حد بر اندازه هاي عملكردي، اطلاعات ناچيزي درباره ي نحوه ي پيشرفت كردن يا كم كردن شكاف با رقيب به دست مي دهد و اين رويه، اغلب به سه تا D الگوي برترين گزيني يعني عدم باور، انكار و ياس مي انجامد.1 فردي نتايج ارايه شده را باور نمي كند (عدم باور)؛ شخصي مدعي مي شود كه شركتها و سازمانها قابل مقايسه نيستند و از اين رو نتايج را رد مي كند (انكار)؛ و شخص ديگر فلج مي شود و قادر به عمل نمي شود چرا كه نمي داند كه چگونه بايد خودش را به رقبا برساند (ياس). اما اگر يادگيري، انگيزش و بهبود بايد نتايج يك مطالعه ي الگوي برترين گزيني باشد، بايستي خود فرايند طي شده براي كسب نتايج مورد مطالعه قرار گيرد، نه اينكه صرفا نتايج مدنظر قرار گيرد.2 پرسش اين است: چرا بايد از عملكرد ديگران به عنوان محل خودمان و گزينش برترينها استفاده كنيم؟ پيش از پاسخ به اين پرسش، خوب است خاطر نشان شود كه الگوي برترين گزيني تحليلهاي كمي و كيفي درباره ي سطوح عملكردي برترينها و نحوه ي دستيابي به آن، هر دو را در بر مي گيرد. اثربخشي عملي اين الگوگيري مستلزم داشتن حس تملك نسبت به داده ها و اطلاعات است. اين حس بايد در فرآيند توسعه و رشد تحليل و جمع آوري داده ها متبلور شود. اهم دلايل براي گزينش برترينها و مقايسه ي عملكرد خودمان با آنها عبارتند از: 1. از طريق يادگيري از آن هايي كه بهتر هستند و يا ترجيحا بهترين هستند، پيشرفت و بهبود خودمان را تدارك نماييم. 2. نسبت به فرايندهاي كسب و كار شركت درك و نگرشي نقادانه پيدا كنيم، 3. احساس فوريت درباره ي تغيير و بهبود پيدا كنيم و نياز به بهبود مستمر و پيشرفت غيرمنتظره را درك كنيم، 4. بر اهميت آگاهي از نيازهاي در حال تغيير ارباب رجوع و مخاطبان تاكيد نماييم، 5. اهداف استراتژيك و عملياتي بلند پروازانه ولي قابل دسترس تعيين كنيم، 6. درك بهتري از عرصه كسب و كار شركت پيدا كنيم، 7. تفكر خلاق را ترغيب كنيم.1 براي تلاش علمي مجدانه و فراگير و عمل آميخته به استقامت و آخرت گرايي، تبيين الگوي اخلاقي و عملي از حيات جاودانه شهيد عباس بابايي، به اذن و مدد الهي، همان نردبان مستحكم و پل عريضي است كه ام القري اسلام و بلكه محبان اهل البيت(ع) را مهياي صعود به آسمان ولايت و گذر از دره ي نيستي به جاودان ـ شهر افسران حسين(ع) خواهد كرد. چرا كه اين افسر متقي و شجاع از بحران، بهران2 و نهران3 ساختن را به شايستگي هر چه تمامتر به تاريخ دفاع مقدس هديه كرد. شهيد از تولد تا جاودانگي عباس سومين عطيه ي الهي به خاندان متدين بابايي بود از روز چهاردهم آذر سال 1329 برگ مباهات آميز ديگري در كنار شهيد محمدعلي رجايي به تاريخ دين و ديانت در شهرستان قزوين افزود. به گفته ي مادر گران قدرش؛ در ميان فرزاندان خانواده، برترين بود.1 اين فرزند خيلي مهربان و كم توقع دوره ي ابتدايي را در دبستان دهخدا و دوره ي متوسطه را در دبيرستان »نظام وفا«ي قزوين گذراند. در سال 1348، در حالي كه در رشته ي پزشكي پذيرفته شده بود، داوطلب تحصيل در دانشكده خلباني نيروي هوايي شد. پس از گذراندن دوره ي آموزشي مقدماتي خلباني، براي تكميل دوره، به كشور آمريكا اعزام شد. در اين مدت، دوره ي آموزشي خلباني هواپيمايي شكاري را با موفقيت به پايان رساند. پس از بازگشت به ايران، در سال 1351 با درجه ي ستوان دومي در پايگاه هوايي دزفول مشغول به خدمت شد. همزمان با ورود هواپيماهاي پيشرفته «F-14» به نيروي هوايي، شهيد بابايي در دهم آبان ماه 1355، براي پرواز با اين هواپيما انتخاب شد و به پايگاه هوايي اصفهان انتقال يافت. شهيد بابايي در هفتم مردادماه 1360 از درجه ي سرواني به سرهنگ دومي ارتقا پيدا كرد و به فرماندهي پايگاه هشتم اصفهان برگزيده شد. او در نهم آذر ماه 1362، ضمن ترفيع به درجه ي سرهنگ تمامي، به سمت معاونت عمليات فرماندهي نيروي هوايي منصوب شد و به ستاد فرماندهي در تهران عزيمت كرد. سرانجام در تاريخ هشتم ارديبهشت ماه 1366 به درجه ي سرتيپي مفتخر شد. در پانزدهم مردادماه همان سال در حالي كه به درخواستها و خواهشهاي پي در پي دوستان و نزديكانش مبني بر شركت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود، برابر با روز عيد قربان در حين عمليات برون مرزي به شهادت رسيد. شهيد، سرلشگر خلبان، عباس بابايي به هنگام شهادت 37 سال داشت. از او يك فرزند دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نامهاي حسين و محمد به يادگار مانده است.1 حاجي واقعي او بود كه از اقامه ي نماز اول وقت در اتاق فرمانده پايگاه ريس2 تا تراشيدن موهاي سر تا زمان شهادت3 تمام عيوب ظاهري و باطني را از خود دور كرد و خود را به قرب خدا نزديك ساخت تا مزد 37 سال فروزش و سه طلاقه نگه داشتن دنيا را به صورت جاوداني دريافت كند. آيا اينك زمان استحاله ي شمعهاي كم فروغ با اقمار تابنده ي اين خورشيد فروزان دفاع مقدس، يا همان اسوه ي شيفتگي خدمت و خضر خدمت رساني، فرا نرسيده است؟! چنين به نظر مي رسد هرچه زودتر باورمان بشود كه طريق وحيد جاودانگي همان طريق شهيد بابايي است، به تأمين سعادت دو جهان نزديكتر شده ايم! اصول كلي حاكم بر رفتار شهيد بابايي از لابه لاي صفحات كتاب «پرواز تا بي نهايت» ـ تنها سند تهيه شده از حيات جاودانه ي اين شهيد ـ شايد بتوان اصول كلي زير را استخراج كرد و تبلور روح حاكم بر گفتار و رفتار شهيد را ملاحظه كرد. در مورد هر اصل فقط به ذكر يك حكايت اكتفا شده است؛ كما اينكه ممكن است يك حكايت دربردارنده ي بيشتر از يك اصل باشد. 1. اصل احساس دين و بدهكاري نسبت به انقلاب اسلامي: [پدر و مادر عزيزم! ما خيلي به اين انقلاب بدهكاريم.1] 2. اصل بي اعتنايي به زخارف دنيا: [يك شب، همراه عباس به قصد ديدار با آيت ا... صدوقي از اصفهان به يزد مي رفتيم؛ زمان خداحافظي كه فرا رسيد حاج آقا سوئيچ سواري پيكان را در مقابل عباس گذاشتند و گفتند اين هم مال شماست؛ گرچه در مقايسه با زحمات شما در طول جنگ ناقابل است. عباس گفت: «حاج آقا! ما اگر كاري هم كرده ايم وظيفه ي ما بوده، در ثاني من احتياج به ماشين ندارم.» آن زمان، عباس يك ماشين دوج قراضه داشت كه هر روز در تعميرگاه بود. حاج آقا گفتند: «شنيده ام كه خلبانان پايگاه ماشين گرفته اند ولي شما نگرفته ايد. حالا من مي خواهم اين ماشين را به شما بدهم.» عباس گفت: «نمي خواهم دست شما را رد كنم؛ ولي شما لطف بفرماييد و اين ماشين را به پايگاه هديه كنيد آن وقت ما هم سوار آن خواهيم شد.» حاج آقا فرمودند: «آقاي بابايي! پايگاه خودش سهميه ماشين دارد. اين ماشين براي شماست.» عباس در حالي كه سر به زير انداخته بود، گفت: «مرا ببخشيد، اگر ماشين را به پايگاه هديه كنيد من بيشتر خوشحال مي شوم.» حاج آقا گفتند: «حالا كه شما اصرار داريد، من اين ماشين را به پايگاه هديه مي كنم.2» 3. اصل ترغيب و تحريم: [تعدادي از خلبانان شكاري از پايگاههاي مختلف براي اجراي عمليات به پايگاه اميديه آمده بودند. قرار بود آنها با ماشين به دزفول بروند. من، جناب سرهنگ ستاري و شهيد بابايي مي بايست با جت فالكون به تهران مي رفتيم. عباس مشغول صحبت با خلبانان شكاري بود. گفتم: «پس چرا نمي آيي؟ چيزي به غروب نمانده و فردا هم بايد در مجلس باشي!» گفت: «شما برويد، من امشب با اين خلبانان به دزفول مي روم و از آنجا با ماشين، خودم را به تهران مي رسانم.» به او اصرار كردم كه بيا برويم و ممكن است صبح نتواني به مجلس برسي،او در پاسخ گفت: «اگر من با اين خلبانان بروم در روحيه ي آنها تاثير مثبت مي گذارد و فردا بهتر مي توانند بجنگند. من به خاطر تقويت روحيه ي آنها سختي اين چهارده ساعت راه را تحمل مي كنم.1»] 4. اصل تبديل تهديد به فرصت: [... گفتم: «سخت نگران تو بودم، خداي نكرده اگر حادثه اي رخ مي داد من چگونه جواب فرزندانت را مي دادم.» گفت: «مي بيني كه طوري نشده. در ضمن تا به حال اين همه بچه بي پدر شده اند تو جواب آنها را چه داده اي؟ آيا فرزندان من با ديگران تفاوت مي كنند.» سپس در حالي كه گويا از نتيجه ي عمليات خود خشنود به نظر مي رسيد ادامه داد: «هرگز فراموش نكن كه فرمانده بايد در رأس كارها باشد تاوقتي كه خودش در سنگر نباشد نمي تواند مسائل را درك كند. آن وقت سر آن فرمانده را كلاه مي گذارند.2»] 5. اصل اغتنام فرصت: [... شرايط جوي در پايگاه بسيار بد بود و ديد كافي براي پرواز هواپيما وجود نداشت. بابايي به مسئولان فني هواپيما دستور داد تا در اسرع وقت يك فروند «F_5» با حداكثر مهمات آماده كنند. همه ي دوستاني كه در آنجا حضور داشتند در تكاپو بودند تا نگذارند تيمسار بابايي پرواز كند. چند تن از خلبانان آماده شدند كه به جاي ايشان اين مأموريت را انجام دهند. اما بابايي اين اجازه را نمي داد. تمام فكر بابايي اين بود كه بچه ها در خطرند و اگر بموقع نرسد همه قتل عام مي شوند. لحظه اي بعد در برابر چشمان ملتمس ما، هواپيما دل از زمين كند و در آسمان اوج گرفت. هر كس زير لب دعايي براي سلامتي او زمزمه مي كرد. پس از بيست دقيقه هواپيما به نرمي بر سطح باند پرواز نشست. همه خوشحال بودند. پس از اين ماجرا با خبر شديم كه همان پرواز سرنوشت ساز بابايي، باعث شد تا حلقه ي محاصره ي دشمن در هم بشكند و هزاران رزمنده نجات پيدا كنند.1] 6. اصل صبر: [شهيد بابايي با ظاهر هميشگي اش، يعني لباس سـاده ي بسـيجي و سر تراشيده در داخل قرارگاه نشسته بود و قرآن مي خواند. آن دو سرهنگ بي آنكه بدانند آن بسيجي، سرهنگ بابايي است، در حال گفت وگو با هم بودند، يكي از آن دو گفت: «شما بابايي را مي شناسيد؟» آن ديگري پاسخ داد: «نه؛ ولي شنيده ام از همين فرمانده هاست كه درجه ي تشويقي گرفته اند. اول سروان بوده، دو درجه به او داده اند شده فرمانده ي پايگاه اصفهان، دوباره يك درجه گرفته و الان شده معاونت عمليات.» سرهنگ اولي گفت: «خوب ديگر! اگر به او درجه ندهند مي خواهي به من و تو بدهند. بعد از بيست و هفت سال خدمت تازه شده ايم »سرهنگ دو« آقايان ده سال نيست كه آمده اند و سرهنگ تمام هستند.» بابايي با شنيدن صحبتهاي اين دو سرهنگ، قرآن را بست و به بيرون قرارگاه رفت. ديدم در پشت يكي از خاكريزها در جلو قرارگاه دو زانو نشسته است و دارد دعا مي كند. دانستم كه براي هدايت اين دو سرهنگ دعا مي كند. برگشتم به داخل قرارگاه، برگشتم و به آن دو سرهنگ گفتم: «آن كسي كه پشت سرش بد مي گفتيد همان بسيجي بود كه در آن گوشه نشسته بود و قرآن مي خواند.» وقتي مطمئن شدند كه من راست گفته ام با شتاب نزد او رفتند و صميمانه عذرخواهي كردند و بابايي با مهرباني و چهره اي خندان با آنها صحبت كرد. گويا اصلا هيچ حرفي از آن دو نشنيده است.1] 7. اصل كارگشايي: [حضرت علي(ع) فرمودند: حوايج مردم كامل نمي شود مگر به سه چيز: كوچك شمردن آن تا خود بزرگ گردد، مكتوم داشتن آن تا خود آشكار گردد و تعجيل در آن تا گوارا گردد.2 يكي از روزهاي گرم تابستان كه به همراه عباس از پروازي بسيار مهم و موفق برمي گشتيم، در حالي كه هر دو خسته بوديم عباس گفت: «من بايد براي ديدن كسي به آن طرف پايگاه بروم.» گفتم: «عباس جان! تو الآن خسته اي. بيشتر از چهل و هشت ساعت است كه نخوابيده اي، بگذار براي بعد.» گفت: «نه خسته نيستم. پيرمرد كارگري است كه برايش گرفتاري شديدي پيش آمده. من بايد زودتر از اينها براي ديدن او مي رفتم.» بناچار من هم به دنبال او راه افتادم. به محل كار پيرمرد كه رسيديم از او خبري نبود. گفتم: «تو همين جا باش. من گشتي مي زنم. شايد او را پيدا كنم.» من به دنبال او رفتم وقتي به همراه پيرمرد برگشتم، عباس از فرط خستگي به خواب عميقي فرو رفته بود. پيرمرد گفت: «معلوم است كه خيلي خسته است. بگذار كمي بخوابد.» ناگهان عباس از خواب پريد و گفت: «چرا بيدارم نكردي؟ مگر براي خوابيدن به اينجا آمده ام. پيرمرد كجاست.» گفتم: «همين نزديكيهاست. وقتي ديد تو خوابي بيدارت نكرد.» سپس برخاست و نزد پيرمرد رفت به كنار او كه رسيد با او دست داد. بيل را از دستش گرفت. او سخنان پيرمرد را به دقت گوش مي كرد و با همه ي توان، بيل را به زمين فرو مي برد و خاكها را زير و رو مي كرد. من ساكت و آرام در جاي خود ايستاده بودم و مات و مبهوت به اين منظره ي زيبا نگاه مي كردم.1] درسهايي از زندگي شهيد بابايي امروزه بسياري از متفكران مسائل اجتماعي و انساني بر اين باورند كه از بهترين راههاي مبارزه با برخي بيماريهاي روحي و حتي جسماني الگو قرار دادن افراد متعال و موفق است. داشتن يك الگوي كامل و صحيح مي تواند مايه ي تبلور ارزشهاي انساني، اميدبخشي، ايجاد انگيزه و هدف، تقويت روحيه و قوت قلب باشد. همچنين الگوي مناسب، درستي راه را تضمين مي كند و امكان دستيابي به كمالات عالي را مهيا كرده و ميل به طي طريق كمال را شدت مي بخشد؛ همچنين مي تواند معيار سنجش ارزشها و ضد ارزشها از يكديگر باشد.2 حضرت علي(ع) مي فرمايند: »من ترك الشهوات كان حرا«1 يعني: كسي كه شهوات را ترك گفت، حر و آزاده مي باشد. چه كسي و چه هنگامي مي تواند شهوات را ترك كند؟ هر كس هر موقع كه براي رسيدن به يكي از دو خوبي ـ پيروزي يا شهادت ـ2 همان گونه كه از ناحيه ي مقدسه ي خداوند تبارك و تعالي امر شده است، استقامت مي ورزد.3 يكبار تورق كتاب ماندني «پرواز تا بي نهايت»، هر صاحب نظري را حداقل به مواردي كه راقم در ترسيم گردش نوراني ايام زندگي شهيد بابايي دريافته است، رهنمون مي سازد. همان طور كه ملاحظه مي شود سه عكس انتخاب شده از آن كتاب در كانون صفحه ي اول خلوص، خدمت رساني و خصال شهيد را بوضوح ترسيم مي كند. اين تصاوير مسير جاودانگي او را در يك چرخه ي مثبت و روياننده به سمت بيرون از »ديانت« و» احساس دين« شروع نموده و با »شناخت تكليف« و »تفسير مفيد بودن« و »شيفتگي« خدمت امتداد مي دهد. مفاهيمي كه پس از »فتح قله ي ايستادگي و ايثار« با »زمينه سازي حريت از نفس اماره« و »معماري تضايف«4 آن مسير را تعريض مي كند. معناهايي متعال كه در نهايت، اين »محك نوراني« را با»تعين شيعه علي بودن« فراسوي همه كساني قرار مي دهد، كه از كم فروغي و سكون و به سمت چپ پيوستار نهضت خدمت رساني كشيده شدن، خيري نديده اند. افرادي كه مي خواهند اين شهيد را براي همانند سازي،5 دعوت عملي به صرفه جويي،6 كادرسازي،7 استرس زدايي،8 كتمان اصل نيت و حقيقت عمل،1 خرج پرتاب ديگران شدن از حصيض به اوج،2 ايثار3 و خدمت رساني،4 مقتدا و يا به تعبير آخرين يافته دانش مديريت «الگوي برترين گزيني» benchmark خود قرار دهند. بدون ترديد تدريس و تبليغ درسهاي زندگي اين شهيد، سبب تحبيب،5 تثقيف6 و تصعيد7 شيفتگان خدمت و همچنين تخفيف، تفسيق8 و تشقيق9 عملكرد تشنگان قدرت خواهد شد. در اين راستا بديهي است كه غش داران از ترس سيه رويي به نفع شيفتگان خدمت به حاشيه رانده خواهند شد. منظور از تضايف كه معادل انگليسي آن Synergy است، به هم افزودن توانهاست كه مصداق بسيار ناقص و نارسايي از كريمه ي 65 از سوره ي انفاق است كه مي فرمايد: اي رسول مؤمنان را بر جنگ ترغيب كن كه اگر بيست نفر از شما صبور و پايدار باشيد بر دويست نفر از دشمنان غالب خواهيد شد. به ديگر سخن، مقصود نگارنده اين است كه؛ در چرخه ي ترسيم شده معماري تضايف عصاره ي مراحل پيش از آن و زمينه ساز محك نوراني و تعين شيعه علي بودن است. در همين راستا چندين حكايت از اين رادمرد بزرگ و خورشيد نهضت خدمت رساني براي تجسيم و تجسم كارايي و اثربخشي به صورت فشرده و خلاصه از كتاب مورد بحث ارايه مي شود. عناوين توسط راقم سطور انتخاب شده است. 1. هميشه به خدمت: [شهيد بابايي ما را كه ديد برخاست و گفت: «چه شده؟» گفتم: «اين جوان گرفتاري دارد.» گفت: «من در خدمتم.» سرباز از ديدن شهيد بابايي شگفت زده شده بود زيرا او فرمانده پايگاه را با يك پيراهن و شلوار ساده و سري تراشيده مي ديد. ... شهيد بابايي در همان شب دستور داد كه يكي از اتاقهاي مهمانسرا را در اختيار همسر و فرزندان آن سرباز گذاشتند و براي آنها جيره ي غذا در نظر گرفتند. فرداي آن روز به دستور شهيد بابايي موكتي را به مهمانسرا بردم و به آنها دادم. وقتي سرباز را ديدم، گفتم: «جوان! هنوز هم گيجي؟» گفت: «پدر! هم گيجم و هم خوشحال، هم مي خواهم گريه كنم و هم مي خواهم بخندم در تمام عمرم آدمي مثل او نديده ام. صص 79ـ80.] 2. اقدام مشفقانه ي مخفي: [همسرم به خاطر ناتواني در نظافت در مدرسه چند بار در حضور شاگردان مورد سرزنش مدير قرار گرفت. ... ناگهان با شگفتي ديديم كه يكي از شاگردان مدرسه از ديوار بالا آمد و به درون حياط پريد و پس از برداشتن جارو و خاك انداز مشغول نظافت حياط شد... وقتي متوجه حضور من شد خجالت كشيد... اسمش را پرسيدم، گفت: «عباس بابايي.» از او خواستم ديگر اين كار را تكرار نكند؛ چون ممكن است پدر و مادرش از اين كار آگاه شوند و از اينكه فرزندشان به جاي درس خواندن به نظافت مدرسه مي پردازد، او را سرزنش كنند. عباس پاسخ داد: «من كه به شما كمك مي كنم خدا هم در خواندن درسهايم به من كمك خواهد كرد؛ اگر شما به پدر و مادرم نگوييد، آنها از كجا خواهند فهميد؟ (صص 21ـ20)] 3. كاهش آلام فقرا: [... عباس، كه سه سال از من كوچكتر بود، هميشه به من مي گفت: »داداشي آمپول زدن را يادم بده« سرانجام با علاقه و پشتكاري كه داشت اين حرفه را بخوبي فرا گرفت. روزي متوجه شدم كه در حد قابل توجهي از تعداد مشتريانمان كاسته شده است... يك روز ديدم عباس پنهاني وسايل تزريقات را برداشت، او را تعقيب كردم... چند دقيقه جلو در خانه منتظر ماندم... در باز شد و عباس بيرون آمد. لبخندي زدم و گفتم: «پس معلوم شد كه در طول اين مدت تو مشتريهاي مرا شكار مي كردي!» عباس مظلومانه گفت: «داداشي! من آمپول مي زنم اما پول نمي گيرم.» در اين گير و دار بود كه مرد بيمار مستمندي از خانه بيرون آمد و به تصور اينكه عباس شاگرد من است و من قصد تنبيه او رادارم، در حالي كه اشك در چشمانش حلقه بسته بود گفت: «آقا! او را ببخشيد؛ اين بچه راست مي گويد، از او بگذريد.» (صص 27ـ26)] 4. دعوت عملي از كودكي: [عباس آن زمان در كلاس پنجم ابتدايي درس مي خواند... گروهي از كارگران را ديديم كه در حال كندن كانال بودند. عباس از پيرمردي كه بسختي كلنگ مي زد، پرسيد: پدر جان! بايد چند متر بكني.» پيرمرد با ناتواني گفت سه متر به گودي يك متر.» عباس كتابهايش را به پيرمرد داد و شروع به كندن زمين كرد. من كه با ديدن اين صحنه سخت تحت تأثير قرار گرفته بود، بيلي را كه روي زمين افتاده بود، برداشتم و در خاكبرداري به عباس كمك كردم. (ص25).] 5. كتمان خدمتها حتي از همسر: [... همراه شهيد بابايي به منزل رفتيم. خانم ايشان از او تقاضاي پول كرد. او گفت: «فعلا ندارم.» همسر شهيد گفت: «تو كه تازه حقوق گرفته اي. نمي دانم خرج و مخارجت چيست كه هميشه بي پولي.» عباس چيزي نگفت. همسر عباس روي به من كرد و گفت: «مي بينيد؟ هر وقت از او تقاضاي پول مي كنيم، ندارد.» عباس گفت: «حالا ناراحت نباش، خانم، خدا بزرگ است فعلا كار مهمي دارم.» شهيد بابايي پس از گفت و گو با دكتر كنار تخت آمد و دستي به پيشاني باباحسن كشيد و بي آنكه او متوجه شود، پنهاني يك بسته اسكناس درآورد و گذاشت زير بالش او. من ديدم ولي وانمود نكردم كه ديده ام. با ديدن اين صحنه دريافتم كه چرا به همسرش گفت پول ندارد. (صص 89-88)] 6. گوش شنوا، دل بينا [... او گفت: «من پرونده ات را خواندم. آخر برادر من! اينجا پادگان است و بنده و شما هم سربازيم. شما هيچ مي دانيد ارتش يعني چه؟ يعني، نظم؛ يعني، مرتب بودن؛ شما براي چه اين همه غيبت كرده ايد؟» گفتم: «جناب سرهنگ! نمي دانم دردم را به چه كسي بگويم؟» گفت: «راحت باش، جانم! من تو را خواسته ام تا دردت را بشنوم. هر مشكلي داري بگو.» در حالي كه گريه مانع سخن گفتنم مي شد، گفتم: «جناب سرهنگ! دردهاي من زياد است. پدرم كارگر ساده و فقيري بود. من در كارها به او كمك مي كردم تا خرج مادر و دو خواهرم را تامين كند؛ در همين گير و دار نفهميدم و ازدواج كردم... مدتي گذشت تا اينكه پدرم بر اثر بيماري از دنيا رفت. من ماندم با مادرم، دو خواهر و همسر و فرزندانم.» مرا كه گريه امانم را برده بود، در آغوش گرفت و گفت: «طاقت داشته باش. مرد بايد استوار و با صلابت باشد... اين برگه را به فرمانده ات بده. من بعدا با او صحبت مي كنم. در ضمن خانواده ات را هم به مهمانسرا مي آوري تا همان جا زندگي كنند. از فردا هم در بوفه ي قرارگاه مشغول به كار مي شوي» سپس دست در جيب كرد و مقداري پول به طرف من گرفت و گفت: «اين هم پيش شما باشد. هر وقت سر و سامان گرفتي به من برمي گرداني.» (صص 92-91)] 7. استحاله ي نوراني: [... گفت: «جناب سرهنگ، آمده ام كه معذرت خواهي كنم.» گفت: «براي چه؟» گفتم: «با وجود اينكه ديروز من مشروب خورده بودم و شما با آن وضع مرا ديديد چيزي نگفتيد. من بابت اين موضوع ناراحت هستم و نمي دانم در برابر شما چه بگويم.» بابايي حرف مرا قطع كرد و گفت: «عزيز، نمي خواهم راجع به كاري كه كرده اي حرفي بزني... تو هر كاري كرده اي پيش خداي خودت مسئول هستي. من كي هستم تا از عملت پيش من اظهار شرمساري كني؟ اگر حقيقتاً از كرده ي خود پشيماني با خداوند عهد كن كه از اين پس عملت را اصلاح كني.» وقتي او حرف مي زد چنان بي تكلف و دلنشين سخن مي گفت كه خود را در برابرش موري هم به حساب نمي آوردم. چند لحظه در سكوت گذشت. احساس مي كردم با همه غرور و ناداني و لجاجتم در حال له شدن هستم. او، گويي حال مرا درك كرده بود، سرش را بلند كرد و در حالي كه دستش را به طرف من دراز مي كرد گفت: «خداحافظت برادر، ان شاءا... موفق خواهي شد.» از آنجا كه خارج شدم، احساس كردم از نو متولد شده ام. با خود عهد كردم كه ديگر لب به شراب نزنم و به واجبات ديني عمل كنم... حالا هر سال براي تجديد ميثاق به زيارت مرقدش مي روم و به او مي گويم تا زنده ام سعادت و آرامش خود و خانواده ام را مديون تو مي دانم.» (صص 98-97)] 8. مراقبت نفس: [... گفتم: «ماشين پيكان است و جاي آن هم تنگ ولي اگر بيوك بود راحت تر بوديم و زودتر هم مي رسيديم.» شهيد بابايي، گفت: «برادر جان، من هم مي دانم كه بيوك از پيكان و كباب بره از نان خشك بهتر است، ولي فكر مي كنم وقتي پيكان سوار مي شويم براي كسي كه كنار خيابان ايستاده است و از سرما مي لرزد بهانه مي آوريم كه جا نداريم و عجله داريم. حال اگر بيوك سوار شويم بتدريج خواهيم گفت اين بابا بو مي دهد و اصلاً نبايد سوارش كرد.» سپس آهي كشيد و گفت: «ان شاءا... اگر ما هم روزي به آن درجه از تقوا برسيم كه اگر بنز هم سوار شديم هواي نفس ما را نگيرد، آن وقت مطمئن باشيد سوار بنز هم خواهيم شد. (ص128)] 9. اداره ي پايگاه با هيچ: [... ساكنين منازل سازماني نسبت به آلودگي منابع آب معترض بودند... تامين مبلغ پايين تري استعلام جهت لايروبي كه حدود سيصد هزار تومان بود به خاطر محدوديتهاي مالي در اوايل جنگ چند ماه طول مي كشيد؛ به همين خاطر، شهيد بابايي خود شخصا وارد عمل شدند و براي تشويق سربازان به عنوان اولين نفر به داخل يكي از منبعها رفتند… سربازان از اينكه فرمانده ي پايگاه بدون هيچ تكلفي در تمام مدت نظافت در كنار آنها بوده و بهترين ميوه ها و غذاها را هم براي آنها فراهم كرده است، خوشحال و راضي به نظر مي رسيدند. دو روز بعد منبعها نظافت شدند. شهيد بابايي براي قدرداني از سربازان به هر يك از آنها مبلغي پول پرداخت كردند و آنان را چند روز به مرخصي تشويقي فرستادند. (ص 82 ـ 81) 10. تبليغ معارف ديني: [... مدت زماني كه عباس در ريس ـ آمريكا ـ حضور داشت با علاقه ي فراواني دوست يابي مي كرد. او آنها را با معارف اسلامي آشنا مي كرد و مي كوشيد تا در غربت غرب از انحراف شان جلوگيري كند. (ص38)] 11. ارزيابي استعداد تحول در مخاطب: [... عباس همين قدر كه شخصي را شايسته ي هدايت مي يافت، مي كوشيد تا شخصيت او را دگرگون سازد. (ص39)] 12. تعظيم عملي مسئوليت: [... اگر كارگر ساده بودم، مسئوليتم در نزد خداوند كمتر بود اما حالا كه فرمانده پايگاه هستم، هر كجا حادثه اي رخ دهد فكر مي كنم شايد كوتاهي من باعث به وجود آمدن آن بوده است؛ به همين خاطر است كه آرزو مي كنم، اي كاش به جاي آن كارگر ساده بودم. (ص76)] 13. ياور درماندگان: [... به خاطر دارم مدتي پيش از شهادتش در حال عبور از خيابان سعدي قزوين بودم كه ناگهان عباس را ديدم. او معلولي را كه از هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت بر دوش گرفته بود و براي اينكه شناخته نشود پارچه اي نازك بر سر كشيده بود. اما من او را شناختم و با اين گمان كه خداي ناكرده براي بستگانش حادثه اي رخ داده است پيش رفتم سلام كردم و با شگفتي پرسيدم: «چه اتفاقي افتاده، عباس؟ به كجا مي روي.» او كه با ديدن من غافلگير شده بود اندكي ايستاد و گفت: «پيرمرد را براي استحمام به گرمابه مي برم او كسي را ندارد و مدتي است كه به حمام نرفته است.» (ص186)] 14. عرشي گمنام: [... در مراسم چهلم شهادت تيمسار بابايي مردي با كلاه نمدي و شلواري گشاد كه معلوم بود از اهالي روستاهاي اصفهان است سر مزار عباس خاك بر سر مي ريخت و بشدت مي گريست. گريه اش دل هر بيننده اي را سخت به درد مي آورد. پرسيدم: «پدر جان! اين شهيد با شما چه نسبتي دارد.» گفت: «او همه ي زندگي ما بود. ما هرچه داريم از او داريم. من اهل ده زيار هستم. اهالي روستاي ما قبل از اينكه شهيد بابايي به آنجا بيايد از هر نظر در تنگنا بودند. ما نمي دانستيم او چه كاره است؛ چون هميشه با لباس بسيجي مي آمد. او براي ما حمام ساخت. مدرسه ساخت. حتي غسالخانه براي ما ساخت. همه ي اهالي او را دوست داشتند. هر وقت پيدايش مي شد همه با شادي مي گفتند اوس عباس اومد. او ياور بيچاره ها بود تا اينكه مدتي گذشت و پيدايش نشد. گويا رفته بود تهران. روزي آمدم اصفهان و عكسهايش را روي ديوار ديدم؛ مثل ديوانه ها هر كه را مي ديدم مي گفتم او دوست من بود. گفتند پدر جان تو مي داني او چه كاره بود؟ او تيمسار بابايي فرمانده عمليات نيروي هوايي بود. گفتم ولي او هميشه مي آمد و براي ما كارگري مي كرد. دلم از اينكه او ناشناس مي آمد و ناشناس مي رفت، آتش گرفته بود. (ص266)] 15. اسطوره ي صبر و تواضع: [... وقتي بيرون آمدم ديدم بسيجي ها او را به كار گرفته اند و در حال حمل برانكارد به داخل هواپيماست؛ به افسر خلبان گفتم ايشان تيمسار بابايي هستند كمتر از او كار بكشيد. آن خلبان با شنيدن اين جمله شگفت زده شد و ضمن عذرخواهي از او خواست تا به داخل هواپيما برود. من و تيمسار بابايي وارد هواپيما شديم و به پيشنهاد او در كنار در نشستيم. خلبان با خواهش و تمنا از بابايي تقاضا كرد تا به داخل كابين مخصوص خلبان برود. شهيد بابايي بناچار به قسمت بالاي كابين هواپيما رفت و خلبان براي انجام كاري هواپيما را ترك كرد. پس از چند دقيقه، درجه دار مسئول داخل هواپيما وارد كابين شد، با مشاهده ي شهيد بابايي كه با لباس بسيجي در كابين خلبانان نشسته بود چهره اش را در هم كشيد و با صداي بلند گفت: «چه كسي به تو گفته اينجا بيايي؟ پاشو برو پايين.» شهيد بابايي بدون اينكه چيزي بگويد، در حالي كه سر به زير داشت پايين آمد و در كنار من نشست. خلبان به همراه گروه پروازي از در جلوي هواپيما وارد شد و به محض ديدن تيمسار كه در قسمت پايين نشسته بود با اصرار، دوباره شهيد بابايي را به قسمت بالا برد. وقتي هواپيما آماده ي پرواز شد، آن درجه دار پس از بستن در هواپيما وارد كابين خلبان شد و با ديدن عباس بر سر او فرياد كشيد: «باز هم كه تو بالا رفتي! مگر نگفتم كه جاي تو اينجا نيست؟ بيا برو پايين. اگر يك بار ديگر بيايي اينجا مي زنم توي گوش ات.» هواپيما در حال حركت در داخل باند بود و خلبانان گوشي بگوش داشتند و چيزي نمي شنيدند. شهيد بابايي براي بار دوم از كابين پايين آمد. چند دقيقه ي بعد خلبان از طريق گوشي به درجه دار گفت: «از تيمسار پذيرايي كن.» آن درجه دار پرسيد: «كدام تيمسار؟» خلبان در حالي كه برمي گشت تا پشت سر خود را ببيند گفت: «تيمسار بابايي كه در عقب كابين نشسته بودند، كجا رفتند.» درجه دار با شگفتي پرسيد: «ايشان تيمسار بابايي بودند؟» سپس ادامه داد: «قربان! من كه بدبخت شدم. بنده ي خدا را دوباره پايين كشانده ام.» درجه دار به طرف ما آمد و به حالت خبردار در مقابل شهيد بابايي ايستاد. صورتش را جلو برد و گفت. «تيمسار بزن تو گوشم، جون مادرت منو بزن من اشتباه كردم.» شهيد بابايي گفت: «برادر! من كي هستم تا شما را بزنم.» درجه دار گفت: «تيمسار به خدا گفته بودند كه مرام شما مرام حضرت علي(ع) است ولي نه اين قدر؟ وا… اگر حضرت علي(ع) هم بود با اين كار من به حرف مي آمد.» تيمسار مرتب مي گفت: «استغفرا… اين چه حرفي است كه شما مي زنيد.» درجه دار آمد و در كنار ما نشست. او تا تهران پيوسته مي گفت تيمسار من را ببخش به علي مريدت شدم. (صص 172ـ170).] نتايج از مطالعه و تعمق در آثار و پيامدهاي مبارك و آموزنده ي گفتار و رفتار شهيد عباس بابايي نكات متعدد و متنوعي به ذهن متبادر مي شود كه به بعضي از آنها اشاره مي شود: 1. احساس دين نسبت به انقلاب در افزايش كميت و كيفيت خدمات شهيد بي تأثير نبوده است، 2. اين شهيد، از بارزترين و موفق ترين مصاديق عمل به توصيه ي امام صادق(ع) كونوا دعاه الناس بغير السنتكم1 است و همواره با عمل خويش مردم را به اسلام و آداب آن فراخوانده است، 3. اين شهيد، از مصاديق بارز أشدآء علي الكفار رحمآء بينهم2 در پيوستار وسيع آن است، 4. پيشگامي شهيد در تقبل خطرات در تشجيع و همگامي ساير خلبانها تأثير داشته است، 5. احساس بدهكاري شهيد نسبت به انقلاب، او را شيفته خدمت رساني كرده بود، 6. بي اعتنايي او به زخارف دنيا، زمينه ي صعود به قله ي سادگي و ايثار را برايش فراهم آورده بود، 7. صبر و گذشت او را به كيمياگر جانها تبديل كرده بود، 8. رعايت اصل كتمان مقام و مسئوليت توسط او فاصله ها و تكلفها را از ميان برده بود، 9. او با رعايت اصل ترغيب و تكريم هميشه روحيه خلبانها را در سطح بالايي نگه مي داشت، 10. پرهيز هوشمندانه و خاموش ايشان از مواهب سازماني تعريف شده ي شغل خلباني در كاهش توقعات ساير خلبانها و تحمل كمبودها نقش بارزي داشته است، 11. رعايت اصل كتمان و بلكه مخفي سازي كارهاي خير ضمن حفظ حيثيت كمك گيرندگان، خلوص شهيد را بيشتر مي كرد، 12. احساس دين نسبت به انقلاب از او يك سمبل انجام كارهاي بزرگ با هزينه هاي ناچيز ساخته بود. در يك جمله مي توان اين طور نتيجه گرفت؛ هر كس با هر حدي از تعهد و تخصص در صورتي كه خود را از انقلاب طلبكار نداند، مي تواند با تأسي به رفتارهاي شهيد بابايي با انجام كارهاي داوطلبانه، ضمن اداي دين و جبران مافات، حلاوت خدمت رساني كه يك نياز اساسي تمام انسانهاي عالم است، را نصيب خود و خانواده اش كند؛ چرا كه همه ي انسانها صرف نظر از رنگ و نژاد بر اصالت و ارزش خدمت به همنوع صحه مي گذارند. پيشنهادها: مجموعه خصايص و ويژگيهاي جامعه ي ايران از جمله جواني بارز جمعيت و مشكلات فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي، از قبيل بيكاري و معضلات ساختاري و همچنين تهديدات رو به تزايد بيگانگان، كشور را در شرايطي قرار داده است كه اغتنام تمام فرصتها براي جبران عقب ماندگيهاي علمي و عملي و ترسيم و تبليغ الگوهاي تمام عيار پوينده ميانبرهاي سليم را به عنوان ضرورت و الزام و نه يك انتخاب، سرلوحه ي كار خويش قرار داده است؛ از اين رو، موارد زير جهت افزايش بهره مندي جامعه از سيره ي عملي سرلشگر خلبان، شهيد عباس بابايي و ساير شخصيتهاي شهيد پيشنهاد مي شود: 1. ستادي دايمي تحت عنوان »ستاد ارتقاي بهره وري و تعميق نهضت خدمت رساني با محوريت سيره ي شهدا« در معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگي بنياد شهيد و امورايثارگران انقلاب اسلامي تشكيل شود و نسبت به مطالعات زندگي شخصيتهاي شهيد و ساخت و ارايه ي الگوهاي رفتاري و عملكردي از سيره ي شهدا اقدام كند، 2. يك نسخه از تمام مكتوبات باقي مانده از شهداي بارز اعم از روحانيان، لشگريها و كشورها به عنوان ميراث ذخاير عالم بقا1 توسط معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگي جمع آوري و آماده ي ارايه به پژوهشگران گردد، 3. يك وب سايت تحت عنوان »سيره ي شهدا ميانبرهاي آزموده«، طراحي و برجسته ترين نقاط زندگي شخصيتهاي شهيد به طور مستمر استخراج و براي استفاده ي عموم در دسترس قرار گيرد، 4. برگزاري مسابقات در سطح دبيرستانها و دانشگاهها با محوريت سيره شهدا، 5. پيگيري درج حكايتهايي از سيره ي شخصيتهاي شهيد در كتب درسي مقاطع و پايه هاي مختلف سيستم آموزشي، 6. ارايه ي مساعدت مالي به دانشجوياني كه پايان نامه كارشناسي ارشد و دكتراي خويش را در زمينه ي سيره ي شخصيتهاي شهيد تهيه نمايند.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:07 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : نقش ترويج فرهنگ شهادت در ارتقاي شاخص خدمت رساني به مردم
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
جلب مشاركت مردم، عمق بخشيدن خدمات ديني به مردم و پرداخت كامل مطالبات آنها ، مفهوم شناسي نهضت خدمت، رساني مصاديق خدمت رساني از موضوعاتي است كه در اين مقاله به آن مي پردازيم
مقدمه
سال 1382 به پيشنهاد رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيت ا... خامنه اي سال «نهضت خدمت رساني به مردم» نامگذاري شد. در تحليل علل نامگذاري، اگر با روش تحقيق سمانتيك1 به بررسي موضوع بپردازيم و اوضاع اقتصادي و سياسي و اجتماعي و نرخ رضايتمندي مردم از خدمات دولت را در سنوات قبل ارزيابي كنيم، هدف از نامگذاري را جلب مشاركت مردم، عمق بخشيدن خدمات ديني به مردم و پرداخت كامل مطالبات آنها مي توان ناميد. جمهوري اسلامي ايران كه بر آراي مردم متكي است و در حقيقت مردم صاحبان اصلي انقلاب اند، در استمرار حركت تكاملي خويش و مبارزه با استكبار جهاني يا بايد به بيگانگان متكي باشد ـ كه البته اين طرز تفكر محكوم به شكست است ـ و يا بايد پايه هاي مقبوليت و استحكام خويش را بر حمايت و مشاركت مردمي ثبات بخشد. در نگاه امام خميني(ره) حكومت و حاكمان خادمان مردم هستند و اگر رابطه ي حكومت با مردم رابطه ي خادم و مخدوم نباشد آن حكومت محكوم به شكست است و معظم له(ره) نيز بارها خود را خدمتگزار مردم ناميد.2 حكومتي كه در آن بزرگان به سنت سيدالمرسلين تأسي كنند كه فرمود: سيدالقوم خادمهم.1 و مردم نيز كه خدمت خالصانه و بي منت را از بزرگان خويش ببينند، شيفته ي آنها خواهند شد. چنين مردمي در سختيها و مشكلات، جنگ و صلح پشتيبان آنها بوده و بقاي حكومت بيمه خواهد شد. و اين همان چيزي است كه معمار بزرگ انقلاب اسلامي امام راحل(ره) در سخنراني مورخ 12/1/62 به آن اشاره فرمودند.2 مفهوم شناسي نهضت خدمت رساني: نهضت در لغت به معناي برخاستن و قصد كردن، حركت و عزيمت و آهنگ1 آمده است. وقتي كه مي گوييم: نهض للامر نهضا و نهوضا، يعني؛ براي آن امر به پا خاست، نهض الي عدوه، يعني با سرعت به سوي دشمن رفت.2 خدمت نيز در معناي مواظبت، پرستاري، بهره، عملي براي ديگران انجام دادن3، و خادم به معناي خدمتگزار و خدمتگر ومستخدم4، و خدمه العسكريه و خدمه العلم به خدمت سربازي و خدمت زير پرچم اطلاق5 شده است. در اصطلاح، خدمت هرگونه كار خير و سود رساني و كمك كردن مالي و معنوي و فرهنگي به ديگران را شامل مي شود؛ وقتي كه نهضت خدمت رساني مي گوييم، معنا و مفهومش اين است كه؛ بايد در انجام هرگونه كار خير و كمك رساني به ديگران شتاب كرد و با رقيبان خويش مسابقه گذاشت6، كه فردا دير است؛ روايت زيبايي از علي(ع) نقل شده است كه مفهوم نهضت خدمت رساني را شفاف مي سازد، روايت اين است: «شبي مالي رانزد حضرتش آوردند، دستور داد آن را تقسيم كنند؛ گفتند: يا اميرالمؤمنين! الآن شب است فردا تقسيم خواهيم كرد، فرمود: آيا باور داريد كه فردا زنده ايد؟ فرمود: تأخير نكنيد، مگر اينكه آن را قسمت نماييد، شمعي آوردند و آن مال را تقسيم كردند.»7 پس بايد در كار خير و خدمت به ديگران شتاب كرد كه فرصت از دست رفتني است؛ شتاب در كسب قدرت و مقام امري زشت و ناپسند تلقي شده است اما در خيرات و باقيات صالحات مورد تأكيد و سفارش قرآن كريم است.1 مصاديق خدمت رساني: خدمت در اصطلاح قرآن و حديق معناي عام و گسترده اي دارد و همه ي امور خيريه، كارهاي نيك فرهنگي و معنوي و اقتصادي را شامل مي شود. جالب توجه است كه قرآن در سوره ي بقره از يهودياني كه در تغيير قبله سر و صدا كرده بودند و گفتند: چرا مسلمانان در نماز از بيت المقدس به سوي خانه كعبه تغيير دادند، مي فرمايند: تفاوت و اختلاف در امر قبله مسئله ي تازه اي نيست كه اين همه سر و صدا داشته باشد، در هر زمان قبله با توجه به مصالح آن زمان تعيين مي گردد2«. سپس اضافه مي كند كه به جاي تلف كردن وقت بر سر نزاعهاي بي حاصل، در نيكيها و خوبيها و خيرات سبقت بگيرند زيرا نجات واقعي انسان، در ايمان به خدا و عمل صالح و خدمت به ديگران است. آنگاه مصاديق نيكي در همين سوره و ديگر آيات به شرح زير برمي شمارد: ايمان به خدا و روز قيامت، ايمان به ملايكه و كتاب آسماني و انبياي الهي؛ انفاق مال به نزديكان و نيازمندان؛ آزادي بردگان، اقامه نماز، اداي زكات، رسيدگي به محرومان و بيماران، وفا به عهد و پيمان، استقامت و پايداري در مقابله با مشكلات.3 احسان به والدين4، تعاون اجتماعي5، قرض الحسنه6، باقيات صالحات1، ايثار و گذشت2، اطعام به مسكينان و يتيمان و اسيران3، نجات محرومان از بند ستم4، عفو و گذشت5، سخنان پاك و پاكيزه گفتن6 و برخورد خوب با ديگران7، پوشاندن برهنگان8 و امر به معروف و نهي از منكر9 و... در روايات نيز مصاديق خدمت رساني بشرح ذيل آمده است: 1. اهتمام به امور مسلمين. (من اصبح و لا يهتم بامور المسلمين فليس منهم10) 2. برآوردن حاجت شخص مؤمن. (من قضي لاخيه المؤمن حاجه كان كمن عبدالله دهرا11) اطعام به ديگران. (خيركم من اطعم الطعام و افشي السلام و صلي والناس نيام12). ابوالمندكر افسار شتر پيامبر(ص) را گرفت و عرض كرد يا رسول الله كدام اعمال برتر است؟ پيامبر(ص) فرمود: بهترين شما كسي است كه ديگران را اطعام كند و سلام را روشن ادا نمايد و كلام پاكيزه بگويد.13 3. كمك به مظلوم. (اذا رأيت مظلوا فاعنه علي الظالم14). 4. برخورد خوب با برادر مؤمن (تبسم الرجل في وجه اخيه المؤمن حسنه1). 5. برطرف كردن ناراحتي مؤمن. (من فرج عن مؤمن، فرج الله عن قلبه يوم القيامه2). 6. استقرار عدالت. (من عدل في البلاد نشر الله عليه الرحمه3). 7. اصلاح و سازش ميان مردم. (طوبي للمصلحين بين الناس اولئك هم المقربون يوم القيامه4). 8. اداي قرض و رفع گرفتاري مؤمن (احب الاعمال الي الله من اطعم من جوع اودفع عنه مغرما او كشف عنه كربا5). 9. خدمت كردن به خانواده (خدمتك زوجتك صدقه6). 10. كشته شدن در راه خدا (فوق كل ذي بر بر حتي يقتل الرجال في سبيل الله، فليس فوقه بر7). 11. و خدمت در روايات معناي عام و وسيعي دارد و همه ي خوبي ها را در برمي گيرد. بنابراين، در مفهوم شناسي خدمت مي توانيم جمله ي راغب اصفهاني لغت شناس پرآوازه ي قرآن كريم را تكرار كنيم؛ كه در مصداق معروف فرمود: هر عملي كه عقل و دين آن را تأييد كند معروف است.8 پس خدمت را مي توان عملي دانست كه براي آن مبنايي در عقل و دين يافت شود. همين معنا مورد توجه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي است كه كارگزاران نظام بايد در انجام آن بپا خيزند و از هم سبقت بگيرند كه كوتاهي از آن جرم و بازخواست الهي را به دنبال مي آورد. شاخصهاي خدمت رساني1: 1. خدمت رساني بر مبناي عدالت: مهمترين شاخصه ي خدمت رساني، خدمت براساس عدالت است؛ براي عدل معاني گوناگوني مانند رعايت حقوق ديگران، رعايت تساوي و رفع هرگونه تبعيض، و… برشمرده اند. اما گاه عدل در معناي جامع تري به كار مي رود كه شامل معاني ياد شده مي شود و اين معنا در كلام اميرالمؤمنين علي (ع) ديده مي شودكه فرمود: »العدل يضع الامور مواضعها«2: يعني؛ قرار دادن افراد و اشيا در جايگاه شايسته ي خود. مبناي اين سخن آن است كه در جهان تكوين و تشريع، هر چيزي جايگاهي شايسته ي خود دارد و عدل آن است كه اين تناسب مراعات شود و هر چيزي در جاي مناسب خود قرار گيرد. در نگاه قرآن يكي از فلسفه ي بعثت انبيا برقراري قسط و عدالت است.3 انبيا آمده اند تا فطرت عدالت خواهي مردم را بيدار سازند و پرده ها و موانع ظلمت را از روي آن بردارند، آنگاه كه اين مهم تحقق يافت مردم، براي استقرار قسط بپا مي خيزند (ليقوم الناس بالقسط4). اين مفهوم عدالت را مي توان در عدالت اقتصادي و سياسي و اجتماعي، عدالت قضايي، بهره وري يكسان از امكانات جامعه براي تمامي گروهها، عدالت در قوانين بين المللي و عدالت استراتژيك و حق استفاده ي برابر براي همه ي كشورها از سلاحهاي هسته اي تسري داد. رهبران آسماني تلاش كرده اند تا با رويكردي آخرت گرايانه دنياي مردم را بر محور عدالت آباد سازند تا جامعه ي انساني با آهنگ عدالت در جاده ي كمال حركت كند. عدالت به اندازه اي اهميت دارد كه اگر خدمت رساني بر مدار آن چرخش نيابد شايد ستم به ديگران باشد. در منطق اسلام عدالت ـ برخلاف اومانيسم كه همه چيز به تشخيص و فهم انسان واگذار مي شود ـ با محوريت حضرت حق ـ جل و جلاله ـ مفهوم و معنا پيدا مي كند. اگر خدمت بربنياد عدالت باشد، توانمندي حكومت است (من‏‎ عدل تمكن). فرمان و دستور حاكمان به مرحله ي اجرا درمي آيد (من عدل نفذ حكمه). ارزشمندي و شخصيت كارگزاران بالا مي رود (من عدل عظم قدره). و عدل سبب استمرار محبت مردم به دولتمردان مي شود (العدل يستديم المحبه). اقتدار و عزت دولت و بقاي حكومت و اصلاح جامعه به عدل است و هيچ چيزي چون عدل سبب آباداني كشور نخواهد شد (ما عمرت البلدان بمثل العدل). ابن خلدون كه او را پدر جامعه شناسي لقب داده اند، جامعه را چون موجود زنده اي مي داند كه متولد مي شود، رشد مي كند و تغذيه مي كند و به دوره ي شباب و شكوفايي مي رسد1، او عدالت را سبب شكوفايي جامعه و ظلم و ستم را مايه ي انحطاط حكومت ها مي داند.2 عدل ستون خيمه ي انقلاب و اصول دين مكتب تشيع است و حيات جامعه به آن وابسته است (العدل حياه3) اگر عدل باشد همه چيز است، تبعيض نيست، رانت هاي اقتصادي و سياسي و... حذف مي شوند و به قول استاد محمدرضاحكيمي: »بدون عدالت تربيت نيست، و بدون تربيت رشد نيست، و بدون رشد هدايت و معرفت نيست، و بدون معرفت عبادت نيست و بدون عبادت سعادت نيست1.« 2. توجه به منافع عامه نه خاص: آنچه در خدمت رساني به مردم بايد مورد تأمل و مداقه قرار گيرد عنايت به منافع عامه و اكثريت مردم است كه خدمت بايد در راستاي رفاه و حل مشكلات آنها صورت گيرد نه براي دسته و گروهي ويژه، كه اين گروه مي تواند اشراف يا حزب و جناح ويژه ي سياسي باشد؛ اين نكته ي مهم را مولا علي(ع) در منشور حكومتي خويش به مالك اشتر نخعي گوشزد كرده است و فرمود: »وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق، و اعمها في العدل، و اجمعها لرضي الرعيه فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضي العامه« (دوست داشتني ترين چيزها در نزد تو؛ در حق ميانه ترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودي مردم گسترده ترين باشد كه همانا خشم عمومي مردم، خشنودي خاص ـ نزديكان ـ را از بين مي برد، اما خشم خاص را خشنودي همگان بي اثر مي كند.2) توجه به منافع عامه به معناي زير پا گذاشتن حقوق طبقه ي خاص اجتماعي نيست؛ همان گونه كه امروزه در برخي از حكومتهاي دموكراسي دنيا، هنگامي كه اكثريت با رأي عمومي قدرت را به دست مي گيرند، حقوق اقليت مخالف را پايمال مي سازند؛ توجه به منافع عامه، به معناي اين است كه؛ در اصلاحات و خدمات فرهنگي و سياسي و اقتصادي بايد نفع اكثريت مدنظر باشد نه اينكه خدمات را به خاطر رفاه اقليت و تفريح طبقه ي اشراف، انجام داد گرچه حقوق آنها به عنوان يك انسان و شهروند بي گمان بايد محترم باشد. چه زيبا مولا علي(ع) در نفي تفكر نژادپرستي (Racism) در برخورد با مردم به مالك اشتر دستور داده است، آنجا كه فرمود: »مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته اند؛ دسته اي برادر ديني تو و گروهي ديگر در آفرينش با تو شريك اند«1 2. خدمت رساني خالصانه و بدون منت: آنچه در خدمت به مردم از ديدگاه قرآن و حديث حايز اهميت است خدمت خالصانه و بدون منت است، زيرا خدمت غيرخالصانه و به همراه منت خسارات ذيل را در پي دارد: اولا؛ مردم انسانهاي ناخالص و رياكار را شناسايي مي كنند و به خدمات آنان كه براي كسب شهرت و مقام و جمع آرا و… انجام مي گيرد ارزشي نمي نهند. اگرچه ممكن است چند صباحي شخص مراعي از علم مردم مخفي باشد اما هرگز از علم خداوند دور نبوده و خداوند علم خالصانه ي افراد را مي پذيرد2 و براي آن اجري قايل است. در قرآن كريم مي خوانيم كه؛ انسانها هنگامي كه دوران خام جواني را پشت سر مي گذارند و به سن پختگي كه عارفان آن را سن چهل سالگي مي دانند مي رسند، يكي از خواسته هاي آنها در دعا از خداوند يكتا عمل خالصانه است.3 ثالثا؛ از آيه ي »لاتبطلوا صدقاتكم بالمن ولاذي4: استفاده مي شود كه خدمت رساني به مردم اگر همراه با منت و آزار رساندن باشد بي گمان باطل و بي ارزش است. 4. توجه به حاكميت قانون درخدمتگزاري: قانون مبناي نظم اجتماعي و منشور تعيين حقوق و تكاليف دولت و شهروندان وشاخص خدمت حكومت به مردم و مردم به يكديگر است. قانون حد و مرز خدمات نهادهاي گوناگون اجتماعي و گوشزد و تذكر وظايف مردم به يكديگر را بيان مي كند. جامعه براي ادامه ي حيات و انسجام و انتظام به قانون، همان اندازه نيازمند است كه ما براي زندگي به آب و هوا نيازمنديم. از آيه ي اول سوره حجرات1 چنين استنباط مي شود كه هرگونه خدمت مؤمنان بايد ضابطه مند بوده و برپايه ي قانون خدا و پيامبرش صورت گيرد. اولياي الهي در طول تاريخ همواره تلاش مي كرده اند تا خدمت خويش را بر مدار قوانين الهي به چرخش درآورند، چرا كه خروج از اين مدار، چه بسا ظلم نابخشودني به ديگران را به همراه مي آورد. ابن ابي الحديد معتزلي مي نويسد: »علي(ع) در نوزدهم ذيحجه ي سال 35 هجري در دومين خطبه ي خويش، سياست تساوي در تقسيم بيت المال را اعلام كرد2«. اين سياست براي افرادي چون طلحه و زبير كه در زمان عثمان ثروتهاي بسياري به چنگ آورده بودند غير قابل تحمل بود. در سومين روز خلافت، آن حضرت به ابي رافع، كاتب و خزانه دار خويش فرمودند: كه تقسيم را شروع كند؛ او هم از مهاجرين شروع كرد و به هر نفر سه دينار داد؛ سپس به انصار هم مانند آنها، و بعد به هر يك اعم از سرخ و سياه سه دينار پرداخت كرد.1 »سهل بن حنيف2« گفت: يا اميرالمؤمنين! اين شخص ديروز غلام من بوده است كه آزادش كرده ام. حضرت فرمود: به همان اندازه كه به تو از بيت المال مي پردازم به او نيز پرداخت مي كنم؛ لذا به هر كس سه دينار پرداخت كرد و هيچ كس را بر ديگري ترجيح نداد؛ توطئه برعليه امام هم از اينجا شكل گرفت كه آنان فهميدندكه ايشان دست به توقيف اموالي مي زند كه در زمان عثمان (به ناحق) انباشته اند3، و البته مشكلاتي چون، غوغا سالاري، جنگ بر عليه امام را همراه داشته است؛ اما علي(ع)كسي نبود كه به خاطر منافع شخصي، از اجراي قانون خدا عقب نشيني كند. داستان برخورد امام علي(ع) با عقيل4 برادر اميرالمؤمنين و ام هاني خواهر5 او معروف است كه حضرت در خدمت رساني به ديگران، هرگز از محور قانون خارج نگشت و همواره ديگران را با خويشان يكسان مي ديده است. نجاشي يكي از ياران امام علي(ع) بود كه گاهي با شعر او را تعريف و تمجيد مي كرد؛ متأسفانه شيطان بر او غلبه كرد و مرتكب شرب خمر شد و امام(ع) نيز حد الهي را علي رغم مخالفت خويشان وي، بر او جاري ساخت. پيامبر(ص) نيز حد سارق را بر زني كه مرتكب سرقت شد بدون توجه به ميانجي گريها، اجرا كرد.1 اين دو نمونه، نشانه ي آن است كه بزرگان ما امنيت جامعه را با قاطعيت و اعمال قدرت و بر مبناي شريعت و قانون الهي برقرار مي كردند. 5. توجه به شايسته سالاري در خدمتگزاري: يكي از سياستهاي كلي نظام در جهت تأمين خدمتگزاري به مردم، انتخاب مديران شايسته است، چرا كه اگر اين شاخص مهم عملي نشود و مديران براساس روابط و بدون توجه به ضوابط، انتخاب شوند خدمات شايسته تحقق نخواهد يافت. بربنياد بينش قرآن و نهج البلاغه، حكومت امانت است و بايد امانت به اهل و صاحبان اصلي، سپرده شود. ام العارفين اميرالمؤمنين(ع) به »اشعث بن قيس« فرماندار آذربايجان مي گويد: حكومت براي تو نان و نام نيست بلكه امانتي در گردن توست.2 در فرهنگ قرآن نيز بايسته است امانت به اهلش سپرده شود، چرا كه خدا فرمود: »ان الله يأمركم ان تؤدي الامانات الي اهلها3«؛ يكي از مصاديق امانت حكومت و ولايت است كه بايد به دست انسانهاي لايق و شايسته سپرده شود4«. انتخاب مديران لايق و شايسته در نامه ي علي(ع)به مالك اشتر،5 و هم در سيره ي عملي آن بزرگوار ديده مي شود. مورخين نوشته اند كه: »آن بزرگوار در ابتداي حكومت، چند تن از عاملان عثمان را كه در زمان او، به غارت بيت المال پرداخته بودند از حكومت عزل كرد و به جاي آنها، انسانهاي شايسته اي قرار داد. »عبدالله بن عامر حضرمي« خليفه ي بني اميه را از استانداري مكه عزل كردد و »ابوقتاده حارث بن ربعي انصاري« را به جاي او مأمور كردد. »يعلي بن اميه« را از حكومت يمن عزل كرد و »عبيدالله بن عباس« را به جاي او منصوب كرد؛ »عبدالله بن سعدبن ابي سرح« برادر ناتني عثمان را از حكومت مصر معزول كرد و »قيس بن سعدبن عباده انصاري« را به جاي او منصوب كرد. »عبدالله بن قيس عامري« را از حكومت نيشابور عزل كرد و به جاي او »خليدبن كاس« را مأمور كرد. از جمله نامه اي به معاويه نوشت و او را از حكومت شام فراخواند1.« انتخاب مديران لايق و شايسته در تحقق خدمت رساني برتر، هم وظيفه ي مردم است و هم تكليف كارگزاران ارشد. مردم وظيفه دارند در تمامي انتخابات شركت كنند و با آراي خويش مسئوليت را كه يك امانت الهي است به افراد شايسته و لايق بسپارند. مديران ارشد نيز مكلف اند در گزينش معاونان و افراد زير مجموعه، منشور حكومتي امام علي(ع) به مالك اشتر را در انتخاب كارگزاران و قضات به كار بندند تا عملا آيه ي »ان الله يأمركم ان تودو الامانات الي اهلها« تحقق يابد. 6. گزينش احسن در خدمتگزاري: بربنياد عقل و دين آنچه در خدمتگزاري ملاك عمل خواهد بود تعيين اولويت و گزينش احسن است. خدمتگزار صادق نخست مي انديشد و در ميان انبوه خيرات، با توجه به شرايط زمان و مكان، مهمتر را برمي گزينند. در جامعه اي كه سيل فقر و بيكاري و منكرات همچون رودخانه اي خروشان در حال حركت است، انداختن چند تكه سنگ در برابر حركت آب كارساز نيست و دردي را دوا نخواهد كرد،1 بلكه آنچه مهم است طرحي اصولي و بنيادي در مبارزه با اين سيل خانمان برانداز است كه بايد از ميان راهكارهاي مبارزه، با توجه به شرايط زمان و مكان، بهترين را برگزيد. در جامعه اي زندگي مي كنيم كه هزاران دشواري و كاستي بر آن سايه افكنده است، از سويي بيكاري و فقر در آن موج مي زند، از طرف ديگر با تهديد دشمن غدار و تهاجم فرهنگي رو به روست. مواد مخدر از مرزها، به وفور به داخل سرازير مي شود؛ شبكه هاي مختلف تبليغاتي خارجي، وجود ماهواره ها و پخش فيلم هاي آنچناني در مبارزه با انقلاب اسلامي هر روز شدت مي يابد؛ اينجا پرسش اين است: براستي در اين شرايط حساس چاره ي كار چيست؟ بهترين كار خير كدام است؟ بي گمان انسان خردمند از ميان انبوه خدمات، آن يكي را برمي گزيند كه در ضربه زدن به دشمن مؤثرتر، و نفعش براي مردم بيشتر باشد؛ و البته تشخيص موضوع نيز چندان كار ساده اي نيست و به آرا و افكار خبرگان و اهل فن نيازمند است. گزينش احسن را مي توانيم از ياران حسين بن علي(ع) بياموزيم آنگاه كه بر سر دوراهي دين و دنيا قرار گرفتند؛ يك طرف ايثار و فداكاري و بذل جان و مال، و در سوي ديگر، گرايش به رفاه و آسايش، عيش و نوش و زندگي ذلت بار بود، اما آن طايران وادي ملكوت، با پيروي از ولي امر زمان خويش، به گزينش احسن دست يازيدند، نخست خاكريز بلند غرور و منيت را فتح كردند، آنگاه با صلابت و اقتدار برخصم برون تاختند و سرانجام بر قله ي رفيع شهادت و عزت مأوا گزيدند. 7. رضايتمندي عامه: يكي از شاخص ترين مقبوليت خدمت رساني، رضايتمندي عموم مردم جامعه خواهد بود زيرا مردم بربنياد فطرت خدايي، گرايش به خوبيها و فضايل را در درون دارند و از بديها و رزايل اخلاقي گريزانند؛ آنان ظلم را مي شناسند و از ستمگران بيزارند، خوبيها را مي دانند و خوبان را مي ستايند. وجدان عمومي جامعه هرگز بديها را نمي پسندد و ستايشگر بدان نخواهد بود. اگرچه ممكن است در يك مقطعي از تاريخ، حقيقت به دست قلم به مزدان واژگون شود، اما سرانجام قضاوت تاريخ چهره ي حق را آشكار خواهد ساخت. اين شاخص را آن جاودانه مرد به مالك اشتر نخعي تذكر داده است: »اي مالك، بدان، تو را به سرزميني فرستادم كه پيش از تو، دولتهاي عادل و ظالم بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاي تو چنان مي نگرند كه تو در كارهاي حاكمان قبلي مي نگري، و درباره ي تو آن مي گويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مي گويي، و همانا انسانهاي صالح و نيكوكار را مي توان برآنچه خدا بر زبان بندگانش جاري ساخت شناخت1«. آري؛ كارهاي خوب بر زبان بندگان خدا جريان مي يابد و آنان خوبيها و خوبان را مي شناسند و بدان و ظالمان را تشخيص مي دهند و خدمات سره را از ناسره متمايز مي سازند. فرهنگ شهادت با پژوهش در آموزه هاي قرآني و روايي، و مطالعه ي سيره ي عملي معصومان ـ عليهم السلام ـ بويژه سرور شهيدان حسين بن علي(ع) و شهيدان گران قدر جنگ تحميلي، در خصوص فرهنگ شهادت نكاتي ارزشمند به دست مي آيد كه بشرح ذيل، به توضيح آنها مي پردازيم: 1. فرهنگ عدالت خواهي و ظلم ستيزي: با دقت در آيه ي: »و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال و النسآء والولدان الذين يقولون ربنآ اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها...1« نتيجه مي شود كه؛ شهيدان انسانهاي عدالت خواه و ظلم ستيزي هستند كه براي نجات محرومان و نابودي ستم، از جان مايه گذاشته اند تا عدالت خواهي را در بوم2 تاريخ به عنوان يك فرهنگ به تصوير كشند. آنان مؤمنان پاكباخته اي بودند كه در اين مسير، پركار و جدي بوده به گونه اي كه گفته اند: نخستين شهيد محراب علي ابن ابي طالب(ع)، به خاطر جديت در اجراي عدالت در محراب عبادت به شهادت رسيد. اگر فلسفه ي اجتماعي بعثت انبيا را در قرآن بررسي كنيم و تاريخ زرين نبوتها و مقابله ي مصلحان با مفسدان و امامان معصوم را با زورمندان و نهضت هاي شيعي را برعليه بني اميه و بني عباس تورق كنيم، فصل مشترك همه ي اين جنبشها و خيزشها، عدالت خواهي و مبارزه با ظلم و نجات محرومان است؛ كه اين آرمان خود بزرگترين خدمت رساني به مردم است. فرهنگ حق مداري و حق طلبي كه زير مجموعه ي عدالت خواهي است، آرزوي ديرينه ي همه ي مصلحان و خادمان انسانيت است. حسين بن علي(ع) در برابر سپاه حربن يزيد رياحي در »ذي حسم« خطبه اي خواند كه در آن انگيزه ي نهضت خويش را حق مداري و حق طلبي بيان كرد؛ آنگاه كه چنين فرمود: «الا نزون ان الحق لايعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه1». و نيز آن حضرت(ع) در نامه اي به شيعيان خود در بصره، قيام خود را، حق محورانه و حق طلبانه اعلام مي كند و در آغاز نامه مي نويسد: »فاني ادعوكم الي احياء معالم الحق و اماته البدع2« (همانا من شما را براي زنده كردن نشانه هاي حق و از بين بردن بدعتها، فرا مي خوانم). اينها همه آموزه هاي فرهنگ شهادت است تا خادمان مكتب حسيني، پيوسته بر راه حق گام نهند و به دفاع از حق برخيزند،حقوق خود و ديگر افراد را بشناسند و بر محوريت عدالت و حق، خادم ديگران باشند و حق طلبي را در زندگي حاكم كنند. 2. فرهنگ ايثار و از خودگذشتگي: رسيدن به قله ي بلند انسانيت، كاري دشوار و توان فرساست و صعودكنندگان ماهر و از خودگذشته اي مي طلبد كه پله هاي انانيت و خودخواهي را با گامهاي استوار خويش درنوردند و معراج وصل را در آغوش كشند. اين فرهنگ را مؤمنان انصار و يا مجاهدان زخمي احد، كه بعدها شربت شهادت نوشيدند براي ما تابلو ساخته اند كه: »و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصه1« مؤمنان انصار ثروت خويش را ميان مهاجرين قسمت كرده اند و مجاهدان، آنچه را كه خود نياز داشتند به ديگران بخشيده اند.2 »و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا3«. انسان تا از خود نگذرد و ارزشهاي ديني و يا ديگران را بر خود مقدم ندارد به مقام قرب الهي نخواهد رسيد. حسين بن علي(ع)، براي اجراي فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر و احياي سيره ي رسول خدا و پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب(ع) به پا خاست، راهي سخت و دشوار، عبور از انانيت و خودخواهي، رها ساختن مال و دنيا، ايثار و گذشت. لذا، هنگامي كه از مكه به جانب عراق حركت كرد در ميان ياران و خاندان خويش خطبه خواند و اين كلام را براي خادمان مجاهد كه طريق جهان را برمي گزينند تابلو ساخت و فرمود: »يا ايها الناس فمن كان منكم يصبر علي حدالسيف و طعن الاسنه فليقم معنا و الا فلينصرف عنا4«. اي مردم! هر كدام از شما كه مي تواند بر تيزي شمشير و ضربات نيزه ها صبر كند با ما قيام كند و گرنه از ميان بيرون رود و خود را نجات دهد. لهذا، ياران حسين(ع)، فرزندان عقيل، فرزندان مسلم، نافع، زهيربن قين،مسلم بن عوسجه5 و... گذشت از جان ـ كه بالاترين مصداق خدمت رساني به مردم است ـ را انتخاب كردند و اين دعوت فراگير و عمومي را فرهنگ ساختند كه؛ هركس بخواهد با كاروان شهيدان همسفر شود و در خدمت به همنوعان تا قله ي بلند انسانيت صعود كند بايد در اين راه از جان و مال بگذرد. 2. فرهنگ مقاومت و پايداري: انجام تكليف صحيح و رسيدن به قله ي رفيع توحيد و مبارزه با شرك هرگز كار ساده اي نبوده و نيست و آدمي در اين مسير با دشمن خطرناك درون و برون، روبه رو است و پيروزي و ظفر بر اين دشمن، مقاومت و پايداري مي طلبد، و اين همان چيزي است كه خدا به رسول و اصحابش فرمان داده است كه: »فاستقم كما امرت و من تاب معك1« قرآن مجيد عاليترين نتيجه ي صبر و پايداري را نزول ملايكه و بشارت به جنت الهي مي داند و مي گويد: آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است و بر اين سخن پايدار ماندند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند و مژده دهند كه ديگر هيچ ترسي ـ از آينده ـ و اندوهي ـ از گذشته ـ نداشته باشيد و شما را به همان بهشتي كه ـ انبيا ـ وعده داده اند بشارت باد2«. صبر و پايداري در برابر دشمن درون و برون، صبر در اطاعت خدا، صبر در برابر گناه، مقاومت در برابر ضربه ي نيزه ها و شمشيرها، تحمل تيرها و تركش خمپاره ها، تحمل كاستيها و رنجها، پايداري در برابر زخم زبان فريب خورده ها و... كوهها و فولادها را متلاشي مي سازد، اما مؤمنان محكمتر از كوه، آن را در مسير خدا تحمل مي كنند و فرهنگ مقاومت و پايداري را در بوم زرين تاريخ براي خادمان خداجو نقش مي كنند كه «الصبر مفتاح الفرج» (صبر كليد پيروزي است.) فرهنگ صبر و پايداري بود كه نهضت حسيني، تار و پود حكومت بني اميه را در هم شكست و مستضعفان را در طول تاريخ عليه مستكبران بسيج كرد، و ملت ايران را در جنگ تحميلي سرافراز ساخت. و شوق و انگيزه خدمتگزاران مخلص را با الهام از آيه ي: »ان الله مع الصابرين«1 دوچندان كرد. 4. فرهنگ شجاعت و دليري: زور و تهديد يكي از اهرمهاي فشار استكبار برعليه جبهه ي استضعاف در طول تاريخ بوده است. مستكبران هر جا با شجاعت و دليري مستضعفان روبه رو شده اند عقب نشيني كرده اند؛ شجاعت و دليري فرهنگ سرخ دليرمرداني است كه در طول تاريخ در برابر ستمگران قد علم كرده اند. جلوه ي شجاعت و دليري به دو صورت مي تواند ظاهر شود؛ گاهي انسان با اعوان و انصار و امكانات نظامي و مالي و فرهنگي، در برابر كفر مقاومت مي كند كه اگر اين امكانات را از دست بدهد عقب نشيني مي كند، اما زماني كه از كمترين امكانات و نيروي انساني برخوردار است، مصمم و قاطع در مقابل خشن ترين قدرتها، شجاعانه پايداري مي كند كه؛ حسين بن علي(ع) و امام خميني(س) مثل اعلاي آن بودند. در تاريخ مي خوانيم: آنگاه كه سپاه حر راه را بر امام(ع) بست و او را تهديد به مرگ كرد، امام فرمود: افبالموت تخوفني2: آيا مرا از مرگ مي ترساني، شأن من كسي نيست كه از مرگ بترسد. »... تيرت به خطا رفت و گمانت واهي و تباه شد و همت من عاليتر از آن است كه از ترس مرگ بايستم و ظلم را به دوش كشم.«3 اين فرهنگ همه ي مجاهدان است كه از امام شهيدان آموختند: موت في عز خير من حياه في ذل: (مرگ با عزت بهتر از زندگي ننگين است). الموت اولي من ركوب النار ـ والعار خير من دخول النار.1 بي گمان، شجاعت و پايمردي در برابر دشمن خشن، معلول ايمان به خدا و خشيت از اوست، آنجا كه خداوند فرمود: »الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله«2 آنان كه مغلوب قدرتها مي شوند و زمزمه ي مذاكره و سازش با امريكا را سر مي دهند بهره ي كافي از ايمان نبرده اند؛ چه زيبا آن پير بصيرمان، خميني كبير(س)، شجاعت و دليري را با حكمت و عقل در آميخته و فرمود: »آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند« و »ما امريكا را زير پا مي گذاريم«. 5. آگاهي و دشمن شناسي: بهره گيري از جهل و ناداني توده ها و تلاش در غافل گذاشتن آنها از اوضاع فـرهنگي و شرايط سياسي جهان، يكي از راههاي تسلط جبهه ي استكبار برعليه جبهه ي استضعاف است. مادامي كه مستضعفان آگاه هستند و دشمنان درون و برون را مي شناسند، راههاي نفوذ مستكبران را بسته و حوادث و مشكلات بر آنها هجوم نمي آورد. در اين باره مي توان به حديث بلندي از امام صادق(ع) اشاره كرد كه فرمود: العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس3: (كسي كه نسبت به زمان خويش آگاهي دارد، شبهه ها بر او هجوم نمي آورد.) بي گمان يكي از عناصر مبارزه با دشمن، آگاهي و زمان شناسي است؛ زيرا شناسايي دشمن به داشتن اطلاعات و آگاهي و شناخت حق از باطل ممكن است. همين آگاهي و بصيرت عنصر اجتناب ناپذير فرهنگ شهادت است. مولي الموحدين به اين حقيقت در نهج البلاغه اشاره كرده و فرموده: پرچم مبارزه با باطل را صاحبان علم و درايت، افراد بينا و صبور و آگاه به مواضع دشمن بر دوش حمل مي كنند.1 دشمن شناسي و آگاهي از مواضع آنان، خواب غفلت را از چشمان مجاهدان راه خدا مي ربايد و زنگ بيدار باش را پيوسته بر گوش آنها مي نوازد، زيرا كه به گفته ي قرآن: آنان پيوسته با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند.2 »و لن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم«3 هرگز يهود و نصاري از تو راضي و خشنود نخواهند شد مگر آنكه پيروي از آيين آنها كني.امام خميني(س) چه زيبا دشمنان ملت ايران را شناسايي كرده و يكي از راههاي تشخيص صحيح نبودن خدمات ما را، تعريف و تمجيد دشمن مي داند و چه زيبا آن خلف صالح، حضرت آيت الله خامنه اي فرمودند: اگر دشمن از شما تعريف كرد بدانيد توپ را در دروازه ي خودي وارد كرده ايد. 6. خلوص و پارسايي: يكي از ويژگيهاي فرهنگ شهادت، خلوص و پارسايي است. خلوص و پارسايي مقدمه ي گريز از دنيا و زخارف آن است، زيرا دنيا دوستي، چشم و گوش انسان را مي بندد و به خود مشغول مي كند و از مبارزه و تلاش و خدمت به خلق باز مي دارد. گذر از دنيا و رويكردي آخرت گرايانه داشتن، شرط نخست مبارزه در راه خداست. آنان كه در طول تاريخ، در اين راه جان باختند، نخست در جبهه داخلي مبارزه با نفس و خداخواهي ظفرمند شدند و آنگاه به خصم برون تاختند. اصل خلوص و پارسايي جزء جدايي ناپذير فرهنگ شهادت است، زيرا تا وارستگي و پارسايي به دنيا حاصل نشود، تلاش في سبيل الله و مبارزه با دشمن هرگز تحقق نخواهد يافت. 7. اقتدار و عزت طلبي: اقتدار به معناي قدرتمندي و عزت در معناي عظمت و بزرگواري1 و در مقابل ذلت به كار رفته است. راغب اصفهاني، واژه شناس پرآوازه ي قرآن كريم مي گويد: عزت از ريشه ي »ارض عزاز« به معناي زمين سخت و نفوذناپذير آمده است، و عزت يك حالت نفساني است كه انسان را از مغلوب شدن بازمي دارد.2 اسلام دين عزت و افتخار اين آيين، است. بردگي و ذلت را نمي پذيرد. شهيدان انقلاب اسلامي با پيروي از سالار شهيدان كه فرمود: هيهات منا الذله، مرگ سرخ را برگزيدند. اين بزرگان بزرگوار عزت و افتخار را براي آيندگان تابلو ساختند؛ آنان قرآني را پيروي كردند كه فرمود: »لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا«3 فقهاي اسلام از آيه ي فوق قانون »نفي سبيل« را استخراج كرده اند؛ كه به موجب آن، هرگونه ارتباط نظامي، سياسي و فرهنگي را كه موجب چيره گي كافران بر مؤمنان شود ممنوع دانسته اند.4 امام خميني(س) در همين ارتباط فرمود: »اگر در روابط سياسي بين دولتها ي اسلامي و دول اجانب، خوف آن باشد كه اجانب بر ممالك اسلامي تسلط پيدا كنند، اگرچه تسلط سياسي و اقتصادي باشد لازم است بر مسلمانان كه با اين نحو روابط مخالفت و دول اسلامي را وادار كنند به قطع اين گونه روابط.«1 معظم له(س) در باب مجوزات تيمم در تحرير الوسيله يكي از موارد تيمم را اين گفته است كه شخصي با منت آب را براي وضو در اختيار ديگري قرار مي دهد.2 و چون منت گذاشتن با عزت و افتخار مؤمن منافات دارد نبايد پذيرفت و به جاي وضو بايد تيمم كرد و اگر بدون منت باشد بايد قبول كرد.3 حفظ عزت فردي و عزت سازماني و عزت ملي مسلمانان كه از مصاديق خدمت رساني به مردم است از جلوه هاي مهم فرهنگ عاشورايي است. 8. حراست از ارزشهاي اسلامي: دفاع همه جانبه از اسلام و حراست و پاسداري از ارزشهاي آن، آرزوي نهايي همه ي مجاهدان راه حق و مبارزان جبهه ي توحيد است. حسين بن علي(ع) كه پيشواي همه ي شهيدان و مجاهدان در راه خداست، بارها در دفاع از ارزشهاي اسلامي سخن گفتند و هدف از قيام خويش را دفاع از ارزشها بيان كردند. ارزشهايي چون؛ اصلاحات، امر به معروف و نهي از منكر، حق محوري و مبارزه با باطل، حركت بر مبناي سيره ي رسول خدا(ص) و پدرش علي(ع) و... در سخنان آن بزرگوار ديده مي شود. از آن زمان كه بني اميه قدرت را به دست گرفتند، با تبليغات دروغين و به وجود آوردن تفرقه مرجئه و ترويج عقايد جبري، مردم را استحاله فكري كردند. آنان گفتند كه عمل هر چه باشد در ايمان انسان تأثير ندارد. كسي كه قلبا مؤمن است هر قدر به زبان اظهار كفر كند و يا بت بپرستد يا آنكه در كشور اسلامي به طريقه ي يهود و نصاري رفتار كند و در اين حال بميرد نزدخدا داراي ايمان كامل است و اهل بهشت است و از بندگان خدا محسوب مي شود.1 مجتهد چه مصيب باشد و چه مخطي، در هر صورت به تشخيص خود عمل مي كند و ديگران را حق اعتراضي نيست. دردناكتر اين است كه؛ در جريان قتل مالك بن نويره صحابي لايق پيامبر(ص) و تجاوز به همسرش در همان روز، وقتي مردم به خليفه اعتراض كردند كه؛ خالد بن وليد نماينده ي شما بود كه مرتكب چنين گناه بزرگي شده است، خليفه گفت: »او اشتباه كرده و كسي كه اجتهاد كند اگر چه خطا هم باشد عيبي ندارد.«2 آري؛ ارزشها دگرگون شد، حق ـ باطل و باطل ـ حق جلوه كرد. دين در دست اشرار اسير شد و آنان طبق هواي نفس خويش با دين عمل مي كردند و دنيا را مي طلبيدند.3 آنان حكومت خويش را خواست خدا و قضاي الهي مي دانستند. در چنين شرايطي كه ارزشهاي اسلامي دگرگون مي شد، امام با حركت عاشورايي، تفكر اموي را خنثي كرد، لذا در نخستين برخورد با سپاه حر، در جهت روشنگري مردم فرمود: »اي مردم، رسول خدا فرمود: كسي كه سلطان جائري را ببيند كه حرام الهي را حلال كرده و عهد الهي را نقض نموده وخلاف سنت خدا نموده است و در ميان بندگان خدا به ظلم و جور عمل مي كند، با قول و فعل خود به تغيير آن نپردازد سزاوار است به همان جا درآيد كه آن سلطان ظالم وارد مي شود.«1 امام(ع) در برخورد با سپاه بني اميه، آشكارساخت كه اگر مسلمان اند و از اسلام و سنت پيامبر(ص) دم مي زنند پيامبر(ص) بر آنان چنين تكليف كرد كه در مقابل ظلم بايستند و حكومت باطل را تغيير دهند.2 امام(س) مي خواست مسلمين راه پيامبر(ص) را در پيش گيرند، نه با رحلت پيامبر(ص) به دوران جاهليت برگردند و واقعه ي جنگ احد تكرار شود كه: »و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افائن مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم.«3 لذا آن حضرت(س) حركت بر مبناي سيره ي پيامبر(ص) و پدرش علي(ع) را براي همه ي مجاهدان و شهيدان راه خدا فرهنگ ساخت. ايشان در بخشي از وصيت به برادرش محمد حنيفه نوشت:... »و مي خواهم امت را به سيره ي جدم محمد(ص) و پدرم علي بن ابي طالب برگردانم.«4 استكبار جهاني در عصر حاضر، كه جنگ تحميلي را تجربه كرده است و از رويارويي مستقيم با مجاهدان مسلمان ناتوان است، تلاش دارد از راه دگرگوني ارزشها و استحاله ي فرهنگي مسئولان، عوامل خويش را در داخل به منصه ي قدرت برساند و در نهايت اركان انقلاب را متزلزل سازد.5 دفاع از ارزشها، بينش و بصيرت ژرف مي طلبد. چنين كرداري عزم و تلاش پيگير و جهادي مستمر، مي خواهد. چرا كه اين پاسداري، از ژرفاي فرهنگ شهادت برمي خيزد. اگرچه عوامل ديگري چون؛ معنويت گرايي، ولايت مداري، اتحاد و وفاق و… مي تواند در فرهنگ شهادت مورد بحث و تحليل قرار گيرد؛ لكن جهت اختصار به همين مقدار بسنده مي كنيم و مقاله را به پايان مي بريم. نتايج كاربردي: از آنچه در خصوص ترويج فرهنگ شهادت در ارتقاي نهضت خدمت رساني گذشت، نتايج زير حاصل مي شود: 1. فرهنگ شهادت و نهضت خدمت رساني، باهم ارتباط متقابل دارد و تبليغ هر يك سبب ارتقاي ديگري است. اما چون نقطه ي اوج فرهنگ شهادت، ايثار و گذشت از جان و مال و همه چيز است، ترويج آن مي تواند خدمت رساني را تقدس ببخشد. از اين رو، خادمان براي رسيدن به اين نقطه، خدمات را سرعت مي دهند و از اين رهگذر عمران و آبادي و اصلاحات در جامعه شتاب مي گيرد. بدين سان هم اعتماد مردم به كارگزاران افزون مي يابد كه اين كار مشاركت مردمي و حمايت آنها را به دنبال خواهد دارد و همچنين سبب بقاي حكومت مي شود. 2. بايسته است مسئولان فرهنگي در راهكارهاي انتقال فرهنگ شهادت به نسل جديد ـ كه خود از خدمات مهم است ـ چاره اي بينديشند و طرحهاي نويني ارايه دهند، زيرا آشنايي و باور به اين فرهنگ ما را در برابر يورشهاي نظامي و فرهنگي و… بيمه خواهد كرد. 3. شاخصه ي مهم فرهنگ شهادت، عدالت خواهي و ظلم ستيزي است. اين شاخص بايد در تمامي خدمات به مسلمانان و غيرمسلمانان، محور و مبنا قرار گيرد؛ زيرا اگر عدالت باشد همه چيز است و اگر عدالت رخت بربندد، خدمت صحيح تحقق نخواهد يافت. 4. خدمت رساني برمبناي عدالت هزينه هاي سنگيني مي طلبد. از اين رو، خادمان دلسوز بايد از غوغا سالاري و جوسازي نهراسند و ترسي به دل راه ندهند و عقب نشيني نكنند، بلكه استوار و محكم تا مرز شهادت به پيش روند؛ آنان بايد حسين بن علي(ع) و علي بن ابي طالب(ع) را الگوي خويش قرار دهند كه شهادت اين بزرگواران نتيجه ي عدالت خواهي و جديت آن در اجراي عدالت بود. 5. آنچه پيش نياز و مقدمه ي شهادت خواهي و خدمت رساني است، فرهنگ سازي است. زيرا فرهنگ و اعتقاد در عملكردها تأثير مي گذارد و مقدمات خدمات برتر را فراهم مي سازد، پس بايسته است مسئولان در ترويج منطقي آموزه هاي ديني با روشهاي گوناگون هنري، در مراكز آموزشي بپاخيزند و پيش از ورود سموم مهلك فكري در انديشه ي مسلمانان آنها را از نظر اعتقادي واكسينه سازند. 6. آنچه از تدبر و دقت در فرهنگ شهادت حاصل مي شود اولويت بندي امور و انتخاب اصلح و بهترينها براي خدمت رساني است؛ زماني جنگ و تهاجم نظامي دشمن آغاز مي شود كه در اين صورت مبارزه با دشمن و جهاد در راه خدا اولويت مي يابد. گاهي بيكاري و كمبود اشتغال و مشكل معيشت جامعه را تهديد مي كند كه در اين صورت ايجاد شغل و رسيدگي به معيشت مردم بهترين خدمات تلقي مي شود. پس آنچه در خدمت رساني بايد مورد توجه قرار گيرد، تعيين اولويت در خدمت رساني است. منابع و مآخذ: 1. قرآن كريم ـ ترجمه ي آقاي محمد مهدي فولادوند 2. نهج البلاغه امام علي(ع) جمع آوري سيد رضي، ترجمه ي محمد دشتي، چاپ سوم، انتشارات مشهور، 1373. 3. آمدي، عبدالواحد محمد، غررالحكم و دررالكلم، قم بي تا، مؤسسه صحافي خليج. 4. احسان بخش، الشيخ صادق، آثار الصادقين، انتشارات دارالعلم ـ قم، 1366. 5. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه ي محمد پروين گنابادي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1352. 6. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، مؤسسه ي الاعلمي للمطبوعات، بيروت لبنان. 7. اسدي گرمارودي محمد، عزت و افتخار حسيني، مقاله ي امام حسين و اصلاحات، مقدمه دكتر جعفر شهيدي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تاريخ نشر، 1382. 8. ابراهيم حسن ابراهيم، تاريخ سياسي اسلامي، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، انتشارات جاويدان، چاپ چهارم، 1360. 9. بهبودي محمدباقر، سياست علوي، ناشر: مؤلف، چاپ حيدري، چاپ، 1368. 10. التونجي ـ دكتر محمد، المعجم الذهبي، طبعه 1993، المتشاريه الثقافيه للجمهوريه الاسلاميه الايرانيه بدمشق. بيروت لبنان. 11. الحر العاملي الشيخ محمد حسن، وسايل الشيعه، المنشورات المكتبه الاسلاميه، تهران. 12. حجتي سيد محمد باقر، اسباب النزول، وزارت ارشاد اسلامي، زمستان 1365، چاپ اول. 13. حسين طهراني، سيد محمد حسين، لمعات الحسين، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1407ق، تهران. 14. حكيمي محمدرضا، جامعه سازي قرآني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ش. 15. الخوري اشرتوني سعيد، اقرب الموارد، منشورات مكتبه آيت الله العظمي المرعشي النجفي، قم، ايران، 1403. 16. خويي ابوالقاسم، معجم الرجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، مركز نشر آثار شيعه. 17. الدينوري ابوحنيفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، چاپ اول، دارالحياء الكتب العربيه، قاهره. 18. دشتي محمد، فرهنگ سخنان امام حسين، مؤسسه انتشارات مشهور، چاپ سوم، 1381. 19. دهخدا علي اكبر، لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ جديد، بهار، 1373. 20. الراغب الاصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشلي، دارالكتاب العربي، 21. رادمنش عزت الله، كليات عقايد ابن خلدون، تهران انتشارات قلم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي چاپ اول، 1375هـ . ق. 22. طباطبايي محمدحسين، الميزان في تفسيرالقرآن، المنشورات جامعه المدرسين، قم. 23. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، دارالحياء التراث العربي، بيروت، 1379 ق، 1339 ش. 24. فرامرز قراملكي احد، روش شناسي مطالعات ديني، چاپ اول، 1380، ناشر، دانشگاه علوم اسلامي رضوي. 25. عبد خدايي محمدهادي، مجموعه مقالات فارسي اولين مجمع بررسي هاي اقتصادي اسلامي، مقاله نظامي مالي در حكومت اسلامي، ناشر آستان قدس رضوي، تاريخ انتشار، 1369. 26. مطهري مرتضي، حماسه حسيني، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1372. 27. محمدي ري شهري محمد ميزان الحكمه، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362. 28. مجلسي محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان. 29. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، چاپ مدرسه اميرالمؤمنين(ع)، قم. 30. متقي هندي، علامه علاء الدين علي، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، 1405 هـ، 1985م. 31. موسوي خميني سيدروح الله، صحيفه ي نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361. 32. همان، تحريرالوسيله، دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين قم. 33. همان، توضيح المسائل، دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين قم. 34. ميرزايي، نجفعلي، فرهنگ اصطلاحات معاصر، چاپ دارالاعتصام، بهار، 1376. 35. نشريه آسماني، ويژه چهاردهمين سالگرد ارتحال امام خميني(س).


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:07 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مباني وشاخص هاي فرهنگ ايثار وشهادت (مفهوم شناسي وتعاريف)
كلمات كليدي : مباني- فرهنگ- ايثار- شهادت- مفهوم شناسي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
وقتي صحبت از مقوله فرهنگ ايثار و شهادت مي شود، سوالات متعددي در اذهان متبادر مي شود . معمولا اين سوالات از عدم شناخت صحيح وهمه جانبه نسبت به موضوع ايثار وشهادت ناشي مي شود. اگر با تحليل عميق به اين موضوع نگاه كنيم، به تمام شبهات وسوالات نهفته در اذهان پاسخ داده مي شود واين چيزي است كه دراين مقاله مختصر در صدد آنيم. مقدمتاً بايد گفت عنصر مبارزه با ظلم وتجاوز در تمام جوامع و فرهنگ ها امري مقدس وضروري است ويكي از عناصر مهم درحفظ حيات حقيقي بشريت است كه انسان در طول تاريخ به آن محتاج بوده، ليكن در برهه هايي از زمان و به دلايل شرايطي خاص، اين فرهنگ ظهور، بروز وتجلي بيشتري داشته است. هر زمان كه ظالم يا متجاوزي قدعلم كرده است، مرداني غيور با اراده اي پولادين وبا فداكاري و از خود گذشتگي درمقابلشان ايستاده و با ظلم وتجاوز مبارزه كرده اند، حال يا در راه هدف والاي خود كشته شده اند و يا به فتح و پيروزي رسيده وظلم ومتجاوز را سر جاي خود نشانده اند . مصاديق حقيقي چنين مبارزاتي درتاريخ ملل مختلف با هر كيش و آئيني فراوان يافت مي شود كه بعضي از نمونه هاي ان حتي در قصه ها، داستان ها واشعار سينه به سينه نقل شده است. اما در دين مبين اسلام و به ويژه در مكتب تشيع به دليل ويژگي هاي خاص درآن وتأكيد برحفظ حيات معنوي وعزت مسلمين درخصوص مبارزه با ظلم، تجاوز و فساد و.... سفارشات وتأكيدات مهمي شده است، لذا دراين مقاله مباني و شاخص هاي فرهنگ ايثار وشهادت بررسي مي شود.

مقدمه
شهادت اوج تعالي انسان است. در فرهنگ اسلام وبه خصوص تشيع ارزشمندترين وگرانبهاترين حركت، شهادت است. شهيد كسي است كه با نثار جان خود، درخت اسلام را آبياري كرده و قساد را ريشه كن مي كند. شهيدان مقاومت وپويايي جامعه را تضمين مي نمايند و به جامعه ظرفيت روحي مي بخشند وضعف وسستي را از بين مي برند. اگر خون شهيدان نبود كه شجره طيبه رسالت را سيراب نمايد، نه از اسلام خبري بود ونه از مكتب توحيد بخش الهي اثري. اسلام كساني را كه در راه خدمتگزاري به دين خويش جان مي دهند، صاحب مرتبه اي خاص مي داند. همين امر ( مرتبه خاص) از منابع دست اول ( قرآن وحديث) ومنابع دست ودم( سيره، مغازي، علم الرجال وتفسير) آشكار وهويدا است. درحقيقت پرمحتواترين عنوان در راستاي تكامل انسان از ديدگاه متون اسلامي عنوان شهيد است. شهيد با قطرات خون سرخ وزيبايش ، راه اصلي انسانها وخط اصيل سعادت بشر را علامت گذاري مي كند تا رهروان در وسط راه گم نشوند، بلكه از پي او با نشانه به پيش روند وبه سعادت ابدي دست بيابند وخلاصه شهيد كسي است كه از فنا رسته وبه ابديت وبقاء پيوسته است و اما اساس شهادت، مجاهدت در راه خدا و اجراي فرامين اوست. از اين رو تمام كساني كه به گونه اي در راه بشريت خدمت كرده يا جهت احقاق حق يا آزادي يا مبارزه با ظلمي جان خود را ازدست داده اند. به مقام شهات نائل مي شوند. همين طور صاحبان انديشه كه در راه خدمت به بشريت جان باخته اند. درحقيقت اين افراد با ازخود گذشنتگي وبا سوختن وجان در كف نهادن، محيطي فراهم كرده اند تا ديگران در كمال آرامش و آسايش به كار وتلاش خود بپردازند. به همين دليل است كه مي گويند شهدا شمع محفل بشريتند. درحقيقت شهيد با پرتو نور وجود خود، راه را براي حركت وتلاش وجنب وجوش و آسايش ديگران مهيا مي سازد كه در غير اين صورت يعني در تاريكي وظلمت ناشي از جهل و بي خبري و ظلم وستم وتجاوز ، مجالي براي حركت باقي نمي ماند.

مفهوم شناسي وتعاريف ايثار وشهادت

برخي كلمات ومفاهيم داراي قداستي هستندكه كم وبيش با تفاوتهايي در همه جوامع بشري مطرح هستند، همچون كلمات شهيد و ايثار، كلماتي كه در همه عرفها توام با قداست وعظمت بدان نگريسته شده است. ايثار در فرهنگ عميد به معناي بذل كردن ، ديگري را برخو د برتري دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن وخود را براي آسايش ديگران به رنج افكندن آمده است(عميد، 1382). ايثار نمود و نماد ديگرخواهي آدميان است و روح همنوع دوستي آنها را به معرض نمايش مي گذارد وگاه تا جايي پيش مي رود كه فردي يا حتي جمع كثيري جان خويش را در راه ديگري و ديگران از دست مي دهند تا كمال وتمام ايثار و از خود گذشتگي را برجاي آورند و از اين رواست كه چنين افرادي در نگاه ملتها ومردمان هر جامعه اي به سمبل هايي فراموش نشدني تبديل مي گردند. شهادت فنا شدن انسان براي نيل به سرچشمه نور ونزديك شدن به هستي مطلق است. شهادت، مرگي از راه كشته شدن است كه شهيد آگاهانه وبه خاطر هدفي مقدس وبه تعبير قرآن في سبيل ا... انتخاب مي كند. از عبارت فوق چنين نتيجه مي گيريم كه هر مرگي نمي تواند شهادت باشد. اولا بايد اين مرگ با كشته شدن باشد و ثانيا اين كشته شدن هم دوشرط اساسي دارد تا شهادت برآن اطلاق گردد:

1-آگاهانه باشد:آگاهانه بودن به اين معنا است كه انسان خود با بصيرت انتخابگر اين نوع مرگ باشد وشرط آگاهانه بودن آن است كه شهيد حق وباطل زمان خود را بشناسد و در زير لواء حق در ركاب امام زمان(عج) خود عليه باطل بجنگد.

2- في سبيل ا... باشد: قيد في سبيل ا... اشاره به جهت وهدف شهيد در جنگ عليه كفار ومشركين دارد وبيانگر اين معنا است كه جنگي داراي ارزش است كه هيچ هدفي جز ا... در آن نباشد( مرداني، 1385).

كلمه شهيد درلغت به معناي گواه وشاهد است ودراصطلاح به كسي كه در راه خدا كشته شده باشد اطلاق مي گردد. دراينكه چرا به كشته شده در راه خدا شهيد مي گويند، وجوه مختلفي بيان گرديده است. دركتاب لسان العرب آمده است، به كشته در راه خدا شهيد مي گويند، زيرا:

1-ملائكه رحمت شاهد او هستند كه دراين صورت شهيد به معناي مشهود است.

2-خدا وفرشتگان الهي شاهدان او در بهشت اند.

3-در روز قيامت او به همراه پيامبر از ملتهاي گذشته شهادت مي دهد.

4-او نمرده، شاهد زنده وحاضر است.

5- شهيد براي اقامه حق قيام كرده تا كشته شود.

6- شهيد ناظر وشاهد بر نعمتها وكرامتهاي الهي است(الانصاري، 711ق، ص 374).

ابعاد ايثار

ايثار مي تواند گونه هاي مختلفي داشته باشد. گاه با فداكردن جان صورت مي گيرد كه منتهاي درجه ايثار مي باشد. گاه با دادن مال و زماني هم با هزينه كردن اعتبار و البته برخي اوقات هم مي تواند تركيبي از اينها باشد كه فرد به طور ارادي وبه خاطر يك هدف و آرمان مقدس و والا تصميم مي گيرد از حقايق وداشته هاي خويش اغماض نموده و دغدغه ها و دل نگراني ها ومنافع غير را برخود مرجح بداند و در راه برطرف ساختن مشكلات فراروي ديگري گام بردارد.


تاريخچه فرهنگ ايثار وشهادت

ايثار، از خود گذشتگي يا شهادت كه اصطلاحي اسلامي است، عمري به درازاي عمر بشر دارد و كم وبيش در همه جوامع بشري وبه اشكال مختلف تجلي يافته است. زيرا كه بشر هميشه و در همه حال به وجود افرادي نياز داشته است تا در شرايط سخت و دشوار زندگي ونيز در شبهاي طولاني وبلند ستم، يار و مددكار وي باشد. فرديا افرادي كه با حبه كردن خون خود، زندگي تيره و وحشتناك آنان را مبدل به شادي وسرسبزي كند. اسطوره هايي كه با رفتار وكردار وگفتاري متفوات وگاهي مجرد وانتزاعي ، از خود الگويي ساخته كه تا جان باقي است و ازآنها به عنوان پشتوانه هاي مستقيم تاريخ يك ملت يادخواهد شد. بنابراين واژه ايثار وشهادت هماره واجد عظمت واحترامي است كه اين عظمت واحترام در مقاطعي ملازم قداست گرديده است. بدين معنا كه وقتي انساني به انگيزه برقراري ارزشهاي ناب بشري يا دفاع از ناموس شرف يا پاسداشت سنتهاي يك جامعه يا براي حفظ حريم باورهاي آن كشته شود. به يكي از عالي ترين درجات ومراتبي كه يك انسان ممكن است در سير تعالي خود نائل شود دست مي يابد( ابراهيمان، 1385). اكثر شهادت ها چه درغرب وچه درشرق بر سر استقرار عدالت صورت پذيرفته است. يعني ايثارگر يا شهيد بنا به تشخيص وتميز شخصي احساس كره است كه درجايي حقي ضايع شده يا عدالتي خدشه دار شده است واز اين رو براي استيفاي حق ويا تامين عدالت از جان خود مايه گذاشته است وگا هي اين ازخود گذشتگي آن قدردر روند اصلاح وتامين صلح وامنيت واستقرار عدالت وآرامش موثر بوده است كه برخي از درام نويسان سعي كرده اند تا ازطريق اين مساله در آثار خويش وپرداختن به شخصيت ايثارگر، وي را جاودانه سازند.

در آموزه هاي زرتشت، بودا، اهورامزدا وكنفوسيوس و ..مكرر از ارزش ايثار سخن رفته است وبر مقوله كك به ديگري، همنوع دوستي وخير خواهي تاكيد وتوجه زيادي گرديده است واحسان وگذشت ونيكي از عناصركليدي آها به شمار مي رود. درساير اديان نيز يكي از توصيه هاي جدي معطوف به همين ارزش مي باشد. به عبارت ديگر در اديان يهود، مسيحيت واسلام، گذشت وايثار از ارزشهاي مهم واساسي برشمرده شده است ومحتواي انجيل، تورات وقرآن شواهدي بر اين داعيه قلمداد مي گردد. شهادت در نظر يهوديان به اندازه نفعي است كه ازآن مي برند واين ننفع يا بيروني و درميدان است ويا به صورت زيادي زراعت ومحصول. با رجوع به قرآن به مواردي برخورد مي كنيم كه دربين يهود، افرادي مثل ساحران فرعون اسم خود را در ليست بلند شهدا ثبت كرده اند واين نشان مي دهد در عقيده يهوديت ايمان به شهادت وگرامي داشتن شهيد وجود داشته است. در نظر مسيحيان، جهاد آمادگي براي مرگ دردناك به خاطر ايمان است. درحقيقت، مسيح نيز شهيدي است كه جان خود را فداي رستگاري و آسايش انسان مي كند. جان مي بازد وآگاهانه تن به صليب مي سپارد تا موجب نجات بشريت گردد. ليكن پس از ترك قفس تن به ملكوت اعلا رهسپار مي شود يعني به نزد پروردگار مي رود تا در جوار او باشد. اساس اسلام برپايه فطرت بشر است وكمال او را دربر دارد وقوانين فردي واجتماعي براساس آن تضمين شده است. درنظام ارزشي اسلام ،شهادت معياري است كه بيشتر ازرشها واعمال صالح با آن سنجيده مي شود وشهدا جايگاه خاصي دارند. شهيد درعالم برزخ در جوار رحمت الهي و روزي خور تنعمات بهشتي است وشادمان وخوشحال به آرامش دست يافته است. در شهادت كالاي مورد معامله جان ومال است وخريدار خداوند بزرگ است و فروشندگان انسانهاي مومن هستندكه خير را براي خود خريده اند. اما نكته مهم آن است كه در دين مبين اسلام ايثار به طور برجسته اي ظهور و بروز پيدا كرده است و در آيات قرآن و روايات از پيامبر اسلام وسايرمعصومين مي توان شواهد متواتر و فراواني را آشكار ساخت و به ويژه آنكه هم پيامبر اسلام و هم امامان شيعي درحيات روزمره ومعمول خويش آن را به شكل عملي وتجربي به كار گرفته اند. چنانچه در طول تاريخ امام حيسن(ع) واهل بيتش در طول تاريخ براي تشيع به يك رمز وشعار وهويت انقلابي وخصيصه لاينفك تشيع تبديل شده وپويايي شيعه ناشي از دو چيز است، گذشته سرخ ( عاشورا) وآينده سبز( مهدويت). پيروان اهل بيت در هر زمان وهر عصري براي حفظ اين رمز وشعار از جان گذشته اند.

جامعه ايراني وايراني ها قبل از وروداسلام،آراسته به ارزشهاي عديده اي از جمله گذشت ومساعدت به خلق بوده است. اما متعاقب ورود اسلام به ايران، برخي از ارزشهاي جديد ظهور وبروز مي يابند وبرخي ارزشهاي پيشين هم برجسته تر مي شوند والبته برخي هم به حاشيه رانده مي شوند. به عبارت ديگر فرهنگ ايراني –اسلامي ، برخي ارزشها را پر رنگ مي سازد كه اين ارزشها به مرور زمان منشا تحولات زيادي مي گردند. ارزشهاي حاكم بر جامعه ايراني گذشته اي پرفراز وفرود دارند وطي چندين دهه گذشته، گاه فعال وموثر و زماني هم غير فعال وياكم تاثير ظاهر شده اند . دراين رهگذر، ارزشي همچون ايثار نيز فارغ از اين قاعده نبوده است و تا چند دهه اخير نمود آن را درلابلاي زندگي معمولي مردمانش به طور محسوس مي توان ديد واشكال گوناگوني از كمك به ديگري، گذشت وفداكاري دراين سرزمين مشاهده مي شود. مقوله ايثار وشهادت به عنوان والاترين شكل ايثار در ربع قرن اخير و در دوران انقلاب اسلامي وبه ويژه جنگ تحميلي ايران وعراق به يك باره جايگاه والايي در عرصه اجتماعي پيدا مي كند وحتي از متغيرهاي اصلي در تبيين هم پيروزي انقلاب وهم عدم شكست درجنگ محسوب مي گردد. علاوه بر آن به علت درگيري قشر قابل توجهي از مردم در آن، مقوله ايثار وشهادت گستره وسيعي پيداكرده وبه يك مساله جمعي تبديل شد. از آن رو كه تعداد قابل توجهي از مردم درجنگ شهيد ويا مجروح ومفقود و اسير گرديدند كه با احتساب خانواده هاي اين افراد وسعت مساله هويدا است(آقاپور، 1385).

ايثار وشهادت در نظر اديان مختلف:

دين مفهوم ايثار وشهادت عناصر كليدي
زرتشت، بودا، اهورامزدا كمك به ديگري ، همنوع دوستي وخير خواهي احسان و گذشت
وكنفوسيوس

يهوديت به اندازه نفعي كه ازآن مي برند ايمان به شهادت وگرامي داشتن شهيد

مسيحيت آمادگي براي مرگ دردناك به خاطرايمان رستگاري

اسلام معياري كه بيشتر ارزشها واعمال صالح با شهيد

آن سنجيده ميشود

منبع:( آقاپور،1385)

اركان شهادت

شهادت در مكتب قرآن وتشيع داراي هفت ركن است:

1-داشتن ايمان به خدا، پيامبر وائمه معصوم

2-گزينش آگاهانه

3-به فرمان خدا ورسول خدا(ص) بودن(پيروي از سنت وعترت)

4-ايثارگري براي خشنودي خدا و رسيدن به قرب او

5-پيكار كردن براي اعلاء كلمه حق و ريشه كن نمودن باطل

6-درمعيت خدا واولياء خدا بودن(رضواني، 1385، ص117و118).


مباني شهادت در قرآن كريم

آيات فراواني در قرآن كريم به مساله شهادت اشاره نموده است. دراين قسمت به برخي از اين آيات اشاره مي شود.

1-" ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل ا...امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون"، هرگز نپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند، بلكه زنده به حيات ابدي شدند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود( سوره آل عمران، آيه 169).

به شهادت فوز عظيم گفته شده است، چرا كه شهيد با شهدات خود به هدف نهائي كه لقاء پروردگار ومقام در جوار عند ربهم باشد رسيده است ودراين مسابقه نهائي پيروز شده وبعد از مسابقه نهائي ديگر آزمايشي نيست. مقام عند ربهم عالي ترين مقام انساني است وبه عبارت ديگر كمال نهائي انسان است كه هيچ حائلي ميان انسان وخدا وجود ندارد. درواقع اتصال به مقام ربوبي ولقاء الهي ونهايت كمال انسان است. چه جايگاهي از آن بالاتر كه عاشق را درجوارمعشوق جاي دهند و اين همان چيزي است كه انسانها حقيقتا در جستجوي آن هستند.

2- « ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل ا... اموات بل احياء ولكن لاتشعرون»، به كشته شدگان در راه خدا مرده نگوييد چرا كه زنده اند، لكن شما درك نمي كنيد(سوره بقره، آيه 154).

3- « والذين قتلوا في سبيل ا... فلن يضل اعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم و يدخلهم الجنه عرفها لهم » و آنان كه در راه خدا كشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را ضايع نمي گرداند، آنها را هدايت كرده و امورشان را اصلاح مي فرمايد ودر بهشتي كه قبلاً به آنان شناسانده وارد خواهد كرد (سوره محمد، آ يات 4 الي 6).

4- « و من يقاتل في سبيل ا.. فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه اجراً عظيماً» و هركس در جهاد در راه خدا كشته شد و يا فاتح گرديد، اجر عظيمي به او عطا خواهيم كرد. نتيجتاً انتخاب آگاهانه شهادت در سايه تفكر صحيح ا ست كه اين اجرها را براي شهدا به ارمغان مي آورد (سوره نساء، آيه 74).

5- « اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد، آمرزش و رحمت خدا بهتر از هر چيزي برايتان خواهد بود » (سوره آل عمران، آيه 157).

6- « ان ينصركم ا... فلا غالب لكم »، اگر خدا ياريتان كرد، ديگر كسي برشما غلبه نمي كند (سوره آل عمران، آيه 157).


مباني ايثار و شهادت در احاديث و روايات

احاديث و روايات متعددي پيرامون شهيد و مقام والاي آنان نقل شده است كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود. پيامبر (ص ) فرمودند: خداوند براي شهيدان هفت خصلت مقرر كرده است :

1- با نخستين قطره خوني كه از خون او ريخته مي شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار مي گيرد.

2- سرش در كنار دو حور از حوريان بهشتي قرار مي گيرد و آنها غبار از چهره شهيد پاك مي كنند و به او خوش آمد مي گويند، او هم متقابلاً به همسران بهشتي خود مرحبا مي گويد.

3- از لباس هاي بهشتي براندامش مي پوشانند.

4- پذيرايي كنندگان بهشتياني كه وارد بهشت مي شوند، با عطرهاي بهشتي او را عطرآگين مي كنند.

5- جايگاه خود را در بهشت مي بيند.

6- به روحش گفته مي شود در هركجاي بهشت كه مي خواهي استراحت كن.

7- به وجه ا.. نظر مي كند و اين موضوع رضايت و خشنودي براي هر پيامبر و شهيدي است(العاملي، 1104 ق، ص 10).

رسول اكرم (ص ) مي فرمايند : « هيچ منظره اي نزد خداوند محبوبتر از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود، نيست» (العاملي، 1104ق ، ص 8).

حضرت علي (ع ) مي فرمايند : « خدا شهدا را در روز قيامت با بها و جلالي وارد مي كند كه اگر انبياء از مقابل اينان بگذرند و سوار باشند، به احترام اينان پياده مي شوند »(نصرتي، 1380).

حضرت علي ( ع ) مي فرمايند : « خدا شهدا را در روز قيامت با بها و جلالي وارد مي كند كه اگر انبياء از مقابل اينان بگذرند و سوار باشند، به احترام اينان پياده مي شوند» (نصرتي، 1380).

حضرت علي (ع ) در خطبه اي محبوب ترين مرگ را شهادت مي داند و آن را جاي گرفتن درخانه امن الهي معرفي و بيان فرموده كه شهادت به خاطر في سبيل ا.. بودنش از هر انگيزه خويشتن پرستي منزه است. شهادت در كلام امام بزرگترين شرف و افتخار است و با تمام عظمتش آرزوي نيل به آن را دارد و اميد به شهادت را قوي ترين انگيزه براي بردوش گرفتن مسئوليت ها در كنار امتش عنوان مي كند. هيجان و عشق توصيف ناپذير آن حضرت به شهادت آن چنان است كه در محراب شهادت عبارت فزت و رب الكعبه را برزبان جاري مي سازد.

امام صادق (ع ) به نقل از پيامبر اكرم (ص ) فرمودند : « فوق كل بربرحتي يقتل الرجل في سبيل ا...، فاذا قتل في سبيل ا... عز و جل فليس فوقه بر...» بالاتر از هر نيكي، نيكي برتري است تا اينكه شخص در راه خدا كشته شود، پس هنگامي كه در راه خداوند عز و جل كشته شد، نيكي بالاتر از آن نيست (المحلسي، 1111ق، ص 10).

از امام صادق (ع ) است كه از پيامبر اكرم (ص ) پرسيدند : چرا شهيد در قبرش مورد امتحان و ابتلاء قرار نمي گيرد؟ فرمودند: « شمشيربالاي سرش ( هنگام شهادت ) براي امتحان و ابتلا او كافي بود »(العاملي ، 1104 ق، ص 6).

امام علي (ع ) مي فرمايند : « راستي كه گرامي ترين مرگ ها كشته شدن در راه خدا است . سوگند به ان كه جان پسر ابوطالب دردست اوست كه هزار ضربت شمشير برمن آسانتر ازمرگ بربستر است »(الرضي، 406ق، خطبه 122).

امام علي (ع ) بعد از شهادت محمد بن ابي بكر به عبدا.. بن عباس مي نويسد : « به خدا سوگند اگر علاقه من به هنگام پيكار با دشمن در شهادت نبود و خود را براي مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم دوست مي داشتم حتي يك روز با اين مردمي كه محمد بن ابي بكر را تنها گذاشتند روبرو نشوم »(الرضي، 406 ق، ص 945).

حضرت فاطمه زهرا (س ) در خطبه معروف خود مي فرمايند : « والجهاد عزاً للاسلام»، جهاد موجب عزت اسلام است.

امام حسين (ع ) مي فرمايند : « ان الجهاد باب من ابواب الجنه »، همانا جهاد دري از درهاي بهشت است. مولايي كه به عنوان برترين چهره حماسي تاريخ شناخته شده است. هم او كه با شهادت خود الگوي همه آزاد مردان عرصه نبرد حق و باطل گرديده، او كه منطق اش منطق عشق و شور سوختن و گداختن بود. آزاده اي كه با شهادت خود چنان مسيح با دم جان آفرين خود، هستي دوباره اي بركالبد اسلام جوانان ايران دميد. حضرت در شب عاشورا اصحاب خويش را جمع كرده خطاب به آنها چنين فرمود : « فجمع اصحابه عند قرب الماء» آنها را نزديك خيمه اي كه در آن مشك هاي آب بود جمع كرد. با اين آبها غسل كنيد و خود را بشوييد و بدانيد كه اين آخرين توشه شماست از آب دنيا. سپس فرمود: خداوند را ثنا مي كنم و شكر مي كنم و درهر شرايطي كه قرار بگيرم سپاسگزار او خواهم بود. سپس ادامه مي دهند كه من اصحابي از اصحاب خودم بهتر و با وفاتر سراغ ندارم. اما به همه شما اعلان مي كنم كه اين قوم جز با شخص من با كس ديگري كار ندارند. اينها وجود مرا مزاحم خودشان مي دانند. از من بيعت مي خواهند كه من بيعت نمي كنم. اگر من را از بين ببرند به هيچ كدام شما كاري نخواهند داشت. اما شما با من بيعت كرده ايد و من به همه شما اعلان مي كنم كه بيعت خودم را از شما بر مي دارم. پس شما اجباري براي ماندن نداريد و مي توانيد برويد. چنان كه ملاحظه مي شود، امام به خوبي از كاري كه مي كنند مطلع مي باشند. هفتاد و دو تن در برابر چند هزار ياغي مسلح بديهي است كه هيچ منطقي جز منطق شهادت محماسه پاسخگوي اين رودرويي نمي باشد(ابراهيميان،1385).


انگيزه هاي شهادت طلبي

به طورخلاصه مي توان انگيزه هاي شهادت طلبي را اين گونه برشمرد :

6- پالايش روح و آمرزش گناهان با نظر به وجود ا... و پيوستن به لقا و تقرب الي ا...

7- امر به معروف و نهي از منكر و احياء و اشاعه سنت هاي الهي و قبول در امتحان الهي و ذلت ناپذيري و ايثار در راه ارزش هاي متعالي

8- الگوسازي براي جامعه از طريق حماسه آفريني و تحريك احساسات براي ترويج حق طلبي و انجام مسئوليت اجتماعي و حساسيت در مقابل سرنوشت جامعه

9- تزريق خون تازه به پيكر اجتماع و تقويت روحيه انقلابي در آحاد مردم

10- انتخاب بهترين و هنرمندترين و زيباترين نوع مردن

11- حضور در صحنه جهاد في سبيل ا.. كه بستر شهادت طلبي و اداي تكليف

12- سيرو سلوك معنوي و طي طريق در آخرين و والاترين مراحل عرفاني و فناي في ا.. و اثبات عشق حقيقي به معشوق (مرداني، 1385).

جمع بندي و نتيجه گيري

شهادت بالارتين وآخرين مرحله از خودگذشتگي (ايثار) است. جان را دركف خود قرار دادن در اره هدفي متعالي جهت فدا نمودن است و جوهره آن عاشق، مختار، با اراده وهدفمند بودن است. خميره عصاره فرهگ ايثار وشات، از خود گذشتگي واخلاص و آزادمنشي هدفمند است. صفات متجلي در شهدا، نترسيدن از مرگ، شفقت، آزادمنشي، ايمان وپرهيز از شهوت طلبي، ثبات در قدم وصداقت درعمل مي باشد. جوهره وصفات شهيد، فرهنگي را ترويج مي كند كه در آن بايد ايثار واز خودگذشتگي در تاروپود زندگي نمايان گردد وگمنامي وفارغ ازمنيت ها و در نظرگرفتن منافع جمع در راستاي ايمان ديني به يك وظيفه تبديل گردد. فرهنگي كه با خود خواهي، خود كامگي سر ستيز دارد وبا آزادمنشي در دنياي خاكي سروفاق دارد. فرهنگي كه الگو ازشهداي تاريخ مي گيرد ودر اين وادي حسين بن علي(ع) چون سرمشقي تابناك است. براي ايثارگر ها در راه خدا، فدا نمودن نه از بهر طمع بهشت ونه از سراجبار وتسليم ونه از سر ناداني، انقلاب شكوهمند دروني است كه همانند مولاعلي(ع) درنبرد با عمر بن عبدود، پاسخ توهين وتف انداختن دشمن را با درنگ مي دهد واين درنگ مولا نشات گرفته از اخلاص و روحيه ايثار است. چرا كه بدون اين درنگ او به خواسته هوا وهوس ومنيت اجابت مي نمود. ترويج فرهنگ ايثار وشهادت نياز به لوازمي داردكه ابتدا با شناخت درست جوهره ايثار وشهادت و درگام بعدي تجلي اين جوهره د رنقل وعمل مروجين فرهنگ سازان ومديران ارشدكشور دربستر جامعه جاري مي شود وبه تبع آن جامعه از بركت مادي ومعنوي آن برخوردار مي گردد. در پايان دو پيشنهاد براي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت د رجامعه ارائه مي گردد.

1-يكي ازعوامل شكل دهنده فرهنگ جوامع ، قصه ها وداستانهايي است كه نسل به نسل منتقل مي شود. لذا پيشنهاد مي شود داستان نويسان وآنهايي كه دركار قصه ورمان قلم مي زنند، روحيات ،خلقيات، مبارزات ،تلاشهاي خستگي ناپذير ،خاطرات ايثارگران وشهدا درلابلاي صفحات كتابها رقم بزنند ونقشي درجاودان نمودن آنها داشته باشند تابه عنوان سيره وروش زندگي ، الگو بخش نسلهاي بعدي شوند .

2-انجام تحقيقات مختلف درخصوص نقش جهاد وشهادت درپيروزي ملت، شكل گيري مبارزات حق عليه باطل ،علل وعوامل ترويج فرهنگ شهادت وايثار، بررسي موانع ترويج اين فرهنگ وصدها عنوان تحقيقي ديگر وهمچنين ترجمه اين اثرها به زبانهاي مختلف ونيز ترجمه آثار فرهنگي ـ مبارزاتي ديگر كشورها به زبان فارسي مي تواند منبع ارزشمندي براي آشناكردن نسل هاي بعد با فرهنگ جهاد وشهادت باشد .


منابع

قرآن كريم

آقاپور، علي.(1385). ايثار وماهيت اجتماعي وفرهنگي آن . گرفته شده از سايت فرهنگ ايثار.

ابراهيميان، فرشيد.(1385). ايثار وشهادت درايران وجهان ازاسطوره تاشخصيت هاي دراماتيك. گرفته شده از سايت فرهنگ ايثار.

العاملي،محمدبن الحسن.(1104ق). وسائل الشيعه. ج 11. قم: موسسه آل بيت(ع).

المجلسي، محمد باقر بن محمد تقي.(1111ق). بحارالانوار الجامعه لدرراخبارالائمه الاطهار. بيروت: موسسه الوفاء.

الشريف، الرضي.(406ق). نهج البلاغه.(ترجمه: سيد علي نقي فيض الاسلام) .تهران: جاويدان.

الانصاري، محمد بن مكرم المصري.(711ق). لسان العرب. ج2.بيروت: داراحياء التراث العربي.

رضواني، علي اكبر.(1385). فلسفه شهادت. گرفته شده از سايت فرهنگ ايثار.

عميد، حسن.(1382). فرهنگ عميد. تهران: امير كبير.

مختاري پور،حسن.( 1381). فرهنگ ايثار وشهادت، ضرورتي براي همه دوران ها. روزنامه كيهان. شماره 175.

مرداني ،محمدحسين . (1385). شهادت ،اوج تعالي انسان . گرفته شده ازسايت فرهنگ ايثار.

نصرتي، مرضيه.(11380). مباني نظري شهادت در قرآن وكتاب مقدس. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته الهيات. معاونت پژوهشي بنياد شهيد انقلاب اسلامي.

ارسالي از دفتر مطالعات و تحقيقات بنياد شهيد و امور ايثارگران استان فارس


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:07 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بررسي تطبيقي ادبيات دفاع شهري ايران و جهان
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
1. يادداشت: يكي از مضامين مطرح در حوزه ادبيات جنگ هر كشور، دفاع شهري دربرابر حملات اشغالگرانه دشمن است. آثار فراواني را در ادبيات روسي، فرانسوي، آلماني، اسپانيايي و... مي توان يافت كه به مقاومت مردمان شهرهاي درمحاصره اي چون لنينگراد، برلين، رم، كاتالونيا، پاريس و ... پرداخته اند. متأسفانه به رغم تاريخ هشت ساله جنگ تحميلي عراق عليه ايران و وجود شهرهاي در محاصره اي چون خرمشهر، آبادان و اهواز با آثار مشابه اندكي درباره پديده دفاع شهرها عليه تجاوز دشمن روبروييم و سوگمندانه تر مي بايد از جاي خالي نقد و تحليل و بررسي همين اندك آثار سخن گفت. اين پژوهش مي كوشد در سه بخش، گامي در پر كردن اين جاي خالي بردارد. اين سه بخش عبارتند از: الف _ معرفي برگزيده آثار داستاني جهان در پديده دفاع شهري (شاخص ترين آثار داستاني درباره شهرهاي مدافعي چون استالينگراد، برلين، رم، پاريس و ... در تاريخ جنگ هاي جهان)، ب _ معرفي آثار فارسي درباره پديده ايثار و مقاومت در شهرهاي در معرض اشغال، به ويژه درباره خرمشهر. پ _ بررسي آسيب شناختي آثار دفاع شهري ايران. نگارنده ازجمله در اين بخش به ريشه ها و علل قلت و كمبود نمونه هاي موفق فارسي ادبيات دفاع شهري مي پردازد.

2. سيري در بهترين آثار ادبيات دفاع شهري جهان شگفت است كه مضمون دفاع شهري عليه دشمن، قدمتي به اندازه كهن ترين اثر مكتبوب و شناخته شده ادبيات غرب يعني منظومه حماسي ايلياد دارد. و مگر نه اين است كه بخش عمده اي از ايلياد به ماجراي محاصره شهر تروا و مقاومت اهالي تروا در برابر سپاه يونان مي پردازد؟ و باز شگفت اينكه بزرگ ترين رمان تاريخ ادبيات غرب يعني جنگ و صلح تولستوي نيز بر مدار اين مضمون مي گردد: مقاومت مسكو در برابر ارتش ناپلئون! با تأمل در اين دو نمونه مي توان بي هيچ پژوهش ديگري حدس زد كه صرفاً نام بردن از ادبيات دفاع شهري جهان به طور خاص _ و نه حتي ادبيات جنگي به شكل عام _ حجمي برابر با يك دائره المعارف را مي طلبد. براي حل اين دشواري ناچاريم محدوده پژوهش خود را در اين بخش صرفاً به ادبيات داستاني مغرب زمين و آن نيز كشورها و زبان هاي اصلي اين حوزه تمدني به ويژه آثار نويسندگان انگليسي، آلماني، فرانسوي و روسي زبان كه بيش از ديگر غربيان، تاريخشان به جنگ گذشته است، اختصاص دهيم. همچنين براي پرهيز از اطناب بحث، صرفاً به برجسته ترين آثاري كه مضمون اصلي خود را پديده دفاع شهري اختصاص داده اند، خواهيم پرداخت. بي شك پرآوازه ترين رمان با مضمون دفاع شهري، جنگ و صلح لئون تولستوي است. اين اثر در مدت شش سال، يعني 1863 تا 1869 نوشته شد و تولستوي اين رمان قطور دوهزار صفحه اي را هفت بار بازنويسي كرد. اين رمان درباره جنگ سال 1812 است كه روس ها به آن لقب جنگ كبير ميهني داده اند. بخش مهمي از اين رمان به مقاومت مردم مسكو عليه لشكر ناپلئون مي پردازد و در بخش هاي ديگر از شهرهاي اسمولنسك و بارادينو و پايداري شان عليه فرانسويان نيز سخن گفته مي شود. تولستوي كه خود در قفقاز جنگيده بود و در دفاع از سواستاپول با پديده دفاع شهري آشنا بود، با جمع آوري هزاران سند و مدرك و گفتگو با بازماندگان جنگ 1812 يكي يا به ظن قوي بهترين رمان جنگي تاريخ ادبيات را نوشت. عظمت جنگ و صلح چنان است كه ما نه در اين مقاله و نه حتي در مقالات مستقل و بلكه در كتابي جداگانه نيز نخواهيم توانست، حق مطلب را درباره اش ادا كنيم. از اين رو صرفاً به اين اشاره بسنده مي كنيم و نقد و بررسي اين اثر و اصولاً ديگر آثار مربوط به دفاع شهري را به مقالات ديگر وا مي گذاريم. غرض و هدف در اين پژوهش صرفاً معرفي و بازشماري است و نه نقد تا گزارشمان به اطناب نينجامد و ساماني به خود بگيرد. به هر حال، الگوي جنگ و صلح چنان برجسته بود كه بعدها به هنگام جنگ جهاني دوم بسياري از نويسندگان روس كوشيدند اثري مشابه آن بيافرينند و به كمك آن مردم روس را عليه اشغالگران نازي تهييج كنند. "آنان سرمشق هاي درخشان ديگري چون گذر از جنگ ها اثر الكسي تولستوي و دن آرام اثر شولوخف در دست داشتند كه در آنها جنگ هاي داخلي و شورش هاي پس از انقلاب اكتبر تصوير شده بود. با اين همه، اثري كه بتواند با جنگ و صلح تولستوي برابري كند، پديد نيامد. فاديف «گارد جوان» را نوشت، ارنبورگ «سقوط پاريس» و «توفان» را پديد آورد، سيمونف رمان «شبها و روزها» را نوشت و گزارش هاي زنده هيجان زايي از جبهه فرستاد كه بخشي از آنها در «استالينگراد همچنان مي جنگد» گرد آمده است، اما هيچ كدام اينها جنگ و صلح تولستوي نشد و شايد نمي توانست هم بشود." علل توفيق خاص تولستوي و نيز ناكامي نسبي نويسندگان روس پس از او در اين باره متعدد است. در درجه نخست، علت بازمي گردد به نبوغ ادبي خاص تولستوي؛ او غولي از غول هاي ادبيات جهان بود كه تكرارناپذيرند. دوم اينكه تولستوي پيش از جنگ و صلح در كتاب ديگرش به نام داستان هاي سواستاپول نوشتن درباره پديده دفاع شهري را تجربه كرده بود. سوم اينكه تولستوي جداي از قدرت نبوغ و تخيل خود تجربه جنگي داشت. او در دفاع از سواستاپول كه نزديك به يك سال در محاصره نيروهاي انگليسي، فرانسوي و عثماني بود شركت داشت و در دفاع از اين شهر مدال شجاعت نيز گرفته بود. تولستوي شاهد صحنه هاي تأثيرگذار و هولناكي از جنگ و مرگ و درد و رنج و مقاومت و پايداري و شجاعت و فداكاري در نبرد سواستاپول بود. از آن گذشته، تولستوي در مقام نويسنده اي رئاليست به تحقيقي دقيق درباره نبرد سال 1812 پرداخته بود. سرانجام واپسين دليل را مي بايد در قيد و بندهايي دانست كه نويسندگان اتحاد جماهير شوروي در آن گرفتار بودند. ما در اين پژوهش، در باره آسيب شناسي ادبيات جنگي و نيز آسيب شناسي ادبيات جنگ شوروي به ذكر اين نكته اكتفا مي كنيم كه تحميل هاي ايدئولوژيك، رواج ادبيات سفارشي و شعاري، قيد و بندهاي سياسي، سانسور شديد و نظارت حزب و حاكمان بر ادبيات و ... موجب شد تا ادبيات روسيه ديگر نتواند نويسندگاني در سطح تولستوي و چخوف و داستايفسكي بپروراند. به همين دليل ما از نمونه هاي روسي به سرعت گذر خواهيم كرد و بيشتر بر ادبيات آلماني و انگليسي زبان متمركز خواهيم شد. گفتني است كه جسته و گريخته نزد ملل ديگري نيز آثار نسبتا درخشاني در ادبيات پايداري نوشته شده است، اما افسوس كه با يك گل بهار نمي شود. براي نمونه، «پلي بر رودخانه درينا» اثر ايوآندريچ از اين جمله است كه نويسنده اش را به دريافت جايزه نوبل ادبي نيز نائل كرد. آندريچ در اين اثر با تشريح زندگي مردمان شهر كوچكي در كنار پل رودخانه درينا به پايداري آنان دربرابر اشغالگران در طول چهار صد سال از عثمانيان گرفته تا اتريشي ها مي پردازد و ما را با اقوام گوناگون يوگسلاو و تاريخ آنان آشنا مي سازد. همچنين در برخي آثار نويسنده برجسته يوناني، نيكوس كازانتزاكيس، ازجمله «مسيح بازمصلوب» و «آزادي يا مرگ» كه درباره مقاومت مردم يونان عليه اشغالگران عثماني است، جلوه هاي درخشاني از ادبيات پايداري را مي توان بازشناخت. با اين حال، اگر برخي آثار پراكنده از ادبيات كشورهاي ديگري چون ايتاليا، اسپانيا، كشورهاي اروپاي شرقي، كشورهاي امريكاي لاتين و اسكانديناوي را استثناء بشماريم، مي توانيم ادعا كنيم بهترين نمونه هاي ادبي با مضمون دفاع شهري را مي بايد در ادبيات آلماني و انگليسي زبان و سپس در ادبيات فرانسه جستجو كرد. فرانسه هرچند طعم اشغال نظامي را چشيد و داراي پديده اي به نام نهضت مقاومت و درنتيجه ادبيات مقاومت بود، اما در كميت و كيفيت در موضوع مورد سخن ما از ادبيات انگليسي و آلماني زبان واپس ماند. ازجمله علل اين امر يكي شمار فزون تر نويسندگان انگليسي زبان دنيا به نسبت نويسندگان فرانسه زبان و ديگر _ در مقايسه با آلمان و اتريش _ حضور كمتر نويسندگان فرانسه زبان به نسبت همكاران آلماني خود در جنگ است. مي دانيم كه فرانسه در جنگ جهاني دوم بسيار زود تسليم شد و جنگ براي بيشتر فرانسويان خاتمه يافت. از سوي ديگر، چاپ و انتشار ادبيات مقاومت به صورت زيرزميني در زمان اشغال فرانسه بسيار با دشواري روبرو بود. حال آنكه در مقايسه، آلماني زبان ها تا پايان جنگ جهاني دوم درگير اين پديده بودند و نويسندگان آلماني نيز بيش از فرانسويان در درون كوره جنگ از اين پديده تأثير گرفتند. با اين حال، فرانسويان نيز آثار مطرحي در اين حوزه دارند. براي نمونه، برخي از داستان هاي گي دو موپاسان بويژه (تپلي)، ( زندانيان) و (دو دوست) ازجمله داستان هاي الگو در حيطه ادبيات مقاومت به شمار مي رود. (سقوط) اثر اميل زولا كه گاه آن را شاهكارش ناميده اند نيز درباره جنگ پروس و فرانسه است. با رخداد جنگ جهاني دوم و اشغال فرانسه نيز آثار درخشاني عليه اشغالگري آلماني ها از سوي نويسندگان فرانسوي زبان منتشر شد. شايد درخشان ترين اين آثار كتاب (خاموشي دريا) اثر و.وركور باشد كه به شكل مخفيانه در زمان اشغال فرانسه به چاپ رسيد. نويسنده كه در صورت دستگيري بي شك محكوم به اعدام مي شد، در اثر خود مبارزه منفي يك خانواده را در برابر افسر دشمن به تصوير مي كشد. همچنين نويسندگان صاحب نام تري نيز آثاري در اين باره نگاشتند. ژان پل سارتر ازجمله در داستان (ديوار) به جنگ داخلي اسپانيا و در رمان ناتمام آخرين مهلت به سقوط فرانسه پرداخت و آلبر كامو در آثاري چون عادل ها و به شكلي البته تمثيلي تر در طاعون، (اميد) و (ضدخاطرات) به توصيف مقاومت هاي مردمي در نقاط گوناگون جهان از چين گرفته تا اسپانيا و فرانسه پرداخته است. ادبيات آلماني زبان نيز هرچند كشور آلمان در بيشتر جنگ ها نقش متجاوز را ايفا كرده است، صاحب آثار فراواني درباره جنگ شهرهاست. البته گاه اين گونه آثار درباره شهرهاي غيرآلماني است. براي نمونه، پس از نخستين جنگ جهاني، فرانتس ورفل رمان مهم (چهل روز موسا داغ) را مي نويسد. در اين رمان، ماجراي واقعي روستايياني ارمني روايت مي شود كه به جاي گريز از ديار در برابر ارتش متجاوز عثماني پايداري مي كنند. اشتفان تسوايگ، نويسنده معروف اتريشي نيز كه رمان ها و داستان هاي تاريخي و شرح حال هاي داستاني او مشهور است، در كتاب لحظه هاي درخشان تاريخ فصلي را به نام فتح بيزانس به مقاومت نافرجام شهر قسطنطنيه در برابر ارتش عثماني اختصاص مي دهد. ليون فويشت وانگر پس از گريختن از آلمان و اقامت در فرانسه، با آغاز جنگ جهاني دوم كتاب شيطان در فرانسه را مي نويسد و مردم فرانسه را به مقاومت عليه هيتلر فرامي خواند. او كه همكار برتولت برشت در نوشتن نمايشنامه سيمون ماشار بود، با اجازه برشت رمان سيمون را به نگارش درمي آورد كه آن نيز ازجمله آثار ادبيات مقاومت شمرده مي شود. او و برتولت برشت در نمايشنامه سيمون ماشار ژاندارك را بازآفريني مي كنند. اما اين بار قهرمان داستان دختركي است كه عليه اشغالگران آلماني دست به مقاومت مي زند. البته برشت در خلق ادبيات مقاومت بسيار فعال تر از همكار خود است. برشت در آثار ديگري نيز اين مضمون را ادامه مي دهد و مي پروراند. ازجمله او در تفنگ هاي خانم كارار اين بار مقاومت زني عليه فاشيست هاي اسپانيايي را مضمون اثرش قرار مي دهد. در اين ميان، اريش ماريا رمارك كه به سبب نگارش (در جبهه غرب خبري نيست) مهم ترين نويسنده جنگ ادبيات آلماني شناخته شد، آثاري نيز درباره جنگ هاي شهري نوشت. براي نمونه او در آخرين ايستگاه، طاق نصرت، شب ليسبون، وقتي براي زندگي وقتي براي مرگ و بسياري ديگر از رمان هايش مستقيم و غيرمستقيم به تأثيرات جنگ بر شهرها و غيرنظاميان پرداخته است. او در آثارش پديده هاي پشت جبهه را نيز به استادي ترسيم مي كند: بمباران شهرها، مخفي شدن سربازان فراري براي گريز از دست دژبانان آلماني، زندگي بي خانماني و آوارگي، زندگي مخفيانه يهوديان و مخالفان نازيسم در شهرهاي اشغالي، گرسنگي و قحطي در اين شهرها و ... در كنار نويسندگاني چون آنا زگرس و مانس اشپربر كه آثاري با مضمون شهرهاي درگير جنگ آفريدند، از پتر وايس نيز بايد نام برد. او كه تحت تأثير برشت بود، در آثار خود از مقاومت و مبارزه مردم روسيه، آلمان، ويتنام، آنگولا و ... دربرابر متجاوزان به آزادي سخن مي گويد. مانفرد گريگور در رمان شهر بي ترحم به آلمان اشغال شده توسط نيروهاي متفقين مي پردازد و دشواري هاي حاصل از حضور نظاميان بيگانه در شهرهاي آلماني را مضمون اثر خود قرار مي دهد. يادداشت هاي آن فرانك، دختر جوان يهودي كه در اردوگاه هاي هيتلري كشته شد، بدل به اثري ادبي مي شود. خاطرات يك دختر جوان درواقع خاطرات آن فرانك است كه در هلند اشغالي چند سال را به همراه چند خانواده يهودي در آپارتماني مخفيانه زندگي كردند. يورگ بكر نيز در يعقوب كاذب و يوزف روت در ايوب و اليزابت لانگگسر در داستان هايش به دشواري هاي زندگي يهوديان در شهرهاي تحت حكمراني نازي ها اشاره كرده اند. نويسندگان ديگري نيز فضاي شهرهاي آلماني درگير جنگ را به تصوير كشيده اند، ازجمله كته رشايس در لنا، ماجراي جنگ و داستان ده ما، گرترود كلوگه در شجاعت هاي از دست رفته، هانس ولفگانگ كخ در مي توان فراموش كرد؟... اگر بخواهيم به سرانجامي برسيم، ناچاريم از فهرست بلندبالاي نويسندگان ادبيات دفاع شهري آلمان تنها به چند نمونه معروف تر اكتفا كنيم. توماس مان برجسته ترين نويسنده نسل پيش از جنگ دوم، پس از جنگ در رمان هاي دكتر فاوست و اعترافات فليكس كرول شياد داستان فروپاشي آلمان را همراه با هيتلر به صورت تمثيلي حكايت مي كند. از نسل پس از جنگ، بورشرت در داستان هاي خود خوانندگان را به مقاومت عليه جنگ افروزان فرامي خواند. هاينريش بل در بسياري از آثارش مانند خانه بي سرايدار و نان آن سال ها، زني در ميان جمع، تا زماني كه... فضاي جنگي حاكم بر شهرها را ترسيم مي كند. گونتر گراس در طبل حلبي، موش و گربه، آواي وزغ و ... به همين مضمون اما به شيوه اي متفاوت مي پردازد. هانس بندر در داستان هاي كوتاهش برخي از بهترين قصه هاي جنگي را با چنين مضموني مي آفريند. حميد صدر، نويسنده ايراني آلماني زبان نيز در آخرين رمانش منشي حافظه به توصيف شهر وين در دوره جنگ جهاني دوم مي پردازد. گويي فهرست ما پايان ناپذير است.زيگفريد لنتس، مارتين والزر، لوييزه رينزر، تئودور پلي ير، ورنر گنروئن، گرترود فونله فورت، اتسارد شاپر، شتفان آندرس، آلبرت گس، كورت توخلسكي، يوهانس بوبرفسكي، اينگبورگ باخمان، هاينار كيپفارت، ولفگانگ هيلدسهايمر، ولف ديتريش شنوره، يوهانس ر. بشر، كريستا ولف، گونتر آيش، هانس مايري، ارنست شابل، الياس كانتي و بسياري ديگر در داستان ها و يا رمان هايشان مستقيم يا غيرمستقيم به مسأله شهرهاي درگير جنگ پرداخته اند. و ما براي پرهيز از اطناب كلام به ذكر نامشان بسنده مي كنيم. اما جداي از نويسندگان آلماني زبان، نويسندگان انگليسي زبان نيز صاحب آثار درخشان و متعددي در اين موضوع شمرده مي شوند. همان گونه كه پيش از اين نيز متذكر شديم، به علل گوناگون ازجمله غلبه چشمگير كميت نويسندگان انگليسي زبان بر نويسندگان زبان هاي ديگر غربي و نيز عدم جود موانعي مانند سانسور و كنترل هاي حزبي و سياسي در قياس با كشورهاي كمونيستي و كشورهاي فاشيستي (درنيمه نخست قرن 20)، شمار آثار ادبي با مركزيت مضمون دفاع شهري در اين زبان غير قابل شمارش است. از ميان كشورهاي انگليسي زبان، صرفاً نگاهي به تاريخ ادبيات ايالات متحده امريكا آشكار مي كند كه با چه انبوهي از آثار روبرو هستيم. از ياد نبريم كه به علل رويدادهاي گوناگون در تاريخ اين كشور، براي نمونه درگيري مهاجران اروپايي با سرخپوستان، جنگ استقلال عليه انگليسي ها، جنگ عليه اسپانيايي ها، جنگ شمال و جنوب و ... امريكاييان بيش از اروپاييان جنگ هاي شهري و خانگي را تجربه كرده اند و اين در ادبيات آنان نيز بازتاب داشته است. از واشنگتن ايروينگ، جيمز فنيمور كوپر و مارگارت ميچل گرفته تا نويسندگان جديدتري مانند همينگوي، توماس پنچوين و راسل هوبان به مضمون مورد نظر ما پرداخته اند. از اين رو براي حل اين معضل، ما فقط به نويسندگان و آثار معاصر انگليسي زبان اشاره مي كنيم و از نمونه هاي مربوط به پيش از جنگ جهاني اول و نيز قرون گذشته چشم پوشي مي كنيم. ديگر اينكه مي كوشيم از ذكر آثار كم ارزش و حتي متوسط خودداري و تنها به بهترين ها اشاره كنيم. به درستي گفته اند كه بهترين آثار ادبيات جنگ انگليسي زبان پس از جنگ جهاني اول پديد آمد. ما نيز از همين مبدا مي آغازيم. شايد درخشان ترين نامي كه در اين حوزه بي درنگ به چشم مي آيد، همينگوي باشد. همينگوي كه تجربه حضور در جنگ جهاني اول، جنگ داخلي اسپانيا و جنگ جهاني دوم را نيز داشت، آثار متعددي با مضمون جنگ نوشت. وداع با اسلحه او گزارشي است از جنگ در ايتاليا و ناقوس ها براي كه به صدا درمي آيند رماني درباره جنگ داخلي اسپانيا است. گفته مي شود ناقوس ها براي كه به صدا درمي آيند بهترين گزارش داستاني از جنگ داخلي اسپانياست كه به زبان انگليسي نوشته شده است. همينگوي با اينكه خود نيز در اين نبرد ها شركت داشته، از وسوسه نوشتن اثري تبليغي به نفع جمهوري خواهان رسته و اثري پيچيده و هنري به وجود آورده است. اين اثر به رغم اينكه در بحبوحه جنگ جهاني دوم منتشر شد، فقط در خود امريكا 360000 نسخه به فروش رفت. همينگوي همچنين در اثر ديگري به نام ستون پنجم به جنگ داخلي اسپانيا برمي گردد. درباره جنگ داخلي اسپانيا نويسندگان انگليسي زبان ديگري نيز آثاري آفريده اند كه ازجمله معروف ترين آنان مي توان به جورج ارول و كتاب درود بر كاتالونيا اشاره كرد. ارول نيز مانند همينگوي در جنگ داخلي اسپانيا شركت داشت و اين اثر او گونه اي خاطره نگاري از كاتالونياي اسپانياست. گرترود استاين بانوي اديب امريكايي كه نفوذ فراواني بر نويسندگان جدي كشورش داشت، در رمان «جنگ هايي كه ديده ام» سقوط، اشغال و آزادي فرانسه و پاريس را به تصوير مي كشد. هوارد فاست نيز كه بيشتر به دليل رمان اسپارتاكوس معروف است، رمان هايي ازجمله دو دره، همشهري تام پين، شكست ناپذير، آخرين مرز، راه آزادي و ... دارد كه عمدتاً درباره جنگ استقلال عليه انگلستان و نيز جنگ داخلي امريكاست. نورمن ميلر كه برهنه ها و مرده هاي او را بهترين رمان امريكايي درباره جنگ دانسته اند، در اثر ديگري به نام لشكريان شب اقدامات مخالفان جنگ ويتنام را روايت مي كند. جان اشتاين بك نيز كه از برندگان نوبل ادبي است، در رمان ماه پنهان است مقاومت مردم نروژ عليه اشغالگران آلماني را به تصوير مي كشد و بابت اين امر نشان افتخار را از كشور نروژ دريافت مي كند. رابرت پن وارن در رمان هاي دست فرشتگان و صحرا مضمون جنگ داخلي امريكا را برمي گزيند. جان هرسي نيز كه رمان مستند و تكان دهنده «هيروشيما» موجب شهرت او شد، در رمان ديگرش ديوار ويران سازي محله يهوديان به دست نازي ها را دستمايه اي براي نگارش اثري در رثاي مقاومت عليه فاشيسم مي كند. رنگين كمان قوه جاذبه اثر توماس پينچوين هرچند داراي صحنه هايي مشمئزكننده و تهوع آور از جنگ است _ كه گاه آدمي را به ياد سدوم و گوموراي پازوليني مي اندازد _ از سوي آنتوني بورجس "خاتم الكتاب همه كتاب هاي جنگي" نام مي گيرد. افزون بر جورج ارول كه از او نام برديم، بسياري نويسندگان بريتانيايي ديگر نيز در حوزه ادبيات مقاومت اثرآفرين بودند. براي نمونه تريلوژي بالكان اثر اوليا منينگ مهم ترين اثر بلند داستاني درباره جنگ از نگاه يك زن است كه از زمان جنگ جهاني دوم تاكنون نوشته شده است. نويسنده زن ديگر از كشور انگلستان به نام اليزابت باون به شكل بسيار درخشاني در رمان «گرماي روز» لندن را در زير بمباران هاي جنگ جهاني دوم به تصوير مي كشد. گفته مي شود هيچ رماني به موفقيت اين رمان نتوانسته است، حال و هواي جنگ زده لندن را ترسيم كند. البته در رمان حركت گروهي اثر هنري گرين كه همزمان با آغاز جنگ نوشته مي شود، به شكلي نمادپردازانه و غيرمستقيم فضاي جنگي حاكم بر شهرهاي غيرنظامي ساخته و پرداخته مي شود. در رمان عاشقانه پايان يك پيوند اثر گراهام گرين، گرچه مضمون اصلي داستان عشق است، اما اين عشق تراژيك در لندن جنگ زده شكل مي گيرد و بمباران هاي دشمن به نوعي رقم زننده داستان اين اثر است. گراهام گرين در اثر ديگري به نام امريكايي آرام به مقاومت مردم ويتنام عليه اشغالگران مي پردازد، هرچند كه در اين رمان نيز مضامين ديگري در كنار مقاومت و پايداري عليه متجاوزان روايت مي شود. شون اوكيسي نيز كه عضو نهضت مقاومت ايرلند بود، ازجمله نويسندگاني است كه فضاي متفاوتي را در آثار خود برمي گزيند. اوكيسي در اثر خود به نام در پوست شير به مقاومت جدايي خواهان ايرلندي عليه انگليسي ها اشاره دارد. در موضوع جنگ شهرها، گاه آثاري تخيلي نيز نوشته مي شوند. ازجمله برجسته ترين نمونه هاي اين گونه آثار مي توان از رمان ريدلي واكر اثر راسل هوبان كه داستاني تخيلي درباره انگلستان پس از يك جنگ اتمي است و نيز از پيرمردان در باغ وحش نوشته انگوس ويلسون كه اثري تخيلي درباره حمله اروپاي متحد به انگلستان است، نام برد. گفتني است كه اثر اخير با حال و هوايي سوررئال و حتي كافكايي به جنگ فرضي اروپاييان متحد با انگلستان مي پردازد. فهرست ما مي تواند ادامه يابد. اما ما براي پرهيز از به درازا كشيده شدن بحث به اين نمونه ها اكتفا مي كنيم با اين تذكر كه آنچه آمد، مشت نمونه خروار بود. به پايان آمد اين دفتر،حكايت اما همچنان باقي است. 3. سيري كوتاه در ادبيات دفاع شهري ايران به ازاي سياهه انبوهي كه از آثار ادبي مربوط به دفاع شهري متعلق به ادبيات انگليسي، آلماني و فرانسوي ارائه داديم، متأسفانه نمونه هاي اندكي را در ادبيات داستاني سه دهه اخير كشورمان مي توانيم بيابيم كه به چنين مضموني پرداخته باشند. اينكه چرا به رغم هشت سال جنگ تحميلي ما شاهد نمونه هاي اندكي از آثار موفق ادبي در اين باره هستيم، موضوعي است كه در بخش پاياني اين مقاله به آن اشاره خواهيم كرد. نخستين رماني كه پس از آغاز جنگ ايران و عراق نوشته شد و دست بر قضا به مضمون دفاع شهري پرداخته بود، زمين سوخته اثر احمد محمود است. اين اثر گزارش گرايانه و رئاليستي حاصل تجربه نويسنده از حمله دشمن به شهر اهواز است. احمد محمود در اين اثر وضعيت شهر بي دفاع اهواز در آغاز جنگ و عكس العمل مردم شهر را در برابر اين پديده روايت مي كند. هرچند كه به گفته برخي منتقدان، علاقه هاي سياسي نويسنده گاه موجب مي شود كه او از روايت واقعگرايانه حوادث اين شهر جنگ زده عدول كند. هرچند در زمين سوخته گاه تأثير گرته برداري از ادبيات رئاليسم سوسياليستي آشكار است، اما اين رمان همچنان يكي از آثار ارزشمند ادبيات جنگ كشورمان شمرده مي شود. احمد محمود در برخي از داستان هاي خود بويژه در "قصه آشنا"، به اين مضمون بازمي گردد. درباره شهر جنگ زده اهواز رمان ديگري كه معمولاً از آن ياد مي شود، زمستان 62 اثر اسماعيل فصيح است. البته فصيح در اين رمان كه بهترين رمان او شناخته مي شود، با نگاهي انتقادي به جنگ مي نگرد. نويسنده در اين اثر خود به مانند ديگر آثارش از رئاليسمي گزارش گونه بهره مي برد و قهرمان هميشگي خود جلال آريان را در مكان هايي آشنا (جنوب ايران) به روايت گري وا مي دارد. فصيح در مجموعه نمادهاي دشت مشوش بار ديگر به جنوب جنگ زده و جنگ شهرها باز مي گردد. در ميان نوشته هاي محمود گلابدره اي نيز داستان بلند «اسماعيل اسماعيل» شرح نوجواني اهوازي است كه به انتقام قتل پدر، ستون پنجم عراقي ها را مي كشد و موجب نجات جان عده اي از رزمندگان مي شود. سيروس طاهباز نيز در اثر داستاني خود به نام دعاي مرغ آمين در قالب دو نامه بلند، درباره شهر جنگ زده اهواز مي نويسد. اصغر عبدالهي در "آفتاب در سياهي جنگ گم مي شود" و بسياري از داستان هايش مانند "نگهبان مردگان"، "گربه گمشده"، "يك خانم متشخص" و "اتاقي پرغبار" شهرهاي جنوبي ايران را در جريان جنگ به تصوير مي كشد. بهار محمد نيز در مجموعه "شعله هاي آتش در ميان قيرخانه" كارگراني را به تصوير مي كشد كه به هنگام حمله دشمن به پالايشگاه آبادان زير گلوله باران به اطفاي حريق قيرخانه پالايشگاه مي پردازند. قاسمعلي فراست از نخستين نويسندگاني است كه به خرمشهر پرداخته است. او رمان خود نخل هاي بي سر را از اشغال خرمشهر و آوارگي خانواده اي خرمشهري مي آغازد و پايان رمانش را به آزادي خرمشهر اختصاص مي دهد. او در مجموعه داستان هايي چون "زيارت" و "خانه جديد"، بار ديگر به جنگ و كمابيش به جنگ شهرها بازمي گردد. افزون بر فراست، نويسندگان ديگري نيز به مضمون خرمشهر در جريان جنگ پرداخته اند. عليرضا افزودي در داستان بلند "مخمصه"، منيژه آرمين در سرود "اروند رود"، ناصر مؤذن در "آخرين نگاه از پل خرمشهر"، پرويز مسجدي در "روزهاي مقاومت در خرمشهر"، اسماعيل عرب خويي در داستان "زنبورك"، كاوه بهمن در رمان "جنگي كه بود"، منيژه جانقلي در رمان "در جستجوي من"، جمشيد خانيان در " كودكي هاي زمين" و فرهاد حسن زاده در رمان "مهمان مهتاب" از اين جمله اند. اما متأسفانه برخي از آثار يادشده ـ كه از مشخص كردنشان پرهيز مي كنيم ـ فاقد ارزش ادبي در خور توجه و گرفتار خام دستي و نگاه كليشه اي و شعاري به جنگ هستند. ادبيات دفاع شهري تنها به خرمشهر و اهواز خاتمه نمي يابد. ماجراي داستان هاي "صخره ها" و "پروازها" و "نفر پانزدهم" از جهانگير خسروشاهي، "در روزهاي طولاني" اثر رضا رئيسي، "تركه هاي درخت آلبالو" نوشته اكبر خليلي، مجموعه "آن سوي مه" از داريوش عابدي و "چته ها وكوه و گودال" نوشته ابراهيم حسن بيگي به تشريح رويدادهاي جنگ در كردستان اختصاص دارد. داستان "آتش در خرمن" نوشته حسين فتاحي به سوسنگرد مربوط مي شود. احمد جانه در " زن، جنگ، اميد" به روايت زندگي آوارگان جنگي، موشك باران شهرها و فعاليت ستون پنجم مي پردازد. مهدي سحابي در رمان "ناگهان سيلاب" موشكباران شهرها را در قالب داستاني تخيلي بدون اشاره به زمان و مكان خاصي روايت مي كند. اين اثر كه از نخستين آثار مربوط به موشكباران شهرهاست، فضايي نسبتاً سوررئال دارد. جواد مجابي نيز در "شب ملخ" به گونه اي رئاليسم جادويي مي رسد. بر اثر اصابت موشكي به گورستان شهر، مرده ها آزاد مي شوند و از سويي ديگر، زندگان از ترس بمباران به زيرزمين ها پناه مي برند. نويسنده درداستان ديگرش "زيگورات واژگون" بارديگر به مضمون موشكباران بازمي گردد. منصور كوشان هم در رمان كوتاه "محاق" به روشنفكراني مي پردازد كه در جريان موشكباران شهر به خارج از شهر پناه برده اند. البته اين رمان بيشتر تأثير جنگ بر روشنفكران را نشان مي دهد تا پديده جنگ شهري را. از ديگر نويسندگان مشمول بحث، مي توان از قاضي ربيحاوي با كتاب وقتي كه دود جنگ در آسمان دهكده ديده شد و برخي از داستان هايش، نسيم خاكسار در داستان هاي "جنگ كي تمام مي شود" (با نگاهي ضدجنگ)، اكبر سردوزامي با مجموعه خانه اي با عطر گل هاي سرخ و علي اصغر شيرزادي با برخي از داستان هاي كوتاهش نام برد. 4. آسيب شناسي ادبيات پايداري در ايران پيشتر اين پرسش را مطرح كرديم: چرا به رغم هشت سال جنگ، نويسندگان ما از لحاظ كمي و كيفي آثاري كه توان رقابت با نمونه هاي اروپايي و امريكايي داشته باشند، نيافريده اند؟ در اين بخش شايان يادآوريست كه اصولاً ما با دو گروه از آسيب هاي مربوط به ادبيات دفاع شهري و اصولاً پايداري روبرو هستيم: آسيب هايي كه جنبه عمومي دارند و ممكن است گونه هاي ديگر ادبيات نيز گرفتار پاره اي از اين آسيب ها شوند و ديگر، آسيب هايي كه بيشتر ويژه ادبيات پايداري ماست. آسيب هاي نوع اول بيشتر جنبه فرهنگي دارند، اما آسيب هاي دسته دوم در بيشتر موارد بر فرم و عناصر داستاني ادبيات جنگ ما تأثيرگذار است. ما با تفكيك نسبي اين نوع آسيب ها به هر كدام از آنها اشاره خواهيم كرد و ما به ازاي آن را در ادبيات ديگر ملل خواهيم ديد. از آسيب هاي عمومي كه بي شك عمده تراند، مي آغازيم و در ادامه به آسيب هاي ويژه مي پردازيم. ناگفته پيداست كه در اين مبحث سخن ما شامل انواع ادبيات پايداري خواهد بود و صرفاً به مضمون دفاع شهري نخواهيم پرداخت. 1-4. آسيب شناسي عمومي ادبيات پايداري همان گونه كه ذكرش رفت، اين گونه آسيب ها جنبه عمومي و فرهنگي دارد و نه تنها به نويسندگان كه در برخي موارد به سياستگذاري ها و به ساختار فرهنگي جامعه و حتي به مخاطبان آثار نيز مربوط مي شود. به عبارت ديگر، عمده اين آسيب ها ريشه و عللي خارج از خود آثار دارند و برخي از آنها در مورد آثار غيرجنگي ما نيز صدق مي كنند. عمده ترين آسيب ها به اين شرح قابل طبقه بندي اند: 1-1-4. فقر فرهنگي در بحث مربوط به فقر فرهنگي نيز مي توان به زيرشاخه ها و نكات متفاوت و متعددي اشاره كرد، اما براي پرهيز از تطويل كلام از تقسيم بندي ريزتر چشم مي پوشيم و به ذكر كلّياتي بسنده مي كنيم. يكي از مهم ترين علل فقر فرهنگي، فقر كتابخواني به طور عام و كمبود تقاضاي ملي براي ادبيات داستاني به طور خاص است. كشوري كه سرانه مطالعه آن چند دقيقه بيش نيست و پس از گذشت سي سال، شمارگان متوسط چاپ آثار در اين مملكت هفتاد ميليوني هنوز از سه هزار نسخه ـ و در حوزه ادبيات داستاني از دوهزار نسخه ـ فراتر نمي رود، چگونه مي توان چشمداشت رقابت با كشورهايي را پروراند كه شمارگان آثار و سرانه مطالعه مردمانش ده ها و بلكه صدها برابر ماست؟ 2-1-4. نوپا بودن نثر داستاني جديد فارسي جداي از فقر كتابخواني در ايران، مي بايد يادآور شد اصولاً در مقايسه با سنت كهن شعري كشورمان كه سابقه اي هزار ساله دارد، ما در حوزه ادبيات داستاني جديد و نثر داستاني با سابقه اي صد ساله فقير شمرده مي شويم. به عبارت كوتاه، هرچند ما در سنت شعري چيره دستيم، در هنر داستان نويسي جديد در آغاز راهيم. پيامد اين آسيب، دشواري هايي كه در باب نگارش داستان كوتاه رخ مي دهد، درباره نگارش رمان مضاعف مي شود. 3-1-4. ديگر دشواري هاي مربوط به حوزه چاپ و نشر آنچه گفته شد ـ فقر كتابخواني، شمارگان نحيف آثار داستاني، عمر كوتاه ادبيات داستاني جديد در ايران و ... ـ ناگزير بر پيامدهاي ديگري نيز دامن مي زند و آن حرفه اي نشدن و اقتصادي نبودن فعاليت در خلاقيت ادبي است. طبيعي است كه با تيراژهاي مرسوم، كمتر نويسنده اي در ايران مي تواند به طور تمام وقت و حرفه اي به نوشتن بپردازد و دغدغه نوشتن نداشته باشد. بر اين اساس، يك چرخه باطل علت و معلولي شكل مي گيرد: تقاضا و مخاطب اندك به نويسنده پاره وقت و تفنني مي انجامد و نويسنده پاره وقت آثاري نه چندان مطلوب مي آفريند و بار ديگر اين عدم جذابيت و ارزش آثار به كمبود تقاضا و فقر كتابخواني مي افزايد. بر همين قياس، تأثير اين روند را در نظر بگيريد در مورد صنعت چاپ و نشر، ترجمه، پژوهش، ويرايش، امور فني و شاخه هاي مرتبط با چاپ و نشر و ... 4-1-4. كم كاري نويسندگان ايران در ذيل مشكل فرهنگي ادبيات داستاني كشورمان، مشكل اجتماعي كم كاري نويسنده ايراني را نيز مي توان گنجاند. به دلايلي كه در بند 1-1-4 گفتيم و به دلايل متعدد و جامعه شناختي، نويسنده ايراني در مقايسه با همكاران خود در كشورهاي ديگر دچار كم كاري و كم حوصلگي است. فرافكني همه معضلات و ابعاد فقر كتابخواني بر خوانندگان همواره جوابگو نيست. نمونه هاي متعددي را مي توان برشمرد كه در صورت جذاب بودن اثري، مخاطب گريزان و متفنن و بي علاقه به سوي اثر كشيده شده است. دستكم مي توان مدعي شد ارزش و جذابيت اثر به شكل نسبي تقاضا براي اثر ادبي را افزايش مي دهد. شايد مفيدتر آن باشد كه نويسنده ايراني به جاي گلايه از خوانندگان و يكسره متهم ساختن عامه مردم سهم خود را در اين آسيب فرهنگي بپذيرد و دستكم بخشي از معضل را با ارتقاي كيفيت آثار خود حل كند. 5-1-4 . محدوديت تجربه هاي جنگي نويسندگان ما در باب پديد نيامدن كافي و وافي آثار برجسته درزمينه ادبيات دفاع مقدس، برخي از متوليان از توطئه سكوت روشنفكران و نويسندگان ايراني سخن گفته اند. هرچند برخي سياستگذاري ها و تنگ نظري ها _ كه در بندهاي بعدي به آن اشاره خواهيم كرد _ در كاهش مشاركت جدي نويسندگان حرفه اي ما در پرداختن به جنگ مؤثر بوده، علت اصلي براستي چيز ديگري است. حقيقت به سادگي اين است كه قريب به اتفاق نويسندگان حرفه اي ما جنگ را از نزديك لمس نكردند تا تأثير آن را در ادبيات بازتاب دهند و آن اندك رزمندگاني كه دست به قلم بردند، نويسنده هايي حرفه اي و كارآزموده نبودند تا بتوانند تأثير مهمي در جريان ادبيات روز ايران داشته باشند. 6-1-4. كم تجربگي ادبي نويسندگان جنگ كشورمان غيبت نويسندگان حرفه اي در جبهه هاي جنگي و سياستگذاري هاي حمايتي دولت از سوي ديگر موجب شد گروهي از كساني كه حاضر و درگير در جنگ بودند ـ و البته حتي برخي جنگ نديدگان جوياي بهره مندي از حمايت هاي دولتي ـ به صرافت توليد و خلق آثار ادبي درباره جنگ بيفتند. حاصل كار هرچند در بسياري موارد صميمانه و صادقانه بود، كمتر بهره اي از پختگي و ارزش هاي زيبايي شناختي و ادبي داشت. درباره تازه كار بودن اغلب نويسندگان ادب پايداري همين بس كه براساس گزارش هاي سمينار بررسي رمان جنگ در ايران و جهان (در سال 1372) ميانگين سني نويسندگان ادبيات جنگ كشورمان 26 سال بوده است. اما در كنار كم تجربگي اغلب نويسندگان ادب پايداري كشورمان، نكته ديگري اين معضل را تشديد مي كند و آن نبود سنت ادبيات داستاني جنگ پيش از رخداد حمله عراق به ايران است. نويسنده كم تجربه غربي اگر هم بخواهد به مضمون جنگ بپردازد، دستكم مي تواند در زبان و ادبيات خود متكي بر الگوها و ميراث و سنت ادبيات جنگي باشد كه قدمتي همسن رمان و داستان غربي دارد. اما ادبيات داستاني جنگ ما همزمان با جنگ هشت ساله ما زاده شد و نويسندگان ما فاقد الگوها و تجربه هايي در ادبيات ملي خود بوده اند تا از آن بهره برند. 7-1-4. آسيب هاي برآمده از ضعف در سياستگذاري ها ناگفته پيداست كه زيرشاخه هاي متعدد و متفاوتي براي ضعف ها و لغزش هاي سياستگذاري چاپ و نشر ادبيات دفاع مقدس مي توان برشمرد. معمولاً مهم ترين آسيبي كه براي ادبيات دفاع مقدس برشمرده اند و برمي شمارند، دولتي شدن اين نوع ادبيات است. دولتي شدن ادبيات جنگ به دومعناست، اينكه دولت در اين امر سرمايه گذاري و حمايت كند كه اين به خودي خود چندان مسأله ساز نيست، اما دومين معناي اين پديده دخالت دولت در خلق آثاري در اين ژانر به شكل نظارت، ارائه دستورالعمل ها و رهنمودها، مميزي كردن و سختگيري درباره آثار غيردولتي و اموري از اين دست است كه گاه ممكن است به آسيب هاي خاصي بيانجامد. نخستين خطر دولتي و سفارشي شدن آثار ادبيات دفاع مقدس، وابسته شدن نويسندگان اين نوع ادبيات به سلائق و معيارهاي مسئولان دولتي است كه گاه شايد فاقد دانش ادبي كافي و وافي باشند و حتي بدتر از آن جلب و جذب سودجوياني است كه نه در انديشه خلق اثري هنري كه در پي بهره مند شدن از حمايت هاي دولتي و نام و ناني بي رنج و دشواري اند. و باز مي دانيم كه متوليان فرهنگي، ولو بي بهره از دانش كافي و وافي ادبي نباشند، به هر حال كارگزاراني اجرايي اند كه حيطه وظايف، مسئوليت ها و دغدغه هاي آنان متفاوت است. طبيعي است مصلحت هاي سياسي و دولتي براي اين كارگزاران اولويت بيشتري از دغدغه هاي ناب هنري و زيبايي شناختي داشته باشد. و مي دانيم كه اصولاً متوليان فرهنگي كشورهاي درگير جنگ مي كوشند براي ايجاد شور و شوق و حفظ روحيه مردم كشورشان، شعارهايي را مبني بر ايثارگري ، فداكاري، ميهن پرستي، دفاع از شرف و ... ازجمله از طريق ادبيات ترويج و تقويت كنند. از اين رو، پذيرفتني است كه اين متوليان تاب و تحمل ادبيات ضدجنگ و حتي انتقادي و دگرانديش را در طول جنگ نداشته باشند، اما آسيب اصلي آنجاست كه اين اولويت ها و دغدغه ها و سياست ها پس از پايان جنگ نيزگاه ادامه مي يابد و ناخواسته بر شعاري بودن، كليشه گرايي و تبليغي بودن آثار جنگ دامن مي زند و اثر متفاوتي را تابو مي انگارد. از آن گذشته، گرچه مواردي از اهمال ها، كم كاري ها، غفلت ها، سياست گذاري هاي غلط، سختگيري ها در چاپ و نشر و مميزي و به طور كلي موارد سلبي قابل ذكر است، اما گاه سياست هاي ايجابي و حمايتي دولتي، بويژه درباره ادبيات پايداري ما، نقش منفي داشته است. به اين معنا كه حمايت هاي غيركارشناسانه برخي از مسئولان فرهنگي از آثار كم مايه و ضعيف در حيطه ادبيات پايداري هرچند از روي دلسوزي و به نيت خير بوده، اما موجب تشديدكم كاري در نويسندگان، رواج آثار نامعتبر و در محاق ماندن آثار ارزشمندتر، برهم خوردن معادلات طبيعي حاكم بر بازار چاپ و نشر، دلسرد ساختن نويسندگان قوي تر، گريزاندن خوانندگان و ... شده است و درواقع در تحليل نهايي اين نوع حمايت هاي غيركارشناسانه از آثار ضعيف، حتي ظلم درحق نويسندگان همان آثار تلقي مي شود، زيرا آنان را از تكاپو، كارآموزي، تجربه ورزي و به يك كلام، ارتقاي خود و آثارشان بازداشته است. 8-1-4. كمبود نقدهاي آسيب شناسانه، پژوهش ها و آثار نظري به رغم كثرت و تنوع آثار ادبيات پايداري در كشورمان، درباره چيستي و نظريه شناسي ادبيات جنگ تلاش چنداني صورت نگرفته و آنچه به نام نقد و بررسي انجام شد، بيشتر معطوف به بررسي آثار موردي بوده اند و به خود مقوله نقد و آسيب شناسي كم پرداخته اند. از آن گذشته، خود اين به اصطلاح نقدهاي موردي كه به اثري خاص متوجه اند، در بسياري موارد بركنار از معضل نيستند، زيرا معمولاً منتقدان نه با ابزار نقد ادبي كه با پيش فرض هاي سياسي _ اخلاقي _ عقيدتي اثر را وارسي مي كنند. ناگفته پيداست كه حاصل كمبود نقد و تحليل هاي حرفه اي كه بي بيم و محافظه كاري و فارغ از دغدغه هاي سياسي و ملاحظات ايدئولوژيك چاپ و نشر يابند چيزي نيست جز ترويج آثاري كه از جنبه زيبايي شناختي و ارزش هاي هنري ضعيف اند. همان گونه كه ذكر شد متأسفانه نه تنها ما با كمبود نقد راستين روبرييم، بلكه عمده نقدهاي ما، هرچند از سر دلسوزي، به توجيه آثار ضعيف و مسامحه و تعارف انجاميده است. اين روند نه تنها كمكي به نويسندگان تازه كار نمي كند كه آنان را از تكاپوي بيشتر براي ارتقاي آثارشان بازمي دارد. 9-1-4. پرهيز و گريز از آثار متفاوت در جامعه ما نه تنها گرايش هايي نقدگريز و نقدستيز وجود دارد، بلكه مقاومت هايي نيز دربرابر آثار متفاوت و انتقادي ديده مي شود. اين داوري سختگيرانه نه تنها شامل حال نويسندگان ضدجنگ و روشنفكران مخالف دولت است كه گاه حتي نويسندگاني را دربرمي گيرد كه در كارنامه كاري و حتي پيشينه شغلي و شخصي خود تعهد و همگرايي خود را با سياست هاي رسمي و دولتي به اثبات رسانده اند. 2-4. آسيب شناسي ساختارشناسانه ادبيات پايداري تاكنون آنچه گفته آمد، آسيب شناسي عمومي ادبيات جنگ كشورمان و معطوف به عوامل تأثيرگذار بر آثار دفاع مقدس مان بود. حال مي بايد تأثير اين موارد را بر عناصر، فرم، زبان و ساختار خود آثار بررسي كنيم. به عبارت ديگر، پيش از اين نگاه ما برون متني بود و اكنون به آسيب هاي درون متني اين ژانر ادبي در ايران مي پردازيم. مهم ترين آسيب هاي احتمالي را كه بسياري از آثار ادب پايداري ما ممكن است دچار آن باشند، مي توان به شرحي كه در پي مي آيد، طبقه بندي كرد. 1-2-4. غلبه نگاه ايدئولوژيك بر معيارهاي زيبايي شناختي بسياري از نويسندگان ادبيات دفاع مقدس اذعان دارند كه قصد و نيت آنان ارائه حرف ها و پيامي است كه به خاطر آنها متوسل به ادبيات شده اند و درواقع قالب ادبيات صرفاً بهانه اي براي بازگفتن آن پيام و حرف هاست. نويسنده اين سطور ازجمله فرماليست هاي افراطي نيست كه با ارائه پيام و حتي ايدئولوژي در ادبيات مخالف باشد، اما اين چشم داشتي منطقي و بخردانه است كه خواهان هماهنگي ميان فرم و محتوا باشيم. بي شك ارزشمند بودن پيام و محتوا نمي تواند و نبايد توجيهي بر ضعف و سستي فرم اثر باشد، چراكه فرمي سست و كم ارزش خود تباه كننده و لطمه زننده به پيام اثر خواهد بود. بنابراين تأكيد مي كنم انتقاد ما نه متوجه ارائه پيام در اثر ادبي، كه مربوط به مغفول ماندن معيارهاي زيبايي شناختي به بهانه ارائه پيام هاي سياسي _ مذهبي _ عقيدتي و به طور كلي با هر گرايشي مي شود. به هر رو، چيرگي خارج از توازن نگاه خاص عقيدتي يا سياسي اين خطر را دارد كه اغلب نويسندگان جنگ در ايران را محدود به مخاطبان خاص مي سازد. مخاطب شناسي آثار دفاع مقدس آشكارا نشان مي دهد علاقمندان و خوانندگان اغلب اين آثار، كمابيش رزمندگان و بسيجيان و شركت كنندگان در جنگ و يا نهادهاي دولتي بوده اند و آثاري كه غلبه نگاه عقيدتي در آنها بارز بوده، نتوانسته است به بسامد مناسبي در عامه خوانندگان دست يابد. در حالي كه نويسنده حرفه اي مي كوشد دايره مخاطبان خود را فراختر گرداند، شمار فراواني از نويسندگان جنگ در كشورمان عملاً براي تعداد معدودي خواننده خاص مي نويسند و بي گمان تا زماني كه اين نويسندگان به توازن قابل قبولي ميان محتوا و معيارهاي زيبايي شناختي آثارشان دست نيابند، نمي بايد اميد همگاني شدن و اقبال عمومي نوشته هايشان را در سر پروراند. 2-2-4. كليشه گرايي و شعارزدگي در نثر و مضامين ارائه خام و بي واسطه پيام هاي عقيدتي اغلب بدل به شعارپردازي و كليشه اي شدن نثر و زبان و حتي مضامين و ديگر عناصر داستان مي شود، حال آنكه نويسندگان موفق ادبيات جنگ كوشيده اند به غيرمستقيم ترين شكل پيام خود را عرضه و از شعارپردازي آشكار و تكرار كليشه هاي مرسوم خودداري كنند. متأسفانه كليشه اي بودن بخش بزرگي از داستان هاي جنگ ما به آنجا مي انجامد كه خواننده از نخستين سطور _ براساس باورهاي عقيدتي نويسنده _ طرح و پايان داستان، نوع عكس العمل شخصيت ها، پيام داستان و ... را حدس مي زند و مي داند كه نويسنده قرار است چه موعظه اي براي او ارائه دهد. نخستين و ويرانگرترين آسيب كليشه گرايي از كف رفتن جذابيت متن براي خواننده اي است كه پيشاپيش دست نويسنده را خوانده است. 3-2-4. عدم واقعگرايي و تحريف واقعيات يكي از خطرهاي كليشه گرايي، دور شدن از واقعگرايي است. زندگي واقعي پيچيده تر، متنوع تر و پرفراز و نشيب تر از آن است كه بتوان آن را در كليشه هايي محدود به نمايش گذاشت. متأسفانه برخي از نويسندگان دفاع مقدس ما به صرف حقانيت و مظلوميت ما از پرداختن به وجوه گوناگون جنگ مانند نكات منفي جنگ، اشتباهاتي كه ممكن است براي نيروهاي خودي رخ دهد، ضعف هايي كه ممكن است يك نيروي خودي دچار آن باشد، يافت شدن چهره اي مثبت در اردوگاه دشمن و ...خودداري كرده اند تا مبادا به تضعيف نيروهاي خودي پرداخته باشند. همان گونه كه پيش از اين گفتيم، شايد اين رويه توجيهي در طول مدت جنگ داشته باشد، اما پس از پايان جنگ مي توان و بايد به جاي ادبيات تبليغي به ادبياتي متفاوت روي آورد. 4-2-4. شخصيت پردازي كليشه اي يكي از وجوه عدم واقعگرايي كه اغلب در ادبيات دفاع مقدس ما به چشم مي خورد، وجود شخصيت هاي يكسره سياه و سفيد است. در اين نوع آثار نوعي نگاه هاليوودي حاكم است، به اين معنا كه آدم ها بر دو دسته اند. در يك طرف، نيروهاي خودي را داريم كه جميع فضايل را دارند و سفيد سفيداند و آن سو "بدمن" هاي داستان صف آرايي كرده اند كه سياه سياه و گردآمد همه رذايل اند. به عبارت ديگر، در داستان هاي اوليه جنگ آنچه ارجح بود نمايش رخدادهاي مهم بود و نه شخصيت پردازي. در اين آثار شخصيت چونان عاملي تزئيني در داستان به كار گرفته مي شود و فاقد پيچيدگي و تنش هاي دروني است. شخصيت ها در خدمت رخدادها هستند و طرح داستان براساس كنش شخصيت ها شكل نمي گيرد. 5-2-4. تك ساختي بودن آثار و فقر مضموني بهترين آثار ادبيات جنگ در جهان معمولاً آثاري هستند كه صرفاً به مضمون جنگ نپرداخته اند، بلكه در كنار جنگ وجوه ديگر زندگي را نيز با مضامين و نگاهي فلسفي، جامعه شناسانه و يا حتي عاشقانه به تصوير كشيده اند. در برخي از اين آثار حتي جنگ نقش پس زمينه را ايفا مي كند. به هر حال استفاده از مضامين ديگر و رنگ آميزي داستان جنگ با رخدادهاي ديگر دستكم بر جذابيت اثر مي افزايد و گستره مخاطبان را افزايش مي دهد. 6-2-4. يكنواختي در سبك و ديگر عناصر داستاني آنچه در بيشتر آثار دفاع مقدس ما دچار تك ساختي گرايي است، تنها مضمون نيست، بلكه ما در بسياري موارد نمونه هايي از فقر و يكنواختي در سبك، چينش (Setting)، فضا، شخصيت ها، طرح و ... را مي توانيم بازشناسيم. براي نمونه مي توان بر اين پرسش ها تأمل كرد: چرا قريب به اتفاق آثار جنگي ما در مكتب رئاليسم نوشته شده اند؟ چرا ما رمان ها و داستان هايي در قالب هاي سوررئال، اكسپرسيونيستي، مدرن يا پست مدرن و ... نداريم يا نمونه هايشان بسيار محدود اند؟ چرا ما گرفتار محدوديت تيپ ها در آثار جنگي خود هستيم؟ براي نمونه، در چند اثر داستاني ما، طبقه زنان روشنفكر به تصوير كشيده شده است؟ 7-2-4. غلبه خاطره نگاري بر ادبيات دفاع مقدس بخش عمده اي از آثار ادبيات دفاع مقدس ما را خاطره نگاري هاي رزمندگان تشكيل مي دهد، زيرا بيشتر كساني كه در اين حوزه دست به قلم برده اند، نه نويسندگاني حرفه اي كه شركت كنندگان در جنگ بوده اند كه تحت تأثير تجارب خود به كار ثبت ديده هايشان پرداخته اند. بي گمان خاطره نگاري يكي از قالب هاي واجب و لازم در ادبيات است و از اين قالب مي توان بهره هاي فراواني نيز برد. اما زماني مي توان سخن از آسيب شناسي به ميان آورد كه خاطره نگاري بر داستان چيرگي يابد و حتي داستان هاي جنگ ما در عمل حكم خاطره نگاري داشته باشد. در باب چرايي تفوق خاطره نويسي بر داستان كوتاه و داستان كوتاه بر رمان در ادب پايداري ما جسته و گريخته اشاراتي شده است و جاي دارد در اين باره پژوهش هاي فزون تري صورت گيرد. 8-2-4. عدم خلاقيت و گرته برداري از نويسندگان ديگر نه تنها خاطره نويسي و گرايش به ثبت گزارش گونه آثار همچون ابزاري براي حل مشكل عدم خلاقيت استفاده شده است، كه در برخي موارد ديگر نويسندگان براساس گرته برداري از ادبيات جنگ ديگر كشورها كوشيده اند اين داستان ها را ايرانيزه گردانند. اما اين كوشش ها اغلب به سبب تفاوت هاي فرهنگي و جغرافيايي و شخصيتي قهرمانان داستان موفق از كار درنيامده است. لاجرم در اين گونه اقتباس ها نويسنده ايراني كوشيده است طرح داستان را اخذ و شخصيت هاي ايراني را با ويژگي هاي ايراني در اين طرح وارد كند. و به پايان آمد اين دفتر، حكايت اما همچنان باقيست. فهرست برگزيده منابع _ ميرعابديني، حسن، صد سال داستان نويسي ايران، نشر چشمه، 1377 (جلدسوم). _ برجس، آنتوني، 99 رمان برگزيده معاصر، ترجمه صفدر تقي زاده، نشر نو، 1369. _ نجفي، رضا،"در گذر از جنگ ها"، از مجموعه ادبيات جنگ و موج نو، به اهتمام شاهرخ تندروصالح، فرهنگسراي پايداري، 1382. _ نجفي، رضا، "بررسي تطبيقي ادبيات پايداري در ايران و آلمان"، مجموعه مقالات علمي و ادبي، به كوشش كميته علمي اداره كل مطالعات و تحقيقات نشر شاهد، 1384.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:08 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : جلوه شهادت در داستانهاي جنگ
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در نيمه دوم قرن بيستم جهان شاهد بزرگترين جنگ هاي تاريخ بشر بود. جنگ هايي وسيع و طولاني كه جان ميليون ها انسان را گرفت و ويراني هاي جبران ناپذير و گسترده اي برجاي نهاد.
پيش و پس آن جنگ ها، بارها و بارها جنگ هاي بزرگ و كوچكتر هم به بهانه هاي قومي، ملي و استقلال طلبانه رخ داد.
براي نويسندگان همواره جنگ ها دستمايه اي ارزشمند تلقي مي شود، تا از طريق آن بتوانند بخشي از حيات انساني را به نقد بكشند. سهم قابل توجهي از شاهكار هاي ادبي جهان با موضوع جنگ خلق شده است.
لئون تولستوي با الهام از جنگ هاي روسيه و فرانسه روايتي از جنگ ناپلئون و الكساندر را تصوير مي كند. كي دوموپاسان از جنگ پروس و فرانسه روايت مي كند. و ارنست همينگوي از جنگ هاي بزرگ جهاني و نيروهاي داخلي سخن مي گويد. همچنين مي توان از رمان «اميد" آندره مالرو، اگر جنگ ادامه يابد «هرمان هسه" برادر كشي «نيكوس كارانتزاكيس" بيگانه وقتي رسيد به اسپانيا «هاينريش بل» در غرب خبري نيست «اريش ماريارمارك» شكست «اميل زولا» نشان سرخ دليري «استيون كرين» مرگ كسب و كار من است «روبرمرل» و... و ده ها اثر ديگر نام برد كه نويسندگانش با دستمايه قرار دادن جنگ تصويري از انسان ستيزه جو و صلح جو را به نمايش گذاشته اند.
با هجوم ارتش عراق به مرزهاي جنوبي كشور ما در شهريور 1359 جنگي آغاز شد كه هشت سال به طول انجاميد. اين جنگ در تاريخ دويست ساله ايران بي سابقه بود. جنگي نسبتاً طولاني و گسترده كه خسارت هاي فراواني برجاي گذاشت. تاثير جنگ هشت ساله در حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي قابل بررسي است.
اين جنگ در حوزه ادبيات داستاني هم تاثير قابل توجهي گذاشت، به شكلي كه انعكاس اين رويداد بزرگ بربخشي از تاريخ ادبيات داستاني خصوصاً در دو دهة اخير سايه انداخته است و بي ترديد در آينده نيز اين تاثير خواهد بود.
در اين پژوهش با هدف شناخت و تحليل جايگاه مفهوم شهادت در داستان جنگ به بررسي آثار داستاني(داستان بلند و رمان) جنگ تحميلي پرداخته مي شود. مبناي بررسي كتابشناسي توصيفي داستان هاي بلند و رمان جنگ در ايران است(1) اگرچه اين كتاب نخستين كتابشناسي داستانهاي جنگ به حساب مي آيد، اما كاستيهاي كمي و كيفي فراواني دارد. جستجو در مجموعه آثار دهه نخستين انقلاب با تكيه به فهرست اين كتابشناسي انجام شده است. اما مبناي اين تحقيق كليه رمانها و داستانهاي بلند جنگ منتشر شده از سال 1359 تا 1377 مي باشد. فهرست تكميلي كتابشناسي جنگ دفتر مطالعات ادبيات داستاني، مبناي تكميل اين پژوهش بوده است. اگرچه از سال 1377 تا به امروز آثار متعددي نيز در اين حوزه چاپ شده، اما در اين پژوهش مورد بررسي قرار نگرفته است.
در اين پژوهش 46 رمان و داستان جنگ مورد بررسي قرار گرفته است. در طول اين سال ها بحث هاي فراواني پيرامون داستان جنگ انجام شده است. اما هنوز شايد تعريف روشن، جامع و مانع اي از داستان جنگ بيان نشده است.
در اين مقاله اصطلاح داستان جنگ توسعاً به داستآن هايي اطلاق مي شود كه بيانگر رويداد ها و حوادث و تاثيرات جنگ باشد. از آنجا كه موضوع اين مقاله بررسي جايگاه مفهوم شهادت در داستآن هاي جنگ تحميلي است. در اين بررسي تنها داستان بلند و رمآن هايي بررسي مي شود كه صرفاً به جنگ عراق عليه ايران مي پردازد و آن بخش از آثاري كه به حوادث غير از جنگ مي پردازد مثل جنگ كردستان و... از دايره تحقيق خارج شده است. تنها 5 اثر از 46 اثر داستاني به جنگ ايران و عراق مربوط نمي شد.
داستان جنگ در اين مقاله برابر واژه ايست براي Front كه اغلب در معناي ادبيات جبهه بكار مي برند. ادبياتي كه به صحنه هاي رزم مي پردازد. ادبياتي كه بوي باروت و انفجار و مرگ مي دهد.
از همين ابتدا بايد اشاره كرد كه جنگ هشت ساله اي كه به ميهن ما تحميل شد به دلايلي با جنگ هاي متعارف جهان تفاوت داشت.جنگ ها را شايد بتوان از جهت انگيزه پديدآمدن به جنگ هاي استقلال طلبانه، جنگ هاي قومي و جنگ هاي سياسي تقسيم كرد.
اما جنگ هشت ساله ما تجاوز آشكار يك ارتش مجهز با پشتوانه سياسي و نظامي چندين كشور بود، آن هم در برابر كشوري كه تازه به استقلال رسيده بود و تحول بزرگ انقلاب را پشت سر نهاده بود و با مشكلات خاص يك انقلاب نوپا هم روبر بود.
آميختگي فرهنگ ديني و روحيه مقاومت و همت مردمي در برابر متجاوزان، شكلي از جنگ را پديد آورد كه شايد كمتر شباهتي به جنگ هاي ديگر جهان پيدا مي كرد.
فرهنگ شيعي و علوي متاثر از وقايع تاريخي به ويژه عاشورا، جوهره خاصي به اين جنگ بخشيد و آن «فرهنگ شهادت» بود.
در طول جنگ تحميلي رزمندگان در ميدان نبرد، تنها يك جنگاور كارزار محسوب نمي شدند. براي آن ها جنگ و ميدان نبرد وسيله اي بود براي مبارزه و ستيز با نفس. آن ها به جنگ نمي رفتند كه از طريق آن به گسترش جغرافياي طبيعي و يا برتري نظامي برسند،(3) بلكه از طريق جنگ به جهاد اكبر مي رفتند.
در مباني عرفان اسلامي مفاهيمي چون جهاد اصغر و جهاد اكبر آمده است. در تلقي عرفاني، عارف كسي است كه در جهاد اكبر به مبارزه با نفس مشغول باشد. از همين روست كه جنگ براي دين مورد استقبال اهل عرفان بوده است.
تمناي شهادت نوعي جهاد و مبارزه با نفس است. در اين باور شكست و پيروزي ديگر آن مفهوم متعارف را ندارد، بلكه براي جهادگر، شهادت پلي است به سوي پيروزي و جاده ايست كه او را به لقاي پروردگار مي رساند. او همواره مشغول نبرد در دو محور است. نبرد با دشمن كه خاكش را اشغال كرده و ستيز با نفس، نفسي كه او را از خدا دور مي كند.
البته تمناي كشته شدن در راه باورها پيشينه اي روشن در تاريخ مقاومت ملل ديگر هم دارد. «گاستون بوتول" در كتاب «جامعه شناسي جنگ" درباره خلبآن هاي جوان داوطلب ژاپني مي گويد كه شب هنگام پيش از انجام ماموريت انتحاري در مراسم عزاداري شركت مي كردند. با پوشيدن لباس سفيد به نشانه عزاداري به گونه اي نمادين خود را از علايق دنيوي مي پيرانيد و بعد با پرواز برفراز كشتي هاي امريكايي و سقوط بر روي آن ها با مرگ خود ضريه اي هم به دشمن مي زدند.(2)
اين تمناي مرگ نوعي ايثار و فداكاري فردي براي ميهن و سركوب دشمن تلقي مي شود و با باور شيعي در مبارزه با نفس وجهاد ديني تفاوت بسيار دارد.(3)
اريك بوتل پژوهشگر فرانسوي در مقاله اي با عنوان «شهادت در ادبيات جنگ ايران" ضمن بررسي مفهوم شهادت از ديدگاه رزمندگان ايراني و تحليل جامعه شناسانه آن مي گويد:«شهادت ايراني آن گونه كه در ادبيات جنگ هويداست، حتي اگر به گونه اي انكار ناپذير برزمينه فرهنگي شيعه تكيه داشته باشد، آن را در معنايي بسيار مدن تعبير مي كند تا از تحول سريع و دردناك جامعه ايران معاصر سخن بگويد.(4)
در طول سال هاي جنگ تحميلي هم بارها و بارها رويداد هايي خارق العاده شهادت طلبانه، رخ داده است. اما ريشه شهادت طلبي در فرهنگ اسلامي شيعي مفهومي به مراتب عميق تر و ماندگارتر دارد.
فلسفه شهادت، آموزهاي سيره امام حسين(ع) و مرگ آگاهي معصومين(ع) در انتخاب اين راه مبناي تعاليم ديني و اخلاقي شيعيان است. آموزه هايي كه ريشه در ايمان ابراهيمي دارد. بوتول در كتاب جامعه شناسي جنگ از آن به عنوان قرباني ابراهيمي نام مي برد كه «مبناي تائيد متعالي يك سياست» قرار مي گيرد.
از حيث نوع نگاه داستان نويسان به جنگ، مي توان داستآن هاي جنگ را به سه گروه تقسيم كرد.
در بخشي از داستآن هاي جنگ خواننده تنها با نمايشي از زشتي هاي جنگ روبرو مي شود. تصوير يكسر سياه، تاريك و نكبتبار.
در بخشي ديگر داستآن هاي جنگ تنها روي ديگر سكه جنگ ديده مي شود. يعني ايثار گذشت، مقاومت مردمي.
و شايد در گروه سوم بتوان آثاري را ذكر كرد كه تركيبي از دو گرايش قبل است يعني هم تلخي ها و ويراني هاي جنگ باز گفته مي شود و هم جان فشاني ها و مقاومت ها.
در نگاه گروه نخست، كشته شدن در جنگ، مرگ اسفبار و دلخراش جبران ناپذير است. از اين نمونه مي توان به آثاري اشاره كرد كه جنگ به جاي اينكه در ميدان نبرد روايت شود در كوچه پس كوچه ها و خيابآن هاي شهر، در سيماي بمبارآن ها و نابساماني ها به نمايش گذشته مي شود. اگر شخصيتي هم در ميدان نبرد كشته مي شود، انگيزه اي براي رفتن به جنگ ندارد، يا ظاهرا به اجبار به جنگ فرستاده شده و يا بهآن هاي عير از انگيزه هاي داوطلبانه معنوي دارد.
مثلا در رمان آداب زيارت نوشته تقي مدرسي، مهرداد رازي براي ديدن بين النهرين و خرابي هاي بابل به جبهه مي رود و به شهادت مي رسد(5) و يا خلبان جواني كه در رمان «ناگهان سيلاب" نوشته سحابي به انگيزه ارتقاي درجه به جنگ مي رود و كشته مي شود.(6)
و يا بهمن شخصيت رمان «گيسو" نوشته قاضي ربيحاوي به جبران خطاها و فرار از گناه به جبهه مي رود.(7)
در اين گونه داستآن ها كشته شدن آدمهايي كه اغلب انگيزاي براي جنگ و حتي مقاومت ندارند، بيشتر قرباني هاي جنگ محسوب مي شوند تا قهرمآن هاي نبردهاي ملي و مذهبي. در آثار گروهي ديگر از نويسندگان مرگ در جنگ نوعي انتخاب آگاهانه و داوطلبانه به حساب مي آيد. مرگي كه باعث رستگاري او و رهايي ديگر انسانها مي شود.
اين دسته آثار را مي شود به گونه هاي ديگر هم طبقه بندي كرد.
الف) شهادت محور اصلي داستان
از 41 اثر مورد بررسي در اين پژوهش محور اصلي 27 رمان مسئله شهادت است. به شكلي كه طرح داستاني اين آثار بر محور زندگي يك رزمنده است و در نهايت با شهادت او اثر پايان مي پذيرد.
از جمله اين آثار مي توان به رمان سرود اروند نوشته منيژه آرمين اشاره كرد. اكبر كه درگير مسايل سياسي است، با آغاز جنگ به صف رزمندگان مي پيوندد و در يك مصاف مردانه به شهادت مي رسد.(8)
يا در رمان «مادر شهادت فرزندت مبارك» نوشته فهميه خدادوست هم محسن داوطلبانه به جنگ مي رود و به شهادت مي رسد.(9)
در رمان فقط به زمين نگاه كن از محمد رضا كاتب. رزمنده ايراني كه در اسارت مورد بازجويي قرار مي گيرد. مقاومت مي كند و در نهايت تيرباران مي شود.(10)
در رمان «نخل هاي بي سر» نوشته قاسمعلي فراست هم ناصر شخصيت اصلي كه غم شهادت نزديكان خود را هم دارد، در جنگ به شهادت مي رسد.(11)
در اين خصوص مي توان به آثار ديگري چون «طالع باز يافته" نوشته مسعود شكويي، «تركه هاي درخت آلبالو» نوشته اكبر خليلي، «آينه شكسته" نوشته هما كلهري و... اشاره كرد.
ب) شهيد موضوع فرعي رمان
از تعداد 41 اثر مورد بررسي در 36 اثر حتماً در آن يك يا چند تن از شخصيت هاي فرعي در جنگ به شهادت مي رسند. در اين گونه آثار حضور شخصيت فرعي زمينه پر رنگ شدن موضوع را بر عهده دارد.
رمآن هايي چون «فراسوي ستيزها» نوشته كورش صفايي، «چشم هاي اشك آلود" نوشته جليل پور، «زمين سوخته" احمد محمود، «چشمانم زنده است» هادي خرمالي.
چ) تاثير شهيد بر شخصيت هاي ديگر
يكي ديگر از جلوه هاي مفهوم شهادت، در تاثير معنوي شهيد كه در بازماندگان قابل بررسي است. رويكرد عارفانه رزمنده نسبت به دنيا و پيرامونش و در نهايت تاثير شهادتش در افراد نزديك به او ست. گاهي اين تاثير به شكل تحول يك شخصيت اتفاق مي افتد. مثل رمان عروج از ناصر ايراني كه در آن شهادت حسين، كاپيتان تيم محل براهل فاميل و اطرافيان تاثير مي گذارد. خصوصا بر دوست صميمي اش مهدي كه درنهايت باعث مي شود او هم به جبهه برود.(12)
در اغلب اين داستآن ها شهادت يك فرد نه تنها ديگران را از جنگ باز نمي دارد، بلكه به عنوان الگويي اخلاقي و رفتاري مورد تاسي قرار مي گيرد. جاي خالي او در جبهه خيلي زود توسط دوستان و نزديكانش پر مي شود تا راه او ادامه داده شود.
در رمان «زمين سوخته" احمد محمود شهادت برادر خالد در بمباران شهري، نوعي تاثير روحي ايجاد مي كند. رواي نعش برادر شهيد را در گورستان بردوش مي گيرد. حتي اگر اين تاثير در يك احساس غيرارادي هم باشد، تكان دهنده و نمايشي است.(13)
در رمان «او را كه ديدم زيبا شدم»، نوشته شيوا ارسطويي دختري به نام شهرزاد براي استفاده از سهميه رزمندگان در كنكور دانشگاه به امدادگري رزمندگان مي رود. با رزمنده مجروحي به نام ابوطالب آشنا مي شود كه جانباز است با در صد بالا. شهرزاد عاشق او مي شود. ابوطالب شهيد مي شود و شهرزاد كاملاً متحول مي شود.(14)
در اين گونه آثار، شهيد با شهادت خود جلوه اي از جهاد با نفس و ايثار را به نمايش مي گذارد. و بعد از او هم رايحه اي بجا مي ماند كه مشام بازماندگانش را معطر مي سازد.
د) شهادت و تاثير آن در خانواده
برخي داستآن ها بر حول زندگي خانواده پس از شهادت مخصوص در آن بازگو مي شود. فقدان مخصوص در خانواده كه اغلب پدر يا پسر هستند، خانواده را دچار مشكلات روحي و احياناً اقتصادي مي كنند.
در برخي داستآن ها زندگي خانواده شهيد باز گفته مي شود. صبر و شكيبايي اعضاي خانواده در فقدان عزيزشان و احياناً نا شكيبايي آن ها جلوه اي از ارزش آن هاست. در رمان «زمين سوخته" احمد محمود وقتي خالد به پيكر برادرش شهيدش مي رسد، جسد را روي دوش مي اندازد و مي دود. اگر چه اين عكس العمل غير ارادي ناشكيبايي برادري را مي رساند، اما تاثير عاطفي شديد در خواننده بجا مي گذارد.(15)
در رمان نخل هاي بي سر قاسمعلي فراست هم چگونگي مطلع شدن مادر از شهادت فرزندش قابل توجه است.
يكي از آثاري كه موشكافانه به نمايش خانواده در نبود شهيد مي پردازد. رمان «باغ بلور» نوشته محسن مخملباف است. زن شهيدي به عقد برادر شهيد درآمده كه خبر اسارت شهيد از عراق مي رسد و...
در اين رمان چند خانواده رزمنده و شهيد، در بخش سرايداري يك خانه مصادره اي كه از آن يك طاغوتي است، زندگي مي كنند و... در اين رمان زندگي خانواده شهيد مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد.(16)
هـ – شهادت و تاثير آن در دوستان شهيد
در برخي داستآن هاي كه محور طرح داستان تحول در شخصيت ه است، ديگر چگونگي شهادت شخصيت اصلي و فرعي چندان اهميت ندارد، بلكه مهم تاثيري است كه اين شهادت در اطرافيان مي گذارد. در برخي داستآن ها وقتي فردي به شهادت مي رسد، افراد ديگري جاي او را پر مي كنند. و شهادت يكي به معناي دعوت ديگران به پايداري، مقاومت و مبارزه است. گاهي هم تنها تاثير بعد اخلاقي شهيد در دوستان او موضوع داستان قرار مي گيرد.
داستان بلند «آب" از غلامرضا عيدان روايت عظمت روح هاي بلند سه رزمنده در حال مرگ است.(17)
در رمان «طلوع در صبح روز ديگر» نوشته حسين اعرابي تحول «معقول اسلطنه" دستمايه قرار گرفته شده است.(18)
و) شهادت در اسارت
داستآن هايي كه درباره اسارتگاه و بازداشتگاه ها نوشته شده است در واقع بخشي از حوادث پنهان مانده جنگ را باز مي گويد، زندگي سخت و طاقت فرسا و شكنجه در اردوگاه ها و نهايتاً به شهادت رسيدن رزمندگان موقعيتي جذاب و پرحادثه در داستان به حساب مي آيد.
در تنگه زانكوها نوشته حسين بهزاد،گروهي اسير مي شوند و آرمين زير شكنجه ها شجاعانه مقاومت مي كند و چيزي را لو نمي دهد و بالاخره هم كشته مي شود.(19)
در داستان «روزهاي طولاني» رضا رئيسي، سرگذشت اسيري باز گفته مي شود كه شاهد شكنجه و شهادت دوستانش در اسارت بوده است.(20)
در رمان «فقط به زمين نگاه كن» نوشته محمدرضا كاتب سرگرد عراقي با شكنجه كردن اسراي ايراني قصد گرفتن اخبار نظامي دارد. نوجواني اسير زير شكنجه مقاومت مي كند و بعد پيرمرد اسيري مي آيد و در نهايت سرگرد عراقي دستور اعدام او را مي دهد.(21)
در اين آثار شهادت مظلومانه رزمندگان در اسارتگاه ها نشان داده مي شود. شهادت سخت و قهرمانانه.
ز ـ شهيد مفقود الاثر
تراژيك ترين طرح هاي داستآن هاي جنگ روايت انتظار بي پايان بازگشت رزمنده اي است كه هرگز باز نمي گردد.
انتظاري بي فرجام، شهيدي بي مزار، جلوه اي ماندگار از حماسه ايست فراموش نشدني.
در رمان «زن، جنگ، اميد" نوشته احمد جانه داستان زني كه شوهر و برادرش در جنگ ناپديد شده اند باز گفته مي شود.(22)
در رمان «زير درخت آلبالو» احمد اكبري قصه مفقودالاثر شدن نادر و انتظار همسرش را باز مي گويد.(23)
خرمشهر شهيد شهرها
اگر چه در طول جنگ چندين شهر توسط دشمن تسخير و تخريب شد، اما نام خرمشهر همواره يادآور تلخي تجاوز و شيريني پيروزي است.
در بسياري از داستآن هاي جنگ خرمشهر به عنوان «زمينه» رخ داد حوادث و رويداد هاي داستاني انتخاب شده است.
بخشي از اين انتخاب محصول موقعيت داستاني جذاب شهري است كه با وجود مقاومت هاي مردمي توسط دشمن اشغال مي شود و در نهايت باز پس گرفته مي شود.
شايد دليل ديگر اين انتخاب ارزش سمبليك اين شهر است. خرمشهر را شايد بشود شهيد شهرها ناميد. چرا كه در عين ويراني و از بين رفتن ظاهري، حياتي جاودانه پيدا كرده است.
كاوه بهمن در رمان «جنگي كه بود»(24) روايت خانواده اي را در شهر خرمشهر باز مي گويد كه جنگ كانون گرم آن ها را برهم مي زند. مادر كشته مي شود و شيرازه شهر و خانواده از هم مي پاشد.
در رمان «نخل هاي بي سر»(25) نوشته قاسمعلي فراست شهر خرمشهر در گوران تجاوز بازگو مي شود. شهناز دختر يك خانواده كشته مي شود و مقاومت شهري شكل مي گيرد، و با خبر فتح دوباره خرمشهر داستان تمام مي شود.
در رمان «در جستجوي من»(26) نوشته منيژه جان قلي شهر خرمشهر در آستانه سقوط و مقاومت مردمي و شهادت ها بازگو مي شود.
همچنين در رمان «مهمان مهتاب»(27) نوشته فرهاد حسن زاده و «كودكي هاي زمين»(28) نوشته جمشيد خانيان هم خرمشهر زمينه رخداد اصلي داستآن هاست
در اغلب اين آثار خرمشهر شهري است مورد حمله قرار گرفته با كشته هاي بسيار، مقاومت ها، اسارت ها و پيروز ي ها.
داستان جنگ و ادبيات مهاجرت
در بخشي از آثار كه به زبان فارسي در خارج از كشور نوشته شده است، جنگ هم يكي از دستمايه هاي اصلي به حساب مي آيد.
در اين آثار كه عمدتاً با رويكرد سياسي نوشته شده اند، جنگ مفهومي متفاوت دارد. در اين آثار جنگ يك پديده صرفاً سياسي است و شركت كنندگان در آن قربانيان محض آن شمرده مي شوند. در اين آثار كمتر به رويكرد مقاومت هاي مردمي پرداخته شده است.
در بسياري از اين آثار به دليل ناآشنا بودن نويسندگان با فضا هاي ميدان نبرد، فضاي شهرها دستمايه كار قرار گرفته شده است. در اين داستآن ها پيامدهاي تلخ اجتماعي و بعضاً اقتصادي و... جنگ مورد توجه قرار گرفته است.
در اين آثار، كشته هاي جنگ،قربانيان ساده لوح و احساساتي هستند كه بدون درك شناختن اثر جنگ به ميدان نبرد مي رود. البته گاهي اجبار و يا انگيزه هاي مالي بهانه ايست براي مشاركت در جنگ و در نهايت كشته شدن در آن.
بي شك در اين مختصر نمي توان به درستي انعكاس اين مفهوم را در داستان هاي جنگ باز گفت. اين مختصر تنها فتح بابي خواهد بود براي پژوهشي جدي در مفهوم شهادت در ادبيات داستان جنگ.
پي نوشت:
1. حداد، حسين / كتاب شناسي داستان و رمان جنگ در ايران / انتشارات دفتر ايثار و وزارت فرهنگ ارشاد اسلامي / 1372
2. بوتول، گاستون / جامعه شناسي جنگ / ترجمه هوشنگ قرخجسته / انتشارات علمي و فرهنگي / چاپ دوم / 1374، ص 9
3. مقتل نويسي شعبه اي از تاريخ اسلام است كه از ابتداي عصر تدوين علوم مورد عنايت تاريخ دانان مسلمان بوده است. در اين نوع دانش مورخ مي كوشد سرگذشت شهيدان را همراه با ثبت مكان و زمان شهادت از زبان راويان مختلف ثبت كند.
4. نوتل، اريك / نامه پژوهش / فصلنامه تحقيقات فرهنگي / شماره 9، 1377
5. مدرسي، تقي / آداب زيارت / تهران / نيلوفر / 1368، ص 262
6. سحابي، مهدي / ناگهان سيلاب / تهران / الفبا / / 1368، ص 182
7. ربيحاوي، قاضي / گيسو / ناشر مولف / 1372، ص 239
8. آرمين، منيژه / سرود اروند رود / نشر رجاء / 1368، ص 48
9. خدادوست، فهيمه / مادر شهادت فرزند مبارك / تهران / قدياني / 1368، ص 48
10. كاتب، محمدرضا/ فقط به زمين نگاه كن/ سپاه پاسداران/ 1372، ص 72
11. فراست، قاسمعلي / نخل هاي بي سر / امير كبير / 1363، ص 276
12. ايراني، ناصر/ عروج / كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان / 1363، ص 241
13. محمود، احمد / زمين سوخته / نشر نو / 1361، ص 344
14. ارسطويي، شيوا / او را كه ديدم زيبا شدم / مرغ آمين / 1372، ص 71
15. محمود، احمد / زمين سوخته / نشر نو / 1361، ص 344
16. مخلباف، محسن / باغ بلور / برگ / 1365، ص352
17. عيدان، غلامرضا / آب / حوزه هنري / 1370، ص 47
18. اعرابي، حسين/ طلوع در صبح روز ديگر/ تهران/ مولف/ 1369، ص188
19. بهزاد، حسين / تنگه زانكوها / حوزه هنري / 1371، ص 77
20. رئيسي، رضا / روزهاي طولاني / سپاه پاسداران / 1370، ص 165
21. كاتب، محمدرضا/ فقط به زمين نگاه كن/ سپاه پاسداران/ 1372، ص 72
22. جانه، احمد / زن، جنگ، اميد / مولف / 1370، ص 272
23. اكبري، احمد / زير درخت آلبالو / خرم / 1371، ص 222
24. بهمن، كاوه / جنگي كه بود / صرير / 1377، ص 205
25. فراست، قاسمعلي / نخل هاي بي سر / امير كبير / 1363، ص 276
26. جان قلي، منيژه / در جستجوي من / بنياد / 1378، ص 211
27. حسن زاده، فرهاد / مهمان مهتاب / صرير / 1375، ص 299
28. خانيان، جمشيد / كودكي هاي زمين / صرير / 1377، ص 205


نويسنده: محمد جواد جزيني


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:17 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : زنان، فرهنگ ايثار و شهادت و چالش هاي پيش رو
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
مقدمه: با آغاز تهاجم ارتش بعث به مناطق غرب و جنوب كشور نخست ساكنان مناطق جنگي درگير پيكار شدند، آنگاه رزم آوران تازه نفس به جبهه ها گسيل شدند. در مقاومت هاي اوليه، نقش زنان كمتر از مردان نبود. در پي اين حادثه، زنان با روحيه اي عاطفي خود را با يك مسأله رو به رو ديدند. از يك سو با گسيل فرزندان و مردان خانواده به جبهه ها، خانه ها از نظر سرپرستي با مشكل روبه رو مي شد و از سويي روحيه عاطفي برخي زنان مانع اعزام عزيزانشان به جبهه ها بود. با اعزام رزمندگان به جبهه ها بسياري از خانواده ها سرپرستان خود را تا مدتها از دست دادند. به اين ترتيب وظيفه اداره خانه ها به عهده زنان گذاشته شد و آنان در عين تحمل دشواري هاي ناشي از محاصره اقتصادي ناگزير بودند وظيفه اداره خانواده را نيز بر گردن گيرند. زنان به اين نقش نيز بسنده نمي كردند و با تشكيل گروه هاي مختلف به تهيه پوشاك، مواد غذايي و برخي نيازمندي هاي جبهه مي پرداختند؛ چه بسيار زماني كه زينت آلات خود را براي پيشبرد جنگ تقديم جبهه ها كردند. پس زنان اگرچه به حكم ضرورت بايد مي ماندند و برخي تداركات جنگي را به گردن مي گرفتند، اما باز چه بسيار شيرزناني كه با ايمانشان چون كوه سلاح بر كف گرفته و به جبهه ها رفتند. پس از گذشت چند سال از پايان جنگ تحميلي عراق عليه ايران، بايد همچنان ميراث فرهنگي هشت سال دفاع مقدس را تبيين كرد تا همچنان نداي حق خواهان برپا شود و اين مهم به تلاش همه جنبه آناني كه كوله بار فرهنگ و هنر جامعه را بر دوش دارند سخت محتاج است. هشت سال از بهترين دوران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي را در كوران حوادث خونبار جنگ گذرانديم. نهال نوپاي جامعه ما در برابر تندباد جنگ و ويراني مانند سرو ايستاد، خون هزاران هزار جوان بر پاي اين نهال تقديم شد تا جامعه ما دستخوش تجاوز و تعدي دشمنان قرار نگيرد. هنگامي كه ارتش عراق در سال 1359 به كشورمان حمله كرد كمتر كسي پيش بيني مي كرد كه در مدت تقريباً كوتاهي موازنه نظامي به نفع ايران رقم خورد و اين كشور بتواند فشار نظامي سنگيني را به ارتش عراق وارد كند، زيرا ارتش ايران در نتيجه تحولات پروژه انقلاب تقريباً خرد و ساييده شده بود واختلاف ها و تنش هاي سياسي داخل و خارج به كشور تحميل شده بود. اما علي رغم همه اين عوامل پس از مدتي موضوع به نفع ايران برگشت، مدعاي مقاله حاضر آن است كه زنان يكي از عوامل تغيير اوضاع به نفع ايران بودند. كشور ما بعد از پيروزي انقلاب شاهد درگيري ها و جنگهاي مسلحانه متعددي بوده است و زنان نقش قابل توجهي در پيروزي انقلاب و در مقابله با تهديدات داخلي و خارجي داشته اند. زنن مسلمان و انقلابي ايران كه در سايه فعاليتهاي دين مبين اسلام، پيروزي از سيره ائمه اطهار و با تأسي از بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(ره) در كوره حوادث انقلاب آبديده شده بودند، در صحنه درگيري هاي مسلحانه حضوري فعال و چشمگير داشتند. حمله غافلگيرانه نيروهاي بعثي به شهرها و آبادي هاي مرزي كشورمان موجب شد تا بسياري از زنان مسلمان در دفاع از دين و ميهن خويش اسلحه به دست گرفته و دوشادوش مردان به مبارزه برخيزند. بسياري از شهديا روزهاي آغاز نبرد خرمشهر زناني هستند كه در ميدان مبارزه و در حين جنگهاي مسلحانه، به شهادت رسيدند. پس يكي از آثار جنگهاي مسلحانه ايجاد حس مسؤوليت در زنان و شريك و مهم ساختن ايشان در امر دفاع مي باشد. در حماسه هشت سال دفاع مقدس مردم مسلمان ايران در برابر حملات وحشيانه ارتش بعثي عراق كه حضور گسترده مردم را در خط مقدم فراهم نمود، زنان فداكار با حضور موثر و گسترده خويش در بخش هاي مختلف سهم خود را در دفاع از كيان انقلاب اسلامي ايفا نمودند. يكي از عوامل بيروني در جنگ، عامل پشتيباني به موقع و مناسب نيروها در خطوط مقدم و برخورداري نيروهاي عمل كننده از روحيه بالا در انجام ماموريت هاي محول بود. زنان، علاوه بر اينكه در ترغيب و تشويق رزمندگان به حضور در جبهه موثر بودند و در غياب سرپرست خانواده، مديريت خانه را به عهده داشتند، در ستادهاي پشتيباني نيز فعالانه حضور مي يافتند. آنها علاوه بر كمك هاي مالي به ستادها، گاهي به طور شبانه روزي در آنجا به كار آماده كردن مايحتاج جبهه مي پرداختند. زنان ايثارگر ايراني براي اينكه عدم حضورشان را جبران نمايند، در پشت جبهه ها با ابتكاراتي كه از خود نشان مي دادند فعاليت كرده و از هر راهي به جبهه ها كمك مي نمودند. زنان ايثارگر زناني بودند كه از عزيزترين اندوخته هاي خود مي گذشتند و آنها را تقديم جبهه مي نمودند. زناني كه مي خواستند با دادن طلا، پول و پس اندازهاي خود سهمي در كمك به جبهه داشته باشند. از ديگر فعاليتهاي زنان در جريان دفاع مقدس، مبارزه با ستون پنجم دشمن بود. زنان با اشراف خاصي كه بر منطقه مسكوني خود داشتند، حركات و شايعات دشمن را به دقت زير نظر گرفته و بدون اينكه دشمن متوجه نظارت آنها باشد، اطلاعات جمع آوري شده را در اختيار مقامات و مراجع ذيربط گذاشته و نقشه هاي شوم ستون پنجم را خنثي مي ساختند. از اين رو مي توان ادعا كرد زن مسلمان در سالهاي پس از انقلاب با حضور فعال خود در اجتماع به عنون چشم بصير و گوش شنواي انقلاب در برابر توطئه هاي دشمن عمل نموده است. به راستي اگر زنان اين چنين عشق به مبارزه نداشتند، آيا ما چنين مرداني داشتيم كه عاشقانه در راه خدا جان خويش را فدا سازند؟ زنان مسلمان ما چون زينب زمان، هم خود در صحنه حضور داشتند و هم مشوقي بودند براي همسر و فرزندان خود. آنان در مجالس تدفين شهيدانشان به استقامت كوه مي نمودند، در حالي كه بر سر و روي شهيدشان عطر و گلاب مي زدند و با دستان خود او را به خاك مي سپردند و دست به آسمان كرده و چنين مي گفتند: «خدايا قرباني ها را از ما بپذير.» شايد بتوان گفت نقش رزمي زنان در دفاع كمتر از مردان بوده است، ما به جرأت نمي توان اظهار داشت كه مردان در امور خدماتي و پشتيباني نيز از زنان گوي سبقت را ربوده، بلكه مي توان ادعا نمود كه اگر نقش پشتيباني رزمي زنان از مردان بيشتر نبوده است، كمتر هم نبود، زيرا اين نقش در جنگهاي صدر اسلام نيز به زنان داده شده و حضور بانوان در جنگهاي متعدد در ابعاد مختلف امدادي، تهيه آذوقه، تامين امنيت، مداواي مجروحان و پرستاري، تسليحات و تجهيزات و مهم تر از همه ترغيب مردان به جنگ و نقش جنگجوپروري مشاهده مي گردد. مسأله ديگر، رفتن مردان به جبهه هاي نبرد و خالي شدن صحنه هاي كار و توليد مي باشد. زنان با داشتن درك درستي از جهاد در راه خدا جاي خالي مردان در شغلهاي مختلف را پر كردند و با اراده هاي استوار و تلاشي وصف ناپذير اجازه نداند چرخهاي صنعتي كشور از حركت بازايستد. بخش ديگر مربوط به مادران شهيدان است؛ مادران مسلماني كه جوانان عزيز خود را در راه دفاع از اسلام و قرآن از دست مي دادند. با آگاهي ديني و سياسي و صبر انقلابي خويش، هميشه مشوق ساير مردم در ادامه راه شهدا بودند و به تبليغ فرهنگ و تفكر ايثار و شهادت مي پرداختند تا آنجا كه شهادت را افتخاري مي دانستند كه نصيب هر فردي نمي شود و از اين كه فرزندانشان به درجه رفيع شهادت نايل آمده است به خود مي باليدند. بخش ديگر مربوط به همسران شهدا مي شود؛ اين زنان با ايماني راسخ، خرسند از معامله اي كه با خداوندشان كرده بودند هميشه گوش جان به ولي فقيه زمان خويش مي سپرند و لحظه اي ترديد را نيز به خود راه نمي دهند. زنان ثابت نمودند كه حتي در شرايط نامساوي و با وجود كمبودها مي توانند حماسه آفرين باشند. از اين رو معرفي و شناسايي زنان شاخص و ايثارگر كه در جاي جاي اين مملكت بي پيرايه زندگي مي كنند، نقش مهمي در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت به ويژه در بين نوجوانان و جوانان دختر خواهد داشت. 1ـ راهكارهاي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در زنان 1ـ1ـ مشاركت در عرصه فعاليت هاي اجتماعي، سياسي و عملي اسلام اجازه انواع فعاليتها در همه زمينه ها را به زنان داده و هيچ تفاوتي بين مردان و زنان در فعاليتهاي سياسي، اقتصادي و علمي وجود ندارد. بنابراين رسالت زنان امروز حضور مستمر و آگاهانه در صحنه هاي سياسي ـ اجتماعي و دفاع از ارزش هاي اسلام ناب محمدي(ص) است. زن ديروز وظيفه اش تشويق و ترغيب رزمندگان به حضور و ايثارگري در جبهه ها بود، امروزه نيز رسالت تربيت سربازاني تازه نفس را بر عهده دارد تا از ارزشهايي كه رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس در صحنه هاي نبرد حق عليه باطل آفريدند پاسداري نمايد. 2ـ1ـ ضرورت حفظ ارزشها حفظ ارزشها از آن جهت اهميت دارند كه بيانگر حيات و سلامت روان فردي و جامعه است. اصولاً در فضاي مطبوع و پرطراوت ارزشها است كه غنچه هاي استعداد افراد مي شكفند و رشد و بالندگي خود را در بستر زندگي آغاز مي كنند. در حقيقت روحيه ايثارگري و انگيزه دفاع از ارزش ها بيانگر سالم بودن فرايند تبديل فعل به زيبايي و نهايتاً خلق عشق و ايثار است. از اين رو كسي كه در برابر حفظ ارزشها و پاسداري از حريم فرهنگ و اعتقادات خود بي تفاوت و يا ضعيف است در واقع شعق و ايثار او ضعيف و يا اصلاً در وجود وي راه پيدا نكرده است. 3ـ1ـ تقويت بنيه فرهنگي و ايجاد انگيزه در جوانان تقويت بنيه فرهنگي جوانان و نوجوانان دختر كه قادرند در مقابل فرهنگ استعمار و استكبار دشمن و نيات پليد آنان در بعد فرهنگي بايستند توسل به فرهنگ انسان ساز قرآن و تعاليم اسلام در اين راه بسيار حايز اهميت است و بايد زمينه را براي فراگيري تعاليم اسلام و تلاش و كوشش بيشتر فراهم آورد. ايجاد انگيزه، فراهم كردن زمينه رشد و شكوفايي استعدادها، ايجاد رقابت سازنده و سالم در ميدان عمل، ايجاد جاذبه هاي لازم جهت سازماندهي فعاليتها در ميان فرزندان و همسر ايثارگران از ديگر راههاي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در زنان است. 4ـ1ـ الگو قرار دادن زنان صدر اسلام به ويژه فاطمه زهرا(س) فاطمه زهرا(س) بشري از جنس زن و مايه افتخار و مباهات زنان مي باشد و ثابت نمودند كه به وسيله علم و ايمان مي توان به درجه اي رسيد كه هيچ فرشته اي نرسيده است. آري، او زن است و احترام بي حد رسول اكرم(ص) به ايشان نشانگر اين است كه زن جايگاه عظيمي در خلقت دارد. وي موجود ملكوتي، آسماني و مقتدا و مولاي همه انسانهايي است كه مي خواهند به كمال برسند و با وجود نوراني خود اثبات نموده اند كه انسان ها (چه زن و چه مرد) ممكن است با استفاده از استعدادهاي ديني به كمال و قرب الهي دست يابند. بنابراين حضرت فاطمه(س) سيده زنان دو عالم الگو و مقتداي بسيار مناسبي براي همه انسانها به ويژه زنان و دختران مي باشند. 5ـ1ـ ترويج كتابخواني و پرهيز از تجمل گرايي ترويج فرهنگ كتابخواني در بين زنان و كاهش فرهنگ تجمل گرايي يكي از كارهاي مهم در ارتباط با زنان است. متاسفانه گرايش به تجمل گرايي در جامعه ما رو به فزوني است. اين كار باعث كم رنگ شدن فرهنگ ايثار و شهادت مي شود. البته گرايش به تجمل و تجمل گرايي در حد متعال اشكال ندارد، ولي اگر اين روند به افراط كشيده شود آثار سوء و جبران ناپذيري به همراه خواهد داشت. در زير چند راهكار براي شناسايي و معرفي اين قشر حماسه آفرين ارايه شده است: ـ ايجاد هماهنگي و وحدت رويه بين نهادهاي ايثارگر و سازمان هاي انقلابي و ارزشي شامل بنياد شهيد، بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي، نيروي مقاومت بسيج و ... در خصوص تبيين و ترسيم سهم مشاركت خانواده هاي ايثارگر در صحنه هاي علمي، ادبي و هنري در شرايط كنوني ـ شناسايي، معرفي و قدرداني از بانوان شاخص و فرهيخته مرتبط با دفاع مقدس در عرصه هاي علمي، هنري و ادبي جهت الگوپذيري زنان و دختران جامعه و انتقال اين ارزشها به نسل آتي ـ ارتقاي سطح علمي زنان ايثارگر از طريق: الف: برگزاري دوره آموزشي در سطوح مختلف جهت استفاده علمي زنان ايثارگر ب: تدوين كتبي جهت معرفي آثار علمي ـ تحقيقاتي و ادبي زنان ايثارگر ج: راه اندازي مراكز تحقيقاتي و پژوهشي جهت استفاده زنان و خانواده هاي آنان د: نيازسنجي فرهنگي جهت ارتقاي فكري و رفع شبهات و پاسخ به سوالات در زمينه هاي گوناگون ﻫ: تشكيل انجمن هاي علمي و فرهنگي به مدد بانوان نخبه و فرهيخته و: بررسي مشكلات تحصيلي و ايجاد زمينه مساعد جهت ادامه تحصيل زنان ايثارگر ز: اعطاي نشان هاي دولتي و لياقت به زنان ايثارگر ـ ايجاد زمينه مناسب جهت ارايه آمار و ارقام صحيح و كامل از بانوان آزاده، ايثارگر و جانباز و نيز همسران و دختران آزادگان، ايثارگران و جانبازان داراي مدارج علمي و موفقيت هاي هنري، ادبي و ورزشي ـ تقويت روحيه معنوي و انقلابي و احساس پشتيباني و دلگرمي بين بانوان مرتبط با دفاع مقدس از طريق ديدار با مقام معظم رهبري و ساير سران مملكت ـ هماهنگي جهت جمع آوري آثار تاليف، ترجمه يا پروژه هاي تحقيقاتي زنان شاخص از طريق نمايندگان دستگاه هاي ذيربط و ارايه آنها در نمايشگاه ها و كنفرانسهاي مختلف. 2. موانع الگوسازي زنان شاخص قبل از پرداختن به موانع اصلي الگوسازي از زنان شاخص بهتر است ابتدا وضعيت دنياي كنوني به طور اجمالي تشريح شود، زيرا به نظر مي رسد وضعيت دنياي كنوني يكي از موانع اصلي در كمرنگ شدن فرهنگ ترويج ايثار و شهادت مي باشد. 1ـ2ـ چالش هاي دنياي كنوني متاسفانه با وجود پيشرفت اعجاز علوم و فناوري، معرفت و شناخت نه تنها رشد نكرده، بلكه از هرگونه ترقي جزيي بازمانده است. وضعيت بشر امروزي مانند كسي است كه بدون اطلاع از جهت حركت رودخانه به داخل آب مي پرد و خود رابه جريان آب مي سپارد. جرم و جنايت و فحشا به ويژه در ميان نسل جوان در جوامع توسعه يافته بسيار بالا است. به حاشيه رفتن دين و نگاه ابزاري به اخلاق پيامدي جز افزايش جرم و جنايت ندارد. سود سرسام آور سايت هاي اينترنتي و شبكه هاي توزيع و توليد فيلمها و تصاوير مستهجن نشان از بحراني است كه حاصلي جز سقوط و نابودي بشرين ندارد. امروزه آمار روزافزون فرزندان بي سرپرست محصول طلاق و روابط نامشروع و دهها معضل ديگر دنياي متجدد را با چالش هاي جدي مواجه ساخته است. بي ترديد بايد پذيرفت كه قرن اخير، از جهت كشتار انسانها يكي از خشن ترين قرن هاي تاريخ بوده است. بزرگترين جنگ هاي قرن گذشته در غرب رخ داده، رقابت تسليحاتي و توليد انبوه سلاحهاي هسته اي، شيميايي و كشتار جمعي همگي با پيشرفت هاي علمي و با تكيه بر انديشه دنياي متجدد انجام پذيرفته است. آنچه كه امروز انقلاب و ايران اسلامي را تهديد مي كند تهاجم فرهنگي است. امروز دشمن هوشيارانه تر عمل مي كند و با طرح ريزي هوشيارانه و پيچيده سعي دارد فرهنگ جامعه را مورد هجوم قرار داده و به نسل جوان آسيب فرهنگي برساند و دشمنان نظام اسلامي كشورمان در پي ترويج فساد اخلاقي در جامعه هستند و براي اين امر اقدام به طرح ريزي هاي پيچيده نموده اند. و اينك به موانع اصلي الگوسازي از زنان شاخص مي پردازيم: 2ـ2ـ ناشناخته ماندن مقام زن يكي از موضوعاتي كه در طول تاريخ به عنوان يك اصل مورد توجه افراد مغرض و سودجو قرار گرفت پوشاندن حقايق و تاريك و تيره نشان دادن واقعيتها است كه در رشد و تكامل بشريت نقش موثر وغيرقابل انكاري داشته و دارد. با نگرش اجمالي و بررسي انواع توطئه هاي به اجرا گذاشته شده توسط دشمنان اصلي بشريت و به منظور گذاشتن انسانها در جهل و ناداني و وارونه نشان دادن بسياري از معارف الهي و ديني اين حقيقت به وضوح مشخص مي گردد. از جمله موضوعاتي كه مورد هجوم و تحريف واقع شده، موضوع زن و جايگاه و شخصيت حقيقي آن مي باشد كه عمري به درازي تاريخ دارد. 3ـ2ـ عدم بينش صحيح بسياري از رفتارهاي نابهنجار غيراخلاقي و غيرديني و وسوسه هاي شيطاني، ناشي از نداشتن بينش صحيح در مسايل اعتقادي، فكري، اخلاقي و اجتماعي و نبودن شناخت كافي در افعال، رفتارها و انگيزه ها مي باشد. بدين لحاظ به نظر مي رسد زنان شاخص و ايثارگر در جامعه از جايگاه بالايي برخوردار مي باشند. به همين دليل يك دختر جوان بايستي در همه ابعاد از الگويي كه جامعه به او معرفي مي كند پيروي نمايد. 4ـ2ـ كم توجهي مسوولان و سازمان ها به زنان ايثارگر متاسفانه سازماني كه به طور مستقيم در ارتباط با الگوسازي از زنان ايثارگر باشد وجود ندارد. سازمانهاي مرتبط با خانواده شهدا يا جانبازان و آزادگان كمتر به اين گونه امور فرهنگي وارد مي شوند و سازمانهاي فرهنگي كشور نيز چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي و سازمان صدا و سيما خود را متولي اين كار نمي دانند. با وجود هزاران زن رزمنده، ايثارگر و حتي آزاده كه بعد از جنگ تحميلي در سنگرهاي علمي و فرهنگي جامعه تلاش صادقانه اي دارند، فيلمي در خصوص آنان ساخته نشده و كتابهاي زيادي به نگارش درنيامده است. به هر حال الگوسازي ضرورت شرايط كنوني جامعه است و نيازمند ابزار و وسيله مي باشد. زنان شاخص الگوهاي بسيار مناسبي براي جامعه مي باشند. ولي تا امكانات و ابزار لازم در اختيار نباشد و متوليان معتقدي وجود نداشته باشد، به هيچ وجه چنين بانواني به عنوان الگو مطرح نخواهند شد. در جامعه ما، جوانان به الگوهاي اصيل با ويژگي هاي مذهبي و ديني نياز دارند كه هم مظهر شجاعت و شهامت و ايثار باشند و هم متناسب با اوضاع زمان و مكان، ولي متاسفانه به دليل كوتاهي ها و كم توجهي ها كه به امور فرهنگي و الگوسازي صحيح در جامعه شده است، بعضاً شاهد هستيم كه جوانان الگوهايي انتخاب مي كنند كه مغاير با فرهنگ ديني جامعه مي باشد. وجود جوانان مخلص، با ايمان و آگاهي كه بر تعداد آنان افزوده مي شود و در مراسم مذهبي يا در سنگرهاي علم و فرهنگ شاهد آن هستيم، همه نشان دهنده موفقيت آنان در جامعه مي باشد. ولي از آنجا كه هدف بسط و گسترش هر چه بيشتر ارزشهاي ديني و خوبي ها در جامعه است، به اين تعداد اكتفا نكرده، هدايت و رستگاري تمام جوانان مورد نظر مي باشد. جهان بيني توحيدي و فرهنگ ايثار و شهادت درمان بسياري از نابساماني ها و بيماري هاي روحي بشر امروز است كه مواد مخدر، الكل، پول، علم و تكنولوژي از عهده آن برنمي آيد.

 
 


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:18 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : جنبه ها و جلوه هاي نمايشي در رفتار، گفتار و نوشتار رزمندگان
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
پديده ها و حوادث بزرگي همچون جنگ مي تواند شكل ها و جلو ه هاي تازه اي از فرهنگ و هنر با خود همراه بياورند. يا به تعبير ديگر جوامع با گذار از فراز و نشيب هاي تاريخي خود هنر ويژه ي خود را مي سازند. به نظر نگارنده فرهنگ جبهه و بررسي گفتار، رفتار و نوشتار جامعه رزمنده فرصتي را فراهم مي آورد كه بيشتر با زندگي آنان آشنا شويم و به ظرائف و جنبه هاي ناپيداري روحي و رواني آنان دست پيدا كنيم. بي شك اين پنجره تا حدودي مي تواند مشكل گشاي تئاتر دفاع مقدس شود. اين جلوه ها و جنبه ها خود را به شكل بارزي در رفتار، گفتار و نوشتار جامعه رزمنده نشان مي دهد. آداب و رسوم، بازي ها، حاضر جوابي ها، خلاقيت ها، رؤياها، شعارها و رجزها، شوخ طبيعي ها، شهادت نامه ها، مشاهدات، منظومه ها، يادداشت هاي روزانه و خاطرات گنجينه هاي عظيمي هستند كه مي توان با بهره بردن از آنان به شكل مستقيم و غيرمستقيم آثار نويي خلق كرد.

مقدمه:
پديده ها و حوادث بزرگي همچون جنگ مي تواند شكل ها و جلو ه هاي تازه اي از فرهنگ و هنر با خود همراه بياورند. يا به تعبير ديگر جوامع با گذار از فراز و نشيب هاي تاريخي خود هنر ويژه ي خود را مي سازند. جنگ تحميلي هشت ساله عراق عليه ايران نيز اين قاعده مستثني نيست اما متأسفانه هنوز نتوانسته است اثر خود را در حوزه نمايش نشان دهد. فقط در ده دوره ي جشنواره ي سراسري دفاع مقدس بيش از سيصد و پنجاه نمايش اجرا شده است. اگرچه در اين جشنواره ها ما نمايش هاي در خور توجه اي مي بينيم اما به اعتراف خود برگزاركنندگان، منتقدان، هنرمندان و نويسندگاني كه خود در اين عرصه تجربياتي داشته اند، تئاتر جنگ هنوز نتوانسته است به جايگاه در خور شأن خود دست پيدا كند و بر تئاتر كشور تأثير بگذارد. چيزي كه از آن انتظار مي رفت و مي رود. جدا از دلايلي كه به سياستگذاري هاي فرهنگي متوليان جامعه مربوط مي شود، يكي از دلايل آن شايد به عدم شناخت ما از جنگ و فرهنگ جبهه و جامعه رزمنده برگردد. كسي كه در اين عرصه قلم مي زند يا خود بايد جنگ را تجربه كرده و با فنون و تكنيك هاي درام آشنا باشد يا اينكه با مطالعه دقيق فرهنگ جبهه، به مكان ها، زمان ها، موقعيت ها و شخصيت هاي آن نزديك شود. تا نه فقط با تأثير از جنگ هاي ديگر به نشان دادن جنبه هاي ويران كننده جنگ توجه كند و آثاري به اصطلاح ضد جنگ به وجود بياورد. آثاري كه معمولاً فضايي مأيوس كننده و تلخ بر آن حاكم است و رنگ بوي سياسي دارند معمولاً و به پايمردي ها و دفاع مظلومانه رزمندگان توجه نمي كنند) نه در سويي ديگر با هر نمايش و حتي ديالوگي كه با سليقه هاي آن ها همخواني ندارد با شعار ضديت با جنگ با آن مخالفت ورزند. به نظر نگارنده فرهنگ جبهه و بررسي گفتار، رفتار و نوشتار جامعه رزمنده فرصتي را فراهم مي آورد كه بيشتر با زندگي آنان آشنا شويم و به ظرائف و جنبه هاي ناپيداري روحي و رواني آنان دست پيدا كنيم. بي شك اين پنجره تا حدودي مي تواند مشكل گشاي تئاتر دفاع مقدس شود. جنگ هشت ساله ي عراق عليه ايران سرشار از جنبه ها، جلوه ها و خلاقيت هاي نمايشي بود. اين جلوه ها و جنبه ها خود را به شكل بارزي در رفتار، گفتار و نوشتار جامعه رزمنده نشان مي دهد. آداب و رسوم، بازي ها، حاضر جوابي ها، خلاقيت ها، رؤياها، شعارها و رجزها، شوخ طبيعي ها، شهادت نامه ها، مشاهدات، منظومه ها، يادداشت هاي روزانه و خاطرات گنجينه هاي عظيمي هستند كه مي توان با بهره بردن از آنان به شكل مستقيم و غيرمستقيم آثار نويي خلق كرد. به جز اين مي توان با مطالعه فرهنگ جبهه به تماشاي رفتار، گفتار و نوشتار نمايشي جامعه رزمنده نشست و از اين شگردها، جلوه ها و خلاقيت هاي نمايشي در حوزه نمايشي بهره جست. اين مقاله در پي پاسخ به اين پرسش است كه اين جلوه ها و جنبه هاي نمايشي كدام است و چگونه مي توان از آنان براي اعتلاي تئاتر و به ويژه تئاتر جنگ بهره گرفت؟ پرسشي كه دو گزاره را مي تواند به دنبال داشته باشد. نخست اينكه: به تعبير ديويد لسكو در كتاب هنر نمايش نويسي جنگ و تأكيد بر رساله ي چيني سون تسو به نام هنر جنگ (سال هاي 400 و 320 قبل از ميلاد) بين هنر جنگ و هنر درام نويسي در ايجاد و ابداع موقيت ها شباهت هاي وجود داردكه مي تواند به كار هم آيند. و دوم اينكه: جنگ خود گنجينه ي غني از عناصر نمايشي است و بعضي از آنچه كه «ساختمايه هاي نمايشنامه و نمايش» گفته شده است، را در خود دارد كه با مطالعه در رفتار، گفتار و نوشتار رزمندگان مي توان آنها را استخراج كرد و به كار بست. در اين مقاله كوشش شده است با نگاهي گذرا به فرهنگ جبهه و رفتار گفتار و نوشتار جامعه رزمنده گزيده اي از جنبه هاي نمايشي را بر شمرد. جنگ و فرهنگ عمومي جبهه ـ جنگ نخستين ماشين تاريخ است كه قطعاتش را آدميان تشكيل مي دهند. ـ جنگ بازي قدرت شكارچيان بيكار به برهبري مبلغان فرق مختلف است. ـ جنگ همزاد آدمي است. ـ جنگ سبك زندگي قبايل وحشي چادرنشين و جنگ جوست. ـ جنگ سرطان است «استيلاي فرهنگ هاي جنگ افزار بر فرهنگ هاي صلح طلب» ـ جنگ مايه ي سلامت كشور است. ـ جنگ ناشي از كج فهمي هاي خواص يا عوام است. ـ جنگ ماحصل مسموميت ناشي از تستوسترون است. ـ جنگ ناشي از آن است كه انسان حيوان پرخاشگر است. ـ جنگ ناشي از آن است كه مغز انسان به لحاظ تكاملي به بن بست گرفتار آمده است. ـ جنگ به منظور كسب منفعت يا تبعيت از رسولان الهي است. ـ جنگ يك رسم و آيين است. ـ جنگ پيشروي و پيشرفت است. ـ جنگ يك ماشين ابدي است. ـ جنگ ناشي از نژادپرستي است.» اين عبارت ها نظريات متفاوتي پيرامون خاستگاه هاي جنگ است. قرائت هايي كه در وراي خود انبوهي از حقايق را نهفته دارند. اما واقعيت اين است كه هنوز در جاي جاي اين كره ي خاكي جنگ و درگيري وجود دارد. جنگ هايي كه هر كدام علت وقوع خاص خود را دارند. جنگ هشت ساله ي عراق عليه ايران نيز يكي از اين جنگ هاي خونين اواخر قرن بيستم بود كه «شخصيت صدام» و «سيستم بين المللي در سه سطح ابرقدرت ها، قدرت هاي بزرگ، قدرت هاي منطقه اي» در شعله ور شدن آتش جنگ تأثير اساسي داشتند. جنگي كه با سه هدف براندازي، تجيزه و تضعيف اين كشور تحميل شد جنگي كه هشت سال طول كشيد مي توان آن را در هشت مقطع تقسيم كرد: مقطع اول: زمينه سازي جنگ، از پيروزي انقلاب تا 31 شهريور 59. مقطع دوم: هجوم عراق و اشغال خاك ايران از 31 شهريور تا 30/8/59 مقطع سوم: آزادسازي مناطق اشغالي، از 17/7/59 تا فتح خرمشهر. مقطع چهارم: تعقيب و تنبيه متجاوز از عمليات رمضان تا عمليات بدر مقطع پنجم: تحميل شرايط خودي به دشمن از طريق كسب يك پيروزي. از فتح فاو تا فتح حلبچه. مقطع ششم: ورود رسمي نظام بين الملل به جنگ از تصويب قطعنامه ي 598 تا سقوط هواپيماي ايرباس. مقطع هفتم: ظهور عقب ماندگي هاي اساسي خودي در جنگ. از سقوط فاو تا پذيرش قطعنامه. مقطع هشتم: مقاومت رزمندگان و كسب پيروزيهاي سياسي از هجوم مجدد عراق به ايران تا پذيرش قرارداد 1975 توسط عراق.» در اين جنگ برخلاف عراق كه بيشتر متكي به سلاح هاي مدرن خود بود، ايران بيشتر به نيروهاي مردمي خود مي باليد. رزمندگاني كه با هشت سال جنگ حماسه آفريدند و فرهنگي غني را از خود به جاي گذاشتند. فرهنگ جبهه كه حالا تقريباً در دهها جلد كتاب به شكل مكتوب در اختيار ماست. فرهنگي كه در سه عرصه ي گفتار، نوشتار و رفتار معارف عامه و فرهنگ عمومي جبهه به شمار مي آيند و نشان دهنده ي قسمت اعظم رفتار و محتويات فرهنگي، روحيه وافق فكري و ذوق و سليقه ي رزمندگان در طول ساليان دفاع مقدس است. ولي بي شك اين فرهنگ كه زائيده ي اين جنگ هشت ساله بود، داراي جلوه ها، جنبه ها و خلاقيت هاي نمايشي فراواني است كه «غريزه ي غيرآگاه نمايشگري» رزمندگان كه آثار آن در رفتار، گفتار و نوشتار آنان متجلي مي شد، در اين باره نقش تعيين كننده را بازي مي كرد. و يا به تعبير ديگر و به نقل از «اسكار.گ.براكت.» «عناصر تئاتري و دراماتيك را در هر جامعه ي انساني مي توان سراغ گرفت صرف نظر از آن كه اين جوامع پيشرفته و پيچيده باشند يا نباشند، اين عناصر در رقص ها و مراسم مردم ابتدايي همان قدر بارزند كه در مبارزات سياسي، راهپيمايي ها، مسابقات ورزشي، مراسم مذهبي و حتي بازي هاي كودكان ما پيداست غالب شركت كنندگان در اين گونه فعاليتها خود گمان نمي كنند در فعاليتي تئاتري حضور دارند، با آن كه در آن ها تماشاگر، ديالوگ «گفتگو» و برخورد عقايد به كار گرفته مي شود.» ما دراين مقاله به جستجوي جلوه ها، جنبه ها و خلاقيت هاي رفتار، گفتار و نوشتار، رزمندگان مي پردازيم و به عناصر نمايش در آداب رسوم، بازي هاي، حاضرجوابي ها، خلاقيت هاي، روياي صادقه، شعارها و رجزها، شوخ طبعي ها، شهادت نامه ها، مشاهدات، مكاشفات، منظومه ها، يادداشت هاي روزانه و خاطرات اشاره مي كنيم. 1. جنبه ها و جلوه هاي نمايش در رفتار رزمندگان بخش قابل توجهي از معارف عمومي جبهه هيا نبرد جنگ عراق عليه ايران اختصاص به عرصه ي رفتاري جامعه ي رزمندگان دارد. عرصه اي كه شامل آداب و رسوم با زير مجموعه هاي امور اجتماعي، امور دفاعي، امور عبادي، بازي ها، خلاقيتها، اوقات فراغت و ... مي شود. آدمك سازي، روش هاي نمايشي حفظ جان و استتار، سلاح هاي نمايشي، تقليد صدا، زبان نمايشي و توافقي، ورزش و سرگرمي و اوقات فراغت، صحنه آرايي، عيد نوروز، جشن حنابندان، عاشورا و شام غريبان، چفيه، روياها و ... نمونه هايي از اين فرهنگ است كه داراي جنبه ها و جلوه هاي نمايش قابل ملاحظه است. در اين جا به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم. 1ـ1. آدمك سازي «در مناطق عملياتي رزمندگان براي دستيابي به مقاصد خود آدمك هايي را طراحي مي كردند و در معرض ديد دشمن قرار مي داند كه آدمك ها، گاهي لباس هايي بودكه از خار و خاشاك پر شده و شبيه آدم درست شده بود. كلاهي فلزي روي چوب يا اسلحه گذاشته مي شد. پشت خاكريز يا سنگر و كانال هايي كمين قرار مي گرفت. هدف از اين كار طبعاً واداشتن دشمن به آتش باري در آن نقاط و اتلاف مهمان بود. در اين گونه موارد بعد از قرار دادن آدمك ها در نقاط موردنظر نيروها فوري به داخل سنگر مي رفتند يا از محل فاصله مي گرفتند. از روي حجم آتش و نوع مهمان به كار رفته همه به تخمين و سنجش انواع سلاح هاي موجود در منطقه، حجم نيروهاي دشمن در پشت خاكريزها و سنگرها و ميزان مهماتي كه در اختيار داشتند مي پرداختند. در شرايطي از آدمك ها براي جلب توجه و مشغول كردن دشمن در نقطه اي خاص استفاده مي شد تا امكان تحرك براي آرپي چي زن ها يا قناصه چي هايي كه قصد انهدام سنگر تيربار يا دوشكا يا هدف قرار دادند قناصه چي دشمن را داشتند فراهم آيد. در اين صورت، نيروهاي خود از زاويه اي دورتر از موضع آتش به خطوط دشمن مي ايستادند و با توجه به آتش دهانه سلاح ها، موضوع موردنظر را شناسايي و گراگيري مي كردند و با استفاده از اصل غافلگيري آن ها را هدف قرار مي داند. اگر بنا ترساندن دشمن و بيشتر نشان دادن تعداد نيروها در خط بود به طور متناوب جاي آدمك ها را عوض مي كردند و هر لحظه در قسمتي خاص آن را به نمايش مي گذاشتند تا تصور جابجايي افراد در ذهن ايجاد شود. البته گ اهي هم بچه ها قصد اذيت و آزار دشمن در داشتند و از باب تفريح اين عمل را انجام مي دادند تا آن ها را وحشت زده كنند و به تيراندازي وادارند. و موجب هدر رفتن مهمات آن ها شوند.» البته براي ساختن اين آدمك ها و اين ترفند نمايشي كه در جنگ هاي ديگر به خصوص در جنگ جهاني دوم نيز سابقه داشته است، رزمندگان با توجه به زمان، مكان و امكاناتي كه در اختيار داشته اند خلاقيت ها و ابتكارهاي خاص خود را بكار برده اند به عنوان مثال استفاده از يك دسته بيل و يك كلاه خود با چيدن آن در سنگر طوري كه دشمن فرض كند رزمنده اي در سنگر مشغول نگهباني است و با استفاده از چفيه، چوب نخل هايي كه به شكل علامت به علاوه وصل شده بود و اوركت و كلاه خود براي ساختن چنين آدمك هايي از جمله اين ابتكارات نمايش بود. بي شك اين رفتار رزمندگان، هنر عروسكي را در ذهن متبادر مي كند. «عروسك به عنوان پيكره اي بي جان كه ساخته مي شود تا به كوشش انسان در مقابل تماشاگر به حركت درآيد.» اما در اينجا ديگر تماشاگري وجود ندارد و مخاطب اين عروسك، سرباز جبهه ي مقابل است. و عروسك گردان رزمندگاني هستند كه سعي در فريب افراد مقابل خود دارند. اشخاصي كه تلاش مي كنند به يك تكه چوب و كلاه فلزي روي آن جاه دهند و دشمن را به اشتباه بياندازند. تا بار ديگر اصطلاح قديمي «خيال» و «خيال بازي» در اين باره به كار آيد. و اگرچه اين آدمك ها در بيشتر موارد بي حركت و خاموش بوده اند، اما همانند عروسك نياز به حركت در خود احساس مي كرده اند و هنگامي كه توسط خالق خود شكل و شخصيت خود را مي يابند، تمايل به حركت در آنها بيشتر مي شود. به خصوص موقعي كه بدانند د رراه هدفي بزرگ، واقعي و هيجان انگيز به كار گرفته شده اند و در يك موقعيت نمايش قرار دارند. اگر چوب يا اسلحه ي اين آدمك ها را به مثال ميله در نظر بگيريم در اين مورد به عروسك ميله اي نزديك مي شويم. بيل برد در كتاب هنر عروسكي مي گويد: «عروسك مرد يا زن يا حيوان كوچك نيست. يك عروسك بايد از همتاي زنده ي خود هميشه ساده تر، غمگين تر، بدجنس تر و انعطاف پذيرتر باشد.» سادگي و بدجنسي و غمگيني در اندام اين آدمك ها موج مي زند و اگرچه از انعطاف لازم برخوردار نيستند اما وقتي با خطرات و غريزه ي بازيگري رزمنده يي هماهنگ شوند، به چهره ي واقعي يك عروسك نزديك مي شوند. 1ـ2. روش هاي نمايشي حفظ جان و استتار «حفظ جان به طرق مختلف و علل متفاوت صورت مي گرفت. گاهي مجروحي كه در خط و منطقه تصرف شده روي زمين مانده بود خود را به مردن مي زد و بعد از اين كه دشمن از او غافل مي شد يا آن محل به تصرف نيروهاي خودي درمي آمد او نجات مي يافت گاهي نيروها در جريان كمين يا عمليات ناگهان متوجه شدند در محاصره قرار مي گرفته اند. در اين شرايط اشخاص با آلوده كردن تن وصورت خود به خون اجساد شهدا يا كشته هاي عراقي خود را به مردن مي زدند و اگر فرصت داشتند به سرعت لباس اجساد عراقي را مي پوشيدند و به اين ترتيب از تير خلاصي كه دشمن معمولاً به ايراني ها مي زد نجات مي يافتند. در بعضي موارد نيز خود را زير تلي از جنازه هاي خودي و دشمن پنهان كردند. تمام اين كارها ظرف يكي، دو دقيقه از زمان اطلاع از قرار گرفتن در محاصره با كمين صورت مي گرفت.» در اين رفتار نمايشي رزمندگان مي توان به عناصر نمايشي متعددي نظير بازيگري، چهره پردازي، طراحي جامگان و طراحي صحنه اشاره كرد. و به خوبي مي توان مشاهده نمود كه چگونه در موقعيت ويژه، غريزه ي بازيگري انسان بروز مي كند و او را حتي حيات دوباره مي بخشد. در اين جا «ترس از صحنه»، «خجول بودن» و «عدم كنترل احساسات» و همچنين «عدم اختيار بيان» و يا ناديده گرفتن همان مواردي كه يك انسان به عنوان بازيگر روي آن «نظير بدن، بيان ذهن، احساسات» مداوم كار كند، به قيمت جان او تمام مي شود. و چه بسا اين رزمنده تجربه و يا تمرينات كمي در اين باره داده و داشته است كه توانسته است از «تيرخلاص» دشمن خلاص شود. «در عمليات فاو با گروهي دوازده نفره در محاصره ي دشمن قرار گرفتيم. سعي كرديم خود را در ميان اجساد استتار كنيم، عراقي ها براي زدن تير خلاص بالاي سر مي آمدند وقتي به يك ياز بچه ها لگد زدند. او بي اختيار گفت آخ و آن ها هم تير خلاص به سرش زدند. اما من سعي كردم واكنشي نشان دهم و بعد از رفتن آنها گريختم و به نيروهاي خودي ملحق شدم.» از ديگر عناصر نمايشي مي توان از «چهره سازي» نام برد. هنري كه مي كوشد سهم بسزايي در هنرهاي نمايش نظير سينما، تلويزيون و تئاتر داشته باشد. استفاده از تكنيك، و ابزارهاي لازم از ضرورت اين هنر است، تا به مدد آن شخصيتي جديد آفريده شود و يا در نمايش قيافه ي مبدلي خلق گردد. و در بخش قبل به اين عنصر اشاره شد. در رفتار رزمندگان هشت سال دفاع عليه متجاوزين نيز استفاده از اين عنصر آن هم به شكل طبيعي و بكر و ابتدايي آن به چشم مي خورد: «بعد از حمله در جايي بوديم كه آتش دشمن شديد بود و نمي توانستيم بيرون بياييم. در همين وضعيت، مهمات ما نيز تمام شد. گروهي به سراغ ما آمدند تا ما را دستگير كنند، من فوراً در ميان شهدا افتادم و سر و صورتم را خوني كردم آن ها دوستانم را به اسارت بردند اما هر چه لگد بر سر و سينه من زدن تكان نخوردم و بالاخره رفتند و من خلاص شدم. دوستانم بعد از پنج سال اسارت برگشتند.» جامگان نيز از ديگ عناصر نمايش است. عنصري كه بيانگر ويژگي خاص فرد و وسيله اي براي نمودن فضاي نمايش است. استفاده از اين عنصر نمايش نيز در رفتار رزمندگان براي حفظ جان خود به چشم مي خورد: «اولين شب عمليات والفجر 2 مجروح شدم و در منطقه دشمن باقي ماندم. وقتي ديدم عراقي ها نزديك مي شود سريع لباس يكي از آنها را درآوردم و پوشيدم و خودم را به مردن زدم، آنها چند بار مرا تكان دادند و پشت و رو كردند اما نه تكاني خودرم و نه مژه زدم. بعد كه عراقي ها رفتند حوالي صبح خود را به بچه ها رساندم و به بيمارستان منتقل شدم.» براي توضيح و تحليل اين صحنه ـ مرورو مجدد آن كافي است تا به چند عنصر نمايشي موجود ديگر در آن پي ببريم. 1ـ3. سلاح هاي نمايشي «در طي شبانه روز، در منطقه مواردي پيش مي آمد كه نيروها مجبور بودند با قصد قبلي و نقشه يا به اضطرار نبود سلاح و مهمات، در غافلگيري هاي دشمن از سلاح هاي قلابي استفاده كنند. مثل گذاشتن لوله ي پوليكا يا لوله هاي فلزي، الوار و چوب و تخته در سنگرها يا سكوهايي كه براي پرتاب توپ يا استقرار تانك طراحي و ساخته شده بود يا هوا فرستادن بالن هاي پلاستيكي مشتغل به جاي منور، پرتاب كلوخ، سنگ و پوكه هاي فشنگ به سوي سنگرها و خاكريز يا راه هاي تردد دشمن، به دست گرفتن چوب، فلز يا هر چيز ديگري به جاي اسلحه و نارنجك در مواجهه ي ناگهاني با افرادي از دشمن كه ممكن بود به حفظ جان نيروها و اسير گرفتن يا فراري دادن دشمن منجر شود. اهدافي كه نيروها به كار بردن سلاح هاي قلابي داشتند به اعتبار زمان و مكان فرق مي كرد. ايجاد ترس و وحشت در دل دشمن به نحوي كه جرأت نزديك شدن به خطوط خودي يا محل استقرار آن ها را از او سلب شود. پيشرفته نشان دادن مهمات و جنگ افزارهاي موجود در خط با حجم زياد و به تأخير انداختن زمان حمله يا پاتك امكانات خطوط رزمندگان... قرار گرفتن در موقعيت غافلگيري و همراه نداشتن اسلحه يا حتي نوع شوخي براي آزار رواني دشمن و ايجاد نشاط و تقويت روحيه ي نيروهاي خود و ...» استفاده از ابزارها و وسايل و سلاح هاي نمادين و غيرواقعي به جاي وسايل و ابزارهاي واقعي، اصلي پذيرفته شده در هنرهاي نمايشي و به ويژه در تئاتر است. اصلي كه بازيگران، طراحان صحنه، تماشاگران آن را پذيرفته اند. و شايد برهمين اساس است كه در رفتار رزمندگان گاهي لوله ي پوليكا، الوار چوب و لوله هاي فلزي ديگر حكم لوله هاي توپ و تانك پيدا مي كند و پارلن هاي پلاستيكي مشتعل، در نقش يك «منور» به هوا فرستاده مي شوند. با اين تفاوت كه جنگجويان جبهه ي مقابل به اشتباه افتاده و آن ها را نه سلاح هاي نمايشي بلكه سلاح هاي واقعي مي پندارند و نمي دانند كه طرف مقابل او را به «بازي» گرفته است. «نزديك خط دشمن بوديم قايقي آمد و تعدادي عراقي را پياده كرد به يكي از بچه ها كه به زبان عربي تسلط داشت گفتم بگويد تسليم شوند. آچاري را كه در دستم بود پشت سر يكي از آن ها قرار دادم او هم كه فكر كرد كلت روي سرش گرفته ام! به عربي فرياد مي زد: «پياده شويد وگرنه مرا مي كشد» همه پياده شدند با كمك بچه ها آن ها را خلع سلاح و به عقب منتقل كرديم.» و يا در جايي كه در جبهه ديگر رزمنده اي از «آفتابه» به عنوان يك سلاح استفاده مي كند و با پذيرش نقش رزمنده اي مصمم، دشمنش را وادار به تسليم مي كند: «داشتم مي رفتم دستشويي كه بين راه به چند نفر از گشتي هاي عراقي برخوردم. تنها بودم و چاره اي نديدم جز اين كه با آفتابه به آنها حمله كند. آب آن را خالي كردم و آن را به دو دست گرفتم و به عربي فرياد زدم دست ها را بالا ببرند و به عقب برنگردند. با همين حالت آنها را نزد بچه ها بردم يكي گفت چرا آنها را خلع سلاح نكردي، گفتم اگر آنها برمي گشتند عقب و اسلحه ي مرا مي ديدند كه من الان اينجا نبودم.» استفاده نمايشي از اين شي ء به جاي يك شي ء ديگر و حتي يك شي ء به جاي چند شي ء ديگر به فراخور موقعيت هاي نمايش، از خلاقيت هاي كارگرداني و طراحي صحنه محسوب مي شود كه در رفتار رزمندگان ايراني هشت سال جنگ تحميلي به خوبي به چشم مي خورد: «در عمليات بيت المقدس 2 گردان ما خط نگه دار بودم. شب با بچه ها كيسه هاي زباله سياه رنگ را جمع مي كرديم و مقداري پشم يا پنبه يا پارچه ي كهنه را به نفت و بنزين يا روغن سوخته آغشته مي كرديم و آن را با سيم فلزي به دهانه ي كيسه مي بستيم و آتش مي زديم. دود باعث مي شد كيسه به سمت بالا حركت و به هوا كه مي رفت خوب آتش مي گرفت و به سرعت به اين سو و آن سو مي رفت در اين موقع پدافندهاي عراقي شروع به تيراندازي مي كردند. بچه ها هم كلي تفريح مي كردند و هم مواضع دشمن را از دهانه ي آتش سلاح ها شناسايي مي كردند. كه اين قسمت البته هدف اصلي كار بود.» نظير اين رفتارها را كه جنبه هاي نمايشي قابل توجه اي دارند در جبهه هاي غرب، ميانه و جنوب مي بينيم. در جائي مثل «هورالعظيم» رزمنده اي به ابتكار خود چند فانوس را در جعبه اي جاي مي داد و آن را روي آب رها مي كرد تا دشمن آن را قايقي روان بر آن بداند و به سوي او شليك كند. و يا در «سومار» رزمنده اي ديگر براي فريب دشمن و انداختن رعب و ترس در دل آنان، دست به رفتار و ابتكار بكر ديگر مي زد كه باز نشأت گرفته از غريزه ي بازيگري اوست. «در جبهه سومار با بچه ها لاك پشت مي گرفتيم و به آن ها چراغ قوه مي بستيم و آن ها را داخل كانال و نزديك خط رها مي كرديم و خودمان عقب برمي گشتيم. نور چراغ قوه كه به چشم عراقي ها مي خورد شروع به گلوله باران مي كردند و به طور متوسط از نيم ساعت تا يك ساعت اين كار را ادامه مي دادند تا چراغ خاموش مي شد و اين حيله ي هميشگي ما براي اتلاف مهمات دشمن بود.»

 


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:18 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بازتاب دفاع مقدّس در آينه شعر فارسي
كلمات كليدي : زبان، قالب ها، حماسه، عرفان، شهيد و شهادت، وطن، تص
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
نگارنده در اين پژوهش با رويكرد زباني، شكلي، زيبا شناختي و محتوايي به تحليل شعر دفاع مقدّس پرداخته است. رباعي، دوبيتي، غزل و قالبهاي نو، رايج ترين و پركاربردترين قالب شعر دفاع مقدّس مي باشد. شعر دفاع مقدّس شامل دوره جنگ و صلح مي باشد. در ابتدا زبان شعر ساده و بدون تصنّع و نزديك به كلام محاوره بوده و در دورة دوم، به سمت آرايشهاي لفظي و معنوي رفته و رنگين تر مي باشد و از نظر محتوايي تنوع مضامين وجود دارد حماسه و عرفان، تشويق، ترغيب، تحقير، شهيد و شهادت، ايثار و شهادت طلبي، عناصر ديني، شيعي آميخته با صبغه هاي ملي و وطني ويژگي شعر دوران دفاع مقدس بوده و يادآوري خاطرات رزمندگان و حفظ ياد شهدا و ارزشها و بيان اندوه و سوگ همراه با عاطفه و انتقاد، محتواي دورة دوّم شعر دفاع مقدس مي باشد و اين سروده ها از تصاويرزيبا و تازه شاعرانه به صورت معتدل برخوردار است. آغاز سخن به نام يزدان تا نيك رود سخن به پايان

مقدمه
جهاد و مبارزه در راه خدا هنر شجاعت و شهامت مؤمن واقعي خداوند است و تبلور اين هنر مقدّس و شجاعت و شهامت در هنر شعر امري بديهي است. رزمندگان جان بر كف ايراني با ابزار معنوي و مادي به جنگ با متجاوز برخاستند و شاعر هنرمند با سلاح هنر منظوم و ملحون به حفظ و صيانت از ادبيات و فرهنگ دفاع و جهاد و جنگ پرداخته است. گواه راستين اين مدّعا آثار مكتوب منظوم نادره گويان در خصوص نبرد عاشقانه و دلاوراني كه در ميادين رزم ونرد نبرد، جان مي باختند. شهيدان، ايثارگران، آزادگان، رزمندگان در ادب و فرهنگ و انقلاب قوم ايراني سمبل عشق، ايثار، استقلال، مبارزه بوده بي ترديد داستان راستان آنان براي نسل امروز و فردا خواندني و ماندني خواهد بود. دفاع مقدّس، حماسه دلاوري، آميخته با حماسه عرفاني است. در آثار سخن سنجان، اين حماسه با غنا آميزش كرده و گوهري به نام ادبيات دفاع مقدّس را به زمين گذاشته و در شعر پايداري و دلاوري با عاطفه گره مي خورد. حماسه تبديل به غزل مي شود و با شور و عشق و راستي و مستي همراه مي گردد. به قول يكي از لطيفان نكته سنج: ميان معركه لبخند مي زنيد به عشق حماسه چون به غزل ختم مي شود زيباست (سهيل محمودي) رجز خواني دشمن براي شروع جنگ از(16) شهريور(1359) آغاز شد و ايران آبستن شجاعت، شهادت و امانت الهي(عشق)شد. ادبيات هر ملت، تحت تأثير شرايط سياسي اجتماعي، فرهنگي و ديني هر ملت است جنگ تحميلي و در برابر، دفاع مقدّس در اين نبرد از سال(67ـ59) بوده و عظمت اين نبرد شجاعانه و نيز شكوه حضور مردم ديندار ايراني در اين جنگ، ادبيات و شعر فارسي را از ديد رنگ و صورت و معني دگرگون و به آن رنگ دلاوري و ديني و عرفاني داده است. در قرون متمادي گذشته، حماسه، عرفان، عشق و اخلاق، از عمده ترين مفاهيم اشعار ايراني بوده و شاعر دفاع مقدس همه اين مفاهيم وموتيف را في الواقع تجسّم كرده و يا شنيده و تجربه كرده و آن آزموده هاي عيني خود را با تجارب شعري درآميخته و در پوشش هنر و شعر به تصوير كشيده است جنگ تحميلي و به دنبال آن دفاع مقدّس شگرف ترين تأثير را بر ادبيات منظوم و منثور ايراني گذاشته است. «مجموعه سرودهايي را كه در قالب هاي گوناگون اعم از سنتي و نو، نيمايي و سپيد شكل گرفته اند و درون مايه اصلي آنها تشويق و تكريم «دوست" و تحقير و تهديد «دشمن" و تقويت روحيه مذهبي و ملي براي حفظ وطن و انقلاب است، شعر جنگ مي ناميم. شعر جنگ به لحاظ زماني حدفاصل بين شروع تجاوز دشمن تا پذيرش قطعنامه(598) را در بر مي گيرد." (گزيدة شعر جنگ و دفاع مقدس، صفحه 12) شعر جنگ خودجوش بود. شاعران چه ضعيف و چه قوي، احساسات دروني خويش را نسبت به دفاع حق در مقابل باطل و حوادث و پيامدهاي اوضاع آن به دور از هر نوع تصنّع و تكلف و كسب شهرت و مكنت بيان مي كردند. شعر دفاع مقدّس، آثار منظوم هنگام نبرد و بعد از نبرد و زمان صلح مي باشد. بعد از اقبال به قطعنامه(598) از سوي ايران، شاعران نكته گوي ايراني به سرشت سياسي جنگ نگريستند و سروده هايي كه از اين زمان به بعد با شاخصه هاي تشويق و تكريم دوست و تحقير و تهديد دشمن و نيز انتقاد از خودي و ديگران مي پرداختند، به شعر دفاع مقدس موسوم و مرسوم گرديد و قدري شعر دفاع مقدس رنگين تر همراه با حسن طلب بوده است. نبرد و دفاع ايرانيان در برابر تجاوز دشمن فريب خورده ارزشمند و ستودني است. ادبيات و كلام منظوم فارسي مي تواند چون گنجينه و طلسمي آداب و فرهنگ و ميراث مادي و معنوي دفاع مقدس را حفظ كند و آن را از بوته نسيان و نابودي صيانت و حفاظت كند. پژوهش و تحقيق در باب تأثير دفاع مقدس در شعر معاصر مي تواند شكوه حماسه و هنر شاعرانه شاعران متعهد را آشكار ساخته و بر اين شكوه و عظمت بيفزايد. لذا در اين پژوهش ويژگيهاي شعر معاصر با درون مايه هاي دفاع مقدس، از ديدگاههاي واژگاني،شكلي، زيباشناسي، تخيل و محتوايي تحليل مي گردد. بحث و تحليل: در شعر دفاع مقدس گاه در استعمال واژگان كهن و باستاني زياده روي شده، گاه زبان شعر تحت تأثير سبك دوره ساده، روان و ملايم توأم با زبان عاطفي است و همراه با آرايش هاي لفظي معتدل است. واژگان دور از ذهن، مبهم و غير مأنوس در كلام منظوم دفاع مقدس جايي ندارد. بويژه دورة جنگ كه هدف غايي شاعر رساندن سريع و ساده پيام و محتوا است و به خاطر نفوذ شعر ميان تودة مردم داراي زباني نزديك به زبان محاوره است. زبان شعر دفاع مقدس در آغاز گاهي تند و تشويق كننده و حماسي و گاهي نرم و عميق است و نشان هاي كهنگي زبان بيشتر در قالب مثنوي نمايان است. زبان شعر داراي تنوع است و آن به دليل كاربرد لغات و اصطلاحات كهنه و نو مي باشد. رعايت درست قواعد صرف و نحو كلمه و كلام و دور بودن از ضعف تأليف و غرابت استعمال واژگاني، نيز پرهيز از اطنابهاي بي مورد و حذف هاي بي جهت، مبين رواني و سادگي و تازگي زبان شعر دفاع مقدس مي باشد. «حاصل چنين تلاش صادقانه، اشعاري بود زيبا و دلنشين و پرشور و مؤثر، كه امروزه به شعر دفاع مقدس معروف است. شعري كه ريشه در ايمان و اعتقادات ژرف اين شاعران متعهد داشته و برخاسته از فرهنگ غني ايران اسلامي است و گنجينه اي است پربار و ارزشمند."(شكوه شقايق، صفحه 11) قالب هاي آغازين، شعر نيمايي و سپيد بود سپس رباعي و دوبيتي رايج گرديده و سرانجام قالب غزل غالب مي گردد و قالب مثنوي نيز همپاي غزل مرسوم مي گردد به قالب هايي چون قصيده، چهارپاره و قطعه كمتر توجه شده است. قالب نو داراي زباني روايي و گزارشي و بلند و آن به خاطر مجال شاعران براي بيان تجارب شاعرانه و رهايي از محدوديت قافيه و تساوي مصراع است تا شاعر بهتر موضوعات و انديشه هاي خود را بپروراند. محتوي شعر نيمايي و سپيد، توصيف شهادت و شهدا و ميادين رزم و بيان هدف جهاد و جنگ و ياد كرد كرامات رزمندگان، وصف دلاوريها، جنگاوريها، رشادتها، و تشويق و ترغيب مردم به حضور در ميادين نبرد و استقامت تا پيروزي نهايي و كوچك و حقير شمردن متخاصم و بيان ارزشهاي ديني، شيعي و قومي همراه با افتخارات ملي و ميهني مي باشد. بعد از جنگ، محورهاي دروني قالب نو كمي دگرگون شد. و انتقاد و اعتراض نسبت به فراموشي ارزشها و تبعيض و اختلافات طبقاتي و رشد تجملات و تشريفات و كم رنگي فرهنگ شهادت رواج مي يابد. در اشعار نيمايي و سپيد آميختگي افتخارات ملي و ميهني با دين جالب توجه است. شخصيت و عناصر اسطوره اي و حماسي با سمبل هاي ديني بيان گرديده مثل: سياوش، كاوه، درفش، اهريمن و… همراه با عاشورا، ذوالفقار، كربلا و… بيان گرديده است. قالب غالب مردمي قالب دوبيتي بود چه خواص و چه عوام به اين قالب اصرار مي ورزيدند دوبيتي به دليل مردمي بودن داراي زبان ساده، نرم و لطيف نزديك به زبان گفتاري و محاوره و گاه آميخته با زبان كهن و سنتي مي باشد دوبيتي ها همراه با عنصر عاطفه در انتقال سوگ شهدا و احساس شاعرانه شاعر نسبت به شهيدان بوده و عاطفه، سوگ شهيد و حماسه محتواي اصلي دوبيتي بوده و سوگ در دوبيتي شاعران نشان سرافكندگي و نقص نيست بلكه با روحيه سربلندي و عظمت و كمال معنويت آميخته شده و هشداري جهت حفظ و صيانت از طريق و راه صديّقان واقعي يعني شهدا مي باشد. به كوه نور ماند حجله ي تـــو سرود عشق خواند حجله ي تو سكوت كوچه ي خاموش ما را به آتش مي كشاند حجله ي تو (قيصر امين پور) شرار شب به ميدانت فرو خفت ستاره در شبستانت فرو خـــفت هلا اي يار، اي همواره بـــيدار چرا خورشيد چشمانت فرو خفت (سهيل محمودي) قالب دوبيتي در كنار قالب رباعي رونق مي گيرد اين دو قالب براي بيان احساسات عميق شاعرانه و توصيف جنگاوريها و حماسه مناسب است شاعران موفق و ناموفق در شعر معاصر فراوان است از نكته سنجان نكته بين برجسته اين دو قالب قيصر امين پور، حسن حسيني و وحيد اميري مي باشند. واژگان و تركيبات شعر دفاع مقدس شبيه هم اند به جهت همدلي و وحدت كه نتيجه روحيه ديني است افعال به صورت جمع و ضماير نيز جمع مي باشد. ما دشمن آه و آوخ و افسوسيم بـا شوق لبان مرگ را مي بوسيــم دريـا دريا اگـــر زما برگيرنـد كم مي نشويم، از آن كه اقيانوسيم (قيصر امين پور) ما مرغ سحرخوان شگفت آواييم خونين پروباليم و شفق سيماييم در معبر تاريخ چو كوهي بشكوه صدبار نشسته ايم و پابرجاييـم (سيد حسن حسيني) در رباعي امروز صبغه هاي ميادين رزم و نبرد و ترغيب و تقويت رزمندگان و تحقير خصم و ترسيم شكوه و عظمت و استقامت و پايداري جنگاوران چشمگير مي باشد آهنگ رباعي حماسي است و حاوي فخرورزي و ستايش نيز مي باشد. زين تير كه از صخره و آهن گذرد وز رشته ي موي و چشم سوزن گذرد چندان به تن دشمن خود زخم زنيم تا آن كه نسيم از تــــن دشمن گذرد (قيصر امين پور) پيوند شعر دفاع مقدس با الگوهاي عاشورايي و اسلامي و موضوع شهيد و شهادت طلبي، به رباعي امروز عمقي عميق بخشيده و اين موضوعات نشان دهندة اهميّت رباعي امروز مي باشد و آميحتگي حماسه و عرفان در رباعي، عرفان حماسي را رقم زد. نوشيدن نور ناب كاري است شگفت اين پرسش را جواب كاري است شگفت تو گونــه ي يك شهيد را بوسيدي؟ بوسيدن آفتــــاب كاريست شـــگفت (قيصر امين پور) بهترين مثنويهاي شعر دفاع مقدس مربوط به دهه هفتاد مي باشد و اين مثنويها بيشتر در كنگره سرداران و شهيدان سروده شده است. گوناگوني زبان، كوتاهي مثنوي، ترسيم فضاي جبهه و جنگ و ايثار و دغدغه فراموشي ارزشها و فضاي تغزّلي قصيده اي و غزل مثنوي و حماسه عاشقانه ويژگيهاي آشكار مثنوي ادبيات جنگ مي باشد علاوه بر اينكه مثنويهاي دفاع مقدس در وزن شاهنامه مي باشد مثل منظومه در باب ابراهيم همت از پرويز بيگي: الهي به آنان كه پرپر شدند پر از زخم هاي مكرّر شدند غزل يكي از غالب ترين قالب شعر دفاع مقدس است بيان احساسات و عواطف دروني نسبت به دلاوران و رزمندگان، شهدا، آميختگي دلاوري با بينش هاي عارفانه و حوادث كربلا تأثير پذيري از تصاوير اسطوره اي و حماسي و بيان نرمش با خشونت ويژگي غزل دفاع مقدّس مي باشد در اين دوره غزل رنگ حماسي ملي و ديني به خود مي گيرد و آن به خاطر آميزش غزل با مثنوي است. سرودن شعر در باب حماسه و جنگ به سخن رنگ حماسي مي دهد نصرا لله مرداني از جمله شاعرانيست كه ابتدا به غزل با مضامين حماسي روي آورده: از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران پيغام فتح دارند آن سوي جبهه ياران و در غزل زير با اسامي و تصاوير اسطوره اي و حماسي همراه با كلمات غنايي و غزلي، روح غزل را با حماسه در آميخته است. مي آيد از ديار بهاران ســـــــپاه گل بر سر نهاده دختر صحرا كــــلاه گل با جنبش دلاور جنگـل، چريـك بـــاد در خون كشيد به بيشه شب پادشاه گــل با بانك پرطــنين ظـــفر كـاوه ي بهار فـــرمان داد آورد از بــــارگـــاه گـل طبل نبرد مي زنـــد امشـب اميــر ابـر دارد سـر ستيز، مگر بـــا سپـــاه گـــل دريــاب اي منـيژه ي جـادوگـر نسيم بـــا سحــــر عشق بيژن شبنم زچاه گل يك كهكشان ستاره ي ميخك شكفته است در آسمان ســــــبز به اطراف ماه گـــل غزل دفاع مقدس داراي عميق ترين احساسات انساني نسبت به محبوبي روحاني و جاويد چون شهيد و شهادت است كه همراه با نوعي انتقاد به شرايط بعد از دفاع مقدس مي باشد. غزل دفاع مقدس آيينه تمام نماي اشعار شاعران دفاع مقدس است و غزل دفاع مقدس داراي رويكردي انقلابي و زبان تصويري و تركيبات تازه و جديد مي باشد تركيب سازي از شاخص هاي سبك غزل معاصر مي باشد. قصايد دفاع مقدّس از نظر واژگان به شعر سبك خراساني نزديك و مقدمه قصايد از تنوع مضامين برخوردار مي باشد. شاعر دفاع مقدّس در آغاز دنبال صورت و زيبا شناسي ظاهري نيست آنچه براي آنان مهّم است، رساندن سريع و سادة خبر و پيام و محتوا است ولي در دورة دوم يعني بعد از جنگ آرايشهاي لفظي و معنوي سخن بيشتر مي شود وغزل داراي اوزان بلند و غير مطبوع و رديفهاي اسمي و بلند مي شود. كاربرد صناعات لفظي اعم از جناس، واج آرايي و رعايت موسيقي داخلي و بيان تصاوير به كمك ايهام و ارتباط وپيوند معنايي مناسب بين واژگان رعايت مي گردد وحوزةخيال به كمك تشبيهات و استعارات و كنايات و تشخيص به صورت ساده و روان و به دور از هر نوع ابهام و پيچيدگي و تصنّع كمال مي يابد. از ديدگاه ادبي و زيبا شناسي سخن، شعر دفاع مقدّس از آلايش هاي غير متعارف دور بوده و از نظر محور عمودي پيوند تنگاتنگ دارد. مضاميني چون جهاد، شهيد و شهادت، هجرت، ايثار و ايمان، نيايش و نماز، راز و نياز، حماسه عاشورا، سوگ و درد و عشق و معرفت، ائمه اطهار و تلميح به حوادث كربلا و مقوله انتظار فرج امام زمان محتوا غزل دفاع مقدّس را تشكيل مي دهد و هر يك از اين مصداق ها با روح آميخته با غم و عاطفه گره مي خورد. توجه به اين مفاهيم سبب رواج غزل موعوديه، زهراييه و عاشوراييه درشعر دهه شصت شده است. مي ترسم از شبي كه به رجال رو كنيم آقا تو را قسم به شهيدان ظهور كن (منيژه تو در ميان، شعر جوان صفحه 67) بــــرادر مبارزم، زمزمه كن بهار را بچين ز شاخة يقين ميوة انتظار را (سپيده كاشاني) در غزل اين دوره اعتراض و انتقاد نسبت به كم رنگي ارزشها و مجاهدت ها و حماسه آفريني هاي رزمندگان موج مي زند: دسته گل ها دسته دسته مي روند از يادها شمع روشن كرده اي در رهگذار بادها (عليرضا قزوه) امروز شايد بايد از خون گلو خورد نــــان شــــرف از سفره هاي آرزو خورد بوي ريا پر كرده ذهـــن دستها را اي كاش مي شد جرعه اي بي رنگ و بو خورد شايد تمام حرفم اين باشد جماعت حق شما را كــاخ هاي روبه رو خــــــورد (ضياء الدين شفيعي) دفاع مقدّس و فرهنگ و ادبيات آن بر صور خيال شاعران و زبان مخيّل آنان تأثير كرده و واژگان و اصطلاحات كه مفهوم جنگ و نبرد داشته نه تنها در سبك ادبي و شاعرانه بلكه در سبك و زبان عادي نيز تأثير كرده سخنوران با بهره گيري از اين اصطلاحات، فضاي شعر را با مفهوم دفاع مقدّس و جنگ حماسي تر و عارفانه تر جلوه مي دادند. عبد الجبّار كاكايي گويد: حرف من براي تو كاغذ مچاله است گوش تو براي من سطلي از زباله است آه! موي صورتم سپيد شد پشت سيم خاردار خنده ات حرف من شهيد شد. (گزيده ادبيات معاصر صفحه 24) آه اگر شعر دمي قفل لبم بردارد كهكشاني ز شهيدان به زمين مي بارد (حسين ابراهيمي، مياندار، صفحه 11) شب چو در محراب خون قنديل ماه آويختند هاله اي بر گرد وي از دود آه آويــختند رشته لعلــي از شهيدستــــان ما بر داشتند قـدسيان بر گردن خورشيد و ماه آويختند (عباس مشفق كاشاني، سيرنگ، صفحه 133) از ويژگي هاي تصويري شعر دفاع مقدس، تصوير پردازي از ابزار جنگي مي باشد مثل خمپاره، نارنجك، مين و… و وسايلي كه مفهوم علامت و نشانه پيدا كردند مثل: چفيه، پلاك و… زماني ژست رويايي چفيه بود رفيق اشك و تنهايي چفيه بود *** چفيه يعني دل عاشق چقدر افتاده است زخم مي بندد و غم سفره غم سجاده است (حسين ابراهيمي، مياندار، صفحه 21) در تصوير سازي، برخي واژگان چون: شقايق، لاله، كبوتر، گل بهار، گل هاي شقايق غربت سوز، آيينه، پرستو، آلاله هاي پرپر، شمشاد، سرو، نخل گل سوري، سوسن، نيلوفر، گل شب بو، صنوبر، خورشيد، مرغان مهاجر، و… نماينده و سمبل شهيد و شهادت مي باشند. به سوگ لاله نشانـــــديم باغ حوصله را به دشت داغ كشانديم، پــــاي قافله را نسيم سرخ به رگهاي شب دويد و گشود دهــان بسته ي گل زخم هاي حوصله را (عباس مشفق كاشاني، سيرنگ، صفحه 149) ماييم باقي مانده از نسل پرستوها يكبار ديگر مي رسد فصل پرستوها (از نسل پرستوها صفحه، 15) در فصل عطش صنوبرم را كشتند آرامش سبـــز باورم را كشتنـــد (سيمين دخت وحيدي، در نگاه آيينه ها، صفحه 38) شعر دفاع مقدّس از ديد صور خيال و احساسات گرايش به رمانتيسم دارد در طول 8 سال دفاع مقدس، دفاع از كشور و اعزام نيروهاي مردمي و بازگشت پيكر شهدا با عواطف مردم و شعرا گره خورده و شعر ميان مردمان عادي نيز راه يافت تا بتوانند احساسات خود را در شعر بيان كنند. عشق و سادگي از ويژگيهاي اولين سروده هاست در اين سروده ها دعوت به پايداري، مقاومت، شهادت، تحقير دشمن، تشويق رزمندگان و سروده هاي غم انگيز براي شهدا همراه با بيان فرهنگ عاشورايي چشمگير است. شعر دفاع مقدّس آميختگي شرع و شعر است و تجسّم ستيز شرع و شرّ مي باشد. موضوع شعر دفاع مقدّس در بر گيرنده، انديشه ها و احساسات و تمايلاتي است كه در برابر مظاهري چون زور، تجاوز، خونريزي، بيان شده است. «در جنگ تحميلي از سوي رژيم بعث عراق و به دنبال آن دفاع مقدّس سلحشورانه ي مبارزان خستگي ناپذير در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل و خلق حماسه هاي شگفت و استقامت و پايداري جانمايه ي ارزشمندي است كه شكوفايي و بالندگي شعر دفاع مقدس را در سالهاي پر تب و تاب جنگ و نيز بعد از آن شكوه و شفافيت داده است.» (نقد و بررسي ادبيات منظوم دفاع مقدس، جلد 1، صفحه 18) در حوزه محتوا تنوع وجود دارد و يكنواخت نيست. برخي اشعار به جهاد تشويق كرده و برخي تراژدي گونه و برخي اصرار به حفظ ارزشها دارند. بايد خطر كردن سفر كردن، رسيدن ننگ است از ميدان رميدن، آرميدن دعوت به وطن دوستي، انتقاد از افراد رفاه طلب، وصف اعمال و كردار و مقام رزمندگان و شهدا، مطابقت شهداي جبهه با شهداي كربلا، حمايت و ترويج روحيه استكبار ستيزي، بيان معنويت رزمندگان و شهيدان،برخي از درونمايه هاي ادبيات دفاع مقدس مي باشد. در آبشار بلند شفق وضو كردنـد نماز عـــــشق به درگاه پاك او كردنـد لباس ظلميتان را به باد سپــــردند درون چــشمه ي خورشيد شستشو كردنـد (شيرين علي گلمرادي، نخل هاي تشنه، ص 112) گفتم كه چرا دشمنت افكند به مرگ گفت كه چو دوست بود خرسند به مرگ گفتم كه وصيتي نداري؟ خــنديد يعني كه همــين است لبخـــند به مرگ (قيصر امين پور) رفت و به توشة سفر آسماني اش تسبيح و مهر و شانه و قرآن به جيب داشت (تبسم هاي شرقي، ص58) اشعار بعد از جنگ براي ياد بود شهدا و فداكاريهاي آنان سروده مي شود و اين سروده ها، عاطفي همراه با سوگ بيان مي گردد ولي در دورة جنگ زمينه سوگ كمتر بوده و رنگ حماسي بيشتر نمايان مي شود. تجلي سرگذشت و احوال مفقودين در شعر بعد از جنگ درونمايه معنوي ديگريست كه با عنصر عاطفه همراه با غم و اندوه مي آميزد. سهم من از تو مشـــت خــــــاكي بود دل از غــصّه يي چـــــاك چـــاكي بود (سوگ سوز برادرانم، پروانه ي نجاتي، ص15) و آخر استخوانهاي تو را اي دوست آوردند پس از عمري، غريبانه سر زخم دلم واشد (گلوي گل و گلوله، ص 60) نام عمليات ها و مناطق عملياتي و نام شخصيتها و لشكرهاي صدر اسلام در اشعار دفاع مقدّس آشكار است و بدين سبب اشعار دفاع مقدس خود حاوي اطلاعات ذيقيمت در اين موارد مي باشد. بـــه سوسنگرد و بستان و هـــويزه كه رنگين شد به خون تك سواران (سيرنگ، عباس مشفق كاشاني ص 79) آه ايــــن مردان عاشــق كيــستند اهـل گـــــردان ابوذر نيستــند (عبد الحسين رحمتي) شاعران در سخن خود براي بيان انديشه ها، شهداي جنگ را با قهرمانان داستانهاي عاشقانه كلاسيك و شخصيتهاي قرآني و ديني به شيوة تلميح پيوند دادند. مجنون حريف ما نيست در كار عشق بازي رفتنـــد و راه گلشـني ديــــگر گرفتند (مجموعه شعر دفاع مقدس، ص 118) نتيجه: ادبيات منظوم دفاع مقدّس آيينه تمام نما ي چهره حماسه سازان 8 سال جنگ مي باشد و ايثار، از خودگذشتگي، حماسه، شهادت طلبي، وطن دوستي، حميّت، خداپرستي رزمندگان و شهيدان را الگوي واقعي براي حال و آينده قرار مي دهد و همچنين براي تاريخ بعد از ما نمادين و سمبوليك و ماندگار جلوه مي دهد و با آداب و عادات و فرهنگ و سنّن اجتماعي و اعتقادي و ملي ما آميخته شده است. شعر دفاع مقدّس در حوزة محتوا، زبان، زيباشناسي، و قالب تحولات ثابت و يا متغيّر به خود گرفته در برخي زمينه ها به پيروي از قدما عمل شده و گاهي نوآوري ديده مي شود و يا اينكه شعر در برخي موارد از ديدگاه هنري قوي جلوه نكرده است به هر حال خيزها و جهش شاعرانه شعر ستودني است اما تحوّلات در حوزة زبان و زيباييهاي ادبي شعر ضرورت دارد. شعر دفاع مقدّس دفتر و سفينه ي احوال، عادات، انديشه ها، اعتقادات رزمندگان و شهدا و ايثارگران و شاعران مي باشد كه در قالب محتوايي چون: ترغيب، تشويق، جهاد اصغر و اكبر، حماسه و عرفان، بيگانه ستيزي، وطن دوستي، شهادت طلبي، مبارزه با غرب زدگي، و خودباختگي، مردم گرايي، خودباوري، انتقاد، مضامين اسطوره اي، تاريخي، ديني، مي درخشد. تك تك كلمات و واژگان دفاع مقدّس فرياد وارستگي، بي تعلقي، رستگاري، شكست ناپذيري، آزادگي، استقلال و روحيه شهادت طلبي شهيدان را سر مي دهد. سخنوران وظريف طبعان حماسه ساز ايراني با قلم عشق و ذوق هنري خود اين مصاديق را بر طبق ورق دفتر شعر خود به رشته نظم كشيدند تا سينه به سينه نقل گردد و در تاريخ زبان و ادبيات اين قوم ديرينه ماندگار و جاويدان بماند. غورو تأمل و تعمّق و تفكّر خواننده درنكات دقيق و باريك سخن سنجان شعر دفاع مقدّس سبب پرده برداري از گوهرهاي درّمانند و ارزشمند سخن فارسي است كه باارزش هاي ادبيات دفاع مقدّس عجين و آراسته شده است. منابع 1. آتش ني، نصرا لله مرداني، تهران، اطلاعات، 1370 2. آسماني ها(مجموعه شعر دفاع مقدس)، رضا اسماعيلي، تهران، پازينه، 1381 3. آن روزها رفتند …، عبد الحسين رحمتي، تهران، شاهد، 1379 4. آن هميشه سبز، پرويز بيگي حبيب آبادي، تهران، كنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36 هزار شهيد استان تهران، 1376 5. آوازهاي گل محمدي، شيرين علي گلمرادي؛ تهران، فرهنگ گستر، 1381 6. آينه هاي ناگهان، قيصر امين پور، تهران، افق، 1372 7. از گلوي گل و گلوله، محمدعلي قاسمي، ايلام، برگ آذين، 1380 8. از نخلستان تا خيابان، عليرضا قزوه، تهران، حوزه هنري، 1372 9. از نسل پرستوها، محمود شريفي، تهران، شمس اردهال، 1380 10. از نگاه آينه ها، سيمين دوخت وحيدي، تهران، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدّس، 1377 11. اين همه يوسف، عليرضا قزوه، تهران، كنگره ي بزرگداشت سرداران شهيد سپاه تهران، 12. تأثير و انعكاس جنگ تحميلي در ادبيات معاصر، نجات علي خورشيدي، رساله فوق ليسانس دانشگاه آزاد اسلامي واحد نوشهر و چالوس، 1383 13. تنفس صبح، قيصر امين پور، تهران، سروش، 1374 14. رباعي امروز، محمد رضا عبد الملكيان، تهران، برگ، 1368 15. سيرنگ، عباس مشفق كاشاني، تهران، فرهنگ گستر، 1382 16. شكوه شقايق، ضياء الدين ترابي، قم، مؤسسه ي فرهنگي سما، 1381 17. غريبانه، پرويز بيگي حبيب آبادي، تهران، همراه، 1368 18. فصلي از عاشقانه ها، سهيل محمودي، تهران، همراه، 1368 19. قانون عشق، نصرا لله مرداني، تهران، نشر صدا، 1378 20. گزيدة ادبيات معاصر(مجموعه شعر)، احد ده بزرگي، تهران، نيستان، 1378 21. گزيدة شعر جنگ و دفاع مقدّس، سيد حسن حسيني، تهران، حوزة هنري، 1380 22. مهتاب كردستان، منيژه در توميان، تهران، كنگره ي سرداران شهيد سپاه تهران، 1376 23. مياندار، دكتر حسين ابراهيمي، مشهد، كنگرة بزرگداشت سرداران خراسان، 1378 24. نخل هاي تشنه، تهران، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس، 1372 25. نقد و بررسي ادبيات منظوم دفاع مقدّس، دكتر محمدرضا سنگري، تهران پاليزان دورة سه جلدي 26. هم صدا با حلق اسماعيل، سيد حسن حسيني، تهران، حوزه ي هنري، 1363

نويسنده: دكتر احمد كريمي .... . عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:18 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : زيبايي شناسي يك حماسه ملي
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
جنگ براي ما تنها تهاجم نبود بلكه دفاعي مقدس بود پس ما در يك حركت زيبا حماسه اي ملي را رقم زده بوديم و حال اين سوال در ذهن متبادر مي شود كه آيا به اين حماسه ملي به ديده منفي بايد نگريست؟اساسا جنگ پديده اي منفور و نابهنجار در جامعه شناسي انياني محسوب مي شود و صلح با خصلت بشري هماهنگ است. ما در جنگ با عراق پايايي خود را در مقابل كشور كوچكي كه با انديشه تسلط و چيرگي آمده بود حفظ كرديم و اين حفظ هويت بسيار زيباست. ارزش ديگر جنگ تحميلي تقويت روح حماسي است. سعي شده در اين مقاله به اين موارد پرداخته شود.
با مروري بر تاريخ دويست سال اخير كشور مي توان دريافت كه جنگ ايران و عراق بي سابقه ترين و طولاني ترين جنگي بود كه به ما تحميل شد. اين جنگ فرسايشي تبعات بسيار زيادي براي هر دو كشور با خود همراه داشت اما به دليل آنكه براي سرزمين و مردم ايران پديده اي ناخواسته بود و ما فقط براي دفاع از حريم ديني، جغرافيايي و فرهنگي كشور وارد اين نزاع نابرابر تحميلي شده بوديم پس آسيبهاي وارده هولناكتر به نظر مي رسيد، آسيبهايي اعم از شهادت نيروهاي جوان و رنجيدگي ها و افسردگيهاي روحي خانواده هاشان، معوليتها و صدمات جسمي و رواني جانبازان، اسارت عزيزاني كه سالها در زندانهاي خوفناك رژيم بعث روزهاي دشوار و طاقت فرسايي را سپري كردند و ... از نقطه نظر تحولات اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي نيز ما دچار مشكلات بسياري شديم، مشكلاتي همچون ويراني بزرگترين شهرها و بندرهاي چند استان مرزي، آوارگي مردمي كه به ناچار از سرزمين پدري دل كندند و به جاهاي امن تر اما بيگانه تر كوچ كردند و مسائل اجتماعي ديگر ... البته عراقي ها هم به شرايطي مشابه شرايط ما را تجربه كردند اما آنها اشغالگر بودند؛ لذا اين آسيبها تا حدودي خود خواسته به نظر مي رسيد. در حقيقت آنها تاوان اشتباهي را پس مي دادند كه هرگز نبايد مرتكب مي شدند! اما جنگ براي ما تنها تهاجم نبود بلكه دفاعي مقدس بود پس ما در يك حركت زيبا حماسه اي ملي را رقم زده بوديم و حال اين سوال در ذهن متبادر مي شود كه آيا به اين حماسه ملي به ديده منفي بايد نگريست؟ اساسا جنگ پديده اي منفور و نابهنجار در جامعه شناسي انياني محسوب مي شود و صلح با خصلت بشري هماهنگ است. انسان موجودي است كه برترين آفريده محسوب مي شود، روح الهي در كالبد خاكي اش دميده شده، او به طور فطري در جستجوي صلح و آرامش است ليكن متاسفانه جامعه بشري همواره بر مبناي فطرت و آرمانهاي الهي اش عمل نمي كند! هستند بسياري كه دچار تباهي هاي اخلاقي، بلندپروازيهاي آزارنده و تعارضات روحي ـ رواني اند و اين افراد اگر به مسند قدرت برسند سلامت اخلاقي ملتشان را نيز خدشه دار مي كنند و به تمناي ثروت و قدرت بيشتر، تماميت كشورهاي ديگر را مورد تهاجم قرار مي دهند. و اين تهاجم نقطه آغاز يك بيرحمي مطلق، يك پديده منفور و منزجر كننده و يك آسيب اجتماعي به نام جنگ مي شود اما شهروندي كه از كشورش دفاع مي كند جنگجو و آشوبگر نيست، دفاع از خود يك موقعيت كاملاً بهنجار و يك ضرورت غيرقابل انكار است پس دفاع مقدس براي كشور ما پديده اي قابل تحسين است كه بارها و بارها بايد مورد نقد و بررسي قرار گيرد. با ارزش ترين خصوصيت دفاع مقدس وحدت معنوي و حس مسئوليت اخلاقي ـ مذهبي و فرهنگي مبارزان در مقابل تهاجم بيگانه بود، گرچه در دوران انقلاب نيز ما شاهد گستردگي يك وحدت ملي بوديم اما پس از پيروزي متاسفانه دچار تزلزل و بحران شديم! دستها و انديشه هايي ناپاك با استفاده از قوميتهاي مختلف و افكار سياسي بيگانه، ساختار و موجوديت ملي كشور را دچار تزلزل كرده بودند اما جنگ فرصتي براي اتحاد و همدلي دوباره بود... در جنگ اختلافات ايدئولوژيكي، قومي، فرهنگي ناديده گرفته شد و همه با يك اتفاق نظر فكري به دفاع از ايران عزيز برخاستند. جنبه زيباي ديگر دفاع مقدس، مسئله لزوم و تلاش در راه پديده اي به نام تنازع بقا بود. كشورها و فرهنگها هم مثل انسانها هويت و شخصيت منحصر به فردي دارند و هر كشوري براي ماندن در عرصه بزرگترين به نام جهان بايد كه در حفظ حريم خود بكوشد. ما در جنگ با عراق پايايي خود را در مقابل كشور كوچكي كه با انديشه تسلط و چيرگي آمده بود حفظ كرديم و اين حفظ هويت بسيار زيباست. اسپنسل جامعه شناس بزرگ معتقد است جنگ شرايطي خاص را ايجاد مي كند، گسترش مي دهد و سپس تمدني را نابود مي كند اما ما با دفاعي مقدس از نابودي تمدن خود ممانعت كرديم و در اين تنازع بقاء پاي برجا مانديم... ارزش ديگر جنگ تحميلي تقويت روح حماسي است. اين روح حماسي ايجاد كننده حس دوستي در حد ايثار و شهادت طلبي كه اوج از خود گذشتگي انساني است، شده بود. شهادت طلبي، مرگ در راه خدا براي حفظ زندگي ديگران اوج روح حماسي يك جامعه ايدئولوژيك است كه در طي آن 8 سال سخت به منصه ظهور رسيد البته اين روحيه در تفكر ناب شيعي وجود دارد و سلوكي است كه قيام امام سوم و واقعه عاشورا مظهر آن مي باشد و در جنگ به شكل پديده اي هدفمند و منسجم ظهور يافت و سبب ماندگاري كشور و مقاومتي مثال زدني شد. جنگ پديده نابهنجاري است ليكن دفاع مقدس يك ارزش زيباست كه بزرگترين دستاورد آن همدلي و همنوايي يك ملت براي حفظ و حراست از ارزشهاي مادي و معنوي و هويت فرهنگي، اجتماعي يك كشور مي باشد.


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:18 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : شهادت در ايران باستان و اديان مسيحيت و يهود
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در اين مقاله برآنيم تا شهادت را نزد ديگر آيين هاي مسيحيت، يهود، زرتشتي، مانوي و ايران باستان (اسطوره اي) به طور اجمالي معرفي نماييم. در معرفي عقايد، قضاوت ارزشي را موقتاً در طول مقاله كنار گذاشته و صرفاً به طرح و معرفي آن پرداخته ايم. اذعان مي كنيم كه مطالب گردآوري شده همه اعتقادات اين اديان نيست، اما بخشي از باورها را معرفي كرده ايم. طبعاً موارد ديگري هم وجود دارد كه در اينجا نقل نشده است. همچنين موارد نقل شده كوتاه و مختصر بود. اميد مي رود براي خوانندگان آشنايي مقدماتي را فراهم سازد. نهايت اينكه مطالب مطرح شده صرفاً نقل و قول از منابع معرفي شده است و صحت و سقم آن به عهده نگارندگان مطالب مي باشد.

مقدمه
شهادت و كشته شدن در راه دين، ميهن و عقايد سياسي در همه جوامع به شكلها و انواع گوناگون وجود دارد. اين پديده گاه جنبه عقيدتي دارد و گاه ميهن پرستانه است و گاهي نيز تركيبي از موارد فوق مي باشد. جنگ امام حسين(ع) جنبه عقيدتي داشته است. جنگي كه در دفاع از كشور و سرزمين صورت مي گيرد از انواع ميهن پرستانه است، مثل جنگ ويتنام با آمريكا و گاهي نيز تركيبي از عقايد مذهبي و دفاع از سرزمين است كه در جنگ ايران و عراق براي نوجوانان ايراني اتفاق افتاد. يعني اعتقادات شيعي زمينه ساز و پشتيباني ايستادگي رزمندگان گرديد. بنا به اعتقادات اسلامي و شيعي، شهادت زماني محقق مي شود كه داراي اين دو ويژگي باشد: يكي، مرگ آگاهانه و ديگري، كشته شدن در راه خدا. اگر كشته شدني فاقد اين ويژگي ها و يا يكي از آن باشد در نزد قرآن و اعتقادات شرع اسلام شهادت محسوب نمي شود. اما با اين حال بنا به آموزه هاي ديني و اينكه «اگر دين نداريد و به آخرت مومن نيستيد لااقل در دنيا آزاده باشيد»، مبارزان در راه استبداد و استعمار قابل احترام هستند. در اين مقاله برآنيم تا شهادت را نزد ديگر آيين هاي مسيحيت، يهود، زرتشتي، مانوي و ايران باستان (اسطوره اي) به طور اجمالي معرفي نماييم. در معرفي عقايد، قضاوت ارزشي را موقتاً در طول مقاله كنار گذاشته و صرفاً به طرح و معرفي آن پرداخته ايم. اذعان مي كنيم كه مطالب گردآوري شده همه اعتقادات اين اديان نيست، اما بخشي از باورها را معرفي كرده ايم. طبعاً موارد ديگري هم وجود دارد كه در اينجا نقل نشده است. همچنين موارد نقل شده كوتاه و مختصر بود. اميد مي رود براي خوانندگان آشنايي مقدماتي را فراهم سازد. نهايت اينكه مطالب مطرح شده صرفاً نقل و قول از منابع معرفي شده است و صحت و سقم آن به عهده نگارندگان مطالب مي باشد. چارچوب نظري كشته شدن و شهادت، ايثاري است كه فرد جان و تن خود را فداي نظام و سيستم اجتماعي مي كند. اين سيستم و نظام مي تواند يك دين و يا يك جامعه، سرزمين و يا حكومت باشد. اگر چه به ظاهر نوعي خودكشي داوطلبانه در باورها و عقايد است، اما از نگاه جامعه شناختي آسيب محسوب نمي شود. «اميد دروكيم» جامعه شناس فرانسوي خودكشي را به چهار نوع تقسيم مي كند: خودكشي هاي خودخواهانه، نابهنجار، سرنوشت گرايانه يا قضا و قدري و نوع دوستانه يا دگرخواهانه است. خودكشي هاي سه مورد نخست جنبه آسيب شناسانه داشته و انحراف محسوب مي شود. يعني اشكال يا از فرد و ناتواني او در سازگاري با سيستم است وي ا ضعف و سستي نظام اجتماعي موجب خودكشي افراد مي شود. اما در نوع چهارم يعني «دگرخواهانه يا نوع دوستانه» نه تنها فرد از سيستم جدا نيست، بلكه حتي براي سيستم ارزش و احترام خاصي قايل است و براي بقا و ماندگار نظام اجتماعي ـ اعم از دين، كشور، حكومت و مانند آن ـ حاضر است جان خود را فدا كند. خودكشي دگرخواهانه زماني است كه رابطه فرد با جمع از بين نرفته و فرد از سيستم جدا نشده است. حتي با سيستم رابطه بسيار قوي دارد. هنجارهاي جامعه هم از بين نرفته است و هنوز داراي مشروعيت هستند. منتها خطري جامعه را تهديد مي كند و براي رفع خطر «ايثار» و پايبندي لازم مي شود. ايثار ايجاب مي كند كه فرد به خاطر حفظ سيستم خودش را به كشتن دهد، نه اينكه خودكشي كند، بلكه خودش را به كشتن دهد. خودكشي عمل آگاهانه اي است كه فرد با دانستن نتيجه آن براي حفظ سيستم، به آن روي مي آورد. مثل آن زنداني كه مي داند اعتصاب غذا منجر به مرگ او مي شود و يا آن سربازي كه با نارنجك به زير تانك دشمن مي رود و يا عملياتي كه بسيجيان ما در جنگ انجام دادند و گروه گروه براي باز كردن ميادين مين، پا بر روي آن گذاشتند و يا روي آنها غلتيدند. اين خودكشي ناشي از ضعف سيستم نيست، بلكه دفاعي است از ارزش هاي اجتماعي مورد قبول و تعالي بخشيدن به ارزشي است كه افراد براي هدفشان و براي سيستم قايل هستند. بدين ترتيب كشته شدن در جهت بقاي باورها و اعتقادات و نظام هاي اجتماعي در همه عصرها و نسل ها وجود داشته است كه از نظر پيروان هر آيين شهادت محسوب مي شود. اين فرد مي تواند زرتشت باشد كه از ايرانيان در مقابل تجاوز تورانيان از قدرت معنوي خود مدد مي گيرد و بنا به روايتي خود نيزي به دست تورانيان كشته مي شود. و يا ماني براي مقابله با مفاسد قدرت ساساني، ديني معنوي گرا را بنيان مي نهد و بر سر عقايد خود جان مي بازد. همچنين اگر شهادت و كشته شدن را يك رفتار اجتماعي و يك فرهنگ بدانيم، يكي از ويژگي هاي فرهنگ اين است كه «فرهنگ در عين حال عام ولي خاص مي باشد»، يعني همه عناصر فرهنگ در همه جوامع وجود دارد. اما در عين حال هر جامعه فرهنگ خاص خود را دارد. زبان و گويش در همه جوامع وجود دارد، اما هر جامعه اي زبان مخصوص خود را دارد. به عبارتي، زبان به عنوان يك فرهنگ در هر جامعه اي يافت مي شود. اما هر يك از جوامع بشري زبان مخصوص خود را دارد. و يا لباس پوشيدن، آيين ها، جشن هاي عمومي و ... همين طور است و شهادت نيز در همه جوامع وجود داشته، اما هر جامعه اي بنا به باور و اعتقاد خود تعريف خاصي از شهادت را قبول دارد. ما از همين منظر به تنظيم مقاله پرداخته ايم. يعني شهادت را در آيين هاي ديگر به عنوان يك خودكشي دگرخواهانه يا نوع دوستانه و به عنوان يك فرهنگ عام بررسي كرده، ولي در عين حال به اعتقادات خودمان كه تلقي خاصي از فرهنگ شهادت است، باور داريم. شهادت در ايران باستان در اسطوره هاي ايراني، مرگ و زندگي يكي از مفاهيم بنيادين و اساسي است و به نوعي آغاز تاريخ افسانه اي ايران با جاودانگي همراه است. سمبل ها و نمادها كه با اشخاص خاص عجين و همراه است و معاني كه از آنها برداشت مي شود، حكايت از نوعي مرگ مشابه با شهادت در باور ما دارد. اولين شخصيت كه در شاهنامه، كتاب اساطيري ايران، مطرح مي گردد مربوط به كيومرث است. «واژه كيومرث يعني ضد مرگ». در حقيقت انسان گويي به اين عالم آمده است كه نميرد. ما براي مرگ زاده نشده ايم، ما براي حيات زاده شده ايم و عواملي وجود دارد كه گاهي اوقات ما را به انتخابي مي كشاند كه اين مرگ را در اينجا بپذيريم تا آن حيات برتر را بيابيم. كيومرث شباهت زيادي به آدم ابوالبشر در آموزه هاي مذهبي و اديان الهي دارد. هابيل فرزند آدم به شهادت مي رسد و سياوش فرزند كيومرث نيز در راه حقيقت كشته مي شود. «كيومرث را برخي معادل آدم گرفته اند و اولين مقتول هابيل است كه فرزند كيومرث هم در روايت اسطوره اي به قتل مي رسد.» و جالب آنكه «در داستان آغازين شاهنامه، كيومرث سمبل اهورايي (الهي) تاريخ است و از آن سو اهريمن در جهان مي دمد و نيروهايش را در جهان وارد مي كند و كشاكش بين خير و شر آغاز مي شود.» كيومرث در جانب جبهه نور، روشنايي و هدايت است. و اهريمن در جبهه ظلمت، تاريكي و گمراهي است. اين دو گروه در نبردند تا اينكه باعث مي شود پسرش سياوش به شهادت برسد. همين كشته شدن باعث خونخواهي خون او مي شود و هوشنگ كه نوه كيومرث است مي آيد و در نبرد با اهريمن پيروز مي شو.د «در اسطوره مي بينيم كه شهادت با آغاز تاريخ پيوند خورده است، گويي تاريخ اسطوره اي با شهادت به بسط و گسترش كمال خودش مي رسد.» در اسطوره شهادت مرگ نيست و شهادت پيشرفت زندگي است. با شهادت در حقيقت پيروزي بر نيروهاي اهريمني رخ مي دهد. اسطوره شناسان بر اين باورند كه ايران از لحاظ اسطوره هاي كهن معمولاً به قهرمان مظلوم بشر اشتياق داشته و استقبال مي كند تا قهرمان صد در صد پيروز شود و همين مساله باعث شده است كه در طول تاريخ، چه در افسانه ها و چه در وقايع تاريخي و مذهبي واقعي، قهرمان مظلوم بيشتر مورد تكريم و تجليل و بزرگداشت قرار گيرد. سهراب، اسفنديار، سياوش، آرش و امثال آن قهرمانان مظلوم تاريخ ايران باستان به نقل از متون تاريخي و شاهنامه فردوسي هستند و به همين دليل مورد عنايت ايرانيان مي باشند. سياوش، داستان يك مظلوميت همراه با نوعي معصوميت و بي گناهي است و به همين علت يكي از مهم ترين انگيزه هاي ايرانيان، كين خواهي «خون سياوش» است. اين موضوع براي آن حياتي محسوب مي شود.و خون به ناحق ريخته شده سياوش اسطوره اي مهم بود كه خونخواهي آن انگيزه اي مقدس و ملي به شمار مي رفت و بسياري از ايرانيان جان خود را در اين راه فدا كردند. در واقع افسانه سياوش، ايمان به وجود يك الهه انتقام جهاني كه داد ستمديدگان را خواهد گرفت در اذهان ايرانيان تقويت مي كرد. در ايران قديم تعزيه اي با آداب و شرايط خاص با نام «سوگ سياوش» برگزار مي شد، ولي متأسفانه امروزه نسخه اي از آن تعزيه حتي در معتبرترين موزه هاي جهان باقي نمانده است. بعدها ايرانيان اين تعزيه خواني را براي بزرگداشت يكي از قهرمانان مظلوم شيعه، يعني امام حسين(ع) و يارانش به كار گرفتند و اين آداب و رسوم كهن امروزه يكي از هنرهاي اسلامي فعلي و مختص به ايران اسلامي است. آرش كمانگير نيز از ديگر اسطوره هاي تاريخي ايران است كه تمام جان خود را به كمان و تيري نهاده تا مرز و حريم ايراني در جهان گسترش يابد و جان و نيروي خود را به آن تير مي دهد. وقتي تير از چله رها مي شود، كالبد او نيز جان تهي مي كند. «آرش، پهلوان بزرگ ايران به خاطر اينكه از حريم مرزهاي ايران دفاع كند از جان خود مايه مي گذارد، اگر چه خودش به شهادت مي رسد. اما نام او همواره در تارك ايران مي درخشد و ايرانيان مديون وطن دوستي او مي شوند.» در كل «از ديدگاه قهرمانان حماسه هاي ملي ايران، سركوبي بدخواهان و انتقام از آنان به عنوان وظيفه اي است مقدس كه مسؤوليت آن به ايشان محول شده است، لذا در ابلاغ و انجام رسالت با تمام قوا حتي تا پاي جان مي كوشيدند و قصور و تقصير در آن را به زعم خود گناهي نابخشودني و نافرماني از خداوند تلقي مي كردند.» پيامبران ايران باستان: زرتشت و ماني شهادت در نزد آيين زرتشتي: زرتشت پيامبر ايرانيان باستان و هموطنان زرتشتي فعلي نيز در جنگ كشته مي شود و به نوعي به شهادت مي رسد. زرتشت در باور برخي از علماي اسلامي جزء پيامبران توحيدي است. شايد به همين دليل يكي از چهار ديني است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به رستيم شناخته شده و پيروان اين آيين اجازه فعاليت رسمي ديني خود را دارند. به باور زرتشتيان اين پيامبر ايران كهن د رجنگ با دشمنان ايران كشته شده است. در اواخر دوران حيات زرتشت، 20 سال آخر «جنگ هاي مقدس» شكل مي گيرد و در متون مقدس دين زرتشتي گونه اي مشتي خشونت به چشم مي خورد اگر چه اين امر تنها يك بار در متون بنيان گذار اين دين آمده و بقيه موارد احتمالي مربوط به متون متأخيرتر از زمان اوست. جملاتي از قبيل «تمام آنها را با تبرزين بكش» (يسنا، فصل سي و يكم، بند 18)، «ايماني كه احساس تبرزين را خوب به خدمت مي گيرد». (يسنا، فصل دوازدهم، بند 9)، «او كه نيزه دار شجاعي است خود را وقف خدا نموده است» (يسنا، فصل پنجاه و هفتم، بند 1). براي اين كه بدانيم دين زرتشتي در اين دوران تا چه حد خود را با يك تفكر ناسيوناليستي نظامي به هم آميخت، مطالب تاريخي موجود كفايت نمي كند. اسناد تاريخي به وضوح نشان مي دهند كه پادشاه ويشتاسب، و برادرش كمك الهي را طلب نموده و در نتيجه بر هشت دشمن قوي و بي اعتقاد پيروز شدند (كتب مقدس شرق، جلد 23، ص 306 ـ 117 ـ 79). زرتشت در زمينه امتناع از دادن خراج به يك پادشاه همسايه، ويشتاسب را از نظر ديني كمك نمود؛ در اين منازعه ده هزار نفر از سربازان پارسي شركت داشتند (زرتشت، ص 119 ـ 10). «ايرانيان در جنگ هاي ديني حفظ گرديدند» (كتب مقدس شرق، جلد 5؛ ص 40). مرگ زرتشت در اوستا ذكر نگرديده است. ما در متون غيرديني زرتشتي مكرراً نقل گرديده كه اين حادثه در زمان حمله تورانيان، و احتمالاً در قتل و غارت شهر بلخ و هنگامي كه زرتشت هفتاد و هفت ساله بود اتفاق افتاد. و يا در تاريخ جامع اديان آمده است: «چون تورانيان شهر بلخ را به غلبه گرفتند، يكي از آنان ناگهان بر آن پيامبر يزداني تاخته، او را در برابر محراب آتش در هنگامي كه به عبادت مشغول بود، به قتل رسانيد.» آيين مانوي: ماني، شخصيت پرنفوذ ايراني و مدعي پيامبري، ديني را با عنوان «آيين مانوي» كه امروزه پيروي در جهان ندارد و جزء اديان مرده محسوب مي شود به وجود آورد. آيين مانوي تركيبي از باورهاي اديان يهودي، مسيحي، بودايي و زرتشتي بوده و به دو عالم خير و شر اعتقاد داشتند. و معتقد بودند به مرور زمان تاريكي و شر نابود و دنياي خير و روشنايي بر آن غالب مي گردد. اين آيين به مدت هشت قرن بخش هاي عمده اي از جهان را تحت سيطره خود داشت و حتي تا ايتاليا در اروپا گسترش يافته بود. در كتاب هاي تاريخي آمده است: شاپور اول از پادشاهان ساساني به دين مانوي درآمد و حتي مي خواست به جاي آيين زرتشتي دين رسمي اعلام كند. ماني به جايي رسيد كه به هنگام اردوكشي شاپور اول به مغرب و جنگ با «گوردين سوم» و امپراطوري روم يكي از اعضاي ستاد ارتش او محسوب مي شود. پس از مرگ شاپور، وضعيت تغيير كرد و به ويژه در زمان «بهرام» برخورد وي با ماني سرد و بعضاً طولاني بود. ماني از طرف سران مجوس مخصوصاً «موبد كارتير» مورد اتهام بدعت و بدآموزي در دين قرار گرفته و زنداني شد. از آن پس مدت 26 روز پيامبر «نوربخش» مورد شكنه و آزار قرار گرفته و سرانجام بنا به روايتي «مصلوب» گرديد. در زندان زنجير گراني به دست و پاي و گردن ماني نهادند. زنجيرها چنان سنگين بود كه قدرت حركت را از وي سلب نمود، در حال نزاع به وسيله يكي از شاگردان پيامي به پيروان خويش فرستاد و سرانجام صعود روح وي به بهشت روشنايي ذكر شده است. عملاً سر از تن بي روح مروج مذهب جديد جدا ساخته و به دروازه شهر آويختند. آنگاه تنش را قطعه قطعه كرده و به خاكروبه ريختند. بعداً ظاهراً پيروان وي قطعات مزبور را جمع آوري كردند. ترجمه نوشته هاي باستاني حاكي از آن است كه ماني را قطعه قطعه كرده و پوست آ ن را پر از كاه بر ديوار بيمارستان «جندي شاپور» مقابل پوشش سلطنتي آويختند تا با وزش باد به حركت درآمده و عبرت بينندگان گردد. به همين دليل بعدها يكي از آداب و رسوم مطرح در آيين مانوي، بزرگداشت ياد شهيدان بوده است. در آيين مانوي از تقديس خبري نيست، فقط لمس با دست راست، بوسه صلح و صفا، سلام برادرانه و مشت سمبوليك جاري است. در اينجا خواندن اوراد، ادعيه و سرودهاي مذهبي، روزه داري و مراسمي كه براي زنده نگه داشتن خاطره شهيدان معمول است. بزرگترين عيد مذهبي مانوي (بما) Bema است كه در برابر صفحه اي كه دار زدن ماني را مجسم مي سازد برگزار مي شود. در اين مراسم وجود تخت يا منبري كه ماني روي آن به موعظه و تعليم مردم مي پرداخت، همين ميز محاكمه اي كه هر سال قبل از «داوري بازپسين» اعترافات عمومي را از آن مي شنيد خاطره «استاد» را زنده مي دارد. شهادت در مذهب مسيحيت به باور مسيحيان، شهادت هم به معني رنج بردن و هم كشته شدن در راه دين است. رنج بردن از طريق رهبانيت و تارك دنيا بودن به دست مي آيد. يعني اگر كسي از تعلقات دنيا دور باشد، رنج و زحمت را به خود هموار ساخته و ترك لذايذ كند به نوعي شهيد است. اين سنت و روش، شيوه بسياري از مؤمنان واقعي به مسيحيت گرديد و راهبان چنين شيوه اي را براي رسيدن به خدا و مسيح انتخاب كرده اند. به باور مسيحيان، حضرت عيسي(ع) پيامبر اين دين، سراسر زندگي و مرگش شهادت بود، زيرا هم در طول زندگي رنج كشيد و از لذات و تعلقات دنيا دور بود و هم به دست دشمنان دين مسيحيت به صليب كشيده شد. بدين ترتيب زندگي مسيح (سراسر زندگي اش) «شهادت» است. مسيح قبل از به صليب كشيده شدن شهيد بوده و مصلوب شدنش نيز شهادت مضاعفي بوده است. بر طبق آنچه در «دايره المعارف قرون وسطي» آمده، شهادت يعني پذيرش مرگ در راه عقايد مذهبي، قدر و منزلت شهادت در قرون وسطي ميراثي بود از كليساي اوليه كه شهادت را حد كمال انجام وظايف حيات يك مسيحي تلقي مي كرد. رسم و آيين شهدا به آثار باقي مانده از ايشان پيوند خورده بود و به تدريج كه مسيحيت از روم و قسطنطنيه رو به شمال گسترش يافت، انتقال بقاياي آثار شهدا باعث تضمين تداوم و گسترش آن شد. مراسم سالگرد بزرگداشت شهدا و زيارت مقابر آنان، رسم و راه تكريم و حتي شوق شهادت را در دل مردم زنده داشت. هر چند شمار شهدا در قرون وسطي نسبتاً كم بود، گسترش سريع رسم و راه آنان نشان مي دهد كه شهادت همچنان به صورت نوعي آرمان مسيحي دوام خود را حفظ كرده بود. هنگامي كه فريسيان هاي (Frisians) كافر كيش، بوني فيس (Boniface) مبلّغ مذهبي را در سال 754 ميلادي به قتل رساندند، شهرت او به زودي از فولدا، جايي كه آثار به جا مانده از او تقديس مي شد، تا سراسر اروپاي شمالي گسترش يافت. مفهوم شهادت به تدريج كاربرد كاملاً انعطاف پذيري پيدا كرد. در انگلستان، يك فرقه مشهور محلي منسوب به ويليام از اهالي پرت (perth) زايري كه راهزنان در سال 1201 او را به قتل رساندند، به تدريج در وچستر شكل گرفت و گسترش يافت. منازعه بين حكومت و كليسا نيز شهدايي به بار آورد. مشهورترين اين شهدا در كليساي غرب، «تامس بكت» بود كه مخالفت وي با سياست هاي هنري دوم در مورد اداره كليسا باعث شد كه در سال 1170 در كانتربري به شهادت برسد. جنبه هاي سياسي مرگ «بكت» حتي به شهرت او بيشتر دامن مي زد. در سال 1173 او را در زمره قديسان شمردند و مقبره با شكوه او به صورت يكي از مقدس ترين زيارتگاه هاي زايرين قرون وسطي درآمد. هر چند در اينكه او خود را شهيد قلمداد كرده باشد مي توان ترديد كرد، اما به هر ح ال مرگ او موارد مشابه پيشين نيز داشته است. از آن جمله است مرگ «استانيلاس» در كراكو (به سال 1079)، و سال ها پيش از آن، مرگ پاپ مارتين اول (به سال 655)، و بوئينوس حكيم (در سال 524) و قديس مشهور ديگري به نام پطرس شهيد كه قرباني ملحدين شد. سال 1253 ميلادي كه او را از زمره قديسين به شمار آوردند، تنها يك سال از مرگ او به دست كاتارها گذشته بود. براي فرمانروايان مسيحي نيز كه در مبارزه عليه كفار يا در راه كليسا جان مي باختند، شهادت افتخاري بود كه مشتاقانه تقديمشان مي شد. و از آن جمله اند: «هرمينگياد» (كه در سال 585 كشته شد)، «اسوالد» اهل نورتامبريا كه در سال 642 كشته شد، «ادموند» اهل انگياي شرقي كه در سال 870 جان باخت و اولاف دوم (قديس اولاف) اهل نروژ كه در سال 1030 ميلادي به شهادت رسيد. «توماس اكويناس» قديس (مرگ در سال 1274) شهادت را تحت عنوان كلي شهادت اخلاقي مورد بحث و بررسي قرار داده است. آنطور كه او مي گويد به حق يك شهيد مسيحي كامل شمرده مي شود و اين صرفاً به خاطر شهادت او نيست، بلكه به اين دليل كه زنا را گناه شمرد و محكوم كرد. همساني شديد ديدگاه كليسا و حكومت كه وجه مشخص مسيحيت شرق اروپا بود براي فرمانروايان اين منطقه احساس تكريم و ستايش مذهبي مردم را به ارمغان آورد. اين همساني باعث شد در كشورهاي شبه جزيره بالكان و روسيه قرون وسطي دو برادر شاهزاده به نامهاي بوريس و گلب (Gleb ـ مرگ به سال 1015)، فرزندان ولاديمير قديس، نخستين مهيندوك كيف (Kiev) بودند. گزارش هاي مربوط به مرگ آنان بر فروتني ايشان تاكيد مي كند و بر اينكه در اقتداي آگاهانه به عيسي مسيح جان خويش را داوطلبانه نثار كردند. در قرون يازده و دوازده ميلادي فرمانروايان اروپا، دست كم به اين انگيزه كه ايمان رعاياي خود را ارتقا بخشند، رسم و راه او را در جامعه رواج دادند. آن دسته از صليبيون كه در نبردها جان مي باختند، شهيد به حساب نمي آمدند، اما عامه مردم آنان را به چشم شهيد مي نگريستند، چرا كه در راه ايمان مسيحي جان سپرده بودند. از اين گذشته، اگر شرايط لازم كاملاً تحقق پيدا مي كرد، آن قدر شايستگي داشتند كه گناهانشان مورد عفو قرار گيرد و اين يعني قدم نهادن به بهشت بلافاصله پس از مرگ. اما شكست مسيحيان در دوره دوم جنگ هاي صليبي و مشكلات متعاقبي كه براي قلمرو پادشاهي اقوام لاتين در سرزمين مقدس پيش آمد، شوق شهادت را به سوي جانشين سلف آن، يعني زندگي زاهدانه سوق داد. بعد از دوران تعقيب و آزار اوليه مسيحيان، زاهدان تارك دنيا خود را گونه اي شهيد جديد قلمداد مي كردند، چرا كه با اعراض از دنيا در و اقع يكسره از زندگي خويش در راه مسيح دل بركنده بودند. برنارد كلوروئي (سن برنارد، مرگ در سال 1152 ميلادي) به توصيف سه گونه شهيد مي پردازد: شهيد در نيت و عمل ما شهيد نخستين يا قديس استفان. شهيد در عمل صرف، مانند معصومين مقدس و شهيد در نيت صرف مثل سنت جان مبشر (Jhon the Evangelist). نمونه آخر به صورت الگو و اسوه راهبان تارك دنيا درآمد. يك سنت ديرپا كه ريشه اش به اولين زاهدان تارك دنيا در صحراي مصر و پيش از آن برمي گردد، زندگي زاهدانه را «شهادت سپيد» مي نامد. راهبان ايرلندي اصطلاح «شهادت سپيد» را در مورد كساني بهكار مي بردند كه گرانبهاترين دارايي خود را در راه عشق به خداوند فدا كرده بودند. اصطلاح «شهادت سبز» در مورد كساني به كار مي رفت كه با نوعي رياضت نفس سخت و مداوم اميال و شهوات خود را سركوب مي كردند. در قرون وسطي اين افكار و انديشه ها، شكل و قالب نوعي راه و رسم زندگي را به خود گرفت كه زمينه ساز آن به ويژه سه عهد و پيماني بود كه دين مسيح از مؤمنين گرفته بود: فقر، پاكدامني و اطاعت. يكي از نمونه هاي تكان دهنده اين نوع شهادت زاهدانه، قديس فرانسيس آسيزي (مرگ در سال 1226) است، كه با سفر به كشورهاي مسلمان به عنوان مبلغ مذهبي و باني صلح، عملاً به استقبال شهادت رفت. او آرزو داشت تا سرحد امكان خود را با خصوصيات عيساي مصلوب وفق دهد. به همين دليل خود را به شدت وقف زندگي زاهدانه كرد. در اوج اين زندگي بود كه ر سال 1224 زخم هايي مانند زخم صليب بر تن او ظاهر شد. يكي از پيروان او به نام قديس بوناونتوره (مرگ به سال 1274) زندگي او را به نوعي ابراز شوق و تمناي شهادت توصيف مي كند كه در او نوعي همذات پنداري با عيسي مسيح به وجود آورده بود. رسالت يك تارك دنياي حقيقي نيز مثل يك شهيد، اعراض از اين جهان و عروج تا سر حد كمال مسيحي است. گو اين كه در مقايسه با آن بطئي تر و كندتر است. فرانسيس از طريق كشف و شهود به اين نتيجه رسيده بود كه مصائبي را كه تارك دنيا، يا شهيد، تحمل مي كند همچون رنج هاي مسيح باعث رستگاري ديگران خواهد شد. در مكتب جديد معنويت اواخر قرن 14 اين نوع زهد و رياضت فردي با تمام شدت خود بروز كرد. نمونه عالي آن را در اثر كلاسيك توماس كمپيس (kempis) تحت عنوان «تقليد از مسيح» مي توان مشاهده كرد كه سراسر زندگي مسيح را نوعي شهادت توصيف مي كند. شهادت در مذهب يهود بنا به دلايل نامعلوم، قوم يهود همواره در طول تاريخ قومي آواره و خانه به دوش بوده، و همين امر باعث شده بود تا توسط ديگران مورد آزار قرار گيرند. اين آوارگي، تاريخي ديرينه دارد و به زمانهاي دور برمي گردد. حتي يكي از ناجيان اين قوم آواره، كوروش از شاهان هخامنشي بوده و به همين مناسبت نام كوروش در كتاب مقدس يهوديان ذكر شده است. برخي از مفسران قرآن از جمله علامه طباطبايي(ره) احتمال مي دهند ذوالقرنين كه ماجراي آن در قرآن آمده همان كوروش پادشاه هخامنشي باشد. به هر حال از محتواي مفهوم شهادت در آيين يهوديت مي توان به اين نكته پي برد. شهادت غالباً با «زور» و «اجبار» و «تعقيب و آزار» همراه است. فردي كه در اين سه مورد به دين خود خيانت نكند و سنت هاي ديني خود را نشكند و كشته گردد، شهيد محسوب مي شود. اين نكته در متون تاريخي از جمله (فرهنگ قرون وسطي) نقل گرديده است: حكم شهادت (قدوش ها شم) (Kiddush ha-shem) در يكي از سه مورد، براي يك فرد يهودي واجب شمرده شده است. اين سه مورد را گهگاه با تعابير «رنج و شكنجه»، «اعدام در ملاء عام» و يا «سه پيمان مقدس» ياد كرده اند. براي وضوح بيشتر آنها را به شكل معكوس مورد بحث قرار خواهيم داد. نخست اين كه، هرگاه يك فرد يهودي را با تهديد به مرگ، به بت پرستي، قتل نفس يا زنا وادار كنند او بايد به جاي آن مرگ را انتخاب كند. مهم نيست كه اين جرم و جنايت در ملاء عام صورت گيرد يا به شكل محرمانه. شدت گناهي كه در ذات اين اعمال وجود دارد انجام آنها را هر زمان، هر ميان و به هر قيمت ممنوع مي كند. دوم آنكه، اگر از يك فرد يهودي بخواهد در ملاء عام (يعني در حضور حداقل ده نفر يهودي ديگر) از حد و حدود مقررات شرعي تجاوز كند (مثلاً غذايي با ذبح غيرشرعي بخورد) باز بايد مرگ را انتخاب كند. در صورتي كه اين اجبار به شكلي «محرمانه» (در حضور تعدادي كمتر از ده نفر از هم كيشان او) صورت گيرد، اجازه دارد كه به خواست تحميل گر تسليم شود. سوم آنكه، اگر در دوران تعقيب و آزار مذهبي، از يك فرد يهودي بخواهند از قوانين شرع كوچك ترين تخطي و تخلفي كند بر اوست كه شهادت را انتخاب كند. بسياري عقيده دارند كه در دوران تعقيب و آزا رمذهبي بايد حتي در برابر اجبار به تغيير چيزي كه تنها به شكلي نمادين با يهوديت ارتباط دارد (مثلاً لباس ويژه ملي) مقاومت كرد، هر چند اين درخواست به معناي دقيق كلمه از لحاظ مذهبي بي معنا باشد. اما شهادت داوطلبانه خود مقوله پيچيده اي است. از نظر ابن ميمون (maimonidem) انتخاب شهادت در مواردي كه اين كار لزومي نداشته باشد، معادل خودكشي است. جوامع اروپاي شرقي در سرتاسر دوران قرون وسطي به دفعات چنين شهادتي را انتخاب كردند و طي قرون متوالي مدارك مفصلي درباره موارد تجويز و حتي احتمالاً موارد تحسين و ستايش آن فراهم شد، و همين ديدگاه بود كه مقبوليت عام پيدا كرد. ظاهراً توسل به خودكشي را براي اجتناب از تغيير مذهب زير فشار شكنجه منع كرده اند، اما باز هم اين عمل بارها از يهوديان اروپاي شمالي سر زد و براي آن هم بعدها توجيحاتي دست و پا كردند. يهوديان، مسيحيت و تثليث آن را نوعي شرك و در زمره «بت پرستي» مي دانستند. ولي اسلام از نظر آنان هر چند مشخصاً دين يكتاپرستي بود، اما از آنجا كه قرآن، قوانين يهود را منسوخ اعلام كرده بود، قبول اسلام كفر و ارتداد محسوب مي شد و در چارچوب مواردي قرار مي گرفت كه شهادت را جايز مي شمرد. جوامع يهود در كشورهاي اسلامي بيشتر از جوامع ديگر به تعيين دين اجباري تن مي دادند. اين الگوي متفاوت رفتاري را تا حدي مي توان به اين واقعيت نسبت داد كه هر چند ارتداد شرعاً تفاوتي با بت پرستي نداشت، اما به هيچ وجه به آن شدت نفرت انگيز نبود و شايد تا حدودي نيز به تعبير مسامحه آميزتر فرهنگ اسلامي از مفهوم شهادت، باز مي گردد كه در اصل «تقييه» گفته مي شد و در كشورهاي اسلامي رايج بوده است. خلاصه و نتيجه گيري از ديدگاه جامعه شناسان، هر رفتار اجتماعي به عنوان يك پديده و فرهنگ در هر جامعه اي وجود دارد. شهادت به عنوان يك پديده اجتماعي كه فرد خود را براي بقاي نظام و سيستم اعتقادي و اجتماعي فدا مي كند در هر جامعه اي يافت مي شود. شهادت و كشته شدن در اسطوره هاي كهن ايراني وجود دارد. واژه «كيومرث» از شخصيت هاي اسطوره اي ايران به معني ضد مرگ است و شباهت زيادي به اعتقادات ما در مورد آدم ابوالبشر دارد. جالب آن كه فرزند او نيز مانند هابيل كشته مي شود. شخصيت هاي اسطوره اي ايران مانند سياوش، آرش و مانند آن همگي براي بقاي اخلاق و سرزمين جان خويش را فدا كرده اند. در آيين زرتشت نيز از باورهاي مذهبي در جهت تقويت روحيه جنگاوران استفاده مي شده و بنا به اعتقاد زرتشتيان، زرتشت پيامبر نيز در حين عبادت به دست تورانيان كشته مي شود. همچنين ماني به عنوان پيامبر يك آيين به دست شاپور ساساني به قتل مي رسد. در باور مسيحيان شهادت دو نوع است؛ يكي، رياضت كشيدن در راه ترويج عقايد و دين و ديگري، كشته شدن است كه مسيح پيامبر بنا به اعتقاد پيروان اين آيين در هر دو وجه شهيد است. يعني هم در زندگي سراسر رنجش شهيد بوده و هم با مصلوب شدنش به شهادت رسيده است. عابدان و راهبان مسيحي در زندگي خود سعي كرده اند به پيروي از پيامبرشان يا زندگي سخت و شهيد گونه اي داشته باشند و يا در راه عقايد مذهبي كشته شودند. در هر دو حالت فداكاري در راه مذهب بوده و شهيد محسوب مي شدند. پيروان آيين يهود در طول تاريخ، قومي آواره و در رنج بوده و مصداق هاي شهادت برخاسته از اين بستر اجتماعي بوده است. هر گاه يك يهودي را مجبور مي كردند بت پرست شود يا قتل نفس و زنا انجام دهد. بايد مرگ را انتخاب كند كه اين مرگ شهادت محسوب مي شود. و يا اين كه اگر مجبور شود در ملاء عام كاري برخلاف شرع انجام دهد، مي بايست مرگ را انتخاب كند. البته شهادت هاي داوطلبانه نيز در اين آيين وجود دارد. آنچه در اين مقاله ذكر گرديد ـ كشته شدن در راه عقايد مذهبي و يا ميهن ـ امري است كه با قدمت حيات بشر وجود داشته و همه اديان و باورها براي آن احترام و ارج و قرب خاصي قايلند. حتي براي رخداد چنين اتفاقي مشخصه هيا خاصي را قايل شده اند. افرادي كه در حيطه اين محدوده هاي مشخص و حيطه باورها كشته شوند، شهيد محسوب مي شوند. زيرا در جهت حفظ و بقاي نظام اعتقادي و يا دفاع از ميهن كشته شده اند. سعيد معدني


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بررسي تطبيقي ادبيات پايداري در ايران و آلمان
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در مقاله اي كه در پي مي آيد، مي كوشيم به مهم ترين آثار و نويسندگان آلماني كه به جنگ و ايثار و مقاومت در جنگ پرداخته اند، اشاره كنيم. اما پيش از هر چيز ذكر چند نكته بايسته است. در اين مقاله ما فداكاري و مقاومت را در حوزه جنگ مد نظر داريم. از سوي ديگر، مي دانيم كه ايثار و مقاومت بار معنايي ويژه اي براي ما ايرانيان دارد و ما معمولاُ اين مضامين را پديده هايي با انگيزه هاي مذهبي مي دانيم. اما طبيعي است كه در مورد نمونه اي مانند آلمان، مفاهيمي ازاين دست را عام تر درنظر گرفته ايم و مرادمان هرگونه فداكاري و مقاومت در راه باورهاي اخلاقي، آزادي خواهانه يا حتي ميهن پرستانه بوده است.

1. پيش درآمد به باور يكي از جامعه شناسان، بيش از يك چهارم تاريخ آلمان در جنگ گذشته است. اگر از لحاظ كيفي نيز نگاه كنيم، آلمان نقشي اساسي در بزرگ ترين جنگ هاي جهان داشته و بيشترين پيامدهاي اين جنگ ها نيز دامنگير اين كشور بوده است. از اين رو، طبيعي است كه جنگ و پديده هاي مرتبط به آن ازجمله ايثار، فداكاري، مقاومت و... نيز از مضامين مهم در تاريخ ادبيات اين كشور باشد. در مقاله اي كه در پي مي آيد، مي كوشيم به مهم ترين آثار و نويسندگان آلماني كه به جنگ و ايثار و مقاومت در جنگ پرداخته اند، اشاره كنيم. اما پيش از هر چيز ذكر چند نكته بايسته است. در اين مقاله ما فداكاري و مقاومت را در حوزه جنگ مد نظر داريم. از سوي ديگر، مي دانيم كه ايثار و مقاومت بار معنايي ويژه اي براي ما ايرانيان دارد و ما معمولاُ اين مضامين را پديده هايي با انگيزه هاي مذهبي مي دانيم. اما طبيعي است كه در مورد نمونه اي مانند آلمان، مفاهيمي ازاين دست را عام تر درنظر گرفته ايم و مرادمان هرگونه فداكاري و مقاومت در راه باورهاي اخلاقي، آزادي خواهانه يا حتي ميهن پرستانه بوده است. نكته مهم تر آنكه ما مي دانيم در برهه مهمي از تاريخ آلمان(1933-1945) دو نوع ادبيات آلماني وجود داشته است: ادبيات دولتي ناسيونال سوسياليستي و ادبيات در تبعيدِ آزادي خواهان ضدنازي! طبيعي است كه درهر دو نوع ادبيات، آثاري با مضمون فداكاري، مقاومت و حتي دعوت به شهادت ـ ولو نه به معناي مذهبي اش ـ به چشم مي خورد.با اين تفاوت كه ادبيات ناسيونال سوسياليستي مشوق فداكاري و مرگ در راه آرمآن هاي نژادي و ايدئولوژيكي خود بود و ادبيات در تبعيد آلمان مقاومت و فداكاري در راه آزادي و رهايي از يوغ نازيسم را تبليغ مي كرد. ما به دو دليل به آثاري از جنس دسته اخير خواهيم پرداخت، يعني آثاري كه مقاومت را با انگيزه هاي اخلاقي و انساني و آزادي خواهانه مطرح كرده اند. و اما آن دو دليل: نخست اين كه آثار ادبيات ناسيونال سوسياليستي فاقد ارزش كافي ادبي اند و ادبيت آن ها زير پرسش است. و دوم اين كه درواقع از مفاهيم ايثار و مقاومت در اين آثار سوءاستفاده شده است و آنچه تبليغ مي شود، براستي ادبيات مقاومت نيست، بلكه ادبياتي تهاجمي، شعاري، سطحي و مبتذلي است براي تحميق خوانندگانش تا جان و مال بر سر حاكميتي استبدادي ببازند. به اين دليل اصولا ادبيات جنگ خواهانه ناسيونال سوسياليستي از بحث ما كنار گذاشته شده است. در بخش پاياني نگاهي خواهيم داشت به بخش ويژه اي از ادبيات جنگي كشورمان، يعني دفاع شهري. و در حكم نمونه به رمآن هايي كه به مقاومت شهرهايي چون خرمشهر، آبادان و اهواز پرداخته اند، اشاره خواهيم كرد. و سرانجام اين دو نوع ادبيات ـ ادبيات مقاومت در آلمان و ادبيات دفاع مقدس در ايران ـ را با هم خواهيم سنجيد. 2. درآمد: هنگامي كه نخسيتن جنگ جهاني درگرفت، كمتر نويسنده اي در آلمان از ملي گرايي افراطي در امان مانده بود. همگان را جنون ميهن پرستي فراگرفته بود، حتي نويسنده اي چون توماس مان كه بعدها از طرفداران پروپاقرص دموكراسي شد، نوشته هايي در دفاع از جنگ نوشت. تنها چند تني از جنون مقدس انگاري جنگ در امان مانده بودند كه پس از پايان جنگ توانستند آثارشان را كه مايه هاي ضدجنگ داشت، به چاپ برسانند. از اين جمله بايد اشتفان تسوايگ، هرمان هسه، فرانتس ماسرئل، آنته و ليون فويشت وانگر را نام برد. فويشت وانگر، پيش از پايان جنگ، نمايشنامه اسيران جنگي را نوشته بود كه انتشار آن تا پايان جنگ ممنوع بود. اما همين اثر يكي از نخستين آثار ادبي ـ و بنا به قولي نخستين اثر ادبي ـ آلمان است كه پس ازجنگ در فرانسه منتشر مي شود. او پيش از اين اثر نيز در سال 1915 آواز مردگان را نوشته بود كه آن نيز محتوايي ضدجنگ داشت. پس از نخستين جنگ جهاني، سياست زدگي فضاي ادبي آلمان را فرامي گيرد و حتي رمانتيك ترين نويسندگان به مضامين سياسي مي پردازند. فويشت وانگر نيز در رمان توماس وندت حكايت ايام پرآشوب و سياست زده پس از نخستين جنگ جهاني را بازگو مي كند. ايام غمباري كه نويسنده اي به نام كورت آيزنر رهبر شوراي كارگران، دهقانان و سربازان جمهوري دموكراتيك باواريا مي شود و اندكي بعد در جريانات سياسي جان مي بازد. فويشت وانگر از همين ايام به بعد تصميم مي گيرد ادبيات را همچون سلاحي عليه قدرت و استبداد و به طرفداري از انسان گرايي به كار برد. او پي در پي رمآن هاي زوس يهودي، شاهزاده زشت رو و توفيق و در سال 1923 نمايشنامه جزاير نفت را مي نويسد. فويشت وانگر كه درآغاز نويسنده اي غيرسياسي بود، تحت تأثير هاينريش مان، آلفرد دوبلين و بويژه برتولت برشت به سوي ادبياتي متعهد سوق داده مي شود. نويسنده ايده آليست تحت تأثير نويسنده اي سياسي آثاري با مضمون فداكاري و ايثار اجتماعي – سياسي مي نويسد. با اين حال، تفاوت هايي در نگاه و جهان بيني دو نويسنده وجود دارد؛ فويشت وانگر طرفدار ايده آليسم روشنگرانه است و برشت طرفدار انديشه چپ! فويشت وانگر حتي پيش از آن كه نازي ها به قدرت برسند، خطر را احساس مي كند و در آثارش مردم را به پايداري و مقاومت دربرابر نازيسم فرامي خواند. او در فاصله سال هاي 1930-1927 رمان توفيق: سه سال تاريخ يك ايالت را مي نويسد كه جزو نخستين رمآن هاي ضدهيتلري است. از همين رو، وقتي نازي ها به قدرت مي رسند، او ديگر نمي تواند از سفر خود به وطن بازگردد و از اين پس دوران تبعيد او آغاز مي شود. بزودي برشت، آرنولد تسوايگ، آلفرد كر، ارنست تولر، هرمان كستن، هاينريش مان، اروين پيسكاتور، فرانتس ورفل و توماس مان به او مي پيوندند. او نخستين رمان ضدهيتلري دوره مهاجرت خود را در سال 1933 مي نويسد: خواهر و برادر اپرمان! او مي خواهد با اين آثار مردم را عليه نازيسم برانگيزد. او در 1935 تا 1939 كتاب درتبعيد را مي نويسد. فويشت وانگر سه كتاب توفيق، خواهر و برادر اپرمان و درتبعيد را يك حلقه مي خواند و مي خواهد جلد چهارمي با نام بازگشت بنويسد، اما افسوس كه او هرگز از تبعيد بازنمي گردد. پس از نگارش درتبعيد،جنگ دوم جهاني درمي گيرد. او بي درنگ كتاب شيطان در فرانسه را مي نويسد و سپس با اجازه برشت براساس نمايشنامه داستان سيمون ماشار، رمان سيمون را به رشته تحرير درمي آورد. او در چند اثر بعدي خود نيز خوانندگانش را به مقاومت عليه نازيسم فرامي خواند. از ديگر نويسندگاني كه پس از نخسيتن جنگ جهاني، آثاري درزمينه ايثار و فداكاري خلق مي كنند، بايد از فرانتس ورفل و بويژه رمان بزرگ او چهل روز موسي داغ نام برد. اين اثر در سال 1929 در طول اقامت ورفل در دمشق طرح ريزي شد. او كه شاهد منظره دلخراش آوارگان ارمني بود، تصميم مي گيرد خاطره سرنوشت حيرت انگيز ملت ارمني را زنده كند. او در رمان خود به اين ماجراي تاريخي مي پردازد كه چگونه گروهي از روستاييان ارمني كه در دامنه هاي كوه موسي داغ گرد هم آمده اند، زير بار تبعيد نمي روند و به بالاي كوه پناه مي برند و در آنجا بيش از يك ماه در برابر حملات پياپي سپاهيان عثماني مقاومت مي كنند. اين اثر كه يكي از بهترين نمونه هاي ادبيات مقاومت است، اندكي پيش از به قدرت رسيدن نازي ها به چاپ مي رسد. و آدمي با خواندن آن بي اختيار گمان مي كند با گونه اي پيشگويي هولوكاست روبروست. جاي شگفت نبود كه ورفل نيز از جمله تبعيدياني باشد كه از آلمان گريختند و در غربت جان باختند. يكي از معاصران ورفل، هاينريش مان بود كه در آغاز نخستين جنگ جهاني به مخالفت با ميليتاريسم كشورش برخاست و پس از آن نيز از مبارزان ضدنازي شد. او در رمان خود زيردست و در برخي از داستآن هاي كوتاهش به نقد قدرت و دعوت به قيام عليه استبداد مي پردازد، اما شهرت او تحت الشعاع آوازه برادرش توماس مان قرار مي گيرد. توماس مان كه در نخستين جنگ جهاني با انگيزه هاي ميهن پرستانه آثاري در دفاع از جنگ طلبي كشورش منتشر كرده بود، پس از جنگ تغيير عقيده مي دهد و از مدافعان دموكراسي مي شود. او در آثاري همچون ماريو و جادوگر به گونه اي پيشگويانه به خطر نازيسم اشاره مي كند و در عين حال به ملت آلمان پيام مقاومت و فداكاري در راه فرهنگ و آزادي مي دهد. او نيز مانند فويشت وانگر با به قدرت رسيدن نازي ها،از بازگشت به وطن اجتناب مي ورزد و در راديوهاي متفقين، آلمانيان را به مبارزه عليه نازيسم تشويق مي كند. او در رمان اعترافات فليكس كرول شياد و نيز دكتر فاوست نقد و مبارزه خود را عليه نازيسم ادامه مي دهد. هرچند آثار توماس مان از جنبه ادبي بي همتا و بي رقيب است، اما نوشته هاي اريش ماريا رمارك بيش از هر نويسنده اي نازي ها را به خشم آورد. ماريا رمارك كه به عنوان يك سرباز در جنگ جهاني اول شركت كرده بود، پس از جنگ با نوشتن در غرب خبري نيست، رمان راه بازگشت را مي آفريند. اما با به قدرت رسيدن نازي ها آثار او توقيف مي شود. رمارك خارج از آلمان به نگارش آثارش عليه نازيسم ادامه مي دهد تا جايي كه شايد بتوان گفت رمارك بهترين نويسنده جنگ آلمان مي گردد. با خواندن آثار رمارك، انسان حس مي كند در جبهه جنگ حضور دارد و شاهد جزء به جزء فضاي جنگي است. رمارك به استادي آشكار مي كند كه در چگونه عده اي جنگ نديده از شجاع و فداكاري سربازان درگير جنگ سوءاستفاده مي كنند و با سرودها و مارش هاي نظامي جوانان را به جان باختن در راه قدرت خواهي سران حكومت وامي دارند. اما همين نويسنده كه به ايثار و فداكاري كوركورانه و مرگ عبث در راه كشورگشايي خرده مي گيرد، در رمآن هاي ديگرش مانند وقتي براي زندگي، وقتي براي مرگ و نمايشنامه آخرين ايستگاه به تبليغ ايستادگي و ايثار دربرابر ديكتاتوري نازي و كمونيستي مي پردازد. اما مشهورترين اديب سياسي آلمان در اين دوره بي شك برتولت برشت است كه براي خلق آثار خود گوشه چشمي نيز به ادبيات مقاومت روسيه دارد. جالب اين كه برشت نوجواني كه در دبيرستان و در درس انشاي خود «جانبازي در راه وطن" را تبليغ مبتذلي دانسته و در شعري به نام حكايت سرباز شهيد به تمسخر فداكاري هاي هموطنان خود در دوره جنگ جهاني اول پرداخته بود، با فرارسيدن حكومت نازي ها از نام آورترين مبلغان فداكاري و ايثار و مقاومت، اما عليه نازيسم مي شود. لحن انتقادي او در آثاري چون كله گردها و كله تيزها، ترس و نكبت رايش سوم و تفنگ هاي خانم كارار شدت مي گيرد. برشت در تفنگ هاي خانم كارار به ماجراي زني مي پردازد كه شوهرش در جنگ عليه فاشيست هاي اسپانيا كشته شده است. او حال مي خواهد به هر قيمتي كه شده فرزندان خود را از جنگ دور نگه دارد، اما هنگامي كه فاشيست ها يكي از فرزندان او را به شكل فجيعي به قتل مي رسانند، كارار تصميم خطرناكي مي گيرد. او تفنگ هايي را كه از زمان همسرش نزد او مخفي است، به مخالفان فاشيست ها مي دهد و خود نيز همدوش آنان به نبرد برمي خيزد. اينجاست كه آدم ياد اثر ماكسيم گوركي به نام مادر مي افتد. برشت آشكارا مي گويد كه برخي وقت ها نمي توان بي طرف بود و از جنگ و خطر و فداكاري پرهيز كرد، گاهي بايد به ايثار پرداخت. انديشه اي كه در روياهاي سيمون ماشار نيز آن را پي مي گيرد. در اين اثر، داستان دخترك فقير و ساده اي نقل مي شود كه هنگام اشغال فرانسه به دست نازي ها، صداي فرشته اي را مي شنود و خود را ژاندارك زمان مي پندارد و براي رهايي فرانسه مبارزه مي كند. آنا زگرس كه نويسنده اي سياسي بود و بعدها رئيس انجمن نويسندگان آلمان شرقي شد، در آثاري چون خرابكاران، مرده ها جوان مي مانند، تصميم، اعتماد، همرزمان و... از فداكاري و مقاومت مبارزان عليه فاشيسم ستايش مي كند. اما زماني كه از نويسندگان سياسي به اصطلاح متعهد سخن مي گوييم، ناچار بايد به مانس اشپربر نيز جايگاه درخوري اختصاص دهيم. اشپربر ازجمله نويسندگان چپي بود كه آرام آرام نسبت به باورهاي سياسي خود شك ورزيد و از اردوگاه كمونيسم خارج شد، اما همواره تعهد و مبارزه و فداكاري در راه انسانيت و آزادي را ستود. او چه در آثار تحليلي و روانشناختي – جامعه شناختي خود، چه در مصاحبه ها و آثار سياسي خود و چه در رمآن هايش ازجمله قطره اشكي در اقيانوس به نقد استبداد و تبليغ آزاديخواهي پرداخت و بويژه در رمان خود مردان و زنان فراواني را به تصوير كشيد كه در راه آزادي جان باختند. پس از اشپربر نوبت به پتر وايس مي رسد كه او نيز بركنار از تأثير برشت نبود. وايس در آثار خود مقاومت و مبارزات مردم روسيه، آلمان، ويتنام، آنگولا و... را دربرابر متجاوزان به آزادي مي ستايد و ارجمند مي شمارد. هاينريش بل، معروف ترين نويسنده آلماني زبان معاصر نيز كه در سال هاي 45-1939 در مقام سربازي ساده در جبهه هاي جنگ شركت كرده بود، تجربياتي از سرگذراند كه از او يك ضدجنگ ساخت. گرچه شهرت بل بيشتر به سبب آثار متأخر اوست كه به نقد اجتماعي از جامعه معاصر آلمان پرداخته، اما او بيشتر در آثار نخستين خود به توصيف مقاومت و فداكاري مردمان عادي در جنگ مي پردازد. البته او نيز مانند بيشتر نويسندگان هموطن خود بر تفاوت ايثاري راستين در راه انسانيت و اخلاق و از سويي ديگر مرگ هاي تراژيكي كه بر اثر حقه بازي هاي سياسي رخ داد، تفاوت قائل مي شود و مي كوشد تفاوت اين دو نوع ايثار و فداكاري را كه يكي به فاجعه ختم مي شود و ديگري به زندگي ديگر انسانها ياري مي رساند در آثارش تبيين كند. پيش از هاينريش بل، نويسنده ديگري به نام ولفگانگ بورشرت نيز كوشيده بود اين مهم را محقق سازد. بورشرت هرچند نويسنده توانايي بود، اما مرگ زودرس او را مهلت نداد تا هاينريش بل را جلو زند. او نيز در آثارش داستان تراژيك انسانهايي را به تصوير مي كشد كه گاه در راه درست ايثار كردند و جان باختند و گاه بيهوه و احمقانه. او در برخي از داستآن هاي كوتاه جلوه هاي زيبايي از ايثارهاي انساني را ترسيم مي كند كه گرچه در فضاي جنگي رخ مي دهند، اما الزاما ايثاري جنگي نيستند. اكنون ديگر نوبت به گونتر گراس مي رسد كه پس از هاينريش بل، وارث تاج و تخت ادبيات آلماني شمرده مي شود. گراس كه با رمان طبل حلبي خود الگويي براي ادبيات آلماني به شمار مي رفت، از سربازان دوره جنگ بود كه تجربه اسارت را نيز يدك مي كشيد. گراس كه شخصيتي سياسي و جنجالي داشت ـ و دارد ـ در آثار خود نه تنها به نقد قدرت پرداخته، بلكه خوانندگان را نيز به مقابله و پايداري عليه آن فراخوانده است. در آثاري همچون موش و گربه، آواي وزغ، موش صحرايي، پهنه فراخ، قرن من و... مي توان نمونه هاي فراواني از تعهد سياسي نويسنده و دعوت او به آرمآن هاي سياسي يا اخلاقي سراغ گرفت كه ازجمله آن ها پايداري عليه زور و ستم است. پس از گونتر گراس بي شك نامدارترين نويسنده آلماني زبان زيگفريد لنتس است. زيگفريد لنتس كه با رمان ساعت درس آلماني به اوج رسيد(و در آن مي توان مضمون مورد نظر ما را نيز يافت) در اصل با داستآن هاي كوتاهش شهره است. او در يكي از داستآن هاي كوتاهش از كشوري سخن مي گويد كه دولت آن در مظان اتهام ديكتاتوري است. دولت براي رفع شبهه گروهي از روزنامه نگاران كشورهاي ديگر را براي بازديد از كشور دعوت كرده است. راوي داستان روزنامه نگاري است كه در جريان ديدارش از كشور مورد نظر با پيرمردي ظاهرا طرفدار حكومت روبرو مي شود كه يكي از دندآن هاي نيش او شكسته است. پيرمرد دائم درباره اصلاحات دولت سخن مي گويد، اما هنگام خداحافظي وقتي كه با راوي دست مي دهد، پنهاني تكه كاغذي را در دست راوي مي نهد كه حاوي دندان شكسته اوست. مارتين والزر نويسنده همدوره لنتس، به شكل وارونه مسئله تعهد و مقاومت را در آثارش منعكس مي كند، به اين معنا كه تصويرگر فرجامي مي شود كه بر اثر فقدان مقاومت و فداكاري رخ مي دهد. او در قوي سياه نشان مي دهد كه چگونه يك نسل مي بايد تاوان بي تعهدي و عدم مقاومت پدران خود را پس دهد. هانس ماگنوس انتسنزبرگر نيز هرچند بيشتر به عنوان شاعر شناخته شده است، اما صاحب آثاري داستاني نيز شمرده مي شود. او را شاعري اجتماعي مي شناسند. او همراه اريش فريد بدل به وجدان جامعه معاصر شد و خطرات نوزايي فاشيسم و پديده ويتنام را گوشزد كرد. اما اگر بخواهيم به داستان نويسان مهم نيز بپردازيم، پس از بورشرت و آناني كه نام برديم، مي بايد از هانس بندر بنويسيم. او كه متولد 1919 است، در جنگ جهاني دوم شركت داشت و بسياري از داستآن هايش درباره اين جنگ شمرده مي شود. آثار او نيز عليه جنگ و ترسيم كننده مقاومت مردم مناطق اشغالي عليه نيروهاي نازي است. لوئيزه رينزر نيز كه مدتي به زندان نازي ها افتاد، از داستان نويساني است كه در داستآن هايش به فجايع جنگ و فداكاري مردم در شرايط جنگي پرداخته است. گرترود كلوگه در رمان شجاعت هاي فراموش شده با شيوه اي مدرن به ستمگري هاي نازي ها و پايداري و مقاومت قربانيان آنان مي پردازد. او نيز مانند آرتور كوستلر، پل سزان، مانس اشپربر و... جزو نويسندگاني بود كه به جريان سياسي چپ وفادار بودند، اما دريافتند كه به آرمآن هاي آنان خيانت شده است. ده گانه هاي كلوگه به نوعي نقد تاريخ اجتماعي آلمان را تشكيل مي دهد. نويسندگان كم نام تري نيز به نقد دوران نازيسم و ايستادگي دربرابر ظلم پرداختند، ازجمله هانس ولفگانگ كخ با رمان مي توان فراموش كرد؟، كته رشايس با رمان لنا و ماجراي جنگ و داستان ده ما، تئودور پلي ئير با آثارش درباره بازداشتگاه هاي نازي ها، و نويسندگاني ديگر همچون ورنر برگنروئن، گرترود فونله فورت، ادتسارد شاپر، شتفان آندرس، آلبرت گس، كورت توخلسكي، يوهانس بوبرفسكي، اينگبورگ باخمان، هاينار كيپفارت، ولفگانگ هيلدزهايمر، هوبرت فيشته، ولف ديتريش شنوره، ارنست شابل، هانس مايري، يوهانس ر. بشر، كريستا ولف و بسياري ديگر آثاري نگاشتند كه در آن ها به مقوله مقاومت و فداكاري از زاويه هاي گوناگون اشاره شده بود. گويي فاجعه جنگ و جنايات نازي ها و تشريك مساعي اغلب آلماني ها منجر به ايجاد گونه اي عذاب وجدان در نويسندگان آلماني شده بود. ادبيات معاصر آلمان پس از جنگ كوشيده است با شرح جنايات نسل هاي گذشته و فداكاري هاي قربانيان و لزوم ايثار نسل حاضر و آينده، به نحوي از انحاء از گذشته عبرت گيرد و تبري جويد. تاريخ آلمان، نويسندگان خود را واداشته بود تا به مضموني بپردازند كه در عالم واقع از آن غفلت ورزيده و تاوان سنگيني براي اين غفلت خود پرداخته بودند: ايثار و فداكاري و مقاومت عليه استبداد! اما به رغم فهرست مطولي كه ما از ادبيات مقاومت در آلمان به دست داديم، چرا اين ادبيات در سقوط نازيسم چندان مؤثر نبود؟ نخست آنكه اين آثار اغلب در تبعيد و يا حتي پس از جنگ نوشته شدند و مردم آلمان در دوره نازيسم به آن ها دسترسي نيافتند. ديگر اينكه از ياد نبريم نازي ها با داشتن امكاناتي صدها و هزاران برابر بيش از نويسندگان مخالف آلماني، با خلق ادبياتي تبليغي و تحميقي آلمان را بمباران كرده بودند. متأسفانه دعوت روشنفكران به ايثار و فداكاري عليه نازيسم قدري دير يعني پس از سقوط نازيسم طرح شد و قدري دير به گوش مردم رسيد. عذاب وجدان همگاني در آلمان نيز به همين دليل رخ داد. بيان ادبي اين موضوع را در بسياري از رمآن هاي آلماني نيز مي توان يافت، ازجمله در رماني از الياس كانه تي به نام اغوا مي بينيم روشنفكر سرشناسي به دست خدمتكار خود فريب مي خورد. خدمتكار بدنهاد ابتدا اين روشنفكر بي خبر از جامعه و دنيا را كه در كتابخانه بزرگش تنها زندگي مي كند، ناچار با ازدواج با خود مي كند، سپس قدم به قدم اتاق هاي خانه را از او مي گيرد و وي در كتابخانه حبس مي شود. سپس نوبت واداشتن او به نوشتن وصيتنامه اي به سود خدمتكار است و سرانجام خدمتكار به دنبال دفترچه پس انداز مرد روشنفكر مي گردد و هنگامي كه مرد اعتراض مي كند، زن خدمتكار او را به شدت كتك زده و از خانه بيرون مي كند. اين رمان درواقع طعنه اي به روابط روشنفكران برج عاج نشين و ترسوي آلماني و نازيسم دارد. روشنفكراني كه به جاي مبارزه و مقاومت عليه نازيسم اجازه دادند اين پديده آرام آرام آلمان را غصب كند و آنان را به خاك سياه بنشاند. بيدرمان و آتش افروزان اثر ماكس فريش نيز انتقادي است از روحيه انفعال و تسليم و رضا. بيدرمان آدم زبوني است كه از مواجهه با واقعيات مي هراسد. او اجازه مي دهد دوآتش افروز در خانه اش ساكن شوند. به رغم اين كه دريافته است اينان همان كساني هستند كه خانه هاي مردم شهر را به آتش مي كشند. هنگامي كه آتش افروزان از او كبريتي براي به آتش كشيدن خانه اش مي خواهند، بيدرمان به جاي اعتراض يا حتي خبر دادن به پليس درواقع به آنان كمك مي كند. در اثر ديگر فريش به نام آندورا نيز بارديگر مضمون تجاوزكاري نازي ها و انفعال و گريز از ايثار مردم كه پيامدهاي فاجعه باري دارد، به شكلي تمثيلي بيان شده است. بيهوده نيست كه كارل ياسپرس، انديشمند بزرگ آلماني مي گويد :گناه ما اين بود كه وقتي نازي ها همسايگان و دوستان ما را از خانه هايشان بيرون كشيدند تا روانه اردوگاه كنند، بيرون نريختيم و از آنان نخواستيم كه همه ما را با خود ببرند. برشت نيز در قطعه شعري مردي را به تصوير مي كشد كه به دنبال نازي ها راه افتاده است و التماس مي كند كه كتاب هاي او را نيز براي سوزاندن ببرند، زيرا نازي ها كتاب هاي همسايگان را در گاري ها ريخته و براي آتش زدن مي برند، اما او را از ياد برده اند. و او نمي خواهد سرنوشتش را از همسايگانش جدا كند. به هر حال، اگر ملت آلمان و بيش از آن روشنفكران آلماني براي رفع فاجعه نازيسم قدري بيشتر مقاومت و ازخودگذشتگي به خرج داده بودند، ناچار نبودند به جاي پير خردمند از كودكان نابالغي به عنوان نماد آلمان در آثار ادبي خود استفاده كنند، كودكان نابالغي كه بايد بالغ شوند و بياموزند كه برعكس پدرانشان راه نجات آنان گاه نه در عافيت طلبي كه در فداكاري نهفته است. 3. نگاهي به ادبيات دفاع شهري ايران در برابر فهرست طويلي كه از رمآن هاي آلماني با مضمون مقاومت ارائه داديم، تنها نمونه هايي انگشت شمار را در ادبيات داستاني معاصر فارسي مي توانيم نام ببريم كه به چنين مضموني پرداخته باشند. مي دانيم تنها شهري كه در طول جنگ به تصرف كامل دشمن درآمد، خرمشهر بود و مي دانيم بيشترين رمان هاي مربوط به ادبيات دفاع شهري به خرمشهر اختصاص يافته است. هرچند كه در طول جنگ، شهرهاي بسياري در معرض هجوم و حمله دشمن قرار گرفتند، اما در قريب به اتفاق آثاري كه به جنگ هاي شهري پرداختند، نام خرمشهر بيشتر مطرح شد. خرمشهر به عنوان الگوي شهري مدافع يا به اصطلاح گونه اي آرمانشهر در ادبيات ما رخ نمود و شهرهاي ديگري چون اهواز و آبادان كمتر و يا بعدها مورد توجه قرارگرفتند. همچنين روايت سقوط خرمشهر به عنوان تلخ ترين حادثه كل جنگ تحميلي در اغلب رمآن ها و آثار داستاني دفاع مقدس به اشاره گذاشته شد. از اين سو نيز خبر آزادسازي خرمشهر به عنوان حماسي ترين رويداد تاريخ جنگ ايران و عراق در رمان ها و متون ادبي ما مطرح شد. حتي آنجايي كه ادبيات به حضور زنان در جنگ پرداخت، خواه و ناخواه نام خرمشهر به ميان آمد. تقريبا تمامي آثاري كه به حضور زنان در صحنه جنگ و بويژه به ياري رساني و امداد مي پردازند، با نام خرمشهر عجين شده است. شايد بدين دليل كه تنها شهر مقاومي كه زنان نيز در آن عليه تجاوز دشمن ايستادند، خرمشهر بود. نمونه بارز چنين رمان هايي را مي توان در جستجوي من نوشته منيژه جانقلي نام برد. به هر حال، با توجه به اهميت خرمشهر تقريبا در تمامي رمآن هاي جنگ تحميلي مي توان نامي از اين شهر را يافت. به عبارت ديگر، خرمشهر در اغلب آثار داستاني مربوط به جنگ يا مضمون اصلي و يا مضمون فرعي و پسزمينه قرار گرفته است. به رغم جايگاه ويژه خرمشهر در ادبيات دفاع شهري ما، در فهرستي كه كتابخانه جنگ حوزه هنري انقلاب اسلامي از آثار ادبيات دفاع مقدس با مضمون خرمشهر فراهم آورده، تنها نام شصت اثر به ثبت رسيده است. جالب تر آنكه با مطالعه دقيق تر اين شصت عنوان درمي يابيم بيشتر اين عناوين خاطره نگاري و يا متوني فاقد ارزش كافي ادبي به شمار مي روند. به عبارت ديگر، شايد بتوان تنها چهار يا پنج رمان با ارزش ادبي قابل قبول را در اين حوزه يافت. بر اين اساس، قابل پيش بيني است كه ما به مراتب كمتر مي توانيم آثاري را مرتبط با دفاع شهري در آبادان، اهواز و ديگر شهرهاي درگير جنگ بيابيم. به اين ترتيب، آثار ارزشمند ادبي ما درباره دفاع شهري شايد به ده عنوان نيز بالغ نشود. اما چرا و چگونه است كه به رغم هشت سال جنگ تحميلي آثار قابل قبول ما در حوزه دفاع شهري، چه از لحاظ كمي و چه كيفي قابل قياس با آثار داستاني ادبيات آلماني نيست؟ ما به اين پرسش در بخش بعدي مقاله خواهيم پرداخت. اما از ميان تقريبا صد اثر ادبي مربوط به دفاع شهري، تنها به چند نمونه مي توان اشاره كرد كه داراي ارزش ادبي قابل قبولي باشند. از نخستين رمان هاي مربوط به ادبيات دفاع مقدس مي توان از زمين سوخته اثر احمد محمود نام برد كه به تصويركشنده وضعيت شهر و مردم اهواز به هنگام جنگ تحميلي است. سيروس طاهباز نيز در اثر داستاني خود به نام دعاي مرغ آمين به شهر اهواز مي پردازد. اين اثر در قالب دو نامه بلند يكي از اهواز به تهران و ديگري از تهران به اهواز تدوين يافته است. اسماعيل فصيح در رمان مستندگونه خود زمستان 63 آبادان دوره جنگ را همچون يك پيشزمينه به نمايش مي گذارد. كاوه بهمن در رمان جنگي كه بود، به روايت خانواده اي در شهر خرمشهر مي پردازد كه جنگ آن را از هم مي گسلد و برخي از افراد خانواده را به قرباني مي گيرد. قاسمعلي فراست نيز در رمان نخل هاي بي سر خود از اشغال خرمشهر آغاز مي كند و پايان رمان خود را به فتح دوباره خرمشهر اختصاص مي دهد. و همانطور كه قبلا نيز گفته شد، منيژه جانقلي در رمان در جستجوي من به خرمشهر و زنان آن به هنگام سقوط و مقاومت مردمش مي پردازد. جمشيد خانيان در كودكي هاي زمين به مضموني مشابه مي پردازد و سرانجام بايد از رمان مهمان مهتاب اثر فرهاد حسن زاده در همين باره نام برد. آثاري كه نام برده شد كمابيش با ارزش ترين آثار ادبيات دفاع شهري كشورمان به شمار مي آيند. حال آنكه آثار ديگري به ارزش ادبي كمتر مانند نخل ها و آدم ها اثر نعمت ا... سليماني و يا سكه پدربزرگ اثر جعفر توزنده جاني قابل ذكرند. در پايان مي بايد خاطرنشان ساخت، گرچه آثاري مربوط به دفاع شهري بسيار فزون تر از آنچه نام برديم وجود دارند، اما آثاري كه بتوان بر آن ادبيات نام نهاد، تنها آن بودند كه از آن ها ياد كرديم. چرايي نقصان كمي و كيفي اين پديده چيزيست كه بخش پاياني مقاله ما به آن اشاره خواهد داشت. 4. نگاهي تطبيقي به ادبيات پايداري و مقاومت در دو كشور ايران و آلمان مقايسه ميان ادبيات جنگ آلمان و ادبيات پايداري در ايران و اصولا مقايسه تجربيات دو ملت متفاوت كار آساني نيست و ره به جايي نيز نمي برد. شايد سبب اين دشواري در تفاوت هاي بنيادين اين دو مورد باشد. در اين باره يك تذكار سودمند است: مورد آلمان، موردي كاملا ويژه است، آلمان در هر دو جنگ بزرگ جهاني نقش آغازگر و متجاوز داشته و در هر دو جنگ نيز شكست خورده است. از اين رو، روس ها، فرانسوي ها، انگليسي ها و... به يمن پيروزي در جنگ دست به آفرينش «ادبيات جنگ ميهني»، «ادبيات مقاومت»، «ادبيات دفاع" و... زدند. اما آلمان نمي توانست داراي ادبيات جنگ به مفهوم متعارف خود باشد، زيرا هم متجاوز بود و هم شكست خورده. چنين شد كه آلمان داراي پديده اي شد به نام «ادبيات ضدجنگ»! از اين رو مضامين ايثار، فداكاري و شهادتي كه در ادبيات اين كشور مي بينيم، بيشتر جنبه ضدجنگ و دربرابر جنگ دارند، ايثاري كه مردم يك كشور عليه حكومت جنگ افروز خودشان به خرج مي دهند، نه ايثاري كه مردمي عليه سربازان كشوري مهاجم به كار بندند. از آن گذشته، ايران و آلمان دو كشور با دو فرهنگ كاملا متفاوت و متعلق به دو نوع جغرافياي كاملا متضاداند. اساطير و ادبيات آلماني بيش از اساطير و ادبيات فارسي داراي كهن الگوهاي سلحشوري و جنگ خواهي است. همچنين ملت آلمان بيش از ملل ديگر تحت تأثير اساطير و ادبيات خود بوده اند. به يك سخن، جنگ هايي كه آلمان در آن دخيل بود، بيش از جنگ هاي ديگر جهان ريشه هاي فرهنگي و ادبي داشت. همچنين اگر ما آخرين تجربه هاي دو ملت را در حوزه جنگ بسنجيم، درمي يابيم كه آلمان آخرين بار جنگي را در شصت سال پيش تجربه كرد و ما در چند سال پيش. آلمان در نقش متجاوز ظاهر شد و ما در نقش مدافع. ادبيات و اساطير آلماني مروج ايثار و فداكاري مهاجمانه بودند و در مورد ايران فداكاري و مقاومت در مقام دفاع رايج بود. فرجام جنگ در آلمان به خلق ادبيات ضدجنگ رسيد و در ايران به ادبيات دفاع مقدس و با اين حال، آنان صاحب آثاري در سطح جهاني شدند و شماري از بهترين آثار ادبيات جنگ در جهان را آفريدند، اما ادبيات پايداري ما هنوز در آغاز راه است و سرانجام اين كه تلفات و ويراني هاي آخرين جنگي كه آلمان درگير آن بود، به مراتب بيشتر و درنتيجه تأثيرگذاري آن بر انديشه آلماني و ادبياتشان بيش از خسارات و تأثيراتي بود كه جنگ ايران و عراق در كشورمان برجاي گذاشت. توضيح اين كه چرا ادبيات جنگ در آلمان فرسنگ ها جلوتر از ادبيات مقاومت ماست، در همين نكته ها نهفته باشد. نخست اين كه انديشه و ادبيات آلماني بيشتر و بيشتر درگير مضمون جنگ و سلحشوري بوده و ديگر اين كه خود آن ملت نيز در عمل درگيري جنگ هاي مهيب و عظيم و تأثيرگرفته از آن ها بودند. آنان خواسته يا ناخواسته جنگ را با پوست و گوشت خود لمس كردند. جنگ جهاني دوم در شصت سال پيش تلفاتي برابر با جمعيت ايران برجاي گذاشت. براساس آمار از هر چهار نفر آلماني يك نفر در اين جنگ كشته شد، برخي از شهرهايش با خاك يكسان شدند و پس از جنگ نيز بسياري به سبب قحطي و گرسنگي جان باختند. خوشبختانه ما جنگ را در اين سطح تجربه نكرديم. دولت آلمان پيش از آغاز جنگ، ادبيات را براي آماده كردن آلماني ها به فداكاري و ايثار به خدمت گرفتند. اما در ايران تنها پس از جنگ بود كه به فكر خلق ادبيات پايداري افتاديم. از آن گذشته، ادبيات آلماني تا پيش از پايان دومين جنگ جهاني تحت تأثير انگيزه هاي ناسيوناليستي – ايدئولوژيكي بود و اما ادبيات پايداري ما تحت تأثير باورهاي مذهبي و ايدئولوژيكي. همچنين خلق آثار سفارشي، مصادره ايدئولوژيك ادبيات جنگ، سوءاستفاده تبليغاتي از آن، مقدس انگاري اين نوع ادبيات و پرهيز از نقد و نگاه انتقادي در آلمان پيش از پايان جنگ دوم، به مراتب بيش از كشور ما رخ داد. هرچند كه ما نيز در برخي موارد از اين آسيب ها در امان نمانديم.

تهيه و تنظيم: حميدرضا نجفي


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : برخي ارزشها و ثمرات جنگ تحميلي
كلمات كليدي : مقاله / حسين اردستاني / ارزشها و ثمرات جنگ تحميلي
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
در جنگ تحميلي، رزمندگان اسلام با تأسي به سيره رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار و با تأسي به كربلا و عاشورا و امام حسين(ع) چهره حقيقي اسلام را نمايان ساخته، با الهام از پيام عاشورا كه «هيهات من الذله» است و در همه اعصار چراغ راه آزادگان و حسينيان به شمار مي رود «آينه ابهت دو ابرقدرت» را شكستند و ضمن صدور انقلاب، ريشه هاي انقلاب اسلامي را محكم كردند.اين مقاله به بررسي برخي ارزشها و ثمرات جنگ تحميلي و برخي اثرات آن مي پردازد پس از پايان جنگ تحميلي و ظهور مجدد دنياگرايي و مادي گرايي و به قول رهبر معظم انقلاب، همه چيز را در ماديّت جستجو كردن، مروري بر جنگ و ارزشهاي آن، اين امكان را براي كساني كه مي خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابي ماندن اصرار ورزند، فراهم مي كند تا عملكرد خود را با ارزشهاي مطلقي كه معيار حسين وار زيستن و حداقل مسلمان ماندن است محك بزنند؛ و گوهر مجاهدتهاي خود را به ثمن قليل دنيا و زخارف چشم پركن آن نفروشند. از همه اينها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. روحيه بسيجي برجسته ترين، مهمترين و كاربردي ترين ارزش و پيامد جنگ براي جامعه كه مي تواند قوام آن و استمرار و پويايي انقلاب را حفظ نمايد، ضرورت وجود روحيه بسيجي است. يكي از دلايل اصلي و بنيادي پيروزي انقلاب اسلامي بر دنياي استكبار و ساقط كردن حكومت شاهنشاهي، روحيه ازخودگذشتي خيل مردم مسلمان و بي اعتنايي آنان به نمودهاي دنيوي بود كه باعث و باني ايجاد چنين روحيه اي و محرك اصلي آن، حضرت امام خميني(س) بنيانگذار جمهوري اسلامي بود.»

مقدمه: پس از گذشت شش سال از پايان جنگ تحميلي و ظهور مجدد دنياگرايي و مادي گرايي و به قول رهبر معظم انقلاب، همه چيز را در ماديّت جستجو كردن، مروري بر جنگ و ارزشهاي آن، اين امكان را براي كساني كه مي خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابي ماندن اصرار ورزند، فراهم مي كند تا عملكرد خود را با ارزشهاي مطلقي كه معيار حسين وار زيستن و حداقل مسلمان ماندن است محك بزنند؛ و گوهر مجاهدتهاي خود را به ثمن قليل دنيا و زخارف چشم پركن آن نفروشند. مي دانيم كه انقلاب اسلامي در عصري بوقوع پيوست كه كمترين زمينه مثبتي براي ظهور آن فراهم نبود. زيرا كفر پنهان و آشكار دنيا را فرا گرفته بود و در چنين محيطي، اكثر انسانها، همّ و غمّشان تامين نيازهاي خاكي و دنيوي بود؛ و حتي در جوامع مسلمان و كشور ايران، آنهايي كه به دين تمسك داشتند، ـ بجز تعداد كمي كه در صف اول مبارزه بوده و دينداري را با تلاش براي برپايي حاكميت اسلام مساوي مي دانستند ـ فارغ از روح ديني به زندگي خود مشغول بودند، و برخي ديگر با نفي مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قيام قائم و قائل بودن به خدايي دين از سياست دين را در خدمت دنياي مادي خود قرار داده بودند و به تعبير حضرت امام(س)، «همشان علفشان بود.» پيروزي انقلاب اسلامي موجب شد افق جديدي فراسوي آنهايي كه مستعد دينداري بودند گشوده شود. اين حادثه عظيم كه انقلاب به مفهوم حقيقي را به دنبال داشت، تحولي عظيم در جامعه ايران و جهان اسلام بوجود آورد و جهان سوم، منطقه خاورميانه و در پي آن نظام بين المللي را به شدت متاثر ساخت. و با ارائه الگويي جديد، نوعي نظام سياسي را پي ريزي كرد كه غايت آن نه ارضاء تمايلات جسماني مردم، بلكه تعالي آنها و تشكيل جامعه اي بر مبناي عدالت و قسط بود؛ يعني همان هدف انبياء. اين الگوي حكومتي بدليل تعارض ماهوي با ايدئولوژي اُمانيستي و انسان مدار سياسي غرب، مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهايت، جنگ به عنوان آخرين راه حل، براي سرنگوني نظام نوپاي جمهوري اسلامي در دستور كار قرار گرفت. جنگ تحميلي عرصه اي بود كه در آن، «دين» تمام هنر خود را به نمايش گذاشت و هدف انقلاب اسلامي تحقق يافت. زيرا از انسانهاي چسبيده به خاك، آدمهايي ساخته شد كه فقط با رسيدن به لقاء خدا آرام مي گرفتند و براي اين منظور، دست و پا و سر و ... خود را نه با اختيار، كه با گريه و التماس هديه مي كردند. و بعضي ديگر كه تحمل تدريجي فدا شدن را نداشتند در صف مين مي ايستادند تا به يكباره همه وجود خود را فدا كنند. اين پديده نوظهور در جامعه اي اتفاق افتاد كه طي چند دهه حكومت سرسپردة پهلوي، فرهنگ آمريكايي وغربي تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذ كرده و آنرا آلوده ساخته بود. حضرت امام در اين زمينه مي فرمايند: ما عقب ماندگان وحيرت زدگان و آن سالكان و چله نشينان و آن عاقلان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان وجهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه با چه معياري اين معما را حل و اين مسئله را تحليل مي كنند كه از جامعه مسمومي كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهي فضا را مسموم نموده بود... يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سر و پا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب براي شهادت و جان نثار براي اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه اي از آن نرسيده اند، بسازد؟ اكنون اين سوال مطرح مي شود كه آيا انقلاب اسلامي بايد به نتيجه اي جز اين منتهي مي شد؟ مگر هدف دين بجز ساختن چنين انسانهايي، چيز ديگري بوده است؟ بنابراين انقلاب اسلامي با ايجاد يك الگوي موفق از انسانهاي نمونه، كار خود را به پايان رسانده است و از اين پس، براي عقب ماندگان نيز راهي جز راه آنان باقي نمانده است. در اين نوشتار، برخي ارزشهاي برخاسته از جنگ كه مي تواند موجب استحكام جامعه و حكومت و نيز استمرار نظام جمهوري اسلامي براساس اسلام ناب محمدي(ص) شوند مورد مداقه قرار مي گيرد. تبلور اسلام انقلابي در سالهاي دور، قدرتهاي مستكبر و عوامل آنان در سرزمينهاي اسلامي توانستند چهره حقيقي اسلام را تحريف كرده آنرا به عنوان يك مذهب غيرمبارز و بي توجه به حكومت و جامعه معرفي نمايند. از نظر اينان، اسلام شامل احكام رساله اي، اخلاق، مسائل حقوقي فردي و برخي مسائل نظري و كلامي بود. برجسته ترين مكتب فكري به اين سبك، اشخاص و جرياني بودند كه با تمسك به امام زمان(عج) نه تنها بُعد حكومتي اسلام را انكار مي كردند بلكه با اين استدلال كه ازدياد ظلم و فحشاء توسط آنان موجب تسريع در ظهور آن حضرت مي گردد تن دادن به حكومتهاي ظالم و ستمگر را مجاز مي شمردند. چنين برداشتي به نام اسلام و نيز عوامل ديگري از اين قبيل، زمينه رشد ماركسيسم را كه در دهه هاي 60 و 70 و تا حدودي دهه 80 ميلادي به عنوان يك ايدئولوژي مبارز و ضد امپرياليسم مطرح شده بود، در كشورهاي جهان سوم و تا حدودي سرزمينهاي اسلامي هموار كرد. حتي آنهايي هم كه به ظاهر نمي خواستند كاملاً ماركسيسم شوند با اخذ اقتصاد و فلسفه ماركسيسم و تلفيق آن با اسلام، روشي التقاطي را به عنوان پوششي براي انديشه خود حفظ كردند. دليل اصلي اين كج انديشي از لحاظ اجتماعي و سياسي، انزواي اسلام حقيقي و ناب و رواج اسلام آمريكايي بود. اگر به ياد داشته باشيم، امام در پيام تاريخي خود با گورباچف مذهب غير مبارز را كه ماركسيسم آنرا افيون توده ها مي دانست، اسلام آمريكايي معرفي كرد. پس از ظهور انقلاب اسلامي و پيروزي آن بر حكومت آمريكايي شاه به رهبري حضرت امام خميني(س)، اسلام جمود و سكون جاي خود را به اسلام انقلابي داد. ويژگي تجديد حيات اسلامي در دوره جديد وجود «رهبري» بود كه به دليل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن انديشه، حرف اول و آخر دين را بيان مي كرد و توده هاي تشنه اسلام ناب به استفاده از انديشه جديد ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرويدند. از اين پس اسلام انقلابي در عرصه فردي، خانوادگي و مسائل اجتماعي حاكم شد و طوايف مختلف مسلمين و ملت هاي بي خبر از اسلام حقيقي را متوجه خود نمود. با تولد دوباره اسلام ناب، غروب ماركسيسم فرا رسيد و بازارآن به كسادي گرائيد. در واقع اسلام امام خميني(س) در دهه 80 ميلادي، برچسب دروغين ضديت اسلام با مسايل حكومتي و اجتماعي را به عنوان عامل بازدارنده توسعه قلمرو انديشه اسلامي از ميان برداشت و جوانان ايراني و سرزمينهاي اسلامي را به صف مبارزه در برابر قدرتهاي مسلط داخلي و بين المللي فرا خواند. با وقوع جنگ تحميلي، اسلام انقلابي از سطح به عمق ارتقاء يافت و شور انقلابي به شعور انقلابي تبديل شد. در اين عرصه جديد، جوهره كفرستيزي و مقاومت كه از روح اسلام نشأت مي گيرد احياء شد و باب متروك جهاد، «خصوصاً جهاد دفاعي كه حافظ اصول است و قعود از آن، ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهاي اسلامي و انساني را به دنبال دارد. فراسوي خيلي پيروان اسلام انقلابي گشوده شد. در جنگ تحميلي، رزمندگان اسلام با تأسي به سيره رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار و با تأسي به كربلا و عاشورا و امام حسين(ع) چهره حقيقي اسلام را نمايان ساخته، با الهام از پيام عاشورا كه «هيهات من الذله» است و در همه اعصار چراغ راه آزادگان و حسينيان به شمار مي رود «آينه ابهت دو ابرقدرت» را شكستند و ضمن صدور انقلاب، ريشه هاي انقلاب اسلامي را محكم كردند. امام خميني در پيام به روحانيت به تاريخ 5/12/67 ضمن برشمردن آثار و بركات جنگ اظهار مي دارند: و از همه اينها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. روحيه بسيجي برجسته ترين، مهمترين و كاربردي ترين ارزش و پيامد جنگ براي جامعه كه مي تواند قوام آن و استمرار و پويايي انقلاب را حفظ نمايد، ضرورت وجود روحيه بسيجي است. يكي از دلايل اصلي و بنيادي پيروزي انقلاب اسلامي بر دنياي استكبار و ساقط كردن حكومت شاهنشاهي، روحيه ازخودگذشتي خيل مردم مسلمان و بي اعتنايي آنان به نمودهاي دنيوي بود كه باعث و باني ايجاد چنين روحيه اي و محرك اصلي آن، حضرت امام خميني(س) بنيانگذار جمهوري اسلامي بود.» آن حضرت با تحمل سختي ها و رياضت ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنيا توانست در مقابل صاحب دنيا يعني امريكا و اذناب آن بايستد و سرانجام بر آنان غلبه نمايد و باهمين روحيه و با ارائه معارف توحيدي ناب تا لحظه مرگ، شور و شوق در صحنه انقلاب ماندن را در مردم زنده نگه داشت و به همين خاطر هيچگاه افق ديد مردم متوجه مسايل سطحي و پيش پا افتاده روزمره نبود، لذا با اقتدار كامل از دين و انقلاب صيانت مي كردند. در جنگ تحميلي، اين روحيه عمق بيشتري يافت و جايگاه و نام اصلي خود را پيدا كرد. در اين عرصه نيز تنها همين روحيه موجب شكست توطئه دشمنان براي سرنگوني نظام مقدس جمهوري اسلامي گرديد. در غير اين صورت يك نظام نوپا و كم تجربه در ابعاد سياسي، نظامي و ... قادر نبود در مقابل امپرياليسم آمريكا، شوروي و ارتجاع منطقه دوام بياورد. زيرا توازن قوا در جنگ تحميلي ميان ايران و عراق به ميزان بسيار زيادي به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسليح و تجهيز، و بطور همه جانبه از سوي قدرتهاي بزرگ حمايت مي شد. لذا ضرورت ايجاب مي كرد از شيوه هيا غيركلاسيك و متكي به نيروي انساني در عملياتها استفاده شود. طبيعي بود كه در اين شيوه، جنگ در شب براي مصون ماندن از تكنولوژي تسليحاتي دشمن و همچنين استفاده از روحيات انقلابي و شهادت طلبي رمز موفقيت و عامل اصلي پيشبرد جنگ به شمار مي رفت. در چنين شرايطي، عنصر اصلي ميدان نبرد، شجاعت، فداكاري، قناعت، خودفراموشي، خداخواهي و ... بود كه خيل بسيجيان عاشق امام با روحيه بسيجي توانستند حامل اصلي اين ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شكست مواجه نمايند. روحيه بسيجي چيست؟: هسته مركزي اين روحيه، همانا نگرش به پديده هاي مادي از دريچه نياز به عنوان وسيله و نه اصالت دادن به آنها، است؛ و از سوي ديگر تمامي امور در راستاي دين و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم مي يابند. از اين رو، از خودگذشتگي و فدا شدن براي ديندار ماندن توده ها يكي از وجوه برجسته روحيه بسيجيان بود. آنان به پيروي از تعليمات قرآن كريم آموخته بودند آنگاه كه فتح حاصل شود، مردم گروه گروه به دين مي گروند. (اذا جاء نصرالله و الفتح و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا). بنابراين، در پي حفظ دين و دينداري مردم بودند و به خود نمي انديشيدند. آنها وظيفه خود را شكستن خط هاي پياپي مي دانستند تا راه براي ضعيفان و عقب نگه داشته ها شده ها باز گردند. آنها مي سوختند و فدا مي شدند تا ديگران نيز با خدايشان رابطه برقرار كنند. در يك كلام آنها با در دست گرفتن جانشان و حمل طناب هاي دار بر گردن خود، نوك پيكان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند. بسيجي ها در جبهه، در تقسيم كارها و پيشبرد امور خيلي راحت با يكديگر كنار مي آمدند و به فكر مقام و عنوان بالاتر نبودند، حتي آنها كه مقام بالاتري داشتند، يعني فرماندهان بالاتر، به هنگام نبرد پيش گامتر از نيروهاي خود بودند و نيروها نيز گوي سبقت را از يكديگر مي ربودند. آنها حتي الامكان از زير بار عنوان شانه خالي مي كردند و بيشتر مايل بودند بدون شهرت و فقط براي خدا خدمت كنند كه حاصل كارشان تا ابد باقي بماند. آنها هر چه داشتند با هم تقسيم مي كردند و هر يك سعي داشت با تحمل رنج و كار بيشتر، ديگري در آسايش باشد. خيلي بندرت مشاهده مي شد كه كسي در فكر آسايش خود باشد چه رسد به آنكه بارش را بدوش ديگري بياندازد كه در اين صورت، او هنوز روحيه بسيجي را درك نكرده بود. از خصوصيات ديگر روحيه بسيجي پركار بودند و كم خرج بودن است. آنها شب و روز نمي شناختند و فقط هنگامي كه كاري نبود و يا از فرط خستگي بدون اختيار خوابشان مي برد از كار باز مي ايستادند. آنها با اين همه تلاش و نقش آفريني در جنگ و حفظ نظام بسيار كم هزينه و بي توقع بودند زيرا خودشان را دائماً بدهكار مي دانستند و هميشه در پي آن بودند كه براي انقلاب كاري كنند. ديگر آنكه سنگرهاي آنها كه به منزله خانه هايشان بود خيلي ساده و بي آلايش و توام با صفا و معنويت ساخته شده بود. به همين خاطر بسيار سبكبال بودند و در هر لحظه اي كه فرمان حركت يا حمله صادر مي شد خيلي راحت جابجا مي شدند و با جمع كردن اثاثيه شان در يك كوله پشتي عازم ميدان نبرد شده و به انتظار شهادت مي جنگيدند. براي خواب زيرانداز و روانداز و بالششان پتو بود و خيلي اوقات كه وسايل به اندازه كافي نبود با دو سه پتو، سه چهار نفر به استراحت مي پرداختند. در غذا خوردن نيز چنين بودند. و خلاصه آنكه خاكي و ساده زيست و كوخ نشين بودند و فقط وسايل ضروري زندگي را داشتند و با راهنماي خط اليه راجعون، فقط انديشه مقصد نهايي را در سر داشتند و با زيركي و درايت تمام، به چيز ديگري خود را مشغول نمي كردند. به همين خاطر، اكثر آنها شهيد شدند و تعداد كمي كه باقيمانده اند مفتخر به پيمودن چنين راهي هستند. ويژگي ديگر روحيه بسيجي، متعبد بودن توام با معرفت ديني است. اين روحيه بلند را حتي نمي توان توصيف كرد و وصف آن روحيات و نماز شب ها و انابه ها و ... قابل بيان نيست. نماز جماعت اول وقت، مقيد بودند به دعيا روزها، زيارت عاشورا، «دعاي كميل»، «عرفه»، «شعبانيه»، جوشن كبير، زيارات جامعه كبيره و سينه زني و عزاداري عاشورايي، جلوه هايي از اين روحيه است. حضرت امام خميني(س) با توجه به چنين ويژگي هايي از تفكر و روحيه بسيجي فرمودند: «اگر به كشوري نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد و الا هر لحظه بايد منتظر حادثه ماند.» فرماندهي انقلابي در جنگ تحميلي، نوع جديدي از فرماندهي نظامي پديدار شد كه با فرماندهي مصطلح در ارتش هاي كلاسيك تفاوت ماهوي داشت. در عرف و آيين نظامي، رابطه فرمانده و زيردست يك رابطه مكانيكي و دستوري خشك است كه عامل ديوانسالاري در آن قنش اساسي دارد و فاقد پويايي فكري ـ اعتقادي و ارزش گرايي است. در اين نوع آئين، عناصر پايين دست مانند مهره اي جابجا مي شوند و به همين خاطر، در ارتش هاي جهان سوم در بسياري از موارد كارايي لازم وجود ندارد. بطور خلاصه در اين گونه فرماندهي، فقط عامل سازماني پيوند دهنده پايين دست و بالا دست است و طبيعي است كه تا مرز مشخصي قادر به پيشبرد وظايف محوله است و از آن پس، تنها عناصر معنوي و اعتقادي مي تواند راهگشا باشد؛ همان چيزي كه روح اصلي جبهه هاي جنگ به شمار مي رفت. فرماندهان سپاه در جنگ، از بالاترين رده، يعني فرماندهي كل، فرماندهان قرارگاه ها تا فرماندهان لشگر، تيپ، گردان، گروهان، دسته و ... هيچ تفاوتي با نيروي تكور بسيجي نداشته همه آنها براي يك مقصد در جبهه حضور پيدا كرده بودند و همّ تمام آنها، دفاع از انقلاب اسلامي و تبعيت از فرمان امام خميني(س) بود. دين، درد اصلي همه شان بود و با معارف جديدي كه امام مطرح كرده بود، عطششان به شهادت بود. خلاصه آنكه «اعتقاد ديني، آرمان انقلابي، علاقه به رهبري انقلاب، اخلاص، ايثار، عشق به لقاءا... و شهادت، عزم استوار، شوق شركت در جبهه جهاد في سبيل ا... و ... وجه اشتراك آنها به شمار مي رفت. بالاترين، بالا و پايين بودن آنها فقط براي پيشبرد جهاد بود نه چيز ديگر. نه فرمانده از اين عنوان احساس غرور داشت و نه براي بسيجي اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلكه با عشق و علاقه تا پاي جان به فرامين فرمانده عمل مي كرد. اين رابطه فقط به جبهه منحصر نمي شد زيرا خيلي ازآنها با يكديگر بچه محل بودند و فرماندهان، اندكي پيش از آغاز عمليات بوسيله پيك با حفظ اسرار عمليات، از آنها مي خواستند كه به جبهه بيايند. اشتراك ديگر آنها اين بود كه همه آنها از محله هاي جنوب شهر و فقيرنشين تهران و شهرستانها برخاسته بودند. و خيلي راحت با يكديگر جوش مي خوردند. ديگر آنكه بدليل جوان بودن، روحيه محافظه كاري و خودانديشي و خانواده انديشي در بين آنها راه نداشت و اين مهمترين عامل پويايي يك عنصر نظامي است. در اين رابطه، فرماندهان به ميزان قابل ملاحظه اي سعي داشتند در مراحل مختلف همراه نيروها در صحنه هاي حمله و يا قبل از عمليات ايفاي نقش نمايند. افراد علاوه بر وظايف مخصوص خود، همپاي نيروهاي تكور و جلوتر از آنان درگير مشكلات طاقت فرسايي مي شدند كه هر يك براي نااميد كردن نيروها و توقف كارها كافي بود. في المثل در ساختن ديوارهايي از كيسه شن براي كور كردن ديد دشمن كه بايستي شبانه و بدون سر و صدا و در زماني كوتاه و در منطقه اي نامناسب انجام شود، فرماندهان و كادرهاي عمليات را مي ديديم كه با حذف ساعات اندك استراحتشان مشغول بكار مي شدند. اين روحيه در زمينه هاي ديگر نيز وجود داشت. براي نمونه، شهيد مهدي باكري فرمانده لشگر 31 عاشورا، روزي از اهواز عازم خط بود، نزديك غروب قبل از حركت، به تعميرگاه لشگر مراجعه كرد تا خرابي چراغهاي ماشين خود را برطرف كند. به تعميركار بسيجي مراجعه كرد و از او خواست كه به تعمير ماشين وي بپردازد. اما تعميركار بدون آنكه فرمانده لشگر را بشناسد در پاسخ گفت، ساعت كار پايان يافته است و من اكنون در حال شستن لباسهايم هستم و چون امكان انجام كارهاي شخصي در صبح و ساعت كار برايم وجود ندارد، انشاءا... فردا صبح كار شما را انجام خواهم داد. شهيد باكري كه عجله داشت و بايد سريعتر به خط مي رفت و از طرفي فرا رسيدن غروب و تاريكي هوا مانع بود تا با وضعيت فعلي ماشين حركت كند به وي گفت، من حاضرم لباسهاي شما را بشويم و شما هم ماشين مرا تعمير كنيد. تعميركار پذيرفت و بدنبال آن مشغول درست كردن چراغهاي ماشين شد و شهيد باكري نيز به شستن رخت ها همت گماشت. پس از دقايقي يكي از افراد تعميرگاه كه فرمانده لشگر را مي شناخت از ديدن رخت شويي وي آنهم در تعميرگاه تعجب كرد. لذا بلافاصله به سراغ تعميركار رفت و گفت آقا مهدي چرا اينجا رخت مي شويد؟ سپس شخص سوم با تعجب از تعميركار پرسيد مي داني اين كيست؟ آقا مهدي، فرمانده لشگر است. تعميركار با ناراحتي و خجالت به سمت فرمانده دويد و از او عذرخواهي كرد. اما شهيد باكري با لهجه آذربايجاني و با آن روح بلند در پاسخ اظهار داشت: يعني چه! من و تو با هم شرط كرديم هر كدام نياز ديگري را برطرف كنيم. اين كه عذرخواهي ندارد. هر چه تعميركار اصرار كرد وي نپذيرفت و سرانجام او ماشين را تعمير كرد و مهدي شهيد نيز لباس هاي بسيجي اش را شست! به هنگام نبرد و اوج درگيري و آتش نيز همين روحيات و رابطه عميق و صميمي بين فرمانده و بسيجي وجود داشت. و فرمانده لشگر اسلام نه يك آمر و دستور دهنده بلكه هادي و رهبر و مقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگي و ايثار جان را به نيروهيا تحت امرش نشان داده بود و به همين خاطر، نيروهاي تحت امر او بدون هيچ شائبه، ترس و ... به فرمان او گردن مي نهادند. نمونه ها و مصاديق بسياري در جنگ وجود دارد كه اثبات كننده چنين پديده اي است. در عمليات بدر هنگامي كه نيروهاي عراقي توانستند از جناح شمالي عمليات قرارگاه نجف، نيروهاي اسلام را عقب بزنند، عرصه بر قرارگاه كربلا و يگانهاي آنها بسيار تنگ شد و حوالي بعدازظهر روز 28/12/63 يگانهاي عراقي توانستند در سمت راست خط همايون و در شرق دجله به سمت مواضع قرارگاه كربلا تعرض خود را آغاز كنند. در همين روز لشگر 31 عاشورا كه زا شب قبل به شرق دجله رفته بود، تدريجاً در محاصره يگانهاي عراقي قرا رگرفت واين در حالي بود كه فرمانده لشگر، «شهيد باكري» نيز در بين نيروهاي خود حضور داشت. جنگ و گريز بين لشگر عاشورا و يگانهاي عراقي بشدت ادامه يافت و فمراندهي قرارگاه كربلا و فرماندهي سپاه درصدد بودند، هر طور شده فرمانده لشگر عاشورا را به غرب رودخانه بياورند، اما او با رمز گفت: بايد ايستاد و تا آخرين لحظه جنگيد، حتي فرماندهان و كادر لشگر عاشورا كه نزديك وي در صحنه نبرد بودند به وي گفتند: آقا مهدي خيلي راحت است كه آدم شهيد شود ولي ماندن و با مشكلات دست و پنجه نرم كردن سخت است. آنه با اين بهانه درصدد بودند كه فرمانده خود را از وضع حادي كه ايجاد شده است و هر آن سخت تر مي شد، خارج سازند، اما شهيد باكري نپذيرفت و بخصوص هنگامي كه بسيجي ها در محاصره قرار گرفتند و به هيچ وجه خارج شدن از كنار آنها را قبول نكرد و سرانجام با تيري كه به پيشانيش خورد، در آستانه شهادت قرار گرفت، او را به كنار رودخانه دجله رساندند و در قايق گذاشتند تا به اورژانس منتقل شود اما نيروهاي عراقي كه بر اوضاع كاملاً مسلط شده بودند قايق حامل وي را با آرپي جي به خاكستر تبديل كردند و جسد باكري نيز سوخت و خاكستر آن را آب برد! سال 62 در عمليات خيبر در جزيره مجنون، برادرش «حميد باكري» نيز كه معاون اول لشگر بود همراه «ياغچيان» معاون دوم لشكر كنار پل شحيطاط واقع در جزيره شمالي به جزيره جنوبي تا آخرين نفر كنار بسيجي ها لشگر عاشورا ماندند و شهيد شدند و جسدشان نيز همانجا ماند. حاج همت فرمانده دوست داشتني لشكر محمد رسول ا...(ص) نيز به همين صورت در عمليات خيبر در جزيره مجنون شهيد شد. او پس از فشارهاي مضاعف ارتش عراق براي بازپس گيري جزاير مجنون و عدم وجود نيروي بسيجي در خط، با موتور عازم محور لشگر 41 ثارا... بود تا يك گروهان از نيروهاي آن لشگر را در خط لشگر 27 مستقر نمايد. ليكن در بين راه بر اثر اصابت تركش توپ به شهادت رسيد. قبل از اين، جانشين وي برادر «اكبر زجاجي» نيز شهيد شده بود. در همين عمليات برادر «بهروز غلامي» فرمانده تيپ امام حسن(ع) نيز شهيد شد و انگشت وسط برادر احمد كاظمي فرمانده لشگر 8 نجف قطع شد اما يك لحظه از جزيره خارج نشد و همانجا در اورژانس دست خود را پانسمان كرد و در كنار نيروهايش ماند. در جناح چپ عمليات در محور طلائيه، برادر «حسين خرازي» فرمانده لشگر 14 امام حسين(ع) دست راست خود را از دست داد و با بدن پر از تركش به بيمارستان منتقل گرديد. همه اينها در رده فرمانده ارشد بودند و فرماندهان گردان و گروهان همه در كنار نيروهايشان با تحمل جراحات و شهادتها مواضعشان را حفظ مي كردند. بنابراين، فرماندهان سپاه در جنگ بدون آنكه به فكر حفظ جان خود باشند، نسبت به نيروهاي تحت امرشان هيچ تقدمي براي خود قائل نمي شدند. اين مسأله به گونه اي بود كه حتي اعتراض بسيجي ها را بدنبال داشت. يكي از رزمندگان جبهه غرب مي گويد: «تعدادي از رزمندگان به برادر (شهيد) ناصر كاظمي گفتند از قول ما به برادر (شهيد) «محمد بروجردي» بگوييد اينقدر جلوي بچه ها حركت نكند، ممكن است آسيب ببيند. شهيد بروجردي در ميان رزمندگان و مردم غرب كشور از محبوبيت زيادي برخوردار بود تا جاييكه او را «مسيح كردستان» مي ناميدند. اين روند و حالت از ابتداي جنگ تحميلي تا پايان آن به چشم مي خورد و تعداد بسياري از فرماندهان در كنار و حتي جلوتر از نيروهايشان به شهادت رسيدند. دكتر چمران در دهلاويه و در اوايل جنگ شهيد شد. او در جريان حوادث پاوه با آنكه وزير دفاع بود و در حاليكه شهادت او و يارانش قطعي مي نمود پيشاپيش نيروها، سلاح بدست وارد عمل شد. به دنبال پيام امام و بسيج مردم ضمن پايان يافتن غائله پاوه، آنها نيز براي انقلاب سالم ماندند تا در ميداني ديگر به شهادت برسند. شهيدان «حسن باقري» و «مجيد بقايي» از فرماندهان ارشد سپاه قبل از عمليات والفجر مقدماتي در جريان يك شناسايي از روي دكل، به شهادت رسيدند؛ و در جريان عمليات مذكور برادر «حبيب اللهي» از سپاه سوم شهيد شد و جسدش در كانال ماند. در والفجر 1 برادر «چراغي» فرمانده لشگر حضرت رسول(ص) به شهادت رسيد. در عمليات والفجر 4 برادر «رضاييان» فرمانده يكي از قرارگاه هاي تابعه به شهادت رسيد. در عمليات بدر برادر «عباس كريمي» فرمانده لشكر حضرت رسول(ص) به شهادت رسيد. در عمليات والفجر 4 برادر «رضاييان» فرمانده يكي از قرارگاه هاي تابعه به شهادت رسيد. در عمليات بدر برادر «عباس كريمي» فرمانده لشكر حضرت رسول(ص) و برادر «ستوده» جانشين تيپ المهدي شهيد شدند، و برادر اسدي فرمانده تيپ المهدي به شدت مجروح شد. در عمليات والفجر 8 برادر «كلهر» جانشين تيپ 10 سيدالشهداء بود و برادر «ذاكر» قائم مقام سپاه كرج كه در كمك فرماندهي تيپ سيدالشهداء بود و برادر «شاهمراد» جانشين تيپ قمر بني هاشم و برادر علي قوچاني فرمانده تيپ لشگر امام حسين(ع) به درجه رفيع شهادت نائل شدند. برادر «فضلي» شديداً مجروح شد و برادر «غلامپور» فرمانده قرارگاه كربلا با آنكه شديداً شيميايي شده بود، اما همچنان در منطقه ماند. در عمليات كربلاي چهار و پنج برادر «عزيز جعفري» فرمانده قرارگاه قدس به شدت مجروح شد، برادران طوسي و نوبخت از فرماندهان تيپ لشگر 25 كربلا شهيد و مفقود شدند، و بسياري ديگر از فرماندهان گردان و گروهان، و ... شهيد و مجروح شدند. در عمليات كربلاي 10 برادر «ستار وفايي» و «برادر پيش بهار» از فرماندهان مهندسي و اطلاعات و عمليات مجروح شدند، برادر «حاج نصير» فرمانده تيپ لشكر 25 كربلا شهيد شد. در عمليات بيت المقدس 2 و والفجر 10 وحملات مجدد عراق تعداد ديگري از فرماندهان سپاه مانند شهيد «غلامرضا صالحي» به شهادت رسيدند و برخي ديگر مانند برادر «مصطفي ايزدي» و امثالهم مجروح و شهيد شدند. همه اين موارد، اسمهايي هستند كه در ذهن نگارنده وجود دارد و فرماندهان بيشتري نيز بودند كه در طول جنگ شهيد و يا مجروح شدند. اين پديده كه در جنگ تحميلي رخ نمود واقعيتي است كه فرمانده قبل از آنكه يك فرد نظامي باشد، يك نظامي، يك راهبر و فردي است كه به عنوان يك برادر در كنار نيروهاست. اين پديده بار ديگر ولو در اندازه هاي كوچكتر، اما مطابق آن الگوها، صحنه هايي از جنگهاي بدر و حنين و خندق و كربلا و ... را به نمايش گذاشت. انقلاب اسلامي با دشمنان بيشمار و با محدوديت ها و محاصره هاي تسليحاتي، اقتصادي و سياسي بدون برخورداري از چنين نيروها و فرماندهاني و بدون وجود چنين روحياتي نمي توانست جنگ تحميلي را به سرمنزل مقصود برساند و از حاكميت نظام جمهوري اسلامي و مرزهاي ميهن اسلامي دفاع كند. حتي به اذعان برخي اساتيد دانشگاه ها كه تعلق چنداني نيز به اين ايستادگي در مقابل امپرياليسم امريكا و غرب ندارند، در تاريخ ايران سابقه نداشته است كه جنگي رخ دهد و بخشي از سرزمين ايران از آن جدا نشود، و اين مهم تنها در سايه چنين ويژگيهايي ميسر گرديد. گرچه تعداد زيادي از فرماندهان شهيد شدند، ليكن با شيوه بديع و خاص خود در فرماندهي نظامي، علاوه بر آنكه سازماندهي و پرورش نيروهاي جايگزين خود را آسان ساختند، زمينه پيشبرد امور و گشودن تنگناهاي نظام را نيز فراهم كردند. بنابراين، به همين طريق در آينده نيز مي توان فرماندهاني كارآمد داشت. همانگونه كه مردم گرايي و صميمي بودن فرماندهان و بسيجي ها عنصر تعيين كننده اي در جنگ بود، شهادت طلبي و پرهيز از دنياطلبي، پويايي هر دوي آنان را تضمين مي كرد تا آنجا كه توانستند براي دين و جامعه موثر باشند؛ در آينده نيز با چنين روحياتي مي توانند همچنان «پرچمدار عزت مسلمين و سپر حوادث كشور باشند.» و اين افتخار را براي خود حفظ كنند و سرانجام، پرچم رهبري نظامي و مجاهدت را به ديگران بسپارند. رشد و بالندگي سپاه قبل از آغاز جنگ، با آنكه سپاه پاسداران نوپا بود و به عنوان اصلي ترين عامل در حفظ نظم و امنيت داخلي به شمار مي رفت ليكن قادر نبود وظيفه نهادي و كليدي خود يعني پاسداري از انقلاب اسلامي را در تمام عرصه ها انجام دهد. در واقع قبل از آغاز جنگ، سپاه در مسائل امنيتي فرهنگي، اعتقادي و سياسي داراي نقش بود؛ و حتي نقش آن در غائله هاي كردستان، خلق عرب در خوزستان، حركت چريكهاي فدايي خلق! در گنبد كه رنگ نظامي داشت به جنگهاي شهري، ضد شورش و جنگ چريكي محدود مي شد. در نتيجه زمينه لازم براي بروز استعدادها و توانايي هاي سپاه آنگونه كه براي صيانت از انقلاب لازم بود، فراهم نشد. با آغاز جنگ، سپاه در قالب بسيج وارد جنگ شد اما وجود بني صدر به عنوان فرمانده كل قوا و نيز بكارگيري ارتش در چارچوب استراتژي جنگ كلاسيك مانع از آن بود كه از توانايي هاي قابل ملاحظه سپاه و ابتكار عمل و خلاقيت نيروهاي انقلابي در جنگ بهره برداري شود. پس از عزل بني صدر از مصدر امور نظامي ـ سياسي كشور، سپاه بتدريج نقش و جايگاه واقعي خود را در جنگ يافت و در روندي رو به رشد توانست به نيرويي قابل اتكاء و محور نظامي كشور تبديل شود. زيرا سپاه علاوه بر آشنايي و توانايي براي مداخله در جنگ هاي شهري و چريكي، در جنگهاي كلاسيك و نيمه كلاسيك (مردمي ـ كلاسيك) نيز صاحب نظر و داراي نقش تعيين كننده شده بود و اين توانايي پس از فرمان حضرت امام در خصوص تشكيل نيروهاي زميني، دريايي و هوايي، در سال 1364 شكل همه جانبه تري بخود گرفت. سپاه در تحقق فرمان امام، نيروهيا سه گانه را ايجاد كرد و عليرغم موانع موجود، به راه اندازي فرماندهي پدافند موشكي، فرماندهي موشكهاي زمين به زمين و يگان هلي كوپتري مبادرت ورزيد و سازمان توپخانه را كه با غنائم عمليات فتح المبين و بيت المقدس راه اندازي كرده بود توسعه داد و با جديت تمام درصدد تهيه هواپيماهاي جنگي و فعال كردن نيروي دريايي خود در خليج فارس برآمد تا ضعف عمده نظامي كشور در دريا را نيز برطرف نمايد. در روند مزبور، سپاه كه توانسته بود معتقدترين و آرمانخواه ترين نيروهيا انقلاب را به خود جذب كند، چنان سازمان نظامي را پي ريزي نمود كه بر خلاف ارتش هاي جهان كه غالباً تك بعدي هستند و صرفاً به حرفه و شغل خود مي پردازند، علاوه بر داشتن توانايي نظامي، از بينش سياسي، اعتقادي و اخلاقي نيز بهره مند بود. در واقع حال سپاهيان اسلام مصداق اين فرمايش حضرت امير(ع) بود كه «حملوابصائرهم، علي اسيافهم» بينش هايشان را بر نوك شمشيرهايشان حمل مي كردند. وجود چنين سازمان نظامي كه ترس و وحشت دشمنان جهاني را ارتجاع منطقه را فراهم آورده بود، اعجاب كشورهاي دوست را نيز بدنبال داشت. وحشت دشمنان، خصوصاً امريكا و غرب از سپاه بگونه اي است كه اخيراً نيز امريكا يكي از شروط برقراري روابط با ايران را انحلال سپاه اعلام كرده است! در دوران پس از جنگ نيز رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي و دست اندركاران و مسئولان سپاه با تمام توان بر آن هستند كه آن ويژگيهايي كه سپاه را به عنوان يك نيروي استثنايي در خدمت انقلاب قرار داد و بقاء انقلاب اسلامي و كشور را موجب شد، همچنان در پيكره سپاه جاري و ساري باشد و عامل نظاميگري بهانه و زمينه اي نشود تا روح مكتبي سپاه زائل گردد؛ و سپاه بتواند با حفظ ارزشهاي خود و با قدرت كافي به عنوان بازوي ولايت فقيه، نظام وانقلاب باقي بماند. تثبيت نظام جمهوري اسلامي هر نظام نوپاي انقلابي بطور طبيعي مورد قهر و كينه قدرتهاي مخالف خود واقع مي شود. جمهور ياسلامي بدليل ماهيت اسلامي و نفي سلطه شرق و غرب با دشمنان بيشتري مواجه بوده كه از روشها و ابزارهاي پيچيده وناجوانمردانه تري استفاده كرده و مي كنند. جنگ تحميلي عرصه بسيار وسيع و پرمخاطره اي بود كه برخلاف تهديدات ديگر ـ مانند غائله كردستان، گنبد و ... در صورتي كه توان قابل ملاحظه اي از نيروها و امكانات كشور و انقلاب در آن وارد نمي شد، بطور يقين سقوط نظام را در پي داشت. ورود به جنگ براي هر واحد سياسي، حتي قدرتهاي بزرگ، در درازمدت بسيار مشكل زاست و در بسياري از موارد غيرممكن است. زيرا كنترل افكار عمومي و حفظ آنها در راستاي اهداف نظام سياسي و اداره اقتصاد و ... كشور امري بسيار دشوار مي باشد. بدين خاطر، در جنگ تحميلي عليرغم عدم بكارگيري تمام امكانات، از آنجا كه مسأله اصلي و اول كشور جنگ بود، امام وحزب ا... با تمام توان وارد صحنه شدند و همين مسأله باعث شد كه دشمن با حريفان بسيار جان سخت و مقاومي روبرو شود بطوريكه نه تنها زا ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي صرف نظر نمايد، بلكه فكر براندازي از راه نظامي را براي هميشه از ذهن خود بيرون كند. بنابراين جنگ تحميلي علاوه بر تثبيت جمهوري اسلامي، نوعي از بازدارندگي را در روابط با قدرتهاي برتر بوجود آورد. از ايرن رو آنها به روشهاي غيرمستقيم و پيچيده تري روي آورده اند كه بتوانند نظام را از داخل استحاله كرده و آنرا بي پشتوانه سازند. در اين برهه، فرهنگ و اقتصاد جامعه مورد حمله قرار گرفته اند، بدين جهت ضرورت دارد با روحيه و معيارهاي دهه اول انقلاب، باب جديدي از مقابله با آمريكا و غرب را بگشائيم. شكستن ابهت ابرقدرتها و ارائه راه جديد «جنگ تحميلي نشان داد كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي توان مبارزه كرد.» هر نظامي بدون اتكاء به قدرتهاي بزرگ و با اتكاء به خدا و اعتقاد به قدرت مردم، در سخت ترين شرايط قادر است استقلال كشور را حفظ كرده و با برنامه ريزي مناسب و مبتني بر آرمانها و مناف خود امور كشور ار رتق و فتق نمايد. در طول 8 سال دفاع مقدس، نظام جمهوري اسلامي نشان داد كه در صورت انسجام و هماهنگي داخلي و اقتدار انقلابي مي توان خارج از نفوذ قدرتها عمل كرد. چنين عملكردي، ابهت ابرقدرتهاي شرق و غرب را شكست. و در جنگي كه هر دو قدرت و وابستگان منطقه اي آنها نسبت به سركوب انقلاب اسلامي اشتراك نظر داشتند امام با حمايت مردم و حضور آنها در ميادين نبرد در راستاي خط پيروزي انقلاب اسلامي توانست راه جديدي را فراروي كشورهاي اسلامي وجهان سوم بگشايد و به آنان در عمل تفهيم نمايد كه تنها راه زندگي با عزت و خارج شدن از ذلت و اسارت، «نه» گفتن به قدرتها و اتكاء به توانايي هاي خود است. بازماندگان جنگ به عنوان الگوهاي دينداري پس از جنگ، اسوه مجسم دوران نبرد و نشانه فدا شدن براي اسلام و قرآن فقط جانبازان و خانواده هاي شهدا هستند و آن دسته از رزمندگاني كه به عهد خود با خدا استوار مانده اند و به انتظار وعده موعود روزشماري مي كنند. «من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي نجبه و منهم من يتنظر و ما بدلو تبديلا» از مومنان، برخي صادقانه به عهده خود با خدا وفا كردند (و شهيد شدند) و برخي ديگر به انتظار نشسته اند (كه چه وقت نوبت آنان فرا رسد) تا به عهده خود وفا كنند. وجود اينان براي جامعه و اشخاصي كه مي خواهند براي خدا زندگي كنند بالاترين نعمت و آشكارترين نشانه است. آنگونه كه امام مي فرمايد: مجروحين و معلولين چراغ هدايتي شده اند كه در گوشه گوشه اين مرز و بوم به دين باوران، راه رسيدن به سعادت آخرت را نشان مي دهند، راه رسيدن به خداي كعبه را. خانواده هاي شهدا اين مشعلداران راه اولياء، تا هميشه تاريخ، افتخار روشنايي طريق الي الله را به عهده گرفته اند. نتيجه گيري جنگ تحميلي در دوره حاكميت خدا و مردم ـ به جاي سلطه خارجي ـ بر سرزمين ايران موجب دگرگونيهاي عظيمي در صور مادي و معنوي حكومت و جامعه گرديد. اين تحول، چنانچه در برنامه ريزي و سياستگزاري هاي كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت نظام لحاظ شود، موجب استحكام و تكامل روز افزون جامعه و حركت به سوي تعالي و قسط خواهد بود و ريشه ها و رشته هاي وابستگي به دشمنان را قطع خواهد كرد. تنها در اين صورت استكه مي ـوان الگوي برخاسته از جنگ تحميلي را كه در جامعه اسلامي پياده شده باشد به عنوان يك ارزش نوين و پويا در اختيار كشورهاي اسلامي قرار داد بديهي است كه مهمترين نياز كشورهاي اسلامي پس از ساقط كردن قدرت مسلط، داشتن يك الگوي نظامي موفق است كه برآمده از مردم و متكي به اعتقادات آنها باشد و بتواند حكومت جديد و تماميت ارضي يك كشور انقلابي را حفظ نمايد. در اين ميان، سازمان نظامي سپاه پاسداران يك نشانه آشكار و موفق است كه با اتكاء بر عامه مردم و ني زابتكار و از خود گذشتگي توانست صورت جديدي از جنگ انقلابي را در برابر قدرتهاي برتر به نمايش بگذارد وبا مساعدت ارتش جمهوري اسلامي، علاوه بر حفظ نظام سياسي، تماميت ارضي كشور را نيز حفظ نمايد. اين امر در تاريخ ايران كمتر سابقه داشته است. حكومتها و ارتشهاي گذشته هيچگاه نتوانستند به آن جامه عمل بپوشانند؛ و اين كارايي تنها در كوران جنگ تحقق يافت، زيرا خطر و تهديد خارجي تلاش زايدالوصفي را مي طلبيد تا بقاء دين و حكومت تضمين گردد و سپاه به عنوان يك سازمان انقلابي توانست اين هدف را تحقق بخشد. بنابراين، تجربه هشت سال دفاع مقدس و توجه به ارزشهاي آن بايستي راهنماي عمل تمامي تصميم گيرندگان و دست اندركاران جامعه قرار گيرد. پيام حضرت امام خميني(س) خطاب به روحانيون كه حدوداً سه ماه و نيم قبل از رحلت آن حضرت به رشته تحرير در آمده و يكي از عوامل موثر بر تاليف اين نوشتار بوده است، به عنوان حُسن ختام ارائه مي شود. هر روز ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموديم. ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ايم. ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ايم. ما در جنگ به اين تيجه رسيديم كه بايد روي پاي خوديمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم. ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يكايك مردمان بارور كرديم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابرقدرتها ساليان سال مي توان مبارزه كرد. جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را بدنبال خواهد داشت. جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظامهاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند. جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را بدنبال داشت. تنها در سايه جنگ بود كه صنايع نظامي ما از رشد آنچناني برخوردار شد و از همه اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت. همه اينها از تلاش مادران و پدران و مردم ايران در ده سال مبارزه با آمريكا و غرب و شوروي و شرق نشأت گرفت. جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد. چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي فايده است! در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام شناسي مردم آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا، يعني در كل جهان، از جنگ هشت ساله ماست. از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداء جنگ تحميلي بپذيرد. مادر جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان نيستم. راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه، فرع آن بوده است؟!


دوشنبه 4 بهمن 1389  6:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها