اثرات قیام امام حسین(ع)
آنچه که خود امام حسین(ع) فرمودند حرکت و قیام آن حضرت برای بیداری امت اسلام و جلوگیری از فساد در دستگاه حکومتی که به نام اسلام حکمرانی میکرد یعنی هدف از قیام آن حضرت اصلاح جامعه و امر به معروف و نهی از منکر بود. چنانچه در زمان یزید اوضاع فرق میکرد او علنا اظهار ضدیت با مبانی اسلام کرد که این شعر را از او نقل میکنند که چنین سرود:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحی نزل
یعنی العیاذ بالله پیامبراسلام(ص) با مردم بازی کرده وگرنه، نه از وحی خبری هست و نه از نزول قرآن در مورد اعمال و رفتار یزید و عشوه و بازی او با حیوانات و زنان نیز که همه شنیده بودند، وقتی حاکم مدینه از امام حسین(ع) بیعت با یزید را خواستار شد، حضرت فرمودند: «مثلی لا یبایع مثله» همچون منی با چون او بیعت نمیکند.
از طرفی جامعه در برابر این تغییرها که روز بروز اسلام را از مسیر اصلیش خارج میساخت، امام حسین(ع) اولین هدف خود را طلب اصلاح در امت جد خود میداند: «لطلب الاصلاح فی امت جدی» اما این کار با شهادت عادی میسر نبود چون جامعه همانند بدنی که سستی و رخوت گرفته باشد و نیاز به شوکی دارد که به حیات خود برگردد به کسالت در برابر انحرافها کشیده شده بود و این شوکی که بتواند جامعه را بیدار کند خون یک معصوم بود او وقتی دید که اگر در مکه بماند کشته خواهد شد و صدای او به جایی نخواهد رسید، به قلب ممالک اسلامی آمد به جایی که صدای هیهات و بانگ بیدار باش او به گوش امت اسلامی برسد، در مسیر حاجیان را نیز مطلع ساخت و به هر وادی و منزلی که میرسید اهالی را آگاه میساخت و نامه به بلاد و شهرهای مختلف نوشت که من چنین قصدی دارم. امت اسلام در آن زمان عزت و کرامت خود را ارزان به امویان فروخته بودند و کسی جرأت نمیکرد حرفی بزند و ایثار و نثار و جانفشانی در راه دین از روحیه ها رخت بربسته بود و ترس در جانها رخته کرده بود قیامی میبایست که از خانواده اسوه اسلام صورت بگیرد و مردم را به هوش و انگیزه صدر اسلام و جهادهای پیغمبرگرانقدر اسلام(ص) را دوباره زنده کند و این خون و قیام حسینی بود. مردم کوفه نامه هایی خدمت امام نوشتند و او را برای رهبری خود دعوت کردند که اگر پاسخی نمیداندند همواره این سؤال در طول تا ریخ بود که چرا امام حسین(ع) و ائمه بعدی به درخواست مردم برای حاکمیت حق و عدالت و امامت پاسخ ندادند.
لذا مهمترین اثر قیام امام حسین(ع) که در جامعه مسلمین داشته و در بُعد اخلاقى و تربیتى قیام او باعث گردید تا در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جدید بلند نظرانه پدید آید و نظر انسان را به زندگى خود و دیگران، دگرگون سازد تا بتواند بدینوسیله جامعه را اصلاح نماید و به عبارت دیگر، با خودسازى به دیگر سازى نیز بپردازد.
انسان دوستى و جوان مردى و محبت امام حسین(ع) تا آن جا پیش رفت که سپاهیان دشمن و اسبان آنها را سیراب نمود. اصحاب و یاران آن حضرت نیز نمونه اعلاى انسان کامل بودند. وقتى در شب عاشورا بعد از سخنان امام که آنها را بهترین و با وفاترین یاران خود نام نهادند و بعد از اتمام حجّت هاى حضرت مبنى بر این که دشمن جز با شخص من، با کسى سر جنگ و ستیز ندارد، از تاریکى شب استفاده کنید و به خانه هاى خود برگردید، آنان که در راه حق و اعتلاى کلمه توحید و احکام قرآن، یک دل و یک جهت شدند، ماندند و وفادارى خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آن هستى، روى بر نخواهیم تافت و تا رمق در تن داریم، از حریم تو دفاع خواهیم کرد.»(۱) برخی افراد پس از شهادت امام حسین(ع) با شنیدن ماجراهای کربلا خود را ملامت از این کنار کیری می کردند و با به بستن فضایل اخلاقی که در قول و فعل امام حسین(ع) خود دیده و شنیده بودند در صدد هر چه نزدیک کردن خود و جامعه خود به اهداف آن حضرت بودند.
آرى! در آن زمانى که بنیاد روانى و اخلاقى مردم در هم ریخته و ویران شده بود و این ویرانى شامل رهبران مسلمین و بزرگان آنان نیز شده بود و با اخلاق و شیوهاى وحشتناک زندگى مىکردند، امام حسین(ع) یگانه درمان آن حالت بیمار گونه را که در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود، در قیام آشکار و فریاد درآن سکوت مرگبار دید. لذا آن حضرت با خون پاک خود و فرزندان و یارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاریخى، حتى شمشیر و عمامه جدش رسول خدا(ص) وارد مبارزه گردید تا همه روزنهها و راههاى توجیه را فرو بندد.
در اثر قیام و شهادت امام حسین(ع) موج بیداری، حمیت، عزت، شجاعت و صلابت در روح مسلمین به وجود آمد و احساسات بردگى و اسارتى که دردوره یزید بر روح جامعه اسلامى حکم فرما بود، تضعیف شد و ترس آنها را فرو ریخت و حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) به اجتماع اسلامى شخصیت داد. کربلا و قیام سیدالشهدا(ع) نمایشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و این اخلاق را نه به زبان که در عمل به خون پاک خویش بر صفحه ماندگار تاریخ به ثبت رسانید.
از پا حسین افتاد و ما بر پاى بودیم
زینب اسیرى رفت و ما بر جاى بودیم
قیام و نهضت امام حسین(ع) آثار و نتایج فراوانی را در جامعه اسلامی بر جا گذاشت که برخی از آنها عبارتند از:
الف) رسوا ساختن هیئت حاکمه
از آنجا که بنی امیه به حکومت و سلطنت خود رنگ دینی می دادند و بنام اسلام و جانشینی پیامبراعظم(ص) بر جامعه اسلامی حکومت می کردند و با شیوه های گوناگون (مانند جعل حدیث، جذب شعرا و محدثان، تقویت فرقه های جبر گرا و…) جهت تثبیت موقعیت دینی خود در جامعه می کوشیدند، قیام و شهادت امام حسین(ع) بزرگترین ضربه را بر پیکر این حکومت وارد آورد و هیئت حاکمه وقت را رسوا ساخت؛ بویژه آنکه سپاه یزید در جریان فاجعه عاشورا یک سلسله حرکات نا جوانمردانه همچون بستن آب به روی امام حسین(ع) و یارانش، کشتن مردان وکودکان، اسیر کردن زنان و کودکان خاندان پیامبراسلام(ص) و امثال آن انجام دادند که به رسوایی آنان کمک کرد و یزید از آن زمان تا کنون مورد نفرت عمومی قرار گرفته است.
ب) احیای سنت شهادت
پیامبر اسلام(ص) با آوردن آیینی نو که بر اساس ایمان به خدا استوار بود، سنت شهادت را پی ریزی کرد و به گواهی تاریخ، عامل بسیاری از پیروزیهای بزرگ مسلمانان، استقبال آنان از شهادت در راه خدا به خاطر پیروزی حق بود. پس از درگذشت پیامبراسلام(ص) در اثر انحراف حکومت اسلامی از مسیر اصلی خود، قیام امام حسین(ع) این وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامی زنده کرد. امام حسین(ع) با قیام خود، پرده از روی زندگی آلوده و پست مسلمانان برداشت و راه نوینی پیش پای آنان گذاشت که درّ آن سختی هست، حرمان هست، اما ذلت نیست.
لذا فاجعه کربلا وجدان دینی جامعه را بیدار کرد و تحول روحی به وجود آورد که شعاع تاثیر آن، جامعه اسلامی را فرار گرفت، و همین کافی بود که مردم را به دفاع از حریم شخصیت و شرافت و دین خود وا دارد، روح مبارزه را ـ که در جامعه به خاموشی گراییده بود ـ شعله ای تازه بخشد، و به دلهای مرده و پیکرهای افسرده، حیاتی تازه دمیده آنها را به جنبش در آورد.
ج) پدید آمدن قیام و انقلاب ها در امت اسلامی
قیام امام حسین(ع) سرآغاز قیام و انقلاب هاى متعددى در تاریخ شد و در واقع نخستین قیامى بود که طریق مبارزه جویى را به مردم آزاده آموخت و حادثه کربلا، گشاینده جبهه اعتراض علیه حکومت امویان و سپس عباسیان شد. قیام بزرگ و حماسه آفرین امام حسین(ع) سر چشمه نهضت ها و قیام های متعدد در جامعه اسلامی گردید که از نهضت هاى پس از عاشورا، مى توان در این مجال برخی انقلاب و نهضت هایى را نام برد :
۱٫ قیام توابین
این قیام و انقلاب در کوفه بر پا گردید و واکنشى مستقیم به شهادت امام حسین(ع) بود(۲) و نخستین عکس العمل مستقیم شهادت امام حسین(ع) جنبش توابین در شهر کوفه بود. همین که امام حسین(ع) به شهادت رسید و ابن زیاد از قرارگاه خود در نخلیه به شهر باز گشت، کسانیکه فرصت طلایی یاری امام در کارزار عاشورا را از کف داده بودند، به شدت پشیمان شده خود را ملامت نمودند. آنان تازه متوجه شدند که اشتباه بزرگی مرتکب شده اند، زیرا امام حسین(ع) را دعوت نموده و سپس از یاری او دست نگهداشته اند و او که بنا به دعوت آنها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسیده و آنها از جا تکان نخورده اند! این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد مگر آنکه انتقام خون امام حسین(ع) را از قاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند.
۲٫ انقلاب مدینه
این انقلاب با انقلاب توّابین تفاوت داشت و هدف آن، انقلاب علیه حکومت ستم کار بنى امیّه بود. اهل مدینه علیه امویان شوریدند و عامل یزید را از مدینه راندند. شرکت کنندگان در این قیام، یک هزار تن بودند. این انقلاب به دست سپاهیان شام و با نهایت خشونت گرى سرکوب گردید.(۳)
۳٫ قیام مختار ثقفى
در سال ۶۶ هجرى مختار بن عبیده ثقفى در عراق به خون خواهى امام حسین(ع) قیام کرد و در یک روز، دوصد و هشتاد تن از آنان را به قتل رسانید.(۴) نهضت توابین و قیام مختار، این دو قیام تاریخی از نظر زمانی به فاصله کمی پس از شهادت امام حسین(ع) رُخ داده اند، وگرنه می دانیم که قیامهای نشات گرفته از نهضت امام حسین(ع) منحصر به اینها نبوده است، بلکه طی سالهای بعد چندین قیام صورت گرفت که بزرگترین آنها انقلاب عباسیان بود که در سال ۱۳۲هجری قمری به پیروزی رسید و بساط حکومت بنی امیه را برچید. نیرومندترین عامل پیروزی عباسیان در این انقلاب، شرح ستمگریهای بنی امیه نسبت به بنی هاشم و مظلومیت این خاندان بود و از نظر تحریک خشم مردم بر ضد بنی امیه، یاد آوری شهادت امام حسین(ع) بیشترین تاثیر را داشت. مورخان می نویسند: هنگامی که سر بریده «مروان »، آخرین خلیفه اموی، را نزد «ابو العباس»، نخستین خلیفه عباسی، آوردند، ابوالعباس سجده ای طولانی کرد و پس از آنکه سراز سجده برداشت، خطاب به سر بریده مروان چنین گفت: «ستایش خدا را که انتقام مرا از تو و قبیله ات گرفت، ستایش خدا را که مرا بر تو پیروز و مظفر گردانید». سپس افزود: «اکنون، برایم مهم نیست که مرگم کی فرا رسد، زیرا به انتقام خون حسین(ع) دو هزار نفر از بنی امیه را کشتم…»(۵)
۴٫ انقلاب مطرف بن مغیره در سال ۷۷ هجرى قمری.
۵٫ انقلاب ابن اشعث در سال ۸۱ هجرى: عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر حجّاج شورید و عبدالملک مروان را از خلافت خلع کرد. این شورش تا سال ۸۳ به طول انجامید. ابن اشعث در آغاز، پیروزى هاى نظامى به دست آورد، اما حجّاج به کمک ارتش شام بر او غلبه کرد.(۶)
۶٫ انقلاب زید بن على بن الحسین(ع): در سال ۱۲۲ هجرى قمری، زید بن على، در کوفه به قیام برخاست، اما آن شورش بلافاصله به وسیله سپاهیان شام که در آن هنگام در عراق بودند، سرکوب گردید.(۷)