0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

عدم تعارض در آیات قرآن

محمد اخوان بزاز

افلا یتدبرون القرآن و لو كان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» (نساء / 82)
ترجمه: آیا درباره قرآن نمی‌اندیشند كه اگر از ناحیه غیر خدابود اختلافات فراوانی در آن می‌یافتند.
بعضی شبهه می‌كنند و می‌گویند آیات قرآن كریم در مواردی با یكدیگر تعارض دارند، بدین صورت كه خداوند یك كار و فعل را گاهی به فعل كار نسبت می‌دهد، و گاهی می‌گوید كار آن فاعل است ولی با اذن خداوند است، و گاهی نیز می‌فرماید: این كار، فعل آن فاعل نیست بلكه كار خداوند است.
به طور مثال در موضوع قبض ارواح و توفّی انفس، در آیه‌ای می‌فرماید: «فكیف اذا توفتهم الملئكه یضربون وجوهم و ادبارهم» (محمد / 27) یا این كه می‌فرماید: «قل یتوفكم ملك الموت الذی و كلّ بكم» (سجده / 11) در این گونه از آیات، قبض ارواح نیكان و بدان را به فرشتگان و ملك الموت نسبت می‌دهد.
در آیات دیگری این فعل، ‌به ملائك نسبت داده شده با این وصف كه آنان رسولان الهی هستند و به اذن او جان مردم را می‌گیرند مانند (حتی اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا و هم یفرّطون) (انعام / 61).
و در نهایت در آیات دیگری با ظرایف كلامی، قبض ارواح را به خود نسبت می‌دهد: «و هو الذی یتوفاكم باللیل» (انعام / 60) یا این كه «الله یتوفی الانفس حین موتها» (زمر / 42).
این تفاوت ها در سراسر آیات قرآن به چشم می‌خورد، مثلا در یكی از آیات خطاب به رسول خود می‌فرماید:
«و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی» (انفال / 17) یعنی آن گاه كه تو ای رسول ما تیر انداختی، ‌تو نبودی بلكه خدا بود كه تیر انداخت. در این آیه در عین حال كه تیر اندازی را به آن حضرت نسبت می‌دهد (اذ رمیت) آن را با عبارت (و ما رمیت) و نیز (و لكنّ الله رمی) از آن حضرت نفی می‌كند.
مشابه این تفاوتها در مسئله اعجاز پیامبران الهی هم آمده كه گاهی به طور مطلق به خود آنها بدون تقیید به اذن خدا نسبت داده شده است و گاهی به آنها همراه با اذن خداوند و گاه نیز حصر در خداوند شده است.
اكنون سؤال و اشكال در این است كه آیا این تفاوتها و اختلاف و تعارض درونی آیات قرآن نیست؟
پاسخ شبهه آن است كه خدای سبحان بر اساس نظام علّی و معلولی، هر موجودی را كه می‌آفریند، اثر ویژه‌ای را نیز به او می‌دهد و این اثر برای او حقیقی است و اسنادش به آن موجود، اسنادی حقیقی است. یعنی آتش واقعا می‌سوزاند و یخ حقیقتاً خنك می‌كند و دیگر موجودات نیز همگی آثار واقعی خاص خود را دارند، امّا در عین حال كه اثر هر موجودی مربوط به خود اوست، همه این موجودات عوامل و كارگزاران خدا و مجرای ربوبیت مطلقه رب العالمین و وجهی از وجوه فعلیه و اسمی از اسمای فعلیه خدایند. نه این كه موثراتی باشند مستقل كه اثردهی آنها در عرض ربوبیت الهی باشد، زیرا فرض صحیح ندارد كه ربوبیت خداوند نامحدود باشد و در عین حال، در كنار این ربوبیت مطلقه و نامحدود، اشیاء و مخلوقاتی باشند كه تحت این ربوبیّت مطلقه نباشد و در وجود خود و اثر گذاری خود مستقل باشند. اگر ربوبیّت خداوند نامحدود است، دیگر جایی نمی‌ماند كه خالی از ربوبیت حق باشد و موجود دیگری آن را پر كند.
با این تحلیل، آن چه را كه با نظر ابتدایی مستقل می‌پنداشتیم، با نظر دقیق عقلی، غیر مستقل و وابسته به ربوبیت الهی می‌یابیم در این صورت همه موجودات وجه الله و جُندالله و سپاه و ستاد و مردات و مجلای او هستند: «للهُ جنودُ السموات و الارض» (فتح / 4). هیچ چیزی در جهان نیست جز این كه مأمور ذات اقدس الهی است.
البته خدای سبحان از طریق اسباب، ربوبیت خود را اعمال می‌كند، در این باره حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «ابی الله ان یجری الاشیاء الّا باسبابها» (بحار، ج 2، ص 90) یعنی سنت خداوند بر آن است كه افعال و اشیاء را به وسیله اسبابشان به جریان بیندازد. و از این جهت است كه خداوند در عین آن كه فعل واثری را به فاعل آن نسبت می‌دهد، استقلال را از آن سلب كرده، خود را تنها فاعل جهان معرفی می‌كند.[1]
معرفت نفس، راهگشای معارف
نمونه این مسئله را می‌توان به وضوح در نفس خود دریافت كه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (غرر الحكم، ج 5، ص 194) شناخت نفس و روح انسان، در بسیاری از معارف الهی راه گشاست و بلكه بهترین راه شناخت اسمای جلال و جمال الهی همان معرفت نفس است.
انسان دارای قوای تحریكی و ادراكی بی‌شماری است. هم حواس ظاهری دارد و هم حواس باطنی، و هم نیرویی كه این حواس را تعدیل می‌كند. اكنون اگر فعلی را یكی از قوای انسانی انجام داد و اثری از آن قوه صادر گردید، در عین حال كه آن فعل و اثر، مستند به آن حسّاسه و قوه است، مستند به خود انسان نیز هست، یعنی اگر به عنوان مثال گفته شود كه چشم شخص می‌بیند، در عین حال گفته می‎شود كه خود شخص می‌بیند، و این هر دو نسبت درست و صحیح است، زیرا هر اثری كه مربوط به قوه‌ای از قوای نفس انسان است، در حقیقت مربوط به خود نفس هم هست، چون نفس است كه مدیر و مدبر آن قواست.
البته قوای نفس غیر از اعضای بدن است، و چشم و گوش بدن، غیر از قوه باصره و سامعه است. آن چه با نفس انسان بدون واسطه ارتباط دارد و از شئون او محسوب است همان سامعه و باصره است كه گوش و چشم جسمانی، از ابزار آنهاست. بنابراین، ممكن است كاری را به دو فاعل نسبت داد و هر دو نسبت درست باشد ولی به شرط این كه دو فاعل، در عرض یكدیگر نباشند، بلكه یكی در طول دیگری و در احاطه او باشد، مانند روح انسان كه محیط و مدیر و مدبّر قوای خود است.
از این رو اگر خدای سبحان فاعلیّت آثار خاص را گاهی به خود اشیای مخصوص، و گاهی به خودش نسبت می‌دهد مانند نسبت فعلی است كه گاهی به یكی از قوای نفس نسبت می‌دهیم و گاهی می‌گوییم، فلان قوه نفس با تدبیر نفس این كار را می‌كند و گاهی می‌گوییم خود نفس این كار را می‌كند... .
بنابر آن چه گذشت، تفاوت تعابیر در آیات، در كمال هماهنگی صورت پذیرفته است و شبهات ناظر به اختلاف و تنافی آیات در اثر عدم تعمق در آیات الهی و معارف قرآن كریم است... .[2]
به عبارت دیگر، تعارض حقیقی میان آیات قرآن وجود ندارد، چرا كه سخن خداست، و در سخن خدا تعارض معنی ندارد، بلكه بعضی گویای بر بعض دیگر است و بعضی دلیل و شاهد بر بعضی دیگر می‌باشد... .
بنابراین، آن چه از تعارض در آیات به نظر قاصر ما می‌آید، تعارض ابتدایی و ظاهری است،‌كه یا اساساً توهمی، بیش نبوده است... . و یا از ظواهر دو دسته آیات ناشی می‌شود كه میان آنها جمع عرفی با توجه به خصوصیات قرآن وجود دارد كه دارای محكم و متشابه، مطلق و مفید، عام و خاص، مجمل و مبین، ناسخ و منسوخ، حاكم و محكوم، وارد و مورود و غیره می‌باشد و باید محكم اصل قرار گیرد و ظواهر متشابه متناسب با معانی لغوی و كاربرد عرفی و وجوه مختلف كاربرد در قرآن و محتوای آیه محكم معنی شود. و در موارد دیگر نیز دلیل مقید، خاص، مبین، ناسخ، حاكم وارد و غیره اصل قرار می‌گیرد و آیات مقابل آنها در پرتو اصلشان معنی می‌گردد، كه شمول دلیلِ مطلق و عام، محدود و شمول محكوم، محدود یا توسعه، و ابهام مجمل، مرتفع، و زمان عمل به منسوخ، منتفی، و زمان عمل به مورود، مقید به عدم تحقق موضوع دلیل وارد می‌گردد.مثال: 1. آیه (الی ربّها ناظره) در سوره قیامت متشابه است كه در پرتو آیه محكم (لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار) در سوره انعام معنی می‌شود كه مقصود یا نظر به رحمت خداست و یا رؤیت قلبی نه بصری را نظر دارد.
2. آیه مطلق یا عام: «... و لكن یضل من یشاء و یهدی من یشاء» (نمل / 93) در نظر ابتدایی جبر الهی و عدم اختیار انسان در امر هدایت و ضلالت را مطرح می‌كندكه در پرتو آیه مقید (بقره / 26) و نظائر آن معلوم می‌گردد كه مقصود ضلالت از پس فسق ظلم و كفر است كه با اختیار از انسان سرزده است.
(یضل به كثیرا و یهدی به كثیرا و ما یضل به الا الفاسقین) (بقره / 26)، و یا «انّ الله لا یهدی القوم الظالمین» (انعام / 144). این آیات در واقع از سخن قطعی خدا سخن می‌گوید كه در برابر اعمال اختیاری انسان، مطرح می گردد.[3]

پاورقی ها

[1] . ر.ك: معارف قرآن، مصباح یزدی، انتشارات در راه حق، قم، 1368، ج 1 و 3، ص 451.
[2] . تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج 1، ص 169، حضرت آیت الله جوادی آملی، چاپخانه اسوه، چ اول، بهار 1378.
[3] . با تلخیص از كتاب تدبر در قرآن، ولی الله نقی پور، ص 311، انتشارات اسوه، 1374؛ و ر.ك: البیان، آیت الله خویی، انتشارات دانشگاه آزاد، 1375، ترجمه از محمد صادق نجمی، ج 1، ص 150.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:11 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

نگرش جامع گرايانه به سوره‌های قرآن

محمدرضا عشوري مقدم
چكيده:

نگرش جامع گرایانه به سوره‌های قرآن یا «نظریة هدفمندی سوره‌ها» یکی از مباحث چالش برانگیز در حوزة علوم قرآن و تفسیر است که در دورة معاصر مورد توجّه ویژة قرآن پژوهان قرار گرفته است. در این نوشتار دلایل و دیدگاه‌های مخالفان و موافقان این نظریه ارائه شده است و در پایان دلایل مخالفان نقد و بررسی گشته است.

كليد واژه ها:

هدفمندی سوره‌ها/ وحدت موضوعی
نگرش جامع گرايانه به سوره‌های قرآن و تلاش در جهت سامان دادن آيات حول يك هدف واحد در سال‌های اخير مورد توجه خاص قرآن پژوهان و علاقمندان به معارف قرآنی قرار گرفته است، به همين موازات مخالفان اين نظريه نيز بر حجم انتقادات خود افزوده‌اند و تلاش كرده‌اند تا تكلف آميز بودن و بى‌فایده بودن اين گونه نگرش بر سوره‌ها را اثبات كنند.
از آنجا كه حدود ويژگى‌های اين نظريه از ابتدا به درستى تبيين نشده است، در بسيارى از موارد، اين مخالفت‌ها به نزاعى لفظى و بى ثمر تبديل گشته و از نتایج علمى محروم می‌ماند.
برای نمونه برخى از مخالفان نظرية هدفمندى سوره‌ها ـ‌كه گاهى از آن به وحدت موضوعى سوره‌ها ياد می‌شود‌ـ از آن رو با نظريه به مخالفت می‌پردازند كه تصور می‌كنند لازمة پذيرش اين نظريه آن است كه بپذيريم كه هر موضوع تنها در يك سورة قرآن مطرح شده است و ساير سوره‌ها از آن خالى است. مثلاً يك سوره دربارة معاد و ديگرى دربارة توحيد و سومى دربارة داستان حضرت موسى و غيره است. در حالى كه هر كس كه ‌اندك آشنایی با قرآن و اسلوب ادبى و بيانى آن داشته باشد می‌داند كه هر سوره به موضوعات متعددى پرداخته است و گاه يك موضوع در چند سوره مطرح شده است، چنانچه داستان حضرت آدم(علیه السلام)در هفت جاى قرآن ذكر شده است.
در حالى كه طرفداران هدفمندى سوره‌ها هيچ‌گاه چنين مفهومى را از نظريه قصد نكرده و هرگز درصدد اثبات امرى كه آشكارا برخلاف اسلوب قرآن است نمی‌باشند. آنان معتقدند كه نگرش جامع گرايانه به سوره‌های قرآن و گرايش به وحدت هدف در آنها از ويژگى‌ها و چارچوب خاصى برخوردار است كه هر گونه پذيرش يا انكار نظريه بايد با توجه به اين ويژگى‌ها صورت پذيرد.
برای آنکه تصویر روشنی از دیدگاه مخالفان و موافقان نظریة هدفمندی سوره‌ها داشته باشیم در این نوشتار گزارش کوتاهی از ادلة هر یک ارائه می‌دهیم.

دلایل موافقان هدفمندی سوره‌ها

نظرية «هدفمندى سوره‌ها» به يك اصل بسيار بديهى و عقلانى اشاره دارد؟ اما از آنجا كه سبك ظاهرى قرآن به «پراكندگى» و «استطرادهاى پى در پى» شباهت بسيارى دارد، اكثر پژوهشگران اين ويژگى قرآن را اصل مبنایی در سبك شناسى قرآن قرار داده و از كسانى كه بر خلاف آن سخن می‌گويند مطالبة دليل كرده‌اند.1 طرفداران نظرية هدفمندى سوره‌ها ضمن آنكه بر عدم تعارض «پراكنده نمایی قرآن» با «وحدت غرض هر سوره» پاى می‌فشارند، دلايل متعددى نيز براى اثبات هدفمندى سوره‌ها بيان می‌دارند. مهم‌ترين دلايل آنان را در اين فصل بر می‌شماريم.

1. حصر آيات در يك سوره

قرآن كريم مجموعه‌ای از آيات خود را «سوره» ناميده است و اين نامگذارى تا زمان نزول قرآن بى سابقه بوده است و در نثر يا شعر هيچ‌گونه كاربردى نداشته است. معناى لغوى «سوره» حصار و دايرة محدود كننده می‌باشد. به همين دليل ديوار بلند دور شهر را «سُور» می‌نامند2و دستبند و حلقه‌ای را كه زينتى و دايره شكل است «سوار» می‌خوانند. كلمة سوره در قرآن ده بار (به صورت جمع و مفرد) به كار برده شده است و در همة موارد منظور از آن مجموعه آياتى است كه يك معناى كامل را افاده می‌كند. كوچك‌ترين سورة قرآن سه آيه و بزرگ‌ترين آن 286 آيه دارد و بنا بر تحقيق، جايگاه آيات در سوره‌ها و تعداد آيات يك سوره كاملاً توقيفى بوده و به دستور پيامبر و بنا بر وحى الهى صورت می‌گرفته است. اكنون اين سؤال مطرح می‌شود كه آيا قرار دادن تعدادى آيات در يك سوره بدون هيچ حكمت و تناسبى بوده است؟ آيا ممكن است هر چند آيه در يك سوره يك هدف جداگانه را دنبال كنند و اين اهداف هيچ‌گونه تناسب و هماهنگى با يكديگر نداشته باشند؟ اگر چنين است، چرا اين آيات در جاى ديگر قرار داده نشده‌اند و يا چرا اين دسته‌های جداگانه هر يك سورة مستقلى را تشكيل نداده‌اند؟ به راستى چه مشكلى پيش می‌آمد اگر سوره‌های كوچك قرآن بيش از اين می‌شدند؟
اين سؤالات ما را به اين نتيجه می‌رساند كه حكمتى دقيق در چينش آيات در سوره‌ها وجود دارد. علامه طباطبايى دربارة وجه تسمية «سوره» و حكمت سوره سوره شدن آيات قرآن می‌گويد:
«بايد دانست كه خداوند مكرر در طى كلماتش از «سوره» نام برده است؛ مانند (فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِه)(یونس/٣٨)، (سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا)(نور/1). روى هم رفته اين‌طور استفاده می‌شود كه هر يك از قسمت‌هاى كلامش كه آن را به صورت قطعه جداگانه‌ای بيان فرموده است و نام سوره بر آن گذارده است، داراى يك نوع ارتباط و به هم پيوستگى است كه ميان دو سوره مختلف يا اجزاء آنها وجود ندارد. از آنجا كه وحدت و يگانگى سخن به واسطه وحدت هدف و منظورى است كه از آن در نظر گرفته شده، لذا هر يك از اين سوره‌ها «قاعدتاً» منظور و هدف خاصى را دنبال می‌كند.» (طباطبایی، محمد حسين، 1/17)
اين سخن كه هر دسته از آيات درون يك سوره می‌بايست قدر مشترك و عامل پيوند دهنده‌ای داشته باشند امرى بديهى است، زيرا در غير اين صورت آن مجموعه هويت و شخصيت مستقل از ساير سوره‌ها نخواهد داشت.
كاربرد ويژه واژه «سوره» در قرآن كريم نيز مؤيد همين معناست. قرآن كريم همواره از واژه سوره كلام غايت دار را اراده نموده است، كلامى كه پيام خاصى را القا نموده و با پايان يافتن آن غرض مشخصى حاصل می‌شود. مثلاً در سورة توبه سخن از دلهره و بيمناكى منافقانى دارد كه هر لحظه احتمال می‌دهند خداوند سوره‌ای نازل كند و مجموع آن سوره ماهيت دو گانه آنان را افشا كند؛(يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ)(توبه/64) توجه فرمایيد كه اين آيه نمی‌فرمايد كه خداوند آياتى را در يك سوره نازل كند كه چنين و چنان كند، بلكه می‌فرمايد سوره‌ای نازل شود كه با نزول آن ماهيت پليد منافقان آشكار گردد، يعنى آنكه غرض اصلى سوره چنين باشد.
با مطالعه و بررسى موارد ديگرى از كاربرد واژة «سوره» در قرآن متوجه می‌شويم كه اين واژه از بار معنایی خاصى برخوردار است و ما را به نگرش جامع گرايانه به محتواى سوره‌ها هدايت می‌كند و ملازمه‌ای بين سوره سوره شدن قرآن و هدفمندى سوره‌ها برقرار می‌كند. البته چنين ملازمه‌ای به معناى آن نيست كه تنها فايده و حكمت «تسوير» قرآن همين يك نكته باشد، چنان‌كه ساير افعال الهى يا چگونگى كاربرد كلمات و آيات قرآنى نيز هر يك ده‌ها حكمت و نكته ناگفته دارد، بلكه منظور اين است كه ضرورى‌ترين حكمتى كه در وراى چينش عبارات و جملات مختلف در يك متن واحد و منسجم می‌توان تصور كرد، وحدت غرض و ارتباط معنایی عبارات است كه هيچ‌گونه تعارض و ناسازگارى با ساير فواید تجزية قرآن به سوره‌های مختلف ندارد.3

2. تلفيق حكيمانة آيات بر خلاف ترتيب نزول

آنچه به طور مسلم از روايات و اخبار منقول از صحابه و اسباب نزول و سياق آيات قرآنى استفاده می‌شود، آن است كه ترتيب فعلى قرآن با ترتيب زمانى نزول آيات مطابقت ندارد. آيات و سوره‌های مكى كه در ابتداى بعثت حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله)و قبل از هجرت به مدينه نازل شده‌اند، اينك از نظر ترتيب در انتهاى قرآن قرار گرفته‌اند و سوره‌های نازل شده در اواخر بعثت چون «برائت» و «مائده» در ابتداى كتاب قرار گرفته‌اند. به علاوه قرار گرفتن آيات مكى در سوره‌های مدنى و بالعكس و يا مقدم شدن آية ناسخ بر آية منسوخ، همگى نشان دهندة آن است كه چينش فعلى آيات با نزول آن كاملاً متفاوت است.
از سوى ديگر پراكندگى در نزول آيات كه به جهت مناسبت‌هاى گوناگون بوده، طبيعتاً اقتضا می‌كند ميان هر دسته آيات كه به مناسبتى نازل گشته با دستة ديگر كه به مناسبت ديگرى نازل گشته است، رابطة مناسبى وجود نداشته باشد، اما در ترتيب فعلى بين آيات همجوار ارتباط و پيوستگى كاملاً محسوسى مشاهده می‌گردد.
اكنون با توجه به توقيفى بودن مكان آيات اين سؤال رخ می‌نماياند كه چه امرى باعث شده تا خداوند سبحان آيات متفرقه را در كنار هم در يك سوره جای دهد؟! آيا چينش آيات در سوره‌ها بدون هيچ‌گونه حكمت و منطقى صورت گرفته است يا تنها براساس وزن و قافيه بوده است. در حالى كه سر زدن كار عبث و خلاف حكمت از خداوند محال است؟
تنها پاسخى كه می‌توان به اين سؤالات داد اين است كه بگوييم آيات موجود در يك سوره گرچه از لحاظ نزول متفرق بوده‌اند، اما به لحاظ وجود غرض و هدف مشترك بين آنها تناسب و سازگارى معنوى وجود داشته، از این رو در يك جا قرار داده شده‌اند. بنابراين هر سوره هدف خاصى را دنبال می‌كند كه جامع ميان آيات آن سوره است.
آیت الله جوادی آملی در تفسیر «تسنیم» بر اساس همین استدلال، تناسب آیه 124 و آيات 40 تا 123 سورة بقره را تحلیل کرده و می‌فرمایند:
«آيات سوره بقره به تدريج نازل شده و بر موضوعات گوناگون مشتمل است و چون هر سوره به منزله فصلي از فصول قرآن كريم و در نتيجه داراي هدف و پيام واحد است، اين سوره نيز داراي غرضي واحد و جامع است. چينش آيات هر سوره و نحوه تنظيم آن به دستور پيامبر(صلی الله علیه و آله)بوده و چنان‌كه از ابن‏عباس نقل شده: «وقتي بر پيامبر، وحي نازل مي‌شد، نويسندگان وحي را احضار مي‌كرد و به آنان مي‌فرمود: اين آيات را در كنار فلان آيه از فلان سوره قرار دهيد» و اصحاب پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)به همان ترتيبي كه آن حضرت تعيين كرده بود قرآن را حفظ و تدريس مي‌كردند؛ از اين‌رو بين آيات يك سوره، پيوندي خاص وجود دارد كه بايد در صدد كشف آن برآمد. به بيان ديگر: براي هر سوره حكمت و غرض ويژه‌اي است كه براساس آن رسول مكرّم، آيات را دركنار هم قرار مي‌داد؛ گرچه آن غرض، پيوند محتوايي نباشد، بلكه حكمت و غرض ديگري غير از ارتباط محتوا در كار باشد.
بر اين اساس مي‌توان گفت: گرچه به حسب ظاهر و با نگاهي سطحي و بدئي ممكن است بين آيه مورد بحث و آيات پيشين پيوندي ديده نشود، يعني بين قصه ابراهيم(علیه السلام)و بين داستان بني‌اسرائيل (آيات 40 تا 123) پيوندي مشاهده نگردد، ليكن با دقّت و تأمّل، ارتباط و همبستگي شايان توجّهي را مي‌توان بيان داشت و در اين رابطه لااقل دو وجه قابل طرح است.» (جوادی آملی، 6/422 )
پذيرش اين استدلال چندان مشكل نيست، بلكه كافى است مجموعه‌ای از سخنان پراكنده يكى از فصيح‌ترين ادبا را در يك جا جمع كنيد و سعى كنيد بين آنها ارتباط برقرار كرده و از آنها يك مقالة كامل و متناسب بنويسيد؛ خواهيد ديد كه به هيچ وجه نمی‌توان اين اجزاى پراكنده را به هم متصل نمود. حتى اگر اين كار را دربارة سخنان گهربار افصح الفصحاء يعنى رسول اكرم(صلی الله علیه و آله)هم انجام دهيد باز هم به همين نتيجه خواهيد رسيد.
اكنون به نمونه‌ای از چينش حكيمانة آيات يك سوره كه در زمان هاى مختلف نازل شده‌اند توجه نماييد.
سورة مزمل به شهادت سياق آيات از سوره‌های مكى قرآن است كه بنا به نقلى، پس از سورة قلم نازل شده است. نوزده آية اول اين سوره مكى است، اما آية بيستم آن مدنى است؛ زيرا در آن از جهاد و زكات سخن رفته است و می‌دانيم كه احكام جهاد و زكات در مدينه تشريع شده است. با آنكه بين نزول آخرين آية سوره و ساير آيات قريب به 15 سال فاصله است، اما از جهت تناسب معنایی و هماهنگى با غرض سوره تفاوتى با ساير آنها ندارد. سوره مزمل با خطابى ملاطفت آميز به پيامبر(صلی الله علیه و آله)آغاز می‌شود و هدف آن آماده ساختن رسول اكرم براى انجام رسالت پيامبرى است. از اين رو ايشان را به عبادت خدا و صبر در برابر مشركان دعوت كرده است و به عبارتى وظايف پيامبر(صلی الله علیه و آله)كه رهبر اصلاحات دينى در جامعه است را بر شمرده است. بيستمين آيه سورة مزمّل وظايف اصحاب پيامبر را بر شمرده است و آنان را به انجام واجبات و مستحبات دعوت كرده است. بدين سان مجموع سورة مزمّل يك غرض مشخص را طى می‌كند و آن بيان وظایف و ويژگى‌های ضرورى مصلحان اجتماعى است، با اين تفاوت كه فصل اول آن كه در مكه نازل شده است دربارة وظايف رهبر اصلاحات و فصل دوم كه در مدينه نازل شده است دربارة وظايف كسانى است كه به تبعيت از يك رهبر دينى در صدد اصلاح جامعه بر آمده‌اند.
اين تقارن معنایی نشان می‌دهد كه چينش آيات مختلف النزول در يك سوره، دقيقاً بر اساس هماهنگى و همسازى آيات با هدف و غرض اصلى سوره است و اين، حداقل حكمت در تلفيق آيات است.
دانشمندان فن معانى و بيان و قرآن پژوهان معاصر كه دربارة اين جنبه اعجازى قرآن كريم تتبع و تأمل كرده‌اند به اين نتيجه رسيده‌اند كه گذشته از آنكه چينش سخنان مختلف در يك مجموعه كار بسيار مشكل و صنعت ظريف و دقيقى است، بدون وجود جامع واحد و غرض مشخص ميسر و ممكن نيست، دكتر «محمد عبد الله درّاز» استاد دانشگاه الازهر در اين باره می‌گويد:
«برخلاف آنچه ناآگاهان می‌پندارند جمع كردن اجزاى متفرق در يك كلام، كار آسانى نيست، بلكه فن بسيار مهمى است كه به مهارت و توانايى فوق العاده نياز دارد، تا بتوان بهترين جايگاه را براى اين اجزاى پراكنده تعيين نمود. ابتدا بايد مشخص كرد كه كدام كلام اصل و كدام يك فرع است؟ عبارت با كدام سخن آغاز شود و به كدام يك ختم شود و كدام سخن در ميانه كلام قرار می‌گيرد؟ آن گاه مشخص كند كه اين اجزاء را به وسيله عطف يا اسناد و يا تعليق يا چيز ديگر به هم متصل كند. همه اينها پس از آن است كه مرحله گزينش به درستى طى شده و اجزاء را با دقت تمام انتخاب كرده باشد و مطمئن باشد كه اين سخنان پراكنده همگى در يك فضاى واحد تنفس می‌كنند و يك روح مشترك بر آنها حاكم است و عبارات انتخاب شده از حشو و زواید به دور بوده و همه اجزاء به سوى يك هدف نشانه رفته‌اند و همچون نقاط مختلف روى محيط دايره، يك نسبت مساوى با مركز اصلى دارند. به خاطر صعوبت و اهميت اين مطلب است كه فصحا و بليغانى كه پيرامون يك موضوع به نيكويى و زيبايى سخن می‌سرايند، اگر بخواهند پيرامون مطالب متفرق سخن به ميان آورند، در نظم دادن و يكسان سازى آنها دچار خطا و زحمت می‌شوند و مجبورند شكاف بين آنها را با عباراتى همچون «خوب، از اين سخن بگذريم» يا «اما مطلب بعدى» و يا «نكته ديگرى كه بايد بدان توجه نمود» و از اين قبيل پر كنند، در حالى كه در هر سوره قرآن موضوعات پراكنده در كمال ايجاز و زيبايى بيان می‌شود و آن چنان اين مطالب گوناگون انسجام واحد به خود می‌گيرند كه خواننده را به تعجب واداشته و اعجاز خود را در حد نهايت به نمايش می‌گذارد.» (درّاز، محمد عبدالله، /143ـ142)

3. بلاغت و زيبایی كلام

هر متنى كه بر رشته تحرير در می‌آيد براى آن است كه پيامى را به خواننده منتقل كند و تأثيرى را در فكر و جان او به جاى بگذارد. اين سخن اگر با عباراتى زيبا و دلنشين و با رعايت اصول فصاحت و بلاغت ادا شود و تكنيك‌های ادبى در آن رعايت شود، از سستى و ناموزونى به دور باشد، تأثيری دو چندان خواهد داشت و بسا ماندگار و ابدى خواهد شد.
به اعتقاد علماى فن بلاغت، يكى از عيوب كه موجب نارسايى كلام شده و تأثير آن را در مخاطب كاهش می‌دهد، وجود «تعقيد» در جمله است. (تفتازانى،/16) تعقيد عبارت از هر گونه گره خوردگى و پيچيدگى در كلام ـ‌اعم از لفظى يا معنوى‌ـ است كه شنونده را در دريافت مفهوم، متحير و سرگردان نمايد و او را به وادى حيرت و بلا تكليفى بكشاند. (همان، /18)
يكى از انواع تعقيد آن است كه متكلم از هر درى سخنى گفته و از هر باغى گلى چيند، بدون آنكه بين آنها ارتباط معنادار و مشخصى وجود داشته باشد. در اين صورت، خواننده و شنونده از قوت معانى و حُسن تركيب برخى از عبارات پراكنده لذّت می‌برد، اما از دريافت هدف و مقصود گوينده محروم می‌ماند و نمی‌داند غرض گوينده از كنار هم چيدن اين گوهرهاى گرانبها چه بوده است و به چه نتيجه‌ای می‌خواهد برسد؟ سخنور دانا و نويسندة توانا از مطالب گوناگون همچون آيات، روايات، اشعار، داستان ها، طنز، استدلال، موعظه و هشدار در جاى جاى كلام خويش بهره می‌جويد، اما هرگز عنان كلام را از دست نداده و به وادى پراكنده گويى و كشكول بافى نمی‌افتد، بلكه با منسجم نمودن آنها در پرتو يك هدف و غرض مشخص،‌ اندك‌ اندك مخاطب خود را به نتيجه و مقصودى كه در نظر دارد می‌رساند و شهد سخن را در كام او می‌نشاند.
اصل انسجام در سخن يكى از بديهى‌ترين اصول فصاحت و بلاغت است كه هر سخنورى در رعايت آن سعى تمام و توجه وافر دارد. آيا ممكن است اين اصل در قرآن كريم كه در بلندترين قلة فصاحت و اوج آسمان بلاغت قرار گرفته است رعايت نشده باشد؟! آيا اگر بگوييم هر سورة قرآن مشتمل بر موضوعات پراكنده و كاملاً نامأنوس است، به فصاحت و بلاغت آن لطمه نزده‌ایم؟ آيا اگر بگوييم اعجاز قرآن در همين پراكنده گويى‌هاست، به انكار يك اصل مسلم بلاغى و بلكه فطرى انسانى برنخاسته‌ايم؟!
البته بايد به اين نكته نيز توجه نمود كه انسجام متن تعارضى با خلق موقعيت‌های گوناگون ندارد، چنان كه در بسيارى از متون ادبى كه شاهكارهاى ماندگار به شمار می‌روند نيز اين تكنيك به كار رفته است.
نويسندگان و ادبا افزايش تنوع موقعيت‌های متفاوت را به شرطى كه در يك كليت واحد صورت بگيرد يك ارزش ادبى و زيباشناختى می‌دانند. آنان معتقدند كه تنوع زمان و مكان ميان مطالب متنوع، باعث رنگارنگ شدن فضاى داستان يا متن ادبى می‌شود و به نويسنده در خلق جذابيّت بيشتر و غافلگيرى خواننده و بيان برخى مفاهيم كمك می‌كند.
اما يك مشكل وجود دارد؛ رفتن از يك موقعيت به موقعيت ديگر، آهنگ و جريان يكدست متن را می‌شكند و با ايجاد سكته، موجب فرار خواننده می‌شود. به محض آنكه متن از يك موقعيت مكانى و زمانى و نظرگاهى به يك موقعيت ديگر برود، بلافاصله اين سؤال براى خواننده پيش می‌آيد كه چه چيز باعث پرش از يك زمان و مكان به زمان و مكان ديگر شده است؟ خوانده بى آنكه در خودآگاه خويش فرصت تحليل برخى ظرافت‌های ادبى را داشته باشد، حس زيباشناسى پنهانش به طور خودكار فعال است و به دنبال توجيهى منطقى می‌گردد كه اين پرسش را براى او قابل درك و زيبا كند.
نويسندگان براى رفع اين مشكل و حركت آسان و نرم از يك موقعيت به موقعيتى ديگر از تكنيك پل استفاده می‌كنند. به اين ترتيب كه بندى اتصالى ‌را ميان دو موقعيت متفاوت قرار می‌دهند كه باعث ارتباط آن دو با يكديگر می‌شود و ذهن خواننده به راحتى از روى آن عبور می‌كند و از يك موقعيت به موقعيت ديگر می‌لغزد. شايد به تعداد شاهكارهاى ادبى جهان، پل‌های گوناگونى وجود داشته باشد كه نويسندگان به اقتضاى شرايط متن خود آنها را خلق كرده‌اند و با اين روش آثار خود را ماندگار نموده‌اند.
در قرآن كريم نيز به عنوان يك متن ادبى برجسته، از تكنيك پل به خوبى استفاده شده است و بدين ترتيب بين پراكنده نمایی ظاهرى، انسجام متنى سازگارى ايجاد شده است. به عبارت ديگر مطالب گوناگون و پراكنده‌ای كه در يك سوره مطرح می‌شود هر يك موقعيت‌های متفاوتى را تشكيل می‌دهند، كه به كلام جذابيت و تنوع داده و ارزش زيباشناختى متن را افزايش می‌دهند اما در عين حال اين موقعيت‌های متفاوت با پل‌های ارتباطى به يكديگر متصل می‌شوند تا در مجموع يك كليت را تشكيل داده و پيام واحدى را به خواننده منتقل كنند.
كسانى كه به اصول زيبا شناختى متون ادبى آشنا نيستند پنداشته‌اند كه قرآن با خلق موقعيت‌های گوناگون در يك سوره «اسلوب نگارش بشرى» را مراعات نكرده است و همين را رمز اعجاز قرآن دانسته و با نظرية هدفمندى سوره‌ها به مخالفت برخاسته‌اند. (وجدى، /70-69) در حالى كه طرفداران اين نظريه ضمن پذيرش گوناگونى موضوعات مطرح شده در يك سوره، در تلاشند با يافتن پل‌های ارتباطى ميان آنها كليت و انسجام متن را درك كنند و عظمت اين شاهكار ادبى بى بديل را به رخ جهانيان بكشند. بى آنكه سخنى بر خلاف اصول بلاغت و زيباشناختى گفته باشند.

4. روايات فضايل سوره‌های قرآن

سيرة تفسيرى و سنّت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله)و ائمه اطهار(علیهم السلام)به عنوان مفسران حقيقى قرآن كه وظيفة تبيين و تشريح قرآن را به عهده دارند، يكى از بهترين منابع شناخت قرآن است. در گوشه گوشة كلام معصومين(علیهم السلام)به ويژه احاديث تفسيرى آنان موارد و شواهدى را می‌يابيم كه حاكى از نگرش جامع گرايانة ائمه(علیهم السلام)به قرآن است. در اين روايات با تأكيد بر اينكه قرآن مفسر خود است، بر ارتباط و هماهنگى آيات و انسجام درونى آنها به عنوان يك اصل اساسى در فهم قرآن صحه گذشته‌اند.
از اين ميان آنچه به وضوح قابل استناد است «روايات فضايل قرآن» است. اين روايات اگر با دقت بررسى گردند، می‌توانند شواهدى بر صحت نظرية هدفمندى سوره‌ها و وجود غرضى واحد در هر سوره محسوب شوند. روايات فضايل به سه گروه تقسيم می‌شوند: رواياتى كه در باب فضيلت قرائت قرآن وارد شده و هيچ گونه اشاره به آيه يا سورة خاصى ندارد،4 رواياتى كه دربارة فضيلت و آثار آيات خاصى از قرآن مانند آية الكرسى وارد شده است5 و رواياتى كه دربارة خواص و آثار سوره‌های قرآن سخن می‌گويند.
قِسم اخير، براى هر سوره فضایل و خواصى را بيان كرده‌اند كه مثلاً اگر كسى سورة «تكوير» را بخواند از سرافكندگى و شرمندگى روز قيامت در امان است.6 اگر كسى به كتاب‌های احاديث مراجعه نمايد، اين گونه احاديث را كه دربارة خواص سوره‌ها و آيات نورانى قرآن نقل شده، فراوان خواهد ديد. گرچه در كنار احاديث صحيح و مستندى كه در اين باره وجود دارد برخى روايات جعلى نيز يافت می‌شود، اما با استناد به همان روايات صحيح می‌توان به وجود غرض واحد در هر سوره استدلال كرد؛ زيرا اگر سوره‌ای از آن جهت كه يك سوره است داراى فايده و اثر خاصى باشد، بى شك بايد بين اجزاى آن نوعى هماهنگى و ارتباط نزديك وجود داشته باشد تا بتوانند آن اثر و خاصيت را به وجود آورند، و در غير اين صورت از اجزاى پراكنده و از هم گسيخته هرگز خاصيت واحد صادر نمی‌شود. به ويژه آنكه اين اجزا از نوع سخن و كلام باشد و هر يك نيز به تنهايى بتوانند معناى مستقلى را افاده كنند. بنابراين ذكر فضايل و خواص براى سوره‌ها جز با نگرش جامع گرايانه به معانى آنها، به هیچ شكل ديگرى به سامان نمی‌رسد.
رابطة بين فضيلت سوره با غرض آن، آن چنان نزديك و معنادار است كه برخى مفسران براى تعيين غرض سوره به روايات فضايل مراجعه كرده و آنها را محور تلاش‌های خود قرار می‌دهند؛ مثلاً تفسير گرانقدر «نظم الدرر»، غرض سورة «الملك» را «بيان ضرورت خضوع و بندگى براى مالك مطلق هستى» می‌داند؛ زيرا در روايات متعددى وارد شده كه هر كس اين سوره را بخواند از عذاب قبر در امان است و كاملاً طبيعى است كه هر كس به حقيقت در درگاه حضرت احديت به خضوع و بندگى قيام كند از عذاب قبر رهايى خواهد يافت. (البقاعى، 20/ 216)
خلاصه آنكه روايات فضايل نشان می‌دهد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله)و ائمه(علیهم السلام)بر انسجام و ارتباط ناگسستنى آيات سوره تأكيد داشته و با نگرشى جامع گرايانه با آنها برخورد می‌كردند و از اين ارتباط براى بيان آثار مثبت سوره در جسم و جان مؤمنان سود می‌جسته‌اند.

5. مسند اسماعيل بن جابر

مرحوم نعمانى در تفسير خود از اسماعيل بن جابر نقل می‌كند كه امام صادق(علیه السلام)طى يك حديث طولانى نكات و علوم مرتبط با تفسير قرآن را بيان فرموده‌اند و در چندین فراز به نظم و ترتيب قرآن و آگاهى بر وجوه ارتباط آيات و پيوستگى ميان آنها به عنوان ابزار ضرورى شناخت قرآن و درك معارف آن، اشاره نموده‌اند.
امام صادق(علیه السلام)در ابتداى اين سخن به فلسفة نبوت پيامبر(صلی الله علیه و آله)و نزول قرآن اشاره فرموده و آن را ماية سعادت و متضمن راه و رسم زندگى انسان می‌دانند. سپس اعلام می‌دارند كه پيامبر علم قرآن را نزد اوصياى خود به وديعت نهاد، اما مردم به آنان پشت كرده و به كسانى كه چيزى از علوم قرآن نمی‌دانستند روى آوردند و همين امر موجب گمراهى آنان شد. آن گاه امام(علیه السلام)به جهالت‌های آنان در مراجعه به قرآن اشاره كرده و اين چنين ادامه می‌دهند:
«و اين بدان سبب است كه برخى از قرآن را با برخى ديگر تفسير كردند و به منسوخ استدلال كردند در حالى كه گمان می‌بردند ناسخ است و به متشابه احتجاج نمودند در حالى كه به اعتقاد خود آن را محكم می‌دانستند و لفظ خاص را دليل قرار دادند در حالى كه آن را لفظ عام به حساب آوردند. به اول آيه استناد كردند و علت تأويلش را ترك گفتند و به آنچه كلام با آن آغاز می‌شود و به آنچه كه كلام با آن پايان می‌پذيرد دقت نكردند و مآخذش را نشناختند؛ زيرا آن را از اهلش فرا نگرفتند و از پس اين كردار گمراه شدند و گمراه نمودند. و بدانيد كه هر كس به هنگام بررسى كتاب خداى عزوجل، ناسخ را از منسوخ، خاص را از عام، محكم را از متشابه، احكام جايز را از احكام قطعى، مكى را از مدنى، اسباب نزول، الفاظ و جملات مبهم، آيات مربوط به قضا و قدر، تقديم و تأخير آيات از يكديگر، آشكار و ژرف آيات، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها، سؤال و جواب، قطع و وصل و مستثنى را از مستثنى منه تميز نمی‌دهد و بين حوادث گذشته و آينده فرق نمی‌گذارد، مؤكد را با مفصل، عزيمت را با رخصت و جايگاه فرائض را با احكام مخلوط می‌كند و حلال را به جاى حرام می‌گيرد و پيوستگى و اتصال الفاظ و كلام و آنچه را كه به ما قبل و ما بعد مربوط می‌شود را نمی‌داند، او عالم و آگاه به قرآن نمی‌باشد و از اهل قرآن محسوب نمی‌شود و اگر چنين ادعایی كند، ادعاى بدون دليل كرده است و او دروغگویی است كه بر خدا و رسولش افترا بسته است و جايگاه او جهنم است كه بد سرانجامى است.»7 (مجلسى، 90/3)
در رابطة با بحث هدفمندى سوره‌ها چند نكته از بررسى فرمايشات امام صادق(علیه السلام)در اين حديث شريف به دست می‌آيد:
ايشان در دو قسمت توجه به ابتدا و انتهای كلام خداوند را براى درك صحيح آن ضرورى دانسته است، اين ضابطه شامل توجه به ابتدا و انتهاى يك آيه يا يك سوره و يا همة قرآن می‌شود و نگرشى جامع گرايانه را نسبت به هر جزء قرآن مطرح می‌فرمايند. طبيعى است كه وقتى اين بحث به سوره‌ها می‌رسد، منظور از ابتدا و انتها تنها آيات آغازين و پايانى سوره نيست، بلكه توجه به مجموع سوره و كليت آن مدنظر است، به گونه‌ای كه استنتاج ها و برداشت‌های قرآنى با روح حاكم بر سوره و سياق آن سازگار باشد و مضامين سوره به طور يكپارچه مدنظر مفسر باشد. بدين ترتيب اين فراز ارتباط آشكارى با نظريه هدفمندى سوره‌ها برقرار می‌كند.
اما از اين عبارت آشكارتر آخرين فراز سخن امام است كه آگاهى از پيوستگى و اتصال الفاظ و كلام (الموصول مِن الفاظ) و آشنایی با آنچه را كه به ما قبل و ما بعد مربوط می‌شود (المحمول على ما قبله و ما بعده) را از شرايط ضرورى آگاهان به علوم قرآن می‌داند و بر اين حقيقت تأكيد می‌نمايند كه پس از علم به جزئيات آيات همانند ناسخ و منسوخ و حلال و حرام و غيره بايد نگرشى مجموعه‌ای به ارتباط و پيوستگى آيات نيز داشت تا درك و برداشت از مفاهيم و مضامين قرآن تكميل گردد.
واکاوی نگره‌های مخالفان هدفمندی سوره‌ها
از ديرباز بحث مناسبات آيات و سپس مسئلة «هدفمندى سوره‌ها» مورد انكار و عدم پذيرش گروهى از دانشمندان و محققان علوم قرآنى بوده است. به علاوه بسيارى از خاورشناسان نيز بر اين نكته پاى مي‌فشارند كه «قرآن از انسجام منطقى به دور است و از ويژگى‌هاى اصيل سبك قرآن جسته و گريخته بودن آن است و خلاصه آنكه قرآن كريم جز پيام‌ها و نظرات پراكنده و پريشانى كه از مطالب متنوع متشكل شده است چيز ديگرى نيست.» (آرتورجان آربری / 3)
از دانشمندان مسلمان نيز محققانى همچون محمد بن على الشوكانى در فتح القدير (الشوكانى، 1/ 106) و علامه عزالدّين بن عبدالسّلام در كتاب مجاز القرآن (سيوطى،2/342) و شهيد بهشتى در روش برداشت از قرآن (حسينى بهشتى، /15ـ12) و آيت‌الله ناصر مكارم شيرازى در قرآن و آخرين پيامبر (مكارم شيرازى،/ 308) با عبارات مختلف و با استناد به دلايل متفاوتى، هماهنگى معنوى آيات يك سوره را نفى كرده و صرفاً بر هماهنگى قرآن در زمينة محتوا و عدم تعارض بخش‌هاى گوناگون آن با هم تأكيد كرده‌اند.
بسيارى از مخالفت‌ها به علت عدم توجه به دلايل ذكر شده در اثبات نظريه و يا عدم تصور صحيح از مسئله بوده است. از اين رو در سخنان مخالفان بيش از آنكه استدلال به چشم بخورد، استبعاد مشاهده مي‌گردد. به هر حال مهم‌ترين دلايلى كه مخالفان هدفمندى سوره‌ها اقامه كرده‌اند به شرح زير است:

1. اسلوب ويژه قرآن

مهم‌ترين عامل مخالفت با نظرية هدفمندى سوره‌ها، ويژگى ظاهرى قرآن در گسسته‌نمایى موضوعات است. هر كس كمتر آشنایى با قرآن داشته باشد، به سرعت متوجه مي‌شود كه قرآن سبكى پريشان و بريده بريده دارد.
«هر يك از سوره‌هاى قرآن بسان خطابه‌اي انواع موضوعات مختلفِ اعتقادى، اخلاقى و جز آن‌ها را در بر دارد، هر سوره گفتارى مستقل، اما مانند كتاب نيست كه هر بخشى از آن به موضوعى خاص اختصاص يابد. سوره‌هاى قرآن به گونه‌اي است كه نمي‌‌توان آنها را به طور دقيق، ذيل موضوعى كاملاً متمايز از يكديگر جاى داد. تنوع سوره‌ها چنان خودنمایى مي‌كند كه در اولين نگاه پراكنده مي‌‌نمايد.» (نكونام، / 31)
اين ويژگى قرآن آن‌چنان بديهى و مسلم است كه هر سخنى بر خلاف آن به انكار بديهى و چشم پوشى از يك واقعيت ملموس مي‌ماند. از اين رو كسانى كه با تمسك به هر رطب و يابسى و چنگ زدن به آسمان و ريسمان مي‌خواهند وحدت غرض يا تناسب و هماهنگى آيات را ثابت كنند، از همان ابتدا سخنى بر خلاف بديهيات مي‌زنند، در نتيجه دلايل آنها پذيرفته شده و مسموع نيست.
دانشمندانى همچون الشوكانى (الشوكانى، 1/72) و فريد وجدى (وجدى،/ 69) نيز معتقدند كه هر دسته از آيات قرآن مربوط به موضوعى بوده و هيچ‌گونه ارتباطى با هم ندارند و اين امر اقتضاى سبك ويژة قرآن است.

نقد و بررسى

طرفداران نگرش جامع‌گرايانه به سوره‌ها، هيچ شكى در پراكنده‌نمایى سوره‌ها ندارند. آنان معتقدند كه اين سبك قرآنى در ساير آثار و شاهكارهاى ادبى هم همچون ديوان حافظ مشاهده مي‌شود و هيچ كس نمي‌تواند اين ويژگى اسلوب بيانى قرآن را انكار كند. اما اين فقط يك طرف سكه است. به همان ميزان كه پراكنده‌نمایى قرآن بديهى است، ضرورت ارتباط بين موقعيت‌هاى مختلف درون سوره نيز بديهى است، تنها در اين صورت است كه عبارت‌هاى پراكنده تبديل به يك متن منسجم و مستقل مي‌شود.
زيبایى و اعجاز قرآن در پراكنده‌نمایى آن نيست، بلكه در جامع نگرى و پل‌هاى ارتباطى است كه بين موضوعات به ظاهر پراكنده برقرار كرده است. اين حلقه‌هاى ارتباطى كه به آنها آرايه‌هاى ادبى هم گفته‌اند، به گونه‌هاى مختلف ارائه مي‌شوند. تنظير، تضاد، استطراد، حسن تخلص، اقتضاب و حسن مطلب، برخى از مهم‌ترين آنان هستند كه سيوطى در الاتقان به آنها اشاره كرده است. (سيوطى،2/ 347ـ343)
طرفداران نظرية هدفمندى سوره‌ها با تكيه بر اصل انسجام متن در صدد شناسایی عوامل پراكنده‌نمایی سوره‌ها برآمده‌ و سعى نموده‌اند بدون آنكه يكى از اين دو امر بديهى را ناديده بگيرند، روشى را براى جمع كردن بين آنها بيابند.
آنان امورى همچون تدبرزایی و سؤال پرورى، هدايت آفرينى، مراعات ميزان درك افراد گوناگون، تأثيرگذارى بر احساسات و عواطف آدمى، (گليجانى،/145ـ79) و غيره را به عنوان حكمت‌ها و فواید پراكنده‌نمایی قرآن بر شمرده‌اند و معتقدند كه در وراى اين آيات به ظاهر پراكنده، ارتباطى دقيق و نامحسوس نهفته است كه براى درك كامل معارف قرآن بايد بدان دست يافت.

2. نزول تدريجى قرآن

يكى از اشكالات رايج بر ارتباط آيات و هدفمندى سوره‌ها، تكيه بر نزول تدريجى قرآن است. در اين اشكال با استناد به روايات اسباب النزول تأكيد مي‌كنند كه بخش گسترده‌اي از آيات قرآن بر خلاف ترتيب فعلى و هر يك به تناسب حادثه و رويداد خاصى نازل شده است و دربارة همان موضوع است. به عبارتى قرآن مجموعه آياتى است كه بر حسب حوادث و پيش‌آمدهاى گوناگون و هدف‌هاى مختلف به تدريج از طرف خداوند فرستاده شده است. از اين رو چه بسا در يك سوره مقصدهاى مختلف و موضوعات گوناگونى مورد بحث واقع شود، اما اين موضوعات هيچ ارتباطى با هم ندارند. شهيد دكتر محمد حسين حسينى بهشتى با استناد به نزول تدريجى قرآن مي‌گويد:
«هيچ لزومى ندارد كه تمام آيات يك سوره با هم ارتباط داشته باشند، بلكه تنها بين آياتى كه در يك مرحله نازل شده مي‌توان به دنبال تناسب و ارتباط بود. زيرا شرایط نزول هر يك با ديگرى متفاوت است. بنابراين اگر آيات يك سوره در پنج مرحله نازل شده باشند، پنج نوع ارتباط متفاوت بين آنها برقرار است. حتى ممكن است آيه‌اي به تنهایی نازل شده باشد، در اين صورت هيچ‌گونه ارتباطى با آيات قبل و بعدش نداشته باشد.» (حسينى بهشتى،/12)
ايشان در انتها هشدار مي‌دهند كه درست كردن رابطة مصنوعى بين آياتى كه هيچ‌گونه ارتباطى با هم ندارند، موجب فهم انحرافى از آيات شده و برداشت نادرست از آيه را به وجود مي‌آورد.
شوكانى در فتح القدير نيز با يادآورى نزول تدريجى قرآن در مناسبت‌هاى مختلف و بعضاً متضاد، تأكيد مي‌كند كه هنگامى كه اسباب نزول اين گونه با يكديگر اختلاف و مباینت دارند به شكلى كه اجتماع آنها با يكديگر ميسر نيست، آياتى هم كه در ارتباط با آنها نازل شده‌اند به خودى خود با هم اختلاف دارند، پس چگونه شخص خردمند به دنبال مناسبت ميان آب و آتش مي‌باشد؟ اصولاً جستجوى مناسبت ميان آياتى كه مي‌دانيم قطعاً ترتيب آنها در مصحف فعلى مقدم يا مؤخر از ترتيب نزول آنهاست، چه معنایی دارد؟ (الشوكانى، 1/ 106)

نقد و بررسى

اين اشكال بر چند مبنا استوار است که نخستين مبناى آن اجتهادى بودن نظم آيات است.
بديهى است كه اگر كسى بشرى بودن تأليف و نظم قرآن را باور داشته باشد هيچ ضرورتى نمی‌بيند كه بين آيات به ظاهر پراكنده ارتباط و تناسبى بيابد و اگر اشتباهى و يا نقصى از اين رهگذر بوجود آيد آن را از ضعف و عدم دقت صحابه می‌داند و هيچ اشكالى از اين بابت به كتاب خدا متوجه نمی‌شود. اما با توجه به دلايل عقلى و نقلى متعددى كه بر توقيفى بودن نظم فعلى قرآن اقامه شد تقريباً جاى شكى باقى نمی‌ماند كه هر آيه دقيقاً در همان جایی واقع شده است كه حكمت و اراده الهى اقتضا كرده است.
بنابراين گرچه قرآن هنگام نزول به تناسب حوادث و رويدادهای مختلف نازل شده است، اما هر آيه به دستور خداوند و نظارت پيامبر در دامان سوره‌اي خاص قرار گرفته است تا حكمت و فایده‌اى كه در ترتيب شگفت آن وجود دارد از دست نرود.
دومين مبناى اين اشكال آن است كه نظم و جايگاه همه يا اكثر قريب به اتفاق آيات سوره‌هاى قرآنى بر خلاف ترتيب نزول است، در حالى كه شواهد قرآنى و روایی فراوانى نشان مي‌دهد كه اكثر سوره‌هاى قرآن يك‌باره نازل شده است و همگام با نزول سوره، جايگاه آيات نيز به طور طبيعى مشخص مي‌شد.
با متزلزل شدن مبانى اين اشكال، دوباره اين سؤال مطرح مي‌شود كه خداوند سبحان بر اساس چه حكمت و غرضى مطالب به ظاهر پراكنده را در كنار يكديگر قرار داده است؟
در اينجاست كه با استناد اصل «ضرورت انسجام در كلام» و «قبح عقلى پريشان‌گویی» به اين نتيجه مي‌رسيم كه بايد به دنبال يافتن وجوه ارتباط آيات و روح حاكم بر آنها باشيم.

3. موضوع محورى، ويژة كتب علمى است

با تكيه بر جنبة هدايتى قرآن نيز مي‌توان به مخالفت با نظرية هدفمندى سوره‌ها برخاست و گفت مهم‌ترين رسالت قرآن هدايتگرى آن است و اصولاً قرآن براى هدايت و نشان دادن راه سعادت نازل شده است؛(ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِين)(بقره/2). بنابراين هر چه به قرآن مربوط باشد بايد به نحوى به جنبة هدايتى آن باز گردد. اسلوب و سبك بيان قرآن نيز از اين قاعدة كلى مستثنا نيست. نبايد انتظار داشته باشيم كه هر سوره الزاماً فقط داراى يك غرض باشد؛ زيرا چه بسا لازمة ايفاى وظيفة هدايتگرى در يك سوره وجود موضوعات مختلف در ابواب پراكنده و متفاوت باشد و در سورة ديگر با طرح يك موضوع و اكتفا نمودن به آن هدايت قرآنى حاصل گردد. خلاصه قرآن بيش از آنكه به پرورش موضوعات و شاخ و برگ دادن به آنها توجه داشته باشد، به ساختن انسان‌ها و تأثيرگذارى بر فكر و روح آدمى اهميت مي‌دهد. اما در نگرش جامع گرايانه به سوره‌ها آنچه در درجة اول اهميت قرار دارد، سامان يافتن آيات حول يك غرض و موضوع واحد است و هدايتگرى قرآن در درجة دوم قرار دارد.
موضوع محورى و هدفمندى، ويژة مطالب و كتب علمى است كه در هر فصلى بايد مطلبى را متفاوت با فصل قبل مطرح كنند و از تداخل مطالب و جسته و گريخته سخن گفتن بپرهيزند. اما قاعدة خطابات ارشادى اين است كه از هر درى سخنى بگويد تا مخاطب را تحت تأثير قرار داده و او را به انجام اعمال نيك ترغيب كند و در يك كلام قرآن كتاب هدايت و مخاطب محور است، نه كتاب علمى موضوع محور.

نقد و بررسى

در پاسخ به اين شبهه كه دغدغة صيانت از جنبة هدايتگرى و قدسى قرآن را داشته و از فرو غلتيدن قرآن به وادى روش‌ها و خصلت‌هاى بشرى هراسناك است، بايد به چند نكته اشاره نمود:
اولاً: آنچه با سبك قرآن و روش منحصر به فرد آن در تعارض است، اين است كه بگوييم قرآن كريم به مانند كتاب‌هاى بشرى خود را موظف دانسته كه در ضمن هر سوره صرفاً به گفتگو راجع به موضوعى واحد بپردازد و آن موضوع را به طور كامل در آن سوره به بحث بگذارد و ديگر راجع به آن موضوع و ابعاد مختلف آن در ساير سوره‌ها نه بحثى را مطرح كند و نه سخنى به ميان آورد و هر موضوعى را به طور جامع و مانع در يك سوره بررسى كند؛ مثلاً يك سوره فقط دربارة توحيد، يك سوره مختص به معاد و... . بدون شك چنين تصورى از قرآن نادرست بوده و ساختار سوره‌ها نيز هرگز در صدد آن نيست كه چنين انديشة خطايى را بر قرآن كريم تحميل كند.
ثانياً: اقتضاى خطابات ارشادى و روش هدايتى، پراكنده گويى و كشكول سرايى نيست، زيرا چنين روشى تنها براى پركردن اوقات فراغت و سرگرمى مناسب است و از آنجا كه در نهايت مخاطب را به نتيجة مشخصى نمي‌رساند، تأثير خاصى را نيز به دنبال نخواهد داشت و اگر گوينده به منظور هدايت و ارشاد سخنى را بر زبان رانده باشد، به هدف خود نخواهد رسيد. آنچه مناسب خطابات ارشادى است، ايجاد تنوع متناسب و منسجم در جهت حفظ شادابى كلام و پراكندن گوهرهاى وعظ و نصيحت در لابلاى آن است. خطيبان زبردست و موفق در هر جلسه فقط دربارة يك موضوع ـ‌ مثلاً تقوا‌ ـ سخن مي‌گويند و با مهارت تمام از آيات، روايات، اشعار، سخنان بزرگان، داستان‌ها و حكايات و حتى مزاح و طنز در لابلاى كلام بهره مي‌گيرند تا گام به گام شنونده را به مقصود اصلى رهنمون شوند. قرآن نيز كه كتابى ارشادى و هدايتى است از همين روش سود جسته است. به عنوان مثال سورة مباركة «القلم» كه دربارة ناكامى مخالفان پيامبر و پاسخ به تهمت جنون است، دربارة موضوعات مختلفى از جمله ارج و منزلت قلم، اخلاق پيامبر(صلی الله علیه و آله)، سازش نكردن پيامبر با مشركان، خصوصيات اخلاقى مشركين، داستان باغ داران ثروتمند، عدم تساوى مؤمن و كافر، ناتوانى بت‌ها و خدايان دروغين، داستان حضرت يونس، مسئلة چشم زخم و... سخن مي‌گويد، اما همة اين موضوعات در يك ارتباط منطقى و هدايت گرايانه به يك غرض واحد مرتبط شده و با انسجام و هماهنگى كامل هدف اصلى سوره را كه بيان پيروزى حق بر باطل است به نمايش گذارده‌اند. از اين رو نظرية ساختار سوره‌ها بدون اينكه قرآن كريم را از سبك و اسلوب ويژه‌اش خارج سازد و يا جنبة هدايتى آن را تضعيف كند، گام مهمى براى فهم مقاصد قرآن و ترسيم اهداف آن بر مي‌دارد و انسجام درونى و معجزه آساى سوره‌ها را نشان مي‌دهد.

4. اختلاف در تعيين غرض سوره‌ها

مفسرانى كه به نظرية «هدفمندى سوره‌ها» گرايش دارند، تلاش بسيارى براى دست‌يابى به غرض اصلى هر سوره نموده‌اند تا پيش از تفسير سوره، هدف اساسى و محورهاى فرعى آن را مشخص نمايند. اما هر يك از آنان به تناسب دقت علمى و روش‌هاى به كار برده به نتایج متفاوتى دست يافته‌اند. از اين‌رو چه بسا براى يك سوره اغراض متفاوتى ذكر شده است. كثرت اختلاف در تعيين اهداف سوره‌ها و تشتت استدلال‌هاى مفسران موجب شده است كه گروهى از قرآن پژوهان در «وجود غرضى واحد و حقيقى» در فراسوى آيات يك سوره ترديد كرده و اغراض سورها را تابع ذوق و سليقة مفسران بدانند و چنين استدلال كنند كه اگر به راستى هر سوره داراى يك غرض و هدف مشخص بود، بايد اين هدف براى همگان روشن و قابل تشخيص باشد، در حالى‌كه حتى مفسرين نيز در تشخيص آن به اختلاف افتاده‌اند و براى يافتن غرض سوره خود را به تكلف و مشقت انداخته‌اند.
مثلاً دربارة غرض اصلى سورة «الملك» شش نظر متفاوت ايراد شده است. تفسير الميزان غرض سوره را «اثبات ربوبيت تامة الهى» مي‌داند. (طباطبایی، 19/ 364) برخى از مفسران با توجه به شمارش نعمت‌هاى الهى در اين سوره، غرض اصلى آن را «بيان خالقيت و حاكميت الهى» دانسته‌اند. تفاسيرى چون «فى ظلال القرآن» (سيد قطب، 6/3629)، «التفسير المنير» (الزحيلى، وهبة، التفسير،29/5) و «تفسير نمونه» (مكارم شيرازى، 24/ 312) اين رأى را برگزيده‌اند.
از سوى ديگر تفاسيرى چون «مِن وحى القرآن» (فضل اللّه،23/ 7)، «التفسير الفريد» (الجمال،4/ 3142) و «تفسير البصائر» (رستگار جويبارى،48/ 7) غرض غایی و نهایی سورة ملك را بيان مبانى توحيدى، اعم از ربوبيت و حاكميت دانسته و دو نظر قبلى را جمع كرده‌اند. پرورش حالت خشيت نسبت به خداوند، غرضى است كه از سوى تفاسيرى همچون «من هدى القرآن» (مدرسى، 16/128) و «نظم الدرر» (البقاعى،20/216) براى اين سوره ارائه شده است. تفسير «صفوة العرفان» (خالدى،6/ 596) «بيان راه سعادت و نيكبختى»، و «تفسير التفهيم» (مودودى،6/ 8) «بيان تعاليم اسلامى و غفلت زدایی» را هدف اصلى سوره ناميده‌اند.
هر يك از مفسران براى اثبات نظر خود به دلايلى تمسك جسته است كه چه بسا با دلایل مفسر ديگرى كه با او هم عقيده است نيز تفاوت داشته باشد و اين همه اختلاف در يافتن موضوع يك سوره زنگ خطر را براى برخى از قرآن‌پژوهان به صدا در آورده آنها را در پذيرش اصل نظريه به ترديد وا مي‌دارد.

نقد و بررسى

در پاسخ به اين اشكال به چند نكتة اساسى بايد توجه نمود:
1. پژوهشگرانى كه اختلاف مفسران را دليلى بر ترديدآميز و غير قابل اعتماد بودن نظرية هدفمندى سوره مي‌دانند، گویی فراموش نموده‌اند كه اين اختلاف نه تنها در يافتن غرض سوره‌ها، بلكه در بسيارى از مباحث تفسيرى از معناى لغوى تا شأن نزول و تفسير تك تك آيات نيز وجود دارد و اگر قرار باشد از اختلاف مفسران هراسناك شده و در علمى بودن يا صحيح بودن برداشتى شك كنيم، بايد در اصل تفسير قرآن شك كرده و به يك‌باره دست از كتب تفسير شسته و آنها را كنار بگذاريم، آن‌گاه به سراغ ساير علوم برويم و هر جا اختلاف بالا گرفت در اصالت آن علم شك كرده و از آن نيز دست برداريم. به نظر مي‌رسد بدين ترتيب چيزى از فقه و اصول و فلسفه و منطق و ساير علوم انسانى و حتى تجربى باقى نماند.
2. اهداف سوره‌ها كشف كردنى است. فرآيند كشف هدف سوره با كمك ابزارها و روش‌هایی كه در کتاب‌های مربوطه بيان شده است، (ساختار هندسی سوره‌های قرآن، محمد خامه‌گر، فصل سوم)، به تدريج آسان‌تر و علمى‌تر مي‌شود. البته هيچ شكى نيست كه اين علم نيز همچون ساير علوم تا رسيدن به مرحله‌اي از بلوغ و كمال كه به نتایج روشن و غير قابل خدشه برسد، فاصلة زيادى دارد. اما اين بدان معنا نيست كه اين نظريه از پايه و اساس متزلزل است؛ زيرا پشتوانة اصلى نظريه، استدلال‌هاى عقلى و نقلى مطرح شده است، نه اهدافى كه مفسران در ابتداى هر سوره ذكر كرده‌اند. از اين‌رو اختلاف مفسران در يافتن مصاديق نظريه لطمه‌اي به اصل آن وارد نمي‌آورد.

5. فقدان اشاراتى از معصومين(علیهم السلام)

مخالفان نگرش جامع‌گرايانه به سوره، حجيت نظرية هدفمندى سوره‌ها را در گرو يافتن اشاراتى از پيامبر(صلی الله علیه و آله)و ائمه(علیهم السلام)مي‌دانند. آنان مي‌گويند آن گونه كه طرفداران اين نظريه از اهميت و ضرورت آن سخن گفته‌اند، شناخت هدف هر سوره از اصول و مبانى اساسى فهم قرآن خواهد بود، آن‌چنان كه هر تفسيرى بدون توجه به هدف سوره زيان‌بار و ناصواب است. به اقتضاى اهميت اصل ياد شده مي‌بايست آيات و رواياتى به صراحت اهميت آن را بازگو مي‌كرد و نيز براى تعليم و آموزش برخى از سوره‌ها نيز توسط معصومين(علیهم السلام)به همين صورت تفسير مي‌شد. به علاوه قرآن نيز به روشنى اين روش را تأكيد مي‌كرد. در حالى كه هيچ تصريحى در اين باره در قرآن و روايات نيست. (حسينى، على اكبر،/104)

نقد و بررسي

قبل از هر چيز به نظر مي‌رسد كه در اشكال مذكور دربارة اهميت و جايگاه «هدف سوره» در تفسير آن اندكى اغراق و مبالغه گویی شده است، زيرا با آنكه كشف هدف سوره تأثير بسزایی در يافتن نكات جديد و بديع از آيات دارد، اما چنين نيست كه بدون آن هرگونه برداشتى زيانبار و خطا باشد. اما در پاسخ به اين اشكال بايد به دو نكتة اساسى توجه نمود؛ اول اينكه آيا در حجيت همة احكام شرعى، روش‌هاى فقهى و اصول علمى وجود نص از معصوم(علیه السلام)ضرورى است؟ آيا تمام آنچه كه به عنوان روان‌شناسى اسلامى، مديريت اسلامى و... بيان مي‌شود، مستند به آيه يا روايتى صريح است؟ از آن مهم‌تر آيا صدور همة احكام شرعى، به خصوص مسائل مستحدثه همچون بيمه، سرقفلى، كودك آزمايشگاهى، تغيير جنسيت و... منوط به يافتن روايات يا آياتى است كه به روشنى و وضوح دربارة آنها سخن گفته باشند؟ آيا اهميت بسيارى از احكام شرعى كه به علت فقدان نص، دچار اختلاف در فتوا شده است، از پذيرش يا عدم پذيرش نظرية هدفمندى سوره‌ها مهم‌تر نيست؟
تا آنجا كه از قواعد اصولى و روش استنباط آگاهى داريم، در صورت فقدان نصى در مخالفت با حكم يا نظرية علمى، اگر آن ديدگاه با اصول پذيرفته شدة عقلى و دينى هماهنگ باشد، گردن نهادن به آن و عمل كردن بر طبق آن مشكل شرعى يا علمى نخواهد داشت.
به علاوه در بخش مربوط به دلایل موافقان نظريه، برخى از شواهد قرآنى و حديثى را كه حاكى از صحت اين نظريه از ديدگاه آيات و روايات داشت برشمرديم كه به نظر مي‌رسد براى اثبات رضايت معصومين(علیهم السلام)براى تمسك به ساختار و اهداف سوره در تفسير كفايت كند.

6. گفتارى بودن سبك قرآن

يكى از مباحثى كه به تازگى به در كتاب‌های علوم قرآنى راه پيدا كرده است، مسئلة گفتارى يا نوشتارى بودن قرآن است. لازمة گفتارى تلقى كردن زبان قرآن آن است كه بايد برخى از اطلاعات متعلق به متن قرآن را خارج از الفاظ آن دانست. بر اين اساس بسا غفلت از اين اطلاعات بسيارى از آيات قرآن را مجمل يا مشكل نمايد يا معنايى را خلاف مراد الهى به ذهن متبادر سازد و پاره‌اي از آيات را نامتناسب و حتى متعارض نشان دهد.
اما بنابراين كه زبان قرآن نوشتارى محسوب شود، در فهم آيات مشكل و مجمل و نامتناسب و نيز در رفع تعارض ظاهرى پاره‌اي از آيات لازم نيست به اطلاعات جانبى و فراسياقى مراجعه كرد؛ زيرا همة قرائن لازم براى فهم صحيح قرآن در متن آمده است و قرآن در دلالت بر مقاصدش مستقل است و به هيچ چيزى خارج از متن خود در افاده مراد، وابستگى ندارد. برخى از قرآن‌پژوهان معاصر معتقدند كه زبان قرآن گفتارى است؛ يعنى بخشى از قرائن فهم قرآن خارج از متن آن قرار دارد و اين بدان جهت است كه قوم پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و نيز خود آن حضرت امى بودند و با كتاب و نوشتار سر و كار نداشتند. اصل قرآن نيز به صورت كتابى از پيش نوشته بر آن حضرت نازل نشد. در اثر عدم رواج خط و نوشتار در آن عصر، رسم‌الخط مصحفى هم كه توسط صحابه نوشته شد، در پاره‌اي از موارد تحت تأثير زبان گفتارى واقع گرديد.
يكى از پيامدهاى گفتارى بودن قرآن سبك گسيخته و تنوع مضامين هر سوره است؛ زيرا در اين صورت قرآن يك نوشتار نيست تا سوره‌هاى آن نيز به مثابة ابواب يك كتاب هر يك به موضوع خاصى اختصاص داشته باشند، بلكه قرآن به منزلة يك گفتار و خطبه است كه مضامين متنوعى را در بر دارد و همچنان كه خطيب جمعه ممكن است دربارة موضوعات مختلف و بى‌ارتباط سخن بگويد و هيچ كس نيز او را به اين خاطر مذمت نمي‌كند، قرآن نيز كه به سبك گفتارى تنظيم شده است، دربارة موضوعات متنوع سخن مي‌گويد و از اين جهت هيچ عيبى بر آن نيست، بلكه لازمة سبك گفتارى آن است. بر اساس اين نظريه آياتِ سوره‌ها به اقتضاى اسباب نزول خود نازل مي‌شدند، نه به اقتضاى قبل يا بعد كه از آن به سياق آيات تعبير مي‌شود. از اين رو بسا آياتى كه حتى در يك واحد نزول قرار گرفته‌اند و هيچ گونه ارتباط و تناسب قابل قبولى با صدر و ذيل خود نداشته‌اند، بلكه صرفاً به شأن و موقعيت نزول مرتبط و متناسب باشند.
خلاصه آنكه زبان و سبك سوره‌هاى قرآن كتابى و نوشتارى نيست، بلكه خطابه‌اي و گفتارى است، به همين جهت هر سوره مضامين متنوعى را در بر دارد. (نكونام، /36ـ21)

نقد و بررسى

اشكال ذكر شده بر دو مبنا استوار است؛ اول: با توجه به قرائن و دلایل گفته شده زبان قرآن گفتارى است نه نوشتارى. دوم: لازمة گفتارى بودن قرآن تنوع مضامين و تعدد غرض در هر سوره است. اما هر دو مبنا مخدوش هستند.
مسئلة اول گفتارى بودن زبان قرآن است كه در نقد آن بايد به چند نكته توجه نمود:
نخست آنكه ويژگى‌هایی كه براى تمايز زبان گفتارى و نوشتارى ذكر كرده‌اند در هر دو زبان يافت مي‌شود و اختصاص به هيچ يك ندارد. از جمله به كار بردن جملات معترضه يا استفاده از كاركردهاى زبانى مانند تعجب، تحقير و تعظيم. اين امور در سبك نوشتارى خصوصاً متون ادبى به وفور به كار مي‌رود؛ مثلاً گاه ضميرها را به اول شخص تبديل مي‌كند يا داستان را با نقل قول از خودش شروع مي‌كند و در تمام اين موارد زبان، زبان نوشتارى است.
نويسنده ادعا كرده لازمة گفتارى تلقى كردن زبان قرآن آن است كه بايد برخى از اطلاعات متعلق به قرآن را از خارج متن كتاب الهى به دست آوريم. در اين مورد بايد بگویيم حتى اگر زبان قرآن را نوشتارى بدانيم، باز هم تمام قرائن از متن قابل استفاده نيست. همان طور كه اين امر در ساير كتاب‌ها و تأليفات وجود دارد كه برخى از اطلاعات متعلق به متن بايد خارج از الفاظ گرفته شود. (ايازى، محمد على،4/194)
به علاوه دلايلى كه براى گفتارى بودن قرآن ذكر كرده‌اند نيز همگى مخدوش و غير قابل اعتمادند. مثلاً بين اُمى بودن پيامبر و قومش با گفتارى بودن قرآن هيچ تلازمى نيست و نمي‌توان گفت چون خواندن و كتابت رواج نداشته است و پيامبر لازم بوده است كه بسان قومش سخن بگويد، پس بايد زبان قرآن گفتارى باشد. زيرا به اقتضاى آية شريفة(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم)(ابراهیم/٤) تفسير و تدوين، به لسان قوم مطرح است، نه خود وحى. به همين جهت اگر ارائة كتاب و تدوين آن به شخص پيامبر باز مي‌گشت، مسئلة امى بودن پيامبر و قومش در گفتارى بودن قرآن تأثير قطعى داشت، اما چون قرآن وحى و القاى كلام الهى است، نمي‌توان امى بودن را دليل بر گفتارى بودن فرض كرد. (همان،/ 197)
همچنين نبودن رسم الخط هماهنگ و فراگير در قرآن ناشى از بساطت و نوباوگى خط در جزيرة العرب بوده، نه ناشى از گفتارى بودن قرآن. به همين دليل با رشد فرهنگى مردم جزيرة العرب در فاصلة كوتاهى خط عربى از سبك آرامى به كوفى و از كوفى به نسخ تغيير يافت و اين تحولات ادامه يافت. (همان،/ 198)
از سوى ديگر گفتارى بودن زبان قرآن تالى فاسدهایی به دنبال دارد كه پذيرش آن را مشكل‌تر مي‌كند؛ مثلاً حجيت ظواهر قرآن را مورد ترديد قرار مي‌دهد يا موجب محدوديت پيام قرآن در ظرف شرايط خاص تاريخى و جغرافيایی خواهد شد. بنابراين نظرية گفتارى بودن زبان قرآن هم از جهت مفهوم و هم از جهت دلایل نااستوار و متزلزل است، علاوه بر آنكه دلایل و قرائنى نيز بر خلاف آن وجود دارد.
مسئلة دوم تلازم بين گفتارى بودن زبان قرآن و تعدد غرض در سوره‌هاست كه در اين رابطه نيز بايد گفت:
تناسب آيات و وحدت غرض نه لازمة نوشتارى بودن قرآن است و نه متضاد با گفتارى بودن آن. بلكه ممكن است يك سخنران در گفتار خود فقط حول يك موضوع سخن بگويد و همة مطالبى را كه مي‌گويد به اين موضوع مرتبط نمايد. بنابراين اگر سخنان او به رشتة تحرير در آيد باز هم توقع تناسب و پيوند و ارتباط ميان مطالب اين كتاب توقع بجایی است.
از سوى ديگر در يك نوشتار نيز به رغم در نظر گرفتن همة قرائن حاليه و مقاليه و گنجاندن آنها در متن، باز هم ممكن است تعدد مضامين و تنوع غرض وجود داشته باشد، چنانچه در كشكول‌ها و يا داستان‌ها با اين سبك مواجه مي‌شويم. بنابراين چه گفتارى بودن قرآن ثابت بشود يا نشود، در هر حال نمي‌توان از آن براى اثبات تنوع غرض در سوره‌ها سود جست، بلكه هدفمندى سوره‌ها بر مبانى و دلایل خاص خودش ـ‌كه پيش از اين ذكر شد‌ـ استوار است.

منابع و مآخذ

1. ايازى، محمد على؛ نقدى بر نظريه گفتارى بودن زبان قرآن، فصلنامه پژوهش هاى علوم اسلامى ، شماره 4.
2. البقاعى، نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور؛ تحقيق عبدالرزاق غالب المهدى، دار الكتاب العلميه، بيروت، 1415ق.
3. تفتازانى، سعد الدین عمر؛ شرح مختصر البيان، انتشارات وفا، تهران، بى‌تا.
4. الجمال، محمد عبدالمنعم؛ التفسير الفريد، الاهرام التجاريه، قاهره، 1971م.
5. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تنسیم، نشر اسراء، قم، 1378ش.
6. حسينى بهشتى، محمد؛ روش برداشت از قرآن، سيد جمال، تهران، 1360،.
7. حسينى، على اكبر؛ نقد نظريه وحدت موضوعى سوره هاى قرآن، پايان نامه،
8. خالدى، محمد على؛ صفوة العرفان فى تفسير القرآن، المطبعة العصريه، صيدا، 1996 م.
9. دراز، محمد عبدالله؛ النبأ العظيم، دارالقلم، الكويت، 1971م.
10. رستگار جويبارى، يعسوب الدين، تفسير البصائر، مطبعة فيض، قم، بى‌تا.
11. الزحيلى، وهبة؛ التفسير المنير، دارالفكر المعاصر، بيروت، 1411ق.
12. سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، دار الشروق، بيروت، 1419ق.
13. سيوطى، جلال الدین عبدالرحمن؛ الاتقان فی علوم القرآن، انتشارات امير كبير، تهران، 1363ش.
14. الشوكانى، محمد؛ فتح الغدير، دارالحديث، قاهره، 1413ق.
15. طباطبايي، سید محمد حسین؛ الميزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1417ق.
16. فضل اللّه، سيد محمد حسين؛ مِن وحى القرآن، دارالزهراء، بيروت، 1406ق.
17. گليجانى اميرخيز، ايرج؛ معيارهاى استنباط اهداف حاكم بر سوره ها، پايان نامه، مدرسى، محمد تقى، مِن هدى القرآن، مكتب المدرسى، بى جا، 1410ق.
18. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الانوار، الوفاء، بيروت، 1404ق.
19. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، چاپ دوازدهم، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1373ش.
20. .............................. ؛ قرآن و آخرين پيامبر، دارالكتب الاسلامية، تهران، بی‌تا.
21. مودودى، ابوالاعلى؛ تفهيم القرآن، دار العروبه للدعوة الاسلاميه، لاهور، 1989م.
22. نكونام، جعفر، زبان قرآن؛ گفتارى يا نوشتارى، پژوهش هاى علوم انسانى، دانشگاه قم، سال اول، 1379ش.
23. وجدى، محمد فريد؛ المصحف المفسر، دارالمعارف، مصر، 1986 م.
24. آرتورجان آربرى (he quran interpeted, by Arthur j.Arberry Qum, Center Of Islamic Studies Introduction)

پی‏نوشت ها:

1. مثلاً گفته‌اند: اقتضاى ساختار و اسلوب ظاهرى قرآن، و وجود موضوعات و غرض‌هاى متعدد در سوره‌هاى آن است. عدول از اين امر بديهى و تأكيد بر وجود «وحدت موضوعى» مرهون برهانى قاطع است. (حسينی، سيد على اكبر، نقد نظريه وحدت موضوعى سوره‌هاى قرآن، پايان نامه، ص 80.)
2. آية 13 سورة رعد بر اين معنا دلالت دارد «فضرب بينهم سُوَر له باب» ميان آنها ديوارى زده شود كه آن را دروازه اى است؛ العين، ج 7، ص 279: السور: حائط المدينه; لسان العرب; السُّور عندالعرب حائط المدينه و هور اشرف الحيطان، ج 4، ص 386.
3. دربارة فوائد و حكمت هاى تجزية سوره‌ها سخنان فراوانى گفته شده است از آن جمله آسان كردن كار بر مردم و تشويق آنان به يادگرفتن و حفظ كردن (محمود راميار، تاريخ قرآن، ج 4، ص 580) صيانت و حفاظت قرآن از تحريف، مانند ناپذيرى حتى نسبت به كوچك ترين سوره ها (جوان آراسته، حسين، درسنامه علوم قرآنى).
4. عن على(علیه السلام)ان النبى(صلی الله علیه و آله)قال: «خياركم من تعلم القرآن و علّمه». الشيخ الصدوق، الامالى، ج 1، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1400 هـ، ص 5.
5. عن ابى عبدالله: «من قرء آية الكرسى مَرة صرف الله عنه الف مكروه من مكاره الدنيا». السّلمى السمرقندى، محمد بن يعقوب، تفسير العياشى، ج 1، المكتبة العلمية الاسلاميه، تهران، 1380 هـ.ق، ص 136.
6. قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «مَن قرأها (سوره تكوير) اعاذه الله مِن الفضيحة يوم القيامه». الشيخ الصدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، منشورات الرضى، مطبعة امير، قم، 1364 هـ، ص 121.
7. قال أبو عبد الله محمد بن إبراهيم بن جعفر النعماني رضي الله عنه في كتابه في تفسير القرآن حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة قال حدثنا أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي عن إسماعيل بن مهران عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبيه عن إسماعيل بن جابر قال سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق8يقول إن الله تبارك و تعالى بعث محمدا فختم به الأنبياء فلا نبي بعده و أنزل عليه كتابا فختم به الكتب فلا كتاب بعده أحل فيه حلالا و حرم حراما فحلاله حلال إلى يوم القيامة و حرامه حرام إلى يوم القيامة فيه شرعكم و خبر من قبلكم و بعدكم و جعله النبي(صلی الله علیه و آله) علما باقيا في أوصيائه فتركهم الناس و هم الشهداء على أهل كل زمان و عدلوا عنهم ثم قتلوهم و اتبعوا غيرهم و أخلصوا لهم الطاعة حتى عاندوا من أظهر ولاية ولاة الأمر و طلب علومهم قال الله سبحانه (فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَة مِنْهُمْ) و ذلك أنهم ضربوا بعض القرآن ببعض و احتجوا بالمنسوخ و هم يظنون أنه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم يرون أنه المحكم و احتجوا بالخاص و هم يقدرون أنه العام و احتجوا بأول الآية و تركوا السبب في تأويلها و لم ينظروا إلى ما يفتح الكلام و إلى ما يختمه و لم يعرفوا موارده و مصادره إذ لم يأخذوه بحارالأنوار ج : 90 ص : 4عن أهله فضلوا و أضلوا. و اعلموا رحمكم الله أنه من لم يعرف من كتاب الله عز و جل الناسخ من المنسوخ و الخاص من العام و المحكم من المتشابه و الرخص من العزائم و المكي و المدني و أسباب التنزيل و المبهم من القرآن في ألفاظه المنقطعة و المؤلفة و ما فيه من علم القضاء و القدر و التقديم و التأخير و المبين و العميق و الظاهر و الباطن و الابتداء و الانتهاء و السؤال و الجواب و القطع و الوصل و المستثنى منه و الجاري فيه و الصفة لما قبل مما يدل على ما بعد و المؤكد منه و المفصل و عزائمه و رخصه و مواضع فرائضه و أحكامه و معنى حلاله و حرامه الذي هلك فيه الملحدون و الموصول من الألفاظ و المحمول على ما قبله و على ما بعده فليس بعالم بالقرآن و لا هو من أهله و متى ما ادعى معرفة هذه الأقسام مدع بغير دليل فهو كاذب مرتاب مفتر على الله الكذب و رسوله (وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير).

 

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:11 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

نظریه هندسه چند وجهی سوره‌های قرآن

حمید سعید بخش*

چکیده وجود انسجام حاکم بر اجزای سوره، چندی است مورد توجه قرآن پژوهان مسلمان در بین شیعه و اهل تسنن قرار گرفته است. از این نظریه به وحدت موضوعی سوره و یا هندسه سوره تعبیر می‌شود و نسبت به آن فواید و ثمراتی نیز شمرده شده است.
با رجوع به قرآن و باز خوانی مجدد دیدگاه قرآن نسبت به خود می‌توان به نظریه ساختار چند بعدی سوره‌های قرآن رسید. قرآن خود را پیچیده‌تر از این می‌داند که در سوره‌های آن تنها یک موضوع محوری وجود داشته باشد. به بیان دیگر سوره‌های قرآن هر یک دارای موضوعات محوری در طول هم هستند که هندسه وار، یکپارچه و منسجم در یک سوره به هم تنیده و پیچیده شده‌اند.
قرآن خود را دارای حقیقتی ملکوتی می‌داند که ارتباط و اتصال بین منبع ملکوتی که ام الکتاب است با متن عربی، به صورت کامل و حداکثری برقرار است و هر دو به صورت اجمال و تفصیل با هم متحدند و چون حقیقت ملکوتی دارای ابعاد مختلف است، این قرآن عربی نیز دارای وجوه متعدد معنایی و هندسه‌های مختلف در یک سوره می‌باشد.


کلید واژه ها: وحدت موضوعی / هندسه سوره / انسجام آیات / حقیقت قرآن / هندسه چند وجهی.

 


پیش گفتار

نزدیک هزار سال است که درباره قرآن کریم بحثی در حوزه اتصال و ارتباط آیات با یکدیگر وجود دارد که از آن با عنوان تناسب آیات و یا علم المناسبه یاد می‌شود. (سیوطی،2/211) سیر تاریخ و تحول این بحث را می‌توان در دو مرحله بیان کرد.
در مرحله اول پژوهشگران تنها به دنبال پیدا کردن وجه اتصال و ارتباط آیات به یکدیگر بودند. در این دوره غالباً به دنبال متصل کردن آیات به نحوی از اتصال بوده‌اند، تا آنجا که یکی از وجوه اتصال، تضاد نام گرفته است. (همان)
از جمله مواردی را که به عنوان وجه مناسبت در آیات برشمرده‌اند، تقسیم ارتباط بین آیات به لفظی یا ظاهری و همچنین غیر ظاهری و معنوی و... است.
در مرحله دوم از سیر تاریخی و تحولات این علم با عنوان جدیدی روبرو می‌شویم که تکمیل شده همان بحث قبلی و از نتایج آن شمرده می‌شود که از آن به نظریه وحدت موضوعی درون سوره یاد می‌شود. خلاصه این نظریه این است که هر سوره دارای موضوعی واحد در تمام اجزای سوره است، تا آنجا که هر سوره مانند یک پیکره واحدی می‌باشد که از اجزای مختلفی تشکیل شده و هر کدام بنا به وظیفه‌ای که دارند، به صورت و شکلی خاص بیان کننده موضوع سوره می‌باشند؛ مانند پیکر انسان که هر یک دارای اجزای مختلفی است که در مجموع یک کل واحد را می‌سازند. این افراد نیز معتقدند سوره‌های قرآن کریم هر یک دارای موضوعی واحد است و هر دسته از آیات با بیانی در صدد توضیح و تبیین آن موضوع و غرض هستند. (شحاته،/27) برخی از پژوهشگران از آن با عنوان ساختار هندسی سوره‌های قرآن یاد می‌کنند که به ظاهر عنوانی زیباتر و جامع‌تر از وحدت موضوعی می‌باشد.
لازم به تذکر است که برخی تقریر دیگری از این نظریه دارند. آنها در پی کشف غرض سوره‌اند، به این معنا که وظیفه و کارکرد این سوره پس از تحقق آن چیست و چه نتیجه‌ای با خود به همراه دارد. لذا اجزای سوره نیز در جهت تبیین و تحقق این غرض هستند. (طباطبایی، 1/17 و 2/440) (برای توضیح بیشتر، به تفاوت‌های وحدت غرض و موضوع و محور در این مقاله مراجعه شود.)
قائلین به نظریه وحدت موضوعی سوره‌ها برای آن فواید و ثمرات مختلفی را می‌شمارند؛ کشف افق‌های جدید در اعجاز بیانی و اسلوب قرآن و آشنایی سریع با مفاهیم قرآن و فهرست بندی سوره‌ها، از جمله فواید وحدت موضوعی است. از دیگر ثمرات بیرونی این نظریه دفاع از اصول اعتقادی شیعه و مقابله با شبهه افکنی مستشرقان می‌باشد. وحدت موضوعی در اختلافات تفسیری و ارائه ترجمه‌ای پیوسته و ساختاری از قرآن و نیز در کشف اسباب نزول‌های جعلی و نیز در تعیین معنای «بسم الله الرحمن الرحیم» در هر سوره نقش تعیین کننده دارد، تا آنجا که برخی توجه به وحدت غرض را از مبانی اصلی و اصول تفسیر صحیح می‌دانند. در نهایت دست‌یابی به لطافت و زیبایی‌‌های معارف قرآن و باز شدن باب تفکر در قرآن کریم از نتایج این نظریه است. (خامه‌گر،/20)
روش‌های کشف اهداف و مقاصد سوره‌ها، فرمول‌های خاص خود را دارد که ‌البته تام و تمام نیست و ممکن است لازم شود از همه یا برخی از آنها برای کشف غرض و موضوع سوره ‌استفاده شود. در برخی کتاب‌ها تا سیزده روش برای به دست آوردن هندسه سوره بیان کرده‌اند. از آن جمله سیاق سوره‌، آیات آغازین و پایانی آن، مکی یا مدنی بودن سوره، واژه‌های کلیدی سوره، اسماء الحسنای سوره که ‌اینها برخی از روش‌های کشف موضوع واحد سوره‌ است. (همان،/115)
برای بیان و نمایش نقشه سوره سبک‌های مختلفی وجود دارد، مانند نموداری، گزارشی، استدلالی و درختی. (همان،/245)
این تقریباً خلاصه‌ای است از نگاه موجود به مسئله وحدت موضوعی سوره‌ها که چندی است بین قرآن پژوهان مطرح و مورد تحقیق واقع شده است.
نقدهایی بر این نظریه وارد شده که برخی از آنها مبانی، و برخی دیگر، فواید و ثمرات این نظریه را مورد خدشه قرار داده‌ است، در حالی که ‌اکثر این نقدها بیان‌های مختلفی از استبعادها و طرد نظریه ‌است به جای نقد واقعی. البته نقد این نقد خود مجال دیگری می‌طلبد.
تا اینجا دو مرحله‌ای که در رابطه با ارتباط آیات با یکدیگر وجود داشت مطرح شد، اما به نظر می‌رسد این تمام مطلب نباشد و بتوان این نظریه را در ابعاد وسیع‌تر و کامل‌تری از آنچه تا کنون مطرح شده بسط و گسترش داد.
آنچه در این نوشتار تبیین و توضیح داده می‌شود، این است که هر سوره دارای هندسه‌های مختلفی است و این هندسه‌ها بیش از یک موضوع را در خود جا داده‌اند. در واقع هر سوره علاوه بر اینکه وحدت و یکپارچگی خود را حفظ می‌کند، دارای محورها و اهداف و مقاصد متعددی است که هر یک در طول دیگری وجود دارند و هر کدام مانع از ظهور و بروز دیگری نخواهد بود؛ یعنی هر سوره نه مانند یک شکل روی صفحه است که دارای یک صورت نمایش یافته می‌باشد، بلکه مانند یک حجمی است که دارای صورت‌های مختلف از زوایای مختلف می‌باشد که ‌از هر طرف، موضوع محوری آن مخصوص به خود است. هر چند در مجموع باید یک وجه ‌اتصال و هماهنگی بین همه‌ این موضوعات حاکم باشد، اما این وحدت غیر از وحدتی است که در وحدت موضوعی تاکنون بیان و تبیین شده ‌است که ما از آن به هندسه چند وجهی سوره‌های قرآن تعبیر می‌کنیم.

ساختار چند وجهی سوره‌های قرآن

سوره‌های قرآن هر یک حقایقی غیبی و ملکوتی هستند که دارای جلوه‌ها و چهره‌های متعدد و مختلفی می‌باشند و هر کدام از این جلوه‌ها در زمان و زمینی خاص رونمایی خواهند شد و جاودانگی و تازگی قرآن را تا ابد حفظ خواهند کرد.
در طول تاریخ تفسیر و پژوهش‌های قرآنی از صدر اسلام تا کنون، گرایش‌ها و الوان مختلف تفسیری به وجود آمده ‌است. این بدین معناست که همان سور‌ه‌ها و آیاتی که مفسر قبلی صرفاً اجتماعی معنا کرده بود، مفسر بعدی عرفانی معنا می‌کند، مفسر بعدی در حیطه معرفت النفس نگاه‌ انفسی به ‌آیه دارد و هر مفسری بنا به گرایش خود، از یک آیه تفسیرهای متفاوتی ارائه می‌دهند که با تمام اختلافاتی که در این مسیر دارند، هیچ کدام از جاده مستقیم اصول اصلی تفسیر خارج نشده‌اند. (مؤدب،/15) همین ظواهر و قواعد و قوانین مفاهمه عرفی و زبان و ادبیات عرب است که ‌از قله‌های بلند عرفان تا دامنه‌های وسیع اجتماع و سیاست وخانواده و... را از یک متن واحد به ‌ارمغان آورده ‌است و این نیست مگر توانمندی‌ها و ظرفیت فوق العاده‌ای که در این متن مقدس وجود دارد. ما از این توانمندی و ظرفیت عظیم به چند بُعدی بودن آیات قرآن کریم یاد می‌کنیم، به این معنا که ‌آیات قرآن می‌تواند با نگاه‌های مختلف در زمان‌ها و شرایط روحی و فکری مختلف، مفاهیم و هدایت‌های مختلفی را در اختیار مخاطبان خود قرار دهد. این‌ طور نیست که گوهرها و جواهرات این گنجینه‌ الهی با تلاش اندیشمندان گذشته جهان اسلام به پایان رسیده باشد و امروز دیگر جز گفته‌های گذشتگان حرفی برای گفتن نداشته باشد. همین معنا برای هر سوره به عنوان یک واحد حقیقی که با حکمت الهی مرتب شده ‌است نیز صادق است. سوره‌ها هم با نگاه ‌از زوایای مختلف دارای صورت‌های متفاوتی است که ما از آن به ساختار چند وجهی سوره‌های قرآن یاد می‌کنیم.
هر شیئی از اشیاء عالم که می‌توان گفت شیء است، دو جنبه و بُعد دارد: ظاهر و صورت آن شیء است که‌ از آن تعبیر به جسد و جسم می‌شود و باطن و حقیقت که غیب آن شیء می‌باشد. این یک اصل قرآنی است که خداوند برای بشر بیان کرده است. خداوند می‌فرماید آسمان‌ها و زمین غیب دارند و غیب آنها برای خداست؛
(وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ)(هود/123) و غیب و شهود عالم همگی به خدا برمی‌گردد.
قرآن کریم در جای دیگری بیان می‌دارد که غیب اشیاء نزد اوست. آنها به صورت خزینه‌ها و گنجینه‌هایی نزد خداوند است و ظاهر اشیاء، از غیب و حقیقت آنها سرچشمه شده و از آن نازل شده و به وجود آمده است؛
(وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُه الاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم)(حجر/21)
«هیچ چیزی نیست مگر اینکه نزد ما خزائنی دارد و ما آن را به میزان معلومی نازل می‌کنیم.»
این آیه به تعبیر علامه طباطبایی از غرر آیات است.
در توضیح این آیه به چند نکته باید توجه کرد: اول اینکه سیاق آیه دلالت بر عمومیت آن نسبت به همه‌ اشیاء دارد و هیچ شیئی نیست که مصداق شیء باشد، ولی از این قاعده خارج باشد. پس این قضیه از منظر قرآن کلی علی الاطلاق است.
نکته دوم اینکه حقیقت اشیاء نزد خداوند در مقامی والا و بالا قرار دارد که ‌از آن به مقام عنداللهی تعبیر شده ‌است؛ مقامی که عظمت و شکوه خود را مستقیماً از خدا دریافت می‌کند و همان طور که خداوند ثابت و لایتغیر است، آن نیز ثابت و دائمی است؛ (مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاق)(نحل/96)
نکته سوم اینکه خداوند از غیب اشیاء تعبیر به خزائن کرده، نه خزینه؛ یعنی هر شیء در مقام غیب نزد خداوند دارای خزائن است؛ یعنی یک حقیقت بسیط ذو ابعاد است، چرا که ‌آنجا مقامی است که محدودیت‌های ماده و عوالم پایین را ندارد، از این رو یک شیء می‌تواند دارای جهات مختلف باشد، لکن در عین حال وحدت خود را نیز حفظ می‌کند.
برای فهم بهتر این معنا که چگونه یک شیء می‌تواند در عین بساطت و وحدت، جامعیتی نسبت به‌ امور مختلف داشته باشد، می‌توان به نفس انسان مثال زد. نفس انسان بسیط است، یعنی مرکب از اجزا نیست؛ اما در عین این بساطت، جهات مختلف و شئون و کارکردهای متفاوتی دارد. به تعبیری دارای قوای متعددی است؛ در عین اینکه شنواست، بینا نیز هست؛ در حین دیدن تفکر هم می‌کند، ‌احساسات و محسوسات مختلفی را می‌تواند درک کند و...، از این رو نفس دارای شئون و کارکردهای مختلف است، اما با این حال وحدت خود را از دست نمی‌دهد. توجه به نفس ما را متوجه ‌این معنا می‌کند که چطور یک شیء در عین اینکه واحد است، جهات و شئون مختلفی دارد.
مثال دیگری که قابل تأمل است، نور می‌باشد. نور سفید تا قبل از اینکه وارد منشور شود واحد است، ولی همین نور تک رنگ بعد از منشور به هفت رنگ تبدیل می‌شود. این هفت رنگ قبل از این هم در نور حضور داشت، اما ظهور نداشت و نور سفید جامع همه ‌این نورها بوده و هست. نور سفید خزینه و جایگاهی است برای اجتماع همه‌ این نورها که بعد از عبور از ابزاری برای محدود و اندازه‌دار کردن آنها، از یکدیگر تفکیک شده و حد وجود خود را باز یافته‌اند. نور سفید قبل از تقدیر و تحدید حضور بسیط نسبت به همه‌ آن نورها به صورت جامع داشت، اما بعد از تقدیر و مشخص شدن جامعیت آن، به مجموعیت و ترکیب و افتراق تبدیل شد.
قرآن کریم به عنوان یکی از مصادیق شیء و شاید بزرگ‌ترین اشیاء از این قاعده‌ اساسی مستثنا نیست. قرآن نیز ظاهری دارد و باطنی؛ غیبی دارد وشهودی؛ حقیقتی دارد و صورتی که این حقیقت باطن و غیب بنا به شهادت آیه 21 سوره حجر نزد خداوند است. در جای دیگر خداوند می‌فرماید قرآن کریم در ام الکتاب می‌باشد؛ (وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیم)(زخرف/4)
با توجه به این آیه، «‌ام الکتاب» دارای سه ویژگی است: اول اینکه نزد خداست؛ (لدینا) یعنی همان مقام بلند عندالله یا لدی الله را دارا می‌باشد.
دوم اینکه بلند مرتبه و «علی» است، جایگاهش آن قدر والا و بالاست که ‌از دسترس عقول بشری به دور است و عقل هیچ انسانی نمی‌تواند به ‌آن دست یابد. خداوند متعال برای اینکه قرآن را برای ما مایه هدایت و رحمت قرار دهد، آن را به لباس عربی مبین آراست تا به چشم عقل تیزبین بشر در آید و فکر انسان بتواند با آن انس بگیرد و از آن بهرمند گردد؛(إِنَّا جَعَلْناهُ قرآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون) (زخرف/3)
«ما آن را (حقیقت قرآن) به صورت متنی خواندنی به زبان عربی نازل کردیم تا در خور تفکر در آید و فکر بشر توان فهم و بررسی آن را بیابد.»
خصوصیت سوم «ام الکتاب» این است که حکیم و محکم است؛ یعنی مجموعه‌ای از اجزای پراکنده و غیر منسجم نیست، بلکه در کمال اِحکام و به هم پیچیدگی و به هم تنیدگی است.
این معنای از حکیم غیر از حکیمانه و عاقلانه بودن قرآن حکیم است، هر چند آن نیز به نحوی به همین معنا باز می‌گردد. راغب اصفهانی حکمت را به معنی «معرفة الاشیاء و ایجادها علی غایة الاحکام» (راغب،/249) دانسته که با همین معنایی که گفته شد همخوانی دارد. به هر حال قرآن کریم درباره خود سخن از مقامی دارد که بسیار رفیع و در عین حال بسیط و واحد است که این قرآن موجود در بین ما بازتاب و نازل شده همان قرآن است.
قرآن کریم در سوره هود خود را متصف به ‌اِحکام و حکمت کرده و در مرتبه بعدی، مقامی به عنوان مقام تفصیل برای خود معرفی می‌کند؛ (کِتَابٌ أُحْکِمَتْ ءَایَاتُهُ ثمُ‏َّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر)(هود/1). علامه طباطبایی معتقد است اِحکام و تفصیل در این آیه هر دو مقامات معنا و مضمون آیات است، نه ‌الفاظ و عبارات قرآن کریم. ایشان بازگشت معانی متکثره را به معنایی واحد، تحفظ وحدت در امور مختلفه می‌داند؛
«اگر معانی بسیاری به یک اصل واحد برگردد، آن اصل واحد اصلی خواهد بود محفوظ در میان تمامی آن فصل‌های جدا از هم، اصلی خواهد بود که در عین واحد بودنش اگر شکافته شود به صورت همان تفاصیل در می‏آید، و اگر آن تفاصیل فشرده شود به صورت همان اصل واحد بر می‏گردد، و همه ‌این واقعیات روشن است و هیچ شکی در آن نیست.» (طباطبایی،10/136)
حقیقت قرآن همه حقایق را به صورت جامع در خود دارد، نه‌ اینکه مجموعه‌ای باشد از حقایق، چرا که فرق است بین جامعیت و مجموعیت. جامعیت یعنی وحدت در عین کثرت؛ وحدت حقیقی مربوط به مقام بلند لدی اللهی و کثرت آن مربوط به نزول الی الناس است و خداوند مطالب عمیق عرفانی‌ـ‌فلسفی را در عبارتی جامع و ساده بیان کرده‌ است؛(وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُه الاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم)(حجر/21)
علامه طباطبایی ذیل این آیه می‌فرمایند:
«این خزائن از این جهت متعددند که بعضی فوق بعض دیگرند و عالی محدود به دانی نیست و هیچ محدود کننده‌ای ندارند. محدودیت از خصوصیات این نشئه یعنی دنیاست و این خزائن همگی فوق عالم شهود هستند، چون که خداوند آن را با وصف «عندنا» توصیف کرده ‌است و خود فرموده که(مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاق)(نحل/96)، پس این خزائن ثابت و غیر متغیرند، در حالی که ‌اشیاء این عالم متغیر و فانی و غیر ثابت هستند.» (طباطبایی، 14/112)

اتحاد بین عربی مبین و قرآن حکیم

آنچه تا اینجا گفته شد، این بود که قرآن کریم نزد خداوند دارای مقامی حکیم است که از مسیر قلب نبی اکرم(ص)بر زبان آن حضرت جاری شده ‌است و در آن حقایق را تفصیل و توضیح داده ‌است.
اکنون به ‌این مطلب می‌پردازیم که ‌این الفاظ و کلماتی که ما در خدمت آن هستیم، همان چیزی است که در «ام الکتاب» و لوح محفوظ بوده و جز نازل شدن تفاوت دیگری با آن ندارد. در واقع قرآن اصرار دارد که ‌اتصال و یگانگی این دو را به ما بفهماند.
علامه طباطبایی ذیل آیات آغازین سوره زخرف به وحدت بین «عربی مبین» و «ام الکتاب» اشاره دارند. ایشان می‌فرمایند:
«این جمله (انه فی ام الکتاب) آنچه را که آیه قبلی بیان می‌کرد تأکید نموده و روشن می‌سازد و آن این بود که قرآن کریم در موطن اصیلش ما فوق تعقل عقول است. ضمیر در «انّه» به کتاب بر می‌گردد و مراد از «ام الکتاب» لوح محفوظ است، همچنان که ‌آیه (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ*فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) (بروج/22-21) به‌ آن تصریح دارد. و اگر لوح محفوظ را ام الکتاب نامیده، بدین جهت است که لوح محفوظ ریشه تمامی کتب آسمانی است.» (طباطبایی، 18/84)
در ادامه می‌فرماید:
«و اگر کلمه قرآن را مقید به قید «ام الکتاب» و «لدینا» کرد، صرفاً به منظور توضیح است نه ‌احتراز.» (همان)
از مواردی که علامه طباطبایی به وحدت بین این قرآن و قرآن موجود در «ام الکتاب» تصریح می‌کند، در توضیح معنای کتاب در آیه ‌اول هود است؛(كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ...)(هود/١)که معتقد است این کتاب مقروء با آن کتابی که در لوح محفوظ است، متحد است؛ اتحاد تنزیل و تأویل. (طباطبایی، 15/135)
در سوره واقعه نیز خداوند اصرار دارد که به مخاطب بفهماند قرآن کریم با اصل و خزینه ‌اصلی خود اتصال و اتحاد دارد؛(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ*فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ*لا يَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ*تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِين)(واقعه/٨٠-٧٧) مقتضای این آیات این است که‌ این قرآن تنزل داده کتاب مکنون الهی است و در عین حال متحد با آن بوده، چرا که ‌این قرآن هم اکنون در کتاب مکنون است، نه ‌اینکه قبلاً بوده و دیگر از آن خارج شده‌ است. اگر می‌فرمود ما آن را از کتاب مکنون خارج کریم و یا دو نوع فعل درباره قرآن و کتاب مکنون به کار می‌برد، این شبهه را القا می‌کرد که قرآن کریم با قرآن مکنون ارتباطی قبلی داشته‌اند و الآن دیگر ارتباطی ندارد.
نکته دوم در این آیات این است که ضمیر «انه» به همین الفاظ و کلماتی بازگشت دارند که در قرآن کریم موجود است، به ‌این معنا که کتاب الهی و آیات آن، قرآنی با کرامت و کریمانه ‌است. جمله بعدی چهره‌ای از چهره‌های پنهانی قرآن را رونمایی می‌کند که ظاهر نیست؛ در عمقی دست نیافتنی و مکنون است که جز به براق طهارت به بارگاه ‌آن نمی‌توان رسید و جز با دست «مطهرون»، این پرده کنار نخواهد رفت و این خود بزرگ‌ترین بشارت است برای ما که هر چند از مکنونات آن بی‌خبریم، اما این الفاظ و کلمات از همان سرچشمه زلال و ملکوتی نازل شده‌ است و تا حدود زیادی صفات و خصوصیات آن مقام را در خود جای داده ‌است.
حال که با کمک بیانات علامه طباطبایی اتحاد بین این قرآن و حقیقت موجود در ام الکتاب ثابت شد، توجه به این نکته لازم است که حقیقت اشیاء در مقام عنداللهی تک جهتی و یک بعدی نیست، یک معنا می‌تواند در خود معانی مختلفی را داشته باشد؛ نه به این معنا که در عین اینکه یکی است چند تا باشد، بلکه یک معنای بلند است که در طول خود مطالب و معانی کوچک‌تری را جای داده است.
دلیل چند بعدی بودن حقیقت قرآن همان دلیل جامعیت و کلیت مفارقات و مجردات است. عقول و مجردات حقایقی محدود و منحصر در حدود ماده نیستند. از نظر وجودی هر چه اشیاء شدید‌تر شوند، یعنی وجود کامل‌تری پیدا کنند، جامعیت آنها نیز بیشتر می‌شود، تا آنجا که درباره «بسیط الحقیقة» گفته می‌شود: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشی منها» (صدر المتالهین، الاسفار الاربعه،6/110) یعنی بسیط حقیقی که خداوند متعال است، همه ‌اشیاء را در خود دارد. هر چند بسیط الحقیقه در فلسفه تنها به خداوند اطلاق شده ‌است، اما در باب مجردات به ‌اندازه‌ای که بساطت دارند، جامعیت پیدا می‌کنند. (صدر المتالهین، تفسير القرآن الكريم، ‏6/107) ما از این جامعیت در خصوص حقیقت مجرده قرآن، تعبیر به ذو ابعاد بودن و ذو وجوه بودن نموده‌ایم و بنا بر اتحاد بین ظاهر و باطن قرآن که در مطالب قبلی به‌ اثبات رسید، ذو وجوه بودن برای ظاهر کلمات نیز اثبات می‌گردد. این اتحاد به معنی عینیت نیست و ما نیز برای اثبات ادعای خود نیازی به ‌اثبات عینیت ظاهر و باطن قرآن نداریم، بلکه ‌آنچه در این استدلال جنبه کلیدی دارد، تجلی صفات قرآن مکنون در قرآن مقروء و ظاهر است که با اثبات اتحاد و ارتباط بین این دو مدعای ما اثبات می‌شود. به فرموده حضرت آیت الله جوادی، نزول قرآن به نحو تجلی است نه تجافی، قرآن حبل آویخته است نه طناب انداخته (جوادی آملی ،/37) هم اکنون که ما در خدمت قرآن هستیم، این شاخه با اصل و ریشه خود در ارتباط است و از آن نور و حیات می‌‌گیرد.

حلقه‌ آخر استدلال

اکنون که ذو ابعاد بودن قرآن در مقام باطن و ملکوت آن روشن شد و اتحاد و اتصال و وحدت بین این قرآن زمینی و آن قرآن ملکوتی تبیین شد، به بیان این نکته می‌پردازیم که همان طور که حقیقت قرآن چند بعدی و چند وجهی است، این جملات و آیات و سوره‌ها نیز چند بعدی و ذو وجوه هستند. ما از یک طرف اتصال و ارتباط شدید بین اجزای سوره را قائلیم و از نظریه هندسه دار بودن سوره‌های قرآن دفاع می‌کنیم، اما از جهت دیگر معتقدیم الفاظ سوره‌ها شرح متنی بسیط و ذو ابعاد است، چرا که ‌آن مقام وقتی بخواهد در لباس لفظ برای اهل زمین ظهور کند، چنین نیست که تنها یک صورت داشته باشد و تنها به یک هدف و مقصود منجر شود. هر سوره ‌از قرآن کریم می‌تواند چند محور داشته باشد که براساس هر محوری، همه ‌آیات نظم و نسق خاص به خود می‌گیرد و ساختاری متفاوت از شکل قبلی پیدا خواهد کرد. بر این اساس می‌توان قائل شد که هر سوره دارای یک ساختار چند وجهی است، نه یک وجهی.
هر سوره‌ از منظرها و بر اساس الگوهای مختلف می‌تواند ساختارهای متفاوتی را از خود به نمایش بگذارد، حتی می‌توان گفت یک آیه در یک سوره‌ آن چنان نقش کلیدی دارد که با معانی مختلف خود ساختارهای متفاوتی را از کل سوره به ما نشان بدهد.
به فضل الهی در بخش آینده به بررسی این نظریه در دو سوره حشر و حدید می‌پردازیم و به طور واضح چند بعدی بودن هندسه سوره‌های قرآن را در این دو سوره به نمایش می‌گذاریم.
از آنجا که این نظریه قائل قبلی نداشته یا حداقل راقم این سطور به ‌آن دست نیافته ‌است (البته بعد از فحص)، از این رو دیدگاه صاحب‌نظران در این زمینه قابل نقد و بررسی نبوده‌ است. لکن به طور کلی می‌توان گفت کسانی که نظریه وحدت موضوعی سوره‌ها را قبول نکرده‌اند، به طریق اولی هندسه چند وجهی سوره‌ها را نیز نپذیرفته‌اند. اما در بین قائلین به وحدت موضوعی و ساختار هندسی سوره‌ها، ممکن است گروهی نسبت به ‌ارتقای آن نگاه مثبت داشته‌ آن را بپذیرند و گروهی آن را تکلف بی فایده بدانند.

اعجاز قرآن در پرتو ساختار چند وجهی سوره‌ها

درباره نتایج این نظریه تنها به این مطلب اشاره می‌کنیم که ‌اعجاز قرآن کریم که با تحدی قرآن در آوردن همانند آن از صدر اسلام تا امروز پا برجاست، در پرتو این نظریه بیشتر و بهتر قابل تبیین و دریافت است. قرآن کریم همه را به این معنا دعوت می‌کند که چطور ممکن است شخصی مکتب نرفته در محیط به دور از علم آن روز حجاز متنی را بیاورد که مانند یک بنای چند وجهی دارای ابعاد لفظی مختلفی باشد و در عین حال هر وجه‌ از وجوهش پاسخی باشد به مشکلی از مسائل و مشکلات بشر در طول سالیان دراز حیات زمینی انسان تا مبادا بگوید خداوند مرا بدون راهنما و برنامه زندگی رها کرده‌ است؟!
از طرف دیگر اعجاز بلاغی قرآن برای اهل فن امری دشوار است، چه رسد مردم عادی که ‌از زبان عربی بیگانه‌اند، تا چه رسد به نکات ظریف بلاغی و ادبی. اما با مطرح کردن ساختارهای مختلف در بستر یک سوره و تفکر در این مسئله، درک و دریافت اعجاز قرآن امری فراگیرتر خواهد شد.
کسانی که می‌خواهند خود اعجاز قرآن را با گوشت و پوست خود لمس کنند، از این طریق می‌توانند سوار بر کشتی تدبر و تفکر در آیات شده و در دریای بی‌کران قرآن کریم سیر و سیاحت کنند و زیبایی‌های قرآن را بیش از پیش دریابند و از این طریق به باطن شگفت انگیز قرآن کریم نزدیک شوند.

ارتباط ساختار چند وجهی سوره‌ها با بطون قرآن

ممکن است این گمان برای برخی ایجاد شود که ‌این ساختار چند وجهی سوره‌ها همان بطون مختلف برای آیات قرآن است که در روایات اهل بیت (بحرانی، 1/46) به‌ آن اشاره شده ‌است و مطلب جدیدی نیست. قرآن کریم دارای ظاهر و باطنی است که بنا به روایات نبوی و ائمه‌ اطهار، هر آیه ‌از قرآن تا هفت بطن و حتی تا هفتاد بطن دارد. آیا این همان چند وجهی بودن آیات نیست؟
در پاسخ باید گفت الزاماً چنین نیست. اولاً این روایات ظهر و بطن را درباره ‌آیات اثبات نموده ‌است، حال آنکه بحث ما درباره سوره ‌است نه ‌آیات. ثانیاً تأویلات و بطون مختلف آیات منجر به ظهور تأویلات مختلفی برای یک سوره می‌شود و همین مباحثی که دربارۀ شکل و ساختار ظاهر آیات قرآن مطرح است، می‌تواند دربارۀ صورت و حقیقت باطنی قرآن نیز مطرح باشد، به‌ این صورت که باطن سوره‌ها نیز دارای ساختاری چند پهلو و ذو ابعاد است که در هر بعدی از آن حقیقتی جامع و کامل را برای دریافت کننده ‌آن متجلی خواهد کرد. لکن بحث ساختار چند وجهی سوره‌ها از مقام لفظ خارج نشده و به مقام عینیت و خارج برای کسانی که تأویل آیات را عینیت خارجی می‌دانند (طباطبایی، 3/45) نمی‌رسد و همچنین کسانی که تأویل را معنایی غیر لفظی می‌دانند (معرفت،3/26) نیز از دایره ‌این بحث خارج می‌باشند، چرا که هندسه سوره مربوط به ساختار لفظی سوره‌ است که دارای جنبه‌ها و صورت‌های متفاوت است، نه حقیقت و باطن قرآن، چرا که ‌از این جهت مطلب جدیدی نیست.
به علاوه در روایتی که از امام باقر(ع)نقل شده، ایشان می‌فرماید: «ان للقرآن بطناً و للبطن بطناً و ظهراً و للظهر ظهراً.» (فیض کاشانی،1/29) یعنی برای قرآن علاوه بر بطون متعدد، ظاهرهای متعددی هم وجود دارد که به صورت تو در تو نسبت به آیات و سوره‌های قرآن وجود دارند که نسبت نزدیکی به مباحث گفته شده دارد.
اما مطالبی که به عنوان پیش‌فرض‌های هندسه چند وجهی گذشت، مانند اتحاد و ارتباط ظاهر و باطن و همچنین اتحاد تأویل و تنزیل، باعث نمی‌شود که‌ این بحث از دایره ظاهر آیات خارج شود و تنها مربوط به باطن قرآن گردد. باطن قرآن چون از دسترس عموم انسان‌های عادی دور است قابل تحقیق و ارائه نیست، هرچند دلیل عقلی بر وجود آن داشته باشیم. اما ظواهر کلمات قرآن از این بابت روشن‌تر بوده و قابلیت این را دارد که مورد تصدیق واقع شود. وجود محورها و اغراض مختلف و هندسه گونه در آیات و سوره‌ها، قابلیت به تصویر کشیده شدن را دارد، البته مانند هر کار تازه و بدیعی نواقص و خامی مخصوص خود را دارد که با گذشت زمان و با تأمل و دقت صاحب‌نظران به حداقل خواهد رسید ان شاءالله.

تفاوت‌های وحدت غرض، موضوع و محور

یکی از مسائلی که در حاشیه به عنوان تذکر باید مطرح شود، تفاوتی است که در تعبیرات قرآن پژوهان معاصر از نظریه وحدت موضوعی وجود دارد. به این صورت که عناوین مختلفی در این زمینه مطرح شده است. عده‌ای مانند علامه طباطبایی در پی کشف غرض و مقصد سوره بوده و قائل به وحدت غرض برای سوره می‌باشند. (طباطبایی، 1/19؛2/440) در کنار این تعبیر افرادی مانند محمود شحاته از عبارت وحدت موضوعی سوره یاد می‌کنند و در صدد کشف موضوع سوره هستند. (شحاته، /27) محمد محمد مدنی از جان و روح سوره سخن می‌گوید. (مدنی ،/5) عنوان دیگری که در این زمینه به کار رفته است، سیاق سوره است که در تفسیر «فی ظلال القرآن» سید قطب به کرات استفاده شده است. (سید قطب، 1/27، 34، 65، 99 و...) عنوان دیگر که در تفسیر «من هدی القرآن» سید محمد تقی مدرسی از آن استفاده شده،‌ ‌اطار عام یا زمینه کلی سوره است. (مدرسی، من هدی القرآن،1/91، 497 و...) برخی دیگر عناوینی مانند سیمای سوره را برگزیده‌اند. (قرائتی،1/15؛2/9 و...) در مجموع تعابیر در این زمینه مختلف است، اما به نظر می‌رسد تفاوت چندانی با هم نداشته باشند و همه در صدد نشان دادن تصویر واحد و متصلی از سوره می‌باشند.

روش‌های به دست آوردن هندسه چند وجهی سوره‌های قرآن

در هر تحقیقی علاوه بر محتوای علمی، روشمند بودن مسیر دست یابی به محصولات و نتایج علمی نیز نیاز بسیار مهم و تأثیرگذار است. امروزه بیشترین نقدهای مقالات علمی مربوط به روشمند بودن و چگونگی روش دست یابی به نتایج است. روش رسیدن به هندسه سوره نیز خود از لحاظ روش شناختی نیازمند نقد و بررسی بیشتر است.
ما برای به دست آوردن هندسه چند وجهی و ابعاد مختلف سوره‌های قرآن از دو روش استفاده می‌کنیم که ‌اصطلاحاً آنها را به کشفی و تألیفی نامگذاری کرده‌ایم.

الف) روش کشفی

در این روش برای کشف غرض‌ها و محورهای متعدد و متفاوتی که در یک سوره وجود دارد، باید مراحل و راهکارهای زیر اجرا شود:
1. فصل بندی آیات کاملاً مرتبط و متصل و جدا کردن آنها از دیگر دسته ‌آیات؛ معیار و ملاک در فصل بندی آیات، تغییر لحن و بیان آیات و نیز وارد شدن در موضوع جدید و به ظاهر بی‌ارتباط با آیات قبلی می‌باشد. هر جا این تغییر برای مفسر بی‌ارتباط و یا کم ارتباط باشد، می‌تواند سرفصل جدیدی در محتوای سوره باشد که مفسر باید نحوه‌ اتصال و ارتباط آن را با دیگر اجزای سوره بیان کند. از طرف دیگر هر مفسر با برداشتی که ‌از محتوای آیات دارد، وجوه‌ اتصالی آیات را متفاوت از دیگری می‌بیند و فصل بندی خاصی را ارائه می‌دهد.
ممکن است یک آیه یا بخشی از آیه خود به تنهایی فصلی جدا و تکه‌ای منفرد باشد.
2. وجه‌ اتصال درون فصلی هر بخش باید مشخص شود و اینکه ‌اجزای یک فصل چگونه وچطور با هم مرتبط شده‌اند.
3. وجه اتصال فصل‌ها به یکدیگر بررسی شود. نکته ‌اساسی در این بررسی این است که لازم نیست فصل‌ها پشت سر هم و مرتب شده حتماً اتصال روشنی با هم داشته باشند و بین فصل قبلی و بعدی نظم خاصی حاکم باشد، بلکه ‌اجزای کلام را تا آنجا که روشن است متصل دانست، ولی آنجا که روشن نیست، یک بار دیگر کل سوره را با در نظر گرفتن این فصل به خصوص بازبینی کرد و حلقه‌های اتصالی بین این فصل و دیگر اجزای سوره را بازسازی کرد. ممکن است تکه‌ای که هیچ وجه ‌ارتباطی با قبل و بعد خود ندارد، عنصر اصلی و تأثیر گذار در غرض دیگری از غرض‌ها و ساختار متفاوت سوره باشد.
وقتی نظم و سیاق سوره و غرض آن را بر اساس غالب آیات کشف کردیم، بار دیگر سوره را با توجه به ‌اجزایی غیر همگون بررسی می‌کنیم و به دنبال نظام جدیدی غیر از نظام قبلی باید باشیم.
ممکن است در سوره ‌اجزا و فصول غیر مرتبط، یکی یا بیشتر باشد که نیازمند دقت بیشتر و پیدا کردن راهنماهایی برای کشف ظرایف ارتباط این آیات با دیگر آیات سوره می‌باشد.

هندسه چند بعدی سوره حشر

سوره حشر یکی از سور مسبحات و از سوره‌های مدنی است. این سوره در ظاهر دارای سه بخش است که ‌اول و آخر آن در ظاهر مرتبط و بخش میانی آن غیر مرتبط با دیگر بخش‌هاست. این سوره ‌از سه زاویه متفاوت دارای هندسه‌ای سه وجهی است که ‌اولی بر اساس نحوه شروع سوره ‌است که با تسبیح و تنزیه ‌الهی آغاز شده است، به طوری که تمام آیات این سوره به نحوی شرحی از تسبیح الهی در بستر اجتماع است. به عبارت دیگر از زاویه نخست محور این سوره تسبیح خداوند از ناحیه جهان هستی و تبیین روابط حقیقی نظام اجتماعی بر اساس اصل توحید و تنزیه خداوند می‌باشد.
وجه دوم بر اساس اسماء الحسنای پایان آیه ‌اول و آیه ‌آخر که «عزیز» و «حکیم» است مرتب شده، با این توضیح که‌ اسامی پایان آیه کلید فهم آیه می‌باشد و از آنجا که ‌این اسماء عیناً در ابتدا و انتهای سوره تکرار شده ‌است، ما را به وجود ارتباطی معنادار در این زمینه راهنمایی می‌کند و آن هم نگاه به ساختار و محتوای سوره ‌از این منظر و زاویه ‌است و می‌بینیم که به راحتی این معنا در کل سوره جاری و قابل دست یابی است و عزت و حکمت، دو عنصر اساسی در برخورد با دشمنان و در سامان دادن امور بعد از جنگ بوده و هست.
وجه سوم بر اساس فصل میانی سوره که گروه‌های اجتماعی‌ـ‌ سیاسی موجود در شهر مدینه می‌باشند مرتب شده ‌است، به طوری که ‌از این زاویه بُعدی از ابعاد سوره نمایش داده می‌شود و می‌توان دیگر آیات سوره را از این منظر بررسی و بازخوانی کرد.
در جمع بندی از محتوای سوره، تصویری سه بعدی از سوره نمایان می‌شود، به طوری که هر یک به تنهایی می‌تواند پرده‌ از بخشی از معارف سوره بردارد و بشر محتاج به هدایت الهی را در کوره راه‌های حیات خود رهنمون باشد. اما اینکه ‌آیا ابعاد سه‌گانه این سوره می‌تواند وحدت جهت داشته باشد و از زاویه دیگری دارای ارتباط معنادار درونی باشند، شاید بتوان آن را تصدیق کرد، ولی به هر صورت خللی به چند وجهی بودن هندسه سوره وارد نمی‌کند، مانند یک پنج ضلعی یا هشت ضلعی و یا احجامی که علاوه بر اضلاع مختلف، وحدت مافوق آن نیز بر آن حاکم است.

1. تسبیح الهی در نظام هستی

نظام هستی همه و همه بر اساس تنزیه و تسبیح الهی پایه گذاری و اداره می‌شود. تمام موجودات هستی خود را موظف به حفظ جایگاه و شأن ربوبی می‌دانند و هیچ کاری را که خلاف این معنا و روش باشد، بر نمی‌تابند.
این سوره شرح تنزیه و تسبیح الهی است، به این معنا که اجازه نمی‌دهد کفر و نفاق در مقابل توحید و ایمان به خدا رشد کند و آن را از بین ببرد. در این سوره خداوند گوشزد می‌کند که قدرت‌های مالی و مادی نمی‌توانند مانع از نفوذ اراده الهی و قدرت خداوندی گردند و خداوند اراده خود را از طریقی اعمال می‌کند که در محاسبه هیچ محاسبه‌گری نمی‌گنجد، چرا که تمام موجودات هستی سربازان الهی هستند و قدرت‌های درونی و بیرونی آنها در قبضه قدرت الهی است. مؤمنان این را درک می‌کنند، ولی کافران و منافقان این را نمی‌فهمند، از این رو شکست سرانجام آنها و پیروزی سرنوشت حتمی مؤمنان است، البته به شرط تبعیت و پیروی از دستورات مأموران و فرستادگان الهی.

هندسه سوره

آیات 1 تا 5: بیان تنزیه الهی توسط همه هستی و اینکه خداوند چطور با قدرت خود و با مالکیتی که نسبت به هستی دارد و تبعیتی که هستی از او دارد، عالم را اداره می‌کند.
آیات 6 و 7: تسلط پیامبر بر امور تشریعی و تکوینی از جانب خداست و تبعیت از او عامل پیروزی است و بر همه مسلمانان واجب است.
آیات 8 تا 10: سه گروه را به تصویر می‌کشد که حکومت و سلطنت الهی را پذیرفته و از خود گذشتند و حکم الهی را بر هوای نفس برتری دادند.
آیات 11 تا 17: منافقان کسانی هستند که با درک نکردن قدرت الهی می‌خواهند سیاستمدارانه حکومت کنند.
آیات 18 تا 20: توصیه‌های الهی برای همسو شدن با نظام هستی و استفاده از قدرت لایزال الهی.
آیه 21: مَثَلی از هستی برای نشان دادن قدرت خداوند و فرمان پذیری عالم از او.
آیات 22 تا 24: خداوند با بر شمردن اسماء حسنای خود تسلط و قدرت و علم خود را بر تمام هستی به نمایش گذاشته است و در پایان تمام هستی را نیز تابع و فرمان پذیر خود معرفی می‌کند که شبیه همان عبارت اول سوره است و بیانگر جریان و استمرار این سنت در تمام عالم هستی در گذشته و حال و آینده است.

2. تجلی عزت و حکمت الهی در اجتماع

در نگاه دوم به سوره حشر با توجه به دو اسم عزیز و حکیم در ابتدا و انتهای سوره، کل سوره دوباره با این نگاه بازبینی و ساختار شناسی می‌شود.
در این سوره خداوند تجلی و جایگاه اجتماعی این دو اسم بزرگ خود را مطرح می‌کند و ظهور آنها را در نظام اسلامی و جامعه مؤمنین به تصویر می‌کشد تا هم نظام عالم را که بر اساس اسماء حسنای خود بنا کرده است شرح دهد، و هم گوشه‌ای از حضور این اسماء را در متن تدبیر عالم به تصویر کشیده باشد.

هندسه سوره

آیات 1 تا 6: شرح اسم عزیز است؛ به این صورت که نفوذ ناپذیری و سلطه و غلبه الهی اقتضا می‌کند که در مقابله با کفار قدرتمندانه و شدید العقاب باشد و فاسقان را به جزای فسقشان خوار کند.
آیات 7 تا 10: این اسم حکیم است که ظهور و بروز یافته و مسئله نحوه تقسیم غنایمی که در این جنگ به عنوان «فئ» می‌باشد را بیان کرده است که گوشه‌ای از نظام حکیمانه توزیع امکانات مالی در نظام اسلامی را تبیین می‌کند، به این صورت که اگر بخواهیم به اصل فقر زدایی و عدم تجمیع ثروت در دست عده‌ای خاص توجه کنیم و آن را عملی کنیم، باید چنین درآمد‌های کلان را بین مردم نیازمند تقسیم کنیم.
در ضمن تقسیم اموال، به جایگاه خطیر و پرارزش ایمان و استقامت دینی، هم به عنوان معیار تقسیم امکانات و هم به عنوان الگوهای فرهنگی در نظام فرهنگی حکیمانه در جامعه توجه کرده است.
آیات 11 تا 17: به دو موضوع اشاره کرده است: اول دشمن شناسی جامعه اسلامی و آسیب شناسی آن، دوم رفتار شناسی اهل نفاق در برخورد با هم‌پیمانان خود و مؤمنان.
در ادامه در آیات 18 تا 20، خداوند راهکارهای حکیمانه‌ای در پیش روی اهل ایمان می‌گذارد که در دو صحنه نفس و جامعه به موقعیت ممتازی دست یابند.
در پایان در آیات 21 تا 24، خداوند لیستی از اسماء حسنای خود را که مرتبط با مطالب سوره و نیز مرتبط با دو اسم عزیز و حکیم بوده را بیان کرده است.
در آیه آخر نیز خداوند به عنوان جمع بندی کلی همان آیه اول را با تغییری جزئی بیان کرده است.

3. گروه‌های اجتماعی موجود در جامعه

در این سوره به تفصیل به برخی از گروه‌های مخالف نظام اسلامی پرداخته، مانند اهل کتاب و منافقانی که از درون جامعه اسلامی با دشمنان بیرونی هماهنگ شده‌اند. در مقابل این دسته بندی دشمنان، خداوند دوستان و مؤمنان را نیز به سه دسته تقسیم می‌کند: مهاجران که با پیامبر وارد مدینه شده‌اند، انصار که ساکنان مدینه می‌باشند و تابعین که در آینده به جامعه اسلامی وارد می‌شوند. بر این اساس هندسه سوره به نحو سومی چیده شده است.

هندسه سوره

آیه اول و آیات 21 تا 24: این آیات که در ابتدا و انتهای سوره قرار دارند، این معنا را القا می‌کنند که خداوندی که دارای چنین دامنه وسیعی از قدرت و صفات حُسناست، حتماً مؤمنان و پیروان پیامبران را به نتیجه مطلوب می‌رساند و نخواهد گذاشت کافران و منافقان به مطلوب خود برسند، مشروط بر اینکه به این آیه عمل کنند:(مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَاب) (حشر/٧)
آیات 2 تا 7: در این آیات، کافران و برخورد آنها با نظام اسلامی و برخورد نظام اسلامی با آنها را مورد بررسی قرار داده است.
آیات 8 تا 10: در این آیات مؤمنان و فداکاری آنها برای دین و جامعه اسلامی و برخورد و نحوه تعامل نظام اسلامی با آنها مورد توجه بوده است.
آیات 11 تا 17: در این آیات، منافقان و توطئه آنها برای ضربه زدن به نظام اسلامی را مورد توجه قرار داده است و به تبیین حقایق گروه‌های معارض با نظام پرداخته است.
آیات 18 تا 20: به نتیجه گیری نهایی برای مؤمنان و نیز به ارائه راهکارهای عملی برای نجات جامعه اسلامی می‌پردازد.

نتیجه گیری

از مجموع هندسه‌های به دست آمده می‌توان یک هندسه سه وجهی برای سوره تصویر کرد که در آن سه جهت و محور وجود دارد که تمام آیات سوره را پیرامون خود جمع کرده است.

ب) روش تألیفی

روشی دیگر برای به دست آوردن هندسه چند وجهی سوره، جمع بندی و کنار هم قرار دادن نتیجه گیری چند مفسر از یک سوره است.
در این روش برای به دست آوردن شاکله چند وجهی سوره، دیدگاه‌های مفسران را درباره ساختار و محتوای سوره در کنار یکدیگر قرار می‌دهیم. هر مفسر با دیدگاه و روش خاصی که دارد، به نحوی خاص اجزای سوره را با هم ترکیب کرده و نتیجه‌ای از آن گرفته است که غیر از نتیجه و جمع بندی مفسر دیگر است. با کنار یکدیگر قرار دادن این دیدگاه‌ها می‌توان تا حدودی به وجوهی از هندسه چند وجهی سوره دست یافت.
نکته قابل توجه این است که از دریچه علوم مختلف نیز می‌توان به یک حقیقت نگاه کرد و مطالب مختلفی را درباره آن حقیقت ارائه کرد. به عبارتی با عینک علوم مختلف نیز می‌توان به هر سوره نگاه کرد و معارف آن سوره را مانند دانه‌های تسبیح در رشته خاصی از رشته‌های مختلف علوم، با ترکیب و ترتیب خاصی قرار داد.
از آنجا که هدف قرآن هدایت انسان است، اگر ما بتوانیم نقشه جامعی از علومی که مورد نیاز برای هدایت انسان است از خود قرآن به دست آوریم، می‌توان به مدل درستی در به تصویر کشیدن ساختار چند وجهی سوره‌های قرآن نیز دست یافت.

هندسه چند بُعدی سوره حدید

با توجه به دو روشی که در رابطه با تبیین هندسه چند وجهی سوره‌ها گفته شد، در رابطه با سوره حدید از روش تألیفی استفاده می‌کنیم.
در این سوره با مراجعه به تفاسیری که به سیما و محتوای سوره توجه داشته‌اند، کوشش شده نگاه‌های مختلف و متفاوت مفسرین درباره محتوای این سوره در کنار یکدیگر به نمایش گذاشته شود تا از خلال آنها بتوان صورتی جدید و چند بُعدی از این سوره را ارائه کرد. چنانچه خواهید دید، «نگاه خاص» به این معنا نیست که هر مفسر بنا به مبنای خاص در تفسیر قرآن و یا تفسیر خاصی از یک آیه خود را از دیگر مفسران جدا کرده و مطالب متفاوت‌تری نسبت به دیگران بیان کرده باشد، بلکه اختلاف همان طور که قبلاً نیز اشاره شده، به اختلاف منظر و نگاه مفسر به سوره برمی‌گردد.
از بین تفاسیری که به مسئله وحدت غرض و انسجام ساختاری سوره‌ها توجه خاص و ویژه دارند، سه تفسیر «المیزان فی تفسیر القرآن» اثر علامه طباطبایی و «فی ظلال القرآن» اثر سید قطب و «من هدی القرآن» اثر سید محمد تقی‏ مدرسی انتخاب شده است و هندسه محتوایی سوره حدید که یکی دیگر از سوره‌های مسبحات است، در این تحقیق به نمایش گذاشته می‌شود.

1. غرض سوره حدید از منظر «المیزان»

مرحوم علامه طباطبایی درباره محتوای این سوره می‌فرمایند:
«غرض این سوره تحریک و تشویق مؤمنین به انفاق در راه خداست، هم‌ چنان که تکرار امر صریح به این معنا در خلال آیاتش اشعار بدان دارد، یک جا می‏فرماید:(آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ...) و جای دیگر می‏فرماید:(مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً...) و باز جای دیگر می‏فرماید:(إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) و در تشویق مردم به این عمل همین بس که انفاق مردم را قرض دادن آنان به خدای عزّ اسمه دانسته، و معلوم است که خدای عزوجل عالی‏ترین و مقدس‏ترین و بهترین مطلوب است، او هرگز خلف وعده نمی‏کند.
و نیز اشاره کرده به اینکه این انفاق منشأش تقوا و ایمان به رسول است، و اثرش آمرزش گناهان و داشتن دو برابر از رحمت و ملازمت با نور، و بلکه ملحق شدن به صدیقین و شهدا در نزد خدای سبحان است. و در خلال آیات سوره، معارفی هم راجع به مبدأ و معاد آمده، و دعوت به تقوا و اخلاص ایمان و زهد دارد، و نیز مشتمل بر مواعظی است.» (طباطبایی، 19/144)
در ادامه علامه برای پیدا کردن وجه اتصال بین بخش اول که در آن تعدادی از اسماء حسنای الهی آمده با موضوع و غرض سوره می‌فرماید:
«چون تشویق و تحریک مردم به انفاق، و اینکه انفاق قرض دادن به خداست، این توهم را ایجاد می‏کند که مگر خدا به مال ما محتاج است، لذا از همان آغاز سخن یعنی اولین کلمه سوره، مسئله نزاهت خدا از احتیاج را خاطر نشان نموده، فرموده: «آنچه در زمین و آسمان‌هاست خدا را تسبیح می‏گویند.» و نیز عده‏ای از اسمای حسنای خدا را که رساننده این نزاهت ‏است ذکر کرده است.» (همان)

هندسه سوره

قسمت اول آیات 1ـ6: این آیات چنانچه اشاره شد، مقدمه‌ای است برای جلوگیری از به وجود آمدن این شبهه که خداوند چه نیازی به انفاق و قرض دادن مردم دارد.
قسمت دوم آیات 7ـ15: در این آیات دستور مؤکد داده شده به اینکه مسلمین در راه خدا خصوصاً در هنگام جنگ و مبارزه انفاق کنند. (همان، /151)
قسمت سوم آیات 16ـ24: این قسمت از آیات در پی تشویق و ترغیب به ایمان به خدا و رسول او و انفاق در راه خداست. البته در ضمن، مؤمنین را عتاب می‏کند که چرا باید علائم و نشانه‏هایی از قساوت قلب از ایشان بروز کند، و به منظور تأکید در تحریک و تشویق به انفاق، درجه انفاق‌گران نزد خدا را بیان نموده، و نیز دنیا و اهل دنیا را که بخل می‏ورزند و مردم را هم به بخل می‏خوانند، مذمت می‏کند. (همان،/160)
قسمت چهارم آیات 25ـ29: در این آیات غرض الهی از فرستادن رسولان و نازل کردن کتاب و میزان همراه ایشان را بیان کرده، می‏فرماید: غرض از این ارسال رسل و انزال کتب این بود که انبیا مردم را به عدالت عادت دهند تا در مجتمعی عادل زندگی کنند، و آهن را نازل کرد تا بندگان خود را در دفاع از جامعه صالح خود و بسط کلمه حق در زمین بیازماید.
آن گاه فرمود که نوح و ابراهیم(ع)را فرستاد و یکی پس از دیگری رسولانی گسیل داشت، و این سنت همچنان در تمامی امت‏ها استمرار یافت، و نتیجه کار همواره این بود که عده‏ای از مردم راه حق را یافته، اکثریتی از ایشان فاسق شدند، و سپس سوره را با دعوت مردم به این معنا ختم می‏کند که ایمان خود را تکمیل کنند تا از رحمت خدا دوچندان عایدشان گردد. (همان،/170)

جمع بندی

ما حصل بیان علامه در این سوره این است که محور سوره حدید تشویق و تحریض مردم به مسئله انفاق است و اگر بخواهیم مقداری جامع‌تر بیان کنیم، رکن یا جزئی از مسائل اقتصادی جامعه اسلامی را متذکر شده است و راهکارهای خود را برای اداره اقتصادی مسلمین بیان می‌کند.

2. غرض سوره حدید از منظر «فی ظلال القرآن»

سید قطب در ابتدا گزارشی از مباحث این سوره را ارائه می‌دهد و در بخشی دیگر به تقسیم بندی فرازهای آن می‌پردازد؛
این سوره جامعه اسلامی را به تحقق ایمان حقیقی و حقیقت ایمان در خود دعوت می‌کند. حقیقتی که به واسطه آن جان‌ها برای دریافت دعوت الهی خالص می‌گردد. موازین این حقیقت همان موازین الهی است. این حقیقت همان چیزی است که به قلب‌ها حقیقت الهی را می‌فهماند و برای یاد خدا آن را خاشع می‌کند و از هر بندی او را می‌رهاند. بر اساس این حقیقت بزرگ، این سوره جامعه اسلامی را به بذل مال و بذل جان در راه خدا دعوت می‌کند.
در کنار قله‌های ایمان که سابقین از مهاجرین و انصار بوده‌اند، در جامعه اسلامی خصوصاً بعد از فتح مکه که مردم فوج فوج داخل دین شده‌اند، گروهی هستند که حقیقت ایمان را درک نکرده‌اند و با این حقیقت زندگی نکرده‌اند. این گروه از تازه مسلمانان بذل و اعطاء فی سبیل الله برای آنها سخت و دشوار بوده است و تکالیف عقیدتی در مال و جان بر آنها گران می‌آمد و لذا نمی‌توانستند از دنیا و دعوت آن بگذرند. این گروه مورد توجه مستقیم این سوره هستند و تذکرات و توجهات این سوره به آنهاست، برای اینکه روح‌های آنها را از این گرایشات و تعلقات خالص کند و آنها را به جایگاه ایمان حقیقی برساند. (سید قطب، 6/3476)
گروه سومی که در جامعه اسلامی بعد از غلبه اسلام به وجود آمدند، منافقان بودند که مجبور شدند اسلام پیشه گیرند، در حالی‌که در قلب‌های آنها ناخالصی‌های زیادی وجود دارد و در انتظار فرصتی برای ایجاد فتنه بودند که این سوره جایگاه آنها در روز قیامت و جدا شدن آنها از مؤمنان را متذکر می‌شود (آیات 12تا 15).
در کنار این گروه‌ها، دسته‌هایی از اهل کتاب نیز در جزیرة العرب باقی بودند که این سوره به احوالات گذشته و حال آنها نیز اشاره‌ای دارد. قساوت قلب آنها که مربوط به گذشته یهود و تحذیر مؤمنان از اینکه مانند آنها شوند و اشاره‌ای هم به نصارا در انتهای سوره دارد (آیات 16 تا 29).
از آنجا که مدار این سوره بر تحقق ایمان در قلب دور می‌زند و آنچه که از این حقیقت ناشی می‌شود که از آن جمله خشوع، تقوا، خلوص، انفاق و... است، برای تأثیر بیشتر این معنا در قلوب جامعه اسلامی از روش سوره‌های مکی استفاده کرده که به تأثیر نزدیک‌تر است و آیاتی که در مطلع این سوره آمده، تأثیر بالغ و کاملی در مخاطب دارد و قلب بشر را به سوی مجموعه‌ای از صفات الهی متوجه می‌کند و خود به تنهایی می‌تواند در قلب انسان ترس و خشیت و ارتعاش را، همچنین خلوص لله را حاصل کند، لکن سیاق سوره متضمن عوامل دیگر و نیز مؤکداتی برای همین تأثیرات قلبی می‌باشد. (همان، /3489)

هندسه سوره

سید قطب این سوره را به دو فصل عمده تقسیم کرده‌ است که در فصل اول، آیات 1 تا 15را مورد بحث قرار داده و در فصل دوم آیات 16 تا آخر را بررسی کرده است و هر یک از این فصول به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم شده‌اند.
فصل اول
قسمت اول آیات 1-6: مطلع سوره که آن را در ایجاد تأثیرات کلی سوره بسیار قوی و مؤثر می‌داند.
قسمت دوم آیات 7-10: قدم دوم برای جذب قلوب و خارج کردن ناخالصی‌ها دعوت به ایمان است.
قسمت سوم آیات 11-15: مرحله سوم تشویق قلوب نسبت به ایمان و انفاق و دیگر عوامل تأثیرگذار در این آیات وجود دارد.
فصل دوم
این فصل امتداد موضوع سوره که تحقق حقیقت ایمان در نفوس است می‌باشد.
قسمت اول آیات 16 و 17: با عتاب الهی به مؤمنانی که به این درجه از ایمان نرسیده‌اند آغاز شده است و تحذیری است برای آنها که به سرنوشت یهود گرفتار نشوند.
قسمت دوم آیات 18 و 19: تکرار دعوت الهی است به قرض دادن به خدا و بیان آنچه که برای آنها فراهم شده است.
قسمت سوم آیات 20 و 21: مقایسه‌ای بین ارزش دنیا و آخرت شده و مؤمنان را برای سبقت در آخرت تشویق کرده است.
قسمت چهارم آیات 22-24: بازگشتی است به دنیا و حوادثی که در حیات دنیا اتفاق می‌افتد که خداوند آنها را مربوط به قضا و قدر خود می‌کند تا انفاق بر آنها آسان گردد و تعلق آنها به زمین کم شود.
قسمت پنجم آیات 25-29: تاریخ دعوت انبیا بیان شده که ابتدا به وحدت منهج و استقامت طریق اشاره کرده و در نهایت پرهیز از دچار شدن به سرنوشت فاسقان. (همان، /3488)

جمع بندی

سید قطب در «فی ظلال القرآن» محور این سوره را تحقق حقیقت ایمان در نفوس جامعه اسلامی معرفی می‌کند و با بیان گام‌ها و مراحل مختلفی، این مطلوب را پیگیری کرده است. ایشان خلوص نیت و انفاق مال و جان و خشوع نسبت به پروردگار را از نشانه‌های تحقق این حقیقت می‌داند که قرآن در این سوره به آن پرداخته است. تقسیم بندی‌هایی که در این سوره شده است، بیانگر نحوه تأثیرگذاری موضوعات فرعی مطرح شده در موضوع اصلی سوره می‌باشد. (همان، /3477)

3. هندسه سوره حدید از منظر «من هدی القرآن»

آقای مدرسی در تفسیر این سوره، محتوا و درون مایه آن را به عنوان زمینه کلی سوره بیان می‌کند.
ایشان درباره سوره حدید چنین عنوانی را انتخاب کرده است: انفاق از بزرگ‌ترین نتایج ایمان. (مدرسی، 15/7)
ایشان بیشتر آیات سوره را بر دو محور اصلی متمرکز می‌دانند: نخست انفاق در راه خدا، بدون تعیین و تحدید نوع آن، که به صورت انفاق و بذل جان یا مال یا هر چیز دیگر تحقّق می‏یابد. دوم عدالت اجتماعی به عنوان هدفی است كه تمام رسالت‌های الهی برای آن فرستاده شده و تمام انبيا و اوليا برای آن كوشيده‏اند. (همان، /8)

شیوه‌های قرآن برای برانگیختن مؤمنان به انفاق

1- بی‌گمان خداوند تنها مالک حقیقی همه چیز است و از لحاظ آفرینش و توانایی و دانش و چاره‏سازی، ولایتی تام و تمام دارد.
2- انفاق تنها گواه راستین بر پایبند بودن انسان به پیمانی است که خداوند در عالم ذر از او گرفته است.
3- چرا انسان بدین دارایی، در حالی که برای او باقی نمی‏ماند، بخل ورزد؟
4- وانگهی، انفاق به راستی چیزی به ذات بی‏نیاز ستوده خداوند نمی‏افزاید، و سود و زیان، هر دو به خود انسان برمی‏گردد.
این سوره به مسائل دیگری نیز که به انفاق مربوط می‏شود می‏پردازد.
اول: اگر منافقان در گمراهی و انحراف ابدی به سر می‌برند و اگر خود را در بلا انداخته‌اند و امروز و فردا می‌کنند و شیطان بر آنها مسلط شده است، مؤمنان را نیز خطر سنگدلی به سبب آرزوهای طولانی تهدید می‌کند. در پی آن دنیا در دیده ‌آنها زینت داده می‌شود و جایگزین آخرت می‌گردد.
دوم: عدالت اجتماعی به عنوان هدفی است که تمام رسولان الهی برای آن فرستاده شده و تمام انبیا و اولیا برای آن کوشیده‏اند، چنانکه می‏سزد که تمام مؤمنان به رسالت برای استقرار آن بجنبند و بکوشند، و این عدالت جز به وسیله رهبر صالح (پیامبر یا ولی)، و نظامی شایسته در بُعد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و پرورشی، و با ترازویی که خطاکار را از درستکار باز شناساند، و سلاح کارآمد برای نظام، استقرار نمی‏یابد.
در این سوره پیوندی استوار میان محور عدالت و انفاق برقرار شده که نشان می‏دهد انفاق در راه خدا به گونه‏ای جدّی و فعّال در برقراری عدالت و یاری دادن به حق سهم دارد. مگر نه این است که اسلام به تیغ علی و دارایی خدیجه پا گرفت و نیرو یافت؟
از این دیدگاه به برتری انفاق و جنگ بر پیروزی و فتحی که پس از آن می‏آید پی می‏بریم. (همان، /9)

جمع بندی

در جمع بندی کلی استفاده می‌شود که ایشان معتقدند انفاق به عنوان یکی از بزرگ‌ترین مصادیق و علائم ایمان است و در واقع موضوع این سوره درباره ایمان از دریچه انفاق می‌باشد که از مهم‌ترین نشانه‌ها و مؤلفه‌های ایمان اجتماعی است. (همان، /8)

جمع بندی ابعاد هندسه سوره حدید

در مقایسه‌ای که تا اینجا بین بیانات علامه طباطبایی، مدرسی و سید قطب حول این سوره می‌توان انجام داد، چنین به دست می‌آید که این سوره تا اینجا سه محور مندک و پیچیده به یکدیگر دارد که تمام و یا اکثر آیات سوره را می‌توان حول هر یک مرتب کرد؛ علامه مسئله تشویق مردم به انفاق فی سبیل الله را به عنوان محور سوره می‌داند. آقای مدرسی ایمان اجتماعی، خصوصاً در مسئله انفاق را محور می‌داند، به این معنا که سوره ابتدا در صدد بیان ایمان اجتماعی است، لکن به انفاق به عنوان یکی از مصادیق بارز و یا مهم‌ترین عامل تحقق آن در اجتماع پرداخته است. سید قطب تحقق حقیقت ایمان در نفوس مردم را محور سوره معرفی کرده است و تأکید می‌کند که در این سوره به مواردی مثل انفاق، خشوع قلب و خلوص به عنوان آثار و نتایج تحقق حقیقت ایمان در نفوس مردم پرداخته شده است.
این سه محور، سه برداشت و بیان از یک موضوع نیست، بلکه سه زاویه نگاه به یک سوره است؛ سه زاویه‌ای که هر یک خود را تام می‌داند و معتقد است روح حاکم بر سوره را به زعم خود به تصویر کشیده‌ است. البته زاویه نگاه هر مفسر جدای از گرایشات و روان‌شناسی او نیست، هر یک با عینک و حساسیت‌های خود به مسئله نگاه می‌کند و اساساً به همین دلیل ما از آن به عنوان روشی برای دریافت و به دست آوردن هندسه سوره استفاده کرده‌ایم. هر مفسر با زاویه نگاه خود پرده از وجهی از وجوه سوره برمی‌دارد و بُعدی از ابعاد آن را معرفی می‌کند. دلیل صحت آن هم تبیین مختلف آنها و فصل بندی‌های متفاوتی است که هر یک از سوره ارائه داده‌اند.
در مجموع می‌بینیم یک تصویر سه بُعدی از این سوره با در کنار هم قرار دادن این موضوعات تشکیل می‌گردد که از یک جهت انفاق محور آن است، از طرف دیگر ایمان اجتماعی با محوریت انفاق مطرح است و از جهت سوم تحقق حقیقت ایمان محور است که نتایج و آثاری مانند خشوع قلب، انفاق و... دارد.

سخن پایانی

آنچه در این نوشتار آمده است، گوشه‌ای از موضوع ساختار چند وجهی هندسه سوره‌های قرآن است. امید است با عنایت خداوند متعال این بحث در آینده مورد توجه قرآن پژوهان قرار گیرد و ابواب تازه‌ای از معارف قرآن کریم را بر ما بگشاید. پیشاپیش از همه کسانی که با نقد عالمانه و منصفانه خود در غنی‌تر شدن موضوع سهمی دارند، صمیمانه تشکر می‌کنم.

منابع و مآخذ:

1. قرآن کریم.
2. بازمول، محمد بن عمر بن سالم؛ علم المناسبات فی الآیات و السور، مکه، 1423ق.
3. بحرانی، سید هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمهدی، 1412ش.
4. جوادی آملی، عبدالله؛ قرآن در قرآن، قم، اسراء، 1375ش.
5. خامه‌گر، محمد؛ ساختار هندسی سورههای قرآن، قم، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1382ش.
6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق ‌ـ‌ بیروت، دارالعلم ‌ـ ‌الدار الشامیة، 1412ق.
7. رجبی، محمود؛ روش تفسیر قرآن، قم، انتشارات حوزه و دانشگاه، 1385ش.
8. سید قطب؛ فی ظلال القرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1386ق.
9. سیوطی، جلال الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ق.
10. شحاته، محمود؛ در آمدی بر تحقیق اهداف و مقاصد سورههای قرآن، محمد باقر حجتی تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1369 ش.
11. صدر المتالهین، محمد بن ابراهیم؛ تفسیر القران الکریم، قم، انتشارات بیدار، 1366ش.
12. ـــــــــــــــــــــــــــ ؛ اسفارالاربعة (الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية)، قم، جامعه مدرسین، بی تا.
13. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417ق.
14. فیض کاشانی، مولی محسن، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات الصدر، 1415ق.
15. قرائتی، محسن؛ تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، 1383ش.
16. مؤدب، سید رضا؛ مبانی تفسیر قرآن، قم، انتشارات دانشگاه (سمت)، 1386ش.
17. مدرسی، سید محمد تقی؛ من هدی القرآن، تهران، چاپ اول، انتشارات دار محبی الحسین، 1419ق.
18. مدنی، محمد؛ المجتمع الانسانی کما تنظمه سورة النساء، مصر، بی‌نا، 1991م.
19. معرفت، محمد هادی؛ علوم قرآن، چاپ اول، قم، التمهید، 1378ش.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:12 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

وحدت موضوعی سوره‌ها در «تفسیر تسنیم»

سید مصطفی احمد‌زاده*

چکیده: یکی از امتیازات تفسیرتسنیم، توجه ویژه به هدفمندی سوره‌ها و اختصاص فصلی با عنوان «تناسب آیات» در خلال مباحث تفسیری است. آیت الله جوادی آملی با نگاهی ژرف، نظریه وحدت موضوعی سوره‌ها را دنبال کرده و نکات ارزشمندی در حوزه‌های مختلف، از جمله پیش‌فرض‌ها، مبانی، اصول و ضوابط نظریه افزوده است.
در این نوشتار دیدگاه‌های مفسر گرانقدر تفسیر تسنیم در سه زمینه پیش‌فرض‌های نظریه وحدت موضوعی سوره‌ها، اصول تبیین نظریه وحدت موضوعی و روش کشف موضوع اصلی هر سوره بررسی می‌گردد.


کلید واژه‌ها: وحدت موضوعی سوره‌ها/ تفسیرتسنیم/ آیت الله جوادی آملی

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

طرح مسأله

يكي از بحث هايِ تفسيري كه توجّه قرآن‌پژوهانِ معاصر را به خود معطوف ساخته، هدفمندي سوره‌هاست. هر چند پيشينه اجماليِ اين نظريّه به سده‌هاي گذشته برمي‌گردد،1 اما تبيين، ترويج و نقد آن در عصر حاضر رونق يافته است.2 مفسّران معاصر در تفاسير خود كم و بيش در رد، تأييد و تطبيق اين نظريّه بر سوره‏هاي قرآن كريم نكات دقيقي را گزارش كرده‌اند كه از يك سو افق‌هاي جديدي را در تفسير قرآن كريم گشوده و از سوي ديگر زواياي پنهان آن را آشكار و بر دامنه بحث به ويژه در حوزه مباني، اصول، ضوابط، روش‌ها و آثار افزوده است. يكي از مفسّراني كه در آثار تفسيري خويش، اين نظريّه را با نگاه ويژه‌اي دنبال كرده است؛ آيت الله جوادي آملي است. در اين نوشتار سعي خواهيم كرد با بررسي آثار ايشان، پاسخي براي سؤالات زير در حدّ بضاعت علمي خويش فراهم سازيم.
مبانيِ اين نظريّه بر اساس ديدگاه آيت الله جوادي آملي چيست؟ ايشان بر اساس چه اصولي به تبيينِ نظريّه هدفمندي سوره‌ها پرداخته اند؟ روش و شيوه كشفِ هدفِ اصلي هر سوره بر اساس چه مدل و الگويي است؟

مباني نظريّه

بي ترديد هر نظريّه‌اي بر پايه مباني‌اي استوار است كه صحت و سقم آن مباني در درستي يا نادرستي نظريّه، تأثير بسزايي دارد. از اين رو، به دست دادنِ هر گونه تجزيه و تحليلي درباره هر نظريّه‌اي از يك سو و به نقد نشستن و بررسي و داوري آن نظريّه از سوي ديگر، وابسته به موشكافيِ علميِ مبانيِ آن نظريّه در گام نخست و تحقيق در آثارِ آن در گام دوم است. بنابراين مباني‌، اصول و آثار هر نظريّه‌اي، سه ضلع مثلثِ داوريِ عالمانه را شكل مي‌دهد.
نوشتار حاضر به سه بخشِ مباني‌، تبيين نظريه و نمونه‌ها تقسيم شده است. حال در ادامه به بررسي مباني‌ مي‌پردازيم.
برخي از مباني نظریه هدفمندي سوره‌ها در آثار مفسران و قرآن‌پژوهان آمده است3، كه آيت الله جوادي آملي در آثار خود به بعضي از آن‌ها تصريح نكرده اند؛ از اين رو، پذيرش يا عدم پذيرش اين مباني توسط ايشان روشن نيست. اما به دو مبنا يكي توقيفي بودن چينش آيات و ديگري كه به نظر مي‌رسد از نوآوري‌هاي ايشان محسوب مي‌شود، يعني فضاي نزول پرداخته‌اند كه گزارش مختصري از اين مباني ارائه مي‌گردد.

1- توقيفي بودن چينش آيات

يكي از مباني‌ نظریه هدفمندي سوره‌ها، توقيفي بودن چينش آيات قرآن كريم است. به ديگر سخن، هنگامي مي‌توانيم از هدفمندي سوره‌ها سخن به ميان بياوريم كه به توقيفي بودن چينش آيات هر سوره معتقد باشيم؛ در غير اين صورت- اعتقاد به اين كه چينش آيات بر اساس دستور شخص پيامبر اكرم(ص)نبوده است- هر گونه استدلالي در مورد دسته‌بندي آيات سوره‌ها و ارتباط ميان آيات و دسته‌هاي آيات يك سوره و در نتيجه ارائه هدف سوره بر اساس آن استدلالها، با ناكامي مواجه خواهد شد.
آنچه از فحواي گفته‌ها و نوشته‌هاي آيت الله جوادي آملي به دست مي‌آيد اين است كه چينش آيات قرآن كريم در يك سوره وحياني است و چينش آيات فعلي قرآن كريم به دستور پيامبر اكرم(ص)تنظيم شده است، از اين رو بين آيات يك سوره، پيوندي خاص وجود دارد كه بايد در صدد كشف آن برآمد. به بيان ديگر، براي هر سوره حكمت و هدف ويژه‌اي است كه بر اساس آن رسول مكرّم، آيات را در كنار هم قرار مي‌داد؛ گر چه آن هدف، پيوند محتوايي نباشد بلكه حكمت و هدف ديگري غير از ارتباط محتوا در كار باشد.
آيت الله جوادي آملي درباره نحوه چينش آيات قرآن كريم نوشته‌اند:
«چينش آيات هر سوره و نحوه تنظيم آن به دستور پيامبر(ص)بوده و چنان‌كه از ابن عباس نقل شده: «وقتي بر پيامبر، وحي نازل مي‌شد، نويسندگان وحي را احضار مي‌كرد و به آنان مي‌فرمود: اين آيات را در كنار فلان آيه از فلان سوره قرار دهيد» و اصحاب پيامبر اكرم(ص)به همان ترتيبي كه آن حضرت تعيين كرده بود قرآن را حفظ و تدريس مي‌كردند.» (تسنيم، 423-422/6؛ همان، 503/9)
اين نكته نيز شايان توجه است كه مفسران درباره انواع نزول آيات و ارتباط آن با تناسب آيات سوره و هدفمندي سوره اختلاف نظر دارند. در ميان مفسران به آن دسته از آيات كه با يكديگر و در يك مرحله نازل مي‌شوند، «واحد نزول» گفته مي‌شود. اگر سوره‌اي داراي يك واحد نزول باشد، كه اغلب سوره‌هاي قرآن كريم اين گونه‌اند، راه براي دستيابي به هدف سوره هموارتر است؛ اما هنگامي كه سوره‌اي داراي دو يا چند واحد نزول باشد، دستيابي به هدف سوره در صورتي امكان‌پذير است كه نخست به اصل توقيفي بودن چينش آيات معتقد باشيم و در گام بعدي نيز به ارتباط و تناسب ميان آيات با واحدهاي نزولِ متفاوت بپردازيم تا راه براي دستيابي به هدف سوره هموارتر گردد. به نظر مي‌رسد آيت الله جوادي آملي درباره سوره‌هايي كه داراي دو يا چند واحد نزول هستند، با توجه به پذيرشِ اصل توقيفي بودن چينش آيات درون سوره، به وجود تناسب و ارتباط ميان آيات با واحدهاي نزولِ متفاوت معتقدند و در مواردي به ذكر اين تناسب پرداخته‌اند؛ اما در برخي موارد نيز از ذكر تناسب و ارتباط ميان اين گونه آيات خودداري كرده‌اند، با اين وجود، هدف سوره را ذكر كرده‌اند.

2- فضاي نزول

روشن است كه هر متني در جغرافيايِ خاصي شكل مي‌گيرد كه آن جغرافيا بر تعيين معنايِ آن متن اثرگذار است. حال اگر متني بدون توجه به فضا(ها)ي خود، تفسير شود، تفسير ارائه شده از دايره تفسير درست بيرون است. مفسران قرآن كريم عنايت و اهتمام ويژه‌اي به تبيين شأن و سبب نزول آيات قرآن نشان داده‌اند و اغلب به يك يا دو فضا براي فهم متن قرآن كريم معتقدند، امّا آيت الله جوادي آملي به سه حوزه جغرافيايي براي فهم متن قرآن كريم معتقدند: جوّ نزول، فضاي نزول و شأن نزول. جوّ نزول مربوط به مجموع قرآن كريم است و فضاي نزول مربوط به مجموع يك سوره است كه عبارت است از بررسي اوضاع عمومي، اوصاف مردمي، رخدادها و شرايط ويژه‌اي كه در مدت نزول يك سوره در حجاز و خارج آن وجود داشته است. به ديگر سخن، در طي مدت نزول يك سوره در محدوده‌ زندگي مسلمانان و جهان خارج حوادثي رخ داده و شرايطي خاص حاكم بوده است. كشف و پرده‌برداري از اين رخدادها و شرايط و تبيين آن در آغاز هر يك از سوره‌ها، ترسيم فضاي نزول آن سوره خواهد بود. در فضاي نزول سوره، سخن از تعامل و تعاطي(تأثير دو جانبه) فضاي بيروني با نزول سوره است؛ بدين معنا كه هم فضاي موجود مقتضي نزول سوره بود و هم نزول سوره فضا را دگرگون ساخت. و شأن نزول نيز مربوط به يك يا چند آيه است. آن چه در اين جا با موضوعِ اين پژوهش مرتبط است، فضاي نزول است كه مربوط به مجموع يك سوره است.
آيت الله جوادي آملي، با تأكيد بر اين نكته كه ميان فضاي نزول هر سوره و معارف آن سوره ارتباط تنگاتنگي برقرار است، مي نويسند:
«فضاي نزول هر سوره با معارف آن تأثير و تأثر متقابل و دو جانبه دارد... (تسنيم، 54/2). براي تبيين فضاي نزول سوره كه گاهي متصلاً و زماني منفصلاً و در صورت تقطيع و انفصال، گاهي در كوتاه مدت و زماني در ميان مدت و هنگامي در دراز مدت انجام مي‏شد، ضمن تحقيق مسائل گونه‏گون آن مدتِ متصل يا منفصل، مي‏توان از يكسو از خطوط كلي و عناصر محوري عصر نزول و از سوي ديگر از جمع‏بندي شأن نزول‏هاي مقطعي كمك گرفت. بايد عنايت شود كه يكي از پيام‏هاي سودمند جوامع الكلم كه به حضرت ختمي(ص)داده شد و آن حضرت با دريافت قرآن كريم خود را واجد آنها معرّفي كرد، جامع‏نگري درباره عناصر محوري سه‏گانه مزبور است؛ يعني معارف قرآن مجيد ضمن پاسخ به شأن نزول، خصوصيت فضاي نزول را از نظر دور ندارد، چنان‏كه در عين رعايت دو عنصر ياد شده، به دردهاي جهاني و مُعضلات عالَمي و رنج‌هاي عصر نزول تدريجي قرآن كريم نگاه دارد، بنابراين بايد هر آيه از آيات كريم طبق ظرفيتش تفسير شود و سعه صدر مناسب با گستره وحي الهي لحاظ گردد.» (تسنيم، 43/13؛ همان، 236/1؛ همان،38/2)
آشنايي با فضاي نزول هر يك از سوره هاي قرآن كريم، راهگشاي تفسير آيات، تشخيص هدف سوره و تبيين پيوند آيات آن سوره با يكديگر است. همان‌گونه كه بررسي دقيق مفاهيم آياتِ سوره، راهنماي مناسبي براي حدس به فضاي نزول خواهد بود. بنابراين، هم آگاهي به فضاي نزول از بيرون، شاهد خوبي براي استنباط دقيق مضامين سوره است، و هم اجتهاد كامل از درون، زمينه مساعدي براي حدس فضاي نزول. هدف آن‌كه، فضاي نزول سوره، مفسّر را در تبيين صحيح مطالب جامع و كلي سوره ياري مي‌كند.

تبيين نظريّة

آيت الله جوادي آملي در آثار خويش، به صورت مستقل در جايي به تبيين اين نظريّه نپرداخته‌اند، بلكه به صورت پراكنده به زواياي گوناگون آن توجه داده‌اند. در اين جا با گزارش و تجزيه و تحليلِ مطالب مربوط به اين نظريّه در آثار بياني و بنانيِ آيت الله جوادي آملي، تصويري از چارچوب نظريّه هدفمندي سوره‌ها از ديدگاه ايشان ارائه خواهيم داد.
آيت الله جوادي آملي همه قرآن كريم را مانند يك جمله مي‌دانند. همچنان كه واژه‌هاي يك جمله با يكديگر ارتباط لفظي و معنايي دارند، سوره‌هاي قرآن كريم نيز با يكديگر ارتباط لفظي و معنايي دارند. با توجه به فحواي گفته‌ها و نوشته‌هاي ايشان، مي‌توان همين نكته را به سوره‌هاي قرآن كريم نيز تسري داد. با اين توضيح كه هر سوره‌اي از قرآن كريم در حكم يك جمله مستقل است. همچنان كه واژه‌هاي يك جمله با يكديگر ارتباط آوايي، صرفي، نحوي، معنايي و ... دارند و براي تأمين يك هدف در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند، آيات يك سوره نيز با يكديگر ارتباط آوايي، لفظي، معنايي، اسلوبي، محتوايي و ... دارند، و براي برجسته‌سازي جهت سوره و دستيابي به يك هدف در كنار يكديگر قرار گرفته‌اند. از اين رو مي‌توان گفت همچنان كه واژه‌هاي يك جمله براي تأمين و رساندن يك هدف خاص در كنار يكديگر با نظم و ارتباط خاصي قرار مي گيرند، آيات يك سوره نيز براي انتقال يك هدف ويژه با نظم و ارتباط خاصي در كنار يكديگر قرار گرفته‌اند. اين مطلب را بيفزاييم كه هر چند آيت الله جوادي آملي مستقيما به جمله بودنِ يك سوره اشاره نكرده‌اند؛ اما همين كه به جمله‌بودن قرآن كريم اشاره كرده‌اند، براي برداشت اين نكته- جملگيِ سوره- از آن بحث- جملگيِ قرآن كريم- كافي است. ايشان در توضيح اين تعبير قرآن‌شناسانه نوشته‌اند:
«تعبير به اين‌كه همه‌‌ قرآن مانند يك كلمه، يعني يك جمله و همه‌ ابعاض آن هماهنگ است، از لطيف ترين تعبيرهاي قرآن شناسانه است؛ زيرا گاهي از آیه‌ سوره‌اي براي تفسير آيه‌ سوره‌‌ ديگر استفاده مي‌شود و زماني از آيه‌‌ يك سوره براي آيه ديگر همان سوره بهره‌برداري مي شود وگاهي از برخي الفاظ يك جمله براي روشن شدن الفاظ ديگر همان جمله استفاده مي شود. پس پيوند مزبور بهترين پيوند است؛ زيرا منسجم‌ترين پيوند بين آيات قرآن كه رقم آنها از شش هزار مي‌گذرد و مدّت نزول آن از بيست سال افزون است به اين كيفيّت است كه مجموع قرآن به منزله‌ يك جمله است.» (تسنيم، 22-21/3)
آيت الله جوادي آملي معتقد است كه هر سوره، فصلي از فصول قرآن كريم است. به ديگر سخن، قرآن كريم كتابي است كه به فصل‌هاي گوناگوني تقسيم شده است و بر اساس اين نكته كه هر فصلي به تبيين يك موضوعِ خاصّ مي‌پردازد و مطالب جمع‌آوري شده در آن بر محور يك موضوع كليدي استوار است و همان محور و موضوع كليدي سبب همنشيني مطالب گوناگون در يك فصل شده است؛ هر فصلي حاوي يك هدف واحد خواهد بود. آيت الله جوادي جوادي آملي در اين باره نوشته‌اند:
«آيات سوره‌ بقره به تدريج نازل شده و بر موضوعات گوناگون مشتمل است و چون هر سوره به منزلة فصلي از فصول قرآن كريم و در نتيجه داراي هدف و پيام واحد است، اين سوره نيز داراي غرض واحد و جامع است.» (تسنيم، 422/6)
آيت الله جوادي جوادي آملي در جايي ديگر به پيوند نهفته ميان آيات يك سوره توجه داده‌اند و كشف آن را زمينه براي دستيابي به هدف و پيام سوره دانسته‌اند:
«بين آيات يك سوره، پيوندي خاصّ وجود دارد كه بايد در صدد كشف آن برآمد. به بيان ديگر، براي هر سوره حكمت و غرض ويژه‌اي است ... گرچه آن غرض، پيوند محتوايي نباشد بلكه حكمت و غرض ديگري غير از ارتباط محتوا در كار باشد.» (تسنيم، 423-422/6)

فرايند كشف

پس از تبيين اين نكته كه هر سوره‌اي داراي يك هدف و جهت اصلي است، نخستين سؤالي كه به ذهن متبادر مي‌شود اين است كه چگونه و از چه راه و روشي مي توان به آن هدف و جهت واحد دست يافت؟ به ديگر سخن فرايند كشف هدفمندي يك سوره بر اساس چه شيوه‌اي استوار است؟ مفسّران به اين سؤال، پاسخ‌هاي گوناگوني داده‌اند و از روش‌هاي مختلفي سخن به ميان آورده‌اند.
آيت الله جوادي آملي، بر اساس روش جامع‌نگرانه تفسيريِ خويش، فرايند كشف هدفمندي سوره را در گروِ پيمودن راه‌هاي متعددي بر‌مي‌شمارد كه از برايندِ همه راه‌ها مي‌توان به هدف و جهت واحد هر سوره دست يافت. ايشان در اين ‌‌باره مي نويسند:
«تشخيص خطوط كلي معارف هر سوره و دريافت پيام و هدف آن در گرو پيمودن راههاي زير است:
الف: تعيين مكي يا مدني بودن سوره و بررسي فضاي نزول آن.
ب: بررسي صدر و ذيل سوره؛ چون ذيل سوره از باب «ردّ العَجُز إلي الصدر» به منزله جمع‌بندي مضامين سوره است.
ج: انسجام و پيوستگي مطالب و آيات سوره.
د: تكرار برخي مطالب در مضامين سوره.
هـ: بررسي غُرَر آيات (آيات برجسته) سوره كه به منزله واسطة العقد آن سوره است.
و: بررسي شأن نزول برخي از آيات و فضاي نزولِ مجموع سوره.
ز: رهنمود احاديث معتبر كه در آگاهي دادن به سير اصليِ معارف سوره وارد شده است. (تسنيم،31/2)
ح: توجه به اسماء الحسنايِ به كار رفته در پايان آيات گوناگون يك سوره.»
برخي از راه‌هاي مذكور به صورت كاربردي در نمونه‌هاي پايان مقاله مورد توجه قرار گرفته‌اند، اما به لحاظ اهميت برخي از راه‌هاي بالا، به صورت جداگانه به بررسي آن‌ها پرداخته‌ايم.

1- اسماء الحسني

يكي از راه‌هايي كه براي كشف هدف سوره مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد، توجه به اسماءالحسناي به كار رفته در سوره است. هر چند عرفا از ديرباز در آثار و سخنان خود به تفصيل از اسماء الحسني سخن گفته‌اند، امّا درباره ارتباط ميان اسماء الحسنايِ سوره و هدف آن به ندرت سخن به ميان آورده‌اند. پرداختنِ تفصيلي به اين موضوع در اين گزيده امكان‌پذير نيست، بنابراين، به اختصار به اشاراتي اكتفا مي‌كنيم.
مجموعه عالم هستي تجليات اسماء جمال و جلال خداوند است. اين تجليات گاه در قالب كثرت ظهور مي‌كنند و گاه در قالب وحدت. قسم دوم تنها از طريق تنزّل به جامه كثرت درمي‌آيد. قرآن كريم كه از نوع دوم است، تنها با تنزّل فهم‌پذير مي‌شود و بدون تنزّل نه قابل فهم خواهد بود و نه در دسترس قرار خواهد گرفت. به ديگر سخن، اين تجليات يا فرقاني‌اند و يا قرآني. تجليات قرآني تا زماني كه تنزّل نكرده باشند، به لحاظ ويژگيِ وحدتيِ خود، تمام عالم هستي را در درون خويش دارند. از سوي ديگر، اسماء الحسنايِ خداوند به سه قسمِ اسماء ذات، اسماء صفات و اسماء افعال تقسيم مي‌شوند. تجليات قرآني، مظهر همه اسماء‌اند و بر «سوره» كه مظهر تجليات همه اسماء خداوند متعال است، صدق مي‌كند و تجليات فرقاني مظهر اسمي از اسماء الحسني‌اند كه تبديل به «آيه» مي‌شوند. حال اگر اين تجليات اسمايي به نحواعتدال ظهور يابند، مظهر همه اسماء الحسني خداوند خواهند بود و اگر به نحو اعتدال ظهور نيابند، مظهر يك اسم از اسماء الحسني خداوندند. البته بايد بيفزاييم كه در اين حالت نيز، مظهر همه اسماء الحسني خداوند خواهند بود اما بالتبع و مظهر يك اسم بالاصاله. يعني يك اسم از اسماء الحسني خداوند بر اين سوره به صورت اصلي حاكم است و بقيه اسماء الحسني خداوند به صورت فرعي در آن تجلي پيدا مي‌كنند كه در زير سيطره آن اسم حاكم قرار دارند. از اين رو، برخي معتقدند كه سوره «قدر» مظهر اسم «الولي» و سوره «توحيد» مظهر اسم «احد» و سوره «حمد» مظهر اسم «واحد» است. حال با توجه به اين توضيحات به بررسي نظرات حضرت آيت الله آملي مي پردازيم.
آيت الله جوادي آملي معتقد است كه يكي از مهم‌‌ترين و مطمئن‌ترين راه‌هاي كشف هدف هر سوره‌اي، بررسي اسماء الحسناي به كار رفته در آن سوره است. براي استفاده از اين روش چند گام بايد پيموده شود. نخست لازم است مضمون هر آيه را به دست آوريم، سپس اسماء الحسناي آن آيه را كشف كنيم. از آن جا كه اسماء الحسناي هر آيه‌اي ضامن مضمون آن آيه است، قدر مشترك مضمون به دست آمده از آيه را با محك قدر مشترك اسماء الحسناي به كار رفته در آن آيه صيقل دهيم تا به قدر مشترك آيه دست يابيم. همين مراحل را براي سوره نيز طي كنيم. يعني نخست مضمون سوره را به دست آوريم، سپس اسماء الحسناي سوره را نيز مد نظر قرار دهيم. در مرحله بعدي قدر مشترك سوره را با قدر مشترك اسماء الحسناي سوره مطابقت دهيم تا به قدر مشترك سوره دست پيدا كنيم. اين قدر مشترك، همان هدف و جهت سوره خواهد بود.4
آيت الله جوادي آملي در تفسير سوره بقره به صورت كلي به دو نكته درباره اسماء الحسناي سوره‌هاي قرآن كريم اشاره كرده‌اند:
«يكم. سوره‏هاي قرآن حكيم همانند اسماي حسناي الهي هر يك گذشته از اشتمال بر معارف خاص خود، شامل مطالب سوره‏هاي ديگر نيز هستند. تفاوت سُوَر نظير تمايز اسماي خدا، در ظهور و خفا و سرّ و عَلَن بودن ره‏آورد آنهاست، از اين‏رو تلخيص سوره، صَعْب، بلكه مُسْتَصْعَب است. دوم. همان‏طور كه اسماي الهي از نظر عظيم و اعظم بودن يكسان نيستند، معارف سوره‏هاي قرآني نيز از جهت مهمّ و اهمّ بودن همتاي هم نخواهند بود.» (تسنيم، 747/12)
توجه به اين نكته لازم است كه از نگاه ايشان الفاظي كه كتاب و سنت در بيان اسماي الهي آورده است، اسما،ي حسناي خدا نيست، بلكه اسماء الأسماءند. براي اسماي الهي آثار فراواني ذكر شده است كه مقصود از آن، حقايق عيني از يك‌سو و مظهر آن حقايق شدن از سوي ديگر است؛ يعني هرگز صرف لفظ يا مفهوم مؤثر نيست تا كسي با اجراي آن لفظ يا تصور آن مفهوم، مشكلي را حل كند.(تسنيم،138/12).
آيت الله جوادي آملي، هر اسمي از اسماي حُسناي الهي را سند كار معيّني برشمرده‌اند و دليل ذكر اسماي خاصي را در پايان آيه، سند محتوا و مضمون خود آن آيه دانسته‌اند. بنابراين اگر آيه‌اي درباره آگاهي خداي سبحان از نهان و آشكار انسان سخن گفت، مشاهده مي‌كنيم كه در آخر آن آيه، اسماء حسناي متناسب با مضمون آيه يعني(إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيم)به كار رفته است. يا مثلا ذيل آيه 255 سوره بقره، جمله وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ آمده كه مانند همه اسماي حسنايِ آمده در پايان آيات، به منزله تعليل مفاد كلّ آيه است. بيان تعليل در ذيل آيه - يعني اينكه ذيل آيه دليل محتواي آن است- شواهد فراواني دارد؛ مانند اسم «غفور» و «رحيم» در پايان آیه 102 سوره توبه(وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم)كه دليل دادن توفيق توبه به گنهكاران است.5 نيز بيفزاييم كه اين اختصاصي به پايان آيه ندارد در پايان سوره، آغاز سوره و آغاز آيه نيز همين طور است. گاهي آغاز آيه به اسمي از اسماي حُسناي الهي شروع مي‌شود كه اين آغاز عهده‌دار تبيين محتواي آن آيه است. پس بين اين امور چهارگانه فرقي نيست، يعني يا اول سوره يا آخر سوره، يا اول آيه يا آخر آيه اسمي از اسماي حُسناي الهي ذكر مي‌شود كه عهده‌دار معارف آن سوره يا آن آيه است.
آيت الله جوادي آملي در جاي ديگري به هماهنگي بسم الله هر سوره با محتواي آن سوره اشاره كرده‌اند و اين نكته را با اسماي به كار رفته در پايان آيات كه با محتواي آيات هماهنگ است، متناظر ساخته‌اند و نوشته‌اند:
«اختلاف معنوي و اشتراك لفظي آيات(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم)از آن روست كه بسم الله هر سوره جزئي از آن سوره و با محتواي آن هماهنگ و به منزله‌ عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامين و معارف سوره‌هاي قرآن با يكديگر متفاوت است، معناي بسم الله نيز در سوره‌ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه‌اي از درجات و شأ‌ني از شئون الوهيت خداي سبحان و رحمانيت و رحيميّت او را بازگو مي‌كند و از اين جهت همانند اسماي خداوند در پايان آيات است كه با محتواي آيات هماهنگ و به منزله‌ برهاني بر محتواي آن است. بر اين اساس، اگر محتواي سوره‌‌اي به خوبي تبيين شود، تفسير بسم اللهِ آن سوره نيز روشن خواهد شد. توضيح اين كه، در آيه‌‌ كريمه‌(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم)هم سخن از «الله» است كه اسم جامع و اعظم خداي سبحان است و ساير اسماي حسناي الهي را زير پوشش داشته، در هر سوره ظهوري خاصّ دارد و هم سخن از «رحمت رحمانيه» است كه همه‌ صفات خداي سبحان زير پوشش آن است و در هر مظهري با اسمي خاصّ ظهور مي‌كند؛ در سوره‌هايي كه محتوايي مهرآميز دارد و اوصاف جماليه‌‌ خداوند را مطرح مي‌كند، در چهره‌ «جمال» و در سوري كه مضاميني قهرآميز دارد و غضب الهي را بازگو مي‌كند، در چهره‌ «جلال» تجلّي مي‌كند و از اين رو برخي گفته‌اند: كلمه‌ الرحمن نيز همانند كلمه‌ الله اسم اعظم است. بنابراين، تفسير «بسم الله...» به اختلاف سوره‌ها متفاوت است.» (تسنيم، 291/1)

2- غرر آيات

همان گونه كه پيش‌تر اشارت رفت، يكي ديگر از راه‌هاي كشف هدفمندي سوره‌، بررسي آيات غررِ سوره است. به نظر مي‌رسد آيت الله آملي با الهام از روش تفسيري استاد خود علامه طباطبايي، تنها مفسّري است كه براي كشف هدف سوره به اين مورد توجّه داده‌اند. ايشان آيات غرر را كه اغلب آيات توحيدي‌‌اند، آياتي دانسته كه راهگشاي بسياري از آيات ديگر، بلكه پايه و ميزان عدل و مصباح روشني براي حل پيچيدگي‏هاي بسياري از احاديث‏اند.6
وي معتقد است جمع‌بندي و عصاره اهداف و پيام‌هاي خُرد هر سوره‌ در آيات غرر آن سوره متبلور است. در هر سوره‌اي، آياتي كليدي وجود دارد كه بسان خورشيدي بر ديگر آيات آن سوره پرتوافشاني مي‌كنند و پيوسته جهت و هدف كلي آن سوره را به مخاطب القا مي‌كنند. به ديگر سخن، خود چونان سوره‌اي است در درون سوره‌اي ديگر. آيت الله جوادي آملي در كشف هدف سوره بقره، آل عمران و ... از اين روش بهره جسته‌اند. ايشان هدف اصلي سوره آل عمران را بر اساس آيات غرر آن- آيات 1و2و18و26و27- ، «توحيد حق و به ويژه توحيد افعالي» دانسته‌اند و آيات مذكور را كه داراي برجستگي خاصي‌اند، در حكم واسطه العقد اين سوره و تلخيص آيات گذشته برشمرده‌اند.7
آيت الله جوادي آملي در جاي ديگري در اين باره افزوده‌اند:
«محتواي آياتي چون(شَهِدَ الله)و(قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ المُلك)كه از جايگاهي ويژه برخوردارند، مي‏تواند خط اصلي حاكم بر اين سوره و به سخن ديگر، هدف سوره را بشناساند، زيرا آيه(شَهِدَ الله)در اين سوره مانند «آيةالكرسي» در سوره «بقره»، در برابر ديگر آيات به خوبي مي‏تابد و نشان مي‏دهد كه خط اصلي در اين سوره، بيان توحيد حق، به ويژه توحيد افعالي اوست؛ يعني حضور و ظهور خداي سبحان را در همه امور برمي‏شمرد.» (تسنيم، 549/13)

3- فضاي نزول

همچنان كه پيشتر رفت، يكي از راه‌هاي تشخيص هدف و جهت سوره، توجه به فضاي نزول سوره است. گفتيم آيت الله جوادي آملي معتقد است كه ميان فضاي نزول هر سوره‌اي و معارف آن ارتباط تنگاتنگي برقرار است و نه تنها فضاي نزول سوره بر جهت دهي معارف سوره اثرگذار است، بلكه متقابلا معارف سوره نيز متناسب با فضاي نزول سوره تفسير و تبيين پيدا خواهند كرد. ايشان، با ظرافت منحصر به فرد خويش، به اين نكته در بيان هدف سوره‌هاي قرآن كريم توجه كرده‌اند. از جمله در ذكر جهت و هدف سوره آل عمران نوشته‌اند:
«قلمرو رسالت حضرت ختمي نبوّت(ص)تمام منطقه‌هاي بشر نشين يعني جهاني بود، هر چند رهنمودهاي محلّي، منطقه‌اي و بين المللي آن حضرت جداگانه تعليم و اجرا مي‌شود. چنين عنصري در مقطع نزول سوره‌اي معيّن مانند «آل عمران»، فضاي ويژه‌اي دارد... هر چند اتحاد، فضيلت خاص انساني است، عنصر محوري آن توحيد است كه در مكه كانون شرك به دست نمي‌آمد؛ يا بسيار ضعيف بود، از اين رو، دعوت آن جامعه به اتحاد دشوار به نظر مي‌رسيد؛ ليكن در مدينه كه شرك برچيده شد يا رو به سستي و سقوط داشت، رهنمود اتحاد بي‌اثر نبود. تعامل فضاي نزول اين سوره با معارف آن را مي‏توان از يكسو در تأسيس كانون وحدت محلي ميان مسلمانان مدينه و دستور به اعتصام همگاني به حبل متين الهي و از سوي ديگر در تشكيل جبهه اتحاد منطقه‏اي بين امّت اسلامي و نصارا و يهود به باور كردن توحيد و نفي شرك و نپرستيدن جز خدا و نفي رژيم ارباب و رعيتي بررسي كرد و تعامل فرهنگي متقابل را مي‏توان در گفت‏وگو و گفتمان و مناظره و محاجّه‏هاي اين سوره مشاهده كرد.» (تسنيم، 44/13)

4- صدر و ذيل سوره

آيت الله جوادي آملي در كشف هدف سوره بقره از روش كشف بر اساس انسجام و هماهنگيِ صدر و ذيل سوره بهره جسته‌اند. در اين سوره، در اوّلين آيات آن سخن از ايمان پرهيزكاران به غيب و كتابهاي آسماني و كفر و انكار كافران و منافقان نسبت به اين حقايق است و در پايان سوره نيز سخن از ايمان رسول و مؤمنان به وحي، فرشتگان و رسولان الهي و عدم تفريق بين مرسلين است.8
ايشان در جاي ديگري بر اساس قاعده «ردّ العَجُز إلي الصدر»، به تبيين هدف سوره ي بقره پرداخته‌اند و افزوده‌اند:
«قرآن كريم معمولاً در پايان هر سوره، خلاصه آن را از باب «ردّ العَجُز إلي الصدر» بيان مي‏كند، از اين‏رو دو آيه پاياني سوره «بقره»، چكيده و جمع‏بندي معارف سوره در سه اصلِ ايمان به خدا، باور معاد و قبول علمي و عملي همه كتابهاي آسماني و رسولان الهي است. برخي از مفسّران، آيه را ناظر به آيه قبل مي‏دانند؛ ولي ضمن حفظ نظم و ارتباط با آيه سابق، پيوند آيه با آيات آغازين سوره روشن است، زيرا در نخستين آيات سوره «بقره» از ايمان به اصول و فروع سخن گفته شد و آيات پاياني مصداق روشن متقيان را كه در صدر بيان شده رسول خدا و همراهان وي مي‏داند و با مطرح كردن سه اصل ايمان به خدا، پيامبران و كتب آسماني و معاد، به اصل عدل و امامت نيز به طور ضمني مي‏پردازد، چون اعتقاد به خدا و صفات او باور به عدل را در پي دارد و ايمان واقعي به رسول خدا(ص)مستلزم اعتقاد به امامت عترت طاهرين(ع) است.» (تسنيم، 685/12)
آيت الله جوادي آملي در كشف هدف سوره كهف نيز از همين روش بهره‌ جسته‌اند. عناصر محوري سوره مباركه «كهف»، اصول دين يعني توحيد، وحي و نبوّت و معاد و خطوط كلّي اخلاق، فقه و حقوق است. صدر و ساقه اين سور‌ه درباره وحي و نبوّت است. اول اين سور‌ه، سخن از وحي است(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَي عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجا) و آخر اين سور‌ه هم جريان وحي است كه آخرين آيه سوره مباركه «كهف» اين است(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَي‏ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ). اين همان ردّ العجز الي الصدر است كه از محسّنات بديعي است.9 بنابراين، مي‌توان گفت كه هدف اصلي و جهت محوريِ سوره كهف، وحي و نبوت است.
ايشان در بيان هدف سوره اسراء نيز از اين شيوه استفاده كرده‌اند و در تفسير آيات پاياني اين سوره (آيات111-110) نوشته‌اند:
«بخش پاياني سوره‌ مباركه‌ «اسراء» هم به بخش آغازينش برمي‌گردد و هم عصاره‌ مطالب اين سور‌ه را به همراه دارد. يكي از آن آياتي كه در بخش پاياني قرار گرفته اين آيه است:(قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا*وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا) (١١١-110) (تفسير سوره‌ اسراء، 28/8/1386).»

5- تكرار برخي مطالب در مضامين سوره

يكي ديگر از راه‌هاي كشف هدف سوره، تكرار هدف به صورت مستقيم يا غير مستقيم- از طريق ذكر لوازم و شئونات- در آيات، بخش‌ها و مضامين سوره است. آيت الله جوادي آملي با توجه به اين نكته در مورد تناسب آيات 182- 178 سوره‌ بقره با هدف اين سوره نوشته‌اند:
«... تقوا عنوان عام تربيت قرآني و محورِ مهم سوره‌ بقره است... در آيات 179-178 بيان شد كه قصاصِ جاني، از عوامل تقوا در جامعه‌ اسلامي است. در آيات مورد بحث نيز بيان مي‌شود كه اهل تقوا در مسئله‌ وصيت و ارث نيز بايد طبق حكم خدا عمل كنند. به دلالت اين آيات، از صفات متّقين، هدايت‌پذيري از خداي متعالي در موضوع وصيت و ارث است. وصيت بايد بر پايه‌ تقوا و عدل انجام شود...» (تسنيم،209/9)

6- حروف مقطعه و هدف سوره

نويسنده تفسير تسنيم در تبيين نظریه هدفمندي سوره‌ها براي شفافيت بخشيدن به اين نظريه، ضمن برشمردن زواياي ايجابي آن، گاه به ذكر نكاتِ‌سلبي درباره اين نظريه نيز پرداخته‌اند تا در چارچوب تعريفِ خويش از دو ويژگيِ تعريف- جامعيت و مانعيت- نهايت استفاده را نموده باشند. به عنوان نمونه، ايشان در ردّ اين قول كه حروف مقطعه به منزله خلاصه و هدف اجمالي محتواي سوره‌اند، آورده‌اند:
«در اين صورت بايد ساير سوره‌ها نيز داراي چنين عنواني باشد؛ زيرا كتاب منسجمي مانند قرآن بايد در اين بخش نيز منسجم باشد؛ چنانكه خداي سبحان درباره همگوني همه اجزاي قرآن مي‌فرمايد: الله نزّل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني.»
هر چند آيت الله جوادي آملي حروف مقطعه را به منزله هدف سوره ندانسته‌اند(سلبي)، اما از زاویه ديگري(ايجابي) معتقدند كه ميان حروف مقطعه مشترك ميان برخي از سوره هاي قرآن كريم و هدفِ آن سوره‌ها ارتباط برقرار است. در تأييد گفته خويش نيز، به آيات بعد از حروف مقطعه اين سوره‌ها توجه داده‌اند كه افزون بر اشتراك حروف مقطعه اين گونه سوره‌ها؛ آيات پس از حروف مقطعه در اين سوره‌ها نيز عين هم و يا بسيار شبيه به هم است. مثلا هفت سوره حواميم كه با «حم» شروع شده‌اند، هدف مشتركي دارند. اين شروع مشترك، نشانگر مضمون مشترك و هدف ويژه اي است كه اين سوره ها دارند. سر‌آغاز اين سوره‌ها، بيان تنزل وحي، دريافت وحي، و محتواي اجمالي وحي است.10 جالب اين جاست كه آيات پس از اين حروف مقطعه با عبارت «تنزيل الكتاب من الله» و يا عبارت‌هايي نزديك به همين عبارت آغاز شده‌اند و يا سوره‌هاي مُصَدَّر به «الر» با «تلك آيات الكتاب» يا الفاظي كه مفيد همين مضمون است شروع مي‌شود و يا در سوره‌هايي كه با حروف مقطعه «الم» آغاز مي‌شوند، در آغاز آن «نفي ريب از قرآن» مطرح شده است. بر اساس شواهد مذكور مي‌توان حدس زد كه بين حروف مقطعه و مضامين سوره‌هايي كه با حروف مزبور آغاز مي‌شوند، پيوند خاصي است. يكي ديگر از شواهد اين مدعا اين است كه هر گاه سوره‌اي داراي حروف مقطعه دو سوره ديگر باشد، جامع محورهاي اصلي محتواي آن دو سوره نيز خواهد بود؛ چنانكه سوره اعراف كه با «المص» آغاز مي‌شود جامع محتواي سوره‌هايي است كه با «الم» و «ص» آغاز مي‌شود و يا سوره رعد كه با «المر» آغاز مي‌شود جامع محتواي سوره‌‌هايي است كه با «الم» و «الر» شروع مي‌شود. نتيجه اين كه، حروف مقطعه رموزي ميان خداي سبحان و رسول اكرم(ص)است كه بر اغيار مستور است و فهم‌هاي عادي را بدان راهي نيست. تنها نكته‌اي كه از اين حروف مقطعه براي ما روشن مي‌شود اين است كه بين حروف مزبور و بين مضامين سوره مُصَدّر به آنها ارتباط خاص است.11
ايشان درباره ارتباط حروف مقطعه و هدف سوره نوشته‌اند:
«در ابتداي همه سوره‌هايي كه با حروف مقطعه آغاز مي‌شود به استثناي سوره‌هاي چهارگانه مريم، عنكبوت، روم و قلم واژه «كتاب» يا «قرآن» آمده است و در آغاز يا متن آنها سخن از وحي و عظمت قرآن است، ليكن با بررسي بيشتر معلوم مي‌شود كه در آن چهار سوره نيز سخن از وحي و رسالت و قرآن مطرح است. در سوره قلم آياتي مانند(مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون)(آيه 2) آمده و در سوره مريم، قصّه بسياري از پيامبران، مانند يحيي و عيسي(ع)ذكر شده است. پس محور مطالب سوره مريم نيز نبوت عامه و برخي از نبوتهاي خاصه است؛ چنانكه عصاره مطالب سوره عنكبوت و روم نيز وحي و نبوت و اعجاز است. حاصل اين كه، 29 سوره‌اي كه حروف مقطعه دارد، از جمله حواميم سبعه و طواسين، در آغاز يا متن آنها سخن از وحي و نبوت و كتاب است و در نتيجه يكي از مطالب مشترك بين سوره‌هاي داراي حروف مقطعه، نبوت و رسالت الهي است.» (تسنيم، 66/2)
اين نكته را نيز بيفزاييم كه حروف مقطعه در راستاي تشخيص هدف سوره، به عنوان ابزار تحديد‌كننده هدف سوره، مورد استفاده قرار‌ مي‌گيرند و روشن است كه اين حروف با توجه به ماهيت رمزگونه‌ بودنشان، نقش تعيين‌كننده در مورد هدف سوره ندارند.

نمونه‌ها

آيت الله جوادي آملي در تفسير گرانسنگ خويش و نيز در درس تفسيري خود در موارد متعددي به تطبيق نظریه هدفمندي سوره‌ها بر سوره‌هاي گوناگون پرداخته‌اند. توجه به كاربردهاي اين نظريّه در آثار ايشان از يك سو، خوانندگان عزيز را با ديدگاه ايشان درباره اين نظريّه بيشتر آشنا مي‌سازد و از سوي ديگر، مقايسه نظرات ايشان را با ديدگاه‌هاي ديگر مفسران در خصوص هدفمندي يك سوره امكان‌پذير مي‌سازد. و از سوي سوم، زمينه را براي نقد و داوريِ عالمانه فراهم مي‌سازد. از اين رو در ادامه به گزارش نظرات ايشان درباره هدف و جهت برخي از سوره‌ها مي‌پردازيم.

1- سورة حمد

هر چند آيت الله جوادي آملي در مورد هدف سوره حمد به دو هدف اشاره كرده‌اند؛ اما لحن نوشتار روشن مي‌سازد كه منظور از دو هدفِ مذكور، دو هدف اصليِ سوره نيست، بلكه در حقيقت هر هدفي ناظر به يك بخش از سوره است. با اين توضيح كه سوره حمد، از دو بخش تشكيل شده است: يكي بخش نخست كه ناظر به اظهار بندگي است و ديگري بخش دوم سوره كه ناظر به استعانت است. آيت الله جوادي آملي براي هر بخش يك هدف فرعي ذكر كرده‌اند كه قابل جمع با يكديگرند. به ديگر سخن، هر دو هدف، دو روي يك سكّه‌ و دو سر يك پيكان‌اند، يك طرف خداوند است و طرف ديگر بندگان. با اين توضيح مي‌توان گفت هدف سوره حمد، تعليم بندگي و استعانت از خداوند است. آيت الله جوادي آملي در اين مورد مي‌فرمايند:
«با بررسي خطوط كلي معارف سوره حمد و مباحث محوري آن، روشن شد كه هدف اين سوره تعليم وآموزش ادب تحميد و شيوه اظهار بندگي در برابر خداي سبحان است. تعليم شيوه استعانت و طلب هدايت از خداوند و آشنايي به كيفيت پيمودن راه نيز هدف ديگر اين سوره است. (تسنيم،273/1)
چنين به نظر مي‌رسد كه از جهت حكمت نظري، مضمون خبري آيه‌ مباركه‌(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين)و از جهت حكمت عملي، مضمون خبري آيه‌ كريمه‌(إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِين)از غرر آيات سوره‌ حمد محسوب مي‌شود. (تسنيم، 270/1)
بر اساس حديثي قدسي، سوره‌ مباركه‌ حمد، كه در مقام تعليم ادب تحميد و شيوه‌ اظهار بندگي است، بين خداي سبحان و عبد سالك تقسيم شده است؛ بخش اول آن كه پنج آيه دارد و مشتمل بر حمد و ثناي الهي و خشوع و خضوع در برابر اوست، از آنِ خداست و بخش پاياني سوره كه دو آيه دارد و مشتمل بر دعا و طلب است، سهم عبد سالك است.» (تسنيم، 272-271/1)

2- سورة بقره

آيت الله جوادي ُآملي به صورت مفصل در تفسيرِ بخش‌هاي گوناگون سوره بقره به بررسي هدف اصلي اين سوره پرداخته‌اند و نكات بسياري درباره هدف آن نوشته‌اند. ايشان در تبيين پيام اصلي اين سوره از تركيب راه‌هاي پيش‌گفته بهره جسته‌اند و ديدگاه خود را درباره هدف واحد اين سوره استحكام بخشيده‌اند. گاه از تعامل فضاي نزول سوره و هدف آن ياد كرده‌اند، گاه از طريق برقراري ارتباط ميان صدر و ذيل سوره به هدف آن توجّه داده‌اند، در جايي به نقش غرر آيات در ظهور هدف سوره اشاره كرده‌اند، در جايي ديگر خواننده را از طريق انضمام اهداف فرعيِ بخش‌هاي سوره به هدف اصلي رهنمون ساخته‌اند، گاه نيز از راه بررسيِ اسماء الحسناي آيات گوناگون سوره، براي دستيابي به هدف سوره بهره جسته‌اند. ايشان، نخست سوره را به يك مقدمه و چند فصل و يك خاتمه تقسيم كرده‌اند تا زمينه براي رصد هدف سوره فراهم شود و سپس به گزارش تناسب فصول با يكديگر در راستاي هدف نهايي سوره همت گماشته‌اند. رهاورد اين تلاش‌ها و كوشش‌ها، ارائه هوشمندانه هدف سوره است به طوري كه مي‌توان گفت هر آیه اين سوره، به زبان بي‌زباني آن هدف را فرياد مي‌كند.
آيت الله جوادي آملي درباره هدف سوره بقره نوشته‌اند:
«اگر موضوع اصلي در سوره «بقره» تسليم و عبوديت محض نسبت به خداوند و گريز از هواهاي نفساني است، و به بيان ديگر اگر موضوع اصيل اين سوره «هدايت متقين»؛(ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِين)و دعوت به «تقوا» است اين موضوع يك مقدمه، چند فصل و يك خاتمه دارد؛ مقدمه آن، تقسيم مردم به سه گروه پرهيزكاران، كافران و منافقان و ويژگيهاي آنان است. كه بيست آيه آغازين اين سوره را تشكيل مي‌دهد و خاتمه آن نيز جمع‌بندي و بيان اجمالي از تفاصيل سوره است كه در دو آيه پاياني اين سوره آمده است.» (تسنيم،424/6)
آيت الله جوادي آملي درباره هدف سوره بقره كه بزرگترين سوره و به لحاظ موضوعاتْ متنوع‌ترين سوره است، به يك هدف كلي اشاره كرده‌اند و نوشته‌اند:
«گرچه آيات اين سوره به تدريج نازل شده و مشتمل بر موضوعات گوناگون است، ولي از آن جا كه هر سوره به منزله‌ فصلي از فصول قرآن كريم و در نتيجه داراي هدف و پيام واحد است، اين سوره نيز داراي غرض واحد و جامعي خواهد بود. هدف واحدي كه مي‌توان از مباحث متنوع اين سوره انتزاع كرد اين است كه مقتضاي بندگي خداي سبحان، ايمان به همه پيامبران و همه كتابهاي آسماني است و بر اين اساس، كافران و منافقان را بر اثر نداشتن ايمان مذمّت مي‌كند و اهل كتاب را به خاطر بدعت‌هايشان، از جمله تفرقه در دين خدا و فرق گذاشتن بين پيامبران، ملامت مي‌كند و احكامي را كه ايمان به آنها مقتضاي اسلام است بيان مي‌كند.» (تسنيم، 33/2)
آيت الله جوادي آملي پس از گزارش اجمالي تقسيم بندي سوره به ذكر ارتباطات ميان بخش‌هاي آن مي‌پردازند و بر اساس هدف سوره يعني دعوت به تقوا و هدايت متقين، ميان آن دسته از آيات كه به اوصاف غير متقين مي‌پردازند و دسته ديگري از آيات كه به اوصاف متقين مي‌پردازند، پلي برقرار مي‌سازند و از رهگذر آن، هدف سوره را استحكام بيشتري مي‌بخشند.
در مقدمه سوره بقره، انسان‌ها به دو گروه كلي تقسيم شده‌اند: متقيان و غيرمتقيان و تنها راه سعادت، حركت در مسير متقيان و خسران و ضلالت در دو كژراهه منافقان و كافران معرفي شده است. سپس با خطاب(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون)در آيه 21 و با اشاره به شمّه‌اي از نعمت‌هاي الهي و تثبيت حقانيت رسول مكرّم و آنچه بر آن حضرت نازل شده از طريق تحدّي و با اشاره به عاقبت سوء انكارها، لجاجتها، پيمان‌شكنيها و بعضي ديگر از معاصي و اشاره به خاتمت نيكوي ايمان و عمل صالح، بر لزوم پيروي از طريق گروه اوّل - پرهيزكاران- تأكيد مي‌كند و گويا مي‌فرمايد: با اين نعمت، كفر و نفاق چرا؟ و اين بخش تا انتهاي آيه 29 ادامه مي‌يابد. از آيه 30 تا انتهاي آيه 39 گويا با مطرح ساختن داستان خلافت، به كرامت انساني و با طرح قصه آدم، به آسيب‌پذيري انسان و در عين حال بازبودن راه توبه و امكان بازگشت، اشاره دارد و بدين طريق در عين حال كه بر تقوا و لزوم پيمودن راه متقيان تأكيد مي‌شود خطرها و آسيب‌هاي اين راه گوشزد مي‌گردد. از آيه 40 تا انتهاي آيه 123 نمودار روشني از بي‌تقوايي را در ضمن قصه طولاني و پرفراز و نشيب بني‌اسرائيل براي پيمان‌شكنان وطاغيان و بي‌تقوايان بيان مي‌دارد و از آيه 124 تا انتهاي آيه 167، مثال روشن و نمودار شفافي براي متقيان و عابدان و راست‌قامتان در راه حق ذكر مي‌گردد و در واقع با ذكر اين دو قصه طولاني دو روي سكه اختيار و آزادي كسي كه از جريان خلافت طرفي مي‌بندد با شفافيت كامل نمايان مي‌شود؛ قصه بني‌اسرائيل براي آن روي سكه كه مورد توجه استفهامي فرشتگان بود و با(قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا...)به آن اشارت رفت و قصه ابراهيم و فرزندان پيامبر او براي روي ديگر سكه كه در جواب فرشتگان و با جمله(إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُون)از آن خبر داده شد. به اين ترتيب پيوند مجموعه‌اي از آيات (124تا 167) با مجموعه‌اي ديگر از آيات (40 تا 123) كه خطاب يا بني‌اسرائيل ... در صدر آن واقع شده، روشن مي‌گردد؛ اولي نمايانگر خط استقامت و عبوديت است و در ضمن آن قصه تقوا و هدايت و توحيد و استواري در راه حق، برجسته مي‌شود و دومي بيانگر خط انحراف و ضلالت است و در ضمن آن قصه كژيها و بي‌وفاييها و پيمان‌شكني‌ها ظهور و بروز مي‌يابد.12
اين نكته نيز قابل توجه است كه هر چند ايشان به ظاهر به دو هدف، يكي «هدايت متقين و دعوت به تقوا» و ديگري «مقتضاي بندگي خداي سبحان، ايمان به همه پيامبران و همه كتاب‌هاي آسماني» اشاره كرده‌اند؛ اما روشن است كه هر دو هدف مذكور در حقيقت در طول يكديگرند. به اين معني كه ايمان به همه پيامبران و همه كتاب‌هاي آسماني نخستين شرط تقواست و مؤمني كه اين مرحله را پشت سر بنهد، صلاحيت پيدا مي‌كند كه به متقين بپيوندد و در مسير هدايت ويژه قرار گيرد. بنابراين، هر دو هدف به يك نكته- تقوا و هدايت متقين- اشاره دارند، اما يك هدف به مرتبه نخست و شرط ورود در جرگه متقين اشاره دارد و ديگري به مرتبه نهايي آن يعني هدايت متقين اشاره مي كند.

3- سوره آل عمران

آيت الله جوادي آملي هدف اصلي سوره آل عمران را بر اساس جمع ميان دو روش كشف هدف سوره - توجه به فضاي نزول و آيات غرر- ، «توحيد حق و به ويژه توحيد افعالي» دانسته‌اند و نوشته‌اند:
«محور اصلي سوره «آل عمران»، با توجّه به فضاي نزول اين سوره و آيات آن، توحيد است و محتواي غرر آيات اين سوره نيز مباحث توحيدي است. اين آيات، افزون بر داشتن فضائل ياد شده، در حكم واسطه العقد اين سوره و داراي برجستگي خاصي‏اند و نشان مي‏دهند خط اصلي و محوري اين سوره تبيين توحيد حق، به ويژه توحيد افعالي اوست.» (تسنيم، 34/3)
محتواي آياتي چون(شَهِدَ اللَّه) و(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْك)كه از جايگاهي ويژه برخوردارند، مي‏تواند خط اصلي حاكم بر اين سوره و به سخن ديگر، هدف سوره را بشناساند، زيرا آيه(شَهِدَ اللَّه)در اين سوره مانند «آيهالكرسي» در سوره «بقره»، در برابر ديگر آيات به خوبي مي‏تابد و نشان مي‏دهد كه خط اصلي در اين سوره، بيان توحيد حق، به ويژه توحيد افعالي اوست؛ يعني حضور و ظهور خداي سبحان را در همه امور برمي‏شمرد. (تسنيم، 549/13)
سوره آل عمران در فضاي نازل شد كه از يك سو مسلمانان در حوزه داخلي گرفتار منافقان و نيز ساده‏لوحاني بودند كه به آنان گوش فرامي‏دادند يا شايعاتي را دامن مي‏زدند كه از ناحيه دشمنان براي براندازي نظام اسلامي و بي‏اثر كردن دعوت اسلام القا مي‏شد، و از سوي ديگر در حوزه خارجي نيز با اجماع جهاني و شورش همگاني مشركان و اهل ‌كتاب براي مقابله با اسلام‌خواهي روبه‏رو بودند كه از به كارگيري هر نوع امكاناتي براي خاموش كردن نور اسلام دريغ نداشتند. در چنين فضايي و براي اصلاح امور مسلمانان و قطع ريشه فساد داخلي و هجوم خارجي، سوره «آل عمران» نازل شد و همه را به توحيد كلمه و صبر و پايداري فراخواند. با روشن سازيِ فضاي نزولِ سوره آل‌عمران، هدف اصلي اين سوره كه همان توحيد افعالي است، چهره مي‌گشايد.
آيت الله جوادي آملي در تاييد هدف مذكور براي سوره آل عمران به سخنان ديگر مفسران نيز استناد مي‌كنند و از امين الاسلام طبرسي(ره) نقل مي‏كنند كه بيش از هشتاد آيه ابتدايي سوره درباره ورود هيئتي از نصاراي نجران به مدينه و مناظره آنان با رسول خدا(ص)است كه از سخنان پيامبر(ص)در آن مناظره، محور بودن توحيد در اين سوره روشن مي‏شود. افزون بر اين، صاحب تفسير مجمع البيان تصريح مي‏كند كه چون سوره «بقره» با توحيد و ايمان پايان مي‏يابد، سوره «آل عمران» نيز با توحيد و ايمان شروع شده است و باز ذيل آيات 20، 18، 6 و 30 نيز هدف اين سوره را توحيد دانسته است.13
از فحواي سخنان ايشان اين نكته برمي‌آيد كه هدف سوره با همه آيات سوره ارتباط دارد. به ديگر سخن، هدف سوره مانند بندي است كه مرواريدهاي آيات آن سوره را به يكديگر متصل مي‌سازد و چتر خويش را بر سرهر آيه‌اي مي‌‌گستراند. از اين رو بايد در هر آيه‌اي به دنبال رنگ و بويي از هدف سوره بود و آيه را در راستاي هدف سوره تفسير كرد. آيت الله جوادي آملي ضمن بحث از تناسب ميان آيات يك سوره و تقسيم سوره به بخش‌هاي جزئي‌تر، پيوسته به ارتباط و پيوندِ ميان تناسب و هدف فرعيِ يك بخش از سوره با هدف اصلي مجموع سوره، اشاره مي‌كنند و هر بخشي را در ارتباط با هدف اصلي، هدفگذاري مي‌كنند. به عنوان نمونه، هنگامي كه از تناسب ميان آياتِ 26 و 27 سوره آل عمران سخن مي‌گويند، به تناسب ميان اين دو آيه با پيام كلّ سوره اشاره مي‌كنند و اين گونه توضيح مي‌دهند:
«محتواي اين دو آيه با مجموعه پيشين يعني آيات 52 ـ 91 كه ناظر به اهل كتاب، خصوصاً رفتار مغرضانه يهود با اسلام بود، بي‏ارتباط نيست، زيرا دربردارنده تهديد سلب مُلك از آن‏ها و ذليل و خوار كردن آنان تا قيامت است. افزون بر اين، با غرض سوره نيز هماهنگ است، چون غرض سوره فهماندن اين مطلب است كه خدا قائم بر خلق جهان و تدبير آن است، پس او مالك مُلك و عطا كننده خير است و اوست كه هر خير و عزتي را به هر كه بخواهد مي‏دهد.» (تسنيم،548/13)
آيت الله جوادي آملي در جاي ديگري به خطوط كلي سوره آل عمران اشاره مي كنند و بر اساس فضاي نزول سوره به تبيين هدف آن مي پردازند:
«بعيد نيست اين سوره يكجا نازل شده باشد، زيرا ميان آيات آن پيوند و نظم خاص و هدف واحدي حاكم است. هنگام نزول اين سوره بر پيامبر(ص)مواضع اجتماعي ـ سياسي آن حضرت هنوز به خوبي تثبيت نشده بود، چون ماجراي غزوه احد، مباهله با نصاراي نجران، گزارشي از كار يهود، برانگيختن مسلمانان بر ضد مشركان، دعوت مسلمانان به صبر و توصيه يكديگر به شكيبايي، از مسائلي است كه در اين سوره آمده است و نشان مي‏دهد همزمان با نزول اين سوره مسلمانان با همه نيروهاي خود گرفتار دفاع از حوزه اسلام بودند. از سويي، يهود و نصارا با فتنه‌گري پراكندگي و سستي را ميان آن‌ها رواج مي‌دادند و مسلمانان مي‌بايست در برابرشان مقاومت مي كردند و با گفتگو و استدلال از عهده‌ القائات مسموم آنان برآيند و از سوي ديگر با مشركان كارزار كنند و زندگي آن‌ها به جنگ و ناامني سپري شود. در اين روزها بود كه آوازه‌ اسلام در همه جا پيچيده و اجماع جهانيِ يهود، نصارا و مشركان بر ضد مسلمانان شكل گرفته بود و در آن سوي مرزها نيز روم و عجم و ... در كمين نشسته بودند. خداي سبحان در اين سوره به مؤمنان حقايق دينشان را يادآور مي‌شود؛ آييني كه بشر را به سوي آن هدايت فرمود و حقايقي كه مايه‌ پاكدلي و دلگرمي آنان مي‌گردد و آلودگي شبهات و وسوسه‌هاي شيطاني و نيرنگ‌هاي اهل كتاب را از دلهايشان مي‌زدايد؛ و نيز براي آنان بيان مي‌دارد كه خداي سبحان از تدبير ملك خويش غافل نيست و آفريده‌هايش او را ناتوان نتوانند كرد.» (تسنيم، 38-37/13)
ايشان، آيات 189 و 200 سوره‌ آل عمران را كه از آيات پاياني قرآن كريم محسوب مي‌شوند، بر اساس فنون بلاغت، خلاصه معارف سوره برشمرده‌اند و با توجه به فضاي نزول و صدر و ذيل سوره و اسماء الحسنايِ پايان آيه، دوباره بر هدف اين سوره يعني توحيد افعالي تأكيد كرده‌اند.
همچنان كه پيشتر رفت در سوره‌ مباركه‌ «آل عمران» صحنه‌هايي گوناگون از ناهنجاري‌هاي اهل كتاب و نيز كارشكني‌هاي منافقان ارائه شده است. وجه مشترك همه آن ناهنجاري‌ها و كارشكني‌ها رويارويي آنها با اساس اسلام و جلوگيري از نشر و گسترش آيين محمدي(ص)بوده است. در اين سوره به مؤمنان اطمينان داده مي‌شود كه دشمنان اسلام در رويارويي با اسلام و جلوگيري از نشر و گسترش آيين محمدي(ص)كاري از پيش نخواهند برد، چون مالكيت و فرمانروايي آسمان‌ها و زمين از آن خدا و قدرتش بر همه مخلوقات نافذ است.14
در بخش پاياني سوره و پس از بيان رفتارهاي ناپسند، حيله‌ها، نيرنگ‌ها و خباثت‌هاي اهل كتاب و منافقان درباره اسلام و مسلمانان، گويا جمع‌بندي مجموعه معارف مطرح شده در سوره را در پيش چشم خوانندگان مي‌نهد و با ذكر دو صفت از صفات الهي، مضامين آيات پيشين را جمع‌بندي و تعليل مي‌كند. به ديگر سخن، آیه پاياني سوره آل عمران با مجموع آيات اين سوره ارتباط و پيوند مفهومي دارد و در واقع راه دستيابي به همه معارف سوره است، چون در اين سوره اصول معارف ديني مانند آيات توحيدي (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا...)و(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْك)و بسياري از مسائل فروع دين مانند آيات مربوط به وحي و رسالت، آيه مباهله و آيه (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ ...)و آيات جهاد آمده است، كه لازمه فراگيري آنها داشتن ملكه صبر و استقامت است، از اين رو خداوند در آيه پاياني سوره به صبر، مصابره، مرابطه و تقوا فرمان داده است، بنابراين اين آيه به منزله ارائه راه‌حل براي نيل به هدف اين سوره است. 15

نتيجه‌گيري

1- هدف سوره در فهم و تفسير آيات سوره تأثير‌گذار است.
2- هر سوره‌اي داراي يك هدف اصلي است.
3- هدف كشف كردني است و از راه هاي گوناگون مي‌توان هدف سوره را كشف كرد.
4- دستيابي به هدف اصلي همه‌ سوره‌هاي قرآن كريم امكان پذير است.


 

پی نوشت ها:

1. زركشي در البرهان في علوم القرآن (37/1) فصل كاملي را به اين موضوع اختصاص داده و سيوطي نيز در الاتقان في علوم القرآن(108/2) به اين موضوع پرداخته است.
2. جهت اطلاع بيشتر ر. ك: مستنصر مير، پيوستگي سوره تحولي در تفسير قرآن در قرن بيستم، ترجمه‌ محمد حسن محمدي مظفر، آينه‌ پژوهش، 108-107، اسفند 1386، 9-2.
3. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. خامه‌گر، ساختار هندسي سوره‌هاي قرآن.
4. مذاكرات حضوري نگارنده با ايشان.
5. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم،103/12.
6. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم، 34/3.
7. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم، 34-32/13.
8. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم،33/2.
9. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تفسير سوره‌ كهف، جلسه‌ دوم،24/10/1387.
10. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تفسير موضوعي،27/1.
11. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم،99/2.
12. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم،425-424/ 6 نيز همان، 480/8 .
13. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم، 39/13.
14. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم، 591/16 .
15. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. تسنيم، 780-771/16.
منابع و مآخذ:

1- جوادي آملي، عبدالله؛ تسنيم تفسير قرآن كريم، مركز نشر اسراء، قم، جلد يكم تا شانزدهم، سال‌هاي گوناگون.
2- سايت مؤسسة تحقيقاتي اسراء.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:12 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

نگاهی به بحث تناسب آیات

عادله ابراهیمی فخاری
مقدمه

قرآن مجموعه‏ای است به هم پیوسته، بنابراین، گسستن نظم آن و بی‏توجهی به تناسب آیات و سوره‏ها با یکدیگر، پیمودن بیراهه است.قرآن در عین کثرت آیات و سوره‏ها، وحدتی دارد که هدف رساندن خلق به خالق را دنبال می‏کند.هر سوره در عین ایفای نقشی مجزا از دیگر سوره‏ها، با آن‏ها مرتبط است و هر آیه افزون بر مفهوم خاص خود، در مفهوم کلی سوره نقش دارد. پیوستگی آیات و سوره‏ها شکل‏ها و وجوه گوناگونی دارد که گاهی آشکار نیستند و نیاز به دقت نظر دارند.بهترین گواه بر وجود ارتباط این است که عمده مصحف‏های تدوین شده در زمان پیامبر اکرم(ص)-خواه کامل و خواه ناقص-بر خلاف ترتیب نزول تنظیم شده‏اند.
«و قرآناً فرقناه لتقراه علی النّاس علی مکث و نزّلناه تنزیلاً»(17/106)
مناسبت یا تناسب در لغت به معنای«مشاکله»و «مقاربه»است.ابن فارس می‏نویسد:«النون و السین و الباء کلمة واحده قیاسها اتّصال شی‏ء بشی‏ء.»
مقاله حاضر پژوهشی درباره تناسب آیات قرآن است.
شاید این سؤال پیش بیاید که بحث تناسب آیات چه فایده‏ای در بر دارد.باید گفت که بدون در نظر گرفتن تناسب و ارتباط آیات، تفسیر قرآن ممکن نیست، زیرا همان‏گونه که فرموده‏اند، بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر می‏کنند. 1 با شناخت این ارتباط، می‏توان به اعجاز قرآن پی برد و به شبهات و بعضی نیازهای دیگر پاسخ گفت.

تناسب از نگاه دانشمندان

دانشمندان نسبت به این مسأله نظرات متفاوتی دارند.
گروهی مانند شوکانی به تناسب و پیوستگی آیات پایبند نیستند و می‏گویند، چون قرآن در طول 23 سال نازل شده است و در پی بعضی حوادث و اتفاقات، پس نمی‏توان بین آیات ارتباطی یافت و اصرار داشتن بر آن و یافتن تناسب برای آیات، کاری بیهوده است.
ولی برخی دیگر، همبستگی در آیات و سوره‏ها را قبول دارند و قائل به توقیفی بودن آیات هستند.از جمله کسانی که این نظریه را قبول دارد، این عاشور، صاحب تفسیر«التحریر و التنویر»است.وی پس از بیان این مطلب که گردآوری و چینش تمامی آیات و سوره‏ها از جانب پیامبر(ص)است، نتیجه‏گیری می‏کند که اصل در آیات قرآن آن است که میان هر آیه و آیه‏ای که به آن می‏پیوندد، به شیوه سخنان به هم پیوسته، در غرض و در انتقال‏یابی و مانند آن، تناسب وجود داشته باشد.
وی در عین آن که اصل را تناسب و ارتباط میان آیات می‏داند، این‏گونه می‏نویسد:«گاه ممکن است اصلا مناسبتی میان آیه با آیات ما قبل خود نباشد، بلکه سببی اقتضا کرده است که آن آیه در آن مکان قرار گیرد؛مانند آیات 16 تا 19 سوره«قیامت»:«لا تحرّک به لسانک لتعجل به*إنّ علینا جمعه و قرآنه*فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه*ثمّ انّ علینا بیانه*» (16 تا 19/75):و گاه ممکن است در ظاهر، مناسبتی میان موقعیت آیه‏ای با ما قبل خود به نظر نرسد و این نباید موجب حیرت و سرگردانی مفسر شود.زیرا در مدت نزول سوره، آن آیه به مناسبتی فرود آمده و با دیگر آیات کنار هم قرار گرفته است؛مانند آیات 238 و 239 سوره«البقره»: «حافظوا علی الصّلوات و الصّلاة الوسطی‏ و قوموا للّه قانتین* فان خفتم فرجالاً او رکباناً فاذا امنتم فاذکروا اللّه کما علّمکم مالم تکونوا تعلمون*.
و چون تعیین آیاتی که به فرمان پیامبر(ص)در جای مشخصی قرار گرفته‏اند، در تعداد کمی از آیات روایت شده است، مفسر باید تا آن‏جا که برایش امکان دارد، مناسبت جایگاه‏های آیات را جست و جو کند و خود را به تکلف نیندازد.» 2
این گفتار ابن عاشور، در واقع رأی میانه‏ای است که اصل را بر تناسب میان آیات می‏گذارد، اما آن را در همه‏جا لازم نمی‏داند و پراکندگی نزول را سبب آن می‏داند که از این قاعده تخطی شود.
برخی از مفسران و نویسندگانی که به موضوع تناسب و همبستگی در آیات و سوره‏های قرآن پرداخته‏اند، عبارتند از:
الف)شهاب الدین آلوسی در«تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی».
ب)شیخ محمد عبده در در«تفسیر القرآن الکریم»که تفسیر جزء سی‏ام قرآن است.و رشید رضا در«تفسیر المنار».
ج)علامه طباطبایی در«المیزان فی تفسیر القرآن».
د)سید قطب در«تفسیر فی ظلال القرآن».
ه)آیت اللّه محمد هادی معرفت در«التمهید فی علوم القرآن».
البته درباره تناسب و ارتباط میان سوره‏ها، افراد کم‏تری نظر مثبت داشته‏اند.از جمله عالمانی که گذشته از تناسب آیات، به تناسب و ترتیب سوره‏های قرآن نیز توجه داشته‏اند، طبرسی، فخر رازی، زرکشی، سیوطی، بقاعی، شیخ محمد شلتوت، مراغی، صبحی صالح، سعید حوّی و آیت اللّه خوئی هستند.
در نظر خاورشناسان که کم‏تر به دریافت روح عربیت و بلاغت قرآن نائل آمده‏اند، سبک بیانی قرآن، پراکنده و گسسته است.نولدکه، قرآن‏شناس آلمانی، در مقاله خود در«دایرة المعارف بریتانیکا»ذیل ماده قرآن می‏نویسد:
«با وجودی که این کتاب از جنبه زیبایی و هنری در مقام اول است، اما ربط ضروری، چه در تعبیر و یا در تسلسل حوادث، بیش‏تر مواقع در آن مفقود است.» 3

ارتباط و انواع آن 4

ارتباط بین آیات و سوره‏های قرآن با یکدیگر را می‏توان یکی از انواع در نظر گرفت:
1.اجزای یک آیه.
2.آیات یک سوره با ابتدای آن.
3.آیات مجاور در یک سوره.
4.آیات غیر مجاور در یک سوره.
5.ابتدای یک سوره با انتهای سوره فیل.
6.بخشی از یک سوره با ابتدای سوره بعد.
7.میان بخشی از یک سوره با بخشی از سوره بعد.
8.بین بخشی از یک سوره با سوره بعد.
9.میان بخشی از یک سوره با سوره دیگر.
10.بین بخشی از یک سوره با بخشی از سوره دیگر.
11.میان یک سوره با سوره دیگر.
اکنون مثال‏هایی را برای بعضی از انواع ارتباطها می‏آوریم:
ارتباط بین آیات یک سوره با ابتدای آن:برای این مورد می‏توان به آیات 127(و یستفتونک فی النساء)و 176 (یستفتونک قل اللّه یفتیکم فی الکلالة)اشاره کرد که یکی در میان و دیگری در انتهای سوره«النساء»واقع شده است. موضوع آن‏ها احکام زنان و ارث است که ارتباط آن‏ها را با آیات 1 تا 13 این سوره می‏توان بررسی کرد.
ارتباط میان آیات مجاور در یک سوره:مانند آیات سوره«فاتحة الکتاب»و یا سوره«الناس».
ارتباط بین آیات غیر مجاور در یک سوره:برای نمونه می‏توان از آیات 47 و 122 سوره«بقره»:«یا بنی اسرائیل اذکروا»یاد کرد که الفاظ یکسان دارند و یا به آیات 48 و 123 همین سوره:«و اتقوا یوماً»اشاره کرد که دارای کلمات نزدیک به هم هستند.
ارتباط میان ابتدای یک سوره با انتهای سوره قبل: می‏توان از ابتدای سوره«حدید»و انتهای سوره«واقعه» نام برد که هر دو درباره تسبیح سخن می‏گویند.
«فسبّح باسم ربّک العظیم»(96/واقعه)
«سبّح للّه ما فی السّماوات و الارض و هو العزیز الحکیم»(1/حدید)
ارتباط بین بخشی از یک سوره با ابتدای سوره بعد:برای مثال می‏توان به آیات 7 و 8 سوره«فتح»و آیات ابتدای این سوره اشاره کرد که هر دو بخش در مورد یاری خدا، پیروزی مسلمانان و سرانجام به کفار سخن می‏گویند.
«و للّه جنود السّماوات و الارض و کان اللّه عزیزاً حکیماً*انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً»(7 و 8/فتح)
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم*انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً*لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک و ما تاخّر و یتمّ نعمته علیک...»(1 و 2/فتح)
ارتباط میان بخشی از یک سوره با سوره دیگر:در سوره‏های«هود»(آیات 25 تا 48)و«نوح»در مورد موضوع داستان حضرت نوح، ارتباط مشاهده می‏شود.
ارتباط میان یک سوره با سوره دیگر:میان سوره 93 با 94(الضحی و الإنشراح)و 105 با 106(الفیل و قریش)پیوستگی وجود دارد.این ارتباط به حدی است که برخی گفته‏اند، ممکن است سوره‏های الضحی و الإنشراح جمعاً یک سوره باشند. 5
با توجه به این آیات و آیات دیگری که در پیوسته بودن مجموعه آیات قرآن ظهور دارند و با عنایت به این که ترتیب مصحف فعلی مورد تأیید معصومان بوده و خداوند حکیم نیز بدون دلیل آیات را کنار هم قرار نداده است، ثابت می‏شود که میان تمام آیات مجاور پیوستگی وجود دارد.البته این ارتباط در جایی آشکار است و در جایی نیز به آسانی قابل تشخیص نیست و به بررسی دقیق و همه جانبه نیاز دارد.

وجوه ارتباط

مواردی که می‏توان به عنوان وجوه ارتباط آیات در نظر گرفت، بسیارند که به برخی از آن‏ها اشاره می‏کنیم.
1.تأکید ما سبق 2.تفصیل و تشریح مطلب گذشته 3.بیان مصداق ما سبق 4.تحلیل مطلب گذشته 5.تبیین مجمل 6.تقیید مطلق 7.تخصیص عام 8.تنظیر و تمثیل 9.ذکر متضاد ماسبق 10.استطراد، حسن تخلّص و انتقال اینک برای بعضی از وجوه مثال‏هایی می‏آوریم.
تأکید ما سبق:مانند آیات 5 و 6 سوره«الإنشراح»: «فانّ مع العسر یسراً*انّ مع العسر یسراً»که آیه 6 تأکید آیه 5 است.
تفصیل و تشریح مطالب گذشته:برای نمونه می‏توان به آیات 17 تا 19 سوره«الذاریات»اشاره کرد:«کانوا قلیلاً من اللیل ما یهجعون*و بالأسحار هم یستغفرون*و فی اموالهم حقّ للسّائل و المحروم»
این آیات خصوصیات محسنین را شرح می‏دهند که در آیه 16 از آن‏ها یاد شده است:«آخذین ما آتاهم ربّهم‏ انّهم کانوا قبل ذلک محسنین»
تحلیل مطلب در گذشته:مانند آیات 13 و 14 سوره «الفجر»:«فصبّ علیهم ربّک سوط عذاب*انّ ربّک لبالمرصاد»که در آیه 14 دلیل وقوع آیه 13 بیان شده است.
تقیید مطلق:می‏توان به آیه 5 سوره«المآئده»اشاره کرد:«و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله...»که به شکل مطلق تباه شدن عمل کافر را بیان می‏دارد و آیه 217 سوره «البقره»:«و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدّنیا و الآخرة...»که تباه شدن عمل را به مرگ در حالت کفر مقیّد می‏کند.
تنظیر:در ابتدای سوره«الأنفال»اختیار پیامبر(ص) در مورد تقسیم غنیمت‏ها که سبب ناخشنودی تعدادی از اصحاب بوده است، مطرح می‏شود.و در آیه 5 نظیر این مسأله، یعنی ناخشنودی برخی از مسلمانان به خاطر خروج از شهر برای قتال، ذکر می‏شود. 6
«یسالونک عن الانفال قل الانفال للّه و الرّسول فاتّقوا اللّه و اصلحوا ذات بینکم و اطیعوا اللّه و رسوله ان کنتم مؤمنین»(11/انفال)
«کما اخرجک ربّک من بیتک بالحقّ و انّ فریقاً من المؤمنین لکارهون»(5/انفال)
ذکر متضاد ما سبق:«تعرف الأشیاء باضدادها»در قرآن نمونه این وجه فراوان است.مثلا در آیات 1 تا 17 سوره «المطفّفین»از کم‏فروشان و به طور کلی بدکاران سخن گفته است و به دنبال آن درباره نیکوکاران مطالبی ذکر می‏شود.
استطراد:استطراد این است که متلکم در میان کلام خود، مطالبی را مناسب با غرض اصلی ذکر کند و پس از آن دوباره به کلام نخستین باز گردد.نمونه‏ای که سیوطی برای این وجه از زمخشری 7 نقل کرده است 8 ، آیه 26 سوره«الأعراف»است:
«یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباساً یواری سوآتکم و ریشاً و لباس التّقوی ذلک خیر...»در این آیه به مناسبت ذکر لباس ظاهری، از لباس معنوی تقوا یاد شده است.
حسن مطلب:به نیکویی چیزی را طلب کردن است یا مقدمه چینی برای مطلب.برای مثال به آیات 5 و 6 سوره«فاتحة الکتاب»اشاره می‏شود:«ایّاک نعبد و ایّاک نستعین*اهدنا الصّراط المستقیم».«ایّاک نعبد» زمینه‏چینی برای‏«ایّاک نستعین»است.و نیز کل آیه 5 زمینه‏چینی برای آیه 6 است.به این ترتیب دو حسن مطلب وجود دارد.
درباره ترتیب سوره‏ها در مصحف فعلی سه نظر وجود دارد: 1.توقیفی بودن 2.اجتهادی بودن 3.غالبا توقیفی و بعضا اجتهادی بودن 9
مسلم است چنانچه ترتیب سوره‏ها توقیفی باشد، میان سوره‏های مجاور ارتباط وجود دارد.در مواردی هم که-بنا به فرض-ترتیب سوره‏ها اجتهادی باشد، دو امکان وجود دارد:نخست این که صحابه بدون در نظر گرفتن اشتراک و افتراق مفاهیم سوره‏ها آن‏ها را کنار هم قرار داده باشند و دوم این که به این مسأله توجه شده باشد. امکان اول بسیار ضعیف است.بنابراین، وجود ارتباط قطعی به نظر می‏رسد.از این نظر است که برخی از دانشمندان همچون زرکشی و سیوطی در کتاب‏های خود وجوه ارتباطی را میان برخی سوره‏ها ذکر کرده‏اند.حتی سیوطی در مورد مناسبت میان سوره‏های قرآن کتابی مستقل به نام«تناسق الدرر فی تناسب السور»تألیف و برای تناسب سوره‏های مجاور وجه یا وجوهی را بیان کرده است.

زیر نویس

(1).المیزان فی تفسیر القرآن، السید محمد حسین الطباطبائی، ج 1، ص 4 تا 14؛مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، ص 299 تا 303؛شناخت قرآن، سید علی کمالی دزفولی، ص 302 تا 304؛و نیز مبانی و روش‏های تفسیر قرآن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 179 تا 191.
(2).التحریر و التنویر، محمد الطاهر ابن عاشور، ج 1، ص 79 تا 81؛و نیز علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، ص 241 تا 444.
(3).هماهنگی و تناسب در ساختار قرآن کریم، حسن خرقانی، به نقل از قرآن ناطق، عبد الکریم بی‏آزار شیرازی، ج 1، ص 378.
(4).مباحث این بخش از مقاله، از کتاب«چهره زیبای قرآن»اثر دکتر عباس همایی خلاصه شده است.
(5).التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفة، ج 1، ص 323 و 324.
(6).البرهان فی تفسیر القرآن، السید هاشم بحرانی، ج 1، ص 47؛مصترک القران فی اعجاز القرآن، جلال الدین السیوطی، ج 1، ص 45؛و نیز: الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین السیوطی، ج 3، ص 372.
(7).الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، محمود بن عمر الزمخشری، ج 2، ص 97.
(8).محترک الاقران فی اعجاز القرآن، جلال الدین السیوطی، ج 1، ص 46؛ و نیز الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین السیوطی، ج 3، ص 373.
(9).الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین السیوطی، ج 1، ص 216 تا 220؛ و نیز التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفة، ج 1، ص 280 تا 288.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:12 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

ارتباط آیات در سور قرآن کریم با نگاه به سوره التحریم

سید محسن میر باقری
چکیده :

آنچه در این نوشتار مورد نظر است:
1-قرآن کریم مجموعه‏اى منسجم است و این انسجام در سوره‏هاى قرآن قابل پیگرى است تا آنجا که انسجام سوره به روشنى نمایان گردد.
2-سوره تحریم به عنوان یک نمونه انتخاب شده است.در این سوره با نگاه ابتدایى موضوعات فراوان و متفاوتى مطرح شده است و با دقت مشخص مى‏شود که همه این بحث‏ها بر یک محور بوده و توضیح یک مطلب از جهات مختلف به شمار مى‏روند.
3-نکته قابل توجه دیگر پرده برداشتن از یک توطئه وسیع اجتماعى است که بحث‏هاى جانبى آن به روشنگرى بیشتر بحث کمک مى‏نماید.

کلمات کلیدی :

ارتباط، تناسب، سبک، سیاق، سوره تحریم، همسران پیامبر(ص)، همسران نوح و لوط، همسر فرعون، ولایت و جانشینى.

مقدمه:

قرآن کریم با همه کتاب‏هاى آسمانى در جهاتى همچون آسمانى بودن، نور و (1)-استادیار دانشگاه تربیت معلّم شهید رجایى و مدرّس مدعوّ واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامى. Mirbagheri-Sm@yahoo.com
رحمت و هدایتگرى مشترک است چنانکه خود مى‏گوید:
«...قد جائکم من اللّه نور و کتاب مبین یهدى به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السلام و...»(المائده، 15 و 16)
به راستى از ناحیه خدانورى و کتابى روشنگر آمده است، خداوند بوسیله آن هر که را پیرو خشنودى او باشد به راه‏هاى سلامت هدایت مى‏کند.
و درباره تورات مى‏فرماید:
«انا انزلنا التوریة فیها هدى و نور؛...»(المائده، 44)
ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نورى است...
و درباره انجیل نیز فرموده است:
«و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور؛...»(المائده 46)
و به او(عیسى بن مریم)انجیل را دادیم که در آن هدایت و نورى است.
پس هر سه کتاب آسمانى-قرآن، انجیل و تورات-از ناحیه خداوند بوده و کتاب نور و هدایتند امّا در این میان قرآن کریم ویژگى‏هایى دارد که آن را از سایر کتاب‏هاى الهى ممتاز مى‏کند.مهمترین این ویژگى‏ها سه امر زیر است:
اول:جهانى و جاودانه بودن قرآن کریم(الاعراف، 158 و الانعام، 19 و...)
دوم:معجزه بودن آن(العنکبوت، 51 و...)
سوم:محفوظ بودن آن به حفظ الهى و با وعده خداى رحمان(الحجر، 9)
اولین ویژگى-اعجاز-از شاخصه‏هاى بزرگ قرآن کریم است.توضیح اینکه: کتاب‏هاى پیشین به عنوان سند نبوت پیامبران مطرح نبوده‏اند و پیامبران الهى براى اثبات رسالت خود بر دلیل دیگرى تکیه داشتند.حضرت موسى بن عمران در آغاز رسالت با دو«آیت»و«برهان»رسمى از ناحیه پروردگار قرین گردید که بعدها هفت آیت دیگر بر آنها افزوده گشت.(الاسراء، 101)و حضرت عیسى بن مریم(ع) به روح القدس مؤیّد گردید(البقره، 87)و اعلام کرد که:من با اذن خداى رحمان نابیناى مادرزاد و بیمارى پیسى را شفا مى‏بخشم؛و مردگان را زنده مى‏گردانم؛و... (آل عمران، 49)
در این میان پیامبر اسلام(ص)وضعى ویژه داشت، او از آغاز رسالت، قسمت به قسمت کتاب الهى را بر مردم عرضه داشت و هنگامى که مانند پیامبران پیشین با انبوه مخالفان مواجه گشت همین کتاب را به عنوان آیت و برهان رسالت خویش معرفى فرمود.مخالفان نمى‏پذیرفتند و نشانه‏اى شبیه معجزات انبیاء پیشین طلب مى‏کردند.و مى‏گفتند:«فلیأتنا بایة کما ارسل الاوّلون»(الانبیاء، 5)
در برابر این خواسته مخالفان، قرآن کریم بر این نکته پا فشرد که سند رسمى رسالت پیامبر اکرم(ص)همانا قرآن کریم است و این نشانه تا بدان حد روشنگر است که اگر همه جن و انس توانمندى‏هاى خود را متمرکز کنند هرگز توان ارائه همانندى براى آن را ندارند(الاسراء، 88)
بر این ویژگى قرآن کریم، همه مسلمانان اعتقاد و اعتراف دارند تا بدانجا که مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى در این راستا دقت‏هاى بسیارى نموده و در اعجاز قرآن داد سخن داده‏اند و جهات متعددى از اعجاز این کتاب آسمانى را برشمرده‏اند.
در خلال جهات اعجاز، اهل نظر بر نکته‏اى اشارت داشته و آن را در حداد اعجاز دانسته‏اند و آن سبک تنظیم و شیوه ارائه مطالب در قرآن کریم است.توضیح اینکه سبک قرآن در بیان مطالب کاملا استثنایى است و با همه نوشتارها و گفتارها به کلى متفاوت است تا بدانجا که راه را براى هر نوع تقلید و همانند آورى بر روى همگان مى‏بندد.در توضیح سخن باید گفت:
اندیشمندان و دانشوران و بطور کلى نویسندگان و گویندگان، در هر علم و فنى، مطالب خود را طبقه بندى مى‏کنند و مسائل علمى را با دسته بندى مشخصى ارائه مى‏کنند و هر مطلبى را در فصل مخصوص خود جاى مى‏دهند.از این رو، در نوشتارهاى بشرى، هنگامى که از مباحث فکرى سخن مى‏رود، از حقوق و قوانین‏ چیزى در آن مشاهده نمى‏شود-مگر به صورت نادر و استثنایى-و آن گاه که از اخلاق و شیوه‏هاى رفتارى گفتگو مى‏شود از مباحث کلامى سخن بمیان نمى‏آید، به همین ترتیب در باب تعلیم و تربیت از نجوم بحث نمى‏شود و در مقوله ریاضیات از آداب زندگى سخنى دیده نمى‏شود بدان سان که گویا این علوم با یکدیگر بیگانه‏اند و همین امر در بخش‏هاى مختلف یک رشته علمى نیز مشاهده مى‏شود.
قرآن کریم از این سبک و سیاق پیروى نکرده است.بلکه مطالب خود را آمیخته با یکدیگر ارائه مى‏دهد و در عین حال مبحث ویژه‏اى را دنبال مى‏کند این آمیختگى قرآن در حالتى است که از جاذبه و طراوت آن هرگز نمى‏کاهد.بلکه خود جلوه‏اى ویژه بر این متن آسمانى بخشیده است، در حالى که اگر هر ادیب توانمندى بخواهد این شیوه را تقلید کند، هرگز نمى‏تواند دستاوردى دلنشین و زیبا ارائه دهد.بلکه نوشتارش حالتى نازیبا و احیانا خنده آور به خود خواهد گرفت امّا قرآن کریم با همه آمیختگى، از چنان شیوایى و رسائى برخوردار است که خواننده را مفتون جلوه‏هاى پیاپى خویش مى‏گرداند آن سان که فرصت نگرشى کافى بر یک جلوه را نمى‏یابد و هنوز به جلوه‏اى از مفاهیم خیره نشده که تجلى بعدى تمرکز او را بر هم میزند و بلافاصله سومین و چهارمین جلوه او را اسیر خود مى‏گرداند تا آنجا که اگر به تأمل بپردازد عنان اندیشه را از کف مى‏دهد و در برابر عظمت این متن آسمانى سر تسلیم فرود مى‏آورد.

ارتباط و انسجام کامل در عین آمیختگى

بر اساس آنچه گفته شد، چه بسا خواننده قرآن در نگاه آغازین بپندارد که یک سوره-نه چندان کوتاه-متنى گسسته است و تنها زیبایى فوق العاده آن جذبه‏اى براى پیگیرى ایجاد مى‏کند، امّا در همان حال انسجامى ویژه در آیات پیاپى آن احساس مى‏کند به گونه‏اى که قلب او گواهى مى‏دهد که تمامى آنچه را مى‏خواند بر یک محور و در یک ارتباطند و همه آنها برآنند تا جهات مختلف یک حقیقت را براى او روشن کنند.
به راستى که این سبک و سیاق منحصر به فرد قرآن شگفت انگیز است و-به گفته اهل فن-خود جهتى از جهات اعجاز و آیتى بر آسمانى بودن آن است.جلال الدین سیوطى در این باره از فخر رازى چنین نقل مى‏کند:
«و قال الامام الرازى فى سورة البقره:و من تامّل فى لطائف نظم هذه السورة و فى بدائع ترتیبها علم انّ القرآن کما انّه معجز بحسب فصاحة الفاظه و شرف معانیه فهو ایضا بسبب ترتیبه و نظم آیاته و لعل الذین قالوا انه معجز بسبب اسلوبه اراد و اذالک (سیوطى، الاتقان، 3/370)
یعنى:امام رازى در تفسیر سوره بقره مى‏گوید:کسى که در لطائف مربوط به نظم این سوره تامّل کند و در بدایع ترتیب آن دقت نماید مى‏یابد که قرآن کریم همچنان که بر حسب فصاحت الفاظ و نیز از جهت شرافت و بلندى در معانى اعجاز دارد، به همین ترتیب از جهت ترتیب و نظم آیاتش نیز معجزه مى‏باشد؛و چه بسا کسانى که گفته‏اند که قرآن کریم از حیث اسلوبش معجزه است، همین مطلب را اراده کرده باشند.
از طرح آنچه گذشت این نتیجه را مد نظر داریم که:بر ما است در هنگام قرائت و مطالعه سوره‏هاى قرآن کریم به وجود انسجام مطالب و ارتباط بین آیات توجه نمائیم تا از این رهگذر اولا:بحث محورى سوره را دریابیم و ثانیا:به جایگاه هر آیه و یا هر مطلبى، در شاکله کلّى مبحث مورد نظر سوره پى بریم.صاحبنظران علوم قرآنى-بر اهمیت مسأله ارتباط آیات واقف گشته و در این زمینه به تألیف و تصنیف پرداخته‏اند هر چند که نوعا عنوان«تناسب آیات»را بر آن نهاده‏اند چنان که «بدر الدین زرکشى»در کتاب«البرهان»بابى مستقل در تناسب آیات گشوده است؛ وى درباره اولین تألیف در این باب مى‏نویسد: «قد افرده بالتصیف الاستاد ابو جعفر بن الزبیر شیخ ابى حیّان و تفسیر الامام فخر الدین فیه شئى کثیر من ذالک(رزکشى، 1/35)
استاد ابو جعفر ابن زبیر شیخ ابى حیان، در این زمینه تألیف مستقلى ارائه نموده است و نیز در تفسیر امام فخر رازى موارد بسیارى از این مقوله آمده است.
همچنین در کتاب«الاتقان»نیز تصریح شده که:ابن زبیر در این زمینه کتاب «البرهان فى مناسبة ترتیب سور القرآن»را تألیف کرده است و نیز«شیخ برهان الدین بقاعى»در کتاب«نظم الدرر فى تناسب الآى و السّور»به این مطلب پرداخته است.(سیوطى، الاتقان، 3/369)
«زرکشى»و«سیوطى»هر دو اظهار داشته‏اند که:علم مناسبت بین آیات علمى شریف است ولى توجه مفسّرین بدان کم است زیرا دقت ویژه‏اى را مى‏طلبد...امام فخر الدّین در تفسیر خود مى‏گوید:«بیشترین لطائف قرآن کریم در گرو ترتیب روابط آن است.(نقل از؛زرکشى، 1/35 و 36)»درباره ارتباط و مناسبت بین آیات، دانشمندان شکل‏هاى مختلفى را مطرح کرده و از هر کدام نمونه‏هایى ارائه داده‏اند. از جمله«مناسبت آغاز آیه‏ها با پایان آنها»، «مناسبت آغاز آیه‏ها با پایان آنها»، «مناسبت آیات با یکدیگر»و«مناسبت بین دو سوره که پشت سر یکدیگر قرار دارند»(زرکشى، همو، 1/35 و 37)و نیز درباره سبب‏هاى مناسبت، مفهوم‏هاى نظیر(متصل ساختن دو مسأله همانند)، مضّاده(برقرارى ارتباط بین دو مفهوم متضاد)و استطراد(بیان مطلبى خارج از موضوع به تناسب نکته‏اى که مطرح شده) را مورد دقت قرار داده‏اند.(همو، 1/39 و 49)

بحث محورى در سوره‏ها

تناسب و ارتباط آیات در یک سوره به دو گونه قابل تصور است، یک شکل همان ارتباط هر آیه به نحوى با آیات قبل و بعد خود مى‏باشد.ولى شکل دیگر ارتباط آیات‏ اینست که همه آیات سوره در تکمیل بیان یک موضوع خاص ارائه شده باشند معناى چنین ارتباطى این است که:هر سوره قرآن مطلبى را مورد توجه و بررسى قرار مى‏دهد و از زوایاى مختلف به بحث درباره آن مى‏پردازد.امّا این پیگیرى مطلب به گونه‏اى است که هر فراز و گاه هر آیه خود مطلبى مستقل را بیان مى‏دارد و به همین خاطر است که به ارتباط فرازها و یا آیات کمتر توجه مى‏شود؛زیرا هر کدام جداگانه چنان جلوه‏گرند که خواننده چون بدان میرسد در تجلّى آن محو مى‏گردد و آن را سخنى مستقل مى‏یابد.به عنوان مثال یک تابلوى زیباى نقاشى از قسمت‏هاى مختلفى تشکیل شده و هر قسمت خود مستقلا معنادار و با مفهوم است.هر گلى که در آن است جداى از مجموعه، زیبا و جلوه‏گر است و هر شاخسارى از آن خود حاوى چندین گل است و مجموعه گل و شاخسار و برگ و ساقه و...خود درختى زیبا است که اجزاء مجموعه را معنایى تازه مى‏بخشد امّا کل درخت با همه اجزایش در مجموعه، تنها یک واحد از مجموعه است جمع واحدهاى درختان به همراه کوه و آبشار در کنار دشتى روح انگیز و کلبه‏اى جنگلى در میان آن وده‏ها واحد زیباى دیگر چیزى است که نام منظره بر خود مى‏گیرد.حقّا که قرآن چنین است و سوره‏هاى آن از همین سیاق برخوردار است.امّا چه بسا کسانى که با این ساختار و سیاق قرآن خونگرفته‏اند آن را مجموعه‏اى پراکنده تصور کنند.«دکتر عبد الله محمود شحّاته»از استاد خود«دکتر محمد عبد الله دراّز»چنین نقل مى‏کند:«خاور شناسان به خاطر بى خبرى و سطحى انگارى نسبت به قرآن کریم اظهار داشته‏اند:«قرآن جز پیام ها و نظرات پراکنده و پریشان-که از مطالب متنوع تشکیل یافته است-چیز دیگرى نیست و محتواى قرآن عبارت از مطالبى است که با سبکى پریشان و گسیخته و بیگانه از یکدیگر فراهم آمده است.]»(نقل از حجتى، 28 و 30).
وى در برابر این سخن مى‏گوید:«هر یک از سوره‏هاى قرآن کریم داراى نشانه و رنگى خاص و شکلى ویژه است و از جان و روحى برخوردار است که در تمام زوایاى‏ آن جریان دارد».(همانجا)
از آنچه گفته شد این نتیجه روشن مى‏گردد که به هنگام قرائت و تدبر در سوره‏هاى قرآن کریم، دو نکته را باید جویا باشیم.
الف:در ارتباط آیات با یکدیگر بیندیشیم
ب:در جستجوى مسأله محورى سوره برآییم، مسأله‏اى که موضوعات متنوع- که چه بسا پراکنده تلقى شود-پیرامون آن فراهم آمده‏اند و مقصد و مقصود مشترکى را دنبال مى‏کنند و اینک با این نگاه سوره‏اى از قرآن کریم را مورد دقّت قرار مى‏دهیم و در جستجوى بحث محورى آن به کاوش مى‏پردازیم.و با نگاهى فراتر نکات تفسیرى آن را نیز مورد توجه قرار مى‏دهیم.

سوره تحریم

در این سوره مبارکه سخن با رسول اکرم(ص)، درباره قسمى که یاد کرده بودند آغاز مى‏گردد و بلافاصله به بیان سرّى که رسول خدا(ص)با یکى از همسران خود مطرح کردند، مى‏پردازد و همین مسأله را آغاز مباحثى طولانى قرار مى‏دهد مباحثى که به ظاهر پراکنده‏اند و ارتباطى با یکدیگر ندارند امّا با تأمّل مى‏یابیم که همه آنها بر یک محور طراحى شده‏اند.براى روشن شدن بحث ابتدا موضوعاتى را که در این سوره مورد توجه قرار گرفته است، به تفکیک مى‏آوریم و سپس با نگاهى یکجا به تفسیر سوره مى‏پردازیم.

موضوعات سوره تحریم

با نگاهى گذرا بر سوره تحریم موضوعات زیر را در آن مى‏یابیم.
در آیه اول و دوم:طرح مسأله قسم پیامبر اکرم(ص):
1-به این مطلب اشاره مى‏شود که رسول اکرم(ص)به خاطر برخى از همسرانش‏ امرى را بر نفس خود حرام نموده است.
در آیه سوّم:بیان رازگوئى رسول اکرم(ص):
2-مطرح نمودن رازى با یک تن از همسران خود
3-افشاى آن راز توسط همان همسر
4-آگاه شدن پیامبر اکرم(ص)از افشاى راز
5-معرفى و تشریح برخى از امور مربوط به راز
6-اعلام رسول اکرم(ص)بر دریافت حقایق از ناحیه خداى رحمان
در آیه چهارم:دعوت قرآن کریم به توبه:
7-دو تن از همسران رسول خدا(ص)به توبه دعوت مى‏شوند
8-به آنها اعلام مى‏شود که دلهاى شما به انحراف رفته است(و لازم است توبه کنید)
9-به همکارى و پشتیبانى آن دو با یکدیگر علیه پیامبر اکرم(ص)اشاره مى‏شود.
10-حمایت از رسول اکرم(ص)در صورت ادامه پشتیبانى آن دو از یکدیگر، توسط خدا و جبرئیل و شایسته‏ترین فرد مؤمنین و فرشتگان اعلام مى‏شود.
آیه پنجم:بر خورد قرآن کریم:
11-تهدید به طلاق آن همسران و تبدیل به همسرانى بهتر توسط پروردگار بزرگ.
در پنج آیه فوق موضوعاتى مطرح شده که با اندکى دقت ارتباط آنها و پیگیرى مطلبى واحد در این آیات روشن مى‏شود ولى کشف این ارتباط در آیات بعد دقت بیشترى مى‏طلبد زیرا بر حسب ظاهر بحث عوض شده و مسأله‏اى جدید، بدون ارتباط با قبل به شکل زیر مطرح شده است.
آیه ششم:
12-هشدار به مؤمنان که خویشتن و اهلشان را از آتش جهنم نگه دارند.
آیه هفتم:
13-اعلام بى‏فایده بودن عذرخواهى در قیامت(در خطاب به کفّار)
آیه هشتم:
14-خطاب مجدّد به مؤمنان و فرا خواندن آنها به توبه، آن هم توبه نصوح
15-سودمند بودن همراهى و هم خطى با رسول اکرم(ص)در قیامت
آیه نهم:
16-خطاب به رسول اکرم(ص)در سخت‏گیرى نسبت به کفار و منافقین و وعده جهنم براى منافقین
آیه دهم:
17-بیان دو نمونه از زنان کافر به صورت زیر:
الف:همسر دو تن از پیامبران الهى به راه کفر و ناسپاسى و خیانت-سیاسى- نسبت به همسران خود رفتند.
ب:آن دو تن جهنمى شدند(با اینکه همسر پیامبر بودند)
ج:خداوند آن دو را به عنوان دو نمونه براى روشنگرى در امت اسلامى قرار داده است.
آیات یازدهم و دوازدهم:
18-بیان دو نمونه از زنان مؤمن به صورت زیر:
الف-دو تن از بانوان در امت‏هاى گذشته به مقام بلندى دست یافتند.
ب-آن دو تن مورد عنایت ویژه پروردگار قرار گرفتند.
ج-خداوند آن دو را به عنوان نمونه‏هایى براى امت اسلامى معرفى فرموده است.
سخن ما این است همه موضوع‏هاى فوق که در این سوره مبارکه مطرح شده تماما بر یک محورند و همه آنها از جریانى سخن مى‏گویند که؛اولا به امت اسلامى مربوط است؛زیرا که پیامبر و اهل ایمان همه مورد خطاب قرار مى‏گیرند.ثانیا جریان مذکور رو به سوى خطا دارد و خطر آفرین است و به همین خاطر امت اسلامى و مؤمنان از طرف پروردگار مورد هشدار واقع مى‏شوند.ثالثا:این جریان از خانه خود پیامبر اکرم(ص)ریشه مى‏گیرد و یا حداقل در خانه آن حضرت هم ریشه‏اى دارد و به عبارتى دیگر به دو تن از همسران آن حضرت در این ماجرا اشاره شده است.
اینک با این نگاه کلى و فراگیر، به دقت در آیات این سوره، از آغاز مى‏پردازیم.
آیه 1:یا ایها النبى لم تحرّم ما احلّ الله لک تبتغى مرضات ازواجک و اللّه غفور رحیم اى پیامبر، چرا آنچه را خداوند بر تو حلال کرده بود-بر خود-حرام ساختى، که خشنودى همسرانت را بجوئى و خداوند آمرزنده و مهربان است.
در بیان شأن نزول آیه فوق، مفسران دو ماجرا را ذکر کرده‏اند، این که کدام یک از آنها صحیح است چندان مهم نیست بلکه مهم نتیجه مشترک از آن دو است و آن اینکه این آیه مقدمه‏اى براى دو آیه بعد قرار گرفته که در آن قرآن کریم-دو تن از همسران رسول خدا(ص)را مورد خطاب و عتاب قرار مى‏دهد، آنها را به توبه دعوت مى‏کند و تهدید مى‏نماید.از اینرو به نظر مى‏رسد که زنان مورد بحث این آیه -که رسول خدا(ص)به خاطر آنها، یا با قسم، حلالى را بر خود حرام کرده-همان دو نفر باشند و روایات هم بر نام آن دو تأکید دارند. (1) به هر حال آیه فوق حاکى از آن است که پیامبر اکرم(ص)براى جلب رضایت یک یا دو نفر از همسران خود و بر طرف ساختن خشم آنها قسم خوردند که از امرى حلال چشم بپوشند گویا لحن آیه فوق حاکى از آن است که پیامبر اکرم(ص) نمى‏بایست به ناخشنودى آنها این اندازه اهمیت مى‏داده، و به دیگر سخن، آنها از (1)-ر.ک.تفسیر قمى، ج 2، ص 375 در ذیل آیه فوق این ارزشمندى برخوردار نیستند که پیامبر اکرم(ص)در حقشان چنین ایثارى نماید.و این خود نشانگر آن است که شرایط افراد مورد نظر، عادى نیست وگرنه ایثار در حق آنان باید مطلوب باشد و این خود قرینه‏اى است بر اینکه بحث آیه سوم و چهارم که مشکل دو تن از همسران آن حضرت را به میان آورده با این آیه هماهنگ بوده و ادامه آن است.و کلا در این سوره دو نفر مشخص از همسران رسول اکرم(ص)مورد بحث قرار گرفته‏اند، نه دیگر همسران.
جا دارد در این مقال سخن محقق معاصر علاّمه عسگرى را ذکر کنیم که در این باره مى‏نویسد:
«سوره تحریم درباره ام المومنین عایشه دختر ابو بکر و حفصه دختر عمر بن خطاب نازل شده و ده‏ها حدیث وارده از طریق ابن عباس عمو زاده پیامبر اکرم(ص)و شخص خلیفه دوم عمر بن خطاب نیز بازگو کننده این حقیقت است» (1) (همو، 91)
ایشان در مستند این سخن به منابع زیر اشاره دارند.
آیه دوم:قد فرض اللّه تحلّة ایمانکم و الله مولئکم و هو العلیم الحکیم
خداوند حلال نمودن و باز کردن قسم‏ها را بر شما فرض نمود و خداوند مولاى شما است و او علیم است و حکیم.«تحلّه»مصدر باب تفعیل به معناى حلال کردن یا حلال شمردن مى‏باشد.مى‏دانیم که از احکام قسم آن است که اگر آنچه در مورد آن قسم خورده شده رجحانى دینى نداشته باشد آن قسم منعقد نمى‏شود و در صورت رجحان شرعى کفاره مطرح مى‏گردد.شاید از آنچه در شان نزول دو آیه فوق آمده مناسب‏ترین آنها با سیاق آیات همان است که رسول خدا(ص)ماریه قبطیه را بر خود حرام کرده باشد.ایشان در سال هفتم هجرى به وسیله پادشاه اسکندریه به رسول (1)-صحیح بخارى چاپ مصر سال 36-37 جلد سوّم ص 138، باب موعظة الرجل جلد سوم ص 147، کتاب المظالم جلد چهارم 47 و نیز در تفسیر این سوره از تفاسیر طبرى و در المنثور سیوطى و غیره.
خدا(ص)اهداء شد و پس از ارتباط رسول خدا با وى مشاجرات داخلى دامن زده شده و پیامبر اکرم(ص)او را بر خود حرام کردند و با نزول این آیه بلافاصله او را بر خود حلال دانسته و در عالیه ماوى دادند که بعدها به نام«مشربه ام ابراهیم»خوانده شد زیرا فرزند رسول خدا(ص)بنام ابراهیم از ماریه در این مکان به دنیا آمد که البته در ربیع الاول سال دهم فوت نمود.(بهبودى، ذیل آیه فوق)
به نظر مى‏رسد طرح مسأله فوق تمهیدى است براى مباحث بعدى که در حقیقت از جریانى در پشت پرده و حادثه‏اى مربوط به آینده پرده برمى‏دارد.
آیه سوّم:و اذ أسرّ النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلمّا نبّأت به و اظهره الله علیه عرفّ بعضه و اعرض عن بعض فلمّا نبّأها به قالت من انبأک هذا قال نبّأنى العلیم الخبیر.یعنى وقتى که پیامبر اکرم(ص)با یکى از همسرانش سخنى به راز گفت.وى آن سخن را به دیگرى بازگو کرد و خداوند پیامبر را بر این مطلب مطلع گردانید.در این هنگام(با زمینه‏هاى که پیش آمده بود و با پرس و جوى همسر دیگر) پیامبر اکرم«ص»)بخشى از آن را توضیح داد و از بخشى دیگر خوددارى کرد.و چون این خبر را به او داد؛پرسید چه کسى این(مسائل مربوط به آینده)را به تو خبر داده؟ پیامبر اکرم(ص)گفت:خداى داناى آگاه مرا با خبر ساخته است.
در آیه فوق چند نکته مورد توجه است:
1-پیامبر اکرم(ص)-به هر دلیل-سرّى را با یک تن از همسران خود مطرح کردند، با قرائت آیات بعد معلوم مى‏شود که این سرّ خبرى مربوط به آینده امّت اسلامى-پس از رسول خدا-بوده است.
2-این سرّ توسط آن همسر به دیگرى بازگو مى‏شود.نفر دوم-به قرینه آیه بعد- همسر دیگرى از پیامبر اکرم است و چنانکه گفته شد این دو نفر همان«عایشه»و «حفصه»بوده‏اند.(همانجا و نیز مجلسى، 22/241، بحرانى، ذیل آیه فوق)
3-نفر دوم-به پرس و جو مى‏پردازد تا مطلع شود که این پیشگویى خبرى‏ آسمانى است یا حدس و گمان شخصى.
آیه چهارم:ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فأنّ الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذالک ظهیر.
اگر شما دو نفر به درگاه خدا توبه کنید(که راه نجات شما است، ولى)واقعا دلهایتان منحرف شده است.و امّا اگر بر علیه پیامبر(ص)یکدل شوید و یکدیگر را پشتیبانى کنید.باید بدانید که خداى رحمان است که او را یارى مى‏کند و جبرئیل و آن شخص صالح از مؤمنان(على بن ابیطالب علیه السلام)و پس از آن فرشتگان الهى پشتیبان اویند.
روشن است که در آیه فوق دقیقا پاى همان دو تن از همسران در بین است.
نکته قابل توجه در آیه فوق ذکر«صالح المومنین»است که تنها یک نفر مى‏تواند مورد نظر باشد و اگر منظور جمع مى‏بود باید«المومنون الصالحون»آورده مى‏شد با این وصف منظور از صالح المومنین، جز امیر المومنین(ع)که وزیر و برادر پیامبر اکرم(ص)بوده کس دیگرى نمى‏تواند باشد و این نکته‏اى است که روایات بسیارى بر آن تصریح نموده‏اند. (1)
آیه پنجم:تهدید به طلاق
عسى ربّه إن طلّقکنّ أن یبدله أزواجا خیرا منکنّ مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیّبات و أبکار.
اگر پیامبر شما را طلاق دهد، امید است پروردگارش همسرانى بهتر از شما به او (1)-بحار 22 ص 232 عن ابى جعفر علیه السلام قال:لقد عرف رسول اللّه(ص)اصحابه مرتین امامرة حیث قال: «من کنت مولاة فعلى مولاة»و اما الثانیه فحیث نزلت هذه الایة
«قال الله هو مولاه و جبرئیل و صالح المومنین»الایة اخذ رسول الله بید على فقال:«ایها الناس هذا صالح المومنین» و نیز ر.ک بحار/22/240؛36/27 و 29 و 30 و...
عوض دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، فرمانبر، توبه کار، عابد، روزه‏دار، بیوه و یا دوشیزه.
در این آیه شریفه:تهدید جدى خداى سبحان متوجه این دو تن شده است؛ مضافا بر اینکه نشان مى‏دهد که آن دو فاقد ارزشهاى مطرح شده از قبیل«قانت»و «تائب»مى‏باشند و گویا خطاب به آنها مى‏فرماید:هر چند شما به شرف همسرى رسول خدا(ص)نایل شده‏اید اگر به توطئه در برابر او بپردازید همه شرافت‏ها را از دست خواهید داد.
و آیه ششم:هشدار
یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون
اى اهل ایمان خود را و اهلتان را از آتشى که سوخت آن مردم و سنگها مى‏باشند حفظ کنید بر آن آتش فرشتگانى خشن و سخت‏گیر گمارده شده‏اند.هرگز فرامین خدا را نافرمانى نمى‏کنند و هر چه را به آنان فرمان دهند انجام مى‏دهند.
نکته قابل توجه در این آیه شریفه هشدارى جدى به مؤمنان داده شده است هشدار در اینکه مراقب باشند که گرفتار آتش جهنّم نشوند.شاید با نگاه آغازین ارتباطى بین مباحث قبلى با این آیه دیده نشود ولى با اندکى تأمل پیوندى روشن مشاهده مى‏گردد.نظر نگارنده بر این است که نه تنها بین دو مبحث ارتباط وجود دارد بلکه به حقیقت مطلب تغییر نیافته و زمینه بحث عوض نشده است.
توضیح اینکه:در آیات پیشین سخن از افشاى راز توسط یک تن از همسران پیامبر اکرم(ص)و همدستى همسرى دیگر با وى به میان آمده است.از سوى دیگر با توجه به قرائن و بویژه شأن نزولى که درباره آیات این سوره مطرح شده (1) این نکته روشن (1)-از جمله منابعى که در این باره به تفصیل سخن گفته‏اند مى‏توان بحار الانوار، ج 22 ص 227 تا 246 را نام برد مى‏شود که این سوره قرآنى در صدد بیان پیدایش یک توطئه در جامعه اسلامى است توطئه‏اى که در خانه پیامبر اکرم(ص)ریشه دارد و به زودى جامعه مسلمین را فرامى گیرد.از این رو جا دارد به مؤمنان هشدار داده شود تا در گرداب هلاکت گرفتار نشوند و خود را از غرق شدن در این فتنه و فساد حفظ کنند.فتنه و فسادى که پیامبر اکرم بارها بدان اشاره نمودند و یا به صراحت درباره آن سخن گفتند.چنانکه در بازگشت از حجة الوداع و پس از آنکه امامت امیر المؤمنین علیه السلام را به جامعه اسلامى ابلاغ نمودند زمانى که به بلندى‏هاى مشرف بر مدینه رسیدند خطاب به اطرافیان فرمودند:
«اى مسلمانان آیا آنچه را من مشاهده مى‏کنم شما هم مى‏بینید من سیاهى فتنه‏ها را در خلال خانه‏هاى شما مى‏بینم که همانند ابر سیاهى بر سر بام شما سایه افکنده است.»(بخارى، کتاب فتن، رقم 4.مسلم، کتاب فتن، رقم 9.ابن حنبل، ج 5، ص 200.)
و نیز پس از ورود به مدینه چندى بعد در قبرستان بقیع حضور یافتند و فرمودند:«اى اهل گورستان گوارایتان باد نعمت ایمان که بار سفر بستید و از ناگوارى‏هاى آینده اسلام رستید.اینک فتنه‏ها بسان پاره‏هاى سیاه شب به مسلمین روى آورده‏اند، که یکى پس از دیگرى سر مى‏رسند و فتنه بعدى همیشه بدتر از فتنه قبلى است.»
این فتنه و فساد که حاصل همان توطئه‏اى است که در خانه خود پیامبر اکرم(ص) ریشه دارد چندان بزرگ است که گرفتار آمدن در آن آتش جهنم را در پى خواهد داشت.و این خود نشانگر آن است که این جریان با امرى خطیر از امور اسلام در آنجا بیان روشنى آورده شده که ارتباط مباحث این سوره و افشاى سرّ رسول خدا(ص)را با تغییر مسیر خلافت روشن مى‏سازد.
و مسلمین در ارتباط خواهد بود.همان امرى که راه پیامبر اکرم(ص)را دگرگون ساخت و حیات اجتماعى مسلمانان را به انحراف کشانید.همان امرى که در جهت خلاف فرمان خداى رحمان و علیرغم ابلاغ رسول خدا(ص)به پیش رفت و نوع مسلمانان را به کام خود فرو برد و امیر المومنین علیه السلام را از صحنه خارج ساخت.
آیه هفتم:عذر بى حاصل در قیامت
یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون
«اى کسانى که کفر ورزیدید، امروز عذر میاورید شما فقط کیفر اعمال خود را مى بینید»
آیه فوق نیز دقیقا در جهت همان مباحث گذشته و در ادامه و تکمیل آنهاست. عنایت به دو نکته زیر روشنگر بحث است.
1-ایمان و در برابر آن کفر در قرآن کریم در مراتب و مصادیق مختلفى ذکر شده است.ایمان از مرحله توحید و ایمان به خداى رحمان آغاز مى‏شود امّا بدان پایان نمى‏پذیرد بلکه ایمان به انبیاء و شریعت‏هاى الهى تحت عنوان«آیات الله»و نیز ایمان به عالم آخرت با عنوان«لقاء الله»در قرآن کریم فراوان مطرح شده است قرآن مؤمنان را بدینگونه وصف مى‏کند«و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله ...»(البقره، 285)
در برابر ایمان کفر نیز از مراتب و مصادیقى برخوردار و در قرآن کریم به مصادیق مختلفى از آن اشاره شده است از جمله:
الف-کفر به وحدانیت خداى رحمان«کفروا بالله»
ب-کفر به انبیاء و شریعت الهى اعم از اینکه به همه آنها کفر بورزد مانند قوم ثمود که:«کذّبت ثمود المرسلین(الشعرا، 141)»و یا به برخى از آنها مانند کفار اهل کتاب که به شریعت حضرت موسى و یا حضرت عیسى مؤمن بودند ولى به قرآن‏ و پیامبر اسلام کفر ورزیدند.چنانکه قرآن کریم مى‏فرماید:
«ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم(البیّنه، 6)»
محققا آن دسته از اهل کتاب که به پیامبر اسلام کفر ورزیدند و مشرکان در آتش جهنم خواهند بود.
ج-کفر به معاد و جهان آخرت چنانکه قرآن کریم درباره قوم ثمود مى‏فرماید
«و قال الملأ من قومه الذین کفروا و کذّبوا بلقاء الاخرة...(المؤمنون/33)»
سرانى از قوم که کفر ورزیدند و دیدار آخرت را انکار کردند گفتند.
آیات مربوط به کفر و عدم ایمان به آخرت در قرآن کریم فراوان یافت مى‏شود.
تا این مرحله از کفر موجب خروج از دین اسلام و دست نیافتن به امتیازات اسلامى است امّا مراحلى دیگر از«کفر»در قرآن کریم و روایات مطرح شده که خروج از دین را در پى ندارد و موجب سلب هیچ یک از حقوق و امتیازات اسلامى در زندگى دنیا نمى‏شود ولى اعمال را از نظر اخروى فاقد ارزش مى‏گرداند مانند اینکه در روایات متعددى ترک عمدى نماز را معادل کفر دانسته‏اند(رى شهرى، 4/1644) و یا از ترک عمدى حج براى کسى که مستطیع شود به کفر تعبیر شده است چنانکه قرآن کریم مى‏فرماید:
«و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنى عن العالمین(آل عمران، 97)».
حج خانه خدا براى کسانى که توان برگرفتن راه به سوى آن را داشته باشند فریضه‏اى قطعى است که از ناحیه خدا بر عهده مردم قرار گرفته و کسى که کفر ورزید (بداند که)خداوند از مردم عالم بى‏نیاز است.
منظور از«من کفر»کسى است که از این حکم خدا عمدا سرپیچى کند و در حال استطاعت از رفتن به حج سرباز زند.
این تعبیر-کفر-درباره مسائل دیگرى همچون زکات و روزه که هر کدام از دعائم اسلام هستند نیز مطرح شده است.
در این میان مسأله‏اى که قرآن کریم در آیات متعددى انکار و مخالفت با آن را کفر دانسته مسأله«ولایت»است براى نمونه آیه زیر قابل توجه است.
«الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.»(البقره، 255)
خدا ولى مومنین است؛آنها را از ظلمت و تاریکى‏ها، به سوى نور خارج مى‏سازد؛و آنها که بر این امر کافر شوند اولیاء آنها طاغوت است که آنها را از نور به سوى ظلمت مى‏برد.
تأمل در آیه فوق روشن مى‏سازد که زمینه بحث آیه درباره ذات احدیت نیست بلکه موضوع بحث درباره ولایت الهى است پس«کفر»مطرح شده هم به همین زمینه مربوط است.گویا در این آیه مى‏فرماید:ما به شما مؤمنان ابلاغ مى‏کنیم که ولى و سرپرست شما خداى رحمان است و اگر کسى زیر بار این ابلاغ نرود و به ولایتى که از سوى خداى رحمان مطرح شده ارج ننهد و یا آن را انکار کند هر ولایت دیگرى را پذیرا گردد، ولایتى طاغوتى خواهد بود که نتیجه آن از دست دادن نور حقیقت و رفتن به سوى ظلمت است.
البته‏«الذین کفروا»عنوان عامى است که سایر مصادیق را نیز تحت پوشش مى‏آورد ولى در این آیه به صورت خاص ناظر بر مصداقى خاص از کفر، یعنى کفر به ولایت است.
2-با توجه به بحث فوق کفر در آیه مورد نظر-آیه هفتم سوره تحریم-مفهوم ویژه‏اى دارد.
خطاب به کفار با عنوان‏«یا ایها الذین کفروا»در قرآن کریم فقط در همین آیه آمده است و این نکته قرینه‏اى است بر اینکه چه بسا مراد از«الذین کفروا»در این آیه‏ کسانى باشند که بتوانند مخاطب قرآن واقع شوند یعنى آنها که قرآن را به عنوان کتاب آسمانى پذیرفته‏اند ولى نسبت به حکمى از احکام آن، و یا به مهمترین حکم قرآن کفر ورزیده و گردن ننهاده‏اند.حکمى که با توطئه و با فتنه و فساد پس از پیامبر اکرم(ص)زیر پا نهاده شد و در حقیقت منظور از«الذین کفروا»در آیه فوق گویا همانها هستند که فرمان الهى را درباره امامت امیر المومنین علیه السلام نپذیرفتند از اینرو این آیه نیز دقیقا در بیان نکته‏اى دیگر در ارتباط با همان بحث اصلى سوره و افشاى توطئه مورد نظر است.
آیه هشتم:تا کار از کار نگذشته برگردید.
«یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربکم ان یکفّر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار...»
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به سوى خدا توبه کنید، توبه‏اى نصوح و خیر خواهانه امید است که بدین خاطر پروردگارتان بدى‏هایتان را از شما بزداید و شما را به بوستانهایى که نهرها از کف آن روان است درآورد.
به نظر مى‏رسد ارتباط آیه فوق با بحث‏هاى پیشین کاملا روشن است.قرآن کریم یک بار به مؤمنان توجه مى‏دهد که مبادا در گرداب هلاکت فتنه و فساد غرق شوند و سپس بى‏فایده بودن عذر خواهى را در صحنه‏هاى بعدى متذکر مى‏شود و دوباره به مؤمنان رو مى‏کند که اگر هم در گرداب این فتنه گرفتار شده‏اید مأیوس نشوید و تا کار از کار نگذشته بازگردید و به سوى حکم خداى رحمان روى آورید که در این صورت امید است رحمت و مغفرت الهى شامل حالتان گردد.

«توبه نصوح»

در قرآن کریم آیات متعددى درباره توبه آمده است ولى قید«نصوح»براى توبه فقط همین یک بار و در همین آیه است «نصوح»صیغه مبالغه و یا صفت مشبهه از نصح است و نصح به معناى خیر خواهى و اخلاص است(ابن منظور، طریحى، ذیل نصوح که به معناى ناصح: دوست نصیحت کننده، و بى ریا و صادق است)از این رو معناى آیه چنین خواهد شد.
«اى اهل ایمان به سوى خدا باز گردید بازگشتى همراه با خیر خواهى و خیراندیشى»جاى سؤال است که منظور، خیرخواهى براى چه کسى است؟ اینجاست که به اصل مسأله مطرح شده در سوره باید توجه نمود.مسلمانان به خاطر گرفتار شدن در دام توطئه، از خط خدا و رسول او فاصله گرفته و ولىّ منصوب از طرف خداى رحمان را ترک کرده‏اند و اینک قرآن از آنها دعوت مى‏کند که بازگردند و خیرخواه ولى خدا باشند.خیرخواهى براى خدا و رسول در آیتى دیگر به صراحت آمده است:
«لیس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذین لا یجدون ما ینفقون حرج اذا نصحو اللّه و رسوله(التوبه، 91)»
بر ناتوانان و بیماران و بر کسانى که چیزى نمى‏یابند تا در راه جهاد خرج کنند گناهى نیست، به شرط آنکه براى خدا و پیامبرش خیرخواهى کنند.در احادیث نیز خیرخواهى براى امامان و پیشوایان مسلمین مورد توجه قرار گرفته است چنانکه در حدیث زیر:
«ثلاث لا یغلّ علیهن قلب امرى مسلم اخلاص العمل للّه و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم(کلینى، 1/403، مجلسى، 21/138 و 27/67 و 68، نورى، 11/45، صدوق الامالى، 350 و الخصال، 1/149)»
سه امر است که در آنها قلب انسان مؤمن دچار غل و مکر نمى‏شود.اخلاص عمل براى خدا، خیرخواهى براى امامان مسلمان و همراهى با جماعت آنها.
با این مقدمات به نظر مى‏رسد که منظور از دعوت به«توبه نصوح»این است که‏ مسلمانانى که به فتنه و فساد پس از پیامبر اکرم(ص)تن دادند به سوى خداى رحمان برگردند و نسبت به امامى که پروردگار بزرگ تعیین و منصوب نموده خیرخواه باشند تا مغفرت و رحمت الهى شامل حالشان گردد.
آیه نهم:جهاد با کفار و منافقین
«یا ایها النّبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و مأویهم جهنم و بئس المصیر».
اى پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، جاى آنان در جهنم خواهد بود و چه بد سرانجامى است.
به نظر نگارنده این آیه نیز در ادامه همان هشدار نسبت به توطئه و فتنه و فساد مورد نظر است و در نتیجه منافقین مورد نظر نیز همانها هستند که در امر مذکور دست دارند همانها که در ظاهر، دعوى همراهى با رسول خدا(ص)را دارند ولى در خفا طرحى دیگر را در سر مى‏پرورانند.
آیه دهم:بازگشت مجدد به وضعیت دو همسر
«ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین»
خداوند براى آنها که کفر ورزیدند زن«نوح»و زن«لوط»را نمونه آورده آن دو تن در نکاح دو نفر از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند.کارى از آنها در برابر خداوند ساخته نبود و گفته شد با سایر جهنمیان وارد آتش شوید.
در آیه فوق وضعیت دو نفر از امت‏هاى گذشته را نمودارى براى دو نفر در امت اسلامى قرار داده و همسران دو پیامبر الهى را مثالى براى افراد مورد نظر امت اسلامى قرار داده است.و اینک این سؤال مطرح است که این دو نفر کیانند.
توجه به مباحث ابتداى سوره که درباره دو نفر از همسران رسول اکرم(ص)و اینکه آن دو بر علیه پیامبر اکرم(ص)یکدیگر را پشتیبانى مى‏کردند، مطلب را روشن مى‏سازد.
روایات اهل بیت علیهم السلام این تطبیق را کاملا مورد تایید قرار داده‏اند. (1)
آیات یازدهم و دوازدهم:دو نمونه الهى
«و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدّقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانیتن»
و خداوند براى کسانى که ایمان آورده‏اند، همسر فرعون را نمونه مى‏آورد؛آن گاه که گفت:پروردگارا در نزد خودت در بهشت خانه‏اى براى من بنا کن و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.
و مریم دختر عمران را، که دامن خویش نگاه داشت، پس از روح خود در آن دمیدیم، مریم کلمات پروردگار خود و کتاب‏هاى او را تصدیق کرد و از فروتنان بود.
روایات اهل بیت گویاى آنند که این دو نمونه براى دو دخت بزرگوار رسول اکرم(ص)آمده است.اول حضرت رقیه(س) (2) و دوم حضرت فاطمه زهرا(س) (3)
(1)-ر.ک.تاویل الایات الظاهره ص 676 در ذیل آیه فوق:
روى عن ابى عبد الله(ع)انه قال:قوله تعالى:«ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط»الایه مثل ضربه الله سبحانه لعائشه و حفصه اذ تظاهرتا على رسول الله(ص)و افشیاسره و نیز ر.ک.بحار الانوار، ج 22، ص 227 و ج 43، ص 32، المناقب ج 3، ص 320.
(2)-بحار الانوار، ج 30، ص 257؛تاویل الایات الظاهرة ص 676:عن ابى عبد الله علیه السلام فى قوله تعالى «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات فرعون...الایة»
فقال:هذا مثل ضربه الله لرقیه بنت رسول الله صلى اله علیه و آله التى تزوجها عثمان بن عفان...
(3)-تاویل الایات الظاهرة ص 676 عن ابى عبد الله(ع)انّه قال:و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها هذا مثل- اکنون با این نگرش نگاهى یکباره و هماهنگ به مباحث سوره بیافکنیم.
آیا کوچکترین پراکندگى در آن دیده مى‏شود.این همان امرى است که مورد ادعاى این نوشتار است و باید سوره‏هاى قرآن با این مبنا مورد ارزیابى قرار گیرند.
بقاعى درباره سوره تحریم مى‏نویسد:
«مقصود از بیان این سوره آن است که مؤمنان را به حسن تدبیر در ادب با خدا و پیامبر و سایر بندگان برانگیزد...و به ویژه از نظر اقتدا به پیامبر اکرم(ص) در حسن معاشرت و برخورد و درس گرفتن از کرامت و بزرگوارى آن حضرت در مصاحبت با دیگران، آنها را ترغیب کند.(همو، ذیل سوره التحریم)
با توجه به آنچه گذشت نکته‏اى را که بقاعى متذکر آن شده، نمى‏تواند بحث اصلى سوره باشد، خصوصا که سیاق مباحث سوره ارتباطى با حسن سلوک، به معناى حسن معاشرت و گذشت ندارد، بلکه بحث از هشدارى‏هاى پیاپى خداى سبحان و دستور شدت عمل به پیامبر اکرم(ص)نسبت به کفّار و منافقین است.پس به واقع بحث سوره همانا بررسى توطئه و ریشه‏هاى فتنه و فسادى است که پس از پیامبر اکرم(ص)امت اسلامى را فرا مى‏گیرد.

منابع:

1-قرآن کریم
2-ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1408 ه ق.
3-بهبودى، محمد باقر، تدبرى در قرآن، انتشارات سنا، 1378 ه.ش.
4-حجتى، سید محمد باقر، درآمدى به تحقیق اهداف و مقاصد سوره‏هاى قرآن کریم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369 ه ش.
5-زرکشى، بدر الدین محمد بن عبد الله، البرهان فى علوم القرآن، دار المعرفة بیروت، -ضربها الله لفاطمه(ع)و قال:انّ فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذریتها على النار.
1391 ه ق.
6-سیوطى، جلال الدین عبد الرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، منشورات الرضى، 1363 ه ق.
7-صدوق، محمد بن على، الامالى، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ه ق.
8-صدوق، محمد بن على، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403 ه ق.
9-طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین و...، المکتبة المرتضویه لاحیاء آثار الجعفریه، 1365 ه ق.
10-عسکرى، سید مرتضى، نقش عایشه در تاریخ اسلام، به ترجمه محمد على جاودان، دفتر نشر کوکب، 1362 ه.ش.
11-عمید، فرهنگ عمید،
12-قمّى، على بن ابراهیم، تفسیر القمّى، بیروت، دار السرور، 1411 ه ق.و دار الکتاب قم، 1404 ه ق.
13-کلینى رازى، محمد بن یعقوب، الکافى، تصحیح على اکبر غفارى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ه.ش.
14-مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، موسسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق.
15-محمدى رى شهرى، محمد، میزان الحکمة، (بى‏تا).
16-نورى، مستدرک وسائل الشیعة، قم موسسه آل البیت علیه السلام، 1408 ه.ق.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:13 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

پیوند آیات سوره‌های قرآن در تفسیر فی ظلال

محمّد بهرامى

 

چکیده:

نویسنده تفسیر فی ظلال میان آیات قرآن ارتباط می بیند و این ارتباط را با عناوینی چون موضوع، ‌هدف، ‌جو، محور و شخصیت بیان می کند. یکی از عوامل ارتباط میان آیات، موضوع سوره است. سید قطب موضوعی مداری سوره‌های قرآن را باور دارد و در جای جای تفسیر خویش برخی سوره-ها را تک موضوع و شماری را چند موضوع معرفی می کند. عامل دیگر پیوند آیات، غرض سوره است. نویسنده تفسیر فی ظلال هدفمندی سوره های قرآن را پذیراست و بسیاری از سوره ها را تک هدف و برخی را چند هدف میخواند. جو سوره یکی دیگر از عوامل ارتباط میان آیات است. سید قطب هر سوره را دارای یک جو می داند و این جو را حاکم بر تمامی آیات یک سوره می‌شناسد. محور و شخصیت سوره از عوامل دیگر پیوند میان آیات معرفی شده است.
به باور سید قطب موضوع مداری، هدفمندی، جو، محور و شخصیت سوره منوط به نزول دفعی نیست، بلکه در صورت نزول تدریجی سوره نیز مباحث یاد شده در خور بحث و بررسی است. نام سوره و مکی یا مدنی بودن آن از نشانه‌های مهم موضوع شناسی سوره  است. سید قطب شناخت آیات مکی و مدنی و اعجاز قرآن را از فواید اصلی بحث پیوند آیات معرفی میکند. شوط، جوله، مقطع،‌موج، درس و شطر از عناوینی است که سید قطب برای دسته بندی آیات سوره های قرآن سود می برد.

کلید واژه‌ها:

تفسیر فی ظلال/ سید قطب/ هدفمندی سوره‌ها/ جو سوره
تفسیر «فی ظلال القرآن» یکی از آثار ارزشمند و گرانقدر سید قطب است. این تفسیر از یک مقدمه کوتاه هشت صفحه ای و یک ذی المقدمه چهار هزار صفحه ای شکل گرفته است.
در ذی المقدمه، ۱۱۴ سوره قرآن به صورت ترتیبی به تفسیر گرفته شده است. سید قطب در تفسیر برخی سوره ها نخست یک مقدمه می آورد و در تفسیر شماری دیگر بدون مقدمه به تفسیر آیات می پردازد. برای نمونه در تفسیر سوره بقره، نخست نزول تدریجی سوره بقره و مرتب سازی آیات قرآن را به بحث و بررسی می گیرد و در ادامه موضوعات، جو، محور و شخصیت سوره بقره را به تبیین و تحلیل می نشیند و در برخی سوره های دیگر چون حدید، مجادله، حشر و بسیاری دیگر از سوره های قرآن، بی مقدمه به تفسیر آیات می پردازد.
نویسنده تفسیر فی ظلال میان آیات سوره های قرآن ارتباط می بیند و این پیوند میان آیات را با عناوینی خاص برقرار می کند. برای نمونه به کمک موضوع مشترک میان آیات در ارتباط آیات می کوشد، چنان که از غرض آیات، جو سوره و شخصیت سوره به عنوان دیگر عوامل ارتباط میان آیات بهره می گیرد.
بنابراین شایسته است در این نوشتار نگاهی داشته باشیم به نظرگاه سید قطب در بحث وحدت موضوعی، وحدت هدف سوره ها، جو سوره، محور سوره و شخصیت سوره.

موضوع مداری سوره ها

برخی ارتباط میان آیات را باور نداشته و موضوع داری سوره های قرآن را منکرند. به اعتقاد این گروه، نزول آیات وحی به مناسبت های مختلف سد بزرگی در برابر تناسب آیات و موضوع مداری سوره هاست.
گروهی دیگر ارتباط آیات را پذیرفته و از این ارتباط به موضوع مداری سوره‌های قرآن پل می زنند.
شماری نیز در برخی سوره‌های قرآن موضوع مدارند و در برخی دیگر منکر موضوع مداری.
به باور گروه سوم ارتباط میان آیات برخی سوره های قرآن و شناخت موضوع مشترک میان تمامی آیات واضح و آشکار است. اما در برخی سوره‌ها برقراری ارتباط بسیار پر تکلف است و رسیدن به موضوع سوره بسیار دشوار و سخت.
در این میان سید قطب از ارتباط میان آیات دفاع می کند و در جای جای تفسیر خویش از موضوع یا موضوعات سوره ها سخن می گوید.
به باور سید قطب شماری از سوره‌های قرآن تک موضوع و تعدادی چند موضوع است. برای نمونه سوره عنکبوت با موضوع ایمان در شمار سوره‌های تک موضوع قرار می گیرد و سوره نمل با موضوع الوهیت، وحی و بعث، از سوره های چند موضوع شناخته می شود.

نظریه وحدت موضوعی

آنان که موضوع مداری قرآن را باور دارند، در بحث وحدت موضوعی سوره با یکدیگر اختلاف دارند:
شماری در تمامی سوره های قرآن از وحدت موضوعی دفاع می کنند و برای هر سوره قرآن یک موضوع واحد یاد می کنند.
گروهی دیگر منکر وحدت موضوعی در تمامی سوره‌ها هستند. به باور این گروه نظریه وحدت موضوعی در برخی سوره های قرآن در خور دفاع است، اما در تعدادی دیگر به هیچ وجه دفاع پذیر نیست.
سید قطب از میان دو نظریه یاد شده دیدگاه دوم را می پذیرد. او در مواردی از موضوع واحد یک سوره سخن می گوید، در مواردی دیگر از چند موضوعی یک سوره بحث می کند، در برخی موارد از یک موضوع اصلی و چند موضوع فرعی و تبعی دفاع می کند و در پاره ای از موارد از چند موضوع اصلی و موضوعات فرعی دیگر برای یک سوره سخن می گوید.
جمع میان سخنان یاد شده نشان از همفکری نویسنده تفسیر فی ظلال با مخالفان وحدت موضوعی سوره‌های قرآن دارد.
بر این اساس سید قطب در مورد سوره‌های تک موضوع، معتقد به وحدت موضوعی است. چنان که در مورد گروهی از سوره های چند موضوع که دارای یک موضوعی اصلی هستند، مدافع وحدت موضوعی جلوه می کند.
برای نمونه سوره انعام را که در شمار سوره های چند موضوع می داند، دارای یک موضوع اساسی می داند که آن موضوع، تقریر حقیقت الوهیت، آشنا ساختن مردم با حق تعالی و عبودیت ایشان نسبت به آفریدگار هستی است. (سید قطب، ۲/۱۰۲۵)
هم ایشان سوره یونس را چند موضوع می خواند و موضوع اصلی آن را الوهیت و عبودیت معرفی می کند و دیگر موضوعات این سوره چون وحی، آخرت و رسالت پیشینیان را در خدمت موضوع اصلی می داند.
هر چند سید قطب در تمامی سوره‌های تک موضوع و یک بخش از سوره‌های چند موضوع مدافع وحدت موضوعی است، اما در بخش دوم سوره‌های چند موضوع که دارای تعدادی موضوع اصلی و شماری موضوع فرعی است، به نظریه وحدت موضوعی تن نمی دهد و طرفدار نظریه چند موضوعی می نماید.
بنابراین در نظرگاه سید قطب، سوره نمل (که چند موضوع است و تعدادی موضوع اصلی و شماری موضوع فرعی دارد) وحدت موضوعی ندارد.
اعتقاد سید قطب به وحدت موضوعی نه تنها در مورد سوره‌های کم موضوع، بلکه در مورد سوره‌های پر موضوع نیز صادق است.
بر این اساس سید قطب برای سوره بقره به عنوان پر موضوع ترین سوره قرآن یک موضوع اصلی بیان می کند و آن موضوع را ایجاد آمادگی جامعه اسلامی مدینه برای انجام تکالیف می داند. (۱/۲۷۵)
در نگاه سید قطب برخی از سوره‌های قرآن از جهت موضوع همانند یکدیگر هستند، اما از جهت طرح و شکل بحث با یکدیگر متفاوت هستند. بنابراین در این گونه سوره ها شبهه تکرار رخ نمی دهد.
برای نمونه سوره‌های مکی قرآن در موضوع با یکدیگر مشترکند، اما اسلوب و روش آنها در طرح موضوع با هم متفاوت است. چنان که سوره‌های مدنی قرآن اشتراک در موضوع دارند و تفاوت در طرح و شکل عرضه موضوع واحد.
موضوع سوره جمعه همان موضوع سوره صف است و تنها تفاوت آنها در طرح و شکل عرضه موضوع است.
موضوع سوره سجده موضوع سوره‌های مکی است، با این تفاوت که هر سوره‌ای از سوره های قرآن به شکل و اسلوب خاصی این گونه موضوعات را عرضه داشته است. (۵/۲۸۰۲)
به باور سید قطب، جو سوره، سیاق و نام سوره از موضوع سوره حکایت دارد، چنان که آیات پایانی برخی از سوره‌های قرآن از موضوع سوره پرده برمی دارد.
برای نمونه جو و سیاق سوره روم به موضوع اصلی این سوره رهنمون می‌سازد (۵/۲۷۵۶)، نام قتال (اسم دیگر سوره محمد) (۶/۳۲۷۸) و مؤمنون (۴/۲۴۵۲) کاشف موضوع این دو سوره است و آیات ۲۸۵-۲۸۶ بقره و آیات پایانی سوره آل عمران، فشرده ای از موضوع این دو سوره است. (۱/۳۵۶)

هدفمندی سوره‌های قرآن

علم مقاصد سوره ها یکی از دانش های مهم و تأثیر گذار در فهم آیات وحی است. بر این اساس، شاطبی فراخوان به تدبر در آیه (أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا) (نساء/٨٢) را بدون نظر داشت اغراض سوره ناممکن می‌خواند؛
«التدبر انما یکون لمن التفت الی المقاصد.» (شاطبی، ۳/۲۸۷)
«تدبر در آیات وحی برای کسی امکان پذیر است که به مقاصد آیات توجه داشته باشد.»
سید قطب هدفمندی سوره های قرآن را می پذیرد. به باور او وحدت هدف تنها در سوره‌های تک موضوع دیده نمی شود، بلکه در سوره‌های چند موضوع نیز وحدت هدف در خور رهگیری است. برای نمونه سوره مائده موضوعات گوناگونی را در خود جای داده است و به این اعتبار باید تعدد هدف داشته باشد، در صورتی که تمامی این موضوعات یک هدف واحد را دنبال می کنند و همان هدف نقطه اتصال میان تمام موضوعات سوره مائده است؛
«الرابط بینها جمیعا هو هذا الهدف الاصیل الذی جاء القرآن کله لتحقیقه: انشاء امه، و اقامه دوله، و تنظیم مجتمع علی اساس من عقیده خاصه و تصور معین و بناء جدید.» (۲/۸۵۲)
«حلقه اتصال تمام موضوعات سوره مائده همان هدفی است که قرآن به واسطه آن هدف فرود آمده است؛ ساخته و پرداخته کردن یک امت، برپایی حکومت و استوار سازی جامعه بر اساس عقیده‌ای خاص و تصوری معین با ساختاری جدید.»
در سوره آل عمران نیز غرضی معین و واحد وجود دارد (۱/۵۵۵)،‌چنان که در سوره نساء (۲/۶۱۵) و مائده (۲/۹۶۶) هدف و اهدافی چند دنبال می شود.
به باور سید قطب، اشتراک موضوعی میان دو یا چند سوره به اشتراک در هدف نمی انجامد، چه اینکه ممکن است طرح یک موضوع در چند سوره با چند هدف مختلف انجام گرفته باشد. برای نمونه طرح موضوع توبه در سوره نساء با هدف تبیین حقیقت توبه و طبیعت آن است و طرح همین موضوع در سوره آل عمران با هدف بیان احکام توبه و امید بخشی به گناهکاران. (۱/۶۰۳)
در نظرگاه سید قطب نه تنها سوره‌های قرآن، بلکه تمامی کلمات، جملات، ایماء، اشاره و داستان پیامبران هدفمند است و همگی در خدمت هدف سوره ها قرار می-گیرند. (۴/۱۸۵۱)
برای نمونه از مجموع ۲۲۷ آیه سوره شعراء، ۱۸۰ آیه آن در مورد داستان پیامبران است که این تعداد آیه با مقدمه و ذی المقدمه سوره همگی به روش های گوناگون یک هدف واحد را دنبال می کنند و از این رو در هر قصه، حلقه یا حلقه‌هایی بیانگر هدف سوره است. (۵/۲۵۸۴)
چنان که هر یک از قصص سوره نمل تأمین کننده بخشی از هدف این سوره است و قصه موسی در سوره اعراف نیز هماهنگ با هدف این سوره قرار گرفته است. (۵/۲۹۱۷)
هر چند در تفسیر فی ظلال، نویسنده بیشتر معتقد به وحدت غرض نشان می‌دهد، اما در مواردی از تعدد هدف سخن می گوید. برای نمونه سوره صف را دارای دو هدف اساسی می داند که بر تمامی آیات این سوره سایه افکنده است: هدف نخست تفهیم این حقیقت که دین اسلام همان منهج الهی است که در صورت پایانی آن نمود و بروز یافته است و به همین جهت در این سوره از رسالت موسی و اذیت و آزار قوم او سخن گفته شده است و در مرحله بعد رسالت عیسی در امتداد رسالت موسی به بحث گرفته شده است.
هدف دوم متوجه ساختن مسلمانان نسبت به مسئولیت الهی خویش و برابری رفتار و گفتار. (۶/۳۵۵۰)

محور سوره

عامل دیگر پیوند میان آیات یک سوره محور آن سوره است. سید قطب با کشف محور سوره میان آیات سوره ارتباط برقرار می کند. او هر سوره قرآن را دارای یک محور واحد می داند (۲/۱۱۰۵) و تمامی ‌موضوعات و مباحث یک سوره را حول همان محور در حرکت می بیند.
برای نمونه برای سوره بقره به عنوان پر موضوع ترین سوره قرآن، یک محور تعریف می کند و این محور را دارای دو خط اساسی در یکدیگر تنیده معرفی می‌کند.
خط نخست این محور درباره موضع بنی‌اسرائیل در برابر دعوت به اسلام، رو در رویی با پیامبر و مسلمانان و هر آنچه به این موقف وابسته است، مانند علاقه میان یهود و منافقان از یک سو و خلافت در زمین پس از طفره رفتن بنی اسرئیل از سویی دیگر می باشد.
خط دوم درباره موقف مسلمانان از اول شکل گیری و آمادگی ایشان برای حمل امانت الهی و خلافت در زمین پس از طفره رفتن بنی اسرائیل از حمل آن و نقض عهد خداوند می‌باشد.
خط اول محور سوره بقره از آیه نخست شروع می شود و تا آیه ۱۴۱ ادامه می‌یابد و خط دوم از آیه ۱۴۲ شروع و به آیه ۲۸۶ خاتمه می یابد.
به باور سید قطب هر چند در خط اول ده‌ها آیه وجود دارد و در این آیات موضوعات بسیاری به بحث گذاشته شده است، اما تمامی این آیات و موضوعات را می توان به موضع بنی اسرائیل در برابر فراخوان اسلام و مخالفت ایشان با پیامبر و مسلمانان و اتحاد میان ایشان و منافقان و کافران مرتبط دانست. چنان که ۱۴۵ آیه دیگر (۱۴۲-۲۸۶) با وجود موضوعات متنوع و بسیار، در خور بازگشت به یک موضوع کلی است که سید قطب از آن به خط موضع مسلمانان در برابر فراخوان اسلام و حمل امانت الهی توسط ایشان تعبیر می کند.
چنان که هر یک از سوره های مؤمنون، شعراء، اسراء، کهف، مریم و عنکبوت یک محور واحد دارند؛ محور سوره مؤمنون ایمان با تمامی قضایا و دلایل و صفات آن است (۴/۲۴۵۲)، محور سوره مؤمنون انذار و تکذیب (۵/۲۵۸۴)، محور سوره اسراء شخص پیامبر (۴/۲۲۰۸)، محور سوره کهف تصحیح عقیده و روش فکر و نظر (۴/۲۲۵۶)، محور سوره مریم توحید و نفی ولد و شریک (۴/۲۲۹۹) و محور سوره عنکبوت ایمان. (۵/۲۷۱۸)

جو سوره

جو، اصطلاح دیگری است که سید قطب برای بیان ارتباط میان آیات به کار می‌برد. در نگاه نویسنده فی ظلال هر سوره قرآن جو خاصی دارد و این جو تنها در سوره های کوتاه یا متوسط قرآن نیست، بلکه در سوره های بلند قرآن نیز وجود دارد. بر این اساس سید قطب جو سوره بقره را شناسایی کرده و به صورت مفصل آن را به بحث گرفته است. (۲/۷۹۱)
نویسنده تفسیر فی ظلال جو سوره را در ارتباط شدید با موضوعات سوره می‌بیند و سازنده جو سوره را موضوعات سوره می شناسد، هر چند در برخی موارد یک یا چند موضوع بیشترین تأثیر را در جو سوره می گذارد و سازنده اصلی جو سوره شناخته می شود.
برای نمونه از میان عقایدی که در سوره ابراهیم به بحث و بررسی گذاشته شده، دو عقیده بر جو سوره ابراهیم تأثیر گذار می نماید: یکی وحدت رسالت، رسل و دعوت ایشان و دیگری حقیقت نعمات الهی بر بشر و ناشکری بیشتر مردمان. (۴/۲۰۷۷)
در نظرگاه سید قطب جو سوره دو فایده اساسی دارد: فایده نخست کشف بستر نزول سوره و فایده دوم شناخت موضوع اصلی سوره.
برای نمونه از جو سوره آل عمران به این نتیجه می رسد که این سوره در فترت اولی از هجرت فرود آمده است و به کمک جو سوره روم موضوع اصلی این سوره را ارتباطات پیوسته و عمیق میان مردم و وقایع زندگی گذشته بشر و حال و آینده او و سنت های هستی و نوامیس وجود می داند. (۵/۲۷۵۶)

شخصیت سوره

سید قطب در جای جای تفسیر خویش از شخصیت مستقل هر سوره سخن می‌گوید. برای نمونه سوره بقره (۲/۷۹۱)، انعام (۲/۱۰۱۵)، اعراف (۳/۱۲۴۳) و ‌یونس (۳/۱۷۴۶) را دارای شخصیتی مستقل و واحد می خواند.
به باور نویسنده فی ظلال چنان که هر یک از انسان ها در اعضا و جوارح با یکدیگر مشترکند و اختلاف ایشان در شخصیت مستقل و ویژه آنهاست، سوره‌های قرآن نیز با وجود مشترکات بسیار در شخصیت از یکدیگر متمایز هستند و هر سوره شخصیت مستقل و خاص خود را دارد. (۳/۱۲۴۳)
در نظرگاه سید قطب تعدد موضوعات سوره نافی وحدت شخصیت سوره نیست، چه اینکه در سوره های چند موضوع یا پرموضوع تمامی موضوعات بر محور واحدی می چرخند و این محور واحد در نهایت شخصیت واحد و متمایز سوره را می سازد. (۱/۵۵۵)
برای نمونه در سوره بقره تمامی موضوعات حول یک محور حرکت می کند و این محور در نهایت شخصیت واحد سوره را می سازد و سوره بقره را از دیگر سوره-های هم موضوع متمایز می کند. (۱/۳۳)

مبانی بحث

برخی موضوع داری سوره‌های قرآن را به نوع نزول قرآن ارتباط می دهند. به باور ایشان بحث پیوند موضوعی آیات یک سوره در صورتی پذیرفته شده است که سوره مورد نظر نزول یکباره داشته باشد، اما اگر سوره نزول تدریجی داشته باشد و بر اساس وقایع و حوادث مختلف فرود آمده باشد، در این صورت تصور یک موضوع واحد برای سوره دشوار است.
سید قطب بر خلاف گروه یاد شده، ناسازگاری میان موضوع داری یا غرض داری یک سوره با شکل نزول سوره را برنمی تابد و از موضوع مداری آیات حتی در صورت نزول تدریجی سوره دفاع می کند.
به باور ایشان نه تنها موضوع مداری سوره با نزول تدریجی سوره ناسازگار نیست، بلکه هدفمندی سوره‌های قرآن و داشتن جو، محور و شخصیت سوره نیز با نزول تدریجی سوره ناسازگار نمی نماید. برای نمونه آیات سوره بقره با وجود نزول تدریجی نُه ساله که از اول هجرت شروع شده و تا اواخر هجرت ادامه یافته است،‌بر محور خاصی می چرخد و جو خاصی بر آیات این سوره سایه افکنده و شخصیت ویژه ای پیدا کرده است.
برخی مبنای دوم بحث موضوع مداری قرآن را توقیفی دانستن ترتیب آیات می‌دانند. به باور ایشان اگر مرتب سازی آیات قرآن اجتهادی باشد، در این صورت بحث ارتباط آیات و موضوع مداری آنها بیهوده جلوه می کند.
سید قطب این مبنا را می پذیرد و بر این اساس از توقیفی بودن ترتیب آیات قرآن سخن می گوید و از روایت عثمان و برخی دیگر از مستندات روایی برای اثبات درستی نظریه خویش بهره می برد و از این رو پس از بحث توقیفی بودن ترتیب آیات می گوید:
«از این جهت کسانی که در سایه قرآن زیسته اند، برای هر سوره قرآن شخصیت مستقل می شناسند... و برای سوره موضوع رئیسی یا چند موضوع رئیسی معرفی می کنند که بر محور خاصی می چرخد ...» (۱/۲۸)
هم ایشان اطمینان به ترتیب نزول سوره ها را ناممکن می داند و روایات رسیده را ناظر به ترتیب آیات می داند، نه ترتیب سوره ها.
نویسنده تفسیر فی ظلال کشف ترتیب سوره‌های قرآن را بسیار پر اهمیت می‌خواند، اما نتایج بحث را ظنی می شناسد و برای این نتایج پیامدهای ناگواری می-بیند.

روش شناسی کشف موضوع

سید قطب برای کشف موضوع سوره از شواهد و دلایل گوناگونی سود می‌برد. یکی از روش های نویسنده فی ظلال در کشف موضوع سوره، شناسایی مکی یا مدنی بودن سوره است. به باور سید قطب با کشف مکی یا مدنی بودن سوره، دست یابی به موضوع سوره آسان خواهد بود. چه اینکه در سوره‌های مکی موضوعات و اهداف خاصی دنبال می شود و در سوره‌های مدنی موضوعات و اغراضی دیگر.
در سوره‌های مکی موضوع بیشتر از اصول عقاید است؛ مانند وحی، رسالت، توحید، بعث و حساب، جزا و ... . (۴/۲۰۷۷)
بنابراین هر سوره ای که در شمار سوره‌های مکی قرآن قرار می گیرد، همان موضوع سوره‌های مکی را با تفاوت در طرح و روش به بحث و بررسی می گذارد.
برای نمونه سوره ابراهیم عقاید اصلی را به بحث گرفته است و در این میان دو عقیده بر جو سوره ابراهیم سایه افکنده است: الف) حقیقت رسالت و رسل ب) حقیقت نعمت خدا بر بشر. (۴/۲۰۷۷)
سوره نمل نیز از آن جهت که در شمار سوره‌های مکی قرار دارد، اشتراک موضوعی با سوره‌های مکی خواهد داشت. در این سوره موضوع اصلی الوهیت، وحی و بعث است. (۴/۲۱۵۸)
چنان که موضوع سوره سجده نیز همان موضوع سوره‌های مکی است و خدا شناسی، تصدیق به رسالت پیامبر، اعتقاد به قیامت و حساب و جزا از موضوعات اصلی آن شناخته می شود. (۵/۲۸۰۲)
روش دیگر سید قطب در موضوع شناسی سوره ها، بهره گیری از نام سوره است. به باور سید قطب نام سوره به خصوص با توقیفی بودن نامگذاری سوره ها، نشانه بسیار خوبی برای تعیین موضوع سوره است. برای نمونه نام سوره ای که «مؤمنون» خوانده می شود، از موضوع این سوره حکایت دارد، به این جهت سید موضوع این سوره را ایمان و دلایل و صفات آن می داند. (۴/۲۴۵۲) چنان که هم ایشان موضوع سوره محمد را قتال می داند و این موضوع را برگرفته از نام دیگر سوره محمد (قتال) می خواند. (۶/۳۲۷۸)

فواید بحث

فوایدی چند برای بحث پیوند موضوعی آیات وجود دارد:
۱. شناخت آیات مکی و مدنی
یکی از نشانه های مکی یا مدنی بودن آیات، ارتباط موضوعی آیات با یکدیگر است. در برخی سوره‌های مکی، روایات و نظریاتی بر مدنی بودن یک یا چند آیه وجود دارد، چنان که در برخی سوره‌های مدنی نیز نظریاتی بر مکی بودن چند آیه وجود دارد. در این موارد بهترین ملاک برای سنجش درستی و نادرستی نظریات، پیوند موضوعی آیات با یکدیگر است.
برای نمونه سوره یونس در شمار سوره‌های مکی قرار گرفته است. اما برخی، آیات ۴۰، ۹۴، ۹۵ و ۹۶ این سوره را از آیات مدنی قرآن می شناسند.
سید قطب در بررسی این نظریه، از ارتباط این آیات با دیگر آیات سوره یونس به عنوان دلیلی بر نادرستی این مطلب سود می برد. به باور او مدنی بودن این آیات پیوند میان آنها با سیاق پیشینی و پسینی را از بین می برد، بنابراین برای حفظ پیوند آیات باید این چند آیه را در شمار آیات مکی قرار دهیم. (۳/۱۷۲۵)
همو از پیوند آیات نخست سوره یوسف با داستان یوسف۷، مکی بودن این آیات را نتیجه می گیرد و نظریه مدنی بودن سه آیه نخست این سوره را نادرست می خواند. به باور سید قطب آیه اول و دوم سازگار با جو قرآن مکی است و آیه سوم نیز مقدمه‌ای برای داستان یوسف است. (۴/۱۹۵۰)
۲. اعجاز قرآن
شماری از قرآن پژوهان وحدت موضوعی را برنمی تابند و تعدد موضوع را از وجوه اعجاز می شناسند. به باور این گروه یک نواختی آیات و سخن گفتن از یک موضوع خسته کننده است و با ذائقه تنوع طلبی خواننده قرآن ناسازگار.
گروهی دیگر وحدت موضوعی را پذیرفته، پراکنده گویی قرآن را ناسازگار با اعجاز قرآن دانسته و با کوشش بسیار وحدت موضوعی سوره‌ها را دنبال می کنند.
در این میان سید قطب نظریه وحدت موضوعی را سازگار با اعجاز قرآن می‌شناسد و دیدگاه تعدد موضوع را ناسازگار با اعجاز قرآن می بیند. به باور ایشان تناسب و ارتباط نظم در تقریر، با موضوع، جو و سیاق در عرضه بحث، از وجوه مهم اعجاز قرآن است. (۴/۲۳۶۶)
هم ایشان ارتباط میان آغاز و انجام سوره احزاب و پیوند آنها با موضوع این سوره را معجزه می بیند و آن را رساننده به مصدر اصلی قرآن معرفی می‌کند. (۵/۲۵۸۶)

ارتباط موضوعی میان آغاز و پایان سوره

سید قطب کوشش بسیار در برقراری ارتباط موضوعی میان آغاز و انجام سوره‌ها دارد. بر این اساس پایان بقره را در ارتباط با آغاز آن می بیند. (۱/۲۷۷) پایان سوره بقره در حقیقت ایمان، ایمان به تمامی انبیای الهی، کتاب های آسمانی، غیب و ماوراء الطبیعه است؛
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ* لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَهَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِین)(بقره/۲۸۵-٢٨٦)
«پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. و همه مؤمنان، به خدا و فرشتگان او و کتاب‌ها و فرستادگانش ایمان آورده اند؛ ما در میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی‌گذاریم. و گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا آمرزش تو را؛ و بازگشت به سوی توست. خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کند. هر کار را انجام دهد، برای خود انجام داده، و هر کار کند، به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آنچنان که بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادى. پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرر مدار و آثار گناه را از ما بشوی. ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده. تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان.»
همو آخرین آیه سوره بقره را اشاره به تاریخ بنی اسرائیل می داند و این پایان را مناسب با سرآغاز سوره و سیاق بلند آن معرفی می کند. (۱/۲۷۷)
به باور سید قطب در سوره نمل نیز میان آغاز و انجام سوره ارتباط موضوعی وجود دارد و داستان های یاد شده میان این دو را در ارتباط با آغاز و انجام می‌شناسد. (۵/۲۹۱۷)
آغاز و انجام سوره یونس نیز با یکدیگر پیوند دارد. آغاز در مورد وحی است و انجام نیز در مورد وحی. (۳/۱۷۲۵)
چنان که میان آغاز و انجام سوره طه، اسراء، کهف، عنکبوت، سبأ و ... پیوند وجود دارد. (۴/۲۳۵۸؛ ۴/۲۲۵۴؛ ۴/۲۲۵۷و۲۲۵۹؛ ۵/۲۷۱۹؛ ۵/۲۹۱۷)
افزون بر ارتباط یاد شده، نویسنده فی ظلال میان مقاطع مختلف یک سوره نیز ارتباط برقرار می کند. برای نمونه آخرین آیه مقطع اول سوره بقره (آیات ۱-۲۹) را با تمامی آیات مقطع دوم (آیات ۳۰-۳۹) در ارتباط می بیند.
در آخرین آیه مقطع نخست از آفرینش مخلوقات زمینی برای انسان سخن گفته شده است؛ (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)(بقره/٢٩) و در مقطع دوم به قصه جانشینی آدم در زمین، برتری آدم بر فرشتگان، وصیت، نسیان، پشیمانی، توبه، هدایت، مغفرت و نبرد شرّ و خیر اشاره شده است و به این مناسبت به داستان بنی اسرائیل، عهد خدا با ایشان، پیمان شکنی آنها، حذر دادن مؤمنان از کید ایشان، محرومیت آنها از خلافت و پرهیز دادن از کید ایشان می پردازد. (۱/۶۵)

تقسیم بندی آیات

سید قطب برای دسته بندی آیات سوره‌های قرآن از کلماتی چند بهره می گیرد که آن کلمات عبارتند از:

۱. شوط

نویسنده تفسیر فی ظلال برخی سوره‌های قرآن را دارای چند «شوط» می داند. برای نمونه برای سوره نور پنج شوط (۴/۲۴۸۶)، برای سوره عنکبوت سه شوط (۵/۲۷۱۹)، برای سوره حدید دو شوط (۶/۳۴۷۷)، برای سوره روم شش شوط (۵/۲۷۵۵) و برای سوره سبأ پنج شوط می آورد. (۵/۲۸۹۰) شوط اول سوره سبأ آیات ۱-۹، شوط دوم آیات ۱۰-۲۱، شوط سوم آیات ۲۲-۲۷، شوط چهارم آیات ۲۸-۴۲ و شوط پنجم آیات ۴۳-۵۴.
هم ایشان شمار دیگری از سوره ها را تک شوط می خواند و برای تقسیم بندی آیات سوره از کلمات دیگری سود می برد. برای نمونه سوره اسراء را که از مقدمه، قصص و تعقیبات شکل گرفته است، دارای یک شوط می داند و تقسیم بندی آیات را در قالب جوله و فقره می آورد. (۵/۲۵۸۴) سوره احقاف را دارای چهار شوط به هم پیوسته می داند، به گونه ای که از شدت اتصال و در هم تندیدگی تک شوط می نماید، اما تک شوطی که خود از چهار مقطع شکل گرفته است (۶/۳۲۵۶) و سوره فاطر را تک موضوع می شناسد و گروه بندی آیات آن را بر اساس موضوع دشوار می‌بیند (۵/۲۹۱۸) و از این جهت این سوره را در شمار سوره های تک شوط قرار می‌دهد. (۵/۲۹۲۰)
بنابراین سوره های تک شوط، تک موضوع خواهند بود و سوره های چند شوط چند موضوع. هر دسته از آیات یک سوره که با عنوان شوط معرفی می شود، اشاره به یک موضوع خواهد داشت که گاه این موضوعات پرارتباط با یکدیگر می نمایند و گاه کم ارتباط.

۲. جوله

«جوله» اصطلاح دیگری است که سید قطب برای تقسیم بندی سوره ها به کار می برد. برای نمونه سوره حجر را به پنج جوله تقسیم می کند (۴/۲۱۲۲) و سوره بقره را شکل گرفته از چندین جوله می داند که نخستین جوله آن از آیه یکم شروع شده و به آیه بیست و نهم ختم می شود. (۱/۵۴)
در تفسیر فی ظلال هر جوله نشان از وجود یک موضوع دارد، از این رو نویسنده این تفسیر هر جوله را به صورت مستقل به تفسیر می نشیند. اما در برخی موارد که میان دو جوله ارتباط شدید می بیند، هر دو یا چند جوله را ذیل یک درس بیان می-کند. برای نمونه چهار جوله سوره لقمان را در دو درس بیان می کند و علت این کار را ارتباط عمیق هر دو جوله با هم می داند. (۵/۲۷۸۳)
هر چند سید قطب برای تقسیم بندی آیات سوره ها گاه از واژه «جوله» سود می‌برد و گاه از واژه «شوط»، اما در تفسیر ایشان نشان هایی از این همانی این دو واژه وجود دارد. برای نمونه در تفسیر سوره سبأ از وجود چند شوط سخن می‌گوید، اما به هنگام دسته بندی آیات برای برخی دسته ها عنوان جوله می آورد. او آیات ۲۲-۲۷ این سوره را یک جوله کوتاه می خواند و پس از تفسیر این جوله می‌گوید: «به آنچه گفته شد، این شوط کوتاه تمام شد.» (۵/۲۹۰۶)

۳. مقطع

عنوان دیگری که سید قطب برای تقسیم بندی آیات به کار می برد «مقطع» است. او در جای جای تفسیر خویش آیات سوره‌های قرآن را به مقاطع گوناگون تقسیم می کند. برای نمونه آیات ۲-۲۹ بقره را یک مقطع می شناسد.
به باور سید قطب در دسته بندی آیات ذیل عنوان مقطع، وحدت موضوع یا غرض ضروری نیست، به این جهت در برخی مقاطع چندین موضوع به بحث گرفته شده و از وحدت موضوع یا غرض واحد خبری نیست. (۱/۱۷۹)
نویسنده تفسیر فی ظلال گاه برای یک سوره چند مقطع می آورد و موضوع مقاطع را نیز بیان می کند، اما در دسته بندی آیات و جدا سازی آنها از یکدیگر تعداد مقاطع را بیش از مقاطع یاد شده می آورد.
برای نمونه سوره توبه را به شش مقطع تقسیم می کند (مقطع نخست آیات ۱-۲۸، مقطع دوم آیات ۲۹-۳۵، مقطع سوم آیات ۳۸-۴۱، مقطع چهارم آیات ۴۲-۹۲، مقطع پنجم آیات ۹۷-۱۱۰ و مقطع ششم آیات ۱۱۲-۱۲۹)، اما در دسته بندی آیات هشت مقطع می آورد. او آیات ۳۶-۳۷ و آیات ۹۳-۹۶ را به عنوان دو مقطع می‌آورد. (۳/۱۶۵۰)
افزون بر این در برخی موارد تعداد آیاتی که در مقدمه سوره برای یک مقطع می‌آورد، کمتر از تعداد آیاتی است که به صورت مستقل و دسته بندی و پررنگ عرضه می دارد. برای نمونه در مقدمه سوره توبه، مقطع چهار تا آیه ۸۵ این سوره ادامه دارد، اما در دسته بندی، این مقطع تا آیه ۹۲ سوره توبه ادامه می یابد.
به باور سید قطب ریختن چند آیه در قالب یک مقطع به معنای جدایی این مجموعه از مقاطع قبل و بعد این مقطع نیست، بلکه در برخی موارد ارتباط میانی دو مقطع بسیار شدید است و مقطع دوم امتداد مقطع اول است. برای نمونه آیات ۱۲۸-۱۳۵ انعام در پیوند شدید با آیات قبل و امتداد آن آیات است. (۳/۱۲۰۶) چنان که مقطع ۱۳۶-۱۵۳ از سوره انعام را به مقطع ۱۵۴-۱۶۵ همان سوره ارتباط می‌دهد و مقطع دوم را تکمله مقطع اول می شناسد.
نویسنده فی ظلال در مواردی که سوره، موضوع یا شخصیت واحد دارد، از تقسیم آیات در قالب مقاطع پرهیز دارد و سوره را دارای امواج می داند. برای نمونه از تقسیم آیات سوره انعام پرهیز می کند و این سوره را دارای موج‌هایی می داند که هر موج با موج های دیگر پیوند برقرار می کند. (۲/۱۰۲۲)
چنان که هم ایشان سوره فاطر را تک موضوع می خواند و تقسیم آیات آن را در قالب مقاطع تنها با هدف آسانی تفسیر آیات و فهم مخاطب می داند، نه آنکه هر مقطع ناظر به موضوعی خاص باشد و این سوره از چند مقطع متفاوت شکل گرفته باشد. (۵/۲۹۲۰)

۴. موج

«موج» یکی دیگر از واژه هایی است که سید قطب برای تقسیم بندی آیات با هدف سهولت تفسیر آیات قرآن به کار می برد. این کلمه بیشتر در تقسیم سوره هایی به کار می رود که سوره موضوع واحد دارد و ریختن آیات سوره در قالب مقاطع امکان پذیر نیست.
برای نمونه سوره انعام تک موضوع است و تمامی آیات آن بر محور همین موضوع واحد می چرخد، از این رو تقسیم آیات این سوره به چند مقطع ناممکن است. در نتیجه این سوره دارای چند موج خواهد بود که هر موج مکمل موج قبلی است و با پایان یافتن پنج موج، موضوع سوره نیز شکل می گیرد. (۲/۱۰۲۹)

۵. درس

«درس» عنوان دیگری است که در تقسیم بندی آیات سوره به کار می رود. از این عنوان بیشتر وقتی استفاده می شود که میان آیات ارتباط وجود داشته باشد. بر این اساس نویسنده فی ظلال در برخی موارد که یک سوره را به چند قسمت تقسیم کرده است، آن قسمت ها را در چند درس به تفسیر می گیرد. برای نمونه سید قطب سوره لقمان را به چهار جوله تقسیم می کند و از آن جهت که میان هر دو جوله پیوند شدیدی می بیند، هر دو جوله را یک درس می خواند و تمام سوره لقمان را در دو درس تفسیر می کند. (۵/۲۷۸۳) چنان که در مواردی دیگر به یک مجموعه از آیات قرآن یک درس می گوید. (۱/۱۲۵ و ۱۳۹؛ ۳/۱۴۷۱)
نویسنده تفسیر فی ظلال نه تنها میان مطلع برخی از دروس با موضوع و محور سوره ارتباط می بیند که افزون بر این، میان مطلع یک درس و موضوعات درس پیشین نیز پیوند می بیند. (۲/۶۵۷)

۶. شطر

عنوان دیگری که نویسنده تفسیر فی ظلال برای تقسیم بندی آیات قرآن به کار می برد، کلمه «شطر» است. برای نمونه در این تفسیر مجموعه آیات ۱-۲۹ سوره بقره یک شطر خوانده شده است.
در نگاه نویسنده فی ظلال عنوان شطر کوچک‌تر از عنوان جوله و عنوان مقطع کوچک‌تر از شطر است. از این رو ممکن است یک جوله چند شطر باشد. چنان که آیات ۴۰-۷۴ بقره شطر نخست یک جوله بزرگ شناخته می شود (۱/۶۴) و بر این اساس دو یا چند مقطع یک شطر خوانده می شود.

منابع و مآخذ:

۱.    سید قطب؛ فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، ۱۴۰۰ق.
۲.    شاطبی، ابواسحاق؛ الموافقات فی اصول الشریعه، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی‌تا.

 

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:13 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

مفسران معاصر و پیوند معنایی سوره‌های قرآن

سید عباس صالحی

پیوند معنایی سوره‌های قرآن، در میان مفسران معاصر، از اقبال نسبی برخوردار بوده و هست. در زمره این مفسران، نامورانی چونان شیخ محمد عبده، رشید رضا، مراغی، صابونی، سید قطب، عزت دروزه، سعید حوّی، ثنوی، فراحی، اصلاحی، طباطبایی، جوادی آملی و ... را می‌توان مشاهده کرد.
عوامل گوناگونی در این رویکرد ـ که البته در پیشینه تفسیری بی‌سابقه نبود ـ تأثیر گذار بود: در میان این زمینه‌های ذهنی ـ اجتماعی، شاید نکات زیر برجسته می‌نماید:
*پراکنده نمایی قرآن، دستاویزی برای برخی مستشرقان بود ـ و هست ـ تا به اظهاراتی چونان فاقد تجانس، انسجام، و ... از قرآن یاد کنند و وجوه اعجاز بیانی کلام خداوند را با چالش مواجه سازند.
مفسران معاصر، که دغدغه پاسخ به شبهات نو را داشته و دارند، با پی‌گیری نظریه وحدت موضوعی در هر سوره، تلاش ورزیدند که هم در منظر نظری و هم در تطبیقات تفسیری، از موضوع و رویکرد واحد در هر سوره به دفاع برخیزند و با این موضع از سؤال و شبهه یاد شده پاسخ دهند.
*گرایش‌ها و رویکردهای نظام واره و سیستماتیک به قرآن، پایگاه دیگری برای نظریه وحدت موضوعی سوره‌های قرآن بود. این که معارف قرآن‌ ـ که در هزاران آیه گرد آمده‌اند ـ در یک نظم واره درونی قرار داشته، کهکشان معارف وحی، چونان حقایق هستی، در مدارهای مشخص حرکت می‌کنند. این مبنای اندیشگی، موجب پاره‌ای از رویکردهای تفسیری شد. از جمله می‌توان اقبال به نظریه وحدت موضوعی سوره‌های قرآن را اشارت داشت.
*تأکید بر بُعد هدایتی ـ تربیتی قرآن در دوره‌های معاصر تفسیری، از عوامل دیگر گرایش وحدت موضوعی سوره‌های قرآن بود. در تفاسیر معاصر، رویکرد نوسازی فردی ـ اجتماعی مشهود است. جهت‌گیری که بتواند «قرآن» را مبنای تعالی فرد مسلمان و شکوفایی تمدن اسلامی قرار دهد. در این نگرش، دریافت پیام‌های مشخص و هم مضمون از آیات وحی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. پیام‌هایی که بتوانند زیرساخت دگر سازی‌ها و نو آفرینی‌ها را شکل داده و سامان دهند. در دیدگاه مفسران معاصر با نظریه وحدت موضوعی در هر سوره، می‌توان بنیادها و پیکره این تمدن سازی را از منظر قرآن دریافت. چه اینکه با کشف اغراض سوره‌های قرآن، چشم انداز و افق نوسازی تمدنی (چه در فضای فردی و چه در ابعاد جمعی) تبیین و ترسیم خواهد گشت.
زمینه فوق، و موارد مشابه، موجی گسترده و کم سابقه در اعتقاد به نظریه وحدت موضوعی در سوره‌ای قرآن پدید آورد و آن را یکی از مؤلفه‌ای رویکرد تفسیری در تفاسیر معاصر قرار داد.
اهمیت این موضوع، این ضروت را پدید آورد که علاوه بر پرداخت نظری به موضوع ساختار وحدت گرایانه یا کثرت گرایانه سوره‌های قرآن، به چگونگی مواجهه مفسران معاصر با این موضوع پرداخته شود. و اینک در شماره دوم ویژه‌نامه «وحدت موضوعی سوره‌های قرآن» بخش اصلی مقالات به این مقوله اختصاص یافته است.
با مراجعه به تفاسیر معاصر، می‌توان به این نکته پی برد که مفسران یاد شده در فضای تفسیر و تطبیق این نظریه، با چالش‌های متعددی روبرو بوده‌اند. ابهام‌ها و پرسش‌هایی که گاه آنان را به عدول از نظریه کشانیده و یا آنان را به تخصیص و تأویل مجبور ساخته است. هر چند در مواردی هم با غفلت و تغافل از حاشیه نقدها و ابهامات گذر داشته‌اند.
در این نوشتار مختصر، بدون پرداخت تفصیلی و استنادی، به پاره‌ای از این نکات اشاراتی خواهیم داشت:

سوره‌های مکی ـ مدنی

از مباحث آشنا و دیرباز علوم قرآنی، تقسیم آیات وحی، به آیات مکی و مدنی است. تفسیر رائج و مقبول از آن، تفسیر زمانی (و نه مکانی) است. بدین معنا که آیات مکی، در آیات قبل از هجرت و آیات مدنی، در آیات پس از هجرت به کار می‌رود. دانشوران قرآنی، از دیرباز برای تفکیک آیات مکی و مدنی، معیارهایی را ارائه داشته‌اند. برخی، نص گرایانه به روایات منقول اعتماد ورزیده‌اند و سور مکی و مدنی را بر آن اساس تمایز بخشیده‌اند و برخی دیگر بر بنیادهای روش‌شناسانه به این تمییز و تمایز دست یازیده‌اند.
بخش وسیعی از مفسران معاصر، مبنای اخیر را پذیرفته‌اند. به نظر ایشان، روایات تعیین بخش به آیات مکی ـ مدنی قرآن، به واسطه تعارضات مضمونی واختلالات سندی قابلیت اتّکا را ندارند وتنها بایستی در افق قرائن درونی و بیرونی، به تشخیص زمان نزول پی برد.1
براساس این نگرش، قرائن و شواهدی برای تعیین زمان نزول ارائه داشتند. از جمله این که شاخصه مشترک سوره‌های مکی در قالب بیانی، ایجاز و گزیده‌گویی و نظم آهنگین در تعبیرات و جملات است. همچنین سوره‌های مکی در هویت معنایی، تفاوت روشنی با سوره‌ای مدنی دارند. دعوت به اصول و بنیادهای باور اسلامی با بیان انذار گویان و تبشیرگرا، از مشخصات معنایی سوره‌های مکی است و نیز نکاتی دیگر.
این مفروضات و مبادی، پرسش اساسی را در برابر باورمندان نظریه وحدت موضوعی سوره‌های قرآن می‌دهد که در سوره‌های ترکیبی، یعنی سوره‌هایی که در آن هم آیات مکی و هم آیات مدنی قرار دارد، با توجه به دو افق معنایی ـ که جزء قرائن تفکیک بخش آیات مکی از مدنی است ـ چگونه می‌توان به وحدت موضوعی در یک سوره ره‌یافت؟! مگر نه اینکه گذرهای زمانی، موجب شکل گیری گزاره‌های متمایز (و البته نه متعارض) با ادبیات متفاوت شده‌اند. پس چگونه می‌توان گزاره‌ای متمایز را، که در آفاق زمانی متفاوت نازل گشته‌اند، در یک افق معنایی قرار داد. و از موضوع واحد سخن گفت؟!
علامه طباطبایی، که از باور مندان به نظریه وحدت موضوعی سوره‌های قرآنند، در پاره‌ای از سوره‌های قرآن، با استفاده از قرائن درونی و بیرونی، به این نکته رو می‌آورند که سوره، ترکیبی از آیات مکی و مدنی است. به عنوان نمونه در سوره معارج تا آیه 21 سوره را مکی و پس از آن را تا پایان سوره مدنی می‌دانند. ایشان به این نکته استشهاد می‌ورزند که آیات (وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ*لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُوم) (معارج/٢٥-24) ناظر به زکات است و زکات در مدینه تشریع شده است. و وحدت سیاقی آیات قبل و بعد از آن، موجب می‌شود که از آیه 22 تا پایان سوره، مدنی محسوب شود.(طباطبایی،20/5)
مشابه این نکته با استدلال به قرائن و شواهد را در موارد دیگر نیز می‌توان یافت. از جمله: سوره دهر، که آیات ابتدایی تا آیه 22 را مدنی می‌دانند که در ضمن آن آیات نازل در شأن اهل بیت(ع): آمده است:(وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا)(دهر/٨) و آیات 23 تا پایان سوره را مکی می‌دانند. به دلیل مضامینی که با آیات مکی همخوان است:(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلا*فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا ...)(دهر٢٤-23) بیانات و نکاتی که کاملاً با آیات مکی قرآن، همگرایی دارند. (طباطبایی، 20/120 و 135 و ...)
اما هم ایشان در ارائه موضوع از سوره‌های یادشده، یکسان برخورد نداشته‌اند. در سوره معارج، به رغم باور و استدلال به ترکیبی بودن سوره‌ از آیات مکی ـ مدنی، به این نکته تصریح می‌ورزند که سیاق سوره، کاشف از آن است که در باره «اوصاف روز قیامت» است.(طباطبایی، 20/5) این بیان، نشانگر آن است که ایشان در سوره معارج، به موضوع واحد در سوره التزام می‌ورزند، اما در سوره دهر، تعبیراتی دارند که از آن تعدد موضوع در دو افق زمانی بر می‌آید. ایشان سوره دهر را به 2 بخش معنایی تقسیم می‌کنند: بخش اول ـ که تا آیه 22 و نازل در مدینه است ـ ناظر به «خلقت و نعمات دنیوی ـ اخروی انسان» است و بخش دوم، (از آیه 23 به بعد که آیات مکی است) ناظر به « نزول قرآن و صبر استقامت پیامبر(ص)در مسیر وحی» است. (طباطبایی، 20/120)
از تعبیرات یاد شده در سوره دهر، می‌توان دریافت که ایشان، خواسته یا ناخواسته، با تغییر فضای زمانی نزول و محتوای گفتمانی آیات، به تعدد موضوع در سوره ره یافته‌اند. گرچه ایشان در ابتدای آیه 23، تلاش داشته‌اند که ارتباط معنایی بین آیه و آیه 22، برقرار سازند، اما این ارتباط جویی، در سطح همگرایی مضمونی بین دو بخش یاد شده، نبوده است.

سوره هاي طولاني قرآن

در طبقه‌بندي سوره‌هاي قرآن با عناويني چون سوره‌هاي طوال (شامل سوره‌هاي بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال) و سوره‌هاي مئين كه شماره آيات آن بيش از 100 آيه است (شامل سوره‌هاي هود، اسراء، نحل، كهف، شعراء، صافات) مواجه هستيم.
دست‌يابي به موضوع واحد در اين سوره‌هاي طولاني بس دشوار و آميخته با تكلّف بوده و هست. مفسران باورمند به وحدت موضوعي در اين سوره‌ها در عقبه‌اي سخت گرفتار آمده‌اند.
گذري به تعابير برخي از ناموران ياد شده در سوره بقره، نمايان‌گر اين «عقبه کؤود» است:
1. سعيد حوّي: سوره بقره از يك مقدمه (تا آيه 20 است كه اوصاف متقين، كافران و منافقان را بيان مي‌كند) و سه بخش تشكيل شده است. بخش نخست آيه 21 تا 167 و بخش دوم آيه 168 تا 207 و بخش سوم آيه 208 تا 284 است و آيات پاياني سوره بقره به عنوان خاتمه سوره تلقي مي‌شود. (سعيد حوّي1/61)
نويسنده، گرچه تلاش مي‌كند كه با ارائه اين طبقه‌بندي سوره بقره را چونان كتاب مدون برخوردار از مقدمه، فصول و خاتمه قرار دهد، اما اولاً بين اين 5 بخش، ارتباطي برقرار نمي‌كند. و ثانياً در طبقه‌بندي موضوعي بخش‌هاي سه گانه (آيات 21 تا 284)گرفتار پراكندگي و تشتت موضوعي است. به عنوان نمونه، آنچه نويسنده محترم در شاكله موضوعي بخش دوم (آيات 168-207) بيان داشته‌اند چنين است:
«بخش دوم، تأكيد به موضوع تقوا دارد... سپس مفهوم شكر و راه‌هاي آن را تعميق مي‌بخشد. بخش دوم سوره، پايان نمي‌يابد مگر اين كه موضوع تقوا، عبادت، شكر، صراط مستقيم (و نيز موضوع انحراف از صراط مستقيم و رويكردهاي منحرفان) شفاف و آشكار مي‌شود و در بين اين موضوعات، در مورد اركان اسلام كلام تكميل مي‌شود: ايمان، زكات، روزه، حج. در نتيجه بستر دروني، قلبي و عقلي براي حركت در مسير اسلام تجهيز و آماده مي‌شود. (همان1/64)
خواننده در قالب اين ادبيات و مفاهيم، در نمی‌يابد كه بالأخره موضوع بخش دوم سوره بقره چيست ؟! تقوا، شكر، صراط مستقيم، اركان اسلام و...
2. ابن عاشور: او در ابتداي سوره، تصريح مي‌كند كه جهات معنايي سوره بسيار متنوع و گسترده‌اند و سوره بقره چندان اغراض گوناگون را در بردارد که مصداق لقب «خيمه قرآن» گرديده است. بنابراين نمي‌توان با گمان زني، محتويات آن را احصاء كرد.(ابن عاشور1/200)
ابن عاشور، پس ازاين مقدمه اظهار مي‌دارد:
«اغراض اصلي سوره را مي‌توان در2 بخش خلاصه كرد: بخش نخست برتري اسلام بر اديان پيشين. و بخش دوم تبيين احكام شريعت اسلام براي اصلاح جامعه انساني (همان/201)
همان‌گونه كه روشن مي‌نمايد اولاً مفسر، با مقدمه ياد شده، مي‌كوشد دشواري دست‌يابي به موضوع و غرض همگرا را تبيين سازد. و ثانياً در نهايت با طرح اغراض اصلي ‌‌‌[معظم اغراض...] اشارت به آن دارد كه اغراض ديگر در سوره وجود دارد. ثالثاً نه به يك موضوع و غرض بلكه به دو موضوع ره مي‌پويد. و رابعاً هر دو موضوع، آن قدر كلي و انتزاعي‌اند كه چندان شاكله‌اي براي تعريف و تمايز سوره بقره نمي‌توانند باشند.
3. علامه طباطبايي: ايشان در آغاز سوره فرموده‌اند كه بخش اصلي سوره، از هدف واحد در سوره خبرمی‌دهد. اين كه عبادت خداوند، اقتضاي آن دارد كه انسان، به تمامي آنچه پيامبران نازل مي‌كنند، ايمان بيابد و ميان پيامبران، فرق نگذارد. سپس طرد كافران و منافقان و سرزنش اهل كتاب شده است، بواسطه بدعت‌هاي كه در دين خدا پديد آوردند و سپس به بيان برخي از احكام می‌پردازدچونان تغيير قبله، احكام حج، ارث، روزه و... (طباطبايي1/43)
با دقت در تعبيرات ايشان، روشن می‌شود كه ايشان سوره بقره را داراي غرض واحد تلقي نكرده‌اند بلكه تعبير فرموده‌اند: «ان معظمها تنبئي عن غايه واحده.»
همچنين مطالبي را كه به عنوان غرض اصلي سوره بيان داشته‌اند، از گسست مضموني برخوردار است. در حقيقت عبارات ايشان، به گونه‌اي است كه گويا سوره 3 غرض دارد: 1- ايمان به پيام آوران وحي 2- طرد مخالفان و بدعت گزاران 3- بيان برخي از احكام فقهي.
شاگرد نامور ايشان، حضرت آيت الله جوادي آملي، با الهام از سخنان علامه طباطبايي، به تقريري رو آورده‌اند كه شائبه اين گسست را به حداقل برساند. ايشان در ابتداي سوره، اظهار می‌دارند:
«هدف واحدي كه می‌توان از مباحث متنوع اين سوره انتزاع كرد اين است كه مقتضاي بندگي خداي سبحان، ايمان به همه پيامبران و همه كتابهاي آسماني است و بر اين اساس، كافران و منافقان را بر أثر نداشتن ايمان مذمت می‌كند و اهل كتاب را به خاطر بدعت‌هايشان... ملامت می‌كند و احكامي را كه ايمان به آنها مقتضاي اسلام است بيان می‌كند. (جوادي آملي1/33)
حضرت آيت الله جوادي آملي، انسجام صدر و ذيل آيات سوره بقره را شايد بر ادعاي فوق قرار می‌دهند. بيان موجز ايشان، با فرض پذيرش اين مدعاست كه اولاً صدر و ذيل سوره‌ها، بيانگر موضوع سوره‌اند. و ثانياً در سوره بقره، مفاد صدر و ذيل سوره، ايمان به پيامبران و كتابهاي آسماني است. علاوه آنكه بخش وسيعي از آيات سوره بقره، كه متضمن احكام فقهي است، با تعبيری تكلّف آميز و نه چندان روشن (احكامي را كه ايمان...) با موضوع سوره پيوند يافته‌اند.

سوره‌هاي مشترك در مضمون

پاره اي از سوره‌هاي قرآن، مضامین بسيار همگرا دارند. به عنوان نمونه به سه سوره شعراء، نمل، قصص(سوره هاي28-26قرآن) اشارت داشت، بخش اصلي آيات هر سه سوره در مورد داستان پيامبران‌اند.
در مورد اين سه سوره، به ديدگاه‌هاي مفسران ياد شده در بخش پيشين، اشارت می‌كنيم:
1. ابن عاشور، غرض سوره شعراء را تاكيد بر والا مرتبگي و اعجاز قرآن و تقويت روحي پيامبر در برابر مشكلات می‌داند. (ابن عاشور19/107)
در هدف سوره نمل، نيز اظهار می‌كند كه مهم‌ترين غرض سوره بيان اعجاز قرآن و تبيين جايگاه آن است (همان/216)
همچنين در هدف يابي سوره قصص می‌نويسد:
«اين سوره مشتمل بر تبيين علو مرتبت قرآن و تعريض به مشركان سخنور است كه از همانند آوري قرآن ـ هر چند يك سوره ـ ناتوانند. و پايان سوره، در تقويت روحي پيامبر است.» (همان 20/6-7)
همان‌گونه كه می‌نگريد مفسر معاصر، نتوانسته است بين سه سوره همگرا، تفاوت روشن مضموني بيابد و در نتيجه تقريباً موضوع واحدي براي هر سه سوره ارائه می‌كند. اين نكته، طبعاً اين پرسش را پديد می‌آورد كه نظريه وحدت موضوعي در هر سوره، متكي بر آن است كه هر سوره، با موضوع و هدفي خاص، از سوره‌هاي ديگر متمايز شوند. و اصولاً از مبادي نظري آن ديدگاه، تفكيك آيات هر سوره از سوره‌هاي ديگر است كه چون به استناد وحي رخ داده، طبعاً بايستي جهت و يا موضوع متمايز، به تفكيك آيات يك سوره از سوره‌هاي ديگر انجاميده باشد.
حال چگونه، این مبناي نظري را با اشتراك موضوع در چند سوره می‌توان پذيرفت؟
2. سعيد حوّي در ابتداي هرسه سوره، اظهار می‌دارد كه اين سه سوره كه هر سه، با «طاء» آغاز می‌شوند (طسم، طس، طسم) مطالب آن در يك دريا می‌ريزند و از يك محور سخن می‌گويند. (سعيدحوّي 7/3897)
سپس مفسر ياد شده، 3 محور براي سوره‌هاي سه گانه مطرح می‌كند:
بيان اعجاز قرآن، ذكر نمونه‌هاي از پيامبران و در آخرين حلقه آن، نبوت پيامبرخاتم(ص)و ارائه معارف بلند از اسلام در بخش‌هاي گوناگون زندگي (همان/3898)
مطلب فوق، تصريح روشني است بر موضوعات همگرا در چند سوره مستقل. نكته‌اي كه در تعارض آشكار با نظريه وحدت موضوعي سوره‌ها قرار می‌گيرد. نظريه‌اي كه می‌كوشد با ارائه موضوعي متمايز در هرسوره، به وحدت بخشي آيات يك سوره و تمايزيابي آن با سوره‌هاي ديگر دست يابد.
علاوه اين كه محورهاي سه گانه ياد شده، عملاً به تعدد اغراض در يك سوره (و نه وحدت موضوعي) ره می‌يابند.
3. علامه طباطبايي در آغاز سوره شعراء اظهار می‌كنند كه هدف سوره، تقويت روحي پيامبر(ص)در برابر تكذيب مشركان بود. تكذيب‌هايی كه با توهين‌هايی چون مجنون، شاعر، و... می‌آميخت. خداوند، پيامبررا تقويت روحي و مخالفان را با نقل داستان پيامبراني چون نوح، ابراهيم، موسي، و...تهديد می‌كند. ( طباطبايي،15/249)
و در ابتداي سوره نمل بيان می‌كنند كه غرض سوره، بشارت و انذار است كه به داستان پيامبران استشهاد شده است. (همان/339)
و بالأخره در سوره قصص، اظهار می‌كنند كه غرض سوره، وعده به مؤمنان در مكه است كه در آن گروهي اندك تحت فشار فرعونيان قريش بودند و اين وعده، با ذكر قصه موسي و فرعون، و نيز داستان قارون و... همراه می‌شود. (همان،16/6)
با ملاحظه تعابير ايشان، روشن می‌شود كه گرچه ايشان ظاهراً تعابيري متفاوت را برمی‌گزينند، اما روح و جوهره آن چندان تفاوتي ندارد. تعابيري چون: تقويت روحيه پيامبر(ص)، بشارت و انذار، وعده به مؤمنان در برابر مشكلات و فشارهاي مشركان، گرچه ظاهراً عباراتي متمايزند، اما كاملاً روشن می‌نمايد كه از يك حقيقت سخن می‌گويند: اين كه خداوند، خواسته است با ذكر داستان پيامبران پيشين و احوال ايشان، به تقويت روحي پيامبر(ص)و مؤمنان بپردازد و مخالفان ايشان را انذار و تهديد كند.
***
موارد ياد شده، نمونه‌هاي از صعوبت تطبيق نظريه وحدت موضوعي سوره‌هاي قرآن است. مفسران معاصر، با تمامي همّت كه در فرايند كشف و ارائه موضوع واحد در سوره‌ها داشتند، اما با اغلاق‌ها و ابهام‌ها و تعارض‌هاي گوناگون درگير شدند . البته همان‌گونه كه در سرمقاله شماره پيشين اشارت شد، اين‌گونه معضلات تطبيقي، گرچه نشان می‌دهد كه نظريه ياد شده چندان روان و آسان ياب نيست، اما نمی‌تواند مهر بطلان براين ديدگاه باشد. اين نظريه در سير تكاملي و تكميلي خود می‌تواند گام به گام بر ابهامات فائق آيد و در مواجهه فهم آدمي با كتاب آسماني مؤثر افتد.

منابع و مآخذ:

1. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، قم، 1417ق.
2. حوّی، سعید؛ الأساس فی التفسیر،
3. ابن عاشور،‌ محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر
4. جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، انتشارات اسراء، 1386ش.


 

پی نوشت‌:

1- (به عنوان نمونه: طباطبایی، قرآن در اسلام، 186 و نیز: همو: المیزان، 13/342 و 12/299)

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:13 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

تناسب آيات و سُوَر: از مباحث علوم قرآنى درباره مناسبت و ارتباط ميان آيات و سوره ها

«مناسبت» در لغت به معناى پيوند و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 652
اتصال دو چيز با يكديگر[1]، همانندى، قرابت و نزديكى است[2] و در اصطلاح به پيوند ميان دو چيز به هر جهتى كه باشد اطلاق مى شود. مناسبت گاه در پديده هاى عينى و خارجى و گاه در نوشته هاست؛ اما در علوم قرآنى، اين اصطلاح محدودتر مى شود و به پيوندِ ميان بخش هاى يك آيه يا دو يا چند آيه* با هم و نيز ارتباط سوره اى با سوره هاى ديگر، اطلاق مى شود. علم مناسبت، علمِ كشفِ ارتباط ميانِ بخش هايى از قرآن است كه در ظاهر گسسته و بى ارتباط مى نمايند.[3] ناپيوستگى گاه ميانِ دو بخش از يك آيه، گاه ميان آيات همجوار و ... خود نمايى مى كند.
«علم شناسايى عواملِ ترتيب و چينش آيات و سوره ها»، تعريفى است كه بقاعى از علم مناسبات ارائه كرده است.[4] در نظر سيوطى، مقصود از علم مناسبت، يافتن معنايى است كه ميان بخش هاى قرآن، ارتباط برقرار مى كند[5]؛ معنايى كه گاه به صورت عام و خاص تحقق مى يابد، گاه پيوند عقلى، حسى و خيالى است يا نوعى از علاقه و تلائم ذهنى مانند سبب و مسبب، علت و معلول يا حتى دو مخالف و ضدى كه نوعى پيوستگى موضوعى را نشان مى دهند.[6] در مكتوبات علوم قرآنى، هريك از واژگانِ «اتساق» و «تناسق»، به معناى تناسب به كار رفته است. موضوع علم مناسبات اجزا و عناصرى است كه زمينه پيوند مطالب به ظاهر گسسته را فراهم مى آورد.[7]

اهميت و ضرورت علم مناسبت و نقش آن در تفسير قرآن:

سيوطى اين علم را فنى ارزنده دانسته كه به موجب آن، پيوند اجزاى سخن همانند بنايى مستحكم قوت مى يابد، هرچند مفسران به سبب دقتى كه در آن هست، كمتر به آن اهتمام ورزيده اند.
از فخر رازى (م. 606 ق.) نقل شده كسى كه در لطايف نظم و بدايع ترتيب سوره* بقره تأمّل كند، درمى يابد كه قرآن همان گونه كه از جهت فصاحت الفاظ و ظرافت معانى معجزه است، در نظم و ترتيب آيات نيز معجزه است.[8] وى بر اين باور است كه بسيارى از لطايف قرآنى در تناسب ميان آيات به وديعت نهاده شده اند و در پرتو علم مناسبات آشكار خواهند شد.[9] وى شواهد فراوانى از پيوند ميان آيات را در تفسير خود التفسير الكبير يادآور شده است.[10]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 653
نيشابورى كه به گفته زركشى و سيوطى نخستين كسى است كه به اين علم توجه كرده، غفلت عالمان بغداد را از پيوستگى و تناسب آيات، مورد طعن قرار مى داد و آنان را نكوهش مى كرد.[11]
برخى معتقدند پيوستگى آياتِ قرآنى تا آنجاست كه گويى تمامى قرآن، تنها يك سخن بيش نيست.[12] اعجاز بلاغى قرآن، جز از رهگذرِ دركِ مناسباتِ پنهانِ آيات، آشكار نخواهد شد.
پيش از سيوطى، زركشى از علم مناسبت تمجيد كرده و آن را علمى شريف دانسته است كه موجب تقويت عقل بوده، ارزش سخن هر گوينده اى با اين علم روشن مى گردد.[13]
ابن العربى مالكى (م. 543 ق.) بر اين باور است كه ارتباط آيات قرآن تا آنجاست كه همچون يك كلمه، معناى آن منسجم و معانى آن منتظم بوده و علم بسيار ارزنده اى است.[14] وى مى نويسد: سپس خداوند براى ما راهى به آن گشود و چون افراد لايقى را براى آن نيافتيم و مردم را به اوصاف بطالت پيشگان ديديم بر آن مهر نهاديم و آن را ميان خود و خداى خود قرار داديم و آن را به او بازگردانديم.[15]
براساس گزارشِ محى الدين بن عربى (م. 638 ق.) تا آن زمان، رمانى (م. 386 ق.) از عالمانِ نحو، تنها كسى است كه به اين علم توجه داشته. محى الدين معتقد است كه فهم كامل قرآن تنها از رهگذرِ مناسبات امكان پذير است و كسى كه از منظر اين علم به آيات قرآن بنگرد، به علمى بزرگ دست خواهد يافت.[16] علم مناسبات، پاره هاى هر كلام را با كلام ديگر، شناسايى مى كند و به يكديگر پيوند مى زند و آن را به مجموعه اى بدل مى كند كه در حكم ساختمانى است، با اجزايى همخوان. اين همخوانى به مفسر كمك مى كند تا رابطه اجزاى كلام را دريابد و به فهمى از پيوستگىِ مجموع كلام نزديك تر شود.[17] بى توجه به اين ارتباط و اتساق، فهمِ معارف و حقايق قرآن ميسر نخواهد شد.[18]
سعيد حوّى اثبات برخى نظريات علوم قرآنى، همچون توقيفى بودنِ ترتيب سوره ها را از فوايد اين علم دانسته است كه برخى در آن تشكيك كرده اند.[19]
فخر رازى، پيوستگى آيات را جلوه اى از اعجاز
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 654
قرآن دانسته است.[20]
صبحى صالح معتقد است: علم مناسبت و كشف ارتباط آيات، در بسيارى موارد مفسر را از پرداختن به سبب نزول بى نياز خواهد كرد.[21]
دستيابى به لطايف تفسيرى و تبيينِ نادرستى برخى ديدگاه هاى خاورشناسان درباره قرآن، از ديگر كاركردهاى علم مناسبات تلقى شده است؛ خاورشناسانى كه در اسلوب قرآن تحقيقاتى داشته اند و بر پراكندگى آيات تأكيد دارند. برخى خاورشناسان، نيز براى توجيه گسستگى آيات، ادله اى را بيان كرده اند. توجيهاتِ خاورشناسان، در مواردى متعارض اند، چنان كه برخى اظهارات آنان به انكار وحيانى بودن قرآن مى انجامد.[22]

ديدگاه خاورشناسان:

گروهى از خاورشناسان همچون ريچاردبل (Richard_Beel)، آرتورجان آربرى (Artur_Jhon_Arbery)[23]، گلدزيهر (Gold_Ziher)وگوستاولوبون (Gostave_Le_Bon)[24] بر ناپيوستگى آيات قرآن تأكيد دارند؛ مثلا آرتور جان آربرى در بخشى از مقدمه خود بر ترجمه قرآن مى نويسد: قرآن از هر انسجامى كه مربوط به ترتيب نزول باشد و نيز از انسجام منطقى بسى به دور است. خواننده قرآن به ويژه اگر ناچار باشد به يك ترجمه اكتفا كند، هرچند كه آن ترجمه از نظر زبان شناختى دقيق باشد، بى شك از حالت ظاهراً بى نظمِ بسيارى از سوره ها حيرت زده مى شود.[25]
عبدالله شحّاته توجيهات خاورشناسان را درباره گسيختگى و ناپيوستگى آيات اين چنين يادآور مى شود: عده اى اين پريشانى و پراكندگى را عامل پيشگيرى از ملال خاطر و دلزدگى مى دانند. گروهى نيز معتقدند وحدت ادبى هر سوره از قرآن تنها براى جبران نقص عدم ارتباطِ آيات، ابتكار شده است. سومين گروه كه بيشتر خاورشناسان را تشكيل مى دهند معتقدند بايد ريشه اين عيب را در طرز كار صحابه پى جويى كرد؛ يعنى آن گاه كه آنان به جمع و تأليف قرآن پرداختند و به ترتيب آيات و تنظيم آن در قالبِ سوره ها اقدام كردند، اين پراكندگى و پريشانى را در قرآن پديد آوردند.[26]
اما با توجه به شيوه جمع قرآن كريم، كه به اتفاق علماى اسلامى توقيفى بوده و به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله) و به امر وحى صورت گرفته، بايد گفت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 655
كه اين توجيهات مستشرقان، سخنى عاميانه و از سر ناآگاهى است.[27] چنان كه مناسباتِ حاكم بر آيات قرآن، كه در علم تناسب به تفصيل بيان شده است، نشان مى دهد پيوند اعجاب انگيزى در سراسر قرآن وجود دارد، هرچند اين پيوند از نگاه ناآشنايان به اسلوب قرآن، دور بماند. عبدالله درّاز معتقد است يك طرح و نقشه پردازى واقعى و تعيين كننده حدود و مرزها، براى هر سوره وجود دارد.[28]

علوم قرآنى و علم مناسبات:

علم مناسبات با برخى ديگر از مباحث علوم قرآنى، همچون توقيفى بودن ترتيب آيات و سور، سياق، اسباب نزول، اعجاز قرآن، قصص قرآن، مثل هاى قرآن، قسم هاى قرآن و مسئله هماهنگى لفظ و محتوا پيوند دارد.[29] اين علم در مواردى راهگشا و مبينِ ابهاماتِ موجود در موضوعات ياد شده است، چنان كه برخى معتقدند كشفِ پيوند و تناسب آيات در برخى موارد مفسر را از پرداختن به اسبابِ نزول بى نياز مى سازد.[30]

پيشينه علم مناسبت:

آغاز علم مناسبات، با نخستين مراحل تحقيق در اسلوب قرآن همراه بوده است. اين علم در پى بيان پيوستگى و ارتباط دو آيه يا عبارت هايى از يك آيه است؛ ارتباط و پيوندى كه در نگاه نخست، مخفى و ديرياب مى نمايد.
سيوطى آغاز توجه به علم مناسبات را به شيخ ابوبكر نيشابورى (م. 324 ق.) نسبت داده است.[31] عبدالقادر جرجانى (م. 471 ق.) بنيانگذار علم بلاغت، مباحث آغازين علم تناسب را در سايه نظم قرآن مطرح مى كند.[32] ابن العربى مالكى (م. 543 ق.) پيوستگى ميان آيات را در دو كتاب خود سراج المريدين و احكام القرآن نشان مى دهد. وى پيوند و تناسب آيات قرآن را امرى بديهى و اين علم را علمى عظيم دانسته است.[33]
فخررازى (م.606 ق.)، بيشترين توجه را در حوزه تناسب آيات داشته و موارد متعددى از ترتيب، پيوستگى و روابط آيات را در تفسير مفاتيح الغيب به تصوير مى كشد.[34] عبدالواحد بن عبدالكريم زملكانى (م. 651 ق.) از قرآن پژوهان قرن هفتم، تفسير خود را با عنوان نهاية التأميل فى اسرار التنزيل با توجه به علم مناسبت نگاشته است.[35] در همان قرن، ابن ابى الاصبع (م. 654 ق.) بدائع القرآن و الكواكب الدرية فى نظم القواعد الدينيه را مى نويسد و پيوستگى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 656
و نظم قرآن را بازگو مى كند.[36] ابن نقيب بلخى (م 698 ق.) نيز در تفسير بزرگ خود التحرير والتحبير به پيوستگى آيات توجه مى كند.[37]پس از وى در قرن هشتم ابن زبير غرناطى (م. 708 ق.) البرهان فى مناسبة ترتيب سور القرآن را تأليف كرد. اين كتاب مبنايى است براى قرآن پژوهانى كه به علم مناسبات پرداخته اند.
گسترش علم مناسبات در اواخر قرن هشتم، زمينه گشايش فصلى مستقل در علوم قرآنى را فراهم ساخت. بدرالدين زركشى (م. 794 ق.)، فصلى ويژه از كتاب البرهان را به اين موضوع اختصاص داد.[38]
برهان الدين ابراهيم بن عمر بقاعى (م. 885 ق.) از مشهورترين دانشمندانى است كه درباره علم مناسبات و استحكام آن سخن گفته است. وى در تفسير خود نظم الدرر فى تناسب الآيات والسور به تبيين رابطه آيات و سوره ها پرداخته و راهى اغراق آميز پيموده و پيوندهاى نامأنوس و تكلف آميزى را باز مى گويد كه موجبِ انتقاد دانشمندان شده است.[39] بقاعى، پيش از تفسير ياد شده كتابى را با عنوان نعم الرحمان فى تناسب آى القرآن نگاشته و سپس آن را تلخيص كرده و آن را دلالة البرهان القويم على تناسب آى القرآن العظيم نام نهاده است.[40]
سيوطى افزون بر كتاب الاتقان از دو تأليف ديگر خود با نام هاى تناسق الدرر فى تناسب السور و مراصد المطالع فى تناسب المقاطع ياد مى كند كه كتاب نخست به تناسب و ارتباط سوره ها اختصاص يافته[41] و كتاب دوم از تناسب آغاز و پايان سوره ها بحث مى كند.[42]
نهرالنجاة فى بيان مناسبات آيات ام الكتاب از ساجقلى زاده مرعشى (م. 1150 ق.) و جواهرالبيان فى تناسب سور القرآن از صديقى غمارى، دو تأليف مستقلى اند كه در قرن دوازهم هجرى به رشته تحرير درآمده اند. در نهرالنجاة پيوند آيات و در جواهرالبيان تناسب و ارتباط سوره ها، پى جويى شده است.[43]
در دوره معاصر نيز تفاسير و كتب متعددى در اين موضوع و در دفاع از تناسب ميان آيات تأليف شده اند. برخى از كسانى كه به طور گسترده بحث و بررسى تناسب را دنبال كردند و تأليفاتى در اين زمينه ارائه داده اند عبارت اند
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 657
از: محمد محمود حجازى در التفسير الواضح و الوحدة الموضوعية فى القرآن الكريم، عبدالله درّاز در النبأ العظيم[44]، شحاته در اهداف كل سورة و مقاصدها فى القرآن الكريم، صبحى صالح در مباحث فى علوم القرآن[45]، شيخ محمد غزالى در نحوَ تفسير موضوعى لسور القرآن الكريم، مناع القطان در مباحث فى علوم القرآن[46]، كمال الدين طائى در موجز البيان، مصطفى مسلم در مباحث فى التفسير الموضوعى[47]، عبدالعلى بازرگان در نظم قرآن، سعيد حوّى در الاساس فى التفسير، معرفت در التمهيد فى علوم القرآن[48]، عبدالهادى فقهى زاده در پژوهشى در نظم قرآن عباس همامى در چهره زيباى قرآن، سيد محمد على ايازى در چهره پيوسته قرآن و محمد خامه گر در ساختار هندسى سوره هاى قرآن.

گونه هاى ارتباط در آيات قرآن:

گونه هاى ارتباط، ميان آيات مى تواند از سنخِ سبب و تعليل، تأكيد، اعتراض و بدل، بيان نمونه و مصداق، تفسير و بسط آيه پيشين، تخصيصِ عام و تقييدِ مطلق باشد؛ نيز ممكن است اصولا از اين سنخ نبوده، در ظاهر، ناپيوسته به نظر آيد. در اين صورت، بايد جنبه هاى ديگر پيوستگى، مانند عطف، تمثيل، تنظير و تضاد، حسن تخلص، اقتضاب و حسن مطلب را بررسى كنيم.
سيوطى تناسب و پيوند ميان بخش هاى آيات را به دو شاخه، ارتباط آشكار و غير آشكار قسمت مى كند.

1. پيوند آشكار:

ارتباط آشكار بدين معناست كه بخشى از كلام به گونه اى به بخش ديگر متعلق باشد كه پيش از انضمام بخش دوم، سخن ناتمام باشد. در چنين فرضى پيوند اجزاى سخن آشكار است؛ مانند ارتباط ميان مُسْنَد و مسندٌاليه. در مواردى كه جمله دوم علت و سبب، تأكيد، تفسير يا بدلِ جمله پيشين است و نيز آنجا كه جمله دوم معترضه است، پيوند ميان اجزاى سخن آشكار و زودياب بوده، مفسر با داشتنِ شروطِ لازمِ تفسير، به سهولت پيوند و ارتباط را درمى يابد.[49] اين نوع ارتباط و تناسب از موضوع بحث علم تناسب ميان آيات خارج است.

2. پيوند ناآشكار و ديرياب:

اين پيوند در جايى است كه جمله ها در كنار يكديگر قرار گرفته و در ظاهر مستقل و گسسته از يكديگر مى نمايند و پى بردن به ارتباط ميانِ آن ها نيازمندِ دقت و ژرفنگرى است. اين نوع ارتباط، گاه با حرف عطف و زمانى بدون آن برقرار مى شود.[50] در مورد نخست
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 658
لازم است وجه جامعى همچون تضاد، ميان دو جمله معطوف و معطوفٌ عليه باشد؛ مانند «واللّهُ يَقبِضُ ويَبصُـطُ واِلَيهِ تُرجَعون».(بقره/2،245) جهت جامع در اين دو جمله تضاد است.[51] تضاد در دو صنعت «طباق» و «مقابله» تحقق مى يابد.
تضاد يا از نوع طباق است؛ يعنى دو عنصر متضاد در كنار يكديگر قرار مى گيرند[52]؛ مانند اول و آخر و ظاهر و باطن در آيه «هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّـهِرُ والباطِنُ وهُوَ بِكُلِّ شَىء عَليم»(حديد/57،3) و «قَليلا»و«كَثيراً»در آيه 82 توبه/9: «فَليَضحَكوا قَليلاً وليَبكوا كَثيرًا جَزاءً بِما كانوا يَكسِبون».در آيات 15 ـ 16 يس/36 نيز طباق معنوى به كار رفته است: «قالوا ما اَنتُم اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وما اَنزَلَ الرَّحمـنُ مِن شَىء اِن اَنتُم اِلاّ تَكذِبون * قالوا رَبُّنا يَعلَمُ اِنّا اِلَيكُم لَمُرسَلون».معناى آيه دوم اين است: «ربنا يعلم إنا لصادقون».[53] يا از نوع مقابله است. در مقابله كلام از دو بخش تشكيل مى شود و در هر بخش چند واژه متناسب به كار رفته اند و هريك از اين دو بخش در تقابل با ديگرى است[54]، چنان كه در آيات 31 ـ 32 قيامت/75: «فَلا صَدَّقَ ولا صَلّى * ولـكِن كَذَّبَ وتَوَلّى»ميان «صَدَّقَ»و «صَلّى»تناسب وجود دارد و اين دو در تقابل با بخش دوم آيه يعنى «كَذَّبَ» و «تَوَلّى»قرار گرفته اند.[55] نمونه ديگر از اين نوع در آيات 5 ـ 10 ليل/92 ديده مى شود.
اما آنجا كه ارتباطِ ميانِ دو جمله، غير ظاهر و ديرياب باشد، قراين معنوى همچون تنظير، تضادّ، استطراد، حسن تخلص، انتقال، اقتضاب و حسن مطلب[56] موجبِ پيوند و ارتباط خواهند شد. برخى قراين معنوى ارتباط عبارت اند از:

أ. تنظير:

مانند آيات آغازين سوره انفال كه ابتدا سخن از تقسيم غنايم و واگذارى آن به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است: «يَسـَلونَكَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ...»كه موجبِ ناخشنودى عده اى از اصحاب مى شود. اين ناخشنودى اصحاب در آيه 5 به ناخشنودى آنان جهت خروج از مدينه براى جنگ با مشركان مكه تنظير شده است: «كَما اَخرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيتِكَ بِالحَقِّ واِنَّ فَريقـًا مِنَ المُؤمِنينَ لَكـرِهون»؛ يعنى همان گونه كه ناخشنودى مسلمانان در خروج از مدينه با فرجامى نيكو يعنى نصرت، غنيمت و عزت مسلمانان همراه بود، در تقسيم غنايم نيز چنين پايانى را بايد انتظار داشت.[57]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 659

ب. تمثيل:

در قرآن تمثيل هاى فراوانى مشاهده مى شوند. در آيات 8 ـ 16 بقره/2: برخى از ويژگى منافقان بيان شده است«ومِنَ النّاسِ مَن يَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ وبِاليَومِ الأخِرِ وما هُم بِمُؤمِنين * يُخـدِعونَ اللّهَ والَّذينَ ءامَنوا وما يَخدَعونَ اِلاّ اَنفُسَهُم وما يَشعُرون * فى قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضـًا ولَهُم عَذابٌ اَليمٌ بِما كانوا يَكذِبون ...».سپس در آيات 17 ـ 20 همان ويژگى ها در قالب مثال هاى محسوسى تكرار مى شوند: «مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِى استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنورِهِم وتَرَكَهُم فى ظُـلُمـت لايُبصِرون ...».

ج. تضادّ:

نمونه هاى فراوانى از صنعت تضادّ در قرآن آمده است، چنان كه در آيات آغازين سوره بقره سخن از هدايت تقواپيشگان و اوصاف آن هاست: «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقين».(بقره/2،2) سپس سخن از كافران و اوصاف آن ها به ميان مى آيد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا سَواءٌ عَلَيهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لايُؤمِنون...» (بقره/2،6 ـ 7) و در ادامه به ذكر اوصاف منافقان مى پردازد (آيات 8 ـ 20) كه عامل پيوند ميان اين سه بخش از آيات، تضاد است.[58]

د. استطراد:

استطراد آن است كه گوينده يا نويسنده، مطلبى را كه درباره آن سخن مى گفت به يكباره رها كرده، به بيان مطلبى ديگر بپردازد. سپس دوباره به موضوع اصلىِ سخن، باز گردد.[59]
برخى، رفع ملال و خستگى مخاطب را، از فوايدِ به كارگيرى اين صنعت دانسته اند. حسن خروج از كلام و تأكيد سخن اصلى را از ديگر فوايدِ به كارگيرى اين اسلوب شمرده اند؛ براى نمونه وقتى گوينده از مفاخر قوم خويش سخن مى گويد، هجو و بدگويى از دشمن به مثابه تأكيدى بر مفاخرِ بازگو شده است. گاهى نيز سخن استطرادى مقصود اصلى گوينده است و آنچه پيش تر بيان شده به مثابه بهانه و زمينه براى سخن استطرادى است.[60] زمخشرى آيه 26 اعراف/7 را نمونه اى از صنعتِ استطراد دانسته است[61]: «يـبَنى ءادَمَ قَد اَنزَلنا عَلَيكُم لِباسـًا يُورى سَوءتِكُم وريشـًا ولِباسُ التَّقوى ذلِكَ خَيرٌ ذلِكَ مِن ءايـتِ اللّهِ لَعَلَّهُم يَذَّكَّرون». در اين آيه، تقوا، لباس معنوى و به مناسبت ذكر لباس ظاهرى معرفى شده است. در اين بخش از آيات، ابتدا به لباس ظاهرى اشاره شده است كه از نعمت هاى الهى است و سبب پوشيدگى و زيبايى انسان مى شود؛ گويى فرصتى فراهم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 660
آمده تا از تقوا كه به مثابهِ لباس و زينت بخش روحِ انسان است، سخن به ميان آورد. پس از بيان استطرادى اين نكته، به ادامه موضوع پيشين باز مى گردد.

هـ . حسن تخلّص:

حسن تخلّص آن است كه گوينده از موضوع كلام خود به مناسبتى به مطلب ديگرى منتقل شود و موضوع جديد را دنبال كند، بى آنكه به موضوع نخست بازگردد.[62] در اين صنعت، تناسب و پيوندهاى فراوانى ميان سخن نخست و سخنى كه به آن تخلص شده وجود دارد و انتقال چنان به سهولت انجام مى گيرد كه شنونده هنگامى از اين انتقال باخبر مى شود كه سخن دوم پايان يافته است.[63] هدف از به كارگيرى اين صنعت، كمك به شنونده در استماع و نشاط اوست.[64] نمونه هايى فراوان از اين صنعت در قرآن به كار رفته اند[65] كه براى نمونه در آيه 157 اعراف/7 كه آيات پيشين آن حكايت موسى و قومش بودند اين موضوع را رها كرده و به ذكر اوصاف پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان تخلص مى جويد: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ ...».

و. انتقال:

انتقال از موضوعى به موضوعى ديگر، با قصد ايجاد نشاط در مخاطب[66]، از صنايع ادبى در علم بديع است. برخى انتقال را از وجيه ترين نمونه هاى تناسب و ربط دانسته اند.[67] در اين صنعت، هيچ گونه پيوندى ميانِ سخن پيشين و سخنى كه به آن انتقال يافته وجود ندارد و جمله پسين با كلمه «هذا» از جمله پيشين، جدا مى شود؛ مانند آيه 55 ص/38: «هـذا واِنَّ لِلطّـغينَ لَشَرَّ مَـاب»كه با كلمه «هذا» از ذكر جايگاه متقيان به ذكر اوصاف طاغيان در جهنم منتقل مى شود.

ز. اقتضاب:

اقتضاب در لغت به معناى ارتجال است؛ يعنى سخن گفتن زياد، بى آنكه مقدمات و زمينه هاى لازم آن فراهم آيد.[68] اقتضاب از صنايع نزديك به حسن تخلص[69] و از آرايه هاى ادبى رايج در عصر نزول است كه بيش از آرايه هاى ديگر مورد توجه اعراب جاهلى بوده است. اقتضاب در اصطلاح، ايجاد فصل ميان دو بخش از سخن (با اسم اشاره) است، در حالى كه هيچ پيوندى ميان سخنِ پيش از اسم اشاره و پس از آن نيست.[70] برخى در به كارگيرى اين صنعت در قرآن ترديد داشته، آن را مغاير با بلاغت مى دانند. ابوالعلا محمد بن غانم، بر به كارگيرى «اقتضاب» در قرآن تأكيد دارد و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 661
حسن تخلص را تكلف آميز دانسته، آن را در قرآن جارى نمى داند.[71]
خطيب قزوينى در الايضاح فى علوم البلاغه[72]، سعدالدين تفتازانى در مختصرالمعانى[73]، ابن عاشور در التحرير والتنوير[74]، ابومحمد عبدالحق در المحرر الوجيز[75] و آلوسى در روح المعانى[76] ضمن اذعان به وجود صنعت اقتضاب در قرآن، شواهدى از آيات ارائه مى كنند. آيات 49 ص/38:«هـذا ذِكرٌ واِنَّ لِلمُتَّقينَ لَحُسنَ مَـاب» ، آيه 55 ص/38: «هـذا واِنَّ لِلطّـغينَ لَشَرَّ مَـاب»، آيه 30 حجّ/22: «ذلِكَ ومَن يُعَظِّم حُرُمـتِ اللّهِ...» و آيه 84 واقعه/56: «واَنتُم حينَئِذ تَنظُرون»از آياتى اند كه، صنعت اقتضاب در آن ها به كار رفته است. گوينده اى كه پس از حمد و سپاس الهى، با كلمه «امّا بعد» سخن خود را ادامه مى دهد، صنعت اقتضاب را به كار گرفته است.[77]

ح. حسن مطلب:

حسن مطلب، آرايه اى است نزديك به حسن تخلص. در اين صنعت، گوينده مطلب پيشين را رها مى كند و از موضوعى سخن مى گويد كه در اثناى سخن، زمينه و مقدمات آن را فراهم آورده است؛ گويى سخن پيشين هدف اصلى گوينده نبوده و تنها با انگيزه آماده شدن زمينه براى سخن بعدى بازگو شده است. جمله«اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين» (فاتحه/1،5) در سوره حمد، نسبت به «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم» (فاتحه/1،6) از حسن مطلب برخوردار است.
آيات 68 ـ 83 شعراء/26 دو آرايه حسن تخلص و حسن مطلب را، در كنار يكديگر جمع كرده اند.[78]

اقسام مناسبت در قرآن:

درباره اقسام مناسبات در قرآن، آراى متفاوتى از سوى قرآن پژوهان، مطرح شده اند. جلال الدين سيوطى در كتاب تناسق الدرر فى تناسب السور، اين مناسبات را 14 نوع مى شمارد[79]، هرچند از اين تعداد برخى در برخى ديگر ادغام پذيرند، چنان كه برخى نيز از اقسام مناسبات محسوب نمى شوند.
مناسبات موجود در قرآن را به طور كلى مى توان به يكى از شكل هاى زير در نظر گرفت:

1. مناسبت جمله اى با جمله ديگر در يك آيه:

ميان اجزاى يك آيه معمولا ارتباطى وجود دارد، مگر در مواردى معدود كه به ظاهر فاقد پيوستگى و ارتباط اند؛ براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 662
نمونه، بخش نخست آيه 26 رعد / 13: «اَللّهُ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ ...»در ظاهر با آيه قبل و بخش هاى ديگر همين آيه بى ارتباط مى نمايد و نيز بخش نخست آيه 114 طه/20: «فَتَعــلَى اللّهُ المَلِكُ الحَقُّ ...» با ادامه آيه «ولا تَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن يُقضى اِلَيكَ وحيُهُ وقُل رَبِّ زِدنى عِلمـا»(طه/20،114) بيگانه و بى ارتباط به نظر مى رسد.[80]

2. مناسبت آيات يك سوره با ابتداى آن:

براى نمونه، در اواسط سوره نساء آيه «ويَستَفتونَكَ فِى النِّساءِ قُلِ اللّهُ يُفتيكُم فيهِنَّ...»(نساء/4، 127) و در انتهاى همان سوره، آيه «يَستَفتونَكَ قُلِ اللّهُ يُفتيكُم فِى الكَلــلَةِ اِنِ امرُؤٌا هَلَكَ لَيسَ لَهُ...»(نساء/4،176) به احكام زنان و ارث آنان اشاره دارند كه ارتباط ميان اين دو آيه، و آيات آغازين سوره (آيات 1 ـ 13) مورد توجه و بررسى است.[81]

3. مناسبت يك آيه با آيه قبل و بعدِ خود (آيات همجوار):

پس از مناسبات جمله اى، رايج ترين بحث در اين علم، مناسبات آيه اى است؛ گويى برخى آيات، عارى از ارتباط و انسجام با آيات قبلى و بعدى خود هستند[82]؛ مانند آيه 67 مائده/5: «يـاَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ واِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ ...».

4. مناسبت ميان آيات غير مجاور در يك سوره:

براى نمونه مى توان به آيات 47 و 122 بقره/2: «يـبَنِى اِسرءيلَ اذكُروا نِعمَتِىَ الَّتِى اَنعَمتُ عَلَيكُم»كه داراى الفاظ يكسان هستند و آيات 48 و 123 بقره/2: «واتَّقوا يَومـًا لا تَجزى نَفسٌ عَن نَفس شَيــًا»كه داراى كلمات نزديك به هم اند اشاره كرد.[83]

5. مناسبت ابتداى يك سوره با انتهاى سوره قبل:

مانند آيه نخست حديد / 57: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّمـوتِ والاَرضِ وهُوَ العَزيزُ الحَكيم» و آيه پايانى واقعه: «فَسَبِّح بِاسمِ رَبِّكَ العَظيم» (واقعه/56،96) كه در هر دو درباره تسبيح سخن به ميان آمده است[84]؛ نيز آيات آغازين سوره احزاب و آيات پايانى سوره سجده.

6. مناسبت ميان يك سوره با سوره بعدى:

سوره تكاثر كه پيش از سوره عصر قرار گرفته، از تكاثر و فزون طلبى سخن مى گويد، ويژگى شومى كه تا پايان عمر انسان حريص را از بند خود رها نمى سازد. در سوره والعصر، اين فزون طلبى، نكوهش و عامل زيان و خسارت معرفى شده است.[85]

7. مناسبت و ارتباط بخشى از سوره با ابتداى سوره بعد:

مانند آيات 7 ـ 8 محمّد/47:
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 663
«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُركُم ويُثَبِّت اَقدامَكُم * والَّذينَ كَفَروا فَتَعسـًا لَهُم واَضَلَّ اَعمــلَهُم»و آيات ابتداى سوره فتح: «اِنّا فَتَحنا لَكَ فَتحـًا مُبينـا»(فتح/48،1) كه در هر دو بخش، از يارى خدا، پيروزى مسلمانان و سرانجام كافران سخن به ميان آمده است.[86]

8. مناسبت بخشى از يك سوره با بخشى از سوره بعد:

مانند تناسب آيات 7 ـ 14 نمل/27 با آيات 43 ـ 48 سوره قصص/28 ناظر به داستان موسى(عليه السلام).[87]

9. مناسبت بخشى از يك سوره با سوره بعد:

مانند آيه 2 عصر/103: «اِنَّ الاِنسـنَ لَفى خُسر» كه خسران انسان غير مؤمن را بيان مى كند با همزة/104: «ويلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَه * اَلَّذى جَمَعَ مالاً وعَدَّدَه» كه گروهى از انسان هاى زيانكار را معرفى مى كند.[88]

10. مناسبت بخشى از يك سوره با سوره ديگر:

مانند تناسب سوره نوح با آيات 25 ـ 48 هود/11 در ذكر قصه نوح.

11. مناسبت بخشى از يك سوره با بخشى از سوره ديگر:

مانند تناسب دو سوره هود و اعراف در ذكر قصه شمارى از پيامبران(عليهم السلام).

12. مناسبت يك سوره با سوره ديگر:

آشكارترين نمونه اين ارتباط، ميان سوره هاى الضحى والانشراح و سوره هاى الفيل و قريش است. اين ارتباط تا آنجاست كه برخى دو سوره الضحى والانشراح را يك سوره و سوره هاى الفيل و قريش را يك سوره دانسته اند.[89]
دو سوره نخست داراى ارتباط معنايى بوده، هر دو يادآور نعمت هاى الهى به پيامبرند. درباره دو سوره دوم افزون بر ارتباط معنايى، بعضى مفسران به ارتباط لفظى آن دو نيز نظر داده اند. «لاِيلافِ»در ابتداى سوره قريش متعلق به «كَعَصف مَأكُول» در پايان سوره فيل است كه موجب پيوند لفظى و معنايى شده است.[90]

13. مناسبت آغاز سوره با پايان همان سوره:

مانند تناسب آغاز و انجام سوره كهف كه در هر دو آيه، سخن از وحى و پيام الهى است و سوره مؤمنون كه با رستگارى مؤمنان آغاز مى شود: «قَد اَفلَحَ المُؤمِنون»و با نارستگارى كافران به پايان مى رسد: «اِنَّهُ لا يُفلِحُ الكـفِرون» . در دو سوره فرقان و يوسف نيز، مناسبتِ آغاز و فرجام سوره نمايان است.[91]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 664

14. مناسبت مضمون سوره با مضمون سوره پيشين:

مقصود از اين نوع مناسبت آن است كه مضمون دو سوره مشترك و هم افق باشند؛ مانند دو سوره فتح و حجرات كه نقطه اشتراك آن دو انتقاد از باديه نشينان تازه مسلمانى است كه هنوز رسوم جاهلى را از خود دور نساخته اند.[92]

15. مناسبت ميان مجموعه اى از سوره هاى قرآن:

برخى بر اين باورند كه مشابهت هاى لفظى و ظاهرى مجموعه هايى از سوره هاى قرآن، از مشابهت و تناسب محتوايى آن ها حكايت مى كند.[93] اين گونه از تناسب ميان سوره ها به دو صورت بيان شده است: أ. گاهى تناسب مجموعه اى از سوره ها با توجه به مشابهت ظاهرى و ويژگى هاى محتوايى آن ها آشكار مى شود؛ مانند سوره هاى مؤمن، زخرف، فصّلت، شورى، دخان، جاثيه و احقاف كه با حروف مقطعه «حم»آغاز مى شوند. اين سوره ها به «حواميم» شهرت يافته اند. و سوره هاى حديد، حشر، صفّ، جمعه، تغابن و اعلى كه به «مُسَبَّحات» مشهورند، زيرا در آغاز اين سوره ها سخن از تسبيح و تنزيه الهى به ميان آمده است و سوره هاى فتح، حشر، سجده، طلاق، قلم، حجرات، تبارك، تغابن، منافقون، جمعه، صفّ، جنّ، نوح، مجادله، ممتحنه و تحريم كه «مُمْتَحَنات» ناميده شده اند و نيز سوره هايى كه با حروف مقطعه «الر»آغاز شده اند: يونس، هود، يوسف، رعد، ابراهيم و حجر و... .
سياق مشترك و مضمون واحد برخى سوره ها مى تواند راهگشاى شناسايى چنين تناسبى ميان آن ها باشد. از آنجا كه سه سوره محمّد، فتح و حجرات، از وحدت سياق و مضمون برخوردارند، مجموعه واحدى را فراهم مى آورند[94] و در شمار مناسبت مجموعى قرار مى گيرند.
ب. بر اساس حديثى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرآن 4 بخش دارد[95]: يك. «سبع طِوال» يعنى سوره هاى طولانى، شامل 7 سوره بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و دو سوره انفال و توبه. دو. «مئين» و آن ها سوره هايى اند كه بيش از 100 آيه دارند: يونس، هود، يوسف، نحل، اسراء، كهف، مريم، طه، انبياء، مؤمنون، شعراء و صافّات. سه. «مثانى» يعنى سوره هايى كه عدد آيات آن ها كمتر از 100 است و نزديك به 20 سوره اند. چهار. «مُفَصّلات» و آن ها سوره هاى كوچك با آيه هاى كوتاه اند كه شامل سوره الرحمن تا پايان قرآن مى شوند.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 665
برخى، معتقدند، اين تقسيم، بر اساس پيوند معنوى ميان هريك از گروه هاى چهارگانه، انجام گرفته و اين سوره ها نظم و انسجام خاصى را در ارائه موضوعات و اهداف، پى مى گيرند.[96]

16. مناسبت ترتيب و تعيين هر سوره در جايگاه خود:

در اين نوع مناسبت، به حكمت چينش و ترتيب كنونى سوره هاى قرآن توجه مى شود. سيوطى در كتاب تناسق الدرر به تبيين اين حكمت در برخى سوره ها پرداخته[97] و علايم و شواهدى براى آن ذكر مى كند.[98] وى مى نويسد: برخى عالمان معتقدند برپايه برخى شواهد و قراين قرآنى، ترتيب و چينش سوره ها توقيفى بوده و به امر الهى صورت گرفته است.[99] وجود چنين مناسبتى در قرآن، به مثابه يكى از ادله توقيفى بودن ترتيب و چينش سوره ها و از جلوه هاى اعجاز قرآن[100] تلقى شده است.

17. مناسبت و پيوستگى همه آيات در يك سوره:

در اين مناسبت، هريك از سوره هاى قرآن به مثابه مقاله اى مستقل است، كه از مقدمه، متن و نتيجه تشكيل شده است و موضوع و غرضى واحد را دنبال مى كند. مطالب موجود در برخى سوره ها كه به ظاهر پراكنده و گسسته مى نمايند، با توجه به موضوع اصلى سوره، انسجام و ارتباط مى يابند. اين گونه از مناسبت، امروزه به نظريه «وحدت موضوعى سوره هاى قرآن» شهرت يافته است. (=> ادامه مقاله، وحدت موضوعى سوره هاى قرآن)

18. پيوستگى ميان مجموع آيات و سوره هاى قرآن:

براساس اين نوع پيوستگى ادعا شده، حقايق قرآنى، نظامواره و در ساختار درختى و منسجمى صورت بندى شده است. اين ساختار درختى بيانگر نظم و پيوستگى و تعيين جايگاه هريك از ريشه، تنه، ساقه، شاخه و برگ بوده و جغرافياى متفاوتى از موضوعات و مفاهيم را ترسيم مى كند.[101] اين پيوستگى به دو صورت سيستمى و ميدانى مطرح شده است:

أ. پيوستگى سيستمى:

در اين نظريه، پيوند و ارتباط مفاهيم قرآن همچون، نظام حاكم بر هستى تلقى شده است؛ همان گونه كه مجموعه عناصر جهان آفرينش به صورت سيستماتيك در ارتباط با يكديگر معنا و مفهوم مى يابند، در قرآن نيز، همه عناصر و موضوعات در پيوند و ارتباط با يكديگر معنايى خاص مى يابند. از منظر طرفداران اين ايده، موضوعات قرآن، هرچند به ظاهر پراكنده اند؛ اما اگر در شكل موضوعى و با نظم پايان آيات ترتيب يابند، مجموعه اى نظامدار و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 666
سيستمى، پيش چشم ما خواهند گشود[102]؛ براى نمونه، تحقيقات نشان مى دهند كه تمامى آياتى كه با عبارت «واللّهَ يُحِبُّ المُتَّقين»(آل عمران/3،76، توبه/9، 4، 7) پايان مى يابند درباره وفاى به عهد و آياتى كه با عبارت «مَعَ المُتَّقين» (بقره/2،194، توبه/9،36،123) پايان مى يابند درباره جنگ براى رفع تجاوزند[103]، از اين رو مى توان گفت ميان دو عنصر تقوا و عهد، رابطه اى مستمر و متمايز از ديگر موضوعات وجود دارد.[104]

ب. پيوستگى ميدانى:

اين روش، معطوف به ساختار واژگان، و پيوند آن ها با ديگر واژگان قرآنى است. بر اساس اين فرضيه، براى كشفِ جهان بينى قرآن تحقيقاتِ گسترده اى در باره واژگان كليدى آن انجام گرفته است. كاوش هاى ياد شده بر اين اصل استوارند كه مفاهيم موجود در قرآن، پيوندى وثيق و انكار ناپذير با جهان بينى اين كتاب الهى داشته و از پشتوانه اى عقيدتى و فرهنگى برخوردارند و تنها از رهگذر كاوشى گسترده و معنا شناسانه در سراسر قرآن، چنين معرفتى حاصل مى شود. ايزوتسو (م.1371 ش.) در كتاب خدا و انسان در قرآن در جست و جوى ميدان هاىِ معنا شناختى از واژه هاى اصلى قرآن و كشفِ پيوستگى ميانِ مفاهيم كليدى است. اين كاوش، مبتنى بر نگرشى جامع و سازوار از كل مفاهيم قرآن است. وى نظريه خود را درباره واژگان، نتيجه تلاشى مى داند كه در بررسى ارتباطِ شبكه اى، پيچيده و چند جانبه ميانِ كلماتِ قرآن، به دست آمده است.[105] او در دانش معنا شناختى، در پى درك مفاهيم و كلمات كليدى است. ايزوتسو، اين مفاهيم و كلمات كليدى را به مثابه زبانى مى داند كه مى توان در پرتو آن جهانى را كه مخاطبانِ عصر نزول با آن روبه رو بودند ادراك كرد، از اين رو اهميت اين زبان از منظر وى بيش از زبانى است كه با آن سخن مى گوييم.[106]
ايزوتسو واژگان كفر، شكر، كتاب و يوم را نمونه هايى از واژگان كليدى مى داند. اين كلمات در دستگاهى منفرد و منعزل هريك معانى ويژه خود را دارند كه بيرون از قرآن، همان معانى را براى خود حفظ مى كنند؛ اما با ورود به دستگاه تصورى قرآن، با برخى كلمات مهم قرآنى ارتباطى خاص پيدا مى كنند؛ براى مثال، كلمه كتاب، خواه در قرآن يا در خارج از آن، معناى واحدى دارد؛ اما هنگامى كه در قرآن به كار مى رود، همچون نشانه اى از يك مفهوم و تصور دينى خاص با هاله اى از قداست احاطه مى گردد و اهميتى ويژه مى يابد. تحول ياد شده در معناى كتاب، نتيجه اين واقعيت است كه اين واژه در دامان قرآن ارتباطى نزديك
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 667
با تصورِ وحى الهى يا تصوراتِ گوناگونى دارد كه داراى ارتباطى مستقيم با وحى هستند. به اين ترتيب كلمه كتاب، در نظام و دستگاه تصورى اسلامى و در ارتباط با واژگانِ مهمى مانند وحى، تنزيل، نبى و اهل در تركيبِ «اهل كتاب»، معنا مى يابد.[107] ايزوتسو در تبيينِ فرايندِ تحققِ اخلاقِ قرآنى مى نويسد: قرآن مفاهيم اخلاقى را از ساحت اجتماعى و انسانى به تَراز دينى مى رساند؛ مثلاً در خصوص شكر، در ايام جاهلى هم مى گفتند كه هرگز در مقابل نعمت ناسپاسى مكن؛ ولى اكنون قرآن در تَرازى بالاتر و والاتر كه رابطه خدا و انسان است، اين مفاهيم را به كار مى گيرد؛ اينجا ديگر نعمت الهى در كار است كه در برابر آن يا شكر مى گذارد يا كفران مىورزد.[108] طرفدارانِ پيوستگى ميدانى معتقدند، در سايه نگرشى جامع به مفاهيم و توجه به فرهنگ و فضاى فكرى حاكم بر واژگان، تفسير واژه ها و اهدافِ پيام قرآن تغيير مى يابند.[109]
با توجه به برخى مناسبات ادعا شده مانند مناسبت هاى عددى و كلمه اى يا حتى ساختار معنايى و ارتباط آن با وزن كلمات[110] اقسامِ مناسبات موجود در قرآن از 20 مورد بازگو شده فراتر خواهد رفت، چنان كه احتمال وجودِ صورت هاى ديگرى از تناسب در قرآن نيز منتفى نيست.

وحدت موضوعى سوره هاى قرآن:

نظريه وحدت موضوعى يا رابطه اُرگانيك و نظاموارِ آيات در هريك از سوره هاى قرآن و به تعبيرى سيستمى شدن آيات الهى[111] بحثى بديع و نوآمد است كه قرآن پژوهان مسلمان در نيم قرن اخير به آن توجه كرده اند. نظريه ياد شده در حقيقت، از اقسام مناسبات است.[112]مسئله همبستگى و تناسب ميان آيات قرآن، رفته رفته توسعه يافته، از محدوده ارتباط برخى آيات و سوره ها فراتر مى رود و به پيوستگى نظاموار كه بيانگر نظمى منطقى ميان تمامى آيات يك سوره است اطلاق مى گردد.[113]
برخى پيشگامان نظريه وحدت موضوعى براين باورند كه اين نظريه مفسر را يارى مى دهد تا در پرتو غرض اصلى سوره، تناسب ميان آيات را نيز دريابد.[114]
بديهى است كه با كشف پيوند ميان آيات مى توان لطايف و نكات تفسيرى بسيارى را دريافت و بر پندار نارواى گسيختگى قرآن خط بطلان كشيد؛ اما وجود چنين پيوندى،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 668
تنها يكى از مقدمات نظريه ساختار هندسى سوره ها خواهد بود و هرگز معادل آن نيست. در علم تناسب آيات، مفسر يا اصولا توجهى به هدف و غرض اصلى سوره ندارد يا حداكثر آن را مقدمه و ابزارى براى كشف روابط ميان آيات مى داند.[115] بقاعى كشف غرض سوره را ابزارى مطمئن براى شناخت مناسبات آيات مى داند.[116]
هرچند نظريه وحدت موضوعى مبتنى بر پذيرش تناسب آيات است؛ اما لازمه اعتقاد به تناسب آيات، پذيرش نظريه وحدت موضوعى نخواهد بود.
درباره ارتباط و تناسبِ آيات هريك از سوره هاى قرآن، مجموعاً 6 نظريه وجود دارد:

1. ارتباط ميان آيات يك واحد نزول:

عده اى براين باورند كه تنها ميان آياتى كه در يك مرحله نازل شده اند مى توان در پى تناسب و ارتباط بود، زيرا شرايط نزول هريك با ديگرى متفاوت اند، بنابراين اگر آيات يك سوره در 5 مرحله نازل شده باشند، 5 نوع ارتباط متفاوت بين آن ها برقرار است.[117] اين گروه، هشدار مى دهند كه ارتباط مصنوعى ميان آياتى كه هيچ گونه رابطه اى ندارند، انحراف در فهم قرآن را در پى خواهد داشت.[118]

2. ارتباط آيات همجوار:

اين نظريه بر توقيفى بودن چينش آيات مبتنى است. در اين ديدگاه، كوشش مفسر كشف پيوند آيات همجوار است. شيخ ولى الدين ملوى مى گويد: كسانى كه به دليل نزول پراكنده قرآن بر حسب وقايع مختلف منكر وجود تناسب بين آيات هر سوره شده اند، دچار توهم اند. به نظر وى گرچه قرآن از لحاظ نزول برحسب وقايع و رويدادهاست؛ اما تنظيم و ترتيب آيات قرآن مطابق حكمت است، پس مصحف بر وفق لوح محفوظ ترتيب يافته و همه آيات و سوره هايش توقيفى اند.[119]

3. اشتمال برخى سوره ها بر موضوعات بى ارتباط:

عده اى معتقدند كه هر سوره مشتمل بر موضوعات جداگانه است و قرآن همچون فصول منظم يك كتاب نيست كه حتماً با هم رابطه داشته باشند؛ هرچند آيه به مناسبتى در يك واقعه و براساس نيازى خاص نازل شده اند.[120] در تفسير نمونه اين نظريه پى گيرى شده است، بر همين اساس پيش از تفسير هريك از سوره ها مانند سوره بقره ابتدا موضوعات سوره شناسايى و بازگو شده اند.[121]

4. گفتارى بودن زبان قرآن:

انكار اتساق و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 669
اتصال سياقى ميان آيات در پاره اى از موارد و نفى وحدت موضوعى در سوره ها، نگاهى نو در سبك و اسلوب قرآن است. بعضى با تأكيد بر عرفى بودن زبان قرآن، مناسبات طرح شده از سوى مفسران را انكار و آن را نشانه عدم شناخت اسلوب و شيوه قرآن دانسته، هرگونه تلاش براى كشف رابطه و تناسب آيات را بدون توجه به قراين حالى و مقامى، نافرجام و بى ثمر ارزيابى مى كنند.[122]
برخى با ذكر شواهدى[123] زبان قرآن را گفتارى و نه نوشتارى دانسته و معتقدند كه تفاوت اصلى اين دو زبان در اين است كه در زبان گفتارى برخى از اطلاعات جانبى در متن زبان نمى آيند و به حال و مقام احاله مى شوند؛ امّا در زبان نوشتارى آن اطلاعات در متن زبان ذكر مى شوند.[124]
پذيرش اين رأى افزون بر نفى نظريه وحدت موضوعى به انكار تناسب متنى ميان آيات مى انجامد، زيرا با فرض گفتارى بودن زبان قرآن، فهم صحيح آيات در گرو دستيابى به قراين حال و مقام است كه بيرون از متن مى بايست مورد كاوش قرار گيرند؛ بنابراين تناسب هاى ياد شده ميان آيات به ظاهر نامتناسب كه با تكيه بر متن توجيه و تفسير شده ناصواب خواهند بود.[125]

5. نزول تدريجى مقتضى ناپيوستگى آيات:

برخى نيز نبود ارتباط ميان پاره اى از آيات را امرى طبيعى دانسته، راز اين ناپيوستگى را در شيوه نزول و تدوين قرآن جست و جو مى كنند. شيخ عزالدّين بن عبدالسلام با اشاره به اين نكته ادعاى ارتباط در چنين مجموعه اى را تكلفى بى ثمر معرفى كرده است.[126] برخى نيز ناپيوستگى آيات را از جلوه هاى اعجاز قرآن دانسته اند.

6. نظريه وحدت موضوعى سوره ها:

برخى ديگر معتقدند هريك از سوره هاى قرآن داراى وحدت موضوعى[127] است و تجزيه آيات هر سوره قرآن و تفسير آيات جدا و بى ارتباط با تمامى سوره، بسيار زيانبار است.
در همين راستا آية الله خويى آيات قرآن را مانند مرواريدهايى مى داند كه با رشته اى به يكديگر مرتبط شده اند. عبدالله درّاز نيز، وحدت منطقى و ادبى ميان آيات يك سوره را كه به تدريج و به اقتضاى رخدادهاى خاص نازل شده اند، از نشانه هاى بزرگ اعجاز قرآن مى خواند.[128]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 670
مطالب ياد شده از سوى قائلان وحدت موضوعى، نشان مى دهند كه اعتقاد به تناسب آيات هرگز به معناى قبول اين نظريه نيست و تقريباً در همه عبارات ياد شده در تعريف مناسبات، واژه هايى چون «اخيراً»، «امروزه» و ... حكايت از بديع و نوظهور بودن نظريه وحدت موضوعى دارند.
آنچه موجب پيدايش علم مناسبات در حوزه قرآن پژوهى است، گسستگى و ناپيوستگى ظاهرى در بخشى از آيات قرآن است. معيارهاى ارائه شده در علم مناسبات، به خوبى شبهه تشتّت و ناپيوستگى در قرآن را برطرف مى سازند و پاسخگويى به اين شبهه مرهون پذيرش نظريه وحدت موضوعى نيست.

منابع

الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش سعيد المندوب، لبنان، دارالفكر، 1416 ق؛ الاساس فى التفسير، سعيد الحوّى، دارالسلام، 1409 ق؛ اساليب البديع، سيد جعفر الحسينى، قم، بوستان كتاب، 1429 ق؛ اهداف كل سورة و مقاصدها فى القرآن، عبدالله شحاته، قاهرة، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1998 م؛ اهداف و مقاصد سوره هاى قرآن، عبدالله شحاته، ترجمه حجّتى، فرهنگ اسلامى، 1369 ش؛ الايضاح فى علوم البلاغه، الخطيب القزوينى (م. 739 ق.)، به كوشش غزاوى، بيروت، دار احياء العلوم، 1419 ق.
البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415 ق؛ البليغ، احمد امين الشيرازى، فروغ قرآن، 1422 ق.
البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ پژوهشهاى فلسفى ـ كلامى (فصلنامه)، دانشگاه قم؛ پژوهشى در نظم قرآن، عبدالهادى فقهى زاده، دانشگاه تهران، 1374 ش؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير غريب القرآن، ابن قتيبة (م. 276 ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1398 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه: فخر داعى، اعلمى، 1334 ق؛ تناسق الدرر فى تناسب السور، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش درويش، دمشق، دارالكتاب العربى، 1404 ق؛ چهره پيوسته قرآن، محمد على ايازى، تهران، هستى نما، 1380 ش؛ چهره زيباى قرآن، عباس همامى، اصفهان، بصائر، 1375 ش؛ خدا و انسان در قرآن، توشيهيكو ايزوتسو، ترجمه: آرام، تهران، سهامى، 1361 ش؛ در آستانه قرآن، رژى بلاشر، ترجمه: راميار، فرهنگ اسلامى، 1376 ش؛ درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، جعفر نكونام، تهران، هستى نما، 1380 ش؛ رحمة من الرحمن، محى الدين بن عربى (م. 638 ق.)، به كوشش محمود الغراب، دمشق، مطبعة نضر، 1410 ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ روش برداشت از قرآن، سيد محمد بهشتى، سيد جمال؛ ساختار هندسى سوره هاى قرآن، محمد خامه گر، نشر بين الملل، 1382 ش؛ سيستم آيات الهى، عباس اعراب هاشمى، اصفهان، اشاعه فرهنگ قرآن، 1368 ش؛ الصناعتين، حسن بن عبدالله سهل العسكرى (م. 395 ق.)، به كوشش البجاوى و محمد ابوالفضل، بيروت، المكتبة العصرية، 1406 ق؛ قرآن ناطق، عبدالكريم بى آزار شيرازى، فرهنگ اسلامى، 1376 ش؛ قرآن و آخرين پيامبر، مكارم شيرازى، دارالكتب اسلامية، 1390 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405 ق؛ مباحث فى التفسير الموضوعى، مصطفى مسلم، دمشق، دارالقلم، 1410 ق؛ مباحث فى علوم القرآن، صبحى الصالح،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 671
بيروت، دارالعلم للملايين، 1968 ق؛ مباحث فى علوم القرآن، مناع القطان، بيروت، الرسالة، 1401 ق؛ المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. 546 ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ مختصر المعانى، التفتازانى (م. 792 ق.)، قم، دارالفكر، 1411 ق؛ مدخل الى القرآن الكريم، محمد عبدالله دراز، دارالقرآن الكريم، 1391 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ المناسبات بين الآيات والسور، سامى عطا حسن، جامعة آل البيت(عليهم السلام)؛ النبأ العظيم، محمد عبدالله درّاز (م. 1379 ق.)، دارالقلم، 1390 ق؛ نظم الدرر، البقاعى (م. 885 ق.)، به كوشش غالب المهدى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ نظم قرآن، عبدالعلى بازرگان، تهران، قلم، 1375 ش؛ الوحدة الموضوعية فى القرآن، محمد محمود حجازى، قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1390 ق.
سيد على اكبر حسينى




[1]. مقاييس اللغه، ج 5، ص 423 ـ 424، «نسب».
[2]. لسان العرب، ج 14، ص 118 ـ 119، «نسب».
[3]. مباحث فى التفسير الموضوعى، ص 58؛ مباحث فى علوم القرآن، مناع قطان، ص 97.
[4]. نظم الدرر، ج 1، ص 5.
[5]. الاتقان، ج 2، ص 289.
[6]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 289 ـ 290.
[7]. ر.ك: نظم الدرر، ج 1، ص 5.
[8]. ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 287 ـ 290.
[9]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 132.
[10]. المناسبات بين الآيات و السور، ص 31.
[11]. ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 288 ـ 289. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 132.
[12]. الاتقان، ج 2، ص 288.
[13]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 131.
[14]. ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 288.
[15]. همان؛ الوحدة الموضوعية فى القرآن، ص 20 ـ 21.
[16]. رحمة من الرحمن، ج 1، ص 13 ـ 14.
[17]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 289 ـ 290.
[18]. المناسبات بين الآيات والسور، ص 13.
[19]. الاساس فى التفسير، ج 1، ص 25.
[20]. ر.ك: التفسير الكبير، ج 7، ص 106؛ الاتقان، ج 2، ص 289.
[21]. مباحث فى علوم القرآن، صبحى صالح، ص 157.
[22]. ر.ك: الوحدة الموضوعية فى القرآن، ص 14. اهداف و مقاصد سوره هاى قرآن، ص 28.
[23]. پژوهشى در نظم قرآن، ص 144.
[24]. تمدن اسلام و عرب، ص 28؛ در آستانه قرآن، ص 217؛ ساختار هندسى سوره هاى قرآن، ص 31 ـ 35.
[25]. ر. ك: مدخل الى القرآن الكريم، ص 118؛ ر. ك: اهداف كل سورة و مقاصدها، ج 1، ص 7.
[26]. ر. ك: اهداف كل سورة و مقاصدها، ج 1، ص 7.
[27]. همان، ص 7 ـ 8 ؛ مدخل الى القرآن الكريم، ص 119.
[28]. المدخل الى القرآن الكريم، ص 121 ـ 122.
[29]. ر.ك: چهره پيوسته قرآن، ص 83 ـ 120.
[30]. مباحث فى علوم القرآن، صبحى صالح، ص 157.
[31]. الاتقان، ج 2، ص 288.
[32]. نك: چهره پيوسته قرآن، ص 117.
[33]. الاتقان، ج 2، ص 288؛ الوحدة الموضوعية فى القرآن، ص 20 ـ 21.
[34]. الاتقان، ج 2، ص 288 ـ 289.
[35]. الوحدة الموضوعية فى القرآن، ص 20.
[36]. همان؛ چهره پيوسته قرآن، ص 29.
[37]. تفسير بقاعى، ج 1، ص 7؛ ر. ك: چهره پيوسته قرآن، ص 29.
[38]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 130، 61.
[39]. همان، ص 130.
[40]. همان.
[41]. الاتقان، ج 2، ص 288، 296.
[42]. همان، ص 296.
[43]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 131.
[44]. النبأ العظيم، ص 142 به بعد.
[45]. مباحث فى علوم القرآن، ص 150 ـ 162.
[46]. همان، ص 97 ـ 99.
[47]. مباحث فى التفسير الموضوعى، ص 55 ـ 91.
[48]. التمهيد، ج 5، ص 239 ـ 246 ، 324.
[49]. ر.ك: المناسبات بين الآيات والسور، ص 17.
[50]. الاتقان، ج 2، ص 290.
[51]. همان.
[52]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 501.
[53]. البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 501.
[54]. ر. ك: الصناعتين، ص 346؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 504.
[55]. ر.ك: البرهان فى علوم القرآن، ج 3، ص 505.
[56]. الاتقان، ج 2، ص 289 ـ 293.
[57]. همان، ص 290 ـ 291؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 143.
[58]. الاتقان، ج 2، ص 291.
[59]. الصناعتين، ص 414؛ ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 291؛ اساليب البديع، ص 511.
[60].ر.ك: اساليب البديع، ص 512 ـ 513.
[61]. الكشاف، ج 2، ص 97.
[62]. الاتقان، ج 2، ص 291.
[63]. ر.ك: اساليب البديع، ص 784.
[64]. همان.
[65]. اساليب البديع، ص 790، 792.
[66]. اساليب البديع، ص 792.
[67]. ر.ك: المناسبات بين الآيات والسور، ص 21.
[68]. لسان العرب، ج 11، ص 203، «قضب».
[69]. مختصر المعانى، ص 317.
[70]. البليغ فى المعانى، ص 318؛ الايضاح فى علوم البلاغه، ص 394.
[71]. ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 292.
[72]. الايضاح فى علوم البلاغه، ص 394.
[73]. مختصرالمعانى، ص 316 ـ 318.
[74]. التحرير والتنوير، ج 17، ص 182؛ ج 19، ص 73.
[75]. المحرر الوجيز، ج 5، ص 253.
[76]. روح المعانى، ج 17، ص 147.
[77]. الايضاح فى علوم البلاغه، ص 394.
[78]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 293.
[79]. تناسق الدرر، ص 25 ـ 26.
[80]. چهره زيباى قرآن، ص 29 ـ 30.
[81]. همان، ص 30.
[82]. چهره پيوسته قرآن، ص 43 ـ 44.
[83]. چهره زيباى قرآن، ص 30.
[84]. همان.
[85]. ر.ك: نظم قرآن، ج 1، ص 344.
[86]. چهره زيباى قرآن، ص 31.
[87]. همان.
[88]. همان، ص 31 ـ 32.
[89]. ر.ك: همان، ص 31 ـ 33.
[90]. غريب القرآن، ص 539.
[91]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 296؛ البرهان، ج 1، ص 135؛ مباحث فى التفسيرالموضوعى، ص 74 ـ 75.
[92]. نظم قرآن، ج 3، ص 38.
[93]. همان.
[94]. ر. ك: نظم قرآن، ج 1، ص 7؛ النبأ العظيم، ص 154.
[95]. الكافى، ج 2، ص 601.
[96]. ر. ك: الاساس فى التفسير، ج 1، ص 31.
[97]. ر. ك: تناسق الدرر، ص 27 ـ 31.
[98]. الاتقان، ج 2، ص 297.
[99]. ر. ك: همان.
[100]. الاساس فى التفسير، ج 1، ص 25.
[101]. چهره پيوسته قرآن، ص 37 ـ 38.
[102]. ر.ك: سيستم آيات الهى، مقدمه، ص 1 ـ 4.
[103]. سيستم آيات الهى، مقدمه، ص 8.
[104]. ر.ك: چهره پيوسته قرآن، ص 71 ـ 73.
[105]. خدا و انسان در قرآن، ص 34.
[106]. ر. ك: همان، ص 4.
[107]. خدا و انسان در قرآن، ص 14 ـ 20؛ چهره پيوسته قرآن، ص 74.
[108]. خدا و انسان در قرآن، ص 302.
[109]. ر.ك: چهره پيوسته قرآن، ص 70 ـ 78.
[110]. چهره پيوسته قرآن، ص 39.
[111]. ر.ك: چهره پيوسته قرآن، ص 16.
[112]. ساختار هندسى، ص 2 ، 13.
[113]. ر.ك: چهره پيوسته قرآن، ص 16.
[114]. ر.ك: نظم الدرر، ج 1، ص 11 ـ 12.
[115]. ساختار هندسى، ص 13.
[116]. ر.ك: همان، ص 16.
[117]. روش برداشت از قرآن، ص 12 ـ 15.
[118]. همان.
[119]. الاتقان، ج 2، ص 289.
[120]. ر. ك: قرآن و آخرين پيامبر، ص 308 ـ 309.
[121]. براى نمونه نك: نمونه، ج 1، ص 58.
[122]. ر. ك: پژوهشهاى فلسفى كلامى، ش 3، ص 21 ـ 36؛ «زبان قرآن گفتارى يا نوشتارى».
[123]. همان، ص 27 ـ 29.
[124]. همان، ص 22.
[125]. ر. ك: همان، ص 21 ـ 36؛ درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص 67 ـ 75.
[126]. الاتقان، ج 2، ص 342.
[127]. قرآن ناطق، ج 1، ص 438.
[128]. مدخل الى القرآن الكريم، ص 121.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:16 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

انسجام واژگانی در قرآن (بررسی سوره نور)

مرجان مرآت


چکیده:

این مقاله بررسی و کنکاش مختصری در کلام از منظر زبان شناسی متن بنیاد است که با تکیه بر اصول سخن کاوی، نقش انسجام واژگانی در سوره مبارکه نور را مورد ارزیابی قرار می دهد. انسجام واژگانی به تحقق واژگان در متن از طریق تکرار و هم آیی می پردازد. این نوشتار شواهدی از چگونگی ایفای نقش انسجام واژگانی در متنیت قرآن را بیان می دارد، و سپس با بررسی نحوه عملکرد این روابط انسجامی، داده های حاصل از الگوی پیشین را با استفاده از الگوی آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. میزان بسامد، تکـرار و هم آیــی واژگان سوره مذکور محاسبه می گردد و به استناد آن، ساختار موضوعی سوره نور مورد تحلیل قرار می گیرد. در پاسخ به این پرسش که «آیا انسجام واژگانی می تواند مسئله انسجام موضوعی یا پیوستگی آیات را توضیح دهد؟» این نتیجه حاصل می شود که تغییر در الگوی انسجام واژگانی قادر به تبیین پیوستگی و ارتباط آیات سوره نور نیست.

کلید واژه ها:

قرآن/ متنیت/ انسجام واژگانی/ تکرار/ هم آیی/ ساختار موضوعی

طرح مسئله

به دلیل عدم توجه به سبک مخصوص قرآن کریم و عدم شناخت صحیح آن، عده ای قرآن را کتابی سنگین و وراء فهم و درک انسان عادی می دانند که احدی حق اندیشیدن و تدبر در قرآن را به منظور درک معانی و مفاهیم آن ندارد و در مقابل، گروهی دیگر بر این باورند که قرآن کتاب سطحی و ساده ای است که افراد معمولی به آسانی قادر به فهم و درک آن می باشند. این دو دیدگاه افراطی و تفریطی که ناشی از جهل نسبت به معارف قرآن کریم می باشد، نتایج و آثار زیانباری چون محجوریت قرآن و بسته شدن راه تحقیق و تدبر در آن را در پی داشته است.
با توجه به سبک ویژه و منحصر به فرد قرآن کریم، همگان، چه مردم عادی و یا اندیشمندان و متفکران، نسبت به میزان شناخت و ظرفیت علمی خود قادر به فهم و درک درجاتی از مفاهیم قرآن مجید هستند. به این معنا که قرآن یک سلسله معانی ابتدایی دارد که از ظاهر آن استنباط می شود و برای افراد عادی و عامی قابل فهم و گویاست و در پس این معانی سطحی، مفــــاهیم بی پایان و عمیق دیگری نهفته است که درک و فهم آن مستلزم تعمق و تدبر و تحقیق است.
افراد برای درک صحیح معانی و فهم دقیق موضوعات قرآنی باید بتوانند هنگام خواندن متون قرآن کریم، ضمن برقراری ارتباط بین قسمت های مختلف یک متن و ایجاد زنجیره های واژگانی در ذهن خود، شبکه ای از این روابط واژگانی و زنجیره ها را خلق کنند. این روابط معنایی که امکاناتی برای پیوستن اجزای متن به یکدیگر و در واقع فصل ممیز متن از غیر متن می باشند، همان انسجام متن می باشد. کشف، بررسی و تجزیه این روابط معنایی در گرو رهایی از مطالعات سنتی و جمله بنیاد بوده و مجاب می نماید که از زاویه دید وسیع تری به متون قرآنی نظر شود.
بیشتر بررسی ها و مطالعاتی که تاکنون درباره قرآن کریم انجام گرفته، بر واقعیات پراکنده همانند حرف، کلمه، جمله و عبارت متمرکز بوده است. اما امروزه دانشمندان علوم قرآنی و زبان شناسان اثبات نموده اند که دستیابی به معانی و مفاهیم دقیق قرآن مجید مستلزم توجه به نظام ارتباطی کل قرآن و کشف تمام روابط داخلی که متن قرآن را تشکیل می دهند، می باشد (ارگون، /۳۲). یکی از این رویکردهای نوین زبان شناسی که می تواند در درک بهتر کلام وحی ما را یاریگر باشد، تحلیل کلام است.
تحلیل کلام به شاخه ای از زبان شناسی اطلاق می شود که هدف آن، توصیف واحدهای زبانی مرتبط و معنادار فراتر از سطح جمله است. این تحلیل، مطالعه فرآیند پویای شکل گیری ارزش پیامی عناصر زبانی در موقعیت های مختلف و تحت شرایط اجتماعی متفاوت است. استابز حوزه عمل تحلیل کلام را چنین تعریف می کند: «تحلیل کلام می کوشد تا نظام و آرایش فراجمله ای عناصر زبانی را مورد مطالعه قرار دهد.» (استابز، /۵۶)
یکی از مباحث تحلیل کلام، تحلیل متن است. متن به هر پاره زبانی اعم از گفتاری یا نوشتاری گفته می شود که یک واحد را تشکیل می دهد. متن واحدی از زبان است، اما واحدی دستوری نیست. برای نمایش متن، از واحدهایی نظیر جمله یا بند استفاده می شود و جمله ها متن را فعلیت می بخشند.
در تشکیل متن، علاوه بر روابط ساختاری میان اجزای درون جمله و بند، شماری روابط معنایی فراجمله ای نیز قابل درک است که از طریق عوامل انسجام نظیر ارجاع، جانشینی، حذف و واژگانی نمود صوری پیدا می کنند. مفهوم انسجام یک مفهوم معنایی است که به روابط بین معانی در یک متن می پردازد. انسجام زمانی به کار می رود که درک و مفهوم بعضی عناصر متنی وابسته به دیگری باشند و می توان یکی را پیش فرض دیگری قرار داد.

مطالعه متن بنیاد و فراجمله ای قرآن

قرآن کتابی است که بافت و تاروپودش بی نظیر و منحصر است و در تمامی حروف و کلمات آیات و سوره هایش، و در ساخت و قالب و نظم موزونش، و نیز در ترکیب ها و نظم منظومش، از همه معجزات پیشی گرفته است. این گونه است که دستیابی به معارف و معانی قرآن مستلزم شناخت و احاطه به همه این جنبه ها و سطوح می باشد. عدم بررسی آنها در واقع خود نوعی مانع در کشف معارف ارزشمندترین کتاب آسمانی است.
برای درک و فهم صحیح معانی دقیق قرآن شایسته نیست که تنها به عناصر تشکیل دهنده آن چون حروف، کلمات و آیات توجه نمود، بلکه باید تمرکز اصلی را به کلیت متن قرآن و ارتباط هایی که بین این عناصر در سراسر قرآن مشهود است، معطوف نمود. منابع عظیمی از این معانی در این ارتباط ها نهفته است. در این بررسی ها به جای تمرکز بر واقعیات پراکنده، باید به نظام ارتباطی درونی قرآن پرداخته شود و به گفته ارگون، معنای قرآن را باید در سطح این روابط جستجو نمود، نه در واحدهایی که به شکلی مصنوعی از متن جدا شده است. (ارگون،/۳۲)
این شیوه جدید بررسی زبان ریشه در آراء و نظریات سوسور دارد. در روش های سنتی بررسی زبان، معمولاً مطالعه از واحدها شروع و با افزودن آنها به یکدیگر و بدون توجه به ارتباط خاص میان آنها، نظام زبان بنا نهاده می شد. اما سوسور با تمیز صورت زبان از جوهر آن، اثبات نمود زبان تنها نظامی از ارزش هاست و نه جوهر با ماده صوتی، و نتیجه گیری نمود که کار بررسی و توصیف زبان لزوماً باید از کل نظام زبان شروع شده و از راه تجزیه منظم، عناصر آن مشخص گردد.
لویی یلمزلف، زبان شناس مکتب کپنهاک در کتاب «درآمدی بر نظریه ای درباره زبان»، بر پایه نظریه سوسور، به توصیف ساخت زبان به شیوه ای خاص بر پایه روابط منطقی و اصول جبری همانند نظریه معروف گلوسماتیک پرداخت. یلمزلف پیشنهادی ارائه می دهد که شیوه ای استقرایی دارد و در توصیف زبان از روشی قیاسی با حرکت از کل به جزء بهره گرفته است. او نظام زبان را به عنوان یک طبقه کلی و به صورت نظامی به هم بافته در نظر می گیرد که تمامی متن های زبانی را شامل می شود.
به گفته ارگون، مشکوهالدینی نتایج به دست آمده در مورد قرآن کریم تا به امروز را امید بخش توصیف کرده است (همان، /۳۱). سبک اختصاصی قرآن که انسجام ارتباطی منظمی بین اجزای عناصر سازنده آن وجود دارد، یکی از جنبه های تفسیر قرآن و اعجاز آن است. اسرار می گوید که در عین نثر ساده قرآن و بیان مطالب ساده در آن، به قدری دارای انسجام و استحکام الفاظ و معانی و نیز حفظ ارتباط و اعتدال است که نظیری برای آن متصور نیست. (اسرار، /۷۶)
عناصر و اجزای قرآن به ویژه آیات آن به تنهایی و جدا از سایر عناصر، دارای مفاهیم و ارزش های مهمی بوده که ساده و قابل فهم هستند. اما این عناصر و آیات در صورت ترکیب با یکدیگر و پی بردن به ارتباط موجود بین آنها، گنجینه و سطوحی از مفاهیم و معانی بی پایان دیگری را به دنبال دارند، به نحوی که با تغییر نحوه ترکیب، معانی دیگری علاوه بر معانی پیشین از آنها متجلی می شود.

بررسی یک نمونه: سوره نور

عکس آنچه در گفتار رخ می دهد و در آن شرکت کننده های یک رابطه کلامی با بهره گیری از کنش های کلامـی و غیـرکـلامی رویـدادهـا، وقایـع غیرکلامی و غیرمشخص اما مؤثر در امر ارتباط و مشخصه های محیطی و بافتی بالفعل، به مکالمه و تبادل پیام های زبانی می پردازند، در متون نوشتاری، بافت موقعیت بالفعل و در مقابل خواننده وجود ندارد و بنابراین خواننده مجبور است با استنتاج از متن، به خلق بافت موقعیت پرداخته و به پیام و مضمون مورد نظر نویسنده متن دست یابد.
اساس این استنتاج، روابط دستوری، واژگانی و منطقی است که بین عناصر مختلف متن برقرارند و از آنها به انسجام متن تعبیر می گردد. خواننده و یا تحلیلگر متن به کمک همین روابط، قادر است به معنا و مفهومی که نویسنده از نگارش متن در ذهن خود داشته است، برسد.
در این بخش برآنم تا با کاربرد این نوع ارتباط های واژگانی برگرفته از عوامل انسجام واژگانی، که بین قسمت های مختلف سوره نور می تواند وجود داشته باشد، نقش عنصر انسجام واژگانی را در کشف معنایی عمیق و بی پایان قرآن مجید مورد ارزیابی قرار دهم. البته این ارتباط بین عناصر و در نتیجه معانی برخاسته از این ارتباط ها نامحدود بوده و حد و مرز مشخصی ندارد. مواردی که بیان می شوند، آنهایی هستند که به ذهن نگارنده که دارای آشنایی مختصری با زبان عربی و معارف قرآنی می باشد، رسیده است. جهت به حداقل ممکن رساندن این نقیصه از «تفسیر نمونه» مکارم شیرازی و «تفسیر آسان» بهرام پور بهره برده شده است.
بر مبنای یک تقسیم بندی از انسجام واژگانی، دو نوع کلی تکرار و هم آیی مورد استفاده می باشد. هر دو این تقسیم بندی را می توان با بسامد وقوع آنها در تک تک آیات با یکدیگر مقایسه نمود که به تقسیم بندی موضوعی سوره مورد بررسی کمک شایانی می کند.
در ابتدا به عامل تکرار می پردازم که بسامد وقوع بیشتری داشته است. یافتن واژه های تکراری با هر نرم افزار واژه پردازی امری ساده و سریع است. در جدول زیر، واژه هایی که به شکل عینی یا ریشه ای در سوره نور تکرار شده اند، مرتب شده است. مرتب سازی بر اساس بسامد تکرار آنها در کل سوره صورت گرفته است.

واژه های تکرار شده در سوره نور و بسامد آنها

 

واژه

شماره آیات

بسامد

الله

(۲)۲-۵-۶-۷-۸-۹-(۲)۱۰-۱۳-۱۴-۱۵-۱۷- (۲)۱۸-۱۹-(۲)۲۰-(۳)۲۱-(۳)۲۲-(۲)۲۵-۲۸-۲۹-۳۰-۳۱-(۲)۳۲-(۳)۳۳-(۴)۳۵-۳۶-۳۷-(۲)۳۸-(۲)۳۹-۴۰-(۲)۴۱-۴۲-۴۳-۴۴-(۳)۴۵-۴۶-۴۷-۴۸-۵۰-۵۱-(۲)۵۲-(۲)۵۳-۵۴-۵۵-(۲)۵۸-(۲)۵۹-۶۰-(۲)۶۱-(۴)۶۲-۶۳-۶۴

۷۸

الذین

۴

۵

۶

۱۱

۱۹(۲)

۲۱

۲۳

۲۷

۳۱

 

۲۶

۳۳

(۲)

۳۴

۳۹

۵۵

(۲)

۵۷

۵۸ (۳)

۵۹

۶۲

(۳)

۶۳

(۲)

 

المؤمنین

۲

۳

۱۷

۳۰

۴۷

۵۱

 

 

 

 

۲۶

المؤمنون

۱۲

۲۳

۳۱

۶۲

(۲)

 

 

 

 

 

 

المؤمنات

۱۲

۲۳

۳۱

 

 

 

 

 

 

 

ءامنو

۲

۱۹

۲۱

۲۷

۴۷

۵۵

(۲)

۵۸

۶۲

 

 

ایمان

۳۳

۵۳

۵۸

 

 

 

 

 

 

 

تعلمون

۱۹

۲۴

۲۸

۵۳

 

 

 

 

 

 

۲۴

یعلمون

۱۹

۲۴

۲۵

۳۳

 

 

 

 

 

 

علم

۱۵

۴۱

 

 

 

 

 

 

 

 

علیم

۱۸

۲۱

۲۸

۳۲

۳۵

۴۱

۵۸

۵۹

۶۰

۶۴

یعلم

۱۹

۲۹

۶۳

۶۴

 

 

 

 

 

 

بیوت

۲۷ (۲)

۲۹

۳۶

۶۱

(۱۰)

 

 

 

 

 

 

۱۴

رسول

۴۷

۴۸

۵۰

۵۱

۵۲

۵۴ (۲)

۵۶

۶۲

(۲)

۶۳

 

۱۱

رحیم

۵

۲۰

۲۲

۳۳

۶۲

 

 

 

 

 

۱۱

رحمه

۱۰

۱۴

۲۰

۲۱

۲۴

۵۶

 

 

 

 

یبین

۱۸

۵۸

۵۹

۶۱

 

 

 

 

 

 

۱۰

مبین

۱۲

۲۵

۵۴

 

 

 

 

 

 

 

مبینات

۱

۳۶

۴۶

 

 

 

 

 

 

 

یقولون

۲۶

۴۷

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۰

قل

۱۵

۱۶

۲۸

۳۰

۳۱

۵۱(۲)

۵۳

 

 

 

شهداء

۴

۶

۱۳

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

۱۰

شهاده

۴

۶

 

 

 

 

 

 

 

 

شهدت

۶

۸

 

 

 

 

 

 

 

 

تشهد

۸

۲۴

 

 

 

 

 

 

 

 

اولئک

۴

۱۳

۲۶

۴۷

۵۰

۵۱

۵۲

۵۵

۶۲

 

۹

یأتوا

۴

۱۳

۴۹

 

 

 

 

 

 

 

۸

ءاتوا

۳۳

(۲)

۳۷

(۲)

۵۶

 

 

 

 

 

 

 

غفور

۵

۲۲

(۲)

۲۳

۲۶

۳۳

۶۲

(۲)

 

 

 

 

۸

فضل

۱۰

۱۴

۲۰

۲۱

۲۲

۳۲

۳۳

۳۸

 

 

۸

نور

۱

۳۵

(۵)

۴۰

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

۸

اطعنا

۴۷

۵۱

۵۲

۵۳

 

 

 

 

 

 

۸

اطیعوا

۵۴

(۳)

۵۶

 

 

 

 

 

 

 

 

یستئذنوا

۲۸

۵۸

۵۹

۶۲

(۲)

 

 

 

 

 

 

۸

استئذنوا

۳۶

۵۹

۶۲

 

 

 

 

 

 

 

حساب

۱۱

۱۵

۳۸

۳۹

(۳)

۵۷

 

 

 

 

 

۷

یشاء

۲۱

۳۵

۳۸

۴۳

(۲)

۴۵

۴۶

 

 

 

 

۷

الایات

۱

۱۸

۳۴

۴۶

۵۸

۵۹

۶۱

 

 

 

۷

عذاب

۲

۱۱

۱۴

۱۹

۲۳

۶۳

 

 

 

 

۶

امر

۱۱

۲۱

۵۳

۶۲

۶۳

 

 

 

 

 

۵

بعض

۵۸ (۲)

۶۲

۶۳

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

۵

نکاحاً

۳۲

۳۳

۶۰

 

 

 

 

 

 

 

۵

ینکح

۳

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ملکت

۳۱

۳۳

۴۲

۵۸

۶۱

 

 

 

 

 

۵

عظیم

۱۱

۱۴

۱۵

۱۶

۲۳

 

 

 

 

 

۵

شیء

۳۵

۳۹

۴۵

۵۵

۶۴

 

 

 

 

 

۵

الصلوه

۳۷

۴۱

۵۶

۵۸ (۲)

 

 

 

 

 

 

۵

خیر

۱۱

۱۲

۲۷

۳۳

۶۰

 

 

 

 

 

۵

انزلنا

۱ (۲)

۳۴

۴۳

۴۶

 

 

 

 

 

 

۵

الارض

۳۵

۴۱

۴۲

۵۷

۶۴

 

 

 

 

 

۵

السماوات

۳۵

۴۱

۴۲

۴۳

۶۴

 

 

 

 

 

۵

سمیع

۲۱

۶۰

 

 

 

 

 

 

 

 

۵

سمعتموا 

۱۲

۱۶

۵۱

 

 

 

 

 

 

 

اربع

۴

۶

۸

۱۳

۴۵

 

 

 

 

 

۵

عملوا

۲۴

۳۹

۳۸

۵۵

۶۴

 

 

 

 

 

۵

من یشاء

۲۱

۳۵

۳۸

۴۳

۴۶

 

 

 

 

 

۵

الزانی

۲

(۲)

۳

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

 

۴

الزانیه

۲

۳

(۳)

 

 

 

 

 

 

 

 

۴

انفس

۶

۱۲

۶۱

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

۴

اجلد

۲

۴

 

 

 

 

 

 

 

 

۴

جلده

۲

۴

 

 

 

 

 

 

 

 

الآخر

۲

۱۴

۱۹

۲۳

 

 

 

 

 

 

۴

الدنیا

۱۴

۱۹

۲۳

۳۳

 

 

 

 

 

 

۴

یبین الله لکم الآیات و الله علیم حکیم

۱۸

۵۸

۵۹

۶۱

 

 

 

 

 

 

۴

مثل

۱۷

۳۴

۳۵

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

۴

حکیم

۱۰

۱۸

۵۸

۵۹

 

 

 

 

 

 

۴

جناح

۲۹

۵۸

۶۰

۶۱

 

 

 

 

 

 

۴

احد

۲

۶

۲۱

۲۸

 

 

 

 

 

 

۴

طیبات

۲۶

(۴)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۴

خبیثات

۲۶

(۴)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۴

تذکرون

۱

۲۷

۳۶

۳۷

 

 

 

 

 

 

۴

یوم

۲۴

۲۵

۳۷

۶۴

 

 

 

 

 

 

۴

زینتهن

۳۱

(۳)

۶۰

 

 

 

 

 

 

 

 

۴

سبح

۱۶

۳۶

۴۱

(۲)

 

 

 

 

 

 

 

۴

اعداد درون پرانتز در کنار شماره آیات بیانگر این است که در آن آیه خاص چند بار یک واژه تکرار شده است.
با دقت به ستون بسامد، یعنی دفعات تکرار یک واژه، روشن می گردد که مد به ترتیب بسامد های ۲، ۳، ۴ و ۵ می باشد و بقیه بسامد ها، یعنی بین ۷ تا ۷۸ دارای مد کمتری هستند و حتی در بسامد های بالاتر مانند ۷۸، ۲۴ و یا ۱۴، فقط یک واژه چنین بسـامدی را دارد. خلاصه اینـکه هر چه به سطوح پایین تر نزدیک می شویم، یکسانی بسامد های واژه ها مشهود می گردد. واضح است که هر چه بسامد یک واژه در آیه های سوره بیشتر باشد، انتظار می رود که نقش بیشتری در تبیین معانی سوره ایفا کند.
انسجام واژگانی و ساختار موضوعی سوره نور

آیات سوره مبارکه نور به سه موضوع: الف) آیات تشریعی (درباره حریم خانه و خانواده)؛ ب) آیات تکوینی (درباره نور و ظلمات و غیره)؛ و ج) مردم شناسی، می پردازد که در ۵ گروه از آیات، با استناد به آمار به دست آمــده از میزان بسامدهای عوامل انسجــام واژگانی تکــرار و هم آیـی، بررســی و پـرداخــته می شوند.

 

۱. آیات ۱ تا ۳۴: حریم خانواده

این بخش که کمی بیش از نصف سوره را در بر می گیرد، با آیه نخست: (سورَهٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)آغاز شده و با آیه(وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ)اتمـام می یابد. هــمان طور که ملاحــظه می شود، در آغاز و خــتم این بخــش، از «نزول آیات بینات» سخن به میان می آید. تکرار «انزلـنا»، «آیـات» و «بینات» و نیز هم آیی «انزلنا» و «آیات» و همچنین «آیات» و «بینات» شایسته دقت و توجه است. علاوه بر این، در اواسط این بخش نیز مجدداً از «تبیین» سخن می گوید:(وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
جالب توجه است که جمله «یبین الله لکم الآیات و الله علیم حکیم» چهار بار به میزان %۶۴/۰ تکرار گشته است. این «آیات بینات» که جنبه تشریعی دارند، در خلال ۳۴ آیه این بخش تبیین می گردد تا مؤمنین متذکر گردند و تقوا پیشه کنند. این آیات تشریعی شامل هفده بند اصلی به قرار زیر می باشد که البته فروع و نتیجه گیری هایی بر آنها ممکن و محتمل است:
۱/۱. حد تازیانه برای زن و مرد زناکار: به استناد هشت بار تکرار «الزانی» و «الزانیه» به میزان %۶۴/۰ و همچنین تکرار «اجلد» و «جلده» به میزان%۶۴/۰.
۱/۲. حضور مؤمنین در صحنه اجرای حکم و مشاهده آن: کاربرد واژه «یشهد» با میزان بسامد تکرار %۶/۱ و «المؤمنین» با میزان %۰۹/۴.
۱/۳. زن و مــرد زنـاکار جـز با ماننـد خـود ازدواج نکنـند: با تـوجـه به میـزان ۶۴/۰ درصــدی «الزانی» و «الزانیه» و میزان ۸/۰ درصدی «ینکح».
۱/۴. حد شلاق برای کسانی که به زنان پاک دامن بدون آنکه چهار شاهد داشته باشند، بهتان بزنند: تکرار واژه «شهاده» و ریشه های آن به میزان %۶/۱، و با دقت به تکرار %۳۲/۰، «افک» و هم آیی آن با «ظن» به میزان %۴۱/۰ و کاربرد «اربع» به میزان تکرار %۸/۰.
۱/۵. نپذیرفتن شهادت این دروغگویان: تضاد معنایی «الصادقین» و «الکاذبین» که با ۴ مرتبه تکرار، بیشترین تکرار را در میان واژه های متضاد دارند.
۱/۶. اجرای حدود تعزیرات برای مؤمنین مضر نبوده، بلکه مفید است: تضاد و هم آیی «خیر» و «شر».
۱/۷. مردان و زنان مؤمن وظیفه دارند در برخورد با تهمت ها و شایعات، به یکدیگر حسن ظن داشته باشند: با توجه به میزان تکرار %۸/۰ «خیر» و هم آیی «افک» و «ظن» و همچنین استفاده از «المؤمنون» و «المؤمنات» با میزان بالای %۰۹/۴.
۱/۸. و در ادامه اینکه چنین تهمت هایی را با چهار شاهد که برای آن آورده می شود، دروغ تلقی کنند. باز به میزان تکرار «شهاده»، «الکاذبون» و «اربع» دقت کنید.
۱/۹. مؤمنین نباید از گام های شیطان پیروی کنند که شیطان همواره انسان را به فحشا و منکر فرمـان می دهـد. خداونـد آن را که بخواهد تزکیه می کند: واژه «ءامنو» که به همراه واژه های هم ریشه از میزان تکرار ۰۹/۴ درصدی برخوردار است؛ ۲ بار تکرار لفظ «الشیطان»؛ هم آیی «فحشاء» و «منکر»؛ و نیز هم آیی «فضل» و «رحمه» که دارای میزان %۷۲/۳ هستند.
۱/۱۰. اشاره به شهادت جوارح انسان به کردار ناشایست او در روز جزا و عذاب بزرگی که در انتظار آنهاست: دقت کنید به هم آیی «السنتهم، ایدیهم، و ارجلهم» که از یک طبقه معنایی هسـتند؛ هم آیـی «الدنـیا» و «الآخـره» به مــیزان %۲۴/۱ و میزان ۴۸/۲ درصدی هم آیی «عذاب» با «عظیم».
۱/۱۱. مقایسه زنان و مردان ناپاک و پاکیزه: با میزان %۶۴/۰ تکرار «الخبیثات» و «الطیبات»، با در نظر گرفتن ریشه های آن، و هم آیی %۸۳/۰ برای هر یک. تضاد معنایی این دو واضح است.
۱/۱۲. امر شده است که مؤمنین حق ندارند در غیر خانه های خود بدون آشنایی و سلام وارد شوند.
۱/۱۳. اگر کسی در خانه نبود، تا اجازه نگیرند وارد نشوند و اگر اجازه نیافتند، باید برگردند.
۱/۱۴. گناهی برای ورود بی اجازه در اماکن عمومی نمی باشد. برای سه مورد اخیر، تکرار و هم آیی واژه هایی مستند می باشند که عبارت انـد از: میزان ۲/۲ درصدی تــکرار «بــیوت» و هم آیی آن با «تدخلوا» (با تکرار به میزان %۶۴/۰)، «اهلها» و «مسکونه»؛ ۸ مرتبه تکرار «یستئذنوا» و «استئذنوا» به میزان %۲۸/۱.
۱/۱۵. مردان مؤمن باید چشم خود را فرو پوشند و عورت خود را حفظ کنند.
۱/۱۶. زنان مؤمنه باید همانند مردان در مورد قبلی عمل کنند و علاوه بر آن، زینت خود را جز بر محارم دوازده گانه ای که مستثنا شده اند، آشکار نسازند. در مورد انسجام واژگانی فرامین ۱۵ و ۱۶ این گونه استناد می شود: هم آیی واژه های «آباء، ابناء، اخوان، اخوات، بعوله»، «ابصار، فروج، عورت، یحفظوا» و «الرجال، الطفل» با توجه به اینکه برخی دارای بسامد تکرار بیش از ۲ هستند.
۱/۱۷. مسلمانان باید در جامعه خویش زنان بی همسر و برده و کنیزان شایسته را، هرچند فقیر و مستمند باشند، به نکاح درآوردند: به کارگیری واژه «ینکح» با میزان تکرار %۸/۰ و تضاد معنایی «فقراء» و «اغنیاء».
در آیات این بخش که حداقل ۱۷ حکم تشریعی از آن استخراج شد، نکاتی ظریف و دقیق وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود. در متن این احکام و در مقاطع مختلف آن، قرآن ۳ بار مسلمانان سست عنصر را مورد انتقاد قرار می دهد و ۳ بار فضل و رحمت خدا را بر آنها، به رغم این بی توجهی ها، خاطر نشان می سازد. نکـته قابـل توجه اینـکه تمامی این موارد که در یک مجمـوعه ۷ آیه ای قرار دارند، با جمله «و لولا» شروع می شوند:
آیه ۱۰: (وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ)
آیه ۱۴: (وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ)
آیه ۲۰: (وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِیمٌ)
آیه ۱۲: (لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْراً وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ)
آیه ۱۳: (لَوْلا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ)
آیه ۱۶: (وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ)
باید توجه داشت مطالبی که بعد از عبارت «و لولا فضل الله علیکم و رحمه» در سه آیه نخست آمده است، در رابطه با انتقاد وارد شده به مسلمانان و سه آیه بعدی می باشد.
نکته دوم اینکه در این بخش از تقسیم بندی سوره نور، ۵ بار کلمه «عذاب» در آیات ۲، ۱۱، ۱۴، ۱۹ و ۲۳ در رابطه با انحرافات اخلاقی مسلمانان آمده است که ۳ بار آن با صفت «عظیم» و یک بار با «الیم» همراه شده است.
نکته دیگر اینکه واژه «زکی» و «تزکیه» ۴ بار در این بخش مورد استفاده قرار گرفته است که در رابطه با سیاق آیات جالب توجه می باشد.

 

۲. آیات ۳۵ تا ۴۶: آیات تکوینی

دومین بخش سوره نور که به دنبال آیات تشریعی درباره حریم خانه و خانواده قرار گرفته است، از آیات تکوینی سخن می گوید. در یک نگاه سطحی به نظر می رسد این مجموعه از آیات مستقل از آیات قبل و بی ارتباط با آن باشد. ولی واقعیت این است که هر دو بخش از یک حقیقت سخن می گویند. با این تفاوت که بخش نخست از آیات تشریعی و بخش دوم از آیات تکـوینی برای اثبـات موضوعی واحد بیان شده اند. همان طور که پیش ازاین گفته شد، در ابتدا و انتهای بخش نخست از نزول آیات یاد می شود (آیات ۱ و ۳۴) و سیاق آیات بخش فوق الذکر نشان داد که منظور از آیات، آیات تشریعی هستند. اینک در بخش دوم ملاحظه می کنیم که ۱۲ آیه آن درست در میان دو آیه ای (۳۴ و ۴۶) قرار گرفته اند که باز هم از نزول آیات مبین سخن می گوید:
(وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ)(۳۴)
(لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)(۴۶).
در اینجا چنین نمود یافته است که منظور آیات تکوینی باشد. در آیه ۴۶ به لفظ «الیکم» توجه شود که حذف گردیده و به عقیده آقای مکارم شیرازی، شمول و عمومیت آیات را نشان می دهد. (مکارم شیرازی، ۱۴/۳۷۴)
مهم ترین آیات این بخش همان ۴ آیه ۳۵ تا ۳۸ مربوط به «نور» می باشد که با تمثیلی بسیار زیبا و لطیف، خداوند را نور آسمان ها و زمین نامیده است. شایان ذکر است که با میزان %۵/۵، آیه ۳۵ منسجم ترین آیه این سوره است:
(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)(۳۵)
(فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَال)(۳۶)
(رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاء الزَّکَاهِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَار)(۳۷)
(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ)(۳۸)
از میان ۸ بار تکرار کلمه «نور»، ۵ بار آن در آیه ۳۵ رخ داده است. هم آیی آن با واژه های «نور، نار، کوکب، مصباح، زجاجه» به میزان %۰۷/۲ در ردیف نهم موارد هم آیی، تأکید دیگری بر این تمثیل است. آن چنان که همه اشیاء عالم از طریق نور بروز و ظهور یافته و در معرض مشاهده و رؤیت قرار گرفته اند. ظهور اجزاء آسمان ها و زمین و همه موجودات عالم، که در حقیقت همان وجود آنها در صحنه هستی و حیات آنها می باشد، به مشیت الهی انجام یافته است. همچنان که در فقدان نور و در دل ظلمات هیچ چیز تجلی و تظاهر نمی کند. اگر مشیت الهی بر خلق عالم تعلق نمی گرفت، هیچ چیز حیات نمی یافت.
در این ۴ آیه دوبار به تمثیلی بودن تشبیه خداوند به نور آسمان ها و زمین اشاره می کند تا کسی گمان نبرد که واقعاً خدا از جنس نور است. هم آیی دو لغت «مثل» و «یضرب» به همراه این تمثیل، این ادعا را اثبات می کند. با آیه ۳۶ و ۳۷ این تمثیل کامل می شود و نشان می دهد منظور از نوری که در خانه های چنین مردانی می تابد، همان نور هدایت و ایمان است. کاربرد دوباره «بیوت» از جمله واژه های با بسامد بالا و هم آیی الفاظی چون «الصلوه» و «الزکوه» و تکرار واژه های هم خانواده «تتقلب» و «القلوب» (جایگاه مجازی ایمان)، سندی برای درست بودن این موضوع است. در ضمن این دو آیه، این مجموعه از آیات را به آیات بخش اول پیوند می دهد و اجرای آیات تشریعی در مورد حریم خانه و خانواده را مشروط به جذب نور هدایت در چنین خانه هایی می نماید.
در دو مثال دیگر که به دنبال آیات نور می آید، به نتیجه عملکرد کافران (ناسپاسان نسبت به نور) می پردازد. در اولی حاصل تلاش های دنیایی آنـها را به سراب که محصـول تابش نور به صحراست، تشبیه می نماید که جلوه ای از آب است، ولی واقعیت ندارد. هم آیی سه کلمه «الظمئان، ماء و سراب» قابل توجه است. این نوعی گمراهی است که شخص به گمان خودش آن را هدایت تصور می کند: (وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ)(۳۹)
و در دومـی موضع و موقعـیت آنها را با تاریکی های دریایی ژرف که امـواج بلند و متعدد با ابر تیره آنها را فرا گرفته، مقایسه می کند. در اینجا شمول معنایی «بحر» و «موج» از زیر مجموعه های تکرار واژگانی مورد توجه و قابل استناد است. و نتیجه این تمثیل را در عالم واقعیت چنین بیان می دارد که: «و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور»؛ کسی را که خدا برای او نوری قرار نداده، نوری برای او نیست: (أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ)(۴۰)
تفاوت این نوع گمراهی با گمراهی قبلی در شدت آن و تصور شخص گمراه از عمل خود می باشد. در اولی اوهام و تصورات باطل، حق جلوه نموده و در دومی، شخص گمراه، غرق گمراهی های خویش گشته است.
پـس از بیان آیـات نور و تاریـکی (۶ آیـه)، اندیشه را مــتوجه آیات تکـوینی دیگری در طبیـعت می نماید. در ۶ آیه بعد نشانه های دیگری ارائه می شود:
۱- تسبیح عمومی موجودات عالم و آگاهی آنها به صلاه و تسبیح خود و آگاهی دقیق خدا از اعمال آنها. از این آیه چنین نتیجه گیری می نماید که چون همه موجودات عالم تسبیح گوی پروردگار هستند و به صلاه و تسبیح خود علم و آگاهی دارند، پس ملک آسمان ها و زمین از آن خداست و کمال همه پدیده ها به سوی اوست:
(اَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ)(۴۱)
(وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)(۴۲)
برهان این تفسیر بر مبنای عوامل انسجام واژگانی را می توان در هم آیی برخی از اجزای طبیعت مانند «السماوات» ۳ بار، «الارض» ۲ بار و «سحاب، الودق، جبال» هر کدام یک بار، جستجو کرد. دلیل دیگر، تکرار ۸/۰ درصدی کلمه «ملکت» و ۶۴/۰ درصدی «یسبح» است.
۲- نقش باد به عنوان عامل تحرک و ترکیب ابر، که همه این مراحل و مقررات برای نزول بارانی است که به صورت مایع یا جامد به زمین نازل می شود. به هم آیی پنج واژه «سحابا، الودق، السماء، ینزل و برق» دقت کنید:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ)(۴۳)
آن گاه از آیه چنین نتیجه گیری می نماید که در تداوم و تقلب شب و روز که موجب پیدایش اختلاف درجه حرارت و در نتیجه ایجاد جریان باد و به تبع آن باران می شود، آیاتی برای اهل بصیرت می باشد. چنانچه در انتهای آیه ۴۳ می فرماید: روشنی برق چنان بتابد که روشنی دیده ها را از بین ببرد. در آیه بعد با اشاره مجدد به ابصار چنین می گوید که چنین دیده ای باید عبرت بگیرد و بصیرت پیدا کند: (یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِّأُوْلِی الْأَبْصَارِ)(۴۴)
در آیات این بخش «البصر» با ۴ مورد تکرار، دارای میزان بسامد %۶۴/۰ است.
۳- در آخرین آیه این بخش به خلقت عمومی موجودات پرداخته شده است. پس از جریان یافتن بادها و تشکیل ابر و ریزش باران که در آیات قبل تشریح گردید، این مقدمات موجب پیدایش آب بر سطح زمین و رشد و نمو گیاهان و خلقت انواع جانوران می گردد که در رشد تکاملی خود از خزندگان تا دوپایان و چهارپایان تنوع یافته اند:
(وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)(۴۵)
موارد انسجام واژگانی در این آیه عبارت اند از: ۲بار تکرار «خلق»، هم آیی واژه های «بطن، رجلین، اربع» و ۳ بار تکرار «یمشی» برای هر یک از این سه دسته از جانوران. نتیجه ای که از چنین آیه ای گرفته شده است، قدرت و مشیت خداوند بر خلقت است، به استناد هم آیی لفظ جلاله با «قدیر».
به این ترتیب در آیات اخیر که در این بخش توضیح داده شد، بر سه اصل علم و ملک خدا، تدبیر خدا و خلقت و قدرت وی اشاره شده است. نکته جالب اینکه در پایان این بخش همانند بخش پیشین، بر روشن بودن این آیات (تکوینی) تأکید می کند؛ همان گونه که در ابتدای بخش نخست در آیه ۳۴ بر این امر تأکید نمود.

 

۳. آیات ۴۷ تا ۵۷: مردم شناسی

در این بخش بدون اینکه کلمه «نفاق» را به کار برده باشد، از خصوصیتی این چنین در میان مسلمانان یاد می کند؛ کسانی که ادعای ایمان به خدا و رسول و اطاعت از رهبری می کنند، در حالی که در عمل پایبند حرف خود نیستند و حاضر نمی شوند به حکم رسول خدا اگر خلاف امیال و هواهای آنها باشد، گردن نهند، اما اگر مطمئن باشند حق به طرف آنها بوده و رسول به نفعشان حکم خواهد کرد، سرسپرده خواهند شد. قرآن این دسته از مردم را که مرضی در دلشان ریشه دوانده یا شک دارند و یا می ترسند خدا حق آنها را پایمال کند، «ظالم» به نفس خود و دیگران نامیده است:
(وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ)(۴۸)
(وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ)(۴۹)
(أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)(۵۰)
(إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(۵۱)
(وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ)(۵۲)
(وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَهٌ مَّعْرُوفَهٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُون)(۵۳)
‏(قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)(۵۴)
مواردی از عوامل انسجام واژگانی در آیات مورد بحث عبارت اند از: کاربرد «اطعنا» و ریشه های آن به میزان %۲۸/۱، «رسول» به میزان %۷۳/۱، «اولئک» به میزان %۴۴/۱، سه بار تکرار «الحق» به میزان %۴۸/۰، دوبار تکرار «بینهم»، «حمل»، «فریق»، «دعوا»، «یتولی» و «یحکم» هر یک به میزان %۳۲/۰. همچنین به هم آیی «قلوب» و «مرض» و نیز قرابت معنایی «المفلحون» و «الفائزون» دقت کنید.
گویا تشریح ویژگی های چنین گروهی در میان مسلمانان، به خصوص پس از بیان حریم خانه و خانواده و آیات عظیم الشأن نور، که تابش هدایتی آن را در بیوتی معرفی کرده که در آن نام خدا ذکر می شود (آیه ۳۶)، به خاطر بیان آثار فقدان نور در برخی خانواده های مسلمانان است که ضایعات تربیتی آن چنین عوارض سوئی در شکل اجتماعی به بار می آورد (مکارم شیرازی، ۱۴/۳۷۶). به این ترتیب این بخش با دو بخش پیشین مربوط بوده، یک حقیقت را بیان می کند. در سری آیات فوق، ۸ بار مشتقات واژه «اطاعت» به کار رفته است که از این جهت در قرآن بی نظیر یا کم نظیر است.
پس از ذکر سست ایمانی این دسته از مؤمنین، نشانه های معکوسی در جهت مثبت از مؤمنین واقعی ارائه می شود و پس از آن، مجدداً به مصادیقی از عملکرد سوء منافقین به هنگام بسیج و خروج برای مأموریت جنگی می پردازند، که در عین نافرمانی و عصیان، قسم هایی هم برای اثبات مراتب اطاعت و فرمانبری خود می خورند. ۲ بار تکرار «اقسموا» و کاربرد واژه «ایمان» که ۳ بار در این سوره تکرار شده است، و اینکه به همراه مشتقات آن %۰۹/۴ کل میزان تکرارها را دربر می گیرند، قابل ذکر است. استفاده از واژه «تعلمون» که با ریشه های خود از میزان تکرار %۸/۳ برخوردار است، به انسجام این آیات کمک می کند. ذکر «قل» با میزان تکرار %۶/۱ و «امر» با میزان %۸/۰ خالی از لطف نیست: (وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَهٌ مَّعْرُوفَهٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)(۵۳).
به رغم این شیوه های منافقانه، از آنجایی که انسان مختار و آزاد است و هر کس بار عمل خود را (چه خوب و چه بد) به دوش می کشد، خداوند سرنوشتشان را به دست خودشان می سپارد و اعلام می دارد رسول وظیفه ای جز ابلاغ آشکار ندارد (اکراه و اجباری در کار نیست): (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)(۵۴).
سه آیه بعد خطاب به مؤمنین واقعی است و پیروزی و رستگاری نهایی آنها را مشروط بر آنکه ناخالصی شرک و کفران نعمت از صراط مستقیم دورشان نکند، رقم می زند. گویا بیان این پیش بینی به دنبال تشریح عملکرد منافقین و رویگردانی و پشت کردن آنها به حقایق قرآنی، نوعی دلگرمی و تقویت روحیه باشد که مطمئن گردند سرانجام حق پیروز می شود و آنها جانشین کافرین در زمین شده، امکان دینداری می یابند و ترسشان به امنیت تبدیل خواهد شد: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)(۵۵).
«الذین» در این آیه ۲ بار تکرار گشته است که در مجموع خود دارای میزان تکرار %۰۹/۴ بوده و بعد لفظ جلاله در رتبه دوم قرار دارد. کاربرد این لغت در توصیف مؤمنین، ضمیری ضروری به نظر می رسد. در این مورد استفاده از ضمیر «اولئک» قابل توجه است. «یستخلف» ۲ بار تکرار شده است. به قرابت معنایی «یشرکون» و «کفر» و نیز تضاد معنایی «خوف» و «امنا» دقت کنید.
دو شرط عدم شرک و عدم کفران جنبه سلبی و نفی و نهی داشته، از جهت مثبت و در جنبه ایجابی هم مسلمانان وظیفه دارند پایبند سه وظیفه صلاه، زکوه و اطاعت از رسول باشند و اگر چنین شدند، یعنی از شرک و کفر دوری کردند و به صلوه و زکوه واطاعت از رسول ملزم گشتند، می توانند مطمئن باشند کفار هرگز قادر نخواهند بود آنها را به عجز و ناتوانی بکشانند. به این ترتیب این سری آیات با آیه ۵۷ که چنین اطمینانی را القا می کند ختم می شود:
(وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَوهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)(۵۶)
(لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ)(۵۷)
هم آیی دو کلمه «صلوه» و «زکوه» در مجموعه آیات مردم شناسی ۲ بار تکرار شده است. مرتبه دوم در آیه ۵۶ می باشد. «اطاعت» و «رسول» در مجموعه آیات ۴۷ تا ۵۴ توضیح داده شدند. در آیه ۵۷ واژه هایی که در انسجام واژگانی آن دخالت دارند. بدین ترتیب اند: کاربرد دوباره «الذین»، «حساب» و مشتقات آن به میزان %۱۲/۱، تکرار دوباره «کفر»، استفاده از «الارض» با میزان تکرار %۸/۰ و لغت «نار» که پیش از این در مجموعه آیات تکوینی و به ویژه آیه نور به کار رفته بود.

 

۴. آیات ۵۸ تا ۶۱: حریم خانه

در این بخش بازگشتی به بخش اول سوره صورت می گیرد. با این تفاوت که در این قسمت بیشتر احکام درباره «خانه» صادر می شود تا «خانواده»؛ گرچه هر دو موضوع به یک هدف منتهی می شود:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاهِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَهِ وَمِن بَعْدِ صَلَاهِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ)(۵۸)
(وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ)(۵۹)
(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(۶۰)
(لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّهً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَهً طَیِّبَهً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون)(۶۱)
در ضمن این ۴ آیه پنج سال بعد از ۳۴ آیه بخش نخست، یعنی در سال ۱۰ هجری نازل شده است که تکمیل کننده آیات حریم خانواده می باشد. در این ۴ آیه، چهار حکم به شرح ذیل صادر می شود:
۱ـ اشخاص نامحرمی که (به عنوان کنیز یا غلام) در خانه هستند، و یا اطفال نابالغ، حتماً باید در سه وقت مشخص (طلوع آفتاب، ظهر و شب هنگام) برای ورود به اتاق سرپرست خانواده (پدر یا مادر) اجازه بگیرند؛ با توجه به ۸ مرتبه تکرار «یستئذنوا» و «استئذنوا» به میزان %۲۸/۱ و هم آیی «الفجر، الظهیره و العشاء».
۲ـ اطفال بالغ باید همچون دیگران اجازه بگیرند: هم آیی «بلغ» و «الاطفال» و کاربرد دوباره «الحلم» همانند آیه قبل.
۳ـ بر زنان بازنشسته (یائسه) که دیگر امیدی به ازدواج ندارند، گناهی نیست که پوشش خود را بردارند، مشروط بر آنکه قصد خودنمایی و زینت آرایی نداشته باشند؛ البته اگر تمایل به عفت داشته باشند، به نفع خود ایشان است. هم آیی واژه های «النساء» و «نکاحا» و سه واژه «یضعن»، «ثیابهن» و «زینه» قابل توجه و دقت است. صفات لفظ جلاله یعنی «سمیع» و «علیم» با میزان بسامد های بالا، تأکیدی بر خیر زنان در حفظ عفت خود هستند.
۴ـ غذا خوردن فردی یا دسته جمعی افراد علیل یا سالم در خانه های خود و خانه های اقوام و دوستان و غیره (که محدوده آن در آیه مشخص شده) اشکالی ندارد. پس هنگام داخل شدن در خانه ها باید بر اهل آن سلام کرد. میزان ۲/۲ درصدی تکرار «بیوت» و هم آیی «آباء، ابناء، اخوان، اخوات، امهات، اعمام، عمات، اخوال و خالات» و «دخلتم» با «تحیه» اهمیت وافر دارد. هم آیی «الاعمی، الاعرج، المریض» نیز شایان ذکر است. ۲ بار واژه «تأکلوا» تکرار شده است.
در آیات چهارگانه فوق چند نکته مهم جلب توجه می کند. نخست اینکه عبارت «یبین الله لکم الآیات و الله علیم حکیم» ۴ بار در سوره نور تکرار گشته است که ۳ بار آن در چهار آیه مورد بحث واقع شده است، که اهمیت این آیات تشریعی را که خداوند برای هدایت خانواده ها «تبیین» فرموده، نشان می دهد. دوم اینکه در آیه ۶۱ که آخرین آیه این بخش و نیز آخرین آیه مربوط به مسائل خانه و خانواده در سوره نور می باشد، ۱۰ بار واژه «بیوت» تکرار شده است، گویا به قول بازرگان، همان طور که عدد ۱۰ تمام محسوب می شود، در این آیه با ذکر جزئیات، ضوابط و مقررات خانه و خانواده تمام شده و خداوند نعمت هدایت را به اتمام رسانده است.
همچنین آیه ۶۱ قابل مقایسه با آیه ۳۱ می باشد که هر دو آیه طولانی ترین آیات این سوره بوده و به طور کاملاً مشخصی از بقیه آیات بلندتر می باشد. هر دو آیه طبقاتی از خویشان را ذکر می کند که آشکار کردن زینت برای آنها یا غذا خوردن در خانه های آنها مانعی ندارد.

 

۵. آیات ۶۲ تا ۶۴: جمع بندی

سه آیه آخر سوره به نظر می رسد مطالب آن را جمع بندی و نتیجه گیری می نماید. در آیه نخست مؤمنین واقعی که رشد یافته اند، در همان «بیوت» «نور» هستند. با تأکید و انحصار «انّما» مراتب ایمانشان را به خدا و رسول معرفی نموده است و اطاعتشان را در مسئولیت های اجتماعی نشان می دهد:(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)(۶۲).
۵ لغت ابتدایی به جز «انّما» از واژه هایی هستند که دارای رتبه های بالای میزان تکرار و هم آیی می باشند و پیش از این به تفصیل به آنها پرداخته شد. هم خانواده های لغت «اذن» با ۳ بار تکرار، پیوندی انسجامی با آیات قبل برقرار می کند.
آیه ۶۳ که آیه دوم این بخش می باشد، به سست ایمان هایی که نافرمانی و مخالفت با رسول خدا می کنند، می پردازد و سهل انگاری و راحت طلبی آنها را به باد هشدار و تهدید می گیرد و علم خدا را بر شانه خالی کردنشان یادآور می شود: (لا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)(۶۳).
در این آیه باز به تکرار «رسول» و «الذین» دقت کنید. ۲ بار تکرار «بعض» و «تصیبهم» قابل ذکر است. همچنین «یعلم» با هم ریشه های خود از میزان تکرار قابل توجه %۸/۳ برخوردار است. در آیه بعد نیز چنین کاربردی به چشم می خورد. هم آیی «عذاب» و «الیم» از مواردی است که پیش از این بدان اشاره شد.
در آخرین آیه این سوره، بر مالکیت خدا بر آسمان ها و زمین و علم او بر اعمال انسان ها تأکید می کند و با یادآوری بازگشت به سوی خدا که روز حساب و جزا محسوب می شود، انسان را نسبت به آگاهی دقیق خداوند بر جزئیات اعمال واقف می سازد:(ألا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)(۶۴).
هم آیی «سماوات» و «الارض» در قرآن کریم به شهرت بسیاری رسیده است که در این سوره ۴ بار تکرار شده اند. هم آیی «علم» و «عمل» سزاوار دقت و توجه است. عبارت «وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» از میزان هم آیی %۳۱/۳ بهره می برد. با توجه به مطالب ذکر شده، متوجه می شویم که این چند آیه آخر در مقایسه با آیات بخش های قبل، به نسبت بالایی از میزان انسجام بهره برده است. علت این امر می تواند تکرار مجدد بیشتر واژه های به کار رفته در بخش های قبل، در جمع بندی سوره باشد.

بحث و نتیجه گیری

با توجه به داده های فراهم شده در بخش قبل، حال این پرسش مطرح می گردد که آیا انسجام واژگانی این قابلیت را دارد که مسئله انسجام موضوعی یا پیوستگی آیات را مرتفع سازد؟ آنچه ملاک پاسخ به چنین پرسشی می باشد، آمار و ارقام عینی به دست آمده از عوامل انسجام واژگانی سوره مورد مطالعه، یعنی سوره مبارکه نور است.
این سوره از ۵ دسته آیات در سه موضوع: الف) آیات تشریعی (درباره حریم خانه و خانواده)؛ ب) آیات تکوینی (درباره نور و ظلمات و غیره)؛ و ج) مردم شناسی، تشکیل شده است. برای اثبات وجود این سه گانگی موضوعی، در قسمت پیشین به تفصیل سخن رفت. می توان لغت «بیوت» را مثال زد که در حیطه آیات تشریعی ۱۳ بار (از ۱۴ بار تکرار در کل سوره) دیده می شود. این عدم تکرار لغت فوق در آیات تکوینی و مردم شناسی نشان از چندگانگی موضوعی در دسته بندی آیات است. و یا واژه کلیدی «نور» از ۸ بار تکرار کلی، ۷ مرتبه در حیطه آیات تکوینی دیده می شود که از عوامل طبیعی و آفرینش سخن به میان آورده است. دو واژه «اطعنا» و «رسول» و به خصوص ریشه هایی از لفظ «ایمان» در محدوده آیات مربوط به دسته سوم، یعنی مردم شناسی به چشم می آیند که با توجه به مفاهیم این گونه کلمات، میتوان پی به موضوعات ذکر شده در دسته سوم آیات برد. برای تفصیل بیشتر توجه خواننده را به ادامه بحث جلب می کنم.
محور اصلی سوره «نور» حریم خانه و خانواده می باشد که از زوایا و ابعاد مختلفی به آن پرداخته شده است. این مطلب به طور مستقیم و آشکار در نیمه اول سوره (۳۲ آیه از ۶۴ آیه) و در آیات بلند آخر آن (۵۸ تا ۶۱) تبیین گشته است. به طوری که واژه «بیوت» در این مجموعه به طور چشمگیری جلب توجه می نماید و تنها در یک آیه (آیه ۶۱) که پایان بخش آیات خانواده در این سوره می باشد، ۱۰ بار این واژه تکرار شده است. در مقایسه با دیگر سوره ها به نقل از روحانی، در این سوره کلمه «بیوت» با ۱۴ بار تکرار، از سایر سوره های قرآن بیشتر به کار رفته است و از نظر نسبی، %۲۰ کل این واژه در قرآن به این سوره اختصاص دارد.
مسئله «خانواده» به عنوان اولین و ساده ترین کانون اجتماعی، و «خانه» که پایگاه و محل استقرار این کانون می باشد، از جنبه های متعددی مورد نگرش این سوره قرار گرفته است؛ از جمله:
یکم: حفظ و حراست از آن در برابر دزدان ناموس و تیرهای مسموم بهتان: با استناد به دو بار تکرار «افک» در آیات ۱۱ و ۱۲، با هم آیی «افک» و «ظن» در آیه ۱۲ و هم معنایی «افک» و «بهتان» در آیات ۱۲ و ۱۶.
دوم: حجاب و رعایت حد و مرز محارم و پوشاندن چشم و حفظ فروج: هم آیی واژه های «آباء، ابناء، اخوان، اخوات، بعوله»، «ابصار، فروج، عورت، یحفظوا» و «الرجال، الطفل» با توجه به اینکه برخی دارای بسامد تکرار بیش از ۲ هستند.
سوم: سختگیری در شهادت به زنا برای حفظ حرمت و آبروی مردم و عدم اشاعه فحشا: تکرار واژه «شهاده» و ریشه های آن به میزان %۶/۱؛ هشت بار تکرار «الزانی» «الزانیه» به میزان %۶۴/۰.
چهارم: هشدار جدی و مکرر به مؤمنین برای خوش بین بودن به یکدیگر و باور نکردن شایعات بی پایه منافقان: هم آیی «شهاده» و ریشه های آن با «الصادقین» به عنوان هم معنا و با «الکاذبین» و «الکاذبون» در نقش تضاد معنا.
پنجم: موضوع نکاح زنــان بی شوهـر، بندگـان و کنـیزان، رعایـت عفت به هــنگام تجـرد: ۵ بــار تکرار «ینکح» و «نکاحاً» به میزان %۸/۰.
ششم: بی خبر و بی اجازه وارد خانه های مردم نشدن: ۸ مرتبه تکرار «یستئذنوا» و «استئذنوا» به میزان %۲۸/۱؛ و باز لغت «بیوت» به میزان %۲/۲ و هم آیی آن با «تدخـلوا» (با تکرار به میـزان %۶۴/۰)، «اهلها»، «مسکونه» و «آباء، ابناء، اخوان، اخوات، بعوله».
همچنین در چهار آیه ای که اواخر سوره می آید، به ضوابط و مقررات مربوط به «خانه» که مکان خانواده و پایگاه این هسته اجتماعی می باشد، می پردازد و دستورالعمل هایی در مورد مسائل ذیل صادر می نماید:
اجازه گرفتن اطفال و کنیزان برای ورود به اتاق پدر و مادر در سه هنگام مختلف: با توجه به ۸ مرتبه تکرار «یستئذنوا» و «استئذنوا» به میزان %۲۸/۱ و هم آیی «الفجر، الظهیره، العشاء». اجازه گرفتن همه وقت اطفال بالغ برای ورود به اتاق، جواز کشف حجاب مشروط برای زنان بازنشسته (یائسه)، غذا خوردن فردی یا دسته جمعی در خانه خود یا خانه های خویشان و دوستان، سلام کردن به اهل خانه هنگام ورود به آن و... .
موضوع ورود به خانه، هم در آیات نیمه اول سوره که مربوط به «خانواده» است مطرح شده، و هم در آیات آخر سوره که مربوط به مقررات «خانه» می باشد. با این تفاوت که در قسمت اول ورود به خانه، برای کشف زنا و روابط نامشروع یا سر در آوردن از اسرار شخصی می باشد که به خانواده مربوط می باشد؛ به استناد هشت بار تکرار «الزانی» «الزانیه» به میزان %۶۴/۰. اما در قسمت بعد، موضوع «سلام» کردن به اهل «خانه» مطرح شده که جنبه دیگری دارد: میزان ۲/۲ درصدی تکرار «بیوت» و هم آیی «دخلتم» و «تحیه» در آیه ۶۱.
در بخش دیگر سوره نیز که موضوع عوض شده و به آیات تکوینی پرداخته و از «نور» و «مشکوه» و «مصباح» سخــن می گوید، باز هم به خانــه و خانــواده برمی گردد و «نور» هدایت را در خانه هایی سراغ می دهد که نام خدا را یاد می کنند و صبح و شب او را تسبیح می نمایند: (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)(۳۶).
در آیه بعد اضافه می نماید، در چنین خانه و خانواده هایی مردانی هستند (یا تربیت می شوند) که تجارت و بیع، آنها را از یاد خدا غافل نمی سازد و نماز برپا می دارند و زکات می دهند و از روز قیامت خوف دارند؛ با دقت به هم آیی واژه های «الصلوه» و «الزکاه» و نیز «تجاره» و «بیع»:(رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاء الزَّکَاهِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَار)(۳۷).
باز هم در سومین بخش سوره که به نظر غریبه و بی ارتباط با دو بخش فوق (موضوع خانواده و آیات تکوینی) می آید، و موضوع «مردم شناسی» و نفاق و سست ایمانی برخی از مسلمانان مطرح می شود، «رجال» دیگری از مسلمانان معرفی می شوند که گویا به دلیل عدم رشد و تربیت خانوادگی و محرومیت از «انوار» هدایت الهی، برعکس رجال مؤمن که فکر و ذکرشان خداست و با تجارت غافل نمی شوند، تمام حواسشان به زندگی خود و منافع فردی دنیایی می باشد و در حالی که اظهار می دارند به خدا و رسول ایمان آورده و مطیع هستند، یکسره پشت می کنند و روی می گردانند (آیات ۵۰-۴۷): با استناد به هم آیی لغات «الله» و «الرسول» و هر دو آنها با ۸ بار تکرار «اطعنا» و ریشه های آن؛ و به خاطر وابستگی هایشان به دنیا و منافع آن (همان تجارت و بیع) و اشتغال دائمی فکرشان به این موضوع، وقتی هم که برای یک کار اجتماعی، منافقانه و از روی ناچاری و نمایش و ریا، همراه سایر مسلمانان نزد رسول خدا جمع می شوند، از هر فرصتی استفاده کرده، مخفیانه و بدون اینکه کسی متوجه باشد، با حالت خزیده فرار می کنند و به سوی کار خود می روند (آیات۶۲ و ۶۳).
اگر در بخش آیات تکوینی از رجالی نام می برد که نماز برپا می دارند و زکات می دهند، در این قسمت که از مردان رشد نیافته جامعه مسلمین که رنگ نفاق دارند یاد می کند، باز هم دستور نماز و زکات می دهد.
آنچه ذکر آن رفت، نشان می دهد که دسته بندی سه گانه آیات به چه شکل و گونه ای حاصل شده است. این سه گروه به شکل متوالی پشت سر هم قرار نگرفته اند و به نوعی در هم آمیخته شده اند. بدین صورت که آیات تشریعی و مردم شناسی به دو دسته منفصل از لحاظ مکانی تبدیل شده اند که آیات دیگری از دسته ای دیگر مابین آنها قرار گرفته و پیوستگی آنها را مختل ساخته است:
۱- آیات تشریعی: آیات ۱ تا ۳۴ (نیمه ابتدایی سوره)، آیات ۵۸ تا ۶۱ (۴ آیه آخر سوره).
۲- آیات تکوینی (در قالب تمثیل و تشبیه): آیات ۳۵ تا ۴۶.
۳- آیات مردم شناسی و ایمانی: آیات ۴۷ تا ۵۷، آیات ۶۲ تا ۶۴ (خاتمه و جمع بندی سوره).
تحلیل و بررسی این گسستگی می تواند پاسخ پرسش مطرح شده در ابتدای این فصل باشد: آیا انسجام واژگانی، پیوستگی و انسجام آیات را مرتفع می سازد؟ در جدولی که در پیش خواهیم داشت، مجموع بسامد های تکرار و هم آیی واژه ها در هر آیه به دست آمده است. با محاسبه میزان بسامد هر آیه نسبت به مجموع کل بسامد های آیات، پربسامدترین آیه ها مشخص شده اند.

میزان انسجام هر یک از آیات سوره نور

 

میزان انسجام آیات

شماره آیات

بسامد هم‌آیی

بسامد تکرار

جمع بسامدها

بسامد نسبی

میزان %

  1.  

۱

۶

۷

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۵

۱۱

۱۶

۰.۰۲۱

۲.۱۰%

  1.  

۰

۵

۵

۰.۰۰۷

۰.۶۶%

  1.  

۰

۱۲

۱۲

۰.۰۱۶

۱.۵۷%

  1.  

۲

۶

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۲

۱۱

۱۳

۰.۰۱۸

۱.۸۳%

  1.  

۱

۴

۵

۰.۰۰۷

۰.۶۶%

  1.  

۱

۶

۷

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۳

۴

۷

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۹

۷

۱۶

۰.۰۲۱

۲.۱۰%

  1.  

۲

۹

۱۱

۰.۰۱۴

۱.۴۴%

  1.  

۲

۸

۱۰

۰.۰۱۳

۱.۳۱%

  1.  

۱

۷

۸

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۷

۷

۱۴

۰.۰۱۸

۱.۸۳%

  1.  

۵

۶

۱۱

۰.۰۱۴

۱.۴۴%

  1.  

۱

۶

۷

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۰

۴

۴

۰.۰۰۵

۰.۵۲%

  1.  

۴

۶

۱۰

۰.۰۱۳

۱.۳۱%

  1.  

۲

۱۱

۱۳

۰.۰۱۷

۱.۷۰%

  1.  

۸

۵

۱۳

۰.۰۱۷

۱.۷۰%

  1.  

۱۲

۱۸

۳۰

۰.۰۳۹

۳.۹۳%

  1.  

۱۱

۶

۱۷

۰.۰۲۲

۲.۲۳%

  1.  

۴

۱۰

۱۴

۰.۰۱۸

۱.۸۳%

  1.  

۲

۶

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۴

۵

۹

۰.۰۱۲

۱.۱۸%

  1.  

۴

۸

۱۲

۰.۰۱۶

۱.۵۷%

  1.  

۲

۷

۹

۰.۰۱۲

۱.۱۸%

  1.  

۲

۹

۱۱

۰.۰۱۴

۱.۴۴%

  1.  

۱

۷

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۴

۹

۱۳

۰.۰۱۷

۱.۷۰%

  1.  

۱۰

۶

۱۶

۰.۰۲۱

۲.۱۰%

  1.  

۶

۶

۱۲

۰.۰۱۶

۱.۵۷%

  1.  

۸

۲۱

۲۹

۰.۰۳۸

۳.۸۰%

  1.  

۱

۴

۵

۰.۰۰۷

۰.۶۶%

  1.  

۲۵

۱۷

۴۲

۰.۰۵۵

۵.۵۰%

  1.  

۰

۶

۶

۰.۰۰۸

۰.۷۹%

  1.  

۵

۱۱

۱۶

۰.۰۲۱

۲.۱۰%

  1.  

۳

۸

۱۱

۰.۰۱۴

۱.۴۴%

  1.  

۳

۸

۱۱

۰.۰۱۴

۱.۴۴%

  1.  

۲

۸

۱۰

۰.۰۱۳

۱.۳۱%

  1.  

۵

۹

۱۴

۰.۰۱۸

۱.۸۳%

  1.  

۱

۴

۵

۰.۰۰۷

۰.۶۶%

  1.  

۶

۸

۱۴

۰.۰۱۸

۱.۸۳%

  1.  

۲

۳

۵

۰.۰۰۷

۰.۶۶%

  1.  

۲

۶

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۳

۷

۱۰

۰.۰۱۳

۱.۳۱%

  1.  

۲

۱۰

۱۲

۰.۰۱۶

۱.۵۷%

  1.  

۲

۵

۷

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۰

۱

۱

۰.۰۰۱

۰.۱۳%

  1.  

۲

۶

۹

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۳

۱۱

۱۴

۰.۰۱۸

۱.۸۳%

  1.  

۲

۶

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۱

۷

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۲

۶

۸

۰.۰۱۰

۱.۰۵%

  1.  

۲

۱۴

۱۶

۰.۰۲۱

۲.۱۰%

  1.  

۱

۶

۷

۰.۰۰۹

۰.۹۲%

  1.  

۰

۴

۴

۰.۰۰۵

۰.۵۲%

  1.  

۵

۲۱

۲۶

۰.۰۳۴

۳.۴۱%

  1.  

۳

۱۳

۱۶

۰.۰۲۱

۲.۱۰%

  1.  

۴

۱۱

۱۵

۰.۰۲۰

۱.۹۷%

  1.  

۶

۱۹

۲۵

۰.۰۳۳

۳.۲۸%

  1.  

۱۰

۱۲

۲۲

۰.۰۲۹

۲.۸۸%

  1.  

۲

۹

۱۱

۰.۰۱۴

۱.۴۴%


داده ها به میزان انسجام معمول آیات برمی گردد. افزایش میزان انسجام آیه ۳۵ مختص به خود این آیه است که به آیه نور مشهور می باشد و دارای بیشترین میزان انسجام واژگانی در سوره مذکور است.
تا انتهای آیه ۵۷ یعنی پایان موضوع مردم شناسی، هر سه دسته آیات تشریعی، تکوینی و مردم شناسی به همین ترتیب در سوره نور قرار گرفته اند. اما آیات ۵۸ تا ۶۱ باز به موضوع خانه و خانواده از موضوعات تشریعی پرداخته و نظم پیشین را به هم می زند. در مرز آیات مربوط به این تغییر دور از انتظار، همچنان تغییر معناداری در میزان انسجام آیات و تغییر موضوع دیده نمی شود. این تغییر میزان انسجام ۵۲/۰ درصدی آیه ۵۷ به ۴۱/۳ درصدی آیه ۵۸ به این دلیل معنادار نیست که موضوع خانه و خانواده دوباره تکرار شده است و هر تکرار موضوعی، تکرار واژه های مربوط به خود را به همراه دارد. دقت کنید که قرآن از لغات محدودی استفاده می کند.
این افزایش میزان انسجام آیات، در تکرار دوباره موضوع مردم شناسی از آیه ۶۲ تا ۶۴ (پایان سوره) نیز صدق می کند. پیش از این در حد فاصل آیات ۴۷ تا ۵۷ به توصیف مردم و مؤمنین پرداخته شده است و اشاره دوباره به آن در سه آیه پایانی سوره، به طور طبیعی میزان بالای انسجام واژگانی آنها و به دنبال آن افزایش میزان انسجام آیات را در پی داشته است. در واقع ترتیب سه گروه آیات به نوعی رعایت شده و آنچه باعث به هم ریختگی می شود، این است که ۴ آیه مربوط به خانواده در دل آیات مردم شناسی جای گرفته است. آیات ۴۶ و ۴۷ مرز میان آیات تکوینی و مردم شناسی است. قبل و بعد از این دو آیه تفاوت معناداری در میــزان انسجام آیات به چشم نمی آید؛ هر چند که مــوضوع به شکل قابـل ملاحـظه ای از تمثیل های آفرینش به توصیف مؤمنین تغییر یافته است.
با استناد به میزان های به دست آمده از انسجام آیات، چنین اثبات می شود که تغییرات انسجام واژگانی نتوانسته است پیوستگی و ارتباط آیات سوره نور را به خوبی توجیه کند. وجود این پیوستگی یا عدم آن خارج از مقوله انسجام واژگانی است.
بحث درباره پیوستگی آیات قرآن را می توان این گونه ادامه داد که معمولاً سوره های قرآن به خصـوص سوره های بلنــد که از چـندین دستــه یا گروه آیات تشکــیل شده اند، درباره موضوع ساده و واحدی نبوده و مشتمل بر چندین موضوع به ظاهر متفاوت هستند. و دوم اینکه گروه های هم موضوع به جای آنکه با یکدیگر ترکیب شده و زیر هم قرار گیرند، بر خلاف نظم متعارف بشری، با مطالب دیگر آمیخته شده اند. عجیب اینکه از نظر زمانی نیز ترتیب نزول رعایت نشده است؛ یعنی به جای آنکه گروه های مقدم جلوتر قرار گیرند، معمولاً بر عکس عمل شده و آیات مدنی پیش از آیات مکی نشسته و آیاتی که بعداً نازل شده اند، قبل از آیات سابق قرار گرفته اند.
کلانتری در «سلسله مباحث قرآن شناسی»، سوره نور را بر حسب سال نزول، به چهار دسته تقسیم کرده که به تقسیم بندی موضوعی فوق کمک بسیاری کرده است:
۱- آیات ۱ تا ۳۴: سال نزول ۵ هجری (مدنی)
۲- آیات ۳۵ تا ۴۶: سال نزول ۱۰ هجری (مدنی)
۳- آیات ۴۷ تا ۵۶: سال نزول ۱۰ بعثت (مکی)
۴- آیات ۵۷ تا ۶۴: سال نزول ۱۰ هجری (مدنی). (کلانتری، /۹۳)
سوره مورد مطـالـعه با آیـات مربوط به حریم خانه و خانواده که بیش از نیمی از کل سوره را تشکیل می دهد (و در سال پنج هجرت نازل شده اند)، شروع می شود. این آیات، تشریعی هستند که با آیه ۳۴ خاتمه می یابد. بخش دوم سوره که آیات تکوینی به شمار می روند و از نور و ظلمات و تسبیح عمومی موجودات و باد و باران و شب و روز و خلقت تکاملی موجودات سخن می گوید، به آیه ۶۴ ختم می شوند و این مجموعه به عنوان تفصیل و تبیین مجموعه پیشین و نگرش دیگری از زاویه طبیعت، در سال ۱۰ هجرت (۵ سال بعد) نازل شده اند. سومین گروه سوره که به آیات مردم شناسی تعلق دارد، در سال دهم بعثت در مکه نازل شده و آثار و عوارض سستی و سطحی بودن ایمان را که در ارتباط با تربیت های خانوادگی نیز قرار دارد، نشان می دهد. این گروه آیات گرچه مقدم بر سایر آیات سوره نازل شده، اما در نیمه دوم آن قرار گرفته است.
در چـهارمین گروه از نظر ســال نزول، مجدداً به آیاتی در زمینه خانـواده و مردم شناسی برخورد می کنیم که باز هم ارتباط تربیت خانوادگی را با عملکرد افراد در جامعه نشان می دهد. این مجموعه از آیات نیز به طور تفصیلی و به عنوان خلاصه و جمع بندی سوره، در سال ۱۰ هجرت یعنی آخرین سال، نازل شده است. در این میان آیات دسته سوم از آیه ۴۷ تا ۵۷ مکی بوده و پیش از هجرت پیامبر نازل شده اند. این گروه مربوط به مسائل انسان شناسی است که بیشتر حال و هوای مکی دارد تا مدنی.
در مدت زمان جستجو در انتخاب سوره مناسب برای بحث انسجام واژگانی، متوجه شدم که سوره نور تنها سـوره ای است که مشخصاً در قرآن «سـوره» نامیده شده و اولـین واژه در اولین آیه آن «سوره» می باشد؛ (سورَهٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
معنـای لغوی «سور» حـصار و دایره مــحدود کننده می باشـد؛ به همیـن دلیل دیـوار بلنـد دور شهر را سور می نامند و دستبند و حلقه دست را که زینتی دایره شکل است، «سوار» می خوانند (ظهیری، /۲۱۵). به همین ترتیب است که مجموعه مطالب و بیاناتی که درباره یک موضوع بوده و یک حقیقت را از زوایای مختلف بررسی می کند، در اصطلاح قرآن «سوره» می گویند.
درست است که تقسیمات ۱۱۴گانه قرآن را سوره می نامیم، اما خود قرآن تنها مجموعه آیاتی را که «نور» نامیده شده، به صراحت «سوره» نامیده است (محمود، /۳۸). شاید این تأکید و تصریح به دلیل هماهنگی و ارتباط واضح و آشکار بخش های مختلف سوره نور باشد، و یا علامت و نشانه ای که آیات به ظاهر بیگانه و مستقل آن را در رابطه با یک محور و موضوع معنا و تفسیر نماییم.
بار ها ذکر شد که دایره اصلی این مجموعه آیات که نام «سوره» به آن تعلق گرفته، موضوع حریم خانه و خانواده می باشد. اما محدوده های فرعی دیگری که به عنوان سوره های کوچک تر (یا بخش ها و تقسیمات داخلی) آن وجود دارد، در عین ارتباط محوری با موضوع اصلی سوره، وحدت و استقلال فردی نیز دارنـد. شنـاخت این سوره های کوچک تر که بخش های سوره اصلی را تشکیل می دهند، از یک طرف به فهم سوره کمک می کند، و از طرف دیگر در رابطه با محور اصلی سوره، موقعیت و موضع بخش های فرعی، که در ظاهر بریده و بیگانه از بقیه آیات به نظر می رسند، تبیین می گردد. در سوره نور می توان آن سه دسته آیات مورد بررسی را به عنوان سوره های کوچک تر فرض نمود که انسجام واژگانی قادر به تبیین آنهاست و ارتباط ظریفی نیز با یکدیگر دارند که از مقوله انسجام واژگانی خارج می باشد.
تناسب معنوی میان آیات هر سوره یکی از ویژگی های قرآن است؛ گرچه یک جا نازل نگشته و به صورت پراکنده با فاصله های کم یا زیاد نازل شده باشند. زیرا پراکندگی در نزول آیات که به جهت مناسبت های گوناگون بوده است، اقتضا می کند که میان هر دسته آیاتی که به مناسبتی نازل گشته، با دسته دیگر که به مناسبت دیگری نازل شده است، رابطه و تناسبی وجود نداشته باشد، و این پراکندگی در نزول بایستی در چهره مجموع آیات سوره نور به خوبی هویدا باشد. در صورتی که با دقت وافری که دانشمندان عصر اخیر در محتوای سراسر هر سوره انجام داده اند، به این نتیجه رسیده اند که هر سوره هدف یا اهداف خاصی را دنبال می کند که جامع میان آیات هر سوره است و امروزه به نام «وحدت موضوعی» در هر سوره خوانده می شود. همین وحدت موضوعی است که وحدت سیاق سوره را تشکیل می دهد و مسئله اعجاز در همین نکته است که پراکندگی نزول، عدم تناسب را اقتضا می کند، با آنکه تناسب و وحدت سیاق در هر سوره معمولاً به خوبی مشهود است.
عادت بشری و نظم و ترتیبی که نویسندگان رعایت می کنند، چنین است که اجزای هر نوشته به تناسب هر موضوع، زیر هم قرار می گیرند و زمان و ضمایر مربوط به آن معمولاً ثابت می مانند. خوانندگان نیز برای سهولت فهم مطالب، علاقه مندند مطالب و نوشته ها حتی المقدور فصل بندی شده و در یک روال مشخص ادامه یابد. اما در قرآن برخلاف انتظار، چنین نظمی رعایت نشده است. نه تنها موضوعات مرتباً تغییر می کنند، بلکه مخاطب ها، ضمایر و زمان ها نیز به کرات جابجا می شوند. مثلاً در چند آیه منتهی به آیه ۳۴ سوره نور، از انحرافات مسلمانان صحبت می شود که ناگاه آیه ۳۵ به تشبیه ذات جلاله به برخی عوامل طبیعی می پردازد.
این سبک ویژه قرآن مجید است که به کلی با شیوه های بشری تفاوت دارد، نه اینکه بی نظم و ترتیب باشد، بلکه نظم دیگری دارد که باید آن را درک نمود. ما که محکوم در زمان و مکان هستیم، مسائل و موضوعات را جدا از هم و تجزیه شده و مستقل می بینیم. به گفته بازرگان، قرآن که کلام نازل شده رب العالمین است، فراتر از مرزهای زمان و مکان سخن گفته و داستان خلقت آدم و سجده ملائک را در کنار مسئله قیامت و معتقدات شرک آمیز معاصرین پیامبر مطرح می سازد. بنابراین اصراری ندارد همه اجزای مربوط به یک موضوع را در یک سوره زیر هم قرار دهد. (بازرگان، /۴)
پس می توان چنین گفت که درباره موضوعی واحد مانند احکام خانواده یا تقوا و ایمان ممکن است چندین «گروه آیات» در یک سوره وجود داشته باشد که هر کدام سال و شأن نزول مستقلی داشته یا اینکه واژه هایی خاص و کلماتی کلیدی چندین بار در سوره تکرار شده باشند که بیانگر آن گروه ها باشند. نمونه این کلمات در بخش قبل بحث شد.
همه این موارد در عین استقلال، با یکدیگر پیوندی ظریف دارند که شاید نتوان آنها را از هم جدا کرد. همان طور که طرح موضوعات و احکام در قرآن نظم ویژه ای متناسب با واقعیت های جامعه بشری و اصول و استعدادهای آموزشی مخاطبین داشته، به تدریج و گام به گام تثبیت گردیده است، در داخل یک سوره نیز این شیوه رعایت گردیده و سیر تحول موضوعات مطرح شده در آن منظم می باشد.
کوتاه اینکه اعجاز کتاب آسمانی قرآن که معجزه جاوید است، ابعاد و وجوه مختلفی دارد که یکی از آنها، پیوستگی، انسجام و استحکام الفاظ و معانی و حفظ ارتباط می باشد، به گونه ای که هیچ سخن ادبی از نظر فصاحت و بلاغت همتای قرآن نمی باشد. مفهوم و منظور سخنی مانند قرآن به گونه ای که در محاورات و مکالمه وجود دارد، از طریق بافت موقعیت به تنهایی قابل دسترسی نیست، بلکه سرشتی دارد که با مفهوم متن درهم تنیــده شده است و در آن، متن به وجـود آورنده بافت موقعــیت است و در تحلـیل هر سخن غیر محاوره ای، تکیه و تأکید عمده متوجه دو عامل واژگان و دستور می باشد.
وجه تمایز متن از غیر متن و ویژگی تداوم و یکپارچگی در متن، زاینده عنصر انسجام می باشد؛ بنابراین ملاک تبیین مرز متن از غیر آن و تشخیص آن، همین عامل انسجام است. مخاطب هر متنی به کمک انسجام و به واسطه ربط دادن متن به بافت موقعیت، به معنا و مفهوم هر متنی می رسد. این گونه است که مخاطب قادر است تا تفسیری از آن متن برداشت نماید. یکی از عناصری که مخاطب را این گونه سوق می دهد، انسجام واژگانی است که در سوره نور مورد تحلیل قرار گرفت.
در این مقاله با تأکید بر عنصر انسجام واژگانی و نقش آن در سوره نور به عنوان نمونه، کوشش گردید تا اثبات لزوم مطالعه فراجمله ای و متن بنیاد قرآن حاصل گردد. انواع ارتباط های انسجام واژگانی آیات مورد بررسی قرار گرفت تا نقش پراهمیت انسجام واژگانی در فهم و درک و استنباط معانی مورد نظر متون قرآنی تجزیه و تحلیل گردد. واضح و مبرهن است که چنین مطالعاتی می تواند بر دیگر سوره های قرآن کریم انجام گیرد تا بتواند در تفسیر این کتاب عظیم، به مفسران و دانشمندان علوم قرآنی کمک نماید.
منابع و مآخذ

۱. ارگون، محمد؛ قرآن را چگونه بخوانیم. ترجمه: دکتر حامد فولادوند، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۶۲ش.
۲. اسرار، مصطفی؛ دانستنی های قرآن، تهران، انتشارات محیا، ۱۳۷۵ش.
۳. بازرگان، عبدالعلی؛ نظم قرآن، تهران، انتشارات قلم، ۱۳۷۲ش.
۴. بهرام پور، ابوالفضل؛ تفسیر آسان، تهران، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
۵. ظهیری، عباس؛ تجزیه و ترکیب و بلاغت قرآن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۱ش.
۶. کلانتری، الیاس؛ سلسله مباحث قرآن شناسی، تهران، انتشارات اوج، ۱۳۶۰ش.
۷. محمود، مصطفی؛ اسرار قرآن کریم، ترجمه سید محمد باقر حجتی، تهران، بنیاد قرآن، ۱۳۶۰ش.
۸. مشکوهالدینی، مهدی؛ سیر زبانشناسی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی، ۱۳۷۳ش.
* دانشجوي دكتري زبان شناسي

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:16 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

هدفمندي سوره‌های قرآن در تفسير مراغي

محمد بهرامی*

چكيده: احمد مصطفي مراغي يكي از تفسير نويسان برجسته اهل سنت به شمار مي‌آيد. او در جاي جاي تفسير گران‌سنگ خويش از هدفمندي سوره‌ها مي گويد و در اين راستا آيات سوره را به يکديگر پيوند مي دهد. مراغي در ارتباط ميان آياتِ يك سوره، گاه ميان صدر يك سوره و پايان آن ارتباط برقرار مي كند و گاه ميان آيات هم سياق.
در ارتباط ميان آيات هم سياق، انواع گوناگونی از ارتباط در تفسير مراغي ديده مي-شود: ارتباط ميان دو مجموعه در كنار هم، ارتباط ميان يك مجموعه با آخرين آيه مجموعه قبل، ارتباط ميان يك مجموعه با بخش مياني مجموعه قبل، ارتباط ميان دو مجموعه از يگديگر جدا، ارتباط ميان يك مجموعه با چند مجموعه پيشين و ...
ارتباط واژگاني، سبب و مسبب، اجمال و تفصيل، دليل و مدلول، توصيفي،‌ غرضي، مفهومی‌و تبييني برخي از روش شناسي مراغي در ارتباط ميان آيات است.
در كشف غرض سوره، مرحوم مراغي از اسامی‌ سوره‌ها و مكي و مدني بودن آنها بهره مي برد.
هم ايشان شناخت سوره‌های مكي و مدني و فهم بهينه آيات را از نتايج بحث هدفمندي سوره‌ها مي بيند و ترتيب آيات و تدريجي بودن نزول قرآن را از مباني بحث مي خواند.
يكي از نشانه هاي روشن اعتقاد مراغي به هدفمندي سوره‌های قرآن، اعتقاد ايشان به هدفمندي قرآن و آيات و بهره گيري از روش هايي تقريباً مشابه براي رسيدن به هدف است.


کلید واژه‌ها: هدف/ سوره/ مكي و مدني/ تناسب آيات

* عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي

احمد مصطفي مراغي در نه مارس 1881 در مراغه از توابع جرجا (در مصر) ديده به جهان گشود. در 23 سالگي با اخذ مدرك دكترا از دانشگاه الازهر مصر فارغ التحصيل شد. از سال 1904 تا 1907 به خواست محمد عبده در شهر دنقله سودان عهده دار منصب قضاوت گرديد و پس از آن در سال 1923 به مقام رياست دادگاه عالي شرع مصر در آمد.
مراغي در چهل و هفت سالگي (1928) به عنوان شيخ الازهر انتخاب شد. مخالفت شماري از اساتيد الازهر با برنامه هاي اصلاحي مراغي و كوشش بسيار وي در جهت استقلال الازهر به استعفاي زود هنگام مراغي در سال 1929 انجاميد.
تظاهرات دانشجويان و اساتيد الازهر به طرفداري از مراغي، مقامات را ناگزير از دعوت مجدد از مراغي ساخت. از اين جهت مراغي از سال 1935 تا آخر عمر(1945) بر كرسي رياست الازهر تكيه زد و خدمات چشمگيري انجام داد.
آثار مراغي

برخي از آثار و تأليفات مراغي عبارتند از:
الاولياء و المحجورون
بحث في وجوب ترجمة القرآن الكريم
بحوث في التشريع الاسلامي و اسانيد قانون الزواج
تفسير جزء تبارك
تفسير مراغي
الزمالة الانسانية
مباحث لغوية بلاغية

نمايي كلي از تفسير مراغي

اين تفسير از يك مقدمه و ذي المقدمه شكل گرفته است.
مقدمه كتاب از سه قسمت تشكيل شده است:
قسمت نخست در دو صفحه به اسلوب مفسران گذشته و جديد و انگيزه نويسنده از تهيه اين تفسير مي پردازد.
قسمت دوم در شانزده صفحه عنايت مسلمانان به تفسير قرآن، طبقات مفسران، نظريات بزرگان در تعهد به رسم الخط عثماني و روش مفسر را در خود جاي داده است.
قسمت سوم در دو صفحه مراجع تفسير المراغي را معرفي مي كند.
ذي المقدمه اين تفسير نيز در سي جزء, سوره هاي قرآن را به شيوه ترتيبي به تفسير گرفته است.
در سرآغاز هر سوره قرآن چند خصوصيت سوره به بحث و بررسي گذاشته شده است:
1. تعداد آيات سوره
2. جايگاه سوره در ميان ديگر سور قرآن از جهت زمان نزول
3. سبب نزول سوره
4. مكي يا مدني بودن سوره و موارد استثنا
5. نزول دفعي يا تدريجي سوره
6. ارتباط سوره با سوره پيشين
نويسنده تفسير مراغي پس از ياد خصوصيات و ويژگي هاي سوره و تقسيم بندي آيات به دسته هاي يك آيه اي، دو آيه اي ، سه آيه اي و ..., به تفسير آيات مي‌پردازد.
دسته بندي آيات در تفسير مراغي در بيشتر موارد بدون عنوان انجام گرفته است، اما در برخي موارد براي هر مجموعه از آيات عنوان خاصي انتخاب شده است. براي نمونه عنوان «قصص قرآن» براي آيات 22-10 شعراء (مراغي، 19/48) و «قصص نوح» براي آيات122-105 شعراء (همان،/80).
مصطفي مراغي در ذيل هر گروه از آيات چند بحث اصلي مي آورد:

الف) تفسير المفردات

در اين بحث، بيشتر واژه هايي تبيين و تحليل مي شوند كه فهم و درك آنها براي اكثريت مخاطبان دشوار باشد. (همان،1/16)
بر اين اساس در برخي موارد، مفردات آيه يا آيات، تفسير و تحليل نشده و عنوان «تفسير المفردات» ذيل آيات ديده نمي شود. براي نمونه ذيل آيات 20-24 انعام (7/94) و35-36 اعراف (8/145)، عنوان «تفسير المفردات» نيامده است و در بعضي موارد اين بحث بسيار كوتاه آمده است.

ب) المعني الجملي

در اين بحث مرحوم مراغي بيشتر درباره ارتباط آيات با آيات پيشين مي گويد و در موارد كمي، سبب نزول يك مجموعه را ياد مي كند (9/162؛ 28/60)، آيات آن مجموعه را توضيح مي دهد (28/133)، يك نماي كلي از آيات مي‌سازد، به روايات مرتبط به آن مجموعه اشاره مي كند (28/133)، چنان‌كه در برخي موارد هيچ نيازي به برقراري ارتباط ميان آيات نمي بيند. (7/52-53)

ج) الايضاح

در اين قسمت مرحوم مراغي به تبيين و تفسير آيات مي پردازد.
افزون بر عناوين اصلي ياد شده در ذيل برخي از آيات، عناوين ديگري نيز آمده است. براي نمونه بحث «اشراط الساعة و اماراتها» (9/132)، «المهدي المنتظر» (9/133)، «مغزي هذا القصص» (8/123)، «ايضاح لهذه القصة بما كتبه الباحثون» (19/96) و... .
مرحوم مراغي در پايان هر سوره نيز به صورت خلاصه به محتواي آن سوره اشاره مي كند و در مواردي مانند سوره نساء، محتواي سوره را در سرآغاز سوره مي-آورد.

انگيزه مرحوم مراغي از تفسير نويسي

مراغي، تفاسير پيشينيان از آيات وحي را برنمي تابد و از چندين جهت بر تفسير نويسان گذشته خرده مي گيرد؛
الف) تفاسير ايشان بسيار فني و پر اصطلاح است و در نتيجه خواننده به سختي مي تواند به فهم معنا و مراد مفسران راه يابد.
ب) در اين تفاسير قصه هاي ناسازگار با معارف و براهين عقلي فراوان است.
ج) تفاسير پيشينيان استوار بر اطلاعات و دانش هاي عصر ايشان است و با دانسته ها و يافته هاي جديد علمي ناسازگار مي نمايد.
د) ايجاز تفاسير كه بسيار مطلوب تفسير نويسان گذشته بوده است، مشكلات فراواني فراروي مخاطبان معاصر قرار مي دهد و فهم و درك تفاسير را براي ايشان دشوار مي سازد.
كاستي هاي ياد شده، مراغي را بر آن داشت كه تفسيري مستقل از آيات قرآن عرضه دارد. تفسيري كه نقايص تفاسير پيشينيان را نداشته باشد، نياز مخاطبان را پاسخگو باشد، با اسلوب و سليقه مخاطبان همخوان باشد، به ايشان اطمينان خاطر دهد، همراه با حجت و برهان باشد، تجربه و آزمايش را مؤيد خود داشته باشد، از روايات تهي باشد و آراء و نظريات جديد را در خود جاي داده باشد. (1/3-4) از اين رو در تفسير مراغي از صاحبان فنون و علوم گوناگون در فهم آيات بسيار بهره گرفته شده و استوار سازي تفاسير آيات بر اطلاعات گذشته عامل كج‌روي تفسيري معرفي شده است.

هدفمندي سوره ها

غرض‌مداري سوره‌های قرآن، امروزه يكي از مباحث مهم و تأثير گذار علوم قرآني شناخته مي شود. اين بحث از گذشته اي دور مورد توجه قرآن پژوهان و مفسران قرار داشته است. براي نمونه فخر رازي، بقاعي و سيوطي بر اهميت اين دانش بسيار تأكيد دارند و در اين زمينه صاحب اثر و تأليف هستند.
در ميان قرآن پژوهان و تفسير نويسان معاصر نيز گروه زيادي به بحث غرض سوره يا سوره‌های قرآن پرداخته و در جاي جاي آثار و تأليفات خويش از اين بحث دفاع مي كنند و در نقد نظريه مخالفان مي كوشند.
يكي از تفسير نويسان معاصر، احمد مصطفي مراغي است. او در جاي جاي تفسير گرانسنگ خويش از هدفمندي سوره ها مي گويد و براي ساخت غرض واحد, به پيوند آيات سوره مي پردازد.

وحدت غرض در تفسير المراغي

مرحوم مراغي در شمار قرآن پژوهان و تفسير نويساني است كه به بحث هدفمندي سوره ها توجه دارد. او در قسمت پاياني هر سوره با عناوين گوناگوني، غرض، موضوع،‌ مقصد و ... را به بحث مي نشيند. برخي از اين عناوين عبارتند از:
«خلاصة ما اشتملت عليه السورة الكريمة من الاحكام»؛ خلاصه احكامي كه سوره مشتمل بر آنهاست.
«خلاصة ما تحويه السورة الكريمة من الاغراض»؛ خلاصه اغراضي كه سوره در خود جاي داده است.
«مشتملات هذه السورة الكريمة»؛ آنچه در اين سوره كريمه آمده است.
«مجمل ما حوته السورة الكريمة من الموضوعات»؛ اجمال موضوعاتي كه سوره در خود آورده است.
«خلاصة ما تضمنته السورة من المقاصد»؛ خلاصه مقاصدي كه سوره متضمن آنهاست.
كاربرد كلمه مقاصد، موضوعات، اغراض، احكام و ... در عناوين ياد شده از اين‌هماني اين واژگان حكايت دارد، به خصوص با نظرداشت اينكه محتواي اين مباحث شبيه يکديگر است و در برخي موارد كلمه اغراض و مقاصد در كنار يکديگر به كار رفته است، مانند: «ما حوته السوره الكريمه من اغراض و مقاصد».
بر اين اساس، مراغي در جاي جاي تفسير خويش مقاصد سوره را به شمارش مي گيرد. براي نمونه در پايان سوره اعراف با عنوان «خلاصة ما اشتملت عليه السوره من الاغراض و المقاصد»، هفت غرض ذكر مي كند:
1. التوحيد: ...
2. الوحي و الكتب: ...
3. الرسالة و الرسل: ...
4. عالم آلاخرة: ...
5. اصول التشريع: ...
6. آيات الله و سننه في الكون: ...
7. سننه تعالي في الاجتماع و العمران البشري: ... (9/157-160)
هم ايشان براي سوره هود، كهف، نور، مريم، انشقاق، طارق به ترتيب هجده، پانزده، بيست، سي، دو و چهار غرض شمارش مي كند. (16/30، 18/143، 16/90-91)

امكان وحدت غرض در تفسير مراغي

توجه مراغي به بحث اغراض سوره و شمارش آنها در پايان تفسير هر سوره به معناي اعتقاد مراغي به تعدد غرض و انكار وحدت غرض نيست, چه اينكه:
الف) در برخي موارد با وجود طولاني بودن سوره و وجود ده‌ها دسته آيه، تنها از يك غرض واحد سخن مي گويد. براي نمونه سوره يوسف را تك غرض مي‌داند؛ غرض اين سوره اثبات وحدانيت، نبوت، بعث رسل و بت پرست و نصراني بودن منكران توحيد است. (16/55)
ب) در ايجاد ارتباط ميان دسته هاي مختلف سوره كه به وحدت غرض مي‌انجامد،‌ كوشش بسيار دارد.
مراغي چنان‌كه پيش از اين گفته آمد، آيات يك سوره را بسته به غرض آيات دسته بندي مي كند. بنابراين وقتي ميان دو يا چند مجموعه از آيات ارتباط برقرار مي-كند، در حقيقت تجميع چند غرض را براي رسيدن به غرض واحد روا مي داند.
در نتيجه برقراري ارتباط ميان تمامي دسته هاي آيات يك سوره به معناي پذيرش امكان جمع ميان اغراض در يك غرض واحد خواهد بود، به خصوص با نظرداشت اينكه ايجاد ارتباط ميان دسته هاي آيات در تمامي تفسير مراغي دنبال شده است و مراغي اين ارتباط را تنها در يك يا چند سوره برقرار نمي كند.
ج) افزوني تعداد دسته هاي آيات در يك سوره بر تعداد اغراضي كه براي آن سوره آمده است، نشان ديگري بر پذيرش وحدت غرض در تفسير مراغي است. توضيح آنكه مرحوم مراغي گروه بندي آيات قرآن را بر اساس غرض آيات انجام داده است، در نتيجه اگر يك سوره مجموعه اي از ده گروه آيه باشد، آن سوره ده غرض خواهد داشت. بنابراين اگر نويسنده تفسير المراغي تعداد اغراض يك سوره را كمتر از تعداد دسته هاي آيات بيان مي كند، به اين نتيجه مي رسيم كه ايشان جمع ميان چند غرض را امكان پذير مي داند.
براي نمونه مرحوم مراغي آيات سوره احزاب را به بيست و پنج گروه تقسيم مي كند، بنابراين بر اساس مبناي ايشان اين سوره بايد بيست و پنج غرض داشته باشد، در صورتي كه مراغي تنها پانزده غرض براي اين سوره مي آورد. (22/53-54)
در نتيجه اگر جمع ميان غرض چند دسته از آيات جايز باشد، جمع ميان اغراض تمامي دسته ها و رساندن آنها به يك غرض واحد امكان پذير است و هيچ گونه ناسازگاري با سيستم فكري مراغي نخواهد داشت.
از اين رو مراغي در مورد سوره هاي بلند قرآن، كوشش بسيار در ساخت يك غرض واحد نشان مي دهد. براي نمونه در ارتباط ميان آيات سوره بقره به گونه اي سخن مي گويد كه به نظر مي رسد اين سوره تنها يك غرض دارد و آن هم فراخوان مردم به قرآن و محتواي آن است؛
«در آغاز بقره از عدم شك و ريب در قرآن، هدايتگري قرآن براي تقواپيشگان، صفات اهل تقوا، اصول ايمان، خبر كافران و مرتابين، احكام صيام، حج، طلاق، محاجه با اهل كتاب به خصوص يهود سخن گفته شده و در پايان سوره ايمان پيامبر و مسلمانان به قرآن، كتب و رسل آمده است.» (3/83)
هم ايشان سوره حمد را در بردارنده تمام مقاصد قرآن معرفي مي كند و تمامي سور قرآن را تفصيل اجمال اين سوره مي داند؛
«توحيد، وعد و وعيد، عبادت، راه سعادت و داستان هدايت يافتگان و گمراهان از مقاصد قرآن است و اين مقاصد همگي به صورت خيلي فشرده در سوره حمد جلوه مي كند. در(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين)توحيد، در(مَالِكِ يَوْمِ الدِّين)وعد و وعيد، در(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم)طريق سعادت، در(صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلا الضَّالِّين)داستان هدايت يافتگان و گمراهان آمده است و اين همه در ديگر سور قرآن به تفصيل گذاشته شده است.» (1/23)
بنابراين مراغي امكان وحدت غرض در تمامي سور قرآن را باور دارد و در جاي جاي تفسير خويش به گونه اي عمل مي كند كه نشان از امكان جمع ميان اغراض متفاوت و در عين حال همسو و رساندن آنها به يك غرض واحد دارد و اگر در تفسير ايشان تصريحاتي به تعدد غرض وجود دارد، اين تصريحات به معناي مخالفت ايشان با نظريه وحدت غرض و ناممكن بودن جمع ميان آنها نخواهد بود.

برقراري ارتباط ميان آيات يك سوره

غرض سوره يكي از ملاك هاي بسيار مهم در برقراري ارتباط ميان آيات سوره است. در تفسير مراغي چنان‌كه گفته آمد، آيات دسته بندي شده و گاه در يك دسته از آيات، يك يا دو موضوع به بحث گذاشته شده است. در اين موارد ايجاد ارتباط ميان دو مجموعه با توجه به اينكه ممكن است در هر مجموعه دو يا چند موضوع به بحث گذاشته شده باشد امكان پذير نيست، مگر در صورتي كه ملاك ارتباط، غرض سوره قرار گيرد و با توجه و الهام از غرض سوره, ارتباط ميان چند مجموعه برقرار گردد.
چنان‌كه سيوطي در اين باره مي نويسد:
«امر كلي و تأثير گذاري كه براي شناخت ارتباط آيات با يکديگر در تمامي قرآن به كار مي آيد، آن است كه مخاطب قرآن به غرضي كه سوره براي آن هدف فرود آمده است نظر كند.» (سيوطي، 2/293)
بر اين اساس در تفسير مراغي شكل هاي مختلفي از ارتباط ديده مي شود.

انواع ارتباط ميان آيات يك سوره
الف) ارتباط صدر يك سوره با پايان همان سوره

در برخي موارد نويسنده تفسير المراغي براي برقراري ارتباط ميان دو مجموعه از آيات، به صدر سوره و پايان همان سوره توجه دارد.
براي نمونه در بحث «المعني الجملي» ذيل آيه 176 مي نويسد:
«پس از آنكه در آغاز سوره از احكام اموال سخن گفته شد، در پايان سوره نيز از احكام اموال سخن گفته مي شود تا آغاز و انجام سوره همانند يکديگر باشد.» (6/38)
چنان‌كه در ارتباط صد و دوازده آيه نخست سوره برائت با آيات بعد مي‌نويسد:
«از اول سوره تا به اينجا سخن در مورد برائت از كافران و منافقان در تمامي زمينه ها بود و از اينجا به بعد سخن در برائت از اموات ايشان است، هر چند آنها در نهايت نزديكي باشند مثل پدر و مادر.» (11/35)

ب) ارتباط آيات هم سياق

پيوند آيات در تفسير مراغي بيشتر در اين قالب قرار مي گيرد. نويسنده پس از دسته بندي آيات بر اساس غرض، ذيل هر مجموعه عنوان «المعني الجملي» را مي‌آورد. او در اين بحث بيشتر ميان دو مجموعه اي كه در كنار هم قرار گرفته اند ارتباط برقرار مي كند.
در اين نوع از ارتباط، نويسنده المراغي از شيوه هاي گوناگوني بهره مي گيرد:

1. ايجاد ارتباط با تمام آيات مجموعه قبل:

نويسنده تفسير مراغي در مواردي از تمامي مجموعه قبل براي ايجاد ارتباط سود مي برد. براي نمونه آيات 7-10 سوره توبه را به دو گروه تقسيم مي كند؛ آيه هفت و هشت را در يك مجموعه و آيه نه و ده را در مجموعه دوم قرار مي دهد. همو در ايجاد ارتباط از تمامي آيات مجموعه اول سود مي برد و ارتباط را به بخشي از آيات محدود نمي كند؛
«پس از آنكه حضرت حق در آيات شريفه قبل افزوني فسق مشركان و خروج اكثر ايشان از فضایل فطري و تقليدي را ياد كرد، تا آنجا كه ايشان ديگر به خويشاوندي و عهد و پيمان نيز پايبندي نشان ندادند، در اين دو آيه شريفه سبب اين خروج را ذكر كرد.» (10/63)
هم ايشان در بحث «المعني الجملي» آيات 4-6 انعام, از ارتباط اين مجموعه با تمامي مجموعه قبل (آيات 1-3) سخن مي گويد:
«در مجموعه آيات پيشين از دلايل توحيد، بعث، علم مطلق الهي و مخالفت كافران و مشركان سخن گفته شده و در اين مجموعه از سبب هدايت نشدن ايشان به وحي و عاقبت تكذيب كنندگان.» (7/74)

2. ايجاد ارتباط با آخرين آيه مجموعه قبل:

در برخي موارد مرحوم مراغي براي ايجاد ارتباط ميان دو مجموعه از آيات، از آخرين آيه مجموعه قبلي سود مي برد. براي نمونه، ايشان آيات 64 تا 72 سوره مريم را به دو دسته تقسيم مي كند. آيه 64 و 65 را در يك مجموعه و آيات 66 تا 72 را در مجموعه دوم قرار مي دهد.
هم ايشان در ايجاد ارتباط ميان گروه دوم با گروه اول از بخشي از آيه 65 (فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا)سود مي برد؛
پس از آنكه خداوند به پرستش خويشتن و شكيبايي در عبادت فرمان داد، در آيات زير نجات بخشي عبادت در روز قيامت به عنوان يك فايده عبادت بيان مي‌شود (16/73):
(وَيَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا *أَوَلا يَذْكُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا*فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا*ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا*ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا*وَإِنْ مِنْكُمْ إِلا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا*ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا)(مريم 66-72)؛
«انسان مي گويد: آيا پس از مردن زنده بيرون خواهم آمد؟! آيا انسان به خاطر نمي آورد كه ما پيش از اين او را آفريديم در حالي كه چيزي نبود؟! سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين در قيامت جمع مي كنيم. سپس همه را در حالي كه به زانو در آمده اند، گرداگرد جهنم حاضر مي سازيم. سپس از هر گروه و جمعيتي، كساني را كه در برابر خداوند رحمان از همه سركش تر بوده اند، جدا مي كنيم. بعد از آن ما به خوبي از كساني كه براي سوختن در آتش سزاوارترند، آگاه‌تريم! و همه شما وارد جهنم مي شويد؛ اين امري است حتمي و قطعي بر پروردگارت! سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهايي مي بخشيم؛ و ظالمان را در آن رها مي‌سازيم.»

3. ايجاد ارتباط با مجموعه مياني آيات قبل:

براي نمونه در ارتباط مجموعه 9-11 با مجموعه 6-8 توبه، ارتباط را ميان مجموعه دوم با يك قسمت از آيه هفتم(لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا) برقرار مي‌كند؛
«پس از آنكه حق تعالي از آفرينش آسمان و زمين براي آزمايش انسان و شكرگزاري يا كفر او مي گويد, در اين مجموعه جديد طبيعت انسان را ياد آور مي‌شود ...» (12/7)

ج) ايجاد ارتباط ميان دو مجموعه جدا افتاده

در تفسير مراغي گاهی ميان دو مجموعه جدا از هم ارتباط برقرار مي گردد. براي نمونه آيات 1-8 سوره هود به سه گروه تقسيم شده است؛ گروه اول آيات 1-4، گروه دوم آيه 5 و گروه سوم آيات 6-8.
مرحوم مراغي در مقام ايجاد ارتباط ميان گروه سوم و آيات قبل، دسته سوم را به گروه اول و آن هم به آخرين آيه و عبارت(وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير) ارتباط مي‌دهد؛
«پس از آنكه حق تعالي در آيات پيشين از قدرت بي‌كران خويش نسبت به همه اشياء گفت و علم خود به پنهان و آشكار در سينه ها را بيان كرد، در پي آن از آثار قدرت حق تعالي و متعلقات علم حضرت حق كه مردمان بسيار به آن اهميت مي دهند مي گويد و آن چيزهايي است كه به حيات و شئون ايشان بستگي دارد. آن‌گاه از آفرينش تمام هستي و جايگاه عرش الهي مي گويد و در ادامه از امتحان بشر به منظور كشف اينكه كدامين افراد بهترين عمل را دارند سخن گفته مي شود و افزون بر اين بعث اخروي ايشان براي دريافت اجر و پاداش با وجود انكار كفار و تعجيل در عذابي كه خدا به ايشان داده است, مورد بحث قرار مي‌گيرد.» (12/4)
چنان‌كه هم ايشان آيات 35-37 مائده را به آیات20-26 ارتباط مي دهد كه مؤمنان در مقابل حسد يهود بر پيامبر, در برابر آن حضرت تسليم باشند. (6/108)
د) ارتباط ميان يك مجموعه با تمامي مجموعه هاي پيشين
مرحوم مراغي در برخي موارد از ارتباط يك مجموعه با تمامي مجموعه هاي پيشين سخن مي گويد و به صورت بسيار فشرده به وجوه ارتباط اشاره مي كند. براي نمونه در بحث «المعني الجملي» ذيل آيات 50-53 انعام، ميان اين مجموعه با چندين مجموعه قبل ارتباط برقرار مي كند. (7/130)

روش شناسي ايجاد ارتباط ميان آيات

در تمامي موارد ياد شده، مرحوم مراغي براي پيوند آيات از موازين خاصي پيروي مي كند كه برخي از آن موازين عبارتند از:
1. ارتباط واژگاني: در برخي موارد مرحوم مراغي براي ايجاد ارتباط ميان دو مجموعه از آيات، از يكي از واژه هاي مجموعه قبل سود مي برد. براي نمونه در ايجاد ارتباط ميان آيات 6-7 با مجموعه قبلي، یعنی آیات 1-2 سوره مائده ، واژه «عقود» را مورد توجه قرار مي دهد. او بر اساس(أَوْفُوا بِالْعُقُود)ميان عبد و خدا دو عهد برقرار مي كند. عهد ربوبيت و عهد عبوديت و طاعت.
در نگاه مرحوم مراغي، آيه نخست مائده در مورد عهد ربوبيت است و آيات 6-7 در مورد عهد عبوديت و طاعت كه در بحث عبوديت و طاعت، نماز بزرگ‌ترين طاعت شناخته مي شود. از اين رو خداوند در آيات پيشين از عهد ربوبيت مي گويد و در اين مجموعه از عهد عبوديت كه نماز برترين آن است. (6/61)
2. ارتباط سبب و مسبب: در برخي موارد مرحوم مراغي براي ايجاد ارتباط ميان دو مجموعه از رابطه سبب و مسبب بهره مي گيرد. براي نمونه در بحث «المعني الجملي»، آيات 13-15 برائت را به يك قسمت از آيه 12 ـ (فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر)ـ پيوند مي زند و رابطه مجموعه دوم را با اين قسمت آيه شريفه رابطه سبب و مسبب معرفي مي كند؛
«بعد ان امر سبحانه بقتال ائمة الكفر ذكر السبب الذي يبعث علي قتالهم.» (10/66)
«پس از آنكه خداوند دستور به كشتن بزرگان كفر داد, سبب اين كشتن را ياد كرد.»
چنان‌كه هم ايشان رابطه مجموعه 1-2 سوره نحل با مجموعه 3-16 همين سوره را رابطه دليل و مدعا مي بيند. در مجموعه نخست مبرا بودن حق تعالي از شريك و فرزند آمده است و در مجموعه دوم ادله توحيد ذكر شده است. (14/55)
3. ارتباط اجمال و تفصيل: مرحوم مراغي براي ايجاد ارتباط ميان آيات برخي از سوره ها، از رابطه اجمال و تفصيل سود مي گيرد. براي نمونه در ايجاد ارتباط ميان آيات 5-6 سوره يونس با آيات 3-4 همين سوره، مجموعه دوم را تفصيل مجموعه اول مي خواند؛
«پس از آنكه در مجموعه پيشين از نشانه هاي وجود خدا چون آفرينش آسمان-ها و زمين سخن گفته شد، در اين مجموعه از انواع ديگري از مخلوقات هستي به عنوان آيات وجود خدا ياد شد تا اين مجموعه, تفصيل اجمال پيشين قرار گيرد.» (11/67)
4. ارتباط توصيفي: مراغي، آيات 6-12 سوره هود را به دو گروه تقسيم مي‌كند:

گروه نخست:

(وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ*وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِينٌ*وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون)(هود 6-٨)
«هيچ جنبده اي در زمين نيست مگر اينكه روزي او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مي داند؛ همه اينها در كتاب آشكاري ثبت است! او كسي است كه آسمان‌ها و زمين را در شش روز آفريد؛ و عرش او بر آب قرار داشت؛ تا شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان بهتر است! و اگر بگويي: شما بعد از مرگ، برانگيخته مي شويد! مسلماً كافران مي گويند اين سحري آشكار است. و اگر مجازات را تا زمان محدودي از آنها به تأخير اندازيم، مي گويند: چه چيز مانع آن شده است؟ آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان آيد، از آنها بازگردانده نخواهد شد؛ و آنچه را مسخره مي كردند، دامانشان را مي گيرد.»

گروه دوم:

(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ*وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ*إِلا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِير)(هود 9-١١)
«و اگر از جانب خويش نعمتي بر انسان بچشانيم سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود! و اگر بعد از شدت و رنجي كه به او رسيده، نعمت هايي به او بچشانيم ، مي‌گويد: مشكلات از من بر طرف شد و ديگر باز نخواهد گشت! و غرق شادي و غفلت و فخر فروشي مي شود, مگر آنها كه صبر و استقامت ورزيدند و كارهاي شايسته انجام دادند؛ كه براي آنها آمرزش و اجر بزرگي است!»
به باور مراغي پس از آنكه در مجموعه پيشين از آفرينش آسمان و زمين براي امتحان انسان در شكر و كفر سخن گفته شد ـ (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا)ـ، در اين مجموعه طبيعت انسان توصيف مي شود؛ «وقتي به انسان نعماتي مي رسد و بعد آن نعمات گرفته مي شود، انسان از رحمت الهي مأيوس مي شود و كافر مي گردد و هر گاه پس از سختي ها و مشكلات به انسان نعمتي داده شود، او كبر مي ورزد.» (12/7)
5. ارتباط غرضي: در برخي موارد نويسنده تفسير مراغي از غرض ميان چند مجموعه به عنوان عامل ارتباطي سود مي گيرد. براي نمونه در ايجاد ارتباط ميان آيات 41-50 سوره مريم با چند مجموعه پيشين از غرض مشترك بهره مي برد؛
«غرض سوره مريم اثبات وحدانيت حق تعالي، نبوت و بعث است. بر اين اساس در اين سوره دو گروه به عنوان منكران توحيد معرفي شده و باور ايشان به نقد گرفته شده است: گروه نخست آنان كه يك موجود زنده را معبود خويش قرار داده و گروه دوم آنان كه يك موجود بي جان را به پرستش گرفته اند.
گروه نخست در آيات 1-41 كه از چند مجموعه تشكيل شده مورد توجه قرار گرفته اند و گروه دوم در مجموعه آيات41-50.» (16/55)
هم ايشان در برخي موارد, تكرار موضوع يا غرض در چند مجموعه را به علت تفاوت اسلوب مي بيند. براي نمونه در ارتباط آيات 12-19 سوره انعام مي-نويسد:
«آيات پيشين، توحيد، بعث و جزا را به عنوان اصول سه گانه دين بيان مي‌كند و آيات 12-19 با اسلوب پرسش و پاسخ، همان اصول را مطرح مي‌كند.» (7/85)
6. ارتباط مفهومي: در تفسير مراغي ارتباط ميان دو مجموعه در برخي موارد به دشواري درست مي شود. براي نمونه مرحوم مراغي براي ارتباط ميان آيات 20-26 و آيات 27-32 سوره مائده از حسد به عنوان يك عنصر مشترك ميان اين دو مجموعه بهره مي گيرد. به باور ايشان آيات مجموعه نخست از حسد يهود بر پيامبر مي گويد و آيات مجموعه دوم از حسدي كه در نهاد بني آدم نهفته است و در حقيقت آيات مجموعه دوم مي خواهد بگويد كه حسدي كه يهود داشتند در فرزندان بني آدم نهفته شده است. (6/96)
7. ارتباط تبييني: مرحوم مراغي در ارتباط ميان آيات 1 و 2 با آيه سوم سوره مائده از تبييني بودن آيه سوم مي گويد؛
«هذا شروع في بيان المحرمات التي اشير اليها في اول السوره بقوله «إِلا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ» و هي عشره انواع.» (6/47)
«اين شروع در بيان محرمات الهي است كه در سرآغاز سوره با عبارت «مگر آنچه بر شما خوانده مي شود» به آن اشاره شده است و آن محرمات ده نوع است.

روش شناسي كشف غرض سوره
الف) نام سوره

يكي از راه‌های كشف غرض سوره، نام سوره است. از اين رو برهان‌الدین بقاعي نام سوره را ترجمه اي از مقصود سوره مي شناسد.
تعدد نام هاي سوره هاي قرآن هر چند مي تواند نشان از تعدد غرض داشته باشد، اما در نهايت مي توان اين اغراض را در ذيل يك غرض واحد قرار داد. براي نمونه اسامي سوره حمد از وجود چند غرض در اين سوره حكايت دارد، اما مي توان توصيف خداوند به كمال مطلق را غرض اصلي اين سوره معرفي كرد و ديگر اغراض را در خدمت اين غرض اصلي فهم و درك كرد.
براي نمونه سوره نساء،‌ فيل، انفال، و ... نشان از موضوع اين سوره ها دارد. به خصوص با نظر داشت اینکه شماري نام‌گذاري سوره ها را توقيفي مي دانند و دلايلي چند بر اين مدعا عرضه مي دارند.

ب) مكي و مدني بودن سوره

يكي ديگر از راه‌های مرحوم مراغي براي شناخت غرض سوره، كشف مكي يا مدني بودن سوره است. اين كشف ممكن است درون سوره اي يا برون سوره اي انجام گرفته باشد. مي توانيم از موضوعاتي كه در سوره آمده است, مكي يا مدني بودن سوره را نتيجه بگيريم, يا اینکه با توجه به ديگر متون، قرائن، مستندات تاريخي و روايي، مكي يا مدني بودن سوره را نتيجه گیری کنیم. براي نمونه با توجه به خصوصيات فرهنگي، اجتماعي و سياسي پيش از هجرت و تفاوت اين خصوصيات با شرايط پس از هجرت، مي توان از اين شرايط به غرض سوره دست يافت. مثلاً مي-توان از فضاي حاكم بر مدينه از جهت اعتقادي، اجتماعي، قوميتي و ...، به غرض سوره بقره پل زد و غرض اين سوره را شناسايي و تبيين كرد.
بر اين اساس مرحوم مراغي از موضوعات سوره هاي مكي يا مدني به موضوع سوره پل مي زند. براي نمونه از آن جهت كه اثبات اصول توحيد، نابودي شرك، اثبات رسالت، بعث و جزا از موضوعات سور مكي است، حكم به مكي بودن سوره يونس مي دهد. (11/58) و از آن جهت كه سوره حج را مكي و مدني مي‌شناسد، موضوعات آن را مشترك ميان مكي و مدني مي داند. (17/83)

فوايد بحث هدفمندي سوره ها

يكي از فوايد بحث هدفمندي سوره ها، شناخت سوره هاي مكي و مدني است. مرحوم مراغي با شناخت غرض و موضوع سوره، مكي يا مدني بودن سوره را نتيجه مي گيرد. براي نمونه ايشان در سوره يونس حكم به مكي بودن مي دهد و غرض يا موضوع سوره يونس را اثبات اصول توحيد و نابودي شرك، اثبات رسالت، بعث و جزا، دفع شبهات و ديگر مقاصد دين مي داند و موضوعات ياد شده را همان موضوعات سور مكي مي شناسد. (11/58)

فهم بهينه آيات

شناخت هدف سوره، ملاك و معيار بسيار مهمي در فهم آيات وحي مي باشد. از اين رو مراغي در سرآغاز هر سوره با نظرداشت اغراض سوره‌های مكي و مدني، به بحث درباره مكي يا مدني بودن سوره مي پردازد و پس از آن با برقراري ارتباط ميان سوره با سوره پيشين، يك نماي كلي از غرض يا اغراض سوره مي سازد و بر اين اساس به دسته بندي آيات سوره مي پردازد و آيات را به گونه اي دسته بندي مي كند كه در راستاي هدف كلي سوره قرار گيرد.

مباني بحث وحدت غرض سوره

1. تدريجي بودن نزول آيات: اين شكل از نزول شاهدي بر غرض مندي سوره است. نزول تدريجي آيات به مناسبت هاي مختلف و تعيين جايگاه آيات از سوي پيامبر نشان از هدفمندي سوره، مجموعه اي از آيات يا يك آيه دارد.

2. توقيفي بودن ترتيب آيات سوره: بسياري توقيفي بودن ترتيب سوره ها را يكي از مباني بحث غرض سوره مي شناسند. در توقيفي يا اجتهادي بودن سور قرآن مرحوم مراغي بحث مستقلي ندارد، اما به صورت خيلي فشرده نظريه خويش را در اين باره ابراز مي دارد؛
«و كان النبي(ص)عند نزول الآيه او الآيات يأمر بان توضع في محلها من سورة كذا.» (5/103)
«پيامبر(ص)پس از نزول آيه يا آياتي از قرآن, جايگاه آنها را در سوره مشخص مي ساخت.»
هم ايشان اختلاف برخي صحابه در مورد آيه شريفه(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم ...) (توبه/128-129) و توقيفي بودن ترتيب اين دو آيه يا اجتهادي بودن آن را گزارش مي كند و با نقل دلايل هر دو گروه، در پايان از نظريه توقيفي بودن ترتيب اين دو آيه حمايت مي كند و نظريه اي را كه حاكي از توقيفي بودن است، مقدم بر نظريه اجتهادي بودن مي خواند. (11/56)

نسبت مقاصد سوره با تقسيم بندي آيات

مرحوم مراغي آيات سوره را بر اساس غرض آيات تقسيم بندي مي كند. او گاه آيات يك سوره را به چند دسته تقسيم مي كند و در پايان تفسير سوره، به همان تعداد براي سوره غرض شمارش مي كند. براي نمونه آيات سوره زخرف را به ده دسته تقسيم مي كند و در پايان اين سوره نيز ده غرض براي سوره شمارش مي كند. (25/117)
در مواردي نيز تعداد اغراض شمارش شده براي سوره, بيش از دسته بندي آيات سوره است. براي نمونه براي سوره دخان نه غرض ذكر مي كند (25/139)، در صورتي كه آيات اين سوره را به هفت گروه تقسيم مي كند.
چنان‌كه در مواردي ديگر تعداد اغراض شمارش شده براي سوره از تعداد گروه‌هاي آيات سوره كمتر است. براي نمونه براي سوره احزاب پانزده غرض آورده است (22/53-54)، در صورتي كه آيات اين سوره را به بيست و پنج دسته تقسيم مي كند.
دسته بندي ياد شده نشان مي دهد كه در نظرگاه مرحوم مراغي جمع ميان چند غرض در يك غرض واحد امكان پذير است. براي نمونه بر اساس شيوه مرحوم مراغي، هر دسته از آيات اشاره به يك غرض خاص دارد، بنابراين وقتي مرحوم مراغي سوره احزاب را به بيست و پنج دسته تقسيم مي كند، حتماً در نگاه ايشان اين سوره به همين تعداد غرض دارد، از اين رو به چه علت مراغي در مقام شمارش اغراض اين سوره از پانزده غرض سخن مي گويد، اين نيست مگر از آن جهت كه ايشان امكان جمع ميان چند غرض و ساخت يك غرض واحد را امكان پذير مي داند.
بنابراين جمع ميان اغراض يك سوره و ساخت يك غرض واحد در سيستم فكري مراغي امكان پذير است، به خصوص با نظر داشت اين موضوع كه ايشان غرض آيات را كه در دسته هاي آيات قرآن جلوه مي كند، به یکدیگر ارتباط مي دهد.
افزون بر اين، رويه مرحوم مراغي در بحث هدفمندي قرآن و آيه، كه اولي نسبت به بحث هدفمندي سوره عام است و دومي خاص، نشان از اعمال همين رويه در مورد هدفمندي سوره دارد. اگر مرحوم مراغي در بحث غرض قرآن ساخت غرض واحد را امكان پذير مي داند، بنابراين در ساخت غرض سوره نيز به امكان اين ساخت معتقد است، چنان‌كه ساخت غرض واحد براي آيات نيز امكان ساخت يك غرض واحد را اجازه مي دهد.
بنابراين شايسته است نگاهي به بحث وحدت غرض در مورد قرآن و آيات داشته باشيم.

هدفمندي قرآن

مرحوم مراغي قرآن را داراي هدف و غرض مي شناسد. او در مواردي از اهداف و مقاصد قرآن مي گويد و در برخي موارد از غرض قرآن سخن به میان می‌آورد. بنابراين مرحوم مراغي دو گونه سخن درباره هدفمندي قرآن دارد:
گونه نخست؛ در برخي موارد از مقاصد قرآن مي گويد و خويش را معتقد به تعدد غرض نشان مي دهد. براي نمونه در وجه تسميه سوره نخست قرآن به ام‌الكتاب مي-نويسد:
«لاشتمالها علي مقاصد القرآن من الثناء علي الله و التعبد بامره و نهيه و بيان وعده و وعيده» (1/23)
«از آن جهت كه اين سوره مقاصد قرآن را در خود جاي داده است, مقاصدي چون ثنای حق تعالي، تعبد به اوامر و نواهي الهي و وعد و وعيد خداوند.»
در اين عبارت به صراحت از مقاصد قرآن گفته است و خويش را معتقد به تعدد غرض نمايانده است.
نمونه دوم در دليل تقديم سوره حمد, از مقاصد قرآن ياد مي كند و دليل مقدم بودن سوره حمد را اشتمال آن بر تمامي مقاصد قرآن مي داند.
به باور مراغي، توحيد، وعد و وعيد، عبادت، راه سعادت، قصص هدايت يافتگان و گمراهان در شمار مقاصد قرآن قرار دارد و اين مقاصد همگي در سوره حمد به شكل اجمال آمده است. (1/23)
در دو نقل ياد شده مرحوم مراغي از واژه مقاصد سود برده است و خويش را معتقد به تعدد غرض در مورد قرآن نشان داده است.
گونه دوم؛ در برخي موارد از واژه مقصد يا مقصود بهره مي برد و باورمندي خود را به وحدت غرض در مورد قرآن ابراز مي دارد. براي نمونه در بحث «المعني الجملي» ذيل آيات 190-195 آل عمران با استناد به سخن فخر رازي از ارتباط آيات با یکدیگر مي نويسد:
«فخر رازي معتقد است كه هدف اين كتاب جذب قلوب و ارواح است, به گونه‌اي كه افراد از خلق فارغ شده و در معرفت حضرت حق تعالي غرق شوند. پس چون سخن در تقرير كلام و جواب از شبهات اهل باطل به درازا كشيد, به ذكر دلايل توحيد، الوهيت و عظمت پرداخت, پس اين آيه شريفه فرود آمد.» (4/161)
هر چند عبارت «هدف این کتاب ...» نقل سخن فخر رازي است, اما لحن مرحوم مراغي نشان از پذيرش اين سخن دارد. از اين رو به قرينه اين سخن مي‌توان نويسنده تفسير مراغي را در شمار مفسراني آورد كه وحدت غرض در قرآن را باور دارد و چند غرض قرآن را به يك غرض واحد مي رساند.
افزون بر اين كوشش شديد مراغي در پيوند ميان سوره ها و ايجاد يك شبكه وسيع ارتباطي نشان از باور نويسنده به امكان جمع و رساندن مقاصد قرآن به يك مقصد واحد دارد.
مرحوم مراغي در جاي جاي تفسير خويش سوره هاي قرآن را به یکدیگر پيوند مي دهد. او در مقام ارتباط سازي ميان سوره ها كه بيشتر در سرآغاز سوره ها انجام مي-گيرد، چهار شكل از ارتباط ميان سوره ها برقرار مي كند.

الف) پيوند آغاز دو سوره

در برخي موارد مرحوم مراغي براي برقراري ارتباط ميان دو سوره, به آيات نخست دو سوره توجه مي كند و ارتباط را ميان اين دو مجموعه برقرار مي بيند. براي نمونه در ارتباط صدر سوره يوسف با صدر سوره هود مي نويسد:
«جائت فاتحة هذه السوره كفاتحة سوره يونس، خلا ان القرآن وصف بالمبين و هناك بالحكيم.» (12/111)
«آغاز اين سوره مانند آغاز سوره يونس است, با اين تفاوت كه در سوره يوسف قرآن به مبين توصيف شده است و در سوره يونس به حكيم.»
هم ايشان ارتباط سوره آل عمران و بقره را در همين قالب مي ريزد؛
«سرآغاز هر دو سوره درباره كتاب، ايمان آوران، كافران و منافقان است.» (3/90)
چنان‌كه محور ارتباطي سوره شعراء و فرقان را آيات نخستين اين دو سوره مي‌داند؛
«ان كلتيهما قد بدئت بمدح الكتاب الكريم.» (19/44)
«هر دو سوره با مدح كتاب كريم آغاز شده است.»
و همچنين ارتباط سوره طور با ذاريات. (27/16)

ب) پيوند پايان دو سوره

همانندي پاياني دو سوره يكي ديگر از وجوه ارتباط است. مرحوم مراغي در برقراري ارتباط ميان برخي سوره هاي قرآن از همانندي پايان دو سوره سود مي برد. براي نمونه ارتباط سوره بقره و آل عمران را در همانندي پاياني اين دو سوره می‌بيند؛
«در پايان دو سوره دعا آمده است، جز اینکه در پايان بقره دعا براي پيروزي بر منكران و محاربان دعوت است و در پايان آل عمران دعا براي قبول دعوت دين و پاداش آن.» (3/90)
چنان‌كه پايان سوره شعراء و فرقان در وعيد تكذيب كنندگان است؛
«ان كلتيهما ختمت بايعاد المكذبين.» (19/44)
و پايان سوره طور و ذاريات در وعيد كافران. (27/16)

ج) پيوند آغاز يك سوره و پايان سوره قبل

يكي ديگر از وجوه ارتباط سوره‌های قرآن، ارتباط صدر يك سوره با پايان سوره قبل است. اين شكل از ارتباط در جاي جاي تفسير مراغي مورد استفاده قرار گرفته و نويسنده, آن را از بهترين گونه هاي ارتباط معرفي مي كند؛
«ان آل عمران ختمت بالامر بالتقوي و افتتحت هذه السورة بذلك و هذا من آكد المناسبات في ترتيب السور.» (4/173)
«سوره آل عمران با امر به تقوا پايان يافته است و سوره نساء با امر به تقوا شروع شده است و اين شكل از ارتباط از بهترين انواع ارتباط ميان سوره‌هاست.»
بر اين اساس مرحوم مراغي در كشف ارتباط آيات نخست يك سوره و آيات پاياني سوره پيشين و تبيين آن بسيار دقت مي كند. او درباره ارتباط صدر سوره انعام با پايان مائده مي نويسد:
«ان هذه افتتحت بالحمد و تلك اختتمت بفصل القضاء و بينهما تلازم كما قال (وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)(زمر/٧٥)» (7/69)
«سوره انعام با حمد شروع شده و سوره مائده با داوري نهايي پايان يافته است و ميان اين دو رابطه ملازمه برقرار است, چنان‌كه خداوند فرمود: و در میان بندگان به حق داوری می‌شود و (سرانجام) گفته خواهد شد: حمد مخصوص خدا پروردگار جهانيان است!»
هم ايشان در ارتباط آيات 5-6 انعام با آيات پاياني سوره مائده مي گويد:
«پس از اینکه خداوند در آيات پيشين به دلايل وحدانيت خويش اشاره كرد و اين آيات را با وجود ظهوري كه دارند مانع شك كافران ندانست, در اين مجموعه به دلايل بعث اخروي مي پردازد و اين دلايل را نيز مانع شك و ترديد كافران نمي‌بيند.» (مراغي7/74)
به باور مرحوم مراغي ارتباط آغاز سوره احزاب و پايان سوره سجده نيز يكي از وجوه ارتباط ميان اين دو سوره است؛
«در سوره سجده پيامبر به اعراض از كافران و انتظار عذاب ايشان فرا خوانده مي شود و در صدر سوره احزاب آن حضرت به تقوا و عدم پيروي از كافران و منافقان و پيروي از وحي دعوت مي‌شود.» (21/123)
و همچنين تشابه صفات واجب الوجود در پايان سوره احزاب با صفات واجب الوجود در آغاز سوره سبأ. (22/55) و نیز همانندي ختم سوره جاثيه به توحيد و ذم اهل شرك و شروع سوره احقاف به توحيد و توبيخ مشركان. (26/3)
و ارتباط آخر احقاف و آغاز سوره محمد به گونه اي كه اگر بسم الله برداشته شود، دو سوره كاملاً به یکدیگر متصل مي نمايد و چون يك سوره جلوه مي كنند. (26/43)

د) پيوند پايان يك سوره با آغاز سوره قبل

يكي ديگر از اشكال ارتباط ميان سوره‌های قرآن، ارتباط ميان پايان يك سوره و صدر سوره قبل است. اين شكل از ارتباط در تفسير مراغي امري پذيرفته شده است و نويسنده در جاي جاي تفسير خويش از اين شيوه براي ارتباط ميان سور قرآن بهره مي گيرد.
براي نمونه در بحث از وجوه ارتباط سوره بقره و آل عمران مي نويسد:
«ان الثانية ختمت بما يناسب بدء الاولي كانها متممة لها، فبدئت الاولي باثبات الفلاح للمتقين و ختم هذه بقوله (وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون).»
«سوره دوم به چيزي پايان يافته كه اولي به آن شروع شده است و به نظر مي‌رسد كه دومي متمم اولي است. بنابراين سوره اول به اثبات رستگاري براي متقين شروع شده و آل عمران به آيه «و از خدا بپرهيزيد شايد رستگار شويد» پايان يافته است.» (3/91)
چنان‌كه در ارتباط سوره الرحمن با سوره واقعه نيز پايان يك سوره و آغاز سوره ديگر مد نظر نويسنده قرار گرفته است و ارتباط دو سوره بر اين دو بخش از دو سوره متمركز شده است؛
«فقد ذكر في اول هذه ما في آخر تلك، و في آخر هذه ما في اول تلك.» (27/130)
«در اول سوره الرحمن چيزي آمده است كه آن چيز در آخر واقعه آمده است و در آخر الرحمن چيزي آمده كه در اول واقعه آمده است.»
اين همه نشان از آن دارد كه مرحوم مراغي با پيوند سوره ها به یکدیگر و برقراري ارتباط ميان آنها در پي ساخت هدف يا موضوع واحد است و مي خواهد به شكلي تمامي سوره ها را به یکدیگر پيوند دهد كه در غير اين صورت برقراري ارتباط ميان تمامي سوره ها و ساخت يك زنجيره واحد، بيهوده و لغو جلوه مي كند.

روش شناسي ارتباط سوره ها

مرحوم مراغي در پيوند ميان سوره ها از ملاك هاي خاصي بهره مي گيرد:

الف) هم موضوعي

يكي از مهم‌ترين معيارهاي مرحوم مراغي در پيوند ميان سوره ها، هم موضوعي دو سوره است. او در جاي جاي تفسير خويش از اين ملاك براي ايجاد ارتباط ميان سوره ها بهره مي گيرد.
براي نمونه ارتباط سوره اعراف و انفال در داستان پيامبران است. در سوره اعراف قصه پيامبران با قوم خويش آمده است و در سوره انفال گزارش داستان پيامبر با قوم خود. (9/161)
ارتباط سوره قريش با فيل نيز هم موضوعي است. در هر دو سوره نعمت خداوند بر اهل مكه آمده است. سوره فيل از هلاكت آنان كه قصد تخريب كعبه را داشتند خبر مي دهد و سوره قريش از اجتماع و اتحاد ايشان و توفيق در تجارت. (30/244)
سوره عنكبوت و قصص نيز ارتباط موضوعي دارند و هر دو از نجات پيامبران و هلاكت مخالفان مي گويند. (20/109)
سوره حجرات و فتح نيز در تكريم پيامبر, با یکدیگر مشترك و در ارتباط هستند. (26/129)
هم موضوعي در تفسير مراغي به عنوان يك معيار پيوند ميان دو سوره به شكل-هاي خاصي جلوه مي كند كه برخي از آنها عبارتند از:

1. ايجاز و اطناب

در برخي موارد رابطه دو موضوع به شكل ايجاز و اطناب است. براي نمونه سوره اعراف شارح مباحث موجز سوره انعام است. در سوره انعام اصول عقايد و كليات دين به صورت موجز آمده است و در سوره اعراف اين اصول و كليات به اطناب گذاشته شده و عموم بعثت پيامبر و قصص پيامبران و اقوام ايشان بيش از ديگر مباحث اطناب يافته است. (8/97)
پيوند دو سوره قصص و نمل نيز از نوع موضوعي و رابطه ميان دو موضوع از نوع ايجاز و اطناب است. نمل قصه موسي را موجز آورده و سوره قصص اين داستان را اطناب داده است. ( 20/30)

2. اجمال و تفصيل

هم موضوعي در قالب اجمال يك موضوع در يك سوره و تفصيل همان موضوع در سوره ديگر، از ديگر وجوه پيوند موضوعي است. نويسنده تفسير المراغي پيوند سوره روم با عنكبوت را در هم موضوعي و آن هم به شكل اجمال و تفصيل مي بيند؛
«ان ما في هذه السوره من الحجج علي التوحيد و النظر في الآفاق و الانفس مفصل لما جاء منه مجملاً في السورة السالفة.» (21/26)
«دلايل توحيد و نظر در آفاق و انفس در سوره روم تفصيل چيزي است كه در سوره عنكبوت به صورت مجمل آمده بود.»
هم ايشان موضوع سوره يوسف را مجمل و موضوع سوره رعد را تفصيل اين اجمال مي شناسد. در سوره يوسف آيات سماويه و ارضيه به صورت مجمل آمده است و در سوره رعد اين موضوعات به تفصيل گذاشته شده است. (13/60)
چنان‌كه ارتباط سوره شعراء و فرقان (19/44)، قصص و نمل (20/30)، صافات و «يس» (23/41)، ذاريات و «ق»، غاشيه و اعلي و انعام و مائده را هم موضوعي و رابطه اين دو موضوع را اجمال و تفصيل معرفي مي كند.

3. ناقص و تمام

يكي ديگر از وجوه پيوند موضوعي ميان دو سوره، ارتباط ناقص و كامل است. به باور مراغي در برخي سوره‌های قرآن, موضوع به نحو ناقص طرح شده و در شماري ديگر همان موضوع به شكل كامل به بحث گرفته شده است. براي نمونه در سوره هود داستان پيامبران به شكل ناقص آمده است و در سوره يوسف با طرح قصه يوسف(ع)، داستان پيامبران كامل شده است. (12/111)
چنان‌كه سوره نمل تتمه سوره شعراء، سوره روم تتمه سوره عنكبوت در بحث جهاد و مشكلات و سختي ها، و «ص» متمم صافات است.

4. عام و خاص

به باور مرحوم مراغی، در مواردي پيوند موضوعي به شكل عام و خاص خود را عرضه مي كند. براي نمونه سوره طلاق در خصومت زنان و سوره تحريم در خصومت همسران پيامبر است. (28/154)
چنان‌كه سوره طلاق در نيكويي با زنان و پاس داشتن حقوق ايشان است و سوره تحريم در شكل برخورد پيامبر با همسران خويش. (28/154)

5. دليل و مدلول

پيوند موضوعي به شكل دليل و مدلول، يكي ديگر از وجوه ارتباط است. بر اساس اين شكل از ارتباط، مرحوم مراغي سوره ملك را با سوره قلم در ارتباط مي‌بيند. او سوره ملك را «تهديد المشركين بتغوير الارض» مي داند و سوره قلم از چيزي ياد مي كند كه مانند دليل براي اين تهديد است: «و هو ثمر البستان الذي طاف عليه طائف فاهلكه و اهلك اهله و هم نائمون» (29/26)

6. فعل و حكمت آن

ارتباط موضوعي در قالب فعل و فلسفه آن، يكي ديگر از وجوه پيوند سوره ها شناخته مي شود. براي نمونه موضوع سوره رعد نزول قرآن است، چنان‌كه موضوع سوره ابراهيم نيز نزول قرآن است و ارتباط اين دو موضوع با یکدیگر به شكل فعل و حكمت فعل است. در سوره رعد نزول قرآن آمده است و در سوره ابراهيم فلسفه نزول قرآن بيان شده است. (13/22)

ب) هم غرضي

معيار دوم مرحوم مراغي در ارتباط ميان سوره ها هم غرضي است. براي نمونه ايشان سوره جاثيه را در پيوند با سوره دخان مي بيند و در توضيح اين پيوند، از غرض واحد دو سوره سود مي برد؛
«و مناسبتها لما قبلها, ان اول هذه مشاكل لآخر سابقتها في الاغراض و المقاصد.» (25/140)
«و ارتباط سوره جاثيه با دخان در اين است كه اول سوره جاثيه از جهت غرض مانند آخر سوره دخان است.»

ج) تناسق

يكي ديگر از ملاك هاي مرحوم مراغي در پيوند ميان سوره ها، تناسق ميان سوره-هاست. براي نمونه ايشان سوره قمر و نجم را در پيوند با یکدیگر مي بيند و دليل اين پيوند را تناسق (عطف كلمات به یکدیگر به صورت پي در پي به گونه اي كه بيشترين بلاغت را در خود داشته باشد) مي داند. (27/74)

د) اضداد

معيار ديگر نويسنده تفسير المراغي در پيوند ميان سوره ها، رو در رو قرار دادن دو موضوع است. براي نمونه سوره منافقون در پيوند با سوره جمعه است، چه اینکه در سوره جمعه حال اهل ايمان آمده است و در سوره منافقون حال اهل نفاق؛
«و في هذه ذكر اضداد هم و هم المنافقون.» (28/105)
«در سوره منافقون، اضداد مؤمنين كه همان منافقين هستند ذكر شده اند.»
چنان‌كه تلازم و اتحاد آسمان و زمين در سوره الرحمن و سوره واقعه عامل پيوند دو سوره معرفي شده است؛
«انه ذكر في سورة الرحمن انشقاق السماء و ذكر هنا رج الارض فكان السورتين لتلازمهما و اتحادهما موضوعا سوره واحدة.» (27/130)
«خداوند سبحان در سوره الرحمن شكافته شدن آسمان را ذكر مي كند و در سوره واقعه لرزش زمين را, بنابراين هر دو سوره به جهت رابطه ملازمه و اتحاد موضوعي يك سوره هستند.»
نتيجه: مرحوم مراغي با كوشش بسيار و گاه تكلف آميز، سوره ها را با یکدیگر پيوند مي دهد. او با ايجاد يك شبكه ارتباطي قوي و گسترده ميان سوره ها از علاقه خويش به ساخت يك غرض واحد براي قرآن پرده برمي دارد و پاسخ در خوري به مستشرقان شبهه افكن مي دهد.

مبناي بحث وحدت موضوعي سوره‌های قرآن

يكي از مباني مهم و اصلي بحث ارتباط سوره‌های قرآن، توقيفي بودن ترتيب سوره‌هاست. در چينش سوره هاي قرآن سه نظريه وجود دارد:
نظريه نخست: ترتيب سور قرآن اجتهادي است.
نظريه دوم: چينش سوره هاي قرآن توقيفي است.
نظريه سوم: مرتب سازي برخي سوره ها توقيفي و چينش برخي ديگر اجتهادي است.
در تفسير مراغي نشانه هايي از گرايش نويسنده به نظريه ميانه وجود دارد.
1. پديد آورنده تفسير مراغي از يك سو از سوره هاي السبع الطوال، مئين، مثاني و مفصلات سخن مي گويد و چينش سور قرآن را بر اساس بلندي و كوتاهي سوره ها مي داند و از اين ترتيب دفاع مي كند. (7/69) و از سويي ديگر تقسيم سوره ها به السبع الطوال، مئين، مثاني و مفصلات را به پيامبر نسبت مي دهد؛
«ان الله اعطاني السبع الطوال مكان التوراة و اعطاني المئين مكان الانجيل و اعطاني الطواسين مكان الزبور و فضلني بالحواميم و المفصل.»
«خداي سبحان به جاي تورات به من سوره هاي هفت گانه را داد و به جاي انجيل سوره هاي مئين و به جاي زبور سوره‌های طواسين را داد و افزون بر تمامي اينها, به من سوره‌های حواميم و مفصّلات را داد.» (19/44)
نظرداشت اين دو سخن نشان از گرايش مرحوم مراغي به توقيفي بودن ترتيب سوره ها به يك اعتبار و اجتهادي بودن چينش سوره ها به اعتباري ديگر دارد. سخن پيامبر در تقسيم سوره ها و دسته بندي سوره هاي قرآن به چهار گروه السبع الطوال، مئين، مثاني و مفصلات حكايت از دخالت پيامبر در مرتب سازي سوره ها دارد.
پيامبر با اين تقسيم بندي و تعيين سوره هاي السبع الطوال، به شكلي ساختار كلي چينش سوره ها را براي صحابه بيان كردند و صحابه با شناسايي مصاديق هر گروه, به مرتب سازي سوره ها بر اساس ساختار از پيش تعيين شده پيامبر پرداختند.
2. پيوند صدر سوره با صدر سوره پيشين، ذيل سوره با صدر سوره قبل، صدر سوره با ذيل سوره قبل، ذيل سوره با ذيل سوره قبل و ميانه دو سوره، نشانه ديگري از اعتقاد مراغي به توقيفي بودن ساختار كلي ترتيب سوره هاست.
هر چند مرحوم مراغي در چينش سوره ها به صورت كلي از نظريه توقيف گرايان حمايت مي كند و به صورت جزئي طرفدار نظريه اجتهادي بودن است، اما ترتيب قرآن موجود را نشانگر ارتباط حداكثري ميان سوره ها نمي داند. چه اینکه گاه دو سوره اي كه در نهايت تناسب با یکدیگر هستند، در قرآن موجود از یکدیگر جدا افتاده و دو سوره اي كه كمترين ارتباط را دارند، در كنار هم آمده اند. براي نمونه سوره همزه و مسد كه بيشترين پيوند را با یکدیگر دارند و موضوع آنها واحد است، از یکدیگر جدا افتاده و ميان آنها شش سوره فيل، قريش، ماعون، كوثر، كافرون و نصر قرار گرفته است.

هدفمندي آيات

مرحوم مراغي، وحدت غرض در مورد آيات قرآن را باور دارد. از اين رو در جاي جاي تفسير خويش آيات را به دسته هاي يك آيه اي، دو آيه اي و چند آيه اي تقسيم مي كند و ملاك اين بخش بندي را غرض واحد آيات مي خواند. (1/16)
هر چند مراغي در ارتباط ميان دو يا چند مجموعه از آيات پر توان مي نمايد، اما در ايجاد ارتباط ميان آيات يك مجموعه يا جملات يك آيه، آن گونه كه بايد, توانا نشان نمي دهد. براي نمونه عبارت (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم)(مائده/3) و(يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِين)(يوسف/٢٩) بي‌ارتباط با سياق مي-نمايد و مراغي از ارتباط اين دو جمله با سياق هيچ سخني ندارد.

منابع و مآخذ:

1. سيوطي، عبدالرحمن؛ الاتقان في علوم القرآن، بیروت، دار الفكر، بی‌تا.
2. مراغي، احمد مصطفی؛ تفسير مراغي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بی‌تا.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:16 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

روش استنباط گزاره‌های علمی از ساختار سوره‌ها
(مطالعه موردی اصول همگرایی جامعه دینی در ساختار سوره آل عمران)

محمد خامه‏گر*

چکیده: یکی از پیامدهای کشف اهداف و ساختار سوره‌های قرآن راهیابی به گزاره‌های جدید علمی است، روش مطالعه ساختاری سوره‌ها، مدل جدیدی از مطالعه علمی قرآنی است که تا کنون کمتر مورد توجه واقع شده است. این نوشتار با بر شمردن روش‌های استنباط گزاره‌های علمی از قرآن کریم، به تشریح و تبیین روش ساختاری پرداخته است.
در ادامه، کارآیی این روش در عمل با مطالعه موردی اصول همگرایی دینی در ساختار سوره آل عمران نشان داده شده است.


کلید واژه‌ها‌: هدفمندی سوره‌ها/ ساختار سوره‌ها/ همگرایی دینی/ سوره آل عمران

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

کارکردهای كشف اهداف و ساختار سوره‌های قرآن

نگرش جامع‌گرايانه به معانى سوره‌ها، نگرشى نو و ساختارى به مفاهيم مطرح شده در سوره است و همچون هر نگاه ديگرى، پيامدها و آثار جديدى به دنبال دارد. اين نگاه نو، افق جديدى در درك و فهم معانى بلند اين كتاب آسمانى گشوده و روش‌هاى نوينى را در عرصه قرآن‌پژوهى و آموزش‌هاى قرآنى ارائه می‌دهد و چه بسا بسيارى از راه‌هاى ناهموار را در مسير تلاش‌هاى قرآنی ـ‌همچون تفسير جوانان‌ـ هموار و آسان نمايد. برخى از آثار و نتايج سودمندى كه براى اين نگرش قرآنى می‌توان برشمرد عبارت است از:

1. كشف افق‌هاى جديد در اعجاز قرآن

يكى از جنبه‌هایى كه در بررسى اعجاز قرآن كمتر مورد توجه واقع شده است جنبه ساختارى آن است. مطالعه و بررسى ساختار قرآن و ترسيم ابعاد اعجازى آن از اين جهت كه قرآن در درجه نخست يك «متن» است، از اهميت ويژه‌ای برخوردار است. شكى نيست كه در پيدايش يك اثر توانمند ادبى، گزينش واژه‌ها، آهنگ كلمات و تركيب آنها نقش بسزايى دارد، اما بنيادى‌ترين چيزى كه شكل نهایی متن را سامان می‌دهد و ارتباط واژه‌ها و جملات را معنادار می‌كند، ساختار معنایی متن است. جملات زيبا اما ناهماهنگ و ناموزون، هيچ‌گاه يك متن ادبى توانمند و فصيح را به ارمغان نمی‌آورد.

2. آشنايى سريع و آسان با مفاهيم قرآن

تهيه تفسيرى بر اساس ساختار سوره‌ها می‌تواند بستر مناسبی برای آشنایی سریع نسل جوان با مفاهیم قرآنی باشد. با كمك اين طرح می‌توان مفاهيم اساسى و كليدى همه سوره‌ها را به صورت نمودار درختى در آورد و با توجه به سطوح مخاطبان طی30 یا 100 یا 150 جلسه مفاهيم قرآن را به طور كامل به علاقمندان آموزش داد.

3. حل اختلافات تفسيرى

اگر بپذيريم كه هر سوره داراى غرض واحدى است كه مجموع آيات سوره براى تبيين و تشريح آن غرض گرد هم آمده‌اند، می‌توانيم در پرتو آن بسيارى از ابهامات تفسيرى و اختلاف نظر مفسران را در فهم آيات حل كنيم. غرض اصلى و محور اساسى در فهم هر سوره، معيار و شاخص دقيقى است كه بر اساس آن می‌توان هر گونه انحراف تفسيرى و خطا در برداشت را تشخيص داد و از رهگذر آن به تفسير و تبيين آيات پرداخت.

4. ارائه «ترجمه‌ای پيوسته» و تفسيرى از قرآن

«ترجمه پیوسته و تفسیری» یا «ترجمه ساختاری» روش جدیدی در ترجمه قرآن کریم است. در اين شيوه، فهم معاني و مطالب قرآن بسيار آسان و روان شده و مترجم با افزودن توضيحات تفسيري در متن و پاورقي، تا حدي خواننده را از مراجعه به تفاسير بي نياز کرده است. افزون بر اين خواننده با توجه به فصل بندي سوره، هر سوره را به شکل متني پيوسته احساس می‌کند و پايان يافتن يک آيه و شروع آيه ديگر را کاملاً با هم مرتبط می‌بيند و اهداف و مقاصد سوره را به خوبي درک می‌کند. «ترجمه پيوسته» وفادارترين ترجمه نسبت به قرآن مجيد است؛ زيرا ضمن رعايت شرايط و مبانى علمى براى دستيابى به مفاهيم بي كران قرآن، مطالب هر سوره را به صورت يك واحد به هم پيوسته و يك مجموعه هماهنگ ارائه می‌كند.

5. شناخت اسباب نزول‌هاى جعلى

يكى از فواید و كاركردهاى كشف غرض سوره‌ها اين است كه در بسيارى از موارد می‌توان از آن به عنوان معيارى براى تشخيص اسباب نزول صحيح از روايات متناقض يا تبيين صحت و ميزان انطباق يك روايت با واقعيت سود جست.
شناخت شأن نزول آيات نقش بسيار مهمی در فهم و درك معانى قرآن و حل مشكلات تفسيرى دارد، اما وجود روايات متناقض چالشى بزرگ در تعيين شأن نزول آيات و سوره‌ها پديد آورده است. از آنجا كه مضمون كليه آيات موجود در يك سوره با غرض سوره متناسب است، بنابراين تنها شأن نزولى را می‌توان معتبر شمرد كه با غرض سوره هماهنگ باشد و در صورتى كه شأن نزول‌هاى متفاوت همگى با غرض سوره متناسب بودند، آن‌گاه از قرائن و دلایل ديگر براى سنجش صحت شأن نزول می‌توان يارى جست.

6. ترسيم ساختار هدايتى قرآن

قرآن كتاب هدايت است و هدف اصلى از نزول اين كتاب شريف بيان روش‌هاى دستيابى انسان و جامعه بشرى به كمال رستگارى و بهره‌مندى از رحمت الهى است. شكى نيست كه هر سوره قرآن بخشى از هدايتگرى قرآن را به عهده گرفته است، به گونه‌ای كه اگر يك سوره از قرآن كاسته شود، خللى جبران ناپذير در دستيابى قرآن به هدف اصلى‌اش به وجود می‌آيد.
با كشف هدف و غرض‌هاى اصلى سوره‌ها و قرار دادن آنها در كنار يكديگر، ساختار هدايتى قرآن آشكار می‌گردد و گام بزرگى در شناسایی روش‌هاى تربيتى قرآن برداشته خواهد شد. به اين ترتيب ضمن ترسيم ساختار قرآن، اصول و شيوه‌هاى هدايت از ديدگاه قرآن نيز روشن می‌گردد. سوره‌هاى قرآن از اين جهت به فصول قرآن شباهت دارند؛ زيرا فصل‌هاى مختلف هر كتاب نيز عهده‌دار تأمين بخشى از اهداف كلى كتاب هستند.

7. استنباط گزاره‌های علمی

یکی از پیامد‌های کشف اهداف و ساختار سوره‌های قرآنی، راهیابی به گزاره‌های جدید علمی است. این مهم با عرضه موضوعات علمی به سوره و مطالعه چگونگی چینش مباحث در ساختار سوره میسر می‌شود. این روش، مدل جدیدی از مطالعه قرآن است که تا کنون کمتر مورد توجه واقع شده است. در ادامه مقاله به معرفی این روش می‌پردازیم.

روش‌های استنباط گزاره‌های علمی از قرآن کریم

قرآن مهم‌ترین منبع معرفتی مسلمانان است، از این رو دانشمندان مسلمان برای کشف گزاره‌های علمی در گرایش های مختلف علوم اسلامی، انسانی و تجربی، پیش از هر منبع دیگری به سراغ قرآن می‌روند. برای راهیابی به دیدگاه قرآن در خصوص گزاره‌های موجود در علوم بشری یا دستیابی به گزاره‌های جدید از سه روش می‌توان سود جست:

الف) روش تفسیر ترتیبی

روش نخست كه بيشتر در تفاسير رايج است، بر مطالعه آيه در جايگاه خويش تأكيد دارد. در اين راهكار، مفسر با بررسى لغوى، نحوى و صرفى واژه‏هاى به كار رفته در آيه، مناسبت آن با آيات همجوار، شأن نزول آيه، تقديم و تأخير واژه‏ها در آيه و كاربرد ساير صنايع لفظى و ادبى در آن به استنباط گزاره‏هاى علمی از آيه مى‏پردازد.
براى مثال از عبارت (إِذْ قَالُواْ لِنَبِىٍ‏ّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا)(بقره/246) كه به داستان طالوت و جالوت مربوط مى‏شود، چنين استنباط كرده‏اند كه «اِعمال رهبرى بر جامعه، در گرو وجود تمايل اجتماعى و زمينه پذيرش آن است.» (هاشمی،2/174) اين گزاره ‏سياسى كه مى‏تواند بخشى از نظريه مردم سالارى دينى در نظام سياسى اسلام را تبيين كند، بدين‏سان از آيه مذكور استنباط شده است كه «حضرت اشموئيل قبل از درخواست مردم، كسى را به عنوان فرمانده ايشان معين نكرد، با اينكه ضرورت آن روشن بود.» (همان، /172)

ب) روش کاوش موضوعی در قرآن

استنباط گزاره‏هاى علمی از آيات قرآن با روش موضوعی تنها پس از مطالعه آيات مشابه و هم افق ميسر مى‏گردد. در این روش، مفسر با بررسى مجموعه آيات مربوط به يك موضوع، پاسخ سؤالات خود را از قرآن دريافت می‌دارد. در اين روش ممكن است از بررسى چند آيه كه يكى عام و ديگرى مخصص است يك گزاره استنباط شود. كاربرد اين روش در استنباط گزاره‏هاى سياسى و اجتماعی در سال‏هاى اخير بسيار رایج شده است. برای نمونه برای راهیابی به دیدگاه قرآن درباره اصول همگرایی در جامعه اسلامی می توان به آیاتی همانند (وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُم)(انفال/46) و آیه (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)(حجرات/10) مراجعه کرد.
چالش اصلی روش موضوعی این است که ارتباط مفاهیم و مؤلفه‌های به دست آمده بر اساس یک نظام از قبل تعیین شده و بر اساس حدس و گمان است و هیچ یک بیان کننده همه زوایا و جوانب مورد نظر قرآن نیست. مثلاً از اين راه متوجه نمی‌شویم که چه رابطه‌ای میان ارزش‌های بنیادین قرآن مانند خدا باوری، پیروی از رهبری پیامبران، امر به معروف و نهی از منکر با همگرایی دینی وجود دارد؛ زیرا آیه‌ای که به طور معنادار بین این متغیرها ارتباط برقرار نموده باشد، نمی‌‌یابیم.
برای نمونه در آیه شریفه (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون)(الحجرات/10) بین دو متغییر «اخوت دینی» و «اصلاح ذات البین» ارتباط معناداری برقرار شده است، از این رو می‌توان «اخوت» را از راهکارهای ایجاد همگرایی دینی بر شمرد. اما رابطه این گزاره با گزاره(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏) (نساء/ 59) به عنوان یکی دیگر از اصول همگرایی در جامعه دینی مشخص نیست و با ملاحظه آیات فوق رابطه طولی یا عرضی آنها را متوجه نمی‌‌شویم.

ج) روش ساختارى در کشف گزاره‌های علمی قرآن

روش ديگری كه اخيراً در مراکز علمی قرآنى مطرح شده و تفاسير نگاشته شده در قرن پانزدهم هجري بدان توجه وافرى كرده‏اند، روش ساختارى است. اين روش مكمل روش موضوعى بوده و با استفاده از آن مى‏توان گزاره‏هاى جديدى از قرآن كريم استنباط كرد.
روش ساختارى بر نگرش جامع‏گرايانه به معانى سوره‏ها استوار است. بر اين اساس و با ژرف‏انديشى در محتواى پيام هر سوره، مفسر به دنبال يافتن غرض اصلى سوره تلاش‏هاى دامنه‏دارى را سامان مى‏دهد تا با راه يافتن به قله و تكيه زدن بر بلنداى سوره، نگاهى گسترده و جامع را بر آيات بيندازد و با فهم روح كلى سوره، به چگونگى ارتباط آيات به ظاهر پراكنده دست يابد و از رهگذر انسجام معنايى سوره، نكات تازه‏اى از آن كشف كند.
توجه جدى به غرض سوره‏ها و تأكيد بر آنكه هدف هر سوره بايد اساس فهم آيات تلقى گردد، از اوايل قرن چهاردهم هجرى با نگارش تفسير المنار آغاز شد. محمد عبده اصرار داشت كه كشف غرض هر سوره به مفسر كمك مى‏كند تا به طور دقيق به معناى آيات نزديك شود و معارف قرآن را درك كند. با نگارش همزمان دو تفسير ارزشمند و بى‏بديل در جهان اسلام، يعنى الميزان فى تفسير القرآن‏ (تأليف 1357ق) و فى ظلال القرآن‏ (تأليف 1374ق)، گام‏هاى مؤثرى براى تبيين مبانى نظريه فوق و پيامدها و چالش‏هاى آن برداشته شد.
علامه‏ طباطبايى در الميزان با گشودن فصلى در ابتداى هر سوره با عنوان «بيان»، هدف و غرض اصلى سوره را بيان مى‏كرد و در لابلاى تفسير خود مبانى نگرش ساختارى به قرآن را استوار مى‏نمود و روش‏هاى راهيابى به اهداف سوره‏ها را گوشزد مى‏كرد. با اين اقدام علامه، به تدريج روش نگرش ساختارى در ميان مفسران رواج يافت، تا آنجا كه در سال‏هاى اخير تقريباً هر سال يك دوره تفسير قرآن بر اساس نگرش جامع‏گرايانه به سوره‏ها منتشر شده و تاكنون ده‌ها دوره تفسير بر اين اساس نوشته شده است.
براى استنباط گزاره‏هاى علمی از ساختار سوره‏هاى قرآن، ابتدا بايد غرض اصلى و روح حاكم بر سوره را با استفاده از راهكارهاى شناخته شده و قابل قبول كشف كرد، آن‌گاه با تكيه بر سياق سوره، فصل‏ها و محورهاى فرعى سوره را تنظيم مى‏كنيم.
براى اين كار، ابتدا فهرستى از مطالب سوره را به ترتيب آيات تهيه مى‏كنيم و هر گروه از آيات را كه اجمالاً در موضوع مشخصی سخن مى‏گويند جدا كرده و براى آنها عنوانى را در نظر مى‏گيريم. آن‏گاه سعى مى‏كنيم كه بين اين عناوين فرعى ارتباط برقرار نموده و خطوط مشترك آنها را ترسيم كنيم. پس از ترسيم خطوط مشترك، فصل‏هاى اصلى سوره مشخص مى‏شوند.
در برخى موارد پس از تبيين غرض اصلى سوره، بايد جمله بندى عناوين فرعى نيز به گونه‏اى كه تناسب بيشترى با هدف سوره داشته باشد، تغيير یابد تا مجموع عناوين اصلى و فرعى بتوانند ساختار و نمودار محتوايى سوره را ترسيم كنند. با اتمام اين مرحله مى‏توان در يك نمودار درختى، غرض سوره و فصول آن را به نمايش گذاشت و استنباط‌ها و برداشت‏هاى متفاوتى در زمينه‏هاى گوناگون از آن ارائه كرد.
وقتی هدف سوره درباره موضوع خاصی باشد، به طور طبیعی تمامی آیات آن به گونه‌ای با این موضوع محوری ارتباط دارد. بنابراین اگر بتوانیم ثابت کنیم که به طور مثال سوره آل‌عمران درباره همگرایی دینی سخن می‌گوید، می‌توانیم نتیجه بگیریم که مباحث توحیدی مطرح شده در ابتدای سوره نیز به نحوی با این موضوع ارتباط دارد. همچنین مطالب ذکر شده در ابتدای این سوره پیرامون وجود آیات محکم و متشابه در قرآن، توصیه مؤمنان به توبه، معاد باوری، صبر، انفاق، بندگي خدا و استغفار در سحرگاهان نیز بی‌شک با مسئله همگرایی دینی و انسجام ملی ارتباط خواهد داشت.
بدین ترتیب با نگرش ساختاری به سوره‌ها، برداشت‌های علمی جدید و ارزشمندی می‌توان از قرآن ارائه نمود که با روش‌های سنتی و موضوعی هیچ راهی بدان‌ها وجود ندارد.
روش ساختارى در فهم قرآن، روش نوبنيادى است كه هنوز در ابتداى راه است و هم اكنون مراحل تكاملى خود را طى مى‏كند، اما با توجه به تلاش‏هاى گسترده‏اى كه براى تقويت بنيان‏هاى علمی اين روش صورت مى‏گيرد، مى‏توان اميدوار بود كه با كمك آن، نكات نوآمد و كاربردى را در عرصه‏هاى مختلف اعتقادى، سياسى و اجتماعى از ساختار سوره‏هاى قرآن برداشت كرد؛ چنانچه با كمك اين روش «محمد محمد مدنى»، اصول اداره جامعه اسلامی ‌را از سوره نساء استخراج كرده و در كتاب المجتمع الاسلامي كما تنظمه سوره النساء به شرح آن پرداخته است.
در این نوشتار در نظر داریم با مطالعه ساختاری سوره آل‌عمران به دیدگاه قرآن درباره «اصول همگرایی جامعه دینی» دست یابیم و گزاره‌های جدیدی را از ساختار سوره کشف نماییم.

مطالعه اصول همگرایی دینی در ساختار سوره آل‌عمران
الف) فضای نزول و هدف سوره آل‌عمران ‏

به اتفاق مفسران، سوره آل‌عمران از سوره‌های مدني است1 و در مدني بودن هيچ يک از آيات آن نيز ترديد نشده است. اين اجماع به دليل محتواي سوره است که همگي مربوط به حوادث پس از هجرت رسول خدا به مدينه است.
سوره آل‌عمران در ترتيب مصحف، سومين سوره است و در ترتيب نزول، بنا بر قول مشهور و مصحف الازهر، هشتاد و نهمين سوره قرآن است که پس از بقره و انفال و قبل از احزاب در مدينه و در سال چهارم هجری نازل شده است.2
نزول سوره آل‌عمران در سال چهارم هجري و پس از سوره انفال در هنگامی بود كه پيش از آن حكومت پيامبر(ص) به خاطر تشريع قوانين و مقررات جامعه اسلامي و پيروزي در جنگ بدر، تا حدودي استقرار يافته و مسلمانان را در موقعيت ممتازي قرار داده بود. همين امر هشداري جدي براي دشمنان اسلام به حساب مي‌آمد. (صادقی تهرانی، 5/9)
از سويي شکست مسلمانان در جنگ احد، دشمنان اسلام از يهوديان، مسيحيان و مشركان را نسبت به مقابله با اسلام بي باک تر کرد و هر كدام به گونه‏اى در صدد خاموش كردن نور اسلام برآمدند. پس از اين شکست عبرت آموز، قريش و ديگر احزاب مشرك عرب به يك صف درآمدند تا ضربه نهايى را (در خندق) فرود آورند. اهل كتاب، از يهوديان متن جزيره گرفته تا مسيحيان حاشیه آن، هماهنگ شدند تا با احتجاج‌ها و جدال‌ها و تشكيك‌ها، ضربه‌اي فكرى و روحى به مسلمانان بزنند (طالقانی، 5/6) و از طرف ديگر دو امپراتورى بزرگِ آن زمان، يعني ايران و روم نيز نسبت به حکومت نوپاى اسلام حساس شده بودند. (طباطبایی، 3/6)
اين مطالب همگي بيانگر اين معناست که اين سوره در زماني نازل شده است که مردم دنيا از يهودي و مسيحي و مشرك همه بر عليه اسلام قيام كرده بودند و مسلمانان به شدت در حال دفاع از حوزه دين بودند و لحظه‏اى امنيت نداشتند. از اين رو بايد همه توان خود را براي مقابله با آنان بسيج مي‌کردند. (همان) در این هنگام سوره مبارکه آل‌عمران نازل شد و راه مقابله با دشمنان را به مؤمنان یادآور شد.
با توجه به فضاي نزول سوره آل‌عمران، مي‌توان «بیان راهکارهای ایجاد و تقویت انسجام درونی جامعه دینی و کسب آمادگي لازم براي مقابله با دشمنان نظامي و فرهنگي» را مقصود و غرض اصلي سوره دانست. اين مقصود را بسياري از مفسران برگزيده‌اند و آن را با عبارت‌هاي مختلف بيان کرده‌اند.3

ب) راهکارهای تقویت و گسترش همگرایی دینی در سوره آل‌عمران

از آنجا که سوره آل‌عمران در شرایط خاص سیاسی و اجتماعی پس از جنگ احد نازل شده است و در آن شرایط بقای جامعه اسلامی در گرو تقویت انسجام دینی بود، بخش مهمی از این سوره، یعنی آیات 129-1 به بیان ساز و کارهای تقویت و گسترش انسجام و اتحاد دینی مسلمانان اختصاص یافته است. در این بخش به راهکارهای زیر اشاره شده است:

1. تقویت نگرش توحیدی جامعه

مهم‌ترین رکن فکری شهروندان جامعه دینی، نگرش توحیدی آنان به جهان هستی و پدیده‌های اجتماعی و سیاسی است. به میزانی که این نگرش توحیدی تقویت شود، بنیان‌های جامعه دینی نیز استوارتر و محکم‌تر خواهد بود.
از سویی ذوب شدن آحاد یک جامعه در انگیزه‌ها و انگاره‌های توحیدی موجب کنار رفتن خودیت‌ها و منیت‌ها و در نهایت اتحاد و همدلی بیشتر آنان خواهد شد. از این رو درآیات آغازین سوره آل‌عمران، يعني آيات 6-1 چند نکته مهم توحيدي، که توجه به آنها در تقويت روحيه ايماني و ايستادگي مؤمنان در برابر دشمنان تأثير بسزا دارد، بيان می‌گردد.
در طليعه سوره برای خداوند سبحان صفاتی مانند وحدانیت، زنده بودن، قیومیت، عزیز و شکست ناپذیر بودن، کیفر دهنده گناهکاران و علم و حکمت بی‌نهایت او را بر می‌شمارد تا بدین وسیله به مؤمنان يادآور شود خدايي که به او ايمان آورده‌اند، خدايي است واحد که همه جهان هستي قائم به ذات اوست و هيچ چيز بدون مشيت و اذن او واقع نمى‏شود و تنها او به تدبير جهان و انسان می‌پردازد. (طباطبایی، 3/7) بنابراين هر چند کافران با دستورات الهي به مخالفت برخاسته‌اند، اما از دایره قدرت و تدبير خداوند خارج نشده‌اند و خداوند شکست ناپذير به زودي انتقام خود را از آنان می‌گيرد؛ (وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ) (آل‌عمران/4) (همان)
بی شک اگر مردم جامعه‌ای به چنین خدایی ایمان بیاورند و به او توکل کنند و همه باور داشته باشند که با نصرت الهی پیروزی آنان بر دشمنان حتمی است، هیچ گاه در برابر دشمنان خود ـ‌هر قدر قوی باشد‌ـ از خود سستی نشان نخواهند داد و همین امر به پایداری و همدلی و تقویت انسجام درونی آنان منجرخواهد شد.

2. دشمن شناسی و آگاهی عمومی

اگر جامعه‌ای دشمنان خود را نشناسد و به نقشه‌ها و حیله‌های آنان آگاه نباشد، نمی‌تواند آمادگی و انسجام لازم را برای مقابله با آنان به دست آورد.
افزون بر این، غفلت از دشمن مقتدر و هوشیار یا دوست پنداشتن دشمنان، خود زمینه ساز شکل گیری اختلافات درونی و از بین رفتن همگرایی دینی است. زيرا معمولاً اختلافات داخلي زماني بروز و ظهور مي‌يابد که نيروهاي خودي، نسبت به ضعف و ناتواني دشمن بيروني احساس امنيت نمايند و با غفلت از دشمن به اختلافات جزئی و کوچک خود بپردازند.
با توجه به اهميت دشمن شناسي در تقويت انسجام جامعه، بخش قابل توجهی از سوره آل‌عمران به معرفی دشمنان مسلمانان و روش مقابله با آنان اختصاص دارد.
در آیات 100-6 این سوره، سه گروه به عنوان دشمن مسلمانان معرفي مي‌شوند. اين گروه‌ها به ترتيب عبارتند از منافقان، کافران و اهل کتاب. با توجه به آنکه سوره آل‌عمران پس از ورود نمايندگان مسيحيان نجران نازل شده است، (طبرسی، 2/695) بيشتر آيات اين بخش به افشاي انحرافات فکري مسيحيان و پاسخگويي به شبهات آنان اختصاص يافته است.
در اين آيات هر یك از دشمنان جامعه اسلامي از سه جنبه بررسي و شناسانده می‌شوند:
1. شناسايي و نقد بنيان‌هاي فكري و مباني معرفتي
2. تبيين روش‌ها و نقشه‌هاي هر گروه براي مقابله با مسلمانان
3. ارائه راهكارهايي براي خنثي سازي توطئه‌هاي مخالفان
از آنجا كه محور اصلي اتحاد و انسجام مسلمانان مدينه بر نگرش توحيدي و پيروي از رسول خدا استوار بود، حجم اصلي تلاش‌ها و توطئه‌هاي مخالفان نيز به سست كردن بنيان‌هاي ايماني مسلمانان و تحريك آنان به مخالفت با دستورات حكومتي پيامبر معطوف بود.
براي راهيابي به ديدگاه قرآن در روش خنثي سازي تلاش‌هاي تفرقه افكنانه مخالفان، در اين مجال گزارش كوتاهي از آيات مربوطه ارائه می‌گردد.
الف) منافقان: آيات 7 تا 9 این سوره به روشي که منافقان براي متزلزل کردن ايمان مسلمانان به کار می‌برند اشاره دارد. (طباطبایی، 3/89) اين آيات درباره کساني است که در قلب آنها زيغ و انحراف وجود دارد، به همين خاطر به جاي آنکه به آيات محکم قرآن عمل کنند، به آيات متشابه تمسک مي‌کنند تا با تأويل نادرست و نابجاي آنها، به فتنه جويي و گمراه کردن انسان‌ها بپردازند.
براي مقابله با اين دسيسه منافقان، از مؤمنان خواسته شده است که همچون راسخان در علم به همه آيات خداوند ـ‌چه محکم و چه متشابه‌ـ ايمان بياورند، اما در مقام عمل تنها به محکمات قرآن عمل کنند. (همان، /23)
ب) کافران: آيات 10 تا 18 به معرفي کافران و روش آنها در برخورد با مسلمانان می‌پردازد. به گزارش اين آيات، کافران کساني هستند که به ثروت و قدرت دنيوي خود فريفته شده‌اند و با به رخ كشيدن قدرت ظاهري و مادي خود آن را نشانه حقانيت خود دانسته و سعي در تحقير مؤمنان و سست نمودن ايمان آنها و از بين بردن همدلي و انسجام ايشان را دارند.
در آيات مورد بحث براي نشان دادن نادرستي راه کافران وخنثي سازي تبليغات آنها، به دو نکته مهم اشاره شده است:
نخست آنکه کافران بايد بدانند به زودى شكست خواهند خورد و نمی‌توانند بر مؤمنان پيروز شوند و برتري آنها نشانه حق بودن ايشان نيست. همان‌گونه كه قدرت و سلطنت فرعون هيچ كمكي به پيروزي او نكرد؛
(قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهَاد) (آل‌عمران/ 12)
«به كافران بگو: به زودى شكست خورده، به سوى جهنم رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است.»
در مقابل مؤمنان به ياري خدا با همين امكانات اندكشان پيروز خواهند شد، همان‌گونه که پيش از اين نيز خداوند به ياري مؤمنان آمد و کافران را با همه قدرت و شوکتشان در جنگ بدر شکست داد. (آل‌عمران/ 13)
دوم آنکه علت گمراهي کافران اين است كه مال و شهوت دنيا در نظرشان جلوه كرده و چنين خيال كرده‏اند كه مال و اولادى كه نصيبشان شده، جاودانه است و همين نشانه برتري آنها بر مؤمنان است، اما آنان سخت در اشتباهند، و اينها همه متاع زندگي زودگذر دنيوي است و به زودي از بين مي‌روند و آنچه خدا براي اهل تقوا در نظر گرفته است، بسيار بهتر از مال و ثروت دنياست. (آل‌عمران / 15)
آيات بعدي با توصیه مؤمنان به توبه، توجه به آخرت، صبر، انفاق، بندگي خدا و استغفار در سحرگاهان، راه فریفته نشدن به زر و زیور دنیا و مقابله با نقشه‌های کافران را به آنان می‌آموزد. (آل‌عمران/ 18-16)
ج) اهل كتاب (مسیحیان و یهودیان): آیات 19 تا 100 سوره آل‌عمران درباره افشای توطئه‌هاي ديني و سياسي مسیحیان و يهوديان و آموزش روش مقابله با آنان است.
آن گونه که از روایات شأن نزول بر می‌آید، گروهی از مسیحیان نجران برای احتجاج با پیامبر به مدینه آمده بودند. هیأت نجرانی سه ادعای مهم داشتند: یکی آنکه آیین آنها برحق است و اسلام واقعی، همان دین مسیحیت است. دوم: مسیح فرزند خداست، زیرا بدون پدر متولد شده است. سوم: مسیح خود ادعای الوهیت کرده است و آنان به پیروی از مسیح بدان معتقد شده‌اند.
از سویی یهودیان که مهم‌ترین دشمنان مذهبی مسلمانان در مدینه بودند نیز تنها دین و آیین خود را حق می‌دانستند و به هیچ وجه حاضر نبودند به رسول خدا ایمان بیاورند و با شبهه افکنی سعی می‌کردند در ایمان مسلمانان خلل ایجاد نمایند. آیات 93 تا 99 سوره به بیان دو شبهه یهودیان و پاسخ آن اختصاص دارد. در آیات مورد بحث پاسخ اعتراض یهودیان به حلیت برخی از غذاها در اسلام و تغییر قبله داده می‌شود و از آنان می‌خواهد به مخالفت‌های خود با دین خدا و بازداشتن مؤمنان از راه ایمان پایان دهند.
بررسی آیات مربوط به اهل کتاب نشان می‌دهد که مباحثات آنها با مسلمانان تنها یک بحث علمی و عقیدتی نبوده است، بلکه آنان در صدد بودند با طرح این مباحث در ایمان مسلمانان خللی ایجاد نمایند و آنها را به گمراهی بکشانند. آیات 69 تا 71 آل‌عمران به خوبی این نقشه آنها را افشا می‌کند:
(وَدَّت طَّائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكمُ‏ْ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ* يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بَِايَاتِ اللَّهِ وَ أَنتُمْ تَشْهَدُونَ* يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُون)
«گروهى از اهل كتاب آرزو می‌كنند كه شما مسلمانان را گمراه سازند، در حالى كه جز خودشان كسى را به گمراهى نمی‌افكنند و اين را درك نمی‌كنند. اى اهل كتاب! چرا آيات خدا را كه در تورات و انجيل به عنوان نشانه‌هايى بر رسالت محمد آمده است انكار می‌كنيد، در حالى كه انطباق آنها را بر او به روشنى در می‌يابيد؟ اى اهل كتاب! چرا حق را در چهره باطل آشكار می‌سازيد و حق را كتمان می‌كنيد، در حالى كه حق و باطل را می‌شناسيد؟»
اهل کتاب وقتی از این راه به هدف شوم خود دست نیافتند، برای ایجاد تفرقه دینی و از بین بردن همدلی ایمانی مؤمنان، روش منافقانه‌ای در پیش گرفتند. قرآن از این نقشه آنان چنین خبر می‌دهد:
(وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون) (آل‌عمران/72)
«گروهى از اهل كتاب گفتند: (برويد و ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و كفر خود را آشكار سازيد) شايد آنها ـ‌مؤمنان‌ـ نيز متزلزل شده، باز گردند.»
شايد منظور از آغاز و پايان روز اين باشد كه فاصله ميان ايمان و كفر شما كوتاه باشد، اين كوتاهى فاصله سبب خواهد شد كه بگويند آنها اسلام را چيز مهمی خيال مى‏كردند، ولى از نزديك چيز ديگرى يافتند، از این رو به سرعت از آن بازگشتند.
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظه‏اى خواهد داشت، به خصوص اينكه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند و همه مى‏دانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانه‏هاى آخرين پيامبر آشنايى كامل دارند و اين امر لااقل پايه‏هاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مى‏سازد. جمله (لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون) نشان مى‏دهد كه آنها اميدوار به تأثير اين نقشه بودند.
به منظور خنثي سازي تلاش‌های اهل کتاب در برابر اسلام، دو اقدام هماهنگ در سوره آل‌عمران سازماندهي شده است:
نخست آنكه با نشان دادن كفر دروني مسيحيان و یهودیان، واقعيت ديني آنان را بيان كرده است تا مبادا برخي مسلمانان ساده دل فريب ظاهر ديني آنان را بخورند. در این اقدام به تفصیل مبانی اعتقادی مسیحیان بررسی شده و به سه ادعای آنها با تکیه به شواهد تاریخی و استدلال‌های عقلی پاسخ داده شده است.
از جهت دیگر از مؤمنان می‌خواهد از دوستی با آنان بپرهیزند و از پیروی نمودن آنها اجتناب نمایند. این فرمان با عباراتی نزدیک به هم در ابتدا و انتهای آیات مربوط به اهل کتاب مطرح شده است. در آیه 28 از مؤمنان می‌خواهد با دشمنان طرح دوستى نريزيد؛
(لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ء)
«افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان، (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامی خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند، رابطه خود را به كلى از پروردگارش گسسته است.»
اين آيه در زمانى نازل شد كه روابطى در ميان مسلمانان و مشركان با يهود و نصارا وجود داشت و چون ادامه اين ارتباط براى مسلمين زيانبار بود، مسلمانان از اين كار نهى شدند. اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى اجتماعى به مسلمانان مى‏دهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامی ‌و يار و ياور هرگز نپذيرند و فريب سخنان جذاب و اظهار محبت‌هاى به ظاهر صميمانه آنها را نخورند، زيرا ضربه‏هاى سنگينى كه در طول تاريخ بر افراد با ايمان و با هدف واقع شده، در بسيارى از موارد از اين رهگذر بوده است. (مکارم شیرازی، 2/499)
در آیات پایانی این بخش، یعنی آیه 100 آل‌عمران نیز بار دیگر با توجه به اثبات کفر اهل کتاب از مؤمنان می‌خواهد از سخنان و عقاید آنان پيروي نکنند، زيرا اطاعت از آنان موجب کفر و خروج مؤمنان از دين مي‌شود؛
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِين)
«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! اگر از گروهى از كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شده است پيروى كنيد، شما را پس از آنكه ايمان آورده‌ايد به كفر باز می‌گردانند.»
در این آیه به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه اگر تحت تأثير سخنان مسموم دشمن واقع شوند و به آنها اجازه دهند كه در ميان افرادشان نفوذ كنند و به وسوسه‏هاى آنها ترتيب اثر دهند، چيزى نخواهد گذشت كه رشته ايمان را به كلى خواهند گسست و به سوى كفر باز مى‏گردند؛ زيرا دشمن، نخست مى‏كوشد آتش عداوت را در ميان آنها شعله‏ور سازد و آنها را به جان هم بيفكند و مسلماً به اين مقدار قناعت نخواهد كرد و به وسوسه‏هاى خود همچنان ادامه مى‏دهد تا به كلى آنها را از اسلام بيگانه سازد.

3. تقوا و خدا محوری

دعوت به اتحاد بدون استمداد از يك ريشه اخلاقى و عقيده‏اى، بى اثر و يا بسيار كم اثر است. رهبرانی که می‌کوشند اتحاد و انسجام دینی جامعه خود را در پرتو منافع مشترک و یا اشتراکات زبانی و نژادی تأمین کنند، در حقیقت با ترویج روحیه منفعت طلبی و خود محوري، شهروندان خود را با یک تناقض مواجه می‌سازند.
چنین رهبرانی با آنکه مردم را برای ترجیح دادن منفعت عمومی بر منفعت شخصی تشویق می‌کنند، اما از آنجا که انگیزه جلب منفعت فردی بیش از سایر انگیزه‌هاست، به تدریج و با تقویت روحیه منفعت محوری، این عامل اتحاد را به عاملی برای تفرقه و کشمکش تبدیل می‌کنند.
در سوره آل‌عمران كوشش شده است تا در پرتو ايمان و تقوا و خدا محوری، عوامل ايجاد كننده اختلاف و پراكندگى تضعيف گردند، از این رو افراد با ايمان را مخاطب ساخته و می‌فرماید:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه) (آل‌عمران/102)
«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا آن گونه كه حق پروا كردن از اوست، پروا كنيد و به فرمان او همواره گردن نهيد.»
در اينكه منظور از «حق تقوا» چيست، در ميان مفسران سخن بسيار است، اما شك نيست كه حق تقوا، آخرين و عالي‌ترين درجه پرهيزکارى است كه پرهيز از هر گونه گناه و عصيان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى‏گردد.
افزون بر تقوا در مسائل فردی، در این سوره تقوای عمومی نیز مورد تأکید قرار گرفته است و همه مؤمنان و شهروندان جامعه ایمانی به چنگ زدن به ریسمان الهی دعوت شده‌اند و از آن به عنوان عامل مهمی برای مقابله با تفرقه و اختلاف یاد شده است؛
(وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا) (آل‌عمران/103)
«و همگى به ريسمان الهى (قرآن و پيامبر) كه شما را به خدا پيوند می‌دهد، چنگ زنيد و از اختلاف و پراكندگى بپرهيزيد.»
اعتصام به حبل و ریسمان الهی به معنای آن است که در همه امور، فرمان و خواسته خداوند که در کتاب الهی و بیان رسولش تجلی یافته است، سرلوحه عمل قرار گیرد. در واقع این آیه شریفه بر این نکته پای می‌فشارد که گرچه هدف و منافع مشترك و سرنوشت واحد گاه سبب وحدت است، ولى این وحدت در صورتی پایدار می‌ماند که بر مبنای یک نگرش مشترک اعتقادی باشد.
کارایی و تأثیر اعتصام به ريسمان خدا (يعنى كتاب خدا و رهبرى به وجود آمده از آن) براى تحقق وحدت و انسجام عمومی به حدی است که گاه از آن به معجزه اجتماعی اسلام یاد می‌کنند، قرآن خود از این معجزه چنین یاد می‌کند:
(وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينْ‏َ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا) (آل‌عمران/ 103)
«و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آن‌گاه كه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دل‌هاى شما الفت انداخت و در پرتو نعمت او با يكديگر برادر شديد.»
اهميت وحدت و برادرى در ميان قبایل كينه‏توز عرب بر اثر ایمان به خدا و پیامبرش از نظر دانشمندان غير مسلمان نیز مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كرده‏اند، به عنوان نمونه «جان ديون پورت» دانشمند معروف انگليسى مى‏نويسد:
«محمد يك نفر عرب ساده بود، اما او توانست قبایل پراكنده كوچك و برهنه و گرسنه كشور خودش را مبدل به يك جامعه فشرده و با انضباط نماید و در ميان ملل روى زمين آنها را با صفات و اخلاق تازه‏اى معرفى کند، او با اين طرز و روش در كمتر از سى سال، امپراطور قسطنطنيه را مغلوب كرد، و سلاطين ايران را از بين برد. سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير كرد و دامنه فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تا كرانه درياى خزر و تا رود سيحون بسط داد.» (جان دیوت پورت، /77)

4. نهادینه کردن پاسداری از ارزش‌های الهی در جامعه

براى حفظ و تقویت همگرایی دینی و وحدت عمومی ناگزير بايد از ارزش‌هايى كه سبب يگانگى مردم شده و در كتاب خدا تجسّم پيدا كرده است پاسدارى كنيم. بدون حفظ ارزش‌هایی مانند خداباوری، عدالت اجتماعى، مساوات و پرهیز از گناهان فردی و اجتماعی نمی‌توان به استمرار انسجامی که در پرتو ایمان به وجود آمده است اطمینان داشت.
به خاطر پاسدارى از ارزش‌هايى كه ضامن بقاى وحدت است، خداوند از مؤمنان می‌خواهد که با احیای سنت امر به معروف و نهی از منکر پاسداری از ارزش‌های الهی را در جامعه نهادینه کنند.
(وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلىَ الخَْيرِْ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ* وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَ اخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ أُوْلَئكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم) (آل‌عمران/105-104)
«و بايد از ميان شما گروهى باشند كه مردم را به نيكى فرا خوانند و آنان را به كار پسنديده وادارند و از كار زشت و نكوهيده نهى كنند. اينانند كه نيكبخت خواهند بود. و مانند كسانى نباشيد كه وحدت خود را از دست دادند و پراكنده شدند، و پس از آنكه دلايل روشن براى آنها آمد، در باورهاى دينى خود اختلاف كردند. اينانند كه برايشان عذابى بزرگ خواهد بود.»
در آيه فوق دستور داده شده كه همواره در ميان مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكى‏ها دعوت كنند و از بدى‏ها باز دارند. و در پايان آيه تصريح مى‏كند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است.
علاوه بر آيات فراوان قرآن مجيد، احاديث زيادى در منابع معتبر اسلامی ‌نيز در‌باره اهميت اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى وارد شده است كه در آنها به خطرات و عواقب شومی كه بر اثر ترك اين دو وظيفه در جامعه به وجود می‌آيد اشاره گرديده است. به عنوان نمونه امام باقر(ع)مي‌فرمايد:
«ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر.»
«امر به معروف و نهى از منكر دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه فرائض با آنها برپا مى‏شوند و به وسيله اين دو، راه‌ها امن مى‏گردد و كسب و كار مردم حلال مى‏شود، حقوق افراد تأمين مى‏گردد و در سايه آن زمين‌ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود، و در پرتو آن همه كارها اصلاح مى‏گردد.» (حر عاملی، 11/395)
در برخی از کشورهای اسلامی در طول تاریخ با الهام از آيه فوق، تشكيلاتى مخصوص مبارزه با فساد و دعوت به انجام مسئوليت‏هاى اجتماعى به نام اداره حسبه و مأموران آن به نام «محتسب» و يا «آمرين به معروف» وجود داشته است كه مأمور بودند با همكارى يكديگر با هر گونه فساد و زشت‏كارى در ميان مردم، و يا هر گونه ظلم و فساد در دستگاه حكومت مبارزه كنند، و همچنين مردم را به كارهاى نيك و پسنديده تشويق نمايند. البته وجود اين جمعيت با آن قدرت وسيع، هيچ گونه منافاتى با عمومی‌ بودن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر ندارد.

5. تأكيد بر شايستگي و برتری‌هاي امت اسلامي

يكي از عوامل مهم حفظ انسجام دروني يك جامعه، خودباوري و پذيرش توانايي‌هاي ذاتي خود است. اگر ملتي خود را باور نمود و پذيرفت كه از ساير ملت‌ها چيزي كمتر ندارد، امكانات مادي و برتري‌هاي ظاهري دشمنان خود را ناچيز شمرد، می‌تواند با تكيه بر لطف الهي و اعتماد به نفس ملي در برابر هر دشمني ـ‌هرچند قوي‌ـ مقاومت و ايستادگي كند.
آيه 110 سوره آل‌عمران با تكيه بر اين اصل اجتماعي، به مسلمانان يادآوري می‌كند كه اگر آنان از ارزش‌هاي ديني خود پاسداري نمايند؛ برترين ملت‌هاي جهان هستند و ساير ملل نيز در صورت پيروي از آنان می‌توانند به كمال و سعادت برسند. اين آيه می‌فرمايد:
(كُنتُمْ خَيرَْ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكاَنَ خَيرًْا لَّهُم)
«شما بهترين امتى هستيد از ميان مردم پديد آمده، كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد و به خدا ايمان داريد. اگر اهل كتاب نيز ايمان بياورند برايشان بهتر است.»
آيات بعدي تأكيد مي‌فرمايد كه افزون بر برتري‌هاي اعتقادي، در صحنه مبارزه و درگيري‌هاي سياسي و نظامي نيز برتري از آن مؤمنان است و دشمنان جز ضربات مقطعي و آزار و اذيت‌هاي موردي نمی‌توانند لطمه‌اي به اهل ايمان بزنند و در صورت پايمردي مسلمانان، مخالفان ايشان با همۀ ساز و برگ نظامي‌شان سرانجام شكست می‌خورند. بدين ترتيب اعتماد به نفس و احساس خودباوري مسلمانان را به طرز فوق العاده‌اي افزايش می‌دهد.
نمونه‌اي از دشمنان مؤمنان كه در اين آيات بدان‌ها اشاره شده است يهوديان مدينه هستند. آنان از امكانات مادي و نظامي و برج و باروهاي خلل ناپذير برخوردار بودند، آنچنان كه به نظر می‌رسيد مسلمانان هيچ‌گاه نمی‌توانند در رويارويي جنگي بر آنها برتري يابند. تصور شكست ناپذيري دشمن كافي است كه ملتي را به تفرقه و چند دستگي بكشاند و قدرت مقاومت آنها را در هم ريزد. اما آيات 111 و 112 سوره آل‌عمران به روشي جالب به مقابله با اين آسيب احتمالي برخاسته و برتري بي چون و چراي مؤمنان را بر دشمنانشان يادآور می‌شود:
(لَن يَضرُُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَ إِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصرَُونَ* ضرُِبَتْ عَلَيهِْمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلَّا بحَِبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ ضرُِبَتْ عَلَيهِْمُ الْمَسْكَنَةُ ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ كاَنُواْ يَكْفُرُونَ بَِايَاتِ اللَّهِ...)
«هرگز (يهوديان) به شما آسيب سخت نتوانند رسانيد مگر آنكه شما را اندكى بيازارند، و اگر به كارزار شما آيند، از جنگ خواهند گريخت و از آن پس هيچ وقت ياري نخواهند شد. آنها محكوم به ذلّت و خوارى هستند به هر كجا كه يافت شوند، مگر به دين خدا در آيند يا پيماني با مسلمانان ببندند. آنان پيوسته مورد خشم خدا قرار گرفتند و اسير بدبختى و ذلّت شدند از اين رو كه به آيات خدا كافر شدند و...»
تجربه پيروزي حزب الله لبنان در جنگ سي و سه روزه با اسرائيل، بزرگ‌ترين قدرت نظامي خاورميانه، نشانه روشني از برتري مسلمانان در پرتو ايمان و در صورت خود باوري و ناچيز انگاشتن دشمنانشان است. اين واقعه، نمونه عيني بشارتي است كه آيه 120 آل‌عمران به مؤمنان می‌دهد كه در صورت پايداري و تقوا می‌توانند همه نقشه‌هاي دشمنان را نقش بر آب كنند؛
(إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيط)
«اگر بردبارى كنيد و پرهيزگار باشيد، كيد ايشان زيانى بر شما نخواهد داشت. و خدا به آنچه مى‏كنيد احاطه دارد.»

6. اعتماد نکردن به بیگانگان

وحدت استقرار يافته در ميان مسلمانان وحدتى اصولى و مبتني بر ايمان است، از اين رو جايز نيست مؤمنان با اعتماد كردن به بيگانگان و بيان اسرار خود به آنها، زمينه خدشه‌دار شدن اتحاد و انسجام خود را فراهم نمايند. قرآن كريم با تأكيد بر اين اصل حياتي، از مؤمنان می‌خواهد هرگز از بيگانگان براى خود، دوست و همرازى انتخاب نكنند و بيگانگان را از اسرار و رازهاى درونى خود با خبر نسازند و به ايشان می‌فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ...) (آل‌عمران/ 118)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از غير خودتان همراز نگيريد.»
آن‌گاه براى هوشيارى و بيدارى مسلمانان، دلايل صدور اين دستور را چنين بيان می‌كند: غير مسلمانان را براى خود محرم اسرار و همدل نگيريد؛ زيرا كافران از هيچ گونه بدى و تباهى در حق شما كوتاهى نمى‏كنند و سعى آنها بر اين است كه به شما آسيب وارد كنند و اگر بتوانند، بر شما ضربه‏هاى سختى مى‏زنند. آنها مى‏خواهند كه شما در رنج و زحمت باشيد. اگر دقت كنيد دشمنى آنها از لابلاى سخنانشان پيداست. چون انسان هر قدر هم مواظب گفتارش باشد، باز ماهيت خود را به زبان مى‏آورد. تازه آنچه آنها در سينه‏ها و دل‌هاى خود پنهان كرده‏اند، بزرگ‌تر است و آن كينه و عداوتى است كه آنها در دل دارند، ولى براى فريب دادن مسلمانان بر زبان نمى‏آورند. (ترجمه تفسيري آيه 118)
اصل اعتماد نکردن به بیگانگان تا آيه 129، با افشاي واقعيت ِ دوستي‌هاي ظاهري اهل كتاب با مؤمنان پيگيري شده است و در مجموع دو دليل برای بيان ضرورت پايبندي به این اصل بیان شده است:
یکم: اگر به منظور جلب کمک و یاری اهل کتاب اسرار خود را به آنها می‌گویید، بدانید که هیچ‌گاه دوست واقعی شما نخواهند بود، همان گونه که در جنگ احد شما را در برابر مشرکان یاری نکردند. (آل‌عمران/122-119)
دوم: کسی که در همه حال به کمک و یاری شما می‌شتابد خداست، همان گونه که در جنگ بدر با سه هزار فرشته به کمک مؤمنان شتافت. (آل‌عمران/129-123)

ج) آسیب شناسی اتحاد و اقتدار مسلمانان

اگر مؤمنان به توصیه‌های قرآن عمل نمایند و با رعايت راهكارهاي قرآني، انسجام و اتحاد خود را حفظ نمايند، در همه صحنه‌های اعتقادی، سیاسی و حتی نظامی بر دشمنان خود چیره می‌شوند. برای نشان دادن کارایی این اصول، آیات 130 تا 180 به کالبد شکافی یکی از شکست‌های مسلمانان صدر اسلام، یعنی «جنگ اُحد» می‌پردازد و با ذکر زمینه‌ها و دلایل شکست مؤمنان در این جنگ، آسیب‌هایی که اتحاد و اقتدار مسلمانان را تهدید می‌کند، برمی‌شمارد و در مواردی، بر رعایت اصول فوق که ضامن عزت و پیروزی مؤمنان است تأکید می‌شود. در این آیات به ترتیب نکات زیر یادآوری می‌شود:
1. مخالفت با فرمان‌های خدا و وجود مفاسد اجتماعی مانند ربا خواری در جامعه اسلامی یکی از دلایل ضعف و شکست مسلمانان است. از این رو در آیه 130 تا 138 پس از نهی نمودن مؤمنان از رباخواری که موجب گسترش فاصله طبقاتي و اختلاف در جامعه اسلامی می‌شود، به اموری که موجب گسترش نیکی و احسان در جامعه است، مانند شتاب در کار نیک، انفاق، کظم غیظ، عفو و بخشش مردم اشاره می‌گردد و از مؤمنان می‌خواهد که با ارتکاب گناهان و معاصی، رابطه خود را با خدا قطع نکنند و اگر گناهی مرتکب شدند، با توبه واستغفار به سوی خدا باز گردند. (طباطبایی، 3/17)
2. اگر مؤمنان در برابر دشمنان احساس ضعف و ناتوانی کنند و آنان را از خود برتر بدانند و با تحمل یک شکست روحیه خود را ببازند، باید در انتظار شکست‌های پی‌ در پی دیگر باشند. همان گونه که در جنگ اُحد پس از پیروزی مقطعی مشرکان و غافلگیر شدن مسلمانان، برخی همه چیز را تمام شده فرض کردند و مشرکان را برتر از خود دانستند و به جای مقاومت پا به فرار گذاشتند. در آیات 139 تا 148 پس از آنکه مؤمنان را از ضعف و حزن در اثر شکست بر حذر می‌دارد، به برتری آنان تأکید کرده و به نکاتی که باعث تقویت روحیه مؤمنان می‌شود اشاره می‌فرماید.
3. آیات 149 تا 155 پیروی از غیر خدا را به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل شکست مسلمانان برمی‌شمارد و از آنان می‌خواهد از کافران (مخالفان دستورات خدا) پیروی نکنند.
برای نمونه لازمه پیروی از دستور خدا در جنگ احد این بود که مسلمانان تا آخرین نفس مقاومت کنند و به وسوسه‌های منافقان و غنایم جنگی بی‌توجه باشند، اما برخی از مسلمانان به سخنان تحریک آمیز منافقان گوش فرا دادند (طبرسی، 2/856) و گروهی نیز در اثر حب دنیا برای جمع آوری غنایم، پُست حساس خود را رها کردند و برخی نیز از ترس مرگ آنچنان پا به فرار گذاشتند که پیامبر را در آخر سپاه تنها رها نمودند.
4. قدر ناشناسی از رهبران الهی و نسبت دادن کاستی‌ها و شکست‌ها به آنان نیز یکی از عوامل شکست و از بین رفتن همگرایی مسلمانان است. از این رو در آیات 156 تا 164 از مؤمنان می‌خواهد به سخنان منافقانی که می‌گفتند: «اگر کشته شدگان نزد ما می‌ماندند هیچ‌گاه کشته نمی‌شدند»، گوش ندهند.
در این آیات پس از نقل این سخن کوته‌بینانه و با بیان ثواب شهادت در راه خدا به بیان مفهوم این سخنان می‌پردازد و می‌فرماید: در حقیقت منافقان می‌خواهند بگویند: اگر به جای پیروی از رسول خدا از ما پیروی می‌کردید، امروز این همه خسارت مادی و معنوی متوجه شما نمی‌شد. اما این سخن درست نیست؛ زیرا وجود پیامبر در میان مسلمانان مایه رحمت است و او کسی است که هرگز به مؤمنان خیانت نمی‌کند و با اخلاق نیکو مسلمانان را به دور خود جمع کرده و با آنان مشورت نموده و برای ایشان از خدا طلب مغفرت و عفو می‌نماید و به وسیله او خداوند انسان‌ها را از گمراهی نجات داد.
از این رو در پاسخ به سخنان منافقان، در آیات 165 تا 175 از اهل ایمان می‌خواهد به سخنان منافقان توجهی نکنند و به آنها بگویند: اگر می‌توانید مانع مرگ کسی شوید، خوب است کاری کنید که خود هرگز نمیرید.
آیات بعدی به مقام شهدا و جایگاه آنان نزد خدا اشاره می‌کند تا مؤمنان بدانند کسانی که از رسول خدا پیروی کرده‌اند به چه مقام و درجه رفیعی رسیده‌اند.
5. نداشتن تحلیل درستی از مصیبت‌ها و مشکلات فرا روی مبارزان و مجاهدان راه ایمان نیز از دلایلی است که چه بسا موجب بروز ضعف و سستی در میان صفوف مؤمنان شده و انسجام و اتحاد آنان را تهديد می‌كند.
آیات 176 تا 180 به فلسفه موفقیت‌ها و برتری ظاهری کافران و مخالفان راه حق و شکست‌ها و ناکامی‌های مقطعی اهل ایمان می‌پردازد و این تصور را که برتري و پيروزي کافران نشانه حقانیت آنهاست، نفی می‌کند و می‌فرماید: «آنها با این امکانات نمی‌توانند به اهل ایمان لطمه‌ای بزنند و اگر خداوند اجازه می‌دهد کافران مشکلاتی برای اهل ایمان به وجود آورند، تنها برای آزمودن ایمان آنهاست تا صفوف مؤمنان از منافقان جدا گردد.»

د) همگرایی دینی، به مثابۀ يك راهبرد

در آموزه‌هاي قرآني حفظ انسجام جامعه و وحدت ديني مسلمانان نه به عنوان يك رهيافت (تاكتيك)، بلكه به عنوان مهم‌ترین راهبرد (استرات‍‍ژي) برای ساختن جامعه ايماني و مقاوم سازي جامعه در برابر دشمنان داخلي و خارجي مورد اهتمام و توجه است.
آیات پاياني سوره آل‌عمران نيز با اين ديد به بررسي مسئله اتحاد ديني و انسجام دروني مسلمانان می‌پردازد و از مؤمنان می‌خواهد با تلاشي خستگی ناپذیر به مقابله با دشمنانشان برخيزند و در اين مسير هيچ‌گاه از وحدت و انسجام خود غافل نشوند.
بدين منظور در آیات 181 تا 189 سوره، با ارائه گزارشي از انحرافات و مخالفت‌ها و بهانه جویی‌های یهودیان در برابر رسول خدا، به آزار و اذیت‌های آنان به مؤمنان و تلاشی که برای کتمان رسالت و حقانیت پیامبر خدا به کار می‌بندند اشاره می‌كند و به مؤمنان یادآور می‌شود که دشمنی مخالفان به ویژه یهودیان با دین خدا پایانی ندارد.
آن‌گاه در آیات 190 تا 199 به بیان ویژگی‌های مؤمنان واقعی که قدرت مقاومت و ایستادگی در برابر کافران را دارند می‌پردازد و برای آنان خصلت‌هایی مانند ذکر دائمی خدا، تفکر در آیات الهی، پناه بردن به خدا از عذاب جهنم و درخواست آمرزش و بهشت الهی را ذکر می‌کند و نتیجه تلاش‌های آنان برای دفاع از دین خدا که همان بهشت جاودان است را یادآور می‌شود و تصریح می‌کند که تلاش‌های کافران و برتری‌های دنیوی آنها نباید مجاهدان راه ایمان را دلسرد کند، زیرا بهره‌مندی آنها از دنیا اندک و عذاب آنها در آخرت جاودان است.

هـ) سطوح همگرایی دینی

در پژوهش و بررسي در خصوص انسجام و همگرایی، دست‌كم سه سطح تحليلي را مي‌توان از يكديگر تفكيك نمود:
اول: سطح خُرد (معطوف به افراد و شهروندان)
دوم: سطح مياني (در سطح خانواده، گروه و خرده‌فرهنگ‌ها)
سوم: سطح عالي (ساختارها و نهادها)
در سوره آل‌عمران هر سه سطح مورد توجه واقع شده است. در آخرین آیه این سوره که در حکم نتیجه گیری و خلاصه‌ای از تمام محتوای سوره است، سطوح مختلف انسجام به ترتیب شمرده شده‌اند. این آیه شریفه می‌فرماید:
(يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبرُِواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون)
«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! بر ناگوارى‌ها شكيبايى كنيد و با اتكا به صبر و پايدارى يكديگر بر مقاومت خويش بيفزاييد و در امور دين و دنيا با يكديگر همبستگى داشته باشيد و از عذاب خدا پروا كنيد، باشد كه نيكبخت شويد.»
منظور از «اصبروا»، صبر و تحمل فردی مؤمنان در اموری مانند صبر بر طاعت، صبر در معصیت و صبر در برابر مشکلات و از این قبیل است. (طباطبایی، 4/92) این عبارت به سطح خرد از سطوح انسجام اشاره می‌فرماید و از آحاد شهروندان جامعه اسلامی می‌خواهد به دلیل مشکلات پدید آمده در مسیر تعالی جامعه دینی، عملی برخلاف وظیفه دینی و اجتماعی خود انجام ندهند. طبیعی است که در آن شرایط خاص سیاسی و اجتماعی پس از جنگ احد، خروج برخی از مؤمنان از دایره ایمان، لطمه بزرگی به اتحاد و انسجام جامعه وارد می‌نمود.
منظور از «صابروا»، صبر و استقامت جامعه اسلامی بر مشکلاتی مانند جنگ و محاصره اقتصادی است که همه ملت باید با تعاون و همکاری آنها را پشت سر بگذارند. (همان) تعبیر «صابروا» که از ریشه «مصابره» و به معنای صبر متقابل و دو جانبه است، به سطح میانی انسجام اسلامی اشاره دارد. در این سطح خرده گروه‌های اجتماعی باید با تعاون و همدلی موجبات اتحاد و انسجام جامعه را فراهم آورند و با دعوت یکدیگر به صبر و استقامت، روحیه عمومی جامعه را در برابر مشکلات و تنگناهایی که به دلیل رویارویی با دشمنان پدید آمده است، تقویت نمایند.
«رابطوا» نیز به معنای ساماندهی و برقراری نظام کار آمد در جمیع شئون زندگی اجتماعی و دینی است و اختصاصی به دوران فشار و مقابله مستقیم با دشمنان ندارد. (همان) این عبارت همانند آیه شریفه(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) (انفال/٦٠) به بسیج همه امکانات و تقویت همه نهادها و ساختارهای اجتماعی جامعه دینی اشاره دارد و بیانگر سطح عالی از انسجام دینی است.
بر این اساس مسئولان جامعه اسلامی وظیفه دارند نهادهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه و زیرساخت‌های فکری و اعتقادی آن را به گونه‌ای طراحی نمایند تا ضمن حركت جامعه به سوي تعالي و رشد، جامعه از آنچنان استحکام و انسجام درونی برخوردار شود که هیچ کس جرأت مقابله و ستیز با جامعه اسلامی را نداشته باشد.
راهکارهایی که سوره آل‌عمران برای تقویت اتحاد و همگرایی دینی ارائه می‌دهد و یا اصولی را که برای مقابله با آسیب‌های انسجام و اقتدار ملی برمی‌شمارد، به هر سه سطح انسجام ارتباط دارد، از این رو باید گفت این سوره نگاهی فراگیر را نسبت به اتحاد و انسجام در جامعه دینی دنبال می‌نماید.


 

پی‌نوشت‌ها:

1. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص693؛ منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏2، ص167؛ فتح القدير، ج‏1، ص357؛ التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج‏2، ص5.
2. علوم قرآني، آيت الله معرفت، ص 79؛ الموسوعة القرآنية، خصائص السور، ج‏2، ص5؛ أحسن الحديث، ج‏2، ص1؛ تفسير جامع، ج‏1، ص406؛ بيان المعاني، ج‏5، ص316؛ التحرير و التنوير، ج‏3، ص5.
3. الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص6؛ الموسوعة القرآنية، خصائص السور، ج‏2، ص23؛ مواهب الرحمان في تفسير القرآن، ج‏5، ص5؛ پرتوى از قرآن، ج‏5، ص6؛ تفسير أحسن الحديث، ج‏2، ص3.
منابع ومآخذ:

1. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحرير و التنوير، بیروت، مؤسسة التاریخ، 1400ق.
2. بروجردى، سيد محمد ابراهيم؛ ‏تفسير جامع‏، چاپ ششم، تهران‏، انتشارات صدر، 1366ش‏. ‏
3. جان ديون پورت؛ عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، تهران، اقبال، 1334ش.
4. جعفر، شرف الدين‏؛ الموسوعة القرآنية، خصائص السور، چاپ اول، بيروت‏، دارالتقريب بين المذاهب الاسلامية، 1420ق‏. ‏
5. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت، 1409ق.
6. خامه گر، محمد؛ تفسیر آفتاب، چاپ اول، قم، زلال کوثر، 1385ش.
7. ــــــــــــ ؛ ساختار هندسى سوره‌هاى قرآن، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1382ش.
8. سيد قطب؛ فى ظلال القرآن، بيروت، دار الشروق، 1419ق.
9. شوكانى، محمد بن على بن محمد؛ فتح القدير، قاهره، داراحدیث، 1993م.
10. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن‏، چاپ دوم‏، قم‏، انتشارات فرهنگ اسلامی‌، 1365ش‏.
11. طالقانى، سيد محمود؛ پرتوی از قرآن‏، چاپ چهارم‏، تهران‏، شركت سهامی انتشار، 1362ش‏.
12. طباطبايى، سید محمد حسين؛ الميزان فى تفسير القرآن، چاپ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1393ق.
13. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1415ق.
14. طنطاوى، سيد محمد؛ التفسير الوسيط للقرآن الكريم‏، قاهره، دارالمعارف، 1993م.
15. قرشى، سيد على اكبر؛ احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت، 1366ش.
16. كاشانى، ملا فتح الله؛ ‏تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين‏، تهران‏، كتاب فروشى محمد حسن علمی‌، 1336ش‏.
17. مدنى، محمد؛ المجتمع الاسلامی كما تنظمه سورة النساء، مصر، بی‌نا،‌ 1991م.
18. معرفت، محمد هادى؛ علوم قرآنى، قم، مؤسسه التمهيد، 1378ش.
19. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، چاپ دوازدهم، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1373ش.
20. ملاحويش آل غازى، عبدالقادر؛ بيان المعانى‏، چاپ اول، دمشق، مطبعة الترقى‏، 1382ق‏.‏
21. موسوى سبزوارى، سيد عبد الاعلى؛ ‏مواهب الرحمان في تفسير القرآن‏، چاپ دوم‏، بيروت‏، موسسه اهل بيت(ع) ، 1409ق‏.
22. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ تفسیر راهنما، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1371ش.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:16 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

مطالعه زبان شناختی روابط متنی در قرآن

سلوی محمد العوی
ترجمه: ابوالفضل حري2


چکیده:

العوی در این مقاله، نقش نظریه انسجام و مناسبت را که از جمله رویکردهای تازه در مطالعات زبان شناختی متن است و بیشتر از طرف اسپربر و ویلسون نظریه پردازی شده، در متن قرآن بررسی می کند. انسجام، روابط صوری میان پاره های مختلف متن و مناسبت، روابط و ادات انسجامی را بررسی می کنند. به دیگر سخن، انسجام، رابطه میان واحدهای زبانی (پاره گفته ها و اجزای متن) است و نظریه مناسبت، رابطه ای است که نه فقط بر اساس پاره گفته ها، بلکه بر اساس پیش تصورات، یعنی واحدهای اطلاعات یا اندیشه تعریف می شود. العوی این دو نظریه را با ذکر نمونه آیاتی از متن قرآن بررسی می کند. ذکر این نظریه ها به معنای تأیید همه جانبه آنها نیست، بلکه این زمینه را فراهم می آورند که الگویی برای شناخت و استدراک کارآمدتر آیات قرآنی فراهم نمایند.

کلید واژه ها:

انسجام / روابط متنی / نظریه مناسب / روابط انسجامی / تناسب

پیش گفتار

حوزه مطالعات زبان شناختی دو رویکرد اصلی به مطالعه روابط متنی دارد: یکی نظریه انسجام۳ و دیگری نظریه مناسبت.۴ این دو رویکرد کارکردشناختی اند،۵ از این رو که متن را فقط بر اساس ویژگی های زبان شناختی آنها تبیین نمی کنند، بلکه عوامل کاربردشناختی (غیر زبان شناختی) متن را نیز که به فهم ما از معنا جهت می دهند، بررسی می کنند.
مطالعه انسجام به روابط صوری میان پاره های مختلف متن به منزله اجزای مهم و اصلی متنیّت۶ توجه دارد. در این رویکرد، ادات انسجامی۷ بررسی و به این نکته اشاره می شود که این ادات و کاربرد آنها در متن تا چه حد معنای متن مورد نظر را مشخص می کنند. در برابر این دیدگاه، نظریه پردازان مناسبت، روابط و ادات انسجامی را فقط نشانه ای سطحی از روابط مناسبت ژرف در نظر می گیرند. عمده تفاوت نظریه مناسبت و نظریه انسجام همان گونه که آر. بلس (R. Blass) نیز اشاره می کند، این است که در حالی که انسجام۸، رابطه میان واحدهای زبانی (پاره گفته ها۹ و اجزای متن) است، نظریه مناسبت، رابطه ای است که نه فقط بر اساس پاره گفته ها، بلکه بر اساس پیش تصورات، یعنی واحدهای اطلاعات یا اندیشه تعریف می شود. (R. Blass, Relevance Relations in Discourse, p.۷۲)
روابط انسجامی۱۰ در قرآن بیش از اندازه مبهم است و مدت هاست در تاریخ مطالعات قرآنی، مفسران با رهیافت های مختلف آنها را مطالعه کرده اند. با این حال، روابط انسجامی نه در تعیین معنا نقش دارد و نه جزئی از گفتمان به حساب می آیند. ادات انسجام بخش های یک متن را از حیث دستوری به هم ارتباط می دهند، اما ارتباط دهنده های دستوری۱۱ نقشی بسیار محدود در انتقال معنا دارند. در واقع روابط مناسبت کلامی است که در برداشت شخص از روابط میان پاره گفته ها نقش دارد. در نگاهی گذرا که به این رویکرد خواهم داشت، توضیح خواهم داد که چرا این گونه است.

روابط انسجامی

به زعم هالیدی و حسن که کتاب «انسجام در انگلیسی» آنها در این زمینه پیشگام به حساب می آید، مفهوم انسجام متضمن روابط معنایی مهمی است که به واسطه آنها هر عبارت گفتاری یا نوشتاری قابلیت ایفای نقش به منزله متن را پیدا می کند (Halliday and Hassan, Cohesion, p.۱۳). این بدان معناست که به زعم هالیدی و حسن، بیان فیزیکی رابطه میان اقلام زبان شناختی همان چیزی است که تحلیلگر برای ایجاد متنیّت و نیز معنای متن در پی آن است. آن دو، ادات انسجامی را ملاک تشخیص متن از غیرمتن در نظر می گیرند. در هر صورت، نظریه انسجام در کتاب هالیدی و حسن در کل نامفهوم و گنگ است. عمده کتاب ایشان به طبقه بندی ادات پیوستگی و نمونه های مختلف آن و نیز چگونگی کاردکرد آنها در ایجاد ارتباط میان پاره های مختلف متن اختصاص دارد.
طبق گفته هالیدی و حسن، طبقه بندی روابط انسجامی ارجاع به عناصر درون متنی و برون متنی۱۲، حذفیات۱۳، جایگزین ها۱۴، حروف ربط۱۵ و انسجام لغوی۱۶ (از جمله تکرار) را در بر می گیرند. تمام این دسته بندی ها بر وجود اقلام زبان شناختی از قبیل ضمایر، جایگزین ها، حروف ربط و ربط دهنده ها تأکید دارند. گفته می شود بدون این عناصر، معنای مورد نظر متن به هیچ وجه انتقال نخواهد یافت. این تعریف انسجام، تعریفی نحوی از نقشی است که ادات انسجام در شکل دادن به کلیت متن به مثابه واحد دستوری گسترده متشکلِ از جملات از حیث دستوری و ظاهری متصل شده، بر عهده دارند.
با این حال، متون بسیاری که این ارکان ارتباطی را در خود جای داده اند، همچنان ابهام معنایی دارند. حال آنکه از دیگر سو به متونی بر می خوریم که این عبارات انسجامی را ندارند، اما در عین حال دریافت کنندگان۱۷ آنها را می فهمند. من قرآن را نمونه ای کلی از متونی در نظر می گیرم که این ارکان ارتباطی را در خود جای داده است، اما همچنان ابهام معنایی دارد. هرکس اندک آشنایی نسبی با این متن دارد، نیک می داند که نمی توان گفت قرآن فاقد ادات انسجام است. برای نمونه آیه ۶ سوره احزاب را در نظر آورید:۱۸
(النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً)
«پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیک تر] است و همسرانش مادران ایشان اند، و خویشاوندان [طبقِ] کتاب خدا، بعضی [نسبت] به بعضی اولویت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّم اند]، مگر آنکه بخواهید به دوستان [مؤمن] خود [وصیت یا] احسانی کنید، و این در کتاب [خدا] نگاشته شده است.»
می گویند این آیه با آیه های پیش از خود انسجام ندارد. این آیه چهار قلم انسجام واژگانی۱۹، نُه قلم ارجاعی۲۰، دو قلم حروف ربط جمله۲۱ و یک قلم جمله بند۲۲ دارد. با این حال، رابطه اش با آیات پیشین برای برخی محققان هنوز روشن نیست.
یک نمونه از بسنده نبودن تحقیق درباره ادات انسجامی و روابط انسجام، پاره گفته ای است که محققان نظریه تناسب کلام آن را بارها نقل می کنند؛ «گناهکاران عقوبت کار خود را خواهند دید». این جمله، پاره گفته ای است که هیچ متنی پیش و پس از آن نیامده است، از این رو، هیچ بافت درون زبانی۲۳ وجود ندارد که ادات انسجامی ـ اگر هم موجود باشند ـ به آن بپیوندد. اما در هر کجا این متن را ببینیم، خیلی زود معنای آن را دریافته و مرتکب گناه نمی شویم! آنچه گفتیم، نمونه ای از متنی است که رویکردهای مبتنی بر انسجام چندان قادر به توضیح آن نیست.
می توان فهرستی از نمونه های قرآنی ردیف کرد که رویکردهای مبتنی بر انسجام از شرح آنها عاجز است، گرچه خوانندگان به تمامی آنها را می فهمند. از آن جمله است تمام انواع تکرار در قرآن و کاربرد حرف ربط «واو» در آغاز بسیاری از پاره گفته ها که به ظاهر به لحاظ محتوا با آنچه پیش از آنها آمده، بی ارتباط است.
در استفاده از اصولی که از نظریه مناسبت گرفته ام و در این تحقیق نقش اساسی دارند، برخی نمونه ها را تبیین کرده ام و روابط پاره های یک متن و نقشی را که در اشاره به این روابط دارند، آشکار کرده ام. با این حال، این بدان معنا نیست که توصیف ادات انسجام به کار تحلیل متن و گفتمان نمی آید، قطعاً این گونه نیست. آنچه از نمونه های پیشین بر می آید، نشان می دهد که صرف توصیف جمله بندهای۲۴ متن (گرچه به جنبه های بسیاری از معنا اشاره می کنند) تنها راه تعیین معنا نیست. ادات انسجامی فهم ما را از روابط میان پاره های متن جهت می دهند، اما هیچ اشاره ای به ادراک ما از گونه زبانی ای که می خوانیم، نمی کنند. با این حال، توجه صرف به این روابط بیشتر روابط دستوری متن را تبیین می کنند تا روابط کاربردشناختی متن را. در تحلیل این جستار، به حروف اضافه که حکم ادات انسجام را دارند می پردازم.
اما ادات انسجامی که در راستای نظریه تناسب کلام قرار دارند. از این نظر، ادات انسجام حامل روابط متنی نیستند، بلکه حکم شاخص های روابط متنی را دارند. اما پیش از آنکه وارد بحث روابط متنی در قرآن شوم، برخی نظریه های بنیادین نظریه تناسب کلام را به اختصار شرح می دهم. در یک کلام، نظریه تناسب کلام به طرزی ویژه در تحلیل های کنونی من از معنا و روابط متنی سوره های قرآنی نقشی حائز اهمیت ایفا می کند.

معنای تناسب

نظریه تناسب به این معناست که آنچه برای فهم متن لازم است تناسب است، نه مفهوم انسجام که رابطه اصلی موجد متن است. تناسب بر اساس تأثیر بافت برون زبانی۲۵ تعریف می شود.

بافت برون زبانی و ادراک متن

پاره گفته فقط و تنها فقط زمانی برای شنونده اش معنادار است که در بافت برون زبانی در دسترس شنونده، از تأثیرات بافت برون زبانی تبعیت کند. تأثیرات بافت برون زبانی زمانی حاصل می شود که پاره گفته، بر پیش تصورات بافت برون زبانی شنونده، یکی از تأثیرات زیر را بر جای بگذارد:۲۶
۱. تأثیر بافت برون زبانی به پیامد بافت برون زبانی منجر شود، یعنی با پیش تصور بافت برون زبانی موجود تعامل برقرار کند تا پیش تصوری جدید یا آیتمی اطلاعاتی حاصل آید.
۲. تأثیر بافت برون زبانی با پیش تصور بافت برون زبانی موجود در تقابل قرار می گیرد و از این رو، آن پیش تصور را کمرنگ یا به کل نفی می کند.
۳. تأثیر بافت برون زبانی پیش تصور بافت برون زبانی موجود را تأیید کرده، از این رو نگرش شنونده را تقویت می کند.
در یک کلام، آیتم های اطلاعاتی جدید در صورتی مناسب اند که دامنه اطلاعات مخاطبان خود را افزایش دهند. هر قدر تأثیرات بافت برون زبانی پاره گفته ای بیشتر باشد، مناسب تر است. این نوع تأثیرات بافت برون زبانی را «پیامدهای بافت برون زبانی» متن می نامند. به طور طبیعی، دریافت کنندگان، میلیون ها فرضیه در حیطه دانسته های خود دارند که از میان آنها فرضیه هایی را برمی گزینند که با اطلاعات دریافتی جدید آنها تعامل برقرار کند. اما از میان میلیون ها فرضیه، کدام یک برای دستیابی به مفهوم پیامدهای بافت برون زبانی متن و از این رو، تناسب کلام مورد نیاز است؟

انتخاب بافت برون زبانی

عوامل بسیاری انتخاب بافت برون زبانی را محدود می کنند. یکی از این عوامل، در دسترس بودن فرضیه ها و در عین حال جستجوی مخاطب برای یافتن مناسبت است. منظور اسپربر و ویلسون (Sperber and Wilson) از در دسترس بودن فرضیه ها این است که مخاطبان به عنوان پیش فرض یک ارتباط موفق، نیازمند دسترسی به پیش فرض هایی هستند که برای پردازش پاره گفته ضروری است. به دیگر سخن، پیش فرض های لازم برای پیشبرد گفتار باید در حیطه دانش مخاطب موجود باشد. وقتی چیزی بیان می شود، مخاطب قادر است با دستیابی به پیش فرض هایی که در حیطه دانش خود دارد، بافتی درون زبانی تولید کند که بر آن اساس، منظور پاره گفته را دریابد.
به مبادله کلامی زیر که از اسپربر و ویلسون نقل می شود توجه کنید:
مری و جان دارند از پنجره اتاق نشیمن، بیرون را نگاه می کنند که مری با اشاره به یک ساختمان، می گوید: آن کلیسا خیلی زیباست.
جان: (پس از لحظه ای تأمل) بله؟، واقعاً.
به احتمال زیاد، جان از پیش نمی دانسته که ساختمان مورد اشاره مری، کلیساست. اما به این خاطر که وقتی مری به ساختمان اشاره می کند، این پیش فرض بلافاصله در دسترس جان قرار می گیرد و شاید به این دلیل که آن ساختمان تنها ساختمان زیبایی بوده که می توانسته از پنجره ببیند، جان می تواند منظور مری را از پاره گفته اش بفهمد و بنابراین قادر است به خوبی گفته مری را پاسخ دهد.
اما سناریویی دیگر را تصور کنید که بر اساس آن، مری و جان از پنجره بیرون را نگاه می کنند و می توانند سه ساختمان زیبا را ببینند که هیچ کدام به طور ویژه شبیه کلیسا نیست، در این صورت پاسخ جان متفاوت خواهد بود؛
مری: آن کلیسا قشنگ است.
جان: کدام کلیسا؟
مری: آن ساختمان آجر قرمز وسطی.
جان: بله، چه جالب! نمی دانستم آنجا کلیساست.
چون هر سه ساختمان بزرگ و قدیمی در فاصله ای قرار دارند که جزئیاتشان به خوبی دیده نمی شود و به این دلیل که جان نمی دانسته آنجا کلیساست، پیش فرض مورد نیاز برای درک درست معنای مورد نظر مری (که همان ساختمان وسطی است) برای جان در دسترس نیست. در حالی که در مورد پیشین، با اینکه جان از پیش نمی دانسته که آن ساختمان کلیساست و کلیسا هم در دور دست است، و چون فقط یک ساختمان در دید آنها قرار دارد، جان توانسته این پیش فرض را در ذهنش بیافریند که «آن ساختمان باید کلیسا باشد» و از این رو، پاره گفته مری را به درستی پردازش می کند.
با این حال، غیر از اشیای بی شمار در حیطه دید، عوامل دیگری نیز دخیل اند که یک پیش فرض را دور از دسترس قرار می دهند. ممکن است این اطلاعات در حیطه دانش مخاطب نباشند و یا زمانی که جمله ای دریافت می کند، حواسش به چیز دیگری معطوف باشد که ارتباط بیشتری با او دارد.
در هر صورت، مردم بر این باورند که آنچه مبادله می کنند، به هم ربط دارد. با این فرض سعی می کنند پاره گفته خود را ادراک شدنی ارائه دهند و از این رو، فقط زمانی لب به سخن می گشایند که فکر می کنند مخاطبان آنان به پیش تصورات بافت برون زبانی مورد نیاز برای پردازش پاره گفته ای که تولید می کنند، دسترسی دارند.

تعادل هزینه و فایده۲۷

اکنون در حیطه پیش تصورات در دسترس، پیش تصورات بسیاری یافت می شوند که با آنچه گفته می شود، مرتبط است و هر یک نیز کارآیی خود را دارند، با این حال مخاطب کدام را بر می گزیند؟
به زعم اسپربر و ویلسون (۱۹۸۶و۱۹۹۵)، شنوندگان پیش فرضی را انتخاب می کنند که کمترین تلاش و زمان را از آنان بگیرد؛ یعنی مخاطبان به یکی از شیوه های پیش گفته برای دریافت تأثیرات بافت برون زبانی یا همان بهبود بازنمایی خود از جهان، با محیط شناختی۲۸ خود تعامل برقرار نمی کنند. این آمادگی را هم ندارند که مدت زمانی را برای پردازش پاره گفته ای صرف کنند که تأثیرش بر فرضیه های از پیش موجود آنها بسیار اندک بوده و ارزش وقت گذاشتن ندارد.
به زعم اسپربر و ویلسون، تمام مردم سعی می کنند تأثیری که از اطلاعات می گیرند، به بالاترین میزان برسانند، اما از دیگر سو سعی می کنند هزینه های زمان و تلاش خود را نیز به حداقل برسانند و بنابراین اگر در طول مکالمه دو پیش فرض در دسترس باشد، انسان به طور طبیعی سعی می کند آن پیش فرضی را برگزیند که از لحاظ هزینه و تأثیرات بافت برون زبانی مطلوب باشد. شنوندگان همیشه سعی می کنند بین هزینه و فایده آن، تعادل برقرار کنند. بنابراین یک نفر ممکن است وقت بیشتری را مصروف پیشبرد اطلاعاتی کند که عقیده دارد در زمینه ای مرتبط تر با اوست و بالعکس.
در طرف دیگر تعامل یعنی طرف گوینده، اگر تعامل گران می خواهند تبادل افکارشان پردازش و پیام هایشان ادراک شود، فقط لازم است پاره گفته های مناسب تولید کنند (پاره گفته هایی که با عنایت به هزینه پردازش، تأثیر بافت برون زبانی مطلوب را ایجاد می کند).

قواعد برقراری تعامل: اصل مناسبت کلام

در نتیجه این دیدگاه، اسپربر و ویلسون دو مفهوم حیاتی برای ارتباط معرفی می کنند. اولی، رابطه تناسب مطلوب است. این دو عقیده دارند هر کنش تعاملی، تناسب مطلوب را داراست، به شرط آنکه به حیطه مناسب از تأثیرات بافت برون زبانی برای کمترین تلاش پردازشی توجیه پذیر نائل آید.(See: R. Blass, Relevance Relations, p.۶۱) آنها سپس بر مبنای مفهوم رابطه تناسب مطلوب، اصل مناسبت را این گونه معرفی می کنند: «هر گونه کنش تعامل ظاهری، پیش فرضی با تناسب کلامی مطلوب خود را انتقال می دهد». (Sperber and Wilson, Relevance, p.۱۵۸)
بر اساس این دیدگاه، مشارکین در فرآیند تعامل، در زمینه مشترک این اصل، دست به تعامل با یکدیگر می زنند. برای نمونه، در مقام تعامل گر، باید پاره گفته هایی را تولید کنم که فکر می کنم به درد دریافت کنندگانم می خورد. دریافت کنندگانم در عوض تصور می کنند هر آنچه می گویم، بی ربط نخواهد بود. بنابراین آنان با اطمینان، آن دسته از پیش تصورات بافت برون زبانی را انتخاب می کنند که برایشان کمترین تلاش و زمان را دارد و با توجه به میزان تأثیرات بافت برون زبانی حاصل شده، قادر خواهند بود معنای مورد نظر را به طرزی موفقیت آمیز دریافت کنند. این گونه تبیین فرآیند تعامل، خاطر نشان می سازد که درک متن نه فرآیندی رمزگشاینده، بلکه فرآیندی استنتاجی است. اسپربر و ویلسون نیز تأکید دارند هیچ پیش تصوری به سهولت رمزگشایی نمی شود و بازیابی هر پیش تصوری به عنصر استنتاج نیازمند است. (Ibid., p.۱۸۲)
این بدان معناست که درک معنای مورد نظر گوینده نه به معناشناسی و دستور زبان جمله ادا شده، بلکه به عناصر کاربردشناختی بافت برون زبانی، تأثیرات بافت برون زبانی و اصل مناسبت، یعنی همان فرآیندهای استنتاجی بستگی دارد.۲۹
با این حال گاهی دریافت کنندگان به دلایلی که به فرآیند استنتاجی مربوط نمی شوند (و پیش تر بدان ها اشاره کردیم)، نمی توانند معنای مورد نظر را دریابند. از جمله دلایل این امر یکی این است که گوینده نمی داند شنونده چه چیزی را می داند. همان گونه که پیش تر دیدیم، مری به کلیسا اشاره کرد، بدون اینکه بداند جان می دانسته آنجا کلیساست. در سایر موقعیت ها، شنوندگان نمی توانند بافت برون زبانی درست پردازش پاره گفته را بازسازی کنند. شاید به این دلیل که بعضی از اطلاعات ذخیره شده در مداخل دانشنامه ای۳۰ خود را فراموش کرده اند (جایی که بسیاری از پیش فرض های متنی ذخیره شده اند)، یا اینکه شنونده تصور کرده در شرایطی خاص، چیزی به موضوع مرتبط است، در حالی که پای چیز دیگری در میان بوده که در آن شرایط خاص تبادل اطلاعات، ارتباط بیشتری به موضوع پیدا کرده است.
می توان نمونه های زیادی از برداشت غلط را در تفاسیر یافت که نتیجه دسترسی ناکافی به اطلاعات متنی مورد نیاز برای فهمیدن آیات مشخص از سوی مفسران است و یا به دلیل این بوده که پیش فرض های بافت برون زبانی مرتبط کمتر به مفسر مرتبط بوده اند.

حدود و ثغور نظریه مناسبت و تعدد تفاسیر

آنچه در بخش اخیر گفته شد، تنها راه توسعه فرآیند ارتباط نیست. پاره گفته ها گاهی بیش از یک معنا و یک مفهوم مرتبط را می رسانند. در اینجا ابهامی رخ می دهد که دریافت کننده را از تلاش برای انتخاب یکی از تعابیر ممکن باز می دارد، چرا که آنها معیاری برای انتخاب خود ندارند. در این صورت شخص تعامل گر باید با محدود کردن تناسب گفته اش، دریافت کنندگانش را در انتخاب مفهوم یاری رساند. محدودیت ها می توانند زبان شناختی باشند، شامل عوامل انسجامی یا سایر سازوکارها، و یا غیر زبان شناختی، مانند اشاره به یک موضوع. اما در متون مکتوب این محدودیت ها فقط زبان شناختی اند. اگر تعامل گران محدودیتی اعمال نکنند، معنای مورد نظر همچنان در هاله ای از ابهام باقی خواهد ماند و دریافت کنندگان متفاوت در انتخاب هر کدام از تفاسیر ممکن، کاملاً آزاد خواهند بود.
از آنجا که دریافت کنندگان متفاوت اند، تنوع معانی منسوب به این گفتمان غیرمحدود از برخی جهات نامحدود است. نیز تفسیرهای مختلف یک آیتم قرآنی (در مواردی که هیچ نوع محدودیتی وجود ندارد) به این حقیقت بستگی دارد که مفسران، امور مرتبط با یکدیگر را به طور مختلف تفسیر می کنند.
همان گونه که اشاره کردم، ادات انسجامی از جمله انواع محدودیت هاست. برای نظریه مناسبت، این ابزار زبان شناختی صرفاً محدودیتی است که نشان می دهد دریافت کننده برای فهم تفسیر، کدام راه را برگزیند. برای نظریه انسجام، ادات انسجامی معنا را تعیین می کنند، همان گونه که روابط انسجامی را جهت می دهند. اما نیک می دانیم این فقط تنها عامل نیست.
با این حال، هر دو نوع ارتباط (روابط انسجامی و ارتباطی) در متون دیده می شوند و بر ادراک ما از آنها تأثیر می گذارند. روابط انسجامی در تعیین معنا نقشی ندارند، اما عوامل انسجامی در معناآفرینی نقش ایفا می کنند. از سوی دیگر، روابط تناسبی بر فرآیند استنتاجی که منجر به کشف معنای گزاره مورد نظر می شود نیز نقش دارد و تعامل گر را در نیل به پیام متن یاری می رساند.
در بخش بعدی به مواردی خواهم پرداخت که بر اساس آنها، تعدد معانی نه از فقدان محدودیت ها، بلکه از پدیده های دیگر منتج می شوند. اما آنجا که سازوکارهای تفسیر با سازوکارهای به کار رفته در تفسیر پاره گفته ها شباهت دارد، نتایج یکسان به بار خواهد آورد.

تصریح و تلویح۳۱

در این چارچوب، تعامل پیش تصورات یا اطلاعات می تواند صریح یا ضمنی باشد. اگر محتوای آشکار پاره گفته ای بر محیط شناختی دریافت کننده تأثیر بافت برون زبانی بر جای گذارد، تأثیر حاصل را تصریح می نامند (تصریح، معنای حاصل از آشکارسازی بازنمایی هایی معنایی پاره گفته است به واسطه پرکردن فاصله میان معنای زبانی و گزاره بیان شده).۳۲ اگر محتوای مستتر تأثیر بافت برون زبانی بر جای گذارد، آن گاه گفته خواهد شد که پاره گفته دارای تلویح است (تلویح، معنای حاصل از پاره گفته است، اما تا بازنمایی های معنایی آشکار نشود، به دست نخواهد آمد).
برای به دست آوردن معنای آشکار و مستتر پاره گفته، اطلاعات بافت برون زبانی را به کار گرفته و اصول کاربردشناختی را اعمال می کنند. دو پاره گفته معنای تلویحی یکسان دارند، اگر یکی از آنها از دیگری واضح تر باشد. برای نمونه، دو پاره گفته زیر را که معنای تصریحی یکسان دارند مقایسه کنید: (From Diane Blakemore, Understanding Utterance, p. ۶۰)
در این اتاق است.
جلسه در اتاق است.۳۳
پاره گفته دوم واضح تر به نظر می رسد، چون فهم آن کمتر به مسائل بافت برون زبانی بستگی دارد. بنابراین، دو شیوه وجود دارد که در آن پاره گفته ای در بافت برون زبانی پاره گفته ای دیگر نقش دارد: الف) با افزودن بر معنای تصریحی پاره گفته پیشین، ب) با افزودن بر معنای مستتر پاره گفته پیشین.
یک بند یا پاره ای از متنی بلند، ممکن است معنایی تصریحی ارائه دهد که با دیگر اطلاعات موجود در متن مرتبط باشد، و ممکن است معنایی تلویحی ارائه دهد که با مفهوم متن مرتبط باشد.
از جمله وظایف عمده تحلیل متن، آشکار کردن تصریحات و تلویحات در هر پاره از متن یا در گزاره های بیان شده در آن پاره و پیامدهای بافت برون زبانی بیان شده است. در نمونه های متعدد، متن اجازه نمی دهد که به سهولت به تلویحات آن دست یابیم. این مسئله یا به نبود محدودیت در خصوص ارتباط آیتم مورد نظر و یا به نبود پیش تصورات بافت برون زبانی در دسترس مربوط می شود که می تواند به منزله مبنایی برای فرایند استنتاجی دریافت کننده عمل کند؛ فرایندی که دریافت کننده امیدوار است در تلویح پاره گفته به او یاری رساند. اما چه می شود اگر تمام پیش تصورات و قضایای در دسترس دریافت کننده کمکی در تأیید تلویح یک پاره گفته نکند؟ در برخورد با چنین شرایطی، اسپربر و ویلسون می گویند:
«عدم تعین تلویحات هیچ مشکل خاصی را ایجاد نمی کند... پاره گفته ای که طیفی کوچک از قضایای قویاً تلویح شده یا نتایج را به همراه دارد، به شدت شنونده را تشویق می کند که از زیرمجموعه ای از قضایا استفاده کند و به برخی از زیرمجموعه ها که به عقاید گوینده مرتبط می شوند، توجه نشان دهند. روشن است که هر چه معنای تلویحی ضعیف تر باشد، گوینده اعتماد به نفس کمتری خواهد داشت که آیا فرضیات یا نتایج خاصی که او به کار می گیرد، افکار گوینده را منعکس خواهد کرد؟ و عدم تعین هم به همین موضوع مربوط می شود.»
نتیجه دم دست چنین موردی، تعدد تفاسیر خواهد بود، خواه به دلیل آنکه خواننده نمی داند کدام یک از نتایج ممکن را برگزیند و نیز بسیاری از آنها را برابر می بیند، و خواه به دلیل عقاید گوینده. با این حال، همان گونه که پیش تر هم اشاره شد، وقتی گوینده ای قصد دارد هیچ گونه ابهامی باقی نگذارد، تلویحات پاره گفته را محدود کرده و به طرزی آشکار از جمله بندهای گفتمان و... استفاده می کند؛ برای اینکه اطمینان یابد شنونده و تمام شنوندگان به واسطه استفاده از پیش تصورات بافت برون زبانی یکسان در تفسیرهای خود به همین تلویحات دست یافته اند.
شنوندگان با استفاده از فرضیات متنی یکسان در تفسیرشان به معنای ضمنی یکسان نیز دست می یابند. نمونه جالب این نوع، زبان حقوقی است. زبانی که در وضع قانون استفاده می شود، می تواند به قدری غیردقیق باشد که قضاوت درباره موضوع را به ملاحظات شخصی واگذارد، اما از طرف دیگر می تواند به قدری استوار و دقیق باشد که به تفاسیر متعدد نیازی نباشد. اغلب عباراتی مانند معقول۳۴، مشهود۳۵ و ... را در بافت های برون زبانی مانند «خسارت معقول»، «رفتار معقول» و «شک معقول» شنیده ایم. اما معقول و مشهود، نامعقول و نامشهود چیست؟ اینها نوعی از زبان اند که عمداً قید و محدودیتی ندارند تا در هر شرایطی آن گونه که درخور است، قضاوت شوند.
در زبان قرآن نیز با همین نوع تفاوت در سطح تعیّن تلویحات روبرو هستیم. در بسیاری از بافت های برون زبانی قرآن که جزئیات خاص بر پیام متن تأثیری ندارد، یا زمانی که آشکار نشدن آنها تأثیری دو چندان برجای می گذارد، این جزئیات بیشتر نادیده گرفته شده و از نوعی زبان غیردقیق استفاده می شود. گاهی می گویند این امر از آن رو است که قانونی خاص تحت هر شرایطی و با هر گونه ابزار موجود، اجرا شدنی به نظر آید.۳۶
از این رو، توضیح روابط متنی میان پاره های یک سوره به همین شکل است؛ برخی پاره ها پیچیدگی های معنایی کمرنگ تری دارند و در نتیجه ارتباط آنها با مفهوم زبانشناختی دم دست آنها به میزان زیادی نامعلوم خواهد بود و به طرق مختلف تفسیر می شوند. روی هم رفته هدف از تعامل در کل، افزایش اشتراک محیط شناختی است تا تضمین تکثر غیرممکن اندیشه ها. (Sperber and Wilson, Relevance, p.۲۰۰)

مناسبت و روابط متنی

در بخش پیشین، به شماری از اصول کاربردشناختی اشاره کردم که بر طبق نظریه مناسبت، فرایند ادراک میان تعامل گران را سمت و سو می دهد. نمونه هایی را که آوردم، جملگی در زبان ارتباطی روزمره به کار می روند. با این حال، زبان روزمره تنها زبانی نیست که از این نظریه استفاده می کند، چرا که این نظریه به طرزی چشمگیر در درک متن و زبان ادبی نیز کارایی دارد.
از میان آثاری که درباره نظریه مناسبت به رشته تحریر در آمده (از زمان انتشار اولین کتاب در سال ۱۹۸۶ درباره این موضوع۳۷)، فقط برخی این نظریه را در ادبیات به کار بسته۳۸ و کمتر آن را در متون طولانی تر به کار برده اند.۳۹ این آثار به خود نظریه نپرداخته اند. در واقع نویسندگان نظریه مناسبت بر این حقیقت تأکید دارند که اصول کاربردشناختی به کار رفته در تفسیر زبان متعارف، همان اصولی اند که در تفسیر زبان ادبی نیز به کار می روند و این اصول درباره برخی ابزارهای کلامی۴۰ مثل استعاره و کنایه، حرف های زیادی برای گفتن دارند.
در این بخش، درباره امکان تحلیل روابط متنی در متونی بلندتر مثل قرآن، در پرتو نظریه مناسبت، بحث و استدلال خواهم کرد که چرا اصول کاربرد شناختی تفسیر قرآن به رغم تفاوت هایی که به لحاظ ماهیت و کارکرد با مکالمات زبان متعارف دارند، همچنان کارآمد عمل می کند. خواهم گفت چگونه این اصول در متن و نیز پاره گفته کارایی پیدا می کنند و در برقراری روابط متنی نقشی حائز اهمیت بر عهده دارند. در نهایت، ضمن پرداختن به روابط مضامین مختلف دو سوره بلند احزاب و قیامه، تصویری کلی از این پژوهش ارائه خواهم داد.

ادبیات و تعامل

گرچه عمده کارکرد ادبیات به طرزی مستدل، زیبایی شناختی است، اما با زبان خود نیز رابطه ای تعاملی برقرار می کند. یا به دیگر سخن، از آنجایی که زبان ادبی شکلی متمایز از زبان متعارف دارد، یکی از عناصر مشترک میان این دو زبان، این حقیقت است که هر دو پیامی را به خواننده یا شنونده منتقل می کنند. وقتی پیام منتقل شده بررسی می شود، این حقیقت که عمده هدف زبان متعارف برقراری تعامل است و اینکه این تعامل در زبان ادبی کارایی ندارد، در تحلیل پیام به کار رفته نامرتبط به نظر می آید. پیامی که به طور شفاهی انتقال داده می شود و شنوندگان آن را باز می یابند، همچنان به صورت استنتاجی پردازش می شود و اصول کاربردشناختی است که به این فرایند جهت می دهد.
فرآیندهای دخیل در نیل به تأثیر زیبایی شناختی به واسطه برخی اصول و ملاحظات سمت و سو می یابند، نه به واسطه اصول کاربردشناختی دخیلِ در تفسیر تأثیرات ارتباطی. به عبارت دیگر، ضرورت ندارد متن تعاملی، ادبی باشد، چرا که هر دو تأثیر به طور هم زمان می توانند رخ دهند. در حقیقت، در حالی که تعامل می تواند بدون همراهی تأثیرات ادبی صورت گیرد، عمده تولیدات زبانی ما (کنش های کلامی) محتوای خود را انتقال می دهند. هرچند انتقال این محتوا می تواند کارکرد اصلی کنش کلامی محسوب نشود و این امر البته به دیگر کارکردها نیز ارتباط پیدا نمی کند.
نیگل فب (Nigel Fabb) در خصوص تعامل به منزله یکی از کارکردهای احتمالی ادبیات این گونه توضیح می دهد:
«تولید هنر کلامی یا ادبیات در اصل کارکردهای متعدد دارد، از جمله ایجاد ارتباط که البته فقط به همین کارکرد محدود نمی شود.» (Fabb, Linguistics and Literature, p.۶)
با این حال، می توان استدلال کرد که انتقال معنا گرچه نه به عمد، نتیجه ضروری کاربرد زبان است. برای نمونه، شعر عربی زیر را ملاحظه کنید:
My camel has protested at the length of the journey
‘Wait patiently, we are both being tested’.
شتر من به خاطر راه طولانی شکایت می کند، «صبور باش، هر دوی ما امتحان پس می دهیم».
اگرچه این بیت استعاری است و به واسطه وزن و قافیه و... تأثیری زیبایی شناختی در خواننده ایجاد می کند، اما معنایی دارد که با عنایت به عناصر زبانی یا غیرزبانی انتقال می یابد. برای نمونه، این بیت به خواننده می گوید که شاعر برای مدت طولانی در حال سفر بوده و از این سفر طولانی نیز خسته است. اگرچه این امر بخشی از گزاره ای است که بیت به آن اشاره کرده است، محتوای زبانی واژگان هیچ اشاره ای به این موضوع نمی کنند.
ارکان زبانی معنا به واژگان و دستور زبان مربوط است، اما ارکان غیرزبانی بر بافت برون زبانی متکی است و در بازیابی معنای بیت به کار می روند. این بیت اشاره ای به طول زمان نمی کند، اما به تجربه می دانیم که سفر طولانی با شتر زمان زیادی می برد. همچنین شاعر نمی گوید که خسته است، اما این در مدخل دانشنامه ای ما ثبت شده که شتر حیوان است و حیوانات سخن نمی گویند. همچنین با استنتاج به این حقیقت می رسیم که گزاره بیان شده در اصل در مورد احساس شاعر است، نه احساسات شتر، گرچه شکل زبانی بیت خلاف این را به ما می گوید.
بنابراین نکته این بیت این است که ادبیات در کنار سایر کارکردها معنا را نیز منتقل می کند و اینکه این معنا به واسطه اصول کاربردشناختی بازیابی می شوند. فب پا را از این حد نیز فراتر گذاشته و به این حقیقت اذعان می کند که فرایندهای همگانی دخیل در معناآفرینی ادبی بیش و کم با فرایندهای دخیل در کنش کلامی یکسان است؛
«کارکردهای این متن (متن ادبی) و دیگر کنش های کلامی هیچ تفاوت اساسی با هم ندارند، اما بیشتر انواع کنش های کلامی دقیقاً از این نظر سست و غیردقیق اند که معنای ادبی متن، مدرکی ناقص و نه کامل برای مقاصد اطلاعاتی۴۱ گوینده یا نویسنده بر می سازند.» (Fabb, Linguistics and Literature, p.۲۵۲.)
منظور فب از سست بودن یا غیردقیق بودن کنش های کلامی، این حقیقت است که شکل زبانی به معنای دقیق کلمه تمام آنچه را که گزاره در خود دارد، بیان نمی کند، بلکه فقط بخشی از مدرک به کار رفته در نیل به این گزاره را ارائه می دهد و باقی شواهد همگام با اصل نظریه مناسبت که پیش تر توضیح دادیم، از بافت برون زبانی فراچنگ می آید.
اکنون پرسش از متن قرآنی این است: آیا قرآن یک متن ارتباطی/ تعاملی است یا ادبی؟ بر طبق آنچه گفتیم، پاسخ هر چه باشد، تأثیری بر این نکته ندارد که اصول کاربردشناختی یکسان می تواند در تفسیر متن قرآن به کار رود؛ درست همان گونه که در سایر متون به کار می رود. با این حال، طرفه این است که می توان استدلال کرد به رغم کارایی بسیار بالای زبان ادبی، کارکرد اولیه متن قرآنی، تعامل است.
قرآن متنی است که برای راهنمایی بشر به سمت آنچه خود قرآن آن را «راه راست» می نامد، نازل شده است و قرآن به واسطه هدایت همیشگی و دائمی مردم در نظام اجتماعی، اخلاقی و حقوقی اسلام، به این امر مبادرت می ورزد. قرآن اساساً پیامی برای مردمان است و آیات بسیاری از قرآن آشکار و نهان بر این کارکرد تأکید کرده اند.
برای مثال نگاه کنید به سوره بقره/۲-۳ که قرآن را به عنوان هدایتی قطعی معرفی می کند:
(ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ*اَلَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ)
«این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است؛ آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند.»
بنابراین قرآن بر خلاف بیشتر آثار ادبی دیگر، متنی تعاملی است، ولی کارکردی ادبی نیز دارد که در راستای هماوردی قرآن از اعراب زمان خود حرکت می کند؛
(وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ)
«و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید، پس- اگر راست می گویید- سوره ای مانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- فرا خوانید.»
هماوردی از جمله راه هایی است که قرآن را برای اعراب پذیرفتنی جلوه می دهد؛ اعرابی که اگر قرآن به شکلی متعارف نازل می شد و اگر می دانستند شبیه آثار ادبی کلاسیک شاعران بزرگ خودشان است، هرگز آن را نمی پذیرفتند.
در زیر به این نکته اشاره می کنیم که چگونه اطلاعات بافت برون زبانی در تفسیر حتی برخی ساده ترین و کم ابهام ترین آیات قرآنی به کار می رود. قسمتی از داستان قرآنی موسی (قصص/ ۱۱-۱۳):
(وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ*وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ*فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ)
«و به خواهر [موسی] گفت: «از پی او برو.» پس او را از دور دید، در حالی که آنان متوجّه نبودند. و از پیش، شیر دایگان را بر او حرام گردانیده بودیم. پس [خواهرش آمد و] گفت: «آیا شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند و خیرخواه او باشند؟» پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است، ولی بیشترشان نمی دانند.»
در این نمونه به ارکانی بر می خوریم که به فهم ما از داستان یاری می رساند، اما این ارکان در متن نیامده اند. برای نمونه، ضمایر، «او» (she) در «او به خواهرش گفت»، و «او» در «او گفت می توانم خانواده ای را...». ارجاع به این دو حادثه، فرآیندی ارجاعی است و نه رمزگشاینده. جز این پیش تصور که گوینده از خویشاوندان است و ارجاع آنی به مادر در آیه اول و به خواهر در آیه دوم، هیچ چیز دیگری به مرجع درست ضمایر اشاره نمی کند. رابطه میان آخرین آیه (پس او را به مادرش بازگردانیدیم...) و آیه پیشین (پس [خواهرش آمد و] گفت: آیا شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم) به این حقیقت منوط می شود که خانواده مورد اشاره آیه همان خانواده واقعی موسی است، اما آیه صراحتاً به این موضوع اشاره نمی کند. این امر به واسطه اطلاعات بافت برون زبانی صورت می گیرد که خواننده از سایر پیش تصورات بافت برون زبانی دریافت کرده و در نهایت به این نتیجه نایل آمده که منظور از خانواده، همان خانواده واقعی موسی است و از این رو است که ارجاع آیه آخر نیز معنا می یابد؛ «پس او را به مادرش بازگردانیدیم». در حقیقت در نمونه پیش گفته، اندک اطلاعات بافت برون زبانی به درک معنایی کمک کرده که به ظاهر نامنسجم به نظر می آید.

پی نوشت ها:

۱. سالوا العوی استاد مطالعات قرآنی گروه الهیات و مذاهب دانشگاه بیرمنگام انگلستان است. العوی در این دانشگاه هرمنوتیک قرآنی و روش های تفسیر متن اسلامی تدریس می کند. عمده علاقه او به تحلیل گفتمان قرآنی است. اخیراً مقاله ای با عنوان «تکرار در قرآن» و کتابی به زبان عربی درباره نقش بافت برون زبانی در تفسیر همنامی قرآنی به رشته تحریر درآورده است. کتاب «روابط متنی در قرآن؛ مناسبت، انسجام و ساختار» در دست ترجمه است. دکتر سید حسین سیدی یکی از کتاب های ایشان را از عربی به فارسی برگردانده اند. آستان قدس رضوی آن را منتشر کرده است.
۲. در آماده سازی این ترجمه دو تن از دانشجویان سختکوش دوره کارشناسی ادبیات انگلیسی دانشگاه اراک - خانم ها فرزانه صائبی و زینب بخشی- نقش بسزا ایفا کرده اند که بدین وسیله از ایشان تشکر می شود.
۳. coherence theory
۴. relevance theory
۵. Pragmatics
۶. textuality
۷. cohesive ties
۸. coherence
۹. utterances
۱۰. coherence relation
۱۱. grammatical connectives
۱۲. reference to elements inside and outside the text
۱۳. ellipsis
۱۴. substitution
۱۵. conjunction
۱۶. lexical cohesion
۱۷. recipients
۱۸. ترجمه انگلیسی نویسنده و ترجمه تحت اللفظی آن به شرح زیر است:
The Prophet has a higher claim on the believers than [they have on] their own selves, [seeing that he is as a father to them] and his wives are their mothers: and they who are [thus] closely related (relatives) have, in accordance with God’s decree, a higher claim upon one another than [was even the case between] the believers [of Yathrib] and those who had migrated [there for the sake of God]. Nonetheless, you are to act with utmost goodness towards your [other] close friends as well: this [too] is written down in God’s decree.
پیامبر حق بیشتری بر مؤمنین [نسبت به خود آنها‍‍‍] دارد. [با توجه به اینکه او برای آنها مانند پدر است] و همسرانش، مادران آنها هستند. کسانی که [به هر ترتیب] رابطه نزدیکی دارند [خویشاوندان]، طبق حکم الهی حق بیشتری نسبت به مؤمنین [یثرب] [حتی در میان خود آنها] که مهاجرت کرده اند [به آنجا در راه رضای خدا] دارند. با این وجود شما موظفید در نهایت خوشرفتاری با دوستان [دیگر] خود رفتار کنید. این [هم] حکم مکتوب خداوند است.
۱۹. items of lexical cohesion
۲۰. reference items
۲۱. sentence conjunction
۲۲. sentence connectives
۲۳. co-text
در معنا شناسی نظری و معناشناسی کاربردی، بافت، فضایی است که جمله های زبان در آن تولید می شوند. این فضا می تواند محیط بیرون از زبان باشد (بافت برون زبانی context) یا متنی باشد که به صورت مجموعه ای از جمله های زبان پیش و پس از هر جمله آمده است (بافت درون زبانی co-text). بافت برون زبانی را بافت موقعیتی نیز می نامند و آن فضایی است که زبان در آن جریان می یابد. از آغاز دهه ۱۹۷۰ به بعد، افرادی چون سادوک (Sadock) تحت تأثیر آرای هایمز (Hymes) و فرث (Firth) به بحث درباره بافت برون زبانی به منزله یکی از مهم ترین عوامل دخیل در تعبیر معنا پرداختند. هایمز با الگوگیری از دیدگاه فرث، مختصاتی را برای تولید جملات زبان بر حسب بافت برون زبانی معرفی می کند که عبارت اند از گوینده، شنونده، موضوع، موقعیت، مجرای ارتباطی، رمزگان، شکل پیام، رویداد، شاهدان گفتگو، ابزارهای ارزشگذاری و قصد از گفتگو. بافت درون زبانی نیز فضایی است که از طریق جمله های زبان ساخته می شود و اطلاعاتی را در اختیار طرفین گفتگو قرار می دهد که در ادامه ارتباط مؤثرند (صفوی،/۱۹-۲۱).
۲۴. connectives
۲۵. contextual effect
۲۶. M. A. S. Abdel-Haleem, ‘Grammatical shift for rhetorical purposes: iltifat and related features in the Qur’an’, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, ۱۹۹۲, ۵۵(۳): ۴۲۰.
این مقاله به همین قلم ترجمه شده و به زودی در قالب مجموعه مقاله قرآنی از طرف انتشارات نیلوفر چاپ می شود.
۲۷. cost and gain
۲۸. cognitive environment
۲۹. در حوزه تفسیر اگر به تفسیر مفسران نگاه کنیم، به سهولت می توان به این حقیقت پی برد که بخش اعظم تفسیر بر استنتاج معنا و نیز مطالعه مناسبت به واسطه اضافه شدن عناصر بافت برون زبانی مبتنی است. مسئله اینجاست که این اضافه شدن به صورت شهودی انجام گرفته و به منابع شناختی و پیشین مفسر بستگی دارد.
۳۰. encyclopedic entries
۳۱. Explicature and implicature
۳۲. گزاره بیان شده همان منظور پاره گفته است پس از به کارگیری اطلاعات از حیث بافت برون بافتی استنتاج شده.
۳۳. it is in this room.The meeting is in room ۳۰۷
۳۴. reasonable
۳۵. sensible
۳۶. معادل فقهی این امر در شرع اسلام این است: تعمیم دادن آنچه تغییرپذیر است و محدود کردن آنچه تغییرناپذیر است. برای نمونه، قانون اسلامی پوشش زنان و مجازات دزدی. عبارت جلباب ‍[در احزاب/۵۹] به پوشش زنان اشاره می کند، اما به اندازه، رنگ و شکل پوشش نمی پردازد، اما مجازات دزدان به تفصیل آمده و تفاسیر متعدد ندارد (نویسنده).
۳۷. For a bibliographical survey of the literature on RT, see Francisco Yus, ‘Relevance: a thematic bibliographical list’, Revista Alicantina de Estudios Ingleses, ۱۹۹۸, ۱۱: ۲۶۱–۲۸۵. And, Journal of Pragmatics, vol. ۳۰.
۳۸. Among those are: Nigel Fabb, Linguistics and Literature, Blackwell, Oxford and Massachusetts, ۱۹۹۷, pp. ۲۵۰–۲۷۳, and Seiji Uchida, ‘Text and relevance’, Relevance Theory: Applications and Implications, ed. Robyn Carston and Seiji Uchida, John Benjamins Publishing Company, Amsterdam/Philadelphia, PA, ۱۹۹۷.
۳۹. Apart from this study, the only work I know of, which is entirely devoted to the application of Relevance to a long literary text is a recent PhD study by David Keeble entitled: Interpretive Representation in Thomas Carlyle’s Chartism: A Relevance Theoretic Analysis, Lancaster University, ۲۰۰۲.
۴۰. rhetorical tools
۴۱. مقاصد اطلاعاتی که در نظریه مناسبت به کار می رود، عبارت است از معنای مورد نظر نویسنده. بر اساس نظریه مناسبت، تعامل گران دو نوع قصد دارند: تعاملی و اطلاعاتی. تعاملی، انتقال چیزی به کسی و اطلاعاتی، به پیام انتقال یافته اشاره می کند. شکل زبانی هر پاره گفته ای دال بر قصد اطلاعاتی گوینده است، اما این گونه زبانی صرفاً بخشی از مدرکی است که دریافت کننده برای بازیابی پیام مورد نظر به کار می گیرد. باقی مدارک بر بافت برون زبانی متکی اند و دریافت کننده بر اساس اصل کاربرد شناختی مناسبت آنها را بر می سازد (نویسنده).

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:16 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

 

جامعيت قرآن كريم نسبت به علوم و معارف الهي و بشري

مصاحبه شونده:محمد هادی معرفت و سید ابوالفضل میر محمدی
گستردگي دانش بشري در موضوعات مختلف بويژه در علوم انساني و كلامي سؤالات زيادي را پيرامون دين بويژه اسلام و قرآن و اداره جامعه بشري بر اساس دين برانگيخته و از طرفي پاسخهاي در خور و شايسته كمتر ارائه گرديده است. عمده سؤالي كه در اين راستا ميان پژوهشگران و دين شناسان ارائه مي‏گردد محدوده جامعيت دين و كماليت قرآن در حوزه نيازهاي بشري است.
«نامه مفيد» به اندازه توان خود تلاش مي‏نمايد پاره‏اي از اين سؤالات را فراروي عالمان و متخصصان قرار دهد تا با استفاده از آنان پاره‏اي از اين پرسشها را پاسخ گويد. با سپاسمندي از بزرگواراني كه فراخوان نامه مفيد را پاسخ گفته‏اند، تأكيد مي‏كنيم كه صفحات مجله براي پاسخ به اين اقتراح در شماره‏هاي ديگر نيز گشوده است. اين شماره را به پاسخ حضرت آيت‏اله محمد هادي معرفت، استاد حوزه و مؤلف كتاب گرانسنگ «التمهيد في علوم القرآن» و حضرت آيت‏اله سيد ابوالفضل ميرمحمدي استاد و رئيس دانشگاه الهيات تهران، زينت مي‏بخشيم. بر آن اميد كه براي خوانندگان مفيد واقع شود.

آيا قرآن كريم نسبت به علوم و موضوعات الهي و بشري جامعيت و كليتي دارد و پاسخگوي همه اين مسايل است يا نه؟ و اصولاً در مرحله بعد اگر جواب مثبت است مكانيزم استخراج اين سئوالات از ظواهر قرآن و يا نصوص قرآن و سنت چگونه است؟
محمد هادي معرفت: بدون شك ما به جامعيت قرآن معترفيم و اساسا «اليوم اكملت لكم دينكم» معناي كمال را مي‏رساند كه اسلام و در رأس آن قرآن، آنچه را كه نياز بشر بوده بطور كامل عرضه داشته است. ولي صحبت از جامعيت و كمال در اين جهت است كه مقصود از جامعيت و كمال چيست؟ در اينجا برخي از ادعاها افراطي است و آن اينكه هرآنچه بشر به آن رسيده است يا مي‏رسد از دستاوردهاي علمي، فني، فرهنگي و... تمام اينها در قرآن بوده يا ريشه‏اش در قرآن هست. و حال آنكه چنين ادعايي گزاف و بي‏اساس است .قرآن اساسا جاي عرضه اينگونه مطالب نيست. مقصود از كمال و جامعيت، جامعيتِ در شؤون ديني است (اصولاً و فروعا). ما اگر مدعي هستيم كه قرآن جامع است يعني آنچه كه در رابطه با اصول معارف هست و آنچه كه در رابطه با بيان احكام و تشريعات هست اينها بطور كامل در دين مطرح است و رؤوس و پايه‏هاي آنها در قرآن موجود است، همين است و بس. بيش از اين ما ادعايي نداريم. زيرا قرآن وقتي كه ادعاي كمال مي‏كند و مي‏گويد: «اليوم اكملت لكم دينكم» از اين جهت كه روي كُرسي تشريع نشسته چنين ادعايي را مي‏كند نه روي كرسي تكوين. اگر مدعي اين كلام، بر كرسي تكوين تكيه داده بود و گفته بود كه هر آنچه كه نيازمندي است، من براي شما آورده‏ام در چنين ادعايي جا داشت كه بگوييم علوم تجربي و رياضي و تمام ابعاد فرآورده‏هاي بشري بايد حداقل ريشه‏اش در قرآن بوده باشد ولي اين سخن را موقعي گفته است كه بر كرسي تشريع تكيه زده پس معنايش اين است كه آنچه در رابطه با شريعت است، اصولاً و فروعا، ما براي شما مطرح و پايه‏ريزي كرده‏ايم. و اين همانند آن است كه يك فقيه كتابي را بنويسد و بگويد هر آنچه مورد نياز بوده است، در اين كتاب گرد آورده‏ام. اين سخن را موقعي مي‏گويد كه بر كرسي فقاهت تكيه زده باشد، مثل «من لا يحضره‏الفقيه» يا وقتي‏كه محمدبن زكريا مي‏گويد: من كتابي مي‏نويسم كه تمام نيازمنديهاي مردم را فراهم كنم و بدين‏سان كتاب «من لا يحضره‏الطبيب» را مي‏نويسد. يعني هر آنچه را كه در عالم پزشكي مورد نياز است من ارائه مي‏دهم. چرا؟ چون اين سخن را موقعي گفت كه بر كرسي طبابت و پزشكي تكيه زده بود. خلاصه در اينگونه سخنان بايد ببينيم كه گوينده‏اش خود را در چه موضعي قرار داده و اين سخن را گفته است. اين اولاً، كه مناسبت حكم و موضوع اقتضا مي‏كند كه آنچه كه در رابطه با شريعت و دين است اصولاً و فروعا مطرح كرده باشد نه غير از آن.
و ثانيا اساسا قرآن كريم و همچنين دين، شأنش اين نيست كه در اموري كه مربوط به يافته‏هاي خود بشر است دخالت كند؛ حتي راهنمايي كردن آن هم معنا ندارد. زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزاني داشته و همان روز اول كه گفت: «و علَّم آدم‏الاسماء كلَّها»، اسماء يعني حقايق اشياء. يعني ما به انسان قدرت پي بردن به تمام حقايق هستي را داده‏ايم، همين و بس. آنچه را كه از خداوند سبحانه و تعالي انتظار مي‏رود همين است و اصلاً براي اينكه انسان آن جنبه خليفة‏الله في‏الارضي خود را به مَنصه ظهور برساند بايد خود بجوشد، خود بتواند نسبت به اين تحدّي به مَلَك، به فعليت برسد و اگر بخواهد به كمك شرع باشد اين‏كه هنري نيست. پس خداوند آن روزي كه انسان را لُخت آفريد و در اين جهان افكندش، حتي مثل ساير موجودات وسايل دفاعي، پوشش و... براي او فراهم نكرد، حتي به انسان گفت كه لباست را بايد خودت فراهم كني، خوراك را هم بايد خودت تهيه كني، وسيله دفاع را خود فراهم كني، برخلاف ساير مخلوقات، چرا؟ چون به انسان چيزي داده بود كه او را در زندگي بي‏نيازش مي‏كرد و آن چيز همان عقل و خرد و انديشه اوست و لذا اساسا معنا ندارد كه بگوييم انسان براي پي بردن به مثلثات، هندسه فضايي، فلان قانون رياضي، كمك از شرع بگيرد؛ اين وظيفه شرع نيست. بلكه وظيفه شرع اين است كه برنامه‏هايي طرح كند كه انسان زندگي سالم داشته باشد. اسلام كار به اين ندارد كه شما وقتي به مسافرت مي‏رويد با حيوان حركت كنيد يا با ماشين يا با هواپيما و... اين وظيفه او نيست. همين‏طور، اسلام كار ندارد به اينكه انسان چه‏جور لباس بپوشد، چه‏جور خوراك بخورد، منتهي مي‏گويد بايد از راه حلال باشد، اسراف نباشد، از راه تجاوز به حقوق ديگران نباشد، بلكه بايد هر كس به حقوق حقه خود برسد. اسلام آمده است كه زندگي انسان را تعديل بخشد و انسان در زندگي ميانه‏رو باشد، افراط و تفريط، تعدّي و تجاوز يا كوتاهي در زندگي نسبت به حقوق ديگران نكند، همين و بس. اسلام آمده كه انسان را سعادتمند كند؛ يعني انسان را به‏گونه‏اي راهنمايي كند كه در اين جهان احساس خوشبختي نمايد تا اين مقدمه‏اي باشد براي خوشبخت بودن در جهان ديگر. و اين نيز به اين است كه زندگي سالم داشته باشد، عدل بر جامعه حاكم باشد، ظلم بر آن جامعه راه پيدا نكند. و لذا قوانين و احكامي در همين رابطه وضع مي‏كند ولي ساير مطالب، و اينكه حالا ما مي‏توانيم از اكسيژن چه استفاده‏هايي بكنيم، آيا مي‏توانيم بر اثر فشار هوا، هواپيما بسازيم؟ اينها ربطي به شرع مقدس ندارد، چون انسان خودش به اينها پي مي‏برد و اصلاً آن استعدادها و قابليتهايي كه در انسان نهفته است به فعليت مي‏رسد و بايد هم برسد. پس وظيفه دين نيست كه در شؤون زندگي انسان، در جنبه‏هاي مادي و معنوي انسان كه چگونه زندگي كند (آيا با هواپيما سفر كند يا با ماشين يا با الاغ و كذا) اينها همه مربوط به خود انسان است كه بايد اينها را فراهم كند.
ثالثا، اينكه مدعيان اين مطلب هيچ دليل و شاهدي بر اين ادعاي خودشان ندارند. مقصود از دليل اين است كه آيا در نصوص كتاب يا سنت چنين مسأله‏اي اصلاً از جانب شرع يا قرآن مطرح شده كه ما همه چيز را براي بشر گفته‏ايم يا مي‏گوييم، اين معناي دليل بود. شاهد اين است كه حالا نشان دهيم كه كجاي قرآن راجع به مثلثات صحبت كرده است يا كجاي قرآن راجع به استفاده از رقّت هوا سخن به ميان آمده است و يا از كجا بشر بتواند صنايعي اختراع بكند و... اينها را شاهد هم ندارند و مسأله «لا رطب و لا يابسٍ الافي كتاب مبين» اين ربطي به اين مسأله ندارد؛ چرا كه اولاً، كتاب مبين مي‏گويد و قرآن نمي‏گويد كتاب مبين به جاي خود محفوظ، بلكه مقصود اين است كه هر آنچه در عالم وجود تحقق پيدا مي‏كند از پيش نوشته شده است. اين آيه چيزي غير از اين نمي‏گويد و ربطي به قرآن ندارد و مسأله اين نيست كه در قرآن ما همه چيز را گفته‏ايم. علي ايُّ حالٍ وجه سوم براي ردّ اين مدعا اين است كه اين مدعا نه دليلي دارد و نه شاهدي مي‏تواند داشته باشد.

با تشكر از استاد، بايد عرض كنيم عده‏اي استشهاد مي‏كنند به بعضي از آيات و روايات و ادله عقليه كه از اين ادله چنين استفاده كرده‏اند كه شأن قرآن بيان همه چيز است از قبيل «تبيانا لكل شي‏ء» با اين تعبير كه كل وضع شده است براي عموم و شي‏ء به معني وجود و موجود است، پس تبيين براي همه چيز است، هر چيزي كه شي‏ء اطلاق شود. بنابراين اعمّ است از مسايل تكوين و تشريع در خصوص روايات مخصوصا به آن رواياتي كه «كل مايحتاج اليه الناس» كه حضرت مي‏فرمايد: در نزد ما كتابي است به املاء رسول‏الله و خط علي كه در اين كتاب كل مايحتاج اليه‏الناس بيان شده حتي ارش‏الخدش. بنابراين از اين دسته آيات و روايات محبّت كرده جوابي بدهيد كه از حيث ادلّه عقلي چگونه است؟
محمد هادي معرفت: جواب اين را قبلاً اجمالاً داده‏ايم و حالا نيز مجددا تكرار مي‏كنيم و آن اين است كه اين جمله «تبيانا لِكُلِّ شي‏ء» يا «تفصيلاً لكل شي‏ء»، اين را كه گفته باشد و در چه موضعي اين را گفته است اين مسأله هيچ فرقي نمي‏كند. اگر يك مهندس كتابي بنويسد و بگويد فيهِ تبيان كل شي‏ء يعني كل شي‏ء مربوط به هندسه. اين يك امر عرفي است يعني آني كه يتفاهم منه عرف‏العام و در خود اين روايت هم كه قرائت فرموديد مثلاً عندنا كتاب علي فيه كل مايحتاج اليه‏العباد حتي ارش‏الخدش، نمي‏گويد ساختمان استكان و ... در فلان كارخانه. بلكه ارش‏الخدش را مي‏گويد كه جزء تعزيرات است، جزو ديّات است. يعني حتي ديه ارش خدش را براي ما مشخص كرده يعني در رابطه با شئوون ديني آنچه را كه نياز مردم است ما در اين كتاب روشن كرديم. اين مثل اين مي‏ماند كه صاحب عروة‏الوثقي وقتي كه آن را نوشت گفت كه من در مسائل مثلاً طهارت و صلاة آنچه را كه شما فرض كنيد نوشته‏ام حال در چه خصوص؟ وحتي شنيدم به اينكه اگر كسي توانست فرعي بر فروع بيفزايد فلان جايزه را به او مي‏دهم يعني تمام فروع مفروضه در رابطه با طهارت و صلاة را من در اينجا آورده‏ام. ديگر فرضي بالاتر از اين نمي‏شود كرد. اين معنايش اين نيست كه هر كسي هر فرضي بخواهد بكند ولو در زمينه‏هاي علوم رياضي اين ربطي به صاحب عروة ندارد لذا اين است كه صدور اين كلام از شارع مقدس است چه در كتاب و چه در سنت، چون اين در موقعي صادر شده كه شارع مقدس روي كرسي تشريع نشسته است و موضع تشريعي به خودش گرفته است لذا قطعا شامل امور تكويني نمي‏شود.
اينكه فرموديد آيه تفصيلاً لكل شي‏ء صفتي است براي تورات و طبعا ما نمي‏پذيريم بر اينكه تورات همه چيز را بيان كرده باشد حتي در مورد احكام. به دليل اينكه اگر همه چيز بيان شده بود ديگر نيازي به شريعت بعدي نبود ولي آقايان اين معنا را مطرح مي‏كنند كه در شريعت و دين به طور اعمّ بعضي روايات و آيات آمده كه دقيقا مسائل و امور تجربي است. مثلاً در باب مسواك روايات آمده يا در باب تنظيف و نظافت كردن بدن يا رواياتي كه درباره بهداشت زندگي انسان است. گاهي در آيات به بعضي از امور تكويني اشاره مي‏شود و در مورد آنها بياناتي دارد مثل آنچه در طب‏النبي و طب‏الصادق آمده است. چنين مواردي كه شريعت بيان نموده و امام بيان فرموده اينها تفضُّلاً است يا اينكه به عنوان وظيفه بوده؟
نكته ديگري كه از فرمايش حضرتعالي استفاده كرديم اين است كه چيزهايي كه عقل بشر به آن مي‏رسد نيازي به بيان شرع ندارد اما آقايان مي‏گويند اگر اين مطلب را ما بخواهيم به وسعت كلمه بپذيريم، اين حرف حتي نسبت به مسائلي هم كه از طرف شرع وارد شده، مطرح است كه خيلي از مسائلي كه شرع مطرح كرده از قبيل مسائلي چون حقوق، روابط انسان با انسانهاي ديگر، عقل بشر به آن مي‏رسد و چه بسا الآن بعضي از مسايلي كه شرع مطرح كرده حتي قابل اجرا نيست و نظرات ديگري نيز مطرح مي‏شود. آيا مي‏شود اينطور استفاده كرد كه آن چيزهايي كه بشر به آنها مي‏رسد طرح آن در كتاب و... لزومي نداشته مثلاً فرض كنيد بحث ديّات و قصاص و... كه حتي در كتاب مطرح شده اينها امروزه جايگاهي ندارد و عقل بشر خيلي راحت اينگونه از مسائل را حل مي‏كند و تا حدودي هم حل كرده است. پس در اين صورت اوامر ارشادي چه مي‏شود؟ بحث عدل و ظلمي كه شما فرموديد چيزي نيست كه بشر نفهمد، پس اگر بخواهيم شرع را در اين مسائل محدود كنيم حتي نسبت به اين مسائل هم گير دارد كه خلاصه بشر راههاي ديگري هم براي بدست آوردن اينها دارد. يعني به تعبير ديگر جنبه تفريط در اين گونه از قضايا پيش مي‏آيد و افراطي كه شما فرموديد كه خيلي از مسائل مثلاً سياست، مديريت و اقتصاد اينها ربطي به دين ندارد بلكه دين فقط براي مسائل معنوي بشر آمده است اين چگونه تصور مي‏شود؟
محمد هادي معرفت: در اينجا دوتا مسأله شده يكي اينكه پس چرا ما مي‏بينيم شارع در بعضي مسائل غير شرعي وارد شده. به شما عرض شود كه ما به اينها عنوان تفضّل مي‏دهيم يعني امام صادق عليه‏السلام كه به عنوان رئيس شرع روي كرسي تشريع نشسته است اينجور نيست كه از ساير علوم عاري باشد، شخص شارع از همه علوم داراست. ما نمي‏گوييم امام صادق عليه‏السلام نسبت به ساير علوم عاري است زيرا در اين قبيل از موارد وظيفه‏اش بيان نيست. بنابراين در اينجا دو مطلب شد كه نبايد با هم خلط كنيم. يعني پيغمبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه عقل كل است نمي‏توانيم بگوييم كه ايشان در همه مسائل عاري است و فقط در خصوص مسائل شرع آگاه است يعني فقط آقاي مسأله گوست. نه اينجور نيست، بلكه در همه چيز واقف است امّا وظيفه‏اش بيان نيست بلكه وظيفه او در محدوده شرع مقدس است كه بيان مي‏كند. حالا احيانا محيط خودش را ديد اينها عقلشان راجع به جهتي كه بايد برسد الآن نرسيده. آنها را تفصيلاً آگاه مي‏كند و لذا اين چه اشكالي دارد كه گاهي اوقات پيغمبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ـ چون در مدينه مثلاً از آن جهت كه بهداشت كامل رعايت نمي‏شده و پيغمبر هم كه واقف به جهات بهداشتي است و وظيفه‏اش هم نيست كه اين مسائل را بيان دارد ـ بگويد: خاكروبه را شب در خانه نگه نداريد اين هم بيماري مي‏آورد و هم پشه مي‏آورد و هم موجب سرايت ميكروبها به بدن مي‏شود. مگر اين مريض اگر دوا بخورد، اين ثواب ندارد؟ ثواب يعني مرضيه خدا. زيرا معناي ثواب و عقاب در اينجا كنايه از مرضيه خدا بودن و غير مرضي بودن است. خوب پيغمبر چون جامعه را كثيف مي‏ديد مي‏فرمود كه لباستان را بشوييد، پاكيزه باشيد و «الحمام يوم و يوم لا» هر دو روز يك مرتبه حمام بگيريد. اين وظيفه شرع نيست. اينها يك نوع ارشاداتي است كه شرع مقدس از باب دلسوزي براي جامعه خودش دارد و لذا از اين قبيل دستورها را ما مثل ساير دستورهايي كه جنبه شرعيت دارد قائل نيستيم. يعني اگر چنين دستورهايي داد، اينها اطلاق و عموميت ندارد. يعني نبايستي با اينجور دستورها كه ارشادي است و در رابطه با محيط خاص خود معصومي است كه اين را دستور داده است معاملات روايات احكام را نمود يعني به اطلاق آن عمل كرد. متأسفانه ما فقهايي را مي‏بينيم كه با اين قبيل از روايات معامله‏اي را كرده‏اند يعني به اطلاق آن عمل كرده‏اند حتي در قرآن آنجايي كه درباره عسل مي‏فرمايد «فيهِ شفاء لِلنّاس» ما به عنوان يك فقيه بگوييم به اينكه بله هر كس هر دردي دارد بخورد، خوب مي‏شود. چون قرآن به طور عموم و اطلاق گفته، اين حرف غلط است چون اين «فيهِ شفاء للنّاس»، مثل «اقيمواالصلوة» نيست. بلكه يك قضيه خارجيّه است، عسل براي آن محيط در آن وقت شفابخش بوده، آن امراض عمومي، كمبود كلسيم و... كه در جامعه آنها بوده براي آنها خوب بوده امّا نه اينكه برخي بيماريهاي خطرناك دارند بيايند عسل بخورند و عمل به اطلاق آيه كريمه نمايند. اين خطاء محض است.
ـ مايك بحثي داريم كه بنده در همين گروه تخصص قرآني مطرح كردم و نوشته‏ام كه در مشهد مشغول چاپند، در كتاب «التفسير والمفسّرون». كه قرآن در پنج جهت بيانش با بيانات ديگران فرق مي‏كند اين مسأله را علامه طباطبايي نيز مطرح كرده‏اند كه پنج ويژگي دارد سخن خدا يكي اين است كه اموري است كه در قرآن به صورت قضاياي حقيقيه واقع شده اينها قضاياي خارجيه است. شخصيه است (كل قضايا نه بلكه بسياري يعني از صد قضيه 70 تا) يعني آنجايي كه قرآن مي‏فرمايد: «اِنَّ اَشَدَّالناسَ عداوةً للذين آمنوا اليهود»، يعني يهود مدينه؛ اليهود، قضيه حقيقيه نيست كه مراد همه يهود را بگيريم بلكه فقط يهود مدينه. يا «اِنَّ اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انَّا نصاري»؛ فقط نصاراي نَجران مقصود است. يعني در بين اينها، «و اذا سمعوا ما انزل اليك تري اعينهم تفيض من‏الدم» مقصود اين نيست كه در قرآن بسياري از قضايايي كه مطرح شده حقيقيه نيست بلكه خارجيه است. يعني اشاره به معبود خاص است كه هرگز عموميت ندارد حتي آنجايي كه مي‏گويد:
«الاعراب اشد كفرا و نفاقا و من حولك مِنَ‏الاعراب و منافقون و من اهل‏المدينة مردوا علي‏النفاق لا تعلمونهم نحن نعلمهم».
مقصود عربهاي باديه نشين در اطراف مدينه است نه همه اعراب ونه همه باديه نشينها. خلاصه كثيرٌ من‏القضاياي‏القرانيّه انما هي قضايا شخصيه و خارجيه و لذا ما نبايستي اينجور قضايا را حقيقيه بگيريم و قابل تطبيق دهيم در همه چيز و همه جا. اين حرفها غلط است. هذا اولاً و ثانيا اگر يكي از پزشكان عالي رتبه در رابطه با همين دستورهاي شرعي راجع به بعضي از امور كه داده است مثلاً يك نفر گفته به اينكه بالاي ابروهايم يا پشت كلّه‏ام درد مي‏كرد امام فرمود كاسني بخور. يا مرزن جوش بخور و... مثلاً پزشك عاليقدري مي‏گفت: ما، ائمه را پزشك حاذق مي‏دانيم و هيچگاه بنا نيست به دستورهاي پزشك حاذق به عموم آن رفتار شود زيرا كه آن نسخه‏اي است و براي شخص خاص نوشته. اين دواي آن شخص است يعني اگر حضرتعالي سرت درد مي‏كرد طبق اين روايت بخواهي مرزن جوش بخوري اشتباه مي‏كني ـ.
و لذا اينجور دخالتهاي شرع يعني اولياء شرع در برخي از امور از روي تفضل است و جنبه شخصي دارد و نه ربطي به عموم دارد و نه اطلاق و نبايد با آنها معامله‏اي شود به مانند ساير عمومات و اطلاقات شرعيه. اين بخش اول از مسأله.
و امّا بخش دوم مسأله پس اگر بشر بناست عقلش به چيزي برسد وظيفه شرع دخالت در او نيست. آيا اين را سرايت بدهيم حتي در خود امور شرعيه؟ مثلاً فرض كنيد در باب تعزيرات، حدود، قصاص و بسياري از ابواب معاملات و حتي در بعضي از احكامي كه مربوط به عبادات هم هست؛ مثل قضيه عدّه، طلاق، حيض و نفاس و بگوييم اين احتياطاتي كه شرع فرموده امروزه به وسيله پيشرفت علوم، ما ممكن است خودمان به اين واقعيات برسيم كه شارع آن وقت از روي احتياط به ما گفته است؛ حالا ما به واقعياتش مي‏رسيم. مثلاً چنين مسايلي را مطرح كند. مثلاً بگوييم شارعي كه فرموده است زن مطلقه بايد عدّه نگه دارد و اين براي عدم اختلاط مياه كه نطفه گاهي خلط نشود، چنانچه تشخيص علمي داده شد كه اين زن باردار نيست پس عدّه لازم ندارد، چنين حرفهايي را بخواهيم زمزمه كنيم، يا اينكه يك روزي براي زانيه سنگسار بود امروز ممكن است بطرق ديگري اين حقوق را اجرا كنيم كه عقوبت اين شكلي نباشد و همينطور در بسياري از مسايل ممكن است تجديد نظر شود. و بشر خودش دخالت كرده و اصلح را خودش انتخاب نمايد، جواب اين بسيار مفصل است. (بنده تفصيلش را در جلد ششم «التمهيد» كه الآن زير چاپ است نوشته‏ام. در باب اعجاز تشريعي قرآن.) كه اگر الآن بخواهم خيلي فشرده عرض نمايم، عبارت از اين است كه در تشريعات سه بُعد وجود دارد چون تشريعات يعني قوانيني كه متكفّل به نظم در جامعه است (يعني اصلاً قوانين تشريعي چه وضعي و چه شرعي آن)، اين خود براي ايجاد نظم در جامعه است. نظم يعني چه؟ يعني حُسن رابطه بين فردي و فردي ديگر و فرد و جامعه. خوب انسان بايد حُسنِ سلوك داشته باشد هم در رابطه با خويشتن، هم در رابطه با افراد ديگر و هم در رابطه با كل جامعه‏اي كه در آن زندگي مي‏كند، بايد حسن رفتار داشته باشد. حال چه كسي آن را تنظيم مي‏كند؟ ولي انسان در حيات خود يك رابطه ديگري هم دارد كه آن رابطه با خداست. قانوني كه مي‏خواهد وضع كند هر چقدر هم مبرّا باشد كه عناصري چون: قوميّت، نژادگرايي، رتبه‏گرايي (توجه به درجه و مقام)، طايفه‏گرايي، هيچ در آن نباشد؛ به طوري كه مصفّا و مبرّا از هرگونه موجبات انحراف باشد، اين همان علاقه فرد با فرد و فرد با جامعه است. امّا علاقه فرد با خدا را نمي‏تواند تنظيم كند چرا؟ چون نمي‏داند چه نوع علاقه‏اي بين فرد و خدا وجود دارد تا آن را تنظيم كند. ببينيد قرآن وقتي كه مسأله ديه را بيان مي‏كند در همانجا مسأله اخوت اسلامي را هم بيان مي‏كند، همانجا مسأله عفو، انسانيت و نوعدوستي را هم مطرح مي‏كند. اينها همه روابطي است كه فرد با خدا دارد. آنجايي كه خداوند مسأله شُفعه را مطرح مي‏كند در همانجا مسأله اينكه مبادا مثلاً آن جهات خاصي كه قاعده عدل و انصاف در كار هست ملحوظ نباشد و در قوانين شرعيه هر سه بُعد به نحو اكمل رعايت شده و در قوانين وضعيه اگر كامل باشد دو بُعد بيشتر رعايت نمي‏شود. خوب بشر چه وقت مي‏تواند ادعا كند كه ما مي‏توانيم مقدار ارث پدر از فرزند يا فرزند از پدر يا عموي پدر و مادري يا عموي پدري فقط يا عموي مادري را فقط، اين رابطه را مشخص كنيم به نحوي كه مقدار ارثش را هم معين بكنيم نمي‏تواند اين كار را بكند. هيچ به آخرش نمي‏رسد. اين يك نوع رابطه‏اي است كه در خود جامعه بين افراد هست. در باب ارث خداوند مي‏گويد: «لا تعلمونَ ايهم اقرب اِليكم» اين تقسيم‏بندي ارث كه در قرآن انجام شده، روي يك ملاكي است كه ما نمي‏دانيم و شما نمي‏دانيد كداميك از اقوام شما به شما نزديكتر است. كدام نزديكي؟ آن نزديكي كه خدا لحاظ كرده علي اي حال در هيچ جاي دنيا قانون ارث مثل آنچه در اسلام مطرح است، مطرح نيست.با اين بيان مشكل ما دقيقا معلوم مي‏شود كه در اينجا يك معيار خاصي دارد. پس بشر يك وقتي به مقامي برسد كه بتواند رابطه انسان را با جامعه و با افراد و با خدا درك كند ما در اين باره منكر نيستيم. چون وقتي مي‏تواند يك علاقه و رابطه‏اي را تنظيم كند كه مقدار آن رابطه براي آن تنظيم كننده روشن باشد. آيا مي‏تواند انسان بفهمد كه ميزان رابطه‏اش با خدا چقدر است. (اين را نمي‏تواند به دست آورد و اما خود خدا مي‏داند) ولذا ما در احكام شرعيه در آنجايي كه به ما واگذار نشده؛ مثلاً در خصوص حدود به ما چيزي واگذار نشده است اما در خصوص تعزيرات به ما واگذار شده است. يعني در آنجاهايي كه به ما واگذار نشده معلوم مي‏شود كه شارع يك نسبتهايي را در كار لحاظ كرده لذا به ما چنين اجازه‏اي داده نشده است «و من يتعد حدودالله و اولئك هم‏الظالمون». در اين گونه از موارد نبايد از آن حدود تعدّي كرد. پس هرگاه بشر بتواند ادعا كند كه من مي‏توانم همه روابط انسان را تنظيم كنم حتي با خالق خود؛ ولي فرض اين است كه اين كار براي بشر امكان پذير نيست. پس مسأله اينكه بشر يك وقتي عقلش برسد به اينكه در بعضي از احكام و موضوعات، خودش تشخيص بدهد و واقعيت و حكمش را طبق تشخيص خودش بيان كند اين يك فرض است و هيچ‏گاه نمي‏تواند واقعيت داشته باشد. مثلاً همين مسأله نطفه و عدّه؛ مگر كساني كه زنهايشان را طلاق مي‏دهند حتما مقاربت با آنها كرده‏اند مگر شارع نمي‏توانست از اول بگويد آنهايي كه مقاربت كرده‏اند و حال آنكه اينها از روز اول معلوم بود. آيا اين مسأله تازه پيدا شده يا از روز اول بوده. زن و شوهري كه بينشان مدت مديدي است كه متاركه عملي هست و حال مي‏خواهد طلاق دهد، بايد عده نگه بدارد آيا اين مسأله هم تازه پيدا شده است؟ خوب اگر بنا بود واقعا ملاك عدّه، عدم اختلاط مياه آنها باشد پس بايد بگوييم جايي كه زن خودش قاطع است كه شوهر با او نزديكي نكرده پس مي‏تواند شوهر كند و حال آنكه اينطور نيست بلكه بايد بگوييم كه در اينجا يك حكمت و فلسفه‏اي در كار است. و لذا بعضي از فقهاي معاصر كه امروزه فتوا داده‏اند به اينكه اگر رحم را در آوردند و اين ديگر احتمال آبستني نيست، عدّه ندارد، اين حرف صد در صد غلط است چرا؟ چون اينجور فرضها روز اول هم بوده. حال زنهاي عقيم، پس عدّه نبايد داشته باشند و حال آنكه اين حكم براي زنهاي عقيم نيز از روز اول بوده پس شارع با علم به اينكه برخي از زنان عقيم‏اند و با علم به اينكه بعضي از زنها ممكن است مقاربتي با آنها انجام نگرفته باشد، در عين حال حكم عدّه را تعميم داده، ملاك اين نيست كه ما با پيشرفت علم بخواهيم در اينجا دخالت و ياتوجيهي كرده باشيم. پس معلوم مي‏شود كه اسرار ديگري در كار بوده است. ما مي‏دانيم كه هيچ حكمي از احكام شرعيه بدون ملاك نيست چون عقيده داريم بر اينكه «الاحكام‏الشرعيه الطاف في‏الاحكام‏العقليه» يعني آنچه را كه شرع مي‏گويد همان است كه عقل مي‏گويد. اما كدام عقل؟ عقلي كه لو خلّي و تبعه يعني اگر عقل به آن اسراري كه شرع در نظر گرفته واقف مي‏شد هر آينه همان حكمي را مي‏كرد كه شرع حكم كرده منتهي چه وقت عقل ممكن است به آن اسرار پي ببرد. فرض اين است و لذا يك سري از احكام هست كه صرفا جنبه تعبّدي دارد و نمي‏شود آنها را با اينجور مسايل تحليل و بررسي كرد تا اينكه بخواهيم نتيجه بگيريم كه پس ما هم بتوانيم تشريع كنيم يا بعضي احكام را با پيشرفت علم تغيير دهيم.

در اين خصوص بعضي از غربي‏ها يك توجيهي دارند مثل گِنون و از ايراني‏ها پروفسور حسين نصر، اينها اين توجيه كه ما در همه امور نمي‏توانيم با عقل و درايت خودمان عمل كنيم مي‏گويند دنيا و آخرت درست به منزله علت و معلول هستند يعني «الدنيا مزرعة‏الاخرة» و چون آخرت براي ما غيب است يعني ما كه از امور آخرت خبر نداريم الّا آنچه را كه شارع براي ما بيان كرده و حيات اخروي براي ما مشخص نيست بنابراين ما نمي‏دانيم چه اعمال و رفتاري را بايد در اين دنيا انجام بدهيم كه سعادت ابدي و اخروي ما را تأمين نمايد. چون رابطه دقيق اين عمل من، مثل رابطه علت است براي آن معلولي كه آخرت را برايم درست مي‏كند و آن آخرت و معاد غيب است بايد خداوند براي من بيان كند كه چه كاري را انجام بده و چه كاري را انجام نده و لذا آنچه را مربوط به اعمال اين‏چنيني مي‏شود كه در رابطه با سعادت اخروي است ما بايد سربسته و دربسته از شريعت و دين بگيريم. زيرا بعضي از اموري است از قبيل اختراعات و اكتشافات و... اينها همه مربوط به گذران امور مالي و مادي دنياست، اين نه وظيفه شرع است و نه ما مكلّفيم كه در اين قبيل از موارد تابع شرع باشيم مگر در مسايل كلّي. شما آيا اين توجيه اشخاص مثل گِنون و پروفسور نصر را مي‏پسنديد؟
محمد هادي معرفت: بله، اتفاقا به همين امر اشاره كردم. گفتم كه احكامي كه براي تنظيم حيات بشر است سه بُعدي است، و بُعد سوم همين است كه عرض كردم. چون خدا مي‏خواهد با اين عملي كه اينجا انجام مي‏دهم اين را به آخرت ربط دهد. اين صد در صد مطلب صحيحي است و ما آن را مي‏پذيريم. اما مسأله بعضي از فقها كه عرض كردم علّتش اين است كه اگر واقعا اين علّت باشد مگر از روز اوّل زنهاي عقيم وجود نداشتند. چرا پس شارع استثنايي براي آنها قائل نشده. همين الآن هم براي عقيم همين حرف را نمي‏زند، اگر اين علّت بود بايستي زن عقيم از اوّل استثناء مي‏شد حال آنكه نشده. بله بايد زني كه مسلما با او نزديكي نشده استثناء مي‏شد اما استثنايي نشده است. پس معلوم مي‏شود كه اين علّت نيست و از روز اول همه فقها مي‏گويند اين تعليلاتي كه در برخي از بيانات شرع رسيده حكمت است و حكمت لايعمِّم و لا يخصّص. هيچ‏گاه جعل حكم به علت مطرح شده نيست. اين يك به اصطلاح فائدة‏الحكم يعني يكي از آثار مترتبه حكم شرعي است اما تمام علت نيست. اگر كسي بخواهد اينجور تعليلات را علّت تامه بگيرد، از مشرب فقاهت بيرون رفته است زيرا به آن فقه سنتي كه امام بدان عمل مي‏كرده است عمل نكرده و لذا ما اين حرفها را امروزه گاهي مي‏شنويم اينها به نظر ما گاهي بسيار بعيد به نظر مي‏آيد و اين برخلاف فقه سنتي است ـ كه ما بايستي چون فقه يك علم منقول است و نظري نيست لذا بايد به شكل خودش عمل كنيم زيرا كه علم منقول مثل علم نحو مي‏ماند ـ حال بياييم از حالا بگوييم كلُ فاعلٍ منصوبٌ، اين غلط است چون اينها از علوم منقوله است تا اينكه با پيشرفت علم و فكر بعضي نظريات در آن عوض شود. نه همين است كه هست. هيچ‏يك از قواعد نحوي با پيشرفت تمدّن و فرهنگ قابل تغيير نيست و اين حرفها به نظر ما موردي ندارد.
حال يك سئوال كه خيلي جزئي است (از آن جهت كه براي خوانندگان جاي ابهامي باقي نماند) و آن اينكه شما فرموديد قانونگذار نسبت به اين سه مسأله آگاهي دارد، بنابراين شارع مي‏تواند قانون را وضع كند، در حالي‏كه ما در قوانين شرعي بعضي از موارد را داريم (البته ما به امور اقتصادي و معاملات كاري نداريم چون خيلي‏ها به خود عرف واگذار شده است از روي أحلّ‏الله البيع و امثال اينها...) در باب قصاص عرفيات تأييد شده مثل قضيه ديه قتل همان صد شتر گذشته را شارع تأييد كرده و چيز جديدي قرار نداده. و موارد ديگري هم نقل مي‏كنند كه شارع مقدس مسايلي كه در ميان عقلا وجود داشته و مورد تأييد بوده روي آن صحّه گذاشته است. يعني آنها را هم بشر وضع كرده و شارع هم بر آنها ايرادي نگرفته بلكه همانها را تأييد كرده است. بشري كه آن روز مي‏توانسته آنها را قرار دهد و شارع هم تأييد كرده. امروز ممكن است چيزهايي را به دست آورد كه اگر شارع امروز مي‏بود، ممكن بود همينها را نيز مورد تأييد قرار دهد. (البته مي‏خواهم اشكال كاملاً روشن شود) بنابراين همانگونه كه فرموديد بعضي از عمومات قرآن، از نوع قضاياي شخصيه است، مي‏شود اين مطلب را به احكام نيز سرايت داد؟
محمد هادي معرفت: خير در تشريعات چنين چيزي وجود ندارد [مثلاً عاقله با توجه به شرايط آن روز وضع شده و امروز كه آن روابط قبيله‏اي وجود ندارد ديگر اين بحث مطرح نيست] اينها از همان مسايلي است كه مي‏گويند با پيشرفت تمدّن بايد [احكام نيز[ عوض شود. ما اين حرفها را قبول نداريم چرا؟ چون اين احكام براساس آن روابط است كه قبلاً وجود داشته و حال آنكه آن روابط ديگر نيست اين خيال شماست و اينجور نيست. بعضي احكام را ممكن است شرع از عرف بگيرد يعني بپسندد، چون ملاكهاي شرع‏پسند در آن وجود دارد يعني ممكن است انسان روي همين دو جنبه آن را اختيار كرده باشد. شرع ممكن است برخي احكام را كه از عرف و عقلاء گرفته، و امضائا وارد شرع كرده اين ممكن است داراي هر سه ملاك بوده باشد منتهي عرف عقلاء با توجه به همان دو ملاك آن را تشريع كردند كه شارع ملاك سوم را هم در آن احراز كرده است لذا آن را امضاء كرده يعني اين مسايل هم در آن بوده منتهي او توجه نداشته. اما معنايش اين نيست كه اختيار را به عرف بدهيم، چونكه شارع برخي از احكام را از عرف گرفته باشد. اين يك فرض است و حال آنكه چنين چيزي هم نيست. يعني در تشريعيات هر آنچه هست اينها از مبدعات خود شرع است و اگر قبل از شرع اسلام بوده (چون در شرايع قبلي هم وجود داشته است) اين شريعت، شريعت ابراهيمي است. يعني شريعتي است كه از پدر انبياء، حضرت ابراهيم آورده شده. و لذا در قرآن نيز اين نكته را تصريح مي‏كند و مي‏گويد: «ملتِ ابيكم ابراهيم هُوَ سمّاكم‏المسلمين» اين مسأله است كه اصلاً اسلام كه پيغمبر آن را عرضه كرده، ديني است كه حضرت ابراهيم در دو هزار سال پيش آن را مطرح كرده است. اين سخن نص قرآن است و از شريعت ابراهيمي كه بين سنت جاري بوده و اينها دليل نيست بلكه از مخترعات فكر خودشان است كه (قرعه كشي يك شتر و... اينها قصه است) علاوه بر همين مورد ديه، حضرت امير عليه‏السلام در اين باره چنين مي‏فرمايد: اينكه پيغمبر اسلام شتر، گاو و... قرار داد براي اين بود كه مال در جامعه عرب آن روز چيزي غير از اين نبود اما امروزه چون ثروت در قالب نقود است لذا امروزه ديه را از طلا گرفته‏اند. يعني اگر حال پيامبر بخواهد ديه تعيين كند بگويد پول بدهيد كه پول ندارند و لذا زمان حضرت امير عليه‏السلام همين دراهم و دنانير به عنوان ديه مطرح شد و عقيده شخصي بنده اين است كه آنچه ملاك ديه است همان هزار دينار است لاغير. مابقي بايد روي آن تنظيم شوند و لذا انحصاري به اين شش مورد ندارد و اين شش مورد ـ به جز طلا به عنوان اصل بودن ـ هيچ كدام اصالت ندارند و همه به حساب قيمتشان است و آني كه ملاك اساسي است فقط هزار مثقال طلاي شرعي است.
آيا قرآن كريم نسبت به علوم و موضوعات الهي و بشري جامعيت و كليتي دارد و پاسخگوي همه اين مسايل است يا نه؟ و اصولاً در مرحله بعد اگر جواب مثبت است مكانيزم استخراج اين سئوالات از ظواهر قرآن و يا نصوص قرآن و سنت چگونه است؟
سيد ابوالفضل ميرمحمدي: در پاسخ به اين سئوال بايد عرض كنم كه در ابتدا بايد به دليل يا ادلّه طرفدار نظريّه جامعيت قرآن توجه كنيم و دلالت آنها را بررسي نماييم كه از جمله آنها:
1. آيه شريفه «لا رطب و لا يابس الّا في كتاب مبين»،1 مي‏گويند آيه شريفه بطور كنايه دلالت دارد بر اينكه همه چيز در قرآن شريف است از جمله، تمام علوم. اين استدلال در صورتي صحيح به نظر مي‏رسد كه مقصود از كتاب، قرآن باشد ولي اگر كتاب را غير قرآن دانستيم و گفتيم مقصود از كتاب، كتابي است نزد خداوند كه خداوند چون از آن آگاه است پس به همه چيز آگاه است و در آيات زيادي به اين معنا اشاره شده كه به طور وضوح دلالت دارند بر اينكه نزد خداوند كتابي است محتوي جميع اشيا، يعني در نتيجه خداوند به همه چيز عالم است گر چه كيفيت كتاب و وقوعش نزد خداوند، براي ما معلوم نباشد كه در ذيل بدان اشاره مي‏شود:
الف ـ «و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرة في‏الارض و لا في‏السماء ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الّا في كتاب مبين»،2 با توجه به اين بخش از آيه كه مي‏فرمايد: ما از كارهاي شما آگاهيم و آنها (اعمال و رفتار انسان) در كتابند؛ به خوبي روشن مي‏شود كه منظور از كتاب در آيه فوق، قرآن نبوده بلكه كتاب ديگري است در نزد خداوند.
ب ـ «قال علمها عند ربّي في كتاب لا يضلّ ربي و لا ينسي»،3 روشن است كتابي كه در نزد خداوند است و از آن غافل نيست، قرآن نيست.
2. «و تفصيلاً لكل شيي‏ء و هديً و رحمةً لعلّهم بلقاء ربّهم يؤمنون»،4 آيا مي‏شود گفت آيه شريفه كه در ارتباط با تورات است دلالت دارد بر اينكه همه چيز در تورات است آيا احدي از يهود و غير يهود چنين ادعايي را مطرح كرده‏اند؟ يا مقصود از كل شي‏ء (همه چيز) و همه امور، مربوط به هدايت و ارشاد است؛ چنانكه در ذيل آيه نيز چنين آمده است: «تورات را كه فرستاديم بدان جهت است كه به معاد ايمان بياورند» و معلوم است علومي مانند رياضي و امثال آن در ايمان به معاد هيچ تاثيري ندارند.
3. «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي»،5 حقيقةً اكمال دين در اين آيه به چه معنا است؟ آيه بدين معناست كه خداوند در آن روز تمامي علوم را به تعليم مردم در آورد و اگر چنين نمي‏كرد دين كامل نمي‏شد؟ يا منظور اين كه خداوند آنچه را لازمه دين و مجموعه احكام، اخلاق، سياسيات لازم است فرو فرستاد و نيز اشاره است به اعلام ولايت علي عليه‏السلام در جريان روز غدير خم توسط پيامبر اسلام كه در «حجة‏الوداع» صورت پذيرفت كه در نتيجه آن نزول و تعليم احكام و ضمانت بقاء دين كامل گشته است.
4. «ونزّلنا عليك‏الكتاب تبيانا لكل شيي‏ء و هديً و رحمةً و بُشري للمسلمين»،6 اين آيه شريفه بهترين آيه‏اي است كه مي‏شود براي جامعيت قرآن كريم به آن استدلال كرد. زيرا، احتمال اينكه منظور از كتاب در آيه فوق غير قرآن باشد منتفي است. با اين وجود نمي‏توان گفت منظور از تبيان بودن قرآن براي همه چيزها، تبيان همه چيزها و علوم در دنيا است بلكه مقصود كلّيه لوازمي است كه در هدايت و ارشاد مسلمانان به كار مي‏آيد. چنانكه تعبير «كل شيي‏ء» (همه چيز) در عرف ما نيز بكار مي‏رود و هيچ گاه از آن همه چيز موجود در دنيا و همه علوم نيست بلكه مقصود همه اشيايي است كه كتاب بدان مربوط است يعني تمامي لغت. يا مثلاً اگر گفته شود مشهد مقدس شهر خوبي است و همه چيز دارد مقصود همه چيزهايي است كه مورد نياز ساكنين و زوّار است پس مقصود از اين آيه شريفه: «قرآن بيان كننده همه چيز است» نيز بايد همان اموري باشد كه در هدايت و ارشاد دخالت دارند نه همه چيز دنيا و به نظر مي‏رسد ذيل آيه «قرآن هدايت و بشارت است براي مسلمانان» مؤيدي بر اين مطلب باشد.
به هر حال هر گاه كسي معتقد به جامعيت قرآن باشد و چون چنين استفاده‏اي براي مردم عادي، ميسر نيست بايد از راه بطون قرآن باشد كه طبق اخبار مستفيضه، قرآن داراي بطون است و بديهي است استخراج معاني از بطون منحصر به پيامبر اسلام و امامان معصوم عليهم‏السلام بوده و در نتيجه با كمال تأسف تحصيل چنين علمي از قرآن كريم در زمان غيبت ميسر نخواهد بود و به دوران حضور اختصاص خواهد يافت و اما علومي از قبيل: احكام، اخلاق، سياسيات اسلامي و... كه در همه اعصار مورد استفاده مي‏باشند در عصر حضور، نيازمند به امام عصر عليه‏السلام بوده و در عصر غيبت نيز اين وظيفه به عهده فقهاي جامع‏الشرايط ـ كه توسط اخبار زيادي نيابت آنان ثابت شده است ـ واگذار گشته است.
خلاصه: جامعه در هيچ زماني نبايد از فردي كه ولايت امور مسلمين را داراست خالي باشد تا بدين وسيله علوم لازم را به مسلمانان منتقل نمايد. امّا علوم ديگر قابل تحصيل از طريق مقامات الهي نبوده و اين خود مردمند كه بايد در اكتساب علوم بكوشند.
پاورقيها:

6 ـ نحل / آيه 89.
4 ـ انعام / آيه 154.
1 ـ سوره انعام / آيه 59.
2 ـ يونس / آيه 61.
3 ـ طه / آيه 52.
5 ـ مائده /آيه 3.
پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:18 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

نظريه هدفمندي سوره ها؛ مباني و پيشينه

محمد خامه گر

چکیده: این نوشتار به بررسی مبانی و پیشینه تاریخی نظریه هدفمندی سوره های قرآن پرداخته است. بخش نخست مقاله به تبیین ویژگی های نظریه هدفمندی سوره ها اختصاص دارد به باور نویسنده تبیین دقیق این ویژگی ها، پاسخ بسیاری از برداشت های ناروا و مخالفت های مطرح شده با این نظریه را خواهد داد.
در بخش دوم مقاله، مبانی هدفمندی سوره ها شمرده شده است و در این رابطه از همسانی اصول جذابیت در کلام الهی و بشری، وحیانی بودن ساختار سوره ها و هدفدار بودن قرآن سخن به میان آمده است.
بخش پایانی مقاله به بررسی سیر تاریخی نظریه هدفمندی سوره ها می پردازد و مراحل تکامل این نظریه را در تفاسیر معتبر شیعه و سنی از قرن هفتم تا قرن حاضر بررسی می نماید.


كليد واژه‏ها: هدفمندی سوره ها، وحیانی بودن ساختار قرآن، اهداف قرآن

پيش درآمد

کارکردها و پيامدهاي هدفمندي سوره ها و تأثير شگرف اين بحث بر ترجمه و تفسير قرآن و ارتباط ناگسستني آن با مباحث علوم قرآن موجب شده است تا رويکردي عمومي به اين مبحث نوين قرآني بشود.
استاد «محمد محمد مدنى» رييس دانشكده الهيات الازهر تلاش براى كشف اهداف و مقاصد سوره ها را بهترين راه براى فهم معانى آيات مى داند او معتقد است كه:
« هر سوره اى از سور قرآن كريم داراى جان و روحى است كه در كالبد آيات آن سوره جريان دارد و اين روح بر مبانى، و احكام و اسلوب آن سوره داراى سلطه و إشراف است. معانى و مفاهيم قرآن كريم بايد از اين منظر و روش نگريسته شود. اين روش براى مطالعه و بررسى قرآن كريم سودمندتر از آن است كه آيات آن يكى پس از ديگرى مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد. اگر كسى جمله ها و آيات و يا كلمات و يا احياناً حروف آنها را نيز مورد مطالعه و بررسى قرار دهد تا از رهگذر چنين مطالعه اى سراسر آن را اجمالاً و يا تفصيلاً بررسى كند، چنين مطالعه اى پريشان و از هم گسيخته نمى تواند به او در جهت بازيافتن شكوه و عظمت و زيبائى چهره و سيماى سوره مدد رساند.»(مدني،/6- 5)
از سوي ديگر بسيارى از دانشمندان مسلمان بر اين باورند كه محتواى قرآن كريم عبارت از مطالبى است كه با سبكى پريشان و گسيخته و بيگانه از يكديگر فراهم آمده است و هر چند آيه از آيات يك سوره درباره موضوع مستقل وجداگانه اى است كه هيچ ارتباطى با موضوع آيات مجاور ندارد. زيرا هر دسته از آيات به تناسب خاصى نازل شده است و تنها بين آياتى كه در يك مرحله نازل شده اند مى توان به دنبال تناسب و ارتباط بود آنها براين باورند كه تلاش براي يافتن غرض اصلى هر سوره، تلاش ناكامى است كه از يكسان پندارى و مقايسة نا بجاى قرآن با كتب بشرى پديد آمده است و اصولاً سبك قرآن و رمز اعجاز آن در همين پراکنده گوئى و از شاخه اى به شاخه اى ديگر پريدن است.( فريد وجدي،/70)
مستشرقان و قرآن پژوهان غربى نيز بر اين نكته اصرار دارند كه بر خلاف كتابهاي معمولى كه داراى نظم معنائى و فصل بندى محتوائى هستند و هر فصل نيز سير منظم و هدف خاصى را دنبال مى كند قرآن از پراكندگى و گسيختگى ويژه اى برخوردار است و همين امر موجب سردرگمى و حيرت خواننده خواهد شد. «آرتورجان آربرى» در بخشى از مقدمه خود بر ترجمه قرآن مى نويسد:
«قرآن از هر انسجامى كه مربوط به ترتيب نزول باشد و نيز از انسجام منطقى بسى بدور است خواننده قرآن بويژه اگر ناچار باشد كه به يك ترجمه اكتفا كند، هر چند آن ترجمه از نظر زبان شناختى دقيق باشد بى شك از سبك جسته جسته و ناپيوسته بسيارى از سوره هاى قرآن حيران و هراسان خواهد شد.» (ترجمه قرآن، آرتورجان آربري)
گرايش گروه قابل توجهى از قرآن پژوهان مسلمان و غير مسلمان به نظرية «گسيختگى معنائى سوره هاى قرآن»، نظرية «پيوستگى محتوايي سوره ها» را با ترديد مواجه ساخته و پرسشهاي جدى را در اين زمينه بر انگيخته است.
براستى آيا مجموع آيات يك سوره هدف خاص و مشخصى را دنبال مى كند يا هر سوره مشتمل بر درسهاى پراكنده اى است و هيچگونه تناسبى بيان آنها وجود ندارد؟ اگر هر سوره اى داراى هدف واحدى است چگونگي ارتباط آياتي كه مضامين گوناگون دارند با اين هدف چگونه است؟! آيا جمع نمودن موضوعات پراكنده ـ به خصوص در سوره هاى طولانى ـ در زير يك سقف و ايجاد ارتباط معنائى بين آنها كشف يك واقعيت است يا تكلفى بى سود؟
به فرض كه هر سوره داراى هدف مشخص باشد اولاً يافتن اين اهداف چه سودى دارد؟ و ثانياً: چگونه مى توان با روشى علمى و بدون اعمال سليقه و پيش داورى هدف يك سوره را كشف نمود و آنگاه محورها و فصل بندى هاى آن را ارائه كرد؟!
دفاع علمى از نظرية «هدفمندى سوره هاى قرآن» اقتضاء مى كند كه ابعاد اين نظريه را روشن ساخته و شبهات پيرامون آن را يك به يك پاسخ دهيم، و سپس راهكارهاى كشف اهداف سوره ها را مورد بررسى و نقد قرار دهيم. در صورت پذيرش نظريه، درگام بعدى نمونه هائى از سامان يابى آيات را در پرتو هدف سوره ارائه مى دهيم تا توانمندى نظريه در مقام عمل هم نشان داده شود.
پيش از اين ، در شماره 29 و 30 نشريه وزين پژوهشهاي قرآني به بررسي پيامدهاي و کارکردهاي اين نظريه ، دلايل موافقان و مخالفان ، روشها و راهبردهاي کشف غرض سوره و گزارشي از سبک هاي نمايشي ساختار سوره ها پرداختيم . در اين شماره به بررسي سه مسئله مهم و مبنايي ديگر در اين بحث مي پردازيم و به سوالات زير پاسخ مي گوييم :
1. مختصات و ويژگى هاى نظريه «هدفمندى سوره هاى قرآن» چيست؟ و پذيرش اين نظريه چه لوازمى را در بر دارد؟
2. مباني نظريه هدفمندي سوره ها چيست و اين نظريه برچه اصولي استوار است ؟
3. سير تطور تاريخي نظريه هدفمندي سوره ها چگونه است و از زمان شکل گيري تا ساماندهي کنوني چه تحولاتي در آن رخ داده است ؟

1. ويژگى هاى نظرية هدفمندى سوره ها

نگرشى جامع گرايانه به سوره هاى قرآن و تلاش در جهت سامان دادن آيات پيرامون يك هدف واحد در سال هاى اخير مورد توجه خاص قرآن پژوهان و علاقمندان به معارف اسلامى قرار گرفته است. به همين موازات مخالفان اين نظريه نيز بر حجم انتقادات خود افزوده اند و تلاش كرده اند تا تكلف آميز بودن و بى فائده بودن اين نحوه نگرش بر سوره ها را اثبات كنند. اما از آنجا كه حدود ويژگى هاى اين نظريه از ابتدا به درستى تبيين نشده است در بسيارى از موارد اين مخالفت ها به نزاعى لفظى و بى ثمر تبديل گشته و از نتائج علمى محروم مى ماند. مثلاً برخى از مخالفان نظريه هدفمندى سوره ها ـ كه گاهى از آن به وحدت موضوعى سوره ها ياد مى شود ـ از آن رو با نظريه به مخالفت مى پردازند كه تصور مى كنند لازمه پذيرش اين نظريه آن است كه بپذيريم كه هر موضوع تنها در يك سورة قرآن مطرح شده است و ساير سوره ها از آن خالى است. مثلاً يك سوره درباره معاد و ديگرى درباره توحيد و سومى درباره داستان حضرت موسى و غيره است. در حالى كه هر كس كه اندك آشنائى با قرآن و اسلوب ادبى و بيانى آن داشته باشد مى داند كه هر سوره به موضوعات متعددى پرداخته است و گاه يك موضوع در چند سوره مطرح شده است چنانچه داستان حضرت آدم(ع) در هفت جاى قرآن ذكر شده است.
از اين رو، چه بسا در يك سوره مطالب مختلفي پيرامون توحيد، نبوت، معاد و ساير مباحث اعتقادي و يا وقايع تاريخي و داستانهاي انبياء ذكر شده باشد و يا شبهات مشركان و مخالفان اسلام مطرح شود، اما در نهايت همة مطالب به ظاهر پراكنده در مدار يك محور واحد قرار دارند و به عبارت ديگر هر سوره داراي حد جامعي است كه مطالب مختلف مطرح شده در سوره را پوشش مي دهد. در حالى كه طرفداران هدفمندى سوره ها هيچگاه چنين مفهومى را از نظريه قصد نكرده اند و هرگز درصدد اثبات امرى كه آشكارا برخلاف اسلوب قرآن است نمى باشند.
قرآن پژوهان و مفسرانى كه به هدفمندي سوره هاي قرآن گرايش دارند، و بر اين باورند هر سوره داراى جان و روحى است كه در كالبد آيات آن جريان دارد و اين روح بر مبانى، احكام، توجيهات و اسلوب آن سوره سلطه و اشراف دارد. ( مدني،/5)
اصطلاح رايجى كه اخيراً قرآن پژوهان معاصر براى اين «حد جامع» بكار مى برند عبارت «وحدت موضوعى سوره ها» است. (شحاته،/27)در اين عبارت منظور از وحدت موضوعى همان وحدت غرض يا هدف است. تعابير ديگر همچون «وحدت سياق» ، «هدفمندى سوره ها» و يا «ساختار هندسى سوره ها» و غيره نيز همگى بر همين نكته مشترك دلالت مى كنند. كه محور اصلي سوره واحد است نه موضوعات مطرح شده در سوره.
طرفداران اين نظريه ـ با هر تعبيرى كه از آن ياد كرده باشند ـ معتقدند كه نگرش جامع گرايانه به سوره هاى قرآن و گرايش به وحدت هدف در آنها از ويژگى ها و چارچوب خاصى برخوردار است كه هر گونه پذيرش يا انكار نظريه بايد با توجه به اين ويژگى ها صورت پذيرد.

الف. نظريه هدفمندى سوره ها از «بحث تناسب آيات» فراتر است

برخى از پژوهشگران معاصر تصور كرده اند كه نظريه «هدفمندى سوره ها» چيزى در حد مباحث مطرح شده ذيل عنوان «معرفه مناسبات الآيات» در كتب علوم قرآنى است از اين رو در موافقت با اين نظريه به سخنان انديشمندانى همچون ابن عربى، شيخ ولى الدين ملوى و كسان ديگرى كه سيوطى در نوع شصت و دوم. كتاب «الاتقان» نظرات و ديدگاههاى آن ها را نقل كرده است استناد كرده اند و يا در بيان پيشينه بحث وحدت موضوعى سوره ها از شيخ ابوبكر نيشابورى (متوفى 324 هـ.ق) و عبدالقادر جرجانى (متوفى 471 هـ.ق) كه مباحث آغازين علم تناسب را مطرح كرده اند، ياد مى كنند. در حالى كه تناسب آيات با هدفمندى سوره دو بحث كاملاً جداگانه است.
مبحث تناسب آيات درباره «پيوستگى و ناپيوستگى دو آيه يا چند آيه در كنار چند آيه ديگر» سخن مى گويد و تلاش مى كند تا عدم ارتباط معنائى آيات هم جوار را در سايه اسبابى همچون تنظير، تمثيل، تضاد، استطرداد، حسن تخلص، اقتضاب و حسن مطلع توجيه كنند.( سيوطي،3/389-369) اما نگرش جامع گرايانه به سوره ها درباره پيوستگى و مناسبات ميان همه آيات يك سوره از آغاز تا پايان است و نه فقط پيوستگى آيات هم جوار. از اين رو اين نظريه درجه تكاملى بحث مناسب به شمار مى رود.
در نظريه هدفمندى آيات نه تنها به ارتباط آيات همجوار توجه مى شود بلكه به چگونگي ارتباط آنها با غرض و محور اصلى سوره نيز كاملاً توجه مى گردد و مفسر پيش از پرداختن به تفسير آيات در آغاز نظام كلى و نماى عمومى ساختمان را ترسيم مى كند و روابط آيات را با يكديگر در پرتو غرض اصلى سوره كشف مى نمايد. در اين صورت ممكن است دو آيه يا دو گروه از آيات همجوار بظاهر هيچ ارتباطى با يكديگر نداشته باشند و هيچ يك از اسباب معنوى تناسب آيات نتواند گسيختگى ظاهرى آنان را توجيه كند اما نگرش جامع گرايانه به سوره به لحاظ ارتباطى كه با هدف و غرض اصلى سوره دارند ارتباط آنها را محكم و وثيق بداند.
در مبحث تناسب آيات، مفسر يا اصلاً توجهى به هدف و غرض اصلى سوره ندارد و يا حداكثر همچون «البقاعى» آن را مقدمه و ابزارى براى كشف ارتباط آيات همجوار مى داند. او معتقد است كه:
«قاعده كلى كه در شناخت مناسبات آيات در تمام قرآن مفيد است آن است كه در غرضى كه هر سوره در جهت آن سياق يافته دقت كنى و در مقدماتى كه آن غرض به آنها نيازمند است نظرنمائى و قرب و بعد مراتب آن مقدمات را نسبت به مطلوب و غرض اصلى بررسى كنى... اگر اين را تعقل نمائى نظم بين هر آيه به آيه ديگر و هر سوره با سوره ديگر به طور مفصل روشن مى شود«( البقاعي،/18)
البته ناگفته نماند كه علاوه بر ارتباط تاريخى مبحث تناسب آيات با نگرش جامع گرايانه به سوره ها، در فرآيند كشف غرض سوره نيز مفسر به ناچار بايد به سياق آيات و تناسب آنها با يكديگر توجه كند و از اين رو ارتباط دو مبحث مذكور با هم بسيار است اما اين امر نبايد پژوهشگران به وادى يكسان پندارى و آميختن دو بحث با يكديگر بكشاند.

ب. هدف سوره كشف كردنى است نه وضع كردنى

يكى از نكات بنيادين در درك هدفمندى سوره اين است كه هدف اصلى سوره هاى قرآن «كشف كردنى» است نه «وضع كردنى» و هدف اصلى سوره تنها با توجه به همه شواهد و قرائن موجود در محتواى سوره و بررسى امورى همچون شأن نزول سوره، فضاى نزول سوره، آيات آغازين و پايانى، واژه هاى كليدى و غيره قابل شناسائى است.
لازمة آنكه غرض سوره كشف كردني باشد اين است كه بپذيريم هر سوره از ابتداى نزول داراى غرض مشخصى بوده است و آيات و نكات مطرح شده در سوره براساس آن هدف اصلى ترتيب يافته اند و وظيفه مفسر كشف و راه يابى به اين نكته محورى است و بنابراين هيچ كس با حدس و گمان و براساس پيش فرض هاى قبلى نمى تواند براى سوره هاى قرآن هدف و غرض دلخواه را وضع كند و آيات را به هر طريق ممكن بدان مرتبط نمايد.
با تكيه بر اين مبنا است كه معتقديم اين نظريه با دور شدن از ذوق زدگي و سليقه گرائي قابليت تبديل شدن به يك تئورى علمى را دارد زيرا به دنبال كشف يك واقعيت است نه خلق يك پديده. بنابراين در صورتى كه گام هاى خود را عالمانه و استوار بر دارد مى تواند به مكانيزم هاى كشف اين واقعيت نائل شود. البته شكى نيست كه اين علم نيز همچون ساير علوم بشرى وادى آزمون و خطا است و چه بسا كه مفسران ـ با همه تلاشى كه مبذول مى دارند ـ همانند هر محقق ديگرى راه را به خطا بپيمايند و به سر منزل مقصود نرسند.
توجه به اين اصل مهم ضرورت يافتن راهكارهائى علمى براى كشف غرض سوره را يادآور مى شود و فرآيند يافتن اهداف سوره را به امرى سخت و پر مخاطره تبديل مى كند.

ج. وحدت هدف منافاتى با تعدد موضوعات سوره ندارد

يكى از ويژگى هاى آشكار اسلوب بيانى قرآن تنوع و گستردگى موضوعات و مطالب مطرح شده در هر سوره است اين تنوع كه جذابيت ويژه اى به كلام الهى بخشيده است از يك سو موجب حفظ شادابى تلاوت كننده اين كتاب آسمانى است و از سوى ديگر تأثيرات عميق و ژرفى را در فكر و روح خواننده خود ايجاد مى كند و با پراكندن گوهرهاى وعظ و نصيحت در لابه لاى كلام و يادآورى داستانهاى سازنده و اشاره به معارفى از توحيد، معاد و... اندك اندك روح و جان آدمى را براى پذيرش حقايق خود آماده مى سازد.
اين اسلوب قرآنى به خصوص در سوره هاى طولانى همچون سوره بقره بيشتر خودنمايى مى كند. ابتداى اين سوره از مؤمنان سخن رانده است. كسانى كه از خدا مى ترسند و ايمان به غيب داشته، نماز را به پاى مى دارند، از روزى خود انفاق مى كنند و به آنچه پيامبران آورده اند ايمان مى آورند سپس از كسانى مى گويد كه كفر ورزيده اند و در ادامه به معرفى منافقان مى پردازد، كسانى كه با زبان اظهار ايمان مى كنند اما قلب هايشان از ايمان تهى است، بعد از آن داستان آفرينش انسان و خلقت حضرت آدم(ع) دنبال مى شود، از داستان ابليس و كفر او سخن مى گويد و غرور و تكبر او را به تصوير مى كشد. آن گاه به قسمتى از داستان ابراهيم(ع) و تجديد بناى كعبه به دست او مى پردازد. و موضوعات فراوان و نامتلائم پى در پى مطرح شده است. (حسين،/149-150)
طرفداران «هدفمندى سوره ها» با پذيرش اين واقعيت معتقدند كه تنوع موضوعات سوره هيچ گونه تعارضى با وحدت هدف آن سوره ندارد بلكه جان سخن در اين نظريه آن است كه موضوعات بظاهر پراكنده و نامتلائم يك سوره در يك ارتباط منطقى و هدايت گرايانه به يك هدف اصلى مرتبط مى شوند و اين هدف كه جان اصلى و روح حاكم بر آن سوره محسوب مى شود به اين موضوعات پراكنده اشراف داشته و همه را با يكديگر هماهنگ مى كند. بدينسان نگرش ساختارى به سوره هاى قرآن بدون اينكه قرآن كريم را از سبك و اسلوب ويژه اش خارج سازد گام مهمى براى فهم مقاصد قرآن و درك معارف و حقايق جديدى از آن بر مى دارد و انسجام درونى سوره را به نمايش مى گذارد.
به عبارت ديگر هر سوره داراى يك هدف اصلى است و هر دسته از آيات به لحاظ تناسب معنائى و ارتباطى كه با يكديگر دارند بخشى از اين هدف را پوشش مى دهند و فصلى از سوره را به خود اختصاص مى دهند و در نتيجه هر سوره از چند فصل مجزا تشكيل شده است اين فصول در پرتو هدف اصلى سوره ارتباطى منطقى و ساختارى با يكديگر دارند به گونه اى كه مى توان با يك نمودار درختى همه آيات را از طريق فصل ها و عناوين فرعى به يك موضوع اصلى متصل نمود.
مثلاً پس از آنكه اثبات مى كنند كه هدف اصلى سوره مباركه «الملك» «بيان ربوبيت تامه الهى و ابعاد آن» است. آيات آن را به ترتيب زير فصل بندى مى كنند.
1. مفهوم ربوبيت و دلايل آن آيات )5 ـ 1 )
2. تأثير اعتقاد به ربوبيت الهى در سرنوشت انسانها (14 ـ 6 )
3. نشانه هاى ربوبيت الهى در خلقت (30 ـ 15)
بنابراين در تمام سوره ها آنچه حد جامع و رشته وصل همه آيات است، مسئله «ربوبيت الهى» است كه هدف سوره را تشكيل مى دهد. حتى اگر در اين سوره مسئله معاد نيز در آيات 29 ـ 24 مطرح شده است نيز براى نشان دادن جلوه اى از ربوبيت الهى است كه در قيامت آشكار و بى پرده بر همگان روشن مى گردد.

د. هدفمندى سوره به معناى عدم تكرار اهداف نيست

لازمه اعتقاد به نظريه هدفمندى سوره ها اين نيست كه هر موضوع فقط دريك سوره مطرح شده باشد و الزاماً 114 هدف متفاوت و كاملاً متمايز در قرآن وجود داشته باشد. بلكه ممكن است دو سوره يك موضوع و محور اصلى داشته باشند اما هر يك از زاويه اى جداگانه به تحليل و بررسى موضوع پرداخته باشند مثلاً هدف سوره مباركه « مرسلات» و سوره «نبأ» اثبات قيامت است. اما در سورة مرسلات، قيامت را با تكيه به اصل تشريع و رسالت پيامبران اثبات مى كند اما سورة «نبأ» با استدلال بر هدفمندى همه اجزاء جهان و وجود حكمت در افعال بارى تعالى به اثبات قيامت مى پردازد.
به علاوه ممكن است هدف دو سوره كاملاً يكسان باشد و حتى هر دو هدف را با يك عبارت مشابه بيان كنيم اما در هر سوره هدف مورد نظر را به گونه اى دنبال كرده باشد، مثلاً هدف سوره مباركة «قيامت» بيان علل عدم پذيرش قيامت است و به عواملى همچون شهوت طلبى، دنياخواهى، تكبر اشاره مى كند. سورة «انفطار» نيز درباره همين موضوع سخن مى گويد با اين تفاوت كه مهم ترين عوامل انكار قيامت را پشت كردن به ربوبيت الهى و غفلت از نتائج اعمال مى داند و سپس به بيان راه و درمان آن مى پردازد.

هـ. نگرش ساختارى، سوره ها را به فصول قرآن تبديل نمى كند

يكى از ويژگى هاي رايج كتابهاي بشرى فصل بندى مطالب است. نويسنده با فصل بندى كتاب، مطالب و نكات مورد نظر خود را به شيوه اى مناسب در فصلهاي مختلف توزيع كرده تلاش مى كند كه در آخرين فصل سخن را به پايان برده و نتيجه لازم را اخذ كند در روش فصل بندى، هر فصل مستقل از فصل ديگر بوده و از جهت مطالب مطرح شده و عناوين اصلي كاملاً از يكديگر متمايز هستند و تنها در هدف اصلى كه كتاب بدان منظور تأليف شده است اشتراك دارند. بنابراين اقتضاى اين روش آن است كه هر موضوع يا مطلب فقط يك بار و آنهم در فصل خاصى از كتاب مطرح مى شود و در ساير فصول تكرار نگردد. آيا لازمه اعتقاد به هدفمندى سوره هاى قرآن آن است كه هر سوره بسان يك فصل از كتاب وحى باشد و هيچ موضوعى در دو سوره تكرار نشده باشد و مطالب و جزئيات سوره ها كاملاً با يكديگر متفاوت باشد؟
شكى نيست كه منظور طرفداران نگرش ساختارى از بيان اهداف سوره ها فصل بندى قرآن نيست. زيرا هر كس كه كمترين آشنائى با قرآن كريم و اسلوب ويژه آن داشته باشد مى داند داستان حضرت موسى(ع) يا جريان حضرت آدم(ع) و دهها موضوع ديگر بارها در قرآن كريم تكرار شده است و در برخى از موارد اين موضوعات حتى با الفاظ كاملاً يكسان بيان شده اند به علاوه در قرن اخير با استفاده از «روش تفسير موضوعى» و جمع آورى آيات مرتبط با يك موضوع از سراسر قرآن و مقايسه و بررسى آنها هزاران نكته ارزشمند و آموزنده از قرآن كريم فراهم آمده است و صدها كتاب در اين خصوص نگاشته شده است مثلاً هدايت در قرآن. (جوادي آملي) ولايت در قرآن، (همان) يهود در قرآن، (ابن شريف) جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن (مصباح يزدي) و...
اين شواهد روشن نشان مى دهد كسانى كه با اين بهانه به مخالفت با نظريه هدفمندى سوره هاى قرآن برخاسته اند سخت در اشتباه اند و اصولاً اين نظريه درصدد فصل بندى قرآن نيست بلكه تأكيد مى كند كه يك موضوع در سوره هاى مختلف قرآن مطرح شده است چگونگي ارائه آن در هر سوره اى نيز به طور كامل با هدف و محور اصلى سوره تناسب دارد و به عبارت ديگر با توجه به اهداف سوره ها مى توان يكى از اسرار «تكرار» را در قرآن كشف نمود.
با توجه به اين نكته است كه انديشمندانى كه بعنوان نظريه پردازان اصلى هدفمندى سوره ها در مجامع علمى شناخته شده اند با صراحت اعلام مى دارند كه:
« با اينكه هر يك از سوره هاى قرآن كريم داراى نشانه و رنگ خاص و مشخصه ويژه اى، است و از جان و روحى برخوردار است كه در تمام زواياى آيات آنها جريان دارد اما نمى توان سوره ها را بسان فصول و ابوابى تلقى كرد كه كتابهاى معمولى در تأليف و تربيت متداول بدان تقسيم شده و بر حسب آنها تنظيم مى گردد اگر كسى بخواهد سوره هاى قرآن كريم را به عنوان ابواب و فصول اين كتاب آسمانى در نظر بگيرد و با چنين ديدگاهى به تفسير آن دست يازد بايد گفت: چنين كسى با ديدى تكلف آميز و نه در خور قرآن كريم بدان نگريسته است و سخت به بيراهه افتاده و مى كوشد اين كتاب آسمانى را از سبك و اسلوب ويژه آن خارج سازد» (مدني،/5)
ناگفته نماند كه گرچه سوره هاى قرآن از اين جهت با فصل بندى رايج كتابهاي تفاوت دارند اما از يك جنبه نيز از ويژگى مشتركى با آنان برخودار هستند. كه در عنوان بعدى توضيح داده خواهد شد.

و. اهداف سوره ها جزئى است نه كلى

از بعضى از مفسرانى كه به نظريه هدفمندى سوره ها اعتقاد داشته و درصدد تفسير قرآن با اين نگرش بر آمده اند در عبارت پردازى اهداف سوره از عباراتى كلى و عمومى استفاده كرده اند. مثلاً گفته اند هدف سورة شريفه «الملك» «بيان راه سعادت و نيكبختى است» (خالدي،/595)و يا غرض همين سوره را بيان تعاليم اسلامى و غفلت زدائى از مردم اعلام كرده اند (مودودي،6/8) اما بايد توجه داشت وقتى كه مى گوئيم «هر سوره هدفى دارد» منظورمان از هدف عبارات وسيع و گسترده اى كه قابليت اطلاق بر همه سوره هاى قرآن را دارند نيست؛ بلكه هدف خاص همان سوره مدنظر است. اهدافى كه با كمك قيودِ محدودكننده از اهداف ساير سوره ها متمايز شده باشند و امكان ارزيابى صحت و سقم آن ها با كمك شاخص ها و ابزارهاى كشف اهداف سوره ها ميسر باشد.
براي نمونه ، اگر هدف سوره «قيامت» را توجه دادن انسان ها به روز قيامت عنوان كنيم از عبارت كلى استفاده كرده ايم كه قابل انطباق بر اهداف اكثر سوره هاى آخر قرآن مى باشد و اين هدف كلى نه خاص يک سوره است و نه قابل ارزيابى. اما وقتى با دقت و تلاش به اين نتيجه مى رسيم كه هدف اين سوره«بررسى علل انكار قيامت» است هدف اين سوره را از سورة «حاقّه» كه درصدد «اثبات حقانيت قيامت» است جدا كرده ايم و خود را ملزم نموده ايم كه دلائل گزينش اين عنوان را به طور مستدل بيان كنيم.
به نظر مى رسد كه تمسك به مفاهيم كلى و موضوعات فراگير در عبارت پردازى اهداف سوره ها بيش از آنكه اقدامى در راستاى غرض سوره و ترسيم ساختار آن به شمار آيد به گريزگاهى مى ماند كه براى فرار از تلاش علمى و منطقى و نظام دار در اين جهت تدارك ديده شده است.
ويژگيهاى پنجگانه كه براى نظريه هدفمندى سوره ها بر شمرديم به ما كمك مى كند تا تصوير روشن ترى از اين نظريه و مفهوم «هدف سوره» بدست آوريم. اين معنا در پذيرش و يا انكار نظريه بايد به عنوان مبنا پذيرفته شود تا جهت گيرى مناسبى به دلايل و استدلالهاى عقلى و نقلى مخالفان و موافقان نظريه ببخشد.
طرفداران نگرش جامع گرايانه به سوره ها بر اين باورند كه با پذيرش اين ضوابط مى توان اهداف و مقاصد همه سوره هاى قرآن را كشف و ساختار درونى آن را ترسيم كرد و از اين جهت تفاوت چندانى ميان سوره هاى كوچك و بزرگ قرآن وجود ندارد. هم چنانكه تا كنون قريب به بيست دوره تفسير كامل قرآن بر اين اساس به رشته تحرير درآمده است و همه آنها تلاش كرده اند اهداف همه سوره ها را كشف كرده و فصل بندى موجود در هر سوره را به تناسب اهداف آن بيان كنند. تنها تفاوت سوره هاى بزرگ و كوچك در تعداد فصل ها و محورهاى فرعى آنهاست. اما در اينكه هر سوره تنها يك هدف اصلى دارد هيچ تفاوتى ميان سوره هاى قرآن وجود ندارد.
گفتنى است كه برخلاف تصور اوليه كسانى كه آشنائى چندانى با اين علم ندارند و مى پندارند كه كشف غرض سوره هاى بزرگ محال يا حداقل بسيار مشكل است، اين امر در سوره هاى بزرگتر آسان تر از سوره هاى كوچك است. زيرا در سوره هاى كوچك با عبارات اندك مطالب گسترده اى بيان شده است و امكان عنوان بندى و تفكيك فصول آن را با مشكل مواجه مى كند اما سوره هاى بزرگتر با توسعه اى كه به عبارت پردازى مى دهند امكان تنظيم عناوين فرعى را براى مفسر فراهم مى آورند تا وى با مقايسه فصل ها و بيان حد جامع بين آنان به كشف غرض اصلى سوره نائل آيد.

2. سير تطور تاريخي نظريه هدفمندى سوره ها

از جهت تاريخى توجه جدى به غرض سوره ها و تأكيد بر آنكه هدف هر سوره بايد اساس فهم آيات تلقى گردد از اوائل قرن چهاردهم هجرى با نگارش تفسير المنار آغاز شد. اما چنان نيست كه گذشتگان بطور كامل از آن غافل باشند.
قرآن پژوهان و مفسران پيشين اين بحث را از دريچه تناسب و ارتباط آيات مى نگريستند. نخستين نشانه هاى اين رويكرد در قرن هفتم هجرى و در «تفسير مفاتيح الغيب» (603 هـ) به چشم مى خورد. فخررازى (606ـ 543) كه به گفته سيوطى به اعجاز قرآن از جهت نظم و ترتيب آيات(سيوطي،/342) اعتقاد داشت. نويسندة «المفسرون منهجم و حياتهم» معتقد است كه فخر رازى در تفسير خود به بيان مناسبت بين آيات و سوره ها اهتمام ورزيده است و در برخى موارد نيز خواننده را به وحدت موضوعى بين آيات راهنمايى كرده است. (ايازي، المفسرون منهجهم و حياتهم،/655) در قرن هشتم نيز اين روش مورد توجه «نيشابورى»(نيشابوري، غرائب القرآن و رغائب الفرقان) قرار گرفت و بخشى از تفسير خود را به بيان تناسب آيات اختصاص داد. اما سخنى از اغراض و مقاصد سوره ها به ميان نياورد.
قرن نهم هجرى گرايش و اهتمام ويژه مفسران به تناسب آيات به اوج خود رسيد در نتيجه مقاصد سوره ها نيز به كانون توجه آنان راه يافت . نخست المهايمى (835 هـ) در تفسير «تبصير الرحمان و تيسير المنان» به بهانه ذكر وجه تسميه سوره ها به مقاصد آنها اشاره كرد او معتقد بود كه بين اسم سوره و مقصد اصلى آن ارتباط معنا دارى وجود دارد.
پس از او نوبت به مجد الدين فيروز آبادى (871 هـ) رسيد كه در «بصائر ذوى التميز فى لطائف الكتاب العزيز» به صراحت از مقاصد سوره ها ياد كند. وى ابتداى هر سوره بخشى را به «معظم مقاصد السوره» اختصاص داد و مطالب و موضوعات مطرح شده در سوره را فهرست وار بيان مى كرد. گرچه او به هدف اصلى سوره اشاره اى نمى كرد اما با بكار بردن عبارت «مقصود السوره» زمينه اى براى نگرش به اهداف و مقاصد سوره ها مى گشايد.
در همان زمان برهان الدين ابن الحسن البقاعى (885 هـ.ق) با نگارش كتاب «نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور» تحول شگرفى در مبحث «ارتباط آيات» بوجود آورد او به انواع مختلف تناسب همچون تناسب سوره ها و تناسب آيات اعتقاد داشت و سعى كرد راهيابى به تناسب آيات را قانونمند كند و اصول و بنيان هاى علمى آن را پى ريزى نمايد. يكى از مهم ترين قواعدى كه وى در اين خصوص بيان كرده است توجه به غرض سوره است او مى گويد:
« قاعدة كلى اى كه در شناخت مناسبات آيات در تمام قرآن مفيد است آن است كه در غرضى كه سوره در جهت آن سياق يافته دقت كني» (البقاعي،1/18)
بقاعى نخستين كسى است كه به اهداف سوره با نگرش امروزى پرداخته است و ضمن پايبندى به وحدت غرض در هر سوره تلاش نموده با استفاده از راهكارهائى همچون فضائل سوره ها، اسامى، شأن نزول و سياق آيات به غرض سوره راه يابد و آنگاه از رهگذر غرض سوره به مناسبات آيات پى برد. وى در ابتداى تفسير خويش ادعا مى كند كه هيچ كس بر او در اين فن سبقت نگرفته است(همان،1/2) اگر در اين ادعا ترديد كنيم اما شكى نداريم كه او تحول بزرگى در علم مناسبت بوجود آورد. و نگرش هدفمند به سوره ها را پى ريزى كرد و از اين جهت همه كسانى كه پس از او در اين وادى گام برداشته اند وامدار انديشه ها و تلاش هاى فكرى او هستند.
پس از بقاعى مفسران ديگرى نيز تا قرن سيزدهم به تناسب آيات پرداختند اما ضمن آنكه نوآورى خاصى در اين زمينه ارائه نكردند و از رويكرد ويژه او به غرض سوره ها نيز پيروى ننمودند. تفاسيرى همچون «سراج المنير»(الشربيني) (961 هـ) «ارشاد العقل السليم»(ابوالسعود) (974 هـ) «منهج الصادقين» (كاشاني) (998 هـ) «سواطع الالهام»(1004 هـ) «تفسير القرآن الكريم ملاصدرا»(1030 هـ) و «روح المعاني»(آلوسي) (1263) را بايد از اين گروه برشمرد.
با شروع قرن چهاردهم هجرى تحولى شگرف در روشهاى تفسيري و سبك هاى تفسيرنگارى مسلمانان پديد آمد در اين قرن ـ كه سيد جمال الدين اسد آبادى آن را قرن بازگشت به قرآن ناميد ـ گرايش به علم گرائى، عقلانيت، انديشه هاى اجتماعى، تقريب بين مذاهب، خرفه زدايى، در جامعة بشرى به عنوان ارزشهاى رايج مطرح شد و آرام آرام گرايش به اجتماع گرائى را در تفسير قرآن به وجود آورد. (ايازي، سير تطور تفاسير شيعه، /132)
گرايش به تفسير علمى قرآن، تنوع نويسى و توجه به نيازهاى اجتماعى در تفاسير اين دوره كاملاً نمود پيدا كرد. يكى از آثار اين نهضت قرآنى مخاطب محورى و آسان نويسى بود تلاش براى برقرارى ارتباط با مخاطبان و انتقال مفاهيم قرآنى به نسل جوان موجب شد تا سبك هاى جديدى در تفسير قرآن ابداع و ارائه شود. يكى از اين روشها تفسير ساختارى و توجه به اهداف سوره ها بود كه به حق بايد محمد عبده را مبتكر اين روش در قرن اخير بدانيم.
محمد عبده اصرار داشت كه كشف هدف سوره، به مفسر كمك مى كند تا به طور دقيق به معانى آيات نزديك شود و معارف قرآن را درك كند شاگرد وى سيد رشيد رضا در «تفسير المنار» اين نظر استاد را به خوبى توضيح داده است.(معرفت،/407) وى در اين تفسير پس از آنكه به صراحت از هدف سوره ياد مى كند به شكل بديعى آيات را عنوان بندى نموده و آنها را به هدف سوره مرتبط مى كند.
تحولات علمى و اجتماعى و رواج روش هاى نوين ارائه دستاوردهاى علمى را بايد مهم ترين دليل گرايش مفسران به روش ساختارى در تفسير قرآن بناميم. اما در اين مقطع نبايد از تأثير ويژه اى كه سخنان و اشكالات مستشرقان پيرامون اسلوب بيانى قرآن مطرح مى كردند غفلت كرد. قرآن شناسان غربى با مقايسه سبك قرآن با روش هاى رايج در كتب علمى اعلام كردند كه قرآن سبكى كاملاً از هم گسيخته و جسته جسته دارد. به اعتقاد آنان چنين نقص آشكارى نشان مى دهد كه قرآن نه تنها كتابى الهى نيست بلكه نسبت به كتابهاى رايج بشرى نيز از كاستى برخوردار است.
به گزارش نويسنده كتاب «آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره» نخستين كسى كه اين سخن را مطرح كرد «ريچارد بل» بوده است كه در سال 1935 در مقدمه ترجمه قرآن، يكى از ويژگى هاى اصيل سبك قرآن را گسيختگى آن ناميد. سپس اين سخن توسط جرجيس سال (متوفى 1963 م) و آرتور آربرى (1969 م) و برخى ديگر از مستشرقان نيز مطرح شد و سرانجام به عنوان يك اصل پذيرفته شده به دائرة المعارف بزرگ بريتانيا راه پيدا كرد. (رضوان،2/687)
سخنان مستشرقان تأثير زيادى در محافل علمى جهان اسلام گذاشت و انگيزه دو چندانى را در قرآن پژوهان برانگيخت تا با جديت بيشترى به بررسى نحوه ارتباط موضوعات پراكنده در سوره ها بپردازند و نظريه هدفمندى سوره هاى قرآن را تكامل بخشند. بنابراين نبايد به اشتباه اين عامل را علت اصلى و منحصر به فرد گرايش مفسران به هدفمندى سوره ها بدانيم زيرا بررسى هاى تاريخى نشان مى دهد كه قبل از آنكه اين نظريه در بين مستشرقان رواج پيدا كند دانشمندان مسلمان با نگارش تفاسير متعددى اقبال خود را در اين سبك تفسيرى نشان داده بودند كه تنها يكى از نمونه هاى آن «تفسير المنار» بود.
در فاصله كوتاهى پس از انتشار «المنار» شيخ طنطاوى (1258 ـ 1287 هـ) «الجواهر فى تفسير القرآن» را نگاشت (تأليف: 1344 هـ ـ 1923 م) و علاوه بر توجه ويژه به علوم جديد در تفسير قرآن اهداف و ساختار سوره را نيز در تفسير دخالت داد و يا شيخ محمود شلتوت تحت تأثير روش المنار ده جزء نخست قرآن را تفسير كرد و كوشيد مقاصد سوره را گزارش كند اما هنوز اين حركت در ابتداى راه بود.
با شروع دهه چهارم قرن بيستم اين حركت اوج گرفت. اين بار سردمدار آن سيد قطب بود كه با انتشار مقاله اى با عنوان «تصوير هنرى قرآن» در مجله «المقتطف» در سال (1939مـ1360هـ.ق) و سپس كتابى با همين عنوان (1944 م ـ 1365 هـ) نشان داد در فهم قرآن نبايد فقط به آيات توجه كنيم بلكه بايد نگرشى كلى به سوره داشت و ويژگى هاى عمومى سوره را كشف كرد.
به دنبال طرح اين مسئله از سوى سيد قطب ، دكتر محمد عبدالله دراز در كتاب «النباء العظيم» اين نظريه را پى گرفت (1352 هـ ـ 1933 م) و تلاش نمود تا برخى از انتقادات موجود پيرامون اين نظريه را پاسخ دهد وى با ارائه ساختار سوره بقره در كتاب خود نشان داد كه با اين نظريه حتى بزرگ ترين سوره قرآن را نيز مى توان تفسير نمود. آنگاه پا را از اين هم فراتر گذاشته و بر پايه نگرش ساختارى به قرآن روش جديدى براى ارائه درس تفسير قرآن در دانشگاه الازهر مصر ارائه داد.
پس از وى شيخ محمد مدنى ـ رياست دانشكده الهيات الازهر ـ نيز بر اين مسئله تأكيد كرد و گفت: هر سوره اى در قرآن كريم داراى جان و روحى است كه در كالبد آيات آن سوره جريان دارد و اين روح بر مبانى و احكام و اسلوب آن سوره اشراف دارد. آنگاه براى اثبات اين نگرش ساختار سوره نساء را در كتاب «المجتمع الاسلامى كما تنظمه سورة النساء» (چاپ 1935 م ـ 1354 هـ.ق) ترسيم نمود.
پذيرش نظرية هدفمندى سوره ها از سوى مفسران و انديشمندان مسلمان و تأكيد بر اين كه اين نظريه هيچگونه تعارضى با سبك اصيل قرآن ندارد و كاركردها و پيامدهاى مثبتى را نيز به دنبال خواهد داشت زمينه مساعدى را براى پذيرش آن در محافل علمى و حوزوى جهان اسلام فراهم آورد.
تا اين مرحله همه تلاش دانشمندان براى تقريب اين مسئله به اذهان و نشان دادن سازگارى آن با سبك قرآن مصروف مى شد اما هنوز هيچ گام مشخصى براى تبيين مبانى نظريه و پيامدها و چالش هاى آن برداشته نشده بود و از همه مهمتر اصول علمى دستيابى به اهداف و اغراض سوره ها منقح نگشته بود. با نگارش هم زمان دو تفسير ارزشمند در جهان اسلام يعنى «الميزان فى التفسير القرآن» (1375 هـ) و «فى ظلال القرآن» (1374) توسط دو مفسر زمان شناس يكى از شيعيان و ديگرى از اهل تسنن اين نقيصه تا حدى بر طرف شد.
علامه محمد حسين طباطبائى (1402 ـ 1321 هـ.ق) نخستين مفسر شيعى بود كه در تفسير خود به اهداف و مقاصد سوره ها و بلكه به ساختار سوره ها توجه كرد. وى با گشودن فصلى در ابتداى هر سوره با عنوان (بيان) هدف و غرض اصلى سوره را بيان مى كرد. و در لابلاى تفسير خود مبانى نگرش ساختارى به قرآن را استوار نموده و روشهاى راهيابى به اهداف سوره ها را گوشزد كرد. آنگاه آيات را براساس ساختار پذيرفته شده تفكيك كرد و به تفسير آنها پرداخت. در ابتداى هر دسته از آيات غرض آنها را بيان نموده و نحوه ارتباطشان آنها را با هدف اصلى سوره ذكر مى كرد.
سيد قطب (1386 ـ 1326 هـ) نيز از كوششى چشمگير و نظرياتى نافذ در تبيين پيام ها و اهداف سوره هاى قرآن كريم در تفسير خود بهره مند بوده و قبل از آغاز به تفسير هر سوره، نقطه نظرها و پيام هاى سوره را به گونه اى مطرح مى ساخت كه خواننده از لابلاى آن وحدت پيام و يكپارچگى پيكره و اندام سوره ها را كشف كنند وى پس از آنكه چكيده اى از مفاهيم سوره را بيان مى كرد اهداف و مقاصد سوره را ذكر نموده و اجزاى آن را بهم ربط مى داد.
كار سترگ علامه طباطبائى و سيد قطب آثار مثبت نگرش هدفمند به سوره ها را نشان داد و تأثير شگرف مطالعه ساختارى سوره را در كشف نكات بديع و كارآمد را به همگان اثبات كرد. همين امر موجب شد تا قرآن پژوهان و مفسران نگاه تازه اى به اين نظريه پيدا كنند و چندين تفسير كامل و دهها كتاب در اين رابطه بنويسند. بدينسان در بسيارى از كتابهاي علوم قرآنى كه از سال (1390 هـ ـ 1970 م) به اين سو نوشته مى شد، فصلى نيز بررسى نظرية «وحدت موضوعى سوره هاى قرآن»، يا «اهداف و مقاصد قرآن» و يا «اسلوب بيانى» و عناوينى از اين قبيل اختصاص داده شده است.
انتشار كتاب «الوحده الموضوعيه فى القرآن الكريم» كه توسط دكتر محمد محمود حجازى به رشته تحرير در آمده بود (1390 هـ ـ 1971) فصل تازه اى در شكوفائى اين علم گشود. او در كتاب خود ضمن بررسى مبانى اين نظريه شبهات مربوط به آن را پاسخ گفت.
در سالهاى پايانى قرن چهاردهم و بيش از دو دهه كه از قرن پانزدهم مى گذرد هر روز توجه بيشترى به اين نظريه معطوف شد بگونه اى كه در اين سالها بيش از 25 دوره تفسير كامل براساس اين نظريه نگاشته شده است.
به عبارتى در سالهاى اخير تقريباً هر سال يك تفسير جديد بر مبناى هدفمندى سوره ها به رشته تحرير در آمده است كه مهم ترين آنها عبارتند از: التحرير و التنوير، الاساس فى التفسير، تفسير القرآن الكريم، من وحى القرآن، صفوه التفاسير، تفسير كاشف، من هدى القرآن، التفسير المنير فى العقيده و الشريعه و المنهج، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، تفهيم القرآن، ايسر التفاسير و التفسير البنائى.
بدين ترتيب قرن پانزدهم شاهد استقبال گسترده قرآن پژوهان به نظريه هدفمندى سوره ها بوده است بگونه اى كه هم اكنون يكى از بخش هاى ثابت اكثر تفاسير شيعه و سنى را «بررسى اهداف و مقاصد سوره ها» تشكيل مى دهد.
استقبال بى نظير مفسران به اين روش تفسيرى از يك سو و سخنانى كه در موافقت و مخالفت با اين روش تفسيرى بر زبانها رانده شده است از سوى ديگر، ضرورت توجه جدى به بررسى مبانى پيامدها و چالش هاى هدفمندى سوره ها را روز به روز ملموس تر مى كرد. اين نياز با تهيه كتب، مقالات و پايان نامه هاى متعدد تا حدى برآورده شد.(رك : نكونام ، جعفر؛ چكيده پايان نامه هاي علوم قرآن )
در همين راستا بايد به كار ارزشمند على صفائى حائرى در«تطهير با جارى قرآن» اشاره كرد كه به روشى جذاب و خواندنى با تكيه بر ساختار سوره ها به تفسير برخى سوره هاى قرآن پرداخته است. همچنين انتشار كتاب «نظم قرآن» از عبدالعلى بازرگان(1372) و «پژوهشى در نظم قرآن» عبدالهادى فقهى زاده (1374) نگارش مقاله اى توسط عبدالكريم بى آزار شيرازى در كيهان انديشه(شماره 28) و مقالاتى از سيد محمد على ايازى در صحيفه مبين نام برد. اين مقالات در سال هاى بعد توسط نويسندگان آنها تكميل شده و با عنوان «قرآن ناطق» (بي آزار شيرازي) و «چهرة پيوستة قرآن» (ايازي) به صورت كتاب به چاپ رسيد.
نگارندة اين نوشتار نيز در پايان نامه خود - كه به نام ساختار هندسي سوره هاي قرآن در سال 1382 چاپ شد - به طور مشروح از اهميت بحث و معنا و مفهوم آن و پيامدها و كاركردهاى بررسى ساختارى سوره ها سخن گفت و دلائل موافقان و مخالفان را دسته بندى و بررسى كرد. و براى نخستين بار فهرست كاملى از ابزارهاى كشف اهداف سوره ها ارائه داد. و با ارائه گزارشى از چالش هاى تعيين غرض سوره و سبك هاى نمايشى آن بحث خود را به پايان برد. و سبك جديدى با عنوان «روش ساختار منطقى» را در تفسير قرآن پيشنهاد نمود.

3. مبانى هدفمندى سوره ها

مبانى هدفمندي سوره كه به مثابة اصول موضوعه بحث تلقى مى شوند و پيش فرض هائى است كه طرفداران اين نظريه قبل از هرگونه استدلالى آنها را پذيرفته اند. بنابراين مخدوش شدن هر يك از مبانى به تنهائى كافى است كه اين نظريه را از پاى بست ويران كند. از اين رو براى آنكه حدود بحث مشخص شود و گفتگو از حيطه دلائل به محدوده مبانى كشيده نشود بجا است مبانى مذكور را يك بار مرور كنيم.
مبانى سه گانه هدفمندى سوره ها عبارتند از:
1. همسانى اصول جذابيت در كلام الهى و بشرى
2. وحيانى بودن ساختار سوره ها
3. هدفدار بودن قرآن

الف. همسانى اصول جذابيت در كلام الهى و بشرى

يكى از بديهى ترين جنبه هاى اعجاز قرآن به ويژگى هاى لفظى و فصاحت و بلاغت اين سخن شگرف باز مى گردد. قرآن كلامى زيبا و با نفوذ است كه گيرائى و تأثير شگفت انگيزى در خواننده خويش بجا مى گذارد. شورانگيزى مثال زدنى قرآن را نمى توان ساده انگاشت چرا كه نمونه هاى تاريخى گزارش شده از تأثيرگذارى بيانى قرآن براى هيچ كتاب ديگرى نقل نشده است.
رمز اين تأثيرگزارى، شورانگيزى و نشاط آفرينى جاودانه قرآن در چيست؟ بى شك اسرار اين راز ناگشوده را بايد در تبعيت از اصول و نكات دقيق و ظريفى دانست كه برخى از آنها بنام اصول و قواعد فصاحت و بلاغت شهرت يافته اند و بسيارى ديگر از اين اصول بايد با تلاش و كاوش علمى ادبا و سخن شناسان جهان به تدريج كشف و بيان گردد.
اگر اعجاز ادبى قرآن را بپذيريم بايد اين نكته را باور كنيم كه هر چه موجب جذابيت، گيرائى و زيبائى كلام مى شود در قرآن كريم به نحو احسن رعايت شده و قرآن هر يك از قواعد را در اوج خويش رعايت كرده است همچنانكه شاهكارهاى ادبى جهان نيز به دليل رعايت همين اصول در اوج قرار داشته و به آثارى جاودانه و ماندگار تبديل شده اند.
اگر نظم آهنگ باعث جذابيت كلام بشرى است و تعقيد كلام موجب تنفر، پس قرآن بايد داراى بهترين نظم آهنگ بوده و به كلى از تعقيد خالى باشد. تفاوت قرآن با كلام بشرى در اين نيست كه قرآن چون سخن خدا است از اصولى جداى از اصول پذيرفته شده در جذابيت كلام بشرى بهره برده است بلكه اقتضاى الهى بودن كلام، متعالى بودن و بى نقص بودن آن است چنانكه درباره ساير صفات الهى نيز اين امر پذيرفته شده است. مثلاً تفاوتى در مفهوم علم الهى و علم بشرى نيست بلكه تفاوت در مصداق است كه علم خداوند بى نهايت و علم انسان محدود است.
از جمله اصولى كه باعث جذابيت كلام است نظم و چينش ادبى آن است. پراكنده گويي و از شاخه اى به شاخه ديگر پريدن و آسمان و ريسمان را بهم بافتن كلام را نا زيبا و خواننده را خسته مى كند و رشته كلام را در ذهن او از هم مى گسلد. حال چه كلام بشرى باشد يا خدائى هيچ تفاوتى نمى كند. اگر بپذيريم كه رعايت اين اصل در متون ادبى باعث جذابيت آن خواهد شد قرآن نيز بايد آن را رعايت كرده باشد آن هم به دقيق ترين و كامل ترين شكل آن از اين رو ديگر توجيهى ندارد كه بگوئيم رعايت نظم در كلام بشرى لازم است. اما در كلام الهى ضرورتى ندارد و اصولاً رمز اعجاز قرآن در همين نكته نهفته است كه بدون رعايت اصول جذابيتِ كلام، سخنى گيرا و تأثيرگذار است!!!
البته ممكن است كسى در پذيرفتن اين اصل يا ديگر اصول جذابيت و فصاحت كلام ترديد كند و يا اينكه در پيروى محض قرآن از روشهاى رايج شك روا دارد و بگويد قرآن نيز پيوستگى در كلام را رعايت كرده است اما از پل هاى ارتباطى بديع تر و كاراترى نسبت به متون بشرى استفاده كرده است. اما پذيرفتن يك اصل در كلام بشرى و نا سازگار دانستن آن با متون قدسى يا بر عكس امرى نامعقول و غير قابل قبول است.

ب. وحيانى بودن ساختار سوره ها

يكى از پايه هاى اساسى نظريه هدفمندى سوره ها، بحث توقيفى بودن يا اجتهادى بودن چينش آيات در سوره است. بگونه اى كه برخى از قرآن پژوهان معتقدند كه اگر كسى به اجتهادى بودن ساختار سوره هاى قرآن گرايش داشته باشد ديگر مجالى براى پذيرش نظريه هدفمندى سوره ها يا هر گونه تناسب ديگر بين آيات قرآن نخواهد داشت زيرا در اين صورت نظم فعلى آيات را محصول تلاش و اجتهاد صحابه مى داند و طبيعى است كه چنين كارى نمى تواند از اشتباه يا كج سليقگى بدور باشد. از اين رو ديگر نوبت بررسى حكمت ها و ظرافت هاى ارتباط بين آيات نمى رسد. ارتباط تنگاتنگ نظرية هدفمندى سوره ها با اثبات وحيانى بودن ساختار آنها ضرورى مى سازد كه اين بحث را با دقت بيشترى پيگيرى كنيم. مهم ترين دلايلي كه وحياني بودن ساختار سوره ها را اثبات مي كند به شرح زير است:

1. اقتضاى اصل

پيش از هر چيز بايد مشخص كنيم كه در اين بحث «اصل» به كدام سو گرايش دارد؟ آيا اصل بر توقيفى بودن آيات است يا بر اجتهادى بودن آن؟ و يا اينكه اصل هيچيك را اقتضا نمى كند؟!!
بنظر مى رسد كه اصل بر وحيانى بودن ساختار فعلى آيات در سوره هاست و اگر كسى خلاف آن را ادعا كند بايد دليل قاطع و برهان محكمى اقامه كند. قرآن كنونى با نظم و ترتيب معجزه آساى آيات و سوره هاى آن مورد پذيرش همه مسلمين و فرقه هاى مختلف آن است. ائمه (ع) در قول و عمل و با نگارش نسخه هايى از آن نظم و ترتيب آيات آن را تأييد كرده اند، بنا بر اين دليل خدشه ناپذيرى بنام تواتر از نظم فعلى قرآن حمايت مى كند و تمام مسلمانان براى اثبات هر يك از جنبه هاى قرآنى و عبارات آن راهى بجز تواتر و نقل هاى يقين آور نمى دانند. از اين رو، روايات آحاد جمع قرآن كه عموماً دستخوش ضعف سند و اضطراب متن نيز هستند ياراى مقابله با اين تواتر مستند را ندارند. همين يك دليل كافى است تا از اقامه هر دليل ديگرى بر توقيفى بودن ترتيب آيات بى نياز شده و به بررسى ناتوانى هاى دلائل طرفداران اجتهادى بودن ترتيب آيات بپردازيم.

2. حكم عقلى

اهميت و عظمت قرآن، اهتمام فوق العاده پيامبر به حفظ قرآن از تحريف،اهميت فراوانى كه مسلمانان براى قرآن قائل بودند، اجر و ثواب بى پايان قرآن خواندن و... عقلاً اقتضا مى كند كه قرآن از نخستين روز نزولش در عصر رسول خدا جمع آورى و تدوين شده باشد و هر آيه اى جايگاه خود را از روز نخست يافته باشد از اين رو فقيه و قرآن پژوه بزرگى همچون آيت الله خويى معتقد است: هر روايتى كه جمع آورى قرآن را به دورانهاى بعد از پيامبر مستند مى كند به دليل ناسازگارى با اين حقايق مسلم تاريخى غير قابل قبول مى باشند. (خوئى، 1/ 398)
بعلاوه در عصر ختم نبوت و انقطاع وحى، تنها دستآويز محكم بشريت براى يافتن راه سعادت و هدايت، قرآن است و بى شك بسيارى از پيامها و هدايت گري هاى قرآن در نظم و ترتيب آيات آن نهفته است و اگر اين نظم به غير خدا مستند گردد، از حجيت ساقط گشته و دست جوامع بشرى از يافتن راه هدايت كوتاه مى گردد. چنين فاجعه اى نه تنها با آياتى كه قرآن را كتاب هدايت مى داند در تعارض است بلكه نوعى نقض غرض به حساب آمده و عقلاً با حكمت الهى تعارض دارد.

3. آيات قرآن

دهها آيه قرآن از نزول آن از جانب خداوند و الهى بودن اين كتاب سخن گفته است. اين آيات حاكى از آن است كه تأليف آيات در چارچوب سوره ها همچون الفاظ و معانى آنها از جانب خداوند متعال است، چه اساساً نسبت كتابى به صاحب اثرى وقتى درست مى نمايد كه علاوه بر لفظ و معنا، ساختار بخشها و فصول آن هم از خود او باشد. برخى از اين آيات عبارت اند از:
1. « وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ» (نمل/6)
2. « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلا» (انسان/23)
3.« قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ» (مائده/15)
5 . «وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» (نساء/113)
6 . « وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ»(بقره/89)
در كنار اين آيات، آيات ديگرى نيز وجود دارد كه بيانگر ناتوانى «غير خدا» از ايجاد نظم و ترتيب جداگانه اى در آيات و سوره ها و بوجود آوردن قرآن ديگرى است.
بارزترين و مشهورترين آيات در اين زمينه، آيات تحدى است. در آيات تحدى هيچگاه به واژه ها و آيات همآورد طلبى نشده است، بلكه از مخالفان خواسته شده يك سوره (يونس/38) يا ده سوره ( هود/12) مانند قرآن بياورند و براى ساختن چنين سوره اى هركس (غير از خدا) را مى خواهند فرا بخوانند «وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» ( يونس/38) و از همة دانشمندان و سخنوران و شاعران خود كمك بخواهند تا شايد بتوانند سوره اى همانند كوچك ترين سورة قرآن تنظيم نمايند. بديهى است كه قوام سوره به واژه ها، وجملات پراكنده و بى ارتباط آن نيست، نظم و پيوستگى بين آيات و چينش آنان در كنار يكديگر كه به گواهى آيات تحدى از «غير خدا» ممكن نيست.
در آيات تحدى هيچگاه واژه «مثل» مقيد نشده بلكه با عبارات مطلقى همانند « فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ» ( طور/34) همآورد طلبى را به همة قلمروهاى قرآن كشانده است كه بى شك يكي از مهمترين جنبه آن ارتباط مطالب و آيات با يكديگر است.
در كنار آيات تحدى، آيات ديگرى نيز وجود دارد كه به صراحت توانايى ساختن و بوجود آوردن كتاب ديگرى همانند قرآن را از همة آفريده هاي آسماني و زميني وحتى از اشرف مخلوقات كه وجود مقدس پيامبر اكرم باشد نفى كرده و سخن كسانى را كه مى گويند «اين قرآن را پيامبر ساخته است» نادرست و تهمت ناروا مى خواند و مى فرمايد: « أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» (سجده/3) و در جاى ديگر چنين سخنانى را «ظلم و زور»(فرقان/4) مى نامند و سرانجام در آية 15 سوره مباركه «يونس» خيال همه را راحت كرده و از پيامبر (ص) مى خواهد كه به مشركان اعلام كند كه:
«قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ... إِلا مَا يُوحَى إِلَيَّ» ( يونس/15)
« من قدرت تغيير اين قرآن و آوردن قرآن ديگرى را ندارم و هر چه مى گويم از وحى الهى است»
بدين شكل قرآن كريم با عبارات متفاوتى اعلام مى كند كه چينش اعجازگونه آيات قرآن كريم نه به اجتهاد صحابه و حتى نه بر اساس نظر شخصى پيامبر اكرم(ص)، بلكه با وحى مستقيم الهى سامان يافته است و بر حكمتى عميق و ارتباطى دقيق استوار است كه جز از خداوند حكيم و خبير از كس ديگرى ساخته نيست.

4. سيره پيامبر(ص)

شواهد و قرائن فراوانى نشان مى دهد كه اكثر سوره هاى قرآن يكباره نازل شده است. بنابراين همگام با نزول سوره، جايگاه آيات نيز به طور طبيعى مشخص مى شد. از ابن عباس نقل است كه فرمود:
«پيامبر، پايان سوره قبلى و شروع سوره بعدى را با نزول بسم الله الرحمن الرحيم در مى يافتند.»(واحدي،/17)
غير از «ترتيب طبيعى» عامل ديگرى نيز در نظم بخشيدن به آيات قرآنى دست داشته است و آن تصريح حضرت رسول(ص)دائر بر سازمان يافتن آيه يا آياتى به ترتيبى بجز «ترتيب طبيعى» آنهاست كه طبعاً در موارد اندكى اتفاق افتاده است كه در هر مورد نيز روايات مستند و قابل اعتماد وجود دارد. ابن عباس مى گويد:
«طى دوران رسالت، سوره هاى متعددى بر پيغمبر فرود آمد. هر گاه آياتى از قرآن نازل مى گشت، حضرت كاتبان وحى را فرا مى خواند و آنان را مأمور مى ساخت كه آيات را در ضمن سوره اى جا دهند كه فلان مطلب در آن مذكور آمده است.»(يعقوبي،2/43)
پيامبر(ص) اين كار را با دقت و وسواس تمام و بر اساس دستورات الهى تا آخرين آيه قرآن ادامه داد و آخرين آيه نازل شده را كه « وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ» (بقره/281) است بنا بر اشاره جبرئيل در سوره «بقره» ـ كه در اوائل هجرت نازل شده بود ـ و در ميان آيات «ربا» و «دَين» جاى داد. (طبرسي،2/676)
اين روايات به روشنى توقيفى بودن مكان آيات را بيان مى كند و به ما كمك مى كند تا نظم و ارتباط آيات را با استناد به حكمت الهى و بلاغت قرآنى كشف نموده و آنها را بر اساس يك غرض واحد منظم نماييم.

5. روايات

در كنار آيات و رواياتى كه به طور عام و كلى بر توقيفى بودن نظم آيات دلالت مى كنند، رواياتى نيز وجود دارد كه قرائنى مبنى بر منظم بودن برخى از سوره ها در زمان پيامبر بدست مى دهد. از جمله مى توان به احاديثى اشاره كرد كه در ضمن آنها پيامبر(ص) از آغاز و انجام سوره نام برده است; مثلاً بنا بر رواياتى پيامبر (ص) فرموده است:
«هر كس آخر سوره «حشر» را قرائت كند و در آن شب يا در آن روز بميرد گناهانش پوشانده مى شود.» (مجلسي،89/309)
اين احاديث نشان مى دهد كه ساختار كلى سوره ها در زمان نزول معين شده بود.

ج . هدف دار بودن قرآن

سومين پايه هدفمندى سوره ها پذيرش هدفمندي قرآن است. نخستين آيات سوره مباركه بقره هدف از نزول اين كتاب مقدس را «هدايت متقين» اعلام مى كند و سپس در ديگر آيات اين سوره و سوره هاى ديگر چگونگى هدايت انسان، عوامل و موانع آن و ساير مباحث مرتبط با آن را به دقت و با موشكافى بسيار بيان مى دارد. صراحت گفتارى قرآن در اين زمينه جاى هيچ گونه شكى براى آشنايان به معارف قرآن باقى نمى گذارد كه قرآن كتابى هدفدار و جهت دار است كه گام به گام حقيقت جويان را به سرچشمه معنويت و كمال رهنمون مى سازد.
قرآن مجموعه اى از كلمات قصار، داستانهاى آموزنده و جملات حكمت آميز نيست كه هر يك به مناسبتى بيان شده و در دفترى گردآمده باشند.
قرآن نه تنها هيچ شباهتى به كشكول شيخ بهائى ندارد؛ بلكه از نظر ساختار و نظم مجموعه اى حتى به كتابهاي شريفى همچون نهج البلاغه و نهج الفصاحه هم شبيه نيست. هيچ كس نمى تواند قرآن كريم را به بحارالانوار تشبيه كرده و بگويد قرآن نيز همچون اين كتاب مجموعه اى پراكنده از سخنان حكمت آميز و عميق است كه ذيل موضوعات مشخص گنجانده شده است با اين تفاوت كه قرآن سخن خداوند قادر و حكيم است و بحارالانوار سخنان معصومين (ع)
همه مى دانند كه قرآن مجموعه واحدى است كه همه اجزايش يك هدف و احد را دنبال مى كنند و اين هدف كه همان انسان سازى و هدايتگرى است در تك تك حروف و كلمات اين كتاب مقدس جارى و سارى است. هدايتگرى قرآن در گزينش واژگان، چينش كلمات، جايگاه آيات در سوره ها كاملاً مشهود است و اراده واحد و حكيمانه اى در ساماندهى آنها نقش داشته است. كتابهاي علمى و پژوهشى بسيارى توسط اديبان درباره حكمت به كارگيرى يك واژه بجاى واژه ديگر در قرآن و يا يك تقدم و تأخر عبارات و واژه ها نگاشته شده است كه همگى حاكى از وجود اين اراده حكيمانه است.
اگر قرآن داراى يك هدف كلى است هر يك از سوره هاى قرآن نيز بايد بخشى از اين هدف را تأمين كنند و رابطه اى معنادار و هماهنگ با هدف كلى قرآن داشته باشند. بدينسان مى بينيم كه پذيرش هدفمندى قرآن به طور طبيعى ما را به سوى هدفمندى سوره سوق مى دهد و اين سؤال را در برابر ما قرار مى دهد كه اگر هدف كلى قرآن هدايت است سورة «بقره» يا «آل عمران» يا «ناس» و... چه بخشى از اين هدايتگرى را بعهده دارند؟ آيا اگر يكى از اين سوره ها در قرآن گنجانده نمى شد باز هم هدف نهائى قرآن تأمين مى شد و همه ابعاد هدايت بيان مى گرديد؟ اگر پاسخ منفى به اين سؤال داده و اعتقاد داشته باشيم كه هر سوره جايگاه ويژه خود را دارد و هيچ چيز جاى آن را پر نخواهد كرد آنگاه بايد به اين سؤال جواب دهيم كه هدف ويژه هر سوره چيست و هر سوره در كليت خود در صدد بيان چه پيامى است؟ اينجاست كه بطور منطقى بحث هدفمندى سوره ها مطرح شده و پاسخ شايسته خود را طلب مى كند.
ناگفته نماند كه گرچه ممكن است كشف اهداف سوره ها و مرتبط نمودن آن ها با هدف كلى قرآن مشكل بوده و كاوش علمى و تلاش فكرى بسيارى را بطلبد و يا مفسران در تعيين غرض سوره به اختلاف افتاده و هر يك عنوانى را براى يك سوره قرار دهند اما همه اين امور به صغراى قضيه مربوط مى شوند و نمى تواند به كليت كبرى ـ هدفدارى سوره ها ـ خدشه اى وارد نمايند. بنابراين اگر كسى در صدد انكار هدف مندى سوره ها بر آيد در آغاز بايد در هدف مندى قرآن ترديد كند و آنگاه از پذيرش نظريه «وحدت غرض سوره هاى قرآن» سر باز زند. طرفداران نظريه نيز ناچارند كه قبل از هر چيز به عنوان يك اصل موضوعه هدف مندى قرآن را بپذيرند.

منابع و مآخذ

1. ابن شريف، محمود؛ اليهود فى القرآن، دار المكتبة الهلال، بيروت، 1986 م.
2. ابوالسعود، محمد بن محمد؛ ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم «تفسير ابى السعود»، دار احياء التراث العربي.
3. آلوسى البغدادى، السيد محمد؛ روح المعانى، انتشارات جهان، تهران.
4. ايازى، سيد محمد على؛ چهره پيوسته قرآن، نشر هستي نما، تهران، 1380ش.
5. ------------- ؛ سير تطور تفاسير شيعه، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1373ش.
6. ------------- ؛ المفسرون منهجم و حياتهم، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1373ش.
7. بازرگان، عبدالعلي؛ نظم قرآن، تهران، 1372ش.
8. البقاعى، ابراهيم بن عمر؛ نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 هـ.
9. بى آزار شيرازى، عبدالكريم؛ قرآن ناطق، اول، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1376ش.
10. جوادى آملى، عبدالله؛ هدايت در قرآن، رجاء، تهران، 1367 ش.
11. ------------ ؛ ولايت در قرآن، رجاء، تهران، 1375 ش.
12. حسين، طه؛ آيينه اسلام، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، چاپ سوم، انتشارات رسالت، قم.
13. خالدى، محمد على؛ صفوة العرفان فى تفسير القرآن، المطبعة العصريه، صيدا، 1996 م.
14. خامه گر، محمد؛ ساختار هندسي سوره هاي قرآن ، اول، امير كبير، تهران، 1382 ش.
15. خوئى، ابوالقاسم؛ البيان فى علوم القرآن، ترجمه نجمي و هريسي، دانشگاه آزاد اسلامي ، خوي، 1375ش.
16. رضوان، عمر بن ابراهيم؛ آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره، دار طيبه، رياض، 1413هـ.
17. سيوطى، جلال الدين؛ الاتقان فى علوم القرآن، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، منشورات الرضي.
18. شحاته، عبدالله محمد؛ درآمدى بر تحقيق در اهداف و مقاصد سوره ها، ترجمه محمد باقر حجتى، نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1369ش.
19. خطيب شربينى، محد بن احمد؛ تفسير القرآن الكريم «تفسير السراج المنير»، دار الكتب العلمية، 1425هـ..
20. الشيرازى، صدرالدين؛ تفسير القرآن الكريم، انتشارات بيدار، 1366ش.
21. طبرسى، فضل بن الحسن؛ مجمع البيان، الطبعة الاولي، دار المعرفة، بيروت، 1406هـ.
22. طنطاوى جوهرى، محمد؛ الجواهر فى تفسير القرآن، دار الفكر، بيروت.
23. فريد وجدى، محمد؛ المصحف المفسر، دارالمعارف، مصر، 1986م.
24. فقهي زاده، عبدالهادي؛ پژوهشي در نظم قرآن، جهاد دانشگاهي، تهران، 1374ش.
25. فيضى، ابوالفيض بن مبارك؛ سواطع الالهام، مرتضي آيت الله زاده شيرازي، تهران، 1375ش.
26. نظام الاعرج، حسن بن محمد؛ غرائب القرآن و رغائب الفرقان، دار الكتب العلمية،1416هـ.
27. الكاشانى، ملا فتح الله؛ تفسير المنهج الصادقين فى الزام المخالفين، اسلامية.
28. مجلسى، محمد باقر؛ بحار الانوار، الوفاء، بيروت، 1404 هـ.
29. مدنى، محمد محمد؛ المجتمع الاسلامى كما تنظمه سورة النساء، مصر، 1991م.
30. مصباح يزدى، محمدتقى؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، 1368 ش.
31. معرفت، محمد هادى؛ التمهيد، چاپ اول، علوم قرآنى، قم، 1378ش.
32. مودودى، ابوالاعلى؛ تفهيم القرآن، ترجمه: حكيم الله متين، دار العروبة للدعوة الاسلامية، لاهور، 1989 م.
33. واحدى، نيشابوري؛ اسباب النزول، دار الكتب العلمية، 1982م.
34. اليعقوبى، احمد بن اسحاق؛ تاريخ اليعقوبى، دار احياء التراث، بيروت.
35. The quran interpeted, by Arthur j.Arberry (Qum, Center Of Islamic Studies Introduction.

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  3:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها