0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن صامت در نگاه قرآن ناطق

درنگي در توصيف قرآن از زبان علي (ع)

محمد علي مجد فقيهي

قرآن، كتاب انسان سازى است، كتابى براى هدايت انسان به سوى سعادت و كمال، در همه ادوار حيات انسان و براى همه ابعاد حيات او و كتابى كه انسان فرو رفته در ظلمت ها را، به نور، رهبرى مى كند. اين نوشتار، كوششى است براى شناساندن قرآن از زبان على (ع) كه در كتاب شريف نهج البلاغه تبلى پيدا كرده است؟ نهج البلاغه اى كه برادر قرآن نام گرفته است.
نهج البلاغه، تولد يافته از قرآن است، لذا بهترين شناخت و عالى ترين ارتباط با قرآن و بهره گيرى از آن را در مكتب نهج البلاغه مى توان آموخت. در نهج البلاغه، درباره قرآن و تمسك! به آن، از جهات مختلف سخن به ميان آمده است كه برخى از آنها عبارت اند از:

اوصاف و ويژگیهاي قرآن

قرآن كتابى است كه تاريخ انقضايى براى آن نيست كاربرد همه علوم و دانش هاى بشرى تا جايى است كه زندگى دنيايى وجود دارد و پس از كوچ از سراى طبيعت و ماده، كاربرد خود را از دست مى دهند. علم يزشكى تا آنجا كاربرد دارد كه بدنى در ميان، باشد، اما ازآنجا كه روح انسان ابدى است و قرآن، كتاب جان و روح آدمى است، لذا براى او در همه ادوار حياتش، سخن دارد. از اين رو، قرآن در زبان اميرالمؤمنين چنين توصيف مى شود: "لاتفنى عجائبه، ولاتنقضى غرأئبه ولاتكشف الظلمات الابه " عجايب آن از بين نمى رود، شگفتى هايش پايان نمى پذيرد، ظلمت ها جز بدان برطرف نمى شود"ا و در جاى ديگر مى فرمايد: "ناطق لايخبأ لسانه، و بيت لاتهدم اركانه ناطقى است كه هيچ گاه زبانش كند نمى گردد و سرايى است كه پايه هايش ويران نمى شود2 انسان، هر قدر در مراتب كمالى خود بالا رود، قرآن براى او حرف دارد و چون قرآن نازل شده از نزد حضرت حق گويا آنان(كساني كه قرآنها را ر خدمت خود مي گيرند) پيشوايان كتاب هستند و كتاب امام آنها نيست خداوند كتابى- كه هدايتكر است-فرو فرستاد كه درآن خير و شر را بيان فرموده؟ پس راه خير را بكيريد ات شويد و از طريق شر دورى گزينيد تا به مقصد برسيد هدايت قرآن، برنامه اى است كه براى زندگى مادي و معنوى انسان ارائه مى كند. خيرآن، آن چيزي است كه انسان را به كمالش برساند و او را شكوفا كند و شرآن، چيزى است كه موجب كاستى در شخصيت او شود. قرآن ريسمان الهى و وسيله امن خداوند است: "فانه حبل الله المتين و سببه الامين " قرآن، ريسمان محكم خداوند و وسيله امنيت بخش اوست تعبير ريسمان، تعبير ظريفى است، زيرا كاربرد ريسمان در گذشته، براى آن بود كه چيزى را به وسيله آن ازته چاه تاريك! به بالا مي آوردند. اينجا نيز حضرت، قرآن را به ريسمان تشبيه مى كند. قرآن وسيله اى است از طرف خداوند تا انسانهاى زندانى شده در جاه تعلقات طبيعت را به عالم نور بالا آورد، منتهى، به شرط آن كه به اين ريسمان جنگ زنند. قرآن كتاب دل است: "و فيه ربيع القلب... و ما للقلب جلاء غيره؟ بهار دلها در قرآن است ... و جللأيى براى دل انسان جز قرآن نيست ". قرآن، دلهاى مرده و منجمد را به زندگى معنوى و زيبايى اخلاق و شكوفايى وجودى مى رساند و دلى را كه زنگار گناه و انحراف در آن نقش بسته، تنها با قرآن، صفا و جلا مى يابد

رابطه انسانهاباقرآن

رابطه انسان با قرآن، از دو جهت قابل ارزيابى است: رابطه فكرى و رابطه عملى. امارابطه فكرى باقرآن ازطريق انديشه در قرآن حاصل مى شود.

1- انديشه درقرآن:

دستور خود اين كتاب مقدست است كه « افلا نتدبرون القرآن؛ آيا در قرآن تدبر و انديشه نمي كنند» قرآن، به تعبير
نهج البلاغه، «چشمه هاي علم در آن قرار گرفته است» و همان طور كه در سطح زمين آبهاي جاري داريم و در دل آن، منابع فراواني از آب وجود دارد قرآن نيز در سطح ظاهر خود معارف و علومي دارد كه لازم است با تدبر همراه صفاي قلب ، به منابع و چشمه هاي پنهان در قرآن دست يافت و از طرفي تفكر در قرآن بايد به شكلي جمعي و هندسي باشد نه بريده غير نظام مند؛ يعني بايسته است بي آن كه ارتباط آيه اي را از ساير آيات يا از قبل و بعد آن قطع كنيم، به تدبر در آن بنشينيم و آيه را در مجموعه آيات و فرهنگ قرآن بايد تفسير نمود و به پيام آن گوش داد :
«كتاب الله.... ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض و لا يختلف في الله؛ كتاب خدا ... بخشي از آن از بخش ديگر سخن مي گويد و پاره اي از آن ، بر پاره اي ديگر شهادت مي دهد و اختلافي در آن نيست»
7

2- انديشه با قرآن:

چنانچه پذيرفته باشيم قرآن كتاب نازل شده از طرف خداوند عليم قدير است، ديگر نبايد در حقانيت آموزه هاي آن هيچ ترديدي
روا داشت؛ از اين رو، به جاي آن كه قرآن را در خدمت موجوديت هاي ذهني و آوايي خود تفسير و تأويل كنيم، بايد انديشه هاي خود را با قرآن محك زده و درستي و نادرستي آن را شناسايي كنيم. اين نوع كنش و رفتار در نهج البلاغه چنين بيان مي شود: و اقيموا عليه آرائكم و استغشوا فه أهو ائكم؛ در برابر آن آرا و نظريه هاي خودتان را متهم به خطا كنيد و نظرهاي خودتان را مغشوش و معيوب انگاريد» 8 و در جاي ديگر است: كأنهم ائمة الكتاب و ليس الكتاب امامهم؛

عدم جدايى قرآن از اهل بيت (ع)

قرآن، كتابى است كه بايد تعليم داده شود و مقاصدآن براي مردم و بندگان خدا تبيين گردد. همان طور كه كتاب طب بدون طبيب نمى شود، قرآن هم بدون معلم نمى شود و اولين معلم آن، خود رسول الله )ص( است، زيرا او به نص آيه دوم سوره جمعه، تعليم دهنده قرآن است و از خود اين آيه به دست مى آيد كه متعلم بايد قرآن را فرا كرفته و خود، معلم ديكران باشد. پس، بعد از رسول خدا (ص) قرآن بدون معلم نمى تواند باشد و معلم آن اهل بيت هستند. در نهج البلاغه مى خوانيم: "هذا القرآن انما هو خط مستور بين الدفتين لاينطق بلسان و لابد له من ترجمان، اين قرآن خطوطى است كه در ميان جلد ينهان است، با زبان سخن نمى گويد و نيازمند به ترجمان است11 بهم علم الكتاب و به علموا، و بهم قام الكتاب و به قاموا قرآن، به وسيله آنها (اولياى خدا) فهميده مى شود و آنها نيز به وسيله قرآن مى فهمند. قرآن به وسيله آنها برپاست، همان گونه كه آنها به وسيله قرآن برپا هستند. 12

انس با قرآن وآثارآن

در خطبه همام، در وصف متقين آمده است: "اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلاً، يحزنون به انفسهم، و يستثيرون به دواء دائم؟ در شب، همواره بر پا ايستاده اند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى كنند. با آن جان خويش را محزون مى سازند و داروى درد خود را ازآن مى كيرند13 130 كسى كه با قرآن مأنوس شد وآن را يافت، ديگر نيازى به چيز ديگرى ندارد، يعنى خوراك روح اوست و جان به غذاى معنوى خود دست يافته است: "ليس على أحد بعد القرآن من فاقة ولا لأحد قبل القرآن من غنى " براي احدى يس ازآشنايى و انس با قرآن، نيازمندى وجود ندارد و براى آنكه قبل از رسيدن به قرآن دست يابد بي نيازي نيست انس با قرآن، هم بصيرت انسان را بالا مى برد و هم از نادانى و نابينايى او مى كاهد: "و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزيادة او نقصان، زيادة فى هدى، أو نقصان من عمى؟ هر كسى، با اين قرآن مجالست نمايد، از كنار آن با افزايش يا كاهشى بر مى خيزد؟ افزايشى در هدايت و كاهشى در كوري و گمراهى ". كوتاه سخن آن كه، قرآن وآموزه هاى آن، حقيقتى است كه مقصود و مطلوب هر طالب حقيقت است؟ گمشده هر صاحب دل و هر صاحب فكر سليم و برنامه زندكى، و هر جوينده راه مستقيم است.

يى ئوشت ها

ا- نهج البلاغه، خطبه 18.
3- همان، خطبه 131
3- همان، خطبه 18.
3- همان، خطبه 165.
5- همان، خطبه 176.
6- همان خطبه
7- همان، خطبه 131.
8- همان، خطبه 176.
9- همان، خطبه 286.
10- همان، خطبه 153.
11- همان، خطبه 225.
12- نهج البلاغه، كلمات قصار 332. 13- همان، خطبه 193
13- همان، خطبه 176.

 

 

پنج شنبه 23 شهریور 1391  1:47 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

الوحدة البنائیة للقرآن المجید

دریافت فایل pdf

 

تشریف التغریب فی تنزیه القرآن عن التعریب

دریافت فایل pdf

 

تنوع در بیان مطالب

دریافت فایل pdf

خطابهای قرآن

دریافت فایل pdf

 

تفاوت آغاز و پایان کلام خدا با کلام بشری

دریافت فایل pdf

پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:35 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

از قرآن چه مى دانيم و تكاليف ما در قبال آن

ابراهيم حسنى
الف ـ پيرامون جايگاه قرآن
1 ـ برترى هاى كلامى ومعنوى قرآن

قرآن كلام خداست و بارقه‌هاى اميدبخش آن دررگ عالم جارى است، سخن از فيروزة كلامى است كه برخاسته از حنجرة ملكوت سموات و خود نشانه‌اى از حقايق و كمالات است. كلامي‌جوشيده از چشمه‌سار آفرينش و متصل بدرياى حقيقت كه ما در اين شوره زار دنيا به تكاپوى آن بسر مي‌بريم.يكى از اصول برترى قرآن همين است كه مستقيماً از جانب خدا و توسط فرشته وحى الهى بر قلب پاك رسول خدا (ص) نازل شده و كلام خداست كه تا كنون نيز خدشه و تحريفى در آن ايجاد نشده است. «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (1) و نيز از آن جهت كه برنامة كامل سعادت بشرى و راه هدايت انسانهاست و نيز از جهات ديگر بر ساير كتب آسمانى ديگر برترى دارد. برهمين اساس درميان پيروان ساير اديان نيز از احترام خاصى برخورداراست.
علاوه برآن قرآن، داراى ظاهرى زيبا و در عين حال معانى ژرف و عميقى دارد.وسرچشمه‌هاي علوم عالم درآن نهفته و از حقايق ناگفته وكنه عالم برخوردار است. درواقع روح و معناى وسيع آن درقالب كلمات يك كتاب نمى گنجد بلكه فراتر از قالب الفاظ است.
حرف قرآن را مدان چون ظاهر است زير ظاهر باطنى هم قاهر است. «مولوي»
ـ قرآن بليغ‌ترين و شيواترين كلام است و اعجاز قرائت و شيوايى كلام آن تاثير شگرفي بر روح و جان قارى و مستمع مى گذارد پيامبر اكرم (ص)دراين باره فرمودند:
«اصدق القول و ابلغ الموعظه و احسن القصص كتاب الله».(2)ما اگر به آيات قرآن قدرى با دقت و تامل بنگريم و به ماوراى آن بينديشيم به حقائق نوراني‌اش دست ‌خواهيم يافت و عظمت الهى را در كلامش بخوبى درك خواهيم كرد.

2 ـ هدايت‌گرى

قرآن از اين جهت كه سخن خداست، حامل آثار وضعى و هدايت‌بخش داردونفوذآن بر قلبها بسيار است. خداوند قرآن را براى هدايت بشر نازل كرده و در آن طريق هدايتش‌ را تجلى ساخته است چنانچه پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «و لقد تجلى الله فى كلامه و لكنهم لايبصرون»(3) خدا بتحقيق در كلام خود تجلى يافته اما بشر آن را بخوبى درك نمي‌كند.
قرآن چراغ راه هدايت بشر براى همه زمانهاوبراى همه نسل‌هاست بنابراين بايد بيش از پيش بكوشيم تااز هدايت‌ هاى آن بهره مندشويم و در كنار آن از همه امتها پيشى بگيريم و لحظه‌اى از اين چراغ روشنگر و هدايت‌بخش غافل نگرديم. قال رسول الله (ص):اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلمه فعليكم بالقرآن. (4) قرآن مبتنى بر شيوه‌هاي نصح و موعظة حسنه و بلاغت مبين نازل شده است چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «ان هذا القرآن فيه منادى الهدى و مصابيح الدجي(5) در قرآن راهها و شيوه‌هاى صحيح هدايت‌بخشى و انوار هدايت بشرى وجود دارد. و آن كس كه قول خدا را راهنماى خود قرار دهد، استوارترين راه هدايت رايافته است..اهميت اين بعد از قرآن بحدى است كه نه تنهاازماخواسته شده است به قرآن رجوع كنيم وبدان تمسك جوئيم بلكه از توجه به غير آن نيز منع شديم چنانكه امام رضا (ع) فرمودند: «لاتطلبوا الهدى فى غير القرآن قتضلوا»(6). در غير از قرآن هدايت نجوييد كه گمراه خواهيد شد.شرط بهره‌مندى از قرآن اين است كه به آن سهل و سبك ننگريم وسعى كنيم به همه ابعاد هدايتگرى اش پي ببريم همانطوركه ه امام على (ع) با توجه به اقوام بودن بعد هدايت قرآن مى فرمايد: «من اختار قول الله دليلاً فهدى الى اللتى هى اقوم»(7) هركس كه فرموده خدا را دليل راه خود قراردهد پس به طريق اقوم هدايت خواهد شد.بنابراين آيات «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين»(8) و «ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم» (9) نيز به همين بعد مهم قرآن اشاره دارند.

3 ـ جامعيت

قال الله تعالي: «و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء». (10) ما بر تو كتابى نازل كرديم كه بيانگر همه چيزهاست.در قرآن علم اولين و آخرين و آنچه كه بشر در دوران عمر خود با آن روبروميشودو بدان نيازپيدامى كند نهفته است. يعنى علوم اعصار گذشته و آينده، همه در قرآن جمع است و از آنجا كه آيات آن برگرفته از علوم آسمانى است، بنابراين هركس در هر زمانى كه تفسير خاصى از آن ارائه ‌نمايد، فصل الخطاب آن بحساب نمى آيد. چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «من اراد الاولين و الآخرين فليثور القرآن» (11). هركس بخواهد علم اولين و آخرين را دريابد پس بقرآن رجوع نمايد.
هركسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
علاوه اين آيات «و ما فرطنا فى الكتاب من شيء»(12). و «لا رطب ولا يابس الى فى كتاب مبين».(13) وآيات مشابه آنها در قرآن به همين بعد جامعيت و كمال علمى و معنوى آن اشاره دارند. و كلمات"لايعلمون" و" لايفقهون" درقرآن بدان معناست كه بشر به ‌كنه و معناى قرآن نخواهد رسيد.همانطوركه حضرت على (ع) فرمودند: «ما من شيء الا و علمه فى القرآن و لكن عقول الرجال يعجز عنه».(14) يعنى هيچ چيزي در عالم وجود ندارد مگر آنكه علمش در قرآن است و ليكن عقول بشر از درك آن عاجز است.

ب ـ وظايف ما:
1 ـ فراگيرى قرآن

قال على (ع) «تعلموا القرآن فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب."(15) قرآن را فرا بگيريد كه برترين كلام است. و در آن بينديشيد كه بهار قلبهاست.
بعد از شناخت جايگاه و درك فضائل قرآن لازم است كه به فراگيرى صحيح علوم آن بپردازيم. چرا كه قرآن محور اساسى دين و كتاب قانون الهى است و بر هر مسلمانى لازم است كه در راه فراگيرى آن بكوشد دراين باره امام صادق (ع) فرمودند: «ينبغى للمؤمن ان لايموت حتى يتعلم القرآن او يكون فى تعلمه».(16) شايسته است كه مسلمان مومن از دنيا نرود مگر آن كه قرآن را فراگرفته و يا در حال فراگيرى آن باشد...علاوه بر فراگيرى قرآن وظيفه تعليم آن بديگران نيز بر گردن ماست چنانكه پيامبر اكرم (ص)‌ مي‌فرمايد: «خيركم من تعلم القرآن و علمه».(17)بهترين شما كسى است كه قرآن رافرابگيردوبه ديگران نيزبياموزد...
و اين نه بعنوان يك حق بلكه يك تكليف براى مسلمان تعيين شده است تا در راستاى فرادهي قرآن به ديگران نيز كوشا باشد.

2 ـ تلاوت قرآن

قال رسول الله (ص): «افضل العباده قراءه القرآن».(18) برترين عبادات قرائت صحيح قرآن است.بعد از فراگيرى قرآن نوبت به قرائت آن مي‌رسد زيرا فراگيرى مقدمه‌اى است براي عمل نيكوى قرائت و نيز تلاوت قرآن در همه حال. البته محدود كردن قرائت قر آن به مجالس ختم و استخاره و يا ترك تلاوت بجهت سبك شمردن آن عملى است كه مورد غضب خداوندواقع مى شود چنانكه حضرت رسول (ص) فرمودند: «عليك بتلاوه القرآن على كل حال».(19)

3 ـ استماع قرآن

قال الله تعالي، «و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون».(20) هرگاه كه قرآن خوانده مي‌شود به آن از دل و جان گوش فرا دهيد و سكوتى همراه با تدبر پيشه كنيد باشد كه مورد رحمت قرآن قرار بگيريد.استماع قرآن در كنار قرائت آن ارزش والائى دارد. و اين براى كسانى كه از نعمت علم به آن برخوردارند لازم است. البته ديگران نيزمى توانندباگوش دادن به تلاوت قرآن در ثواب تلاوت آن شريك شوند.
از آنجا كه استماع در لغت بمعنى گوش فرا دادن با دقت و تدبر است قارى و يا مستمع هر كدام موفق به تدبر در آن شوند، به هدف آن يعنى همان درك حقيقت نزديكترمى شوند. پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «قارى القرآن و المستمع له فى الاجر سواء».(21)
چو قرآن بخوانند ديگر خموش به آيات قرآن فرا داد گوش

4 ـ تدبر در قرآن

از ديگر وظايف ما در برابر قرآن تدبر در معناى آن است و خداوند نيزفلسفه نزول قرآن را بر همين محور بيان فرموده است «كتاب انزلناها مباركاً ليدبروا آياته و ليتذكروا اولوالالباب».(22) قرآن كتاب مباركى است كه ما آن را نازل كرديم تا همه در آياتش انديشه كنند و دانايان ودانايان ازآن پندگيرند.... تدبر در قرآن از امور لازم و ضرورى است وچون در راستاى درك معناى قرآن است زمنيه را براى عمل به آن فراهم مي‌سازد.و بايد دانست كه روح والاى قرآن بدون تدبر در آيان بدست نمي‌آيد چنانكه حضرت على (ع) فرمودند: «الا لاخير فى قراته ليس فيها تدبر». (23قرائت بدون تدبر لقلقه‌اى بيش نيست اگرچه ثواب و بهرة خاص خودش را در بر دارد اما كامل نيست و به هدف منتهى نمي‌شود.چرا كه تلاوت، مقدمه درك قرآن است و درك آن نيز بدون انديشيدن حاصل نمي‌شود. مسئله تدبرنكردن حكايت كسانى است كه خداوند درباره آنها مي‌فرمايد: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها». (24)آيا (منافقان) درآيات قرآن انديشه نمى كننديا بردلهايشان خود مهر(جهل و نفاق) زده اند.

5 ـ عمل به قرآن

اصل برجسته و هدف غايى نزول قرآن و تعلم و قرائت وهمچنين تدبر در آن همه و همه براي عمل است چنانكه خداوند مي‌فرمايد: «هذا الكتاب انزلناه مباركاً فاتبعوه».(25) اين كتاب را مبارك نازل نموديم پس، از آن تبعيت نمائيد...و لذا كسانى كه به قرآن عمل نمي‌كنند و تنها به قرائت آن اكتفاء مي‌كنند، در واقع به شان و مقام والايش بي‌احترامي كرده اند..ا امام صادق (ع) درباره نتيجه كارچنين افرادى مي‌فرمايد: «رب تالي القرآن و القرآن يلعنه».(26)چه بسا تلاوت كنندة قرآن كه قرآن لعنتش مي‌كند... وقتي از حضرت سئوال شد آنان كيانند فرمود كسانى كه قرآن را مي‌خوانند اما به آن عمل نمي‌كنند به تعبير امام صادق (ع) قرائت قرآن بدون عمل به آن بمثابه تمسخر نسبت به آيات آن است چنانكه مي‌فرمايد: «من قراء القرآن من هذه الامه ثم دخل النار فهو ممن كان يتخذ بآيات الله هزوا». (27)كسى كه قرآن رابخواندولى به آن عمل نكندبه آتش دوزخ دچار خواهد شد چرا كه گوئى در دنيا به تمسخر قرآن مشغول بوده است.

6 ـ كشف حقيقت قرآن

لزوم سخن گفتن از حقيقت قرآن به هدف آرمانى نزول آن برميگردد چرا كه قرائت و تلاوت قرآن بدون درك معنى و مفهوم و حقيقت آن بي‌فايده است و عملاً زمينه را براى عمل به آن فراهم نمي‌سازد.به همين خاطر آنان كه اهل قرآنند بايد در راستاى كشف حقيقت آن و نيز تفهيم آن به ديگران بكوشند و حقيقت آن را از براى مردم منكشف سازند، البته بايد دانست كه علم راسخ قرآن و تاويل و تفسير آن در نزد اهل بيت (ع) است. بنابراين نمي‌توان بدون بهره‌گيرى از چشمه‌هاى جوشان كلام و علوم آسمانى آنها به حقيقت قرآن دست يافت. چنانچه امام باقر (ع) فرمود: «ان ما اوتينا تفسير القرآن و احكامه».(28) از جمله علومى كه به ما داده شده همانا علم تفسير قرآن و احكام آن است. امام صادق (ع) نيز فرمودند:‌ «نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تاويله».(29) ما بحق راسخان در علم تفسير قرآنيم و ما تاويل آيات آن را بخوبى مي‌دانيم.

7 ـ حفظ كردن آيات قرآن

حفظ كردن قرآن در دو مفهوم بكارمى رود:
يكي محافظت از حريم قرآن و ديگرى حفظ آيات آن. مراد مانيز در اين مطلب نوع دوم آن است.قال رسول الله (ص): «لايعذب الله قلباً وعى القرآن».(30) خداوند قلبى را كه قرآن را در خود جاى داده عذاب نمي‌كند.حفظ كردن قرآن و آيات نورانى آن فكر و ذهن و چشم دل بشر را روشن مي‌سازد و ذكر و ياد الهى را در دلها دوام مي‌بخشد و نيز به انسان توفيق رشد و آشنائى با حقايق و معارف آسمانى آن عطا مي‌كند چرا كه آيات قرآن با آن روح وسيعش در ذهن افراد جارى مى شود و بفرموده امام صادق (ع) توفيق عمل به آن رانيز براى افراد بيشتر فراهم مي‌سازد.
«الحاقط بالقرآن و العامل به مع السفره الكرام البرره». (31) در اين روايت حفظ قرآن با عمل نمودن به قرين هم بيان شده اند. يعنى حافظ قرآن وعمل كننده به آن با سفيران طريق كرامت الهى همراه خواهد بود.علاوه بر اين خود حفظ كردن قرآن داراى ارزش و اجر شايسته‌اى است چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «اى الذى يعالج القرآن و يحفظه بمشقه منه و قله حفظ له اجران"(32) كسى كه قرآن را با مشقت و تحمل سختى حفظ مي‌كند، دو اجر در پيش دارد يكى اجر نفس كار است و ديگرى اجر توفيق عمل …
حافظان حقيقى قرآن همان عاملان به آنند كه پيامبر اكرم (ص) آنها را برترين گروه امت خويش بيان فرموده است:«اشراف امتى حمله القرآن»(33). و اين گروه وارسته اگر حفظ كردنشان با درك مفاهيم و روح والاى قرآن و نيز عمل به آن همراه باشند اهل بهشت خواهند بود چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «حمله القرآن عرفاء اهل الجنه».(34) حاملان قرآن عرفاء اهل بهشت خواهند بود.

ج ـ آداب و آثار تلاوت قرآن كريم

در ابتداى بحث ضرورى است كه پيرامون اهميت قرائت قرآن به بيان روايتى از پيامبر اكرم (ص) بپردازيم كه فرمودند: «اذا احب احدكم ان يحدث ربه فليقرء القرآن».(35) هركس از شما بخواهد كه با خداى خود سخن بگويد پس قرآن بخواند. قرآن كلام خداو با روح و جان انسان ها مانوس است و قرائت آن در واقع طريق گفتگو با خداست چنانكه در حال تلاوت گوئى صداى وحى را مي‌شنوى كه با تو سخن مي‌گويد و تو در خود احساس تقرب و انس بخدا مي‌كنى .و با تلاوت كلام خدا گوئى با او به زمزمه نشسته اي.بنابراين لازم است كه نسبت به اين نعمت بزرگ الهى دقت وتوجه خاصى داشته باشى وهيچگاه چنين فرصت با او بودن را از دست ندهي..

ج ـ 1 آداب تلاوت
1 ـ آداب باطنى
1-1ـ حضور قلب

از جمله آداب باطنى تلاوت قرآن، حضور قلب و آمادگى كامل براى ورود به قرآن است. آرامش فكر و فراغت روح از هر تشويش و تخيلات دنيوى براى درك قرآن و انس با آن بسيار ضرورى است. علاوه بر اين خلوص نيت كه براى هر عملى موازنة نيكوست براى تحقق قرائت والا نيز امرى ضرورى مي‌نمايد. چرا كه عمل با رياء هرچند نيكو باشد ماجور و مقبول نخواهد بود .بنابراين كسى كه براى خود نمائى و هنرنمائى و يا نيات ديگر، صرفابه قرائت زيباى قرآن اكتفانمايد ثوابى نخواهد برد و به روح وارستة‌ قرآن و معنويت والاى آن نيزدست نخواهد يافت.براساس روايت مشهور "افضل الاعمال اخفاها" تاكيد شده است كه قرآن را مخفيانه بخوانيد تا از هرگونه شائبه رياء بدور ‌باشيد. چرا كه اصل جهد در تلاوت كردن مربوط است به نوع قرائت آشكار در آن كه هم بفرموده پيامبر اكرم (ص) اخلاص مى خواهد. و لذا براى در امان ماندن ازواردشدن خدشه رياءدر دل بهتر است قرآن را مخفيانه و آرام تلاوت كنيم چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «فضل قراءه السر على قراته العلانيه كفضل الصدقه السر على الصدقه العلانيه».(36) برترى قرائت مخفيانه بر آشكارا بسان برترى صدقة‌ سرى است بر صدقة آشكار.

2 ـ تدبر در قرآن

قال على (ع): «تدبروا آيات القرآن و اعتبروا به فانه ابلغ العرابه».(37) در آيات قرآن تدبر كنيد و از آن عبرت بگيريد كه همانا برترين و شيواترين كلام عرب است.
تدبر در قرآن بمعناى مطلق خود بحث مفصل و جداگانه‌اى رامي‌طلبد ومادر اين مختصر تنها به درك معناى قرآن همزمان با تلاوت آن مي‌پردازيم. چرا كه اصل سهولت و شيوايى در كلام قرآن براى تحقق همين امر و درك معناى آن بنا نهاده شده است .چنانكه خداوند فرمود: «ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر». (38) ما قرآن را براى گفتگو با خدا آسان كرديم آيا اهل انديشه‌اى هست؟تلاوت قرآن مادام كه با درك معنا و تدبر همراه باشد همواره عامل نورانيت قلب افراد و در نهايت هدايت عامه خواهد بود.

3 ـادا كردن حق آيات

از جمله آداب تلاوت، رعايت حق آيات و تناسب تلاوت با معناى آيات است.اين امر براي هرچه بهتر شدن تلاوت و صحت و ارتقاى كيفيت آن لازم است. تنزيه و تسبيح نزد آيات رحمت و قرائت آن با لحنى شاد و زيبا و نيز لحنى حزين در مقابل آيات عذاب و دوزخ و نقمت همراه با تباكى و استعاذه بخدا از جملة‌ اين حقوق است كه بايد اداء‌ شوند.محزون بودن قارى به اين است كه معناى قرآن را درك كند و با حزنى كه بارقة نزول قرآن است به تلاوت آن بپردازد. چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمود:‌ «ان القرآن نزل بالحزن و فاذا قراتموه فابكو فان لم تبكوا فتباكوا».(39) قرآن با حزن نازل شده پس آنگاه كه قرائت مي‌نماييد بگرئيد و يا تباكى كنيد.

ب ـ آداب ظاهرى
1 ـ طهارت و نزاكت در پيشگاه قرآن

قال الله تعالي: «انه القرآن مجيد فى كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون».(40) طهارت مقدمه ورود به هر عبادت و شرط تحقق آن است. با وضو بودن و طهارت از خبث و دنث دو مقدمه اصلى هر عبادت و شرط ورود بقرائت قرآن است در صورت نداشتن اين شرائط حتى دست زدن به آيات قرآن و نيز در صورت جنابت قرائت بيش از هفت آيه حرام است.. بنابراين وضو كه خود نور است در محضر قرآن كه بيت وحى الهى است التزام عملى دارد.
بقول شاعر:
اول برو تو خانه دل را فرو روب و آنگه بيا با عاشقان همخانه شو
علاوه بر اينها رو به قبله نشستن و با ادب بودن و زانو زدن در محضر قرآن و نيز آراستگي باطنى و طاهر بودن و حفظ نزاكت وقتى كه دركنار قرآن هستيم ازديگر اصول و شرايط اوليه و مقدمات اقدام به قرائت قرآن است.

2 ـ استعاذه و تسبيح و تسميه

از جمله آداب ظاهرى ورود به قرائت قرآن استعاذه يعنى پناه بردن بخداازشرشيطان رجيم است.همانطوركه خداوند در قرآن تاكيد فرموده است: «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشيطان رجيم. (41) پس آنگاه كه خواستى به قرائت قرآن بپردازى به خداازشرشيطان پناه ببر. بيان اذكار وارده و ادعيه ماثوره نيز قبل از تلاوت لازم است تا آمادگي كامل براى ورود به قرآن در فرد ايجاد شود. ويكى از آن دعاها اين است.«اللهم بالحق اترلته و بالحق نزل اللهم عظم رغبتى واجعله نوراً بصرى و شفاءً لصدري».
بعد از آن ذكر تسميه و گفتن"بسم الله الرحمن الرحيم" است كه جزء سوره محسوب مي‌شود بجز در سوره برائت. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند: «اغلقوا ابواب المعصيه عند التلاوه بالاستعاذه و افتحوا ابواب الطاعه بالتسميه».(42) هنگام تلاوت درهاى معصيت را با استعاذه از شيطان بر خود ببنديد و درهاى رحمت را با ذكر خدا بر خود بگشائيد.

3 ـ تلاوت از روى مصحفت

از جمله آداب ظاهرى و اصول مؤكد در تلاوت قرآن، قرائت از روى مصحف است تا هم از خطاها و اشتباهات احتمالى و دغدغه‌هايى كه به ذهن تالى خطور مي‌كند دور باشيم و هم از پاداش و اجر جداگانه‌اش بهره‌مند شوم .در روايات نيزبر قرائت از روى مصحف بسيار تاكيد شده است تا چشم انسان با آيات آن جلا يابد و در قلب او نورانيت خاصى ايجاد شود. وقتى از حضرت رسول (ص) سؤال شد كه بهره دنيوى چشم ما در چيست؟ فرمودند "نگاه كردن به مصحف شريف و قرائت از روى آن".

4 ـ تلاوت قرآن با صوت ولحن

قال رسول الله (ص): «زينوا القرآن باصواتكم ثم قال، ما اذن الله لشئى اذنه لحسن الصوت بالقرآن».(43) قرآن را با صوت زيبايتان زينت بخشيد كه خدا بر هيچ چيز باندازة آن اذن و تاكيد نفرموده است.خداوند هر نعمتى را براى استفاده خاصى به انسان عطا كرده است و صداى نيكو را به او بخشيد تا با آن به تلاوت قرآن بپردازد نه براى همراهي باموسيقى و ساز مهيج .. اصولاً صداى زيبا نعمتى است كه براى تلاوت قرآن به انسان داده شده است.زيراقرآن كه خودبه صورتى نيكو نازل شده است شايستة صداى نيكونيزهست و صداى نيكو جلوه و زيبائى خاصى به تلاوت مي‌بخشد و بر طنين جان مستمعان مي‌نشيند.
از سوى ديگرقرائت قرآن با صداى زيبا و رسا و صوت و لحن مناسب ، افكار و اذهان غافلان را بخود جلب مى كند و خفته‌ها را از خواب غفلت بيدار مي‌سازد و طنين زيباى آن جان و دل مشتاقان را مي‌نوازد. پيامبر اكرم (ص) از فردى كه قرآن را بلند تلاوت مي‌كرد (البته براى آگاهى ما) علتش را پرسيدند. آن فرد جواب داد تا خفته‌اى را بيدار سازم و شيطان را از خود دور نمايم. آنگاه حضرت فرمود بسيار نيكوست اما نيتى خالص مي‌طلبد.(هدف بيان اهميت اخلاص است)

5 ـ قرائت با ترتيل به مقتضاى حال

از ضروريات درك قرآن و انس با آن قرائت همراه با هدوء و آرامى و نيز تلاوت باندازه است. چنانكه در روايات نيز تاكيد بر كميت و زياد خوانى قرآن نشده بلكه به كيفيت آن توجه شده است و اصولاً جزء به جزء شدن قرآن توسط حضرت على (ع) براى حصول همين امر تحقق يافته است. امام صادق (ع) نيزطبق روايتى حد تلاوت را در هر بار حداكثر پنجاه آيه تعيين فرموده‌اند.
و لذا تاكيد بر قرائت باترتيل كه درقرآن نيزآمده است«و رتل القرآن ترتيلاً».(44). بر همين اساس است تا فرصت تدبر در آيات و درك معانى و كسب روح معنوى آن براى قاري ومستمع ايجاد گردد. ام سلمه دراين خصوص پيرامون نحوه تلاوت رسول اكرم(ص)شهادت مي دهد"حضرت همواره قرآن را آهسته و حرف به حرف مي‌خواند." بنابراين خواندن قرآن با تانى و آرامش هم به هدف واقعى آن يعنى درك معانى آيات و هم و به اجر و ثواب آن نزديكتر است. امام صادق (ع) مي‌فرمايد: قرآن را با شتاب نخوانيد بلكه به ترتيل بخوانيد و هرگاه به آيه‌اى رسيديد كه در آن نام و يادى از بهشت شده است قدرى تامل كنيد و آن را از خدا بخواهيد و اگر به آيه اى رسيديدكه درآن وعده عذاب آمده است از آن بخدا پناه ببريد"(45)

6 ـ ختم قرآن بنحو مطلوب

ختم قرآن بنحو نيكو يعنى همراه باتصديق و دعاى ختم از جمله آداب تلاوت و اصول خارج شدن صحيح از آن است و آن عبارت است از: اعتراف به صدق خدا و بيان راسخ بودن در اصول اعتقادي:
درروايتي آداب ورود و خروج از قرائت قرآن اينگونه بيان شده است «ان يقول فى ابتداء اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و فى الآخر يعترف بصدق الله العلى العظيم» (46) اينكه درآغازتلاوت استعاذه نمايدودرپايان به صدق كلام خداونزول قرآن اعتراف نمايد. علاوه بر دعاى وارده دعاى ختم قرآن را نيزبخوند تا از آستان قرآن بهره‌مند گردد و با دستى پر از آن جداشود. يكى از آن دعاها چنين است: «اللهم ذكرنى فيه، ما نسيت و علمنى فيه، ما جهلت و ارزقنى تلاوته آناء الليل و النهار و اجعله حجه لى يارب العالمين».

ج ـ 2 آثار تلاوت
1 ـ جلاى قلوب

قرائت قرآن، روح و جان انسان‌ها را مصفا مي‌كند و دلهاى زنگار گرفتة آنها را جلا مي‌بخشد و از آلودگي‌هاى گناه پاك مي‌سازد چراكه با ذكر و نياز و دعا همراه است پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايد: «ان هذه القلوب لتصدء كما يصدء الحديد و ان جلاها قرائه‌ القرآن" (47) يعنى اين قلبها بسان آهن زنگار مي‌گيرد و جلاى آن قرائت قرآن است.

2 ـ انس و الفت

قرآن بهترين همدم و برترين يار اهل خويش است و بتحقيق آنگاه كه قرآن خوانده مي‌شود احساس تقرب خاصى باانس به خدا در ما زنده مي‌شود. و روحى وصف‌ناشدنى در ما دميده مي‌شود كه درون را مصفا مي‌سازد چنانكه ديگرهيچ حاضر نمي‌شويم از آن حالت لذت بخش جدا شويم چنانكه پيامبر اكرم (ص) ‌فرمودند: «من آنس بتلاوه القرآن لم تو حثه مفارقه الاخوان. (48) آن كس كه با تلاوت قرآن انس يافته از جدائى دوستان وحشت نمي‌كند.

منابع :

1 ـ سورة حجر آية 9.
2 ـ امالى شيخ صدوق ص 394.
3 ـ عوالى الاوالى خ 4 ص 119.
4 ـ اصول كافى ج 2 ص 599.
5 ـ اصول كافى ج 2 خطبه ص 599.
6 ـ امالى شيخ صدوق ص 438.
7 ـ نهج‌البلاغه ص 205 و خطبه 147.
8 ـ سورة بقره آية 1 و 2.
9 ـ سورة اسراء آية 6.
10 ـ سورة نحل آية 89.
11 ـ كتزالعمال ج 1 ص 548.
12 ـ سورة انعام آية 38.
13 ـ سوره انعام آيه 59
14 ـ ينابيع الموده ص 412.
15 ـ اصول كافى ج 2، ص 603 و نهج‌البلاغه خ 110 ص 164.
16 ـ اصول كافى ج 2 ص 607.
17 ـ جامع‌الاحاديث ص 74.
18 ـ مجمع‌البيان ج 1 ص 15.
19 ـ اصول كافى ج 8 ص 89.
20 ـ سورة اعراف آية 204.
21 ـ مستدرك‌الوسايل ج 4 ص 261.
22 ـ سورة ص آية 29.
23 ـ اصول كافى ج 1 ص 36.
24 ـ سورة محمد آية‌ 24.
25 ـ سورة انعام آية 155.
26 ـ بحارالانوارجلد11ص223
27 ـ جامع‌الاخبار ص 56.
28 ـ اصول كافى ج 1 ص 229.
29 ـ اصول كافى ج 1 ص 213.
30 ـ امالى شيخ صدوق ج 1 ص 6.
31 ـ اصول كافى ج 2 ص 603.
32 ـ اصول كافى ج 2 ص 606.
33 ـ معالي‌الاخبار ص 178.
34 ـ اصول كافى ج 2 ص 607.
35 ـ كنز العمال ج 1 ص 510.
36 ـ بحارالانوارجلد11ص250
37 ـ شرح غرر ج 3 ص 284.
38 ـ سورة قمر آيات 17، 22، 32 و 40.
39 ـ امالى شيخ صدوق ص 3 و 4.
40 ـ سورة واقعه آية 79.
41 ـ سورة نحل آية 98.
42 ـ بحارالانوار ج 2 ص 316.
43 ـ سنن دارمى ج 2 ص 474.
44 ـ سورة مزمل آيه 4.
45 ـ اصول كافى ج 2 ص 422.
46 ـ سنن دارمى ج 2 ص 474.
47 ـ ارشاد القلوب ص 78.
48 ـ شرح در ج 5 ص 369
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن در نگاه امام صادق(ع)

جواد ذوالجلالى

روزى كه رسول خاتم(ص) دو وزنه سنگين و دو ميراث گرانبها (قرآن‏و عترت) را به مردم معرفى كرد و براى نجات از گمراهى، تمسك به‏<ثقلين‏» را توصيه فرمود، اهل‏بيت‏خويش را نيز به عنوان قرآن‏شناسان خبير معرفى كرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگيرندو شاگردى عترت را با افتخار بپذيرند.
صادق آل محمد(ص)، در باره حبل المتين قرآن و شيوه بهره‏گيرى ازآن و جايگاه كلام الهى، سخنان نغز بسيارى دارد كه در اين نوشته‏به اختصار به برخى از محورهاى تعاليم و توصيه‏هاى حضرتش اشاره‏مى‏كنيم، باشد كه جامعه قرآنى و ولايى ما، از حضرت صادق(ع) سرمشق‏بگيرد و از سرچشمه هدايت قرآنى، جان عطشناك خويش را سيراب‏سازد.

1- قرآن، تجلى‏گاه خدا

كلام الهى، جلوه‏اى از قدرت و علم و حكمت‏خداست و آيات قرآن،هريك نشانه‏اى از عظمت الهى است. امام صادق(ع) در زمينه جلوه‏گاه‏بودن قرآن براى ذات مقدس خدا البته براى چشم‏هاى بيدار ودلهاى آگاه مى‏فرمايد:
(لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لايبصرون) (1)
خداوند بر خلق خويش در كلام خودش تجلى كرده است، ولى آنان خدارا نمى‏بينند.

2- گنجينه كامل

معارف قرآن بى‏پايان است. به تعبير خود قرآن (تبيانا لكل شيى‏ء)است; بيانگر هرچيز. هر پند و حكمت، هر حكم و قانون، هر علم ودانش ريشه در قرآن دارد. حتى براى آگاهى از سرگذشت پيشينيان وسرنوشت آيندگان و دانشهاى آسمان و زمين بايد به قرآن نگريست وبه كمك اهل‏بيت عليهم السلام ، از اين منبع و گنجينه كامل بهره‏گرفت. امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
<خداوند بى‏همتا و قدرتمند، كتاب خويش را بر شما نازل فرمود واو راستگو و نيكوكار است. در قرآن، خبر شما و خبر آنان كه پيش‏از شما بودند و آنان كه پس از شما خواهند آمد، همچنين خبرآسمان و زمين است...»
و در سخن (2) ديگرى به جنبه تبيان بودن قرآن چنين اشاره‏مى‏فرمايد:
(ان الله انزل فى‏القرآن تبيان كل شى‏ء، حتى و الله ما ترك شيئايحتاج العباد اليه الا بينه للناس...) (3)
خداوند در قرآن، بيان هرچيز را نازل كرده است. به خدا قسم هيچ‏چيزى را كه بندگان به آن نيازمندند، فروگذار نكرده و براى مردم‏بيان فرموده است.

3- عهدنامه الهى

قرآن، عهدى استوار ميان خدا و مردم است و آيات اين كتاب، متن‏اين عهدنامه را بيان مى‏كند. در عهد نامه بايد نگريست، به آن‏بايد پاى‏بند بود، مفاد آن را نبايد زير پاگذاشت. امام صادق(ع)درباره اين عهدنامه و لزوم تلاوت بخشى از آن در هرروز، چنين‏مى‏فرمايد:
<القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظرفى‏عهده و ان يقراء منه فى‏كل يوم خمسين آيه‏» (4)
قرآن عهد خداوند نسبت‏به بندگان اوست. سزاوار است كه يك انسان‏مسلمان در اين عهدنامه الهى بنگرد و هر روز پنجاه آيه از آن رابخواند.
روشن است كه مرور بر مفاد يك عهدنامه، براى يادآورى از آن قرارداد و رعايت آن در عمل است. ميثاق خدا با بندگان برشناختن‏احكام الهى و عبرت گرفتن از حكايات قرآن و عمل به اوامر او وتدبر در آيات است. جالب است كه امام صادق(ع) وقتى مى‏خواست قرآن‏تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست‏خويش مى‏گرفت، دعايى مى‏خواندكه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال اين قرار داد،اشاره دارد. مضمون آن دعا چنين است:
<خداوندا! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدايا! نگاهم را در اين‏كتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفكر، و تفكرم را عبرت‏آموزى. خدايا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو در اين‏كتاب، پند مى‏گيرند و از نافرمانى‏ات پرهيز مى‏كنند. وقتى كتاب تورا مى‏خوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر ديدگانم پرده ميفكن وقرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه درآيات و احكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دين تو را بگيرم و عمل كنم‏و نگاه مرا در اين كتاب، غافلانه و قرائتم را بيهوده و بى‏ثمرمساز.» (5)

4-آينه عبرت

درخلال آيات قرآن، سرگذشت اقوامى از گذشته آمده است. چه نيكان وصالحان كه در سايه ايمان و عمل و پيروى از حق، سعادتمند شدند،چه عنودان و لجوجان كه با تكذيب انبيا و انكار خدا و طغيان وفساد، گرفتار عذاب الهى گشتند. قرآن، كتاب قصه و داستان نيست،ولى سرشار از قصص و حكايات افراد و امتهاست و همه بر اساس درس‏گرفتن و الهام و عبرت و پند.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
<عليكم بالقرآن! فما و جدتم آيه نجابها من كان قبلكم فاعملوابه، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه.» (6)
برشماباد قرآن! هر آيه‏اى را كه يافتيد كه گذشتگان، با عمل به‏محتواى آن آيه نجات يافتند، شماهم به آن عمل كنيد و هر آيه راديديد كه بيانگر هلاكت پيشينيان است، شماهم از آن (عامل هلاكت)بپرهيزيد.
اين شيوه برخورد با آيات قرآن، سودمندترين شيوه‏اى است كه درعمل فردى و اجتماعى مسلمانان اثر مى‏گذارد و قرآن هدايتگر قارى‏مى‏شود.

5- احكام جاودانه

دين خدا و آيات قرآن، حاوى يك سلسله احكام الهى است كه تادامنه قيامت استمرار مى‏يابد. آنچه كه حلال الهى و حرام الهى‏است، مشمول مرور زمان نمى‏شود و حكم خدا در اثر <جو» يا<شرايط جديد» يا <تمايلات اين و آن‏» عوض نمى‏گردد. امام‏صادق(ع) در تشريح بعثت‏هاى سلسله نورانى انبيا، به دوره بعثت‏رسول خاتم(ص) مى‏رسد و مى‏فرمايد: <تا آن كه محمد(ص) آمد و قرآن‏را آورد و شريعت و راه و روش قرآن را. پس حلال آن تا روز قيامت‏حلال است و حرام آن تا روز قيامت‏حرام مى‏باشد.»
و در سخنى (7) ديگر، جريان قرآن را در عصرها و زمان‏ها، همچون‏جريان شب و روز و ماه و خورشيد مى‏داند. با بيان امام صادق(ع) راه‏برانديشه كسانى كه احكام خدا را مقطعى و دوره‏اى مى‏دانند و عصرحاضر را براى اجراى احكام قرآن مناسب نمى‏دانند و قوانين وحى رابراى تنظيم امور بشريت امروز و جامعه كنونى كافى نمى‏بينند،بسته مى‏شود.

6- هميشه زنده و شاداب

غير از احكام قرآن و حلال و حرام آن كه ابدى است، خود اين كتاب‏ژرف و فصيح و متين نيز با گذشت زمان كهنه نمى‏شود و پيوسته‏معارف آن براى همه اقشار در همه زمانها درخشندگى و آموزندگى‏دارد.
امام صادق(ع) در حديثى به رمز و راز اين جاودانگى و طراوت‏هميشگى در كلام خدا اشاره دارد. مردى از آن حضرت مى‏پرسد: چراقرآن با نشر و درس و بررسى، تازه‏تر و شاداب‏تر مى‏شود و هرگزكهنه نمى‏شود.؟
امام صادق(ع) در پاسخ مى‏فرمايد:
<لان الله تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون‏ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامه.» (8)
براى اين كه خداى متعال آن را براى زمانى خاص يا مردمى خاص‏قرار نداده است. از اين رو قرآن در هر زمان تازه است و نزد هرقومى شاداب است تا روز قيامت.
طراوت و تازگى قرآن براى همه و هميشه، به خاطر آن است كه معجزه‏جاويد پيامبر(ص) و كلام الهى است و در هر عصرى پاسخگوى نيازهاى‏فكرى، هدايتى و اجتماعى مردم است.

7- حفظ، آموزش و عمل

گرچه تلاوت قرآن و حفظ كردن آيات آن ثواب دارد و ارزشمند است،ولى تكليف مسلمانان در اين حد خلاصه نمى‏شود. حفظ كردن بايدهمراه با عمل باشد و ياد دادن و يادگرفتن به قصد اجراى‏فرموده‏هاى خداى متعال. حضرت صادق(ع) فرموده است:
<الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره‏الكرام البرره‏» (9)
كسى كه حافظ قرآن و عمل كننده به آن باشد، همراه با سفيران‏والامقام و نيكوكار الهى (فرشتگان مقرب) خواهد بود.
ضرورت آموختن قرآن نيز در كلام آن حضرت مطرح است. مى‏فرمايد:
<ينبغى للمؤمن ان لايموت حتى يتعلم القرآن او يكون فى تعلمه‏» (10)
سزاوار است كه مؤمن نميرد، تا آن كه قرآن را آموخته باشد، يادر حال و مسير فراگرفتن قرآن باشد.
با اين حال، پاى بندى به احكام قرآن و عمل به آن در تعبير امام‏صادق(ع) چنين بيان شده است:<واحذر ان تقع من اقامتك حروفه فى‏اضاعه حدوده‏» (11)
بپرهيز از اين كه در مسير اقامه حروف، به اضاعه حدود بيفتى.
بسيارند آنان كه در شكل و ظاهر به قرآن مى‏پردازند و در وراى‏جلوه‏هاى ظاهرى قرآنى، عمل به قرآن مطرح نيست. اين گونه برخوردتشريفاتى و مراسمى و شكلى با قرآن، در شان كلام الهى و منشورآسمانى نيست.

8-ادب و آداب تلاوت

خواندن قرآن نيز آدابى دارد، هم آداب ظاهرى همچون مسواك، وضو،ترتيل، صوت خوش، رو به قبله بودن، حفظ احترام كلام الله و... وهم آداب باطنى و حالت‏هاى روحى و توجه قلبى و عنايت‏به كلام خداو پيداكردن حالت‏خشوع و تذكر و تاثير پذيرى ازتلاوت، اين نكات‏در كلمات امام صادق(ع) بسيار بيان شده است. به برخى از اين‏رهنمودها اشاره مى‏شود:
امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
هرگاه نزد تو قرآن تلاوت مى‏شود، برتولازم است گوش بدهى و سكوت وتوجه داشته باشى:
<اذا قرى‏ء عندك القرآن وجب عليك الانصات و الاستماع‏» (12)
اين همان نكته قرآنى است كه در آيه 204 سوره اعراف آمده است:
(و اذا قرى‏ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا).
و در سخن ديگرى به نقل ازحضرت رسول(ص) مى‏فرمايد كه: <راه‏قرآن‏» را نظيف و پاكيزه كنيد. مى‏پرسند: راه قرآن چيست؟
مى‏فرمايد: دهان‏دهان‏يتان. مى‏پرسند: چگونه؟ مى‏فرمايد: بامسواك. (13)
در حديث ديگر، امام صادق(ع) فرموده است:
كسى كه قرآن بخواند، ولى قلبش رقت پيدا نكند و در برابر خداوندخاضع نشود و در درون، حالت‏حزن و خشيت و هراس نيابد، شان وجايگاه والاى خدا را سبك شمرده است. بنگر كه كتاب پروردگارت راچگونه مى‏خوانى و با منشور لايت‏خويش چه برخوردى دارى و اوامر ونواهى آن را چگونه پاسخ مى‏دهى و حدود و تكاليف آن را چگونه‏امتثال و فرمان بردارى مى‏كنى؟! در آيه‏هاى وعد و وعيد، درنگ كن،در امثال و مواعظ قرآن انديشه كن. مبادا اقامه حروف و قرائت‏ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود آن بيندازد!... (14)
تلاوت با حزن و حالتى اندوهناك كه نشان دهنده تاثر روحى قارى‏از آيات كلام خداست، ادب ديگرى از آداب تلاوت است. امام صادق(ع)فرموده است:
<ان القرآن نزل بالحزن فاقروه بالحزن‏»
قرآن با (15) حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزين قرائت كنيد.

9- جوانان و قرآن

موج مقدس و فراگير قرآنى كه در كشورمان وجود دارد و اين همه‏نوجوانان و جوانان را در جلسات ترتيل و قرائت و مسابقات حفظوخواندن و مفاهيم آيات، برگرد محور نورانى قرآن جذب كرده است،قابل ستايش و مايه شكر و سپاس است. انس با قرآن، دلهاى جوانان‏را روشن و زندگيهاشان را با صفا مى‏كند و عامل جذب آنان به پاكى‏و راه خدا مى‏شود.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: هرجوان مومنى كه قرآن بخواند، قرآن باگوشت و خون او در مى‏آميزد و خداوند او را با فرشتگان بزرگوارهمراه مى‏سازد و قرآن روز قيامت نگهدارنده او (از دوزخ) خواهدبود:
<من قرئى القرآن و هو شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، وجعله الله مع السفره‏الكرام البرره و كان القرآن حجيزا عنه يوم‏القيامه.» (16)
بخصوص، خانه هايى كه نواى خوش قرآن از حنجره‏هاى داوودى از آن‏هابه گوش مى‏رسد و صبح و شام، جوانان صاحبدل و روشن ضمير، همدم‏كتاب خدايى‏اند و لحظات خويش را با انس با قرآن سپرى مى‏كنند،مشمول رحمت‏خدا و هدايت قرآنى مى‏شوند. اين گونه خانه‏هاى نورانى‏از تلاوت، در آسمانها تابان و فروزان است. امام صادق(ع)مى‏فرمايد:
خانه‏اى كه يك فرد مسلمان در آن قرآن تلاوت مى‏كند، براى اهل‏آسمان نورانى ديده مى‏شود، همچنان كه مردم دنيا در آسمان ستاره‏درخشان را مى‏بينند. (17)

10 نكته‏هاى ديگر

همچنان كه ياد شد، در درياى كلمات حضرت صادق(ع) گهرهاى فراوانى‏وجود دارد كه در باره قرآن كريم است. نقل آن ها به طول‏مى‏انجامد. عصاره و خلاصه‏اى از آن مضامين را كه در برخى روايات‏ديگر آمده است، تقديم مى‏كنيم.
امام صادق(ع)، قرآن را داراى آيات ناسخ و منسوخ و محكم ومتشابه مى‏داند و بهره‏گيرى از قرآن را براى كسانى روا مى‏شمرد كه‏به اين نكات توجه داشته باشند و گرنه گمراه مى‏شوند و گمراه‏مى‏كنند. وى براى فراگيرى هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه بيان‏مى‏كند و مى‏فرمايد: قرآنى كه خوانده نمى‏شود و غبار بر آن‏مى‏نشيند، روز قيامت‏به درگاه خدا شكايت مى‏كند. تلاوت راستين راآن مى‏داند كه قرآن خوانان، وقتى به آيات بهشت و جهنم مى‏رسند،مى‏ايستند و تامل مى‏كنند. اهل‏بيت عليهم السلام را وارثان كتاب‏خدا و برگزيدگان خلق مى‏شمرد و از اين خاندان به عنوان وجه‏الله،آيات، بينات و حدودالله ياد مى‏كند و ولايت ائمه را قطب و محورقرآن و همه كتب آسمانى معرفى مى‏كند و قرآن را <ثقل اكبر»مى‏نامد و آن را چراغ هدايت و فروغ تاريكى و حيات بخش قلب بيناو گشاينده چشم و دل مى‏شمارد. از ديدگاه آن حضرت، قرآن‏<معيار» و ملاك درستى و حقانيت هر حرف و حديث است و مى‏فرمايد:
هر چه كه از ما براى شمانقل مى‏شود، در صورتى كه مخالف با قرآن‏باشد ما نگفته‏ايم و شما نپذيريد. او اهل‏بيت پيامبر(ص) را خزانه‏داران علم الهى و بازگوكنندكان وحى خدا مى‏داند و از تفسير به‏راى نهى مى‏كند و از آن قارى كه كه به خاطر خود نمايى يا كسب‏درآمد، به قرائت مى‏پردازد، نكوهش مى‏كند.
پايان بخش نوشته را حديثى از آن حضرت درباره فضيلت‏سوره فجر ودعوت به خواندن آن در نمازها تقديم امت‏شهيد پرور و فجرآفرينان مى‏شود. امام صادق(ع) مى‏فرمود:
<اقروا سوره الفجر فى فرائضكم و نوافلكم، فانها سوره‏الحسين بن‏على من قراءها كان مع الحسين فى درجته من الجنه‏»سوره فجر (18) را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخوانيد، چرا كه‏آن، سوره حسين بن على(ع) است. هركس آن را بخواند، در بهشت‏همراه حسين(ع) و در رتبه و درجه او خواهد بود.
<والفجر» كه سوگند خداى ازلى است
روشنگر حقى است كه با آل على‏است
اين سوره به گفته امام صادق(ع)
مشهور به سوره حسين بن على(ع) است. (19)
اميد است كه در سايه رهنمودهاى حضرت صادق(ع)، با چشمه وحى الهى‏آشناتر شويم و <قرآنى‏» بينديشيم و <قرآنى‏» زندگى كنيم.

پی نوشت ها

1- بحارالانوار، ج‏89، (بيروت)، ص‏107.
2- كافى، ج 2، ص‏599.
3- بحارالانوار، ج‏89، ص 81.
4- وسايل الشيعه، ج 4، ص‏849.
5- بحارالانوار، ج 95، ص 5.
6- الحياه، ج 2، ص‏116.
7- كافى، ج 2، ص 18.
8- بحارالانوار، ج‏89، ص 15.
9- الحياه، ج 2، ص ص 152.
10- همان، ص 155.
11- بحارالانوار، ج 82، ص‏43.
12- وسائل الشيعه، ج 4، ص 861.
13- الحياه، ج 2، ص 158.
14- بحارالانوار، ج‏89، ص‏207.
15- وسائل الشيعه، ج 4، ص‏857.
16- الحياه، ج 2، ص 164.
17- كافى، ج 2، ص 610.
18- تفسير برهان، ج 4، ص‏457; مجمع البيان، ج، 5، ص 481.
19- از جواد محدثى.
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

نكاتى در فهم و استفاده بيشتر ما از قران و عترت عليهم السلام

استاد محمود امجد

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين – السلام على فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها

ويژگى هاى قرآن :

• قرآن نور است براى کسى که بخواهد ازآن استفاده کند ،
• قرآن تبيان کل شيء است يعنى قرآن داراي کلياتى است که براى سعادت بشر کافى مى باشد ( ان هذا القران يهدى للتى هى اقوم )
• اگر انسان با قرآن آشنا شود و قرآن را به عنوان شناسنامه خودش و به عنوان کلام خدا بخواند نورانى مى شود و قرآن او را بالا مى برد (اقرا وارق). ما از علامه طباطبائى پرسيديم: قرآن را چگونه بخوانيم ايشان فرمودند: "قرآن کلام خدا است"، اگر انسان بداند که قرآن کلام خداست و به اين اقرا و ارق توجه داشته باشد ترقى مى کند و بالا مى رود.
• براى فهميدن کلام بايد متکلم را شناخت.
• ما بايد آنقدر قرآن بخوانيم تا بفهميم که قرآن کلام خداست.
• قرآن کد عالم هستى يعنى شرح عالم هستى است، اگر کسي با قرآن آشنا شو با تمام اسرار هستى آشنا مى شود و به قله اعلي انسانيت مى رسد به عنوان مثال آقاى وفايي شوشترى وقتى در نجف بودند به يک نفر نامه مى نويسند که چرا فلان شب نماز شبت را نخواندى ( ريزبينانند در عالم هستى واقفند از کار هر کسي) اينها همه مربوط به نورانيت قرآن است اگر انسان با قرآن کريم انس پيدا کند به جايي مى رسد که همه چيز را مى داند.
• هر آنچه که سعادت بشر را تامين مى کند در قرآن وجود دارد قرآن کد و رمز عالم هستي است.
• قرآن نور است نور هم ظاهر است وهم ظاهرکننده (مظهر) . عمل به قرآن باعث نورانيت مي شود ماهم بايد با آن سنخيت داشته باشيم تا قرآن را بفهميم.
• قرآن در همه شئون خود مستقل است و وابستگى به غير خود ندارد ، در اصل سنديت و حجيت، و در دلالت ظواهر و الفاظ احتياج به هيج جاى ديگر ندارد و در ارائه خطوط دين از قطعيات است .
• خواندن قرآن بايد ما را بالا ببرد.
• قرآ ن درس تربيت است.
• قرآن رابه عنو ان توسل به خدا بخوانيم. وقتى که يک رعيت نامه سلطان را برايش مي خواند شاه به او جايزه مى داد، ما هم وقتى که قرآن مى خوانيم ازخدا جايزه بگيريم.
• هرچه انسان بالاتر برود با نور قرآن بيشتر آشناتر مى شود ولي شرطش اين است که انسان طهارت داشته باشد، شرطش تشخيص کان يکون نيست چون اين مطالب را همه مى توانند بفهمند چه طاهر باشند و چه نباشند ولى کسانى قرآن را خوب مى فهمند که طاهر باشند.
• خدا به پيغمبر مي‌فرمايد: قرآن را بخوان و به وسيله قرآن مردم را تزکيه کن تا مردم قرآن را بفهمند و ما هم بايد به دنبال پيغمبر برويم و تنها هدف بايد دعوت به خدا باشد. نبايد انتظارداشت که انسان‌ها همه درفهم قرآن يکسان باشند، انسان‌ها مانند معدن‌هاى طلا و نقره هستند؛ هر کدام يک خاصيتي دارند.
• هرچه آدم با قرآن انس بگيرد بيشتر بالا مى رود و ظهور و بروز اخروى او نيز بيشتر مى شود .
• قرآن عقل آدم را روشن مى کند.
• قرآن تنها کتابى است که اگر هزاران مرتبه بخوانى خسته نمي شوى ،
• اگر به ما مى گفتند که يک کتاب در کره مريخ وجود دارد که هم نور است و هم تبيان آنوقت ما مى رفتيم تا ببينيم آن کتاب چيست .
• بايد سراسر قرآن را با هم نگاه کرد و نبايد فقط يک تکه از آن را خواند.
• ممکن است که يک آيه به تنهايى مطلبى را به ما بفهماند وگاهى هم ممکن است چند آيه باهم مطلب را بفهماند بهر حال قرآن خودش را به ما مى فهماند.
• قرآن حجيت ذاتى دارد وقتى آيات قرآن جمع بندى شود، قرآن حجيت تام و قطعى دارد و با سنت قطعى مخالفت ندارد وقتى در سنت اختلافى پيدا شد آنگاه بايد به قرآن مراجعه نمود چون قرآن سنت قطعى است.
• دو کار وظيفه ما است : تلاوت و مطالعه ظاهر قرآن، فهم آيات و تدبر در قرآن
• تلاوت قرآن شفاست، اگر ناراحت شديد با قرآن ناراحتى خود را برطرف کنيد. حتى اگر آن را نفهميديد همين که آن را بدست بگيريد خدا فرج تان را مي رساند .
• آدم هر چه بيشتر قرآن مى خواند، بيشتر با آيات و اسماء آشنا مى شود. اينگونه است که ظهور و بروزش نيز بيشتر مى شود.
• هر چه قرآن را نگاه مى کنى حتى يک ذره اشکال در آن نمى بينى ،عالم خلقت هم مانند قرآن مى ماند ، يک ذره خلل در آفرينش نمى بينى ، يعنى اگر يک پرکاهى را از آفرينش بردارى هيچ چيز در عالم نخواهد بود. عالم مثل تسبيح نمى ماند بلکه مثل عدد است اگر عدد شماره 5 يا عدد شماره 6 را بردارى ديگر عدد نداري يا اگر عدد شماره 5 را بردارى و 6 را جاى آن بگذارى اعداد از بين مى رود .
• قرآن جهان شمول است و داراى دو ويژگى است، يکي اينکه قرآن جهانى است و به زبان جهان سخن مى گويد و يکى اينکه زبان فطرت است مانند آب که آب براى همه لازم است.
• مطالعه قرآن براى همه لازم است چون براى همه بشراست و بايد زبان فطرت داشته باشد.
• قرآن براى همه ( للناس ) نازل شده است، ولى تنها متقين از آن استفاده مى کنند ( للمتقين ).
• قرآن قابل فهم همگان است اما چه وقت به حقيقت آن مى رسيم ؟ وقتى که قدم برداريم و حرکت کنيم که هر چه قدم برداريم روشنتر مى شود .
• قرآن هميشه مصداق دارد. وقتى مى گويد موسى و فرعون، نه اينکه ديگر تمام شده، يعنى اينکه ببين تو خودت موسايى يا فرعون !
• قرآن داراى دو جورمخاطب است، يکى مخاطب هاى عمومى و ديگرى مخاطب هاى فرزانه و دانشمند. قرآن گاهى به صورت برهانى صحبت کرده، که دانشمندان از آن استفاده مي‌کنند و گاهي به صورت تمثيل صحبت کرده که قابل فهم براى عموم مي‌باشد. برهان تمانع را همه کس نمي‌فهمند، اين برهان تمانع که معرکه آراى فلاسفه است را علامه طباطبايى يک جور معنا مى کند ملا صدرا يک جور معنا مى کند و علامه جعفرى يک جور معنا مى کند. ولي کسى نمى تواند با مَثَل مخالفت کند . مثلا برهان تمانع را مي توان به صورت ساده اينگونه معنا کرد که اگر دو تا خدا داشته باشيم يک خدا مى گويد بچه بايد سفيد باشد و يک خدا مى گويد بچه بايد سياه باشد ، اين خدا مي گويد بچه بايد بلند قد باشد و آن خدا مى گويد بچه بايد کوتاه قد باشد پس دعوايشان مى شود، اگر هم اين دو خدا باهم به توافق برسند اين اشکال بوجود مى آيد که آيا اين خدا به آن خدا نيازى دارد يا خير، پس آن يکى چه کاره است؟
اصلا آن خداى دوم کجاست و کدام کتاب و پيامبر را فرستاده است، خيلى ساده مى شود حرف زد که هم جنبه علمى داشته باشد و هم ساده باشد، مطالب علمى را مى توان به زبان ساده مطرح کرد ، کدام کتاب است که اين جور باشد
• انسان بايد ديد علمى داشته باشد تا قرآن را بفهمد
• مطالب علمى را نبايد به قرآن تحميل کرد، تحميل کردن مطالب علمى به قرآن را تفسير به راى گويند.
• اگرعلم صددرصد به جايى رسيد، مى توان از آن براي فهم قرآن کمک گرفت مطالب علمى به عنوان شواهد قرآن هستند.
• خواندن علوم پايه وپاک بودن باعث مى شودکه انسان قرآن را بهتر بفهمد.
• دانش هايى که ما داريم (مانند صرف و نحو و معانى وغيره) ما را قابل مى کند که از قرآن استفاده کنيم.
• شهود و برهان و... همه با قرآن تطبيق دارد و همه يک مطلب واحد را مى گويند.
• انسان بايد ذهنش را از افکار خودش و ديگران خالى کند تا بفهمد که آيه قرآن چه مى گويد.
• انديشمندان هر علمى داراى زبانى هستند، فلاسفه يک زبان دارند ، رياضى دانان يک زبان ديگر ، هرکس زبان خودش را دارد ولى قرآن اينطور نيست ، قرآن زبان عمومى بشر است.
• قرآن کتاب علمى محض نيست، کتاب غير علمى هم نيست، کتاب رياضى و فقه و منطق نيست، قرآن کتاب مبدا و معاد است کتاب هدايت است.
• آنچه در قرآن مهم است تربيت و اخلاق قرآنى است و پى بردن به چگونگى و کيفيت بسيارى از چيزها مهم نيست . مانند چگونگى پديد آمدن آسمان ها و يا کيفيت معاد که همه حکماى اسلام در مورد آن بحث کرده اند که قائل به معاد جسمانى هستند و هر کسى کيفيت و چگونگي آن را به گونه اى دانسته و البته اين قبيل مسائل به درد ما هم نمى خورد، اعتقاد به معاد است که غير قابل انکار است.
• هر جا داستان حضرت موسى عليه السلام را که در قرآن مي خوانيم تازگى دارد، خدا به مادر موسى وحى نمود که اگر مى ترسى بچه ات را در دريا بينداز ، انداختن موسي در دريا يعنى توکل به خدا ، نگهدارنده وحافظ اين بچه خداست، اين مطالب در قرآن آمده است ولى اينکه موسي کى شير خورده و چند ماه شير خورده در قرآن نيامده است ، چون اينها بدرد نمى خورد ، اين داستانها را چرا خدا به ما گفته است ؟ آيا مى خواسته افسانه بگويد ؟ خير هر چه که بدرد ما مى خورد در قرآن آمده است و آنوقت ما مى رويم سراغ مطالبي که بدرد ما نمى خورد. از قرآن بايد اين را آموخت که قرآن چگونه بحث مى کند ، امين بودن و قوى بودن را از داستان حضرت موسى در قرآن مى توان فهميد .
• داستان حضرت موسى عليه السلام و خضر عليه السلام قوانين الهى را نشان مى دهد، نه به حضرت موسى عليه السلام خرده گرفته شده و نه به حضرت خضر عليه السلام ، و اين نشان مى دهد ما بايد بر ظواهر اتکا کنيم .
• اگر کسى هوى و هوس داشته باشد و بخواهد نظريات خود را به قرآن تحميل کند اين شخص نمى تواند قرآن را بفهمد.
• اينکه قرآن مى گويد بر دلهايشان قفل زده اند ، قفل چيست همين خصوصيات اخلاقى مى باشد همين کينه ها و خود پرستيهاست.
• قرآن ذى وجوه است و اگر نمى توانيد معانى مختلف را بر آن حمل کنيد ، آن معنى را که خوب و عقلانى است قبول کنيد .
• در مورد قرآن کريم گفته شده قرآن وجوه معنايى مختلفى دارد ،اما توجه داشته باشيم که متکلم خداست و محدوديت علمى ندارد و مخاطب اصيل قرآن حضرت رسول (ص) است که در فهم معانى متفاوتى که منظور متکلم بوده مشکلى ندارد و ظرفيت آن را دارد . پس اگر متکلم لفظى بگويد و هزاران معنا را قصد کند ، مخاطب هم که رسول است هزار معنا را بفهمد ، ديگر اشکالى در رابطه با ذى وجوه بودن قرآن وجود ندارد . البته بايد به اين نکته توجه داشت که قرآن ذى وجوه است اما هرگز ايهام شعرى در آن وجود ندارد. و همچنين با اينکه مخاطب اصيل قرآن حضرت رسول (ص) است ، اما اين موضوع منافاتى با عربى مبين بودن (فهم همگاني) آن ندارد.
• بنا بر نظر علما الفاظ براى معانى عامه وضع شده است و معناى انتزاعي دارند ، مثلا چراغ يک معناى عام است . اول چراغ موشى بود بعد چراغ تورى شد ، بعد برق آمد و ... اما هميشه چراغ يک معناى انتزاعى داشته است و بر همه اينها صدق مي کند. گاهى الفاظ مشترک است اما معانى برداشت شده از آن متفاوت است ، مثلا يک قبيله به عين، چشمه و قبيله ديگر نقره و ديگرى زانو اطلاق مى کردند.
• مجموع قرآن براى همه مردم قابل فهم است ولى ممکن است برخى از مسائل و مطالب آن را همه افراد متوجه نشوند.
• آياتى درقرآن وجود داردکه به آنها آيات محکم گفته مى شود مانند آيه (لاتدرکه الابصار هو يدرک الابصار)يعنى چشم او را نمى بيند ولى او چشم را مى بيند آياتى نيز وجود دارد مانند (على العرش استوى ) (يعنى بر عرش ايستاده است) که آيه متشابه است با ارجاع آيه متشابه به محکم مى توان نتيجه گرفت که خدا ماده نيست پس عرش هم نمى تواند مادى باشد. عقل با محکمات متشابهات را تشخيص مى دهد.
• در مورد تشخيص و عقل برهانى مى توانيم بگوئيم: گاهى عقل چيزى را درک مى کند و گاهى نيز موضوعى را عقلى مى نمايد يعنى اول صغري وکبرى را درست کرده و سپس عقل آن را مى فهمد، از طرف ديگر عقل همه چيز را نمى فهمد لکن آنچه فهميدن آن براى بشر لازم است عقل درک مى کند و در حقيقت مايه کار ما عقل است. با عقل دنبال حضرت صادق عليه السلام مى رويم. عقل مهم است معجزه مهم نيست، چون حضرت موسى عليه السلام معجزه عصا را نشان داد ولى پيروانش با شنيدن صداى گوساله به دنبال گوساله رفتند. عقل برهانى انسان را از انحرافات نگه مى دارد.
• قران تحدى (به مبارزه فراخواندن) دارد، يکى از تحدي هاى قرآن اين است که اگر قرآن از جانب کسى غير از خدا مى آمد آنوقت قرآن داراى اختلافات و تناقضات مى بود و بعد بايد کسى مى آمد و در خصوص تناقضات قرآن کتاب مى نوشت ولى الان در قرآن تناقضى وجود ندارد ، تحدى قرآن فقط به فصاحت و بلاغت آن نيست ، چون در آن زمانى که قرآن نازل شد ، مردم به صورت طبيعى شاعر بودند ، و لذا در آن زمان فصاحت و بلاغت قرآن جلوه کرد تا مردم آن زمان خاضع شوند.
• قرآن يک کلمه (لن تفعلوا) دارد که همه را به زانو در مى آورد يعنى اينکه ابدا نخواهيد توانست مثل قرآن را بياوريد ودانشمندان درطول قرن ها نتوا نستند که يک آيه مانند آن را بياورند. اعجاز قرآن دراين يک کلمه است خدا نمى فرمايد که ما نمى گذاريم مثل قرآن را بياوريد (يعنى صرف) بلکه مى گويد شما نمى توا نيد مثل قرآن را بياوريد.
• معجزه علت طبيعى مى خواهد و علل طبيعى بر اساس امکان است نه امتناع ولى چيزى که ضرورت دارد در معجزه غلبه اى است که به هيچ وجه نمى شود بر آن تسلط يافت .به عبارت ديگر وقتى اراده خدا باشد همه چيز ممکن است، اعجاز خرق عادت است اما هر خرق عادتى معجزه نيست ، معجزه استناد به علت غير مغلوب دارد ،خرق عادت اعم از معجزه و کرامت و اهانت است ، خرق عادت را مى توان مغلوب کرد ولى اعجاز را نمى توان مغلوب کرد اما معجزه هم علت طبيعى ميخواهد و مستند به علت غالب غير مقهور است.
• حالا برويم فکر کنيم که از خدا بهتر چه کسى است ؟ چرا از خدا فرار مى کنيم ؟ مگر مى خواهيم کجا برويم ؟ "انى توفکون ، انى تسرفون " قرآن داد مى زند که کجا ميرويد ، سير بيکران من الله و الى الله و في الله تمام شدنى نيست . ما مسافريم و مسافر ابدي هستيم بايد توشه هايى مطابق سفرمان جمع کنيم ، ما قرآن داريم پس دستمان پر است، قرآن قرآن، عليکم بالقرآن " کتاب انزلنا اليک لتخرج الناس ..."
• عجب نيست که بعضى از علما نمى گويند الله اعلم بلکه ميگويند الله يعلم ، براى اينکه الله اعلم يعنى خدا بهتر مى داند ولى من هم چيزي مى دانم ، از اين کلمه بوى علم نمى آيد ، کتابهاى علمى تکرار ندارد ولى قرآن تکرار دارد ، تکرار در کتب علمى سودمند نيست ولى در قرآن تکرار سودمند است. يکى از معجزات قرآن اسلوب خاص آن است و ربطى به کلام بشر ندارد ، هر کس به اين اسلوب آشنا باشد مى بيند که اين کلام بشر نيست .
• ادبيات مقدمه است ، همچون پلکان است از آن که بالا رفتى ديگر نيازى به آن ندارى ، اگرچه 14 قرن است که روي ادبيات کار کرده اند، اما ادبيات قرآن غير از اين ادبيات است .
• بچه مسلمان نبايد پى الفاظ و قرائت هاى مختلف و ... برود . چه کنيم که از قرآن لفظى بيش نمانده است.
• برهان اثبات مطلوب است و نقض نقيض ، اگر سلب محمول از اين موضوع امکان نداشته باشد با اين عقل نمى توان تفسير متن مقدس کرد.
• محبت خدا علم است. هر چه محبت به خدا بيشتر شود، توجه به او نيز بيشتر خواهد شد. توجه بيشتر محبت بيشترى را موجب خواهد گشت. همينطور است که يکديگر را تشديد مى کنند. رابطه علم و عمل نيز همينگونه است.
• رسولان در گرفتن وحى و رساندن و عمل به آن اشتباه نمى کنند .
• وحدت وجود يعنى هر کسى هرچيزى دارد مال خداست .
• داستان هاى قرآن نمى خواهد خصوصيات تاريخى را بگويد بلکه به ما درس عبرت مى دهد .

قرآن و اهل بيت عليهم السلام

• فهم همه قرآن از حقايق و اشارات و اسرار، براى اهل بيت عليهم السلام است.
• قرآن و عترت (عليهم السلام) دو ثقلى است که هرگز از هم جدا نمي شوند زيرا ظاهر و باطن يکديگرند و عترت، معلم قرآن است. همانطور که کتاب بدون معلم و يا ظاهر بدون باطن معنا ندارد جدايى قرآن و عترت از هم نيز بى معناست.
• همه چيز در قرآن هست وکسى که قرآن را به نطق در مى آورد اهل بيت عليهم السلام است .
• اسرار قرآن را اهل بيت عليهم السلام مى فهمند اما ظاهر قرآن و الفاظ آن براى همه حجت است .
• معلومات خود را حمل بر قرآن نکنيد و آراء خود را به قرآن عرضه کنيد .
• هيچ کس غير از اوصياء نمى تواند قرآن را جمع کند. کلمات قرآن ذى وجوه است ، البته نه به اين معنى که هر کس يک معنا از آن را بفهمد، کلمات قرآن معانى مختلفى دارد که با هم هماهنگ است و در طول هم است و فقط امام حقيقت آن را مى فهمد . اگر علامه هم در فهم قرآن موفق شد به اين دليل بود که او در روايات تدبر کرد و ازآنها طرز تفسير را فراگرفت ، اهل بيت عليهم السلام معلم قرآن هستند و همه چيز را مى توانند به ما ياد بدهند .
• اگر اهل بيت عليهم السلام مى گويند ما علم غيب نداريم، اين بدان معنا نيست که آنها علم غيب ندارند بلکه به اين معناست که آنها علم ذاتى ندارند و علم ذاتى مختص خداست .
• چرا مى گويند قرآن ثقل اکبر است، زيرا قرآن مبدإ است، قرآن است که مى گويد برويد سراغ اهل بيت عليهم السلام.
• فرهنگ قرآن بايد محفوظ شود ، البته فرهنگ قرآن همين کاغذ وجوهر نيست و اگرلازم باشد امام خود را فداى فرهنگ قرآن مى کند ، امام وظيفه ندارد خود را نگه دارد ولي بايد فرهنگ قرآن را نگه دارد .
• پيامبر را بايد قرآن ثابت کند تا اينکه پيامبر حرفش براى ما حجت شود . اگر پيغمبر بوسيله چيز ديگر مثل معجزه ثابت شد دوباره مرجع تعبدى براى ما مى شود و اما اگر پيامبر براى ما ثابت نشد خود قرآن به تنهايى و مستقلا حجت است و پيامبر حداقل معلم و راهنماى آن است . در هر صورت حجيت قرآن مستقل است .
• از آنجايى که قرآن سنت را تائيد کرده نمى توانند با هم تعارضى داشته باشند و هر دو براى ما حجت هستند، ولى ممکن است سنت غير قطعى با قرآن تعارض داشته باشد که البته سخن قرآن حجت است و نبايد سنت پذيرفته شود. بنابراين حجيت سنت غير قطعي با عرضه کردن آن به قرآن است.
• بنابراينکه سنت، حجيت خود را از قرآن مى گيرد قرآن ثقل اکبر و سنت ثقل اصغر است.
• منظور از سنت صرفا حديث نيست بلکه هر آنچه به معصوم نسبت داده شده لفظا و معنا حجت است به شرط اينکه صحت آن مورد تائيد باشد.
• قرآن و عترت اگر از هم جدا باشند بدرد نمى خورد ، قرآن مى گويد حسين عليه السلام و حسين عليه السلام مى گويد قرآن . ما اگر آنها را از هم جدا کنيم خيانت به قرآن و دين نموده ايم .
• اين حرف را به همه اعلام کنيد : اى ملت جهان از شيعه و سنى و يهودى و مسيحيت و مارکسيستها و جهان بشريت بدانيد، سعادت منحصر است در پيروى از قرآن و عترت، غير از اين همه باطلند و عاطل.
• امام معصوم است که لطائف و دقائق قرآن را مى فهمد و بيان حدود مى نمايد، اين دو حتما بايد در کنار هم باشند، ما چون دسترسى به معصوم نداريم کلمات آنها در احکام حجيت ظاهري دارد و مى توانيم با اخبار واحدشان (غير متواتر) احکام را جارى کنيم. اما در عقايد نمى توانيم از خبر واحد استفاده کنيم اگر روايتى در عقايد بود بايد برهانى باشد . در تکوين هيچ اختلاف و اشکالى نيست ، زنبور عسل هيچ وقت گندم نمى سازد ، اين خبر که فطرس معصيت کرده و امام حسين عليه السلام او را شفا داده درست نيست ، امام حسين عليه السلام شفا مى دهد اما مَلَک هيچ وقت معصيت نمى کند زيرا اين با قرآن نمى سازد (البته ممکن است فطرس غير ملک بوده باشد.). عقايد ما احتياج به قرآن دارد و حرف هيچ کس براى ما حجت نيست ، بايد بدانيم که حرف علامه دهر هم غير قول معصوم و برهان هيچ حجيتي ندارد، مگر اينکه کسى تحقيق کرده باشد و درستى آن را به يقين بداند.
• تبيين حدود و جزييات و تفاسير احکام مربوط به سنت است .
• همانطور که قرآن ميزان است ، سنت قطعى هم ميزان است .
• هر چه را که بخواهيم به دين نسبت دهيم هم به قرآن و هم به سنت احتياج داريم و کسى که حکم دينى مى دهد احتياج به علوم مختلف دارد بايد درس خوانده باشد و استاد ديده باشد ، اما متاسفانه مى بينيم که هر کس سليقه خود را به جاى دين گذاشته است .
• ممکن است علما با هم اختلاف داشته باشند اما دو معصوم با هم اختلاف ندارند پس در راس جامعه بايد معصوم باشد در اين صورت حکومت اسلامي داريم و در غير اين صورت همه افکار در جامعه بايد مطرح شود ( دانشجو، طلبه، استاد و ... ) ولى در نهايت حکم به دست ولي فقيه امضا مى شود، يک ولى فقيه براى ارائه حکم با کارشناسان مختلف مشورت مى کند و مدرک حکم را بررسى مي کند و در نهايت حکم را صادر مى کند.
• اگر در خانه اهل بيت را نمى بستند مردم بيشتر از قرآن استفاده مى کردند و علامه طباطبائى ها بسيار مى شدند.
• تئورى را نمى شود به قرآن تحميل کرد، تفسير به رأي است. چيزى را اگر شهود کرديم، بايد پشتوانه اش برهان باشد. برهان و قول معصوم، معتبر است.
• عده اى مانند اخباريون، مى گويند هيچ چيز از قرآن نمى فهميم. ولى قرآن براى همه آمده، نه فقط براى اهل بيت عليهم السلام. اهل بيت عليهم السلام همه آن را مى فهمند.
• حرف افراد ديگر غير از معصومين راهگشا هست ولى حجت نيست.
• خواب ومکاشفه حجيت ندارد بلکه فقط دوچيزاست که حجيت دارد: 1 - برهان است که بايد مقدماتش صددرصد يقينى باشدآنگاه نتيجه اش هم يقينى است. 2 - قول معصوم است که بايد حد وسط باشد درست است که قرآن نور و تبيان است ولى براى شناختن کل معارف آن چاره اى جز پناه بردن به دانش بيکران اهل بيت نداريم.
• حرف هيچکس حجيت ندارد غير از برهان و قول معصوم يعنى غير از عقل وا هل بيت عليهم السلام .
• گاهى پيامبر با معجزه اثبات مى شود که اين حجت است در غير اين صورت قرآن بدون واسطه پيامبر را حجت مى کند و معصوم با واسطه پيامبر حجت مى شود.
• برخى از علما قائل به تحريف قرآن شده اند که در اين زمينه اشتباه کرده اند ، اين اشتباهات به ما مى فهماند به غير از چهارده معصوم به ديگران به طور مطلق نمى توان اعتماد کرد ، بنابراين بحث مريد و مرادى و اينکه هر چه مراد ما گفت همان را بدون چون و چرا انجام دهيم که بعضا مشاهده مى شود نادرست است. البته بحث معلم و شاگردى بسيار مفيد و لازم است چراکه هم معلم و هم متعلم هر دو رشد مى کنند.
• ماثور اصطلاحا به حديث و روايت گفته مى شود يعني اثرى که مانده است، به قرآن ماثور گفته نمى شود. تفسيرنقلي يعنى تفسير قرآن به روايت است مگر اينکه تفسير ماثور را تفسير نقلى بگيريم که اعم از تفسيرقرآن به قرآن وتفسيرقرآن به روايت است.

نکاتى پيرامون دين

• فاقم وجهک للدين حنيفا يعنى اينکه دين همان دين فطرت است و فطرت انسان دين مى خواهد همان طورى که انسان نياز به آب دارد.
• دين در دو قسم است يک دين فطرت و يکى دين عيسى و موسي. دين فطرت همان دين اسلام و فطرت انسان تسليم خدا است. فطرت قانون است اما وقتى که مي گوييم دين عيسى و موسى يعني مجموعه عقايد و وظايف و احکام عملى آن ها.
• اسلام به دو گونه معنى مى شود. نخست منظور از اسلام همان دين فطرت است. "فطرت الله التى فطر الناس عليها" اينکه فطرت همه انسانها، اسلام و تسليم است، بنابراين گفته مى شود دين حضرت موسى عليه السلام، حضرت عيسى عليه السلام و دين حضرت محمد(صلى الله عليه و آله و سلم)، دين اسلام است. منظور ديگر از اسلام مجموع اعتقادات، احکام و اخلاقياتى که بواسطه قرآن و سنت آمده است.
• تمام عالم را از منظر تکوين که بنگري، مسلمانند.
• قيامت لنگرگاه است، پس اين عالم در حرکت است.
• عقل ابزار دين است، با عقل دين را مى فهميم. عقل چراغ است و دين راه.
• مبانى دين، عقل و نقل است. نقل معتبر و عقل مبرهن و روشن.
• عقل مبرهن، يعنى عقلى که مبانى درستى داشته باشد.
• دو راه براى رسيدن به شرع دين داريم، عقل و نقل؛ نه اينکه عقل در مقابل نقل باشد.
• اگر نقل و عقل در مقابل هم واقع شد، عقل مقدم است.
• اگر روايتى درمورد مسائل علمى مطلبى را گفت، و بعد اثبات شد که جور ديگرى است، روايت صحيح نيست.
• اگر روايت صد در صد درست باشد، امکان ندارد با علم مخالفت کند.
• هيچگاه نقل صحيح با علم مخالفت نمى کند، چون از طرفى ما به عصمت ائمه قائل هستيم، و از سوى ديگر عصمت در عالم تکوين جارى است. در زنبور عسل هم عصمت است. در تکوين خطايى نيست.
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاک خطا پوشش باد همه چيز در کل عالم زيباست. نه اينکه خطا را مى پوشاند، خطايي نيست. بلاها نسبى است، هر کارى خدا مى کند حسن است، و جز حسن کارى نمى کند. در ضمن اشعرى هم نيستيم که بگوييم هر کارى خدا بکند، ظلم هم بکند درست است. مکتب صحيح و درست ، مکتب اهل بيت عليهم السلام است که واقعيات را بيان مى کند.
• فيلسوف مى خواهد با واقعيت آشنا شود، با دين کار ندارد. متکلم با دين کار دارد، مى خواهد دين را حمايت کند. فيلسوف دليل مى خواهد، دين گفته باشد يا نه. متکلمين شيعه همه فيلسوف اند، دليل را مي پذيرند.
• شيعه يعنى کسى که جز برهان و سخن معصوم هيچ مبنايى ندارد، ذهنش را خالى مى کند. بين فلسفه و دين فاصله نيست. دين اسلام پايه اش بر عقل و فلسفه است. پس تفکيک معنا ندارد.
• اينکه حرفى را فرد مسلمان يا غير مسلمان مي گويد مهم نيست. ما نبايد به شخص کار داشته باشيم، بايد ببينيم حرف حق کدام است، همان را بپذيريم.
• اولين نشانه اسلام آنست که هر چيزى را براى خودمان مى خواهيم، براى ديگران هم بخواهيم.
• سيد بحر العلوم نيمه شب سراغ صاحب مفتاح فرستاد و از او پرسيد:
چرا همسايه ات گرسنه است و تو به او نمى رسي؟
صاحب مفتاح مى گويد: خبر نداشتم. سيد بحر العلوم مي فرمايد: اگر خبر داشتى و به او نمى رسيدى که يهودى بودي!.
• اسلام واقعى را بايد از حضرت علي(عليه السلام) ياد گرفت. ايشان مى فرمايد: اگر خلخال از پاى زن يهودي در آوردند، حق داريد بميريد.
• اسلام دين جامعى است که هم دنيا و هم آخرت را در نظر گرفته است.
• پاى ماده که در ميان باشد حرکت است. ماده که نباشد حرکت هم نيست. اين دنيا مجرد مى سازد، ليکن انسان فوق تجرد است.
• هرکارى در اين دنيا انجام دهيم در آن دنيا درو مى کنيم. در آخرت ديگر جايى براى عمل نيست. براى همين در آنجا انسان از نظر علمى بالا مي رود نه از نظر عملي.
• اصول متعارفه يعنى بحث کرديم و روشن شده است. اصول موضوعه يعنى فعلاً قبول کن، بعداً بحث مى کنيم.
• ملاک شيعه و سنى اجتهاد است، کسى که بحث مى کند و اهل اجتهاد است، شيعه است.

نکاتى پيرامون آيات و سوره هاى قرآن

• در خصوص بسم الله الرحمن الرحيم مى شود تا ابد حرف زد ولى به طور مختصر مى توان گفت که بسم الله الرحمن الرحيم از سه کلمه الله الرحمن و الرحيم تشکيل شده است و تمام ازل و ابد در دو کلمه رحمن و رحيم آمده است.
• تفسير من به صورت اختصار است، مثلا:
در مورد سوره حمد اينکه کمال از براى خدا است و ما هم عاشق خدا هستيم، خواندن سوره حمد با بيست ختم قرآن مساوى است همه قرآن در سوره حمد است.
در مورد سوره والعصر: همه عاطل و باطل هستند مگر کسانى که ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند و حق پرستند.
در مورد سوره توحيد: شناسنامه خدا است، خدا يکى است و شريک و مثل و مانند ندارد .
در مورد سوره قدر : شناسنامه حضرت ولى عصر عليه السلام است در اين سوره آمده است که در هر سال شبى بنام شب قدر هست زيرا فعل مضارع (تنزّل) دلالت بر دوام دارد و ملائکه بر انسان کامل نازل مى شوند و امروز انسان کامل حضرت بقيه الله (ارواحنا له الفدا) است.
سوره ناس : چون ما گرفتار عوامل مرئى و نامرئى هستيم و جاذبه ها و کشش هايى ما را پايين مى برد بايد از اين عوامل به خدا پناه ببريم .
سوره فلق: خدا روشنگر است و ما نيز بايد روشنگر جامعه باشيم .
سوره کافرون: ما خدمتگزار هر که به سمت خدا مى آيد هستيم اما هرکه نمى خواهد بيايد رهايش مى کنيم.
سوره غافر راجع به مجادلين و سرکوبى آنهاست. مى گويد مراقب باش قدرت هايى که دشمنان پيدا مى کنند، فريبت ندهد، بلکه بايد تکيه ات به خدا باشد.
• متاسفانه دانشمندان ما افقى فکر مى کنند اين همه آيات را مى بينند ولى آن را نمى فهمند. دانشمندان ژنتيک ما بايد از همه خدا شناس تر باشند يا دانشمندى که پشت تلسکوپ مى نشيند واين همه کهکشان را مى بيند بايد پى به عظمت خدا ببرد . کسانى که خدا را نمي‌بينند کورند.
• اول و آخر قرآن زچه ب آمد و سين يعنى دو جهان رهبر تو قرآن بس (از باى بسم الله تا سين الناس)
• همه حروف مقطعه اگر با هم آورده شود جمله ( صراط على حق نمسکه) حاصل مى شود.
• هر آنچه که عنصرى و مادى است جزء آسمان دنيا است و از پس پرده آسمان دنيا شش آسمان معنوى است .
• آفرينش آسمان ها و زمين در شش روز است ، توجه داشته باشيد که روز و شب بر اثر حرکت وضعى زمين است و در آن زمان اصلا زمينى نبوده که ما شش روز به حساب همين روزهاي کنونى داشته باشيم، پس خلقت زمين و آسمان و ما بين آن را در شش مرحله وجود داشته است .
• اينکه مى گويند زمين قطعه اى از خورشيد بوده و از آن جدا شده و سال ها سرد شده و در آن دحو الارض رخ داده و ... ريزه کارى هايى است که قرآن در مورد آن صحبت نکرده و به ما هم ربطى ندارد زيرا قرآن کتاب تربيت است. نگاه کردن به ريزه کارى هاي طبيعت و ادبيات و علم و ... خيلى خوب است و براى ديدن عظمت الهى است ، ولى بايد بدانيم بيان چيزهاى غير ضرورى بالاخص از سوى مبلغان دين مايه تاسف است و خدا هم نمى خواهد اين ريزه کارى ها را بگويد و اصل مطلب را که در مسير هدايت است بازگو مى کند .
• نهايت توحيد و توحيد ناب را مى توان در آيه نخست سوره حديد يافت. در بسيارى از جاهاى قرآن اينطور آمده که "سبح لله ما فى السموات و ما في الأرض" حال آنکه در آنجا اينگونه آمده که "سبح لله ما في السموات و الأرض" که اين بيان نهايت توحيد است که فنا صورت گرفته است. روايت است از حضرت رسول(صلى الله عليه و آله و سلم) که : فهم اين آيات به همراه آيات سوره توحيد مخصوص علماى آخرالزمان است.
• "بسم الله الرحمن الرحيم" سوره حمد جامع تمامى حرفهاست.
• در داستان حضرت يونس گناهى از آن جناب سر نزد، بلکه ايشان کار فوق برنامه اى را انجام نداد. کسى به حرفهايش گوش نمى داد اين بود که از شهر بيرون رفت، در صورتيکه مى بايست صبر مى کرد. در واقع بيرون رفتنش بدون امر بود. اين مسئله ولايت کبرى مى خواهد، همانطور که امير المؤمنين عليه السلام بدون امر شمشير نمى کشد. اصلا هيچ کاري را بدون امر انجام نمى دهد. يک جا هم بايد دست روى دست بگذارد، در اين جا هم مطابق امر و نهى عمل مى کند.
• حضرت امير عليه السلام مى فرمايد : از قرآن کريم يک کلمه را انتخاب کردم " و من يتوکل على الله فهو حسبه "
• با تعمق در آيات و هماهنگى محتواى کلى آن ها مي توان در مورد منظور کلى آيه اى به نتايج و برداشت هاى مشخصى رسيد. موارد زير به عنوان نمونه اشاره شده است:
1 - درآيه 61 سوره آل عمران ( آيه مباهله ):فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْكَذِبِينَ
منظور از نسائنا و ابنائنا: نساء حضرت زهرا (س) بوده و منظور از ابنائنا حضرت امام حسن(ع) و امام حسين (ع) بوده است .
2 - در آيه 33 سوره احزاب ( آيه تطهير ) :وَ قَرْنَ فىِ بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبرََّجْنَ تَبرَُّجَ الْجَهِلِيَّةِ الْأُولىَ‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِينَ الزَّكَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا
برخي ميگويند اين آيه با توجه به آيات قبلى آن درباره زنان حضرت رسول است . وليکن با توجه به دو ضمير مذکر موجود در اين آيه نمى تواند منظور زنان حضرت رسول باشد زيرا 20 ضمير موجود در آيات قبل همگى مونث بودند و اين دو ضمير مذکر است .پس سياق آيات اجازه اين برداشت را نمى دهد ، همانطور که شان نزول آن نيز اين اجازه را نمى دهد. در غير اين صورت بايد دو ضمير موجود در آيه به صورت انتن و يطهرکن مى آمد.
3 - در آيه 40 سوره توبه : إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانىِ‏َ اثْنَينْ‏ِ إِذْ هُمَا فىِ الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ لَا تحَْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلىَ‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(40)
پنج ضمير معلوم المرجع در آيه وجود دارد که به حضرت رسول صلى الله عليه و اله بر مى گردد ولى دو ضمير مشکوک المرجع دارد ( عليه و ايده ) که برخى آن را به شخص همراه حضرت که در غار بوده باز مى گردانند که آن شخص ابوبکر بوده است ، اما با توجه به سياق آيات و پيوستگى اين دو ضمير به ضماير قبلى ، اين دو ضمير نيز به حضرت رسول ( ص) بر مى گردد .
4 - در آيه 74 سوره انعام : وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنىّ‏ِ أَرَئكَ وَ قَوْمَكَ فىِ ضَلَلٍ مُبِينٍ(74)
منظور از اب ابراهيم ، پدر واقعى حضرت ابراهيم عليه السلام نبوده است ، زيرا : اولا ، در عربى منظور از اب به غير پدر هم اطلاق مى شود مانند عمو يا جد و ... . ثانيا ، براى مومن سزاوار نيست که طلب آمرزش براى مشرک داشته باشد ، در حالى که حضرت ابراهيم در اواخر عمر براى والدين خود طلب آمرزش مى نمايد پس پدر و مادر حضرت شايسته آمرزش هستند. ثالثا ، طلب آمرزش ابراهيم براى اب خود فقط به دليل وعده اي بود که به او داده بود و پس از احراز شرک اب ابراهيم عليه السلام ، حضرت ابراهيم عليه السلام از او تبرى جست .
5 - در آيه 22 سوره انبياء( برهان تمانع):لَوْ كاَنَ فِيهِمَا ءَالهَِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَنَ اللَّهِ رَبّ‏ِ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(22)
منظور اين است که اگر دو خدا وجود مى داشت ، اين دو با هم ناسازگار مى بودند . مثلا يکى مى گفت بچه دختر با شد و ديگرى مى گفت پسر با شد ، يا يکى مى گفت شب باشد و ديگرى مى گفت روز با شد . در اين باره امير المومنين عليه السلام فرموده اند: اگر خداى ديگرى مى بود بايد او نيز خلقى و دينى داشت و رسولى مى فرستاد ، اما هيچ رسولى را نديده ايم که بيايد و بگويد از جانب خداى ديگرى آمده است .

نکاتى پيرامون تفسير ، تفاسير و علماء

• الميزان و ما ادراک الميزان، همين الميزان براى شما بس است اگر هيچ کتاب دينى را نخوانيد و فقط الميزان را بخوانيد براى شما کفايت مى کند هيچ کتابى قابل مقايسه با الميزان نيست من خودم ا گر قدر مى دانستم همه کارهايم را تعطيل مى کردم و الميزان مى خواندم و بحث مى کردم.
• تفسير قرآن را در دو حالت داريم :اول- ظاهر قرآن که براى تفسير به آن احتياج به علم، برهان عقلى و قول معصوم داريم . دوم – تفسير باطن قرآن که براى آن احتياج به عرفان قلبي، علم حضورى و سنت معصومين داريم.
• وليّ (مطلق الهي) و وليّ فقيه دو چيز متفاوت اند ، وليّ اگر به چيزى حکم کند بى برو و برگرد آن حکم درست است ، مثلا اگر گفت اين طلاست قطعا و يقينا طلاست .اما وليّ فقيه مسئله را بررسى نموده و با کارشناسان مختلف مشورت نموده و در نهايت حکم مى دهد زيرا نظر کارشناس مقدم است، اما وليّ الهى احتياج به کارشناس ندارد و به هر چه حکم بدهد همان درست است.
• ممکن است انسان هزار انا انزلنا را در يک ساعت بخواند ، طى زمان براى ما قابل لمس نيست اما مى دانيم که مى توان از زمان کم استفاده بسيار کرد ، علامه فقط در 20 سال الميزان را نوشته که 1000 سال ارزش دارد .
• احدى در معارف مانند على عليه السلام سخن نگفته اما تا رسول خدا صلى الله عليه و اله بود على عليه السلام سخن نگفت يعنى شرط ادب را در مقابل استاد رعايت نمود.
• در خصوص علوم قرآن هزاران کتاب وجود دارد و چون مطالب زياد و وقت کم است انسان بايد به جوهر علوم اکتفا کند.
• شهيد مطهرى مى گويد تفسير الميزان با فکر نوشته نشده، بلکه الهامات است، و همه مشکلات من با الميزان حل مى شود.
• فقيه اصطلاحى نمى تواند تفسير بنويسد، بلکه بايد با فلسفه و کلام آشنا باشد.
• کتاب تسنيم تفسير آيت الله جوادى آملى است و هم شرح الميزان است.
• برهان ، نور الثقلين ، صافي، اصفي، تفسير روايى هستند ، تفسير روايى عمدتا بيان تاويلات و تطبيق هاى قرآن است.
• در تفسير مجمع البيان به بيان اقوال مختلف به ويژه در ارتباط با مباحث ادبى قرآن پرداخته است.
• تفسيرآقا نور تفسيرى عقلى است.
• تفسير بسيار ارزشمند تسنيم علاوه بر مزاياي فراوانى که دارد شرحى بر الميزان هم هست.
• تفسير الميزان تفسير بسيار جامع و بى نظير است.
• مثنوى اگر بصورت نثر در بيايد، بهترين کتاب تدريس فلسفي، کلامي، عرفانى و اخلاقى است.
• بحث هاى بسيار مفيدى در مورد قرآن در کتاب (قرآن در قرآن) حضرت آيه الله جوادى مطرح شده است خواندن اين کتاب بسيار مى تواند براى دانشجويان سودمند باشد عليکم بال(قرآن در قرآن).
• هر چه بخواهيد در نيش قلم هاى الميزان پيدا مى شود . آقاى مطهرى فرمود : تا 200 سال ديگرنمي دانند علامه کيست ، اين را به خاطر برخى که باور نمى کنند فرموده وگرنه مى فرمود تا 1000 سال ديگر. اگر قرنها بگذرد چون علامه طباطبائى پيدا نمى شود.
• علما نمى گفتند درس داريم، مى گفتند بحث داريم. نمي گفتند اشکال دارد، مى گفتند سهو القلم است، قلم اشتباه کرده. بحث و نقد ارزش دارد، توهين هيچ ارزشى ندارد. ادب خيلى مهم است. آيت الله جوادى آملى در ادب خيلى موفق هستند و آن را از استادان خود، چون علامه طباطبايى آموخته اند.
• به علامه طباطبايى بسيار توهين کردند، ايشان يک کلمه به کسى چيزى نگفت.يک نفر بر عليه الميزان کتابى نوشته بود، براى آمرزش او دعا کردند، و گفتند :" الميزان اشکال دارد، ولى نه اينقدر" اين ها مظهر رحمت اند.
• علامه حلى براى فتوا در طهارت چاه، براى اينکه هوي و هوس او در راى او تاثير نکند چاه منزل خودش را بست.
• خدايا بخل و حسد و کينه و تمام اين نجاسات اخلاقى را از ما بگير و ما را طاهر و مطهر گردان تا قرآن را بهتر بفهميم .

پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن و تكاليف ما در قبال آن

ابراهيم حسنى

قرآن كلام خداست و بارقه‌هاى اميدبخش آن در رگ عالم جارى است، سخن از فيروزه كلامى است كه برخاسته از حنجره ملكوت سموات و خود نشانه‌اي از حقايق و كمالات است. كلامي‌جوشيده از چشمه‌سار آفرينش و متصل به درياى حقيقت كه ما در اين شوره زار دنيا به تكاپوى آن به سر مي‌بريم.

الف ـ پيرامون جايگاه قرآن

 

1 ـ برترى هاى كلامى ومعنوى قرآن

قرآن كلام خداست و بارقه‌هاى اميدبخش آن دررگ عالم جارى است، سخن از فيروزة كلامى است كه برخاسته از حنجرة ملكوت سموات و خود نشانه‌اي از حقايق و كمالات است. كلامي‌جوشيده از چشمه‌سار آفرينش و متصل به درياى حقيقت كه ما در اين شوره زار دنيا به تكاپوى آن بسر مي‌بريم
.يكي از اصول برترى قرآن همين است كه مستقيماً از جانب خدا و توسط فرشته وحى الهى بر قلب پاك رسول خدا (ص) نازل شده و كلام خداست كه تا كنون نيز خدشه و تحريفى در آن ايجاد نشده است. «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (1) و نيز از آن جهت كه برنامة كامل سعادت بشري و راه هدايت انسانهاست و نيز از جهات ديگر بر ساير كتب آسمانى ديگر برترى دارد. برهمين اساس درميان پيروان ساير اديان نيز از احترام خاصى برخورداراست.
علاوه برآن قرآن، داراى ظاهرى زيبا و در عين حال معاني ژرف و عميقى دارد.وسرچشمه‌هاى علوم عالم درآن نهفته و از حقايق ناگفته عالم برخوردار است. درواقع روح و معناى وسيع آن درقالب كلمات يك كتاب نمى گنجد بلكه فراتر از قالب الفاظ است.
حرف قرآن را مدان چون ظاهر است زير ظاهر باطنى هم قاهر است. «مولوي»
ـ قرآن بليغ‌ترين و شيواترين كلام است و اعجاز قرائت و شيوايي كلام آن
تاثير شگرفى بر روح و جان قارى و مستمع مى گذارد
پيامبر اكرم (ص)دراين باره فرمودند:
«اصدق القول و ابلغ الموعظه و احسن القصص كتاب الله».(2)ما اگر به آيات قرآن قدري با دقت و تامل بنگريم و به ماوراى آن بينديشيم به حقائق نوراني‌اش دست ‌خواهيم يافت و عظمت الهى را در كلامش به خوبى درك خواهيم كرد.

2 ـ هدايت‌گرى

قرآن از اين جهت كه سخن خداست، حامل آثار وضعى و هدايت‌بخش داردونفوذآن بر قلبها بسيار است.
خداوند قرآن را براى هدايت بشر نازل كرده و در آن طريق هدايتش‌ را تجلى ساخته است چنانچه پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «و لقد تجلي الله فى كلامه و لكنهم لايبصرون»(3) خدا به تحقيق در كلام خود تجلى يافته اما بشر آن را بخوبى درك نمي‌كند.
قرآن چراغ راه هدايت بشر براى همه زمانهاوبراى همه نسل‌هاست بنابراين بايد بيش از پيش بكوشيم تااز هدايت‌ هاى آن بهره مندشويم و در كنار آن از همه امت ها پيشى بگيريم و لحظه‌اى از اين چراغ روشنگر و هدايت‌بخش غافل نگرديم.
قال رسول الله (ص):
اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلمه فعليكم بالقرآن. (4)
قرآن مبتنى بر شيوه‌هاى نصح و موعظة حسنه و بلاغت مبين نازل شده است.
چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«ان هذا القرآن فيه منادى الهدى و مصابيح الدجي(5)
در قرآن راهها و شيوه‌هاى صحيح هدايت‌بخشى و انوار هدايت بشرى وجود دارد. و آن كس كه قول خدا را راهنماى خود قرار دهد، استوارترين راه هدايت رايافته است.
اهميت اين بعد از قرآن به حدى است كه نه تنهاازماخواسته شده است به قرآن رجوع كنيم وبدان تمسك جوئيم بلكه از توجه به غير آن نيز منع شديم چنانكه امام رضا (ع) فرمودند:
«لاتطلبوا الهدى فى غير القرآن قتضلوا»(6).
در غير از قرآن هدايت نجوييد كه گمراه خواهيد شد.
شرط بهره‌مندى از قرآن اين است كه به آن سهل و سبك ننگريم وسعي كنيم به همه ابعاد هدايتگرى اش پى ببريم همانطوركه امام على (ع) با توجه به اقوام بودن بعد هدايت قرآن مى فرمايد:
«من اختار قول الله دليلاً فهدى الى اللتى هى اقوم»(7) هركس كه فرموده خدا را دليل راه خود قراردهد پس به طريق اقوم هدايت خواهد شد.
بنابراين آيات «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين»(8) و «ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم» (9) نيز به همين بعد مهم قرآن اشاره دارند.

3 ـ جامعيت

قال الله تعالي: «و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء». (10)
ما بر تو كتابى نازل كرديم كه بيانگر همه چيزهاست.
در قرآن علم اولين و آخرين و آنچه كه بشر در دوران عمر خود با آن روبرومي شودو بدان نيازپيدامى كند نهفته است. يعنى علوم اعصار گذشته و آينده، همه در قرآن جمع است و از آنجا كه آيات آن برگرفته از علوم آسمانى است، بنابراين هركس در هر زمانى كه تفسير خاصى از آن ارائه ‌نمايد، فصل الخطاب آن بحساب نمى آيد. چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند:
«من اراد الاولين و الآخرين فليثور القرآن» (11).
هركس بخواهد علم اولين و آخرين را دريابد پس به قرآن رجوع نمايد.
هركسى از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
علاوه اين آيات «و ما فرطنا فى الكتاب من شيء»(12). و «لا رطب ولا يابس الى فى كتاب مبين».(13) وآيات مشابه آنها در قرآن به همين بعد جامعيت و كمال علمى و معنوى آن اشاره دارند. و كلمات"لايعلمون" و" لايفقهون" درقرآن بدان معناست كه بشر به معناى قرآن نخواهد رسيد.همانطوركه حضرت علي (ع) فرمودند: «ما من شيء الا و علمه فى القرآن و لكن عقول الرجال يعجز عنه».(14) يعنى هيچ چيزى در عالم وجود ندارد مگر آنكه علمش در قرآن است و ليكن عقول بشر از درك آن عاجز است.

ب ـ وظايف ما:

 

1 ـ فراگيرى قرآن

قال على (ع) «تعلموا القرآن فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب."(15)
قرآن را فرا بگيريد كه برترين كلام است. و در آن بينديشيد كه بهار قلبهاست.
بعد از شناخت جايگاه و درك فضائل قرآن لازم است كه به فراگيرى صحيح علوم آن بپردازيم. چرا كه قرآن محور اساسى دين و كتاب قانون الهي است و بر هر مسلمانى لازم است كه در راه فراگيرى آن بكوشد دراين باره امام صادق (ع) فرمودند:
«ينبغي للمؤمن ان لايموت حتى يتعلم القرآن او يكون في تعلمه».(16)
شايسته است كه مسلمان مومن از دنيا نرود مگر آن كه قرآن را فراگرفته و يا در حال فراگيرى آن باشد...
علاوه بر فراگيرى قرآن وظيفه تعليم آن به ديگران نيز بر گردن ماست چنانكه پيامبر اكرم (ص)‌ مي‌فرمايد:
«خيركم من تعلم القرآن و علمه».(17)بهترين شما كسى است كه قرآن رافرابگيردوبه ديگران نيزبياموزد...
و اين نه بعنوان يك حق بلكه يك تكليف براى مسلمان تعيين شده است تا در راستاى فرادهى قرآن به ديگران نيز كوشا باشد.

2 ـ تلاوت قرآن

قال رسول الله (ص): «افضل العباده قراءه القرآن».(18)
برترين عبادات قرائت صحيح قرآن است.
بعد از فراگيرى قرآن نوبت به قرائت آن مي‌رسد زيرا فراگيري مقدمه‌اى است براى عمل نيكوى قرائت و نيز تلاوت قرآن در همه حال. البته محدود كردن قرائت قرآن به مجالس ختم و استخاره و يا ترك تلاوت به جهت سبك شمردن آن عملى است كه مورد غضب خداوندواقع مي شود چنانكه حضرت رسول (ص) فرمودند: «عليك بتلاوه القرآن على كل حال».(19)

3 ـ استماع قرآن

قال الله تعالي، «و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون».(20) هرگاه كه قرآن خوانده مي‌شود به آن از دل و جان گوش فرا دهيد و سكوتى همراه با تدبر پيشه كنيد باشد كه مورد رحمت قرآن قرار بگيريد.استماع قرآن در كنار قرائت آن ارزش والائى دارد. و اين براى كسانى كه از نعمت علم به آن برخوردارند لازم است. البته ديگران نيزمى توانندباگوش دادن به تلاوت قرآن در ثواب تلاوت آن شريك شوند.
از آنجا كه استماع در لغت به معنى گوش فرا دادن با دقت و تدبر است قارى و يا مستمع هر كدام موفق به تدبر در آن شوند، به هدف آن يعنى همان درك حقيقت نزديكترمى شوند. پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «قاري القرآن و المستمع له فى الاجر سواء».(21) چو قرآن بخوانند ديگر خموش به آيات قرآن فرا داد گوش

4 ـ تدبر در قرآن

از ديگر وظايف ما در برابر قرآن تدبر در معناى آن است و خداوند نيزفلسفه نزول قرآن را بر همين محور بيان فرموده است «كتاب انزلناها مباركاً ليدبروا آياته و ليتذكروا اولوالالباب».(22)
قرآن كتاب مباركى است كه ما آن را نازل كرديم تا همه در آياتش انديشه كنند ودانايان ازآن پندگيرند.... تدبر در قرآن از امور لازم و ضروري است وچون در راستاى درك معناى قرآن است زمنيه را براى عمل به آن فراهم مي‌سازد.و بايد دانست كه روح والاى قرآن بدون تدبر در آيات بدست نمي‌آيد چنانكه حضرت على (ع) فرمودند:
«الا لاخير فى قراته ليس فيها تدبر». (23)
قرائت بدون تدبر لقلقه‌اى بيش نيست .
اگرچه ثواب و بهرة خاص خودش را در بر دارد اما كامل نيست و به هدف منتهى نمي‌شود.چرا كه تلاوت، مقدمه درك قرآن است و درك آن نيز بدون انديشيدن حاصل نمي‌شود. مسئله تدبرنكردن حكايت كسانى است كه خداوند درباره آنها مي‌فرمايد:
«افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها». (24)
آيا(منافقان)درآيات قرآن انديشه نمى كننديابردلهايشان خودمهر(جهل ونفاق)زده اند.

5 ـ عمل به قرآن

اصل برجسته و هدف غايى نزول قرآن و تعلم و قرائت وهمچنين تدبر در آن همه و همه براى عمل است چنانكه خداوند مي‌فرمايد:
«هذا الكتاب انزلناه مباركاً فاتبعوه».(25) اين كتاب را مبارك نازل نموديم پس، از آن تبعيت نمائيد...و لذا كسانى كه به قرآن عمل نمي‌كنند و تنها به قرائت آن اكتفاء مي‌كنند، در واقع به شان و مقام والايش بي‌احترامي كرده اند.. امام صادق (ع) درباره نتيجه كارچنين افرادى مي‌فرمايد:
«رب تالى القرآن و القرآن يلعنه».(26)چه بسا تلاوت كنندة قرآن كه قرآن لعنتش مي‌كند... وقتى از حضرت سئوال شد آنان كيانند فرمود كساني كه قرآن را مي‌خوانند اما به آن عمل نمي‌كنند به تعبير امام صادق (ع) قرائت قرآن بدون عمل به آن به مثابه تمسخر نسبت به آيات آن است چنانكه مي‌فرمايد:
«من قراء القرآن من هذه الامه ثم دخل النار فهو ممن كان يتخذ بآيات الله هزوا». (27)كسى كه قرآن رابخواندولى به آن عمل نكندبه آتش دوزخ دچارخواهدشدچراكه گوئى دردنيا به تمسخرقرآن مشغول بوده است.

6 ـ كشف حقيقت قرآن

لزوم سخن گفتن از حقيقت قرآن به هدف آرمانى نزول آن برميگردد چرا كه قرائت و تلاوت قرآن بدون درك معنى و مفهوم و حقيقت آن بي‌فايده است و عملاً زمينه را براى عمل به آن فراهم نمي‌سازد.به همين خاطر آنان كه اهل قرآن هستند بايد در راستاى كشف حقيقت آن و نيز تفهيم آن به ديگران بكوشند و حقيقت آن را از براى مردم منكشف سازند، البته بايد دانست كه علم راسخ قرآن و تاويل و تفسير آن در نزد اهل بيت (ع) است. بنابراين نمي‌توان بدون بهره‌گيري از چشمه‌هاى جوشان كلام و علوم آسمانى آنها به حقيقت قرآن دست يافت. چنانچه امام باقر (ع) فرمود: «ان ما اوتينا تفسير القرآن و احكامه».(28) از جمله علومى كه به ما داده شده همانا علم تفسير قرآن و احكام آن است. امام صادق (ع) نيز فرمودند:‌
«نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تاويله».(29) ما بحق راسخان در علم تفسير قرآنيم و ما تاويل آيات آن را بخوبى مي‌دانيم.

7 ـ حفظ كردن آيات قرآن

حفظ كردن قرآن در دو مفهوم بكارمى رود:يكى محافظت از حريم قرآن و ديگرى حفظ آيات آن. مراد مانيز در اين مطلب نوع دوم آن است.قال رسول الله (ص): «لايعذب الله قلباً وعي القرآن».(30) خداوند قلبى را كه قرآن را در خود جاى داده عذاب نمي‌كند.حفظ كردن قرآن و آيات نورانى آن فكر و ذهن و چشم دل بشر را روشن مي‌سازد و ذكر و ياد الهى را در دلها دوام مي‌بخشد و نيز به انسان توفيق رشد و آشنائى با حقايق و معارف آسمانى آن عطا مي‌كند چرا كه آيات قرآن با آن روح وسيعش در ذهن افراد جارى مي شود و به فرموده امام صادق (ع) توفيق عمل به آن رانيز براي افراد بيشتر فراهم مي‌سازد.
«الحاقط بالقرآن و العامل به مع السفره الكرام البرره». (31) در اين روايت حفظ قرآن با عمل نمودن به قرين هم بيان شده اند. يعنى حافظ قرآن وعمل كننده به آن با سفيران طريق كرامت الهى همراه خواهد بود.علاوه بر اين خود حفظ كردن قرآن داراى ارزش و اجر شايسته‌اي است چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «اى الذى يعالج القرآن و يحفظه بمشقه منه و قله حفظ له اجران"(32) كسى كه قرآن را با مشقت و تحمل سختي حفظ مي‌كند، دو اجر در پيش دارد يكى اجر نفس كار است و ديگري اجر توفيق عمل …
حافظان حقيقى قرآن همان عاملان به آنند كه پيامبر اكرم (ص) آنها را برترين گروه امت خويش بيان فرموده است:
«اشراف امتى حمله القرآن»(33).
و اين گروه وارسته اگر حفظ كردنشان با درك مفاهيم و روح والاى قرآن و نيز عمل به آن همراه باشند اهل بهشت خواهند بود چنانكه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «حمله القرآن عرفاء اهل الجنه».(34) حاملان قرآن عرفاء اهل بهشت خواهند بود.

منابع :

1 ـ سورة حجر آية 9.
2 ـ امالى شيخ صدوق ص 394.
3 ـ عوالى الاوالى خ 4 ص 119.
4 ـ اصول كافى ج 2 ص 599.
5 ـ اصول كافى ج 2 خطبه ص 599.
6 ـ امالى شيخ صدوق ص 438.
7 ـ نهج‌البلاغه ص 205 و خطبه 147.
8 ـ سورة بقره آية 1 و 2.
9 ـ سورة اسراء آية 6.
10 ـ سورة نحل آية 89.
11 ـ كتزالعمال ج 1 ص 548.
12 ـ سورة انعام آية 38.
13 ـ سوره انعام آيه 59
14 ـ ينابيع الموده ص 412.
15 ـ اصول كافى ج 2، ص 603 و نهج‌البلاغه خ 110 ص 164.
16 ـ اصول كافى ج 2 ص 607.
17 ـ جامع‌الاحاديث ص 74.
18 ـ مجمع‌البيان ج 1 ص 15.
19 ـ اصول كافى ج 8 ص 89.
20 ـ سورة اعراف آية 204.
21 ـ مستدرك‌الوسايل ج 4 ص 261.
22 ـ سورة ص آية 29.
23 ـ اصول كافى ج 1 ص 36.
24 ـ سورة محمد آية‌ 24.
25 ـ سورة انعام آية 155.
26 ـ بحارالانوارجلد11ص223
27 ـ جامع‌الاخبار ص 56.
28 ـ اصول كافى ج 1 ص 229.
29 ـ اصول كافى ج 1 ص 213.
30 ـ امالى شيخ صدوق ج 1 ص 6.
31 ـ اصول كافى ج 2 ص 603.
32 ـ اصول كافى ج 2 ص 606.
33 ـ معالي‌الاخبار ص 178.
34 ـ اصول كافى ج 2 ص 607.

پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

صراط ريا؛ سه خصوصيت قرآن

مفاهيم- آيت‌الله عبدالله جوادي آملي

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ ان لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً * وَأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً
از قرآن كريم از آن جهت كه حبل متين است و طرف ديگرش به‌دست ذات اقدس الهي است و داراي معارف برتر است تعبير به «ذلِكَ» مي‌شود؛ مانند سوره بقره: «ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ» از آن جهت كه مرحله نازله‌اي دارد كه همين قرآن عربيِ مبين است و بشر در خدمت اوست تعبير به «هذَا» مي‌شود؛ «ان هذَا الْقُرْآنَ». مطلب دوم اينكه مبادا در تطبيق اشتباه بشود همانطوري كه در جريان غدير به‌وجود مبارك حضرت امير اشاره شد كه «هذا عليٌّ مولاه». اينجا هم مبادا در تطبيق كسي اشتباه كند.
فرمود: ان هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ.
مطلب سوم آنكه كتابي اقوم است كه خودش مستقيم باشد اولاً و مصون از اعوجاج باشد ثانياً و راهي براي نفوذ عِوَج و كجي در او نباشد ثالثاً. بعضي از كتاب‌ها و كلمات و مباني اصلاً مُعوج و كج‌راهه‌اند يا اينكه به‌آساني مي‌شود آنها را به كجي سوق داد يا اگر به آساني نشود، به دشواري مي‌شود آ‌نها را منحرف كرد؛ اين سه خطر براي مكتب‌هاي غيرالهي هست اما در قرآن كريم هيچ‌كدام از اين سه خطر نيست.
اينكه تعبير به دينِ قيّم شده است «فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَه»نشانه آن است كه اين كتاب ذاتاً منزّه از عِوَج و كجي است؛ يعني بطلان در آن نيست، خيالبافي در آن نيست، حرف گزاف در آن نيست، حقّ محض است و... . فرمود: «لَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجا»با دشواري هم نمي‌شود آن را منحرف كرد؛ «غَيْرَ ذِي عِوَجٍ».
... مثل زمين كه 3 قِسم است؛ بعضي از زمين‌ها آبادند، بعضي از زمين‌ها موات‌اند ولي مي‌شود آنها را آباد كرد، بعضي از زمين‌ها «غير ذي زرع»اند نه «لم يزرع»؛ اگر گفتند اين زمين «لم يزرع» است يعني مي‌شود آن را كشت و زرع كرد ولي فعلاً كشت و زرع نمي‌شود اما اگر مي‌گويند «غير ذي زرع» اينكه وجود مبارك ابراهيم خليل عرض كرد «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غيرذِي زَرْعٍ عندَ بَيتكَ المُحَرّم» يعني اينجا كه بالفعل كشت نشده زمينش هم به هيچ وجه قابل احيا نيست. چه چيزي را شما احيا كنيد؟ اين سنگلاخ را چطور احيا كنيد؟ قرآن هم «غَيْرَ ذِي عِوَجٍ» است؛ چنين كتابي مي‌شود اقوم بالقول المطلق.
...اقوم نسبت به كتاب‌هاي ديگر كه حقّ‌اند؛ اما افعل تفضيلي است لكن بر آنها واجب تعييني است كه اين فريضه را تأمين كنند؛ براي اينكه فرمود: «فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا» نه اينكه بگوييم آ‌نها حق و اين هم حق... .
مطلب بعد اينكه اين اقوم در بحث‌هاي اجرايي، عملي، اخلاقي و مانند آن بر «خير الاُمور أوسطها»تطبيق مي‌شود، در تحقيقات علمي بر «خير الاُمور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» تطبيق مي‌شود. بيان‌ذلك اين است كه اگر كسي خواست بدود، راه برود، كار بكند يك امر اجرايي است.
مي‌گويند نه تند، نه كند؛ «خير الاُمور أوسطها» مي‌خواهد ببخشد مي‌گويند «خير الاُمور أوسطها»، عبادت بكند مي‌گويند «خير الاُمور أوسطها»، مطالعه بكند «خير الاُمور أوسطها» به‌خودش فشار نياورد و مانند آن اما مي‌خواهد بفهمد اينجا «خير الاُمور أوسطها» نيست؛ اينجا جاي «خير الاُمور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» است؛ ديگر مرزي ندارد؛ هر چه بيشتر، بهتر.
در فهميدن كه حدّي ندارد كه آنجا جاي «خير الاُمور أكثرها اوفرها». اينكه فرمود: «قُل رَبِّ زِدْنِي»،«رَبِّ زِدْنِي»، «رَبِّ زِدْنِي». تا زنده‌اي بگو «رَبِّ زِدْنِي» با «دَنَا فَتَدَلَّي» هم كه محشور شدي باز هم بگو «رَبِّ زِدْنِي»؛ اين‌‌چنين نيست كه علم حد داشته باشد و بگويي اين مقدار فهميدم بس است!... مهم اين است كه انسان كجا قرار بگيرد و اقوم بودن را بشناسد آن وقت يك وقت است كه نظير وجود مبارك حضرت امير مي‌شود؛ مي‌گويد من بايد فقط سينه‌ام پوشيده باشد براي اينكه من پشت نمي‌كنم؛ يك وقت است نه، براي ديگران مي‌گويند اين طور اگر نكني اين تفريط است، اين تحول است، اين خوب نيست. زره هم بايد جلو داشته باشد هم پشت اما اگر كسي به آنجايي رسيد كه مشمول دعاي كميل شد معلوم مي‌شود در راه است.

پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:36 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن از ديدگاه قرآن (1)

احمد سلیمانی
فصل اول : قرآن سخن خالق است یا مخلوق؟
1 . قرآن از طرف خداوند نازل شده است

ابتدا به بررسی تعدادی از آیات قرآن که دال بر این مطلب است می پردازیم.
{ تَنْزیلُ الْکِتابِ مِن اللهِ الْعَزیزِ الْحَکیم } زمر/ 1 و جاثیه/ 2 و احقاف/ 2
ترجمه : این کتابی است که از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است.
تفسیر : هر کتابی را به نازل کننده یا نویسنده آن باید شناخت و هنگامیکه این کتاب بزرگ آسمانی از علم خداوند قادر و حکیمی سرچشمه گرفته که هیچ چیز در برابر قدرت بی پایانش مشکل نیست و هیچ امری از علم نامنتهایش مخفی نمی باشد ، پی به عظمت محتوای آن می بریم ، و بی آنکه توضیح بیشتری داده شود ، یقین پیدا می کنیم که محتوای آن حقّ است و سراسر حکمت و نور وهدایت است . در ضمن این گونه تعبیرات در آغاز سوره های قرآن ، مؤمنان را به این حقیقت متوجه می سازد، که آنچه در این کتاب بزرگ می یابند کلام خداست ، نه کلام پیامبر« صلَّی الله علیه و آله » ، هر چند کلام او هم والا و حکیمانه است.
{ تَنْزیلٌ مِّنَ الرَّحْمنِ الرَّحیم}فصلت / 2
ترجمه : این ( قرآن ) کتابی است که از سوی خذاوند رحمان نازل شده است.
تفسیر : رحمت عامه خداوند و رحمت خاصة او دست به دست هم داده اند و نزول این آیات را سبب شده است ؛ آیاتی که برای دوست ودشمن مایه رحمت است و برای اولیای خدا برکات و رحمت های ویژه ای در بر دارد. در حقیقت صفت بارز این کتاب آسمانی که در لا به لای تمام آیاتش قرار گرفته ، همان رحمت است. رحمت برای کسانیکه راه آنرا بپویند واز تعلیماتش الهام گیرند
{تَنزیلُ الْکِتاب لا رَیْبَ فیه مِن رَّبِ الْعالَمین} سجده / 2
ترجمه : این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدی در ان راه ندارد.
تفسیر : این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است ، گویی نخست از محتوای این کتاب آسمانی سؤال می شود ، در پاسخ می گوید محتوای آن حق است و جای کمترین شک وتردیدی نیست. سپس سؤال دربارة ابداع کنندة آن در میان می آید ؛ در پاسخ می گوید : این کتاب از سوی رب العالمیان است. در ضمن تکیه بر رب العالمین از میان اوصاف خدا ، ممکن است اشاره به این باشد که این کتاب ، مجموعه ای است از شگفتیهای جهان هستی و عصاره ای است از حقایق عالَمِ وجود ، چرا که از سوی پروردگار جهانیان است.
{تَنْزیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْاَرْضَ وَ الْسَّمواتِ الْعُلی}ص/ 4
ترجمه: این قرآن از سوی کسی نازل شده است که خالق زمین و آسمان های بلند و برافراشته است.
تفسیر : در این آیه به معرفی خداوند که نازل کنندة قرآن است می پردازد تا از طریق شناخت او عظمت قرآن آشکار شود. در حقیقت این توصیف اشاره به ابتدا و انتهای نزول قرآن می کند ، انتهای آن زمین و ابتدایش آسمان ها به معنای وسیع کلمه است.
البته آیات بسیاری در قرآن آمده و خداوند را با صفات متعدد بیان کرده ودلالت بر این مطلب دارد که قرآن از سوی خداوند یکتا و خالق هستی است.

2- قرآن از طرف شیطان و جن نیست

{ و ما تَنَّزَلَتْ بِه الْشَّیْطان} شعراء/ 210
ترجمه : شیاطین و جنیان این آیات را نازل نکردند.
{ وَ مایَنبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُون} شعراء/ 211
ترجمه : برای جنیان و شیاطین هرگز سزاوار نیست که چنین کتابی را نازل کنند.
تفسیر :دو آیه فوق :محتوای این کتاب بسیار بزرگ که در مسیر حق و دعوت به پاکی و نفی هرگونه شرک است ، به خوبی نشان می دهد که به افکار شیطانی و القائات شیاطین هیچگونه شباهت ندارد و شیاطین جزشر وفساد کاری ندارند و این کتاب خیر وصلاح است. بنابراین بررسی محتوای آن به تنهایی بیانگر اصالت آن است. بعلاوه آنها توانایی چنین کاری را ندارند [ وما یستطیعون ] اگر آنها چنین قدرتی داشتند ، باید سایر کسانی که در محیط نزول قرآن همانند کاهنان با شیاطین مربوط بودند ، بتوانند همانند آنرا بیاورند ؛ با اینکه همگی عاجز ماندند و با عجزشان ثابت کردند که این آیات مافوق توان آنها است.
{إِنَّهُمْ عَنِ السمع لَمَعْزُولُون}شعراء/ 212
ترجمه: همانا آنان ( شیاطین و جنیان ) از استماع وحی معزولند ( واز درک اسرار غیبی محروم).
تفسیر : شیاطینی که با آنان در ارتباط بودند از شنیدن اخبار آسمان معزول و برکنارند. از این آیه بر میآید که شیاطین قبلاً به آسمان ها می رفتند و استراق سمع می کردند و مطلبی را که در میان فرشتگان منعکس بود ، احیاناً به دوستان خود منتقل می ساختند ، اما با تولّد و ظهور پیامبر « صلَّی الله علیه و آله » استراق سمع به کلی قطع شد و آن ارتباط خبری از میان رفت.

فصل دوم : قرآن بر كدام پيامبر نازل شد؟
1. قرآن بر حضرت محمد « صلَّی الله علیه و آله » نازل شد.

به بررسی تعدادی از آیات قرآن که دلالت بر این مطلب می کند می پردازیم.
{وَالَّذینَ ءامَنُو وَعَمِلُواْ الصّالِحاتِ وَ ءامَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَّمدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَّبِهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیّئاتِهِمْ وَ أصْلَحَ بَالَهُمْ}محّمد/ 2
ترجمه : کسانیکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و نیز بر آنچه بر محمد نازل شده (قرآن) ایمان آوردند ، آیاتی که حق است و از سوی پروردگارشان می باشد خداوند گناهان آنان را می بخشد.
تفسیر : وءامنو بمان نزل علی محمد ؛ از واضحات است که همانا ایمان به قرآن ملازم ایمان به نَفْسِ رسول « صلَّی الله علیه و آله » است.
تفسیر : وءامنو بمان نزل علی محمد ؛ ایمان در این آیه به قرآن اختصاص یافته که بر پیامبر« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » نازل شده و گروهی به آن ایمان آورده اند و دلیل اینکه ایمان به حضرت محمد« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » را ازمیان آنچه ایمان آوردن به آن واجب است جداگانه بیان کرده به خاطر تعظیم و تشریف آن حضرت بوده تا اعلان کند که ایمان به خدا وانبیاء و کتب آسمانی آنها کافی نیست و کامل شدن ایمان فقط در ایمان آوردن به پیامبر خاتم « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » است و با جملة معترضه «وهوالحق من ربهم» بر روی ایمان به محمد « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » تأکید فرموده است.
{قُلْ أیُّ شَیْ ءٍ اَکْبَرُ شَهدَةً قُلِ اللهُ شَهیُد بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلیَّ هذاَ الْقُرآنُ لِأُنْذِرَکُم بِهی وَ مَنْ بَلَغَ}انعام / 19
ترجمه : بگو ای پیغمبر چه گواهی بزرگتر است ( از گواهی خدا) بگو: خدا میان من و شما گواه است و وحی میکند به من این آیات قرآن را تا به آن شما و هرکس از افراد بشر را که خبر این قرآن به او رسد ( پند دهم) و بترسانم .
تفسیر : شأن نزول این آیه در مورد مشرکان لجوجی است که به همة نشانه های حقانیت دعوت پیامبر« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبة گواه و شاهد می کردند. پیامبر « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » مأمور شد بگوید: به عقیدة شما ، بالاترین شهادت ، شهادت کیست ؟
غیر از این است که بالاترین شهادت ، شهادت پروردگار است ؟ بگو: خداوند بزرگ گواه میان من وشما است و بهترین دلیل آن این است که این قرآن را بر من وحی فرستاده است ، قرآنی که ممکن نیست ساخته فکر بشری در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد ، قرآنی که الفاظ آن اعجاز آمیز و معانی آن اعجاز آمیز تر است ، آیا همین یک شاهد بزرگ ، دلیل بر گواهی خداوند بر حقانیت دعوت من نیست ؟
{کِتابٌ أَنْزَلْنهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ}ص/ 29
ترجمه : ( این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم الشأن است که بر تو نزل کردیم.
تفسیر : کتابی که نازل کردیم ما آنرا به تو ای رسول الله.
تفسیر : کتاب به معنی مکتوب ونوشته شده است وبدون تردید منظور از کتاب ، در آیة مورد بحث قرآن مجید است.
شبهه : در اینجا این سؤال پیش می آید که مگر تمام قرآن در آن روز نوشته شده بود ؟
در پاسخ به این سؤال می گوییم : نوشته شدن تمام قرآن کافی نیست ، چرا که قرآن هم به کل این کتاب گفته می شود و هم به اجزاء آن . به علاوه کتاب گاهی به معنای وسیعتری اطلاق می شود به معنی مطالبی که در خور نوشتن است و به صورت مکتوب بیرون خواهد آمد هرچند تا آن زمان نوشته نشده باشد.
بحث اصلی ما عظمت قرآن از دید قرآن است ، اما از آنجا که آورندة این کتاب نیز عظیم و شریف است ، باید آیاتی در این مورد ذکر می شد که بگوییم این قرآن بر چه انسان کامل وشریفی نازل شد ، بر آن مقام والا ؛ که البته اجمالاً ذکر شد و لذا اینجا باید اجمالاً ذکر کنیم که حضرت محمد« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » خاتم پیامبران است و بعد از آن پیامبری نمی آید و قرآن آخرین کتاب آسمانی است و ویژگیهای مختصری از ایشان که سرور ومولای ما است بیان می کنیم . البته بسیار مختصر و بقیه را به خوانندگان ارجاع می دهیم تا از مبحث اصلی خارج نشویم إن شاءالله .

2. حضرت محمد « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » خاتم پیامبران

{ما کَانَ مُحَّمَد اَبا أَحَدٍ مِّن رِّجالِکُمْ وَلکِنَ رَسُولُ اللهِ وَ خاتَمَ الْنَبِیین}احزاب/ 40
ترجمه : نیست محمد یکی از مردان شما و لکن رسول خداست و خاتم پیامبران .
تفسیر : این نکته قابل توجه است که خاتم انبیأ بودن به معنی خاتم المرسلین بودن نیز هست ، و این که بعضی از دین سازان عصر ما برای مخدوش کردن مسألة خاتمیت به این معنا چسبیده اند که قرآن پیامبر اسلام « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » ، خاتم انبیاء شمرده شده نه خاتم رسولان ، این یک اشتباه بزرگ است ، چرا که اگر کسی خاتم انبیاء شد به طریق اولی خاتم رسولان نیز هست ، زیرا مرحلة رسالت مرحله ای است فراتر از مرحلة نبوّت.
اگر پیامبر را خاتم المرسلین می نامید ممکن بود خاتم انبیاء نباشد ، اما وقتی می گوید او خاتم انبیاء است مسلماً خاتم رسولان نیز خواهد بود و به تعبیر مصطلح نسبت نبی و رسول ، نسبت عموم وخصوص مطلق است ( دقت کنید).

3. ویژگیهای پیامبر« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه »

مختصری از این ویژگی ها به صورت زیر بیان گردیده است :
پیامبر دارای خلق عظیم
{انک لعلی خلق عظیم}قلم/ 4
صلوات خداوند و فرشتگان بر پیامبر « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه »
{ ان الله ملائکته یصلون علی النبی}احزاب/ 56
پیامبر الگوی مؤمنان
{لقد کان رسول الله اسوة حسنه} احزاب/ 21
جهانی بودن رسالت پیامبر« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه »
{و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیراً ونذیراً} سبأ / 28

4. خداوند در قرآن پیامبر « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » وامت او را مسلمان نامیده است.

{هُوَ سَمَّئکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا}حج / 78
ترجمه: او (خدا) شما را در کتب پیشین مسلمان نامید و همچنین در این کتاب آسمانی (قرآن) .
تفسير : مسلمان کسی است که این افتخار را دارد که در برابر همة فرمان های الهی تسلیم است. در اینکه مرجع ضمیر هو چه کسی است ، در میان مفسران گفتگو است. بعضی گفته اند به خدا بر می گردد ، یعنی خدا هم در کتب پیشین و در قرآن شما را به این نام افتخار آمیز نامیده است ، ولی بعضی دیگر آنرا اشاره به ابراهیم می دانند براساس آیة 128 سورة بقره. ولی تفسیر اول صحیح تراست چرا که با ذیل آیه سازگارتر است.

فصل سوم : آیا قرآن کتب آسمانی قبل از خود را تصدیق می کند؟
1.قرآن تصدیق کنندة تمام کتب آسمانی پیش از خود است .

{ وَاَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقّ مُصَدِقَاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیهِ}مائده / 48
ترجمه : و ما این کتاب (قرآن) را به حق بر تو فرستادیم در حالیکه کتب پیشین را تصدیق می کند و حافظ و نگهبان آنها است.
در آیات متعددی از قرآن مجید ، این تعبیر به چشم می خورد که قرآن مفاد کتب پیشین را تصدیق می کند.
نظیر: مصدق لما بین یدیه ، لما معهم ، لما معکم و ...
تفسیر آیة فوق:
شبهه: همین امر( که قرآن مصّدق کتب پیشین از خود است) سبب شده که جمعی از مبلغان یهود و مسیحی این آیات را سندی بر عدم تحریف تورات و انجیل بگیرند و بگویند: تورات و انجیل در عصر پیامبر« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » مسلماً با تورات و انجیل امروز تفاوتی پیدا نکرده و اگر تحریفی در تورات و انجیلها رخ داده باشد ، مسلماً مربوط به قبل از ان است، و چون قرآن صحت تورات و انجیل موجود عصر پیامبر اسلام« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » را تصدیق نموده ، پس مسلمانان باید این کتب را به عنوان کتب آسمانی دست نخورده به رسمیت بشناسند.
پاسخ : آیات مختلفی از قرآن گواهی می دهد که نشانه های پیامبر اسلام« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » و آیین او در همان کتب که در دست یهود ونصاری در آن زمان بوده وجود داشته است ، زیرا مسلم است که منظور از تحریف این کتب آسمانی این نیست که تمام کتاب های موجود باطل و برخلاف واقع می باشد ، بلکه قسمتی از تورات و انجیل واقعی در لابه لای همین کتب وجود داشته و دارد و نشانه های پیامبر اسلام « صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » در همین کتب ویا سایر کتاب های مذهبی که در دست یهود ونصاری بوده ، وجود داشته است ؛ و الان هم بشارتی در آنها هست. به این ترتیب ظهور پیامبر اسلام« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » و کتب آسمانی او عملاً تنها آن نشانه ها را تصدیق می نموده ، زیرا با ان مطابقت داشته است.
بنابراین معنی تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل این است که صفات و ویژگیهای پیامبر« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » در قرآن با نشانه هایی که در تورات و انجیل آمده مطابقت کامل دارد. بعلاوه آیات متعددی از قرآن حکایت از این می کند که آنها آیات تورات و انجیل را تحریف نمودند . این خود شاهد زنده ای است بر گفتار بالا .

2-آگاهی اهل کتاب از حقانیت قرآن .

{ یأَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرونَ بِأیتِ اللهِ وَ اَنتُمْ تَشْهَدُون}آل عمران/ 70
ترجمه : ای اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کافر می شوید در حالیکه به صحت و صدق ان گواهی می دهید.
تفسیر : مـنظور از آیـات خدا ، قرآن اسـت، یعـنی چرا کـافر می شــوید و به قرآن و دلایـل نبوت رسول اکرم« صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه » . در حالیکه صفات آن حضرت را در تورات و انجیل مشاهده می کنید.
البته آیات دیگری نیز براین امر دلالت می کند .

3- ایمان آوردن مومنان راستین از اهل کتاب به قرآن .

{ الَّذینَ ءاتَیْنهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلَهِ هُم بِهِ یُؤمِنُون} قصص / 52
ترجمه : آنهایی که پیش از ان کتاب آسمانی در اختیارشان قرار داده بودیم به این قرآن ایمان می آورند.
تفسیر : سپس خداوند به مطلب فوق در آیة 36 رعد اضافه می کند که جمعی از احزاب قسمتی از آیاتی را که بر تو نازل شده است انکار می کنند ( وَ مِنَ الْاَ حْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ) منظور از این گروه جمعی از یهود و نصاری بوده اند که تعصب های قومی و مذهبی و مانند آن بر آنها غلبه داشته و به همین جهت قرآن از آنها به اهل کتاب تعبیر نکرده ، چرا که آنها تسلیم در برابر کتب آسمانی خودشان نیز نبودند ، بلکه تنها خط مذهبی خودشان را دنبال می کردند و .... .
البته آیة 53 قصص نیز بر این امر دلالت دارد .

4. تصديق مسلمانان به ايمان آوردن به قرآن و كتب آسماني قبل از آنها

وَقُوُلو ءاَمنّا بِالَّذي اُنزِلَ اِلَينا وَ اُنزِلَ اِلَيكُمْ وَ اِلهِنا وُ اِلهُكُم واحِدَ و َنَحْنُ لَهُ مُسلِموُنْ
ترجمه :بگوييد (اي مسلمانان به اهل كتاب ) ما به تمام آنچه از سوي خدا برما و شما نازل شده است ، ايمان داريم . معبود ما و شما يكي است و دربرابر او تسليم هستيم .
تفسير : چه تعبير زيبايي و چه آهنگ جالبي ! آهنگ وحدت و ايمان به همۀ آنچه ازسوي خداي واحد نازل شده ،‌ وحذف همۀ تعصبها و ما و شماها ، و بلاخره توحيد معبود و تسليم بي قيد و شرط دربرابر الله .
آيه 47 عنكبوت نيز اين معنا را تأكيد مي‌كند .

فصل چهارم : اهداف قرآن كريم چيست ؟
1. براي هدايت مردم به مستقيم ترين آيينها

{إنَ هذَا الْقرَآن يِهْدِي لِلَتي هِيَ اَقْوَم} اسراء 9
ترجمه : اين قرآن مردم را به آييني كه مستقيم ترين و پابرجاترين آيينها است هدايت مي‌‌كند .
تفسير : اَقْوَم صيغه افعل تفضيل است به معناي صافتر و مستقيم تر و پابرجا تر مي‌آيد . ، و به اين ترتيب مفهوم آيه فوق چنين است كه قرآن به طريقه‌اي كه مستقيم ترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مي‌كند .
صاف و مستقيم از نظر عقائدي كه عرضه مي‌كند ، عقائدي روشن ، قابل درك ، خالي از هرگونه ابهام و خرافات ، عقائدي كه دعوت به عمل دارد ، نيروهاي انساني را بسيج مي‌كند وميان انسان و قوانين عالم طبيعت هماهنگي برقرار مي‌سازد .
صاف و مستقيم تر ا زنظر قوانين اجتماعي ، اقتصادي و نظامات سياسي كه بر جامعه انساني حكمفرماست ، كه هم جنبه‌هاي معنوي را پرورش مي‌دهد و هم از نظر مادي ، تكامل آفرين است .
خلاصه قرآن درتمام زمينه‌ها صافترين و مستقيم ترين و ثابت‌ترين طريقه است .
شبهه : در اينجا اين سؤال پيش مي‌آيد كه مفهوم افعل تفضيل اين معنا را مي‌رساند كه در مذاهب و اديان موجود اقوام ديگر ، اين استقامت و عدالت وجود دارد ولي درقرآن بيشتر است ، اما با توجه به چند نكته اين سؤال روشن مي‌شود .
1-اگر طرف مقايسه اديان آسماني ديگر باشد :بدون شك آنها نيز هركدام در زمان و عصر خود آييني مستقيم و صاف و پابرجا بودند ، ولي طبق قانون تكامل ، هنگاميكه به مرحله نهايي يعني مرحله خاتميت برسيم ، آييني وجود خواهد داشت كه صاف ترين و پابرجاترين است .
2-اگر طرف مقايسه غير مذاهب آسماني باشد ؛ بازهم افعل تفضيل دراينجا مفهوم دارد ، زيرا مكتبهاي ديگر مي‌كوشند كه سهمي از استقامت و صافي را داشته باشند ولي درمقايسه بااشتباهاتشان و درمقايسه با مجموع آنها با قرآن روشن مي‌شود كه اين آيين ازهمه مستقيم تر و صاف تر و با ساختمان روح وجسم انسان هماهنگ تر و به همين دليل پابرجا تر است .
3- افعل تفضيل هميشه دليل براين نيست كه طرف مقايسه ، حتما سهمي از آن مفهوم را داراست . چنانكه درقرآن مجيد مي‌خوانيم ، آيه 35 يونس ؛ آيا كسي كه به سوي حق دعوت مي‌كند شايسته‌تر براي رهبري است يا آن كسيكه راهي به حق ندارد ، مگر اينكه او را رهبري كنند .
آيات متعدد ديگري نيز هست كه دلالت برهدايت مردم بوسيله قرآن دارد .

2-قرآن هدايت و رحمت براي اهل ايمان و مسلمين

صراحتاً اين آيه دلالت براين مطلب دارد
وَ ما أنْزَلْنا ، عَلَيكَ الْكِتبَ اِلا لِتُبَيِّنَ لَهُم اَلَّذي اِخْتَلَفُو فيهِ وَ هُدًي و رَحْمَهً لِقَومٌ يؤُمِنونْ نحل ، 64
ترجمه : و ما اين قرآن بزرگ را برتو (پيامبر صلي الله عليه و آله) نفرستاديم ، مگر براي اينكه حقيقت را درآنچه( از توحيد خدا ومعاد و رسالت و غيره ) مردم اختلاف مي‌كنند روشن كني . و براي اهل ايمان هدايت و رحمت باشي .
تفسير : قرآن وسوسه‌هاي شيطان را ازدل آنها مي‌زدايد ، پرده‌هاي فريبنده نفس اماره و شيطان صفتان را از چهره حقايق كنار مي زند ، خرافات و جناياتي كه در زيرماسكهاي فريبنده پنهان شده ، آشكار مي‌سازد ؛ اختلافاتي كه درسايه هوي و هوس پديد آمده برمي‌چيند ، به قساوتها پايان مي‌دهد و نور وهدايت و رحمت را درهمه مي‌پاشد .
وَ نَزَّلنا عَلَيكَ الْكِتبَ تِبْياناً لِكُل شَيٍء ، وَ هِدًي و رَحمَهً و بُشْري لِلْمُسلِمينَ نحل ، 89
ترجمه : ما برتو اين قرآن عظيم را فرستاديم تاحقيقت هر چيزرا روشن كند وبراي مسلمين هدايت و رحمت و بشارت باشد .
اين آيه هم صراحتاً دلالت برمطلوب ما دارد .

3. قرآن هدايت و رحمت براي اهل يقين

هَذا بَصائِرُ لِلْناسِ وَ هِدًي وَ رَحْمهً لِقومٍ يوِقِنوُن جاثيه ، 20
ترجمه : اين قرآن و شريعت وسيله بينايي است و مايه هدايت و رحمت براي مردمي است كه اهل يقين هستند .
تفسير :بصائر جمع بصيرت به معناي بينايي است ، هر چند اين واژه بيشتر درمورد بينشهاي فكري و عقلي استعمال مي‌شود ، ولي گاه به تمام اموري كه مايه درك وفهم مطالب است اطلاق مي‌گردد . جالب اينكه مي‌گويد : اين قرآن و شريعت بيناييهايي است نه دريك بعد كه درهمه ابعاد زندگي به انسان بينش صحيح مي‌دهد .
دراينجا سه موضوع درآيه مطرح است : بصائر ، هدايت ورحمت كه به ترتيب علت و معلول يكديگرند ، آيات روشنگر وشريعت بينا كننده ، انسان را به سوي هدايت مي‌برد . و هدايت نيز مايه رحمت پروردگار است .
جالب اينكه بصائر را براي عموم مردم ذكر مي‌كند ، اما هدايت و رحمت را مخصوص كسانيكه اهل يقين هستند و بايد چنين باشد ، زيرا آيات قرآن مخصوص قوم و گروهي نيست ، بلكه تمام انسانها كه در مفهوم الناس جمعند درآن شريكند ، بي هيچگونه محدوديتي از نظر زمان و مكان ، ولي طبيعي است هدايت فرع بريقين ، و رحمت الهي نيز مولود آن است ، و شامل حال همه نمي‌شود .
به هر حال اينكه مي‌گويد قرآن عين بصيرت وعين هدايت و رحمت است ، تعبير زيبايي است كه از عظمت وتأثير اين كتاب آسماني حكايت مي‌كند براي آنها كه دررهرو راهند و جستجو گر حقند .

4.خارج كردن مردم از ظلمات به نور

آيات متعددي دلالت براين امر دارند ، به بررسي يكي از آنها مي‌پردازيم .
كِتبٌ اَنْزَلنهُ الَيْكَ لِتُخرِ جَ الناسَ مِنَ الظُلُماتِ الِي النُور ... ابراهيم 1
ترجمه : اين كتابي است كه برتو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيهاي (شرك و ظلم و طغيان ) به سوي روشنايي ايمان و عدل برساني ...
تفسير : درحقيقت تمام هدفهاي تربيتي و انساني ، معنوي و مادي نزول قرآن ، درهمين يك جمله جمع است . بيرون ساختن از ظلمتها به سوي نور !
ازظلمت جهل به نور دانش ، از ظلمت كفر به نور ايمان ، از ظلمت ستمگري و ظلم به نور عدالت ، از ظلمت فساد به نور صلاح ، از ظلمت گناه به نور پاكي و تقوي و از ظلمت پراكندگي وتفرقه و نفاق به نور وحدت.
جالب اينكه ظلمت دراينجا و مانند بعضي ديگر از سوره‌هاي قرآن به صورت جمع آمده ونور بصورت مفرد ، اشاره به اينكه همه نيكيها و پاكيها و ايمان وتقوي و فضيلت در پرتو نور توحيد يك حالت وحدت و يگانگي به خود مي‌گيرند و همه با يكديگر مربوطند و متحد و درپرتو آن يك جامعه واحد ويك پارچه و پاك از هر نظر ساخته مي‌شود . اما ظلمت همه جا مايۀ پراكندگي و تفرقۀ صفوف است . ستمگران ،‌بدكاران و آلودگان به گناه و منحرف ، حتي در مسيرهاي انحرافي خود غالباً وحدت ندارندو باهم درحال جنگند .

5. همه دانشمندان قائلند كه قرآن براي هدايت مردم آمد .

وَ يَريَ الذينَ اوُتوُ العِلمَ الَّذي اُنزِلَ اِلَيكَ مِنْ رَبّكَ هُوَ الحَقّ و يَهدي اِلي صِراطٍ العَزيز سباء 6
ترجمه : و آنان كه اهل دانش ومعرفت گرديدند يقين داشتند كه قرآني كه برتو نازل شده از جانب پروردگار تو (براي هدايت خلق ) به حق نازل گرديده است و رهنماي خلق به راه پروردگار عزيز وحميد است .
تفسير : جمله يري فعل مضارع است و با توجه به گسترش الذين اوتو العلم همه دانشمندان را درهر عصر و زمان و مكان در برمي‌گيرد .
هرعالِم بي تعصبي برمحتواي اين كتاب آسماني بينديشد از معارف و احكام و اندرزهاي حكيمانه ومواعظ تكان دهنده آن گرفته ، تا تاريخهاي عبرت انگيز و بحث‌هاي علمي اعجازآميزش ، مي‌داند همگي گواه برحقانيت اين آيات است .
امروز كتابهاي مختلفي از سوي دانشمندان غربي و شرقي درباره اسلام و قرآن تأليف يافته كه در آنها اعترافات بسيار گويا و روشني برعظمت اسلام وصدق آيه فوق ديده مي‌شود .
تعبير به هوالحق تعبير جامعي است ،يعني محتواي قرآن هماهنگ با قوانين آفرينش و واقعيتهاي عالم هستي و جهان انسانيت است وچون چنين است هدايتگر به سوي خداست .

6.قرآن براي تذكر همه جهانيان فرستاده شده است .

آيات متعددي دلالت براين امردارند ، كه به بررسي يكي از آنها مي‌پردازيم .
إنَ هُوَ اِلّا ذِكرٌ لِلْعالَمينَ . ص،87
ترجمه : اين قرآن فقط وسيله تذكر براي همه جهانيان است .
تفسير :آري مهم آن است كه مردم از غفلت درآيند و به تفكر و انديشه بپردازند ، چرا كه راه روشن ونشانه‌ها ي آن آشكار است ودردرون جان انسان فطرت پاكي است كه با اوجهت مي‌دهد و به خط توحيد و تقوا مي‌كشاند . مهم بيداري است ورسالت اصلي پيامبران وكتب آسماني همين است . اين تعبير كه نظيرش در قرآن مجيد كم نيست نشان مي‌دهد كه محتواي دعوت انبياء درتمام مراحل هماهنگ با فطرت خدا دادي است و اين دو همدوش با هم پيش مي‌روند .

7.قرآن بشير و نذير است .

آيا ت متعددي دال براين مطلب است كه به محتواي يكي از آنها مي‌پردازيم .
بَشيراً وَ نَذيراً فَأعْرِضْ اَكْثَرَهُم فَهُم لا يَسْمَعُونَ فصلت ، 4
ترجمه : قرآني است كه نيكان را بشارت مي‌دهد و بدان را مي‌ترساند . اما اكثر مردم اعراض كردن و اندرز و نصايحش نمي‌شنوند .
تفسير : تأثير عميق تربيتي قرآن از طريق بشارت و انذاراست ، گاه چنان آياتش در تشويق نيكان و پاكان اوج مي‌گيرد كه تمام وجودانسان را به وجد مي‌آورد وگاه در تهديد وانذارفاسدان و مجرمان چنان تكان دهنده است كه مو برتن انسان راست مي‌شود و اين دو اصل تربيتي را دوش به دوش يكديگردرآياتش پيش مي‌برد .

8.قرآن ورسول الله صلي الله عليه و آله برهمه اديان دنيا غالب مي‌شوند .

هُوَ الّذي اَرْسَلَ رَسوُلِهِ بِالهُدْيِ وَدينِ الْحقّ لِيُظْهِرَهُ وَ عَلي الدّينِ كُلِّهِ وَكفَي بِاللهِ شَهيداً فتح ، 28
ترجمه : خداوند رسول خود را با دليل روشن وبرهان واضح فرستاد تا دين اسلام را با حجتها و برهانها برتمامي اديان ظاهر سازد وخداوند براي شهادت آن كافي است .
تفسير : بعضي مي‌گويند خداوند رسول خود را با قرآن فرستاد تا دين اسلام را برهمه اديان غالب كند . بعضي گفته‌اند : اسلام با پيروزي و قوه قهريه و گسترش درسرزمينها براديان پيروز گردد .
بعضي گفته‌اند : اين همه به هنگام ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است كه ديگر ديني به جز اسلام در روي زمين باقي نخواهد ماند .

9.قرآن آشكار كننده حق ازباطل

آيات متعددي دلالت براين امر مي‌كند ، به شرح يكي از آنها مي‌پردازيم .
تِلْكَ ءاياتُ الْكتبُ الْمُبين يوسف ، 1
ترجمه : اين است آيات كتاب الهي كه حقايق را آشكار مي سازد .
تفسير : كتابي روشني بخش و آشكار كننده حق ازباطل ونشاندهندۀ صراط مستقيم و راه پيروزي و نجات.
جالب توجه اينكه دراين آيه ازاسم اشاره به دور (تلك ) استفاده شده است كه نظير آن را در آغاز سوره بقره و بعضي ديگر ازسوره‌هاي ديگر قرآن داشتيم . مي‌گفتيم اينگونه تعبيرات اشاره به عظمت اين آيات است . يعني آنچنان بلند و والاست كه گويي در نقطه دوردستي قرارگرفته ، دراوج آسمانها ، دراعماق فضاي بي‌كران كه براي رسيدن به آن بايد تلاش و كوشش وسيعي انجام داد ، نه همچون مطالب پيش پا افتاده كه انسان درهرقدم با آن روبرو مي‌شود . (نظير اين تعبير را در ادبيات فارسي نيز داريم كه درحضور يك شخص بلند پايه مي‌گويند : آن جناب ... آن مقام محترم ... )

10.قرآن شفاء براي مؤمنين

وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُو شِفاءٌ و رحمهٌ لِلموءمِنين ... اسراء ، 82
ترجمه : ما قرآن را نازل مي‌كنيم كه مايه شفاء و رحمت مؤمنان است .
تفسير : كلمه« من» دراينگونه موارد براي تبعيض مي‌آيد ، ولي از آنجا كه شفا ورحمت مخصوص قسمتي از قرآن نيست ، بلكه اثر قطعي همه آيات قرآن است؛ مفسران بزرگ كلمه« من» را دراينجا بيانيه دانسته‌اند . ولي بعضي اين احتمال را داده‌اند كه «من » دراينجا نيز به همان معني تبعيض است و اشاره به نزول تدريجي قرآن مي‌باشد (بخصوص اينكه جمله ننزل فعل مضارع است ) . دراينصورت معني جمله روي همرفته چنين مي‌شود ؛ ما قرآن را نازل مي‌كنيم و هربخشي از آن كه نازل مي‌شود به تنهايي مايه شفاء و رحمت است ... (دقت كنيد ).
فرق ميان شفاء و رحمت : مي‌دانيم شفاء معمولاً درمقابل بيماريها و عيبها و نقصها است ؛ بنابراين نخستين كاري كه قرآن در وجود انسانها مي‌كند ، همان پاكسازي ازانواع بيماريهاي فكري و اخلاقي فرد وجامعه است، پس از آن مرحله رحمت فرا مي‌رسد ، كه مرحله تخلق به اخلاق الهي و جوانه زدن شكوفه‌هاي فضائل انساني در وجود افرادي است كه تحت تربيت قرآن قرار گرفته‌اند .
به تعبير ديگر شفاء اشاره به پاكسازي است و رحمت اشاره به نو سازي و...
آياتي ديگر نيز براينكه قرآن شفاء ورحمت مؤمنين است دلالت مي‌كنند .

11. قرآن خسران براي ستمگران

وَلا يَزيدُ الظّالِمينَ اِلّا خَسَاراً اسراء 82
ترجمه : ولي ستمگران (مانند هميشه به جاي اينكه ازاين وسيله هدايت بهره گيرند ) جزخسران و زيان بيشتر ، چيزي برآنها نمي‌افزايد .
تفسير : چرا ظالمان نتيجه معكوس مي‌گيرند ؟ نه تنها دراين آيه ؛ كه در بسياري از آيات قرآن مي‌خوانيم دشمنان حق به جاي اينكه ازنورآيات الهي دل وجان خود را روشن سازند وتيرگيها را بزدايند، برجهل شقاوتشان افزوده مي‌شود . اين به دليل آن است كه خمير مايه وجودشان براثر كفر وظلم ونفاق به شكل ديگري درآمده ، لذا هرجا نورحق را مي‌بينند به ستيز با آن برمي‌خيزند. واين مقابله و ستيز با حق بر پليدي آنها مي‌افزايد ؛ وروح طغيان و سركشي را درآنها تقويت مي‌كند .
قرآن بدون شرط مايۀ هدايت گمراهان است اما به يك شرط ؛ گمرهاني كه درجستجوي حق هستند ، به همين انگيزه به سراغ دعوت قرآن مي‌آيند؛ و انديشه خود را براي درك حق به كار مي‌گيرند ، اما متعصبان لجوج و دشمنان قسم خوردۀ حق كه باحالت صد درصد منفي به سراغ قرآن مي‌آيند مسلماً بهره‌اي ازآن نخواهند داشت ؛ بلكه بر عناد وكفرشان افزوده مي‌شود ؛ چراكه تكرار عمل خلاف به آن عمق بيشتر درجان آدمي مي‌دهد .

12. تلاوت قرآن موجب افزايش ايمان مؤمنان است .

وَلِذا تُلِيَتّ عَلَيهِمُ وءَايتُهُ زادَتْهُم ايمَانا ً انفال ، 2
ترجمه : هنگاميكه آيات خدا برمومنان خوانده مي شود ايمانشان افزوده مي‌شود .
تفسير : نمو و تكامل خاصيت همه موجودات زنده است ، موجود فاقد نمو وتكامل يا مرده است ويا در سراشيبي مرگ قرارگرفته ؛ مؤمنان راستين ايماني زنده دارند كه نهالشان با آبياري از آيات خدا روز به روز نمو بيشتر و گلها وشكوفه‌ها و ميوه‌هاي تازه تري پيدا مي‌كند ؛ آنها همچون مردگان زنده نما در جا نمي‌زنند ، و دريك حال ركود ويكنواختي مرگبار نيستند ؛ هرروز كه نو مي‌شود فكر وايمان و صفات آنها هم نو مي‌شود .
ادامه دارد ......

پي نوشت :

1 . تفسیر نمونه ؛ ج 18 ، ص 364 .
2. همان ؛ ج 20 ، ص 209 .
3. همان؛ ج 13، ص 159
4. همان؛ ج 13، ص108
5. از جمله : بقره 99 ، 176 ،252 و نساء ، 82 ، 105،113،136 و مائده 15 ، 48، 83 و انعام 19 ، 92 ، 114 و اعراف 196 و یونس 37 و هود 1 ، 14 و رعد 1 و ابراهیم 1 و حجر 9 و نمل 44 ، 64 ، 89 ، 102 و اسراء 82 ،105 ، 106 و کهف 1 ، 27 و مریم 73 ، 97 و طه 2 ، 99 ، 113 و انبیاء 10 ، 50 و حج 16 و مؤمنون 71 ونور 34 ، 46 و فرقان 1 ، 6 و شعراء 192 و نمل 6 و لقمان 2 و سبأ 6 و یس 5 و ص 39 و زمر 2 ، 23 ، 41 و غافر 2 وفصلت 3 وشوری 3 ، 17 و دخان 3 وجاثیه 6 و واقعه 80 و حدید 9 و تغابن 8 و طلاق 10 و مزمل ، 5 و انسان ، 23 و قدر، 1 و قصص ، 86 و عنکبوت ، 45 و محمد ، 2 و جمعه ، 2 و بینه ، 2 . ر.ک به تفسیر نمونه مربوط به این آیات ، مطلوب ما که همان نازل شدن قرآن از طرف خدا است به دست می آید و سورة مائده ، 104 با رجوع به تفسیر نور و سورة رعد ، 30 – ر.ک به تفسیر المیزان مراد ما به دست می آید.
6. تفسير نمونه ؛ ج 15 ،ص 363
7. همان منبع ؛ ج 15 ، ص 364 .
8. تفسیر تقریب القرآن الی الأذهان ؛ ج 5 ، ص 154 .
9. ترجمه تفسیر جوامع ااجامع ؛ ج 6 ، ص 32 .
10. تفسیر نمونه ؛ ج 5 ، ص 179 .
11. تفسیر تقریب القرآن الی الأذهان ؛ ج 4 ، ص 525 .
12. تفسیر نمونه ؛ ج 1 ، ص 66 .
13. تفسیر نمونه ؛ ج 17 ، ص 338 .
14. کتاب یکصد و پنجاه موضوع از قران کریم ، ص 283 .
15. تفسير نمونه؛ج 14 ،ص 183
16. بقره ،41 ، 89 ، 97 ، 101 وآل عمران 3 ، 81 ونساء 47 ومائده 15 ، 48 وانعام 92 ویونس 27 ویوسف 111 و احقاف 12 ، 30 و فاطر 31 .
17. سوره آل عمران ؛ آیه 72 و انعام ، 114
18. آل عمران، 72 و انعام،114
19. تفسير نمونه ج 10 ص 236
20. همان ؛ ج16 ص 109
21. همان ؛ج 16 ص 300
22. همان ؛ج 16 ص 301
23. تفسير نمونه : ج 12 ص 38-36
24. آل عمران ، 101 ، 138 و سبا ، 6و زمر 41 و جاثيه ، 11 و جن ، 2 .
25. تفسير نمونه ؛ ج 11 ص 286
26. تفسير نمونه ، ج 21 ص 256-255
27. ازجمله حديد 9 ، وطلاق 11
28. تفسيرنمونه ؛ ج10 ص 262
29. تفسير نمونه ، ج 18 ص 20
30. مزمل 19 و مدثر 54 و انسان 29 و تكوير 27 و عنكبوت 51 و قصص 51 با مراجعه به تفسير نمونه
31. تفسير نمونه ؛ ج 19 ص 352-351
32. تفسير نمونه ؛ ج20 ، ص 211 .
33. ترجمه تفسير مجمع البيان ؛ ج 23 ص 175
34. از جمله حجر1 و قصص 2 .
35. تفسير نمونه ؛ ج 9 ص 299 .
36. همان ؛ ج 12، ص 236 .
37. از جمله فصلت ، 44 .
38. تفسيرنمونه ،؛ ج 12 ص 238-237
39. تفسيرنمونه ؛ ج 7 ، ص 87
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:37 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

فروغی از اندیشه های قرآنی امام صادق (ع)

سید جواد حسینی

تمام فرقه‌های اسلامی اتفاق نظر دارند که امام صادق(ع) در بسیاری از علوم، از کلام و اعتقادات گرفته تا فقه و تفسیر و مسائل اخلاقی، پیشگام و پیشتاز بود؛ تا آنجا که چهار هزار نفر از خزائن علوم آن حضرت خوشه‌چینی کردند. شیخ مفید می گوید:
«راویان حدیث، اصحاب مورد اطمینان حضرت صادق(ع) را با همه اختلافاتی که داشتند، تا چهار هزار نفر شماره کرده‌اند».[1]
آنان هر چه از امام می‌شنیدند، طبق دستور خود حضرت آن را می‌نوشتند. رساله‌های متعدد  و کتاب‌های بی‌شماری منسوب به آن حضرت و شاگردان او نقل شده است که تعدادشان بیش از چهارصد اثر است.[2]
آنچه پیش رو دارید، نمونه‌هایی از روایات تفسیری است که در مورد تفسیر و تأویل قرآن از آن حضرت به یادگار مانده است. امید که راهگشا و سازنده باشد.

نکاتی دربارۀ قرآن

امام صادق(ع) نکات کلیدی و مهمی دربارۀ قرآن بیان فرموده است که در هر زمان می‌تواند راهگشا و کارساز باشد.

1. قرآن، جامع علوم

یکی از پرسش‌های همیشگی این است که: آیا قرآن تمام علوم بشری را در خود جای داده است؟ از ظاهر آیات قرآن فهمیده می شود که قرآن، بیانگر هر تری و خشکی: )لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ([3]، و تبیان هر چیزی است.[4]
علامه طباطبائی می‌گوید: مراد از «هر چیزی»، امور مربوط به هدایت بشر است؛ یعنی معارف حقیقی مربوط به دنیا، مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهی، قصّه‌ها و مواعظ.[5]
در تفسیر نمونه می‌خوانیم:
با توجه به وسعت مفهوم «کلّ شَیء»، به خوبی می‌توان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز است، ولی از این نکته که قرآن کتاب تربیتی و انسان سازی است که برای تکامل فرد و جامعه در همه جنبه‌های معنوی و مادی نازل شده است، روشن می‌شود که منظور از «همه چیز» تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن دایرة المعارف بزرگی است که تمام جزئیات علوم ریاضی، جغرافیایی، شیمی، فیزیک  و مانند آن در آن آمده است. البته قرآن دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش‌ها کرده و تمام دانش‌ها مشمول این دعوت کلی است. به علاوه، گاه‌گاهی به تناسب بحث‌های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت‌های حساسی از علوم و دانش‌ها برداشته‌ است، ولی با این حال، آنچه قرآن برای آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی قرآن را تشکیل می‌دهد، همان مسئله انسان سازی است و در این زمینه چیزی را فروگذار نکرده است.[6]
تمام این سخنان به نوعی برگرفته از سخنان امامان خصوصاً حضرت صادق(ع) ذیل این آیه  است. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
«إِنّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلّ شَيْ‏ء[7]ٍ حَتّى وَ اللّهِ مَا تَرَكَ اللّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتّى لَا يَسْتَطِيع عَبْدٌ أن يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ إِلّا وَ قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ فِيهِ؛[8] خداوند تبارک و تعالی در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. به خدا سوگند، چیزی که مورد  نیاز مردم بوده است، کم نگذارده است، تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل می‌شد،  مگر اینکه در قرآن نازل شده است».[9]
چنان که پدر بزرگوارش حضرت امام باقر(ع) نیز فرمود:
«خداوند متعال چیزی را که مورد نیاز این امت است، در کتابش فروگذار نکرده است و برای رسولش تبیین کرده است و برای هر چیزی حدّی قرار داده و دلیل روشنی برای آن نهاده  و برای هر کسی که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتی قرار داده است».
معلّی بن خنیس از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود:
«هیچ امری نیست که دو نفر با هم در آن اختلاف کنند، مگر آنکه اصلی برای (حلّ) آن در قرآن وجود دارد، ولی عقول مردان به آن نمی‌رسد».[10]
از این روایت و روایات دیگری که از حضرت صادق(ع) رسیده، می‌توان برداشت کرد که همه چیز در قرآن بیان شده است، منتها فهم تمام آن در حیطه فهم بشر غیر معصوم نیست.
عبد الاعلی بن اعین می‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود:
«من کتاب خدا را می‌دانم. در آن آغاز خلقت و آنچه تا قیامت خواهد بود، آمده است. در آن خبر آسمان و زمین، خبر بهشت و جهنم، و خبر گذشته و حال وجود دارد و من این را به گونه‌ای که به کف دستم نگاه می‌کنم، می‌دانم. به راستی خداوند فرمود: )فیه تبیان كُلّ‏ِ شَيْ‏ءٍ(؛ «در قرآن بیان همه چیز است».[11]
در حدیث دیگر فرمود: «به راستی می‌دانم آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است. می‌دانم آنچه در بهشت است، و می‌دانم آنچه در دوزخ است، و می دانم آنچه تا قیامت خواهد بود».
آن گاه لحظه‌ای ساکت شد. سپس احساس کرد که شنوندگان تعجب کرده‌اند و این سخن برایشان گران آمده است؛ بنابراین فرمود: همۀ اینها را از کتاب خداوند عزوجل می‌دانم؛ زیرا خدای تعالی دربارۀ کتابش می‌فرماید: ) تِبْيانًا لِكُلّ‏ِ شَيْ‏ءٍ(.[12]
این روایات در کنار روایاتی که قرآن را دارای بطونی می‌دانند که فقط پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) به آن آگاهی دارند، نتیجه می‌دهند که مسائل و علوم فراوانی در بطن قرآن وجود دارد که به جز ائمه(ع) کسی به آنها دسترسی ندارد.
ابواسامه می‌گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم و در نزد او مردی از مغیریّه[13] هم حضور داشت که از سنت‌ها و مستحبات پرسش کرد. حضرت فرمود:
«هیچ چیزی نیست که فرزند  آدم به آن محتاج باشد، مگر اینکه از طرف خداوند و رسولش رسیده است. اگر چنین نبود، خداوند به وسیله ما احتجاج نمی‌کرد به آنچه احتجاج کرده است».
مغیری گفت: به چه احتجاج کرده است؟! حضرت صادق(ع) فرمود: «امروز دین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم».[14]
(از این سخن معلوم می‌شود که خداوند با طرح امامت، دین را کامل و حجّت را هم بر مردم تمام کرده است).

2. تازگی قرآن

در عصر ما این پرسش فراوان مطرح می‌شود که: چگونه کتابی که مربوط به 1400سال قبل است، می‌تواند جامعه پیشرفته قرن حاضر را اداره کند؟ از حضرت امام صادق(ع) نیز سؤال شد که: چگونه قرآن با وجود انتشار یافتن و گذشت زمان، جز تازگی چیزی بر آن اضافه نمی‌شود؟ فرمود:
«لاَنَّ اللهَ تَبارکَ و تَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزمانٍ دُونَ زمانٍ وَلا لناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فی کُلِّ زمانٍ جَدیدٌ و َ عِنْدَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ إِلی یَوْم الْقیامة؛[15] برای اینکه خدای بلند مرتبه آن را برای زمان خاص و مردمی خاص قرار نداده. بدین رو، قرآن در هر زمان تازه و در نزد هر قومی جدید است تا روز قیامت».
یعنی خداوند قرآن را به گونه‌ای نازل فرموده که با همه زمان‌ها سازگار باشد و نیازهای همه انسان‌ها را برآورده سازد؛ چرا که قرآن با بیان قواعد و قوانین کلّی و حضور امامت در کنار آن و ادامه اجتهاد در زمان غیبت، به گونه‌ای نازل شده است که قابلیت دارد با استخراج و تطبیق بر مصداق‌های جدید، جواب‌گوی نیاز هر عصر و زمانی باشد.

3. آموختن قرآن

آشنایی با قرآن ـ که کامل‌ترین کتاب الهی است ـ  به عنوان واجب کفایی، لازم و واجب است. حضرت صادق(ع) فرمود:
«یَنْبَغی أنْ لایَمُوت المؤمِنُ حَتّی یتَعَلَّمَ القُرآنَ اَوْ یَکُونَ فی تَعَلُّمِهِ؛ سزاوار است که  مؤمن نمیرد، مگر آنکه قرآن را فراگرفته باشد  یا در حال فراگیری آن باشد».
ظاهراً مراد از تعلّم، صرف روخوانی نیست، بلکه فراگیری مضامین قرآن و آشنایی با دستورهای آن و در نتیجه، عمل کردن به آن است. شاهد این مدّعا، تفسیری است که حضرت در ذیل آیۀ تلاوت بیان کرده است؛ آنجا که درباره سخن خداوند: )الذین آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقّ تِلاوَتِهِ([16] فرمود:
«آیات قرآن را به ترتیل می‌خوانند و معانی آن را  می‌فهمند و به احکام قرآن عمل می‌کنند، و به وعده‌اش امید می‌بندند و از عذاب‌های آن می‌ترسند، و به قصه‌های آن تمثل می‌جویند، و از مثل‌های آن عبرت می‌گیرند، و اوامر آن را انجام می‌دهند، و از نواهی آن دوری می‌کنند. به خدا سوگند که تلاوت فقط حفظ آیات قرآن و بیان حروف و تلاوت سوره‌های آن نیست ... مردم حروف قرآن را حفظ کردند (و زیبا خواندند) ، ولی حدود آن را تباه کردند؛ بلکه (هدف از تلاوت،) تدبر در آیات قرآن است که خداوند فرمود: کتاب مبارکی بر تو نازل کردیم تا در آن تدبّر کنند[17]».[18]
وقتی که تلاوت فقط خواندن نباشد و همراه با فهم و تدبّر و عمل باشد، به طریق اولی تعلّم آن نیز باید توأم با درک و عمل باشد.

4. پناه بردن و گوش دادن به قرآن

قرآن  کریم می‌فرماید:
)فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشّيْطانِ الرّجيمِ([19]؛
«هر گاه قرآن خواندی، پس به خدا از شیطان رجیم پناه ببر».
از امام صادق(ع) دربارۀ استعاذه و پناه بردن به خداوند در آغاز هر سوره، سؤال شد. فرمود:
«نَعَمْ فتَعوَّذْ باللهِ مِنَ الشیطان الرجیم (وَ ذَکَرَ اَنَّ الرَّجیم اَخْبَثُ الشّیاطینَ)؛ بلی. پس، از شیطان رانده شده، به خدا پناه ببر، (و یادآور شد که رجیم، خبیث‌‌ترین شیاطین است)».[20]
و همچنین آن حضرت دربارۀ لزوم گوش فرادادن به قرآن به هنگام تلاوت آن به وسیله دیگران فرمود:
«نَعَم إذا قُِریءَ القرآنُ عِندَکَ فَقَدْ وَجَبَ عَلَیْکَ الاسْتِماعُ و الإنصاتُ؛[21] بلی، وقتی قرآن در نزد شما خوانده می‌شود، واجب و لازم است که گوش کنید و ساکت باشید».

5. منع تفسیر به رأی

از انحرافات خطرناکی که در جامعه بعد از پیامبر اکرم(ص) به وجود آمد و تا امروز ادامه داشته است، تفسیر به رأی و تحمیل آرا بر قرآن است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«قال الله جلَّ جلاله: ما آمَنَ بی مَنْ‌فَسَّرَ بِرَأیهِ کَلامی؛ خداوند جلیل فرموده است: به من ایمان نیاورده است کسی که کلام مرا (قرآن) تفسیر به رأی کند».
امام صادق(ع) نیز بر این امر به عنوان امر کلیدی تأکید ورزیده است؛ از جمله فرموده:
«مَنْ فَسَّرَ القُرْآنَ بِرَأیهِ فَأصابَ لم یُؤجَرْ و اِنْ أخْطأَ کان إثْمُهُ عَلَیْه؛ کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است».[22]

معارف دینی قرآنی
1.  تفسیر آیۀ نَفْر

مردی انصاری از امام صادق(ع) پرسید: گروهی از مردم روایت کرده‌اند که رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ اِخْتلافَ اُمَّتی رَحْمَةٌ؛ اختلاف امت من رحمت است». حضرت فرمود: راست می‌گویند. عرض کردم: اگر اختلاف آنها رحمت است، پس اجتماع و اتفاقشان عذاب است؟ حضرت فرمود: «مقصود چیزی نیست که تو رفته‌ای و دیگران رفته‌اند، اینکه خدا فرمود: )فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلّ‏ِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ([23]؛ «چرا از هر طایفه، گروهی کوچ نمی‌کنند تا در دین تفقه کنند و بعد از برگشتن، قومشان را (از عذاب الهی) بترسانند». پس خداوند به مردم امر کرده است که به سوی رسول خدا بکوچند و نزد او رفت و آمد کنند تا بیاموزند، آن گاه به سوی قوم خویش برگردند و آنها را (از  مسائل دینی) آگاه سازند. همانا مقصود پیامبر (از اختلاف)، رفت و آمد به شهرها ]ی دور و نزدیک[ است، نه اختلاف در دین؛ زیرا دین، یکی است. همانا دین، یکی است».[24]
با تفسیر امام، دو شبهه مهم حل می‌شود:
مراد از « اِخْتلافُ اُمَّتی...»، اختلاف و نزاع امت نیست، بلکه مقصود رفت و آمد مردم از شهرهای دور و نزدیک به محضر پیامبر اکرم(ص) برای فراگیری مسائل دینی است.
شبهه دوم که اکنون نیز گاهی مطرح می‌شود، این است که: چرا فقط به انذار و ترساندن اشاره شده؛ در حالی که علما در کنار انذار، بشارت هم می دهند و چنانکه پیامبر اکرم(ص) «بشیر و نذیر» بود، علما نیز وارث همان پیامبرند؟! امام صادق(ع) این شبهه را این گونه حل می‌کند که مراد از «لِيُنْذِِرُوا»، «ِیُعَلِّموهم»  است و در تعلیم، هم تبشیر وجود دارد و هم انذار، هم بیان اوامر خداوند است همراه با پاداش‌های آن، و هم بیان نواهی است که ارتکاب آن مستوجب عذاب است.

2. معنای شاکله

امام صادق(ع) فرمود:
«همانا اهل جهنم در جهنّم خالد و جاودان‌اند؛ چون نیات آنها در دنیا  این بود که اگر دنیا ابدی بود، تا ابد خدا را عصیان کنند و همانا  اهل بهشت در آن جاودان‌اند؛ چون نیّات آنها در دنیا این بود که اگر در دنیا باقی بمانند، همیشه خدا را اطاعت کنند. بر اساس نیّت است که هر دو گروه مخلّدند».
سپس آن حضرت این آیه را تلاوت کرد: )قُلْ كُلّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه(. و فرمود: «علی نیّته؛[25] اینکه هر کس بر شاکله‌اش  عمل می‌کند؛ یعنی بر اساس نیتش عمل می‌کند».
با این تفسیر، معنای روایاتی که نیت را اساس کارها می‌داند، روشن می‌شود؛ از جمله «إنَّما اْلاَعمالُ بِالنِیّات؛ همانا اعمال بر اساس نیات است» و «اَلِنّیَةُ اَساسُ العَمَلِ».[26]

2. هدف خلقت

از بحث‌هایی که همیشه مطرح بوده است، این مطلب است که: انسان برای چه آفریده شده است و هدف از خلقت او چیست؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
          که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود
            به کجا می‌روم آخر، ننمایی وطنم؟
امام علی(ع) فرمود:
«خداوند رحمت کند انسانی را که آنچه لازم است، برای نفس خود تهیّه کند و خویشتن را برای قبر آماده سازد؛ انسانی که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد باز می‌گردد».[27]
امروزه نیز این پرسش به صورت جدّی در تمام جوامع مطرح است. «ژان خوارستی»، دانشمند آلمانی، می‌گوید:
«هر چه بشریت ترقی می‌کند، این سؤال بیشتر مطرح می‌شود که چرا باید بمیرد و منظور از  این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد».[28]
قرآن کریم گاه هدف خلقت را رسیدن به بندگی می‌‌داند:
)وَ ما خَلَقْتُ الْجِنّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ([29].
«ما خَلَقْتُ الْجِنّ وَ اْلإِنْسَ» این بخوان
             جز عبادت نیست مقصود از جهان
و گاه هدف، شناخت قدرت الهی بیان شده است:
)اللّهُ الّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنّ يَتَنَزّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنّ لِتَعْلَمُوا أَنّ اللّهَ عَلى‏ كُلّ‏ِ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ(.[30]  
و زمانی امتحان و آزمایش دانسته شده است که می‌فرماید:
)الّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً([31]؛
«خدایی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک، بهتر عمل می‌کنید».
در آیه‌ای دیگر نیز هدف خلقت را قرب و رحمت الهی دانسته، می‌فرماید:
)وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ([32]؛
«مردم پیوسته در اختلاف‌اند، مگر آنانی که خدا به آنان رحمت آورده و برای همین آنها را آفریده است».
این پرسش در زمان حضرت صادق(ع) نیز مطرح بود. ملحدی از حضرتش پرسید: خدا برای چه هدفی خلق را آفریده است؛ در حالی که احتیاجی به آنها ندارد و مجبور به خلق مخلوق نیز نبود و عبث و بیهودگی و بازیچه گرفتن مخلوق، لایق شأن او نیست؟ حضرت فرمود:
«خَلَقَهُمْ  لإظْهارِ حِکْمَتِهِ و َ اِنفاذِ عِلْمِهِ و اِمضاء تَدْبیره؛ خداوند مخلوقات را آفرید تا حکمت خویش را بنمایاند، و علمش را نشان دهد، و تدبیرش را به تأیید برساند».[33]
همان‌طور که در آیه قرآن آمده است: «خدا همان است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. او فرمان (خود) را در میان آنها فرود می‌آورد تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست. به راستی، دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است».[34]
امام صادق(ع) در ذیل آیه )وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ([35]، فرمود:
«خَلَقَهُمْ لِیَفْعَلوا ما یَسْتَوْجِبُونَ بِه رَحْمَةَ الله فَیَرْحَمْهُم؛ خداوند آنها را آفرید تا آنچه را  که با آن مستحق رحمت الهی می‌شوند، انجام دهند، پس او به آنها رحمت آورد».[36]
در کلام حضرت صادق(ع) هدف خلقت، اظهار حکمت الهی، شناخت علم بی‌پایان الهی، تثبیت تدبیر او، امتحان مردم و رسیدن به رحمت و قرب الهی است.
در جمع‌بندی نهایی، اهداف مذکور را می‌توان چنین خلاصه کرد: خداوند به انسان اختیار داد و او را بر سر دو راهی گذاشت تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزیند و در سایه آن به رحمت الهی و سعادت دست یابد. و چون هر گونه رحمتی در نزدیکی به خداست، می‌توان گفت: هدف نهایی از آفرینش انسان، همان قرب الهی است و آزمایش انسان و پرستش خدا، وسیله و لازمه رسیدن به این هدف نهایی است.[37]

4. قلب سلیم و مختوم

حضرت صادق(ع) در تفسیر آیه )إِلاّ مَنْ أَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ(، فرمود:
«قلب سلیم، قلبی است که خدای خویش را ملاقات کند، در حالی که در آن (محبت) غیر از خدا نباشد و هر قلبی که در آن شرک و یا شک باشد، (از ارزش) ساقط است».[38]
آن حضرت در جای دیگر فرمود:
«هُوَ القَلْبُ الّذی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُنیا؛ قلب سلیم، قلبی است که از حب دنیا سالم باشد».
اما «ختم قلب» چیست؟  امام صادق(ع) فرمود:
«برای تو قلب و گوش‌هایی است و به راستی خداوند هر گاه ارادۀ هدایت کسی را داشته باشد، گوش‌های قلب او را باز می‌کند و هر گاه غیر آن (گمراهی فرد) را اراده کند، بر گوش‌های قلب او مهر می‌زند که هرگز رستگار نخواهد شد و این است سخن خداوند که فرمود: ) أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها(؛[39] «یا بر قلب‌ها، قفل‌ها زده شده است».

5. گناهان کبیره در قرآن

عمرو بن عبید بر امام صادق(ع) وارد شد و این  آیه را خواند: )إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ([40] و سپس عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از کتاب خدا برایم بیان فرمایید.
آن حضرت، در پاسخ این آیات و روایات را تلاوت فرمود:
1. شرک به خدا: )إِنّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ([41]؛ «خداوند شرک را نمی‌آمرزد».
2. یأس از رحمت الهی: )لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ([42]؛ «از رحمت خدا ناامید نمی‌شود».
3. عاق والدین؛ چون عاق، جبار شقی است: )وَ بَرّاً بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبّارًا شَقِيّا([43]؛ «و نیکی به پدر و مادر، و خدا مرا جبار و شقی نیافرید».
4. قتل نفس: )...وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا...([44]؛ «...هر کس مؤمنی را عمداً به قتل برساند...».
5. خوردن مال یتیم: )إِنّ الّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْمًا([45]؛ «کسانی که مال یتیم را از روی ظلم می‌خورند».
6. فرار از جنگ: )وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ([46]؛ «و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند».
7. خوردن ربا: )الّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا([47]؛ «کسانی که ربا می‌خورند».
8. سحر: )ولَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ([48]؛ «و می‌دانستند هر کس خریدار این گونه متاع باشد...».
9. زنا: )وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى([49]؛ «نزدیک زنا نشوید».
10. قسم ناحق: )إِنّ الّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً([50]؛ «بی‌تردید کسانی که پیمان خدا و سوگند‌های خود را به بهای ناچیزی می‌فروشند».
11. خیانت: )وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلّ([51]؛ «هر کس خیانت کند، به همراه خیانت می‌آید».
12. ندادن زکات: ) وَ الّذينَ يَكْنِزُونَ الذّهَبَ وَ الْفِضّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللّهِ([52]؛ «کسانی که طلا  و نقره ذخیره می‌کنند و در راه خدا  انفاق نمی‌کنند».
13.  شهادت ناحق و کتمان شهادت: )وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ([53]؛ «و هر کس کتمان شهادت کند، به دل گناهکار است».
14. شرب خمر: پیامبر(ص) فرمود: «شارب خمر، مثل بت پرست است».
15. ترک نماز: پیامبر(ص) فرمود: «هر کس نماز را عمداً ترک کند، از عهد خدا و رسول او بیزاری و برائت جسته است».
16. نقض عهد و قطع صله رحم: )الّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ([54]؛ «آنانی که عهد خدا را نقض کردند».
17. سخن لغو و بیهوده (موسیقی و ...): )وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزّورِ([55]؛ «از قول زور، دوری کنید».
18. جرئت بر خدا: )أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ([56]؛ «آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می‌دانند؟».
19. کفران نعمت: )وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنّ عَذابي لَشَديدٌ([57]؛ «اگر کفران کنید، عذابم سخت است».
20. کم‌فروشی: )وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ([58]؛ «وای بر کم‌فروشان!».
21. لواط: )الّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ اْلإِثْمِ([59] ؛ «آنهایی که از گناهان بزرگ دوری می‌کنند».
22. بدعت: پیامبر(ص) فرمود: «کسی که به چهره بدعت‌گذار تبسم کند، او را بر نابودی دینش یاری کرده است».
با شنیدن این سخنان، عمرو از نزد امام صادق(ع) خارج شد، در حالی که گریه می‌کرد و می‌گفت: هلاک شد کسی که میراث شما را غارت کرد و در فضل و علم به منازعه با شما برخاست.[60]

امامت در قرآن

یکی از پرسش‌هایی که امروزه مطرح است و وهابیّت نیز به شدت به آن دامن می‌زند، این است که چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟ این پرسش در زمان حضرت صادق(ع) نیز مطرح شد. راوی پرسید: مقصود از این آیه چیست؟ )یا أَيّهَا الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ(  [61]؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! خدا و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید».
حضرت صادق(ع) فرمود:
«إيّانا عنَى خاصة ، أمَرَ جَمِيعَ المُؤمنينَ إِلى يَوْمِ القِيامَة بِطاعتنا؛ خدا فقط ما (اهل بیت) را قصد کرده است و مؤمنان را تا روز قیامت دستور داده که از ما اطاعت کنند».
در جای دیگر فرمود: این آیه دربارۀ علی بن ابی‌طالب ، حسن و حسین(ع) نازل شده است. راوی پرسید: مردم می‌گویند: چرا نام علی(ع) و اهل بیت در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: به آنها بگو : خداوند در قرآن امر به نماز کرد، ولی نفرمود: سه رکعت و یا چهار رکعت است؛ تا اینکه پیامبر تفسیر فرمود (و تعداد رکعات نماز را بیان کرد)، و آیه زکات نازل شد و  خداوند اسم نبرد که از هر چهل درهم، یک درهم است تا اینکه پیامبر(ص) آن را تفسیر کرد، و دربارۀ حج آیه نازل شد و نفرمود هفت بار دور خانه طواف کنید؛ تا  اینکه رسول خدا(ص) آن را تفسیر کرد و آیۀ ) أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ( ]نیز[ دربارۀ علی، حسن و حسین(ع) نازل شد، (ولی اسمی از آنها برده نشده است). سپس رسول خدا(ص) دربارۀ علی(ع) فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌّ مَولاه» و فرمود: «اوصیکُمْ بِکِتابِ الله و اَهْلِ بیتی...؛ شما را به قرآن و اهل بیتم توصیه می‌کنم؛ زیرا من از خدا خواستم که آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. خدا نیز آن را به من عطا کرد» و فرمود: «شما به اهل بیت من چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنها داناتر از شما هستند»، و فرمود: «آنها، شما را از باب هدایت خارج نمی‌سازند و به گمراهی داخل نمی‌کنند».
 اگر رسول خدا ساکت می‌شد و بیان نمی‌کرد که اهل بیتش چه کسانی هستند، به راستی آل فلان و آل فلان، خود را اهل بیت معرفی می‌کردند، (و لکن پیامبر بیان کرد) و قرآن در تأیید او فرمود: «همانا خدا اراده کرده است پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد»[62]؛ در حالی که علی، حسن، حسین و فاطمه(س) جمع بودند. پس پیامبر آنها را زیر عبا قرار داد و فرمود: «خدایا! برای هر پیامبر، اهل و ثقل بوده است: و هَؤلاءِ اَهْلُ بَیتی و ثِقلی....؛ اینها اهل بیت و ثقل من هستند...».
ام سلمه عرض کرد: من جزء اهل بیت شما نیستم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«تو بر خیر هستی، ولکن اهل بیت من همین‌ها هستند».[63]
در حدیث دیگر فرمود:
«مراد از اولی الأمر، علی و حسن و حسین، سپس علی بن حسین و بعد محمد بن علی است، سپس امر چنین ادامه می‌یابد؛ چرا که زمین خالی از امام نمی‌شود».[64]
فضیل از امام صادق(ع) پرسید: مقصود از آیه ) إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلّ‏ِ قَوْمٍ هادٍ(؛ «تو فقط ترساننده هستی و برای هر قومی هدایتگری است، چیست؟ فرمود:
«کلّ اِمام هادٍ للقرآن الّذی هُوَ فیهِم؛ مقصود امامی است که مردم را به قرآنی که بین آنهاست، هدایت می‌کند».[65]
در موارد فراوان حضرت صادق(ع) مصداق‌های حقیقی آیات قرآن را «امامان» دانسته است.
حضرت صادق(ع) فرمود: )أَفَمَنِ اتّبَعَ رِضْوانَ اللّهِ...( [66]، «همان ائمه هستند» و فرمود: )وَ يَقُولُ اْلأَشْهادُ([67]، «اشهاد، ما هستیم»، و فرمود: ) مِنْ كُلّ‏ِ أُمّةٍ شَهيدًا( [68]، «و ما گواهان بر این امتیم» و اینکه خدا فرمود: )في جَنْبِ اللّهِ([69]، «جنب الله ماییم»، و سخن خدا که فرمود: ) وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقينَ([70]، «با صادقان باشید، به این معناست که با آل محمد باشید». و سخن خدا که فرمود: )إِنّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ([71]، «مقصود، ولایت است».[72]
بریدة بن معاویه از سخن خداوند که می‌فرماید: )وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ([73] ؛ «تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند» پرسید. حضرت صادق(ع) و یا حضرت باقر(ع) فرمود: «فرسولُ الله اَفْضُل الرّاسخینَ فیِ العِلم...؛ رسول خدا برترین راسخان است که خداوند به او تمام آنچه لازم بود، نازل فرمود و تأویل آن را هم به او تعلیم داد و نمی‌شود که خداوند چیزی را نازل کند و تأویل آن را نیاموزد و اوصیای پیامبر بعد از او تمام آن (تأویلات) را می‌دانند». آن گاه فرمود: «قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم (فقط) آن را می‌دانند».[74]

پی‌نوشت‌ها

[1] . الارشاد، شیخ مفید، ص271، قم، مکتبة بصیرتی، مناقب آل ابی طالب، زین الدین محمد بن علی بن شهر آشوب، ج4، ص269، انتشارات ذوی القربی.
[2] . سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی، ص109 ـ 204، تهران، 1361ش.
[3] . انعام / 59.
[4] . نحل/ 89.
[5] . المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ج12، ص246 ـ 247، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1361ش.
[6] . تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج11، ص363. دارالکتب الاسلامیه، 1370ش.
[7] . اشاره به آیه 89 سوره نحل.
[8] . اصول کافی، ج1، ص 59، باب 20، الرّد الی کتاب الله، ح1؛ تفسیر نمونه، ج11، ص362؛ نورالثقلین، ج3، ص740.
[9] . تفسیر نمونه، ج11، ص362؛ نورالثقلین، ج3، ص75.
[10] . اصول کافی، ج1، ص60، ح6؛ اعلام الهدایة، مجمع جهانی اهل بیت، ج8، ص237.
[11] . اصول کافی، ج1، ص61، باب 20، (الرّد إلی الکتاب)، ح8.
[12] . همان، ج1، ص201، ح2.
[13] . گروهی از  غلات، پیرو مغیرة بن سعید عجلی هستند. ر.ک: معارف  و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، مؤسسه فرهنگی آرایه، ج5، ص467.
[14] . مائده / 3؛ بحارالانوار، ج2، ص169، ح3.
[15] . بحارالانوار، ج92، ص15، ح8؛ منتخب میزان الحکمه، ص416، ح5168.
[16] . «کسانی که کتاب (قرآن) به آنان دادیم، آن را چنان که حق تلاوتش است، تلاوت می‌کنند». بقره / 121.
[17] . ص / 29.
[18] . تنبیه الخواطر، ج2، ص236، به نقل از منتخب میزان  الحکمه، ص 418، ح5192.
[19] . نحل / 98.
[20] . تفسیر عیاشی، ج2، ص270، ح68، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 418.
[21] . بحارالانوار، ج86، ص151، ج87، ص78، ج89، ص221؛ وسائل الشیعه، ص215، باب 26.
[22] . بحارالانوار، ج92، ص110، ح11؛ منتخب میزان الحکمه، ص 419، ح5208.
[23] . توبه / 122.
[24] . اعلام الهدایة، ج4، ص239؛ معانی الاخبار، صدوق، ص157، ح1، ص154، ح1.
[25] . کافی، ج2، ص58، ح5؛ منتخب میزان الحکمه، ص114، ح1287.
[26] . منتخب میزان الحکمه، ص 519.
[27] . اعلام الدین، ص344.
[28] . مجله صباح، ش10ـ9، 1382ش، ص68. ر.ک: جوان و بحران هویت، محمدرضا شرفی، ص96؛ ایدئولوژی الهی، ص 271.
[29] . ذاریات / 56.
[30] . طلاق / 12.
[31] . ملک / 2.
[32] . هود / 118 و 119.
[33] . بحارالانوار، ج1، ص 167، ح2.
[34] . طلاق / 12.
[35] . هود / 118و119.
[36] . نور الثقلین، حویزی، ج2، ص404، ح 250، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 65، ح705.
[37] . ر.ک: معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، ص 168؛ مجله صباح، ش10ـ9، ص74.
[38] . کافی، ج2، ص16، ح5؛ منتخب میزان الحکمه، ص 429.
[39] . محمد / 24.
[40] . نساء / 31.
[41] . نساء / 48 و 116.
[42] .  یوسف / 87.
[43] . مریم / 32.
[44] . نساء / 93.
[45] . همان / 10.
[46] . انفال / 16.
[47] . بقره / 275.
[48] . همان / 102.
[49] . اسراء / 32.
[50] . آل  عمران / 77.
[51] . همان / 161.
[52] . توبه / 34.
[53] . بقره / 283.
[54] . همان / 27.
[55] . حج / 30.
[56] . اعراف / 99.
[57] . ابراهیم / 7.
[58] . المطففین / 1.
[59] . نجم / 32.
[60] . مناقب، ج4، ص272و273.
[61] . نساء / 59.
[62] . احزاب/ 33.
[63] . تفسیر صافی، محسن فیض کاشانی، ج1، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج1، ص462و463.
[64] . همان، ص 463.
[65] .کافی، ج1، ص191، کتاب الحجه، ح1.
[66] . آل عمران / 162.
[67] . هود / 18.
[68] . نحل / 84.
[69] . زمر / 56.
[70] . توبه / 119.
[71] . سباء / 46.
[72] . مناقب، ج4، ص194و195.
[73] . آل عمران / 7.
[74] . کافی، ج1، ص 213، کتاب الحجه، باب الراسخون، ح2؛ اعلام الهدایه، ج8، ص 234

 
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:37 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

معرفی توصیفی «شبهات و ردود حول القرآن الکریم»

حسن حکیم باشی
شبهات و ردود حول القرآن الكریم. محمدهادی معرفة، مؤسسة التمهید، قم المقدسة، الطبعة الاولي، 1423هـ، 2002 م، 608ص.
آیة الله محمدهادی معرفت از چهره های برجسته و شناخته شده در عرصه فقه و تفسیر و قرآن پژوهی است كه ده ها سال به تلاش علمی و تدریس و تألیف در این سه زمینه همت گماشته و از رهاورد این پویش علمی ده ها كتاب ومقاله به زبان عربی و فارسی به رشته تحریر درآورده است كه برخی از آنها مهم ترین منابع در زمینه مربوطه هستند. در عرصه قرآن پژوهی كتابهای «التمهید فی علوم القرآن» و «التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» و دیگر كتابهای استاد را می توان برجسته ترین اثر عالمان شیعی در طول تاریخ متون اسلامی درباره علوم قرآنی به شمار آورد. سخن در توصیف شخصیت و شرح حال زندگی علمی استاد و معرفی آثار و تألیفات ایشان مجالی فراخ تر می طلبد.
اینك در این مجال كوتاه، در پی بررسی و معرفی اثر تازه قرآنی ایشان با عنوان «شبهات و ردود حول القرآن الكریم» هستیم. این كتاب كه به تازگی و پس از سالها تلاش سخت كوشانه استاد انتشار یافته موسوعه ای ازمهم ترین شبهات وارده بر ساحت قدسی قرآن كریم است كه در طول سده های تاریخ اسلامی از سوی قرآن پژوهان و مستشرقان عرضه شده است. در این میان به جای بررسی های پیرامونی همچون استقراء و استقصای شبهات و پارینه شناسی خاستگاه و آغاز پیدایش هر شبهه یا نخستین مطرح كنده آن، به اصل موضوع و گزیده ترین پاسخ با استوارترین روش پرداخته شده، چنان كه از میان انبوه شبهه ها و خرده گیری های خرد و كلانی كه در اینجا و آنجا دیده می شود، به بایسته ترین ها بسنده شده است.
كتاب یادشده به لحاظ پرداختن تخصصی و اختصاصی به شبهات پیرامون قرآن، نخستین كتاب از این دست در تاریخ شیعه بوده كه به حق باید انتشار آن را نقطه عطفی در تاریخ تحقیقات قرآنی و بشارتی عظیم برای ره پویان این رشته علمی به شمار آورد.
اینك پیش از معرفی این اثر، شایسته است نیم نگاهی به دیدگاه كلی استاد در زمینه شبهه و شبهه پردازی بیفكنیم.
شبهه و روش برخورد با آن

استاد معرفت، شبهه را امری پسندیده و بایسته می داند كه ضامن پیشرفت كاروان علم و دانش و روند تحقیق و پژوهش است:
«شبهه به طور مطلق، یكی از نعمتهای الهی است. اساساً اگر شبهه در كار نبود دانشی هم وجود نمی داشت. دانشمند پس از شك به دنبال تحقیق می رود. یك فقیه نیز فقط پس از شك در آراء فقهای پیشین به سراغ تحقیق می رود وگرنه مانند بسیاری از فقها تقلیدگونه عمل می كند… اساساً شبهه مایه پیشرفت است وكسی كه شبهه نمی كند یعنی حركت علمی در وجود او حالت ایستادگی دارد. ازامام صادق(ع) سؤال كردند كه اگر در برخی مسائل برای ما شبهاتی ایجاد شود، چه باید كرد؟ ایشان می فرماید شبهه اگر در حدّ شبهه باشد جایز است؛ اما اگر این شبهه ها ما را به جهل رهنمون شوند، اشكال دارد».
ایشان فرهنگ موجود در جامعه مبنی بر تلقی مخاصمه جویانه از شبهه را تصوری نادرست و برخوردی نابایسته می داند.

شبهات وارده در باب قرآن

استاد معرفت، شبهات را شامل دو قسم كهن، مانند آنچه در آثار فخررازی و عبدالجبار معتزلی دیده می شود و شبهات جدید، همچون تشكیك در وحیانی بودن ساختار قرآن و تركیب كلامی لفظ آن می داند كه آیا متعلق به خداست یا ساخته پیامبر(ص) است كه مفاهیم را دریافت می كرده و خود در قالبی می ریخته است.
ایشان همچنین زمینه های ایجاد شبهه را به دو گروه داخلی و خارجی تقسیم می كند: یك؛ زمینه های خارجی مانند دیدگاه های مستشرقان كه قرآن را اساساً به عنوان وحی آسمانی باور ندارند و آن را ساخته و پرداخته پیامبر و برخاسته از هوش و نبوغ و ذكاوت و روشن اندیشی وی می دانند، لذا تضادهای خیالی قرآن با تاریخ یا علم را به دلیل اشتباه پیامبر می دانند كه اگر وحی الهی می بود خالی از اشتباه بود. و دیگر زمینه های داخلی شبهات كه به دلیل همگام نبودن برداشتهای مفسران از قرآن با روند پیشرفت علوم پدید آمده است.

شیوه پاسخگویی به شبهات

استاد معرفت از میان سه شیوه: «برخورد تكفیرآمیز و مرتدّ پنداری» و «مواجهه تحقیرآمیز» و «پاسخ به دور از دشمنی و با عطوفت و استدلال»، تنها شیوه سوم را درست می داند و می گوید:
«كسی كه سؤال دارد همانند فرد مریض است. آیا می توان به مردم گفت نباید مریض شوید. شبهه نیز یكی از درد و علت هاست. طبیب نباید فرد را به دلیل ابتلا به مرض شماتت كند؛ بلكه باید به دنبال درمان او باشد. به همین دلیل، كسی را كه شبهه دارد نباید معاند پنداشت».
ایشان این روش را شیوه معمول امامان اهل بیت(ع) در احتجاجات خود با دیگران دانسته و در این زمینه به اقدام امام حسن عسكری(ع) در برابر ابن اسحاق كندی فیلسوف مشهور مسلمان اشاره می كند كه تفكرات الحادی داشت و شش ماه درس خود را تعطیل كرده بود تا تناقضات قرآن را جمع آوری كند؛ امام توسط یكی از شاگردان به او پیغام داد كه: آن كسی كه قرآن، سخن اوست، اگر بگوید آنچه تو به عنوان اختلاف و تناقض می فهمی فقط برداشت تو است و من آن را قصد نكرده ام چه می كنی؟ كندی با شنیدن این سخن تكان دهنده همه كاغذهایی را كه در آن مدت گردآورده بود به آتش كشید.

كتاب «شبهات و ردود حول القرآن الكریم»

نویسنده در مقدمه این كتاب، شبهات وارده از سوی معارضان را پنج قسم می داند كه از این قرارند: 1. الهام گیری قرآن از منابع زمینی و تعلیمات محیط پیرامون پیامبر و نداهای درونی وی، به دلیل ممكن نبودن فراگیری وحی مستقیم آسمانی از روی بشر زمینی مادی؛ 2. تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمان جاهلیت؛ 3. تناقض نمونی؛ 4. وجود اشتباهات تاریخی، ادبی و علمی؛ 5. احتمال راه یافتگی تحریف به قرآن.
بر همین اساس، مطالب كتاب در ضمن پنج باب تنظیم شده كه عبارتند از: هل للقرآن من مصادر، القرآن و ثقافات عصره، موهم الاختلاف و التناقض، هل هناك فی القرآن مخالفات، القصص القرآنی.
1. قرآن ومنابع زمینی: اشكال نخست، بیشتر از سوی مستشرقان و غالباً همراه با انگیزه های مغرضانه و از سر دشمنی و گاه انگیزه های سیاسی و استعماری ارائه شده و مستند ایشان نیز همگرایی ظاهری برخی از مطالب قرآن و عهدین بوده چنان كه از برخی آیات قرآن نیز بر می آید؛ مانند «إنّ هذا لفی الصحف الأولی» و «و إنّه لفی زبر الأولین» ، یا آیاتی كه آموزه های قرآن را یاد آشنای عالمان بنی اسرائیل معرفی می كند. كسانی چون تسدال، ماسیه، اندریه، لامنز، گلدزیهر، نولدكه و… قرآن را برگرفته از متون كهن و منابع دینی یهود همچون تلمود دیده اند. قرآن اما، دلیل این همگرایی و همگونی را تنها این حقیقت می داند كه آیینهای ابراهیمی همگی سرازیر از یك منبع هستند و همه آموزه های آنها در راستای كلمه توحید و اعمال صالح و مكارم اخلاق است. چنان كه شواهد تاریخی اتخاذ برخی از برخی دیگر را نفی می كند و از نظر عقل نیز احتمال اتفاقی بودن و تصادفی بودن این همگونی و همگرایی ناممكن است.(صفحه 3 تا 29)
نویسنده بر حقانیت پیامبر و وحیانی بودن قرآن، دلایل بسیاری اقامه كرده مستندات معارضان را پاسخ می گوید. و در ادامه با مقایسه تطبیقی معارف قرآن در عرصه های توحید، صفات خدا، انسان شناسی، ویژگیها و امتیازات انسان، منزلت و جایگاه والای وی، مقام پیامبران و سیره و تاریخ ایشان، با آنچه دركتب عهدین آمده، به این نتیجه می رسد كه هرگز نمی تواند منبع قرآن، تورات وانجیل تحریف شده موجود در دسترس پیامبر باشد.
نویسنده در فصل دیگری به تفصیل، داستان طوفان نوح در تورات و قرآن را به مقایسه می نشیند و فرضیه جهان شمول بودن آن را نقد می كند. (صفحه 29 تا 51)
در ادامه باب اول و در ادامه بررسی تاریخ انبیا در قرآن و انجیل و تورات، این موضوعات بررسی شده اند:
پدر واقعی ابراهیم، تارح یا آزر. فرزند قربانی ابراهیم؛ اسماعیل یا اسحاق. كشتی یعقوب با خدا. عبور بنی اسرائیل از دریا. داستان گوساله و سامری. هویت واقعی قارون. حركت كوه بر فراز سر بنی اسرائیل. داود و همسر اوریا(صفحه 51 تا 78)
در ادامه همین فصل، گزارشهای انجیلها و قرآن درباره مریم، خواهر هارون و دختر عمران، نسبیت الوهیت به او، ولادت عیسی(ع)، كودكی و كهولت او، بشارت وی به آمدن پیامبر اسلام، و به صلیب كشیدن عیسی(ع) با یكدیگر مقایسه شده است. (صفحه 79 تا 109)
2. قرآن و فرهنگ زمانه: در باب دوم كتاب، از اتهام دیگری كه بر قرآن وارد ساخته اند مبنی بر اینكه قرآن بازتاب فرهنگ زمانه بوده به تفصیل پاسخ داده شده و مبارزه برنامه ریزی شده و زمان بندی شده اسلام علیه مسائلی چون تبعیض علیه زنان و برده داری به عنوان شاهد نادرستی این باور مطرح شده است. ادعا شده كه دیدگاه اسلام درباره زن تحت تأثیر فرهنگ حكم فرما بر جاهلیت عصر نزول بوده است. مؤلف محترم ضمن تبیین كرامت انسانی و جایگاه بلندی كه قرآن برای زن ـ همسان و برابر با مرد ـ قائل است، فلسفه تفاوت هایی را كه قرآن در برخی عرصه ها میان زن و مرد گذاشته مورد تحلیل قرار داده است. از جمله دلیل تفاوت دیه و ارث و شهادت زن با مرد را حكمت شگرف آفریدگار جهان به عنوان یگانه مرجع قانون گذاری می داند كه بر اساس مقتضیات متفاوت طبیعی و آفرینش این دو جنس بوده است. نویسنده همچنین پرسشهای مطرح شده درباره قضاوت زن، حق طلاق وی، مسأله حجاب، ضرب زن و مسأله چند همسری را به تفصیل پاسخ گفته است. و حكمت تعدّد همسران پیامبر گرامی اسلام را نیز بیان كرده است.(صفحه 137تا 174)
پس از آن تلاش قرآن و اسلام در جهت آزادسازی بردگان و نسخ رسم برده داری تبیین شده است. (صفحه 174 تا 186)
در ادامه همین باب، تفاوت گزاره های ناب و روشن قرآن در باب جنّ، حورالعین و باغهای بهشت با خرافات پوسیده جاهلی تبیین شده و سپس اعتراف قرآن به تأثیر سحر و دیدگاه قرآن در باب حقیقت دانش سحر و چشم زخم مورد تحلیل قرار گرفته است.(صفحه 202 تا 237)
3. تناقض نمونی قرآن: در سومین باب از كتاب، توهم متناقض نما بودن قرآن را كه از سده های نخستین تاریخ اسلام برای بسیاری روی داده و امامان اهل بیت(ع) نیز در مواردی به توضیح و رفع چنین شبهاتی پرداخته اند. در فصل سوم از كتاب پس از تحلیل علل و عوامل پیدایش ذهنیت یادشده موارد و نمونه های چندی از متناقض نمایی آیات قرآن مطرح و سپس بدان پاسخ داده شده است. ازجمله: بارگناه هر كسی بر دوش خود اوست یا بر دوش كسی كه او را به گمراهی افكنده، روز قیامت هزار سال یا پنجاه هزار سال، آفرینش آسمانها و زمین در دو روز یا شش روز، وجود پرسش و پاسخ در قیامت یا عدم آن، و تنظیم مقدّرات انسانها و مسأله اختیار. (صفحه 244 تا 286)
استاد معرفت در ادامه این باب به موضوع اختلاف قراءات و تأثیر آن در پیدایش اختلاف در قرآن پرداخته و دیدگاه ابن قتیبه صاحب «تأویل مشكل القرآن » را در این باب مورد نقد قرارداده است و نیز موارد و نمونه های دیگری از سخن ابن قتیبه را بررسی كرده است و در پایان به اشكالاتی كه قطب الدین راوندی دركتاب «الخرائج و الجرائح» آورده اشاره كرده است. (صفحه 286 تا 310)
4. ناسازگاری باعلم و تاریخ: در این باب با ردّ مخالفت و ناسازگاری قرآن با علم، نمونه های چالش برانگیز عرضه شده از سوی دانشمندان و معارضان مورد تحلیل ادبی و علمی و تفسیری قرار گرفته است. از جمله اشارات قرآن به جفت بودن همه آفریده ها، كوری دل، سخن گفتن مورچه، مراحل تكون جنین، شهابهای آسمانی و طرد شیاطین، آسمانهای هفت گانه وجو زمین، زمینهای هفت گانه و لایه های زمین، ذوالقرنین و چشمه سرخ در مغرب زمین، هویت واقعی هامان وزیر فرعون و چگونگی ساخته شدن برج او ، ادعاهای یهود درباره بسته بودن دست خدا، ادعای یهود مبنی بر پسر خدا بودن عزیر، یوسف و خزانه داری مصر و… كه معركه مجادلات بسیار میان مفسران و مورخان و مستشرقان است. (صفحه 312 تا 367)
در ادامه باب پنجم كتاب، خرده های ادبی را كه بر قرآن گرفته شده می بینیم؛ از جمله وجود اشتباه در تعبیر، عدم رعایت قواعد نحوی، عدم تطابق ضمیرها و مرجع ها و وصف ها با موصوف ها از جهت افراد و تثنیه وجمع و تذكیر و تأنیث در برخی موارد و… (صفحه 368 تا 417)
5. بازنگری داستانهای قرآن: نویسنده در پنجمین و آخرین فصل كتاب، پس از ذكر مقدمه ای اندر باب فایده داستان و داستان سرایی و روایتهای تاریخی و روش قصه پردازی در قرآن و ویژگیهای قصص قرآنی، به بررسی اهداف قرآن از آوردن قصه ها و فلسفه تكرار قصص در قرآن پرداخته و هنر تصویرگری و مكتب آزاد هنری آن را نمایانده، همچنین دیدگاه های برخی قرآن پژوهان عرب مانند محمد احمد خلف الله، طه حسین، علی عبدالرزاق و خلیل عبدالكریم و دیگر نواندیشان مسلمان را كه زبان قرآن را در نقل داستانها زبان تمثیل دانسته اند مورد نقد و تحلیل قرار داده و در پی اثبات این حقیقت برآمده كه قرآن هر چند از زبان هنر به بهترین شكل بهره برده و مكتب هنری ویژه برای خود داشته، اما همواره بر عنصر واقعیت پای فشرده و اساساً به عنوان یك منشور هدایت، نیازی به بهره وری از خیال پردازی نداشته است. (صفحه 418 تا 451)
استاد در ادامه در راستای اثبات حقیقت یادشده موارد بسیاری از داستانهای قرآن را مورد ریزنگری تاریخی ـ تطبیقی قرار داد است؛ مانند داستان فرزندان آدم، قوم عاد و ثمود و ناقه صالح، و اصحاب كهف و رقیم و هویت آنان. (صفحه 452 تا 468)
استاد، در ادامه فصل پنجم، به تفصیل سخن از موضوع جنجال برانگیز ذوالقرنین یا كورش دارد كه محورهای این بحث عبارتند از: هویت واقعی ذوالقرنین، هجوم او به سرزمین فارس یا مغرب خورشید، توقف او در ساحل دریای اژه در كنار چشمه سرخ رنگ (عین حمئه)، لشكركشی او به دیگر سرزمینها و هویت و موقعیت تاریخی و جغرافیایی قوم یأجوج و مأجوج و سدّ معروف آنان، تمدن بشری در عصر ذوالقرنین و فن آوری مورد استفاده در ساختن سدّ یأجوج و مأجوج یا سدّ تاریخی كورش.
در ادامه این پرسشها مطرح شده كه: آیا دیواره «دربند»، همان سدّ یأجوج و مأجوج است كه بعدها از سوی انوشیران بازسازی شد؛ آیا ذوالقرنین همان كورش است، آیا عبد صالح خدا هموست كه منشور حقوق بشر را پس از فتح سرزمین بابل ابلاغ كرد و بر لوح سنگی نقش بست. سپس شواهد تاریخی بر اثبات و نفی این فرضیه مطرح شده است. (صفحه 468 تا 530)
در پایان، به مناسبت، سخن از سدّ بزرگ مآرب و سازنده آن و همچنین دیوار چین رفته و ارتباط نداشتن آن با سدّ ذوالقرنین و یا اسكندر مقدونی اثبات شده و با نگاهی به تاریخ بنی اسرائیل در سرزمین مصر به پایان رسیده است. در آخر كتاب نیز فهرست آیات و فهرست مصادر و فهرست موضوعات درج گردیده است.
استاد معرفت در اثر ارجمند و مهم خود كه به حق دائرة المعارفی در این زمینه است از منابع گوناگونی در علوم تفسیر، حدیث، تاریخ، فقه، ادبیات، لغت، علوم قرآن، فرق، كلام، تاریخ تمدن، متون ادیان، معاجم و دائرة المعارف ها بهره جسته است.
بی تردید، به دلیل اهمیت فراوان و گستره موضوع این اثر، مجال چند و چون و بررسیهای وسیع تر و ژرف تر در بسیاری از مقوله های آن همچنان گشوده است، به امید آن كه آنچه از سوی استاد عرضه و ارائه شده فتح بابی در این مجال و مقال باشد و زمینه ساز تحقیقات و بررسیهای عالمانه و متتبّعانه دانشمندان و اندیشمندان گردد.
آنچه در این مقال گفته آمد، گزارشی توصیفی در معرفی این كتاب بود و نه گزیده یا چكیده مطالب آن، كه خود نیازمند اختصاص ده ها صفحه خواهد بود.
این كتاب از سوی تنی چند از محققان، در حال ترجمه به زبان فارسی است و بزودی شاهد انتشار آن خواهیم بود. چنان كه تاكونن ترجمه بخشهایی از آن به قلم نگارنده این سطور، در همین فصلنامه درج شده است.٭

 

پی نوشت‌ها:

٭ ر.ك: مقاله زن در قرآن و در فرهنگ زمان نزول ، (در دو بخش) شماره 26 ـ 25، بهار و تابستان 1380و 28 ـ27، پاییز و زمستان 1380؛ و نیزمقاله قرآن و دیگر آیینها و فرهنگها (در دو بخش) شماره های 31، پاییز 1381 و 32، زمستان 1381.
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن از ديدگاه قرآن (2)

احمد سلیمانی
فصل پنجم : معارف قرآن چيست؟
1.آيات روشن وروشنگر

آيا ت متعددي براين مطلب دلالت دارند
لَقَدْ أنْزلنَا ءاياتٍ مُبَيّناتٍ وَاللهُ يَهدي مَنْ يَشاَءُ اِلي صِراطٍ مُستَقيم نور ، 46
ترجمه : ما آيات روشن و روشنگري نازل كرديم و خدا هركس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مي‌كند .
تفسير : آياتي كه دلها را به نور ايمان و توحيد روشن مي‌كند ، افكار انسانها را نور و صفا مي‌بخشد محيط تاريك زندگيشان را عوض مي‌كند ، البته وجود اين آيات مبينات زمينه را براي ايمان فراهم مي‌سازد ، ولي نقش اصلي را هدايت الهي دارد ، چرا كه خداوند هركس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مي‌كند و مي‌دانيم اراده خداوند و مشيت او بي حساب نيست . او نور هدايت را به دلهايي مي‌افكند ،كه آمادۀ پذيرش آن هستند ، يعني مجاهده را آغاز كرده‌اند و گامهاي به سوي حق برداشته‌اند . البته دربعضي آيات «و آيات مبينات » به حقايق بسيار معنا شده است .

2.قرآن بهترين سخن است .

اللهُ نَزَّلَ أحْسَنَ الحَديثُ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثاني .. زمر ، 23
ترجمه : خداوند بهترين سخن ونيكوترين حديث را نازل كرده است ، كتابي است كه آياتش هماهنگ و همصدا و از نظر لطف و زيبايي و عمق بيان همانند يكديگر است؛ كتابي است كه مكرر است ..
تفسير : منظور از متشابه دراينجا كلامي است كه قسمتهاي مختلف آن با يكديگر هماهنگ باشد ، هيچگونه تضاد و اختلافي درميان آن نيست ، خوب و بد ندارد ، بلكه يكي از يكي بهتر است .
اين درست برخلاف كلمات انسانها است كه هرقدر درآن دقت شود ، هنگاميكه گسترده ووسيع گردد ، خواه نا خواه اختلافات و تناقضها و تضادهايي در آن پيدا مي‌شود .بعضي دراوج زيبايي است وبعضي كاملاً عادي و معمولي ، بررسي آثار نويسندگان معروف بزرگ اعم از ؛ نثر و نظم نيز گواه اين مطلب است .اما كلام خدا ، قرآن مجيد اينچنين نيست ، انسجام فوق العاده ،همبستگي مفاهيم و فصاح و بلاغت بي نظيري كه درهمه آياتش حاكم است ،گواهي مي‌دهد كه از كلام انسانها نيست .
تعبير مثاني ممكن است اشاره به تكرار مباحث مختلف داستانها ،سرگذشتها ،مواعظ و اندرزها بوده باشد ، اما تكراري كه هرگز ملامت آور نيست ، بلكه شوق انگيز است و نشاط آفرين ، و اين يكي از اصول مهم فصاحت است كه انسان به هنگام لزوم ، چيزي را براي تأثير عميق بخشيدن تكرار كند ، اما هر زماني به شكلي تازه و صورتي نو كه ملالت آميز نباشد ، بعلاوه مطالب مكرر قرآن مفسر يكديگرند و بسياري از مشكلات ازا ين طريق حل مي‌شود
تفسيرهاي ديگر نيز براي اين تعبير گفته‌اند كه از ميان آنها تفسير اول مناسبتر به نظر مي‌رسد ، هرچند تضادي درميان آنها نيست و جمع همه آنها ممكن است ... .

3. احكام واضح و آشكار

وَكَذلِكَ أنْزَلناهُ حُكماً عَربياً ... رعد ، 37
ترجمه : همانگونه كه براي اهل كتاب و پيامبران پيشين كتاب آسماني فرستاديم ، اين قرآن را نيز برتو نازل كرديم درحاليكه مشتمل براحكام روشن و آشكار است .

4. ذكر حكمتهاي خداوند

حِكمَةٌ بالغَهٌ فَما تُغنِ النُذُرْ قمر ، 5
ترجمه : اين آيات حكمت بالغه الهي است و اندرزهايي است عميق و رسا ، اما اين اندرزها براي اين افراد لجوج مفيد نيست وبه حال آنها سودي ندارد .
تفسير : خلاصه اينكه درفاعليت فاعل هيچ نقصي نيست ، هرچه هست در قابليت قابل است ، وگرنه آيات الهي ، پيامبران بزرگ ،اخباري كه از امم پيشين رسيده و خبرهايي كه از قيامت به آنها داده مي‌شود هركدام حكمتي بالغ ورسا است كه مي‌تواند درروح و جان آنها اثر بگذارد ، اگر كمترين آمادگي روحي وجود داشته باشد .

5. تاريخ ارزشمند .

كَذلكَ نَقُصُّ عَليكَ مِنْ أَنباءِ ماقدْ سَبَقَ ءاتيَتُكَ مِن لَدُنّا ذِكراً طه ، 99
ترجمه : و ما اخبار گذشتگان ديگر را نيزبرتو حكايت خواهيم كرد واز نزد خود براي ياد‌آوري ذكر را (قرآن) برتو نازل كرديم .
تفسير : نقل تاريخ يكي از شيوه‌هاي تربيتي قرآن است . داستانهاي قرآن بهترين و صادق‌ترين داستانهاست . زيرا گويندۀ آن خداوند و مخاطبش پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و ماجراي آن حقيقي است .
دربيان تاريخ از نقل جزئياتي كه دانستن و ندانستن آنها نقشي در هدف ندارد خودداري كنيد ،هرتاريخي ارزش بيان ندارد ؛ اخبار مهم قابل نقل است . تاريخ وسيله تذكر است نه عامل سرگرمي . سرچشمه تاريخ و داستانهاي قرآني وحي الهي است نه گفته‌هاي اين و آن .

6.خداوند هرگونه مثلي را درقرآن آورده است .

وَ لَقَد ضَربْنا لِلناسِ في هَذا القُرآنِ مِن كُلِ مَثَلٍ لَعَلّهُم يتَذَّكرّون زمر ، 27
ترجمه : ما براي مردم دراين قرآن از هر نوع مثلي مطرح كرديم شايد متذكر شوند .
تفسير : دراين آيه خداوند از جامعيت قرآن سخن مي‌گويد . از سرگذشت دردناك ستمگران پيشين ، از عواقب هولناك گناه ، از انواع پندها و اندرزها ، از اسرار خلقت و نظام آفرينش ،ازاحكام و قوانين متقن ، خلاصه هر چه براي هدايت انسانها لازم بود ، درلباس امثال براي آنها شرح داديم . البته آيات ديگري نيز براين مطلب دلالت دارند .

7. شرح معارف الهي در قرآن .

آيات متعدد ديگري دال براين امراست ،كه به تفسير يكي از آنها مي‌پردازيم .
وَ كَذلكَ نُفَصّلُ الاياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ المُجرِمين انعام ، 55
ترجمه : و اينچنين آيات را به تفصيل بيان مي‌كنيم ،تا راه و رسم مجرمان آشكار گردد .
تفسير :تفصيل آيات به طوري كه از قرينه مقام استفاده مي‌شود به معناي شرح معارف الهي و رفع ابهام از آنها است . بنابراين معناي آيه مورد بحث چنين مي‌شود كه اينطور معارف الهي را شرح داده و بعضي را از بعضي جدا ومتمايز نموده ، ابهامي كه عارض برآن شده بود از بين برديم براي غرضهاي مهمي كه از آن جمله اين است كه راه مجرمين روشن ورسوايشان برملا گردد .

8.درقرآن همه چيز بيان شده است

نَزّلْنا عَلَيكَ الكِتابُ تِبْيانا ً لِكُل شَيء نحل ، 89
ترجمه : ما اين كتاب آسماني (قرآن ) را بر تو نازل كرديم كه بيان همه چيز درآن است .
تفسير : تبيان معناي مصدري دارد يعني بيان كردن و ازاين تعبير با توجه به وسعت مفهوم كلي شيء به خوبي مي‌توان استدلال كرد كه درقرآن بيان همه چيز هست ، ولي با توجه به اين نكته كه قرآن يك كتاب تربيت و انسان سازي است كه براي تكامل فرد و جامعه درهمه جنبه‌هاي معنوي ومادي نازل شده است ، روشن مي‌شود كه منظور از همه چيز ،تمام اموري است كه براي پيمودن اين راه لازم است ،نه اينكه قرآن يك دائره المعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضي و جغرافيايي و شيمي و فيزيك و گياه شناسي و مانند آن در آن آمده است ، هرچندقرآن يك دعوت كلي به كسب علوم و دانشها كرد ، كه تمام دانشهاي ياد شده و غير آن دراين دعوت كلي جمع است ، به علاوه گاهگاهي به تناسب بحثهاي توحيدي و تربيتي ، پرده از روي قسمتهاي حساسي از علوم و دانشها برداشته است ، ولي با اين حال آنچه قرآن براي آن نازل شده وهدف اصلي و نهايي قرآن را تشكيل مي‌دهد ، همان مسئله انسان سازي است ، ودراين زمينه چيزي را فروگذار نكرده است .

9.مردم درهمه چيز تفكر كنند و بعد از آن عمل كنند با توجه به بررسي عواقب و نتايج آن

آيات متعددي اين را مي‌فهماند كه به بررسي سه نمونه ازآن مي‌پردازيم .
كَذلكَ يُبَيّنُ اللهُ لكم الاياتِ لَعَلّكم تَتفكّروُن فِي الدُنياوَ الاخِرَه بقره ، 219و220
ترجمه : خداوند آيات خود را چنين بيان مي‌كند شايد تفكر كنيد دردنيا و آخرت
تفسير : دونكته درآيه فوق است :
1- تشويق مردم به تفكر پيرامون حقايق موجود
2- عدم رضايت به تقليد و اطاعت كوركورانه
نكته اول اينكه مردم راتشويق مي‌كند به اينكه پيرامون حقايق موجود ، ومعارف مبدأ و معاد و اسرار طبيعت بحث كنند ، و درطبيعت اجتماع ونواميس اخلاق و قوانين زندگي فردي واجتماعي بينديشند و سخن كوتاه ، تا آنكه از ميان تمامي علومي كه از مبدأ و معاد وحقايق بين آن دو بحث مي‌كنند ، آنچه را كه مربوط به سعادت و شقاوت انسان است بكار گيرند .
دوم اينكه قرآن كريم هرچند كه بشر را به اطاعت مطلقه وبي چون وچراي خدا ورسول دعوت مي‌كند ، الا اينكه به اين هم رضايت نمي‌دهد كه مردم احكام و معارف قرآن را با جمود محض و تقليد كوركورانه و بدون هيچ تفكر بپذيرند ، بلكه بايد فكر وعقل خود را بكار گيرند تا درهر مسأله حقيقت امر كشف شود .

تعقل

كَذلكَ يُبَيّنُ اللهُ لَكم ءايتِهِ لَعَلكّم تَعقِلون بقره ، 242
ترجمه : اينچنين خداوند آيات خود را براي شما شرح مي‌دهد شايد انديشه كنيد .
تفسير : بديهي است كه منظور از انديشه كردن وتعقل آن است كه مبدأ حركت به سوي عمل باشد ، وگرنه انديشۀ تنها دربرابر احكام نتيجه‌اي نخواهد داشت .
از مطالعه درآيات ور وايات اسلامي بدست مي‌آيد كه غالباً عقل درمواردي به كار مي‌رود كه ادارك و فهم با عواطف و احساسات آميخته گردد و بدنبال آن عمل باشد ، مثلا اگر قرآن دربسياري از بحثهاي خدا شناسي ، نمونه‌هايي از نظام شگفت انگيز اين جهان را بيان كرده ، سپس مي‌گويد ما اين آيات را بيان مي‌كنيم «لعلكم تعقلون » (تا شما تعقل كنيد ) منظور اين نيست كه تنها اطلاعاتي از نظام طبيعت درمغز خود جاي دهيد ، زيرا علوم طبيعي اگر كانون دل وعواطف را تحت تأثير قرار ندهد و هيچگونه تأثيري درايجاد محبت و دوستي و آشنايي با آفريدگارجهان نداشته باشد ، ارتباطي با مسائل توحيدي و خداشناسي نخواهد داشت و همچنين است اطلاعاتي كه جنبه عملي دارد ؛ درصورتي تعقل به آنها گفته مي‌شود كه عمل هم داشته باشد .

تدبر

أَفَلا يَتَدّبَرونَ القُرآنَ وَلوْ كانَ مِن عِنّد غَيرِ اللهِ لَوَجدوُا فيِهِ اِختلافاً كثيراً نساء ، 82
ترجمه : آيا درباره قرآن نمي‌انديشند كه اگر از ناحيۀ غير خدا بود اختلافات فراواني در آن مي‌يافتند.
تفسير : تدبر دراصل از ماده دبر (بر وزن ابر ) به معني پشت سر و عاقبت چيزي است ، بنابراين تدبر يعني بررسي نتايج وعواقب و پشت و روي چيزي مي‌باشد .
تفاوت تدبر با تفكر : تفكر مربوط به بررسي علل و خصوصيات يك موجود است . اما تدبر مربوط به بررسي عواقب و نتايج آن است .
از آيه‌اي كه ذكر شد چند مطلب فهميده مي‌شود :
1- مردم موظفند كه درباره اصل دين ومسائلي همانند صدق دعوي پيامبر (ص) و حقانيت قرآن مطالعه و بررسي كنند و ا زتقليد بپرهيزند .
2- قرآن برخلاف آنچه بعضي مي‌پندارند – براي همه قابل درك و فهم است،زيرا اگر قابل درك و فهم نبود دستور به تدبر درآن داده نمي‌شد .
3- يكي از دلائل حقانيت قرآن و اينكه از طرف خدا نازل شده اين است كه در سراسر آن تضاد و اختلاف نيست .

10.ايمان آوردن به قرآن

آيات متعددي اين مطلب را مي‌رسانند كه يك مورد را بررسي مي‌كنيم .
فَامَنوُا بِاللهِ وَرَسوُلهِ وَالنّور الّذي أنْزَلنا وَ اللهُ بِما تَعَملون خَبيرٍ تغابن ، 8
ترجمه : به خدا و پيامبرش ونوري كه نازل كرديم ايمان بياوريد و خداوند به آنچه مي كنيد آگاه است .
تفسير : همچنين آيات متعدد ديگر براين امر دلالت دارد ، درحاليكه اطلاق كلمه نور در قرآن برشخص پيامبر (صلي الله عليه و آله) ديده نمي‌شود . علاوه براين مفرد بودن ضمير به درآيه بعد نيز اين موضوع را تأكيد مي كند كه نور و كتاب مبين اشاره به يك حقيقت (قرآن ) دارد . البته در روايات متعددي مي‌خوانيم كه نور به شخص اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) يا همه ائمه اطهار تفسير شده است . ولي روشن است كه اين تفسير از قبيل ذكر بطون آيات است ؛ چون مي‌دانيم قرآن علاوه بر معني ظاهر ،معاني باطني دارد كه آنان به بطون قرآن تعبير مي‌شود ؛ اينكه گفتيم اين تفسيرها مربوط به بطون قرآن است دليلش اين است كه درآن فرمان ائمه وجود نداشتند كه اهل كتاب دعوت به ايمان به آنها شده باشند .

11- ايمان آوردن گروهي از جنيان به قرآن

آيات متعددي آنرا ذكر مي‌كنند كه يكي از آنها را بررسي مي‌كنيم .
وَ اِذْ صَرَفْنا اِلَيكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِ يَسْتَمِعوُنَ الْقُرآنَ فَلَمّا حَضَروه قالوُا انستوا فَلَمّا قُضِيَ وَلَّوا اِلي قَومِهِم مُنْذِرينْ . احقاف ، 29
ترجمه : به خاطر بياور در موقعي كه گروهي ا زجن را به سوي تو متوجه ساختيم كه به قرآن گوش فرا دهند ، هنگاميكه در برابر قران حضور يافتند و آيات روح پرور آن را شنيدند و به يكديگر گفتند : خاموش باشيد و بشنويد ، پس هنگاميكه تلاوت قرآن پايان يافت ، همچون مبلغاني به سوي قوم خود رفتند و آنها را انذار كردند واز حقيقتي كه نصيبشان شده بود ، آگاه ساختند .
تفسير : تعبير به صرفنا از ماده صرف كه به معني منتقل ساختن چيزي از حالتي به حالت ديگر است ، ممكن است اشاره به اين معنا باشد كه طائفه جن قبلاً از طريق استراق سمع به اخبار آسمانها گوش فرا مي‌دادند ؛ با ظهور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) از آن بازگردانده شدند و به سوي قرآن روي آوردند .
نفر : مشهور درميان اربات لغت ، جماعتي است از سه تا ده نفر و بعضي تا چهل نفر نيز گفته‌اند .
انصتوا : از ماده انصات به معني سكوت توأم با استماع و توجه است .
و اينچنين است راه ورسم افراد با ايمان كه پيوسته طالب آنند ديگران را ، از حقايقي كه خود آگاه شدند ؛ آگاه سازند و منابع ايمان خود را دراختيار آنها قرار دهند .

فصل ششم : ويژگي هاي قرآن چيست ؟
1. قرآن معجزه جاويدان

آيات متعددي براعجاز قرآن ، مبارزه طلبي و عدم تحريف آن دلالت دارند . به بررسي دو مورداز آنها مي‌پردازيم .
وَإنْ كُنتُم فيِ رَيْبٍ مَمّا نَزّلنا علَي عَبدِنا فَأتوُا بِسورهٍ مِن مِثلِهِ ، وَادْعوُا شُهداءكُم مِن دونِ اللهِ إن كُنتُم صادِقينَ . بقره ، 23
ترجمه: اگر درباره آنچه بربنده خود نازل كرده‌ايم ، شك و ترديد داريد ، لااقل سوره‌اي همانند آن بياوريد .تمام گواهان خود را جز خدا دعوت كنيد (تا شما را دراين كار ياري كنند ) اگر در ادعاي خود صادقيد كه اين قرآن ازطرف خدا نيست .
تفسير : و به اين ترتيب قران همه منكران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند يك سوره مانند آن مي كند تا عجز آنها دليلي باشد ، روشن بر اصالت اين وحي آسماني در رسالت الهي آورندۀ آن و سپس براي تأكيد بيشتر مي‌گويد : از ديگران جز خدا هم كمك بگيريد .
كلمه شهداء دراينجا اشاره به گواهاني است كه آنها را درنفي رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله) كمك مي‌كردند و جمله« من دون الله »اشاره به اين است كه حتي اگر همه انسانها جز الله دست به دست هم بدهند ، براي اينكه يك سوره همانند سوره‌هاي قرآن بياورند قادر نخواهند بود .
و جمله « ان كنتم صادقين » ( اگر راست مي‌گوييد ) درحقيقت براي تحريك آنها به قبول اين مبارزه است و مفهومش اين است كه اگرشما ازاين كار عاجزهستيد ، دليل دروغگويي شماست ، پس براي اثبات راستگويي خود برخيزيد و دست به كار شويد .
بحث مفصلي در رابطه با مبارزه طلبي قران و عجز دشمنان شده ؛ ارجاع مي‌دهيم به جايگاه خود .

2.قرآن از تحريف مصون است .

لاَ يَأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ و لا مِن خَلفِهِ تَنْزيلُ مِن حَكيمٍ حَميد . فصلت ، 42
ترجمه : هيچگونه باطلي نه از پيش رو ، نه از پشت سر ، به سراغ قرآن نمي‌آيد ، چراكه از سوي خداوند حكيم و حميد نازل شده است .
تفسير : درتفسير جمله « لا يأتيه الباطل» مفسران سخنان بسيار گفته‌اند كه جامعتراز همۀ آنها اين است ؛ هيچگونه باطل ، ازهيچ نظر ، و ازهيچ طريق به سراغ قرآن نمي‌آيد . يعني :
نه تناقضي در مفاهميم آن است نه چيزي از كتب وعلوم پيشين بر ضد آن مي‌باشد ؛ و نه اكتشافات علمي آينده با آن مخالفت خواهد داشت . نه كسي مي‌تواند حقايق آن را باطل كند ، ونه در آينده منسوخ مي‌گردد .
نه در معارف و قوانين واندرزها و خبرهايش خلافي وجود دارد ونه خلافي بعداً كشف مي‌شود . نه آيه و حتي كمله‌اي ازآن كم شد و نه چيزي برآن افزوده مي‌شود ، و به تعبير ديگر دست تحريف كنندگان از دامان بلندش كوتاه بوده و هست ..
جمله « تنزيل حكيم مجيد » درحقيقت دليل روشن وگويايي است براي عدم راه يابي باطل درهيچ شكل و صورت به قرآن مجيد ، زيرا باطل به سخني راه مي‌يابد كه از شخص صادر شده است باعلم محدود و باكمالات معين ، اما كسيكه علم وحكمتش نا محدود است و جامع ، همه كمالاتي است كه او در خور حمد وستايش قرار مي‌دهد ، نه تناقض و اختلافي درسخنش راه مي‌يابد ونه خط نسخ و بطلان برآن كشيده مي‌شود ؛ نه دست تحريف به سوي آن دراز مي‌گردد ، و نه تضاد با حقايق كتب پيشين و اكتشافات علمي در حال و آينده دارد .

3. قسم خوردن خداوند به قرآن

درآيات زيادي خداوند به قرآن قسم مي‌خورد مانند آيه شريفه زير ،
وَ القُرآنَ ذِي الذِّكر ص، 1
ترجمه : قسم به قرآني كه صاحب ذكر است ( كه تو صادقي و اين قرآن معجزه است )
تفسير: سوگند خداوند به قرآن نشانه عظمت اين كتاب وحقانيت پيامبر اسلام (ص) است .

4. قرآن درلوح محفوظ خداوند .

آيات متعددي دال براين مطلب است ، كه به بررسي يكي از آنان مي‌پردازيم .
وَ إنَّه في اُمِّ الْكِتبِ لَدَيْنا لَعليّ حَكيمٌ زخرف ، 4
ترجمه : و آن (قرآن ) در كتاب اصلي ، درلوح محفوظ نزد ماست كه بلند پايه و والا مقام و حكمت آموز است .

تفسير : منظور از « ام الكتاب » يا لوح محفوظ چيست ؟

واژه أم درلغت به معناي اصل و اساس هر چيز است و اينكه عرب به مادر أم مي‌گويد به خاطر آن است كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان است . بنابراين أم الكتاب (كتاب مادر ) به معني كتابي است كه اصل و اساس همه كتب آسماني مي‌باشد ، و همان لوحي است كه نزد خداوند از هر گونه تغيير و تبديل و تحريفي محفوظ است، اين همان كتاب علم پروردگار است كه نزد او است وهمه حقايق عالم وهمه حوادث آينده وگذشته وهمه كتب آسماني درآن درج شده است وهيچ كس به آن راه ندارد جز آنچه راكه خدا بخواهد افشا كند .
اين توصيف بزرگي است براي قرآن كه ازعلم بي پايان حق سرچشمه گرفته واصل و اساسش نزد اوست و به همين دليل درتوصيف دوم مي‌گويد : اين كتابي است والامقام (لعلي) ودر توصيف سوم مي‌فرمايد : حكمت آموز و مستحكم ومتين و حساب شده است (حكيم ).
چيزي كه از علم بي پايان حق سرچشمه مي‌گيرد بايد واجد اين اوصاف باشد و...

فصل هفتم : كيفيت تلاوت قرآن چگونه است ؟

با توجه به مطالبي كه تاحال بيان شده و قطره‌اي بسيار كوچك از عظمت قرآن بيان شد ، بايد بدانيم كه چطور آيات روح بخش آنرا تلاوت كنيم .

1. پناه بردن به خدا از شر شيطان (استعاذه به خداوند )

فَاِذا قَرَأتِ القُرآنُ فَأستَعِذْ بِاللهِ مِن الشَيطانِ الرّجيم . نحل ، 98
ترجمه : هنگاميكه قرآن مي‌خواني از شر شيطان مطرود شده به خدا پناه ببر .
تفسير : البته منظور تنها ذكرجمله اعوذ بالله من الشيطان الرجيم نيست ، بلكه تخلق به آن شرط است ، يعني ذكراين جمله مقدمه تحقق حالتي در نفس و جان انسان گردد ، حالت توجه به خدا ، حالت جدايي از هوي و هوسهاي سركش كه مانع فهم و درك صحيح انسان است . ..
و آيه بعد درحقيقت دليلي است برآنچه درآيه قبل گفته شد ( آيه 99 نحل ) كه شيطان تسلطي بركساني كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مي كنند ندارد ...

2. خواندن با دقت قرآن

وَ رَتّلِ القُرآنَ تَرتيلاً مزمل ، 4
ترجمه ¨و قرآن را با تأمل و دقت ودرنهايت روشني و فصاحت تلاوت كن .
تفسير : تعبير به ترتيل كه دراصل به معني تنظيم و ترتيب موزون است ،دراينجا به معني خواندن آيات قرآن با تأمل و نظم لازم ، و اداء صحيح حروف و تبيين كلمات ودقت وتأمل درمفاهيم آيات و انديشه درنتايج آن است . بديهي است چنين قران خواندني مي‌تواند به سرعت به انسان رشد و نمو معنوي و شهامت اخلاقي و تقوا و پرهيزگاري بيخشد .

3.تلاوت قرآن به اندازه ميسر

فَاقْرءوُا ما تَيّسرَ مِن القُرآن ... مزمل ، 2
ترجمه : آنچه قرآن براي شما ميسر است بخوانيد .
تفسير : منظور از جمله فوق چيست ؟ گفتگو بسيار است .
جمعي آنرا به نماز شب تعبير كرده‌اند كه درلابه لاي آن حتماً قرآن خوانده شود و بعضي گفته‌اند همان تلاوت قرآن است هرچند در اثناء نماز شب نباشد ، سپس بعضي مقدار آن را به پنجاه آيه و بعضي به يكصد آيه و بعضي به دويست آيه تفسير كرده‌اند ولي هيچيك ازاين اعداد دليل خاصي ندارد بلكه مفهوم آيه اين است كه هر مقدار انسان به زحمت نمي‌افتد از قرآن بخواند .
بديهي است منظور از تلاوت قرآن در اينجا تلاوتي است به عنوان درس و فراگيري براي خود سازي و پرورش ايمان وتقوي .حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا تلاوت مقدار ممكن از قرآن كه دراين آيه آمده واجب است يا جنبه مستحبي دارد ؟
بعضي گفته‌اند مستحب است وبعضي احتمال واجب داده‌اند ...
بلكه برهر مكلفي واجب است كه به مقدار لازم براي تعليم و تربيت و آگاهي بر اصول و فروع اسلام و همچنين حفظ قرآن و رساندن آن به نسلهاي آينده تلاوت كند ، بدون اينكه وقت و زمان خاصي درآن مطرح باشد ...

فصل هشتم : قرآن با مخالفانش چه برخوردي دارد ؟

حال بعد ازاين ويژگيهايي كه هركدام به نوبۀ خود عظمت قرآن را نشان مي‌داد ، بايد ببينيم قرآن كريم با كسانيكه منكر او هستند چطور صحبت مي‌كند .
حتي منكران و مكذبين خود را نام مي‌برد .
البته بعضي از آياتي كه ذكر مي‌كنيم به جاي قرآن لفظ آيات الله دارد كه به طوراعم دلالت برقرآن (اخص ) مي‌كند .

1.ستمكار ترين كس درعالم

وَمَنْ أظْلمُ مِمَن ذَكّر باياتِ رَبّه ، ثُم أعرِض عَنْها سجده ، 22
ترجمه : چه كسي ستكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شود و از آن اعراض كرده و روي برگردانده است .
تفسير : اينها درحقيقت كساني هستند كه نه مواهب و نعمتهاي الهي درآنها موثر افتاده و نه عذاب و بلاي هشدار دهنده او ، بنابراين ظالم تر از اينها كسي نيست .

2.گمراه ترين كس در عالم

قُل أَرَءيتُم إن كانَ مِن عِند اللهِ ثُمَ كَفَرتُم بهِ مَن أضَلَّ مِمّن هُوفي شِقاقٍ بَعيدٍ فصلت ، 52
ترجمه : خداوند مي‌فرمايد : پيامبر (صلي الله عليه و آله) به آنها بگو به من خبر دهيد ،اگر اين قرآن از سوي خداوند يكتا باشد ( و حساب و جزا و بهشت و دوزخي در كار باشد ) و شما به آن كافر شويد ، چه كسي گمراه تر خواهد بود از آن كس كه در مخالفت دور وگمراهي شديد قراردارد ؟
تفسير : البته اين گفتار درمورد كساني است كه هيچ دليل منطقي در آنها كارگر نيست ، در حقيقت آخرين سخني است كه به اشخاص لجوج و متعصب گفته مي‌شود ، و آن اينكه : اگر شما حقانيت قرآن و توحيد ووجود عالم پس از مرگ را صددرصد نپذيريد مسلماً دليل برنفي آن نيز ندارد ، بنابراين اين احتمال باقي است كه دعوت قرآن و مسئله معاد واقعيت داشته باشد ، آنگاه فكر كنيد چه سرنوشت تاريك و وحشتناكي خواهيد داشت ،با اين گمراهي و مخالفت شديد و موضع گيري دربرابر مكتب الهي .
ازآنجا كه بايد منكران قرآن كريم شناخته شوند دراينجا اجمالاً آنها را با ذكر آيات مورد نظر بيان مي‌كنيم و بحث تفسيري آن را به جايگاه خودش ارجاع مي‌دهيم .

3.منكران قرآن چه كساني هستند ؟

ظالمان وَ ما يَجْحَدُ بِاياتِنا الِاّ الّظالِمون عنكبوت، 49
بدكاران ثُمَ كانَ عقِبَهَ الّذينَ اَسوُ ا السُوأيَ أن كَذّبوُا بِايتِ الله ... روم ،؛ 10
پيمان شكنان وَ ما يَجْحَدُ بِايِتنا اِلّا كُلُ خَتّارٍ كَفور لقمان ، 32
كافران وَ قالَ الذّينَ كَفَرُوا لَنّ نؤُمِنُ بِهذَا القُرآن .. سبأ ، 31
يهود وَ ضَربت عَليهِم المَسَكنهُ ذَلك بِأنَّهُم كانوُا يَكفروُنَ بِايتِ اللهِ آل عمران ، 112

4.مجازات تكذيب كنندگان قرآن .

عذاب شديد إنَّ الّذينَ كَفَروا بِايتِ اللهِ لَهُم عَذابٌ شَديدٌ ... آل عمران ، 112
در روزقيامت بار سنگين گناه بردوش مي‌كشند مَن أعْرِض عَنه فَانّهُ يحمِل يَوم القيمَهِ وِزرا طه ، 100
دور بودن از رحمت خدا و عذابي دردناك وَ الّذينَ كَفَروا بَايتِ اللهِ وَلِقائِهِ اولئكَ يَئسوُا مِن رَحمَتي وَ اوُلئكَ لَهُم عَذابٌ اَليمٌ
عنكبوت ، 23
آتش ابدي( جهنم ) ذلِكَ جَزاءٌ اعداءِالله النّارِ لَهُم فيِها دارُ الخُلدِ جَزاءٌ بِما كانوُا بِايتنِا يَجْحَدون فصلت، 28
وضع بد در حال مرگ فَمَنْ أظْلمُ مِمّن إفتَرَي عَلي اللهِ كَذِباً أو كَذّبَ بِايتِهِ اولئكَ يَنالَهُم نَصيبَهُم مِن الكتبِ حتيَ اذا جاءَتْهُم رُسُلنا يَتَوّفونَهُم ... اعراف ، 37
درهاي آسمان به روي آنان باز نمي‌شود إنَ الّذينَ كَذّبوا بِاءيتِنا وَ استَكبروُا عَنْها لاتَفَتّح لََهُم أبوابُ السَّماء اعراف ، 40
اعمال آنان از بين مي‌رود وَالّذينَ كَذَّبوا بِايِتنا وَ لِقاءَ الاخِرة حَبِطَتْ أعملَهُم ... اعراف ، 147
عذاب استدارج براي آنان وَالّذينَ كَذّبوُا بِايِتنا سَنَسْتَدْرِجَهُم مِن حَيثُ لا يَعلمونْ اعراف ، 182
استدارج : يعني اينكه خداوند فوراً گنهكاران را گرفتارمجازات نمي كند ، بلكه درهاي نعمت را به روي آنان مي‌گشايد و هرچه بيشتر درمسير طغيان گام بردارند ، نعمت خود را بيشتر مي‌كند واين ازدوحال خارج نيست يا اين نعمتها باعث بيداريشان مي‌شود ،كه دراين حال برنامه هدايت الهي عمل شده و يا اينكه بر غرور و بي خبريشان مي‌افزايد، دراينصورت مجازاتشان به هنگام رسيدن به آخرين مرحله دردناكتر است ، زيرا هنگاميكه غرق انواع نعمتها مي‌شوند خداون همه را از آنها مي‌گيرد ...
آنان اصحاب شوم هستند وَالّذينَ كَفَروا بِايِتنا هُم أصحبُ الْمَشْئَمَه بلد ، 19
اصحاب شوم : يعني نامه عمل به دست چپ دارند در روزقيامت .
مجازات آنان با خداست . فَذَرَني وَمَن يُكَّذبُ بِهذالحَديث ... قلم ، 44
خداوند سريع الحساب است وَمَن يَكْفُر بِايتِ اللهِ فَإنَ اللهُ سَريعُ الحِساب آل عمران، 19
5-پس از تكذيب قرآن ،مكذبين آن به چه حديثي ايمان مي‌آورند .
فَبِّاَيِّ حَديثٌ بَعُدَه وَ يؤُمِنون مرسلات ، 50
ترجمه : اگر به اين قرآن كه دلائل صدقش از تمام آياتش نمايان است و حقانيتش در تمام تعبيراتش منعكس مي‌باشد ايمان نياورند ، به كدام سخن بعد ازآن ايمان مي‌آورند ؟
تفسير : كسيكه به قرآني كه اگر بر كوهها نازل مي‌شد لرزان و خاشع مي‌شدند و ازهم مي‌شكافتند (حشر ، 21) ايمان نياورد ، در برابر هيچ كتاب آسماني منطق عقلاني تسليم نخواهد شد واين نشانه روح عناد و لجاج است .

فصل نهم : چه كساني وارث علم قرآن هستند ؟
بندگان برگزيده خدا

ثُمَ أورَثنَا الكتبَ الذينَ اصْطَفَيْنا مِن عِبادًا فَمِنْهم ظالِمٌ لِنَفسهِ و مِنهم مُقْتصِدٌو مِنهمْ سابقُ بِالخَيرات بِإذنِ اللهِ ذلك هُو الفَضلُ الكَبير فاطر ، 32
ترجمه: سپس اين كتاب آسماني را به گروهي ازبندگان برگزيده خود به ميراث داديم . از ميان آنها عده‌اي برخود ستم كردند ، و عده‌اي ميانه رو بودند و عده‌اي به اذن خدا درنيكيها ازهمه پيشي گرفتند و اين فضيلت بزرگي است .
تفسير : روشن است كه منظور از كتاب دراينجا همان چيزي است كه درآيه قبل ازآن آمده است (قرآن مجيد ) و به اصطلاح الف و لام درآن الف و لام عهد است . اينكه بعضي آنرا اشاره به همه كتب آسماني دانسته‌اند والف و لام آنرا جنس گرفته‌اند بسيار بعيد به نظر مي‌رسد و تناسبي با آيات قبل ندارد . تعبير به ارث دراينجا و موارد ديگري شبيه آن در قرآن مجيد ، به خاطر آن است كه ارث به چيزي گفته مي‌شود كه بدون دادو ستد و زحمت بدست مي‌آيد و خداوند اين كتاب بسيار بزرگ را اينگونه دراختيار مسلمانان قرار داد .دراينجا روايات فراواني از طرق اهل بيت عليهم السلام وارد شده كه درهمه آنها بندگان برگزيده خدا به امامان معصوم عليهم السلام تعبير شده است .
اين روايات چنانكه بارها گفته‌ايم بيان مصاديق روشن و درجه اول است و مانع ازآن نخواهد بود كه علماء و دانشمندان امت ، و صالحان و شهدايي كه در طريق پاسداري از اين كتاب آسماني و تداوم بخشيدن به دستورات آن تلاش و كوشش كردند ، درعنوان « الذين اصطفينا من عبادنا » ( بندگان برگزيده خدا) داخل باشند .سپس خداوند ، پاسداري از اين كتاب را بعد از پيامبرش (صلي الله عليه و آله) برعهده اين امت گذاشته ، امتي كه برگزيده خداست.ولي درميان اين امت گروههاي مختلفي يافت مي‌شوند ؛ بعضي به وظيفۀ بزرگ خود در پاسداري ازاين كتاب و عمل به احكامش كوتاهي كرده ودرحقيقت برخويشتن ظلم نمودند واينها مصداق «ظالم لنفسه » مي‌باشند . گروهي ديگر تاحد زيادي به اين وظيفۀ پاسداري و عمل به كتاب قيام نموده‌اند ، هرچند لغزشها و نارساييهايي دركار خود نيز داشته‌اند ، اينها مصداق مقتصد (ميانه رو) مي‌باشند .
و بالاخره گروه ممتازي وظائف سنگين خود را به نحو احسن انجام داده ودراين ميدان مسابقۀ بزرگ برهمگان پيشي گرفته‌اند ، اين گروه پيشرو همانها هستند كه درآيۀ مذكور به عنوان «سابق بالخيرات باذن الله » تعبير شده است .درروايات زيادي كه از طرق اهل بيت عليم السلام رسيده ، سابق بالخيرات به امام معصوم تفسير شده است و ظالم لنفسه به كسانيكه معرفت و شناخت امام را ندارند ومقتصد به پيروان عارف امام عليه االسلام .اين تفسيرها گواه روشني است بر آنچه درتفسير كل آيه برگزيديم كه مانعي ندارد اين گروههاي سه گانه درميان وارثان كتاب الهي وجود داشته باشند .قابل توجه اينكه جمعي از مفسران گذشته و امروز درتفسير اين گروههاي بزرگ سه گانه فوق احتمالات زياد ديگري داده‌اند كه درحقيقت همۀ آنها از قبيل بيان مصداق است.

كتابنامه

1. حسيني شيرازي ، سيد محمد ؛ تقريب القرآن الي الاذهان ؛ بيروت ؛ دارالعلوم ، 1424 ق.
2. دهقات ، اكبر ؛ يكصد و پنجاه موضوع از قرآن كريم ؛ چ 4 ، قم ، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن
3. قرائتي ، محسن ؛ تفسير نور ؛ تهران ؛ مركز فرهنگي درسهايي از قرآن ؛ 1383
4. مكارم شيرازي ، ناصر ؛ تفسيرنمونه ؛ تهران ؛ دارالكتب الاسلاميه ، 1374
5. موسوي همداني ، سيدمحمد باقر ؛ ترجمه تفسيرالميزان ؛ قم ،دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم ،1374
6. مترجمان ؛ تفسير هدايت ؛ مشهد ؛ بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي ، 1377
7. مترجمان ؛ ترجمه تفسير جوامع الجامع ؛ مشهد ؛ بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي ، 1377
8. مترجمان ؛ ترجمه تفسير مجمع البيان ؛ تهران ؛ انتشارات فراهاني ، 1360

پي نوشت :

1. ازجمله حج 16؛ نور 34، شعراء 2 ، نمل 1 ، يس 69 ، زخرف 2 ، دخان 2 ،مجادله 5 ر.ك برتفسير نمونه
2. تفسيرنمونه ؛ ج 14، ص 514
3. مانند نور ، 34 رك . به تفسير نمونه
4. تفسيرنمونه ؛ ج19 ، ص 437-432
5. ر.ك به تفسيرنمونه ؛ ج 19 ص 433 .
6. تفسير نمونه ؛ ج 23 ص 22-21
7. تفسير نور ،؛ ج 7 ص 387
8. تفسيرنمونه ؛ ج 19 ص 442
9. از جمله نور ، 34
10. ترجمه تفسير الميزان ؛ ج 7 ص 149
11. تفسيرنمونه؛ ج 11 ص 362-361
12. ازجمله بقره ، 266
13. ترجمه تفسير الميزان ؛ ج 2 ص 295 .
14. تفسير نمونه ؛ ج 2 ص 216
15. همان ؛ ج 4 ص 29-27
16. از جمله ؛ زمر 55 ر.ك تفسيرنمونه
17. تفسيرنمونه ؛ ج 4 ص 322
18. احقاف 30 ، جن 1و2و3و13 ر.ك به تفسير نمونه
19. تفسيرنمونه ؛ ج 21 ص 368
20. يونس 38، هود 13 ، اسراء 88 ، قصص 49 ، طور 34 ، انعام 115 ، توبه 32 ر.ك تفسيرنمونه
21. تفسير نمونه ؛ ج 1 ص 126
22. همان ؛ ج 1 ص 139-132
23. تفسيرنمونه ؛ ج 20 ص 298
24. ر.ك به تفسيرنمونه ؛ ج 20 ص 300-299
25. همان
26. از جمله ؛ دخان 2 و ق 1 ر.ك به تفسير نمونه طور 2 ر.ك به تفسير هدايت .
27. از جمله ، بروج 22 ، واقعه 78
28. تفسير نمونه ؛ ج 21 ص 9
29. ر. ك تفسير نمونه ؛ ج 21 ص 10
30. تفسير نمونه ؛ ج 11 ص 397-396
31. تفسير نمونه ؛ ج 25 ص 167- 166
32. همان ؛ ص 194
33. تفسيرنمونه ؛ ج 17 ص 161
34. تفسيرنمونه ؛ ج 20 ص 325
35. همان ؛ ج 16ص 356-305
36. همان ؛ ج 1 ص 151
37. همان ؛ ج 17ص 89
38. همان ؛ ج 18ص 99- 98
39. تفسيرنمونه ؛ ج 3 ص 54
40. همان ؛ ج 2 ص 421-420
41. ترجمه تفسيرالميزان ، ج 14ص 292
42. ترجمه تفسيرالميزان ، ج16ص 177-176
43. تفسيرنور ؛ ج 10ص 334
44. تفسير نمونه ؛ ج 6 ص 164 -163
45. همان ؛ ج 6 ص 171-169
46. همان ؛ ج 6 ص 369
47. همان ؛ ج 7 ص 35-33
48. تفسير نمونه، ج 27 ص 33
49. همان ؛ ج 24 ص 415
50. همان ؛ ج 2 ص 47-34
51. همان ؛ ج 25 ص431
52. تفسير نمونه ؛ ج 18 ص 263-260

 
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

جامعیت و کمال قرآن

دکتر نقی پور فر

اشاره:

استخراج آيين نامه ها و دستورالعمل هاى اسلامى و دينى از متون و منابع اصيل دينى كه همانا جز قرآن و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيست از اصولى ترين و اولى ترين نيازها و اهداف در برنامه ريزيهاى نظام اسلامى و جارى نمودن دين در زوايا و ابعاد مختلف جامعه بوده و هست. به عبارت ديگر كاربردى نمودن دين در عرصه و موضوعات مختلفى از جمله اقتصاد اسلامى، فرهنگ اسلامى، هنر اسلامى، سياست اسلامى، دانشگاه اسلامى،... و مديريت علمى اسلامى يك نياز اساسى و مستمر جامعه دينى است كه غفلت از آن خساراتى سهمگين بر پيكر دين و نظام مقدس دين وارد خواهد كرد. اين فهم جز با بسيج انديشمندان و كارشناسان و متخصصان حوزوى و دانشگاهى و عزم و اراده مبتنى بر شناخت و معرفت نسبت به دين و نظام دينى محقق نخواهد شد.
به اين انگيزه در موضوع مديريت علمى و جامعيت قرآن كريم در اين مقوله نكاتى مورد بحث قرار مى گيرد.

جامعيت قرآن كريم

در بحث مديريت و سازمان، سه مقوله اساسى وجود دارد:
اول: دستور العمل و برنامه،
دوم: مديريت،
سوم: منابع و امكانات، كه در بخش امكانات، منابع انسانى محوريت دارد. اين سه مقوله، از فاكتورهاى اساسى سازمان ها است كه سلامت و اصلاح هر سازمان، منوط به سلامت و اصلاح آنها است. لذا اشكالات و آسيب هاى هر سازمان و نظام را بايد در اين سه محور جست و جو كرد. در اين ميان، قانون و برنامه، نقش محورى دارد؛ به نحوى كه اگر يك سازمان از برنامه ريزى درستى برخوردار نباشد يا براساس اهداف درستى طراحى نشده باشد، سازمان دچار اشكال اساسى مى شود. در نظام كلى اجتماعى هم همين طور است، يعنى جان نظام در درجه اول به قوه مقننه و قانونگذار است.
اسلامى بودن نظام، در نگاه اول، در قانون مشخص مى شود، بعد در اجرا كه همان بحث مديريت است و آن هم سلسله مراتبى (شامل مدير و نيروهاى زير مجموعه مديريت) دارد.
اما يك قانون براى اين كه بتواند در يك سازمان مفيد و موثر باشد، بايد از دو ويژگى مهم برخوردار باشد: يكى از اين دو ويژگى، «جامعيت» و ديگرى «كمال» است. دارا بودن اين دو ويژگى، از ضروريات قانون هر سازمان يا نظام يا حتى قوانين جهانشمول و بشرى است.
كتاب آسمانى قرآن، به عنوان يك قانون الهى براى سعادت بشر، اين دو ويژگى را در حد اعلا دارد.

معيار جامعيت

اولين معيار و مسئله اساسى جامعيت، توجه به تمام ابعاد وجودى انسان است، چرا كه انسان ابعاد مادى و فوق مادى (ملكوتى) دارد و يك قانون جامع، قانونى است كه به همه اين ابعاد و نيازهاى مبتنى بر اين ابعاد توجه كند و پاسخ اين نيازها را به نحوى منطقى ارائه نمايد.
با دقت در قرآن كريم درمى يابيم كه در مطالب و تعاليم و اوامر و نواهى آن، هم به بعد مادى و هم به بعد معنوى انسان، عنايت جدى شده است.
بعد مادى انسان، شامل نيازهاى جسمى (مانند خوراك، پوشاك، مسكن و...) و نيازهاى روانى (كه مهم ترين محور آن نياز به ازدواج است) مى باشد. [1]
نيازهاى معنوى هم شامل نيازهاى معرفتى (آشنائى با خود، جهان هستى، خالق، مقصد زندگى و... كه معرفت هاى بنيادين است و معرفت هاى تفصيلى مانند آشنايى با احكام، اخلاق و... كه بر معرفت هاى بنيادين استوار مى شود) و نيازهاى ايمانى است.
كمال قرآن هم سطوحى دارد به اين معنى كه در بحث معرفت و شناخت، حداقل آن يعنى حقوق و احكام، بايد به عموم مردم (مسلمين) گفته شود و آنها از حيث آشنا شدن به حقوق خود و احكام و ارزش هاى اخلاقى تحت آموزش قرار گيرند.
اخلاق قرآن به مومنين و علما برمى گردد و عرفان قرآن كه مفاهيم آن در سطحى عالى است، علماى ربانى و معصومين(عليهم السلام) را در بر مى گيرد.
اما بحث اصلى در اين مقال جامعيت قرآن كريم است.
در بحث جامعيت، اولين مسئله توجه به نيازها و دومين مسئله توجه به ارتباط منطقى بين نيازها است. اگر بين نيازهاى انسان، ارتباط منطقى برقرار نشود، كار به افراط و تفريط مى كشد. انسانى كه در تإمين نيازهاى او، يك روال صحيح نباشد، صرفا يا مادى مسلك مى شود يا بدون توجه به ضرورت هاى زندگى، فقط متوجه ارزش هاى متعالى مى شود.
افراط و تفريط به شكل هاى مختلف رخ مى نمايد؛ قشريگرى، توجه به عرفان بدون توجه به نيازهاى اوليه زندگى، نمودهاى فراوانى دارد كه در صحنه هاى مختلف جلوه گر مى شود.
افراط و تفريط يك طيف دارد كه «توجه مطلق به احكام شرعى» و «غفلت از حقوق انسانى» يكى از دو طرف اين طيف است و ادعاى توجه به حقوق انسانى فارغ از ضوابط شرعى، طرف ديگر آن كه هر دو غلط است. سيستم هايى هم كه بر اساس اين دو، شكل مى‏گيرد، غلط و محكوم به شكست است؛ چرا كه شكلى جامع نمى بيند. در اين ديدگاهها، انسان به صورتى ناقص مورد توجه واقع مى شود و رشد ناموزون پيدا مى كند. ناموزون، رشد «كاريكاتورى» است، يعنى رشد مضحكى كه بيمارى انسان يا جامعه را نشان مى دهد.
در بحث «ارتباط منطقى بين نيازها» دو نوع ارتباط ديده مى شود:
1- ارتباط افقى، كه بيانگر همگامى و هم سطح بودن نيازهاست.
2- ارتباط عمودى، بدين معنى كه برخى نيازها، مقدمه تإمين نيازهاى ديگر است.
خوراك، پوشاك و مسكن، نيازهاى جسمى است كه با هم ارتباط افقى دارند و اين نيازهاى جسمى، مقدمه تإمين نيازهاى روانى است. توجه به نيازهاى روانى قبل از نيازهاى جسمى، غلط و غير منطقى است.
به طور مثال گاهى در سازمان ها ديده مى شود وقتى شخصى كار مهم يا مفيدى انجام مى دهد، براى تشويق، يك لوح تقدير به او مى دهند! در حالى كه او براى تإمين كرايه منزل دچار مشكل است، آيا در مقابل آن كار موثر و مفيد او، اين لوح چه خاصيتى دارد؟
چگونه او را در حل مشكلات يارى مى كند؟
اين كارها به معناى واقعى كلمه، توجه نكرن و عدم توجه واقعى و منطقى به نيازهاست، ما اگر مى خواهيم كسى را احترام كنيم، بايد به نيازهاى او توجه كنيم و به طور جامع به اولويت هاى نياز او بپردازيم. اينها نكاتى است كه بايد به طور جدى به آنها عنايت شود.
بعضى وقت ها مى خواهيم جاى نيازهاى روانى را با مسائل معنوى پر كنيم ولى اين جايگزينى غلط است! نيازهاى روانى را نمى شود فقط با مسائل معنوى پر كرد. نياز معنوى جاى خود دارد، نيازهاى روانى هم جاى خود.
مسئله ازدواج، جان نيازهاى روانى است و اگر اين تإمين نشود، نمى توانيم صرفا با اسلام و قرآن، افراد را اعتلاى روحى بدهيم. انسان هاى عادى كه در مقام عرفا و علماى ربانى نيستند! مگر چند نفر از انسان ها مى توانند در اين سطح حركت كنند؟ انسان يك سرى نيازهاى جدى در سطح جسمى و روانى دارد كه اسلام به آنها توجه كرده است و نظام اسلامى هم بايد به آنها توجه كند.
در فرهنگ اسلامى حاكم در زمان صدر اسلام، بنياد شهيد وجود نداشت، ولى به خانواده هاى شهدا رسيدگى مى شد و آن از طريق شخصى بود كه سايه خود را بر خانواده شهيد مى‏گستراند.
در جنگ هاى پيامبر(ص) وقتى فردى به شهادت مى رسيد، بلافاصله فرد غيورى اداره زندگى او را عهده دار مى شد.
حضرت جعفر طيار كه شهيد شد، بلافاصله بعد از عده، ابوبكر همسر او را به عقد خود درآورد و وقتى ابوبكر از دنيا رفت، امام على(ع) با او ازدواج كرد. اين هم يك نوع پرچم دارى و رهبرى است كه ما متإسفانه به آن توجه نكرده ايم، در حالى كه اينها مقولاتى است كه ترتب نيازها را نشان مى دهد و اسلام به آنها توجه نموده و با برنامه ها و دستورالعمل هايى، كل مشكل را حل كرده است.
قبل از صدر اسلام، در زمان حضرت داود(ع) هم چنين مشكلى موجود بود. در آن زمان حضرت داود حكومت اسلامى داشت و مسائلى از قبيل جبهه و جنگ و شهادت و... و برخى از خانواده هاى شهدا بى سرپرست بودند و امورشان اصلاح نمى شد. منافقين هم تبليغات مى كردند و نمى گذاشتند كه امر خانواده شهدا اصلاح شود. همسران شهدا نيز حساس بودند و والدين و بستگان آنها هم حساسيت هايى داشتند، از جمله ازدواج مجدد همسر شهيد را بى وفايى و... تلقى مى كردند.
واقعا سنت غلطى بود كه با مسائلى شبيه آن، ما هم الان گرفتاريم. لذا از طرف خدا، براى سنت شكنى دستور آمد و به حضرت داود امر شد كه شما بايد اين سد را بشكنيد.
اولين نفرى كه بايد سدشكنى كند، خود پيامبر است. خدا به داود(ع) فرمود: «اوريا» كه فرمانده لشكر توست، به جبهه مى رود و شهيد مى شود، تو بايد بعد از زمان عده، همسر او را به عقد خودت درآورى. حقيقت امر نيز همين است يعنى بايد سرپرستى از مقام هاى بالا شروع شود، تا ديگران هم اقدام كنند و خانواده هاى بى سرپرست، اداره شوند و سامان بگيرند.
بايد خانواده شهيد فردى هم چون پدر و شخصيت پدر را بالاى سر خود ببيند و احساس كند كه اگرچه يك شخصيت معنوى و ملكوتى كه پدر بود، شهيد شد، اما يك شخصيت معنوى ديگر جاى او را پر كرده است و نيازهاى مختلف او را تإمين مى كند. اگر غير از اين حالت باشد، فرزند شهيد احساس خلا مى كند و پيش خود مى انديشد كه پدرش «هوس عرفانى» يا «هوس حورى بهشتى» داشته است. فرزند شهيد مى بيند كه زندگى ديگران سامان دارد، اما زندگى خودشان معطل مانده است. همسر شهيد مى بيند، همسرش كه يك شخصيت مهربان، ملكوتى و عارف بود، رفت؛ اما ديگران بهره مندند و احساس مى كند كه شهدا فنا شدند و نظام حفظ شد، اما پاداش آن براى خانواده شهدا، محروميت از زندگى است! لذا ما بايد يك نقد جدى به خود بزنيم و ببينيم كه چه كرده ايم. عدم توجه به نيازها، عدم توجه به منطق جامع اسلام است.
الحمدلله اين منطق جامع وجود دارد و ما اگر اشتباه كرده ايم، مى توانيم برگرديم.
راه بازگشت و معيارهاى اصيل الهى كه هدايت گر ماست وجود دارد و به ما تذكر مى دهد كه اگر اشتباه كرده ايم، اصلاح كنيم.
علاوه بر مسائل خانوادگى، در مسائل اجتماعى هم عدم توجه به برنامه ريزى بر اساس نيازها و اولويت بندى آنها، مشكل ساز خواهد بود. طبيعتا برنامه ريزى بايد نيازهاى اوليه جامعه را تإمين كند.
به عنوان مثال در برنامه ريزى نظام آموزشى كشور، مواد درسى اى كه تعليم داده مى شود، بايد نيازهاى مادى و معنوى جامعه را تإمين كند. در اين زمينه، گام اول، آموزش و پرورش است و بعد از آن دانشگاه و حوزه. رسالت حوزه، رفع نياز معرفتى و ايمانى جامعه است و رسالت دانشگاه رفع بخشى از نيازهاى معرفتى، ايمانى و بخشى از نيازهاى جسمى و روانى جامعه.
آموزش و پرورش به عنوان پايگاه اول، بايد در توجه نيازها، به طور جامع برخورد كند يعنى هم به نيازهاى مادى و هم به نيازهاى ملكوتى توجه كند. اولين قدم در برنامه ريزى، هدف گذارى است. هدف گذارى در حوزه نيازهاى مادى، رفع حداقل نيازهاى مادى است.
يعنى آموزش ها بايد نوجوانان و جوانان را به اين مقصد برساند، چرا كه اكثريت دانش‏آموزان، بعد از فراغت از تحصيل، وارد بازار كار و زندگى مى شوند و به دانشگاه يا حوزه نمى رسند. كسى كه وارد زندگى مى شود، هم نيازهاى مادى و هم نيازهاى معنوى دارد. پس بايد از حيث آموزش هاى مادى به جايى برسد كه بتواند از طريق اطلاعات فنى و تخصصى وارد بازار كار و زندگى شود، و نيازهاى اوليه مادياش را فراهم سازد.
طبيعتا تحقق اين امر بايد در حوزه هاى مختلف و براساس نيازهاى اجتماعى، طراحى شود.
به طور مثال، كار و دانش يا فنى و حرفه اى بايد در آموزش ها به عنوان يك هدف باشد، در حالى كه اكنون تقريبا بر عكس است، يعنى هنوز بيشتر آموزش ها نظرى و تئوريك است و درصد كمى از آنها عملى است و اين به شدت نامعقول و حتى مى توان گفت فاجعه است.
شما به بعضى از اين كشورهاى پيشرفته و صنعتى نگاه كنيد. در اين كشورها براساس نيازها، مواد درسى را تعريف مى كنند و تكنيسين تربيت مى نمايند. بسيارى از فارغ التحصيلان دبيرستان ها، اصلا دانشگاه نمى روند يعنى آموزش هاى دبيرستانى آن ها، براى تإمين نيازهاى جامعه و خود فرد، كافى است.
متإسفانه ديده مى شود كه به نام دين، با عقل هم درست برخورد نمى كنيم در حالى كه دين بدون عقل، دين نيست‏ [2] و عقل بدون دين هم عقل نيست. بلكه «نكرإ» است شيطنت است‏ [3]. پيوند وسيع و محكمى بين عقل و وحى وجود دارد كه اگر اين ارتباط گسسته شود، جامعه دچار فاجعه مى شود.
برخى ها خيال مى كنند برنامه آموزشى، ربطى به تإمين نيازها ندارد اما اين نوع تفكر، جزئى نگرى است. اگر بخواهيم سيستم آموزشى خود را بررسى كنيم، بايد وروديها و خروجى هاى آن را بررسى كنيم. بايد ببينيم آيا خروجى هاى آن با اهداف تعريف شده ما هم خوانى دارد يا نه؟
در تشكيلات آموزش و پرورش، حدود يك ميليون نفر معلم، سيصد هزار نفر كارمند و بيست ميليون نفر دانش‏آموز مشغولند. يعنى قريب به يك سوم جمعيت كشور در آن است. اين تعداد، دو برابر كل جمعيت كشور عربستان است. و بيش از 30 درصد بودجه مملكت و سهم عمده اى از انرژى كشور را مصرف مى كند. در مقابل اين همه نيرو و هزينه، خروجى آن چيست؟
به نظر مى رسد كه ما به اين موضوع توجه نكرده ايم و همان سيستم و روش نظام طاغوتى را ادامه داده ايم. از حيث نيازهاى مادى در اين زمينه مشكل جدى داريم. از اين كه بگذريم، آيا نيازهاى معرفتى جوانان ما، با اين نظام آموزشى مرتفع مى شود؟ آيا آخرت او اصلاح و تإمين مى گردد؟
نوجوان، در سن بلوغ، تحت تعليم آموزش و پرورش است. آيا با اين آموزش ها، به اين نكته مى رسد كه عالم خدائى دارد؟ آيا به خدا اعتقاد پيدا مى كند؟ ما بايد تكليف خودمان را با خدا روشن كنيم. خدا مى فرمايد: «ولقد خلقنا الانسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب اليه من حبل الوريد» [4] و ما انسان را خلق كرديم و از وساوس و انديشه هاى نفس او كاملا آگاهيم و از رگ گردن به او نزديكتريم.
خدا مى گويد: «من از انسان به او نزديكترم، من انسان را بهتر از خودش مى شناسم. » آيا اين حرف خدا را باور و اعتقاد داريم؟ همين خدا مى گويد: انسان وقتى به سن بلوغ برسد، مى تواند بفهمد كه قرآن كتاب خداست اين نكته، قطعى و جزء ضروريات اسلام است.
انسان مسلمان كه به سن بلوغ رسيد، به احكام الهى مكلف مى شود و تكليف به احكام الهى، بر پايه معرفت و ايمان و يقين به اين نكته است كه قرآن كتاب خداست. قدم اول مسلمانى، همين نكته است و تا انسان به اين نكته يقين پيدا نكند، مسلمان نيست.
مسلمان شدن كه تقليدى نيست! يقينى است.
براساس نص قرآن و سنت خدا به ما مى گويد كه دختر در سن بلوغ (كه بر اساس نظر فقها بين 9 سالگى تا 14 سالگى است) مى تواند بفهمد كه قرآن كتاب خداست. لذا در آموزش و پرورش، پايه هاى معرفتى كه نوجوانان را به اين حد از ادراك و معرفت برساند، بايد فراهم شود. لذا در آموزش معرفتى، هدف روشن است. هدف اين است كه نوجوان بفهمد كه قرآن كتاب خداست، به آن ايمان بياورد و به احكام الله متلبس شود. اين نكات، سخن خداست و اگر ما آن را باور داريم، بايد براساس آن طرح و برنامه بريزيم و اين يكى از آثار اسلام در مديريت و برنامه ريزى آموزشى است.
نظام ما يك نظام فرهنگى است و جان نظام، فرهنگ و دين آن است. جان فرهنگ هم در گرو سيستم آموزشى و آموزش و پرورش است. پس آموزش و پرورش، گلوگاه نظام است. اگر قصور يا خرابكارى در نظام و جامعه صورت گيرد سرچشمه آن اينجاست.
موضوعاتى مانند اسلامى شدن دانشگاه ها، ميانه راه است. اگر مى خواهيم جوان ما و جامعه ما اسلامى باشد، بايد از آموزش و پرورش شروع كرد، چرا كه مرحله حساس، اينجاست.
برخى از دوستان به ما تذكر مى دهند كه case study را دنبال كنيم، يعنى موردهايى كه مى توانند مشكل هاى مديريت را حل كند. اين حرف درست است اما اول كار نيست. قبل از آن و يا حداقل به موازات آن بايد به بحث هاى بنيادين توجه كنيم. بايد ببينيم تعريفى كه از انسان مى كنيم و مراحل رشد انسان از نظر قرآن چيست؟ بايد ببينيم كه نقاط عطف رشد انسان و مقاطعى كه در آن، وضعيت جديدى در انسان پيدا مى شود، كدامند؟
مرحله اول، تكون نطفه است. وراثت هم از طريق تكون نطفه منتقل مى شود. در همين مرحله، اسلام آداب و احكامى را معين كرده است. از مسائل اساسى گرفته مانند اين كه رابطه والدين براساس عقد شرعى و حلال باشد و قبل از آن به كفويت و عقل و دين و اخلاق دو طرف عنايت بيشترى مى شود تا مسائل جنبى (مانند اين كه انعقاد نطفه در ايام عادت ماهانه نباشد و...) چرا كه از اين حيث در شخصيت فرزند اثر مى گذارد. رابطه نبايد شيطانى باشد، يعنى بايد با ذكر خدا صورت گيرد. اسلام مى گويد گاهى به جاى دو نفر، سه نفر در تكون نطفه شريكند و نفر سوم شيطان است. قرآن تصريح مى فرمايد:
«وشاركهم فى الاموال والاولاد» [5] در برخى موارد شيطان در وراثت انسان سهم پيدا مى كند! اين مرحله حساسى است. اگر در اين جا شبهه و ابهام باشد، در آموزش هاى بعدى مشكلات كلى تر و اساسى تر پيش مى‏آيد و درمان به راحتى رخ نمى دهد. اگر در يك نسل، خرابى و خسارت و جوهرى به وجود آمد، آموزش ها جواب نمى دهد. اما پيشگيرى، كم خرج تر، مغيدتر و موثرتر از درمان است.
اسلام در اين زمينه حرف دارد. در قرآن و روايات، دريايى مطلب داريم كه گنجينه هاى عالم ملكوت است. براساس تعاليم اسلام، زوجين بايد قبل از تكون نطفه، تحت آموزش جدى ضرورى و مفيد قرار بگيرند. آنها بايد آداب مناسب اخلاقى، بهداشت روانى، بهداشت معنوى و حتى خورد و خوراك خود را رعايت كنند. مثلا براى انعقاد نطفه براساس روايات معصومين(ع)، رابطه زوجين نبايد بعد از نماز صبح يا بين طلوعين، وقت اذان، رو به قبله، پشت به قبله، اول ماه، وسط ماه، آخر ماه، وقت غروب و غيره باشد.
اسلام در اين زمينه ها برنامه هاى كلى و دستورالعمل دارد و اين مسئله كم خرج و به نظر ساده، بسيار پرفايده است. وقتى كه قرآن، انسان را اشرف مخلوقات معرفى كرده است، فقط شعار نداده، بلكه برنامه هم داده است. برنامه انسان در قرآن و سنت تفصيلى است، نه اجمالى و برنامه انسان را از مرحله قبل از نطفه شروع، و در كليه مراحل تعريف و طراحى و بيان كرده است.
بعد از بحث نطفه، دوران حمل طفل است. در طول نه ماه باردارى شخصيت مادر در فرزند اثر مى گذارد. اسلام مى گويد اگر انسان بخواهد در شخصيت فرزند جنينى دخل و تصرف داشته باشد، بايد از طريق مادر او را تحت آموزش معنوى قرار دهد. لذا بايد مادر، هم از نظر روحى و هم از نظر جسمى مورد توجه و تغذيه مناسب قرار گيرد.
آموزش كودك به صورت غير مستقيم از زمان نطفه در رحم مادر شروع مى شود و همين كه سن جنين به 4 ماهگى رسيد و روح در او حلول كرد، آموزش هاى مستقيم هم شروع مى شود. در اين مرحله، اصواتى كه مادر مى شنود، كودك هم مى شنود و اثر مى پذيرد!
براساس اين نقش حياتى و سرنوشت ساز مادر، نقش زن و حرمت او، نقش و حرمت محورى است.
سرنوشت بشريت به «زن» بستگى دارد. اسلام مى گويد زن شغل هاى اساسى دارد. همسردارى و فرزنددارى (تربيت فرزند) شغل اول و دوم اوست. حضور زن در شغل هاى ادارى، در صورت وجود ضرورت شرعى و عقلى، شغل سوم است. شغل هاى اصلى زن، سرنوشت جامعه را تعيين مى كند و تغيير مى دهد. متإسفانه در جامعه، آن چنان كه شايسته است، مقام مادر احترام پيدا نكرده است. با اين حال برخى علم «فمينيست» بر مى افرازند و به نظر آنها، زن بايد در ادارات و موسسات وارد شود و سلسله مراتب مديريت را طى كند تا عزت و كرامت برايش رقم بخورد! اما اين گمراهى عظيمى است كه شكل گرفته است. ما هم به درستى جايگاه ها را نشناخته ايم و حق را ادا نكرده ايم .
در خصوص آموزش، نظام اسلامى بايد زوجين و خصوصا مادر را تحت پوشش بگيرد. هر كارى را كه مى خواهيم بعدا انجام دهيم، بايد در مراحل اوليه انجام دهيم؛ اگر اين كار صورت گيرد، بسيارى از مصيبت هاى بعدى را نداشته و اين قدر به نيروهاى امنيتى و پليس و دادگاه و غيره نياز نخواهد بود.
متإسفانه جامعه اجازه داده است كه برخى از مردم بى تربيت بار بيايند و با هم جدال و دعوا كنند و نظام برود آنها را از هم جدا كند و هركس بى تربيتى كند با او برخورد كند! آيا به راستى اين نحوه برخورد با مسائل، منطقى است؟ پيشگيرى بايد اول و اساس كارها باشد.
در ادامه مراحل آموزش انسان، پس از نطفه و جنين، دوران شيرخوارگى كودك است. اسلام مى گويد كه فرزند بايد دو سال از مادر شير بخورد يعنى حداقل ارتباط مادر با كودك، و سال است. حتى در بحث طلاق، براساس حكم اسلام، تا فرزند پسر دو ساله نشده، نمى توان او را از مادر گرفت! فرزند دختر كه تا هفت سالگى حضانتش با مادر است در موردى هم كه احيانا فرد ازدواج كرده و متوجه شده كه همسر او درك و شعور درستى ندارد، يا فرد احمقى است، اسلام تإكيد مى كند كه آن مادر نبايد به بچه شير بدهد چرا كه در او تإثير سوء خواهد گذاشت و شخصيت مادر، بچه را هم احمق مى كند. براين اساس، يك مادر بايد از قبل از تكون نطفه فرزند تا 2 سالگى طفل، تحت پوشش مادى و معنوى نظام قرار گيرد و اين حمايت بايد مجانى و افتخارى باشد. در حقيقت اين هزينه كردن، يك نوع سرمايه گذارى است، چرا كه آموزش نوعى سرمايه گذارى بلند مدت است كه نتايج و آثار آن در كوتاه مدت ميسر نيست و بايد آموزش را از اين مراحل شروع كنيم. بعد از اين مراحل، دو سالگى تا هفت سالگى فرزند، مرحله چهارم است و پس از آن، آموزش و پرورش، مرحله پنجم (7 تا سن بلوغ) و ششم (از بلوغ تا 18 سالگى) را در اختيار دارد. بعد از اتمام اين مراحل، نوبت دانشگاه و يا حوزه است.
عجيب است كه ما تمام مراحل مقدماتى را رها كرده ايم و مى خواهيم اسلامى شدن را از دانشگاه، شروع كنيم! اين همه فعاليت و هزينه براى اسلامى كردن دانشگاه ها صورت مى گيرد و نتيجه قابل توجهى هم نمى دهد چرا كه اين برخورد و برنامه، منطقى نيست، وقتى ما خودمان با غفلت از جامع نگرى با مسائل آموزش برخورد منطقى نكرديم موافقت و مخالفت جزيى نگرانه با آن هم مبناى منطقى نخواهد داشت. مى توان گفت كه بعضى نقصان ها، برخى از خوديها و موافقان را مخالف مى كند!
جامعه و نظام اسلامى، بايد افراد را حتى در مورد انتخاب همسر كمك كند. وقتى يك انسان فهميده و فرهنگى با شخصى كه از فرهنگ بى بهره است ازدواج كند، بين آنها «كفويت» وجود ندارد. چرا اين انتخاب غلط صورت مى گيرد؟
براى اين كه عوامل شناسايى وجود نداشته است و نظام اين اهرم ها را ايجاد نكرده است.
ما مى توانيم در مراكز فرهنگى، بخشى براى معرفى افراد و موردهاى مناسب ايجاد كنيم.
ما بايد مشاوره و مددكارى را در اين زمينه ترويج كنيم! اين كار اقدام مهمى در جهت سالم سازى محيط آينده و سرمايه گذارى عظيمى براى نسل هاى آينده است. ما اگر دو نفر مناسب را به هم معرفى كنيم، كلى از تشنج ها را از زندگى آن ها گرفته‏ايم.
اين كار حتى اگر از بعد اقتصادى سنجيده شود، از صرف هزينه هاى كلان جلوگيرى كرده است. وقتى دو انسان فرهنگى با هم باشند و همديگر را درك كنند، براى خدمت به نظام از مسائل درونى و صرف انرژى جسمى و فكرى براى حل آنها آزاد خواهند بود. اما اگر يك عنصر فرهنگى با يك شخص غيرمتناسب ازدواج كند، در زندگى خانوادگى خود مشكل زيادى خواهند داشت. چنين افرادى آن قدر در كشاكش مشكلات خودشان هستند و گرفتار درگيرى مى شوند كه ديگر فرصتى براى ارائه خدمت فرهنگى به جامعه ندارند.
اگر اسلام را درست تعريف كرده بوديم، بحث اسلامى كردن جامعه از دانشگاه شروع نمى شد! اين غصه را بايد كجا بگوئيم؟ اين ناله را بايد كجا سر دهيم؟
بهر حال انطباق برنامه ها يا نيازها و ارتباط منطقى نيازها به تفصيلى كه به بعضى از موارد و نمونه ها در بالا اشاره شد، حاكى از جامعيت قوانين و دستورالعمل هاى قرآن كريم است كه چنان چه جامعه و حكومت دينى ما نيز از آن الهام گرفته و توجه ويژه در برنامه ريزيها به اين ويژگى مهم بنمايد، در حل بسيارى از مشكلات پيروز خواهد بود.
ما نيز تبيين و تشريح اين موضوع را در شماره هاى بعد پى خواهيم گرفت.

پى نوشت‏ها:

[1]. محورهاى اساسى نياز روانى: 1- امنيتى 2- جنسى 3- عاطفى مى باشد.
[2]. لا دين لمن لا عقل له: اصول كافى، ج‏1، كتاب عقل و جهل.
[3]. تلك النكرإ تلك الشيطنه: همان.
[4]. ق-16
[5]. فان جهنم جزآوكم جزإ موفورا واستفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال والاولاد وعدهم وما يعدهم الشيطان الا غرورا»
خدا به شيطان گفت برو كه هر كس از اولاد آدم پيرو تو گردد با تو به دوزخ كه پاداش كامل شماست كيفر خواهد شد برو و با جمله لشكر سواره و پياده ات بر آنها احاطه كن و در اموال و اولاد هم با ايشان شريك شو و به وعده هاى دروغ آن ها را بفريب و مغرور ساز. (اى بندگان بدانيد) كه وعده شيطان چيزى جز غرور و فريب نخواهد بود.» (اسرإ 64-63)
(پاسدار اسلام, ش 245)
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

جامعيت و جاودانگى قرآن كريم در نهج البلاغه

فاطمه نقيبى - پژوهشگر

چكيده:

بسيارى از مخالفان قرآن كوشيده‏اند چنين شبهه افكنى كنند كه اين كتاب آسمانى با دنياى امروز كه عصر پيشرفت علوم و تكنولوژى است، متناسب نيست; بلكه فقط اعجاز عصر پيامبر ختمى مرتبت‏صلى الله عليه وآله است و صرفا براى زمان ايشان شموليت داشته است و اكنون همانند كتاب مقدس انجيل صرفا براى استفاده فردى قابليت دارد.
از اين ديدگاه، تئورى جدايى دين از سياست و در پى آن عدم جامعيت و جاودانگى قرآن كريم داده مى‏شود كه مغالطه‏اى بس خطرناك و شائبه‏اى ناپسند است.
بديهى است‏يكى از نشانه‏هاى اعجاز قرآن مجيد و از جمله دلايل خاتميت دين مبين اسلام و برترى آن بر ديگر اديان، جامعيت و جاودانگى اين نسخه الهى است.
ما بر آنيم كه ادله جامعيت قرآن كريم را از لابلاى سخنان گهربار حضرت على‏عليه السلام در نهج البلاغه استخراج كنيم; زيرا بيان حضرت، قطعا ديدگاههاى افراط گرايانه و نيز تفريط گرايانه را رد مى‏كند و نظريه ناب در اين باره به منصه ظهور مى‏رسد.

كليد واژه‏ها: قرآن، نهج‏البلاغه، جامعيت و جاودانگى، ادله عقلى و نقلى، حجيت، اهل حديث
جامعيت قرآن از نگاه نهج‏البلاغه

جامعيت و جاودانگى قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايى، جهت‏شناخت اين كتاب الهى و يكى از موضوعات بحث‏انگيز امروزى است. قطعا تشريح و بررسى دقيق و عميق اين موضوع مى‏تواند بر ادعاهاى پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد.
در پرتو مساله جامعيت، موضوع وجود تمامى علوم مختلف در قرآن كه از نظريه‏هاى افراطى به شمار مى‏آيد حجيت قرآن كريم و نظريه اهل حديث در اين باره و نقد و بررسى اين ديدگاه مورد بحث قرار مى‏گيرد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعى است كه مى‏تواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقى قرآن مجيد يارى دهد.
در نگاه اميرمؤمنان على عليه السلام، قرآن نسخه‏اى جامع و جاودانى است كه از نيازهاى بشر براى رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوه‏هاى زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگى پرداخته است ; در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه (1) با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.
حضرت بعد از آنكه درباره دو راى مختلف صادر شده از دو قاضى سخن مى‏گويد، با استفهام انكارى مى‏پرسد: «آيا خداوند دين ناقصى فرو فرستاده و در تكميل آن از آنان مدد جسته است؟ آيا آنها شريك خدايند و بر خدا لازم است‏به گفته ايشان رضايت دهد؟ يا اينكه خداوند دين را كامل نازل كرده، اما پيغمبرصلى الله عليه وآله در تبليغ و اداى آن كوتاهى ورزيده است؟»
آنگاه با استشهاد به آيات قرآن بصراحت‏به اين شبهه پاسخ مى‏دهد: والله سبحانه يقول:
«ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء» (2)
و قال:
«فيه تبيان لكل شى‏ء» (3)
و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه:
«و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» (4)
خداوند مى‏فرمايد: «در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكرده‏ايم‏» و نيز مى‏فرمايد: «در قرآن بيان همه چيز آمده است‏» و ياد آور شده است كه آيات قرآن، يكديگر را تصديق مى‏كنند و اختلافى در آن وجود ندارد، چنانكه مى‏فرمايد: «اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراوانى در آن مى‏يافتند.»
مرحوم طبرسى رحمه الله در ذيل آيه 38 سوره انعام به ذكر يكى از اين اقوال پرداخته، مى‏نويسد: «مراد از كتاب، قرآن است; چرا كه شامل جميع نيازهاى دنيوى و اخروى آدمى است; چه مفصل بيان شده باشد و چه مجمل; اما مجمل آن در لسان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تشريح شده و حق تعالى ما را مامور به تبعيت از او كرده است; چنانكه فرمود:
«و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (5)
و شما آنچه را رسول حق دستور مى‏دهد(منع يا عطا مى‏كند) بگيريد و هرچه را نهى مى‏كند، واگذاريد.» (6)
بنابراين، قرآن مجيد از بيان معارفى كه موجب سعادت حقيقى انسان در دنيا و آخرت مى‏باشد، فروگذار نكرده است. (7)
علامه طباطبايى در تفسير آيه 82 نساء پس از برشمردن مفاهيم آيه مى‏نويسد: «از آنجا كه قرآن اختلاف قبول نمى‏كند، تغيير و تحول، نسخ و باطل و غيره را هم نمى‏پذيرد; از اين رو لازم مى‏آيد كه شريعت اسلامى تا روز واپسين استمرار داشته باشد.» (8)
حضرت در ادامه خطبه 18 در چندين عبارت بسيار زيبا در حالى كه ظاهر و باطن قرآن را معرفى مى‏كند، تاييدى ديگر بر جامعيت قرآن ارائه مى‏دهد:
«ان القرآن ظاهره انيق (9) و باطنه عميق‏»
ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطن آن ژرف و پرمايه است، پس عموم و خواص مردم مى‏توانند بهترين و بيشترين بهره را از اين كتاب ببرند.
استاد محمد تقى جعفرى در اين خصوص مى‏نويسد: «مقصود از عمق معانى، دشوار بودن و حالت معمايى نيست، بلكه قرآن همه مسائل نهايى مربوط به انسان و جهان را در آياتى كه كلمات آن ساده و زيباست، مطرح كرده است. از طرفى، عبارت بعدى امام‏عليه السلام كه مى‏فرمايد: لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به; «نكات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پايان نپذيرد و هرگز تاريكيهاى جهل و نادانى جز به آن رفع نشود.»، حاكى از استمرار جاودانى محتويات قرآن است.» (10)
امام عليه السلام در يكى ديگر از سخنان حكيمانه خويش مى‏فرمايد: واعلموا انه ليس على احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنى (11) ; «آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بيچارگى ندارد و هيچ كس پيش از آن، غنا و بى نيازى نخواهد داشت.»
بيان كوتاه اما پر معناى حضرت متضمن اين معناست كه اين نسخه الهى از چنان غناى فرهنگى برخوردار است كه پيروان خود را بى نياز از هرگونه مكتب و مسلكى مى‏كند; درحالى كه ديگر مكاتب فكرى و كتب بشرى قادر به پاسخگويى نيازهاى اخلاقى و معنوى بشر نيستند.
در وصف ديگرى از قرآن بصورتى شيوا و دلنشين مى‏فرمايد: «ثم انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجا لا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضوؤه و فرقانا لا يخمد برهانه و تبيانا لا تهدم اركانه.» (12) سپس كتاب آسمانى يعنى قرآن را بر او نازل فرمود; نورى كه خاموشى ندارد، چراغى كه افروختگى آن زوال نپذيرد، دريايى كه اعماقش را درك نتوان كرد، راهى كه گمراهى در آن وجود ندارد، شعاعى كه روشنى آن تيرگى نگيرد، جداكننده حق از باطل كه درخشش دليلش به خاموشى نگرايد و بنيانى كه اركان آن منهدم نگردد.»
هدف حضرت از بيان اين عبارات آن است كه دوران حقايق و مفاهيم قرآن محدود و موقت نيست و آيات و دستوراتش پيوسته نوين و جاودانى اند، تا آنجا كه مفهوم آياتى كه درباره گروه معينى نازل شده، عموميت داشته همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسين دربرمى‏گيرد. (13)
از امام صادق‏عليه السلام روايت‏شده كه فرمود: «اگر چنين بود كه آيه‏اى درباره قومى نازل مى‏گشت و با از بين رفتن آن قوم، آيه هم از بين مى‏رفت، از قرآن چيزى باقى نمى‏ماند ولكن قرآن تا زمانى كه آسمانها و زمين برپاست، اول تا آخر آن جريان و سريان دارد.» (14)

ارتباط قرآن و علوم مختلف

بنابر اصل جامعيت قرآن، برخى اين مجموعه عظيم الهى را حاوى كليه علوم و مسائل مورد نياز بشر پنداشته و در پى ايجاد رابطه مابين كليه علوم نوين با قرآن برآمده‏اند.
آيت الله معرفت اين پندار را افراطى مى‏داند و مى‏گويد: «اين ادعا كه هرآنچه بشر به آن رسيده يا مى‏رسد مانند دستاوردهاى علمى، فنى، فرهنگى و... از قرآن بوده، و يا ريشه قرآنى دارد، ادعايى گزاف و بى اساس است. مقصود از كمال و جامعيت قرآن، جامعيت در شؤون دينى، اعم از اصول و فروع آن است; يعنى آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احكام و تشريعات، بطور كامل در دين مطرح گشته است; به عبارت ديگر هرآنچه كه در زمينه سلامت و سعادت معنوى، روحى و اخلاقى انسان است، در برنامه‏ها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهاى اجرايى، ساختارى و اجتماعى براى پياده كردن اين برنامه‏ها به عهده انسانهاست.
بايستى به اين نكته توجه داشت كه دليل ادعاى قرآن كريم به كمال، در
«اليوم اكملت لكم دينكم‏»
و يا
«تبيانا لكل شى‏ء»
برعهده داشتن تشريع مطالب است; چنانچه از زاويه تكوين چنين مى‏گفت، بايد انتظار مى‏داشتيم كه هرآنچه بشر از علوم طبيعى، تجربى و... نياز دارد بطور كامل در قران آمده باشد و يا حداقل ريشه‏اش در قرآن باشد; ولى منظور قرآن از «بيان هرچيز» و «كامل بودن دين‏» آن است كه قرآن هرآنچه را در زمينه شريعت است،براى ما طرح‏و پايه‏ريزى‏كرده‏است. (15)
آيه
«و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين‏» (16)
نيز كه برخى براى تاييد صحبت‏خود مبنى بر اينكه در قرآن همه علوم بشرى و طبيعى نهفته است، بدان تمسك جسته‏اند، زمانى مورد قبول است كه «كتاب مبين‏» را «قرآن‏» فرض كنيم، حال آنكه مفسران آن را «لوح محفوظ‏» تفسير كرده‏اند; يعنى هرآنچه در عالم وجود تحقق مى‏يابد، در آن لوح محفوظ ثبت مى‏گردد. طبق شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «كتاب مبين‏» در آيه فوق «قرآن‏» نيست.
آية‏الله معرفت جايى ديگر در تاييد صحبت‏خود، دخالت قرآن در امور مربوط به علوم طبيعى را كه بشر خود بايستى بدان برسد، دور از شان قرآن كريم دانسته مى‏گويد: از طرفى شان قرآن و دين اقتضا نمى‏كند در امورى كه مربوط به يافته‏هاى خود بشر است، دخالت كندو حتى راهنمايى كردن او هم معنا ندارد; زيرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزانى داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء كلها» (17) يعنى به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقايق اشياست; يعنى ما به انسان قدرت پى بردن به تمام حقايق هستى را داده‏ايم و براى آنكه جنبه جانشينى‏او در زمين به منصه ظهور برسد، بايد خود جوشيده و به فعليت‏برسد.
خداوند انسان را توانمند و خردورز و كاوشگر آفريده است. از طرف ديگر ميدان تاثير پذيرى را در طبيعت‏بازگذاشته است:
«و سخر لكم ما فى السموات و الارض‏»
همين كافى است كه بشر بتواند با تصرف در طبيعت‏به طرف سازندگى دنيوى حركت كند و لزومى ندارد كه خداوند فرمول شيمى يا مسائل رياضى را توضيح دهد. (18)
واضح است كه شارع در برخى موارد در مسائل غير شرعى نيز دستوراتى داده است، زيرا خدايى كه
«يعلم السر فى السموات و الارض‏» (19)
است، به هنگام بيان مطالبى از اسرار طبيعت‏به صورت اشاره و كنايه صحبت مى‏كند و اين تراوشاتى است كه به هنگام بيان مناسب شرعى عرضه مى‏شود. از ديدگاه ديگر، اين موضوع از تفضل خداى تعالى بر بشر خبر مى‏دهد. بطورى كه وظيفه خداى سبحان بيان اين امور نبوده است; بلكه از روى تفضل و لطف اشاراتى كرده است.
از اين رو، وظيفه شرع، دخالت در آنچه عقل بشر بدان مى‏رسد، نبوده است. البته در احكام تعبدى بشر كه شرع دستور عمل يا احتياط را داده، عقل بشر توان پى بردن به واقعيت آن عمل را نداشته است و چنانچه اين توان را مى‏يافت، قطعا آنچه را شرع دستور داده، پياده مى‏كرد. در نتيجه در اسلام احكامى وجود دارد كه صرفا جنبه تعبدى دارد و با پيشرفت علم، احكام آن قابل تغيير نيست.

دليل عقلى بر جامعيت قرآن كريم

آنچه گذشت دلايل نقلى متقنى بر جامعيت قرآن مجيد بود. در ميان بيانات گهربار حضرت على‏عليه السلام به دليل عقلى بر اين مطلب رهنمون مى‏شويم; امام عليه السلام در جايى مى‏فرمايد:
«و اكمل به دينه و قبض نبيه صلى الله عليه وآله و قد فرغ الى الخلق من احكام الهدى به فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فانه لم يخف عنكم شيئا من دينه و لم يترك شيئا رضيه او كرهه الا و جعل له علما باديا و آية محكمة تزجر عنه او تدعو اليه فرضاه فيما بقى واحد و سخطه فيما بقى واحد (20)
پيامبرش را هنگامى از اين جهان برد كه از رساندن احكام و هدايت قرآن به خلق فراغت‏يافته بود; پس خداوند را آنگونه بزرگ بداريد و تعظيم كنيد كه خود بيان كرده است; زيرا حكمى از دين خود را بر شما پنهان نگذاشت و هيچ مطلبى را كه مورد رضايت و خشنوديش باشد وانگذاشت، جز اينكه نشانى آشكار و آيه‏اى محكم كه از آن جلوگيرى يا به سوى آن دعوت كند، برايش قرار داد. پس رضايت و خشم و قانون او در گذشته و حال و آينده درباره همه يكسان است.»
مسلما وقتى پيامبرى براى هدايت‏بشر فرستاده مى‏شود و خاتم پيامبران معرفى مى‏گردد، كتاب آسمانى او نيز كه معجزه ابدى هم نام گرفته، بايد تامين كننده اين هدف باشد، و الا هدف الهى مهمل جلوه مى‏كند; بنابراين لازم است پيامبر تا به انجام رساندن اين هدف در ميان امت‏باشد تا تمامى احكام دين خدا كه متضمن تكامل و تعالى و هدايت انسان است، به مردم عرضه گردد.
از طرف ديگر، بايستى اين احكام چنان واضح و روشن باشند كه دقيقا مبين اوامر و نواهى الهى كه سعادت بشر در گرو آن است ، باشند.
همچنين، از نظر عقلى، جامعيت قرآن اقتضا مى‏كند كه دستورات آن متغير نبوده دستخوش تحولات زمان قرار نگيرد. سخن آخر امام عليه السلام دقيقا گوياى همين مطلب است: «احكام الهى تا قيامت تغيير نمى‏پذيرد، بلكه حكم هر مساله مطابق ست‏با آنچه در عهد رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در قرآن و سنت‏بيان شده است.» (21)

حجيت قرآن كريم در نهج البلاغه و نظريه اهل حديث

حجيت قرآن كريم از جمله مسائلى است كه مورد اختلاف بسيارى از علما و انديشمندان فرقه‏هاى اسلامى و غير اسلامى بوده است. منظور از حجيت قرآن كريم آن است كه اين كتاب آسمانى از هرجهت‏براى همگان قابل درك و فهم است و در مقام استنباط و استناد مى‏توان بدان تكيه كرد و آن را مورد عمل و دليل و مبنا قرار داد.
آيت‏الله خويى درباره حجيت ظواهر قرآن كريم كه برخى از علماى حديث (22) بر آن اشكال وارد كرده‏اند، مى‏نويسد:«ظواهر قرآن، حجيت و مدركيت دارد و ما مى‏توانيم در موارد مختلف به معناى ظاهرى آن تكيه كرده، آن را مستقلا مورد عمل قرار دهيم و در گفتار و نظريات و استدلالهاى خويش به آن تمسك جوييم; زيرا ظواهر قرآن براى عموم مردم، حجت و مدرك است.» (23) وى سپس پنج دليل را براى اثبات اين موضوع مطرح مى‏كند.
بدين ترتيب قرآن كريم از همه جهات براى بشر حجت است و دليل محكمى براى او در پيشگاه حق تعالى است.
اين مطلب در نهج‏البلاغه بوضوح ديده مى‏شود. حضرت در خطبه 182 مى‏فرمايد: فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق حجة الله على خلقه اخذ عليه ميثاقهم و آرتهن عليه انفسهم اتم نوره و اكمل به دينه; «قرآن امر كننده و نهى كننده است و - برحسب ظاهر خاموش است ولى - در واقع - گويا و حجت و برهان خدا بر بندگان است كه از ايشان بر آن پيمان گرفت و آنها را در گرو آن قرار داد. نور آن را تمام گردانيد و دين خود را به سبب آن كامل كرد.
در اين قسمت، توجه به جند نكته ضرورى است:
اول: حضرت، قرآن را به عنوان حجت‏خدا بر خلق معرفى مى‏كند. بديهى است، از آنجا كه قرآن كريم معجزه اصلى است و شامل كليه دستورات سعادت بخش براى بشر است، از جانب خداوند منان حجت‏بر تمام انسانهاست. (24) از اين رو اگر پيروان اين كتاب آسمانى بدان عمل كنند، در آخرت نيز دليلى بر اعمال خويش در پيشگاه حق تعالى خواهند داشت.
دوم: خداوند از بندگان خود بر فراگرفتن و عمل به قرآن كريم پيمان گرفت. ابن ابى الحديد در اين باره مى‏نويسد: «از آنجا كه خداوند سبحان در عقول مكلفان، ادله توحيد، عدل و از جمله مسائل نبوت را قرار داد و نبوت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را عقلا اثبات كرد، به مانند گيرنده ميثاق از مكلفان است‏به تصديق دعوتش و قبول قرآنى كه نازل گشت، بدين صورت، نفوس آنها را مرهون بر وفا قرار داد كه در اين حال، آنكه مخالفت كند به خود زيان رسانده و تا ابد هلاك شده است.» (25)
برخى ديگر از شارحان نهج البلاغه در ذيل اين عبارت گفته‏اند كه خدا به واسطه نبى اكرم‏عليه السلام از بندگانش پيمان گرفت كه به قرآن عمل كنند.» (26)
همچنين احتمال دارد مراد از آن، قضيه ذريه قبل از خلقت آدم‏عليه السلام باشد كه در اخبار هم آمده است. (27)
تفسير اين عبارت، به هر صورتى كه باشد، مبين اين مطلب است كه نفوس بندگان با خداوند در پذيرش قرآن - بعنوان كتابى الهى براى هدايت و سعادت بشرى پيمان بسته‏اند; به طورى كه حضرت دقيقا بيان مى‏دارد كه خداوند نفوس و ارواح عباد را مرهون وفا به اين امر قرار داد.
زمانى نفوس، مرهون رعايت‏حق تعالى و اطاعت از او و دستوراتش - كه همگى در كتاب آمده - مى‏شوند كه اين كتاب از حجيت لازم برخوردار باشد.
سوم: اين كتاب را كامل كننده دين مبين اسلام معرفى كرد. اين گفته حضرت دقيقا گوياى اين است كه:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» (28) ; امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است، برايتان برگزيدم.» اين مطلب نشان از آن دارد كه قرآن مجيد زيربناى دين جاودانى اسلام است; پس لازم است از جامعيت، جاودانگى و حجيت‏برخوردار باشد.
امام على‏عليه السلام در جايى ديگر فرموده است: «انا حجيج المارقين و خصيم الناكثين المرتابين و على كتاب الله تعرض الامثال (29) ; من با خارج شوندگان از دين احتجاج و با شك كنندگان در دين دشمنى مى‏كنم; كارهاى مشتبه به حق، به قرآن عرضه مى‏گردد.»
اين عبارت تفسيرهاى مختلفى دارد; علامه مجلسى مى‏گويد: «احتمال دارد مراد از امثال، حجتها يا احاديث‏باشد; يعنى آنچه در مخاصمه با مارقان و مرتابان بدانها احتجاج مى‏شود، بايد به كتاب خدا عرضه گردد تا صحت و فساد آن روشن شود و يا آنچه درباره عثمان به من استناد مى‏دهند، بايد بر كتاب خدا عرضه گردد.» (30)
ابن ابى الحديد و خويى مراد حضرت از اين سخن را همان گفته خداوند مى‏دانند كه فرمود:«هذان خصمان اختصموا فى ربهم... (31) ; اين دو گروه(مؤمن و كافر) كه در دين خدا با هم به جدل برخاستند، مخالف و دشمن يكديگرند.» (32)
در شان نزول اين آيه روايتى است از امام حسين‏عليه السلام كه نضربن مالك آن را نقل كرده است. نضر مى‏گويد: «به امام‏عليه السلام گفتم: يا ابا عبدالله از قول خداوند در آيه «هذان خصمان اختصموا فى ربهم‏» به من خبر ده! پس فرمود: ما و بنى اميه درباره خداى تعالى به خصم برخاستيم. ما گفتيم صدق الله و آنها كذب گفتند; پس ما روز قيامت دو خصم هستيم.» (33)
رواياتى شبيه به همين مضامين كه دو خصم ذكر شده را امام على‏عليه السلام و طرف مقابل را دشمنان وى معرفى كرده: در اخبار و روايات بسيار وارد شده است كه در اينجا مجال ذكر آن نيست.
درست است كه طبق روايات رسيده، خصومت‏بين محمد و آل محمدعليهم السلام و دشمنان آنها بايد بركتاب خدا عرضه گردد تا حق و ناحق از هم تمييز داده شود، اما همين مى‏رساند كتابى كه قابليت عرضه شبهات را داشته و ميزان و مقياس قرار مى‏گيرد، (34) بايستى كتابى منزه از هر عيب، نقص و تحريف بوده و بتواند مرجع و حجت و مبنا باشد.
امام عليه السلام در يكى از بيانات نورانى خويش صريحا به همين مطلب اشاره كرده، مى‏فرمايد:
«و كفى بالكتاب حجيجا و حصيما» (35)
قرآن براى بازخواست و داورى كفايت مى‏كند.
بدين ترتيب، قرآن برهان قاطع و حجتى محكم است‏براى كسى كه به آن احتجاج و با آن مخاصمه كند. و همين حجيت‏سبب مى‏گردد كه اين مجموعه وحى الهى به عنوان ماخذ اصلى قوانين اسلام تلقى گردد و اصل و ريشه همه فروع قرار گيرد.
مى‏توان بوضوح دريافت كه ديدگاه امام على‏عليه السلام پيرامون جامعيت قرآن مجيد در راستاى همان نگاه قرآن است كه فرموده:
«اليوم اكملت لكم دينكم ... و رضيت لكم الاسلام دينا»
و در جايى ديگر فرمود:
«فيه تبيان لكل شى‏ء»
و نيز فرمود:
«و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين‏»
روشن است‏با توجه به ديدگاههاى همه جانبه حضرت در اين زمينه، به كليه نظرات افراطى كه وجود همه علوم بشرى را در قرآن مى‏دانند و يا نظرات تفريطى كه به حجيت ظواهر قرآن بدون تمسك به روايات ترديد وارد مى‏كنند، خط بطلان مى‏كشد و از اين ميان معناى صحيح آيات قرآن نيز روشنتر رخ مى‏نماياند.

پى‏نوشت‏ها:

1) نهج‏البلاغه، خطبه 18
2) انعام، 38
3) نحل، 89
4) نساء، 82
5) حشر، 7
6) مجمع البيان، طبرسى، ج 4، ص 372
7) الميزان، علامه طباطبايى، ج 7، ص 83
8) همان منبع، ج 5، ص 21
9) انيق‏» به معناى «حسن معجب‏» مى‏باشد، يعنى از نظر انواع بيان داراى زيبايى شگفت آورى است. بنگريد به: نهج البلاغه امام على بن ابى‏طالب(ع)، تصحيح صبحى صالح، ج‏2، فهرس الالفاظ الغريبة.
10) ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 4، ص 266-269
11) خطبه 175
12) خطبه 189
13) بيان در علوم و مسائل كلى قرآن، سيد ابوالقاسم خويى، ج 1، ص 41-42
14) التفسير، عياشى، ج 1، ص 10
15) جامعيت قرآن كريم نسبت‏به علوم و معارف الهى و بشرى، محمد هادى معرفت، نامه مفيد (فصلنامه دارالعلم لمفيد)، ش 6، سال دوم، ص‏5; گفت و گوبا استاد معرفت، مجله پژوهشهاى قرآنى، ش 11-12، ص 210-212
16) انعام، 59
17) بقره، 31
18) جامعيت قرآن كريم، همانجا
19) فرقان، 66
20) خطبه 182
21) ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 595
22) علماى حديث چنين عقيده دارند كه ظواهر قرآن حجيت ندارد; يعنى نمى‏توان از ظاهر آيات بدون تمسك به روايات رسيده از معصومان(ع) به مفهوم و معناى آن رسيد; لذا هرگونه تفسيرى بدون نقل و تمسك به روايات ممنوع شمرده مى‏شود. بنگريد به: الحدائق الناضرة فى احكام العترة‏الطاهرة، يوسف بحرانى، ج 1، ص 26-35
23) بيان در علوم و مسائل كلى قرآن، ص 413
24) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 10، ص‏116
25) همان منبع، ص 117
26) فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنيه، ج‏3، ص 41
27) شرح نهج البلاغه، ص 117
28) مائده، 3
29) خطبه 74
30) المتقطف من بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسى، ج 1، ص 207
31) حج، 19
32) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 171; منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، ميرزا حبيب لله هاشمى خويى، ج 5، ص 228
33) تفسير نورالثقلين، حويزى، ج 3، ص 476
34) برخى شارحان مراد حضرت در خطبه 75 را ميزان و مقياس قرار گرفتن قرآن كريم دانسته‏اند. بنگريد به: فى ضلال نهج البلاغه، ج 1، ص 385
35) خطبه، 82
منابع :
- قرآن مجيد: ترجمه الهى قمشه‏اى
- بيان در علوم و مسائل كلى قرآن: سيد ابوالقاسم خويى، ترجمه محمد صادق نجفى و هاشم زاده هريسى، خوى، دانشگاه آزاد اسلامى، 1375 ش، چاپ پنجم، ج 2
- ترجمه و تفسير نهج البلاغه: محمد تقى جعفرى، نشر فرهنگ اسلامى، 1358، چاپ اول
- ترجمه و شرح نهج البلاغه: علينقى فيض الاسلام ، تهران
- التفسير: ابوالنضر محمدبن مسعودبن عياش سلمى سمرقندى عياشى، تصحيح و تحقيق و تعليق هاشم رسولى محلاتى، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، ج 2
- تفسير نورالثقلين: على بن جمعة عروسى حويزى، تصحيح و تعليق هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعة الحكمة، ج 5
- جامعيت قرآن كريم نسبت‏به علوم و معارف الهى و بشرى: محمد هادى معرفت، فصلنامه دارالعلم المفيد، شماره 6، 1375، سال دوم
- شرح نهج البلاغه: ابن ابى الحديد(متوفى 656ه) تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، قم، مؤسسه مطبوعاتى - اسماعيليان، ج 2
- فى ظلال نهج البلاغه: محمد جواد مغنيه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1972م، چاپ اول، ج 4
- گفتگو با استاد معرفت: محمد هادى معرفت، مجله پژوهشهاى قرآنى، شماره 11-12، 1376
- مباحث فى علوم القرآن: صبحى صالح، بيروت، دارالعلم للملايين، 1990 م، الطبعة السابعة عشر
- مجمع البيان لعلوم القرآن: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (متوفى 548 ه.)، تهران، رابطة الثقافة‏و العلاقات الاسلامية مديرية الترجمة و النشر، 1417 ه. ق.، ج 10
- المقتطف من بحارالانوار: محمدباقر مجلسى، استخراج و تنظيم على انصاريان، تصحيح مرتضى حاجعلى فرد، وزارت الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1408 ه. ق. ج 3
- منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه: ميرزا حبيب الله هاشمى خوئى، تصحيح ابراهيم ميانجى، تهران، بنياد فرهنگى امام المهدى(عج)، چاپ چهارم، ج 21
- الميزان فى تفسير القرآن: محمد حسين طباطبايى، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1417ه.ق، الطبعة الاولى، ج 20

 
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

سهل و ممتنع بودن قرآن

سيد جواد حسيني

قرآن معجزه جاویدان پیامبر اسلام و سند زنده و برهان اثبات رسالت و حقانیت ارتباط او با خدا است.
قرآن تنها معجزه ماندگار و حاضر در زمان ماست كه گواه همیشه صادق و راهنمای انسان‌ها می‌باشد. نه پیش از بعثت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ كسی اثری همانند قرآن آورده و نه بعد از بعثت كسی را یارای برابری با آن و آفرینش اثری همانند قرآن بوده است.
سیر جاودانگی اعجاز قرآن این است كه اسلام ـ برخلاف ادیان پیشین ـ آئینی است همیشگی و به زمان یا مكان خاصی محدود نیست، معجزه آن نیز نباید محدود به زمان و مكان معینی باشد چرا كه محدود بودن معجزه سبب خواهد شد كه نسل‌های آینده شاهد معجزه‌ای كه گواه دین حق باشد نباشند.

تعریف معجزه

مرحوم علامه در تعریف معجزه می‌گوید: «معجزه یا آیه معجزه (به حسب اصل تسمیه) چنان كه از لفظش پیداست امر خارق العاده‌ای است كه برای اثبات حق و مقارن تحدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا می‌كند. چنان كه قرآن كریم از جماعتی از انبیاء عظام نقل نموده... و چنان كه خود قرآن كریم نیز در مقام اثبات حقانیت خود (كه كلام خداست) تحدی می‌كند و همراه با ادعای نبوت و رسالت باشد.[1] در نتیجه معجزه دارای چهار ویژگی است:
1. كار شگفت و فوق العاده‌ای كه به كلی از توانایی بشر حتی نوابغ آن خارج است.
2. به عنوان سندی بر حقانیت مدعی رسالت باشد.
3. همراه با «تحدی» یعنی دعوت به معارضه و مقابله باشد.
4. قابل تعلیم و تعلم نباشد و مغلوب عوامل دیگر نگردد.
قرآن در هفت آیه از سوره‌های مختلف، خود را به عنوان یك معجزه الهی معرفی كرده، و منكران را به شیوه‌های گوناگون مورد تحدی قرار داده و آنان را به مبارزه طلبیده است و به آنان اعلام می‌كند كه اگر معتقد به این آیات زائیده فكر و اندیشه بشر است. شما هم بشر هستید، اندیشه دارید در میان شما ادیبان و سخندانان چیره دستی وجود دارد، شما هم آیاتی همانند این آیات بیاورید این آیات با انواع سخنان تحریك آمیز آنان را به مقابله و معارضه فرا می‌خواهد.
در آیه‌ای می‌فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»؛ بگو اگر همه انسانها و پریان اجتماع كنند كه همانند این قرآن بیاورند نخواهند آورد، هر چند یكدیگر را در این كار پشتیبانی كنند.[2]
و در آیه‌ای دیگر به آوردن سوره[3] و یا یك سوره[4] مانند آن دعوت می‌كند.

ابعاد اعجاز قرآن

اندیشمندان به خوبی دریافته‌اند كه قرآن از ابعاد مختلف و متعدد معجزه است[5] و هر روز جنبه‌های تازه‌ای نیز از اعجاز قرآن روشن می‌شود.
سهل و ممتنع بودن قرآن در هر یك از ابعاد اعجازی آن قابل بررسی و تأمل است كه در این مقاله به طور مختصر، از دو بعد ادبی (فصاحت و بلاغت) و محتوایی قرآن به این مسأله می‌پردازیم:
1. فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر فصاحت و بلاغت یعنی زیبایی ظاهر عمق باطن، متانت و عفت بیان صراحت و قاطعیت، گستردگی مفاهیم و هماهنگی لفظ و معنی به گونه‌ای است كه در قبل از آمدن اسلام و بعد از آن هیچ شعر یا خطبه و كلام عربی به پایه آن نرسیده است و بعد از گذشت 14 قرن با این كه حروفی كه مواد سخن را تشكیل می‌‌دهند، در اختیار همگان است و همه در كیفیت كاربرد و ابراز سخن و ساختن جمله آزادند، كسی نظیر آن را نیاورده و آنان كه تصمیم به مبارزه گرفته‌اند از قبیل مسیلمه، عیهله، طلیحه، سجاح، نضر بن حارث، ابن مقفع، ابن راوندی متنبّی، و ابوالعلاء معری[6] خود را ذلیل ساخته‌اند.
سهل و ممتنع بودن اعجاز قرآن در همین جا ظاهر می‌شود، قرآن با این كه از همین حروف الفبا می‌باشد، در عین حال بشر از ساختن جملاتی در ضمن سوره‌ای و یا... مانند قرآن عاجز است، آری قرآن بنای بسیار عظیم و پیچیده‌ای است از مصالح چنین كوچك.[7]
نوعی از بزرگان تفسیر پذیرفته‌اند كه قرآن در بلاغت و اسلوب معجزه است نه هر كلمه‌ای از كلمه‌های آن... ناتوانی بشر در پدید آوردن سوره‌ای همانند قرآن با توانایی وی در پدید آوردن آیه‌ای همانند آن یا آن چه در حد یك آیه است منافات ندارد و این امری است ممكن و از میان مسلمانان هیچ كس مدعی محال بودن این امر نشده است.
در قرآن هم تحدی به آوردن آیه همانند قرآن نكرده است. این است كه قرآن هم سهل است یعنی مصالح و كلمات در اختیار بشر است و هم ممتنع است یعنی بشر از ساختن سوره‌ای حتی به مانند سوره «الكوثر» و یا سوره «والعصر» عاجز است.[8]
2. اعجاز در محتوا: قرآن در محتوای خود نیز برخوردار از معجزه است و بشر در فهم محتوای آن نیز گرفتار «سهل و ممتنع» بودن است، از طرفی ظاهر‌ آن را همگان می‌فهمند، و امّا باطن آن برای هر كس باز و گشاده نیست.
استاد مصباح در این زمینه می‌گوید: «هر چند قرآن به لسان بلیغ و آشكار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل كنند، لكن چنان نیست كه عمق معارف آن برای همگان در یك سطح باشد... قرآن دریای عمیق و بی‌كرانی است كه هر كس به مقدار توانایی و قدرت شناوری خود از آن گوهر معرفت صید می‌كند و به مقدار ظرفیت و استعداد خویش از ظواهر قرآن پای فراتر گذاشته به عمق معارف آن راه پیدا می‌كند و از یك آیه مطالب گوناگونی در طول هم و بدون این كه مطالب مذكور كمترین تعارض و تناقضی با یكدیگر داشته باشند، استفاده می‌كند و این خود از معجزات قرآن كریم است.[9]
به عنوان مثال قرآن كریم می‌فرماید: « یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ آن چه عموم از واژه «فقر» می‌فهمند نیازمندی در امر معاش است، ولی با دقت فقر و نیازمندی انسان را به خداوند فراتر از خوراك و پوشاك و بهداشت و امكانات مادی می‌یابیم، ما فقیر مطلقیم یعنی فقیر بالذات هستیم و خداوند غنی بالذات. معنای سوم این است كه بگوییم انسان‌ها نه تنها در اصل وجود فقیر و نیازمندند بلكه عین نیاز و سراپا احتیاج هستند وجود و هستی انسان عین ربط به خدای متعال است، این معنای سوم از حد فهم عادی خارج است.
در عین حال تفسیرهای سه گانه و غیر آن در طول یكدیگرند و هیچ تنافی با همدیگر ندارند.[10]
و بطن‌های دیگری هم دارد كه بشری عادی به آن دسترسی ندارد، چنان كه امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ان للقرآن بطناً و للبَطنِ بطن و لهُ ظهرٌ و للظهر ظهرٌ یا جابر و لیس شیء ابعدُ من عقول الرجال من تفسیر القرآن... و هو كلامٌ متصلٌ ینصرفُ علی وجوهٍ»؛ براستی قرآن دارای باطنی است و آن باطن نیز باطنی دارد و نیز قرآن دارای ظاهری است كه آن ظاهر نیز دارای ظاهری است. ای جابر (این نكته را توجه داشته باش كه) عقول مردان عاجزتر از آن است كه از عهده تفسیر حقیقت و باطن آن برآیند،... قرآن كلام به هم پیوسته‌ای است كه قابلیت آن را دارد كه معانی گوناگونی داشته باشد[11] (بدون آن كه این معانی و معارف با یكدیگر كمترین تنافی و تعارض داشته باشد).
و همین طور قرآن از جهت علمی، خبرهای غیبی آینده و.... دارای اعجاز است كه سهل و ممتنع بودن آن در هر یك از این جهات قابل بررسی است كه در این مختصر نمی‌گنجد.
نتیجه آن كه قرآن در عین حال كه از حروف الفبا تركیب یافته كه كلمه سازی آن سهل و ساده است ولی تركیبی بسان قرآن در حد یك سوره و...، در توان بشر نیست و همین طور فهم آن در حالی كه كه در دسترس عموم است، عمق آن دست نیافتنی است.

پاورقی ها

[1] . علامه سید محمد حسین طباطبایی، اعجاز از نظر عقل و قرآن، مركز بررسی‌های اسلامی، بی‌تا، ص 4.
[2] . اسراء، 88.
[3] . هود، 13.
[4] . بقره، 23 و 24.
[5] . ر.ك: المیزان، علامه طباطبایی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج 1، ص 62؛ و ر.ك: ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج 9، ص 293.
[6] . خرمشاهی، دانش نامه قرآن، ج 1، ص 257، به نقل از مجله مبلغان، ذی حجه 1423، شماره 38، ص 87.
[7] . تفسیر نمونه، همان، ج 7، ص 65.
[8] . ر.ك: المیزان، همان، ج 1، ص 60، ذیل آیه 23 بقره؛ و ر.ك: آیت الله ‌خویی، تفسیر البیان، مقدمه كتاب، و شیخ طوسی، تمهید الاصول.
[9] . استاد محمد تقی مصباح یزدی، قرآن در آیینه نهج البلاغه، مؤسسه آموزشی امام خمینی، چ اول، 1379، ص 71 ـ 72.
[10] . ر.ك: همان، ص 72 ـ 73. (با تلخیص)
[11] . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 92، ص 91.
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:38 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن در بيان ديگران

محمد رسول كياني

گرچه محتواي زيبا و سرشار از لطافت و معاني آيات قرآني، اين كتابِ مقدس را بي‌نياز از تعريف ديگران مي‌كند، امّا از آنجا كه نگاه بيروني و قضاوت ديگران نيز خود شيريني و تأثيري ديگر دارد نمونه‌هايي چند را بر مي‌شماريم:
رودويل، نويسنده انگليسي مي‌گويد: اروپا نبايد فراموش كند كه مديون قرآن محمدي است، زيرا قرآن بود كه آفتاب علم و دانش را در اروپا طلوع داد.1
گوته، شاعر و نويسنده بزرگ آلماني نيز در مقابل عظمت قرآن سر تعظيم فرود آورده است: ساليان دراز كشيشان از خدا بي خبر ما را از پي بردن به حقايق قرآن مقدس و عظمتِ آورنده آن دور نگه داشته‌اند، اما هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش به پيش گذارده و پرده‌هاي جهل و تعصب نا بجا را دريده‌ايم، عظمت احكام مقدس اسلام كه قرآن مجموعه آن است، بهت و حيرت عجيبي در ما ايجاد نموده است و عنقريب است كه اين كتابِ توصيف ناپذير، عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقي در علم و دانش گذارده و در نتيجه جهان‌مدار مي‌گردد.
دكتر ماردريل فرانسوي مي‌گويد: اسلوب قرآن، اسلوبي ملكوتي و آسماني است و مولود فكر بشر و مخلوق زميني نيست. آنچه را كه قرآن دارد، هيچ كتاب ديگري نخواهد داشت.
پروفسور مونتگمري وات، محقق انگليسي مي‌نويسد: اين اولين و آخرين كتابي است كه موجب بروز انواع هنرها مي‌گردد.
مهاتما گاندي رهبر اسبق هند قايل به اين بود كه: از راه آموختن دانشِ قرآن، همه كس به اسرار روحي و حكمت‌هاي دين، بدون داشتن خصوصيات مصنوعي نايل مي‌شود.
دكتر موريس فرانسوي مي‌نگارد: قرآن بهترين و برترين كتاب است كه دست هنر ازلي براي بشر در آن ظاهر گشته است.
گييون كانادايي؛ قرآن را بزرگترين دليل بر يگانگي خداوند عالم دانسته است.
سنت هيلر مستشرق فرانسوي؛ قرآن را سرود مذهبي، ستايش ايزدي، قانون مدني، دعا و مناجات، وعظ و ارشاد، راه و رسم جنگ آوري، قصص و تواريخ مي‌داند.‌2
ويليام مورخ انگليسي، قرآن را كتابي پر از دلائل سرشار منطقي و مسائل بي شمار علمي مي‌داند كه قوانين قضائي، حقوقي، دستورات زندگي و مقررات مذهبي و ديني، با عبارات سَليس و روان به شكلي بيان شده كه خواننده را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد.3
پروفسورهانري كربن فرانسوي نيز سخناني دارد: هيچ بشري و هيچ كتابي به اندازه قرآن و محمد(ص) انسانها را به دانش دعوت نكرده‌اند. تا آنجا كه در قرآن 950 بار از علم، فكر و عقل، سخن به ميان آمده است.‌4
خانم واگليري، دانشمند ايتاليايي نيز در اين مورد مي‌گويد: ما در اين قرآن ذخائر و اندوخته‌هائي از علوم مي‌بينيم كه ما فوق استعداد و ظرفيت با هوش‌ترين و متفكرترين اشخاص است و بزرگ‌ترين فيلسوفان و قوي‌ترين رجال سياست، بايد در مقابل قرآن زانوي عجز و ناتواني بزنند.‌5
ولتر، فيلسوف و نويسنده فرانسوي دارد: قوانين قرآن درباره طلاق كامل‌ترين قوانين است.‌6
تولستوي فيلسوف بزرگ روسي، قرآن را مشتمل بر تعليمات و حقايق روشن و آشكار و سهل مي‌داند كه عموم افراد بشر از هر طبقه‌اي مي‌توانند از آن بهره‌مند گردند.‌7
ادموند بورك سخنور سياسي معتقد است: قرآن بر محكم‌ترين نظام قضايي و بالاترين قضاوت علمي و بزرگ‌ترين قانون‌گذار، شكل گرفته است و مانند آن هرگز در اين عالم به وجود نيامده است.
دكتر گوستاولوبون فرانسوي نيز مي‌نويسد: قرآن كه كتاب آسماني مسلمانان است تنها منحصر به تعاليم و دستورات مذهبي نيست، بلكه دستورات سياسي و اجتماعي مسلمانان نيز در آن درج است.
شكي نيست كه در بعضي از قسمت‌هاي اين كتاب، در فنون شعري و رموز خطابه و حسن بيان، قدرت نمايي‌هايي شده كه نظير آن در ساير كتب مذهبي نمي‌توان بدست آورد. احكام و تعاليم اخلاقي آن بسيار برجسته و عالي است، مهمان نوازي، اعتدال در خواهش‌هاي نفساني، وفاي به عهد، اكرام والدين، اعانت و سرپرستي از بيوه و يتيم، نيكي كردن در مقابل بد، كه در موارد عديده از آن تاكيد به عمل آمده و تمام اين صفات و خصايل حميده را تعليم داده است.8

پاورقيها:

1. قرآن و ديگران، علي‌اكبر صداقت.
2. فايده و لزوم دين، ص 287‌.
3. فرهنگ برليان، ص 107‌.
4. پنجگام، ص 190‌.
پنج شنبه 23 شهریور 1391  2:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها