پاسخ به:بانک مقالات زبان و ادبیات فارسی
خطابه جناب آقاي وثوق (الدوله) ريس فرهنگستان در تالار دانشکده معقول و منقول (مدرسه عالي سپهسالار) در دوره هفتم نامه فرهنگستان، بخش تازه اي با عنوان «گلچيني از ديرينه ها» گشوده شده است. در اين بخش، بنا داريم هر بار مقاله اي ممتاز به قلم نويسنده اي نامور از دهه هاي گذشته را که موضوع آن در حوزه مورد علاقه فرهنگستان زبان و ادب فارسي باشد نقل کنيم و از اين راه، ضمن عرضه داشت آراء صاحب نظران پيشين در باب مسائل مهم زباني و ادبي به نسل جوان، تحولي را که در بينش و زبان اهل قلم و محققان ما روي داده با شاهدي زنده و گويا نشان دهيم. در انتخاب کوشش خواهد شد نوشته از جهات فکري و ذوقي و شيوه بيان جاذب و درخور آفرين باشد. در اين طريق، از نظر مشورتي ارباب فن نيز برخوردار خواهيم بود. در مقاله ذيل، که به راه نمائي استاد ارجمند دکتر ايرج افشار برگزيده شد، مساله تقويت زبان فارسي و آماده سازي آن براي جواب گويي به نيازهاي مبرم امروزي عالمانه بررسي شده و از اين جهت شايسته توجه قاطبه علاقه مندان به پاسداري از هويت فرهنگي و ملي ماست...
نسخه قابل چاپ
هنگامي که نام ابوريحان بيروني به ميان مي آيد بي گمان چهره اي برجسته و ممتاز در عرصه رياضي و نجوم ايران بزرگ در ذهن نقش مي بندد. اما حوزه مطالعات و تحقيقات اين نابغه بزرگ و خستگي ناپذير به رياضي و نجوم محدود نمي شود. مطالعات زباني نيز عرصه پژوهش هاي علمي او بوده است. به جرات مي توان گفت که تحقيقات ابوريحان بيروني در حوزه علوم انساني کافي بود تا نام و ياد او را در تاريخ علم و تمدن جهاني جاويد گرداند. اين شخصيت نادر خورشيد تابناکي بود که در سال 362 هجري در قلعه بيرون خوارزم بردميد و، پس از سالهاي زندگي با افتخار در خدمت آل عراق و مامونيان و همراهي با سلطان محمود غزنوي در لشکرکشي او به هندوستان، سرانجام در سال 440 در کرانه غزنين فرونشست. ابوريحان محمدبن احمد بيروني خوارزمي در خانواده اي گمنام و خوارزمي تبار چشم به جهان گشود. زبان اين قوم زباني از شاخه زبانهاي ايراني بوده که نمونه آن در نوشته هاي ابوريحان و ديگر نويسندگان قديم چون زمخشري (وفات: 538) آمده است. زادروز ابوريحان را بامداد روز پنج شنبه سوم ذي الحجه دانسته اند و تاريخ درگذشت او را شب هنگام جمعه دوم رجب سال 440 در شهر غزنه ثبت کرده اند. بيروني در رساله اي که در باره فهرست کتابهاي محمدبن زکرياي رازي نوشته، در بخش معرفي عناوين آثار خود مي گويد که، در پايان سال 427، 65 سال قمري و 63 سال شمسي داشته است. (صفا 1352، ص 21)...
گردآوري و ضبط واژه ها و امثال محاوره اي و عاميانه در زبان فارسي پيشينه درازي ندارد. فرهنگ نويسان قديم به ضبط و تدوين مصطلحات رايج در ميان عامه مردم توجه نداشتند و پرداختن به آن را دون شان خود مي شمردند. شاعران و اديبان و نثرنويسان نيز، تا اوايل دوران معاصر، عموما به زبان محاوره مردم عادي اعتنايي نشان نمي دادند و آثار خود را صرفا با استفاده از زبان ادبي پديد مي آوردند. از اين رو، جز به تصادف، واژه اي از تداول عامه در آثار ادبي يا كتب لغت راه نمي يافت. شايد يكي از استثناها در اين باب شاعر و عارف نامدار مولانا جلال الدين مولوي باشد. او گاه از استعمال الفاظ عاميانه پرهيز نداشته، و به مناسبت، برخي از آنها را، كه حتي امروزه رواج دارند، در اشعار خود به كار برده است. پس از او، در آثار عبيد زاكاني و برخي شاعران ديگر از اين واژه ها به اندك شمار استفاده شده است. تاكنون پژوهش مستقل و كاملي در اين مقوله صورت نگرفته يا نگارنده از آن مطلع نيست. به نظر مي رسد كه همين استفاده اندك پيشينيان از لغات عاميانه و گاه لغات گويشي صرفا به ضرورت شعري و نبودن واژه مناسب مدلول در زبان ادبي بوده است. از زمان قاجاريه، به ويژه عهد ناصرالدين شاه، در سليقه شاعران و نويسندگان به تدريج تغييراتي پديد آمد. نخست يغماي جندقي (1376-1196) شمار نسبتا زيادي از امثال و الفاظ عاميانه را در سروده هاي خود، به ويژه در قطعات، به كار برد. عجب آنكه او هر چند با موج نو ادبيات اروپايي و رمانهايي كه گهگاه ترجمه مي شدند آشنايي نداشت، به ضرورت استفاده از واژه ها و امثال رايج در ميان مردم كوچه و بازار پي برده بود. فرهنگ واژه هاي عاميانه نيكوترين ما خلق به حكم خلق الاخر فتبارك اله احسن الخالقين، نوع انسان است. و در نوع هر كس كه از خصايل ذميمه رذيله حيوانيه خالي تر و با خلق اله متخلق تر و به صفات اله، كه صفات ائمه اطهار و اولياي بزرگوار است، متصف تر و برتر، البته در اوليت بر نوع به ملاحظات عديده عقلي و نقلي اولي و مقدم تر است. پس، در اين صورت، اشخاصي را كه داعيه تفوق و رياسات در سر است لازم است كه قبول تربيت از مربيين نمايند و اقوال بزرگان را، كه به عبارت موجر و لسان اهل زمان بيان مي نمايند، به سمع رضا و اطاعت اصغا نمايند، و اشارات فعلي و استعارات قولي آنها را، رد هر مقام، سرمشق سلوك و روش خود نمايند. لهذا، در مقام تعريض، بعضي از هنجارهاي سخيفه و رفتارهاي ركيكه را اين بنده رضاي حكيم خراساني الاصل به طرز لغت در اين وريقه دقيقه شرح داده كه بيتش در آن به مطالعه درك و ضبط نمايند و خصايل حميده آن را بر لوح دل ثبت نمايند و حالات ذميمه آن را از خود سلب و نفي سازند. و اگر چه مرا عقيده اين است كه ميان عيب و هنرش دوستان كريم تفاوتي نكند، چون نظر نمي باشد و هر كسي را كريمي در دوستي پيشه نيست، من هم، به رسم صاحب نظران عهد، نظر به قبايح و محاسن رسمي ظاهري نموده، اين لغتها را نگاشتم و ترتيب آن را بر بي ترتيبي گذاشتم. واليكم سلامي و معتمدي. (1) عزيز بي جهت كسي را گويند كه هر نعمت و عزتي را به كمال بخواهد، بدون حمل زحمتي از زحمات دنيا و اتيان خدمتي از خدمات.
عياران نقش برجسته اي در تاريخ ايران داشتند. منشا صفاريان و افشاريان از عياران است؛ زيرا دو سردار بسيار برجسته ايراني – يعقوب ليث و نادرشاه – هر دو در جواني عيار بوده اند. عالم آراي نادري نوشته محمد کاظم بيگ مروي، در واقع، نوعي داستان پردازي تاريخ نادر است، چنان که عالم آراي شاه اسماعيل نيز در عداد داستان هاي عاميانه مي آيد. نادر خود داستان رموز حمزه را، که يک داستان مفصل عياري پر حادثه و پر ازشيرين کاري هاي عياري است، دوست مي داشته است. مي شود گفت عالم آراي نادري چند چهره عيار را، در مقام شاطر چالاک و چيره دست، سردسته معترضين که حاکم ستمکار و ضمنا بي لياقت را بر کنار مي کند و حاکم يک شهر مي شود، وزيري کاردان و با تدبير و در عين حال صاحب شمشير، و يک مدعي رنگ باز و افسون ساز نشان مي دهد که تفصيل اينها در اين گفتار نمي گنجد. در داستان زادخان (يا آزادخان عيار)، که بر الگوي «نسيم عيار» ساخته شده، «زادخان» شاطري است که، براي لشکر، خبرکشي و جاسوسي مي کند. در آغاز مامور است، بعدا براي خودکار مي کند و، در آخر کار، که تردستي و بي باکي خود را به اثبات مي رساند، به فرمان نادر مامور هند مي شود. نادر با زادخان حسن نظر دارد؛ زيرا، تا حدي، در او نقشي از جواني خود را مي بيند و آنجا که زادخان از سرداران نادري باج مي گيرد و گوش بري مي کند نادر پوزخند مي زند. مي شود گفت همان نسبتي که ميان حسين کرد و شاه عباس هست ميان زادخان و نادر هم هست، با همان تفاوت هايي که شاه عباس و نادر داستاني و نيز تاريخي با يکديگر دارند ...
ادبيات فارسي تاجيکي ماوراالنهر در دو دهه اول سده بيست بيشتر در سه مرکز فرهنگي رونق يافت. يکي از اين مرکزها خجند بود که آنجا تاش خواجه اسيري (1864-1916) در ادبيات روشنگري نقش اساسي داشت. يکي از بزرگترين مرکزهاي فرهنگ تاجيکان، چون عصرهاي گذشته، سمرقند بوده که حوزه روشنگري آن به سرعت دامن پهن مي کرد. در ادبيات جديده اين حوزه، به خصوص سيد احمد خواجه صديقي عجزي (1888-1927) و داستان هاي منظوم او، مرآت عبرت (1913) و انجمن ارواح (1913)، ايده آل هاي معارف پروري (روشنگري) را خيلي برجسته افاده نمود. با اين داستان هاي عجزي، در ادبيات تاجيکي، جريان رمانتيک رواج يافته برخي از سنت هاي ادبيات، که کم و بيش به رمانتيسم نزديکي داشتند، مضمون و محتوي نو پيدا کردند و خيال پروري اجتماعي و آرزوي آينده درخشان، که در آثار بسيار انديشه پروران شرق مي بينيم، در شعر عجزي، با واقعيت مشخص زمان بيشتر وابستگي يافت و به واقعيت بيشتر نزديک شد. واقعيت اجتماعي دو دهه اول قرن، چنانچه انقلاب يکم روس ها در سال 1905، بيش از پيش موجب قوت گرفتن بنياد حياتي غايه هاي معارف پروري گرديد و براي افزايش رابطه هاي بين المللي روشنگران زمينه اي به وجود آورد، آرمان هاي زيبايي شناختي روشنگري مشخص تر شد و در دايره بينش رمانتيک هم نشانه هاي مشخص را صاحب گرديد. در سمرقند، معارف پروران فداکاري، چون عبدالقادر شکوري سمرقندي و مفتي محمود خواجه بهبودي و ابراهم جرات و ديگران، عمل کرده اند ...
طرح مساله الفاظ و صيغ حقوقي وسايل و ابزار مفاهيم و قواعد حقوقي اند. اين الفاظ و صيغ از ديرباز در رساله هاي فقهي و قوانين و مقررات و نظامات مصوب قواي مقننه و مجريه و همچنين تصميم هاي قضايي و اسناد مبتني بر قرارداد فراوان ديده مي شوند و به گزارش معاني معين و ريشه دار حقوقي مي پردازند. نظر به اينکه قلمرو اين گونه مباحث جولانگاه يقين و اطمينان نسبت به مسائل و بزنگاه دقت در قواعد و ضوابط است، ناگزير زبان آنها، يعني زبان علم و فن حقوق، بايد امنيت قضايي را تضمين و آسودگي خيال کارشناسان حقوقي را تامين کند. بنابراين، در فن حقوق نمي توان واژه ها را ناديده انگاشت؛ بر آنها بايد به ديده تحقيق نگريست و معلوم ساخت که، در مقام بيان تفکر حقوقي، آيا فقط از الفاظ و کلمات زباني که مشترک ميان همه مردم است به شيوه اي خاص استفاده مي شود و يا، علاوه بر آن، عناصري که بيرون از قلمرو زبان مشترک اند به کار مي آيند. هنگامي که زبان معيار عامه با نيازمنديها و جنبه هاي اجرائي حقوق و هدفها و غايت هاي آن سروکار پيدا مي کند و به گزارش مفاهيم و بيان قواعد حقوقي مي پردازد، زباني تخصصي پديد مي آيد. بي شک، دسترسي به اين زبان براي اشخاص نا وارد اندکي دشوار مي نمايد. اما اين دشواري نبايد موجب بي اعتنايي به اين زبان و احيانا طرد آن گردد. با پذيرفتن اين مطلب که حقوق، همانند علوم ديگر، اصول و قواعد و روش معين و مفاهيم و تاسيس هاي مخصوص دارد، نياز به داشتن زبان خاص را هم مي پذيريم. در اين زبان، اصلاحات سهم و اثر اساسي دارند...
مرکز نشر دانشگاهي يکي از سازمان هايي است که به حفظ سلامت زبان فارسي و تقويت آن و معرفي و ترويج فرهنگ ايراني – اسلامي خدمات در خور ستايشي کرده است. اين مرکز در شرايطي تاسيس شد که دانشگاه ها دوره فترت را مي گذراندند و اعضاي هيات هاي علمي موظف شده بودند در رشته خودکاري تحقيقي ارايه دهند. اين آثار تحقيقي، براي آن که به مرحله نشر برسند، به ارزيابي و ويرايش علمي و اسختاري و زباني و فني نياز داشتند و اين کارها به مرکز نشر دانشگاهي محول شد. خوشبختانه براي اين عمليات تيم بسيار مجهز و مجربي از ويراستاران متخصص در رشته هاي علمي و ادبي و فني و نسخه پردازان و طراحان و نمونه خوانان و ناظران چاپ در دسترس بود. اين تيم در انتشارات فرانکلين و سازمان ويرايش و توليد فني تشکيل شده و پرورش يافته بود – سازماني که براي آماده سازي جزوه هاي درسي دانشگاه آزاد ايران بنياد نهاده شده بود. مديريت نشر دانشگاهي اين تيم کارامد را تقريبا دربست جذب کرد و مي توان گفت که با اين اقدام هوشمندانه آن را سنگ بناي موفقيت خود ساخت. در عين حال، جذب اين تيم باعث شد سنتي در صنعت نشر دانشگاهي، که در پرتو آموزش و تجارب متمادي تکوين يافته بود، ادامه يابد و غني گردد...
زبان فارسي از زبانهايي است که داراي آرايش واژگاني آزاد است و، در آن، سازه هايي يک جمله مي توانند در چند جايگاه قرار گيرند. در دستور زايشي، نخستين کسي که به فرايند جابه جايي آزاد سازه ها اشاره کرد راس (Ross 1967) بود. او گشتار قلب نحوي را براي حرکت سازه ها در اين زبانها پيشنهاد کرد. اما، پس از راس، زبان شناس ژاپني، مامورو سايتو (Sairo 1985)، به مطالعه و توصيف دقيق اين فرايند در زبان ژاپني پرداخت و ويژگي هاي متعدد آن را نشان داد. از آن پس، از اصطلاح قلب نحوي به عنوان اصطلاح پوششي استفاده مي شود که با اعمال آن آرايش واژگاني در زبان هايي که به اصطلاح داراي آرايش واژگاني آزادند به صورت نشاندار در مي آيد. در زبان هايي مانند ژاپني، روسي، آلماني، هندي و فارسي، سازه هاي مي توانند در روساخت جمله با آرايشهاي گوناگون ظاهر شوند بدون آنکه معناي اصلي جمله دستخوش تغيير شود. (Saito 1985; Fukui 1997; Mahajan 1994; Bailyn 1999 ) در بخش اول اين نوشته، ابتدا به معرفي مختصر قلب نحوي در فارسي خواهيم پرداخت و انواع آن را نشان خواهيم داد. همچنين، رابطه آن را با مشخص بودگي آن و آرايش واژگاني بي نشان فارسي جستجو خواهيم کرد. در بخش دوم، به بررسي جايگاه مفعول مستقيم در جملات فارسي با دقت بيشتري خواهيم پرداخت و خواهيم کوشيد ثابت کنيم که در آرايش واژگاني فارسي بايد براي مفعول مستقيم، بسته به مشخص يا نا مشخص بودن آن، دو جايگاه متفاوت، قبل از مفعول غير مستقيم و پس از آن، در نظر گرفت. سرانجام، در بخش سوم، نشان خواهيم داد که پذيرش وجود دو جايگاه براي افعال مرکب فارسي از ترکيب مفعول + فعل کمک کند...
قرنهاست که وجدان جامعه اسلامي از زخم کربلا آزرده و خسته است. حادثه کربلا از حوادث بي نظير تاريخ بشريت است. حيرت انگيز و باورنکردني است. در يک سوي آن، بلندترين قله شرف و، در ديگر سو، ظلم و رذالت و درنده خوبي و، از ديدگاهي ديگر، تمام حق در مقابل تمام باطل جا دارد. آزادگان و عاشقان حسين قرنهاست که عزادار و سوگوارند و با ذکر مصيبت در پي آن اند که اين درد جان سوز را تسکين دهند. اين کيفيات عاطفي در آثار نويسندگان و شاعران و هنرمندان به رنگ هاي گوناگون – شرح و روايت، مرثيه و نوحه، تصوير - بيان شده است. از آثار شعري که حادثه کربلا درون مايه آنهاست ترکيب بند مشهور محتشم کاشاني، بزرگ ترين شاعر مرثيه گوي ايران (حدود 950 کاشان - 996)، پس از قرنها هنوز زيب مجالس و مراسم محرم است و جانشيني نيافته است. در اين مقال بر آنيم که به تحليل عناصر بلاغي اين سوگ نامه بپردازيم و رموز موفقيت آن را نشان دهيم. در ابيات خون چکان اين اشعار، لطيف ترين صور خيال در وصف عظمت حسين بن علي (عليهما السلام) و قوي ترين تعبيرات در بيان هولناک ترين حوادث کربلا و در تقبيح سپاه کفر و باطل به کار رفته و اوج عزت و حضيض ذلت به روشني تصوير شده است. آنچه ترکيب بند محتشم را قدرت تاثير داده، علاوه بر شيوه هاي هنري، سوز درون و شرر جان شاعر است. اخلاص و عشق شاعر به شهيد کربلا در اشعارش پرتو افکنده است. پيام اشعار، با آنکه در فضاي سبک هندي سروده شده، ديرياب نيست و آسان در دسترس عامه مردم قرار مي گيرد. در حقيقت، شاعر، با ذايقه و ذوق سليم مردمي آشنا بوده و به مقتضاي آن از بعضي شيوه هاي سبک خراساني مدد جسته و از استعاره هاي دور از ذهن و دست و پا گير به دور مانده و، در سروده خود، تصاوير پويا و زنده و کنايه هاي ملموس و آشنا به کار برده و از مصرف تعبيرات مغلق و دشوار پرهيز کرده است ...
حکيم ابوالمجد مجدود (حسن) بن آدم سنائي غزنوي، شاعر دوران ساز دوره دوم غزنوي، در ادب فارسي مقامي والا دارد؛ با اين وصف، هنوز برخي از زواياي زندگي او در تاريکي مانده و درباره آثاري از او آگاهي کافي در دست نيست. يکي از دلايل اين فقر چند اثر هست که عده اي از دانشمندان آنها را از خامه حکيم مي دانند و عده اي ديگر در انتساب آنها به او ترديد نشان مي دهند و حتي گاهي آنها را به ضرس قاطع به ديگراني نسبت مي دهند که در وجود خارجيشان يقين کامل نداريم. از جمله اين آثار است منظومه طريق التحقيق. در اين گفتار، نويسنده کوشيده است روشن کند که منظومه طريق التحقيق از حکيم سنائي است و کساني که آن را به شاعري صوفي مشرب به شهرت احمد بن حسن بن محمد نخجواني نسبت داده اند به خطا رفته اند. اين انتساب را با اول مرحوم احمد آتش، دانشمند مشهور ترک، مطرح ساخته سپس محقق محترم دکتر بواوتاس سوئدي در رساله دکتري خود پرورانيده و ضميمه طريق التحقيق در سال 1937 به نشر سپرده است. اشکالاتي که ايشان براي انتساب اين منظومه به حکيم غرنه بر شمرده اند به شرح زير است: 1. در تذکره لباب الالباب، اين اثر از حکيم غزنوي خوانده نشده است. اين ايراد موجه به نظر نمي رسد؛ زيرا که عوفي، در تذکره خود، نه فقط از طريق التحقيق به نام حکيم غزنوي ياد نکرده بلکه ذکر آثار او را کلا از قلم انداخته و اين رساله را به نام شاعر ديگري هم ننوشته و به نقل صرف يک قصيده از سنائي بسنده کرده است. بنابراين، نام نبردن از طريق التحقيق اين گمان و شک را پديد نمي آورد که اين منظومه را از قلم حکيم نمي دانسته است ...
از آنجا که قافيه در شعر فارسي پيش از اسلام نقشي چندان نداشته و نخست علم قافيه به زبان عربي و براي شعر عربي وضع و تدوين شده، مصطلحات اين علم نيز، همه، از فرهنگ و زبان عربي اقتباس شده است. علم قافيه از زبان عربي به زبان فارسي آمده است و ايرانيان در آن تصرفاتي کرده اند. در زبان فارسي، خط عربي، در موضع قافيه، براي شاعران امکان نفنن و هنرنمايي هاي متعدد فراهم کرده اما مشکلاتي را نيز موجب شده است که علل عمده آن به اين شرح است: 1. ساختار هجايي دو زبان عربي و فارسي با يکديگر تفاوت دارد. 2. در زبان فارسي، ممکن است دو يا سه ساکن متوالي در آخر کلمه قرار گيرد و در عربي نه. 3. در فارسي، ممکن است در آخر قافيه کسره اضافه قرار گيرد و در عربي نه. 4. در فارسي، امکان استفاده از پسوندها وجود دارد و عربي وجود ندارد. 5. در فارسي، امکان استفاده از رديف هست و در عربي جايي ندارد. 6. در زبان فارسي، حروفي مانند ز، ذ، ض، ظ همه يکسان تلفظ مي شود؛ اما، در عربي، ميان آنها تفاوت آوايي هست. 7. در فارسي، روي بايد جزو ريشه کلمه باشد و رعايت اين قاعده بيش از عربي اهميت دارد. 8. در قافيه سازي، توالي برخي از حروف و حرکات در فارسي و عربي تفاوت دارد. 9. در عربي، اگر کلمات قافيه به صامت ختم شود، رعايت اشتراک صامت آخر کافي است؛ اما، در فارسي، اشتراک هر دو صامت بايد رعايت شود حتي اگر کلمه رعايت شود حتي اگر کلمه قافيه داراي پسوند باشد. 10. در عربي، ممکن است مصوت کوتاه کسره در برابر مصوت بلند «ي»، و مصوت کوتاه ضمه در برابر مصوت بلند «وُ» (u) قرار گيرد وقافيه بسازد؛ اما، در فارسي، قافيه کردن آنها جايز نيست. 11. در عربي، کلمات مختوم به مصوت بلند «ي» (i) با يکديگر قافيه مي شوند و رعايت اشتراک حرف ديگري ضرورت ندارد؛ اما، در فارسي، صرف رعايت اشتراک مصوت بلند «ي» براي درستي قافيه کافي نيست ...
قرن ششم هجري عصر درخشان علمي و ادبي و هنري ايران زمين و به وجود بزرگاني چون خيام، سنائي، جمال الدين عبدالرزاق، خاقاني، نظامي، نجم الدين کبري و بسياري ديگر از انديشه مندان و گويندگان آراسته است. در اين عصر، تني چند از سلاطين و وزرا و دولتمردان حامي علم و ادب بوده اند. در در همين اوان بود که در بلخ، نيشابور، هرات و اصفهان مدارس نظاميه تاسيس شد و شاهکارهاي هنري و معماري به جاي مانده از اين دوران نيز نظرگير است. مع الوصف، اين قرن، از نظر اجتماعي و سياسي، يکي از قرون تاريک و پر آشوب تاريخ سرزمين ماست. امرا و سلاطين عموما فاسد، بي رحم، شرابخواره، عياش، بي حفاظ، سفاک، و متعدي به جان و مال مردم بوده اند. دارالملک اصفهان يکي از مراکز آشوب و فتنه بوده است. اين احوال هم در متون تاريخي معتبر و هم در جاي جاي اشعار شاعران بازتاب يافته است. دواوين شاعران، به دليل توجه آنان به مسائل فرهنگي و اجتماعي، از اين حيث حايز اهميت است. يکي از اين آثار، ديوان جمال الدين محمد بن عبدالرزاق اصفهاني است که از اشارات تاريخي و اجتماعي سرشار و روشنگر اوضاع سياسي و اجتماعي ايران به خصوص اصفهان، زادگاه شاعر، در آن روزگار است. آنچه از ناامني و کشت و کشتار و نهب و غارت و منازعات فرقه هاي مذهبي و ويرانگري و قحط و خشکسالي در اشعار اين شاعر انعکاس يافته نمونه هايي است جان آشوب از اوضاع پريشان و نابسامان آن ايام. در اين مقاله، بر آنم که، با ذکر اشارات شاعر، به بررسي سوانح روزگار و زندگي او بپردازم ...
جستارهايي در تاريخ علوم دوره اسلامي، هوشنگ اعلم، بنياد دايره المعارف اسلامي، تهران 1381، 496 صفحه. کتاب مشتمل است بر مقدمه مولف و پنجاه مقاله از او که سابقا در پنج مجلد اول (حروف ب و پ) دانشنامه جهان اسلام درج شده بود و اکنون بنياد دايره المعارف اسلامي، براي قدرداني از نويسنده آنها و هم به مناسبت تجليلي که پارسال از او به عمل آورد، اين مجموعه نفيس را جداگانه منتشر کرده است. گياه شناسي و تاريخ گياهان دارويي موضوع اکثر مقاله هاي کتاب است، مانند بادام، بادآورده بادرنگ، بادنجان، برنج، بلوط، بنفشه، به، بيد، پسته شامي (= بادام زميني)؛ مبحث طب و داروشناسي مشتمل است بر مقالات باد، بخار، بخور مريم، بدل، برص، بنگ، بول، پادزهر، پزشکي (فقط بررسي لغت «پزشکان و داروشناسان»)، و نيز پزشکان و داروشناسان: بديغورس، بلغاري، بولس، بيروني و رساله اش برالساعه؛ مقالات در حوزه جانورشناسي ذيل عناوين ببر، بز، بلبل، بلدرچين، بوتيمار، بوقلمون، بوم آمده است. امتياز اين مجموعه در جامعيت آن است. نويسنده دانشمند مقاله ها به اين بسنده نمي کند که قدما درباره گياه يا جانور مورد بحث چه نوشته اند، چه مايه بر سرچشمه هندي يا يوناني خود متکي بوده اند و بر آراي پيشينيان چه افزوده اند، در شناخت فلان دارو يا بيماري چه اندازه در پندارهاي خرافي در جا زده اند و کدام يک به دانش حقيقي نزديک شده اند يا بدان دست يافته اند، توصيف ايشان از فلان گياه و طبقه بندي فلان جانور با کدام گونه ها در علم کنوني متناظر است. در حقيقت، دايره شمول مقالات از «تاريخ علوم دوره اسلامي»، عنوان که بر مجموعه نهاده اند، بس فراتر مي رود. دانش کنوني درباره فلور يا گياي آسياي غربي نيز در کتاب مندرج است: محل رويش هر گياه، گونه هاي آن، شرايط اقليمي پرورش، کاشت و داشت و برداشت محصولات، صادرات و واردات و جز آن. اگر مولف به جغرافياي طبيعي فلات ايران اشراف نداشت يا از تاريخ بازرگاني اقيانوس هند و درياي مديترانه اطلاع کافي حاصل نمي کرد، مقاله ها بدين پايه و مايه که هست نمي بود. اگر بخواهيم بدانيم که درباره فلان درخت يا گل در حوزه ادب فارسي چه آمده يا در کتب آسماني چه نوشته شده يا آنکه بهمان پرنده در فولکور و پندار مردم چه بازتابي يافته و ريشه پندارها در کجاست، مراجعه به اين کتاب مشکل گشاست. فهرست اعلام و «نمايه واژگان عام» که در پايان کتاب آمده راهنماي رسيدن به مطلب داخواه است ...
احمد محمود، با داشتن بيش از چهل سال فعاليت ادبي و خلق پانزده اثر اعم از مجموعه داستانهاي کوتاه و رمانهاي حجيم، از نويسندگان پرتلاش و مطرح ادبيات معاصر ايران محسوب مي شود. سه مجموعه داستان با نامهاي مول (1338)، دريا هنوز آرام است (1339) و بيهودگي (1341) اولين آثار چاپ شده از اين نويسنده واقع گرا و آرمان خواه است و مجموعه زائري زير باران (1347) – پس از وقفه اي چند ساله – آغازگر دوران جديد خلاقيت اوست. بررسي و تحليل آثار احمد محمود در اين مقاله بر مبناي مجموعه زائري زير باران آغاز مي گردد و به تدريج با بررسي ديگر آثار او شکل مي گيرد. مجموعه داستان زائري زير باران دوازده داستان کوتاه اين مجموعه، در عين سادگي بيان و محتوا، ترسيم کننده خطوط اصلي سبک و مضامين مورد علاقه و دغدغه هاي غالب نويسنده است که در آثار بعدي او بر جسته تر نمودار مي شوند. برخي از اين مايه ها در اولين داستان مجموعه، «مصيبت کبکها»، آشکار تر است. مصيبت کبکها زن و شوهر مطرح در اين داستان، که چندي پيش چند کبک را به خانه آورده و به منظور حفاظت از آنها گربه خانگي و بچه هايش را تارانده اند، اکنون دچار شک و دودلي گشته اند. شغل مرد، که تلويحا کارگر صنعت نفت معرفي شده، به دنبال تغييري در يکي از سطوح مديريتي و تصميمات جديد در معرض خطر قرار گرفته است. بيکاري و گرسنگي او و هم قطارنش را تهديد مي کند. مرد و خانواده اش، درمانده از درک چون و چرايي اين تغيير و تاثيرات آن در زندگي خود و در اوج هراس و تشويش، تنها کبکها را بديمن و مسئول «مصيبت» مي دانند. در نتيجه، در اقدامي شتاب زده، کبکها سرکنده مي شوند و گربه و بچه هايش بار ديگر از حمايت و مراقبت خانواده برخوردار مي شوند. اين داستان ساده داراي الگويي است که در چند داستان ديگر مجموعه تکرار مي شود. مردمان فقير و گرسنه و درمانده، در مقام شخصيتهاي داستان، در معرض نابسامانيهاي اجتماعي و تغييرات تحميلي و مخرب در زندگي ساده خويش قرار مي گيرند. پي آمد اين عوارض رويکرد هر قهرمان به نوعي راه فرار و رهايي است که غالبا به يکي ديگر از ناهنجاريها و مفاسد اجتماعي منجر مي شود. راه نجات براي شخصيتهاي داستان «مصيبت کبکها» روي آوردن به خرافات و اوهام است ...
فعل در بعضي از زبانها مثل انگليسي بدون شناسه است يعني فعل با هر نهادي که به کار رود – اول شخص يا دوم شخص يا سوم شخص – صورت واحدي دارد: We went I wekt
went You You went He went They went { She went It went
در بعضي از زبانها مثل فارسي و عربي و آلماني و روسي فعل داراي شناسه است به اين صورت که در آخر بن فعل تکواژي مي آيد که شخص و عدد فعل را مشخص مي کند. رفتم رفتيم رفتي رفتيد رفت رفتند چنانکه ملاحظه مي شود، در آخر بن ماضي رفت، شناسه هاي – م، ي، o (در مضارع –َ د)، يم، يد، -َ ند آمده است. در اين گفتار، بر آنيم که نقش شناسه را بررسي کنيم. آيا شناسه فعلي، در زبان فارسي، ضمير متصل فاعلي و فاعل (نهاد اجباري) است يا، چنان که از اين بررسي برمي آيد، نه ضمير است نه فاعل بلکه فقط شخص و عدد فاعل را مشخص مي کند. پيش از پرداختن به آنچه در اين مبخث در دستورهاي زبان فارسي آمده، اشاره اي به نظر نحويان زبان عرب لازم مي نمايد زيرا دستورهاي زبان فارسي تحت تاثير آن بوده اند. طي دورازده قرن که از تاليف نخستين کتاب صرف و نحو عربي يعني الکتاب سيبويه (148-180ه) مي گذارد، علماي صرف و نحو عربي شناسه را ضمير متصل مرفوع يا فاعلي و فاعل فعل دانسته اند (براي نمونه – سيبويه، ص 443؛ عبدالله بن عقيل، 698-769ه، ص 94؛ رشيد الشرتوني 1374، ص 72) ...