0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

معرفی ترجمه ای از قرآن

غلامعلی حداد عادل

راقم این سطور، مخصوصا از آن جهت که عهده‏دار انتخاب درسهایى از قرآن براى دبیرستانهاى کشور است، به بعضى از ترجمه‏هاى قرآن مراجعه دارد و گهگاه آنها را با هم مقایسه مى‏کند و همین علاقه و حساسیت بود که او را به مطالعه مقاله«ترجمه‏اى از قرآن الکریم»در شماره 38 کیهان اندیشه تحریر شده بود برانگیخت.
در آن مقاله، هفت ترجمه از ترجمه‏هاى قرآن درسى چهل سال اخیر بررسى شده و در بیست مورد، اشتباه یکى یا جمعى از مترجمان هفت گانه ذکر شده بود.
اینجانب پس از مطالعه مقاله مذکور و خوشوقتى از دقتى که مترجمان دار القرآن مبذول داشته‏اند، فرصت را مناسب دانستم تا ترجمه‏اى از قرآن کریم را که در دسترس دارم و از آن استفاده مى‏کنم به علاقه‏مندان ترجمه‏اى مطلوب به زبان فارسى، معرفى نمایم.
این ترجمه به قلم شاه ولى اللّه محدث دهلوى است که توسط«تاج کمپنى لمیتد»در پاکستان به چاپ رسیده است.همراه با این ترجمه، تفسیر خلاصه‏اى نیز به صورت شرح ساده آیات به نام «تفسیر حسینى»به قلم مفسرى به نام«ملا حسین الواعظ الکاشفى»به چاپ رسیده که البته این مفسر با ملا حسین واعظ کاشفى معروف(در گذشته به سال 910 ه.ق)و صاحب تألیفات متعدد، از جمله انوار سهیلى و ورضة الشهد است، فرق دارد و چنانکه از دیباچه این قرآن مترجم مستفاد مى‏شود در قرن چهاردهم هجرى در هند مى‏زیسته و این تفسیر مختصر را نیز در1375 ه.ق به انجام رسانده است.
اما مترجم این قرآن، چنانکه گفتیم شاه ولى الله محدث دهلوى است که شرح حال او در لغت نامه دهخدا بدین صورت ذکر شده:
«شاه ولى الله دهلوى ملقب به عبد الله، وى در سال 1180 هجرى به دنیا آمد، مردى فقیه واصولى، محدث و مفسر و داراى تألیفهاى بسیار بود.او راست:ازالة الخفاء.القول الجمیل فى بیان سواء السبیل.عقد الجید فى الحکام الاجتهاد و التقلید و غیره(از معجم المؤلفین ج 4/ص 292)».
شاه ولى الله از قرآن ترجمه‏اى تحت اللفظى و بسیار دقیق و صحیح بدست داده که قطعا در میان ترجمه‏هاى قدیم و جدید قرآن به زبان فارسى مقامى ممتاز دارد و حقا مى‏باید از عدم رواج آن در ایران متأسف بود و به معرفى و ترویج آن همت گماشت.
اینجانب، نخستین بار نسخه‏اى از این ترجمه را نزد شهید بزرگوار حجة الاسلام سید کاظم موسوى (شهادت هفتم تیر ماه 1360 ه.ش)دیدم و آن مرحوم با قطعیت این ترجمه را«بهترین ترجمه قرآن»مى‏دانستند.مدتى بعد نسخه دیگرى نزد یک روحانى والا مقام و قرآن شناس ادیب و سخن سنج دیدم و از آن حضرت نیز شنیدم که فرمودند«این ترجمه، بهترین ترجمه تحت اللفظى از قرآن است».
بحث درباره معرفى سبک فارسى این ترجمه و خصوصیات واژگانى و دستورى آن در حوصله این مقاله نیست و محتاج نوشتارى جداگانه است، و مقصود، تنها معرفى این ترجمه و بدست دادن ملاک و معیار براى شناخت درجه صحت و دقت آن است.
اما این ملاک و معیار چه مى‏توان باشد؟
ما همان بیست فقره مذکور در مقاله شماره 38 کیهان اندیشه را که لغزشگاه غالب مترجمان معاصر بوده مطمح نظر قرار مى‏دهیم و به سراغ ترجمه شاه ولى الله دهلوى مى‏رویم و در هر مورد بدون تکرار همه بحثهاى مقاله مزبور و بدون ذکر مجدد نمونه‏هاى نادرست، مقایسه‏اى مى‏کنیم مقان آنچه نویسندگان آن مقاله«ترجمه صحیح» دانسته‏اند با ترجمه‏اى که شاه ولى الله از همان آیه بدست داده است.بدیهى است که خوانندگان از همین بیست نمونه‏اى که از این پس خواهیم آورد تا حدودى با خصوصیات زبانى این ترجمه نیز آشنا خواهند شد.
1-سوره بقره، آیه 17«مثلهم کمثل الذى استوقد نارا فلما ضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم...»
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:چون آتش اطراف او(یا پیرامونش)را روشن ساخت.
ترجمه شاه ولى الله:داستان ایشان مانند داستان کسى است که افروخت آتش را، پس چون روشن کرد آتش حوالى او را، و دور ساخت خدا نور این گروه را. براى آن دست از خوانندگان که مقاله شماره 38 را نخوانده یا محل نزاع را فراموش کرده‏اند یادآورى مى‏کنیم که بعضى از مترجمان ضمیر «ماحوله»را به«نار»برگردانده‏اند و حال آنکه مى‏باید به«الذى»برگردانند به دلیل آنکه«نار» مؤنث مجازى است و فعل آن که«اضاءت»است مؤنث مى‏باشد.
2-سوره بقره، آیه 106«ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها او مثلها...»
اشکال این بوده که در چهار ترجمه از هفت ترجمه مورد برسى، «ما»به صورت نافیه ترجمه شده در
صورتى که شرطیه است به دلیل مجزوم شدن شرط و جزاى آن که«ننسخ»و«نأت»باشد.
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:هر آیه‏اى را نسخ کنیم یا آن را به دست فراموشى بسپاریم بهتر از آن یا همانند آن را مى‏آوریم.
ترجمه شاه ولى الله:هرچه فسخ مى‏کنیم از آیتى یا فراموش مى‏گردانیم آن را، مى‏آریم بهتر از وى یا مانند وى.
3-سوره بقره، آیه 185«...یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر و لتکموا العدة...»
اشکال این بوده که لام در«ولتکموا»براى غایت و نتیجه است و این فعل بوسیله و او عطف به غایت محذوفى عطف گردیده، در صورتى که بعضى مترجمان آن را به صورت لام امر ترجمه کرده‏اند.اگر لام امرى بود مى‏بایست با آمدن واو بر سر آن، لام ساکن گردد.
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و سختى نمى‏خواهد[و این تکلیف افطار و قضا را مقرر کرده تا کار را بر شما آسان گیرد]و شما نیز آن تعداد را کامل کنید.
ترجمه شاه ولى الله:مى‏خواهد به شما آسانى و نمى‏خواهد به شما دشوارى و مى‏خواهد تمام کنید شمار را.
4-سوره آل عمران، آیه 37«فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا...»
اشکال:«کفل»دو مفعولى است و فاعل آن «رب»است، در صورتى که در یکى از ترجمه‏هاى، فاعل«کفل»را، «زکریا»قرار داده و فعل را یک مجهولى ترجمه کرده است.
ترجمه صحیح در مقله شماره 38:پس پروردگارش آن دختر را ه نیکى پذیرفت و او را به نیکى پرورش داد و زکریا را به سرپرستى وى گماشت:
ترجمه شاه ولى اللّه، پس قبول کرد مریم را پروردگار او به قبول نیک و بالیده ساخت او را بالیدن نیک و خبر گیر وى ساخت زکریا را...
شاه ولى اللّه«کفل»را به«خبر گیر ساخت» ترجمه کرده اما قطع نظر از این اختلاف که در جاى خود محل تأمل و تحقیق است از اشکال مورد بحث در مقاله مزبور در امان مانده و فعل را دو مفعولى گرفته و فاعل آن را«رب»دانسته است.
5-سوره آل عمران، آیه 164«و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین».
اشکال:«ان»در این آیه و نظایر آن که در قرآن مکرر آمده، مخففه از مثقله است و براى تأکید مى‏باشد، به دلیل آمدن لام در خبرش، در صورتى که هر هفت مترجم آن را به صورت شرطیه و وصلیه ترجمه کرده‏اند.
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:یقینا آنان پیش از این در گمراهى آشکارى بودند، ترجمه شاه ولى اللّه:و هر آئینه بودند پیش از این در گمراهى اى آشکارا.
6-سوره آل عمران، آیه 170«فرحین بما اتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
اشکار:«یستبشرون بالذین...»را به«بشارت دادن و مژده دادن»ترجمه کرده‏اند، در صورتى که«استبشار»در لغت به معنى«شادمان شدن» است.
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شاد مانند و براى‏ کسانى که از پى ایشان به آنان به پیوسته‏اند شادى مى‏کنند که نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند.
ترجمه شاه ولى الله:شادمان به آنچه عطا کرده است ایشان را خدا از فصل خود و خودش وقت مى‏شوند به سبب آنان که هنوز به ایشان نپیوسته‏اند از پس ایشان، به سبب آنکه هیچ ترس نیست بر ایشان و نه ایشان اندوهناک شوند.
7-سوره نساء آیه 33«و لکل جعلنا موالى مما ترک الوالدان و الاقربون...»
اشکال:«الوالدان و الاقربون»در آیه فاعل «ترک»است و در حقیقت پدر و مادر خویشان در آیه، ارث گذرانده معرفى شده‏اند نه ارث برنده و حال آنکه در یکى از ترجمه‏ها پدر و مادر و خویشان به عنوان مثالهایى براى ارث برندگان تلقى شده است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:ما براى همه در آنچه پدر و مادر و نزدیکان بجا مى‏گذاشته‏اند وارثانى قرار داده‏ایم.
ترجمه شاه ولى الله:و مقرر کردیم وارثان براى هر چیزى از آنچه گذاشته‏اند پدر و مادر و خویشان.
8-سوره مائده، آیه 5«...اذا اتیتوهن اجورهن محصنین غیر مسافحین و لامتخذى اخدان...»
اشکال:صیغه‏هاى جمع«محصنین»، «غیر مسافحین»، «متخذى اخدان»همه در ارتباط با مردانى است که در آیه مورد خطاب قرار گرفته‏اند، در صورتى که در یکى از ترجمه‏ها، صفات زنان قرار داده شده و به مذکر بودن جمعها توجه نشده است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:در صورتى که مهرشان را به آنان بدهید و خود پاکدامن باشید و از زنا خوددارى کنید و(از زنان)دوستان پنهانى نگیرید.
ترجمه شاه ولى الله چون بدهید ایشان را مهر ایشان، عفت طلب‏کنان نه شهوت رانندگان و نه دوست پنهان گیرندگان.
9-سوره اعراف، آیه 156«و اکتب لنا فى هذه الدنیا حسنه و فى الاخره انا هدنا الیک...».
اشکال:«هدنا»در آیه، فعل متکلم مع الغیر از «هاد، یهود»به معنى بازگشتن است، در صورتى که یکى از مترجمان آن را از«هدى، یهدى»به معنى راه یافتن و هدایت شدن گرفته است.
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:زیرا که ما به سوى تو بازگشته‏ایم.
ترجمه شاه ولى الله:.....هر آئینه ما رجوع کردیم به سوى تو...
10-سوره انفال، آیه 48«و اذ زین لهم الشیطان اعمالهم و قال لاغالب لکم الیوم من الناس و انى جارلکم، فلما تراءت الفئتان نکص على عقبیه...»
اشکال:در یک ترجمه فاعل«تراءت»شیطان قرار داده شده و«فئتان»به صورت مفعول فعل ترجمه گردیده.در صورتى که فاعل«تراءت» «فئتان»است و فاعل«نکص»شیطان مى‏باشد.
ترجمه صحیح در مقاله شماره 38:پس هنگامى که آن دو گروه با یکدیگر روبرو شدند شیطان به عقب بازگشت.
ترجمه شاه ولى لله:پس چون روبرو شدند هر دو گروه، بازگشت شیطان بر پاشنه خود...
11-سوره هود، آیه 81«... فاسر باهلک بقطع من اللیل».
اشکال:در بعضى از ترجمه‏ها، «اسر باهلک» به صورت فعل لازم ترجمه شده در صورتى که معنى معتدى دارد و«اهل»مفعول آن است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:تو پارسى از شب، خاندان خود را حرکت ده.
ترجمه شاه ولى الله:پس ببر کسان خود را به پاره‏اى از شب.
12-سوره هود، آیه 81«و لایلتفت منکم احد»
اشکال:«لایلتفت»صیغه نهى است نه نفى، در صورتى که در یکى از ترجمه‏ها، به صورت نفى ترجمه شده است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:و هیچ یک از شما نباید روى برگرداند.
ترجمه شاه ولى الله:و باید که واپس ننگرد هیچ کس از شما.
13-سوره هود، آیه 35«ام یقولون افتراه...» اشکال:«افتراه»که فعل مذکر غایب است در یکى از ترجمه‏ها به صورت فعل متکلم ترجمه شده است.
ترجمه صحیح شماره 38:یا مى‏گویند آن را به خدا دروغ بسته است.
ترجمه شاه ولى الله:آیا مى‏گویند بربسته است قرآن را.
14-سوره هود، آیه 42«و هى تجرى بهم فى موج کالجبال»
اشکال:«تجرى»به وسیله حرف«با»متعدى شده، در حالى که یکى از مترجمان آن را به صورت فعل لازم ترجمه کرده و مفعول را نادیده گرفته است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:کشتى آنان را در میان امواجى چون کوه، حرکت مى‏داد.
ترجمه شاه ولى الله:و آن کشتى مى‏برد ایشان را در امواجى مانند کوهها.
15-سوره یونس، آیه 16«قل لو شاء الله ماتلوته علیکم و لا ادریکم به».
اشکال:«ادریکم»صیغه مذکر غایب از فعل ماضى و فاعل آن، «الله»است، در صورتى که در شش ترجمه به صورت فعل متکلم ترجمه شده و در معنى به«تلوت»عطف شده است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 638بگو اگر خدا مى‏خواست من آن را بر شما تلاوت نمى‏کردم‏[و خدا]شما را از آن آگاه نمى‏ساخت.
ترجمه شاه ولى الله:بگو اگر خواستى خدا، نخواندمى آن را بر شما و خبردار نکردى خدا شما را به آن.
16-سوره حج، آیه 18«و من یهن الله فماله من مکرم».
اشکال:در یک ترجمه، «الله»که در آیه شریفه فاعل فعل«یهن»است به صورت مفعول ترجمه شده است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:و هر که خدا را خوار کند هیچ کس او را گرامى ندارد.
ترجمه شاه ولى الله:و هر که خوار کندش خدا پس نیست او را هیچ گرامى دارنده.
17-سوره فاطر:«ان الشیطان لکم عدو فاتخدو عدوا انمایدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر».
اشکال:در این آیه فاعل«یدعوا»شیطان است «حزبه»مفعول آن مى‏باشد، در صورتى که در یکى از ترجمه‏ها، «حزبه»فاعل فعل قرار داده شده و علاوه بر آن، «لیکونوا»که فعل جمع غایب است به صورت مخاطب ترجمه شده است.
ترجمه شاه ولى الله:هر آئینه شیطان شما راست دشمن، پس دشمن گیرید او را، جز این نیست که مى‏خواند تابعان خود را تا باشند از اهل دوزخ.
18-سوره احزاب، آیه 49«یا ایها الذین آمنوا اذا نکحتم المؤمنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لکم علیهن من عده تعتدونها...».
اشکال:در آیه فعل:«تعتدونها»صیغه جمع مخاطب مذکر است در صورتى که در یکى از ترجمه‏ها به صورت فعل غایب مؤنث ترجمه شده است.
ترجمه صحیح شماره 38:اى کسانى که ایمان آورده‏اید، چون زنان مؤمن را نکاح کردید و پیش از آنکه با آنها نزدیکى کنید طلاقشان گفتید، براى شما هیچ گونه عده‏اى بر عهده آنان نیست که آن را به حساب آورید...
ترجمه شاه ولى الله:اى مسلمانان، چون نکاح کنید زنان مؤمنه را، باز طلاق دهید ایشان را، پیش از آنکه دست رسانید به ایشان، پس نسبت شما را بر این زنان هیچ عدتى که بشمارید آن را...
19-سوره زخرف، آیه 57«و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون».
اشکال:در یکى از ترجمه‏ها، فعل«یصدون که در این آیه به کسر صاد است به روى گرداندن ترجمه شده، در صورتى که«یصد»به ضم صاد، آن هم اگر با حرف«عن»متعدى شود به معنى روى گرداندن از کسى یا چیزى مى‏باشد و «یصدون»به کسر صاد به معنى داد و فریاد کردن و خندیدن است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:و هنگامى که درباره(سرگذشت)فرزند مریم مثالى زده شد، بناگاه قوم تو از آن فریاد کشیده و مى‏خندیدند.
ترجمه شاه ولى الله:و آنگاه که داستانى زده شدت به پسر مریم، ناگاه قوم تو از این داستانى (کذا فى الاصل)به خوش وقتى آواز بلند مى‏کنند.
20-سوره فجر آیات 26-25«فیومئذ لایعذب عذابه احد و لایوثق وثاقه احد».
اشکال:«یعذب»فعل مضارع معلوم است و «احد»فاعل آن مى‏باشد.همچنین«یوثق»فعل مضارع معلوم و فاعل آن«احد»در آیه دوم است در صورتى که در شش ترجمه از هفت ترجمه فعل مضارع به صورت مجهول ترجمه شده و«احد» نایب فاعل آن قرار گرفته است.
ترجمه صحیح مقاله شماره 38:آن روز هیچ کس مانند عذاب(خدا)نمى‏کند و هیچ کس مانند بستن او، در بند نمى‏کشد.
ترجمه شاه ولى الله:پس آن روز عقوبت نکند مانند عقوبت خدا هیچ کس و به زنجیر نبندد مانند بستن او هیچ کس.
مى‏بینیم که مترجم ناشناخته در ایران ما، در هر بیست فقره، صحیح ترجمه کرده و در این امتحان سخت نمره بیست آورده است و حتى مى‏توان گفت که در اینجا این شاه ولى الله محدث دهلوى است که به مترجمان دار القرآن الکریم نمره بیست داده است دریغ است که چنین ترجمه‏اى در ایران نزد دوستداران قرآن و اهل علم و ادب مجهول و مجهول القدر باشد.آرى، آن روز که قند شعر و ادب فارسى، کاروان در کاروان، به بنگاله مى‏رفت، عجب نبود اگر در هند طوطیان این چنین شکر شکن پیدا مى‏شدند و اما امروز که آن قند شیرین حتى در خود ایران کمتر یافت مى‏شود چه جاى عجب است اگر ما فارسى گویان دیروز و امروز هند را از یاد برده باشیم.
انتشارات انصاریان منتشر کرده است.
1-على فى الکتاب و السنة، الجزء الاول على فى الذکر الحکیم، حسن الشاکرى النجفى.
2-الثاقب فى المثاقب، ابن حمزة، تحقیق نبیل رضا علوان.
3-دروس من الثقافة الاسلامیة، تألیف ابراهیم امینى، تعریف جعفر الهادى.
4-علم حدیث، زین العابدین قربانى.
5-در کنفرانسها، ابراهیم امینى.
6-زندگانى چهارده معصوم(ع)، محمد رضا صالحى کرمانى.
7-الکتاب المقدس تحت المجهر، عوده مهاوش الارنى.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه فارسي قرآن كريم

آيت اللّه‏ مشكيني
جديدترين ترجمه فارسي قرآن كريم به قلم آيت الله علي مشكيني از علماي مشهور و از مدرّسان حوزه علميه قم، با ويرايش آقاي حسين استادولي به تازگي انتشار يافته است. ويراستار اين اثر كه خود نيز ترجمه‏اي فارسي از قرآن كريم انجام داده است، پيش‏تر دو ترجمه مهم فارسي ديگر را نيز ويراسته است. نخست ترجمه شادروان سيدجلال‏الدين مجتبوي (تهران، حكمت، 1371)، و ديگر ترجمه شادروان مهدي الهي قمشه‏اي (تهران، دارالكتب الاسلامية، 1377).1
ترجمه آيت الله مشكيني از قرآن كريم، ترجمه‏اي روان و تفسيري است كه مترجم در آن كوشيده است تمام اضافات و توضيحات تفسيري خود را درون پرانتز قرار دهد. با اين همه، پاره‏اي از مبهمات قرآن چون حروف مقطعه در ابتداي 29 سوره قرآن كريم به تفصيل بيشتري براي خوانندگان شرح و تفسير شده‏اند. في المثل، مترجم محترم در ترجمه «الآمآ» در ابتداي سوره آل عمران آورده‏اند: «الف. لام. ميم. اين حروف رمزهايي ميان اللّه و رسول اوست. اين كتاب مركب از همين حروف است و كسي توان آوردن مانند آن را ندارد. اين كتاب از الف (الله) به وسيله لام (جبرئيل) به ميم (محمد صلي الله عليه و آله ) القا شده. اين كتاب داراي محكمات و اين گونه متشابهات است.» در حقيقت ترجمه اين آيه حاوي چهار نظر مختلف در تبيين حروف مقطعه است كه مترجم آنها را يكجا گردآورده است. همچنين مترجم، گاه اقوال مختلف تفسيري را درون پرانتز با حروف عطف «يا» كنار هم مي‏آورد.
نثر ترجمه بسيار روان و خوشخوان است و مترجم به منظور استفاده عام‏تر خوانندگان از به‏كاربردن الفاظ و عبارات ادبي پرهيز مي‏كند. همچنين در ايضاح آيات فقهي (آيات الاحكام)، مسائل كلامي و عبارات متشابه قرآن كوشش فراوان مي‏كند. متن قرآن با خوشنويسي عثمان طه، در 604 صفحه و ترجمه آيات در صفحه مقابل (با شماره مكرر 604 صفحه) قرار گرفته است. صفحات پاياني ترجمه حاوي مؤخّره مترجم (در 4 صفحه) و شرح علايم به كار رفته در متن قرآن (در 4 صفحه) است.
پی نوشت ها:

قرآن كريم، با ترجمه آيت الله علي مشكيني، ويراسته حسين استاد ولي، چاپ اول، قم، انتشارات الهادي، پاييز 1380. 604+616ص.
1. براي معرفي كوتاهي از اين تصحيح نگاه كنيد به «ترجمه استاد مهدي الهي قمشه‏اي با ويرايش حسين استادولي» در «اخبار ترجمه»، ترجمان وحي، سال سوم، ش 1، شماره پياپي 5، شهريور 1378، ص 122-125.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه شاه ولی الله دهلوی

خرمشاهی، بهاءالدین
اشاره

مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‏هاى خارجى، به منظور معرفى ترجمه‏هاى فارسى قرآن مجيد كه تاكنون به چاپ رسيده‏اند، تدوين كتاب‏شناسى توصيفى اين ترجمه‏ها را در دست انجام دارد. اين مجموعه ارزشمند به قلم استاد گرانمايه جناب آقاى بهاءالدين خرمشاهى در حال تدوين است. براى اطلاع خوانندگان محترم، متن نوشته ايشان را درباره معرفى يكى از ترجمه‏هاى معروف در اين شماره مى‏آوريم. اميدواريم اين اثر به زودى آماده چاپ شود و در اختيار قرآن پژوهان قرار گيرد.

1. زندگى و آثار

ابوالفياض قطب الدين احمد بن عبدالرحيم معروف به «شاه ولى اللّه‏ دهلوى» و «محدّث دهلوى (1114-1176ق / 1703-1762م) دانشمند مسلمان (قرآن‏شناس، حديث پژوه، فقه پژوه و متكلّم) و اسلام شناس و احياگر / اصلاحگراى عرفانى مشرب بزرگ انديشه دينى / اخلاقى و اجتماعى / سياسى در قرن دوازدهم هجرى / هجدهم ميلادى در شبه قاره هند. (متولد و متوفى و مدفون در دهلى).
وى داراى آثار عديده، در حدود يكصد اثر به دو زبان فارسى و عربى است كه از آن ميان در حدود سى و پنج اثر چاپ و به انگليسى و زبان‏هاى ديگر ترجمه شده است. اولين معلم او پدرش شاه [كلمه شاه، لقب طريقتى / عرفانى است] عبدالرحيم عُمَرى (م 1131 / 1719م)، مؤسس و مدير مدرسه علميه رحيميه در دهلى بود. معروف است كه در هفت سالگى قرآن كريم را حفظ كرد. در پانزده سالگى به توصيه پدر به طريقت صوفيانه نقشبنديه وارد شد. سپس استاد و مدير مدرسه پدر گرديد.
در سال 1143 به حج رفت و اين فريضه دينى را به جاى آورد؛ و چهارده ماه در حرمين شريفين، به ويژه مدينه رحل اقامت افكند و نزد علماى بزرگ آن جا به تجديد و توسعه آموخته‏هاى خود، به ويژه در زمينه حديث پرداخت.
در سال 1145ق / 1732م به هند بازگشت و از آن پس عمر خود را يكسره وقف تعليم و تأليف و ارشاد ياران طريقت خود كرد. يك دهه بعد، اثر گرانسنگ علمى ـ اجتماعى خود حجّة اللّه‏ البالغة را به عربى نوشت (چاپ قاهره، 2 جلد، 1952-1953). در اين كتاب صلاى احياگرى و بازگشت به خلوص اوليه فرهنگ و علوم اسلامى، با تأكيد بر قرآن و حديث، و نيز چاره‏انديشى‏هاى اجتماعى براى حل معضلات مسلمانان درداده است. نگرش و انديشه صوفيانه او ته رنگى در آثارش دارد و هدفش به بار آوردن تهذيب نفس و وسعت مشرب است، و در هر حال برجسته و مؤكّد نيست.
تجدّد گرايان مسلمان نظير علامه محمد اقبال لاهورى (م 1938) و فضل الرحمن (م 1988) در او شخصيت وحدت بخش تفرقه‏ها و تحزّب‏ها و فرقه گرايى‏هاى فقهى / حقوقى و ايدئولوژيك مى‏ديدند كه دعوتگر به اجتهادى نوين است و روى آوردن به باطن كتاب و سنت.
او داراى زندگينامه خودنوشت كوتاهى به نام الجزء اللطيف فى ترجمة العبد الضعيف (به فارسى) است و در كتاب انفاس العارفين هم اشارات زندگينامه‏اى دارد. نهضت فرهنگى و اجتماعى ـ سياسى‏اى كه او، فرزندان (به ويژه عبدالعزيز از ميان پنج پسرش) و شاگردانش به بار آوردند، به تعبير عبيداللّه‏ سِندى (م 1944) «نهضت ولى اللّه‏» نام گرفت. پس از تأسيس پاكستان و استقلال آن، شاه ولى اللّه‏ به صورت قهرمان ملى و متفكر سياسى ــ اجتماعى تلقّى شد؛ و به او همان شأنى را دادند كه به عارف مسلمان هندى و مصلح دينى ــ اجتماعى قرن هفدهم ميلادى يعنى شيخ احمد سرهندى داده بودند. امروزه، چنان كه اشاره شد، نهضت‏هاى بزرگ دينى اسلامى در گستره جنوب آسيا، به ويژه گروهى به نام ديوبندى Deobandis ــ كه تكثرگرايى و روحيه و پيش زمينه عرفانى دارند ــ خود را ملهم از آرا و آثار شاه ولى اللّه‏ و فرزندش شاه عبدالعزيز مى‏دانند. جنبش‏هايى كه كما بيش صوفى / تصوف ستيزند، نظير اهل حديث، حتى پيروان مولانا مودودى، در زندگى و آثار شاه ولى اللّه‏، بازگشت به مبانى اصلى شريعت، طرد سياسى تأثيرات و نفوذ فرهنگى / استعمارى بيگانه، و در يك كلام، سرچشمه اعتقادات اصلاح طلبانه خود را مى‏يابند. در زمان حيات شاه ولى اللّه‏، مخالفت‏هاى فرقه‏هاى نژادى غيرمسلمان هندى نظير «جات» و «مراتهه»، و قهرا پس از وفاتش اشغال و استعمار انگلستان در كار بود. نواده او شاه اسماعيل شهيد با وجود تلاش براى برانداختن رسوم خرافه‏آميز محلى بعضى از توده‏هاى مسلمانان، و نيز اعتقاد به لزوم جهاد با نيروهاى غيرمسلمان و اشغالگر هند، در عين حال ــ مانند جدش شاه ولى اللّه‏ ــ داراى آثار عرفانى بر وفق مكتب ابن‏عربى است. دسته ديگرى از پيروان او كه برجسته‏ترين آنها شاگرد و خويشاوند نزديك او محمد عاشق (م 1773) بود، در عمل، پى‏گيرِ گرايش‏هاى عرفانى شاه ولى اللّه‏ شدند.
شاه ولى اللّه‏ مردى كوشا و كثيرالتأليف بود. آثار او را تا يكصد كتاب و رساله هم برشمرده‏اند كه در حدود سى اثر از آنها به چاپ رسيده (و بقيه يا به صورت نسخه خطى است يا از بين رفته است). آثار او به دو زبان عربى ــ زبان رسمى و علمى سراسر جهان اسلام از آغاز تا امروز ــ و فارسى ــ زبان رسمى و ادبى هشتصد ساله هندوستان از عهد غزنويان تا استعمار بريتانيا ــ نوشته شده است.
بعضى از آثار فارسى او (كه در آن زمان، زبان ادبى و رسمى / ادارى هند بود) عبارتند از:1) الطاف القدس فى معرفة لطائف النفس (چاپ هند، 1964م). 2) الإنتباه فى سلاسل اولياء اللّه‏. 3) اتحاف النبيه فى ما يحتاج اليه المحدّث والفقيه (لاهور، 1969م) و مهم‏تر از نظر بحث و تحقيق، آثار قرآن پژوهى اوست كه برجسته‏ترين آنها عبارتند از: 4) فتح الرحمن فى ترجمة القرآن كه پايان ترجمه و پاكنويس آن به تصريح خود شاه ولى اللّه‏ در 1151ق / 1738م بوده و در كراچى و بعضى شهرهاى هند كرارا چاپ شده و بحث درباره آن موضوع اصلى اين مقاله است. 5) الفوز الكبير فى اصول التفسير كه رساله‏اى كم حجم و پر مغز درباره اصول و مبانى تفسير قرآن است كه هم به مسائل زبانى / ادبى و بلاغى و هم عناصر و اركان و اصول تفسيرنگارى در پنج مبحث و بخش اصلى پرداخته است (كراچى، 1964م). ترجمه عربى اين كتاب در جهان اسلام (عربْ زبان) اشتهار و به حق اعتبار دارد و تحت عنوان ترجمة الفوز الكبير... بارها در كراچى و كشورهاى عربى به طبع رسيده است. ترجمه انگليسى‏اش به كوشش گ . ه . جلبنى (G. H. Jalbani) با عنوان The Principle of Qur`an Commentaryانتشار يافته است (اسلام آباد، 1985م). 6) المقدمة فى قوانين الترجمة رساله‏اى كوتاه و چاپ نشده در باب اصول و روش‏هاى درست ترجمه قرآن است. 7) نامه‏هاى فارسى او در چندين كتابخانه از كتابخانه‏هاى هند نگهدارى مى‏شود كه گزينه‏هايى از آنها به اردو ترجمه و چاپ شده است.

2. درباره ترجمه

قرآن كريم را شاه ولى اللّه‏، در هفت سالگى حفظ كرده بود، و توجه به آن در كانون حيات فرهنگى و علمى او قرار داشت. او در يك سند علمى و ارزشمند، استادان قرائت و قرآن پژوهى خود را به تفصيل و با اسم و رسم با 24 پشت / نسل به حضرت ختمى مرتبت رسانده است. اولين شيخ / استاد بلافصل او كه قرآن كريم را از آغاز تا انجام، به روايت حفص از عاصم به نزدش خوانده است، حاجى محمد فاضل سندى، در سال 1153ق بوده است.
او در مقدمه [مربوط به] ترجمه فارسى‏اش كه فتح الرحمن فى ترجمة القرآن نام دارد، به ضرورت و فايده و اصول ترجمه‏اش تصريح كرده است. از جمله مى‏نويسد: «... در اين زمانه كه ما درآنيم و در اين اقليم كه ما ساكن آنيم، نصيحت [= صلاح و خيرخواهى براى] مسلمانان اقتضا مى‏كند كه ترجمه قرآن عظيم، به زبان فارسى سليس و روزمرّه متداول بى تكلّف فضيلت نمايى و بى تصنّع عبارت آرايى، به غير تعرّض [= بدون پرداختن به] قصص مناسبه و به غير ايراد [= در ميان آوردن] توجيهات منشعبه [تُو در تو / پيچاپيچ] تحرير كرده شود، تا خواص و عوام همه يكسان فهم كنند، و صغار و كبار به يك وضع ادراك نمايند... [سپس مى‏گويد به تفحص در ترجمه‏هاى فارسى پرداختم كه غالبا يا طول و تفصيل و اطناب مُملّ داشتند يا ايجاز مُخلّ، لذا چاره در پرداختن به كارى جديد بود...]... بعد سال‏هايى چند عزيزى پيش اين فقير خواندن قرآن با ترجمه [فارسى] آن شروع كرد. اين صورت، سلسله جنبان آن عزم شد...» سپس اصول و نظريه ترجمه و روش كار خود را شرح مى‏دهد كه مهم‏ترين آنها را به زبان ساده‏تر و فهرست‏وار عرضه مى‏داريم:
1) مدلول نظم [صورت و محتواى] عربى قرآن به عبارت فارسى درآورده شد.
2) نحو [و صرف و علوم بلاغت] و تقدم و تأخر كلمات و عبارات [بر وفق دستور زبان فارسى] و ظاهر ساختن محذوفات و ترتيب الفاظ طبق نظم قرآن رعايت شد، مگر در جاهايى كه به سبب تفاوت دو زبان، ناپسندى لفظى يا دشوارى و پيچيدگى معنايى پيش مى‏آمد.
3) آنچه از اشاره به اسباب / شأن نزول ضرورت داشت، به اختصار [و غالبا در حاشيه] نقل شد، در حد كتاب وجيز و تفسير جلالين كه به منزله منبع و مرجع اصلى اين ترجمه‏اند.
4) اين ترجمه به شيوه كما بيش تحت اللفظ است با نظر به وجوه اعراب و بلاغت و قصص و [علوم قرآنى ديگر]. [نيز به فقره شماره 11 در همين بخش توجه شود].
5) شيوه اين ترجمه از اين قرار است كه هر آيه‏اى جدا همراه با ترجمه آن نوشته شده و سبك سياق مختار در آن زبان فارسى روزمرّه متداول است.
6) هر چه افزون‏تر از تحت اللفظ [و به اصطلاح امروز: افزوده تفسيرى است] اگر يك ـ دو كلمه است با افزوده كلمه «يعنى» يا نظاير آن متمايز شده است. و اگر كلامى است مفصل‏تر و مستقل، در آغاز آن «مترجم گويد» و در پايان آن «واللّه‏ اعلم» آمده است.
7) و حتى المقدور از قصص مربوط به قرآن اكتفا به يك دو فقره اشاره كوتاه شد؛ و در مورد اسباب / شأن نزول، فقط چكيده‏اى از قصه‏هاى بلند اشاره‏وار به ميان آورديم.
8) منبع و مرجع احاديث اين ترجمه «كتاب التفسير» [از صحيح] بخارى و [سنن] ترمذى است، و از اسرائيليات حتى الامكان پرهيز شد «الاّ در جايى كه كشف معنى به غير ايراد آن نمى‏شود، و الضّرورات تبيح المحظورات».
9) از توجيهات گوناگون، قوى‏ترين وجه از نظر عربيت، علم حديث و فقه، كه كمترين دگرگونى را در عدول از ظاهر [و معناى متبادر و متعارف] به كار مى‏آورد، انتخاب شد.
10) اين ترجمه به نحوى انجام گرفته كه عربى دانان و اهل نحو و بلاغت، «اِعراب قرآن و تعيين محذوف و مرجع ضمير و تقدم و تأخر عبارات را [كه لازمه ترجمه است] مى‏توانند دانست، و كسانى كه نحو و عربى نمى‏دانند، از اصل غرض و هدف [كه فهم معانى قرآن كريم است] محروم نمى‏مانند.»
11) ترجمه‏ها دو گونه‏اند: يا تحت اللفظى، يا حاصل المعنى، و هر يك از اين شيوه‏ها خلل و اختلال بسيارِ خاص خود را دارد. و اين ترجمه جامع و حد وسط آن در شيوه است و براى دفع هر خلل و اختلال، چاره‏اى انديشيده شده است كه شرح آن در رساله قواعد ترجمه گفته خواهد شد.
12) در زبان عربى [و قرآن مجيد] «و» [واو] و «ف» [فاء] در اغلب موارد زائد است و در ترجمه فارسى معناى ربطى كه از آنها بر مى‏آيد، بدون كاربرد كلمات يا حروف حاكى از عطف و تعقيب، حاصل مى‏شود. و در مواردى كه باعث سستى سخن [= ركاكت لفظ ]مى‏شد، آن را رها كرديم [يعنى معادلى در برابرش نياورديم].

3. چاپ‏ها و ويرايش‏ها

اين ترجمه از همان اوانى كه پايان يافته تا امروز، با استقبال عظيم مسلمانان فارسى زبان هند و سپس پاكستان و فارسى زبانان مسلمان ديگر كشورها ـ از جمله ايران و افغانستان ـ مواجه شده و پس از استنساخ‏هاى متعدد و مكرر به طريقه چاپ سنگى در هند به چاپ و تجديد چاپ‏هاى بسيار رسيده است. چاپ‏هاى اخير آن كه به ايران هم آمده است عبارتند از:
1) چاپ كراچى و لاهور به همت تاج كمپنى لمييـطدط كه غالبا همراه با تفسير كوتاه ملاحسين واعظ كاشفى است و در قطع رحلى بزرگ است و بدون تاريخ چاپ (در 1394 ص). در اين طبع، ترجمه شاه ولى اللّه‏ به صورت زير نوشته يا بين السطور در ميان سطور قرآنى آمده است و در نيمه بالاى هر صفحه است. نيمه پايين هر صفحه تفسير حسينى يا مواهب عَليّه است، كه تصريح شده اثر ملاحسين واعظ كاشفى است. در مقدمه كتاب، هم نام مؤلف آمده است و هم نام تفسير، و حتى تفسير ديگر او جواهر التفسير كه فقط تفسير سوره فاتحه است و بحمد اللّه‏ اخيرا به همت مؤسسه نشر ميراث مكتوب با تصحيح انتقادى به طبع رسيده است. ولى آنچه هر خواننده و محققى را به ترديد مى‏اندازد كه اين تفسير همان تفسير مواهب عليه / حسينى، يا به هر حال خلاصه آن يا حتى اثر ديگرى از واعظ كاشفى باشد اين است كه او در حدود 840ق به دنيا آمده و در 910 در گذشته است. حال آن كه در مقدمه اين تفسير مى‏گويد كه پس از تحرير جلد اول از جواهر التفسير به علت موانع بسيار موفق به تكميل آن نشده، و به جاى آن كه در چهار جلد برنامه‏ريزى شده و مواهب عليه نام گرفته در سال 1357ق (؟) درصدد ترجمه تفسيرآميز قرآن برمى‏آيد و همين ترجمه تفسيرى است كه در ذيل صفحات ترجمه شاه ولى اللّه‏ دهلوى آمده است. و تاريخ اين ترجمه با تاريخ ولادت و وفات ملاحسين واعظ كاشفى همخوانى ندارد. گفتنى است كه در اين طبع افزوده‏هاى تفسيرى كه خود شاه ولى اللّه‏ دهلوى به آن تصريح دارد، در متن يا در حاشيه نيامده است. ولى اسامى و گواهى ناظران و مصححان در آخر كتاب آمده است. همچنين قبل از شروع و پس از خاتمه كتاب، اسماء الحسنى در دو صفحه متقابل درج گرديده است.
2) چاپ پيشاور پاكستان، به همت نورانى كتب‏خانه. ويژگى اين چاپ اين است كه تمام افزوده‏هاى تفسيرى مترجم (شاه ولى اللّه‏ دهلوى) را كه با «يعنى» يا «مترجم گويد» شروع مى‏شود در حاشيه‏هاى اين مصحف مترجَم آورده است. قطع اين چاپ، وزيرى و ترجمه بين السطور و به صورت زير نوشته آيات قرآنى است (در 734 ص). در آغاز فقط صفحه عنوان آمده است، و در پايان دو فقره دعاى ختم قرآن، سپس رموز و اوقاف (وقف‏ها) (در يك صفحه)، سپس فهرست سوره‏ها به ترتيب مصحف شريف با ذكر شماره صفحه و جزء (در دو صفحه). بعد از آن يك صفحه تحت عنوان «تذكار» خطاب به خوانندگان و درخواست تذكر اغلاط مطبعى احتمالى به ناشر و در صفحه آخر «تصديق صحّت متن» (به زبان اردو) با امضاى چهار تن آمده است.
3و4) چاپ عربستان / مدينه كه دو طبع است: الف) عينا از روى چاپ‏هاى هند و پاكستان حروفچينى شده و افزوده‏هاى تفسيرى را ندارد، و داراى اغلاط چاپى است. چاپ دوم تجديد حروفچينى شده و توسط دو قرآن پژوه به نام‏هاى دكتر عبدالحق بلوچ و شيخ محمد دارى «بازبينى و بررسى مجدد» گرديده و در سال 1417ق از سوى «چاپخانه قرآن كريم مجمَّعِ ملك فهد [= مجمَّع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، براى آشنايى با آن دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى] در 928 صفحه در قطع 14×21 سانتيمتر با كاغذ نازك مرغوب و صحافى مطلوب، انتشار يافته است. نام اين قرآن مترجَم در صفحه عنوان از اين قرار است: قرآن كريم و ترجمه معانى آن به زبان فارسى. در آغاز صفحه عنوان چنين آمده: «اين قرآن كريم و ترجمه معانى آن هدية خادم حرمين شريفين ملك فهد بن عبدالعزيز آل سعود است. و در پايين صفحه نام «چاپخانه قرآن كريم مجمّع ملك فهد» آمده است. به نام مترجم / شاه ولى اللّه‏ دهلوى نه در اين صفحه، بلكه در مقدمه عربى (كه يك صفحه است) و پيش گفتار فارسى (كه آن هم يك صفحه است) و به قلم دكتر عبداللّه‏ بن عبدالمحسن التركى است، با تعبير «شيخ شاه ولى اللّه‏ دهلوى» اشاره شده است. اين چاپ داراى دو گونه حواشى توضيحى است: الف) توضيحات كوتاه يا بلند خود مترجم. ب) توضيحات و نكات اصلاحى / ويرايشى مصححان. اصلاحات ويراستاران، هم رسم الخطى است، هم معنايى. چنان كه در موردى (بقره، 9) «آگاه نمى‏شوند» را به «نمى‏فهمند» يا «... چنانكه ايمان آوردند بيخردان؟» (بقره، 13) را به «چنانچه...»، و عبارت: «و اگر خواستى خدا هر آئينه بُردى شنوائى ايشان را» (بقره، 20) به «و اگر خدا مى‏خواست هر آئينه مى‏برد شنوائى ايشان را» 13 و «حوالى او را» (بقره، 17) به «دور و بر او را» تبديل كرده‏اند. ميانگين حجم اين اصلاحات، 4 ـ 5 كلمه / عبارت / جمله در هر صفحه است.
به نظر ما، اگر چه اين اصلاحات خالى از فايده نيست، اما على القاعده و بر وفق اصول و امانتدارى علمى و ضرورت و فايده حفظ ارزش‏هاى زبانى / ادبى / تاريخى ترجمه‏اى مشهور و مقبول كه بيش از دو قرن و نيم تاريخ دارد، «ويرايش» اين و هر ترجمه كهن و كلاسيك روا نيست. به جاى اين كار مى‏توان اصالت متن اصلى را حفظ كرد و اصلاحات پيشنهادى را در حاشيه آورد، يا بالصراحه و عالما و عامدا از ترجمه‏اى كهن تحريرى تازه به دست داد و اين تغيير و تحول را بر روى صفحه عنوان و مقدمه هر اثر اعم از ترجمه قرآن يا جز آن، يا حتى آثار تصحيحى ـ تأليفى يادآور شد. و از نظر عرف علمى جهانى هم بى اشكال است، اما در ترجمه ويرايش شده شاه ولى اللّه‏ خواننده در مورد هيچ كلمه و عبارت و جمله‏اى مطمئن نيست كه عينا اثر او و ريخته قلم اوست، يا دخل و تصرّف ويراستاران.
5) تصحيح دقيق و عالمانه‏اى از اين ترجمه ارجمند، به همت استاد مسعود انصارى، مترجم قرآن كريم و قرآن پژوه كوشا و كاردان معاصر، تدوين شده و قرار است ان شاء اللّه‏ به زودى از سوى نشر احسان منتشر گردد.

4. نقد و نظرها

1) «نقد و بررسى ترجمه شاه ولى اللّه‏ دهلوى»، نوشته حجة الاسلام محمدرضا انصارى، چاپ شده در نشريه قرآنى ترجمان وحى، سال دوم، شماره سوم (شهريور، 1377)، ص 11-28.
2) «نقد ترجمه‏اى از قرآن»، نوشته على احمد ناصح، عضو هيئت علمى دانشگاه قم، چاپ شده در فصلنامه قرآنى صحيفه مبين، دوره دوم، شماره 1 (بهار 1378)، ص 87-96.
3) «معرفى ترجمه‏اى از قرآن (به قلم يك هندى پارسى گوى)»، نوشته دكتر غلامعلى حدّاد عادل، چاپ شده در كيهان انديشه، شماره 40، (بهمن و اسفند 1370)، ص 26-32.
4) «شكوه و زيبايى در ترجمه قرآن دهلوى»، نوشته مسعود انصارى ــ كه در بخش پيشين اين مقاله به تصحيح علمى و دقيق و استادانه ايشان از اين ترجمه كه زير چاپ است، ياد كرديم ــ ، چاپ شده در نشريه فصلنامه قرآنى بيّنات، سال سوم، شماره 12 (زمستان 1375)، ص 105-113.
5) «فتح الرحمن (ترجمه محدث دهلوى از قرآن كريم)»، نوشته مسعود انصارى، چاپ شده در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى (تهران، نشر دوستان ـ ناهيد، 1377)، جلد دوم، صفحات 1542-1544.
6) «ترجمه‏فارسى (شاه ولى اللّه‏ دهلوى)»، نوشته بهاءالدين خرمشاهى، چاپ شده در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، ج 1، ص 555.

5. نمونه ترجمه
الف ـ ترجمه آية الكرسى (سوره بقره، آيات 255 تا 257)

«خدا هيچ معبودى نيست بجز وى، زنده تدبير كننده عالَم؛ نمى‏گيرد او را پينكى و نه خواب؛ اوراست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است؛ كيست آنكه شفاعت كند نزديك او اِلاّ به حكم او؛ مى‏داند آنچه پيشِ دست ايشان است و آنچه پسِ پشت ايشان است. و در نمى‏گيرند [مردمان] از معلومات حق چيزى را مگر به آنچه وى خواسته است؛ فرا گرفته است پادشاهى او آسمان‏ها و زمين را و گران نمى‏شود بر وى نگهبانى / نگاهبانى اين هر دو، و او بلند مرتبه بزرگ قدر است.
نيست جبر كردن براى دين؛ هر آئينه ظاهر شده است راه‏يابى از گمراهى، پس هر كه منكر بُت شود و ايمان آرد به خدا، پس هر آئينه چنگ زده است به دستاويزى محكم كه نيست گسستَن آن را و خداوند شنوا[ى] داناست. خدا كارسازِ مؤمنان است، بيرون مى‏آرد ايشان را از تاريكيها به سوى روشنى؛ و آنانكه كافرند كارسازانِ ايشان بُتانند، بيرون مى‏آرند ايشان را از روشنى به سوى تاريكيها. اين جماعه [= جماعت] باشندگانِ دوزخند، ايشان در آنجا جاويدند.»

ب ـ ترجمه آيه نور (سوره نور، آيه 35)

«خدا نور آسمانهاست و زمين؛ داستانِ نور وى در قلب مسلمانان، مانند طاقى كه در آن چراغ است [يعنى فتيله روشن است ـ حاشيه]؛ آن چراغ در شيشه است [يعنى در قنديل است ـ حاشيه]؛ آن شيشه گويا ستاره درخشنده است؛ افروخته مى‏شود از روغن درختى با بركت كه عبارت از درخت زيتونى / زيتون است؛ نه به سمت مشرق روئيد / رونده، و نه به جانب مغرب روئيد / رونده؛ نزديك است كه زيت وى روشنى بدهد اگر چه نرسيده باشدش آتش / آتشى؛ روشنى بر روشنى است؛ راه مى‏نمايد خدا به نور خود هر كرا خواهد؛ و بيان مى‏فرمايد خدا داستانها براى مردمان و خدا به / بر هر چيز داناست.» [نقل از ترجمه شاه ولى اللّه‏ طبع پيشاور و كراچى. آنچه در داخل قلاب آمده، دو موردش از حاشيه و افزوده تفسيرى مترجم است و بقيه موارد، اختلاف دو نسخه. و عالما و عامدا از ترجمه ويراسته طبع مدينه (به سال 1417 ق) نقل نكرديم. زيرا به دليل و شرحى كه گذشت، تماما و عينا نص ترجمه شاه ولى اللّه‏ را نشان نمى‏داد، و حاوى تغييرات و اصلاحات و امروزين سازى ويراستاران بود].

منابع و مراجع

مقدمه شاه ولى اللّه‏ بر ترجمه خود / فتح الرحمن؛ مقالاتى كه در بخش نقد و نظر يعنى فقره 4 اين مقال از آنها ياد شده است؛ دايرة المعارف قرآن و قرآن پژوهى (به كوشش بهاءالدين خرمشاهى، تهران، 1377، 2 جلد)، مدخل‏هاى «ترجمه فارسى (شاه ولى اللّه‏)»، «فتح الرحمن»، «محدث دهلوى»؛ دايرة المعارف فارسى، مدخل «شاه ولى اللّه‏ دهلوى»؛ ترجمة الفوز الكبير فى اصول التفسير (مقدمه، كراچى، قديمى كُتب‏خانه، بدون تاريخ)؛ الاعلام، زركلى، مدخل «احمد بن عبدالرحيم»؛ ايرانيكا (دانشنامه ويژه ايران و ايران‏شناسى ـ به انگليسى، ذيل مدخل «دهلوى» ج 7، ص 220-221)، نويسنده مقاله اين دانشنامه و دانشنامه بعدى يعنى «دانشنامه آكسفورد درباره جهان جديد اسلام» (به انگليسى، زير نظر جان. ل. اسپوزيتو J. L. Sposito، 4 جلد، ج 4، ص 311-312) محققى به نام مارسيا. ك. هرمانسن Marcia K. Hermansen است. همچنين مقاله‏اى در دانشنامه دين (زير نظر ميرچا الياده، به انگليسى، در 16 جلد، ج 15) ذيل مدخل «ولى اللّه‏، شاه»، نوشته كارل باربر Karl Barbir.
گفتنى است كه در مقالات / مدخل‏هاى دانشنامه‏هاى ياد شده كتابنامه‏هاى مهم و معتبرى ــ به ويژه شامل زندگينامه‏ها و تك نگاشت‏هايى كه تماما درباره شاه ولى اللّه‏ است ــ به زبان‏هاى مختلف، و عمدتا انگليسى و عربى درج گرديده است.

جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقد و بررسي ترجمه شاه ولي اللّه‏ دهلوي

محمدرضا انصاري

يكي از ترجمه‏هاي فارسي قرآن كه از حدود دو قرن و نيم قبل بر جاي مانده و در طول سال‏هاي گذشته به ويژه در هند و پاكستان به طور گسترده‏اي انتشار يافته، ترجمه شاه ولي اللّه‏ محدث دهلوي است.
اين ترجمه را اخيرا وزارت شئون اسلامي و اوقاف كشور عربستان سعودي با بررسي و بازبيني مجددي كه توسط دو تن از اساتيد آن سامان روي آن انجام گرفته است به چاپ رسانده و در مراسم حج سال جاري به فارسي زبانان اهدا نموده است.
چاپ و نشر اين ترجمه در سطحي وسيع از سوي كشور سعودي، و رويكرد مترجمان و قرآن پژوهان در سال‏هاي اخير به آن، نقد و بررسي همه جانبه‏اي را پيرامون آن مي‏طلبيد. از اين رو بر آن شديم تا هم بر اصل ترجمه و هم بر نسخه بازبيني شده آن نگاهي بيفكنيم و فارسي زبانان را از نزديك با اين دو اثر آشنا سازيم.
در بخش اول اين مقال، نخست به معرفي مترجم و شرح حال او پرداخته، آن گاه از مسائلي چون انگيزه مترجم از ترجمه قرآن و امتيازات ترجمه از ديدگاه خود مترجم، سخن خواهيم گفت، و سپس به روش ترجمه و نقاط قوت و ضعف آن خواهيم پرداخت.
در بخش دوم، ترجمه بازبيني شده توسط وزارت شئون و اوقاف كشور عربستان را مورد بررسي قرار مي‏دهيم و پيرامون چهار محور ــ كه به تفصيل از آن سخن خواهيم گفت ــ به بحث مي‏نشينيم.

بخش اول
مترجم كيست؟

پيش از معرفي مترجم توسط تاريخ نگاران، بهتر است او را از زبان خودش بشناسيم. وي در مقدمه ترجمه‏اش چنين مي‏نگارد:
«و نام اين كتاب، فتح الرحمن بترجمة القرآن مقرر كرده شد، و نام مصنف اين كتاب احمد بن عبدالرحيم است و لقب مشهور ولي اللّه‏ الدهلوي وطنا، العمري نسبا، احسن اللّه‏ اليه والي مشايخه و والديه».1
عمر رضا كحاله ذيل عنوان ولي اللّه‏ دهلوي (1114 - 1176ق / 1703 - 1762م) مي‏نويسد:
«ولي اللّه‏ بن عبدالرحيم عمري دهلوي، محدث، مفسر، فقيه و اصولي است كه روز چهارم شوال در شهردهلي هند ديده به جهان گشود. دوران جواني را در اين شهر پشت سر نهاد، آن گاه عزم زيارت خانه خدا نمود و مدت دو سال در مكه و مدينه اقامت گزيد و از علماي اين دو شهر بهره برد، سپس به هند بازگشت و به تدريس پرداخت و سرانجام در دهلي درگذشت. كتاب‏هاي زير از اوست: 1. الارشاد الي مهمات علم الاسناد؛ 2. انسان العين في مشايخ الحرمين؛ 3. عقد الجيد في احكام الاجتهاد والتقليد؛ 4. الفوز الكبير في اصول التفسير؛ 5. حجة اللّه‏ البالغة».2
در لغت نامه دهخدا، دهلوي اين گونه معرفي شده است:
«احمد شاه ولي اللّه‏ بن عبدالرحيم عمري دهلوي مكنّي به ابوعبدالعزيز (متولد 1114 ـ متوفاي 1176ق) است. كتاب‏هاي زير از اوست: 1. اجوبة عن ثلاث مسائل؛ 2. الانصاف في بيان سبب الاختلاف؛ 3. تنوير العينين في رفع اليدين؛ 4. حجة اللّه‏ البالغة؛ 5. رسائل الدهلوي؛ 6. شرح تراجم ابواب صحيح البخاري (رساله)؛ 7. عقد الجيد في احكام الاجتهاد والتقليد؛ 8. فتح الخبير في اصول التفسير؛ 9. الفوز الكبير مع فتح الخبير في اصول التفسير؛ 10. القول الجميل في اصول الطرق الاربع النقشبندية والجيلانية والجشتية والمجددية».3
گر چه در دو كتاب نامبرده، از مذهب مترجم نام برده نشده، ولي ترجمه وي نشانگر آن است كه از اهل سنت بوده است، چنان كه در مواردي از ترجمه‏اش، در حاشيه، صحت خلافت شيخين را مطرح نموده، و در استناد به روايات نيز از كتب بخاري و ترمذي و حاكم بهره جسته است4. در آيه 6 سوره مائده كه كيفيت وضو ذكر شده نيز، همچون ديگر علماي اهل سنت، در ترجمه وامسحوا برؤسكم وارجلكم الي الكعبين، شستن پاها را مطرح كرده است. با وجود اين، از تحقيقاتي كه برخي از تاريخ نگاران پيرامون شرح حال وي به عمل‏آورده‏اند بر مي‏آيد كه وي خود را پيرو مذهب خاصي از مذاهب چهارگانه اهل سنت نمي‏دانسته، بلكه به مجموع آنها گرايش داشته و معتقد بوده است كه بايد براي حل اختلافات محدّثان و پيروان چهار امام، يك راه حل عملي را دنبال كرد و هرگز منصفانه نيست كه كفه ترازو را فقط به يك طرف كج كنيم و نسبت به طرف ديگر كاملاً بي‏اعتنا باشيم.5

انگيزه وي از ترجمه قرآن

دهلوي در مقدمه ترجمه‏اش، درباره انگيزه خود از ترجمه قرآن چنين مي‏نگارد:
«اما بعد، نصيحت و نيك‏خواهي مسلمانان، در هر زمان و در هر مكان رنگي ديگر دارد، و اقتضاء ديگر مي‏نمايد، و لهذا علماء دين و كبراء اهل يقين در تفسير و احاديث و عقائد و فقه و سلوك تصانيف متنوّعه ساخته‏اند و تؤاليف گوناگون پرداخته، طائفه‏اي شاهراه اطناب اختيار نموده‏اند و فرقه‏اي كوچه اختصار پيش كرده، جماعتي بزبان عجم سخن گفته‏اند و گروهي به لغت عرب دُر سُفته. و در اين زمانه كه ما در آنيم و درين اقليم كه ما ساكنِ آنيم، نصيحتِ مسلمانان اقتضا مي‏كند كه ترجمه قرآن عظيم بزبانِ فارسي سليس و روزمره متداول بي‏تكلّف فضيلت نمائي و بي‏تصنّع عبارت آرائي، بغير تعرّض قصصِ مناسبه، و بغير ايراد توجيهات منشعبه، تحرير كرده شود تا خواص و عوام همه يكسان فهم كنند، و صغار و كبار بيك وضع ادراك نمايند. لهذا اين فقير را داعيه اين امر خطير بخاطر ريختند و خواه مخواه بر سر آن آوردند. يك چند در تفحص ترجمه‏ها افتاد تا هر كرا كه از تراجم، غيرِ آن كه بخاطر مقرر شده است، مناسب يابد در ترويج آن كوشد و كيفَ ما امْكَنَ پيش اهل عصر مرغوب نمايد. در بعض تطويل مُمِلّ يافت و در بعض تقصير مُخِلّ، هيچ يك موافقِ آن ميزان نيفتاد. لاجرم عزمِ تأليف ترجمه ديگر مصمّم شد...».6

امتيازات اين ترجمه از ديدگاه مترجم

مترجم درباره امتيازاتي كه ترجمه‏اش از آنها برخوردار است چنين مي‏گويد:
«و اين ترجمه ممتاز است از ترجمه‏هاي ديگر بچند وجه: يكي آنكه نظم قرآن را بمثل مقدار آن از فارسي متعارف ترجمه كرده شد با اظهارِ مراد و لطافت تعبير. و از آنچه در ترجمه‏هاي ديگر يافته مي‏شود از اطناب عبارتِ ترجمه و ركاكتِ تعبير و اعجام مراد، بقدرِ امكان احتراز نموده شد. ديگر آنكه سائرتراجم از دو حالت خالي نيست: يا ترك كرده‏اند قصصِ متعلقه بقرآن مطلقا، يا استيفاء جميع آن نموده‏اند. و در اين ترجمه راه متوسط اختيار نموده شد. پس جائي كه معني آيت موقوف است بر قصّه، بقدر ضرورت دو سه كلمه از آن انتخاب كرده آورده شد، و جائي كه معني آيت موقوف بر قصّه نبود ترك نموده آمد. سوم آنكه از توجيهات متنوّعه، توجيه اقوي باعتبار عربيّت و اَصحّ باعتبار علمِ حديث و علمِ فقه و اَخَلّ در صرف از ظاهر اختيار نموده شد و كسي كه تفسير وجيز و تفسير جلالين كه بمنزله اصل اين ترجمه‏اند بنا بر تفاسير مطالعه كند درين حرف شك ندارد. و چهارم آنكه اين ترجمه به وجهي واقع شده است كه شناسنده نحو از آن اعراب قرآن و تعيين محذوف و مرجع ضمير و محل لفظي كه در عبارت مقدم و مؤخر كرده شده است مي‏تواند دانست، و آنكه شناسنده نحو نيست از اصل غرض محروم نماند. پنجم آنكه ترجمه‏ها خالي از دو حالت نيستند: يا ترجمه تحت اللفظ مي‏باشند، يا ترجمه حاصل المعني، و در هر يكي وجوه خلل بسيار در مي‏يابد. و اين ترجمه جامع است در هر دو طريق، و هر خللي را از آن خللها علاجي مقرر كرده شد، و اين سخن دراز است، در رساله قواعد ترجمه بيان كرده آيد».7
وي پس از آن كه وجوه اِعراب را اندكي توضيح مي‏دهد و براي هر كدام نمونه و مثالي مي‏آورد، در پايان مقدمه چنين مي‏نگارد:
«بالجمله دقائقِ فنِ ترجمه بسيار است و مقصود اين جا بيانِ انموذجي است، چون اين فقير خوضِ در ترجمه بدون معاونت كسي و بدون رجوع بكتابي كرده است، و در اوقات مختلفه با وجود اشتغال بال بسائر علوم، محرّر نموده، احتمال دارد كه در بعض مواضع وفا با اين التزامات متحقق نشده باشد. يارانِ سعادت‏مند كه آن قواعد را مستحضر داشته باشندبه حكم اخوتِ ديني نصيحت را منظور نظر دارند و در اصلاح آن كوشند».8

روش ترجمه

ترجمه دهلوي، ترجمه‏اي است تحت اللفظي همراه با افزوده‏هاي توضيحي، كه توضيحات آن را به دو بخش مي‏توان تقسيم نمود:
1. توضيحاتي كه جداگانه در حاشيه ذكر شده است.
2. توضيحاتي كه در متن ترجمه جاي گرفته است.
توضيحاتي كه به طور مستقل در حاشيه ذكر شده، مجموعه‏اي است از بيانِ مراد برخي از مفردات يا جملاتي كه در ترجمه آمده و مفهوم آن براي خواننده چندان روشن نيست، و نيز بيانِ برخي از شأن نزول‏ها كه در درك مفهوم آيه يا سوره‏اي نقش بسزايي دارد. امّا توضيحاتي كه در متن ترجمه جاي گرفته است توضيحاتي كوتاه است كه در چاپ مورد نظر ما با هيچ گونه نشانه‏اي متمايز نشده است. البته مترجم در اين زمينه توضيحي را در مقدمه خود آورده است كه متن آن را در اين جا مي‏آوريم؛ وي مي‏نويسد:
«و طريق تحرير در اين كتاب آنست كه هر آيتي را جدا نوشته شد، مقرون به ترجمه آن، نشانِ متعارف در روز مره متداول اختيار نموده آمد، و هر چه زياده از تحت اللفظ است اگر يك دو كلمه است بلفظ «يعني» يا مثلِ آن متميز ساخته شد، و اگر كلامي است مستقل، اول آن بلفظ «مترجم گويد» و آخر آن بلفظ «واللّه‏ اعلم» معلَّم كرده شد».9
براي توضيحاتي كه در ضمن ترجمه آمده است، آياتي را با ترجمه آنها به عنوان مثال مي‏آوريم. براي تمايز اصل ترجمه از توضيحات نيز، واژه‏هاي افزوده شده از سوي مترجم را ميان دو قلاب قرار مي‏دهيم:
1. فضربنا علي آذانهم في الكهف سنين عددا (كهف / 11).
پس پرده گذاشتيم بر گوش ايشان در غار [يعني خوابانيديم] سالهاي شمرده شده.
2. الّذين كانت أعينهم في غطاءٍ عن ذكري و كانوا لايستطيعون سمعا (كهف / 101).
آنانكه بود چشم ايشان در پرده از ياد من و نمي‏توانستند سخن شنيدن [يعني از شدت بغض].
3. يا يحيي خذ الكتاب بقوّة وآتيناه الحكم صبيّا (مريم / 12).
[گفتيم:] اي يحيي، بگير [احكام] كتاب را به استواري، و داديمش دانايي در حال كودكي.
4. وربّك يخلق مايشاء ويختار ماكان لهم الخيرة... (قصص / 68)
و پروردگار تو مي‏آفريند هر چه خواهد و برمي‏گزيند [هر كه را خواهد]، نيست ايشان را اختيار...
5. وإن جاهداك لتشرك بي ماليس لك به علم فلا تُطِعهما... (عنكبوت / 8)
و اگر كوشش كنند با تو [اي انسان] تا شريك آري با من آنچه نيست تو را به [حقيقت] آن دانشي، پس فرمانبرداري ايشان مكن...
از جمله مسائلي كه تحت عنوان روش ترجمه مطرح مي‏شود، همساني تعبيرات در ترجمه جملات مشابه قرآني است. تا كنون در كمتر ترجمه‏اي اين مسأله مورد توجه قرار گرفته است. جملاتي از قبيل: وحاق بالّذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزؤن، انّ اللّه‏ عليم بذات الصّدور، أنّي تُصرفون، وضلّ عنهم ماكانوا يفترون، و ده‏ها جمله مشابه ديگر، كه در سراسر قرآن به طور مكرر آمده است، بايد يكسان ترجمه شوند. اين حكم در مورد مفردات نيز جاري است، مگر آن كه دليلي از سياق آيه و مانند آن بر اراده معناي ديگري از واژه وجود داشته باشد، كه در اين صورت بايد واژه را به معناي مناسب مورد خودش ترجمه كرد.
در ترجمه دهلوي، گر چه همساني تعبيرات در ترجمه مفردات و جملاتِ مشابه، صد در صد رعايت نشده، ولي در حد قابل اعتنايي مورد توجه مترجم قرار گرفته است. به عنوان مثال، به ترجمه مقاطع فوق از آيات قرآن كريم در ترجمه دهلوي مي‏نگريم:

الف. وحاق بهم ماكانوا به يستهزؤن (هود / 8).

و فراگيرد ايشان را آنچه استهزا مي‏كردند بآن.
وحاق بهم ماكانوا به يستهزؤن (نحل / 34).
و فرود آمد به ايشان آنچه بآن استهزا مي‏كردند.
فحاق بالّذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزؤن (انبياء / 41).
پس درگرفت با آنانكه تمسخر كردند از ايشان آنچه بآن استهزا مي‏كردند.
چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، در اين سه آيه، واژه «حاق» يكسان ترجمه نشده است؛ در آيه نخست به «فراگيرد» و در آيه دوم به «فرود آمد» و در آيه سوم به «درگرفت» ترجمه شده است. گرچه اين سه تعبير نزديك به هم هستند و از يكديگر فاصله چنداني ندارند، ولي اگر يك تعبير براي هر سه مورد انتخاب مي‏شد قطعا مناسب‏تر بود.

ب. إن اللّه‏ عليم بذات الصّدور (آل عمران / 119).

هر آئينه خدا دانا است بآنچه در سينه‏هاست.
إنّه عليم بذات الصّدور (هود / 5).
هر آئينه او داناست بسرّيكه مالك سينه‏هاست.
إنّه عليم بذات الصّدور (فاطر / 38).
هر آئينه وي داناست به مكنون سينه‏ها.
در اين سه آيه نيز، در ترجمه، تعبيرات گوناگوني به كار رفته است، گرچه تعبير اول و سوم، در جاهاي ديگر اين ترجمه بيشتر به چشم مي‏خورد.

ج. فأنّي تُصْرَفون (يونس / 32).

پس از كجا برگردانيده مي‏شويد.
فأنّي تُصْرَفون (زمر / 6).
پس از كجا گردانيده مي‏شويد.
أنّي يصرفون (مؤمن / 69).
از كجا گردانيده مي‏شوند.
در اين سه آيه، فعل‏ها تقريبا يكسان ترجمه شده‏اند، با اين تفاوت كه در آيه اول «برگردانيده» و در آيه دوم و سوم «گردانيده» آمده است.

د. وضلّ عنهم ماكانوا يفترون (انعام / 24).

و گم گشت از ايشان آنچه افترا مي‏كردند.
وضلّ عنهم ماكانوا يفترون (هود / 21).
و گم شد از ايشان آنچه بر مي‏بافتند.
در اين دو آيه، فعل «يفترون» با دو تعبير ترجمه شده است، گر چه هر دو تعبير به يك معني باز مي‏گردد. البته در موارد ديگرِ اين ترجمه، تعبير نخست بيشتر به كار رفته است، كه آيات اعراف / 53، يونس / 30، قصص / 75 را مي‏توان از آن جمله نام برد.

نقاط قوت ترجمه

از آنچه تاريخ نويسان در شرح حال محدث دهلوي نگاشته‏اند بر مي‏آيد كه وي دانشمندي برخوردار از علوم گوناگون اسلامي بوده است؛ چنان كه آثار تأليفي او نيز نشانگر اين مطلب است؛ از اين رو ترجمه وي از قرآن كريم مي‏تواند ترجمه‏اي دقيق و شامل نكات دستوري و تفسيري آيات باشد، به ويژه آن كه مترجم از تفسير قرآن آگاهي گسترده‏اي داشته و كتابي به نام فتح الخبير في اصول التفسير نگاشته است.
نقاط قوت ترجمه دهلوي را به دو بخش مي‏توان تقسيم نمود:

الف. رعايت تركيب نحوي آيات در ترجمه

ترديدي نيست كه ساختار كلام، در بيانِ مرادِ گوينده نقشي اساسي دارد، و در ترجمه هر متني به زبان ديگر، انعكاسِ تركيب نحوي دخالت تامي در صحت ترجمه دارد. رعايت اين شرط در ترجمه قرآن كه كلام خداوند است و به عنوان وحي آسماني بر پيامبر(ص) نازل شده است به مراتب مهم‏تر از ترجمه ساير متون است. از اين رو هر ترجمه‏اي از قرآن كه تركيب نحوي آيات بهتر در آن انعكاس يافته باشد امتياز بهتري خواهد داشت. ترجمه دهلوي را مي‏توان در ارتباط با اين ويژگي در رديف اول ترجمه‏هاي فارسي دانست. براي نمونه چند مورد از ترجمه مزبور را با ذكر آيات آن به عنوان مثال مي‏آوريم:
1. ... ويمدهم في طغيانهم يعمهون (بقره / 15).
و مهلت مي‏دهد ايشان را در گمراهي خويش سرگشته شده.
چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، يعمهون در اين آيه از نظر تركيب نحوي حال است براي ضمير جمع مفعولي، كه تركيب مزبور در اين ترجمه به خوبي منعكس شده است.
2. ثمّ تولّيتم إلاّ قليلاً منكم وأنتم معرضون (بقره / 83).
پس برگشتيد روگردان شده مگر اندكي از شما.
در اين آيه نيز «وانتم معرضون» از نظر تركيب نحوي حال است براي فاعل «تولّيتم»، كه اين تركيب در ترجمه به طور صحيح انعكاس يافته است.
3. ... فَهُم في روضة يُحْبَرُون (روم / 15).
پس ايشان در بهشت خوشحال كرده شوند.
روشن است كه «يُحْبَرُون» فعل مضارع مجهول از «حَبَرَ، يَحْبُرُ» به معناي شادمان ساختن آمده است. در اين آيه تنها شادمان بودن بهشتيان مطرح نيست تا آيه اين گونه ترجمه شود كه:«آنان در بهشت شادمانند»، بلكه اين معني نيز مورد عنايت است كه در بهشت براي آنان موجبات شادماني فراهم مي‏شود و در حقيقت آنان را شادمان مي‏كنند. اين معني در ترجمه دهلوي از اين فعل به خوبي نمايان است.
4. أيحسب الإنسان ألّن نجمع عظامه * بلي قادرين علي أن نسوّي بنانه (قيامت / 3-4)
آيا مي‏پندارد آدمي كه جمع نكنيم استخوانهاي او را؟ آري مي‏كنيم، توانا شده بر آنكه هموار كنيم سرانگشت‏هاي او را.
واژه «قادرين» در آيه دوم حال است براي فاعل فعل مقدري كه در جواب «بلي» قرار مي‏گيرد، و آن فعل «نجمعها» است كه از «نجمع» آيه قبل استفاده مي‏شود، و در واقع، آيه به اين تعبير باز مي‏گردد: «بلي نجمعها قادرين علي أن نسوّي بنانه». بسياري از مترجمان، واژه «قادرين» را به صورت جواب «بلي» در ترجمه منعكس ساخته‏اند در صورتي كه جواب «بلي» محذوف است. در ترجمه دهلوي اين تركيب به خوبي انعكاس يافته است.

ب. ترجمه دقيق واژه‏ها

از ديگر امتيازات ترجمه مورد نظر، ترجمه دقيق واژه‏هاست. در ترجمه واژه‏هاي قرآني ريشه‏يابي كلمات و دستيابي به نزديك‏ترين معني بسيار حائز اهميت است. گرچه با نگارش تفسير قرآن مجيد، به مرور زمان در معاني واژه‏ها توسعه داده شد و مفسران براي هر واژه‏اي معاني متعددي را مطرح نمودند، ولي چنان كه گفتيم، در ترجمه قرآن ريشه‏يابي واژه‏ها و دست يافتن به معناي اصلي كلمه امري مهم و ضروري به نظر مي‏رسد، كه مترجم همواره بايد اين نكته را در نظر داشته باشد. اكنون براي نمونه موارد زير را از ترجمه دهلوي بنگريد:
1. ... فكلوا منها حيث شئتم رغدا (بقره / 58).
پس بخوريد از آنجا با فزوني هر جا كه خواهيد خوردني گوارنده.
ترجمه «حيث» كه اسم مكان است به «هرجا» نشانگر دقت است، در صورتي كه برخي از مترجمان فارسي زبان آن را به «هرچه» ترجمه كرده‏اند.
2. ومن يتبدّل الكفر بالايمان فقد ضلّ سواء السّبيل (بقره / 108).
و هر كه بستاند كفر را عوض ايمان پس هر آئينه گم كرد راه ميانه را.
در اين جا نيز، هم ترجمه «يتبدل الكفر بالايمان» به «ستاندن كفر عوض ايمان» دقيق است، و هم ترجمه «سواء السّبيل» به «راه ميانه».
3. ...ولاتأكلوا أموالهم إلي اموالكم... (نساء / 2).
و مخوريد اموال ايشان بهم آورده به اموال خويش...
انعكاس مفهوم حقيقي حرف جرّ «الي» در ترجمه قابل دقت است، زيرا مقصود آيه اين است كه اموال آنان را به ضميمه اموال خود مخوريد.
4. ...فانكحوا ماطاب لكم من النّساء مثني وثلاث ورباع... (نساء / 3).
پس نكاح كنيد آنچه خوش آيد شما را از سائر زنان دو دو، سه سه و چهار چهار...
در ترجمه اين بخش از آيه شريفه، دو مورد آن قابل دقت است: 1. ترجمه «طاب» به «خوش آيد» نه به «پاكيزه». 2. ترجمه واژه‏هاي «مثني»، «ثلاث» و «رباع» به «دو دو»، «سه سه» و «چهار چهار»، كه با توجه به مجموعه ازدواج‏ها و دسته‏بندي آنها ميان مسلمانان، ترجمه ياد شده ضروري و متعيّن است و نمي‏توان واژه‏هاي مورد نظر را به: «دوتا»، «سه تا» و «چهارتا» ترجمه كرد.
5. و راودته الّتي هو في بيتها عن نفسه... (يوسف / 23).
و گفت و شنيد كرد با يوسف، زني كه او در خانه‏اش بود تا بگذرد از حفظ خود...
واژه «مراوده» كه مشتقات آن در سوره يوسف چند بار آمده، در اين ترجمه به طور دقيق منعكس شده است، در صورتي كه بيشتر مترجمان آن را به «كام خواستن» ترجمه كرده‏اند. براي ريشه‏يابي اين واژه، سخن راغب اصفهاني را در اين جا مي‏آوريم:
«الرَّوْد: التَّردُّد في طلب الّشي بِرِفقٍ، يقال: رادَ وارْتادَ... والمُراوَدة: أن تُنازع غيرك في الإرادة، فَتُريد غير مايريد، او ترودَ غير مايرود، وراودت فلانا عن كذا...».10
چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، راغب اصفهاني ريشه «مراوده» را كه واژه «رَوْد» است به معناي رفت و آمدِ همراه با نرمي و ملايمت براي دستيابي به چيزي گرفته است، و هنگامي كه «مراوده» را معني مي‏كند، آن را نيز اين گونه توضيح مي‏دهد كه: «مراوده» آن است كه با ديگري بر سرِ خواستن چيزي كشمكش كني و برخلاف اراده او چيزي را از وي بخواهي. و اين معني با تمام ابعادش در ترجمه دهلوي درست انعكاس يافته است.

نقاط ضعف ترجمه

به رغم اين كه مترجم در مقدمه ترجمه‏اش اين نكته را يادآوري كرده كه در آنچه متعلق به نقل است از صحيح‏ترين تفاسير كمك گرفته و تا حد امكان از اخبار ضعيف و ساختگي دوري جسته و اسرائيليات را در ترجمه خود نياورده است،11 مي‏بينيم در بعضي از حواشي خود مطالبي را در مورد پيامبران نقل كرده است كه هرگز در شأن آنان نيست. براي نمونه چند مورد را در اين جا مي‏آوريم:
1. در سوره احزاب، ذيل ترجمه آيه 69، در حاشيه چنين آمده است: (مترجم گويد: يعني موسي(ع) وقت غسل سَتر مي‏كرد. جُهّال بني اسرائيل گفتند كه او آدَرست. روزي بحسب اتفاق بركناره آب غسل مي‏كرد و جامه‏هاي خود بر سنگ نهاده بود، به فرمان خداي تعالي آن سنگ روان شد، موسي(ع) عقب سنگ دويد تا آنكه جماعتي از بني‏اسرائيل [او را] عريان ديدند و گفتند اُدْرَت ندارد. و اُدْرَت انتفاخِ خصيه را گويند. واللّه‏ اعلم).
براي روشن‏تر شدن مطلب، آيه را با ترجمه‏اش بنگريد:
يا ايّها الّذين آمنوا لاتكونوا كالّذين آذَوْا موسي فَبَرَّأهُ اللّه‏ ممّا قالوا وكان عنداللّه‏ وجيها
اي مسلمانان، مباشيد مانند آنانكه رنجانيدند موسي را پس پاك ساخت خداي تعالي او را از آنچه گفته بودند، و بود موسي نزديك خدا با آبرو.
راستي آيا نقل چنين شأن نزولي براي آيه شريفه و نسبت دادن اين مطلب موهون و بي‏اثر به پيامبري اولوا العزم همچون موسي(ع) صحيح است؟! آيا هيچ اذيت و آزار ديگري از سوي بني‏اسرائيل نسبت به موسي نبوده است كه تنها نسبت دادنِ اُدْرَت موجب آزار اين پيامبر الهي شده باشد؟!
2. در سوره ص، ذيل ترجمه آيه 20، در حاشيه آورده است: (مترجم گويد كه داود عليه السلام نود و نه (99) زن داشت، مع هذا زن ديگر كه در خطبه شخصي يا در نكاح او بود درخواست كرد، خداي تعالي فرشتگان را بجهت تنبيه داود به شكل خصوم متمثل ساخت. اشارت به اين قصه است درين آيات. واللّه‏ اعلم).
در اين مورد نيز متن آيه را با ترجمه‏اش مي‏آوريم:
وشددنا مُلكه وآتيناه الحكمة وفصل الخطاب
و محكم كرديم پادشاهي او را و داديمش حكمت و سخن واضح.
آيا اين شأن نزول، داود پيامبر را مردي زنباره و شهوت پرست معرفي نمي‏كند، آن هم در چهره كسي كه آن قدر در پي زنان است كه حتي از زني كه در معرض خواستگاري يا در عقد ديگري است چشم نمي‏پوشد؟!
3. نيز در سوره ص، ذيل ترجمه آيه 34، در حاشيه آمده است: (مترجم گويد: سليمان از امراء خود منغص شد و بخاطر آورد كه امشب با صد زن صحبت دارم و هر زني پسري زايد و هر يكي شهسواري باشد جهاد كننده، مرا احتياج متعلق امرا نَاُفتد. فرشته گفت: انشاء اللّه‏ بگو. سليمان سهو كرد. پس هيچ زن حامله نشد الاّ يك زن، طفل ناقص الخلقت نهاد و آن طفل را بر تخت سليمان انداختند. سليمان عليه السلام متنبه شد و رجوع به رب العزت كرد. واللّه‏ اعلم).
نسبت دادن اين گونه مطالب به پيامبران الهي كه براي هدايت امت‏ها برانگيخته شده‏اند و از هرگونه غرور و هوا و هوس به دور بوده‏اند هرگز با راه و رسم آنان سازش ندارد. به باور ما، پيامبرانِ خدا، همه انسان‏هايي برجسته و والا بوده‏اند كه كمال نفساني آنان سبب مي‏شده است كه مسئوليت سنگين نبوت يا رسالت بر دوششان نهاده شود و آنان با نهايت شكيبايي و پايداري هدايت جامعه خود را برعهده بگيرند.

بخش دوم
نگرشي بر نسخه باز بيني شده

چنان كه در آغاز سخن اشاره شد، ترجمه شاه ولي اللّه‏ دهلوي اخيرا از سوي وزارت شئون اسلامي و اوقاف كشور عربستان سعودي با بررسي و بازبيني مجدد توسط دو تن از اساتيد در مجمّع ملك فهد كه به چاپ قرآن اختصاص دارد به طبع رسيده است. براي آشنايي بيشتر با اين نسخه، پس از آوردنِ بخشي از ترجمه فارسي مقدمه كه اصل آن به قلم دكتر عبداللّه‏ بن عبدالمحسن التركي وزير امور اسلامي و اوقاف عربستان به عربي نگارش يافته است، به بررسي كارهايي كه روي اين نسخه انجام گرفته است مي‏پردازيم. در ترجمه فارسي بخشي از مقدمه مزبور چنين آمده است:
«اما بعد: براي تحقق رهمنودهاي خادم حرمين شريفين شاه فهد بن عبدالعزيز آل سعود ـ حفظه اللّه‏ ـ در اهتمام راجع به قرآن كريم و چاپ و نشر آن و تقسيمش بين مسلمانان در اقصي نقاط جهان، و همچنين ترجمه و تفسير معاني آن به زبانهاي مختلف جهان، و بنا بر اعتقاد وزارت امور اسلامي و اوقاف و دعوت و ارشاد مملكت عربستان سعودي در اهميت ترجمه معاني قرآن كريم به تمامي زبان‏هاي مهم جهان و تسهيل فهم آن براي مسلمانان غير عرب زبان و تحقق مصداق رهنمود پيامبر گرامي اسلام ــ صلي اللّه‏ عليه وسلم ــ كه فرمودند: «بلغوا عني ولو آية»، (ابلاغ كنيد از من حتي يك آيه)، و براي خدمت برادران فارسي زبانمان باعث مسرت است كه اين ترجمه فارسي را تقديم خوانندگان فارسي زبان كنيم كه بوسيله شيخ شاه ولي اللّه‏ دهلوي ترجمه، و بازبيني و بررسي مجدد از جهت مجمّع توسط د / عبدالغفور عبدالحق بلوچ و شيخ محمد علي داري شده است».
بنا بر اين، بازبيني و بررسي ترجمه توسط دو تن از اساتيد به نام‏هاي دكتر عبدالغفور عبدالحق بلوچ و شيخ محمد علي داري انجام شده است. نامبردگان در اين بررسي و بازبيني، كارهاي زير را انجام داده‏اند:
1. اغلاط چاپي و افتادگي‏هاي ترجمه را اصلاح كرده‏اند.
2. در برخي موارد، توضيحاتي را با امضاي «مصحح» در پاورقي آورده‏اند.
3. برخي از تعبيرات ترجمه را تغيير داده و بدون ذكر اصل آن، واژه انتخابي خود را در ترجمه آورده‏اند.
4. تحريف‏هايي نيز در برخي موارد توسط مصححان صورت گرفته است.
اكنون موارد چهارگانه فوق را با ذكر نمونه‏هايي از هر يك در اين جا مي‏آوريم:

1. اصلاح اغلاط و افتادگي‏هاي ترجمه

در چاپ اصلي، اغلاط وافتادگي‏هايي توسط ناسخ روي داده است كه مصححان آنها را اصلاح كرده‏اند. موارد زير از اين قبيل است:
الف. در نسخه اصلي (چاپ پاكستان) در ترجمه آغاز آيه 121 سوره آل عمران «وإذ غدوت من أهلك...» چنين آمده است:
و ياد كن آنگاه كه پگاه بيرون آمد از ميان اهل خانه خود...
كه در چاپ عربستان، «آمد» به صورت «آمدي» تصحيح شده است.
ب. در ترجمه بخش پاياني آيه 180 سوره آل عمران «... واللّه‏ بماتعملون خبير» اين گونه آمده است:
و خدا بآنچه مي‏كنند دانا است
كه در چاپ عربستان بدين صورت تصحيح شده است: «و خدا بآنچه مي‏كنيد دانا است».
ج. در ترجمه آيه 183 سوره اعراف «وأملي لهم...» آمده است: و مهلت دهيم ايشان را...
كه در چاپ عربستان به صورت «و مهلت دهم ايشان را...» تصحيح شده است.
د. در ترجمه بخش آخر آيه 37 سوره احزاب «وكان امراللّه‏ مفعولاً» واژه «خدا» از قلم افتاده، كه در چاپ عربستان اصلاح شده است.

2. توضيحات مصححان

در نسخه بازبيني شده كه در عربستان به چاپ رسيده، حاشيه‏هاي مترجم به پايين صفحات انتقال يافته و از سوي مصححان نيز در مواردي معدود توضيحاتي بر آنها افزوده شده است. براي نمونه به برخي از اين موارد اشاره مي‏شود:
الف. در ترجمه آيه 146 سوره بقره: «كسانيكه داده‏ايم ايشان را كتاب مي‏شناسند ويرا...» اين توضيح را در پاورقي آورده‏اند: «بعض علماء از ضمير «يَعرفُونَهُ» پيغمبر مراد گرفته‏اند واللّه‏ اعلم».
ب. ترجمه آيه 121 سوره آل عمران در پاورقي با عبارات روشن‏تري آورده شده است.
ج. ترجمه آيه 107 سوره مائده را نيز با عبارات روشن‏تري آورده‏اند.
د. در ترجمه آيه 120 سوره نحل، توضيحي كوتاه پيرامون معناي «حنيف» پس از حاشيه مترجم افزوده شده است.
ه••. در ترجمه آيه 43 سوره نمل، در مورد تعيين فاعل «صَدَّها» قولي را منسوب به بيشتر مفسران آورده‏اند.

3. دگرگوني در واژه‏ها و تعبيرات ترجمه

چنان كه اشاره شد، مصححان در بسياري از موارد، واژه‏ها و تعبيرات ترجمه را تغيير داده و بدون ذكر اصل آن، واژه و تعبير انتخابي خود را در ترجمه جايگزين ساخته‏اند. موارد زير از اين قبيل است:
نسخه اصل
نسخه بازبيني شده
خدا نيست هيچ معبود مگر او زنده تدبير عالم كننده است. (آل عمران / 2)
خدا آن ذات است كه نيست هيچ معبود برحقي مگر او زنده تدبير كننده عالم است.
... و فرود آورد معجزه را... (آل عمران / 4)
... و فرود آورد قرآن را...
... پيروي مي‏كنند آنرا كه مانند يك ديگر شد از آن كتاب براي طلب فتنه و طلب تأويل آن... (آل عمران / 7)
... پيروي مي‏كنند آنرا كه متشابه است از آن كتاب براي طلب فتنه و طلب تأويل آن...
... و خدا نزديك اوست بازگشتِ نيك. (آل عمران / 14)
... و نزدِ خداست بازگشت نيك.
... پس هر آئينه خدا زود كننده حساب است. (آل عمران / 19)
... پس هر آئينه خدا زود گيرنده حساب است.
... گفته شد ايشان را باز داريد دست خود... (نساء / 77)
... گفته شد ايشان را باز داريد دستهاي خود را...
... مانند ترسيدن از خدا يا زياده‏تر... (نساء / 77)
... مانند ترسيدن از خدا يا بيشتر...
آنانكه دروغي داشتند شعيب(ع) را گويا نبودند آنجا... (اعراف / 92)
آنانكه دروغگو پنداشتند شعيب را گويا نبودند آنجا...
پس بازگشت از ايشان و گفت... (اعراف / 93)
پس روگردانيد از ايشان و گفت...
و ياد كن نعمت الهي يا محمد آنگاه كه بد سگالي مي‏كردند در حق تو كافران... (انفال / 30)
و (ياد كن نعمت الهي) آنگاه كه تدبير بد كردند در حق تو كافران...
و بهر آدمي متصل ساختيم شآمت عمل او را... (اسراء / 13)
و بهر آدمي متصل ساختيم نامه عمل او را...
و بده به خداوند قرابت حق وي را... (اسراء / 26)
و بده به خويشاوندان حق آن را...
هر آئينه آنان كه دوست مي‏دارند آنكه فاش شود تهمت بدكاري در مسلمانان... (نور / 19)
هر آئينه آنان كه دوست مي‏دارند كه منتشر شود بدكاري در ميان مسلمانان...

4. بُروز تحريف در برخي موارد

افزون بر آنچه در بند فوق گذشت، در برخي موارد نيز تصرفات و توضيحات خاصي از سوي مصححان انجام گرفته كه موجب تحريف معنوي كلام است. در زير به دو مورد از آن اشاره مي‏رود:
الف. در تعليقه مترجم بر ترجمه آيه 11 سوره جمعه ــ كه سخن از توجه مردم به تجارت و چيزهاي سرگرم كننده و تنها گذاشتن پيامبر براي نماز است ــ چنين آمده است: «مترجم گويد: اين آيت عتاب است بر اصحاب و اشارت است به آن قصه كه كارواني از شام آمد...» كه در نسخه باز بيني شده، تعليقه مترجم به اين صورت تغيير يافته است: «مترجم گويد اين آيت عتاب است بر بعضي اصحاب و اشارت است به...» يعني واژه «بعضي» را مصححان بر آن افزوده‏اند.
ب. در ارتباط با آيه 42 و 43 سوره قلم، مصححان روايتي را در پاورقي آورده‏اند كه در اصلِ ترجمه نام و نشاني از آن به چشم نمي‏خورد، و مصححان هم بر خلاف ديگر پاورقي‏هاي خود، اين پاورقي را بدون امضا آورده‏اند؛ و شگفت اين جاست كه مضمون روايت دلالت بر تجسيم خدا دارد. متن روايت به تعبيري كه در پاورقي آمده از اين قرار است:
«در صحيحين است و لفظ حديث از بخاري است كه ابوسعيد خدري رضي اللّه‏ عنه روايت مي‏كند از رسول اللّه‏ صلّي اللّه‏ عليه وسلم كه شنيد او را كه مي‏فرمودند كه روز قيامت ظاهر نمايد پروردگار ما ساق خود را پس سجده كنان افتند تمام اهل ايمان از مرد و زن و سجده نتواند كسيكه در دنيا بجهت ريا و سمعه سجده ميكرد، پس كوشش مي‏كند كه سجده كند ولي بآن قادر نميشود زيرا كه پشت او يك طبق مثل تخته راست مي‏شود».12

ديگر كاستي‏ها

به رغم تلاشي كه مصححان براي تصحيح و ويرايش ترجمه انجام داده‏اند، و تا حدودي هم در اين كار موفق بوده‏اند، هنوز كاستي‏ها و اشتباهات فراواني در نسخه بازبيني شده به چشم مي‏خورد كه متأسفانه از نظر مصححان و نظارت كنندگان بر چاپ آن دور مانده است. بخشي از اين كاستي‏ها و اغلاط عبارتند از:
الف. در پاورقي شماره يك، صفحه 12 نسخه مورد نظر، دو واژه «حطة» و «حنطة» به صورت «حطته» و «حنطته» با يك دندانه اضافي آمده‏اند.
ب. در پاورقي شماره يك، صفحه 22، جمله «رعايت كن ما را» به اين صورت: «رعايتكن ما را» آمده است، در صورتي كه در نسخه اصل هم به صورت پيوسته نوشته نشده است.
ج. در پاورقي شماره يك، صفحه 585، «اوتوا العلم» با يك الف و به صورت «اوتوالعلم» ضبط شده است.
د. در صفحه 190، در ترجمه آيه 28 سوره انعام، جمله «و اگر بازگردانيده شوند» به صورت «واگردانيده شوند» چاپ شده است.
ه•• . در صفحه 790، در پاورقي، واژه «غُنج» به غلط «فنج» چاپ شده است.
و. در صفحه 797، در پاورقي شماره يك، واژه «مترجم» به صورت «مترجو» چاپ شده است.
ز. در صفحه 858، در پاورقي شماره يك، جمله «و اومُصرّ باشد بر كُفر...» بدين صورت آمده است: «واو مصرّ باشد بر كَفَرَ...»
افزون بر آنچه گفتيم، در حروفچيني متن ترجمه نيز دقت كافي به عمل نيامده است و بسياري از واژه‏ها كه بايد ميانشان فاصله باشد در كنار يكديگر قرار گرفته‏اند، چنان كه ميان بسياري از واژه‏ها فاصله بيش از حد داده شده است، و اين، كار را براي خواننده تا حدي مشكل ساخته است.

پاورقيها:

1. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «ب» و «ج»، لاهور.
2. معجم المؤلّفين، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 13، ص 169.
3. لغت‏نامه دهخدا، حرف دال، نقل از معجم المطبوعات مصر، ج 1.
4. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «د».
5. تاريخ فلسفه در اسلام، به كوشش ميان محمد شريف، چاپ مركز نشر دانشگاهي، ج 4، ص 167-168.
6. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «الف» و «ب».
7. همان، صفحه «د» و «ه••».
8. همان، صفحه «و».
9. همان، صفحه «د».
10. مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان داودي، واژه «رود».
11. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «د».
12. القرآن الكريم و ترجمة معانيه الي اللغة الفارسيّة، مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، ص 838-839.
جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقد ترجمه‏اى از قرآن

على ‏احمد ناصح
عضو هيات علمى دانشگاه قم

چكيده

تاكنون ترجمه‏هايى كه از قرآن كريم به زبان فارسى نگاشته شده، هيچيك بى‏اشكال نبوده‏اند . يكى از اين ترجمه‏ها از آن دانشمندى از اهل سنت‏بنام شاه ولى‏الله محدث دهلوى است . برخى از مهمترين اشكالات آن كه در اين مقاله بررسى شده، عبارتند از: ناهمسانى ترجمه يك كلمه در مواضع گوناگون، ترجمه ناصواب يا نارسايى بعضى از كلمات، مخالفت‏برخى از ترجمه‏ها با قواعد صرفى و نحوى، ترجمه برخى از آيات قرآن به نحوى كه با مذهب خود موافق آيد و بالاخره عدم رعايت قواعد املائى و چينش دستورى زبان فارسى .

كليد واژه‏ها: ترجمه قرآن، محدث دهلوى، اهل سنت، زبان فارسى .
1) مقدمه

يكى از ترجمه‏هاى معروف قرآن به زبان فارسى كه از ترجمه آن بيش از دو قرن ميگذرد و بارها در شبه قاره هند به صورت گسترده‏اى انتشار يافته است، ترجمه شاه‏ولى‏الله محدث دهلوى (1114- 1176) مى‏باشد .
اين ترجمه در سالهاى اخير توسط آقايان د . عبدالغفور بلوچ و شيخ محمد على دارى از سوى وزارت شؤن اسلامى و اوقاف عربستان سعودى مورد بازبينى و بررسى مجدد قرار گرفته و مجمع ملك فهد دو سال پيش آنرا چاپ و در سطح وسيعى منتشر و به حجاج فارسى زبان هديه نموده است .
انتشار مجدد اين ترجمه آنهم بصورت رسمى و در سطحى وسيع از طرف كشور عربستان سعودى انگيزه‏اى شد تا نگارنده به مطالعه آن پرداخته و ضمن دقت در آن نكاتى را كه پيش روى داريد با عنوان نقد و بررسى اين ترجمه عرضه بدارد .

2) اشكالات ترجمه محدث دهلوى

1- يكى از اشكالات اين ترجمه، تفاوت و ناهمسانى در ترجمه كلمات و واژه‏هاى پركاربرد قرآنى است . تا جايى كه واژه پراستعمال و قابل فهمى مثل «العالمين‏» نيز كه در اكثر ترجمه‏ها از قديم و جديد به جهانيان ترجمه شده و ترجمه مناسب و قابل قبولى نيز مى‏باشد، از اين ناهمسانى و تفاوت در ترجمه مصون نمانده است . اين كلمه در سور حمد: 1، اعراف: 80، انعام: 90، انبياء: 91 و 107، فرقان: 1، عنكبوت: 18 و صافات: 71 عالمها، در انعام: 86 اهل زمان، در سوره‏هاى مائده: 115 و شعراء: 165 اهل عالم، در سوره مائده: 20 عالميان و در آل عمران: 108 مردمان ترجمه شده است . غريب‏تر آنكه اين كلمه در سوره الحجر: 70 به غريبان برگردان شده است .
2- در آيه 62 از سوره بقره «ان‏الذين آمنوا والذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الآخر . . .» ; واژه صابئين را به بى‏دينان ترجمه نموده است; اينچنين: «هر آئينه آنانكه مسلمان شدند و آنانكه يهود شدند و نصارى و بى‏دينان هر كه از ايشان ايمان آورد بخدا و بروز واپسين . . .» ; ولى همين واژه در آيه 69 سوره مائده و آيه 17 از سوره حج «ستاره پرستان‏» معنا شده است . اين چندگانگى در مواردى ديگر نيز از اين ترجمه وجود دارد .
شايان ذكر است كه هر دو ترجمه يعنى هم بى‏دينان و هم ستاره‏پرستان در برابر واژه صابئين بنا بر آنچه اهل تحقيق نسبت‏به صابئان مى‏گويند، ناصحيح و خلاف واقع است; زيرا صابئان نه ستاره‏پرست‏بوده‏اند و نه بى‏دين [1].
3- آيه «الحق من ربك فلاتكونن من الممترين‏» [بقره: 147] چنين ترجمه شده است: «اين درست است از پروردگار تو، پس مباش از شك آرندگان‏» . اشكال اين ترجمه در اين است كه كلمه «الحق‏» كه در اين آيه مبتدا مى‏باشد به خبر تبديل شده و يك مبتداى محذوف در ترجمه اضافه گرديده است . همين اشتباه در ترجمه آيه 60 از سوره آل عمران تكرار شده، در آنجا آيه «الحق من ربك فلا تكن من الممترين‏» چنين ترجمه شده: «اين سخن راست است از پروردگار تو . پس مباش از شك آرندگان‏» . در هر دو مورد گويا چنين جمله‏اى ترجمه شده است: هذا حق من ربك و يا هذا الكلام حق من ربك; در حالى كه ترجمه صحيح آيه چنين است: حق از آن پروردگار توست . پس از شك آرندگان مباش .
4- مترجم آيه 61 سوره آل عمران يعنى آيه مربوط به مباهله را اينگونه ترجمه كرده است: «پس هر كه مكابره كند، با تو درباره عيسى بعد از آنچه آمد بتو از دانش پس بگو بيائيد تا بخوانيم فرزندان خود را و فرزندان شما را و زنان خود را و زنان شما را و ذات‏هاى خود را و ذات‏هاى شما را، پس همه بزارى دعا كنيم پس لعنت‏خدا گوئيم بر دروغگويان‏» .
اشكال عمده اين ترجمه كه شايد به عمد هم صورت پذيرفته باشد، ترجمه «انفسناو انفسكم‏» به «ذات‏هاى خود و ذات‏هاى شما» است; در حالى كه در اينجا نفس به معناى ذات نيست; گرچه در جاهاى ديگر به اين معنا بكار رفته باشد . زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم خود دعوت كننده به مباهله بوده‏اند و درست نيست انسان خويشتن را دعوت نمايد و لزوما بايد داعى غير از مدعو باشد; بعلاوه آنگونه كه مفسران فريقين آورده‏اند، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پس از نزول اين آيه براى مباهله، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را با خود به محل موعود آوردند . طبق روايت طبرى، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم اين چهار تن را با خود براى مباهله انتخاب كرد . شيخ طوسى (ره) در تفسير تبيان در اين‏باره مى‏گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم على عليه السلام را به منزله نفس خويش معرفى كرد; زيرا او مصداق «انفسنا» بود، چرا كه بلاخلاف مراد از ابنائنا را حسن و حسين و مراد از نسائنا را فاطمه عليها السلام و مراد از انفسنا را خويشتن و على مى‏دانسته است; چه اين روشن و مسلم است كه جز آنها كسى ديگر در مباهله حضور نداشته‏اند» .
شيخ طبرسى در مجمع البيان در تفسير «انفسنا» آورده است كه مراد از آن فقط على عليه السلام است و جايز نيست كه از آن خود رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم اراده شده باشد; زيرا آن حضرت فراخوان بودند و درست نيست كه انسان خودش را فرا خواند و اگر پذيرفتيم كه مراد از انفسنا، كسى غير از رسول‏الله صلى الله عليه و آله وسلم باشد، قطعا مصداق و مرجع آن على عليه السلام خواهد بود; زيرا كسى ادعا نكرده كه بجز رسول الله، على، فاطمه و دو فرزندشان حسن و حسين عليهم السلام شخص ديگرى در مباهله شركت داشته است . عمده مفسران فريقين همين قول را در تفسير آيه ذكر كرده‏اند .
اصحاب لغت نيز از جمله معانى نفس را برادر و دوست گفته‏اند . بنابراين انفسنا را در آيه بايد بگونه‏اى معنا كرد كه بين داعى و مدعو فرق گزارده و با آنچه در شان نزول آيه اتفاق افتاده است و نيز آنچه اغلب مفسرين فريقين بر آن هستند، سازگار باشد; يعنى بايد گفت: معناى «انفسنا و انفسكم‏» نزديكان ما و نزديكان شما يا برادران ما و برادران شما و يا عزيزانمان و عزيزانتان است [2].
5- در ترجمه آيه «شهدالله انه لااله الا هو و الملائكة واولوالعلم قائما بالقسط، لااله الا هوالعزيز الحكيم [آل‏عمران‏18] چنين آمده: «گواهى داد خدا آنكه نيست هيچ معبود برحقى مگر او و گواهى دادند فرشتگان و خداوندان دانش در آن حال كه خدا تدبيركننده عالم است‏بعدل، نيست هيچ معبود بر حقى مگر او . غالب استوار كار است‏» .
اين ترجمه نارسا و بلكه ناصحيح است; چون قائما بالقسط حال براى الله مى‏باشد; براين‏اساس در ترجمه صحيح آن بايد گفت: خداى يگانه كه پيوسته دادگر است گواهى داد كه . . .
6- در ترجمه آيه «بلى ان تصبروا و تتقوا و ياتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكه مسومين [آل‏عمران 125] چنين آمده كه: «بلى اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد و بيايند كافران بسوى شما باين جوش خود امداد كند شما را پروردگار شما به پنج هزار كس از فرشتگان نشان‏مند كرده‏» .
ترجمه كلمه مسومين با توجه به قرائت مشهور به «نشان‏مند كرده‏» درست نيست; چون در قراءت مشهور كه قرآن موجود نيز با اين قراءت موافق است، مسومين به كسر واو خوانده شده و نه به فتح واو .
طبرسى در مجمع‏البيان آورده است كه ابوالحسن گفته است: «كسانى كه مسومين را با كسره خوانده‏اند، از آن روست كه فرشتگان اسبهاى خود را نشان زده بودند و كسانى كه با فتحه خوانده‏اند، از آن روست كه آنان نشان خورده بودند . . .» على‏بن‏عيسى گفته است: آنان كه قراءت با كسره را اختيار كرده‏اند، از آن جهت است كه اخبارى چند وارد است كه آنان اسبان خود را نشان زده بودند و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند: شما نيز نشان بزنيد، زيرا فرشتگان نشان زده‏اند [3].
ترجمه كلمه «من فورهم‏» به «اين جوش خود» نيز در آيه بسيار نامفهوم و نارسا و نامانوس است .
7- «ليس لك من الامر شى‏ء اويتوب عليهم اويعذبهم فانهم ظالمون‏» [آل عمران 128] را اينچنين ترجمه كرده است: نيست ترا از اين كار چيزى يا به مهربانى توبه ايشان را مى‏پذيرد يا غالب كند ايشان را زيرا كه ايشان ستمكارند» .
دو اشتباه عمده در اين ترجمه رخ داده است: اول اينكه در ترجمه قسمت اول آيه از اين نكته غفلت‏شده كه «تاب‏» اگر با «على‏» استعمال شود به معناى «غفرله و رجع عليه بفضله‏» ، يعنى آمرزش و رحمت را از سرگرفتن است و نه به معناى قبول توبه . اشتباه دوم در ترجمه «اويعذبهم فانهم ظالمون‏» رخ داده است كه به معناى «غالب كند ايشان را» ترجمه شده است; در حالى كه «يعذبهم‏» به معناى «عذاب كند» مى‏باشد و هيچ گونه مناسبتى با «غالب كند» ندارد .
ترجمه صحيح آيه چنين است: «يا بخشش و آمرزش خويش را با ايشان از سر مى‏گيرد و يا ايشان را عذاب مى‏نمايد، چرا كه ايشان ستمكارند» .
8- حواشى در اين ترجمه فراوان به چشم مى‏خورد و اين حواشى كه گاهى تحت تاثير ديدگاههاى خاص مترجم آورده شده‏اند، بسيار نامناسب و از ديگر اشكالات وارده بر اين ترجمه است; بعنوان نمونه از حواشى مترجم به هنگام ترجمه آيه 24 سوره نساء يعنى همان آيه مربوط به متعه و ازدواج موقت مى‏توان نام برد . در حاشيه شماره 4 ايشان بر اين آيه در توضيح جمله «ان تبتغوا باموالكم محصنين غيرمسافحين‏» آورده است: «نكاح صحيح آن است كه مهر باشد و مؤبد باشد بحسب ظاهر زيرا كه چون حاجت جماع هميشه است و احصان بدون عقد مؤبد حاصل نشود و الله اعلم‏» .
روشن نيست مترجم اين معنا را كه نكاح صحيح آن است كه مهر باشد و مؤبد باشد، از كجاى آيه استفاده كرده و قسمت‏بعد آيه كه طبق نظر فريقين مربوط به نكاح متعه مى‏باشد، [4] چگونه با اين حاشيه قابل توجيه است .
9- در آيه 163 از سوره النساء كلمه «اسباط‏» را كه پس از نام حضرت يعقوب آمده، به «نبيرگان‏» ترجمه كرده است; ولى در آيه 140 بقره و 84 آل عمران اين كلمه را به «نبيرگان او» و «نبيرگان وى‏» و در آيه 136 بقره آنرا به «ذريت‏يعقوب‏» برگردان كرده است . گويا در سوره نساء اسباط به معناى مطلق نبيرگان ولى در ديگر موارد مراد از آن فقط نبيرگان و ذريه حضرت يعقوب‏اند; در حالى كه در هر چهار مورد اين كلمه پس از نام يعقوب آمده و قطعا مراد از آن در همه اين موارد يكسان است .
10- آيه 55 از سوره مائده «انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاة و هم راكعون‏» يعنى همان آيه ولايت كه طبق روايات فراوان فريقين درباره صدقه دادن حضرت على عليه السلام در حال نماز نازل شده [5]، از ديگر آياتى است كه مترجم در ترجمه آن دچار خطا شده، و برخلاف روش خويش كه معمولا در اينگونه موارد حاشيه‏اى مى‏نگارد، بدون كوچكترين اشاره به جريان نزول آيه عمدا جمله حاليه «وهم راكعون‏» را بصورت غيرحاليه ترجمه نموده است . ترجمه وى چنين است: «جز اين نيست كه دوست‏شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه بر پاى دارند نماز را و مى‏دهند زكات را و ايشان پيوسته نماز گزارند» .
ترجمه كلمه ولى به دوست در اين آيه تحت تاثير گرايش كلامى مترجم است .
11- حاشيه مترجم بر ترجمه آيه 67 از سوره مائده «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين‏» از ديگر مواردى است كه با آنچه در تفاسير فريقين از صحابه بزرگى مانند ابن مسعود، ابى‏سعيد خدرى رزين‏بن‏عبدالله، ابى‏بن كعب و ديگران نقل كرده‏اند ناسازگار است [6].
مترجم آيه را چنين ترجمه كرده: «اى پيغامبر برسان آنچه فرود آورده شده است‏به سوى تو از جانب پروردگار تو و اگر نكردى، نرسانده باشى پيغام خدا را و خدا نگاه دارد تو را از مردمان . هر آئينه خدا راه نمى‏نمايد گروه كافران را» سپس در پاورقى جمله «و ان لم تفعل‏» را اينگونه توضيح داده است: «يعنى اگر يك آيه هم نرساندى و الله‏اعلم‏» .
12- در برخى موارد مترجم فاعل يك فعل را كه ضمير مستتر بوده، ظاهر نموده و به اين وسيله موجب عدم شناخت فاعل و احيانا اشتباه در تطبيق آن و باعث قطع ارتباط فقرات قبل و بعد آيه شده است; مانند آيه 189 سوره اعراف: «هوالذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها، فلما تقضاها حملت‏حملا خفيفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن آتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين‏» كه در ترجمه آن آورده است: «اوست آنكه پيدا كرد شما را از يك شخص و پيدا كرد از آن يك شخص زنش را تا آرام گيرد با وى، پس چون جماع كرد مردى با زن خود، بار گرفت‏بارى سبك، پس آمد و رفت كرد بآن بار سبك بعد از آن، چون زن گران بار شد، هر دو دعا كردند بجناب پروردگار خويش كه اگر فرزندى شايسته بدهى ما را، باشيم از شكركنندگان‏» .
همانگونه كه ملاحظه مى‏شود، در ترجمة «فلما تغشاها» فاعل را مردى ذكر كرده; در حالى كه كاملا مشخص است كه فاعل آدم عليه السلام است و اگر «مردى‏» را از اين ترجمه حذف كنيم، معنا روشن‏تر و ارتباط قبل و بعد آيه در ترجمه نيز محفوظ مى‏ماند .
ترجمه «خلق‏» به «پيدا كرد» در اين آيه نيز به رسايى آفريد و يا خلق كرد نيست .
13- آيه «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم والله سميع عليم‏» [توبه 103] اينگونه ترجمه شده است: «بگير از اموال ايشان زكوة را تا پاك‏سازى ايشان را و با بركت‏كنى ايشان را بآن و دعاى خير كن براى ايشان هر آئينه دعاى تو سبب آرامش است ايشان را و خدا شنواى داناست‏» .
همانطور كه ملاحظه مى‏شود، در اين ترجمه جمله وصفى «تطهرهم و تزكيهم بها» به گونه سببى ترجمه شده است و گويا آنرا جواب فعل امر خذ دانسته است; در حالى كه اين جمله وصفى است و ترجمه صحيح آن چنين مى‏باشد: «از اموال ايشان زكاتى كه آنان را با آن پاك مى‏سازى و با بركت مى‏كنى بگير» .
14- آيه «و ان اقم وجهك للدين حنيفا ولاتكونن من المشركين‏» را اينچنين ترجمه كرده است: (و فرموده شد آنكه راست كن روى خود را براى دين حنيف و هرگز مباش از مشركان).
همانگونه كه پيداست، در اين ترجمه كلمه «حنيفا» صفت‏يا قيد براى «الدين‏» گرفته شده است; در حالى كه اين نادرست است و اين كلمه حال براى فاعل «اقم‏» مى‏باشد; بنابراين منظور قرآن در اين آيه رويكرد به دين با حالت‏حق‏گراى‏ست و نه پذيرش دين حنيف . همين اشتباه در ترجمه قسمت اول از آيه 30 سوره روم نيز تكرار شده است .
ترجمه صحيح آيات فوق چنين است: «پس راست كن روى خود را با حالت‏حق‏پذيرى بسوى دين‏» .
15- در ترجمه آيه «و لااقول للذين تزدرى اعينكم لن يؤتيهم الله خيرا الله اعلم بما فى انفسهم انى اذا لمن الظالمين‏» [هود 31] آورده است: «و نمى‏گويم آنان را كه بخوارى مى‏نگرد بديشان چشمهاى شما كه نخواهد داد خدا بديشان هيچ نعمتى . خدا داناتر است‏بآنچه در ضميرهاى ايشان است . هر آئينه من آنگاه از ستمكاران باشم‏» .
در آيه مذكور برخلاف آنچه مترجم آورده است، لام در «للذين‏» لام مجاوزه و به معناى «عن‏» مى‏باشد و معمولا به، درباره در حق و مانند آن ترجمه مى‏شود; بنابراين ترجمه درست آيه اينگونه است: «و نمى‏گويم درباره آنان كه چشمهاى شما آنها را به خارى مى‏نگرد . . .» .
16- عدم اتخاذ يك روش يكسان در اظهار فاعلهاى مستتر از ديگر اشكالات قابل ذكر در اين ترجمه است . مترجم گاه فاعل را ظاهر نموده و آنرا در ترجمه اضافه كرده; بدون آنكه آنرا از ديگر كلمات متمايز سازد; بعنوان نمونه ترجمه آيات 27 و 29 از سوره نمل «قال سننظر اصدقت ام كنت من الكاذبين‏» را چنين آورده است: (گفت‏سليمان خواهيم ديد آيا راست گفتى يا هستى از دروغ‏گويان).
17- برخى از اشكالات املايى نيز در اين ترجمه مشهود است; از جمله در پاورقى ص 780 «پايمال‏» را «پائمال‏» و در پاورقى شماره 2 ص 839 «بدحال نشد» را، «بدحال نه شد» نوشته است . نيز در ص 185 در ترجمه آيه 119 از سوره مائده «اين است‏» با حذف الف يعنى بصورت «اين ست‏» نگاشته شده است و باز در همان ص 185 در ترجمه آيه 118 «تويى‏» با حذف يك يا يعنى بصورت «توى‏» نوشته شده است . همينطور در پاورقى ص 158 «بيفكند» به شكل «بيفنگند» كتابت‏شده است .

منابع

1) در اين‏باره رجوع كنيد به مقالات: صابئين اهل كتابند، از استاد محمد محيط طباطبايى، يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى، ج 2 ص 48- 60 سازمان انتشارات و آموزشى انقلاب اسلامى و صابئين موحدين از ياد رفته سيدقاسم ياحسينى، كيهان فرهنگى سال ششم شماره 7 مهرماه 1368 .
2) رجوع شود به تفاسير مختلف فريقين ذيل آيه مزبور از جمله: الكشاف 1/368 ، الدرالمنثور 2/231، مجمع‏البيان‏2/579 و الميزان 3/229 .
3) مجمع‏البيان، ذيل آيه .
4) رجوع كنيد به تفاسير مختلف ذيل همين آيه از جمله: الكشاف 1/498، الدرالمنثور 2/482 و مجمع‏البيان 3/44 .
5) رجوع كنيد به: الدرالمنثور 3/105، الكشاف 1/649 و مجمع‏البيان 3/263 .
6) رجوع كنيد به: الدرالمنثور 3/117 .

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی

رضا رضایی

ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون در ردیف ضروری ترین و مهمترین پژوهشهای قرآنی به شمار می‌رود؛ چرا که قرآن، پیامی است از سوی خداوند که در قالب الفاظ عربی بر خاتم پیامبران(ص) نازل گردیده است و بر طبق گواهی بسیاری از آیات قرآن، غرض از نزول آن، فراهم آمدن زمینه هدایت برای همه مردم است؛ از هر قوم و نژادی که باشند، در هر زمان و مکانی که زندگی ‌کنند، با هر زبانی که سخن گویند.
« تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا » (فرقان/1)
برکت آفرین است خداوندی که فرقان (قرآن) را بر بنده‌اش (محمد 12) نازل کرد تا جهانیان را انذارگر باشد.
« كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » (ابراهیم/1)
(قرآن) کتابی است که ما بر تو نازل کردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان، از تاریکیها بیرون آورده و به سوی نور ببری.
و در پرتو ترجمه قرآن است که زمینه بهره گیری همگان از قرآن فراهم می‌آید و بسیاری از انسانها که با زبان عربی آشنا نیستند، می‌توانند از تعالیم قرآن بهره مند شوند.
کار ترجمه با رسالت و مسؤولیّتی که بر دوش دارد، کاری دشوار و دقیق است و در این میان، ترجمه قرآن به عنوان کلام خالق و پیام جاودان، از اهمیّت و حساسیّت بیشتری برخوردار است و از آن جا که زبان، چونان بسیاری از پدیده‌ها با پیشرفت زمان تحوّل می‌پذیرد و تکامل می‌یابد، اگر دهها ترجمه دیگر هم از قرآن سامان گیرد، بی نیاز کننده از ترجمه‌های بعدی نخواهد بود.
خوشبختانه، در سالهای اخیر روند کار ترجمه قرآن به فارسی، شتاب بیشتری گرفته است. به گونه‌ای که در مدت زمان نسبتاً کوتاهی چند ترجمه فارسی از قرآن کریم، انتشار یافته است و نوید انتشار ترجمه‌های دیگری به دوستداران معارف قرآن داده شده است.
یکی از ترجمه‌های قرآن، ترجمه‌ای است که به همّت آقای جلال الدین فارسی شکل گرفته و نخستین چاپ آن در سال 1369 ھ – ش انتشار یافته است.
طبیعی است که هر گاه ترجمه‌ای جدید از قرآن در دسترس قرار گیرد، این انتظار و توقّع در نسل پژوهشگر پدید می‌آید که ترجمه در مقایسه با ترجمه‌های پیش، از امتیازهایی برخوردار باشد و بخشی از کاستیهای موجود در ترجمه‌های پیشین را بر طرف کرده و بر اتقان و زیبایی آن افزوده باشد.
این که آیا ترجمه آقای فارسی از قرآن، توانسته است چنان توقّع و انتظاری را برآورده سازد، یا خیر؟ نکته‌ای است که در این پژوهش کوتاه با جمال، مورد بررسی قرار می‌گیرد.
ناگفته نماند که مترجم محترم، در مقدمه کوتاهی که بر ترجمه خود از قرآن کریم نوشته است، به صورت غیر مستقیم به پرسشهای مقدّری که یاد شد، پاسخ گفته و در همان مقدمه، قواعدی را برشمرده است که با رعایت آن قواعد در فنّ ترجمه قرآن، می‌توان به نتایج مثبتی دست یافت.
امّا آیا خود ایشان تا چه اندازه به رعایت آن نکات پایبند بوده و تا کجا در این مسیر توفیق یافته است؟ بی تردید این نگرش کوتاه نمی‌تواند مدّعی باشد که پاسخی همه جانبه به پرسش فوق بدهد، اما می‌توان گفت که دریچه‌ای را به منظر این ترجمه می‌گشاید.
نگارنده این سطور از آغاز نوجوانی که روخوانی قرآن را آموخته است، همواره در آرزوی دستیابی به ترجمه‌ای روان و دقیق از قرآن کریم بوده است.
حضور ترجمه آقای جلال الدین فارسی در مجموعه ذخایر ترجمه‌های قرآن، نوید ترجمه‌ای قوی و رسا را داد، چرا که مترجم محترم از صاحب نظران معاصر و نان آشنا بود.
امّا پس از مطالعه آن، نکاتی شایان ذکر به ذهن رسید و از آنجا که مترجم محترم از مطالعه کنندگان خواسته‌اند که از اظهار نظر و پیشنهاد دریغ نکنند، نگارنده طی تلاوت حدود نه جزء از قرآن کریم و مروری بر ترجمه آن، نکاتی را یادداشت کرده‌ام که از سر اخلاص مطرح می‌کنم.
همزمان با تنظیم نکات یاد شده، اطّلاع یافتیم که برخی از اهل تحقیق و نظر نقدی بر ترجمه آقای فارسی نوشته‌اند که پس از مطالعه آن، معلوم شد بسیاری از نکات مورد نظر ما در مقاله ایشان آمده است. از این روی، در این مختصر به ذکر نکاتی بسنده شد که از تکرار به دور باشد.
1. عبارت قرآنی « الرّحمن الرّحيم »(فاتحه/1و3) چنین ترجمه شده است: «بخشایند مهربان». بسیاری از مترجمان دیگر هم، عبارت قرآنی فوق را به همین گونه ترجمه کرده‌اند و چه بسا مورد انتقاد هم قرار گرفته باشند. گویا آقای فارسی هم در این مورد، تسلیم اکثریت شده و همان ترجمه غیر محققانه را ترجیح داده‌اند. برخی از ایرادهایی که بر ترجمه یاد شده وارد است، از این قرار است:
الف . «الرّحمن» صیغه مبالغه است و «الرحیم» صفت مشبهه و همان گونه که می‌دانیم صیغه مبالغه دلالت بر کثرت دارد و صفت مشبهه دلالت بر دوام و در ترجمه آیه، این دو نکته رعایت نشده است.
ب . صفت « الرّحمن» و «الرحیم» هر دو از مادّه رحمت اشتقاق یافته‌اند، به چه دلیل در ترجمه کلمه «الرّحمن» بخشاینده و در ترجمه کلمه «الرحیم» مهربان آورده شده است.
ج . بخشایندگی و مهربان بودن، دو مصداق از مصادیق رحمت خدا به شمار می‌روند و به عبارت دیگر، مفهوم رحمت، گسترده تر از چیزی است که در ترجمه آمده است.
2. عبارت قرآنی «یؤمنون بالغیب» چنین ترجمه شده است: «و کسانی که به نادیده، می‌گروند.» مترجم محترم کلمه «نادیده» را در ترجمه واژه قرآنی «الغیب» آورده است که اگر نگوییم غلط است، بدون تردید ترجمه دقیقی نسیت، زیرا حقایق غیبی عبارتند از چیزهایی که قوای حسّی آدمی از درک آن ناتوان است. البتّه یکی از ویژگیهای حقایق غیبی هم این است که دیده نمی‌شوند.
به طور کلی در مورد واژه‌های قرآنی که معدل فارسی دقیقی برای آن درست نیست، بهتر این است که در ترجمه، با خود آن واژه آورده شود، و یا به گونه‌ای از واژه اصلی برای ترجمه کمک گرفته شود. همان گونه که مترجم محترم در ترجمه عبارت « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ » (بقره /3) نوشته‌اند: «و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می‌کنند».
و یا در ترجمه « وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ » (بقره / 4) آورده‌اند: « و به آخرت، ایشان یقین دارند» در صورتی که ممکن بود در ترجمه « يُنفِقُونَ» می‌بخشند، و در ترجمه « يُوقِنُونَ» باور دارند، آورده شود.
جالب است مترجم، در موارد دیگر که واژه «الغیب» آمده است نکته یاد آوری شده را رعایت کرده‌اند. از جمله در آیه 34 سوره بقره، عبارت قرآنی « إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » این گونه ترجمه شده است:
«من نهانی (غیب) آسمانها و زمین را می‌دانم».
و یا در ترجمه «و لا اعلم الغیب» ( انعام / 6) آورده‌اند:
«و من غیب نمی‌دانم.»
و همچنین در ترجمه « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ » نوشته‌اند:
«آن گاه، سوی دانای غیب ... و مشهود باز گردانده می‌شوند.»
و در ترجمه « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ »(انعام/59) آمده است:
«و کلیدهای غیب در دست اوست.»
3. آیه 4 سوره بقره « والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ ...» چنین ترجمه شده است:
«و کسانی که به آنچه به سوی تو فرو فرستادیم و آنچه پیش از تو فروفرستادیم ایمان می‌آورند.»
در آیه مبارکه کلمه «انزل» در هر دو مورد، ماضی مفرد و مجهول است، ولی به صورت متکلم مع الغیر ترجمه شده است. ترجمه درست عبارت چنین است: و کسانی که به آنچه برتو و آنچه پیش از تو نازل گشته است، ایمان می‌آورند.
4. عبارت قرآنی « وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ »(بقره/191)چنین ترجمه شده است:
«وشکنجة از دین بیرون بردن، بدتر از کشتن است.»
و همین گونه در ترجمه آیه 193 همان سوره « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ » آمده است:
« وبا آنان بجگید تا شکنجه از دین بیرون بردن نباشد.»
ترجمه واژه «فتنه» به شکنجه از دین بیرون بردن » گذشته از این که ترجمه شیوایی نیست، جای این پرسش را هم دارد که به چه دلیل مترجم محترم از معانی واژه « فتنه» این معنا را واز احتمالاتی که مفسران در تفسیر واژه « فتنه» ذکر کرده اند، این احتمال را برگزیده است.
در این باره، مرحوم طبرسی پس از طرح معانی لغوی واژه « فتنه» نوشته است:
«والمراد بها فی الآیة: الشّرک بالله و رسوله»1
مراد از فتنه در این آیه، شرک به خدا ورسول اوست.
نیز شیخ طوسی در بارة معنای واژة « فتنه» می‌نویسد:
« قال الحسن وقتاده و جمیع المفسیرین انّها الکفر.» 2
حسن وقتاده وتمام مفسران گفته اند که مراد از «فتنه» دراین آیه، کفر است.
همو، درجای دیگر می‌نویسد:
« والفتنه: الشّرک فی قول ابن عباس وقتاده و الربیع وبن زید و هو المروی عن ابی جعفر 11.» 3
مرحوم علامه طباطبایی در این باره، نوشته است:
« والفتنه فی لسان هذه الآیات هو الشّرک باتّخاذ الاصنام کما کان یفعله المشرکون ویدلّ علیه قوله تعالی :« ویکون الدین کلّه لله» 4
کلمه فتنه در لسان این آیات به معنای شرک است... و دلیل این که گفتیم «فتنه» در این آیات به معنای شرک است، جمله بعدی آیه« ویکون الدین کلّه لله» است.
5. در ترجمه « وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ »(بقره/198) نوشته است:
« وگر چه پیش از آن گمگشتگان بودید.»
بهتر است در ترجمه « الضّالین»، گمراهان آورده شود، همان گونه که مترجم محترم عبارت « ولاالضّالین» (فاتحه/7) را به گمراهان ترجمه کرده است.

6. آیه مبارکه « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ »(بقره/207)، چنین ترجمه شده است:
« واز آدمیان کسی هست که خویشتن در طلب خشنودی خدا بفروشد...»
در ترجمه آیه یاد شده، وفادار ماندن به متن در حدی است که به زبیایی و رسا بودن ترجمه صدمه زده است. بدون تردید کلمه «یشری» در آیه مبارکه به معنای خرید و فروش اصطلاحی نیست، بلکه معنای کنایی آن مراد است . ممکن است مترجم محترم بفرماید: در ترجمه هم همان معنای کنایی اراده شده است که مسلّم همین طور است، ولی اگر دقّت کنیم در زبان فارسی برای بیان این مقصود، بیشتر تعبیر جانبازی در راه خدا و جان باختن در راه حق به کار می‌رود.
7. درآیه مبارکه 11 سوره نساء، عبارت قرآنی « مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ » به این صورت ترجمه شده است:
« پس از انجام وصیتی که وی می‌کند یا قرضی که هست.»
عبارت فوق، بخشی از آیه ای است که درآن حکم میراث طبقه اول و چگونگی تفسیم میراث بیان گشته است. در این بخش از آیه، تصریح شده است که وارثان هنگامی مجازند مال میّت را میان خود تقسیم کنند که میّت وصیّتی نکرده باشد و بدهکار نباشد، اما در صورتی که وصیتی کرده است با بدهکار است، نخست باید به وصایای او عمل شود وبدهکاری او پرداخت شود، آن گاه باقیمانده اموال میت میان ورثه تقسیم گردد.
ایراد نگارنده، بر ترجمه متن این بخش از آیه نیست وفرض هم براین است که مترجم با درک درستی از مراد آیه، به ترجمه آن پرداخته است. اما نکته ای که از دید مترجم پنهان مانده است، ارتباط این بخش بابخشهای دیگر آیه است که می بایست این ارتباط،با افزوده شدن توضیحی کوتاه حفظ می‌شد. در صورتی که می‌بینیم به ترجمه لفظ اکتفا شده و هیچ گونه توضیحی در کنار آن نیامده است ودر نتیجه مطالعه کننده فارسی زبان، که فرضاً آگاهی چندانی از احکام میراث ندراد، بدشواری می‌تواند مراد آیه را دریابد و چه بسا در برداشت از ترجمه آیه دچار اشتباه گردد و چنین تصور کند که حکم مذکور در این بخش از آیه، مربوط به قسمت اخیر است. ( یعنی صورتی که وارثان میت عبارتند از چند برادر ومادر.) بخصوص این که در ویرایش این قسمت، از علائم سجاوندی مناسب هم استفاده نشده است.
در ترجمه این قسمت از آیه، به ترجمه آقای عبدالمحمد آیتی مراجعه شد. ترجمه ایشان چنین است:
« امّا اگر برداران داشته باشد، سهم مادر، پس از انجام وصیّتی که کرده و پرداخت وام او، یک ششم است.»
اگر نگوییم که مترجم محترم در ترجمه این بخش از آیه به خطا رفته، بدون تردید ترجمه ای نارسا و از دقّت به دور است وابهام آن، از ترجمه آقای فارسی بیشتر است.
8. عبارت« وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً »(نساء/49)« وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً »(نساء/77)و« وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»(اسراء/71)، به ترتیب، چنین ترجمه شده است:« وبه اندازه پوسته ای ستم نمی‌شوند.» « وبه اندازه پوسته ای به شمان ستم نرود.» و«و به اندازه پرزه ای برایشان ستم نشود.»
در این که معنای واژه «فتیل» چیست؟ در کتابهای لغت چند احتمال ذکر شده است:
الف. رشته نازکی که در شکاف هسته خرما مشاهد می‌گردد.
ب. رشته نازک درون خرما.
ج. به معنای نقطه ای دردرون هسته خرما.
ممکن است به معنای «پوسته» و «پرزه» هم باشد، ولی واژه « فتیل» به هرمعنایی که باشد بی تردید در آیات یاد شده کنایه از چیز کوچک و اندک است. با توجه به این که هیچ کدام از معانی محتمل مرجحّی ندارند، بهتر است همان معنای کنایی در ترجمه آورده شود ومثلاً در ترجمه « وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» نوشته شود: وکمترین ستمی برآنان نخواهدشد.
9. آیه 3 سوره مائده: « فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » چنین ترجمه شده است:
« پس هرکس در گرسنگی جانگاه بدون تمایل، به گناه ناچار شود بداند که خدا آمرزنده ای مهربان است:
این بخش از آیه ناظر است به محرّماتی که در آغاز آیه بیان گردیده است. مقصود این است که استفاده از آن محرمات در حال ناچاری، مانعی ندارد.
ایرادی که در مورد ترجمه این قسمت به نظر می‌رسد، نارسا بودن ترجمه در انتقال مقصود است، بخصوص این که میان این بخش از آیه وبخش آغازین آن عبارت قرآنی :« الیوم یئس الذین کفرو من دینکم...» فاصله افتاده است که بظاهر، چندان ارتباطی با صدور و ذیل آیه ندارد.
10. آیه 103 سوره مائده: « مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ »بدین گونه ترجمه شده است:
« خداهیچ بحیره و سائبه و وصیله وحامی را مقرّرنداشته است.
نگارنده با مطالعه ترجمه این آیه، به یاد لطیفه ای افتاد که گویند خردمندی از فرزند خود پرسید:« تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.» یعنی چه؟
فرزند بدون تأمل، پاسخ داد؛ یعنی، تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است!
غرض از ترجمه قرآن، یاری رساندن به آنهایی است که بالغت واصطلاحات عربی آشنایی ندارند و می‌خواهند با کمک گرفتن از ترجمه به اندکی از معارف قرآن دست یابند . قطعاً با این شکل از ترجمه، آن غرض تأمین نخواهد شد. در چنین مواردی، افزودن توضیحاتی کوتاه و گویا، در کنار ترجمه، تنها راه حل مشکل است.
11. آیه 17 سوره مبارکه اعراف: « ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ... » چنین ترجمه شده است:
« آن گاه از راه تاریخ ولحاظ آینده و از طریق امور خوشایند وشوم به آنان بپردازم...»
شگفت آور است که مترجم محترم گاهی چنان در ترجمه آیات، به الفاظ آیه وفادار مانده است وزمانی این چنین الفاظ آیه را نادیده گرفته و به ترجمه ای کاملا آزاد روی آورده است . آنچه درترجمه این آیه آمده است، با فرض صحّت آن، می‌بایست به عنوان توضیح و به شکلی متمایز ازترجمه افزوده می‌شد.
در پایان، به نمونه ای از تعبیرات تکلّف آمیز و نامأنوس، که درترجمه راه یافته است، اشاره می‌شود:
* بقره/34: «... فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى... »
پس سجده بردند جز ابلیس، سرفراپیچید.»
* مائده/5: «... وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ... »
« وزنان خویشتن پای مؤمن .»
*مائده/8: « ...عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ... »
«که پا از خط داد بدر نهید، برخط داد باشید.»
*مائده /49: « وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ ...»
« واز آنان برحذر باش که تو را از پاره ای از آنچه به سویت فروفرستاد بدر لغزانند.»
* مائده/82: « ...أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً ...»
« سخت دشمنی ترین آدمیان.»
* انعام /55: « وَكَذَلِكَ نفَصِّلُ الآيَاتِ ...»
«وبدین گونه آیات را بشرح می‌آوریم.»
*انفال/29: « یِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ »
« هان ای کسانی که ایمان آوردید، اگر از خدا پروا گیرید برای شما مایه تمیزی قرار می‌دهد... وخدا دارای دهشی عظیم است.»
* اعراف/184: «... بِصَاحِبِهِم ...»
« همشهریشان.»
* انعام/68: « وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا »
« وچون کسانی را ببینی که شروع می‌کنند به زدن حرف ناسزا در باره آیات ما.»
* انفال/27: « ...وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ...»
« واین که به سوی او فراهم برانگیخته می‌شوید.»

 

پی نوشت‌ها:

1 . طبرسی ، مجمع البیان ، ( بیروت ، دارامعرفة )، 1/511، ذیل آیه 191.
2 . شیخ طوسی ،تبیان ،( بیروت ، دارإحیاءالتراث) ، 2/146، ذیل آیه 191.
3 . همان / 147، ذیل آیه 193.
4 . علامه طباطبایی، المیزان ، ( بیروت، مؤسسه اعلمی) ، 2/62، ذیل آیه 193.
جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

با ترجمه قرآن استاد مجتبوی

موسی حسینی

چندی است که یکی از ترجمه های خوب قرآن به خامة جناب آقای دکتر سید جلال الدین مجتبوی، گام در مراکز فرهنگی و معرفت دینی نهاده و امیدهایی را شکوفا کرده است.
مترجم محترم کوشیده است تاحد امکان از ضعفها و کاستیهای موجود در ترجمه‌های پیشین، دوری گزیند وآنها راجبران کند و انصافاً حدّ زیادی در این کار موفق بوده است. نکات قابل توجهّی در ترجمه ایشان دیده می‌شود که تحسین هر خواننده ای را جلب می‌کند.
از سویی با استفاده از علائم سجاوندی سعی شده‌است که از اختلاط ترجمه با تفسیر و آمیخته شده کلام خالق با مخلوق جلوگیری شود. این کار با توفیق کامل انجام گرفته است، به گونه ای که در سراسر ترجمه (‌تا آن جا که مورد بررسی قرار گرفته است) تفکیک دو بخش از سخن بوضوح و درنگاه نخست به چشم می‌خورد و خواننده متوجه می‌شود که چه کلماتی ترجمه آیات است وچه کلمات وجملاتی توضیح و تفسیر آن.
از سوی دیگر آیاتی که به گونه ای ابهام دارد و مفهوم آن بسادگی قابل دریافت نیست، توسط مترجم محترم توضیح داده شد واحتمالات موجود درآن، با توجه به منافع روایی و تفسیری بیان گردیده است که این کار برای همه بخصوص برای محققان و پژوهشگران قرآن که در جست وجوی نکات و دقائق دخیل در استنباط یک حقیقت از آیات کریمه هستند، درخور تحسین و تقدیر است.
افزون براین دو برجستگی، جهات دیگری چون بیان فلسفه نامگذاری سوره ها با استفاده از متن آیات، ویرایش خوب و... نیز وجود دارد که هریک علاوه براین که مزیت و ارزشی برای ترجمه به حساب می‌آید، نشانگر تلاش فراوان و کار انبوهی است که مترجم وویراستار صورت داده اند. جا دارد که جامعه فرهنگی و دینی از این تلاشها تقدیر به عمل آورد.
امّا در کنار این مزایا و برجستگیها، برخی نقاط ضعف نیز به چشم می‌خورد که شایسته بود از ترجمه زدوده می‌شد و عظمت کار بیش از پیش جلوه می‌کرد. اینک نگاهی داریم به این کاستیها:
1. مترجم محترم بنا برمسؤولیتی که بر دوش داشته و خود را نسبت به ادای آن متعهّد دانسته است، تلاش کرده که ترجمه دقیق ومنطبق با متن باشد و این، به خودی خود، کاری بسیار لازم وضروری است. امّا این خطر را نیز دارد که ترجمه را از بستر آن دور کند وبه سوی ترجمه تحت الفظی که روش کاملاً غلط و پر نقصی است، بکشاند. در ترجمه ای که اینک از آن سخن می‌گوییم این مشکل کم وبیش رخ نموده و ترجمه تا حدودی به صورت تحت اللفظی انجام گرفته است وهمین امر موجب گردیده که در برخی موارد، جملات ابهام آمیز و نامفهوم و حتی غلط به نظر آید . به نمونه های زیر نگاه کنید:
* بقره /158:« فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا »
براو ناروا و گناه نیست که به گردن آن دو بگردد.
ظاهراً طواف، بین صفا ومروه است، نه پیرامون آنها. بنابراین تعبیر « به گرد آن دو» درست نیست ومی‌تواند غلط انداز باشد. گویا تقیّد به لفظ « یطوّف» موجب چنین خطایی شده است.
* بقره/92: « وَلَقَدْ جَاءكُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ »
و هرآینه موسی با حجتهای روشن نزد شما آمد و از پس او گوساله را [ به خدایی] گرفتید درحالی که ستمکار بودید.
واضح است که مقصود از تعبیر «من بعده» یا پس از خروج موسی به سوی طور است ویا بعد از آوردن معجزات توسط موسی و معنا این می‌شود که پس از خروج موسی و یا بعد از آوردن معجزات، گوساله را به خدایی گرفتید. درحالی که تعبیر مترجم « از پس او» این گژتابی را القا می‌کند که اول، موسی را به خدایی گرفته بودند و پس از او گوساله را .
*حج/9: « ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ »
درحالی که پهلوی خودرا به نشانه تکّبر [ وروگرداندن از حق] می‌پیچاند تا [مردم را] از راه خدا گمراه کند.
تعبیر « پهلوی خود را می‌پیچاند» تعبیر مبهم و نامفهومی است . شایسته بود در چنین مواردی از تعبیر گویاتری استفاده شود و یا اگر پیدا نشد، جمله ای به کار رود که مفهوم را برساند، هرچند عین ترجمه لفظ نباشد؛ مثلاً به جای تعبیر یاد شده، گفته شود: «متکبرانه رو می‌گرداند».
*بقره/12: « وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ »
گروهی از آنها سخن خدای را می‌شنوند و آن را از پس آن که دریافتید می‌گردانند.
تحریف، تنها «گرداندن» نیست، بلکه گرداندن از حالت اصلی و اولی است . بهتر آن بود که خود کلمه درترجمه به کار می‌رفت، زیرا واژه تحریف، واضحتر و مفهومتر از کلمة«گرداندن » است.
*حج/12: « ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ »
این است آن گمراهی دور.
«گمراهی دور» در فرهنگ فارسی معنا ندارد ومقصود از چنان تعبیری، گمراهی ژرف است. تقیّد به ترجمه لفظی موجب گردیده است که مترجم محترم از چنین تعبیری ناآشنا استفاده کند.
*حج/50: « لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ »
ایشان راست آمرزش و روزی برزگوارانه.
در این آیه نیز تقیّد به لفظ، مشکل آفریده وموجب شده است که در ترجمه، تعبیری نامفهوم به کار رود در حالی که مقصود از آیه، روزی با ارزش است. وتعبیر «کریم» در این معنا بسیار استعمال می‌شود، چنانکه می‌گوییم : احجار کریمة . و به تعبیر راغب در مفردات : « کل شیء شرف فی بابه فانّه یوصف بالکرم.»
*بقره /155:« وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ »
هر آینه شما را به چیزی از بیم و گرسنگی ... می‌آزماییم.
تعبیر « بشیء » در زبان عربی، کنایه از اندک بودن است و در فارسی از تعبیر «به چیزی» کمتر برای ادای چنین مفهومی استفاده می‌شود.
*بقره/153: « اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ »
به شکیبایی و نماز، یاری خواهید.
مترجم محترم حرف «باء» را از عربی به فارسی انتقال داده است و در نتیجه معلوم نیست که مقصود از «‌به شکیبایی و نماز» یعنی به وسیله آن دو یاری خواهید یا از شکیبایی و نماز، یاری طلبید؟
نمونه های دیگر از این دست را در ترجمه ایشان می‌توان یافت و آنچه گذشت، صرفاً نمونه ای ازآن موارد است . به چند نمونه دیگر به صورت فهرست وار اشاره می‌شود:
*مائده/84: « وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءنَا مِنَ الْحَقِّ »
وما را چیست که به خدا و آنچه از حق سوی ما آمده، نگرویم.
*حج/59: « لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ »
وهرآینه آنان را به جایی در آورد که می‌پسندند.
حج/53: « وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ »
وهر آینه ستمکاران در ستیز ومخالفتی دور[از حق] اند.
2. جهت دیگری که در نقد وبررسی این ترجمه مجال تأمل دارد، تلاشی است که مترجم درجهت فارسی سازی عبارات به کار برده است. البته اصل این تلاش، ضروری وبایسته است، ولی افراط درآن، مسأله آفرین است و ترجمه را از متنی قابل فهم برای پارسی زبانان نسل حاضر، دور ساخته و به متنی کهن و ناآشنا نزدیک می‌سازد.
به نمونه های زیر توجه کنید:
* بقره/54: و خداوند فراخ بخشایش داناست.
* انعام/2: آنگاه شما به شک اندرید.
* شعراء/137: این جز فرایافته ودروغ پیشینیان نیست.
* هود/104: وآن را واپس نمی‌‌داریم مگر تا مدتی برشمرده.
* هود/98: و بد درآمدن جای است.
* شعراء /151: فرمان گزاف کاران گردن منهید.
* بقره /125: واز جای ایستادن ابراهیم نماز گاه بگیرید.
* قصص/38: و فرعون گفت: ای مهتران، من برای شما خدایی جز خود ندانم؛ پس ای ماهان ـ‌ وزیرفرعون ـ برایم گل آتش برافروز ـ آجر بپز ـ وبرایم کوشکی [ باطارمی بلند] بساز[ تا بالاروم] شاید به خدای موسی دیده ور شوم.
* سبأ/16: و دو بوستانشان را به دو بوستانی دیگر بدل کردیم با میوه ای تلخ و شور گز واندکی از کنار.
3. نکته سومی که در ترجمه به چشم می‌خورد، عدم انتقال برخی از ظرافتهای آیه از متن به ترجمه است، به عنوان نمونه به موارد ذیل شاره می‌شود:
*بقره/18: « فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ »
و [ از گمراهی] باز نمی‌گردند.
ترتّب مستفاد از«فاء» در آیه، درترجمه دیده نمی‌شود.
* بقره/100: « أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ »
چرا هرگاه پیمانی بستند گروهیشان آن را شکستند ودور افکندند؟ بلکه بیشترشان ایمان ندارند.
در این ترجمه چنانکه ملاحظه می‌شود، ارتباط بین دو قسمت آیه، از بین رفته است و در نتیجه جمله اخیر، کلامی بی ربط به نظر می‌آید. در حالی که چنین نیست و می‌توان این گونه ترجمه کرد:
آیا هربار پیمانی بستند فقط گروهی از ایشان آن را شکستند؟نه،بلکه اکثر آنها ایمان ندارد.
*حج/39: « أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا »
به کسانی که باآنان کارزار کرده اند، از آن رو که ستم دیده اند رخصت کارزار داده شد.
کلمه «یقاتلون » به صیغه مجهول آمده است و مقصود، کسانی است که جنگ برآنها تحمیل شده است، در حالی که در ترجمه به صورت معلوم آمده و از همین رو وضوح جمله از میان رفته است.
*حج/60: « ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ »
این است [ حکم خدا درباره کافر و مومن] وکسی که عقوبت کند به مانند آن که او را عقوبت کرده اند؛ و پس از آن باز براو ستم کنند، هرآینه خدا یاری اش می‌کند.
همان طور که پیداست اولاً فعلهای « عوقب به» و «بغی علیه» معلوم ترجمه شده است در حالی که مجهول هستند و ثانیاً تأکیدی که در « لینصرّنه» وجود دارد، در ترجمه منعکس نشده است.
* عنکبوت /3:« وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ »
و هرآینه کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم، و همانا خداوند کسانی را که راست گفتند می‌شناسند ودروغگویان را نیز می‌شناسد.
دراین ترجمه، مفهومی که از حرف «فاء» در آیه کریمه استفاده می‌شود، کاملاً نادیده گرفته شده و از همین رو انسجام معنایی جمله به هم خورده است.
*بقره/75:« وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ »
و حال آن که گروهی از آنها سخن خدای را می‌شنوند وآن را پس از آن که دریافتند می‌گردانند.
زمان فعلها در آیه کریمه، گذشته استمراری است در حالی که در ترجمه به صورت حال، معنا شده است.

4. جهت دیگری که می‌تواند نقطه ضعف ترجمه به حساب آید، به کارگیری کلمات مهجور در نگارش است؛ کلماتی چون :زودا، همنا، هرآینه، کرده باشید، سزاگشته، بگرفتمشان، بیافتاد، و کلمات مشابه که در فارسی جدید کاربرد ندارد واز همین رو برای خوانندگان، غریب و نامفهوم می‌نماید.
5. آخرین نکته ای که در این نگاه مطرح می‌کنیم و چه بسا مواردش چندان فراوان نباشد.برخی کاستیهای ویرایشی است که احتمالاً مورد غفلت قرارگرفته است. به یک نمونه توجه کنید:
* عنکبوت/48 و تو پیش از آن( قرآن) هیچ نوشته اس نمی‌خواندی و نه آن را به دست خود می‌نویشتی، که آن گاه ـ اگر نوشت و خواند می‌دانستی ـ کجروان وباطل گرایان به شک می‌افتادند.
ظاهراً تعبیر« نوشت وخواند» به جای نوشتن و خواندن، تعبیر درستی نباشد.
امید است در چاپهای آینده این ترجمه، در کنار مزایا و برجستگیهای آن، شاهد رفع کاستیها وضعفهای آن نیز باشیم.

جمعه 24 شهریور 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تأملى در ترجمه اى نو از (قرآن كریم)

محمدعلى سلطانى

به يمن روى كرد دانشوران و اهل فضل و دانش و مفسران به قرآن و به ويژه به ترجمه آن به زبان فارسى در دهه هاى اخير, اكنون شمار زيادى قرآن مترجم به زبان فارسى در دسترس علاقه مندان به اين كتاب آسمانى است. در گذشته با توجه به محدوديت و انگشت شمارى ترجمه ها چندان زمينه گزينش و يا نقد و بررسى وجود نداشت, اما امروزه چنين زمينه اى پيدا شده و مترجمان در راستاى زيباتر و درست تر ارائه كردن ترجمه قرآن به زبان فارسى رقابت مى كنند و تلاش مى كنند از ظرفيت موجود زبان فارسى بيشترين بهره را براى نيك ارائه كردن قرآن ببرند. از جمله ترجمه هاى جديدى كه در مقياس محدود نشر يافته است, ترجمه مفسّر صاحب نظر و فقيه, دكتر محمد صادق تهرانى است. مترجم پيش از ارائه چنين ترجمه اى سال ها به تفسير قرآن پرداخته و تفسير دراز دامنى در سى جلد به زبان عربى ارائه كرده است و نيز تفسير مختصرى با عنوان (البلاغ) در يك جلد به زبان عربى و نيز تفسيرى موضوعى در سى جلد تنظيم كرده است. وى افزون بر آن در مباحث كلامى و به ويژه در قلمرو مقايسه اديان آثارى به جاى گذاشته و با ارائه رساله عمليه ويژه ديدگاه هاى فقهى و اجتهادى خود را براى مقلدانش بيان داشته است. اين توضيح ها از آن روى بود تا يادآور شويم كه در اين ترجمه با فردى رو به رو هستيم كه در قلمروهاى گوناگون علوم دينى صاحب نظر است و بديهى است اين دانش ها در ساختار فكرى او تأثير لازم را گذاشته باشد و در ترجمه قرآن نمود پيدا كند, گرچه وى در مؤخره اى كه بر ترجمه خويش از قرآن نوشته چنين آورده است:
قرآن بايد به گونه اى شايسته با كمال باريك بينى و حقيقت نگرى و بدون پيش فرض ها و انتظارات تحميلى تنها بر مبناى قرآن و با استفاده از ابزارها و لغت ها و يافته هاى درونى آيات آن و بدون در نظر گرفتن عوامل بيرونى و آراء و اقوال و نظرات تحميلى اين و آن تفسير شود… اين ابزارها و علوم و عقول بيرونى كه همواره در حال تغيير و تحوّل و نقض ماسبق اند, نتيجه اى جز تضاد و اختلاف ندارند و بدين جهت استفاده از اين عوامل, اين كتاب روشن و متين الهى را مجمع تناقضات و تضادهايى وانمود كرده است.
چنين خواسته اى را در مقام عمل و كاربرد به منصه ظهور رساندن چندان آسان نمى نمايد و بلكه مى توان گفت: چنين توفيقى دست كسى را نمى گيرد, زيرا هيچ انسانى نمى تواند شخصيتى مستقل از آموخته ها و دانش هايش داشته باشد و آنچه از نوك قلم و يا زبانش تراوش مى كند, چيزى جز اندوخته هاى ذهنى و پس زمينه هاى فكرى وى نيست و ذهن خالى هيچ مفهوم قابل تصور و يا قابل دفاع ندارد. بنابراين چنان سخنانى را از هر كس و در هر موقعيتى بايد تعديل شده فهميد. در ترجمه آقاى صادقى تهرانى هم تأثير داده هاى گوناگون از دانش هاى مختلف دينى و غير دينى را به وفور مى توان ديد و اثبات اين امر تلاش زيادى نمى خواهد و با تورّق مى توان نمونه هايى از آن را يافت: در ذيل آيه44 از سوره هود چنين توضيح داده شده است:
(1. كوه جودى همان كوه آرارات در نخجوان ارمنستان است, چنان كه لوحه اى از آن به زبان آرامى چندى پيش به دست آمده كه نام هاى پنج معصوم محمدى(ص) در آن نوشته شده, چنان كه در سوره حاقه ـ و در تفسير الفرقان عربى و تفسير فارسى ترجمان آمده است ـ تبيين شده است.)
و مترجم محترم تحت تأثير همين خبر و يا به تعبير دقيق تر شايعه كه گويا در يكى از روزنامه ها نوشته شده بود, توضيح فوق را آورده و در متن ترجمه, پيش از واژه (جودى) از كلمه (كوه) بهره گرفته است. در حالى كه مقصود از (جودى) به طور دقيق معلوم نيست و بهتر بود همانند ديگر مترجمان واژه (جودى) بدون هرگونه افزودنى در قبل و بعد مى آورد. اين توضيح و ترجمه چيزى جز بازتاب زمينه ها و داده هاى ذهنى در ترجمه نيست. بنابراين خالى ساختن ذهن از داده هاى غير قرآنى در ترجمه و يا تفسير قرآن تقريباً غير ممكن است و شايد همين امر نيازمندى به ترجمه قرآن در دوره هاى گوناگون را توجيه مى كند و به طور حتم آگاهى ها و اطلاعات جديد بشرى در فهم بهتر قرآن مؤثر است و اين امر به هيچ عنوان تفسير به رأى نمى باشد. زيرا در تفسير به رأى نوعى لحاظ سودمندى و بهره گيرى شخصى نهفته است و به تعبير ديگر هوس و يا سودجويى مفسّر در آن دخالت دارد و چنين كارى مورد نهى قرار گرفته است و رأى منفى شامل خردورزى در فهم قرآن نيست, زيرا اگر رأى به مفهوم خردورزى فردى و يا جمعى را در تفسير قرآن كنار بگذاريم, تفسير و يا ترجمه آن محال است; زيرا ابزار فهم و درك انسانى جز مجموعه اى از پس زمينه هاى علمى و آگاهى هاى پيشين و به كارگيرى خرد, چيز ديگرى نيست. در حال تغيير و تحوّل و نقض ماسبق بودن ابزارها و علوم و عقول هم هيچ مشكلى را ايجاد نمى كند, زيرا آن چه با به كارگيرى اين ابزار و علوم و عقل به دست مى آيد, براى جامعه اى كه با بهره گيرى از آن ها چنان مفاهيمى را به دست آوردند, تا زمانى كه تغيير و تحول حاصل شده حجّت هستند و پس تغيير و تحول نظريه و فهم جديد حجت مى باشد و اين سيره عقلايى بشرى در طول تاريخ انسان در هر زمينه اى است و جز اين امكان ندارد و زندگى ها مختل مى گردد. بنابراين نبايد از به كارگيرى دانش و فهم بشرى و اندوخته هاى علمى انسان در فهم و درك كلام خدا واهمه اى داشت.
بلكه بايد گفت هيچ مترجم يا مفسّرى غير از اين انجام نمى دهد و حتى افرادى كه مى پندارند قرآن را با قرآن تفسير يا ترجمه مى كنند, جز از رهگذر به كارگيرى دانش و داده هاى بشرى چنين كارى را انجام نمى دهند, با اين مقدمه نسبتاً طولانى, اكنون به بررسى ترجمه آقاى دكتر صادقى مى پردازيم:
در اين بررسى از آغاز ترجمه قرآن به مقدارى كه فرصت و مجال دست داد, نقد و بررسى كرده و ادامه آن را به فرصتى ديگر موكول مى كنيم; زيرا بر اين باور هستيم كه اگر اين ترجمه مورد نقد كامل قرار گيرد و اصلاحات لازم در آن انجام گيرد, ترجمه اى خوب و قابل استفاده خواهد بود.
1. مترجم محترم بسم الله الرحمن الرحيم را چنين معنا كرده است: (به نام خداى رحمتگر بر آفريدگان, رحمت گر بر ويژگان) و در توضيح آن در پاورقى گفته: رحمان بخشنده نيست, زيرا عربى آن (وهاب) است, بلكه (رحمن) رحمت عام الهى بر كل آفريدگان است. همچنين (رحيم) مهربان نيست كه ترجمه (عطوف) مى باشد, بلكه (رحيم) رحمتگرى خاص الهى و ويژگانى برگزيده چون حضرت محمد و معصومان محمد(ع) نسبت به ديگر آفريدگان و در مرحله بعد هر موجود برتر نسبت به موجود پايين تر از خود, رحمت رحيميِ خدا را داراست) [ص1] اين كه واژه وهّاب معناى بخشنده مى دهد و (عطوف) معناى مهربان, نمى تواند نافى معناى بخشندگى از واژه رحمان و مهربانى از واژه رحيم باشد; زيرا وجود چند واژه براى يك معنا در بسيارى از زبان ها و به ويژه زبان عربى شايع است و مقوله (مترادف) كه در ادبيات زبان هاى گوناگون مورد بحث قرار مى گيرد, ناظر بر همين معناست. بنابراين براى فهم درست يك واژه بايد به معنا و كاربرد آن در زبان مورد نظر رجوع كرد و از طريق اثبات آن معنا براى واژه ديگر نمى توان به نفى آن معنا از واژه مورد نظر رسيد. البته اين را قبول داريم كه پاره اى از زبان شناسان به وجود مترادف به مفهوم دقيق كلمه باور ندارند و در بين مفاهيم واژگان مترادف تفاوت هاى ظريفى مى بينند, اما اين قبيل ديدگاه ها نقشى در اصل مدعا ندارد. افزون بر مطلب فوق در تعبير (رحمتگر بر آفريدگان و رحمت گر بر ويژگان) واژه رحمت ترجمه نشده است بلكه متعلق رحمت هاى دوگانه مشخص شده است, اما اينكه رحمت چيست و چه مفهومى در آن لحاظ شده است, مورد غفلت قرار گرفته است. اين رحمتگرى خداوند در چه چيزى نمود يافته است؟ در گذشت؟ بخشش؟ مال و مكنت دادن؟ مهر ورزيدن؟ قدرت دادن؟ امور معنوى و يا چيز ديگر؟ آنچه ابهام دارد مفهوم فاعلى واژگان رحمان و رحيم نيست كه با افزودن (گز) فاعل ساز فارسى مشكل حل شود و يا متعلق رحمان و رحيم نيست تا يكى را بر عموم و ديگرى را بر خاص حمل كنيم, اينها در مقام تفسير قابل بحث است. آنچه ابهام دارد اين است كه اين خداى رحمت گر بر عام و خاص چه كارى انجام مى دهد كه ما از آن كار با واژگان (رحمان) و (رحيم) تعبير مى كنيم؟
مرحوم صدوق در كتاب (التوحيد) اين دو واژه را چنين توضيح داده است:
(الرحمان) معناى آن گسترده رحمت بودن بر بندگانش است كه با روزى دهى و انعام بر آنها رحمتش را شامل حالشان مى كند.) (التوحيد, ص197 چاپ جامعه مدرسين)
(الرحيم) معنايش اين است كه او به مؤمنين رحيم است و آنان را به رحمت خويش در فرجام كارشان ويژه ساخته است, چنان كه خداوند فرموده: (و به مؤمنان رحيم بود) و رحمان و رحيم دو نامى هستند كه از (الرحمة) مشتق مى باشند و بر وزن نَدمان و نديم هستند و معناى (الرحمة) نعمت است و راحم نعمت دهنده است. چنان كه خداوند ـ عزوجلّ ـ به پيامبرش فرموده: (و ما تو را جز به عنوان رحمت براى جهانيان نفرستاديم) يعنى به عنوان نعمت بر آنان و به قرآن گفته مى شود: هدايت و رحمت است. و به باران (رحمة) گفته مى شود به معناى نعمت و معناى رحمت (دلسوزى) نيست, چون دلسوزى از خداوند ـ عزوجلّ ـ منتفى است و شخص رقيق القلب را از آن جهت رحيم گفته اند كه از وى نعمت بسيار بروز مى كند.) (همان, ص198)
همان گونه كه ملاحظه مى شود مرحوم صدوق در عين حال كه متعلق رحمان و رحيم را بيان كرده از معناى اصلى آن هم غفلت نورزيده و گفته است كه ريشه اين دو واژه كه (رحمت) است, به معناى نعمت مى باشد و نمونه هايى نيز ارائه كرده است.
2. در ذيل ترجمه آيه: اهدنا الصراط المستقيم در خصوص وحدت صراط مستقيم و نفى (صراط هاى مستقيم) كه به نظر مى رسد ناظر بر بحث هاى كلامى دهه اخير است توضيح داده اند. به نظر مى رسد اين قبيل بحث ها جاى خاص خودش را دارد و بايد در همان جاها مورد بحث قرار گيرد و آوردن آن در ترجمه قرآن تناسب لازم را ندارد. اين ها از همان مباحثى است كه با توجه به شرايط روز پيدا شده و عمر خاص خود را دارد و پس از گذشت عمر طبيعى از رده خارج خواهند شد و روا نيست كه در ترجمه متون مقدس اين بحث هاى زمانمند را آورد.
3. آيه دوم سوره بقره را چنين ترجمه كرده است:
(اين همان كتاب است (كه) در (حقانيت) آن هيچ شك مستندى نيست و رهنمودى است براى تقواپيشگان) وجه تقييد شك به (مستند) چندان روشن نيست و در آيه واژه اى نيست كه از آن (مستند) فهميده شود. اگر اين واژه جنبه توضيحى دارد, بايد در داخل كروشه قرار گيرد.
البته همينجا يادآورى مى شود كه ويراستار محترم برخلاف عرف مورد پذيرش در بخش هاى توضيحى كه سخن مترجم است و نه متن قرآن به جاى بهره گيرى از كروشه از پرانتز بهره گرفته است كه درست نمى باشد.
4. در ترجمه آيه11 همين سوره چنين مى خوانيم: (و هنگامى كه بر ايشان گفته شود: در زمين فساد مكنيد, گويند: تنها ما اصلاح كنندگانيم. آنچه ذيل اين ترجمه به آن دلالت دارد, انحصار اصلاح گرى در كار آنها است و نفى اصلاح گرى از ديگران مى باشد. در حالى كه آيه در صدد ادعاى انحصار اصلاح گرى در آنها نيست, بلكه ادعاى انحصار كارشان در اصلاح گرى است و از اينكه ديگران هم كار اصلاح گرى مى كنند و يا نمى كنند, ساكت است. به نظر مى رسد در اين ترجمه بايد جاى ضمير و قيد انحصار جابه جا شود و چنين اصلاح گردد: ما تنها اصلاح كنندگانيم.
5. در ترجمه آيه پانزده همين سوره چنين مى خوانيم:
(خدا آنان را مسخره مى كند, و ايشان را در (ژرفاى) طغيانشان (هم چنان) سرگردان (از اين سو به آن سو) مى كشاند). مترجمانِ ديگر (مدّ) را در آيه به فرصت زندگى گرفته اند و يكى از معانى (مدّ) هم فرصت دادن است و ظاهراً در اينجا همين معنا مناسب تر است و اگر چنين مى شد, نيازى به آن همه افزودنى ها در داخل پرانتز براى ايجاد ربط بين مفردات آيه نبود.
6. در ترجمه آيه بيست وسوم از همين سوره چنين مى خوانيم: (و اگر از آنچه بر بنده (ويژه)مان به تدريج نازل كرديم در (ژرفاى) شكى مستند بوده ايد پس ـ اگر (از) راستان (در گفتار و كردار) بوده ايد ـ سوره اى از (شخصى) همانندش [: اين بنده ما] و از (كتابى) همانندش [: اين كتاب] بياوريد; و گواهان خود را (هم) ـ از غير خدا ـ فراخوانيد.) و در پاورقى چنين توضيح داده شده است:
ضمير در مثله هم به پيامبر و هم به قرآن برمى گردد كه اگر شكاكان ترديدى در اين دو دارند, از مانند حضرتش كه هرگز درسى نخوانده و از مانند قرآن, از ديگر كتاب هاى وحيانى بياورند, تا معلوم گردد كه اين دو برتر از ديگر وحى ها و پيامبرانند.
بنابراين ترجمه و توضيح آن ظاهراً بايد خطاب قرآن به اهل كتاب باشد كه كتابى و وحى را قبول دارند و قرآن از آنان خواسته كه شبيه قرآن از كتاب هاى ديگر نمونه هايى بياورند تا با آيه هاى قرآن سنجيده شود و برترى قرآن روشن گردد. ولى ظاهراً خطاب قرآن به مشركان و يا مطلق مخاطبان منكر نزول وحى بر پيامبر(ص) هست به نظر مى رسد آنچه باعث شده مترجم محترم به اين سوى ترجمه كشانده شود و متن ترجمه را از روانى و سلاست بيندازد, مرجع ضمير در (مثله) است. اگر اين ضمير را به ماى موصوله در ممّا برمى گرداند ـ چنان كه ديگران چنين كرده اند ـ چنين معضلى پيش نمى آمد و چنين ترجمه مى شد: (و اگر از آنچه بر بنده مان نازل كرديم در شك هستيد, سوره اى از قبيل آن [چه نازل كرديم] بياوريد…). در اين آيه نيز عبارت (در (ژرفاى) شكى مستند بوده ايد) به جاى (در شك هستيد) چندان توجيه روشن ندارد.
7. از جمله ترجمه هاى قابل بحث در اين ترجمه, آيات مربوط به آفرينش انسان است كه از آيه سى ام سوره بقره تا 34 همان سوره است. مترجم محترم اين آيات را چنين ترجمه كرده است:
(و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من قراردهنده جانشينى (از گذشتگان) در زمين مى باشم) گفتند: آيا در آن كسى را (جانشين) قرار مى دهى كه در آن افساد كند و خون ها بريزد؟ حال آن كه ما به وسيله ستايشت (تو را از كل نقايص) تنزيه مى كنيم, و برايت تقديس مى نماييم. (خدا) فرمود: به راستى من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد.
و (خدا) همه اسم ها را به آدم آموخت. سپس ايشان را براى فرشتگان به نمايش گذاشت. پس فرمود: اگر از راستان بوده ايد, از نام هاى ايشان به من خبرى مهم دهيد.
گفتند: منزهى تو! ما را دانشى نيست جز آنچه خود به ما آموخته اى. به راستى توئى, تو, بسيار داناى حكيم.
فرمود: اى آدم! ايشان را از اسامى آنان خبرى مهم ده.
پس چون (آدم) ايشان را از اسامى آنان خبرى مهم داد, (خدا) فرمود: آيا براى شما نگفتم كه به راستى من غيب (ويژه) آسمان ها و زمين را مى دانم; و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان داشته ايد, مى دانم؟
و چون به فرشتگان فرموديم: به خاطر (شكرانه تعليم گرفتن از) آدم (براى خدا) سجده كنيد, پس (همه) به سجده درافتادند, مگر ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و (هماره) از كافران بود.
به نظر مى رسد عبارت (جانشينى (از گذشتگان)) براى (خليفة) عبارتى مناسب باشد و با اعتراض فرشتگان هم هماهنگى دارد, زيرا آنان سابقه ذهنى از نوع رفتار انسان گذشته داشته اند و بر پايه همين سابقه ذهنى اعتراض كرده اند و از رفتارهاى ناشايست او سخن گفتند. و اگر خليفة را به جانشين خدا تعبير كنيم, اين پرسش بى پاسخ مى ماند كه فرشتگان از كجا از رفتار انسان آفريده نشده خبر داشتند كه او را به خون ريزى و افساد در روى زمين متهم سازند؟
مترجم محترم در تحليل ديدگاه خود, در پاورقى چنين آورده است: (اينجا خليفة بر حسب تحليل عقلى, ادبى, قرآنى و حديثى هرگز جانشين خدا نيست, چنان كه در ترجمان تفسيرى فارسى و (تفسير الفرقان) عربى به تفصيل آمده است; زيرا خدا هرگز جانشينى ندارد كه (ليس كمثله شىء).
در اين تحليل آنچه جاى تأمل دارد, احاديثى است كه در اين خصوص وجود دارد و به حتم مترجم محترم نسبت به آنها پاسخ مناسب در كتب مورد اشاره داده است. اما وجود (جانشين براى خدا) با (ليس كمثله شىء) منافاتى ندارد; زيرا جانشينى شأن اعطايى است و لزومى ندارد كه جانشين شبيه كسى باشد كه آن را اعطاء مى كند. در ترجمه آيات ياد شده مترجم محترم در دو جا از عبارت (خبر مهم) استفاده كرده است. براى خواننده روشن نيست كه (از نام هاى ايشان به من خبرى مهم دهيد) و يا (پس چون (آدم) ايشان را از اسامى آنان خبرى مهم داد) يعنى چه؟ واژه (مهم) از كجا آمده و چه معنايى افاده مى كند؟ جز اين است كه عبارت را نامفهوم ساخته است؟ حذف آن چه مشكلى ايجاد مى كرد؟
نكته مهم در اين ترجمه نفى سجده بر آدم است و اينكه فرشتگان به شكرانه تعليم آدم به خدا سجده كردند. اين ترجمه گرچه اعتراض مشهور سجده بر غير خدا را پاسخ مى دهد, اما با سياق اين آيات و آيات ديگرى كه به اين موضوع مى پردازند, هماهنگى ندارد. مترجم تلاش كرده در آن جا ها چنين ترجمه اى ارائه دهد, اما در ارائه ترجمه اى روان و قابل قبول توفيق به دست نياورده است. براى تبيين موضوع به ناچار ترجمه آياتى كه در سوره هاى ديگر به اين موضوع پرداخته نقل مى كنيم:
(و به راستى شما را به درستى خلق كرديم. سپس به صورتگرى شما پرداختيم. پس از آن به فرشتگان گفتيم: براى (شكرانه تعليم) آدم (براى من) سجده كنيد. پس (همه) سجده كردند, جز ابليس (كه) از سجده كنندگان نبود. (خدا) فرمود: چون تو را به سجده امر كردم, چه چيز تو را باز داشت از اينكه (براى من) سجده كنى؟ گفت: من از او بهترم, مرا از آتش و او را از گِل آفريدى.) (اعراف, آيه11ـ12)
(و چون به فرشتگان گفتيم: براى (شكرانه يادگيرى از) آدم (خدا را) سجده كنيد, پس (همه) سجده كردند, جز ابليس (كه) گفت: آيا براى كسى كه در حال گل بودن (او را) آفريدى سجده كنم؟) (اسراء, آيه61)
(پس هنگامى كه آن را درست كردم, و از روح ممتاز (آفريده) خود در آن دميدم, براى او به سجده درافتيد…. پس فرشتگان همگان به سجده فرو افتادند, جز ابليس (كه) خوددارى كرد كه با سجده كنندگان باشد. فرمود: ابليس! تو را چه شده كه با سجده كنندگان نيستى؟ گفت: من (آن كسى) نبوده ام كه براى بشرى كه او را از گل خشك (و) سياه [:لجن] و تغيير يافته و ديرپا آفريده اى, سجده كنم.) (حجر, آيه29ـ33)
در ذيل ترجمه اين آيات چنين نوشته: اين سجده شكر است براى آفرينش آدم كه معلم فرشتگان بود و نه اينكه خود آدم مورد سجود باشد و بر حسب آيات و رواياتى سجده ـ و حتى ركوع ـ براى غير خدا شرك آميز است. [ص263)
تا اينجا مترجم محترم هرجا سخن از آفرينش انسان و سجده فرشتگان در اين داستان آمده به سجده شكر براى خداوند ترجمه و تفسير كرده است, ولى در سوره ص كه باز داستان آفرينش, سجده فرشتگان و استكبار شيطان مطرح شده, از اين روش پيروى نكرده است. در آنجا مى خوانيم: (چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من بى گمان آفريننده بشرى از گل هستم. پس هنگامى كه درستش كردم و از روح برگزيده (ى آفرينش)ام در او دميدم سجده كنان براى او (در برابر من) فرو افتيد. پس فرشتگان همگان با هم سجده كردند. مگر ابليس (كه) تكبر جست و از كافران بود. فرمود: اى ابليس! چه چيز تو را مانع شد, براى چيزى كه به دو دست (قدرت) خويش آفريدم سجده آورى؟ آيا تكبر نمودى يا از مهتران و برجستگان بوده اى؟ گفت: من از او بهترم; مرا از آتش آفريدى و او را از گل آفريدى.) (ص, آيه71ـ76)
به نظر مى رسد آيات سوره ص صريح تر از آن است كه ديدگاه آقاى دكتر صادقى را در خصوص سجده شكر برتابد. شايد به همين خاطر وى در ترجمه اين آيات ديدگاه خويش را به صراحت نياورده است.
ظاهراً آنچه موجب شده مترجم محترم در ترجمه آيات مربوط به آفرينش انسان و سجده فرشتگان به تكلّف گرفتار شوند, حرمت سجده بر غير خداست و همان گونه كه در پاورقى ترجمه آيه 29 سوره حجر آورده از روايات و آيات فهميده مى شود كه سجده بر غيرخدا شرك است.
اما رهايى از اين پى آمد, محتاج چنان تصرف عميقى در معناى آيات نبود و آيه 75 سوره ص تا حدود زيادى اين مشكل را حل كرده است. از اينكه خداوند به ابليس مى گويد: آيا تكبر ورزيدى و يا از مهتران و برجستگان بودى, مى توان فهميد كه سجده مزبور سجده عبادى و پرستشى نبود بلكه سجده حرمتى بود كه معمولاً كهتران در برابر مهتران انجام مى دهند و از استدلال ابليس هم به خوبى اين امر پيداست; زيرا ابليس نمى گويد كه او به خاطر خدا نبودن لايق سجده نيست, بلكه مى گويد من از او مهتر و برتر هستم و شأن من بالاتر از او است و بايد او به من احترام كند و نه من به او. و اگر سجده پرستشى و عبادى بود, براى ابليس راحت تر بود كه با استناد اين كار به شرك و حرمت, از آن سربرتابد. از همه اينها گذشته روح عبادت, اطاعت از خداست, وقتى خدا بر كارى از قبيل سجده بر آدم دستور داد, اين سجده فرمان برى از خداست و عبادت اوست و قطعاً از حرمت سجده بر غير خدا خارج و مستثنا مى باشد. بنابراين, راه رهايى از مشكل حرمت سجده بر غير خدا در ترجمه اين آيات, چندان مشكل نبود كه از ظاهر قرآن دست برداريم و سجده مزبور را به سجده شكر براى تعليم ترجمه كنيم.
8. در ترجمه آيه39 سوره بقره چنين مى خوانيم: (و كسانى كه كفر ورزيدند و با نشانه هاى ما (همان ها و ما را) تكذيب كردند, اينان همراهان آتش, (و هم) ايشان در آن ماندگارانند.) در اين ترجمه عبارت (با نشانه هاى ما (همان ها و ما را) تكذيب كردند) مفهوم روشنى ندارد. در آيه تكذيب ايات الهى مطرح است نه آن كه به وسيله آيات خدا را تكذيب كردن مطرح باشد. كافران آيات الهى را ابزار تكذيب قرار نمى دادند, بلكه آيه و نشانه الهى بودن اين آيات را تكذيب مى كردند. گرچه نتيجه آن تكذيب الهى بود, اما آيه تكذيب را به نشانه ها و آيات برگردانده است و در ترجمه هم بايد اين امر مراعات گردد.
عبارت (همراهان آتش) بودن هم عبارت رسايى نيست; زيرا اصحاب هميشه به معناى همراه نيست. آيا تعابير چون اصحاب العمل, اصحاب الفكر, اصحاب الدَين را بايد همراهان كار, همراهان فكر و همراهان طلب ترجمه كنيم و يا كارفرمايان, انديشوران و بستانكاران ترجمه كنيم؟ به نظر مى رسد واژه هايى چون جهنميان, اهل آتش و نظاير آن رساتر و گوياتر باشد.
9. در آيه 45 همين سوره مى خوانيم: (و با شكيبايى و نماز (در راه خدا) يارى جوييد….) متن آيه چنين است: واستعينوا بالصبر والصلوة… كه ترجمه روان آن (به شكيبايى و نماز يارى جوييد…) است. در اين ترجمه مشخص است كه انسان از چه چيزى يارى مى جويد, ولى در ترجمه آقاى صادق مشخص نيست كه با شكيبايى و نماز از كى بايد يارى جست؟
10. در ترجمه آيه 49 از همان سوره مى خوانيم: (و چون شما را از (چنگ) فرعونيان رهانيديم; حال آنكه شما را شكنجه اى بد مى كردند: پسرانتان را سر مى بريدند و زنانتان را زنده مى گذاشتند و از آنان سلب حيا مى كردند….)
در اين آيه عبارت (ويستحيون نساءكم) به (زنانتان را زنده مى گذاشتند و از آنان سلب حيا مى كردند) ترجمه شده است. مترجم در پاورقى چنين گفته است: يستحيون از استحياء است كه در اينجا هم حيات و هم حيا را معنا مى دهد.
گرچه هم واژه (حيا) به معناى شرم نيز به باب استفعال برده مى شود, اما استحياء از ماده حيا به مفهوم شرم در اينجا معنا نمى دهد. سلب حيا كردن معناى (يستحيون) نيست; زيرا اولاً در مفهوم استفعال طلب وجود دارد و اگر از اين باب باشد بايد به درخواست شرم ترجمه شود كه برخلاف مفهومى است كه مترجم آورده است. ثانياً استحياء از ماده (حيا) به معناى شرم لازم است و معمولاً با حرف (من) متعدى مى شود و اگر در آيه از اين ماده گرفته شده باشد, بايد يستحيون من… باشد كه باز هم با آنچه مترجم منظورش است, تفاوت دارد. به نظر مى رسد كه معناى درست آن همان (زنده نگه داشتن است كه با كشتن پسران هم تناسب دارد.
11. در ذيل ترجمه آيه 53 همين سوره كه چنين است: و چون موسى را كتاب و فرقان [:جدا كننده حق از باطل] داديم…, آمده: اينجا (فرقان) بعد از كتاب دليلى است بر اين حقيقت كه كتاب تورات به خودى خود فرقان و معجزه ربّانى نبوده است. ولى برحسب آياتى چند قرآن هم كتاب است و هم فرقان كه به خودى خود معجزه و از تمامى معجزات هم برتر است. براى من خواننده اين برداشت از پشت سر هم آمدن (كتاب و فرقان) چندان روشن نيست. مگر ايرادى وجود دارد كه در آيه كتاب موسى(ع) به وصف كتاب و فرقان آمده باشد و هر دو واژه اشاره به يك واقعيت باشد؟
12. در آيه 62 همين سوره مى خوانيم: بى گمان, كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه يهودى شدند و نصرانيان و صابئان [:التقاطيان]…
ظاهراً صابئان فرقه اى خاص و موحد بودند و هنوز هم بقاياى آنان در استان خوزستان وجود دارد و براى مردم آن روز كاملاً شناخته شده بود. دليلى ندارد آن را به مفهوم عام (التقاطى) بگيريم.
13. در ترجمه آيه143 همين سوره چنين مى خوانيم: (و بدين گونه ما شما [:معصومان محمدى(ص)] را امتى واسطه (ميان رسول و امت) قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد, و پيامبر (نيز) بر شما گواه باشد….)
آميختن ديدگاه هاى كلامى در ترجمه قرآن چه مقدار رواست؟ اگر قرآن چنين ترجمه شود و پيروان هر گروه و مذهبى ديدگاه هاى مذهبى و گروهى خودشان را در ترجمه قرآن به كار بگيرند, آيا مى توان به ترجمه ها اعتماد داشت؟ اگر چنين حقى براى ما شيعيان وجود دارد, چرا همين حق براى ديگر شيعيان از قبيل زيديان, اسماعيليان و… يا غير شيعيان چون ظاهريان, خوارج, اهل سنت و… نباشد؟ و اگر براى همه چنين حقى باشد, ترجمه قرآن چه سرنوشتى خواهد داشت؟ اگر مترجم محترم بگويند كه ما شيعيان برحق هستيم و در روايات شيعه چنين تفسير شده است, پاسخ نگارنده آن است كه كدام پيرو مذهب و گرايشى است كه گرايش خودش را ناحق بداند و در عين حال بر آن گرايش استوار بماند. و يا كدام مذهب و گرايشى است كه براى مذهب و گرايش خود دلايل عقلى يا نقلى نداشته باشد؟ به گمانم اگر در ترجمه قرآن اين قبيل گرايش ها را دخالت ندهيم, به سلامت قرآن از تحريف معنوى در آينده بيشتر كمك خواهيم كرد.
آنچه ياد شد نگاهى اجمالى به بخشى از ترجمه آقاى دكتر محمد صادقى تهران است. بديهى است كه همه اين ترجمه نيازمند نقد و بررسى و در نهايت اصلاح و بازبينى است. اميدواريم افرادى كه دستى در ترجمه قرآن دارند با ارائه نقدها و پيشنهادات, در بهبود ترجمه مزبور اقدام كنند و مترجم محترم با سعه صدر در چاپ هاى بعدى اصلاحات لازم را اعمال كند.

جمعه 24 شهریور 1391  3:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

پاسخ به نقد

حسين استادولى

درپى انتشار ترجمه اين‏جانب از قرآن كريم، دانشمند گرامى و قرآن‏پژوه معاصر، جناب آقاى بهاء الدين خرمشاهى ـ كه از ديرباز لطف و علاقه به بنده دارند و يكى از مشوقان اين جانب به ترجمه قرآن كريم و مبلغان آن در طول ترجمه و پس از آن بوده‏اند و در طول اشتغالات قرآنى نيز مذاكرات علمى ميان ما برقرار بوده است ـ به معرفى و نقد آن پرداختند و مقاله ارزشمند ايشان در خردنامه همشهرى، شماره 12، اسفند 85، تحت عنوان دل، بر زبان ما به چاپ رسيد. آن بزرگوار در معرفى اين ترجمه و صاحب آن از هيچ لطف و محبتى فروگذار نكردند و نظر مبارك خود را به طرزى بديع، قلمى شيوا، نثرى دل‏انگيز و با ادبيات ويژه خود در معرض ديد خوانندگان گرامى قرار دادند. طبيعى است كه ضمن معرفى، به نقاط مثبت و منفى ترجمه اشاره شود، و طبعاً ايشان نيز به پيروى از اين قاعده كلى، اشاراتى به برخى اشكالات داشتند كه به فرمايش خودشان بيشتر سهوالقلم و مسامحه و بعضاً سليقه‏اى است.
پس از چاپ اين مقاله، طى مذاكره‏اى تلفنى فرمودند كه بنا دارند آن مقاله را با اصلاحاتى، در مجله وزين و تخصصى ترجمان وحى ويژه ترجمه قرآن كريم به مديريت سرور عزيز و صاحب نظرمان جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمد نقدى به چاپ رسانند. نظر به اينكه جناب خرمشاهى با سماحت اخلاقى خويش فرموده‏اند: «نمى‏شود كه مدعى و داور يك نفر (بنده) باشد. پس طرح موارد از من و داورى از مترجم... و خوانندگان قرآن پژوه» اين بنده اجازه خواستم در همين مرحله نظر خود را درباره نقدهاى وارد شده بنويسم و همراه مقاله ايشان به چاپ رسد تا ميان نقد و پاسخ فاصله زمانى چندماهه جدايى نيفكند و فايده آن از دست نرود. اين پيشنهاد از سوى ناقد محترم و مسئول عزيز مجله پذيرفته شد و اينك به صورت حاضر تقديم مى‏گردد.
قابل ذكر است كه چون اين پاسخ‏نامه به همراه اصل نقد چاپ مى‏شود، اشكالات ناقد محترم به صورت خلاصه و نقل به معنا و گزارش محتوايى ذكر گرديده است. اميد است كه اين گونه مذاكرات و مكاتبات علمى بر غناى هرچه بيشتر بحث، و صحت و دقت افزون‏تر ترجمه‏هاى قرآن كريم بيفزايد.

جناب خرمشاهى در مقدمه نقد فرموده‏اند: چرا ترجمه به ويراستار سپرده نشده است؟
پاسخ: براى اين مسئله دو دليل وجود داشت: اولاً خودم آن را ويراسته‏ام، زيرا پس از پايان يافتن ترجمه، يك بار آن را بازخوانى كرده و به اصلاح عبارات پرداختم، و بار ديگر به ويرايش محتوايى پرداخته و در اين راستا به تفاسير گوناگون مراجعه كرده و به اصلاح و تكميل و شرح و توضيح اقدام نمودم. بنابراين، ويرايش ديگرى را لازم نديدم. ثانياً در اثر كوشش جانكاهى كه در اين راه به كار بردم و تقريباً اطمينان به صحت ترجمه داشتم، نخواستم شخص ديگرى در آن نقش داشته باشد، تا بدين وسيله توان شخصى خود را بسنجم و نيك و بد و زشت و زيبا و صحت و سقم ترجمه مربوط به خودم باشد و بتوانم گفت: هذا جُناتى و خياره فيه...
خوشبختانه مشاهده مى‏شود كه اين كار يك‏نفره از نظر دقت در محتوا و صحت مطبعى و ويرايش فنى نسبت به ترجمه‏هاى پيش از خود (نه ترجمه‏هايى كه توسط اين‏جانب ويرايش شده است) بى‏اشكال‏تر است. و اگر درست‏نامه‏اى به خط خود تنظيم كرده و در اختيار برخى از دوستان قرآن پژوه از جمله ناقد محترم نهاده‏ام، تنها براى اين بوده كه آن بزرگواران بدانند كه موارد مذكور سهوالقلم بوده نه آنكه مترجم به خلط و اشتباه افتاده است. نيز متذكر مى‏شوم كه اگر بنا شود اين گونه سهوها در ترجمه‏هاى چاپ اول ساير مترجمان گرانقدر استخراج شود بيش از اينها خواهد بود.
اما درباره نقد ترجمه حاضر بايد گفت: از 27 موردى كه جناب خرمشاهى ذكر فرموده‏اند، خوشبختانه هيچ يك غلط نيست، يعنى اشتباه در ترجمه يك واژه يا تركيب يك بخش از آيه يا بدفهمى از يك آيه (كه بيشتر اغلاط ترجمه‏ها از اين گونه موارد است) صورت نگرفته؛ چيزى كه هست به قول جناب ايشان، موارد مذكور، بيشتر سليقه‏اى يا استحسانى است و اين بسى مايه خوشوقتى و شكرگزارى است كه در 50 صفحه از يك ترجمه قرآن كريم حتى يك غلط مسلّم يافت نشود و ناقد محترم ناگزير به موارد سليقه‏اى و استحسانى اشاره فرمايد. اما چنان كه خواهيد ديد، در موارد مذكور حتى ايراد سليقه‏اى هم به چشم نمى‏خورد و هر كدام به شايستگى قابل دفاع است. اكنون به يكايك موارد كه خرمشاهى عزيز اشاره فرموده‏اند، طبق شماره‏گذارى ايشان، مى‏پردازيم و آنچه به نظر قاصر مى‏رسد عرضه مى‏داريم.

1) فرموده‏اند: چرا مِنْ دُونِ اللّهِ (بقره، 23) به «جز خدا» ترجمه شده است؟
پاسخ: براى دون معانى چندى ذكر شده كه از جمله غير و الاّ است و اين دو كلمه در فارسى به «جز» ترجمه مى‏شود. اما اينكه دُونِ اللّهِ در اين آيه به معناى «جز» است، سخن مرحوم طبرسى در مجمع البيان است كه مِنْ غَيْرِ اللّهِ تفسير فرموده،[1] و نيز در جوامع فرموده: «والمعنى ادعوا كلَّ من يشهدكم و استظهِروا به من الجن والانس الاّ اللّه‏ تعالى، فانه القادر على أن يأتى بمثله دون كلِّ شاهد».[2] و اتفاقاً تفسيرى كه هنگام ترجمه (نه پس از آن) كنار دست من قرار داشت تفسير جوامع الجامع بود و ترجمه را تا جايى كه سخن اين تفسير را مقبول مى‏دانستم بر اساس آن انجام داده‏ام.
اما اين اشكال كه «جز خدا» موهم اين معناست كه گويى خداوند جزو ياران و گواهان ايشان است، وارد نيست، زيرا اولاً استثنا منقطع است چنان كه در عبارت بالا مشاهده مى‏شود. و اگر استثنا متصل باشد باز هم مشكلى ايجاد نمى‏كند، زيرا فرض اين كه خداوند به منزله يكى از شاهدان و ياران آنها باشد ولى قطعاً اين شهادت و يارى را ندهد بى‏مانع است. ثانياً ابوالبقاء عكبرى (م 616) مِنْ دُونِ اللّهِ را در موضع حال از شهداء دانسته، يعنى شاهدانى كه غير از خدا هستند.[3] بنابراين در ترجمه اشكالى وجود ندارد.

2) فرموده‏اند: ترجمه فَسَوّاهُنَّ (بقره، 29) به «ترتيب داد» شيوا نيست و به همين دليل در موارد ديگر از واژه‏هاى ديگرى استفاده شده است.
پاسخ: بنده هيچ ناشيوايى در اين تركيب مشاهده نكردم و اينكه سَوّى را در موارد ديگر به گونه‏اى ديگر ترجمه كرده‏ام به جهت اقتضاى مقام بوده نه آنكه «ترتيب دادن» ناشيوا بوده است. اما موارد ده‏گانه‏اى كه ناشيوا دانسته شده، دليل آنها ذكر نگرديده تا به ناشيوايى آنها پى‏ببريم. و درباره دو كلمه «اجبار و زور» كه فرموده‏اند: عطف مترادفين است و اين روا شمرده نمى‏شود؛ بايد گفت كه عطف مترادفين نيست بلكه عطف تفسيرى است. يعنى «زور» ترجمه «اكراه» است نه مرادف آن، زيرا مرادف يك واژه در هر زبانى در همان زبان فرض دارد نه در زبان ديگر. از طرفى مى‏دانيم كه «اكراه» با «اجبار» فرق دارد. اكراه انجام كارى است كه با اراده فاعل صورت مى‏گيرد ولى ناخواسته و با زور و فشارى كه بر فاعل تحميل مى‏شود، و اجبار انجام كارى است بدون اراده فاعل. بنابراين به نظر نمى‏رسد اشكالى در كار باشد مگر آنكه عطف تفسيرى را هم مجاز نشماريم و شيوا ندانيم.
3) فرموده‏اند: ترجمه مُلاقُوا رَبِّهِمْ (بقره، 46) به «ديداركننده پروردگارشان» درست نيست، زيرا «ديدار» ترجمه رؤيت است نه «ملاقات».
پاسخ: شكى نيست كه ملاقات به معناى ديدار است و از قضا خود جناب خرمشاهى در واژه نامه قرآنى كه در مؤخره ترجمه خود آورده‏اند[4]، ملاقات را به «ديدار كردن» ترجمه فرموده‏اند. بايد دانست كه نسبت ملاقات با رؤيت، عموم و خصوص من وجه است، يعنى برخى از ملاقات‏ها رؤيت است و برخى از رؤيت‏ها ملاقات؛ و كلمه «ديدار» ترجمه‏اى است كه با هر دو لغت سازگار است. اما اين كه آيا خدا را مى‏توان رؤيت كرد يا نه؟ مطلبى است كه در پاورقى توضيح داده شده و جناب ايشان هم اشاره فرموده‏اند. پس اشكالى وجود ندارد.
اما اين كه چرا در پاورقى از «مرگ» به «ديدار پروردگار» تعبير شده؟ پاسخش در ادامه پاورقى آمده است. و اين كه فرموده‏اند: تعبير متن و پاورقى مخالف است و آنچه در متن آمده در پاورقى نفى شده ؛ درست نيست، زيرا چنان كه گفتيم «ديدار» اعم از ديدن با چشم است نه به‏معناى ديدن با چشم؛ بنابراين مخالفتى ميان متن و پاورقى نيست. و اين كه فرموده‏اند: «ديدار پروردگار در يك جا به معناى مرگ، و در جاى ديگر به معناى اعتقاد به قيامت، آمده و اين دو مخالف هم‏اند، اين اشكال وارد نيست؛ زيرا هر دو تعبير به يك معناست و قيامت با مرگ آغاز مى‏شود و در حديث مشهور آمده است: من مات فقد قامت قيامته «هر كه بميرد قيامتش آغاز شده است».
همچنين ملاقات پروردگار به معناى اعتقاد به مرگ و قيامت در تفاسير از جمله مجمع البيان و الميزان آمده است. در تفسير ابوالفتوح نيز كه ايشان به آن استناد فرموده‏اند، ملاقات خدا به معناى مرگ آمده است و مرحوم شعرانى در حاشيه نوشته‏اند: «چون لقاء پروردگار در جمله پيش به معناى مرگ است...».[5]

4) فرموده‏اند: ترجمه خُذُوا بِقُوَّةٍ (بقره، 63، 93؛ اعراف، 171) به «محكم بگيريد» درست نيست، زيرا محكم گرفتن مربوط به اشياء فيزيكى / مادى است.
پاسخ: گرفتن يا محكم گرفتن اختصاص به اشياء فيزيكى / مادى ندارد، زيرا الفاظ براى معانى عامه وضع شده‏اند و اختصاص به هر يك از معانى خاصه از قرينه معلوم مى‏شود. مثلاً جاء به معناى «آمدن» است، منتها آمدن ملازم با حركت با پا نيست بلكه به معناى نزديك شدن يك چيز به چيز ديگر است، لذا جاء هم درباره خداوند استعمال مى‏شود و هم درباره بندگان. همچنين است واژه ميزان (ترازو) كه مصداق آن به مناسبت اشياء وزن شده مشخص مى‏شود. بنابراين، محكم گرفتن / به قوت تمام گرفتن، اولاً ترجمه دقيق و مطابق لفظ آيه است، ثانياً اختصاص به اشياء فيزيكى / مادى ندارد.
5) به نظر مى‏رسد نياوردن تعبير (عصر خود) در اين يك مورد به خاطر توضيحى بوده كه در پاورقى آمده است. بنابراين نه سهوى رخ داده و نه به تعبير ايشان «مسامحه‏اى».
6) فرموده‏اند: ترجمه فَتُوبُوا اِلى بارِئِكُمْ (بقره، 54) به «به سوى آفريدگارتان توبه كنيد» ايراد دارد و بايد «به سوى او بازگرديد» يا «به درگاه او توبه كنيد» باشد.
پاسخ: «بازگشتن» ترجمه «توبه كردن» است و فرقى ميان اين دو تعبير نيست. اين گونه اشكال گرفتن از باب تنگى قافيه است.
7) فرموده‏اند: «آتش آسمانى» در ترجمه صاعقه (بقره، 55) مصطلح نيست و بايد «آذرخش» ترجمه شود. من از ايشان مى‏پرسم اگر كسى معناى آذرخش را بپرسد، چه پاسخ بايد داد؟ آيا معناى آن و به اصطلاح، شرح الاسم آن، غير از «آتش آسمانى» است؟ اين اشكال نيز از نوع اشكال ششم است و الجواب، الجواب.
8) فرموده‏اند: در ترجمه أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ (بقره، 75) تعبير «طمع‏ورزى» درباره مسلمانان درست نيست و «طمع داريد» بايد «اميد داريد» ترجمه شود.
پاسخ: اين اشكال وارد نيست، زيرا اولاً خود قرآن كريم طمع را در دو معناى مثبت و منفى به كار برده و در اين آيه به معناى مثبت آن به كار رفته است، چنان كه واژه حرص و مشتقات آن كه به ظاهر منفى مى‏نمايد، يك بار به معناى منفى (بقره، 96) و چهار بار به معناى مثبت آن به كار رفته است (نساء، 129؛ توبه، 128؛ يوسف، 103؛ نحل، 37). ثانياً طمع نيز معناى عام دارد و نيك و بد آن با توجه به متعلَّق آن معلوم مى‏شود و خود لفظ معناى منفى ندارد. ثالثاً اميد مسلمانان نسبت به ايمان يهود مدينه، بيش از حد يك اميد ساده بوده است، زيرا پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص) بسيارى از يهوديان به مدينه آمده و در آنجا مسكن گزيده بودند و بعثت آن حضرت را انتظار مى‏كشيدند، از اين رو مسلمانان سخت دلبسته بودند كه يهوديان ايمان بياورند و پشتيبان پيامبر (ص) باشند. بنابراين، تعبير طمع در اينجا بهتر و رساتر از اميد است. در اينجا خوب است از ادبيات فارسى هم بهره جوييم و مطابق ذوق جناب خرمشاهى كه خود اديبى فرزانه‏اند، قطعه‏اى از عالم بزرگوار مرحوم شيخ بهايى بياوريم كه ايشان نيز «طمع» را به معناى مثبت آن به كار برده‏اند:
جد تو آدم بهشتش جاى بود
قدسيان كردند بهر او سجود
يك گنه چون كرد گفتندش تمام
مُذبنى مُذنب، برو بيرون خرام
تو طمع دارى كه با چندين گناه
داخل جنّت شوى اى روسياه[6]

9) فرموده‏اند: در ترجمه ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها (بقره، 106) اگر نُنْسِها را از «انساء» به‏معناى «بردن از خاطره‏ها» بگيريم، ترجمه غلط است، زيرا تاريخ وحى و تنزيل قرآن چنين چيزى را تأييد نمى‏كند.
پاسخ: اين يك مطلب تفسيرى و قابل بحث است كه ما نيز مانند ناقد محترم اطاله نمى‏دهيم، فقط عرض مى‏كنيم كه اين آيه دو گونه قرائت شده است: نُنْسِها كه قرائت مشهور است و مشتق از «نَسِىَ»، و نَنْسَأْها مشتق از «نسأ». و ما ترجمه را در متن، مطابق قرائت مشهور و آنچه در قرآن كريم ثبت است آورده‏ايم، و در پاورقى مطابق قرائت غيرمشهور. و اگر گفته شود نُنْسِها در اصل نُنْسِئْها بوده و همزه آن براى تخفيف حذف شده و اصلاً از «نسى» گرفته نشده است؛ پاسخ آن است كه ما چون اين احتمال را مى‏داديم، در پاورقى مطابق آن ترجمه كرده‏ايم. بنابراين اشكالى بر ترجمه متن وارد نيست.
10) فرموده‏اند: ترجمه فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ (بقره، 115) به «همان سو، روى خداست» درست نيست، زيرا خداوند «رو» ندارد و وَجْهُ اللّهِ بايد مانند يداللّه‏ و جنب اللّه‏ تأويل شود، و ترجمه «همان سو، سوى خداست» درست است.
پاسخ: درست است كه وجه اللّه‏ (روى خدا) بايد مانند يداللّه‏ و جنب‏اللّه‏ تأويل شود، ولى تأويل اين گونه الفاظ بايد به طور كلى در يك بحث تفسيرى صورت گيرد نه در ترجمه. جناب خرمشاهى در ترجمه خود از آيه 73 سوره آل عمران، قل ان الفضل بيداللّه‏ آورده‏اند: «بگو چنين فضلى در دست خداوند است» و در ترجمه آيه 64 سوره مائده، وقالت اليهود يداللّه‏ مغلولة... بل يداه مبسوطتان آورده‏اند: «و يهوديان مدعى شدند كه دست خداوند [از آفرينش يا بخشش] بسته است؛... آرى دستان او گشاده است». سؤال اين است كه چرا يداللّه‏ را تأويل نفرموده‏اند؟ پس اگر لفظى واجب التأويل بود لازم نيست در ترجمه تأويل شود، گرچه تأويل آن در ترجمه مانعى ندارد. ديگر آنكه آيا با آوردن «سوى خدا» مطلب حل مى‏شود و اشكال كلامى باقى نمى‏ماند؟ البته باز هم جاى سؤال باقى است كه مگر خداوند در سويى قرار دارد كه هر سو، رو كنيم همان سو، سوى خدا باشد؟
سپس فرموده‏اند: ترجمه صِبْغَةَ اللّهِ (بقره، 138) به «رنگ خدا» درست نيست و بايد «رنگ‏آميزى خدا» يا «نگارگرى خدا» ترجمه شود، و رنگ خدا، مثل خون خدا، تعابيرى شاعرانه‏اند، نه علمى و جدى.
پاسخ: اولاً اگر اين تعابير، شاعرانه است بايد تعبير «روح خدا» و «خانه خدا» نيز شاعرانه باشد، در حالى كه قطعاً جناب خرمشاهى چنين نمى‏پندارند. ثانياً در تعابير فارسى، فراوان گفته مى‏شود: فلانى رنگ ايمان دارد، رنگ كفر دارد، رنگ خدايى دارد، رنگ شيطانى دارد؛ و هيچ اشكالى در اين گونه تعابير نيست. ثالثاً درباره «رنگ خدا» در پاورقى توضيح داده‏ام و جاى ابهامى باقى نمانده است.
11) فرموده‏اند: كلمه واسع (بقره، 115) «[از هر جهت] گسترده» ترجمه شده و در 6 مورد ديگر «وسعت بخش» و در يك مورد «توانگر» و اين را اشكالى در ترجمه قلمداد كرده‏اند.
پاسخ: اين روش نه تنها غلط نيست، بلكه شايد از شاهكارهاى اين ترجمه باشد. زيرا واسع گاه صفت ذات است و گاه صفت فعل. مرحوم فيض كاشانى ضمن شرح اسماء الحسنى گويد: الواسع مشتقٌ من السعة، والسعة تضاف مرّة الى العلم، اذا اتّسع و أحاط بالمعلومات الكثيرة، واُخرى الى الاحسان و بسط النعم و كيف ما قدّر و على اىّ شى‏ء نزل...».[7] و شهاب الدين سمعانى (م 534) در همين مورد گويد: «بعضى گفته‏اند: معناى واسع، عالِم است، و بعضى گفته‏اند: غنى، و بعضى گفته‏اند: بسيارعطاست...».[8]
شك نيست كه «علم» از صفات ذات است و «احسان» از صفات فعل، بنابراين، هرجا «[از هر جهت] گسترده» و «توانگر» معنا كرده‏ام، به تناسب و سياق آيه و با مراجعه به تفاسير، واسع را از صفات ذات دانسته‏ام، و هر جا «وسعت‏بخش» معنا كرده‏ام، آن را از صفات فعل شمرده‏ام.

12) فرموده‏اند: ترجمه رؤوف (بقره، 143، 207) به «دلسوز بندگان» موهم اين است كه گويى خداوند «دل» دارد.
پاسخ: اين اشكال نيز مانند اشكال 10 است كه پاسخ آن داده شد.
13) فرموده‏اند: چرا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ (بقره، 144، 145) «آنان كه كتاب داده شده‏اند» ترجمه شده نه «اهل كتاب»؟
پاسخ: دليلش فرق دو گونه تعبير در خود قرآن كريم است، گرچه معنا يكى است. شايد اگر «اهل كتاب» ترجمه مى‏كردم، ناقد محترم ديگرى آن را نقد مى‏كرد كه چرا ترجمه مطابق لفظ آيه نيست.
14) فرموده‏اند: ترجمه لعلَّ به «شايد كه» ايراد كلامى دارد و «باشد كه» درست است.
پاسخ: هر دو تعبير به يك معناست و فرقى ميان آنها از نظر لغت نيست. و اما اشكال كلامى آن مانند ساير موارد، بايد در تفسير حل شود نه در ترجمه.
15) فرموده‏اند: چرا عين لفظ آيه: اِنّا لِلّهِ وَ اِنّآ اِلَيْهِ راجِعُونَ (بقره، 156) در ترجمه نيامده است؟ زيرا مصيبت‏زدگان عين آيه را تلفظ مى‏كنند نه ترجمه آن را.
پاسخ: اين اشكال وارد است و بايد عين آيه در ترجمه ذكر مى‏شد. ولى خوشبختانه اشكالى به ترجمه آيه وارد نيست.
16) فرموده‏اند: ترجمه أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما (بقره، 158) به «ميان آنها طواف كند» نادرست است، زيرا طواف به پيرامون‏گردى / دوره‏گردى مى‏گويند و فروشنده دوره‏گرد را «طوّاف» مى‏گويند، و به كار بردن طواف در اينجا (سعى ميان صفا و مروه) صريحاً و واضحاً نادرست است، و ترجمه پيشنهادى ايشان چنين است: «ميان آنها را بپيمايد».
پاسخ: تطوّف و طواف چنان كه مرحوم علامه طباطبايى فرموده است، گردش دور چيزى است و مراد از گردش آن است كه حركت از هرجا شروع مى‏شود به همانجا بازگردد. بنابراين لازم نيست اين حركت حتماً دورى و به گرد چيزى باشد، بلكه گرداگرد چيزى گشتن از مصاديق روشن طواف است نه معناى خاص آن (چنان كه طوّاف‏ها يعنى دوره‏گردها دور شهر نمى‏چرخند بلكه به جاهاى مختلف شهر مى‏روند و باز به جاى اصلى برمى‏گردند) و چون سعى ميان صفا و مروه از يك جا شروع مى‏شود و دوباره به همانجا بازمى‏گردد، قرآن كريم آن را طواف ناميده است.[9]
با توجه به اين توضيح، ترجمه «ميان آنها طواف كند / ميان آنها بگردد» ترجمه‏اى درست و بى‏اشكال است، و نه صريحاً و واضحاً، و نه كنايةً و مبهماً غلط نيست. اتفاقاً ترجمه پيشنهادى جناب خرمشاهى مورد اشكال و نيازمند دفاع و اصلاح است، زيرا لازمه پيمودن بازگشت به جاى اول نيست.

17) فرموده‏اند: در ترجمه فَأَحْيا بِهِ‏الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها (بقره، 164) «و با آن زمين را پس از مرگش زنده ساخته» مرگ زمين غريب (و نادرست) است و بايد «پس از پژمردنش» ترجمه مى‏شد.
پاسخ: مرگ زمين غريب نيست، زيرا اولاً قرآن كريم موتها را در مقابل أحيا به كار برده، بنابراين قطعاً تعبير مرگ زمين، بسيار بجاست. ثانياً «پژمردن» مقابل «زنده شدن» نيست بلكه مقابل «خرمى و شادابى» است.
18) فرموده‏اند: در ترجمه أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا (بقره، 170) «پدران خود را بر آن يافته‏ايم»، تعبير بر آن يافته‏ايم از نظر فرس قديم و جديد درست نيست.
پاسخ: اين اشكال وارد نيست و سليقه‏اى است. اتفاقاً در ترجمه‏هاى قديم و جديد همين تعبير به‏كار رفته است. در قديم، صاحب كشف الاسرار (خواجه عبداللّه‏ انصارى)، و در جديد، مرحوم راشد و آية اللّه‏ مكارم شيرازى (كه در فارسى‏نويسى اين بزرگان ترديدى نيست) همين گونه ترجمه كرده‏اند و مرحوم راشد به جاى «بر آن يافته‏ايم» «بر آن ديده‏ايم» نهاده‏اند.
19) فرموده‏اند: ترجمه فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ (بقره، 185) به «هر كه از شما اين ماه را دريافت» معهود و معمول نيست و به راستى معنايى را افاده نمى‏كند (پس نادرست است).
پاسخ: علامه طباطبايى در الميزان، شهد را به معناى حضر و علم و بلغ گرفته و فرموده است: «شهادت به معناى حضور همراه با تحمل علم به مشهود است. و شهادت ماه يعنى رسيدن به آن و علم به فرارسيدن آن، خواه همه ماه را دريابد يا قسمتى از آن را. اما اينكه شهود ماه به معناى ديدن هلال ماه باشد يا اينكه انسان، حاضر يا مقيم در شهر خود باشد نه مسافر، دليلى ندارد... و قرينه‏اى در آيه براى آن نيست».[10] بنابراين ترجمه «هر كه اين ماه را دريافت / آن را درك كرد و به آن رسيد» بدون اشكال است، و نظر جناب خرمشاهى ناظر به تفسيرى ديگر از واژه شهد است كه از سوى برخى ديگر از مفسران ابراز گرديده است.
20) ترجمه لباس (بقره، 187) به «پوشش» مانعى ندارد و فرقى با «پيراهن» نمى‏كند.
21) آيه 200 بقره كلمه «حسنة» ندارد، و در ترجمه جا افتادگى و غلط چاپى صورت نگرفته است و ناقد محترم آيه را اشتباه نقل كرده‏اند.
22) ترجمه سريع الحساب (بقره، 202)، به «سريع الحساب» مانعى ندارد و مرجوح نيست و ايراد ايشان سليقه‏اى است. اتفاقاً كلمه «زود شمار» شيوا نيست، زيرا رسيدگى به حساب لزوماً نيازى به شمارش ندارد. و «زودشمار» با دستگاه شمارشگر پول در بانك‏ها مناسب‏تر است.
23) فرموده‏اند: اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» (بقره، 203) بايد «نزد او محشور شويد» ترجمه شود، نه «به سوى او».
پاسخ: حشر به معناى جمع كردن است و چون با الى همراه شود دلالت بر تضمين دارد و تقدير آن چنين است: تُحشَرونَ وتُساقُون الَيه، يعنى شما را جمع مى‏كنند و به سوى او سوق مى‏دهند و مى‏برند. بنابراين در ترجمه اليه «به سوى» صحيح است نه «به نزد». البته ترجمه دقيق‏تر و روشن‏تر چنين است: «محشور شده و به سوى او برده مى‏شويد».
24) فرموده‏اند: ترجمه يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ (بقره، 217) «از تو درباره ماه حرام، از جنگ در آن پرسند» سرراست و بسامان نيست، زيرا قتال فيه صفت يا عبارت وصفى راجع به الشهر است، و ترجمه سرراست چنين است: «از تو درباره كارزار در ماه حرام مى‏پرسند».
پاسخ: قتال فيه صفت يا عبارت وصفى نيست، بلكه بدل اشتمال است؛ يعنى «از تو درباره ماه حرام مى‏پرسند ولى نه از خود آن بلكه از جنگ در آن». و در زبان عرب اين گونه تعبير را به خاطر تأكيد حكم مى‏آورند. بنابراين، ترجمه پيشنهادى گرچه سرراست‏تر است اما دقيق نيست و تأكيد حكم در آيه را نمى‏رساند و اگر چنين ترجمه مى‏شد مورد نقد ديگران قرار مى‏گرفت.
25) فرموده‏اند: ترجمه أَلَمْ تَرَ اِلَى (بقره، 243) «آيا ننگريستى...» اشكال دارد و بايد مثلاً «آيا ملاحظه نكرده‏اى / آيا تأمل نكرده‏اى» معنا شود.
پاسخ: واژه «رؤيت» هر گاه با الى متعدى شود به معناى نگاه با دقت و تأمل است، و همان فرقى كه ميان «ديدن» و «نگريستن» در فارسى هست، ميان «رؤيت» و «نظر» در عربى هست. اما نگاه هميشه نگاه محسوس و با چشم نيست بلكه به معناى دقت و انديشه نيز به كار مى‏رود و لازم نيست لفظ آن تبديل به دقت و انديشيدن شود. اين گونه ايرادات از جناب خرمشاهى كه در اديب بودن ايشان كمترين ترديدى نيست، بعيد است.
26) فرموده‏اند: در ترجمه مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا (بقره، 245) «قرض دادن به خدا» به بداهت عقل درست نيست.
پاسخ: ايشان پنداشته‏اند كه قرض همواره بايد از سوى بى‏نياز به نيازمند داده شود، درصورتى كه شرط نيازمندى در مفهوم قرض، نهفته نيست. اميرمؤمنان (ع) مى‏فرمايد:... وَلَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ... اِسْتَقْرَضَكُمْ وَلَهُ خَزائِنُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَميد، وَ اِنَّما أرادَ اَن يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً.[11] «...خداوند از شما قرض خواسته اما نه از روى نادارى و تنگدستى... بلكه در حالى از شما قرض خواسته كه خزائن آسمانها و زمين از آنِ اوست و او بى‏نياز و ستوده است. او مى‏خواهد شما را بدين سب بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مى‏كنيد (و دل از مال برمى‏داريد)».
بنابراين، در ترجمه آيه، نياز به هيچ تقديرى و افزودن كلمه‏اى نيست، به ويژه آنكه در پاورقى هم توضيح لازم داده شده است.

27) فرموده‏اند: ترجمه وَ ما لَنا (در بقره، 246) به «ما را چيست» درست نيست.
پاسخ: اين ترجمه هم مطابق آيه است و هم بسيار روشن ؛ يعنى چه دليلى داريم؟ / چه مانعى داريم؟
پی نوشت ها:

[1]. مجمع البيان ج 1، ص 62.
[2]. جوامع الجامع، ج 1 ص 30.
[3]. املاء ما منّ به الّرحمن، ج 1، ص 25.
[4]. ترجمه قرآن كريم، بهاء الدين خرمشاهى، ص 817.
[5]. تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 171.
[6]. كليات شيخ بهايى ، ص 10.
[7]. علم اليقين ج 1، ص 131.
[8]. روح الأرواح ، ص 389.
[9]. الميزان، ج 1، ص 385.
[10]. الميزان، ج 2، ص 24.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 183.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهى به تازه‏ ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهران

على اكبر طاهرى

در شماره قبل، ترجمه سوره‏هاى فاتحه و بقره بررسى گرديد. اكنون در اين بخش ترجمه سوره‏هاى آل عمران و نساء مورد بررسى قرار مى‏گيرد. يادآورى مى‏شود در اين قسمت و قسمتهاى بعدى، در هر موردى كه لازم است ترجمه درست يك آيه آورده شود، به جاى نقل از يك ترجمه، از چند ترجمه مختلف مثال آورده مى‏شود، تا موضوع روشن‏ترشود. در ضمن، نخست به برخى نكات مثبت در ترجمه مورد بحث ـ كه مترجم گرامى نسبت به آنها توجه كافى مبذول داشته‏اند ـ اشاره مى‏كنيم.

الف ـ آل عمران، 3:

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْريةَ وَ الاِْنِْجيلَ
«كتاب [قرآن] را در تأييد آنچه (از كتابهاى آسمانى) برابرش مى‏باشد، به تمامى حقّ و به تدريج بر تو نازل كرد و (نيز هر يك از) تورات و انجيل را يكجا نازل فرمود».
بررسى: در اين آيه، در مورد نزول قرآن «نزّل» (باب تفعيل) و در مورد نزول تورات و انجيل «انزل» (باب افعال) به كار رفته است؛ غالب مترجمان (از جمله اين جانب) هر دو را يكسان به «فرو فرستاد» يا «نازل كرد» ترجمه كرده‏اند؛ ولى آقاى دكتر صادقى آن را در مورد قرآن با تعبير «به تدريج نازل كرد» و در مورد تورات و انجيل با تعبير «يكجا نازل فرمود» ترجمه كرده‏اند كه با معناى دو باب تنزيل و انزال و نيز با شواهد تاريخى سازگار است.
ترجمه درست ديگر: «اين كتاب را به حق (و هدفى والا و عقلانى) به تدريج برتو فروفرستاد كه تصديق كننده است آنچه را پيش از اوست، (از پيامبران و شرايع و كتابهاى آسمانى)، و (هر يك از) تورات و انجيل را دفعتاً و مجموعاً فروفرستاد». (مشكينى)

ب ـ آل عمران، 85:

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ
«هركه جز تسليم (در برابر خدا) دين و طاعتى ديگر برجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است».
بررسى: غالب مترجمان در اين مورد و موارد مشابه كه چند بار در قرآن آمده است، گفته‏اند: «هركه جز اسلام دينى بطلبد...» (و يا قريب به اين مضمون). معناى اصلى «اسلام» همان «تسليم» است و اساساً اين دو كلمه مترادف‏اند و بديهى است كه منظور از تسليم، تسليم در برابر خداست كه استاد نيز اين معنى را در پرانتز افزوده‏اند. مؤيّد درستى اين نظر، آيه 54 زمر (39) است كه مى‏فرمايد: وَ أَنيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ «به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد».
ساير ترجمه‏هاى درست: «هر كه جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زيانكاران است». (مكارم شيرازى)
«هر كه دينى غير از تسليم [در برابر خدا] اختيار كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد؛ و در آخرت در شمار زيانكاران خواهد بود». (طاهرى)

ج ـ آل عمران، 200:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا...
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صبر كنيد و هم در صبر هماهنگى نماييد».
بررسى: باب مفاعله غالباً بر مشاركت دلالت دارد، و در اين آيه دستور داده شده كه علاوه بر اينكه خودتان به طور فردى صبر و مقاومت و پايدارى مى‏كنيد، با همكارى ديگران نيز به صورت جمعى صبر و پايدارى داشته باشيد. مترجم گرامى همين معنى را در ترجمه لحاظ كرده‏اند. ساير مترجمان غالباً دو فعل «اصبروا» و «صابروا» را يكسان فرض كرده و در ترجمه آنها دو تعبير مترادف آورده‏اند.
ترجمه‏هاى درست ديگر: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شكيبا باشيد و ديگران را به شكيبايى فرا خوانيد». ـ (آيتى).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شكيبايى ورزيد و ديگران را نيز به شكيبايى واداريد». (مشكينى)
«اى مؤمنان، به صورت فردى و جمعى پايدار باشيد». (طاهرى)

و اينك دنباله موارد ترك اولى

38 ـ آل عمران، 30:
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَدًا بَعيدًا
«روزى كه هر كس آنچه (كار) نيك به جاى آورده حاضر شده مى‏يابد، دوست دارد كاش ميان او و كارهاى بدش، به راستى فاصله‏اى دور باشد».
بررسى: بخشى از اين آيه در ترجمه نيامده است.
39 ـ آل عمران، 36:
فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنّى وَضَعْتُهآ أُنْثى وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى وَ إِنّى سَمَّيْتُها مَرْيَمَ
«پس چون او را فرو نهاد گفت: پروردگارم! من او را به راستى دختر زادم ـ در حالى كه خدا به آنچه او زاييده داناتر است ـ و پسر چون دختر نيست، و من نامش را مريم نهادم».
بررسى: در عبارت «و ليس الذّكر كالأنثى» اگر منظور اين بخش از آيه به طور كلى مقايسه بين پسر و دختر بود، (البته از نظر كارآيى در خدمتگزارى در معبد) و كلام هم كلامِ همسرِ عمران مى‏بود، با توجه به اينكه همسر عمران به دليل عدم قابليّت دختر براى كار سنگين خدمتگزارى در معبد متأسف شده بود، على‏القاعده بايد تعبير آيه اين گونه مى‏بود: «و ليس الأنثى كالذّكر» در حالى كه تعبير به عكس است. به نظر مى‏رسد اين جمله دنباله كلام معترضه‏اى است كه قبل از آن آمده است، يعنى «واللّه‏ اعلم بما وضعت». بيشتر مترجمان فقط بخش اول را معترضه دانسته‏اند، در حالى كه هر دو بخش، معترضه و كلام خداست. در ضمن، الف و لام در «الذكر» براى جنس، و در «الأنثى» براى عهد است و مقصود اين است كه «هيچ پسرى مانند اين دختر نيست». بديهى است كه منظور پسران زمانه‏اند، همان گونه كه درباره بنى‏اسرائيل فرموده است: «وانّى فضّلتكم على العالمين» كه منظور مردم زمانه‏اند، زيرا بنى‏اسرائيل تنها ملت موحّد زمان بودند. در اينجا هم پسران زمانه در مقايسه با مريم قرار گرفته‏اند كه بدون واسطه مردى، مادر پسرى خواهد شد كه از پيامبران بزرگ است و معجزاتى خاصّ خود دارد.
بنابراين، ترجمه درست آيه، چنان كه در ترجمه اين جانب آمده چنين است: «و چون وضع حمل كرد، [با افسوس] گفت: پروردگارا، دختر زاده‏ام ـ در حالى كه خدا به حالِ فرزندى كه او [به دنيا] آورد، داناتر است و [مى داند كه] هيچ پسرى چون اين دختر نيست ـ و او را مريم نام نهادم...» واللّه‏ اعلم.
40 ـ آل عمران، 74: يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِه مَنْ يَشآءُ
«رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مى‏دهد».
بررسى: در اين ترجمه مفعول فعل جابه‏جا شده است. استاد، همين عبارت قرآنى را در آيه 105 سوره بقره درست ترجمه كرده‏اند، به اين صورت: «خدا هر كه را خواهد به رحمت خود اختصاص مى‏دهد». با توجه به اين ترجمه درست، زيرنويسى كه درباره آيه مورد بحث آورده‏اند دليلى نخواهد داشت.
41 ـ آل عمران، 104: أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «آنان همان رستگار كنندگانند».
بررسى: مترجم گرامى در برخى موارد درباره صيغه‏هاى مختلف «مفلحون» توضيح كوتاهى داخل پرانتز آورده‏اند؛ مثلاً در ترجمه آيه اول سوره مؤمنون «قد افلح المؤمنون» گفته‏اند: «مؤمنان بى‏گمان (خودشان و ديگران را) رستگار كردند» و نيز در آيه 21 سوره انعام در ترجمه عبارت «انه لا يفلح الظالمون» آورده‏اند: «بى‏گمان ستمگران (خودشان و ديگران را) رستگار نمى‏كنند.
درست است كه باب افعال غالباً براى تعديه است، ولى همواره چنين نيست ؛ باب افعال معانى ديگرى هم دارد كه موارد زير از جمله آنهاست:
1. داخل شدن در وقت؛ مانند اصبح المسافر، مسافر داخل صبح شد.
2. براى رسيدن وقت كارى؛ مانند: احصد الزرع، وقت درو رسيد.
3. براى سلب فعل؛ مانند: اعديتك، با تو ترك دشمنى كردم.
4. براى گرفتن فعل از اسم؛ مانند: اثمرت الشجرة، درخت ميوه داد.
5. براى مبالغه؛ مانند: اعظمته، او را بزرگ شمردم.
6. وبالأخره براى صيرورت؛ مانند: اَقْفَرتِ الأرض، زمين بى‏آب و گياه شد. و «قد أفلح المؤمنون» مؤمنان رستگار شدند.
راغب در تشريح معناى فلاح و افلاح (مصدر ثلاثى و باب افعال آن) شعرى را نقل كرده كه مربوط به دوران قبل از اسلام است؛ و بديهى است كه معانى كلماتى كه در اشعار قديم عرب به كار رفته با معانى واژه‏هاى قرآنى كه تقريباً همزمان‏اند، هماهنگى دارند. قابل ذكر است كه راغب براى تأليف كتاب نفيس و پرارج مفردات ـ كه همچنان پس از گذشت ده قرن يكى از كتب معتبر مرجع به شمار مى‏رود ـ اساس كارش را بر اين قرار داد كه سالهاى طولانى ميان قبايل و طايفه‏هاى بدوى كه در اطراف مكه و مدينه و ساير نقاط عربستان زندگى مى‏كردند، بگذراند تا از ميان گفتار روزمره آنان، كه به علت عدم ارتباط با ساير ملل، زبانشان دست نخورده و به حالت اوليه باقى مانده بود، معانى اصلى كلمات قرآن را جست‏وجو كند. راغب ضمن توضيحات خود درباره كلمه «فلاح» اين شعر را نقل كرده است:
اَفْلِحْ بما شِئتَ فقد يُدركُ بالضَّعف وقد يُخَدَّع الاريِب
بر هر چه مى‏خواهى پيروز شو، زيرا آن با ضعف هم به دست مى‏آيد؛ در حالى كه مرد خردمند و زيرك فريب (دشوارى آن را) مى‏خورد.
به طورى كه ملاحظه مى‏شود، در اين شعر صيغه امر باب اِفعال از ريشه (ف، ل، ح) به گونه‏اى است كه آن را به صورت متعدى نمى‏توان ترجمه كرد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه مصدر فلاح كه به معناى پيروزى و رستگارى است، ثلاثى مجرد آن صرف نمى‏شود و كاربرد ندارد؛ در آيات قرآن هم فقط از باب اِفعال حدود چهل مورد به صورت ماضى و مضارع و اسم فاعل آمده است، ولى مصادر ثلاثى مجرد ديگر همين ريشه كه معانى ديگرى دارند، در شكل مجرد صرف مى‏شوند وكاربرد دارند، مانند: فَلْح (بر وزن گرم) به معناى شخم زدن، فَلَح (بر وزن عمل) به معناى شكاف در لب پايين ايجاد شدن. فِلاحه و فَلاحه به معناى زراعت. اَفعال ديگرى هم هستند كه باب اِفعال آنها، علاوه بر معناى متعدّى، در معناى لازم هم به كار مى‏رود؛ مثلاً اَبْصَرَ يُبصِرُ كه صيغه‏هاى مختلف آن در قرآن در موارد بسيارى آمده، همه جا در معناى لازم به كار رفته است، از قبيل آيه 42 مريم (19) «لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ » و آيه 3 انبياء (21) «أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» و نيز آيه 12 سجده (32) «رَبَّنآ أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحًا» كه اتفاقاً در دو مورد از موارد فوق، باب اِفعال اين فعل، به علت اينكه در معناى لازم به كار مى‏رود، در كنار ثلاثى مجرد فعل «سمع» آمده و مترجم محترم همه اين موارد، و موارد مشابه را به طور صحيح به صورت لازم ترجمه كرده‏اند.
42 ـ آل عمران، 112:
إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَ بآءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ
«مگر به وسيله ريسمانى از خدا و ريسمانى از مردم. و مهر (و مهار) گداصفتى بر آنان زده شد».
بررسى: عبارت «وباءو بغضب من اللّه‏» در ترجمه نيامده است.
43 ـ آل عمران، 125:
بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ الافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ
«آرى، اگر صبر كنيد و پرهيزكارى نماييد و (با همين جوش و خروش) بر شما بتازند، همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان گذارنده يارى خواهد كرد».
بررسى: بحث بر سر كلمه «مسوِّمين» است. البته اين ترجمه از نظر قواعد ايرادى ندارد، ولى چه چيز را آن فرشتگان بايد نشان‏گذارى مى‏كردند، و اين نشان‏گذارى چه اثرى در سرنوشت جنگ مى‏توانست داشته باشد؟ بيشتر مترجمان براى درگير نشدن با اين سؤال، «مسوّمين» را به صورت مفعول ترجمه كرده‏اند (نشاندار)، ولى بديهى است كه هر مترجمى بايد متنى را كه در صفحه مقابل ارائه داده است، ترجمه كند، نه غير آن را. در اينجا مترجم محترم براى توجيه ترجمه خود كه با متن قرآن هماهنگى دارد (نشان گذارنده)، در زيرنويس توضيحى داده‏اند به اين شرح: «اين نشان گذارىِ فرشتگان بدين معنى است كه بدون شركت در نبرد، خود را براى تقويتِ جنگجويانِ مسلمان به آنان نشان داده و نويد پيروزى مى‏دادند». اين توضيح هرچند براى اينكه يك سؤال مقدر بدون پاسخ گذاشته نشود، مفيد است، ولى به هر حال مفهوم ترجمه را توجيه نمى‏كند.
اما اينكه اين مشكل چگونه بايد حل شود، بايد به سراغ معناى ديگر «تسويم» برويم. همان طور كه كتب لغت معتبر تصريح كرده‏اند، معناى ديگر تسويم، فرستادن است (سَوَّم الخيل: ارسلها، المنجد) و مسوّمين در اينجا به معناى فرستندگان است، ولى مترجمان قرآن براى درگير نشدن با اين مشكل كه آنها چه چيز را براى مبارزان راه حق فرستادند، هيچ كدام اين معنى را انتخاب نكرده‏اند. اما اگر به آيات 10 و 12 انفال (8) توجه كنيم، مشكل حل مى‏شود. در آيه 10 انفال آمده است: «وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِه قُلُوبُكُمْ؛ خدا اين وعده [اعزام فرشتگان] را تنها براى بشارت مقرر داشت، تا [اميدوار شويد ]و دلهاى شما بدان آرامش و اطمينان يابد». معلوم مى‏شود آنها مأمور فرستادن بشارت و اطمينان بر دلها بوده‏اند. نيز در آيه 12 انفال مى‏خوانيم: «إِذْ يُوحى رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنّى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ امَنُوا ؛ [به ياد آريد] آندم را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم؛ مؤمنان را پايمردى بخشيد». معلوم مى‏شود آنها مأمور فرستادن ثبات بر قدمهاى مؤمنان نيز بوده‏اند. بر اين اساس آيه را بايد اين گونه ترجمه كرد: «آرى، اگر ايستادگى كنيد و پرهيزكار باشيد، و [دشمنان] با همين خشم كه در آنهاست بر شما هجوم آورند، پروردگارتان شما را با پنج‏هزار فرشته كه فرستنده [اطمينان بر قلبها و ثبات بر قدمهاى مؤمنان]اند، يارى خواهد كرد»؛ واللّه‏ اعلم.
44 ـ آل عمران، 130: يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبوا أَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ربا را با (سود) چندين برابر (اصل مالتان) مخوريد و از خدا پروا كنيد».
بررسى: اين ترجمه، اين توهّم را به وجود مى‏آورد كه اگر ربايى چنين شرايطى نداشت (و معمولاً هم در حال حاضر ندارد) خوردن آن اشكالى ندارد؛ گو اينكه مفهوم مخالف در قرآن اعتبار ندارد، وگو اينكه استاد در پاورقى توضيح داده‏اند كه آيه 275 بقره، ربا را كلاً حرام كرده است، ولى بهتر است توجه كنيم كه «اضعافاً مضاعفة» اشاره است به وصفى كه عموماً در ربا وجود داشته؛ و بدين قرار ترجمه توهم‏زا نخواهد بود.
ترجمه‏هاى درست:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، ربا را كه افزودنيها بر افزوده‏هاست ـ سودهاى چند برابر ـ مخوريد و از خدا بترسيد». (مجتبوى)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، ربا را كه سودهاى افزوده و چند برابر است مخوريد و از خداپروا كنيد». (مشكينى)
«اى مؤمنان، ربا را كه افزايش مكرّر [و خود به خود سرمايه] است، مخوريد و از خدا پروا كنيد». (طاهرى)
45 ـ آل عمران، 158: وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإَِلَى اللّهِ تُحْشَرُونَ
«بى چون اگر بميريد يا كشته شويد، همانا تنها به سوى خدا گردآورده خواهيد شد».
بررسى: كلمه «بى‏چون» كه در موارد فراوانى در اين ترجمه، در برابر حرف تأكيد آمده معادل خوبى براى آن نيست، زيرا «بى‏چون» به معناى بى‏مانند است؛ مثلاً مى‏گويند: خداى بى‏چون، به معناى «ليس كمثله شى‏ء».
46 ـ آل عمران، 182:
ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ
«اين عقوبت پيش‏فرستاده دستاورد شماست، و خدا بى‏گمان براى بندگان (خود) زياد بيدادگر نيست».
بررسى: اين عبارت در آيات 51 انفال (8)، 10 حج (22) و 46 فصّلت (41) تكرار شده است، و در آن سه مورد نيز مترجم محترم، با همين مضمون ولى با عبارات متفاوتى ترجمه كرده‏اند. اين ترجمه از نظر قواعد ايرادى ندارد، ولى مشكل آن اين است كه براى هر خواننده‏اى اين ابهام و سؤال را ايجاد مى‏كند كه ـ العياذ باللّه‏ ـ خدا تا حد كمى ستمگر است! مترجم گرامى در پانويس ترجمه خود توضيح داده‏اند كه اين «زياد» بر اساس بيدادگرى دوگانه است كه شما را در گناه اجبارى عذاب كند. ولى اين توضيح هم نمى‏تواند ترجمه را توجيه كند؛ علاوه بر اينكه اصولاً هيچ كس مجبور به ارتكاب گناه نيست. غالب مترجمان براى فرار از مشكلى كه پيش مى‏آيد، مبالغه بودن «ظلاّم» را در ترجمه ناديده گرفته و گفته‏اند خدا نسبت به بندگان ستمگر نيست. مشكل اين ترجمه آن است كه دقيق نيست و با آيه شريفه مطابقت ندارد. ترجمه اين جانب از آيه چنين است: «آن [عذاب] نتيجه اعمالى است كه از قبل مرتكب شده‏ايد و [اگر جز اين بود،] ظلم فاحشى نسبت به بندگان [مى‏بود كه] دور از [شأن ]خداست». به طورى كه ملاحظه مى‏شود، كلمه «ظلاّم» در آيه، ارتباط ظريف و دقيقى با بخش نخست آيه دارد. در واقع، اين آيه، مجازات بدون استحقاق را كه ظلمى بسيار بزرگ است، از خدا نفى مى‏كند، و اگر مجازات بى‏سبب باشد، مجازات كننده هر كه باشد، يقيناً ظلاّم خواهد بود و خدا ظلاّم نيست. اين آيه دقيقاً همان معنايى را مى‏رساند كه در آيه 117 هود (11) بيان شده است: وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ «پروردگار تو بر آن نبود كه شهرهايى را كه مردمش درستكار بودند، ستمگرانه نابود كند». با اين توضيح، آيه معنايى روشن و منطقى و سرراست دارد.
47 ـ آل عمران، 183:
اَلَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنآ أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ‏تَأْكُلُهُ النّارُ
«كسانى كه گفتند: خدا با ما پيمان بسته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم تا براى ما قربانى بياورد كه آتش آن را (به نشانه قبول) بخورد».
بررسى: همان طور كه در مفردات و المنجد آمده است، واژه «عهد» اگر با «الى» بيايد، به معناى سفارش كردن است (عهد الى فلان: اوصاه و شرط عليه ـ المنجد). بنابراين ترجمه آن به «پيمان بسته» صحيح نيست. مترجم گرامى همين تعبير را در آيه 125 بقره تقريباً درست ترجمه كرده‏اند، ولى در آيات 115 طه (20) و 60 يس (36) در ترجمه ايشان همين مشكل وجود دارد.
ترجمه‏هاى درست: «اينان كسانى هستند كه مى‏گفتند خداوند به ما سفارش كرده است كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم مگر آنكه براى ما قربانى‏اى عرضه بدارد كه آتش آن را پاك بسوزد». (خرمشاهى)
«همان كسانى كه گفتند: همانا خداوند (در كتابهاى آسمانى) به ما سفارش كرده كه هرگز به فرستاده‏اى ايمان نياوريم تا براى ما قربانى‏اى بياورد كه آتش (آسمانى به علامت قبول) آن را بسوزاند». (مشكينى)
«[آنان] كسانى [هستند] كه گفتند: خدا به ما سفارش كرده است كه هيچ پيامبرى را باور نكنيم تا [گوسفندى] قربانى براى ما بياورد كه طعمه آتش [ناشى از صاعقه] گردد». (طاهرى)
48 ـ آل عمران، 183:
قُلْ قَدْ جآءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلى بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذى قُلْتُمْ
«بگو: همواره پيش از من (هم) پيامبرانى آمدند كه دلايل آشكار را با آنچه گفتيد برايتان آوردند».
بررسى: مترجم گرامى «باء» در «بالذى» را به معناى معيّت گرفته‏اند. اگر چنين بود، نيازى به آوردن حرف «واو» نبود. «باء» در اينجا همچون باى «بالبينات» براى تعديه است كه روى فعل «جاءكم» اثر گذاشته است.
ترجمه‏هاى درست:
«بگو: به يقين پيش از من فرستادگانى معجزه‏ها و آنچه را كه گفتيد، آوردند». (انصارى)
«بگو: پيش از من پيامبرانى بودند كه براى شما معجزاتى آوردند و همين را هم كه گفتيد عرضه داشتند». (خرمشاهى)
«بگو: قبل از من پيامبرانى معجزه‏هاى آشكار و آنچه خواستيد براى شما آوردند». (طاهرى)
49 ـ نساء، 1:
اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها
«از پروردگارتان پروا كنيد، كسى كه همه شما را از يك تن آفريد و همسرش را (نيز) از او پديد آورد».
بررسى: اشكال اين ترجمه آن است كه يك كلمه داخل قلاب كسر دارد، يعنى ترجمه بايد به اين صورت باشد: «وهمسرش را از [جنس] او پديد آورد». دليل آن آيه 21 روم (30) است كه مى‏فرمايد: وَ مِنْ اياتِه أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْها. اتفاقاً مترجم گرامى خود در ترجمه اين آيه گفته‏اند: «از نشانه‏هاى اوست كه از جنس خودتان همسرانى برايتان آفريد تا بدانها آرام گيريد». اين كه خدا همه همسران مردان مورد خطاب در اين آيه را از «جنس» مردان آفريد، نه هر زنى را از «بخشى از وجودِ» همسرش، امرى بسيار بديهى است كه احتياج به اثبات و توضيح ندارد. در آيه 72 نحل (16) نيز مفهوم آيه 21 روم تكرار شده است. بنابراين در آيه مورد بحث نيز بايد به همين شكل ترجمه شود.
ترجمه‏هاى درست:
«از پروردگارتان پروا كنيد، آن كه شما را از يك تن ـ آدم (ع) ـ آفريد و جفت او را از [جنس ]او آفريد». (مجتبوى)
«از مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد؛ و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد». (مكارم شيرازى)
«در برابر پروردگارتان پروا كنيد كه شما را از يك تن آفريد و همسرش را نيز از [جنس ]او آفريد». (طاهرى)
50 ـ نساء، 3:
وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِى الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّسآءِ
«واگر در (اجراى) قسط [، فوق عدالت] ميان يتيمان بيمناكيد (دست كم) هرچه از زنان كه شما را پسند افتاد به همسرى برگزينيد».
بررسى: ترجمه اين آيه نياز به افزوده‏هايى كوتاه داخل قلاب دارد، تا ابهام آن برطرف شود. در اين ترجمه روشن نيست كه اولاً كدام يتيمان مورد نظرند. ثانياً ميان اجراى عدالت بين يتيمان و ازدواج انسان با زنان دلخواه خود چه ارتباطى است؟! البته در ترجمه جاى توضيحات طولانى نيست، ولى عصاره توضيحاتى را كه درخورِ تفسير است، مى‏توان به صورت چند كلمه درون قلاب به ترجمه تزريق كرد، تا براى خوانندگان ابهامى باقى نماند. با توجه به اينكه در آيه قبل آمده است: «اموال يتيمان را حيف و ميل نكنيد» معلوم مى‏شود در اين آيه نيز يتيمانِ تحت سرپرستى هر كس مورد نظر است.
توضيح اينكه: از آنجا كه در دوران جاهليت، كار اعراب جنگ و خونريزى و غارتگرى بود، يتيم در ميان آنان فراوان بود و افراد متمكن و توانمند، دختران يتيم و اموال آنان را به عنوان سرپرست در اختيار مى‏گرفتند و پس از بلوغ با آنان ازدواج مى‏كردند، و به اين ترتيب اموالشان را نيز تصاحب مى‏كردند. اين ظلم فاحش مورد نكوهش قرآن قرار گرفت و در اين آيه فرمود: اگر از اجراى عدالت ميان يتيمانِ تحت سرپرستى خود نگرانيد، با آنان ازدواج نكنيد، بلكه با زنان ديگر ازدواج كنيد. موضوع اين است كه سرپرست يك دختر يتيم ـ كه اموالى هم به ارث برده است ـ پس از ازدواج دختر، بايد مدافع او در قبال بى‏عدالتى احتمالى همسر باشد، واگر سرپرست، خود، همسر دختر باشد، در موقع اختلاف و بروز دشوارى چگونه از او دفاع خواهد كرد؟ از اين رو، بهتر است شرايط به گونه‏اى باشد كه دختر يتيم، پس از ازدواج نيز سايه سرپرست را جداگانه احساس كند. اين مسئله شبيه به قوانين عرفى است كه معمولاً هيئت مديره شركتها را از معامله با خود شركت منع مى‏كنند. البته چون پديده اختلاف در مورد آيه عموميت ندارد، آيه فقط هشدار داده است، نه دستور. در اين‏باره، در آيه 127 همين سوره (نساء) نيز مجدداً هشدار داده است. با اين توضيحات، با افزودن جملاتى درون قلاب، ابهامها برطرف مى‏شود.
ترجمه‏هاى روشن‏تر:
«واگر بيم داريد كه درباره يتيمان ـ درباره ازدواج با دختران يتيم ـ نتوانيد به داد و انصاف رفتار كنيد پس [با آنان نكاح مكنيد و]آنچه شما را از [ديگر] زنان خوش آيد، بگيريد». (مجتبوى)
«واگر بيم داشتيد كه نتوانيد درباره دختران يتيم (در صورتى كه با آنها طبق رسم آن روز ازدواج كنيد) عدالت ورزيد، پس با آنچه ميلتان باشد از زنان ديگر ازدواج نماييد». (مشكينى)
«و اگر ترس داشتيد كه [در صورت ازدواج با دختران يتيم تحت قيموميت خود] نتوانيد درباره آنان عدالت را رعايت كنيد، با زنان [ديگر] كه مى‏پسنديد ازدواج كنيد». (طاهرى)
51 ـ نساء، 20:
وَ اتَيْتُمْ إِحْديهُنَّ قِنْطارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا
و به يكى از آنان بار شترى طلا داده‏ايد، پس چيزى از او باز پس مگيريد».
بررسى: ضمير «منه» به مال برمى‏گردد نه به زن؛ و اگر چنين بود، بايد ضمير «ها» به كار برده مى‏شد. ترجمه درست اين است: «چيزى از آن را پس مگيريد». ضمناً «قنطار» به مال زياد گفته مى‏شود و مال زياد هم نسبى است؛ بنابراين بهتر است ترجمه به اين شكل باشد: «و به يكى از آنها مال هنگفتى داده باشيد، چيزى از آن مال را پس مگيريد». (انصارى)
52 ـ نساء، 21:
وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقًا غَليظًا
«چگونه آن مال را (از آنان) بازمى‏ستانيد، با آنكه همواره با آنان خلوت كرده‏ايد (تنگاتنگ بهره زناشويى و كام گرفته‏ايد) و (آنان هم) از شما پيمانى استوار گرفته‏اند».
بررسى: اگر قرآن موضوعى را از جهت متانت كلام به طور سربسته بيان كرده است، ما هم در ترجمه بايد دقيقاً از همان شيوه استفاده كنيم. افزودن اين پرانتز با هدف توضيح موضوعى كه خود به خود روشن است، چه لزومى دارد؟
53 ـ نساء، 22:
وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ ابآؤُكُمْ مِنَ النِّسآءِ
«و با زنانى كه پدرانتان به ازدواج خود درآورده (و يا آميزش به حرام كرده)اند، نكاح مكنيد».
بررسى: در اينجا هم به افزودن اين پرانتز هيچ گونه نيازى نيست؛ علاوه بر اينكه چنين چيزى در آيه مطرح نبوده است و همان مشكل بند قبلى را دارد. اگر قرار باشد هر جا واژه نكاح در قرآن آمده است، چنين توسعه غير ضرورى در معناى آن بدهيم، در مورد آيات فراوان ديگرى، مانند آيه 230 سوره بقره فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ، چه بگوييم؟!
54 ـ نساء، 88:
فَما لَكُمْ فِى الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ
«پس چيست شما را در حال دودستگىِ منافقان»
بررسى: فحواى كلام در اين ترجمه اين است كه منافقان دو دسته شده‏اند، در حالى كه آيه مى‏فرمايد شما دو دسته شده‏ايد؛ يعنى دسته‏اى تحت تأثير ايمان ظاهرى آنان قرار گرفته‏ايد و دسته ديگر حقيقت حال آنان را درك مى‏كنيد. نظر مترجم گرامى هم همين طور بوده، ولى چون پردازش عبارت نامناسب بوده، معناى آن تغيير كرده است. اگر كلمه «درباره» به جمله اضافه شود، به اين شكل: «پس چيست شما را در حال دو دستگى، درباره منافقان؟» ترجمه تقريباً اصلاح مى‏شود. در اين صورت علامت كسره از زير كلمه «دو دستگى» بايد حذف شود. ترجمه روان‏تر: «شما را چه شده است كه در مورد منافقان دو دسته شده‏ايد؟». (فولادوند)
55 ـ نساء، 92:
فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِه وَ تَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ
«پس اگر (مقتول) از گروهى است كه دشمنان شمايند و خود وى مؤمن است، (قاتل) بايد به خانواده وى خونبهايى تسليم كند و مؤمنى دربند را (هم) آزاد نمايد».
بررسى: بخشى از آيه در ترجمه نيامده است.
55 ـ نساء، 154:
وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا
«به آنان گفتيم سجده كنان از درب (بيت المقدس) درآييد.
بررسى: واردشدن در حال سجده، به معناى اصطلاحى سجده و با شكل فيزيكى خاص آن ممكن نيست. در اينجا منظور ورود با حالت خضوع و فروتنى است كه معناى اصلى سجده است. راغب در مفردات گفته است: السجود اصله التّطامن و التذلّل و جُعِلَ ذلك عبارة عن التّذلل للّه‏ و عبادته. و معناى آيه اين است كه با حالت خضوع و فروتنى از دروازه وارد شويد. همين اشكال در مورد سجده فرشتگان براى آدم كه در آيات 34 بقره (2)، 11 اعراف (7)، 61 اسراء (17)، 50 كهف (18) و 16 طه (20) آمده است، بر ترجمه آقاى دكتر صادقى و بسيارى از ترجمه‏هاى ديگر وارد است. معناى «اسجدوا لآدم» اين است كه در برابر آدم اظهار فروتنى كنيد، و نيز در آيه 100 يوسف (12) در مورد سجده پدر و برادران يوسف براى او، معناى آيه اين است كه در برابر او ابراز فروتنى كنيد. البته مترجم گرامى ما براى اينكه با مشكل سجده براى انسان ـ كه آشكارا شرك است ـ مواجه نشوند، در آيه 34 بقره (و ساير آيات مشابه) گفته‏اند: به فرشتگان فرموديم به خاطر (شكرانه تعليم گرفتن از) آدم، (براى خدا) سجده كنيد، و در آيه 100 يوسف (12) نيز ترجمه‏اى با همين كيفيت دارند كه راه پر پيچ و خمى براى پرهيز از مشكل است. چه لزومى دارد كه از معناى اصلى و روشن «سجده» فاصله بگيريم و براى مشكلى كه در برابر خود ايجاد كرده‏ايم، دنبال راه حل بگرديم؟
ترجمه‏هاى درست:
«و به ايشان گفتيم فروتنانه از اين دروازه وارد شويد». (خرمشاهى)
«و به آنها گفتيم، (براى توبه) از در (بيت المقدس) با خضوع درآييد». (مكارم شيرازى)
«و به آنان گفتيم با خضوع و فروتنى از دروازه [بيت المقدس] وارد شويد». (طاهرى)
57 ـ نساء، 154:
وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِى السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقًا غَليظًا
«و نيز به آنان گفتيم: در روز شنبه تجاوز نكنيد و از ايشان پيمانى سخت بى‏امان گرفتيم»
بررسى: اين ترجمه، اين توهّم را براى خواننده به وجود مى‏آورد كه تجاوز در ساير روزهاى هفته آزاد است. اگر بگوييم مفهوم مخالف در قرآن اعتبار ندارد، براى هر خواننده‏اى كه با تفسير آشنا نيست، اين سؤال مطرح مى‏شود كه چرا توصيه به عدم تجاوز ـ كه همواره خطاست ـ فقط به يك روز از هفته محدود شده است؟ در ترجمه اين آيه، افزودن چند كلمه درون قلاب براى روشن شدن اينكه منظور، تجاوز از حكم تحريم صيد ماهى در روزهاى شنبه است ـ كه در آيات ديگر قرآن مطرح شده ـ ضرورى است. استاد در پاورقى نيز توضيحى در اين باره نداده‏اند.
ترجمه‏هاى روشن‏تر:
«و به آنها گفتيم در روز شنبه از اندازه مگذريد ـ ماهى نگيريد و از حكم تجاوز نكنيد ـ و از آنان پيمانى سخت و استوار گرفتيم». (مجتبوى)
«و به آنها گفتيم: در روز شنبه (از حريم حرمت صيد ماهى) تجاوز مكنيد و از آنان پيمانى سخت و استوار گرفتيم». (مشكينى).
«و به آنان فرمان داديم كه: روز [هاى] شنبه [از حكم ويژه تحريم صيد ماهى] تجاوز نكنيد و از آنان پيمان محكمى گرفتيم». (طاهرى)

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهى به ترجمه تازه‏اى از قرآن

گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ حسين انصاريان
درآمد

استاد حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين انصاريان، چهره‏اى ياد آشنا و ديرينه و در عين حال ناشناخته در عرصه معارف و علوم اسلامى به شمار مى‏آيد. ياد آشنا از آن رو كه چهره و نام و نواى وى بويژه در وادى تبليغ و خطابه در طول چندين دهه گذشته در عرصه كشورى آشناى خاص و عام بوده است. و ناشناخته به دليل آن كه ديگر ابعاد شخصيت علمى و پژوهشى وى جز براى جمعى محدود، شناخته شده نبوده است. ده‏ها جلد تأليف با ارزش و سودمند، در موضوعات قرآن، حديث، فقه، تفسير، عرفان و اخلاق، و ترجمه‏ها و شرح‏هاى وى بر نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه و مصباح الحقيقه، ايشان را در زمره عالمان و مؤلفان پر تلاش عرصه پژوهش دينى قرار مى‏دهد.
برخى از آثار ياد شده با بيش از بيست بار چاپ، در جذب مخاطبان پر شمار نيز توفيقمند بوده است. تجربيّات ارزشمند نويسنده در تأليف اين آثار، دستمايه‏اى براى اقدام در جهت ترجمه قرآن كريم بوده كه با كوشش پيگير چند ساله و دقت و وسواس شايسته به انجام رسيده است؛ چنان كه در مجموع ترجمه ايشان را به رغم عدم اشتهار، در شمار ترجمه‏هاى درخور توجه قرآن قرار مى‏دهد. نيز توانمندى مترجم در عرصه شعر و شاعرى نيز بى ترديد در كار ترجمه بى تأثير نبوده است. همچنين توضيحات گاه و بيگاه كه به صورت پرانتز يا پانوشت در موارد فراوان افزوده شده بر اهميّت اين ترجمه مى‏افزايد و آن را در منزلتى ميانه ترجمه و تفسير جاى مى‏دهد.
آنچه گذشت ما را بر آن داشت كه در گفت و گويى كوتاه با ديدگاه‏هاى ايشان درباره روش و مبانى ترجمه آشنا شده آن را در معرفى داورى خوانندگان ارجمند قرار دهيم.
«پژوهشهاى قرآنى»

با سپاس از فرصتى كه در اختيار فصلنامه پژوهشهاى قرآنى قرار داديد، به عنوان نخستين پرسش بفرماييد؛ ترجمه‏هاى موجود قرآن را كه تا كنون و به ويژه در سالهاى اخير ارائه شده چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟

در پاسخ سؤال شما بايد گفت ابتدا به سراغ ترجمه نبايد رفت بلكه به سراغ مترجم بايد رفت و با توجّه به اينكه مترجم از چه اندازه تحصيلات اسلامى و معارف الهى برخوردار است، ترجمه را ارزيابى كرد. معمولاً بعضى از مترجمان سال‏هاى طولانى از عمرشان را در حوزه‏هاى علميه به سر برده‏اند و طبيعتاً با هفت، هشت رشته علم آشنا شده‏اند؛ ادبيات عرب، فقه، اصول، فلسفه، تفسير، لغت و... و به دليل طبيعت كارشان مطالعات عرضى زياد داشته‏اند و بعضى از مترجمان در دانشگاه‏ها تحصيل كرده‏اند كه هم افراد متدينى بودند و هم در رشته‏هاى خودشان خوب درس خوانده‏اند و خوب كار كرده‏اند.
نسبت به آنان كه حوزه ديده هستند، بايد يك نوع ارزيابى كرد و نسبت به آنان كه فارغ‏التحصيلان دانشگاه هستند، نوع ديگر. و بعضى ها هم هر دو را خوانده‏اند و چون هر دو محيط و فضا را ديده‏اند و به خاطر برخورد با دو نوع جمعيّت سنّتى و غير سنّتى يك ديدگاه بازتر و روشن‏ترى دارند.
به نظر من كسانى كه هر دو محيط را ديده‏اند، ترجمه شان از پختگى و استحكام بهترى برخوردار است.

اصولاً به چه دليل شما به سراغ كار ترجمه قرآن رفتيد و آيا ترجمه‏هاى قبلى را كافى نمى‏دانيد؟

اينكه چرا من سراغ ترجمه قرآن رفتم و آيا ترجمه‏هاى قبلى كافى نبوده است، اين سخن را در مورد يك كتاب محدود يا يك متن بشرى مى‏شود گفت كه دو يا سه ترجمه كافى است؛ امّا در مورد قرآنكه الفاظش محدود و معانى‏اش نامحدود است، چون جلوه علم نامحدود پروردگار است اين سخن درست نيست. طبق روايت بسيار زيبايى كه من اوّلين بار در فتوحات مكيه ديدم، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد: «يأتى القرآن يوم القيامة بكراً» با اين همه تفسير و تحقيق و كارى كه روى آيات قرآن شده است به گونه‏اى كه در يك نشريه مذهبى ديدم كه علاّمه مجلسى فرموده بودند من، تا زمان خودم از بيست هزار تفسير سراغ گرفتم؛ (چون ايشان كسانى را داشتند كه به كشورهاى مختلف براى ديدن كتابخانه‏ها مى‏فرستادند و آمارى در اين زمينه دست شان بود) حال بيست هزار هم نباشد، بالأخره با كارى كه ايشان داشتند تفاسير فراوانى را خبر گرفتند. از زمان ايشان تا زمان ما و علامه طباطبايى، هم حتماً در كشورهاى اسلامى تفسيرهاى زيادى نوشته شده و تا قيامت هم تفاسير زيادى نوشته خواهد شد. با اين همه، باز پيامبر بفرمايد كه در قيامت قرآن بكر وارد مى‏شود، معلوم مى‏شود كه قرآن درياى عظيمى است؛ چنان كه خودشان به نقل اصول كافى در باب فضل القرآن مى‏فرمايند: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه.»
بنابراين باز هم جا براى ترجمه هست، براى اينكه خدا علم را يك جا قرار نداده، بلكه بين افراد پخش است و هر كس مى‏تواند با دقت و جهاد و تلاش و كوشش بيشتر و مطالعه بهتر در ترجمه، نكاتى را بيابد كه در ترجمه‏هاى قبلى نبوده، يا يك عبارت زيباترى بياورد كه در ترجمه‏هاى قبلى نبوده است.
به همين علت من هم سراغ ترجمه رفتم و چون خودم كار ترجمه را انجام داده‏ام، ترجمه‏هاى ديگر را خيلى قابل تقدير مى‏دانم و اين كار پرزحمت را هر كسى به اندازه توانش انجام داده، خيلى قابل تقدير و توجه است. امّا به هرحال باب علم است و نمى‏توانيم بگوييم بسته است و ديگر ترجمه كافى است؛ چنان كه همين حرف را من راجع به ترجمه‏خودم هم مى‏زنم كه اين ترجمه، ترجمه كافى نيست باز هم در آينده، قرآن بايد ترجمه بشود و قطعاً خواهد شد و كارهاى بهتر ارائه خواهد شد.

آيا ترجمه خود را بهترين مى‏دانيد؟

هيچ كس كار خود را بهترين نمى‏داند. براى اينكه احسن كار از آن پروردگار است و بعد هم از آن معصومان و ائمّه‏عليهم السلام. علت احسن بودنش هم اين است كه در آنها عيب و نقصى وجود ندارد. آنها مى‏توانند احسن كار را به وجود بياورند. امّا بعد از خدا و پيامبران و ائمّه احدى نمى‏تواند بهترين كار را به وجود آورد. پاسخ را از خودم بخواهيد حتى من نمى‏گويم اين ترجمه خوب است، اگر كلمه خوب را بخواهم به كار ببرم بايد از خوانندگان صاحب نظر و وارد بپرسم. آنها اگر بگويند خوب است، خوب است و گرنه نه، چه رسد به اينكه بهترين باشد.

چرا ترجمه توضيحى را انتخاب كرديد؟

اينكه در ترجمه توضيحات را آورده‏ام و سراغ ترجمه خالص نرفته‏ام دو علت داشت: يكى اينكه مفاهيم قرآن چنان عالى و رفيع است كه در ترجمه تنها، منعكس نمى‏شد و ترجمه محض اصلاً نمى‏توانست مقاصد كلمات را نشان بدهد و در نتيجه، خواننده و فارسى زبان را دل‏زده مى‏كرد. من خودم با اينكه نزديك به هفتاد جلد كتاب نوشته‏ام و در انشاء فارسى هم خيلى ممارست داشته‏ام، واقعاً از دستم بر نمى‏آمد كه ترجمه خالص بنويسم. چون اصلاً جمله بندى كه بتواند مفهوم آيه را منتقل كند، نبود.
و ديگر اينكه در طول اين چهل سال كه منبر رفته‏ام گلايه‏هاى بسيارى از اقشار مختلف جوانان و... شنيده‏ام كه مى‏گفتند آيا قرآن واقعاً همين است كه ترجمه‏ها مى‏گويد، اينها كه پيش‏پا افتاده است و من فكر كردم كه اگر اين توضيحات را ننويسم ديدگاه مردم نسبت به ترجمه ديدگاهى تحقيرآميز خواهد بود. مبهم بودن ترجمه، گلايه و بى‏رغبتى مردم و ديده نشدن عظمت قرآن مرا وادار كرد كه اين توضيحات را بياورم. البتّه اوّلاً توضيحات را داخل پرانتز قرار دادم و ثانياً تا جايى كه امكان داشت چنان جمله‏بندى كردم كه اگر پرانتزها حذف شود قبل و بعدش با هم مرتبط باشد.
منابع مورد استناد شما در توضيحات چه بوده است؟
منابع مورد اعتماد من در توضيحات بيشتر تفاسير شيعه بوده است با دورترين تفسيرى كه انتخاب كردم، مجمع البيان بود. سراغ تبيان نرفتم چون مى‏دانستم كه مجمع البيان كامل شده و پخته تبيان است. همچنين سراغ تفسير ابوالفتوح رازى رفتم. از تفاسير جديد براى گرفتن توضيحات سراغ الميزان رفتم. از تفاسير اهل سنّت، تفسير فخررازى را نگاه مى‏كردم. تفسيرى هم يكى از علماى مغرب نوشته به نام أيسر التفاسير كه به نظر من منهاى مواردى كه قابل انتقاد است تفسير خوبى است به اين تفسير نيز مراجعه مى‏كردم.
براى توضيح يك مقدار هم سراغ منابع اعراب قرآن مانند اعرابى توان درويش رفتم. چون قرآن گاهى متعلقات افعال و مسائل را ذكر نمى‏كند. مثلاً «و لكن لا تشعرون» نمى‏گويد چه چيزى را لا تشعرون. آنچه در اين گونه جملات مضمر بوده است خودم به كمك بازگشت به خود آيه استفاده كرده‏ام و بقيه توضيحات را از منابع ياد شده كمك گرفتم. اين توضيحات در مجموع باعث شد كه ترجمه ابهام نداشته باشد.
كار ديگرى كه من قبل از چاپ كردم اين بود كه گاهى آيات مشكل را كه در ترجمه توضيح داده بودم به گروه‏هاى مختلف مى‏دادم بخوانند. مثلاً به يك خانم از محارمم كه شش كلاس سواد دارد يا خانمى كه ليسانس دارد، به يك جوان فوق ليسانس يا يك جوان كه سواد معمولى دارد و... اگر مى‏ديدم كه هنگام خواندن در مفهوم نبودند امّا در متن انشاء گير داشتند آنها را يادداشت مى‏كردم و عوض مى‏كردم. مثلاً در آيه «للّه ملك السموات و الأرض» كه همه جا بخاطر مقدم بودن «للّه» كه معناى انحصارى دارد و به طور طبيعى ترجمه مى‏شد: مالكيت آسمان و زمين از آن خداست. ديدم بعضى مى‏خوانند از «آنْ» خداست، ديدم اين تعبير آدم را به اشتباه مى‏اندازد ترجمه كردم مالكيت آسمان و زمين فقط در سيطره خداست.
پس علت آوردن توضيحات اولاً اين بود كه هيچ جمله فارسى منهاى توضيح، رساننده مفهوم نبود، و ثانياً گلايه‏هاى افراد مختلف از چنان ترجمه‏ها بود، كه براى خودما هم خواندنش مشكل است.

روش كار شما در ترجمه چگونه بود؟

در ترجمه دو كار عمده روى هر آيه مى‏كردم؛ يكى اينكه اول مفهوم كلمه را در كتاب‏هاى لغات مثل مصباح المنير، المنجد، تاج، العين و فروق اللغة مراجعه مى‏كردم بعد به متن آيات نگاه مى‏كردم كه كدام معنى از ميان اين شش يا هفت ترجمه با متن آيه سازگار است و ديگر اينكه تركيب ادبى آيه را در تفاسير مثل كشاف يا در منابع اعراب القرآن نگاه مى‏كردم. و وقتى مفهوم لغوى و تركيب ادبى را به تناسب آيه به دست مى‏آوردم ترجمه مى‏كردم. اين كار ادامه يافت و خيلى ترجمه جلو رفته بود. شايد بيست و پنج يا بيست و شش جزءش را ترجمه كرده بودم كه يك مرتبه به فكر افتادم كه فارسى خودم را با فرهنگ معين يا دهخدا ميزان بگيرم و اين برايم خيلى مؤثر بود. مثلاً در بعضى ترجمه‏ها «الّذين» را«آنها» ترجمه كرده‏اند، در حالى كه «آنها» براساس فرهنگ‏ها به اشياء اشاره دارد نه اشخاص. و لذا بازنگرى كردم و همين طور كلمه «اللّه» را (كه البته در فارسى معادل ندارد ولى به خدا مشهور شده) كه معمولاً به خداوند كه به معناى صاحب و دارنده است ترجمه مى‏شود، من اين گونه ترجمه نكرده‏ام بلكه همه جا «خدا» ترجمه شده است.
بعد از آنكه كلمات را در لغت مى‏ديدم و تركيب ادبى را در منابع اعرابى مى‏ديدم و ترجمه را با فرهنگ فارسى ميزان مى‏كردم، هفت يا هشت تفسير را نيز براى انتخاب ترجمه مى‏ديدم و اين در هر آيه تكرار مى‏شد، در عين اين زحمت شايد بيش از هزار صفحه كاغذ پاك نويسم را پاره كردم و دو مرتبه بازنويسى كردم.

آيا ترجمه‏هاى ديگر را هم نگاه مى‏كرديد؟

اول خودم ترجمه مى‏كردم، تمام كه مى‏شد بعضى ترجمه‏ها را نگاه مى‏كردم، مثل ترجمه الهى قمشه‏اى كه غلطهاى فراوانى داشت و ترجمه اصلى دهلوى كه در هند ترجمه شده و بسيار ترجمه خوبى است. و ترجمه خود ابوالفتوح را نيز مى‏ديدم، به ترجمه‏هاى علماى بزرگ قديمى زياد مراجعه مى‏كردم و در پايان بعد از پاكنويس ترجمه‏هاى جديد را هم نگاه مى‏كردم و گاهى نقص كار خودم را با ديدن آنها رفع مى‏كردم و گاهى آنها را ناقص مى‏يافتم و به كار خودم رضايت مى‏دادم.

مخاطب ترجمه خود را چه كسانى مى‏دانيد؟

مخاطب خودم را در ترجمه، همان گونه كه در علت گزينش ترجمه توضيحى گفتم، همه صنف‏ها ديدم. فكر كردم ترجمه‏اى بنويسم كه هر صنفى در حد خودش بتواند از آن استفاده كند. هيچ قشر خاصى را در نظر نداشتم و نبايد هم در نظر مى‏داشتم.

شما قبل از ترجمه مبانى‏اى براى خود اتخاذ كرده بوديد يا خير؟ مثلاً حقيقت ترجمه چيست؟ مخاطبان چه‏كسانى بايد باشند و... آيا ترجمه بيان مفهوم لفظ است يا انتقال پيام جمله؟

مبناى من در ترجمه اين بود كه تا جايى كه امكان دارد مفهوم آيات و مقصود خدا در قرآن را به مردم برسانم و در اين كار هم بيشتر مخاطب محور بودم نه متن محور؛ چون خطاب پروردگار عالم، «يا ايّها النّاس» است و قرآن هم «بيانٌ للناس» است. خود پروردگار، مردم را مخاطب گرفته و علم خود را به اندازه فهم و عقل آنها در قالب لفظ ريخته به گونه‏اى كه بشود به آنها منتقل شود. لذا چون خطاب قرآن «يا ايها الناس» است، ابتدا مردم را ديد سپس كارى كرد كه به درد مردم بخورد.

آيا از نظر حضرت عالى علوم جديد مى‏تواند در ترجمه نقش داشته باشد؟

علوم چون در روزگار ما بيشتر دستخوش تغيير و تحوّل است و اين تغيير و تحوّل كار طنطاوى را كاملاً واژگون كرده است، پيداكردن علم استوار در اين امور متحول و قابل تغيير كارخيلى مشكلى است. بنابراين ما آمديم بيشتر جنبه هدايتى قرآن را در ترجمه در نظر گرفتيم. در حدود 700 آيه قرآن نگاه به پديده‏هاى طبيعى دارد كه در اين آيات خيلى كم وارد توضيح شده‏ايم.

آيا در قضاياى تاريخى به تاريخ و شأن نزول استناد كرديد؟

به تاريخ استناد نكردم، بيشتر به متن آيه توجه كردم. البته شأن نزول‏ها را هم مى‏ديدم. امّا قسمتى از شأن نزول‏ها قابل نقد است. مثلاً در آيه «لقد همّت به و همّ بها» كه خيلى از ترجمه‏ها دچار اشتباه شده‏اند من مثل ساير آيات كه سراغ كلمات و تركيب‏ها مى‏رفتم، سراغ تركيب آيه رفتم، ديدم تنها در همين آيه دارد كه: «إنّه من عبادنا المخلصين» يعنى تنها در مسئله شهوت و درگيرى با زن مى‏گويد: «إنّه من عبادنا المخلصين» يعنى او مصون از وسوسه و فريب و نيت‏سوء بود.
بنابراين ترجمه‏هايى كه ذيل اين آيه مى‏گويد يوسف قصد سوء پيدا كرد نادرست است و بى‏توجه به خود آيه انجام گرفته است. از اين رو من مسائل تاريخى قرآن را بيشتر از خود آيات گرفتم تا ترجمه به عصمت و عظمت و كرامت انبياء لطمه نزند.

در ترجمه از باورهاى كلامى چه مقدار استفاده كرده‏ايد و چه اندازه در توضيح و ترجمه بر آنها تكيه نموده‏ايد؟

تنها بر خود آيات تكيه كرده‏ام كه بهترين راهنماست و باورهاى كلامى را هم از خود آيات به دست آوردم و در ترجمه لحاظ كرده‏ام. مثلاً در همين داستان حضرت يوسف‏عليه السلام اگر دقت كنيد يوسف وقتى در زندان بود، گفت زنان را دعوت كنيد و بپرسيد چه بود داستان شما با يوسف؟ آيات با واو عاطفه داستان را به هم پيوند داده است، گفت‏وگو كجا تمام مى‏شود؟ آنجا كه زليخا چون مشرك بود نه كافر، مى‏گويد: «إنّ النّفس لأمّارةٌ بالسّوء إلّا ما رحم ربّى اِنّ ربّى غفور رحيم». حرف كه تمام مى‏شود پادشاه مصر مى‏گويد حال برويد از زندان بيرون بياوريد. اينجا من از طريق واو عاطفه و پيوند آيات، به اين نتيجه رسيدم كه جمله: «انّ النفس لأمّارة بالسوء»، جمله زليخاست نه يوسف. يوسف نفس امّاره نداشت، او از عباد مخلصين پروردگار بود و از اول «نفس مطمئنّه» داشت .
اگر سراغ كتابهاى كلامى مى‏رفتيم توضيح بايد اضافه‏تر مى‏شد امّا خود قرآن خيلى راحت انسان را براى اعتقاداتى كه داريم راهنمايى مى‏كند.

پس مى‏توان گفت كه ترجمه شما يك ترجمه شيعى است؟

آرى. در خيلى از آيات كه مربوط به اهل البيت‏عليهم السلام است من در پرانتز اشاره كرده‏ام. كارى كه ترجمه‏هاى ديگر نكرده‏اند. در آيه: «انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت» در پرانتز و كروشه آورده‏ام: بنابر روايات زياد اهل سنّت، اهل بيت، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام هستند. همين طور در آيه: «اليوم اكملت لكم دينكم» در كروشه آمده است كه: امروز با نصب على بن ابى طالب‏عليه السلام دين شما را كامل كردم.
در كار ترجمه علاوه بر تسلط بر زبان مبدأ و مقصد، در نظر گرفتن ريزه كارى‏هاى هر يك از دو زبان بى‏ترديد لازم است. ولى در مقام عمل با توجه به تفاوت‏هاى زبان عربى با فارسى رعايت‏كردن نقش اين نكات خواه ناخواه يا به وفادارى به زبان مبدأ به قيمت كاستن از زيبايى ترجمه مى‏انجامد، يا با رعايت جانب زيبايى در نهايت وفادارى به متن، آسيب مى‏بيند. به نظر شما در دوران امر بين‏وفادارى به متن و زيبايى عبارات، كدام مقدم است، و آيا مى‏توان هر دو را با هم حفظ كرد؛ و ترجمه شما چه وضعيتى از اين نقطه نظر دارد؟
من در ابتدا به اين دو موضوع توجه داشتم، نمى‏دانم توانسته‏ام اين هنرمندى را به كار بگيرم كه بين وفادارى به متن و زيبايى در برگردان، وجه مشتركى را پيدا كنم يا نه، ولى سعى بر اين بوده است كه از هيچ كدام اين دو مسئله منحرف نشوم و مشكل در اين بوده است كه در منحرف نشدن يك طرفه نشوم. اين سخت‏ترين كار است. امّا تا جايى كه امكان داشته سعى بر جمع بين اين دو ويژگى بوده است.

حال اگر در جايى دوران امر بين اين دو شود شما كدام يك را ترجيح مى‏دهيد؟

وفادارى به متن اصلى. چون رضاى خدا هم در اين است كه كلامش را به مردم برسانيم.

اين به بحث مبنايى در فلسفه ترجمه برمى گردد كه آيا ترجمه بايد مفهوم را برساند هر چند قالب كامل و دقيق نباشد. يا چون زبان قابليّت و تحمل آن مفاهيم را به طور كامل ندارد...

اين درنهايت برمى گردد به اين نتيجه‏گيرى كه ما هرگز ترجمه كامل تا قيامت نخواهيم داشت، چون زبان تحملش را ندارد. امّا من سعى كرده‏ام كه نكات ادبى آيات در ترجمه بيايد. ادات تأكيد، ادات انحصار، ماضى استمرارى، ماضى در مستقبل مورد توجه قرار بگيرد. تا آنجا كه امكان داشته سعى كرده‏ام زبان قرآن را در ترجمه منعكس كنم.

آيا قبل از ترجمه قرآن ترجمه ديگرى هم داشتيد يا نه، اگر داشتيد كدام متون را ترجمه كرده‏ايد؟

قبل از ترجمه قرآن اولين كارى كه كرده‏ام ترجمه صحيفه سجّاديه بوده است علتش هم اين بود كه من قبلاً صحيفه را در هفت جلد تفسير كرده بودم و روى آن تفسير هم خيلى كار شده بود. وقتى مرحوم استاد جعفرى تفسير را ديده بودند نامه‏اى در دو صفحه به خط خودشان به من نوشتند و از ترجمه خيلى استقبال كردند. من رفتم خدمت‏شان عرض كردم من لايق اين نبودم كه شمااين نامه را برايم بنويسيد. فرمودند بعد از سيد على خان كه در عربى تفسير كرده است. در فارسى اولين بار است كه چنين تفسيرى صورت گرفته است براى من جالب بود، اجازه گرفتم نامه شان را چاپ كنم، آن مؤسسه كه تفسير را چاپ كرده بود پيشنهاد داد شما كه اين را تفسير كرده‏ايد بياييد يك ترجمه هم كنارش بنويسيد كه من به آن ترجمه اقدام كردم و اولين كار من در ترجمه بود كه به نظرم بيش از يك سال طول كشيد و تاكنون 32 بار هم چاپ شده است.
بعد از آن رفتم سراغ مفاتيح‏الجنان. دو كار روى مفاتيح انجام دادم يكى اينكه تمام دعاها را ترجمه كردم و ديگر اينكه انشاى مرحوم شيخ عباس قمى را بدون اينكه دستكارى بشود بازسازى نمودم كه با ادبيات فارسى، فعل و مفعول و صفت و قيد سر جايش قرار گرفت كه آن هم تا به حال سه بار چاپ شده است.
ترجمه بعدى من نهج‏البلاغه بود كه تا به حال هيجده بار چاپ شده است بر خلاف سه كار قبلى، كسى به من ترجمه قرآن را پيشنهاد نكرد، ولى من پيش خودم گفتم من كه سه كتاب اصلى را ترجمه كرده‏ام كه در دسترس مردم است، اصل كارى را هم ترجمه كنم و نمى‏دانم كسى تاكنون بوده كه هر چهار كتاب را ترجمه كرده باشد يا نه.

تفاوت آشكارى كه در ترجمه نهج البلاغه و صحيفه با قرآن ديديد چه بود؟

اين تفاوت كه قرآن بسيار مشكل‏تر است. با اينكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام گاهى لغات بسيار مغلق و سنگين آورده است به خصوص خطبه اولش كه آدم احساس مى‏كند، حضرت آن خطبه را در جمعى كه افلاطون و ملاصدرا و ارشميدس نشسته بوده‏اند، ايراد كرده است. امّا در عين حال آن سه متن آسان‏تر از قرآن است. چون گاهى آدم در تركيب ادبى قرآن گير مى‏كند نمى‏داند كه جمله مربوط به قبل است يا بعد. اين جداسازى خيلى كار مشكلى است، حساسيت هم در ترجمه قرآن فوق العاده زياد است. متون ديگر را به منابع علمى كه مراجعه مى‏كردم تا اندازه‏اى خيالم راحت بود و از ترجمه قرآن هنوز هم خيالم راحت نيست. هنوز هم اين نگرانى را دارم كه كارى كه مال خود حضرت حق بوده است، چگونه يك بشر بسيار محدود مى‏تواند آن را برگردان كند. اين نگرانى هست و تمام نمى‏شود. البته ترجمه‏هاى قبلى باعث آسان‏تر و روان‏تر شدن كار شد كه اگر آنها را قبلاً ترجمه نكرده بودم و از اول به سراغ قرآن رفته بودم اين ترجمه از قرآن در نمى‏آمد.

به نظر شما آيا آشنايى با فضاهاى آموزشى و علمى امروز و محيط دانشگاه، نقشى در موفقيّت ترجمه قرآن دارد يا نه؟

عرض كردم كه اگر مترجم هر دو فضاى نسل جديد و فضاى قديم را ديده باشد بهتر مى‏تواند درك كند كه ترجمه‏اش پخته‏تر باشد و به درد هر دو صنف بخورد. اين مسئله در مورد انبياءعليهم السلام هم بوده است كه انبياء در غربت نزيسته‏اند؛ بلكه در ميان بدترين مردم به دنيا آمده‏اند و با آنها زندگى كرده‏اند و پيامبر شدند. اين مردم‏شناسى خيلى مهم است. اينكه يك روحانى تمام عمرش را در حجره مدرسه فيضيه باشد يا تمام عرصه‏ها و اصناف را ديده باشد خيلى تفاوت مى‏كند. روحانى مردم نديده به درد امروز و فضاى امروز نمى‏خورد.

تصور مى‏شود كه تأثير اين مسئله در ترجمه قرآن نياز به تبيين دارد.

اين همان حرفى است كه امام خمينى‏رحمه الله مى‏زدند كه بستر زمان را در اجتهاد لحاظ كنيد «أدّبوا أولادكم لغير زمانكم». اين مسئله زمان، جامعه براى ائمّه و انبياء خيلى مهم بوده است. ببينيد قرآن وقتى پيوند انبياء را با مردم بيان مى‏كند در اوج پيوند بيان مى‏كند: «و الى مدين أخاهم شعيباً». (هود /84)

اين مسئله كه اشاره گرديد قطعاً در ادبيات ترجمه تأثير دارد و زبان مفاهمه با مردم را تعيين مى‏كند. اما در اينجا بحث ديگرى مطرح است كه در فهم آيات آيا به ذهنيت مردم امروز نگاه كنيم يا به ذهنيت و فهم مردم عصر نزول، چون مفاهيم واژه‏ها در بستر زمان تغيير مى‏كند؟

ببينيد آيه: «اعلموا أنّما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر...» (حديد/20) در گذشته براى مذمت و تحقير دنيا به كار مى‏رفت. در حالى كه من امروز اين چنين مى‏فهمم كه آيه مى‏خواهد بگويد پروردگار براى انسان شش دوره زندگى ترسيم كرده است؛ دوره بازى، دوره سرگرمى، دوره زينت‏طلبى و خودآرايى، دوره تفاخر و دوره تكاثر در اموال و اولاد. و پدر و مادر بايد به اين شش دوره توجه كنند كه در هر دوره چگونه با فرزند برخورد كنند. اين يك فهم امروزى متفاوت از آيه است و ترجمه طبيعى براساس فهم امروز است. ما لغات را عوض نكرديم امّا در گذشته آنها آيه را بر سر زندگى چماق مى‏كردند و ما آيه را بستر كرديم. ببينيد چه اندازه زمان‏شناسى، مردم‏شناسى و روان‏شناسى در ترجمه تأثير دارد.

با توجه به اينكه جنابعالى شاعر نيز هستيد و ديوان شعر داريد، آيا بعد شاعرى شما هم در ترجمه تأثير گذاشته است؟

در لطافت كار، كمك كرده است. چون شاعر روح لطيفى دارد، وقرآن هم «موعظه»، «شفاء لما فى الصدور» و «رحمةٌ» است. مسئله رحمت و مهرورزى و مهرگيرى از قرآن در ترجمه تأثير زياد مى‏گذارد. چون خودم معتقد بودم و تجربه در اين چهل سال منبر هم ثابت كرده بود كه عنصر محبّت خيلى جواب مى‏دهد.

آيا ترجمه جمعى را مى‏پسنديد؟ نظرتان در اين باره چيست؟

بنده به ترجمه گروهى اعتقاد پابرجا دارم. وقتى عقلها همه يك جا جمع شوند، قطعاً يك ترجمه بهتر و پخته‏تر از كار در مى‏آيد.

در رابطه با كار جمعى دو روش است يكى اينكه همه بنشينند درباره تك تك جملات نظر بدهند و در نهايت بر يك تعبير اتفاق نظر پيدا كنند. ديگر اينكه تصميم نهايى به عهده يك نفر باشد، امّا كارشناسان متعدد او را در رسيدن به زواياى مختلف كار و تصميم نهايى كمك كنند. شما كدام يك ازدو روش را بهتر مى‏دانيد؟

اعتقادم بر اين است كه همه بيايند نظر بدهند و نظر اينان مكتوب بشود. بعد يك گروه بالاتر بيايد مكتوب اينان را بررسى كند و با خودشان به بحث بگذارد. و افراد اين جمع هم بايد حوزه و دانشگاه را ديده باشند و زمان شناس باشند.

اگر نكته‏اى خاص راجع به ترجمه در نظرتان است كه در سؤالات ما نيامده بفرمائيد.

يك مطلبى كه من در ترجمه خيلى به آن اهميّت مى‏دهم، مسئله اصطلاح‏شناسى است. مثلاً در آيه «تبّت يدا أبى لهب و تبّ» ممكن است چند دانشجوى علوم يا معارف، زندگى ابى‏لهب را بررسى كنند و ببينند كه وى به اين نفرين دچار نشده است. آن گاه اين مطلب براى آنان مشكل ايجاد مى‏كند كه چگونه مى‏شود خدا نفرين بكند امّا تحقق نيابد. امّا با توجه به اينكه «يد» در اين آيه كنايه از قدرت است نه عضو بدن، مشكل حل مى‏گردد. من ترجمه كرده‏ام: نابود باد قدرت ابولهب. كسانى كه آن را به «دست» ترجمه كرده‏اند با مشكل فوق مواجه مى‏گردند.
جالب است كه يكى از مترجمان قرآن نوشته است: بريده شد دست ابى‏لهب. كه نفرين را به صورت خبرى ماضى ترجمه كرده است.
يا مثلاً در ضرب‏المثل‏ها تعبير«قرة اعين» را به چشم روشنى ترجمه كرده‏اند، من تعبير كرده‏ام خوشحالى دل. يا تعبير «يفرحون» را تعبير كرده‏ام «مغرورانه شادمانند.» اين تعبيرات به خاطر تفاوت‏هايى است كه در واژه‏ها مثل فرح و سرور است. كه به مراجعه به متون لغت و كتابهاى فروق اللغه و با استفاده از خود قرآن آورده‏ام.
يا در آيه ديگرى كه مى‏فرمايد: «أمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليها القول» من خيلى زيبا ترجمه كرده‏ام؛ چون براساس آيه كريمه خداوند راضى به كفر نيست و به كفر و فساد امر نمى‏كند. يا در آيه: «ألم أعهد اليكم يا بنى آدم» ترجمه‏ها تعبير به پيمان بستن يا پيمان گرفتن كرده‏اند، در حالى كه «عهد» وقتى با «الى» مى‏آيد به معناى سفارش است.
در مواردى، يك تعبير، به قرينه آيات متعدد، به صورت متفاوت معنى شده است مثل واژه «اعجاب» كه درباره زيبايى انسان، و كثرت لشگر كفار هر دو به كار رفته. اين موارد با عنايت بوده و نبايد دليل انتقاد بر اين ترجمه باشد.

جمعه 24 شهریور 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهى به تازه ‏ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهرانى

على اكبر طاهرى

پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، ترجمه فارسى قرآن كريم نسبت به گذشته شتاب بيشترى گرفت، همان گونه كه در يكصد سال اخير نسبت به گذشته شتاب بيشترى داشته است. تازه‏ترين ترجمه فارسى عرضه شده، ترجمه آيت اللّه‏ دكتر محمد صادقى تهرانى است كه از سوى انتشارات كليدر به چاپ رسيده است. در ارديبهشت ماه سال جارى در ملاقاتى حضورى، ايشان ضمن اهداى نسخه‏اى از ترجمه خود به اين جانب، پيشنهاد كردند كه آن را مطالعه و اشتباهات احتمالى آن را يادداشت كنم. بنده هم با كنار گذاشتن برخى از برنامه‏هاى كارى روزانه خود، بنا به نظر ايشان به بررسى آن پرداختم. اين ترجمه با وجود محاسن مختلفى كه دارد، همچون ديگر ترجمه‏هايى كه تاكنون عرضه شده، خالى از لغزش و يا بهتر بگوييم، ترك اولى نيست. يكى از مشكلات مترجمان قرآن اين است كه پس از پايان ترجمه كه طبعاً چندين سال به طول مى‏انجامد، صبر لازم را براى بررسى دقيق و بازخوانى مكرر آن ـ چه توسط خود و چه توسط ديگران ـ به خرج نمى‏دهند. تاكنون هيچ مترجمى از آفت تعجيل در چاپ ترجمه خود مصون نمانده است. ترجمه مورد نظر ما نيز از اين قاعده عمومى مستثنا نيست.
از جمله مسائلى كه در ده سال اخير در مورد روش ترجمه قرآن مطرح شده، ضرورت يكسان‏سازى تعبيرات در ترجمه آيات و عبارات و نيز مفردات قرآنى است. موارد مختلفى از نقد حاضر و نيز ادامه آن در شماره آينده نشان مى‏دهد كه اگر در ترجمه به اين امر توجه كافى مى‏شد، پاره‏اى از اشكالات خود به خود برطرف مى‏گرديد.
در ترجمه مورد بحث، در اين بخش، سوره‏هاى فاتحه و بقره را بررسى مى‏كنيم و بقيه سوره‏ها را به خواست خدا در شماره بعدى مطرح خواهيم كرد. اميدوارم اين نوشتار كه حاصل تلاشى خالصانه است، مورد توجه مترجم گرانقدر قرار گيرد و در عرضه بهتر اين اثر در چاپهاى بعدى مؤثر و كارساز باشد. تاريخ ترجمه قرآن به طور آشكار به ما نشان مى‏دهد كه هيچ مترجمى از لغزش در ترجمه ايمن نبوده و دقيقاً از همين جاست كه فكر ترجمه دسته‏جمعى قرآن به ميان آمده است؛ البته آن هم در عمل مشكلات بسيارى دارد و اگر هم به تحقق برسد، هرگز حق مطلب را ادا نخواهد كرد و جاى اصل را نخواهد گرفت؛ و اين خود نشانگر اعجاز قرآن كريم است.
اينك به يك يك مواردى كه مى‏توان آن را لغزش يا ترك اولى ناميد، مى‏پردازيم.

1 ـ فاتحه، 4:

مالِكِ يَوْمِ الدّينِ
«مالك روز بروز طاعت».
بررسى: مترجم محترم واژه «دين» را به «بروز طاعت» ترجمه كرده و در پانويس هم توضيحاتى درباره آن داده‏اند. اگر در اين آيه به برداشت خاصى از واژه «دين» پاى‏بند باشيم، لازم است همه جا آن را يكسان و طبق همان برداشت ترجمه كنيم، ولى مترجم محترم در بعضى موارد، همچون ساير مترجمان «يَوْمِ الدّينِ» را به «روز جزا» ترجمه كرده‏اند. يَوْمِ الدّينِ در 12 آيه مختلف قرآن تكرار شده كه از آن ميان در آيات 56 واقعه (56)، 26 معارج (70)، 46 مدثر (74) و 11 مطففين (83) به «روز جزا» ترجمه شده و در آيه 18 انفطار (82) خود واژه «دين» در ترجمه به كار رفته است. اگر به جاى «روز بروز طاعت» حداقل «روزبروز اعمال» مى‏آوردند، بهتر بود؛ چون طاعت فقط بار مثبت دارد و به معناى عبادت و اطاعت و فرمانبردارى است، پس تكليف جنايتها و خيانتها و گناهان مختلف ديگر چه مى‏شود؟ كِى، كجا و چگونه بايد بروز و تجسم كند؟ برخلاف واژه «جزا» كه شامل پاداش و عقوبت است و مى‏تواند واژه جامع و كاملى براى ترجمه «دين» باشد. اگر قرار باشد همه مواردى كه در قرآن تعبير «يوم الدين» آمده يكسان ترجمه شود و يكى از دو عبارت: «روز بروز طاعت» و «روز جزا» (كه هر دو را استاد به كار برده‏اند) انتخاب شود، بهتر است «روز جزا» انتخاب گردد كه براى همگان قابل درك است.

2 ـ بقره، 19:

يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فى اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ
«از (نهيب آذرخش‏ها (و) بيم مرگ، سرانگشتانشان را در گوشهايشان مى‏نهند».
بررسى: «حذر الموت» عطف بر «الصواعق» نيست، بلكه مفعول لاجله است. ترجمه درست آن اين است: «انگشتان خود را از [نهيب] آذرخش‏ها، براى حذر از مرگ در گوشهايشان مى‏نهند.» ترجمه اين جانب از آيه اين است: «از بيم مرگ در برابر [نهيب] صاعقه‏ها، انگشت در گوشهاى خود فرو مى‏برند.» ولى ترجمه اول بهتر است.

3 ـ بقره، 25:

وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهًا
«و آنجا رزقى همانند به آنان [از هم اكنون] داده شد».
بررسى: فعل «أُتُوا بِه» در اين آيه مجهول و «باء» در آن باى تعديه است و در ترجمه طبق قاعده بايد از تعبير «آورده شدن» استفاده شود، كه مترجم محترم به جاى آن از تعبير «داده شدن» بهره برده‏اند و ظاهراً با «اوتوا» فعل مجهول از باب افعال كه به معناى «داده شدند» است اشتباه شده است. علت اشتباه هم اين است كه فعل «اوتوا» در قرآن فراوان آمده ولى «اتوا» در همين يك مورد آمده است. ترجمه اين جانب از آيه اين است: «و مشابه آن [نعمتها ]برايشان آورده شود».

4 ـ بقره، 26:

إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها
«همانا خدا از اينكه به پشه‏اى ـ چه فروتر و چه فراتر ـ از آن مثلى زند، شرم نمى‏كند».
بررسى: عبارت «چه فروتر و چه فراتر» ترجمه «فما فوقها» نيست. يكى از اين دو بايد داخل قلاب قرار گيرد؛ اگر برداشت مترجم محترم از تعبير «فما فوقها» بالاتر در خُردى است، كلمه «فراتر» در قلاب باشد، و اگر برداشت ايشان بالاتر در بزرگى است، «فروتر» در قلاب قرار گيرد. البته منطقى‏تر اين است كه «فروتر» داخل قلاب باشد. ترجمه درست با تعبير خود مترجم محترم به اين صورت است: «همانا خدا از اينكه به پشه‏اى و فراتر [يا فروتر] از آن مثلى زند شرم نمى‏كند».

5 ـ بقره، 57:

وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى
«بر شما آرامش و ترنجبين را فروفرستاديم».
بررسى: دو واژه «مَنّ» و «سلوى» علاوه بر اين آيه، در دو آيه ديگر هم آمده است. در آيه 160 اعراف (7) «مَنّ» و «سلوى» را گزانگبين و آرامش ترجمه كرده‏اند و در آيه 80 طه (20) ترنجبين و امنيت. به درستى روشن نيست براى هر يك از اين دو واژه، چه ترجمه‏اى مورد نظرشان بوده است. در واقع براى «منّ» سه معنى: آرامش، گزانگبين و ترنجبين آورده‏اند، و براى «سلوى» سه معنى: ترنجبين، آرامش و امنيت. در آيات 57 بقره و 160 اعراف، هيچ توضيحى درپانويس نداده ولى در آيه 80 طه توضيحى به اين شرح داده‏اند: «سلوى، برخلاف گمان گروهى كه آن را پرنده‏اى گمان كرده‏اند، در لغت به معناى امنيت است، و طعام واحد در آيه 2:61 دليلى ديگر است كه سلوى خوراكى‏اى ديگر پس از منّ نيست». ذكر اين نكته لازم است كه گزانگبين و ترنجبين تنها تشابه اسمى دارند و دو چيز كاملاً متفاوت و متمايز از يكديگرند. بعيد نيست كه به هنگام تحرير، يكى از اين دو كلمه به علت سهوالقلم به جاى ديگرى آمده باشد. اما در مورد «آرامش»، اين كلمه در قرآن با واژه «سكينه» آمده و در آيات 26 و 40 توبه (9) و نيز 26 فتح (48) به عنوان يك موهبت الهى معرفى شده كه بر پيامبر (ص) و مؤمنان چند بار در مواقع حساس و دشوار به علت صبر و پايدارى‏شان فرود آمده است، ولى مى‏دانيم در مورد افرادى كه منّ و سلوى در اختيارشان قرار گرفته بود، در آيه 61 بقره مى‏فرمايد: وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ بآءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ. در ضمن مى‏دانيم كه اين آرامش براى پيامبر و مؤمنان، آن هم نه براى هميشه، بلكه در مواقع حساس و دشوار كه به رغم مشكلات، پايدارى و توكل داشتند، مانند جنگ حنين و هنگام تعقيب دشمن، مخفى شدن در غار و نيز هنگام فشار متعصبانه مشركان در جريان عهدنامه حديبيه نازل شده و بديهى است كه منحصر به آن موارد و آن اشخاص هم نمى‏تواند باشد. در طول تاريخ همواره مؤمنان واقعى كه مانند پيامبر و يارانش، براى دفاع از حق در مواقع دشوار و حساس، توكل و پايدارى دارند، مى‏توانند از نزول سكينه الهى برخوردار شوند. حال اگر بخواهيم همين سكينه و آرامش را به كسانى كه گرفتار ذلت و مسكنت و خشم الهى بوده‏اند و به جاى فداكارى در كنار پيامبرشان، همواره موجب ناراحتى و مزاحمت او بوده‏اند تعميم بدهيم، دچار تناقض خواهيم شد.
اما اينكه مترجم محترم در پاورقى استدلال كرده‏اند كه طعام واحد در آيه 61 بقره دليل اين است كه «سلوى» خوراكى ديگرى پس از «منّ» نيست، قابل قبول نيست، زيرا اگر كسى همه روزه غذايش مثلاً منحصر به نان و پنير و سبزى باشد، در واقع هر روز طعام واحدى داشته و لازم نيست هر يك از نان و پنير و سبزى را غذاى واحد و مجموعه را سه غذا بدانيم. ترجمه اين جانب از اين دو واژه كه در هر سه آيه يكسان آمده چنين است: «نعمتى گياهى و نعمتى از گوشت پرندگان».

6 ـ بقره، 58:

فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا
«از (نعمت‏هاى) آن ـ هرگونه و هر كجا خواستيد ـ پاكيزه و فراوان بخوريد».
بررسى: واژه «هرگونه» افزوده تفسيرى است و بايد داخل پرانتز قرار گيرد؛ ولى آوردن آن لازم نيست. استاد همين عبارت را كه در آيه 35 بقره آمده، درست و بدون افزودن «هرگونه» ترجمه كرده‏اند. آيات 19 و 161 اعراف نيز همين اشكال را دارد. ضمناً استاد در آيه 69 طه (20) كه شامل واژه «حيث» است، تعبير «هرگونه» را به درستى داخل پرانتز قرار داده و در ساير آياتى كه «حيث» آمده و حدود 30 مورد است، بدون افزودن «هرگونه» آورده‏اند. يك مورد ديگر هم آيه 191 بقره است: وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ كه چنين ترجمه شده است: «و همان گونه كه شما را (از مسجد الحرام و...) بيرون راندند، آنان را بيرون رانيد» كه بايد به اين صورت اصلاح شود: از همانجا كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون رانيد».

7 ـ بقره، 77:

أَوَلايَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ
«آيا و نمى‏دانند كه خدا آنچه را پوشيده مى‏دارند و آنچه را آشكار مى‏كنند همى مى‏داند».
بررسى: تعبير «آيا و» هرچند با خود آيه مطابقت دارد ولى در زبان فارسى بسيار نامأنوس و غيرعادى است. ترجمه بايد ضمن دقيق بودن، با مقتضيات زبان مقصد نيز هماهنگ باشد. در ترجمه قرآن كه خود زيبايى و بلاغت را در حد كمال دارد، لازم است از به كار گرفتن كلماتى كه به شيوايى متن لطمه مى‏زند پرهيز شود. در ترجمه تمامى آيات قرآن همواره براى روان بودن، كلمات نسبت به نظم متن اصلى پس و پيش مى‏شود؛ مثلاً در همين آيه و در همين ترجمه، ترجمه «يعلم» كه وسط آيه قرار دارد، به درستى در انتهاى عبارت ترجمه آمده است، پس چگونه نتوانيم ترجمه حروف را جا به جا كنيم؟ استاد همين كلمه را در آيه 100 اعراف (7)و 7 شعراء (26) به درستى «و آيا» ترجمه كرده‏اند؛ و نيز در آيه 44 ابراهيم (14) به درستى «ومگر» ترجمه نموده‏اند.

8 ـ بقره، 81:

بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِه خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ
«آرى كسى كه بدى‏اى را به دست آوَرْد و خطايش او را دربر گرفت، اينان همراهان آتشند، (و) ايشان در آن ماندگارند».
بررسى: نيمه اول و دوم ترجمه از نظر فاعل، انسجام و هماهنگى لازم را ندارد. در آغاز جمله به صورت مفرد آمده: «كسى كه بدى‏اى به دست آورد» و در بخش پايانى آيه به صورت جمع آمده است: «اينان همراهان آتشند و ايشان در آن ماندگارند». قابل ذكر است كه «من» موصوله در زبان عربى براى مفرد و جمع يكسان به كار مى‏رود و ارجاع ضمير مفرد به آن، به خاطر شكل لفظ موصول است كه نبايد موجب اشتباه شود. مفرد يا جمع بودن آن از جواب شرط فهميده مى‏شود. ترجمه اين جانب از آيه چنين است: «آرى آنان كه مرتكب خطا شوند و آثار گناه سراسر وجودشان را فرا گيرد، جاودانه دوزخى‏اند».
نظير اين مورد در سوره بقره، آيات 38، 121، 229 و 275 نيز هست كه مترجم محترم آن را درست ترجمه كرده‏اند. ترجمه آيه 181 بقره نيز همين اشكال را دارد: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّمآ إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ «پس هر كس اين (وصيت واجب) را پس از (اينكه) آن را شنيده ـ تغيير دهد ـ گناهش تنها بر (گردن) كسانى است كه آن را تغيير مى‏دهند».
ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «آنانكه وصيت را پس از شنيدنش [آگاهانه] تغيير دهند، گناهش متوجه [وصيت كننده نيست، بلكه بر عهده] كسانى است كه عامل اين تغيير بوده‏اند».

9 ـ بقره، 82:

أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ
«اينان بهشتيانند».
بررسى: واژه «اينان» معادل «هؤلاء» است؛ در اينجا بهتر است واژه «آنان» بيايد. اين سهوالقلم در آيات 16، 27، 81، 86، 114، 175 و 177 بقره و نيز موارد ديگرى در ساير سوره‏ها ديده مى‏شود.

10 ـ بقره، 88:

فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ
«پس چه اندك ايمان مى‏آورند».
بررسى: لفظ «چه» در زبان فارسى براى تعجب به كار مى‏رود و اين آيه شكل تعجبى ندارد. ترجمه درست آن اين است: «اندكى ايمان مى‏آورند». مترجم محترم مشابه همين عبارت را در آيه 3 اعراف (7) «قليلاً ما تذكّرون» از اين نظر درست ترجمه كرده‏اند، ولى اين مقوله در سراسر ترجمه موارد مشابه ديگرى نيز دارد كه درست ترجمه نشده است.

11ـ بقره، 90:

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ
«بدا به آنچه خودِ (آلوده به شهوات)شان را با آن خريدند».
بررسى: هر چند واژه «اشتراء» از اضداد است و به معناى خريدن و فروختن هر دو به كار مى‏رود و در قرآن هم به هر دو معنى آمده است، ولى خريدن در اينجا مناسب نيست. هر كس مالك نفس خويش است كه خدا در اختيارش گذاشته؛ ولى بعضى اشخاص نفس خود را به بهاى كمى به ستمگران مى‏فروشند و در خدمت آنان قرار مى‏گيرند. بعضى نيز نفس خود را به بهاى بسيار سنگينى ـ كه بهشت و رضاى خداست ـ مى‏فروشند و خريدار آن خداست؛ چنان كه در آيه 207 بقره فرموده است: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ. مترجم گرامى در اين آيه، همين كلمه را به درستى به معناى فروختن ترجمه كرده‏اند. ضمناً در آيه 41 بقره «لاتشتروا بآياتى ثمنا قليلا» نيز همين اشتباه رخ داده و به اين شكل ترجمه شده است: «آيات مرا به بهاى اندك نخريد». اگر كسى چيز گرانبهايى را به بهايى اندك بخرد، كار بدى نكرده است. بنابراين، در اينجا هم بايد گفته شود: «آيات مرا به بهايى اندك مفروشيد».

12ـ بقره، 96:

يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْيُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ
«هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند، حال آنكه اگر چنين عمرى (هم به او) داده شود، دوركننده او از عذاب نيست».
بررسى: اين ترجمه در صورتى صحيح است كه در عبارت «أَنْ يُعَمَّرَ»، «إن» به كسر همزه و فعل مجزوم باشد، در حالى كه اَن مصدريه است. ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «هر يك از آنها دوست دارد كه به او هزار سال عمر داده شود، با آنكه زندگى ديرپاداشتن هم او را از عذاب دور نخواهد ساخت».

13ـ بقره، 102:

وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ
«(واى كه) چه بد بود آنچه بدان خود فروشى كردند».
بررسى: «بئس» فعل ذم است و جمله تعجبى نيست، بلكه اخبارى است و در ترجمه آن نبايد از تعبير «چه» استفاده شود. مترجم گرامى مشابه همين عبارت را در آيه 90 بقره درست ترجمه كرده‏اند، ولى در آنجا اشكال ديگرى وجود دارد كه قبلاً مطرح كرديم. در آيات 102 و 126 و 206 بقره و نيز آيات ديگرى در ساير سور كه شامل حرف بئس و نعم است، نيز همين اشكال وجود دارد. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «خود را به بد بهايى فروختند».

14 ـ بقره، 130:

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ
«و چه كسى ـ جز آنكس كه خويشتن را سبك داشته ـ از آيين ابراهيم روى برمى‏تابد؟ مگر كسى كه خود را سبك [:سفيه] دانسته».
بررسى: بخشى از اين آيه دوبار ترجمه شده است.

15 ـ بقره، 143:

وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللّهُ
«هر چند (اين كار) جز بر كسانى كه خدا هدايت (شان) كرده، سخت گران بود».
بررسى: حرف «ان» در آيه، مخففه از ثقيله است، دليل آن هم لام مفتوح است كه پس از «ان» بر سر كلمه «كبيرة» آمده است، ولى مترجم محترم آن را وصليه فرض كرده‏اند. بخش آخر ترجمه نشان مى‏دهد كه ظاهراً مترجم گرامى به هنگام ترجمه، متوجه لام مفتوح در جمله شده‏اند، ولى به نشانه بودن آن توجه نكرده‏اند. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «مسلماً [ترك سنتها] دشوار است، [ولى] نه براى كسانى كه خدا هدايت [شان ]كرده است».
مترجم محترم مشابه همين مورد را در آيات 156 انعام (6)، 78 حجر (15)، 108 اسراء (17)، 63 طه (20)، 30 مؤمنون (23)، 186 شعراء (26)، 56 زمر (39)؛ 51 قلم (68) درست ترجمه كرده‏اند؛ ولى ترجمه آيات 198 بقره (2)، 164 آل عمران (3)، 29 يونس (10)، 3 و 91 يوسف (12)، 49 روم (30)، 167 صافات (37) و 2 جمعه (62) نياز به اصلاح دارد.

16 ـ بقره، 150:

فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنى وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَيْكُمْ
«پس از آنان نهراسيد و از من بهراسيد و تا نعمت خود را بر شما كامل گردانم».
بررسى: عبارت «لأتم نعمتى» به وسيله واو عطف به غايتى محذوف عطف شده كه بايد در ترجمه لحاظ گردد. استاد در پانويس توضيحى داده‏اند به اين شكل: «اين واو عطفى است به جريان همانند و محذوف» كه مشخص مى‏كند ايشان توجه به اين نكته ظريف داشته‏اند، ولى آن را در ترجمه منظور نكرده‏اند. در اكثر موارد مشابه نيز، علاوه بر اينكه محذوف را نياورده‏اند، به همين توضيح هم درپاورقى اشاره نكرده‏اند. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه بدين صورت است: «پس از آنان نترسيد و از [نافرمانى] من بترسيد تا [شما را توفيق دهم ]و نعمت خويش را بر شما به كمال رسانم».
ذكر اين نكته لازم است كه برخى از مترجمان براى درگيرنشدن با اين مشكل «واو» را حذف كرده، ولى برخى ديگر به گونه‏اى منطقى آن را حل كرده‏اند. مترجم محترم نيز در ترجمه آيه 166 آل عمران كه مورد مشابهى است، محذوف را آورده‏اند كه بسيار جالب است، به اين شرح: وَ مآ أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنينَ «و روزى كه (در احد) آن دو گرده به هم برخوردند، آنچه به شما رسيد، به اذن خدا بود تا (شما را بيازمايد) و مؤمنان را نشانه نهد». و نيز آيه 17 انفال: وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمى وَ لِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا «و چون (ريگ به طرف آنان) افكندى تو (خود) نيفكندى، بلكه خدا افكند (تا كافران را مغلوب كند) و تا بدين وسيله مؤمنان را از آن (كشتار) با آزمايشى نيكو بيازمايد».
نكته شايان توجه كه در اينجا لازم است افزوده شود، اين است كه در ميان تمام آياتى كه بايد در آنها غايت محذوف در نظر گرفت، استثنائاً در آيه 150 بقره كه محل اصلى بحث است، مى‏توان به جاى افزودن غايت محذوف، عبارت «ولأتم نعمتى عليكم» را بر جمله «لئلا يكون للناس عليكم حجّة» عطف كرد كه هر دو غايت و نتيجه براى «فولّوا وجوهكم» باشند. در اين صورت جمله «فلا تخشوهم و اخشونى» يك جمله معترضه خواهد بود.

17 ـ بقره، 172:

كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ
«از پاكيزه‏هاى آنچه روزى‏تان كرده‏ايم بخوريد».
بررسى: علامه طباطبايى در الميزان ذيل اين آيه گفته است: عبارت «من طيبات ما رزقناكم» از قبيل اضافه صفت به موصوف است، نه از قبيل جانشين شدن صفت به جاى موصوف؛ و معناى آيه اين است كه «از روزى ما كه پاكيزه است، بخوريد». مترجم محترم همين عبارت را در آيه 57 بقره درست ترجمه كرده‏اند، به اين صورت:
«از خوراكى‏هاى پاكيزه‏اى كه به شما روزى داده‏ايم، بخوريد.»

18 ـ بقره، 172:

وَ اشْكُرُوا لِلّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيّاهُ تَعْبُدُونَ
«و اگر تنها خدا را مى‏پرستيد، فقط او را سپاس گزاريد».
بررسى: واژه «فقط» در اين ترجمه اضافه است. اگر به عنوان افزوده تفسيرى لازم باشد، بايد درون پرانتز قرار گيرد.

19 ـ بقره، 175:

فَمآ أَصْبَرَهُمْ عَلَى النّارِ
«پس (شگفتا!) چه چيز آنان را بر آتش شكيبا كرده است؟»
بررسى: اين ترجمه از نظر دستورى ايرادى ندارد، ولى «ما اصبر» در اينجا به وزن تعجب بهتر مى‏خورد تا باب افعال. اتفاقاً مترجم محترم خود، واژه شگفتا را داخل پرانتز آورده‏اند كه اين مى‏رساند آيه در مقام بيان تعجب است. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «چه صبرى در برابر آتش دارند!»

20 ـ بقره، 185:

يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ
«خدا براى شما آسانى را مى‏خواهد و براى شما دشوارى زيان آور را نمى‏خواهد و بايد همان شماره (مقرر) را تكميل كنيد».
بررسى: يك اشكال اين ترجمه اين است كه لام در «ولتكملوا» براى غايت است كه به صورت لام امر ترجمه شده است. اگر لام امر مى‏بود، مى‏بايست با افزودن واو، لام ساكن گردد. اشكال ديگر آن اين است كه فعل «لتكملوا» به وسيله واوِ عطف، به غايتى محذوف عطف شده كه در ترجمه لحاظ نشده است. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه بدين صورت است: «خدا براى شما آسانى مى‏خواهد نه مشقت، [اين حكم را مقرر كرد] تا [بدون مشكل روزه‏دارى كنيد] و شمار آن را كامل نماييد».

21 ـ بقره، 188:

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِهآ إِلَى الْحُكّامِ
«واموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، حال آنكه (به عنوان رشوه قسمتى از) آنها را به سوى حاكمان مى‏افكنيد».
بررسى: در اين آيه «تدلوا» به «لا تأكلوا» عطف شده و فعل نهى است كه مجزوم گرديده ولى در ترجمه به صورت «تدلون» برگردان شده است. ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «اموال يكديگر را بين خود به ناحق مخوريد و آن را به رشوت به حكام [ظالم ]مدهيد».

22 ـ بقره، 190

وَ قاتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوآ
«در راه خدا با كسانى كه با شما كشتار مى‏كنند، كشتار كنيد و از عدالت تجاوز نكنيد».
بررسى: واژه «كشتار» معادل خوبى براى «قتال» نيست، زيرا كشتار در زبان فارسى به معناى بسيار كشتن است و معمولاً در مواردى به كار مى‏رود كه عده زيادى افراد بى‏دفاع را مى‏كشند. مثلاً مى‏گويند: قشون تيمور در سبزوار كشتار كردند و يا قشون مغول در نيشابور كشتار كردند. علاوه بر اين، در راه خدا كشتار كردن و از عدالت تجاوز نكردن، همراه با تضاد و تناقض است. مترجم محترم در پاورقى براى توجيه كاربرد واژه كشتار، توضيح داده‏اند كه كشتار به معناى كشتن متقابل است، ولى چنين معنايى در فارسى براى اين كلمه گفته نشده است. به عنوان مثال، مسلخ گوسفندان را كشتارگاه مى‏نامند. اين به آن معنى نيست كه گوسفندان و آدميان يكديگر را مى‏كشند! در سراسر ترجمه، همه جا براى قتال، واژه كشتار آمده كه بهتر است به جاى آن واژه «كارزار» قرارداده شود. استاد در زيرنويس ديگرى كه بر ذيل همين آيه نگاشته‏اند تعبيراتى آورده‏اند كه كاملاً نامفهوم است، به اين صورت: «زيرا كه با غير مهاجران كشتار كنيد، يا پيش از كشتار مهاجران با آنان درگير شويد، بلكه تنها دفاع است و بس»! تشخيص منظور استاد از آوردن اين زيرنويس ممكن نيست؛ احتمال دارد اشتباه تايپى رخ داده باشد.

23 ـ بقره، 208:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در سلم و سلامتى درآييد».
بررسى: «سَلم» به فتح سين به معناى صلح و آشتى است كه در آيات 61 انفال (8) و 35 محمد (47) آمده است، ولى «سِلم» به كسر سين به معناى تسليم است؛ و چون خطاب به مؤمنان است، با توجه به مفهوم دو آيه قبل، منظور تسليم در برابر خداست. سِلم و اسلام و تسليم هرسه به يك معنى است. ترجمه اين جانب نيز در اين مورد لغزش دارد و معناى درست آيه اين است: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به حالت تسليم (در برابر خدا) درآييد».

24 ـ بقره، 217:

يَسْـٔلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ
«از تو درباره ماهى كه كشتار در آن حرام است مى‏پرسند».
بررسى: در اين آيه سؤال از حكم جنگ در ماه حرام است، نه سؤال از اينكه ماه حرام كدام ماه است. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «از تو درباره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند».

25 ـ بقره، 217:

قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ‏سَبيلِ اللّهِ وَ كُفْرٌ بِه وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِه مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللّهِ
«بگو كشتار در آن (گناهى) بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفرورزيدن به او و مسجد الحرام [حج يا عمره] است».
بررسى: مترجم محترم ضمير در «به» را كه در عبارت «كفر به» آمده است، به مسجد الحرام هم عطف كرده‏اند. كفر به خدا معنى و مفهوم دارد، ولى كفر به مسجدالحرام نامفهوم است. در مورد اينكه مسجد الحرام را عطف به «سبيل اللّه‏» فرض كنيم يا عطف به «اللّه‏»، آيه 25 حج (22) مى‏تواند قرينه خوبى باشد. در آن آيه مى‏فرمايد: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَوآءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ «كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا و مسجد الحرام ـ كه براى بومى و غير بومى يكسان قرار داده‏ايم ـ بازمى‏دارند.» چنان كه ملاحظه مى‏كنيد، در اين آيه، به طور صريح و روشن، مسجد الحرام بر «يصدون عن سبيل اللّه‏» عطف شده است. بنابراين در آيه مورد بحث هم به همين ترتيب بايد در نظر گرفت. ذكر اين نكته لازم است كه پس و پيش شدن كلمات در آيه، تنها منحصر به اينجا نيست؛ مثلاً در آيه 31 زخرف (43) وَ قالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذَا الْقُرْانُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ (چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از اين دو شهر فرستاده نشد) «عظيم» صفت «رجل» است، ولى پس از «قريتين» آمده و اين پديده در قرآن، در مواردى به دليل حفظ موزون بودن كلام تكرار شده وحتى در يك مورد موجب اشتباه اكثريت نزديك به اتفاق مترجمان شده است كه در قسمت بعدى اين نقد در جاى خود آن را مطرح خواهيم كرد.
ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث به اين صورت است: «بگو: جنگ در آن ماه [گناهى] است بزرگ، و[لى] بازداشتن [خلق] از راه خدا و انكار [الوهيت] او، و [بازداشتن از] مسجد الحرام و اخراج ساكنانش نزد خدا [گناهى] بزرگتر است.» در اين ترجمه اگر «مسجدالحرام» را با واو عطف در كنار «از راه خدا» قرار دهيم، نيازى به تكرار «بازداشتن از» نخواهد داشت و ترجمه ساده‏تر و بهتر خواهد شد.

26 ـ بقره، 220:

وَلَوْ شآءَ اللّهُ لَأَعْنَتَكُمْ
«اگر خدا بخواهد (در اين باره) شما را به دشمنى هلاكت‏بارى مى‏اندازد».
بررسى: فرق «ان شاء» با «لوشاء» اين است كه اولى حالت مضارع دارد و دومى حالت ماضى. معناى «ان شاء» مى‏شود اگر خدا بخواهد و معناى «لوشاء» مى‏شود اگر خدا مى‏خواست، و از اين جهت فرقى ميان «لو شاءَ» و «لو يشاءُ» نيست، همان گونه كه فرقى ميان «ان شاءَ» و «ان يشاءُ» نيست. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «اگر خدا مى‏خواست، شما [مفسدين] را به ستوه مى‏آورد». مترجم گرامى در اكثر موارد مشابه، آيه را درست ترجمه كرده‏اند. يادآورى اين نكته ضرورى است كه اشتباه در ترجمه بعضى از مواردى كه «لوشاء» يا صيغه‏هاى ديگر آن آمده است، آشكار نيست (مثل همين آيه مورد بحث) و براى خواننده مشكلى ايجاد نمى‏كند؛ ولى در بعضى موارد ديگر مانند آيه 176 اعراف (7) اشتباه ترجمه كاملاً آشكار است، به اين شرح: وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَويهُ، كه ترجمه مترجم گرامى از اين آيه بدين صورت است: «اگر بخواهيم (قدر) او را به وسيله آنها بالا مى‏بريم اما او به زمين (و زمينه‏اى) گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد». در آيه قبل سخن از عالمى است در زمان گذشته كه خدا به او كراماتى داده بود ولى او پيرو شيطان و هواى نفس شد و به پستى گراييد. چون بحث مربوط به گذشته است، بديهى است كه ترجمه «لوشاء» به «اگر خدا بخواهد» با مفاد آيه قبل و نيز با مفاد آيه مورد بحث هماهنگى ندارد.

27 ـ بقره، 224:

وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ
«خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار مدهيد، (به اين منظور) كه نيكوكارى كنيد و پرهيزكارى كنيد و ميان مردم سازش دهيد».
بررسى: اين آيه به دو شكل مثبت و منفى ممكن است ترجمه شود، ولى شكل مثبت آن، يعنى به صورتى كه مترجم محترم ترجمه كرده‏اند، صورت منطقى ندارد. عموم مترجمان و مفسران در اين مورد بر عكس نظر داده‏اند ـ كه البته اين دليل نادرست بودن آن نمى‏شود ـ مثلاً ترجمه استاد خرمشاهى از اين آيه اين است: «خدا را دستاويز سوگندهاى خود نسازيد كه از كار نيك و پرهيزكارى و آشتى‏دادن بين مردم، تن بزنيد».
ترجمه‏هاى هماهنگ با ترجمه دكتر صادقى، ترجمه جلال‏الدين فارسى، ياسرى، مصباح زاده و رهنماست. ترجمه اين جانب از آيه چنين است: «[نام] خدا را دستاويزى براى سوگندهاى خويش قرار مدهيد تا [به اين وسيله] از نيكويى و پرهيزكارى و اصلاح بين مردم شانه خالى كنيد».

28 ـ بقره، 233:

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ
«و مادران فرزندان خود را دو سال تمام بايد شير دهند. [اين حكم] براى مردى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند».
بررسى: مشكل اين ترجمه اين است كه فاقد قيدى است كه به قرينه آيات قبل و بعد اين آيه بايد براى واژه «الوالدات» در نظر گرفت. توضيح اينكه چند آيه از قبل و بعد اين آيه به طور صريح موضوع متاركه زن و شوهر، و وضع زنان مطلقه را مطرح كرده‏اند و تمامى بخشهاى خود اين آيه نيز حاكى است كه آيه مربوط به مادرانى است كه از شوهر جدا شده‏اند و كودك شيرخوار دارند، و اساساً مفاد آيه براى پيشگيرى از مشكلاتى است كه بر سر شيردادن كودك ممكن است بين پدر و مادرِ جدا شده پيش آيد. نخست مى‏فرمايد: دوران شيردادن دو سال است، ولى توافق طرفين مى‏تواند مدت آن را كوتاه‏تر كند و اگر توافقى حاصل نشد، مادر وظيفه دارد دو سال تمام شير دهد. نيز در صورت توافق مى‏توانند براى شيردادن به جاى مادر، دايه انتخاب كنند. اين در صورتى است كه حقوق دايه، صريحاً مشخص شود، تا بعداً مشكلى در مورد شيردادن كودك پيش نيايد. ولى اگر مادر، خود شيردادن را بر عهده گرفت، تأمين هزينه زندگى او بر عهده پدر است، و حتى در صورت فوت پدر، وارثان بايد عهده‏دار اين وظيفه باشند. به طورى كه ملاحظه مى‏شود، اين توضيحات و مقررات فقط مى‏تواند در مورد پدر و مادرى كه متاركه كرده و كودك شيرخوار دارند، مطرح شود، ولى در مورد زوجهايى كه زندگى عادى خود را مى‏گذارنند، طرح اين مسائل بى‏معنى است. در ترجمه اين جانب در آغاز ترجمه آمده است: «مادرانِ [طلاق گرفته] دو سال تمام فرزندان خود را شير دهند...» و نيز در بخش پايانى ترجمه آمده است: «هر گاه پدر و مادر[ى كه متاركه كرده‏اند]، با توافق و مشورت يكديگر بخواهند [كودك را زودتر] از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست...»

29 - بقره، 233:

وَ إِنْ أَرَدْتُمْ َأنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ‏عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ مآ اتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ
«و اگر خواستيد مادران به فرزندانشان شير دهند، بر شما گناهى نيست؛ هنگامى كه چيزى را كه (به آنان) پرداخت مى‏كنيد به شايستگى بپردازيد».
بررسى: اين كه اگر مادرى به فرزندش شير بدهد گناه نيست، از مقوله توضيح واضحات است، و از ابتداى خلقت انسان تا كنون هيچ كس در مورد آن ترديد نداشته است. در اينجا منظور از «تسترضعوا» درخواست شيردادن زنى غير از مادر است؛ و به اصطلاح منظور گرفتن دايه است كه شرطش اين است كه حقوق دايه قبلاً مشخص و روشن باشد، تا شيردادن كودك دچار اشكال احتمالى نشود. در اين صورت مادرى كه طلاق گرفته است، مى‏تواند آزادانه و بدون نگرانى از وضعيت شيردادن كودك به دنبال زندگى خود برود.
ترجمه اين جانب از آيه اين است: «و اگر خواستيد دايه‏اى براى شيردادن فرزندتان بگيريد، در صورتى رواست كه تعهدات خود را به طور شايسته ادا كنيد».

30 - بقره، 247:

وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ
«و (هم) او را در دانش و بينش و جسم (اش) بر شما گشايشى داده است».
بررسى: كلمه «بر شما» در ترجمه زايد است، و به فرض اينكه براى رسايى مطلب بخواهيم در ترجمه بياوريم، بايد آن را داخل قلاب قرار دهيم، ولى افزودن آن هيچ گونه ضرورتى ندارد. ترجمه اين جانب از اين بخش آيه بدين صورت است: «و دانش و نيروى جسمى [اش] را وسعت بخشيده است».

31 - بقره، 249:

فَمَنْ‏شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّى إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِه فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ امَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِه قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ
«پس هر كس از آن بنوشد، از (پيروان) من نيست، و هر كس از آن نچشد، به راستى او از من است. مگر كسى كه با دستش كفى برگرفت، پس (همگى) جز اندكى از آنان، از آن (نهر) نوشيدند. پس هنگامى كه (طالوت) با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند، از آن (نهر) گذشتند، گفتند امروز ما را ياراى (مقابله) با جالوت و سپاهيانش نيست. كسانى كه به ملاقات خدا گمان (شايسته) دارند، گفتند: بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار، به اذن پروردگار پيروز شدند».
بررسى: اين مورد نيز همان مشكل ترجمه آيه 233 بقره را دارد كه عبارت محذوفى كه بايد داخل پرانتز قرار گيرد، در ترجمه لحاظ نشده است. توضيح اينكه پس از دستور طالوت مبنى بر عدم شرب از آب نهر مگر در حد كفى، گروهى از لشكريانش بى توجه به دستور طالوت، در حد سيراب شدن از آب نوشيدند؛ ولى گروهى ديگر يا از آب ننوشيدند، و يا در حد كفى - كه مجاز بودند - نوشيدند. در مورد دسته اول آيه مى‏فرمايد: «گفتند ما حريف جالوت و لشكرش نيستيم» ولى در مورد دسته دوم فرموده است: «آنانكه به ملاقات خدا يقين داشتند، گفتند چه بسيار گروه اندك...» دسته دوم خود به خود در آيه مشخص است، ولى در مورد دسته اول لازم است با افزودن جمله‏اى داخل پرانتز، ترجمه به گونه‏اى بيان شود كه مشخص شود كسانى كه گفتند ما حريف جالوت و سپاهش نيستيم، همه لشكريان طالوت نبودند، بلكه همان كسانى بودند كه به طور كامل از آب نوشيدند.
ترجمه اين جانب در مورد بخشى از آيه كه مورد نظر است، اين است: «هنگامى كه طالوت و مؤمنان همراهش از آن نهر گذشتند، [افراد سست عنصرى كه از نهر آب نوشيدند] گفتند: امروز، ما تاب [هماوردى با] جالوت و سپاهيانش را نخواهيم داشت».

32 - بقره، 251:

وَ اتيهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ
«و خدا به او فرماندهى رسالت و حكومت و حكمت داد».
بررسى: عبارت «فرماندهى رسالت» در ترجمه زايد است.

33 - بقره، 256:

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى
«پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزى استوار چنگ زده است».
بررسى: «وثقى» مونث «اوثق» و صيغه تفضيل است به معناى محكم‏تر يا محكم‏ترين، و يا به تعبير مترجم محترم، استوارتر يا استوارترين؛ چنان كه استاد در ترجمه آيه 22 لقمان همين كلمه را به درستى به «پايدارترين چنگ‏آويز» ترجمه كرده‏اند. در ترجمه اين جانب اين تعبير به صورت «دستاويزى محكم‏تر» آمده است.

34 - بقره، 258:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذى حآجَّ إِبْراهيمَ فى رَبِّه أَنْ اتيهُ اللّهُ الْمُلْكَ‏إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّىَ الَّذى يُحْيى وَ يُميتُ
«آيا به سوى آن كس كه از آن رو كه خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مى‏نازيد، و) درباره پروردگار خود با ابراهيم محاجه مى‏كرد، ننگريسته‏اى؟ چون ابراهيم گفت پروردگارم همان كس است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند».
بررسى: محاجه شخص مورد بحث با ابراهيم، درباره پروردگار ابراهيم بود نه پروردگار خودش؛ چون پروردگار را قبول نداشت و خودش را صاحب اختيار مرگ و زندگى مردم مى‏دانست؛ علاوه بر اين در بخش بعدى آيه مى‏فرمايد: «ابراهيم [در پاسخ] گفت پروردگار من همان كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند».
ترجمه اين جانب از آيه بدين صورت است: «آيا به [داستان] آن مرد توجه نكردى كه خدا به او فرمانروايى عطا كرده بود [و به جاى سپاس، سرمست قدرت شده بود] و با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه مى‏كرد».

35 - بقره، 260:

ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْيًا
«آن گاه آنها را فرا خوان، (و ببين كه) شتابان به سوى تو مى‏آيند».
بررسى «يأتينك» فعل مضارع بعد از امر و در محل جزم و جواب طلب «ادعهن» است و ترجمه بايد متناسب با شرايط نحوى آن باشد.
ترجمه اين جانب از اين بخش آيه چنين است: «آنگاه آنها را فراخوان تا شتابان به سوى تو آيند».

36 - بقره، 264:

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ
«پس مثل او همچون مثل سنگ خارايى است كه روى آن خاكى (نشسته) است».
بررسى: «صفوان» در لغت به معناى سنگ صاف و سخت است، از هر نوع كه باشد؛ ولى سنگ خارا به نوع خاصى از سنگهاى آذرين مى‏گويند. يكى از دو كوه كوچك و معروف كه در ضلع شرقى مسجد الحرام قرار گرفته، به همين علت كه معناى واژه مورد بحث، سنگ صاف و سخت است، به نام «صفا» ناميده شده، ولى جنس آن سنگ خارا نيست. سنگ خارا همان سنگى است كه در اصطلاح علمى و دانشگاهى به آن «گرانيت» مى‏گويند و به عنوان روبنا در ساختمان بزرگ و سطح بالا به كار مى‏رود، به خصوص به دليل عمر طولانى‏اش، غالباً براى پوشش كف سالنهاى پررفت وآمد مثل فرودگاهها و موارد مشابه از آن استفاده مى‏كنند.

37 - بقره، 283:

فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذى اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ
«اگر بعضى بعض ديگر را امين دانست، آن را كه امين دانسته، بايد امانتش را (به او) بازپس دهد».
بررسى: اين ترجمه سه اشكال دارد: اول اينكه ضمير «كم» در ترجمه نيامده است. دوم اينكه «اُؤتُمِنَ» فعل مجهول است و به صورت معلوم ترجمه شده است. سوم اينكه «بعضكم بعضاً» يك اصطلاح عربى است و اصطلاح را در هيچ زبانى نمى‏توان به صورت تحت اللفظ ترجمه كرد؛ زيرا از فرم عادى زبان مقصد خارج خواهد شد. ترجمه روشن آيه، با توجه به موضوع مطرح شده در بخش ابتدايى آيه اين است: «اگر يكى از شما ديگرى را امين دانست [و گرويى نگرفت]، بدهكار كه امين شناخته شده است، امانت [و بدهى] خود را بازپس دهد».

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهى به تازه‏ ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهرانى(3)

على اكبر طاهرى

در شماره‏هاى قبل، ترجمه سوره‏هاى فاتحه تا نساء بررسى گرديد، اكنون در اين بخش ترجمه سوره‏هاى مائده تا انفال مورد بررسى قرار مى‏گيرد و همچون شماره قبل نخست به برخى نكات مثبت ترجمه مورد بحث كه مترجم گرامى نسبت به آنها توجه كافى مبذول داشته‏اند اشاره مى‏كنيم.

الف ـ مائده، 9:

وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ... «خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته (ى ايمان) كردند،...»
بررسى: مترجم گرامى در تمامى مواردى كه واژه «اللّه‏» در قرآن آمده است، بدون استثنا در برابر آن، واژه «خدا» را قرار داده‏اند، ولى اكثر مترجمان به ويژه در ترجمه عبارت بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، واژه «خداوند» را به كار برده‏اند. كلمه «وند» پسوندى است كه دالّ بر معنى شباهت است؛ مثلاً «فولادوند» به معنى كسى است كه همچون فولاد محكم و با استقامت است، و «خداوند» كلمه‏اى است كه در مورد انسانها به كار مى‏رود و به معنى صاحب و مالك است. سعدى عليه الرّحمه هم در يكى از داستانهاى منظومش گفته است:
يكى بر سر شاخ و بن مى‏بريد
خداوند بستان نظر كرد و ديد
احتمالاً در يك جا قابل قبول است كه اين واژه در مورد خدا به كار برده شود، آن هم وقتى است كه مى‏گوييم: «خداوند عالم».

ب ـ انعام، 95:

وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ
«مرده را از زنده بيرون آورنده است، اين است خدا (يتان)».
بررسى: اكثر مترجمان، عبارت «ذلكم اللّه‏» را در اين آيه «اين است خداى شما» و يا «اين است خدايتان» ترجمه كرده‏اند، ولى كلمه «كم» در اينجا ضمير نيست و تنها مخاطبان را مشخص مى‏كند كه عموم مردم‏اند، و بنا به قاعده تغليب در شكل مذكر آمده و لزوماً در ترجمه نمى‏آيد؛ همان گونه كه در آيه 32 يوسف (12): قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذى لُمْتُنَّنى فيهِ «اين است كسى كه مرا در مورد او سرزنش مى‏كرديد»، كلمه «كنّ» مخاطبان را كه چند تن از زنان بودند، مشخص مى‏كند و در ترجمه نمى‏آيد. مترجم گرامى در آيه مورد بحث (انعام، 95)، كلمه «يتان» را به درستى داخل پرانتز قرار داده‏اند، ولى اگر اين كلمه داخل پرانتز را كه هيچ نيازى به آن نيست، اساساً نمى‏آوردند، بهتر بود؛ به اين صورت: «اين است خدا».

ج ـ انعام، 123:

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها
«و بدين گونه در هر مجتمعى بزرگانشان را (از) مجرمان نهاديم».
بررسى: در اين آيه و آيات ديگرى كه شامل كلمه «قريه» است، مترجم گرامى در برابر واژه «قريه»، كلمه «مجتمع» را قرار داده‏اند كه انتخاب بسيار خوبى است و بهترين ترجمه براى قريه است. ساير مترجمان، بعضى خود كلمه قريه را در ترجمه به كار برده و بعضى ديگر به درستى از كلمه «شهر» استفاده كرده‏اند. با توجه به اينكه در آيات 77 و 82 كهف (18) دو كلمه «قريه» و «مدينه» در يك موضوع به كار رفته‏اند، معلوم مى‏شود منظور از قريه در قرآن، غالباً «شهر» است و موضوعات مطرح شده در آياتى كه شامل كلمه قريه است، مؤيّد اين نظر است. ولى واژه «مجتمع» چون عام است، نسبت به هر دو انتخاب قريه و شهر برترى دارد. آيت اللّه‏ مشكينى هم در ترجمه خود همين واژه را به كار برده‏اند. الفضل للمتقدم.
و اينك ادامه موارد ترك اولى

58. مائده، 21:

فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ
«كه (اين خود) بازگشتى زيان بار است».
بررسى: اين ترجمه انطباق دقيق با متن ندارد.
ترجمه درست: «كه زيانكار خواهيد شد». (فولادوند)

59. مائده، 45:

وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ
«چشم در برابر چشم و گوش در برابر گوش»
بررسى: عبارت «والانف بالانف» در ترجمه نيامده است.

60. مائده، 73:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلثَةٍ
«كسانى كه «به تثليث قائل شده و) گفتند: خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است، بى‏شك و بى‏چون كافر شدند».
بررسى: عبارت «ثالث ثلاثه»، اصطلاحى است معادل يكى از سه تا (و يا فقط سه تا، و نظاير اين عبارت نيز به همين شكل). خود مسيحيان هم اين عقيده را ندارند كه خدا سومين شخص يا سه اقنوم است، و ترتيب آن از نظر مسيحيان به اين صورت است: اب، ابن و روح‏القدس؛ يعنى خدا، عيسى و روح القدس. بنا بر اين خدا از نظر مسيحيان اولين اقنوم است. ترجمه درست با تعبير خود استاد دكتر صادقى تهرانى چنين است: «خدا يكى از سه [شخص يا سه اقنوم] است.
ترجمه‏هاى درست:
«البته كسانى كه گفتند خداوند يكى از سه [اقنوم] است، كافر شدند». (انصارى)
«آنها كه گفتند خداوند يكى از سه خداست (نيز) به يقين كافر شدند». (مكارم شيرازى)
«بى‏ترديد كسانى [هم] كه گفتند: خدا يكى از [عناصر] سه گانه [الوهيّت] است، كفر ورزيدند». (طاهرى)
دقيقاً همين اشكال در ترجمه آيه 40 توبه (9) وجود دارد: إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِى الْغارِ «چون او را كسانى كه كفر ورزيدند، (از مكه) برون راندند، وى نفر دوم از دو تن بود آن گاه كه اين دو در غار بودند». نكته جالبى كه به ويژه در اين آيه بايد به آن توجه كرد، اين است كه اگر قرار باشد يكى از اين دو تن كه در غار بودند، نفر دوم فرض شود، ابوبكر بايد دومى باشد، نه پيامبر (ص) كه خود، قهرمان اصلى ماجرا بوده است. بايد اضافه شود كه در اينجا معناى ديگر «ثانى اثنين»، «فقط دو تن بودند»، مناسب‏تر است؛ زيرا انبوه دشمنان كه پيامبر را تعقيب مى‏كردند، به راحتى مى‏توانستند دو نفر را در چند لحظه از پاى درآورند، و يارى خدا در چنين شرايطى بسيار اهميت دارد.
نمونه‏هاى ترجمه درست:
«خداوند او را هنگامى كه كافران آواره‏اش ساختند، يارى داد در حالى كه يكى از آن دو تن بود». (خرمشاهى)
«خدا او را يارى نمود هنگامى كه كافران او را از مكّه بيرون كردند، در حالى كه يكى از دو تن بود (پيامبر و ابوبكر)». (مشكينى)
«بدان هنگام كه انكارورزان [از مكه] اخراجش كردند، در حالى كه فقط دو نفر بودند، خدا يارى‏اش كرد». (طاهرى)

61. مائده، 94:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خدا همواره شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزه‏هاتان باشد، بى‏چون مى‏آزمايد، تا نشانه گذارد كسى را كه در نهان از او مى‏هراسد».
بررسى: مصدر «عَلْم» كه به معناى نشانگذارى است، در بابهاى نصر ينصر و ضرب يضرب صرف مى‏شود (عَلَمَ يَعلُمُ) و (عَلَمَ يَعلِمُ)، بنابراين با فعل «عَلِمَ يَعْلَمُ» قابل اشتباه شدن نيست؛ ناگزير بايد كلمه «لِيعلَمَ» را «تا بداند» ترجمه كنيم. مترجمان قرآن عموماً براى پرهيز از مشكلى كه در مورد علم خدا پيش مى‏آيد، آن را به «تا معلوم گرداند» و يا «تا متمايز كند» ترجمه كرده‏اند، كه درستى آن محرز نيست. بعضى از مترجمان هم خود را به تكلف نينداخته‏اند و «تا بداند» ترجمه كرده‏اند (واللّه‏ اعلم). در هر حال، در ترجمه اين آيه و نظاير آن، استفاده از معناى فعل «عَلَمَ يَعلُمُ علْماً» قابل توجيه نيست. اين اشكال در ترجمه آيات 143 بقره (2)، 140، 166 و 167 آل عمران (3)، 12 كهف (18)، 21 سبأ (34)، 25 حديد (57) و 28 جن (72) نيز وجود دارد.

62. مائده، 97:

وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ
«و ماه حرام و قربانى‏هاى نشان‏دار»
بررسى: كلمه «قلائد» در ترجمه از قلم افتاده است.

63. انعام 12:

لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ
بى‏گمان شما را فرا سوى روز قيامت به راستى بدون برگشت گرد خواهد آورد».
بررسى: عبارت «بدون برگشت» در متن وجود ندارد و نيازى به آوردن آن حتى در داخل قلاّب نيست. استاد همين عبارت قرآنى را كه در آيه 87 نساء (4) تكرار شده است، به درستى به اين صورت ترجمه كرده‏اند: در روز رستاخير همانا شما را گرد خواهد آورد».

64. انعام، 14:

قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ
«بگو آيا جز خدا را ـ (كه) پديد آورنده‏ى آسمان‏ها و زمين بر مبناى فطرت توحيدى است ـ به سرپرستى برگزينم».
بررسى: عبارت «بر مبناى فطرت توحيدى» افزوده تفسيرى است و در متن آيه نيست؛ اگر لازم است، بايد داخل قلاب قرار داده شود. استاد همين عبارت فاطر السماوات والارض را در آيات 10 ابراهيم (14) و 46 زمر (39) بدون اين افزوده ترجمه كرده و در آيه 11 شورى (42) اين افزوده را داخل پرانتز قرار داده‏اند، كه بهتر است همه يكسان شود.

65. انعام، 71:

وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدينَا اللّهُ
«و پس از اينكه خدا ما را هدايت كرده از عقيده‏ى خود به گذشته‏ها (ى تاريك) مان بازگرديم؟»
بررسى: فعل «نُرَدُّ» مجهول است و به صورت «بازگردانده شويم» بايد ترجمه شود. بعضى از مترجمان ديگر هم ظاهراً به علت اينكه مجهول آمدن فعل در اين عبارت، روانى كلام را در ترجمه خدشه‏دار مى‏كند، آن را معلوم ترجمه كرده‏اند، ولى بخش بعدى آيه كه مى‏فرمايد: كَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِى الْأَرْضِ حَيْرانَ، علت مجهول آمدن فعل را توجيه مى‏كند، و منظور اين است كه با پيروى هواى نفس، خود را در اختيار شياطين قرار دهيم، تا ما را از راه بازگردانند.
ترجمه درست:
«و پس از آنكه خداوند ما را هدايت نمود، بر پاشنه‏هاى خود بازگردانده شويم». (مجتبوى)

66. انعام، 99:

فَأَخْرَجْنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ
«پس با آن هر گونه روييدنى را (از زمين) برون آوريم؛ پس (از آن گياه) جوانه سبزى خارج ساختيم (كه) از آن، دانه‏هاى متراكم روى هم چيده شده، برمى‏آوريم و از شكوفه‏هاى درخت خرما خوشه‏هايى نزديك به هم و (نيز) باغ‏هايى از انگور و زيتون و انار».
بررسى: در اين آيه «الزيتون و الرمان» منصوب‏اند و بر «جنّات» عطف شده‏اند و خود «جنّات» عطف بر «نبات» است كه عطف عام بر خاص است، ولى در اين ترجمه «الزيتون و الرمان»، خود به خود عطف بر «اعناب» شده است كه در ترجمه بايد با افزودن كلماتى از اين عطف پرهيز شود.
ترجمه‏هاى درست:
«بيرون آورديم بوستانها از درختان انگور و بيرون آورديم زيتون و انار». (دهلوى)
«و نيز باغهايى از درختان انگور و (همچنين درختان) زيتون و انار». (مشكينى)
«و نيز [درختان] زيتون و انار و باغهايى از انگور». (طاهرى)

67. انعام، 108:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ علم
«آنهايى را كه جز خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد تا (مبادا) آنان (هم) از روى دشمنى به نادانى خدا را دشنام دهند».
بررسى: در اين آيه موصول «الذين» معرّف مبعودهاى باطل است نه پرستش كنندگان، به دليل اينكه در بخش بعدى آيه مى‏فرمايد: تا مباد آنان هم معبود شما (خدا) را دشنام دهند (نه خود شما را).
ترجمه درست: «كسانى را كه به جاى خدا مى‏پرستند دشنام مدهيد [زيرا كه آنان نيز] از روى ستم ناآگاهانه خداوند را دشنام مى‏دهند». (انصارى)

68. انعام 143:

مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
«از گوسفند دوتا و از بز دو تا»
بررسى: گوسفندان به دو دسته تقسيم مى‏شوند: ميشينه و بزينه. دسته «ميشينه» دو نوع نر و ماده دارد به نام قوچ و ميش، و دسته «بزينه» نيز دو نوع نر و ماده دارد به نام تَكه و بز. به مجموعه اين چهار نوع، گوسفند گفته مى‏شود. بنابراين ترجمه «ضأن» به «گوسفند» و «معز» به «بز» درست نيست. در ترجمه اين جانب نيز همين اشكال وجود دارد، و آن را براى چاپ بعدى به اين شكل اصلاح كرده‏ام: «از [جنس] ميشينه، زوجِ [نر و ماده، يا قوچ و ميش] و از [جنس] بزينه زوج [نر و ماده، يا تكه و بز]». بعضى از مترجمان در ترجمه اين بخش از آيه گفته‏اند: «از ميش دو تا (نر و ماده) و از بز دو تا (نر و ماده)». بايد توجه داشت كه ميش و بز هر دو ماده‏اند و هر دو زير مجموعه گوسفند قرار دارند. مشكل اينجاست كه هيچ يك از مترجمان قرآن، نه چوبدار بوده و نه با چوبداران حشر و نشرى داشته‏اند.

69. انعام، 165:

إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ
«پروردگارت پيگير سريع (در كيفر) است».
بررسى: لزومى ندارد كلمه «كيفر» داخل پرانتز قرار گيرد، چون اين واژه ترجمه روشن «عقاب» است. ترجمه درست با تعبير خود استاد اين است: «پروردگارت [پى‏گير و] سريع كيفر است». استاد همين عبارت «سريع العقاب» را در موارد ديگر به سادگى «زودكيفر» و يا «سريع كيفر» ترجمه كرده‏اند كه ترجمه بهترى است.

70. اعراف، 3:

قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ
«بسى اندك است آنچه را متذكر مى‏شويد».
بررسى: حرف «ما» در اين آيه براى تأكيد معناى قلّت است.
ترجمه درست: «اندكى ياد مى‏كنيد و پند مى‏پذيريد». (مجتبوى)
اين اِشكال بر ترجمه آيات 62 نمل (27) و 42 حاقه (69) نيز وارد است.

71. اعراف، 22:

وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ
«به چسباندن برگ آن باغ بر خود نزديك شدند».
بررسى: فعل «طفق» به معنى شروع كردن يا مشغول شدن است، مانند «اخذ». راغب گفته است: يقال طفق كذا كقولك اخذ يفعل كذا و يستعمل فى الايجاب دون النفى». استاد همين واژه را در آيات 33 ص (38) و 121 طه (20) درست ترجمه كرده‏اند.

72. اعراف، 46:

وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ
«بهشتيان را ـ كه هنوز وارد آن نشده‏اند، در حالى كه (بدان) اميدوارند ـ آواز مى‏دهند كه سلام بر شما، داخل آن نشده‏اند، حال آنكه طمع (داخل شدن) دارند».
بررسى: بخشى از اين آيه دوبار ترجمه شده است.

73. اعراف، 52:

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
«به راستى و درستى ما با كتابى آمديمشان (كه) از روى علم جداسازيش كرديم، حال آنكه براى گروهى كه ايمان مى‏آورند، هدايت و رحمتى است».
بررسى: در ترجمه اين آيه حرف «باء» از نوع تعديه در نظر گرفته نشده و فعل «جئنا» به صورت لازم ترجمه شده است.
ترجمه درست: «كتابى به سوى آنها بياورديم كه آن را از روى علم شرح داده‏ايم و براى گروهى كه باور مى‏دارند، مايه هدايت و رحمت است». (پاينده)
در موارد فراوانى (حدود 180 بار) باى تعديه در آيات مختلف قرآن آمده است و مترجم گرامى عموماً فعل مربوطه را به درستى، متعدى ترجمه كرده‏اند، ولى در موارد كمى نسبت به آنها بى‏توجهى شده است، كه علاوه بر آيه مورد بحث، ساير موارد به شرح زير است: 91 و 160 انعام (6)، 88 يوسف (12)، 42 طه (20)، 15 شعراء (26)، 33 زمر (39)، 50 غافر (40)، 64 حجر (15)، 89 و 90 نمل (27)، 34 غافر (40)، 63 زخرف (43) و 9 حاقه (69).

74. اعراف، 124:

ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ
«سپس بى‏چون همه شما را همواره به دار خواهم آويخت».
بررسى: واژه «همواره» كه در موارد فراوانى در اين ترجمه در كنار فعلهاى ماضى و مضارع و بعضاً در كنار اسمهاى فاعل و مفعول آمده است، حداقل در اينجا دليلى ندارد؛ زيرا هر كسى را فقط يك بار مى‏توان به دار آويخت. استاد در آيات 71 طه (20) و 49 شعراء (26) كه همين مضمون تكرار شده، واژه «همواره» را به كار نبرده‏اند.

75. اعراف، 127:

قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنآءَهُمْ وَ نَسْتَحْيى نِسآءَهُمْ
«به زودى پسرانشان را پياپى همى كشيم و زنانشان را زنده و بى‏حيا نگه مى‏داريم».
بررسى: يكى از معانى «استحياء» حيا داشتن و شرم كردن است، ولى اگر بخواهيم اين معنى را نيز در ترجمه لحاظ كنيم، بايد بگوييم: «از زنانشان شرم و حيا مى‏كرد» (استحياه و منه: خجل منه ـ لاروس و المنجد) چنان كه در آيه 26 بقره (2) مى‏فرمايد: إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها «خدا شرم نمى‏كند از اينكه به پشه يا بزرگ‏تر از آن مثلى زند»، و نيز در آيه 53 احزاب (33) مى‏فرمايد: فَيَسْتَحْيى مِنْكُمْ وَ اللّهُ لا يَسْتَحْيى مِنَ الْحَقِّ «پيامبر از شما شرم مى‏كند ولى خدا از بيان حق شرم ندارد». با توجه به اين توضيح، نفى حيا از آن زنان با كدام قاعده از عبارت «نستحيى نساءهم» برداشت مى‏شود؟! معناى ديگر اين كلمه زنده رها كردن است كه به قرينه، در برابر كشتن پسرانشان آمده است (استحياه: تركه حيّا ـ المنجد) با توجه به معنى اصلى لغت، ترجمه صحيح آيه اين است: «پسرانشان را مى‏كشيم و زنانشان را زنده رها مى‏كنيم». حال اگر فرض كنيم در مورد بعضى از آن زنان عمل منافى عفت هم بر آنان تحميل شده باشد (كه هيچ دليلى بر اين فرض وجود ندارد) باز هم نمى‏توان آنان را بى‏حيا شده تلقى كرد. اساساً در مورد گذشتگان كه امكان دفاع از خود ندارند، بيان چنين مطالبى دور از احتياط است؛ مثلاً در مورد خواهر و مادر موسى عليه السلام، پيامبر عظيم الشأن خدا، چگونه چنين مطلبى قابل تصور است؟!
اين اِشكال در آيات 49 بقره (2)، 141 اعراف (7)؛ 6 ابراهيم (14)، 4 قصص (28) و 25 غافر (40) نيز وجود دارد.

76. اعراف، 156:

وَ اكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ إِنّا هُدْنآ إِلَيْكَ
«برايمان در اين (زندگى) دنيا نيكى ثبت و ضبط فرما و در آخرت نيز؛ ما همواره به سوى تو رهنمون شديم».
بررسى: فعل «هدنا» در آيه، صيغه متكلّم مع الغير از «هاد، يهود» به معناى بازگشتن است، ولى مترجم گرامى آن را از «هدى، يهدى» به معناى هدايت كردن گرفته‏اند.
ترجمه‏هاى درست:
«در همين دنيا براى ما نيكى مقرر كن و [نيز] در آخرت. ما به سوى تو بازگشته‏ايم». (انصارى)
«در اين جهان و در آخرت براى ما نيكى بنويس كه ما به سوى تو بازگشته‏ايم». (خرمشاهى)
«براى ما در اين [حيات] دنيا و نيز در آخرت نيكى مقرر فرما كه به سوى تو بازگشته‏ايم». (طاهرى)

77. اعراف، 167:

لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ
«تا روز قيامت بر آنان [يهوديان] كسانى را بى‏گمان خواهد گماشت كه ايشان را به عذابى بد گرفتار كنند».
بررسى: فعل «يسوم» مفرد است و موصول «من» كه موصول عام است در اينجا مفرد ترجمه مى‏شود. بنابراين ترجمه درست اين بخش از آيه اين است: «تا روز قيامت بر يهوديان كسى را مى‏گمارد كه آنها را عذابى سخت كند». (پاينده)

78. اعراف، 176:

فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
«پس اين داستان‏ها را (برايشان) برخوان، شايد آنان بينديشند».
بررسى: واژه «قصص» به فتح «قاف» مفرد است به معناى قصه و داستان، ولى در ترجمه جمع منظور شده. جمع قصه «قِصَص» است به كسر قاف. همين اشتباه در آيه 3 يوسف (12) هم تكرار شده است؛ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمآ أَوْحَيْنآ إِلَيْكَ هذَا الْقُرْانَ «ما نيكوترين برش‏هاى پى‏گير تاريخى را به موجب اين قرآن ـ كه به تو وحى كرديم ـ بر تو حكايت مى‏كنيم». قطع نظر از جمع آمدن در ترجمه، استاد در آيه 176 اعراف، قَصص را «داستان» و در اين آيه «برش پى‏گير تاريخى» معنى كرده‏اند. به نظر من از بين اين دو معادل، همان واژه «داستان» برترى دارد. مترجم گرامى واژه «قَصَص» را در آيه 62 آل عمران (3) به‏درستى مفرد ترجمه كرده‏اند، ولى در آيه 25 قصص (28) همان اشكال وجود دارد.

79. اعراف، 189:

فَلَمّا تَغَشّيها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفًا فَمَرَّتْ بِه فَلَمّآ أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما
«پس چون (نسل وى) زنانى را باردار كردند، خدا، پروردگار خود را خواندند».
بررسى: بخشى از آيه در ترجمه نيامده است.

80. انفال، 4:

أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ
«برايشان نزد پروردگارشان درجات و پوشش و روزى گرامى و پر كرامت است».
بررسى: بخش ابتدايى آيه در ترجمه نيامده است.

81. انفال، 5:

كَمآ أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ
«همان گونه كه پروردگارت تو را از خانه‏ات به حق بيرون آورد و (حال آنكه) دسته‏اى از مؤمنان ناخوش‏آيندشان است».
بررسى: اين ترجمه از لحاظ قواعد و علم لغت هيچ گونه ايرادى ندارد؛ ولى ارتباط عبارت «همان گونه» كه در آغاز ترجمه آيه آمده است (در برابر واژه «كما»)، با موضوع مورد نظر در آيه روشن نيست و براى خواننده سؤال برانگيز است، و ترجمه به اين علت دچار نقص شده است. در آيه اول اين سوره سخن از نفى مالكيت خصوصى بر ثروتهاى عمومى است و در آيات 2ـ4 سخن از توصيف مؤمنان و پاداش آنان به ميان آمده است. در ترجمه اين آيه كه به طور مستقل معنى و مفهوم آن روشن نيست، بايد با افزودن كلماتى، اين آيه با مطالب آيات قبل ارتباط پيدا كند كه معنى و مفهوم سر راست و روشنى از آن به دست آيد. نزول آيه نفى مالكيت خصوصى بر ثروتهاى عمومى مسلماً خوشايند اشخاصى كه قبلاً از آن بهره مى‏برده‏اند، نبوده و از نزول آن ناراضى بودند. در اين آيه مى‏فرمايد: هنگامى هم كه پيامبر (ص) براى ترتيب دادن برنامه‏هاى رزمى و تنظيم صفوف رزمندگان براى درگيرى بدر از خانه خارج شد و عده‏اى از مؤمنان همراهش بودند، افرادى كه توكل لازم را نداشتند، از برنامه جنگ كه در پيش داشتند، ناراحت و ناراضى بودند، به حدى كه در آيه بعد اين گونه توصيف شده‏اند كه گويى به سمت مرگ مى‏رفتند و مرگ را به چشم مى‏ديدند؛ ولى به زودى طعم شيرين پيروزى را در همان جنگ چشيدند و نتايج خوب آن را مشاهده كردند. در آيه مورد بحث مى‏فرمايد: همان گونه كه هنگام عزيمت به جنگ بدر، گروهى دچار ناراحتى بودند، ولى بعداً پيروز و خوشحال از جنگ بازگشتند و نظرشان تغيير كرد، از دستور نفى مالكيت خصوصى بر انفال هم كه نتايج خوبى براى اجتماع مسلمين خواهد داشت، در حال حاضر ناراضى هستند ولى به زودى نتايج خوب آن را خواهند ديد و تغيير عقيده خواهند داد. در آيه دوم همين سوره هم كه مى‏فرمايد مؤمنان واقعى كسانى هستند كه وقتى آيات خدا بر آنها خوانده مى‏شود بر ايمانشان افزوده مى‏گردد و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، اشاره به طرز برخورد همين گروه با آيه انفال دارد. اين وجه ارتباط بين آيه 1 و آيه 5 اين سوره بايد با افزودن كلماتى حتى الامكان كوتاه در داخل قلاب، روشن شود. لذا ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث چنين است: «[نفى مالكيت خصوصى بر انفال مورد ناخشنودى آنهاست] همانگونه كه [وقتى ]پروردگارت به حق تو را از خانه [براى جنگ بدر] بيرون فرستاد، [و سرانجامش پيروزى بود،] گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند». در ترجمه اين جانب، اين آيه يكى از چند آيه معدود و انگشت‏شمارى است كه افزوده تفسيرى آن ناگزير از حدّ متعارف فراتر رفته است.

82. انفال، 6:

يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ
«با تو درباره حق ـ بعد از آنكه روشن گرديد ـ مجادله مى‏كنند؛ گويى بى‏چون به سوى مرگ رانده مى‏شوند، در حاليكه آنان (با چشمان باز) مى‏نگرند».
بررسى: اين آيه هم در ارتباط كامل با آيه قبلى (و نيز آيه بعدى) است، و اگر در ترجمه به اين وجه ارتباط اشاره نشود، معنى و مفهوم آن روشن نخواهد بود. منظور از «يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ» همين است كه در مورد آن تجهيز جنگى كه به پيروزى انجاميد، با آنكه ضرورت آن از قبل روشن بود، با تو مجادله مى‏كردند.
ترجمه‏هاى روشن‏تر:
«با تو درباره آن كار حق (اقدام به جنگ بدر) گفتگو و مجادله مى‏كردند (كه اين جهاد، جنگ نابرابر است) پس از آنكه (مصلحت آن و نصرت خدا در آن) روشن شده بود (و طورى وحشت زده بودند كه) گويى به سوى مرگ رانده مى‏شوند در حاليكه خود مى‏نگرند». (مشكينى)
«با تو در مورد [آن سفرِ] حقّ مجادله مى‏كردند، با آنكه [ضرورت آن] روشن بود؛ [چنان به وحشت افتاده بودند كه] انگار به سوى مرگ رانده مى‏شوند و [مرگ را] مى‏بينند». (طاهرى)

83. انفال، 16:

فَقَدْ بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْويهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ
«همواره به خشم خدا برگشته (وگرفتار شده) و چه بد سر انجامى است».
بررسى: عبارت «و مأويه جهنم» در ترجمه نيامده است.

84. انفال، 24:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ
«هان اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چون خدا و پيامبر(ش) شما را براى چيزى فرا خواند كه شما را حيات مى‏بخشد، آنان را اجابت كنيد».
بررسى: در ترجمه ميان فعل «فرا خواند» كه مفرد است با فاعل آن كه «خدا و رسول» است ناهماهنگى وجود دارد. اكثر مترجمان براى گريز از اين دشوارى، فعل «دعا» را «فراخوانند» ترجمه كرده‏اند كه خود مشكل ديگرى است. فاعل فعل در عبارت «دعاكم» تنها رسول است. ترجمه‏هاى درست:
«اى مؤمنان [دعوت] خداوند و رسول [او] را بپذيريد چون شما را فرا خواند براى آنكه [دلتان] را زنده دارد». (انصارى)
«اى مؤمنان، چون [پيامبر از جانب خدا] شما را به پيامى حيات بخش فرا مى‏خواند، خدا و پيامبر را اجابت كنيد». (طاهرى)

85. انفال، 41:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ
«و بدانيد كه هر چيزى را كه به راستى به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن را براى خدا...»
بررسى: در زيرنويس مربوط به اين آيه، استاد اشاره كرده‏اند به عبارت قرآنى: «فَعِنْدَ اللّهِ‏مَغانِمُ كَثيرَةٌ» كه در آيه 94 نساء (4) آمده و آن را چنين ترجمه كرده‏اند: «براى خدا غنيمت‏هايى زياد است» ولى ترجمه درست آن را در متن اصلى ترجمه به اين صورت نوشته‏اند: «چرا كه غنيمت‏هاى فراوان نزد خداست». ضمناً در آن زيرنويس از همين عبارت قرآنى نتيجه گرفته‏اند كه خدا غنيمت را به تمامى درآمدها تعميم داده؛ البته خمس هرگونه درآمدى را شامل مى‏شود كه آيه شريفه بنا به تناسب مسائل جهاد، فقط به يكى از موارد آن اشاره كرده است؛ ولى واژه «غنيمت» معناى مشخصى دارد. كتب معروف لغت اين واژه را چنين توضيح داده‏اند: الغنم، الفوز بالشى‏ء بلامشقة ـ تاج العروس، ذيل ماده» در لسان العرب و قاموس نيز توضيحى به همين مضمون آمده است. علت اينكه غنايم جنگ را هم با آنكه مشقت فوق‏العاده‏اى دارد، غنيمت گفته‏اند، اين است كه جنگ در اسلام ـ كه اساساً تدافعى است ـ به خاطر دستيابى به غنيمت نيست. اما اگر اتفاقاً منجر به دست يافتن به غنيمتى شود، فرع بر قضيه است و چيزى است كه جدا از اهداف اوليه جنگ به دست آمده است؛ مثل چوپانى كه با تلاش خود گوسفندان را به چرا مى‏برد و ممكن است اتفاقاً يك قطعه الماس هم كه در آبرفت‏ها به طور طبيعى پيدا مى‏شود، ضمن گردش در درّه‏ها و دشت پيدا كند. با همه تلاشى كه داشته است، آن مال را بدون زحمت و اتفاقى به دست آورده كه نوعى غنيمت است و چنين است غنايم جنگ. اما اينكه هرگونه درآمدى كه نتيجه تلاش است، مشمول خمس مى‏شود، موضوعى است كه از اخبار و روايات استفاده مى‏شود. قرآن فقط به يكى از موارد خمس به تناسب مسائل جهاد كه مورد بحث بوده اشاره كرده است.

86. انفال، 44:

وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً
«و چون با هم برخورد كرديد، آن هنگام آنان را در ديدگانتان اندك جلوه مى‏دهد و شما را (نيز) در ديدگان آنان كم نمودار مى‏كند تا خدا كارى را كه انجام شدنى بود تحقق بخشد».
بررسى: اين ترجمه دقيقاً با متن تطبيق دارد، ولى نارساست و براى خواننده سؤال برانگيز است كه براى چه خدا طرفين درگيرى را در چشم يكديگر اندك نماياند و اين برنامه چگونه موجب مى‏شود تا خدا كارى را كه قرار بود انجام شود، به انجام رساند؟! به خصوص اينكه در آيه 13 آل عمران (3) عكس آن آمده و مى‏فرمايد مكّيان، مؤمنان را دو برابر آنچه بودند، مى‏ديدند (البته اين مربوط به اثناى جنگ است). توضيح اين است كه قبل از درگيرى، كفار را در چشم مؤمنان اندك نماياند تا قويدل شوند، و مؤمنان را در چشم كفار اندك نشان داد تا تجهيز كامل نكنند و حريف خود را كوچك و شكست‏پذير تلقى كنند، ولى در اثناى جنگ مؤمنان را در چشم كفار بزرگ نشان داد تا روحيه آنان تضعيف و تخريب گردد و نبرد به شكست‏شان بينجامد و كارى كه خدا خواسته بود انجام گردد. بدين قرار، ترجمه اين جانب از آيه مورد بحث اين است: «و آنگاه كه [در ميدان نبرد] روبرو شديد، آنان را در چشم شما اندك نماياند [تا قويدل شويد] و شما را نيز در چشم آنان اندك نشان داد [كه تجهيز كامل نكنند]، تا خدا امرى را كه انجام يافتنى بود، سرانجام دهد».

87. انفال، 65:

إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا
«اگر از شما بيست تن شكيبا باشند، بر دويست تن (از آنان) بايد چيره شوند؛ و اگر از شما يكصد تن باشند، بر هزار تن از كسانى كافر شدند بايد پيروز شوند».
بررسى: كلمه «يَغْلِبُوا» كه دو بار در اين آيه آمده، در هر دو مورد جزاى شرط است نه امر؛ لام امر هم بر سر آن نيامده است. همين اشكال در ترجمه آيه بعدى (66 انفال) نيز وجود دارد.
ترجمه درست: «اگر از شما بيست تن صبور باشند، بر دويست تن غالب شوند و اگر از شما صد تن صبور باشند، بر هزار تن از آنها كه كفر مى‏ورزند غالب شوند». (پاينده)

88. انفال، 72:

إِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ اوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ امَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ حَتّى يُهاجِرُوا
«بى‏گمان كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‏هاشان در راه خدا جهاد كردند، و كسانى كه (آنان را) پناه دادند و كمك (شان) نمودند، ايشان بعضى‏شان اولياى بعضى (ديگر)ند و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند، برايتان از ولايتشان چيزى نيست تا هجرت كنند».
بررسى: در اين ترجمه دو واژه «اولياء» و «ولايت» به همان شكل خودش در ترجمه منعكس شده است، و چون اين دو واژه داراى معانى مختلفى هستند، منظور از آن براى خواننده متوسط روشن نيست. بهتر است معادل آنها به ترتيب واژه‏هاى «دوستان» و «دوستى» آورده شود تا معنى و مفهوم ترجمه براى خواننده روشن و صريح باشد.

89. انفال، 72:

وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ
«و اگر (هم) از شما (عليه دشمنانتان) يارى طلبيدند، يارى‏شان بر (عهده) شماست».
بررسى: عبارت «فِى الدّينِ» در ترجمه لحاظ نشده است.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه و تفسير قرآن بر اساس الميزان

دریافت فایل pdf

 

پاسخ به نقدی بر «ترجمه قرآن براساس المیزان»

دریافت فایل pdf

 

معرفی و نقد ترجمه قرآن کریم براساس «المیزان»

دریافت فایل pdf

 

نقدى بر ترجمه قرآن پورجوادى

دریافت فایل pdf

 

دقت در ترجمه قرآن كريم

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه جديد از قرآن كريم

حسين استاد ولي
(ترجمه آقاي سيدكاظم ارفع)

معمولاً در هر نقدي، مطالبي كلي درباره موضوع آن نقد مذكور مي‏گردد؛ و در مقدمه نقدهايي كه بر ترجمه‏هاي قرآن كريم نگارش مي‏يابد، سخن از جواز يا ضرورت ترجمه قرآن و همچنين بحث از لزوم نقد و آداب آن، و نيز سخن از شرايط ترجمه مطلوب، شرايط مترجم و آگاهي‏هاي او از علوم مختلف و رويكرد خوب مترجمان گرامي به ترجمه قرآن كريم به ميان مي‏آيد. به نظر من اين گونه بحثها را در اثر تكرار فراوان، بايد مفروغ‏عنه دانست و پرداختن به آنها را از نوع اثبات ضروريات شمرد. از اين رو از مباحث فوق چشم مي‏پوشم و بدون مقدمه به اصل بحث مي‏پردازم.
مقاله‏اي كه اكنون پيش‏روي شماست، حاوي نقد يكي از دو ترجمه جديد قرآن كريم است كه به تازگي به بازار كتاب عرضه شده‏اند. هنگام نوشتن مقاله بنا داشتم هر دو ترجمه را در يك گفتار به نقد و بررسي بنشينم، ولي در اثر حجيم شدن نوشته، هر يك از اين دو ترجمه را به يك مقاله اختصاص دادم، كه اينك مقاله اول را از نظر مي‏گذرانيد.

1. ترجمه آقاي سيد كاظم ارفع

اين ترجمه در سال 1381 توسط انتشارات فيض كاشاني در 5200 نسخه به چاپ رسيده است. مزيت اين ترجمه در رواني عبارات و خوشخواني آنهاست. عبارات آن بسيار ساده و بي‏پيرايه و قابل فهم عموم است و هر كس مي‏تواند به راحتي از اين ترجمه استفاده كند و مترجم محترم در اين راه توفيق خوبي حاصل كرده است. از نظر حروفچيني و چاپ نيز در حد مطلوب است، به ويژه آنكه شماره آيات در ترجمه سر سطر آورده شده و كار خواننده را آسان‏تر كرده است.
اما معايب و ايرادات آن هم كم نيست؛
اولاً فاقد مقدمه يا مؤخره مترجم است؛ از اين رو نمي‏توان از روش كار وي آگاه شد.
ثانياً هيچ گونه شرح و توضيحي ـ ولو در موارد ضروري ـ داده نشده، لذا ممكن است خوانندگان گرامي درباره برخي آيات دچار شبهه شوند. بديهي است كه ترجمه صِرف بسياري از آيات قرآن كريم بدون توضيحات لازم، چه در مسائل فقهي و چه در مسائل كلامي، ايجاد شبهه مي‏كند و در موارد تاريخي نيز موجب ابهام مي‏گردد كه بايد ابهام‏ها زدوده شود.
ثالثاً بي‏دقتي‏هاي فراواني در آن به چشم مي‏خورد كه در يك نگاه اجمالي حدود 40 مورد از اشتباهات غير قابل گذشت در نظر آمد كه اكنون به 30 مورد از آنها اشاره مي‏شود:
1. بقره، 106: ما ننسخ من آية او ننسها نأت بخير منها او مثلها.... «هيچ حكمي را محو نمي‏كنيم و يا متروك نمي‏سازيم، مگر آنكه بهتر از آن يا همانندش را جايگزين آن مي‏نماييم». در اين آيه «ما» در «ما ننسخ» كه شرطيه است «ما»ي نافيه گرفته شده و براي اصلاح معناي آيه يك «الاّ» (مگر) كه در آيه نيست در ترجمه افزوده گشته است.
2. بقره، 187: علم اللّه‏ انكم كنتم تختانون انفسكم... «خداوند مي‏دانست كه شما دلهاي خويش را به خيانت وامي‏داريد... و بخوريد و بياشاميد تا از طلوع صبح رشته سپيد از رشته سياه براي شما آشكار گردد».
اولاً «انفسكم» به «قلوبكم» ترجمه شده و صحيح آن چنين است: «خداوند مي‏دانست كه شما (به سبب نزديكي با همسرانتان در شبهاي ماه رمضان) به خود خيانت مي‏ورزيد...».
ثانياً اشتباه برخي از مترجمان تكرار شده و «الخيط الابيض من الخيط الاسود» كه مراد خط سپيد فجر از خط سياه شب است، به تشخيص رشته سپيد از رشته سياه در روشنايي فجر، ترجمه شده است.
3. بقره، 188: وتدلوا بها الي الحكام «... و براي خوردن قسمتي از مال مردم به گناه بخشي از آن را نزد حكام جور مي‏فرستيد...» در اينجا «تدلوا» كه عطف به «لاتأكلوا» و فعل نهي است، به صورت «تدلون» ترجمه شده، يعني «نفرستيد» به «مي‏فرستيد».
4. نساء، 33: و لكلّ جعلنا موالي مما ترك الوالدان والاقربون... «براي همه وارثان از ميراث پدر و مادر و نزديكان سهمي قرار داده‏ايم».
در اينجا معلوم نيست كه كلمه «سهمي» را از كجا آورده‏اند؟ و كلمه «موالي» هم ترجمه نشده است و شايد «سهمي» را ترجمه «موالي» قرار داده است! در صورتي كه اين آيه را دو گونه مي‏توان ترجمه كرد:
الف) و براي هر مالي كه پدر و مادر و نزديكان به جاي نهند وارثاني قرار داده‏ايم.
ب) و براي هر ميتي نسبت به مالي كه به جاي نهد وارثاني قرار داده‏ايم كه آنها پدر و مادر و نزديكانند.
5. مائده، 62: وتري كثيراً منهم يسارعون في الاثم والعدوان... «و مي‏بيني كه بسياري از آنها در انجام گناه و دشمني و خوردن مال حرام بر يكديگر سبقت مي‏گيرند...».
در اينجا «يسارعون» (پيش مي‏تازند) به صورت «يتسارعون» و «يتسابقون» (بر يكديگر سبقت مي‏گيرند) ترجمه شده است. منظور آيه اين كه لازم نيست با يكديگر مسابقه دهند و بر يكديگر سبقت گيرند، بلكه هر يك بدون توجه به ديگري به سوي اين كار پيش مي‏تازد.
6. مائده، 63: لولاينهيهم الربّانيّون والأحبار... «اگر علماي يهود و نصارا آنها را از سخنان گناه و حرام‏خواري مانع نمي‏شوند چه بدعمل مي‏كنند». در اينجا «لولا» كه براي تحضيض و به معناي «چرا نهي نمي‏كنند» است، لولاي شرطيه و امتناعيه به معناي «اگر نهي نمي‏كنند» گرفته شده است.
7. انعام، 30: و لو تري اذ وُقِفوا علي ربّهم... «و اگر ببيني آنها را در آن هنگام كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده‏اند...». در اين آيه «وُقِفُوا» فعل مجهول (بازداشت شده‏اند) به صورت وَقَفُوا فعل معلوم (ايستاده‏اند) ترجمه شده است.
8. انعام، 108: ولاتسبّوا الذين يدعون من دون اللّه‏... «به آناني كه غير خدا را مي‏خوانند ناسزا نگوييد تا آنان از روي دشمني و ناداني به خداوند ناسزا گويند». در اينجا «الذين» كه به بتها برمي‏گردد و در واقع مفعول «يدعون» است، به مشركان برگردانده شده و در واقع فاعل «يدعون» قرار داده شده است. معناي صحيح آيه چنين است: «به آنهايي كه مشركان به جاي خدا مي‏خوانند (يعني به معبودهاي مشركان) ناسزا نگوييد تا آنان نيز از روي دشمني و ناداني به خداوند (كه معبود شماست) ناسزا نگويند».
9. اعراف، 156: انا هدنا اليك «ما به سوي تو هدايت يافته‏ايم». «هدنا» كه از «هود» است (بازگشتيم) به صورت «هدينا» كه از «هدي» است (هدايت يافته‏ايم) ترجمه شده است.
10. يوسف، 41: يا صاحبي السجن «اي هم زنداني‏هاي من». اين اشتباه در بسياري از ترجمه‏ها رخ داده كه ياي تثنيه به جاي ياي متكلم دانسته شده و كلمه «مَن» اضافه گرديده است، در حالي كه در اصل «يا صاحبين السجن» بوده كه نون تثنيه در حالت اضافه حذف گرديده و «يا صاحبي السجن» شده است. بنابراين «اي دويار زنداني» صحيح است.
11. حج، 11: و من الناس من يعبد اللّه‏ علي حرف... «بعضي از مردم خدا را فقط با زبان عبادت مي‏كنند».
در اينجا «حرف» به معناي فارسي آن كه سخنِ زباني است ترجمه شده، در صورتي كه «حرف» به معناي «طرف» است. معناي صحيح: «خدا را يك‏طرفه عبادت مي‏كنند.» تفسير اين عبادت يك‏طرفه در ادامه آيه آمده است، كه اگر خيري به آنان رسد دلگرم مي‏شوند، اما اگر ناخوشايندي به آنان رسد چهره درهم مي‏كشند و دگرگوني در عقيده و ايمان و عمل پيدا مي‏كنند.
12. حج، 24: وهدوا الي الطيّب من القول و هدوا الي صراط الحميد «با سخناني پاكيزه هدايت شده‏اند و به راهي شايسته راهنمايي مي‏گردند».
اولاً «الي الطيب» است، يعني «به سخناني پاكيزه» نه «با سخناني پاكيزه».
ثانياً «صراط الحميد» مضاف و مضاف اليه است و در اصل «صراط اللّه‏ الحميد» بوده، نه صفت و موصوف، والاّ بايد «الصراط الحميد» مي‏بود. بنابراين «به راه خداي ستوده» صحيح است.
13. مؤمنون، 67: مستكبرين به «در برابر آيات ما كبر ورزيديد.» بي‏توجه به اينكه ضمير «به» است نه «بها» كه به آيات برگردد. مفسران گفته‏اند ضمير «به» يا به «نكوص» كه در آيه قبل (فكنتم علي اعقابكم تنكصون) آمده برمي گردد يا به حرم و بيت خدا كه در شأن نزول آيه ذكر گرديده. يعني با اين نكوص خود و يا با دور يكديگر به گِرد خانه خدا نشستن، استكبار مي‏ورزيديد.
14. مؤمنون، 77: حتي اذا فتحنا عليهم باباً ذا عذاب شديد اذا هم فيه مبلسون «تا اين كه دري از عذاب شديد بر آنها گشوديم كه ديگر از هر طرف مأيوس شدند».
در اينجا به كلمه «اذا» توجه نشده كه ظرف زمان مستقبل است و اگر بر سر فعل ماضي درآيد معناي آن را به فعل مستقبل تبديل مي‏كند، و بايد چنين ترجمه شود: «(اين طغيان و سركشي آنان ادامه مي‏يابد) تا چون دري از عذاب شديد بر آنها گشاييم، ناگاه در آن عذاب نوميد گردند» كه اشاره به مرگ و عذاب آنان در آخرت است.
15. فرقان، 8:... و قال الظالمون ان تتّبعون الاّ رجلاً مسحوراً «و ستمگران گفتند: شما فقط از مردي جادوگر پيروي مي‏كنيد». در اينجا مسحور (جادو شده)، به صورت ساحر (جادوگر) ترجمه شده است.
16. نمل، 60 تا 64: اَمّن خلق السموات والارض... امّن جعل الارض قراراً... امّن يجيب المضطرّ اذا دعاه... امّن يهديكم في ظلمات البرّ و البحر... امّن يبدؤ الخلق ثم يعيده... «آيا چه كسي آسمانها و زمين را آفريده... آيا چه كسي زمين را محل آرامش قرار داده... آيا چه كسي دعاي مضطر را مستجاب مي‏كند...» تا آخر.
اشتباه اين ترجمه از اشتباهات رايج در برخي ترجمه‏هاست كه متأسفانه پس از نقد آن در مقالات متعدد، باز هم مترجم گرامي ما دچار آن گرديده است. اشتباه در اين است كه «اَمَّنْ» كه مركب از «ام» و «مَن» است با «اَمَن» كه مركب از همزه استفهام و «من» است اشتباه گرفته شده و دومي به جاي اولي ترجمه شده است.
صحيح آن اين است كه خداوند در آيه 59 مقايسه‏اي ميان اللّه‏ تعالي و بتهايي كه مشركان مي‏پرستند به عمل آورده و مي‏فرمايد: اللّه‏ خير امّا يشركون «آيا خداي يگانه بهتر است يا آنچه مشركان شريك او مي‏سازند؟» سپس اين مقايسه را ادامه مي‏دهد كه آيا آنچه مشركان مي‏پرستند بهتر است يا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده و...
بنابراين ترجمه صحيح آن است كه به جاي «آيا چه كسي»، «يا آن كسي كه» گذاشته شود.
17. نمل، 82: و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابّة من الارض تكلّمهم ان الناس كانوا بآياتنا لايوقنون «و هنگامي كه وعده عذاب فرا مي‏رسد، جنبنده‏اي را از زمين براي آنان خارج مي‏كنيم كه با آنها اين گونه سخن مي‏گويد: مردم آيات ما را باور نكردند».
در اين آيه جمله «اَنَّ الناس...» كه براي تعليل است مقول «تكلّمهم» دانسته شده، در حالي كه اگر چنين بود بايد «اِنَّ الناس» به كسر همزه باشد، زيرا «انّ» بعد از ماده قول مكسور است. تازه به قول علامه طباطبايي (ره) اگر مكسور بود، باز هم براي تعليل بود و نيازي به تقدير لام نبود. البته برخي از مفسران مانند مراغي (ج 20، ص 22) نيز اشتباه مترجم محترم را مرتكب شده‏اند. به هر حال، صحيح آن است كه «اَنَّ الناس» در مقام تعليل است و در واقع «لأنّ الناس» بوده و معناي آيه چنين است: «جنبنده‏اي را از زمين براي آنان خارج مي‏كنيم كه با آنان سخن گويد، زيرا مردم آيات ما را باور نمي‏كردند (و اكنون با ارائه اين موجود غير عادي، مجبور به ايمان مي‏گردند)».
18. عنكبوت، 3:... فليعلمنّ اللّه‏ الذين صدقوا وليعلمنّ الكاذبين «... بايد خداوند بداند چه كساني راست مي‏گويند و چه كساني دروغگو هستند». لام در «فليعلمن» كه مفتوح است و براي تأكيد، لام مكسور كه براي امر است گرفته شده، در صورتي كه اگر چنين بود بايد «فَلْيعلمنّ» به سكون لام باشد، زيرا لام امر هنگام وصل ساكن مي‏شود، مانند «لِيضرب» كه مي‏شود «فَلْيضرب». و اگر لام تعليل بود بايد «فَلِيعلمنّ» به كسر لام مي‏بود، علاوه آنكه در اين صورت نون تأكيد لازم نداشت.ترجمه صحيح چنين است: «البته خدا راستگويان را مي‏شناسد و دروغگويان را نيز مي‏شناسد (و امتحان او براي تحقق خارجي اين علم است؛ يعني مي‏خواهد راستگويان را از دروغگويان متمايز سازد)».
19. يس، 6: لتنذر قوماً ما انذر آباؤهم «تا مردمي را بيم دهي كه پدرانشان نترسيدند». در اينجا «ما انذر» (بيم داده نشدند) به (نترسيدند) ترجمه شده است!
20. يس، 12: انا نحن نحيي الموتي و نكتب ما قدّموا وآثارهم... «ما هستيم كه مرده‏ها را زنده مي‏كنيم و آثار از پيش تهيه شده آنان را مي‏نويسيم...».
در اين آيه شريفه دو مورد ذكر شده كه مكتوب واقع خواهد شد، يكي «ماقدموا» يعني كارهايي كه پيش فرستاده‏اند و منظور اعمالي است كه در زمان حيات خويش انجام داده‏اند، و ديگر «آثارهم» كه منظور سنّتهاي نيك يا بدي است كه از خود به يادگار نهاده‏اند و در ثواب يا وزر و وبال عمل‏كنندگان به آنها شريكند، و يا منظور صدقه‏هاي جاريه‏اي است كه پس از مرگ آنان مورد استفاده ديگران قرار مي‏گيرد و ثواب آن در نامه عمل ايشان نيز ثبت مي‏گردد. اما در ترجمه مذكور يك مورد بيشتر ذكر نشده آن هم غلط، زيرا «آثار از پيش تهيه شده» معني ندارد، چرا كه «آثار» جمع «اثر» به معناي پيامدهاست، و پيامد چيزي است كه به دنبال مي‏آيد و بعداً به آن عمل مي‏شود، نه آنكه از پيش تهيه شده باشد.
21. يس، 19: قالوا طائركم معكم ائن ذكّرتم «گفتند فال بدتان مال خودتان اگر بفهميد».
در اين ترجمه اولاً «ائن» كه مركب از همزه استفهام و اِن شرطيه است، همزه استفهام آن حذف گرديده و جمله قبل از آن جزاي «اِن» شرط قرار گرفته؛ ثانياً «ذكّرتم» به «بفهميد» ترجمه شده است. در صورتي كه همزه استفهام قبل از انِ شرطيه قرار دارد و جزاي شرط هم محذوف است و ترجمه صحيح آيه چنين است: «گفتند فال بدتان با خود شماست، آيا اگر شما را يادآور شوند (باز هم فال بد مي‏زنيد و رسولان الهي را تهديد به سنگسارشدن مي‏كنيد)؟»
22. يس، 70: لينذر من كان حيّاً و يَحقّ القولُ علي الكافرين «تا با آيات آن، زندگان پند گيرند و بر كافران اتمام حجت شود». در اين ترجمه دو اشكال وجود دارد:
1. فاعل در «لينذر» «مَن» گرفته شده و فعل آن لازم قلمداد گرديده است. البته اين اشتباه شايد ناشي از مراجعه به تفسير مراغي (جزء 23، ص 31) باشد كه گفته: «اي لينتفع بنذارته من كان حيّ القلب....» ولي روشن است كه «لينذر» از باب افعال و متعدي است و فاعل آن ضمير مستتري است كه يا به رسول خدا (ص) برمي‏گردد و يا به «ذكر و قرآن مبين» كه در آيه قبل آمده و «مَن» مفعول آن است.
2. «يحق القول» به معناي اتمام حجت گرفته شده، در صورتي كه به معناي ثبوت و سزاواري عذاب آخرت است. بنابراين معناي صحيح آيه چنين مي‏شود: «تا هر كه را زنده دل است بترساند، و عذاب الهي بر كافران ثابت و سزا گردد».
23. زمر، 6: وانزل لكم من الانعام ثمانية ازواج «و براي شما هشت نوع از چهارپايان ايجاد نمود».
چهار نوع بيشتر نيست كه هشت جفت (چهار جفت نر و ماده) مي‏شود، و آن چهار نوع عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند و بز. بنابراين «هشت جفت» صحيح است نه «هشت نوع».
24. ذاريات، 58: ان اللّه‏ هو الرزاق ذوالقوة المتينُ «زيرا كه خداوند خود روزي دهنده و داراي قوتي محكم است».
در اينجا «المتين» كه مرفوع و خبر سوم «انّ» است به صورت مجرور و صفت «قوت» ترجمه شده، در صورتي كه اگر چنين بود بايد «المتينة» مي‏بود تا صفت با موصوف تطبيق كند. ممكن است پاسخ دهند كه گاه مضاف از مضاف‏اليه يا به عكس، كسب تأنيث يا تذكير مي‏كند و شايد در اينجا «متين» صفت «قوّت» باشد و از «ذو» كسب تذكير كرده است. ولي در پاسخ بايد گفت: اگر چنين چيزي در اينجا مصداق داشته باشد، بايد «المتين»ِ مجرور قرائت شود، در صورتي كه مرفوع قرائت گرديده است. بنابراين ترجمه صحيح چنين است: «همانا خداوند است كه روزي دهنده است و هم اوست كه سخت نيرومند و مستحكم است».
25. ذاريات، 59: فان للذين ظلموا ذَنوباً مثل ذَنوب اصحابهم... «براي ستمكاران گناهاني همانند گناهان يارانشان هست...».
باز هم بي‏دقتي ديگر، زيرا «ذَنوب» كه به فتح ذال و به معناي «نصيب و بهره» است، به صورت «ذُنوب» كه به ضم ذال و جمع «ذنب» به معناي گناهان است خوانده شده و ترجمه گرديده است!
26. قمر، 14: تجري بأعيننا جزاءً لمن كان كُفِر «كشتي زير نظر ما حركت مي‏كرد، و طوفان پاداش كافران بود».
«كُفِر» كه فعل مجهول است، به صورت «كَفَر» فعل معلوم ترجمه شده و «طوفان» به عنوان پاداش دانسته شده در حالي كه «جريان كشتي زير نظر خداوند» عنوان پاداش داشته است. صحيح آن چنين است: «كشتي زير نظر ما حركت مي‏كرد و اين پاداش كسي بود كه به او كفر ورزيدند (يعني نوح عليه‏السلام)».
27. قمر، 24: انّا اذاً لفي ضلال و سعر «اگر چنين كنيم، در گمراهي سختي افتاده‏ايم». كلمه «سعر» ترجمه نشده، و آن يا به معناي شعله‏هاي آتش است و يا جنون ؛ و معناي دوم مناسب‏تر است.
28. قمر، 31: ... فكانوا كهشيم المحتظر «و همگي چون گياه خشك پراكنده شدند». كلمه «المحتظر» ترجمه نشده و آن به معناي صاحب حظيره و آغل است. ترجمه صحيح: «و همگي به صورت گياه خشكي كه صاحب آغل براي گوسفندانش تهيه مي‏كند درآمدند».
29. الرحمن، 12: والحبّ ذوالعصف و الريحانُ «و حبوباتي كه داراي ساقه و برگ است كه به صورت كاه درمي‏آيد». در اين آيه كلمه «الريحانُ» ترجمه نشده است، و آن به معناي گياه خوشبوست.
30. الرحمن، 24: و له الجوار المنشئات في البحر كالأعلام «و براي اوست كشتيهاي ساخته شده كه در دريا به حركت در مي‏آيند و همچون كوهي هستند». در اينجا «المنشئات» به معناي انشاء شده و ايجاد شده ترجمه گرديده است، در صورتي كه به معناي «المرفوعات» است، يعني كشتيهايي كه بادبان آنها برافراشته شده است و مانند كوه‏هاي سر به فلك كشيده در حركت است. اگر بزرگي خود كشتي منظور بود، تشبيه آن به كوه كه سمبل بلندي و برافراشتگي است معني نداشت.
البته اين اشتباه در برخي تفاسير هم راه يافته است مانند تفسير الميزان 19 / 100 كه گويد: «والمنشئات اسم مفعول من الانشاء و هو احداث الشي‏ء و تربيته». و در تفسير مراغي جزء 27 / 110 گويد: «المنشئات: اي المصنوعات» ولي در بخش تفسير آيه (ص 113) بر خلاف اين بيان تفسير كرده و گويد: «اي و له السفن الكبار التي رُفعت شُرَعها في الهواء كالجبال الشاهقة» كه منظور كشتيهاي بادبان برافراشته است.
اينها مواردي از اغلاط موجود در اين ترجمه است كه قريب به اتفاق آنها از عدم دقت در مسائل ادبي سرچشمه گرفته است. قابل ذكر است كه اغلاط ديگري نيز در اين ترجمه هست كه در اين نقد آورده نشده است، از قبيل مواردي كه فعل غايب به حاضر ترجمه شده، مانند يس 66، ملك 7، ذاريات 59، و نيز مواردي كه شرط آمده و جزاي آن ذكر نشده، مانند يس 45 و دهها مورد ديگر از اين گونه اغلاط كه مي‏توان همه را حمل بر سهل‏انگاري و عدم بازبينيِ ترجمه نمود.

جمعه 24 شهریور 1391  3:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها