0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقد و بررسي ترجمه‏ هاي آذري قرآن كريم

رسول اسماعيل‏زاده
آقاي احمد كاويان‏پور
در نخستين شماره نشريه تخصّصي ترجمان وحي،ترجمه‏هاي آذري قرآن كريم به طور اجمال مورد بررسي قرار گرفت. اينك آن ترجمه‏ها يكي پس از ديگري به تفصيل مورد نقد و بررسي قرار مي‏گيرد.
نخستين ترجمه‏اي كه آن را بررسي مي‏كنيم، ترجمه‏اي است كه توسط جناب آقاي احمد كاويان پور ارموي، به تركي آذري انجام شده و چاپ دوم آن به صورت صفحه مقابل در تاريخ 1371 ش توسط انتشارات اقبال در تهران منتشر شده است.
پيش از بررسي و ارزيابي ترجمه ياد شده، توجه خوانندگان گرامي را به نكاتي چند پيرامون ترجمه‏هاي قرآن جلب مي‏كنيم:
1. بررسي و تطبيق ترجمه‏هاي قرآن با متن قران كريم، ژرفايِ نامتناهي كلام الهي را نسبت به گفتار بشري به وضوح آشكار مي‏سازد.
2. اگر اين تطبيق و مقارنه ميان قرآن كريم و ترجمه‏هاي آن به زبان‏هاي مختلف انجام پذيرد، تفاوت بسيار روشن‏تري به چشم خواهد خورد.
با بررسي ترجمه يك آيه از قرآن كريم به زبان‏هاي مختلف، مي‏توان اختلاف فاحش و تفاوت‏هاي ريشه‏اي ميان قرآن و آن ترجمه‏ها را ارائه داد.
3. اين اختلاف‏ها ضعف مترجمان و در مواردي نارسايي زبان‏هاي مختلف را در انعكاس پيام الهي به روشني آشكار مي‏سازد.
4. اين ضعف و نارسايي موجب شده است كه برخي از انديشمندان به شدت از ترجمه قرآن نهي كنند و نشر آن را به مصلحت اسلام و فرهنگ قرآن ندانند.
البته ما به دلايل گوناگون، ترجمه قرآن به زبان‏هاي مختلف را ــ حتي با ضعف‏ها و نارسايي‏ها ــ لازم و ضروري مي‏دانيم، ولي مترجمان را به دقت فراوان، تلاش بي‏پايان، صرف زمان، به كارگيري قدرت علمي، بهره‏وري از علوم و فنون مختلف، مراجعه جدّي به تفاسير در هر آيه و پرهيز شديد از مسامحه و اعمال سليقه توصيه مي‏كنيم.
5. در ميان زبان‏هاي التصاقي به خصوص شاخه‏هاي تركي، اگر بگوييم زبان تركي آذري بيش از هر زبان ديگري استعداد استخدام واژه‏هاي جايگزين را دارد، گزاف نگفته‏ايم. با توجه به زبان‏شناسي تطبيقي مي‏توان گفت كه تركي آذري مي‏تواند ظرافت‏هاي زبان عربي و نكات ريز و دقيق آن را به خوبي منعكس نمايد.
البته لازم است كه مترجم از صرف، نحو، تركيب‏هاي اضافي، وصفي، زمان‏ها، قيود و صنايع لفظي و معنوي آگاهي كامل داشته باشد، وگرنه در امر ترجمه موفق نخواهد بود. به عبارت ديگر دست يازيدن به ترجمه قرآن بدون اندوخته‏هاي علمي، اشتباهي محض است و مترجم در انتقال معاني و مفاهيم كلام الهي موفق نخواهد شد.
ترجمه آقاي احمد كاويان پور

اين ترجمه كه مشخصات چاپ آن در سرآغاز اين گفتار گذشت، اوّلين ترجمه آذري قرآن كريم است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي با الفباي عربي در ايران چاپ و منتشر گرديده است. البته پيش از اين ترجمه، ترجمه‏ها و تفسيرهاي ديگري نيز به زبان تركي آذري با حروف عربي چاپ شده، كه نمونه‏هايي از آن در مقاله پيشين مورد بررسي قرار گرفت و مي‏توان آنها را در رديف آثار كلاسيك به شمار آورد.
ترجمه آقاي كاويان پور به زبان معاصر و بر مبناي گويش رايج روز نگارش يافته است. مترجم محترم به رغم دشواري كار، در اين زمينه سعي و تلاش نموده و كار ايشان درخور تحسين و تقدير است، ولي به همان مقدار كه در ارائه ترجمه‏اي همه فهم موفق بوده، در ارائه يك ترجمه ادبي ناموفق بوده است. به عبارت ديگر ايشان سادگي تعبير را مورد توجه قرار داده ولي از شيوه ادبي و زيبايي‏هاي نگارشي چشم پوشيده است.
مهم‏ترين اشكال ترجمه آقاي كاويان پور كم توجهي ايشان به جهات ادبي و معادل‏يابي دقيق ترجمه است، كه آن را به سطح يك ترجمه عاميانه (گويش شفاهي) تنزّل داده است. اين ترجمه نيازمند يك ويرايش بنيادي است، بدين معني كه بايد از نظر محتوا و استخدام واژه‏هاي ادبي ويراستاري شود و واژه‏هاي اديبانه جايگزين واژه‏هاي عاميانه گردد.
يكي ديگر از اشكالات ترجمه مورد نظر اين است كه مترجم محترم اگر چه اهل آذربايجان است ولي احتمالاً در مناطق فارسي زبان نشو و نما كرده و با محاورات فارسي انس بيشتري داشته است؛ از اين رو ترجمه رنگ فارسي دارد و مطالب، نخست در انديشه مترجم به فارسي منعكس شده، آن گاه به تركي تبديل گشته است. احتمال ديگر اين است كه نخست قرآن كريم را به فارسي ترجمه نموده، سپس از فارسي به تركي برگردان كرده است.
پس از بيان نكات فوق، اينك به بررسي ترجمه ياد شده مي‏پردازيم و نقطه نظرهاي خود را پيرامون سوره مباركه حمد و آيات نخستينِ سوره مباركه بقره بيان مي‏كنيم و بدين گونه با بخشي از نقاط ضعف ترجمه ياد شده آشنا مي‏شويم. اميدواريم اين بررسي فشرده اهل نظر و صاحبان قلم را سودمند افتد و اساتيد و مدرسين آذري زبان را به كار آيد.
آيه 1 از سوره مباركه حمد: بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم
مترجم در ترجمه اين آيه چنين آورده است:
«باغيشليان مهربان اللّهين آدينا»، يعني «به نام خداوند آمرزنده مهربان».
اشكالات اين ترجمه عبارتند از:
1. از نظر صرف زبان تركي آذري، اسم فاعل از مصدر «باغيشلاماق»، «باغيشلايان» صحيح است و كلمه «باغيشليان» مستند به هيچ قاعده ادبي نيست.
2. از نظر معنا و مفهوم «باغيشلايان» به معني آمرزنده است كه معادل مناسبي براي واژه «الرّحمن» نيست.
ترجمه پيشنهادي ما چنين است: «رحمان و مهربان آللّهين آديله».
آيه 2 : الحمد للّه‏ ربّ العالمين
ترجمه: «حمد اللها كه اهل عالمين پروردگاري دير».
يعني «حمد خدايي كه پروردگار اهل عالم است».

اشكالات:

جمله فوق طبق قواعد نحوي تركي آذري تنظيم نشده است و به همين علت اسناد مبتدا و خبر دقيقا مشخص نيست و «ال» موجود در «الحمد» و «لام» موجود در «للّه‏ِ» نيز در ترجمه منعكس نشده است.
ترجمه پيشنهادي ما چنين است: «حمد [تماميله] عالملرين ربّي آللّها مخصوصدور».
آيه 5 : اياك نعبد و اياك نستعين
ترجمه: «پروردگارا، تكجه سنه عبادت ائديريك و تكجه سندن يارديم ايستيريك»، يعني «پروردگارا، فقط تو را عبادت مي‏كنيم و فقط از تو ياري مي‏خواهيم.»
اشكالات:
1. كلمه «پروردگارا» بايد داخل كروشه قرارگيرد.
2. كلمه «ايستيريك» از نظر صرف زبان تركي درست نيست و صحيح آن «ايسته ييريك» است.
3. به جاي اصطلاح «ايستيريك» واژه «ديله ييريك» مناسب خواهد بود؛ زيرا در زبان تركي، خواستن از مافوق با كلمه «ديله مك» صحيح است.
آيه 7 : صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولاالضّالّين
ترجمه: «اوكسلرين يولونا كه اونلارا نعمت وئريبسن، نه اوكسلرين يولوناكه اونلارا آجيقلا نيبسان ونه حق يولوندان چيخميشلارين يولونا.»
يعني:
«به راه كساني كه به آنها نعمت داده‏اي، نه به راه كساني كه به آنها خشم نموده‏اي و نه به راه كساني كه از راه حق خارج شده‏اند».
اشكالات:
1. از نظر ساختار نحوي و جمله بندي تركي آذري جمله فوق نادرست است، و قواعد مربوط در آن رعايت نشده است. با صرف نظر از صحت و سقم ترجمه، اگر بخواهيم ترجمه فوق را طبق قواعد نحوي تركي جمله بندي كنيم، شكل صحيح آن چنين خواهد بود:
«آجيقلا نديغين و حق يولوندان چيخميشلارين يولونا دئييل، نعمت وئر ديگين كيمسه لرين يولونا [هدايت بويور].»
2. عبارت از نظر معنا و مفهوم نيز اشكال اساسي دارد، و آن اين كه كلمه «غير» مجرور، به صورت «لا»ي عاطفه ترجمه شده است. در صورتي كه مجرور بودن «غير» يا به سبب بدل بودنش براي ضمير «هم» در «عليهم» است، يا به دليل بدل بودنش براي «الّذين» و يا به علّت صفت بودنش براي «الّذين».
مرحوم طبرسي در تفسير اين آيه در رابطه با اين موضوع چنين آورده است:
«واما (غيرالمغضوب عليهم)، ففي الجرّ فيه ثلاثة اوجه:
احدها: ان يكون بدلاً من الهاء والميم في عليهم،...
وثانيها: ان يكون بدلاً من الّذين.
وثالثها: ان يكون صفةً لِلذين.»1
با توجه به نكات فوق، «غير» يا بدل براي ضمير «هم» است و يا بدل براي «الذين» و يا صفت براي «الّذين».
در ترجمه فوق هيچ يك از نكات ياد شده لحاظ نشده است. ترجمه صحيح آيه در صورتي كه بدل باشد چنين است:
«نعمت وئرديگين كيمسه لرين يولونا؛ اوكسلركي، غضبيوه (غضبينه) دچار اولماييبلار وآزغين دئييللر.»
و اگر صفت باشد ترجمه چنين خواهد بود:
«غضبيوه دچار اولمايان، آزغين [دا] اولمايان، نعمت وئرديگين كيمسه لرين يولونا.»
3. علاوه بر اشكالات فوق، ترجمه لغات نيز داراي اشكال است؛ بدين معني كه اولاً واژه «مغضوب» اسم مفعول است و اين نكته در ترجمه ملاحظه نشده است، و ثانيا به معناي «آجيق» ترجمه شده است كه معادل مناسبي به نظر نمي‏رسد. كلمه ضالّين «حق يولوندان چيخميشلارين» (خارج شدگان از راه حق) ترجمه شده است كه معناي دقيق آن «آزميشلارين» (گمراهان) است.
آيه 2 از سوره بقره: ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتّقين
ترجمه: «بوكتاب كه اوندا هيچ شك و شبهه يوخدور، تانري دان قورخان انسانلار اوچون يول گؤسترير.»
اشكالات:
ترجمه فوق از نظر ساختاري نادرست است. اگر بخواهيم اين ترجمه را صرف نظر از صحت و سقم آن با ساختار جمله تركي آذري تنظيم كنيم عبارت صحيح آن چنين مي‏شود:
«اؤزونده هيچ بيرشك ـ شبهه اولمايان بوكتاب، تانري دان قورخان انسانلار اوچون يول گؤسترير». اما اشكال معنوي ترجمه فوق عبارت از اين است كه مترجم «لاريب فيه» را صفت «ذلك الكتاب» دانسته و «هديً للمتقين» را خبر «ذلك الكتاب» در نظر گرفته و همچنين «هديً» را «يهدي» ترجمه نموده است.
روشن است كه «ذلك» در موضع رفع است بنا بر اين اساس و مبنا كه يا مبتدا باشد و يا خبر براي «الم» و يا خبر براي مبتداي محذوف. و «الكتاب» يا خبر است يا عطف بيان، يا صفت و يا بدل از «ذلك». و «لاريب فيه» يا در موضع نصب است، بنا بر اين كه حال براي معناي اشاره باشد و يا در موضع رفع است به دليل اين كه خبر باشد.
به هر حال اگر بخواهيم آيه را طبق قواعد فوق ترجمه كنيم صحيح آن چنين خواهد شد:
«اوكتاب بودور. [بو، اوكتابدير]. [حق اولدوغوندا] هيچ شك ـ شبهه يوخدور. پرهيزكارلاري هدايت ائدندير.»
اشكال لغوي:
واژه «متقين»، «تانري دان قورخان انسانلار» ترجمه شده است كه از چند جهت مناسب نيست: اولاً «تانري» به معناي معبود (در معناي عام) استعمال مي‏شود. ثانيا تقوا در اصل به معناي وحشت از خدا نيست، بلكه به معناي خويشتن داري از كارهاي حرام است، و معادل مناسب براي «متقين» همان كلمه «پرهيزكارلار» مي‏باشد.
آيه 3 : الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصَّلوة ومما رزقناهم ينفقون
ترجمه: «اوكسلري كه غيب عالمينه ايمان گتيريبلر، نماز قيليرلار واونعمتلردن كه اونلارا روزي وئر ميشيك: [يوخسوللارا] باغيشليرلار.»
اشكالات:
«اوكسلري كه» در زبان تركي آذري از حيث نحوي درست نيست، صورت صحيح آن «اوكسلركي» مي‏باشد.
در ترجمه فعل‏هاي آيه هماهنگي زماني مراعات نشده، در صورتي كه هر سه فعل به صيغه مضارع بيان شده است، و بايد در زبان تركي به صورت «گئنيش زمان» ترجمه شود. همچنين به علت همگوني پسوندهاي جمع فعل‏ها، پسوند جمع از افعال اوّل و دوم حذف و تنها در فعل آخر آورده مي‏شود.
جمله بندي ترجمه آيه نيز درست نيست. صرف نظر از درستي يا نادرستي ترجمه از حيث معنا و مفهوم، جمله بندي ترجمه فوق بدين ترتيب خواهد بود.
«اوكسلركي، غيب عالمينه ايمان گتيرير، نماز قيلير واونلارا وئرديگيمينر روزيلردن [يوخسوللارا دا] باغيشلاييرلار.»
ترجمه پيشنهادي ما چنين است:
«اونلار، اوكسلرديرلركي، غيبه ايمان گتيرير، ناماز قيلير و اونلارا وئرديگيميز روز يلردن [آيريلارينادا] انفاق ائديرلر.»
آيه 4 : والذين يؤمنون بما انزل اليك وما انزل من قبلك وبالآخرة هم يوقنون
ترجمه: «و اوكسلري كه ايمان گتيريبلر اونا كه تانري سنه و سندن قاباق پيغمبر لره گؤندريب واونلارئوزلري آخرت عالمينه اينا نيب ويقين ائديبلر.»
اشكالات:
جمله بندي ترجمه فوق از حيث نحو زبان تركي آذري نادرست است؛ زيرا از حيث معنا و مفهوم، فعل «اُنْزِل» به صورت معلوم در ترجمه آمده و فاعل آن «اللّه‏» در نظر گرفته شده است. همچنين نايب فاعل «اُنْزِل» به خوبي مشخص نشده است. ترجمه صحيح آيه چنين است:
«اوكسلركي، سنه [نازل اولونانا] وسندن قاباق نازل اولونانا ايمان گتيرير و آخرته [كامل[ اينانيرلار.»
آيه 5 : اولئك علي هديً من ربهم واولئك هم المفلحون
ترجمه: «اونلار تانري نين لطفوندن هدايت اولونوبلار وحقيقتده همونلار عالمين نجات تاپميشلاري دير.»
اشكالات:
1. در تركي آذري واژه‏اي به نام «همونلار» وجود ندارد.
2. از نظر معنا و مفهوم، آوردن كلمه «عالمين» در ترجمه موردي ندارد.
3. تكرار مبتدا، و به عبارت ديگر ضمير فصل و يا ضمير عماد، براي تأكيد است و اين تأكيد در ترجمه لحاظ نشده است.
ترجمه پيشنهادي ما چنين است:
«اونلار ربّلري طرفيندن اولان هدايت اوزه‏رينده ديرلر، سعادته چاتانلار دا ائله اونلارديرلار.»
آيه 6 : ان الّذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم أم لم تنذرهم لايؤمنون
ترجمه: (يا پيغمبر) «اوكسلر كه كافر اولدولار، اونلار اوچون برابر دير اگر اونلاري قورخود اسان يا قورخود مياسان ايمان گتيرمزلر.»
اشكالات:
از لحاظ صرف زبان تركي «قورخودمياسان» درست نيست، زيرا طبق قواعد صرف ريشه اين كلمه «قورخوت» مي‏باشد.
اگر بعد از حرف «ت» يكي از حروف صدا دار تركي استعمال شود، حرف «ت» تبديل به «د» مي‏شود، و اگر بعد از آن حرف صامت قرار گيرد به همان اصل خود، يعني «ت» باقي مي‏ماند. در فعل اوّل «قورخوداسان» در اصل «قورخوتاسان» بوده و قاعده مذكور جاري شده و تبديل به «د» شده است، امّا در فعل دوم جريان اين قاعده جايگاهي ندارد. همچنين پسوند نفي افعال در تركي «ما» و «مه» مي‏باشد كه در اين افعال اين قاعده نيز رعايت نشده است. [البته اين قواعد جزو قواعد ساده تركي به شمار مي‏رود كه متأسفانه مترجم به اين قواعد عمل ننموده است].
از حيث معنا و مفهوم، آيه به صورت جمله شرطيه ترجمه شده است. هر جمله شرطيه‏اي جزاي هماهنگ با شرط خود را مي‏طلبد. با توجه به مراتب فوق اگر آيه چنين ترجمه شود مناسب‏تر است: «دوغرودان داكافرلري ايستر قورخوداسان، ايسترسه قورخوتماياسان، اونلار اوچون بيردير، اينانمازلار.»
آيه 7 : ختم اللّه‏ علي قلوبهم وعلي سمعهم وعلي ابصارهم غشاوة
ترجمه: «اللهين قهري اونلارين اوره كلرين وقولاقلا رين مهر له يب و گؤزلرينه پرده ساليب كه حقيقتي فهم ائتميرلر و اونلار اوچون بيوگ عذاب وار.»
ترجمه به فارسي: «قهر خدا دل‏ها و گوش‏هاي آنان را مهر كرده است و به چشمانشان پرده آويخته است كه حقيقت را نمي‏فهمند و براي آنها عذاب بزرگ هست».
اشكالات:
1. «علي قلوبهم وعلي سمعهم» مفعول مطلق فرض شده، در صورتي كه در ترجمه آن علامت مفعول مطلق ذكر نشده است. بر فرض اين كه مفعول مطلق باشد [كه نيست] ترجمه آن «اوره كلريني وقولا قلار يني» خواهد بود.
2. از نظر معنا و مفهوم، «علي ابصارهم غشاوة» يك جمله اسميه است و در اين جمله فعلي نيست تا احتياج به فاعل باشد. علاوه بر اين، جمله [كه حقيقتي فهم ائتميرلر] زايد است. بنا بر اين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آللّه‏ اونلارين قلبلرينه و قولاقلارينا مؤهور ووروبدور. گؤزلرينده ايسه پرده واردير.»
آيه 13: واذا قيل لهم آمنوا كما آمن الناس قالوا انؤمن كما آمن السّفهاء ألا انّهم هم السّفهاء ولكن لايعلمون
ترجمه: «وچون اونلارا دئييلدي ايمان گتيرين نئجه كه خلق ايمان گتيرديلر آيا بيزده سفيه لر كيمي ايمان گتيرك؟ آگاه اولون كه اونلار ئوزلري سفيه ديلر، اما بيلميرلر.»
ترجمه فارسي: و چون به آنان گفته شد ايمان بياوريد همچنان كه مردم ايمان آوردند، گفتند: آيا ما هم مثل سفيهان ايمان بياوريم؟ آگاه باشيد كه آنها خودشان سفيه‏اند، اما نمي‏دانند.
اشكالات:
اگر از درستي يا نادرستي معنوي ترجمه فوق صرف نظر كنيم، با توجه به ساختار جمله در زبان تركي آذري، ترجمه فوق بايد به اين صورت باشد:
«اونلارا سيزده خلقين [انسانلارين] ايمان گتيرديگي كيمي ايمان گتيرين ـ دئييلديگي زمان دئديلر [دئيرلر]: (بيز ده سفيه‏لر كيمي [آخما قلاركيمي] ايمان گتيركمي؟) آگاه اولون! سفيه [آخماق] اونلارين اؤزلريدير، اما بيلميرلر.»
در ترجمه لغات، واژه «الناس» به «خلق» ترجمه شده است كه معادل مناسبي نيست و «انسانلار» مناسب‏تر است. «سفهاء» نيز «سفيه لر» ترجمه شده است، در صورتي كه «آخما قلار» دقيقا معادل سفهاء مي‏باشد.
آيه 15: اللّه‏ يستهزئ بهم ويمدّهم في طغيانهم يعمهون
ترجمه: «اللّه‏ دا اونلاري استهزا ائديب واونلاري ضلالتده ترك ائدر تا داها آرتيق حيران قالسينلار.»
ترجمه فارسي: «خدا هم آنان را استهزا نموده و آنها را در ضلالت رها مي‏كند تا بيشتر در حيرت بمانند.»
اشكالات:
1. «طغيان» به «گمراهي» ترجمه شده است، در صورتي كه ترجمه صحيح آن عصيان و سركشي است.
2. «يمدهم» به «ترك مي‏كند» ترجمه شده، در حالي كه «ساخلار» مناسب‏تر است.
3. «يعمهون» نيز غايت فعل «يمدهم» قرارداده شده است، در صورتي كه حال است براي ضمير «هم» در «يمدهم».
4. نشانه‏اي از افعل التفضيل در آيه موجود نيست؛ بنا بر اين كلمه «داها آرتيق» زايد است.
5. «اونلاري استهزا ائديب» صحيح نيست، طبق قواعد نحويِ تركي آذري «اونلارا استهزا ائدر» درست است.
با توجه به مراتب فوق به نظر ما ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آللّه‏ [دا] اونلارا استهزا ائدر و هميشه اونلاري اؤز عصيانلاريندا حيراندا قاله يقلاري حالدا ساخلار.»
آيه 16: اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي فماربحت تجارتهم وماكانوا مهتدين
ترجمه: «همانلار ديلار كه ضلالتي هدايت برابرينده آليبلار واونلار بومعامله ده نفع ائتمه ييب و هدايت تاپمايبلار.»
ترجمه فارسي: «همان‏ها هستند كه ضلالت را در مقابل هدايت خريده‏اند و آنها در اين معامله منفعت نبرده و هدايت نشدند.»
اشكالات:
1. «همانلار ديلار» در تركي مصطلح نيست.
2. «نفع ائتمه ييب» تركيب ساختگي است و رايج نيست.
3. «فما ربحت تجارتهم» بر طبق آيه ترجمه نشده است، چون فاعل «ربحت»، «اولئك» تلقي شده و «تجارت» در ترجمه به صورت مفعول فيه آمده است، در صورتي كه «تجارت» فاعل «ربحت» است كه به ضمير «هم» اضافه شده است. ترجمه دقيق آيه چنين است: تجارت آنها سودي نبخشيد «اونلارين آل ـ وئري فايدا وئرمه دي».
آيه 17: مثلهم كمثل الذي استوقد نارا فلما اضاءَت ما حوله ذهب اللّه‏ بنورهم وتركهم في ظلمات لايبصرون
ترجمه: «اونلارين مثلي اوكسين مثلي كيميدير كه اود يانديرا، وقتي كه اود ئوز اطرافين ايشيق ائتدي، اللّه‏ اونون ايشيغين محو ائديب و اونلاري قارانليقدا ترك ائده كه هيچ گؤرميه‏لر.»
ترجمه به فارسي: مثل آنها مانند مثل آن شخصي است كه آتش روشن كند، وقتي آتش اطراف خودش را روشن كرد، اللّه‏ روشنايي آن را محو نموده و آنها را در تاريكي رها كند كه هيچ چيز نبينند.
اشكالات:
1. معادل «استوقد» «يانديرماق» نيست، «آليشديرماق» مي‏باشد.
2. ضمير در «ماحوله» به «الذي» بر مي‏گردد نه به «نار» وگرنه ضمير مؤنث آورده مي‏شد.
3. ضمير در «بنورهم» ضمير جمع است، در صورتي كه در ترجمه فوق به شكل مفرد ترجمه شده است و اين باعث اشتباه در معنا مي‏شود.
4. «لايبصرون» غايت براي «تركهم» انگاشته شده، در صورتي كه محلاً منصوب است و حال براي ضمير «هم» در «تركهم» مي‏باشد. علاوه بر اين، جمله بندي ترجمه بايد به صورت زير باشد: «اونلارين مثلي اود يانديران كيمسه نين مثلي كيميديركي، اود اؤز اطرافيني ايشيقلانديرديغي زمان، آلله اونون ايشيغيني سؤندورر و هئچ گؤرمه‏ين قارانليقدا ترك ائدر.»
با اصلاح تركيبات صرفي و نحوي مزبور ترجمه به شكل فوق تنظيم مي‏يابد. حال اگر اشكالات معنوي موجود در ترجمه آيه را نيز تصحيح كنيم، ترجمه صحيح آيه به شكل زير مي‏شود:
«اونلارين حالي [قارانليق گئجه ده] اود آليشديران كيمسه نين حالينا نبزركي، اود اونون اطرافيني ايشيقلانديرديغي زمان، آللّه‏ اونلارين ايشيغيني سؤندورر و گؤزلري گؤرمه‏ين شكيلده قارانليقلاردا بوراخار.»
آيه 19: اَوْ كصَيّب من السماء فيه ظلمات ورعد و برق يجعلون اصابعهم في اذانهم من الصواعق حذر الموت واللّه‏ محيط بالكافرين
ترجمه: «يا اونلارين مثلي اوكسلرين مثلي كيميديركه بياباندا تند و شديد ياغيش اونلارا اصابت ائده و اونلار رعد و برق قارانليغيندا ئولوم قورخوسوندان بارماقلارين قولاقلارينا قويالار و اللهين قهري كافرلري احاطه ائدر.»
ترجمه به فارسي: يا مثل آنها مانند مثل كساني است كه در بيابان بر آنها باران تند و شديد اصابت كند و آنها در تاريكي رعد و برق از ترسِ مرگ انگشتانشان را به گوش‏هايشان گذارند، و قهر خداوند بر كافران احاطه دارد.
اشكالات:
ترجمه اين آيه، هم از جهت معنا و مفهوم و هم از جهت نكات دستوري چندان دقيق ارائه نشده است. به عنوان مثال، مترجم در بخشي از ترجمه آورده است كه: «آنها در تاريكي رعد و برق از ترسِ مرگ انگشتانشان را به گوش‏هايشان مي‏گذارند.»
مترجم محترم از اين امر غفلت نموده كه وقتي رعد و برق هست ديگر تاريكي وجود ندارد كه آنها در تاريكي از رعد و برق بترسند. تاريكي در اين جا تاريكي شب است نه تاريكي رعد و برق.
در اين جا از ذكر اشتباهات نحوي و دستوري خودداري نموده و فقط به ترجمه واژه‏هاي آيه از حيث معنا و مفهوم اشاره مي‏كنيم.
1. معادل «صيّب» در تركي آذري «گورشاد» مي‏باشد كه مترجم «تند ياغيش» ترجمه نموده است.
2. معادل «رعد»، «گورولتو» و معادل «برق»، «شيمشك» مي‏باشد، كه مترجم رعد و برق را ترجمه نكرده است.
3. «من السماء» اصلاً ترجمه نشده است.
4. «من الصواعق» نيز در ترجمه لحاظ نشده است.
ترجمه صحيح آيه بدين گونه است:
«ويا قارانليقلي، گورولتولو، ايلدير يلمي (هاوادا) گؤيدن ياغان گورشادا [دوشن كيمسه لره] نبزرلركي، ايلدير يملاردان [قوپان] اؤلوم قورخوسوندان بارماقلاريني قولاقلارينا قويارلار.»

پی نوشت ها:

1. طبرسي، مجمع البيان، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، 1375، ج 1، ص 50.
 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه‏اي يهودي‏وار از قرآن مجيد به زبان فرانسه

دكتر جواد حديدي
در سال 1991 ترجمه‏اي از قرآن به زبان فرانسه در پاريس منتشر شد كه از لحاظ شيوه كار تا آن تاريخ سابقه نداشت.1 صاحب آن، آندره شورقي (شورَكي)، يهوديي بلندآوازه و متخصص در ترجمه كتاب‏هاي مذهبي، به خصوص تورات و انجيل است.
شورقي به سال 1917 در الجزاير (عين تموجنت) به دنيا آمد. نياكانش از يهوديان اسپانيايي بودند كه در اوايل قرن شانزدهم به الجزاير كوچيده و در آن جا مقيم شده بودند. آندره تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در الجزاير ـ كه در آن تاريخ مستعمره فرانسه بود ـ به پايان برد. سپس به پاريس رفت و در دانشگاه سربن به تحصيل پرداخت و به اخذ مجموعه‏اي از مدارك تحصيلي در رشته‏هاي حقوق، الهيات و زبان‏هاي خارجي نايل آمد. آن گاه راه سفري دور و دراز در پيش گرفت كه تا سال 1957 به طول انجاميد. در اين سال ازدواج كرد و در بيت المقدس اقامت گزيد. از 1959 تا 1963 مشاور بن گوريون بود. پس از چندي معاون شهرداري بيت المقدس شد و در اين سمت كوشيد ميان اعراب و يهوديان تفاهمي برقرار كند.
بدين گونه آندره شورقي مردي است دانشمند كه بر چندين زبان مسلط است. عربي زبانِ مادري اوست، فرانسه زبان تحصيلي، و عبري زبان مذهبي‏اش. علاوه بر اين، در الهيات و حقوق هم صاحب نظر و داراي تحصيلات پيشرفته است. برخي ديگر از كارهاي علمي‏اش، بغير از ترجمه قرآن، بدين شرح است:
1. ترجمه تورات به فرانسه، از روي متن عبري، در 26 جزوه كه ميان سال‏هاي 1972 و 1977 انجام شده و با عنوان زير به چاپ رسيده است:
La Bible, traduite et présentée par André Chouraqui
اين كتاب در 1985 در يك مجلد بزرگ تجديد چاپ شد.
2. عهد جديد: Un pacte neuf, 1984.
3. دنياي تورات: L' univers de la Bible, 1985-1989 ، كه تفسيري بر عهد قديم است، در 10 جلد.
4. عشق، چنان نيرومند كه مرگ: L'amour fort comme la mort, 1989
5. كتاب‏هاي متعدد ديگري در فلسفه و حقوق و الهيات.
از مردي كه بدين مرتبه از فضل و دانش رسيده انتظار مي‏رود كه ترجمه‏اي شايسته از قرآن ارائه دهد. متأسفانه شورقي چنين نكرده است، تا آن جا كه اگر هم نخواهيم او را به سوء نيت متهم كنيم، دست كم بايد بگوييم كه نتوانسته است خود را از قيد پيشداوري‏ها و آموخته‏هاي ديرين برهاند. به خواندن ترجمه‏اش اين احساس به خواننده دست مي‏دهد كه وي، بي‏آن كه بر زبان آورد، همه چيز را برخاسته از آيين يهود مي‏داند و يهوديان را سرچشمه بركات ارضي و سماوي در گذشته و حال مي‏پندارد. از اين رو پيوسته براي لغات عربي ريشه‏هاي عبري، آن هم عبري كهن، مي‏جويد. آن گاه مي‏كوشد يافته خود را بر همه قرآن تعميم دهد. اين گونه موضع‏گيري در مورد قرآن مجيد در واقع ناديده گرفتن مراحل تحولي است كه هر دو زبان عبري و عربي در طول نزديك به دو هزار سال، از دوره موسي(ع) و انبياي بني‏اسرائيل تا عصر پيدايش اسلام، پيموده‏اند.2 چگونه مي‏توان كلمه‏اي را كه ريشه عبري آن در تورات در معناي خاصي به كار رفته، پس از گذشت قرن‏ها در قرآن جست و آن را در همان معنا به كار برد؟
اما اين تنها نقص ترجمه شورقي نيست. وي چندان در انديشه‏هاي خود غوطه‏ور بوده كه در بسياري از جاها عين كلمات عربي را كه ريشه‏اي عبري داشته، آن هم بدون هيچ گونه توضيحي، در ترجمه خود آورده است؛ مانند «ربّ»، «بركت»، «حزب»، «نبي»، «جزء»، «جهنم» (كه به صورت عبري آن Géhenne آمده)، و جز آن. اين شيوه‏اي است كه كار خواننده غير يهودي و ناآشنا به زبان عربي را سخت دشوار مي‏كند.
و نيز معلوم نيست كه چرا وي گاه ميان دو آيه فاصله انداخته و يا بسياري از آيات را به گونه‏اي خودسرانه تقطيع كرده و مثلاً آيه 23 از سوره بقره را بدين صورت درآورده است:
Si vous doutez
de ce que nous avons fait descendre sur notre serviteur,
produisez une sourate semblable aux siennes!
Appelez vos témoins, sauf Allah, si vous êtes véridiques.
هر گاه بخواهيم آيه مباركه را بر اساس ترجمه آن تقطيع كنيم، متني اين چنين خواهيم داشت:
وَإنْ كُنْتُمْ
في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنَا عَلي عَبْدِنَا
فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه
وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِنْ دُونِ اللّهِ إنْ كُنْتُمْ صَادِقينَ
ظاهرا اين گونه تقطيع از آن جا بر مي‏خيزد كه شورقي قرآن را متني آهنگين و شاعرانه مي‏داند و مي‏خواهد به پيروي از آن ترجمه‏اي شاعرانه نيز ارائه دهد. اين نكته‏اي است كه از عبارت زير برمي‏آيد:
«[خواننده] بايد چشم بگشايد و اگر بتواند، پاي برهنه و غرقه در نور، در بطن اين متن شاعرانه و درخشان كه از سوي خداي يگانه، مرزبانِ بهشت و دوزخ، فرود آمده است، روان گردد.»3
گاه نيز شورقي، همچنان خودسرانه و به دلخواه، و شايد از آن رو كه مفاد برخي از آيات را با عقايد خود سازگار نمي‏ديده، قسمتي از آنها را در ترجمه نياورده است. از آن جمله است آيه 54 از سوره بقره:
وَاِذْ قَالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلي بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ اِنَّهُ هُوَالتَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه شورقي:
Quand Mûssa dit à son peuple: `` mon peuple,
vous vous lésez en prenant le Veau:
retournez à votre Créateur''.
چنان كه ملاحظه مي‏شود، تقريبا دو سوم از متن آيه مباركه، از كلمه «فتوبوا» به بعد، در ترجمه نيامده است.
آنچه برشمرده شد، نقص‏هاي كلي ترجمه شورقي بود. اينك به بررسي برخي از جزئيات آن مي‏پردازيم. بدين منظور از سوره‏هاي حمد و بقره شروع مي‏كنيم، سپس بررسي خود را، جسته و گريخته، در سوره‏هاي ديگر قرآن ادامه مي‏دهيم.
نخستين نكته مربوط به كلمه بسمله است كه در آغاز همه سوره‏ها، بغير از سوره توبه، و نيز ضمن آيه 30 از سوره نمل آمده و شورقي آن را به صورت زير تقطيع و ترجمه كرده است:
Au nom d'Allah,
le matriciant, le matriciel.
نزديك به چهار قرن است كه مترجمان فرانسويِ قرآن براي دو كلمه «رحمن» و «رحيم» معادلي حتي المقدور نزديك به معناي اصلي آنها، مانند clément, miséricordieux, lemaître de miséricorde, la source de miséricorde, compatissant, مي‏آورند. اما شورقي، كه همچنان در باورهاي خود مستغرق است، هر دو كلمه را به ريشه عبري آنها باز مي‏گرداند و آنها را مشتق از «رَحام» [= رَحِم [به معناي زهدان (= matrice) مي‏داند و رحمن را به matriciant و رحيم را به matricielترجمه مي‏كند. در توضيح آن نيز مي‏افزايد كه خداوند از آن رو matriciant ناميده شده است كه سرچشمه زندگي همه موجودات و در واقع زهدان جهان آفرينش است. صفت ديگر خداوند، رحيم (= matriciel)، نيز گوياي آن است كه خداوند نه تنها سرچشمه آفرينش است، بلكه تداوم بخش آن نيز هست، همچون مادري كه فرزند را در رحم خود مي‏پروراند و بدين گونه زندگي او را دوام مي‏بخشد.4
باري، نه معانيِ ساختگي رحمن و رحيم در هيچ يك از فرهنگ‏هاي عربي، از صحاحِ جوهري و لسان العربِ ابن منظور، فرهنگ‏هاي كهن، گرفته تا فرهنگ‏هاي نوين، يافت مي‏شود و نه كلمه matriciant كه پرداخته ذهنِ شورقي است در فرهنگ‏هاي فرانسه. البته اين گونه نوآوري‏ها ممكن است براي برخي از زبان شناسان و متخصّصان فقه اللغه و علم الاشتقاق مفيد باشد، ولي مطمئنا براي خواننده عادي قرآن گمراه كننده خواهد بود، به خصوص كه در پسِ آن فكر ديگري نهفته است: اين كه همه قرآن، حتي اجزايِ آن، برگرفته از تورات است.
الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (فاتحه، 1)
ترجمه شورقي:
La désirance d'Allah, Rabb des univers.
كلمه «désirance» نيز كه شورقي آن را از مصدر désirer گرفته و در ترجمه «حمد» به كار برده، در هيچ فرهنگي نيامده است. مصدر آن به معني «مايل بودن»، «مشتاقانه چيزي را خواستن»، «احساس عاشقانه و شهوي (نسبت به زني) داشتن» است و با كلمه «حمد» هيچ قرابتي ندارد. اما شورقي در حاشيه كتاب افزوده است كه ريشه حَمَد «در عربي» به معناي «ميل عاشقانه داشتن» و «از روي حرص و ولع چيزي را خواستن» است. معلوم نيست كه وي اين معني را در كدام كتاب ديده و از كجا آورده است، و اگر هم چنين باشد، عبارت ``Ladésiranced'Allah''، يعني «عشق و محبت خداوند»، كه به صورت جمله‏اي اسميه در آغاز سوره آمده چه مناسبتي با بقيه آيات دارد و چرا چنين تعبيري در هيچ يك از منابعي كه وي در مقدمه خود از آنها نام برده، مانند تفاسير طبري و فخر رازي و بيضاوي و نسفي نيامده است.5 اين نيز نوآوري عجيب ديگري است.
ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (بقره، 2/2)
ترجمه شورقي:
Voilà l'Écrit, dont tout doute est exclu,
guidance des frémisseurs.
ترجمه به فارسي:
اين است نبشته، كه شكي در آن نيست،
راهنماي لرزندگان.
گذشته از اين كه ساخت عبارت فرانسه از نظر نحوي با ساخت عبارت عربي اختلاف بسيار دارد، ترجمه متّقين به frémisseurs (= لرزندگان) كه البته در ديگر موارد و در سراسر قرآن نيز تكرار شده، از نوع اسرائيليات پيشين است. شورقي متن آيه را با تورات مقايسه كرده كه در آن تركيب «لرزندگان در برابر يهوه» به كار رفته است. همين دليل براي او كافي است كه تقوا را به «لرزيدن» و متقين و متقون را به «لرزندگان» ترجمه كند. ولي او دليل ديگري هم دارد، و آن اين است كه در عربي كهن، اسب بي‏نعل را «متقي» مي‏گفته‏اند، زيرا هنگام تماسِ سُمش با زمينِ سخت و ناهموار مي‏لرزيده است.6
خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
(بقره، 2 / 7)
ترجمه شورقي:
Allah a scellé leur coeur, leur ouïe,
et mis un voile sur leurs yeux:
à eux le supplice grandiose!
در جزء سوم ترجمه سه اشكال به چشم مي‏خورد. نخست آن كه جمله خبريه ـ با توجه به علامت خطاب در پايان ترجمه ـ به صورت جمله دعائيه (در اين جا به معني نفرين) آمده است: «بر آنان باد آن عذاب بزرگ!». دوم آن كه كلمه grandiose در زبان فرانسه داراي بارِ مثبتِ معنايي است و حاكي از شدت و حدّت نيست.7 در واقع ترجمه شورقي بدان ماند كه بگوييم:
«بر آنان باد آن عذاب بزرگ و پرشكوه!»
اشكال سوم در اين جاست كه در متن عربي، «عذابٌ» نكره است، نه معرفه. بنابراين، عبارت «عذابٌ عظيم» مي‏بايست به ``un grand supplice'' يا ``un grand châtiment'' ترجمه مي‏شد.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (بقره، 2 / 8)
ترجمه شورقي:
Des hommes disent:
``Nous adhérons à Allah, au Jour, l'Ultime.''
Mais ils n'adhèrent pas.
ترجمه به فارسي:
كساني مي‏گويند:
"به خدا ايمان آورديم، و به آن روز، [روز] پاياني"،
اما ايمان نياورده‏اند.
در اين جا نيز، مانند بسياري جاهاي ديگر، شورقي نه تنها از سياق عبارت عربي پيروي نكرده، بلكه «مِنِ» بعضيّه را ناديده گرفته، «الآخر» را، كه صفت «اليوم» است، بدلِ آن پنداشته و جمله حاليه «و ما هم بمؤمنين» را به صورت جمله خبريه آورده است.
ترجمه آيه مباركه مي‏بايست چنين مي‏بود:
Parmi les hommes, certains disent: ``Nous croyons en Dieu et au Jour dernier'', alors qu'ils n'y croient pas.
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره، 2 / 10)
ترجمه شورقي:
A la maladie de leur coeur,
Allah ajoute une maladie,
le supplice terrible qu'ils nient.
ترجمه به فارسي:
بر بيماري دل‏هاشان
خداوند بيماري [ديگري] مي‏افزايد،
عذاب وحشتناكي كه آن را انكار مي‏كنند.
ساخت عبارت عربي به كلي در هم ريخته و جزء سوم آيه عطف بيان «مرضا» فرض شده است. معناي آيه چنين است:
در دل‏هاشان بيماريي است. خداوند بر بيماريشان بيفزاياد! [يا مي‏افزايد]. آنان را عذابي دردناك خواهد بود، زيرا كه راه انكار پيموده‏اند.
ترجمه فرانسه آن مي‏تواند چنين باشد:
Il y a une maladie dans leur coeur. Que Dieu augmente leur maladie! Ils auront un châtiment douloureux, parce qu'ils ont menti.
مَا يَوَدُّ الَّذيِنَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ... (بقره، 2 / 105)
ترجمه شورقي:
Ceux qui effacent Allah
parmi les Tentes de l'Ecrit et les associateurs
n'acceptent pas que descende sur vous
le meilleur de votre Rabb...
ترجمه به فارسي:
آنان كه خداوند را محو مي‏كنند،
از ميان خيمه‏هاي نوشته، و مشركان،
نمي‏پذيرند كه بر شما فرودآيد
بهترين [چيز] از سوي پروردگارتان ...
«محو كردن» خدا يعني چه؟ در جاي ديگري شورقي توضيح مي‏دهد كه ريشه «كفر» در عبري به معني effacer (= محو كردن)، recouvrir (= انكار كردن) و dissimuler (= پنهان كردن) است.8 و او effacer را از ميان اين معاني برگزيده است. باري رنگ چيزي را مي‏توان محو كرد، يا حقيقتي را پوشاند، ولي خدا را نمي‏توان، و اصولاً چنين معنايي برخلاف معناي متداولي است كه كلمه «كفر» در قرآن و در زبان عربي به خود گرفته است.
از سوي ديگر، معني «خيمه‏هاي نوشته» چيست؟ شورقي خود توضيح مي‏دهد كه مراد از «Tentes de l'Ecrit» يهوديان و مسيحيان و صابئين و ديگر دارندگان كتاب هستند.9 اما نمي‏گويد كه خيمه با اهل چه رابطه‏اي دارد. ظاهرا ريشه اهل در عبري به معني خيمه، از جمله خيمه‏اي است كه «تابوت سكينه» را ـ كه محتوي طومار مقدس شريعت يهود بود ـ در آن مي‏نهاده‏اند. شورقي هم كه بيشتر در پيِ يافتن رابطه‏اي ميان كلمات قرآن با مصطلحات تورات است تا در پيِ مفهوم بودن ترجمه خود، مصطلحات را برگزيده است. از همين مقوله است ترجمه «مايودّ» (= دوست ندارند) به «[ils] n'acceptent pas» (= نمي‏پذيرند)، و يا ترجمه كلمه «خير»، كه در اين جا اسم مصدر و به معني ضدّ شر است، به صورت اسم تفضيل، مخفف «اَخْيَر».
آيه شريفه را مي‏توان چنين ترجمه كرد:
Ni ceux parmi les gens du Livre qui mécroient, ni les associateurs n'aiment qu'un bien soit descendu vers vous de la part de votre Seigneur...
وَءَاتُوا الْيَتَامي أمْوَالَهُمْ وَلاَتَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَتَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ اِلي أَمْوَالِكُمْ اِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا (نساء، 4 / 2)
ترجمه شورقي:
Restituez leurs biens aux orphelins,
ne rendez pas le mal pour le bien,
ne dilapidez pas leurs biens:
ــ ce serait une faute grave ــ
mais vos biens.
ترجمه به فارسي:
اموال يتيمان را به آنان بازگردانيد،
بد را به جاي خوب به آنان ندهيد،
اموال آنان را حيف و ميل نكنيد
ــ اين خطايي بزرگ خواهد بود ــ
اما اموال خود را.
برابر اين ترجمه خداوند مي‏فرمايد كه حيف و ميل اموال يتيمان حرام است، ولي حيف و ميل اموال خود بلامانع است! به خواندن چنين عباراتي اين سؤال در ذهن راه مي‏يابد كه آيا شورقي واقعا زبان عربي را ـ كه زبان مادري او بوده ـ خوب مي‏دانسته و بر آن مسلط بوده است؟ چگونه ممكن است اسراف و حيف و ميل كردن مال در قرآن مجاز دانسته شده باشد؟ مفاد آيه مباركه اين است كه اموال يتيمان را با اموال خود درنياميزيد، نه آن كه اسراف در اموال يتيمان مجاز نيست ولي هركس مي‏تواند اموال خود را مسرفانه خرج كند و هدر دهد.
ترجمه پيشنهادي:
Restituez leurs biens aux orphelins, n'y substituez pas le mauvais au bon, et ne mélangez pas leurs biens aux vôtres. Cetres, ce serait un grand péché.
وَجَاءُوا عَلي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلي مَا تَصِفُونَ (يوسف، 12 / 18)
ترجمه شورقي:
Ils viennent avec sa tunique tachée de faux sang.
Ya`quÎb dit:
``Vous avez vous-mêmes donné cet ordre.
Persévérance, sérénité!
Voici, Allah nous viendra en aide
contre ce que vous débitez.''
ترجمه به فارسي:
آنان با پيراهن او كه لكّه خوني دروغين بر آن بود آمدند.
يعقوب گفت:
«شما خود چنين دستور داده‏ايد.
بردباري، آرامش!
اينك خداوند به ياري ما خواهد آمد
در برابر دروغي كه به هم مي‏بافيد.»
باز هم بايد در تسلط شورقي بر زبان عربي شك كرد. مصدر فعل «جاءوا» البته به معني آمدن است، ولي هنگامي كه با حرف جرِّ «ب» متعدي شود، به معني آوردن خواهد بود، نه به معني آمدن.10 از سوي ديگر كلمه «امرا» در اين آيه به معني كار و فعل و عمل است نه به معني فرمان و دستور. يعقوب مي‏گويد: چنين نيست، بلكه نفس امّاره شما عملي نادرست را در نظرتان آراسته است. سپس مي‏افزايد كه ديگر كاري نمي‏تواند كرد جز آن كه بردباري و شكيبايي پيشه كند. بنابراين، سخن از دستور دادن نيست و اگر هم باشد نفس امّاره است كه چنين كرده است، نه برادران يوسف. وانگهي اينان به كه دستور داده‏اند؟ آيا مي‏توانستند به گرگ دستور دهند كه يوسف را بدرد؟
ترجمه پيشنهادي:
Et ils apportèrent [à Jacob] sa chemise tachée d'un sang mensonger. [Jacob] dit: ``Ce sont plutôt vos âmes [vos instincts bestiaux] qui vous ont embelli une [mauvaise] action. [Il ne reste plus qu'] une belle patience. C'est Dieu dont j'implore le secours contre ce que vous racontez.''
... قَالَ يَا بُشْري هذَا غُلاَمٌ (يوسف، 12 / 19)
ترجمه شورقي:
Il dit: `` Quelle histoire! voici un adolescent!''
ترجمه به فارسي:
گفت: «عجب داستاني! اين يك نوجوان است!»
معلوم نيست كه چرا شورقي عبارت «يا بشري» را كه حاكي از بشارت است، به «عجب داستاني!» ترجمه كرده است. يكي از كاروانيان كه دلو را در چاه انداخته تا آب بيرون كشد، در كمال حيرت مي‏بيند كه نوجواني خوبروي (يوسف) خود را به دلو آويخته يا در دلو نشسته است. پس، از فرط شادي فرياد برمي‏دارد: «بشارت باد [بر شما]! اين يك نوجوان است!» بشارت از آن رو كه كاروانيان مي‏توانند يوسف را در بازار بردگان به بهاي خوبي بفروشند. اين گونه سهل‏انگاري‏ها نشانه آن است كه شورقي در كار ترجمه قرآن حتي وسواس يك مترجم معمولي را نيز نداشته است.
... وَ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هذَا بَشَرا اِنْ هذَا اِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ (يوسف، 12 / 31)
ترجمه شورقي:
[Elles] disent:
``Par Allah! Ce n'est pas un être charnel!
C'est sûrement un Messager sublime!''
ترجمه به فارسي:
[زنان] مي‏گويند:
«خداوندا! اين موجودي از گوشت و استخوان نيست!
بي‏گمان اين پيام‏آوري بزرگوار است!»
از موضوع عدم رعايت زمان افعال در جمله نخستين (زمان حال به جاي زمان ماضي به كار رفته است) كه بگذريم، دو مورد عبري‏گرايي ديگر در همين بخش از آيه مشهود است: يكي ترجمه «بشر» در معناي اوّليه آن، يعني موجودي برساخته از گوشت و استخوان، و ديگري ترجمه «ملك» به پيام‏آور. مي‏دانيم كه در مورد ريشه ملك و ملائكه اختلاف نظر وجود دارد. برخي آن را مشتق از لئك مي‏دانند و برخي از ألك؛ يعني اين كه ملك در اصل مألك يا ملئك بوده، سپس همزه آن افتاده و ملك شده است.11 در هر صورت كلمه در معني «پيام‏آور» به كار مي‏رفته است. ولي امروزه مفسران چنين معنايي از آن استنباط نمي‏كنند و معمولاً آن را در معني فرشته به كار مي‏برند.12 در زمان نزول قرآن نيز، به استناد تفسيرهاي كهن، همين گونه بوده است. بنابراين، ترجمه آن به پيام‏آور، آن هم به صورت Messager، با حرف بزرگ در آغاز كلمه، كه بيشتر در مورد پيامبران به كار مي‏رود، هم نامفهوم است و هم شبهه‏انگيز. مي‏توان آيه را چنين ترجمه كرد:
[Elles] dirent: ``A Dieu ne plaise! Ce n'est pas un être humain! C'est sûrement un ange magnanime!''
آنچه در اين صفحات آمد مشتي از خروار بود. ما جمعا ترجمه 12 آيه را مورد بررسي قرار داديم. حال اگر توجه كنيم كه قرآن مجيد دست كم داراي 6236 آيه است،13 آن گاه به تعداد عبري‏گرايي‏ها و لغزش‏ها و اشتباهات و خلافِ معناها در ترجمه شورقي بهتر پي خواهيم برد. اين نكته را نيز بايد بيفزاييم كه شورقي، پس از بلاشر،14 نخستين مترجمي است كه هم در مقدمه كتاب و هم ذيل آيه 20 از سوره «النّجم» به داستان غرانيق اشاره كرده است.15 البته وي ـ برخلاف بلاشركه داستان را به صورت دو آيه 20 مكرر و 20 مثلث در متن قرآن آورده ـ در اظهار نظر خود افعالي حاكي از ترديد به كار برده است. ولي در هر حال، او و بلاشر تنها مترجماني هستند كه بر اساس روايتي مجعول و به پيروي از كشيشان قرون وسطا، از داستان غرانيق سخن گفته‏اند. از اين رو ترجمه او را بايد جزو ترجمه‏هاي مردود قرآن دانست. متأسفانه در سال 1995 كه نگارنده در فرانسه بود، برخي از مطبوعات و نيز يكي از پنج شبكه تلويزيوني فرانسه سر و صداي زيادي براي تبليغ اين ترجمه راه انداخته بودند و آن را بهترين ترجمه فرانسوي قرآن به شمار مي‏آوردند. اين هم شيوه نويني است كه مردي فاضل و موجه، با زيركي تمام و به عنوان كوشش براي ايجاد تفاهم ميان پيروان اديان بزرگ، قرآن را به گونه‏اي ترجمه كند كه گويي كتاب آسماني مسلمانان بخشي است از تورات كه خود در طول چند هزار سال دستخوش تحولات و تحريفات بسيار بوده است.
پی نوشت ها:

1. Le Coran, L'Appel, traduit et présenté par André Chouraqui, Paris, Robert Laffont, 1991.
2. نظر اغلب مورخان بر اين است كه موسي(ع) حدود 1400 سال پيش از ميلاد مي‏زيسته است. البته انبيا و كاهنان بني‏اسرائيل در دوره‏هاي متأخرتر به موعظه و گاه نگارش برخي از بخش‏هاي تورات پرداخته‏اند. نك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج اول، ترجمه احمد آرام، تهران 1343، صفحات 449 و بعد، 485 و بعد؛ نيز: A. Lods, Israël, des origines au milieu du ×VIIIe siècle, Paris, 1946, pp. 361 et suivantes.
3. شورقي، همان، مقدمه، ص 23. در متن فرانسه به جاي «از سوي خداي يگانه...»، عبارت «از دهانِ [=زبانِ[ خداي يگانه...» آمده و كلّ عبارت بسيار زيركانه است.
4. همان، ذيل بر ترجمه سوره فاتحه.
5. همان، مقدمه، ص 8.
6. همان، حاشيه بر 2/2.
7. Voir le Robert: grandiose. ``... qui frappe, impressionne par son caractère de grandeur, son aspect majestueux.''
8. شورقي، همان، ذيل بر 2/6.
9. همان، ذيل بر 2/105.
10. نك: راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن.
11. نك: برگ نيسي، كاظم، «تحقيق در ساختمان صرفي واژه‏هاي مَلَك و ملائكه»، معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر - اسفند 1367، صص 15-29.
12. كلمه «فرشته» نيز از اصل اوستايي «فرائشته» (FraÎesÏta) به معني فرستاده و پيام‏آور گرفته شده است و معادل‏هايي كه در زبان‏هاي يوناني و لاتيني و سپس فرانسوي و انگليسي و آلماني و ديگر زبان‏هاي اروپايي براي آن آمده نيز به همين معني بوده است. ولي از ديرباز معني اصلي كلمه فراموش شده و فرشته و معادل‏هاي آن در معني موجودات مجرّد و روحاني و آسماني به كار رفته است.
13. نك: محمود راميار، تاريخ قرآن، تهران 1362، ص 570.
14. در مورد بلاشر، نك: جواد حديدي، «نقدي بر ترجمه بلاشر»، ترجمان وحي، سال اول، شماره دوم، پاييز و زمستان 1376، صص 40-54.
15. شورقي، همان، مقدمه، ص 11؛ نيز ذيل بر 53/19-20.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقدي بر ترجمه ‏بلاشر

دكتر جواد حديدي

رژي بلاشر را يكي از خاورشناسان بزرگ فرانسه در قرن بيستم دانسته‏اند. وي در سال 1900 در حومه پاريس به دنيا آمد. در كودكي همراه خانواده‏اش روانه مراكش شد.1 تحصيلات دبيرستاني را در دارالبيضاء(كازابلانكا)، شهري ساحلي در غرب مراكش و كنار اقيانوس اطلس، به پايان برد. سپس به الجزاير رفت و در دانشكده ادبيات الجزيره به آموختن زبان عربي پرداخت. در سال 1922 به اخذ درجه ليسانس در همان رشته نايل شد و به مراكش بازگشت و در مدرسه «مولاي يوسف»، در رباط، به تدريس اشتغال ورزيد. در همان حال، درس هم مي‏خواند. در سال 1924 دانشنامه فوق ليسانس در ادبيات عربي گرفت و به مديريت«مؤسسه مطالعات عاليِ» مراكش منصوب شد. پس از چندي، براي اخذ درجه دكتري در ادبيات عربي به پاريس رفت و در مدرسه زبان‏هاي شرقي به تحصيل و نيز تدريس پرداخت. در سال 1936 رساله دكتريِ خود را درباره متنبّي به پايان برد. دو سال بعد، به استادي دانشگاه سربن ارتقاء يافت و تا هنگام بازنشستگي در اين سمت باقي بود.
بدين گونه بلاشر از نوجواني با زبان عربي انس مي‏گيرد و اين انس و الفت تا پايان خدمت دانشگاهي‏اش ادامه مي‏يابد و منشأ آثار متعددي مي‏شود كه يكي از آنها درآمدي بر قرآن،2 و ديگري ترجمه قرآن3 به زبان فرانسوي است كه ويرايش اولِ آن در سال‏هاي 1947 و 1950 در دو جلد، و ويرايش دوم آن در سال 1966 در يك جلد منتشر شد. وي در مدت تدريس، شاگردان پرشماري نيز تربيت كرد كه بعدها در كشورهاي مختلف پراكنده شدند و هر يك به كاري پرداختند. هم اكنون برخي از شاگردان ايراني‏اش در دانشگاه‏هاي ايران مشغول تدريس‏اند.
شاگردان فرانسوي بلاشر را دو گروه تشكيل مي‏دادند: گروهي زبان عربي مي‏آموختند تا بعدها در وزارت امور خارجه فرانسه براي خدمت در كشورهاي عربي استخدام شوند. گروهي نيز، پس از فراغت از تحصيل، راه تدريس و تحقيق در پيش مي‏گرفتند.
اما آنچه جملگي بر آنند اين است كه بلاشر مردي بوده است سليم النفس و داراي روحيه علمي قوي كه مي‏كوشيده است در مسائل علمي جانب بي‏طرفي را محفوظ بدارد و دستخوش اغراض شخصي نگردد، چندان كه برخي از شاگردان فرانسوي‏اش، تحت تأثير تقريرات او، نسبت به اسلام كنجكاو مي‏شوند، سپس در پي‏تحقيق برمي‏آيند و سرانجام به آيين اسلام مي‏گرايند.
بنا بر اين، و بر خلاف آنچه برخي از محققان اظهار داشته‏اند، نمي‏توان بلاشر را «مغرض» دانست، و اگر لغزش يا موضع‏گيري خاصي در ترجمه‏اش مشهود است، معلول علم‏گرايي افراطيِ اوست كه مي‏خواسته است همه چيز را با اعداد و ارقام بسنجد و به شيوه‏اي كه خود آن را عالمانه مي‏پنداشته است، درباره مسائل مذهبي داوري كند. اما «ألْجَوادُ قَدْ يَكْبُو»، و كيست كه از خطا مصون باشد؟
ترجمه بلاشر هفتمين ترجمه كاملِ قرآن مجيد به زبان فرانسوي است. پيش از او، احمد تيجاني و اوكتاوْپِلْ4 در 1936، احمد لائيمش و بن داوود در 1932، ادوار مونته5 در 1929، كازيميرسكي6 در 1840، ساواري7 در 1783 و آندره دوري‏يه8 در 1647م، قرآن را به زبان فرانسه در آورده بودند. اما ترجمه بلاشر داراي ويژگي‏هاي خاصي است. در ويرايش اوّل آن، سوره‏هاي قرآن، به پيروي از تحقيقاتِ فلوگل و نولدكه، خاورشناسان آلماني، به ترتيبِ نزولِ آياتْ تنظيم و ترجمه شده و مسائل زبان شناختي و فقه اللغه مورد توجه بسيار قرار گرفته است. ولي در ويرايش دوم، مترجم به اين مسائل كمتر پرداخته و سوره‏ها را به ترتيبِ مصحفِ قاهره، چاپ 1342 هجري قمري، تنظيم كرده است. با وجود اين، در ويرايش دوم هم برخي از آياتِ متأخر در نزول را كه در سوره‏هاي متقدم درج شده، جا به جا كرده است تا به زعم خود، خواننده را در درك بهترِ قرآن ياري كرده باشد.
و نيز بلاشر در ترجمه قرآن روش نويني رواج داد كه مورد تقليد برخي ديگر از مترجمان فرانسوي، از جمله دنيز ماسون،9 قرار گرفت، و آن روش، پيرويِ مفرط از الفاظ و سياق عبارات قرآن بود كه البته از روحيه علمي او برمي‏خاست، چندان كه ترجمه‏اش در برخي از موارد به ترجمه تحت اللفظي ــ با همه معايب آن ــ نزديك مي‏شود و عباراتش گُنگ و نامفهوم مي‏گردد. نگارنده بخش‏هايي از آن را گاه به صورت پيوسته و گاه پراكنده، و گاه نيز از روي انتخاب، با متن عربيِ قرآن مقابله و نتايج حاصله را يادداشت كرده است كه اينك از لحاظ خوانندگان ارجمند مي‏گذرد:
1. نخستين نكته به آيه مباركه «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم» مربوط است كه در آغاز همه سوره‏ها، به غير از سوره «براءَت»، آمده و بلاشر آن را چنين ترجمه كرده است:
»Au nom d'Allah, le Bienfaiteur miséricordieux«
در متن عربي، دو كلمه «الرّحمن» و «الرّحيم»، هر دو، در مقام صفت براي كلمه جليله «اللّه‏» به كار رفته‏اند. تقريبا در همه ترجمه‏هاي فرانسوي قرآن نيز اين نكته رعايت شده است. رايج‏ترينِ اين ترجمه‏ها از آنِ كازيميرسكي است كه چنين آورده است:
»Au nom de Dieu clément et miséricordieux«
در اين عبارت، كه ميانِ ايرانيانِ آشنا به زبان فرانسه نيز جاي خود را باز كرده، كلمه «clément» معادل «رَحمن»، و كلمه «miséricordieux» معادلِ «رحيم» فرض شده و هر دو به عنوان صفت براي «Dieu» به كار رفته‏اند. اين نكته را ادوار مونته نيز ملحوظ داشته و عبارت را، با اندكي تغيير، چنين ترجمه كرده است:
»Au nom d'Allah, le Très miséricordieux, le Compatissant«
مونته نه تنها دو كلمه «miséricordieux» و «compatissant» را در مقام صفت براي «Allah» به كار برده، بلكه حرف تعريف « ال•• » را نيز كه بر سرِ دو كلمه «الرّحمن» و الرّحيم» آمده، در نظر گرفته و معادل فرانسوي آن را در ترجمه خود آورده است. اما معلوم نيست كه چرا بلاشر، با آن همه وسواسي كه در پيروي از الفاظ به خرج مي‏داده، از شيوه كليِ خود عدول كرده و «miséricordieux» را در مقام صفت براي «le Bienfaiteur» به كار برده است. اگر كلمه اوّل را به معناي «رحيم» (و معادل مهربان)، و كلمه دوم را به معناي «رحمن» (و معادل بخشنده) بگيريم، ترجمه بلاشر در برگردانِ فارسي چنين تجزيه مي‏شود:
«به نام خدا، [آن خدايي كه] بخشنده است، [آن بخشنده‏اي كه] مهربان است.»
و حال آن كه مي‏بايست چنين باشد:
«به نام خداوندِ بخشنده و مهربان».
2. صفحه 31، سوره بقره، آيه 14 (15 در ترتيب مصحف):
اللّه‏ يَسْتَهْزِئُ بهم ويَمُدُّهم في طُغْينِهِم يَعْمَهون
«يعمهون» در اين عبارت، جمله حاليه است و بايد به همان صورت ترجمه شود:
«خداوند ريشخندشان مي‏كند و در طغيانشان مي‏كشاند در حالي كه سرگشته [و حيران] اند.»
ولي بلاشر آن را به صورت جمله خبريه آورده است:
»[Mais] Allah se raillera d'eux et Il les prolongera dans leur rébellion [où] ils vont en aveugles.10«
«خداوند ريشخندشان خواهد كرد و آنان را در طغيانشان خواهد كشانيد و آنان دراين طغيان سرگردان خواهند بود.»
در صفحه 39، آيه 77 (= 83) از همان سوره نيز جمله حاليه به صورت خبريه ترجمه شده است. متن آيه چنين است:
ثُمّ تَوَلَّيْتُم إلاّ قَليلاً مِنْكم وَأنْتُم مُعْرِضُون
(سپس، جز اندكي از شما، پشت كرديد در حالي كه [از حق] رويگردان بوديد.)

ترجمه بلاشر:

»Par la suite, vous vous êtes détournés et vous êtes écartés, sauf un petit nombre, parmi vous.«
(سپس روي گردانديد و دوري گزيديد، بجز اندكي از ميان شما)
نكته در اين جاست كه بلاشر، مانند برخي ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، واوِ حاليه را به جاي واوِ عاطفه گرفته و جمله را به صورت خبري ترجمه كرده است. همين گونه است در آيه 78 ( = 84) از همان سوره:
ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُوْنَ
كه چنين ترجمه شده است:
»Vous avez confessé [cette alliance] et [en] portez témoignage.«
اصولاً مسأله واو در عربي براي برخي از مترجمانِ فرانسوي مشكلاتي پديد مي‏آورد، زيرا اغلبْ واوِ حاليه و يا واوِ استينافيه را (كه در واقع معادل ويرگولِ فرانسوي است) واوِ عاطفه مي‏گيرند و آياتي را كه با آنها شروع شده، گاه با كوششِ فراوان به آيات پيشين عطف مي‏كنند، و اين كاري است كه بلاشر در ترجمه بسياري از آياتِ ديگر قرآن كرده است.
3. صفحه 45، سوره بقره، آيه 114 ( = 120):
قُلْ إنَّ هُدَي اللّه‏ هُوَ الْهُدَي

ترجمه بلاشر:

»Dis [- leur]: la Direction d'Allah est la [vraie] Direction«
([به آنان] بگو: هدايت خدا هدايت [واقعي] است)
در اين عبارت معناي حصري كه در آيه قرآن است، رعايت نشده است. آيه شريفه مي‏بايست چنين ترجمه مي‏شد:
»Dis: Seule la guidance d'Allah est la [Vraie] guidance«.
(بگو: تنها هدايت خدا هدايتِ [واقعي] است)
4. صفحه 47، سوره بقره، آيه 123( = 129):
رَبّنا وَابْعَثْ فيهِم رَسُولاً مِنْهُم

ترجمه بلاشر:

»Seigneur! envoie parmi [les habitants de cette ville] un Apôtre [issu] d'eux.«
بلاشر در سراسر ترجمه‏اش كلمه «Apôtre» را معادل «رسول» گرفته است و اين تسامحي است آشكار. در فرهنگ‏هاي معتبر، از جمله در Littré و Robert و Larousse، كلمه «Apôtre» به معني «حواري» آمده است نه رسول. Littré چنين مي‏گويد:
»Apôtre.... Nom donné aux douze disciples que Jésus-Christ chargea de prêher l' Evangile.«
«نام هر يك از دوازده حواري كه عيساي مسيح آنان را مأمور تبليغ انجيل كرد.»
همين عبارت، با اندك اختلاف، در فرهنگ‏هاي ديگر تكرار شده است. البته «Apôtre» از كلمه يوناني «Apostolos» گرفته شده و در اصل به معناي «فرستاده» بوده ولي به تدريج معناي خاص خود را از دست داده و معناي اصطلاحي به خود گرفته است. امروزه حتي معناي مجازي و توسّعي آن هم معادل «رسول» در عربي و در اصطلاح خاص مسلمانان نيست. از اين رو نيز مترجمانِ مسلمان قرآن ــ بجز حمزه بوبكر11 ــ كه عمق فرهنگ اسلامي و مفاهيم قرآني را بهتر درك مي‏كنند، معمولاً در ترجمه «رسول» كلمه «envoyé» يا «messager» به كار مي‏برند. شايد اختلاف در ترجمه از آن جا برخاسته باشد كه مسيحيان عيسي بن مريم(ع) را «پسرِ خدا» مي‏دانند و طبيعي است كه از ديدگاه آنان، حواريانِ عيسي فرستادگان او باشند. اما چنين تعبيري در مورد پيامبر اسلام با روح تعاليم اسلامي مغاير است.
برخي ديگر از معادل‏هايي كه بلاشر براي كلمات قرآني، از جمله براي عنوان سوره‏هاي قرآن برگزيده، نيز همين گونه است. مانند «Salvation» در ترجمه «فرقان»، همچنين «Mutuelleduperie» در ترجمه «تغابن» و «Destin» در ترجمه «عصر». «فرقان» كه آن را نام ديگر قرآن دانسته‏اند، در اغلب تفاسير به معناي جدا كردنِ حق از باطل و خوبي از بدي آمده است، و حال آن كه «Salvation» عنوانِ خطابه‏اي بوده كه آباء كليسا در قرون وسطا براي دفاع از رساله دكتريِ خود ايراد مي‏كرده‏اند. در اين جا نيز بلاشر تحت تأثير ذهنيات خود قرار گرفته و نتوانسته است خود را از قيد آنها برهاند.
اما در مورد ترجمه «تغابن» به «Mutuelle duperie» (= يكديگر را فريفتن)، نه تنها بلاشر بلكه برخي ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، مانند مونته، نيز به زحمت افتاده‏اند، زيرا باب تفاعل را در معناي مشاركت و بين الاثنين و تقابل گرفته‏اند، از اين رو، هم مونته و هم بلاشر ناگزير شده‏اند در حاشيه مربوط به آيه شماره 9 از همان سوره كه روز قيامت را «يوم التغابن» ( = روز زيان و خسران كافران) ناميده است، به توجيه ترجمه خود بپردازند؛12 و حال آن كه باب تفاعل در معاني ديگري غير از مشاركت و تقابل، از جمله مطاوعه و تظاهر و وقوع تدريجي و حتي در معناي ثلاثي مجرّد فعل نيز به كار مي‏رود.
ترجمه «عصر» به «Destin» (= سرنوشت)، با توجه به اين كه سوره «قدر» هم به Destin ترجمه شده نيز خالي از اشكال نيست. همچنين است ترجمه سوره فتح به «Succès»، يعني «موفقيت».
5. صفحه 98، سوره آل عمران / 3 / 158 (= 164):
وإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَللٍ مُبِين

ترجمه بلاشر:

»Bien qu'en vérité ils fussent antérieurement dans un égarement évident.«
(هر چند در واقع، پيش از آن، در گمراهي آشكاري بودند.)
در اين عبارت إنِ مخففه از ثقيله به جاي إنِ وصليه يا شرطيه گرفته شده است. ترجمه آيه مباركه مي‏بايست چنين باشد:
»Ils étaient, certes, antérieurement dans un égarement évident.«
(و البته پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.)
ترجمه بلاشر همه ظرافت و لطافت نهفته در عبارت را از ميان مي‏برد. اما همو در سوره يونس /10/30 (= 29) و سوره جمعه /62/2، و در برخي جاهاي ديگر ميان إنِ مخففه از ثقيله و إنِ وصليه فرق گذاشته و عبارت را درست ترجمه كرده است.
6. صفحه 141، سوره مائده /5/62 (= 57):
يا أيّها الّذِيْنَ آمَنوا لاتَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دِيْنَكُمْ هُزُوا ولَعِبا مِنَ الَّذينَ أُوْتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم وَالْكُفّارَ أَوْلِياءَ...

ترجمه بلاشر:

»O vous qui croyez! Ne prenez point comme affiliés(?) [sic] ceux qui ont pris votre Religion en raillerie et comme jeu, parmi ceux à qui l'Écriture a été donnée antérieurement et [parmi] les infidèles!«
كلمه «الكفّار» در آيه مباركه منصوب است و به «الّذين اتّخذوا» عطف شده است. يعني «كافران را نيز به دوستي مگيريد». اما بلاشر آن را مجرور خوانده و به «من الذين» عطف كرده و در نتيجه معناي آيه را تغيير داده است.
7. صفحه 194، سوره اعراف /7/156 و 157 (= 157 و 158):
ألَّذينَ يَتَّبِعُوْنَ الرَّسُوْلَ النَّبِيَّ الاُْمِّيَ...
فآمِنُوا بِاللّه‏ وَرَسُولِه النَّبِيِّ الاُْمِّيِ...
موضوعِ درس ناخواندگي پيامبر كه مورد اجماع مفسران مسلمان است، از اوايلِ قرن بيستم بحث‏هاي فراواني در ميان خاورشناسان اروپايي برانگيخته است. كازيميرسكي و ساواري و دوري‏يه، مترجمان پيشين قرآن به زبان فرانسه، پيامبر را درس ناخوانده مي‏دانستند و اين درس ناخواندگي را، به پيروي از پيشداوري‏هاي رايج در ميان مسيحيان، نقصي بر كمال آن حضرت مي‏پنداشتند. از ميان مترجمان فرانسوي، نخستين كسي كه در اين باب به اجتهاد پرداخت، بلاشر بود كه ابتدا در درآمدي بر قرآن، سپس در ترجمه قرآن، و سرانجام در معماي محمد[ص13] دلايلي براي اثبات اين كه پيامبر خواندن و نوشتن مي‏دانسته است، اقامه كرد. ممكن است اين دلايل كساني را كه با زبان عربي آشنا نيستند، متقاعد كند، به خصوص كه بلاشر در جهت اثبات نظر خود به بخاري و ابن سعد و ابن عباس هم استناد جسته است. با اين همه، و به رغم كوششي كه در اين راه به كار برده است، استدلالش در برابرِ تحليلي علمي تاب نمي‏آورد. وي معتقد است كه مراد از «امّي» در قرآن درس ناخوانده نيست، بلكه همان گونه كه در تاريخ آيين يهود، مشركان و غير يهوديان را «Gentils»، و پطرس قديس را «Apôtre des Gentils» مي‏خواندند، اعراب بت پرستِ دوره جاهلي نيز «امّي» ناميده شده‏اند. بنا بر اين، عبارت «النّبي الامّي» يعني «پيامبر مبعوث بر بت پرستان».14 باري، اين تعبير مفهوم صريح «النّبي الامّي» را تغيير مي‏دهد. زيرا، بر خلاف آنچه در عبارت «Apôtre des Gentils» آمده، «النبي» بر «الامي» اضافه نشده است تا بتوان آن را به «پيامبرِ مبعوث بر بت پرستان» ترجمه كرد. اين دو كلمه صفت و موصوف‏اند، و در اين صورت اگر «امّي» را به معناي «مشرك» ـ چنان كه مردم دوره جاهلي را بدان متصف مي‏كنيم ـ بگيريم، بايد مجموع دو كلمه را به «پيامبر بت پرست» ترجمه كنيم كه نقض غرض خواهد شد.
اما بلاشر دلايل ديگري نيز دارد؛ بدين قرار: 1. سهيل بن عمرو، به هنگام عقد قرارداد حديبيه، خطاب به پيامبر گفت: «بنويس بسمك اللهم، همان گونه كه پيش از اين مي‏نوشتي»؛ 2. پيامبر در دم مرگ قلم و دوات خواست تا علي(ع) را به جانشيني خود برگزيند، ولي عمر و ابوبكر، كه سوداي خلافت در سر داشتند، از انجام دادن خواست پيامبر سر باز زدند؛ 3. در قرآن اصطلاحات تجاري فراوان آمده و محمد(ص) كه در آغاز حسابدار خديجه(س) بود، بي‏گمان مي‏توانسته است محاسبات خود را روي كاغذ آورد.
جالب اين است كه تقريبا دو قرن پيش از بلاشر، نويسنده نامدار فرانسوي، ولتر، همين دلايل را در جهت اثبات درس خواندگي پيامبر اقامه كرده و دليل ديگري هم بر آنها افزوده است: پيامبر تقويم ناقص اعراب را اصلاح كرد و كسي كه محاسبات نجومي بداند، لابد خواندن و نوشتن هم مي‏داند.15 وانگهي «چه اشكالي دارد كه كسي خواندن و نوشتن بداند ولي خود را دانشمند ننامد؟»16 پس به گمان ولتر و پيروان او، كلمه «امي» در قرآن از روي مبالغه و براي زينت كلام به كار رفته است.17 اما بلاشر از اين هم پا فراتر مي‏گذارد و اصولاً در معناي واقعي «امي»، به رغم اجماع مسلمانان و فرهنگ نويسان عرب، ترديد مي‏كند و آن را مغاير روايات ابن سعد مي‏داند. بايد پرسيد كه چرا وي، با همه وسواس علميِ خود، در نصِّ قرآن ترديد مي‏كند و به برخي از روايات استناد مي‏جويد، در حالي كه در موارد ديگر همين روايات را غير قابل اعتماد مي‏داند؟
در واقع آنچه او و همانندانِ او را دچار سر در گمي كرده شگفت زدگي آنان در برابر پديده اسلام و قرآن بوده است. چگونه مردي كه حتي سواد خواندن و نوشتن نداشته توانسته است كتابي بدين شيوايي بياورد و در مدتي كوتاه بر سراسر شبه جزيره عربستان مسلط گردد و اساس تمدني درخشان را پي‏ريزد؟ و حال آن كه، به گفته ولتر:
«دانشمنداني مانند نيوتن و لاك و كلارك، كه بزرگ‏ترين فيلسوفان و بهترين نويسندگان زمان خود بودند، به زحمت توانسته‏اند گروهي اندك را گرد خود آورند كه آنان هم روز به روز از تعدادشان كاسته مي‏شود.»18
از اين رو، سخت بر دل بلاشر نشسته است كه ثابت كند پيامبر اسلام مردي با سواد بوده و دست كم خواندن و نوشتن مي‏دانسته است. پس در اين راه چندان مي‏كوشد كه خود دچار تناقض مي‏گردد: اگر بپذيريم كه پيامبر خواندن و نوشتن مي‏دانسته، آن گاه ترجمه نخستين آيه از سوره «علق» ديگر نيازي به توجيه و تفسير نخواهد داشت. با اين همه، بلاشر فعلِ «اقرأ» را در آيه مذكور به «prêche» (= موعظه كن = تبليغ كن) ترجمه كرده و براي ترجمه خود در كتاب ديگرش، درآمدي بر قرآن، به توجيهات متعدد متوسل شده است.19 همچنين است در مورد آيه 47 (= 48) از سوره عنكبوت (29) و عبارتِ «وَماكُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِه مِنْ كِتابٍ» كه در ترجمه آن «Tu ne récitais pas» (= با صداي بلند نمي‏خواندي) آورده است. در اين صورت، جزء ديگر آيه: «وَلا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ» چه مي‏شود؟ هيچ! اينها همه پاسخي است به آن دسته از يهوديان كه مي‏گفتند پيامبر مطالب قرآن را در تورات خوانده است.20
سرگشتگي بلاشر در اين استدلال مشهود است. آنچه او را دچارِ اين سرگشتگي مي‏كرده همان چيزي بوده است كه از اواخر قرن نوزدهم و در طول نيمه اول قرن بيستم، گريبانِ اصحاب عقل و علم را گرفته بود، كساني كه مي‏خواستند همه چيز را با محك علوم تجربي، كه پيوسته در حال پيشرفت و گسترش و كشف مطلبي تازه و در نتيجه در حال تغيير دائمي است، بسنجند؛ هر چند عقيده مسلمانان مبني بر اين كه موهبت خواندن و نوشتن پس از بعثت به پيامبر تفويض شد، نه تنها با علوم امروز مغايرتي ندارد، بلكه مؤيد آنها نيز هست، زيرا برابر تحقيقات روان شناختيِ معاصر، از جمله مكاشفاتي كه عارفان بزرگ بدان نايل مي‏شوند «مكاشفات مربوط به قواي محركه بدن است، مانند نوشتن و خواندن و يا تكلم به زباني كه عارف هرگز آن را فرا نگرفته است.»21
8. صفحه 561، سوره النجم /53/20:
»Ce sont les sublimes Déesses et leur intercession est certes souhaitée.«
(آنان الهگان بلند مرتبه‏اند و شفاعتشان آرزو شده است.)
از ميان مترجمان فرانسوي قرآن، بلاشر تنها كسي است كه داستان غرانيق را به صورتِ 20 مكرر و 20 مثلث در پي آيه 20 از سوره «النجم» آورده است. حتي شورقي، مترجمِ يهوديِ قرآن و معاون پيشين شهرداري بيت المقدس، چنين نكرده و در ترجمه يهودي وارِ خود، با ترديد، آن هم در حاشيه، از داستان مذكور سخن گفته است.22 در اين جا نيز بلاشر دستخوش پيشداوري‏هاي خود شده و نتوانسته است خود را از چنگ آنها برهاند. از اين رو، در كتاب ديگرش، درآمدي بر قرآن، روايت را صحيح و موثق دانسته است.23 باز هم بايد از خود بپرسيم كه چرا وي كه در آغاز كتاب معماي محمد[ص] كليه روايات اسلامي را غير قابل وثوق مي‏داند، در اين جا بر يكي از همين روايات كه فقط سه تن آن را نقل كرده‏اند24، اين همه ارج مي‏نهد؟ شايد همين گونه موضع‏گيري‏هاست كه برخي از محققان را در صداقت او دچار ترديد كرده است.
اما كار بدين‏جا پايان نمي‏يابد و روش به اصطلاح علمي و وسواس فوق العاده او در باز گرداندن عين متن عربي به زبان فرانسوي موجب مي‏شود كه در سراسر ترجمه‏اش ناهمواري‏ها و ابهام‏ها و نارسايي‏هاي فراوان پديد آيد. زيرا نمي‏توان هيچ متني را، به خصوص متني همچون قرآن‏را، با تمام ويژگي‏هاي ساختاري و بلاغيِ آن، عينا در قالب زباني ديگر ريخت و مثلاً مجاز را با مجاز و ايهام را با ايهام ترجمه كرد. در اين صورت نه تنها متن ترجمه گنگ خواهد شد، بلكه گاه لحني مضحك به خود خواهد گرفت. اگر كسي اصطلاح «زمين خوردم» را به «j'ai mangé la terre» (= زمين را خوردم) ترجمه كند، بي‏ترديد ترجمه‏اش براي يك خواننده فرانسوي زبان نامفهوم خواهد شد و اگر وي در حاشيه و يا در متنْ توضيح دهد و اصطلاح را به خواننده بفهماند، آن گاه موجب تفريح خاطرِ او خواهد شد كه چگونه ممكن است كسي زمين را بخورد!25 البته بلاشر، كه دانشمندي بزرگ بود، تا اين حد پيش نرفته است. ولي گاه او نيز معنا را زنداني لفظ كرده و عبارت را به ابهام كشانده است، به گونه‏اي كه در برخي از موارد بايد ترجمه‏اش را دوباره ترجمه كرد تا براي يك خواننده نا آشنا به زبان عربي قابل درك باشد.
و اينك نمونه‏اي چند از اين گونه ترجمه‏ها:
الف. سوره فرقان /25/15 (= 14):
لاتَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورا واحِدا وَادْعُوا ثُبُورا كَثيِرا
(امروز يك بار واويلا نگوييد! بسيار واويلا بگوييد!)

ترجمه بلاشر(ص 387):

»N'appelez point aujourd'hui une destruction unique! Appelez beaucoup de destructions!«

ترجمه به فارسي:

«امروز تنها يك ويراني نطلبيد! ويراني بسيار بطلبيد!»
اين از همان مواردي است كه عبارتي اصطلاحي به صورت تحت اللفظي ترجمه شده است. در فرهنگ‏هاي عربي در باب ثبور چنين آمده است: «دعا بالويل والثبور»، اي قال: «واويلاه!». بنا بر اين، در ترجمه بلاشر معناي اصطلاحي كلمه با معناي حقيقي آن (ويراني و هلاكت) اشتباه شده است.
ب. سوره قيامت /75/15 و 16 (= 14 و 15):
بَلِ اَلاْءِنْسنُ عَلي نَفْسِه بَصِيْرَة
ولو ألقي مَعاذِيْرَه

ترجمه بلاشر (ص 626)

»Bien plus, l'Homme, envers soi-même, sera clairvoyance, même s'il présente ses excuses.«

ترجمه به فارسي:

«از اين نيز بدتر، انسان، درباره خود، بصيرت خواهد بود، هرچند عذرهايش را ارائه دهد.»
چگونه كسي مي‏تواند درباره خود «بصيرت» باشد و عذرهايش را ارائه دهد؟ اشكال از اين جا برخاسته است كه مترجم «بصيرة» را مصدر و از باب بَصُرَ يَبْصُرُ پنداشته و به همان شكل هم ترجمه كرده است، در صورتي كه كلمه از باب بَصَرَ يَبْصُرُ و به معني حجت و گواه و شاهدِ تيز بين و آگاه است و مجموع دو جمله بايد چنين ترجمه شود:
»Oui! [ce jour-là] l'homme sera contre lui-même un témoin perspicace, même s'il présenterait ses excuses.«
(آري! [آن روز] انسان گواهي بصير عليه خويشتن خواهد بود، هر چند عذرهاي خود را بر شمارد.)
ج. سوره بقره، آيه 14 (= 15):
... وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْينِهِم يَعْمَهُوْنَ

ترجمه بلاشر(ص 31):

»... et Il les prolongera dans leur rébellion ...«

ترجمه به فارسي:

«و آنان را در طغيانشان تمديد خواهد كرد.»
در زبان فرانسه فعل «prolonger» (تمديد كردن) به زمان ـ و در برخي از موارد به شي‏ء ـ تعلق مي‏گيرد نه به شخص (نك: Robert, Littré). ولي بلاشر، به پيروي از لفظ و ظاهرِ عبارت قرآن، آن را به شخص نسبت داده است. پيداست كه شخص را نمي‏توان تمديد كرد ولي مي‏توان زمان طغيان او را به درازا كشانيد.
همين تسامح در ترجمه آيه 76 (= 75) از سوره مريم (19) روي داده است:
قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّللَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مدّا
(بگو: هر كس در گمراهي باشد، پس بايد كه خداوند رحمان گمراهي‏اش را به درازا كشاند[جمله امريه در مقام جمله خبريه آمده است].

ترجمه بلاشر (ص 335):

»Dis: Que le Bienfaiteur prolonge un temps ceux qui sont dans l'égarement.«

ترجمه به فارسي:

«بگو! بايد كه خداوند رحمان كساني را كه در گمراهي هستند، زماني تمديد كند.»
معناي آيه مباركه اين است: باشد كه خداوند عمر گمراهان را درازتر كند تا در گمراهي خود پايدار بمانند. بنا بر اين مجموع عبارت مي‏بايست چنين ترجمه مي‏شد:
»Dis: Que le Bienfaiteur prolonge [la vie de] ceux qui sont dans l'égarement.«
د. سوره طه /20/41 (= 40):
فَرَجَعْنكَ إلي أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها
(پس تو را نزد مادرت باز گردانديم تا چشمش [به ديدار تو] روشن شود.)

ترجمه بلاشر (ص 339):

»Nous te renvoyâmes [ainsi] à ta mère afin que rafraîchi fût son oeil.«

ترجمه به فارسي:

«[بدين گونه] تو را نزد مادرت بازگردانديم تا چشمش خنك شود»
عبارت «تا چشمش خنك شود» ترجمه تحت اللفظي و دقيق «كي تقرَّ عينها» است، ولي اين تعبير در زبان فرانسه بي‏معني است و مي‏بايست عبارتي مانند:
»... afin qu'elle se réjouît de te voir«
به جاي آن نهاده مي‏شد.
اين بود شمّه‏اي از سهو القلم‏ها و تسامحات و اشتباهات و موضع‏گيري‏هاي بلاشر. اما اين همه چيزي از اهميت كار او نمي‏كاهد، زيرا كه او عمري دراز بر سر تحقيق درباره اسلام و قرآن نهاد و شاگردان بسياري تربيت كرد كه خود منشأ آثار ارزنده‏اي شدند و اگر گاه لغزشي از او سر زد معلول وسواس علمي او بود، همان وسواسي كه او را به ترجمه تحت اللفظي سوق مي‏داد تا نسبت به متن قرآن وفادار بماند. از اين رو گاه نيز در ردّ ياوه‏هايي كه قرن‏ها بود مسيحيان متعصب به اسلام و پيامبر اسلام نسبت مي‏دادند، مي‏كوشيد. نگارنده خود يكي از بهترين توضيحات را درباره سريّه نخله به فرماندهي عبداللّه‏ بن جحش كه در پايان ماه رجبِ دومين سال هجرت روي داد و هنوز دستاويز گروهي از خاور شناسان و غير خاور شناسان است، در معمّاي محمد[ص]، نوشته او خوانده است. خدايش ببخشايد!

پاورقيها:

1. در آن تاريخ مراكش مستعمره فرانسه بود.
2. Régis Blachère, Introduction au Coran, Paris, Maisonneuve, 1947.
3. Le Coran, Traduction Nouvelle, Maisonneuve, 1947-1951.
4. Octave Pesle.
5. Edouard Montet.
6. Kazimirski.
7. Claude Savary.
8. André du Ryer.
9. Denise Masson, Essai d'interprétation du Coran inimitable, Gallimard, 1967.
10. كليه شواهد از چاپ 1972 اخذ شده است.
11. Hamza Boubakeur, Le Coran, Paris, Fayard, 1972.
12. نك: بلاشر، ص 599، حاشيه؛ مونته، ص 758، زيرنويس شماره 4. مونته «تغابن» را به «Déception réciproque» ترجمه كرده كه به معني «فريب خوردگي متقابل» يا «فريفتن يكديگر» است.
13. Le problème de Mahomet, Presses Universitaires de France, 1952.
14. نك: ترجمه قرآن، ص 194، حاشيه؛ درآمدي بر قرآن، صص 8-12؛ معماي محمد[ص]، ص 32 و بعد.
15. كليات ولتر، چاپ Louis Moland، 11/207؛ 17/104؛ 24/145 و 479. مراد ولتر آيه مباركه 36 از سوره توبه است: إن عِدَّةَ الشُّهُوْرِ عِنْدَ اللّه‏ِ اثْنَي عَشَرَ شَهْرا...
16. همان، 11/207 ـ 208.
17. ادوار مونته نيز استعمال كلمه «امي» را در قرآن از باب زيبايي و زينت كلام مي‏داند!
18. كليات ولتر، 1/80.
19. نك: درآمدي بر قرآن، چاپ 1991، صص 6-10.
20. همان، ص 426، حاشيه.
21. نك: Roger Bastide, Le problème de la vie mystique, Paris, 1948, pp. 42-80.
22. نك: Le Coran, l'Appel, traduit par André Chouraqui, Paris, 1990, p. 1106, n. 53 (12-20).
23. نك: درآمدي بر قرآن، ص 188.
24. اين سه تن عبارتند از: ابن سعد در الطبقات الكبير، كلبي در كتاب الاصنام و طبري در تاريخ الامم والملوك.
25. «زمين خوردم» در اصل «به زمين خوردم» بوده كه رفته رفته و بر اثر كثرتِ استعمال، حرف اضافه «به» از آغاز آن افتاده و به صورت فعلي در آمده است.
آندره شورقي در مقدمه ترجمه خود، صص 10-12، نيز از داستان غرانيق سخن مي‏گويد، اما افعال و زمان‏هايي به كار مي‏برد كه حاكي از ترديد است.
از كارهاي عجيب ديگر حمزه بوبكر اين است كه عكس خود را نيز در صفحه اوّل ترجمه قرآن كليشه كرده است، آن هم با لباس قبايل بِربِر!
كتابِ درآمدي بر قرآن كه مرحوم دكتر راميار آن را تحت عنوان «در آستانه قرآن» به فارسي برگردانده در واقع مقدمه‏اي است بر ترجمه قرآن. از اين رو نيز گاه آن را جزئي از ترجمه و ترجمه را داراي سه جلد دانسته‏اند.

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

عبرى گرايى مدرن در ترجمه قرآن: درباره ترجمه آندره شورقى از قرآن كريم

عبدالله شيخ موسى

 

اشاره ويراستار

آندره شورقى (متولد يازدهم اوت 1917) در شمال الجزاير و از يهوديان مهاجر به اسرائيل است. وى مدتى معاون شهردارى بيت‏المقدس و مشاور مذهبى دولت اسرائيل بوده و افزون بر سكونت در اسرائيل، تابعيت فرانسوى نيز دارد. وى علاوه بر ترجمه‏اى تفسيرى از تورات و انجيل (در ده جلد، 1994) به زبان فرانسوى انجام داده و در مجموع در دانستن زبانهاى عبرى، عربى، و فرانسوى فردى عالم و متبحر شناخته مى‏شود.
ترجمه فرانسوى شورقى كه در سال 1991 منتشر شده است عنوان L Appel ,Le Coran دارد. محتويات اين اثر عبارت است از: مقدمه مترجم (25 صفحه)، ترجمه متن قرآن (1400 صفحه)، درباره خط عربى (2 صفحه)، فهرستى از 99 اسم حسناى الهى، فهرستى موضوعى، نقشه شبه جزيره عربستان در عصر پيامبر، و نقشه‏اى از جهان اسلام. اينكه يهودى متعصبى چون آندره (ناتان) شورقى ترجمه‏اى از قرآن ارائه كند، ظن و پيشداورى نخستين ما به ناصواب بودن شيوه مترجم را شكل مى‏دهد. اما به جز اين، ترجمه شورقى در نظر همگان بسيار عجيب و بديع است. در روى جلد نام L Appelنهاده كه به معناى «ندا»، «آواز» و «دعوت» است؛ در ترجمه رحمان و رحيم واژه‏هاى Matriciel و Matriciant به كار مى‏برد كه نه از رحمت بلكه از رحيم و زهدان مشتق‏اند. دين (در مالك يوم الدين) را به معناى دين و قرض مى‏داند و براى بسيارى از واژگان قرآن ريشه‏هاى عبرى و يهودى مى‏تراشد. وى تقريباً در ترجمه تمام كلمات و اصطلاحات مشهور قرآنى چون مفلحون، متقين، حمد، كفر، توبه، ايمان و مانند آن بدعت مى‏گذارد و مى‏كوشد همواره معادل‏هاى غريب مغير مأنوس (و حتى غير موجود در فرهنگ‏هاى فرانسوى) وضع كند. جالب توجه آنكه در ترجمه فرانسوى وى از تورات و انجيل نيز به همين سان واژه‏هاى غريب و غير رايج به كار رفته است.

خلاصه مقاله

ترجمه عبارت از آفريدن متنى است كه وظيفه روشن و انحصارى آن، معاف ساختن مردمى كه قرار بوده متن اصلى را بخوانند از خواندن متن اصلى است، بدون آنكه به دليل تغيير شكل، چيز زيادى را از دست بدهند. اين عمل، وجود برخى صلاحيت‏ها و به كارگيرى برخى قواعد را ايجاب مى‏كند: تسلط خوب و يكسان بر دو زبان مبدأ و مقصد به همراه شناخت كامل تحولات تاريخى و فرهنگى واژه‏ها، تصورات و مفاهيم. مترجم در صورت داشتن نقص در زمينه‏هاى مزبور بايد نقص خود را بر طرف و خويشتن را بد آن‏ها مجهز سازد. واژه‏ها، تصورات و مفاهيم مورد اشاره، گاه فاقد معادل در زبان مقصدند كه در اين صورت، مترجم ناگزير خواهد بود پس از آوانويسى و يا درج واژه اصلى، براى آن - چه از طريق تفسير معانى و چه از راه ابداع واژه - معادل سازى كند. ملاحظات و انتزاعات مزبور، از مشكلات عامى ناشى مى‏شود كه بر سر راه گذر از يك زبان به زبان ديگر وجود دارد، به ويژه اگر اين گذر از زبانى سامى به يكى از زبان‏هاى هندواروپايى و بر روى متنى باشد كه قرآن وحيانى خوانده مى‏شود؛ قرآنى كه موضوع آن نه طرح افكار، ذهنيات و فلسفه يك فرد، بلكه مبناى اعتقاد، رجوع و انديشه ميليون‏ها انسان از نخستين روز پيدايش آن است. امروزه مردم فرانسه و به نحو اعم، مردم غرب، نسبت به قرآن كنجكاو و براى بررسى آن برانگيخته و نيز نسبت به آنچه رسانه‏هاى غرب، تهديد قرآن و خرق سنت‏هاى گذشته توسط آن مى‏نامند، هراسان شده‏اند.
ما در اينجا با وجود اعتقاد به انگيزه نيك «آندره شورقى» به اختصار، درصدد بررسى ترجمه او به منظور جلب توجه كسانى كه از آن استفاده مى‏كنند و يا اين ترجمه براى آنان در نظر گرفته شده است، به خطرهايى كه اينگونه اقدامات فردى بدون رعايت ويژگى‏هاى متنى احترام‏انگيز همچون قرآن، پديد مى‏آورد هستيم.
آنچه قبل از هر چيز در مورد اين ترجمه جلب نظر مى‏كند اين است كه بر روى جلد آن پس از واژه Coran نوشته شده است: AL-Qur an AL-Da Wa شورقى در مقدمه خود مى‏گويد لفظ «قرآن» در شصت موردى كه در اين كتاب آسمانى به كار رفته قبل از هر چيز داراى معناى دعوت است و ريشه قرأ در زبانهاى سامى نيز همين معنا را داشته است. وى در مقدمه خود، ترجمه را در هر حال غير از تفسير نمى‏داند كه اين امر سؤالاتى را پديد مى‏آورد.
ترجمه متنى همانند قرآن اتخاذ دو نگرش متفاوت و گاه متناقض را ايجاب مى‏كند: مترجم بايد شيوه مورد استفاده خود را در ترجمه قرآن، اعم از شيوه تفسيرى، سنى، شيعى، عرفانى، سنتى و يا نوگرا اعلام كند، هر چند وى در زبان‏هاى شرقى بسيار تبحر داشته باشد. شورقى در ترجمه خود از هيچ‏گونه كتاب تفسيرى سخن به ميان نمى‏آورد، بلكه به سخن گفتن درباره تفاسير متداول و مطابق با مرام شريعت اكتفا مى‏ورزد. همچنين مترجم بايد ضمن داشتن آگهى و تعهد لازم نسبت به بازآفرينى متنى مذهبى كه بر اساس روايات تفسيرى صورت مى‏گيرد، تصميم خود را در زمينه كنار نهادن اين روايات و باز يافت متن دست نخورده قرآن بگيرد. مطلب اخير، موضوع رساله دكتر ژاكلين شابى (Jaclquline Chabbi) بوده است. چنين چيزى - چنانكه اشاره شد - ايجاب مى‏كند قرآن در قالب قضايى - زمانى عصر نزول، و زبان آن نيز، زبان همان عصر در نظر گرفته مى‏شود و بين ارزشهاى معاصر زمان نزول قرآن و ارزش‏هايى كه بعدها بر اثر جزم گرايى اسلامى پديد آمده فرق گذاشته شود. همچنين به كارى مقايسه‏اى بين اشعار قبل از اسلام و اشعار قرن اول هجرت دست زده شود. در اينكار، صرفه جويى و كوتاهى روا نيست، زيرا محصور شدند در نگرشى را در پى خواهد داشت كه تنها حول قرآن دور مى‏زند. شورقى از اين مشكلات دم نمى‏زند. آيا مى‏توان چنين فرض كرد كه اين مشكلات در مورد كسى كه ادعاى تسلط بر زبان عربى دارد، حل شده و يا طرح آنها در برابر او، دور از نزاكت است؟ طرح اين سؤال به اين جهت است كه در برگه تبليغاتى گونه‏اى كه ضميمه ترجمه شورقى است مى‏خوانيم كه «مترجم حاضر داراى عناوينى است كه جاى بحث چندانى را (در مورد شايستگى و صلاحيت او) بر جا نمى‏گذارد: زبان عربى، زبان مادرى اوست. وى كودكى را در بلاد اسلام گذرانده و به اين موارد بايد عمرى تعمق وى را در زبانهاى شرقى و تجربه منحصر به فرد او در ترجمه كامل تورات - كه زبان اصلى و موضوعات آن بسيار به قرآن نزديك است - افزود».
لازم به ذكر اين نكته نيست كه «عربى قرآن» زبان مادرى هيچكس نبوده و نيست و اين زبان امروزه براى همه مردم جهان - و از آنجمله مردم عرب زبان - يك زبان بيگانه محسوب مى‏شود. در هم آميختن دو مجموعه - اگر نگوييم دو زبان - مورد اشاره در بالا، به طور قطع به معناى بيراهه رفتن و نيز قرائتهاى اشتباه خواهد بود.
و حركت بر اساس همين اصل يعنى قرابت زبان و موضوعات قرآن و تورات است كه بهترين مستمسك براى «عبرى گرايى» و «تورات گرايى» در ترجمه قرآن و تراشيدن نسخه بدلى از عهد قديم با استفاده از قرآن خواهد گرديد. همچنين در اين صورت، تاريخ و ويژگى‏هاى زبان عربى و دست اول بودن تمام يا بخشى تعيين كننده از قرآن بر اثر «پان عبريسيم» افراطى انكار خواهد گرديد، به علاوه در چنين صورتى، قرآن جز تكرار تورات نخواهد بود و عربى چاره‏اى از خضوع در برابر عبرى نخواهد داشت. ارنست رنان نيز اين پيش فرض را انكار نكرده و درباره آن نوشته است «گنجينه زبانهاى سامى از طريق زبان عبرى به ما رسيده است». شورقى مى‏گويد او نيز ترجيح داده قرآن را براساس منطق تورات و انجيل و استمرار آنها ترجمه كند. اين منطقى است كه صرفاً مورد آن ارائه شود. شورقى همچنين مى‏نويسد فرد عبرى گرا از وقوف بر هماهنگى‏هاى متعدد و عميق بين زبان قرآن و زبان عبرى تورات شگفت‏زده مى‏گردد. كلمات مورد استفاده در قرآن، نيروى خود را جز در اختيار كسى كه در قرائت تورات كار كشته گشته است نمى‏گذارند. وى انتقال الفاظ درس و فطر به همراه مفاهيم آنها را از عبرى به عربى، نمونه‏هايى از اين دست مى‏شمرد.
ما ضمن بررسى‏هاى خود خواهيم ديد كه زبان عربى در ترجمه شورقى در مقدمه خود به بحث تاريخ قرآن نيز مى‏پردازد كه داراى اغلاط تاريخى، غير دقيق و غير استادانه است. وى پس از آن مطالبى تعجب آور را درباره تاريخ عربستان و اوضاع مذهبى و معنوى آن بيان مى‏كند، او از جمله به جنگ خندق اشاره و آنرا راه فتح عربستان توسط سپاه اسلام، اعلام مى‏كند. شورقى به خوانندگانش اجازه بررسى صحت ادعاها يا تعيين اغلاط تاريخى خود را نمى‏دهد. همواره از اهل كتاب به Tentes de l Ecrit Les تعبير كرده كه از آنها كه Tente در زبان فرانسه ته معناى خيمه است، انتقال از تركيب فوق به معنا و مفهوم اهل كتاب براى خواننده از محلات است! دليل چنين برگردانى اين است كه در زبان عبرى ohel به معناى خيمه است و او اهل را نيز به همين معنا ترجمه كرده و منشأ اشتباه او نيز چادرى بوده كه يهوديان زير آن پيمان مى‏بسته‏اند.
شورقى در ترجمه خود براى تعبير از جزء اول و حزب يك، عبارات Hizb UnùOjuz premier را به كار برده كه فهم آن نيز براى شخصى جديد الاسلامى كه عربى نمى‏داند مشكل خواهد بود. او «حمد» را به تمناى عاشقانه ترجمه كرده كه چنين معادلى نه در هيچ كتاب واژه‏نگارى عربى و نه در هيچيك از زبانهاى گفتارى عرب امروز يافت نمى‏شود، مگر اينكه فرض كنيم قرآن ابتدا به زبان عبرى نازل شده و سپس با حروف عربى نگارش يافته باشد! وى «المغضوب عليهم» را به جاى Courrouce s به Courrouceurs ترجمه كرده كه معناى آن «به خشم آورندگان» مى‏باشد. به نظر ما بررسى ترجمه 36 آيه اول سوره يوسف نشان خواهد داد اين ترجمه حقيقتاً غير قابل قبول است.
(ناقد پس از بررسى آيات مورد اشاره مى‏افزايد: )
اطاله بحث، جهت نشان دادن اشتباهات، بيراهه رفتن‏ها و سردرگمى‏هاى موجود در اين متن كه ترجمه قرآن ناميده شد، بى فايد ه خواهد بود. مثالهاى ارائه شده رسا و نشان دهنده آنند كه اطلاع از زبان گفتارى عربى در مغرب و نيز كمتر از آن، زبان عبرى و يا به كارگيرى واژه‏شناسى سيشماتيك براى ادعاى ارائه ترجمه‏اى صحيح از قرآن كافى نخواهد بود و خواننده فرانسوى براى دست يابى به محتواى كتاب مسلمانان بايد منتظر دست يا زيدن گروهى از محققان به اقدامى وسيع و فراتر از تواناييهاى فردى باشد. چنين چيزى نيز امكان‏پذير نيست مگر آن كه پيش از آن شمار بزرگترى از تك پژوهى‏هاى ويژه جنبه‏هاى مختلف متن قرآنى پديد آيد. قبل از آن نيز بايد دست به تحليل‏هايى بسيار كاوشگرانه درباره مشكلاتى زد كه هر متن كه ادعاى مقدس بودن آن مى‏شود و هم اكنون نيز زير انبوهى از تفاسير، شروح و قرائتهاى سياسى - مذهبى پديد آمده مدفون است، به وجود مى‏آورد.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه‏ای مؤمنانه، تخصصی و دشوار

میشل شود کیوکس [1]
اشاره

پس از انتشار نخستين مجلد ترجمه و تفسير قرآن كريم به زبان فرانسه ـ كه توسط آقاى يحيى علوى و شادروان دكتر جواد حديدى، با پيشنهاد و اشراف مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‏هاى خارجى انجام گرفت ـ نقدهايى از سوى صاحب نظران و اساتيد برجسته فرانسوى به مركز واصل گرديد، كه براى آگاهى خوانندگان محترم بر آن شديم تا به تدريج آنها را در مجله منعكس كنيم. در شماره قبل، گزارشى تحت عنوان «ترجمه‏اى انتقادناپذير از قرآن مجيد به زبان فرانسه» كه توسط دكتر شارل هانرى دوفوشه كور، استاد برجسته دانشگاه سُربن پاريس تهيه شده بود، به چاپ رسيد. اكنون در اين شماره، دومين گزارش را كه با عنوان «ترجمه‏اى مؤمنانه، تخصصى و دشوار» توسط ميشل شود كيوكس، استاد مدرسه عالى مطالعات پاريس فراهم آمده است مى‏خوانيد.
ترجمان وحى
Yahya ALAWI et Javad HADIDI , Le Coran: Voilà le Livre, traduction annotée accompagnee d'études, de concordances et de lexiques, tome 1, Qom, Centre pour la Traduction du Saint Coran, 1421/2000, 624p.
كسانى كه نامشان بر روى اين اثر ديده مى‏شود (يكى از آنان، يعنى يحيى علوى، پيش از اين كريستيان بونو نام داشته و چند سال پيش در دانشگاه پاريس از رساله دكتراى خود دفاع كرده است) مسلمان شيعى هستند و پنهان نمى‏كنند كه در مقام مسلمان مؤمن اقدام به اين كار كرده‏اند؛ در عين حال تأكيد دارند كه مقتضيات يك تحقيق علمى جدى را درك مى‏كنند و به آنها پاى بند هستند. معمولاً مؤلفانِ آثار مربوط به علم احتجاج دينى، شيوه‏هايى در پيش مى‏گيرند كه در آنها به گونه‏اى پيوسته و خستگى‏ناپذير به «خاورشناسان» مى‏تازند و آنها را به بدفهمى و نتيجه‏گيرى نادرست متهم مى‏سازند، در حالى كه مى‏بينيم در اين اثر به تحقيقات متخصصان غيرمسلمان (مانند سيل‏وِستر دوساسى، دوزى، رودى پارت، آرتور جفرى و...) استناد شده و مورد بهره‏بردارى قرار گرفته‏اند، و در مورد ترجمه‏هاى قبلىِ موجود به زبان فرانسوى، حتى در جايى هم كه از آنها انتقاد شده، اين انتقاد مبتنى بر تصورات قبلى و به دليل كافر بودن مترجمان نبوده است. در مقدمه ترجمه چاپ قم، ترجمه‏هاى مختلف فرانسوى، از ترجمه آندره دورى‏يه / e du RyerَAndr كه اولين ترجمه فرانسوى كامل قرآن را در سال 1647 / 1057 ق انجام داده، تا ترجمه ژاك بِرك / Jacques Berque كه آن را در سال 1990 / 1369 منتشر كرد، همه مورد بررسى و تحليل قرار گرفته‏اند. از اين تذكر تاريخى يك قاعده به دست مى‏آيد: «آنچه تاكنون مانع از اين شده است كه از تجربه هر يك از مترجمان قرآن بهره واقعى گرفته شود اين است كه هيچ يك از آنان هرگز كمترين چيزى درباره راه و روش خود نگفته است؛ مثلاً اين كه مختلفى كه براى اين كلمه يا آن اصطلاح يا آن آيه در نظر گرفته است، و دلايلى كه او را سرانجام به انتخاب فلان معادل و فلان معنى رهنمون شده‏اند چه بوده‏اند... در نتيجه، هر مترجمى ناگزير شده است كه خودش همان راه پيموده شده را دوباره بپيمايد» (ص 20). بديهى است با وجود اين كه در اين ميان استثناهايى هم وجود دارد، مثل ترجمه‏اى كه آندره ميكل / e MiquelَAndr از سوره «واقعه» به دست داده است، اين گونه ملاحظات، كمابيش، موجه و مقبول مى‏نمايند.
خواست و هدف مؤلفان در اين جلد اول كه به سوره‏هاى «الفاتحه» و «البقره» اختصاص دارد، اين بوده است كه «مفاهيمى را كه در منابع سنتى و نيز مطالعات جديد براى هر آيه پيشنهاد شده‏اند» معرفى كنند و مورد بررسى و تحقيق قرار دهند (ص 23). به همين جهت در بخش اول كتاب، ترجمه «خالص» و «بى‏پيرايه» اين دو سوره در هر صفحه، مقابل متن عربى ارائه شده است. پس از آن به بخش «بررسى‏ها و مطابقت‏ها» (در 280 صفحه) مى‏رسيم و سپس «ترجمه لفظ به لفظ» و دو واژه‏نامه (عربى ـ فرانسوى، فرانسوى ـ عربى) عرضه شده است و سرانجام به كتابنامه پايان مى‏گيرد. چنان كه ملاحظه مى‏شود، آنچه پيشنهاد شده است ساختارى پيچيده دارد و به همين سبب اين سؤال پيش مى‏آيد كه آيا امكان آن هست كه اين شيوه كار تا به آخر ادامه يابد، زيرا اين روش به طور قابل ملاحظه‏اى موجب دشوارى كار مؤلفان مى‏شود.
بارى، آنچه در اين اثر جلب نظر مى‏كند و به گمان ما كارى اصيل و ابتكارى و ارزشمند مى‏نمايد، همان بخش «بررسى‏ها و مطابقت‏ها» ست. در اين بخش قبل از هر چيز، و هر جا لازم باشد (البته با شناسايى فضل تقدم آنچه رودى پارت / Rudi Paret در ترجمه آلمانى قرآن انجام داده است) هنگامى كه يك اصطلاح يا عبارت مطرح مى‏شود، همه عبارات قرآنى كه مشابهت صورىِ آشكار يا قرابت موضوعى با آن دارند، در ذيل آن ذكر شده‏اند. پس از آن فهرست گسترده‏اى از تفسيرهايى به دست داده مى‏شود كه از سنت و احاديث پيامبر و تفسيرهاى قرآنى مفسران و اديبان و لغتنامه نويسان به زبان عربى برگرفته شده‏اند (و اقوالشان به خط و زبان عربى به صورت يادداشت زيرنويس نقل شده است). بديهى است كه اين نكات با توجه به اختلاف قرائات مورد بررسى قرار گرفته‏اند. در اين جا بايد خاطرنشان كنيم كه هدف اين نيست كه يك تفسير نظام‏مند، خواه حقوقى يا كلامى يا عرفانى يا تاريخى و غيره به دست داده شود، بلكه قصد اصلى اين است كه عناصر لازم براى چنين تفسيرى كه در كتاب‏هاى قديم و جديدِ بى‏شمار پراكنده هستند يك جا گرد آورده شوند كه بر اساس آنها هر مترجمى بتواند به يك گزينش روشن و دقيق برسد؛ گزينشى كه البته لزوماً همين گزينش مؤلفان مورد بحث در اين جا نخواهد بود. در حقيقت، درست است كه انبوه اطلاعاتى كه در اين جا گرد آورده شده‏است به هر مترجمى امكان مى‏دهد تا تصميم مختص به خود را بگيرد و آن را توجيه كند، اما همين انبوهىِ اطلاعات ممكن است به دل نگرانى و دودلى او در زمينه انتخاب مناسب دامن بزند. در واقع مشكلِ ناشى از انبوهى و غناى اطلاعات، گاهى كاملاً دست و پا گير و اسباب زحمت مى‏شود. چنان كه در يك تفسير شيعى معروف (منقول در صفحه 250) در مورد آيه 102 از سوره بقره (كه به هاروت و ماروت مربوط است) نقل شده است كه 000/260/1 تفسير متفاوت براى اين آيه متصور است...
در هر حال، در اين اثر، آيه به آيه و غالباً كلمه به كلمه، دشوارى‏هاى بى‏شمار مرتبط با واژگان يا نحو، مطرح و بررسى شده‏اند. بديهى است كه همواره ارائه مطمئن‏ترين يا محتمل‏ترين معنى و مفهوم كفايت نمى‏كند. انتقال از زبان مبدأ به زبان مقصد غالباً با ريزه‏كارى‏ها و موانعى همراه است كه همه كسانى كه در اين زمينه كار كرده‏اند با آنها آشنا هستند. اما يك ترجمه دقيق و سالم بايد منسجم، بى‏تناقض و به هم پيوسته باشد. اين بدان معنى است كه صورت‏هاى مختلف يك كلمه عربى به يك صورت و معنى به زبان فرانسوى برگردانده شود. به اين ترتيب، چند معنا بودنِ واژه عربى مترجم را غالباً ناگزير مى‏كند كه ــ بدون توسل به واژه‏سازى يا جعل لغت ــ در جست وجوى واژه واحدى باشد كه بتواند معانى كاملاً متفاوت و حتى متضاد را برساند؛ كارى كه هميشه و همواره آسان نيست. مثلاً كلمه «بلاء» در آيه 106 از سوره 37 (صافات) به معناى «آزمايش» و «آزمودن»، و در آيه 17 از سوره 8 (انفال) به معناى «نعمت» و «احسان» است، اما در چهار مورد ديگر از جمله در آيه 49 از سوره بقره مبهم مى‏نمايد. در اين جا مترجم بايد متوسل به «اجتهاد» شود، اما بايد خطرات و احتمالات كار را هم بپذيرد! كلمه «فتنه» را كه در صفحه 254 ديده مى‏شود، مى‏توان بر حسب زمينه، يعنى بافتِ متن، به چند صورت ترجمه كرد: آزمون، مصيبت، عذاب، وسوسه، اغوا، تمايل، فريفتگى، فريبندگى، جذبه، نفاق، ناسازگارى. راه حلّى كه مترجمان براى به دست دادن معنى و معادل مناسب پيدا كرده‏اند، تمسك به كلمه trouble است (در معناى نفاق، آشفتگى، ناآرامى، تشويش، اختلال، آشوب...) كه فى‏الواقع همه آن معانى را به خوبى دربرمى گيرد و بيان مى‏كند، زيرا «فتنه» گاهى به معناى علت و سبب آشوب و اختلال است و گاهى نتيجه آن. اما در مورد كلمه «فساد» وضع فرق مى‏كند، به اين معنى كه در آيه يازدهم از سوره بقره به اغتشاش و درهم ريختگى نظم اجتماعى مربوط مى‏شود، ولى در آيه بيست و دوم از سوره بيست و يكم (انبياء، و به صورت يك «فرض محال») به نظم جهان ارتباط دارد. لذا بهتر است در ترجمه فرانسوى براى اين دو حالت از يك كلمه استفاده نشود.
نكته در خور توجه ديگر اين است كه گاهى يك اَداتِ زبانى ساده و پيش پا افتاده كاربرد حساس و پيچيده‏اى پيدا مى‏كند؛ به اين معنى كه چنين نيست كه ترجمه آن از نقطه نظر الهيات يكسان و به عبارتى بى‏خاصيت باشد. مثلاً كلمه «لَعلَّ» كه در حدود صد و سى بار در قرآن به كار رفته است، بنا به قول نحويان عرب، معمولاً يا بيان كننده اميد است و يا ترس و تشويش را مى‏رساند و يا نشان دهنده آرزوست. در عين حال، هيچ يك از اين معانى، جز در موردى كه انسان سخن مى‏گويد و آن را بر زبان مى‏آورد، پذيرفتنى نيست. خداوند قادر متعال و عالِم به همه امور عالَم هرگز به حدس و گمان متوسل نمى‏شود. پس هنگامى كه خدا سخن مى‏گويد، آيا «لَعَلَّ» معنايى در مفهوم مفعول له (تعليل) ندارد؟ برخى از نحويان چنين مى‏انديشند. اما پاره‏اى ديگر از آنان نظير سيبويه اين رأى را بى‏اساس مى‏دانند. عبارت «لَعَلَّكُم تَتَّقون» در آيه 21 از سوره بقره كه در صفحات 183 تا 187 مورد بحث قرار گرفته است، مترجمانِ قرآن را به گونه‏اى آشكار با مشكل درگير كرده است. حميداللّه‏ كلمه «لَعَلَّ» را «شايد» ترجمه كرده، و گروژان / Grosjean نيز همين معنى را گرفته است، اما پيكتال / Pickthall در ترجمه انگليسى خود به جاى اين كلمه عبارت «so that» (پس اين طور، اى بسا...) را به كار برده است. در ترجمه رسمى‏اى كه در عربستان صورت گرفته، معناى تعليلى در نظر گرفته شده و عبارت «afin que» (يعنى «براى اين كه»، «به هدف اين كه»...) به جاى آن به كار رفته است. ژاك بِرك در اين مورد نوشته است: «en comptant que» يعنى «با محاسبه اين كه»، «با توجه به اين كه»... اما در آيه 186 به جاى «لَعَلَّ» نوشته است: «dans lespoir que» يعنى «به اين اميد»، و در آيه 189 به جاى همين كلمه عبارت «dans lattente de» يعنى «در انتظار اين كه» را به كار برده است. يحيى علوى و جواد حديدى هم در ترجمه اين سه آيه عبارت‏هاى مختلف به كار برده‏اند؛ نهايت اين كه اسناد و اطلاعاتى در اختيار خواننده مى‏گذارند (التبه با نوعى تأكيد بر منابع شيعى، ولى در عين حال با در نظر گرفتن جايگاهى گسترده براى منابع سنىِ كاملاً متفاوت و بس متنوع) كه مى‏توانند مانع بروز بسيارى از اشتباهات رايج و معمولى مترجمان قبلى شوند (براى نمونه به يادداشت منطقى و مُصيب مربوط به كلمه «اَلَدُّ» در آيه 204 سوره بقره مراجعه شود كه يك صفت عالى نيست، اما همه مترجمان آن را چنان ترجمه كرده‏اند كه گويى از اين مقوله است).
در كنار مشكلات مربوط به تفسير كه در مورد واژگان عربى وجود دارد، مشكلاتى نيز هست كه به ساختار عبارت مربوط مى‏شود. يك مثال خوب در اين زمينه، معنايى است كه بايد براى «مِن مِثله» (آيه بيست و سوم سوره بقره) در نظر گرفته شود. مترجمان ما بيش از پنج صفحه (از ص 188 تا 195) به توضيح و تبيين اين عبارت اختصاص داده‏اند.
در پايان، اين را هم بيفزاييم كه هر چند الحاق يك ترجمه لفظ به لفظ (بخش سوم كتاب) به اين اثر به نظر ما چندان ضرورى نمى‏نمايد، اما در عوض، افزودن دو واژه‏نامه، مخصوصاً واژه‏نامه عربى ـ فرانسوى، كه در آن واژه‏ها بر حسب ترتيب حروف الفبا، و نه بر اساس ريشه، مرتب شده‏اند، وسيله‏اى بس سودمند و آسان و دستياب، به ويژه براى نوآموزان به حساب مى‏آيند.

پی نوشت ها:

[1] Michel Chodkiewicz. اين گزارش از مجله Studia Islamica، شماره 94، سال 2002، ص 77 تا 90 برگرفته شده است.
جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقدي بر يك ترجمه جديد از قرآن به فرانسه

يحيي علوي
رضا عباسي
اشاره:

تا به امروز نقدهاي بي‏شماري بر ترجمه‏هاي قرآن نگاشته شده است. اگر بخواهيم خود اين نقدها را نقد كنيم، مي‏توان به دو ايراد كلّي اشاره كرد:
1 - نقد براساس استحسانات شخصي كه اين نوع نقد غالباً فاقد مبناي علمي است.
2 - خروج از مبنا و نيز نقد مكانيكي؛ اين نوع نقد اگرچه در مقام نظر مي‏تواند بر ديدگاهي علمي استوار باشد اما محصول نهايي در عمل، غير از اين است، يعني همان آسيب گندم‏نمايي و جوفروشي است.
از سوي ديگر، پرداختن به درستي و نادرستي متن ترجمه‏شده و خوب و بدكردن در مورد آن، اگر مبتني بر اين فرض باشد كه ترجمه كامل و بي‏كم‏وكاست امكان‏پذير است و ترجمه مي‏تواند در كنار متن اصلي بنشيند و همه ملاك‏هاي حسي و عيني آن را داشته باشد، البته كاري است بي‏مزدومنّت. بطلان چنين فرضي روشن است و چنين مدينه فاضله‏اي در دنياي ترجمه دست‏نايافتني است.
نقد حاضر - نوشته يحيي علوي - از آنچه كه در بالا آمد پيراسته است. در اين نقد منتقد ضمن بررسي نمودها و نمونه‏هايي چند، اشكالات اساسي ترجمه را نشان داده است. پيش از پرداختن به مقاله علوي، جا دارد مطلبي را مدنظر قرار دهيم تا از داده‏هاي اين مقاله بيشتر بهره‏مند شويم: به‏طور كلي هر ترجمه‏اي مشتمل بر دو دسته از نمودها و نمونه‏ها است:
1 - نمودهاي عيني و صوري كه اين نمودها خود به دو دسته طبقه‏بندي مي‏شوند:
الف: نمودهاي زباني كه ساخت صوري يا روساخت زبان را تشكيل مي‏دهند.
ب) نمودهاي فنّي كه مسائل چاپ، خط، نقطه‏گذاري و موارد مشابه را دربرمي‏گيرند.
2 - نمودهاي مربوط به ساخت معنايي يا همان ژرف‏ساخت زباني. البته مي‏توان به همه اين مسائل با دو رويكرد نگريست:
1 - رويكرد مقابله‏اي
2 - رويكرد غيرمقابله‏اي كه متن ترجمه‏شده را به صورت مستقل بررسي مي‏كند. اما سوءال اصلي اين است كه آيا ترجمه قرآن - آن هم كل قرآن - از عهده يك نفر به تنهايي برمي‏آيد؟ نويسنده اين مقاله - آقاي علوي - را چنين گماني نيست.
ايشان و البته قاطبه صاحب‏نظران نظر ديگري دارند. علوي مقاله خود را چنين آغاز مي‏كند: پيش‏تر در مقاله
«De la nècessitè dune nouvelle traduction du Coran en franc,ais1»
بعد از مروري سريع بر مهم‏ترين ترجمه‏هاي كامل قرآن به فرانسه كه با ترجمه دوري‏يه در 1647م. آغاز مي‏شود و با ترجمه بديع اما مردود شوركي در 1990م. پايان مي‏پذيرد، اين نتيجه حاصل شد كه: «خواننده فرانسوي براي دسترسي به كتاب مسلمانان هم‏چنان بايد منتظر بماند تا گروهي از پژوهشگران به چنين كار گسترده‏اي مبادرت ورزند، كاري كه فراتر از توان يك فرد است2».
ترجمه آقاي دكتر غلام‏حسين فخري نتيجه‏گيري پيش‏گفته را به‏خوبي تأييد و تصديق مي‏كند. علوي پس از معرفي اجمالي مترجم، به مسائل فنّي و شكل ترجمه كه درواقع در حكم "نقش ايوان"اند مي‏پردازد. وي ابتدا چاپ ترجمه و خط آن را بررسي مي‏كند: اين ترجمه در آغاز سال 2000م/ 1420ق. در قم و توسط انتشارات انصاريان منتشر گرديد.
صفحه‏آرايي ترجمه به اين ترتيب است كه: ابتدا متن عربي آيه با رنگ سبز، سپس صورت آوانگاري‏شده آن با رنگ آبي و در پي اين دو، متن ترجمه‏شده با رنگ سياه به نگارش درآمده است. با اين شيوه، امكان مقايسه ترجمه با متن قرآن و نيز با متن آوانگاري‏شده فراهم مي‏آيد. تنها ايرادهايي كه مي‏شود بر نحوه چاپ اين ترجمه و خط آن گرفت عبارت‏اند از:
1 - تقطيع غيرمعمول آيات براساس سبك گفتاري.
2 - مقداري برهم‏خوردگي در قواعد خوشنويسي خط قرآن؛ به‏ويژه اين‏كه خط به‏كاررفته در اين ترجمه (خط عثمان‏طه) جزو خطوط كلاسيك در هنر خوشنويسي به‏شمار مي‏رود.
آوانگاري متن عربي، از امتيازات فنّي اين ترجمه است. اين‏كار درواقع پاسخي است به نياز مسلماناني كه ايشان را ياراي خواندن قرآن از روي متن عربي نيست و اين اقدامي است بس ستوده، اما بر ما پوشيده است كه چرا خودخواسته و با اعمال تغييراتي سليقه‏اي در نظام آوانگاري زبان عربي موجبات پيچيدگي و درنتيجه سردرگمي خواننده فراهم آمده است، به‏گونه‏اي كه به‏طور طبيعي جز افراد متخصص نمي‏توانند از آن بهره كامل ببرند.
گذشته از اين مباحث كه از ماهيت ترجمه خارج‏اند و از ويژگي‏هاي مثبت ترجمه محسوب مي‏شوند، علوي در جريان بررسي ترجمه سوره بقره، كاستي‏هاي فراگير اين ترجمه را نشان داده است.
در اينجا به مثال‏هاي متعدد اين مقاله نپرداخته‏ايم، فقط كوشيده‏ايم كه ديدگاه‏هاي كلّي ناقد را درباره ترجمه منعكس كنيم.
علوي تحت عنوان "چه فرانسه‏اي؟!" درواقع ساخت صوري يا روساخت ترجمه فخري را بررسي كرده است. در اين بررسي زبان مقصد يعني فرانسه، مورد بررسي قرار مي‏گيرد. همان‏طور كه از عنوان به‏كار رفته برمي‏آيد، وي اين ترجمه را از اين جهت به شدّت مورد نقد قرار داده است: عمده‏ترين كاستي اين ترجمه، ضعف دانش مترجم در زبان فرانسه است. در نتيجه اين ضعف، مترجم اشتباهات فاحشي را - نظير خطاهاي نحوي، زبان ناسره، خطاهاي مكرر در كاربرد زمان‏ها و... - مرتكب شده است. اين خطاها به‏گونه‏اي است كه گاه باعث تعجب خواننده فرانسه زبان مي‏شود به‏عنوان مثال مي‏توان به ترجمه آيات: 61، 63، 68، 77، 81، 85، 91، 97، 100، 101، 113 و... از سوره بقره اشاره كرد.
يكي ديگر از مسائل مورد بررسي در اين مقاله كه آن هم در حوزه مسائل روساخت ترجمه قرار مي‏گيرد، بررسي انسجام و يكساني ترجمه است. علوي اين بررسي را تحت‏عنوان "ترجمه‏هاي بسيار ناهمگون" انجام مي‏دهد: عدم رعايت يكساني و هماهنگي از ديگر كاستي‏هاي اين ترجمه است.
امروزه، با توجه به دستاوردهاي نوين بشري به‏ويژه وجود رايانه و نرم‏افزارهاي مربوطه چنين بي‏توجهي‏اي قابل چشم‏پوشي نيست. اين ديدگاه مترجم كه: «همه واژگان تنها يك معادل ثابت و دقيق در زبان فرانسه ندارند» به‏خودي‏خود درست و پذيرفتني است اما درعين‏حال توجيهي براي تشتت مترجم در معادل‏گزيني نيست.
يكي ديگر از مسائلي كه در اين مقاله بررسي شده است توضيحات تفسيري مترجم است. اين مسئله از سويي جزو مسائل فنّي ترجمه محسوب مي‏شود و از سوي ديگر، از آنجا كه بر معناي آيه اثر مي‏گذارد و گاه به تحميل ديدگاه تفسيري مترجم مي‏انجامد، در حوزه ساخت معنايي و ژرف‏ساخت ترجمه قرار مي‏گيرد. علوي بدون تفكيك اين دو جنبه از هم در اين‏باره مي‏نويسد: بسياري از توضيحات به‏كاررفته در اين ترجمه، ناموجه يا بي‏فايده و يا اشتباه‏اند. در مواردي نيز توضيح اضافي لازم بوده ولي نيامده است. هم‏چنين در مواردي مشاهده مي‏شود كه ميان توضيحات اضافي با متن ترجمه، آميختگي صورت گرفته و اضافات در داخل قلاب نيامده، به‏همين سبب، گاه تغييراتي در معنا ايجاد شده است.
همان‏طور كه پيش‏تر نيز اشاره شد هر ترجمه‏اي را مي‏توان با دو رويكرد مورد بررسي قرار داد:
1 - رويكرد مقابله‏اي،
2 - رويكرد غيرمقابله‏اي. تا اينجاي مقاله صحبت از نقدهايي بود كه در دسته نقدهاي غيرمقابله‏اي مي‏گنجند. در اين دسته از نقدها ملاك ارزيابي روساخت ترجمه، قواعد زبان مقصد و ملاك ارزيابي ژرف‏ساخت ترجمه، صحت منطقي مطالب است.
از اين پس تمركز مطالب مقاله بر نقد مقابله‏اي است. علوي در ذيل عناويني چون، "اشكالات مربوط به فهم" و "اشكالات ترجمه" مطالبي را به شرح زير بيان مي‏كند: اشكالاتي مانند ناهمگوني در معادل‏يابي، حذف‏هاي بي‏جا و خطاهاي ناشي از ضعف مترجم در فهم زبان فرانسه، همگي از آن‏دسته اشكالاتي هستند كه با صرف مراجعه به متن ترجمه و بدون نياز به مقايسه با متن اصلي، به‏دست مي‏آيند. بر اين مجموعه مي‏توان دسته‏اي ديگر از اشتباهات را افزود و آن عبارت است از: ضعف در فهم متن عربي و يا ضعف در تفهيم روشن آن فهميده‏ها به زبان فرانسه. علوي در ادامه ضمن ارائه نمونه‏هاي متعدد، اشتباهاتي را كه از نارسايي در تفهيم برمي‏خيزند و نيز آنهايي را كه از فهم بد ناشي مي‏شوند، مورد بررسي قرار مي‏دهد و در موارد اختلافي، بنا را بر ضعف مترجم در زبان مقصد (فرانسه) و در واقع ضعف در تفهيم مي‏گذارد.
يكي از زيرمجموعه‏هاي نقد مقابله‏اي، علاوه بر مقابله آن با متن اصلي در زبان مبدأ، مقابله متن ترجمه با ساير ترجمه‏هاي عرضه‏شده از همان متن است. بديهي است كه اين مقايسه تنها براي ترجمه‏هاي مكرر ميسر است. علوي چندخطي از مقاله خود را به اين بررسي اختصاص داده است: برخي خطاهاي ترجمه فخري برخواسته از تقليد ايشان از برخي ترجمه‏هاي ديگر و در نتيجه تكرار خطاهاي آنهاست. از جمله اين ترجمه‏ها، ترجمه منتشر شده توسط دولت سعودي است.

به‏جاي نتيجه

در انتهاي اين بررسي كه در محدوده سوره بقره انجام گرفت، علوي نتيجه كار اين مترجم را درخشان ارزيابي نمي‏كند. اگرچه ترجمه ابوالقاسمي فخري در حوزه فهم از معدل خوبي برخوردار است، با اين وجود، مقدار معتنابهي از دشواري‏هاي جدي در زبان عربي به‏ويژه در سطح دستور زبان را در خود دارد. اما دشواري اصلي اين ترجمه در زبان مقصد (فرانسه) است: از يك‏سو اشتباهاتي در اين ترجمه به‏چشم مي‏خورد و از سوي ديگر ترجمه‏هاي درست آن نيز گرفتار ناهمگوني و تشتت‏اند. توضيحات فراوان و بي‏جا - به جاي روشنگري - غالباً گمراهي خواننده را موجب مي‏شوند. در نهايت، از نظر علوي اين ترجمه را مي‏توان به لحاظ سطح فاجعه‏آميز آن در زبان فرانسه، با ترجمه حميدالله كه حدود پنجاه سال از تاريخ انتشار آن مي‏گذرد مقايسه كرد.
در پايان، علوي بر اين نكته تأكيد مي‏كند كه چون زبان فرانسه و زبان عربي، هيچ‏كدام زبان مادري، زبان فرهنگي و يا زبان تخصصي مترجم (ابوالقاسمي فخري) محسوب نمي‏شوند، بنابراين مي‏توان سطح شناخت مترجم را از اين دو زبان، آبرومندانه و قابل‏احترام دانست. اما بايد پذيرفت كه اين ميزان شناخت نمي‏تواند در حد و اندازه‏هاي انجام چنين كاري باشد. درست است كه معرفي كردن كتابي چون قرآن كه از نظر مسلمانان كلام خداوند است و از نظر غيرمسلمانان، لااقل، يك شاهكار ادبي محسوب مي‏شود، خوب، به‏جا و پسنديده است اما آيا در سطحي از دانش قرار داريم كه بتوانيم اين كار را بدون اين‏كه موجب هيچ انحرافي شود، انجام دهيم.

پی نوشت ها:

1. Luqmàn , ×VI, 1 (automne - hiver 1999-2000), p.8-47; ترجمه و تلخيص اين مقاله در شماره 119 مجله گلستان قرآن آمده است.
2. Ibid, p.23, نقل از " daprès" A.Cheikh-Moussa, »De lhèbraÏsation moderne du Coran«, in Arabica, n, 45 (1995), p.107-126; ترجمه و تلخيص اين مقاله در شماره 117 مجله گلستان قرآن آمده است.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تفصیل ترجمه های قرآن کریم به زبان آلمانی

دریافت فایل pdf

 

نقد و بررسی ترجمه آلمانی قرآن رودی پارت

دریافت فایل pdf

 

بررسي ترجمه هاي مختلف قرآن به زبان آلماني

دریافت فایل pdf

 

نگاهي به ترجمه هاي حاضر قرآن به زبان آلماني

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

سیر ترجمه قرآن در آلمان*

محمد حمید اللّه - ترجمه:محمد حسین ساکت

بهره‏ی مردم آلمان در خدمت به علوم و گسترش و دگرگونی آن دانسته‏ و شناخته است.اینان نه تنها در خدمت به قرآن کریم کوتاه نیامدند؛که‏ از دیگر غربیان،در روزگاران اخیر،برتری هم گرفته‏اند.در اینجا پاره‏ای‏ از ویژگی و برتری‏های آنان را،در پرداختن بدین موضوع،یادآور خواهیم شد.
چاپ:گویند نخستین چاپ قرآن به کوشش«با کانینی»در شهر«ونیز» بسال 1530،چهره بست؛ولی پاپ اسکندر(الکساندر)هفتم خشمگین شد و دستور بسوزاندن همه‏ی نسخه‏ها داد.
بهر حال پییشن‏ترین چاپی که بدست ما رسیده است همانست که به‏ کوشش«ابراهام هنکلمان»در شهر«هامبورگ»(در شمال آلمان،بسال‏ 1694،بچاپ رسیده است!

شماره‏گذاری آیه‏ها:

نیاز مراجعه به قرآن،هر روز افزون می‏شود،کتابهایی درباره‏ی‏ بیرون آوردن آیات،از روزگاران پیش،در کشورهای اسلامی یافت می‏شود؛ ولی این نویسندگان طبعا برای نمونه ب«جزء»«حزب»اشاره کرده‏اند و

پژوهنده می‏بایست به اندازه‏ی نیم نگاهی یا گاهی بیشتر از یک صفحه را بخواند؛ ولی آگاهی به ضبط[آیه‏]چنانچه مراجه به آیه‏ای باشد آسان‏تر است؛ زیرا آیه‏ها،طبعا از یک یا دو سطر بیشتر نیستند.
نخستین کسی که فهرستی از کلمات قرآن،برابر حروف ابجد،پرداخت‏ و در آن بشماره سوره و شمارهء آیه در هر آیه‏ای،اشاره کرد «گوستاوفلوکل G.Flugel بود حتی او قرآنی چاپ کرد که‏ در آن شماره‏ی آیات بر هر آیه‏ای نوشته شده بود،این کار در سال 1838 در شهر لایپزریک،چهره بست.غربیان بخود قرآن استدلال نمی‏کنند؛بلکه‏ طبعا،سوره و آیه را برابر شماره‏گذاری«فلوگل»یادآور می‏شوند و حتی‏ آن شماره‏گذاری را در ترجمه‏های قرآن،به زبانهای خود،مراعات میکنند.
متأسفانه«فلوگل»شماره‏گذاری آیات را،در نزد مسلمانان نمی‏دانست‏ بلکه خود اجتهاد می‏کرد و از اینرو بلغزش و ناردرستی فرو افتاد.در همین سالهای اخیر،مسلمانان،قرآنی در مصر و دیگر کشورها به چاپ‏ رسانیدند و شماره‏هائی جز شماره‏های«فلوگل»در آن نگاشتند.جدایی و دو گونگی گاهی به شش آیه می‏رسد؛ازاین‏رو اکنون دانشمندان آوردن دو شماره را ناخوشایند می‏دانند هرچه بوده است،برتری از آن پیشین‏تر است‏ و همانگونه که گفتیم،آن پیش و یک نفر آلمانی بود.

تاریخ قرآن:

مسلمانان به علوم قرآن همچون:تاریخ فراهم‏آوری،گوناگونی‏ شیوه‏های خواندن قرآن و مانند آن،از روزگاران پیشین،کوشش نشان داده‏اند در اروپا کسی که بدین کار پرداخت:یکنفر آلمانی به نام«تئودورنولد که‏ ẓThe.Noldeke بود در کتاب«ترایخ قرآن»(چاپ لایپزیک، دوم این کتاب انجام گرفت که جلد نخست آن را در 1909 و جلد دوم آن‏ را در 1919 منتشر ساخت.دو دانشمند آلمانی دیگر به نامهای برگ‏ اشتراسر Schwally و«پریتسل ẓBrgstasser در 1938،جلد سومی‏ بدان افزودند.همه‏ی این کارها در شهر«لایپزیک»انجام یافت.بی‏گمان، این خود،گسترده‏ترین گنجینه‏ها از دانستنی‏ها در این زمینه است که هر پژوهشگری بدان رجوع می‏کند،هرچند همیشه با آن هماهنگ نباشد.

«بنیاد قرآنی»که از میان رفت:

دانشگاه مونیخ-در جنوب آلمان-بنیادی ویژه برای بررسیها و پژوهشهای قرآن ساخته بود.بمبهای آمریکائی،در جنگ دوم،برآمدند و هرکس و هرآنچه را آنجا بود از میان بردند،ولی شاینده‏ی یادآوری است‏ که شاید خداوند،کشوری اسلامی را به دوباره‏سازی چنان بنیادی پیروز گرداند.استاد«برگ اشتراسر»و پس از او استاد«برتیس»زندگی خود را در اداره‏ی آن بنیاد سپری ساختند و دانشگاه و دولت دارایی و هزینه‏ی فراوانی‏ برای ایجاد و گسترش آن پرداخت کردند،تا آنجا که بزرگترین موزه‏ی‏ قرآن در جهان گردید.اینست آنچه انجام داده‏اند:
1-مهمترین کتابهای چاپی،به ویژه‏ی تازی درباره‏ی تفسیر و دانشهای‏ قرآن و شیوه‏هی خواندن آن گرد آوردند.
2-از سراسر جهان،همه‏ی عکسهای کتابهایی که در این زمینه چاپ‏ نشده بودند،فراهم آوردند.
3-از هزاران دستنویس قرآن از همه‏ی سده‏ها عکسهایی فراهم ساختند و برای این کار راهی گوشه و کنار جهان از خاور تا باختر کشورهای اسلامی‏ و جز اسلامی شدند.از دستنویسهای گذشته هرآنچه یافتند گرچه یک یا دو برگ هم بود گرد آوردند.بدینگونه دستنویسهایی از سده‏ی نخست تا روزگار ما فراهم‏ آمد.هدف آنان این بود که همه‏ی آن دستنویسها را باهم بسنجند و چنانچه دوگونگی و جدایی باشد گرد آوردند(هیچگونه دوگونگی نیافتند؛بلکه نادرستیهایی در نگارش‏ دیدند).با گردآوری این دتسنویسهای مصور زیر بنای تاریخ خط عربی و هنر جلدسازی‏ و آراستن قرآن و مانند آن از دانشهای قرآنی فراهم آمد.
4-گسترده‏ترین تفسیر قرآن را آغاز کردند.برای هر آیه‏ای برگ‏ جداگانه‏ای ویژگی دادند و تفسیر آن آیه را از هر مفسری از روزگار صحابه‏ تا روزگار ما،روی آن پیاده کردند و آنچه بدست آمده بود برابر زمان مفسر: پیشین‏ترین زمان مرتب ساختند.بنابراین می‏توانستیم دگرگونی و گسترش‏ تفسیر هر واژه و هر آیه‏ای از قرآن را بدانیم.اینکار همینگونه جریان داشت‏ تا اینکه همه‏ی آنچه تکمیل شده بود از میان رفت.اکنون هم یکی می‏تواند این کار را از سر بگیرد؛بی‏آنکه به تفسیر عربی بسنده کند.دانشمندان‏ اسلام قرآن را به همه‏ی زبانهای کشوری خود مانند:پارسی،ترکی،هندی، چاوه‏ای و جز آن ترجمه کرده‏اند و نمی‏توان گفت که غیر عرب چیزی در عرب نیفزوده است!.خوبی کار جهان دانش اینست که بیشتر این اسناد و مدارک‏ دستنویس-گرچه عکسهایی آن در«بنیاد مونیخ»از میان رفته است-نگاهداری‏ شده‏اند و هرکسی دارایی و اشتیاق داشته باشد می‏تواند آنها را حتی باورتر، نرگشت دهد.

ترجمه‏های قرآن بزبانهای آلمانی:

تاریخ قرآن:بی‏گمان،قرآن بیش از هر کتابی در جهان خوانده‏ می‏شود.هر کس زبان تازی می‏داند آنرا تلاوت می‏کند و هم مسلمانانی که زبان‏ تازی نمی‏دانند،در دیگر گوشه‏های جهان،برای بدست آوردن پاداش نوید داده‏ آنرا می‏خوانند.
هیچیک از ملت‏ها را نشان نداریم که در آغاز کار خود،بدانسان که‏ مسلمانان برای نگهداری اصل کتاب دینی خویش گرایش و کوشش نشان‏ داده‏اند،بکوشش برخاسته باشد؛تا آنجا که با گذشت سده‏ها و گروه‏ها،بی‏ افزونی و کاستی،جریان دارد.روشن است که به باور مسلمانان،قرآن، گفته‏ی بشر نیست؛بلکه سخن خداوند بزرگ است که با وحی،بر پیامبر خود«محمد)[ص‏]فرو فرستاده است.سخن دیگر اینکه قرآن یکباره نازل‏ نگردیده است؛که در بیست و سه سال(از 10 تا 632 م.)آیه آیه و کم‏کم‏ فرو فرستاده شده و در جزیرة العرب چهره بسته است و در آنجا چاپخانه و رادیو نبوده است.حتی خواندن و نوشتن از کمیاب‏ترین چیزها بود.تاریخ‏ رادیو نبوده است.حتی خواندن و نوشتن از کمیاب‏ترین چیزها بود.تاریخ‏ نویسان تأکید می‏کنند که حتی در مکه-زادگاه پیامبر[ص‏]،پیش از اسلام‏ جز هفده مرد،خواندن و نوشتن نمی‏دانست.
می‏توان جمعیت مکه را در آن هنگام به ده هزار تن آمار داد.در کنار این سخن باید افزود که خود پیامبر اسلام‏[ص‏]درس نخوانده بود و دانش نگارش را،چنانکه قرآن بر آن گواه است و بروشنی بازگو میکند نیاموخته بود!.آنچه پژوهنده را به شگفت می‏آورد آنست که پیغمبر درس‏ نخوانده و مکتب ندیده از همان آغاز،به نگهداری آنچه بدو وحی می‏شد می‏کوشید آنچه را می‏نویساند بنگارد.دیگران آن نوشته را دستنویس می‏کردند و بدین‏ گونه میان مردم منتشر می‏شد.آنگاه که وحی تازه‏ای می‏آمد و پیامبر[ص‏] آنرا برای انتشار،می‏نویساند و خاستگاه وحی تازه را نیز در فراهم شده‏ی بخشهای پیشین قرآنی،روشن می‏ساخت(به ترتیب فرو فرستاده شدن فراهم‏ نیامد؛بلکه برابر نوشته‏های سوره‏ها بود)این کار همچنان،تا درگذشت‏ پیامبر ادامه داشت.
این از یکسوی،از دیگر سوی،پیامبر امت خود را فرمان داد تا قرآن‏ را از بر یاد گیرند.نماز جز با خواندن‏[بخشی از]قرآن از بر درست نیست‏ آنچه باید یادآوری کرد اینست که تنها پیشوا[امام جماعت‏]بلکه هر نمازگزاری‏ باید بخشی از قرآن را در نماز خود بخواند؛به واژگونه‏ی یهود[که تنها از تورات می‏خواند]حجم قرآن از تورات(کتابهای پنجگانه حضرت موسی) و چهار انجیل باهم بیشتر است.از بر کردن و از برخواندن،درست‏خوانی‏ نوشته را بدنبال می‏آورد و نوشتن و از بر کردن را.
در کنار این دو زمینه‏ها،زمینهء سومی هم بود و آن اینکه پیامبر بر او درود باد به مردم فرمان می‏داد که تنها به نوشته‏ای از قرآن تکیه نکنند؛بلکه‏ از آغاز تا پایان آنرا حرف به حرف یا در نزد پیامبر یا پیش کسی که از پیامبر آموخته است فراخوانند.همینگونه در نسلهای واپسین.تاکنون کودکان‏ مسلمان،قران را نزد استادی که دارای سند بود می‏خوانده‏اند و او بدانان‏ هنگامی که خواندن را به پایان می‏رسانند.مدرک و نوشته‏ای می‏داد.
در آن سند نوشته می‏شد که آنچه شاگردش فراگرفته است‏ از قرآن است،همانگونه که او[استاد]از استاد خود آموخته‏ است و این استاد از استادان دیگر-و همگی را به نام یاد می‏کرد-تا بپیامبر[ص‏] می‏رسید این روش سه‏گانه،برای حفظ کردن قرآن،از زمان پیامبر[ص‏]تا روزگار ما رعایت می‏شده است.
اکنون هم در جهان صدها هزار از حافظان قرآن هستند که همه‏ی قرآن‏ را از بردارند.
تنها در ترکیه که برشمردیم به هزار و دویست و پنجاه تن بودند و بیگمان‏ در کشورهای عربی شمارهء آنان بیشتر است.قرآن در طول زندگی پیامبر، کم‏کم فرود آمد و جز در هنگام درگذشت او،به شیوه‏ی کتاب،فراهم نیامد از اینرو دستنویس کاملی از روزگار پیامبر در دست نیست.چون تقویم و تاریخ‏ نزد مسلمانان در آن روزگار وجود نداشت نمی‏توان تأکید تاریخ را پیرامون‏ پیشین‏ترین دستنویس ناکامل نشان داد.شاید دستنویسی که برخی از سوره‏های‏ کوچک را در بردارد و اکنون در استانبول ما در«توپ‏قاپی سرای»وجود دارد از روزگار پیامبر است.
در پایان این دستنویس آمده است:«آنرا نویسنده‏ی وحی عثمان بن‏ عفان نوشته است».در همان کتابخانه برخی از برگهای قرآن یافت میشود که به«عثمان»پیوند داده‏اند و بر برگی بسیار کار برد شده نوشته شده است و آنچه نخست نوشته شده بوده است پاک گردیده است و دوباره روی آن نوشته‏اند. در آنجا برگهایی دیگر یا پاره‏های کوتاهی هم یافت می‏شود که به سرور ما «علی»[ع‏]پیوند داده شده است.دستنویسی دیگر بخط«خدیج بن معونة بن‏ سالمة بن سالمه‏ی انصاری»،به تاریخ 48 هـ.،و به خط«عقبة بن عامر»، بتاریخ 52 هـ.،وجود دارد.در موزه‏ی آثار اسلامی استانبول برگی هست‏ به خط«عمر»و در کتابخانه‏ی«اندیااوفیس»در«لوندرا»64 برگ به خط سرورمان علی هست که مهرهای پادشاهان مغول بر آن دیده می‏شود.در تاشکند هم دستنویسی هست که به«عثمان»پیوند داده شده است و عکسهای آن را دولت روسیه‏ی تزاری،پیش از انقلاب کمونیستی انتشار داده است.

هنر زیبا و قرآن:

قرآن انگیزه‏ای بود در تولد چند هنر زیبا و مانند خواندن قرآن با تجوید-که موسیقی دینی اسلام است-ولی تنها شنیدنی است نه خواندنی و دیدنی.بجز آن،نگارش قرآن،خط عربی را بوجود آورد و هم رنگ‏ آمیزی قرآن،آرایش و جلدسازی و مانند آنرا که از هنرهای زیبای برجستهء اسلامی است.این گفتار را با گوشه‏ای از بهره‏ی آلمان در آن‏که فراوان‏ است پایان می‏دهیم:

ترجمه‏های قرآن:

گوناگونی زبانها،در میان ملتها،بدان اندازه است که برخی از ملتها دیگری را نمی‏فهمند چون مژده‏ی قرآن همگان را برمی‏گیرد،ترجمه‏ی‏ آن بزبانهای گوناگون برای دانستن و بکار بردن آن لازم است(در اینجا پرسش خواندن ترجمه در نماز در بین نیست).پیشین ترجمه آن است که به‏ یکی از یاران پیامبر پیوند یافته است.فقیه بزرگ شمس الائمه سرخسی(در مبسوط،ج 1،ص 137)چنین آورده است:«و ابو حنیفه-خدای او را بیامرزد.به این بازگویی استدلال کرده است که ایرانیان به سلمان خدای از او خشنود گردد-نوشتند که سوره‏ی فاتحه را برای آنان بپارسی بنویسد که‏ آنرا در نماز بخوانند تا زبانشان بعربی باز گردد»شادروان«فرید وجدی». (در کتاب دربارهدلایل علمی بر روان بودن ترجمه‏ی قرآن به زبانهای بیگانه، ص 58)تأکید کرده است که«سلمان فارسی»به اجازه و دستور پیامبر چنین کرد(فرید وجدی به«البدایة و النهایة»ابن کثیر مراجعه داده است.کاش‏ میدانستم این کتاب از کیست؟در کتاب«البدایة و النهایه‏ی ابن کثیر چنین‏ سخنی نیافتم).«بزرگ بن شهریار»(در عجایب الهند،ص 2-3)یادآور شده است که دانشمندان هنر قرآن را برای تبلیغ دین،کمی پیش از 270 ه ترجمه کردند و شاید به زبان سندی یا«ملتانی»بود.«جاحظ»در کتاب البیان‏ و التبیین(ج 1 و ص 139)آورده است که«موسی بن سیار اسواری»مرده‏ به سال 155 هـ)تفسیر قرآن را به پارسی درس می‏داد.
ترجمه قرآنی که بدست دانشمندان ماوراء النهر،(به سال 345 هـ.) برای«شاه منصور نوح سامانی»انجام گرفته است و باین ترجمه کوتاه شده‏ای‏ از تفسیر طبری مرده بسال 3000 هـ.:افزوده شده است،به ما رسیده است‏ بدینگونه قرآن ترجمه شد و فشرده‏ای از آن به سه زبان پارسی،ترکی‏ خاوری و ترکی باختر درآمد.
همه‏ی این منتها به ما رسیده است و سپاس خداوند را که دستنویسهایی‏ در دسترس مسلمانان است.در میان نامسلمانان،شاید نخستین آنان سریانیان‏ بودند.کتابی جدلی بما رسیده است که در آن ترجمه‏ی آیات قرآن،بزبان‏ سریانی است و بر برگی نوشته شده است و در کتابخانه‏ی منچستر موجود است‏ استاد«منگانا A.Mingana تأکید کرده است که از آن«بار صلیبی»، معاصر حجاج بن یوسف یعنی در یک سوم سده‏ی نخست هجری،می‏باشد؛آنگاه‏ اروپائیان،در اسپانیا،بدان گرایش پیدا کردند و«روبرتوس کیتیننسیس» انگلیسی آن را در 114301141 یا 536-538 هـ.به لاتین ترجمه کرد سپس همواره مسلمانان و نامسلمانان آنرا بدیگر زبانهای جهان ترجمه کرده‏اند.
من در 1364(1945 هـ.)کتابی به نام«قرآن به هر زبان»منتشر ساختم که دو مسأله را دربرداشت:فهرست ترجمه‏های قرآن به هر زبانی که‏ آگاه شدم،خواه کامل و خواه جزیی،و نیز نمونه‏هایی از سوره‏ی فاتحه در همه‏ی این زبانها،آنگاه آن را دوباره در 1365 و 1366 هـ.دوبار به چاپ رساندم. در نخستین چاپ به ترجمه‏هایی در 23 زبان آگاه شدم و در دومین چاپ به‏ 43 و در سومین به 67 زبان از زبانهای دنیا.
اگر چهارمین چاپ برایم فراهم آید،ترجمه‏ی قرآن بیش از 100 زبان نزد من هست.ترجمه‏های ترکی به خط«اویغوری»،عربی و لاتینی‏ وجود دارد.ترکهای روسیه زبان خود را به خط روسی می‏نویسند؛ولی گمان‏ نمی‏کنم بتوانند،در شهرهای کمونیستی،قرآن را ترجمه کنند.در دیگر زبانهای اروپایی،ترجمه‏هایی بخط عربی در زبان«هسبانی»(که آن را خمیاد و می‏نامند)،لیتوانی و یوگسلاوی،تا آنجا که من می‏دانم،هست.من افتخار ترجمه‏ی قرآن را در 1959،بزبان فرانسه،پیدا کردم ولی چاپ نخست‏ سال(15 هزار نسخه)و در کمتر از یکسال نایاب شد.به هنگام نگارش این‏ گفتار،سومین چاپ را آماده دیدم.در این ترجمه دیباچه‏ای پیرامون تاریخ‏ فراهم آمدن قرآن و نگهداری آن،سده به سده و فهرست ترجمه‏های قرآن، به زبانهای اروپائی،گنجانده شده است.در اینجا فشرده‏ای از آنرا در جدول‏ زیرین می‏آوریم:

پی نوشت ها:

(*)مجلهء«فکر و فن»العام الاول،العدد الثانی،هامبورگ 1963.
1-آراگونی‏[منطقه‏ای در اسپانیا]1
2-سوئدی 6
3-آفریکانی(لهجه‏ای ولندیزی)به خط عربی 2
به خط لاتینی 4
4-آلبانی 2
5-خمیادو(یا اسپانیایی به خط عربی)35
6-آلمانی 42
7-انگلیسی 57
8-اوکراتی؟؟؟؟؟
9-اسپرانتو 1
10-پرتغالی 4
11-بلغاری 2
12-بوشناق(یوگسلاوی)به خط عربی 2
بخط روسی 2
«لاتینی 9
13-بولونی به خط عربی 1
14-بوهیمی(از چکسلواکی)3
15-ترکی به خط لاتینی 23
»ایغوری قدیم(قطعه‏ها)3
»عربی(در فهرست دکتر فاحدیشار اوغلو)60
16-دانمارکی 3
17-روسی 11
18-رومانی 1
19-ایتالیایی 11
20-فرانسوی 33
21-فنلاندی 1
22-لاتینی 42
23-مجارستانی(هنگری)6
24-نروژی 7
25-ولندیزی 7
26-اسپانیایی به خط لاتینی 18
27-یونانی 3



 
جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نخستين ترجمه‌هاي قرآن به فرانسه1

ياسين خوشحال *
چكيده: قرآن مجيد از سال 1647م.، که نخستين چاپ ترجمه "دوري يه" منتشر شد، تا سال 1999م. بيست و چهار بار به زبان فرانسه در آمده است .مقاله حاضر ضمن نقد و بررسي نخستين ترجمه‌هاي قرآن کريم، نگاهي اجمالي به روند ترجمه قرآن به فرانسه در طول مدت چهار قرن انداخته و سپس راهکار مناسب براي ارائه يک ترجمه خوب از قرآن را پيشنهاد کرده است
مقدمه:

جمع آوري و تنظيم يادداشتهاي پراكندة چند فصل از درس تاريخچه ترجمه به فرانسه كه توسط نويسنده در سالهاي اخير در دانشگاهها ارائه مي‌شود، خمير مايه اصلي مقاله حاضر است كه به درخواست سردبير محترم با توجه به موضوع شماره حاضر، براي اين شماره تنظيم شده است. اميد است مورد توجه و استفاده خوانندگان محترم نشريه انديشه صادق قرار گيرد.
ترجمه كتاب‌ها و مقاله‌ها يكي از ابزارهاي مفيد براي بالابردن سطح يك زبان در زمينه‌هاي علمي، فرهنگي، اجتماعي، و غيره است. امروزه ترجمه در ميان جوامع مختلف به منظور رفع نياز و ايجاد ارتباط، يك ضرورت است و كسي آن را انكار نمي كند، زيرا عامل پيشرفت ملتها شده و قوه تفكر و تخيل را بازتر و پهنه فرهنگ و زبان را گسترده‌تر مي‌كند.
ترجمه در پاسخ به نياز فرهنگ و زبان خودي است كه طي قرون متمادي صاحبان يك فرهنگ، تشنه مطالب و موضوعات ديگر فرهنگ‌ها و زبان‌ها بوده‌اند. بدين لحاظ ترجمه از باسابقه‌ترين عوامل ارتباطي ميان انسان‌ها بوده كه با ايما و اشاره به منظور تفهيم ناهمزبان شروع و امروز متحول وبه صورت كنوني درآمده است.
ترجمه پل ارتباطي دو فرهنگ و دو زبان مختلف و متفاوت است . اين پل را نبايد به اين دليل كه شايد دشمني از آن عبور كند، ويران كرد بلكه بايد آن را استحكام بخشيد.تاثير ترجمه خوب به اندازه تاليف و نگارش خوب است . ترجمه خوب نقش مهمي در تحول و تطور فرهنگ انسانها ايفا مي‌كند مخصوصا ترجمه متون مذهبي و مقدس از علاوه بر شرايط عام ترجمه، ويژگي‌هاي مهم ديگري را مترجم خود طلب مي‌كند .

ترجمه و مترجم

ترجمه، عبارت است از برگرداندن متني از زباني به زبان ديگر با رعايت مفهوم و محتواي آن متن . ترجمه، بايد منعكس كننده مفهوم و محتواي زبان مبدا با رعايت آرايش‌هاي لفظي و خالي از هر گونه حشو و زوائد، در زبان مقصد باشد. بنابراين براي برگرداندن متني به زبان ديگر، دو عنصر، لازم و ضروري است . نخست عنصر ادب و دوم مايه هنر . با عنصر ادب مفهوم ومحتواي زبان مبدا به زبان مقصد وارد مي‌شود و با مايه هنر قالب زبان مقصد براي گنجاندن محتواي زبان مبدا در آن اندازه گيري مي‌شود وسپس به کمک آرايش‌هاي لفظي، ترجمه متناسب با متن صورت مي‌گيرد. اينجاست كه مترجم بايد هنرمندانه قالب ترجمه‌اش را همگون و همانند قالب متن و به اندازه آن درآورد و از افزودن هر آنچه كه زائد بر قالب متن است بپرهيزد و توضيح و تفسير را با متن در نياميزد كه در اين صورت از مرز قانون ترجمه بيرون مي رود. زيرا ترجمه و تفسير و توضيح هر كدام مرز ويژة خود را دارند . مثلا مطالبي كه يك عرب آشنا به فنون ادب از يك آية قرآن بدون تفسير آن مي‌فهمد درست به اندازه يك فارسي زبان آشنا به فنون ادب فارسي است كه از ترجمه همان آيه بدون تفسير آن خواهد فهميد. بنابراين اگر تفسير و توضيحي براي متن لازم و ضروري شود، همان تفسير و توضيح هم براي ترجمه همان متن صادق است. پس نبايد ترجمه يك متن با تفسير و توضيح آن مخلوط شود كه در اين صورت، چنين ترجمه‌اي هيچ گونه ساختار هنري نخواهد داشت .هنر مترجم اين است كه تمام ساختار متن را بي هيچ توضيحي در ترجمه‌اش بگنجاند به طوري كه حجم ترجمه بيش از حجم متن اصلي نباشد .البته عناصري مانند توانايي متفاوت زبان‌ها در انتقال مفاهيم و زيبائي‌هاي ادبي و همچنين تفاوت فرهنگ‌ها، براي مترجمي كه بسيار توانمند و كامل و از هر نظر همسان و برابر با مولف است، مي‌توانند مشكل آفرين باشند حال چه رسد به ترجمه كلام خالق كه خالقي ديگر در زبان مقصد لازم است .

آيا ترجمه قرآن كريم جايز است؟

از همان آغاز، كه اسلام مورد پذيرش مسلمانان غير عرب واقع گرديد، بحث ترجمه قرآن كريم مطرح شد. و اين بحث بين عالمان و دانشمندان اسلامي مخالفان و طرفداراني پيدا كرد. گروهي از عالمان ديني مخالف ترجمه قرآن و گروهي ديگر نيز موافق بودند. بعضي، حكم به تحريم ترجمه قرآن كريم دادند و آن را نوعي فتنه‌انگيزي در دين دانسته‌اند. در مقابل، گروهي ديگر از عالمان ترجمه قرآن را جايز دانستند و نياز شديد مسلمانان غير عرب يكي از مهمترين عوامل رواج قرآن شد. ولكن دلايل مخالفين ترجمه قرآن را مي‌توان اينگونه برشمرد:
1- قرآن اثري شامل: نظم و معناست كه وقتي ترجمه شود، نظم و بخشي از مفاهيم بي‌كران آن از بين خواهد رفت.
2- زبان قرآن، رمز وحدت مسلمين است. و ترجمه آن براي وحدت ميهن اسلامي زيان بخش است.
3- قرآن، داراي جهاتي مانند اعجاز، استنباط، ضرب‌المثلها و غيره است كه غير قابل ترجمه هستند.
4- ترجمه قرآن در واقع، فهم مترجم از قرآن است نه تمام معني قرآن. لذا قرآن نيست.
اما دلايل موافقين ترجمه قرآن چنين است:
1- ترجمه سوره حمد توسط سلمان براي ايرانيان و ترجمه سوره مريم براي پادشاه حبشه و ترجمه نامه‌هاي پيامبر كه حاوي آيات قرآن در زمان پيامبر (صلي الله عليهو آله وسلم) انجام پذيرفت و عدم مخالفت آن حضرت با هيچ كدام از آنها.
2- فتواي ابوحنيفه، امام حنيفيان و بسياري از علماء و فقها، همچنين حضرت آيت ا... بروجردي و آيت ا... خوئي بر مجاز بودن ترجمه قرآن3.
3- دعوت اسلام، مخصوص عربها نبوده، بلكه اسلام دين جهاني است و بايد آن را با ترجمه براي جهانيان تبليغ كرد چرا كه چاپ و نشر قرآن عربي براي ملتي كه كلمه عربي نمي‌دانند چه فايده‌اي دارد.
4- در برابر آن همه ترجمه‌هاي مغلوط و مغرضانه‌اي كه براي قرآن توسط يهود و نصاري و غيره شده است، بايد ترجمه‌هايي صحيح و مورد اعتماد ارائه شود همچنانكه ترجمه غير مغرضانه و نه چندان عالي آندر "دوري يه"4 چنان تأثيري بر نويسندة نامدار فرانسوي،ولتر گذاشت كه او بجاي دشمني با مسلمانان شيفته اسلام شد.

تاريخ ترجمه قرآن در غرب

تاريخ ترجمه قرآن در فرانسه، مانند ديگر كشورهاي اروپايي، تابع تحولات اجتماعي و نيز مراحل مختلف پيدايش و گسترش شرق شناسي در اين كشورها بوده است از اين رو مي‌توان آن را به سه دورة‌ متمايز تقسيم كرد. نخستين آنها به اواسط قرن هفدهم باز مي‌گردد و در حدود يك قرن به درازا مي‌كشد. در اين دوره عامه مردم تحت تأثير تبليغات مغرضانه كشيشان، قرآن را مجموعه‌اي از روايات و داستانهاي كودكانه مي‌دانستند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مردي مصروع مي‌پنداشتند كه در آغاز، كاردينالي اهل روم بود ولي چون كاردينالهاي ديگر او را به مقام پاپي بر نگزيده بودند از مسيحيت روي مي‌گرداند و ديني بدعت آميز پديد مي‌آورد. اين طرز تفكر تا اواسط قرن هيجدهم ادامه داشت، سپس نسبت به موازات پيشرفت فرانسويان در شناخت بهتر اسلام كم كم تحول يافت و به ترجمه‌اي نوين از قرآن انجاميد. دوره دوم از هنگامي آغاز مي‌شود كه از يك سو رفت و آمد ميان شرق و غرب با سهولت بيشتري انجام مي‌پذيرد و تماس‌ها‌ آسان تر مي‌گردد، و از سوي ديگر فرانسويان مراكزي براي تدريس زبانهاي اسلامي و ترجمه متون مختلف ادبي و فلسفي و مذهبي مسلمانان داير مي‌كنند و از اين رهگذر، ترجمه قرآن نيز از دقت بيشتري برخوردار مي‌شود. دوره سوم با طلوع قرن بيستم آغاز مي‌شود و برخي از مسلمانان دوشادوش خاورشناسان، خود به ترجمه قرآن همت مي‌گمارند و در شناساندن قرآن به فرانسويان، نقشي فعال بر عهده مي‌گيرند. ما در اينجا ترجمه‌هايي را كه در اين سه دوره انجام شده معرفي خواهيم كرد و بعضي از آنها را نقد مي‌كنيم. نخستين ترجمه قرآن به زبان فرانسه متعلق به دوراني بود كه بيشتر افسانه‌هاي ضد اسلامي در ميان مسيحيان رايج بود و از ترجمه لاتيني قرآن سرچشمه مي‌گرفت و اين ترجمه‌ها به دليل اينكه توسط كشيشاني كه مأمور به رد آنچه كه ترجمه مي‌كنند، بودند ترجمه مي‌شد، چندان با متن قرآن منطبق نبود. "پي ير دو كلوني" سرپرست صومعه‌اي در شرق فرانسه جزو نخستين كساني بود كه به اين كار اقدام كرد. وي در سال 1141م، شخصي به نام "پي ير دو تولد" را به كار ترجمه قرآن گماشت و چند تن از كشيشان مقيم اسپانيا از جمله "روبر دو كتون" را به خدمت گرفت تا ترجمه "پي ير دو تولد" را به زبان لاتيني فصيح بازنويسي كنند و آنان نيز، ضمن لفاظي و عبارت‌پردازي بسيار، چنين كردند8. نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتيني بدين گونه انجام شد آنگاه "پي ير دو كلوني"، كه به ياري متن لاتيني بر محتواي قرآن دست يافته بود، خود مقدمه‌اي بر آن نوشت وبا وجود تكذيب برخي از افسانه‌هاي كودكانه‌اي كه متعصبان مسيحي از دير باز درباره پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان رواج داده بودند، اما در رد قرآن كوشيد ولي چون خود عربي نمي‌دانست دچار لغزشهاي بسيار شد9. تا اين تاريخ، تنها كشيشان و مبلغان مذهبي بودند كه به ترجمه قرآن آن هم از روي متن لاتيني مي‌پرداختند و تبعاً اهدافي كه در اين كار داشتند آنان را از رعايت امانت، باز مي‌داشت.
مدتي نزديك به چهار قرن ترجمه "كتون" و "تولد" تنها مأخذ فرانسويان درباره قرآن بود. اين ترجمه در سال 1547م توسط "آندره آريوابنه"10 به زبان ايتاليايي و در سال 1616م توسط "شوتيگر"11 به زبان آلماني و در سال 1641م به زبان هلندي ترجمه شد12.

نخسنين ترجمه قرآن مجيد به فرانسه :

در سال 1647م "آندر دوري يه" قرآن را مستقيماً از روي متن عربي به زبان فرانسه در آورد13 و فرانسويان را بيش از پيش با اصول عقايد مسلمانان آشنا كرد وي در سال 1580م در شهر "مارسيني"14 واقع در شرق فرانسه به دنيا آمده بود . تحصيلات مقدماتي را در كشور خود به پايان رساند و سپس عازم تركيه عثماني شد در آن جا زبانهاي تركي، عربي و فارسي را آموخت. آن گاه به عنوان كنسول فرانسه عازم مصر شد. نخستين ترجمه فرانسوي گلستان سعدي كه در سال 1634م انتشار يافت15 نيز از اوست. "دوري يه" با چنين سابقه و بضاعتي در حدود سال 1640م به ترجمه قرآن همت گماشت و اينك نخستين بار بود كه كتاب ديني مسلمانان مستقيما از روي متن عربي به يكي از زبانهاي زنده اروپايي كه همه مردم بدان سخن مي‌گفتند و نه تنها به زبان مردة لاتيني كه فقط كشيشان آن را مي‌دانستند،ترجمه مي‌شد.مترجم آن هم بر خلاف آنچه تا آن تاريخ متداول بود، مردي اهل سياست بود نه كشيشي متعصب . از اين‌رو مورد استقبال بسيار قرار گرفت و در سال 1649م يعني دو سال پس از انتشار، تجديد چاپ شد و در همان سال به زبان انگليسي سپس به زبانهاي هلندي، آلماني و روسي در آمد. و از تاريخ انتشار تا سال 1785م بيست و چهار مرتبه به چاپ رسيد و چنين موفقيتي تا آن دوره براي يك كتاب مذهبي متعلق به غير مسيحيان سابقه نداشت. با اين همه "دوري يه" نتوانست و نمي توانست خود را به كلي از قيد اوهام پيشين برهاند . از اين رو، در مقدمه كوتاهي كه بر ترجمه خود افزوده، پيامبراسلام را تكذيب و مسلمانان را تحقير كرده است . اما بايد توجه داشت نيمه اول قرن هفدهم دورة اوج گيري احساسات مذهبي كاتوليك‌ها بود. بازرسان سازمان تفتيش عقايد مذهب، مسلمانان و يهوديان را به اتهام كفر، و گاه همكيشان خود را به اتهام الحاد در تلهاي آتش مي‌سوزاندند و خاكسترشان را بر باد مي‌دادند.16 لذا اگر "دوري يه" هم نمي خواست به تعصبات مذهبي دامن زند، ناگزير بود به محافظه كاري‌هايي تن دهد و شايد مقدمه كوتاه يك و نيم صفحه‌اي او نيز بهانه‌اي براي گرفتن اجازه چاپ و نشر اثرش مي‌بود. چرا كه او پس از مقدمه بلافاصله به شرح عقايد مذهبي مسلمانان مي‌پردازد و در اين كار به هيچ روي از گفتن حقيقت دريغ نمي ورزد. "دوري يه" ترجمه قرآن را از سوره فاتحه آغاز مي‌كند و با سوره ناس به پايان مي‌رساند و اين كاري بزرگ و بي‌سابقه بود و مترجم نمونه‌اي پيش رو نداشت تا از آن بهره‌مند شود. امروزه پس از گذشت نزديك به چهارصد سال و با وجود بيست و هشت ترجمه كامل و بيش از دويست ترجمه جزيي و ناتمام از قرآن به زبان فرانسه و با آن همه پژوهش‌هايي كه درباره بلاغت و محتوا و الفاظ قرآن انجام شده، ترجمه آن به هر زباني كه باشد از جمله به زبان فرانسه كاري است بس دشوار و شايد ناممكن.
هرگاه جو حاكم بر جامعه فرانسه و روحية مذهبي مردم آن دوره و تهديد و فشار كشيشان فرانسوي جهت به انحصار در آوردن مسائل مذهبي و ممانعت از آگاهي مردم در مورد اصول اديان ديگر، را در نظر بگيريم آن گاه به اهميت كاري كه "دوري يه" براي نخستين بار انجام داده است بيشتر پي خواهيم برد.
با اين همه، ترجمه "دوري يه" نيز مانند هر كار ديگري كه براي نخستين بار انجام مي‌شود، داراي ضعف‌‌هايي است كه مي‌توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد: فني و محتوايي. از لحاظ فني كتاب فاقد فهرست و شماره‌گذاري و ترتيب آيات است و هر يك از سوره‌ها داستان‌وار و همچون حكايتي ترجمه شده است، به گونه‌اي كه باز يافتن آيه‌اي معين در مجموع 648 صفحه كتاب حوصله و دقت بسياري مي‌خواهد. از سوي ديگر نام‌هايي كه "دوري يه" براي سوره‌ها برگزيده، با همه كوششي كه در مراجعه به تفاسير علماي اسلامي انجام داده، يا نامناسب است يا مهجور. مثلاً سوره "ماعون" را به سوره La loy يعني دين و قانون شرع در متون كهن و سوره "همزه" را Persecution يعني شكنجه ترجمه كرده است. همين گونه است در مورد سوره‌هاي "كوثر" ، "والعاديات" ، "تكاثر" ، "والضحي" ، "نصر" و بسياري از سوره‌هاي ديگر كه به ترتيب آنها را Affluence، Les chevaux ، Abondance ،Soleil leve ، و Protection ناميده است كه با اكثر ترجمه‌هاي دقيق تر معاصر يكسان نيست. البته برخي از اين ناهماهنگي‌ها را مي‌توان به اختلاف واژگان متداول در قرن 16 با واژگان زبان فرانسه معاصر مربوط دانست ولي برخي ديگر بدون ترديد از اشتباه "دوري يه" از معادل‌يابي برخواسته است. نكته ديگر در ترجمه "دوري يه" عدم توجه او به وجوه و زمان‌هاي افعال در زبان عربي است، و اين مشكلي است كه حتي برخي از مترجمان معاصر نيز نتوانستند خود را از قيد آن برهانند. زيرا برايشان دشوار بوده كه بيست و يك زمان مختلف زبان فرانسه را در معدودي زمان متداول در زبان عربي بگنجانند و مترجم در برگرداندن افعال در مي‌ماند و تنها ظاهر لفظي آنها را در نظر مي‌گيرند. به عنوان مثال آيه (تبت يدا ابي لهب و تب) را اينگونه معني مي‌كند: "ابولهب دستهاي خود را از دست داده و خداوند او را به كيفر رسانده است". "دوري يه" توجه نداشته است كه فعل تبت در نخستين آيه سوره، هر چند بصورت ماضي ساده آمده ولي در مقام نفرين بكار رفته است و اين اشتباه او، خود موجب اشتباهات ديگر شده است كه مفاد آيه مباركه فوق چنين است: (بريده باد دستهاي ابولهب! و مرگ بر او باد!) البته در برابر اين نقاط ضعف، نقاط قوتي نيز هست. كمتر پيش مي‌آيد كه "دوري يه" در بازگرداندن آيات شريفه دست‌خوش توجيهات و تفسيرهاي متداول در ميان كشيشان آن دوره شده باشد. بدينگونه ترجمه "دوري يه" اگر چه ضعف فراوان داشت و گاه تحت تأثير پيش داوريهاي آن دوره قرار مي‌گرفت اما در شناساندن متن اصلي قرآن به معاصران خود بسيار موثر بود و تا سال 1734م، پيش از انتشار ترجمه انگليسي جرج سيل17 يكي از مآخذ معتبر و مستند اروپايي درباره اسلام و مسلمانان به شمار مي‌رفت.

دومين ترجمه قرآن كريم به فرانسه

پس از رنسانس، گشوده شدن راههاي دريايي و عزيمت گروهي از جهانگردان به كشورهاي دور دست، نياز به دانستن را در قشر روشنفكر فرانسه زنده كرد و آموخته‌ها و تعاليم گذشته را به چاه ترديد انداخت. به زودي عصر روشنگري فرا رسيد و گروهي از نويسندگان و پيروان مكتب عقل گرايي دكارت به كاوش در تاريخ اسلام پرداختند و دريافتند كه آنچه مبلغان مسيحي در باره مسلمانان گفته و رواج داده بودند، دروغي بيش نبوده است، اين دسته از نويسندگان به گونه‌اي توحيد، كه آن را "دين فطري" مي‌ناميدند، معتقد بودند. پيشرو آنان ولتر بود كه، نخست، تحت تاثير آموخته‌هاي دوران كودكي و تبليغات مغرضانه كشيشان، با مسلمانان از در دشمني درآمده بود، سپس به تاريخ اسلام روي آورد . آن گاه دريافت كه كشيشان مردم را گول مي‌زدند و محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) هرگز مصروع نبود و كتابش را نيز نمي توان افسانه ناميد و يا مجموعه‌اي از داستانهاي كودكانه دانست.
در چنين فضايي بود كه دومين ترجمه قرآن به زبان فرانسه، توسط" ساواري " در دوجلد منتشر شد.18 "كلود اتي ين ساواري" در دوم اكتبر 1749م در شهر ويتره، (Vitre)واقع در شمال غربي فرانسه، به دنيا آمد. تحصيلات اوليه را در زادگاه خود به پايان برد. در فراگيري زبان خارجي استعداد فراوان داشت . در سال 1776 به مصر سفر كرد و اين سفر تا سال 1781م به طول انجاميد . در آن جا بود كه، بنابر آنچه خود مي‌گويد19، به ترجمه قرآن زير نظر مسلمانان پرداخت . ترجمه او در سال 1783م منتشر شد و خود وي نيز پنج سال بعد،چهارم فوريه 1788م در گذشت.
ساواري به غير از قرآن آثار ديگري را نيزبه شرح ذيل ترجمه كرد:
1-نامه‌هايي در باره مصر20
2- نامه‌هايي در باره يونان21
3- داستان دلدادگي انيس الوحود و وردي22
4- دستور زبان عربي عاميانه و ادبي23.
"ساواري" در افكار و عقايد پيرو ولتر بود و به "دين فطري" اعتقاد داشت و جزو خداشناسان (deiste) قرن هيجدهم به شمار مي‌رفت. از اين رو در آغاز پيش‌گفتاري كه بر ترجمه خود افزوده است، اخلاقيات قرآن را منطبق بر آيين فطري مي‌داند و در باره پيامبر اسلام چنين مي‌گويد :
"محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) به ياري نبوغ بي همانند خود اعراب را از بت پرستي رهايي بخشيد و براي آنان قوانيني جديد و آييني نوين آورد"24.
"ساواري" از ترجمه‌هاي پيشين قرآن نيز ياد مي‌كند و ترجمه "دوري يه" را خسته كننده و ملا ل‌آور مي‌يابد و علت آن را هم شيوه كار او مي‌جويد، زيرا "دوري يه" نتوانسته از سبك قرآن كه پر احساس و هيجان انگيز است پيروي كند . در نتيجه ترجمه‌اش فاقد فصاحت و شيوايي خاص متون برجسته عربي است. و از نقص ديگر آن مي‌گويد كه او آيات مختلف را به هم پيوسته و قرآن را مجموعه‌اي داستان وار فراهم آورده است، شيوه‌اي كه "ساواري" سخت به آن اعتراض مي‌كند . وي خود كوشيد كه تعاليم قرآن را با رعايت ايجاز و فصاحت عبارات عربي به فرانسه برگرداند، چندان كه هر جا متن اصلي مبهم و رمز آميز بوده، او هم اين ابهام را در متن فرانسه رعايت كرده و در پي تفسير و توجيه بر نيامده است. البته براي درك بهتر مطالب، هر جا لازم دانسته، در حاشيه توضيحي بر متن افزوده است . با اين همه، اعتراف مي‌كند كه اگر بر اثر اقامتي طولاني در مصر اين امكان را نيافته بود كه به وسيله خود مسلمانان با مباني اسلام و مفاهيم قرآن آشنا شود، هرگز ياراي آن را نداشت كه به ترجمة متني چنين دشوار و شيوا دست پيدا كند "ساواري" بر خلاف غربياني كه از اسلام دين وحشتناك ساخته بودند، به دور از تعصبات مسلمانان كوشيد پيامبر اسلام را چنان كه در واقع بوده است، بنماياند. بدين منظور در مقدمه‌اي مفصل به شرح زندگي آن حضرت، براساس "منابع معتبر " مي‌پردازد.
علاوه بر منابع اسلامي، بايد ترجمه لاتيني "ماراچي "25 و مقدمه مفصل آن را نيز افزود كه در واقع مأخذ اصلي او به شمار مي‌رود، هر چند ساواري بيشتر اوقات از او با انتقاد ياد مي‌كند، زيرا "اين كشيش دانشمند، چهل سال از عمر خود را صرف ترجمه و رد قرآن كرد و عاقبت نتوانست ترجمه‌اي روان و شيوا ارائه دهد."26.
"ساواري" علاوه بر منابع و تفسيرهاي معتبر آن روز از مسلمانان نيز كمك مي‌گرفت و باتوجه به آنچه گفته شد، مي‌توان به كيفيت ترجمه ساواري بهتر پي برد. ترجمه او روان و شيوا است و بيشتر بايد آن را ترجمه معاني قرآن ناميد و نسبت به ترجمه‌هاي پيشين قوي است. البته از فردي كه پيرو ولتر و مكتب عقل گرايي دكارت است نبايد انتظار يك مسلمان عاشق اسلام و قرآن را داشت اما از امتيازات او همين بس كه وي خود را از اوهام قرون وسطايي رهانيده و داوري آزادانه در بارة اسلام، در حد معلومات و اطلاعات مردم آن روزگار كرده است.
معايب ترجمه "ساواري" همانند بسياري ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، برگرداندن زمان افعال عربي به زبان فرانسه است. به عنوان مثال در زبان فرانسه برگرداندن وجه التزامي در چهار زمان مستقل : مضارع، ماضي ساده، ماضي استمراري و ماضي مقدم صرف مي‌شود و وجوه تمايز آن بايد در متن ادبي رعايت شود. همچنين است وجه شرطي كه داراي مضارع، ماضي اول و ماضي دوم است. بنابر اين برگرداندن معدود زمانهاي زبان عربي به زبان فرانسه كار دشواري است. اين دشواري زماني محسوس تر مي‌شود كه مثلا ماضي ساده در مقام دعا و نفرين و يا براي بيان فعلي كه وقوع آن در آينده حتمي است، به كار مي‌رود. مانند سوره "المسد" كه "ساواري" نيز به پيروي از "دوري يه" همان اشتباه را مرتكب شده و آن را اينگونه ترجمه مي‌كند:
1- قدرت ابولهب به سستي گراييد و او نابود شد.
2- ثروت بي پايانش او را به چه كار آمد؟
3- به لهيب دوزخ گرفتار خواهد شد .
4- همسرش به او خواهد پيوست، در حالي كه هيزم بر دوش مي‌كشد.
5- و طنابي از ليف خرما بر گردن دارد.27
چنان كه ملاحظه مي‌شود، در ترجمه فرانسه، زمان افعال متن عربي به كلي در هم ريخته و فعل ماضي "تبت" كه در مقام نفرين به كار رفته، ماضي سادة اخباري فرض و به همان صورت ترجمه شده است .
آشفتگي در ترجمه و اشتباه در درك زمان افعال متن عربي در ترجمه بسياري از آيات ديگر نيز به چشم مي‌خورد.28 ايراد ديگري كه به او وارد است عدم رعايت يكساني در ترجمه كلمات و عبارات مشابه با معاني مشابه است، به عنوان مثال كلمه جليله "الله" را گاهي Dieu و گاهي Le Seigneur و Le Tout-Puissant و Le Tres-Haut ترجمه كرده است . ساواري همچنين وقتي كه براي يافتن معادل براي برخي از كلمات عربي دچار مشكل مي‌شده، به لفاظي پرداخته است. چنان كه كلمه "انفاق"را به (در آغوش ناداران سرازيز كردن )Verser dans le sein des pauvres و يا "غيب " را به ( حقايق متعالي ) Verites sublimes ترجمه كرده است. اما امتياز ترجمه "ساواري" در موضع گيري‌هاي او در برابر ترجمه‌هاي ضعيف و گاه مغرضانه پيشين است. چنانكه در موارد متعدد به نقد ترجمه "ماراچي" پرداخته است. شيوه ماراچي در ترجمه قرآن به اين شكل بود كه پس از ترجمه هر سوره، با استناد به برخي از آيات همان سوره در تكذيب قرآن و پيامبر اسلام مي‌كوشيد. در چنين مواردي است كه ساواري ضعف استدلالهاي او را آشكار مي‌سازد. به عنوان مثال "ماراچي" در رد آية 44 از سوره هود از قول مسلمانان نقل مي‌كند كه كشتي نوح 1200 ذراع ارتفاع و 600 ذراع عرض داشته است. سپس فرياد بر مي‌آورد كه ببينيد مسلمانان چه اندازه بي خردند. چگونه يك كشتي مي‌تواند 1200 ذراع ارتفاع و 600 ذراع عرض داشته باشد؟ ساواري، نخست عين عبارت مورد استناد او را نقل مي‌كند و سپس به ماراچي حمله مي‌برد كه طول را با ارتفاع اشتباه كرده و بر اساس اشتباه خود به تكذيب و تمسخر مسلمانان پرداخته و حال آن كه اين خود اوست كه بايد مورد تكذيب و تمسخر قرار گيرد.29 سپس "ساواري" اعلام مي‌دارد كه ضعف زبان عربي و عدم آشنايي "ماراچي" به زندگي در سرزمينهاي گرمسير باعث شده كه او اشكلاتي را به قرآن وارد كند، كه بسيار مضحك است.
موفقيت ترجمه "ساواري" به حدي بود كه ترجمه "دوري يه" را يكسره به فراموشي سپرد و نقدهايي را بر ترجمه "ماراچي" موجب شد و تا سال 1840م، در مدت 57 سال هشت مرتبه به چاپ رسيد.

سومين ترجمه قرآن مجيد به زبان فرانسه

اواخر قرن هيجدهم و اوليل قرن نوزدهم موسسات متعددي در فرانسه داير شد که در آنها به مطالعه و تحقيق در باره فرهنگ و زبان کشورهاي اسلامي پرداختند . يکي از آنها مدرسه زبانهاي شرقي بود که در سال 1795م کار خود را آغاز کرد و بسياري از کساني که بعدها به ترجمه قرآن پرداختند از دانش آموختگان همين مدرسه بودند.
به غير از مدرسه زبانهاي شرقي , انجمن آسيايي فرانسه نيز در سال 1822م تاسيس شد و از سال 1823م کوشش همه جانبه خود را در کار شرق شناسي آغاز کرد, پژوهشگران و نويسندگان را گرد هم جمع کرد و در روزنامه آسيايي30 نتيجه مطالعات اسلامي و ترجمه آثار برجسته ادبيات عرب و نقد و بررسي آنها را به طور مرتب منتشر مي کرد. چند سالن ادبي هم داير شد که در آنها در باره ادبيات عرب و شرقي گفت و گو مي کردند سالن "کووي يه" (Cuvier) و سالن "کلارک" (clark) از معروفترين آنها بودند.
به دنبال پيدايش اين نهضت , برخي از خاورشناسان که اغلب چندين زبان شرقي مي دانستند به ترجمه قرآن روي آوردند. "رنو" (Reinaud) و "گارسن دو تاسي" (Garcin de Tassy) قسمتهايي از قرآن را ترجمه کردند. اما هيچ يک از آنها موفقيتي به دست نياورد. تا آن که در سال 1840م ترجمه "کازيميرسکي" منتشر شد.
"البن دو کازيميرسکي بيبرشتاين"31، بيستم نوامبر سال 1808م در "کارشو" , شهرکي در لهستان به دنيا آمد. سپس به فرانسه مهاجرت کرد و در مدرسه زبانهاي شرقي به تحصيل پرداخت و به فارسي و عربي تسلط کامل يافت . در سال 1839م. به عنوان وابسته فرهنگي , همراه کنت دو سرسه, نخستين وزير مختار فرانسه به ايران آمد و با ادبيات ايراني از نزديک آشنا شد . او ديوان منوچهري داستان انيس و الجيس(برگرفته از هزارو يک شب) را ترجمه کرد و سه فرهنگ دو زبانه فرانسه به لهستاني , فرانسه به فارسي و فرانسه به عربي را نيز نوشت که سومين آن هنوز ارزش خود را حفظ کرده است.
با چنين سابقه و بضاعتي بود که کازيميرسکي يکي از روان ترين و شيواترين ترجمه‌هاي فرانسوي قرآن را پديد آورد. او چندان به زيبايي و رواني سبك خود اهميت مي داد که نمي توانست هميشه نسبت به متن قرآن وفادار بماند. ولي بايد توجه داشت که وي مسيحي بود و قرآن را تنها به عنوان کتابي فصيح و شيوا ترجمه مي کرد و طبيعي بود که به جزئيات مورد علاقه يک متخصص مسلمان عنايتي نکند و همه کوشش خود را در زيبايي متن ترجمه به کار برد همين زيبايي در سبک و چيره دستي در نويسندگي است که برخي از مترجمان بعدي را به تقليد و اقتباس از او برانگيخته و نيز موجب شده است که ترجمه‌اش از 1840م تا 1996م مجموعا 41 بار تجديد چاپ شود و اين موفقيت همچنان ادامه دارد.
يکي از نکاتي را که مي توان در ترجمه کازيميرسکي و در ترجمه برخي ديگر از خاورشناسان مورد انتقاد قرار داد برگرداندن کلمه رسول به apotre است و اين تسامحي است آشکارا که شايد از اعتقادات مذهبي او سرچشمه گرفته باشد. در فرهنگهاي معتبر مانند Le Robert و Littre کلمه aporte به معني "حواري" آمده است نه رسول خدا. Littre چنين مي گويد : " aporte نامي است که بر دوازده تن از پيروان عيسي مسيح (ع) که از سوي او مامور تبليغ انجيل شده بودند نهاده شده است".32
همين عبارت با اندکي اختلاف در فرهنگهاي ديگر نيز آمده است . اما بعدها، مخصوصا توسط مترجمان مسلمان قرآن که عمق فرهنگ اسلامي را بهتر درک مي کردند معادلهايي مانند envoye يا messager به کار بردند. شايد اختلاف از آنجا ناشي مي شد که مسيحيان عيسي بن مريم (عليه السلام) را پسر خدا مي دانستند و طبيعي بود که از ديدگاه آنان حواريان عيسي فرستادگان او باشند . اما چنين تعبيري در مورد پيامبر اسلام با روح تعاليم اسلامي مغاير است.

آغاز نقش مسلمانان در ترجمه قرآن به فرانسه

تا اين تاريخ، مسلمانان نقشي در ترجمه قرآن به فرانسه نداشتند و اين فرانسويان بودند که گاه با هدف شناخت بهتر اسلام و گاه با اهداف استعماري قرآن را به فرانسه ترجمه مي کردند .
بيست ويک سال پس از ترجمه کازيميرسکي يعني در سال 1861م ترجمه جديدي از قرآن در ليسبن پايتخت پرتقال منتشر شد که نامهاي "فاطمه ـ زيد" بر آن نقش بسته بود33 و ترکيبي از ترجمه و اخبار و احاديث با هم بود و از آنجا که اخبار موثق و ناموثق را چنان با مضامين قرآني در آميخته بود که بازشناختن آنها دشوار بود لذا اعتبار لازم را پيدا نكرد و مورد استقبال نيز واقع نشد. با اين وجود ترجمه کازيميرسکي تنها ترجمه موثق باقي ماند .
در سال 1929م ادوارد مونته،رئيس دانشکده الهيات دانشگاه ژنو، ترجمه نويني از قرآن مجيد در ژنو و پاريس منتشر کرد34 که از لحاظ انطباق با متن عربي بر ترجمه‌هاي پيشين برتري داشت و نخستين کوشش براي ترجمه دقيق قرآن بود. ترجمه "ادوارد مونته" از لحاظ پيروي از متن عربي قرآن گامي به پيش بود ولي متاثر از اعتقادات مذهبي او بود و چون فصاحت و شيوه بيان آن در سطح ترجمه "کازيميرسکي" نبود نتوانست جانشين آن شود.
از اوايل قرن بيستم، مسلماناني که زبان فرانسه را خوب مي دانستند و به قرآن و عقايد اسلامي نيز مسلط بودند وارد ميدان شدند وليکن اين ترجمه‌ها اگر از لحاظ شيوايي و رواني بيان، هم سطح ترجمه‌هاي فرانسويان نبود وليکن از لحاظ درک محتواي قرآن بر آنها فضيلت داشت .
احمد لائيمش و بن داوود که از اهالي الجزاير بودند ترجمه خود را در سال 1931م در شهر اوران (وهران) به چاپ رساندند35.
در سال 1946م احمد تيجاني با همکاري اکتاوپل ترجمه جديدي ارائه داد36 . احمد تيجاني وابسته به مکتب تيجانيه بود که در غرب آفريقا رواج بسيار دارد که گونه‌اي از تصوف با اعتقاد راسخ به رمزآميز بودن اعداد و وجود خواصي براي هر يک از آنها است. همکارش نيز متخصص در فقه مالکي رايج در مراکش بود. آنها کتابهاي متعددي در اين زمينه نوشتند. ترجمه مشترک آنها که شايد هفتمين ترجمه قرآن بود، کار ترجمه قرآن را به تدريج براي آيندگان آسان تر مي کرد و مترجمان جديد مي توانستند از حاصل زحمات پيشين استفاده کنند.
در سالهاي 1949 و 1951 ترجمه‌اي به زبان فرانسه منتشر شد که خود مکتبي در اين زمينه بوجود آورد و آن ترجمه "رژيس بلاشر"37، استاد عربي دانشگاه سُربن بود که برخي او را يکي از بزرگترين اسلام شناسان فرانسوي در قرن بيستم مي دانند.ترجمه بلاشر از قرآن داراي نوآوريهايي است . او سوره‌هاي قرآن را به ترتيب نزول آيات تنظيم و ترجمه کرد و به مسائل زبان شناختي و فقه اللغه توجه خاص کرد.
"امور غديره" ظاهرا به عنوان دانشيار در دانشگاه ليون عربي تديس مي کرد،در سال 1956 به اقتباس از بلاشر، ترجمه‌اي ديگر از قرآن ارائه کرد .
در سال 1959 ،"محمد حميدالله" از مسلمانان هندي الاصل مقيم پاريس ترجمه جديدي از قرآن بر اساس تفسير‌هاي معتبر اسلامي و نه تحقيقات خاورشناسان، ارائه کرد و اين ترجمه مورد استقبال مسلمانان قرار گرفت و نقص بزرگ آن ضعف در زبان فرانسه بود.
در سال 1967 خانم "دونيز ماسون"38 به پيروي از بلاشر وليکن به سبک روان تر و شيواتر از او ترجمه‌اي از قرآن منتشر کرد که سه بار تجديد چاپ شد و در سال 1980 تاييد دانشگاه الازهر را نيز بدست آورد.
چند سال پس از انتشار ترجمه حميدالله و شايد همزمان با ترجمه خانم "ماسون"، مسلمان ديگري به نام احمد بوديب که شاعر و نويسنده الجزايري بود قرآن را باحواشي و توضيحات بسيار به فرانسه برگرداند.39 مقدمه مفصلي نيز که آکنده از روايات عجيب و غريب و با زبان فرانسه عجيب تر رايج در قبايل کابيل که داراي غلطهاي املايي و انشايي بسيار است، به آن افزوده است.
در سال 1972 "حمزه بوبکر" ـ رئيس امام جماعت مسجد مسلمانان در پاريس ـ 40 ترجمه‌اي ارائه کرد که از روايات غير موثق و مخدوش احتراز کرده و توضيحات وحواشي آن سودمند است و شيوه نگارش آن روان و شيرين است هر چند که در چاپ اول غلطهاي املايي فراوان داشته است .
شاعر معاصر فرانسوي "ژان کروزان"41 در سال 1972 و "نورالدين بن محمود" 42 با اقتباس آشکارا از "کازيميرسکي" و در سال 1978 آقاي "صادق مازيغ"43 استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان تونس قرآن را به فرانسه درآوردند.
از سال 1985 به بعد ترجمه قرآن سرعت بيشتري به خود گرفت و اين سرعت همچنان ادامه دارد. شايد انقلاب اسلامي ايران که آوازه‌اش در سراسر جهان پيچيد،در اين امر بي تاثير نباشد و غربيان بيشتر مشتاق شدند تا به دلايل توانايي اسلام در بسيج توده‌ها واقف شوند. ترجمه‌هايي که در سالهاي اخير انتشار يافت عبارتند از:
Al-Qur-an ترجمه صلاح الدين کشريد، تونس 1984.
Le Saint-Coran ترجمه مترجمان قادياني، (فرقه احمديه) لندن 1985.
Le Saint-Coran ترجمه حميدالله ويرايش عربستان، مدينه منوره، 1990. Le Coran ترجمه رنه خوام Rene Khawam پاريس 1990.
Le Coran ترجمه ژاک برگ Jacques Berque پاريس،1991.
Le Coran L Appel ترجمه آندره شورقي Andre Choraqui پاريس،1991.
Le Coran ترجمه ابوالقاسم فخري، قم،1999.
Le Saint Qour-an ترجمه بوريما عبده داود Boureima Bbdou Daouda رياض،1999.

نتيجه گيري

چنان که ملاحظه شد قرآن مجيد از سال 1647، که نخستين چاپ ترجمه دوري يه منتشر شد، تا سال 1999 بيست و چهار بار به زبان فرانسه در آمده است .هم اکنون نيز، چه در فرانسه و چه در خارج از آن در دست تدوين است . و اين همه غير از نسخه‌هاي خطي و مضبوط در کتابخانه‌ها و نيز تعداد بي شماري ترجمه‌هاي ناقص و جزئي است که ما صحبتي از آنها نکرديم . در طول مدت چهار قرن که از ترجمه قرآن به زبان فرانسه مي گذرد، پيشرفت بسيار حاصل شده است و ميان ترجمه‌هاي دوريه و کازيميرسکي از يک سو، و ترجمه‌هاي انجام شده به وسيله خود مسلمانان و کارهاي خاورشناسان از سوي ديگر اختلاف بسيار است. باشد که مترجمان آينده از ترجمه‌هاي پيشين بهره گيرند و ترجمه‌هايي بي‌نقص‌تر و کامل‌تر ارائه دهند.
راهكاري براي ترجمه قرآن، ترجمه کاملا وفادار حتي براي بعضي از شاهکارهاي ادبي را هم غير ممکن مي‌دانند چرا که حتي اگر مترجم از هر لحاظ از خالق اثر کمتر نباشد اما توانايي‌ها و تفاوت‌هاي فرهنگي زبان مبداء و زبان مقصد به مترجم اجازه نخواهد داد که بتواند از هر لحاظ به متن اصلي وفادار بماند.حال که قرآن سراسر اعجاز و اسرار است و هر چه که زمان به پيش مي رود، راز ديگري از آن براي بشر کشف مي شود و ترجمه برابر اصل براي قرآن يعني آوردن قرآني ديگر که خداوند در آيه88 سوره اسراء آن را غير ممکن مي داند:
"بگو که اگر انس و جن، به خاطر آوردن قرآني همانند اين، گرد هم جمع شوند،و هر چند از يکديگر پشتيباني کنند (نمي توانند) مانند آن را بياورند"
درست است که هيچ ترجمه‌اي نمي تواند حق مطلب کلام خالق را ادا کند زيرا که بي‌نهايت در نهايت نمي‌گنجد وذهن محدود ما به عمق حقايق و ظرافت‌هاي وحي الهي راه نمي‌يابد ولي تلاش مترجم قرآن پيمودن راه کمال است نه رسيدن به آن، چه کمال مطلق ويژه خداست وبس.
آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
اما حقيقتي را که بايد به آن اعتراف کرد، اين است که ترجمه قرآن که در مورد ويژگيها، ظرافت‌ها و اعجاز و اسرار آن به تفصيل در مقالات ديگر اين شماره نشريه از آن‌ها صحبت شده است، کار يک فرد نيست بلکه بايد، ترجمه کلام خدا را کمتر از فرهنگها و دايرة المعارف‌ها ندانيم که بصورت گروه‌هاي تخصصي انجام مي شود و از طرف ديگر يک موسسه و نهاد متولي آن است که خود را ملزم مي داند در غياب يا حضور مولفان گذشته هر چاپ جديد را نسبت به چاپ قبلي کامل‌تر و بي‌نقص‌تر منتشر کند. با اين سبک، با گذشت زمان راه کامل‌تر مي‌شود. به لطف چنين شيوه‌اي بسياري از همين موسسات اعتباري جهاني و جاودانه پيدا کرده‌اند لذا براي ترجمه کلام وحي تخصص‌هايي لازم است که در يک شخص به حد نهايي نمي گنجد. مترجم قرآن ناچار است به غير از رعايت دقيق معنا و نکته‌هاي ادبي به آهنگ و احساس هم وفادار باشد به گونه‌اي که مخاطب احساس کند متن به زبان اصلي است و خداوند به طور مستقيم با او سخن مي گويد. براي يک مترجم ادعاي اينکه تنها در زبان عربي به صرف و نحو، بلاغت، تفسير، اشتقاق، فقه اللغه کاملا آشنا است بسيار دشوار است چه رسد به داشتن همين مهارتها در زبان مقصد و همچنين تسلط به زبان شناسي گرايش ترجمه، روان شناسي گرايش زبان ، تاريخ اديان، موسيقي، رياضي و غيره.
پس چه بايد کرد؟ آيا ترجمه قرآن را بايد رها کرد؟ آيا بايد مترجمان را تنها گذاشت تا هر کس در گوشه‌اي با توجه به بضاعت خود تلاش کند؟ بهترين راهکار ممکن براي انجام کاري به اين مهمي و غير قابل مقايسه تنها کار گروهي است، حداقل متشکل از افرادي که در عين حال همگي با معارف اسلامي و قرآني آشنا هستند داراي تخصص‌هاي ياد شده بالا باشند.
بدون ترديد، مشکل فرهنگي جامعه امروز ما و غرب با حفظ کردن آيات قرآن حل نمي شود (هر چند که منکر تاثير مثبت و آرام بخش صوت و آهنگ آن نيستيم) بلکه براي گسترش علوم قرآني و جذب جوانان امروز، علاقه مند کردن عموم افراد جامعه و مخصوصا جامعه فرانسوي که در قاره اروپا آفريقا و آمريکا پراکنده‌اند و امنيت فرهنگي همه جوامع مي‌توان با برنامه‌ريزي و بهره گرفتن از استادان متخصص به کارهاي مهمي همچون ترجمه قرآن به زبان‌هاي خارجي پرداخت تا به اهداف عاليه خود كه همانا رساندن کلام خدا به گوش جهانيان و سيراب کردن جوان امروز از علوم و معارف قرآني است، دست يابيم. جوان امروز در هر کجاي دنيا مي‌تواند با قرائت ترجمه‌اي خوب از قرآن خود را در برابر هرگونه انحراف مصون و فضاي جامعه بشري را سالم نگه دارد. و اگر جامعه بشري پيامدهاي استشمام عطر قرآن را عملا احساس کند، اين احساس روحاني نه تنها او را سعادتمند مي‌کند بلکه نسل‌هاي آينده را نيز رستگار خواهد ساخت.

پاورقي‌ها:

* ـ مدير داخلي فصلنامة انديشة صادق
1 - لازم مي‌دانم قبل از هر چيز بر روح بلند و پر بركت استاد، پژوهشگر و دانشمند ارجمند، مرحوم دكتر جواد حديدي درود بفرستم و عرض کنم كه بخش نقد ترجمه‌هاي قرآن گردآوري و تنظيم يادداشتهاي درس تاريخچه ترجمه ايشان در دانشگاه علامه طباطبايي و مقالات پراكنده ايشان است كه در يادداشتها و منابع به آنها اشاره خواهد شد . روحش شاد و يادش هميشه زنده باد.
2 - مدير داخلي انديشه صادق
3 - ربيع نتاج، سيد علي اكبر، ادّله‌ علمي بر جواز ترجمه قرآ.ن كريم، نشريه زبان و علوم قرآن، شماره 3 و 4، زمستان 1379.
4. Andre du Ryer
5. Pierre de Cluny
6. Pierre de Tolede
7- Robert de Ketton
8- حديدي، جواد، ترجمان وحي، سال اول شماره 1 ص.39
9- Marie- Therese d'Alvernظy, Deux traductions Latines de Coran au Moyan-Age, Archives d'histoire doctrinale et literaire de Moyen-Age, t.23/22 , 1947/1948, p.69-131
10- ِAndrea Arrivabene
11- Schwieger
12- Encyclopedie de l'Islam, vol5 p.434
13- Andre du Ryer , L'Alcoran de Mahomet , translate d'arabe en francais,1647
14- Marsigny
15- Gulistan ou Empire des Roses , Traite des Moeurs de Roys, Compose par Musldini Saadi, prince de poetes turcs et persans , traduit en francais par le sieur Andre du Ryer, Paris ,1634.
16- حديدي، جواد، اسلام از نظر ولتر، چ5، 1374، صص162-163
17- Sale, George, The Koran fo Mohammad, London, 1734
18- Claude-Etienne Savary, Le Koran traduit de l'arabe, accompagne de notes, precede k'un abrege de ls vie de Mahomet, Paris, 1783
19- Ibid.p.VI
20- Lettres sur l'Egypt, 1788
21- Lettres sur la Grece, 1788
22- Les amours d'Anas-Etoujoud et Ouradi, 1789
23- Grammaire de la langue arabe vulgaire et litteraire,1813
24- Claude-Etienne Savary, Le Koran traduit de l'arabe, accompagne de notes, precede k'un abrege de ls vie de Mahomet, Paris, 1783 p.V&VI
25- Ludovico Maracci, Alcoranus, textus universus cui praemissus est Prodromus ad refutationem Alcorani, padoue,1689,2vol. fol
26- حديدي، جواد، رهروان حقيقت، مركز نشر دانشگاهي، تهران 1380 ص.71
27- La puissance d'Abu-lahab s'est evanouie . Il a peri lui -meme.
A quoi lui ont servi ses immenses richesses؟
Il descendra dans les brasiers de l'enfer.
Son epouse de suivra portent du bois.
A son cou est attachee une corde d'ecorce de palmir.
28- حديدي، جواد، رهروان حقيقت، مركز نشر دانشگاهي، تهران 1380 ص.74
29- حديدي، جواد، ترجمان وحي، سال دوم شماره 2 ص.46
30- Journal Asiatique
31- Albin de Kazimirski Biberstein
32- Apotre: nom donne aux douze disciples que Jesus-Christ chargea de precher l'Evangile
33- Fatma-Zaida, L'Alkoran, Lisbonne, 1861
34- Edouard Montet, Le Coran, traduction nouvelle, Paris ,1929
35- Ahmed Laimeche et B.Ben Davoud. Le Coran, lecture par excellence, Oran, 1931.
36- Octave Pesle et Ahmed Tidjani, Le Coran, traduit de l'arabe, 1946.
37- Regis Blachere, Le Coran, traduction nouvelle, Maisonneuve, 1949-1951
38- Denise Masson , Essai d'interpretation du Coran inimitable,1967
39- Ahmed Boudib , Le Coran glorieux, Paris, (1967) تاريخ انتشار آن با توجه به مطالب وي در مقدمه کتاب حدس زده شده است
40- Si Hamzea Boubakeur, Le Coran, Paris ,1972
41- Jean Grosjean, Le Coran, Paris , 1972
42- Noureddin ben Mahmoud, Le Coran, Rabat et Monaco, 1976
43- Sadok Mazigh, Le Coran, Tunis, 1978
جمعه 24 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهى به ترجمه جديد آلمانى قرآن از خانم زيگريت يمينى (شولتس)[1]

مرتضى كريمى‏نيا

قرآن، ترجمه به زبان آلمانى از زيگريت يمينى (شولتس)، تهران، انتشارات جاجرمى، 1382ش/ [2003م]. 18+773ص. شابك: 6-53-6766-946 به‏تازگى ترجمه‏اى آلمانى از قرآن كريم در ايران از سوى انتشارات جاجرمى (تهران، 1382) منتشر شده است. اين دومين ترجمه آلمانى است كه در ايران منتشر مى‏شود. پيشتر انتشارات انصاريان بارها ترجمه آلمانى رودى پارت (درگذشته 1982) را به صورت افست در قم منتشر كرده بود. از همين آغاز، بايد يادآورى كرد كه انتشارات جاجرمى نيز درواقع ترجمه‏اى قديمى از قرآن به زبان آلمانى را بازچاپ كرده، اما نام مترجم در روى جلد و درون كتاب، خانم زيگريت يمينى (شولتس) ذكر شده است. كار خانم يمينى (شولتس) بازنگارى ترجمه‏اى آلمانى از قرآن كريم است كه آن را فردى به نام لودويگ اولمان (Ludwig Ullmann) (1804-1843) در قرن نوزدهم ميلادى انجام داده است. بعدها در نيمه دوم قرن بيستم شخصى ديگر به نام لئو وينتر (Leo W. Winter) آن را با تغييراتى مجدداً چاپ كرد و اكنون خانم زيگريت يمينى (شولتس) با انجام اصلاحاتى، همين ترجمه وينتر را در ايران منتشر كرده كه از جوانب مختلف حاوى اشكالات و بيانات وهن‏آميز است. در نوشتار حاضر به اختصار به معرفى جوانبى از ترجمه انتشاريافته به اسم خانم يمينى (شولتس) از سوى انتشارات جاجرمى مى‏پردازم.

ويژگيهاى ظاهرى
1 - كتاب متشكل از بخشهاى زير است:

الف - مقدمه در 13 صفحه (بدون شماره صفحات)
ب - فهرست نام سوره‏ها در 6 صفحه (بدون شماره صفحات)
ج - متن ترجمه قرآن در 773 صفحه (شروع شماره‏گذارى صفحات از عدد 5)!
د - بدون متن عربى قرآن.

2 - عنوان كتاب بر روى جلد و صفحه اول چنين آمده است: (به زبان آلمانى)
قرآن كتاب مقدس اسلام

تقسيم شده در 114 سوره و يا 30 بخش
در حروفچينى اين عنوان به زبان آلمانى دو اشتباه املايى بزرگ وجود دارد[2]. نيز در نشانىناشر كه بر روى جلد تايپ شده، كلمه دانشگاه با حروف لاتين به صورت دانشكاه (Daneshkah) حرف‏نگارى شده است. در متن كتاب نيز اغلاط املايى فراوان وجود دارد كه از بيم تطويل كلام، در ادامه از ذكر آن صرف‏نظر مى‏كنم.
3 - صفحات مقدمه 13 صفحه‏اى به كلى جابه جا و درهم ريخته است؛ يعنى صفحه 3 به جاى صفحه 1، صفحه 4 به جاى صفحه 2، صفحه 1 به جاى صفحه 3، صفحه 2 به جاى صفحه 4 و... آمده است. از آنجا كه صفحات مقدمه اصلاً شماره‏گذارى نشده است، خواننده به دشوارى مى‏تواند ترتيب صفحات را پيدا كند.
4 - از نكات عجيب اين كتاب يكى آن است كه سراسر كتاب، يعنى صفحه عنوان كتاب، مقدمه، فهرست نام سوره‏ها، اسامى سوره‏ها در آغاز هر سوره، توضيحات كوتاه در آغاز هر سوره و متن ترجمه سوره‏ها، همه و همه با يك قلم و يك فونت تايپ شده است. اين در حالى است كه بين هريك از بخشهاى كتاب حتى يك سطر هم فاصله گذاشته نشده است؛ يعنى تمام مطالب كتاب از عنوان كتاب و نام مترجم گرفته تا آيه آخر سوره ناس، پشت سرهم تايپ شده است.
5 - تمام پاورقيهاى ترجمه دو شماره دارد. يكى شماره پاورقى در صفحه و ديگرى شماره پاورقى به صورت مسلسل در كل كتاب.
6 - كتاب فاقد سر صفحه است.
7 - تنها نكته مثبتى كه مى‏توان براى اين ترجمه برشمرد، اين است كه در تمام صفحات آن، شماره آيات مختلف به گونه‏اى آمده است كه مى‏توان به سرعت و آسانى، سوره و آيه مورد نظر در ترجمه را پيدا كرد.

ويژگيهاى معنايى

همچنان كه در آغاز آوردم، ترجمه خانم يمينى (شولتس) درواقع ترجمه نيست، بلكه همان ترجمه وينتر با اندكى تغيير و بازنگرى است. كار وينتر نيز در اصل بازنگرى در ترجمه قديمى ديگرى از لودويگ اولمان (1804-1842) بوده است[3]. در اينجا نخست به معرفى اين دو ترجمه و مترجمان آنها مى‏پردازم.
لودويگ اولمان، خاخامى يهودى بود كه در شهر كرفلد[4] (آلمان) مى‏زيست. ترجمه اوبه‏سال 1840 ميلادى منتشر شد[5]. اين ترجمه فاقد مقدمه و حاوى اشتباهات فراوان (حتى در فهم امور ابتدايى مربوط به صرف و نحو عربى) بود. فى‏المثل وى در ترجمه عبارت صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (ابراهيم، 1) دو كلمه "عزيز" و "حكيم" را صفت "صراط" مى‏داند و ترجمه‏اى وارونه ارائه مى‏دهد، حال آنكه هر دانشجوى مبتدى زبان عربى مى‏داند كه اين دو واژه مضافٌ‏اليه‏اند. همين اشتباهات ابتدايى ترجمه او را بسيار ضعيف و غيرقابل اعتماد ساخته است.
وى آيات قرآن را در ترجمه خود نه شماره‏گذارى كرده و نه در بخشهاى مختلف تقسيم‏بندى نموده است. بنابراين خواننده در مراجعه به چاپ ريز، درهم و پراكنده اين ترجمه، سرگردان مى‏ماند. با وجود آنكه مستشرقان معروفى در آلمان همچون تئودور نولدكه (1836-1930) اين ترجمه را به شدت مورد انتقاد قرار داده بودند[6]، انتشارات گلدمن در مونيخ (آلمان) در سال 1959، اين ترجمه را با تصحيح لئو واين‏من وينتر (Leo Weinmann Winter) روانه بازار كرد[7]. وينتر(احتمالاً 1876-1935) كه ظاهراً يهودى سياستمدارى بوده است به اعتراف برخى از محققان آلمانى[8]، در اسلام‏شناسى فردى گمنام بود. به نظر مى‏رسد كه وى اسلام را تماما از فرقه تازه تأسيس احمديه و تبليغات آنها در اروپا مى‏شناخته است، چراكه فى‏المثل در شماره‏گذارى آيات (كه ترجمه اولمان فاقد آن بود) از شماره‏گذارى قرآنِ احمديه پيروى مى‏كند. وى حتى در مقدمه خود اشاره مى‏كند كه امروزه اسلام به وسيله فرقه احمديه اشاعه و تبليغ مى‏شود. بايد گفت كه وينتر بسيارى از اشتباهات اولمان را دست‏نخورده باقى گذاشته است.[9] بجز اين، گاه وى حتى نتوانسته است ميان مفاهيم مختلف در برخى از واژه‏هاى عربى تمايز قائل شود و از اين رو، همه آنها را بدون شرح و تفسير در ترجمه خود گردآورده است (مثلاً در آيات يوسف، 29 و نساء، 111). در عربى‏نادانى وينتر، ذكر اين مثال كافى است كه وى جمله ساده موصولى‏اى چون فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ (انعام، 48) را چنين ترجمه كرده است:
Wer nun glaubt, der wird glücklich sein.
يعنى: آنكه اكنون ايمان آورد، خوشبخت خواهد بود!
ترجمه اولمان فاقد مقدمه بود. مقدمه‏اى كه وينتر بر ترجمه قرآن اولمان افزوده است نيز بسيار مغرضانه و غيرعلمى است. وى در مقدمه خود اظهار مى‏كند كه پيامبر با زور شمشير دين اسلام را گسترش داده و خود همواره جنگ بين مذاهب را تشويق مى‏كرده است. وى با تكرار اين ادعا كه پيامبر از منابع دينى يهودى و مسيحى، در تنظيم قرآن بهره برده است، اضافه مى‏كند كه پيامبر اطلاعات كافى و دقيقى از اين منابع نداشته است. در نادرستى و مشوّه بودن ترجمه وينتر (و اصل آن، يعنى ترجمه اولمان) به همين اشاره بسنده مى‏كنم كه سالها پيش حجه‏الاسلام سيدهادى خسروشاهى آن را ضايعه‏اى در ترجمه قرآن خوانده است. وى در مقدمه‏اى كه به فارسى بر يكى از چاپهاى ترجمه آلمانى قرآن از رودى پارت نوشته است، نسخه انتشاريافته از سوى انتشارات گُلدمن را چنين توصيف مى‏كند: «اين ضرورت را هنگامى ما نيز احساس خواهيم كرد كه بدانيم، در آلمان غربى مؤسساتى مانند "گلدمن" Goldmann - در مونيخ - آنچنان ترجمه مغشوشى از قرآن مجيد را بزبان آلمانى چاپ كرده است كه بايد آنرا "ضايعه‏اى" بشمار آورد».
بايد گفت متأسفانه بخش اعظم اين خطاها و نواقص ترجمه اولمان و وينتر به ترجمه خانم يمينى (شولتس) نيز راه يافته است. وى در اين ترجمه، بسيارى از نكات منفى موجود در مقدمه و متن ترجمه وينتر را به همان شكل باقى گذاشته است. فى‏المثل، وينتر در مقدمه خود ادعا مى‏كند كه حضرت محمد براى افزايش حيثيت اجتماعى خود حرمسرايى ايجاد كرده بود. وى اين قسمت از مقدمه وينتر را عيناً در ترجمه خود مى‏آورد. از سوى ديگر، به دليل عدم احاطه علمى، وى نتوانسته است هيچ يك از خطاها و غرض‏ورزيهاى وينتر را تصحيح و برطرف كند. اساساً معلوم نيست با وجود ترجمه‏هاى بسيار خوشنام‏تر، جديدتر و كم‏اشتباه‏تر، از اسلام‏شناسان آلمانى يا مسلمانان (از قبيل رودى پارت، عادل تئودور خورى، فريدريش روكِرت با ويرايش هارتموت بوبتسين، محمد احمد رسول، ماكس هنينگ با بازنگرى خانم شيمل و مراد هوفمان)، به چه دليل خانم يمينى (شولتس) چنين ترجمه قديمى و مغلوطى را براى انتشار برگزيده است كه امروزه از ضعيف‏ترين ترجمه‏هاى آلمانى قرآن به‏شمار مى‏آيد؟ و آيا اساساً وى صلاحيت علمى براى ترجمه قرآن و يا تصحيح اغلاط ترجمه ديگران داشته است؟
ذكر شمارى از خبط و خطاهايى كه در ترجمه اولمان و وينتر بوده و از اين رو، عينا در بازچاپ ترجمه آنها توسط خانم يمينى (شولتس) راه يافته است، در حوصله اين مقال نمى‏گنجد. تنها براى آگاهى خوانندگان (و شايد اولياى امور) به سه نمونه از اين اشكالات اشاره مى‏كنم.
الف) خانم يمينى (شولتس) به پيروى از وينتر در ترجمه جمله وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (انفال، 30) مى‏نويسد:
und Allāhs Anschläge sind die besten.
گذشته از بى‏دقتى اين ترجمه، بايد گفت انتخاب كلمه Anschlag (جمع: Anschläge) براى "مكر" بسيار نامناسب است، چه اين واژه در زبان آلمانى به معناى «سوء قصد و نيت جنايتكارانه» است.
ب) درباره وجه تسميه سوره تحريم، وينتر با اشاره به روايتى سؤال‏انگيز از منابع اهل سنت، مى‏كوشد پيامبر را تا حدّ انسانى معمول و فاقد عدالت پايين آورد. آنگاه مى‏گويد كه حضرت محمد به حفصه، دختر عمربن خطاب (در پنهان) قول داده بود كه ابوبكر و عمر را به عنوان دو جانشين خود معرفى خواهد كرد. تمام اين مطالب عيناً در ترجمه خانم يمينى (شولتس) آمده است.
ج) بيشتر تغييراتى را كه خانم يمينى (شولتس) در ترجمه وينتر انجام داده نادرست و نابجاست. در مقابل، گاه ترجمه برخى آيات كه بسيار نازيبا و يا حاوى واژه‏هاى قديمى بوده، بدون هيچ تغييرى رها شده‏اند (فى‏المثل آيات بقره، 63، 134، 195؛ نساء، 111، 114). اما از همه شگفت‏تر، مواردى است كه در آنها، خانم يمينى (شولتس) ترجمه صحيح وينتر را با تغييرات خود بدتر و مشوّه‏تر ساخته است. يك نمونه آن، ترجمه فعل «كَذَّبَ» است كه در موارد بسيارى به معناى "تكذيب كردن و چيزى را دروغ پنداشتن" در قرآن آمده است. وينتر اغلب در ترجمه اين واژه، فعل beschuldigen را به‏كار مى‏برد كه دقيقاً همان معنى را در زبان آلمانى مى‏رساند، اما خانم يمينى (شولتس) با تغيير اين كلمه، به جاى آن فعلِ widerlegenرا مى‏آورد كه به معناى "ابطال كردن يا اثباتِ نادرستىِ چيزى" است. فى‏المثل جمله فَرِيقا كَذَّبْتُمْ (بقره، 89) در ترجمه خانم يمينى (شولتس) چنين آمده است:
einen Teil der Gesandten habt ihr widerlegt.
يعنى: دروغين بودن بعضى از فرستادگان [خدا] را شما به اثبات رسانديد!
يا جمله فَقَدْ كَذَّبْتُمْ (فرقان، 77) چنين ترجمه شده است:
Habt ihr ja auch seine Verse widerlegt.
يعنى: شما دروغين بودن آيات او را نيز اثبات كرديد!
گفتنى است كه اصل اين ترجمه‏ها در نوشته وينتر كاملاً صحيح بوده است. نمونه‏هايى ديگر از اين تغييرات نادرست در آيات بقره، 130 و 159 است.
ذكر اين نكته در پايان جا دارد كه خانم يمينى (شولتس) در مقدمه خود اشاره مى‏كند كه جزء سى‏ام قرآن در ترجمه وى تماماً به قلم خود اوست. مقايسه كوتاهى ميان اين ترجمه و ترجمه آلمانى وينتر (و اولمان) نشان مى‏دهد كه حتى اين بخش پايانى قرآن نيز از نو ترجمه نشده است، بلكه اساساً همان ترجمه وينتر همراه با بازنگرى و تغييراتى مختصر از سوى خانم مينى (شولتس) است.

پی نوشت ها:

[1]* اين مقاله نقدى است بر ترجمه جديد آلمانى از قرآن با اين مشخصات:
Der Koran, übers. von Siegrid Yamini (geb. Schulz),
Tehran: Jajarmi Publication, 2003/1382. ??+773pp.
ISBN: 946-6766-53-6.
[2]1. Der Koran. Das heilige Buch des Islam aufgeteilt in 114 Suren oder dreiBig Abschnitte!
[3]. چاپ اول و دوم ترجمه اولمان در سالهاى 1840 و 1842 در كرفلد آلمان منتشر شد. چاپهاى سوم تا نهم اين ترجمه در سالهاى 1850، 1853، 1857، 1865، 1872، 1877، 1881، 1882، 1897 همگى در شهر بيلفلد آلمان انتشار يافت. تقريباً 60 سال بعد، لئو وينتر (Leo W. Winter) آن را در شهر مونيخ (انتشارات گلدمن، Goldmann، 1959) در 504 صفحه با بازنگرى خود منتشر كرد. اين ترجمه در 1977 نيز مجدداً در 506 صفحه منتشر شد.
[4]1. Krefeld
[5]2. Ludwig Ulmann (übres.), Der Koran. Aus dem Arabischen wortgetreu übersetzt und mit erläutenden Anmerkungen versehen. Krefeld: Funcke, 1840. 550S.
[6]. پاره‏اى از مهم‏ترين مستشرقان آلمانى كه ترجمه اولمان را نقد و گاه بشدت مورد اعتراض قرار داده بودند، عبارتند از:
- گوستاو وايل Gustav Weil در Heidelberger Jahrbücher der Literatur (هايدلبرگ)، سال 33، (1840)، ص 934-941.
- يوزف فون هامر-پورگشتال (J. v. Hammer-Purgstall) در Jahrbücher der Literatur (وين)، سال 101، (1843)، ص 47-102.
- هاينريش فلايشر (Heinrich Leberecht Fleischer) در Allgemeine Literatur-Zeitung، سال 1841، ص418.
- تئودور نولدكه (Theodor Nöldeke) در Literarisches Centralblat لايپزيك، سال 1865، ص473.
[7]4. Der Koran: das heilige Buch des Islam. Nach der Übertragung von Ludwig Ullmann neu bearbeitet und erläutert von L. W.-Winter, München: Goldmann, 1959. 504S.
[8]. دكتر ماتياس رادشايت در مقاله زير:
Matthias Radschheit, »Aktuelle deutsche Koranübersetzungen im Überblick«, CIBEDO: Beiträge zum Gespräch zwischen Christen und Muslimen (Frankfurt a.M.) 13iv (1999) pp. 131.
[9]. يك نقد و معرفى بر ترجمه وينتر به قلم زيگفريد رائِدِر منتشر شده است در:
Evangelische Missionszeitschrift (Stuttgart) 18 (1961) S. 174-180.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

به ياد رودى پارت[1] (1983ـ1901)

ويليام ا. گراهام - ترجمه: عباس امام

رودى پارت، استاد بازنشسته دانشگاه [و مترجم آلمانى قرآن]، پس از سپرى كردن عصرى دراز و پربار در زمينه پژوهشهاى عربى و اسلامى، در تاريخ سى و يكم ژانويه سال 1983 در خانه خود در شهر توبينگن آلمان چشم از جهان فروبست. رودى پارت به تاريخ سوم آوريل 1901 در دهكده بلك فارست (BlackForest) در منطقه ويتندورف (Wittendorf) چشم به دنيا گشود. پدرش كه كشيشى پروتستان مذهب بود، ويلهلم پارت (Wilhelm P. Paret) نام داشت، و مادرش ماريا مولر پارت (Maria Müller Paret). پارت پس از به پايان رساندن تحصيلات دبيرستانى خود در مدرسه علوم دينى نيدر (Niedere) در سال 1920، وارد دانشگاه توبينگن شد و به تحصيل در رشته كلام مسيحى پرداخت. طولى نكشيد كه از اين رشته به مطالعه زبان و ادبيات سامى و اسلامى روى آورد، و در سال 1924 در حالى كه بيش از بيست و سه سال از سن او نمى‏گذشت، موفق به دريافت مدرك دكترا در آن رشته گرديد. موضوع پايان نامه دوره دكتراى وى تحقيق در مورد يكى از رمانس‏هاى معروف عربى با عنوان «زندگى سيف بن ذى يزن»[2] بود كه او اين پژوهش را زير نظر اِنّو ليتمان (EnnoLittmann) كه در آن زمان استاد ادبيات عاميانه عربى بود، به انجام رساند.
پارت پس از انجام يك دوره پژوهش در فاصله بين سالهاى 25ـ1924 در كشور مصر، در سال 1926 تز فوق دكتراى خود را در مورد يكى ديگر از آثار ادبيات عاميانه عرب، يعنى حماسه عمرالنعمان، منتشر ساخت.[3] در همان سال در دانشگاه توبينگن به عنوان مربىدانشگاه (Dozent) دست يافت. در سال 1930، به عنوان مدرس دانشگاهى راهى هايدلبرگ شد و تا سال 1935 مراحل و مدارج رشد و ترقى علمى را پشت سرگذاشت. در سال 1941، به مقام استادى كرسى پژوهشهاى شرقى دانشگاه بُن ارتقا يافت. اما در اين گيرودار، وقوع آشوبهاى ناشى از جنگ جهانى دوم، تداوم اين دوره از فعاليتهاى علمى وى را به تأخير انداخت و او به ناچار بخش عمده پنج سال بعدى زندگى خود را در خارج از آلمان به سر برد؛ ابتدا به عنوان افسر ارتش در فرانسه و شمال آفريقا خدمت كرد، و سپس بين سالهاى 1943 تا 1946 در اسارت نيروهاى نظامى آمريكا به سر برد. پس از پايان جنگ، پارت به بُن بازگشت و مدت پنج سال در آنجا زندگى كرد و در سال 1948 با خانم حنّا كوپرز (Hanna Küppers) ازدواج كرد و زندگى مشترك آنها تا سى و پنج سال آخر زندگى پارت به درازا كشيد. وى بيشتر اين سى و پنج سال را دوباره در توبينگن سپرى كرد، و دليل آن نيز اين بود كه پارت در سال 1951 دعوت دانشگاه توبينگن براى تصدى استادى كرسى پژوهشهاى عربى ـ اسلامى و در عين حال مديريت مجمع شرق‏شناسى آنجا را پذيرفت. او تا هفده سال بعد، اين سمت را براى خويش حفظ كرد، يعنى تا زمانى كه در سال 1968 در سن شصت و هفت سالگى بازنشسته شد. پس از بازنشستگى پارت، وى و همسرش تصميم گرفتند بقيه عمر خود را در توبينگن سپرى كنند. در توبينگن، هرچند از حجم كارهاى پارت اندكى كاسته شد، اما وى تا يكى دو سال آخر عمر خويش (يعنى زمانى كه در سن 82 سالگى بدرود حيات گفت) دست از پژوهش نكشيد. دوره كارى رودى پارت، گستره بيش از شش دهه فعاليت گسترده و تحول و تغيير در گرايشهاى تحقيقاتى را دربر مى‏گيرد. يكى از اين زمينه‏ها، مطالعات خاور نزديك و اسلامى بود كه در آلمان عمدتاً با عنوان پژوهشهاى خاورشناسى (Orientalistik) شناخته مى‏شوند. براى بسيارى از ما كه متعلق به نسلهاى جديدتر و با اين پژوهشها مرتبط هستيم، پارت درواقع يكى از واپسين نمونه‏هاى عالى چند تن از بزرگان پژوهشهاى اسلامى (با رويكرد آلمانى) به شمار مى‏آمد؛ نمونه شخصيتهاى برجسته‏اى همچون تئودور نُلدكه (Theodor Nöldeke، درگذشته 1930)، كارل هاينريش بِكر (Karl Heinrich Becker، درگذشته 1933) و يوزف هوروويتس (Josef Horovitz، درگذشته 1931). روش كار پارت از نظر تنوع زمينه‏هاى گوناگون پژوهشى دقيقاً در راستاى سنت خاورشناسى آلمانى بود، اما به ويژه در زمينه‏هاى قرآن‏پژوهى اين نكته از برجستگى خاصى برخوردار بود. در دوره پس از پايان جنگ جهانى دوم، پارت عملاً به پرچمدار منحصر به فرد سنّت ديرپاى قرآن پژوهى تبديل شد. به اين ترتيب، وى به ميراث‏دارى كسانى از اسلام شناسان آلمانى قرن نوزدهم همچون گوستاو وايل (Gustav Weil) گرفته تا نُلدكه، هوروويتس، فريدريك شوالى (Friedrich Schwally)، گوتهلف بِرْگِشتْرِسِر (Gotthelf Bergsträsser) و اُتو پِرِتْسل (Otto Pretzl) از اسلام شناسان چهار دهه نخست اين قرن، تبديل شد. ارتباط طولانى پارت با قرآن و تفاسير قرآنى، با انتشار ترجمه منثور يك جلدى قرآن، (در سال 1962)3[4] و نيز انتشار جلدضميمه آن در قالب تفسير و كشف اللغات در سال 19714[5] نمايانگر اوج كار وى بود. ترجمهقرآن پارت كه وى نخستين بار در سال 19355[6] قصد طراحى و انتشار آن را اعلام كرده بود،چه به لحاظ دقت و آگاهى در برگردان ادبى و چه از لحاظ توضيحات مربوط به آيات متشابه و دشوار قرآن نمونه بسيار مناسبى بود. سبك اين ترجمه، خشك و حتى غيرعادى بوده و به هيچ وجه شاعرانه نيست، اما در هر حال در آن زمان قصد مترجم آن نبود كه قرآن را به آلمانى بازآفرينى كند، بلكه قصد داشت متنى را در اختيار دانشجويان قرار دهد كه برخوردار از حداكثر صحت معنايى ـ مفهومى باشد، به خصوص در صورت امكان معناى تحت اللفظى اوليه و اصلى واژه‏ها و تعابير. هرچند پارت از تفاسير مهم مسلمانان (به ويژه تفاسير طبرى و زمخشرى) در كار خود استفاده نمود، اما در مجموع قصد داشت در متون اساسى مشابه قرآن، معيارهاى كاربردى و معنايى را به صورت رسمى و اساسى بيابد. اين موضوع به‏ويژه در مورد كتاب تفسير و كشف اللغات قرآن (Kommentar und Konkordanz) صدق مى‏كند. در اين كتاب، پارت نه تنها هر آيه را شرح كرده و ترجمه‏هاى متفاوت و متعدد آن را ارائه نموده، بلكه علاوه بر آن به ديگر آيات مشابه يا همسان قرآنى نيز اشاره كرده است. اين ابتكار عمل پارت باعث شده تا اين اثر به ويژه از نظر انطباق با ديگر منابع معتبر كشف اللغات و كشف الآيات مشابه در زبان عربى (در زمينه قرآن پژوهى و مطالعات زبان عربى) به ابزارى بسيار ارزشمند تبديل گردد.
از ديگر اقدامات مثبت رودى پارت در زمينه قرآن پژوهى، مى‏توان به آثار فراوان بعد از جنگ وى اشاره كرد؛ آثارى كه در آنها به جنبه‏هايى از قرآن يا تفسير آن پرداخته است. از ميان اين آثار، مى‏توان به دست‏كم 20 مقاله كوتاه و بلند6[7] يك كتاب كامل7[8] و بيش از 30 نقد كتاب8[9] در زمينه‏هاى مربوطه اشاره كرد. حتى در اواخر عمر كه به دليل ضعف بينايى، مطالعهكردن و توانايى نگارش وى دچار مشكل شده بود، همواره درگير انجام ديگر پژوهشهاى خود در زمينه تفسير قرآن، تصحيح متون يا اصلاح ترجمه‏هاى پيشين بود، چرا كه هيچ كس به اندازه شخص وى از عظمت و پايان ناپذيرى كار درك و ترجمه چنين متنى آگاهى نداشت. تقريباً آخرين نوشته پارت پژوهشى بود راجع به معناى واژه قرآنى «صمد» در سوره توحيد. آخرين نامه وى به نگارنده اين سطور نيز نشان دهنده جدّيت او در پيگيرى دقيق امر ترجمه قرآن است. وى در اين نامه به صورت گذرا از اين گلايه كرده كه در يكى از آثار جديد مربوط به تاريخ اسلام نويسنده متن (كه خود يكى از اسلام‏شناسان صاحب‏نام غربى است) از يكى از آثار پارت كه در سال 1962 منتشر شده نقل قولهايى كرده، بدون آنكه توجه كند كه پارت در چاپ 1971 تفسير خود (كه در چاپ دوم ترجمه وى در سال 1979 نيز منعكس شده) تصحيحاتى را در آن مورد انجام داده است.
در مطالعات قرآن‏پژوهى رودى پارت، شاهد تأكيد خاص ديگرى از وى نيز هستيم كه اين ويژگى جزو كليت پژوهشهاى علمى او به‏شمار مى‏آيد؛ منظورم تأكيد و علاقه خاص اوست به درميان گذاشتن نتايج تحقيقات علمى خود با خوانندگان غيرمتخصص و نيز با دانشجويان جديد الورود رشته اسلام‏شناسى. كتاب مقدماتى و در عين حال استادانه وى با عنوان محمد و قرآن كه به بحث در مورد پيدايش اسلام، رسالت نبوى و نزول قرآن مى‏پردازد، نخستين بار در سال 1957 انتشار يافت و تاكنون پنج چاپ از آن منتشر شده است. آخرين ويراست آن نسخه‏اى بود كه وى سه سال پيش از مرگ خود تجديدنظرهايى را در آن اعمال كرده بود. پارت در اين اثر كم‏حجم كوشيده است تا با ارائه تلفيقى از تاريخ شفاف محيط پيدايش اسلام و مراحل رشد اوليه اين دين، خلاصه‏اى از نظريات عالمانه و گزيده‏هايى از قرآن را نيز به خواننده ارائه دهد. وى اين كار را آنچنان خوب انجام داده است كه اين كتاب در بين كتابهاى مشابه كه به زبانهاى اروپايى نوشته شده‏اند،9[10] هنوز هم يكى از جامع‏ترين آثار به حساب مى‏آيد.
علاقه پارت به ارائه دستاوردهاى پژوهشهاى خاورشناسى به عموم خوانندگان، در كتاب مختصر و معروف او با عنوان قرآن، 1979 (Der Koran)10[11]، و در ديگر آثار اسلام‏شناختى وىنيز به چشم مى‏خورد، به‏ويژه در سه اثر با عناوين:
1. نماد دين اسلام، 1958 (Symbolik des Islam)
ـ اين اثر مجموعه گسترده‏اى از انديشه‏ها، مناسك و اعتقادات نمادين مسلمانان را به صورتى فشرده مورد بحث قرار داده است.11[12]
2. هجوم اعراب به حوزه مديترانه، 1958 (Der Einbruch der Araber in die Mittelmeerwett)
ـ اين كتاب شامل بحث جالب توجهى در مورد چگونگى گسترش دين اسلام بوده و چاپ نخست اثر در سال 1949 انتشار يافته است.12[13]
3. اسلام و سرمايه فرهنگ يونانى، 1950 (Der Islam und das griechische Bildungsgut)
- كه به بحث نقش سنت انديشه‏ورزى‏هاى يونانى در جامعه اسلامى پرداخته است.13[14]
ديگر مقالات يا فصلهاى كتابهاى پارت (كه در آنها به بررسى جنبه‏هايى از تاريخ، فرهنگ و مذهب اسلام براى مخاطبان ناآشنا با آن مباحث پرداخته) نيز همگى گستره موضوعى وسيعى را شامل مى‏شوند.14[15]
وى در اين گونه آثار، مانند دستور زبان مقدماتى خود با عنوان درسنامه آموزش زبان عربى، (Kleine arabische Sprachlehre)15[16] ــ كه در اصل متن تجديد نظر شده كتاب دستور زبانارنست هاردر (Ernst Harder, 1934) است ــ علاقه دارد اطلاعات خود را به افراد غيركارشناس انتقال دهد. در عين حال شاهد اين هستيم كه وى در كمك به يادگيرى برخى اطلاعات و مهارتهاى عمومى، هم به نوآموزان و هم به متخصصان، از هيچ كوششى فروگذار نكرده است. با اين همه، اگر بخواهيم به زمينه‏هاى تخصصى‏تر مورد علاقه پارت اشاره كنيم، بايد يادآور شويم كه دروازه ورود او به حوزه پژوهشهاى عربى ـ اسلامى در حقيقت ادبيات عاميانه عربى بود. وى در دوره اول اقامت خود در توبينگن، يعنى عمدتاً تا پيش از سال 1930، بيشتر در پى اين نوع ادبيات بود. در طول اين سالها، وى پيگير تدوين رساله پايان‏نامه دكتراى خود بود و ضمناً موفق شد چندين مقاله در مورد ادبيات عربى16[17] منتشر سازد و دوتك نگاشت و يك كتاب نسبتاً پرحجم را نيز به خوانندگان عرضه كند. اين دو تك‏نگاشت كه هر دو در سال 1927 منتشر شدند، يكى با عنوان تاريخ اسلام در آيينه ادبيات عاميانه عرب (Die Geschichte des Islams im Spiegel der arabischen Volksliteratur)17[18] نمايانگر بازتاب تاريخاسلام در ادبيات عاميانه عرب بود، و ديگرى با عنوان قصه‏هاى عاشقانه عصر جاهلى؛ كوششى در زمينه تاريخ ادبيات تطبيقى18[19]
Früharabische Liebesgeschichten. Ein Beitrag zur Vergleichenden Literaturgeschichte مجموعه‏اى از حدود دويست داستان كوتاه عاشقانه بود كه از يكى از كتابهاى ابن‏سرّاج (درگذشته به سال 1106 ميلادى) برگرفته شده بود. كل كتاب كه در سال 1930 انتشار يافت در واقع شامل مطالعه و بررسى مجموعه‏اى از قصه‏هاى عاميانه در مورد غزوات پيامبر اسلام بود كه با عنوان ادبيات افسانه‏اى غزوات (19[20]Die Legendäre Maghazi-Literature) به چاپ رسيد،و جالب اين است كه در زمينه اين نوع ادبيات اين كتاب هنوز هم تنها پژوهش گسترده و فراگير تلقى مى‏گردد.
با اين همه، به دنبال نقل مكان پارت به هايدلبرگ در سال 1931، ادبيات عربى اهميت برجسته قبلى خود را براى وى، از دست داد، هرچند او در اواخر عمر راجع به چند مسئله خاص ادبى نيز قلمفرسايى كرد.20[21] سالهاى اقامت پارت در هايدلبرگ، نه تنها شاهد آغازعلاقه جدى وى به مطالعه، پژوهش و ترجمه قرآن، بلكه حتى شاهد پژوهشهاى جالب توجه او در زمينه مباحث مربوط به طرفدارى از حقوق زنان در جامعه اسلامى امروز نيز بود. نتايج اين نوع پژوهش در كتابى ارزشمند ولى كمتر شناخته شده با عنوان مسئله زنان در دنياى عربى ـ اسلامى، 1934 (Zur Frauenfrage in der arabisch-islamischen Welt) منتشر شد. اين كتاب به شكلى نسبتاً مفصّل به بررسى ديدگاه‏هاى پنج نويسنده مختلف مسلمان (از سال 1928 تا 1932) در قبال موضوع جايگاه زن مسلمان در جهان امروز مى‏پردازد.21[22] دو مورد ازاين پژوهشها عبارتند از بيان ديدگاه‏هاى فمينيستى مدوّن (يكى از سوى يك زن عرب، و ديگرى از سوى يك مرد جامعه‏شناس عرب)، دو مورد ديگر عبارتند از واكنشهاى مسلمانان محافظه‏كار نسبت به ديدگاه‏هاى گروه قبلى، و مورد آخر نيز در برگيرنده ديدگاه‏هاى محافظه‏كارانه رشيد رضا در زمينه حقوق زنان است. اين اثر (كه اخيراً به مناسبت هشتادمين سالگرد تولد پارت در قالب مجموعه‏اى از نوشته‏هاى كوتاه وى به چاپ رسيده است)22[23] به دليل اهميت تأثيرگذار آن در زمان انتشار، اكنون از برجستگى خاصى برخوردار است.
از سوى ديگر، اين اثر نشان دهنده علاقه مستمر و هميشگى پارت به دين اسلام و جايگاه آن در جهان معاصر است. ميزان اين علاقه و توجه در 9 مقاله و يك جلد كتاب در مورد اسلام معاصر به خوبى پيداست، و مى‏دانيم كه وى تمام اين آثار را در دوران بعد از پايان جنگ جهانى دوم به رشته تحرير درآورده بود.23[24]
رودى پارت يكى از طرفداران هميشگى رشد و پيشرفت پژوهشهاى خاورشناسى نيز به شمار مى‏آمد. وى مقالات متعددى درباره ارزيابى وضعيت فعلى و آينده زمينه‏هايى همچون بازسازى تاريخ صدر اسلام،24[25] مطالعه زندگى پيامبر25[26] و نيز پژوهشهاى قرآنى،26[27] چاپ ومنتشر كرد. شايد بتوان از كتاب كم حجم آموزش زبان عربى و اسلام‏شناسى در دانشگاه‏هاى آلمان؛ آشنايى با شرق‏شناسان آلمانى از زمان تئودور نُلدكه تاكنون، 1966
Arabistik und Islamkunde an deutschen Universitäten. Deutschen Orientalisten seit Theodor Nöldekeبه عنوان مشهورترين كتاب وى در جهان انگليسى زبان نام برد.27[28]
دو مورد ديگر از زمينه‏هاى مورد علاقه پروفسور پارت، عبارت بود از تاريخ نگارى صدر اسلام (به‏ويژه تاريخ احاديث و سيره پيامبر) و مسئله احكام سنّت شكنانه اسلام. وى با توجه به علاقه خود به مطالعه تاريخ‏نگارى دوره صدر اسلام، موفق شد چندين مقاله در مورد زندگى پيامبر اسلام و يا بازتاب زندگى آن حضرت در منابع اسلامى به رشته تحرير درآورد.28[29] علاقه پارت به احاديث با دلبستگى او به زندگى پيامبر و قرآن و نيز با تدوين مجدّدتاريخ صدر اسلام تفاوتى نداشت.29[30] توجه خاص وى به احاديث باعث شد تا دست‏كم يكپايان‏نامه دكترى بسيار جالب توجه تحت نظارت وى نوشته شود كه اين پايان نامه با عنوان: زمان و مكان وقوع احاديثTopoi und Schemata im Hadit توسط اكهارت استتر (Eckhart Stetter) نوشته شد.30[31] پارت در دوره زمانى بين 77ـ1960 مجموعاً پنج مقاله در موردحرمت تصويرگرى در صدر اسلام و احكام خلاف عرف و سنت‏شكنانه فقه شيعى به رشته تحرير درآورد.31[32] با مطالعه اين مقالات مى‏توان عمق علاقه وى به مسائل تاريخى مربوط بهاستفاده از احاديث (و ساير منابع استخراج احكام خاص) را به‏روشنى ملاحظه كرد. هرچند مسائل مهم‏ترى مانند برداشت‏هاى نادرست مسلمانان از نقاشى موجودات زنده نيز از برجستگى خاصى برخوردارند.
ترديدى نيست كه با وجود گستردگى زمينه‏هاى تحقيقى پيش‏گفته، هيچ‏كدام از اين زمينه‏ها نشان دهنده عظمت ابعاد كارهاى پژوهش پارت نيست، بلكه اين همه فقط نشان دهنده مضامين عمده و نكات محورى پژوهشهاى وى مى‏باشند. در هر صورت، نكته كليدى پارت اعتقاد به محوريت نقش قرآن و پژوهشهاى قرآنى در حوزه تحقيقات اسلامى است و اين اعتقاد تقريباً در تمامى آثار وى متبلور شده است. پارت حتى زمانى كه دانشجويى بيش نبود، كوشيده بود تا با كمك ترجمه آلمانى قرآن، اين اثر را از آغاز تا پايان مورد مطالعه قرار دهد.32[33] بى‏ترديد مطالعه اوليه پارت در زمينه ادبيات عرب (به‏ويژه مطالعه افسانه‏هاى مغازىو به طور كلى مطالعه آثار موسوم به سيره) به شكل‏گيرى اين عقيده در او كمك كرد كه قرآن از زمان پيامبر اسلام تاكنون به عنوان سندى منحصر به فرد، معتبر و كاملاً قابل اعتماد به شمار آمده است. بعدها نيز در آثارى كه در اوايل دهه 30 در مورد مسائل فمينيستى به رشته تحرير درآورد، اين اعتقاد بيشتر در او راسخ شد كه براى هر گونه احيا يا تحول بعدى در اعتقادات مذهبى و اجتماعى جامعه اسلامى (به ويژه در حوزه نظرات فقهى) تنها منبع ممكن، قرآن و تفسير آن است. تأكيد پارت بر قرآن، به عنوان تنها منبع كاملاً مطمئن و قابل اعتماد اطلاعات مورخان جهت شناخت جهان اسلام، در تمامى نوشته‏هاى وى درباره پيامبر اسلام و پيدايش دين اسلام به چشم مى‏خورد.33[34] همچنين، اعتقاد او مبنى بر نقش محورى و يگانه قرآن بهعنوان تنها راه حل تفسير دوباره هنجارها و مناسك دينى مسلمانان نيز در تمام آثارى كه درباره اسلام معاصر و انديشه‏هاى اسلامى جهان امروز به رشته تحرير درآورد به‏روشنى جلب يگانه قرآن به عنوان تنها راه حل تفسير دوباره هنجارها و مناسك دينى مسلمانان نيز در تمام آثارى كه درباره اسلام معاصر و انديشه‏هاى اسلامى جهان امروز به رشته تحرير درآورد به‏روشنى جلب توجه مى‏كند. موضوع نقش يگانه قرآن در انديشه‏هاى پارت، بيش از همه در رهيافت تفسيرى او در قبال ترجمه قرآن نمود يافته است. همچنان كه پيش‏تر نيز اشاره شد، وى در زمينه حكم تعيين معنا و مفهوم هر واژه و تركيب قرآنى بر خلاف تفاسير سنتى، بر مقايسه و انطباق درون متنى تأكيد دارد. به اعتقاد وى، در صورت نارسايى تمامى ديگر منابع، بايد متن قرآن را به عنوان تنها لنگرگاه مطمئن اطلاعات خود تلقى نماييم. در حقيقت اين انديشه جزو اصول اعتقادى تفكرات پارت محسوب مى‏شد. در حقيقت، شايد اغراق نباشد كه ادعا كنيم اين اعتقاد پارت از جنبه‏هاى بسيارى او را در كنار مسلمانانى قرار مى‏دهد كه وى در سراسر عمرش آثار آنان را مورد مطالعه قرار مى‏داد؛ هرچند اعتقاد او، عقيده يك مورخ غيرمسلمان بود كه قرآن را سندى از آن پيامبر اسلام مى‏دانست، در صورتى كه اعتقاد مسلمانان به‏گونه‏اى است كه قرآن را نص و عين كلام الهى مى‏دانند. بديهى است ديدگاه‏هاى پارت درباره قرآن، به نحوى است كه به كنار آمدن با نظريات تندروانه قرآن شناسان جديدترى (مانند جان وَنْزْبُرو (John Wansbrugh) يا گونتِر لولينگ (Günter Lüling) چندان روى خوش نشان نمى‏دهد. اما با اين همه، وى على‏رغم مخالفت شفاهى يا كتبى بسيار خود با اين گونه نظريات، با آنها آشنايى داشت و آنها را به طور جدى مورد توجه قرار مى‏داد. او جزء كسانى بود كه به همان ترتيب كه انتقادات خود را به صورت مستند مطرح مى‏كرد، نتيجه‏گيرى و نظريات خود را نيز مورد حك و اصلاح و نقد قرار مى‏داد.
ارزيابى كارنامه علمى يك پژوهشگر كار ساده‏اى نيست، اما ارجگذارى نام و خاطره شخص، آن هم صرفاً با ارائه فهرست كوتاهى از آثار و علايق پژوهشى وى، نيز كارى است نه درخور. به همين دليل اميدوارم اگر در پايان اين گفتار ناچار به ذكر چند خاطره شخصى مختصر مى‏شوم بر من ببخشاييد. من نخستين بار زمانى كه دانشجوى دوره دكترى بودم، براى حل يك مشكل مربوط به تدوين پايان‏نامه‏ام با رودى پارت آشنا شدم. در آن ديدار، هم از صدا و هم از سيماى او تحت تأثير قرار گرفتم. آن خاطره را هيچ‏گاه فراموش نمى‏كنم؛ صدا و كلامش شمرده بود و با متانت، و اندامش بلند و كشيده و پرابهت. طى يكى دو دهه‏اى كه با او آشنايى و ارتباط داشتم، هيچ گاه در مكاتبه و گفت‏وگو با وى جز متانت، صداقت و يكرنگى عميق و لطف و مهربانى نديدم. زمانى كه رسمى برخورد مى‏كرد، خشك نبود كه با او احساس رودربايستى كنى. مرا كه در آن زمان دانشجوى كم سن و سال تحصيلات تكميلى بودم آنچنان با احترام تمام با آغوش باز به خدمت پذيرفت كه گويى من سالهاست در رده علما و پژوهشگران جا افتاده رشته تخصصى وى جا گرفته‏ام. استاد پارت ميزبانى دست و دل باز بود و در همكلام شدن با افراد نيز درنگ نمى‏كرد. خوب به ياد دارم كه از ايام پرملال جنگ جهانى دوم و از شبهاى پريشان صحراهاى پرستاره شمال آفريقا چه خاطره‏ها كه در ذهن داشت. علاقه عميق او به رهايى آن صحرا و صحرانشينان از مشكلات جنگ در تك‏تك سخنانش موج مى‏زد. اصولاً دلباخته طبيعت بود. طى سالهايى كه با او دوستى داشتم (و مطمئناً حتى قبل از آشنايى من با وى نيز) مى‏ديدم كه آرزو دارد ايام گرم تابستان را در كوهستانهاى باشكوه آلپ سپرى كند، به ويژه در منطقه زيباى دولوميت در ايتاليا كه او و همسرش حنّا شيفته اقامت در آنجا بودند. رودى پارت براى حنّا نيز همسرى فداكار بود. تمامى كسانى كه با پارت در دهه آخر عمرش رفت و آمد داشته‏اند خوب مى‏دانند كه او در مراحل متعدد و طولانى بيمارى و بسترى شدن‏هاى همسرش براى نگاهدارى از او در بردبارى و خدمتگزارى سنگ تمام گذاشت. رودى و حنّا هر دو زن و شوهرى خوب و دوست داشتنى بودند، و من شخصاً خداى را شاكرم كه موفق شدم در محيط خانوادگى گرم و صميمى آنها در تپه‏هاى مشرف بر توبينگن چند صباحى ميهمان آنها باشم.
اطمينان دارم جاودانگى ياد و خاطره رودى پارت فقط اختصاص به نقش وى در حوزه پژوهشهاى خاورشناسى نخواهد داشت. إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى (سوره علق، آيه 8)

پی نوشت ها:

[1] مشخصات كتاب‏شناختى اصل انگليسى اين مقاله به شرح زير است:
William A. Graham, »In Memoriam-Rudi Paret (1901-1983)«, in The Muslim World, 73iii (1983), pp. 133-141.
با سپاس از همكار گرامى آقاى دكتر عبدالرضا نوّاح استاد جامعه‏شناسى دانشگاه شهيد چمران اهواز به خاطر ترجمه عناوين آلمانى منابع مذكور در متن. مترجم
[2]1. Srat Saif ibn Dh Jazan. Ein arabischer Volksroman, (Hannover: Heinz Lafaire, 1924).
[3]2. Der Ritter-Roman von `Umar an-Nu`mān und seine Stellung zur Sammlung von Tausendundeine Nacht. Ein Beitrag zur arabischen Literaturgeschichte, (Tübingen: Mohr [Paul Siebeck], 1927). Reprinted in Rudi Paret, Schriften zum Islam. Volksroman- Frauenfrage- Bilderverbot, ed. Josef van Ess (Stuttgart, etc.: Kohlhammer, 1981), pp. 17-70.
[4]3. Der Koran. Übersetzung (Stuttgart etc.: Kohlhammer, 1962 [Rev. paperback ed. 1972, 1980]).
[5]4. Der Koran. Kommentar und Konkordanz, (Stutthart etc.: Kohlhammer, 1971 [2nd ed. 1977. paperback ed. with Addendum, 1980]).
[6]5. »Der Plan einer neuen, leicht kommentierten wissenschaftlichen Koranübersetzung«, in R. Paret. ed., Orientalische Studien. Festschrift E. Littmann, (Leiden, 1935), pp. 121-30.
[7]6. فهرستى از آثار و نوشته‏هاى اصلى پارت را در كتاب Schriften zum Islam، ص 9-16 ببينيد كه از اين به‏بعد با عنوان اختصارى «Paret-Bibliogragraphy» ذكر مى‏شود. مقالات پارت در ص 10-12 آمده‏اند. براى عناوين مقالات قرآنى وى به اين شماره‏ها نگاه كنيد: 10، 12، 16، 17، 22، 25، 27، 29، 32، 33، 34، 37، 38، 40، 43، 48، 49 و 54.
[8]7. Muhammad und der Koran. Geschichte und Verkündigung des arabischen Propheten, Urban Bücher, 32 (Stuttgart: Kohlhammer, 1957 [1966, 1972, 1976; 5th. rev. ed., 1980]).
[9]8. براى فهرستى از معرفى كتابهاى وى نگاه كنيد به «Paret-Bibliography»، ص 13ـ16.
[10]9. نك. پيشتر، پاورقى ش 7.
[11]10. نك. پيشتر، پاورقى ش 6.
[12]11. Vol. II of Ferdinand Hermann. ed., Symbolik der Religionen (Stuttgart: Hiersemann, 1958).
[13]12. Berckers Kleine Volksbibliothek, 509 (Kevelaer: Butzon und Bercker, 1949 [2nd ed., n.d. (ca. 1950]).
[14]13. Philosophie und Geschichte, no. 70 (Tübingen: Mohr [P. Siebeck], 1950).
[15]14. E.g., »Der Islam und die Araber bis gegen Ende des Mittelalters,« in Die Neue Propylaen-Weltgeschichte, ed. Willy Andreas (Berlin: Propylaen, 1940), II, 543-76.
[16]15. Heidelberg: Groos, 1934 (10th ed. 1965).
[17]16. E.g. »Das `Tragische' in der arabischen Literatur. Eine Skizze,« Zeitschrift für Semitistik, VI (1928), 247-52; VII (1929), 17-28. Reprinted in Schriften zum Islam, pp. 95-111 . See also the Paret-Bibliography. p. 10. sect. »B«. nos. 1-3.
[18]17. Philosophie und Geschichte, 13 (Tübingen: Mohr [P. Siebeck], 1927); reprinted in Schriften zum Islam, pp. 71-93.
[19]18. Sprache und Dichtung. Forschungen zur Sprach- und Literaturwissenschaft, eds. H. Maync and S. Singer, 40 (Bern: Paul Haupt, 1927).
[20]19. Subtitle: Arabische Dichtungen über die muslimischen Kriegszüge zu Mohammeds Zeit (Tübingen: Mohr [P. Siebeck], 1930).
[21]20. E.g., »Die Legendäre Futuh-Literatur, ein arabisches Volksepos?,« in Atti del Convegno Internazionale sul tema: La poesia epica e la sua formazione (Rome: Accademia Nazionale dei Lincei, 1970), pp. 735-47.
[22]21. Veröffentlichungen des Orientalischen Seminars der Universität Tübingen, 8 (Stuttgart and Berlin: Kohlhammer, 1934).
[23]22. Schriften zum Islam (see above, n. 2), pp. 135-205.
[24]23. For the articles, see the Paret-Bibliography, pp. 10-12, nos. 9, 14, 18, 19, 26, 30, 31, 41, 42, and 55. The edited book is: Die Welt des Islam und die Gegenwart (Stuttgart: Kohlhammer, 1961).
[25]24. »Die Lücke in der Ueberlieferung über den Urislam,« in Fritz Meier, ed., Westöstliche Abhandlungen. Rudolf Tschudi zum siebzigsten Geburtstag (Wiesbaden, 1945), pp. 147-53.
[26]25. »Recent European Research on the Life and Work of Prophet Muhammad,« Journal of the Pakistan Historical Society, VI (1958), 81-96.
[27]26. Grenzen Der Koranforschung;
نگاه كنيد به همين مقاله، پيشتر، پاورقى ش 7، كه به آثار ترجمه‏اى اِدوند بُك، ريچارد بِل، و رژى بلاشر مى‏پردازد. نيز مقايسه كنيد با مقاله زير كه به توصيف رهيافت خود رودى پارت در ترجمه قرآنش و اشاره به مسائلى تفسيرى در امر ترجمه مى‏پردازد:
»Zur Koranforschung,« in Gernot Rotter, ed., Deutsche Orientalistik am Beispiel Tübingens, Arabische und Islamkundliche Studien (Tübingen and Basel: Erdmann, 1947), pp. 43-52 (reprinted in part in Schriften zum Islam, pp. 206-12).
[28]27. Wiesbaden: Franz Steiner, 1966. English version: Study of Arabic and Islam at German Universities. German Orientalists since Theodor Nöldeke (Wiesbaden: Steiner, 1968).
[29]28. E.g., »Das Geschichtsbild Mohammeds,« Die Welt als Geschichte, XI (1951), 214-24.
[30]29. Cf. his articles, »Die Lücke in der Ueberlieferung über den Urislam« (پيشتر، پاورقى ش42), and »Die Entstehungszeit des islamischen Bilderverbots,« Kunst des Orients, XI (1977), 158-81 (reprinted in Schriften zum Islam, pp. 248-71).
از اين دو مقاله، اولى به مسائل كلى متون روايى مى‏پردازد، اما دومى پژوهشى خاص درباب احاديث مربوط به شمايل شكنى (iconoclasm) است.
[31]30. Tübingen, 1965.
[32]31. All five are reprinted in Paret's Schriften zum Islam, pp. 213-71.
[33]32. »Zur Koranforschung,« p. 43.
[34]33. Ibid., pp. 43-49. Cf. His comment in Zur Frauenfrage, p. 6: »...Ich glaube, dass bei der Neugestattung der islamischen Lebensordnung der Koran -- den Traditons- und Rechtsautoritäten gegenüber -- je länger je mehr zur einzigen, oder wenigstens zur ausschlaggebenden Richtschnur werden wird, -- soweit diese Neugestaltung sich überhaupt religiös-rechtlichen Gesichtspunkten unterordnen lässt.« p. 43.
جمعه 24 شهریور 1391  3:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تأمّلی در برخی ازنقاط قوت و ضعف ترجمه رودی پارت

مسعود منصوری

بررسى و نقد ترجمه‏هاى پيشين و كشف توانمندى‏ها و كاستى‏هاى احتمالى آنها به منظور دستيابى به ترجمه‏اى جامع و مطلوب از قرآن كريم همواره لازم و راهگشاست. در اين راستا، مقاله حاضر به بررسى اجمالى ترجمه‏اى از قرآن به زبان آلمانى از رودى پارت،[1] قرآن‏پژوه و مترجم مشهور آلمانى، پرداخته است. در اين بررسى كه بر محور صحت و دقت ترجمه مذكور صورت گرفته، مشخص مى‏شود كه روش مترجم ــ كه ابتكارى نيز هست ــ در رسيدن به ترجمه‏اى درست، دخيل بوده است. در آغاز به خلاصه‏اى از حيات علمىِ مترجم اشاره رفته و آن گاه در بحث اصلى به نقاط قوت و سپس به كاستى‏هاى ترجمه پرداخته شده است. تأثير دانش فقهى و كلامى در بروز اين نقاط قوت و ضعف به خوبى آشكار است.

مقدمه

آمارهاى موجود نشان مى‏دهد كه تا يك دهه قبل، كتاب مقدس به 1928 زبان مختلف ترجمه شده، در حالى كه سهم ترجمه‏هاى كامل قرآن تا سال 95 ميلادى تنها 70 زبان رايج دنيا بوده است.[2] اين ارقام ضمن اين كه نشانگر رويكرد گسترده بشر به كلام آسمانى است، رسالت ما را براى شناختن و شناساندن اين كتاب به جهانيان يادآورى مى‏كند.
طبق يك برآورد، تا كنون حدود 20 ترجمه كامل از قرآن به زبان آلمانى انجام گرفته كه با توجه به جغرافياى اين زبان رقم چشمگيرى است. ضمن اين كه تعداد زيادى ترجمه گزيده و ناقص ارائه شده كه از جمله مى‏توان ترجمه زيبا و آهنگين فريدريش روكرت[3] را نام برد. ازطرفى نيز قرآن پژوهان و مترجمان آلمانى آثار مهمى از خود برجاى گذاشته‏اند كه به دليل جايگاه آنها نزد اسلام شناسان و شرق‏شناسنان مغرب زمين لازم است مورد مطالعه قرار گيرند.
شناخته شده‏ترين ترجمه از قرآن به زبان آلمانى ترجمه رودى پارت است. اين ترجمه از زمان انتشار (دهه شصت) تا كنون بارها در كشورهاى مختلف تجديد چاپ شده است و به نظر برخى قرآن پژوهان آلمانى، از لحاظ اعتبار علمى، در مقايسه با ترجمه‏هاى پيشين ترجمه‏اى ممتاز به شمار مى‏رود.[4] از جمله ترجمه‏هايى كه پيش از ترجمه رودى پارت انجامگرفته، ترجمه شوايگر[5] (1623م)، مگرلاين[6] (1772م)، اولمان[7] (1840م)، هنينگ[8] (1901م) وگلداشميت[9] (1916م) است.
هلموت گِت‏يه، محقق آلمانى و نويسنده كتاب قرآن و تفاسير قرآنى، از بين ترجمه‏هاى ياد شده تنها ترجمه ماكس هنينگ را قابل استفاده و استناد مى‏شمرد.[10]
رودى پارت متولد 1901 در ويتن‏دورف آلمان، پس از گرفتن درجه دكترا به تدريس اسلام‏شناسى در دانشگاه توبينگن پرداخت و در 1940 كرسى استادى دانشگاه بن را كسب نمود. او كه از استادان برجسته زبان و ادبيات عرب بود، نزد اسلام‏شناسان غربى به عنوان يك قرآن پژوه شناخته شد. كتاب محمد و قرآن، اثر وى، از منابع معتبر اسلام‏شناسى در غرب است. با اين حال، ترجمه و تفسير و واژه‏نماى او از قرآن، از خدمات ماندگار وى محسوب مى‏شود. با نگاهى به حيات علمى او مى‏بينيم، زمانى كه هنوز ترجمه ريچارد بل و رژى بلاشر در اروپا منتشر نشده بود، وى در سال 1935، طرح ترجمه‏اى نوين، علمى و همراه با تفسير كوتاه را ارائه كرد. در سال 1950 در مقاله‏اى تحت عنوان «مرزهاى قرآن پژوهى»[11]طرح خود را دنبال كرد و با نگاهى به تلاش دو مترجم ياد شده به برخى از دشوارى‏هاى فنى ترجمه قرآن اشاره كرد. سرانجام در 1966 ترجمه قرآن را به پايان رسانيد. پارت در مقدمه ترجمه خود تصريح نموده كه از ترجمه‏هاى پيشين استفاده نكرده است،[12] و اين نشانه پشتكارو روحيه پژوهشگر اوست.
نكته‏اى كه بيش از هر چيز به ترجمه پارت امتياز مى‏بخشد، فهم دقيق آيات قرآن و ترجمه آنهاست.[13] اين شيوه كه در قرآن پژوهى با عنوان «فهم قرآن با قرآن» شناخته شده،[14] در تفسير قرآن به روش علماى اماميه از اصالت و اعتبار بالايى برخوردار است كه نمونه برجسته آن تفسير الميزان از علامه طباطبايى است. حال، چنانچه بپذيريم ترجمه ــ دست كم در مورد قرآن ــ نوعى تفسير موجز است، اهميت اين روش براى دستيابى به ترجمه‏اى درست، روشن مى‏شود.
اگر اين سؤال مطرح شود كه چگونه پارت براى فهم آيات قرآن، از آيات ديگر كمك گرفته است، در پاسخ مى‏توان گفت كه قرآن از ديدگاه وى قبل از هر چيز يك سند تاريخى از نبوت حضرت محمد صلى اللّه‏ عليه و آله است.[15] اين مطلب، هم در مقدمه ترجمه و هم دركتاب محمد و قرآن او مورد تأكيد قرار گرفته است. لذا مترجم بر اين عقيده است كه دشوارى‏هاى فهم آيات قرآنى با استناد به ساير آيات حل مى‏شود؛ بدين ترتيب كه مترجم بايد نخست آياتى را كه در لفظ و معنى مشتركاتى دارند بررسى و با هم مقايسه كند و آن گاه معناى آيه را در قالب زبانِ مقصد بريزد.

ويژگى

ديگر كارِ پارت خوددارى وى از به كارگيرى زبان ادبى و شعرگونه است. پارت بر صحت ترجمه تأكيد نموده و زيبايى الفاظ و جنبه‏هاى بلاغى آيات را مد نظر قرار نداده است. متن ترجمه در عين روانى، پر از افزوده‏هاى توضيحى است. براى برخى آيات، علاوه بر ترجمه آيه، ترجمه‏اى تحت اللفظى و گاه ترجمه‏اى احتمالى ــ همراه با علامت سؤال به نشانه ترديد مترجم ــ آمده كه اين كار به پيوستگى و انسجام كلام لطمه وارد كرده و گاه خواندن متن را ملال‏آور ساخته است. با اين حال، مترجم عقيده دارد كه به دليل تنوع و تغيير بسيار در سبك بيان و انشاى قرآن، از به كارگرفتن افزوده‏هاى توضيحى گريزى نيست.[16] البته اين مطلب با درنظر گرفتن شرايط لازم و سعى در رعايت ايجاز تا حدى درست است. از طرفى، بسيارى از قرآن پژوهان صِرف ترجمه آيات را، چه تحت اللفظى و چه آزاد، براى انتقال پيام كافى نمى‏دانند،[17] از اين‏رو مترجم بايد از واژه‏ها و عباراتى به عنوان توضيح بهره‏گيرد. گرچه اين مسئله در باب ترجمه قرآن و اصول مربوط به آن مورد اختلاف است، ولى در عمل همه مترجمان بدان تن داده‏اند.

نقاط قوت ترجمه

الف ـ مشابهات قرآن كه شامل تركيبات، تعبيرات، آيات و ساخت‏هاى نحوى مشابه است همه به طور يكسان ترجمه شده است. به عنوان مثال، تركيباتى مانند: «له ملك السموات و الارض» و يا «ما قدمت ايديهم» و حتى برخى آيات كه به طور كامل در سوره‏هاى مختلف تكرار گرديده، به صورت يكدست به آلمانى ترجمه شده است. رعايت اين نكته كه به عنوان حفظ امانت در ترجمه محسوب مى‏شود،[18] نشانگر آن است كه مترجم، نخست تمامى آيات مشابه و قريب المضمون را بررسى و آنها را با يكديگر مقايسه كرده و آن گاه دست به ترجمه آنها زده‏است.
مثال 1: «فلاتعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريداللّه‏ ليعذبهم بها» توبه (9) 55 و 85.
Du brauchst ihr Vermögen und hire Kinder nicht zu bestaunen. Gott will sie im diesseitigen leben damit bestrafen.
مثال 2: «ولا تبخسوا الناس اشياء هم» شعراء (26) 183؛ اعراف (7) 85؛ هود (11) 85.
Und zwackt den Leuten nicht ab, was ihnen gehört.
ب ـ در قرآن، برخى كلمات مترادف، گاه با هم و گاه جداگانه آمده‏اند و در كاربرد، تفاوت ظريفى با هم دارند كه از جمله آنها مى‏توان «خوف و خشيت»، «خضوع و خشوع» و «رحمن و رحيم» را نام برد. بديهى است كه انتقال اين تفاوت به زبان مقصد از دشوارى‏هاى ترجمه قرآن است. به دو مورد از دقت پارت در اين زمينه، اشاره مى‏شود:
مثال 1: «انما اشكوا بثى و حزنى الى اللّه‏» يوسف (12) 86.
Ich klage meinen gram und meine trauer Gott allein.
لغت‏شناسان، ميان «بثّ» و «حزن» فرق گذاشته‏اند. در قاموس قرآن آمده است:
«مراد از «بث» اندوهى است كه شخص قادر به كتمان آن نيست و آن را آشكار مى‏كند، لذا بايد مراد از «حزن» غصّه مخفى باشد».[19] راغب نيز در مفردات همين‏گونه معنى كرده است.[20]
ملاحظه مى‏شود كه در ترجمه بالا به ترتيب، دو واژه «Gram» و «Trauer» به كار رفته كه انتخابى درست و بجاست. در حالى كه ماكس هنينگ با انتخاب «Kummer» و «Trauer» از تفاوت ظريفى كه ميان اين دو واژه است غفلت كرده است.
مثال 2: «هوالذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا» يونس (10) 5.
Er ist es, der die Sonne zur helligkeit und den Mond zu licht gemacht ... hat.
«ضياء» و «نور» در يك مورد با هم، و چند بار جداگانه در قرآن آمده‏اند. در كتب لغت و تفسير، ضياء به روشناييى گفته مى‏شود كه ذاتى باشد، مانند نور خورشيد، در حالى كه «نور» آن است كه بالعرض و اكتسابى باشد.[21] در ترجمه پارت با توجه به كاربرد خاص هر كدام، براى «نور» واژه Licht و براى ضياء Helligkeit به كار رفته است. همچنين در مواردى كه اين دو واژه به تنهايى به كار رفته‏اند، در ترجمه آنها دقت به عمل آمده است؛ از جمله سوره انبياء (21) 48 و سوره قصص (28) 71، كه در هر دو مورد هنينگ دچار سهو شده و براى «ضياء» از معادل آلمانى Licht استفاده كرده است.
ج ـ مترجم هنگام ترجمه اصطلاحاتِ تركيبى، خود را محدود به ظاهر الفاظ نكرده و براى هر يك معادل مناسب آورده و بدين ترتيب از لغزش‏هاى پاره‏اى از مترجمان پيشين مصون مانده است. نكته‏اى كه در زبان‏شناسى تحت عنوان توجه به نقش‏هاى دو گانه زبان مطرح است و مترجم بايد آن را در نظر بگيرد، يكى نقش انتقالى يا خبرى زبان و ديگر نقش ادبى يا تخييلى آن است.[22]
با دو مثال مى‏توان به رعايت اين اصل در ترجمه پارت پى‏برد:
1ـ «فاصبحوا نادمين» شعراء (26) 157.
Dann (aber) begannen sie (ihre Tat) zu bereuen
همان طور كه مى‏دانيم، واژه «اصبح» در آيه بالا كاربرد مجازى دارد و قيد زمان نيست. گلداشميت و هنينگ در ترجمه‏هاى خود morgens = صبحگاهان آورده‏اند كه تحت اللفظى و نادرست است.
2ـ «فكنتم على اعقابكم تنكصون» مؤمنون (23) 66.
معادل: ولى شما پشت كرديد Aber hir machtet kehrt
ناگفته نماند كه گاهى آقاى پارت علاوه بر آوردن ترجمه رسا و درست، ترجمه تحت اللفظى آيه را نيز در پرانتز آورده است كه اين كار ــ به رغم توجيه مترجم در مقدمه ترجمه ــ در برخى موارد از جمله در مثال زير هيچ ضرورتى ندارد:
3ـ «يوم يكشف عن ساق... قلم» (68) 42.
da die Sache brenzlig wird (wörtlich: da die wade entblösst wird)
معادل فارسى: آن گاه كه هنگامه بالا گيرد (تحت اللفظى: آن گاه كه ساق پا برهنه گردد).
برخى كاستى‏ها در ترجمه
الف . مسائلى چون عصمت پيامبر، علم پروردگار به افعال بندگان، جبر و اختيار و جز اينها از مباحث مورد اختلاف ميان فِرق اسلامى به شمار مى‏رود، و طبيعى است كه هر ترجمه‏اى از قرآن براساس مبانى كلامى مذهب مترجم صورت گيرد. البته گاه برداشتِ مترجم غير مسلمان معلول عدم تسلط وى نسبت به اصول اعتقادى اسلام است و در برخى موارد نيز متأثر از تفاسير مذاهب مختلف است. در چنين مواردى ممكن است ترجمه دچار خطا شود و با نصّ قرآن در تعارض قرار گيرد. در اين جا با توجه به اصول مسلّم مذهب تشيع، به دو نمونه از خطاى مترجم اشاره مى‏شود:
مثال 1ـ «وليعلم اللّه‏ من ينصره و رسله بالغيب» حديد (57) 25.
Auch Gott wollte (...) feststellen (w., wissen) wer ihm und seinen Gesandten im geheimen hilft
معادل فارسى: و خداوند مى‏خواست ... پى ببرد (بداند) چه كسى او و فرستادگانش را در نهان يارى مى‏كند.
ترجمه بالا موجب شبهه عدم احاطه علم پروردگار است. لذا بايد با توجه به ساير آيات كلامى قرآن اصلاح شود. مى‏توان با استفاده از فعل سببى lassen ترجمه درست عبارت را به صورت زير آورد: «تا خداوند معلوم بدارد چه كسى او و فرستادگانش را در نهان يارى مى‏كند».
مثال 2ـ «فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك...» هود (11) 12.
Vielleicht möchtest du etwas von dem, was dir eingegeben wird, auslassen.
معادل فارسى: شايد دلت مى‏خواهد بعضى از آنچه را به تو وحى مى‏شود رها كنى.
مفهوم اين جمله اين است كه پيامبر در كتمان يا ابلاغ بعضى از چيزهايى كه به او وحى مى‏شده دغدغه داشته است. همين احتمال در «تفسير و واژه نماى» مترجم نيز آمده است.[23]
اين گونه برداشت از آيه كه يادآور افسانه بى‏اساس و دروغين غرانيق[24] است با مسئله عصمت پيامبر اكرم(ص) و به عبارتى با خود قرآن در تناقض است.
در برخى تفاسير، از جمله تفسير نمونه، «لعلك» به «مبادا» ترجمه شده و برخى ترجمه‏هاى اخير فارسى نيز از آن پيروى كرده و بدين‏صورت آورده‏اند: و مبادا تو برخى از آنچه را كه به سويت وحى مى‏شود ترك گويى...
ب . احكام فقهى در مورد نماز، روزه، حج و مانند آن، بخشى از آيات قرآن را در بر مى‏گيرد. در بسيارى از موارد حكمى به اجمال صادر شده كه تفصيل و شرح آن را «سنّت» عهده‏دار است. لذا دانش فقهى مترجم در صحت و قوت ترجمه نقش دارد.
مثال 1 ـ و كلوا واشربوا حتى يتبيّن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر... بقره (2) 187.
Und esst und trinkt, bis ihr in der Morgendämmerung einen weissen von einem schwarzen Faden unterscheiden Könnt.
معادل فارسى: و بخوريد و بياشاميد تا وقتى كه در طلوع فجر بتوانيد نخ سفيدى را از نخ سياه تميز دهيد.
منظور از تعبير كِنايى قرآن، پديدار شدن سپيدى سحر از سياهى شب است. اين دستور فقهى به منظور ارائه يك مقياس عينى، يعنى استفاده از نخ سياه و سفيد براى تشخيص شروع روزه نيست. لذا در يكى از ترجمه‏هاى اخير فارسى، آيه فوق اين گونه ترجمه شده است:
و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود.[25]
مثال 2 ـ «فتيمموا صعيدا طيبا...» نساء (4) 43
, dann sucht einen sauberen (oder: geeigneten, w. guten) hochgelegenen Platz auf und streicht euch über...
معادل فارسى: در اين صورت جاى تميز [يا: مناسب، تحت اللفظى: خوب] و بلندى پيدا كنيد و بر چهره و دست‏هايتان بكشيد.
عبارت بالا كه حكم تيمم را بيان مى‏كند، توسط مترجم آلمانى مبهم و نارسا ترجمه شده است. در ترجمه‏هاى هنينگ و ابن رسول از لفظ «خاك» استفاده شده كه گوياتر است.
ج . در پايان، برخى ديگر از موارد سهو در ترجمه پارت را با ذكر شماره آيه يادآور مى‏شويم و به دليل روشن بودن موارد و اختصار كلام از شرح آن صرف نظر مى‏كنيم:
ــ ترجمه شبهه‏انگيز آيات كلامى: بقره (2) 29؛ آل عمران (3) 142.
ــ ترجمه مبهم آيه فقهى: بقره (2) 236 و 237 در باب پرداخت مهريه زن.
ــ انتخاب معادل نادرست: بقره (2) 273 براى كلمه «جاهل»؛ بقره (2) 215 براى كلمه «خير».
ــ سوء برداشت در فهم آيه: بقره (2) 104 در بيان مقصود از «راعنا» و «انظرنا».
ــ حذف تأكيد: بقره (2) 4.

نتيجه‏گيرى

در مجموع، مترجم كارى علمى، پر زحمت و همراه با دقت انجام داده است. به علاوه روشِ علمى او در صحت و استحكام ترجمه نقش مهمى دارد، ولى ترجمه او از آيات فقهى و كلامى، خالى از نقص نيست. اين بدان سبب است كه اين دو رشته علمى كه از علوم اسلامى به شمار مى‏روند، در شناخت مفاهيم قرآنى و بالاخره در ترجمه قرآن نقشى بسزا دارند؛ از اين‏رو به طور كلى مى‏توان گفت كه آن بخش از اصول و مبانى ترجمه قرآن كه علمى و كاربردى است، در اين ترجمه به طور نسبى رعايت شده، ولى آنچه به سطح دانش فقهى و كلامى اين مترجم غير مسلمان مربوط مى‏شود موجب بروز كاستى در ترجمه وى گرديده است.

پی نوشت ها:

[1]1. Rudi Paret, Der Koran, Stuttgart, Kohlhammer, 1962.
[2]. نقدى، محمد؛ فردا دير است، ترجمان وحى، شماره 4، اسفند 77.
[3]1. Friedrich Rückert.
[4]2. Gätje, Helmut, »Zur Koranübersetzung von Rudi Paret«, aus Bustan (Österceichische Zeitschrift), 6-1965.
[5]3. Schweiger.
[6]4. Megerlein.
[7]5. Ulman.
[8]6. Henning.
[9]7. Goldschmidt.
[10]8. Gätje, Helmut, id, p.35.
[11]1. Paret, Rudi, Grenzen der Koranforschung, Stuttgart 1960.
[12]2. Paret, Rudi, Vorwort zu, Der Koran, Übersetzung von R. Paret, Stuttgart 1966.
[13]. همان، ص 8.
[14]. خرمشاهى، بهاءالدين؛ فهم قرآن با قرآن، مترجم ويژه‏نامه ترجمه قرآن، سال سوم، شماره دهم، تابستان 1372.
[15]3. Paret, R., Mohammed und der Koran, Vorwort, Stuttgart 1957.
[16]1. Paret, Rudi; Vorwort zu Der Koran, p.7.
[17]. مشكلات و ديدگاه‏ها در ترجمه قرآن، مترجم، سال سوم، شماره دهم.
[18]. كريمى‏نيا، مرتضى؛ يكسانى و هماهنگى ترجمه قرآن، ترجمان وحى، شماره اول، شهريور 1376.
[19]. قرشى، سيدعلى‏اكبر، قاموس قرآن، ج 1، ص 161.
[20]. مفردات، ص 108.
[21]. نك: اقرب الموارد، ذيل دو واژه ضياء و نور.
[22]. نجفى، ابوالحسن، «مسئله امانت در ترجمه»، درباره ترجمه، مركز نشر دانشگاهى، 1370.
[23]1. Paret, R.; Kommentar und Konkordanz, Stuttgart 1977, zu betroffenem Vers.
[24]. نك: تفسير نمونه، ج 14، ص 141.
[25]. نك: ترجمه استاد فولادوند، سوره بقره، آيه 187.
جمعه 24 شهریور 1391  3:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن به زبانهاي آفريقايي و منابع فهم قرآن براي آفريقاييان (بخش سوم)

دكتر حسن معايرجي
يعقوب جعفري
ترجمه‏هاي امهري

زبان امهري، يك زبان سامي جنوبي و از شاخه‏هاي زبان اتيوپي مركزي است. امهريان حبشي مسيحيان ارتودوكس هستند كه زبانشان زبان رسمي حبشه است و در كوهستانهاي مركزي در شمال درياچه تانا در ايالتهاي «شوا» و «جوجام» و «يحمود» زندگي مي‏كنند. ترجمه كاملي از قرآن به اين زبان با عنوان «القرآن الكريم» در دست است، ولي نويسنده آن شناخته نشده و متن عربي قرآن را نيز ندارد و چنين مي‏نمايد كه مترجم آن مسلمان نبوده است. اين ترجمه در سال 1981 حبشي مطابق با سال 1972 و 1973 ميلادي در چاپخانه فني آديس‏آبابا چاپ شده است.
اين ترجمه با حروف امهري نوشته شده و 457 صفحه دارد و نخستين چاپ آن در زمان اولين حكومت اتيوپي در عهد هيلا سلاسي و در سال 1938 حبشي مطابق با 1929 ميلادي انجام گرفته است.
در مقدمه اين ترجمه مطالبي درباره امپراطور حبشه و حكومت او، و نيز مخارج حروف و اصوات و روش درست تلفظ آمده است. اين ترجمه، ترجمه‏اي تحت اللفظي است كه براي انجام آن هيئتي به رياست امپراطور تشكيل گرديد و هدف آن ترجمه قرآن به زبان امهري در جهت تحريف كردن آن بود، در حالي كه بيشتر مسلمانان حبشه كه افزون بر 60 درصد جمعيت اين كشور را تشكيل مي‏دهند، با زبان عربي كه همان زبان قرآن است آشنايي داشتند.
همچنين ترجمه گزيده‏هايي از قرآن كريم در ضمن مقاله‏اي در يكي از نشرياتي كه در سال 1906 در برلين درباره زبانهاي شرقي منتشر مي‏شد در 37 صفحه آمده كه نويسنده آن اُيگن ميتوخ (Eugen Mittwoch) آلماني و ترجمه آن از آليكا تاجه (Aleka Taje) به زبان امهري است.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان كرئول

درباره زبان كرئول كه آميزه‏اي از زبانهاي استعمارگران و بوميان منطقه است، پيش از اين سخن گفتيم. اينك ترجمه كاملي از اين زبان را معرفي مي‏كنيم كه در جزاير موريس رايج است و مخلوطي از زبان فرانسه و زبان محلي است. البته كرئول فرانسوي بيشتر از كرئول زبانهاي ديگر اروپايي انتشار يافته و در جزاير اقيانوس هند و جزاير آنتيل داير است.
نويسنده اين ترجمه دكتر حسين نهابو است كه يكي از مبلغان اسلامي به شمار مي‏رود. او علاوه بر ترجمه قرآن به زبان كرئول، ترجمه‏اي از قرآن به زبان فرانسه نيز دارد. ترجمه كرئول او در 99 صفحه است و با حروف لاتيني نوشته شده كه متن عربي قرآن را نيز به همراه دارد. اين ترجمه داراي مقدمه‏اي است به قلم مترجم كه تحت عنوان «ترجمه قرآن كريم به زبان كرئول» در دو صفحه نوشته شده و در سال 1982 در چاپخانه ريجنيت در پورت لويس در جزيره موريس چاپ شده است.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان لوگاندا

زبان لوگاندا در جنوب و شرق اوگاندا متداول است و بيش از سه ميليون مسلمان به آن تكلم مي‏كنند. پس از آنكه ترجمه قادياني قرآن به زبان سواحلي در سال 1953 توسط ميرزا مبارك (كه پيش از اين از او ياد كرديم) منتشر شد، بلافاصله ترجمه قادياني ديگري به زبان لوگاندا منتشر گرديد كه نخستين ترجمه قرآن به اين زبان بود و باعث ناراحتي و اندوه مسلمانان شد، به گونه‏اي كه رئيس جمهور كشور «عيدي امين» نسخه‏هاي آن را جمع‏آوري كرد و دستور داد همه را سوزاندند و از نسخه‏هاي آن جز اندكي باقي نماند. اين ترجمه در 1001 صفحه است كه تحت عنوان Kurani Entukuvu منتشر شده و به نظر مي‏رسد كه هيئتي از مترجمان كه در رأس آنها زكريا كيزيتوبولوادا قرار داشته، آن را پديد آورده‏اند و بعثه احمدي آن را در اوگاندا منتشر كرده است. اين ترجمه با حروف لاتيني و همراه با متن عربي قرآن در سال 1973 در كامپالا (اوگاندا) چاپ شده است.
همچنان كه نخستين ترجمه قرآن به زبان سواحلي و يوروبا توسط دو نفر از مبشران مسيحي صورت گرفت، نخستين ترجمه به زبان لوگاندا هم توسط مبشران فرقه احمدي قادياني انجام يافت. اين ترجمه بار ديگر در سال 1984 در انگلستان توسط بعثه احمدي چاپ شد. پس از انتشار چاپ نخست، مسلماناني كه به زبان لوگاندا تكلم مي‏كردند، براي دفع اين ضرر تحركاتي انجام دادند و خود به ترجمه قرآن به زبان لوگاندا مبادرت ورزيدند. اين كار با كمك شيخ عبدالرازق احمد ماتوفو، مفتي اوگاندا، و با همراهي شيخ شعيب سيماكوله صورت پذيرفت. اين دو نفر 22 جزء از قرآن را با همكاري يكديگر ترجمه كردند و پس از درگذشت شيخ شعيب در سال 1974، شيخ عبدالرازق به تنهايي كار را به پايان برد. اين ترجمه در چند مرحله منتشر شد. در سال 1983 يك مؤسسه اسلامي در نايروبي كنيا ترجمه جزء عمّ عبدالرازق ماتووو را در 105 صفحه تحت عنوان Kuraane Entukuvu Juzu Amma منتشر كرد كه با حروف لاتيني و همراه با متن عربي بود. در سال 1984 جزء ديگري از اين ترجمه كه شامل ترجمه سوره فاتحه تا سوره توبه بود، در همان چاپخانه و با همان عنوان و در 418 به اضافه 35 صفحه مقدمه چاپ شد، و در سال 1985 جزء ديگري از اين ترجمه كه تا سوره عنكبوت يعني پايان جزء 21 قرآن بود وصفحات پياپي آن به 817 صفحه مي‏رسيد منتشر گرديد.
اين بود آگاهي ما از اين ترجمه و آنچه به دست ما رسيده است و شايد جزء سوم و پاياني آن هم تاكنون چاپ شده باشد. البته ممكن است «رابطة العالم الاسلامي» با سابقه‏اي كه در ترجمه معاني قرآن دارد، همت كند و اين ترجمه را پس از بررسي و تنقيح در يك مجلد منتشر سازد.
اطلاع يافتيم كه مسلمانان اوگاندا در مؤسسه اسلامي بلال در كامپالا، هيئتي را به سرپرستي شيخ علي كلومبا نايب مفتي آن كشور تشكيل داده‏اند تا ترجمه جديدي از قرآن كريم به زبان لوگاندا آماده كنند. متصديان اين كار از فارغ التحصيلان دانشگاه الازهر و دانشگاه ملك عبدالعزيز و دانشگاه مدينه منوره‏اند. اين هيئت به سه گروه تقسيم شده و هر گروهي مشغول ترجمه ده جز از قرآن است. اين گروهها هفته‏اي يك بار گرد هم مي‏آيند و ترجمه‏هاي خود را عرضه مي‏كنند و آن را مورد بحث و گفت‏وگو قرار مي‏دهند. آخرين اطلاع من از اين كار گروهي اين است كه تاكنون 12 جزء از قرآن كريم ترجمه شده است. از خداوند مي‏خواهيم كه اين كوششهاي پربركت را به موفقيت برساند و كساني كه خواستار رسيدن به ثواب هستند به چاپ آن مبادرت ورزند.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان افريكانس

افريكانس آميزه‏اي از يك زبان محلي و زبان هلندي و آلماني است و زبان اصلي سفيد پوستان در جمهوري آفريقاي جنوبي است كه ساكنان آن به 30 ميليون نفر مي‏رسد و 2% آنان مسلمانند. ساكنان آفريقاي جنوبي، به علت سياست جداسازي نژادي در آن كشور، به چهار گروه نژادي تقسيم شده‏اند.
الف. سياه‏پوستان كه تعداد آنان به 22 ميليون نفر مي‏رسد.
ب. سفيدپوستان كه تعدادشان حدود 6 ميليون نفر است.
ج. رنگين‏پوستان كه تعدادشان 5/2 ميليون نفر است.
د. هنديها كه بالغ بر 800 هزار نفرند.
بيشتر مسلمانان آفريقاي جنوبي ميان رنگين‏پوستان و هنديها زندگي مي‏كنند و در ايالتهاي كاب و ناتال و ترانسوال متمركزند. مسلمانان با دو زبان انگليسي و افريكانس تكلم مي‏كنند و اين دو زبان، زبان رسمي دولت است و اين علاوه بر زبانهاي آفريقايي محلي است كه مشهورترين آنها بانتو و زولوست و پس از آنها زبان اردو، عربي و هندي قرار دارد.
اسلام نخستين بار در سال 1651 وارد جنوب آفريقا شد و اين هنگامي بود كه گروههايي از مسلمانان از اندونزي كه تحت استعمار هلند بود به منطقه كاب تبعيد شدند و مانند بردگان در مزارع هلنديها به كار گرفته شدند. انگليسي‏ها هم كارگران خود را از هند به اين مكان آوردند تا در مزارع نيشكر در ناتال كار كنند. مسلمانان ديگري نيز از زنگبار به منطقه دوربان آورده شدند. اين مسلمانان در كيپ‏تاون و دوربان و ژوهانسبورگ تعدادي مسجد بنا كردند و اين پس از مبارزاتي طولاني بود كه در جهت حفظ هويت اسلامي خود در برابر رفتار زشت سفيدپوستان كه مي‏خواستند آنها را از دينشان جدا كنند، به عمل آوردند.
اخيراً در سال 1981 ترجمه‏اي كامل از قرآن كريم به زبان افريكانس در ژوهانسبورگ منتشر شد و پيش از آن نيز همين ترجمه در سال 1961 در كاپ شتات منتشر شده بود. اين ترجمه از محمد احمد باكر است كه تحت عنوان Die Heilige Qur'aÎn / قرآن كريم يا مقدس منتشر شده و ناشرِ چاپ سال 1981 مركز دعوت اسلامي در بن است و آن با حروف لاتيني و بدون متن عربي چاپ شده است. البته اين بر خلاف قاعده عمومي است كه نوعاً ترجمه‏هايي كه توسط مسلمانان انجام مي‏شود همراه با متن عربي قرآن است. شايد اين ترجمه براي غير مسلمانان چاپ شده است.
اين ترجمه كه در 464 صفحه چاپ شده، تقريبا تحت اللفظي است و هيچ گونه حاشيه و شرحي ندارد و داراي مقدمه‏اي از مترجم در 41 صفحه است. مترجم در ترجمه سوره‏ها مجموعه‏اي از آيات را تحت يك عنوان يا موضوع قرار داده و در عين حال به ترتيب آيات و شماره‏هاي آن و ترتيب سوره‏ها بدان گونه كه در متن عربي قرآن آمده، وفادار است.
پيش از اين ترجمه، ترجمه‏اي از اسماعيل عبدالرزاق و شيخ صالح دين تحت عنوان قرآن مقدس در سال 1960 منتشر شده كه در 30 جزء است. همچنين ترجمه بخشهايي از قرآن نيز وجود دارد كه يكي از آنها در سال 1950 در پريتوريا منتشر شده و مترجم آن نامعلوم است.
استاد محمد حميداللّه‏ كه در مجله الهادي الامين كه به چهار زبان در دوربان منتشر مي‏شود، مقالاتي مي‏نويسد، از انتشار سلسله تفسير قرآن به زبان افريكانس در سالهاي 1958، 1959، 1960 توسط خانم شريفه ماكدا خبر داده است. همچنين او به كوششهايي اشاره كرده كه در جهت ترجمه افريكانس بخشهايي از معاني قرآن كه با حروف عربي نوشته مي‏شود به عمل آمده است. اين كار توسط دو نفر از دانشجويان در مكه مكرمه به نامهاي سليمان محمد طيب الكيفي و هاشم عبدالرؤوف در سال 1946 صورت گرفته است. كوششهايي نيز توسط مؤسسه فاترفال اسلامي در ژوهانسبورگ در سال 1960 در اين باره به عمل آمده است.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان زولو

زبان زولو يكي از زبانهاي گروه بانتو در جنوب شرقي آفريقاست و در زيمبابوري، بوتسوانا، سوازيلند، زيمبابوه، لسوتو و جمهوري آفريقاي جنوبي متداول است ولهجه‏هاي مختلفي دارد كه از جمله آنها لهجه نگوني است كه لهجه زولو يا زوندا شاخه‏اي از آن است و به لهجه سوتيو بسيار نزديك است و حدود 4 ميليون نفر با آن تكلم مي‏كنند و اگر لهجه‏هاي مشابه را هم به آن ضميمه كنيم اين تعداد به 8 ميليون نفر مي‏رسد.
قبايل بانتو 2/70% ساكنان جنوب آفريقا راتشكيل مي‏دهند و مي‏توان آنها را چنين تقسيم بندي كرد: 8/18% زولو ـ 3/18% زوسا ـ 8/7% تسوانا ـ 5/7% بيدي ـ 3/6% سوتو ـ 5/3% ـ تسونجا ـ 2/2% سوازي ـ 7/1% فندا ـ 5/0% ليسوتان.
تنها ترجمه قرآن كريم به زبان زولو در سال 1981 منتشر شد و اهل اين زبان توانستند به زبان مادري خود با معاني قرآن آشنا شوند. پس از گذشت چندين سال از اين كار، مولانا س. م. سيما، دبير كل جامعه علما در ناتال با همكاري قاسم ماباسو مدرس زبان زولو توانست ترجمه ديگري از معاني قرآن به زبان زولو فراهم آورد. مترجم از تفاسير عربي مانند تفسير جلالين و تفاسير اردو مانند تفسير حسيني و البيان و جز آنها، و نيز از برخي ترجمه‏هاي انگليسي قرآن استفاده كرده است.
اين ترجمه در 633 صفحه و تحت عنوان Ikhurani Eyingcwele و با حروف لاتيني همراه با متن عربي قرآن منتشر شده و شامل يك مقدمه 16 صفحه‏اي است كه در پايين صفحات توضيحاتي دارد و جامعه علما در ناتال آن را منتشر كرده است.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان هوسا

قبايل هوسا بزرگ‏ترين جمعيت اسلامي در غرب آفريقا و جنوب صحراي كبير به‏شمار مي‏روند كه در ايالت‏هاي سكتو، كانو، زاريا و باوتچي پراكنده‏اند. اگرچه زبان هوسا در كل آفريقاي غربي گسترش يافته ولي بيشترين كساني كه با آن تكلم مي‏كنند در شمال نيجريه و جنوب نيجر متمركزند و اين زباني است كه اقوام بسياري در نيجريه، نيجر، غنا، ساحل عاج، سودان، بنين، توگو و بوركينافاسو با آن سخن مي‏گويند. گويندگان اين زبان به 40 ميليون نفر بالغ مي‏شوند كه بسياري از آنان مسلمان و مالكي مذهب‏اند و بسياري نيز از طريقت تيجاني پيروي مي‏كنند.
گرايش قبايل هوسا به اسلام از قرن هفتم هجري آغاز شد و در قرن نهم اسلام به سرعت ميان آنان انتشار يافت. زبان هوسا آميخته با كلمات عربي است و از شاخه‏هاي زبانهاي منشعب از خانواده زبانهاي آفريقا آسيايي است. زبانهاي منشعب از اين خانواده دو گروه‏اند: زبانهاي شرقي يا بيوماندارا و زبانهاي غربي يا حامي يا زبانهاي گوناگون ساحلي، واين مجموعه‏اي از زبانهاست كه زبان هوسا نيز از آن گروه است و به طور گسترده‏اي انتشار يافته و 80 % ساكنان نيجريه آن را مي‏شناسند. زبان هوسا مخصوصاً در كتابهاي ديني با حروف عربي نوشته مي‏شود، ولي به تدريج حروف لاتيني جايگزين حروف عربي شده و اين يكي از نمودهاي بيماري غرب‏زدگي است.
در سال 1979 ترجمه‏اي كامل از معاني قرآن كريم به زبان هوسا منتشر شد. مترجم آن شيخ ابوبكر محمود گومي قاضي‏القضاة شمال نيجريه و عضو هيئت مؤسسان رابطة العالم الاسلامي بود كه با همكاري تعدادي از بزرگان علما در شمال نيجريه كه زبان عربي و زبان هوسا را مي‏دانستند به اين كار توفيق يافت. انجام اين كار مهم حدود 7 سال طول كشيد واين ترجمه در 1372 صفحه همراه با متن عربي قرآن و توضيحاتي در پايين صفحات انتشار يافت، ولي متأسفانه ترجمه با حروف لاتيني چاپ شده است، با اينكه سابقاً زبان هوسا با حروف عربي نوشته مي‏شد. البته شايد اين در چاپهاي بعدي جبران شود.
نشر اين ترجمه توسط رابطة العالم الاسلامي در مكه مكرمه و چاپ آن در بيروت در دارالعربية للطباعة و النشر و التوزيع با هزينه ملك خالد بن عبدالعزيز صورت پذيرفت. عنوان اين ترجمه ترجمه معاني قرآن كريم به زبان هوسا است.
چاپ دوم اين ترجمه در سال 1982 با تجديد نظر و تنقيح و اضافات در 1418 صفحه از سوي همان مؤسسه منتشر گرديد. در اين چاپ، در پايان كتاب جدولي آمده است كه به شرح مفردات پرداخته و فهرستي الفبايي نيز در 41 صفحه بر آن افزوده شده كه دستيابي به موضوعات گوناگون و قوانين شرعي و احكام و سيره را آسان مي‏كند. بخشي از آن نيز مربوط به احكام تلاوت است. مترجم آن حاج ابوبكر محمود گومي در سال 1922 در شهر سوكوتو تولد يافت و تعليمات ابتدايي را در سوكوتو و شهرهاي مجاور آن آموخت و در مدرسه قانون در كانو و دانشكده تربيت در باختورودا در سودان درس خواند و به عنوان سرپرست آموزش و سپس به عنوان جانشين قاضي بزرگ در شمال نيجريه و بعدها به عنوان قاضي بزرگ تعيين گرديد و پس از بازنشستگي رئيس انجمن خيريه ملي حج شد و رياست گروه نصرالاسلام و رياست مجلس اداره كانون معلمان وطني در كودونا نيز به او واگذار گرديد.
پيش از اين ترجمه كامل، ترجمه دو جزء عم و تبارك با مراجعه و تصحيح شيخ محمد ناصر كبارا از كانو، و شيخ احمد عربي از جوس، از همين مترجم در 67 صفحه منتشر شده بود و اين مقدمه‏اي بر انتشار ترجمه كامل او بود. اين كار از نظر ادبي يك كار كلاسيك بود كه به شكلي روشن در زبان هوسا انجام يافته بود به گونه‏اي كه تمام گويندگان زبان هوسا با لهجه‏هاي مختلفي كه داشتند آن را مي‏فهميدند.
بايد گفت كه تمام زبانهاي بزرگ آفريقايي نياز فراواني به ترجمه قرآن كريم از نوع ترجمه شيخ ابوبكر به زبان هوسا دارند. خداوند به او جزاي خير دهد.
البته دانشمندان پيشين هوسا زبان، قرآن كريم را براي مردم خود كه سعي در آموزش زبان عربي داشتند، به عربي تفسير كرده‏اند و اين از ترجمه با اهميت‏تر است و حداقل بايد ترجمه هوسا با حروف عربي چاپ شود، هرچند در يادگيري زبان عربي كمتر از گذشته كوشش شده است. همچنين احياي تفسير شيخ عبداللّه‏ بن محمد فوديو كه در اوايل قرن نوزده ميلادي به زبان عربي نوشته شده است، كاري در جهت تكميل تلاشهاي شيخ ابوبكر محمود گومي خواهد بود.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان فولاني

اين زبان به نامهاي فولا، فولاني، بيول، توكولور، فوتا و فولفيدي ناميده مي‏شود و داراي لهجه‏هاي گوناگوني مانند باجرمي، بورو، فوتافولا و غير اينهاست و در سنگال، موريتاني، گينه، سيرالئون، بوركينا فاسو، مالي و نيجريه رواج دارد. اين زبان از گروه نيجر ـ كنگو و از خانواده اطلسي غربي است كه به شاخه‏هاي شمالي و جنوبي تقسيم مي‏شود و فولاني از شاخه شمالي است.
گويندگان اين زبان بيشتر قبايلي هستند كه به دامداري مشغولند و همواره در حال حركت به سوي چراگاهها هستند و لذا به‏دست‏آوردن آمار آنان دشوار است، هرچند ريچارد ويكن تعدادشان را 12 ميليون نفر تخمين مي‏زند كه به نظر كمتر از واقعيت مي‏رسد. اكثريت قاطع آنان مسلمانند و از طريقت قادريه پيروي مي‏كنند. آنان از ديرباز لغات خود را با حروف عربي مي‏نوشتند ولي بعدها آن را تبديل به حروف لاتيني كردند. ميان زبان فولاني و زبان هوسا پيوندهاي محكمي وجود دارد.
مي‏گويند اهل اين زبان از مصر و سودان آمده و نخست به شمال آفريقا هجرت كرده و آن‏گاه به جنوب آمده‏اند. مذهب آنان مالكي است و يكي از افراد معروفشان عثمان بن فوديو است كه تحت تأثير تبليغات وهّابي قرار گرفت و به زادگاه خود برگشت تا در دين تجديد نظر كند و اعلام جهاد نمايد و اسلام را در ميان قبايل بت پرست منتشر سازد.
ترجمه كامل معاني قرآن كريم به اين زبان در سال 1982 منتشر شد كه ترجمه‏اي فرانسوي ـ فولاني بود و مترجم آن «عمر با» نام داشت. اين ترجمه همراه با مقدمه‏اي از رئيس دولت سنگال لئوپولدسِنِگور است و تاريخي كه در آن آمده 2 سپتامبر 1970 است. اينكه اين مقدمه در آن سال نوشته شده و در سال 1982 منتشر شده و يا اين چاپِ دوم ترجمه است، مطلبي است كه ما نتوانستيم آن را روشن كنيم.
چنين مي‏نمايد كه اين ترجمه يك ترجمه تحت‏اللفظي از ترجمه فرانسوي است، چون ترجمه فرانسوي و فولاني در دو ستون كوچك در كنار هم قرار گرفته‏اند و هيچ گونه شرحي ندارند و مترجم سطر به سطر به ترجمه تحت‏اللفظي از ترجمه فرانسوي پرداخته و به نظر مي‏رسد كه ترجمه فرانسوي آن همان ترجمه لويي ماسينيون كاتوليك است و اين ترجمه متن عربي قرآن را همراه ندارد و در 654 صفحه است. اين كتاب در فرانسه چاپ شده و احتياج به بررسي و ارزيابي دقيق دارد، چون ترجمه‏هاي اروپايي غالباً نامناسب‏اند و مورد تحريف قرار گرفته‏اند. از اين رو به نظر ما ملت فولاني كه اسلام را به غرب آفريقا بردند و مجاهداني دارند... شايسته آن هستند كه ترجمه موثقي از معاني قرآن كريم داشته باشند كه بتواند نسل جديد را كه دسترسي به يادگيري زبان عربي ندارند، با معاني كتاب خدا آشنا كند.
رابطة العالم الاسلامي در اين زمينه امكانات خوبي دارد، به خصوص آنكه تبشير مسيحي به دلايلي كه بر هيچ كس پوشيده نيست، فعاليت خود را بر روي ملت فولاني متمركز كرده‏است.

ترجمه‏هاي قرآن به زبان ولوف

زبان ولوف يكي از زبانهاي انتشار يافته در سنگال و يكي از زبانهاي نيجر ـ كنگو و از گروه زبانهاي آتلانتيك شمالي است. قبايل ولوف در منطقه ساوانا در شمال غرب سنگال ميان رودخانه سنگال در شمال رودخانه گاميبا در جنوب ساكن هستند. ساكنان سنگال حدود 6 ميليون نفرند و ولوف 36% از ساكنان سنگال و 15% از ساكنان گاميبا و موريتاني را تشكيل مي‏دهند. زبان ولوف در سنگال زبان دوم به شمار مي‏آيد و 20% آنان زبان غير ولوف دارند و ولوف زبان تجارتي در خارج مناطق آنهاست.
تمام قبايل ولوف مسلمانند و افراد اندكي در شهرهاي ساحلي مسيحي هستند. 60% مسلمانان ولوف از طريقت تيجاني و 30% از طريقت مريديه و 10% از طريقت قادريه پيروي مي‏كنند و زبان عربي در ميان آنان گسترش زيادي دارد و شايد همين امر باعث شده است كه ترجمه كاملي از معاني قرآن كريم به زبان ولوف در ميان آنان نباشد و اين دليل مناسبي است، چون ترجمه باعث تضعيف يادگيري زبان عربي كه زبان قرآن است مي‏شود.
به رغم اينكه ترجمه‏اي كامل از قرآن به زبان ولوف وجود ندارد، ما در اينجا راجع به ترجمه‏اي كه در مؤسسه اسلامي داكار انجام گرفته است سخن مي‏گوييم. در سال 1981 اين مؤسسه اسلامي ترجمه سوره فاتحه و سوره بقره را به زبان ولوف همراه با متن عربي كه با خط مغربي نوشته شده بود، منتشر كرد. اين ترجمه در 50 صفحه است و تحت عنوان ترجمه معاني قرآن كريم به زبان ولوف منتشر شده است. اين ترجمه از هر گونه شرحي خالي و تقريباً به صورت تحت‏اللفظي است و نام مؤلفان يا مراجعي كه در ترجمه مورد استناد آنها بوده ذكر نشده است.
مؤسسه مزبور از اينكه ترجمه را ـ چنان كه انتظار مي‏رفت ـ در جزوه‏هاي پياپي منتشر كند خودداري كرد، و عجيب اينكه واژه‏هاي ولوف با حروف لاتيني نوشته شده در حالي كه قبايل ولوف در جوار موريتاني زندگي مي‏كنند و زبانشان عربي است و خيلي زود اسلام را پذيرفتند و بايد تأثير زبان عربي باعث شود كه آن را با حروف عربي بنويسند، زيرا براي نوشته‏هاي اسلامي هيچ حرفي مناسب‏تر از حروف عربي نيست.
شايد مسلمانان به اهميت نگارش با حروف عربي به عنوان گامي در جهت آشنايي با كتاب خدا توجه داشته باشند، و ما از اينجا به كشورهاي سواحلي، هوسا، فولاني، ولوف، سومالي و يوروبا پيام مي‏دهيم كه اكنون وقت آن رسيده‏است كه حروف قرآني به كار برده شود.

پايان سخن

گرايش طبيعي قاره آفريقا به اسلام سبب گرديد كه مبشران و مبلغان هر مذهبي كتاب خدا را آنچنان كه مي‏خواستند بدون رقيب ترجمه كنند و هرچه بخواهند تحريف به عمل آورند. قاديانيها نيز آنان را دنباله‏روي كردند و به نام اسلام و مسلمين به تحريف قرآن پرداختند. پس ميدان خالي است يا نزديك است كه خالي شود. آنان قبايلي از مسلمانان را از نگارش با حروف قرآن بازداشتند و از عربي شدن منطقه جلوگيري كردند و چنين وانمود كردند كه ترجمه معاني قرآن حرام است، آن‏گاه آفريقا را با ترجمه‏هاي انجيل و نوشته‏هاي مسيحي پركردند و بدين گونه آفريقاي درمانده را در محاصره قرار دادند و مردم آنجا در برابر خود جز عقيده تثليث را نمي‏بينند؛ عقيده‏اي كه صاحبانش در فهم آن سرگشته‏اند.
بيشترين تعداد ترجمه‏هاي كتاب مقدس در جهان را در قاره آفريقا مي‏بينيم. اين كتاب تا سال 1984 به 107 زبان آفريقايي ترجمه شده است؛ چنان كه تنها عهد جديد تا تاريخ ياد شده به 117 زبان ترجمه گرديده و گزيده‏هايي از آن نيز به 239 زبان آفريقايي برگردانده شده است. اين برحسب آمارهايي است كه جمعيت كتاب مقدس شاخه جنوب آفريقا آن را منتشر كرده است. جمعيت مزبور كه در پايتخت‏هاي همه كشورهاي جهان شعبه دارند و چاپخانه‏هايي در هنگ‏كنك، سنگاپور، لندن و نيويورك در اختيار آنهاست فعاليتهاي گسترده‏اي دارند و انجيل را براي تمام مردم روي زمين تبليغ مي‏كنند. در اينجا نمونه‏اي از تلاشهاي فراوان آنها را در تبليغ انجيل به تمام دنيا، ذكر مي‏كنيم:
در دولت اوگاندا، گروهي از دانشمندان انسان شناس (انتروپولوژي) و گروهي از زبان‏شناسان، چندين سال درباره قبايل اوگاندا بررسي كردند و نتيجه اين شد كه اين قبايل علاوه بر لهجه‏هايي كه از اهميت چنداني برخوردار نيستند، 22 زبان اساسي دارند و انجيل احتياج به 22 نوع ترجمه دارد تا مطمئن شوند كه انجيل به هر اوگاندايي با زبان مادري‏اش كه قوي‏ترين زباني است كه در انسان اثر مي‏گذارد، تبليغ شده و رسيده است.
جمعيت كتاب مقدس، زمينه را براي انجام اين برنامه‏ها فراهم كرده و از چهار سال پيش به اين‏سو ، گروهي در يكي از كنيسه‏هاي كامپالا برنامه شماره 8 ترجمه انجيل1 را اجرا كرده‏اند و آن ترجمه انجيل به زبان كاكواست. اين ترجمه براي قبيله كاكوا به قيمت نيم دلار فروخته مي‏شود، چون آنان فقيرند و در شهرها زندگي نمي‏كنند. اين ترجمه در نزديك‏ترين چاپخانه به اوگاندا كه مربوط به آن جمعيت است چاپ شده تا نقل و انتقال آن مشكل نباشد.
آنان سپس برنامه شماره 9 ترجمه انجيل را شروع كردند و اين بر اساس اولويتهايي است كه با بررسي آمادگيهاي مردم و قبايل واهميت فعاليتهاي آنان و موضوعات ديگر تعيين شده‏است. اين موضوعات به صورت علمي و در سطحي گسترده بررسي شده و بر اساس آن برنامه ريزي مي‏شود.
اين همه فقط در يك كشور است، در حالي كه فعاليت اين جمعيت تمام جهان را دربرمي‏گيرد. در مقابل اين تبليغِ برنامه‏ريزي شده و مبتني بر بررسيهاي علمي، ما كجا هستيم و قرآن ما كجاست؟ ترجمه معاني قرآن كريم به زبانهاي آفريقايي كه به صورت كامل و از سوي مسلمانان (و نه منابع غير مطمئن، مانند ترجمه‏هاي مسيحيان و قاديانيها و مانند آن) انتشار يافته، از شش ترجمه بيشتر نيست كه به زبانهاي 1. هوسا 2. يوروبا 3. سواحلي 4. كريول (در جزاير موريس) 5. زولو 6. افريكان، منتشر گرديده است. ترجمه‏هاي مختصري هم به زبانهاي فولاني و لوگاندا موجود است و شنيده‏ايم كه رابطة العالم الاسلامي درصدد ترجمه معاني قرآن به زبان سومالي است.
در اينجا توقف كوتاهي داريم تا اين مطلب راتوضيح دهيم كه ترجمه قرآن همان گونه كه وسيله تبليغ است، گاهي باعث عقب افتادن ملتها از يادگيري زبان عربي و فهم قرآن از منبع اصلي و مصدر وحي الهي مي‏شود. كشور سومالي در جامعه كشورهاي عربي عضويت دارد، در حالي كه از سال 1972 به بعد، زبان سومالي با حروف لاتيني نوشته مي‏شود و اين باعث شده است كه آنان از حروف قرآن و از خود قرآن دور شده‏اند و ترجمه قرآن به اين زبان، اين دوري و بريدگي را بيشتر مي‏كند، در حالي كه از دولت سومالي كه دم از عربيت مي‏زند اين انتظار بود كه واژه‏هاي خود را با حروف قرآن بنويسد، تا زبان اصلي آنان با زبان دينشان هماهنگ باشد (ولا حول ولاقوة الاّباللّه‏). شايد رابطة العالم الاسلامي ترجمه‏اي را كه به زبان سومالي در دست دارد با حروف عربي منتشر كند.
برادرم! موضوع بسيار با اهميت است و ميدان براي غير مسلمانان خالي است و آنها در آن خرامان مي‏گردند و معارضي ندارند و قرآن كريم از سوي كساني كه شايستگي ندارند ترجمه مي‏شود و كسي نيست كه آنها را كنترل كند و يا از آنها حساب بكشد. قرآن را مختصر مي‏كنند و ترتيب سوره‏هاي آن را تغيير مي‏دهند و ده آيه از قرآن و چند حديث از پيامبر درباره مائده چاپ مي‏كنند و آن را قرآن محمد و قانون تركي مي‏نامند و در آن عكسهايي چاپ مي‏كنند و ادعا مي‏كنند كه عكس پيامبر خداست، و از اين قبيل كارها وافتراها كه بر كتاب خدا مي‏بندند و كسي از آن جلوگيري نمي‏كند، و تلخ‏تر اينكه اكثريت مردم از اين كارها خبر ندارند.
تا كي اين كار بدون تأسيس يك مؤسسه جهاني اسلامي كه مسئوليت آن تبليغ كتاب خدا به جهانيان باشد و هر كسي بتواند قرآن را با زبان خود بفهمد، رها خواهد شد؟ مؤسسه‏اي كه اين مسئوليت را داشته باشد كه هر كسي را كه به ساحت كتاب خدا تعدي مي‏كند مورد پي‏گيري قرار دهد و هر ترجمه‏اي را كه نوشته مي‏شود، زير نظر بگيرد و ارزيابي كند و بهترين ترجمه را منتشر سازد و از نشر ترجمه‏هاي فاسد جلوگيري نمايد و مسلمانان را در تهيه ترجمه‏هاي صحيح به هر زباني راهنمايي كند.
از خداوند مي‏خواهيم كه راه را براي تشكيل يك هيئت جهاني كه امور مربوط به قرآن كريم را بر عهده بگيرد هموار سازد.

پی نوشت ها:

1. زبانهاي اوگاندايي كه انجيل به آنها ترجمه شده عبارتند از: لوگاندا، لونيانكوله، لوكيگا، آلورو، تِسو، لوگبارا، لانگو، كاكوآ. همچنين ترجمه انجيل به زبان اكولي در سال 1984 منتشر شد. و اما زبانهاي مادي و كارامويون و لوناسايا فقط عهد جديد به اين زبانها ترجمه شده است. >
Sheikh Abdullah Saleh Alfarsy, Yaatadhir una Tafsiri ya, Pub., Mwongozi Printing Press, Zanzibar 1960.
ـ محمود شاكر، العالم الاسلامي، المكتب الاسلامي، بيروت، 1403 / هـ 1983 م.
Nairobi, 1984.
Arabia, London, Feb. 1982.
The Moslem World, Vol. ×IV No.4, Hartford, Con. 1924. Ibid, Vol. L×I No.4, Hartford, Con. 1971. Linguistic Composition of the Nations of the World. Editors, Heinz Kloss & Grant D. Mc Connel, International Centre for Research on Bilingualism. Quebec. 1984, Mubaraka Ahmad Ahmadi, Kurani Tukufu, Pamoja na Tafsiri na Maelezo Kwa Kiswahili, Pub., East African Ahmadiyya Muslim, Nairobi, 1953.
World Bibliography of Translatlons of the Meaning of the Holy Qur'an, Research Centre of Islamic History, Art and Culture. Istanbul. 1986. David B. Barrett. World Christian Encyclopedia, Nairobi 1982. World Muslim Gazette, Karachi. 1975. Weeks, R. V., Muslim Peoples, A World Ethnographic Survey, Greenwood Press, 1978. Peter B. Clarke, West Africa & Islam, London. 1982.
ـ البنك الدولي، تقرير عن التنمية في العالم، 1984.
Arabia, London, Jan. 1984.
Voegelin. C.F. & F.M.. Classification and Index of the World's Languages, Elsevier, New York. 1978. Zakariya Kizito Bulwadda, Kurani Entukuvu, Pub., Uganda Ahmadiya Muslim Mission. Kampala 1973. Ibid, Kurani Entukuvu, Pub., Uganda Ahmadiyya Muslim Mission. Egolddwamu, Unwin Brothers Ltd.. Surrey, 1984.
ـ محمود شاكر، مواطن الشعوب الاسلامية، في افريقيا 8: السنغال، بيروت، 1983.
Sheikh Abdal Razek, Kuraane Entukuvu, Pub., The Islamic Foundation, Nairobi, 1985. Abdilahi Nassir, Tafsiri ya sura Al-Talaaq, Pub., Shungwaya Pub. Ltd., Nairobi,1981. Sheikh Abdullah Sale
ـ عمر صديق عبداللّه‏، الاقليات المسلمة في العالم ظروفها المعاصرة، آلامها، وآمالها، ص 941.
ـ د. مصطفي مؤمن، قسمات العالم الاسلامي.
Dale, Godfrey, Tafsiri ya Kurani ya Kiarabu Kwa Lugha ya Kisawahili, Pub., Society for Promoting Christian Knowledge, London, i931. Impact International, 28th. Jan.-10th, Feb. 1983. Irving, Thomas Ballantin, The Islamic World Today, Univ. of Tennessee, Knoxville, Jeune Afrique Atlas, The African Continent, First ed., Paris 1973. Haj Mod. Augusto, Haj A. Akanni, & Haj Hasani Yasau Dindey, Al-Kurani Ti atumo si ede, Pub., Dar Alarabiah, Beirut, 1973.
ـ د. السيد خالد المطري، دراسات في سكان العالم الاسلامي، جامعة الملك عبدالعزيز، جدة، 1984.
Africa Guide - World of Information, 1982. Abu Baker Mahmoud Gummi, Tarjamar ma'anonin Alkur'ani Maigirma Zuwa Harshen Hausa, Pub., Dar Al-
ـ عبده بدوي، مع حركة الاسلام في افريقيا.
Sheikh Abdal Razek, Matuvo, Kuraane Entukuvu Juzu Amma, Pub., The Islamic Foundation, Nairobi, 1983. Sheikh Abdal Razek, Kuraane Entukuvu, Pub., The Islamic Foundation,
Arabiah Publishing, Printing & Distribution, Beirut, 1979. Abu Baker Mahmoud Gummi, Juzu Ama wa Tabarak, Tarjamar ma'anonin Al Ku'rani Maigirma Juzu'in Tabarak da Na Amma, Pub., Dar al-Arabiah, Beirut, (N.D.) Al' Amin Bin Aly, Tafsiri ya Juzuu Amma, Pub., Alawiyyah Trader, Mombasa, (N.D.) Al'Amin Bin Ali' Mazrui, Tafsiri ya Qur'an Tukufu, Aali Imraan, An-Nissa,Pub., Shugwaya Publishers Ltd., Nairobi, 1981.
Sheikh Abdullah Saleh Alfarsy, Wamaa Ubarriu, Tafsiri ya, Pub,; Mwongozi Printing Press, Zanzibar 1961.
ـ الندوة العالمية للشباب الاسلامي المؤتمر السادس، رياض، 1986.
Alfarsy, Qurani Takatifu, Pub., The Islamic Foundation, Nairubi, 1969.
ـ عماد خليل الدين، مأساتنا في افريقيا، الحصار القاسي.
Sheikh Abdullah Saleh Alfarsy, Rubbamaa, Tafsiri ya, Pub., Mwongozi Printing press, Zanzibar 1962. ' Sheikh Abdullah Saleh Alfarsy, Subbhana, Tafsiri ya, Pub., Mwongozi Printing Press, Zanzibar (N.D.)
Al'Amin Bin Ali Mazrui, Tafsiri ya Qur'ani Tukufu, Al-Faatihah, Al-Baqarah, Pub., Shungwaya Publishers Ltd., Nairobi, 1980. Anonymous, Holy Qur'an, (Amhari), Pub., Artistic Printing Press Ltd., Adis Ababa, 1973. Imam Baker, M. Ahmad, Die Heilige Qur'an, new ed., Johannesberg, 1981. Cole, Rev. M.C., AI-Kurani ni ede Yoruba, Pub., C.M.S. Bookshop, Lagos, 1924.
ـ د. محمد رياض، د. كوثر عبدالرسول، أفريقيا دراسة لمقومات القارة، دارالنهضة، بيروت، 1973.
Mirza Mubarak Ahmad Ahmadi H. A. Kurani Tukufu, Nairobi, 1953. Murray-Phaldon, Jocelyn, Cultural Atlas of Africa, Oxford. Moulana C. M. Serma, Ikhurani Eylngewele, Pub., Jamiatul Ulema Natal, Newcastle, Natal. 1981. Dr. Hussein Nahaboo. Le Saint Coran, et traductIon en Creole, Pub.. Regent Press. Port Louis, Maurice, 1982. Oumar Ba, Le Coran Francais Peul, L 'Harmattan ACCT. Paris, 1982.
ـ المؤتمر الجغرافي الاسلامي الاول، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامية، كلية العلوم الاجتماعية، رياض، 1979.

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن به زبان‏های آفریقایی و منابع فهم قرآن برای آفریقاییان(بخش دوم)

معایرجی، حسن
ترجمه‏هاى سواحلى

زبان سواحلى بيش از هر زبان ديگرى در شرق آفريقا شيوع دارد و حدود 25 ميليون آفريقايى در تانزانيا، كنيا، اوگاندا، رواندا و بروندى مقصود خود را به وسيله آن تفهيم و تفهم مى‏كنند [1]. زبان سواحلى از تركيب زبان عربى با لهجه‏هاى ساحلى آفريقايى و زبان‏هاى بانتو به وجود آمده است. مهاجرت‏هايى كه از حضرموت، عمّان، سواحل يمن، ايران و خليج فارس صورت گرفته، در شكل‏گيرى اين زبان تأثير فراوانى داشته است. اين زبان در جزاير مقابل ساحل شرقى آفريقا مانند زنگبار، لامو، بيمبا، مافيا، ممباسا، جزاير كومور و سيشل انتشار يافته است.
گسترش اسلام يكى از عواملى بود كه در شكل‏گيرى اين زبان تأثير بسزايى داشت و بعدها اين زبان بر اصطلاحات قرآنى و اسلامى مبتنى گرديد و ريشه‏هاى عربيت از لحاظ نژاد، زبان و دين به تدريج در آن گسترش يافت، به طورى كه اگر مقاومت استعمارگران و مبشران مسيحى نبود، اين مناطق زبان عربى را مى‏پذيرفتند. زبان سواحلى، زبان بازرگانى و زبان تفهيم و تفهم ميان ملت‏هاى گوناگون است و از همين‏جا اهميت آن در تبليغ معانى قرآن براى مسلمانان روشن مى‏شود.
تاريخ ترجمه معانى قرآن به زبان سواحلى، نمونه دردناكى از فرجام رها كردن ميدان ترجمه براى دشمنان و گمراهان هر نژاد و دينى به شمار مى‏رود و اين خود از يك سو، اهميت مراقبت از ترجمه‏هاى انتشار يافته به زبان مسلمانان، و از سوى ديگر ضرورت اهتمام گروه‏هاى اسلامى به انتشار تفاسير مناسب به زبان هر مسلمانى را مى‏رساند.
شايد تو برادر گرامى تعجب كنى اگر بگويم نخستين ترجمه كامل معانى قرآن كريم به زبان سواحلى توسط كشيش گودفرى ديل (Godfrey Dale) يكى از اعزام شدگان به دانشگاه‏هاى آفريقاى ميانه صورت گرفته و گروه «جنبش شناخت مسيحيت» در سال 1923 آن را در لندن منتشر كرده است. ديل از سال 1889 تا سال 1897 به عنوان نماينده جمعيت تبشيرى مسيحى كه به C.M.S. معروف بود در زنگبار (تانزانيا) اقامت گزيد، سپس به بريتانيا بازگشت و در رتبه‏هاى كليسايى ترقى كرد و در دانشكده سَنت ساويور و سپس در نيوماركت مشغول به كار شد، و مجدداً در سال 1903 به زنگبار (تانزانيا) بازگشت و در سال 1923 ترجمه قرآن كريم را آغاز كرد. او كتابى ديگر نيز تحت عنوان تفاوت‏هاى مسيحيت با اسلام تأليف نمود كه در سال 1905 منتشر شد. ترجمه ديل از قرآن كريم با عنوان Tafsiriy Kurani ya Kiarabu Kwa Lugha ya Kiswahili در 686 صفحه با يك مقدمه 22 صفحه‏اى كه ترجمه سواحلى آن با حروف لاتينى چاپ شده بود، انتشار يافت.
ديل اين كار را در پاسخ به رغبت مبشران مسيحىِ شرق آفريقا انجام داد تا آنان را در نشر مسيحيت و دفاع از آن در برابر مسلمانان كمك كند و با نقد و اشكال، به اسلام هجوم آورد.
شايد براى خواننده، اين سؤال پيش آيد كه ميان شناخت مسيحيت و ترجمه معانى قرآن چه ربطى وجود دارد؟ آنچه درپى مى‏آيد، سخنان گودفرى ديل است كه انگيزه‏هاى ترجمه خود را در ضمن آن بيان مى‏كند. ما در اين جا سخن او را به اختصار نقل مى‏كنيم:
«قرآن در شرق آفريقا جايگاه بلندى دارد همان‏گونه كه اسلام در آن‏جا از موقعيت ممتازى برخوردار است، و زبان سواحلى زبانى است كه در آن، زبان عربى با زبان آفريقايى پيوند خورده است و تعبيرات و اصطلاحات قرآنى بيشترين گسترش را در زبان سواحلى دارند. به رغم بى‏سوادى و محدوديت آموزش، كودكان مسلمان قرآن را حفظ مى‏كنند، بدون آن كه معانى آن را بدانند و شب و روز در نمازهايشان آن را تكرار مى‏كنند. زبان سواحلى به طور گسترده‏اى از قرآن تأثير پذيرفته و اين خود باعث سهولت كار ترجمه شده است.
بعضى از گروه‏هاى اعزامى به آفريقا تلاش كرده‏اند زبان سواحلى را از تأثيرات زبان عربى و قرآنى دور نگه دارند، ولى رسيدن به اين هدف براى آنان بسيار دشوار بوده است. ما مى‏دانيم كه زبان سواحلى با تأثيرى كه از تعبيرات قرآنى و عربى پذيرفته، بيش از هر زبان ديگرى در ميان مردم انتشار يافته و زبان تفهيم و تفهم آنان شده است و لذا بايد راه ديگرى براى متوقف ساختن گسترش قرآن پيدا كرد. اگر مردم اكنون قرآن را بدون فهم معانى آن تلاوت مى‏كنند، به زودى آن را با تدبر و تعليم بيشتر تلاوت خواهند كرد.
ما بايد اين حقيقت را بپذيريم، زيرا با كتاب عجيبى رو به رو هستيم كه تأثيرى سحرآميز حتى در كسانى كه آن را ياد نگرفته‏اند و معانى آن را نمى‏دانند، دارد. آنان ايمان دارند كه اين كتاب وحى آسمانى و معجزه است و براى همه انسان‏ها نازل شده و كتاب‏هاى آسمانى پيشين را نسخ كرده است. هنگامى كه يك آفريقايى ساده تلاوت قرآن را مى‏شنود از آن متأثر مى‏شود هرچند معناى آن را نفهمد. او بر اين باور است كه قارى قرآن معناى آن را مى‏داند و علما، فقها و مدرسان نيز معناى آن را مى‏دانند. اكنون بايد ديد كه ما چرا قرآن را ترجمه مى‏كنيم؟ اسلام بيش از ما در اين ميدان سابقه دارد و ما در قانع ساختن مردم دچار مشكلاتى مى‏شويم و بايد با مسلمانان رو به رو شويم. بنابراين بايد قرآن را كه آنها از آن سخن مى‏گويند بشناسيم.
براى يك مبلغ و مدرس مسيحى لازم است كه يا عربى بداند و يا قرآن به زبان سواحلى ترجمه ود تا بتواند مناظره كند. گويا او با زبان حال مى‏گويد: «ترجمه سواحلى قرآن را به ما بدهيد تا بدانيم كه ما كيستيم و در كجا قرار داريم» با وجود چنين ترجمه‏اى مى‏توانيم هنگام مناظره، به سوره و آيه و حتى به سطر قرآن استناد كنيم. من فكر مى‏كنم اين ترجمه نتايج زير را دربر خواهد داشت:
1. خطاكار شناخته مى‏شود و مطلب درست جا مى‏افتد.
2. خير از شر جدا مى‏شود.
3. پس از اين، ديگر آفريقايى نمى‏تواند بگويد كه اگر اروپايى‏ها به قرائت قرآن آشنا بودند مسيحى نمى‏شدند.
4. براى آفريقايى روشن خواهد شد كه قرآن چيزهايى مانند تعدد زوجات، مجاز بودن طلاق و بردگى را به او تعليم مى‏دهد، و اينها را با تعاليم مسيحيت كه از اين كارها نهى مى‏كند مقايسه خواهد كرد. جز اينها انگيزه‏هاى ديگرى هم براى انجام اين ترجمه وجود دارد».
ديل به هنگام ترجمه ديد كه نسخه عربى قرآن كه در اختيار آفريقايى‏هاست به گونه‏اى است كه هر صفحه آن 15 سطر دارد و قرآن در سى جزء ترتيب يافته است، از اين رو او نيز ترجمه خود را طورى تنظيم كرد كه شماره آيات و سوره‏ها را داشته باشد تا به مبلّغ مسيحى در مناظره و استشهاد به آيات كمك كند. وى در پايان ترجمه نيز 200 صفحه را به شرح و حاشيه اختصاص داد كه هر حاشيه‏اى داراى شماره‏اى است و جاى آن در ترجمه مشخص شده است.
اين همان كتابى بود كه در آفريقا در دست معلمان و مبلغان مسيحى قرار گرفت و در زنگبار به فروش مى‏رفت و براى گروه‏هاى اعزامى و مبشران و مدرسان ارسال مى‏شد تا به كمك آن بتوانند به مسلمانان انتقاد كنند. مسلمانان در برابر اين ترجمه به شدت خشمگين شدند، زيرا بدترين سخنى كه در مقدمه آن آمده بود اين بود كه قرآن و انجيل با هم تعارض دارند و امكان ندارد كسى قرآن و انجيل را با هم بپذيرد.
اگر نخستين ترجمه از سوى يك مبلّغ مسيحى صورت گرفت، دومين ترجمه هم توسط يك مبلغ قاديانى انجام شد. راستى مسلمانان چقدر سستى كردند! هنگامى كه دشمنان قرآن از تضعيف متن عربى آن ناتوان شدند، با ترجمه آن به زبان‏هاى ديگر، دست به تحريف و زشت ساختن آن زدند.
در سال 1953 در بازارهاى نايروبى ترجمه‏اى توسط ميرزا مبارك احمد احمدى در 1062 صفحه از سوى بعثه احمدى [به اصطلاح] اسلامى منتشر شد. اين ترجمه‏اى بود كه شامل متن عربى قرآن بود و در ستون مقابل ترجمه سواحلى آن قرار داشت. ترجمه مذكور در سال 1936 آغاز گرديد و چاپ آن در سال 1943 پايان يافت. سپس آن را به انجمن زبان‏هاى محلى دادند و در سال 1944 انجمن مزبور آن را ترجمه‏اى قابل قبول در زبان سواحلى تلقى كرد. البته اين اظهار نظر با فهرستى از پيشنهادات و تصحيحات لغوى همراه بود. اين ترجمه به چند تن از مبلغان فرقه احمدى در شرق آفريقا نيز عرضه شد كه آنان هم از نظر مذهب قاديانى و از لحاظ لغوى نشر آن را اجازه دادند.
اين ترجمه همراه با توضيحاتى بود كه هدف از آن توضيحات رد شبهه‏هاى مبلّغان مسيحى و اعلام برترى تعاليم اسلامى بود، ولى در ميان اين توضيحات و حواشى، عقايد قاديانى‏ها راه يافته بود. گويى آنان شبهاتى را رد مى‏كردند تا شبهات ديگرى برانگيزند و سمومى را از بين مى‏بردند تا خود سموم ديگرى ايجاد كنند. هر كس اين ترجمه را بررسى كند، به خوبى درمى‏يابد كه مترجم تحت تأثير ترجمه قبلى، يعنى ترجمه «ديل» قرار گرفته است. از اين ترجمه كه با حروف لاتينى چاپ شده بود، ده هزار نسخه به عنوان چاپ اول منتشر گرديد.
ظهور اين ترجمه خشم شديد مسلمانان را كه اكثر آنان پيرو مذهب شافعى (اهل سنت) بودند برانگيخت. آنان فرقه احمديه را متهم كردند كه در اين ترجمه سوء نيّت داشته‏اند و آيات قرآن را به گونه‏اى ترجمه و تفسير كرده‏اند كه با اعتقادات خودشان مطابقت داشته باشد. عالم بزرگوار مرحوم شيخ عبداللّه‏ صالح الفارسى در ردّ بر احمديه كتابى تحت عنوان انحراف ترجمه قاديانى‏ها تأليف كرده است.
از آن جا كه تفسير احمدى از اهميت و شگفتى فراوانى برخوردار بود، شيخ فارسى تصميم گرفت تفسيرى به زبان سواحلى تهيه كند تا براى خوانندگان سواحلى مرجع مطمئنى باشد. اين تصميم با شجاعت ادبى بسيارى همراه بود، زيرا در آن دوران انديشه عمومى مسلمانان آماده پذيرش ترجمه قرآن نبود، چرا كه قرآن را غير قابل ترجمه مى‏دانستند و كسى نمى‏توانست به تنهايى قرآن را ترجمه كند؛ قرآنى كه خداوند آن را به زبان عربى مبين نازل كرده و درباره آن فرموده است: «انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون (سوره حجر، آيه 9) و هر چيزى را كه بشر به هر زبانى بنويسد قرآن نخواهد بود.
تجربه شيخ صالح نخستين تجربه يك دانشمند مسلمان آفريقايى به شمار مى‏رفت. اين در حالى بود كه قرآن كريم همواره، از ممباسا گرفته تا نايروبى و از زنگبار گرفته تا كامپالا، به زبان عربى فصيح تلاوت مى‏شد. هرچند زبان عربى از زبان سواحلى جدا بود، ولى زبان عربى محبوب‏ترين زبان براى مسلمانان آفريقا محسوب مى‏شد، زيرا زبانِ قرآن بود و زبان عربى همراه با اسلام گسترش يافته بود.
به هر حال، از آن جا كه قرآن از سوى غير مسلمانان ترجمه مى‏شد، لازم بود مسلمانان اقدامى به عمل آورند و شرح و تفسير صحيحى براى معانى قرآن كريم به مسلمانان شرق آفريقا ارائه دهند.
شيخ صالح ترجمه خود را در سال 1956 آغاز كرد. ترجمه او جزء جزء به چاپ مى‏رسيد كه 12 جزء آن تا سال 1961 چاپ شد. نخست مسلمانان با آن با احتياط برخورد كردند، تا اين كه در سال 1969 از سوى مؤسسه اسلامى نايروبى به صورت كامل و در يك جلد منتشر گرديد.
نيكوكار بزرگ، حسن عباس شربتلى در انتشار اين ترجمه كه به صورت زيبايى به چاپ رسيد سهم عمده‏اى داشت. خداوند به او در برابر اسلام و مسلمين بهترين پاداش را دهد. همچنين رئيس محاكم شرعى قطر آن را در سال 1982 تجديد چاپ نمود و در مدارس و مساجد و ميان جمعيت‏هاى اسلامى توزيع كرد.
شيخ فارسى همان عبداللّه‏ بن صالح بن عبداللّه‏ بن صالح قاسم منصور فارسى است كه در «روى» عمان متولد شد. او رئيس القضاة كنيا، بود و در زمينه موضوعات گوناگون اسلامى حدود پنجاه جلد كتاب تأليف كرده است. از آثار بزرگ او كتاب‏هايى در سيره پيامبر و اين ترجمه اوست كه به آن اشاره كرديم. او مبلّغى با نشاط بود كه روستاها و جنگل‏ها را با پاى پياده طى مى‏كرد و به دعوت در راه خدا اقدام مى‏نمود، و بالا بودن سن يا مشكلات مسير و باران‏هاى موسمى او را از انجام وظيفه خود باز نمى‏داشت.
او در زنگبار درس خواند و در آن‏جا زندگى كرد، تا اين كه در كودتاى خونين سال 1964 به كنيا مهاجرت نمود. شيخ قاسم مزروعى رئيس القضاة كنيا به علت كسالتى كه پيدا كرده بود، او را به جانشينى خود در امر قضاوت دعوت كرد. او در سال 1982 در سن هفتاد سالگى در زادگاه خود «روى» درگذشت.
بدون شك، تفسير شيخ صالح خلأ بزرگى را پر كرد و به مسلمانانى كه به زبان سواحلى تكلم مى‏كنند خدمت شايانى نمود. اميد است اين تفسير پايان كار نباشد، بلكه تفسيرهاى ديگرى نيز در پى آن درآيد و بخش‏هايى از معارف قرآنى را توضيح دهد.
در زبان سواحلى ترجمه‏هاى جزئى متعددى يافت مى‏شود كه از جمله آنها ترجمه‏اى است كه در سال 1936 چاپ شده و مترجم آن م. فيروزدين نام دارد. ترجمه مختصرى نيز از امين بن على در لاهور چاپ شده است. علاوه بر اينها، از ترجمه اجزاى متعددى از قرآن كريم بايد نام برد كه توسط شيخ عبداللّه‏ صالح فارسى، پيش از انتشار ترجمه كامل او، به صورت پياپى چاپ گرديده است.

ترجمه قرآن به زبان يوروبا

اكنون از شرق آفريقا به غرب آن، يعنى نيجريه كه زبان يوروبا در آن جا رايج است مى‏رويم، زيرا ميان اين دو منطقه از اين جهت كه ترجمه‏هايى به دست مبلّغان مسيحى در آن انجام شده است تشابهى وجود دارد. اين بدان جهت است كه خواننده آنچه را كه در دو سوى اين قاره بر سر قرآن آمده است لمس كند.
قبايل يوروبا به وسيله زبان مشتركى از خانواده كنگو، نيجر و مجموعه كوا متمايز مى‏گردند. آنان در جنوب نيجريه، سيرالئون، بنين، توگو و غنا منتشر شده‏اند و بزرگ‏ترين مجموعه آنها در جنوب نيجريه در ايالت‏هاى اوگون، اوندو، لاگوس، بالورين و گيبا قرار دارد. آمار اين جمعيت شايد به 25 ميليون نفر برسد كه سه پنجم آنها مسلمانند.
نخستين ترجمه قرآن كريم به زبان يوروبا توسط يك كشيش مسيحى به نام «ميخائيل سموئل كول» صورت گرفت. او در نيجريه از طرف جمعيت تبشيرىChristian missionary society در سال 1906 مأموريت تبليغى داشت و تا سال 1936 به عنوان مدير دانشكده اودودوا اوى لاگوس مشغول به كار بود. ترجمه او دو بار، يك بار در سال 1906 در لاگوس، و ديگر بار در سال 1924 در اكستر در انگلستان با حروف لاتينى و در 410 صفحه تحت عنوان: Al-Kurani Ti a yipada Si ede Yoruba چاپ شد. اين ترجمه ترجمه‏اى تحت اللفظى و فاقد متن عربى است.
به نظر من، اين كار، يعنى نخستين ترجمه قرآن به زبان سواحلى و زبان يوروبا كه در دو طرف قاره آفريقا توسط دو كشيش وابسته به يك جمعيت تبشيرى صورت گرفت تصادفى نبود؛ چنان كه وقتى ترجمه فرقه احمديه در شرق آفريقا به دنبال ترجمه مبشران مسيحى انجام يافت، در غرب آفريقا نيز چنين رويدادى شكل گرفت و دومين ترجمه قرآن به زبان يوروبا ترجمه قاديانى‏ها بود كه تحت عنوان: Al Kurani mimo: ni ede Yoruba ati larubwa در سال 1976 از سوى بعثه احمديه در لاگوس منتشر شد.
از آن‏جا كه مسلمانان يوروبايى زبان دريافتند كه نياز شديدى به ترجمه معانى قرآن كريم به زبان يوروبا وجود دارد و بايد معانى كتاب عزيز الهى براى آنان روشن شود، به همت شهيد احمد بللو، نخست وزير شمال نيجريه و عضو مجلس مؤسسان رابطة العالم الاسلامى، نخستين ترجمه معانى قرآن كريم به زبان يوروبا كه توسط مسلمانى امين نوشته شده بود، انتشار يافت. اين ترجمه به وسيله گروهى كه توسط مجمع مسلمانان نيجريه تشكيل شده بود صورت گرفت. اين گروه را آقاى محمد اول آگِستو، حاج احمد تيجانى اكونى، حاج حسن يوشع دندى و چند تن ديگر تشكيل مى‏دادند كه زير نظر دولت شهيد احمد بللو و استاد كامل شريف كه هر دو عضو رابطة العالم الاسلامى بودند، فعاليت مى‏كردند. گروهى از علماى كشورهاى يوروبايى زبان نيز آن را بررسى كردند و به دستور ملك فيصل پادشاه سعودى 25 هزار نسخه از آن چاپ شد و ميان مسلمانان يوروبايى توزيع گرديد.
اين ترجمه در سال 1973 توسط انتشارات دارالعربيه بيروت، تحت عنوان: Al Kurani ti a tumo si ede Yoruba در 575 صفحه همراه با متن عربى قرآن تجديد چاپ شد. اين ترجمه هم مانند ترجمه‏هاى ديگرى است كه توسط مسلمانان انجام گرفته است. در اين نسخه، ترجمه با حروف لاتينى در حاشيه چاپ شده و متن قرآن در وسط قرار گرفته و در پايين صفحات توضيحاتى افزوده شده است.
اين ترجمه تا كنون در روشن شدن مفاهيم آيات الهى براى كسانى كه به زبان يوروبا تكلم مى‏كنند تأثير بسزايى داشته است، تا آن جا كه مردم حتى براى تهيه يك نسخه آن تلاش فراوان مى‏كردند، و همين اشتياق مسلمانان سبب شد كه نسخه‏هاى آن به سرعت ناياب شود. اين جا بود كه ملك خالد به تجديد چاپ آن دستور داد و در سال 1977 ميلادى 200 هزار نسخه ديگر از آن چاپ شد و به طور رايگان توزيع گرديد. برخى نيكوكاران نيز براى درك ثواب الهى چندين هزار نسخه ديگر از آن چاپ كردند و آن را به مسلمانان اهدا نمودند.

پی نوشت ها:

[1]. به استناد شواهدى كه در دست است، در حال حاضر، شمار تكلم‏كنندگان به زبان سواحلى به بيش از يكصدميليون نفر مى‏رسد. م
جمعه 24 شهریور 1391  3:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن به زبان‏های آفریقایی و منابع فهم قرآن برای آفریقاییان [بخش اول]

حسن معايرجى
درآمد

امروزه زبان در رديف حاكميت، استقلال سياسى و آزادى قرار دارد و عامل مهمى در وحدت ملى به شمار مى‏رود. يكى از شرايط اساسى پايدارى هر جامعه منسجم اين است كه مردم به يك زبان سخن بگويند.
اگر زبان، ضرورتى فرهنگى و پديده‏اى اجتماعى در رديف استقلال سياسى و حاكميت است، زبان عربى افزون بر اينها ضرورتى دينى نيز هست. از آن جا كه دين اسلام داراى نظام كامل زندگى و ارزش‏هاى معنوى و ايمانى است، زبان عربى همچون ظرفى است كه با نزول قرآن كريم شرافت پيدا كرده و بُعد ديگرى براى آن به وجود آمده است، و برماست كه اهميت آن را از اين زاويه مورد توجه قرار دهيم.
كشورهايى كه به زبان عربى سخن مى‏گويند، اين افتخار را دارند كه زبانشان با زبان دين و قرآنشان يكى است، و اين نعمتى است كه آن را جز مسلمانى كه از آشنايى با اين زبان محروم است به خوبى نمى‏شناسد. مثلاً مسلمانان آفريقايى كه زبان عربى را نمى‏دانند، هنگام شنيدن آيات قرآن دلشان به وجد مى‏آيد و آرزو مى‏كنند كه معانى اين كتاب آسمانى را مستقيما و بدون ترجمه بفهمند، ولى اختلاف زبان برخاسته از مشيت الهى و يكى از نشانه‏هاى قدرت اوست كه خداوند مى‏فرمايد:
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ (روم / 22)
و از نشانه‏هاى او آفرينش آسمان‏ها و زمين و گوناگونى زبان‏ها و رنگ‏هاى شماست.
زبان اصلى، زبانى است كه انسان آن را از زبان‏هاى ديگر بهتر مى‏فهمد و مى‏تواند به‏وسيله آن و با عباراتى بهتر، از درون خود خبر دهد، و وقتى چيزى را به آن زبان شنيد يا مطالعه كرد، آن را در بالاترين حد بفهمد. اين بهترين وسيله‏اى است كه انسان مى‏تواند آموزش خود را با آن انجام دهد. به همين سبب، همگان در اين اصل تربيتى اتفاق نظر دارند كه به كاربردن زبان مادرى به عنوان يك وسيله تعليم بهترين روش است. اصولاً يكى از مشكلاتى كه ما براى تبليغ اسلام در آفريقا با آن روبه‏رو هستيم، تعدد زبان‏ها در آن‏جاست. مثلاً در نيجريه، مردم به 400 زبان سخن مى‏گويند كه تنها سه زبان آن رسمى است. در اوگاندا، 22 زبان و در كنيا حدود 94 زبان وجود دارد كه دولت تنها زبان سواحلى را زبان رسمى اعلام كرده است. شمار زبان‏هايى كه در چاد به كار مى‏رود، از محدوده درياچه چاد گرفته تا حدود نيجريه و كامرون و آفريقاى مركزى، علاوه بر 84 لهجه، به 108 زبان مى‏رسد.
دانشمندان تعداد زبان‏هاى دنيا را ميان 2500 تا 5000 زبان تخمين مى‏زنند، و اين تخمين بستگى به آن دارد كه منظور از زبان چه باشد. چنانچه ميان زبان و لهجه فرق بگذاريم، آمار زبان‏هاى دنيا به شرح زير است:[1]
آسيا، 1562 زبان
آفريقا، 1600 زبان[2]
جزاير اقيانوس آرام، 1034 زبان
امريكاى شمالى و جنوبى، 812 زبان
اروپا، 55 زبان
خاورميانه، 40 زبان (مجموع: 5103 زبان)
حدود دو سوم ساكنان روى زمين با 27 زبان و بقيه با زبان‏هاى ديگر سخن مى‏گويند.[3] بنابراين اگر اولويت‏هاى ترجمه قرآن را براى تبليغ در نظر بگيريم، اين 27 زبان چون از همه زبان‏ها شايع‏ترند، در بالاى جدول قرار خواهند گرفت. در كشورهايى كه زبان‏هاى متعدد در آن‏جا رايج است، انتخاب زبان رسمى دشوار است و گاه چند زبان را به عنوان زبان رسمى انتخاب مى‏كنند. از 52 كشور آفريقايى[4] هنوز 45 كشور زبان رسمى انتخاب نكرده‏اند. اين مشكل در كشورهاى عربى وجود ندارد؛ تنها در موريتانى دو زبان رسمى وجود دارد كه يكى عربى و ديگرى فرانسه است.
برخى از كشورهاى آفريقايى گام‏هاى بلندى در جهت عربى‏سازى زبان خود برداشته‏اند، ولى مشكلات و موانعى كه استعمار به وجود آورد، اين پيشرفت را در زبان عربى يا به قول مبشران، زبان قرآن، متوقف كرد. به عنوان مثال، در سومالى برنامه به كار بردن حروف لاتينى در نوشتن زبان سومالى، سنگ بزرگى بر سر راه عربى‏سازىِ اعلام شده نهاد، و حال آن‏كه سومالى عضو جامعه كشورهاى عربى است.
آنچه در مورد سومالى اتفاق افتاد، در مورد زبان سواحلى نيز پيش آمد؛ آن هم در زمانى كه گام‏هاى بلندى در عربى‏سازى آن برداشته شده بود، تا آن‏جا كه نزديك به دو سوم كلمات آن عربى شده بود و لغات آن با حروف عربى يعنى حروف قرآن كتابت مى‏شد. با اين همه، استعمار آلمان در سال 1911 توانست اين زبان را از حروف عربى تغيير دهد، و بدين‏گونه كار عربى‏سازى متوقف شد. اين كار نمونه‏هاى فراوانى دارد، چون بسيارى از زبان‏هاى آفريقايى علاوه بر اين كه با حروف عربى نوشته مى‏شدند، به تدريج به سوى عربى شدن حركت مى‏كردند، و اين كار بهتر از آن بود كه قرآن به زبان آنها ترجمه شود. با اين همه، گسترش زبان عربى در ميان قبايل آفريقايى يك ضرورت دينى است كه بايد از اولويت‏هاى تبليغ دين خدا باشد. براى تحقق اين هدف چاره‏اى جز اين نيست كه قرآن به زبان‏هاى آفريقايى ترجمه شود، تا آن كه خورشيد زبان قرآن در آفريقا طلوع كند.
آنچه گفتيم، اشاره‏اى گذرا بر اين مسئله و تنها ذكر چند نمونه بود؛ زيرا هدف ما بررسى كامل اين موضوع نيست، بلكه غرض آشنايى با حجم اين كار بزرگ است؛ كارى كه انجام‏دادن آن بر ما واجب است، در حالى كه دشمنان اسلام به جاى ما اين كار را انجام مى‏دهند و ما از آنچه يهوديان، مسيحيان، قاديانى‏ها و ديگران مى‏كنند بى‏خبريم. آنان قرآن كريم را براى مردم آفريقا ترجمه مى‏كنند و اين خلأ را پر مى‏سازند. البته گاهى به طور پراكنده، با هدف پر كردن اين خلأ، تلاش‏هايى فردى از سوى مسلمانان نيز صورت مى‏گيرد كه اين كافى نيست. اساسا ترجمه قرآن در حكم يك تيغ دو لبه است كه اگر به دشمنان واگذار شود بر سينه ما فرو مى‏رود. اگر مسلمانانِ آگاه، به تفسير قرآن اقدام كنند، حتما مفيد خواهد بود و پيام خود را ابلاغ خواهند كرد.
ناگفته نماند كه تلاش‏هاى مفسران شايسته امت اسلامى تاكنون بدون ترتيب و برنامه‏ريزى بوده است، زيرا كار آنان تنها برخاسته از احساس نياز و رغبت به تبليغ دين راستين خدا و بستن راه بر ترجمه‏هاى مغرضانه بوده است. ما هرگز نمى‏گوييم كار تمام شده است، بلكه مى‏گوييم در اين ميدان مردان سختكوشى فعاليت كرده و آثارى از خود بر جاى گذاشته‏اند. بر ماست كه آنها را زنده كنيم و با امكانات جديدى كه خداوند به ما عطا كرده است، اين تفسيرهاى ارزشمند را حفظ كنيم و منتشر سازيم، تا وقتى كه خداوند راه را براى تشكيل يك گروه بين‏المللى اسلامى هموار سازد كه به تفسير كتاب خدا در ميان ملت‏هاى مسلمان آفريقا و ساير مناطق روى زمين به صورت علمى و تحقيقى بپردازند. اگر ما در اين‏جا از حفظ تفاسير سخن گفتيم، براى آن است كه تفاسير فراوانى در آفريقا وجود دارد كه مردم به صورت شفاهى آنها را به يكديگر منتقل مى‏كنند، بى آن كه در جايى ضبط يا نوشته شده باشد.

قبايل و ملل اسلامى آفريقا

ملل اسلامى آفريقا را مى‏توان برحسب موقعيت جغرافيايى به چهار گروه بزرگ تقسيم كرد:
الف. ملل اسلامى عرب زبان. اين مجموعه در شمال اين قاره گردآمده‏اند و كشورهايشان عبارت است از: مصر، سودان، ليبى، تونس، الجزاير، مغرب، موريتانى، سومالى و جيبوتى. در اين كشورها زبان عربى حاكميت دارد و قرآن كريم با اين زبان تفسير مى‏شود و چيزى جز بالا بودن سطح بيسوادى و گسترش برخى از زبان‏هاى ديگر مانند بربرى، نوبه‏اى و سومالى مانع رواج آن نيست. از نظر تركيب نژادى، مهم‏ترين نژادها در اين كشورها عبارتند از: عرب، بربر، نوبه‏اى‏ها، نيلوتى‏ها (كه عبارتند از: دِنكا، نوير، شيلّوك و انواك) كه در جنوب سودان زندگى مى‏كنند.
ب. ملل اسلامى شرق آفريقا، كه در كشورهاى زير به سر مى‏برند:
تانزانيا، حبشه، اريتره، جزاير كومور (ممكن است سومالى و جيبوتى از نظر جغرافيايى و نژادى در اين گروه قرار گيرند).
قبايل شرق آفريقا از گروه‏هاى زير تشكيل شده‏اند: سومالى، عفار يا دناقل، تيگرى، تِگرينيا، جوارج، باتو، ارمو، نيامويزى، ياو، بجه.
ج. ملل اسلامى آفريقاى ميانه كه در كشورهاى زير زندگى مى‏كنند:
چاد، نيجر، آفريقاى مركزى، گابُن. مردم اين منطقه از نژاد بزرگ بتو در چاد، هوسا، سنگاى، جرما در نيجر و بانتو تشكيل يافته‏اند.
د. ملل اسلامى غرب آفريقا، كه در كشورهاى زير به سر مى‏برند:
سنگال، گامبيا، گينه بيسائو، مالى، ولتاى عليا، بنين، سيرالئون، توگو، داهومى، نيجريه، كامرون. مردم اين منطقه از نژادهاى ولوف، توكولور، مناندگ، هوسا، گولانى، ماسايى، مور، سنفهاى، يوروبا، ديولا، كانورى، سرار، سينوفو، ساننكه، باريبا، فاى، اكان و تيمن تشكيل شده‏اند.
جدولى كه در پى مى‏آيد، همه كشورهاى آفريقايى و تعداد ساكنان و مسلمانان آنها و زبان‏هاى رايج و نژادهاى گوناگون را دربردارد. بدون شك استخراج آمارهاى دقيق اين كشورها مشكل است، چون در اكثر آنها آمارگيرى دقيق صورت نگرفته و اگر هم آمارهايى وجود داشته باشد، عوامل سياسى و قومى و دينى متعددى در آن دخالت داشته است. از اين‏رو آمارها با توجه به منابع مختلفى كه دارند گوناگون است. منابع استعمارى تبشيرى كه مدتى طولانى در اين كشورها آمارگيرى كرده‏اند، قابل اعتماد نيستند، چون آنها همواره از موقعيت اسلام و مسلمين مى‏كاهند و همه حقايق را بيان نمى‏كنند. ولى منابع متعددى كه با شيوه‏هاى گوناگون آمارگيرى كرده‏اند، امكان تنظيم جدولى را فراهم مى‏سازند كه به گمان ما به حقيقت نزديك‏تر است، اگرچه احتمال خطا هم در آن وجود دارد.
از اين جدول معلوم مى‏شود كه تعداد ساكنان اين قاره در سال 1980 ميلادى 467 ميليون نفر بوده كه 297 ميليون نفر يعنى 64% آنان مسلمان هستند. در چند سال اخير تعداد ساكنان اين قاره، به ويژه در كشورهايى مانند نيجريه، مصر، كنيا و سودان افزايش بسيار داشته است و شايد در حال حاضر جمعيت اين قاره به 485 ميليون نفر و نسبت مسلمانان 67% افزايش يافته باشد. بنابراين اكنون (سال 1986) جمعيت مسلمانان در آفريقا به حدود 325 ميليون نفر بالغ مى‏گردد. تعداد ساكنان اين قاره در اوايل قرن بيستم بين 110 تا 120 ميليون نفر بوده كه در سال 1930 به 165 ميليون نفر، و در سال 1940 به 190 ميليون نفر، و در سال 1950 به 222 ميليون نفر، و در سال 1960 به 277 ميليون نفر و در سال 1965 به 310 ميليون نفر رسيده است.
از اين آمار نتيجه مى‏گيريم كه در طول اين سال‏ها ميانگين رشد جمعيت افزايش يافته است، به طورى كه در سال 1950 ميلادى 15 در هزار بوده ولى در سال 1960 ميلادى به 21 در هزار و در سال 1970 ميلادى به 27 در هزار رسيده است.

ترجمه قرآن به زبان‏هاى آفريقايى

ترجمه و تفسير قرآن كريم به زبان‏هاى گوناگون آفريقايى تنها از همين قرن (قرن بيستم) شروع شده است.[5] علت عمده اين امر آن بوده است كه ملت‏هاى آفريقايى در راه عربى‏سازى گام برمى‏داشتند و آموزش قرآن و قرائت و حفظ و تفسير آن به صورت عربى انجام مى‏گرفت و عمدتا كاتبان قرآن وسيله اين كار بودند. ولى اين حركت طبيعى كه هر مسلمانِ آفريقايى را به فراگيرى زبان عربى در جهت فهم مبانى دين وادار مى‏كرد، از سوى استعمار غربى و هيئت‏هاى تبشيرى مسيحى مورد هجوم قرار گرفت و زبان استعمارگران و واژگان آنها بر ملت‏هاى آفريقايى تحميل شد، در حالى كه ملت‏ها گام‏هاى بلندى در جهت آشنايى با زبان عربى برداشته بودند. در اين هجوم، قرآن كريم نيز مورد حمله قرار گرفت.
همزمان با اين تحول، چند تن از مبلغان مسيحى آيات قرآن كريم را به برخى از زبان‏هاى آفريقايى ترجمه كردند و گروهى از قاديانى‏ها در اين ترجمه از آنان پيروى كردند و بدين‏گونه آن حلقه محكم شد و زبان عربى مورد حمله واقع شد و ترجمه‏هاى تحريف شده آفريقايى به آسانى در دسترس قرار گرفت.
فرهنگ غربى و زبان‏هاى آن، اين ملت‏ها را درهم كوبيدند و زبان‏هايى چون فرانسه، انگليسى و پرتغالى رسميت يافت و به دنبال آن، ترجمه قرآن به اين زبان‏ها به كشورهاى مسلمان آفريقايى كه عطش فهم قرآن را داشتند، راه پيدا كرد. اگر زبان عربى و ترجمه‏هاى آفريقايى قرآن از بين رفت، به جاى آن ترجمه‏هاى مسموم اروپايى يگانه مرجعى شد كه در دسترس همگان قرار گرفت.
جدول زير منابعى را معرفى مى‏كند كه مسلمانان آفريقايى قبل از گسترش زبان عربى در اين قاره، براى فهم قرآن از آنها استفاده مى‏كردند:

نام كشورزبان‏هاى رايج ترجمه‏هاى موجود

الجزاير عربى، فرانسه، بربرى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى فرانسوى
آنگولا پرتغالى، زبان‏هاى بانتو ترجمه‏هاى پرتغالى
بنين فرانسه، انگليسى، فوان، ديدى يوربا ترجمه‏هاى فرانسوى و انگليسى و يوربايى
بوتسوانا انگليسى، سيتسوانا، بانجواكيتس، باكوينا، بامانجوانا انگليسى
بوروندى فرانسه، كيروندى، سواحلى ترجمه‏هاى فرانسوى، سواحلى
كامرون فرانسه، انگليسى، زبان‏هاى كامرونى، بانتو، سواحلى، عربى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى انگليسى و سواحلى و فرانسوى
آفريقاى مركزى فرانسه، عربى، هوسا، سواحلى، سانگو، بانتو تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى فرانسوى، و ترجمه‏هايىبه زبان هوسا و سواحلى
چاد فرانسه، عربى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى فرانسوى
جزاير قمر (كومور) عربى، فرانسه، سواحلى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى فرانسوى و سواحلى
كنگو فرانسه، زبان‏هاى بانتو ترجمه‏هاى فرانسوى
جيبوتى عربى، فرانسه، سومالى، عفار تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى فرانسوى
مصر عربى، نوبه‏اى تفسيرهاى عربى
گينه استوايى اسپانيايى، زبان‏هاى بانتو ترجمه‏هاى اسپانيايى
اريتره عربى، امهرى، انگليسى، ارومو، سومالى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى انگليسى و امهرى
حبشه امهرى، عربى، ارومو، سومالى، انگليسى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى انگليسى و امهرى
گابون فرانسه، فانگ، زبان‏هاى بانتو ترجمه‏هاى فرانسوى
گامبيا انگليسى، فرانسه، ماندنكا، ولوف، عربى تفسيرهاى عربى، ترجمه‏هاى انگليسى و فرانسوىو ترجمه‏اى به زبان ولوف
غنا انگليسى، هوسا، اشانتى فانتى، كونشاس،فرافرا داجومبيا، اكان، جاتوى، نزيما، داگبانى ترجمه‏هاى انگليسى، هوسا
گينه فرانسه، فولانى، بمبار، ماندى ترجمه‏هاى فرانسوى
گينه بيسائو پرتغالى، كريول، فولانى، ماندى ترجمه‏هاى پرتغالى
ساحل عاج مالنكه، بامبارا، ديولا، فولانى، فرانسهباولى، بيته، اسانى، وبى و چند زبان ديگر ترجمه‏هاى فرانسوى
كنيا انگليسى، سواحلى، لوكامبى جالوكامپ ترجمه‏هاى سواحلى و انگليسى
نام كشور زبان‏هاى رايج ترجمه‏هاى موجود
لسوتو سيسوتو، انگليسى ترجمه‏هاى انگليسى
ليبريا انگليسى، مادنجو، بسا، فاى ترجمه‏هاى انگليسى
ليبى عربى، ايتاليايى، انگليسى تفسيرهاى عربى
ماداگاسكار مالاگاشى، فرانسه ترجمه‏هاى فرانسوى
مالاوى چيچيوا، انگليسى، نيانجا ترجمه‏هاى انگليسى
مالى بامبارا، مالنكه، ديولا، فولانى، جولا، ميركا، فرانسه ترجمه‏هاى فرانسوى
موريتانى عربى، سونينكه، فرانسه تفسيرهاى عربى
جزاير موريس كربول، انگليسى، فرانسه، هندى، اردو،چينى، تاميل، تلوگو، ماراتى ترجمه‏هايى به زبان‏هاى كريول، انگليسى، فرانسوى، هندى،اردو، چينى، تاميل، تلوگو، ماراتى
مغرب عربى، فرانسه تفسيرهاى عربى و ترجمه‏هاى فرانسوى
موزامبيك سواحلى، پرتغالى، انگليسى ترجمه‏هاى سواحلى، پرتغالى، انگليسى
ناميبيا انگليسى، آفريكانس، آلمانى ترجمه‏هاى انگليسى و افريكانى، آلمانى
نيجر هوسا، فولانى، عربى، فرانسه تفسيرهاى عربى و ترجمه‏هاى هوسا و فرانسوى
نيجريه هوسا، يوربا، انگليسى ايبو، تيبى، و زبان‏هاى بسيار ديگر ترجمه‏هاى هوسا و يوروبا و انگليسى
رواندا كنيا رواندا(بانتو) سواحلى، فرانسه، انگليسى ترجمه‏هاى سواحلى، فرانسه، انگليسى
سان‏توماس و پرنسيب پرتغالى، انگليسى ترجمه‏هاى پرتغالى و انگليسى
سنگال ولوف، فولانى، ماندينكا، سيرار، عربى، فرانسه تفسيرهاى عربى و ترجمه‏هاى فرانسوى و ولوف
سيشل كريول، انگليسى و فرانسه ترجمه‏هاى كريول و انگليسى و فرانسوى
سيرالئون كريول، مِنده، تمنه، انگليسى ترجمه‏هاى انگليسى
سومالى سوماليايى، عربى، ايتاليايى، انگليسى تفاسير عربى و ترجمه‏هاى ايتاليايى و انگليسى
آفريقاى جنوبى زولو، بانتو، آفريكانس، انگليسى ترجمه‏هاى زولو و افريكان و انگليسى
سودان عربى، انگليسى تفسيرهاى عربى و ترجمه‏هاى انگليسى
سوآزلند انگليسى، سيسواتى ترجمه‏هاى انگليسى
توگو كابرى، اوى، هوسا، توى، مينا، كوتو كولى‏بسار، فرانسه ترجمه‏هاى هوسا و فرانسوى
تونس عربى، فرانسه تفسيرهاى عربى
اوگاندا لوگاندا، انگليسى، سواحلى ترجمه‏هاى لوجاندا، انگليسى، سواحلى
نام كشورزبان‏هاى رايج ترجمه‏هاى موجود
ولتاى عليا موسى، فولانى، ماندينگو، سامو، جولا، بوبو،فرانسه، بامبارا، مورى ترجمه‏هاى فرانسوى
كنگو دموكراتيك سواحلى، لينگالا، كيكونگو، چيلوبا، فرانسه، انگليسى ترجمه‏هاى سواحلى و فرانسوى و انگليسى
زامبيا زبان‏هاى بانتو از جمله لوزى، تونگا، بيمابا، بالوندالوفالى، نيانجا، انگليسى ترجمه‏هاى انگليسى
زيمبابوه شونا، نديبيله، انگليسى و زبان‏هاى ديگر ترجمه‏هاى انگليسى
تانزانيا سواحلى، زبان‏هاى بانتو، عربى ترجمه‏هاى سواحلى و تفسيرهاى عربى
با توجه به جدول بالا مجموعه منابع مربوط به شناخت قرآن در ميان ملت‏هاى آفريقايى به سه دسته تقسيم مى‏شود:
الف. تفسيرهاى عربى
ب. ترجمه‏هاى اروپايى
ج. ترجمه‏هاى آفريقايى

الف. تفسيرهاى عربى

اين تفسيرها طبعا در كشورهايى كه به زبان عربى سخن مى‏گويند يا با اين زبان آشنايى دارند منتشر مى‏شوند و از منابع مهم آشنايى مردم اين كشورها با معانى قرآن، به شمار مى‏روند.

ب. ترجمه‏هاى اروپايى

اين ترجمه‏ها مشتمل بر شش زبان است كه عبارتند از: فرانسه، انگليسى، پرتغالى، ايتاليايى، اسپانيايى، آفريكانس (زبان ساكنان سفيدپوست آفريقاى جنوبى كه از زبان هلندى گرفته شده و با اين كه مركز آن آفريقاست، از زبان‏هاى اروپايى به شمار مى‏آيد).
با دقت در اين ترجمه‏ها، مى‏بينيم منابع مسيحى بر همه آنها غلبه دارند و اين منابع در نقل درست معانى قرآن مورد اعتماد نيستند و مترجمان آنها به خاطر دوست داشتن اسلام يا مسلمانان يا براى كمك به آنها، زحمت ترجمه را نپذيرفته‏اند. در ميان اين مترجمان، مترجم مسلمان كمتر ديده مى‏شود و اگر هم باشد تعداد آنها از تعداد انگشتان يك دست فراتر نمى‏رود.
1. زبان فرانسه. ترجمه‏هايى به اين زبان از سوى مسلمانان صورت گرفته است، مانند ترجمه حميدالله كه متداول‏ترين ترجمه است و حدود دوازده مرتبه تجديد چاپ شده است[6] و آن ترجمه‏اى است كه حتى در دعوت و نشر اسلام به آن تكيه مى‏شود؛ هر چند كه ترجمه‏هاى اسلامى ديگرى هم وجود دارد ولى چندان متداول نيست؛ مانند ترجمه صادق مازيغ از تونس و ابوبكر حمزه از مسجد پاريس.
2. زبان انگليسى. ترجمه‏هايى كه توسط مسلمانان صورت گرفته و بيشتر متداول است ترجمه يوسف‏على و محمد مرمادوك پيكتال و ترجمه مولانا ابوالاعلى مودودى و تنى چند از علماى هند است. ترجمه‏اى كه تاكنون در دعوت و نشر بيشتر مورد توجه قرار گرفته ترجمه يوسف‏على است، مگر اين كه تفسير يا ترجمه‏اى كامل‏تر و دقيق‏تر منتشر شود.
3. زبان پرتغالى. ترجمه‏هاى معروف به اين زبان تا كنون به هفت ترجمه رسيده است كه يكى از آنها توسط جوانى مسلمان كه چندان اطلاعى از زبان عربى و آيين اسلام نداشته و نام او سميرالحايك است صورت گرفته و در سال 1975 در برزيل منتشر شده است. ترجمه ديگر، ترجمه‏اى شعرگونه است كه توسط پزشكى از نژاد عرب به نام دكتر نجيب معضاء انجام شده و در سال 1961 انتشار يافته و دسترسى به آن مشكل است. ترجمه پرتغالى ديگرى نيز در دست تهيه است كه به سفارش رابطة العالم الاسلامى و توسط دكتر حلمى نصر استاد بررسى‏هاى اسلامى در دانشگاه سان‏پائولو صورت مى‏گيرد.
خلاصه اين كه هنوز معانى درست قرآن كريم به كسانى كه با اين زبان تكلم مى‏كنند نرسيده است، در حالى كه آمار گويندگانِ اين زبان در جهان به 76 ميليون نفر مى‏رسد (پرتغال 9 + برزيل 64 + اسپانيا 2 + موزامبيك 5/1 + تعدادى در آنگولا و جوا و آمريكا و ماكاو و تى‏مور).
4. زبان ايتاليايى. 9 ترجمه به اين زبان وجود دارد كه همه آنها توسط غير مسلمانان انجام گرفته و معانى قرآن به‏طور صحيح به اين زبان منتقل نشده است.
5. زبان اسپانيايى. حدود 15 ترجمه به زبان اسپانيايى وجود دارد كه از جمله آنها ترجمه‏اى است كه مركز دانشجويان مسلمان در گرانادا آن را منتشر كرده است. ترجمه ديگرى توسط صفى الدين رحال در سال 1945 در بوئنوس آيرس صورت گرفته است. اين دو ترجمه هنوز ارزيابى نشده‏اند. بقيه ترجمه‏ها مربوط به غير مسلمانان است. ترجمه ديگرى نيز وجود دارد كه توسط برخى از مسلمانان اندلسى در گرانادا و زير نظر استاد عبدالغنى ميلارد در حال تصحيح است.
6. زبان آفريكانس. ترجمه‏هاى كاملى به اين زبان توسط مسلمانانى مانند اسماعيل عبدالرزاق و محمد احمد بكر صورت گرفته كه هنوز توسط مراجع اسلامى ارزيابى نشده‏اند. اين ترجمه‏ها به ترتيب در سال‏هاى 1960 و 1961 منتشر شده‏اند.
از مجموع اين مطالب روشن مى‏شود كه جز اندكى از منابع اروپايى كه به زبان‏هاى متداول در آفريقا نگارش يافته‏اند، بقيه منابع مورد اعتماد نيستند و مى‏توان ترجمه‏هاى مفيد را ترجمه حميدالله به زبان فرانسه و ترجمه عبدالله يوسف على و مولانا ابوالاعلى مودودى به زبان انگليسى دانست.

ج. ترجمه‏هاى آفريقايى

اين ترجمه‏ها را مى‏توان به هشت زبان منحصر دانست كه عبارتند از:
سواحلى، لوگاندا، هوسا، يوروبا، بيول، ولوف، زولو و كريول (كريول اقيانوس هند).
استاد حميدالله در مجله «فرانسيس اسلام» كه در پاريس منتشر مى‏شد و اكنون تعطيل شده است، از برخى ترجمه‏هاى آفريقايى كه از سوره فاتحه انجام شده خبر داده است، كه مورد بحث ما نيست، زيرا ما از ترجمه‏هاى كامل قرآن سخن مى‏گوييم.
ادامه دارد

پی نوشت ها:

[1]. به نقل از: Linguistic Composition of the Nations of the World. Quebec, 1984.
[2]. تعداد زبان‏ها در آفريقا حدود 1600 زبان تخمين زده مى‏شود، ولى در يك سوم اين قاره، زبان عربى رواج دارد.
[3]. بنگريد به جدول اين 27 زبان.
[4]. اگر جزيره موريس و جزيره رئونيون را هم بر آن بيفزاييم، 54 كشور مى‏شود كه از اين تعداد، بيست و هفت كشور آن اسلامى است.
[5]. برخى گفته‏اند ترجمه‏اى به زبان بربرى وجود داشته كه در حدود سال 127ق ترجمه شده است، ولى ما به آن دسترسى پيدا نكرديم جويدى.
[6]. اين ترجمه تاكنون ده‏ها بار در كشورهاى گوناگون و توسطِ فرَق مختلف اسلامى تجديد چاپ شده است. م

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها