0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بانک مقالات ترجمه قران

بسمه تعالی

با سلام

در این تاپیک مجموعه مقالات ترجمه قرآن >مبانی و کلیات ترجمه قرآن >ترجمه و مترجمان قرآن قرار داده می شود.

((با توجه به اینکه مقالات بر اساس دسته بندی موضوعی قرار داده می شود کاربران علاقه مند می توانند براحتی مقالات  مد نظر خود را جستجو ، پیدا و دریافت کنند.))

*** یا علی ***

جمعه 24 شهریور 1391  1:42 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum javid1000
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

فهرست نگاری ترجمه های قرآن کریم

علی صدرایی خویی*

تأثیرگذاری متون مکتوب در جوامع انسانی، متون مقدس‏اند. این متنها از بدو پیدایش مورد توجه اندیشمندان و عموم مردم بوده و از زمان‏های دور از زبان اصلی به زبان‏های دیگر برگردانده شده‏اند. اطلاع رسانی و چگونگی درج مشخصات برگردان‏های قرآن کریم در کتابنامه‏ها، موضوع این نوشتاراست.

1. پیشینه تاریخی

تهیه کتابنامه برای ترجمه‏های متون مقدس، به صورت اثری مستقل، در آثار گذشتگان مورد توجه نبوده است. این موضوع در کتاب‏شناسی‏ها و در مقدمه خود ترجمه‏ها به صورت بحث جانبی، طرح شده است.
ابن ندیم در فن دوم از مقاله اول کتابش، در بحث از کتب شرایع، از ترجمه متون مقدس قبل از اسلام سخن گفته و از ترجمه صحف و تورات و انجیل و کتاب‏های پیامبران و شاگردان آنها از عبری و یونانی و صابیی به عربی یاد می‏کند که احمد بن عبداللّه بن سلام ترجمه نموده است.1 پس از آن ابن ندیم از انجیل عربی یاد می‏کند که یونس القس به وی خبر داده. وی نام مترجم عربی آن را یاد نکرده است. ندیم در ادامه بحث از کتب آسمانی به تفصیل به بحث از قرآن کریم پرداخته و کتاب‏های نگاشته شده درباره تفسیر قرآن، معانی قرآن، غریب قرآن، فرهنگ لغات قرآن، قرائات، اختلاف مصاحف، و دیگر علوم قرآن را ذکر کرده؛2 ولی از ترجمه قرآن به لغات دیگر و یا مترجمان سخن نگفته است. این می‏تواند بدان معنا باشد که تا زمان وی قرآن به زبان‏های دیگر ترجمه نشده و یا وی از آن اطلاع نداشته است.
در فهرست شیخ طوسی نیز ـ که در بیان آثار دانشمندان شیعی ترتیب داده ـ یادی از ترجمه قرآن به میان نیامده است. این بدان معنا نیست که تا آن زمان ترجمه‏ای از قرآن کریم به لغات دیگر صورت نگرفته است. در کشف الظنون نیز از ترجمه قرآن بحثی به میان نیامده است.
در کتاب‏شناسی‏های اخیر به ترجمه‏های قرآن توجه شده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در ذریعه بابی را درباره ترجمه قرآن گشوده و پس از آن سی ترجمه قرآن را به زبان‏های مختلف معرفی نموده است. آقا بزرگ در معرفی ترجمه‏ها به ذکر نام مترجم، زبانی که به آن ترجمه شده و چاپ آن اکتفا نموده و به محتوای ترجمه‏ها و ارزش و اعتبار علمی آنها نپرداخته است.3
استوری از مستشرقان کتاب‏شناس، در اثر خود ـ که به معرفی آثار پارسی اختصاص داده و در جلد اول آن به علوم قرآن پرداخته ـ ترجمه‏های پارسی قرآن را با تفاسیر در هم کرده و در ذیل عنوان «تر جمه‏ها و تفسیرهای قرآن» به معرفی ترجمه‏ها پرداخته است. معرفی‏های وی نیز کوتاه است.4

2. ترجمه‏های قرآن کریم

اطلاع رسانی در باره ترجمه‏های قرآن کریم در عصر جدید در قالب‏های مختلف صورت گرفته که پنج شیوه هر کدام نسبت به بقیه تفاوت دارد.

2ـ1. ترجمه‏های قرآن کریم به زبان‏های مختلف

در چند دهه اخیر اطلاع‏رسانی درباره ترجمه قرآن رشد قابل توجهی داشته و مرکز ترجمه قرآن به زبان‏های خارجی از سوی سازمان اوقاف در قم به همین منظور تأسیس گردیده است. مجله «ترجمان وحی» از سوی این مرکز برای اطلاع‏رسانی در باره ترجمه قرآن به زبان‏های مختلف و نقد و بررسی آنها منتشر می‏شود.
نشریاتی نیز در چند دهه اخیر به مباحث ترجمه قرآن کریم توجه کرده و مقالات متعددی را در این زمینه منتشر نموده‏اند.
در دائرة المعارف‏ها نیز به ترجمه‏های قرآن کریم توجه شده است. در دائرة‏المعارف فارسی مصاحب در مدخل «قرآن» در عنوان‏های فرعی این مدخل عنوانی به نام «ترجمه‏ها» ایجاد نموده و در ذیل آن از ترجمه‏های فارسی، لاتینی، فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی، آلمانی، روسی، هلندی، اسپانیایی، سوئدی، دانمارکی و ترجمه عبری قرآن کریم بحث شده است.5
در جلد هفتم دانشنامه جهان اسلام در ذیل مدخل «ترجمه قرآن» در سه محور: 1. مباحث نظری، نگارشِ آقای سید احمد هاشمی؛ 2. ترجمه به فارسی، نگارشِ آقای آذرتاش آذرنوش؛ 3. ترجمه به زبان‏های دیگر به قلم آقای محمد کاظم رحمتی، به تفصیل درباره ترجمه‏های قرآن بحث شده است.6
در الذریعه نیز به ترجمه‏های مختلف قرآن توجه شده است.7
دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهی فصلی را به ترجمهءهای قرآن اختصاص داده است.
کتاب‏شناسی‏هایی که تاکنون درباره ترجمه قرآن به زبان‏های دیگر منتشر شده به تفکیک زبا ن در ذیل درج می‏شود. شایان ذکر است کتاب‏شناسی‏های ترجمه‏های فارسی در ادامه مقاله معرفی خواهد شد.

آذری

ـ نقد و بررسی ترجمه‏های آذری قرآن کریم. ترجمه آقای احمد کاویان پور، رسول اسماعیل زاده، ترجمان وحی، سال اول، ش 2، اسفند 1376، ص75 ـ 86.
ـ نقد و بررسی ترجمه‏های آذری قرآن کریم. رسول اسماعیل زاده، ترجمه آقایان ضیاء بنیادف و واسیم محمد علی یئو، ترجمان وحی، سال دوم، ش 3، شهریور 1377، ص 48 ـ 55. (همراه با آمار ترجمه‏های ترکی آذری موجود در مرکز ترجمه قرآن مجید).
ـ نگاهی به ترجمه‏های آذربایجانی قرآن کریم: رسول اسماعیل زاده، ترجمان وحی، سال اول، ش 1، شهریور 1376، ص 60 ـ 73.
ـ مختصری در باره ترجمه قرآن کریم به زبان آذربایجانی: واسم محمد علی‏زاده، ادبستان، سال سوم، ش 31، تیر 1371، ص 34ـ42.

آلبانی

ـ ترجمه‏های قرآن کریم به زبان آلبانیایی: گازمند اشپوزا، ترجمان وحی، سال دوم، ش 4، اسفند 1377، ص 22 ـ 26.

آلمانی

ـ تفصیل ترجمه‏های قرآن کریم به زبان آلمانی (از مجله فکرون): محمد حسین ساکت وحید، دوره دوازدهم، ش 9، آذر 1353، ص 741 ـ 745.
ـ پژوهش‏های قرآنی در آلمان: زهرا کدخدا مزرجی، مسجد، سال اول، ش6، آذر 1371، ص 44ـ45.
ـ ترجمه قرآن به زبان آلمانی، چشم انداز، سال اول، ش 5، مرداد 1376، ص 42 ـ 44.

اردو

ـ شیوه‏های تفسیر قرآن کریم در هند و پاکستان: سید مرتضی حسین صدر الافاضل، ترجمه‏محمد هاشم، مشکوة، ش 11، تابستان 1365، 12 ـ 26. بخشی از مقاله درباره ترجمه‏های فارسی قرآن در هند و پاکستان است.

ارمنی

ـ ترجمه قرآن مجید به زبان ارمنی و دو نسخه خطی آن در موزه ارامنه جلفا، لئون میناسیان.

اسپرانتو

ـ ترجمه قرآن به زبان جهانی اسپرانتو: ناصر الدین صاحب الزمانی، نسل نو، سال سوم، ش1، ص 10 ـ 11.

انگلیسی

ـ نگاهی گذرا به ترجمه‏های قرآن به زبان انگلیسی: آربری. آرتور جان، ترجمه و نگارش سید محمد دامادی، وقف، میراث جاویدان، سال ششم، ش 21، بهار 1377، ص20 ـ 32.
ـ سیری بر ترجمه‏های انگلیسی قرآن کریم: محمد رضایی، ادبستان، سال پنجم، ش 53، اردیبهشت 1373، ص 58.
ـ کتاب‏شناسی گزیده ترجمه‏های انگلیسی قرآن کریم: قداوئی. ا. ر، ترجمه علی حقی، مجله مترجم، سال سوم، ش 10، تابستان 1373، ص 205ـ212.
ـ نگاهی به ترجمه‏های انگلیسی قرآن: سالارمنافی اناری، فصلنامه ترجمه، سال دوم، ش 3 و 4، بهار و تابستان 1376، ص 35ـ43.
ـ معنی چند ترجمه فارسی: [صحیفه ] مبین، پیش شماره 1، تابستان 1373، ص 58 ـ 60. [معرفی هفت ترجمه انگلیسی قرآن ]

ایتالیایی

ـ ترجمه‏های قرآن مجید به زبان ایتالیایی: سید هادی خسرو شاهی، تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، ش2، زمستان 1370، ص 251ـ257.

ترکی استانبولی

ـ غبار زدایی از چهره ترجمه‏های ترکی استانبولی قرآن مجید: سید حسین رضوی، بینات، سال پنجم، ش 19، پاییز 1377، ص 123ـ137.
ـ بررسی ترجمه قرآن مجید به زبان ترکی استانبولی: گروه ترجمه ترکی استانبولی مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان‏های خارجی، ترجمان وحی، سال 2، ش4، اسفند 1377، ص 38ـ50.

چینی

ـ قرآن در چین: جین یی. جیو، ترجمه محسن جعفری مذهب، ترجمان وحی، سال دوم، ش 4، اسفند 1377، ص27 ـ 37.

روسی

ـ تاریخ ترجمه قرآن به زبان روسی: و. بلایف، ترجمه محمد نایب پور، کیهان فرهنگی، سال دوازدهم، ش 122، مرداد و شهریور 1374، ص 78 ـ 81.
ـ گزارشی کوتاه درباره ترجمه‏های قرآن کریم به زبان روسی: احمد پاکتچی، ترجمان وحی، سال دوم، ش 3، شهریور 1377، ص 76 ـ 102.
ـ ترجمه قرآن به زبان روسی: والیریا پورخواء، مسجد، سال دوم، ش 8و9، خرداد، تیر، مرداد، شهریور 1372، ص86 ـ 87. (مصاحبه با خانم والیریا پورخواء مترجم قرآن به زبان روسی ).
ـ ترجمه قرآن کریم به زبان روسی از سابلوکوف تا پوروخووا: عمادالدین حاتم، ترجمان وحی، سال دوم، ش 4، اسفند 1377، ص 51 ـ 82.
ـ ترجمه قرآن کریم به زبان روسی: گفت‏وگو با پروفسور دکتر محمد نوری عثمان مترجم قرآن کریم، عثمان اف محمد نوری، جمهوری اسلامی، سال هجدهم، ش 5114، یکشنبه 7 بهمن 1375، ص 14.
ـ تحقیقی پیرامون ترجمه قرآن به زبان روسی: عبدالواحد ملکی، جمهوری اسلامی، سال هفدهم، ش 4815، دو شنبه 25 دی 1374، ص11.

سوئدی

ـ اولین ترجمه سوئدی قرآن کریم: آیات، سال اول، پیش شماره 2، دوشنبه 7 دی 1377، ص 3. [معرفی ترجمه قرآن محمد بسیر نستوم به زبان سوئدی ].

فرانسوی

رهروان حقیقت (هفده گفتار)، جواد حدیدی، تهران مرکز نشر دانشگاهی، 1380، رقعی، گالینگور، 312ص. در ص 33ـ108 این کتاب از ترجمه‏های فرانسوی قرآن کریم گفت‏وگو شده است.

لاتینی

ـ نظری اجمالی بر ترجمه‏های لاتینی قرآن مجید: هارتموت بابزین، ترجمه علیرضا انوشیروانی، ترجمان وحی، سال چهارم، ش 7، شهریور 1379، ص 35 ـ 48.
ـ نخستین ترجمه‏های لاتینی قرآن و تأثیر آن بر ترجمه‏های قرآن به زبان‏های اروپایی: حسن معایرجی، ترجمه بنیاد بعثت، آینه پژوهش، سال سوم، بخش اول: ش 13و14، خرداد ـ شهریور 1371، ص 63ـ76، بخش دوم: ش 15، مهر ـ آبان، ص 30ـ38.

کتاب‏شناسی‏های ترجمه‏های قرآن کریم به زبان‏های مختلف:

ـ کتاب‏شناسی جهانی ترجمه‏ها(TranslationmIndex)، ایندکس بانک اطلاعات کتاب‏شناسی بین‏المللی ترجمه‏ها از سال 1979 میلادی است. این مجموعه که نسخه هشتم آن توسط یونسکو و در قالب لوح فشرده عرضه شده، کتاب‏های ترجمه شده را در بیش از 100 کشور جهان فهرست نموده است. ویراستِ کنونی این نرم‏افزار، حاوی داده‏های کتاب‏شناسی بیش از 1200000 منبع ترجمه شده در میان چهارصد زبان مختلف دنیا از حدود 200000 پدید آورنده در زمینه‏های موضوعی مختلف است.8
ـ ترجمان وحی، فصلنامه تخصصی مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان‏های خارجی. در شماره‏های مختلف این مجله کتاب‏شناسی‏ها و معرفی و نقد ترجمه‏های قرآن کریم به زبان‏های مختلف منتشر شده است.
ـ 10 ترجمه جدید از قرآن به زبان‏های زنده دنیا، گلستان قرآن، ش 165، سال ششم، نیمه دوم آذر ماه 1382، ص24.
ـ تاریخ ترجمه قرآن در جهان، تألیف و ترجمه: دکتر جواد سلماسی زاده، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1369ش، وزیری، 168ص.
ـ کتاب‏شناسی جهانی ترجمه‏ها و تفسیرهای چاپی قرآن مجید به شصت و پنج زبان
فراهم آورنده: عصمت بنیارق ـ خالد ارن، ترجمه و نگارش: محمد آصف فکرت، انتشارات بنیاد پژوهش‏های اسلامی آستان قدس رضوی، 1373 ش، وزیری، 359ص. (معرفی این کتاب: محمد علی سلطانی، آینه پژوهش، سال پنجم، ش 29 ـ 30. بهمن و اسفند 1373، ص 122).
ـ ترجمه‏های موجود قرآن به زبان‏های گوناگون، ج. د. پیرسن، ترجمه هوشنگ اعلم، تحقیقات اسلامی، سال اول، ش 2 و سال دوم، ش 1، (1365ـ1366)، ص 1 ـ 11.
ـ فهرست مقالات فارسی ترجمه قرآن کریم، هادی حجت، ترجمان وحی، سال سوم، ش 5، شهریور 1378، ص 94 ـ 121.
ـ ترجمه قرآن به زبان‏های زنده دنیا، علی حجتی کرمانی، درس‏هایی از مکتب اسلام، سال چهاردهم، ش 7، مرداد 1352، ص 17 ـ 21.
ـ ترجمه قرآن به زبان‏های اروپایی، سید هادی خسرو شاهی، کیهان اندیشه، ش 28، بهمن و اسفند 1368، ص 210ـ220.
ـ مستشرقان و قرآن کریم، سید محمد دامادی، وقف، میراث جاویدان، سال سوم، ش 11و 12، پاییز و زمستان 1374، ص 42ـ48.
ـ ترجمه‏های قرآن، عباس زریاب خویی، بزم آورد، شصت مقاله در باره تاریخ فرهنگ و فلسفه، ج 1، انتشارات محمد علی علمی، 1368، ص 437 ـ 441. [بخشی از مقاله «قرآن»].
ـ چند نکته درباره ترجمه‏های اروپایی قرآن، محمد علی سجادیه، کیهان اندیشه، ش30، خرداد و تیر1369، ص 166 ـ 167. [درباره مقاله آقای خسرو شاهی در شماره 28 کیهان اندیشه راجع به ترجمه‏های اروپایی قرآن ].
ـ نگرشی به ترجمه قرآن در غرب، عبد الرحمن عقیقی بخشایشی، درس‏هایی از مکتب اسلام، سال سی و دوم ش 8، آبان 1371، ص 48 ـ 55.
ـ فهرستی از مطالعات اروپایی درباره ترجمه قرآن، مرتضی کریمی نیا، ترجمان وحی، سال دوم، ش4، اسفند 1377، ص 87ـ93.
ـ نگاهی گذرا به ترجمه‏های قرآن به زبان‏های شرقی و غربی، علی اکبر مهدی پور، نسل نو، سال چهارم، ش 4، شعبان 1398 هـ. ق، ص 11 ـ 14 و 26.
ـ آشنایی با کتابخانه تخصصی مرکز فرهنگ و معارف قرآن، محمد علی هاشم زاده، بینات، سال دوم، ش 5 بهار 1374، ص 160 ـ 167. [در صفحه 164 و 165 فهرست ترجمه‏های قرآن به زبان‏های مختلف موجود در کتابخانه تخصصی مرکز فرهنگ و معارف قرآن آمده است].
ـ آمار اجمالی قرآن‏های مترجم به زبان‏های خارجی موجود در مرکزترجمه قرآن کریم تا تاریخ 22/11/78، ترجمان وحی، سال سوم ش6، زمستان 1378، ص 98 ـ 100.
ـ اولین ترجمه قرآن به زبان اروپایی، اطلاعات، (ویژه نامه قرآن کریم)، شنبه 15 بهمن 1373، ص 2.
ـ طرح کتاب شناسی جهانی ترجمه‏های قرآن کریم در سه مرحله، ترجمان وحی، سال دوم، ش 3، شهریور 1377، ص 120 ـ 121.
ـ گزارش آماری ترجمه‏های قرآن کریم به 44 زبان زنده جهان، جمهوری اسلامی (ویژه‏نامه نمایشگاه قرآن کریم)، پنج شنبه 5 بهمن 1374، ص 8.
ـ گزارشی از مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان‏های خارجی، جوان، پیش شماره 6، ویژه‏نامه قرآن و معارف اسلامی، مهر 1377، ص 4.
ـ نمایش قرآن‏های خطی، نفیس و مترجم در تهران، جمهوری اسلامی، سال شانزدهم، ش 4562، پنج شنبه 4 اسفند 1373، ص 12. [ به همراه تاریخچه ترجمه قرآن به فارسی و به زبان‏های خارجی ].

2ـ2. ترجمه قرآن به زبان فارسی

کتاب آسمانی قرآن کریم در طول تاریخ همواره محور اندیشه و عمل مسلمانان بوده است. مسلمانان برای گشودن معضلات فکری و عقیدتی و رفع مشکلات فردی و اجتماعی به این کتاب مقدس مراجعه می‏کردند. از این طریق آثار فراوانی در علوم مربوط به قرآن خلق گردید و صدها کتاب در تفسیر، تجوید، ترجمه، رسم‏الخط، قرائات و دیگر علوم قرآنی نگاشته شد.
از جمله آثاری که در این زمینه پدید آمد، ترجمه قرآن کریم به زبان‏های غیر عربی است. اولین زبانی که قرآن کریم بدان ترجمه گردید، زبان فارسی بود. ایرانیان با عشق و علاقه وافری که به اسلام و قرآن داشتند، برای همگانی شدن فهم قرآن اقدام به ترجمه و تفسیر آن به زبان فارسی نمودند، که حاصل آن صدها تفسیر و ترجمه پارسی است که به دست ما رسیده است. این آثار علاوه بر جنبه مذهبی و دینی از لحاظ ادبی و زبان شناسی دارای اهمیت فوق العاده هستند و از این طریق می‏توان به بسیاری از واژه‏های دقیق پارسی و مرادف آنها در عربی دسترسی پیدا کرد.

اولین ترجمه فارسی

طبق مصادر موجود اولین کسی که اقدام به ترجمه قرآن کریم به پارسی نمود، سلمان فارسی است. درباره ترجمه سلمان فارسی گفتار متفاوت است. اسفراینی در تفسیر تاج التراجم در این زمینه چنین می‏نویسد:
ناچار بُوَد که قرآن را ترجمه باشد به زبانی دیگر تا اهل لغت آن را بدانند و ترهیب ایشان بدان حاصل شود. و از بهر این معنی بود که سلمان فارسی از مصطفی ـ صلی اللّه علیه و سلم ـ دستوری خواست تا قرآن به پارسی به قوم خویش نویسد، وی را دستوری داد. چنین گفته‏اند که وی قرآن بنبشت و پارسی آن اندر زیر آن بنبشت آنگه به آخر آن بنبشت: هذا القرآن الذی انزل علی محمد؛ این است قرآن که فرو فرستیده آمده است بر محمد صلی اللّه علیه و سلم. 9
در برخی مصادر نیز عنوان شده که سلمان فقط سوره فاتحه را به پارسی ترجمه نموده است:
روی ان اهل الفارس کتبوا الی سلمان الفارسی ان یکتب لهم الفاتحه بالفارسیة فکتب لهم: « بسم اللّه الرحمن الرحیم، بنام یزدان بخشاینده».
فکانوا یقرووءن ذلک فی الصلاة حتی لانت ألسنتهم. و بعد ما کتب، عرضه علی النبی صلی اللّه علیه و سلم.10
جاحظ نیز در باره سخنوری موسی بن سیّار اسواری (م255ق) می‏نویسد:
در مجلس خود که مشهور بود می‏نشست تازیان در سمت راست و ایرانیان در چپ او می‏نشستند و او آیه‏ای از کتاب خدا می‏خواند و آن را به عربی برای تازیان تفسیر می‏کرد. سپس به ایرانیان روی می‏کرد و تفسیر آن را برای ایشان به فارسی می‏گفت و کسی در نمی‏یافت که به کدام زبان بهتر سخن می‏گوید.
و در جای دیگر می‏گوید:
موسی بن سیّار اسواری تفسیر قرآن می‏کرد به پارسی.11
در قرن‏های بعدی ترجمه‏های متعددی از قرآن کریم انجام گرفت که از میان آنها ترجمه تفسیر طبری، کشف الاسرار میبدی، ترجمه ابوالفتوح رازی، تفسیر گازر، مواهب علیه مشهور به تفسیر حسینی، ترجمة الخواص زواره‏ای، منهج الصادقین و خلاصه آن، بیشتر از دیگر ترجمه‏ها، مورد توجه قرار گرفته و در ترجمه‏های بعدی تاثیرگذار بودند.
در دائرة المعارف تشیع مدخلی با عنوان «ترجمه قرآن» ـ که نگارش آن را مرحوم آقای محمد حسین روحانی برعهده داشته ـ و در جلد هفتم دانشنامه جهان اسلام در ذیل مدخل «ترجمه قرآن»12، درباره تطور ترجمه‏فارسی قرآن و مباحث نظری آن و ترجمه‏های معروف پارسی، سخن رفته است.

2ـ2ـ1. ترجمه‏های کهن فارسی

ترجمهءهای کهن پارسی قرآن کریم از جهات مختلف مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و شناسایی و انتشار آنها در سال‏های اخیر روند رو به رشد داشته است.
در دائرة المعارف‏ها نیز ترجمه‏های کهن فارسی مورد توجه قرار گرفته است.
علاوه بر انتشار متن چندین ترجمه کهن و مقالات متعدد در معرفی و نقد آنها، در فهارس نسخ خطی این ترجمه‏ها معرفی و علاوه بر آن چندین کتاب‏شناسی مستقل در این رابطه منتشر شده است.
در فهارس نسخ خطی ترجمه‏های قرآن کریم به چند سبک معرفی شده است. در برخی از آنها ترجمه قرآن‏ها فقط با عنوان «قرآن مترجم» یاد شده و هیچ خصوصیت دیگری ذکر نشده است. در برخی از فهارس نیز به ترجمه‏ها توجه نشده و ترجمه‏هایی که در لابه‏لای سطور در مصحف‏ها و کتاب‏های دعا تحریر شده، معرفی نگشته است. در تعدادی از فهارس نیز به مسئله ترجمه به صورت جدی توجه شده و.. .مشخصات ظاهری ترجمه‏ها ذکر و نمونه‏هایی از ترجمه نقل شده است.
در اینجا کتاب‏ها و فهارس نسخه‏های خطی که اختصاصاً درباره قرآن‏های مترجم تدوین شده، یا در آنها بخشی به معرفی نسخه‏های خطی ترجمه‏های قرآن کریم اختصاص یافته، معرفی می‏گردد.
کتابنامه بزرگ قرآن کریم: شیخ محمد حسن بکایی، مرکز نشر قبله، (تاکنون 16 جلد از آن منتشر شده است). در جلد چهارم این کتاب ترجمه‏های قرآن کریم به زبان‏های مختلف معرفی شده است.
فهرستگان نسخه‏های خطی فارسی قرآن کریم: در دست نبودن اطلاعات جامع در باره نسخه‏های موجود از ترجمه‏های قرآن کریم، پژوهش در این زمینه را با دشواری مواجه می‏ساخت. این کتاب گامی است در جهت هموار کردن راه پژوهش در این زمینه.
این طرح در سال 1376ق در مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان‏های خارجی، با هدف شناسایی نسخه‏های خطی موجود از ترجمه‏های فارسی قرآن کریم در کتابخانه‏های جهان آغاز گردید.
در اجرای این طرح کلیه فهارس نسخ خطی منتشر شده در ایران و دیگر کشورها مورد بررسی قرار گرفت و اطلاعات مربوط به نسخ خطی ترجمه‏های قرآن کریم استخراج شد.
این طرح در محدوده فهارس نسخ خطی منتشر شده (به صورت مستقل یا در ضمن نشریات) به اجرا در آمد و حدود 350 فهرست متعلق به بیش از پانصد کتابخانه مورد بررسی قرار گرفت که تعدادی از فهارس در موضوع مورد بحث اطلاعاتی را در بر نداشتند.
از فهارس مذکور، اطلاعات مربوط به نسخ خطی ترجمه‏های قرآن کریم استخراج گردید. در مرحله اول تعداد فیش‏ها به حدود 2000 فیش بالغ شد که پس از حذف فیش‏های مکرر و نسخه‏های متعدد یک‏ترجمه، عنوان‏های باقی مانده به 895 عنوان رسید.
فهرست نسخ خطی قرآن‏های مترجم کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی: محمد آصف فکرت، انتشارات کتابخانه آستان قدس رضوی، 1363ش، وزیری، 480ص. در این کتاب 326 نسخه خطی ترجمه قرآن کریم به فارسی و ترکی معرفی شده است.
ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری: یو. ا. برگل، مترجم یحیی آرین پور و سیروس ایزدی و کریم کشاورز، تحریر احمدمنزوی، تهران، موءسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362 ش، 2 جلد.
در جلد اول ص 253ـ97 تعدادی از ترجمه‏های فارسی قرآن کریم معرفی شده است.
بررسی و طبقه بندی نقدهای مربوط به ترجمه‏های قرآن کریم به زبان فارسی: پایان‏نامه کارشناسی ارشد، هادی حجت، استاد راهنما: دکتر آذرتاش آذرنوش، زمستان 1377ش، رحلی، 140ص.
تاریخ ترجمه از عربی به فارسی از آغاز تا عصر صفوی: بخش اول: ترجمه‏های قرآنی، آذرتاش آذرنوش، تهران، انتشارات سروش، 1375ش، وزیری، 327ص.
دائرة المعارف قرآن کریم ـ گنجینه قرآن کریم: حسن سعید، تهران، کتابخانه چهل ستون، مسجد جامع تهران، جلد پنجم، 1408 هجری، وزیری، 183ص.
دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهی: بهاء الدین خرمشاهی، تهران، انتشارات دوستان و انتشارات ناهید، چاپ اول، 1377ش، دو جلد، وزیری، جلد اول 1172ص، جلد دوم 1216ص.
کتاب‏شناسی قرآن و علوم قرآنی: تألیف صدیقه سلطانی‏فر و مریم حکیم سیما، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، زمستان 1370، وزیری، 440ص. در موارد مختلف این کتاب ترجمه هایی از قرآن کریم معرفی شده است.
راهنمای گنجینه قرآن کریم (قرآن‏های خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی): احمد گلچین معانی، مشهد، انتشارات اداره کتابخانه آستان قدس، 1347ش، وزیری، 374ص.
فرهنگنامه قرآنی: گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهش‏های اسلامی با نظارت دکتر محمد جعفر یاحقی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372 ش، وزیری، 4 جلد.
فهرست قرآن‏های سلطنتی: بدری آتابای، تهران، کتابخانه سلطنتی، 1351 ش، وزیری، 493ص.
فهرست مشترک نسخه‏های خطی علوم قرآنی در ایران: احمد منزوی، تهران، پیام آزادی، 1378 ش، رقعی، 214ص.
فهرست مشترک نسخه‏های خطی علوم قرآنی در پاکستان: احمد منزوی، تهران، پیام آزادی، 1378 ش، رقعی، 266ص.
فهرست میکروفیلم‏ها و نسخ خطی موزه ملی ایران: محمّد ریاض، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374 ش، وزیری، 224 ص.
دراین فهرست 234 میکروفیلم و 34 نسخه خطی معرّفی شده است. در ضمن آنها حدود 150 نسخه خطی قرآن معرفی شده که تعدادی از آنها ترجمه دارد.
فهرست نسخ خطی قرآن مجید کتابخانه گنج بخش: محمد نذیر رانجها، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1372ش، وزیری، 405ص.
فهرست نسخه‏های خطی گنجینه قرآن: علی اکبر خان محمدی، تهران، موءسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی با همکاری سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1370ش، وزیری، 216ص.
نخستین مفسران پارسی نویس: تألیف موسی درودی، تهران، انتشارات نور فاطمه (س)، 1362، وزیری، 232ص. در این کتاب ترجمه‏های کهن فارسی معرفی و ارزیابی شده است.
هزار سال تفسیر پارسی: سید حسن سادات ناصری، منوچهر دانش پژوه، تهران، نشر البرز، 1369 ش. در این کتاب نیز ترجمه‏های کهن فارسی معرفی و ارزیابی شده است.

2ـ2ـ2. ترجمه‏های جدید فارسی

در پنجاه سال اخیر به ترجمه فارسی قرآن توجه جدی شده و ده‏ها ترجمه فارسی جدید از سوی محققان به عالم علم و تحقیق عرضه شده است. به تبع آن نقد و معرفی و ارزیابی این ترجمه رونق گرفته و نشریات به مباحث ترجمه قرآن کریم توجه کرده و مقالات متعددی را در این زمینه منتشر نموده‏اند. علاوه بر آن چند نشریه تخصصی در زمینه قرآن کریم و فصلنامه ترجمان وحی اختصاصاً در زمینه ترجمه قرآن منتشر می‏شود که در هریک آز آنها کتاب‏شناسی‏های متعددی در باره ترجمه‏های قرآن منتشر شده است.
در اینجا کتاب‏شناسی‏ها و مقالات منتشر شده در باره ترجمه‏های فارسی قرآن کریم ذکر می‏شود.
ـ سیری در ترجمه‏های فارسی قرآن: حسن پویا، سروش، سال هجدهم، ش 822، 6بهمن 1375، ص45 ـ 49.
ـ قرآن کریم بیش از هر زبانی به فارسی ترجمه شده است: مروری بر ترجمه‏های قرآن کریم، حسن پویا، ابرار، ش 2236، شنبه 6 مرداد 1375، ص 8. (سخنان حجت الاسلام پویا در میزگرد ترجمه قرآن کریم در فرهنگسرای اندیشه).
ـ میزگرد، پیرامون ترجمه قرآن: حسن پویا، سلام، سال ششم، ش 1505، پنج شنبه 1 شهریور 1375، ص9. (درباره تاریخچه ترجمه قرآن به فارسی و معرفی ترجمه‏های معاصر ).
ـ تاریخچه نقد ترجمه‏های فارسی قرآن کریم: هادی حجت، ترجمان وحی، سال سوم، ش 6، اسفند 1378، ص 49 ـ 61.
ـ نگرشی بر سیر ترجمه قرآن به زبان فارسی: محمد رضا انصاری، ترجمان وحی، سال اول، ش 1، شهریور 1376، ص 25 ـ 37. (به ضمیمه فهرست ترجمه‏های فارسی موجود در مرکز ترجمه قرآن مجید) نیز: جمهوری اسلامی، سال نوزدهم، ش 5388. دوشنبه 15 دی 1376، ص 14.
ـ بررسی ترجمه‏های جدید قرآن: بهاء الدین خرمشاهی، همشهری (ویژه نامه قرآن کریم)، پنج شنبه 12 اسفند 1372، نیز با نام گفت‏وگو درباره ترجمه‏های قرآن مجید، قرآن پژوهی (هفتاد بحث و تحقیق قرآنی)، تهران مرکز نشر مشرق، 1372، ص 704ـ712.
ـ گفت‏وگو در باره ترجمه‏های جدید قرآن: بهاء الدین خرمشاهی، در خاطره شط، چ1، تهران، انتشارات جاویدان، زمستان 1376، ص 704ـ712.
ـ هزار و صد سال ترجمه مکتوب و مدون: گفت‏وگو با بهاء الدین خرمشاهی، همشهری، سال چهارم، ش 961، 13 اردیبهشت 1375، ص 9.
ـ گلگشتی در بوستان ترجمه‏های معاصر قرآن کریم: محمد دشتی، کتاب ماه (دین)، سال اول، ش 3، 29 دی 1376، ص 33ـ25.
ـ ترجمه‏های معاصر و امروزین قرآن کریم از الهی قمشه‏ای تا خرمشاهی: بی بی سادات رضی بهابادی، ندای صادق، سال سوم، ش 12، ص 19ـ28.
ـ ترجمه‏های قرآن مجید: علی رواقی، سروش، سال نوزدهم، ش 871، شنبه، 27 دی ماه 1376، ص 38ـ41.
ـ فهرست کتاب‏های قرآنی منتشر شده از 1995 تا سال 2000 (بخش اول ترجمه قرآن): گلستان قرآن، سال سوم، دوره جدید، ش 37، سه شنبه 5 آذر 1379، ص 43ـ44؛ ش38، پنج شنبه 17 آذر 1379، ص 33ـ35؛ ش 39، سه شنبه 19 آذر 1379، ص 42ـ44؛
ش 42، سه شنبه 23 آذر 1379، ص 38ـ39.
ـ قرآن کریم و ترجمه‏های آن: مجید صالحی، اطلاعات، ش 19296، پنج شنبه 15 فروردین 1370، ص 7.
ـ نقد ترجمه‏های معروف قرآن به زبان فارسی: سید عبد الوهاب طالقانی، کیهان اندیشه، ش28، بهمن و اسفند 1368، ص 221 ـ 229 [نقدی بر ترجمه‏های فارسی الهی قمشه‏ای و آیتی]
ـ درباره آخرین ترجمه‏های قرآن کریم: سید جلال مجتبوی، بینات، سال دوم، ش5، تابستان 1374، ص 119ـ134.
ـ چند ترجمه قرآن مجید به فارسی: علی اصغر محمد خانی، اطلاعات، ش 20413، سه شنبه 10 اسفند 1372، ص6.
ـ قرآن‏های تاشکند: سید علی موجانی، مجله سیاست خارجی، سال دهم، ش 1، بهار 1375، ص 339 ـ 349 . [ فهرست نسخ خطی قرآن‏های مترجم و غیر مترجم موجود در موءسسه خاورشناسی ابوریحان بیرونی آکادمی علوم جمهوری ازبکستان در تاشکند ].
ـ سیری در ترجمه‏های قرآن: مریم میر شمسی، همشهری، سال اول، ش 200، شنبه 13 شهریور 1372، ص 6.
ـ آشنایی با نسخ خطی قرآن‏های مترجم در گنجینه قرآن‏های کتابخانه آستان قدس رضوی، اطلاعات، ش 20043، پنج شنبه 6 آبان 1372، ص 11.
ـ آماری از ترجمه‏های کامل و چاپی قرآن به زبان فارسی: ویژه نامه مرکز ترجمه قرآن کریم به زبان‏های خارجی، به مناسبت چهارمین نمایشگاه قرآن کریم ـ تهران، بهمن 1375، ص 28 ـ 32 و 41.
ـ قرآن‏های مترجم در کتابخانه آستان قدس رضوی: خراسان، ش 12797، شنبه 17 مهر 1372، ص 5.
ـ کتاب‏شناسی ترجمه‏های قرآن به زبان فارسی: اطلاعات، ش 21248، پنج شنبه 18 دی 1376، ص 7. [کتاب‏شناسی هجده ترجمه قرآن به زبان فارسی ].
ـ گنجینه‏ای در دل تاریخ: مروری بر ترجمه‏های کهن فارسی از کلام اللّه مجید، گلستان قرآن، سال سوم، دوره جدید ش 23، دوشنبه 14 شهریور 1379، ص 13 ـ 22. [معرفی شانزده ترجمه کهن قرآن به فارسی ].

پی‏نوشت‏ها:

* دانش آموخته حوزه علمیه و پژوهشگر.
1. ابن ندیم، الفهرست، ص 24.
2. ر. ک: همان ص 36ـ41.
3. الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 4، ص 123ـ127.
4. ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ج1، ص 253ـ97.
5 .دائرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ج2، ص 2032.
6 .دانشنامه جهان اسلام، ج7، ص 73ـ96، مدخل «ترجمه قرآن».
7. شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج4، ص 123ـ127.
8. سید محسن موسوی، کتاب‏شناسی جهانی ترجمه‏ها، کتاب ماه (کلیات)، ش 61و60، آذر و دی 1381، ص 128ـ13.
9. تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، ابو المظفر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفراینی، تصحیح نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375ش، ج1، ص8.
10. مناهل العرفان فی علوم القرآن، عبدالعظیم الزرقانی، مصر، دار الاحیاء الکتب العربیة، ج 2، ص55 به نقل از النفحة القدسیة تألیف شرنبلانی؛ دانش‏نامه قرآن و قرآن پژوهی، بهاءالدین خرمشاهی، ج1، ص554.
11. همچنین رجوع شود به: کتابنامه بزرگ قرآن کریم، محمد حسن بکایی، ج4، ص1534 و لغت‏نامه دهخدا، ج13، ص19251.
12. دانشنامه جهان اسلام، ج7، ص 73ـ96، مدخل «ترجمه قرآن».

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:06 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

درنگى در ترجمه فعل هاى «كاد/ يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» در ترجمه هاى قرآن

جواد آسه*


چكيده

خداوند قرآن را براى هدايت بشر فرو فرستاده است. يكى از راه هاى برخوردارى از هدايت قرآن، ترجمه روان، بدون ابهام و زودياب آن است. نقد ترجمه هاى قرآن يكى از راهبردهاى رسيدن به ترجمه هايى با ويژگى هاى پيش گفته است. در اين مقاله به بررسى ترجمه فعل هاى «كاد/ يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» در ترجمه آقايان مجتبوى، مكارم، فولادوند، خرمشاهى، گرمارودى، صفوى، محمدعلى رضايى اصفهانى، استادولى، و كريم زمانى پرداخته ايم. اين مترجمان در ترجمه «كاد» معادل «نزديك بود» و در ترجمه «يكاد» معادل «نزديك است» را به كار برده اند. آقاى فولادوند و كريم زمانى در ترجمه اين دو فعل علاوه بر معادل بيان شده، از معادلِ «چيزى نمانده بود» براى «كاد» و «چيزى نمانده است» براى «يكاد» نيز استفاده كرده اند. آقاى صفوى تنها مترجمى است كه دچار آسيب گرته بردارى معنايى در ترجمه فعل «كادوا» در آيه 19 سوره جن و «لايكاد» در آيه 17 سوره ابراهيم شده است. برخى از مترجمان يادشده در ترجمه «لايكاد» و «لم يكد» معادل «نزديك نيست» يا «نزديك است» را به كار برده اند كه نادرست است. در ترجمه اين دو فعل بايد از معادل «نمى تواند» استفاده كرد.

كليدواژه ها:

ترجمه، كاد، يكاد، لايكاد، لم يكد.

مقدّمه

از آنجا كه هدف خداوند از نزول قرآن هدايت بشر است، بايد همگان از اين هدايت برخوردار شوند. ترجمه قرآن به صورت خوشخوان و روان و زودياب يكى از راه هايى است كه مى توان مفاهيم و محتواى آيات را در اختيار عموم مردم قرار داد و از اين طريق راه را براى هدايت بخشى قرآن هموارتر ساخت ترجمه قرآن بايد به صورتى باشد كه خواننده به آسانى و شفاف و بدون هيچ ابهامى به مراد آيات الهى در حد ترجمه دست يابد و بدين سان از هدايت قرآن برخوردار گردد پس از انقلاب اسلامى، به ويژه چند سال اخير ترجمه هاى دقيق، روان و زوديابى به ثمر رسيده است، اما هنوز با ترجمه بى غلط قرآن بسيار فاصله وجود دارد به منظور ارائه ترجمه بى غلط قرآن بايد براى هر دانشى متخصصى را كه كاملاً بر ترجمه آيات در حيطه تخصصش تسلط كافى دارد، در نظر گرفت. مثلاً براى هريك از علوم لغت، صرف، نحو و بلاغت به طور جداگانه يك متخصص مشخص گردد.1
در نخستين ترجمه گروهى كه انجام شد2 اين گونه عمل نشد و براى هريك از علوم ادبى (لغت، صرف، نحو) و علوم بلاغى (بيان، معانى و بديع) يك متخصص تعيين نشد؛ بلكه براى تمام علوم يادشده از يك متخصص استفاده شد كه اين سبب بروز اشكالاتى در ترجمه گشته است. برخى از آنها را نگارنده اين سطور در مقاله اى با عنوان «نقد ترجمه هاى قرآن در پرتو تأمّلات نحوى»3 بيان كرده است. در اين مقاله نيز به مورد ديگر اشاره مى شود تا آنجا كه نگارنده بررسى كرده تاكنون دو مقاله درباره معناى فعل هاى «كاد/ يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» نوشته شده است:4
1. احمد الحوفى، «معنى (كاد) فى الاثبات والنفى».5 در اين مقاله معناى فعل هاى «كاد»، «ماكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» در قرآن و اشعار عرب در كانون بررسى قرار گرفته است. او به اين نتيجه رسيده كه «كاد/ يكاد» به معناى در شرف انجام گرفتن عمل است، اما انجام نخواهد گرفت. معناى منفى آن (ماكاد / لايكاد و لم يكد) اين است كه عمل در آستانه انجام نيست تا اينكه انجام بپذيرد. نگارنده اين مقاله در بيان مطالب بيان شده از تفاسير استفاده نكرده است. ديگر آنكه چون نگارنده اين مقاله عرب زبان بوده به نقد و بررسى چند و چون ترجمه اين فعل ها در ترجمه هاى فارسى قرآن نپرداخته است و در نتيجه سخنى درباره معادل «لايكاد و لم يكد» به ميان نياورده است.
2. سيدبابك فرزانه، «معناى فعل كاد در قرآن».6 نگارنده اين مقاله فقط معناى فعل هاى «كاد»، «ماكاد»، «يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» را در قرآن بررسى كرده است. وى به چگونگى ترجمه اين فعل ها در ترجمه هاى فارسى قرآن نپرداخته است. همچنين درباره معادل «لايكاد» و «لم يكد» اظهارنظر ننموده است.
در اين مقاله نخست فعل «كاد/ يكاد» را از نظر نحوى بررسى مى كنيم. سپس به ترجمه آن دو در ترجمه هاى آقايان مجتبوى، مكارم، فولادوند، خرمشاهى، گرمارودى، صفوى، محمدعلى رضايى اصفهانى، استادولى، و كريم زمانى7 اشاره خواهيم كرد. آن گاه به تفاوت معنايى «يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» مى پردازيم. سرانجام نگاهى خواهيم افكند به ترجمه فعل «لايكاد» و «لم يكد» در ترجمه هاى پيش گفته روش تحقيق در اين مقاله به صورت كتابخانه اى و روش بررسى داده ها، توصيفى ـ تحليلى است.

فعل كاد/ يكاد از نگاه نحوى

در كتاب هاى نحوى8 فعل كاد / يكاد از افعال مقاربه به شمار آمده است. افعال مقاربه همانند افعال ناقصه، افعال قلوب، حروف مشبهة بالفعل، «لا»ى نفى جنس و حروف مشبهه به ليس از نواسخ اند. نواسخ بر سر مبتدا و خبر درمى آيند و با تغييراعراب آنها،مبتدارااسم و خبر را خبرخود قرار مى دهند. هريك از اين نواسخ، ويژگى هايى دارند.
ويژگى فعل كاد/ يكاد در اين است كه وقتى بر مبتدا و خبر درمى آيد علاوه بر تغيير اعراب آن دو (رفع مبتدا و نصب خبر) از نظر معنى نيز اثرگذار است؛ بدين صورت كه بر نزديكى وقوع خبر براى اسم دلالت مى كند. مثلاً وقتى فعل «يكاد» بر جمله اسميه «الوقت ينقضى» يعنى «زمان پايان مى يابد» درآيد (يكاد الوقت ينقضى) افزون بر اينكه «الوقت» را اسم خود قرار مى دهد و مرفوع و، «ينقضى» را منصوب مى سازد و خبر خود قرار مى دهد، در معنى آن جمله نيز تأثير مى نهد؛ بدين صورت كه بر «نزديك بودن انقضاى وقت» دلالت دارد. به همين دليل مترجمان قرآن در ترجمه فعل كاد / يكاد و صيغه هاى آن دو، از معادل «نزديك بود/ است» استفاده كرده اند؛ يعنى هنوز عمل در گذشته رخ نداده است و در آينده نيز رخ نخواهد داد.
براى نمونه به ترجمه فعل «كاد» در ترجمه هاى يادشده، اشاره مى كنيم:
ـ «إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا»(فرقان: 42)؛ نزديك بود كه ما را از خدايانمان بگرداند و گمراه كند اگر بر آنها شكيبايى و پايدارى نمى ورزيديم (مجتبوى)؛
ـ «لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» (توبه: 117)؛ خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار، كه در زمان عسرت و شدّت [در جنگ تبوك] از او پيروى كردند، نمود بعد از آنكه نزديك بود دل هاى گروهى از آنها، از حقّ منحرف شود [و از ميدان جنگ بازگردند] (مكارم)؛
ـ «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئا قَلِيلاً»(اسراء: 74)؛ و اگر تو را استوار نمى داشتيم، قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى (فولادوند)؛
ـ «وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (قصص: 10)؛ و دل مادر موسى را به كلى [از اميد و شكيب] خالى شد، چنان كه اگر دلش را گرم نمى كرديم كه از باوردارندگان باشد، نزديك بود راز او را آشكار كند (خرمشاهى)؛
ـ «وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ» (اسراء: 76)؛ و به راستى نزديك بود كه تو را از اين سرزمين بلغزانند (گرمارودى)؛
ـ «قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدتَّ لَتُرْدِينِ» (صافات: 56)؛ به او مى گويد: به خدا سوگند، نزديك بود مرا به دوزخ افكنى و به هلاكتم اندازى (صفوى)؛
ـ «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُاللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدا» (جن: 19)؛ و اينكه هنگامى كه بنده خدا [محمد ]برخاست در حالى كه او را مى خواند [و مى پرستيد ]نزديك بود بر او ازدحام كنند (محمدعلى رضايى اصفهانى)؛
ـ «قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي»(اعراف: 150)؛ وى گفت: اى پسر مادرم، اين قوم، مرا ناتوان شمردند و نزديك بود مرا بكشند (استادولى)؛
ـ «وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»(اسراء: 73)؛ و البته كه نزديك بود [با وسوسه هاى خود ]تو را از آنچه به سويت وحى كرده ايم بلغزانند (كريم زمانى).
چنان كه ملاحظه مى شود همه مترجمان در ترجمه فعل «كاد» و صيغه هاى آن در آيات مزبور از معادل «نزديك بود» استفاده كرده اند.
به ترجمه فعل «يكاد» نيز در ترجمه هاى پيش گفته نظرى مى افكنيم:
ـ «يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ» (بقره: 20)؛ نزديك است كه [روشنايى خيره كننده ]برق ديدگانشان را بربايد (مجتبوى)؛
ـ «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيُ» (نور: 35)؛ نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود (مكارم)؛
ـ «يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» (نور: 43)؛ نزديك است روشنى برقش چشم ها را ببرد (فولادوند)؛
ـ «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ» (مريم: 90)؛ نزديك است كه آسمان ها از [ناروايى] آن پاره پاره شوند (خرمشاهى)؛
نزديك است كه از آن، آسمان ها پاره پاره گردد (گرمارودى)؛
ـ «فَمَا لِهَـؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثا»(نساء: 78)؛ پس اين مردم را چه شده است كه نزديك است هيچ سخنى را درنيابند (صفوى)؛
ـ «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيةٌ أَكادُ أُخْفيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى» (طه: 15)؛ به درستى كه ساعت [رستاخيز] آمدنى است. نزديك است [كه بخواهم] آن را پنهان كنم، تا هر شخصى به خاطر كوشش [خود] جزا داده شود (محمدعلى رضايى اصفهانى)؛
ـ «يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا»(حج: 72)؛ چندان كه نزديك است بر كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله برند (استادولى)؛
ـ «يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» (نور: 43)؛ نزديك است كه فروزشِ برقِ آن [ابرها] نور ديدگان را ببرد (كريم زمانى).
چنان كه ملاحظه مى شود مترجمان در ترجمه فعل «يكاد» و صيغه هاى آن از معادل «نزديك است» استفاده كرده اند.
تا اينجا مشخص شد كه مترجمان يادشده در ترجمه فعل «كاد» و صيغه هاى آن از معادل «نزديك بود» و در ترجمه فعل «يكاد» و صيغه هاى آن از معادل «نزديك است» استفاده كرده اند.
آقاى فولادوند علاوه بر استفاده از معادل «نزديك بود» در ترجمه «كاد» و صيغه هاى آن از معادل «چيزى نمانده بود» نيز استفاده كرده است. وى در ترجمه «كاد» و صيغه هاى آن كه ده بار در قرآن به كار رفته است، در نُه مورد در سوره هاى فرقان: 42؛ قصص: 10؛ اسراء: 73و76؛ توبه: 117؛ صافات: 56؛ جن: 19؛ اعراف: 150؛ بقره: 71؛ از معادل «چيزى نمانده بود» استفاده كرده است. و در يك مورد در سوره اسراء: 74 معادل «نزديك است» را به كار برده است.
اين مترجم در ترجمه «يكاد» و صيغه هاى آن كه نُه بار در قرآن تكرار شده، در سوره مريم: 90؛ شورا: 5؛ حج: 72؛ و قلم: 51 از معادل «چيزى نمانده» استفاده كرده است و در سوره هاى بقره: 20؛ نور: 35و43: و ملك: 8 معادل «نزديك است» را به كار برده است.
معلوم نيست به چه سبب اين مترجم در ترجمه «كاد/ يكاد» و صيغه هاى آن از دو معادل بهره گرفته است.
آقاى كريم زمانى نيز همانند آقاى فولادوند از دو معادل «نزديك بود» و «چيزى نمانده بود» در ترجمه «كاد» و صيغه هاى آن در سوره هاى اسراء: 74و76؛ صافات:56 و بقره: 71 و از دو معادل «نزديك است» و «چيزى نمانده» در ترجمه «يكاد» و صيغه هاى آن در سوره هاى مريم:90؛ شورا: 5؛ و ملك: 8 بهره برده است. مشخص نيست چرا وى نيز در ترجمه «كاد/ يكاد» و صيغه هاى آن از دو معادل استفاده كرده است.
آقاى صفوى در ترجمه فعل «كادُوا» در آيه «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُاللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدا» (جن: 19)؛ از معادل «مى رفت» به جاى معادل «نزديك بود» استفاده كرده كه گرته بردارى معنايى است.9 گرته بردارى معنايى بدين معناست كه كلمه اى در معنايى به كار گرفته شود كه در آن زبان بدان معنا به كار نرفته باشد.10 گرته بردارى معنايى سبب مى شود تا نثر يك متن از نثر معيار فاصله بگيرد.11 ترجمه او از اين آيه چنين است: «و اين گونه بود كه وقتى محمّد، بنده خدا، به نماز مى ايستاد و خدا را عبادت مى كرد، مى رفت كه انبوهى از مشركان بر او گرد آيند و به تمسخرش گيرند.»
آقاى استادولى در ترجمه فعل «كاد» و صيغه هاى مختلف آن از معادل «نزديك بود» استفاده كرده است. چنان كه گفتيم وقتى در ترجمه فعل «كاد» از معادل «نزديك بود» استفاده مى شود بدين معناست كه عملى در گذشته انجام نشده است.
اين مترجم در ترجمه فعل «كادوا» در آيه «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُاللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدا» (جن: 19)؛ از معادل «نزديك بود» استفاده نكرده است. به بيان ديگر وى اين فعل را در اين آيه ترجمه نكرده است. ترجمه وى از اين آيه چنين است: «و چون بنده خدا [محمّد صلى الله عليه و آله ]به خواندن او برمى خاست [مشركان] يكباره بر او ازدحام كرده و بر سر او گرد مى آمدند [و به آزار و مسخره او مى پرداختند].» از آنجا كه وى فعل «كادوا» را در اين آيه ترجمه نكرده است، عمل ازدحام انجام شده تلقّى شده است. در صورتى كه با وجود فعل «كادوا» عمل ازدحام صورت نگرفته است. چنان كه در ترجمه آقاى رضايى اصفهانى فعل «كادوا» ترجمه شده و عمل ازدحام انجام نشده است. ترجمه وى چنين است: «و اينكه هنگامى كه بنده خدا [محمد] برخاست در حالى كه او را مى خواند [و مى پرستيد] نزديك بود بر او ازدحام كنند.»
در ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازى از اين آيه نيز همانند ترجمه استادولى اين اشكال ديده مى شود. ترجمه او از اين آيه چنين است: «و اينكه هنگامى كه بنده خدا [محمّد صلى الله عليه و آله] به عبادت برمى خاست و او را مى خواند، گروهى پيرامون او به شدت ازدحام مى كردند.»

تفاوت ترجمه فعل «يكاد» با «لايكاد» و «لم يكد»

نحويان12 و مفسّران13 از نظر معنايى بين فعل مثبت «يكاد» و منفى آن «لايكاد» و «لم يكد» فرق نهاده اند؛ بدين صورت كه وقتى در جمله اى فعل «يكاد» به كار رود معناى آن اين است كه عمل هنوز انجام نشده است. مثلاً معناى آيه «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ»(مريم: 90) اين است كه «نزديك است كه آسمان ها از سخن آنان بشكافند.» سخن آنان اين بود كه خدا براى خود فرزندى برگرفته است «وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدا.» (مريم: 88) خداوند براى آنكه ناروايى و زشتى سخن آنان را بيان بفرمايد، فرمود: از بس كه سخن آنان ناروا و دور از منطق است جا دارد آسمان ها به سبب آن پاره پاره شوند. پس، آسمان ها شكافته نشده اند. بنابراين، كاربرد فعل «يكاد» در آيات بدين معناست كه آن عمل موردنظر هنوز انجام نگرفته است.
اما وقتى به صورت منفى (لايكاد، لم يكد) به كار رود معناى آن اين است كه عمل هنوز در آستانه انجام شدن نيست چه برسد به اينكه انجام شود. يعنى آن عمل انجام نمى شود. برخى از مفسّران در معناى جمله «لَمْ يكَدْ يراها» در آيه «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا»(نور: 40) گفته اند كه «لَمْ يكَدْ يراها» مبالغه در معناى «لَمْ يراها» است.14 و اين مبالغه در معنا، به سبب وجود فعل «يكاد» است. پس در ترجمه آن «لَمْ يكَدْ يراها»، نهادن معادل «نزديك نيست» به جاى «لَمْ يكَدْ» ترجمه رسا و گويا و درستى نخواهد بود و به هيچ روى مبالغه بيان شده را نخواهد رساند. به نظر نگارنده معادل رسا و گويا و صحيح براى فعل «لايكاد و لم يكد» فعل «نمى تواند» است. مثلاً در معناى جمله «لَمْ يكَدْ يراها» بايد گفت: نمى تواند آن را ببيند؛ زيرا «لَمْ يراها» به معناى «آن را نمى بيند» است و معناى مبالغه اى آن با وجود فعل «يكاد» (لَمْ يكَدْ يراها) «نمى تواند آن را ببيند» خواهد بود.
با بررسى اى كه در معادل هاى فارسى فعل «لَمْ يكَدْ» در نسخه هاى خطى كهن قرآن محفوظ در كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى شده است، در يكى از نسخه ها در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» از معادل «نتواند» استفاده شده است؛15 در سه نسخه از اين نسخه ها در ترجمه فعل «لايكاد» (ابراهيم: 17) از معادل «نتواند»16 و در يكى از اين نسخه ها در ترجمه «لايكادون» (نساء: 78 و كهف: 93) به ترتيب از معادل «نتوانستند» و «نتوانند» استفاده شده17 و اين، تأييدى است بر مدعاى بيان شده برخى از مترجمان به پيروى از شكل مثبت «يكاد» كه در ترجمه آن از معادل «نزديك است» استفاده كرده اند، در شكل منفى آن (لايكاد) نيز از همين معادل استفاده نموده اند كه صحيح نيست؛ زيرا در اين صورت اساسا عملى واقع نمى شود تا از معادل «نزديك است» استفاده شود.
فعل «يكاد» در قرآن چهار بار با «لا»ى نافيه (لايكاد) و يك بار با «لم» جازمه (لم يكد) منفى شده است. ما در ادامه نگاهى خواهيم كرد به ترجمه «لايكاد» و «لم يكد» در ترجمه هاى پيش گفته معادل «لايكاد» و «لم يكد»
يكى از آياتى كه در آن فعل «لايكاد» به كار رفته، آيه «يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ» (ابراهيم: 17) است. صفوى در ترجمه اين آيه گفته است: «آن را جرعه جرعه مى نوشد و مى رود كه نتواند آن را فرو برد»؛ چنان كه گفتيم وى در ترجمه فعل «كادوا» در آيه 19 سوره جن دچار آسيب گرته بردارى شده است. او در ترجمه فعل «لايكاد» در اين آيه نيز از آسيب گرته بردارى بركنار نمانده است؛ زيرا در ترجمه فعل «لايكاد» از معادل «مى رود» كه به معناى «نزديك است»، استفاده كرده است. ديگر آنكه اين مترجم فعل منفى «لايكاد» را به صورت مثبت (يكاد) معنا كرده است. نكته ديگر اين است كه وى براى «لايكاد» دو معادل «مى رود» و «نتواند» را نهاده است. اگر او در ترجمه «لا يكادُ يسيغُه» از معادل «مى رود» استفاده نمى كرد و معادل «نمى تواند فرو ببرد» را به جاى آن مى نهاد ترجمه درستى از اين آيه به دست مى داد.
محمدعلى رضايى اصفهانى در ترجمه اين آيه چنين آورده است: «آن را جرعه جرعه مى نوشد و نزديك است كه آن را به آسانى فرو نبرد.» وى نيز همانند مترجم قبلى فعل منفى «لايكاد» را به صورت مثبت (يكاد) معنا كرده است و در ترجمه آن به جاى استفاده از معادل «نمى تواند»، از معادل «نزديك است» استفاده كرده است. ديگر آنكه جمله «نزديك است كه آن را به آسانى فرو نبرد» چه معنايى را افاده مى كند؟! و آيا خواننده اين عبارت چيزى از آن متوجه مى گردد؟!
آيت اللّه مكارم اين آيه را چنين ترجمه كرده است: «به زحمت جرعه جرعه آن را سرمى كشد و هرگز حاضر نيست به ميل خود آن را بياشامد.» «حاضر نيست» معادل صحيحى براى فعل منفى «لايكاد» نيست.
گرمارودى در ترجمه اين آيه چنين نگاشته است: «كه آن را جرعه جرعه مى نوشدوچنين نيست كه آن را فرو برد.» «چنين نيست» نيز معادل رسا و دقيقى براى «لايكاد» نيست.
مترجمان ديگر آقايان مجتبوى، فولادوند، خرمشاهى، استادولى و كريم زمانى به درستى در ترجمه «لايكاد» از معادل «نمى تواند» استفاده كرده اند. ترجمه آنان از اين قرار است ـ كه آن را جرعه جرعه مى آشامد و او را فروبردن آن آسان و گوارا نيست [از گندى و تلخى نمى تواند آن را به آسانى فروبرد تا رهايى يابد] (مجتبوى)؛
ـ آن را جرعه جرعه مى نوشد و نمى تواند آن را فرو برد (فولادوند)؛
ـ كه آن را جرعه جرعه بنوشد و نتواند فرو ببرد (خرمشاهى)؛
ـ كه آن را جرعه جرعه بياشامد و [از بوى گند و تلخى آن] هيچ نتواند يكباره آن را سركشد (استادولى)؛
ـ [و با هزار رنج و زجر] آن را جرعه جرعه مى نوشد و [از بوى تعفن و طعم زننده اش] نمى تواند آن را فرو دهد (كريم زمانى).
ترجمه پيشنهادى: «آن را جرعه جرعه مى نوشد و نمى تواند آن را فرو ببرد.»
يكى ديگر از آياتى كه در آن فعل «لايكاد» به كار رفته، «وَلَا يَكَادُ يُبِينُ» (زخرف: 52) است.
خرمشاهى اين آيه را چنين ترجمه كرده است: «و نزديك نيست كه سخن واضح بگويد.» وى در ترجمه «لايكاد» از معادل «نزديك نيست» كه معادل فعل «يكاد» است بهره گرفته است. چنان كه بيان شد در ترجمه فعل «لايكاد» بايد از معادل «نمى تواند» استفاده كرد. جاى بسى تعجب است كه وى در آيه 17 سوره ابراهيم در ترجمه فعل «لا يكادُ» معادل «نتواند» را نهاده، اما در اين آيه (زخرف: 52) از معادل «نزديك نيست» استفاده كرده است.
صفوى در ترجمه اين آيه گفته است: «و نزديك است كه نتواند مقصود خود را بيان كند.» وى اين آيه را همانند آيه 17 سوره ابراهيم ترجمه كرده است؛ اما به جاى معادل «مى رود» كه به معناى «نزديك است»، خود معادل «نزديك است» را به كار گرفته است. نقد اين ترجمه همان است كه در ذيل آيه 17 سوره ابراهيم آورده ايم.
محمدعلى رضايى اصفهانى آيه مزبور را چنين ترجمه كرده است: «و نزديك نيست كه [سخن را ]روشن سازد!» وى در ترجمه فعل «لايكاد» در اين آيه از معادل «نزديك نيست» استفاده كرده است؛ در حالى كه در ترجمه آيه 17 سوره ابراهيم، معادل «نزديك است» را نهاده است. چنان كه گفتيم در ترجمه فعل «لايكاد» بايد معادل «نمى تواند» را به كار برد.
مترجمان ديگر آقايان مجتبوى، مكارم، فولادوند، گرمارودى، استادولى و كريم زمانى آيه را درست ترجمه كرده اند:
ـ «و نمى تواند سخن را روشن بيان كند» (مجتبوى)؛
ـ «و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد» (مكارم»؛
ـ «و نمى تواند درست بيان كند» (فولادوند)؛
ـ «و به درستى نمى تواند سخن گويد» (گرمارودى)؛
ـ و نمى تواند درست سخن بگويد» (استادولى)؛
ـ «و نمى تواند واضح سخن بگويد» (كريم زمانى)؛
ترجمه پيشنهادى: «و نمى تواند به درستى سخن بگويد.»
آيه ديگرى كه در آن فعل «لايكاد» آمده، «لِهَـؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثا» (نساء: 78) است.
صفوى در ترجمه اين آيه چنين نگاشته است: «پس اين مردم را چه شده كه نزديك است هيچ سخنى را درنيابند.» او در ترجمه فعل «لايكاد» در اين آيه همانند آيه 52 سوره زخرف، معادل «نزديك است» را نهاده است.
محمدعلى رضايى اصفهانى در ترجمه اين آيه گفته است: «و اين گروه را چه شده است كه به فهم عميق سخن نزديك نيستند»! گرچه وى اين آيه را همانند دو آيه پيشين ترجمه نكرده، باز از معادل «نزديك نيستند» استفاده كرده است.
مجتبوى: «پس اين گروه را چيست كه بر آن نيستند [نمى خواهند] كه سخنى را دريابند.» وى در ترجمه فعل «لايكاد» از معادل «بر آن نيستند» يا «نمى خواهند» استفاده كرده است كه نمى تواند معادل اين فعل باشد.
مكارم: «پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند.» در اين ترجمه نيز معادل «حاضر نيستند» نمى تواند معادل فعل «لايكاد» باشد.
فولادوند: [آخر ]اين قوم را چه شده است كه نمى خواهند سخنى را [درست] دريابند.» ترجمه فعل «لايكاد» به «نمى خواهند» صحيح نيست.
خرمشاهى: «اين گروه را چه مى شود كه به نظر نمى رسد سخنى دريابند.» وى در ترجمه فعل «لايكاد»، «به نظر نمى رسد» نهاده است كه صحيح نيست.
گرمارودى: «بر سر اين گروه چه آمده است كه بر آن نيستند تا سخنى را دريابند.» وى نيز در ترجمه فعل «لايكاد»، «بر آن نيستند» را نهاده است كه درست نيست.
استادولى: «اين قوم را چه شده است كه هيچ سخنى را درنخواند يافت.» اين مترجم فعل «لايكاد» را ترجمه نكرده است.
كريم زمانى: «اين گروه را چه مى شود كه به نظر نمى رسد سخنى دريابند.» اين مترجم نيز در ترجمه فعل «لايكاد»، «به نظر نمى رسد» نهاده است كه صحيح نيست.
ترجمه پيشنهادى: «اين قوم را چه شده است كه نمى توانند هيچ سخنى را [درست] دريابند.»
چهارمين آيه اى كه در آن فعل «لايكاد» وجود دارد، آيه «وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْما لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً»(كهف: 93) است.
محمدعلى رضايى اصفهانى در ترجمه اين آيه چنين آورده است: «نزد آن دو گروهى را يافت، كه به فهم عميق هيچ گفتارى نزديك نبودند.» وى اين آيه را همانند آيه 78 سوره نساء ترجمه كرده است.
مترجمان ديگر آقايان مجتبوى، مكارم، خرمشاهى، گرمارودى، صفوى، و استادولى نيز از اين آيه ترجمه درستى ارائه نكرده اند. ترجمه آنان از اين قرار است:
مجتبوى: «در پيش آن دو كوه گروهى را يافت كه هيچ سخنى را درنمى يافتند.» وى در ترجمه اين آيه فعل «لايكاد» را ترجمه نكرده است.
مكارم: «و در كنار آن دو [كوه] قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى فهميدند [و زبانشان مخصوص خودشان بود].» در اين ترجمه نيز فعل «لايكاد» ترجمه نشده است. ديگر آنكه فعل «يفقهون» به صورت منفى ترجمه شده است، در صورتى كه حرف نفى «لا» بر سر فعل «يكاد» درآمده است.
خرمشاهى: «و در پيش آن دو مردمانى را يافت كه زبان نمى فهميدند.» وى نيز معادلى به جاى فعل «لايكاد» ننهاده است و فعل «يفقهون» را به صورت منفى ترجمه كرده است.
گرمارودى: «در برابر آن دو [سدّ] گروهى را ديد كه [هيچ] زبانى را درست درنمى يافتند.» در اين ترجمه نيز فعل «لايكاد» ترجمه نشده و فعل «يفقهون» به صورت منفى ترجمه شده است.
صفوى: «در مجاورت آن دو كوه قومى عقب مانده را يافت كه به آسانى مفهوم هيچ سخنى را درك نمى كردند.» اين مترجم نيز معادلى به جاى فعل «لايكاد» ننهاده است و فعل «يفقهون» را به صورت منفى ترجمه كرده است.
استادولى: «در آن سو قومى يافت كه هيچ زبانى نمى فهميدند.» اشكال ترجمه قبلى در اين ترجمه نيز وجود دارد.
كريم زمانى: «و در كنار آن قومى را يافت كه هيچ زبانى را نمى فهميدند.» در اين ترجمه نيز اشكال ترجمه قبلى ديده مى شود.
اشكالى ديگر آنكه اين مترجمان از اين آيه كه از نظر ساختار با آيه 78 سوره نساء يكى است، ترجمه متفاوتى به دست داده اند.
در اين ميان، آقاى فولادوند تنها مترجمى است كه از اين آيه ترجمه صحيحى به دست داده است. ترجمه وى چنين است: «در برابر آن دو [سدّ]، طايفه اى را يافت كه نمى توانستند هيچ زبانى را بفهمند.»
البته وى از اين آيه (كهف: 93) و آيه 78 سوره نساء ترجمه متفاوتى به دست داده است. اوّل آنكه در ترجمه آيه 93 سوره كهف به درستى در ترجمه فعل «لايكاد» معادل «نمى توانستند» را نهاده است، ولى در ترجمه آيه 78 سوره نساء از معادل «نمى خواهند» استفاده كرده است كه صحيح نيست. دوم آنكه در ترجمه آيه 78 سوره نساء به درستى از كلمه «درست» در داخل قلّاب استفاده كرده، اما در ترجمه آيه 93 سوره كهف از آن غفلت كرده است.
ترجمه پيشنهادى: «در پيش آن دو [كوه] گروهى را يافت كه نمى توانستند هيچ سخنى را [درست] دريابند.»
براساس ترتيب سوره ها آخرين آيه اى كه در آن نفى فعل «يكاد» به كار رفته، «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا»(نور: 40) است.
فولادوند: «هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مى بيند.» گرچه وى در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» از معادل «نزديك نيست» استفاده نكرده، ترجمه صحيحى از آن به دست نداده است؛ زيرا بيان كرديم كه نفى فعل «يكاد» («لايكاد» و «لَمْ يكَدْ») بر مبالغه در انجام نگرفتن عمل دلالت دارد؛ پس، در ترجمه آن بايد از معادل «نمى تواند» استفاده كرد. چنان كه همين مترجم در ترجمه فعل «لايكاد» در آيه 17 ابراهيم، 93 كهف و 52 زخرف معادل «نمى تواند» را به كار برده است.
خرمشاهى: «چون دستش را برآورد، چه بسا نبيندش.» او در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» از معادل «نزديك نيست» استفاده نكرده، اما تعبير «چه بسا» در لغت به «بسيار و فراوان» معنا شده است18 كه در اين صورت همان معناى «نزديك است» را افاده مى كند. ديگر آنكه حرف نفى «لم» بر فعل «يكاد» درآمده و آن را مجزوم ساخته، در اين صورت فعل «لَمْ يكَدْ» را بايد به صورت نفى ترجمه كرد. اما وى فعل «يراها» را به صورت نفى ترجمه كرده است.
گرمارودى: «اگر كسى دست خويش را بر آورد دشوار آن را ببيند.» گرچه وى در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» از معادل «نزديك نيست» استفاده نكرده، به دلايل پيش گفته ترجمه صحيحى از آن به دست نداده است.
صفوى: «وقتى دست خود را بيرون مى آورد، نزديك است كه آن را از شدت تاريكى نبيند.» وى در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» از معادل «نزديك است» استفاده كرده است؛ در صورتى كه فعل منفى است. ديگر آنكه به دلايل پيش گفته ترجمه اى كه به دست داده است، صحيح نيست.
محمدعلى رضايى اصفهانى: «هر گاه دستش را خارج كند نزديك است كه آن را نبيند.» وى در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» از معادل «نزديك است» استفاده كرده است؛ در صورتى كه فعل «لَمْ يكَدْ» منفى است. وانگهى به دليل هاى پيش گفته اين ترجمه صحيح نيست.
مكارم و استادولى در ترجمه فعل «لَمْ يكَدْ» معادل «ممكن نيست» را نهاده اند كه رسا و دقيق نيست. ترجمه آنان بدين قرار است:
«آن گونه كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند.» (مكارم)؛
ـ «اگر دستش را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند.» (استادولى).
مترجمان ديگر آقايان مجتبوى، كريم زمانى آيه را درست ترجمه كرده اند. ترجمه آنان از اين قرار است:
ـ «گاهى كه دست خويش بيرون آرد نتواند كه ببيندش.» (مجتبوى)؛
ـ آنچنان كه هرگاه [فرضا] دست خود را بيرون آرد، آن [دست] را نتواند ديد [بس كه تاريكى غليظ است].» (كريم زمانى).
ترجمه پيشنهادى: «اگر دستش را بيرون آورد نمى تواند آن را ببيند.»

نتيجه گيرى

از آنچه بيان كرديم اين نتايج حاصل مى آيد:
1. مترجمان در ترجمه «كاد» از معادل «نزديك بود» استفاده كرده اند و در ترجمه «يكاد» از معادل «نزديك است».
2. معلوم نيست چرا آقاى فولادوند و كريم زمانى در ترجمه «كاد» از معادل «چيزى نمانده بود» و در «يكاد» از معادل «چيزى نمانده است» نيز استفاده كرده اند.
3. برخى از مترجمان يادشده در مواردى معادلى براى فعل «كاد» و «لايكاد» ننهاده اند.
4. از ميان مترجمان يادشده فقط آقاى صفوى دچار آسيب گرته بردارى معنايى در ترجمه فعل «كادوا» و «لايكاد» شده است. وى در ترجمه «كادُوا» در آيه «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُاللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدا» (جن: 19) از معادل «مى رفت» استفاده كرده است. در ترجمه فعل «لايكادُ» در آيه «يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ» (ابراهيم: 17) نيز از معادل «مى رود» استفاده كرده است.
5. بين فعل «يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» از حيث معنا تفاوت وجود دارد. «يكاد» بدين معناست كه عمل در آستانه انجام است اما انجام نمى پذيرد؛ ولى معناى فعل «لايكاد» و «لم يكد» اين است كه عمل نمى تواند انجام بگيرد، زيرا در آستانه انجام گرفتن نيست. با وجود اين تفاوت، برخى در ترجمه آن از معادل «نزديك نيست» استفاده كرده اند. معادل درست براى اين دو فعل «نمى تواند» است.
6. برخى از مترجمان همانند محمدعلى رضايى اصفهانى در هيچ يك از آياتى كه فعل «لايكاد» و «لم يكد» به كار رفته است از معادل «نمى تواند» استفاده نكرده اند. برخى ديگر از مترجمان از معادل رسا و دقيقى استفاده نكرده اند؛ همانند مكارم، گرمارودى و استادولى. همه مترجمان يادشده در اين مقاله ـ جز رضايى اصفهانى ـ در برخى موارد از معادل رسا و دقيق و صحيح «نمى تواند» استفاده كرده اند، اما در مواردى ديگر از آن غفلت كرده اند. پس آنان در ترجمه «لايكاد» و «لم يكد» از معادل يكسانى استفاده ننموده اند كه اين ضعف اساسى در اين ترجمه هاست.
7. برخى از مترجمان يادشده در مواردى فعل «لايكاد» و «لم يكد» را مثبت و در عوض فعل پس از آنها منفى معنى كرده اند.
8. مترجمان جديد قرآن بايد پس از بررسى لغزشگاه هاى مترجمان قبل از خود، به ترجمه قرآن بپردازند.
9. در ترجمه گروهى قرآن بايد براى هر دانشى يك متخصص برگزيد. چنين كسى بايد در دانش ترجمه قرآن نيز از تخصص لازم برخوردار باشد.

منابع

ـ قرآن كريم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، چ سوم، تهران، نيلوفر، 1376.
ـ ـــــ ، ترجمه حسين استادولى، تهران، اسوه، 1385.
ـ ـــــ ، ترجمه سيدعلى موسوى گرمارودى، چ دوم، تهران، قديانى، 1384.
ـ ـــــ ، ترجمه محمدعلى رضايى اصفهانى، قم، مؤسسه فرهنگى ـ تحقيقاتى دارالذكر، بى تا.
ـ ـــــ ، ترجمه محمدمهدى فولادوند، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش، 1378.
ـ ـــــ ، ترجمه ناصر مكارم شيرازى، قم، سپهر نوين، 1386.
ـ ترجمه روشنگر قرآن كريم، كريم زمانى، تهران، نامك، 1389.
ـ ابن مالك، شرح التسهيل، بيروت، دارالكتب العلميه، 1422ق.
ـ ابن هشام انصارى، جمال الدين بن يوسف، مغنى اللبيب، تحقيق و شرح عبدالطيف محمدالخطيب، كويت، السلسله التراثية، 1421ق.
ـ استرآبادى، رضى الدين محمدبن حسن، شرح الرّضى على الكافية، تهران، مؤسسة الصادق، 1395ق.
ـ الحوفى، احمد، «معنى (كاد) فى الاثبات و النفى»، مجمع اللغة العربية، الجزء 33، ربيع الثانى 1394ق، ص 58ـ65.
ـ انورى حسن، فرهنگ بزرگ سخن، چ دوم، تهران، سخن، 1382.
ـ بيضاوى، عبداللّه بن عمر، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، بيروت، دارالكتب العلميه، 1424ق.
ـ رازى، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى استان قدس رضوى، 1408ق.
ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الكشّاف، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407ق.
ـ سميعى گيلانى، احمد، نگارش و ويرايش، تهران، سمت، 1385. ـ سيوطى، جلال الدين عبدالرحمان، همع الهوامع فى شرح جمع الجوامع، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق.
ـ صفوى، سيد محمدرضا، ترجمه قرآن بر اساس الميزان، چ سوم، قم، دفتر نشر معارف، 1386.
ـ طوسى، محمدبن حسن، التبيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى تا.
ـ علوى، يحيى بن حمزه، المنهاج فى شرح جمل الزجاج، رياض، مكتبة الرشد، 1430ق.
ـ فرزانه، سيدبابك، «معناى فعل كاد در قرآن»، صحيفه مبين، ش 37، بهار و تابستان 1385، ص 105ـ110.
ـ فيض كاشانى، ملّامحسن، تفسير الصافى، تهران، الصدر، 1415ق.
ـ كوشا، محمدعلى، ترجمه هاى ممتاز قرآن در ترازوى نقد، رشت، كتاب مبين، 1386.
ـ نجفى، ابوالحسن، فرهنگ فارسى عاميانه، تهران، نيلوفر، 1378.
ـ ـــــ ، غلط ننويسيم، تهران، مركز نشر دانشگاه،ى 1372.
ـ ياحقى، محمدجعفر، فرهنگنامه قرآنى، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1374.

پی نوشت ها:

* كارشناس ارشد تفسير و علوم قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره. دريافت: 21/11/89 ـ پذيرش: 29/3/90.
narok30114@yahoo.co.uk
1ـ در نقد ترجمه ها نيز بايد چنين شود؛ يعنى هريك از متخصصان در دانش خاص به نقد ترجمه ها در حيطه تخصصى خود بپردازند.
2ـ اين ترجمه به همت محمدعلى رضايى اصفهانى و همكارانش به ثمر رسيده است.
3ـ اين مقاله در مجله ترجمان وحى، ش 27، بهار و تابستان 1389، ص 4ـ23 چاپ شده است.
4ـ آقاى محمدعلى كوشا در كتاب ترجمه هاى ممتاز قرآن در ترازوى نقد، در نقد ترجمه آقايان خرمشاهى، فولادوند و گرمارودى، ترجمه
آنان را از فعل هاى «كاد / يكاد»، «لايكاد» و «لم يكد» بررسى و نقد نكرده است.
5ـ احمد الحوفى، «معنى كاد فى الاثبات و النفى»، مجمع اللغه العربية، الجزء33، ربيع الثانى، 1394ق.
6ـ سيدبابك فرزانه، «معناى فعل كاد در قرآن»، صحيفه مبين، ش 37، بهار و تابستان 1385.
7ـ ترتيب اسامى براساس تاريخ ترجمه آنان از قرآن است.
8ـ جلال الدين عبدالرحمان سيوطى، همع الهوامع فى شرح جميع الجوامع، ج 1، ص 409ـ424؛ رضى الدين محمدبن حسن استرآبادى، شرح الرضى على الكافية، ج 4، ص 213ـ226؛ ابن مالك، شرح التسهيل، ج 1، ص 375.
9ـ در فرهنگ بزرگ سخن و فرهنگ فارسى عاميانه ذيل مدخل «رفتن»، بدين معنى نزديك است اشاره نشده است. براى توضيحات بيشتر بر نادرستى چنين الگوهايى، ر.ك: احمد سميعى گيلانى، نگارش و ويرايش، ص 53 و 179ـ181.
10ـ ر.ك: ابوالحسن نجفى، غلط ننويسيم، ص ده.
11ـ ر.ك: احمد سميعى گيلانى، همان.
12ـ جلال الدين عبدالرحمان سيوطى، همان، ج 1، ص 423ـ424؛ يحيى بن حمزه علوى، المنهاج فى شرح جمل الزجاجى، ج 1، ص 647؛ جمال الدين بن يوسف ابن هشام الانصارى، مغنى اللبيب، ج 6، ص 582ـ585؛ رضى الدين محمدبن حسن استرآبادى، همان، ج 4، ص 223ـ225؛ ابن مالك، همان، ج 1، ص 385.
13ـ محمودبن عمر زمخشرى، الكشّاف، ج 3، ص 244؛ محمدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسيرالقرآن، ج 7، ص 443ـ444؛ ملّا محسن فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 3، ص 438؛ ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج 11، ص 263؛ ج 14، ص 161ـ162؛ عبداللّه بن عمر بيضاوى، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، ج 4، ص 109.
14ـ همان.
15ـ ر.ك: محمدجعفر ياحقى، فرهنگنامه قرآنى، ج 4، ص 1874.
16ـ همان، ص 1871.
17ـ همان، ص 1872.
18ـ حسن انورى، فرهنگ بزرگ سخن، ج 2، مدخل «چه بسا».
جمعه 24 شهریور 1391  2:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

هدف های مستشرقان در ترجمه قرآن

حجت الاسلام دکتر محمدحسن زمانی* (عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه)
بختیار اسماعیل اف* (کارشناسی ارشد تفسیر و علوم قرآن ـ جمهوری آذربایجان)


چكيده

خاورشناسان، ترجمه های متعددی از قرآن به زبان های اروپایی و آفریقایی و حتی هندی ارایه داده اند؛ اما خاورشناسان همگی با یک هدف و انگیزه به ترجمه قرآن نپرداخته اند، بلکه برخی خاورشناسان مغرض هستند که به دنبال ابطال قرآن کریم بوده اند از این رو ترجمه هایی غیرمعتبر و افتراء آمیز نوشته اند.
و در نتیجه صاحب نظران مسلمان نسبت به اهداف مستشرقان سه دیدگاه ابراز کرده اند برخی خوش بینانه آنان را خدمت گزار دانسته و برخی بدبینانه هدف آن ها را سلطه و خیانت داشته اند. و گروهی از صاحب نظران اسلامی معتقدند که گرچه برخی شرق شناسان و پژوهشگران غربی در نشر و ترجمه های قرآن کریم و دیگر کتب اسلامی دست به خیانت زدند. اما نباید همه آن ها را در این کار محکوم کرد. چنان که می بینیم یک عده از آن ها که قبلاً به دین اسلامی کنیه داشته و دشمنی کرده و کار خودشان را از روی دشمنی شروع کرده ولی با دیدن حقیقت های اسلام، اعجاز و عظمت قرآن کریم در مقابل آن تسلیم شده و ایمان آورده و دین اسلام را با دل و جان پذیرفته اند.
حتی بعضی ها دین اسلام را هم قبول نکردند اما قرآن را یکی از عجایب جهان می دانستند و معتقد بودند که دیگر کتاب های آسمانی از جهت کامل بی نقصان بودنش بعد از قرآن کریم است.

واژه های اصلی:

قرآن، مستشرقان، ترجمه، اهداف.

مقدمه

ترجمه کردن از دیرباز یکی از راه های انتقال دانش و فرهنگ از یک ملت به ملت دیگر بوده است. فن ترجمه امروزه یکی از دانش ها و فنونی است که دارای قواعد و اصول خاص خویش می باشد. مترجم موفق کسی است که به زبان مبدأ و مقصد احاطه کامل داشته و بتواند اصطلاحات و تمثیل های هر زبانی را که می تواند بار معنایی فراوانی را داشته باشند به زبان مقصد، به نحو شایسته و احسن برگردان نماید. ترجمه نیز خود دارای اشکال گوناگونی است که هر یک دارای انتقال سطح معنایی خاصی می باشند ولی می توان به جرأت گفت که برخی از متن ها را نمی توان دقیقاً ترجمه کرد. بی شک قرآن را نمی توان به خاطر داشتن محتوای بسیار والا و بهره مندی از ساختارهای صرفی، نحوی، فصاحت، بلاغت و... دقیقاً ترجمه کرد. اعتراف به این حقیقت نه تنها در میان اندیشمندان مسلمان رواج دارد بلکه اندیشمندان و زبان شناسان غیر مسلمان که دارای تحقیقات اسلامی فراوانی می باشند نیز به این حقیقت اعتراف دارند. گرچه خاورشناسان ترجمه های متعددی از قرآن به زبان های اروپایی و آفریقایی، هندی و... ارایه داده اند اما هر یک به زبان آورده اند که ترجمه شان، برگردان دقیقی از زبان قرآن به زبان مقصد مورد نظرشان نمی باشد. در این نوشتار سعی شده است که به دیدگاه برخی از این مترجمان پیرامون ترجمه قرآن پرداخته شود.

1ـ مفهوم شناسي ترجمه

ترجمه، [ت رج مِ يا مَ ] ( اِ) مأخوذ از تازي. (1) بيان کلامي از زباني به زباني ديگر ( ناظم الاطباء، لغت نامه دهخدا، 14/ 559).
ترجمه کردن، گفتاري يا نوشته اي را از زباني به زباني ديگر برگرداندن، بيان کردن کلامي يا عبارتي را از زباني به زبان ديگر. (همان، 560)
ترجمه، مص[ع] ترجمه ( ت،َ جَ، مَ) تفسير ، نقل مطلبي از زباني به زبان ديگر و به معني ذکر سيرت و اخلاق و نسب کسي، تراجم جمع. (عمید، فرهنگ فارسی، 1/ 666)
آيت الله معرفت: «ترجمه کلمه اي رباعي است که به معناي «تبيين و واضح کردن» است. از قاموس ظاهر مي شود که بايد اختلاف در لغت باشد، چون که گفت: «الترجمان: المفسر للسان» پس ترجمه، نقل از لغتي به لغت ديگر است، اما از باب اين که لفظ بعد از اين که با لفظي ديگر از آن تعبير شده بود، تبيين محض است و ترجمه اصطلاحي نيست.» (معرفت، محمد هادی، التفسیر والمفسرون، 1/ 166)
دکتر محمدعلي رضایي «ترجمه قرآن» را در اصطلاح اين گونه تعريف کرده است:
«فرايند انتقال پيام از زبان مبدأ به زبان مقصد که توسط مترجم داراي شرايط و براساس روش هاي صحيح ترجمه و با توجه به مباني استنباط از قرآن صورت مي گيرد و مي کوشد که تا حد امکان سبک کلام را به زبان مقصد منتقل سازد.» (رضایی، محمد علی، منطق ترجمه قرآن، 23)

2ـ اعتراف مستشرقان به ترجمه ناپذيري قرآن

تاکنون هيچ مترجمي پيدا نشده است که ادعا کند توانسته باشد قرآن را آن طورکه هست بدون کم و کاست به زبان ديگر برگرداند، بلکه مترجمان زبردست در روند ترجمه کردن بيش تر به عجز خود پي برده و اعتراف کرده اند که قرآن چندان عظيم و پرمايه است که به صورت كامل قابل ترجمه نيست و سرانجام ترجمه خويش را تلاشي براي بيان درک خود از معاني و مفاهيم بيکران کلام خدا اعلام داشته و آن را ترجمه نسبي ناميده اند. که به اظهار نظر چند تن از آنان در این باره اشاره می شود:

 

1. محمد مار مادوک پيکتال

مار مادوک پيکتال اسلام شناس و مترجم قرآن که يکي از بهترين ترجمه هاي قرآن را به زبان انگليسي تدوين کرده است، با اين که مسلمان انگليسي الاصل و نويسنده اي زبردست ومسلط به زبان و ادبيات عرب بود و سال ها درکشورهاي اسلامي با مسلمانان و علماي الازهر مصر ارتباط داشت، معتقد بود که قرآن نمي تواند به زبان ديگري ترجمه شود و به همين دليل کار خود را به جاي «ترجمه»، «معني و مقصد قرآن مجيد»(he Meaning of the Glorious Quran) ناميد.
او قرآن را يکي ازعجائب جهان مي دانست و معتقد بود که هيچ کتابي در جهان قادر به برابري با آن نيست. (ر.ک: کلارک، پیتر، مارماردوک پیکتال، اسلام شناس و مترجم قرآن، مترجم: روئین تن، سید مجید، مجله کیهان فرهنگی، ش 9/ 24؛ ر.ک: آربری، ا.ج، 1/ 20ـ21) وي در مقدمه خود مي نويسد: «قرآن را نمي توان ترجمه کرد. اين عقيده علما و فقهاي قديم و نويسندگان حاضر است. اين کتاب تقريباً برگرداني لفظي و تلاشي هرچه تمام تر براي درآوردن آن در قالب زباني فصيح است، اما علي رغم آن همه سعي وتلاش، اين کار، قرآن مجيد نيست، [زيرا] سمفوني بي نظير و غير قابل تقليد وآهنگ دلنشين آن که انسان را دگرگون مي سازد وحالت خشوع و گريه و يا وجد و شوق ايجاد مي کند در [ترجمه قرآن قابل انتقال نيست]. اين کتاب تنها کوششي است براي ارایه مفاد ومفهوم قرآن و شايد پاره اي از آنچه وحي شده به زبان انگليسي، بنابراين، اين کتاب هرگز نمي تواند جايگزين قرآن عربي گردد و ما هم چنين منظوري نداشته ايم.»[1]
(Pickthall Muhammad M. The Meaning of the Glorious Qur’an, p. iii).

 

2. پروفسور آربري

از نظر پروفسور آربري، يکي ديگر از مترجمان زبردست و مشهور قرآن به زبان انگليسي «از آنجا که قرآن براي هر مسلمان مؤمن عين کلام الهي است، از قديم اعتقاد برغيرقابل ترجمه بودن قرآن داشته، آن را معجزه کلامي مي دانند که تلاش براي تقليد آن کفر آميز خواهد بود، بنا براين، هر مؤمنی موظف است براي فهميدن معني قرآن، آن را به زبان اصلي فرا گيرد.» (منافی اناری، سالار، نگاهی به ترجمه های انگلیسی قرآن، فصلنامه ترجمه، ش 3/ 39).
آربري درمقدمه خود، پس از نقل و پذیرش نظريه پيکتال مبني برعدم امکان ترجمه قرآن، خود نيز همسو با مسلمانان غيرقابل ترجمه بودن قرآن را تصديق مي کند. (ر.ک: آربری، ترجمه اش، 24) ایشان نيز از ناميدن کتابش به ترجمة قرآن احتراز جسته وآن را «مفاد قرآن» مي نامد.

 

3. پروفسور ايزوتسو

پروفسور توشيهيکو ايزوتسو، مترجم قرآن به زبان ژاپني، با احاطة فراواني که به زبان و ادبيات عرب دارد، دوجلد کتاب دربارة کلمات کليدي واصطلاحي قرآن مربوط به «خدا و انسان و مفاهيم اخلاقي» را به رشته تحرير درآورده و ثابت کرده است که نه تنها نمي توان چيزي مثل قرآن را به هيچ زباني ارایه داد، بلکه حتي اغلب واژه ها وکلمات قرآن را نيز نمي توان ترجمه و برگردان کرد. او معتقد است که:
«واژه ها وجمله هاي ترجمه شده حتي در بهترين صورتشان چيزي جز معادل هاي جزئي نيستند. از آن ها فقط مي توان به عنوان رهنمودهاي ساخته و پرداخته اي در برداشتن گام هاي لرزان نخستين استفاده کرد، هر چند در بسياري از موارد از اين بابت نيز نه تنها وافي به مقصود نيستند، بلکه گمراه کننده مي باشند و هرگز نمي توان ساختمان جهان بيني اخلاقي و قومي را بر آن مستقر ساخت، حتي وقتي متني را به زبان اصلي مي خوانيم، ناخود آگاه مفاهيمي را که زبان مادريمان به ما القاء مي کند بر آن بار مي کنيم و بسياري از اصطلاحات کليدي را به اصطلاحات معادلشان به زبان مادري خود قلب مي کنيم.» (توشیهیکو، ایزوتسو، ساختمان معنایی مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن، مترجم: بدره ای، فریدون/ 2)

 

4. سنت هيلر

بارتلمي سنت هيلر مستشرق فرانسوي و مترجم آثار ارسطو که در سال 1865 ترجمه ای از قرآن را چاپ کرد و کتاب محمد و قرآن را به رشته تحرير در آورد به دنبال ستايش از سبک قرآن و اعجاز بياني آن، راجع به ترجمه قرآن مي نويسد:
«مسيحيان عرب زبان با وجود تعصب شديد، اعتراف دارند که اين کتاب چه تأثير بي پاياني در دل شنوندگان دارد. اگر قرآن ترجمه شود، قسمت اعظم ملاحت کلام و قدرت و تأثير خاص آن از بين مي رود، آهنگ گرم وکلام موزون آن به سردي مي گرايد، ولي درعين حال دورنماي آن شعلة جاوداني ازخلال ابرهاي تيرة ترجمه، تابان وفروزان است.»
(Barthellemy, Saint Hilaire: Mohammat et Le Koran paris, p.186)

 

5. دکتر ماردريس

دکتر ماردريس دانشمند شرق شناس فرانسوي که طي دوازده سال تلاش مداوم به دستور وزارت خارجه و وزارت فرهنگ فرانسه 64 سوره ازسوره هاي بلند قرآن را براي دولت فرانسه ترجمه کرده است، در مقدمه ترجمة خود که به سال 1926 منتشر شده است، سبک قرآن را سبک کلام خداوند مي داند و معتقد است که: «حاکميت نفوذ آن بر ميليون ها مسلمان روي زمين به حدي است که مبلغين مسيحي را عموماً وادار به اعتراف کرده که ممکن نيست حتي يک مورد را يافته باشند که مسلماني از دين خود برگشته باشد، زيرا اين سبکي که قرآن دارد از حيث نظم و ترتيب بي نظير است. سجع و تجنيس بسيار عالي آن بر هر کسي که با لغت عربي آشنا باشد تأثيرعميق مي بخشد، به همين جهت از کارهاي بيهوده و کوشش هاي بي نتيجه است که بشر درصدد باشد که تأثير زيبا و فوق العاده اين نثر بي مانند را به زبان ديگر برگرداند، مخصوصاً به زبان فرانسه که دامنه اش تنگ است و هيچ گاه براي تعبير از مقام الوهيت به کار نرفته است». (رشید رضا، محمد، وحی محمدی، مترجم: خلیلی، محمد علی، 13)
دکتر ماردريس بنابراظهار خویش، مدت نه سال پي درپي کوشيده است تا مقداري از قرآن را به شرط محفوظ داشتن بلاغت آن، به زبان فرانسه ترجمه کند، آنگاه از خود مي پرسد که آيا توانسته است از عهدة اين کار دشوار برآيد؟ (همان، 14).

 

6. پروفسور آ. گيوم

پروفسور آ. گيوم (A. Gullaume) دانشمند اروپايي که در قرآن و اسلام مطالعات فراواني دارد و بر خلاف ساير مستشرقان به همبستگي آيات توجه فراوان داشته است، درکتاب مختصر خود به نام اسلام، قرآن را يکي از کتاب هاي کلاسيک دنيا مي داند که ترجمه نمي شود، مگر اين که دچار کاهش و نقصان فراوان گردد. او مي افزايد قرآن با وزن زيباي خاص، داراي آهنگ دلنوازي است که گوش از آن لذت مي برد. بسياري از مسيحيان عرب زبان ازسبک قرآن با تمجيد فراوان ياد مي کنند و از ميان شرق شناسان، کساني که با زبان و ادبيات عربي آشنايي دارند، فصاحت و بلاغت و لطافت و ظرافت شيوة قرآن را مي ستايند.
گيوم معتقد است: «در ادبيات وسيع و پرماية عرب، خواه در نظم و خواه در نثر، کتابي به درجة فصاحت و بلاغت و بلند پايگي قرآن نمي رسد و اثري نيست که بتوان آن را با قرآن مقايسه کرد. آيات قرآن عربي بر هيچ کس، اعم از عرب و غيرعرب ، خوانده نمي شود مگر آن که در نشئه اي روحاني فرو مي رود و عنان اختيار از کفش مي ربايد.» (Arberry, A, j, The Koran interpreted, 2/ 10).

 

7. دکتر حاج تعليم علي

دکتر حاج تعليم علي، رئيس بخش علوم و فنون اسلامي کالج آمريکايي در شيکاگو و استاد برجسته دانشگاه تنسي و متخصص در زبان شناسي که قبلاً مسيحي و نام اصلي اش تامس بالنتين ايرونيگ (T.B. irving) بوده است، بعد از بیش از بيست سال تلاش براي ترجمة تفسيري قرآن به زبان انگليسي ـ آمريکايي نوشته است: دربارة ترجمه قرآن به اين نتيجه مي رسد که «قرآن را بايد ترجمه ناپذير دانست، چه هر بار که انسان به متن عربي اصلي باز مي گردد، معاني جديد و راه هاي تازه اي براي ترجمه يا تعبير آن مي يابد.»
(AI .Haji Taelim Ali The.Quran The First Americah Version Translation and commentary, p.41).
بعد از انقلاب اسلامي در ايران ترجمه هاي دقيق تري از قرآن به عمل آمده و نقد و بررسي هاي فراواني از ترجمه هاي گذشته انجام گرفته که نشان دهندة رشد فراوان مترجمان فارسي زبان در ترجمه قرآن است. اين رشد تا آنجا پيش رفته است که بسياري عظمت قرآن را بيش تر درک کرده و به اين نتيجه رسيده اند که ترجمة بي غلط قرآن يک رؤيا است. (خرمشاهی، بهاء الدین، رؤیای ترجمه بی غلط قرآن، بینات، ش 3/ 64). و هيچ کس به تنهايي از عهده ترجمه قرآن بر نمي آيد. اينان ضرورت ترجمه اي آکادميک از قرآن کريم را مطرح ساخته (احمدی، احمد، ترجمه بی غلط قرآن یک رؤیا، فصلنامه بینات، ش1/ 77) و طرح هايي براي ترجمه دسته جمعي قرآن ارایه داده (ر.ک: فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 5/ 66). و معتقدند ترجمه قرآن، دست کم نياز به بيست نوع دانش و فن دارد که هر کدام از آن از عهده يک فرد برنمي آيد و نياز به کار گروه هاي سه تا پنج نفري با تخصص های ذیل دارد:
1) گروه سرپرست؛ 2) گروه مشاوران؛ 3) گروه علوم و فنون قرآني؛ 4) گروه تاريخ صدر اسلام؛ 5) گروه صرف و نحو و اشتقاق؛ 6) گروه لغت و مفردات قرآن؛ 7) گروه کتابشناسي قرآن؛ 8) گروه متخصص حديث؛ 9) گروه متخصص در زبان و ادبيات عرب؛ 10) گروه متخصص در زبان و ادبيات فارسي؛ 11) گروه متخصص در ترجمه و زبان شناسي؛ 12) گروه متخصص در فقه مذاهب اسلامي؛ 13) گروه متخصص در علم کلام؛ 14) گروه متخصص در تفسير؛ 15) گروه متخصص در کتاب مقدس؛ 16) گروه ويراستاران ترجمه هاي قرآن؛ 17) گروه مقابله گران با چند ترجمه منتخب؛ 18) گروه تهيه و تدوين؛ 19) گروه آماده سازي ترجمه نهايي براي توليد (همان، 68ـ70)؛ 20) گروه هاي متخصص در علوم طبيعي، طب القرآن، طب روحاني قرآن، باستان شناسي قرآن، جامعه شناسي قرآن، سنن تاريخي قرآن، جغرافياي تاريخي قرآن، سبک شناسي قرآن و... . (قرآن ناطق، 1/ 95)
سرّ اين که کسي نمي تواند مثل قرآن را بياورد، شايد همين است؛ چون انسان هر قدر بخواهد نکته هاي مختلف و جنبه هاي متفاوت را در نظر بگيرد، ذهن و فکرش محدود است و توجه او به يک يا چند مطلب خاص معطوف شده و همه جهات را نمی تواند منعکس کند، از اين رو، آوردن مثل قرآن براي کسي ممکن نيست. در جهاني که همه موجودات آن در حال تغيير و تحول هستند، آيا ممکن است انساني که جزء اين جهان و محکوم به تغيير و تحول است، بتواند در همه شئون دخالت کرده، کتابي مشتمل بر معارف، علوم، قوانين، مواعظ، امثال و قصص به دنيا عرضه نمايد كه در آن از تمام ابعاد زندگي سخن حق باطل بر آن عارض شود؟

3ـ مستشرقان مترجم قرآن

1ـ پِطرُس اولين كشيش مترجم قرآن: پدر روحاني «پِطُرس المبجّل المحترم» (1157 ـ 1092 م) در فرانسه متولد شد. او به سفارش پدر در كودكي مشغول تحصيل علوم ديني شد و سپس در 17 سالگي به دست قديس «هوكس» به سلك روحانيت در آمد. پس از سال ها فعاليت ديني در 30 سالگي رئيس كليساي «كلوني» (Cluny) واقع در شرق فرانسه شد؛ (دكتر عبدالرحمن بدوي فرهنگ كامل خاورشناسان، ص 85؛ عقيقي: المستشرقون، ج 1، ص 122).
پطرس در سال 1343 م، اقدام به اولين ترجمۀ قرآن به زبان لاتين كرد.
وي پس از دو سفر به اندلس اسلامي و مشاهدۀ تأثيرپذيري مسيحيان از فرهنگ و دانش مسلمين دريافت كه براي نبرد با پيشروي آيين محمد (ص) نمي توان از اسلحه كور استفاده كرد، بلكه بايد عالمانه از حكمت و دانش و استدلال قوي و عنصر محبت در مسيحيت بهره گرفت و انجام اين نبرد علمي در گرو شناخت عميق انديشه هاي دشمن است.
از اين رو، در يكي از سرزمين هاي شبه جزيره «ايبريه» براي ترجمه قرآن با هزينۀ هنگفت از دو راهب به نام های «روبرتوس كتي نيسيس» يا «روبرت كتون» (Robert Ketton) انگليسي به عنوان مسئول ترجمه كل قرآن و «هيرمان دالماتي ـ دالماشي» مسئول تدوين ترجمۀ قرآن کمک گرفت. البته در اين ترجمه از يك عرب مسلمان نيز استفاده فراوانی برد كه هيچ اطلاعاتی از وي در دست نيست، جز آن كه ظاهراً نامش «محمد» بوده است (دكتر عبدالرحمن بدوي فرهنگ كامل خاورشناسان، ص 86).
« پطرس» انگيزه اصلي خويش را از ترجمه قرآن كريم چنين بيان می کند:
آيين اسلام و كتاب قرآن يك «بدعت» در دين مسيحيت، بلكه شديدترين و خطرناك ترين نوع آن است كه بايد محو شود. اگر از من بپرسند كه اين ترجمه قرآن هيچ ضرورتی ندارد زيرا اسلام و مسلمانان هيچ آسيبي از اين ناحيه نمي خورند، پاسخ خواهم داد كه گرچه ممكن است از اين طريق نتوانيم مسلمانان را به دين مسيحيت برگردانيم، حدّاقل علماي مسيحيت مي توانند با كشف و تبيين نقاط ضعف قرآن، ايمان پيروان مسيحيت را در برابر تبليغ و دعوت اسلام واكسينه كنند تا جذبه هاي ناچيز قرآن عقيدۀ آنان را تغيير ندهد. (همان)
از روی این ترجمه، ترجمه های دیگری انجام پذیرفت که عبارتند از:
ترجمه «اريفابيني» در سال 1547م از لاتيني به زبان ایتالیایی؛
ترجمه «سالمون شفايجر» در سال 1616 م از ايتاليايي به زبان آلماني؛
ترجمه قرآن در سال 1641 م از آلماني به زبان هلندي؛
2ـ «آندره دوري يه» (Andre du Ryer) در سال 1674م قرآن را مستقيم از زبان عربي به فرانسه ترجمه کرد؛
3ـ «ماراچي» (Marachi) در سال 1698م ترجمه اي کامل از قرآن تحت عنوان (Refutatio Alcorani) به زبان لاتين منتشر ساخت.
4ـ ترجمه انگليسي «سيل» (Sale) در سال 1734م از قرآن منتشر شد، [که شديداً مورد انتقاد قرار گرفته است. مسلمانان که خود، قرآن را به زبان انگليسي ترجمه کرده اند، «سيل» را شياد و دروغگو خوانده اند].
5ـ ترجمه « رادول» (Radwell) درسال 1861م به زبان انگليسي.
6ـ «آندره شورقي» (شورَکي) يهودي بلند آوازه و متخصص در ترجمه کتاب هاي مذهبي درسال 1991م ترجمه اي قرآن به زبان فرانسه منتشر کرد.

جمع بندی و نتیجه

مستشرقان با رویکردهای مختلفی به ترجمه قرآن دست زده اند، اما آن چه جالب توجه است این که محققان و مترجمان منصف و بدون غرض، اعتراف نموده اند که ترجمه قرآن، نمی تواند زیبایی های معنوی، ادبی، بلاغی و ... قرآن را منعکس نماید، از این رو گاه نام ترجمه را بر اثر خود ننهاده و از آن اجتناب ننموده اند. برخی از این اندیشمندان به خاطر همین مضامین بلند، به وحیانی بودن قرآن اعتقاد پیدا نموده و از اعتقادات اولیه خود قرآن را کتابی بر ساخته ذهن پیامبر(ص) می دانستند به کلی برگشته و به صداقت پیامبر، معتقد شده اند.

منابع

1.بی آزار شیرازی، عبدالکریم، قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 2، 1377.
2.توشیهیکو، ایزوتسو، ساختمان معنایی، مفاهیم اخلاقی ـ دینی قرآن، تهران، انتشارات قلم.
3.خرمشاهی، بهاء الدین، رؤیایی ترجمه بی غلط قرآن، مجله بیّنات، سال اول.
4.دهخدا، علي اکبر، لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، چ 1، تهران، 1373.
5.رشید رضا، محمد، وحی محمدی، مترجم، خلیلی، محمد علی، تهران، بنیاد اسلامی، 1361.
6.رضایی اصفهانی، محمد علی، منطق ترجمه قرآن، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1386.
7.عميد، حسن، فرهنگ فارسي عميد، نشر اميركبير، 1363، چ اول.
8.فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال 2.
9.معرفت، محمد هادی، التفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1387 ش.
10. منافی اناری، سالار، نگاهی به ترجمه های انگلیسی قرآن، فصلنامه ترجمه، ش 3.

 

فهرست مجلات

1.مجلة الفکروالفن، هامبورگ؛
2.مجله مشکوة، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي؛
3.مجله قرآن پژوهی خاورشناسان، مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، قم.

 

فهرست و منابع آذري ، روسي و انگليسي

AZƏRBAYCAN DİLİNDƏ OLAN MƏNBƏLƏR
1. Kitabın adı:........................................................ Quranın tilavət qaydaları.
Müəllif:............................................................................. Əbulfəzl Əllami.
Tərcümə edən:........................................................................ Azər Turan.
Nəşr :....................................................................................... Darul-huda.
Çap tarixi:......................................................................................... 2005.
Çap növbəsi:................................................................................. Birinci.
2. Kitabın adı:.......................................................... Quran təhrif olunmayıb.
Müəllif:...................................... Şeyx Məhəmmədcavad Fazil Lənkərani.
Tərcümə edən:.................................................................... Maqsud Sayıl.
Nəşr edən:............................................................................... Moce-elm.
Çap növbəsi:................................................................................. Birinci.
3. Kitabın adı:.................................................................. Surələr gülüstanı.
Müəllif:................................................... Ustad Məhəmmədhüseyn Cəfəri.
Tərcümə edən:.............................................................. Məhəmməd zər.
Nəşr edən:........................................................................................ Faiz.
Çap tarixi:.......................................................................................... 2006.
Çap növbəsi:................................................................................. Birinci.
4. Kitabın adı:........................................................................ Əlifba fitnəsi.
Müəllif:................................................................................. Əsğər Fərdi.
Nəşr edən:.......................................... Aran mədəniyyət mərkəzi\ Təbriz.
Çap tarixi:......................................................................................... 2002.
5. Kitabın adı:............... Mister Hemferin xatirələri (ingilis casusunun etirafları).
Müəllif:................................................................................ Mister Hemfer.
Nəşr edən:.............................................................. Slavyanskiy dom kniqi.
Çap tarixi:............................................................................ Moskva 2003.
РУС
1. Новый завет господа нашего Иисуса христа.
зао: The gibeonc international.
2. Чингисхан неизвестная Азия.
«Поскреби русского и найдешь татарина»
Александр Бушков.
Зао: «олма медиа групп» Москва.
Год: 2007.
BIBLIOGRAPHY
1. The Meaning of the Glorious Qur’an, by Muhammad M. Pickthall, Muslim World League Rabita, 977 , p. iii:
2. The Koran cannot be translated… The inimtabe symphony, The very sounds of which move men to moan and ectasy… It is only an attempt to present the meaning of the Koran… in English…”
3. Muhammad Marmaduke picthall, The Glorious Qur’an, Pub : Muslim World League Rabita, New York, 1977.
4 .Barthellemy Saint Hilaire: Mohammat et Le Koran paris, 1865.
5 .Arberry : The Koran interpreted . v .2 .
6.The.Quran The First Americah Version Translation and commentary by T.B. Irving (AI .Haji Taelim Ali) Brattle boro, Vermont, Amana Books, 1985 , xliiit 401 PD.
7. Ismet Binark _ Hallt Eren , World Bibliography of Translation of The Meanings of The Holy Quran , Istanbul , 1406 / 1986 , 880 p.

پی نوشت ها:

[1] The Koran cannot be translated… The inimtabe symphony, The very sounds of which move men to tears and ectasy… It is only an attempt to present the meaning of the Koran… in English…”
* . Mhzamani@yahoo.com
* . Shadpoorydavuod@yahoo.com
جمعه 24 شهریور 1391  2:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه يا نقل معانى قرآن كريم

دریافت فایل pdf

 

ترجمه يا نقل معانى قرآن كريم

دریافت فایل pdf

 

ترجمه پژوهى قرآن

دریافت فایل pdf

 

کلام الهی خارج از مرزهای شبه جزیره حجاز

دریافت فایل pdf

 

بررسى تطبيقى بيست ترجمه از سوره حمد

دریافت فایل pdf

 

آن پارسی پاک نخستین مترجم قرآن بود

دریافت فایل pdf

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

اقداماتي در ترجمه قرآن به زبان گرجي

محمد هادي معرفت
هم اكنون جمعيتي بالغ بر هفتصد هزار نفر در گرجستان زندگي مي‏كنند. با وجود پيوندهاي ديرينه كه از گذشته‏هاي دور بين گرجستان و كشورهاي اسلامي خاورميانه، به ويژه ايران وجود داشته است، تاكنون تنها يك ترجمه گرجي قرآن، آن هم برگرفته از ترجمه‏هاي فرانسوي، در دسترس مردم مسلمان اين منطقه قرار داشته است. ايوانه ميريانا شويلي1، مترجم چيره‏دست گرجي كه تبحري در زبان فرانسه داشت، اين ترجمه را از زبان فرانسوي به گرجي انجام داد. از سال 1905 تا كنون همواره همين اثر تجديد چاپ شده است. هر چند مترجم در حين كار خود با برخي از متخصصان و دانشمندان اسلامي منطقه به مشورت پرداخته است، باز پاره‏اي اشكالات از اصل ترجمه فرانسوي و نيز برخي ايرادها به دليل عدم اشراف كامل وي به ابعاد مختلف معارف اسلامي به اين ترجمه راه يافته است. علاوه بر اين، كهنگي زبان و سبك نوشتار آن، اين ترجمه را در رديف كارهاي تاريخي و كلاسيك قرار مي‏دهد، نه اثري امروزي و مفيد براي جامعه مسلمانان.
در سال 1992 مسئولان بخش زبان‏هاي سامي دانشگاه تفليس با درك درست و به هنگامِ اين نياز، تصميم به ترجمه مجدد قرآن از عربي به گرجي گرفتند، ليكن كار گروهيِ آنان به دليل مشكلات مالي ناتمام ماند. با اين همه، يكي از اعضاي فعال اين گروه به نام گيورگي لوبژانيدزه2 به تنهايي كار را از سر گرفت.
آقاي لوبژانيدزه متولد 1964 در خاشوري (شهر كوچكي در مركز گرجستان) است. وي كه در شعر و ادب داراي قريحه و استعداد درخشاني است، پس از اتمام تحصيلات ليسانس در رشته زبان و ادبيات عرب در دانشگاه تفليس (1996) و فراگرفتن همزمانِ زبان فارسي، دوره كارشناسيِ ارشد رشته اديان و عرفان را در دانشگاه تهران گذراند. هم اكنون نيز دانشيار ارشد زبان عربي و ادبيات فارسي در دانشگاه تفليس است و با همياري برخي استادانش و نيز با استفاده از برخي ترجمه‏هاي فارسي، روسي و آلماني، نيمي از كار ترجمه قرآن كريم به زبان گرجي را به انجام رسانده است.
ترجمه قرآن به زبان كِرِئول

چاپ جديدي از ترجمه قرآن كريم (Le Saint Coran) به زبان كرئول3 همراه با متن عربي و آوا نگاري آن در دهلي به چاپ رسيده است. اين ترجمه نخستين بار (1996) توسط «مركز كتاب منير»4 در پُرت‏لويي5 انتشار يافته و چاپ سوم آن در سال 1998 در دهلي‏نو افست و منتشر شده است. مترجم اين اثر دكتر حسين نَهَبو6 است و آوا نگاري متن عربي قرآن را آقاي عبدالحليم الياسي انجام داده است. ترجمه مذكور در 790 صفحه، از راست به چپ، و بدون هيچ مقدمه يا ملحقاتي به چاپ رسيده است. تنها در انتهاي آن، فهرستي الفبايي از نام سوره‏هاي قرآن وجود دارد.
پُرت لويي مركز و مهم‏ترين بندر جزيره موريتيوس (موريس)7 در غرب اقيانوس هند است. اين شهر را فرانسويان در سال 1736 (همنام با شهر پُرت لويي در فرانسه) در اين محل احداث كردند. ساكنان جزيره كه تعداد آنان به بيش از يك ميليون تن مي‏رسد، به سه دين هندو، مسيحيت و اسلام تعلق دارند.
جزيره موريس گنجينه زبان‏هاي مختلف است. بنابر آماري كه در سال 1983 تهيه شده، 33 زبان در ميان مردم آن رواج دارد كه اين زبان‏ها از خانواده زبان‏هاي هندو اروپايي، هندو ايراني، سامي، تبتي و برخي زبان‏هاي آفريقايي هستند. با اين همه، دو زبان عمده آن انگليسي و كرئول موريسي است. از اين ميان زبان مادري 25% مردم، كرئول است ولي بيش از 52% مردم با اين زبان آشنايند. كرئول زباني است با شاخه‏ها و گويش‏هاي مختلف كه همگي برپايه يكي از زبان‏هاي اروپايي (انگليسي، فرانسوي، ايتاليايي) شكل گرفته‏اند. امّا كرئول موريسي بر پايه زبان فرانسوي ساخته شده است.

ترجمه قرآن كريم به زبان چي‏چِوا

نخستين ترجمه قرآن به زبان چي‏چِوا8 با عنوان LaBuku Loyera la Korani به سال 1998 در شهر ليوندِ9 مالاوي به چاپ رسيد. اين ترجمه كه متن عربي آيات را نيز همراه دارد، كاري گروهي است كه با مساعدت رئيس جمهور و مسلمانان كشور مالاوي، توسط جمعي از شيوخ و نويسندگان مسلمان محلّي و با سرپرستي و اشرافِ آقاي يوسف محمد كانيا مولا انجام گرفته است. ناشر آن Lakeshore Islamic Publicationاست. ترجمه مذكور بدون تفسير و يا توضيحات در 936 صفحه، همراه با مقدمه‏اي 11 صفحه‏اي منتشر شده است.
كشور مالاوي (يا نياسالند) با 485/118 كيلومتر مربع وسعت در همسايگي كشورهاي تانزانيا، زامبيا و موزامبيك در جنوب قاره آفريقا واقع شده است. جمعيتي بيش از هفت ميليون نفر در آن زندگي مي‏كنند كه اكثرا مسيحي و تنها 33% آنها مسلمانند. زبان اصلي مردم اين كشور انگليسي و خط رايج آنها لاتين است؛ اما زبان‏هاي محلّي چي‏چِوا، چي‏تومبوكا و چي‏يائو (همگي از شاخه زبان‏هاي بانتو) نيز در آن‏جا رايج است. پايتخت مالاوي، شهر ليلونگوه10 است. حكومت اين كشور كوچك ـ كه تا سال 1964 مستعمره انگلستان بوده است ـ جمهوري است.

ترجمه جديد قرآن به زبان تركي استانبولي

اين ترجمه با عنوان Kelime Anlamli Kur'ân-ã Kerim Meali در سه جلد (602+604+624 صفحه) با مقدمه‏اي 22 صفحه‏اي، در سال 1999، در استانبول تركيه منتشر شده است. مترجم آن آقاي دكتر صدقي گُلَّه11 استاد دانشگاه استانبول در رشته الهيات، و از محققان قرآنيِ سازمان ديانت تركيه است كه در كودكي حافظ قرآن شده و هجده سال در مركز تعليم قرآن حاسكي به آموزش قرآن و قرائت‏هاي قرآني پرداخته است. وي پيش از اين ترجمه، بيش از ده هزار صفحه تأليف و ترجمه در موضوع فقه، حديث و تصوف منتشر كرده است. ناشر اين اثر، شركت چاپ و نشر و بازاريابيِ حضور12 است.
مترجم در كار خود نخست مفردات قرآن را در ميان سطر و در زير هر آيه به گونه تحت اللفظي و با رجوع به ريشه لغات ترجمه كرده و سپس در پايين هر صفحه، ترجمه آزاد و رواني از همان آيه ارائه كرده است. علاوه بر اين، گاه در بيان شأن نزول و رفع ابهام لغوي، كلامي، تاريخي و تفسيري برخي آيات، توضيحاتي در پانويس صفحات آورده است. وي با آن كه در تمام قرآن، به يك قرائت (حفص از عاصم) پاي‏بند است، گاه در پانويس‏ها، به تأثير اختلاف قرائت‏هاي مشهور در ترجمه آيات اشاره مي‏كند. منابع اصلي او، تفسير قرطبي، مفردات راغب، تفسير الماليلي حمدي‏يازر، تفسير پرفسور سليمان آتش و ترجمه صبري چانتاي (همگي به زبان تركي استانبولي) بوده است. علاوه بر اينها فهرست بلندي نيز در سه صفحه از تمام منابع مورد استفاده او، در ابتداي جلد نخست آمده است.

سومين ترجمه آلبانيايي قرآن كريم

تا كنون دو ترجمه قرآن به زبان آلبانيايي در دسترس مسلمانان آلبانيايي زبان بوده، كه اين هر دو در دهه 90 قرن بيستم انتشار يافته است: نخست ترجمه ح. شريف احمدي كه علاوه بر انتشار در نيويورك و نيوجرسي، مُجَمّع ملك فهد در مدينه منوره نيز آن را بارها تجديد چاپ و منتشر كرده است. ديگري ترجمه محمد زكريا خان است كه توسط «انتشارات بين المللي اسلام» در اسلام آباد انتشار يافته است. سومين ترجمه قرآن به قلم آقاي دكتر فتي مهديو استاد دانشگاه پريشتينا13 در كوزوو به اين زبان انجام شده است. عنوان اصلي اين اثر كه سال‏ها پيش تهيه و بازنگاري شده، Kur'an-i me përkthim dhe sqarime Shqipاست كه با همكاري دو ناشر در كشورهاي تركيه و مقدونيه در سال 1999 به چاپ رسيده است. مترجم علاوه بر ترجمه آيات ـ كه در صفحه رو به روي متن قرآن به چاپ رسيده ـ مجموعه‏اي از توضيحات لغوي و تفسيري را به صورت جداگانه در انتهاي قرآن آورده است. اين اثر در 604+40 صفحه همراه با فهرستي موضوعي از مفاهيم و اعلام قرآن تهيه شده است.

ترجمه جديد فنلاندي از قرآن كريم

اين ترجمه توسط دكتر جاكوهامين ـ آنتيلا «Dr. Jaakko Hämeen-Anttila» محقق و پژوهشگر مسيحي در سال 1995 به پايان رسيده و براي نخستين‏بار در همان سال چاپ شده است. چاپ دوم آن نيز با تصحيح و ويرايش مجدد به سال 1997، در 512 صفحه انجام شده است. انگيزه‏اي كه مترجم را بر اين ترجمه واداشته نامناسب بودن دو ترجمه پيشين از قرآن كريم به زبان فنلاندي است. او خود در گزارشي14 كه در اين زمينه نوشته چنين آورده است:
«من شخصا از دوران كودكي، تأثير فراواني از قرآن كريم پذيرفته‏ام. بعدها در مقام يك محقق مسيحي كه به حوزه زبان و ادبيات عرب و مطالعات اسلام علاقه‏مند بودم، رابطه‏ام با قرآن كريم بسيار عميق‏تر شد و از اين كه دو ترجمه پيشين قرآن كريم به زبان فنلاندي چندان مناسب و گويا نيستند افسوس مي‏خوردم. از اين رو به پيشنهاد ناشري مسلمان كه مايل به همكاري در اين زمينه بود كار ترجمه قرآن را آغاز كردم و آن را در سال 1995 به پايان رساندم».
و درباره روش ترجمه‏اش مي‏گويد:
«من براي انتخاب معاني دقيق واژگان، جهت ترجمه آن به زبان مادري‏ام، به تفاسير معتبر و كهن مراجعه و در آنها معاني واژگان و آيات را مطابق با نظر دانشمندان مسلمان جست و جو كرده‏ام. همچنين كوشيده‏ام قالب‏هاي بياني و سبك‏هاي موجود از زبان هلندي فصيح را به كار گيرم و از گرته‏برداري نحوي از زبان عربي خودداري كنم».

پي نوشت ها:

1. Ivane Mirianashvili.
2. Giorgi Lobzhanidze.
3. Créole.
4. Munir Book Centre.
5. Port Louis.
6. Dr. Houssein Nahaboo.
7. Mauritius (Maurice).
8. Chichewa.
9. Liwonde.
10. Lilung-ve.
11. Dr. Sãtkã Gülle.
12. Huzur Yayãn DaygÏãtãm Pazarlama Tic Ltd. šti.
13. Prishtinë.
14. اين گزارش را مترجم همراه با نامه‏اي به نشاني سفارت جمهوري اسلامي ايران در هلسينكي ارسال داشته است.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

خاورشناسان و ترجمه قرآن

محمد رسول دريايي
درآمدي بر مترجمان قرآن

مقدمة «پروفسور آربري» بر قرآن مشتمل بر مطالب گويايي است كه ‌آرا و نظريات مترجمان و اهداف آن‌ها را در ترجمة قرآن، از قرن دوازدهم ميلادي، به زبان‌هاي اروپايي به عرصة نقد و تحليل مي‌كشاند و نكات مهمي را از لابلاي فحواي كلام ايشان ارائه مي‌دهد. آربري در بخشي از ترجمه و شرح رموز بي‌خودي مرحوم «علامه اقبال لاهوري» مي‌گويد:
اروپا در طيّ قرن‌ها نسبت به اسلام نظر مساعدي نداشت‏، به اين معنا كه از توجه به كارهاي مثبت و تمدن مسلمانان چشم‌پوشي شد, زيرا تحقيق دست‌خوش اغراض حرفه‌اي مذهبي شده بود.
آربري نيز مانند ساير محققان عقيده دارد كه اكنون اغراض ناشي از حرفة مذهبي از بين رفته است‏, در صورتي كه چنين نيست و هنوز همان عوامل و ايادي مشغول تحريف و قلب حقايق و سم‌پاشي هستند.
در تاريخ مي‌خوانيم كه نمايندگان «مسيحيان نجران» وقتي به مدينه وارد شدند، با كمال احترام مورد پذيرايي رسول اكرم(ص) و ساير مسلمانان قرار گرفتند و و رسول خدا(ص) پيام توحيد و نفي شرك و انسان‌پرستي و وحدت بين اديان را بر آن‌ها عرضه فرمود و كار به «مباهله» (نفرين بر دروغ پردازان) كشيد, ولي نمايندگان برجستة مسيحي از قبول آن خودداري نموده و از تسليم شدن به حق طفره رفتند! از آن پس كه راه توافق و همكاري ميان پيروان دو دين مسدود شد، بازار جعل، تزوير و تحريف حقايق رواج گرفت، و پدران روحاني به جاي نشر حقيقت، به افسانه‌بافي و اسطوره سازي پرداختند و نگذاشتند مسيحيان جهان از نعمت برادري جهاني با مسلمانان برخوردار شوند و در اين زمينه از ابراز هيچ نوع تهمت و افترايي دربارة اسلام پرهيز نكردند, به گونه‌اي كه اسلام با بغض مسيحيت و عناد كليسا مواجه گرديد و در حقيقت معارضه بلكه مبارزة غرب با شرق به صورت جنگ‌هاي مذهبي درآمد و در نتيجه دورة دويست سالة جنگ‌هاي صليبي جهان را به خاك و خون كشيد. «برتراند راسل» فيلسوف انديشمند و رياضي‌دان قرن‌ بيستم، در تبيين ماهيت اين فرايند مي‌گويد:
اگر اروپا را با قاره‌هاي ديگر مقايسه كنيم, اروپا قارة شكنجه و آزار معرفي مي‌شود. در اين قاره, شكنجه و آزار پس از تجربه‌هاي طولاني تلخي كه از بي‌ثمر بودن آن حاصل شد پايان يافت والّا تا وقتي كه پروتستان‌ها يا كاتوليك‌ها به نابود كردن دستة مخالف خود اميدوار بودند‏‏، ادامه داشت! صفحات تاريخ اروپا از اين حيث سياه‌تر از تاريخ مسلمين يا هندي‌ها و چيني‌‌ها است و اگر غرب ادعاي برتري در چيزي داشته باشد، قطعاً در فضايل اخلاقي نيست بلكه در علم و صنعت علمي است.1
جنگ‌هاي دويست سالة صليبي براي جهان بشريت گرفتاري‌ها و مشكلاتي فراهم ساخت كه بيانش در اين مختصر نمي‌گنجد، و چون از آن جنگ‌ها نتيجه نگرفتند، دوباره دست به كار جعل، تزوير و تحريف حقايق شدند و به گفتة «توماس كارلايل»، دانشمند معروف انگليسي:
دستگاه كليسا مدت سيزده قرن بين اروپا و اسلام حايل شد و اجازه نداد مردم غرب با اسلام و رسالت آن آشنا شوند.
هنوز عرق پيشاني كليسا از ايجاد عناد وخصومت عليه‌ اسلام خشك نشده بود كه دانشمندان و محققاني به نام «مستشرق و خاورشناس» براساس همان تعصبات مذهبي قديم پاي در ميدان مطالعه وتحقيق گذاشتند و به منظور تقويت بنيان دستگاه استعماري، دست به كار بررسي و تحقيق عملي شدند و به عنوان «خاورشناسي» ازجعل و قلب حقيقت خودداري نكردند و كتاب‌ها نوشتند و رساله‌ها و مقاله‌‌‌ها نشر دادند‏‏‌‏‏، و شگفت اين‌كه در ميان اين خيل عظيم محقق و اسلام‌شناس‏، چهره‌هاي سرشناس اربابان كليسا و ايادي آن‌ها به‌وفور يافت مي‌شوند كه در كسوت روحاني و كشيش و اسقف و ... شرف قلم و تحقيق را ملكوك و ملوّث نمودند و حيثيت و اعتبار پژوهش را به حراج گذاشتند و انسانيت را شرم‌‌آگين ساختند، گرچه در ميان همين خاورشناسان‏، مردان باانصاف و صاحب وجداني نيز پيدا شدند كه با طيب خاطر كيش اسلام را پذيرفتند و افراد منصف ديگري، بدون اين كه آيين اسلام را پذيرا شوند، حقايقي را كه طيّ مطالعات و پژوهش‌ها درك كردند، با صراحت به نفع اسلام نوشتند و هراسي هم به خود راه ندادند. پيشاهنگ اين جماعت نسبتاً باانصاف توماس كارلايل انگليسي و سپس «گوته» شاعر و فيلسوف آلماني و ديگر «جان دي‌ون پورت» مؤلف كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، «دكتر توماس بالنتين» كه از مسيحيت به اسلام گرويد، «آن ماري شيمل» و ده‌ها شخصيت منصف هستند كه ذكر نام همة آن‌ها از حوصلة اين بحث خارج است. اين انديشمندان فرهيخته مردانه و تمام قد از اسلام دفاع كرده‌اند. ولي اين افراد معدود در برابر لشكر معاند و معارضي از خاورشناسان قرار گرفته‌اند و وجودشان در حكم نادر است، اما صفا و صميمت قلب و روشنايي وجدانشان در برابر صدها متعصب و مغرض دليلي است شگفت و برهاني است كوبنده.
پرفسور آربري از جملة معدود كساني است كه تلاش مي‌كنند ضمن نقد و بررسي وتحليل ترجمه‌هاي قرآني به زبان‌هاي اروپايي، نقاط ضعف و قوت آن‌ها را تبيين نمايند. وي در نقد و بررسي اين ترجمه‌ها‏، ميزان خدمت و خيانت مترجمان و خاورشناسان را واگو مي‌كند و با تجزيه و تحليل مقدمه‌هايي كه بر اين ترجمه‌ها نوشته‌اند، ميزان تعصبات و اغراض مسموم ايشان را مشخص مي‌سازد. او كه خود اديبي پرمايه و نكته‌سنج و معناياب است، معيار ترجمة شفاف و معتدل و بي‌غرض را در پرهيز از رسوبات فكريِ كشيشان از آموزه‌هاي كليسا و تعاليم كتاب مقدس مي‌داند.
او همواره بر اين نكته تأكيد مي‌ورزد كه براي شناخت و تأييد يك ترجمة خوب و منصفانه از قرآن بايد به واژه‌‌ها و مترادف‌ها و تعابير معادل آن‌ها نيز توجه داشت، حال آن‌كه دسته‌اي از مترجمان قرآن تحت تأثير واژه‌ها و تعابير كتاب مقدس (تورات و انجيل) متون ترجمة قرآن را سخيف و شبهه‌ناك ساخته‌اند، و برخي ديگر متأسفانه با ايجاد شبهه و القاي ترديد در ذهن خوانندة مسيحي و غربي، زمينة ايجاد تفاهم را تيره و تار و عرصة نوانديشيِ مسيحيان را تنگ و تاريك نموده‌اند.
بعضي از مستشرقان و مترجمان در كتاب‌ها و يا در مقدمه‌هاي توضيحيِ ترجمة خود از قرآن، چنان بر جعل اكاذيب و گزارش‌هاي تحريف‌شدة مسيحيان پيشين و افترا بستن به ساحت مقدس قرآن و پيامبر اسلام تكيه كرده‌اند كه گاهي قلم از واگوييِ آن احساس شرم مي‌كند.2
در تأييد مطالب فوق، «دوزي‌»‌‌‌ خاورشناس هلندي تصريح مي‌كند:
غرب از همان آغاز امر نسبت به اسلام بغض ريشه‌دار و عداوت غيرقابل وصفي نشان مي‌داد.
«سِر دنيسن راس» خاورشناس انگليسي اعتراف مي‌كند:
طي چندين قرن، اطلاعاتي كه اكثريت اروپاييان راجع به اسلام داشتند، روي هم رفته و به طور كلي مبتني بر روايت‌ها يعني گزارش‌هاي تحريف‌شدة مسيحيان متعصب بود و همين معنا منتهي به شيوع مجموعه‌اي از تهمت‌هاي ناروا و دور از انصاف گرديد و راجع به چيزهايي كه در نظر اروپا خوب و پسنديده نمي‌نمود، اغراق و مبالغه و سوء تعبير مي‌شد.‌
نويسندگان غربي مسلمانان را ‍‍«كافر»، «شرور»، «بت‌پرست»، «جهنمي»، «سگ‌هاي جهنم»، «دشمنان خدا»، «دجّال»، «ژانتيل»، «نابودكنندة‌ صنعت و هنر» و امثال اين عناوين خطاب مي‌كردند! اما پروفسور آربري با نقد ادبيانه و عالمانة خود، بر اين قبيل ياوه‌سرايي‌ها خط بطلان مي‌كشد كه نويسندگان قديم مسيحيت از اين قبيل اباطيل راجع به اسلام فراوان نوشته‌اند و متأسفانه همين اباطيل، مأخذ پژوهش قرار گرفته است و از آن اسف‌بارتر، محققاني كه در قرون اخير زاييده شدند، با تسلط كافي بر زبان و ادبيات عرب، همان شيوه و ساز و كار گذشته را پيش گرفته‌اند.
چو دزدي با چراغ آيد، گزيده‌تر برد كالا

نمونه‌هايي‌از‌ياوه‌سرايي‌ها‌ و‌ كينه‌توزي‌هاي غربيان

«پروفسور مارگوليوت» در كتابي كه دربارة زندگي پيامبر(ص) نوشته است،‌ آن حضرت را با بي‌شرمي و گستاخي، راه‌زن عربستان معرفي مي‌كند! اين خاورشناس نامي و محقق(!) دو چهره‌اي را كه در ترجمة حال حضرتش از ايشان تصوير كرده عبارت است از: زهد و راه‌زني! و مي‌گويد: جنبة دوم بر جنبة اول تقدّم دارد!‌ به نظر اين خاورشناس معروف، پيغمبر(ص) هنگام اقامت در مدينه در رأس امّت غارتگري جاري گرفته بود! به هر تقدير اين ياوه‌گويي‌ها پاياني ندارد.
«ه‍ . م. ك. شيراني» در كتابش مي‌نويسد:
تاريخ اسلام در اروپا به صورت‌هاي متعددي درآمده است. نخستين انديشه‌اي كه مسيحيان از شخص پيغمبر (ص) در ذهن خود جاي داده و آن را شكل داده بودند، اين بود كه: محمّد خداي صحرانوردان و بيابان نشين‌ها (اعراب) است كه امتيازات ملكوتي و الهي به او داده شده است و از آفريده‌اي كه به عقيدة عموم مسيحيان «عيسي مسيح» خداي حقيقي شناخته شده بود، محمّد خداي كاذب معرفي شده است. عامة مسيحيان باور كرده بودند كه محمّد به شكل بتي مورد پرستش است. «تاريخ شارل بزرگ»، تأليف «اسقف تورپين» كه مأخذ آن تصنيف‌ها و سروده‌ها و حماسه‌هاست، يكي از قديم‌ترين و اولين آثاري است كه توصيف چنين بتي را در اختيار اطلاعات ما مي‌گذارد. مؤلّف اين تاريخ به ما مي‌گويد: «محمّدِ بت» كه صحرانشينان آن را مي‌پرستيدند، به دست شخص محمّد ساخته شده بود(!) وي در زمان حيات خود به وسيلة يك دسته جنيان و شياطين با هنر سحر و جادو، داراي چنان نيروي غير قابل مقاومتي شده بود كه به هيچ وجه شكسته نمي‌شد. اين بت نسبت به مسيحيان عداوت خاصي داشت(!) و درنتيجة اين عداوت و سوء نظر، اگر مسيحيان جرئت و جسارت نزديك شدن به آن را به خود مي‌دادند، بلافاصله در معرض خطر قرار مي‌گرفتند! و نيز گفته بود كه اگر پرندگان هوا اتفاقاً روي آن مي‌نشستند، كر مي‌شدند....!3
آراي خاورشناسان غربي دربارة قرآن كريم نيز مشحون از بد فهمي و سوء تعبير و قلب حقيقت و جعل و تزوير است به گونه‌اي كه «پروفسور حِتّي» كه خود عرب مسيحي است، با كمال جسارت مي‌نويسد:
محمّد با كمال بي‌باكي به تبليغ ادامه مي‌داد و افرادي را از پرستش خدايان كاذب به پرستش خداي يگانه (الله) دعوت مي‌كرد. وحي بدون انقطاع نازل مي‌شد. او كه به يهوديان و مسيحيان رشك مي‌برد، از اين كه كتاب مقدسي دارند، تصميم گرفت تا ملّت او نيز كتاب مقدسي داشته باشند.4
كار تعصّب اين جماعت مغرض به جايي كشيده بود كه در قرن بيستم، «لامنس» بلژيكي كه بعداً به تابعيت دولت فرانسه درآمد، بالغ بر چهل سال در سوريه و لبنان پس از تحصيل زبان و ادبيات عرب و تأليف كتاب‌هايي در صرف و نحو عربي، صدها مقاله بر ضدّ اسلام در مطبوعات عربي و فرانسوي به چاپ رسانيد و بيش از سيصد كتاب و رساله(!) دربارة اسلام نگاشت و به گفتة «جورج جرداق» مسيحي، در ميان خاورشناسان هيچ كس به اندازة اين مرد در ادبيات و تاريخ عرب و اسلام مطالعه و تحقيق نداشته ولي تمام نيروهاي ذهني خود را صرف حمله به اسلام نموده و كسي است كه به گفتة مؤلّف كتاب المستشرقون هفده مرتبه دورة كتاب الأغاني را ـ كه جز افسانه و غزل ندارد ـ خوانده و از آن يادداشت برداشته و آن همه اباطيل و اكاذيب را به صورت مدرك تاريخي، مورد تحقيق و استفاده قرار داده است و از جمله تأليفاتش(!) كتابي است دربارة فضايل و محامد معاويه(!) و حمله و تعرّض به حضرت علي(ع)، به طوري كه مرحوم «علاّمه قزويني» ضمن شرح كتاب وفيات الأعيان، از او نام مي‌برد و مي‌نويسد:
كشيش بسيار بسيار متعصّبي كه «حجّاج بن يوسف» را ستوده و او را مردي عادل مي‌شناسد(!) و بر نويسندگان مسلمان اعتراض مي‌كند كه او را عادل نشناخته‌اند!!
«لامنس» پيشنهاد مضحك ديگري نيز دارد كه مي‌گويد: چه خوب است اروپاييان به پاس خدمات معاويه و تقدير از او، مجسمه‌اش را در برخي از ميادين مهم اروپا نصب كنند، زيرا همو بود كه مانع پيشرفت اسلام در اروپا و باعث جلوگيري از سقوط و فروپاشي مسيحيت گرديد(!).
بحث راجع به تعصّب و غرض‌ورزي خاورشناسان در اين مختصر نمي‌گنجد و آنچه نگاشتيم، قطره‌اي است از دريا،‌ اما به هر تقدير ما بر اين باوريم كه نبايد به تمجيدها و تحسين‌ها و بدگويي‌ها و تهمت‌ها و افترائات، دل خوش داريم يا از اشاعة تهمت‌ها و اكاذيب غربي‌ها عليه اسلام و قرآن و پيامبر نگران وغمين باشيم. اگر بصيرت و آگاهي داشته باشيم و حقايق را از مجراي صحيح آن يعني متن آسماني قرآن و متون دست اول گزارش‌هاي ديني به دست آوريم، هيچ دغدغه‌اي ما را تهديد نخواهد كرد، زيرا اباطيل منتشره از سوي خاورشناسان مغرض، خباثتي است كه از طينت پست آن‌ها سرچشمه مي‌گيرد. امروزه چهرة درخشان پيامبراسلام(ص)، در پرتو توجهات عميق پژوهشگران، چون ماه مي‌درخشد و اسلام راستين منهاي خرافات و وابستگي‌هاي دروغين، هر روز تبلور فزايند‌ه‌اي مي‌يابد.
پروفسور آربري در تحليل گزارش‌هاي پژوهشي مترجمان، نقّادانه به بحث مي‌نشيند و تبلور صحيح از سقيم را در آيينة جان و روح پژوهندگان باز مي‌تاباند، و احتمالاً بر اساس همين رويكرد است كه «آلفرد گيوم» ـ انديشمند فرهيخته ـ در تقريظي كه بر پشت جلد قرآن ترجمة «آرتور جان آربري» درج شده، شگفتي آشكار خود را از ناشناس ماندن قرآن مجيد اين گونه ابراز كرده است:
هيچ كتابي در تاريخ جهان به استثناي احتمالاً كتاب مقدس (تورات و انجيل)، به اندازة قرآن در تمدن بشري تأثير شگرف نبخشيده و در عين حال هيچ كتابي با امتيازات مشابه در مغرب زمين، ناشناخته‌تر از قرآن نبوده و نيست كه قسمت اعظم آن بر مي‌گردد به مشكلات انتقال ‍[صحيح و روشنگر] و ترجمة آن كه در مقدمه [‍ قرآن پروفسور آربري] مورد بحث و مداقه قرار گرفته است. از زمان اولين چاپ ترجمة قرآن پروفسور آربري در 1955، اين اثر به عنوان بهترين ترجمة موجود شناخته شده كه [آربري] در آن ترجمه؛ فصاحت و بلاغت و هنر بديع يك متن نوين عربي را به طور دقيق منتقل ساخته و با مفهومي واضح به زبان انگليسي شفاف ترجمه نموده است.
آلفرد گيوم در پايان تفريظ خود مي‌نويسد:
ترجمه‌هاي زيادي از قرآن وجود دارد، اما ترجمة آرتور جان آربري بهترين آن‌هاست.

تلاش غريبان و كوتاهي مسلمانان

حدوداً سي سال قبل كه «مولوي عبدالحميد» ـ مدير مجلّة اسلامي «اسلاميك ري ويو» در انگلستان ـ به ايران آمده بود، در مسجد هدايت خطابه‌اي ايراد كرد و ضمن آن خطابه از تيرهاي زهرآگين خاورشناسان كه با آن اسلام و پيامبر خدا را نشانه گرفته‌اند، شكايت‌هايي بر زبان راند و گفت:
روي همين سوابق مملو از جعل، افترا و تهمت كه بر ضدّ اسلام نشر داده‌اند، ما تاكنون نتوانسته‌ايم سيماي محمد(ص) را در حدّ قيافة «كنفوسيوس» يا «گاندي» در انگلستان نشان دهيم....
به هر تقدير، به شرحي كه گذشت، محققان بي‌نظر و بي‌طرفي در اين اواخر، موضع معتدل و بي‌طرفانه و با رويكرد دوستي به خود گرفته‌اند، ليك با اين حال محيط عمومي غرب هنوز نسبتاً‌ آلوده به جهالت و تعصّب است و بدين لحاظ آموزه‌هاي حقيقي اسلام هنوز براي غربي‌ها مجهول و اطلاعات آن‌ها در خصوص گذشته و حال اسلام مغلوط است و مغفول. وضع عمومي روي هم رفته به هر چيزي شباهت دارد جز به محبت و حقيقت‌گويي و حقيقت‌جويي.5

پي‌نوشت‌ها:

برگرفته از مقدمة كتاب خدمت و خيانت مترجمان قرآن، اثر پروفسور آربري ترجمه و تحقيق محمد رسول دريايي، نشر انديشه اسلامي 1383.
ا. راسل، برتراند، اميدهاي نو، ص 168.
2. آن‌چه در متن ترجمة مقدمة‌ آربري بر قرآن با نقل مستقيم توهين‌ها و جعليات و افترائات مترجمان و مستشرقان آورده‌ام، صرفاً بازتابي مختصر از اباطيل غربيان و به خاطر رعايت امانت در ترجمه است، بدين لحاظ پوزش ما را پذيرا باشيد. (م)
3. اسلام وغرب، چاپ شركت انتشار.
4. تاريخ عرب، ص 114.
5. اسلام و غرب، ص 27.
جمعه 24 شهریور 1391  2:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بحثي درباره ترجمه قرآن مجيد و امكان آن1

آية اللّه‏ معرفت
درباره ترجمه قرآن به زبان‏هاي ديگر، سه مسأله مطرح است:
نخست اين كه آيا ترجمه كلام خدا امكان دارد؟ كلامي كه در نهايت بلاغت و ايجاز است و براي هدايت مردم نازل گرديده و از لحاظ نظم و اسلوب و در لفظ و معني معجزه‏اي جاويدان است و بشريت را تحدي كرده كه اگر مي‏توانند مانند آن را بياورند.
دوم اين كه اگر هم چنين كاري به طور نسبي ـ و نه از تمام جهات ـ ممكن باشد، آيا مي‏توان آن را به عنوان قرآن و كتاب مسلمانان عرضه كرد؟ همان كاري كه اهل كتاب مي‏كنند و ترجمه‏هاي عهدين را به عنوان تورات و انجيل قلمداد مي‏نمايند.
سوم اين كه نظر شرع در اين باره چيست؟ آيا بر ترجمه نيز همان احكام و آثار شرعي كه اصل قرآن دارد، جاري است؟ مانند تلاوت، قرائت آن در نماز و ساير احكامي كه به قرآن اختصاص دارد.
ما در اين مقاله برآنيم كه پيرامون مسأله نخست به بحث بپردازيم و آن را از ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار دهيم. اما سخن از مسأله دوم و سوم را به خواست خدا به فرصتي ديگر و نوشته‏اي ديگر موكول مي‏كنيم.
پيش از آن كه وارد بحث شويم، لازم است ترجمه را از لحاظ مفهوم و روش آن بشناسيم و به شرايط و پايه‏هاي اساسي آن در يك چارچوب معقول توجه كنيم؛ نخست به تعريف ترجمه مي‏پردازيم.
تعريف ترجمه

«ترجمه» از لحاظ وزن، يك صيغه رباعي است و به معناي تبيين و توضيح آمده است. از كتاب قاموس چنين بر مي‏آيد كه در ترجمه، اختلاف زبان ضروري است. صاحب قاموس مي‏گويد: «ترجمان، يعني تفسير كننده زبان». از اين جهت مي‏توان گفت كه ترجمه عبارت است از نقل كلام از زباني به زبان ديگر، همان گونه كه در المعجم الوسيط آمده است. امّا تعبير آوردن از يك معني به وسيله يك لفظ، پس از آن كه با لفظ ديگري تفهيم شده، صرفا تبيين است و ترجمه اصطلاحي نيست.
لازم است كه ترجمه به تمام ابعاد معناي مقصود در زبان اصلي وفادار باشد و حتي نكات و دقايق سخن را كه به نحوي با اصل مقصود پيوند دارد، همچون كنايه، تعريض، جملات حزن‏آور و حسرتبار و مانند اينها در بر گيرد؛ مواردي كه در رساندن مطلب و بيان مقصود، و نيز در روش نظم كلام متفاوت است، و جز اينها از مواردي كه معروف است.
از اين رو بايد در مترجم، به خوبي شايستگي اين معني وجود داشته باشد و وي احاطه كاملي بر ويژگي‏هاي كلامي دو لغت داشته باشد و به اسرار بلاغت و بيان در دو زبان آگاه باشد و نقطه نظرهاي صاحب نوشته اصل را بداند و سطح علمي نوشته اصل را بشناسد و توانايي آن را داشته باشد كه معني را به طور كامل با تمام ويژگي‏ها و دقايق آن به دست آورد و در قالب ديگري كه تا حد امكان شبيه آن است بريزد؛ و اين كاري است كه كمتر نويسنده و صاحب قلمي قدرت آن را دارد؛ چه بسيار گام‏هايي كه در اين ميدان عظيم لغزيده است.

اهميت ترجمه

گفتيم كه ترجمه شرايط دشواري دارد و كمتر كسي پيدا مي‏شود كه در او اين شايستگي وجود داشته باشد؛ زيرا بسيار دشوار است كه انساني به دو زبان در تمام مزاياي كلامي ــ چه از لحاظ لفظي و چه از لحاظ معنوي ــ احاطه داشته باشد و بر استعاره‏ها و كنايه‏هاي معمول در دو زبان آگاه باشد و بتواند تمام ريزه‏كاري‏هاي كلام را از قالبي به قالب ديگري بريزد كه از هر جهت شبيه آن و نماينده آن باشد. گذشته از اين بايد سطح علمي و ادبي مترجم، در سطح متنِ ترجمه شده و يا نزديك به آن باشد، و اين سخت‏ترين و مهم‏ترين شرايط است كه كه جايگاه لغزش قدم‏ها و قلم‏هاست.

روش‏هاي ترجمه

از آن جا كه ترجمه نوعي تفسير و توضيح با زباني ديگر در عين موجز بودن و وفاداري به لفظ است و در واقع، ترجمه برگرداندن معني از قالبي به قالب ديگر است كه معناي مقصود را در زبان ترجمه روشن مي‏سازد، از اين رو مترجم بايد به تبديل قالب‏هاي لفظي به نظاير آن در غير آن زبان تكيه كند، به شرط اين كه به تمام معناي مقصود وفادار باشد. رسيدن به اين هدف از چند راه امكان پذير است:
نخست اين كه مترجم به تبديل هر كلمه‏اي به مرادف آن در زبان ترجمه اكتفا كند و معادل آن را در برابر كلمه در زبان اصلي قرار دهد، سپس به كلمه دوم و سوم بپردازد، همچنين به ترتيب تا پايان جمله. اين همان ترجمه كلمه به كلمه يا ترجمه تحت اللفظي است، كه بدترين نوع ترجمه است و غالبا موجب تشويش در فهم مقصود و كج فهمي معني، و بسا باعث خيانت در امانت كلام مي‏شود. مترجم در اين روش تلاش مي‏كند شيوه زبان اصل را از لحاظ نظم و بلاغت حفظ كند و كلامي شبيه آن در نظم و شيوه پديد بياورد، در صورتي كه اين كار هرگز امكان ندارد؛ زيرا زبان‏ها در شيوه‏هاي بلاغت و رساندن مفهوم، و نيز در نكته‏ها و دقايق كلامي، كه در هر زباني برحسب عرف خاص آن موجود است، متفاوت‏اند؛ چه بسا كنايه يا تعريض يا مَثَلي در زباني رايج است ولي اهل زبان ديگر آن را نمي‏شناسند و با آن انس ندارند. پس اگر مترجم بخواهد همان‏ها را عينا ترجمه كند، مراد كلامْ مفهوم نمي‏شود و چه بسا كه اهل زبان دوم چنين تعبيرات غريبي را بد بدانند. به عنوان مثال در آيه: ولا تجعل يدك مغلولة الي عُنُقِك ولاتبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(اسراء / 17 / 29) بستنِ دست به گردن يا باز كردن كامل آن، كنايه از خسيس بودن و يا اسراف كردن در زندگي و انفاق است، و اين كنايه‏اي است معروف ميان عرب‏ها، و چنين كاربردي براي آنان مأنوس است. امّا اگر در ترجمه اين عبارت عين همان معني آورده شود، ممكن است براي اهل زبان دوم تعبير غريبي بشود كه آن را نشنيده‏اند و بسا چنين تعبيري را نپذيرند و آن را بد تلقي كنند، چون برداشت آنان از اين تعبير چنين خواهد بود كه گويا خداوند از اين نهي مي‏كند كه انسان دست خود را به وسيله طناب يا زنجير به گردنش ببندد يا بخواهد دستش را به چپ و راست بگشايد و بر آن اصرار ورزد. شك نيست كه چنين كسي كار بيهوده‏اي انجام مي‏دهد و از روي بي‏خردي عمل مي‏كند، چون او خود را به زحمت انداخته است، بدون اين كه هدف عاقلانه‏اي داشته باشد، و اين كاري است كه شايسته نيست در كلام خداوند مطرح شود.
دوم اين كه مترجم تلاش كند معني را در قالب ديگري بياورد، بي آن كه به نظم و اسلوب بياني متن اصلي مقيد باشد. نظر مترجم، تنها بايد آوردنِ تمام و كمال معني باشد به گونه‏اي كه مقصود متكلم را در زبان ترجمه برساند، مشروط بر اين كه در بسط كلام از محدوده ترجمه به تفسير خارج نشود.
آري چنين ترجمه‏اي كه ترجمه آزاد ناميده مي‏شود، گاه فاقد مزاياي لفظي كلام اصلي است ولي مادام كه سلامت معني محفوظ است، اين فقدان چندان زياني ندارد. و اين روش، روش مناسب و شيوه صحيحي است كه اهل فن به آن اعتماد كرده‏اند. آنان به نظم متن اصلي مقيد نيستند و گاهي كلمه‏اي را مقدم يا مؤخر مي‏كنند و ترجمه را بر حسب اسلوب و روش زبان دوم نظم مي‏بخشند، همان گونه كه بر واژه‏ها و تعبيراتي كه در متن اصلي آمده است چندان چيزي نمي‏افزايند، و اگر احيانا چيزي افزوده شود، از باب شرح و تفسير است و ترجمه اصطلاحي نيست.
شيخ محمد بهاء الدين عاملي(متوفي 1031ق) به نقل از صفدي مي‏گويد ترجمه دو روش دارد: يكي روش يوحنا بن بطريق و ابن ناعمه حمصي، و آن اين كه هر كلمه‏اي از كلمات متن اصلي در نظر گرفته شود تا لفظي ديگر كه مرادف آن است آورده شود، سپس به كلمه ديگر به همين نحو پرداخته شود تا جمله‏اي كه ترجمه مي‏شود به پايان برسد. اين روش، روش ناپسندي است؛ به دو دليل:
1. گاه در زبان دوم، لفظي كه كاملاً معادل لفظ موجود در متن اصلي باشد پيدا نمي‏شود؛ از اين رو احتياج سبب مي‏شود كه همان لفظِ زبان اصلي در ترجمه آورده شود بدون آن كه امكان تغيير آن وجود داشته باشد. از اين جاست كه الفاظ بيگانه يوناني در اصطلاحات علومي كه به عربي ترجمه شده، فراوان است.
2. خواص تركيب و نسبت‏هاي كلامي در اسناد خبري و ساير انشاءها و مجاز و استعاره و مانند آنها در زبان‏هاي گوناگون، با يكديگر اختلاف دارند و در تعبير يكي نيستند؛ بنابراين ترجمه تحت اللفظي گاهي در رساندن اصل مراد خلل به وجود مي‏آورد.
روش دوم، روش حنين بن اسحاق و جوهري است، و آن اين است كه مترجم، تمام جمله را در نظر بگيرد و معناي آن را در ذهن خود مشخص سازد، آن گاه در زبان دوم جمله‏اي بسازد كه در رساندن آن معني همانند جمله متن اصلي باشد، خواه الفاظ مساوي باشند يا نه؛ و اين روش بهتر است. از اين‏رو كتاب‏هاي حنين بن اسحاق جز در علوم رياضي احتياج به بازنگري ندارد، چون او به رياضيات آشنا نبود، بر خلاف كتاب‏هاي مربوط به طبّ و منطق و طبيعي و الهيات كه هر چه در اين زمينه‏ها تعريب كرده نيازي به اصلاح ندارد... .2
سوم اين كه مترجم، ترجمه را بسط دهد و معناي جمله را به طور مشروح بيان كند. اين روش نوعي تفسير در زبان دوم است و ترجمه خالص اصطلاحي نيست.
خلاصه بحث اين كه در ترجمه سه روش وجود دارد:
1. ترجمه حرفي يا ترجمه لفظي يا ترجمه تحت اللفظي، كه اين روش، روشي ناپسند و تا حد زيادي غير موفق است.
2. ترجمه معنوي يا ترجمه تفسيري غير مشروح كه به آن ترجمه آزاد هم گفته مي‏شود و به نظم زبان اصلي مقيد نيست و اين روش معقولي است.
3. ترجمه تفسيري مشروح. اين روش به شرح و تفسير نزديك‏تر است تا ترجمه.
اكنون به مسأله ترجمه قرآن كريم از جنبه‏هاي گوناگون و مطابق با دو روش ترجمه مي‏پردازيم:

ويژگي‏هاي سه گانه قرآن

در قرآن كريم سه ويژگي جمع شده كه به همين جهت به صورت يك كتاب مقدس آسمانيِ برتر از ساير كتاب‏هاي آسماني درآمده است.
اولاً قرآن كلام خداست، كلامي است مقدس و ملكوتي كه قرائت آن عبادت و تلاوتش تبرك است.
ثانيا هدايتگر مردم است و به سوي حق و راه راست رهبري مي‏كند.
ثالثا معجزه جاويدان و دليل صدق دعوت اسلام در بستر زمان است.
اين سه ويژگي مهم علاوه بر نظم خاص اين كتاب در لفظ و معني و شيوه منحصر به فردي است كه در فصاحت و بيان و محتواي بلند در مورد نظام‏ها و احكام دارد. اكنون اين پرسش مطرح مي‏شود كه آيا ترجمه به هر زباني كه باشد مي‏تواند اين ويژگي‏ها يا دست كم بعضي از آنها را در بر گيرد يا اين كه همه آنها را از بين مي‏برد؟ اين همان موضوعي است كه ابعاد بحث ما را در اين زمينه معين مي‏كند.
در حقيقت بايد گفت: ترجمه تحت اللفظي، در درجه اوّل، دلايل اعجاز قرآن را، به خصوص آن دلايلي را كه مربوط به شيوه بيان و درحدّ بالاي بلاغت است، از بين مي‏برد، همان گونه كه قداست قرآن را نيز در بر نمي‏گيرد. از اين رو احكام شرعي كه به عنوان خاص قرآن جاري است، بر آن جاري نمي‏شود، و سرانجام چه بسا در رساندن مطلب خيانت هم شده باشد، اگر چه در بيشتر موارد چنين نباشد. امّا ترجمه آزاد كه به نظم متن اصلي مقيد نيست، هر چند مانند ترجمه تحت اللفظي دلايل اعجاز را ندارد و نيز عنوان قرآن در آن نيست، ولي معناي مقصود را مي‏رساند؛ البته در صورتي كه شرايط لازم را داشته باشد. و اينك تفصيل مطلب:

ترجمه تحت اللفظي قرآن

ترجمه تحت اللفظي اگر به صورت همانندسازي كلمات باشد، معناي آن اين است كه مقصود را از قالب لفظيِ آن به قالب ديگري بريزند كه از هر جهت شبيه قالب اوّل است، جز اين كه زبان ديگري است، و اين كاري است كه هرگز درباره قرآن نمي‏توان آن را انجام داد؛ زيرا آوردن مانند قرآن از لحاظ نظم و شيوه، همان چيزي است كه قرآن نوع بشر را با آن تحدي كرده و از او خواسته است كه اگر مي‏تواند مانند قرآن را بياورد؛ و تجربه محال بودن آن را ثابت كرده است. امّا اگر همانندسازي نباشد و مترجم كلامي را انشا كند كه تا حد ممكن شبيه قرآن باشد، اين كار به خودي خود ممكن است ولي بسياري از امتيازات لفظي و معنوي را كه قرآن داراي آنهاست و همان‏ها دلايل اعجاز قرآن به شمار مي‏آيند، از دست مي‏دهد؛ همان گونه كه اگر كلام به غير لفظ و نظم و زبان خود تغيير داده شود، اين ديگر كلام متكلم اوّل نخواهد بود؛ زيرا از پايه‏هاي مهم كلام هر گوينده‏اي همان كلمات و تعابير و نظم و شيوه‏اي است كه در كلام او آمده است، و اگر يكي از آنها تغيير داده شود، از كلام او بيگانه مي‏شود و ديگر كلام او نخواهد بود؛ و اين مطلبي است كه نياز به توضيح بيشتري ندارد.
حال اگر كلام، كلام خاصي باشد كه داراي قداست ويژه‏اي است و به اعتبار اين كه از متكلم خاصي است احكام خاصي داشته باشد، با تغيير شكلِ كلامْ آن خصوصيت از بين مي‏رود، تا چه رسد به اين كه تغيير در كلمات و الفاظ در زبان ديگري باشد و نظم و اسلوب آن نيز اندكي دگرگون شده باشد؛ و اين كاري است كه ناگزير در ترجمه تحت اللفظي اتفاق مي‏افتد.

ترجمه آزاد(تفسير گونه)

ترجمه آزاد همان ترجمه معنوي است كه مقيد به نظم متن اصلي نيست و اگر ضرورت ايجاب كند با نظم متن مخالفت مي‏كند. اين نوع ترجمه كار معقولي است و با ترجمه تحت اللفظي اين تفاوت را دارد كه تمام معني را مي‏رساند، هر چند كه در دو موضوع نخست با آن مشترك است:(يكي اين كه دلايل اعجاز و خصوصيات لفظي كه در متن اصلي است از ميان مي‏رود، و ديگر اين كه احكام قرآن بر آن جاري نمي‏شود). ولي رساندن معني به طور كامل از ويژگي‏هاي اين نوع ترجمه است، مشروط بر اين كه مترجم دقت كند و به تمام جهاتِ معناي مقصود احاطه داشته باشد.
صاحب اين نوع ترجمه بر آن است كه معناي مورد نظر را ارائه كند و مقصود كلام را بيان نمايد؛ و اين نوعي شرح و تفسير است ولي در يك قالب لفظي كه تا حد امكان با اصل متناسب است و غالبا از جهت نظم و ترتيب و حتي شيوه بيان با اصل مطابقت دارد، البته اگر چنين كاري ممكن باشد و زبان دوم از لحاظ اصطلاحات و فنون محاوره در بيشتر موارد، نزديك به زبان اصلي باشد. و روشن است كه زبان‏هاي ملت‏هاي همسايه از نظر تعبير و بيان به يكديگر نزديك‏اند.
ترجمه معنوي يا ترجمه آزاد از قديم در محافل علمي و ادبي روشي پسنديده و معمول بوده است، و اين وسيله‏اي مناسب براي گسترش دعوت اسلام در ميان مردم با داشتن لهجه‏هاي گوناگون، به شمار مي‏رود و سيره مسلمانان همواره بر آن جاري بوده است. و شك نيست كه عرضه كردن مفاهيم و حقايق والاي قرآني به صاحبان عقل و انديشه از ملت‏هاي ديگر، بهترين وسيله براي انجام مسؤوليت الهي است، همان مسؤوليتي كه بر عهده اين امت است3 و جز با بيان و ترجمه نصوص اسلامي (كتاب و سنت) و عرضه آن با زبان‏ها و لهجه‏هاي معروف ملت‏ها امكان پذير نيست. به همين جهت است كه ترجمه قرآن به صورت صحيح، يك ضرورت تبليغي است كه حقيقت اسلام و واقعيت قرآن آن را طلب مي‏كند.4

خطرهاي ترجمه قرآن

از دانشمندان اسلامي كسي را سراغ نداريم كه به ممنوع بودن ترجمه قرآن قائل شده باشد. اعتقاد به عدم جواز ترجمه قرآن، در عصر متأخرين پديد آمد(يعني در قرن گذشته، در تركيه عثماني و توابع آن مانند سوريه و مصر). و شايد اين ممنوعيت يك انديشه استعماري و تبشيري باشد كه خواسته‏اند اسلام را بدين وسيله محاصره كنند و از گسترش تعليمات روح بخش آن در مناطق غير عربي جلوگيري نمايند.
دكتر علي شواخ مي‏گويد: اگر تدبر و تعمق كنيم، خواهيم ديد كه قول به منع ترجمه قرآن همزمان با فتواي مسيحيان عرب و استعمار در بلاد اسلامي است. آنان سعي كردند كه به هر وسيله‏اي مسلمانان را مسيحي كنند؛ از اين رو به فرستادن مبلّغ در لباس‏هاي گوناگون اكتفا نكردند، بلكه حتي تدريس زبان عربي را در مستعمره‏هاي عربي مانند شمال آفريقا ممنوع كردند، و ظاهر امر اين است كه خواستند با جلوگيري از ترجمه قرآن به زبان‏هاي ديگر، اسلام را در محاصره قرار دهند؛ زيرا مسلمانان غير عرب، با زبان عربي آشنايي نداشتند و ترجمه قرآن را به زبان‏هايي كه مي‏دانستند، نمي‏يافتند و ميدان براي اديان ديگر خالي بود... يكي از مبلّغان (و به تعبير درست‏تر، يكي از كساني كه مردم را نصراني مي‏كرد) به يكي از دانشمندان ساده مسلمان گفته بود: «قرآن به راستي معجزه است و بلاغت آن به گونه‏اي است كه قابل ترجمه نيست!» و آن دانشمند ساده با خوشحالي گفته بود: «الفضل ما شهدت به الاعداء!» آن گاه در اين باره سخنراني كرده و مقاله نوشته بود كه ترجمه قرآن دشوار يا محال است؛ و كساني هم كه از او پيروي كرده بودند، در گام بعدي گفته بودند: «ترجمه قرآن جايز نيست».
امّا انسان تدبير مي‏كند و خدا مقدر مي‏سازد. مسيحياني كه اين انديشه را مطرح كردند، پنداشتند كه عرب‏ها ديگر قرآن را به زبان‏هاي ديگر ترجمه نخواهند كرد. البته گمان آنها درباره عرب‏ها درست بود، ولي ديگر ملت‏هاي مسلمان از غير عرب زبانان، به شهادت تاريخ، به اين موضوع اهتمام ورزيدند و دانشمنداني كه عربي مي‏دانستند قرآن را به زبان‏هاي مختلف ترجمه كردند تا كساني كه عربي نمي‏دانستند آن را بخوانند.
سپس دكتر شواخ اضافه مي‏كند: و اين گونه براي ما روشن مي‏شود كه حركت بر ضد ترجمه قرآن به زبان‏هاي ديگر، تنها در كشورهاي عربي و به خصوص در دولت عثماني بوده است.5
استاد شاطر، رهبر مخالفان ترجمه قرآن، با همين شيوه دلايلي را در مورد منع از ترجمه بيان كرده و خطرهايي را كه از ترجمه قرآن به زبان‏هاي بيگانه بر حصار محكم اسلام يعني قرآن وارد مي‏شود بر شمرده است، كه ما مهم‏ترين آنها را ذكر مي‏كنيم. مي‏گويد:
1. ترجمه قرآن را ضايع مي‏كند، همان گونه كه تورات و انجيل از ناحيه ترجمه به زبان‏هاي ديگر ضايع شدند و اصل اين دو كتاب با ضايع شدن زبان آنها از بين رفت. پس بيم آن مي‏رود كه خداي نكرده بر سر قرآن همان بلايي بيايد كه بر سر تورات و انجيل آمد.6
ما در پاسخ مي‏گوييم: اين يك قياس مع الفارق است؛ زيرا علّت ضايع شدن تورات و انجيل، مخفي كردن اصل آنها از عموم و نشان دادن ترجمه تحريف شده آنها به مردم بود كه با هدف فريب آنان انجام گرفت. دانشمندان يهود و نيز كشيشان با تحريف تعاليم عهدين با آنها بازي كردند. آنان الفاظ عهدين را تحريف نمي‏كردند، بلكه معاني آنها را تحريف مي‏كردند. چون توان تحريف الفاظ را نداشتند، به تفسير نادرست آن پرداختند و آن را به عنوان تعاليم اصيل الهي به مردم ارائه كردند.
خداوند درباره تورات مي‏فرمايد: ...الكتاب الذي جاء به موسي نورا وهدي للناس تجعلونه قراطيس تبدونها وتخفون كثيرا...(انعام / 6 / 91) ...كتابي كه موسي آن را آورد و نور و هدايت براي مردم بود، شما آن را در كاغذها قرارداده، قسمتي را آشكار مي‏كنيد و بسياري را پنهان مي‏داريد. (منظور اين است كه بعضي از آن را آشكار مي‏سازيد ولي بسياري از آن را پنهان مي‏داريد).
ما در موضوع تحريف كتاب گفته‏ايم كه تحريف عهدين به صورت تحريف در معناي آنها بوده يعني آنها را تفسير نادرست مي‏كردند، و اين همان كاري است كه در ترجمه‏هاي عهدين صورت گرفت و نه در متن اصلي آنها. خداوند مي‏فرمايد: قل يا اهل الكتاب لستم علي شي‏ء حتي تقيموا التوراة والانجيل وما انزل اليكم من ربكم(مائده / 5 / 68)؛ بگو: اي اهل كتاب! شما بر چيزي نيستيد تا اين كه تورات و انجيل و آنچه را كه به سوي شما نازل شده است بر پا داريد. و فرموده است: قل فأتوا بالتوراة فاتلوها ان كنتم صادقين(آل عمران / 3 / 93)؛ بگو: تورات را بياوريد و آن را تلاوت كنيد اگر راست مي‏گوييد. بنا بر اين، فاجعه بزرگ در اين بود كه آنان متن اصلي عهدين را از مردم پنهان كردند؛ و اين علت اصلي از بين رفتن آنها شد نه ترجمه آنها. امّا قرآن كتابي است كه مسلمانان نسل به نسل آن را در اختيار دارند، بلكه همه مسلمانان جهان، از مسلمان معتقد گرفته تا محقق پژوهشگر، متن قرآن عزيز را حفظ و حراست مي‏كنند. خداوند فرموده: انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون(حجر / 15 / 9)؛ (همانا قرآن را ما نازل كرده‏ايم و ما نگهبان آنيم). يعني قرآن را در سينه‏هاي مردم و به دست مردم، هم دوستان و هم دشمنان حفظ مي‏كنيم. و اين خود يك معجزه جاويدان قرآني است.
2. طبعا ميان ترجمه‏ها اختلافاتي وجود دارد؛ چون سليقه‏ها بلكه عقيده‏هاي مردم مختلف است و آنها را به هر جا مي‏كشاند. همچنين استعدادها در فهم معاني قرآن و ترجمه آن و درك آراء مختلف، متفاوت است، و اختلاف در ترجمه‏هاي قرآن آثار نامطلوبي دارد؛ زيرا اختلاف در ترجمه، اختلاف در استفاده و استنباط احكام و آداب شرعي را به دنبال دارد و هر گروهي بر حسب آنچه از ترجمه مي‏فهمد نظر مي‏دهد، و شايد ميزان اختلاف آن را با ساير ترجمه‏ها نداند.7
پاسخ اين كه: اين سخن خارج شدن از فرض مسأله است؛ زيرا ترجمه ضوابطي دارد كه بايد مراعات شود، به خصوص ترجمه قرآن كريم كه بايد تحت نظارت يك هيأت رسمي و گروهي از دانشمندان و اديبان متخصّص و زير نظر يك حكومت اسلامي مقتدر باشد و فرصتي براي دست‏اندازي بيگانگان نگذارد كه قرآن را قطعه قطعه كنند. رسم الخط آن نيز بايد با اصول معين باشد تا آن را از اختلاف و اضطراب حفظ كند.
3. قرآن در بسياري از آيات خود حقايق پيچيده‏اي دارد كه گاه بربسياري از دانشمندان پوشيده مانده است و گاه كساني كه پس از آنان آمده‏اند آنها را فهميده‏اند. در اين مورد مثال‏هاي متعددي وجود دارد. پس اگر قرآن را با اطلاعات امروز خود ترجمه كنيم، فردا اگر علم در سطح بالايي قرار گرفت و از حقايق قرآن چيزهايي كشف شد كه قبلاً پوشيده بود، در اين شرايط آيا خود را تخطئه كنيم و به همگان اعلام نماييم كه ترجمه ديروز ما غلط بوده و صحيح غير از آن است؟ مردم به ما چه مي‏گويند؟ و چه تضميني براي اطيمنان يافتن آنان به ترجمه امروز ماست، همان گونه كه به ترجمه ديروز اطمينان يافته بودند؟
سپس استاد شاطر براي اين موضوع مثال‏هاي زير را ذكر مي‏كند:
الف. قول خداوند: ومن كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين(رعد / 13 / 3)، كه مفسران قديم، «زوجين» را به دو صنف تفسير كرده‏اند، آن گاه علوم جديد آمد و پرده از روي معناي درست برداشت و آن اين كه در هر ميوه‏اي نر و ماده وجود دارد.
وي مي‏گويد:
اگر ترجمه مطابق با تفسير اوّل باشد، اين حقيقت جديد براي خواننده آن مخفي مي‏ماند.
ب. قول خداوند: واللّه‏ الذي ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناه الي بلدميّت(فاطر / 35 / 9)، كه در اين آيه واژه «تثير» به «سوق مي‏دهد» تفسير شده است و بدين گونه معناي بديعي كه معجزه قرآن كريم است از بين رفته، و آن اين است كه «تثير» از «اثاره» است كه به معناي تهييج و تحريك است، مانند تحريك غبار و دود. و اين مبدأ كار تبخير و باران سازي است، چون تبخير از حرارت مركزي و حرارت جوّي و باد حاصل مي‏شود؛ يعني در تبخير اين سه عامل لازم است؛ سپس بادها بخارها را حمل مي‏كنند تا آن جا كه خدا بخواهد. اين معني براي اين آيه اخيرا آشكار شده است.
ج. قول خداوند: وفرعون ذي الاوتاد(فجر / 89 / 10). مفسران «اوتاد» را به كثرت لشكر معني كرده‏اند، و يا اين كه آن چهار تا ميخ بوده كه مردم را با آن شكنجه مي‏كرده‏اند، ولي اكنون روشن شده كه منظور از آن همين اهرام است كه شبيه كوه هستند، و قرآن از كوه‏ها به عنوان «اوتاد» ياد كرده است: الم نجعل الارض مهادا والجبال اوتادا(نبأ / 78 / 6-7).
د. قول خداوند: والارض بعد ذلك دَحيها(نازعات / 79 / 30). بعضي از مفسران «دحو» را به «گسترش» معني كرده‏اند؛ اگر به اين معني ترجمه شود، مفهومي كه «دحو» دارد از بين مي‏رود و آن گِرد غير كامل است (مانند گِردي تخم مرغ) علاوه بر حركت به دور خود. و مردم منطقه صعيد كه ريشه بسياري از آنان عرب است، به تخم مرغ «دحو» يا «دحي» يا «دح» مي‏گويند.
ه•• . همچنين اگر قول خداوند: يكور الليل علي النهار ويكور النهار علي الليل(زمر / 39 / 5)، به گونه‏اي كه بعضي از مفسران گفته‏اند ترجمه شود،8 معنايي كه از آيه استفاده مي‏شود از بين مي‏رود، و آن كروي بودن زمين است؛ زيرا لازمه گِرد بودن و قوسي بودنِ نور، گِرد بودنِ آن چيزي است كه نور بر آن مي‏تابد؛ چون روشنايي و تاريكي، شكل همان جسمي را مي‏پذيرند كه بر آن واقع شده‏اند. حال اگر آيه به همان معناي «پوشش» ترجمه شود و سپس دليل بر صحت معناي دوم دلالت كند، در اين صورت معجزه‏اي از معجزات قرآن را از دست داده‏ايم.
سپس استاد شاطر مي‏گويد: بيم آن دارم كه اين حديث شريف درباره ما صدق كند كه فرمود: شما از سنت‏هاي پيشينيان وجب به وجب و ذراع به ذراع پيروي خواهيد كرد؛ حتي اگر به لانه سوسماري درآيند، شما نيز از آنان پيروي مي‏كنيد. گفتند: اي پيامبر خدا! مقصود شما يهود و نصاري هستند؟ فرمود: پس كيست؟!9

دفاع كوبنده

استاد محمد فريد وجدي از مشروعيت ترجمه قرآن به زبان‏هاي بيگانه، به خوبي دفاع كرده و به اعتراض استاد شاطر چنين پاسخ داده است:
ما معتقديم قرآن كتابي است كه شگفتي‏هاي آن پايان نمي‏پذيرد و عمق آن ناپيداست. همان گونه كه استاد شاطر عقيده دارد. ولي در اين مطلب آن چنان غلوّ نمي‏كنيم كه قرآن را به مرحله تعطيل بكشانيم و آن را طلسمي بدانيم كه انديشه‏ها از درك آن عاجز است و حقيقت آن در دسترس بشر نيست؛ چرا كه اين طرز تفكر با خود قرآن در تضاد است، چون قرآن در آيات متعددي خود را به عنوان نشانه‏هاي روشن معرفي كرده و اين كه قرآن نازل شده تا مردم در آيات آن تدبر كنند؛ حتي خداوند مي‏فرمايد: ولقد يسّرنا القرآن للذّكر فهل من مدّكر(قمر / 54 / 22)؛ يعني ما اين قرآن را آسان كرديم تا مردم از آن پند گيرند.
اين آيه در يك سوره چهار بار تكرار شده است؛ پس روا نيست بگوييم چيزي كه خداوند آن را براي يادآوري و پند گرفتن آسان كرده، يك معمّاست و كشف آن امكان ندارد و طلسمي است كه نمي‏توان آن را گشود.
آري مفسران بعد از قرن‏هاي اوّل و دوم بعضي از فنون را به عنوان وسيله براي فهم قرآن وضع كردند تا قواعد لغت از قبيل نحو، معاني، بيان و بديع ضبط شود و بدين وسيله خواستند در روشن شدن آيات تعمق بيشتري به عمل آيد. بيشتر اينها فقط جنبه وسيله دارد و معاني قرآن هرگز از دايره فهم بشر بيرون نيست و هيچ كس ادعا نكرده كه قرآن، به خصوص آيات محكم آن، در عصري از عصرها فهميده نشده است؛ و اساسا چگونه مي‏توان گفت كه آيات محكم قرآن قابل فهم نيست؟ در حالي كه همه دين از عقايد گرفته تا عبادات و معاملات، بر پايه آيات قرآن استوار گشته است.
بنا براين گروهي كه براي ترجمه قرآن تعيين مي‏شود، در مفاهيمي كه پيشوايان تفسير مقرر كرده‏اند، نظر خواهند كرد، و اگر در بعضي از آنها ميانشان اختلافي بود، آنچه را كه اكثريت قبول دارد انتخاب خواهند نمود و در حاشيه به بقيّه احتمالات هم اشاره خواهند كرد، و به اين صورت ترجمه تمام آراء را در بر خواهد گرفت.
چنين است در مورد آيات مربوط به اعتقادات و عبادات و معاملات. امّا آيات مربوط به خلقت و تاريخ و نيز آيات متشابه را آن گروه بدان گونه كه در زبان عربي احتمال داده مي‏شود ترجمه خواهد كرد و به شرح آن خواهد پرداخت. در آياتي مانند: واللّه‏ الذي ارسل الرياح فتثير سحابا... گروه تفسيري آن را بررسي مي‏كند و معناي درست آن را در اختيار گروه ترجمه قرار مي‏دهد تا آن را ترجمه كند بدون اين كه به معاني علمي آن اشاره نمايد، ولي در ترجمه «تثير» سعي مي‏كند واژه‏اي را انتخاب كند كه تمام خصوصيات لغوي اين كلمه را داشته باشد10 و معاني علمي آن را به انديشه‏هاي خوانندگان واگذار مي‏كند تا از وقوع در مثل اين خطاي بزرگ كه استاد شاطر دچار آن شده است11 در امان باشد، و قرآن را از احتمالاتي كه ممكن است دانش كنوني از آن رجوع كند، حفظ نمايد، چون طبع علم چنين است كه همواره در حال تغيير است.
سپس فريد وجدي مي‏گويد: در اين جا مي‏توانيم بگوييم: اگر روش استاد شاطر را در تفسير و ترجمه آيات قرآني بپذيريم، سپس علم از رأي خود برگردد، آيا بايد ترجمه قرآن را اعاده كنيم و يا آن را با همان خطايي كه دارد رها سازيم؟ ولي در ترجمه با روشي كه ما گفتيم جاي اين گونه كارها نيست، چون كلمه به مرادف خود ترجمه شده بدون آن كه شرح و بيان داشته باشد. در حقيقت بيان آن به فهم خوانندگان واگذار شده است، همان گونه كه واژه در خود قرآن نيز از چنين حالتي برخوردار است...12
من فكر مي‏كنم استاد شاطر در استشهاد به آياتي كه از آنها سخن رفت، اشتباه كرده است؛ گذشته از اين كه خطر اختلاف در ترجمه، از خطر اختلاف در تفسير بيشتر نيست، و اصولاً گريزي از اين اختلاف وجود ندارد.
استاد وجدي آيات را به روشي كه مخالف رأي استاد شاطر است بيان كرده و ما آنها را به ترتيب ذكر مي‏كنيم:
اما آيه نخست كه درباره آن گفته است: علم جديد براي ما كشف كرده كه هر ميوه‏اي نر و ماده دارد، اين خطاست؛ زيرا ميوه‏ها نر و ماده ندارند، بلكه نر و مادگي در اندام‏هاي گل‏هاست نه ميوه‏ها. گاهي در يك گل، اندام نر و ماده هر دو وجود دارد، و گاهي اين اندام‏ها در دو گل از يك درخت و يا در دو درخت مستقل است و اين تلقيح نباتي از قديم معروف بوده، حتي عرب جاهلي آن را مي‏دانسته است، و آنها نخل‏ها را تلقيح مي‏كردند، و اين معني بر مفسران قديم پنهان نبوده است و به همين سبب آيه را بر حسب ظاهر لغوي آن تفسير كرده‏اند، و صحيح هم همين است؛ به خصوص پس از ملاحظه آيه ديگري كه در آن، توصيف دو باغي كه خدا به پرهيزگاران وعده كرده، آمده است: فيهما من كلّ فاكهة زوجان(رحمن / 55 / 52). اين آيه را به هيچ وجه نمي‏توان به معنايي كه استاد گفته است حمل كرد.
آيه دوم كه در آن واژه «تثير» را به معناي عمل تبخير به وسيله حرارت و باد، دانسته، در علم طبيعت معروف است كه عمل تبخير در آب‏ها و رطوبت‏ها بر اثر حرارت مركزي زمين و حرارت آفتاب انجام مي‏گيرد و بادها نقشي در آن ندارند، و كسي از دانشمندان اين را نگفته است. دانشمندان از پانصد سال پيش از ميلاد مسيح، پيدايش بخارهاي زميني را كه تشكيل دهنده ابرهاست مي‏شناختند. اين كتاب‏هاي طبيعي قديم است كه شاهد بر مطلب است و علم جديد آن را كشف نكرده است.
در آيه سوم نيز كه پنداشته منظور از «اوتاد» اهرام است، نمي‏توان با او هم عقيده شد؛ زيرا علت اين كه به كوه «وتد» يا ميخ گفته مي‏شود، اين است كه در حفظ زمين از لرزش و تلاشي تأثير دارد، و آن به ضخامت و صلابت كوه برمي‏گردد؛ و مي‏دانيم كه ميان كوه‏ها و بزرگ‏ترين هرم از اهرام مصر تناسبي وجود ندارد، چون ارتفاع آن به صدوپنجاه متر و طول قاعده آن به سيصد و سي و سه متر مي‏رسد؛ و اين كجا و كوه «هيماليا» كجا، كه ارتفاع آن به هشت هزار و هشتصد متر مي‏رسد و قسمت شمال هند را فرا گرفته است؟! يا كوه‏هاي «آند» در آمريكاي جنوبي كه طول قاعده آنها به هفت هزار كيلومتر بالغ مي‏شود و ارتفاع آنها چندين هزار متر است. خلاصه اين كه بلندترين هرم با كوچك‏ترين قله از قله كوه‏هاي زمين مساوي نيست؛ بنا بر اين، اطلاق «وتد» بر آن صحيح نيست، چون مناسبتي ميان آنها وجود ندارد. از اين گذشته اهرام مصر، قبور فراعنه مصر است كه حدود سه هزار سال از فرعونِ زمان موسي جلوتر بودند. پس چگونه اينها را به فرعون زمان موسي نسبت مي‏دهد؟!
در آيه چهارم و پنجم، آنچه ذكر كرده، يك احتمال است و شايد آيه بر آن دلالت كند، ولي يك مطلب حتمي نيست؛ آن هم احتمالي است مانند ساير احتمالات كه در آيه داده مي‏شود، همان گونه كه حضرت علي(ع) فرمود: «القرآن حمّال ذو وجوه»، ولي اين مطلب ربطي به موضوع و مسأله امكان ترجمه به شكلي كه احتمالات لفظ مانند متن اصلي باقي بماند، ندارد.
به هر حال، ترجمه به خودي خود با احتمالاتي كه در واژه‏هاي قرآني داده مي‏شود منافات ندارد، مشروط بر اين كه بر اساس درست صورت بگيرد، همان گونه كه استاد وجدي گفت و ديديم.13

پی نوشت ها:

* اصل مقاله به زبان عربي نگارش يافته است، اما به علت اهميت موضوع و مفيد بودن مباحث مطرح شده و تناسب آن با مخاطبين مجله، به وسيله همكاران گروه ترجمه فارسي، ترجمه و ويرايش و پس از بازبيني مؤلف محترم به درج آن اقدام گرديد.
1. الكشكول، چاپ سنگي، ص 208 و چاپ مصر، 1370ق، ج 1، ص 388.
2. بقره / 2 / 143.
3. ابراهيم / 14 / 4.
4. دكتر علي شواخ اسحاق: معجم مصنفات القرآن الكريم، ج 2، ص 13.
5. محمد مصطفي شاطر: القول السديد في حكم ترجمة القرآن المجيد، ص 15ـ16.
6. القول السّديد، ص 17ـ18.
7. «تكوير» را به «پوشاندن» تفسير كرده‏اند.
8. مسلم: صحيح، ج 8 ، ص 57. رجوع شود به: القول السديد، ص 21ـ26.
9. واژه «تثير» در ترجمه‏هاي فارسي به معناي «برمي‏انگيزد» آمده است كه دقيقا با معناي كلمه در زبان عربي مطابق است.
10. به زودي موارد اشتباه او را بيان خواهيم كرد.
11. نك: استاد محمد فريد وجدي، الادلة العلمية علي جواز ترجمة معاني القرآن، ص 28ـ30 (ضميمه شماره 2، مجلة الازهر، ربيع الاول 1355).
12. نك: الادلة العلمية، ص 31ـ35.

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ارزیابی ترجمه‏ های اروپایی از قرآن مجید

سید عبدالمجید طباطبایی

شاید بتوان ترجمه قرآن مجید را در همان سال‏های صدر اسلام، ردیابی نمود; یعنی آن هنگامی که حضرت پیامبر (ص)، پس از فتح مکه در صدر گسترش اسلام و ابلاغ پیام وحی به سرزمین‏های همسایه برآمد و پیک‏هایی را با پیام قرآن به سوی آنها ارسال داشت .
اما ترجمه قرآن مجید به زبان‏های اروپایی موضوعی است که در وهله نخست توسط غیر مسلمانان و با انگیزه خصومت‏با اسلام صورت گرفت و تنها در سده اخیر است که مسلمین خود اهمیت موضوع را دریافته و در این میدان قدم گذاشته‏اند . بنابراین در بررسی ترجمه قرآن توسط غیر مسلمانان به تحریف‏ها، سوء برداشت‏ها و سو ترجمه‏های فراوانی بر می‏خوریم که ناگزیر به ذکر برخی از آنان خواهیم بود .
در این نوشته تمرکز اصلی بر ترجمه‏های قرآن به زبان انگلیسی می‏باشد . در ابتدا تاریخچه‏ای مختصر در ارتباط با اولین ترجمه‏های قرآن به زبان‏های اروپایی ارائه خواهد شد و سپس برخی از ترجمه‏های انگلیسی به ترتیب زمانی ذکر شده و از لحاظ هدف و سبک ترجمه مورد بررسی کوتاهی قرار خواهند گرفت .
ترجمه کامل قرآن مجید به زبان‏های اروپایی به قرن یازدهم میلادی باز می‏گردد . این ترجمه به زبان لاتین و با هدف اسلام‏ستیزی و به سرمایه‏گذاری مسیحیت صورت گرفته است . این ترجمه نخستین، توسط محققی به نام رابرت کتن (Robert of ketton) در سال 1143 میلادی، در پی فرمان و با هزینه یک کشیش عالی رتبه فرانسوی، معروف به پیر از کلیسای کلونی در شرق فرانسه (prience of the couny monastery) تحقق یافت . این اولین گام، منجر به سوء برداشت و به خصوص تشدید خصومت علیه اسلام شد که متاسفانه آثار آن تا امروز در میان مسیحیان همچنان باقی است .
رابرت کتن، مصمم به استفاده از زبان سخیف و تند در ترجمه‏اش بود; به طور نمونه می‏توان به گفته‏های خود او استناد نمود که نوشته است: «پدر پیر شایسته تکریم است; زیرا پس از آنکه رهبران کلیسا به دین کفرآمیز اسلام اجازه رشد و تقویت و گسترش طی 537 سال را دادند، پدر پیر در صدد افشای پایه و اساس اسلام بر آمد . من در ترجمه‏ام نشان داده‏ام که مسلمین از چه جریان پالاینده‏ای آب خورده‏اند . وظیفه من تنها شروع کار و فراهم آوردن تمهیدات بوده و ادامه آن با دیگران است . من دود حاصل از این آتش را پراکندم، باشد که پدر پیر آن را به کلی خاموش نماید .»
نسخه اصلی آنچه گذشت‏به خط خود مترجم در کتابخانه آرموری پاریس (Paris Armorylibrary) موجود است . (1) همان‏گونه که رابرت پیش‏بینی کرده بود، متاسفانه ترجمه ناقص و سخیف او پایه و اساسی شد برای ترجمه‏های بعدی قرآن به زبان‏های دیگر . به‏طور مثال اولین ترجمه ایتالیایی قرآن از روی ترجمه رابرت صورت گرفت که توسط آندره آریو بینی ( منتشر شد . این ترجمه ایتالیایی مبنای اولین ترجمه به زبان آلمانی توسط سالمن شویگر (solmonschweigger) که مبلغی در نورنبورگ بود، قرار گرفت . ترجمه آلمانی سپس مبنای اولین ترجمه هلندی در سال 1681 شد; بدون اینکه ذکری از نام مترجم به میان آید .
بنابراین مشاهده می‏شود که یک ترجمه متعصبانه، که در پی اغراض پدران کلیسا در ستیز با اسلام صورت پذیرفته بود، مبنای سه ترجمه دیگر قرار گرفت . مسیحیت‏برای مدت پنج قرن به‏طور مستقیم یا غیر مستقیم، در منازعات سرسختانه‏اش علیه اسلام، از ترجمه رابرت سود می‏جست .
این وضعیت ترجمه‏های اروپایی قرآن از قرن یازده تا هجده بود . در سال 721، ترجمه ثانی قرآن به زبان لاتین توسط لودیکو ماراچی (Ludovice Marrachi) صورت پذیرفت که این نیز با هدف ابطال و رد اسلام انجام گرفت . این ترجمه از ترجمه پیشین بسیار خصمانه‏تر و موضع‏گیری‏های آن نسبت‏به اسلام، بسیار نفرت‏انگیزتر بود .
در قرن نوزدهم اساسا شرق‏شناسان و دیگرانی که با زبان عربی آشنایی پیدا کرده بودند، وارد عرصه ترجمه شدند . البته ترجمه آنان نیز عاری از نقص و سوء برداشت نیست .
در قرن بیستم، خود مسلمانان وظیفه ترجمه قرآن را به دوش گرفتند . این جریان روز بروز قوت بیشتری یافته است ولی هنوز در ابتدای مسیر قرار دارد .
در مورد نقش کشور ایران، باید ذکر شود که خوشبختانه مرکز ترجمه قرآن مجید در شهر قم تاسیس شده و به فعالیت مشغول است و در این راستا مجله‏ای را نیز تحت عنوان «ترجمان وحی‏» هر شش ماه یکبار منتشر می‏سازد که شامل مقالات و اخبار مربوط به ترجمه‏های قرآن است .
بنابر آنچه گفته شد، تاریخچه ترجمه قرآن مجید به زبان‏های اروپایی را می‏توان به سه دوره کلی تقسیم نمود: 1 . قرون وسطی تا دوره رنسانس; عمدتا با نیت‏های خصمانه، توسط متولیان کلیسا . 2 . اوائل قرن نوزدهم; در پی شکل‏گیری و قوت یافتن علوم اجتماعی و مطالعات شرق‏شناسی; توسط شرق شناسان غیر مسلمان . 3 . عصر حاضر; در پی آگاهی مسلمین و نیز برخورداری از امکانات اطلاع رسانی پیشرفته; توسط خود مسلمانان .
در ادامه بحث ابتدا به معرفی و توضیح در مورد مطرح‏ترین مترجمان غیرمسلمان و سپس مترجمان مسلمان خواهیم پرداخت .
یکی از مطرح‏ترین مترجمان غیر مسلمان قرآن الکساندر راس (Ross Alexander) می‏باشد . عنوان ترجمه او که اولین بار در سال 1649 به چاپ رسید، عبارت است از «قرآن محمد ترجمه شده از عربی به فرانسه‏» . این ترجمه به تازگی به انگلیسی برگردانده شده است . این ترجمه فرانسوی حداقل هشت نوبت‏به چاپ رسیده که تازه‏ترین آنها در سال 1856 بوده است . این اثر نمونه‏ای است از یک ترجمه ناقص که حاصل کار یک مبلغ شرق‏شناس به حساب می‏آید . در مقدمه اثر، راس مقصود خود را از ترجمه برای خوانندگان، چنین توصیف می‏نماید: «به نظرم مناسب آمد که با شناخت‏بهتر دشمنان ناچیز، بهتر می‏توان به جنگ آنها رفت ... پس قرآن او را ترجمه نمودم .» (2) و در ضمیمه همین اثر متعصبانه به عنوان ذیل، بر می‏خوریم: «هشدار لازم برای کسانی که می‏خواهند بدانند چه سودی و یا چه خطری در خواندن قرآن وجود دارد .»
اما در مورد کیفیت‏خود ترجمه، به همین توضیح زومر ( (Zwemer بسنده می‏کنیم که گفته است: «راس با عربی بسیار ناآشنا و یک محقق غیر آگاه فرانسوی بود . بنابراین ترجمه‏اش آکنده از خطاست .» (3)
در رابطه با خصمانه بودن این ترجمه شاید بارزترین اشکال همان عنوان اثر باشد; یعنی «قرآن محمد» . بدین ترتیب مترجم خواسته است الهی بودن قرآن را منتفی کند و آن‏را به مثابه یک اثر شخصی و انسانی و به عبارتی غیر الهی جلوه دهد .
یکی دیگر از ترجمه‏های قرآن که در غرب رواج بسیار یافته است، ترجمه‏ای است‏به زبان انگلیسی توسط جورج سیل ( (George Sale با عنوان «قرآن ترجمه شده به زبان انگلیسی مستقیما از زبان عربی‏» . البته قابل ذکر است که این ترجمه نیز با نام «قرآن محمد» شهرت یافته و در سال 1734 در لندن به چاپ رسیده است . آخرین چاپ این ترجمه در سال 1975 بود . جورج سیل برای ترجمه‏اش مقدمه مفصلی - بالغ بر دویست صفحه - نوشته و در آن به بررسی نکات متعددی از قبیل جغرافیای جزیره‏العرب، عربستان قبل از اسلام، ادیان و باورهای مردم در دوران پیش از ظهور اسلام، شخصیت پیامبر، و ... پرداخته است . البته منابع مورد استفاده وی، منابع موثقی نیست . وی بدون هیچ پروایی به اظهار نظرهای شخصی در مورد مسائل قرآن و شان نزول سوره‏ها و آیات پرداخته است . در قسمت‏های متعددی از مقدمه خود تلویحا بیان می‏نماید که قرآن تقلیدی است از کتاب مقدس پیشین . سبک ترجمه سیل نسبتا ادبی است; ولی در ترجمه‏اش نقایص، سوءبرداشت‏ها و تحریف‏های عامدانه بارزی به چشم می‏خورد . برای نمونه در ترجمه «بسم الله الرحمن الرحیم‏» ، وی از ترجمه رحیم سرباز زده و در هر جایی که کلماتی از یک ریشه مثل «رحمن‏» و «رحیم‏» از پی هم آمده‏اند، اظهار نظر می‏نماید که این تکراری است‏بیهوده و بی‏معنا و در صورت ترجمه موجب نقصان و نابهنجاری ترجمه خواهد شد .
دیگر از مواردی که می‏توان به آن اشاره نمود، شیوه ترجمه حروف مقطعه توسط سیل است; مثلا «الف لام میم‏» را به A.L.M ] » ترجمه نموده است . به عبارت دیگر می‏توان گفت که در ترجمه این حروف، معادل الفبایی انگلیسی را به کار گرفته است; در حالی‏که برخی دیگر از مترجمان سعی در حرف‏نگاری در این موارد داشته‏اند; یعنی مثلا همان الف لام میم را به Alif, Lam, Mim ] » ترجمه کرده‏اند . بنابراین جانب احتیاط را بیشتر رعایت نموده‏اند و حرفی را که نتوانسته‏اند درک کنند، به همان گونه اصلی، فقط حرف‏نگاری کرده‏اند .
دیگر از کاستی‏های این ترجمه، حذف بخشی از آیات است; به طور نمونه مشاهده می‏شود که آیه 98 از سوره آل‏عمران ناقص ترجمه شده و از ترجمه بخشی از آن به‏طور کلی صرف‏نظر شده است .
همچنین مشاهده می‏گردد که در ترجمه برخی از آیات، تفسیر به رای صورت گرفته و مثلا «یا ایها الناس ...» در برخی آیات به «ای مردم مکه ...» ترجمه شده است .
دیگر از مترجمان غیر مسلمان قرآن، رادول Radwell, J.M) » است . ترجمه وی تحت عنوان «القرآن‏» در لندن به سال 1861 به چاپ رسیده است . این مترجم، اصالت ترتیب سوره‏ها را زیر سؤال برده و ترتیب جدیدی برای ارائه سور اتخاذ نموده است . رادول نیز عقیده داشت که قرآن تقلیدی است از کتب مقدس مسیحیان و یهودیان .
وی همچنین سخنان سخیف و ناروایی را به پیامبر اسلام نسبت می‏دهد . ترجمه رادول نیز دارای خطاها، سوءترجمه‏ها و سوءبرداشت می‏باشد; به‏طور نمونه آیه دوم از سوره کوثر را بدین نحو ترجمه می‏نماید: «پس برای پروردگار نماز بگذار و قربانیان را هلاک ساز .» (4) یا در مورد کلمه عبد در آیه دهم سوره علق توضیح می‏دهد که «چون بردگان به دین اسلام در می‏آمدند، قرآن این کلمه را به کار برده است‏» .
از جمله ترجمه‏های دیگر انگلیسی قرآن توسط غیرمسلمانان، بدین قرار است: ترجمه پالمر (Palmear, E . H) چاپ لندن به سال 1880; ترجمه ریچارد بل (Bell, Richard) چاپ لندن به سال 1937; ترجمه آربری (Arberry, A . j) چاپ لندن به سال 1955; ترجمه داود (Dawood, N . j) چاپ لندن به سال 1965 .
البته هر یک از ترجمه‏های مذکور، نقایص خاص خود را دارند و در این مقاله، مجال بررسی آنها نیست و البته همان‏گونه که ذکر شد، علاقه‏مندان می‏توانند برای مطالعه بیشتر در این زمینه به مجله «ترجمان وحی‏» ، منتشره از سوی مرکز ترجمه قرآن مجید، که هر شش ماه یک بار به چاپ می‏رسد، مراجعه نمایند .
همان‏گونه که ذکر شد در سده اخیر خود مسلمانان تصمیم به ترجمه قرآن مجید گرفته‏اند . در این میان، زبان‏مادری برخی انگلیسی بوده و برخی دیگر عرب‏زبان یا غیر آن بودند . در این بخش به بررسی برخی از ترجمه‏های انگلیسی قرآن توسط مسلمانان خواهیم پرداخت . از میان مترجمان مسلمان به سه مترجم اشاره خواهد شد . یکی از اروپا، دیگری از آسیا و سومی از امریکا، محمد مارمادوک ویلیام پیکتال (Pickthal, Mohammed Marmoduke) مترجم بریتانیایی مسلمان قرآن است . ترجمه او تحت عنوان «مفهوم قرآن کریم‏» به سال 1930 در لندن به چاپ رسید و نیز بارها توسط ناشران مسلمان و غیرمسلمان تجدید چاپ شد . البته قابل ذکر است که برخی از چاپ‏های این ترجمه دارای اشکالاتی چند می‏باشد . از نقطه نظر سبک، ترجمه پیکتال، ادبی، وزین، روان، مختصر و تا حد زیادی دقیق است . وی رمان‏نویس و اهل قلم بوده و از طرف دیگر در برخی از کشورهای مسلمان به مسافرت پرداخته و زبان عربی را نیز فراگرفته و با فرهنگ و ادیان آن دیار آشنا بوده است . پیکتال برای ترجمه خود مقدمه‏ای فراهم آورده و در آن علاوه بر توضیح درباره حضرت پیامبر اکرم (ص)، دوران پیامبری وی و حوادث مهم آن دوران، اندکی نیز به ویژگی‏ها و دشواری‏های ترجمه قرآن اشاره نموده است . وی همچنین در مقدمه‏ای بر هر سوره، توضیح مختصری در مورد تعداد آیات آن، احیانا شان نزول، محل نزول و دلیل نام‏گذاری آن باز می‏گوید .
مترجم دیگر مسلمان قرآن مجید که ترجمه انگلیسی وی یکی از رایج‏ترین ترجمه‏های دردسترس در کشورها می‏باشد، شاکر .( (Shakir M . M است . این ترجمه تحت عنوان قرآن مقدس در سال 1982 در نیویورک به چاپ رسیده است . ترجمه مذکور عاری از هرگونه پاورقی یا توضیحی است . تا حدی به نظر می‏رسد که مترجم بیشتر از اینکه ترجمه‏ای از خود ارائه داده باشد، به اقتباس و تقلید از مترجمین دیگر پرداخته است . دلیل این مدعا آن است که با مقایسه بخش‏های مختلف این ترجمه، در می‏یابیم که سبک ثابتی در آن وجود ندارد و هر بخش از آن به نظر، شبیه یکی از ترجمه‏های دیگر می‏باشد .
مترجم سوم که در این مقاله از او یاد خواهد شد، تامس بالنتین ایرونیگ (Irving, T . B) معروف به حاج تعلیم علی است . وی اولین مترجم امریکایی قرآن به حساب می‏آید و ترجمه‏اش در سال 1985 در ورمونت‏به چاپ رسید . سبک ترجمه مذکور غیرادبی یا به عبارتی عامیانه است . البته خود مترجم این امر را یک امتیاز می‏داند; از آن جهت که به نظر وی، ترجمه‏هایی که زبان آنها ادبی و ثقیل است، برای نسل حاضر به آسانی قابل درک نمی‏باشد .
ولی به نظر می‏آید که ایروینگ ثبات سبک ندارد و گاهی از کلمات و عبارات کهن سودجسته و سعی کرده آهنگی خاص به لحن ترجمه‏اش بدهد . در رابطه با مفهوم نیز گاه مترجم نتوانسته به خوبی مفهوم را انتقال دهد و بیشتر به اطاله کلام پرداخته است .
ایروینگ مقدمه مفصلی برای ترجمه خود نوشته و در آن مطالب متعددی را ذکر کرده است . از قبیل اصطلاح‏شناسی، نظم تلفظ و آوانویسی، سبک ترجمه، و ... از نکات جالبی که در این مقدمه به آن برمی‏خوریم آن است که وی می‏گوید «در این ترجمه کوشیده است که بخشی از قصور غرب را درباره اسلام جبران کند .» (5)
در پایان شایان ذکر است که در ایران نیز تلاش‏های متعددی برای ترجمه قرآن به زبان انگلیسی به عمل آمده است و در این میان می‏توان به ترجمه خانم دکتر طاهره صفارزاده، و ترجمه منظوم آقای دکتر فضل‏الله نیک‏آیین چاپ امریکا اشاره نمود; ولی تازه‏ترین تلاش در این زمینه، ترجمه‏ای است که توسط «مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان‏های خارجی‏» در معرض چاپ قرار دارد . (6)
پی‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود است .

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ویژگی‌های ترجمه قرآن

سيد محمدرضا طباطبائي

عامل اساسی تمایز متن قرآن از متون عادی، علاوه بر جنبه‎های بلاغی و ادبی و.. همان جنبه غیبی داشتن آن است. قداست قرآن بر هر كسی با هر شرایطی اجازه نمی‌دهد كه آن را در قالب دلخواه خود درآورد به ویژه كه قسمت عمده‌ای از اعجاز آن در ویژگی‌های صوری و نوشتاری تمثل یافته است. همان طور كه می‌دانیم و چنانكه در خود این كتاب مقدس نیز به آن اشاره شده است،[1] اطلاق عنوان قرآن هم لفظ را در برمی‌گیرد و هم معنی را. اجماع فقهای شیعه بر آن است كه، ترجمه قرآن را نمی‌توان قرآن دانست، زیرا در این صورت سبب نابودی و تحریف آن خواهد شد، چنانكه علت اصلی از بین رفتن انجیل نیز، ترجمه آن از اصل عربی به یونانی بوده است.[2]
مسأله جواز ترجمه قرآن به طور گسترده از عصر ابوحنیفه به بعد مطرح گردید از آن هنگام تا كنون ترجمه قرآن فراز و نشیب بسیاری را گذرانده است. در سده‌های نخستین نزول قرآن، قدسیت آنچنان با افراط اذهان آمیخت كه حتی ترجمه آن نوعی خروج از دین به حساب می‌آمده. می‌پنداشتند هر كس ترجمه قرآن را جایز بداند، آن را قرآن به حساب آورده، و در پاسخ به تحدی این كتاب عزیز، موضعی انفعالی اتخاذ كرده است. گذشت زمان بسیاری از این مسائل را حل كرد، اما امروزه نیز رشته مسائل ترجمه‌های قرآنی به همین قداست به جا، گره می‌خورد مسائلی همچون: انتخاب نوع واحد ترجمه؛ میزان آمیزه‌های تفسیری؛ میزان آزادی در تغییرات واژگانی و ساختاری؛ دایره حذف و اضافات؛ و... بنابراین می‌بینیم كه مهمترین عامل تمایز ترجمه متون قرآن از سایر متون در قداست آن است.
اكنون پاره‌ای از مسائلی كه قداست قرآن سبب شده تا آنها را به نحوی خاص در ترجمه‌های قرآن نسبت به سایر ترجمه‌ها، لحاظ كنیم، را بر می‌رسیم:
الف. شأنیت عبارات: قدسی و الهی بودن متون مقدس، و جایگاه والای پدید آورندگان آن، ایجاب می‌كند كه در ترجمه احترامی شایسته را در قبال آنان اتخاذ كنیم و كلام آنها را با همان ادبی كه بر ما نازل شده است، باز گردانده و بیان داریم به طور كلی شأنیت عبارات مقدس و احترامی كه بایسته آن است، چهار مقوله را پدید آورده كه به اختصار آن را بیان می‌كنیم:
1. تعبیرهای شبهه‌ساز: برخی از تعابیر در ترجمه‌های قرآن اگرچه ظاهری آراسته دارند، اما وجود آنها باعث می‎شود تا شبهاتی، خواسته یا ناخواسته، بر دل متن بنشیند، چون غالب این تعبیرها موجب نقص در فهم عبارات می‌شود، باید از آنها احتراز جست برای نمونه به ترجمه فراز «لیعلم الله»[3] بنگرید كه در برخی ترجمه‌ها به «تا خدا بداند»[4] ترجمه شده، حال آن كه این معنی با علم ازلی خداوند منافات دارد. ترجمه بهتر این عبارت چنین است: «تا خدا معلوم بدارد.»[5]
2. تعبیرهای كفرآمیز: در ترجمه متون قرآنی باید ادب شرعی را پاس داشت و از تعابیری كه رایحه كفر از آن برمی‌خیزد، به طور جدی پرهیز كرد. برای مثال به این ترجمه نادرست دقت كنید: او همان خدایی است كه نعمت‌های زمین را برای مهمانی شما مردم آفرید، سپس به سوی آسمان پركشید و گازهای آسمانی را در قاب هفت پیكر آسمانی پیراست.»[6] از آیه «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ»[7]
3. تعبیرهای ناهمگون با شأن فاعل یا مفعول: مثلاً ترجمه «و خداوند با آدم آشتی كرد، خدا اهل آشتی و مهربانی است»[8] از كریمه «فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[9] سوای نادرست بودن، شأن حضرت حق اجل. را با تعبیر «آشتی»، در حد شأن آفریده‌هایش پایین می‌آورد. این گونه تعابیر بیشتر از گویش‌های عامیانه اخذ می‌شوند.
4. تعبیرهای سست و عامیانه: بیان عبارات قرآنی با تعابیر كوچه‎بازاری و نحیف، جفا در حق این متون است. برای مثال به این ترجمه‌های آیات بنگرید: «آنان با نافرمانی خود ما را سیاه نكردند بلكه خود را سیاه كردند»[10]، «نه شما بدهكارانتان را سیاه كنید و نه آنان شما را سیاه نمایند.»[11] «... گفتند: خدا محتاج است و گدا...»[12]، «خرد و خاكشی شده است...»[13] «... یك تن از شما مؤمنان از گودال مستراح بیاید..»[14] و...
ب. ترجمه به مصداق: تعیین مصداق در ترجمه متون قرآنی، در بسیاری از موارد، نوعی تحمیل معنا به حساب می‌آید؛ حتی در مواردی هم كه برای عبارت مربوط جز همان مصداق مذكور را ـ ولو عقلاً ـ نمی‌توان یافت، بازهم باید از تبدیل معنی به مصداق پرهیز كرد. مصداق سازی در ترجمه‌ها، توابع نامطلوب و گاه غیرقابل جبرانی را از پی دارد. متأسفانه ترجمه‌های بسیاری خود را به این عیب آلوده‌اند. برای نمونه در ترجمه این آیه تأمل كنید: «اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ»[15]: «شما هم با معذوران (كور عاجز) در خانه خود بنشینید.[16] «معذورات» را نمی‌توان با «قاعدین» برابر دانست. «قاعدین» در عرف قرآنی و فقهی، علاوه بر «معذورات» كه به ناتوانان (كورعاجز) معنی شده است، «زنان و كودكان» را نیز در بر می‌گیرد، حال آن كه ممكن است در مواردی توانایی اینان از مردان قوی هم بیشتر باشد.[17]

پاورقیها

[1] . یوسف/2؛ فصلت/2؛ قیامت/16ـ19.
[2] . معجزه بزرگ (پژوهشی در علوم قرآنی)، محمد ابوزهره، ترجمه محمود ذبیحی، ص689.
[3] . سوره حدید، آیه 25.
[4] . مكارم شیرازی، ص541؛ آیتی، ص542؛ جلال‌الدین فارسی، ص1083؛ بهبودی، ص548؛ و نیز نك به ترجمه‌های: شعرانی، اشرفی، یاسری، معزی، مصباح‌زاده، مجتبوی و دهلوی.
[5] . فولادوند، ص541؛ خرمشاهی، ص541؛ خواجوی، ص214؛ پورجوادی، ص540 و نیز نك: الهی قمشه‌ای، فیض الاسلام، سیدرضا سراج «بداند جدا سازد» و ر.ك: المیزان، ج19، ص196 و ترجمه المیزان، ج19، ص301.
[6] . معانی القرآن، ترجمه قرآن از محمد باقر بهبودی، ص4.
[7] . سوره بقره، آیه 29.
[8] . بهبودی، معانی القرآن، ص4.
[9] . سوره بقره، آیه 37.
[10] . معانی القرآن، ص8؛ سوره بقره، آیه 57.
[11] . معانی القرآن، ص46؛ سوره بقره، آیه 279.
[12] . معانی القرآن، ص 72؛ سوره آل‌عمران، 180و181.
[13] . معانی القرآن، ص 555؛ سوره حشر، آیه 21.
[14] . معانی القرآن، ص107؛ سوره مائده، آیه 6.
[15] . سوره توبه، آیه 46.
[16] . الهی قمشه‌ای، ص194.
[17] . ر.ك: به ترجمه صحیح: «با ماندگان بمانید» فولادوند، ص194؛ مكارم شیرازی، ص194 و كاویان‌پور.
جمعه 24 شهریور 1391  2:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مبانی و مبادی ترجمه و تفسیر قرآن از دیدگاه ابوالکلام احمد آزاد

شیخ محمد حسنین
چکیده:

ابوالکلام از اندیشمندانی است که در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی و سیاسی شهرت جهانی دارد. در بعد علمی، برخی از دیدگاههای وی از سوی دانشمندان اسلامی پذیرفته شده است. از آثار وی، تفسیر ترجمان القرآن است که دیدگاههای وی در آن مطرح شده است. ابوالکلام بر این باور است که برای آشنایی با حقیقت قرآن، باید موانع موجود بر سر راه رسیدن به آن را برداشت؛ از این رو، برای تفسیر و ترجمة قرآن کریم، به اصولی قائل است که آنها را در تفسیرش ذکر کرده است.
در این نوشتار، افزون بر استخراج و بیان اصول مورد نظر ابوالکلام در فهم قرآن از تفسیر ترجمان القرآن، برخی از دیدگاههای او را با عنوان «مبادی استدلالهای قرآن» از قبیل دعوت به تعقل و تفکّر، هدف‌مندی آفرینش و... بیان می‌کنیم.

کلید واژگان:

ابوالکلام، ترجمه، تفسیر، فهم قرآن، ترجمان القرآن.

مقدمه

ابوالکلام احمد آزاد از رهبرانی است که در عرصه‌های علمی، فرهنگی و سیاسی شهرت جهانی دارد، ولی احوال، آثار و آراء وی هنوز ناشناخته است.
در این نوشتار، افزون بر معرّفی اجمالی ابوالکلام آزاد و آثار او، اجمالاً برخی از دیدگاههای علمی وی بیان می‌شود. ابوالکلام، در بعد سیاسی، نقش عمده‌اش استعمارستیزی است و در بعد علمی، در زمرة یک ادیب، مفسّر و متکلّم قرار دارد.
ابوالکلام، گرچه با منطق، فلسفه و حکمت آشنایی کامل دارد، بر این باور است که در تبیین استدلالهای قرآنی و تفسیر آیات، نباید شیوه‌های رایج فلسفی و کلامی را به کار برد و استدلالهای قرآنی را صرفاً باید با همان شیوة فطری و سادة آن (شیوه‌ای که با وجدان بشری ارتباط تنگاتنگ دارد) تبیین کرد، نه با عقل و منطق ارسطویی. ابوالکلام با مکاتب عرفانی نیز به خوبی آشنا بود، ولی معتقد بود عقاید دینی را به هیچ وجه نباید بر اساس این گونه از تجربیات شخصی بنا نهاد.
نتیجة بعد علمی ابوالکلام، به جای گذاشتن آثاری است که آنها را در قالب کتاب و رساله‌هایی تدوین کرده است. برخی از رساله‌های او، ناپدید شده و برخی دیگر در کتابهایی همچون تذکره و مجله‌های الهلال و البلاغ به چاپ رسیده است. فهرست رساله‌های وی، از این قرار است: البصائر، تحصیل السعادتین، مراتب هدایت و شقاوت امم و ملل از نظر قرآن، تفسیر سورة واقعه، خصائص المسلم، امثال القرآن، اتحاف الخلف بطریقی السلف، الکلم الطیب، القول الثابت، قانون نشو و ارتقا، البرهان، الدین الخالص، حقیقت ایمان و کفر و نفاق، سیری النبویی مأخوذی من القرآن و تفسیر سورة تین.
از ابوالکلام کتابهای مستقلی نیز به جای مانده است؛ از جمله: تذکره، هند آزادی گرفت، غبار خاطر، تفسیر ترجمان القرآن، ....

معرفی تفسیر ترجمان القرآن

این کتاب که ترجمه و تفسیر قرآن کریم است، در واقع، به دو قسمت عمده تقسیم می‌شود: «امّ القرآن» و «ترجمان القرآن».
قسمت نخست (امّ القرآن)، در حقیقت تفسیر سورة مبارکة حمد است که حدود 200 صفحه از جلد اوّل را بخود اختصاص داده است. قسمت دوم (ترجمان القرآن)، ترجمة قرآن کریم با حواشی آن است که حدود 225 صفحه از جلد نخست و دو جلد دیگر را دربردارد. این کتاب در سال 1982 م. از سوی آکادمی اسلامی لاهور به چاپ رسیده است.
ابوالکلام احمد آزاد، فعالیتهای قرآنی خویش را در سه محور انجام داد. او بر اساس نیاز جامعه، ترجمة قرآن کریم را به زبان اردو در اولویت گذاشت و چاپ آن را بر چاپ تفسیر و مقدمة تفسیر مقدّم داشت؛ چراکه معتقد بود ترجمه، از نظر هدف، لزوم و اهمیت بیشتری دارد و تفسیر و مقدمة تفسیر نیز مبتنی بر آن است.
سپس وی به ترجمه، حواشی را نیز افزود و تفسیر را هم شروع کرد و آن را تا سورة آل عمران کامل کرد.
آنچه در این مقاله عرضه می‌شود، مبانی و مبادی ترجمه و تفسیر قرآن کریم از دیدگاه ابوالکلام احمد آزاد بر اساس تفسیر ترجمان القرآن است.

اصول ترجمه و تفسیر از دیدگاه ابوالکلام آزاد

ابوالکلام آزاد بر این باور است که برای آشنایی با حقیقت قرآن، باید موانع رسیدن به این حقیقت را از میان برداشت و این امر، تنها در صورتی امکان‌پذیر است که در ترجمه و تفسیر قرآن کریم، اصول زیر را رعایت کرد:

1. تمسّک به فطرت و پرهیز از افتادن در چنگ وضع و صناعت

نخستین اصل لازم برای رسیدن به حقیقت قرآن، از دیدگاه ابوالکلام، تمسّک به فطرت بی‌آلایش انسانی و پرهیز از افتادن در چنگ وضع و صناعت است. وی در این باره می‌نویسد:
قرآن کریم نه در وضع و سبک، نه در نحوة بیان و روش خطاب و نه در شیوة استدلال و اقامة برهان، در هیچ جنبه‌ای، به اصول وضعی و صناعی ما پایبند نیست و نباید چنین باشد. قرآن در هر جنبه‌ای، سبکی فطری و ساده دارد و همین امر، امتیاز شیوة هدایت پیامبران? از شیوة وضعی علم و حکمت است.[1]
ابوالکلام بر آن است که چون مخاطبان عصر نزول، هنوز لباس وضع و صناعت را بر تن افکار خویش نیاراسته بودند، با نزول قرآن کریم، اعماق وجود و افکارشان تحت تأثیر قرار گرفت؛ از این رو، در فهم حقیقت قرآنی هیچ مشکلی نداشتند، اما وقتی افکار مسلمانان و مخاطبان بعد از عصر نزول قرآن، با فرهنگ روم و ایران و ترجمة علوم و فنون یونانی آشنا شد، تلاش برای ریختن حقیقت قرآنی در قالب اصول وضعی و صناعی آغاز گردید و این، آغاز مشکل فهم قرآن بود؛ از این رو، در دورة نخستِ تفسیر قرآن به دلیل نبودِ این مشکل، اسلاف به سادگی به حقیقت قرآن می‌رسیدند.
ولی در دورة دوم تفسیر قرآن که همزمان با مرحلة تدوین و کتابت علوم اسلامی است، می‌یابیم که کم‌کم شروع کردند این جامه را برای قرآن ببافند و در نهایت، این حرفه با اشاعة فلسفه و علوم، به اوج خود رسید. فخرالدین رازی، در تفسیر کبیر، به طور جدّی تلاش کرد تا بتواند قرآن را با این لباس تصنّعی بیاراید. ولی باید به یاد داشته باشیم که هر اندازه بتوانیم این پرده‌های تصنّعی را کنار بزنیم، بیشتر می‌توانیم با حقیقت قرآن آشنا شویم.
از دیدگاه ابوالکلام مشکل اساسی این است که می‌خواهیم قرآن کریم را به سبک تألیفات بشری ترتیب دهیم؛ بنابراین، اگر نسبت به زبان قرآن این همه بر حجم مباحث افزوده‌ایم، بدین سبب است که استعداد فهم فطریات را از دست داده‌ایم.
مسئلة بلاغت قرآن هم که مسئله‌ای بسیار آسان برای وجدان ماست، بدین دلیل پیچیده شده است که می‌خواهیم بلاغت قرآن را با ترازوی افکار خویش بسنجیم. دلایل و براهین قرآنی که قرآن آنها را حجّت بالغه می‌نامد، بدین سبب پوشیده است که استغراق در وضعیت، منطقی را به دست داده است که این براهین نمی‌تواند در دایرة اصول و مبادی این منطق بگنجد.[2]
بنابراین، از اصول عمدة رسیدن به حقیقت قرآن، تمسّک به فطرت و پرهیز از افتادن در چنگ وضع و صناعت است.

2. ترجیح فهم سلف بر فهم خلف

ابوالکلام آزاد بر این باور است که در فهم قرآن، بیشتر باید به فهم اسلاف تکیه کرد؛ زیرا کسانی که قرآن در عهد آنان نازل شد، آیات آن را شب و روز تلاوت می‌کردند و اگر در فهم آن، دچار مشکلی می‌شدند، از شخص پیامبر اکرم? جواب را می‌گرفتند. بنابراین، طبیعتاً باید فهم آنان تکیه‌گاه متأخران باشد. ولی برعکس کسانی مدعی شدند که: «اسلاف در ایمان قوی هستند، ولی در علم، راه و روش خلف قوی است». لازمة این سخن، پوشیده ماندن حقیقت قرآن است. برخی با دستاویز قرار دادن این ادّعا، پیوسته شروح، حواشی، تنبیهات و تعلیقات خویش را بر متن قرآن افزودند و کار به جایی رسید که حقیقت قرآن زیر پرده‌های تأویل پنهان گشت و این پرده‌ها مصداق ?ظلمات بعضها فوق بعض? قرار گرفت.[1]

3. پیراستن قصص قرآنی از اسرائیلیات

ابوالکلام آزاد مدّعی است که با وجود تحقیق دربارة اسرائیلیات و تفکیک خرافات از حقیقت، هنوز هم پیکرة تفسیر از آفات این خرافات آسوده نیست؛ از این رو، باید تفسیر را از این اساطیر پاک کرد.[2]

4. تحقیق دربارة روایات تفسیری

از دیدگاه ابوالکلام آزاد، از موانع رسیدن به حقیقت قرآنی، روایاتی است که دربارة آن بررسی کامل صورت نگرفته و برخی مفسّران، این قبیل روایات را به نحوی به یکی از تابعان نسبت داده و بر اساس آن، قرآن را تفسیر کرده‌اند. ولی این کار، کار درستی نیست و بنابراین لازم است که روایاتی مورد استناد قرار بگیرد که بررسی لازم بر آنها صورت گرفته باشد.[3]

5. پرهیز از منطق ارسطویی

اصل دیگری که به گونه‌ای با اصل نخست ارتباط دارد، پرهیز از اقامة استدلال بر اساس اصول و مبانی منطق ارسطویی است. ابوالکلام اقامة استدلال بر اساس قواعد این منطق را از مشکلات بسیار عمدة فهم قرآن تلقّی کرده، ادّعا می‌کند اگر از این کار نپرهیزیم، همة استدلالها و براهین قرآنی را از دست می‌دهیم.
به گفتة ابوالکلام، راه و روش استدلال پیامبران، هیچ‌گاه منطقی نبوده، بلکه آنان از راه فطریِ تلقین و اذعان استفاده کرده‌اند. برای مفسّران، بزرگ‌ترین فضیلت پیامبران در آن است که آنان را منطقی جلوه دهند و بزرگ‌ترین عظمت قرآن را در آن دیده‌اند که هر سخن آن، در قالب منطق ارسطویی بگنجد که چنین نیست.[1]
خلاصه آنکه از دیدگاه ابوالکلام، دلایل و براهین قرآنی را نباید در قالب منطق ارسطویی گنجاند.

6. دقّت در به‌کارگیری اصطلاحات قرآنی

از دیدگاه ابوالکلام، به کار نگرفتن اصطلاحات قرآنی در معانی مستحدثه از اصول عمده و مورد توجّه در ترجمه و تفسیر قرآن کریم است و باید این اصطلاحات را در همان معانی که هنگام نزول قرآن مراد بوده است، به کار برد؛ بنابراین اصطلاحاتی مانند خلود و حجّت، برهان، تأویل، احدیّت، مثلیّت و... را نباید به معنایی که در علم کلام و فلسفه مراد است، به کار برد؛ زیرا معانی فنّی این اصطلاحات، به هیچ وجه، به اذهان مسلمانان صدر اسلام خطور نکرده بود.[2]

7. وابسته نبودن به تحقیقات علمی

از دیگر اصول عمدة تفسیر قرآن کریم از نظر ابوالکلام، عدم وابستگی تفسیر قرآن به تحقیقات علمی است؛ بنابراین، تلاش برای همگام کردن قرآن با تحقیقات علمی روز درست نیست تا آنجا که برخی کوشیده‌اند، هیأت بطلمیوسی را بر قرآن کریم تحمیل کنند. ابوالکلام در این باره می‌گوید: «روش دانش‌فروشان امروز در تفسیر، این است که مسائل موجود علم هیأت را آویزة قرآن قرار دهند».[1]

8. بازگرداندن فروع بر اصول (بازگرداندن متشابه به محکم)

از دیدگاه ابوالکلام در تفسیر قرآن کریم باید آیات محکم که حکم اصول دارد، در تفسیر آیات متشابه که حکم فرع دارد، محور و مبنا قرار گیرد. وی معتقد است مطالب سستی که برخی در تفسیر آیاتی از قبیل ?ید الله مغلولة?[2] و یا ?و ما کان لنبیّ أن یغلّ?[3] آورده‌اند، منشأ اعراض از اصل مذکور است.[4]

9. آشنایی دقیق با لغت و ادب عربی

از اصول عمدة ترجمه و تفسیر، آشنایی دقیق با لغت و ادب زبان عربی است که به عقیدة ابوالکلام، در دورة اخیر به دلایلی کمرنگ شده است.[5]

10. پرهیز از تقلید

اصل عمدة دیگر در تفسیر قرآن کریم، دوری و پرهیز از تقلید کورکورانه از متقدّمان است. ابوالکلام مدّعی است که از سدة چهارم هجری به بعد، عصر اجتهاد رخت بربسته است و اغلب مفسّران راه تقلید در پیش گرفته‌اند که اگر راه تحقیق را در پیش می‌گرفتند، مرتکب اشتباهات مفسّران متقدّم نمی‌شدند. او تفسیر جلالین و بیضاوی را نشانة کم‌حوصلگی مؤلفان این دو اثر می‌داند.[6]

11. دقّت در انتخاب متون

اگرچه اصل بودن این امر در تفسیر قرآن تا اندازه‌ای مبهم است، ابوالکلام بر این باور است در انتخاب متون تفسیری برای تدریس، باید دقّت کافی به خرج داد. او مدّعی است که از سوء انتخاب، تفاسیری برای درس و بحث متداول است که از محاسن قدما عاری است. در همین باره گفته است:
از مدرسه‌ای که سکّاکی را بر جرجانی و تفتازانی را بر سکّاکی ترجیح دهند، مسلّماً کسانی امثال بیضاوی و جلالین ترجیح می‌یابند.[1]

12. پرهیز از تفسیر به رأی

یکی از اصول عمدة تفسیر قرآن، پرهیز از تفسیر به رأی است. ابوالکلام می‌گوید:
مقصود از ممانعت از تفسیر به رأی این نیست که در فهم مطالب قرآنی، از عقل و بصیرت کمک نگیریم، در غیر این صورت، درس و مطالعة قرآن هیچ سودی نخواهد داشت، در حالی که خود قرآن از اول تا آخر، سراپا دعوت به تعقّل و تفکّر است.... در واقع، «رأی» در این اصطلاح به معنای لغوی آن به کار نرفته است، بلکه مصطلح شارع است و مقصود از آن، تفسیری است که نه بر اساس سخن خود قرآن، بلکه بر اساس پیش‌فرض خاصّی از قرآن به عمل آید و تلاش شود تا قرآن با آن پیش‌فرض به گونه‌ای هماهنگ شود.[2]

13. توجّه به مقتضیات زمان

ابوالکلام معتقد است دانشمندان مسلمان و مفسّران قرآن، باید پاسخگوی مقتضیات زمان و پیشرفتهای علمی و فنّی زمان باشند؛ زیرا نمی‌توان افکار مردم را از تأثیر پیشرفتهای علمی و فنّی مصون داشت؛ بنابراین، باید با این پیشرفتها با زیرکی و دقّت برخورد کرد.[3] وی بعد از نقل این اصول و ذکر موانع بر سر راه تفسیر درست قرآن کریم می‌نویسد:
تا جایی که من توان داشتم، کوشیده‌ام تا از عهدة این مراحل برآیم، اما اینکه تا چه اندازه در این تلاش موفّق بوده‌ام، نمی‌توانم خودم قضاوت کنم. آری، به جرئت می‌توانم بگویم که راه جدیدی برای تدبّر در مطالعة قرآن باز شده است و اهل نظر، این راه را راهی کاملاً متفاوت با مسیری که تا به حال در آن حرکت کرده‌اند، خواهند یافت.[4]

مبادی استدلالهای قرآن

به عقیدة ابوالکلام احمد آزاد، قرآن در اقامة براهین، شیوة خاصّی دارد و می‌گوید:
به دلایلی که نمی‌توان در اینجا شرح داد، این گونه از مطالب قرآنی (چیستی مبادی براهین قرآنی) بیشتر مهجور مانده است و لازم است، این حقیقت گم‌گشته را از نو دریابیم.[1]
مبادی استدلالهای قرآنی از نظر ابوالکلام به قرار ذیل است:

1. دعوت به تعقّل و تفکّر

نخستین و مهم‌ترین مبدأ در استدلالها و براهین قرآنی، دعوت به تعقّل و تفکّر است. ابوالکلام در این باره می‌گوید:
قرآن بر این امر تأکید دارد که اگر انسان می‌خواهد حقیقت را دریابد، باید از عقل و بصیرتی که خداوند به وی موهبت کرده است، بهره گیرد و پیرامون آنچه در درون و بیرون خویش می‌یابد، به تأمّل و تدبّر بپردازد: ?و فی الأرض آیات للموقنین٭ و فی أنفسکم أفلا تبصرون?.[2] قرآن می‌گوید چون انسان از موهبت عقل و بصیرت برخوردار است، اگر از آن استفاده نکند، مسئول است: ?إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤولاً?.[3]
قرآن مدّعی است که در هر چه که در زمین و آسمان است و در هر تغییری که در زندگی رخ می‌دهد، نشانه‌هایی برای شناخت حقیقت وجود دارد، مشروط به اینکه انسان از این نشانه‌ها روی برنگرداند و غفلت نکند: ?و کأیّن من آیة فی السماوات و الأرض یمرّون علیها و هم عنها معرضون?[4].[5]
وقتی قرآن نازل شد، تصوّراتی که در باب تدیّن و خداپرستی وجود داشت، نه تنها از آمیزش عقل تهی بود، بلکه بر عقاید صرفاً غیر عقلی نیز مبتنی بود؛ در حالی که قرآن برای خداپرستی، تصوّری عقلی و بنیانی فکری ارائه کرد؛ چراکه بنیان دعوت قرآن، تنها بر تعقّل و تفکّر استوار است.[1]

2. هدف‌مندی آفرینش[2]

با وجود اینکه قرآن، بنیان دعوت را بر تعقّل استوار می‌داند، موضوع تعقّل و تفکّر را نیز به طور خاصّی مطرح کرده و انسانها را به مطالعة خلقت کائنات فراخوانده است. ابوالکلام در این باره می‌گوید:
نخستین حقیقتی که بر انسان تجلّی می‌کند، اصل اساسی و جهانی «هدف‌مندی آفرینش» است؛ یعنی انسان می‌بیند که عالم هستی و تک‌تک اجزای آن، به گونه‌ای آفریده شده که هر موجودی با نظم و ترتیب خاصّی در نظم و قانون خاصّی درآمده است و هیچ موجودی در عالم آفرینش از حکمت و مصلحت خالی نیست. امکان ندارد عالَمی با این همه عظمت، بی‌هدف خلق شده باشد.... زبان حال دانشمندانی که در خلقت آسمانها و زمین به تفکّر می‌پردازند، در سورة مبارکة آل عمران چنین است: ?ربّنا ما خلقت هذا باطلاً?[3].[4]
بنابراین، از دیدگاه ابوالکلام، هدف‌مندی آفرینش، از مبادی مهم براهین قرآنی است؛ به گونه‌ای که قرآن کریم، نخست، گوشزد می‌کند که هیچ موجودی از موجودات عالم بی‌تأثیر و تأثّر نیست و دارای برکاتی است: ?هو الذی جعل الشمس ضیاءاً و القمر نوراً و قدّره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک إلا بالحقّ یفصّل الآیات لقوم یعلمون?.[5]
به نظر ابوالکلام، قرآن، این امر را از مبادی برهان برای قانون مجازات (معاد) معرفی می‌کند و می‌نویسد:
قرآن، برای قانون مجازات (معاد) نیز به اصل «هدف‌مندی آفرینش» استناد می‌کند. می‌بینید هیچ موجودی از موجودات هستی، بی‌خاصیّت و بی‌نتیجه نیست و همة این خواص و نتایج، قطعی است. حال، چگونه ممکن است اعمال انسانی دارای نتایج قطعی، حتمی و خوب نباشد؟ این اصل فطری (اصل هدف‌مندی آفرینش) که در همة موجودات هستی امتیاز خوب و بد قائل است، آیا ممکن است برای اعمال انسانی، چنین امتیازی قائل نباشد؟ ?أم حسب الذین اجترحوا السیّئات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواءاً محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون٭ و خلق الله السماوات و الأرض بالحقّ و لتجزی کلّ نفس بما کسبت و هم لایُظلمون?[1].[2]
ابوالکلام احمد آزاد، بعد از ذکر این دو مبدأ مهم برای براهین قرآنی، به تبیین دو برهان مهم قرآنی بر توحید، رسالت و معاد می‌پردازد. این دو برهان عبارت است از: 1. «برهان ربوبیّت»؛ 2. «برهان فضل و رحمت».

ربوبیّت در قرآن

قرآن کریم در موارد بسیاری، برهان ربوبیّت را به کار برده است و ادّعا می‌کند که در تمامی پدیده‌های هستی، یک نظام ربوبی حکم‌فرماست. هر حرکتی که در جهان هستی دیده می‌شود، به نوبة خود، هستی‌بخش است. اگر انسان در نظام این عالم تأمّل کند، نتیجه می‌گیرد که در این جهان، نه‌تنها وجود یک پروردگار لازم است، بلکه این پروردگار به صفاتی متّصف است که بدون آنها جهان هستی دوام نمی‌یابد؛ همان‌طور که نمی‌شود مخلوق باشد و خالق نباشد، نظم باشد و ناظم نباشد، نمی‌شود پروراندن و ربوبیّت باشد، ولی پروردگار و «ربّ» نباشد. این چیزی است که فطرت بشری و روح قرآن بر آن صحّه می‌گذارد. ابوالکلام در این باره می‌گوید:
شیوة قرآن این نیست که از مقدّمات نظری و مسلّمات ذهنی، شکلهای قیاسی بسازد و سپس مخاطب خویش را به ردّ یا تسلیم آنها وادارد. مخاطب قرآن، صرفاً وجدان فطری بشر است. قرآن مدّعی است که حسّ خداپرستی، خمیرمایة فطرت انسان است.[1]
حال، اگر کسی منکر خدا باشد، در واقع، در خواب غفلت است؛ از این رو، باید وجدان فطری وی را بیدار کرد که در این صورت، اثبات مدعّا به استدلال نیازی ندارد؛ چراکه وجدان انسان، وی را به مدّعای قرآن می‌رساند:
?بل الإنسان علی نفسه بصیرة٭ و لو ألقی معاذیره?.[2] قرآن کریم وجدان بشری را بسیار مورد خطاب قرار داده، می‌پرسد: «کیست که از (سفرة گستردة) آسمان و از (نعمتهای) زمین (که به دست می‌آید) به شما روزی می‌بخشد؟ کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان شماست؟ کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می‌سازد؟ این کارگاه آفرینش با این همه نظم و نظامی که دارد، با تدبیر چه کسی در گردش است؟ (ای پیامبر!) البته خواهند گفت: «الله». پس بگو: حالا که این حقیقت را قبول دارید، چرا غفلت و عصیان می‌ورزید؟ این است خدایی که پروردگار حقیقی شماست و بعد از آشکار شدن حقیقت، انکار آن جز گمراهی نیست»[3].[4]
قرآن کریم برای اثبات وجود باری تعالی بر نظام ربوبی تکیه می‌کند و می‌فرماید: ?فلینظر الإنسان إلی طعامه٭ أنّا صببنا الماء صبّاً٭ ثمّ شققنا الأرض شقّاً٭ فأنبتنا فیها حبّاً٭ و عنباً و قضباً٭ و زیتوناً و نخلاً٭ و حدائق غلباً٭ و فاکهة و أبّاً٭ متاعاً لکم و لأنعامکم?.[5]
ابوالکلام آزاد بعد از ذکر این آیة مبارکه می‌نویسد:
به تأکیدی که در عبارت ?فلینظر الإنسان? وجود دارد، خوب دقّت کنید. انسان هر اندازه در خواب غفلت باشد و اعراض کند، نشانه‌های حقیقت به اندازه‌ای گسترده و وسیع است که باز هم بر او آشکار می‌شود. انسان می‌تواند از هر چیزی صرف نظر کند، اما نمی‌تواند از غذایی که شبانه‌روز مصرف می‌کند، چشم بپوشد. به غذایی که پیش رو دارید، توجّه کنید که حقیقتش چیست؟ آیا چیزی غیر از دانة گندم است؟ کافی است تنها یک دانة گندم را بر کف دست بگیرید و تمامی اوضاع آن را از هنگام روییدن تا به ثمر رسیدن بررسی کنید. اگر تمامی دستگاه آفرینش با نظم و ترتیب خاصّی برای تکوین این دانة گندم فعالیّت نمی‌کرد، آیا به وجود می‌آمد؟ اگر در عالم هستی برای به ثمر رساندن دانة گندم، این نظام ربوبی وجود دارد، آیا آمکان دارد موجودی که «ربّ» است، وجود نداشته باشد؟[1]
ابوالکلام آزاد معتقد است با برهان ربوبیّت، نه‌تنها وجود باری تعالی، بلکه صفات باری نیز اثبات می‌شود. وی با اشاره به آیة شریفة ?و أوحی ربّک إلی النحل...?[2] می‌نویسد:
در اینجا باید به این اصل توجّه شود که همان‌گونه که هر موجودی به اختلاف دیدگاهها، جنبه‌های مختلفی دارد، استشهاد قرآن نیز می‌تواند در آنِ واحد به جنبه‌های مختلفی ناظر باشد.[3]
ابوالکلام می‌خواهد بگوید که تولید عسل، نمونه‌ای از ربوبیّت و نظام ربوبی حاکم بر هستی است، اما اینکه حشره‌ای این کار مهم را با نهایت هوشمندی و دقّت انجام می‌دهد، خود نشانة حکمت و قدرت پروردگار است و اینکه این نظام ربوبی با حکمت و قدرت همراه است؛ بنابراین، اگر «پروردگاری» هست، لزوماً حکیم و قادر است. وی در این باره می‌نویسد:
ربوبیّت و پرورشی که در این جهان وجود دارد، کامل و بی‌نقص است؛ پس «ربّ» نیز باید کامل و بی‌نقص باشد؛ به عبارت روشن‌تر، می‌توان گفت، همة اشیای این جهان به پرورش و تربیت نیاز دارد، ولی مسلّماً پرورش بی‌پروردگار ناممکن است؛ پس باید پرورش‌دهنده نیز وجود داشته باشد. حال این پروردگار کیست؟ البته نمی‌تواند کسی باشد که خودش پرورش‌یافته و نیازمند به پرورش باشد.[1]

استدلال بر توحید

ابوالکلام آزاد دربارة توحید می‌نویسد:
قرآن از راه نظام ربوبی بر توحید نیز استدلال می‌کند؛ بدین‌گونه که پروردگاری که تمام هستی، آفریدة اوست و همه به ربوبیّتش اعتراف دارند، آیا کسی جز او شایستگی بندگی را دارد؟ قرآن، مردم را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید: ?یا أیّها الناس اعبدوا ربّکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلّکم تتّقون٭ الذی جعل لکم الأرض فراشاً و السماء بناءاً و أنزل من السماء ماءاً فأخرج به من الثمرات رزقاً لکم فلاتجعلوا لله أنداداً و أنتم تعلمون?.[2] [3]

استدلال بر لزوم وحی و رسالت

از نظر ابوالکلام آزاد، قرآن کریم از راه نظام ربوبیّت بر لزوم وحی و رسالت نیز استدلال کرده، می‌نویسد:
همان‌طوری که خداوند برای رفع نیازهای مادّی بشر، نظام ربوبی را به وجود آورده، برای رشد و تکامل روح نیز هرچه لازم است، در اختیارش گذاشته است. اگر زمین شادابی را از دست داده، به کام مرگ برود، سنّت ربوبی پروردگار آن است که باران رحمت خویش را فروفرستد و ذرّه ذرّة زمین را زندگی بخشد. حال آیا سزاوار است که وقتی عالم بشریّت از سرچشمة هدایت و سعادت محروم باشد، باران هدایتش نبارد و ارواح مرده را با پیام زندگی آشنا نسازد؟! آری، این باران، چیزی جز «وحی الهی» نیست؛ بنابراین، نباید از نزول باران وحی الهی تعجّب کرد: ?و ما قدروا الله حقّ قدره٭ إذ قالوا ما أنزل الله علی بشر من شیء?[1].[2]

استدلال بر معاد

ابوالکلام دربارة استدلال بر معاد از راه نظام ربوبیّت می‌نویسد:
قرآن از راه مظاهر ربوبیّت در جهان هستی بر معاد و آخرت نیز استدلال می‌کند. اگر در ساختار چیزی اهتمام و مراقبت بیشتری به عمل آید، می‌توان کاربرد بیشتر آن را کشف کرد. صنعتگر خوب کسی است که صنعتش پرکاربردتر باشد. حال، انسان که اشرف مخلوقات و عصارة زنجیرة خلقت و آفرینش است و خالق هستی برای رشد و کمال مادّی و معنوی وی اهتمام ورزیده است، آیا ممکن است، صرفاً برای زندگی چندروزة دنیا خلق شده و هدف بهتری نداشته باشد؟ بعلاوه، اگر خالق هستی، پروردگار است و ربوبیّتش هیچ نقص و عیبی ندارد، آیا ممکن است یکی از بهترین پرورده‌های هستی (انسان) را بیهوده و بدون هیچ غرض خاصّی آفریده باشد؟ از این رو، قرآن می‌فرماید: ?أفحسبتم أنّما خلقناکم عبثاً و أنّکم إلینا لاترجعون٭ فتعالی الله الملک الحقّ لا إله إلا هو ربّ العرش الکریم?[3].[4]
ابوالکلام آزاد بر این باور است که در واقع، انسان آخرین و برترین زنجیرة آفرینش است. فطرت، میلیونها سال فعالیّت و تلاش کرده تا موجودی به نام «انسان»، تکوّن یافته است؛ از جدا شدن کرة خاکی از التهاب آفتاب تا سرد شدن آن، از سرد شدن آن تا به وجود آمدن نخستین نشانة زندگی (پروتوپلاسم)[5] و از آغاز دورة حیات تا نخستین حلقة زندگی حیوانی و از شروع آن تا به وجود آمدن وجودِ انسانی و از ظهور جسمانی انسان تا دورة ارتقای ذهنی و اجتماعی او. حال، سؤال آن است که آیا این همه اهتمام صرفاً برای آن بوده است تا انسان، چند روز زندگی کند و سپس بمیرد و نابود شود؟
بعلاوه، طرح این پرسش نیز طبیعی است که اگر وجودی در گذشته و حال، همواره دستخوش تغییر و تحوّل و همواره رو به تکامل بوده است، چرا در آینده از این سیر تکاملی باز ایستد؟ ?أیحسب الإنسان أن یترک سدی٭ ألم یک نطفة من منیّ یمنی٭ ثمّ کان علقة فخلق فسوّی?.[1]
قرآن، خود، در پاسخ می‌فرماید:
?فو ربّ السماء و الأرض إنّه لحقّ مثل ما أنّکم تنطقون?؛[2] سوگند به پروردگار آسمان و زمین که بی‌تردید، این امر (یعنی جزا و سزا) حق است؛ همان‌گونه که سخن گفتن شما حق است (و در آن تردیدی روا نمی‌دارید).
ابوالکلام ذیل آیة مذکور می‌نویسد:
خداوند در این آیه، برای اثبات جزا، به وجود مقدّس خویش قسم یاد کرده است و از آن با لفظ «ربّ» تعبیر کرده است. در زبان عربی، «قسم» به معنای «شاهد قرار دادن چیزی به چیزی» است. پس معنای آیه این می‌شود که ربوبیّت پروردگار، بر درست بودن این مطلب شاهد است و این شهادت، همان شهادت ربوبیّت اوست. اگر در دنیا پرورش‌یافته‌ای هست که مستلزم وجود پروردگار است؛ پس امکان ندارد مسئلة «جزا» در بین نباشد و انسان بی‌هدف رها شود.... قرآن هنگامی که از «وجود» باری تعالی سخن می‌گوید، تعبیر «ربّ» را به کار می‌برد. این واژه، همان‌گونه که بیانگر یکی از صفات باری است، بیانگر دلیل وجود او نیز هست. او «ربّ» است و ربوبیّتش شما را از هر سو احاطه کرده است. پس چگونه به خود جرئت می‌دهید که هستی او را انکار کنید؟ او «ربّ» است و جز «ربّ»، چه کسی می‌تواند استحقاق و شایستگی عبادت را داشته باشد؟[3]
ابوالکلام در ادامه می‌آورد:
در مواردی که قرآن کریم با عباراتی نظیر ?یا أیّها الناس اعبدوا ربّکم?،[4] ?اعبدوا الله ربّی و ربّکم?،[1] ?إنّ الله ربّی و ربّکم فاعبدوه?،[2] ?ذلکم الله ربّکم فاعبدوه?،[3] ?إنّ هذه أمّتکم أمّة واحدة و أنا ربّکم فاعبدون?،[4] ?قل أتحاجّوننا فی الله و هو ربّنا و ربّکم?،[5] مردم را خطاب قرار می‌دهد، نباید این عبارات را صِرف امر و خطاب تلقّی کرد، بلکه این خطابها، با دلیل نیز همراه است؛ چون لفظ «ربّ»، به «برهان ربوبیّت» اشاره دارد.[6]

فضل و رحمت در قرآن

دومین برهان که ابوالکلام آزاد معتقد است قرآن کریم آن را در موارد بسیاری به کار می‌برد، «برهان فضل و رحمت» است. به نظر ابوالکلام، اگر در پدیده‌های هستی دقّت کنیم، با حقیقتی فراتر از ربوبیّت نیز روبه‌رو می‌شویم و آن، همان حقیقت تزیین، آرایش و سودمندیِ مظاهر هستی است.
ابوالکلام می‌گوید:
حقیقتی که در آرایش و فیضان، از ربوبیّت نیز عام‌تر و گسترده‌تر است، قرآن آن را «رحمت» می‌نامد.[7]
مسلّماً راز بقای جهان هستی، ساختار آن است. به عقیدة ابوالکلام، راز
این ساختار پیچیده نیز در «رحمت الهی» نهفته است؛ زیرا ساختار جهان، نتیجة ترکیب عناصر اوّلیه است و این ترکیب، هنگامی تحقّق می‌یابد که در ترکیب اجزای آن، اعتدال باشد، اما سؤال این است که چرا اعتدال به موادّ عالم اختصاص یافته است؟
ابوالکلام در پاسخ این پرسش می‌نویسد:
در برابر این پرسش، دانش بشر راه به جایی نبرده است، ولی قرآن می‌گوید: سرّ این همه اعتدال در آن است که خالق جهان «رحیم» است و رحمتش فیضان دارد و هر رحیمی که رحمتش پیوسته ظهور داشته باشد، چیزی جز خوبی، کمال، حسن و جمال از او صادر نمی‌شود و هر آنچه صادر می‌شود، اعتدال و تناسب دارد و غیر از این، امکان ندارد.[1]
به عقیدة ابوالکلام، ضرورت اعتدال، در واقع، ضرورت فضل و رحمت الهی است. مقتضای رحمت الهی لزوم خوب بودن و نافع بودن هر چیزی است که تحقّق می‌یابد: ?قل لمن ما فی السماوات و الأرض قل لله کتب علی نفسه الرحمة?.[2] آیة دیگر نیز به این مهم اشاره می‌کند: ?و رحمتی وسعت کلّ شیء?.[3]

استدلال بر وجود خدا

به عقیدة ابوالکلام، قرآن کریم از راه رحمت الهی، بر وجود خداوند نیز استدلال کرده است؛ چراکه بنا به گفتة قرآن، هر نشانه‌ای در جهان، مصداقی از مصادیق رحمت است و اگر سراسر هستی را «رحمت» فراگرفته است[4] امکان ندارد، کسی که این رحمت تجلّی ارادة اوست، وجود نداشته باشد؛ از این رو، قرآن می‌فرماید: ?و إلهکم إله واحد لا إله إلا هو الرحمن الرحیم...?[5] و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ?ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور٭ ثمّ ارجع البصر کرّتین ینقلب إلیک البصر خاسئاً و هو حسیر?.[6]

استدلال بر لزوم تنزیل

ابوالکلام بر این باور است که قرآن کریم از راه رحمت الهی، بر لزوم تنزیل نیز استدلال کرده است. با وجود رحمت فراگیر الهی، امکان ندارد خدای رحیم برای هدایت معنوی بشر وحی نفرستد و پیامبران را برای هدایت انسانها مبعوث نگرداند؛ از این رو، قرآن کریم، وحی و ارسال پیامبران را «رحمت» معرفی می‌کند: ?تنزیل العزیز الرحیم٭ لتنذر قوماً ما أنذر آباؤهم فهم غافلون?؛[1] ?و من قبله کتاب موسی إماماً و رحمةً?؛[2] ?هذا بصائر للناس و هدی و رحمة لقوم یوقنون?؛[3] ?و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین?.[4]

استدلال بر لزوم معاد

قرآن کریم از راه رحمت الهی بر ضرورت معاد نیز استدلال می‌کند. مقتضای رحمت آن است که زندگی انسان در همین دنیا تمام نشود، بلکه باید به صورتی دیگر ادامه یابد: ?أولم یروا أنّ الله الذی خلق السماوات و الأرض قادر علی أن یخلق مثلهم و جعل لهم أجلاً لا ریب فیه فأبی الظالمون إلا کفوراً٭ قل لو أنتم تملکون خزائن رحمة ربّی إذاً لأمسکتم خشیة الإنفاق?.[5]

مسئلة شرور

اگر رحمت الهی، سراسر گیتی را فراگرفته و فضل او ضروری است؛ پس چرا این همه شر و فساد در جهان وجود دارد؟ ابوالکلام در این باره نیز نسبتاً بحث مفصّلی دارد. وی در بخشی از این بحث می‌نویسد:
نباید فراموش کرد که این جهان، جهان کون و فساد است.... وقتی یک ساختمان می‌سازید، این «ساختن» به چه معناست؟ آیا جز این است که بسیاری از ساخته‌ها «ویران» شده است؟ اگر صخره‌ها را نمی‌شکستند، آجر را نمی‌پختند، درختان را اره نمی‌کردند، این ساختمان به وجود می‌آمد؟ آیا می‌دانید، روند راحتی و رفاهی که با ساختن یک ساختمان برای انسان فراهم می‌شود، چیست؟ در پاسخ باید گفت، این روند، روند تخریب است که تا مدّتی در قالب تلاش و کوشش برای تهیة مصالح ساختمانی ادامه داشته است. اگر این شرّ (تخریب) نبود، آن راحتی و رفاه منازل مسکونی هم نبود. فعالیّت ساخت و ساز فطرت نیز همین گونه است...؛ اگرچه این ساخت و ساز، گاهی به صورت تخریب و شرّ جلوه می‌کند، در حقیقت، هیچ‌گاه تخریبی وجود نداشته است و هرچه هست، ساختن است. طوفان دریاها، طغیان رودخانه‌ها، فوران آتش‌فشانها، یخ‌بندان زمستان، باد سموم تابستان و وزش بادها و بارانهای سیل‌آسا از پدیده‌هایی است که شر به نظر می‌رسد. هر حادثه‌ای از این حادثه‌ها، به همان اندازه برای ساخت و ساز عالم هستی ضروری است که به نظر می‌رسد یکی از مفیدترین اشیای ضروری است.[1]

روح حاکم بر قوانین فطرت و اجل در قرآن

ابوالکلام احمد آزاد بعد از بیان خیر بودن هر شرّی و منافات نداشتن با رحمت واسعة الهی، به بیان حقیقت قوانین فطرت و روح حاکم بر آن می‌پردازد. وی ادّعا می‌کند که اگرچه در برخی از قوانین فطرت، نوعی بی‌رحمی احساس می‌کنیم، این روح حاکم، چیزی جز رحمت نیست و در این باره می‌نویسد:
هر قانونی از قوانین فطرت به گونه‌ای است که اگر بخواهید ماهیّت آن را بیان کنید، جز «فضل و رحمت فطرت» تعبیری برای آن ندارید. هیچ قانونی از قوانین فطرت، ناگهانی عمل نمی‌کند. فطرت هرچه انجام دهد، در آن تدریج و امهال هست؛ به گونه‌ای که جهان هستی از آن سود می‌برد. هر قانونی از قوانین فطرت، مهلتی بر مهلت می‌افزاید و هر حادثه‌ای از حوادث آن تا آخرین لحظه درِ عفو و گذشت را باز می‌گذارد؛ با این حال، قوانین آن در زمان اجرا قطعی است و هیچ تغییری در آن راه ندارد: ?ما یبدّل القول لدیّ?.[2] شما در قاطعیّت اجرای این قوانین بی‌رحمی می‌بینید، ولی آیا دقّت کرده‌اید که قوانینی که در اجرای آنها، این درجه از قاطعیت وجود دارد، روح‌اش از عفو، گذشت، مهلت و اصلاح سرشار است؟ بدین سبب است که در ادامة همین آیه می‌فرماید: ?و ما أنا بظلام للعبید?[1].[2]
ابوالکلام در ادامه می‌افزاید:
... اگر دربارة قوانین زندگی و مرگ خوب دقّت کنید، می‌بینید که زندگی به تدریج در حال نشو و نماست. باید توجّه داشت که مرگ یک روند فرسودگی و فساد است که از نقطه‌ای آغاز می‌شود و به نقطه‌ای پایان می‌پذیرد.... حکم سایر تغیّرات و انفعالات هستی نیز چنین است.... این تغییرات و انفعالات، چه کون باشد و چه فساد، امکان ندارد بدون گذشت زمانی خاص و ناگهانی پدید آید. «اجل» یعنی مدّتی که برای ظهور یک پدیده مقرّر گردیده است و این مدّت به اختلاف اوضاع متفاوت است.[3]

تکویر در قرآن

ابوالکلام دربارة روند تدریجی که در جهان وجود دارد، با توجّه به آیاتی از قرآن می‌نویسد:
... قرآن روند تدریجی فطرت را «تکویر» می‌نامد و این تکویر به معنای «پیچیدن» است. فطرت هستی به جای ظهور ناگهانی نور آفتاب و فرارسیدن ناگهانی تاریکی شب، مراحل تدریجی آن را وضع کرده است؛ به گونه‌ای که می‌توان حس کرد که شب را آرام آرام روی روز می‌پیچند و روز را بر شب: ?خلق السماوات و الأرض بالحقّ یکوّر اللیل علی النهار و یکوّر النهار علی اللیل و سخّر الشمس و القمر کلّ یجری لأجل مسمّی?.[4]
قرآن کریم همچنین این روند تدریجی را فرصت، تسامح، عفو، گذشت و مجال زندگی می‌نامد.... به گفتة قرآن، اگر در جهان هستی این تدریج و امهال نبود، هیچ موجودی، مجالی برای زندگی نداشت و هرگونه اشتباه، ضعف، نقص و فسادی، هلاکت و ویرانی ناگهانی را موجب می‌شد: ?و لو یؤاخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلی أجل مسمّی فإذا جاء أجلهم فإنّ الله کان بعباده بصیراً?[1].[2]
خلاصه، اگر انسان رحمت و مهلت را در قوانین فطرت مدّ نظر قرار دهد، می‌تواند هر نقصی را جبران کند؛ در غیر این صورت و با نادیده انگاشتن انذار مکرّر فطرت، این قوانین قاطعانه به اجرا درمی‌آید: ?فإذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون?[3].[4]

رحمت الهی، بنیان عقاید دینی

ابوالکلام احمد آزاد معتقد است قرآن کریم، رحمت و محبت را بنیان عقاید دینی قرار داده است؛ بنابراین، رشته‌ای که بین خدای متعال و بندگان او وجود دارد، رشتة محبت است و عبادت حقیقی زمانی مصداق می‌یابد که سرشار از محبّت باشد: ?و من الناس من یتّخذ من دون الله أنداداً یحبّونهم کحبّ الله و الذین آمنوا أشدّ حبّاً لله?.[5]
بنا به اعتقاد ابوالکلام، قرآن کریم بر این امر تأکید دارد که لازمة ایمان به خدا، محبّت و محبوبیّت اوست: ?یا أیّها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه?.[6]
به نظر ابوالکلام لازمة محبّت الهی، محبت و رأفت با بندگان خدا و مخلوقات پروردگار است؛ بنابراین، لازمة ایمان به خدا حتی رأفت و سعة صدر نسبت به مخالفان نیز می‌باشد: ?الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحبّ المحسنین?[1].[2]

اوصاف خدا در قرآن و سایر ادیان

ابوالکلام آزاد دربارة سورة مبارکة فاتحه می‌گوید:
این سوره، نخستین تبیین از صفاتی است که قرآن کریم به خداوند متعال نسبت می‌دهد. عمدة صفات بیان شده در این سوره، ربوبیّت، رحمت و عدالت خداست. ما می‌توانیم با تفکّر در این صفات، مفهوم آنها را دریابیم.[3]
ابوالکلام معتقد است تصوّر خدا همواره مدار و محور زندگی اخلاقی و روحانی بشر بوده است و این سؤال را مطرح کرده که این تصوّر در ادیان و مذاهب مختلف چگونه بوده است و این تصوّرات با تصوّر قرآنی از خدا و صفات او چه نسبتی دارد؟ وی تقریباً پنجاه صفحه از کتاب ترجمان القرآن را به پاسخ این پرسش اختصاص داده است[4] که به اختصار به برخی از پاسخهای او اشاره می‌کنیم.
1. تصوّر ابتدایی انسان از خدا و صفات الهی، تصوّری برتر بوده است و با اینکه انسان در زمینه‌های متعدّد پیشرفتهای خوبی داشته، در این زمینه از فعّالیتهای فکری و فلسفی خویش تنزّل یافته است. تصوّر اولیّة انسان از خدا و صفات الهی، تصوّری توحیدی بوده، ولی بعدها شرک و الحاد جای آن را گرفته است. این مطلب، ادّعای دین‌شناسان و جامعه‌شناسانی را ابطال می‌کند که باور دارند آغاز عقاید دینی انسان، اساطیر و اوهام‌پرستی بوده است.[5]
2. دین‌شناسی در اواخر قرن هیجدهم آغاز شد و نخستین دیدگاه دانشمندان این علم، دربارة آغاز خداپرستی این بود که «اساطیر فطرت»[1] بنیان خداپرستی را فراهم کرده است، ولی با کشف اوضاع قبایل آمریکایی و آفریقایی در نیمة نخست قرن نوزدهم، در این باره، نظریة جدیدی (نظریة پرستش اشیای مرتبط با ارواح جنّی)[2] به وجود آمد. این نظریه، نخستین بار از سوی «بروسی»[3] مطرح شد. سپس «کامیت»[4] و «سر جان لَبَک»، این نظریه را پایة نظریة «خداپرستی» خویش قرار دادند.[5]
در اواخر قرن هیجدهم، «نظریة اجداد پرستی»[6] مطرح شد که بر اساس آن، انسانها در آغاز، نیاکان و اسلاف خویش را می‌پرستیدند و سپس تدریجاً به خداپرستی رسیدند. سپس این نظریه به «نظریة آسیبی»[7] «هربرت اسپنسر» مبدّل گشت. همزمان، «نظریة آنیمیسم»[8] از سوی «آ. بی. تیلر» بود. دربارة پیدایش عقاید دینی، این نظریه احتمالاً نخستین نظریة علمی و نسبتاً نظریه‌ای کامل‌تر بود؛ از این رو، تا اواخر قرن نوزدهم از سوی دانشمندان دین‌شناسی مقبول افتاد.
با کشف کتیبه‌ها و آثار کهن تمدّن مصر، بابل و آشور، در کنار رود نیل و دجله و فرات، مکتب جدیدی به وجود آمد که مخالف آنیمیسم بود. بر اساس این مکتب، بنیان خداپرستی بر مظاهر فطرت، به ویژه اجرام آسمانی، استوار بود.[9] نظریة دیگر، «نظریة توتمیسم»[10] بود که برای برخی حیوانات مانند گاو، گوساله و خرس، تقدّس خاصّی قائل بود. این نظریه از سوی «رابرتسن اسمیت» در سال 1885 م. مطرح شد. نظریة دیگر که بر اساس آن، بنیان خداپرستی بر تصوّراتی دربارة طلسم و جادو استوار بود، در 1892 م. مطرح شد. خلاصه، بر اساس این نظریه‌ها، ریشة خداپرستی در یک سلسله از این قبیل تصورات بود و انسان تدریجاً به توحید و خداپرستی رسید.[1]
3. نظریه‌های فوق، در واقع، براساس بسیار سست «مکتب ارتقای مادّی» استوار بود، در حالی که در باب عقاید دینی، به ویژه خداپرستی، قانون ارتقا هیچ نقشی نداشت؛ از این رو، بطلان این نظریه‌ها سریعاً به اثبات رسید. در کتاب معروف اصل و ارتقای مذهب،[2] به طور مفصّل، نظریة ارتقای مذهب نقد شده و بطلان آن به اثبات رسیده است.[3] مطالعة آثار تمدّن استرالیا و مصر نشان می‌دهد که انسانهای قرون اوّلیه، به خدای یگانه اعتقاد داشته‌اند. مردم مصر و ساکنان ساحل رود نیل، به هستی غیر قابل رؤیت یگانه، به نام «اوسیریز» اعتقاد داشتند. به این «اوسیریز»، صفاتی از قبیل «معبود اعظم»، «الخیر»، «ازلی»، «پادشاه و مالک آخرت» نسبت داده شده است.[4]
کشف آثار باستانی در «مهنجودارو» در شبه قارة هند، گواه بر این مطلب است که ساکنان این منطقه نیز به خدای یگانه به نام «اون» اعتقاد داشته‌اند. صفت عمدة این معبود یگانه «ویدوکن» (کسی که هیچ‌گاه خواب بر او غلبه نمی‌کند)[5] بود.
تمام اقوام سامی نیز به خدای یگانه و غیر قابل رؤیت به نام «اَل ـ اِلاه»، «الله»، «ایل»، «الوه» و «الاهیا» اعتقاد داشته‌اند؛ بنابراین، انسانهای اولیّه، در عهد نخستین، یگانه‌پرست بوده‌اند و سپس شرک و الحاد به عقایدشان سرایت کرده است.[6]
آری، لغزش در این جاده به سبب محدودیّت عقل و ادراک انسانی است. هرگاه انسان بخواهد یک هستی غیر قابل رؤیت و نامحدود را تصوّر کند، ناگزیر این تصوّر به صفاتی همچون رؤیت‌پذیری متصف می‌شود؛ از این رو، انسان وقتی قصد تصوّر خدای یگانه و نامحدود را دارد، به گونه‌ای تصوّر می‌کند که شرایط او اقتضا می‌کند و با تغییر این شرایط و دگرگونی اندوخته‌های فکری و فرهنگی وی، این تصوّر نیز تغییر می‌کند. هر صورت و تصوّری که در آیینة تفکّر انسان جلوه می‌کند، انسان آن صورت را صورت معبود خویش تلقّی می‌کند؛ در حالی که این صورت، صورت معبودش نیست، بلکه پرتو ذهن و صفات خودش است.[1]
خلاصه، از دیدگاه ابوالکلام، تنوّع اوضاع و شرایط انسانها و تفاوت فکری و فرهنگی ملل و قبایل، تنوّع ادیان را موجب شده است و انسانها به تدریج از وحدت و توحید الهی به شرک و تعدّد معبودها تنزّل یافته‌اند، لکن پس از افتادن در ورطة شرک و تجسّم، همگام با پیشرفتهای فکری و فرهنگی، به گونه‌ای کوشیده‌اند تا از تجسّم به تنزیه و از تعدّد به توحید برگردند.
ابوالکلام حدود 22 صفحه از کتاب ترجمان القرآن[2] را به توضیح این سیر نزولی و صعودی ادیان و مذاهب اختصاص داده است. وی پس از تحلیل بسیار دقیق مکاتب فلسفی و ادیان و مذاهب مختلف، به توضیح و تشریح تصوّری که قرآن کریم از خداوند متعال ارائه کرده است، می‌پردازد و مدّعی است که این تصوّر، بلندترین و جامع‌ترین تصوّرهایی است که سایر ادیان و مذاهب ارائه کرده‌اند.
از نظر ابوالکلام، توجه به نکات زیر در این باره، بسیار لازم و ضروری است:

1. تکمیلِ تنزیه

قبل از نزول قرآن، عالی‌ترین مرتبة تنزیه، پرستش خدایی که دیده نشود، به جای پرستش بتها بود، لکن هیچ مذهب و مکتبی، نتوانست تصوّری از او ارائه کند که از تشبّه و تمثّل به صفات و احساسات بشری و تجسّم و جسمانیات انسانی منزّه باشد. یهودیّت، تنها مذهبی بود که توانسته بود تا آن زمان، عالی‌ترین تصویر تنزیه را ارائه کند، لکن این تنزیه، سراسر آلوده به تشبّه و تمثّل بود.
قرآن کریم فکر انسانی را به گونه‌ای پرورش داد که بتواند جلوة صفات الهی را بدون غبار تشبیه و تمثیل مشاهده کند. آیات زیر این تنزیه را بیان می‌کند:
1. ?لیس کمثله شیء?.[3]
2. ?لاتدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر?.[1]
3. ?قل هو الله أحد٭ الله الصمد٭ لم یلد و لم یولد٭ و لم یکن له کفواً أحد?.[2]
بنابراین، ملاحظه می‌شود که قرآن کریم، خداوند متعال را رؤیت‌ناپذیر و منزّه از تجسّم می‌داند، در حالی که تورات می‌گوید:
خداوند فرمود: ای موسی! ببین، اینجا به من نزدیک است. بر این صخره بایست، و هنگامی که جلال من از اینجا عبور کرد، تو را در شکاف این صخره قرار می‌دهم و تا وقتی که عبور نکنم، تو را زیر پوشش کف دستم نگه می‌دارم. آنگاه دستم را برمی‌دارم و تو خواهی توانست پشت سر من را نظاره کنی، لکن نخواهی توانست صورتم را ببینی.[3]
تعبیر قرآن در بارة رؤیت خداوند چنین است: ?قال ربّ أرنی أنظر إلیک قال لن ترانی و لکن انظر إلی الجبل?.[4]
بنابراین، بنا به گفتة ابوالکلام، در حالی که تورات دیدار مستقیم با خداوند متعال را بیان می‌کند، قرآن کریم تجلّی او را ابراز می‌دارد، از این رو، تنزیه را به نهایت درجة کمال می‌رساند.[5]
ابوالکلام یادآور می‌شود که بین تنزیه و تعطیل فرق هست. به عقیدة وی، غلوّ در اثبات صفات، به تشبیه، و غلوّ در نفی صفات، به تعطیل می‌انجامد و تشبّه، انسان را از حقیقت غافل، و تعطّل، وی را از روح یک عقیده محروم می‌سازد. بنابراین، باید از افراط و تفریط بر حذر بوده و راه میانه را در پیش گرفت. هستی مطلق خدا را نمی‌توان تصوّر کرد مگر در پردة مشخّص صفات ایجابی، ولی در عین حالِ مطلق، مطلق است و مشخّص نمی‌تواند مطلق را ترسیم کند.[6]

2. تکمیل صفات رحمت و جمال

هنگام نزول قرآن، در یهودیّت، صفت قهر و غضب و در مسیحیّت، صفت رحمت و محبت بر سایر صفات غالب بود. در مجوس، نور و ظلمت دو قدرت مستقل از یکدیگر به شمار می‌رفت. اگر در مذهبی، صفت قهر و غضب بود، صفت رحمت نبود و اگر صفت رحمت بود، عدالت نبود؛ در حالی که قرآن کریم تصوّری از خداوند متعال را ارائه می‌کند که در آن، قهر و غضب جای ندارد. صفت رحمت و جمال، اگرچه صفت عمده‌ای در این تصوّر است، در عین حال، بحث از جزای عمل نیز اهمیت خاصّی دارد. قرآن صفاتی مانند قهّار و جبّار را نیز برای خدای متعال اثبات کرده است، ولی همین صفات را نیز با صفات قدرت و عدالت که از صفات جمال است، پیوند داده است. قرآن کریم، دربارة همة صفات خدای متعال می‌گوید:
?قل ادعوا الله أو ادعوا الرحمن أیّاً ما تدعوا فله الأسماء الحسنی?؛[1] بگو «الله» را بخوانید یا «رحمان» را. هر کدام را بخوانید، برای او بهترین نامهاست.
از این آیه می‌فهمیم که هیچ صفتی از صفات خدای متعال نیست که مصداقی از حسن و جمال الهی نباشد؛ از این رو، قرآن کریم همة صفات الهی را «اسماء الحسنی» می‌نامد.[2]

3. تکمیل توحید

ابوالکلام آزاد معتقد است اگرچه همة مذاهب و ادیان پیش از اسلام، به نوعی توحید را آموزش می‌دادند، مورد عنایت و توجّه این ادیان، صرفاً «توحید فی الذات» بوده است؛ چراکه تأکید این ادیان جنبة ایجابی توحید بوده است، نه جنبة سلبی آن. جنبة ایجابی بدین معناست که خدا یکی است و جنبة سلبی آن، این است که در صفات، کسی با او شریک نیست.
چون ادیان و مذاهب از جنبة سلبی توحید غافل بودند، انواع شرک در آنها راه یافت. در ادیان هندی، پرستش بتها برای مردم عادی گریزناپذیر بود و مقام توحید مختصّ به خواص بود. فلاسفة یونان هم جز سقراط، با وجود شناخت حقیقت بت‌پرستی و برای حفظ عقاید مردم از هرج و مرج، آن را نه فقط مجاز، بلکه لازم می‌دانستند؛ از این رو، وقتی فیثاغورث، قاعدة معروف ریاضی خویش را کشف کرد، صد گوساله را برای بتها قربانی کرد.
قرآن کریم توحید صفاتی را چنان ترسیم می‌کند که هیچ راهی برای این لغزشها و انجام دادن اعمال مشرکانه نمی‌ماند. قرآن، تنها خدای متعال را شایستة دعا، استعانت، رکوع، سجود، نیاز، اعتماد و توکّل دانسته و توحید را به کمال رسانده است، می‌فرماید: ?إیّاک نعبد و إیّاک نستعین?.[1]
قرآن کریم حتی اجازه نمی‌دهد کسی مقام معلّم بشریّت، حضرت محمد مصطفی? را از بندگی و عبودیّت بالاتر برده و برایش معبودیّت و الوهیّت قائل شود؛ از این رو، تا کسی شهادتین را همزمان بر زبان جاری نکند، داخل در دایرة اسلام نمی‌شود.[2]

4. تصوّری همگانی از خدای متعال در قرآن کریم

ابوالکلام مدّعی است که پیش از نزول قرآن نه‌تنها علوم و فنون مختص به طبقة اشراف و خواص بود، بلکه در عقاید دینی هم بین خواص و عوام چنین امتیازی وجود داشت. تصوّر حقیقی خدا مختصّ به خواص و تصوّر مجازی او، مختصّ به عوام الناس بود. خداشناسی در شبه قارة هند، سه مرتبه داشت:
1. عوام الناس که بتها را می‌پرستیدند.
2. خواص که مستقیماً خدا را می‌پرستیدند.
3. اخصّ الخواص که وحدی الوجود را مشاهده می‌کردند.
در یونان هم تصوّر خدایی غیر مرئی و غیر مجسّم به اهل حکمت اختصاص داشت و مصلحت عمومی را در آن می‌دیدند که مردم عادی را به پرستش بتها مشغول دارند.
قرآن کریم این امتیاز عام و خاص را از میان برداشت. تصوّری که قرآن از خداوند متعال ارائه کرد، هم عارف و حکیم می‌تواند آن را سرمایة تفکّر خویش قرار دهد و هم چوپان و دهقان می‌تواند آن را سرمایة آرامش جان خویش بداند.[1]
بنا به گفتة ابوالکلام، قرآن کریم ساختار این تصوّر همگانی را بر «وجدان بشری» نهاده است. وجدان هر انسانی گواهی می‌دهد که برای جهان هستی، صانع و هستی‌بخشی لازم است؛ بنابراین، تصوّر عام قرآنی از خداوند متعال بر عمومیّت و یکسان بودن وجدان بشری استوار است.
ابوالکلام آزاد بعد از بیان این مطلب که تصوّر قرآنی خداوند متعال، تصوّری همگانی است، یادآور می‌شود که فرق اساسی میان تصوّر قرآنی و تصوّر سایر ادیان از خدا در آن است که سایر ادیان بین عوام و خواص امتیاز گذاشته و تصوّراتی ناسازگار برای این دو گروه ارائه کرده‌اند؛ در حالی که قرآن کریم تصوّری وجدانی از خدای متعال ارائه می‌کند. آری، این تصوّر وجدانی، در عین وحدت و سازگاری، مراتب زیادی دارد. سه مرتبة عمده از این مراتب، عبارت است از: 1. مرتبة اسلام؛ 2. مرتبة ایمان؛ 3. مرتبة احسان.
حدیثی متفق علیه از صحیح بخاری و صحیح مسلم، به نام «حدیث جبریل» به این مراتب اشاره می‌کند. مرتبة اسلام، مرتبة اقرار به عقاید اسلامی و عمل به چهار رکن نماز، روزه، حج و زکات است. مرتبة ایمان، مرتبة حق الیقین نسبت به عقاید اساسی اسلام و مرتبة احسان آن است که این حدیث می‌گوید:
أن تعبد الله کأنّک تراه، و إن لم تکن تراه فإنّه یراک؛[2] الله تبارک و تعالی را چنان پرستش کن که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند.
ابوالکلام آزاد، مرتبه و مقام سوم را مقام «تجربة شخصی» می‌داند و به عقیدة وی، این مقام، در حیطة بحث و نظر نمی‌گنجد. اگر کسی به این مقام رسید، تنها می‌تواند بگوید: «مثل من شوید و ببینید، آنچه می‌توانید ببینید».[3]
ابوالکلام در خاتمة این بحث می‌گوید:
در قرآن کریم تصریحات متعدّدی وجود دارد که بی‌تکلّف می‌تواند با تصوّر وحدت وجود سازگار باشد؛ برای نمونه، قائلان به توحید وجودی، از آیات ?هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن?؛[1] ?أینما تولّوا فثمّ وجه الله?؛[2] ?نحن أقرب إلیه من حبل الورید?[3] و ?کلّ یوم هو فی شأن?[4] و دیگر تصریحات مشابه در بازگشت همة وجودات به خداوند متعال بر مسئلة وحدت وجود استدلال می‌کنند؛ چنانچه شاه ولی‌الله می‌نویسد: «اگر بخواهم مسئلة وحدت وجود را به اثبات برسانم، می‌توانم از همة نصوص و ظواهر قرآن و حدیث بر آن استدلال کنم».[5]
ابوالکلام در ادامه، نظر خویش را دربارة این آیات و تصریحات ابراز می‌کند و می‌نویسد:
مسلّم است که همة این تصریحات را باید بر محامل نزدیک آن حمل کرد و نباید از آنچه مخاطبان صدر اسلام از این آیات می‌فهمیدند، پا را فراتر گذاشت. این تصریحات، تا آنجا که به مرتبه و مقام کشف و عرفان حقیقت مربوط می‌شود، این مرتبه به هیچ وجه با تصوّر الهی قرآن منافاتی ندارد.... انسانهای خاصّی که به مقام احسان می‌رسند، جلوه‌های حقیقت را از پس پرده‌ها نیز می‌توانند ببینند و به نهایت درجة تفکّر انسانی نیز برسند: «من لم یذق لم یدر».[6]

نتیجه‌گیری و نقد آراء علمی ابوالکلام آزاد

از ویژگیهای علمی ابوالکلام احمد آزاد، تسلّط وی بر زبانهای عربی، فارسی، اردو و انگلیسی است. مطالعة آثار وی نشان می‌دهد که با زبانهای آلمانی و چینی نیز آشنا بوده است؛ از این رو، برخی بر این باورند که وی واقعاً «ابوالکلام» است؛ برای نمونه، برخی کتاب غبار خاطر وی را نمونه‌ای بسیار عالی برای ادب اردو می‌دانند، در حالی که با قضاوت بر اساس این کتاب، به نظر می‌رسد این کتاب نه نمونه‌ای عالی از ادب اردو است و نه ادب فارسی یا عربی؛ زیرا یک اردوزبان که با زبان فارسی و عربی، به خوبی آشنایی نداشته باشد، نمی‌تواند به طور شایسته از این کتاب بهره گیرد. همین گونه است برای یک فارسی‌زبان یا عرب‌زبان. بنابراین، زبان کتاب، نه اردو است، نه عربی و نه فارسی و این، خود، نوعی نقص است، لکن می‌توان آن را نمونة خوبی از امتزاج زبان اردو با فارسی و عربی دانست.
به نظر می‌رسد بعضی از اصول ترجمه و تفسیر ابوالکلام نقدپذیر است؛ برای نمونه، ابوالکلام از یک سو، «ترجیح دادن به فهم اسلاف» را اصل می‌داند و از سوی دیگر، «پرهیز از تقلید» را اصلی دیگر. حال، این سؤال مطرح است که آیا بین این دو اصل، ناسازگاری و تضاد وجود دارد؟
همچنین یکی از اصول ترجمه و تفسیر از دیدگاه وی، «پرهیز از منطق ارسطویی» است. مسلّم است که حقیقت قرآن، حقیقتی نیست که بتوان همة ظرایف و دقایق آن را در قالب منطق ارسطویی گنجاند؛ با وجود این، آیا لازمة چنین دیدگاهی آن است که قرآن کریم با آن سازگاری ندارد؟
از دیدگاه ابوالکلام، از دیگر اصول ترجمه و تفسیر قرآن کریم، اصل «عدم وابستگی به تحقیقات علمی» است؛ در حالی که وی «توجّه به مقتضیات زمان» را نیز یکی از این اصول دانسته است؛ بنابراین، آیا این دو اصل با هم سازگار است؟ ابوالکلام هیچ توضیحی در این باره ارائه نکرده است؛ از این رو، به نظر می‌رسد در اصول ترجمه و تفسیر وی، نوعی ناهماهنگی وجود دارد، مگر اینکه برخی از این اصول را تأویل کنیم.
در نهایت باید گفت، ابوالکلام احمد آزاد، شخصیّتی ذوفنون است. او هم بر زبان اردو و فارسی و عربی و حتی انگلیسی تسلّط دارد و هم از نظریه‌های فلسفی و کلامی اطلاعات بسیار دقیقی دارد. او با روح ایمان آشناست و با حقیقت عرفان نیز آگاه است. ابوالکلام، هم مرد میدان سیاست است و هم مرد میدان علم، تحقیق و پژوهش؛ از این رو، سزاوار است هرچه بیشتر با آثار و افکار و دیدگاههای وی آشنا شویم.

پي نوشت ها:

[1]. احمد ابوالکلام آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، آکادمی اسلامی، اردو بازار، لاهور، 1976 م.، ج1، ص10.
[2]. همان، ص11ـ12.
[1]. همان، ص12.
[2]. همان، ص12ـ13.
[3]. همان، ص13.
[1]. همان.
[2]. همان.
[1]. همان، ص14.
[2]. مائده/ 64.
[3]. آل عمران/ 161.
[4]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ص14.
[5]. همان.
[6]. همان، ص15.
[1]. همان.
[2]. همان.
[3]. همان، ص14.
[4]. همان، ص16.
[1]. همان، ص48.
[2]. «و در زمین برای اهل یقین، نشانه‌هایی است٭ و در خود شما پس مگر نمی‌بینید؟» (ذاریات 20ـ21).
[3]. «به درستی، گوش، چشم و قلب که از همه بازخواست خواهد شد» (اسراء/ 36).
[4]. «و چه بسیار نشانه‌هایی در آسمانها و زمین است که بر آنها می‌گذرند، در حالی که از آنها روی برمی‌گردانند» (یوسف/ 105).
[5]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص47.
[1]. همان، ص50.
[2]. تعبیری که ابوالکلام در اینجا به کار برده است، «تخلیق بالحقّ» است که آن را به «هدفداری آفرینش» برگرداندیم.
[3]. «پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده‌ای» (آل عمران/ 191).
[4]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص48.
[5]. «اوست فرمانروایی باقدرت که خورشید را روشنایی بخشید و ماه را تابان کرد و سپس برای گردش ماه، منزلهایی معیّن کرد تا شمارة سالها و حساب را بدانید. خدا اینها را جز با حکمت و مصلحت نیافریده است. نشانه‌هایی (علم و معرفت) را برای گروهی که می‌دانند، به روشنی بیان می‌کند» (یونس/ 5).
[1]. «آیا کسانی که مرتکب کارهایی بد شده‌اند، فکر می‌کنند که آنان را مانند کسانی قرار می‌دهیم که ایمان آورده و کارهایی شایسته انجام داده‌اند، به طوری که زندگی و مرگ‌شان یکسان باشد؟ (اگر فهم و دانش آنان این گونه قضاوت کند) چه بد داوری می‌کنند و حق آن است که خدا آسمانها و زمین را مبتنی بر حکمت و مصلحت و بدان سبب آفریده است تا هر کسی به آنچه به دست آورده است، پاداش یابد و به آنان ستم نمی‌شود» (جاثیه/ 21ـ22).
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص49.
[1]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص51.
[2]. «بلکه وجود خود انسان، بر او حجّت است؛ هرچند عذرهای متعددی بیاورد» (قیامت/ 1415).
[3]. ترجمة آیات 31ـ32 از سورة یونس.
[4]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص53.
[5]. «انسان باید به غذای خود بنگرد (غذایی که شب و روز از آن استفاده می‌کند)٭ ما نخست آب را به صورت باران بر زمین فرومی‌فرستیم٭ سپس سطح آن را می‌شکافیم٭ سپس در آن، دانه می‌رویانیم٭ و انگور و سبزی٭ و زیتون و درخت خرما٭ و باغهای انبوه٭ و میوه و چراگاه٭ (برای آنکه) وسیلة استفادة شما و دامهایتان باشد» (عبس/ 24ـ32).
[1]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص53ـ54.
[2]. نحل/ 68ـ69.
[3]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص54.
[1]. همان، ص55.
[2]. «ای مردم! پروردگاری که شما و مردمان پیش از شما را آفریده است، پرستش کنید. شما را آفریده است تا به تقوا گرایید. همان پروردگاری که زمین را برای شما فرشی (گسترده) و آسمان را بنای (افراشته) قرار داد و از آسمان آبی فروفرستاد و بدان از میوه‌های گوناگون رزقی برای شما بیرون آورد؛ پس برای خدا همتایانی قرار ندهید و شما از این حقیقت به درستی آگاهید» (بقره/ 21ـ22).
[3]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص55ـ56.
[1]. «بزرگی کارهای خدا را چنان که باید، نشناختند؟ آنگاه که گفتند: خدا چیزی بر بشر نازل نکرده است» (انعام/ 91).
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص5658.
[3]. آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما برنمی‌گردید؟٭ پس برتر است خدایی که فرمانروای بر حق است از اینکه همچون کاری بیهوده و عبث انجام دهد. معبودی جز او نیست. اوست پروردگار عرش بزرگِ جهانداری و حاکمیّت» (مؤمنون/ 115ـ116).
[4]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص58.
[5]. Protoplasm.
[1]. «آیا انسان گمان می‌کند، بی‌هدف رها می‌شود (و بعد از این زندگی، زندگی دیگری نخواهد بود؟)٭ آیا او قبل از اینکه به دنیا بیاید، نطفه‌ای نبود٭ و سپس علقه شد و پس از آن، به صورت ظاهری‌اش درآمد و آن را موزون ساخت» (قیامت/ 3638).
[2]. ذاریات/ 23.
[3]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص60ـ61.
[4]. «ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید» (بقره/ 21).
[1]. «پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید» (مائده/ 72 و 117).
[2]. «در حقیقت، خداوند پروردگار من و پروردگار شماست؛ پس او را بپرستید» (آل عمران/ 51).
[3]. «این خداست؛ پروردگار شما، پس او را بپرستید» (یونس/ 3).
[4]. «این است امّت شما که امّتی یگانه است و منم پروردگار شما؛ پس مرا بپرستید» (انبیاء/ 92).
[5]. «بگو: آیا دربارة خدا با ما بحث و گفت‌وگو می‌کنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست» (بقره/ 39).
[6]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص60ـ61.
[7]. همان، ص63.
[1]. همان، ص64.
[2]. «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ کیست؟ بگو: از آن خداست که رحمت را بر خویش فرض کرده است» (انعام/ 12).
[3]. «و رحمت من همه چیز را فراگرفته است» (اعراف/ 55).
[4]. حضرت امیرالمؤمنین علی? در آغاز دعای کمیل این مطلب را با این عبارت بیان فرموده است: «اللّهمّ إنّی أسألک برحمتک التی وسعت کلّ شیء».
[5]. «و خدای شما، خدای یگانه‌ای است که غیر از او معبودی نیست. اوست بخشنده و مهربان (و دارای رحمت عام و خاص)» (بقره/ 163).
[6]. «در آفرینش خدای بخشنده، هیچ تفاوت و عیبی نمی‌بینی. بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی می‌بینی؟٭ بار دیگر نگاه کن، سرانجام، چشمانت (که در جست‌وجوی خلل و نقص ناکام مانده) به سوی تو بازمی‌گردد، در حالی که خسته و ناتوان است» (ملک/ 3ـ4).
[1]. «این قرآن از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است٭ تا قومی را بیم دهی که پدرانشان انذار نشدند و آنان غافلان‌اند» (یس/ 5ـ6).
[2]. «و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود» (هود/ 17).
[3]. «این قرآن و شریعت آسمانی، وسائل بینایی و مایة هدایت و رحمت است برای مردمی که به آن یقین دارند» (جاثیه/ 20).
[4]. «ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» (انبیاء/ 107).
[5]. «آیا نمی‌دانند خدایی که آسمانها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان را بیافریند؟ و برای آنان اجلی که شکّی در آن نیست، قرار داده است، اما ظالمان، جز کفر و انکار را پذیرا نیستند. بگو: اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگار من بودید، در آن صورت، به سبب ترس از فقر و درویشی، امساک می‌کردید» (اسراء/ 99ـ100).
[1]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص69.
[2]. «ما آنچه مقرّر می‌داریم، هیچ تبدّلی در آن راه ندارد» (ق/ 29).
[1]. «و به بندگان ستمی نمی‌کنم» (ق/ 29).
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص76ـ77.
[3]. همان، ص77.
[4]. «خدا آسمانها و زمین را با حکمت و مصلحت آفرید. او آمدن شب و روز یکی پس از دیگری‌ـ را طوری قرار داد که گویی شب بر روز و روز بر شب می‌پیچد. قدرتش (با نظم خاصّی) خورشید و ماه را مسخّر کرده است. هر کدام (در مدار خاصّی) تا مدّت معیّنی در حرکت است» (زمر/ 5).
[1]. «اگر خداوند انسانها را به سبب کارهایی که انجام می‌دهند، مجازات کند، هیچ جنبنده‌ای بر روی زمین باقی نمی‌ماند. ولی (رحمتش) تا سرآمد معیّنی مجال زندگی بخشیده است، اما هنگامی که اجل فرارسد (بدانید) او نسبت به کارهای بندگانش بی‌خبر نیست. چشم خدا در هر حال و در هر لحظه، مراقب کارهای شماست» (فاطر/ 45).
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص78.
[3]. «و چون اجلشان فرارسد، ساعتی از آن پس و پیش نمی‌شود (یعنی در اجرای آن تقدیم و تأخیری نیست)» (نحل/ 61).
[4]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص79.
[5]. «بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‌کنند و آنها را همچون خدا دوست دارند، اما آنها که ایمان دارند، محبتشان به خدا شدیدتر است» (بقره/ 165).
[6]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما از آیین خود بازگردد [به خدا زیانی نمی‌رساند] خداوند گروهی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند» (مائده/ 54).
[1]. «و خشم خود را فرومی‌برند و از خطای مردم درمی‌گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد» (آل عمران/ 134).
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص69ـ106.
[3]. ر.ک: همان، ص123.
[4]. همان، ص123ـ173.
[5]. همان، ص123.
[1]. Nature Myths.
[2]. Fetish–worship.
[3]. De Brosses.
[4]. A. Comete.
[5]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص124.
[6]. Manism.
[7]. Ghost Theory.
[8]. Animism.
[9]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص125.
[10]. Totemism.
[1]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص126ـ127.
[2]. The Origin and Growth of Religion.
[3]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص128.
[4]. همان، ص129.
[5]. ?لاتأخذه سنة و لا نوم? (بقره/ 256).
[6]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص130.
[1]. همان، ص132ـ133.
[2]. همان، ص133155.
[3]. «هیچ چیز همانند او نیست» (شوری/ 11).
[1]. «چشمها او را نمی‌بیند، ولی او همة چشمها را می‌بیند و او بخشنده و آگاه است» (انعام/ 103).
[2]. «بگو: خداوند، یکتا و یگانه است٭ خداوندی که همة نیازمندان قصد او می‌کنند٭ (هرگز) نزاده و زاده نشد٭ و برای او هیچ‌گاه شبیه و مانندی نبوده است» (توحید/ 1ـ4).
[3]. سفر خروج، 20:33.
[4]. «گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر» (اعراف/ 143).
[5]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص156ـ157.
[6]. همان، ص158.
[1]. اسراء/ 110.
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص163ـ164.
[1]. «پروردگارا! تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» (حمد/ 5).
[2]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص166ـ167.
[1]. ر.ک: همان، ص167ـ170.
[2]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دار الفکر، ج1، ص18 و ج6، ص20؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، ج1، ص29.
[3]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص171ـ172.
[1]. حدید/ 3.
[2]. بقره/ 115.
[3]. ق/ 16.
[4]. رحمن/ 29.
[5]. ابوالکلام احمد آزاد، تفسیر ترجمان القرآن، ج1، ص172.
[6]. همان، ص173.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن : برگردان متن عربى قرآن به زبانى ديگر

ترجمه قرآن در طول تاريخ خود فراز و نشيبهاى زيادى داشته است. اين موضوع در دوره معاصر به مباحث علوم قرآنى وارد شده است؛ و پس از جدا شدن مباحث مربوط به تاريخ قرآن و شكل‌گيرى اين عنوان، موضوع ترجمه قرآن نيز جايگاه نسبتاً ثابتى را درتاريخ قرآن به خود اختصاص داده است.
ترجمه بين زبانى از گذشته‌هاى دور مورد توجه بوده است. «ترجمه قرآن» نيز از همان سده‌هاى نخست جاى خود را در عرصه فعاليتهاى قرآنى باز كرده است. مباحث نظرى ترجمه قرآن در نيمه دوم قرن اخير و به ويژه‌دهه اخير، بسطى فراوان يافته و هم‌اكنون مى‌رود تا رفته رفته در ميان مطالعات ميان رشته‌اى، چهره‌اى مستقل بيابد. به صورت گزيده به برخى از مسائل ترجمه خواهيم پرداخت.
لغت شناسان درباره ريشه لغوى «ترجمه» اختلاف‌نظر دارند؛ برخى آن‌را عربى وازماده «ر‌ـ‌ج‌ـ‌م» به معناى سخن گفتن از روى حدس و گمان[1] و «تَرْجم» دانسته‌اند.[2] برخى نيز آن را از «ترجُمان» معرّب «تَرْزبان» يا «ترزفان» فارسى دانسته‌اند.[3] گروه سومى آن را از رجم كلدانى به‌معناى «افكندن» مى‌دانند.[4] گروه چهارمى نيز ريشه ترجمه و ترجمان و ديگر مشتقات آنها را از (Targum) (ترگوم) يا (Targumin)(ترگومين) آرامى معرفى كرده‌اند كه در عربى رايج شده و صورتهايى از آن نيز از راه زبان فارسى پيش از اسلام يا زبان عربى، به زبان فارسى راه يافته‌است.[5]
واژه ترجمه در معانى گوناگونى متناسب با ريشه لغوى آن به كار رفته[6] و معناى متداول‌تر آن كه در اين مقاله مورد بحث است، برگرداندن گفتار يا نوشتار از زبانى به زبان ديگر است[7]؛ به عبارت ديگر ترجمه عبارت است از برگرداندن عناصر و ساختارهاى متنى زبان مبدأ به معادل آنها در زبان مقصد (با توجه به عوامل و شرايط برون زبانى) به‌گونه‌اى كه خواننده متن مقصد همان پيام و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 417
اثرى را دريابد كه خواننده متن مبدأ در‌مى‌يابد.[8]

اهميت و ضرورت ترجمه قرآن:

از آنجا كه اسلام، آيينى جهان‌شمول و قرآن نماينده و بسان قانون اساسى آن است، همگان بايد از محتواى كتاب آسمانى اسلام آگاه گردند و ساده‌ترين راه دستيابى به چنين هدفى «ترجمه» دقيق آن است، بنابراين، اهميت ترجمه قرآن برخاسته از اهميت، موقعيت و ويژگيهاى آيين اسلام است.
برخى براى تبيين اهميت ترجمه قرآن به ادله‌اى از جمله برخى آيات كه قرآن را كتاب هدايت و بيان براى همه انسانها مى‌داند (ر. ك: آل عمران/3، 104، 138؛ سبأ/34، 28، انعام/6، 19) استناد جسته‌اند.[9]
برخى ديگر نيز به ادله‌اى مانند سيره عقلا و متفكران در ترجمه متون مورد نياز، تكليف ما لايطاق در فراگيرى زبان عربى در صورت عدم ترجمه، دفاع از كيان اسلام در برابر ترجمه‌هاى نادرست و مغرضانه دشمنان و جاهلان[10] 117000 و جز اينها[11] تمسك كرده‌اند؛ ولى هيچ‌يك از موارد ياد شده نمى‌تواند اهميت و ضرورت ترجمه را نتيجه دهد، زيرا با تفسير نيز همه اين موارد حاصل مى‌شود، بنابراين، ابتدا بايد به ادله مخالفان ترجمه پاسخ داد.

نخستين ترجمه قرآن:

ترجمه آيات و سور قرآن از همان صدر اسلام مورد توجه بوده است. شايد اولين مترجم قرآن جعفربن ابى‌طالب باشد كه آياتى از سوره «مريم» را به زبان حبشى ترجمه كرد.[12] سلمان فارسى نيز به گزارش برخى روايات سوره «حمد» را براى همزبانان خويش ترجمه كرده است.[13] برخى در اين روايتها به ادله‌اى چون اختلاف در نقل، و ضعف سند ترديد كرده‌اند.[14]

احكام فقهى ترجمه قرآن

1. جواز ترجمه:

دانشمندان شيعى از گذشته تاكنون، ترجمه قرآن‌كريم را به زبانهاى ديگر از جمله‌فارسى، جايز و بعضاً لازم دانسته‌اند[15]؛ هرچند در چگونگى و شرايط ترجمه و مترجم گفتوگوهايى ديده مى‌شود.[16] دانشمندان اهل سنت نيز اغلب جواز ترجمه‌قرآن را باور دارند[17] و به گفته برخى، زمزمه عدم جواز ترجمه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 418
قرآن در سده‌هاى اخير بروز و ظهور داشته است. على شواخ ظهور اين انديشه را ترفندى سياسى از سوى مبلغان مسيحى دانسته است كه در دوره استيلاى غربيها بر سرزمينهاى اسلامى، براى جلوگيرى از نشر اسلام در سرزمينهاى غير عرب ترويج كردند.[18]
از سوى ديگر برخى، ريشه‌هاى عدم جواز ترجمه قرآن را در منابع متقدم همچون الحيوان جاحظ (م.‌255‌ق.) رديابى كرده‌اند كه وى با برشمردن موانع فراوان، عملا ترجمه را دشوار، بلكه غير ممكن دانسته است.[19]
به هر روى، برخى محققان اهل سنت بر عدم جواز ترجمه اصرار ورزيده، در اين باره مقالات و كتابهايى نگاشته‌اند؛ از جمله شيخ احمد فهمى محمد در سروده‌اى به نام «آية النظم، تدافع عن القرآن الكريم»، اديب محمد هيهاوى در ترجمة القرآن الكريم غرض للسياسة و فتنة فى الدين، محمد مصطفى الشاطر در القول السديد فى حكم ترجمة القرآن‌المجيد، عبداللطيف السبكى در رياض القرآن، محمد سليمان در حدث الاحداث فى‌الاسلام، حسن الشربنلالى در النفخة القدسيه، محمد رشيد رضا در تفسير المنار و نيز در الوحى المحمدى، زرقانى در مناهل العرفان فى علوم القرآن، مناع‌خليل القطان در مباحث فى علوم القرآن، محمد ابوزهره در المعجزة الكبرى، الشاطبى در الموافقات، ابن قتيبه در المعارف و جز اينها.[20]
در برابر اين گروه، گروهى ديگر از محققان در مقام پاسخگويى برآمده و ادله آنها را به بوته نقد آورده‌اند.
مهم‌ترين ادله مخالفان ترجمه قرآن را مى‌توان در موارد زير جست و جو كرد:
1. از آنجا كه قرآن معجزه است و الفاظ اندك آن، معانى بسيارى را در خود جاى داده، ترجمه آن ممكن نيست، بنابراين، ترجمه‌ها حاصل برداشتهاى شخصى و سليقه‌اى مترجم‌اند، از اين‌رو اختلاف در ترجمه‌ها طبيعى است و همين امر موجب اختلاف در معارف، احكام و جز اينها مى‌شود.[21]
2. قرآن مجموعه وسيعى از معارف را در خود جاى داده كه درك بخشى از آنها از راه درك الفاظ قرآن است و در ترجمه، چون رجوع به غير الفاظ قرآن است، با ريزش بسيارى از معارف مواجه خواهيم شد و به ديگر سخن، ترجمه، قرآن را از جايگاه خود به شدت فرود آورده، مجال فهم وسيع و صحيح را از خواننده مى‌گيرد.[22]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 419
3. قرآن به زبان اصلى مشتمل بر جذبه‌هاى روحى و نظمآهنگى است كه در روح و روان قارى نفوذ كرده، زمينه پذيرش را در او فراهم مى‌آورد و ترجمه، خواننده را از اين مواهب محروم مى‌كند.[23]
4. قرآن به زبان عربى نازل شده و بر آن تأكيد دارد (ر. ك: يوسف/12،2؛ شعراء/26، 195؛ زمر/39،28 و ...) و حفظ زبان قرآن مايه حفظ خود قرآن است و ترجمه، امكان تحريف معنوى قرآن را پديد مى‌آورد.[24]
5. تأويل آيات متشابه و الفاظ مشترك براى مترجم ممكن نيست، در حالى كه اين امر براى مفسر متن قرآن امكان‌پذير است.[25]
6. نيز ترجمه قرآن نمى‌تواند نشانه‌اى شايسته و باقى بر نبوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) باشد، زيرا ترجمه در حقيقت فهم مترجم از قرآن است نه خود قرآن[26]؛ همچنين ترويج ترجمه موجب فاصله گرفتن مسلمانان از زبان عربى مى‌شود كه شعار اسلام است.[27]
7. افزون بر اينها، ترجمه تحت اللفظى و حرف به حرف قرآن امكان‌پذير نيست و ترجمه معنوى نيز خطابردار است.
موافقان ترجمه ادله مخالفان را به نقد كشيده، از جواز ترجمه دفاع كرده‌اند.[28] در بررسى اجمالى پاسخهاى ارائه شده و جمع‌بندى آنها، چند نكته برجستگى بيشترى دارند كه عبارت‌اند از:
1. اگرچه ترجمه با ريزش وسيع معنا همراه است؛ ولى در واقع راهى است براى رجوع ناآشنايان به زبان عربى به قرآن و بهره‌مندى از تعاليم و معارف آن، به علاوه اينكه ترجمه در كنار متن اصلى قرار مى‌گيرد تا مراجعه كننده از متن اصلى نيز بهره‌مند شود.
2. بر ترجمه، هيچ‌يك از احكام و ويژگيهاى قرآن مترتب نمى‌شود، زيرا ترجمه منعكس كننده فهم و برداشتهاى مترجم از آن است؛ به ديگر سخن ترجمه، تفسيرى بسيار مختصر از قرآن را به مراجعه كنندگان خويش ارائه مى‌كند.
ترجمه قرآن براى بهره‌مندى ناآشنايان به زبان عربى از محتواى اين كتاب است و نه براى خواندن در نماز تا مشمول احكام خاص آن شود، بنابراين بايد اين دو مسئله را از هم جدا دانست؛ همچنين بين امكان ترجمه كاملا برابر و جواز ترجمه نسبى و به قدر فهم و توان مترجم فرق است، چنان‌كه رشيدرضا ـ كه از مخالفان است ـ خود به اين مطلب اذعان كرده‌است.[29]

2. حكم قرائت ترجمه در نماز:

فقهاى اماميه در عدم جواز قرائت ترجمه در نماز اتفاق نظر دارند.[30] برخى راز اين حكم را در اعجاز قرآن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 420
جست و جو كرده‌اند؛[31] اغلب فقهاى اهل سنت نيز با فقهاى اماميه هم رأى‌اند، مگر ابوحنيفه و پيروان او كه قرائت ترجمه را با فرض قدرت داشتن بر قرائت عربى جايز مى‌شمارند.[32] البته برخى شاگردان و پيروان او جواز قرائت ترجمه را به فرض توانايى نداشتن بر قرائت عربى محدود كرده‌اند.[33] گفتنى است در برخى منابع ادعا[34] شده كه ابوحنيفه از رأى خويش بازگشته و هيچ‌يك از شاگردانش از وى پيروى نكرده‌اند.[35]

3. جواز مس ترجمه قرآن:

لزوم طهارت براى تماس بدنى با الفاظ قرآن از احكام اختصاصى آن است و ترجمه قرآن مشمول اين حكم نيست. البته حكم لفظ جلاله «الله» در همه زبانها يكسان است و مس آن به طهارت نياز دارد.[36]

سبكهاى ترجمه:

مراد از سبك (Style)ويژگيهايى در كلام است كه آن را از ديگر سخنان متمايز مى‌كند. سبك در ادبيات حيطه گسترده‌اى دارد كه از جهات گوناگون به آن توجه مى‌شود. سبك بر اساس عناصر هنرى و غير هنرى بر چند اساس قسمت مى‌شود: 1. گوينده و نويسنده؛ 2.‌زمان؛ 3.‌مكان جغرافيايى؛ 4.‌درونمايه؛ 5.‌مخاطبان؛ 6.‌هدف.[37]
سبك در نثر نيز بروز و ظهور و گونه‌هاى متعددى دارد كه مى‌توان به سبكهاى مرسل ساده، مرسل عالى، فنى‌مرسل، فنى و جز اينها اشاره كرد.[38] مراد از سبك، در حوزه ترجمه، با سبك در ادبيات اندكى متفاوت است، زيرا در ترجمه، بسامد لازم (فراوانى نسبى كاربرد) در سبك ادبى لحاظ نمى‌شود[39]، در هر صورت، براى همه سبكهاى شناخته شده نمى‌توان از ترجمه‌هاى قرآن مصاديقى يافت؛ ولى طبقه‌بندى آنها مى‌تواند در شناخت بهتر، به ويژه ترجمه‌هاى برجاى مانده از گذشته مؤثر باشد.[40] ترجمه‌هاى موجود را مى‌توان از جهت مخاطب به عمومى و كودكانه و از جهت آفرينش متن به ساده و هنرى (آهنگين) تقسيم كرد كه البته هر يك از موارد ياد شده مى‌تواند زبان و سبكهاى گوناگونى را پذيرا باشد.
ترجمه‌هاى آهنگين نسبت به ترجمه‌هاى با نثر ساده بر اثر محدوديتهاى آنها از اقبال و دقت كم‌ترى برخوردارند؛ ولى با اين حال، اين نوع
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 421
ترجمه از گذشته‌هاى دور مورد توجه برخى اديبان بوده است. تفسير نسفى، اثر ابوحفص نجم‌الدين عمر نسفى (م.‌538‌ق.) شايد نخستين يا از اولين ترجمه‌هاى آوايى باشد. ترجمه آيات 27‌ـ‌30 سوره فجر چنين است: «اى جان آراميده به ذكر مولا، و دل نهاده به وعده‌هاى ثواب عقبا * بازگرد به جزاى پروردگار خويش ]خشنود [بدانچه يافتى از پروردگار خويش پسنديده كن ذكر پروردگار خويش * اندر آى در ميان بندگان من * واندر آى در بهشت جاويدان من».[41]
ترجمه سوره مسد در آواى قرآن، اثر محمود صلواتى چنين است: «به‌نام خداوند بخشنده مهربان * بريده باد دستان ابولهب و نيست باد * دارايى و اندوخته‌اش سودى نداد * به زودى در شعله كشيده آتش وارد شود * و همسرش كه بى‌امان هيزم كشد * بر گردنش از ليف ريسمانى فِتَد».
افزون بر ترجمه‌هاى ياد شده و برخى ترجمه‌هاى آوايى به زبانهاى ديگر مانند ترجمه آوايى آربرى[42] ترجمه‌هاى ناقص متعددى از گذشته در دسترس است؛ مانند «پلى ميان شعر هجايى و عروض فارسى در قرون اول هجرى» و «ترجمه آهنگين از دو جزء قرآن» و نيز ترجمه ذيل كه در كنار گنبد امام رضا(عليه السلام)كشف شده و متعلق به اواخر قرن سوم هجرى و از مترجمى ناشناس است: «اِلاَّ الَّذينَ صَبَروا وعَمِلوا الصّــلِحـتِ اُولـئِكَ لَهُم مَغفِرَةٌ واَجرٌ كَبير=آنان كه در بلا صابران باشند و اندر كردار از صالحان باشند، آمرزيدگان مأجوران باشند».[43] (هود/11،11)
ترجمه‌هاى منظوم بخشهايى از قرآن يا ترجمه منظوم معارف قرآن بسيار است، و در آثار شعراى بنام فارسى چون حافظ، مولوى، سعدى و ديگران فراوان ديده مى‌شود[44]؛ ولى ترجمه كامل و منظوم از قرآن بسيار محدود است؛ ترجمه و تفسير منظوم قرآن اثر صفى على‌شاه (م.‌1316‌ق.)، نخستين ترجمه تفسيرى منظوم و كامل است. در دهه اخير نيز شاعرانى به ترجمه منظوم قرآن روى آورده‌اند كه اميد مجد، محمد سائق، سيد محمد على محمدى، كرم خدا اهينيان، شهاب تشكرى آرانى، عباس احمدى و سارا شميزى از آن جمله‌اند.[45]
ترجمه‌هاى منظوم ناقص نيز بسيارند كه براى مثال مثنوى يوسف و زليخا منسوب به فردوسى و مثنوى يوسف و زليخاى جامى[46] و قلب قرآن با طبش منظوم از آنها هستند.
با توجه به ريزش معنا در ترجمه‌هاى آهنگين
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 422
مسجع و منظوم و نيز محدود شدن مخاطب آنها به قشرى خاص، برخى كارشناسان، اين‌گونه ترجمه‌ها را با روح ترجمه قرآن كه انتقال دقيق پيام و عام بودن مخاطب از اركان و اهداف اصلى و از معيارهاى مهم مقبوليت آن است، مغاير مى‌دانند. مى‌توان افزود كه قرآن، گونه‌هاى آهنگين زمان نزول را رها كرده و به سبكى نو و ابتكارى در آمده است و ترجمه‌هاى آهنگين به نوعى با اين عملكرد همخوانى ندارند، بنابراين، ترجمه آهنگين (مسجع و منظوم) قرآن به سبب تقيد به انتقال دقيق پيامهاى متن مبدأ از سويى و درگير بودن با تنگناهاى زبانى خويش از سويى ديگر، عموماً در رسيدن به اهداف يك ترجمه موفق ناكام مى‌مانند.[47]

انواع ترجمه قرآن:

درباره روشها يا انواع ترجمه، نظريه‌هاى گوناگونى ارائه شده‌است. كهن‌ترين شيوه‌هاى ترجمه، لفظى و مفهومى بوده است. در روش لفظى كه به «يوحنا بن بطريق» و «ابن ناعمه حمصى» نسبت داده شده و «لارسون» آن را براساس صورت يا قالب (form base)مى‌نامد، «كلمه» واحد ترجمه است. در نقطه مقابل اين شيوه، شيوه مفهومى قرار دارد كه به «حنين بن اسحاق» و «جوهرى» نسبت داده شده‌و لارسون آن را «ترجمه اصطلاحى» و براساس معنا (- basemeaning) مى‌نامد. در اين شيوه، واحد ترجمه «عبارت و جمله» است و بر برابرى واژگانى اهتمام نمى‌شود.[48]
دانشمندان و قرآن‌پژوهان متأخر، با كمى توسعه، ترجمه را با توجه به قرآن به گونه‌هاى «تحت‌اللفظى»، «معنايى» و «آزاد» يا «تحت اللفظى»، «آزاد» و «تفسيرى»[49] تقسيم كرده‌اند؛ ولى تعريفهايى هماهنگ ارائه نداده‌اند؛ براى مثال، ترجمه‌آزاد از ديد يكى بر ترجمه «معنايى» يا «محتوا به محتوا» از ديد ديگرى تطبيق‌مى‌كند.[50] برخى ديگر از كارشناسان با نگاهى دقيق‌تر، به مقوله ترجمه روى آورده، انواع و شيوه‌هاى متنوع‌ترى را برشمرده‌اند؛ بى‌آزار شيرازى ترجمه‌هاى قرآن را به موارد‌ذيل تقسيم كرده‌است: 1.‌لغوى يا ترجمان القرآن؛ 2. تحت اللفظى؛ 3. حرفى و معنوى (ترجمه امين)؛ 4.‌ترجمه و حواشى؛ 5. ترجمه به شعر معنوى (منظوم)؛ 6. آوايى يا آهنگين؛ 7.‌تفسيرى.[51] «پيتر‌نيومارك» براى ترجمه انواع ذيل را‌برشمرده‌است: 1.‌لفظ به لفظ‌( wordfor word translation -)؛ 2.‌تحت‌اللفظى ( literal translation)؛ 3.وفادار يا‌امين ( faithful
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 423
translation)؛ 4.‌معنايى ( semantic translation)؛ 5.‌اقتباس ( Adep taticon)؛ 6.آزاد( translation free)؛ 7.اصطلاحى ( Idiomatic translarion)؛ 8.ارتباطى ( communicative translaTion).[52]
تقسيم‌بنديهاى ديگرى نيز هست كه براى اختصار از ذكر آنها خوددارى مى‌شود[53]، بنابراين در يك جمع‌بندى كلى مى‌توان برخى از ضعفهاى تقسيم بنديهاى مطرح شده را از قرار ذيل دانست:
1. كلى بودن برخى تقسيم بنديها؛ مانند ترجمه‌هاى لفظى و معنوى.
2. مسامحه در اطلاق لفظ ترجمه بر برخى از آنها؛ مانند اقتباس و ترجمه تفسيرى به معناى تفسيرهاى فارسى.
3. عدم تمايز روش و مصداق؛ مانند ترجمه آزاد و منظوم يا ادبى و منظوم و آوايى.
بر اين اساس تقسيم‌بندى ذيل مناسب‌تر به نظر مى‌رسد: 1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ؛ 2. ترجمه تحت اللفظى؛ 3.‌ترجمه وفادار يا امين؛ 4. ترجمه‌هاى معنايى (محتوايى)؛ 5. ترجمه آزاد؛ 6. ترجمه تفسيرى.[54]

1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ:

از ترجمه لغوى دو نوع ترجمه اراده شده است:
الف. ترجمه واژه‌هاى دشوار قرآنى به زبان مقصد ؛ مانند كتابهاى المستخلص يا جواهر القرآن، تأليف محمدبن محمدبن نصر بخارايى؛ تفسير مفردات قرآن، تصحيح عزيز الله جوينى؛ لسان التنزيل، به اهتمام دكتر مهدى محقق؛ ترجمان القرآن، تأليف مير سيد شريف جرجانى.[55]
ب. ترجمه پيوسته مفردات قرآن همگام با ساختار زبان مبدأ. هدف اصلى اين نوع ترجمه انتقال معانى واژه‌هاى متن مبدأ به زبان مقصد است، البته در ساختارهايى مشابه ساختارهاى زبان مبدأ[56]؛ به بيان ديگر، ساختار چنين ترجمه‌اى با ساختار نحوى زبان مقصد سازگار نبوده، با زبان معيار فاصله‌اى بسيار دارد؛ براى مثال: «و وهَبنا لَهُ اَهلَهُ و مِثلَهُم مَعَهُم رَحمَةً مِنّا و ذِكرى لاِولِى الاَلبـب=و ببخشيديم او را گروه او و ماننده ايشان، بخشايشى از ما و پندى خداوندان خردها را» (ترجمه تفسير طبرى) = داديمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتى از ما و ياد آوردنى براى دارندگان خردها».[57] (ص/38،43)
گفتنى است زبان معيار امرى كاملا شناخته شده نيست و كارشناسان هيچ‌گاه نتوانسته‌اند بر تعريفى مشخص از آن همصدا شوند و شايد دليل عمده آن تغيير و تحول دائمى و شناور بودن آن باشد، با اين حال برخى كارشناسان ملاكهايى براى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 424
تشخيص آن ارائه كرده‌اند كه مهم‌ترين آنها بدين قرار است: خالى بودن متن از عناصر زبانى متروك و منسوخ يا مهجور، پرهيز از گرته‌بردارى، پرهيز از به كارگيرى عناصر و ساختارهاى مخصوص شعر يا عناصر زبان صنفى، نزديك بودن به زبان جارى و متداول و همراه بودن با آن، و جز اينها.

2. تحت‌اللفظى:

هدف مترجم در اين نوع ترجمه، انتقال معانى الفاظ به زبان مقصد و انعكاس ساختارهاى زبان مبدأ در ترجمه است. زبان اين نوع ترجمه با زبان معيار فاصله بسيارى دارد؛ ولى بر خلاف ترجمه لفظ به لفظ كه معمولا از انسجام تهى است، انسجام معنايى و الگوهاى زبان مقصد، هر چند اندك و ضعيف، در آن ديده مى‌شوند. اين نوع ترجمه در معادل‌يابى اصطلاحات و كنايات و جز اينها كه واحدهاى زبانى بزرگ‌تر از واژه‌ها را اختيار مى‌كنند، ناتوان است و واحدها، مانند ترجمه لفظ به لفظ، معمولا انفرادى ملاحظه مى‌شوند.[58] ترجمه تحت‌اللفظى براى برخى مقاطع آموزشى مفيد است؛ ولى ترجمه‌اى موفق و مقبول نيست؛ مثال: «يَخافونَ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم =از پروردگارشان از بالاتر خويش مى‌ترسند...‌‌.». (نحل/‌16،50) در ترجمه اين فقره از آيه، «مى‌ترسند» از ابتدا به انتهاى جمله رفته و «از» به ابتدا اضافه وتلاش شده به ساختارهاى نحوى زبان مقصد نزديك شود.[59]
گفتنى است كه بسيارى از كارشناسان، نوع اخير لفظ به لفظ و ترجمه تحت اللفظى را ذيل يك عنوان به بحث گذاشته‌اند.

3. وفادار / امين / معادل:

هدف مترجم در اين نوع ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ همراه با حفظ ساختارهاى ادبى (صرفى، نحوى، بلاغى و...) آن تا حد امكان، به زبان معيار مقصد است. انسجام در ترجمه بر اثر رعايت ساختارهاى زبان معيار در حد بالايى است و نخستين گزينه در گزينش واحد ترجمه نيز همواره كوچك‌ترين (تكواژ) است و بسته به چارچوبهاى ترجمه، واحدها از پايين به بالا حركت مى‌كنند (تكواژ، واژه، گروه، جمله واره، جمله و ...)[60]؛ مانند «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لِمَ تَقولونَ ما لاتَفعَلون =اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! چرا چيزى مى‌گوييد كه انجام نمى‌دهيد».[61](صفّ/61،20)

4. معنايى / محتوايى:

در اين نوع ترجمه، ضمن انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به زبان مقصد، زبان معيار و ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد بيش از ترجمه وفادار مورد توجه است. واحد ترجمه در اين نوع ترجمه، معمولا جمله است و در صورت نياز، به واحدهاى كوچك‌تر رجوع مى‌شود؛ براى مثال ترجمه معنايى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 425
آيه ياد شده چنين است: «اى مؤمنان! چرا سخنى مى‌گوييد كه انجام نمى‌دهيد». البته اين ترجمه به شرطى است كه«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا»با «يـاَيُّهَا المؤمنون» اختلاف معنايى نداشته باشد.[62] در غير اين صورت، اگر رعايت ساختار زبان مبدأ از ريزش معنايى جلوگيرى مى‌كند، لازم است ساختار آن تا حد امكان رعايت شود. نكته ديگر در اين ترجمه، تبديل «چيزى» به «سخنى» است كه در واقع مراد از «ما» در آيه است. گفتنى است بر اثر نزديك بودن اين دو نوع ترجمه (وفادار و معنايى) به هم، بسيارى از نويسندگان آن دو را با يك عنوان طرح كرده‌اند.[63] ترجمه‌هاى موجود نيز اغلب محوريت يك نوع ترجمه را رعايت نكرده و از هر دو نوع ترجمه، بلكه در برخى ترجمه‌ها، از انواع گوناگون ترجمه بهره گرفته‌اند، از اين رو، توصيف ترجمه‌اى خاص به نوعى از انواع ترجمه، به معناى عارى بودن آن از انواع ديگر دشوار و در مواردى نادرست است.

5. آزاد:

درباره ترجمه آزاد اختلاف نظر بسيارى است.[64] به نظر مى‌رسد هرگونه فراروى از ترجمه معنايى در دامنه ترجمه آزاد قرار گيرد. در اين نوع ترجمه، ريزش معنايى بيشترى نسبت به انواع ديگر رخ مى‌دهد، و نيز شيوايى و انطباق كامل آن بر زبان معيار از شاخصه‌هاى بارز آن است؛ به ديگر سخن، در ترجمه آزاد، مخاطب هيچ‌گاه بوى ترجمه را احساس نمى‌كند و دچار دل‌زدگى نمى‌شود. اين نوع ترجمه براى نوجوانان و كودكان بهترين نوع ترجمه است، و چنانچه با متن مبدأ چندان فاصله نگيرد، براى عموم نيز ترجمه مطلوبى است. گفتنى است گاه ترجمه آزاد به اندازه‌اى از زبان مبدأ فاصله مى‌گيرد كه به مرز اقتباس وارد مى‌شود. هدف اصلى ترجمه اقتباس، انتقال پيام كلى متن در قالبهاى ديگر است. واحد ترجمه در ترجمه آزاد «جمله و بند»، و در اقتباس «بند و فراتر از آن» است.[65]

6. تفسيرى:

منظور از ترجمه تفسيرى يكى از سه نوع ذيل است:
الف. شرح و بسط مطالب متن مبدأ به زبان مقصد. براساس اين تعريف، تفسير نمونه، منهج الصادقين مشمول آن هستند.[66]
ب. ارائه توضيحهاى تفسيرى در ضمن ترجمه به صورت مزجى يا پى‌نوشت. ترجمه الهى قمشه‌اى و مشكينى از اين نوع‌اند.[67]
ج. دخالت برداشتهاى تفسيرى در ترجمه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 426
بدون جداسازى آنها از اصل ترجمه؛ مانند ترجمه قرآن بر اساس الميزان. اين نوع ترجمه را بر ترجمه معنايى يا برخى تعريفهاى ترجمه آزاد مى‌توان منطبق دانست.
گفتنى است قسيم قرار دادن ترجمه تفسيرى به سبب شناخته شدن قالب خاصى براى اين نوع ترجمه در بين ديگر انواع ترجمه است، و گرنه همه انواع ترجمه برپايه برداشتهاى تفسيرى نويسندگان آنها شكل مى‌گيرد و به ديگر سخن، ترجمه تفسيرى از نظر مفهومى با ديگر انواع ترجمه قابل جمع است و از نظر مصداقى از ديگر انواع ترجمه تفكيك مى‌شود.[68]

اصول و مبانى ترجمه قرآن:

مراد ما از «اصول» قواعد و قوانينى است كه هر علم بر آنها استوار مى‌شود؛ آن‌گونه كه هيچ‌كس در موجوديت آنها اختلاف نكند. مقصود از «مبانى» نيز قواعد و پيش فرضهاى پژوهنده‌اى است كه در ابتداى كار بسان يك اصل خود را بدانها ملتزم مى‌كند؛ خواه ديگران آن را بپذيرند و خواه نپذيرند.[69]
گفتنى است برخى بين اصول و مبانى تفاوتى قائل نشده هر دو را به يك معنا به كار برده‌اند و برخى تلاش كرده‌اند بين آن دو فرق گذارند، هرچند ابهامهايى در آن وجود دارد: مبانى ترجمه عبارت‌اند از زيرساختهاى فقهى، كلامى، ادبى، قرائى، تفسيرى، زبانشناختى، روش‌شناختى و واژه‌گزينى كه به ترجمه جهت مى‌دهند، و به عبارت ديگر، پيش فرضهايى‌اند كه لازم است مترجم قرآن، قبل از ترجمه انتخاب كرده باشد، و مقصود از اصول، خطوط اصلى و جهت‌گيريهايى است كه به ترجمه جهت مى‌دهند. اصول را مترجم انتخاب مى‌كند و با مبانى ترجمه پيوندى نزديك دارند و گاهى تفكيك‌ناپذيراند.
اصول كلى ترجمه بين زبانى، عبارت‌اند از: 1.‌آشنايى با زبان مبدأ و فهم درست متن مبدأ؛ 2.‌آشنايى و تسلط كافى بر زبان مقصد؛ 3. امانتدارى در ترجمه كه از مؤلفه‌هاى ارزيابى و ارزش‌گذارى ترجمه است و تخصص مترجم و ويراستار و انتخاب نوع و شيوه صحيح ترجمه از جمله راهكارهاى دستيابى به آن است، 4. آشنايى با زبانشناسى مقابله‌اى و دستاوردهاى آن. 4 اصل ياد شده در همه ترجمه‌ها مورد توجه قرار مى‌گيرند؛ اما در خصوص متن مقدس قرآن، حساس و مهم‌ترند.

وظايف و تأثير زبانشناسى مقابله‌اى(contrastive Linguistics) :

موضوع پژوهش در زبانشناسى مقابله‌اى، مقابله ميان دو زبان، يا دو لهجه يا زبان و لهجه، يعنى دو سطح زبانى همزمان است.[70] وظايف و تأثير زبانشناسى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 427
مقابله‌اى را در حوزه ترجمه مى‌توانيم در مراحل ذيل كالبدشكافى كنيم:
الف. تشخيص نوع عناصر زبانى: در اولين گام، زبانشناس به بررسى توصيفى هريك از عناصر زبانى مى‌پردازد و اعلام مى‌كند كه عنصر بررسى شده، صرفاً زبانى است يا تأثير و دخالت معنايى دارد و با حذف آن ريزش معنايى رخ مى‌دهد؛ براى نمونه، واو استينافى از عناصرى است كه برخى به زبانى بودنِ صرف آن رأى داده‌اند. بررسيهاى انجام شده نيز آن را تأييد مى‌كند و شايد به همين دليل باشد كه بسيارى از مترجمان قرآن، آن را ناديده گرفته‌اند.[71]
ب. برابريابى (آوايى، ساختارى و واژگانى): زبانشناس در اين مرحله با عناصر گوناگونى روبه روست؛ از جمله:
يك. عناصر معنادارى كه نمى‌توان براى آنها برابر مناسبى يافت؛ مانند حروف خطاب، لام بُعد و هاى تنبيه ملحق به اسمهاى اشاره؛ نظير ذلك، تلك هذا، هؤلاء، فاى جواب شرط و جز اينها.[72]
دو. عناصرى كه برابر ندارند؛ ولى بايد مشابهى مناسب، به جاى برابر آن معرفى شود؛ مانند مفعول مطلق كه مترجمان امروزه معمولا نوع مناسبى از انواع قيد را در برابر آن مى‌نهند.[73]
افزون بر اين، واژگان فراوانى نيز يافت مى‌شوند كه برابرهاى دقيقى ندارند و بايد براى ترجمه آنها از راهكارهاى ويژه‌اى بهره برد. نمونه اين واژه‌ها عبارت‌اند از رحيم و رحمن، احد و واحد، ثوب و لباس، خوف و خشيت، رأى، نظر و بصر، ريب و شك، صداق و مهر، صيام و صوم، غشاء و غطاء، انسان و بشر،[74] و بسيارى ديگر.

مبانى ترجمه قرآن:

برخى، مبانى را نيز در ذيل اصول به بحث گذاشته‌اند؛ ولى چنان‌كه پيش‌تر اشاره شد، مى‌توان بين اصول و مبانى فرق گذاشت. نكته قابل توجه در تفاوت بين اصول و مبانى اين است كه هيچ‌گاه نمى‌توان مترجمى را بر اثر رعايت نكردن مبانى ترجمه كه امكان اختلاف در آنها وجود دارد، نكوهش كرد؛ اما اگر مترجمى به اصلى توجه نداشت، سزاوار سرزنش است؛ براى مثال اصل رجوع مترجم به دستاوردهاى تحقيقات كارشناسان و بهره‌مندى از آنها لازم و از اصول است؛ ولى گرايش به يكى از آراى موجود از مبانى او به شمار مى‌رود و جايگاه هر‌يك كاملا روشن است.
از آنجا كه ترجمه با دانشهاى گوناگونى ارتباط دارد، تبيين دقيق همه مبانى كارى بسيار دشوار
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 428
است و مجالى گسترده مى‌طلبد، از اين رو، در اين مقال تنها كليات مسئله را طرح كرده، براى بهره‌مندى بيشتر، به برخى سرفصلها و مبانى مهم نيز اشاره مى‌كنيم.
قابل ذكر است كه مقصود از مبانى، امور مؤثر در فرايند ترجمه است، در نتيجه برخى مباحث مانند امكان، جواز و روشهاى ترجمه از مبانى خارج‌اند، هرچند برخى آنها و مانند آنها را از مبانى برشمرده‌اند، زيرا دو مورد اول در فرايند ترجمه جايى ندارند و مورد سوم جزو اهداف به شمار مى‌رود نه مبانى.

1. مبانى تفسيرى مترجم:

مقصود از مبانى تفسيرى، اصول و قواعد تفسيرى همچون زبان قرآن و دستاوردهاى آن، ابزار فهم قرآن، قرائت برگزيده و بسيارى مسائل ديگر است كه مترجم بايد درباره آنها، موضعى مشخص داشته باشد[75]؛ براى نمونه، يكى از مبانى مفسر و مترجم استعمال يا عدم استعمال لفظ در بيش از يك معناست. اين مبنا در آيات متعددى مجال طرح دارد؛ مانند «لايُضارَّ كاتِبٌ و لا شَهيدٌ»(بقره/2،282) كه صيغه «لا يضار»مشترك بين معلوم و مجهول است، و بر اساس هريك از آنها معنا متفاوت مى‌شود. اگر مترجم يكى از معانى را بر اساس قواعد تفسير ترجيح ندهد، اگر مبناى او جواز استعمال لفظ در بيش از يك معنا باشد، لازم است به هر دو معنا اشاره كند. مبناى ياد شده در دامنه مباحث «زبان قرآن» جاى مى‌گيرد و صاحب‌نظران در اصول فقه و تفسير به تفصيل درباره آن سخن گفته‌اند.[76]
اين بحث اگر به گونه‌هاى مختلف تركيب يك عبارت پيوند بخورد، اهميت و گستردگى ويژه‌اى مى‌يابد كه پرداختن به آن به حوزه ياد شده مربوط است.
دستاورد مباحث زبان قرآن براى مترجم بسيار است كه مى‌تواند به نوعى خود را در ترجمه به نمايش بگذارد. اراده حقيقت يا معناى خاص براى كلمات و اصطلاحات ويژه قرآنى و ميزان تأثير گفته‌هاى لغويان، نيز شناسايى سبك قرآن به لحاظ گفتارى يا نوشتارى يا جز اين دو بودن آن و توجه به پيامدهاى آن و مباحث ديگر، امروزه بسيار مورد توجه قرار گرفته و از مباحث كارآمد حوزه زبان قرآن‌اند.

2. مبانى كلامى و فقهى در ترجمه:

درباره وظيفه مترجم در تعامل با آيات متشابه قرآن‌كريم كه با ابهامهايى همراه‌اند، بين كارشناسان اختلاف نظر ديده مى‌شود؛ برخى بر انتقال معناى آيات متشابه به همان صورت به زبان مقصد اصرار دارند و در مقابل، برخى با توجه به اينكه ترجمه قرآن، قرآن نيست بلكه منعكس كننده برداشتها و تفسيرهاى مترجم است و در آن ريزش معنا و قراين مورد استفاده در تفسير، بسيار رخ مى‌دهد،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 429
به ابهام‌زدايى در ترجمه رأى داده‌اند.[77] برخى نيز راهى ميانه رفته و بين انواع ابهامهاى زبان مبدأ تفكيك قائل شده‌اند. اين مطلب در خصوص مسائل اصلى اعتقادى، و نيز برخى مسائل فقهى كه مذهب مترجم و خواننده اقتضاى آن را دارد، بيشتر مورد تأكيد قرار گرفته است؛ براى نمونه مى‌توان به آيه «و عَصى ءادَمُ رَبَّهُ فَغَوى»(طه/20،121) در مسائل كلامى و آيه«...‌فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ فَـاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ فَريضَة»(نساء/4،24) در مسائل فقهى اشاره كرد.

فرآيند ترجمه قرآن:

مراحل انتقال از زبان مبدأ به مقصد عبارت‌اند از:

1. تحليل واژگانى زبان مبدأ:

بررسى ساختها و ريشه‌هاى واژگان زبان مبدأ از جهت لفظ و معنا اهميتى كليدى دارد و هرگونه ضعف و سستى در آن، تفسير و ترجمه را به نقصان مى‌كشاند.

2. تحليل دستورى زبان مبدأ:

تحليل دستورى و ادبى شامل شناخت نوع جمله، اركان و عناصر اصلى و فرعى، حروف، قيود، صفات، تكيه‌گاهها، آرايه‌هاى بلاغى و بديعى و جز اينهاست.

3. برابريابى واژگانى، دستورى، و ايجاد تعادل:

اين مرحله، از اصلى‌ترين و شايد دشوارترين مراحل ترجمه است. وظيفه مهم مترجم در اين مرحله، برابريابى واژگانى و انتقال ساختارهاى دستورى مبدأ به قالبهاى مناسب زبان مقصد است. مقصود از ايجاد تعادل بهره‌گيرى از قالبهايى است كه در خواننده ترجمه، همان اثرى را بر جاى گذارد كه متن اصلى بر جاى مى‌گذارد.[78]
البته ايجاد ترجمه‌اى معادل براى متن مقدس قرآن، با تأثيرى برابر متن اصلى، به سبب اعجاز بيانى قرآن امكان‌پذير نيست، افزون بر اين، مؤلفه‌هاى ديگرى غير از «تأثير» نيز وجود دارند كه در نظر گرفتن آنها از سوى مترجم بر حسب نوع و شيوه ترجمه، در افزايش تأثير ترجمه يا كاهش آن، دخالت دارند. حذف يا افزايش عناصر، تغيير در ساختارهاى بيانى و مانند آنها در متن مقصد از اين جمله‌اند.[79]
برخى از اين تغييرها عبارت‌اند از: تغيير ساختارهاى صرفى و نحوى، تغيير در ترتيب عناصر، تغيير در معنا كه گاه با ريزش معنا همراه است، تغيير در واحدهاى ترجمه مانند اصطلاحها، كنايه‌ها و مانند آن‌ها، تغيير در مثبت و منفى بودن عبارت، تغيير در جزء و كل، تغيير در علت و معلول، و جز اينها؛ براى نمونه «كِرام بَرَرَه=گراميان نيكوكار» (به جاى گراميان نيكوكاران)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 430
(عبس/80،16)؛ «لاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ=كنيز مؤمن» (بقره/2،221) (در فارسى بين صفت و موصوف مطابقت وجود ندارد)؛ «اَو لـمَستُمُ النِّساءَ=يا با زنان نزديكى كرده‌ايد» (نساء/4،43) «لـمَستُمُ» در اين آيه كنايه از آميزش جنسى است كه به گونه‌اى به ترجمه منتقل مى‌شود[80]؛ «بَينَ يَدَيه= نزد او» (به جاى بين دستانش)؛ «و‌ما‌اَدركَ» = و چه مى‌دانى»؟! (قدر/97،2) (به جاى: و چه آگاه كرد تو را...).

4. يكسان سازى ترجمه:

بخشى از يكسان سازى در طول ترجمه و بخشى در پايان آن صورت مى‌پذيرد.[81] اين مسئله در ترجمه قرآن اهميت بيشترى دارد. برخى از ابعاد مختلف يكسان سازى عبارت‌اند از:

الف. يكسان سازى در آيات مشابه:

آيات بسيارى از قرآن به صورت كامل (بقره/2،134 و 141؛ الرحمن/55، 13 كه در مجموع 31 بار تكرار شده است؛ و ...) يا بخشى از آنها (مانند «اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىء قَدير» (بقره/2،20) و مشابه آن) تكرار شده كه به عقيده برخى، مترجم بدون دليل نبايد در ترجمه، عبارتهاى گوناگون به كار ببرد.[82] در عمل نيز شمارى از ترجمه‌ها به اين اصل توجه داشته‌اند؛ مانند ترجمه‌هاى گرمارودى و صفوى.

ب. يكسان سازى در عناصر و ساختارهاى نحوى:

مترجم بايد پيش از ورود به ترجمه، تصوير روشنى از ساختارهاى معادل عناصر نحوى داشته باشد؛ براى مثال، موصول و صله آن را همه جا يكسان ترجمه كند؛ مانند «الذين ءامنوا» كه ممكن است به «كسانى كه ايمان آوردند» يا «مؤمنان» ترجمه شود. نيز عبارتهاى «و هُوَ يُحاوِرُهُ»(كهف/18، 34) و «و‌هُوَ يَعِظُهُ»(لقمان/31، 13) ساختارهايى يكسان دارند و بايد يكسان ترجمه شوند؛ نه به اين صورت كه در يكى گفته شود «و در حالى كه با او سخن مى‌گفتند» و در ديگرى گفته شود «وعظ كنان».

ج. يكسان سازى در حذف و اضافه:

براى مثال، كسى كه واو استينافى را عنصرى صرفاً زبانى مى‌داند و به ترجمه آن اعتقاد ندارد، بايد همه جا يكسان عمل كند. گفتنى است مترجم بايد براى حذف و اضافه تعريفى مشخص داشته باشد تا گرفتار افراط و تفريط و ناهماهنگى فراوان نشود.

د. يكسان سازى در الگوهاى بيانى:[83]

الگوهاى بيانى نظير «مااستفهامى + لنا يا لكم» بايد در همه جا يكسان ترجمه شود؛ اما الگوى فوق در برخى ترجمه‌ها به شيوه‌هاى ذيل ترجمه شده است؛ ما را چه رسد ... / ما را چه مى‌شود ... /
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 431
چرا نكنيم ... / سزاوار ما نيست و ... كه شايسته نيست.

هـ. يكسان سازى در شيوه نگارش:

چندگانگى در نثر معمولا در كارهاى گروهى رخ مى‌دهد، هرچند برخى مترجمان نيز يكسان سازى در نثر را چندان مورد عنايت قرار نداده‌اند؛ براى مثال، در برخى عبارتها سره‌نويسى و در برخى عبارتها عربى‌زدگى به چشم مى‌خورد.

5. شناخت و برابريابى سبكى (registet):

مراد از «سبك» در حوزه ترجمه‌شناسى با «سبك» مطرح در مباحث ادبى اندكى متفاوت است.[84] براى تشخيص نوع سبك، راهكارها و معيارهايى وجود دارد كه مهم‌ترين آنها عبارت‌اند‌از:
الف. ارزشيابى واژه‌ها و اصطلاحهاى به كار رفته در متن از جهت علمى، عاميانه و جز اينها؛ و برابريابى مناسب؛ براى مثال، واژه‌هاى احتياج و نياز، يارى و كمك، پر و مالامال، قدم و گام، گذشته و پيشينه، مى‌توانند برابرهايى براى واژه‌هايى ساده يا ادبى باشند كه به تشخيص مترجم گزينش مى‌شوند.
ب. كالبد شكافى دستورى براى آشكار كردن شيوه مؤلف در بيان و به كارگيرى نوع ساختارها؛ براى مثال، دو ساختار «تو ياور منى» و «مرا ياورْ تويى» نماينده دو سبك ساده و ادبى است. عبارتهاى ذيل نيز با تفاوتهايى در ساختار نماينده سبكهاى گوناگون‌اند: «در‌اين دنيا خانه‌اى ندارم»، «مرا در اين دنيا خانه‌اى نيست»، «مرا در اين دنيا كاشانه‌اى نيست»، «مرا در اين گيتى كاشانه‌اى نيست»، «در اين گيتى مرا كاشانه‌اى نيست»، «در اين دنيا كاشانه‌اى نيست مرا» و جز اينها. در مثالهاى ياد شده، تلفيق دو عنصر «واژه» و «ساختار» با ملاحظه «موضوع» و «مخاطب» سبكهاى مورد نظر را ارائه كرده است.
ج. بررسى آهنگ و آرايه‌هاى بديعى كلام. توجه به آهنگ و آرايه‌هاى بديعى، سبك را به متن مبدأ نزديك‌تر مى‌كند. سبك قرآن منحصر به فرد و معجزه است، بنابراين برابريابى آن ممكن نيست؛ ولى مى‌توان برخى عناصر و ساختارهاى ادبى و بلاغى را به گونه‌اى در زبان مقصد بازسازى كرد. اين برابريابى مى‌تواند به حوزه واژگان، سازه‌هاى دستورى و برخى عناصر زبرزنجيرى و آوايى راه يابد.

6. رعايت فضاى فكرى و فرهنگى مخاطب:

مترجم توانمند بايد افزون بر مسائل و نكات طرح شده، به چند نكته مهم ديگر نيز توجه كند:

الف. تحول معنايى:

برخى واژه‌ها در گذر زمان معنايى خاص مى‌يابند و معناى عام خود را از دست مى‌دهند؛ مانند «شكنجه»، «بازنشسته» و «گروگان». مترجم بايد در بهره‌گيرى از اين‌گونه واژه‌ها به اين مسئله توجه كند و مثلا واژه‌هاى ياد
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 432
شده را براى «عذاب» (طه20/،71)، «القاعِدين» (نساء/4، 95)، و «رهان» (بقره/2،283) به كار نبرد.

ب. بازتاب فرهنگ ترجمه:

ترجمه گاه بدون توجه به پيامدهاى آن صورت مى‌گيرد؛ براى مثال، ترجمه «وليَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيوبِهِنَّ»(نور/24،31) به «روسريهايشان را بر گريبانهايشان افكنند» با توجه به اينكه «روسرى» امروزه نام نوع خاصى از پوشش است، ترجمه به آن، ناخودآگاه پوشش كنونى را ترويج مى‌كند، بنابراين بهتر است به «سرانداز» و مانند آن ترجمه شود.

ج. ادب ترجمه:

در ترجمه بايد به ادب و حساسيتهاى جامعه توجه داشت؛ مثلا عبارت و «و‌كَواعِبَ اَترابـا»(نبأ/78،33) را نبايد به «دخترانى نارپستان...» ترجمه كرد، بلكه به جاى آن شايسته است از تعبيرهايى مانند «با سينه‌هاى برآمده» و «بسيار جوان» و مانند آنها استفاده كرد.

د. تحريك ساكن:

ترجمه نبايد براى مخاطب شبهه و سؤال‌انگيز باشد. اين مطلب در خصوص ترجمه‌هايى كه مخاطبان آنها عموم مردم‌اند، ضرورى‌تر است.

7. ارزيابى و كنترل نهايى:

در اين مرحله، وجود گروههايى كه در ذيل بيان مى‌شوند، ضرورى به نظر مى‌رسند، هرچند تقويت ارزيابان با افزودن بر تخصصهاى آنان طبق پيشنهادهاى ارائه شده از سوى كارشناسان،[85] مى‌تواند به تقويت بيشتر ترجمه بينجامد.
الف. گروه تفسيرى متشكل از يك يا چند مفسر يا آشناى با اصول، مبانى و فرايند تفسير كه ترجمه قرآن را بر‌اساس مبانى اتخاذ شده از سوى مترجم، بازنگرى و ارزيابى كنند.
ب. گروهى متشكل از كارشناسان ادبيات (مبدأ و مقصد)، زبانشناس و ويراستار.
ج. گروهى منتخب از مخاطبان: اين گروه، از افراد مختلف سطح مورد نظر ازمخاطبان مترجم تشكيل مى‌يابند كه با روش علمى برگزيده مى‌شوند و ترجمه با توجه به ديدگاه آنان ارزيابى نهايى مى‌شود.

ترجمه گروهى:

يكى از روشهاى ترجمه، ترجمه گروهى قرآن است. در اين باره اختلاف‌نظر فراوانى وجود دارد؛ برخى ترجمه شايسته و پذيرفتنى را منحصر در ترجمه گروهى مى‌دانند و در مقابل، برخى ترجمه قرآن را از آن روى كه بعدى هنرى دارد، تنها در توان يك قلم مى‌بينند.[86]
از ترجمه گروهى برداشتهاى مختلفى ارائه شده است:
1. ارزيابى گروهىِ ترجمه ارائه شده از سوى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 433
يك فرد.[87] برخى از ترجمه‌هاى نسبتاً موفق حاصل چنين تعاملى ميان گروهى با تخصصهاى گوناگون و مترجم‌اند.[88]
2. تقسيم بخشهاى گوناگون متن مبدأ بين مترجمان گوناگون و بازبينى گروهى ترجمه‌هاى ارائه‌شده از سوى آنها. اين نوع ترجمه براى برگردان متن حساس و بسيار دقيق قرآن، نامناسب‌ترين شيوه به شمار مى‌رود[89] و برخى نقدهاى تند بر ترجمه گروهى[90] احتمالا نظر به چنين شيوه‌اى دارند.
3. نويسنده يك نفر اما ترجمه حاصل تبادل نظر گروهى باشد.[91] اين نوع ترجمه گروهى نيز مخالفانى دارد[92] و طرفداران آن نيز كم نيستند.[93]
طرح جدى ضرورت ترجمه گروهى قرآن حاصل يكى دو دهه اخير است. اولين ترجمه گروهى به زبان پارسى، ترجمه تفسير طبرى (352‌ق.) است.[94]
براى ترجمه گروهى تخصصهاى فراوان و متنوعى از سوى كارشناسان لازم دانسته شده است. برخى براى آن‌11‌حوزه تخصصى برشمرده‌اند[95] و برخى لزوم استفاده از گروههاى تخصصى مختلف را تا 22 گروه رسانده‌اند.[96] برخى نيز افزون بر برشمردن حوزه‌هاى تخصصى مورد لزوم به صورت جزئى شمار افراد هر گروه را نيز تعيين كرده‌اند.[97]

شرايط مترجم:

بررسى اصول، مبانى و فرايند ترجمه قرآن، به خوبى شرايط و علوم مورد نياز مترجم را بازگو مى‌كند. مترجم پيش از ترجمه، بايد مفسر باشد؛ يعنى از ملكه تفسير برخوردار باشد و لازمه تحصيل اين ملكه، كار مداوم در حوزه تفسير است، زيرا تسلط بر زبان مبدأ در خصوص متن مقدس قرآن كه فهم آن ابزار و راهكارهاى ويژه‌اى مى‌طلبد، با تسلط بر زبان عربى حاصل نمى‌شود. البته مترجم مى‌تواند در اين خصوص به مفسرى توانمند اعتماد كند و حاصل تفسير او را به كار بندد؛ ولى نمى‌تواند در ترجمه برخى آيات از يك مفسر و در ترجمه برخى ديگر از مفسرى ديگر با مبانى متفاوت با مفسر اول پيروى كند.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 434
ديگر نيازمندى مترجم، تسلط كافى بر زبان مقصد است.
مهم‌ترين علوم مورد نياز مترجم نيز آشنايى با زبان مبدأ (عربى) و نيازمنديهاى درك متن مبدأ (تفسير و اصول و مبانى آن)، زبان مقصد (فارسى)، زبانشناسى مقابله‌اى بين زبان مبدأ و مقصد، آشنايى به مقدار لازم با علم كلام، فقه و فلسفه و جز اينهاست.
افزون بر موارد ياد شده، شرط اساسى ديگر كه از سوى برخى مفسران و مترجمان بسيار مورد تأكيد قرار گرفته، فراهم بودن زمينه‌هاى لازم ذهنى و روحى و طهارت باطنى و فضايل اخلاقى است. پيمودن موفقيت‌آميز مسير ترجمه قرآن و پيش از آن، تفسير، جز با مدد پروردگار و عنايت ويژه او امكان‌پذير نيست. آياتى از قرآن‌كريم و برخى روايات بر اين مسئله دلالت دارند؛ مانند «والَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا=آنان كه در راه ما تلاش مى‌كنند، راههايمان را بر آنان نشان مى‌دهيم» (عنكبوت/29،69)؛ «و يَزيدُ اللّهُ الَّذينَ اهتَدَوا هُدًى =و خداوند بر هدايت آنان كه هدايت پذيرند، مى‌افزايد» (مريم/19،76)؛ «اِن تَتَّقوا اللّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانـًا=اگر تقوا پيشه كنيد، خداوند معيار تشخيص حق و باطل را در اختيارتان مى‌نهد» (انفال/8،29)؛ «لا يَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون =اين كتاب را جز پاكان نمى‌توانند مس كنند» (بر اساس تفسير باطنى آيه).[98] (واقعه/56،79)

منابع

آيات الاحكام، كاظم مدير شانه‌چى، تهران، تدوين كتب علوم انسانى دانشگاهها (سمت)، 1378‌ش؛ اختلاف ترجمه‌هاى قرآن‌كريم، عظيم عظيم‌پور مقدم، تهران، ماهرنگ، 1383‌ش؛ ادب الكاتب، ابن قتيبه (م.‌276‌ق.)، بيروت، دارصادر، 1387‌ق؛ بحث فى ترجمة القرآن الكريم و احكامها، محمد مصطفى مراغى، بيروت، دارالكتاب الجديد، 1401‌ق؛ بر بال قلم، سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا)، قم، نشر متون درسى حوزه، 1379‌ش؛ البيان فى تفسير القرآن، الخويى (م.‌1413‌ق.)، انوارالهدى، 1401‌ق؛ بينات (فصلنامه)، قم، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا(عليه السلام)؛ پژوهش و حوزه (فصلنامه)، قم، معاونت پژوهشى مركز مديريت حوزه علميه قم؛ پژوهشهاى قرآنى (فصلنامه)، قم، دفتر تبليغات اسلامى؛ پيامبر خوبان، پريسا داورى، اصفهان، فرهنگ مردم، 1385‌ش؛ پيام قرآن، مكارم شيرازى و ديگران، قم، مدرسه امام على بن ابيطالب(عليه السلام)، 1374‌ش؛ پيرامون زبان و زبان‌شناسى، محمد رضا باطنى، تهران، فرهنگ معاصر، 1371‌ش؛ تاج التراجم، اسفراينى (م.‌قرن 5)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375‌ش؛ تاريخ ترجمه از عربى به فارسى، آذرتاش آذرنوش، تهران، انتشارات سروش، 1375‌ش؛ تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، اميركبير، 1346‌ش؛ ترجمان وحى، قم، مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‌هاى خارجى؛ ترجمه قرآن، بهاء الدين خرمشاهى، تهران، انتشارات جامى و نيلوفر، 1375‌ش؛ ترجمه قرآن، محمد كاظم معزى، تهران، انتشارات اسوه؛ ترجمه قرآن، ناصر مكارم شيرازى، قم، مدرسة الامام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1378‌ش؛ ترجمه قرآن، محمد على رضائى اصفهانى و ديگران، قم، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى دارالذكر، 1383‌ش؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378‌ش؛ التفسير الكاشف، المغنيه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ تفسير المنار، رشيد رضا
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 435
(م.‌1354‌ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373‌ق؛ تفسير نسفى، ابوحفص نجم الدين محمد نسفى (م.‌538‌ق.) به كوشش عزيز الله جوينى، تهران، انتشارات سروش، 1367‌ش؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375‌ش؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373‌ش؛ التفسير والمفسرون، محمد حسين الذهبى، قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1396‌ق؛ التوحيد (مجله)، تهران، سازمان تبليغات اسلامى؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م.‌1186ق.)، به كوشش على آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363‌ش؛ حدث الاحداث فى‌الاسلام الاقدام على ترجمة القرآن، محمد سليمان، مصر، المطبعة السلفيه؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة‌المعارف اسلامى، 1378‌ش؛ درآمدى بر مبانى ترجمه، عنايت الله فاتحى نژاد، بابك فرزانه، تهران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى آيه، 1382‌ش؛ درباره ترجمه، زير نظر نصرالله پورجوادى، تهران، مركز نشر داشگاهى، 1365‌ش؛ روش‌شناسى تفسير قرآن، على اكبر بابائى، غلامعلى عزيزى كيا، مجتبى روحانى‌راد، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379ش؛ رياض المسائل، سيد على الطباطبائى (م.‌1231‌ق.)، به كوشش و نشر النشر الاسلامى، قم، 1412‌ق؛ زبان‌شناسى عربى، محمد فهمى حجازى، ترجمه: سيد حسين سيدى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1379‌ش؛ زبان‌شناسى همگانى، جين اجسون، ترجمه: وثوقى، تهران، انتشارات علوى، 1370‌ش؛ الصحاح تاج اللغه، الجوهرى (م.‌393‌ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407‌ق؛ غياث اللغات، غياث الدين رامپورى مصطفى آبادى (م.‌1242‌ق.)، به كوشش منصور ثروت، تهران، اميركبير، 1363‌ش؛ الفرقان جمع القرآن، عبد اللطيف ابن الخطيب (م.‌932‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ فرهنگ بزرگ سخن، حسن انورى و ديگران، تهران، سخن، 1381‌ش؛ فرهنگ فارسى، معين (م.‌1350‌ش.)، تهران، اميركبير، 1375‌ش؛ فرهنگنامه ادبى فارسى، حسن انوشه، تهران، وزارت ارشاد، 1376‌ش؛ فرهنگ نفيس، على اكبر نفيسى، ناظم الاطباء، تهران، كتابفروشى خيّام؛ فن ترجمه، يحيى معروف، تهران، انتشارات سمت، 1384‌ش؛ قرآن ناطق، عبدالكريم بى‌آزار شيرازى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1376‌ش؛ كتاب الحيوان، الجاحظ (م.‌255‌ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالجيل، 1416‌ق؛ كفاية الاصول، محمد كاظم الخراسانى (م.‌1329‌ق.)، قم، آل‌البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1417ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.‌711‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408‌ق؛ لغت نامه، دهخدا (م.‌1334‌ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1373‌ش؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى، تهران، وزارت ارشاد، 1373‌ش؛ المبسوط، السرخسى (م.‌483‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406‌ق؛ مشكلات ساختارى ترجمه قرآن‌كريم، حيدر قلى زاده، تبريز، مؤسسه تحقيقاتى علوم اسلامى، 1380‌ش؛ مطالعات ترجمه (فصلنامه)، تهران، حسين ملانظر؛ المعجزة الكبرى القرآن، محمد ابوزهرة، دارالفكر العربى؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م.‌395‌ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412‌ق؛ معجم مصنفات القرآن الكريم، على شواخ اسحاق، رياض، دارالرفاعى، 1404‌ق؛ معرفت (مجله)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(قدس سره)؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامه (م.‌620‌ق.) و عبدالرحمن بن قدامه (م.‌682‌ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية؛ مفردات، الراغب (م.‌425‌ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412‌ق؛ مقالات الاصول، ضياء الدين العراقى (م.‌136‌ق.)، به كوشش محمودى و حكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1420‌ق؛ مقدمتان فى علوم القرآن (مقدمة المبانى و مقدمة ابن عطيه)، آرتور جفرى، به كوشش عبدالله اسماعيل قاهرة، مكتبة الخانجى، 1392‌ق؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش امين سليم، بيروت، داراحياءالتراث العربى، 1416‌ق؛ الميزان، الطباطبايى (م.‌1402‌ق.)، بيروت، اعلمى، 1393‌ق؛ نخستين درس‌هاى ترجمه، فرزانه فرح‌زاد، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1370‌ش؛ نشر دانش (مجله)، تهران، مركز نشر دانشگاهى وابسته به ستاد انقلاب فرهنگى؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م.‌1104‌ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1412‌ق؛ هفت گفتار درباره ترجمه،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 436
كورش صفوى، تهران، كتاب ماد، 1371‌ش؛ يادگارنامه فيض الاسلام، دانشگاه آزاد اسلامى، خمينى شهر، 1383‌ش.
سيد محمد حسن جواهرى




[1]. مفردات، ص‌346؛ الصحاح، ج‌5، ص‌1928، «رجم».
[2]. لسان العرب، ج‌5، ص‌162 ـ 163، «رجم، ترجم».
[3]. ر. ك: غياث اللغات؛ فرهنگ نفيس.
[4]. تاريخ قرآن، ص‌646.
[5]. ر.ك: لغت‌نامه، ج4، ص5782؛ مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌5 ـ 6؛ قرآن ناطق، ج‌1، ص‌26 ـ 27.
[6]. لسان‌العرب، ج‌5، ص162 ـ 163؛ الصحاح، ج‌5، ص‌1928، «رجم»؛ تاريخ قرآن، ص‌647.
[7]. ر.ك: لغت نامه، ج‌4، ص‌5782؛ فرهنگ فارسى، ج‌1، ص‌1064؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج‌3، ص‌1690.
[8]. مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌19؛ پيرامون زبان و زبان‌شناسى، ص‌63.
[9]. ر. ك: تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌141 ـ 143.
[10]. همان، ج‌1، ص‌147 ـ 148.
[11]. معرفت، ش 48، ص‌75 - 77؛ «نقد و بررسى ادله رشيد رضا در ممنوعيت ترجمه قرآن».
[12]. التوحيد، س 2، ش 9، ص‌216، «مناهج التفسير».
[13]. ر.ك: المبسوط، ج‌1، ص‌37؛ تاج التراجم، ج‌1، ص‌8.
[14]. ر.ك: مناهل العرفان، ج‌2، ص‌55 ـ 56؛ تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌141.
[15]. قرآن ناطق، ج1، ص‌62 ـ 66؛ البيان، ص‌505 ـ 506؛ تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌126 ـ 129.
[16]. ر. ك: التفسير والمفسران، ج‌1، ص‌29 ـ 30.
[17]. المبسوط، ج‌1، ص‌37؛ حدث الاحداث، ص‌33 ـ 35؛ قرآن ناطق، ج‌1، ص‌57.
[18]. معجم مصنفات القرآن، ج2، ص‌13.
[19]. الحيوان، ج1، ص75-79؛ نشردانش، س3، ش3، ص‌10، «فن ترجمه و انتقال فلسفه يونانى به جهان اسلام».
[20]. ر.ك: پيام قرآن، ش 2، ص‌70 ـ 71، «ترجمه و جايگاه ترجمه قرآن».
[21]. ر. ك: مناهل العرفان، ج‌2، ص‌162، تفسير و مفسران، ج1، ص‌120.
[22]. ر. ك: تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌121 ـ 126؛ تفسير المنار، ج‌9، ص‌275.
[23]. تفسير المنار، ج‌9، ص‌275 ـ 276.
[24]. تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌119؛ الفرقان، ص‌175.
[25]. تفسير المنار، ج‌9، ص‌275.
[26]. همان، ص‌276.
[27]. حدث الاحداث، ص‌30.
[28]. ر. ك: تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌118 ـ 132.
[29]. تفسير المنار، ج‌9، ص‌273.
[30]. رياض المسائل، ج‌3، ص‌381.
[31]. ر.ك: وسايل‌الشيعه، ج6، ص42؛ الحدائق، ج8، ص‌113؛ رياض‌المسائل، ج‌3، ص‌381.
[32]. المغنى، ج‌1، ص‌526.
[33]. همان؛ المبسوط، ج‌1، ص‌37.
[34]. ر.ك: بحث فى ترجمة القرآن، ص‌27؛ دانش نامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌74، «ترجمه قرآن».
[35]. ر.ك: المغنى، ج‌1، ص‌526؛ المعجزة الكبرى القرآن، ص‌584.
[36]. ر.ك: مستمسك العروه، ج‌2، ص‌285؛ الكاشف، ج‌6، ص‌410.
[37]. ر. ك: فرهنگنامه ادبى فارسى، ج‌2، ص‌785.
[38]. همان، ص‌800.
[39]. براى آگاهى بيشتر ر. ك: همان، ص‌785، 800.
[40]. همان، ص‌800 ـ 802.
[41]. تفسير نسفى، ج‌2، ص‌1163؛ قرآن ناطق، ج‌1، ص‌255 ـ 256.
[42]. قرآن ناطق، ج‌1، ص‌257 ـ 259.
[43]. همان، ص‌255.
[44]. همان، ص‌251 ـ 254.
[45]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌388 ـ 408، «ترجمه منظوم».
[46]. ر. ك: پيامبر خوبان، ص‌46 ـ 57.
[47]. ر. ك: بينات، ش 49 ـ 50، ص‌153 ـ 157، «ترجمه قرآن و مترجمان»؛ يادگارنامه فيض الاسلام، ص‌328 ـ 329.
[48]. ر.ك: تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌115؛ مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌20.
[49]. تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌113 ـ 115.
[50]. ر.ك: همان، ص‌114؛ ترجمه قرآن، مكارم شيرازى، «سخنى پيرامون ترجمه».
[51]. تفسير و مفسران، ج 1، ص 230 - 231.
[52]. ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌21.
[53]. ر. ك: هفت گفتار، ص‌16.
[54]. ر.ك: پژوهش‌هاى قرآنى، ش 42 ـ 43، ص‌136 ـ 159، «پژوهشى در انواع ترجمه قرآن»؛ پژوهش و حوزه، ش19‌ـ‌20، ص‌50 ـ 54، «پژوهشى در اصول، مبانى و فرآيند ترجمه قرآن».
[55]. قرآن ناطق، ج‌1، ص‌233 - 241.
[56]. مشكلات ساختارى ترجمه‌هاى قرآن، ص‌22 ـ 23.
[57]. ترجمه قرآن، معزى.
[58]. مشكلات‌ساختارى ترجمه‌هاى‌قرآن، ص22ـ23؛ پژوهش‌هاى قرآنى، ش 42 ـ 43، ص‌142، «پژوهشى در انواع ترجمه قرآن».
[59]. ر. ك: ترجمه قرآن، معزى.
[60]. پژوهش و حوزه، ش 19 ـ 20، ص‌52، «پژوهشى در اصول مبانى و فرآيند ترجمه قرآن».
[61]. ر. ك: ترجمه قرآن، فولادوند.
[62]. الميزان، ج‌1، ص‌52؛ تسنيم، ج‌2، ص‌218 ـ 219؛ ج‌6، ص‌46 ـ 47.
[63]. پژوهش‌هاى قرآنى، ش 42 ـ 43، ص‌144 ـ 146، «پژوهشى در انواع ترجمه قرآن»؛ ترجمه قرآن، مكارم شيرازى، «سخنى پيرامون ترجمه»؛ تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌114 ـ 115.
[64]. ترجمه قرآن، مكارم‌شيرازى؛ تفسير ومفسران، ج1، ص114؛ قرآن ناطق، ج‌1، ص‌261 ـ 265.
[65]. پژوهش وحوزه، ش 19 ـ 20، ص‌53، «پژوهشى در اصول، مبانى و فرآيند ترجمه قرآن».
[66]. ر. ك: تفسير و مفسران، ج‌1، ص‌115.
[67]. ر. ك: قرآن ناطق، ج‌1، ص‌267.
[68]. قرآن ناطق، ج‌1، ص‌51.
[69]. پژوهش وحوزه، ش 19 ـ 20، ص‌54، «پژوهشى در اصول، مبانى و فرآيند ترجمه قرآن».
[70]. ر. ك: زبان‌شناسى عربى، ص44 ـ 45؛ زبان‌شناسى همگانى، ص‌143 - 144.
[71]. پژوهش وحوزه، ش 19 ـ 20، ص‌57، «پژوهشى در اصول، مبانى و فرآيند ترجمه قرآن».
[72]. ر. ك: ترجمان وحى، ش 2، ص‌27 ـ 29، «چه را ترجمه نكنيم و چرا».
[73]. ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌37؛ فن ترجمه، ص‌138 ـ 140؛ درآمدى بر مبانى ترجمه، ص‌135.
[74]. كتاب‌هاى متعددى در اين باره نگاشته شده كه معروف‌ترين آن‌ها عبارت است از: معجم الفروق اللغويه.
[75]. ر. ك: روش‌شناسى تفسير قرآن، ص‌262 ـ 315.
[76]. ر. ك:كفاية‌الاصول، ص36؛ مقالات‌الاصول، ج1، ص159 ـ 169.
[77]. ر. ك: اختلاف ترجمه‌هاى قرآن، ص‌155‌ـ‌175؛ پژوهش‌هاى قرآنى، ش 42 ـ 43، ص‌102 ـ 103، «ترجمه قرآن در ترازوى تعادل».
[78]. ر. ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌15 ـ 16؛ بر بال قلم، ص‌300 ـ 304؛ نخستين درس‌هاى ترجمه، ص‌14 ـ 35.
[79]. ر. ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌15 ـ 16.
[80]. آيات الاحكام، ص‌11 ـ 12.
[81]. ر. ك: ترجمان وحى، س 1، ش 1، ص‌7 ـ 24، «يكسانى و هماهنگى ترجمه قرآن».
[82]. ر. ك: ترجمه قرآن، گرمارودى، صفوى.
[83]. براى آگاهى بيشتر ر.ك: ترجمان وحى، س 1، ش 1، ص‌16 ـ 17، «يكسان سازى و هماهنگى ترجمه قرآن».
[84]. هفت گفتار، ص‌69 ـ 76.
[85]. ر.ك: ترجمه قرآن، خرمشاهى، ص‌620 ـ 631؛ مطالعات ترجمه، س 1، ش 1، ص‌50، «ترجمه قرآن چالش‌ها و راهكارها».
[86]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌109 ـ 114، «ترجمه قرآن و مترجمان».
[87]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌109، 111، «ترجمه قرآن و مترجمان».
[88]. همان، ص‌110 ـ 111.
[89]. همان، ص‌118.
[90]. همان، ص‌111 ـ 112.
[91]. ترجمه قرآن، رضايى و ديگران، ص‌609 ـ 611.
[92]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌112، 118 ـ 119، «ترجمه قرآن و مترجمان».
[93]. همان، ص‌114 ـ 118.
[94]. همان، ص‌110.
[95]. همان، ص‌115.
[96]. ترجمه قرآن، خرمشاهى، ص‌629 ـ 630.
[97]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌118، «ترجمه قرآن و مترجمان».
[98]. ر. ك: الميزان، ج‌19، ص‌138؛ نمونه، ج‌23، ص‌268.
جمعه 24 شهریور 1391  2:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

كاهش و افزايش در ترجمه مجملات و متشابهات قرآن

دریافت فایل pdf

 

مترجمو القرآن الكريم و مهمتهم اتجاه القراءات القرآنيه

دریافت فایل pdf

 

مترجمان و لغزش در فهم معناي «اِنْ»

دریافت فایل pdf

 

نقش تطور لغت در ترجمه قرآن

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  2:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

طرح ترجمه دسته جمعى قرآن مجيد

بهاءالدين خرمشاهى

براى مترجم قرآن به فارسى و هر زبان ديگر، علاوه بر لزوم احراز شرايط معنوى و اخلاقى - كه بيش از بيست مورد آن را در مقاله «رؤياى ترجمه بى غلط قرآن‏» مندرج در نشريه قرآنى «بينات‏» آورده‏ايم - احاطه بر چندين و چند دانش و فن نيز، ضرورى است.
از آنجا كه همه چيز را همگان دانند و از آنجا كه جمع آمدن اينهمه دانش و فن در حد عالى و متعالى در يك فرد واحد بعيد است‏يا اگر هم ممكن باشد، در سطح و مرتبه عالى و متعالى نخواهد بود، لذا اين انديشه به ذهن خطور مى‏كند كه آيا مى‏توان به ترجمه دستجمعى قرآن كريم پرداخت؟ به گواهى تاريخ در طول بيش از دو هزار سالى كه از نزول كتاب مقدس (عهدين تورات و اناجيل و كتابهاى وابسته به آنها) مى‏گذرد، چندين و چند اقدام عظيم و دوران ساز براى ترجمه دستجمعى كتاب مقدس صورت گرفته است. د رتاريخ فرهنگ خودمان هم، دست كم از يك اقدام بزرگ دستجمعى براى ترجمه قرآن (كه در تفسير طبرى مندرج است) خبر داريم.
در مقدمه كوتاه و پربارى كه در آغاز ترجمه تفسير طبرى آمده است و سندى است كه يكهزارو هفتاد سال از عمر آن مى‏گذرد (345 ه. ق) چنين آمده است: «...اين كتاب نبشته به زبان تازى و اسنادهاى دراز بود، و بياورند سوى...منصوربن نوح...پس دشخوار آمد بر وى خواندن اين كتاب...پس بفرمود تا علماى ماوراءالنهر را گرد كردند از شهر بخارا چون فقيه ابوبكربن احمدبن حامد...پس بفرمود اين جماعت علما را تا ايشان از ميان خويش هر كدام فاضلتر و عالمتر اختيار كنند تا اين كتاب را [به فارسى ] ترجمه كنند. پس ترجمه كردند...و اين را بيست مجلد ساختند...».
پس از هزار سال نمونه ديگرى از ترجمه دستجمعى قرآن كريم به فارسى داريم كه دستجمعى بودن آن به اين صراحت نيست و آن ترجمه قرآن به قلم مرحوم زين‏العابدين رهنماست. ايشان ترجمه مقدماتى خود را پيش از آنكه در تيراژ وسيع منتشر كند با نامه‏اى اخوانى براى يكصد و پنجاه تن از روحانيان و اسلام شناسان جهان اسلام (خود ايشان به علماى ساكن نجف، كربلا، پاكستان، افغانستان و كشورهاى عربى تصريح دارند) مى‏فرستند و از اغلب آنان نقد و نظر دريافت مى‏كنند. اين، ترجمه شادروان رهنما را تا اندازه‏اى دستجمعى مى‏كند ولى از آن بيشتر، همكارى دانشمندان قرآن پژوهى چون آيت‏الله ميرزا خليل كمره‏اى، آيت‏الله ابوالحسن شعرانى، حكمت آل آقا (مترجم قرآن) و محمد رحيم معمارپور است:«...كه در چاپ دوم كمكهاى بسيار صميمانه در تجديد نظر ترجمه‏ها و داستانها و تصحيح آن به عمل آورده‏اند.» همچنين از دو تن از قرآن پژوهان جوان نيز به اين تعبير ياد شده است: «از دوست ارجمند خود آقاى دكتر محمد استعلامى كه از آغاز آن تا سوره بيستم با من همكارى صميمانه و دانشمندانه داشته‏اند، و به ويژه از آقاى على اصغر حلبى براى همكاريهاى صميمانه شان بسيار سپاس مى‏گزارم، و توفيق ايشان را از خداوند خواهانم.»
اما در جهان پژوهشها و ترجمه‏هاى مربوط به كتاب مقدس گفتنى است كه يكى از كهنترين و بلكه محققا نخستين ترجمه عهد عتيق (شامل تورات) از عبرى به يونانى، همان است كه به «ترجمه هفتادى‏» يا «سبعينى‏» (Septuagint) معروف است. «داستان منشا آن اين است كه بطلميوس دوم فيلادلفوس پادشاه مصر (285- 246) قبل از ميلادى از كاهن بزرگ، اورشليم، خواست كه هفتاد نفر (يا 72، يعنى شش تن از هر يك از قبايل دوازده گانه يهودى) را براى ترجمه كتاب شريعت‏يهود به زبان يونانى به اسكندريه بفرستد. كار ترجمه با سرعت و دقتى معجزه‏آسا صورت گرفت...».
اصل اقدام به ترجمه هفتادى در آن ايام صحت تاريخى دارد ولى در جزئيات آن، از جمله نام كاهن بزرگ اورشليم و بطلميوس و جزئيات ديگر، اختلاف نظر وجود دارد. ترجمه تورات يا اسفار خمسه در قرن سوم و ترجمه بقيه اسفار و كتب عهد عتيق، در قرن دوم قبل از ميلاد صورت گرفته است. طبق گزارشى افسانه وار هر يك از مترجمان هفتاد و دوگانه در يك حجره تك و تنها به ترجمه نشسته و پس از اتمام كار ديده‏اند معجزه‏اى رخ داده است و همه ترجمه‏ها مانند هم و يكسان است. اما حقيقت اين است كه اين ترجمه، يكدست نيست و اصولا دعوت از هفتاد (و دو) تن دانشمند كتاب مقدس پژوه براى كار دستجمعى بوده است و نيز راى زنى و مشورت مداوم و بعد از اتمام كار. مى‏توان به درستى تصور كرد كه ترجمه رانيز دستجمعى ويرايش كرده‏اند.
جهان اهل كتاب يعنى جهان يهودى و مسيحى عهد باستان و قرون وسطى علاوه بر اين اهتمام بزرگ تاريخى، بارها نيز در طى اعصار و قرون، درست تا قرن بيستم، اقدام به ترجمه دستجمعى كتاب مقدس - چه عهد قديم، و چه عهد جديد - كرده است. يكى از نقاط عطف مهم در ترجمه كتاب مقدس به انگليسى، ترجمه معيارين معروف به روايت‏يا متن «كينگ جيمز» است كه در سال 1611 ميلادى به وسيله گروهى از اهل كليسا و صاحبنظران به سرپرستى «ل. آندروز» به زبان انگليسى بسيار شيوايى (كه از پس در جنب آثار شكسپير از نمونه‏هاى برجسته نثر و ادبيات انگليسى به شمار مى‏آيد) تدوين كرده‏اند. فرمان شاه جيمز براى 54 نفر از علماى طراز اول آن روزگار انگلستان (و جهان مسيحيت) صادر شده است ولى عملا 47 نفر با تشكيل شش گروه كارى، از عهده اين ماموريت علمى بر آمده‏اند. معروف است كه بسيارى از عبارات اين ترجمه، برگرفته از عبارات ترجمه انگليسى تيندل از كتاب مقدس است (كه در سال 1525 - 1526 م. چاپ شده بود).
بيش از دو قرن بعد، لزوم تجديد نظر در ترجمه متن مجاز يا معيارين «كينگ جيمز» احساس شد و پژوهندگان صاحبنظر در كتاب مقدس و فن ترجمه در انگلستان و آمريكا، همكارى مشتركى را آغاز كردند. اين متن ويراسته در سال 1881 ميلادى پس از يازده سال تلاش مداوم جمعى (نامعلوم) از نمايندگان فرقه‏هاى متعدد مسيحى غير از كاتوليكها، انجام شد و ابتدا در انگلستان و سپس به فاصله سه روز در آمريكا منتشر شد. ترجمه ويراسته عهد جديدى كه بر مبناى متن اصلى يونانى انجام گرفته بود، سى هزار اصلاح نسبت‏به متن معيارين و مجاز «كينگ جيمز» داشت.
در سال 1952 باز پس از سالها تلاش دستجمعى آمريكاييان، و شركت 32 دانشمند از بيست دانشگاه و حوزه علميه، «ترجمه معيارين تجديد نظر شده‏» يعنى روايت آمريكايى ترجمه انگليسى كتاب مقدس، منتشر شد.
اگر پيشنهاد ترجمه دستجمعى قرآن كه در اينجا مطرح مى‏گردد، از سوى سازمانهاى ذى صلاح پذيرفته شود، ترجمه كامل اين مقاله محققانه يكصد صفحه‏اى، لازم مى‏نمايد.
در اين طرح اجمالى با توجه به دست كم بيست نوع دانش و فن كه بايد مترجم قرآن داشته باشد، پيشنهاد بنده اين است كه 22 گروه سه تا پنج نفرى با تخصصهاى زير تشكيل شود:
1- گروه سرپرست، يا مديران طرح، متشكل از برجسته‏ترين قرآن پژوهان و قرآن شناسان ايران.
2- گروه مشاوران، صاحبنظر در علوم و معارف اسلامى و قرآن شناس و ترجيحا مترجم قرآن براى مشاوره همه جانبه، چه با گروه سرپرست و مديران اجرايى و چه با يكايك گروههاى تخصصى.
3- گروه علوم و فنون قرآنى، متشكل از تعدادى متخصص كه هر يك در يكى از علوم قرآنى متخصص و صاحب نظر باشد. فى‏المثل كسى متخصص در تاريخ قرآن، ديگرى در جغرافياى قرآن، ديگرى در قصص قرآن، ديگرى در فقه قرآن، به همين ترتيب متخصصانى در اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، تجويد، علم قرائت و اختلاف قراآت و... .
4- گروه تاريخ صدر اول اسلام، و تاريخ عرب قبل از اسلام و عصر جاهلى و عصر و احوال نزول وحى، و سيره نبوى.
5- گروه صرف و نحو و اشتقاق.
6- گروه لغت و متخصص در مفردات قرآن و غريب القرآن.
7- گروه متخصص در كتاب‏شناسى قرآن به طور خاص، و نيز در مرجع‏شناسى و كتابدارى.
8- گروه متخصص در حديث، اعم از دراية‏الحديث، زيرا چه بسيار موارد هست كه «سنت‏»، شارح و روشنگر «كتاب‏» واقع مى‏شود.
9- گروه متخصص در زبان و ادبيات عرب و علوم بلاغى، و نيز شعر و ادب عصر جاهليت.
10- گروه متخصص در زبان و ادبيات فارسى به طور عام و متخصص در تاريخ و گونه‏شناسى ترجمه‏هاى فارسى قرآن به طور خاص.
11- گروه متخصص در ترجمه به طور كلى، و ترجمه از زبان عربى به طور خاص، با يك يا دو عضو زبان شناس.
12- گروه متخصص در فقه مذاهب پنج گانه اسلامى.
13- گروه متخصص در اصول فقه مذاهب مختلف اسلامى.
14- گروه متخصص در علم كلام و عقايد و فرقه‏هاى اسلامى.
15- گروه متخصص در تفسير قرآن به طور عام، و در تفسير قرآن به قرآن به طور خاص.
16- گروه متخصص در كتاب مقدس، براى پيگيرى مضامين و معانى مشترك در قرآن كريم و ساير كتابهاى آسمانى; چنانكه فى‏المثل، بسيارى از نكته‏ها و جزئيات قصص قرآنى با مراجعه به همان قصه يا مشابه آن در كتاب مقدس روشن مى‏شود. براى نمونه، مساله نام برده شده از رسول‏الله (ص) در كتاب مقدس يا همان مثال و تمثيل «جمل‏» و سوراخ سوزن كه راقم اين سطور - در بحث از ترجمه قرآن مرحوم پاينده - در مؤخره خود بر ترجمه‏اش از قرآن كريم آورده است، و براى هميشه معناى كلمه جمل را در آن تمثيل قرآنى كه در اناجيل اربعه دست كم سه مشابه دارد، روشن مى‏كند (جمل به معناى شتر است، نه طناب كشتى).
17- گروه ويراستاران و مقابله گران ترجمه با نص مقدس قرآن كريم كه احتمال افتادگى حتى يك «واو» در ترجمه نيز منتفى شود.
18- گروه ويراستاران و مقابله گران ترجمه نهايى با چند ترجمه منتخب فارسى.
19- گروه متخصصان در زبانهاى ديگر (از جمله انگليسى، فرانسه، آلمانى و روسى) براى مقابله ترجمه نهايى با پنج - شش فقره از بهترين ترجمه‏هاى ديگر قرآن كريم به زبانهاى مهم ديگر.
20- گروه پنجاه نفرى از خوانندگان پيشتاز، كه در سطوح مختلف سواد و اطلاعات قرآنى و قرآن پژوهى هستند براى اظهار نظر و ارزيابى آزادانه، پيش از انتشار ترجمه.
21- گروه تهيه و تدوين «جامع‏التراجم‏»، يعنى يك متن مفصل از ده الى پانزده ترجمه ممتاز و شيواى فارسى كه به نظر اهل فن، بهترين و درست‏ترين و دقيق‏ترين ترجمه‏ها در طول تاريخ هزار و صد ساله ترجمه قرآن كريم به فارسى باشد; براى يكدست كردن اين ترجمه‏ها، آيه به آيه. بدين صورت كه، در بالاى هر صفحه بزرگ يك آيه نوشته شود، سپس ده تا پانزده ترجمه آيه به آيه و جمله به جمله به دنبال هم طبق تاريخ (با نظم سنوى) درج گردد.
اين كار فقط براى تسهيل مراجعه و صرفه جويى در وقت است. در حال حاضر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى چنين كارى (جامع‏التراجم) را در دست دارد كه اگر درست و دقيق باشد، همان كافى و مى‏تواند در اينجا مورد استفاده قرار گيرد، و دوباره كارى نشود.
22- گروه آماده ساز ترجمه نهايى براى توليد (حروفچينى و چاپ) متشكل از كاردانان فنى و نسخه پردازان و متخصصان رسم‏الخط و بعضى امور ويرايش و توليد كتاب. در اينجا لازم است‏شمه‏اى نيز به همين شيوه اجمالى و موجز درباره نحوه گردش كار و ساير مسائل مربوط به ترجمه دستجمعى قرآن به عرض برسانم:
يك فرد از گروه مديران (گروه اول) از اين طرح اجمالى يك طرح تفصيلى مى‏سازد و به يكى از نهادهاى ذى ربط وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، يا سازمان اوقاف - كه خوشبختانه سازمان مهمى نيز به نام «مركز ترجمه‏هاى قرآن مجيد» دارد - عرضه مى‏دارد. پس از تصويب و موافقت اصولى، گروه اول را تكميل نموده و گروه دوم يعنى مشاورين را انتخاب مى‏كنند. سپس عرض و طول كار سنجيده مى‏شود و نهاد يا سازمانى به نام «طرح ترجمه دستجمعى قرآن مجيد» تاسيس مى‏گردد. سپس دو گروه اول و دوم (مديران و مشاوران) متن اساس را انتخاب مى‏كنند كه مناسبتر از همه، ترجمه نوبت اول مندرج در تفسير كشف‏الاسرار ميبدى است. و آن را در دويست نسخه براى همه گروهها تكثير مى‏كنند (آن را با شيوه‏اى خاص با فاصله بين سطور به اندازه سه سانتيمتر بازنويسى يا تايپ مى‏كنند). سپس گروه 21 يعنى مسؤولان تهيه و تدوين «جامع‏التراجم‏» را كه مجموعه‏اى از ده تا پانزده ترجمه قديم و جديد فارسى است، فعال مى‏كنند.
سپس برنامه تفصيلى گردش كار را مى‏ريزند. روشن است كه بعضى از گروهها در عرض هم يعنى همزمان و به هم كار مى‏كنند، و بعضى از گروهها بايد در طول هم كار كنند، يعنى ترتيب و توالى را رعايت كنند. ولى بايد مدير اصلى طرح يا سر ويراستار، برنامه‏هاى كارى هر گروه را به نحوى طرح ريزى كند كه حتى‏المقدور كارها در عرض هم و همزمان انجام بگيرد، تا كمال صرفه جويى در وقت‏حاصل شود. به نظر مى‏رسد اگر مشكلات مالى و ادارى در كار نباشد، اين طرح، طى پنج‏ساله به پايان برسد.
طبق برنامه ريزى و ارشاد و هدايت گام به گام و ساعت‏به ساعت مدير اصلى طرح، يكايك گروهها حاصل نظر و تحقيقاتشان را به صورت اصلاح كلمه به كلمه، سطر به سطر، آيه به آيه، صفحه به صفحه و سوره به سوره ترجمه منتخب (ترجمه ميبدى) در مى‏آورند. براى مثال، ترجمه سوره فاتحه براى بازنگرى ابتدا نزد گروه صرف و نحو مى‏رود سپس (يا همزمان) نزد گروه زبان و ادبيات عرب و علوم بلاغى مى‏رود تا هر كدام از ديدگاه خود ترجمه آن سوره و يكايك كلمات آن را وارسى كنند و هر اشكالى را در زير هر كلمه يا جمله ذكر كنند. گروه متخصص در علم قرائت و اختلاف قرائت هم نقد و نظرش را فى‏المثل در باب قرائتهاى مشهور كلمه «مالك يوم‏الدين‏» [ملك يوم/ مليك يوم‏الدين/ ملك يوم‏الدين، مالك يوم‏الدين و غيره ] ياد مى‏كند و ترجمه اين سوره با ترجمه‏هاى «جامع‏التراجم‏» سنجيده مى‏شود و مقابله كنندگان اگر به كلمه تعبير يا عبارت بهترى برخورند با ذكر ماخذ، آن را در جاى مناسب هر كلمه يا تعبير ثبت مى‏كنند. گروه تاريخ صدر اول اسلام يا گروه كلام هم فى‏المثل بررسى مى‏كنند كه «مغضوب عليهم‏» چه كسانى هستند، كه به فهم و در نتيجه ترجمه بهتر آيه مدد مى‏رساند.
در نهايت، هر سوره كه كامل شود يا هر پنجاه صفحه‏اى كه از ترجمه حاضر شود و به مسير نهايى در گردونه كارها برسد، نزد گروه شماره 20 مى‏رود كه خوانندگان پيشتاز و پيشخوان هستند. از آنجا هم كه گذشت‏به گروه توليد مى‏رود (گروه شماره 22).
مى‏توان گروه 23 را هم پيش‏بينى كرد كه گروه فنى چاپ است; و مى‏توان اين گروه را تشكيل نداد، زيرا متن آماده سازى شده ترجمه نهايى را مى‏توان براى حروفچينى و چاپ و صحافى به يك مؤسسه جداگانه واگذار كرد يعنى سفارش داد.
خوب است‏براى متن مقدس قرآنى كه براى چاپ با اين ترجمه نهايى انتخاب مى‏گردد، به اين دليل كه مصحفهاى قديمى رسم‏الخط و علامات سجاوندى را غالبا درست رعايت نمى‏كنند، بهتر است‏يك خطاط هنرمند، مصحف جديدى براى اين منظور بنويسد تا نمونه‏اى از هنر ارجمند ايرانى باشد و كار تحرير و كتابت را از همان اول و آغاز طرح شروع كند كه زمان از دست نرود. اين ترجمه و متن خوشنوشته قرآن كريم، در يك كلام «مصحف رسمى جمهورى اسلامى ايران‏» خواهد شد و طبعا با كيفيت عالى، هم به صورت ساده و هديه ارزان، و هم به صورت نفيس در قطعهاى مختلف چاپ خواهد شد و همه محققان براى استناد و استشهاد به ترجمه آيات، به آن رجوع و از آن نقل خواهند كرد و در آثار خود، به آن ارجاع خواهند داد. به قول اقبال لاهورى:
مذهب زنده دلان خواب پريشانى نيست از همين خاك جهان دگرى ساختن است

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه ‏پذيرى قرآن، ميان نفى و اثبات

شهره شاهسوندی

چکیده: يكى از مباحث قرآنى مورد بحث انديشمندان مسلمان ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن است. برخى قايل به ترجمه پذيرى آن و گروهى نيز آن را امرى غير ممكن و حرام تلقى نموده اند. هر دو ديدگاه در ميان متقدمان و متأخران طرفدارانى دارد. اين مقوله از جنبه شرعى و نيز از جنبه زبان شناختى و امكان برگردان متن قرآن به زبان هاى ديگر قابل بررسى است. مقاله حاضر، به ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن از منظر زبانى پرداخته است.

كليد واژه‏ها: قرآن، ترجمه، علوم قرآن، تفسير، زبان شناختى.

عبارت «ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن مجيد» داراى ايهام است. امكان دارد اين عبارت به معناى مشروعيت و يا عدم مشروعيت بر گردان كلام الهى به منزله كلامى قدسى، به زبان ديگر باشد و ممكن است به معناى امكان انتقال معنا و پيام كلام وحى به زبان ديگر به ويژه زبان‏هايى كه از لحاظ ساختار زبانى و فرهنگى فاصله زيادى با قرآن دارند، باشد. تاريخ اسلام گواه بحث و جدل‏هاى زياد پيرامون مشروعيت ترجمه قرآن است. در آغاز بيشتر علماى مسلمان مخالف ايده برگردان كلام الهى به زبان ديگر بوده‏اند. آنان با اين باور كه ترجمه قرآن باعث مى‏شود ميان مسلمانان و زبان وحى جدايى بيفتد و مسلمانان نتوانند از انوار وحى بهره‏مند شوند، اعتقاد داشتند كه براى جلوگيرى از چنين زيانى، مسلمانان بايد قرائت و تلاوت قرآن را فرا گيرند و آن را به زبان عربى درك كنند. حتى در عصر حاضر، هنوز اين ايده در ميان انديشمندانى كه به شدت مترجمان را از برگردان كلام الهى باز مى‏دارند و ترجمه‏هاى موجود را نامشروع مى‏دانند، وجود دارد كه از آن جمله مى‏توان از محمد رشيد رضا و بعضى از شيوخ الازهر مانند شيخ محمد عبده و شيخ محمد شلتوت كه به منع ترجمه قرآن فتوا دادند، نام برد.1
بر خلاف اين جريان، عده ديگر عقيده داشتند كه ترجمه قرآن تنها در صورتى مشروعيت دارد كه متن ترجمه در كنار متن عربى قرآن گيرد؛ امّا در هر صورت براى تفسير قرآن منعى وجود نداشت.
امّا از آنجا كه «هرگونه تلاش در برگردان قرآن كريم اساساً نوعى تفسير تلقى مى‏شود و يا دست كم مبتنى بر نوعى فهم از متن است و بيانگر نقطه نظرى خاص... واژه‏هايى نظير توضيح، برداشت و تفسير در ترجمه قرآن همگى بار تفسيرى داشته و اين خود موجب مشروعيت چنين تلاش‏هايى است».2 در نتيجه اين تلقى كه ترجمه قرآن نوعى تفسير است موجب گرديد كه فتواى جواز برگردان قرآن از نظر فقهى صادر شود و احكام فقهى مترتب بر قرآن از ترجمه و تفسير سلب گرديد.
آنچه در اين نوشتار اهميت دارد، ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن در معناى دوم آن است. از اين منظر نيز، ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن مجيد از دو بعد قابل بررسى است. زيرا هر برگردان متن از دو فرايند خواندن و يا درك متن در زبان مبدأ و بازنويسى و يا فهماندن متن در زبان مقصد تشكيل شده و فهميدن متن بر فهماندن آن مقدم است. مترجم در مرحله اول، متن را در قالب زبان مبدأ درك مى‏كند كه دركى نسبى است. از سوى ديگر، حتى اگر مترجم به درك صحيحى از متن نايل شود ممكن است در مرحله بازنويسى آن در زبان مقصد و يا فهماندن متن - با توجه به ويژگى‏هاى زبان مبدأ و مقصد - با دشوارى‏هايى مواجه گردد. بدين ترتيب در خصوص ترجمه پذيرى و ترجمه ناپذيرى قرآن دو سؤال اساسى مطرح است كه هر يك مى‏تواند زمينه بررسى جداگانه فراهم سازد.
1 - آيا درك صحيح زبان قرآن با توجه به ويژگى‏هاى آن امكان‏پذير است؟
2 - آيا تفاوت‏هاى ميان زبان وحى و كلام بشرى مانع از انتقال آن از طريق ترجمه مى‏شود؟
براى نيل به پاسخ پرسش نخست، بايد ويژگى‏هاى كلام وحى مورد بررسى قرار گيرد.
زبان قرآن

مطالعه تاريخ اديان بيانگر اين نكته است كه رسولان الهى به زبان قوم خود مبعوث شده، با آنان سخن گفته و به تعليم آنان پرداخته‏اند: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم؟»(نساء/14) و ما هيچ رسولى را مگر به زبان قوم آن نفرستاديم تا (معارف و احكام الهى را) براى آنان بيان كند. به همين دليل، قرآن كريم به زبان قوم پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم يعنى عربى نازل گرديد «انّا انزلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف /2) ما اين (قرآن مجيد) را به عربى فرستاديم؛ باشد كه شما (آن را) دريابيد.؛ گرچه زبان قرآن زبان مردم شبه جزيره عربستان بود و آنان نيز اين زبان را نيك مى‏دانستند، امّا پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم تنها براى ابلاغ كلام الهى به مردم برگزيده نشد؛ بلكه وظيفه تبيين آن را نيز بر عهده داشت «و انزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نزل اليهم و لعلّهم يتفكرون» (نحل /16) هم چنان كه اين قرآن را بر تو نازل فرموديم، تا براى مردم آنچه را كه نازل شده (از احكام و اوامر الهى) به طور مشروح بيان كنى، باشد كه آنان عقل خود را بكار بندند. از اين رو، مى‏بينيم اعراب در زمان حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم در مورد معناى برخى واژه‏ها و آيات قرآن اختلاف داشتند و گاهى براى درك معنا دچار مشكل مى‏شدند.
بنابراين از همان آغاز نياز به تبيين مضامين بلند قرآن و حقايق آن احساس مى‏شد؛ امرى كه در گذر زمان به لزوم تفسير قرآن مى‏انجاميد. اما بايد توجه داشت «قرآن همان‏گونه كه متن زبان عربى است متن زبان وحى نيز هست و اگر زبان شناسى در فهم آن مؤثر است بدون زبان‏شناسى وحى نيز نمى‏توان آن را درك نمود.»3
يكى از مهم‏ترين وجوه تمايز قرآن با متون ديگر وحيانى بودن آن است. در يك سو، گوينده كلام خداوند سبحان است كه منزه از ويژگى‏ها و خصايص بشرى بوده و به عبارت ديگر، گوينده، از سنخ مردم نيست. و در سوى ديگر بشر خاكى قرار گرفته است. تفاوتى اساسى ميان تلقى مسلمانان مبنى بر وحيانى بودن قرآن - الفاظ و ساختارهاى زبانى آن - و باور مسيحيان در خصوص زبان كتاب مقدس وجود دارد. در باور مسيحيان، وحى تجلى خداوند در جهان خاكى و بهترين نمونه آن تجلى خدا در حضرت مسيح على نبينا و آله وعليه السلام است. اما آنچه اكنون باعنوان كتاب مقدس در دست مسيحيان است، كلام الهى نيست؛ بلكه در برهه‏هاى زمانى مختلف، افرادى مشخص آنچه را كه از گفته‏هاى مسيح على نبينا و آله وعليه السلام در خاطر داشتند به رشته تحرير درآوردند. خليفه در اين خصوص چنين مى‏نويسد:
«بر اساس دكترين مسيحيت، هر كدام از چهار انجيل توسط انسانى نگاشته شده كه او سبك، عقايد و همچنين روش تاريخ نگارى را تحت هدايت روح‏القدس حفظ كرده است. هر گونه مغايرت ميان اين اناجيل را متألهان مسيحى با استفاده از نظريه رنگ‏آميزى توسط واسطه توضيح مى‏دهند. البته چنين نظريه‏اى براى مسلمانان كاملاً ناشناخته است زيرا ضرورتى براى آن احساس نمى شود. علاوه بر اين، اين چهار انجيل تنها در قالب ترجمه موجودند و نسخه هاى اصلى آن از بين رفته‏اند. لذا هر گونه نقصى در ساختار اين اناجيل از ديد مسيحيت امرى قابل قبول تلقى مى‏شود.»4
سيد حسين نصر كلام بارى تعالى را در اسلام و مسيحيت چنين مقايسه مى‏كند:
«كلام خداوند در اسلام قرآن و در مسيحيت مسيح است. حامل كلام الهى در مسيحيت مريم عذرا است و در اسلام شخص پيامبر. پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏بايست درس ناخوانده باشد به همان دليلى كه مريم عذرا مى‏بايست باكره باشد، حامل انسانى پيام وحى مى‏بايست پاك و مطهّر باشد.»5
وحيانى بودن قرآن پيش‏فرض‏هاى چندى براى مترجمان و مفسّران قرآن به همراه دارد. نخست آنكه محتواى قرآن وحيانى است و حروف، واژه ها و تركيب آنها نيز وحيانى و مقدسند به گونه‏اى كه هيچ بخشى از آن را نمى‏توان بدون وضو لمس نمود: «لايمسّه الاّ المطهّرون» (واقعه /79) براى اين آيه مفسّران قائل به هر دو برداشت هستند: و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست بزنند و جز پاكان آن را درك نمى‏كنند. ديگر آنكه، ترتيب آيات قرآن نيز توقيفى است و سرانجام اينكه قرآنى كه اكنون در اختيار مسلمانان قرار دارد همان قرآنى است كه بر رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است؛ چيزى به آن افزوده يا كاسته نشده است.
در خصوص اثبات وحيانى بودن زبان قرآن رويكردهاى متفاوتى وجود دارد: اثبات آن به كمك آيات قرآن و اثبات آن از طريق مباحث مربوط به جنبه‏هاى ساختارى و سبك بيانى قرآن. آيات متعددى در قرآن بر عدم تحريف و حفظ قرآن توسط خداوند سبحان دلالت دارد: «انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» (حجر /9) البته ما قرآن را نازل كرديم و خود (هم) آن را محفوظ خواهيم داشت. «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيلٌ من حكيم حميد» (فصلت /41) كه هيچ گونه باطلى، (از هيچ سو) نه از پيش رو و نه از پشت سر به آن راه نيابد. حتى شخص پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم نيز هيچ گونه حقى در تغيير كلام وحى نداشت. اگر قرآن كلام پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏بود، چرا ايشان بر طبق نص صريح قرآن نمى‏توانستند آن را به دلخواه خويش تغيير دهند؟ «قل ما يكون لى ان ابدّله من تلقاء نفسى إن اتبع الاّ ما يوحى الىّ» (يونس/15) (اى رسول) بگو: «مرا نرسد كه از پيش خود قرآن را تغيير دهم. من تنها از چيزى كه به من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم. «ما ينطق عن الهوى إن هو الاّ وحى يوحى»(نجم /3-4) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد اين (سخن او) جز وحى خداوند نيست.
اعجاز قرآن از نظر لفظ، محتوا و ويژگى‏هاى آورنده آن از ديگر جنبه‏هايى است كه وحيانى بودن قرآن را اثبات مى‏كند.

اعجاز لفظى قرآن

نخستين دليلى كه در خصوص اعجاز قرآن مطرح مى‏شود بى‏بديل بودن آن از جنبه‏هاى ساختارى است. قرآن، همه مردم بويژه مخالفان حضرت رسول خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم را به مبارزه فرا خوانده است و از آنان مى‏خواهد كتابى مانند قرآن6، ده سوره مانند آن7 و يا حتى يك سوره مانند قرآن بياورند8. تحدى در قرآن بيشتر به جنبه‏هاى ساختارى قرآن كريم مربوط مى‏شود. حتى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم به عنوان يك انسان بدون استعانت وحى الهى هرگز نمى‏توانست كتابى مانند قرآن بياورد9. مقايسه آنچه پيامبر به عنوان كلام الهى به مردم ابلاغ نموده و ديگر سخنان حضرت، به وضوح بى‏نظير بودن قرآن رابه اثبات مى‏رساند. زبان وحيانى قرآن مقوله‏اى غير قابل تقليد است. «در حقيقت علماى مسلمان بر اين باورند كه قرآن نه تنها از جنبه محتوا بلكه از نظر زبان هم بى‏بديل است و داراى زيبايى ادبى و زبانى است كه فراتر از هرگونه كلام بشرى است.»10
دومين دليل، استفاده از عبارت‏هايى نظير «قول» در «انا سنلقى عليك قولاًَ ثقيلاً» (مزمل /5) ما (به وحى خود) كلام بسيار سنگين (و گرانمايه قرآن را) بر تو القاء مى‏كنيم. «قرائت» در «فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه» (قيامت/18) آن گاه كه آن را خوانديم، تو قرائت آن را پيرو باش؛ «تلاوت» در «ذلك نتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم»(آل عمران/58) اين‏ها كه بر تو مى‏خوانيم از آيات و اندرزهاى حكمت‏آميز است. و «ترتيل» در «و رتل القرآن ترتيلاًَ» (مزمل /73) و آيات قرآن را با توجه كامل بخوان! است. واژه‏هايى نظير قول، قرائت، ترتيل و تلاوت به روشنى اشاره به خواندن واژه‏ها و ساختارهايى دارد كه پيشتر توسط فرد ديگرى كنار هم گذاشته شده است11. اين واژه‏ها از واژه «تكلم» كه در فرايند آن، واژه‏ها در كنار هم به كار مى‏رود، متمايز هستند. از اين رو، مى‏توان نتيجه گرفت كه واژه‏ها و ساختارهاى آيات قرآن منشأ وحيانى دارند.
دليل سوم بر وحيانى بودن قرآن تلاش هاى فراوان حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم براى حفظ قرآن از طريق كتابت وحى توسط كاتبان وحى و نيز از بر كردن آن به دست حافظان قرآن است. امرى كه باعث شد، قرآن در طول چهارده قرن همچنان از تحريف و تغيير مصون بماند. قرآن همچنان كه از نام آن پيداست تنها متن نوشتارى نيست؛ بلكه متنى گفتارى نيز است. بخشى از زيبايى و غير قابل تقليد بودن قرآن مرهون شيوه‏هايى است كه آوا، لحن، وزن و قافيه را در خدمت معنا قرار داده است. آوا و معنا به گونه‏اى منحصر به فرد در يكديگر تنيده شده است، به گونه‏اى كه آيات مربوط به بهشت و جهنم با يك لحن تلفظ نمى‏شود. احساساتى نظير تعجب، خشم، شادى، تأسف و ترس كه از طريق معناى واژه‏ها برانگيخته مى‏شود، در تلاوت قاريان رخ مى‏نمايد. حتى غريب بودن آنچه مردم به خداوند سبحان نسبت مى‏دادند از طريق گزينش واژه‏اى كه خود به گوش اعراب غريب و نامأنوس جلوه مى‏كند به تصوير كشيده شده است « تلك اذاً قسمةٌ ضيزى»(نجم /22) در اين صورت اين تقسيمى غير عادلانه و نادرست است!
خليفه در خصوص سبك ادبى قرآن چنين مى‏نويسد:
«قرآن آشكارا متمايز از ساير آثار نگاشته شده به زبان عربى است چه اين آثار شعر باشد، يا نثر با قافيه يا بدون قافيه. زبان گفتارى يا نوشتارى مردم باشد يا حتى سخن خود رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم. بلاغت استثنايى كلام محمد هميشه مورد تأييد قرار گرفته و از طريق احاديث نبوى و تعليمات ايشان براى ما شناخته شده است. اما هيچ‏كدام از آنها كوچك‏ترين شباهتى به كلام وحى ندارد. كلامى كه قدرت همه‏گير آن اعماق جان آدمى را با روشنى فزاينده خود فرامى‏گيرد. حتى كفار در زمان حيات رسول اكرم بر بى‏بديل بودن آن مهر صحت نهاده و ساختار متن قرآن را پديده‏اى استثنايى تلقى كرده به آن «سحر» مى‏گفتند.»12
اعجاز عددى قرآن وجه ديگرى از اعجاز لفظى آن است. «با بيان ارتباطات عددى ميان الفاظ و حروف قرآن سعى شده نشان داده شود كه اين روابط عددى نمى‏تواند در سخن بشرى تحقق يابد.»13 براى مثال، در آيه نخست سوره‏هاى 50 و 42 قرآن كريم، حرف «ق» ذكر شده است و اين حرف 57 بار در هر سوره تكرار شده است؛ حال آن‏كه طول سوره اول دو برابر سوره دوم است. و يا دفعاتى كه واژه‏هاى «الدنيا» و «الآخرة» در قرآن آمده است با يكديگر برابر مى‏باشد.

اعجاز محتوايى قرآن

اعجاز محتوايى قرآن كريم ابعاد مختلفى دارد كه مهم‏ترين آن، عدم وجود هر گونه تناقض و ناهماهنگى در آيات مى‏باشد:14
«افلا يتدبّرون القرآن و لو كان من عند غير اللَّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً»(نساء /82)
آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند كه اگر قرآن از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار مى‏يافتند.
به علاوه پيش‏گويى حوادث آينده در قرآن و وقوع آنها، از ديگر وجوه اعجاز محتوايى قرآن است. پيش‏بينى غلبه رومى‏ها در جنگ پس از آنكه از ايرانيان شكست خوردند و ديگر گمان پيروزى آنان نمى‏رفت ازجمله پيش‏بينى هاى وحى بود كه مردم چند سال پس از نزول آيه، وقوع آن را به چشم ديدند: «غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون» (روم /2-3) روميان مغلوب شدند. در سرزمينى نزديك، و پس از مغلوب شدنشان بزودى غلبه خواهند كرد.
از ديگر ابعاد اعجاز محتوايى قرآن نكته‏هاى علمى است كه از طريق آيات وحى نازل گرديده است، بخشى از اين نكته‏ها در زمان حيات پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم براى مردم قابل درك نبود؛ اما با گذر زمان و وقوع كشفيات علمى اين نكته‏ها براى مردم ملموس و قابل فهم گرديد. از جمله آنها مى‏توان از خلقت انسان كه بارها در آيات قرآن بدان اشاره شده است نام برد. «و لقد خلقنا الانسان من سُلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاماَ فكسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخر» (مؤمنون /12-14) و همانا ما انسان را از گل خالص آفريديم. آن گاه او را نطفه‏اى در قرارگاهى استوار گردانيديم. آن گاه نطفه را علقه (خون بسته)، و علقه را گوشت پاره كرديم، و گوشت پاره را استخوان گردانيديم، و بر استخوان‏ها گوشت پوشانيديم، سپس آن را خلقتى ديگر ايجاد نموديم.
بدن انسان از مواد آلى و غيرآلى مختلفى تشكيل شده كه روى زمين و يا در زير آن وجود دارد و از طريق مواد غذايى كه از زمين مى‏رويد جذب موجودات زنده مى‏شود وسپس خود تبديل به سلول‏هاى مواد مى‏گردد. استخوان، گوشت، اندام‏ها و سيستم عصبى در مراحل بعدى شكل مى‏گيرد. فرايند ديگر، شكل‏گيرى جنين در رحم مادر و دميدن روح الهى در آن است. هنوز هم نكات بسيارى وجود دارد كه حتى پس از چهارده قرن از نزول وحى، همچنان انسان از درك آنها عاجز است و فهم بشرى به آنها راه ندارد. قيامت، غيب و مفاهيم بسيار ديگرى هستند كه بارها وبارها در قرآن مجيد به آنها اشاره و ويژگى‏هاى آنها بيان گرديده؛ اما هنوز دانش بشرى نتوانسته آنها را رد و يا اثبات نمايد.

اعجاز قرآن از نظر آورنده وحى

در آيات چندى از قرآن كريم بر «امّى» بودن حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم تأكيد شده است، گويى مى‏خواهد از آن در جهت اثبات وحيانى بودن قرآن بهره جويد:
«الذين يتّبعون الرسول النبى الامىّ الّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التوراة و الانجيل». (اعراف /157)
آنان كه از اين رسول پيروى كنند، (همان) پيامبر درس ناخوانده كه (نام و نشان و اوصاف) او در تورات و انجيل در دست آنهاست.
زبان پر مغز، محتواى بلند، مضامين عالى و ويژگى تمثيلى قرآن نمى‏توانسته از ناحيه كسى باشد كه نه خواندن مى‏دانسته است و نه نوشتن؛ جز آن‏كه شخص حضرت خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم خود وسيله انتقال وحى باشد.
«تكيه بر روى جنبه‏هاى محاوره‏اى و شفاهى قرآن در اصول درس ناخواندگى محمد نهفته است (كه از يك سو مؤيد وحيانى بودن قرآن است: قرآن محصول تلاش انسانى مكار نيست؛ زيرا پيامبر نمى‏توانست چيزى بنويسد) و نيز در بى‏بديل و تقليدناپذير بودن آن كه متكى بر قابليت نام‏آوايى قرآن در گزينش واژه‏هاست: هيچ شاعرى نمى‏تواند چنين طنين آوايى را خلق كند»15.
به باور كنت گرگ، منابع كتابى كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم آورده، نه دركتاب‏ها و كتابخانه‏ها؛ وحى الهى بود و «محرك او نه علم و دانش وى، بلكه اشتياق او بود. فوران كلمات و جملات...نفوذ خود را از وحى مى‏گرفتند و نه از مدارك و شواهد. پيامبر «امى» به معناى درس ناخوانده بود و نه بى‏سواد. قرآن از سپهر تعلم نبود.»16
از ديگر سو، جدا از ويژگى‏هاى وحيانى قرآن كريم، زبان قرآن از جنبه‏هاى ديگرى نيز قابل بررسى و مداقه است. در فرايند برقرارى ارتباط، گوينده يا نويسنده از سبك خاصى استفاده مى‏نمايد كه ويژگى‏هاى خاص خود را دارد. گستره سبك وى ممكن است از سبكى معمولى، صريح، قابل فهم و آسان تا سبكى داراى ايهام، اسرارآميز و رمزآلود، از ساده تا پيچيده و از زبانى عاميانه و همه فهم تا رسمى و فاخر باشد.
براى درك مقصود و پيام يك متن اعم از نوشتارى يا گفتارى، مى‏بايد سبك و ويژگى‏هاى متن را شناخت. شناخت ويژگى‏هاى متن از اقدام‏هاى مقدماتى براى درك معناى قرآن كريم به شمار مى‏رود.بايد توجه داشت از نظر زبان‏شناختى و سبك‏شناسى، قرآن شاهكار زبان عربى است. براى مثال، قرآن ساختار نحوى خاص خود را دارد و از بسيارى جهات با ساختارهاى نحوى زبان عربى غير قرآنى متفاوت است. به اندازه‏اى كه حوزه‏اى به نحو قرآن اختصاص يافته است. به عبارت ديگر، مى‏توان از عربى و عربى قرآن نام برد.
در همين ارتباط، هادوى، بر اين باور است كه قرآن زبان خاص خود را دارد و «چنين هماهنگى الفاظ و معانى، استقلال و پيوستگى مطالب، سازگارى تام مجموعه سخنان، استفاده از سبك‏هاى گوناگون و در برداشتن مطالب و رازهاى شگرف در عين سادگى زبان و وضوح بيان - درست همانند فصاحت و بلاغت آن - معجزه‏آسا و فوق قدرت بشرى است.»17
بنابراين، قرآن تمام زمينه‏ها را در برگرفته است: در آن تلميح به داستان‏هايى از تورات و انجيل و حوادث تاريخى، گفت وگو و محاوره بين افراد، تمثيل، قوانين و احكام شريعت، صنايع ادبى و موضوعات بسيار ديگر وجود دارد كه به گونه بى‏نظير به يكديگر گره خورده‏اند. تمامى اين حوزه هاى متنوع فرايند كلامى را به وجود مى‏آورند كه مختص به قرآن است و با هيچ متن ديگرى قابل مقايسه نيست. به‏علاوه در سراسر قرآن عدول از زبانى ساده و صريح به زبانى تمثيلى مشهود است.
«بسيارى از اوقات در حوزه معارف و مفاهيم عميق، به دليل پيچيدگى مطلب و اوج معنا، بيان صريح براى عرف قابل فهم نيست و همين نكته سبب گرديده كه در اين گونه موارد از شيوه محاوره عرفى عدول و به تمثيل و استعاره، يا به تعبيرى آيات محكم و متشابه و مانند آن روى آورد. اين شيوه نيز در راستاى همان هدف كلى، يعنى هدايت عمومى و گسترده مخاطبان مى‏باشد.... پس هر چند در حوزه احكام فرعى و مباحث اخلاقى به ظواهر پايبنديم؛ ولى اين نكته را مى‏پذيريم كه در پاره‏اى موارد معارف عميق به شيوه‏اى تمثيلى ارايه شده است.»18
از اين رو، انتساب خصوصيات فيزيكى به خداوند سبحان در قرآن «يد اللَّه فوق ايديهم» (فتح /10) دست خدا بالاى دست آنها است. «الرحمن على العرش استوى» (طه /5) خداى رحمان بر عرش استيلا يافت. با استفاده از زبان تمثيل صورت گرفته و توجه به ظاهر آيات امرى ناصواب است؛ زيرا اين امر مستلزم آن است كه خداوند از لحاظ مكان داراى محدوديت ويا آن‏كه نعوذ باللَّه داراى اجزاء باشد و اين، در تضاد با نامتناهى و غنى بودن خداوند سبحان از هر چيزى است. در خصوص زبان تمثيلى قرآن اسد از مترجمان صاحب نام قرآن كريم به زبان انگليسى مى‏نويسد:
«از طريق به‏كارگيرى استعاره‏هاى وام‏گرفته شده از تجربه‏هاى فيزيكى و ذهنى واقعى بشرى است كه مفاهيم ماوراى طبيعت دين كه ماهيتاً وراى قلمرو درك و تجربه بشرى است، به ما منتقل مى‏شود. بنابراين، قرآن به وضوح به ما مى‏گويد كه بسيارى از عبارات آن مى‏بايستى به صورت تمثيل و استعاره بيان مى‏شد، صرفاً بخاطر آنكه درك و فهم بشر در نظر گرفته شده است و راه ديگرى براى انتقال آنها به ما وجود نداشته است.»19
علاوه بر اين، زبان عربى قرآن داراى مفاهيمى است كه ويژه خود قرآن است و اين مفاهيم حتى اگر به زبان عربى غير قرآنى برگردانده شود، ثمره لازم را نخواهد داد؛ چه رسد به برگردان آنها به زبان‏هاى ديگر. با عنايت به دشوارى ترجمه واژگان قرآن، يوسف‏على20 از ديگر مترجمان مشهور قرآن مجيد به زبان انگليسى بر اين باور است كه در زبان عربى اصيل، ريشه لغات داراى معانى جامع و فراگيرى هستند كه امكان درك و تفسير آنها از طريق شيوه نوين تحليلى واژه به واژه و يا بهره‏جويى از يك واژه در بافت هاى متفاوتى كه واژه در آنها به كار رفته، امرى دشوارمى‏باشد؛ زيرا حتى اگر يك وجه معنايى خاص در يك عبارت وجه بارز باشد، ديگر وجوه معنايى به صورت پنهان وجود دارند.
يوسف على واژگان قرآن را به پرتو نورى تشبيه مى‏كند كه توسط منشور به رنگ‏هاى مختلفى تجزيه شده باشد. همان‏گونه كه از يك زاويه ديد، يك رنگ خاص رنگ غالب است؛ اما رنگ هاى ديگر از ديد ما پنهان نيستند؛ يك مترجم زمانى‏كه از طريق منشور زبان تحليلى نوين به يك واژه - كه نورى كامل است - مى‏نگرد، نبايد توجه خود را به يك وجه معنايى خاص معطوف كرده و ديگر معانى را ناديده بينگارد. در چنين صورت، معانى بسيارى از ديد او مخفى خواهد ماند.
بخشى از زيبايى، جذابيت و بى‏بديل بودن قرآن مربوط به شيوه‏اى است كه معنا در صوت، لحن، وزن و قافيه رخ مى‏نمايد. بايد توجه داشت، در ترجمه متونى كه جنبه‏هاى صوتى و آوايى آن در كنار جنبه‏هاى معنايى داراى اهميت است، مترجمان با دشوارى‏هاى زيادى روبه رو هستند؛ زيرا آن بخش از معنا كه از طريق مكانيسم آوايى زبان نظير وزن و قافيه و غيره منتقل مى‏شود، در برگردان به دليل تفاوت‏هاى ساختارى زبان‏ها به تمامى قابل انتقال نيست. در ترجمه چنين قالب‏هايى كه در آن ها صورت و معنا به هم درآميخته‏اند، يا بايد صورت را فداى معنا نمود و يا معنا را برگزيد و صورت را ناديده گرفت. از نظر ويدوسن21 پيچيدگى و دشوارى ترجمه شعر در اين است كه آوا و معنا در يك واحد معنايى نقش‏بندى مى‏شود. اين دشوارى در مورد برگردان قرآن كريم به سبب پيچيدگى و چند وجهى بودن ساختار قرآن مجيد بيشتر رخ مى‏نمايد.
علاوه بر اين، در هر زبانى هميشه تفاوت‏هايى از لحاظ گونه‏هاى كاربردى22 وجود دارد. كاربرد اين گونه‏ها، درموقعيت‏هاى مختلف، بيانگر نوع زبانى است كه در يك تعامل اجتماعى مناسب تشخيص داده مى‏شود. متأسفانه، در ترجمه قرآن كريم اين ويژگى‏هاى زبانى ناديده انگاشته شده و بيشتر مترجمان سطح بلاغت زبانى در برگردان قرآن كريم را چندان بالا برده‏اند كه با سطح آن در قرآن همخوانى ندارد. آنان چنين پنداشته‏اند كه زبان ادبى فاخر مى‏تواند آينه ويژگى متعالى آيات الهى باشد؛ در حالى كه كلام وحى مشحون از متونى است كه از تعامل افراد در موقعيت‏هاى مختلف حكايت دارد. گفت وگوى ميان آنان در موقعيت‏هاى تعاملى متنوع و متفاوت، دلالت بر نوع زبانى دارد كه توسط اين افراد استفاده شده است. اينكه گوينده كيست؟ شنونده كدام است؟ رابطه ميان آنها چيست؟ موقعيت اجتماعى آنان چيست؟ كى و كجا تعامل رخ داده است؟ چرايى و چگونگى آنها همگى مى‏تواند بر روى سطح و گونه زبان به كار رفته تأثير بگذارد و در نتيجه برگردان متن قرآن نيز بايد از آن متأثّر باشد.
جاى تأسف است كه چنين تجزيه و تحليل‏ها و ملاحظاتى در ترجمه‏هاى قرآن به زبان‏هاى ديگر جاى نداشته است و بيشتر مترجمان قرآن زبان پيچيده و داراى سطوح متعدد و متنوع قرآن را به زبانى ادبى، پيچيده و بدون هيچ‏گونه تنوعى، فرو كاسته‏اند و يا آن را به زبانى ساده و معمولى و روزمره تبديل كرده‏اند.
از ديگر ويژگى‏هايى كه در مورد زبان قرآن مطرح و در علوم قرآنى به آن پرداخته شده است، مقوله‏هايى نظير محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبين، عام و خاص، مطلق و مقيد، شأن نزول وغيره است. مقوله‏هايى كه به رغم اهميت بسيار زياد آنها در درك زبان قرآن، از پرداختن به آنها صرف نظر مى‏كنم؛ اما اذعان دارم، در ترجمه و تفسير قرآن كريم نمى‏توان از آنها چشم پوشيد.

تفاسير قرآن كريم

آيات شريفه «و انزلنا اليك الذكر لتبّين للناس ما نزّل اليهم» (نحل /44) هم چنان كه اين قرآن را بر تو نازل فرموديم، تا براى مردم آنچه را كه نازل شده (از احكام و اوامر الهى) به طور مشروح بيان كنى. و «لقد مّن اللَّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» (آل عمران /164) به تحقيق، خداوند بر مؤمنان منت نهاد كه پيامبرى از خودشان مبعوث فرمود تا آيات الهى را بر آنان تلاوت كند و مهذبشان سازد و كتاب دين و حكمت را به آنان تعليم دهد. به وضوح بيانگر اين نكته است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مسؤليت تبيين و توضيح آيات قرآن و تعليم آنها را بر عهده داشته است. در زمان حيات و حضور ايشان در ميان مردم، آنان با دشوارى چندانى براى به دست آوردن معناى آيات روبه رو نبودند و در صورت نياز مى‏توانستند با مراجعه به حضرت پاسخ سؤال‏هاى خود را دريابند؛ اما پس از رحلت ايشان، لزوم حفظ توضيحاتى كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم در خصوص آيات قرآن داده بودند، احساس گرديد.
با گذر زمان و تغييرات بنيادينى كه در زندگى مردم پديد آمده است، پرسش‏هاى جديد و مشكلات بسيارى براى مسلمانان ايجاد شده است؛ اما هنوز هم قرآن به عنوان منبع پايان ناپذير هدايت، براى دريافت پاسخ و حل مشكلات، به حساب مى‏آيد. به همين دليل است كه پس از رحلت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم تفسيرهاى بى‏شمارى به رشته تحرير در آمده است. تفسير در زبان عربى به معناى «گشودن»، «توضيح»، «شرح دادن» و غيره مى‏باشد. از نظر تخصصى علم تفسير شاخه‏اى از دانش است كه در آن معناى قرآن توضيح و احكام شرعى استخراج و با روشنى شرح داده مى‏شود.
بايد توجه داشت، با عنايت به وحيانى بودن قرآن و زبان خاص آن نمى توان تنها از راه‏كارها و روش‏هايى كه در تفسير ديگر متون به‏كار مى رود، استفاده نمود. به عقيده عميد زنجانى «تفسير قرآن به رغم اشتراك زبانى با معلقات سبعه دوران جاهليت، روش متفاوتى را مى‏طلبد كه از پيش‏فرض‏هاى برخاسته از تحول و فرهنگ توحيدى نشأت مى‏گيرد، قواعد و نظام مشترك زبانى بين اين دو نوع مؤلفه الهى و بشرى نمى‏تواند موجب اعمال روش واحد باشد.»23

روش‏هاى تفسير

به طور كلى دو روش براى تفسير در نظر گرفته شده است: روش تفسير تحليلى و روش تفسير موضوعى.
روش تفسير تحليلى يا به عبارت ديگر، ترتيبى روشى است كه در آن آيات قرآن با توجه به ترتيب قرار گرفتن آنها در سوره‏هاى مختلف قرآن بررسى مى‏شود و مفسّر، متن قرآن را به صورت آيه به آيه مورد شرح و تبيين قرار مى‏دهد. وى از ابزار تفسيرى كه معتقد است مى‏تواند او را در اين راه مساعدت كند مانند تكيه بر معناى لغوى، احاديث و ارتباط ديگر آيات كه واژه و يا معناى مشتركى با آيه مورد نظردارند، استفاده مى‏نمايد. البته در اين روش، سياق آيات نيز از نظر مفسّر دور نمى‏ماند.
بايد توجه داشت، اين نوع تفسير اگر به عنوان تنها روش تفسيرى استفاده شود، از آن جا كه آيات قرآن را به صورت مجزا بررسى مى‏كند، داراى كاستى‏هاى چندى خواهد بود. نتيجه چنين روش تفسيرى چيزى جز عقايد و آرايى نامنسجم، پراكنده و حجيم نيست. به گونه‏اى كه، در عمل، ايجاد ارتباط ميان آنها ممكن نمى‏باشد. به‏علاوه، چنين روش تفسيرى بنا ندارد تا نقطه نظر قرآن مجيد در خصوص مباحث مختلفى كه به فعاليت بشر مربوط مى‏شود را بيان نمايد. اما از همه اين‏ها مهم‏تر اشكالى است كه شهيد محمد باقر صدر به آن اشاره نموده است:
«مطمئناً پراكندگى ناشى از گرايش‏هاى تحليلى مفسّر منجر به رشد تعارضات مذهبى چندى در ميان مسلمانان گرديده است. كافى است مفسّرى آيه‏اى بيابد كه موضع گروه و فرقه او را تأييد كند.آن را اعلام نموده و طرفدارانى را به دور خود جمع مى‏كند. اين قضيه در بسيارى از مباحث مربوط به قضا و قدر اتفاق افتاده است. در حالى‏كه اگر مفسّر به‏جاى به‏كارگيرى روش تفسير تحليلى قدمى فراتر نهاده و خود را محدود به جمع‏آورى تعدادى آيات نمى‏نمود، بسيارى از اين تعارضات اجتناب‏پذير بودند.»24
روش تفسير موضوعى يا روش تركيبى، آن روش تفسيرى است كه به مطالعه آيات وحى به صورت موضوعى مى‏پردازد. در اين روش، مفسّر با كمك گرفتن از آيات وابسته كه در سوره‏هاى مختلف و در سراسر قرآن پراكنده است، تلاش مى‏كند تا ديدگاه قرآن را مشخص سازد. اما بايد توجه داشت، هيچ تفسير موضوعى را نمى‏توان جداى از تفسير تحليلى وترتيبى قرآن به‏كار بست. در خصوص تفسير موضوعى قرآن سجادى مى‏نويسد:
«پيوستگى معارف قرآنى كه به عنوان واقعيتى ترديدناپذير، در محافل پژوهشى شناخته شده است، يگانگى مطالب وابسته به يك موضوع است. چنان‏كه پيداست سبك بيانى قرآن به‏گونه‏اى است كه يك موضوع بارها وبارها به صورت گسسته در سوره‏هاى مختلف و به مناسبت‏هاى گوناگون و از زواياى متفاوت مورد بررسى قرار گرفته است. به شكلى كه در نگاه سطحى ممكن است ارتباطى ميان آنها ديده نشود، در حالى‏كه اين بيان‏هاى گسسته در باره يك موضوع، نه تنها با يكديگر پيوند و استمرار دارند بلكه كامل كننده و روشن‏گر نيز هستند. و اين پژوهشگر توانمند است كه مى‏تواند به آسانى از اين اجزاى به ظاهر دور افتاده، واحدهاى سازمان يافته را به نمايش بگذارد.»25
شهيد محمد باقر صدر رواج به‏كارگيرى روش تفسير تحليلى در پژوهش‏هاى قرآنى را مانع رشد تفكر قرآنى مى‏داند؛ به گونه‏اى كه عموميت اين روش منجر به نوعى تكرار در اين زمينه گرديده آن قدر كه مى‏توان گفت:
«با گذشت قرن‏ها از آثار طبرى، رازى و شيخ طوسى انديشه اسلامى هنوز نتوانسته چيز جديدى را به وجود آورد، و بيشتر آثار تفسيرى - به رغم تغييرات بنيادينى كه در جنبه‏هاى مختلف زندگى بشر به وجود آمده - در خلال قرون در حالت سكون باقى مانده است.»26
مى‏توان نتيجه گرفت توجه به پيوند سيستمى آيات قرآن و در نظر گرفتن اين نكته كه بيان‏هاى گسسته درباره يك موضوع در كل قرآن، نه تنها با يكديگر پيوند استوار دارند كه كامل كننده و روشن‏گر نيز هستند، بايد در كار مفسّر قرآن در نظر گرفته شود.
آيت‏اللَّه جوادى آملى پيوند سيستمى آيات قرآن را عامل انسجام آن مى‏داند:
«سراسر قرآن مثانى است؛ يعنى به هم منعطف‏اند و گرايش دارند و يكديگر را روشن مى‏كنند، به يكديگر تكيه مى‏كنند و به يكديگر پناهنده مى‏شوند و اين نشانه انسجام قرآن است.»27
چنانچه اين وجه از ويژگى هاى قرآن مجيد ناديده انگاشته شود، چه مفسّر و چه مترجم در فهم خود از قرآن دچار مشكل خواهد شد. آنچه در مورد غالب ترجمه‏ها و تفسيرهاى قرآن صادق است، استفاده از روش بررسى آيه به آيه بر اساس نظم ترتيبى آيات در قرآن كريم است. اين رويكرد در تفسير و ترجمه قرآن - با توجه به اينكه ترجمه خود نوعى تفسير است - اگر به عنوان تنها روش درك و فهم قرآن در نظر گرفته شود، مانع ارايه برداشتى قابل قبول از قرآن كريم خواهد شد. بديهى است، در مرحله درك وفهم قرآن تفاوتى ميان ترجمه و تفسير قرآن وجود ندارد و بدون درك معناى قرآن ترجمه و تفسير آن امكان‏پذير نيست. از اين رو ساز و كارهاى مفسّران قرآن مى‏بايد راهگشاى مترجمان قرآن باشد.
در بخش‏هاى پيشين گفته شد، ترجمه از دو فرايند فهم متن در زبان مبدأ و فهماندن آن در زبان مقصد تشكيل شده است. بديهى است، ميزان آشنايى مترجم با مكانيسم زبان مبدأ و مقصد از اهميت ويژه‏اى برخوردار است؛ اما دانستن دو زبان مبدأ و مقصد براى دستيابى به ترجمه‏اى قابل قبول از قرآن كريم كافى نيست. حتى اگر مترجم در مرحله فهم قرآن دچار مشكل نباشد - كه امرى بسيار دشوار است - به صرف دانستن زبان مقصد نمى‏تواند ترجمه موفقى ارايه نمايد. مگر آنكه به تفاوت‏هاى دو زبان در سطوح مختلف آن (ساختار - معنا - منظور) آشنا بوده و به راه‏هاى مقابله با آن در برگردان متون احاطه داشته باشد.
بدين‏ترتيب، مكانيسم و ساختار متفاوت زبان‏ها چنين مى‏طلبد كه نوعى بررسى مقابله‏اى28 ميان زبان مبدأ و مقصد صورت گيرد تا در مرحله فهماندن - با توجه به اين‏كه اين مرحله در زبان مقصد صورت مى‏گيرد - نتيجه مطلوب حاصل شود. اين مقابله زبانى مى‏بايد در سطوح مختلف زبان در ساختار، معنا، منظور و همچنين شيوه‏هاى ارتباط اين سطوح بر يكديگر صورت گيرد تا مترجم بتواند ساز و كارهاى بيان مفاهيم ادراك شده را در زبان مقصد بيابد.
به طور كلى نقش تحليل مقابله‏اى در سطوح مختلف زبان در ترجمه و تفسير متون اسلامى و به ويژه قرآن مجيد غيرقابل انكار است. مثالى از قرآن مى‏تواند بحث را از صورت نظرى خارج و به جنبه عملى نزديك سازد. مقوله تقديم و تأخير از مباحث مطرح در علوم قرآنى و زبان قرآن است . چنانچه مترجم قرآن به فقدان اين مقوله در زبان‏هاى فارسى و انگليسى عنايت نداشته و راه‏كارهاى مقابله با آن را نيازموده باشد، اين ويژگى زبان قرآن مى‏تواند در فرايند ترجمه مشكل آفرين باشد.
از جمله مكانيسم‏هايى كه در زبان قرآن مشهود است به‏كارگيرى تقديم و تأخير در بعضى آيات است؛ به گونه اى كه ترتيب عناصر زبانى در اين آيات، بر خلاف انتظار تغيير يافته و نظم زبانى29 كلام به هم مى‏خورد. از نظر شريف مرتضى30 از علماى شيعه در قرن چهارم هجرى قمرى مقوله تقديم و تأخير به عنوان يك صنعت ادبى در شعر و كلام عرب بسيار آمده است. وى در «غرر الفوائد و درر القلائد» مشهور به امالى، از اين سازوكار در تفسير بعضى آيات قرآن بهره‏جسته است. طبرسى و فخر رازى از جمله مفسّران قرآن هستند كه اين مقوله را در تفاسير خود مد نظر داشته‏اند. سيوطى31 با دسته‏بندى انواع تقديم و تأخير دو كاربرد براى آنها در نظر مى‏گيرد:
يك. آياتى كه درك معناى آنها به ظاهر دشوار است؛ اما زمانى كه مقوله تقديم و تأخير در آنها بررسى شود معناى آنها روشن و واضح مى‏گردد.
دو. آياتى كه درك معناى آنها بر حسب ظاهر دشوار نيست؛ اما دلايلى وجود دارد كه اجزايى از اين آيات بر اجزاى ديگر مقدم و يا مؤخر مى‏شود.
آنچه در اين تقسيم‏بندى دوگانه از اهميت بسزايى در ترجمه قرآن برخوردار است، آياتى مى‏باشد كه معناى آنها با در نظر گرفتن مقوله تقديم و تأخير روشن مى‏گردد، از آن جمله آيه شريفه «فاستجبنا له و وهبنا له يحيى و اصلحنا له زوجه» (انبياء /90) آن گاه دعاى او را اجابت كرديم، به او يحيى را بخشيديم و همسرش را براى او شايسته گردانديم. مترجم: خرمشاهى. دو برداشت متفاوت از جمله «و اصلحنا له زوجه» ما هم درخواست او را پذيرفتيم و يحيى را به او بخشيديم. همسرش را كه نازا بود به صلاح در آورديم. در ترجمه ها و تفسيرهاى قرآن ارايه شده است:
1. شايسته گرداندن و اصلاح و مطيع نمودن همسر حضرت زكريا.
2. آماده باردارى ساختن همسر حضرت زكريا كه زنى نازا بوده است.
برداشت نخست با توجه به بخش بعدى آيه «انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و كانوا لنا خاشعين»(انبياء /90) آنها در كارهاى خير تعجيل مى‏كردند و در حال بيم و اميد ما را مى‏خواندند و (هميشه) در برابر ما خاشع بودند. نمى‏تواند برداشت درستى باشد؛ اما در خصوص برداشت دوم، ظاهر كلام مى‏رساند كه منظور از اصلاح همسرش اين باشد كه او را شايسته براى فرزنددار شدن كرده پس از آنكه مدت‏ها اين شايستگى را نداشت و زنى عقيم و نازا بود. همچنان كه خودش در دعايش گفته بود: «و كانت امرأتى عاقراً»32 مترجمان تنها با عنايت به ترتيب زبانى عناصر در اين آيه، آن را ترجمه نموده‏اند.
ترتيب زبانى: خداوند دعاى حضرت زكريا را اجابت مى‏فرمايد.
حضرت يحيى را به ايشان عطا مى‏فرمايد.
همسرش را شايسته باردارى مى‏فرمايد.
حال آنكه برخلاف ترجمه‏هاى موجود، از آن جا كه آمادگى براى فرزنددار شدن مى‏بايست قبل از اعطاى فرزند از جانب خداوند صورت گرفته باشد، نمى‏توان مقوله تقديم و تأخير را از نظر دور داشت. برگردان اين آيه در كشف الحقايق قابل توجه است: پس دعاى زكريا را قبول نموديم و بعد از آنكه وقت زاييدن عيالش منقضى شده بود و جفت او را زاينده گردانديم يحيى را به او بخشيديم.33 البته در برگردان اين، مى‏توان تقدم و تأخر زمانى را با استفاده از ساختارهاى مناسب دستورى بدون تغيير اجزاى آيه نيز نشان داد. پس دعاى زكريا را اجابت نموديم و يحيى را به او بخشيديم پس از آنكه همسرش را آماده باردارى نموديم.

نتيجه

ترجمه قرآن با توجه به ساختار آن، ساز و كارى متفاوت از ديگر متون مى‏طلبد. زبان‏شناسى وحى و مقوله‏هاى مطرح در زبان‏شناسى بايد در فهم و برداشت‏هاى مترجم و مفسّر قرآن لحاظ شود. بررسى مقابله‏اى دو زبان در تمام سطوح در ترجمه قرآن امرى اجتناب ناپذير است.
از طرف ديگر، پاكى، صفاى دل و اخلاص مترجم و مفسّر، طبق نص صريح قرآن، راهنماى آنان در برداشت از قرآن مجيد است. در مرحله فهم متن قرآن، مترجم مى‏بايد از لوازم تفسير بهره جويد. افت و ريزش معنايى در ترجمه قرآن كريم، با توجه به ويژگى‏هاى منحصر به فرد زبان آن، بسيار بيشتر از ديگر متون است.
با اطمينان مى‏توان گفت، جنبه‏هاى مختلف اعجاز لفظى قرآن قابل انتقال در ترجمه نيست. متأسفانه اكثر مسلمانان از درك قرآن به زبان عربى عاجزند؛ اما از آن‏جاكه هدف از نزول قرآن هدايت انسان‏هاست، ترجمه قرآن به مصداق - آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد- امرى اجتناب ناپذير است.


پی نوشت‌ها:

× چيدمان پى‏نوشت‏هاى انگليسى برخلاف روش معمول در زبان و مقالات انگليسى، به شيوه فارسى و فصلنامه پژوهشهاى قرآنى صورت گرفته است تا يكسانى و هماهنگى در ارجاعات حفظ شود.
1 - غضنفرى، على، پيام جاويدان، تهران، سازمان اوقاف و امور خيريه، 1384، شماره 73-98 7.
2- Mustapha,H. )1998(. Qur’an )Koran( Translation, In The Encyclopedia of Translation Studies. London: Routlege, p.201.
3 - عميد زنجانى، ابوالقاسم، مبانى و روش‏هاى تفسيرى قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. 13/1373.
4- Khalifa, M. )1983(. The Sublime Qur’an and Orientalism. London & New York: Longman, p.7-8.
5- Nasr,H. )1972(. Ideas and Realities of Islam. London: George Allen & Unwin Ltd, p.43.
6 - «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (اسراء /88) «بگو اگر انس و جن گرد آيند كه نظير اين قرآن را بياورند، ولو بعضى از آنان پشتيبان بعضى ديگر باشند، نمى‏توانند نظير آن را بياورند.» «يا اينكه مى‏گويند: «قرآن» ساخته و پرداخته خود اوست.» بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند، ده سوره نظير آن ساخته‏ها را بدون وحى خداوند بياوريد اگر راست مى‏گوييد.»
7 - «أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون اللَّه إن كنتم صادقين» (هود /13)
8 - «و إن كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداء كم ان كنتم صادقين» (بقره /23) «و اگر شما را رد قرآنى كه بر بنده خود (محمد) فرستاديم، شكى است، پس اگر راست مى‏گوييد (كه اين كلام مخلوق است و نه كلام وحى) يك سوره مانند آن بياوريد.»
9 - حسينى، موسى، وحيانى بودن الفاظ قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1379 شماره 233-234 / 21-22.
10 - Omran,M.H.E. )1998(. Islam, the Qur’an, and Arabic Literature. In Al-Serat, a Journal of Islamic Studies. )XIV:1( Irland: Muhammadi Trust of Great Britain. www. islam. org/alserat,p.6.
11 - حسينى، موسى، همان.
12 - Khalifa, M. )1983(. The Sublime Qur’an and Orientalism. London & New York: Longman, p.18.
13 - هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، تهران، موسسه فرهنگى خانه خرد، 49 / 77.
14 - همان.
15. Abedi, M. and Fischer, M. J. )1990(. Translating Qur’anic Dialouges: Islamic Poetics and Politics, In Hermeneutics and Poetic Motion, Transation Perspectives. )vol.5( Binnghamton: State University of New York, p.115.
16 - Gragg,K. )1971(. The Event of the Qur’an London: George Allen & Unwin Ltd, p.53.
17 - هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد در برداشت از قرآن كريم /298-299.
18 - همان، 301.
19 - Asad, M. )1980(. The Message of the Qur’an. Gibraltar: Daral - Andulus, p.990.
20 - Yusuf Ali, A. )1992(.The Meaning of the Holy Qur’an. Maryland: Amana Corporation, p.xvi.
21 - Widdowson,H. G.) 1989(. Stylistics and the Teaching of Literature. London: Longman, p.37.
22 - Register.
23 - عميد زنجانى، ابوالقاسم، مبانى و روش‏هاى تفسير قرآن /20-22.
24 - Sadr, M.B. )1989(. Thematic Approach to Quranic Exegeses.’ In Al-Tawhid, a Quarterly Journal of Islamic Thought and Culture. 33: 1-10.p.2.
25 - سجادى، ابراهيم، تفسير قرآن به قرآن در آموزه‏هاى عترت، فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1375، شماره 14/5-6.
26 - Sadr, M.B. )1989(. Thematic Approach to Quranic Exegeses.’ In Al-Tawhid, a Quarterly Journal of Islamic Thought and Culture. 3.3: 1-10.p.4.
27 - جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن مجيد، تهران، رجاء، 1372، ج 29/1.
28 - Contrastive Analysis
29 - Linguistic order
30 - موسوى علوى، شريف المرتضى، غرر الفوائد و دررالقلائد (امالى المرتضى) به كوشش محمد فضل ابراهيم، بيروت، دارالكتب العربى، 1967 م، 4/1.
31 - سيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات الشريف الرضى - زاهدى، 38-47 / 3-4 1369.
32 - طباطبايى، محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1363، ج 446/14.
33 - حسينى موسوى، محمد كريم، كشف الحقايق عن نكت الآيات و الدقايق، تهران، حاج عبد الحميد صادق نويرى، 1396 ق، 257/2.
جمعه 24 شهریور 1391  2:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها