0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تأثير انقلاب اسلامي ايران بر حماس و حزب الله لبنان
نويسنده :  سيد مرتضي حسيني
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
خلاصه مقاله: در اين مقاله ضمن بررسي عوامل شكل گيري انقلاب اسلامي به بر هم خوردن معادلات استعماري منطقه اشاره مي كنيم كه تهديداتي جدي متوجه منافع و موجوديت كانون هاي استكباري و اتاق هاي فرماندهي صهيونيسم كرده است و از آثار مثبت و سازنده آن، بيداري مسلمانان جهان و جنبش ها و نهضت هاي رهايي بخش است. هر جا سخن از انقلاب اسلامي ايران در فراسوي مرزها به ميان مي آيد، اذهان متوجه لبنان و فلسطين و در كانون آن جنبش حزب الله، جهاد اسلامي و حماس مي شود. تشكيلاتي شدن شيعيان لبنان و موفقيت هاي حماس در سرزمين هاي فلسطين و نقش آفريني آنها به خصوص در مورد تغيير معادله قدرت در برابر اسراييل به طور قطع، از بازتاب هاي به وقوع پيوستن انقلاب اسلامي است كه با سوال »جنبش حزب الله، جهاد اسلامي و حماس در چه ابعادي از انقلاب اسلامي ايران تأثير پذيرفته اند؟ « بدان پاسخ خواهيم داد.
مقدمه: پديده درخشان انقلاب اسلامي در اوج جنگ سرد و استيلاي انديشه هاي كمونيسم و ليبراليسم به وقوع پيوست، با توجه به ماهيت ديني و اسلامي آن، دنياي شرق و غرب عليه انقلاب اسلامي بسيج شدند. انقلاب اسلامي با بر هم زدن معادلات استعماري منطقه، تهديداتي جدي را متوجه منافع و موجوديت كانون هاي استكباري و اتاق هاي فرماندهي صهيونيسم كرد و از آثار مثبت و سازنده آن، بيداري مسلمانان جهان و جنبش ها و نهضت هاي رهايي بخش است. هر جا سخن از انقلاب اسلامي ايران در فراسوي مرزها به ميان مي آيد، اذهان متوجه لبنان و فلسطين و در كانون آن جنبش حزب الله، جهاد اسلامي و حماس مي شود. تشكيلاتي شدن شيعيان لبنان و موفقيت هاي حماس در سرزمين هاي فلسطين و نقش آفريني آنها به خصوص در مورد تغيير معادله قدرت در برابر اسراييل به طور قطع، از بازتاب هاي به وقوع پيوستن انقلاب اسلامي ايراني است.
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه مبنا و اساس نظري و رفتاري، سياست خارجي آن را تشكيل مي دهد در موارد متعدد، دفاع و حمايت از مستضعفان و مسلمانان جهان را وظيفه جمهوري اسلامي ايران مي داند. در اصل يازدهم آمده است: »دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش به عمل آورد تا وحدت سياسي -اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد « يا اصل 152 اعلام مي دارد: »سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران براساس نفي هر گونه سلطه جويي و سلطه پذيري.... دفاع از حقوق همه مسلمانان مي باشد. « هم چنين اصل 154 قانون اساسي با صراحت اعلام مي دارد كه: »جمهوري اسلامي ايران در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزه حق طلبان مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه جهان حمايت مي كند. « قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، 1368 : 28 ))
اين ديدگاه كه ناشي از ديدگاه ايدئولوژيك جمهوري اسلامي ايران است، نشان مي دهد جمهوري اسلامي ايران، حمايت از مسلمانان و مستضعفان جهان را يك وظيفه و ارزش آرماني تلقي مي كند و در اين راه، منافع آرماني را بر منافع مادي ترجيح مي دهد و در موارد بسياري، رفتار سياست خارجي ايران حاكي از آن است كه براساس مواضع ايدئولوژيك و وظيفه ديني و اسلامي عمل كرده است و لذا، حمايت از مسلمان فلسطيني، نامشروع دانستن اسراييل و مخالفت با روند ناعادلانه صلح و حمايت ازانتفاضه از مصاديق بارز آن است (سليماني،1379 204 )
سازمان جهاد اسلامي فلسطين
يكي از عوامل بسيار مهم در تشكيل جنبش جهاد اسلامي فلسطين در سال 1980 ، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بود. سازمان جهاد اسلامي فلسطين، ابتدا و قبل از شكل گيري، شاخه اي از اخوان المسلمين مصر بود كه در غزه فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي را برعهده داشت. از آن جا كه مبارزه با صهيونيست ها به طور جدي در برنامه ها و دستور كار »اخوان « قرار نداشت، جوانان انقلابي كه خواهان مبارزه عملي و مسلحانه با رژيم صهيونيستي بودند، به گروه هاي مختلف نظامي فلسطيني از جمله فتح روي آوردند؛ اما اين گروه ها داراي تفكرات و گرايشات سوسيالستي يا ملي گرايانه بودند و تمايلات اسلامي در آنها كمتر مشاهده مي شد؛ بنابراين جوانان انقلابي مسلمان را كه پيش از آن در اخوان المسلمين فعاليت مي كردند، سرخورده و سردرگم كرد. در اين ميان شكست مبارزه با اسراييل با انگيزه ها و شيوه هاي سوسياليستي و ملي گرايانه، عامل مهمي در سردرگمي بيشتر اين عده از جوانان شد.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اين اميد را در دل آنها زنده كرد كه مي توان با بهره برداري از اسلام و تعاليم روحب خش آن و با تكيه بر انگيزه و ايمان قوي اسلامي، فصل جديدي در مبارزه با رژيم صهيونيستي آغاز كرد. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، آغازي براي برقراري ارتباط معنوي و رواني بين اين گروه و انقلاب ايران و سپس گسترش و توسعه روابط بود، به طوري كه انقلاب ايران از همان اوايل، تأثير عميقي بر اين سازمان گذاشت و پيوند في مابين را بسيار عميق و استراتژيك كرد.(سالمي قمصري؛ 1381)
حركت اسلامي مقاومت اسلامي فلسطين(حماس)
جنبش حماس كه ابتدا براساس فعاليت فرهنگي اجتماعي تأسيس شد، پس از چند سال، اقدامات نظامي را جهت دستيابي به اهداف خود، ضروري دانست، اگرچه حماس همانند حزب الله لبنان و حتي جهاد اسلامي فلسطين به جمهوري اسلامي ايران نزديك نيست؛ ولي به اندازه كافي ديدگاه هاي حماس نسبت به رژيم صهيونستي، مسئله فلسطين و اهميت و جايگاه والاي آن در جهان اسلام و هم چنين اهداف و منافع اين گروه در روند صلح، با ديدگاه ها و اهداف و منافع جمهوري اسلامي ايران در مسايل ذكر شده، نزديك است و از سوي ديگر، حماس نيز تقريباً در سطح حزب الله و جهاد اسلامي از حمايت هاي سياسي، تبليغاتي و معنوي ايران برخودار مي شود. بنابراين، جمهوري اسلامي به اندازه كافي توانسته است از طريق حماس در معادلات منطقه اي مشاركت و تأثير داشته باشد.
حماس نيز مانند ايران معتقد است: رژيم صهيونيستي، رژيم غاصب، غيرقانوني، نژادپرست، توسعه طلب و غيرقابل مذاكره بوده و با هر گونه اقدام و سياستي كه باعث تثبيت و امنيت اين رژيم گردد، بايد مخالف كرد. در نتيجه، استقرار صلح آمريكايي را كه طي آن جهان اسلام و اعراب بازنده اصلي و آمريكا برنده اين ميدان خواهد بود مردود دانسته و با اقدامات سياسي، اجتماعي، تبليغاتي و نظامي توانسته است بر روند صلح، بازدارندگي ايجاد كند. حماس با استفاده از نيروهاي بالقوه و بالفعل و نفوذ فوق العاده مردمي خود، توانسته است با ايجاد تشكيلات وسيع، گسترده و مقتدري در داخل سرزمين اشغالي فلسطين و خارج از آن، نقش فوق العاده اي را در مقابله با زياده خواهي هاي صهيونيست ها و دفاع از ملت مظلوم فلسطين ايفا كند.
روند شكل گيري جنبش حزب الله
نطفه هاي آغازين حركت حزب الله با فعاليت علماي بازگشته از حوزه نجف به لبنان، طي دهه 1960 شكل گرفت. اولين اقدام علما، تلاش در تغيير نگرش مردم لبنان به اسلام و درك تازه اي از آن بود. با گذشت زمان، سه تن از اين عالمان مورد اقبال عمومي قرار گرفتند. امام موسي صدر از جمله اين علما بود كه شخصيتي جذاب داشت و توانست در سال 1967 ، مجلس اسلامي اعلاي شيعيان را به عنوان يك نهاد ديني رسمي ايجاد كند. اين نهاد، امور تشيع را سرپرستي مي كرد. اقدام ديگر امام موسي صدر، ايجاد »جنبش محرومان « با هدف فقرزدايي از جنوب لبنان بود. وي گردان هاي مقاومت لبنان يا »امل « را به عنوان بازوي نظامي جنبش، با هدف مقاومت عليه اشغالگري اسراييل پايه گزاري كرد كه فعاليت آن در سال 1974 علني شد. امام موسي صدر، در سال 1978 ربوده شد.
عالم ديگر، آيت الله شيخ محمدمهدي شمس الدين بود كه رياست »جمعيت خيريه فرهنگي « را به عهده گرفت. وي بيشتر به ارشاد فرهنگي و كار فكري مي پرداخت. آيت الله سيدمحمدحسين فضل الله نيز »جمعيت خانواده برادري « را تأسيس كرد. فعاليت هاي وسيع تبليغي، ويژگي غالب تحريك بود. منابع فرهنگي اسلام گرايان لبنان(جنبش امل، كميته هاي اسلامي، حزب الوعده و افراد مستقل) از عالمان سه گانه فوق متأثر بود.(شيخ نعيم قاسيم،1383: 7-24)
در چنين شرايطي، انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) در سال 1979 ( 1357ه .ش) به پيروزي رسيد و كميته هاي حامي انقلاب اسلامي در لبنان ايجاد شد. اسلام گرايان لبنان، با توجه به متقتضيات مرحله نوين در لبنان و استفاده از تجربه انقلاب اسلامي ايران به اين نتيجه رسيدند كه چارچوب هاي تشكيلاتي موجود، اهداف و آرمان مورد نظر را برآورده نمي كند
درهمين شرايط، تجاوز اسراييل به لبنان آغاز شد و از آن جا كه هيچ تشكيلات حزبي اسلامي، آمادگي رويارويي با متجاوزان اسراييلي را نداشت، توجه به ضرورت ايجاد تشكيلات اسلامي واحد، قوت گرفت تا سه هدف اصلي را محور كار خود قرار دهد:
1-پايه گذاري تشكيلات براساس اسلام، به عنوان شيوه كامل، فراگير و شايسته براي زندگي بهتر و پايه فكري و عقيدتي، ايماني و عملي.
2- مقاومت در برابراشغالگري اسراييل، (به عنوان خطري كه در حال و آينده، آثار آن متوجه لبنان و منطقه است و بايد در اولويت هاي رويارويي قرار گيرد. بنابراين، ايجاد ساختار جهادي و مبارزاتي و به كارگيري همه امكانات لازم براي انجام مأموريت و وظايف آن ضروري است).
3- رهبري شرعي ولي فقيه به عنوان جانشين پيامبر(ص) و امامان(ع) كه خطوط كلي فعاليت ها را براي امت ترسيم مي كند و امر و نهي او نافذ و حاكم است.
براي تحقق اين اهداف، 9 تن از گروه هاي اصلي اسلامي طرح نهايي نحوه فعاليت هاي اسلامي را در لبنان تهيه كردند، در نتيجه، واحد جديدي با عنوان حزب الله ايجاد شد.
با اين تفاسير سوالي كه پيش مي آيد اين است كه حزب الله لبنان چه گونه و تا چه حد از نظام ارزشي و عقيدتي انقلاب اسلامي ايران تأثير پذيرفت و آموزه هاي اين انقلاب، چه تأثيري بر گرايش حزب الله به مبارزه و مقاومت داشته است؟
پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) در سال 1979 م، زلزله اي در منطقه پديد آورد و بر آرايش پيمان هاي موجود و ميزان نفوذ استكبار و منافعش تأثير فراواني گذاشت.
از نخستين روزهاي پيروزي انقلاب، سفارت اسراييل در ايران تعطيل و به جاي آن سفارت فلسطين ايجاد شد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، سفارت امريكا را اشغال و برنامه ها و نقشه هاي جاسوسي آن را افشا كردند. ايران، درهاي خود را به روي سازمان ها، احزاب، كشورها و نيروهاي مختلف در جهان، براي همكاري در چارچوب سياست دولت نوپاي اسلامي گشود و كنفرانس هاي متعددي را براي وحدت اسلامي، مسئله فلسطين و… برگزار كرد. روحانيون و گروه هاي اسلامي در لبنان، اين دولت اسلامي را مايه اميد و پيشتوانه اي براي خود يافتند.
حزب الله نيز، هنگام تأسيس، تحقق آرمان ها و اهداف خود را از طريق حمايت و تأييد جمهوري اسلامي ايران ممكن يافت و كمك هاي ارايه شده به لبنان براي حمايت از مقاومت اين كشور و مشاركت در تأمين نيازهاي اجتماعي موجود، نمونه هايي از اين حمايت است.
رابطه ميان حزب الله و ايران، از هنگام تلاش حزب براي استفاده از اين تجربه نوين در منطقه و يافتن حامي و ياوري در رويارويي با اشغالگران شكل گرفت. اين رابطه، با سرعت و اطمينان رشد كرد و ابعاد مثبت و فراوان آن از لحظه نخست مشخص شد كه در زير به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- نظريه حكومتي جنبش حزب الله لبنان و جمهوري اسلامي ايران، بر پايه نظريه ولايت فقيه و اين كه امام خميني(ره) ولي و رهبري است كه در عصر كنوني ظهور يافته، استوار است. چنين ديدگاهي، به اتفاق نظر در چارچوب رهبري شرعي واحد جهاني انجاميده است.
2- انسجام و هماهنگي سياسي ناشي از دست آوردهاي ايران در مخالفت با سلطه استكبار و تأكيد بر استقلال و حمايت از جنبش هاي آزادي بخش، به ويژه در مقاومت عليه اشغالگري اسراييل غاصب كه اين همان ديدگاهي است كه حزب الله در طرح اولويت مبارزه عليه اشغالگران و الزمات آن، از قبيل عدم پذيرش نقشه هاي استكباري بدان معقتد است.
با چنين ديدگاه هايي ايران، مظهر زنده اي از اجراي اسلام به شمار مي آيد و هر مسلمان متعهد به اسلام، به پي گيري و تأمل در اين تجربه ميپ ردازد. در مقابل نيز حزب الله، تجربه برجستها ي را در عرصه مقاومت ارايه كرده كه موجب اعجاب و تحسين دولت و ملت ايران قرار گرفته است و اين بخشي از آرزوهايي است كه ملت هاي مستضعف، در رويارويي با چالش هاي بزرگ و مستمر، نسبت به هم دارند. بديهي است كه در چنين شرايطي علاوه بر ديدگاه ها، اشتراك منافع هم، چه در روابط ميان دو كشور يا يك كشور و يك حزب وجود دارد كه هر يك از طرفين، در پي تحقق اهداف خود در چارچوب اين رابطه خواهند بود و چنانچه اين روابط، بر اصل استقلال و پذيرفتن مسؤوليت خود در عرصه عمل هر يك از دو طرف استوار باشد، تضادي به وجود نخواهد آمد.
حضور مستقيم ايران در لبنان
پس از تجاوز نظامي اسراييل در خرداد سال 1361 و بطلان تمامي طرح هاي مسالمت جويان در برخورد با اسراييل يا همكاري با آمريكا، اصل تأييد شده توسط انقلاب اسلامي ايران؛ يعني، مقاومت و ايستادگي در برابر ظالم، از مقبوليت و اعتبار خاصي برخوردار شد. در نتيجه، زمينه براي ادغام مجموعه هاي كوچك اسلام گراي شيعه و تأسيس يك تشكيلات واحد به نام حزب الله لبنان فراهم شد. اين تشكيلات اسلام گراي جديد، بيشت رين آمادگي را براي پذيرش آموزه ها و ارزش هاي انقلاب اسلامي از خود نشان داده است.
حزب الله، حامل ايدئولوژي اتكا به توان خود، براي سركوب دشمن است كه انقلاب اسلامي ايران پيام آور آن بود. افزون براين، فضاي ويژه لبنان و حضور قدرت هاي مختلف، دولت جمهوري اسلامي ايران را واداشت تا براي حمايت مؤثر از مظلوميت مسلمانان، در عرصه مبارزه لبنان نيز حاضر شود و در امر مهم برخورد با رژيم صهيونيستي، حضوري مؤثر داشته باشد.
جمهوري اسلامي ايران در سال 1361 با حضور خود در لبنان معتقد بود كه اين حضور نخستين نقطه تماس مستقيم ميان انقلاب اسلامي ايران و يك طايفه بزرگ شيعي مذهب در جهان عرب خواهد بود كه پس از عراق، به عنوان بزرگت رين طايفه شيعه در ميان كشورهاي عربي به شمار مي رود.
ايران با حضور در لبنان، توانست زمينه گسترش مرزهاي تنگ جغرافياي سياسي جنگ با عراق را گسترش دهد و نيز با اثرگذاري بر گروه هاي بيشتري در جهان عرب، اميدوارانه تر قدم بردارد. رهبران و اعضاي حزب الله، به اين تأثير انقلاب اسلامي ايران برصحنه سياسي لبنان، به خصوص بر شيعيان اين كشور اذعان دارند و با افتخار از آن ياد مي كنند.
سيدابراهيم الامين، سخنگوي حزب الله در دهه 80 مي گويد: »صدور انقلاب، به معناي تسلط نظام ايران بر ملت هاي منطقه خاورميانه نيست؛ بلكه به معناي تجديد حيات اسلامي منطقه است، تا آن چه براين ملت ها مسلط مي شود، اسلام باشد .«
مؤلفه هاي تأثيرپذيري حزب الله از انقلاب ايران
1- نمادگرايي شيعه
از لحاظ تاريخي، لبنان يكي از خاستگاه هاي اصلي تشيع است كه سابقه اين امر، به صدراسلام باز مي گردد؛ يعني، از زماني كه معاويه به عنوان فرماندار شام، اباذر غفاري، صحابي پيامبر اكرم(ص)را به اين منطقه تبعيد كرد.
در عصر صفوي نيز، »جبل عامل « لبنان داراي معارف بزرگ شيعي و پرورش فقه شيعه در ايران بود كه يكي از حاميان دولت شيعي صفوي به شمار مي آمد.
در تاريخ معاصر نيز، منطقه شيعه نشين لبنان، پرورشگاهي براي رجال ديني و انقلابي ايران، هم چون امام موسي صدر و شهيد دكترچمران بود.
بهره برداري حزب الله از نمادهاي مذهبي شيعه، براي انتقال پيام هاي انقلابي جلوه ديگري از تأثيرپذيري اين حزب از انقلاب اسلامي ايران است؛ هر چند كه بين جامعه ايران و لبنان تفاوت زباني و فرهنگي وجود دارد، اما استفاده از نمادهايي چون: »عاشورا » «شهادت امام حسين عليه السلام « و جنگ هاي پيامبر(ص) و علي(ع)و...، حزب الله را در انتقال پيام هاي مربوط به جهاد، شهادت، استقامت و تحمل مشكلات و مصايب، توانمندتر مي سازد.
نمادگرايي و استفاده حزب الله از علايم مذهب شيعه، باعث شد كه افراد با پيوستن به اين حزب، از لبناني بودن يا عضو يك طايفه محروم بودن در كشوري كه از طريق جنگ ميان طوايف مختلف و متعدد پاره پاره شده بود، دست بردارند. بدين ترتيب، يك جوان فقير شيعه ساكن حومه جنوبي بيروت، از طريق حزب الله به مسلماني انقلابي تبديل و عضو يك جامعه »ديني سياسي « گسترده، در پنج قاره جهان مي شد و سربازي در يك جنبش جهاني به رهبري امام خميني (ره) به شمار مي آمد. نتايج روابط ايران و حزب الله لبنان، به بخش سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مربوط مي شود كه در اصول كلي خود، داراي ثبات بوده و با تغيير رؤساي جمهوري اسلامي در ايران تغييري نكرده است.
در اين موضع، شكي نيست كه تجاوز گسترده نظامي رژيم صهيونيستي به لبنان در ژوئن سال 1982 ميلادي، علت العلل به وجود آمدن جنبش حزب الله لبنان است؛ به گونه اي كه همه تحليل گران مسايل خاورميانه، به اين موضوع اعتراف دارند؛ اما در وراي اين مسئله، موضوعات و مسايلي از قبيل روحانيون لبناني تحصيلكرده در نجف، متأثر از افكار و آراي حضرت امام خميني(ره)، به عنوان رهبر يك جنبش انقلابي و تحولات مربوط به لبنان، خصوصاً بي ثباتي سياسي در لبنان، در اثر جنگ داخلي، ناكارآمدي نخبگان در مديريت بحران و گسترش روزافزون شكاف طبقاتي، عوامل ديگر تولد حزب الله لبنان به صورت فعلي هستند.
حزب الله، پس از ايجاد رسمي، براي استمرار فعاليت خود، ناگزير به تعديل مواضع، پذيرش تكثرگرايي و رعايت قواعد بازي دموكراتيك به عنوان اصولي تازه، در چارچوب اهدافي كلان براي آينده لبنان شد و اين حاكي از آن است كه جنبش هاي اسلام گرا ضمن آن كه تحت تأثير ارزش هاي ايدئولوژيك رفتار مي كنند، از خصوصيات و شرايط جامعه خود نيز تأثير ميپ ذيرند.
2- ولايت فقيه و رهبري امام خميني(ره)
اصلي ترين ويژگي حزب الله در مقايسه با گروه هاي اسلام گرا در جهان عرب، پذيرش كامل نظريه ولايت فقيه و رهبري امام خميني (ره) است. اين ويژگي، بر كليه اركان تشكيلاتي و هم چنين ديدگاه هاي حزب الله سيطره داشته و در واقع يكي از دو علت اصلي ادغام مجموعه هاي كوچك اسلام گرا در لبنان( در سال 1982) و تشكيل حزب الله است. سيدحسن نصرالله، در خصوص پيروي حزب الله از رهبري امام خميني(ره) مي گويد: از نظر ما، امام خميني مرجع ديني، امام و رهبر به تمام معناي كلمه است، همان گونه كه هر رهبر بزرگ ديني در هر كيشي در جهان اين گونه است؛ اما امام براي ما بيش از اين است، ايشان نماد انقلاب عليه طاغوت، مستكبران و نظام هاي استبدادي است… بدين ترتيب، امام خميني (ره) براي ما بيش از يك سمبل ديني مطرح است، اين رابطه روحي و معنوي بين ما و امام، حتي قبل از تجاوز نظامي اسراييل( در سال 1982) نيز وجود داشت.
بدين ترتيب، امام خميني(ره) به يگانه مصدر حاكميت قانوني در حزب الله لبنان تبديل گرديد. به گونه اي كه اين حزب، كلام ايشان را مي پذيرفت و به آن عمل مي كرد.
3- محوريت روحانيت در عمل سياسي
نقشي كه روحانيون در اركان مختلف حزب الله دارند، در هيچ يك از احزاب و سازمان هاي لبناني سابقه ندارد. از ابتداي تأسيس حزب الله تا كنون، همواره بيشتر اعضاي شوراي حزب الله را روحانيون تشكيل داده اند. دبير كل و معاون دبيركل حزب الله، هميشه از روحانيون انتخاب شده اند. بيشت ر اين روحانيون شيعه لبنان كه تحصيلات خود را در حوزه عمليه نجف گذرانده بودند، از روحانيون و علماي ايراني متأثر شده؛ با آنان روابط صميمي داشتند و از اين طريق، دو پايه اساسي ايدئولوژي و ساختار تشكيلاتي حزب الله لبنان را به وجود آوردند.
بيشتر روحانيون لبناني كه در نجف تحصيل مي كردند نزد آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر تلمذ مي كردند و با ديدگاه هاي سياسي امام خميني(ره) آشنا شده بودند. اين روحانيون جوان كه براي طي مدارج عالي علمي به حوزه علميه نجف رفته بودند؛ در پايان دهه 70 ، مقامات عراقي از بيم تأثيرپذيري شيعيان عراق از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، طلبه هاي غيرعراقي را از اين كشور اخراج كرد؛ بنابراين، آنان به كشورشان بازگشته و آموزه هاي اسلام سياسي و انقلابي را با خود به لبنان بردند. پس از تشكيل نخستين شوراي رهبري حزب الله در سال 1361 ، اعضاي اين شورا به ايران آمده و با امام خميني(ره) ديدار كردند و بدين ترتيب، ارتباط رسمي و تشكيلاتي مبتني بر پيروي از ولايت فقيه، ميان حزب الله و ايران برقرار شد.
4- ادبيات سياسي و روش هاي تبليغاتي
ادبيات سياسي حزب الله، نشانگر تأثيرپذيري اين حزب از انقلاب اسلامي ايران است. واژه ها و اصطلاحاتي كه در آثار و بيانيه هاي حزب الله يا شخصيت هاي اين حزب در دهه 80 به كار برده مي شد، برگرفته از واژه ها و اصطلاحاتي است كه انقلاب اسلامي ايران رواج داده است؛ همچنين، روش ها و ابزارهاي تبليغاتي حزب الله در دهه ياد شده با ابزارهاي تبليغاتي ايران مشابهت دارد.
فرهنگ شعارهاي حزب الله، عاريت گرفته شده از قاموس انقلاب اسلامي ايران است. انتخاب عنوان »حزب الله «، در عين حال كه برگرفته از آيه 22 و 56 سوره مائده (و من يتولي الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون) ؛ …)اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم الغالبون) است، از فرهنگ سياسي ايران پس از انقلاب نيز نشأت گرفته است.
در گفتمان حزب الله، مسايلي از قبيل مسلمانان و ملل ضعيف جهان، تحت عنوان مستضعفان، آمريكا و شوروي(سابق) به عنوان استكبار جهاني، اسراييل غاصب به عنوان غده سرطاني، موضوع وحدت اسلامي براي مقابله با دشمنان خدا و اسلام، آزادي قدس و اين كه راه قدس از كربلا مي گذرد، از فرهنگ انقلاب اسلامي و سخنان امام خميني(ره) عاريت گرفته شده بود.
حتي در دهه 80 ، 90 و آغاز هزاره سوم ميلادي، حزب الله در اتخاذ روش ها و ابزارهاي تبليغاتي، به شدت تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران عمل كرده و مي كند. نمونه هاي آن را مي توان به برگزاري مراسم روز عاشورا و راهپيمايي روز قدس كه در حال حاضر جهاني شده، تشييع پيكر شهدا، راهپيمايي ها و سخنراني ها و استفاده از امكانات ويدئويي از سوي اين حزب، همانند كاربرد نوار كاست در دوران انقلاب اسلامي ايران جهت انتقال پيام ها مشاهده كرد.
موضوع گيري هاي امام خميني(ره) درباره اسراييل و فلسطين:
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(ره)بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صهيونيست ها، يهوديان سياسي و نمايندگان و عاملان استعمار را غاصب و جنايتكار معرفي كرده و مبارزه با اين رژيم اشغالگر را تا آزادي سرزمين هاي مسلمانان و رهايي قدس شريف و مسجدالاقصي از چنگال صهيونيست ها لازم دانسته و پس از پيروزي اسلامي نيز به رژيم صهيونيستي عنوان »غده سرطاني منطقه « داده اند و همچنين به منظور همگاني كردن مبارزه با صهيونيست ها و جاوداني شدن مسئله قدس و فلسطين، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را به عنوان »روز قدس « اعلام نمودند و فلسطين را »پاره تن اسلام « خواندند.
ايشان در يكي از موضع گيري هايشان گفته اند: »من مجدداً خطر فراگيري غده چركين و سرطاني رژيم صهيونستي را در كالبد كشورهاي اسلامي گوشزد مي كنم…سران سازشكار اسلامي تصور نكنند كه گذشت زمان سيرت و صورت جنايت هاي اسراييل را درگرگون ساخته است و گرگ هاي خود آشام صهيونيسم از فكر تجاوز و غصب سرزمين هاي از نيل تا فرات دست برداشته اند.
بايد با تشكيل هسته هاي مقاومت حزب الله در سراسر جهان، اسراييل را از گذشته جنايت بار خود پشيمان و سرزمين هاي غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج كرد.
اصولاً اين تكليف همه مسلمين است كه قدس را آزاد كنند و شراين جرثومه فساد را از بلاد مسلمين قطع كنند. «
تأثير حزب الله لبنان بر جنبش هاي اسلامي فلسطين
حزب الله لبنان يك حزب صرفاً ملي و معمولي در يكي از كشورهاي كوچك خاورميانه نيست؛ چرا كه اين حزب، گرچه خود را در چارچوب هاي ملي تعريف كرده و در چنين فرايندي به شدت فعال شده است؛ اما در عين حال از ويژگي هاي فرا ملي بسياري برخوردار بوده و كاركرد منطقه اي قابل توجهي پيدا كرده است. اين ويژگي در اصل يكي از مهمترين شاخص هاي انقلاب اسلامي ايران است كه حزب الله با بهره گيري از همگوني مذهبي خود با انقلاب، شالوده فكري و رفتاري خود را براساس آن پي ريزي و بيشتر ويژگي هاي انقلاب اسلامي را در خود بومي سازي كرده و الگوي عربي قابل توجهي را به جوامع منطقه ارايه كرده است. از اين رو مي توان گفت حزب الله، پيامبر امين انقلاب اسلامي ايران در جهان عرب و عامل به اصول آن بوده است. يكي از مهمت رين عرصه هاي تأثيرگذاري حزب الله در خاورميانه، جامعه فلسطيني است كه به علت همگوني قومي به اشتراك در اولويت تضاد با اشغالگران صهيونيست و نيز نياز به الگوي موفق، همواره از تجربه سياسي در حال تكامل حزب الله استفاده كرده و آن را با محيط سياسي خود متناسب ساخته است.
وجه تشابه و تأثيرگذاري حزب الله و جنبش هاي اسلامي فلسطين و در رأس آن جنبش هاي حماس و جهاد اسلامي عبارتند از:
1- حزب الله در شرايط سرخوردگي سياسي ناشي از اشغال نيمي از كشور لبنان به وجود آمد. رژيم صهيونيستي در سال 1982 ظرف سه روز و تقريباً بدون مقاومت قابل توجه، جنوب لبنان را اشغال كرد و در اطراف بيروت پايتخت اين كشور مستقر شد(اسداللهي، بي تا 153)
در آن شرايط، همه كشورهاي عربي به استثناي سوريه يا سكوت سياسي كردند يا عملاً هيچ كاري در جهت مقابله با اين تجاوز انجام ندادند. در جريان اشغال لبنان، دولت حاكم در بيروت تغيير كرد و آقاي »امين جميل«( در سال 1982) به رياست جمهوري رسيد. امين جميل فرزند »پيرجميل « مؤسس حزب فالانژ لبنان و يكي از سران شاخه نظامي اين حزب به شمار مي آيد كه در جنگ داخلي لبنان درگير بود و در حمله رژيم صهيونيستي به اين كشور، با اشغالگران هم پيمان بود. دولت لبنان به رهبري جميل در 17 مي 1983 با رژيم صهيونيستي قراردادي را امضا كرد كه در آن نه تنها موجوديت رژيم اشغالگر را به رسميت شناخت، كه حضور نظامي اشغالگران اسراييل در جنوب لبنان از رودخانه اولي تا مرز بين المللي را قانونمند ساخت.
در چنين شرايطي كه محيط داخلي و منطقه اي به علت شكست كاملاً دچار سرخوردگي و انفعال بود، حزب الله به عنوان جريان جديد سياسي و فريادگر مخالفت مردم با اوضاع ذلت بار آن دوران، متولد شد و تصميم گرفت در جهت مخالف جريان حاكم در لبنان و منطقه حركت كند.
جنبش هاي اسلامي فلسطين به ويژه جنبش هاي حماس و جهاد اسلامي در شرايط كاملاً مشابهي موجوديت خود را اعلام كردند. از سال 1965 تا 1982 ، سازمان آزادي بخش فلسطين، مهمترين بازيگر سياسي عرصه فلسطين بود كه مبارزه مسلحانه را از خارج(اردن و سپس لبنان) هدايت مي كرد. اين سازمان در سال 1970 پس از درگيري هاي نظامي با ارتش اردن در حوادث سپتامبر سياه از اين كشور اخراج شد و به لبنان انتقال يافت.
ساف از طريق مرز جنوب لبنان مبارزه برضد رژيم صهيونيستي را ادامه داد. در جريان حمله رژيم صهيونيستي به لبنان سازمان آزادي بخش فلسطين دچار شكست سختي شد و از جنوب لبنان بدون مقاومت قابل توجه به بيروت عقب نشيني كرد و پس از 42 روز محاصره، ميانجيگري امريكا را پذيرفت و با »فليپ حبيب « فرستاده امريكا وارد گفت وگو شد و سرانجام، خروج كامل از لبنان و استقرار در تونس را قبول كرد.(ابوعمرو، بي تا)
شكست نظامي ساف و خروج آن از لبنان ميزان تأثيرگذاري اين سازمان را بر بحران فلسطين تا حد زيادي كاهش داد و عملاً صحنه بحران زده فلسطين را خالي از بازيگران فعال عربي كرد. ساف، پس از خروج از لبنان، راهكار مبارزه سياسي با رژيم صهيونيستي را جايگزين راهكار نظامي ساخت و »ياسرعرفات «، رهبر اين جنبش در نوزدهمين اجلاس شوراي ملي فلسطين در سال 1988 در »الجزاير « آمادگي كامل خود را براي تغيير ميثاق اين سازمان اعلام كرد.
در چنين شرايطي، جنبش »اخوان المسلمين « فلسطين كه تنها جنبش اسلامي موجود در آن سرزمين بود به علت تأثيرپذيري فكري و رفتاري از جنس مادر در مصر، همچنان با رويكرد فرهنگي مذهبي فعال بود و مبارزه جدي سياسي و برخورد نظامي را رد مي كرد. در اوايل دهه هشتاد سازمان جهاد اسلامي فلسطين براساس فرهنگ انقلاب اسلامي ايران و تجربه حزب الله لبنان، موجوديت خود را در نوار غزه فلسطين اعلام كرد. جنبش مقاومت اسلامي فلسطين(حماس) نيز در چارچوب هاي نه چندان متفاوتي در اواسط دهه 80 وجود پيدا كرد. اين دو جنبش اسلامي، از ميان جنبش اخوان المسلمين فلسطين خارج شدند؛ ولي فرهنگ انقلاب و مبارزه را به صورت مستقيم از انقلاب اسلامي ايران و يا غيرمستقيم و از طريق حزب الله عاريه گرفتند.
اين دو جنبش، در انتخاب رويكرد خود تجربه و نتيجه فعاليت دو دهه ساف را رد و در جهت متفاوت با آن حركت كردند. اين دو جنبش اسلامي برآن شدند تا فرايند تصميم گيري در بحران فلسطين را از خارج به داخل منتقل كند و با آغاز انتفاضه نخست در سال 1987 در سرزمين هاي اشغالي كرانه باختري و نوار غزه موفق شدند؛ الگوي جديدي در فرايند مبارزه ملت فلسطين پديد آورند كه با رويكرد چپ و وارداتي جنگ مسلحانه ساف كاملاً متفاوت است. اين رويكرد كه يك دگرگوني بنيادي در مبارزه به شمار ميآ يد با آغاز انتفاضه مسجدالاقصي(دوم) در سال 2000 تكامل يافت و عمليات شهادت طلبانه را به جريان مبارزه فراگير سياسي اضافه كرد.
ملت فلسطين كه بيش از نيم قرن در جنگ و جدال با صهيونيسم بوده است و ظلم و بيدادگري اين رژيم را تحمل نموده، در هر زمان اميد به حمايت بخشي از اعراب يا سازمان هاي چريكي فلسطين را داشته است. ملت فلسطين، مدتي به جمال عبدالناصر(رييس جمهور اسبق مصر) و به »پان عربيسم « دل بسته بود، اما جانشين عبدالناصر در همان دوران پيروزي انقلاب اسلامي، تغيير جهت داد و با سفر به بيت المقدس و ملاقات با سران صهيونيستي، بدترين ضربه را به نهضت فلسطين وارد آورد و نهايتاً در سال 1358 شمسي در »كمپ ديويد « خود را ازجرگه حاميان نهضت فلسطين خارج نمود و دست دوستي و مودت به اسراييل داد. با فرمان امام خميني(ره) به عنوان عكس العمل در قبال اين خيانت، روابط ايران و مصر بلافاصله قطع شد. پس از مصر، كشورهاي ديگر نيز به صف سازش كاران با رژيم صهيونيسي پيوستند و توافقاتي را با اين رژيم امضا كردند؛ اما با پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم شاه، يك حامي جدي در منطقه براي فلسطينيان پيدا شد و پس از وقوع اين رويداد تاريخي، معادلات سياسي در منطقه به ويژه در فلسطين اشغالي برهم خورد.
از ديدگاه نظام جمهوري اسلامي، موضوع فلسطين نه يك موضوع جهان عرب، بلكه موضوع جهان اسلام است. تعيين روز قدس در جمعه آخرماه رمضان توسط امام خميني(ره) به منظور يادآوري اين امر بود كه دولت صهيونيستي هيچ راه حلي جز زور نمي شناسد و با زور بايد با زبان زور برخورد كرد. ملت فلسطين خود بايد قيام كند و حق خود را بستاند.
همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي، يك رستاخيز اسلامي در نوار غزه و ساحل غربي رود اردن آغاز شد. انقلاب اسلامي براي توسعه اين خيزش محرك و انگيزه نهايي بود. همان طور كه امام خميني(ره) به زندگي ايرانيان معنا و مفهوم دوباره بخشيد، به ميليون ها انسان مستضعف و مسلمان نيز اميد بخشيد و مسلمانان فلسطين نيز احساس كردند كه ميت وان اسراييل را از بين برد. (فتحي شقاقي، بي تا: 87 و 88)
بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نخستين مركز جهاد اسلامي فلسطين درنوار غزه فعال شد. به اين ترتيب، پس از دهه هاي 50 و 60 و 70 كه اسلام از صحنه فلسطين خارج بود، مجدداً فلسطين به مركزيت دنياي اسلام منتقل شد و با پشتوانه جديد به مقابله با اسراييل رفت. از اين به بعد اصول جهاد، شهادت و فداكاري در راه هدف كه سمبل هاي شيعيان و شعارهاي انقلاب اسلامي ايران بود، به عنوان اصول اساسي جهاد اسلامي فلسطين مطرح شد.(كديور، بي تا: 96)
»احمد صديق « يكي از سخنگويان جهاد اسلامي در مقاله اي نوشته است »:پيروزي اعتقادات اسلامي در ايران مبارزه عليه اسراييل است » .« شيخ اسعدتميمي « يكي از رهبران فلسطين نيز مي گويد: »تا زمان انقلاب ايران، اسلام از عرصه نبرد غايب بود، انقلاب ايران اين واقعيت را كه؛ اسلام راه حل و جهاد وسيله اصلي است، به سرزمين فلسطين منقل كرد.«
در اين ميان جهاد اسلامي فلسطين نيز اعلام كرد: »مسئله فلسطين يك مسئله اسلامي است نه يك مسئله ملي كه تنها مربوط به فلسطينيان باشد يا يك مسئله عربي كه فقط به اعراب مربوط باشد. فلسطين مسئله جهان اسلام است. «
به اين ترتيب طرفداران انديشه امام خميني (ره) جذابترين گروه براي ساكنان نواره غزه و ساحل غربي شدند. در حقيقت، عمليات فراگير نيروهاي جهاد اسلامي فلسطين در برانگيختن قيام فلسطينيان نشانگر رشد و نفوذ معنوي و سياسي انقلاب اسلامي در جامعه فلسطيني است. به گفته شيخ عبدالله شامي يك چهره برجسته اصولگراي فلسطين: »پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اثر عظيمي برانقلاب و مردم فلسطين داشت. پس از آن، مردم فلسطين دريافتند كه براي آزادي فلسطين به قرآن و تفنگ نياز دارند. اين نخست در حركت جهاد اسلامي كاملاً تحقق يافت كه بذر چنين انديشه اي را در عرصه فلسطين افشاند. «
عمده ترين دليل مخالفت و تداوم خصومت و تبليغات منفي امريكا و رژيم صهيونيستي عليه جمهوري اسلامي ايران نيز به مسئله انتفاضه و قيام عمومي مردم مسلمان عليه اشغالگران باز مي گردد. تكوين و تداوم انتفاضه، به شدت متأثر از قيام اسلامي مردم مسلمان ايران بوده است؛ قيامي كه مردم عليه استبداد شاه و سلطه و استعمار امريكا انجام داده اند به تعبير تحليل گران غربي، زلزله اي بوده كه منطقه خاورميانه را به شدت تكان داده است.
پيشگامان حركت انقلابي در فلسطين و فعالان انتفاضه، مسلماناني بودند كه ناكامي حركت ها و جريان هاي سوسياليسي و ملي گرايي را در مبارزه با صهيونيسم مشاهده كردند. آنها سازمان هايي با گرايش هاي اسلامي جهت مقابله با رژيم اشغالگر تشكيل دادند كه »جهاد اسلامي « و »حماس « از آن جمله بودند. اين گروه هاي اسلامي، حركت ها و اقدام هايي را عليه رژيم صهيونيستي آغاز كردند كه مهمترين آنها، اقدام مسلحانه و اجراي علميات استشهادي عليه اين رژيم و به موازات آن، فعاليت هاي فرهنگي، جذب و سازماندهي جوانان مسلمان و مشتاق بوده است. مجموعه اين اقدام ها در نهايت منجر به حركت و قيام عمومي مردم مسلمان فلسطين معروف به انتفاضه در سال 1987 شد. بررسي اين قيام و انتفاضه مسجدالاقصي كه در سال 1379 آغاز شد، كاملاً روند سازش را تحت تأثير قرار داده است.
فتحي شقاقي، دبيركل شهيد سازمان جهاد اسلامي، درباره اثرات انقلاب اسلامي ايران در شروع انتفاضه و تداوم آن عقيده دارد: »فلسطين اشغالي به مانند ديگر كشورهاي عربي اسلامي، متأثر از خيزش اسلامي به رهبري امام خميني(ره) در فلسطين قوي تر از هر مكان ديگر بود. با پيروزي انقلاب اسلامي، به خود آمديم و دريافتيم كه آمريكا و اسراييل نيز قابل شكست هستند.
اگر به تحولات منطقه خاورميانه به ويژه در سطح افكار عمومي جهان اسلام و لبنان و فلسطين اشغالي نگاه كنيم، درمي يابيم كه انقلاب اسلامي توانست به عنوان يك الگو و شيوه مبارزه، جايگاه خود را در ميان مسلمانان و جنبش هاي رهايي بخش بازكند و نقش بسيار مثبت و سازندها ي در بيداري مسلمانان و جنبش هاي رهايي بخش اسلامي داشته باشد. آن چه امروز براي غرب به ويژه آمريكا و رژيم صهيونيستي نگران كننده است، نفوذ معنوي و سياسي انقلاب اسلامي در ميان مسلمانان جهان و جنبش ها و نهضت هاي اسلامي رهايي بخش است؛ از اين رو، بخش عمده اي از كينه، دشمني و تداوم خصومت آمريكا و رژيم صهيونيستي با انقلاب اسلامي، به نقش و تأثير اين رويداد مهم تاريخي قرن بيستم در جهان اسلام و قوت و رشد حركت هاي ضداستعماري و ضداشغالگري در خاورميانه اسلامي از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي تا به امروز است.
منابع
1- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، وزارت ارشاد اسلامي، شهريور 68
2- محمدباقر سليماني، بازيگران روند صلح خاورميان، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي 1379
3- عمليات اشتشهادي، چگونه و چرا؟ مؤلفين: حسن باقري، مرتضي سالمي قمصري، موسسه فرهنگي هنري آوا، 1381
4- شيخ نعيم قاسم، حزب الله لبنان، خط مشي گذشته و آينده آن، ترجمه محمدمهدي شريعتمدار، چاپ اول تهران، اطلاعات 1383
5- اسدالهي، مسعود، از مقاومت تا پيروزي، موسسه تحقيقات انديشه سازان نور، 1379
6- ابوعمرو، زياد، جنبش هاي اسلامي در كرانه باختري و نواره غزه، ترجمه حسن خامه يار، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي
7- فتحي شقاقي انتفاضه و طرح معاصر انتشارات بين المللي المهدي
8- جميله كديور رويايي انقلاب اسلامي ايرن و آمريكا، تهران، انتشارات اطلاعات تأثير انقلاب

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : باژگونه ها در انديشه و كردار صهيونيسم
كلمات كليدي : فلسطين ،اسراييل ،صهيونسيم ،باژگونه، انديشه، تعامل ،فرهنگ.
نويسنده : حسين انزابي
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
رويكردي تحليلي برتحريف مباني فكري در مسايل صهيونيست ها
خلاصه مقاله: اين مقاله، رويكردي تحليلي است بر تحريف مباني فكري و رخدادها و نگرش ها از حضور صهيونيست ها در صحنه هاي رودررو و برخوردها و بازخوردها به ويژه در ارتباط با ملت مظلوم فلسطين از روزگاران اشغال؛ با استناد به كلام مقدس قرآن و رهبران آگاه امت اسلامي.
همچنين با تبيين جايگاه تاريخ و فلسفه وجودي و ارزشي آن و بيان انحرافات درتاريخ و تحريف واقعيت هايي كه وجود دارد، سعي داريم حقايقي كه قابل انكار و فراموشي نيست را روشن كنيم.
كليد واژه: فلسطين، اسراييل، صهيونسيم ،باژگونه، انديشه ،تعامل ،فرهنگ.
يا ايُّها الرّسوُلُ لايَحزنُكَ…. مِنَ الّذينَ هادوا سَمّاعوُنَ لِلكَذِبِ سَمّاعوُنَ لِقوُم آخَرينَ لَم يأتوكَ، يُِحَرَّفوُنَ الكَلِمَ من بعدِ مواضِعِه…
اي پيامبر غمگين از آن مباش كه يهوداني جاسوسي كنند سخنان فتنه انگيز به جاي كلمات حق، به آن قومي كه از كبر نزد تو نيامدند برسانند و از روي عناد، كلمات حق را بعد از آن كه به جاي خود مقرر گشت به ميل خويش تغيير دهند!
(سوره مائده بخشي از آيه41)
مقدمه
تاريخ و تفسير تاريخي:
تاريخ سندها و شهادت هاست و به هم پيوستن اين اجزا؛ و اين همان كاري است كه توجيه و تفسير واقعيات مي خوانند و بي آن، تاريخ فقط واقعيات پراكنده خواهد بود.
آن چه امروز، شعور جامعه از تاريخ طلب مي كند تنها شناخت گذشته نيست بلكه بررسي معني و هدف گذشته و آينده است و تفسير تاريخي!
جنگ ها، تبعيض ها، گرايش هاي نژادي و قومي، با همه تلخي هايش، چون انسانيت و آرزوهاي انساني را در حال تحول مستمر نشان مي دهد، در خور توجه است. اما، گاه انحراف در فراسوي عدل و تعادل قرار مي گيرد، در حالي كه اين امر براي تحقق حقيقت ها ضروري است. از همين قماشند تحريف تاريخي و ارايه تصويرهاي واژگونه، كه فساد تاريخي و نوعي بيماري است.
گوستاو لوبون فرانسوي مي گويد: »اگر بخواهيم خصوصيات يهود را بررسي كنيم اين طور نتيجه مي گيريم كه قوم يهود مانند انسان هايي هستند كه تازه از جنگل فرار كرده و به شهرها روي آورده اند و به طور كلي آنها عاري از خصوصيات انساني هستند و خود مانند پست ترين افراد بشر با كثيف ترين وضعي روي كره زمين، زندگي كرده و آن را به لجن كشيده اند.
(به نقل از وزيري كرماني ص46)
آري، بي رحمي و شقاوت و وحشي گري، كشتن پيامبران الهي، دروغ گويي و تهمت به ديگران و تحريف حقايق، فريب و خدعه، ثروت پرستي و تجملات و مال اندوزي، پيمان شكني، فساد اخلاق، رباخواري و نزول خواري ويژگي هايي اند كه قرآن كريم براي يهوديان ذكر فرموده و تاريخ با ثبت صدها جنايت و ناراستي، ناظر انطباق اين خصوصيت هاست.
اما در برابر اين قوم پليد خشن، نسل كش ويران گر، متجاوز داعيه دار، نسلي بالنده و ملتي رشيد جبه هاي استوار و دولتي مقتدر به قدرت ايمان و تصميم و عمل! به وجود آورده اند (برگرفته از پيام و سخنراني مقام معظم رهبري در 83 كنفرانس فروردين 1385)
صبحي الخنساء نيز مي گويد: »دولت فلسطين همچون يك كتاب است كه سخن گفتن از اشغالگري و عقب نشيني از اراضي فلسطين، پايان دادن به رنج و آلام ملت فلسطين به خاطر اشغال، حمله و تخريب شهرها، روستاها و اردوگاه هاي اين ملت و زير پاگذاشتن ابتدايي ترين حقوقش، تضمين جهاني و بين المللي براي عدم تكرار اين اشغالگري ها، خونريزي ها و ويران سازي ها بايد مقدمه اين كتاب باشد«.
متأسفانه، اين طرح ها و بازي هاي شيطاني يعني واژگونه انديشيدن ها و توهم ها، كه همه نشأت يافته از توطئه هاي دشمنان انقلاب اسلامي در سرتاسر جهان به خاطر ترس از گسترش اسلام و احياي عزت مسلمين و حاكميت الهي است، با هدايت و پشتيباني استكبار كهنه و جديد و امروز به سركردگي شيطان بزرگ آمريكا، انديشه و نگرش، تعامل و اقدام، سياست فرهنگي را آن چنان دچار تزلزل و آفت كرده كه به جز جنايت و فساد تعبير ديگري بر عملكردها، رسا نخواهد بود.
اينك، ما برآنيم كه گوشه اي از جنايت هاي اتفاق افتاده و طرح ها و برنامه هاي آتي جنايت كاران را در قالب مثلثي واژگونه به انگيزه بيان باژگونگي ها در انديشه و تعامل و فرهنگ، ترسيم كنيم بدان اميد كه براي جوانان و نسل حاضر در عرصه پرپيچ و خم زندگي و فضاي كدر و تيره سياست مايه هاي آگاهي شود.
يك باژگونگي در انديشه و نگرش
مقام معظم رهبري در مهرماه 1370 در ديدار با شركت كنندگان در كنفرانس حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين، فرمودها ند: »توطئه بزرگ اين است كه در قضيه فلسطين، حقيقت را واژگونه، جلوه دادند، آن كسي كه براي خانه خود، براي احقاق حق انساني و حق ملي خود، اقدامي مي كند در عرف مطبوعات استكباري دنيا و…. تروريست معرفي مي شود… « (به نقل از نسيم قدس 26 ص10)
دكتر وايزمن، يك شخص برجسته از رهبران جنبش صهيونيسم، مي گويد: »ما صهيونيست ها، برگزيده خداوند هستيم. « (صفا تاج ص 606 ) يعني صهيونيسم مبتني بر قوم گرايي و نژادپرستي است و اين ايده، بدان معناست كه اين جمعيت براساس جهان بيني صهيونيستي، هيچ حقوقي براي ديگر ابناي بشر، به عنوان انسان، قايل نيست و اين برتري ايجاب مي كند كه همه اقوام و ملل، بايد قرباني اين قوم شوند و از همه حقوق خود در برابر قوم برگزيده چشم پوشي كنند.به تصور صهيونيست ها اساساً، ابناي بشر در برابرشان از هيچ حقوق انساني برخوردار نيستند، چرا كه غيراينان اقوام و امت ها، موجوداتي غير از انسان هستند.
(نسيم قدس. 35 ص4)
قابل تأمل است كه براي اينشتين يهودي، اين دانشمند مشهور فرانسوي، مداخله و فعاليت در نهضت استقلال يهود، جزيي از فعاليتي بود كه وي براي ايجاد تفاهم بين ملت ها داشته است و ميا نديشيد كه ايجاد كانوني براي ملت آواره يهود موجب رفع اضطراب هايي خواهد بود كه از تفرقه آنان در نقاط مختلف جهان در ملل ديگر، ايجاد شده است.
آلبرت اينشتين براي گردآوري قوم يهود در سرزمين فلسطين، مسافرت هاي تبليغي انجام مي دهد و اعتبارات خود را تحت عناويني فريبنده چون »وحدت بشري « و »عدالت « در جهت تشكيل يك نظام تحميلي و پايمال كردن حقوق مسلمانان به كار مي گيرد و اين تعلق فكري اينشتين، به مباني صهيونيسم و حمايت رسمي او از نهضت استقلال يهود بود كه نهايتاً به تسريع تشكيل دولتي صهيونيستي در فلسطين منجر شد.(صفا تاج ص264)
و اين، استراتژي همه انديشه وران صهيونيسم بود كه در پروتكل و صورت جلسه هاي انجمن هايشان قيد و ثبت شده است؛ همچنان كه در پروتكل 3 اعلام مي دارند »موازين قانوني كشورهاي جهان به زودي در هم خواهد شكست… « چرا كه ما از پيش تدابير ويژها ي انديشيده ايم.(صفا تاج ص607)
با مرور و بررسي حوادث صد سال اخير و برقراري ارتباط اين حوادث با حركت هاي صهيونيسم جهاني به خوبي روشن مي شود كه واژه هاي مقدسي چون آزادي، استقلال، دموكراسي، حقوق بشر و… چگونه ماهيت خود را از دست داده و ابزار دست صهيونيسم و امپرياليسم جهاني شده اند. لذا صهيونيست ها با سوءاستفاده از واژه هاي ارزشي و با قرار دادن شعار تسلط بر جهان، آينده به اصطلاح شكوه مندشان را ترسيم مي كنند و هيچ گونه نشاني از شعارهاي مطرح شده، در ساختار حكومتي شان ملاحظه نمي شود. استناد اين سخن نيز قسمتي از پروتكل 14 است كه مي گويد: »هنگامي كه حكومت شاهنشاهي ما آغاز شد همه اديان بايد از بين بروند… و ريشه هرعقيدها ي بايد از بيخ و بن كنده شود حتي اگر اين كار به انكار وجود خدا بينجامد « (صفا تاج ص 611)
لذا، با توجه به جنايت هاي صهيونيست ها و لزوماً تفريق يهوديان از اين فرقه فاشيست، نگرش هاي انتقادي توسط گروه ها و شخصيت ها در اين باره فراوان است. چامسكي يك يهودي منتقد اعتقاد دارد كه سياست هاي رژيم صهيونيستي به زوال و فروپاشي آن منجر خواهد شد، چه، اين كه وي و گروهي مورخان معتقدند تاكنون، تاريخ رسمي اسراييل به دست سياست مداران و توجيه گران نوشته شده، بر حقايق پرده كشيده و همه را فريب دادها ند. اينان اعلان كردها ند كه حتي خود يهودي ها هم، قرباني سياست بازي ها و زدوبندهاي صهيونيست ها واقع شده اند!
صهيونيسم و مسيحيت
شيطنت هاي سياسي تا آن جا پيش مي رود كه فاتحان و به عبارت رساتر اشغالگران قاره آمريكا، عقيده پروتستانيسم مسيحي خود را با يهوديت ممزوج نمودند و آن چنان سازگاري به وجود آوردند كه فلسطين به عنوان وطني براي يهود جايگاه خاصي در ميان مسيحيان پروتستان باز كرد و جزو اعتقادات شان شد و بر لزوم برانگيختگي يهود، تأكيد و اصرار ورزيدند و بر احياي ملت يهود، تمام تلاش خود را متمركز نمودند، تا قلب تپنده دستگاه فشار صهيونيستي در ايالات متحده، هيئتي به نام »انجمن امريكايي در انتظار مسيح، شد« (موعود 57 ص26)
اين در آميختن ها كه حكايت از واژگونگي ها و بازي هاي سياسي دارد آن قدر گسترش يافت كه صهيونيسم مسيحي اين پديده شوم، پاي به عرصه گذاشت. ظهور اين پديده و مصيبت يعني سلطه مجموعه اي از سياستمداران يهودي و مسيحي صهيونيستي و به عبارتي محافظه كاران نوين در امريكا، كه مظهر بارز ظلم و ستمگري هستند و چند دهه است بر ملت مظلوم فلسطين و صاحبان اين سرزمين، جنايت، قتل، خرابي، فقر را تحميل كرده و درماندگي هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي را به بار آورده اند.
پديده شوم محافظه كاران نوين، طرحي استعماري و جنايت كارانه است كه تحت عناوين دروغين مذهبي و براي حاكميت و استيلا بر جهان با تكيه بر پايگاه اسراييل و استقرار نيرو در عراق و افغانستان و ايجاد پايگاه هاي نظامي در خليج فارس و پاكستان و مصر و شمال افريقا و... شكل گرفته است و گروهي از افراطي هاي غارت گر با شيوه هاي جنايي، آن را اداره مي كنند.
در چنين فضايي به راحتي مي توان گفت: جرياني از اين مسيحيان صهيونيست »ايوانجيليست «ها هستند كه در امريكا، نفوذ و تبليغات چشم گيري دارند و گروهي از آنها مسلحا ند و در واقع قدرتمندترين گروه شبه نظامي امريكا محسوب مي شوند و هفت گروه مسلح شان با عنوان »جنبش هويت مسيحي « فعالند و اصول و مباني فكري شان در ايالات متحده امريكا، حمايت همه جانبه عقيدني و سياسي از صهيونيسم است كه معتقدند، به وسيله آنها حوادثي بايد رخ بدهد تا مسيح ظهور كند. از جمله، وظيفه ديني خود مي دانند براي تسريع در عملي شدن اين حوادث، كوشش كنند و بدين ترتيب، اكنون 1500 فرقه مسيحي در جهان با 100 ميليون هوادارشان در امريكا براي تمهيد در ظهور مسيح، سعي شان بر اين است كه بايد جهان نابود شود تا ظهور ممكن گردد.
به تعبير نويسندگان غربي، اين تروريسم هاي مقدس پس از جنگ آرمگدون، تنها بازماندگاني خواهند بود كه عصر ظهور را درك مي كنند؛ چون تنها نژاد برتر و اصلح، سفيدپوستان مهاجر از اروپاي شماليا ند كه به باورشان حاكمان جهان به رهبري مسيح، در هزاره سوم خواهند بود.
اما، اين ادعاي صهيونيسم جهاني يعني مسيحيان و يهودي هاي هم پيمان، چون در بوته نقد ارتدوكسي ها قرار مي گيرد دگرگوني هايش فاش شده و فساد سياسي اش برملا مي شود. انگارها ي پوچ مي نمايد چون، يهوديان ارتدوكس، با تفكر فلسفي ضد صهيونيستي و انگيزه پاسداران شريعت(ناتوري كارتا) معتقد به نابودي دولت اسراييل است و باور دارد كه »تشكيل دولت اسراييل، برخلاف آموزه هاي تورات بوده و غيرشرعي است؛ زيرا خداوند بعد ازمصيبت بزرگ بني اسراييل، يعني مصلوب ساختن حضرت عيسي عليه السلام، حق برگزيدگي را از آنان سلب نموده و ديگر براي بني اسراييل، چارها ي جز تسليم در برابر قضا و قدر در انتظار مسيحا نيست و اين، حضرت مسيح است كه قضاوتي نهايي، مي كند. «
رهبر اين سازمان(ناتوري كارتا = پاسداري شريعت) خاخام آرنولد كوهن، در زمره يهوديان ارتدكسي است كه حمايت از آرمان فلسطين را وظيفه خويش مي شناسد و بر اين باور است كه قدس شريف و فلسطين بايد به صاحبان اصلي اش يعني مسلمانان و عرب باز گردانده شود. ((موعود 54 ص14)
آرنولد كوهن، خط بطلان بر آموزه هاي جعلي مسيحيان صهيونيست مي كشد و تئوري ضرورت تأسيس اسراييل بزرگ قبل از ميلاد مسيح و ايجاد مقدمات جنگ خانمان سوز آرماگدون را جهت ايجاد بحران در خاورميانه و كشتار مسلمين مي شناسد و مي گويد: صهيونيسم، جنبشي لاييك است بلكه جنبشي قومي لاييكي است و يهوديت يهود، چيز كاملاً ديگري است.
او اعلام مي كند: اشغال فلسطين توسط صهيونيست ها به بهانه تشكيل دولت، با تمام اصول مبادي بشري و انساني متناقض است و در واقع يك فاجعه است و قابل توجيه نيست!
با همه اين نقد هاو توبيخ ها، مسيحيان صهيونيست به تشكيل دولت اسراييل از نيل تافرات اصرار دارند و از اسراييل غاصب مي خواهند همه سرزمين هاي مورد نظر را به سيطره خود، ملحق نمايد تا حرم (قدس شريف) تخريب و به جاي آن هيكل ساخته شود كه مسيح، هنگام ظهور، به اين هيكل آمده و شعايري را در آن مطابق شريعت حضرت موسي، به جاي آورد!
دو باژگونگي در تعامل و اقدام:
تضييقات:
از نظر تعامل زيستي و روند زندگي، اشغالگران قيود و موانعي را بر ملت فلسطين تحميل كرده اند كه نتيجه آن نارسايي ها و اختلالات و اشكالات فراوان زيربنايي از جمله در اقتصاد فلسطين بوده است و اداره تأسيسات مدني و شهري را، اسراييل عمداً به بوته اهمال و فراموشي انداخته كه موجب فروپاشي و به بن بست رسيدن زيربناهايي كه محور اساسي رونق و شكوفايي در زندگي اند، شده است. ((صبحي الخنساء67)
و اما، فلسطيني ها، پس از پناهنده شدن به كشورهاي همجوار در اردوگاه ها، دچار تيره روزي و بدبختي بوده اند، اين اردوگاه ها بعدها به شكل مجموعه اي از زاغه ها و حلبي آباد ها درآمدند كه اكثرشان از سنگ و حلبي و گل ساخته شده اند كه فاضلاب هاي جاري در كوچه ها و جوي هاي روباز فضاي نامناسبي را ايجاد كرده است. (همان80)
درباره وضعيت ساكنان كرانه باختري و نوار غزه، واقع امر اين است كه اسراييل مطالبات عملي را به هيچ وجه به معناي بازگشت هيچ يك از آوارگان نمي داند در حالي كه لازمه مساوات و عدالت اين است كه زمين هاي متعلق به ملت فلسطين همراه با حقوق قانوني و ملي شان به آنها، باز پس داده شود، در حالي كه اسراييل اين همه را، انكار مي كند و اصولاً با حق بازگشت مطلق براي كليه پناهندگان و آوارگان فلسطيني مخالف است. اين مخالفت ها در حالي صورت مي گيرد كه حق بازگشت از جهت تعيين سرنوشت، چيزي تضمين شده است و ازسوي سازمان ملل در سال 1964 به عنوان يك اصل وحق به رسميت شناخته شده.(الخنساء بخش 4 صص 132 و 152 )
اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز، حق بازگشت را، حقي مشروع و قانوني مي داند كه با حق مالكيت و بهره برداري از آن و حق زندگي در زميني كه مورد مالكيت است مرتبط مي داند و اضافه مي كند كه اين حق، هيچ گاه با اشغال از بين نمي رود. اما، اسراييل، در چهارچوب پيكار و مبارزه اش بر ضد حق تعيين سرنوشت، تلاش كرده است كه حق بازگشت را منحصر به يهوديان كند و...!
مصادره و تملك:
قانون مصادره زمين براي مصلحت عامه به منظور احداث شهرك هاي مهاجرنشين با تملك و تصرف ده ها كيلومتر مربع از اراضي و احداث شهرك هاي اسراييلي؛ قوانين مربوط به ساختمان و نقشه هاي ساخت و ساز براي جلوگيري از توسعه آباداني فلسطيني ها توأم با طرح كنترل رشد جمعيتي شان؛ قانون مصادره اراضي غايبان در سرشماري 1967 اسراييل، تغيير در چهره ظاهري بخش شرقي قدس و رساندن آن به پاي بخش غربي و اقداماتي در بخش هاي بهداشتي آموزشي، تجاري، صنفي و خدماتي؛ اعطاي جواز اقامت براي فلسطيني ها در قدس با مبناي ماه ششم از سال 1967 آن هم به خاطر ملاحظات بشر دوستانه! بدان فرض كه فلسطيني هاي ساكن در شهر قدس، شهروند اردني اند نه اسراييلي زمينه هايي ايجاد كرده تا رهبران و اعضاي باندهاي صهيونيستي، جنايات زيادي را در حق پناهندگان فلسطيني مرتكب شوند. ارتكاب مواردي كه برحسب قوانين بينا لمللي، ممنوع بوده و خطاكار محكوم خواهد بود. (الخنساء صص311 314)
اما، اسراييلي هاي چركين، بدون توجه به قوانين و محكوميت ها و ابلاغ ها، مرتكب جنايت هايي شدها ند و مسايلي از آنان رخ مي دهد كه شرم صفحات تاريخ است. از جمله اين مسايل مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1) تبعيد و كوچاندن اجباري و آواره سازي فلسطيني ها.
2) نابود كردن املاك و اموال فلسطيني ها و مصادره و تغيير كاربري آنها.
3) اسكان و جايگزين كردن بيگانگان در املاك و خانه هاي فلسطيني.
4) رد حق بازگشت آوارگان فلسطيني به سرزمين شان.
اينها در حالي است كه كنوانسيون چهارم ژنو براساس ماده 49 و بيانيه جهاني حقوق بشر برپايه ماده 9، انتقال اجباري و تبعيد را ممنوع مي داند و انتقال بخشي از ساكنان غيرنظامي سرزمين اشغال شده را به جاي ديگر مردود دانسته احداث شهرك هاي مهاجرنشين را نقض ماده 49 مي شناسد! (همان صص 317
319 )
ولي، رژيم اشغالگر صهيونيسم، بازگشت آوارگان به سرزمينشان و مالكيت هاي خصوصي و... را ممنوع اعلام داشته و از اقدام به اين موارد برحذرشان مي دارد!
آپارتايد و جنايت:
حايل امنيتي يا ديوار آپارتايد كه حصار عظيمي است و در زمين هاي فلسطين اشغالي، كشيده شده و در برخي جاها بلندي آن سه برابر ديوار برلين است، هر چند كه دادگاه بين المللي، غيرقانوني بودن آن را اعلام كرده و سازمان ملل نيز بر محكوميت چنين كاري تأكيد كرده است، با اين وجود، سازمان هاي يهودي صهيونيستي همچون »اتحاديه مبارزه با افترا « و »مركز سيمون وايزنتال « سخت، از آن حمايت مي كنند. (موعود 61 ص 38)
»يهود اصيون « يكي از افراطي هاي صهيونيستي است كه وجود مسجدالاقصي را براي يهود ي ها يك فاجعه و براي مسلمانان يك منبع قدرت مي داند و مي گويد: »ما نبايد منتظر كار پروردگار باشيم و بايد خودمان دست به كار شويم و مسئوليت آن را خود برعهده بگيريم كه پس از آن، پروردگار چاره اي جز موافقت با اقدام ما نخواهد داشت «(همان ص10)
در پنج سال اوليه انتفاضه ( 9/ 2000 8/ 2005 ) فلسطيني ها متجاوز از چهار هزار شهيد و بيش از 50 هزار مجروح داشته اند، اما در ميان اين شهيدان 756 نفر كمت ر از 18 سال سن داشتها ند كه براساس قوانين بين المللي، كودك شناخته مي شوند و 276 نفر از كل شهيدان، زن بوده اند!
جالب اين كه رژيم صهيونيستي، بر اساس قوانين و آيين نامه هاي مصوب داخلي، نوجوانان اسراييلي را كه 18 سال تمام نكردها ند كودك مي شناسد، اما كودكان فلسطيني پا گذاشته به 16 سالگي را بالغ مي شناسد. لذا، كشتار 842 دانش آموز و معلم به ضرب گلوله نظاميان صهيونيستي براي رژيم اشغالگر، مشكل اخلاقي ايجاد نمي كند و بعيد نمي نمايد كه 136 كودك و زن و سالمند به خاطر ابتلا به بيماري ها در معطلي در پست هاي بازرسي، جان بسپارند. (نسيم قدس 34 ص 20 ) و در ادامه اين جنايت ها و حملات، در حمله رژيم ددمنش به غزه در خردادماه 85 ، شاهد زخمي شدن هفتاد كودك فلسطيني مي شويم و علي رغم اعلان آتش بس در نشست شرم الشيخ مصر ميان اسراييل و فلسطيني ها (از 30 بهمن 1385 به بعد) ده ها فلسطيني توسط نظاميان اسراييلي به شهادت رسيده و طي سه ماهه اول 2005 م به نود بالغ گشته است. علاوه بر اين چند نمونه از جنايت ها و عمليات ددمنشانه، كه در واقع فقط تابلو كم رنگي از مظلموميت و ستم كشي و غربت مردم فلسطين است، پرفسور آونركوهن Avner Cohen در كتاب تازه تأليف يافته اش از اسرار مربوط به سلاح هاي كشتار جمعي اسراييل و از اقدام اين رژيم مبني بر آزمايش هسته اي و سلاح هاي مدرن جنگي است كه بخشي از آنها، علي رغم مخفي بودن شان، گاه، افشا شده و مخابره مي گردد.
سه باژگونگي در سياست فرهنگي:
وحشت و اضطراب:
يكي از سرفصل هاي استقرار حاكميت خشن و بي رحمانه، راهبرد فرهنگي با ايجاد جو ناامني و اضطراب و وحشت (ترور) است كه سازندگان داستان ها و فيلم ها، بافت مجموعه خود را چنين طراحي مي كنند؛ به طوري كه در بعضي از اين فيلم ها، دنيا به پايان خود مي رسد و چيزي براي انهدام نسل بشر باقي نمي ماند و متقابلاً در برخي ديگر افرادي مي مانند كه در تلاش زندگي دوباره به تجديد نگرش و ايجاد حكومت صهيونيستي مي پردازند تا تعبيرهاي اصلي آخرالزماني ناشي از كتب غير آسماني، مانند تلمود را بدان گونه كه فيلم آرماگدون (آرمگدون)تنظيم يافته به خورد مخاطب دهند، همچنان كه نژادپرستي و حاكميت آن بر كشورهاي غربي به ويژه امريكا، باعث شده است قوانيني در حمايت از يهوديان و مقابله با مخالفان آنان تنظيم شود. حتي كساني كه صرفاً به بررسي و تحقيق تاريخي مي پردازند و بالطبع كارشان به افشا و بر ملا ساختن دروغ هاي يهوديان ميا نجامد تحت تعقيب قرار گرفته به اتهام تهديد براي امنيت ملي، گرفتارشان نموده به محاكمه مي كشند، زنداني كرده محكوم به پرداخت جريمه هاي هنگفتي مي نمايند.
ماده 130 قانون جزايي آلمان، انكار يهودسوزي در جنگ جهاني دوم را به عنوان تهييج افكار عمومي، جرم مي شمارد (موعود 61 ص 35 ) و به بيان يكي از گزارشگرها، سازمان هاي يهود در اين مورد خاص، هيچ اشتياقي به عدالت و انصاف ندارند چرا كه عزمي راسخ براي تنبيه و گوش مالي افرادي را دارند كه جرأت نموده عليه انديشه و توهم يهود سخن مي گويند. بدين قرار، تخريب ارزش هاي واقعي به سود ارزش هاي ساختگي و موهوم، در تصور صهيونيست ها موجب نفوذ و تسلط بر نيروي كار جهان و سياستي در زمينه هاي فرهنگي و برخوردهاي فكري و ذهني است؛ به طوري كه در زمينه پول و ثروت، در فلسفه اينان، پول در آوردن با رنج و تلاش نيست بلكه پول يافتن است.
شنيدني است كه در اسفند ماه 1383 توسط رژيم غاصب، موزه اي دربيت المقدس، افتتاح مي شود كه در آن 90 داستان شخصي از بازماندگان هولوكاست به اشكال هنري در معرض ديد و نظر بازديد كنندگان قرار مي گيرد تا علي رغم ايجاد اين پرسش كه با كشته شدن 6 ميليون يهودي در كوره هاي آدم سوزي، امكان به جاي ماندن آثار قربانيان چگونه قابل توجيه است، يك كذب عملياتي را به عنوان رخداد تاريخي، ثبت و ماندگارش كنند. (برگرفته از نسيم قدس 28 ص 8)
انجمن ضدافترا و مؤسسه مطالعات رسانه اي خاورميانه موسوم به ممري memri ، ايران را به خاطر تهيه و ارايه فيلم »چشم هاي آبي زهرا « در مصداق نئوآنتي سميتيسم (ضد اسرائيلي ضدبشر) معرفي مي كنند.
شيخ حامد البيتاويي خطيب مسجدالاقصي، ضمن هشدار به مردم فلسطين نسبت به تجاوزات صهيونيست ها كه امكان دارد به حفاري در زير مسجد براي يافتن هيكل خيالي و حفر كانال، بينجامد مي گويد: يهودي ها، نخاله و آشغال هاي بشري هستند و آن چه درباره هيكل سليمان مدعي اند، يك دورغ تاريخي و بي پايه و اساس است. (نسيم قدس 27 ص5)
اين در حالي است كه يك باستان شناس امريكايي كه دو سال در قدس به حفاري وكاوش پرداخته، درباره هيكل يا معبد سليمان و بازسازي آن مي گويد: »نمي دانم جاي هيكل كجاست، هيچ كس جاي آن را نمي داند، اما مي دانم آنهايي كه هيكل را مي خواهند در درجه اول خواستار انهدام مسجدالاقصي هستند. « (نسيم قدس 26 ص 16)
خشونت و افراطي گري:
برخوردهاي نژاد پرستانه نهادهاي رژيم صهيونيستي با فلسطينيان ثابت مي كند كه تبعيض نژادي در اين رژيم، سخت و ريشه دار است به طوري كه »نوار فيدرمن « صهيونيست نژادپرست با پخش فيلمي از كانال دوم تلويزيون رژيم صهيونيستي، اظهار و اعلام مي دارد كه مسلمانان و اعراب بايد سرزمين اشغالي فلسطين را ترك كنند، چون اشغالگرند و در صورتي كه به اين هشدار توجه نكنند بايد به قتل برسند. (نسيم قدس 32 ص 10)
اصرار رژيم به اسكان دايم در فلسطين اشغالي و مهاجرت به اين سرزمين نه فقط براي سياحت و زيارت بلكه براي ماندن، آن هم در پوششي از بار اعتقادي با طرح موضوع مهاجرت قوم موسي از سرزمين مصر= اليا AlkYAH ، براي بسياري از يهوديان به دلايل خاص مذهبي، ممكن نمين مايد و امتناع مي كنند كه از سوي افراطي ها، يهوديان ضدصهيونيست نام گرفته اند. لذا، بسياري از نظريه پردازان صهيونيست معتقدند كه با اين اوضاع، نمي توان به عمر بلندمدت قوم يهود، اميد داشت چرا كه اين دولت جعلي، نيازمند جمعيت است؛ مگر به هر صورت كه شده يهودياني كه در مناطق مختلف جهان، جاخوش كرده اند به فلسطين اشغالي آورده شوند؛ حتي به قيمت راه انداختن جريان هاي يهود ستيز در ممالك يهودي خيز و يا مطرح كردن هولوكاست به اشكال مختلف و يا حتي كشف و اختراع قوم يهودي در بعض ممالك همچون اتيوپي و... ((نسيم قدس 31 ص 11)
رژيم غاصب، اين ترفند سياسي را، ضرورتي در تداوم مبارزات خويش و تقدير حتمي قلمداد نموده و از آن جا كه اسراييل غايي ترين هدف اين سيستم است به اصل هبوط YERIDA يريدا، تأكيد جدي دارند. (نسيم قدس 31 ص 11)
سخنان رئيس جمهور ايران در همايش »جهان بدون صهيونيسم « مبني بر عدم مشروعيت رژيم صهيونيستي و نابودي آن رژيم و هشدار وي به برخي از كشورهاي اسلامي، بازتاب گسترده در محافل بين المللي به ويژه سازمان هاي صهيونيستي و يهودي و ساير رسانه هاي مكتوب داشت.
اين سازمان هاي صهيونيستي، سخنان مطرح شده توسط رييس جمهوري ايران در مورد صهيونيسم را تهديدي جهاني عليه بشريت به ويژه تهديد عليه تمدن غرب جلوه داده اند و انجمن ضدافترا برجسته ترين سازمان مقابله با تبليغات ضدصهيونيستي، به بهانه مبارزه با آنتي سميتيسم، با انتشار اعلاميه اي سخنان دكتر احمدي نژاد را غيرقابل قبول توصيف كرده و وي را افراط گرا و تأييد كننده نگراني جامعه بين المللي از توسعه سلاح هاي هسته اي دانسته است. (نسيم قدس 35)
آن چه مسلم است كاربرد واژه هايي توسط سازمان هاي صهيونيستي در وارد كردن اتهام به دولت ايران است كه خود كاملاً با آنها مأنوس بوده اند عبارت هايي چون افراط گرايي، نسل كشي، عدم پايبندي به منشور سازمان ملل، دقيقاً اتفافاتي است كه هر روز از سوي رژيم صهيونيستي در مورد مردم مظلوم فلسطين به اجرا گذاشته مي شود و راه اندازي جنجال هاي رسانه اي نيز نمي تواند به اين جنايت ها سرپوش بگذارد؛ به طوري كه سخنگوي واتيكان هر چند كه تهديد عليه رژيم صهيونيستي را محكوم نمود، اما سياست متناقض با قوانين بين الملل رژيم صهيونيستي را نيز يادآور شد. از سوي ديگر، خاخام ماروين هاير، بنيانگذار مركز جهاني پيگيري امور صهيونيست ها، انتخاب پاپ جديد را در اين سمت تبريك گفته و اظهار اميدواري مي كند كه عرصه روابط كليسا و كنيسه توسعه يابد و گفت وگوهاي طرفين، متحول شود و پاپ بنديكت شانزدهم به مبارزه با نژادپرستي و آنتي سميتيسم ادامه دهد.(نسيم قدس 29)
فضاحت اخلاقي رفتاري:
فالاشاها يعني اتيوپي هاي سياهپوست يهودي مهاجر به فلسطين اشغالي، از آينده فرزندان خود به جهت بدرفتاري ميان خود و يهوديان مهاجر سفيدپوست، سخن مي گويند و اظهار مي كنند كه يكي از مظاهر بدرفتاري ها براي ايشان، دشواري يافتن شغل است چه اين كه به گفته آنها، رفتارهاي زشت و تبعيض از مدارس آغاز مي شود. (نسيم قدس 32 ص 18)
فضاحت رفتاري، به اين نوع ختم نمي شود بلكه موجب شگفتي براي قوم يهودي است كه مدعي دين داري توحيدي بوده و اعتقاد به تورات نازل شده بر حضرت موسي عليه السلام دارند و در درون آنها سيستمي به نام »كابالا « با همه مظاهر باژگونگي نسبت به ادعاهايشان به (تورات و تلمود) رايج و شايع شود.
كابالا، سنت شفاهي حاكي از نوعي درون گرايي يهودي است اما با همه جادوگرها و آغشته به عقايد شرك آميزش آن گونه كه، بدترين انحراف ذهن انساني در جريان فرهنگ گفتاري شفاهي تحت عنوان كابالا در مجموعه هاي يهودي، جاري و ساري است. فضاحت برتر اين كه مراكز فساد و عشرتكده ها و فعاليت شرم آورشان سبب شده تا در ليست سياه امريكا، اسراييل از جاي بد به جايگاه بدتر سقوط كند. افتضاح تا حدي است كه يك نويسنده اسراييلي، همسويي و ارتباط اسراييل و ايالات متحده امريكا را، ائتلافي شوم و شيطاني مي خواند و بوش را يك افراط گراي نادان و جاهل و خشن مي شمرد.
باري، ما فقدان اصول اخلاقي را در ميان رهبران جوامع مي بينيم كه علي رغم مشاهده نتايج كارهاي گذشته و فعلي خود، حاضر به رها كردن رفتارهاي شان نيستند، ولي نبايد يادشان برود كه آسمان آبي، متعلق به ايالات متحده و كانادا و اروپا نيست.
نتيجه؛ زلزله بر اركان صهيونيسم
از سرآغاز هستي، نبرد و رويايي حق و باطل، پيوسته بوده چرا كه ابليس به عنوان اولين سركش و قانون ستيز، در برابر فرمان الهي، گردن فرازي كرد و هرگز از دشمني در برابر حق باز نايستاد. اما، اين همه كشمكش ها، نماد تضاد دو گونه انديشه و روش در تمام دوران هاست، چه اين كه كمال از تضاد زايد و تكامل انسان از لابه لاي همين تضادها، تجلي نموده و مظاهر خود را نمايش مي دهد. لذا، تاريخ شاهد گوياي جلوه هاي كمال و مظاهر اعتلاي انساني يعني پيروزي هاي حق در دوران هاي مختلف است و چون پيروزي حق و زوال باطل، سنت قطعي الهي است تحققش گرچه گاه دير مي انجامد بلاشك و حتمي است:
و يُريدُ اللهُ اَن يُحِقَِّ الحقَّ بكلماتِه و يَقطعَ دابرَ الكافرينَ(سوره انفال آيه 7)
" و خدا مي خواهد كه صدق سخنان حق را ثابت گرداند و از بيخ و بن ريشه كافران را بركند".

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : روز جهاني قدس؛ فرصتي براي اتحاد جهان اسلام
كلمات كليدي : قدس، جهان اسلام، فلسطين، اتحاد
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
روز جهاني قدس؛ فرصتي براي اتحاد جهان اسلام

براي پرداختن به اهميت مسئله فلسطين بايد نگاهي گذرا به پديدة صهيونيسم داشته باشيم. چرا كه صهيونسيم يك پديده غربي يعني حاصل تماس و زندگي مشترك طولاني مسائل و مشكلات جامعه يهود و اروپا با عناصر فرهنگي, اقتصادي, سياسي و اجتماعي غرب است و به اين علت خود پديده و عارضه اي صد در صد غربي است صهيونيسم خود را «يك مكتب سياسي» مي داند كه از 1896 توسط تئودور هرتصل باني اولين كنگره صهيونيسم بنيان گذاري شده است و هنگامي كه از آن سخن مي گوئيم معاني و واژگاني چون: تروريسم, نژادپرستي, توسعه طلبي, سلطه گري, نظامي گري, جاسوسي, فتنه گري را بايد سيماي صهيونيسم ناميد.

هدف سياسي نهضت صهيونيسم
تسلط بر سرزميني به وسعت نيل تا فرات و تشكيل حكومتي بر مبناي ناسيوناليسم قومي است.
صهيونيسم در واقع جنبشي است سياسي با افكار تندنژاد پرستانه كه بر پيشداوري هايي استوار است و در اواخر قرن 19 شكل گرفت و فعاليت خود را از انگلستان آغاز و سپس در آمريكا ادامه داد. اين جنبش در آغاز قرن بيستم, تلاش خود را براي كوچاندن يهوديان به فلسطين, تحت عنوان بازگشت, شروع كرد و آن را بصورت يك حركت تهاجمي براي اسكان يهوديان و ايجاد مهاجر نشين هاي يهودي در فلسطين در آورد. نقش عمده و اصلي اين مهاجرنشين ها, عمليات نظامي ـ تروريستي بود و اسكان يهوديان در مرتبه بعدي قرار داشت.
در يك نگاه كلي عواملي كه صهيونيسم براي ايجاد دولت اسرائيل از آن بهره برداري كرد عبارتست از:
الف/ از قدرت عنصري خود در بين منابع سياسي و اقتصادي اروپا و آمريكا.
ب/ از اشتراك هدفي كه در مبارزه با نازي ها بين صهيونيسم و دول اروپايي و ايالات متحده آمريكا بوجود آمده بود.
ج/ از ضعف و فقر و پراكندگي مردم فلسطين و دولت هاي عربي.
د/ از نفوذ و تسلط انگليس و دول اروپايي و آمريكا در منطقه خاورميانه عربي.
هـ/ از وحدت و يگانگي كامل عناصر فرهنگي و سياسي و اقتصادي خود با اروپا و آمريكا.
و/ از اختلاف منافع بين رژيم هاي عربي با توده هاي عرب و نزديكي كامل اين رژيم ها با كشورهاي اروپايي مخصوصاً انگلستان.
بنابراين مي بينيم كه رابطه صهيونيسم با سياست هاي انگليس و آمريكا ناشي از يك موافقت و مطابقت ضمني نيست بلكه ناشي از طبيعت ماهوي صهيونيسم به عنوان يكي از پديده هاي تبعي اين سياست جهاني دولت هاي بزرگ است.
هرتصل (بنيانگذار صهيونيسم) معتقد بود كه مسئله يهود مسئله اي ديني يا اجتماعي نيست بلكه صرفاً قومي است كه جز از طريق تبديل به يك مسئله سياسي جهاني, مشكل قوم يهود را نمي توان حل كرد و راه اندازي «آنتي سمي تيزم» يا يهودي ستيزي با هدف مظلوم نمايي و بسيج افكار عمومي جهاني براي جلب حمايت از آن را بايد در اين راستا تحليل كرد. بلندپروازيهاي صهيونيسم فراوان است: بدست گرفتن رهبري جهاني, حذف يا تحت الشعاع قرار دادن سه دين بزرگ (مسحيت, يهود و اسلام) با هدف برتري ايدئولوژيك خود, را مي توان از جمله اهداف مهم صهيونيسم سياسي برشمرد.
در يك دسته بندي كلي صهيونسيم به لحاظ فكري و عقيدتي بر اصول زير متكي است:
1/ ايمان مطلق به نظامي گري و پرورش نسل صهيونيستي براساس اين مشي.
2/ نفي مطلق حقوق طبيعي فلسطيني ها.
3/ توجيه بكارگيري هر شيوه و وسيله براي تحقق اهداف صهيونيسم.
4/ تكيه بر قانون «حق برتري مطلق صهيونيست ها» به گونه اي كه ديگر ابناي بشر در مرحله اي پست تر از آنان قرار گيرد.
5/ نجات ميهن يهودي و پاكسازي آن از مسلمانان.
اما مسئله اي كه در تبيين صهيونيسم بايد مورد توجه ويژه قرار گيرد پيوند آمريكا و اسرائيل است چرا كه حمايت استراتژيك آمريكا از رژيم غاصب اسرائيل را در چهار مرحله به وضوح از هم مي توان ديد:


مرحله اول/ حمايت از تشكيل اسرائيل و تداوم موجوديت آن, شناسايي فوري در 1922 و حمايت از توسعه طلبي آن در 1967.
مرحله دوم/ تدوين راهبرد سياست خارجي آمريكا مبني بر «اسرائيل محوري» در خاورميانه و مقابله با عوامل مزاحمت اسرائيل.
مرحله سوم/ تلاش براي تحميل صلح با هدف استقرار يك دولت مستقل فلسطين در كنار اسرائيل
مرحله چهارم/ وتوي كليه قطعنامه ها بر عليه اسرائيل.
با اين همه اسرائيل كه مولود انديشه صهيونيسم است از نقاط آسيب پذيري برخوردار است كه اهم آنها عبارت است از:
1ـ نداشتن عمق استراتژيك (يعني عرض جغرافيايي رژيم صهيونيستي به 100 كيلومتر نمي رسد).
2ـ مشكل جمعيت و اختلافات مذهبي كه سه جريان عمده چون لائيك ها، متعصبين مذهبي و راديكالها در تعارض با يكديگر هستند.
3ـ عدم تجانس قوميت ها (5 ميليون جمعيت از 102 كشور جهان با مليت هاي مختلف در اسرائيل زندگي مي كنند).
4ـ اوج گيري انتفاضه كه داراي پيامدهاي مختلف بر اسرائيل از جمله مشكلات اقتصادي و كاهش تروريسم كه يكي از منابع درآمد رژيم اسرائيل محسوب مي گردد.
5ـ مهاجرت معكوس (در حال حاضر نه تنها مردم بلكه سرمايه ها نيز به خارج از اسرائيل منتقل مي شود چرا كه محيط اسرائيل مكان امني نه براي زندگي و نه سرمايه گذاري است).
6ـ رشد و گسترش اسلام گرايي در حوزه هاي پيراموني و جهان اسلام.
7ـ گسترش نفرت از صهيونيسم كه در اجلاس دوربان آفريقاي جنوبي در سال 2002 صهيونيسم را معادل نژادپرستي ناميدند.
فلسطين و انتفاضه در نگاه ايرانيان:

بيش از يك قرن افكار عمومي جهان از جمله ايران با پديده شوم «صهيونيسم» رو به رو است. از دير باز خطر اسرائيل و لزوم حمايت از فلسطين را فرياد كرده اند. آيت ا... سيد ابوالقاسم كاشاني رهبر مبارزات مردم ايران در همان هفته هاي آغازين اعلام تأسيس دولت يهود در سرزمين فلسطين در خرداد 1327 هجري شمسي در يكي از اجتماعات بزرگ در تهران به مردم مي گويد:
«قيام مردم ممالك اسلامي بايد هر يك به نوبه خود از كمك مالي و جانبي نسبت به مردم بي پناه فلسطين از همدردي دريع ننموده و فداكاري نمايند. تمام ممالك اسلامي دنيا وطن ماست و ما نيز با تمام قوا جاناً و مالاً به سهم خود بايد از آنها حمايت كنيم...».
با ورود حضرت امام خميني(ره) در صحنه مبارزه در دهه 1340 در كنار اعلام حمايت از مردم مظلوم فلسطين، خطر اسرائيل و صهيونيسم نيز براي جهان اسلامي مطرح مي شود:
«...اين جانب حسب وظيفه شرعيه، به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم: قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيست هاست.»
استاد شهيد مرتضي مطهري در سخنراني خود در سال 1349 در ارتباط مسئله فلسطين مي گويد:
«اگر پيغمبر اسلام زنده بود، امروز چه مي كرد، درباره چه مسئله اي مي انديشيد به والله و بالله قسم مي خورم كه پيغمبر اكرم(ص) در قبر مقدسش امروز از يهود مي لرزد... والله قضيه اي كه دل پيغمبر اكرم(ص) را خون كرده است اين قضيه (اشغال فلسطين) است.... اگر حسين بن علي بود مي گفت: اگر مي خواهي براي من عزاداري كني! براي من سينه و زنجير بزني شعار امروز تو بايد فلسطين باشد.
با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران از جنبه هاي مختلف به تشديد مبارزات ضد صهيونيستي مسلمانان انجاميد و روند مبارزه فلسطينيها را دگرگون ساخت رژيم شاه يك متحد نيرومند غرب و اسرائيل در منطقه حساس خاورميانه به شمار مي آمد. ايران در زمان شاه بازار واردات انبوه كالاها و محصولات اسرائيلي بود كه اقتصاد رژيم اشغالگر را رونق مي بخشيد و از سوي ديگر شاه با صدور و تأمين نفت مورد نياز اسرائيل به كمك اين رژيم مي شتافت و نفت ايران در مجموعه اقتصاد و صنايع اسرائيل تبديل به گلوله و سلاحي مي شد كه برسينه فلسطينان مي نشست ايران پايگاهي براي عمليات جاسوسي اسرائيل و كنترل اعراب منطقه شده بود. افشاي روابط پنهان و آشكار شاه با اسرائيل و مخالفت با كمك هاي بيدريغ رژيم شاه به دشمن مشترك مسلمانان يكي از انگيزه هاي قيام امام خميني (ره) را تشكيل مي داد:
«يكي از جهاتي كه ما را در مقابل شاه قرار داده است كمك او به اسرائيل است...».
سرنگوني شاه و حاكميت نظام اسلامي در ايران نخستين ضربه مهلكي بود كه اهداف توسعه طلبانه, صهيونيست ها را بطور جدي به مخاطره افكند و تحميل 8 سال جنگ بر عليه ايران براي جلوگيري از تحقق شعار «امروز ايران, فردا فلسطين» بود و امام خميني در اين باره مي فرمايد:
«... آنچه كه موجب تأسف بسيار است آن است كه ابرقدرتها به ويژه آمريكا با فريب صدام, با هجوم به كشور ما, دولت مقتدر ايران را سرگرم دفاع از كشور خود نمود تا مجال به اسرائيل غاصب تبهكار دهد تا به نقشه شوم خود كه تشكيل اسرائيل بزرگ كه از نيل تا فرات است اقدام نمايد...».
نگاه حضرت امام خميني درباره فلسطين يك نگاه استراتژيك و همواره براي مقابله با اسرائيل راهكارهايي ارائه كرده اند:
لزوم استفاده از حربه نفت عليه آمريكا و اسرائيل, آزادي فلسطين در گرو بازيابي هويت اسلامي, افشاي مكرر نقشه اسرائيل, تفكيك يهود از صهيونيسم, اتحاد امت اسلام راه نجات فلسطين, بهر ه گيري از فرصت ها و قابليت هاي جهان اسلام كه اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان«روز جهاني قدس».
امام خميني معمار و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران روز قدس را «روز مقابله مستضعفين با مستكبرين», «مقدمه حزب مستضعفين» و «روز رسول اكرم (ص)» نيز ناميده اند و اين اقدام دستآوردهاي بزرگي به همراه داشت كه اهم بركات آن عبارتست از:
اول/ نگاه ويژه انقلاب اسلامي به جهان اسلام: انقلاب اسلامي به رغم بسياري تلاشهاي كه فتنه گران و خناسان داشتند كه آن را يك انقلاب ايراني در برابر مسئله اسلامي قرار دهند نه تنها موفق نشدند بلكه با اعلام روز جهاني قدس از سوي حضرت امام خميني(ره) جهان اسلام متوجه شد كه جمهوري اسلامي در حمايت خود از فلسطين بسيار جدي است و تبلور آن را علاوه بر نامگذاري در شعار ملت ايران نيز ديد: امروز ايران فردا فلسطين.
دوم/ ..وحدت جهان اسلام: بي ترديد روز جهاني قدس موجب وحدت جهان اسلام در حمايت گسترده از فلسطين بود. فلسطين كه روزي يك مسئله عربي بود پس از انقلاب اسلامي به محور وحدت جهان اسلام مبدل گشت. مقايسه قطعنامه ها و بيانيه هاي صادره و اجلاس هاي برگزار شده گوياي تفاوت بارز اين نكته است.
سوم/ فلسطين درصدر مسائل جهاني: با اعلام روز جهاني قدس مسئله فلسطين ديگر از درون جهان اسلام نيز پا فراتر نهاد و به كانون تحولات جهاني مبدل گشت.
به گونه اي كه در كنفرانس دوربان در آفريقاي جنوبي صهيونيسم را مترادف «آپارتايد» ناميدند و تظاهرات 500 هزار نفري در قلب اروپا چون لندن راديو دولتي انگليس هم به آن اعتراف كرد.
چهارم/ شكل گيري انتفاضه: بي ترديد انتفاضه ملت فلسطين محصول روز جهاني قدس است اين قيام دو ويژگي برجسته داشت: «اسلامي و مردمي» بود و انتفاضه خود داراي پيامدهاي زيادي بود:
1/ افزايش همگرايي و وحدت ميان جهان اسلام.
2/ جهاني كردن همدردي با مردم فلسطين و نفرت از اسرائيل (ارائه طرح محاكمه آرويل شارون نخست وزير رژيم صهيونيستي به عنوان جنايتكار جنگي نمونه اي از اين مسئله است).
3/ گسترش ناامني در داخل اسرائيل و انتقال سرمايه ها به خارج از اسرائيل.
4/ افزايش مهاجرت و فرار مغزها از اسرائيل به ساير نقاط جهان.
5/ گسترش نارضايتي عمومي در ميان مردم اسرائيل.
6/ ايجاد اميد در ميان مردم فلسطين نسبت به آينده بهتر.
7/ تأثير در كاهش منازعات و اختلاف نظرها ميان گروههاي جهادي و شكل گيري نوعي اجماع در مبارزه با اسرائيل در سايه انتفاضه براي نخستين بار بود كه پس از گذشتن بيش از چهل سال از اشغال فلسطين و موجوديت رژيم صهيونيستي، فلسطيني ها در موضع هجوم و اسرائيلي ها در موضع دفاع قرار مي گرفتند. بايد گفت كه فلسطين و انتفاضه با چالش هايي روبرو است: تلاش قدرتهاي جهاني براي اجراي نقشه راه با هدف تحميل صلح، اختلاف نظر در ميان كشورهاي اسلامي بر سر نحوه و چگونگي حمايت از فلسطين، تلاش آمريكا براي ايجاد شكاف ميان كشورهاي اسلامي بر سر مفاهيم و واژه هايي چون تروريسم، صلح كه بدين بهانه خواهان فروكاهيدن حمايت از فلسطين مي باشد، راهبرد خاورميانه اي آمريكا مبني بر حمايت و پشتيباني گسترده از تروريسم دولتي اسرائيل اما از سوي ديگر اميدها و رويش هايي نيز فراروي فلسطين است: گسترش نفرت عمومي از اسرائيل و همدردي جهاني با ملت فلسطين، شكل گيري خيزش ها و جنبش هاي است
منبع: پايگاه اينترنتي فجر

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : خاكريزهاي پايداري در ادبيّات ايران وفلسطين
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
دكترعلي طاهري، اميرحسين مغيث
اعضاي هيات علمي دانشگاه آزاداسلامي ومراكزتربيت معلم همدان

چكيده
ادبيات متعهّد مظهرانديشه هاي والايي است كه به رموزادبي آراسته گرديده وپيام هاي ارزمشندي را براي تمامي انسان هاي دردآشنا به ارمغان مي آورد كه دراين ميان دو مضمون تسليم وستايش با مقاومت وپايداري دوشادوش هم درحركت بوده اند، وسالياني است كه از رونق بازارستايشگري كاسته شده وروح استقامت وخوديابي متجلّي گشته است.
نظام نوين جهاني درسايه افكاراستعمارگرانه رشد يافته، انسان ها رادرگيرو دارچرخ دنده هاي تمدن نابود ساخته ودرظلمي بيكران فرو برده است واكنون با مقاومت وپايداري ظلم ديدگان روبروست وچهره هاي برجسته اي طلايه داراين مبارزۀ هرچند نابرابر گشته اند وبا پيام هاي خود روح اميد وپيروزي را درجان انسان هاي خسته مي دمند واين درد مشتركي است كه، درجاي جاي جهان جلوه گراست.
شاعران دربيداري مردم ودعوت آنها وظيفه اي سترگ دارند كه با تعهد ورسالت ورزي خود پيشتاز مبارزه نام گرفته اند كه ازآن جمله مي توان درادبيات پايداري ايران وفلسطين به نصرالله مرداني ومحمود درويش اشاره كرد ودربين سروده هاي اين دو مضامين مشتركي را يافت كه از آن جمله نمونۀ زيراست:

محمود درويش:
ما كنت اعرف ان تحت جلودنا ميلاد عاصفه وعرس جداول
(نمي دانستم كه درزيرپوست هاي ما تولد توفان وعروسي جويباران است)
نصرالله مرداني:
مي زند خاكستر ما باز فرياد جنون گربسوزانند ما را درمزار سرنوشت
صفت انسان بودن ويژگي برجسته ومفهوم مشترك بشريت است كه به دنبال آن خصوصيات مشابه ديگري نيز قابل تصوراست كه همانند نيرويي نامريي درصدد هدايتشان به سوي تحقق اهدافي است كه هيچ منشوري براي آن نوشته نشده است وقراردادي به امضاء نرسيده. روحيۀ آزادگي وآزادي طلبي يكي از مفاهيمي است كه هرانساني براي آن احترام والايي قايل است وتا اوج فداكاري از حريم آن پاسداري مي كند وهرگاه قدرتمندي درپي آن باشد كه اين موهبت الهي را از او بازستاند دربرابراوايستادگي نموده وبه قيمت جان آن را پاس خواهد داشت.
مهم اين است كه حس پايداري امروز وديروز وفردا نمي شناسد وهمواره درطول تاريخ جاري است وبي شك ريشه درسرنوشت الهي انسان ها دارد واز سوي ديگرحد ومرزي نمي شناسد وازاين روست كه امام آزادمردان فرموده است كه " خداوند تو را آزاد آفريده است پس بندگي غير رامكن".
نيروهاي اهريمني كه فقط به منافع خود مي انديشند، انسان ها را همچون اشيايي درراستاي دستيابي به مقاصد شوم خود مي دانند ودربدترين وظالمانه ترين شرايط در تهديد وارعابشان مي كوشند. دراين ميان بيدارگران اقاليم انساني با يادآوري رسالت هاي آدميان وترويج روحيۀ اميد وپيروزي درصدد ايجاد سدي دربرابررفتارهاي ددمنشانه ظالمان هستند. آنان با سروده ها وسخنان خود امت هاي ستمديده رابه قيامي همه جانبه فرا مي خوانند ورهايي از ظلم ونابرابري را دست يافتي برشمرند واين طليعه ومنبع الهام ادبيات پايداري است.
اكنون ادبيات پايداري درادب جهان وخصوصاً ملل مسلمان جايگاهي نيك يافته وهمچون حبل الهي آنان رابه يكديگر متصل ساخته وآواي دلنشين آن مرزهاي ايران اسلامي را درنورديده است.
شاعران آزادۀ ايران وفلسطين نيزمفاهيم مشترك را كه ملهم از احساس مشابه انسان هاي رنج ديده است درشعر خود به كارگرفته اند كه از آن ميان به معرفي وجوه مشترك مضامين شعري دواديب برجستۀ مقاومت وپايداري فلسطين وايران، محمود درويش ونصرالله مرداني مي پردازيم.
محمود درويش كه از6سالگي طعم هجوم اشغالگران اسراييلي راچشيده وبارها به زندان افتاده، سروده هاي زيبايي دارد كه حاصل مصاحبت زندان وزنجير است. او ازشاعران متعهدي آيينه اي است كه شرايط اجتماعي وسياسي مردمان فلسطين ورنج ها وآوارگي هايشان رابه خوبي نمايات ساخته وراست قامتي وسرافرازي سربازان پايداري رابه تصويركشيده است.
ازسويي ديگربه تماشاي صحنه هاي حماسي ودلاورمردان ايراني واسلامي مي رويم وشعرنصرالله مرداني را مي خوانيم. شاعري كه ابداع تركيبات زيبا وفضا سازي وارزش بخشي به پايداري ومقاومت زيربناي شعرش قرارمي گيرد. سربازي كه درطول عمر خود همواره به فرامين پيرخستگي ناپذير جبهه هاي ستم ستيزي يعني امام راحل وفادار بوده است وپيامش را به گوش جان درك كرده وازآن هنگام كه جلوه هاي طلايي انقلاب درخشيدن گرفته ودرپي آن شعله هاي جنگ تحميلي مشتعل گرديده است استفاده از واژگاني چون حماسه، هجوم، آوردگاه ظفروخوان خون را درزبان وذهن خود پرورانده وفرزندان اين مرز وبوم را بارها به مقاومت فراخوانده وراه اينده را اميدوار كننده وروشن ترسيم نموده است.
اين دوشاعرارزشمند رسالت پيشه درشعرخود جلوه هاي طبيعت رابه ياري گرفته و انديشه حماسي خود رابا آن ها همراه ساخته اند ونمونه زيبايي از تركيب غنا وحماسه و رزم را نمودار ساخته اند، از زبان محمد درويش مي خوانيم:
سدوا علي النور في زنزانه فتوهجت في القلب شمس مشاعل
(گرچه در سلول انفرادي راه نور را بر بستند اما مشعل هاي خورشيد در دل فروزان گشت)
ونصرالله مرداني دراين سوي گسترۀ مقاومت مي سرايد:
به چشم پنجره پاييز عشق دلگير است به دست و پاي عزيزان هنوز زنجير است
بيارمرهــــم نورانـــي اي دلاورصبح كه زخم كهـــنۀ ما از هجـــوم شمشير است
بخوان ترانۀ غم با پرنده هــاي غريب كه دل زشكلـــك پوشـــالي جهان سيراست
زمين به محور خود خواب سرخ مي بيند يقـــــين طليعـــۀ خون درســـپيده تعبير است
درفرازي ديگر محمود درويش زيربناي پايداري وانقلاب وايستادگي را در درون انسان هاي ستمديده مي خواند ومعتقد است كه بايد با تكيه برتوانايي هاي خود مقابله برخيزيم، چرا كه هرچه هست ازفطرت ما سرچشمه مي گيرد وتحمل هررنجي را براي دستيابي به آينده اي سرسبز شايسته مي داند و مي گويد:
ما كنت اعرف ان تحت جلودنا ميلاد عاصفه ....وعرس جداول
(نمي دانستم كه زيرپوست هاي ما تولد طوفان وعروسي جويباران است)
وندايي به زبان فارسي از زبان مرداني ويژگي هاي دلاورمردان را درمسيرمقاومت برمي شمرد وزمينۀ پيدايي هرتغييري را درگام هاي سربازان پايداري مي داند ومي گويد:
رقص گل دوش چنان برد زهوش نسيم كه دريده است دراين معركه تن پوش نسيم
بارد از مزرعۀ ابربهاران، باران آيد آواز گل از بيشه مغموم نسيم
تا ز گلدسته ي خورشيد پردهدهدنور مرتع بازافق پرشود از جوش نسيم
وادامه مي دهد:
درباورتمامي بي باوران خاك ما شعلۀ ستاره صبح بشارتيم
واينگونه توانايي هاي رزمندگان را به آنها يادآورمي شود ودشمنان را از هيبت وشكوه آنان رابه لرزه درمي آورد.
مضمون ديگري كه درسروده هاي درويش ومرداني خوش مي درخشد، توصيف ديرپاي ظلم وستمي است كه فرزندان اين دو خطه با آن رشد كرده ولحظات عمرخود رابا مصائب آن سپري نموده اند ودرويش چنين مي گويد:( زماني كه صهيونيست ها بروه «محل تولدش» را اشغال كردند، دوران رويايي وشيرين كودكي من به پايان رسيد:
عند ما كنت صغيرا/ وجميلا/ كانت الورده داري/ والينا بيع بحاري/ صارت الورده جرحا والينا بيغ ظما ...
(آنگاه كه خردسال وزيبا بودم/گل سرخ، خانه ام بود/ وچشمه ساران، درياهايم/ اما گلم به زخم تبديل شد وچشمه سارانم به تشنگي ...)
ومرداني با زباني حزن آلود رفتارشب صفتان رابه تصويرمي كشد و مي گويد:
گلوي تشنه گل پاره كردن خنجر باد ببـار ابــر بهـاران كه فصل بي بـاري است
به هفت خوان خطر مانده در اسارت شب دلاوري كه به دوشش درفش هشياري است
ظهـور كي كند از آسمـانه گــل ونــور پيمبـري كه ز وسواس ديو تن عــاري است
ز سايه هاي گريزان خويش مي ترسند مـتـرســكي كه در انـديشـه سـيه كاري است
صـداي شيهـه رخـشي دگـر نمي آيـد كجاست رستم رستان كه زخم ها كاري است
درويش در سروده هاي جدايي از ياران را يادآور مي شود وتنهايي آزارش مي دهد وپايه قيام وپايداري را درتنهايي جستجو مي كند وسرشار از ياد خوش ياران است:
وحين اعود للبيت/ احس بوحشه البيت/ واخسر من حياتي كل ورداتي/ وسرالنبع .../ نبع الضوء في اعماق ماساتي/ واختزن العذاب لانني وحدي/ بدون حنان كفيك/ بدون ربيع عينيك/
(وآنگاه كه به خانه برمي گردم/ تنهايي خانه را احساس مي كنم/ وهمه گل هايم را/ و راز جوشش را، جوشش روشنايي دراعماق فاجعه ام را از دست مي دهم/ و درعوض رنج وعذاب را ذخيره مي كنم/ زيرا من بيمهر دست هايت/ و بي بهار چشمانت تنها هستم.
درشعر نصرالله مرداني ياد وخاطره شهيدان وسنگيني گذشت لحظات بدون ياران فداكار جلوگر مي شود، اما آنچه شاعر را روحيه مي بخشد، اثر خون ها وپايداري هاي آنان است:
سرخي خون تو هرگز نشود پاك از خاك دلت آيينه خورشيد حقيقت بين است
روح خورشيـدي واسطـوره هستـي بـا تـو بي تو بردوش زمان ثانيه ها سنگين است
سيـل فريـاد تـو ديـواره اعصـار شكـست نبض تاريخي وتاريخ ز تـو خـونيـن است
نعره خون تو ضحاك زمان رسوا كرد مرگ اين گونه به از زنـدگي ننگيـن است
آري زندگي كه همراه باننگ وعار باشد چه لذتي دارد، پس شاعر ترجيح مي دهد رنج فراق را برخويشتن هموار كند اما ياران را در لباس ننگ وذلت نبيند.
درشعر درويش جلوه هاي بهار وچشمه ساران كه باآمدن اشغالگران محو نابود گرديده است تداعي حركت وزندگي است و در انتظار بهاري ديگر كه در آن بايد تبعيد، زندان و كوچ را تجربه كرد:
لماذا تسحب البياره الخضراء/ الي سجن، الي منفي، الي ميناء/ وتبقي رغم رحلتها/ ورغم روائح الاملاح والاشواق/ تبقي دائما خضراء؟
(چرا چمنزار سبز به زندان، تبعيدگاه و بندر كشيده مي شود/ وعلي رغم كوچش/ وبا وجود رائحه نمك ها واشتياق ها همواره سبز مي ماند؟)
مرداني مي گويد: وطنم با حضور ستمگران و بيدادگران زيبايي و لطفش را از دست داده است، اما غمي نيست آن را خواه ساخت و سرانجام كاوه اي ظلم بر انداز همه ياران را در وحدت و يكپارچگي رهبري مي كند:
نماز سرخ شهادت بخوان كه مي آيد هنــوز قـهقـه تيمـور از مـنـاره خون
كنار چوبه دارم بيـا كه چون حـلاج شهيد عشق نمي ترسد از نظاره خون
شكست سد شقاوت بشارتي است بزرگ دراين حوالي شب جنبش دوباره خون
نسيــم فجـر پيـام ظفــر دهـد يـاران كه سوخت خيمه طاغوت در شراره خون
بگـو به كاوه پيــروز تـا بـرافــرازد درفش وحدت رزم آوران به باره خون
خميرمايه شعر درويش حركت وجوشش واميد است وتلاش هايي كه مي تواند دودمان ظلم را به آتش بكشد وآن را ويران سازد، پس مي گويد:
خذوا حذرا/ من البرق الذي صكته اغنيني علي الصوان
(به هوش باشيد/ از آذرخشي كه ترانه من برسنگ آتش مي افروزد)
ونصرالله مرداني همين تاثير را درگام هاي رزمندگان مي بيند و درخشش نام خداي را در پيشاني اين حركت سبب پيروزي وكاميابي برمي شمرد وهمگان را به قيام فرا مي خواند:
اي ظفرمندان ظفرمندانه درسنگر به پيش اي سواران سحر، گردان نام آور به پيش
جـنـگـجــويـان دلاور پيشتــازان دليـتـر آرشــان فاتـح ايـن خاك پـهنـاور به پيش
بر تن روييـن نباشـد تيـغ چـوبين كارگر اي كه داراي جوشن تكبير بر پيكر به پيش
محمود درويش در جلوه اي ديگر شور شاعريش را درتغزل مي آزمايد و درباره بهاري كه از دل پاييز وزمستان نشات مي گيرد واز سكوت گورستان نغمه رستاخيز را مي شنود چنين مي گويد:
و عرفنا ماالذي يجعل صوت القبره/ خنجرا يلمع في وجه الغزاه/ وعرفنا ماالذي يجعل صمت المقبره/ مهرجانا ... وبساتين حياه
(و دانستيم كه چه چيزي صداي چكاوك را/ خنجر مي گرداند كه برچهره جنگجويان مي درخشد/ ودانستيم كه چه چيزي سكوت گورستان را/ عيد وگلستان زندگي مي گرداند.
وپير جبهه شعر پايداري ايران اين مضمون را از روزنه اي ديگر تماشايي مي كند وهول وحشت عصر را نتيجه رفتار ستمگران مي داند و مي سرايد:
زهيچ دهكــده اي بوي نان نمــي آيد كسي به خـوان كسي ميهمـان نمي آيد
رداي زرد خزاني، بهار در تن داشت هزار بغض كهن درگلوي ميهن داشت
زمين تشنه به دل آرزوي رويش داشت به خواب بيشه عطش نخل آتشين مي كاشت
چمن ز داغ شقايق به كام خس مي سوخت نفس به سينه مرغان درقفس مي سوخت
نبـود شور بهـاري در آن خـزان پيـدا نداشت جرعه آبي سراب آن صحرا
بازهم درويش بهار ديگري را به معرفي مي كند كه علي رغم خواست خزانيان وزمستانيان، آذرخش نويد بخش آن افق تيره را روشن خواهد كرد:
فدعي مخاض البرق/ للافق المعبا بالسواد
(پس زايش آذرخش را/ به افق سيه فام واگذار)
واضافه مي كند كه:
اخبروا السلطان/ ان البرق لا يحبس في عود ذره/ للاغاني منطق الشمس وتاريخ الجداول/ ولها طبع الزلازل
(سلطان را بيا گاهانيد/ كه آذرخش در ني ذرت محبوس نم ماند/ ترانه ها منطق خورشيد دارند/ وتاريخ جويبارها/ وطبيعت زلزله ها را)
ومرداني نيز در تجلي رهايي مردمان وطنش چنين گفته است:
به ناگهان زافق هاي آن شب جاري ستاره اي به خروش آمد از سيه كاري
ستاره اي كه از او ديو شب فراري شد سپـاه سايـه گريـزان و نور جـاري شـد
ستاره اي كه جهان شد زجلوه اش روشن بـه هر كجا گـذرد بـوي او شـود گلشـن
ستاره اي كه شب از هيبتش فروريزد زآسـمــان نگـاهـش سپـيــده بــرخيــزد
ستاره اي كه هـزار آفـتـاب روحانـي به يك اشــاره بـرآرد زشــام ظلمــاني
ستاره اي كه طلوعش طلوع بيداري زجوش سبز كلامش بهارگل جاري است
آري، نداي غرور آفرين پيروزي بالاخره سراسر ميهن را در برمي گيرد وهيچ كس راياراي آن نيست كه اين جوش وخروش را خاموش كند و راه را بر سواران سپيد ببندد محمود درويش مي گويد: والاغاني كجذور الشجره/ فاذا ماتت بارض/ ازهرت في كل ارض
(ترانه ها همچون ريشه هاي درختند/ اگر در سرزميني بميرند/ در سرزمين هاي ديگر خواهند شكفت)
نصرالله مرداني نيز براين باور است كه اين پيروزي ماندگاراست و نحو سوت دشمن زغن صفت ديگر در اين مرزو بوم اثر ندارد و مي سرايد:
بخوان سرود رهايي كه فخر قرآن است بهار خون شهيدان شكوفه افشان است
چراغ كوكب شبنـم به شاخه آويـز است خـزان گذشـته و باد بهـار گلريز است
دگـر به باغ بهـاران زغـن نمي خوانـد زغن به تخت عروس چمن نمي خاواند
جهان زتابش خورشيد عشق روشن باد طلـوع فجـر خـدايـي هميشـه گلشـن باد
در پايان بايد اين نكته را يادآور شد كه روح حماسه سرايي در مجموعه اشعار نصرالله مرداني بيشتر جلب توجه مي كند وشاعر از دريچه قدرت به مساله نظر دارد و همواره خود را در برابر آن آماده تهاجم مي بيند و در شعر محمود درويش نيز بارقه هاي حركت وتلاش زيبايي بخش شعر گرديده است و با اين وجود نكته قابل توجه در شعر اين دو شاعر اين است كه، بنابر قول مولانا كاملاً يكدل و يك زبان هستند و سخن را با مصرعي از محمود درويش به پايان مي رسانم.
في توابيت احبايي اغني/ لاراجيح احبائي الصغار/ دم جدي عائد لي فانتظرني/ آخر الليل نهار ...
(در تابوت هاي يارانم/ براي بازي دوستان كوچكم نغمه سرايي مي كنم/ منتظر من باش كه خون پدربزرگم به من باز مي گردد/ و پايان شب تيره روز روشن است).

منابع
1- خون نامه خاك، مرداني. نصرالله، سازمان انتشارات كيهان، چاپ اول، بهار1364
2- ديوان محمود درويش. دارالعوده بيروت، چاپ سيزدهم،1989
3- ستيغ سخن، مرداني، نصرالله، انتشارات سمت، چاپ اول، تابستان1371
4- مجموعه شعر، مرداني. نصرالله، حوزه انديشه اسلامي، چاپ اول، مردادماه1364
5- مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي، انتشارات سمت، چاپ اول، پاييز1373



منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان -

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : بهره گيري ازشيوه هاي نوين ادبي درشعرپايداري ملّت فلسطين
كلمات كليدي : ادبيّات پايداري،فلسطين،نماد،اسطوره
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
دكترعلي دودمان كوشكي
دانشگاه ايلام
چكيده
" قدس يك مسألۀ شخصي و مخصوص به يك كشور و يا منحصر به مسلمانان عصرحاضرنيست، بلكه حادثه اي است براي همۀ موحّدين ومومنان جهان"-(امام خميني(ره)-يكي از مشخصه هاي مهم واصلي ادبيّات فلسطين، ايجاد زمينه هاي مناسب براي تعالي وپيشرفت فرهنگي جامعه اسلامي بود وهمين شاخص، وجه افتراق ملل تحت ستم ديگركشورها با ملت ستمديدۀ فلسطين است. شعربه عنوان يك عنصرفرهنگي دراين دوره ازرشد وبالندگي چشمگيري دراداي مضامين وتكنيك هاي بياني برخوردارشد. درحقيقت جنبه اي ازادبيّات به نام"ادبيان مقاومت وپايداري"به وجودآمد.
شاعران ادب پايداري فلسطين،درابرازاحساسات عميق خويش نسبت به سرزمين غصب شدۀ خود ودعوت به پايداري واستقامت ونيزايجادباوقۀ اميد درملت ورساندن فريادمظلوميت مردماني كه ازسوي كفرجهاني موردهجوم قرارگرفته اند،از روش هاي نوين ادبي سود جسته اند كه اين شيوه ها تحت دو عنوان كلي"نماد"و"اسطوره"قابل طرح وبررسي است.ما دراين پژوهش سعي داريم تابه تفصيل به گونه هاي متفاوت "نمادواسطوره"وچگونگي به كارگيري آن درادبيات پايداري ملت فلسطين-باذكرشواهدشعري-بپردازيم.

مقدّمه
الف-هويّت ادبي فلسطين
بنيان نظام آموزشي وفرهنگي فلسطين تااوايل قرن بيستم،چه درزمان امپراطوري عثماني وچه پس ازآنكه تحت قيوميّت بريتانيا قرارگرفت،درمقايسه باديگركشورهاي عربي چون مصرولبنان،وضع نامطلوبي داشت.اين امرناشي از سوء اداره كشوروسهل انگاري حكومت مركزي"استانبول"وبي توجهي به مناطق تحت كنترل امپراطوري وعدم وجود مؤسسات آموزشي تا سال1889بود.
جريان موهوم وساختگي"هلوكاست"توسط كشورهاي غربي واهداف استعماري آنان موجب شد درقرن نوزدهم،غربي هابه سرزمين مقدّس توجه خاصي نمايند وتعداد زيادي مدارس فرقه اي ومذهبي راايجاد كنند.چاپخانه هاي متعددي توسط فرانسويان تأسيس شد كه درفاصله1892 تا1909تعداد281كتاب به زبان هاي گوناگون به چاپ رسيد.
دراواخرقرن نوزدهم،چندانجمن ادبي پابه عرصۀ وجودنهادند مانند:"جمعّيه الادب"كه عمدتاً درفعاليت هاي فرهنگي نقش داشت وتعداد فارغ التحصيل هاي دبيرستان ها ودانشگاه ها فزوني يافت.امّا شعراي نيمه دوم قرن نوزدهم فلسطين،تعدادي انگشت شماري بودند كه شعرشان جنبۀ تقليدي داشت وازخلاقيت بهره اي نداشت وبيشترمحدود ودرمرثيه ومدح بود.
اندكي پس ازجريان هاي 1908-1909تركيه،نظرشاعران عرب ازجمله فلسطيني ها به تحولات سياسي تركيه معطوف شد.ازسال1917تا1948كه به ظاهرجنگ قدرت درفلسطين به خاطرقبول تحت الحمايگي بريتانيا اندكي آرام گرفت،كشمكش فلسطيني ها با يهوديان ودولت قيّم،موضوع اصلي شعرهاي فلطسين شد.
شاعران دهۀ 30و40چون"ابراهيم توقان"و"عبدالرحيم"و"ابوسلمه"برخلاف شعراي پيشين،نشان دادند كه ازشخصيت ادبي محكم ومعتمدبه نفسي برخوردارند.آنها گوشه هايي ازمسألۀ فلسطين رادرآثارخودمنعكس كردند.

ب-سرآغازادبيّات پايداري فلسطين
پس ازجنگ 1948م و ايجاد دولت اسرائيل،زندگي فلسطيني ها به تباهي واضمحلال كشيده شد؛اغلب مردم،آواره ودركشورهاي عرب همسايه پراكنده شدند وتنها بخشي كمي ازآنها دراسرائيل ماندند.
ازآن تاريخ،اين"تراژدي"موضوع فراگيرشعرفلسطين شد وآثارشعراي تبعيدي وآنان كه درسرزمين خودباقي ماندند رابه يك ميزان دربرگرفت وازاواخردهۀ 60ميلادي"شعرپايداري فلسطين"موضوع بسياري ازمطالعات ومقالات قرارگرفت.
ناقدان معاصرعرب براين باورند كه مهم ترين بازده ادبي كشمكش اعراب واسرائيل،ظهور"شعرمقاومت فلسطين"مي باشد كه شايد بتوان جالب ترين وارزشمندترين تحوّل ادبيّات نوين عرب رادرپيدايش آثار"شاعران پايداري فلسطين"به عنوان يك نيروي ادبي محكم واستوارمشاهده كرد.
ذكراين نكته ضروري است كه تاسال 1966كه"غسّان كنفاني"رمّان نويس معروف فلسطيني كتاب"ادب في فلسطين المحتلّه"رامنتشركرد"شعرمقاومت"براي خوانندگان عرب خارج ازاسرائيل ناشناخته بود.
دوسال بعد،كتاب ديگري باعنوان"ديوان الوطن المتحلّه "اثر"يوسف الخطيب"شاعرفلسطيني منتشرشد. اين كتاب شامل مقدمه اي است انتقادي براشعارشاعران فلسطيني ساكن اسرائيل ازسال 1948تاجنگ ژوئن 1967.
عقب نشيني اعراب درژوئن 1967،نقش عمده اي درشناساندن وجلب توجه عمومي نسبت به شعر"مقاومت فلسطين"داشت.اين واقعۀ اسف بارموجب شد تاشاعران عرب كه شكست درنظرشان غيرقابل تحمل بود ازخوشبيني بيش ازحدّ شعراي"وطن اشغال شده"شگفت زده شده ودرآن به ديدۀ ترديد وانكاربنگرند وطنين صداي"سميح القاسم"كه پيشتر به گوششان دلنواز بود،ناممكن جلوه كند:
در روز پنجم ژوئن
ما تولدي دگرباره يافتيم.
و"توفيق زياد"كه مي گفت:
سپس چه خواهدشد؟من نمي دانم
ولي اين رامي دانم كه زمين وزمان باردارند
وحقيقت پايمال نخواهد شد و
متجاوزي درسرزمين من باقي نخواهد ماند
و"محمود درويش"كه چنين مي خواند:
آوازمن،ازشوقي است كه
درعمق ديدگان وحشت زده مي بينم
گردباد،مژده شرابم داد ونان تازه
پيشكش كرد به من
قول رنگين كمان داد.
بحث
شاعران ادب پايداري فلسطين،درابرازاحساسات عميق خويش نسبت به سرزمين غصب شدۀ خود ودعوت به پايداري واستقامت ونيزدرايجاد بارقۀ اميد درملّت خود از شيوه هاي نويني سودجسته اند كه اين شيوه ها تحت دو عنوان كلّي"نماد"و"اسطوره"قابل طرح وبررسي است.
ما دراين پژوهش،سعي برآن داريم تابه تفصيل به گونه هاي متفاوت"نماد واسطوره"وچگونگي به كارگيري آن درادبيّات مقاومت وفلسطين-باشواهد شعري-بپردازيم.
نماد
ازنظرادبي"نماد"نحوۀ خاصي ازبيان وتوضيح درباره چيزي است كه درسايۀ تداعي معنايي،مفهومي بيشتر يا اصولاً مفهومي ديگر رابيان مي كند.به عبارت ديگر"نماد"كاربردآگاهانه واژه ياعبارت،درغيرازمعناي خاص آن واژه ياعبارت مي باشد واين مهم از طريق دلالت يا اشاره،نه از راه مشابهت وقياس حاصل مي گردد.
با استفاده از نمادگرايي،عقيده اي كه ممكن است ظاهري يكنواخت وتكراري داشته باشد مي تواند به نظري تازه با بارمعناي بسيارمؤثروزنده تبديل شود وهنگامي كه لازم است واژه وقافيه،ادبيات مفهومي رازگونه رابيان كنند،شاعرتوانا مي تواند از قدرت"نماد"بهرۀ لازم راببرد وزماني كه دراثرادبي به معناي متفاوتي اشاره دارد"نماد"مي تواند جايگزين تمامي يك شعرشود.
وبالاخره نماد،ابزاري است داراي ارزش هاي فرهنگي كه شاعرآن رابه خدمت مي گيرد تاساخت ها وبرداشت هاي خود راازطريق آن بهتر بيان كند.
بيشترناقدان ونويسندگان معاصرعرب براين عقيده اند كه كاربرداسطوره-نماد،نتيجه تاثير ادبيات انگليسي برشعرمعاصرعرب مي باشد.دراين ميان،تاثير"تي.اس.اليوت"بسيارعميق وپايداربود.
"جبراابراهيم جبرا"منتقدفلسطيني،دربارۀ علت نفوذ بيش ازحدّاليوت برشعرعربي مي گويد:
دليل اين امراين است كه نويسندگان جوان وشاعران پيشروي نسل كنوني عرب،درزمرۀ بيشترين كساني بودند كه آثاراليوت راخواندند،آنها رابه عربي ترجمه كردند وبرآن تفسير نوشتند.ازجمله:بدرشاكرالسياب،يوسف الخال،علي احمدسعيد(آدونيس)،بلندالحيدري وخودم(جبرا ابراهيم جبرا).
هرزمان كه تاثيراليوت برشعراي برجستۀ عرب پيرو سبك شعرآزاد،كه دراواخر دهۀ 40ظاهرشد،صحبت مي شود منتقدان عمدتاً به شعر"سرزمين بي حاصل"اواشاره دارند.
سلمي خضرالجيوسي درتوصيف اين كه چرا شعراي عرب اين چنين مشتاق ومجذوب شعرفوق شده اند مي گويد:
شاعران عرب دركاربرد تلويحي"اسطوره باروري"توسط اليوت بيان محبتي عميق وتاكيد برقدرت پنهان از جان گذشتگي را مي بييند،مفهوم جان باختن ومرگ كه به تولدي دوباره خواهدانجاميد شاعران عرب راسخت مجذوب خودساخت وازاواسط دهۀ 50تا اوايل 60آنها بارها بي حاصل زندگي اعراب رادرفلسطين پس از فاجعه 1948با لم يزرع بودن زمين دراسطورۀ باروري مقايسه كردند وبه اين نتيجه رسيدند،همان طوركه ريزش باران برزميني خشك وسوخته مي تواند آن راباور سازد،تنها راه نجات فلسطيني ازتباهي كامل نيز افشاندن خون ونثار جان مي باشد.
اما كاربرد نماد درشعرنوين عربي موضوع گسترده اي است.زيرا شعرعربي پرازاصطلاحات نمادين،اسطوره اي وغيره مي باشد.بنابراين دنبال كردن نمادهاي به كاررفته درشعرهاي مربوط به فلسطين كاراساني نيست.چراكه كاربردآنها اغلب بسيارزيركانه بوده واگراشاره روشني به فلسطين يا طرف هاي درگير دراين مساله نشده باشد ممكن است خواننده رابه اشتباه بيندازد.
1- كاربرد نمادين "واژۀ تاتار":
شاعرمصري،صلاح عبدالصبور،درشعر"هجم التتار"يعني:هجوم تاتارها،كه آن رادرسال 1954سروده ازواژه تاتار،اسرائيل را قصد نموده است.هر چند برخي معتقدند منظور شاعر از كاربرد واژه تاتاراتحاد نيروهاي سه گانه درحمله به مصر(سوئز1956)مي باشد.اما ازآنجا كه اين شعر در1954سروده شده،برداشت فوق نمي تواند صحت داشته باشد.
هجوم تاتارها با توصيف غارت وويراني ناشي ازپيروي دشمن واحساس شرم وتحقير هم ميهنان شكست خوردۀ شاعراغاز مي شود:
تاتارها هجوم مي آورند
وشهرباستاني مارانابود مي كنند
لشكريان ما باز مي گردند،منهدم وخردشده،درگرماي روز
پرچم سياه،زخمي ها،كاروان مرگ
طبل توخالي ونواي تحقير
وهيچ كس حتي نيم نگاهي به پشت سر نمي اندازد
سربازان مست تاتار شاد ومغرور
به پيروزي وبه پايان اين سفر موفقيت آميز مي نگرند.
ازسويي تصويرسالخوردگان دهكده،كه درغارها وكوه هاي اطراف پنهان شده وازسرما وگرسنگي درعذابند،را مي توانيم درشعرصلاح عبدالصبورببينيم:
مادرم!آن هنگام كه با فراريان ديگر در دامنۀ آن كوه كوچك پنهان شده بودي وتاريكي شب،وحشت رابه زيرپلك هاي كودكان مي نشاند
گرسنگي،لباس هاي مندرس
گنگي،شياطين وسياهي،غارها را دربرمي گرفتند
ودهكده مان به ويرانه اي تبديل مي شد آيا توفرياد نكشيدي!؟
اين شعرنيز،مانند بيشترشعرها،سرانجام نبرد راپيش بيني مي كند وبا خوشبيني واميد انتقام جويي به پايان مي رسد:
مادر!ما هرگز ناپديد نخواهيم شد
من وتمام يارانم سوگند خورديم
كه تا نيمروز،خون تاتار رابر زمين بريزيم
مادر!به كودكان بگو!بامدادان درميان خانه هاي تاريك مان بازخواهيم
گشت وآنچه تاتار نابود ساخت دوباره خواهيم ساخت.
2- كاربرد نمادين "واژه معشوق":
به طوركلي اشعاري كه با الهام مبارزه فلسطين سروده شده اند از سه دسته نماد بهره برده اند:
نخست:نمادهايي كه جايگزين فلسطين مي شوند وآن رايك سرزمين غصب شده عربي نشان مي دهند.
دوم:آنهايي كه نمايانگر آوارگي اعراب فلسطيني هستند.
سوم:نمادهايي كه جانشين اسرائيل شده،آن راقدرتي مهاجم ونژادپرست وغاصب معرفي مي كنند.
نماد رايج دراشعاري كه به طورغيرمستقيم به فلسطين اشاره دارند تصوير"معشوقي"است كه از عاشق خود دورافتاده واز وصال او محروم گشته است.
كاربرد اين نماد به شاعران فلسطيني محدود نبود وشاعران عرب كشورهاي مختلف بارها ازآن بهره برده اند.اگرچه درشعرفلسطيني،صورت تكامل يافته تري به خود گرفته وبا سيماي عشق مادري درآميخته است.به عنوان مثال مي توان از سه شاعر زيرنام برد:
نبيه شعار،شاعرسوري باشعر"حبيبتي والصمت"(مجموعۀ خاموش من)
حميد سعيد،شاعرعراقي باشعر"توقعات حول مستقبل المدن المحزونه"(آينده شهرشكست خورده)
عبدالرحمن غنيم،شاعرمصري باشعر"اغنيه لقريه الصلبه"(سروري براي روستاي تسخيرشده)
اين قطعات شعري هرچند به سه شاعرازكشورهاي مختلف عربي تعلق دارند،اما ويژگي هاي مشتركي را ارائه مي دهند. درآنها فلسطين به معشوقي تشبيه شده كه به اسارت "شاه يهود"درآمده وعاشق كه ديوانه وار اورا دوست دارد تصميم مي گيرد هميشه نسبت به او وفادار باقي بماند.
نبيه شعار ازمحروميت بيست ساله عاشق(ازسال1948 كه فاجعۀ فلسطين به وقوع پيوست)درشعر خود سخن مي گويد.او درتمام اين مدت همه جا رابه دنبال معشوق گشته وسرانجام به او گفته شده كه معشوق دربيابان ها سرگردان است ومي كوشد خود راپنهان سازد،زيرا ازاين كه مجبور شده اين مدت رابا"يهودي ها"به سربرد شرمگين است.
حميد سعيد نيزدرشعرش چنين تمثيل مشابهي را از فلسطين ارائه مي دهد:
يك شب،"شاه يهود"اورا كه باردار بود ربود
وجنين عربي راكه درشكم داشت كشت.
عبدالرحمان غنيم نيز به معشوقش اطمينان مي دهد كه هيچ زني نمي تواند علاقۀ اورا به خود جلب نمايد واو براي دوباره ديدنش لحظه شماري مي كند.
غنيم نيز مانند دو شاعرقبلي،ازاين كه معشوق رااسير دشمن غاصب مي بينيد،رنج مي برد.
دراثارشاعرفلسطيني،كاربرد تمثيل معشوق،به عنوان نماد فلسطين ازدست رفته،فراوان يافت مي شود.براي نمونه موضوع اصلي بسياري ازشعرهاي ابوسلمه پس از 1948همين نماد مي باشد.ازنظراو،واژه مناسب براي مخاطب قرار دادن سرزمين محبوب،واژه "السمراء"به معني:"دختري كه پوستش قهوه اي است"مي باشد.اواين واژه رادراشعاري زيادي تكرار كرده است.مثل:
لولاك يا سمراء،هي والشاعر،هوي الاسمرو...
درشعر عشق سمراء شاعر،معشوق خود رابا نام ثريا از نام هاي متداول عربي مي خواند.ازظاهرشعرچنين برمي ايد كه خطاب به معشوقي زميني سروده شده است.به ويژه آنجا كه از نشانه هاي ظاهري معشوق مثل فرورفتگي گونه هايش سخن مي رود.شاعرخطاب به ثريا ودربيان شيفتگي و وفاداريش نسبت به او مي گويد:
ثريا ايا اين باقي مانده آرزويي ديرين است كه درچشمانت مي بينيم يا ...
بيشتراشعاري كه دروصف تو مي سرايم چون ازلب هاي تو شنيده
مي شود فريبنده تراست.
عشق تو درزواياي شعرمن جاري است
هيچ محبتي جزعشق تودرقلب من باقي نخواهد ماند.
شاعران نسل جوان فلسطين مثل محمود درويش،سميع القاسم،حكمت عقيّلي و...نماد معشوق يعني فلسطين رادرمفهومي گسترده تربه نحوي با"محبت مادري"و"عشق به وطن"درآميخته اند كه اين سه،پيكري واحد راتشكيل مي دهند.
درويش هم گاهي مانند ابوسلمه،ازاسامي واقعي براي ناميدن معشوقش استفاده مي كند.ازنظراين شاعر،نام معشوق هرچه باشد معبود،يا مادرويا خاك وطن است.آنچنان كه درشعر"مذاكرات جرح فلسطيني"يعني:"خاطرات زخم فلسطين"مي گويد
نه وطن من چمدان سفري است
ونه من مسافري رهگذر
من عاشقم وعشق من
سرزمين من است.
ابراز محبت درويش به سرزمين مادري محبوبش،در17زبوري كه تحت عنوان"احبك ولا اجبك"منتشرشده،كيفيتي رازگونه مي يابد.زماني نااميدي كامل برشاعرچيره مي شود و معشوقش راكه فراروي ديگان اوقرار گرفته دست نيافتني وغيرقابل حصول مي بيند وشاعر را وامي دارد تاازمعشوق چشم پوشيده ازاودست بشويد.در زبور8خطاب به معشوق مي گويد:
چرابيزاريت را از من برملا نمي كني
تا ازمردن رها شوم
يكباره به من بگو:عشق ما به پايان رسيد
تابتوانم بميرم وبروم
بميرتا برتو سوگواري كنم
ويا درنكاح من بمان
تا طعم خيانت رايكبارهم كه شده بچشم.
درويش،رنجي را كه به خاطراين عشق تحمل مي كند به عنوان سرنوشت محتوتش پذيرفته است.
نكته ديگري كه دراشعار اوبه چشم مي خورد تصوير معشوقه اي است كه هرگز ازنظرش دوروناپديد نمي شود وآنچنان با تاروپود احساس او كه تمام لحظات زندگي شاعر راپركرده وآني ازاوجدا نمي شود.
اگرچه شعر"عاشق من فلسطين"،تنها شعري نيست كه درويش دراين زمينه سروده ولي مي توان ازآن به عنوان نمونه بارزي از بهره گيري هنرمندانۀ نماد معشوق (فلسطين) درشعرمقاومت فلسطين نام برد:
چشمان تو،چون خاري قلب مرا نيش مي زند
ولي من مي پرستمشان
واز باد محافظتشان مي كنم
مي دانم اين زخم فراتر ازتاريكي ودرد
چراغي خواهد افروخت
واز امروزمن،فردايي براي او خواهد ساخت،
ارزشمندتر از جان من
ديروز ديدمت،در بندرگاه
تنها وبي زاد ونوا
چون يتيمي به سويت دويدم
واز حكمت اجدادمان پرسيدم:
چگونه ممكن است بيشۀ درختان سبز كه زنداني شده
وبه تبعيد ودريا كشانده شده
دركشاكش رحلت ها ورفتن ها،درتلاطم شوق ها وشوره بختي ها،هنوز
سبزباقي بماند؟
ديدمت،برفرازكوه هايي كه ازگياهان خاردار پوشيده بود
شباني بي رمه
سرگردان ميان ويرانه ها
درنظرم بسان بوستان بودي
وامروز براي تو بيگانه ام!
درهاله اي از شك وآه ديدمت
تو،نفس زندگي من هستي
تو،آواي لب هاي من،توآبي،آتش براي من
ديدمت دردهانۀ غاري
لباس هاي مندرس يتيمانت را مي آويختي
درترانۀ يتيمي وبدبختي ديدمت.
درقطره قطرۀ دريا،
در دانه دانۀ شن ها،
ديدمت،وه كه چه زيبا بودي!
بسان زمين،بسان كودكي
به زيبايي گل ياس.
سوگند مي خورم:
ازمژگانم حمايلي خواهم بافت واشعارم را برآن گلدوزي خواهم كرد
نام تورانيز.
نامي كه چون با ستايش هاي دل آوازه خوان من،آبياري شود
درخت ها را دگرباره شكوفان خواهد ساخت و
بران حمايل،چندحرف بيشترنخواهد بود،پرارج تر ازخون شهيدان:
"او فلسطيني است وهمواره چنين خواهد بود".

اسطوره
ازديگرروش هايي كه شاعران ادب مقاومت درباره فلسطين سروده اند،تا ژرفاي مظلومين ملت خويش رابه گوش جهانيان برسانند وهمه آزادگان رابه مقاومت وبسيج عليه دشمن فرا خوانند،بهره گيري از اسطوره درشيوه بياني آنهاست.
اسطوره،داستاني است كه دراعصارقديم براي بشرباستاني معنايي حقيقي داشته است ولي امروزه درمعناي لفظي واوليه خود،حقيقت محسوب نمي شود وبشر امروزي به آن باورندارد.به عبارت ديگر،اسطوره زماني"تاريخ"بوده است ولي امروزه به صورت داستان فهميده مي شود.
ازديدگاه علم بيان،اسطوره مشبه بهي است كه بايد مشبه محذوف آن رابا تخيل ويا قرائن تاريخي ومردم شناسي وجامعه شناسي دريافت.
بحث اساطير درادبيات سنتي ما،تاحدود زيادي همان بحث تلميحات است.منتهي اسطوره،داستان است وتلميح،اشاره به داستان.ازسويي درتلميح لازم نيست كه معناي باطني وفراموش شدۀ داستان فهميده شود.
اكنون به چند مورد از كاربرد اسطوره درادب پايداري مردم فلسطين مي پردازيم:
1- اسطورۀ سندباد
براي اشاره به تجربيات تلخ اعراب فلسطين پس از1948،شاعران نمادهاي متفاوتي رابه كاربرده اند كه دراين ميان سندباد واوليس بيش ازديگران كاربرد داشته اند.
بررسي اشعاري كه بالهام ازمشكلات اعراب پس ازاخراجشان ازفلسطين سروده شد نشانگر تشابهي است كه شاعرعرب دراحوال شخصيت هاي اسطوره اي باشرايط نامناسب زندگي اعراب اخراجي مشاهده مي كند.
وجه مشترك سندباد واعراب فلسطيني دررنجي است كه حيات وسرنوشت اين دورافراگرفته وآنها رابي خانمان وآواره ساخته واين موضوع مورد توجه شاعران پايداري فلسطين قرارگرفته است.
سندباد،ازقهرمانان كتاب هزارويك شب است.او دريانوردي است كه طي هفت سفر پرحادثه با خطارات موحشي روبه رو شده وبا اتكاء به تدبير وابتكار شخصي وگاه بخت خوش،برتمام مشكلات غلبه مي كند.
عبدالوهاب البياتي،درشعرالعرب اللاجثون،يعني:"آوارگان عرب"كه درسال1961سروده،سندباد رابهگدايي كه به درخانه اعراب مي رود وصدقه مي طلبد،تشبيه كرده است:
من سندبادم
گنج من دراعماق سينه كودكانتان جاي دارد
بسان گدايي بي نوايم،برهنه وآشفته
ومورچگان وجانوران موذي كه نشان سال ها آوارگي منند،
گوشت تنم را مي جوند.
2- اسطورۀ اوليس
برخي ازشاعران،باالهام ازاساطيريونان،"اوليس"شوهر"پنلوپ"رابه عنوان نماداعراب فلسطين درشعرمقاومت پس ازسال 1948برگزيدند.
پنلوپ،دراساطيريونان،مظهروفاداري به همسر،سال ها درانتظاربازگشت شوهرش به بافتن كفني براي پدر اوليس مشغول بود.اوشرط كرده بود زماني به درخواست هاي متعدد خواستگارانش جواب خواهد داد كه بافتن كفن به پايان برسد ودرحالي كه روزها مشغول به بافتن بود،شب هاآنچه را كه بافته بود مي شكاف.
به نظر"شاعران مقاومت"،"پنلوپ"،نمايانگر فلسطين وزن فلسطيني است كه درانتظار بازگشت همسرش روزشماري مي كند.هارون هاشم رشيد شعر"صخره الانتظار"را درسال 1953درهمين زمينه سروده است.
شعرهاشم رشيد اززن فلسطيني آواره اي سخن مي گويد كه همسرش مانند"اوليس"به جنگ رفته تا حقوق زايل شده اش رابازستاند.اوهرروز برصخره اي درساحل دريا مي رود ومنتظر شوهرمي ماند.روزها مي گذرد ونشانه اي ازاونيست.علي رغم اين مساله،زن همچنان به ساحل مي رود وهرگزاميد بازگشت شويش راازدست نمي دهد.
گذشته ازنمادهايي كه ذكرشد عنوان هاي ديگري نيزازسوي شاعران به عنوان نماد اعراب فلسطيني به كاررفته اند كه ذكرتمام آنها دراين نوشتارمقدورنيست.
اما اصطلاحات نماديني كه براسرائيل دلالت دارندفراوان است.واژه هايي چون:تاتار،هيولا،گرگ ودزد كه همه مفهوم خطر،خشونت،شيطنت ونابودي را مي رسانند وتصوير اسرائيل رادرذهن زنده مي كنند.يكي ازاين واژگان"قرقاش"است.
3- اسطورۀ قرقاش
هرچند ابن خلكان دروفيات الاعيان،قرقاش را از امراي بسيارمتنفّذ وصديق دورۀ صلاح الدين وپسرش ملك عادل (1193م)معرفي مي كند،اما درداستان هاي عاميانه عرب،قرقاش سيماي قاضي نادان وظالمي رايافته كه عملكردش شبيه يك ابله است وحاكمي نادان وفاقد قدرت پيش بيني است ودرعين حال،ظالمي است ضعيف النفس كه شيفتۀ خونريزي است.بعدها شخصيت اصلي اوفراموش شد وتنها جنبه اسطوره اي او مطرح شد.سميح القاسم چهرۀ شخص شاعران گروه مقاومت فلسطين نمايشنامۀ منظوم قرقاش را نماد هيات حاكمه دولت اسرائيل است دراين زمينه سرود:
درهمۀ اعصار
درهركجا
اوبا نممايي بشري ظاهرمي شود
ومرگ را با خود به ارمغان مي آورد.
درهركجا وهرزمان كه مي زيد،
اين صدا به گوش مي رسد،
قرقاش، قرقاش
درصحنه اي ديگر ازاين نمايشنامه، شاهد مكالمۀ طولاني ميان قرقاش و روستاييان هستيم. روستاييان ازقحطي و گرسنگي درهراسند و قرقاش اطمينان مي دهد كه مانع سقوط كشور ازخشكسالي وگرسنگي خواهد بود.
مكالمه زيرنشانگراختلاف عقيده يكي از روستاييان وقرقاش است:قرقاش:ازشما مي پرسم:
وقتي چاه هاي آب،زيرحرارت سوزان آفتاب تابستان خشك مي شوند،ما چه چاره داريم؟
روستايي: بايد شكم زمين رادرجستجوي چاهي ديگربشكافيم.
قرقاش برافروخته:چرادرزمين هاي دورتردنبال آب نگرديم؟
ازمكالمه فوق،چنين استباط مي شود كه سياست قرقاش دراساس مبتني برگسترش سرزمين هاي تحت تملك خود مي باشد وتصميم ندارد درزمين هاي خود به دنبال منابع تازه آب بگردد.به احتمال زياد،شاعر،علت وقوع جنگ ژوئن 1967را دراهداف اقتصادي اسرائيل مي بيند.
پس ازبالا گرفتن اختلاف نظربين روستايي وقرقاش،روستايي كه آيندۀ مهلك اين نگرش راپيش بيني مي كند،به سايرين هشدارداده مي گويد:
من مي ترسم
حرف مرا درك كنيد
درغيراين صورت روزي پشيمان خواهيد شد
اين مرد كه به شما آرامش خيال مي بخشد
ازگورشما براي خود نهرها جاري خواهد ساخت
او مدّعي نجات شماست
ولي مرگ شماست كه با ادّعاي او همدوش مي شود.
آري،زمين بارور خواهد شد ولي فقط با ارادۀ بازوان شما
نه با سخنان ياوۀ او
برادران!قرقاش با ما نيست
ازاوبپرهيزيد وبه من گوش فرا داريد
كه درغير اين صورت،پشيمان خواهيد شد.
درفرازهاي اين نمايشنامه،روستايي ياغي،نماد روشنفكرهاي اسرائيل است كه حساب خود را از نقشه هاي شوم صهيونيستي"قرقاش"جدا كرده اند.اما گفته هاي اين روستايي،توان همپايي با وعده هاي قرقاش را ندارند وبه تحريك او،روستاييان عليه رفيق عصيانگر خود مي شورند وبه مرد روستايي حمله ور شده او را مي كشند.
درصحنه آخر اين نمايشنامه،درقيامي به رهبري روستاييان ودهقانان،قرقاش اين حاكم خائن،به قتل مي رسد وبدين ترتيب،حكومتي تازه براساس عدالت برسركارمي آيد.
نمايش،بافريادهاي شادمانۀ روستاييان،به خاطررهايي از قيد واسارت به پايان مي رسد:
زنده باد ملك عادل
ما ملك عادليم
ما ملك عادليم.

تحليل نمايشنامه
بابررسي نمايشنامۀ سميح القاسم،مي توان چند نكتۀ با ارزش را كه مورد توجه ويژه شاعربوده است برشمرد و به ان اشاره كرد:
نخست آنكه قرقاش،بعنوان خائني ابله،نه تنها براي دشمن،بلكه براي رفاه وامنيت مردم،خودش نيز تهديدي جدي به شمارمي رود .
دومين نكته:به نظر شاعر،وضعيت كنوني اسرائيل درجهان كه قرقاش نماد آن است،مانند يكي ازحلقه هاي زنجيرۀ طولاني دولت هاي ستمگري است كه درطول تاريخ،ظاهر شده اند.نمونۀ اين دولت ها در دوران باستان،يونان مصر و دردنياي معاصرحكومت نازي ها مي باشد.
سومين نكته،اين است كه شاعر،مساله رهبران كشور قرقاش را ازمردم جدا مي داند وروزي را پيش بيني مي كند كه مردم وطبقه مستضعف جامعه،دولت اسرائيل راسرنگون ساخته وحكومت تازه اي را با كمك اعراب ويهوديان آزاديخواه ومعارض با صهيونيسم ازنو بسازند.
اين نكتۀ آخر،ازاهميت ويژه اي برخوردار است.زيرا آثارادبي فراواني كه از 1948به بعد توسط شعرا ونويسندگان "ادب پايداري فلسطين"نوشته شده،براي نابودي اسرائيل به اعراب چشم اميد دارند وتا آنجا كه مي دانم سميح القاسم،نخستين كسي است كه فروپاشي دولت اسرائيل را از درون جامعۀ خويش مطرح مي سازد.


منابع
1- اسوار،موسي.پيشگامان شعرامروزعرب،سخن،تهران،1381.
2- الفاخوري،حنا.تاريخ الادب العربي،حنا الفاخوري،توس،تهران،1363.
3- بدوي،مصطفي.گزيده هايي ازشعرعربي معاصر،اسپرك،تهران،1369.
4- ترجمان،امان الله.نژادپرستي دولت اسرائيل،توس،تهران،1357.
5- حاج سيد جوادي،علي اصغر.اعراب واسرائيل،رواق،تهران،1346.
6- رادمنش،محمد.ادبيات معاصرعرب،جام،تهران،1374.
7- شفيعي كدكني،محمدرضا.شعرمعاصرعرب،سخن،تهران،1380.
8- شيمسا،سيروس.معاني وبيان،فردوس،تهران،1374.
9- عنايت،حميد.سيري درانديشه سياسي عرب،اميركبير،تهران،1376.
10- غنيمي هلال،محمد.ادبيات تطبيقي،اميركبير،تهران،1373.
11- فرزاد،عبدالحسين.رويا وكابوس،مرواريد،تهران،1380.
12- مبشّري،اسدالله.مساله فلسطين،خوارزمي،1350.
13- محمود درويش،احمد.ديوان محمود درويش،دارالعوده،بيروت،1989.
14- واعظ،سعيد وعلامه طباطبايي.نصوص من النثروالشعرفي العصرالحديث،تهران،1378.
15- صحيفۀ نور،ج16،فروردين1361.



منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان -

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : فلسفه روز جهاني قدس
انواع مقالات :اجتماعي
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
وقتي سخن از " صهيونيسم " به ميان مي آيد فورا حكومت اسرائيل در ذهن آدمي مجسم مي شود و وقتي سخن از اسرائيل مطرح مي شود , آن را با " رژيم صهيونيستي " مترادف مي دانيم . دليل اين واقعيت , ارتباط تنگاتنگي است كه ميان صهيونيسم به معناي يك تفكر و اسرائيل به معناي يك نظام وجود دارد. آن تفكر خميرمايه اين نظام است.
" صهيون " در اصل نام كوهي است كه در جنوب بيت المقدس قرار گرفته و مشرف به آن است . بسياري قلعه ها و ابنيه مقدس يهوديان برفراز يا عمق اين تپه قرار گرفته است .
" صهيونيسم " اشاره به تفكري است كه خواهان احيا آئين يهود و گسترش نفوذ آن به سراسر فلسطين است . با اين همه مفهوم اين كلمه طي 50 سال اخير متفاوت از گذشته شده و به تفكري اطلاق مي شود كه از اجتماع رهبران گروههاي تندرو تروريست يهودي در دامنه اين كوه در 1326 شكل گرفت . گروههاي متعصب يهودي در سالهاي جنگ دوم جهاني تصميم گرفتند به طور مخفيانه يهوديان سراسر جهان را به فلسطين انتقال دهند.
شعار " كشتار و آزار يهوديان در اروپا " بهانه اي بود تا اين گروههاي تندرو يهودي تصميم قبلي خود را در مورد تشكيل حكومت واحد يهود در فلسطين از طريق كوچاندن خيل عظيم يهوديان اروپا به اين سرزمين عملي سازند. انتخاب فلسطين براي تاسيس حكومت يهودي بخاطر كثرت يهوديان در مقايسه با ساير نقاط جهان و همچنين تقدس اين سرزمين از نظر يهوديان بوده است . زيرا فلسطين به هر حال زماني موطن حضرت موسي پيامبر آئين يهود بوده است . مع الوصف يهوديان در زمان تاسيس اسرائيل نسبت به جمعيت مسلمانان بومي به شدت در اقليت قرار داشتند.
گروههاي تندرو يهودي با نامهاي " ايرگون " , " اشترن " , " پالماخ " " هاگانا " و... كه برچهره هائي مانند مناخم بگين , اسحاق شامير , موشه دايان و غيره رهبري و فرماندهي آنها را برعهده داشتند , در سالهاي جنگ دوم جهاني موفق شدند به بهانه آزار يهوديان در اروپا به تصميم قبلي خود براي تاسيس دولت يهودي در فلسطين جامه عمل بپوشانند. در اجراي اين تصميم آمريكا و بعضي دولتهاي اروپائي بخصوص انگلستان كه تا آن زمان بخش عمده خاورميانه ازجمله فلسطين را در اشغال خود داشت , حامي يهوديان بودند.
دولت انگليس خود از عاملان و بانيان اصلي ظهور اسرائيل بود . انگليسي ها از 20 سال قبل از تاسيس اسرائيل , از طرح ايجاد دولت يهود حمايت مي كردند و افكار عمومي دولتهاي غربي را براي مواجه شدن با پديده ظهور اسرائيل در فلسطين آماده كرده بودند. به هرحال اين تصميم عملي شد و در ماه مه 1948 يكي از رهبران اصلي يهوديان به نام بن گوريون رسما در يك جلسه سياسي , تاسيس حكومت " اسرائيل " را اعلام كرد. اين حكومت همانگونه كه گفتيم حاصل توافقي بود كه رهبران اصلي گروههاي تندرو يهودي با تباني و همفكري يكديگر , يك سال قبل از آن در دامنه كوه صهيون , بناي يك حاكميت نژادپرستانه را در فلسطين گذارده بودند. حكومتي كه بدين ترتيب در اسرائيل تاسيس شد از ابتداي ظهور خود به ترور , تخريب و كشتار صاحبان اصلي فلسطيني يعني مسلمانان عرب پرداخت تا زمينه هاي فرار آنان از اين سرزمين را فراهم آورد. اين وقايع از دو نظر محكوم بود يكي ماهيت جنايات كه با كشتار روزافزون مردم و ويران كردن خانه و كاشانه آنها همراه بود و ديگري واهي بودن ادعاي تاريخي يهوديان براي تملك خاك اين سرزمين بوده است . زيرا اگر حضرت موسي در فلسطين سكونت يافت حضرت عيسي پيامبر مسيحيان اساسا در فلسطين متولد شد. در دوره حيات اسلام نيز اين سرزمين جز قلمرو خلافت اسلامي قرار گرفت و بيت المقدس به عنوان اولين قبله مسلمانان جهان شناخته شد و حضرت رسول (ص ) از همين مكان به معراج رفتند.بنابراين فلسطين سرزميني است كه براي پيروان همه اديان الهي صاحب ارج و احترام است و چون حداكثر جمعيت آن طي حدود 1400 سال گذشته به مسلمانان اختصاص داشته و ابنيه اسلامي نيز به مراتب بيشتر از ابنيه مسيحي و يهودي در آن وجود دارد , تعلق خاطر فلسطين به اسلام يقينا بيشتر است . مع الوصف اسرائيل خود را مالك فلسطين ناميد و از بدو تاسيس حكومت خود به سركوب و قتل عام مردم پرداخت . صهيونيستها چندين فاجعه بزرگ و تكان دهنده عليه مردم فلسطين براه انداختند كه در تاريخ از آن ها بعنوان فجايع " ديرياسين " , تل زعتر " , كفرقاسم و... ياد مي شود.
اسرائيل در بيش از 50 سال حاكميت خود در منطقه دست كم 5 جنگ بزرگ و پرتلفات را با همسايگان عرب خود براه انداخته و چون در همه اين جنگها از حمايت نظامي آمريكا و اروپائي ها برخوردار بوده , پيروزي را از آن خود ساخته است . امروز نيز بخاطر همين برتري و همان حمايتهاي آمريكا و اروپاست كه دولتهاي عرب خاورميانه , از موضع ضعف با صهيونيستها سازش مي كنند. به همين دليل صهيونيستها در روند سازش همواره امتيازگيرنده هستند. بديهي است هر دولتي كه با اسرائيل غاصب صلح كند , از نظر سياسي ذليل و از نظر افكار عمومي , خائن به ملت خويش است . با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني , به ابتكار ايشان آخرين جمعه ماه مبارك رمضان هرساله به عنوان " روز جهاني قدس " شناخته مي شود. هدف از روز قدس اين است كه از يكسو وابستگي فلسطين و بيت المقدس و قدس شريف به دنياي اسلام مورد تاكيد قرار گيرد و از سوي ديگر فكر آزادسازي قدس از چنگال صهيونيستها در ميان مسلمين جهان احيا گردد. در اين روز همه ساله مسلمانان جهان در كشورهاي خود با انجام تظاهرات باشكوه , برلزوم مرگ اسرائيل و بازگرداندن فلسطين و قدس شريف به صاحبان اصلي آن تاكيد مي كنند.از اين رو مراسم روز قدس يك آئين تشريفاتي نيست بلكه نمادي ازنفرت عمومي دنياي اسلام نسبت به جنايات رژيم اشغالگر صهيونيستي و حاميان آن مي باشد.هدف از روز قدس اين است كه از يكسو وابستگي فلسطين و بيت المقدس و قدس شريف به دنياي اسلام مورد تاكيد قرار گيرد و از سوي ديگر فكر آزادسازي قدس از چنگال صهيونيستها در ميان مسلمين جهان احيا گردد.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : دوربين در برابر گلوله، رسانه ها و نبرد نابرابر اشغالگران در فلسطين
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
پس از آن كه فلسطيني ها حدود ۳ سال پيش، عليه ارتش اسرائيل دست به قيام مسلحانه زدند، تلويزيون و راديوي انگلستان به پخش گزارش هايي از اين كارها اقدام كردند كه بيشتر در مفهوم، خط مشي و ديدگاه، شيوه اجراي اين قيام ها راه افراط و تقلب را در پيش گرفتند. در اين دوره، لحن كلام گويندگان راديو و تلويزيون طرفداري از سربازان اشغال گر سرزمين هاي اعراب، نمايش با تاخير رويدادها و پخش گزينشي تصاوير بود، به طوري كه اين گونه القا مي شد كه اعراب بزرگ ترين تهديد براي امنيت منطقه هستند. كشمكش ميان اسرائيل و فلسطيني ها به خصوص در تابلوهاي اعلانات و ابلاغيه هاي رسمي به عنوان جدال ميان ۲ نيروي داراي قدرت و مسئوليت يكسان نشان داده شده است. درصورتي كه در مرحله قضاوت اين قضيه كه هر دو طرف مقصرند، بسيار ظالمانه است.

* پس از آن كه فلسطيني ها حدود ۳ سال پيش يعني ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۰، عليه ارتش اشغالگر اسرائيل دست به قيام مسلحانه زدند، حدود ۸ ماه پيش، اواخر سال ۲۰۰۳، تلويزيون و راديوي انگلستان به پخش گزارش هايي از اين كارها اقدام كردند كه بيشتر در مفهوم، خط مشي و ديدگاه، شيوه اجراي اين قيام ها عمدتا راه افراط، رياكاري و تقلب را در پيش گرفتند.

در اين دوره، لحن كلام گويندگان راديو و تلويزيون، طرفداري از سربازان اشغالگر سرزمين هاي اعراب، نمايش با تاخير رويدادها و پخش گزينشي تصاوير بود، به طوري كه اين گونه القاء مي شد كه اعراب بزرگ ترين تهديد براي امنيت منطقه هستند. كشمكش و ستيز ميان اسرائيل و فلسطيني ها به خصوص در تابلوهاي اعلانات و ابلاغيه هاي رسمي به عنوان يك جدال و مبارزه ميان ۲ نيروي داراي قدرت و مسئوليت يكسان نشان داده شده است؛ در صورتي كه در مرحله قضاوت اين قضيه كه هر دو طرف مقصر هستند بسيار ظالمانه است. در بيش از نيم قرن كه از اشغال نظامي فلسطين مي گذرد، تجاوز و نقض حقوق انساني، سياسي و مدني فلسطينيان و غارت مداوم سرزمين فلسطين را شاهد بوده ايم. اين مسئله به خوبي نشان مي دهد كه در اين بحران، دو طرف تا چه اندازه سهيم هستند.

درباره اين كه اسرائيل چگونه به وجود آمده بحث ها و صحبت هاي زيادي شده است، اما معماي مبهم تاريخي، ريشه هاي به وجود آمدن اين مصيبت هاست.
آيا تعمدي در پوشش خبري يك جانبه اخبار سرزمين هاي اشغالي وجود دارد؟

جواب اين سوال مبرهن است، اما در اين ميان نظريات بسياري از سوي كارشناسان و از طريق شبكه هاي بي. بي.سي و آي.تي.ان ارائه شده است كه قابل استفاده نيستند. دليل بي اعتباري اين نظريات، مدارك مستدل و قوي است كه به وسيله گرگ فيلو (Greg Philo) و گروه رسانه هاي دانشگاه گلاسكو انجام شده و در ۴ دوره جداگانه پوشش خبري بي.بي.سي و آي.تي.ان ميان اواخر سال ۲۰۰۰ تا بهار سال ۲۰۰۲ مخابره و تجزيه و تحليل شده است.

اخبار بدو نامساعد از اسرائيل اصولا به دليل اخبار اصلي و برنامه هاي جاري روزانه به استثناي موارد نادر، معمولا روي كانال ۴ پخش مي شود تا حقايق و دلايل پشت پرده رويدادهاي پيش آمده پوشش داده شده و از بيان آنها جلوگيري شود. آنها براي تحقق اين هدف از تصاوير و برنامه هاي تحريف شده استفاده مي كنند. نتيجه اين موضوع داستاني است كه براي اسرائيلي ها، هويت، شخصيت موجوديت و زندگي به همراه دارد و آن را به بينندگان و شنوندگان القاء مي كند.

در مقابل، فلسطيني ها قومي بي نام و نشان، مخالف و ناسازگار معرفي مي شوند كه اخلاق و خصوصياتشان ستيزه جويانه و در كلامشان ترور و وحشت نهفته است. يافته ها و نظرات علمي اسرائيلي ها به طور گسترده پوشش خبري داده مي شود. با وجود تلفات بي شمار فلسطينيان، به كرات از تعداد تلفات اسرائيلي ها نسبت به فلسطيني ها گفته مي شود و بدون هيچ ترديدي، كشته هاي اسرائيلي با به نمايش عمومي مي گذارند.

خشونت و شدت عمل اسرائيلي ها ملايم نشان داده مي شود. اين شدت عمل را نه تنها با پوششي فراگير پخش مي كنند بلكه به زبان هاي مختلف، وقايع و حوادث روي داده را شرح و توصيف مي كنند.

يك نمونه از صدها مورد موجود زماني بوده كه پليس اسرائيل، ۱۳ تبعه اسرائيلي فلسطيني الاصل را اكتبر ۲۰۰۰ در اسرائيل به قتل رسانيد. در اين ميان و پس از آن كه قيام مسلحانه (انتفاضه الاقصي) در سرزمين هاي اشغالي آغاز شد، پوشش خبري بي.بي.سي و آي.تي.ان، ۷۵ برابر زماني بود كه فلسطيني ها يك روز بعد به يك ايستگاه پليس در رام الله حمله كردند و دو سرباز اسرائيلي را به قتل رساندند.

در بخشي از اخبار پخش شده آمده است: �اين فلسطينيان بمب هاي سيار و ديوانه واري هستند كه به دنبال خون و خونريزي هستند�. در حالي كه اين گونه الفاظ در توصيف و بيان قتل اعراب فلسطيني از سوي اسرائيل به كار برده نمي شود.

در اقدامات تلافي جويانه اي كه اسرائيلي ها به انتقام كشتار رام الله انجام دادند، شبكه تلويزيوني آي.تي.ان اظهار كرد: اسرائيلي ها در حال ترك پايگاه هاي خود هستند. اين در حالي بود كه دو هفته پس از آن نيروهاي اسرائيلي صدها تن از فلسطيني ها را كه بيشتر غيرنظامي بودند به قتل رساندند.

علت و نتيجه يافته هاي گروه فيلو به غلط گزارش شده است. در اكتبر ۲۰۰۲، شبكه بي.بي.سي مكرارا قضيه كشته شدن وزير جهانگرردي اسرائيل را به عنوان اعمال تلافي جويانه ارتش اسرائيل عليه شهرك ها و روستاهاي فلسطيني مطرح مي كرد و اين حقيقت كه جبهه خلق براي آزادي فلسطين اين وزير را به تلافي ترور رهبرانش از سوي اسرائيل به قتل رسانيد كتمان مي كردند.

در گزارش فيلو آمده است: �اين دوره همواره به اين صورت نشان داده شده است كه فلسطيني ها حمله مي كنند و اسرائيلي ها در مقام معظم برمي آيند�.

گويندگان راديو و تلويزيون به طور دائم از مطرح كردن و اشاره به اين موضوع كه اين اشغال نظامي است كه موجب مقاومت مسلحانه مي شود يا اعمال اسرائيلي ها است كه باعث دست زدن فلسطيني ها به اعمال خشونت بار مي شود، خودداري مي كنند. يافته هاي اين تحقيق، نشان دهنده نتايج اندوهبار و مايوس كننده زندگي تحت اشغال نظامي بوده است كه به طور نادر گزارش شده است.

اين در حالي است كه با وجود برنامه هاي پخش ثابت در خصوص امنيت و حقوق اسرائيل براي موجود بودن، اشاره اندك و مختصري به امنيت فلسطيني ها و حقوق ايشان براي زيستن مي شود.

رئيس پيشين دفتر نمايندگي خبري مستقر در بيت المقدس، اظهار كرده بود كه پوشش خبري اقدامات، به طور روزانه در تلويزيون انگليس وجود دارد، اما در خصوص تجاوزات و بي عدالتي هاي انساني، ناهنجاري هاي اساسي ناشي از اشغال و تحقيرهاي اعمال شده در خصوص فلسطيني ها اشاره اي نمي شود. وي همچنين به نقل از يك روزنامه نگار عضو بي.بي.سي اظهار كرده است كه مركز تلويزيوني قادر به ارائه توضيحات روشن درباره كثرت صداهاي به گوش رسيده شليك اسلحه نيست.

تقريبا و به شكل دقيقي، يافته هاي دانشگاه گلاسكو نتايج اين گونه پوشش دادن اخبار و خدمات ناشايست اين شبكه به جامعه اي كه ماليات بهاي آن را مي پردازند، نشان مي دهد. اين گروه با بسياري از مردم، با عقايد و نظرات گوناگون، در سنين و مناطق مختلف و در خصوص نظر آنها درباره نبرد و كشمكش كه از طريق تلويزيون به نمايش گذاشته مي شود، مصاحبه كرده اند و نتايج را به دقت تجزيه و تحليل كرده اند. به عنوان نمونه، گروه دانش آموزان انگليسي كه در سال هاي ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ از آنها مصاحبه شده است، فقط در حدود ۱۰ درصد درباره اين كه اسرائيل، فلسطين را اشغال كرده است، اطلاع داشته اند و بيشتر بر اين باور بوده اند كه فلسطيني ها به اين سرزمين مهاجرت كرده اند و آنها بوده اند كه اسرائيل را اشغال كرده اند.

سال ۲۰۰۲ فقط ۳۵ درصد از دانش آموزان انگليسي پاسخ اين پرسش را مي دانستند كه فلسطيني ها نسبت به اسرائيلي ها متحمل رنج ها و اتفاقات بزرگ تر و بيشتري شده اند. اين بي اطلاعي ميان افرادي كه درباره اطلاعاتشان از جهان خارج، به تلويزيون اعتماد دارند جاي تعجب ندارد. اطلاعات و اخبار مختلف نشان مي دهد بين ۲۸ سپتامبر تا ۱۶ اكتبر سال ۲۰۰۲ كانال يك بي.بي.سي و شبكه آي.تي.ان، ۳۵۰۰ تيتر خبري و موضوعي را به بحران اسرائيل و فلسطين و ۱۷ مورد را به تاريخچه اين كشكمكش ها اختصاص داده است.

پس از پايان تحقيق گروه فيلو به دليل فشارهاي اسرائيل، اندكي در آن تغيير داده شد. گرايش و طرز برخورد تبعيض گونه از سوي دفتر مركزي بي.بي.سي در خصوص گزارش هاي خاورميانه مسجل است.

مديريت اخبار بي.بي.سي براثر چرخش هاي مديريتي و از سوي سفارت اسرائيل تحت فشار است. اين فشار به واسطه حجم عظيم كار، تيم تبليغاتي ماهر، نفوذ زياد اسرائيل و همراهي دوستان خود، به طور مداوم و سنگين است؛ به خصوص اكنون كه اتهام هاي سامي ستيزي به طرز گسترده اي كارايي دارد. طرز عمل عمومي شبكه هاي بي.بي.سي و آي.تي.ان، سر تعظيم فرود آوردن و تسليم فشار قوي ترها شدن است. علت آن هم نداشتن نفوذ در انگليس است.

پس از هاتسن (Huttson)، گرايش بي.بي.سي به استفاده از تحليل ها و گزارش هاي دفتر نخست وزيري روي رويدادهاي حساس خارجي كه نشان دهنده سياست خارجي واشنگتن بود، تشديد شد. هنوز هم نوعي گرايش دروني فرهنگي، در روزنامه هاي منتشر شده، براي ديدن جهان از ديد ايشان و ما وجود دارد؛ به عنوان مثال قتل عام در يك فروشگاه اسرائيلي نسبت به يمن كه آپارتمان هاي قديمي را در يك محله پرجمعيت اعراب ويران كرد؛ احساسات بيشتري را تحريك مي كند، آن هم زماني كه اين تلويزيون ها بيشترين مخاطب را دارند. وقايع ۱۱ سپتامبر، اين طرفداري همه گير را تقويت كرد. اين قضيه، آسان تر و راحت تر از پاسخ به اين پرسش است كه چرا هيچ دموكراسي اي در فلسطين به مورد اجرا گذاشته نمي شود.

گرلاگوئرين (Grtaguerin)، خبرنگار بي.بي.سي در بخش خاورميانه، به تازگي و براي نخستين بار موجب خشم اسرائيل شد. اين واقعه زماني رخ داد كه او گزارش كرد، چگونه ارتش اسرائيل يك پسر فلسطيني را در كمربندي انفجاري نشانده و با قبول خطر آن، از صحنه ها عكس گرفته است. او به بينندگان گفته اين تصاويري هستند كه اسرائيلي ها خواهان آنند كه جهان آن را ببينند. البته مقامات اسرائيلي خواهان اين گونه آشكارسازي و بيان حقايق در اين سطح نبودند.

تنها پيش از حمله به عراق در سال گذشته ميلادي، سندي از سوي شبكه بي.بي.سي به معرض نمايش گذاشته شد كه نشان دهنده برنامه هاي هسته اي اسرائيل بود. مقامات اسرائيل، بي.بي.سي را به بيرون انداختن اعضا از دفتر خبري واقع در بيت المقدس، تعطيلي آن و تحريم گروه هاي خبري آن تهديد كردند و تنها زماني خشمشان فروكش كرد كه مديريت بي.بي.سي، فرد ناظري را براي تمامي شركت هاي خبري اش در خاورميانه منصوب كرد. اين كشفيات يك سال بعد آشكار شد، اما شكي وجود ندارد كه فشار اسرائيل و دوستان نيرومندش در انگلستان نتيجه بخش بوده است؛ همچين تنش ميان شبكه بي.بي.سي و دولت اسرائيل بر سر مصاحبه با دانشمند هسته اي اسرائيل، موردخاي وانونو شهرت گرفت. سخنگوي وزارت خارجه انگليس، بي.بي.سي را متهم به نقض قوانين اسرائيل كرد، زيرا آزادي وانونو منوط به عدم تماس با بيگانگان بود.

اين تحقيق، تصويرهايي از جت هاي جنگنده و هلي كوپترهاي جنگي كه در تعقيب غيرنظاميان وحشت زده كه بيشتر زنان و كودكان هستد و آواره كردن آنها از خانه هايشان را مقابل ديدگان قرار مي دهد و اين تصاوير، نمونه بارزي از بي عدالتي است كه در فلسطين در حال وقوع است.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : اهميت روز جهاني قدس
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
سالهاست كه منطقه ي خاورميانه با چند مشكل مهم و اساسي روبرو بوده و يكي از بحراني ترين مناطق جهان به شمار مي آيد .
مهم ترين و بارز ترين و اساسي ترين ريشه بحران خاورميانه مسأله فلسطين و جنگ مداوم رژيم جعلي اسرائيل با مردم فلسطين و با برخي از كشورهاي همجوار فلسطين اشغالي از جمله لبنان است. از سال 1948 تا كنون كه اسرائيل اعلام موجوديت كرده است، حملات بي وقفه اين رژيم عليه ملت فلسطين ادامه داشته است. ميليون ها نفر از مردم فلسطين از سرزمين خود رانده و آواره شده اند و هزاران نفر از آنها به اسارت رژيم صهيونيستي در آمده اند و هزاران نفر ديگر هم به شهادت رسيده و ده ها هزار نفر نيز زخمي شده اند. منطقه ي خاورميانه به خاطر شرايطي كه رژيم اشغالگر قدس ايجاد كرده، به منطقه اي بحراني و متشنج و نا آرام تبديل شده است. دشمن صهيونيستي در ماه هاي اخير و به خصوص پس از مرگ مغزي شارون - قصاب فلسطيني ها- به منظور نشان دادن عدم تغيير سياست هاي ضد بشري خود، اقدامات تروريستي خويش را بر ضد ملت فلسطين شدت بخشيده است از سويي همچنان به صورت شبانه روزي دست به يورش وحشيانه به خانه و كاشانه ي مردم فلسطين مي زند و به كشتار و ترور مردم و شخصيت هاي فلسطيني ادامه مي دهد از سوي ديگر فشار خود را براي ناديده گرفتن انتخابات مردم فلسطين ادامه داده و با فشار سياسي سردمداران آمريكا بر دولت هاي عربي و بر رئيس دولت خودگردان فلسطين مي خواهد دولتي ديگر را در فلسطين ، آن چنان كه خود مي پسندد - بر سر كار آورد. اسرائيل هر روز و به طور مرتب، سرزمين فلسطين را ويران مي كند. بر شدت تخريب زيربناها و اقتصاد آن، مي افزايد. فضاي ناامن براي زندگي همه ي مردم فلسطين به وجود مي آورد. آيا در اين شرايط مردم جهان مي توانند سكوت كنند؟ اسرائيل انتخاب مردم فلسطين را در برگزيدن دولت مردانشان بر نمي تابد و مردم آن سامان را به خاطر انتخاب دولت مورد نظر خود به صورت دسته جمعي تنبيه مي كند. وزرا، نمايندگان مجلس و منتخبين مردم فلسطين را از درون خانه هايشان دستگير و زنداني مي كند. هزاران فلسطيني را در طي سالهاي طولاني و در شرايط بسيار بد و غير انساني در زندانهاي مخوف در حبس هاي طولاني نگه مي دارد . رژيم صهيونيستي مي خواهد نوع حكومت فلسطينيان و افراد مناسب براي دولت اين كشور را به آنها ديكته كند. روزي نيست كه مردم سرزمين فلسطين توسط نظاميان وحشي و جنگنده هاي اسرائيل كشته و يا زخمي نگردند. فلسطين تنها سرزميني در دنيا است كه حقوق بشر در آن به صورت شبانه روزي از سوي رژيم اسرائيل نقض و ضايع مي گردد. ولي پرچم داران مدعي حقوق بشر هميشه در برابر اين جنايات سكوت كرده اند. آنها - به خصوص رژيم آمريكا - هر روز اسرائيل را تشويق به جنايات بيشتر مي كنند. آيا مردم دنيا مي توانند در برابر اين ظلم آشكار به سكوت خود ادامه دهند؟ چرا آمريكا بايستي سالانه بيش از سه ميليارد دلار در اختيار رژيم صهيونيستي قرار دهد؟ تا اسرائيل آن را خرج كشتن و حمله به مردم فلسطين بنمايد. چرا آمريكا به طور مرتب تسليحات و تجهيزات كشتار فلسطينيان را در اختيار رژيم اسرائيل مي گذارد؟ چرا اسرائيل تنها مركز عمده ي ذخيره و نگاه داري سلاح هاي هسته اي در خاورميانه است؟ اسرائيل با بمب هاي هسته اي خود، كدام ملت را مي خواهد نابود كند؟ چرا فلسطيني ها بايد هميشه در محاصره ي دائمي نظاميان اسرائيلي باشند و چرا آنان نبايد راهي به دنياي آزاد داشته باشند؟ چرا اسرائيل بايد اجازه يابد كه با كشيدن يك ديوار بزرگ و طويل بتوني، ميليون ها فلسطيني را در سرزمينشان به طور دسته جمعي زنداني كند؟ چرا جامعه بين المللي با سكوت خود، از مجموعه ي اقدامات ضد بشري رژيم صهيونيستي چشم پوشي مي نمايد؟ چرا بايستي مدافعان تجاوز اسرائيل به مردم فلسطين و لبنان كه خود را جامعه بين المللي مي نامند بين اشغالگر و اشغال شده علامت تساوي بگذارند و مقاومت در برابر اشغال و تروريسم دولتي اسرائيل را تروريسم بنامند؟ آيا آنها مي خواهند اشغال را توجيه كنند؟ چرا ملت هايي كه از مردم مظلوم فلسطين حمايت مي كنند و به وحشي گري ها و جنايات دائمي اسرائيل اعتراض مي نمايند، آنها را به عنوان حاميان تروريسم معرفي مي كنند؟ چرا بايد آمريكا اجازه داشته باشد به طور مرتب اسرائيل را به پيشرفته ترين سلاح هاي كشتار جمعي و بمب هاي ضد نفر خوشه اي و هواپيما هاي بدون سرنشين جاسوسي و تجهيزات ترور و شكنجه مجهز نمايد و پيشرفته ترين فناوري ها را براي توليد سلاح هاي ضد بشري در اختيار قاتلين مردم فلسطين قرار دهد؟ آيا بازهم بايد سكوت كرد؟ آيا فلسطيني ها در برابر ظلم مداوم به فرزندان و سرزمينشان ، حتي اجازه فرياد زدن در برابر صهيونيست ها را ندارند؟ آيا آنها نبايد دست به انتفاضه و قيام همگاني عليه دشمن خود بزنند و از توان خود و جان هاي خود براي مقاومت مشروع و قانوني استفاده كنند؟ مردم دنيا براي جلوگيري از كشتار مستمر زنان و كودكان و كهنسالان و جوانان بي گناه فلسطيني به چه راه حلي مي انديشند ؟ آيا دولت هاي منطقه ي خاورميانه بايد هميشه ياور ظالم باشند و در برابر ظلمِ به مظلوم، ساكت بنشينند؟ يا بنا به فرمايش مولاي آزادگان جهان امام علي ابن ابي طالب عليه السلام ياور مظلوم و دشمن ظالم باشند؟«كونوالظالم خصماً و للمظلوم عوناً»
حال كه در نظام بين الملل و در مناسبات جهاني هيچ مرجعي براي رسيدگي به حقوق مردم فلسطين كه از سوي رژيم خودكامه اسرائيل به طور مرتب زيرپا گذاشته مي شود وجود ندارد، چه وسيله اي براي ابراز نارضايتي و اطفاي آتش خشم مردم جهان در برابر جنايات رژيم اسرائيل وجود دارد؟ وقتي هر روز رسانه هاي گروهي و راديو و تلويزيون ها و مطبوعات غربي براي توجيه كشتار مردم فلسطين و در حمايت از جنايات رژيم صهيونيستي مطرح مي كنند كه: چند تروريست فلسطيني به دست سربازان اسرائيلي كشته شدند، چه بايد كرد؟ مردم بي دفاع و بي پناه فلسطين از چه مرجعي بايد تعريف تفاوت حقوقي و قضايي صفت خود را به نام تروريست غير مسئول و صفت قاتلين خود را با عنوان سرباز مسئول خواستار شوند؟ پرسش اساسي مردم دنيا از آمريكا و اسرائيل اين است كه چرا حرفه و شغل اين رژيم ها و حاميانشان در پنهان كردن اساس اجبار مردم ستم ديده ي فلسطين به دفاع از حق مشروع خود است؟ پرسش اساسي مردم زير ستم جهان اين است كه اگر وظيفه و نقش سازمان ملل متحد در منشور آن سازمان ، تأمين صلح و امنيت ملل جهان ثبت شده است ، پس چرا اين سازمان در بيش از مدت پنجاه سال عمر خود، به خاطر سلطه بي چون و چراي دولت هاي صاحب حق وتو در شوراي امنيت، به هيچ قدرت بنيادي براي تأمين صلح و امنيت مردم جهان تبديل نشده است؟ و چگونه است كه تمامي قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل در مورد تخليه اراضي اشغالي فلسطينيان از دست قواي اسرائيل، بدون هيچ گونه بيمي از عكس العمل سازمان ملل، به سطل زباله ريخته مي شود و به اجرا در نمي آيد؟ چرا اسرائيل با داشتن بيش از 200 كلاهك اتمي در زرّاد خانه هاي خود هيچ يك از قطعنامه هاي تحريم سلاح هاي اتمي را امضا نكرده و به NPT نپيوسته است؟ پاسخ مشخص است. چون آمريكا از اسرائيل ، حمايت همه جانبه مي كند و اسرائيل پايگاه بزرگ و سرپل نظامي آمريكا در خاورميانه براي سلطه بر مردم اين منطقه است. متأسفانه شوراي امنيت سازمان ملل در جريان جنگ اخير ارتش اسرائيل عليه مردم لبنان، چهره ي سياهي از خود به نمايش گذاشت. اين شورا علي رغم خواست دولت لبنان، مردم جهان و سران كشورهاي عربي از تشكيل جلسه به موقع براي توقف حملات ارتش اسرائيل به لبنان ، خودداري نمود و آنقدر زمان و فرصت در اختيار رژيم صهيونيستي قرار داد تا ظرف 33 روز، ارتش جنايت كار اسرائيل تمام زيربناها و تأسيسات اقتصادي مردم لبنان را منهدم نموده و بيش از يك ميليون نفر از جمعيت آن كشور را آواره و بي خانمان نمايد و تنها در زماني كه اسرائيل به آمريكا اعلام نمود كه هيچ گونه راه حل نظامي براي شكست حزب الله وجود ندارد، آنگاه شوراي امنيت سازمان ملل اقدام به صدور قطعنامه اي نمود كه آنهم ضمن توقف عمليات جنگي و نه آتش بس دائمي، بتواند فشار سياسي جديدي را بر مردم لبنان و به نفع اسرائيل اعمال نمايد. اين بي عدالتي ها را چگونه بايد از بين برد؟ مردم لبنان پس از ساليان دراز كه تحت فشار و حملات مداوم اسرائيل قرار داشته اند به اين نتيجه رسيدند كه نمي توانند منتظر اقدامات بين المللي براي كاهش جنايات دشمن باشند. آنها تشخيص داده اند كه براي نجات خود از بمباران ها و گلوله باران هاي دشمن صهيونيستي و بيرون كردن نظاميان اسرائيل از سرزمين خويش، بايد خود ، دست به كار شوند. در نتيجه در درون خود مقاومتي مردمي را براساس عقايد اسلامي شكل داده اند و حزب الله را پديد آورده اند. مردم لبنان هم اكنون درك كرده اند كه وجود حزب الله عامل اصلي امنيت، ثبات و آرامش سرزمينشان است. ملت فلسطين هم احساس كرده اند كه انتظار از دولت هاي قدرتمند، و نيز تنها چشم دوختن به كمكهاي دولتهاي عربي بي فايده است. آنها درك كرده اند كه تمام قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل براي محكوم كردن جنايات اسرائيل عليه مردم فلسطين، در زمان هاي مختلف و در ساليان دراز، فقط و فقط به خاطر مخالفت آمريكا و وتوي شيطان بزرگ به تصويب نهايي نمي رسد. لذا با دست خالي دست به قيام بزرگ انتفاضه زدند تا سرنوشت خويش را خود، بدست گيرند. در اين شرايط مردم جهان هم نمي خواهند تنها نظاره گر صحنه هاي كشتار و ترور مردمان بي سلاح فلسطيني باشند بلكه آنها هم مي خواهند نقش مهم خود را در حمايت از مردم فلسطين اِعمال كنند. البته مسلمانان وظيفه اي بالاتر دارند زيرا پيامبر اعظم محمد مصطفي (ص) فرمود:« مَن اَصبَحَ وَ لَم يَهتَمَّ بِاُمورِالمُسلِمين فَلَيسَ بِمُسلم»بنابراين همه ي دلسوزان عالم به دنبال راه حلي عملي براي پايان دادن به ريشه هاي نا امني در منطقه ي خاورميانه هستند. حضرت امام خميني رضوان الله تعالي، بر اساس بينش اسلامي و تأسّي به قرآن مجيد، راه را به همه ي آزادانديشان و صلح خواهان جهان نشان داده است. براي اولين بار از زمان اشغال فلسطين و به منظور وارد كردن قدرت عظيم مسلمانان و مستضعفان جهان در حمايت از مردم مظلوم فلسطين، بنيان گذار انقلاب اسلامي و پرچم دار نهضت جهاني اسلام، در 27 سال پيش، آخرين جمعه ي مبارك ماه رمضان را كه از ايام قدر است به عنوان روز قدس انتخاب نمودند تا مسلمانان جهان و دولت هاي اسلامي طي مراسمي، همبستگي بين المللي خود را در حمايت از حقوق قانوني مردم فلسطين اعلام نمايند و با پيوستن به يكديگر، دست اين رژيم غاصب و پشتيبانان آن را از سر ملت فلسطين كوتاه نمايند. با اين اقدام امام راحل عظيم الشأن، مسأله فلسطين به عنوان مهمترين دغدغه جهان اسلام مطرح و راه حل آزادي قدس و نجات مردم فلسطين نيز مشخص شد . اعلام روز جهاني قدس، مصيبت اشغال فلسطين را در رأس مسائل جهان اسلام معرفي كرد و از همه ي مسلمانان و مستضعفان جهان خواست تا با كمك يكديگر به ياري خواهران و برادران خود در فلسطين بشتابند تا اسرائيل نتواند به اشغال سرزمين هاي فلسطيني ادامه دهد و ملت فلسطين را تضعيف نموده و از پاي درآورد. اگر مردم مسلمان جهان در يك همايش عظيم جهاني در روز قدس، هر كدام ، بنابر توصيه ي حضرت امام خميني، يك سطل آب بريزند، اسرائيل را آب خواهد برد.... به اميد آن روز

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : فلسطين در نگاه امام خميني (ره )
موضوعات مقالات :فلسطين و انتفاضه
امروزه همه نظريه پردازان سياسي به اين مطلب اذعان دارند كه ظهور انقلاب اسلامي ايران در قرن بيستم موجب برهم خوردن نظم جهاني ساخته ابرقدرت هاي شرق و غرب شد. اما مهمترين عملكرد انقلاب اسلامي در حوزه امت اسلامي و به طور ويژه در موضوع فلسطين مي باشد. آرا و انديشه هاي امام خميني (ره ) در باب وحدت اسلامي باعث شد تا روند معادلات خاورميانه شكل جديدي به خود بگيرد و روح تازه اي در كالبد جريان هاي اسلامي در منطقه بدمد در اين ميان گروه هاي مقاومت و جهادي در كشورهاي فلسطين و لبنان كه در نقطه عطف جهان اسلام حضور دارند بهره بيشتري از موج وحدت اسلامي برده و در نتيجه تاثير به سزايي در انديشه هاي امام ايفا نمودند.
تا قبل از ظهور انقلاب اسلامي كشورهاي اسلامي به فلسطين به عنوان يك مسئله عربي و اختلافي بين اعراب و يهوديان مي نگريستند در نتيجه ضمن قبول موجوديت دولت و رژيمي به نام اسرائيل در منطقه به دنبال حل مخاصمه بين فلسطين و اسراييل بودند اما امام خميني (ره ) بر اين اعتقاد بود كه مسئله فلسطين مسئله كيان اسلامي است و اسرائيل نه تنها يك رژيم نامشروع و غير قانوني مي باشد بلكه بزرگترين خطر براي ثبات جهاني و يك غده سرطاني در منطقه است .
ايشان اسرائيل را فرزند نا مشروع زياده خواهي و قدرت طلبي استعمار دانسته و نابودي آن را براي حفظ صلح و آزادي در جهان امري بديهي و واجب مي خواندند. در انديشه حضرت امام (ره ) تمامي خاك فلسطين متعلق به امت اسلام است و هيچ فرد يا دولتي حق ندارد كه حتي يك وجب از آنرا به ديگري واگذار نمايد و هرگونه سازش بر سر اين مسئله به معناي عناد با اسلام و شريعت محمدي (ص ) به شمار مي رود.
از سوي ديگر امام خميني (ره ) به مسئله فلسطين به عنوان يك مسئله انساني مي نگرند و جنايات رژيم صهيونيستي را عليه ملت فلسطين نشانه ضديت اين رژيم و حاميانش با انسانيت و آزادي مي خوانند. در نتيجه وظيفه هر انسان از هر دين و مسلكي است كه به حمايت و دفاع از اين ملت مظلوم برخيزد. نظريات و روشنگري هاي حضرت امام به همراه دلايل و قرائن موجود از عملكرد اسرائيل موجب شد كه مسئله فلسطين از يك موضوع عربي به جرياني جهاني بر دو پايه حمايت از مظلوم و مبارزه با استكبار و استعمار تبديل شود. به نحوي كه سازمان ملل طي قطعنامه اي اين مبارزات را حق مسلم مردم فلسطين دانست . امروزه تمامي جريان هاي فلسطيني كه با اقبال عمومي مردم فلسطين روبرو هستند و در شكل گيري و تداوم انتفاضه دوم نقش دارند تحت تاثير مستقيم افكار حضرت امام و انقلاب اسلامي قرار گرفته اند و تنها راه پيروزي را در نابودي كامل اسرائيل مي دانند.
بيت المقدس اولين قبله مسلمين و سومين شهر مذهبي آنها مي باشد كه با اعتقادات مسلمين پيوند خورده است . به همين دليل رابطه امام خميني (ره ) با فلسطين و بيت المقدس رابطه اي جديد نيست . اين موضوع از اوايل دهه چهل مورد توجه ايشان بود. امام به شاه آمريكا و اسراييل به عنوان هم پيمان عليه اسلام مي نگريست . ايشان در سال ۱۳۴۱ اعلام كردند : « اين جانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است » . ايشان پس از انقلاب نيز با شدت بيشتري موضوع فلسطين را دنبال كرده و همواره در مناسبت هاي مختلف خطر اسراييل و صهيونيسم را گوشزد مي كردند. با دقت نظر در سخنان امام (ره ) مي توان به محور موضوعات مرتبط با فلسطين درانديشه ايشان دست يافت .
۱) جدايي مساله يهود از صهيونيسم
۲) فراخوان مسلمين به اتحاد عليه اسراييل
۳) اختصاص وجوهات شرعي به مبارزان فلسطيني
۴) نامگذاري آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به نام روز جهاني قدس
۵) نابودي و محو اسراييل
به طور كلي مي توان مهمترين عملكرد انديشه هاي امام خميني (ره ) را در باب مسئله فلسطين افشاي ماهيت تروريستي نژادپرستانه و ضد انساني رژيم صهونيستي شكل گيري و پيروزي حركت هاي اسلامي و شهادت طلبانه در روند مبارزات ملت فلسطين شكست روند سازش و طرح هاي آمريكا در منطقه خاورميانه و اقبال جهاني براي حمايت از مردم فلسطين و مبارزه با صهيونيسم دانست . آنچه در ادامه آمده گوشه اي از بيانات بنيانگذار جمهوري اسلامي در حوزه مسائل فلسطين است كه از نظر مي گذرد.
● پيروزي حق بر باطل
هان اي مسلمانان جهان ! و مستضعفان تحت سلطه ستمگران ! بپا خيزيد و دست اتحاد به هم دهيد و از اسلام و مقدرات خود دفاع كنيد و از هياهوي قدرتمندان نهراسيد كه اين قرن به خواست خداوند قادر قرن غلبه مستضعفان بر مستكبرين و حق بر باطل است .
به زائران بيت اللـه الحرام ۶۱ ۶ ۲۹ صحيفه ج ۱۵ ص ۱۲۵
● اتحاد ننگين آمريكاـ اسراييل
آيا براي مسلمين و حكومت هاي كشورهاي اسلامي ننگ نيست كه آمريكا از آن طرف دنيا بر مقدراتشان حكومت كند و به دست اسراييل كافر غاصب همه را به دام اندازد و به خاك سياه نشاند
به مناسبت سالگرد قيام ۱۵ خرداد ۶۲ ۳ ۱۵ صحيفه ج ۱۸ ص ۱۲
● از نيل تا فرات
چه بهتر كه دولت هاي منطقه تمام نيروي خود را براي محو اسراييل از جغرافيا تجهيز كنند. اسراييل مفسد كه فلسطينيان مظلوم را بدين روز انداخته و به لبنان قهرمان و به كشورهاي منطقه ظلم كرده است . چه چيز بهتر از اين كه دولتهاي منطقه دست در دست هم نهند و منطقه را از شر اسراييل و حامي آن يعني آمريكا نجات دهند. من بارها گفته ام كه اسراييل از نيل تا فرات را از آن خود مي داند و شما را غاصب سرزمين هاي خويش مي شمرد گرچه جرات اظهار صريح آن را ندارد.
به مناسبت برگزاري كنگره عظيم عبادي سياسي حج ۶۳ ۹ ۷ صحيفه ج ۱۹ ص ۴۸
● آمريكا حامي صهيونيسم
الان تمام گرفتاريهاي ما از آمريكاست تمام گرفتاري مسلمين از آمريكاست از آمريكايي كه صهيونيسم را تقويت مي كند تا برادران ما را فوج فوج بكشند.
بيانات امام خميني ۵۸ ۸ ۷ صحيفه ج ۱۰ ص ۷۶
● همدستي ابرقدرتها عليه فلسطين
امروز همه قدرتها و ابرقدرتها دست به دست يكديگر داده اند كه نگذارند فلسطيني هاي مسلمان به هدفشان برسند. حتي بسياري از كساني كه به ادعا نسبت به فلسطيني ها اظهار علاقه مي كنند علاقه شان به اين نيست كه مسلمانان فلسطيني بر اسراييل غلبه كنند و متاسفانه با سكوت و سازش و تماشا دست به دست هم داده اند كه نگذارند مسلمانان فلسطين پيروز شوند. چرا كه پيروزي آنان پيروزي اسلام است و آنها مي ترسند همان طور كه اسلام در ايران پيروز شد و همه بساط آنها را بر هم زد و منافعشان را از بين برد همين طور اگر اسلام در لبنان و فلسطين به پيروزي رسد همه بساطشان را برچيند. لذا همه شياطين جمع شده اند كه نگذارند اسلام رشد كند.
در ديدار با اعضاي شوراي مركزي حزب الله لبنان ۶۶ ۱۲ ۹ صحيفه ج ۲۰ ص ۱۸۳
● اين تاسف ندارد
كساني كه در مقابل جنايات اسراييل ساكتند نوبتشان خواهد رسيد. الان اسراييل در مقابل همه كشورهاي اسلامي ايستاده و مي گويد : « غلط نكنيد. » اين تاسف ندارد انسان نيستند اينهايي كه در راس امور هستند و اسراييل در مقابلشان ايستاده و مي گويد : « فضولي موقوف »
بيانات امام خميني ۶۱ ۵ ۳۱ صحيفه ج ۱۶ ص ۲۵۷
● اعلام روز جهاني قدس
من در طي ساليان دراز خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم كه اكنون اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطيني شدت بخشيده است و بويژه در جنوب لبنان به قصد نابودي مبارزان فلسطيني پياپي خانه و كاشانه ايشان را بمباران مي كند. من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي مي خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مي كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و مي تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد به عنوان روز قدس انتخاب و طي مراسمي همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند. از خداوند متعال پيروزي مسلمانان را بر اهل كفر خواستارم .
صحيفه نور ج ۸ صفحه ۲۲۹ تاريخ : ۵۸ ۵ ۱۶
● بپا خيزيد.
هان اي مسلمانان جهان و مستضعفان گيتي بپا خيزيد و مقدرات خود را به دست گيريد تا كي نشسته ايد كه مقدرات شما را واشنگتن يا مسكو تعيين كند تا كي بايد قدس شما در زير چكمه تفاله هاي آمريكا و اسراييل غاصب پايكوب شود تا كي سرزمين قدس فلسطين لبنان و مسلمانان مظلوم آن ديار در سلطه جنايتكاران بسربرند و شما تماشاچي باشيد و بعضي حكام شما آتش بيار معركه باشند
بيانات امام خميني ۶۰ ۵ ۱۰ صحيفه ج ۱۵ ص ۷۳
● اشغال فلسطين پايان كار نيست
همه بايد بدانند كه هدف دولت هاي بزرگ از ايجاد اسرائيل تنها با اشغال فلسطين پايان نمي پذيرد آنها در اين نقشه اند كه تمامي كشورهاي عربي را به همان سرنوشت فلسطين دچار كنند و امروز ما ناظر جهاد مبارزين فلسطيني در راه سپردن سرنوشت فلسطين به فلسطيني ها هستيم ناظر مجاهداني هستيم كه جان بركف به جهاد قهرمانانه عليه اشغال و تجاوز و در راه آزادي فلسطين و سرزمين هاي اشغال شده بپا خاسته اند ناظر آنچه كه ديروز دست نشاندگان استعمار در اردن و امروز در لبنان بر سر اين مجاهدان آوردند.... آيا مسلمانان و سران كشورهاي اسلامي در چنين موقعيتي در پيشگاه خدا و عقل و وجدان مسئوليت و وظيفه اي ندارند آيا رواست كه مجاهدان فلسطيني به دست گماشتگان استعمار در مناطق زير سلطه استعمار قتل عام شوند ولي ديگران در برابر اين جنايت سكوت كنند .... آيا دولت هاي عربي و ساكنان مسلمان اين مناطق نمي دانند كه با نابودي اين جهاد ساير كشورهاي عربي از شر اين دشمن ناپاك روي امن و امان نخواهند ديد.
صحيفه نور جلد ۱ صفحه ۱۹۳ تاريخ ۵۱ ۸ ۱۹
● معماي تفرقه
براي من يك مطلب به شكل معماست و آن اين است كه همه دول اسلامي و ملتهاي اسلامي مي دانند كه درد چيست مي دانند كه دستهاي اجانب در بين است تا اينها را از هم متفرق كند مي بينند كه با اين تفرقه ها ضعف و نابودي نصيب آنها مي شود مي بينند كه يك دولت پوشالي اسراييل در مقابل مسلمين ايستاده اگر همه مسلمانان جمع شوند و هر كدام يك سطل آب بريزند اسراييل را آب مي برد.معذلك در مقابل او زبون هستند. چرا به علاج واقعي كه اتحاد و اتفاق است روي نمي آورند چرا توطئه هايي كه استعمارگرها براي تضعيف آنها استفاده مي كنند خنثي نمي كنند اين معما چه وقت بايد حل شود اين توطئه ها را چه كسي بايد خنثي بكند غير از كشورهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان اين معمايي است كه شما اگر جوابي داريد و حل كرده ايد به ما هم تذكر دهيد.
بيانات امام خميني ۵۸ ۵ ۲۵ صحيفه ج ۸ ص ۲۳۵
● چرا دولتهاي عربي از صهيونيسم سيلي مي خورند
چرا مسلمين از اين قدرت غافلند چرا دولتهاي اسلامي از قدرت اسلام غافلند چرا در طول سالهاي متمادي دولتهاي عرب بايد از صهيونيسم سيلي بخورند چرا بايد تحت سلطه قدرتهاي خارجي باشند
بيانات امام خميني ۵۹ ۷ ۲۸ صحيفه ج ۱۳ ص ۱۲۶
● خيانت بعضي از سران
اشكال در بي توجهي حكومت هاست كه منافع خودشان را مي دهند ذخائر خودشان را تقديم مي كنند و در ازاي آن ذلت براي خودشان و براي ملت شان به ارمغان مي آورند. اشكال همه مسلمين و اسلام در اين بي توجهي يا خيانت بعضي از سران كشورهاست . اگر ملتها نشسته اند كه دولتهايشان جلوي اسراييل و قدرتهاي ديگر كه آنها را به ذلت مي كشانند و ذخائر آنها را مي برند بگيرند كه اين توقع بي جايي است .
بيانات امام خميني ۶۰ ۹ ۲۵ صحيفه ج ۱۵ ص ۲۶۳
● بي اعتنايي مسلمين
ابتلاي اسلام امروز اين است كه گوش هايي كه بايد به مسائل و مشكلات مسلمين گوش بدهند كر شده اند و زبانهايي كه بايد براي مصالح مسلمين به كار بيفتند لال شده اند و چشم هايي كه بايد مصيبت هايي را كه بر سر مسلمانان مي آيد ملاحظه كنند كور شده اند. ما با اين لال ها كرها و كورها چه بگوييم
بيانات امام خميني ۶۱ ۳ ۲۳ صحيفه ج ۱۶ ص ۱۹۷
● مزدوري بعضي از سران
فلسطين راس مصيبتها ست . كشورهاي اسلامي عليرغم دارا بودن معادن ثروتها و امكانات طبيعي شان سران مزدور آنها فرصت و امكان كوتاه كردن دست استعمار صهيونيسم و محدود كردن نفوذ بيگانگان را به ملت هايشان نمي دهند. خودخواهي ها دست نشاندگي ها و تسليم بعضي از دولتهاي عربي در برابر نفوذ مستقيم بيگانگان مانع از اين مي شود كه دهها ميليون عرب بتوانند سرزمين فلسطين را از اشغال و غصب اسراييل برهانند.
براي پشتيباني از فلسطين ۱۳۵۹ ۸ ۱۹ صحيفه ج ۱ ص ۱۹۲
● اگر ممالك اسلامي اهل عمل بودند
انسان نمي تواند باور كند كه ممالك اسلامي با داشتن جمعيت و ذخائر زياد و احتياج غرب در بسياري از امور به ممالك اسلامي تحت سلطه آنها باشند. اين نيست مگر آنكه آن روحيه اي كه در صدر اسلام بود و منشا غلبه شد را از دست داده ايم .
در جمع سفراي كشورهاي اسلامي ۵۸ ۴ ۱۹ صحيفه ج ۸ ص ۹۵
● خود را عليه اسراييل مجهز كنيم
به خود آئيد و شخصيت اسلامي خود را بيابيد. زير بار ظلم نرويد و هشيارانه نقشه هاي شوم جهانخواران بين المللي را كه در راس آن آمريكاست افشا كنيد. بر هر مسلماني واجب است خود را عليه اسراييل مجهز كند.
بيانات امام خميني ۵۸ ۷ ۷ صحيفه ج ۹ ص ۲۲۶
● لزوم حمايت از بيت المقدس
برخيزيد و از اسلام و مركز وحي دفاع كنيد و از اين هياهوها نهراسيد كه امروز اسلام به شما محتاج است و شما در مقابل خداوند متعال مسئول هستيدبه خداوند متعال اتكال كنيد و با وحدت كلمه به پيش رويد.
پيام امام خميني ۵۸ ۹ ۴ صحيفه ج ۱۰ ص ۲۲۸
● اسراييل را نابود كنيم
ما از مردم بي پناه فلسطين در مقابل اسراييل دفاع مي كنيم .اسراييل اين جرثومه فساد هميشه پايگاه آمريكا بوده است . من نزديك به بيست سا ل خطر اسراييل را گوشزد نموده ام بايد همه بپا خيزيم و اسراييل را نابود كنيم و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم .
پيام امام خميني ۵۸ ۱۱ ۲۲ صحيفه ج ۱۱ ص ۲۶۶
● خواسته هاي ظالمانه
و من خوف آن دارم كه خداي نخواسته يك روز ملتها و دولتهاي اسلامي به خود آيند كه با دست آمريكاي جنايتكار اسراييل به خواسته هاي ظالمانه و جنايتكارانه خود برسد و از مسلمين كاري ساخته نشود.
پيام امام خميني ۶۱ ۳ ۱۵ صحيفه ج ۱۶ ص ۱۸۱
● بهره گيري از فرامين قرآن
هان اي قطره هاي جدا از اقيانوس قرآن و اسلام ! به خود آييد و به اين اقيانوس الهي و به اين نور مطلق متصل شويد تا چشم طمع جهانخواران از شما ببرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگي شرافتمندانه و ارزشهاي انساني برسيد. از اين زندگي ننگين كه مشتي اسراييلي دوره گرد بر شما حكومت كنند و مسلمانان مظلوم را در حضور شما پايمال نمايند رهايي يابيد.
پيام امام خميني ۶۱ ۶ ۲۹ صحيفه ج ۱۷ ص ۳۰
● قيام ملتها راه نجات فلسطين
شما اگر بخواهيد بر مشكلات خودتان پيروز شويد اگر بخواهيد از دست اين عمال و اجانب قدس را نجات بدهيد فلسطين را نجات بدهيد مصر را نجات بدهيد و ساير ممالك عربي را نجات بدهيد بايد قيام كنيد بايد ملتها اين كار را انجام بدهند ننشينيد كه دولتها بر اين مسائل وارد بشوند آنها روي مسائلي كه براي خودشان صرفه دارد عمل مي كنند. ملتها بايد قيام كنند و رمز را بفهمند و رمز پيروزي اين است كه شهادت را آرزو بكنند و به حيات مادي دنيايي حيواني ارزش قائل نشوند. اين رمز است كه ملتها را مي تواند پيش ببرد و رمزي است كه قرآن آورده است .
پيام امام خميني ۵۸ ۱ ۱۷ صحيفه ج ۵ ص ۲۶۲
در انديشه حضرت امام (ره ) تمامي خاك فلسطين متعلق به امت اسلام است و هيچ فرد يا دولتي حق ندارد حتي يك وجب از آنرا به ديگري واگذار نمايد و هرگونه سازش بر سر اين مسئله به معناي عناد با اسلام و شريعت محمدي (ص ) به شمار مي رود .
امروزه تمامي جريان هاي مبارز فلسطيني كه با اقبال عمومي مردم اراضي اشغالي روبرو هستند و در شكل گيري و تداوم انتفاضه دوم نقش دارند تحت تاثير مستقيم افكار حضرت امام و انقلاب اسلامي قرار گرفته اند و تنها راه پيروزي را در نابودي كامل اسرائيل مي دانند .
▪ امام خميني (ره ) :
كساني كه در مقابل جنايات اسراييل ساكتند نوبتشان خواهد رسيد. الان اسراييل در مقابل همه كشورهاي اسلامي ايستاده و مي گويد : « غلط نكنيد. » اين تاسف ندارد انسان نيستند اينهايي كه در راس امور هستند و اسراييل در مقابلشان ايستاده و مي گويد : « فضولي موقوف »
براي من يك مطلب به شكل معماست و آن اين است كه همه دول اسلامي و ملتهاي اسلامي مي دانند كه درد چيست مي دانند كه دستهاي اجانب در بين است تا اينها را از هم متفرق كند مي بينند كه با اين تفرقه ها ضعف و نابودي نصيب آنها مي شود مي بينند كه يك دولت پوشالي اسراييل در مقابل مسلمين ايستاده اگر همه مسلمانان جمع شوند و هر كدام يك سطل آب بريزند اسراييل را آب مي برد.
حضرت امام : ابتلاي اسلام امروز اين است كه گوش هايي كه بايد به مسائل و مشكلات مسلمين گوش بدهند كر شده اند و زبانهايي كه بايد براي مصالح مسلمين به كار بيفتند لال شده اند و چشم هايي كه بايد مصيبت هايي را كه بر سر مسلمانان مي آيد ملاحظه كنند كور شده اند. ما با اين لال ها كرها و كورها چه بگوييم .
▪ امام خميني (ره ) :
فلسطين راس مصيبتهاست . كشورهاي اسلامي عليرغم دارا بودن معادن ثروتها و امكانات طبيعي شان سران مزدور آنها فرصت و امكان كوتاه كردن دست استعمار صهيونيسم و محدود كردن نفوذ بيگانگان را به ملت هايشان نمي دهند .


منبع : مركز اسناد و مطالعات راهبردي فلسطين و خاورميانه
روزنامه جمهوري اسلامي

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  9:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي و نسل سوم
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف

چكيده
آيا فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي يك واقعيت است يا نه؟ نسل سوم چه نسبتي با انقلاب اسلامي دارد و در رابطه با آن چه صورت بندي پيدا كرده است؟ علت اين وضعيت چيست؟ چگونه مي توان حركت انقلاب اسلامي را با نسل سوم ادامه داد؟ در اين نوشتار، قشربندي چهارگانه اي درباره فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي ارائه و كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند به عنوان علت آن معرفي مي گردد و در نهايت، تربيت معنوي و توليد دانش به عنوان دو راهكار اساسي و پيوسته و البته ضروري براي مشاركت نسل سوم در تداوم انقلاب تشريح مي شود.

مقدّمه
در تاريخ هموار نسل ها پي درپي آمده اند و تحولات اجتماعي و تاريخي را رقم زده اند. اين دگرگوني ها گاه رو به سوي رشد و تعالي داشته و گاه رو به افول و تباهي. بنابراين، انسان همواره در حال حركت بوده و ميان پدران و مادران از يك سو و فرزندان و جوانان از سوي ديگر فاصله و تفاوت هايي پديد آمده است.
اگر فاصله ميان نسل هاي جديد از نسل هاي پيشين در نقاط ضعف و كاستي ها باشد، بسيار پسنديده و حتي براي اعتلاي جامعه ضروري است، اما اگر اين فاصله ها از ويژگي هاي مثبت و ارزنده صورت گيرد، بي ترديد سبب زوال و افول جوامع مي گردد.
امروز نسل جواني كه در دوران حكومت اسلامي زاده شده و زيسته است، به بلوغ فكري و اجتماعي رسيده و در آستانه حضور در عرصه هاي گوناگون اجتماعي است و مي توان گفت: تا حدي حضور خود را تحقق بخشيده است، بدون شك در تفكّر و نگرش تفاوت ها و فاصله هايي با نسل گذشته ـ كه در پيروزي انقلاب نقش ايفا كرد ـ دارد. در حقيقت، پرسش اصلي مسئله اي فراتر از فاصله نسل هاست.
در اين تحقيق مي كوشيم تا دريابيم فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي چيست؟ به ديگر سخن، آيا نسل سوم در موضوع انقلاب اسلامي فاصله اي با نسل گذشته پيدا كرده است يا نه؟ و اگر فاصله اي هست به چه علت روي داده و چگونه مي تواند در راستاي رشد و اعتلاي جامعه و انقلاب اسلامي مفيد واقع شود؟

فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي
نسل اول انقلاب كه از سال هاي آغازين (1341ـ1342 ش) به رهبري امام خميني نهضت را آغاز كرد و نسل دوم كه در پيروزي انقلاب اسلامي مشاركت داشت و در دفاع مقدس حضور خود را نماياند مشكل چنداني با انقلاب و روند شكل گيري و پيروزي آن ندارد. اما نسل سوم كه پس از انقلاب اسلامي متولد شده و اكنون با پشت سر گذاشتن دوران كودكي و نوجواني از هويت خود پرسش مي كند، در شناخت انقلاب اسلامي با دو مشكل جدي مواجه است:
1. توان مقايسه پيش و پس از انقلاب را جز با استفاده از منابع تاريخ معاصر ندارد;
2. بار مشكلات و دشواري هاي سال هاي پس از انقلاب را از دوران كودكي تاكنون متحمل شده است. بنابراين، حق دارد كه در آرمان هاي انقلاب ترديد كند و به اين سو و آن سو نظر اندازد و اين پرسش را پيش بكشد كه آيا سبك بهتري براي زندگي و الگوي كارآمدتري براي حكومت وجود ندارد؟
اين ترديد، و پرسش ها نمود فاصله اي است كه نسل سوم از انقلاب اسلامي يافته; فاصله اي كه اساس آن تاريخي است ولي به علت مشكلات جدي در نهاد تعليم و تربيت و ناتواني جمهوري اسلامي ايران در جامعه پذير كردن نسل سوم با آن مواجه هستيم.
در اينجا پرسش ما از فاصله نسل ها نيست، بلكه مسئله اصلي فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي است. فاصله نسل ها هميشه و در همه جوامع بوده است، هرچند در بعضي از خانواده هاي جامعه امروز ما نيز ممكن است فاصله نسل سوم از انقلاب فاصله نسلي هم باشد; مانند خانواده اي مذهبي كه فرزندشان متعهد نيست. در مواردي هم ممكن است فاصله نسلي باشد ولي فاصله از انقلاب نباشد; مثلا خانواده اي مذهبي با تحصيلات معمولي كه فرزندانشان آن عقايد را پذيرفته اند ولي تحصيلات عالي دارند. بنابراين، مي توان گفت: شاخص هاي فاصله نسل ها با شاخص هاي فاصله از انقلاب متفاوت است. يكي از تفاوت هاي اين دو مسئله آن است كه مي توان فاصله از انقلاب را نه تنها به نسل سوم، بلكه به كل جامعه تعميم داد. جوانان به عكس بزرگسالان كه هويت اجتماعي تثبيت شده دارند و در شرايط زندگي جا افتاده اند، در جستوجوي هويت اند و از خويش و از جامعه پرسش مي كنند تا از خود و جامعه خود تصور درستي پيدا كنند. از اين رو، اگر پاسخ درست و كافي به آنان داده نشود از ارزش ها و آرمان ها و حتي تاريخ خود فاصله پيدا مي كنند. امروزه در جامعه ما كه عوامل وابستگي به ويژه در حوزه فرهنگ به صورت همجمه فرهنگي عمل مي كند، اين مسئله بسيار اهميت پيدا كرده و پرداختن به آن ضروري است تا با يافتن علت اين فاصله و راه هاي نزديك سازي نسل سوم به انقلاب، هويت اجتماعي و منافع و مصالح ملي و ديني را حفظ و تأمين كنيم.

قشربندي هنجاري نسل سوم
پژوهش هاي مفصل ميداني و مصاحبه با گروه هاي مختلف جوانان نشان مي دهند كه مي توان آن ها را در يك قشربندي چهارگانه از لحاظ فاصله با انقلاب اسلامي گنجاند:1
1. نزديك ترين قشر از نسل سوم به انقلاب اسلامي كساني هستند كه هنجارهاي عالي انقلاب را كه مبتني بر انديشه ها و ارزش هاي بنيادين انقلاب اسلامي است پذيرفته اند و خواهان دگرگوني هنجارهاي نهادمند جامعه و هماهنگ سازي آن ها با هنجارهاي عالي انقلاب مي باشند. گروه مرجع اين قشر معمولا شهدا و مردان بزرگ تاريخ ايران اند كه تقوا و معرفت و مبارزه با ظلم و استكبار را باهم جمع كرده و نام نيك از خود بر جاي گذاشته اند. اين قشر كه مثل ساير قشرها متأثر از خانواده هاي خود هستند، معمولا از جوانان بسيجي يا جواناني كه با گونه هاي مختلف در فعاليت هاي اجتماعيوفرهنگي مشاركت مي كنند، تشكيل شده و به طوركلي به تحصيلوورزش و حضور در مراسم مذهبي علاقه مندند. توجه به آينده جامعه يكي از ويژگي هاي عمومي آن هاست.
2. قشر ديگر هنجارپذيران دوگانه اند; يعني كساني كه هم هنجارهاي عالي را پذيرفته اند و هم هنجارهاي نهادمند را، اما براي تحول آن ها احساس ضرورت نمي كنند و هرجا كه تضادي در ميان آن ها باشد با ملاحظه منافع شخصي از آن مي گذرند. اين گروه بيشتر به فكر آينده خود هستند و به حسب شرايط اموري را دنبال مي كنند كه فكر مي كنند به نفع شان است; درس يا كار تفاوتي نمي كند، ممكن است ترك تحصيل كرده و دنبال يك كار خوب اقتصادي بروند و يا همزمان با كار به تحصيل ادامه دهند. گروه مرجع اينان معمولا مسئولان هستند. وقتي تضادهاي زندگي شان را گوشزد مي كنيد، به تضادهايي كه در جامعه وجود دارند اشاره مي كنند كه در عين حال مسئولان و مديران جامعه كه خود را مقيّد به هنجارهاي عالي مي دانند از آن ها مي گذرند. هنجارپذيران دوگانه به هنجارهاي نهادمند ملتزم هستند و معيار سنجش رفتار خود را در مسئولان يافته اند.
3. گروه سوم هنجارپذيران غربگرا هستند كه اساساً هنجارهاي عالي انقلاب را نپذيرفته و هنجارهاي نهادمند را به گونه اي غربي تفسير مي كنند و مايل به هماهنگي هرچه بيشتر با غرب هستند. گروه مرجع اين ها روشن فكران غربگرا هستند. آنان معمولا در خانواده هاي مرفّه و فرنگ ديده زندگي مي كنند. اين گروه با اينكه اذعان مي كنند آينده جامعه برايشان اهميت دارد، اما چندان احساس همبستگي با جامعه نمي كنند و بيشتر به فكر پيشرفت انسان در فنّاوري و فضاي تمدّن غربي هستند و اگر جامعه ايران خود را با آن منطبق نسازد خود را بيشتر عضوي از جامعه غربي مي دانند تا جامعه ايران.
4. چهارمين گروه، هنجارگريزان هستند كه نه هنجارهاي عالي را مي پذيرند و نه هنجارهاي نهادمند را و به نوعي بي قيدي و بي دولتي اقبال ميورزند. گروه مرجع آن ها گروه هاي مبتذل جوانان غربي است و بيشتر به حال مي انديشند تا به آينده. به درس و كار رغبتي ندارند و از زندگي چيزي نمي خواهند به شرط اينكه خوشي از ساعتشان فراهم باشد. در غير اين صورت، با زمينوزمان دشمن اند. در اين گروه انحرافات اجتماعي و اخلاقي زياد به چشم مي خورد.

مقايسه قشرهاي نسل سوم
فاصله اين چهار قشر از انقلاب اسلامي به همان ترتيبي است كه ذكر شد; زيرا هنجارپذيران انقلابي كه مي توان آن ها را گروه ايده آليست ناميد، انديشه ها و ارزش هاي اساسي انقلاب را پذيرفته اند و اگر مشكلي دارند با عوارضي است كه گريبانگير جامعه اسلامي شده است; براي مثال، اگر انتخاباتي باشد آن ها بي ترديد شركت در آن را مهم و بلكه تكليف تلقّي مي كنند، هرچند كه ممكن است به بعضي از ناهماهنگي هاي آن با هنجارهاي عالي انتقاد داشته باشند; مثلا، نحوه تبليغات برخي كانديداها را نپسندند.
اما هنجارپذيران دوگانه كه گروه رئاليست هستند، تا حدي به هنجارهاي عالي انقلاب آشنايي دارند، ولي چون شناخت شان كافي نيست نسبت به آن التزام كامل ندارند. براي نمونه، به نظر اين قشر، انتخابات چيز خوبي است و سعي مي كنند در آن شركت كنند، ولي اسراف اقتصادي و بي اخلاقي سياسي را هم از لوازم طبيعي آن به حساب مي آورند.
هنجارپذيران غربگرا يا گروه مدرنيست اساساً شناختي از هنجارهاي عالي انقلاب ندارند. مطالعات ميداني نشان مي دهند همه آن ها حقيقت انقلاب را درست درك نكرده و حتي تصوري از هنجارهاي عالي انقلاب اسلامي ندارند. براي نمونه، تلقّي آن ها از انتخابات يا فريبي براي ظاهرسازي حكومت اسلامي است و يا مبنايي براي مشروعيت مردمي است كه البته بايد با مباني دموكراتيك منطبق شود و در غير اين صورت، آنچه در جامعه ماست يك انتخابات واقعاً دموكراتيك نيست. به نظر مي رسد كه بسياري از افراد اين قشر با مباحث فكري مناسب و آشنا شدن با حقيقت و هنجارهاي انقلاب به گروه اول نزديك شوند.
در نهايت، هنجارگريزانند كه به نوعي آنارشيست هستند و نياز به تربيت و حتي تنبيه جدّي دارند. اين ها اگر بخواهند به موضوعي مثل انتخابات توجه كنند، در نهايت، آن را نوعي بازي مي دانند كه ديگران برندگان آن خواهند بود.

حقيقت انقلاب اسلامي
براي پاسخ به چرايي اين وضعيت قشربندي نسل سوم لازم است تأمّلي در حقيقت انقلاب اسلامي داشته باشيم. انقلاب اسلامي ايران قيامي بود براي گذر از حيات طبيعي به حيات طيبه و اين حركت تنها با بازخواني كتاب وجود آدمي و بازيابي منزلت او در عالم آفرينش امكان پذير است.2
حيات طيبه كه بر بنياد فطرت توحيدي و گرايش ذاتي انسان به كمال مطلق استوار است دو ركن عمده دارد: ايمان و عمل صالح.3 اين زندگي پاك و نوراني ساحت مادي زندگي را با عدالت آراسته و موانع رسيدن انسان به معرفت را كه غايت آفرينش او بوده است، برطرف مي سازد در مقابل، هنگامي كه گرايش فطري آدمي به حق تعالي در حجاب اوهام و اهوا مكسوف شود، تمايلات نامحدودي در بشر پديد مي آيد كه معطوف به عالم محدود مادي است و به همين علت، حيات طبيعي به دو صورت مكملي سلطه گرانه و سلطه پذيرانه روي مي دهد و دو طبقه مستكبر و مستضعف پديد مي آيد.4
متأسفانه تاريخ حيات بشر بجز برهه هاي كوتاهي، در واقع تاريخ حيات طبيعي است. جامعه ايران نيز در طول قرن ها دو صورت از حيات طبيعي را مشاهده كرده بود: چهره سنّتي حيات طبيعي و چهره مدرن آن. شاخص هاي اساسي تمايز اين دو نمود از حيات طبيعي در منشأ اقتدار و منبع مشروعيت نيروي استكباري آن هاست.
حيات طبيعي سنتي با منشأ اقتدار ايلي و مشروعيت ديني به سلطه گري و استضعاف مردم دست مي يازد. هنگامي كه ايل اقتدار سياسي خود را بسط مي دهد انسجام دروني خود را در پرتو پيوند حسي و عاطفي و پيمان هاي ايلي و عشيره اي كه بين شركاي قدرت برقرار مي شود حفظ مي كند و نظام اجتماعي را آن چنان كه مقتضاي مدينه تغليب است، بر اساس غلبه و زور تحكيم مي بخشد.
«از آنجا كه سلطه زور در اصطكاك قدرت هاي ديگر اجتماعي شكننده و ناپايدار است، مستبد در جامعه اي كه در آن ايمان به غيب و باور ديني وجود دارد يا از ابزار ديگري جز زور نيز استفاده مي كند، اين ابزار كه در دوام و بقاي استبداد نقش تعيين كننده دارد، تحريف است.»5
چهره سنّتي ساختار استكبار در حيات طبيعي كه قرن ها در ايران سايه گسترده بود هرچند از مشروعيت ديني به واسطه تحريف بهره مي برد، اما كشمكش هاي جدي و پايان ناپذيري ميان نيروي استكبار و روحانيت در ايران را پديد مي آورد; زيرا دوگانگي منشأ اقتدار و منبع مشروعيت تضادي عميق در ساختار قدرت به وجود آورده بود و با رو شدن هرچه بيشتر اين تضاد و پديدار شدن عمق اين شكاف، هم اقتدار و هم مشروعيت سلسله هاي سلطاني رو به افول مي رفت و دوران هاي گوناگون تاريخ ايران يكي پس از ديگري برمي آمد.
در نهايت، اين ساخت سست استكبار سنتي، ماده صورت مدرن استكبار با ساختار اقتدار متفاوتي شد. در اين وضعيت، منشأ اقتدار وابستگي به ابرقدرت هاي خارجي و منبع مشروعيت دانش مدرن بود. نيروي استكبار در حيات طبيعي مدرن به صورت استبداد مدرن با شاخص هاي دين زدايي، نوسازي و توسعه، شبه صنعتي شدن و اصلاحات ارضي به منظور تك محصولي كردن اقتصاد و تحكيموابستگي به ابرقدرت هاودر نتيجه، افزايش اقتدار پديد آمد.
نيروي روشن فكري به صورتي مقلّدانه به توجيه حيات طبيعي مدرن و كمك به گسترش آن پرداخت، ولي حتي در فراگيري عميق آن انديشه ها و دانش ها نيز كمتر توفيق يافت; به گفته خودشان حتي هنوز به مرحله ترجمه و تفكر در آثار بنيادين دانش غربي هم نرسيده اند.
يكي از روشن فكران در آسيب شناسي اين مسئله مي گويد: «بياييم آثار فيلسوفان مدرن را به فارسي ترجمه كنيم و درباره آن ها بنويسيم. اين كمبودي است كه در كار روشن فكر مآبان در پنجاه سال اخير مي بينيم. كار روشن فكر ما راجع به غرب، بيشتر كار ترجمه بوده تا تأليف. شايد شهامت اين را نداشتيم يا شايد پتانسيل فكري اين را نداشتيم كه مستقلا درباره فلسفه غرب بينديشيم.»6
امروزه نيز در برابر انقلاب اسلامي صورت پست مدرن حيات طبيعي باز توليد مي شود. اين بار منشأ اقتدار، نظامي گري و نفوذ بين المللي است و منبع مشروعيت آن رسانه هاي صوتي و تصويري و تكنولوژي اطلاعات (IT). صورت پست مدرن حيات طبيعي با شاخص هاي: جهاني سازي توليدات فرهنگي براي ايجاد ابرفرهنگ سلطه پذيرانه جهاني، تهديد و نظامي گري (ميليتاريسم)، استفاده گسترده از رسانه ها و تكنولوژي اطلاعات و مجازپردازي ساخت يافته است. در وضعيت پست مدرن حيات طبيعي تحول ساختاري بنياديني پديد نيامده و نيروي استكبار همان نيروي سلطه گر دوران مدرن است كه براي تداوم استيلاي خود صورت بندي تازه اي را فعالانه پذيرفته است.
اما انقلاب اسلامي نه يك انقلاب سنّت گرا در برابر مدرنيسم پهلوي بود، نه انقلابي مدرن در برابر ناتواني حكومت مطلق مدرن پهلوي در گذر از ميراث مشئوم سنت گذشته ايران و نه به زعم برخي انقلابي پست مدرن، بلكه قيامي بود كه دامن مردم را از حيات طبيعي بركشيد تا فراتر از همه اين اوهام به حيات طيبه برساند و از زمزم ولايت كامياب و سيراب سازد.
«استقلال و آزادي» نفي استكبار از همه ساحت هاي حيات است و «جمهوري اسلامي» طرحي براي ساختن حيات طيبه پيش مي نهد. اينكه بعضي مي پندارند جمهوريت و اسلاميت با هم جمع نمي شوند7 براي اين است كه هنوز در نظام هاي فكري حيات طبيعي از نوع مدرن مي انديشند و با اين تفكر نوين و طرح تازه آشنا نشده اند.
امام خميني(قدس سره) با ايجاد تحول در نهاد دين از موضع يك مجتهد جامع الشرايط و عالم ديني ذوالفنون كاركردهاي تازه اي را براي دين ايجاد كرد و در حقيقت، ظرفيت هاي پنهان دين را آشكار نمود و غبار اوهام و خرافات را از آن زدود و عزم آن داشت تا ساير نهادهاي جامعه را بر اساس تحول نهاد دين، دگرگون سازد و شرايط تحقق حيات طيبه را فراهم سازد.

هنجارهاي عالي و هنجارهاي نهادمند
به «نظامي از الگوهاي رفتاري مكتسب كه همه افراد متعلق به يك فرهنگ در آن سهيمند»8 هنجار گفته مي شود و مهم ترين كاركرد آن، ايجاد «همكاري و وابستگي متقابل بشري» در نظام اجتماعي است.9
هنجارها به دو صورت ممكن است در جامعه اي حضور داشته باشند: نخست به صورت نهادمند و ساخت يافته در كل ساختار نظام اجتماعي. «نهادمندي به فراگردي اطلاق مي شود كه از طريق آن، نظام با قاعده اي از هنجارها، منزلت ها و نقش هاي به هم پيوسته و مورد پذيرش يك جامعه، شكل مي گيرد. از طريق اين فراگرد رفتار خودجوش و پيش بيني ناپذير جايش را به رفتار منظم و پيش بيني پذير مي دهد.»10
پس اگر يك هنجار در نظام با قاعده اي از منزلت ها و نقش هاي اجتماعي و در رابطه با نهادهاي اساسي حكومت، اقتصاد، خانواده، دين و آموزش مشخص و معنادار باشد، هنجاري نهادمند تلقّي مي شود.
صورت ديگر حضور هنجارها در جامعه، صورت آرماني و عالي است كه معمولا پس از تحولات بزرگ اجتماعي نظير انقلاب ها در جامعه پديدار مي گردند.
هنجارهاي عالي هنجارهايي هستند كه مردم آن ها را مي پسندند و رفتار خلاف آن ها ناهنجاري و خطا تلقّي مي شود. اما هنوز در نظام منزلت ها و نقش هاي اجتماعي و در رابطه با نهادهاي اساسي جامعه جايگاه مشخصي ندارند و در صورتي كه تحولات مناسب در نهادهاي اساسي جامعه صورت نگيرد اين هنجارهاي عالي در نسبت با هنجارهاي نهادمند تضاد خواهند يافت.

كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند
حضرت امام(قدس سره) و شاگردانشان به عنوان رهبران انقلاب اسلامي با طرح چيستي حيات طيبه و نقد حيات طبيعي در دوران حكومت پهلوي، هنجارهاي عالي حيات را به مردم معرفي كردند و مردم با پذيرش آن ها براي گذر از حيات طبيعي به حيات طيبه قيام كردند.
نخبگان پيشرو در انقلاب اسلامي از جمله شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر و ساير بزرگاني كه در قيد حياتند يا از دنيا رفته اند، با معرفي الگوي حسيني در برابر افساد طاغوت و توصيف حيات معنوي و پاك انساني به مدد توفيقات و عنايات الهي مردم را جذب كرده و اراده هايشان را برانگيختند تا اينكه انقلاب اسلامي تحقق يافت.
اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي مسئله ديگري طرح شد كه تا آن زمان پاسخي به آن داده نشده بود و آن پرسش از چگونگي تحقق حيات طيبه بود. اين پرسش به مراتب دشوارتر و انديشه عالمان ديني در اين زمينه كم كارتر و فقيرتر بود; زيرا تا آن زمان بسياري از امامان و علما فرصت اجرا و عمل به دين در جامعه را نيافته بودند. هرچند چيستي آرمان اسلام در جامعه سازي به خوبي تصوير شده بود، اما هيچ كدام از بزرگان به چگونگي آن نمي انديشيدند و اگر هم كاري در اين موضوع انجام شده بود در بوته آزمون و اصلاح درنيامده بود.
در اين شرايط، هنجارهاي عالي انقلاب معلوم بودند. مردم و علما و كساني كه در رأس حكومت قرار داشتند، همه در پي يك هدف بودند، اما راه رسيدن به آن را نمي دانستند.
هنجارهاي نهادمند اقتصادي، سياسي و فرهنگي با همه شاخه ها و شعبه هايش بر شالوده حيات طبيعي به صورت سنتي و مدرن ساخت يافته بود.
بقايايي از سنت و آثاري از تجدّد، در مجموع نظام هاي هنجاري نهادمند (ولي ناهماهنگ با هنجارهاي عالي انقلاب) را تشكيل مي دادند. هنجارهاي نهادمند موجود در جامعه در حوزه هاي گوناگون اجتماعي، سياسي و اقتصادي متناسب با اهداف و هنجارهاي حيات طبيعي نهادينه شده بودند و كسي نمي دانست كه چه چيز را و چگونه بايد به جاي آن ها قرار داد.
اگر مي خواستيم نهادهاي سياسي را تغيير دهيم نيازمند دانش سياسي بوديم كه اين دانش ميراث عصر تجدّد مغرب زمين است و در سايه انديشه كساني همچون ماكياولي، هابز، لاك و ديگران صورت بندي شده است.
اگر مي خواستيم نظام هاي اقتصادي را در جامعه متحول كنيم نيازمند دانش اقتصاد بوديم كه از انديشه افرادي نظير ماركس، اسميت و كينز برآمده بود; كساني كه با ارزش ها و اهداف نظام سرمايه داري انديشيده و در آن فضا نظرات اثباتي يا انتقادي داده بودند.
از سوي ديگر، نمي شد جامعه را به حال خود رها كرد. پس بايد از همين دانش ها استفاده مي شد تا به تدريج جايگزين مناسبي براي آن پيدا مي كرديم. اين دانش ها نيز، روش ها و نهادها، سياست ها و برنامه ها و در يك كلام، هنجارهاي مناسب با تجدّد و ارزش ها و فرهنگ و زندگي غربي را در جامعه نهادينه مي كرد.
كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند، تضاد هنجاري را در جامعه پديد آورد. نسل سوم كه از ماقبل انقلاب و اصل آن تجربه اي نداشت در اين تضاد متولد شد، رشد كرد، بازي كرد، درس خواند، انديشيد و تجربه كرد. و از همين جا فاصله اي ميان او با حقيقت انقلاب پديدار گشت.

از تعديل اقتصادي تا توسعه سياسي
دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي با عنوان «دوران سازندگي» و با اجراي «سياست تعديل» براي همه شناخته شده است. سياست تعديل كه در دهه هشتاد از سوي صندوق بين المللي پول به كشورهاي متقاضي وام تحميل مي شد در پي بحران بازپرداخت بدهي ها از سوي كشورهاي بدهكار (عمدتاً كشورهاي توسعه نيافته) و با هدف تضمين بازپرداخت بدهي ها همراه با سود آن ها تدوين و تحميل مي شد.11 اين خاستگاه تاريخي برنامه تعديل كه در حقيقت تأمين منافع سرمايه داران بين المللي غربي است، با خاستگاه نظري غربي، يعني اقتصاد نئوكلاسيك مبتني بر فلسفه اصالت فرد و حداكثرسازي سود فردي12 جمع شد و بر جوامع توسعه نيافته تحميل گرديد. بر اين مبنا، فرد بر اساس سود شخصي خود چنان رفتار مي كند كه جامعه نفع مي برد و نقش دولت تنها تسهيل روابط اقتصادي و تضمين مالكيت هاست و نظارت و دخالت دولت بايد به حداقل برسد. در اين شرايط، فرد (سرمايه دار) با انباشت سرمايه چرخ هاي توسعه را به گردش درآورده و براي رسيدن به سود هرچه بيشتر كشور را به پيش مي برد. البته از لوازم اين روند افزايش نابرابري و فقر است; به عبارت ديگر، هرچه ثروتمندتر شدن سرمايه داران و فقيرتر شدن طبقات ضعيف.13
دو سياست اجرايي تعديل كه در نهاد دين در جامعه ما بسيار تأثيرگذار بود، يكي آزادسازي تجارت بود كه به منظور تشويق سرمايه داران به توليد كالاهاي صادراتي انجام شد و دوم كاهش ارزش پول ملي كه به منظور افزايش روند صادرات و كاهش تقاضاي واردات صورت گرفت. اما نتيجه حقيقي اين دو سياست از يك سو، افزايش واردات و نيز انفجار تبليغات اقتصادي براي فروش كالاهاي وارداتي و توليدات داخلي بود و از سوي ديگر، افزايش كمرشكن تورم كه در كنار حذف يارانه ها و ساير اصلاحات و سياست هاي اقتصادي به تشديد فقر و نابرابري در دوران سازندگي انجاميد.
اين سياست تحولات نهاد دين در انقلاب اسلامي را دچار فرسايش كرد و اقتصاد استكباري از نوع سرمايه داري آن را، كه در رژيم گذشته در ايران نهادينه شده بود، تداوم بخشيد و گسترش داد. آفت بزرگ تعديل اقتصادي كه در نهايت به يكي از مهم ترين عوامل ناكامي آن تبديل شد، افزايش مصرف در بخش عمومي و خصوصي بود.14 در اين شرايط، عموم مردم به ويژه نسل جوان كه بار مسائل اقتصادي چشم انداز روشني از آينده به آن ها نمي نمود، در تضاد ميان هنجارهاي نهادمند با هنجارهاي عالي انقلاب متحيّر شده، در جستوجوي اميدي تازه برآمدند.
قشر علمي و دانشگاهي نيز انتقادهايي به شرايط موجود داشتند كه آن ها را آماده پذيرش طرحي تازه در سياست ها و مديريت كلان جامعه مي نمود.
نخبگان سياسي كه در دوران اجراي سياست تعديل با آن مخالفت مي كردند و به اتهامات مختلفي از صحنه سياست رانده شده بودند شرايط را براي حضور مجدد آماده مي ديدند. سرانجام، كساني كه در اين دوران به سرمايه داران درشتي تبديل شده بودند خواستار نفوذ بيشتر در سياست بودند.
آنچه مي توانست گروه هاي چهارگانه مزبور را گرد آورد، شعار يا برنامه «توسعه سياسي و آزادي» بود كه از سوي آقاي خاتمي طرح گرديد و مفيد هم واقع شد; زيرا هم به جوانان متحيّر اميد مي داد، هم با نظريات علمي سازگار بود كه توسعه سياسي را ضرورتي براي توسعه اقتصادي مي دانست، هم مجالي براي بازگشت نخبگان سياسي گذشته فراهم مي كرد و هم شرايط نفوذ سياسي سرمايه داران جديد را مهيا مي ساخت. اما آنچه در نهايت رخ داد اين بود كه در همگرايي اين چهار گروه، ائتلافي ميان نخبگان سياسي و سرمايه داران صورت گرفت و جوانان و دانشگاهيان ابزاري براي رسيدن آن ها به قدرت و نفوذ شدند.
نظريه توسعه سياسي كه مفهوم كليدي آن جامعه مدني است برآمده از انديشه هاي سياسي ليبرالي بود و متمم يا ملازمي براي اقتصاد سرمايه داري.
جامعه مدني با اينكه از ويژگي هاي مثبتي برخوردار است،15 اما چون ربط آن با نهاد دين به خوبي تبيين نشده بود و در رابطه با هنجارهاي نهادمند دگرگوني نيافته در انقلاب توصيف مي گرديد، به ويژه اينكه به عنوان ضرورتي براي توسعه اقتصادي مدّنظر قرار مي گرفت، بيش از هر چيز يك طرح ليبراليستي براي تكميل نظام سرمايه داري به شمار مي آمد. چنان كه بعضي خرداد 1376 را حركت طبقه متوسط براي رسيدن به جامعه دموكراتيك دانسته اند.16 مفهوم جامعه مدني از زمان ارسطو وارد ادبيات سياسي شد و در طول تاريخ برداشت هاي گوناگوني را برتافت،17 ولي قرائت نوين آن براي مقابله با جوامع سوسياليستي در اروپاي شرقي شكل گرفت و سپس به اروپاي غربي و آمريكا راه يافت. اما امروزه «به تصديق خود روشن فكران اروپاي شرقي، مفهوم جامعه مدني دليل و وسيله توجيه پذيري براي انحصارات اقتصادي و سياسي جديد به دست عده ديگر و رأي تبرئه براي نظام سرمايه داري در اين كشورها شده است.»18
مديون نظم خودجوش بازار را در كنار نظم خودجوش سياست و نظم خودجوش فرهنگ به عنوان وجوه اساسي جامعه مدني طرح مي كند.19 او براي توضيح اين مفاهيم از استعاره سرمايه داري دموكراتيك و دموكراسي فكري استفاده مي كند كه در واقع با رويكردي پست مدرنيستي حقيقت را به صورت فرايندي كه هيچ گاه به فرجام نمي رسد، معرفي مي كند.20 در پس زمينه فرهنگي تعديل اقتصادي و توسعه سياسي، نظريه پلوراليسم فرهنگي و ديني شكل گرفت. سياست تعديل، اقتصاد و معيشت مردم را از دين دور ساخت و با تشديد نابرابري و فقر و انفجار تبليغات و مصرف زدگي و تجمل گرايي روح دين و معنويت را از معيشت بيرون كرد. در ادامه اين روند كه بر اساس نظريات وارداتي انجام مي شد توسعه سياسي در عمل و عينيت دين را از سياست جدا نمود و چنان كه از مفهوم جامعه مدني برمي آيد با پلوراليسم سياسي گامي بلند به سوي تكثرگرايي ديني برداشته شد. نتيجه اين روند اين شد كه امروز مردم ما با اينكه متدين هستند و طبق آمار و تحقيقات بسيار اهل نماز، روزه، حج و زيارت، تولي و تبرّا مي باشند، اما در عرصه فرهنگ عمومي شاخص هاي ديگري مشهود است. براي مثال، بي حجابي، استفاده از لباس هايي كه ضابطه هاي اسلامي در آن ها رعايت نشده، تجمّل گرايي، رواج موسيقي و مواردي از اين قبيل شايع شده است. اين ها نشان مي دهند كه فرهنگ عمومي در مواردي از دين فاصله گرفته و با معيارهاي نهادهاي اقتصادي و سياسي منطبق شده است. هرچند كه مردم در درون طالب اين امور نيستند، ولي تضاد هنجاري ميان هنجارهاي عالي انقلاب و هنجارهاي نهادمند را رقم مي زند.
اگر روند انطباق با هنجارها و ارزش هاي غربي در جامعه ادامه پيدا كند چه بسا پذيرش كنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان21 كه امروز از آن سرباز مي زنيم، در سال هاي آينده عملا امكان پذير گردد، نهاد خانواده نيز در اثر هماهنگي با نهادهاي اقتصاد سرمايه داري و سياست ليبراليستي به صورت خانواده هاي زوج آزاد و تك والد درآيد، و به پذيرش نقش اجتماعي مادري به منظور سلطه تربيتي ابرقدرت ها بر نسل هاي آينده و استثمار اقتصادي و اخلاقي زنان تن بدهيم!22

دامنه حيرت زايي تضاد هنجارها
اين تضاد نه تنها جوانان و نوجوانان نسل سوم را متحيّر كرده است، بلكه نخبگان سياسي نسل هاي معاصر انقلاب نيز از چنگ حيرت افكني اين تضاد نجسته و نرسته اند. يكي از نمايندگان مجلس ششم كه سوابق سياسي او به دوران انقلاب مي رسد، مي گويد: «پيش از انقلاب، همه چيز براي ما روشن بود و مشكل نداشتيم. بعضي مواقع كه به آن دوران فكر مي كنم مي بينم در دوره پيش از انقلاب، واقعاً فكر مي كرديم براي عالم و آدم و همه چيز جواب داريم، اسلام را كامل مي شناسيم و هرچه از ما بپرسند، مي گوييم. جوان 15، 17 يا 18 ساله بوديم، اما به جزم و يقين رسيده بوديم. متفكراني مانند شريعتي و شهيد مطهري بودند كه در مورد اساسي ترين مسائل فكري سياسي و اجتماعي صحبت مي كردند و ما واقعاً احساس مي كرديم همه چيز را مي دانيم. الان پس از 20 سال احساس مي كنيم واقعاً چيزي نمي دانيم. درباره همه چيز دچار ترديديم...»23
اين شك و آن يقين به يك مسئله برنمي گردد، بلكه مسئله ترديدآور و تفرقه انداز امروز چگونگي تحقق آرمان هايي است كه همه درباره آن باورمند و هم انديشند. دشواري حل اين مسئله كه از آغاز پيروزي انقلاب پديدار شد، بخصوص از سال هاي آخر دفاع مقدس به بعد خود را نماياند و به صورت انشعاب مجمع روحانيون از جامعه روحانيت در فروردين 1367 ظاهر شد. سپس در بهمن 1374 در آستانه انتخابات پنجم گروه كارگزاران سازندگي نيز كه مي كوشيد با جامعه روحانيت همراهي كند ولي نتوانست، از درون دولت هاشمي رفسنجاني برخاست و اعلام موجوديت كرد. همچنين حزب جبهه مشاركت ايران اسلامي در دي ماه 1377 به نوعي از مجمع روحانيون انشعاب پيدا كرد.
همان گونه كه ملاحظه گرديد، تشكيل احزاب در ايران در چارچوب قدرت و نيروهاي حكومت است، در حالي كه روال معمول اين است كه احزاب پس از شكل گيري و كادرسازي، براي كسب قدرت وارد رقابت مي شوند. اين نمونه ها نشان مي دهند كه تضاد هنجاري و كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند در ايران پس از انقلاب باعث مي شود كه وقتي يك حزب به قدرت مي رسد ميان نيروهاي آن اختلاف پديد آيد و هر دسته نظر خاصي پيدا كرده و براي اجراي آن از حزب مادر منشعب گردد. در حقيقت، احزاب پيش از رسيدن به قدرت دقيقاً نمي دانند كه چه بايد بكنند، ولي پس از آن به نوعي طرح و برنامه مي رسند كه معمولا به خاطر اضطرار، از علوم رايج و غيربومي اقتباس شده است و براي اجراي آن و يافتن قدرت كافي به انشعاب و استقلال از حزب مادر رو مي آورند.
البته دامنه تفرقه افكني اين تضاد در اين حد باقي نمي ماند و شدت بيشتر مي يابد; زيرا حكومت ما ديني است و كساني كه طرح يا برنامه اي ارائه مي كنند و آن را ناجي جامعه مي پندارند حتي اگر كاملا هم تقليدي و وارداتي باشد، كساني را كه رأي مخالف دارند، دشمن صلاح دين و اصلاح جامعه دانسته و تا مرز تكفير يكديگر پيش مي روند و در اين وادي گاه چنان به افراط مي گرايند كه تقواي سياسي را از دست داده و چهره اخلاقي و اسلامي سياست را مخدوش مي كنند و نمايي از سياست ماكياولي و جنگ گرگ هاي هابز به نمايش درمي آورد.
در اين ميان، آنچه به طور آزاردهنده اي عجيب به نظر مي رسد اين است كه مجريان اين نظريات وارداتي «آن ها را از دين، و عمل به آن ها را وظيفه خطير خود مي دانند. رئيس جمهور هاشمي اقتصاد اسلامي را مختلط از كمونيستي و سرمايه داري مي داند و در عمل اجراي سياست تعديل را همان اقتصاد اسلامي مي پندارد.»24 و نقد و ردّ اين سياست و عملكردهاي بر اساس آن را بارها به عنوان تضعيف اسلام مطرح مي نمايد.
رئيس جمهور خاتمي نيز توسعه سياسي را نظر اسلام دانسته و مي گويد: «من بالاخره وظيفه شرعي خودم را انجام مي دهم; زيرا توسعه سياسي را به عنوان اصلي كه بايد پياده شود، پذيرفته ام.»25
اگر اين بزرگان مي فرمودند ما نظر اسلام را به دست نياورده ايم و ناگزير به بهترين نظريات موجود عمل مي كنيم تكليف روشن بود; زيرا مي دانستيم كه اولا بايد بكوشيم و با تقويت پژوهشگاه ها و مراكز علمي نظريات اسلامي و الگوهاي مشروع توليد كنيم. ثانياً آنچه اجرا مي شود نظر اسلام نيست و آفات پيامدهاي نامطلوب آن مربوط به دين خاتم نمي باشد، اما ساده انگاري در علم و سهل انگاري در فهم دين ناگوارترين اثرش ايجاد شواهد عيني براي پلوراليسم ديني بود.

تأثير و تأثّر نهاد دين در رابطه با نهادهاي ديگر
«هر نهاد بر محور يك رشته هنجارها، ارزش ها و الگوهاي رفتاري مورد انتظار به شدت ساختمند سازمان يافته»26 ولي با اين حال، نهادهاي يك جامعه و هنجارهاي نهادمند با هم ارتباط محكمي دارند، به گونه اي كه دگرگوني در هر نهاد تأثيراتي را بر ساير نهادها در پي دارد. ولي از آن رو كه «نهادها به نسبت پايدارند، چندان كه الگوهاي رفتاري جاافتاده در نهادها به صورت بخشي از سنّت فرهنگي يك جامعه درمي آيند»27 اگر تحول در يك نهاد نتواند دگرگوني هاي مناسبي را در ساير نهادها ايجاد كند، تحول پيش آمده در آن نهاد فرسوده شده و به وضعيت پيشين باز مي گردد.
در حيات طبيعي سنتي ايران دين از طريق تحريف و به خاطر ضعف نهاد تعليم و تربيت به صورت توجيه گر و منبع مشروعيت سلسله هاي سلاطين درآمده بود و در حقيقت، نهاد دين تحت تأثير نهاد حكومت قرار داشت و نهاد تعليم و تربيت كه بايد در پرتو دين رشد مي كرد بسيار محدود و عاجز بود.
در دوران حيات طبيعي مدرن نهاد دين عقيم شد، به گونه اي كه چند مرجع تقليد آشكارا به شهادت رسيده و يا ترور شدند28 و در عوض، نهاد تعليم و تربيت متناسب با تحولات نهاد حكومت كه از وابستگي ايلي به وابستگي غربي ميل كرده بود دگرگوني يافت و دانش و پرورش در راستاي تحكيم وابستگي سياسي بر شالوده وابستگي فكري و فرهنگي بنياد نهاد.
حركت انقلاب اسلامي با ايجاد تحول در نهاد دين عزم آن داشت تا نهاد حكومت و اقتصاد و تعليم و تربيت را بر شالوده ديني و معنوي دگرگون ساخته و بر اساس معيارهاي حيات طيبه برنهد. حضرت امام(قدس سره)فضاي سنتي حاكم بر متديّنان و فهم سنتي از دين، به ويژه در قلمرو اجتماعيات را دگرگون نمود و به اين وسيله هنجارهاي عالي انقلاب را رقم زد. ايشان مي فرمودند: «حوزه هاي علميه هم يك بعدي بود. هي زحمت مي كشيدند، تحصيل مي كردند و چه، اما وضعش همين بود كه تحصيل علوم اسلامي آن هم در فقه بيشتر ابوابش تقريباً منسي بود. چند بابش بود كه همه فكرها متمركز شده بود در همان چند بابي كه آن وقت متعارف بود.»29 پرورش يافتگان مكتب امام خميني كاركردهاي نهاد دين را تغيير دادند و آن را از وضعيت استضعافي در حيات طبيعي به وضعيت جهادي براي گذر به حيات طيبه درآوردند. اين دگرگوني كه انقلاب اسلامي را به بار نشاند لوازمي داشت كه به آن ها عمل نشد و در نتيجه، وضعيت جديد اين نهاد به بي كاركردي ميل كرد. لوازم عمل نشده در حقيقت ايجاد دگرگوني در ساير نهادها و ايجاد هنجارهاي نهادمند هماهنگ با هنجارهاي عالي بود. كندي دگرگوني هنجارهاي نهادمند سبب فرسايش نهاد دين در وضعيت جديد گرديد; زيرا دين در كنار نهادهاي اقتصاد، حكومت و آموزش قرار گرفت و اين نهادها كاملا به صورت استضعافي و استكباري صورت بندي شده بودند. كسي كه بر اساس هنجارهاي عالي انقلاب عمل نمايد، به نوعي مبادله اجتماعي بيهوده دچار شده و احساس بي ارزشي مي كند; زيرا هنجارهاي نهادمند با ارزش ها و نهادهايغربي از سوي حكومت ترويج مي شود و تحولات نهاد دين بي كاركرد شده است. «براي آنكه جامعه اي كاركرد مؤثري داشته باشد، نهادهاي بنيادين آن بايد به گونه كارآمد و سازنده با هم ارتباط داشته باشند.»30 اگر هماهنگي ميان نهادها وجود نداشته باشد در نظم اجتماعي گسست پديد مي آيد و موجب تضاد هنجاري مي گردد. البته دين به علت ارزش محوري مستقيماً در انسجام اجتماعي اثر دارد ولي از جهت عمومي در كليت نظام اجتماعي چنين انسجامي وجود ندارد و به همين علت مردم احساس مي كنند هيچ چيز در جاي خودش نيست.

انتخاب احمدي نژاد; ژرفاي دين باوري مردم
با اينكه در جامعه ما سياست هاي رنگارنگ و رويه هاي اقتصادي گوناگون به نام اسلامي اجرا مي شدند، اما مردم آگاه و دين باور با ديدن آثار نامطلوب اين برنامه ها متوجه مي گرديدند كه به نسبت همين آثار مطلوب برنامه هاي اجرا شده از اسلام فاصله داشته و تحت تأثير انديشه ها و ارزش ها و آرمان هاي تمدّن غرب پديد آمده است. از اين رو، در تيرماه سال 1384 كانديدايي را برگزيدند كه «آرمان دولت اسلامي» را در صدر برنامه ها و شعارهاي خود نشانده بود.
رئيس جمهور احمدي نژاد با حداقل هزينه هاي تبليغات و بدون وابستگي به جناح هاي سياسي فقط براي تشخيص نياز اساسي مردم به تحكيم و تداوم تحولات انقلابي نهاد دين، مقبوليت پيدا كرد و مأمور شد تا عدالت و معنويت را گسترش دهد و هرچه بيشتر در جامعه تحقق بخشد. اما هنوز دانش كافي براي چگونگي تحقق حيات طيبه و آرمان هاي انقلاب اسلامي توليد نشده است. هرچند كه اكنون در وضعيت بهتري نسبت به هشت سال يا شانزده سال پيش هستيم و نظريات و انديشه هاي اسلامي براي مديريت تحول در نهادهاي اقتصاد و حكومت داريم، ولي بدون ترديد اين ها كافي نيستند و هنوز نمي توانيم خود را از به كارگيري علوم غربي و نظريات رايج جدا كنيم.
بنابراين، آقاي احمدي نژاد بايد توجه كند كه در كجا نظريات مبتني بر ارزش هاي غايي غرب استفاده مي شود و در چه مواردي هنجارهاي غيراسلامي رواج دارد و مبادا آن ها را اسلامي به شمار آورده و قدم به كوره راه طي شده اي گذارد كه نتيجه آن بي اعتمادي مردم است. هرچند كه مردم همانند موارد گذشته تمام فرصت ممكن را به ايشان بدهند و براي بار دوم هم جناب احمدي نژاد رئيس جمهور شود، اما پس از آن ديگر مجالي براي بازگشت به عرصه خدمت نخواهد بود.
چنانچه آقاي رئيس جمهور اصل اول تمام برنامه هاي خود را حمايت از جنبش توليد دانش بر اساس ارزش هاي غايي اسلام قرار دهد مي تواند گام هاي محكمي در تحقق شعارهايش بردارد.

شرط تداوم انقلاب
بي ترديد مشكل بزرگ كندي دگرگوني نهادهاي جامعه ما كه پيش روي انقلاب قرار گرفته، به معناي شكست، افول و يا توقف انقلاب اسلامي نيست، بلكه فقط يك مانع بزرگ است كه بايد از آن گذشت.
آنچه با وجود اين مانع به خطر افتاده كاهش معنويت ديني است. معنويت صورت هاي گوناگوني دارد و حتي پرداختن به رقص و موسيقي نيز در نظر بعضي معنويت است! اما معنويت ديني برقراري رابطه آگاهانه و فعالانه با خود و خداوند است. از نظرگاه ديني كسي كه در خودشناسي و خودسازي مي كوشد تا هرچه بيشتر به عبوديت پروردگار يكتا روي آورد، سلطه هيچ مستكبري را برنتافته و بر آستانه هيچ قدرتي غيرحق سر فرو نمي آورد.31
بنابراين، معنويت شكوفايي فطرت و اوج خودآگاهي انسان تا معراج خداآگاهي است كه در افكار و رفتار انسان جلوه مي كند و ما به اين هر دو نيازمنديم; رفتار معنوي كه هنجارهاي ديني را در جامعه نهادمند مي سازد و افكار معنوي كه دانش لازم براي نهادمندي هنجارهاي عالي انقلاب را به دست مي دهد.

معنويت
تربيت معنوي عبارت است از شكوفاسازي فطرت توحيدي و سير دادن مردم به ويژه نوجوانان و جوانان از خودشناسي به خداشناسي. وقتي كه انسان خود را در ربط با منبع قدس و طهارت و نور و عزت بشناسد، مي تواند در حيات طيبه زندگي كند32 و رنج و ستم حيات طبيعي را برنمي تابد و در برابر آن قيام نموده و راه مجاهدت در پيش مي گيرد و هيچ گاه توقف نمي كند، مگر اينكه اساس استكبار درهم پيچيده شود.
ما براي تداوم انقلاب ناگزير به تربيت معنوي نسل سوم مي باشيم و اين ضرورت تحولات اساسي در ساختار و محتواي نهاد تعليم و تربيت در جامعه را مي طلبد. نظام آموزشي و پرورشي امروز ما فرزندانمان را براي حيات طيبه آماده نمي كند، بلكه به عكس تربيتي را ارائه مي دهد و ارزش ها و هنجارهايي را براي آن ها دروني مي كند كه آماده ورود به حيات طبيعي شوند و براي رفاه و مقام و مدرك و ساير اعتبارات و اوهام دنيايي تلاش كنند.
در نظام آموزش و پرورش بايد فطرت كودكان و نوجوانان چنان شكوفا شود و عزم و اشتياق به آرمان حيات طيبه در جانشان نفوذ كند كه با تمام قوا راه مجاهدت را پيش گيرند و براي تهذيب نفس و عبوديت پروردگار تلاش و تكاپو كنند و آماده شوند تا عرصه جامعه را نيز همانند عرصه جان از سياهي و تباهي پاك سازند.

ضرورت برنامه ريزي براي توليد دانش
چنانچه معنويت ديني در جامعه گسترش يابد دو اثر در پي خواهد داشت: نخست نياز به دانشي كه اين معنويت را از حوزه شخصي به حوزه عمومي و برنامه هاي دولت و اجتماع منقل كند و نهادهاي جامعه را متحول سازد; دوم دانشي كه اين نياز را برطرف نمايد.
امروز در دانشگاه نظريات برآمده از حيات طبيعي مدرن و پست مدرن غربي رواج دارد و اساساً غير از آن چيزي يافت نمي شود. كاركرد اين علوم هم توجيه نظام استكباري غرب است.
حال چه كساني اين علوم را فرا مي گيرند؟ جواناني كه حقيقت انقلاب را درك نكرده اند و در طول بيش از ده سال براي زندگي در حيات طبيعي آموزش ديده اند. بي ترديد گذراندن چند واحد در تاريخ اسلام و معارف و قرآن نمي تواند استعدادهاي فطري را شكوفا سازد.
در پايان، نتيجه محصولات نهاد تعليم و تربيت كه در دو نظام آموزش و پرورش عالي ساخت يافته، جوانان متحيّري است كه به گونه منفعلانه اي در تضاد هنجاري مانده اند. بدون تحول در نظام آموزش و پرورش هيچ تغييري در نظام آموزش عالي به ثمر نخواهد نشست. ما امروز به نيروي روشن فكري متديني33 نياز داريم كه بتواند بر اساس انديشه هاي ديني و مباني معنوي دانش جديد را فراگرفته و دانشي پاك براي تحقق حيات طيبه توليد كند و اين امر زماني عملي خواهد شد كه دولتمردان از آغاز به تربيت معنوي جوانان همت گمارند و آن ها نسبت به ارزش هاي غايي انقلاب و آرمان حيات طيبه كاملا دروني شده باشند. اگر نهاد تعليم و تربيت هوشمندانه بر اساس دگرگوني هاي انقلابي در نهاد دين تغيير داده شود، خروجي نظام آموزش كشور نيروي روشن فكري متديني خواهد بود كه مي تواند نهاد سياست و اقتصاد را نيز به طور مناسب دگرگون ساخته و به تضاد هنجاري موجود خاتمه دهد و نويدبخش حيات طيبه باشد.
به منظور تحقق اين هدف لازم است كه دولت از استادان و محققان متعهد استمداد طلبد و امكانات لازم را در اختيارشان گذارد تا بتوانند با توليد نظريات مفيد نرم افزار لازم براي تحول نهادهاي اساسي جامعه را ايجاد كنند و در اين فضاي فكري جنبش دانشجويي را به منظور نهادينه كردن ارزش هاي غايي انقلاب اسلامي در جامعه رهبري كنند و به اين ترتيب خروجي مناسب از نظام آموزشي برآيد. همين گروه نخبگان متعهد از محققان و استادان مي توانند ساختار آموزش و پرورش را نيز تغيير داده و هرچه اسلامي تر بازسازي كنند. در اين ميان آنچه مهم تر از هر چيز به نظر مي رسد اهميت دولت در عمل به نظريات توليد شده است. معمولا در دولت هاي گذشته چنين بود كه مديران عالي رتبه خود را صاحب نظريه دانسته و انديشه هاي نخبگان منفصل از قدرت را «ناكارا»، «بيرون از گود» و «ايده آليستي» مي انگاشتند. در حالي كه ضرورت توليد دانش اعتماد به نخبگان منفصل از قدرت را كه با فراغت به پژوهش همت گماشته اند، مي طلبد. افزون بر اينكه رابطه با مسئوليت و اطلاع از اوضاع جاري در بخش هاي مختلف به منظور هرچه واقع بينانه تر بودن مراحل پژوهش از مسئله يابي تا فرضيه سازي و نوع استدلال ها و ارائه الگوهاي عملي بسيار مهم و لازم است. بي ترديد از اين طريق مي توان الگويي هرچند كوچك از حكومت و جامعه اسلامي را ساخته و به جهانيان پيشنهاد نمود و آرمان بزرگ صدور انقلاب را به منظور آماده سازي جهان براي حكومت عدل اسلامي تحقق بخشيد.

گسيختگي از نظام جهاني
ممكن است اين گمان پيش آيد كه اگر ما موفق شويم نظام اجتماعي را به طور كلي بر اساس دگرگوني هاي انقلابي در نهاد دين، متحول سازيم بسياري از مناسبات ما با كشورهاي جهان بر هم خورده و به انزواي سياسي و اقتصادي دچار مي شويم و بقاي جامعه و حكومت اسلامي در اين شرايط محال يا بسيار دشوار خواهد بود.
پاسخ اينكه اگر انقلاب مشروطه به چنين توفيقي دست مي يافت اين مسئله به راستي مشكل آفرين مي شد، ولي امروزه در آغاز هزاره سوم پايه هاي تمدن غرب در اقتصاد و سياست به شدت سست شده و عصر امام خميني(قدس سره) با دگرگوني بسياري از شاخص هاي كاميابي تمدن غرب همراه است.34امروزه متفكّران بزرگ جهان تشنه طرحي تازه و در جستوجوي الگويي ديگر براي زندگي هستند. اگر ايران با اتّكال به خداوند براي تحقق آرمان هاي خود بكوشد تنها نخواهد ماند و با گسستن چندي از اعضاي پيكره فرسوده و فرتوت نظام جهاني حيات طبيعي معاصر ديگر اين وهم عالم گير نيز برجا نخواهد بود. و صد البته اين مجاهدت دشوار، سهل نيست، اما فرجام آن بسيار نيك و خوشايند است; زيرا در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه جهان پر از عدل و داد مي شود چنان كه از ظلم و جور پر شده است.

پي نوشت :

1ـ نك: نظرسنجي هاي سازمان ملّي جوانان از سال هاي 80 به بعد.
2ـ نگارنده، از عرفان تا سياست در آيين و انديشه امام خميني، مجموعه مقالات كنگره انديشه هاي اخلاقي ـ عرفاني امام خميني، مجلد دهم، 1382، ص 379ـ408.
3ـ نحل: 79.
4ـ نگارنده، «تحقق اهداف انقلاب و رسالت نسل سوم»، مجله رواق انديشه، ش 28، فروردين 1383، قم، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، ص 106.
5ـ حميد پارسانيا، حديث پيمانه، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، چ دوم، 1376، ص 40.
6ـ رامين جهانبگلو، ما و مديريت، ص 300.
7ـ نگارنده، «تحليل شاخص هاي استكبار آمريكايي»، مجله رواق انديشه، ش 35، آبان 1383، ص 60.
8ـ بروس كوئن، درآمدي بر جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، چ سيزدهم، توتيا، 1381، ص 74.
9ـ همان، ص 74.
10ـ همان، ص 111.
11ـ ديويد و ادوارد، تعديل اقتصادي بحران بدهي و فقر در كشورهاي در حال توسعه، ترجمه غلامرضا آزاد و محمود محمديان، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي بازرگاني، 1375، همچنين
Research dep, of IMF, THE Theoretical aspect of the Desigh of the Fund Supported adjustment program, IMF PU6, 1987, p.4.
12ـ لسترتارو، رويارويي بزرگ، ترجمه عزيز كياوند، تهران، ديدار، 1373، ص 29.
13ـ بعضي از محققان نشان داده اند كه اجراي سياست تعديل و افزايش فقر و نابرابري در ايران چه ناهنجاري هاي اجتماعي را در پي داشته است. (ر.ك: فاطمه بابايي، تعديل ساختار فقر و ناهنجاري هاي اجتماعي، نشر كوير، 1380، ص 186.)
14ـ محمد كرمانزاده، اقتصاد سياسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه، 1380، ص 95.
15ـ ر.ك: نگارنده، تحقق جامعه مدني، تهران، انتشارات جوانان موفق، 1378.
16ـ حسين بشيريه، ديباچه اي بر جامعه شناسي سياسي ايران، نشر نگاه معاصر، 1381، ص 130 و 177.
17ـ همو، جامعه شناسي سياسي، تهران، ني، 1374، چ اول، ص 330.
18ـ حميد مولانا، جامعه مدني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 70 و 71.
19ـ جي. پي. مديون، اقتصاد سياسي جامعه مدني، ترجمه قدرت احمديان، تهران، نشر سفير، 1378، ص 118.
20ـ همان، ص 107.
21. Convantion on the elimenation of all froms of scrimination a gainst women.
22ـ فريبا علاسوند، «فمينيسم، خاستگاه كنوانسيون»، فصلنامه كتاب نقد، ش 29، زمستان 82، ص 21.
23ـ محسن آرمين، اسلام، اجتماع، سياست، تهران، مؤسسه نشر و تحقيقات ذكر، 1380، ص 258 و 259.
24ـ مسعود سفيري، حقيقت ها و مصلحت ها، گفتوگو با هاشمي رفسنجاني، تهران، ني، 1378، ص 137.
25ـ سيد محمّد خاتمي، توسعه سياسي اقتصادي و امنيت، تهران، طرح نو، 1379، ص 130.
26ـ بروس كوئن، درآمدي بر جامعه شناسي، ص 111.
27ـ همان، ص 110.
28ـ از جمله آية اللّه شيخ فضل اللّه نوري و آية اللّه سيدحسن مدرّس.
29ـ امام خميني، صحيفه نور، چ هفدهم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1378، ص 37 و 38.
30ـ بروس كوئن، پيشين، ص 115.
31ـ ر.ك: نگارنده، «پيوند معنويت با سياست در مرام امام خميني»، مجله رواق انديشه، خرداد 84.
32ـ همو، آيين عاشقي، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار علّامه طباطبائي، 1383، ص 46.
33ـ همو، «نيروي سوم روشن فكري»، ماهنامه معرفت، ش 80، مرداد 1383، ص 111.
34ـ مير احمدرضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، 1381، ص 181ـ 195.
منبع: فصلنامه معرفت

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي و مواجهه با نسل سوم
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي و مواجهه با نسل سوم
نويسنده:عليرضا محمدي
تغيير و تحول نسل ها، يكي از مباحث مهم در حوزه جامعه شناسي است در آموزه هاي اسلامي نيز به اين مسئله اهتمام زيادي شده است ،چنان كه امام علي (ع ) مي فرمايد: (لا تقسروا اولادكم علي اخلاقكم ،فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم ); فرزندانتان را به اخلاق (آداب ) وخوي هاي خودتان منحصر و مقيد مسازيد; چه آنها براي زماني جز زمان شما آفريده شده اند.1 انقلاب اسلامي از آغاز شكل گيري تاكنون ،نسل هاي متعددي را پشت سر گذاشته و در سال هاي اخير، شاهد كاربردبرخي اصطلاحات ،نظير (نسل سوم )، (تفاوت نسل ها) و (شكاف ياانقطاع نسل )، در برخي مطبوعات و محافل فرهنگي هستيم . اينكه نسل سوم چيست و از چه ويژگي ها و خواسته هايي برخوردار است و آيامسئله شكاف نسلي در جامعه ما واقعيت داشته و براي جلوگيري از بروزآن چه بايد كرد؟ موضوع اصلي نوشته حاضر است كه تلاش شده ، بااستفاده از نظرات كارشناسان و صاحب نظران ، به بررسي آن پرداخته شود.

تعريف نسل
اختلافات فردي و گروهي و نيز توضيح فرهنگ و منافع و رفتار، به اندازه (طبقه اجتماعي ) اهميت دارد. منظور از واژه نسل ، فاصله ميان تولد والدين و تولد فرزندان است كه معمولا سي سال گرفته مي شود;يعني سه نسل در صد سال يا يك قرن .2

تفاوت نسل ها
از ديدگاه روان شناختي و جامعه شناختي ، بين بينش ها، منش ها وخواسته هاي دو نسل ، تفاوت وجود دارد; به صورت طبيعي ، هيچ نسلي آينه تمام نماي آرمان هاي نسل قبل ، به ويژه انعكاس دهنده خصلت هاو منش هاي آنها نيست . هر نسلي شرايط و خصوصيات رواني اجتماعي خاص خود را دارد كه قطعا جنبه هاي مثبت و منفي را در بر مي گيرد.تحول اقتضا دارد كه نسل جديد در منش ، خصلت و بينش ، تابلوي نسل قبل نباشد; به خصوص با توجه به اينكه سرعت تحولات در تمامي عرصه هاي زندگي بشري ، شتاب فزاينده و رو به تزايدي يافته است ; ازاين رو تفاوت نسل ها بيشتر از گذشته ، احساس مي شود3 و حالت مخاطره آميز اين وضعيت ، شكاف و گسست نسلي است كه به معناي دورشدن تدريجي دو يا سه نسل پياپي از يك ديگر، از حيث جغرافيايي ،عاطفي ، فكري ، و ارزشي است و وضعيت جديدي را ايجاد مي كند كه اصطلاحٹ گسست نسل ها ناميده مي شود. در اين وضعيت ، غالبانوجوانان و جوانان مي كوشند، تا آخرين پيوندهاي وابستگي خود را ازوالدين يا نسل بالغ بگسلند و اغلب در اين راه ، به گردن كشي وطغيانگري مي پردازند.4 بر روي يك لوح سنگي كه از تمدن هاي قديم به دست آمده ، نوشته شده است كه نسل جوان ما نسلي نظام گسيخته است ، نظام گسيخته عمل مي كند و اين مسئله ممكن است كه تمدن مارا بر باد دهد.5
مجموعه تفاوت هايي كه ميان دو نسل وجود دارد عبارت است از:
1. تفاوت در آرمان ها و هدف هاي دو نسل .
2. تفاوت در مفاهيم دو نسل .
3. تفاوت در الگويابي و گروه هاي مرجع .
4. تفاوت در اصطلاحات روز مره دو نسل .
5. تفاوت در ظاهر، پوشش و نوع سخن گفتن در ميان دو نسل .
6. تفاوت در انتظار از زندگي و به تبع آن تفاوت در سبك زندگي 6.
همچنين تفاوت ها و ويژگي هاست كه نوعي ماهيت جديد، تازه ومتفاوت از نسل هاي گذشته را براي نسل جديد ايجاد مي كند. درشكل گيري اين فاصله و تفاوت ميان نسل ها، عوامل گوناگوني نقش دارند كه برخي طبيعي (نظير اقتضائات سني ) و برخي ناشي از شرايطخاص جامعه و جهان كنوني است .7

نسل هاي انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي از آغاز شكل گيري تاكنون ، با چهار نسل مواجه است :
1. نسل اول ،كساني هستند كه در سال 1342 جوان بودند و بخشي ازعمر خود را در مبارزه با استبداد رژيم منفور سابق گذراندند و به همراه امام (ره ) موجب به وجود آمدن انقلاب اسلامي شدند و جمهوري اسلامي را تشكيل دادند. اين نسل را مي توان فداكارترين مجموعه وفادار به آرمان هاي انقلاب نام نهاد كه در دشوارترين روزهاي انقلاب ،مديريت جامعه را به عهده گرفت و به رغم چالش ها و توطئه هاي گوناگون ، موفق شد كه انقلاب را از مسير انحراف نجات دهد.
2. نسل دوم كه پرورده نسل اول است ، كساني هستند كه موتور حركت انقلاب اسلامي بودند و جنگ تحميلي را اداره كردند و با كمترين امكانات ، توانستند بر ارتش مزدور صدام پيروز شوند و حماسه هاي جاودانه اي از خود به يادكار بگذارند و در واقع نسل انقلاب و جنگ نام دارند. اين افراد كساني هستند كه تجربه پيروزي انقلاب 1357 را دارند وبا تجربه جنگ وارد ميدان سازندگي شدند و در ارائه طرح هاي كلان عمراني كه كشور پس از جنگ به آن نياز داشت ، ساختار مديريتي نظام را به عهده گرفتند و در حال حاضر، بيشتر مسئولان و مديران جامعه ازاين نسل هستند.
3. نسل سوم ، فرزندان نسل دوم هستند و تجربه پيش از انقلاب ،انقلاب و جنگ را ندارند.
4. نسل چهارم ، فرزندان نسل سوم هستند. اينها نسلي هستند كه درواقع در آينده به نسل تبديل خواهند شد و در حال حاضر كودك هستند وتقريبا ده سال ديگر، در عرصه جامعه ظاهر خواهند شد.8

ويژگي هاي نسل سوم
وضعيت كلي جوانان كشور نشان مي دهد كه 70 درصد جمعيت جامعه ،زير 30 سال و 35 درصد آنها در گروه سني جوانان قرار دارند; اگر سن جوان را بين 15 تا 28 سال تعريف كنيم ، 25 ميليون جوان داريم كه به عنوان يك سرمايه بسيار عظيم ، بخش مهمي از جامعه كنوني را شكل داده ، 20 سال آينده كشور نيز در اختيار همين جوانان نسل سوم انقلاب است . از اين رو، شناخت صحيح اين نسل و ويژگي هاي آنان ، از اهميت بسيار ويژه اي برخوردار بوده و ضرورت توجه به آن را در بخش هاي سياستگذاري و اجرايي كشور خاطر نشان مي سازد.
دريك دسته بندي ، ويژگي هاي نسل سوم عبارت است از:
1. به لحاظ شخصيتي ، هويتي شكل يافته تر و مستقل تر دارند.
2. در توجه به مظاهر ديني ، گزينش گرند و مظاهر اساسي را ترجيح مي دهند و بيش از آنكه به مظاهر ديني تكيه كنند به جوهر و گوهر دين تكيه دارند.
3. بيشتر ترجيح مي دهند، آن گونه كه هستند، ديده شوند و كمتر به پنهان كاري در رفتارها تمايل دارند.
4. با خوش بيني ، به تعامل با جهان و فرهنگ هاي مختلف مي انديشند.
5. بيشتر واقع گراست و طرح و برنامه هاي فردي و اجتماعي را بيشتر ازنسل گذشته ، با ملاك قابليت در دسترس ، عملي بودن ، راهگشا بودن مي سنجد.
6. بر خلاف دسته اي ازبرداشت هاي جامعه شناسي سياسي ، اين نسل براساس تجارب تاريخي ، به جدايي دين از سياست تمايل نشان نخواهد داد، بلكه به تعديل ارتباط آن دو تمايل دارد.9
7. از سياست زدگي گريزان است ; بي آنكه به احزاب و افراد سياسي وابستگي جناحي داشته باشد، خود جوش در جهت تداوم انقلاب اسلامي گام بر مي دارد و بي درگيري در مجادلات سياسي ، به رشد وتوسعه خدمتگذاري مردم همت مي گمارد.
8. تمايل زيبايي شناختي و هنري اين نسل ، در مقايسه با نسل گذشته بيشتر است .
9. صميمي تر و راحت با ديگران مراوده و معاشرت مي كند.
10. ويژگي هاي اين نسل ، پويايي و روحيه انتقادگري است كه درمقابل انحرافات احتمالي و كجروي ها به سرعت از خود واكنش نشان مي دهد و بدون توسل به خشونت ، خطاها را اصلاح مي كند.
11. مدار حركت اين نسل بر شناخت ، تجزيه و تحليل حوادث سياسي جهان ، موضع گيري صحيح و مقابله سريع با تهديدات بيگانگان استواراست . شرايط جهاني ، انفجار اطلاعاتي و گردش سريع اطلاعات ، پويايي و قدرت تحليل بالايي به اين نسل بخشيده است .
12. ميزان تبعيت و تأثير پذيري نسل سوم از ديگران بسيار بالاست ;در نتيجه نسل سوم به الگوي مناسب نياز دارد.
13. اين نسل به فرهنگ و سنت هاي ايراني علاقه مند است . همچنين به دين و اخلاق پاي بند است و ابعاد فرهنگي ، هنري و زيباشناسي فرهنگ ايراني براي آنها بسيار جذابيت دارد.

نسل سوم و انقلاب اسلامي
بررسي واقعيات موجود پيرامون نسل هاي انقلاب اسلامي ، روشن گراين نكته مهم است است كه بخشي از تفاوت هاي موجود بين نسل ها،كاملا طبيعي است . آرمان ها، نيازها و احساسات نسل جوان هرجامعه اي ، با نسل پيش متفاوت است ; به اين معني كه معمولا نسل هاي جديد، بخش هايي از ديدگاه هاي نسل هاي قبلي را تعديل مي كنند ياتغيير مي دهند و برخي مواقع اين تغيير و تعديل ها، بسيار جدي است .اين تفاوت اگر به درستي شناخته شود و با شيوه هاي صحيح با آن برخورد گردد، نه تنها عارضه اي به دنبال نخواهد داشت كه موجب پختگي و ارتقاي نسل هاي آينده خواهد شد.
بخش ديگري از اين فاصله ، نه تنها طبيعي كه مطلوب است و نشانه تحول خواهي ، نوگرايي و سرزندگي نسل جوان است . چنان كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرزندان خود را نه براي امروز،بلكه براي بيست سال آينده تربيت كنيد; يعني در واقع بيست سال بعد،مانند امروز نخواهد بود و فضاي معنايي بيست سال بعد نيز با فضاي معنايي امروز تفاوت خواهد داشت . بنابراين ، دگرگوني در نسل هاي بعدي تا اندازه زيادي طبيعي خواهد بود; اما اگر شكاف نسل ها را به معني انقطاع و انقلاب نسل ها بدانيم ، يعني اينكه پديده نسل ها، ممكن است از مسير سيلان عادي خود خارج شود و در شرايط خاص ، دچاردگرديسي ناگهاني شود و اين دگرديسي به گونه اي باشد كه بتوان از كلمه انقلاب در نسل ها استفاده كرد كه در آن تمام مفاهيم ، گزاره ها، سليقه هاو غيره به طور ناگهاني تغيير مي يابند، در آن صورت به قطع مي توانيم ادعا كنيم كه اين امر، يك واقعيت نيست ، بلكه يك توهم بيش نخواهدبود، چرا كه انقلاب در نسل ها زماني است كه هنجارها و ارزش هاي قديمي از بين بروند و ارزش هاي جديد هم وجود نداشته باشد. آنگاه جامعه دچار انقلاب مي شود. اين امر در جمهوري اسلامي قابل تصورنيست و نخواهد بود. مقام معظم رهبري در تبيين رابطه نسل سوم باانقلاب اسلامي مي فرمايند:
(يكي از حرف هايي كه امروز، محور جنگ رواني دشمن است ـ كه لازم است آن را بگويم ـ اين است كه مي گويند نسل سوم انقلاب ، از ايده هاي انقلاب جدا شده است € بعد به دنبالش يك فلسفه هم مي گذارند; مثل همه فلسفه هاي قلابي و دروغين و جعلي كه فقط براي توجيه يك حرف دروغ و غلط درست مي كنند، تا كسي جرأت نكند بگويد، اين حرف غلطاست . مي گويند اين حرف متكي به يك فلسفه است € آن فلسفه چيست ؟آن فلسفه اين است كه همواره در همه انقلاب ها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگردانده اند€حرف دروغ ، حرف غلط ،حرف چرند€ كدام انقلاب ها رامي گوييد؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده ; اما نه نسل سوم ، نه نسل دوم ، بلكه همان نسل اول از انقلاب برگشتند€ بعد از چهار، پنج سال ، يك حركت عليه انقلابيون اول به وجود آوردند و سه ، چهار سال قدرت را قبضه كردند; باز بعد از چهار، پنج سال عليه آنها فعاليت شد. به سال 1802 كه رسيد، آن چنان ماهيت اين انقلاب دگرگون شده بود كه كسي مثل ناپلئون ، توانست بيايد و تاج پادشاهي را روي سرش بگذارد€... بعد هم تا نزديك به هشتاد، نود سال رژيم هاي سلطنتي ـالبته سلطنت هاي گوناگون و سلسله هاي مختلف ـ در فرانسه پا بر جا بودكه دائما در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند€ آن انقلاب به نسل سوم كه هيچ ، به نسل دوم هم نرسيد; چون پايه هاي انقلاب پايه هاي سستي بود. امروز بعد از گذشت دو قرن ، بعضي ها در جمهوري اسلامي ، خجالت نمي كشند مي آيند، ايده هايي كه در زمان خودش يك انقلاب را نتوانسته بود، به سامان برساند، با تيتر درشت به انقلابيون ايران تقديم مي كنند;انقلابيوني كه توانسته اند، عظيم ترين انقلاب را با پايه هاي مستحكم به وجود بياورند و سال هاي متمادي آن را در مقابل طوفان ها حفظ كنند.
انقلاب اكتبر شوروي هم به نسل سوم نرسيد; هنوز شش ،هفت سال ازپيروزي انقلاب نگذشته بود كه استالينيسم سر كار آمد;... حكومت به اصطلاح كارگري كه براي طبقات ضعيف تشكيل شده بود، به حكومت استبداد مطلق فردي تبديل شد... بنابراين مسئله نسل دوم و سوم و اين حرف ها نبود; همان اوايل كار، همه چيز از دست رفته بود. اين كدام فلسفه است ، با كدام انقلاب تطبيق شده و در كجا تجربه شده كه نسل هاي سوم انقلاب ، از انقلاب بر مي گردند؟ نخير، اين بسته به اين است كه ايده آن انقلاب چه باشد. اگر ايده هاي يك انقلاب بتواند، نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحت خود قانع كند، آن انقلاب عمر ابدي خواهد داشت . ايده هاي انقلاب اسلامي ، ايده هايي هستند كه عمر ابد دارند. عدالتخواهي ، هيچ وقت كهنه نمي شود; آزادي خواهي واستقلال خواهي ، هيچوقت كهنه نمي شود; مبارزه با دخالت بيگانگان ،هيچ وقت كهنه نمي شود; اينها چيزهايي است كه هميشه براي نسل هاجاذبه دارد... مطمئن باشند، همان شور و هيجان و ايمان و عواطفي كه در نسل جوان آن روز وجود داشت و توانست آن كار را بكند، در اين نسل جوان هم موجود است )10.

خواسته هاي نسل سوم
اگر نسل سوم درك شده ، مشكلات و نيازهايشان شناخته شود و بسترمناسبي براي رفع خواسته هايشان فراهم گردد، مجال خود شكوفايي خواهند يافت . كاوشي گذرا در متون روان شناسي ، بيانگر اين واقعيت است كه نسل جوان و نوجوان ،داراي نيازهاي خاصي هستند كه از اين قرار است : نياز به دوستي و مهرباني ، امنيت وآسايش ، احساس تعلق ،مقبوليت و احترام ، استقلال ، قدرداني ، داشتن هدف مشخص در زندگي ،احساس هويت و شناخت خود، احساس رشد، كمال و خود شكوفايي ،معنويت و مذهب 11.
از ديدگاه (آبراهام مزلو) ،نيازهاي انساني اهميت نهادي داشته وداراي سلسله مراتب هستند.( سلسله مراتب نيازها) ي مزلو، شامل نيازهاي : فيزيولوژيكي (طبيعي )، ايمني ، تعلق و عشق ، حرمت (عزت نفس و احترام ) و خود شكوفايي هستند و براي رسيدن به اين (خودشكوفايي )، نخست بايد با فراهم بودن شرايط اجتماعي ، اقتصادي وسياسي مناسب ، جوان از درگيري با نيازهاي رده هاي پايين تر رها شود،تا بتواند به نيازهاي عالي فكر كند.12اگر به صورت دقيق تر، بخواهيم نيازها و خواسته هاي نسل سوم راشناسايي كنيم ، مي توانيم اين نيازها را در سه بعد فرهنگي ، اقتصادي اجتماعي و سياسي دسته بندي كنيم .

نيازهاي فرهنگي
نسل سوم ، همه نيازهاي نسل هاي قبلي ، از نيازهاي پايه اي سطح اول تا نيازهاي عالي انساني را داراست ; ولي اگر اين نيازها را اولويت بندي كنيم ، مهم ترين آنها اين است كه يك جوان ، نياز دارد تا به رسميت شناخته شود و او را باور كنيم . نياز دارد كه شنيده شود و در عصر كنوني كه عصر تكنولوژي و سرعت است ، به مسائل فكري ، عاطفي رواني وشخصيتي وي توجه بيشتري شود.جوان به اقتضاي خصلت غريزي وطبع جواني ، در طلب آگاهي ، نشاط و آزادي و زيبايي است .در قرآن كريم ، متجاوز از ششصد بار به علم و آگاهي توصيه شده است ;اما در بيان راه و هدف از تحصيل علم هيچ محدوديتي جز خير و صلاح انسان ها در اين جهان و سعادت ابدي در آن جهان وجود ندارد; از اين روآگاهي و شناخت صحيح پيرامون تمامي موضوعات ، از مسائل ديني گرفته تا مسائل مربوط به جامعه ، حق و نياز نسل سوم است و (بايد بااطلاع رساني به جا، درست ، صادقانه و مهربانانه ، نسل سوم انقلاب را ازحوادث پيش از انقلاب و جريانات پس از آن آگاه كرد.13.
منظور از آزادي ، رهايي از قيد و بندهاي اخلاقي نيست ; آزادي ، برترين ساز و كار فعال كردن همه توانايي ها و ظرفيت هاي انساني است . به گفته امام موسي صدر، (آزادي حقيقي ، دقيقا رهايي از عوامل فشار خارجي وعوامل فشار داخلي است و به تعبير امام علي (ع ): (من ترك الشهوات ،كان حرا); يعني آزاده كسي است كه شهوات را ترك كند... آزادي والاترين شيوه براي شكوفا كردن قابليت ها، ظرفيت ها و استعدادهاي جامعه است ...).14شادي ، نشاط و تفريحات سالم هم ، موجب فعاليت بيشتر و بهتر انسان مي شود; چون در حالت انبساط و شادي و نشاط كار انسان بهتر پيش مي رود; چه كار بدني ، چه كار روحي و چه كار فكري . اگر فرح و انبساطي باشد كه طبعا از حصول نعمتي و مطلوبي حاصل مي شود، موجب اين مي شود كه انسان به فعاليت بيشتري بپردازد; بديهي است كه منظور ازنشاط، عيش و طرب هاي تهوع آور نيست .
آفرينندگي كه از صفات ذات باري است و در وجود انسان به وديعه نهاده شده است ، در هنر به معناي عام آن تجلي مي يابد. هر توليد هنري كه تجلي روح آفريدگاري انسان است ، نمي تواند از زيبايي بي بهره باشد.خلق يك تابلوي زيبا، ايجاد يك كالاي نفيس و دلاويز، تصنيف يك سمفوني با شكوه يا يك سروده دل انگيز و نيز بنياد يك بناي مسحوركننده و يك اثرهوش ربا و نظاير آن ، تماما جلوه هايي از روح زيبايي خلاقيت انسان است .15

نيازهاي اقتصادي و اجتماعي
نسل سوم ، به برقراري عدالت ، استقلال و آباداني كشور مي انديشد وبراساس تحقيقات ، ازدواج ، اشتغال ، تامين مسكن ، ادامه تحصيل ،رسيدن به مدارج بالاي علمي ، و ساير خواسته هاي اوليه براي تشكيل يك زندگي معقول و آبرومند، از ابتدايي ترين خواسته هاي اين نسل است .16

نيازهاي سياسي
نسل سوم ، نسلي سياسي و خواستار مشاركت و ايفاي نقش بيشتر درجامعه است ; نسل امروز، به بركت استقلال و آزادي پديد آمده از انقلاب اسلامي ، نه تنها در فضاي مدارس و دانشگاه ها حضوري فعال و موثردارد، بلكه در عرصه هاي سياسي و اجتماعي جامعه ، انتخابات متعددخبرگان رهبري ، رياست جمهوري ، نمايندگان مجلس ، شوراها و...حضوري تعيين كننده دارند. اين نسل كه در دوران پر شور و تحرك پس از پيروزي انقلاب رشد كرده ، حضور در عرصه هاي مختلف اجتماعي ودخالت در تعيين سرنوشت كشور را حق خود مي داند و با توجه به جمعيت به شدت رشد يافته خود، با استفاده از آزادي و اختياري كه از مواهب انقلاب به اوست ، بيش ترين نقش را در بسياري تصميم گيري هاي مبتني بر آراي مردم دارد.17
اين نسل اكنون 65 تا 70 درصد از جامعه ايراني را تشكيل مي دهد ودر آينده ، بدنه اصلي نظام را به وجود خواهد آورد، و به دليل برخورداري ازقدرت تحليل و آگاهي به تحولات سياسي ، اميد مي رود كه بهتر از دونسل پيشين ، كشور را در جهت تحقق اهداف انقلاب اداره كند.18
از نگاه انديشمندان سياسي يكي از معيارهاي نهادمندي يك سازمان يا نظام سياسي ، پشت سر گذاشتن نسل هاي پي در پي است و (هر چه يك سازمان مسئله جانشيني مسالمت آميز را بيشتر پشت سر گذاشته باشد و رهبري بيشتري را به خود ديده باشد، درجه نهادمندي آن نيزبيشتر است ) 19.از سوي ديگر، چشم انداز 20 ساله ، در حقيقت سندي است كه دو نسل گذشته آن را تنظيم كرده اند; ولي بايد با كمك نسل سومي ها آن را پياده كرد. در نهايت كساني كه بايد در اين 20 سال آن را تحقق بخشند،همين جوان هاي امروز هستند.

آسيب شناسي
نسل سوم كه پس از انقلاب رشد كرده است ، داراي تمايلات ، آمال وآرزوهايي هستند كه مقداري با تمايلات نسل انقلابي و پيش تر از آن متفاوت است ; به عبارت ديگر، اگر چه جوانان هنوز به انقلاب و مباني آن وفادار هستند; ليكن اين اميد تا زماني است كه واقعيت ها و انتظارات آنها تا حد قابل ملاحظه اي تحقق يابد; در غير اين صورت تضميني وجود ندارد كه به آنچه شعار و هدف اصلي انقلابيون نسل اول انقلاب بوده است ، وفادار بمانند. نسل فعلي از انقلاب اسلامي انتظاراتي دارد كه مهم ترين آنها تأمين نيازهاي مادي و معنوي آنهاست . حال چنانچه اين نسل در سال هاي آينده ، به صورتي گسترده وارد سيستم اجرايي وسياسي كشور شود و نظام مبتني بر انقلاب ، نتواند پاسخ گوي نيازهاي مادي و معنوي آنها باشد، شبهات و دغدغه هاي فكري و روحي آنها را به نحو شايسته پاسخ ندهد و با نسل انقلابي و جنگ ديده ، ارتباط عاطفي وروحي صحيحي نداشته باشد، آيا در باور و اعتقاد خود به انقلاب اسلامي ترديد نخواهند كرد؟20
در هر صورت ، براي جلوگيري از اينكه انقلاب اسلامي در اثر تحول وتبديل نسل عامل انقلاب ، دچار آسيب نشود، نخست بايد به همين واقعيت ، يعني تحول كمي و كيفي جمعيت نوجوان و جوان جامعه توجه وآگاهي پيدا كنيم . گام بعدي شناخت صحيح نسل كنوني جوانان ونيازهاي واقعي آنان است ; براي شناخت جوانان امروز، بايد با آنان معاصر شد و فهميد كه در ذهن نسل جوان امروز چه مي گذرد; آنان چه پرسش هايي دارند و چه نگراني ها و دغدغه ها و حساسيت هايي ؟
پرسش هاي ذهني جوانان امروز،همان پرسش هاي جوانان بيست وسي سال پيش نيست . در مباحث اعتقادي و ديني ، آنچه ديروز شبهه محسوب مي شد، از اذهان محو شده و در عوض شبهات جديد بسياري پديد آمده كه بايد در دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي بدان پاسخ داده شود. علاوه بر ذهن جوانان ، زبان آنان نيز عوض شده و بايد با آنان بازبان خودشان صحبت كرد. بايد دانست كه زبان جوانان امروز از طريق چه عواملي شكل مي گيرد و ساخته مي شود; بخش عظيمي از جوانان امروز، به شدت تحت تاثير اموري از قبيل هنر و ورزش قرار دارند و بدون آگاهي از اين امور، آگاهي از ذهن و زبان جوانان ممكن نيست .21
وظيفه ديگر بر عهده دو نسل اول انقلاب اين است كه خود در نظر وعمل انقلاب باقي بمانند و ارزش هاي انقلاب را در وجود خود و درزندگاني و رفتار خود، بر پايه همان شعارهاي اصيل انقلاب حفظ كنند تانسل سوم انقلاب را در وجود نسل انقلاب كننده ، به صورت عيني وواقعي ديده و آن را الگوي خود قرار دهد. چنان كه استاد مطهري مي فرمايد: (اگر نسل سوم ما بين گفتار و كردار رهبران ديني تضادي ببيند، نمي تواند به انديشه و فكر آنان اعتماد كند و از آنان پيروي نمايد،پس بايد براي هدايت و رهبري نسل سوم ، گام هاي نظري و عملي برداريم تا بتوانيم نسل سوم را با مسائل ديني آشنا سازيم ).22
وظيفه مهم ديگر نسل ديروز آگاه ساختن هر چه بيشتر و هر چه دقيق تر و صحيح تر نسل امروز، از حقايق و واقعيات مربوط به انقلاب اسلامي است . نسل سوم بايد بداند كه در سال هاي ستم شاهي بر وطن او چه گذشته ، چرا پدرانش انقلاب كردند و صدها هزار نفر جان خود رافداي انقلاب كرده اند. او بايد ضمن آگاهي از توطئه هاي ديروز و امروزانقلاب ، با دستاوردهاي درخشان انقلاب در عرصه هاي مخلفت فكري ،فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، صنعت ، تكنولوژي و امنيت ورفاه عمومي كه به همت و تلاش خستگي ناپذير مردان و زنان اين مرز وبوم در شهرها و روستاهاي كشور پديد آمده ، با خبر شود. همچنين ضعف ها، كاستي ها و اشكالات را بشناسد و خود را براي تحقق هر چه بهتر اهداف انقلاب اسلامي ، در جهت شكوفايي و پيشرفت مادي ومعنوي ميهن اسلامي عزيزمان آماده سازد. بالاخره اينكه براي تأمين نيازهاي مادي و معنوي نسل سوم ، برنامه ريزي هاي جامعي لازم است ، وتمامي سياست هاي خرد و كلان بايد در جهت شكوفا كردن ابعاد مثبت شخصيتي نسل سوم باشد. سياست هاي نظام بايد به گونه اي باشد كه بتواند، حداقل ها را براي تشكيل يك زندگي آبرومند، فراهم سازد; البته در سال هاي اخير، جهش هاي بسيار خوبي در اين زمين صورت گرفته ;ليكن نيازمند شتاب بيشتري است .

پي نوشت ها:

1. ر.ك : ده گفتار، مرتضي مطهري ; دنياي جوان ، علامه سيد محمدحسين فضل الله ، ترجمه مجيد مرادي ، ص 106.
2. فرهنگ علوم سياسي ، علي آقا بخشي ، تهران : چاپار، 1383، ص 267.
3. مفاهمه بين نسلي ، دكتر علي اصغر كاكوجويباري ، بازتاب .
4. پرورش فرزند در عصر دشوار، بنجامين اسپاك ، ص 259.
5. جوان و بحران هاي اجتماعي ، مرتضي منطقي ، تجربه غرب وايران .
6. شكاف نسلي يا تفاوت نسلي ، امين بزرگيان ، نشريه نامه ، شماره 39.
7. ر. ك : شكاف ، فاصله يا تحول ؟، علي ذوعلم ، حلقه نقد و پاسخ .
8. شكاف نسل ها; واقعيت يا توهم ؟، علي اختر شهر، حلقه نقد و پاسخ .
9. ر.ك : مفاهمه بين نسلي ، دكتر علي اصغر كاكوجويباري بازتاب .
10. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در جمع دانشجويان و اساتيددانشگاه صنعتي امير كبير، 9/12/1379.
11. ر.ك : نيازهاي نسل نو، گفت و گو با دكتر احمد بر جعلي ، مجله حديث زندگي ، ش 17.
12. همان و ر.ك : روانشناسي خودباوري و ارتباط آن با موفقيت ، تقي ابوطالبي احمدي ، تهران : وحيد، 1382.
13. آيت الله جوادي آملي ، بازتاب ، بهمن .
14. صيانت از آزادي ، امام موسي صدر.
15. نازطلبي جوان ، صادق طباطبايي ، سايت بازتاب ، 10/8/1383.
16. سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز تحقيقات ،مطالعات و سنجش برنامه اي و ر.ك : جوانان ، اسير چالش هاي ناشي ازسوء برنامه ريزي € منبع : خبرگزاري مهر 24/5/1383.
17. تحول جمعيتي جوانان جامعه ايران ، غلامعلي حداد عادل ،آسيب شناسي انقلاب اسلامي ، تهران : نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه صنعتي شريف ، 1379، ص 431.
18. نسل سوم ، احمد اسماعيل تبار; خانواده سبز، ش 81.
19. سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني ، ساموئل هانتينگتون ، ترجمه محسن ثلاثي ، تهران : نشر علم ، 1375، ص 26.
20. جوانان و آينده انقلاب ، علي اكبر آقايي ، كتاب راه انقلاب ، ص 426.
21. تحول جمعيتي جوانان جامعه ايران ، غلامعلي حداد عادل ،آسيب شناسي انقلاب اسلامي ، تهران : نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه صنعتي شريف ، 1379، ص 435.
22. مرتضي مطهري ، ده گفتار، تهران : صدرا.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : انقلاب اسلامي و ضرورت آفت زدايي
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب بزرگ ايران اسلامي ملهم از شريعت ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ به رهبري امام خميني ـ رحمه الله ـ نور اميدي و شعله هدايتي بر جهان پا برهنگان بود ـ مستضعفان كه در حيات حكومتي طاغوت اهداف و آرمان هاي خويش را بر باد رفته ديدند، اهداف انقلاب اسلامي را اهداف خويش يافته و براي تحقق آن تلاش نمودند.از اين رو انقلاب اسلامي به انقلاب محرومين و مستضعفان نام گرفت و با پيشرفت طبقه سفلي دوام و بقاء يافت. جنگ تحميلي هشت ساله با همه مرارت ها و تلخي هايش از آن جهت كه در راه تحقق شعار«استقلال ـ آزادي ـ جمهوري اسلامي» بود حلاوت ها و شيريني ها يافت...

اينك با توجه به ضرورت آفت زدايي چه تمهيداتي را بايد به كار بست تا ضمن يافتن آفات اساسي كه پيكره انقلاب را تهديد مي كند به رفع و دفع آن همت گمارد. از اولين مسايل لازم در اين راه تعيين مصاديق است كه چه آفاتي را آفات اساسي جامعه اسلامي تلقي مي كنيم.

بررسي ديدگاه هاي مختلف و رسيدن به جمع بندي مطمئن در آن از ضروريات اوليه برنامه ريزي آينده است تا پس از عبور از مراحل ارزيابي، تعيين شود، چه آفاتي گريبانگير انقلاب بوده تا در طبقه بندي خاص به حسب اولويت قرار گيرند و بديهي است كه شاخص سنجش و اولويت بندي ما، منبعث از ويژگي ها و اهداف حكومت اسلامي است.

به بيان ديگر انقلاب اسلامي با تكيه بر ويژگي ها و اهداف خاصش آفات ويژه اي را نيز خواهد داشت. نكته ديگر اين كه در تبيين و زدودن آفات، داشتن ديدگاه سيستمي و توجه به پيوستگي و ارتباط كليه ساختار هاي اجتماعي ضروري است. يعني آن كه شناسايي و رفع هيچ آفتي را به تنهايي و مجرد از آثار و روابط آن با ساير اجزاء و اركان جامعه به حساب نياوريم.

استاد شهيد مطهري (رض) در كتاب ارزشمند «نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير» ضمن اشاره به حساسيت آفت زدايي چنين بيان مي دارد كه :

«نهضت ها مانند همه پديده هاي ديگر ممكن است دچار آفت زدگي شوند. وظيفه رهبري نهضت است كه پيشگيري كند... اگر رهبري يك نهضت به آفت ها توجه نداشته باشد يا در آفت زدايي سهل انگاري نمايد قطعا آن نهضت، عقيم يا تبديل به ضد خود خواهد شد و اثر معكوس خواهد بخشيد.»

مي توان با الهام از فرمايشات استاد شهيد اين آفات را چنين بر شمرد:

1. فقدان طرح و برنامه

ميزان موفقيت هر انقلابي و نهضتي، توانايي آن در خلق و آفرينش ارزش هاي انساني و تلاش در حفظ و حراست از آن مي باشد. مكتب اسلام، شريعتي است جامع كه در آن تمام زوايا و ابعاد زندگي انسان از تولد تا به گور مورد توجه قرار گرفته است. شريعت اسلام مجموعه اي واحد و تجزيه ناپذيري است كه مسايل مادي و معنوي فردي و اجتماعي را در كنار يكديگر در تكامل انسان سهيم دانسته است. حضرت امام ـ رحمه الله ـ در اين خصوص مي فرمايند:

«اسلام و حكومت اسلامي پديده الهي است كه با به كار بستن آن سعادت خود و فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تامين مي كند... اسلام مكتبي است كه بر خلاف مكاتب غير توحيدي، در تمام شؤون فردي و اجتماعي، مادي و معنوي،فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه درتربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي آن نقش دارد فرو گذار ننموده است.» (وصيت نامه حضرت امام راحل)

اين بيان حضرت امام ـ رحمه الله ـ نه بدان معنا است كه اسلام به عنوان يك سيستم روشن و به دور از ابهام حاكميت يافته است بلكه بياني است در حقيقت و قابليت شريعت اسلام و اشارتي بر ضرورت فعليت آن توسط علماي دين باور و فقهاء متعهد.

ايشان در فراز ديگري از فرمايشات خود مي فرمايند:

«هان اي روحانيون اسلامي! اي علماي رباني! اي دانشمندان ديندار... موعظت خداي جهان را بخوانيد و يگانه راه اسلامي را كه پيشنهاد فرموده بپذيرند... امروز چه عذري در محكمه خدا داريد، اين چه ضعف و بيچارگي است كه شما ها را فرا گرفته است.»[1]

استاد شهيد مطهري ـ رحمه الله ـ در اين خصوص مي گويد:

«قطعا نهضت بايد طرح هاي روشن و خالي از ابهام و مورد قبول و تاييد رهبران ارايه دهد تا جلوي ضايعات گرفته شود. ما خوشوقتيم و خدا را سپاسگزار كه از نظر مواد خام فرهنگي فوق العاده غني هستيم... تنها كاري كه بايد بكنيم استخراج و تصفيه و تبديل مواد خام به مواد قابل استفاده است كه مستلزم بيدار دلي، كار و صرف وقت است.» (نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير ص 101)

اين طرح و برنامه روشن، صريح و سازمان يافته در زبان جامعه شناسي تحت عنوان ايدئولوژي ياد شده كه به يك گروه و جامعه امكان توجيه، تشريح، تفسير و تبيين موقعيت خويش را مي دهد. ايدئولوژي در حقيقت نسخه اي است كه جامعه بيمار را از شرايط موجود به شرايط مطلوب متحول مي سازد و در ديدگاه حضرت امام نيل بدان در سايه تحقق دو مساله مي باشد:

نكته اول ـ پويايي اجتهاد

با تكيه بر دو عنصر اساسي زمان و مكان در تعيين موضوع و ارايه حكم آن زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند.

نكته دوم ـ استفاده از كارشناسان متعهد

به كارگيري كارشناسان متعهد و مشورت با آنان در فهم موضوعات عرفيه، حجت شرعي است. اين بيان حضرت امام ـ رحمه الله ـ است كه در اين خصوص مي فرمايند:

«خوب است در موارد لزوم... از كارشناسان متعهد و متدين در تشخيص موضوعات، براي احكام ثانويه اسلام نظرخواهي شود.» (صحيفه نور ـ ج 17 ـ ص 202).
اما اينك سخن از آن است كه در صورت فقدان ايدئولوژي انقلاب يا طرح و برنامه روشن براي آينده چه مسايل و آفاتي ديگر گريبانگير جامعه خواهد بود كه با استناد به فرمايشات امام ـ رحمه الله ـ و استاد شهيد به دومين آفت اشاره مي كنيم.

2. تجدد گرايي افراطي:

فقدان برنامه روشن و به دور از ابهام به منظور جهت بخشي به حيات انساني جامعه از يك سو و وجود مسايل و معضلات ملموس جامعه از سوي ديگر باعث مي گردد كه كارگزاران و دوستان انقلاب مجذوب يك سلسله نظريات بيگانه با مكتب انقلاب شده و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظرات را در قالب مكتب عرضه كنند. استاد شهيد مطهري ـ رحمه الله ـ در اين باب مي فرمايد:

«به هر حال تجدد گرايي افراطي، در حقيقت عبارت است از آراستن اسلام به آن چه از اسلام نيست و پيراستن آن از آن چه اسلام هست به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن، آفت بزرگي براي نهضت است و وظيفه رهبري نهضت است كه جلو آن را بگيرد.» (نهضت هاي اسلامي ـ ص 92)

3. نفوذ انديشه هاي بيگانه

اقدام دوستان ناآگاه در تكدي از افكار و نظرات بيگانه به انضمام تلاش دشمنان كينه توز در جهت استقرار سيطره خويش بر مسلمانان، تحريف احكام و انديشه هاي اسلامي را به دنبال دارد. طرح نيازهاي جديد اجتماعي، عدم تفسير و پاسخ درست و عكس العمل به موقع از ناحيه مسلمين موجب شد كه دشمنان اسلام، اين مساله را دستاويز قرار داده و دين را شريعت ناقصي معرفي كنند تا از اين رهگذر، انديشه هاي پليد خويش را بر سراسر جامعه حاكميت بخشند. امام راحل در اين باره مي فرمايد:

«همه توطئه هاي جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بود كه ما نگوييم: اسلام، جوابگوي جامعه است و حتما در مسايل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم، ما نبايد غفلت بكنيم. واقعا بايد به سمتي حركت نماييم كه انشاء الله تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود... ما كينه دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته ها به دست مي آوريم... و نتيجه، نفوذ بيگانگان در فرهنگ و مكتب اسلام است كه اگر غفلت كنيم اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد. (پيام امام ـ 3/12/57)

استاد شهيد مطهري ـ رحمه الله ـ ضمن اشاره بر اين آفت و اثرات سوء آن بر پيكره نظام اسلامي در خصوص مبارزه با آن چنين مي گويد كه:

«راه مبارزه اين خطر تحريم و منع نيست، مگر مي شود تشنگاني را كه براي جرعه اي آب له له مي زنند از نوشيدن آب موجود به عذر اين كه آلوده است منع كرد... اگر ما به قدر كافي آب زلال و گوارا عرضه كرده بوديم به سراغ آبهاي آلوده نمي رفتند... .راه مبارزه عرضه داشتن صحيح اين مكتب در همه زمينه ها با زبان روز است.» (نهضت هاي اسلامي ـ ص 92)

4. عدم حساسيت و مشاركت عامه:

كاهش حساسيت و مشاركت عمومي در مسايل سياسي، اجتماعي و در كليه صحنه هاي تصميم گيري باعث آن مي گردد كه حكومت از صلابت و اتقان گذشته بي بهره گشته و زمينه سست شدن اركان انقلاب فراهم آيد. از اين رو تاكيد و توجه به حضور دايمي و آگاهانه نيروي هاي انقلابي در كليه مراحل شكل گيري، تثبيت و تداوم انقلاب ضروري است كه در غيراين صورت مسير نهضت و انقلاب در جهت نيل به اهداف از پيش تعيين شده نخواهد بود.

5. نفوذ و رخنه فرصت طلبان

اين آفت كه منبعث از دو آفت قبل(نفوذ انديشه بيگانه و عدم مشاركت عامه) است، از اساسي ترين خطرات انقلاب مي باشد، فرصت طلبان درچهره هاي مختلف بزرگ ترين ضربات را به انقلاب مي زنند كه به لحاظ اهميت خطرشان به بيان چهره هاي گوناگون آن مي پردازيم:

الف) متحجرين و مقدس نماها كه به واقع مشعل داران حماقت هستند.

ب) روحاني نماها كه مصداق بارز علماي متهتك هستند و درطول تاريخ به مزدوران استكبار تبديل شده اند.

ج) روشنفكران و تحصيل كردگان وابسته

در خاتمه اين نوشتار اشاره اي گذرا بر اين نكته داريم كه شناخت و مقابله دقيق، همه جانبه و همه گير با آفات جز با هوشياري و حضور مردم انقلابي ومسلمان در صحنه ممكن نميباشد و اين مهم وابستگي كامل به ميزان حساسيت سياسي ـ اجتماعي مردم دارد. لذا فراهم نمودن كليه عوامل و مكانيسم هاي حضور مردم در صحنه هاي مختلف سياسي ـ فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي فريضه اي است بس مهم كه بر دوش مسوولين نظام نهاده شده است.

پي نوشت:

[1]. (نامه تاريخي امام ـ يازده جمادي الاولي 1363 ق رك به ريشه هاي انقلاب اسلامي، فراقي، نشر معارف، ص 27)

ويژه نامه رسالت - 20/11/ 1382، ص 3 و

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي (1)
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
مقدمه

با نگاهي به اثرات علايق ژئوپلتيك در رفتار ابرقدرتها نسبت به ايران تا قبل از انقلاب اسلامي در مي يابيم كه موقعيت ژئوپلتيك ايران تا اين مقطع بيشتر با تأكيد بر متغيرهاي مطرح در نظريات سنتي ژئوپلتيك ، ارزيابي مي شد . در اين راستا سياست هاي آمريكا در منطقه بر مسائل امنيتي تأكيد داشتند و ژئوپلتيك منطقه از اين جهت كه منابع انرژي را براي كشورهاي غربي تأمين مي كرد ، حائز اهميت بود .

در نظريات كلاسيك ژئوپلتيك ، ژئوپلتيسن ها تأكيد بسياري بر فاصله ، فضا و مرزها داشتند ، يعني ارزش هايي كه در پديده تكنولوژي نظامي آن دوره حائز اهميت بودند ، ولي در سده حاضر ، ديگر قدرت نظامي ، شاخص قدرت رهبري براي كشورها در صحنه بين المللي نيست ، زيرا در حال ورود به عصري هستيم كه نزاع مستقيم ، فرصت بروز نمي يابد و فاكتورها و متغيرهاي جديد ، روش ما را در ارزيابي موقعيت هاي ژئوپلتيكي تعيين مي كنند .(1)



در حال حاضر ، توجه به عوامل فرهنگي و اعتقادي در امر ژئوپلتيك ، حيطه هاي ديگري از هم نشيني جغرافيايي را مطرح كرده است . تا پيش از انقلاب اسلامي ، دين اسلام تنها يك دين فاقد كاركردهاي سياسي محسوب مي شد ، اما انقلاب ايران جنبه هاي بالقوه سياسي آن را بالفعل ساخت و تفكر شيعي با انسجام ساختاري در ايران نشان دارد كه توانايي به ظهور رساندن يكي از بزرگ ترين انقلاب هاي تاريخ را دارد . اين توانايي باعث شد كه بسياري از نهضت هاي رهايي بخش و جنبش ها توجه خود را به ايران و اسلام معطوف كنند .به اين ترتيب نقش حساس اسلام در صحنه سياست بين المللي باعث شد كه ژئوپلتيك كشورهايي كه تمام يا اكثريت جمعيت آنها مسلمان بودند ، در نگرشي مجدد ارزيابي شود. اين امر در جايي اهميت خاص مي يافت كه پيوستگي جغرافيايي و جايگاه خاص و ويژه اين حيطه از جهان به لحاظ دسترسي به عظيم ترين منابع نفتي خودنمايي مي كرد و پديده اي به نام جهان اسلام را مطرح مي ساخت . (2)



در اين چهارچوب ، موقعيت حساس ژئوپلتيك جهان اسلام و جمعيت بيش از يك ميليارد نفري مسلمانان در جهان، صاحب نظران و سياست مداران غرب را وادار ساخته تا در حوزه ژئوپلتيك به اسلام، خصوصا عنصر تشيع بپردازند .

از منظر جغرافياي سياسي، پيدايش نهضت هاي اسلامي به منزله يكي از عوامل متغير ژئوپلتيك موجب افزايش حساسيت ها در مورد ديگر عوامل ثابت آن شده است. از اين منظر با توجه به مرام و ايدئولوژي خاص جنبش هاي اسلامي ، دست يابي آنها به منابع نفتي، قدرت سياسي مناطق حساس و ترانزيت جغرافيايي ، اهميت ژئوپلتيك آنها را چند برابر مي كند و به همين دليل غرب تلاش مي كند تا مانع چنين رويدادي شود كه از نظر آنها تهديد جدي به شمار مي آيد . (3)



با توجه به مطالب فوق مي توان علل نگراني از انقلاب اسلامي در منطقه را بر اساس رابطه متقابل ساختار ( موقعيت ژئوپلتيكي شيعيان ) و كارگزار ( ايدئولوژي انقلابي تشيع ) و تأثير آن بر منافع غرب در منطقه تحليل و بررسي كرد .


انقلاب اسلامي و تأثير آن بر كارگزار

براي بررسي جايگاه و اهداف هر تحول و انقلاب ايدئولوژيك ، اولا بايد مكتب حاكم بر انقلاب را با توجه به روح و عمق و كليت آن بازشناخت و ثانيا به تلقي افرادي كه با تكيه بر آن قيام كرده اند ، توجه داشت. (4)

از طرفي، ايدئولوژي به منزله نوعي نقشه و راهنما براي كارگزاران محسوب مي شود و كنش و رفتار دولت ها را هدايت مي كند و نيروي محركه كنش سياسي توده ها و كارگزاران سياسي به شمار مي رود.(5)

با توجه به مطالب فوق به نظر مي رسد، فهم انقلاب اسلامي ايران نيز كه اساسا هويتي ديني دارد، بدون شناخت ايدئولوژي تشيع كه نقش ايدئولوژي انقلاب را ايفا كرد ، و هم چنين درك نقش امام خميني (ره ) به عنوان ايدئولوگ و كارگزار اصلي انقلاب اسلامي و تفسير وي از آموزه هاي تشيع، ميسر نيست. با توجه به نقش و اهميت ايدئولوژي در رفتار و كنش كارگزاران مي توان گفت تشيع ويژگي هاي ايدئولوژي انقلابي را داشت و توسط ايدئولوگ انقلاب اسلامي توانست هم نظم موجود را زير سؤال ببرد و هم نظام مطلوب جايگزين را نه تنها براي ايران بلكه براي ساير كشورها پي ريزي كند. (6)



پتانسيل دروني اسلام شيعي و وجود عواملي در داخل اين مذهب ، امكان ارائه تفسير مكتبي از آن را ممكن ساخت و از طرفي وجود عناصري ، زمينه هاي هژمونيك شدن آن را آسان كرد؛ از جمله اين موارد عدالت اجتماعي و امامت انسان صالح و توانايي بالقوه باز تفسير يا تفسير ايدئولوژيك در تشيع بود . به دليل وجود مفاهيمي مانند تقيه، شهادت ، غيبت ، انتظار ، منجي گرايي و ... ، امكان انتقال تفسير مكتبي به پيروان و تسهيل روند پذيرش آن با شكل گيري عامل اجتهاد، نقش قابل توجه امام در مقام ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي تشيع توانست در روند بسيج منجر به انقلاب، كاركردهاي معمول يك ايدئولوژي را به نحو مطلوب انجام دهد، يعني در انتقال آگاهي سياسي براي صف آرايي ، نقد ترتيبات اجتماعي موجود براي زير سؤال بردن وضع موجود ، ارائه مجموعه جديد ارزش ها و طرح كلي جامعه مطلوب و ... و بالاخره موفقيت در توجيه پيروان ، مبني بر اين كه بر حقانيت و عقلانيت مبتني است، موفق شد و اين موفقيت در انجام كاركردهاي معمول ايدئولوژي در روند انقلاب به شكلي مطلوب به هژمونيك شدن آن انجاميد. (7)


نقش امام خميني در روند ايدئولوژيك شدن تشيع

در فرايند انقلاب اسلامي ، اسلام شيعي به مثابه ايدئولوژي راهنماي عمل و رهايي ساز جلوه گر شد . در اين راستا نقش امام خميني به عنوان ايدئولوگ انقلاب اسلامي برجسته است.

مهم ترين اقدام امام در اين زمينه، ايجاد تغييرات اساسي در تفكر اجتهادي شيعه نسبت به سياست بود. مبناي اين تغييرات تفسير جديدي بود كه امام از مفاهيم ، آموزه ها و نمادهاي اسلام شيعي انجام داد . بر مبناي اين مكتب، اهداف اصلي جنبش هاي اسلامي و انقلاب اسلامي ايران عبارتند از : (8)

1. استقرار حاكميت اسلام و حفظ وحدت جهان اسلام .

2. مبارزه با دشمنان اسلامي ، استعمارگران و استثمارگران سرزمين هاي اسلامي ؛

3. مبارزه با ظلم ، سلطه و استعمار در سطح جهاني ؛

4. كمك به نهضت هاي اسلامي ، انساني و رهايي بخشي در سطح جهان ؛

5. استقرار صلح و آرامش در جهان از راه براندازي ظلم ، سلطه و استعمار و ...

به اين ترتيب، انقلاب اسلامي به عنوان يك انقلاب ايدئولوژيك و با جهان بيني نشأت گرفته از مكتب اسلام ، نه تنها در بعد ملي احياگر برنامه ها و نظريات خاص اسلام براي حكومت و دولت مداري است، بلكه در بعد جهاني نيز با توجه به جهان شمولي مكتب اسلام افكار و نظريات خاصي دارد.

امام خميني، خواهان عدالتي جهاني بود و اعتقاد داشت كه فقط نظم جهاني اسلامي مي تواند چنين عدالتي را فراهم آورد . امام خميني كاملا تأكيد مي كرد كه مقصد اسلام ، عرضه عدالت براي همه عالم و نه صرفا براي ايران يا براي جهان اسلام است .

اسلام خاص يك مملكت ، چند مملكت ، يك گروه يا حتي مسلمين نيست . اسلام براي بشر آمده است ، اسلام به بشر خطاب مي كند و تنها بر حسب مورد مؤمنين را خطاب مي سازد . اسلام مي خواهد همه بشر را زير چتر عدالت خود بياورد . (9)

از اين رو انقلاب اسلامي با توجه به ايدئولوژي جهان شمول خود ، احياي هويت واحد اسلامي و مبارزه با ناسيوناليسم و برقراري اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را هدف خود قرار داد . بر همين اساس از نظر كارگزاران انقلاب اسلامي ، وطن اسلامي توسعه مي يابد و در نهايت كل جهان را در بر مي گيرد و از آن جا كه برنامه اسلام نجات انسان هاست ، لذا در اين راستا اولين قدم ، بحث صدور انقلاب است و به اين ترتيب صدور انقلاب به مفهوم صدور ارزش ها ، آرمان ها و تجربيات انقلاب اسلامي هم چون استقلال ، نيل به خصلت هاي انساني ، خودكفايي و حمايت از مستضعفان ، ايجاد عدالت اجتماعي و ... در دستور كار انقلابيون قرار گرفت .

از ديدگاه امام ، اعتقاد به اسلام و ارزش هاي متعالي آن مترادف با احساس مسئوليت دائمي نسبت به سرنوشت كليه انسانهاست ... امام ، انقلاب اسلامي را الگوي ارزش هاي مطلوب مردم ستم ديده مي دانستند و معتقد بودند انقلاب اسلامي از آن جهت كه معرف آرمان هاي مردم محروم و مسلمانان مظلوم است ، مورد پذيرش آنها قرار خواهد گرفت و مشي خود را بر نفي ظلم پذيري ، نفي سلطه ، سلطه گري و نفي سكوت و برخورد انفعالي قرار دادند . (10) ايشان انقلاب اسلامي را به منزله امري عملي و تحقق پذير به دنيا صادر كردند. با اين اوصاف به نظر مي رسد هيچ جنبه ديگري از انقلاب اسلامي به اندازه مسئله صدور انقلاب و تهديد ثبات منطقه و امنيت منافع غرب ، ترس دولت هاي غربي و دولت هاي دست نشانده آنها را در منطقه بر نيانگيخته است . به عبارت ديگر ، رويكرد انقلابي نظام اسلامي ايران به مثابه الگويي براي ديگر جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان اسلام بوده است . در اين ميان انقلاب اسلامي بيش از هر كشور ديگري در كشورهاي حوزه خليج فارس و خاورميانه ، سرمنشأ تحولات دامنه دار از درون و بيرون گرديد . ايده هاي انقلاب اسلامي به تدريج در منطقه خاورميانه گسترش يافت و موجب بي ثباتي هاي داخلي در بسياري از كشورها گرديد.

انقلاب اسلامي در عرصه داخلي با تلاش براي تغيير بافت فرهنگي و اعتقادي جامعه ، رو در روي نظام هاي ارزشي وارداتي قرار گرفت و با دعوت براي بازگشت به اسلام راستين ، موفق به تجديد رفتار دولت مردان و تغيير در سياست ها و اقدامات حكومت و ايجاد تحول در نظام ارزشي و مقابله با جريان هاي فكري – عقيدتي ضد ديني در جامعه اسلامي ايران شد .

انقلاب اسلامي در مورد اصلاح سياسي – اجتماعي نيز چالشي همه جانبه را براي رفع توهم جدايي دين از سياست در عرصه هاي نظري و عملي آغاز كرد و آن را منوط به تأسيس حكومت اسلامي دانست . كارگزاران انقلاب اسلامي ، ادبيات سياسي و ساختار سياسي اي را پيشنهاد كردند كه قرائتي دموكراتيك و مردمي از حكومت اسلامي را در قالب جمهوري اسلامي عرضه مي كرد . (11)

به اين ترتيب اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي يك روند فراگير ، سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و نه فقط مسلمانان را بلكه تمام مستضعفان جهان را به حركت در آورد . از اين رو غرب ، وقوع انقلاب ايران در منطقه را تهديدي براي نظام جهاني و منافع ابرقدرتها تلقي مي كند . از طرفي با توجه به اين كه اصولا تهديد نظامي از سوي جهان اسلام هيچ گاه مد نظر سياست مداران غرب نبوده است ، به نظر مي رسد يكي از علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي در منطقه به آموزه هاي ايدئولوژيكي – فرهنگي اسلام برمي گردد كه در انقلاب اسلامي نمود عيني يافت . فوازي جرجيس به اين موضوع چنين اشاره كرده است :

اگرچه تهديد نظامي از سوي جهان اسلام از پايان قرن هفدهم متوقف شده بود ، چالش فكري و مذهبي اسلام ،

همچنان بر تصور بسياري از مردم غرب سايه افكنده است .


ادامه دارد....




نفيسه فاضلي نيا

منبع:فصلنامه علوم سياسي،شماره 36

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي (2)
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي و تأثير آن بر شيعيان

عده اي از صاحب نظران غربي معتقدند ، حساسيت آموزه هاي ايدئولوژيكي شيعه زماني بيشتر خواهد شد كه موقعيت هاي ژئوپلتيكي شيعه هم در نظر گرفته شود . ژئوپلتيك شيعه به مفهوم امتداد جغرافياي سياسي شيعه در كشورهاي مختلف خاورميانه بزرگ با هارتلند ايران است . (14) در واقع ، كمربندي از تشيع ، حيات اقتصادي ، استراتژيكي و تاريخي اسلام را در بر مي گيرد و بخش هايي از لبنان ، سوريه ، عراق ، عربستان ، كويت ، بحرين ، ايران ، افغانستان ، پاكستان و هندوستان را مي پوشاند . اين كمربند كه در كشورهاي مختلف به اكثريت و اقليت شيعه تقسيم مي شود ، خود دنيايي است كه تأثيرات گوناگون در آن به سرعت انتقال مي يابد . (15)



از طرفي با توجه به خصوصيات ژئوپلتيكي كشورهاي واقع در حوزه ژئوپلتيك شيعه ، ساختار طبيعي و انساني ژئوپلتيك شيعه ، صفاتي را به آن بخشيده كه به منزله يك واحد كاركردي فعال و مؤثر در نظام جهاني عمل مي كند . صفاتي نظير منابع ، جمعيت ، طرز قرارگيري ، موقعيت جغرافيايي و نظاير آن ، منطقه را در مسائل مهم جهاني نظير انرژي ، عمليات و راهبرد نظامي ، انديشه ديني ، امنيت بين المللي ، تجارت جهاني و ... درگير نموده است .



براي مثال شيعيان خليج فارس در منطقه بسيار حساسي از نظر جغرافياي سياسي قرار دارند . خليج فارس به منزله مهم ترين و بزرگ ترين مخزن نفتي جهان نقش تعيين كننده اي در سرنوشت اقتصادي جهان دارد . با اين حال اهميت اين منطقه صرفا در وجود منابع گسترده نفتي و معدني آن خلاصه نمي شود و نقش سياسي منطقه خليج فارس با توجه به اهميت ايدئولوژيكي ، ارتباطي ، ژئواكونوميك و ژئواستراتژيك آن متبلور و آشكار است .



نگاهي به شرايط اقتصادي سياسي جمعيتي شيعيان منطقه روشن مي سازد كه به غير از ايران در هيچ كشوري قدرت مطلق در دست شيعيان نيست و اكثر آنها در وضعيت نابسامان اجتماعي زندگي مي كنند ، به نحوي كه حتي از داشتن يك زندگي معمولي محروم گشته اند و در بيشتر اين مناطق با شيعيان همانند شهروند درجه دوم رفتار مي شود و در اكثر كشورهاي منطقه ، اقليت غيرشيعي همواره شيعيان را در معرض انزوا قرار داده اند . همين محروميت هاي همه جانبه اي كه بر شيعيان منطقه اعمال مي شود ، به اعتراض اين اقليت مذهبي انجاميده است . اين اعتراض ها كه به دنبال بالا رفتن سطح آگاهي اجتماعي متبلور شده اند ، روز به روز ابعاد گسترده تري به خود مي گيرند . تاريخ اين منطقه هم بازتاب مبارزات مردمي به ويژه شيعيان در راه رسيدن به آزادي ، استقلال ، حاكميت اسلامي و مشاركت سياسي و اقتصادي است . در اين راستا تحولات منطقه اي و بين المللي ، تأثير فراواني در استمرار اين حركت ها داشته اند ، به ويژه وقوع انقلاب اسلامي ايران ، افق هاي تازه اي به روي شيعيان منطقه گشود و آنان را براي مبارزه براي تغيير وضع موجود رهنمون ساخت و اين در حالي است كه دولت هاي منطقه بي توجه به فاكتورهاي جغرافيايي سياسي شيعيان و مؤلفه هاي مثبت جغرافيايي آنها ، به گرايش ها و تعصبات قومي – مذهبي متكي هستند . جداسازي شيعيان از ديگر گروه ها و جمعيت ها و در انزوا قرار دادن ، و هم چنين عدم مشاركت آنان در قدرت و حاكميت كشور ، نمود بارز بي توجهي به جنبه هاي مختلف جغرافيايي سياسي از سوي دولت هاي منطقه به شمار مي آيد . (16)



در چنين فضايي با توجه به اين كه مؤلفه هاي مثبت جغرافيايي شيعيان منطقه ، ظرفيت هاي بالقوه فراواني براي ايفاي نقش آنان فراهم آورده است ، تأثير بينش انقلابي ايران بر كشورهاي منطقه مي تواند ظرفيت هاي بالقوه را بالفعل سازد و منافع كشورهاي منطقه و به تبع آن منافع قدرت هاي غربي را به مخاطره اندازد.

با توجه به مطالب فوق به نظر مي رسد صرف نظر از تعارض آموزه هاي شيعه با مدرنيته غرب ، موقعيت جغرافيايي آنان نيز در تضاد با منافع جهان صنعتي بوده و بنابراين بيش از پيش ، حساسيت اين كشورها را برانگيخته است . در اين راستا منافع آنها در منطقه به مهار نيروي ژئوپلتيك شيعه بستگي دارد . البته براي غرب ، موقعيت شيعيان ايران با ساير شيعيان در ساير قسمت هاي ژئوپلتيك شيعه فرق دارد . ايران تنها كشوري است كه شيعيان ، اكثريت غالب آن را تشكيل مي دهند . در دو يا سه كشور ديگر نيز تعداد شيعيان زياد است و در ساير نقاط جهان اسلام شيعيان در اقليت هستند . (17)



اما با اين حال غرب به اين نكته هم توجه دارد كه به جز ايران ، در ساير نقاط ، شيعيان توسط دولت هاي منطقه در فقر و محروميت نگه داشته شده اند ، از اين رو به وضعيت خود معترض هستند و هر گونه تغيير در شرايط سياسي كشورهاي اين حوزه ، زمينه حاكميت كامل و يا نسبي شيعيان را فراهم خواهد كرد .

از طرفي جمعيت شيعه عرب به لحاظ استراتژيكي در قلب بزرگ ترين منطقه نفت خيز خاورميانه و در عرض شاهراه هاي نفتي خليج فارس قرار دارند . با توجه به اين موضوع ، فولر در كتاب شيعيان عرب ، مسلمانان فراموش شده بيان مي كند كه از بعد نظري ، شيعيان عرب به همراه ايران مي توانند بيشتر منابع نفتي خليج فارس را تحت كنترل خود در آورند . (18)

شايد آگاهي از اين مسئله باعث شده كه آمريكا در عراق تدابير خاصي اتخاذ كند ، چرا كه در عراق شيعيان از برتري نسبي در دولت جديد برخوردار شده اند و اين حضور در چهارچوب حساسيت غرب نسبت به ژئوپلتيك شيعه قابل تحليل است .


استراتژي غرب در قبال انقلاب اسلامي

در طول سده بيستم ، مركزيت جغرافياي فرهنگي – عقيدتي ( ژئوايدئولوژي ) ، جغرافياي سياسي( ژئوپلتيك ) ، جغرافياي راهبردي – امنيتي ( ژئواستراتژيك ) در قاره اروپا و جغرافياي اقتصادي ( ژئواكونوميك ) ، در منطقه خاورميانه قرار داشت . اما حوادثي از جمله پيروزي انقلاب اسلامي و تبعات آن ، فروپاشي شوروي و آثار آن و مسئله نفت و تأثيرات جهاني آن باعث شده تا قبله عالم فرهنگي ( عقيدتي ) ، سياسي ، اقتصادي نظام بين الملل دچار تغيير و تحول بنيادين شود و قبله عالم نوين در سده 21 منطقه خاورميانه و جهان اسلام قرار گيرد ، به طوري كه بازيگران خرد و كلان تلاش مي نمايند تا جايگاه و رويكرد خويش را در قبال اين مركزيت عقيدتي سياسي امنيتي اقتصادي جهان تبيين و مشخص نمايند .(19)

در اين راستا ، در حال حاضر نخبگان و سياست گذاران غربي ، علاوه بر سه عامل امنيت ، سياست و اقتصاد ، موضوع اسلام و يا قرائت خاصي از آن را به عنوان پايه چهارم برخورد غرب با اين منطقه در نظر دارند . (20)

در چنين فضايي ايران به منزله قبله عالم سياسي امنيتي اقتصادي در منطقه مورد توجه بوده ، و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، بعد عقيدتي نيز بدان اضافه شده است ، به طوري كه نو محافظه كاران آمريكا نيز به اين امر تصريح نموده اند كه ايران مهم ترين و اصلي ترين عنصر در خاورميانه و جهان اسلام است ؛ چرا كه نحوه استقرار و حاكميت فرايند تعامل خدا و انسان در نظام ، حكومت ، سياست و اجتماع كه در جمهوري اسلامي ايران مورد آزمايش است ، در آينده تعيين كننده خواهد بود . (21)

به اين ترتيب تلاش براي ايجاد تغييري اساسي در انقلابي كه به صورت يك قدرت ژئوپلتيكي يكپارچه عمل مي كند ، براي غرب امري حياتي به نظر مي رسيد ، در اين راستا اهميت ايران در تجميع و متمركز كردن ايدئولوژي اسلامي و قرار دادن آن در مخالفت مستقيم با غرب سكولار و دولت هاي خاورميانه وابسته به آمريكا نهفته است . لذا غرب براي مقابله با انقلاب اسلامي ، كه هم از زوايه منافع ملي و اهداف سرزميني و هم از بعد اهداف جهان شمول اسلام و باورهاي ارزشي فراگير ، با ادعاي قيادت جوامع بشري از سوي غرب به معارضه و ستيز بر مي خيزد نياز به بازنگري سياست هاي تهاجمي خود داشت . در اين بازنگري غرب به سه استراتژي باري تغيير ج . ا . ا و زوال انقلاب اسلامي دست يافت : (22)

1. استراتژي سياسي – نظامي ؛

2. استراتژي سياسي – اقتصادي ؛

3. استراتژي سياسي – فرهنگي .

از ديدگاه نظريه پردازان غرب ، استراتژي سياسي فرهنگي از اهميت ويژه اي برخوردار است و در حقيقت عصاره همه سياست ها به شمار مي رود . محور استراتژي مذكور ، ايجاد تغييرات از طريق فروپاشي ارزش هاي انقلاب اسلامي و تعديل ايدئولوژيك اسلام است ، يعني همان شيوه اي كه نظام ج . ا . ا نيز در معارضه با رژيم سلطنتي و سلطه سياسي – فرهنگي غرب از طريق به كارگيري آن به پيروزي رسيد . (23)

با توجه به مطالب فوق ، امنيت ملي ايران در برابر استراتژي غرب در قالب دو بعد امنيتي قابل تحليل و بررسي است :

بعد نخست ، نظم و ثبات حاكم بر حوزه ژئوپليتك شيعه است . به اين معنا كه هر گونه بي نظمي و بي ثباتي سياسي در حوزه ژئوپلتيك شيعه به بي ثباتي و تهديد امنيت ملي منجر خواهد شد . از طرفي مجاورت جغرافيايي سياسي مي تواند بر روابط كشورها تأثير گذار باشد. به عبارتي يكي از مشخصات كمي و كيفي كشورهاي حياتي ، سطوح اصطكاك اين كشورها و نگراني شديد از وجود همسايگان پر دردسر است . اين همسايگان پر دردسر با رفتارهاي خشونت آميز ، بحران عميق امنيتي ايجاد مي كنند . مجاورت ايران و آمريكا از طريق مرزهاي شرقي ( افغانستان ) و غربي ( عراق ) از اين قاعده مستثني نيست .

بعد دوم در ارتباط با امنيت ايران در حوزه ژئوپلتيك شيعه مربوط به نقش و اهميت عوامل مختلف داخلي در تضمين و تأمين امنيت و ثبات سياسي است . ايران از يك هسته ايراني تشكيل شده كه اطرافش را اقليت هايي ، بعضا با گرايش هاي جدايي طلبانه كم و بيش اظهار شده احاطه كرده اند . اين اقليت ها ، خطوط شكننده و مناطق نفوذ احتمالي براي دشمنان بالقوه را تشكيل مي دهند ، لذا هر گونه بي توجهي نسبت به اقليت هاي غير شيعي در روند سياست گذاري ها موجب تهديد وحدت و يكپارچگي كشور مي شود . هم چنين آگاهي از موقعيت ژئوپلتيكي و آموزه هاي انقلابي شيعه در ايران باعث شده كه آمريكا تمام توان خود را به كار گيرد تا مانع از موفقيت حكومت ايران به منزله الگوي يك حكومت شيعي موفق در منطقه شود و از هر نوع كارشكني براي عدم موفقيت ايران در منطقه استفاده مي كند . اين اقدامات و كارشكني ها در مقاطع مختلف ، اشكال گوناگوني داشته است . انواع تحريم هاي اقتصادي و سياسي ، دامن زدن به اختلافات داخلي ، بي اعتنا كردن مردم براي حمايت از حكومت ، افزايش اختلافات قومي و نژادي چه در داخل و چه در سطح منطقه از جمله ترفندهايي است كه آمريكا براي تحت فشار قرار دادن حكومت در ايران و ايجاد جو ناامني و تشنج در منطقه به كار گرفته است .

هم چنين جنگ رواني و تبليغاتي عليه ايران و ايدئولوژي انقلاب اسلامي در طول دو دهه گذشته همواره در دستور كار سياست مداران غربي قرار گرفته است . به نظر مي رسد اين اقدامات به منظور عقب نشيني ايران از موضع گيري هاي ارزشي در سطح بين الملل ، كاهش نقش منطقه اي و بين المللي ايران ، ممانعت از الگوگيري ديگر ملت ها از ايران و فشار مضاعف بر جريان هاي ناب شيعي و اسلامي طرف دار جمهوري اسلامي و تضعيف كيان اسلام و تشيع صورت مي گيرد .
جمع بندي

وقوع انقلاب اسلامي در ايران پي آمدهايي را در منطقه به دنبال داشت ، از جمله اين كه عوامل مؤثر بر ژئوپليتك منطقه را متحول ساخت و باعث شد غرب از زاويه ديگري به منطقه و عناصر ژئوپلتيك آن توجه كند . در اين راستا ايدئولوژي اسلام ناب و مفاهيم و آموزه هاي انقلابي آن علاوه بر اين كه به منزله رقيب جدي براي ليبراليسم غرب مطرح شد ، به عنوان عاملي ژئوپلتيك نيز نظر بسياري از صاحب نظران غربي را به خود جلب كرد ، به طوري كه شايد بتوان گفت عنصر تشيع در انقلاب اسلامي و ساير حركت ها و جنبش هاي شيعي در منطقه ، ساير عوامل ثابت و متغير ژئوپلتيك منطقه را به لحاظ اهميت ، حساس تر و مهم تر ساخته است .

هر چند محدوديت ها و فشارهاي اقتصادي ، سياسي كه حكومت هاي منطقه بر شيعيان اعمال كرده اند ، موجب شده تا تأثيرات ژئوپلتيكي آنها كاهش يابد ، اما با اين حال با توجه به اين كه والاترين دست آورد انقلاب اسلامي ايران ، تربيت انسان جديدي بود كه قادر به ايستادگي و مقاومت در مقابل ظلم بود ، مي توان گفت اين مسئله با ايجاد يك مبارزه جويي جديد ، بزرگ ترين تهديد براي موضع موجود و ثبات تحميلي غرب بر منطقه بود و نيز براي قدرت هاي غربي كه بر مواضع استراتژيك و منابع زيرزميني كشورهاي منطقه تكيه دارند ، محسوب مي شود . اين مبارزه جويي جديد ، در اشكال مختلف در همه جا گسترده شده است ، به طوري كه مي توان اذعان كرد كه هيچ حادثه اي ، اين چنين منافع دولت هاي غرب ، اسرائيل و بسياري از كشورهاي محافظه كار منطقه را در معرض خطر قرار نداده است .

در چنين فضايي ، تبليغات جهاني براي خطرناك جلوه دادن اسلام كه البته با جنبه هايي از افراطي گري نيز همراه بوده ، در دستور كار غرب ( آمريكا ) قرار گرفته است . اسلام رسانه ها محصول چنين رويكردي است . در واقع اسلام رسانه ها ، اسلامي است كه وجود خارجي ندارد و محصول رسانه هاي تبليغاتي غربي براي ترساندن انسان غربي از جهان اسلام و مسلمانان است تا افكار عمومي غربي ها به سلطه غرب بر شرق و قتل و غارت شرق و كشتار مردم مسلمان توسط آمريكا و صهيونيسم رضايت دهد و دم بر نياورد . (24)


نفيسه فاضلي نيا

منبع:فصلنامه علوم سياسي،شماره

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي (1)
موضوعات مقالات :انقلاب اسلامي
مقدمه

با نگاهي به اثرات علايق ژئوپلتيك در رفتار ابرقدرتها نسبت به ايران تا قبل از انقلاب اسلامي در مي يابيم كه موقعيت ژئوپلتيك ايران تا اين مقطع بيشتر با تأكيد بر متغيرهاي مطرح در نظريات سنتي ژئوپلتيك ، ارزيابي مي شد . در اين راستا سياست هاي آمريكا در منطقه بر مسائل امنيتي تأكيد داشتند و ژئوپلتيك منطقه از اين جهت كه منابع انرژي را براي كشورهاي غربي تأمين مي كرد ، حائز اهميت بود .

در نظريات كلاسيك ژئوپلتيك ، ژئوپلتيسن ها تأكيد بسياري بر فاصله ، فضا و مرزها داشتند ، يعني ارزش هايي كه در پديده تكنولوژي نظامي آن دوره حائز اهميت بودند ، ولي در سده حاضر ، ديگر قدرت نظامي ، شاخص قدرت رهبري براي كشورها در صحنه بين المللي نيست ، زيرا در حال ورود به عصري هستيم كه نزاع مستقيم ، فرصت بروز نمي يابد و فاكتورها و متغيرهاي جديد ، روش ما را در ارزيابي موقعيت هاي ژئوپلتيكي تعيين مي كنند .(1)



در حال حاضر ، توجه به عوامل فرهنگي و اعتقادي در امر ژئوپلتيك ، حيطه هاي ديگري از هم نشيني جغرافيايي را مطرح كرده است . تا پيش از انقلاب اسلامي ، دين اسلام تنها يك دين فاقد كاركردهاي سياسي محسوب مي شد ، اما انقلاب ايران جنبه هاي بالقوه سياسي آن را بالفعل ساخت و تفكر شيعي با انسجام ساختاري در ايران نشان دارد كه توانايي به ظهور رساندن يكي از بزرگ ترين انقلاب هاي تاريخ را دارد . اين توانايي باعث شد كه بسياري از نهضت هاي رهايي بخش و جنبش ها توجه خود را به ايران و اسلام معطوف كنند .به اين ترتيب نقش حساس اسلام در صحنه سياست بين المللي باعث شد كه ژئوپلتيك كشورهايي كه تمام يا اكثريت جمعيت آنها مسلمان بودند ، در نگرشي مجدد ارزيابي شود. اين امر در جايي اهميت خاص مي يافت كه پيوستگي جغرافيايي و جايگاه خاص و ويژه اين حيطه از جهان به لحاظ دسترسي به عظيم ترين منابع نفتي خودنمايي مي كرد و پديده اي به نام جهان اسلام را مطرح مي ساخت . (2)



در اين چهارچوب ، موقعيت حساس ژئوپلتيك جهان اسلام و جمعيت بيش از يك ميليارد نفري مسلمانان در جهان، صاحب نظران و سياست مداران غرب را وادار ساخته تا در حوزه ژئوپلتيك به اسلام، خصوصا عنصر تشيع بپردازند .

از منظر جغرافياي سياسي، پيدايش نهضت هاي اسلامي به منزله يكي از عوامل متغير ژئوپلتيك موجب افزايش حساسيت ها در مورد ديگر عوامل ثابت آن شده است. از اين منظر با توجه به مرام و ايدئولوژي خاص جنبش هاي اسلامي ، دست يابي آنها به منابع نفتي، قدرت سياسي مناطق حساس و ترانزيت جغرافيايي ، اهميت ژئوپلتيك آنها را چند برابر مي كند و به همين دليل غرب تلاش مي كند تا مانع چنين رويدادي شود كه از نظر آنها تهديد جدي به شمار مي آيد . (3)



با توجه به مطالب فوق مي توان علل نگراني از انقلاب اسلامي در منطقه را بر اساس رابطه متقابل ساختار ( موقعيت ژئوپلتيكي شيعيان ) و كارگزار ( ايدئولوژي انقلابي تشيع ) و تأثير آن بر منافع غرب در منطقه تحليل و بررسي كرد .


انقلاب اسلامي و تأثير آن بر كارگزار

براي بررسي جايگاه و اهداف هر تحول و انقلاب ايدئولوژيك ، اولا بايد مكتب حاكم بر انقلاب را با توجه به روح و عمق و كليت آن بازشناخت و ثانيا به تلقي افرادي كه با تكيه بر آن قيام كرده اند ، توجه داشت. (4)

از طرفي، ايدئولوژي به منزله نوعي نقشه و راهنما براي كارگزاران محسوب مي شود و كنش و رفتار دولت ها را هدايت مي كند و نيروي محركه كنش سياسي توده ها و كارگزاران سياسي به شمار مي رود.(5)

با توجه به مطالب فوق به نظر مي رسد، فهم انقلاب اسلامي ايران نيز كه اساسا هويتي ديني دارد، بدون شناخت ايدئولوژي تشيع كه نقش ايدئولوژي انقلاب را ايفا كرد ، و هم چنين درك نقش امام خميني (ره ) به عنوان ايدئولوگ و كارگزار اصلي انقلاب اسلامي و تفسير وي از آموزه هاي تشيع، ميسر نيست. با توجه به نقش و اهميت ايدئولوژي در رفتار و كنش كارگزاران مي توان گفت تشيع ويژگي هاي ايدئولوژي انقلابي را داشت و توسط ايدئولوگ انقلاب اسلامي توانست هم نظم موجود را زير سؤال ببرد و هم نظام مطلوب جايگزين را نه تنها براي ايران بلكه براي ساير كشورها پي ريزي كند. (6)



پتانسيل دروني اسلام شيعي و وجود عواملي در داخل اين مذهب ، امكان ارائه تفسير مكتبي از آن را ممكن ساخت و از طرفي وجود عناصري ، زمينه هاي هژمونيك شدن آن را آسان كرد؛ از جمله اين موارد عدالت اجتماعي و امامت انسان صالح و توانايي بالقوه باز تفسير يا تفسير ايدئولوژيك در تشيع بود . به دليل وجود مفاهيمي مانند تقيه، شهادت ، غيبت ، انتظار ، منجي گرايي و ... ، امكان انتقال تفسير مكتبي به پيروان و تسهيل روند پذيرش آن با شكل گيري عامل اجتهاد، نقش قابل توجه امام در مقام ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي تشيع توانست در روند بسيج منجر به انقلاب، كاركردهاي معمول يك ايدئولوژي را به نحو مطلوب انجام دهد، يعني در انتقال آگاهي سياسي براي صف آرايي ، نقد ترتيبات اجتماعي موجود براي زير سؤال بردن وضع موجود ، ارائه مجموعه جديد ارزش ها و طرح كلي جامعه مطلوب و ... و بالاخره موفقيت در توجيه پيروان ، مبني بر اين كه بر حقانيت و عقلانيت مبتني است، موفق شد و اين موفقيت در انجام كاركردهاي معمول ايدئولوژي در روند انقلاب به شكلي مطلوب به هژمونيك شدن آن انجاميد. (7)


نقش امام خميني در روند ايدئولوژيك شدن تشيع

در فرايند انقلاب اسلامي ، اسلام شيعي به مثابه ايدئولوژي راهنماي عمل و رهايي ساز جلوه گر شد . در اين راستا نقش امام خميني به عنوان ايدئولوگ انقلاب اسلامي برجسته است.

مهم ترين اقدام امام در اين زمينه، ايجاد تغييرات اساسي در تفكر اجتهادي شيعه نسبت به سياست بود. مبناي اين تغييرات تفسير جديدي بود كه امام از مفاهيم ، آموزه ها و نمادهاي اسلام شيعي انجام داد . بر مبناي اين مكتب، اهداف اصلي جنبش هاي اسلامي و انقلاب اسلامي ايران عبارتند از : (8)

1. استقرار حاكميت اسلام و حفظ وحدت جهان اسلام .

2. مبارزه با دشمنان اسلامي ، استعمارگران و استثمارگران سرزمين هاي اسلامي ؛

3. مبارزه با ظلم ، سلطه و استعمار در سطح جهاني ؛

4. كمك به نهضت هاي اسلامي ، انساني و رهايي بخشي در سطح جهان ؛

5. استقرار صلح و آرامش در جهان از راه براندازي ظلم ، سلطه و استعمار و ...

به اين ترتيب، انقلاب اسلامي به عنوان يك انقلاب ايدئولوژيك و با جهان بيني نشأت گرفته از مكتب اسلام ، نه تنها در بعد ملي احياگر برنامه ها و نظريات خاص اسلام براي حكومت و دولت مداري است، بلكه در بعد جهاني نيز با توجه به جهان شمولي مكتب اسلام افكار و نظريات خاصي دارد.

امام خميني، خواهان عدالتي جهاني بود و اعتقاد داشت كه فقط نظم جهاني اسلامي مي تواند چنين عدالتي را فراهم آورد . امام خميني كاملا تأكيد مي كرد كه مقصد اسلام ، عرضه عدالت براي همه عالم و نه صرفا براي ايران يا براي جهان اسلام است .

اسلام خاص يك مملكت ، چند مملكت ، يك گروه يا حتي مسلمين نيست . اسلام براي بشر آمده است ، اسلام به بشر خطاب مي كند و تنها بر حسب مورد مؤمنين را خطاب مي سازد . اسلام مي خواهد همه بشر را زير چتر عدالت خود بياورد . (9)

از اين رو انقلاب اسلامي با توجه به ايدئولوژي جهان شمول خود ، احياي هويت واحد اسلامي و مبارزه با ناسيوناليسم و برقراري اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را هدف خود قرار داد . بر همين اساس از نظر كارگزاران انقلاب اسلامي ، وطن اسلامي توسعه مي يابد و در نهايت كل جهان را در بر مي گيرد و از آن جا كه برنامه اسلام نجات انسان هاست ، لذا در اين راستا اولين قدم ، بحث صدور انقلاب است و به اين ترتيب صدور انقلاب به مفهوم صدور ارزش ها ، آرمان ها و تجربيات انقلاب اسلامي هم چون استقلال ، نيل به خصلت هاي انساني ، خودكفايي و حمايت از مستضعفان ، ايجاد عدالت اجتماعي و ... در دستور كار انقلابيون قرار گرفت .

از ديدگاه امام ، اعتقاد به اسلام و ارزش هاي متعالي آن مترادف با احساس مسئوليت دائمي نسبت به سرنوشت كليه انسانهاست ... امام ، انقلاب اسلامي را الگوي ارزش هاي مطلوب مردم ستم ديده مي دانستند و معتقد بودند انقلاب اسلامي از آن جهت كه معرف آرمان هاي مردم محروم و مسلمانان مظلوم است ، مورد پذيرش آنها قرار خواهد گرفت و مشي خود را بر نفي ظلم پذيري ، نفي سلطه ، سلطه گري و نفي سكوت و برخورد انفعالي قرار دادند . (10) ايشان انقلاب اسلامي را به منزله امري عملي و تحقق پذير به دنيا صادر كردند. با اين اوصاف به نظر مي رسد هيچ جنبه ديگري از انقلاب اسلامي به اندازه مسئله صدور انقلاب و تهديد ثبات منطقه و امنيت منافع غرب ، ترس دولت هاي غربي و دولت هاي دست نشانده آنها را در منطقه بر نيانگيخته است . به عبارت ديگر ، رويكرد انقلابي نظام اسلامي ايران به مثابه الگويي براي ديگر جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان اسلام بوده است . در اين ميان انقلاب اسلامي بيش از هر كشور ديگري در كشورهاي حوزه خليج فارس و خاورميانه ، سرمنشأ تحولات دامنه دار از درون و بيرون گرديد . ايده هاي انقلاب اسلامي به تدريج در منطقه خاورميانه گسترش يافت و موجب بي ثباتي هاي داخلي در بسياري از كشورها گرديد.

انقلاب اسلامي در عرصه داخلي با تلاش براي تغيير بافت فرهنگي و اعتقادي جامعه ، رو در روي نظام هاي ارزشي وارداتي قرار گرفت و با دعوت براي بازگشت به اسلام راستين ، موفق به تجديد رفتار دولت مردان و تغيير در سياست ها و اقدامات حكومت و ايجاد تحول در نظام ارزشي و مقابله با جريان هاي فكري – عقيدتي ضد ديني در جامعه اسلامي ايران شد .

انقلاب اسلامي در مورد اصلاح سياسي – اجتماعي نيز چالشي همه جانبه را براي رفع توهم جدايي دين از سياست در عرصه هاي نظري و عملي آغاز كرد و آن را منوط به تأسيس حكومت اسلامي دانست . كارگزاران انقلاب اسلامي ، ادبيات سياسي و ساختار سياسي اي را پيشنهاد كردند كه قرائتي دموكراتيك و مردمي از حكومت اسلامي را در قالب جمهوري اسلامي عرضه مي كرد . (11)

به اين ترتيب اندكي پس از پيروزي انقلاب اسلامي يك روند فراگير ، سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و نه فقط مسلمانان را بلكه تمام مستضعفان جهان را به حركت در آورد . از اين رو غرب ، وقوع انقلاب ايران در منطقه را تهديدي براي نظام جهاني و منافع ابرقدرتها تلقي مي كند . از طرفي با توجه به اين كه اصولا تهديد نظامي از سوي جهان اسلام هيچ گاه مد نظر سياست مداران غرب نبوده است ، به نظر مي رسد يكي از علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي در منطقه به آموزه هاي ايدئولوژيكي – فرهنگي اسلام برمي گردد كه در انقلاب اسلامي نمود عيني يافت . فوازي جرجيس به اين موضوع چنين اشاره كرده است :

اگرچه تهديد نظامي از سوي جهان اسلام از پايان قرن هفدهم متوقف شده بود ، چالش فكري و مذهبي اسلام ،

همچنان بر تصور بسياري از مردم غرب سايه افكنده است .


ادامه دارد....

نفيسه فاضلي نيا

منبع:فصلنامه علوم سياسي،شماره 36

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  10:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها