0

مقالات تخصصي ايثار و شهادت

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بررسي نقش تربيتي فرهنگ شهادت طلبي
كلمات كليدي : جامعة رو به زوال، ايثار و شهادت، نهادينه سازي، هجوم تبليغاتي دشمن، مرگ زوال و سكون، مرگ با هدف، روح سبقت، صبغة تربيتي.
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
در اين مقاله سعي بر آن است تا به نقش تربيتي فرهنگ شهادت طلبي پرداخته شود. ما بحث خود را با مفهوم شناسي و تعاريف شهادت آغاز كرده و مباني شهادت را در قرآن و روايات و احاديث بررسي نموده ايم. از سوي ديگر، با توجه به گستردگي توجه به اين موضوع در نهج البلاغه، قسمتي از مقاله، به شهادت در كلام علي(ع) اختصاص يافته است. در ادامه، انگيزه هاي شهادت طلبي، براي آشنايي بيشتر با حقيقت شهادت و هدف واقعي آن، بررسي شده است. شهادت مرگي است كه جاودانه مي سازد و نوري است كه تا هميشه مي تابد. از اين نور جاودان براي تربيت بشريت چگونه مي توان بهره جُست؟ چگونه مي توان از اين كتاب زندگي، اين شعلة حقيقت و شجاعت، براي هدايت خود و جامعة رو به زوال امروزي بهره برد؟ چگونه مي توانيم پيامد هاي تربيت مبتني بر شهادت را در ذهن خود و كودكانمان نهادينه كنيم؟ ما در اين مقاله مي كوشيم تا با توجه به قرآن كريم و روايات و احاديثي كه در اين زمينه از پيامبر(ص) و ائمه معصوم نقل شده است، آثار تربيتي شهادت طلبي و ايثار را بررسي نموده، بر آن اساس، جامعة آموزشي كشور را در راستاي ترويج اين فرهنگ سوق دهيم. علاوه بر آن، راهكارهايي را براي جلب توجه فراگيران با مفهوم شهادت طلبي ارائه نموده ايم. ما در اين مقاله نشان داده ايم كه تربيت مبتني بر شهادت، چگونه مي تواند جامعه را از سقوط در فساد و تباهي نجات دهد. ضرورت اجراي اين مهم، از آن روست كه امروزه جامعة آموزشي كشور، در تيررس هجوم تبليغاتي دشمن، خويشتن را بي سلاح يافته است. آنچه باعث عدم گرايش جوانان و قشر دانش آموز كشور به مباني فرهنگ شهادت شده، چيست و چگونه مي توان اين فرهنگ اصيل و سازنده در نظام آموزشي كشور را ترويج نمود؟
اگر فرهنگ شهادت و ايثار در نظام آموزش كشور اسلامي مان، به صورت عملي و اصولي به اجرا در آيد، چگونه مي تواند ما را به مرگِ زوال و سكون و عقب ماندگي ها اميدوار كند؟ مرگِ با هدف؛ يعني شهادت، و شهادت نمي گذارد در اين دنياي زودگذر، زمان به بطالت بگذرد. مرگ با هدف؛ يعني شهادت، و شهادت نمي تواند بپذيرد، كه زندگي در سكون و سكوت بگذرد. تربيت مبتني بر ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، مسير پر پيچ و خم زندگي را براي عبوري كه براي رسيدن به بهترين ها باشد، هموار مي كند. تفكر مبتني بر شهادت، از كوچكترين فرصت ها، بيشترين بهره ها را مي آفريند.
در اين مقاله نشان مي دهيم كه چگونه مي توانيم با تفكر و تربيت مبتني بر ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، جامعه اي را تربيت كنيم كه در آن هميشه براي ياري همنوعان و كوشش براي پيشرفت جامعه، روح سبقت و سرعت، در ذهن آدمهايش زنده شود. اما هر مرگي نمي تواند صبغه تربيتي به خود بگيرد؛ تنها شهادت در راه حقيقت و عدالت و خداست كه جاودانگي مي آفريند و تنها شهادت است كه انسان مي سازد و تربيت مي كند.

مقدمه
شهادت اوج تعالي انسان است. شهادت بيش از آنكه يك قدم و يك گام تلقي شود، يك جنبش است؛ جنبشي كه با خود بارقه هاي روشن ايستادگي و مقاومت را به ارمغان مي آورد. مسلّم است كه روحية شهادت طلبي و ايثار جز در عرصة دين و مذهب ظهور نخواهد كرد. تا انسان پايبند دين و مذهب خدايي نباشد، روحيه ايثار و از خودگذشتگي نخواهد داشت. چنان كه فرويد، روانشناس مشهور مي گويد: مذهب نيروي عظيمي است كه قويترين احساسات بشر را در اختيار دارد(صانعي، 1350: 7). و بي شك يكي از اين نوع احساسات بشري كه از عمق وجدان آدمي ريشه مي گيرد، روحية شهادت طلبي و ايثار است. نقش تربيتي شهادت طلبي و ايثار در نظام آموزشي كشور آن گونه كه بايد و شايد، مورد توجه قرار نگرفته است. ما عملا نتايج ترويج اين فرهنگ انسان ساز را در ميان قشري كه از آن به عنوان آينده سازان جامعه نام برده مي شوند، بندرت مي يابيم. شايد براي ترويج سازنده و عملي اين فرهنگ غني، خود را در برابر توده اي از هجمه تبليغات سوء، تنها يافته ايم، و يا شايد احساس كرده ايم كه در برابر جذابيتي كه عموما مسائل دنيوي براي آدمي دارد، اين فرهنگ نتواند مقاومت كند و جذابيت بيافريند. ترويج اين فرهنگ بايد از كجا آغاز شود و چگونه؟ و به راستي چه بستري مهياتر از جامعة تعليم و تربيت، كه كارش تربيت و هدايت خيل بيشماري از كودكان و نوجواناني است كه آينده كشور را مي سازند؟ هيچ كس چون شهيد نمي تواند عرصة مقاومت و نبرد شود و جايگاه اميد و آرزوي مردم ستمديده واقع گردد. ما با كمي تعمق مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه در نهان كلمه شهادت معناي ديگري نيز مستتر است كه با آن در آميخته است و آن ايثار است. حضرت امام(ره) فرمودند: مقام شهيد چقدر مهم است كه همه حجب و پرده ها برداشته مي شود و كمال مطلق را مي بيند، چون به اختيار خود تمام پرده هاي مادي را بالا زده و از پوسته آن ها بيرون آمده و مال و جان و زن و فرزند و تمايلات نفساني و همه چيز خود را در راه خدا از دست داده است و از اين مقامي بالاتر تصور نمي شود(تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1375: 11).

مفهوم شناسي و تعاريف ايثار وشهادت
واژة شهادت در زبان عربي از ريشة لغوي شهد است. در فرهنگ منجد الطلاب، شهد مطابق با معاني ذيل آمده است: حاضر شدن در مجلس، چيزي را ديدن، آگاهي يافتن از چيزي، درك كردن چيزي، به نفع يا ضرر كسي در نزد حاكم گواهي دادن و سوگند خوردن به چيزي(بستاني، 1372 :292). راغب اصفهاني نيز در المفردات في غريب القرآن، ذيل واژة شهود و الشهاده چنين آورده است: حاضر بودن و گواه بودن يا با مشاهدة چشم و يا با انديشه و بصيرت. واژة شهاده در معني حضور به صورت مفرد به كار مي رود؛ مثلاً آية 73 سوره انعام كه مي فرمايد: عالم الغيب و الشهاده(1374: 351). مرحوم علامه طباطبايي نيز معتقد است كه شهادت مصداق پيروي حق و به خاطر اظهار حق و براي زنده كردن حق است (1363، ج5 :175). شهيد يعني اينكه هيچ چيز از او مخفي نيست و شهيد به معناي عليم است، چرا كه خداوند فرمود: شهد الله انّه لا اله الّا هو و الملائكة...( حلي، 1407ه.ق: 336).
استاد محمد تقي جعفري، شهادت را چنين تعريف كرده است:
الف) شهادت عبارت است از پايان دادن به فروغ درخشان حيات در كمال هشياري و آزادي و آشنايي با ماهيت حيات كه از ديدگاه معمولي عقل و خرد در متن طبيعت، مطلوب است، در راه وصول به هدفي كه والاتر از حيات طبيعي است؛
ب) شهادت؛ يعني، پايان دادن به حيات طبيعي براي دفاع از ارزش ها و حيات انساني افراد جامعه.؛
ج)شهادت، شكافتن قفس كالبد مادي و حركت به مقام شهود الهي در راه وصول به مشيت رباني در بزرگداشت حيات انسان هاست؛
د) شهادت، تعيين ملاك و ميزان و الگو براي زندگي در اين دنيا و بيان اينكه زندگان بدون آن ملاك و ميزان و الگو نمي توانند خود را داراي حيات واقعي تلقي كنند(1359: 3-4).
شهادت، اعتراض سرخي است بر حاكميت سياه، فرياد خشمي است بر سرسكوتي كه همه حلقوم ها را بريده است( شريعتي، 1350: 66). شهادت در يك كلمه، برخلاف تاريخ هاي ديگر كه حادثه است، درگيري است. در فرهنگ ما يك درجه است. وسيله نيست، خود، هدف است، اصالت است، خود يك تكامل است. خود يك مسؤوليت بزرگ است(همان: 71). شهادت مرگ دلخواهي است كه مجاهد با همه آگاهي و همه منطق وشعور و بيداري و بينايي خويش انتخاب مي كند(همان 64).
علامه مطهري معتقد است كه مرگي شهادت است كه انسان با توجه به خطرات احتمالي يا يقيني، فقط به خاطر هدف مقدس و انساني يا به تعبير قرآن«في سبيل الله» از آن استقبال كند، و شهادت دو ركن دارد يكي آنكه در راه خدا باشد و دوم اينكه هدف، مقدس باشد(مخبر دزفولي، 1375: 8).

مباني شهادت در قرآن كريم
از ديدگاه قرآن، شهادت عامل حيات جاودانه است. شهيد همواره زنده است و حيات و ممات او همواره صفتي است براي حيات طيبه و به مصداق آيه شريفه قرآن كه مي فرمايد: و لا تحسبنَّ الذين قُتِلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون (آل عمران: 169): « وگمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مردگاني هستند، بلكه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.» و يا در آيه اي ديگر مي فرمايد : و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لاتشعرون( بقره: 154). در اين آيه شريفه، درك جاودانه ماندن شهيد، كه براي برخي انسان ها دشوار است، به خاطر ناآگاهي آنها از فلسفه شهادت مي داند. از نگاه قرآن چند عامل كه مانع از حركت انسان به سوي شهادت است، مورد توجه قرار گرفته است؛ اين عوامل عبارتند از:
الف)تصور اينكه مرگ نابودي است؛ ب) شدت انس و علاقه به زندگي مادي.
خداوند اين باوركه مرگ، پايان زندگي است و آغازگر نابودي هميشگي، را عامل بازدارنده براي حركت به سوي مرگ با عزت مي داند. در حقيقت، يكي از عوامل بيم از مرگ، اين تصور است كه مرگ نابودي است. شايد شدت انس و علاقه آدمي به زندگي مادي مهمترين عامل بيم از مرگ است.

مباني ايثار و شهادت در احاديث و روايات
از رسول اكرم(ص) روايت است كه چهار طايفه نپوسند( يعني نام نيكشان از بين نرود): پيغمبران، شهيدان، علما و حاملان قرآن(جنتي، 1382: 185). در روايتي از پيامبر(ص) نقل شده كه شهيد شش پاداش نزد خدا دارد: 1- همان لحظه كه به زمين افتد، گناهش آمرزيده شود، تاج وقار بر سرش نهند كه يك دانه ياقوتش از همه دنيا بهتر است؛ 2- جاي خود را در بهشت بيند؛ 3-از عذاب قبر ايمن است؛ 4- از وحشت قيامت در امان است؛ 5- شفاعتش را درباره هفتاد نفر از بستگانش بپذيرند؛ 6- هفتاد و دو حوري تزويجش كنند(جنتي، 1382: 284). از امام صادق(ع) نقل شده كه پيامبر(ص) فرمودند: بالاتر از هر نيكي، نيكي ديگري است تا آدمي در راه خدا كشته شد، بالاتر از آن نيكي وجود ندارد. در روايتي از امام صادق(ع) چنين آمده كه: اشرف الموت قتل الشهاده. پيامبر(ص) مي فرمايند: كه هيچ قطره اي نزد خدا محبوبتر از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود، نيست(صابري يزدي، 1375: 350). و براي بهشت دري است مخصوص مجاهدين در راه خدا كه از آن در وارد بهشت مي شوند. هنگامي كه بر در بهشت رسند، آن در گشوده مي شود، در حالي كه مجاهدين شمشيرها به كمر بسته و هنوز مردم در موقف حساب سرگردانند (مخبر دزفولي، 1375: 9). از ثمالي، از علي بن الحسين(ع) نقل شده كه فرمود: هيچ قطره اي نزد خدا محبوبتر از دو قطره نيست: قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكي كه در تاريكي شب از چشم بنده اي جاري شود(صابري يزدي، 1375،:351).

شهادت در نهج البلاغه:
شهادت در كلام علي(ع)، فنا شدن انسان براي نيل به سرچشمه نور ونزديك شدن به هستي مطلق است. بدون ترديد، پايه و مبناي ترسيم سيماي شهادت‏ در نهج‏البلاغه، ترسيم سيماي مرگ‏ است، چرا كه شهادت، حيات مرگ است و به بياني، مرگ مرگ است كه آن حضرت فرمود: ان أكرم الموت القتل‏. اين عبارت را در ضمن مطالبي كه هنگام نبرد در جنگ صفين خطاب به سربازان خويش مي‏فرمود، از آن حضرت نقل كرده‏اند: همانا مرگ به سرعت در جست‏وجوي شماست. آنها را كه در نبرد مقاومت دارند و آنها كه فرار مي‏كنند، هيچ‏كدام را از چنگال مرگ رهايي نيست. همانا گرامي‏ترين مرگ‏ها كشته شدن در راه خداست. سوگند به آن كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت ‏شمشير بر من آسانتر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت ‏با خداست (دشتي، 1379، خطبه 123: 234). براي شهيد مرگ شيرين است. چنان كه اميرالمؤمنين علي(ع) در اين باره مي فرمايند: هيهات بعد اللّتيا والّتي، والله لابن ابي‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه‏(دشتي، 1375، خطبه 5:50)؛ يعني: پس از آن همه جنگ‏ها و حوادث ناگوار، سوگند به خدا كه علاقه پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بيشتر است. مرگ، براي علي(ع)، حركتي از عالم فنا به سوي عالم بقاست. به بيان زيباي مولاعلي عليه السلام، معامله فنا به بقا، كه فرمود: . . . فاتقوا الله عباد الله، و بادروا آجالكم باعمالكم، و ابتاعوا ما يبقي لكم بما يزول عنكم‏ (دشتي، 1375، خطبه 64 :112). اي بندگان خدا، از خدا بپرهيزيد و با اعمال نيكو به استقبال اجل برويد و با چيزهاي از بين رونده دنيا، آنچه را كه جاويدان مي‏ماند، خريداري كنيد. از همين جاست كه نزد آن حضرت، از دست دادن دنياي فاني بسي آسانتر از رها كردن سراي باقي است، چرا كه: و موتات الدنيا اهون علي من موتات الآخره (دشتي، 1375، حكمت133، :656)؛ يعني از دست دادن دنيا، آسانتر از رهاكردن آخرت است. و پيامبر(ص)، شيرين ترين مژده را به علي(ع) در شهادتش مي داند كه به او بشارت مرگِ عاشقانه مي دهد: ابشر فان الشهاده من ورائك: به تو مژده مي دهم كه به طور قطع، شهادت به دنبال توست(محمدي ري شهري، 1357: 7).

شهادت در اديان الهي
در همه قرن ها و عصرها، هنگامي كه پيروان يك ايماني و يك اعتقادي قدرت دارند، با جهاد، عزتشان و حياتشان را تضمين مي كنند و وقتي كه به ضعف دچار شدند و همه امكانات مبارزه را از آنان گرفتند، با شهادت، حيات و حركت و زندگي ايمان و عزت و آينده و تاريخ خودشان را تضمين مي كنند، كه شهادت دعوتي است براي همه عصرها و به همه نسل ها كه اگر مي تواني بميران و اگر نمي تواني بمير (شريعتي، 1350 :71). در مذاهب و تاريخ هاي اقوام، شهادت عبارت است از قرباني شدن قهرمانان كه در جنگ ها به دست دشمن كشته شده اند و اين حادثه غم انگيز و مصيبت باري است و نام اين كشته شدگان شهيد و مرگشان شهادت است (شريعتي، 1350: 64). در اين مقطع از بحث لازم است يادآوري شود كه شهادت در انحصار دين اسلام نيست. اديان ديگر، بويژه مسيحيت نيزشهادت را تاييد مي كنند. پولس حواري كه دومين مبلّغ مسيحيت است، در انتشار و تعاليم مسيحيت بسيار كوشش كرد. او بارها به زندان گرفتار شد و در نهايت به دست روميان كشته شد (رابرتسون، ترجمة توفيقي، 1378). در غرب به شهيد، (Martyr) مي گويند كه برگرفته شده از ريشة مورت، به معناي مرگ و مردن است. اين واژه در كشورهاي اسلامي به معناي ديگري به كار مي رود. در كشورهاي اسلامي ريشة واژة شهيد، به معناي حضور، حيات، گواه و نمونه، حيّ و حاضر برگزيده شده است.

راهكارهاي تربيتي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
نخستين گام براي آموزش و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، آشنا سازي مخاطب با آن موضوع است. به همين خاطر، همان اصولي كه در برنامة درسي براي انتخاب محتوا در نظر گرفته مي شود، در اين خصوص نيز مصداق پيدا مي كند. يادگيري غلط به اندازه ترويج فرهنگ مخرب، توانايي تخريب دارد. راهكارهاي تربيتي براي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت عبارتند از:

ملموس سازي:
يك مسأله براي آنكه از سوي يادآموز پذيرش يابد، بايد براي او ملموس باشد. بايد توجه داشت كه در آموزش مسائل مختلف، به سطح دشواري درك آن مسأله توجه ويژه شود. آموزش موضوعي مثل شهادت و تأثيرات مثبت آن در زندگي افراد، مسلما دشوارتر از آموزش عدالت طلبي است، زيرا عدالت براي يك فراگير خردسال، ملموس تر است تا شهادت طلبي. عقايد و افكار دانش آموزان در سنين قبل از تفكر انتزاعي پيرامون مرگ و شهادت نسبتاً محدود است و احتمالاً به زحمت مي توانند از شنيدن خبر شهادت كسي بفهمندكه بر سر او چه آمده است. بر همين اساس، بهتر است كه مفاهيم مربوط به شهيد و شهادت در پايه اول كه احتمالاٌ دانش آموز به تفكر انتزاعي كامل نرسيده است، كمتر و در پايه هاي ديگر بيشتر ارائه شود. يكي از موانع مهجوريت ارزشها، آگاهي نسل هاست. نسل هاي نو، زماني مي توانند درك درستي از ارزشها داشته باشند كه به طريق مقتضي قادر به لمس آنها باشند. اگر زماني، شاهد كم رنگ شدن ارزشهاي اسلامي و اجتماعي هستيم، به اين دليل است كه دربيان مصاديق مفاهيم آن و ملموس سازي آنها براي نسل نو مايه لازم را نمي گذاريم(روزنامه كيهان، 1385: شماره18676).

تجربي سازي:
اين يك اصل اساسي است كه يادآموز، مسائلي را كه خود بارها در زندگي، به شكل هاي گوناگون تجربه كرده باشد، بهتر فرا مي گيرد. تجربي بودن؛ يعني اينكه كودك، مسأله مورد نظر را درميان آشنايان و دوستان خود به نوعي ديده باشد و با پيامدهاي وقوع آن رخداد بر آن افراد، آشنايي داشته باشد؛ مثلا در زمينه آموزش شهادت طلبي، مي توان از تجربيات كودكاني بهره گرفت كه از طريق يكي از اعضاي خانواده يا نزديكان اين مسأله را تجربه كرده اند. تجربيات اين كودكان، منبع مفيدي است براي تمام كودكاني كه اصلا ذهنيتي از اين مسأله ندارند. همان گونه كه در روايت آمده است: عقل فطرتي است كه با تجربه ها و دانش رشد مي يابد (فرهاديان، 1378: 296).

آموزش از زبان همسالان:
ابتكار يك مربي آموزشي بايد چنين باشد كه تلفيقي از روش هايي را به كار ببرد كه در آن، هر يك از يادآموزان، براي همديگر نقش يك مربي را ايفا كنند. كودكي كه خاطرات پدرش را از جبهه هاي جنگ و نحوه شهادت او براي دوستانش تعريف مي كند، ترويج فرهنگ شهادت طلبي را به بهترين نحو انجام داده است؛ شايد بهتر از معلمي كه هر روز براي فراگيران، از خاطرات جبهه خود و شهادت دوستانش براي آنان تعربف مي كند، زيرا ارائه مسأله آموزشي با بيان دوستان و همسالان، براي فراگيران، قابل هضم تر است و به مسأله مورد نظر نگاهي عاطفي تر دارد. به همين جهت، وقتي كودك تحت تأثير عوامل محيطي و معاشران و همسالان قرار مي گيرد، طبيعي است كه بيشتر از درك و شعور، تحت تأثير احساسات و غرايز قرار مي گيرد(مصدقي، 1373 :38).

تصويرسازي:
آموزشي كه به همراه تصويرسازي انجام شود، پذيرش بهتري خواهد داشت. عموما ارائه مسائل مهمي، چون شهادت طلبي، به صورت تئوريك، براي فراگيران، دشوار خواهد بود. يك فيلم آموزشي از شجاعت مجاهداني كه در جبهه ها عليه دشمنان به پا خاسته و جان خود را در اين راه از دست داده اند، يا صحنه اي كه در آن كودكان پا به پاي پدران خود در برابر دشمن از خود ايستادگي نشان مي دهند، يا به شهادت مي رسند، مي تواند چنان بر روي بيننده مؤثر باشد كه چندين كلاس درس، نتواند گوشه اي از اين تأثير را در انديشه فراگيران بيافريند. به طور كلي، تصويرسازي در بخش آموزشي ما فقير است(بكايي، 1381 :12).

تطابق گفتار و كردار:
منظور از اين اصطلاح آن است كه نبايد گفتار و كردار آموزگار با همديگر تناقض داشته باشد. آموزگاري كه خود نتواند به آنچه مي گويد عمل كند، نمي تواند الگوي مناسبي براي فراگيران خود تلقي شود. در بسياري از موارد، رفتار معلمان و ساير كادر مدرسه نسبت به دانش آموزان، قوانين و مقررات نانوشته در محيط مدرسه، ارزش گذاريهاي غير رسمي و نظاير آن، ضمن ايجاد يادگيريهاي غير مستقيم، تأثير بسيــار شگرفي در شكل گيري شخصيتي دانش آموزان دارد (آيزنر، 1994: 88-89).

آموزش گام به گام:
به فراگيري كه نمي تواند درك كند چرا به زمان نياز است تا انسان جان خود را از دست بدهد، نمي توان از فوايد درك شهادت طلبي و ايثار گفت. در وهله نخست بايد براي اين دانش آموز، بسترسازي مفهومي كرد. پس از آن بايد براي وي جنبه هاي مختلف اين مفهوم را به وي ارائه كرد. آموزش گام به گام به ما مي گويد كه به همه فراگيران به مثابه يك كلاس بزرگ نگريسته نشود؛ چه بسا كه عده اي از آنان، براي درك مفهوم شهادت طلبي و ايثار نياز به آموزش هاي ويژه و خاص داشته باشند. بنابراين، بايد به توانايي دانش آموزان مختلف توجه داشت. چنان كه خداوند مي فرمايد: ما به كسي جز به اندازه توانش تكليف نمي كنيم(انعام: 152). امام محمد غزالي نيز در اين خصوص مي گويد: متعلم يكباره در فنون علم فرو نرود، بلكه ترتيب را مراعات كند و از كمتر مهم، بياغازد و به بيشتر مهم، بينجامد(غزالي طوسي، 1374 :129).

فضاسازي (ايجاد جو مناسب آموزشي):
فضا سازي بدان معناست كه پذيرش مفهوم شهادت طلبي و ايثار براي يادآموز، امري قابل درك باشد و همه براي ايجاد يادگيري مورد نظر، با هم اشتراك مساعي كنند و تنها معلم، به عنوان عامل ياد دهنده تلقي نشود. ادواردز نتيجه مي گيرد كه آموزش نوع مشاركتي(مشاركت والدين و معلمان در آموزش و يادگيري) تأثير قويتري بر جو مدرسه دارد و منجر به توسعه روابط بين معلمان و والدين و ايجاد ارتباط با كساني مي شود كه علاقه مند به پيشرفت دانش آموزانند(صالحي حسيني، 1371: 126).
براي آنكه ما مفهوم شهادت طلبي و ايثار را براي فراگيران قابل درك كنيم، بايد از چه راهكارهايي بهره جست؟

راهكارهاي جلب توجه فراگيران به مفهوم شهادت طلبي و ايثار
1- خوشايندسازي آموزشي:
محيط يادگيري براي يادآموز بايد چنان باشد كه از آموزش هايي كه به وي داده مي شود، احساس لذت كند. فراگير نبايد با آنچه كه مي آموزد، احساس بيگانگي كند. استفاده از تئاتر و نمايشنامه، فيلم، داستان نويسي، نقاشي، موسيقي و نظاير آن همگي روشهاي مناسبي هستند كه نه تنها ذهن يا به تعبيري بعد شناختي مخاطب را، بلكه همزمان جنبة عاطفي وي را نيز درگير مي سازند. در اين صورت، همچنان كه بسياري از متخصصان حوزة برنامة درسي متذكر شده اند، يادگيري بهتر و عميق تر صورت مي گيرد (پركينز، به نقل از مهر محمدي، 1383: 31).

2-بهره گيري از مثال و مصداق:
معرفي مثالها و مصاديق تاريخي و معاصر، نقش بسيار شگرفي در تفهيم مفهوم حقيقي شهادت و ترويج فرهنگ آن دارد. به كارگيري مثال و مصداق، روشي است كه قرآن نيز به كرات از آن استفاده كرده است. نمونة بارز آن قصص قرآني است كه در آنها فلسفه زندگي پيامبران الهي كه كاملاً منطبق بر فرهنگ شهادت است، به خوبي تشريح و توصيف شده است. استفاده از مثال و مصداق، شيوه اي است كه در تعليم و تربيت اسلامي نيز مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است (باقري، 1376: 15).

آثار تربيتي شهادت
1-شهادت فرياد بلند صبر است:
آن كه در راه خدا مي جنگد و از نابودي خويش نمي هراسد، بايد دارندة صبري نيكو باشد. از اين جهت قرآن كريم خطاب به مسلمين هنگام برخورد با دشمن مي فرمايد: اگر شما بيست نفر صابر داشته باشيد، بر دويست نفر از دشمنان غلبه مي كنيد و اگر ضعف نشان دهيد و صبرتان كم باشد، صد نفر در مقابل دويست نفر غلبه خواهد كرد(انفال:65 – 66). شهيد چنان شيفته شهادت مي شود كه فرياد بر مي آورد: و انّي الي لقاء الله لمشتاق (شهيدي، 1378: نامه 62) و همانا من به لقاي الهي مشتاقم. و بي جهت نيست كه علي(ع) به فرزندش -حسين عليه السلام- فرموده است كه : ان لك في الجنان لدرجات لن تنالها الا بالشهاده (مجلسي، 1382، ج 44: 329(: و همانا براي تو در بهشت درجاتي است كه جز با شهادت به آنها نمي رسي .و اينچنين است كه خدا بهترين راهكار را براي رفع نگراني رسولش، صبر مي داند كه مي فرمايد: و اصبر و ما صبرك الا بالله (نحل : 127): و صبر داشته باش و صبرت جز به خداوند متعال نيست.

2- شهادت عاليترين مرحله دنياگريزي است:
در درون انسان دو راه روشن و تاريك نهفته است كه به كوشش بسيار مي تواند قدم در راه تاريك دنيوي نگذارد. براي عبور از اين شط نابودي و غم، جز به اعراض از دنيا و لذت هاي زودگذر آن نمي توان متوسل شد. مؤمني كه عمل صالح انجام دهد، خداوند او را در اين عالم به حيات پاكيزه زنده مي كند و اجرش را بهتر از عملش مي دهد(نحل : 97). اين حيات پاكيزه همان دريچه هاي حكمت و معرفت است كه خداوند به واسطه زهد در دنيا به روي قلب چنين انساني مي گشايد ( مجلسي، 1382، ج 73: 48، روايت 19 و 28) . علي -عليه السلام- نيز مي فرمايد: و من أبصربها بصّرته و من أبصر اليها أعمته (سيد رضي، 1378، خطبه 82): كسي كه به واسطه دنيا ببيند، دنيا او را بينا مي كند و كسي كه به سوي دنيا بنگرد، او را كور مي گرداند.


3-شهادت ياري شدن از سوي خداوند است:
بي شك، آنكه خالصانه قدم در راه حقيقت نهد و در راه خدا جهاد كند، از سوي خدايش حمايت خواهد شد. چنان كه خداوند مي فرمايد: اِن ينصركم ا... فلا غالب لكم: اگر خدا ياريتان كرد، ديگر كسي برشما غلبه نمي كند (آل عمران: 157) و شايد اميد به ياري خداوند است كه در نهاد ناآرام شهيد، شوقي ايجاد مي كند كه بجنگد و از مرگ نهراسد و شهادت برايش شيرين جلوه كند. خداوند متعال چون خودش (لقمان : 30؛ مؤ منون : 116؛ حج : 6) حق است و آنچه از او صادر مي شود (بقره : 147؛ آل عمران : 60) نيز حق است، اولين مدافع حق است و هر كس دنبال حق رود و بندگي حق تعالي را بخواهد انجام دهد و بر او توكل كند (نحل : 99 و 100)، خداوند جلوي سلطه شيطان را بر او مي گيرد. بنابراين، شهيد، اگر دين خدا را در برابر تهاجم دشمنان خدا و خودشان ياري كند و در اين مسير مقاومت داشته باشد، عنايات غيبي در ظاهر و باطن ايشان سرازير مي شود، همان طور كه مي فرمايد: هو الذي أنزل السكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم( فتح: 4). .

4- شهادت، فرهنگ آگاهي و بيداري است:
شهيد براي آن به سوي شهادت مي تازد، كه احساس درد مي كند، و معيار اصلي انسانيت، آن چيزي است كه از او تعبير مي كنند به درد داشتن و صاحب درد بودن. هر كسي كه در عالم بيشتر صاحب درد باشد و دردي را احساس مي كند كه ديگران احساس نمي كنند، به همان نسبت او از ديگران آگاهتر و بيدارتر است(مطهري، 1380: 55 -56). و از اين روست كه علي(ع) درد جامعه را مي فهمد كه مي گويد: اوابيت مبطانا وحولي بطون غرثي واكباد حري: آيا من با شكم سير بخوابم و در اطرافم شكم هاي گرسنه باشند؟ (مطهري، 1380: 67). و چه كسي بيدارتر از شهيد، كه با مرگ خود، به سوي بيداري مطلق مي شتابد.
5 - شهادت، بالاترين درجه كمال است:
انسان كامل، آن انساني است كه همه ارزش هاي انساني اش با هم رشد كنند، هيچ كدام بي رشد نمانند و همه هماهنگ يكديگر رشد كنند و رشدشان به حد اعلا برسد (مطهري، 1380: 28). شهادت تنها مكتبي است كه در آن شهيد در اولين روز ورود خود، صاحب تمام كمالات مي شود. گويا كه همه درس هاي كمال را به او يكباره آموخته باشند. شهيد، آن گونه كه قرآن مي فرمايد با ورود به عرصه شهادت و ايثار، حيات جاودانه مي گيرد(بقره:154)، اعمالشان تباه نمي گردد و هدايت مي شوند و اصلاح مي گردند و به سوي بهشت روانه مي شوند(محمد: 6-4)، صاحب اجر عظيمي مي شوند كه تنها خدا مي داند اين اجر عظيم چيست(نساء:74)، مورد رحمت و آمرزش پروردگار قرار مي گيرد كه بهتر از هر وعده ديگري است(آل عمران:157). آنان چنان غرق مواهب حيات معنوي اند كه گويا زندگي ساير برزخيان در مقابل آنان چيزي نيست و آنها به خاطر
نعمت هاي فراواني كه خداوند از فضل به آنها بخشيده است، خوشحالند(مكارم شيرازي، 1362، ج3: 170). امام صادق(ع) نيز در روايتي مي فرمايند : من قتل في سبيل الله لم يعرفه الله من سيئاته: كسي كه در راه خدا به شهادت نايل شود، هيچ يك از گناهان و بدي هايش به او ارائه نخواهد شد؛ يعني از همه آنها چشم پوشي خواهد شد(الحر العاملي،1376، ج11: 9). و به قول حضرت امام(ره)، بگذار اين ددمنشان كه جز به من و ماهاي خود نمي انديشند و ((يأكلون كما تأكل الأنعام))، عاشقان راه حق را از بند طبيعت رهانده و به فضاي آزاد جوار معشوق برسانند(تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1370، ج 15: 51). روايت است كه پيامبر(ص) درباره منزلت شهدا، چنين فرموده اند: هيچ كس نيست كه به بهشت درآيد، آنگاه دوست بدارد كه به دنيا برگردد، مگر شهيد، كه به سبب گرامي داشتي كه مي بيند، آرزو مي كند كه به دنيا بازگردد و ده ها بار در راه خدا شهيد شود( خرمشاهي، 1376: 559). در روايتي آمده است كه اشراف سه دسته اند: ا- فرشتگاني كه اهل بهشت و دوزخ را مي شناسند؛ 2- پيامبران؛ 3- شهيدان راه حق(كمره اي، 1375، ج 2: 692).
6- شهادت، كسب آرامش رواني است:
انسان، اين پديده خاكي كه از دو قوه متمايز به دست آمده؛ يعني جسم و روح، خود حس مي كند كه ماديات تنها، او را قانع و راضي نمي كند؛ تا موقعي كه تعادل روحي و آرامش خاطر ميسر نشود، سعادت واقعي به دست نمي آيد، اما باز هم غافل است (صانعي، 1350: 4). براي آنكه انسان به آرامش روحي برسد، بايد آگاه باشد و انساني كه بصيرت ندارد، قادر به گذر از اين مهلكه نيست. چنان كه علي(ع) مي فرمايد: دنياي گذران چشم انداز نهايي كوردل و ناآگاه است و عوالم بعد از آن را نمي بيند. اما انسان بصير و بينا، آينده را هم مي نگرد و مي داند مقر ثابت و خانه دائمي انسان، در وراء اين جهان است...(فريد، 1364: 39). آن كه شهادت را در آغوش، همچون عزيزي مي پذيرد، آن كوردلان نمي توانند در برابر او مقابله كنند(تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1370، ج 15: 112)؛ به طوري كه ضربات دشمن بر پيكر شهيد، ساده تر و گواراتر از آب خنك در روز گرم تابستان است(مكارم شيرازي،1362، ج3 : 173).

7- شهادت اصلاحگري است:
هدف شهادت برپايي اصلاحات و ريشه كن ساختن خيانت است. شهيد با خون خود، غبار تيره نفاق و رخوت را از چهره جامعه مي زدايد و به نور ايمان و پايداري مي آرايد. وقتي به عبارات امام(ره)، درباره عاشورا رجوع مي كنيم، ابتكار انقلابي امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مي نماييم: تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده اند و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. سيدالشهدا(ع) روي همين ميزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد تا جامعه اصلاح بشود (تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1370، ج15: 59). شهيد همان نيروي مصلح خواهد بود كه در برابر نقص ها مي ايستد و به دنبال برنامه اي است تا اين نقص ها را جبران كند(كعبي، 1387: 9) چنان كه زيد براي اصلاحگري قيام كرد و به قول امام صادق(ع): هفده روز پس از آنكه جسدش را سوزانيدند، اجازه هلاك و نابودي بني اميه نيز صادر شد(كمره اي، 1382: 308).

8 - شهادت امر به معروف و نهي از منكر است:
هدف اساسي شهادت، امر به معروف و نهي از منكر است. و هيچ كس چون شهيد نمي تواند منادي امر به معروف و نهي از منكر سر دهد، زيرا كه وي براي برپايي اين مهم، از همه آنچه دارد مي گذرد. خداوند اين افراد را از هر هلاكتي نجات مي دهد و مي گويد: چون فراموش كردند آنچه را بدان ياد آور شدند، نجات داديم آن كساني را كه از بدي نهي مي كنند(اعراف: 164).

9- شهادت، پايبندي به تكليف گرايي است:
شهيد براي شهادت خود اجر و مزد نمي طلبد و نمي گويد كه براي اين كار بايد چه را بطلبم، بلكه او اين حركت را، وظيفه و تكليف ديني خود مي داند. براي او مهم آن است كه چقدر براي اسلام مفيد باشد. هدف او جهاد بذال الطاقه و الوسع لاعتلا كلمة الله است(كعبي، 1387: 9). به عبارت ديگر، هر بانگ لااله الا الله به گوش مي رسد، محصول زحمات آنان است و هر مسلماني در پيشگاه خدا سر به سجده مي نهد، از بركت فداكاري آنان است. زنجيرهاي اسارت با زحمات آنان در هم شكسته شده و آبرو و عزت مسلمين مرهون آنان است(طباطبايي،1362، ج 21: 404). پيامبر(ص) در دعاي خود، از خدا تقاضاي شهادت مي كند: خدوندا در قضايي كه مقرر مي نمايي، از تو كاميابي، مقام شهيدان، زندگي نيكبختان و پيروزي بر دشمن مي خواهم (خرمشاهي، 1376: 40).

10- شهادت، تحول گرايي است:
شهيد با اهداي خون خود ظاهرا مي ميرد، لكن جامعه را از خواب و مرگ تدريجي نجات مي دهد. چنانچه در روايتي از امام صادق(ع) آمده است كه: هركس از خدا بپرهيزد، براي او راه فراري از هر گرفتاري خواهد بخشيد و در كارش او را استوار مي سازد و وسيله رشد و و پيشرفت او را فراهم مي سازد و او را به حجت خويش توانا مي كند و چهره اي درخشان به او مي بخشد و آرزويش را مي دهد ؛ به همراه كساني كه خداوند به آنها نعمت بخشيده؛ از قبيل پيامبران و صدّيقين و شهدا و صالحين كه اينها خوب رفيق هايي هستند(مجلسي، 1382، ج17: 103). از اين رو امام خميني امدادهاي غيبي، ايمان مردم، وحدت و روحيه شهادت طلبي را از عوامل پيروزي انقلاب اسلامي مي دانستند و معتقد بودند: عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پيروزي مي آورد. پيروزي را شمشير نمي آورد، پيروزي را خون مي آورد(تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، 1370، ج16: 69-70).

11- شهادت، كمال اخلاص است:
جهاد، مقيد و مشروط است كه في سبيل الله باشد؛ يعني براي خدا باشد و جانب قدرت شخصي را نگيرد. نه اينكه شهيد خود را محور بداند، بلكه اسلام بايد محور و پيروز نهايي باشد(كعبي، 1387، :9) و بايد در عمق وجود شهيد، كمال اخلاص ريشه دوانيده باشد تا خود را در برابر آنچه مي كند، به نظر نياورد. به قول امام رضا (ع) تا اخلاص نباشد، معرفت و شناخت انجام نمي گيرد(جعفري، 1381، ج2 :380) و اينچنين مجاهديني هستند كه پيامبر(ص) درباره آنان مي فرمايد: المجاهدون في الله قوّاد اهل الجنّه، يعني مجاهدان راه خدا، رهبران اهل بهشتند(طباطبايي، 1362، ج21: 406). و اخلاص در نيت، مساوي با عمل آن است كه پيامبر خدا (ص) فرمود : هر كس از روي صدق شهادت را طلب كند، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد كرد، هر چند به شهادت نرسد(متقي،1401 ه.ق، ج4: 421، حديث11210). در حديثي از امام رضا(ع) چنين آمده است كه: اگر خواهي ثواب شهيدان با حسين(ع) را دريابي، هر وقت به يادش افتادي، بگو كاش با آنها بودم و به فوز عظيمي مي رسيدم (شيخ صدوق، 1374: 130). پيامبر(ص) در باره اخلاص در شهادت چنين مي فرمايند: اگر كسي از روي صدق دل، از خداوند شهادت بخواهد، خدواند او را به جايگاه شهيدان مي رساند، حتي اگر در بستر بميرد (خرمشاهي، 1376: 40).
12-شهادت، اوج سخاوت و فداكاري است:
طبع يك انقلاب، فداكاري است. لازمه يك انقلاب، شهادت و مهيا بودن براي شهادت است(صحيفه نور،1370، ج 16: 219)؛ يعني نيروي جهادي حاضر است مجروح، مفقود و شهيد شود؛ حتي حيثيتش بر باد رود، اما اسلام سربلند شود. رسول اكرم(ص) مي فرمايند: سخاوتمندترين مردم بعد از من مردي است كه دانشي بياموزد و آن را نشر دهد و مردي كه در راه خدا جانبازي و فداكاري كند تا كشته شود(رضايي، 1377، ج1: 34).

13-شهادت، بازدارندگي است:
شهادت، بيش از آنكه تهديد باشد، حالت بازدارندگي دارد. نه تنها ديروز، كه امروز نيز فرهنگ سرنوشت ساز شهادت است كه لرزه بر اندام دشمنان مي افكند و آنان را از نفوذ در دژهاي اسلام مأيوس مي كند و چه پر بركت است فرهنگ شهادت براي مسلمين و چه وحشتناك است براي دشمنان اسلام (مكارم شيرازي، 1362، ج21: 406). به عبارت ديگر، جهاد، فضايي است كه ديگر در آن، هرگونه مانعي براي عبور جهت اعتلا و ترقي، برچيده مي شود و همان گونه كه بوتول معتقد است: جنگ برترين وعاليترين جنبش ها است ويكي از ويژگي هاي اين جنبش ها ، هنجار شكني و از بين رفتن تابوها است (بوتول ، 1355: 45).

14- شهادت، شفاعت است:
شهيد به درجه اي از كمال مي رسد كه چون انبياء الهي قدرت شفاعت مي يابد. پيامبر اكرم (ص) فرمود : شهيد هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت مي كند(متقي، 1401ه.ق، ج4: 401، حديث 11119). امام صادق (ع) از پدران خود از (ع) نقل فرمود : سه گروهند كه روز قيامت شفاعت مي كنند و شفاعت آنها مورد پذيرش خداوند قرار مي گيرد، انبياء و علما و شهداء( مجلسي، 1382، ج97: 14، حديث24).

15- شهادت، جهاد در دو جبهه است: مبارزه با نفس، مبارزه با دشمن:
قهرمان ديني شهادت را پلي به سوي پيروزي و جاده اي كه او را به لقاي پرودگار مي رساند، مي داند. او همواره مشغول نبرد در دو محور است: نبرد با دشمن كه خاكش را اشغال كرده و ستيز با نفسي كه او را از خدا دور مي كند (بوتول، 1374: 9).

16- شهادت، الگو برداري از بهترين هاست:
درواقعة دردناك عاشورا، بي شك اصيل ترين نوع جانفشاني در راه حقيقت وعدالت از ياران امام حسين(ع) به وقوع پيوسته است؛ تا جايي كه از ميان اين تعداد كم، الگوهاي تربيتي بي شماري سر بر آوردند كه تا هميشه جاودان ماندند. از جمله مي توان به حضرت ابوالفضل(ع) اشاره داشت كه نماد وفاداري بود. حبيب بن مظاهر نيز پيرمردي بود كه تا آخرين قطره خونش در راه حقيقت كوشيد و مسلم بن عوسجه كهن سال، كه اولين شهيد كربلا بود و انصافا الگوي كهن سالان عاشورا بودند. حر بن يزيد رياحي، الگوي نادمان بود كه صبح عاشورا، توبه كرد و به اندك ياران امام حسين(ع) پيوست. قيس بن مسهر، پيك امام بود كه براي افشا نشدن راز وي، شهادت را با آغوش باز پذيرفت و الگوي رازداري شناخته مي شود. و يا ابوثماله صيداوي كه وقت نماز ظهر را به امام(ع) ياد آور شد و الگوي نمازگزاران شد(نجفي، 1364: 35).
17- شهادت، رحمت است:
با ريختن خون شهيد، دروازه هاي رحمت الهي گشوده مي شود و راه اجابت دعا هموار مي گردد. زيد شحّام از امام صادق(ع) روايتي دارد كه در چهار وقت دعا كنيد: به هنگام وزش باد و زوال سايه، بارش باران و اولين قطره خون شهيد مؤمن( حلي، 1407ه.ق: 54).
آيا جهاد وشهادت در راه خدا، اختياري است؟
آنكس كه جنگ نكرده، يا فكر جنگ را در مغز خود نپرورانده است، وقتي بميرد، در شعبه اي از نفاق مرده است. افرادي كه نيتشان چنين نيتي است كه اگر وظيفه ايجاب كرد هجرت و جهاد كنند، ممكن است به پايه مهاجرين و مجاهدين واقعي برسند(مطهري، 1375، ص270-269). بايد توجه داشت كه انسان تنها مسؤول زندگي خويشتن به تنهايي نيست، ولو اينكه بر طبق آيه كريمه قرآن(نساء: 97)، آدمي از كيفيت زندگي خود، مسؤول قرار مي گيرد. بنابراين، هركسي بايستي پاسخي معقول براي كيفيت زندگي خود تهيه نمايد(جعفري، 1359: 33). خداوند كساني را كه بي دليل از جهاد سر باز مي زنند ، به عذابي دردناك بشارت مي دهد و ترس از مرگ را سخت نكوهش كرده، مي فرمايد: بدانيد كه اگر در راه دين خدا براي جهاد بيرون نشويد خدا شما را به عذابي دردناك معذب خواهد كرد و قومي ديگر را براي جهاد به جاي شما بر مي گمارد و شما به خدا زياني نرسانده ايد...(توبه: 39). بنابراين، به قول حضرت امام(ره): انسان كه بايد اين راه را برود و مردني است، چه بهتر كه اين سعادت را تحصيل كند و امانت را به صاحب امانت بسپارد، موت اختياري، شهادت، رسيدن به خدا در لباس شهيد و با ايده شهيد(تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1370، ج 14: 160).

نتايج عدم ترويج فرهنگ شهادت و ايثار
1-ترويج فرهنگ تن پروري و بي مبالاتي: جامعه اي كه مردم آن براي رهايي از خطراتي كه آنان را تهديد مي كند، چشم انتظار حركت ديگرانند، گرفتار فرهنگ شوم تن پروري و بي مبالاتي مي شوند. جامعه اي كه نتواند شهيد بپرورد، ناگزير مي شود كه زير بار ذلت سلطه كساني برود كه يا از مرگ نمي هراسند و يا از شهادت باكي ندارند.
2-ايجاد فضاي ترس و نا امني: در جامعه اي كه مردم آن براي دفاع از حريم دين و ناموسشان، اميدوار به تلاش جواناني كه مرگ را زندگي دوباره مي پندارند، نيستند، در فضايي از ترس و نا امني به سر مي برند. هر فردي از جامعه همانقدر در برابر حمايت از همنوعانش مسؤوليت دارد كه جامعه در برابر او. در برابر ظلم و تجاوز، همه بايد براي دفاع از آرمان هاي خود به پا خيزند، نه آنكه همه جامعه، چشم انتظار حركت شهادت طلبانه عده اي مخلص بنشينند. چنين فضايي است كه در آن همه احساس آسودگي مي كنند.
3-گسترش فرهنگ ذلت پذيري و حقارت طلبي: ترويج فرهنگ رخوت و تن پروري، چيزي جز اشباع جامعه از بي اعتمادي و بي مسؤوليتي نيست. گريز از جهاد، مساوي با ذلت پذيري و حقارت طلبي است. چنان كه علي(ع) در اين باره مي فرمايد: مردمي كه از جهاد روي بر مي گردانند، خداوند لباس ذلت بر تن آنها
مي پوشاند و بلا به آنها هجوم مي آورد، حقير و ذليل مي شوند، عقل و فهمشان تباه مي گردد...(باقري بيدهندي، 1363: 188).

نتيجه گيري و جمع بندي:
فرهنگ ايثار وشهادت ، فرهنگي است كه با آزاد انديشي ونهادينه شدن در اعماق قلب فراگيران جامعه، نسبت به ويژگيهاي نوجواني و ضعف هاي او و تهديدات زمانه بي تفاوت نيست، بلكه به جاي ديدن ضعف ها ازقوت هاي نوجواني مي گويد و به جاي مرغوب شدن نسبت به تهديدات زمانه، همان را به فرصتي جهت پيشبرد اهداف ماندني خود تبديل مي نمايد .بي هويتي پيامد گريزناپذير روند كنوني جهاني سازي است. با تأثيراتي كه جهاني شدن برهويت فرهنگي افراد وجوامع مي گذارد، بتدريج شاهد حل شدن اين فرهنگها درفرهنگ غالب خواهيم بود. فراگيراني كه خود را در هجمه تبليغات گوناگون گم كنند، بايد ريشه درفرهنگ خودي داشته باشند تا براساس آن بتوانند هويت فرهنگي خود را تشكيل دهند. لازمه اين امر شناخت آن فرهنگ، عقيده به آن و يافتن مشتركاتي ميان خود وفرهنگ ملي است. هرفرهنگي مكانيزمهاي دفاعي مخصوص به خود دارد؛ ازجمله فرهنگ شهادت طلبي، كه از زير مجموعه هاي فرهنگ ديني است و از بهترين وقويترين مكانيزمها دراين راستاست. در اين ميان، نظام آموزش و پرورش كشور به عنوان متولّي امر تعليم و تربيت، مي تواند نقش سازنده اي را در ترويج و گسترش فرهنگ شهادت طلبي و ايثار ايفا كند، زيرا بهترين مقطع براي نهادينه سازي اين فرهنگ اصيل اسلامي، دوره اي است كه نوجوان به دنبال شكل دادن به هويت خود است؛ همان زماني كه شخصيت وي در حال شكل گيري است. شهادت طلبي و ايثار فرهنگي اگر جا بيفتد، انقلابي فكري به پا مي كند. فرهنگ شهادت طلبي و ايثار مدافع سرسخت تلاش براي گسترش آزادي فكر و انديشه و معنويت است. هيچ مانعي نمي تواند چون فرهنگ پرشور شهادت طلبي و ايثار در برابر هجمه تمام ناشدني تبليغات پر زرق و برق غرب، بايستد و فرياد رهايي از جمود فكر و انبساط رخوت و انقضاي ايمان و محبت سر دهد. بي شك، اگر بتوانيم با راهكارهاي اصولي و علمي، فرهنگ غني شهادت طلبي و ايثار را به فرهنگي جذاب و سازنده مبدل كنيم كه فراگيران در هر مقطعي به آن همچون امري حياتي و مورد نياز بنگرند، بي شك راه دراز مصونيت در برابر غرب و شرق را يك شبه پيموده ايم. هيچ چيز جز ذهن ناآرام نوجوان نمي تواند همچون لوحي سفيد، گيرندة ايده ها و نمادهاي مختلف شود؛ و چه بهتر كه ما بتوانيم اين ذهن پاك را به فرهنگي ناب چون شهادت طلبي و ايثار بياراييم. تلاش براي احياي فرهنگ جهاد و ايثار نياز به برنامه ريزي هاي بنيادين دارد و ما در اين مقاله به گوشه اي از راهكارهاي ترويج اين فرهنگ اشاره كرده ايم. به اميد آنكه با تأسي به فرهنگ غني شهادت طلبي و ايثار، جامعه اسلامي ما از زير بمباران تبليغاتي غرب خود را نجات داده، راه سعادت و عدالت را در متن مكتب هميشه جاويد اسلام جستجو كند.


ايوب محمودي*

منابع و مآخذ
1- اداره كل دفتر رياست و روابط عمومي بنياد شهيد انقلاب اسلامي.(1387). بوستان شهادت، تهران: نشر شاهد، چاپ دوم.
2- الحر العاملي، محمد بن الحسن.(1376ه.ق). وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، بيروت: دار احياء التراث العربي.
3- باقري، خسرو .(1376). نگاهي دوباره به تعليم و تربيت اسلامي، تهران: انتشارات مدرسه.
4- باقري بيدهندي .(1363). گنج حكمت يا احاديث منظوم، قم: كتابفروشي و نشر روح، چاپ دوم.
5- بستاني، فواد افرام. (1370). فرهنگ جديد عربي-فارسي، ترجمه منجد الطلاب، محمدبندرريگي، تهران: انتشارات اسلامي.
6- بكايي، حسين، آبان.(1381). كتاب ماه كودك و نوجوان، شماره 61.
7- بوتول ، گاستن. (1355). جنگ شناسي، ترجمه : فريدون سرمد تهران: دانشگاه ملي ايران.
8- بوتول، گاستن.(1376). جامعه شناسي جنگ، ترجمه: هوشنگ فرخجسته،تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
9- تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي (گروه انتشارات). (1370). صحيفه نور، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
10- جعفري، بهزاد.(1381). احتجاج، تهران: انتشارات اسلاميه، چاپ اول.
11- جعفري، محمدتقي ( 1359). ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
12- جنتي، احمد .(1382). نصايح، قم: نشر الهادي، چاپ بيست و چهارم.
13- حلي، ابن فهد .(1407ق). عدّة الداعي و نجاة الساعي،قم: دار الكتب الأسلامي، چاپ اول.
14- خرمشاهي، بهاءالدين؛ انصاري، مسعود.(1376). پيام پيامبر، تهران: انتشارات منفرد، چاپ اول.
15- دشتي، محمد. (1379). ترجمه نهج‏البلاغه، قم: مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين ‏عليه السلام.
16- رابرتسون، آ، چ .(1378). عيسي اسطوره يا تاريخ، ترجمه : توفيقي، ح، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
17- راغب اصفهاني، محمد بن حسين .(1361). المفردات في غريب القران، ترجمه: غلامرضا خسروي حسيني، تهران: انتشارات مرتضوي.
18- رضايي، سيد عبدالحسين .(1377). ارشاد القلوب، تهران: انتشارات اسلاميه چاپ سوم.
19- روزنامه كيهان.( آذرماه 1385). سال شصت و چهار، شماره 18676.
20- سيد رضي.(1378). نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
21- شريعتي، علي.(1350). شهادت، تهران: انتشارات حسينيه ارشاد.
22- شيخ صدوق.(1376). امالي، تهران: انتشارات اسلاميه، چاپ ششم.
23- صابري يزدي، عليرضا؛ انصاري محلاتي، محمدرضا.(1375). الحكم الزاهره، قم: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم.
24- صالحي حسيني، مرتضي. (1371). مجله علوم انساني دانشگاه الزهرا(ع)، شماره 10و9: 126 .
25- صانعي، صفدر.(1350). آرامش رواني و مذهب،اصفهان: انتشارات كتابفروشي ثقفي.
26- طباطبايي، محمد حسين.(1384). ترجمه تفسير الميزان، ترجمه: محمدباقر موسوي همداني، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
27- غزالي طوسي، ابوحامد امام محمد.(1374). ميزان العمل، ترجمه: علي اكبر كسمايي، تهران: انتشارات سروش.
28- فرهاديان، رضا.(1378). مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول.
29-فريد، مرتضي.(1364). الحديث: روايات تربيتي،تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
30- كعبي، آيه الله.(1387). گزارش جمهور: ضرورت ها و راهبردهاي رويش انساني در دولت اسلامي، ضميمه فصلنامه تخصصي نامه دولت اسلامي، شماره 40.
31- كمره اي، محمدباقر .(1382). روضه كافي، تهران: كتابفروشي اسلاميه، چاپ اول.
32- كمره اي، محمدباقر .(1375). ترجمه اصول كافي، قم: انتشارات اسوه چاپ سوم.
33- متقي، علي بن حسام الدين .(1401ه.ق) كنز العمال في سنن القوال و الفعال، بيروت: موسسه الرساله.
34- مجلسي، محمدباقر بن محمدتقي.(1382). بحار الانوار، ترجمه: حسن بن محمد ولي اروميه اي، قم انتشارات مسجد مقدس جمكران.
35- محمدي ري شهري، محمد.(1357). شهادت در نهج البلاغه، تهران: انتشارات ياسر.
36- مخبر دزفولي، حاج شيخ عباس.(1375). ارمغان شهيد، قم: نشر جامعه مدرسين، چاپ سوم.
37- مصدقي، مجتبي.(1373). مجله رشد معلم، شماره 105.
38- مطهري، مرتضي.(1380). انسان كامل، قم: انتشارات صدرا، چاپ سوم.
39- ــــــــــــــ. (1375). گفتارهاي معنوي، تهران: انتشارات صدرا، چاپ هفدهم.
40- مكارم شيرازي، ناصر.(1362). تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم.
41- مهرمحمدي، محمود.(1383). آموزش عمومي هنر، تهران: انتشارات مدرسه.
42- ميرزاخاني، حسين.(1369). تفسير تربيتي، قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول.
43- نجفي، محمد جواد.(1364). زندگاني حضرت امام حسين(ع)، تهران: انتشارات اسلاميه، چاپ سوم.
44- Eisner, G.W.E. (1994). The educational imagination. U.S.A. McMillan College Publishing Company.

 


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:24 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : نقش زنان در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : شعر، دفاع مقدس، زن، آزاده، شهيد.
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
چكيده
گسترده ترين نقش زن را در ترويج فرهنگ ايثار وشهادت در هشت سال دفاع مقدس مي توان مشاهده كرد؛ زناني كه با عزمي راسخ تصوير نويني از شخصيت زن ارائه دادند. آنان به جهانيان ثابت كردند كه با تمام وجود از دستاوردهاي انقلاب اسلامي كه حاصل خون جوانان، همسران و برادرانشان بود، محافظت مي كنند.ايستادگي و پايداري زنان مسلمان ايراني جلوه هايي جاودان وماندگار در تايخ معاصر ايران باقي گذاشت كه تا مدتها الگوي كامل عيار زن ايراني محسوب مي گردد.
آنچه در مقاله حاضر مورد نظر است، تدوين باز تاب نقش سياسي - اجتماعي زن در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در شعر دفاع مقدس است. زنان شهيد، زنان رزمنده، زنان آواره، زنان آزاده وزنان پرستار مهمترين اسطوره هاي ايثار وشهادتند كه در تاريخ پرافتخار ايران اسلامي در آينة شعر دفاع مقدس انعكاس يافتند. ما در اين مجال به شمه اي از آن
مي پردازيم.

مقدمه
زن بر اساس مقام خلافت الهي و امانت داري اش در طول تاريخ همواره در زمينه هاي مختلف نقش آفرين بوده است، اما حضور زنان در نقش هاي سياسي و اجتماعي به شكل گسترده مربوط به چند دهة اخير است . زن ايراني در مسير تكميلي و تكويني انقلاب اسلامي توانست جايگاه اخص و ممتاز خود را بيابد و با پيروي از تعاليم اسلام ناب محمدي و الگوپذيري از اسوه هاي متعالي و راستين الهي با سلاح حجاب و عفت در مقابل تهاجم سياسي ، فكري و فرهنگي غرب از آرمانهاي والايش دفاع كند. يكي از دست آوردهاي مهم انقلاب اسلامي تبديل فرهنگ سياسي محدود در جامعه زنان، به فرهنگ مشاركتي است . در اين فرهنگ، زن به عنوان عضوي فعال در جامعه محسوب مي شود و نسبت به نظام انقلاب، مكتب و مردم احساس مسؤوليت مي كند . او در زمينه هاي سياسي و اجتماعي بايد سعي كند موقعيت خويش را در جامعه بشناسد و در ساية پذيرش حاكميت خداوند، به حكومت صالح تن در دهد. در اين راستا، بايد با جريانهاي مخالف و ذلّت و فساد مبارزه كند و با وظيفة تربيتي خود مفاهيم ايثار و شهادت، مبارزه با ظلم، صبر و مقاومت را در روحية فرزندان بپروراند، زيرا تربيت ديني از سياست جدا نيست. بدين ترتيب، زن با پرورش انسانهاي مسؤول در حيات اجتماعي مشاركتي فعال دارد . نقش سياسي و اجتماعي زنان در هشت سال دفاع مقدس ابعاد گسترده اي دارد .آنان با مشاركت آگاهانه ومؤثردر جنگ ودفاع ازنظام مقدس جمهوري اسلامي ازطريق حضور مستقيم وغيرمستقيم، وظيفة خود را در ترويج فرهنگ ايثار وشهادت ادا كردند . ا ز آنجا كه شعر آينة تمام نماي باورها، معتقدات، نحوه زندگي و فرهنگ هر عصر است، مشاركت فعال زنان در موضوع جنگ بازتاب گسترده اي در شعر مقاومت، بويژه شعر معاصر داشته است .شاعران متعهد اين حضور را در ابعاد حضور مستقيم در عرصه هاي نبرد، فعاليت پشت جبهه، خنثي كردن توطئه هاي تفرقه افكنا نة دشمن و حفظ روحية جنگاوري و شجاعت فرزندان، برادران، پدران و همسران خويش در عرصه هاي نبرد در شعر خويش منعكس كرده اند .

.الف) حضور مستقيم زنان ايثارگردرعرصةنبرد
در 29 شهريور 1359 در حالي كه انقلاب تازه به پيروزي رسيده و با مشكلات زيادي از داخل و خارج مواجه بود و هنوز تثبيت نشده بود، رژيم بعث عراق با حمايت اجانب به ايران حمله كرد. ملت ايران اعم از مرد و زن، براي دفاع از مرز و بوم و كيان خود در حركتي اجتماعي وارد ميدان كارزار شدند. زنان در هنگام جنگ، با شركت در دفاع و حفاظت از شهرها با ساختن سنگرهاي دفاعي، حضور در مساجد شهرها، آموزش نظامي و شركت در مراكز پشتيباني حضور شايان توجهي داشتند كه در اين بخش به تصويرهايي كه شاعران از زنان شهيد، رزمنده، اسير يا آزاده درترويج فرهنگ ايثار وشهادت ساخته اند، اشاره مي گردد:
1. زنان شهيد
اوج حضور مستقيم و حماسي زنان در شهرهاي مرزي و درگير مستقيم با جنگ هنگامي بود كه شهر در محاصره و تنگنا قرار گرفته بود. بسياري از زنان حاضر به ترك خانه و كاشانه نبودند و تا پاي جان دوشادوش مردان ايستادگي و مقاومت مي كردند. «سيمين بهبهاني» شاعري كه بيشتر، غزلهاي عاشقانه و گاه با احساسات تند و آشكار مي سرود،آنچنان از عمق فاجعه متأثر شده كه بخشي از حماسه سازيهاي مردم اعم از پيرمردان، كودكان، دختركان و زنان را به تصوير كشيده است .باتوجه به اينكه بهبهاني خود نيز يك زن است، ازنگاهي زنانه با دقت وريزبيني خاصي كه ويژة اوست، مقاومت، ايثاروشهادت زنان ايران را زير بمباران هاي وحشيانه صداميان ترسيم نموده است.وي كه با تاريخ ايران آشناست، به تاريخ نويس و وقايع نگار فرضي ذهن خويش خطاب كرده، مي گويد:
بنويس! بنويس! بنويس: اسطورة پايداري
تاريخ، اي فصل روشن! زين روزگاران تاري
بنويس: ايثار جان بود، غوغاي پير و جوان بود
فرزند و زن، خانمان بود، از بيش و كم، هر چه داري
بنويس: پرتاب سنگي، حتي ز طفلي به بازي
بنويس: زخم كلنگي، حتي ز پيري به ياري
بنويس: قنداق نوزاد، بر ريسمان تاب مي خورد
با روز، با هفته، با ماه، بر بام بي انتظاري
بنويس كز تن جدا بود، آن ترد، آن شاخه عاج
با دست بندش طلايي، با ناخنانش نگاري
بنويس كانجا عروسك چون صاحبش غرق خون بود
اين چشم هايش پر از خاك، آن شيشه هايش غباري
(بهبهاني 1370: 123-124)
شاعر تصويري از نوعروسي را ارائه مي دهد كه دستان حنابسته ونگارين اودر حالي كه دستبند طلايي ازدواج به دست دارد، از تن جدا شده است.همچنين اوباگزِينش واژگان عروسك، صاحبش، چشم هايش پرازخاك، شيشه هايش غباري، لف ونشري هنرمندانه ايجاد كرده است كه چشم ها به دختربچه، صاحب عروسك وشيشه ها به عروسك اشاره مي كند. آوردن واژه «بنويس» در ابتداي هر بيت، نشانة تأكيد شاعر بر مكتوب شدن و ثبت لحظه ها و خاطرات اين حماسه هاست.
«محبوبه زارعي» در تصويري شاعرانه، از دختراني مي گويد كه در منطقه اي روستايي كوزه هايشان را روي دوش گرفته، بي خبر از جنگ به صحرا رفته بودند، ولي مظلومانه در خون خود غلتيدند:
كوزه ها بر سر و بر دوش به صحرا رفتند
دختران شكر و نوش به صحرا رفتند...

از سياهي دل سنگ چه مي فهميدند
از هجوم غم و از جنگ چه مي فهميدند

شيره جان زمين را به زمستان دادند
آه نفرين به كساني كه شياطين زادند...

كوزه ها از سر و از دوش به خاك افتادند
دخترانِ شب مخدوش... به خاك افتادند

(اسرافيلي، 1385: 121-122)
«آرش بارانپور»، تصوير زنان بي دفاعي را كه با دست خالي و شجاعانه از سرزمينشان پاسداري كردند و جوانمردانه به شهادت رسيدند، اين گونه تصوير مي كند:
...
يا مادراني كنده موي و پريشان
بي هراس مرگ
با دستان خالي خويش
جان بر كف نهاده و به پاسداري سرزمين خويش
جوانمردانه شهيد مي شوند
تو در كجاي جهان
اين گونه «مرگ باور» ديده اي
(گلمرادي، 1375: 22)
درجنگ بسيار بودند مادراني كه به شهادت رسيدند و كودكانشان براي هميشه از دامن پرمهر مادر محروم شدند. از نظر «عباس باقري»طفلي آوازهاي كودكانه اش را از ياد برد تا مادري آرام بر روي سنگفرش سرخ بخوابد .شاعر از سكوت و بهت زدگي كودك هنگام شهادت مادر، حسن تعليلي شاعرانه را اين گونه آورده است:
طفلي
آوازهاي كودكانه اش را
از ياد مي برد
تا مادري
آرام
بر روي سنگفرش سرخ بخوابد
كودك
در زير پارسنگ
انبوه گيسوان شستة مادر را
آهسته چنگ مي زند
و شوق هميشة ديدار
از روزن خيال پدر مي رمد
دختر
كنار پلة سرداب
خواب جهاز و آينه مي بيند
عاشق
در زير چتر خاك
خواب قصيدة گيسو
و مرگ
در كوچه هاي حادثه مي گردد
(باقري، 1386: 114-115)
تصويرسازي و تلاش براي آفرينش زمينه هاي تصويري و هماهنگي در طرح و رنگ آميزي شاعرانه نشان مي دهد كه شاعر توانسته در محورهاي افقي و عمودي هماهنگي ايجاد كند.در بيتهاي ششم و دهم صنعت تشخيص به كار رفته است. شاعر شوق ديدار را انساني تصور كرده كه از روزن خيال پدر مي رمد. همچنين در بيت آخر مرگ، بعد از اين همه فاجعه هنوز در حال گردش در كوچه هاي حادثه است.«چتر خاك» و «قصيدة گيسو» تشبيهاتي است كه محتواي عاطفي شعر را تقويت مي كند.
يكي از دردناك ترين مناظري كه در شهرهاي جنگي آفريده شد، شهادت مادراني بود كه فرزند در آغوش پذيراي بمب و موشك شدند. «غلامرضا بكتاش» صحنة بمباران را از زبان دختركي اين گونه تعبير مي كند:
بر روي كوچه افتاد
شش بمب بدقواره
بر روي بمبها بود
عكس سه تا ستاره
شد شيشه ها شكسته
خون ريخت روي پرده
پاي عروسكم رفت
از هال، روي نرده
گم كرد زير آوار
يك زن دو كودكش را
پيدا نكرد« شادي»
ديگر عروسكش را
(روايت مجنون، 1383: 33)
شاعر با زباني ساده و دور از هر گونه پيچيدگي و ابهام كه خاص كودكان است وخواننده را به دنياي تخيل فرو مي برد، با استفاده ازكلماتي، همچون عروسك، ستاره وشادي تصاوير واقعي را از شهادت مظلومانه مادر و كودكانش ترسيم مي كند.
«عباس باقري» بااشاره به مادراني كه درشهرهاي مرزي مثل بانه وسوسنگرد در برابرديدگان كودكانشان درخون غلتيدند و با قطره قطره خونشان فرهنگ ايثار و شهادت را به فرزندان خويش منتقل كردند، در بارة ماندگاري چنين تصاويري در تاريخ مي گويد:
اينك
خاكستري، فراز شانة ايوب شهر
و آفتاب
چونان «رحيمة» قد يسي
هر رنج را به بامداد فرو شسته
تا عشق
فصلي ز جزوة تاريخ مي شود
كه ش كودكان «بانه» و «سوسنگرد»
بر نعش مادران خويش
در شامگاه ورق مي زنند
(باقري، 1386: 99)

تأثير جنگ بر زنان وكودكان و جغرافياي مناطق جنگي بسيار اسفناك بود. «مجتبي طهمورثي» در شعر «شهر من، شهر قصر شيرين» مقايسه اي شاعرانه از شرايط قبل و بعد از جنگ مي كند و درآن به زنان بي گناهي اشاره مي كند كه آسيبهاي جنگ دامنگير آنها شد:
آن جا آفتاب مهربان بود
خاك، نفس مي كشيد
و نخل ها، بارور بودند
دختركان، چادرهاي سفيدشان را
در الوند مي شستند
و دامان مادران
ازعطر تازة محبت پر بود
قلب هر كوچه اي، در گرمي يك بازي كودكانه مي تپيد
و پرستوهاي مهاجر
با بهار زندگي مي كردند
اما شبانه، آفتاب را ربودند
خاك را خفه كردند
و نخل ها را در آتش نهادند
آن گاه
دامان مادران بوي باروت گرفت
(گلمرادي،1381: 171)
شاعر درابتدا با گزينش واژگاني از طبيعت و كاربرد صنعت تشخيص، حيات و زندگي طبيعي را تداعي مي كند. تصويرهايي كه در ابيات فوق با كلماتي چون: آفتاب، خاك، نخل ها، دختركان، پرستو و بهار آفريده شده است، فضاي شهري زيبا، سرسبز و مردمي شاد را تعبير مي كند، اما ناگهان آفتاب ربوده مي شود و خاك را كه محل رويش و زندگي است، خفه مي كنند، نخلها را كه نشانه سرسبزي و حيات است، در آتش مي سوزانند، همه چيز بوي مرگ و نابودي مي گيرد. اينجاست كه از دامان مادران به جاي عطرمهرومحبت، بوي باروت برمي خيزد، زيرا عاطفه كشته شده و مهرباني نابود گشته است . كسي نيست ازشهردفاع كند,لذا مادران مسلح ومجهز مي شوند.كاربرد مجاز، كنايه، تشخيص، مراعات نظير، موجب باروري و تموج توصيفات و صحنه آرايي در شعر شده است. تصاوير از اجزايي جان دار و ملموس انتخاب شده اند، پس محتوا و پيام شعر به صراحت به مخاطب منتقل مي شود.
«حنانه طاهري» با طنزي شاعرانه، از زنان و دختركاني ياد مي كند كه جرعه جرعه خونشان را زمين نوشيد و با گذشت زمان يادي از آنها نمي شود. شاعر در ابتدا از بناي يادبود زنان كشته شده جنگ جهاني دوم در خيابان آكسفورد مي گويد:
توي خيابان آكسفورد
بين دود و مه
بين چكه چكه هاي رنگي چترها
بناي يادبود
زنان شجاعي است
كه در جنگ دوم جهاني كشته شدند
سپس با لحني شكايت آميز از مدعيان حقوق بشر كه براي زنان خود تنديس وبناي يادبود مي سازند، ولي صداميان را به هزاران بمب مسلح مي كنند تا زنان ودختران بي دفاع ما را قتل عام كنند، خطاب به زنان قصر شيرين و دختركان سرپل ذهاب كه نمونه اي از زنان شهيد شده در جنگ هستند، مي گويد:
آي زنان قصر شيرين!
كه جرعه جرعه
خون تان را
زمين تشنه
شراب نوشيد
آي دختركان سرپل ذهاب!
كه چشم هاي آبي عروسكهاي تان
از تراوش
هزار بمب انگليسي
قرمز شد
چند تا بناي يادبود
توي چند تا خيابان دود مه آلود
باران آخرين
اشكهايتان را
خواهد سرود؟
(قزوه،1384: 193)
شاعر خشمش را از جامعه با طنزي گزنده بيان مي كند و در قالب جملات سؤالي وجدان خفتگان را به بيداري فرا مي خواند.
«فاروق صفي زاده» دربارة اندوه مادران در داغ دلبندانشان و شهادت نوعروسان و همخواني عناصر طبيعت با چنين فضايي مي گويد:
نالة پدر را مي شنوي در مرگ فرزند
و موية مادر را در داغ دلبندش
فصل بهار به يكباره دگرگون گشت
و زلزلة مرگ همه را در بر گرفت
ناله كودكان گوش گردون را كر كرد
و گونة سرخ نازنين وشان با مرگ هماغوش گشت
ملائك در مرگ آنان مويه سر دادند...
بگذار نغمة كبك از دشت و دمن بريده گردد
و گياه ديگر نرويد
بگذار همه جا را دود فرا گيرد
و تن نازنينان شرحه شرحه گردد
(حماسه قلاقيران، 1373 : 191-192)
درون مايه و ژرف ساخت اين شعر توصيف ماتم و اندوه است. امتزاج عنصر عاطفه و تصاوير شاعرانه در ايجاد جوي غم انگيز نقش بسزايي دارد، گويي با خواندن اين شعر مرثيه «خاقاني» در عزاي فرزندجوانش «رشيد» دوباره در ذهنها تداعي مي شود.
تموج واژگان، بهار، زلزله، كبك، دشت و دمن و گياه، مراعات نظير را به وجود آورده است. تكرار كلمات مويه و ناله فضايي غم انگيز را ترسيم مي كند. شاعر در اين فاجعه همه عناصر طبيعي و ماوراءالطبيعي را به همدردي فرا مي خواند، فاجعه اي كه گوش گردون را كر كرد و ملائك مويه سر دادند.
2. زنان رزمنده
حضور مستقيم زنان در جبهه هاي نبرد در شهرهاي جنگي قابل توجه بود. آنان دوشادوش مردان دليرانه از شهر و ديار خويش دفاع مي كردند و نماد حقيقي ايثار وازخود گذشتگي بودند. آنها در حفاظت از مهمات، جمع آوري شهدا و مجروحان و نيز درمان و پرستاري از مجروحان، حفر سنگر، پر كردن گوني هاي سنگري و تهيه تداركات در جبهه و پشت جبهه مشاركت داشتند. «سيمين دخت وحيدي، شاعر فعال و انقلابي از زنان نمونه اي است كه در جبهه ها حضور داشته وازنزديك دلاوري ها وجانفشاني هاي زنان ساكن در شهرهاي مرزي ومناطق جنگي را ديده است، وي در توصيف زناني كه زينب صفت و قهرمانانه مقاومت كردند، مي گويد:
به آن ايل پرصولت زينبي
به آيينه داران دخت نبي

همانان كه پاك اند و زهرايي اند
شعورند و نورند و بينايي اند

همان قهرمانان زينب صفت
زناني سراسر ادب، معرفت

(وحيدي، 1381: 48-49)
همو با لحني حماسي ومردانه براي نبرد اعلام آمادگي مي كند و مي گويد:
مرد آن نيست كه از حادثه در بيم شود
روز تصميم فرو ماند و تسليم شود

گر بخوانيد بدانيد كه ما هم مَرديم
واي بر ما اگر از راه خدا برگرديم

(همان: 19)
«عبدالله گيويان» شيرزناني را كه با حفظ حجاب و عفت خود، دوشادوش مردان در خط مقدم حضور داشتند، با زنان مبارز درسايربلاد و ازجمله فلسطين و اريتره مقايسه كرده، مشاركت آنان را در تجهيز و تدارك فرزندانشان دردفاع از شهر ؛ اين گونه به تصوير مي كشد:
و مادر گره چادرش را محكم مي بندد
و بر دوش نحيف و استوارش
جعبه هاي فشنگ را حمل مي كند
و آن چنان سليس و بلند مي خواند
كه مادران فلسطيني
براي دلاوران اريتره
(گلمر، 1381: 235)
شاعر ديگري همراهي زنان با مردان را با انتخاب كنايه هاي كليشه اي، همچون: «تيغ بر ميان بستن» و «پا به پاي حركت كردن» تأكيد مي كند:
بر ميان بسته تيغ، بيد و بلوط
پا به پاي برهنه پا مردان
سنگ در دامن زنان شكنج...
(ميرشكاك، 1368: 134)
حماسه آفريني هاي زنان خرمشهر در عرصه هاي شرف و مردانگي از افتخارات اين ملت محسوب مي شود. ايثارگراني كه در سخت ترين شرايط در برابر دشمن سينه گشودند و سلاح به دست گرفتند و دفاع از ميهن خويش را فريضه اي الهي دانستند. «آرش بارانپور» با بياني واقع گرا و زباني ساده، تموج شور و حماسه و روح سازش ناپذيري زنان خرمشهر را با جمله اي سؤالي توأم با تعجب اين گونه به تصوير مي كشد:
كجاي جهان سراغ داريد؟
كه خانه به خانه
كودك و پير و جوان
زنان پا به زا و تازه عروسان
سينه گشوده باشند
رو به روي آتش اهريمنان و كافران
و دفاع از ميهن خويش را
فريضة الهي خويش دانسته باشند
شاعر در ادامه از مادراني ياد مي كند كه در راه آزادي ميهن و آب و خاك خويش جاودانه جان باختند. وي از ابهت و عظمت آنها اين گونه تقدير مي كند:
كجاي جهان سراغ داريد؟
مادراني كه
در راه آزادي ميهن و آب و خاك خويش
جاودانه جان باختند
آري!
چنين است حكايت پرحماسة خونين شهر
(گلمرادي،1375: 20)
درون مايه شعر، حماسي است و شاعر با تكرار جمله سؤالي «كجاي جهان سراغ داريد؟» مخاطب را به چالش مي كشد و ذهن او را درگير تفكر وتأمل مي كند .ناگفته پيداست كه شاعر از اين استفهام انكاري تكيه بر بي همانندي وناهمتايي حماسه آفريني هاي زنان خرمشهر در سراسر جهان دارد .بدين وسيله وي بر محتواي شعر تأكيد مي كند. گزينش واژگان كودك و پير و جوان، زنان پا به زا و تازه عروس در محور همنشيني براي بيان همگاني بودن روحيه حماسي است؛ ضمناً صنعت طباق يا تضاد نيز در اين الفاظ آورده شده است. «سينه گشودن زنان رو به روي آتش...»، حاكي از شجاعت و روحية شهادت طلبي آنهاست كه كاربرد اين گونه تركيبات براي زنان در ادبيات پيشين بندرت ديده مي شود.
يكي از عوامل مؤثر در تقويت روحيه شهادت طلبانه بانوان در جنگ انديشه امام خميني(ره) است كه در فتواي ايشان نيز انعكاس يافته است؛ «اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نمايد واجب است بر جميع مسلمانان دفاع از آن به هر وسيله كه امكان داشته باشد، از بذل جان و مال.»
(امام خميني، 1373: 403)
شاعر بازتاب اين انديشه را از مقام فقاهت در بيت ؛ «و دفاع از ميهن خويش را / فريضة الهي خويش دانسته باشند» ترسيم كرده است.
3. زنان آزاده
زنان فداكار ايران در تمامي صحنه هاي دفاع مقدس، پا به پاي مردان در برابر دشمن مقاومت كردند. آنان نه تنها شهداي عالي قدري تقديم انقلاب نمودند، بلكه در بين جانبازان (اين شهداي زنده اسلام ) وآزادگان سرافراز نيز نام بانوان حماسه ساز ايراني مشاهده مي شود. «خواهر مريم ميرشكاك، زن شجاع و دلاور سوسنگردي، پا به پاي همسر فرماندهش، در بيرون راندن دشمن ايستادگي نمود و حاضر به ترك زادگاه خود نشد تا اينكه شهر به محاصرة دشمن درآمد. وي براي محو مدارك سپاه با ماشين پر از مهمات و مدارك به همراه همسرش به طرف اهواز حركت نمود، ولي چيزي نگذشت كه حلقة محاصره تنگتر شد و هر دو آنان به اسارت بعثيون كافر درآمدند.»(مافي، 1376: 130).
«طيبه نيكو» اسير شدن زناني را كه در هجوم ددمنشانه نيروهاي دشمن اسير شدند، اين گونه به تصوير مي كشد:
هانيه گفت:
زن يعني مرد و مرد يعني نامرد و تف به اين روزگار
بعد او را كتك زدند
بعد موهاش بوي خاك گرفتند دست هاش
بعد از گوشة لب هاش
خون يكريز كرد روي سينه اش
و انارها يكي يكي زير پوتينهاي كثيفشان له شدند
به تو حق مي دهم كه صداي جيغ و گرية بچه ها را
در اين سطرها نمي شنوي...
سربازها آمدند
با آن لباسهاي سبز و كلاه هاي سرخ
ضربة چاقو هر چه عميق تر عاشق تر مرده است.
(روايت مجنون،1383: 198-199)
شاعر در بيت اول در توصيف سربازان عراقي از صنعت طباق بهره مي گيرد و آنها را نامرد مي نامد و زن مبارز را در معني مرد تفسير مي كند.در بيتهاي بعدي، شاعر با زباني ساده و روان، شرايط اسير شدن زن را بيان مي كند. نوع گزينش واژگان به نحوي است كه رابطه و پيوند بين آنها حفظ شده است، بين كلمات مو، دست، لب و سينه، صنعت مراعات نظير به كار برده شده است.پيام شعر پيام مقاومت و ايثار زنان است، شاخص ترين ويژگي اين شعر بُعد عاطفي از نوع درد و اندوه است.
«مصطفي اوليايي» در مجموعه «حماسه قلاقيران» به زنان دراسارت اشاره مي كند و با آوردن واژه «سوگند» با نوعي تقدس و تعظيم آنها را به تصوير مي كشد:
به نوعروس سيه پوش غرق در ماتم
به هديه هاي زن پير روستا سوگند
به خواهران شكنجه كشيده در ره دين
به بره آهوي در پنجة جفا سوگند
(حماسه قلاقيران،1373: 37)
در اين ابيات شاعر زنان حماسه آفرين را در تعبيرهاي؛ نوعروس سيه پوش، زن پير روستا، خواهران شكنجه كشيده و بره آهوي در پنجة جفا آورده است. يكي از خصوصيات شعر دفاع مقدس اين است كه شاعر زن را از ديدگاهي معنوي مي بيند و به زيباييهاي ظاهري او كمتر مي پردازد. پنجة جفا، اضافه استعاري است و تركيب «بره آهوي در پنجة جفا» استعاره از اسارت است.
ب)حضور زنان ايثارگردرپشت جبهه
نقش زنان در پشت جبهه بسيار حساس ومهم بود .در نبود مردان، اداره زندگي ومسؤوليت سنگين آن بر دوش زنان بود. تأمين مايحتاج رزمندگان و ارسال بموقع آن وحمايتهاي مالي كه زنان بخصوص با اهداي زيور آلات خويش به انجام مي رساندند، بسيار چشمگير بود . از همه مهمتر، حفظ روحية جنگاوري وانتقال آن به فرزندان كه نسل دوم انقلاب و جنگ وحافظان خون شهيدان بودند، بر عهده زنان بود.
در اين مقاله، از انبوه جلوه هاي حضور زنان ايثارگر در پشت جبهه، فقط به دوجلوه كه مستقيم در ارتباط با عرصه هاي نبرد بود، اشاره مي گردد.
1. زنان آواره
بعد از يورش دشمن بعثي به خاك ميهن، هزاران زن و كودك، ده ها كيلومتر را در زير بمباران، آتش بارها و پرتاب موشكها پشت سر نهادند تا پناهگاهي براي اقامت خود يافته، كمي آرامش پيدا كنند.
«يكي از مشكلات عمدة آوارگان، زنان باردار بودند كه در حين حركت وضع حمل مي كردند... در حالي كه دارو يا پارچه اي براي نگهداري از نوزادها وجود نداشت، زنان پس از فارغ شدن بر اثر خونريزي و ضعف مفرط جسماني قدرت حركت نداشته و تعدادي از آنان هم در دم جان مي سپردند.»(طرفي، 1384: 212)
«غلامرضا مرادي» غم و رنج زنان آواره را كه از شهرهاي جنگي هجرت كرده اند، به تصوير كشيده است. شعر او همچون تابلوي شفافي است كه هنوز مي توان آوارگي مهاجران جنگي را مشاهده كرد.زنان كه همسران وپسرانشان را گذاشته وخود با كودكان وكوله باري از اندوه وپريشاني آواره ساير شهرها شده بودند :



خسته
از راه دراز آمده
گردآلوده
با دلي
سخت پريش
ملتهب
از ديروز
از آينده
در قفا
خانه
ويرانه اي از اندوهي سرشار
شهر
خفته در آتش و دود
يادگاران روزان جواني
بر باد
زن
سراسيمة ياران و ديار
چشمي از درد
به راه
در خود آواره شده
تاب رفتن با وي نيست
سر ماندن هم
به چه مي انديشد
روزهاي گرم و شاد جنوب
روزهاي كار و
رنج و اميد
لحظه هاي خوب محبت
محفل خانه و فرزندان
مي نشيند اما،
در يادش
ـ سخت ـ
بوي خون
بوي خطر
بوي اقاقي هاي پرپر شده
در باغچه ها
بوي اهريمن
در ساعات تلخ هجوم...
(محمدي پور،1386: 71)
بسياري از زنان آواره اي كه به همراه كودكان و پيران مجبور به مهاجرت شده بودند، پسران و همسرانشان در حال مقاومت بودند و از طريق نامه آنها را تشويق به مبارزه مي كردند. «محمدرضا عبدالملكيان» دربارة مادري كه آوارةشهرهاست وفرزندش در جبهه است، چنين مي سرايد:
خونين شهر!
روزي كه از تو جدا شدم
خانه ام را قفل كردم
و كليد آن را بر گردن آويختم
چرا كه فردا به خانه ام باز مي گردم
ديروز مادرم نوشته بود
كي به خانه باز مي گردم؟
كليد خانه زنگ نزند
حتماً از برادرت برايم بنويس
مادرم با آوارگان جنگ
در شهري دور
چشم به دروازه انتظار نشانده است
در شهر ناشناس
در شهري با نام نهاوند...
كه مردمانش با مهر انقلاب به مادرم مهر مي ورزند
و با دست انقلاب
دست مادرم را مي فشارند
برايش نوشتم
مادر، اندوه تو ديري نمي پايد
به خانه باز مي گردم
(گلمرادي،1375: 79- 80)
خلاقيّت شاعر در انتقال پيام در قالب كاربرد تشخيص، مجاز و كنايه است كه در بيت اول و دوم شاهد آن هستيم. شاعر خونين شهر را انساني تصور كرده است كه با او گفتگو مي كند. تعبير «كليد آن را بر گردن آويختم»، كنايه از اينكه اصل اين خانه در دست خودم است و بالاخره به آن بر مي گردم و آن را پس مي گيرم.در تعبير «به خانه ام باز مي گردم»، مجاز جزء و كل است كه خانه مي تواند مجاز از شهري باشد كه زن از آنجا آواره شده است. روحيه توكل و اميد به آينده اي روشن در بيتهاي سوم و دهم با آوردن مصراع «مادر، اندوه تو ديري نمي پايد / به خانه باز مي گردم» تأكيد مي شود.زبان شاعر ساده و روان است و توجه او به درون مايه و ژرف ساخت است، پس معني را فداي لفظ نكرده است و از لغات ناآشنا و بيگانه استفاده نكرده است.
در مورد شجاعت دختران شهرهاي جنگي و كساني كه جزو مهاجرين بودند، خاطرات بسياري نقل كرده اند. در اينجا به نمونه اي از آنها، اشاره مي كنيم:
حاج طعمه ساكي در مورد مقاومت دختران هويزه مي گويد: «عراقي ها، گروههايي از مردم روستايي و تعدادي از مهاجران جنگي را به اسارت خود درآورده بودند و بازجويي مي كردند. در جريان بازداشت يك دختر جوان و مادرش، دختر شديداً عكس العمل نشان داده و با سرنيزه اقدامي متهورانه را انجام داد و سر افسر بعثي را بريد و پا به فرار گذاشت، ولي توسط سربازان دشمن محاصره و بازداشت شد و بنا به دستور سرهنگ فرمانده تيپ با ريختن بنزين به زندگي دختر جوان پايان داده شد (طرفي، 1384: 169).
«صديقه وسمقي» روحيه مقاوم زنان آواره را بسيار عالي وحماسي مي داند .وي از زبان آنان خطاب به دشمنان اين آب وخاك پرخاش مي كند و مي گويد: ايثار وشهادت جزيي از حيات، آرمان وفرهنگ من است. پس جنگ، آوارگي، شهادت و ويراني خللي درارادة زن ايراني مسلمان ايجاد نمي كند:
خانه ام را گر فرو ريزيد
من دوباره خشت خواهم زد
خانه اي ديگر
با دو دست مؤمن و بيدار
خواهم ساخت
خرمنم را گر بسوزانيد
من دوباره بذر خواهم كاشت...
نان خواهم پخت
كودكانم را
همسرم را، خاندانم را
گر به مرگ سرخ غلتانيد
من تبارم را به ياري خواهم آورد
از زمينم گر برانيدم
من دوباره باز خواهم گشت
)وسمقي: 172)
پيام شعر مقاومت، ايثار، اميد و تلاش است. صراحت زبان و دور شدن از كنايه، از ويژگيهاي بارز شعر «وسمقي» محسوب مي شود.گزينش تركيب «دو دست مؤمن و بيدار» تشخيص دارد و از توصيفهاي ابداعي و شاعرانه است. كاربرد تعابير تجريدي كه از امتزاج رنگها به وجود آمده اند، از ويژگي شعر مقاومت است كه در بيت ششم «مرگ سرخ» را مي بينيم. انتخاب فعل كمكي «خواهم» و تكرار آن تأكيد بر اميد به آينده اي روشن را دارد.
2. زنان پرستار
هرگز حضور پرشور زنان ايثارگر و امدادگر را كه پروانه وار گرد مجروحان و مصدومان جنگ مي چرخيدند، نمي توان فراموش كرد.وقايع نگاري، تقويم نويسي وثبت خاطرات جنگ مملو است. از ايثارهاو فداكاريهاي زنان در جامة پزشك، امدادگر، پرستار و...به عنوان نمونه، خانم دكتر كيهاني از پزشكاني بود كه به اتفاق همسرش در همان روزهاي اول به منطقه اعزام گرديد. وي از چگونگي اعزام خود مي گويد: «سي و شش ساعت در هلال احمر منتظر شديم تا حكم مأموريت براي مناطق جنگي برايمان صادر كردند. با هزينه خودمان و كمك ديگران مقدار زيادي لوازم پزشكي خريداري كرديم و همسرم نيز آمبولانس خرابي را تعمير كرد و با اكيپ بهداشتي جهاد عازم منطقة سرپل ذهاب شديم كه هيچ امكاني براي مداواي مجروحان نداشت. با حداقل امكانات شروع به كار كرديم. به مدرسه اي كه بمباران شده بود سر زديم، و از ميان خاكها ميكروسكوپ آزمايشگاه مدرسه را پيدا كرديم و در آزمايشها به كار گرفتيم كه خيلي هم مفيد بود. چهار خواهر متعهد ديگر... در زمينة انجام كارهاي آزمايشگاهي، پرستاري از مجروحين، آمارگيري و جمع آوري وسايل شهدا و مجروحين خدمت مي كردند.» (مافي، 1376: 173)

«سيمين دخت وحيدي» دربارة همراهي پرستاران در سنگرها و خط مقدم، اين گونه مي گويد:
بر صفحة دل نقش آزادي كشيديم
مانند نور از حفرة شبها پريديم
در معبر هر كوچه هم فرياد گشتيم
در بيستون عاشقي فرهاد گشتيم
من در دل سنگر كنار تو نشستم
تو زخم من بستي و من زخم تو بستم...
من با توام، من با تو مي آيم دوباره
تا شهر خون تا دامن نور و ستاره
تا كرخه و سربندر و نوسود و گرگر
تا كربلا، تا قدس، تا الله اكبر
مي رانم اين سيال خون تا آنكه خورشيد
گردد شكوفا بر سر گلزار اميد
(وحيدي، 1381: 30-31)
در مورد نقش پرستاري و بازتاب آن در شعر دفاع مقدس منابع بسياري ملاحظه شد ، اما انعكاس آن بيشتر در كتابهاي خاطره و داستان بود و شاهد شعري آن بندرت يافت مي شد.
كتاب «گل مريم» در مورد نقش ارامنه ايران در هشت سال دفاع مقدس نوشته شده است. دربخشي از آن پرستار نمونه اي به نام «اماشاقوليان» معرفي مي گردد.خاطرات او هر انسان آزاده اي را به تحسين وا مي دارد. او پرستاري است كه خون اهدا مي كند، كار پزشك متخصص و جراح را انجام مي دهد و صدها فداكاري ديگر... اما شاقوليان در خاطراتش مي گويد: با خانواده پاي تلويزيون نشسته بوديم كه حضرت امام خميني(ره) فرمان دادند، هر كس كه قادر است حتي كمك ناچيزي براي مداواي بيماران در بيمارستانها انجام دهد، خودش را معرفي كند. به خانواده ام گفتم: زمان كمك من به مجروحان جنگي
فرا رسيده و من بايد اين كار مقدس را انجام دهم، خود را به «ستاد امداد» معرفي و براي رفتن به جبهه هاي جنگ اعلام آمادگي نمودم...» (بوداغيانس، 1385: 843)
دسته ديگر از پرستاران، همسران و مادران جانبازان هستند. آنها علاوه بر تحمل بار زندگي شبانه روز با عشق و وفاداري همراه اين شهيدان زنده اند. «فريدون شمس» دربارة مادري كه پرستار جانباز شيميايي است و هر روز شاهد آب شدن شمع وجود فرزندش است، مي گويد:
چرا قامتت رنگ پاييز دارد؟

چرا؟ سرو رعناي آتش گرفته؟

نبينم كه در باغ، پژمرده باشي
گل سرخ زيباي آتش گرفته

و... مادر نشسته است در پاي بستر
شب و اشك و نجواي آتش گرفته

شبي بي قرارانه از سر گذشتي
تو با تاول پاي آتش گرفته

(روايت چهاردهم: 167)
شاعر با كاربرد جملات سؤالي كوتاه در بيت اول، توجه خواننده را به محتواي شعر جلب مي كند كه توصيف ظاهر جانباز شيميايي است. گزينش تركيبهاي «رنگ پاييز» و «گل سرخ زيباي آتش گرفته» چهرة زرد و تاولهاي قرمز را در ذهن تداعي مي كند. يكي از ملاكهاي توانمندي شاعر، انتخاب رديفهاي شعري است كه «فريدون شمس» در اين زمينه موفق بوده است؛ استفاده از رديف «آتش گرفته» در انتقال درون مايه و ژرف ساخت غم و اندوه مناسب است.
علاوه بر تصويرپردازي هاي شاعرانه با استفاده از كلماتي، چون: سرو، رعنا، باغ، پژمرده، گل سرخ، شب، اشك و نجوا، همچنين تكرار مصوت «ش» موسيقي دروني به وجود آورده است كه بر تأثيرگذاري شعر مي افزايد.

خاتمه
زنان مسلمان ايراني در طول جنگ تحميلي وهمچنين سالهاي پس از جنگ ثابت كردند نه تنها حجاب وقيود مذهبي واعتقادي مانعي براي فعاليتهاي آنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي وحتي نظامي ايجاد نمي كند، بلكه نقش آنان را در جامعه ايراني بمراتب پررنگ تر ومؤثرتر نشان مي دهد.از طرفي، فرهنگ ايثار وشهادت كه زيربناي ارزشهاي انقلاب ونظام اسلامي است، اگر به وسيلة دلاور مردان مبارز ايراني در صحنه هاي پيكار به نمايش در مي آمد، به وسيلة شيرزنان اين آب وخاك نه تنها در ميادن هاي مبارزه كه درهمة ابعاد جامعه ترويج مي شد واگر اين فرهنگ در جامعة ما نهادينه شده، مرهون ايثار وفداكاري زنان است .

محمد رضا يوسفي*
زينب پناه * *

منابع و مآخذ
1.اسرافيلي، حسين .(1385). زخم سيب، تهران: صرير.
2.باقري، عباس .(1386). از پلك سنگ، تهران: بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس... .
3.بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس .(1373). حماسه قلاقيران، مجموعه شعر دفاع مقدس (4)، تهران: بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس، مديريت انتشارات ادبيات... .
4.(1383). روايت مجنون، مجموعه شعر دفاع مقدس، تهران: نشر لوح زرين و صرير... .
5.بهبهاني، سيمين .(1370). خطي ز سرعت و از آتش. تهران: زوار.
6.بوداغيانس، آرمان .(1385). گل مريم. تهران: نسيم حيات با همكاري صرير... .
7.خميني، روح الله .(1373). رساله توضيح المسائل، تهران: سازمان چاپ و انتشارات... .
8.طرفي، حميد .(1384). هويزه در هشت سال دفاع مقدس، قم: نسيم حيات... .
9.قزوه، عليرضا .(1384). روايت چهاردهم. تهران: نشر لوح زرين و نشر صرير... .
10.گلمرادي، شيرينعلي .(1381). آوازهاي گل محمدي. تهران: چاپ و نشر فرهنگ گستر.
11.(1375). خاك، خون، حماسه، مجموعه شعر دفاع مقدس (ويژه خرمشهر). تهران: بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس مديريت ادبيات و انتشارات... .
12.مافي، فرزانه .(1376). آشنايان ناآشنا، تهران: دبيرخانه دائمي كنگره بررسي نقش زنان در دفاع و امنيت.
13.محمدي پور، فرامرز.(1386). كنار چشم خدا، مجموعه شعر دفاع مقدس، تهران: بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس.
14.وحيدي، سيمين¬دخت. (1381). هشت فصل سرخ و سبز، تهران: برگ زيتون... .
15. وسمقي، صديقه .(1368). نماز باران، تهران:اميركبير.


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:24 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مقايسه مضمون ايثار و شهادت در ادبيات حماسي ايران، يونان و روم
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
ادب حماسي در تاريخ ادبيات ايران جايگاه خاصي دارد. بيش از هرچيز جايگاه اجتماعي اين نوع ادبيات موجب اهميت آن شده است. از دوره پيش از تاريخ در ايران، ساكنان اين سرزمين مورد تهاجم اقوام بيگانه و وحشي و نيمه وحشي قرار مي گرفتند. اين تهاجمات در نواحي مختلف ايران يكسان نبود و معمولاً در مناطق مرزي نمود بيشتري داشت. همسايگان غربي ايران بيشتر متمدن بودند و در نتيجه ايرانيان با آنها روابط و تأثيرات متقابل داشتند اما اين روابط با همسايگان در نواحي شرقي ايران كمتر ديده مي شد زيرا كه همسايگان شرقي در آن سوي مرزها را بيشتر مردماني بيابان گرد و غيرسكني گزين تشكيل مي دادند كه از عمده فعاليت هاي آنان براي به دست آوردن ثروت و غنيمت و در مواردي آذوقه و مواد مورد نياز خود، حمله به شهرهاي ايران در نواحي شرقي بود. در دوره باستان يكي از جمله اقدامات اصلي حكومت ها مبارزه با اين اقوام وحشي بود.

مقدمه
طرح مسأله
ادب حماسي در تاريخ ادبيات ايران جايگاه خاصي دارد. بيش از هرچيز جايگاه اجتماعي اين نوع ادبيات موجب اهميت آن شده است. از دوره پيش از تاريخ در ايران، ساكنان اين سرزمين مورد تهاجم اقوام بيگانه و وحشي و نيمه وحشي قرار مي گرفتند. اين تهاجمات در نواحي مختلف ايران يكسان نبود و معمولاً در مناطق مرزي نمود بيشتري داشت. همسايگان غربي ايران بيشتر متمدن بودند و در نتيجه ايرانيان با آنها روابط و تأثيرات متقابل داشتند اما اين روابط با همسايگان در نواحي شرقي ايران كمتر ديده مي شد زيرا كه همسايگان شرقي در آن سوي مرزها را بيشتر مردماني بيابان گرد و غيرسكني گزين تشكيل مي دادند كه از عمده فعاليت هاي آنان براي به دست آوردن ثروت و غنيمت و در مواردي آذوقه و مواد مورد نياز خود، حمله به شهرهاي ايران در نواحي شرقي بود. در دوره باستان يكي از جمله اقدامات اصلي حكومت ها مبارزه با اين اقوام وحشي بود.
ويژگي فرهنگي مناطق شرقي و وضعيت اجتماعي و اقتصادي آن موجبات رشد حماسه سرايي در اين منطقه را فراهم ساخت و اگرچه نمي توان ادب حماسي را زاده ي يك منطقه خاص دانست اما نمي توان نقش وضعيت اقتصادي و اجتماعي نواحي شرقي ايران به ويژه در دوره باستان را در رواج ادبيات حماسي بي تأثير دانست.
در دوره ساسانيان ادب حماسي تا اندازه اي جنبه تاريخي يافت و به دستور شاهان كتابهايي در مورد زندگي و كردار شاهان نوشته مي شد كه در آن اعمال پهلواني و نبردها و ويژگي هاي رفتاري شاه از مهمترين موضوعات آن بود. خداي نامه يكي از معروفترين اين آثار ادبي – تاريخي است.
پس از ورود مسلمانان به ايران و تغيير حاكميت در ايران براي مدتي ادب حماسي مورد توجه قرار نگرفت اما مجدداً بروز يكسري عوامل به ويژه در مناطق شرقي ايران زمينه رواج اين نوع ادبيات را فراهم ساخت.
مهمترين منابع حماسه سرايان در دوره پس از اسلام، متون كهن ملي – تاريخي متعلق به دوره پيش از اسلام بود، و البته در مواردي مي توان تأثير متون ديني زرتشتي را نيز مشاهده كرد.
حماسه هاي ملي به صورت نظم تدوين مي شد و با ارزش ترين آنان بين سده هاي چهارم تا ششم هجري سروده شد، با اين حال خلق آثار حماسه هاي ملي ايران تا اوايل قرن هشتم هجري همچنان ادامه يافت. هم اينك نوزده اثر حماسه ملي شناسايي شده است. شاهنامه مسعودي مروزي، گشتاسبنامه دقيقي، شاهنامه فردوسي، گرشاسب نامه، بهمن نامه، فرامرزنامه، كوش نامه، بانوگشسب نامه، برزونامه، شهريارنامه، آذر برزين نامه، بيژن نامه، لهراسب نامه، سوسن نامه، داستان كهك كوهزاد، داستان شبرنگ، داستان جمشيد، جهانگيرنامه و سام نامه.
از اين تعداد، برخي آثار به طور ناقص به دست ما رسيده، برخي بسيار اندك و تنها شامل داستان و يا ماجرايي بخصوص است.موضوع اصلي حماسه هاي ملي ايران، مبارزه شاهان و به ويژه پهلوانان بزرگ ايراني با دشمنانشان است. اين حماسه ها بازگو كننده گوشه هايي از فرهنگ و آداب و رسوم و سنن و باورهاي ايراني هستند. سنني كه ريشه در خاك اين سرزمين و خون و پي ايراني دارد.
از بين اين نوزده اثر حماسي، بي ترديد شاهنامه فردوسي از جنبه هاي ادبي و محتوايي با ارزش ترين اثر حماسي ايران زمين است. در شاهنامه فردوسي خردورزي، مهرورزي، شجاعت و مرگ گزيني پهلوان ايراني كه نمادي از ايراني پاك نهاد است به زيباترين آرايه و غناي ادبي به وصف درآمده است.
جدا از حماسه هاي ملي در تاريخ ادبيات ايران حماسه هاي تاريخي و ديني نيز وجود دارد. موضوع حماسه هاي تاريخي، وصف پادشاهان يا سرداران و يا بيان برخي ماجراهاي تاريخي به ويژه جنگ ها و فتوحات اين شاهان مي باشد. ظفرنامه و سام نامه سيفي و جرون نامه از اين دسته اند.برخي از اين آثار از لحاظ اسناد تاريخي اهميت زيادي دارند. موضوع اصلي حماسه هاي ديني، بيان شجاعت بزرگان دين و به ويژه امامان شيعه است.
به لحاظ ادبي حماسه هاي تاريخي و ديني در مقايسه با حماسه هاي ملي از ارزش كمتري برخوردارند اما از آنجا كه در پژوهش حاضر، هدف ما مقايسه پهلوانان و مضمونهاي ايثار و شهادت در حماسه هاي ملي ايران با يونان و روم است اصولاً با اين آثار كاري نداريم.
در اين پژوهش غير از مقايسه دو مضمون ايثار و شهادت يكي از اهداف عمده، بررسي و مقايسه رفتار و كردار پهلوانان ايران با يونان و روم مي باشد، در نتيجه پس از بررسي منابع ايراني و يونان و روم در بين كتاب هاي متعدد، شش كتاب به عنوان بهترين نمونه هاي موجود در موضوعات مورد تحقيق گزينش گرديد.
از بين حماسه هاي ملي ايران سه كتاب شاهنامه فردوسي، گرشاسب نامه اسدي طوسي و بهمن نامه ابي الخير و از بين حماسه هاي يونان و روم سه كتاب ايلياد و اديسه هومر و انه ايد ويرژيل.
از آنجا كه شناخت عمومي از محتواي اين آثار لازم و ضروري است، در دو بخش اين پژوهش، موضوع و ماجراي شش كتاب به صورت خلاصه در اختيار خوانندگان قرار مي گيرد، زيرا كه بدون اين خلاصه، ورود به مباحث اصلي جالب و چندان علمي نخواهد بود، با اين تفاوت كه كتاب شاهنامه فردوسي تنها شامل چهار جلد از مجموع كتاب مي باشد يعني از ابتدا تا مرگ رستم، زيرا كه از اين قسمت شاهنامه، بخش تاريخي آغاز مي گردد كه موضوع اين پژوهش نيست.
بخش ديگري از پژوهش به مقايسه پهلوانان ايران با قهرمانان يونان و روم اختصاص دارد. در اين راستا شخصيت پهلوانان و قهرمانان در دو بحث رفتاري و كرداري مورد توجه قرار گرفته است.
در بخش اصلي پژوهش دو مضمون ايثار و شهادت در حماسه هاي ملي ايران و يونان و روم مورد مقايسه قرار مي گيرد و از آن جا كه در موضوع شهادت با مسأله مهم مرگ روبرو مي شويم. به طور خلاصه به تفاوت هاي نگرش نسبت به مرگ در شرق و غرب اشاره اي مي شود.
بخش پاياني پژوهش حاضر، نتيجه گيري پژوهش را در بر مي گيرد.

- هدف و ضرورت تحقيق
چنانكه گفته شد هدف اصلي از اين تحقيق بززسي و مقايسه دو مضمون مهم ايثار و شهادت در حماسه هاي ايران و يونان و روم است. در كنار اين بررسي، ويژگيهاي پهلوانان ايراني و قهرمانان يوناني و شباهتها و اختلافات آنها نيز مورد بررسي قرار مي گيرد. از آنجا كه با بررسي و مقايسه اين دو مضمون برخي از مهمترين ويژگيها و اختلافات فرهنگي ايران و يونان و حتي شرق وغرب معلوم مي گردد، انجام اين پژوهش ضرورت دارد، جدا از اينكه تا كنون در اين باره تحقيق مبسوطي انجام نشده است. همچنين در اين راستا برآنيم تا بدانيم مفاهيم ايثار و شهادت در ادبيات حماسي ايران چه جايگاهي داشته است.

3- فرضيه ها و سوالات تحقيق
فرضيه هاي تحقيق از اين قرارند:
1-ادبيات حماسي ايران از بهترين نمونه هاي بررسي فرهنگ ايران است.
2-در بررسي مضامين ايثار و شهادت در فرهنگ و ادبيات ايران، بررسي ادبيات حماسي از بهترين نمونه هاست.
3-مقايسه اين مضامين در ادبيات حماسي ايران و يونان و روم، يكي از بهترين روشها در شناخت تفاوت اين دو فرهنگ است.
سوالات اصلي تحقيق عبارتند از:
1-بررسي مضمون هاي ايثار و شهادت در ادبيات حماسي تا چه اندازه بيانگر اهميت اين دو مضمون در فرهنگ ايران است.
2-تطبيق و مقايسه اين دو مضمون در ادبيات حماسي ايران و يونان و روم تا چه اندازه نشان دهنده شناخت اين دو فرهنگ و تفاوت آنهاست.

4- پيشينه تحقيق
در تاريخ ادبيات ايران، در مورد حماسه هاي ملي ايران و به ويژه شاهنامه و خالق اين اثر سترگ و ماندگار يعني فردوسي مقالات و كتابهاي متعددي نوشته شده است كه بيان آنها در اينجا ضرورتي ندارد.
به همين گونه در ادبيات غرب و به ويژه در ادبيات يونان و روم نيز در مورد ايلياد و اديسه و انه ايد و سرايندگان آنها هومر و ويرژيل، مقالات و كتابهاي متعددي نوشته شده كه البته اين پژوهش ها در مقايسه با شاهنامه فردوسي چه از لحاظ كمي و چه محتوايي بسيار پايين تر است.
اما در مجموع، اين آثار با يكديگر كمتر مورد مقايسه و بررسي قرار گرفته اند. اين تعداد معدود مقايسه ها نيز بيشتر مقايسه جنبه هاي ادبي و يا زندگي فردوسي و هومر مي باشد.
در اين ميان، از نخستين پژوهش ها، كتاب زنده ياد زرين كوب و با نام «نامورنامه» است (زرين كوب، 1381) زرين كوب در اين اثر خود در چند جا به طور بسيار خلاصه و گذرا ايلياد و انه ايد را با شاهنامه مقايسه كرده است اين مقايسه بيشتر از جنبه ادبي مي باشد.
در بخش ديگري از اين كتاب در مقاله اي با عنوان شاهنامه و ايلياد، (همان، 137-125) شادروان زرين كوب به اجمال برخي ويژگي هاي رستم را با آشيل مقايسه كرده است. پيش از اين، اين مقاله در كتاب نه شرقي نه غربي انساني از مرحوم زرين كوب منتشر شده بود. (زرين كوب، 1380، 19-18) اين مقاله زرين كوب همچون ديگر آثار ايشان از ارزش ادبي بالايي برخوردار است، اما موضوع مورد تحقيق حاضر را كمتر مورد توجه قرار داده است. از ديگر نوشته ها در مورد فردوسي و هومر، كتابي است با همين نام، فردوسي و هومر نوشته آقاي كامران جمالي (جمالي، 1368) اين كتاب از سه بخش اصلي تشكيل شده است. بحثي در مورد مقايسه فردوسي و هومر در حوزه زيبايي شناسي، آراء و عقايد فردوسي و هومر و بالاخره آخرين بخش كه شامل پنج پيوست در موضوعات متفرقه است.
اين كتاب هرچند بسيار خلاصه و مجمل مي باشد اما نويسنده در همين كلام كوتاه، مهمترين تفاوت هاي فردوسي و هومر از لحاظ زيبايي شناسي و آراء و عقايد را به خوبي مورد توجه قرار داده است.
موضوع بحث پژوهش حاضر با موضوع اين كتاب نيز همسو نيست.
از آخرين تلاش هاي ارزنده كتاب آقاي محتشم محمدي با عنوان سيري در حماسه هاي برتر مي باشد(محمدي،1381). هرچند اين اثر نيز بسيار خلاصه مي باشد اما نويسنده در همين كوتاه سخن، به خوبي از عهده و بيان مطلب برآمده، برخي ويژگي هاي پهلوانان ايراني را با قهرمانان يوناني مقايسه كرده است.
ازآخرين تحقيقات در اين مورد كتاب شاهنامه فردوسي و تراژدي آتني نوشته خجسته كيا مي باشد(كيا،1369). نويسنده در سه بخش به اختصار به برخي تفاوتهاي شاهنامه و آثار هومر پرداخته است اما موضوع اصلي وي تراژدي مي باشد و به موضوع تحقيق حاضر ارتباط كمتري دارد.

5- روش تحقيق
روش تحقيق در اين پژوهش بر اساس اسنادي و كتابخانه اي است. در ابتدا اطلاعات مورد نظر از بين منابع مختلف به صورت فيش تهيه گرديده، سپس اطلاعات بر اساس تقسيم بندي موضوعي تقسيم شد و در آخر اطلاعات گردآوري شده مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.

از آنجا كه بيان تمامي مباحث طرح حتي به اختصار نيز صفحات زيادي را طلب مي كند در اينجا به اختصار به دو مورد از مهمترين مباحث اين پژوهش اشاره مي شود، مقايسه پهلوانان ايران با قهرمانان يونان و روم در موضوع ارتباط با خدا و مقايسه مختصر مضمون ايثار در بين اين دو گروه از متون.

6- مقايسه ارتباط با خدا در نزد پهلوانان ايراني و قهرمانان يوناني و رومي
6-1- قهرمانان يوناني و رومي و خدا
در مورد رابطه انسانها با خدايان در حماسه هاي يونان و روم بايد گفت كه خدايان يوناني و رومي داراي خواسته هايي بسيار انساني هستند. اينكه خدايان به انسانها بسيار نزديكند، جالب توجه است اما دخالت خدايان در روابط بين انسانها چنان پررنگ است كه دو نتيجه مهم را به همراه دارد. يكي اينكه خدايان در حماسه هاي يونان و روم از آن جايگاه باشكوه عظيم آسماني به جايگاهي زميني و در حد انسان و در مواردي فروتر از انسانها قرار مي گيرند و از آن بدتر اينكه انسانها از خود هيچ اراده و نقشي ندارند. در فرهنگ حماسي غرب، انسانها در برابر سرنوشت خود كاملاً بي اراده اند اما در حماسه هاي ايراني افرادي چون رستم و زال و سام به عنوان جهان پهلوان و سپس حتي افرادي با مراتب پايين تر چون گيو و گودرز و بيژن و حتي زناني چون فرنگيس و سيندخت و رودابه و تهمينه و منيژه، در برابر سرنوشت خود به مبارزه مي پردازند. مهمترين سلاح اين افراد به جز اعمال پهلواني، خردشان مي باشد و بايد گفت كه تمام تلاش انسانهاي حماسه هاي ايران آن است كه بتوانند سرگذشتشان را بر سرنوشتشان به پيروزي برسانند. اگرچه در حماسه هاي ايراني سرنوشت با نيروي الهي و خدا ارتباط مي يابد و آن چنان مي شود كه از ابتدا قرار است صورت بگيرد و پهلوانان نيز اين را مي دانند اما تا آخرين لحظه پهلوان از اراده و خرد خود بهره مي جويد تا بلكه سرنوشت را تغيير دهد.
پهلوان ايراني مي داند كه اگر خدا بخواهد همان مي شود اما نه به عنوان ستيز با خدا و سرنوشت بلكه در جهت تغيير دادن آن تلاش مي كند اما قهرمان يوناني كودكانه و نابخردانه توان مقابله با سرنوشت را ندارد.
خدايان يوناني كمتر گذشت دارند و گويا واژه بخشش در فرهنگ لغات آنها وجود ندارد. پس از تلاش هاي زياد اوليس براي رسيدن به سرزمينش ايتاك، مردم فئاسي با دادن پيشكشي هاي فراوان به او و در اختيار قرار دادن كشتي و خدمه، اوليس را به ايتاك مي رسانند. پوزئيدن خداي درياها از اين كرده مردم فئاسي بسيار خشمگين مي شود، پس پيش زئوس شكايت برده، از او اجازه مي خواهد كه مردم فئاسي را تنبيه كند. زئوس نه تنها او را از اين كار باز نمي دارد بلكه سخن و تصميم او را تأييد مي كند و حتي به او ياري مي كند. در نتيجه خشم پوزئيدون و تأييد زئوس خداي خدايان، كشتي فئاسي با دريانوردانش در جلو چشم مردم فئاسي نابود مي شود. (هومر، 1372: 292)
ياري رساندن پادشاه شهر فئاسي به اوليس از معدود موارد ياريگري در متون حماسي يونان و روم است و جالب آنكه در آخر ميزبان و ياريگر پشيماني خود از كرده اش را بازگو مي كند در حالي كه در متون حماسي ايران به كرات از مهمان نوازي ايرانيان نه تنها براي خويشان و دوستان كه براي دشمنان نيز سخن رفته است.

6-2 پهلوانان ايراني و خدا
به طور كلي بايد گفت كه ديدگاه ايرانيان در مورد خدا، بزرگي، جايگاه و نقش او در نزد انسانها با مغرب زمين تفاوت فاحشي دارد. نخستين و بزرگترين اين اختلاف در اين نكته است كه ايرانيان از مدتها پيش از اسلام به وحدانيت خداي اعتقاد داشتند و اين باور در روحيه و زندگي آنها نقش مهمي داشته است. خداي ايراني در تمام زندگي ناظر و شاهد اعمال انسانها مي باشد او در زندگي آنها نقش دارد اما اين نقش، بر هم زننده اراده و اختيار انسانها نيست. چنانكه در بحث سرنوشت و سرگذشت گفته شد، بر زندگي و اعمال پهلوانان ايراني نيز سرنوشت حاكم است اما اين سرنوشت به اندازه يونان، دست و پاي انسانها را نمي بندد و به طور كلي به مانند يونان خدايان هر لحظه در كار انسانها دخالت نمي كنند.
ارتباط پهلوانان ايراني با خدا بسيار معنوي تر از قهرمانان يوناني با خدايان است. اين معنويت تا آنجا پيش مي رود كه در مواردي به عرفان منتهي مي شود اما هرگز عرفان ايراني در حماسه هاي ملي به معناي گوشه گيري و دوري جستن از خانواده و كاشانه و وطن نيست. پهلوان ايراني در سخت ترين مراحل زندگي تنها با ياد خدا آرامش مي يابد زيرا كه اعتقاد دارد اين سختي ها نتيجه مصلحت هايي است كه خداوند براي او مقرر داشته است.
6-2-1- پهلوان ايراني و ياد خدا: پهلوان ايراني در همه حال به ياد خداست و از ياد خدا غافل نمي شود. در حماسه هاي ايران در شاهنامه از همان ابتدا و در دوره به اصطلاح اساطيري، پهلوان- شاهان ايراني كارها و اعمال خود را با ياد خداي انجام مي دهند.
كيومرث خداجوي است و پس از كشته شدن پسرش سيامك، به سختي در اندوه فرو رفته، يكسال به عزاداري مشغول است اما پس از يكسال با پيام سروش از سوي خدا و با ياد خدا دلش آرام مي گيرد و سوگ و اندوه را پايان مي دهد.
بر آن برترين نام يزدانش را بخواند و بپالود مژگانش را
(مول،17)
پس از كيومرث هوشنگ نيز پادشاهي خود را با ياد و به فرمان خدا آغاز مي كند
به فرمان يزدان پيروزگر بداد و دهش تنگ بسته كمر
(همان، 19)
يكي از نقش مايه هاي حماسه هاي ايران و به ويژه شاهنامه، نامه نگاري ها مي باشد. در شاهنامه تعداد زيادي از اين نامه ها را كه مربوط به نامه شاه به پهلوان و برعكس و يا نامه پهلوانان به يكديگر است برمي خوريم و جالب اينكه در تمامي نامه ها، در ابتداي نامه، نگارنده سخن خود را با نام و ستايش خداي آغاز مي كند. سام در نامه اي به منوچهر چنين مي گويد:
سر نامه كرد آفرين خداي كجا هست و باشد هميشه به جاي
پهلوان ايراني هميشه به زور بازوي خود، خرد و دليريش و در همه حال ياري خداي اميدوار است. رستم در زماني كه براي ياري رساندن به يكي از شاهان سفر سخت خود را آغاز مي كند، چنين مي گويد:
دل و بازو و گرز را يار بس نخواهم جز ايزد نگهدار كس
و يا در نخستين نبرد خود با افراسياب، زماني كه رستم جواني بيش نيست و زال از جواني او در بيم است، به پدر چنين مي گويد:
بدو گفت رستم كه اي پهلوان تو از من مدار ايچ رنجـــه روان
جهان آفرينــنده يار من است دل و تيغ و بازو حصار من است

زيباترين توصيف از ارتباط معنوي پهلوان ايراني با خدا و به ياد معبود و خالق بودن در شاهنامه و حتي در تمامي حماسه هاي ملي ايران مربوط به خوان چهارم رستم است.
رستم در حركت خود به سوي مازندران براي نجات كاوس شاه ايراني و ديگر پهلوانان سختي هاي زيادي را تحمل مي كند. در ابتدا زماني كه خفته است، شيري به او حمله مي كند كه رخش او را از پاي در مي آورد، سپس دچار تشنگي مي شود اما با خرد و توكل به خداي به چشمه رسيده، از مرگ جان سالم به در مي برد و آن گاه با اژدهايي دمان روبرو مي شود كه او را نيز مي كشد.
رستم به راهش ادامه مي دهد اما جان خسته و گرسنه و بي رمق است. در اين حال از دور سفره اي گسترده با خوراكي هاي گونه گون مي بيند. بره بريان شده و مي و طنبور و همه گونه خورد و خوراك، پس از اسب پياده مي شود و اين در حاليست كه رستم از فريب و نيرنگ پيرزني جادو كه دام را در راه او گسترده است، بي خبر است. لختي مي آسايد و از زخم زمان، زخمه اي بر طنبور مي زند. پيرزن جادو، با ديدن خستگي و دلسوختگي رستم، جراتي مي يابد و اين بار به چهره زني جوان و زيبا خود را به نزد رستم مي رساند. رستم را پس از سختي ها و مرارت ها اينك همه گونه خوان شادماني فراهم است اما پهلوان ايراني هيچ گاه خداي را از ياد نمي برد، حتي در اين هنگامه خستگي و گرسنگي و نياز به مهر و صفا، پس، پيش از دست بردن به خوردني، نام خداي را بر زبان مي آورد و با اين نام طلسم پيرزن جادو شكسته مي شود و به چهره واقعي خود درمي آيد. عجوزه اي سياه و بدتركيب از نوع پريان آدم آزار و بي راه بر. رستم با ديدن چهره پرنكبت وي، بر او كمند مي اندازد و او را به دو نيم مي كند و جادويي را با ياد خدا و گام در راه خدا به بند مي كشد.

6-2-2- شكرگذاري از خدا: در كنار ياد خدا، پهلوانان ايراني در همه حال شكر و نيايش و آفرين خداي را به گفتار و كردار به جاي مي آورند. اين آفرين پس از انجام كاري سخت، رسيدن به يك پيروزي بزرگ و يا بدست آوردن يك موفقيت بيشتر نمايان مي شود. آفرين پهلوانان به خداي هم به صورت فردي است و هم در بين ايرانيان و سپاهيان انجام مي شود و در واقع به نوعي به ديگران نيز اين خصلت پسنديده را آموزش مي دهند.
هوشنگ پس از پديد آمدن آتش:
جهاندار پيش جهان آفرين نيايش همي كرد و خواند آفرين
(همان، 20)
طهمورث چون بر جانوران برتري دارد، به ايرانيان:
چنين گفت خدا را نيايش كنيد جهان آفرين را ستايش كنيد
كه او دادمان بر ددان دستــگاه ستايش مر او را كه بنمود راه
(همان، 22)
و فرانك پس از شنيدن اين خبر كه پسرش فريدون شاه شده است:
همي آفرين خواند بر كردگار بر آن شادمان گردش روزگار
(همان، 58)
رستم از پيروزي بر دشمن بزرگ ايرانيان خاقان چين و دربند كردن او:
چنين گفت رستم به ايرانيان
به پيش خداوند پيروزگر
همه سر به خاك سيه برنهيد
كنون گر همه پيش يزدان پاك
سزاوار باشد كه او داد زور
كه اكنون ببايد گشوده ميان
نه كوپال بايد نه تير و سپر
از آن پس همه تاج بر سر نهيد
بگرديم با درد هريك به خاك
بلند اختر و بخش كيوان و هور

و بهمن پادشاه و پهلوان ايراني در بهمن نامه، اگرچه اعمال پهلواني و دليري هايش با رستم و پهلوانان ايراني در شاهنامه چندان همسو نيست اما به هر حال او نيز از شكر و آفرين خداي غافل نيست. بهمن پس از ازدواج با هماي دختر شاه مصر:
دگر روز بهمن سر و تن بشست
ستايش بسي كرد يزدان پاك
ز بهر نيايش يكي جاي جست
خداوند باد و آتش و آب و خاك
(ابي الخير، )
در برابر شكر و سپاس به درگاه خداي، در حماسه هاي ايران از ناسپاسي نيز سخن به ميان آمده است. نشانه هاي ناسپاسي به خداي در حماسه هاي ايراني عبارتند از دروغ گفتن، دچار غرور شدن، از داد و دهش به مردم دوري جستن و در يك كلام از راه خدايي خارج شدن و به بهترين مخلوق خدا يعني مردم بي توجه بودن است.

7- مقايسه مضمون ايثار در متون حماسي ايران و يونان و روم
در مورد ايثار بهترين نمود آن در متون حماسي، انجام كردارهاي پهلواني است كه در آن، پهلوانان با تحمل سختي و مرارت و به خطر انداختن جان خود، براي آزادي و رهايي هم نوعان و خويشان و ياران خود تلاش مي كنند.در حماسه هاي ايران و يونان و روم در هر دو، از مضمون ايثار نمودهاي فراواني مشاهده مي شود با اين تفاوت كه در حماسه هاي ايران چه به لحاظ بياني و ادبي و چه از لحاظ محتوايي مضمون ايثار با جلوه خاصي بيان شده است، غير از اينكه از جنبه تعداد نيز، تعداد نمودهاي ايثار در حماسه هاي ايران بسيار بيشتر از يونان و روم است. از آنجا كه اين مصداق، بسيار زياد هستند، در اينجا تنها تعدادي از آنها را بازگو مي كنيم.
مبارزه فريدون با ضحاك را بايد به نوعي مبارزه خير با شر قلمداد كرد. ضحاك دست پرورده اهريمن بدسگال و بدكنش است كه با فريبكاري و نيرنگ و تغيير چهره به صورت هاي پير اندرزگو، آشپز و پزشك، ضحاك جوان و خام و مغرور و بدسيرت را فريب داده، كاري مي كند كه در ابتدا پدر خود را مي كشد تا آنجا كه بايد او را اولين پدركش حماسه هاي ايران معرفي كرد. سپس با خوردن گوشت حيوانات و به عنوان اولين گوشت خوار، بي رحمي و ستيزه جويي را بر وجود خود غالب مي سازد و در آخرين فريب و بدترين گناه، ضحاك هر روز، دو مرد جوان را كشته و با مغز آنها خورش ساخته، ماران كتف خود را غذا مي دهد، در نتيجه در اساطير ايراني معروفترين نماد اهريمن ضحاك است چنانكه در حماسه، اين ويژگي نصيب افراسياب مي شود.
با اين توصيف، نبرد فريدون با ضحاك را بايد به نوعي همان مبارزه هرمزد با اهريمن و نبرد خير و شر دانست. در اين ماجرا زماني كه فريدون و يارانش قصد رسيدن به كاخ ضحاك را دارند مي بايست از اروندرود عبور كنند اما نگهبان رود و سرپرست قايقرانان از فريدون مهرشاهي را طلب مي كند.

فريدون كه چنين مي بيند از آب خروشان نمي هراسد و با اسب خود را به آب مي زند.

7-1- از آب گذشتن فريدون: از ديدگاه اسطوره اي به آب زدن نشانه اي از فره مند شدن است(بهار،1375،157-156) و در واقع فريدون با اين كار صاحب فره شده است و فردوسي چه زيبا اين تمثيل را به كار برده است اما از ديدگاهي ديگر بايد اين عمل فريدون را به نوعي ايثار و از خودگذشتگي و از جان گذشتگي دانست. فريدون براي پيروزي بر شر و نجات ايرانيان همراه با يارانش چنين خطري را به جان مي خرد.

7-2- رستم و از خودگذشتگي هاي او
در شاهنامه فردوسي و در مجموع در متون حماسي ايران، زيباترين توصيف ها در بيان مضمون ايثار كه از لحاظ محتوايي نيز بسيار غني مي باشد، در رفتارها و كردارهاي رستم جهان پهلوان ايران تبلور يافته است.
رستم از همان كودكي شجاعت و از خودگذشتگي خود را نشان مي دهد. كشتن پيل مست و سپس فتح قلعه سپيد در همان نوجواني از اين دست كردارهاست.
از جمله جان فشاني ها و ايثارهاي رستم زماني است كه پيل تنومند و قوي هيكل زال، مست شده بند خود را گسسته است و با رو آوردن به شهر به مردم گزند مي رساند.رستم گرز نيا را برداشته با آن به چنگ پيل ميرود و در پايان پيل قوي پيكر و مست را ميكشد.
آنچه در اين ماجرا جلوه گر از جان گذشتگي پهلوان ايراني است، نترسي و شجاعت وي مي باشد و در حالي كه ديگر نامداران فرار را بر قرار ترجيح داده اند، رستم يك تنه و مردانه به نبرد با پيل رفته، او را از پاي درمي آورد.
پس از كشته شدن پيل از بند گريخته توسط رستم، زال پسرش را شايسته و بايسته اعمال پهلواني بزرگتر و مهمتر مي بيند پس از او مي خواهد كه قلعه سپيد را بگشايد، قلعه اي متعلق به دشمن كه فتح آن بسيار سخت است و نياي زال،نريمان جانش را در فتح اين دژ از دست داده است. رستم با دليري و خرد اين دژ سترگ را فتح مي كند.
مهمترين نمودهاي از خودگذشتگي و ايثار رستم در شاهنامه در هفت خوان وي تبلور يافته است. رستم در طي اين مدت، با نمادهاي اهريمن يعني موجودات پليدي چون ديو و پري و اژدها نبرد مي كند و اگرچه در تمامي نبردها پيروز مي شود اما سختي هاي زيادي را تحمل مي كند.رستم در همان ابتدا براي آن كه كاوس شاه و پهلوانان ايراني را زودتر رها كند مسيري را انتخاب مي كند كه اگرچه كوتاهتر است اما بسيار پر مخاطره و دشوار است. رستم با شناخت كافي و با ميل و رضا اين مسير را برمي گزيند. او مي داند كه يارانش در سختي در بند ديوان هستند و بايد هرچه زودتر رها شوند پس چنين انتخابگر سختي ها و رنج ها مي شود.
چنان كه گفته شد رستم از هيچ خواني به راحتي نمي گذرد. او بدخواب مي شود تشنگي و گرسنگي و خستگي به شدت او را بي رمق و رنجور ساخته است اما هرگز نه به عقب باز مي گردد و از همه مهمتر نه نااميد مي شود. او با ياد خدا و با اميدواري همه گونه رنجي را تحمل مي كند زيرا كه به هدف خود كه رهايي انسانها است، باور دارد و حاضر است بر سر باور و اعتقاد خود نه تنها سختي ها را تحمل كند كه جانش را نيز فدا كند. هر خواننده منصفي با خواندن هفت خان رستم، رستم را در از خودگذشتگي و ايثار در راه آزادي انسان و خداجوييش تحسين مي كند.
در شاهنامه مضمون ايثار و بازآفريني اين مفهوم فراانساني تنها به رستم و اعمال او خلاصه نمي شود ديگر پهلوانان نيز داراي چنين خصلتي هستند و اصولاً از خودگذشتگي در فرهنگ ايراني يكي از ويژگي هاي جوانمردان و پهلوانان بوده است. نبردهاي ايرانيان با بزرگترين دشمنشان تورانيان و دهها ماجراي جالب و عبرت آموز ديگر.
در ديگر متون حماسي ايران نيز، مضمون ايثار به كرات آمده است. در بهمن نامه، يكي از شخصيت هاي خردمند و پرهيزگار و دلير از نزديكان بهمن به نام «پارس پرهيزگار» است. پارس از ابتدا تا اواخر ماجراي بهمن او را همراهي مي كند. او مهرورز، نيك انديش و پاك نهاد است و در وفاداري به بهمن هرگز او را در هيچ حالي تنها نمي گذارد.
7-3- مضمون ايثار در متون حماسي يونان و روم :در متون حماسي يونان و روم نيز بارها قهرمانان بزرگ براي كسب پيروزي جان فشاني مي كنند. در اين ميان هكتور، اوليس، ديومد، نستور و آژاكس و انه ايد در بين جنگاوران، دليرتر و از جان گذشته تر هستند.
در هنگامه نبرد يونانيان با اهالي تروا تا پيش از ورود آشيل به ميدان رزم، نتيجه بيشتر نبردها، پيروزي ترواييان است. اين شكست ها يونانيان را بسيار خسته و نااميد مي كند تا آنجا كه در چند نوبت بر آن مي شوند تا نبرد را رها كرده، راه گريز را پيش گيرند اما در هر بار سخنان تحريك آميز قهرمانان و شجاعت و دليري آنها، يونانيان را دوباره به ميدان نبرد برمي گرداند. در جايي نستور با اينكه كهنسال است با سخنان آتشين خود، يارانش را به ميدان باز مي گرداند، نستور با همه پيري، خود در نبردها، دليري ها مي كند و سپاهيان با مشاهده شجاعت هاي اين مرد پير به ادامه نبرد بسيار اميدوار مي شوند.
در جايي ديگر ايدومنه شاه اقريطس نيز كه پير و كهنسال است، در حالي كه ترواييان، يوناني ها را در اطراف كشتي هايش محاصره كرده اند، يك تنه بر آنان مي تازد و با كشتن تعدادي از اهالي تروا محاصره را مي شكند و موجب نجات ياران خود مي شود. در همين هنگامه است كه در سويي ديگر ترواييان به كشتي هاي يوناني ها نزديك مي شوند و يوناني ها كه شكست را بسيار نزديك مي بينند بر كشتي ها سوار شده، بر آن مي شوند تا بگريزند اما اين بار آژاكس با سخنان خود آنها را از كرده شان پشيمان مي كند و خود نيز با حمله بر سپاه تروا و كشتن تعدادي از آنان، يونانيان را به پايداري و مقاومت تشويق مي كند.
در جايي ديگر زماني كه ديوار دفاعي يونانيان توسط ترواييان ويران مي شود و آنها به كشتي هاي يوناني نزديك مي شوند، آگاممنون همه سرداران را دوباره جمع مي كند و اين بار به آنها پيش نهاد مي كند كه بهتر آن است كه شبانه و در تاريكي شب بر كشتي ها نشسته راه گريز را در پيش گيريم اما اوليس با اين پيشنهاد مخالفت مي كند و با سخنان خود، سرداران و سپاهيان را به پايداري و مقاومت دعوت مي كند.
در حماسه هاي روم در انه ايد نيز بارها، انه و ياران نزديكش براي آزادي افراد خود و بدست آوردن پيروزي، جان خود را به خطر مي اندازند.
تفاوت اصلي مضمون ايثار و فداكاري در بين پهلوانان ايران و قهرمانان يونان و روم، در هدف آنها از اين جان فشاني ها است. در ايران آزادي و نجات انسان، رهايي هم وطنان از شر دشمن و در يك كلمه پيروزي خير بر شر هدف پهلوانان است و آنان ايثار مي كنند، جان فشاني مي كنند و از خود خودگذشتگي نشان مي دهند اما هرگز به دنبال بدست آوردن پاداش مادي، كسب غنايم و يا برده و كنيز و اسير نيستند اما در يونان از همان ابتدا نبرد يوناني ها با ترواييان به بهانه دزديدن هلن اما براي دست يافتن به ثروت هاي زياد ساكنان تروا است، در نتيجه در اين نبردها به جز اندك مواردي كه قهرمان براي نجات دوست نزديك يا خويش خود فداكاري مي كند، در اكثر موارد تنها چشمداشتهاي مادي او را به خطر انداختن مي كشاند. در آن هنگامه كه آگاممنون در پيش سرداران، از آنها مي خواهد كه چند نفر شبانه وارد سپاه ترواييان شوند و از وضعيت آنان خبر آورند، اين گفته را به پيش نهاد خود مي افزايد كه:
«هريك از سران ما كه فرمانده يك كشتي هستند، ميش سياهي به او خواهد داد كه بره اي شيرخوار دنبال آن باشد.»(هومر، 328)

8- نتيجه گيري: نتيجه سخن آنكه پهلوان ايراني براي سربلندي سرزمينش، براي حفظ جان و مال وناموس هموطنانش و به طور كلي براي حفظ انسانيت انسان و عزت و كرامت انساني، سختيها را تحمل كرده، حاضر به فداي جان خود مي شود. او سربلند است چون دنيايش بس بزرگ و بيكران است به بزرگي و عظمت پاكي ها و تمام خوبي ها.پهلوان ايراني براي حفظ تمامي اين حرمتها و حريمها به استقبال مرگ مي رود و مردانه شهادت را پذيرا مي شود. پهلوان ايراني انساني و جهاني مي انديشد اما خاك مقدس سرزمينش را با هيچ جايي عوض نمي كند.پهلوان ايراني در زمان خاصي نمي زيد و به زمان خاصي تعلق ندارد. چنانكه نمي توان در شاهنامه سن و سال وزمان رستم را تعيين كرد زيرا كه رستم در هر ايراني غيور و دلسوخته اين خاك و ايثارگري كه در برابر دشمن و بديها مردانه ايستاده است، تبلور يافته است.
در يونان و روم نيز ايستادگي و دليري و شهامت در وجود قهرمانان آن ديار موج مي زند اما در خيل بزرگ اين دليران كمتر كسانند كه همچون رستم ايراني و همچون ديگر پهلوانان تمام دورانهاي سختي ها در سرزمين مقدس ايران چنين بي ريا و چنين سبكبال براي حفظ پاكي ها از جال و مال خود بگذرند و بي مزد و پاداش دعاي خير پيرزني و اشك شوق مرد و زني را به هزاران غنيمت و طلا و جواهر و زنان زيباروي عوض نكنند. قهرمان يوناني مي جنگد و خوب هم مي جنگد اما نه براي خوبيها. او بيش از همه دلداده جاه و مقام و زر و زيور و زن است اما به حق كه انه ايد قهرمان رومي نيز از جوانمردي بهره ها دارد اما در بين امثال آشيلها ي كم خرد و پرمدعا و پرخشم و خودخواه گم است و در برابر رستمهاي ايراني كم رنگ..



كتابنامه
استنفورد، مايكل (1384) درآمدي بر تاريخ پژوهي، ترجمه مسعود صادقي، تهران: سمت، چاپ اول.
اسدي طوسي (1317). گرشاسبنامه. به اهتمام حبيب يغمايي. تهران: كتابفروشي بروخيم.
اشپولر، برتولد (1364). تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي. ترجمه جواد فلاطوري، تهران: علمي و فرهنگي، چاپ دوم، جلد اول.
ايرانشاه، ابي الخير (1370). بهمن نامه. ويراسته رحيم عفيفي. تهران: علمي و فرهنگي، چاپ اول.
بويس، مري و فارمر، هنري جورچ. (1368). دو گفتار درباره خنياگري و موسيقي ايران، ترجمه بهزاد باشي، تهران: آگاه، چاپ اول.
بهار، مهرداد (1375) پژوهشي در اساطير ايران. تهران: آگه، چاپ اول.
بهمنش، احمد (1371). تاريخ يونان قديم. تهران: دانشگاه تهران، چاپ سوم، جلد اول.
پرهام، باقر (1373). با نگاه فردوسي. مباني نقد خرد سياسي در ايران. تهران: نشر مركز، چاپ اول.
تفضلي، احمد (1376). تاريخ ادبيات ايران، پيش از اسلام. به كوشش ژاله آموزگار، تهران: سخن، چاپ اول.
جوادي آملي، عبدالله (1377). حماسه و عرفان. قم: مركز نشر اسراء.
حميديان، سعيد (1372). درآمدي بر انديشه و هنر فردوسي. تهران: مركز، چاپ اول.
خالقي مطلق، جلال (1372) گل رنج هاي كهن. تهران: مركز، چاپ اول.
دادبه، اصغر (1377) اگر مرگ دادست، بيداد چيست؟ مجموعه مقالات مرگ در شاهنامه به كوشش ناصر حريري، بابل: آويشن.
دريايي، تورج (1381). سقوط ساسانيان. ترجمه منصوره اتحاديه و فرحناز اميرخاني. تهران: نشر تاريخ ايران، چاپ اول.
دهباشي، علي. (1370) فردوسي و شاهنامه. تهران: مدبر، چاپ اول.
رابينسن، چارلز الكساندر. (1370). تاريخ باستان. ترجمه اسماعيل دولتشاهي، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ اول.
رضا، عنايت الله (1374) ايران و تركان در روزگار ساسانيان. تهران: علمي و فرهنگي، چاپ دوم.
رنجبر، احمد (1369). جاذبه هاي فكري فردوسي. تهران: اميركبير، چاپ دوم.
زر، اچ. جي (1372). تاريخ ادبيات يونان. ترجمه ابراهيم يونسي، تهران: اميركبير، چاپ دوم.
زرين كوب، عبدالحسين (1381). نامورنامه درباره فردوسي و شاهنامه. تهران: سخن، چاپ اول.
زرين كوب، عبدالحسين (1367). تاريخ مردم ايران. كشمكش با قدرتها.تهران: اميركبير، چاپ اول.
سرامي، قدمعلي (1373). از رنگ گل تا رنج خار. تهران: علمي و فرهنگي.
شبلينگ، ژاك (1377). جغرافيا چيست. اقتباس سيروس سهامي، تهران: محقق، چاپ اول.
شيراني، حافظ محمودخان (1369) در شناخت فردوسي. مترجم، دكتر شاهد چوهدري، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ اول.
صفا، ذبيح الله (1363). حماسه سرايي در ايران. تهران: اميركبير، چاپ چهارم.
صنعتي، محمد (1384).درآمدي به مرگ در انديشه غرب. مجله ارغنون شماره 26 و 27 بهار و تابستان 1384 صص 64-1.
عباسي، جواد. (1384). شهيد و شهادت در قرآن و حديث. تهران: نشر شاهد، چاپ اول.
فاطمي، سعيد (1375) مباني فلسفي اساطير يونان و روم. زئوس و خانواده المپ. تهران: دانشگاه تهران.
فردوسي (1369). شاهنامه. تصحيح ژول مول. تهران: انتشارات وآموزش انقلاب اسلامي، چاپ سوم، ج اول.
فردوسي (1369). شاهنامه. تصحيح ژول مول. تهران: انتشارات وآموزش انقلاب اسلامي، چاپ سوم، ج 2 و 3.
فردوسي (1369). شاهنامه. تصحيح ژول مول. تهران: انتشارات وآموزش انقلاب اسلامي، چاپ سوم، ج 4 و 5.
كالج، مالكوم. (1357). پارتيان. ترجمه مسعود رجب نيا، تهران: سحر، چاپ دوم.
كريستن سن، آرتور (1367). ايران در زمان ساسانيان. ترجمه رشيد ياسمي، تهران: اميركبير، چاپ پنجم.
كيا،خجسته(1369) شاهنامه فردوسي و تراژدي آتني.تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.چاپ اول.
نديم، مصطفي. (1378). سامانيان احياگر ادب حماسي پس از اسلام. نامه آل سامان.به كوشش علي اصغر شعردوست و قهرمان سليماني. تهران: مجمع علمي تمدن، تاريخ و فرهنگ سامانيان، چاپ اول.
محمدي، محتشم (1381) سيري در حماسه هاي برتر، دانشگاه آزاد اسلامي فسا، چاپ اول.
مختاري، محمد. (1368). حماسه در رمز و راز ملي. تهران: نشر قطره، چاپ اول.
مسكوب، شاهرخ (1374) تن پهلوان و روان خردمند. تهران: طرح نو، چاپ اول.
مسكوب، شاهرخ (1384) ارمغان مور. تهران: نشر ني، چاپ اول.
ملك، صادق (1378). ايران در پيش از تاريخ. تهران: سازمان ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول.
مينوي، مجتبي (1385) فردوسي و شعر او. تهران: معين، چاپ اول.
نديم، مصطفي (1376). گرشاسب در پويه ادب فارسي. شيراز: ايما، چاپ اول.
نوشين، عبدالحسين (1363). واژه نامك، درباره واژه هاي دشوار شاهنامه. تهران: دنيا، چاپ سوم.
وايت، آن تري. (1368). جهانهاي گمشده. ترجمه كيكاوس جهانداري، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، ويراسته چاپ اول.
ويرژيل (1369). انه ايد. ترجمه ميرجلال الدين كزازي، تهران: مركز، چاپ اول.
هومر (1371). اديسه. ترجمه سعيد نفيسي. تهران: علمي و فرهنگي، چاپ نهم.
هومر (1372). ايلياد. ترجمه سعيد نفيسي. تهران: علمي و فرهنگي، چاپ نهم.
يونگ، كارل گوستاو. (1352). انسان و سمبولهايش. ترجمه ابوطالب صارمي. تهران: اميركبير، چاپ اول.


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:24 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : الگو سازي و الگوپذيري از منظر فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
از زماني كه ناآدميت هاي آدم بر شاخسار جذاب و ساقه هاي فريبنده شجره ممنوعه نشست، از وقتي كه آدم با گناه نخستين خود اسباب هبوط و فرودش را در دنيا فراهم نمود و با سكنايش بنيانگذار زندگي جديد و تازه در عالم سفلي شد، ابليس براي انتقال و عمل به سوگندش با فريفتن قابيل طعم تلخ عصيان و شرمندگي را در كام مصيبت زده آدم ريخت.
هر چند وجودش از انديشه آمدن و نيامدن نياسوده بود، ليكن با عمل فرزندان خلف و ناخلفش با امتخانات و بلاياي سخت و دشوار، بابي براي ستودن، ستايش، اسوه و الگو شدن براي نسل هاي بعدي خويش در شناسنامه هويت بشريت بنيان گذاشتند.
از اينجا بود كه زشتي ها و زيبابي ها شكلي اسطوره اي به خود گرفت تا اهريمنان را به ابليس و قابيل و مجاهدان ايثارگر فرشته خود را به هابيل و شهادت فرا خوانند!
بي شك آدمي با فطرت ميل اجتماعي كه در نهاد دارد از همان لحظات آغازين كه گروه هاي كوچك شكل هاي قوي تر و بزرگتري به خود گرفتند، زيستن و بودن در جمع و قرار گرفته در جماعت سبب شد كه حماسه ها، جانفشاني ها، ايثارگري هاي شكيل و چالاكي و جسارت و جرات هاي جميل افراد برتر آن قبيله و اجتماع براي همه ستودني، شنيدني و غرورآفرين شود. چرا كه آن مردان جسور و بي باك با آفرينش و خلف صحنه هاي زيبا و بديع انسان دوستانه تحسين و تعجب همه را بر مي انگيختند و اين چنين مي شد كه به خاطر محبوبيت و جايگاه والا و بزرگشان هر كسي آرزوي چون آنان بودن و دليري و مقام آنان را در ذهن مي پرورانيد. بر اثر همين حماسه ها و از خود گذشتكي ها و به خاطر آرامش و نجات ديگران و مقاومت در برابر متخاصمين، كتاب قطور قهرمانان حماسه ساز تاريخ ملت ها شكل گرفت و اين گونه آن قهرمانان راستين سرمشق و الگويي براي جوانان و ديگران شدند و در قبيله ها و طايفه هاي متفاوت به صورت هاي متناوب و گوناگوني ظهور يافتند.
به عنوان نمونه در يونان باستان زنان به جهت زاييدن مردان نيرومند و قوي و پرورش مردان سلحشور شكست ناپذير از احترام خاصي برخوردار بودند، آنچنان كه لوگور گوس معتقد بود براي به دنيا آوردن مردان نيرومند و پرورش بي ضعف و فتور آنان زناني سخت كوش و آبديده لازم است چرا كه در اين جوامع، ابرانسان ها و قهرماناني كه در جبهه جنگ براي دفاع از وطن و يا گسترش قلمرو از خود شجاعتي نشان مي دادند صاحب مدال افتخار مي شدند و در نزد دستگاه هاي حكومتي و قبيله اي چنان مورد احترام قرار مي گرفتند كه عزتشان براي هر انساني به صورت آرزو و امل بسيار بزرگي شكل مي گرفت و اين چنين روح سلحشوري و جانبازي خود به خود در پيكره جامعه جريان مي يافت و شركت در جنگ و كشته شدن در ميادين سهمگين مبارزه، افتخار و سعادت بزرگي براي دودمان ها و خانواده محسوب مي گرديد.
نوشته اند وقتي به يكي از زنان يونان قديم خبر رسيد كه پسرش از جبهه فرار كرده و در يكي از شهرهاي بيگانه پناه گرفته است فوراً براي او نامه اي بدين مضمون نوشت: پسرم شايعه نامطلوبي در مورد تو بر سر زبان ها است، يا خلاف آن را ثابت كن، يا به زندگي خود پايان بده. زن ديگري از يكي از برادرانش كه از جنگ بازگشته بود پذيرايي مي كرد.
برادر گريه كنان گفت كه برادر ديگرشان در جنگ كشته شده است. خواهر گفت: خجالت نمي كشي كه او را در سفري بدين زيبايي همراهي نگردي .يا اينكه نقل كرده اند كه مرد جواني درباره مادرش شكوه مي كرد و مي گفت: با شمشيري بدين كوتاهي چگونه بر دشمن ضربه وارد كنم مادرش پاسخ داد: خوب، گام ديگري به جلو بردار.
نمونه ديگر آن ظهور شواليه هاهي اروپا است، اينان كه گروهي از نجيب زادگان اروپايي قرون وسطي در هنگام جنگ هاي صليبي و داراي آداب و رسوم جوانمردانه اي بودند. اين عده در آن قرون؛ مظهر قهرماني، نيكوكاري و شجاعت به شمار مي رفتند، به فقرا و ضعفا و بيوه زنان و يتيمان در مقابل اقويا و ثروتمندان كمك مي كردند و حافظ كليسا و اولياي آن بودند.
كشيش ها و متصديان صومعه ها هم همواره آنان را تحت حمايت خود داشته اند. شاخصه بارز اينان حضور داوطلبانه در پيكارها بود كه با آن دلاورمردي هاي مورد نظر مردمان آن منطقه الگو و سمبل شجاعت و بي باكي به حساب مي آمده اند. در هند كشاترياها بودند كه همزمان با ساسانيان در ايران به قدرت رسيدند. اينان نيز يك طبقه از حكمرانان و نظاميان حكومتي بودند كه پادشاه از اين طيف انتخاب مي گرديد، اين گروه در هندوستان عليه حكومت هاي خارجي كه بر كشورشان سلطه داشتند قيام مي كردند و تحت عنوان جهاد مقدس عده بي شماري را با خود توانستند همراهي كنند، به طوري كه رشادت اينان نسل به نسل همچنان روايت مي شد. همچنين بودا به عنوان انساني نيرومند و منجي و مراد بشريت همواره پيشوايي براي هندوهاي نيكوكار آيين پرست است. در نظام ژاپن سامورايي ها به وجود آمدند. سامورايي نامي بود كه بر شهسواران نظام فئوداليته در ژاپن اطلاق مي شد.
اين طبقه كه از اشراف به شمار مي رفتند در جنگ هاي داخلي قرن دوازدهم ميلادي پايه گذار قيام مردمي عليه نظام حاكم بر ژاپن بودند و مردمان آن ها را به خاطر مقابله با ظلم حاكمان و مبارزه خستگي ناپذيرشان دوست مي داشتند.
در چين كنفوسيوس (تولد551ق، 479ق) به عنوان يك مصلح و الگو و پيشواي اجتماعي به حمايت از مردمي كه از جور اميران جنگ طلب خون آشام مورد ظلم و ستم واقع مي شدند برخاست. پيروان و مريدانش راه و روشش را انتشار دادند و از او يك الگو و يك قديس تاريخي ماندگار ساختند. اين گونه است كه آن قهرمانان محبوب، اطاعت و اعتقاد راسخ و پابرجاي مردم را نسبت به خويشتن برانگيختند.
به نظر مي رسد كه نياز به اين قهرمانان جزو لاينفكي از زندگي انساني شده است، چرا كه ستودن آيين سلحشوران و پهلوانان و از خود گذشتگان و جنگاوران نيك نام دلير در همه مذاهب و سنن دنيا پذيرفته و ستودني از آن ياد شده است.
آدلو يكي از روانشناسان تربيتي غرب بيان مي كند: از بزرگترين مايه هاي تربيتي روح بشر كه انسان ها را از مرحله پست به مراحل متعالي در راه فضايل بزرگ انساني كشانده اعتقاد داشتن به انسان هاي برجسته (ابرمردها) بنده است. شيلر و هگل با آن همه انتقاداتي كه به اعتقاد داشتن و پيروي از نظام قهرمانان دارند در جاهاي بسياري از سخنان خويش قهرمانان را مي ستايند و اين برخلاف آن معتقدات است كه مي گويند: ستايش قهرمانان و الگو قراردادن آنان در تاريخ، جستجوي هميشه انسان براي يافتن و ستايش و پرستش قهرمانان در فرهنگ ها و مذاهب، ناشي از احساس ضعف و حقارت انسان است. بدين ترتيب ستودن قهرمانان ايثارگر و جانفشان، خواسته همه دل ها و همه انديشه ها و همه ملت ها است كه با سرمشق قراردادن آن ها راه هاي تحت پيروزي و رسيدن به اهداف والاي خود را هموار مي نمايند. امروزه در بسياري از كشورهاي مترقي و پيشرفته دنيا سعي بر آن شده است كه براي حفظ روحيه حماسه اي و متحرك نمودن جامعه خود به سمت و سوي اهداف دليران و رزمنده هايي كه در جبهه هاي نبرد جانشان را به خاطر ميهن از دست داده اند با ساختن مجسمه هاي ياد بود، برپا نمودن يادواره هاي متعدد و ايجاد و گسترش موزه هاي جنگي، آن اهداف و دستاوردها را به نسل هاي بعدي خويش انتقال دهند، چرا كه آنان به خوبي دريافته اند كه اگر چنين نكنند پس از اندك زماني دستاوردهايي كه برايش خون ريخته اند دستخوش تغييرات بسيار و فراموشي خواهد شد.
اين است كه با حفظ كردن و نگهداري آثار به جاي مانده از آن دفاع ها و جنگ ها و در معرض نمايش گذاشتن آن ها، هدف خود، حس ميهن پرستي، دفاع از قوانين و بسياري از انديشه ها و اهداف سياسي خود را با آن سمبل هاي مقدس هميشه متذكر مي شوند.
تانك هاي سوخته اي كه جان پناه عده اي سرباز بوده است، لاشه هواپيمايي كه خلباني از خود گذشته در آن بوده، پوتين هاي سربازان كشته اي كه روزگاري در پاي رزم آوراني بوده است، عكس هايي كه نشان از مقاومت و ايثار آن ملت را مي دهد، تنديس سربازي قهرمان با پرچمي در دست و اسلحه اي بر شانه كه بيانگر اوج شعار نبرد تا پيروزي است و اينها همه نمونه هايي است براي الگودادن و فراهم كردن بستر الگوپذيري از آن حماسه سازان محبوب و ايثارگر. بنابراين با تفسير و ترويج راه آن اسوه ها جوانان كه رهاورد زمان هاي آينده اند به خوبي با رگ و ريشه هاي ملت پيشين و انقلاب ها و جنگ هاي كشور خود آگاه مي شوند. اينجاست كه موزه ها با صرف مخارج كلان اقتصادي مفهومي متناسب با انديشه هاي يك ملت و يك دولت، يك حمله و يك مقاومت به خود مي گيرند تا زيستن و بودن و خاطره و راه گذشتگان سخت كوش قهرمان در زندگي نسل هاي بعدي همچنان جريان داشته باشد.
وقتي كه حماسه قهرماني و جانبازي و ايثار در فرهنگ ناب اسلامي مطرح مي شود رنگ و بوي متفاوت و متغاير با ديگر انديشه ها و نگرش هاي ديگران پيدا مي كند. در اين فرهنگ، هدف و مقصود و انگيزه رزمنده و مجاهد در قالبي الهي ريخته مي شود تا ارزشمندي يك حماسه و ايثار مشروط به في سبيل الله بودن، براي خدا قيام كردن و خدايي شدن صورت پذيرد و اينجاست كه همه حركت ها در راستاي قرب الهي مقدس و قابل تكريم مي شود در فرهنگ اسلامي و خاصه شيعي كه مختص بحث ماست، الگوسازي و الگوپذيري تنها در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت معني مي يابد، چرا كه پيامبر و عترتش به عنوان اسوه هاي حسنه متصل به فيوض الهي سببي براي ارزشي شدن جوامع و حركت كردن آنان به طريق الي الله معرفي مي گردند.
آنچنان كه حضرت علي (ع) در زمينه الگوپذيري خود از پيامبر چنين مي فرمايند: وه! چه بزرگ است منتّي كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده و چنين نعمت بزرگي به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازي كه بايد او را پيروي كنيم و پيشوايي كه بايد راه او را تداوم بخشيم... پيامبر كه گرسنه از دنيا رفت، كاخ هاي مجلل نساخت (سنگي بر روي سنگي بنا ننهاد) و اينجاست كه امام علي (ع) چنان با تعاليم و ويژگي هاي شخصيتي آن حضرت هضم مي شود تا جايي كه وصي و برادر و جانشين بر حق و شايسته براي پيامبر قرار مي گيرد.
به خدا سوگند! آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. بنابراين در اين مكتب امام و پيشوا و الگو بودن تنها در اين خاندان مفهومي هدفدار و ارزشي پيدار مي كند و هر كسي كه غير از اينان را پيشواي خود قرار دهد در بيابان هاي گمراه كننده سرگردان مي شود. در اين خصوص مرحوم دكتر علي شريعتي مي گويد انساني كه امام خود را نمي شناسد به مانند گوسفندي است كه شبان خود را گم كرده باشد.
اين انسان اگر خدا پرست هم باشد، اگر موحد و مسلمان هم باشد و اگر به دقت همه اصول اسلامي را بشناسد و باور داشته باشد و به همه احكام هم عمل كند، اما در زندگي امامش را نشناسد مانند گوسفندي است كه گله خود را گم كرده باشد.
اين گوسفند آواره است، مدت ها، شب ها و روزها، در صحرا و دشت ها ودر مزرعه هاي بيگانه سرگردان و آواره مي گردد و آنگاه تحت چوپاني بيگانه اي ناآشنا قرار مي گيد. اينجاست كه حضرت امام حسين (ع) به تبع و تبعيت از راه و سيره بر حق پدر، سيدالشهدا مي شود و كتاب شهادت و ايثار را تا سرحد تجلي و عزت، زرين و افتخارآميز مي نمايد و با حماسه سازي در كربلا براي رهروانش هر روزي را عاشورا و هر زميني را كربلا معرفي مي كند و چه شورانگيز و شگفت انگيز است براي اين خاندان كه همه شهيدند«آن باده منصوري مر ملت ياسين را» گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه ايم/ از مي لعل حكايت كن و شيرين دهنان
در اسلام شيعي، سالك و الگوپذيرنده چنان در مسير معرفت الله سير مي كند كه در بوستان عشاق الهي صورت سرخ خونين كفنان خداوندي را به تماشا خواهد نشست.
به صبا در چمن لاله سحر مي گفتم
كه شهيدان كه اند اين همه خونين كفنان
در اسلام شهادت و ايثار در راه خدا يا وفاي به عهدي است كه اولاد آدم با خدا بسته است.
در اين عرصه و اقليم مستانگي شهيد از راه خون خويش، خودش را در اجتماعي جاويد مي كند، يعني خون جاويد در اجتماع به وجود مي آورد و خدمتي كه مي كند خدمتي از نوع سوختن و ساختن است.
بنابراين شهادت براي شهيد به دست آوردن يك موفقيت بزرگ در گام نخست براي خود مجاهد و در قدم بعدي حركتي سترگ براي بيدارباشي و حركت سازي جامعه به سوي خيرانديشي است. اين است كه شهادت براي انساني تر شدن انسان ها امري هميشه لازم است. سيدبن طاووس مي گويد اگر نبود كه دستور عزاداري به ما رسيده است، من روز شهادت ائمه را جشن مي گرفتم.
در اين مكتب ديگر نياز رواني انسان به شناختن و ستودن انسان هاي بزرگ مطرح نمي شود، بلكه وجود مجاهدان و شهدا و فرهنگ شهادت به عنوان يكي از ضروريات و لوازم و راهكارهاي سونوشت ساز هر ملت زنده، شاداب و آزاده الزامي مي شود و براي بازماندگان خدمت به شهدا كمتر از شهادت نمي گردد.
بنابراين امام حسين (ع) كه سيد الشهدا است براي هر ملت آزاده و هر مجاهد عزت و آزادي طلب سرافراز يك الگوي بسيار نوراني و مقدس است، چون هر كسي به ايشان تمسك بجويد خود را براي هميشه از ذلت و خفت و خواري در هر عصر و جامعه به دور ساخته است. جناب مولانا در مثنوي معنوي خود وقتي به اين نكته خدمت و الگويي و راه شهدا مي رسد داستان آن شاعر حلب را بيان مي كند كه:
در روز عاشورا همه اهل حلب از زن و مرد جمع شده بودند و براي خاندان نبوت ماتم گرفته بودند، ناله و گريه و نوحه هايي جان سوز سر مي دادند و از ظلم هايي كه معاويه و يزيد در حق آن خاندان كرده بودند و يكي يكي جفاها را بر مي شمردند:
پرس پرسان مي شد اندر انتقاد
چيست اين غم بر كه اين ماتم فتاد
آن يكي گفتش كه هي ديوانه اي
تو نه اي شيعه عدوي خانه اي
گفت آري ليك كو دور يزيد
كي به دست اين غم چه دير اينجا رسيد
خفته بودستيد تا اكنون شما
كي كنون جامع دريديد از عزا
پس عزا بر خود كشته اي خفتگان
زان كه بدمرگيست اين خواب گران
روح سلطاني ز زنداني بجست
جامع چه دريم و چون خاييم دست
چونكه ايشان خسرو دين بوده اند
وقت شادي شد چو بشكستند بند
سوي شاد روان دوست تاختند
كنده و زنجير را انداختند
وه! چه شگفت انگيز است كه شهيدي با شهادت خويش زندگي مي دهد تا ديگران حيات به دست آورند و با خون خويش پويايي و سرفرازي را در پيكره اجتماع تزريق مي كند.
اگر كسي قدم در راه شهدا مي گذارد و اگر كسي از راه شهدا تبعيت و پيروي مي نمايد در حقيقت خدمت به خود كرده است چرا كه با الگوپذيري از اين شهدا از روزمرگي و ايستايي و مرداب زندگي به عزت و خليفه اللهي و شرافت انسانيت انسان نزديك مي شود و از زندگي سالم و مملو از امنيت و آسودگي لذت خواهد برد.
نمونه بارز آن حماسه سازان كربلاي ايران اسلامي است كه فرزندان امام راحل با ايثار و از جان گذشتگي خود آباداني، آزادگي و استقلال را به ملت عزيز كشورمان هديه دادند. آنان كه با سلحشوري و مقاومت و ايثارشان چشم هاي همه جهانيان را مبهوت متحير ساختند و اين گونه براي هميشه تاريخ الگويي براي نسل هاي بعدي شدند.
شهدايي كه به گفته امام راحل ره صد ساله را يك شبه پيمودند.
به درستي كه آنان با تمام توان و در حد كمال به وظيفه ديني و ملي خويش جامعه عمل پوشانيدند و اينك وظيفه وارثان و مسئولان كشور است كه با پاسداري از آن دستاوردهاي بي نظير روحاني و ملكوتي و رستگاري، دين خود را به شهدا و امام شهدا ادا نمايند.
شهيد مطهري (ره) در خصوص نقش اجتماعي شهيد مي گويد: درسي كه مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند اين است كه اولاً نگذارند آن چنان زمينه ها پيدا شود، از آن جهت آن فاجعه ها به صورت يك امر نبايستي بازگو شود كه به قهرمانان ظلم و تجاوز و قاتلين شهيد مربوط است، براي اينكه افراد جامعه از تبديل شدن به امثال آن جنايتكاران خودداري كنند.
همچنان كه مي بينيم نام يزيد و امثال آن به صورتي درآمده كه هر كسي از كوچكترين تشبيه به آن ها در عمل ابا دارد. درس ديگري كه بايد جامعه بگيرد اين است كه به هر حال بازهم در جامعه زمينه هايي كه شهادت را ايجاب كند پيدا مي شود، از اين نظر عمل قهرمانانه شهيد از آن جهت كه به او تعلق دارد و يك عمل آگاهانه و انتخاب شده است و به او تحميل نشده است بازگو شود و احساسات مردم شكل و رنگ احساس آن شهيد را بگيرد.
با همه اين اوصاف مي توان گفت كه مسئولان جامعه براي الگوسازي و الگوپذيري فرهنگ شهادت و ايثار در ميان جامعه و نسل هاي آنده به نقش هاي گروه هاي ذيل بايد توجه خاص و ويژه مبذول دارند:
1- نقشي كه رسانه هاي سمعي و بصري در ترويج و معرفي فرهنگ شهادت و ايثار دارند.
2- نقشي كه دولت و دست اندركاران با تخصيص بودجه و ارايه طرح هاي جديد و به روز در الگوپذيري فرهنگ شهدا مي توانند ايفا كنند.
3- سهمي كه مردم جامعه اسلامي و نسل هاي مرتبط با شهدا مي توانند انجام دهند.
4- سهم خطير و به سزا و مهمي كه رزمنده ها و همسنگران شهدا به عهده دارند.
5- رسيدگي و تكريم هميشگي از خانواده هاي شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمنداني كه از جان خويش براي آرمان هاي انقلاب اسلامي و شهادت مايه گذاشته اند.
به طور كلي رسانه ها به عنوان امپراتوران قدر و بي رقيب امروزي با ساخت برنامه ها و درج مطالب واقع گرايانه عاري از شعارزدگي و غلو و اغراق هاي غير واقعي و دولت و مسئولان با نزدودن رنگ و بو و غبار فرهنگ خدايي شهدا از دستگاه هاي و نهادهاي خود و عمل و پيمودن طريق آن ها و رزمندگان و همسنگران شهيد به عنوان شاهداني كه از نزديك چشم در چشم آن چهره هاي دلربا داشته اند و نفسشان با انفاس قدسي و زمزمه ها و مناجات هاي جان افزاي شهدا آغشته است، با پرهيز از دنيازدگي و ذكر روايات حماسه هاي شهدا و دور نشدن از آن اصول اوليه و پايبند بودن به آن اهداف مي توانند هميشه گل هاي بانشاط و شاداب ثمره خون شهدا و حماسه سازي عاشورا را با طراوت و زيبايي حفظ نمايند و اين آب زلال و روان درياي بي كران شهيدان را هميشه پاك و زلال نگهداري كنند تا همچنان در رگهاي جامعه خون هاي پاك و طيب جريان داشته باشد.
آنان كه با سلحشوري و مقاومت و ايثارشان چشم هاي همه جهانيان را مبهوت و متحير ساختند و اين گونه براي هميشه تاريخ الگويي براي نسل هاي بعدي شدند. شهدايي كه به گفته امام راحل ره صد ساله را يك شبه پيمودند.
منبع: ض جوان
عزيز عسگري


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:25 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : گذري بر مفاهيم ايثار و شهادت در پوستر هاي هنرمندان انقلاب اسلامي
كلمات كليدي : شهادت ، ايثار، نشانه هاي نمادين، ارزشهاي معنوي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
يكي از ابزارهاي بسيار موثر در ترويج و تجلي فرهنگ ايثار و شهادت ، هنر است و در اين ميان هنر گرافيك به دليل رسايي و گيرايي ميان مخاطبين ، يكي از مهمترين ابزارهاي معرفي ميگردد و در ميان حوزه هاي تصويرسازي، طراحي پوستر و نشانه و غيره، طراحي پوستر سريعتر و آسان تر توانست هنر پايداري ، مقاومت و مفاهيم ايثار و شهادت را منعكس سازد. و آنجا كه مخاطبان هنر گرافيك ، عامه مردم بوده اند، هنرمندان به خلوص ايثارگران جامعه واكنش مثبتي نشان داده اند و همواره تعهد خود را با ارائه تصاوير گرافيكي جذاب به اثبات رسانده اند.
آنان به جاي بهره گيري از واژه ها وكلمات ، با زبان تصوير در اشاعه ارزشهاي اخلاقي و مفاهيم اعتقادي كوشيده اند و سعي داشته اند علاوه بر ارتباط با مخاطب عام، به هويت تصويري عصر خود دست يابند.
مقاله حاضر اهداف ذيل را در نظر دارد: برريس راهكارهاي تجلي فرهنگ ايثار و شهادت در دو دهه 1360 و 1370
بهره گيري از شيوه هاي بياني ارائه شده براي ارتباط با مخاطبان عام ، و شيوه استفاده از نقش و رنگ بجاي نوشتار در پوستر هاي گرافيكي.

بيان مسئله

هنرمندان گرافيك در تداوم فعاليت هاي خود در دهه هاي اول و دوم انقلاب ، همواره تلاش نموده اند ارزشهاي انساني و روحاني را با آثار تصويري خود به نمايش در آورند. دغدغه ي آنها، عمدتا در دو بخش كلي تجلي مفاهيم ايثارگران و شهدا به عامه مردم و گسترش هنر گرافيك براي نيل به هويت ايراني – اسلامي منعكس شده است ، اما اين كه چگونه به اهداف خود دست يافته اند جاي بس تامل دارد. از اين رو مقاله حاضر به دنبال پاسخ به سوالات زير است:

1.هنرمندان متعهد و انقلابي ، مفاهيم ايثار و شهادت را چگونه تصوير كرده اند؟
2.در توسعه هنر گرافيك ، چه طرح ها و ايده هاي نويني جهت نيل به هويت ايراني – اسلامي ارائه نموده اند؟
3.مخاطبان هنرمندان انقلاب چه اقشاري بوده و از طرح هاي نمادين موجود در پوستر سازي چه تاثيراتي پذيرفته اند؟

روش تحقيق
روش كلي تحقيق حاضر با رويكرد توصيفي و تحليلي مي باشد.


مقدمه
واژه هاي ايثار و شهادت در اسلام قداست و جايگاه خاصي دارد. در اين مكتب، شهادت مرگ سرخي مبتني بر شناخت و اگاهي است كه انسان با همه منطق و بيداري خود انتخاب مي كند و جان خود يا عضوي از بدن خويش را در راه ارزشهاي متعالي الهي و انساني اهدا مي كند.
مطمئنا در هر دوره تاريخي ، اين روش تفكر رخ نموده است و قطعا علما و هنرمندان به اين موضوع مقدس توجه ويژه اي داشته و هر يك به زبان و قلم خود به اين مقام عالي ارج نهاده و آن را به زبان خود تصوير نموده اند.
در اين ميان، هنرمندان و از جمله هنرمندان گرافيك با بيان تصويري خود سعي در نمايش اين ارزشها داشته و هنر را بهترين وسيله تبليغ و ترويج عشق، شهادت و ايثار دانسته اند.
در اين راستا، هنرمندان گرافيك جهت ايجاد ارتباطي ديداري و انعكاس پيامي خاص از نشانه هاي بصري بهره برده و از طريق هنر "پوستر" اين وجه معنوي را منعكس ساخته اند و سعي داشته اند مبلغ و شناساي فرهنگ ايثار و شهادت به عامه مردم باشند. بدين منظور پس از ظهور انقلاب اسلامي، بيشترين فعاليت توسط گروهي از هنرمندان متعهد و عضو سازما ن تبليغات اسلامي انجام پذيرفت و آثار در خور توجهي خلق گرديد.
به اعتقاد آن ها، گرچه نمي توان با حركت قلم،بوي غنچه سرخ پر پر شده يا ايثار يك انسان را در راه خدا به تصوير در آورد اما به بركت ايمان و عشق قابل تصوير است. در نوشته هاي اين گروه از گرافيست ها مي خوانيم: " چگونه ميتوان با شكل، خط و طرح،سفري مشكل و پر خطر را آغاز كرد؟ چگونه مي توان طلوع يك آفتاب را به اطلاع مردم رساند. هر چند محال است، آنجا كه عشق فرمان دهد، محال، سر تسليم فرود مي آورد. ما به فرمان عشق چنين كرديم ، باشد تا قلم هاي ما از خدا،رنگ و از بركت ايمان، حركت بگيرد".(عالي،1365:5) و با اين نگرش، شاهد فعاليت اين گروه جوانان متعهد بوديم كه در حيطه هنر گرافيك علي الخصوص هنر پوستر، در دهه هاي 1360 و 1370،سعي در انتقال مفاهيم ايثار و شهادت و ارزشهاي معنوي آن ها به عامه مردم داشته اند.
هنر گرافيك، مجموعه آثار تصويري قابل تكثير هستند كه با بهره گيري بصري از پوستر، نشانه،طراحي حروف، مصور سازي كتب و غيره پيام خاصي را به مخاطب انعكاس مي دهد. يكي از ويژگي هاي مهم هنر گرافيك ، تكثير و اعلام پيام مورد نظر به ديگران است كه در قرن هجدهم با استفاده از صنعت چاپ سنگي و با توجه به امكانات ارزان چاپ سنگي شكل گرفت و به علت پيام رساني سريع و مناسب به توده مردم ، به سرعت يكي از هنرهاي بصري منحصر به فرد بين رسانه هاي ديگر معرفي گرديد.
اما در ايران تاريخ نزديك به صد ساله گرافيك نوين، نشان مي دهد كه هنرمندان اين رشته از برخي عناصر بصري و ادبي تجريد (ساده سازي)، دگرگوني اشكال و نمادپردازي تاثير گرفتند و شاخه اي مجزا تحت عنوان هنر گرافيك را پي ريزي نمودند و اين مهم، موجب پيدايش جرياني نو در عرصه هنرهاي تجسمي كشور گرديد. از اين رو برخي هنرمندان شاخص، پس از دهه ي 1330 شمسي با الهام از هنرهاي ايراني و هنر معاصر جهان، سعي نموده آثار جذابي در گستره گرافيك پديد آوردند.
در اين روند، با ظهور انقلاب اسلامي (1357)، هنر گرافيك با تحولات فرهنگي و سياسي مواجه گرديد و اين مهم زمينه تازه اي براي رشد و تكامل اين هنر فراهم نمود. با سقوط حكومت پهلوي و ظهور انقلاب اسلامي، عده اي ، گرافيك را در محيط تبليغي – تجاري، برخي در حيطه فرهنگي و گروهي اين زبان بصري پويا را در خدمت اهداف و آرمان هاي انقلاب به كار گرفته اند و آن را در قالب گرافيك انقلاب اسلامي تثبيت نموده اند. بسياري از هنرمندان جوان و متعهد به انقلات جهت همسويي با فرهنگ اسلامي ، دور جديدي را آغاز نموده و سعي كرده اند با الگوي نمادين و رمزي برخاسته از متن حوادث انقلاب و تلفيق آن با الگو هاي سنتي هنر گذشته، حضور جدي خود را با صراحت اعلام نمايند،"آن ها بيشتر كوشيدند موضوع هاي مذهبي و يا بر گرفته از انقلاب و جنگ تحميلي را تصوير كند، ليكن شيوه عملي آنان، شيوه واقعگرايان اجتماعي فاصله دهه هاي 20 و 30 بعد از جنگ جهاني اول مي باشد.
محمد اعظم زاده


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:28 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : كودكان و نوجوانان و ادبيات داستاني جنگ
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
هنگامي كه بحث از ادبيات مي شود، در وهله نخست، به ذهن كساني كه نگاهي صرفاً اومانيستي و غربي به زندگي و هستي دارند، تصاويري توام با خشونت، خون، دود، آتش، ويراني، وحشت، مرگ، بيماري، آوارگي و فقر متبادر مي شود. پس، دور نيست اگر بلافاصله، با استناد به يك سلسه اصول و تحليل هاي روانشناختي- آن هم مبتني بر اومانيسم و داده هاي غربي- به كل آن غير مناسب براي روحيه حساس، لطيف و شكننده كودكان و نوجونان تلقي كنند، و جز نوعي ويژه از آن را، كه صرفاً تصويرگر تلخي ها و تيرگي ها و خسارت هاي جنگ، و مبلغ صلاح و سازش است- آن هم درچارچوبي بسيار محدود- تاييد نكنند. اين، در حالي است كه آموزه هاي ديني و ملي و توصيه هاي انديشمندان و بزرگان ما در اين زمينه، اين گونه نيست؛ و در آنها، ديدي همه جانبه تر و منطقي تر نسبت به اين موضوع مشاهده مي شود، كه با واقعيات جاري در زندگي بشر درگذشته و حال، به مراتب همخواني بيشتري دارد. همچنان كه، اگر اين آموزه توصيه هاي متفاوت نيز نمي بود، تماس بي واسطه مردم ما با جنگ تحميلي هشت ساله، و گرفتاري مان در درگيري هاي خائنانه و تجزيه طلبانه و معطوف به براندازي داخلي، آشكار، به دير باورترين افراد نيز نشان داد كه واقعيت ها چيزهايي ديگرند، و آموزه هاي اومانيستي غربيان، مقوله اي ديگر! به نحوي كه، اگر بنا بود در آن شرايط و دوران سرنوشت ساز، ما به آن آموزه ها و راهبردها عمل مي كرديم، اينك نه از تاك نشان مانده بود و نه از تاكنشان. به راستي نيز، عمل به آن آموزه ها و توصيه ها، اگر هم در مورد كودكان و نوجوانان كشور ها و جامعه هاي غير درگير در جنگ، خسارتهاي آشكاري برجا نمي گذاشت و منجر به احساس كمبودي نمي شد، در ارتباط با كودكان و نوجوانان كشورما در آن به راستي نيز، عمل به آن آموزه ها و توصيه ها، اگر هم در مورد كودكان و نوجوانان كشور ها و جامعه هاي غير درگير در جنگ، خسارتهاي آشكاري برجا نمي گذاشت و منجر به احساس كمبودي نمي شد، در ارتباط با كودكان و نوجوانان كشورما در آن دوران طولاني هشت ساله دفاع، و تا سال ها پس از آن، چگونه مي توانست پاسخگو باشد؟! كودك و نوجواني كه حتي شب ها، از هول حمله توپخانه اي و موشكي يا بمباران هواپيماي جنگي دشمن، خواب راحت نداشت، و در روز نيز هر لحظه مي بايست گوش به زنگ آژيرهاي حمله هوايي و موشكي دشمن به خانه و مدرسه اش مي بود، چگونه مي توانست خالي بودن ادبيات ويژه خود را از اين واقعيت هاي جاري هر روز، بپذيرد؟! كودكان و نوجواناني را كه شاهد جالي خالي پدر، برادر، عمو، دايي، پدربزرگ، آموزگار و ديگر نزديكان و آشنايان خود در راه دفاع از آب و خاك و ناموس و استقلال و شرف و آزادي و دينشان بودند، چطور مي شد با ادبيات گل و سنبل و موش و خرگوش و مانند آنها فريب داد و سرگرم كرد؟! وقتي نسل كودك و نوجوان ما، روز و شب با واقعيت هاي دشوار و طاقت فرساي جنگ در تماس و درگير و حتي در آن محاط بود، چه سان مي شد دور از تاثير مخرب ادبيات جنگ براي آنان زد؟! اين گونه بود كه، اگر هم تا پيش از آن، هنوز ساده لوحاني بودند كه طوطي وار، نظريه ها و القائهاي اومانيست هاي غربي را در اين مورد تكرار مي كردند و ديگران را به پيروي از آن ها فرا مي خواندند، با تجاوز همه جانبه وحشيانه دشمن به بخش هاي بزرگي از خاك سرزمين مان و پديد آمدن شرايط ويژه جنگي در كشور، كم و بيش، مجبور شدند در اين مدعاهاي خود تجديد نظر كنند. هر چند، برخي از آنان، همچنان بر سر مواضع غير اصولي شان باقي ماندند؛ اما اين قصد و غرض خود را در پوشش هاي ظاهر فريبانه شبه روانشناسي عرضه كردند. به هر رو، گروهي از نويسندگان ما، كه اكثريت نزديك به همه آنان را افراد متعهد تشكيل مي دادند به همراه معدودي از كساني كه اگر هم تقيد و تعهد چنداني نداشتند اما لااقل بويي از آزادگي و وطن پرستي به مشام شان رسيده بود، آستين ها را بالا زدند، و وارد اين عرصه شدند. داستان هاي اوليه اينان در مورد جنگ تحميلي، غالباً ابتدا زينتب خش مطبوعات و جنگ هاي ويژه كودكان و نوجوانان شد، و سپس ، به تدريج به صورت كتاب در دسترس كودكان و نوجوانان قرار گرفت.
اين عده از نويسندگان با اين كار خود، دانسته يا ندانسته، اهداف ذيل را پيگيري مي كردند:
- در آن هنگامه غريب و نقطه عطف تاريخي، كه هر ايراني با شرفي بر خود فرض مي دانست كه بنا به وظيفه ديني، ملي يا انساني اش، به سهم خود، در اين مورد، اقدامي صورت دهد، آنان نيز نقش شايسته خود را ايفا كنند. به عبارت دگير، آثار داستاني ا26به مقاومت جانانه مردم خود تا دفع تجاوز دشمن و پشيمان كردن او از گستاخي اش، ادبيات دفاع مقدس را، از يك نظرگاه ، مي توان براساس نوع بينش و ديدگاه حاكم بر آنها، به سه دسته كلي متعهد ، نا متعهد و خنثي تقسيم كرد. واقعيت هم اين است كه اس و اساس تفاوتهاي موجود در داستانهاي ارزشي پس از انقلاب، دقيقاً به تفاوت در جهان بيني ها و نگرش هاي نويسندگان آنها باز مي گردد؛ و باقي مسائل فرع و روبنا هستند. ياري برسانند.
- صداي مظلوميت مردم خود را به گوش آزادگان جهان برسانند و سبعيت دشمن متجاوز و حاميان او را به به آنان نشان دهند.
- از طريق ثبت از خودگذشتگي ها و دلاوري هاي مردم متعهد كشورشان، به اين عظمت ها شهادت دهند؛ و از اين طريق آن را به نسل هاي بعد منتقل كنند.
- با كودكان و نوجوانان آسيب ديده از جنگ همدردي كنند؛ و به آنان ، در كنار آمدن با شرايط جديد و دشوار، و حل اصولي و تدريجي مشكلاتشان ياري برسانند.
- با نشان دادن صحيح و همه جانبه موقعيت ويژه اي كه كشور در آن قرار داشت، جايگاه كودكان و نوجوانان را در آن شرايط ، بر آنان آشكار سازند، و به ايشان كمك كنند تا با درك صحيح شرايط مذكور نقش تاريخي در خور خود را به عهده بگيرند.
- با استفاده از حس و حال كاملاً ويژه و الهي پديده آمده در جبهه و جنگ، اين فرهنگ ناب و خاص را، در ابعادي متناسب ، در ميان كودكان و نوجوانان رواج داده، از اين طريق به اعتلاي معنوي مخاطبان خود، كمك كنند.
- با بهره گيري از روحيه ماجراجويي و قهرمان طلبي كودكان و نوجوانان، ضمن استفاده صحيح از درياي بيكران وقايع و حوادث هيجان انگيز جنگ ، داستان هايي جذاب، توام با الگوها و دورنمايه هايي ارزشمند براي آنان تدارك ببينند. چه، تازگي فوق العاده موضوع و فضا، بزرگي و شدت ماجراها، بار دراماتيك بالا، و هيجان بسيار نهفته در آن رويدادها- صرف نظر از هرگونه جنبه محتوايي و ارزشي كار- به موضوع دفاع مقدس چنان ارزش بالاي داستاني مي داد، كه غفلت از آن از سوي هر داستان نويسي، به منزله پشت پا زدن آشكار به بخت حرفه اي و از دست دادن يك موقعيت كاملاً ناب و استثنايي بود.
- به اين ها، اگر اين واقعيت را نيز بيفزاييم كه، به هر حال، انتظار طبيعي مخاطبان هر نوع هنر، در زمان و مكان، اين است كه، لااقل در بخش هايي از فرآورده ها و محصولات مربوط به آن رشته، بازتاب و تصوير صحيح موقعيت آن زماني خود را ببينند، متوجه خواهيم شد كه پرداختن به جنگ تحميلي هشت ساله و آثار و تبعات آن، در ادبيات داستاني كودكان و نوجوانان كشورمان، نه تنها خالي از اشكال ، بلكه دقيقاً ، پاسخگويي به يك ضرورت انكار ناپذير زمانه بود.

ديدگاه
ادبيات دفاع مقدس را، از يك نظرگاه ، مي توان براساس نوع بينش و ديدگاه حاكم بر آنها، به سه دسته كلي متعهد ، نا متعهد و خنثي تقسيم كرد. واقعيت هم اين است كه اس و اساس تفاوت هاي موجود در داستان هاي ارزشي پس از انقلاب، دقيقاً به تفاوت در جهان بيني ها و نگرش هاي نويسندگان آنها باز مي گردد؛ و باقي مسائل فرع و روبنا هستند.
البته، اين به آن معنا نيست كه مدعي باشيم عواملي ديگر همچون تحولات اجتماعي و تاريخي و مسائل اقتصادي و مواردي از اين قبيل ، هيچ نقشي در شكل دهي به نظرگاه افراد، و از جمله نويسندگان، ندارند. بلكه بحث بر سر اين است كه، چه براساس آموزه هاي الهي و چه با اتكا بر موارد متعدد و غير قابل انكاري كه در عمل و تجربه شاهد آنها بوده ايم، ناچار به اقرار و پذيرش اين نكته ايم كه، اين مولفه ها و اولويت هاي اصلي و اول، نيستند. در غير اينصورت بايد به اين پرسش بنيادين پاسخ دهيم كه، با وجود آنكه واقعيت جاري در كشور در دوران هشت ساله دفاع مقدس و سال هاي پس از آن، يكي بوده است، و همه نويسندگان ما نيز، دراين دوران ، در همين كشور و درون همين شرايط به سر مي برده و با همين مسائل درگير بوده اند، چه شده است كه اين همه تفاوت و حتي تضاد، در بازتاب اين قضيه واحد(دفاع مقدس)، آثار داستاني مختلف مربوط به مقوله، مشاهده مي شود؟! به عبارت ديگر، شرايط اقتصادي، مقطع زماني و تحولات تاريخي و اجتماعي موجود، براي هر سه گروه اين نويسندگان يكي بوده، اما در داستان هاي آنان، موضوع واحدي همچون مقاومت هشت ساله مردم، انعكاسي اغلب نقطه مقابل هم يافته است. بنابراين ، اين تضاد و تفاوت در بازتاب، اگر ناشي از تفاوت جهان بيني، و به تبع آن، نگرش سياسي نويسندگان متعلق به اين گروه ها نيست، پس مبتني بر چيست؟
براين مبناست كه معتقديم: اصلي ترين و بنيادي ترين تفاوت آثار مرتبط با دفاع مقدس- در كل، انقلاب- اختلاف بينش و نظرگاه حاكم بر آنهاست؛ كه آن نيز، به تفاوت جهان بيني و جهان نگري نويسندگان شان باز مي گردد.
با اين نگاه بود كه مجموعه اين آثار را به سه دسته كلي ادبيات متعهد، ادبيات نامتعهد، و يك دسته فرعي تر و كم اهميت تر خنثي تقسيم كرديم. معدود آثاري، احياناً، در برزخ ميان اين سه دسته داستان ها قرار دارند، بسته به مقدار نزديكي بيشترشان به يكي از اين گروه ها، با قدري اغماض، مي توان در همان گروه قرار داد. با اين رو داستان هاي مربوط به دفاع مقدس را، از زاوياي ديگر هم مي توان بررسي كرد، و به دسته بندهايي ديگر نيز رسيد؛ كه آن دسته ها، هر چند نسبت به اين يك، جنبه فرعي دارند، اما در جاي خود، قابل طرح و بحث اند.
در اين مقاله، ما ذيل دو دسته بندي سال شماري، موضوعي، به برسي ادبيات داستاني بيست ساله دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان، دهه هاي 60 و 70 خواهيم پرداخت.

بررسي سال شماري
1359 ؛ غيبت چهره هاي صاحب نام
سال 1359 ، با انتشار تنها هشت كتاب، سالي كم بار در عرصه كتاب هاي داستان مربوط به دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان بود. اما اين، امري طبيعي بود: جنگ تحميلي از شهريور اين سال آغاز شد. بنابراين اولاً دفاع مقدس، موضوعي كاملاً بديع و بي سابقه براي نويسندگان ما بود؛ كه تا مي خواستند با آن آشنا و مانوس شوند، نياز به زمان داشتند. به ويژه آنكه؛ در آن ابتدا تقريبا هيچيك از نويسندگان مطرح و قابل تامل اين عرصه در صحنه هاي نبرد حضور نداشتند؛ و جنگ نيز نه در ابتداي سال، كه درست در پايان نيمه اول آن آغاز شده بود. در ثاني ، غافلگيري مردم ما در جنگ ناخواسته و از پيش اعلام نشده، و بسيج فكري و عملي عمومي ملت- از هر طبقه و قشر- براي دفع تجاوز و حفظ كيان كشور و انقلاب، فراغت، امنيت و آرامش خاطر لازم را براي آفرينش آثار ادبي و هنري ارزشمند، از نويسنده و هنرمند دريغ مي كرد. ضمن اينكه، عمده اين افراد به دليل درگيري در كارهاي اجرايي ، فاقد فرصت و فراغ بال كافي و بي خدشه، براي تمركز روي چنين كار خطيري بودند. سه ديگر آنكه، با كندي سنتي رايج روال چاپ و نشر در كشور ما، به فرض هم چنين آثاري خلق مي شدند مجال كافي براي چاپ و نشر همه آنها به صورت كتاب، در آن فرصت محدود چهار- پنج ماهه ، نبود. مجموعه اين عوامل سبب شد كه از چهره هاي نسبتاً شناخته شده عرصه ادبيات داستاني كودكان و نوجوانان، شاهد هيچ اثر مستقلي در اين باره نباشيم.
از جمله شاخصه هاي بارز آثار اين سال اين است كه همگي داستان و نوشته نويسندگان آثار بزرگسالان هستند؛ موضوعي كه بعد از آن، جز در دو سال ديگر ( 1366 و 1368 ) تكرار نشد! طولاني ترين و در عين حال قابل اعتناترين داستان اين سال، وقتي كه دود جنگ در آسمان دهكده ديده مي شود ، از نويسنده اي نوظهور به نام قاضي ربيحاوي بود. او كه از اعراب بومي خوزستان و در آن زمان ساكن آن منطقه و داراي گرايش هاي چپ بود، و چند سال بعد نيز به انگلستان پناهنده شد، در داستان نوجوانانه چهل صفحه اي خود، با نگاهي تنها به روي تيره سكه اين رويداد، و از نظرگاهي عقيده اي- سياسي- و نه واقعيتگرايانه و بي غرضانه- به مقوله پرداخت. باقي آثار معدود منتشره در اين سال به صورت كتاب، يا داستان هاي كوتاه كش آمده و با كمك تصاوير و حروف درشت و سفيد خواني بسيار تبديل به يك كتاب شده، و يا به كل فاقد قابليت هاي داستاني و ادبي قابل بحث بود. خصيصه عام ديگر آثار سال 59 اين بودكه ماجراهاي هيچك از آنها در خود جبهه جنگ روي نمي داد. آخرين ويژگي نسبتاً فراگير اين داستان ها توام بودن آنها، با خشونت، تيرگي و تلخي، و مرگ و آوارگي قهرمانان آنها يا نزديكان آنان بود.
علاوه بر اين ها، بيشتر داستان هاي مذكور مناسب سنين دوره راهنمايي و بالاتر بودند؛ و تنها حمله هوايي، نوشته حسين داريان به بچه هاي دوره دبستان اختصاص سال 1359 ، با انتشار تنها هشت كتاب، سالي كم بار در عرصه كتاب هاي داستان مربوط به دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان بود. اما اين، امري طبيعي بود: جنگ تحميلي از شهريور اين سال آغاز شد. بنابراين اولاً دفاع مقدس، موضوعي كاملاً بديع و بي سابقه براي نويسندگان ما بود؛ كه تا مي خواستند با آن آشنا و مانوس داشت.
به لحاظ حجمي نيز، مجموع صفحه هاي كتاب هاي منتشره به ثبت رسيده در اين سال، حدود 230 صفحه بود؛ كه بسيار ناچيز به شمار مي رود.1360 ؛ انتشار بيشترين آثار ماندگار سال 1360 با انتشار 18 عنوان ، چه به لحاظ كميت و چه از نظر كيفيت، اگر نگوييم پربارترين لااقل يكي از سال هاي پربار ادبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان بود. همچنان كه از نظر تعداد عناوين تازه انتشار يافته تا سال 1374 (پانزده سال پس از جنگ تحميلي) در صدر قرار دارد.
در اين سال شاهد آثاري از چهره هاي شناخته شده- تا آن زمان- در اين عرصه ، همچون غلامرضا امامي، مصطفي رحماندوست، رضا رهگذر(سرشار) ، سيروس طاهباز و محمود گلابدره اي هستيم. ضمن آنكه بيشترين تعداد داستان هاي بلند مربوط با اين عرصه تا سال 1376 – به مدت هفده سال- در همين سال منتشر شده است. هر چند اين داستان ها، لزوماً طولاني ترين اين آثار نيستند.
از اواخر شهريور سال 59 تا اين سال فرصتي براي اهل قلم فراهم آمد، تا نوشته هاييقابل قبول و ماندگار در اين زمينه بيافرينند و راهي بازار نشر كنند؛ به گونه اي كه هم اكنون نيز، پس از گذشت حدود بيست سال، برخي از اين داستان ها(همچون اسماعيل اسماعيل و مهاجر كوچك) از سوي اهالي فن، جزو بهترين داستان هاي بلند دفاع مقدس براي نوجوانان محسوب مي شوند.

1361 ؛ كم مايه و كم بار
در سال 1361 هرچند لااقل ده كتاب در زمينه دفاع مقدس، براي كودكان و نوجوانان منتشر شد، اما از نظر كيفي، سالي بسيار كم بار در اين عرصه بود. در اين سال تنها شاهد حضور دو چهره نسبتاً با سابقه ادبي- تا آن زمان –(ناصر ايراني و سيد حسين ميركاظمي) در اين زمينه بوديم. با اين رو، آثار منتشره از اين دو (ديدارهايي از جبهه آتش و خون و مي روم جبهه تا جنگ را تمام كنم) نيز، اگرچه متعهدانه بودند، اما در آن سطح قابل تامل كه به آنها ارزش ماندگاري و دوام را بدهد، نبودند. (جز اين دو، مي توان از منصوره شريف زاده، رضا شيرازي و محمد نوري زاد نام برد؛ كه هر چند در آن سال چندان نام آشنا نبودند، اما در سال هاي آتي با ارائه آثار بعدي، به چهره هايي آشنا در عرصه ادبيات تبديل شدند.) ديدارهاي از جبهه آتش و خون، حاصل يك سفر كوتاه مدت داوطلبي اداري ناصر ايراني به برخي از شهرهاي جنگ زده و قرارگاه هاي پشت خط مقدم جبهه بود. اين اثر، حالت يك گزارش حاوي مصاحبه هايي گذرا با رزمندگان و اهالي مناطق پيشگفته را داشت. در واقع، يادداشت هاي نويسنده از اين سفر بود، كه با تنظيم فعلي، درحد يك كار روزنامه اي يك بار مصرف به نظر مي رسيد. اما چاپ آن به صورت كتاب براي يك بار، در آن شرايط ويژه جنگي، شايد عملي لغو نبود. خاصه اينكه نام آشنا بودن نويسنده و اعتبار ناشر ( كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان) نيز، اين اقدام را بيشتر توجيه مي كرد.
مخاطبان اين كتاب، جوانان و عموم مردم بودند. اما ظاهراً اين سفر، اين حسن را براي نويسنده كتاب داشت كه بعدها انگيزه او در نوشتن و انتشار داستان ها بلند راه بي كناره و عروج (هردو، 1363 ) شد. اما مخاطبان اين آثار نيز جوانان و سنين بالاتر بودند. علاوه بر اين ها، هر چند از همان ابتداي جنگ تحميلي، مصاحبه ها،گزارش ها و سفرنامه هاي متعددي در اين باره در مطبوعات منتشر شده بود، اما ديدارهايي از جبهه آتش و خون، اولين اثر منتشره به صورت كتاب، از يك نويسنده در اين زمينه تا اين سال بود. در 1361 ، همچنين جنگي به نام جنگ، حاوي آثار كودكان و نوجوانان، راجع به دفاع مقدس، توسط كانون پرورش فكري كودكان منتشر شد. ضمن اينكه جنگ ديگري از همين سنخ هم، به نام دلم براي آبادان مي تپد از سوي كانون دانش آموزان ايران (وابسته به حزب توده) انتشار يافت.
اولين اثر داستاني نيمه مستند راجع به قهرمانان شهيد جنگ نيز كه درباره خلبان شهيد،، شيروردي بود در همين سال منتشر شد. اين كتاب، به لحاظ ساخت و پرداخت، بسيار بتدايي بود. اما در نوع خود، اولين و بديع محسوب مي شد.

1362 نخستين داستان جانبازي و گزارش
در اين سال شانزده عنوان كتاب جديد در زمينه دفاع مقدس منتشر شد؛ كه دو عنوان آن (شهادت 1و 2) را جنگ هايي حاوي گزيده سخنان ائمه (ع) و بزرگان دين و نيز نوشته هاي كودكان و نوجوانان درباره شهادت تشكيل مي داد.
در سال 1362 نيز شاهد اثري از چهره هايي چندان شاخص در اين عرصه نيستيم. در اين سال، مهدي رسولي دومين داستانواره خود را راجع به جنگ ، تحت عنوان آنها چه گناهي داشتند را منتشر كرد؛ كه در شناسنامه اش شمارگان چاپ اول آن100/000 نسخه ذكر شده بود، و در ميان كتاب هاي مربوط به دفاع مقدس تا اين زمان از اين نظر در نوع خود بي نظير بود. همچنين سيدمهدي شجاعي كه پيشتر عمدتاً در عرصه ادبيات داستاني بزرگسالان فعال بود، با انتشار جاي پاي خون، در واقع فعاليت قلمي خود را براي كودكان و نوجوانان آغازكرد. نوشته كوتاه مذكور، مقاله واره اي تخيلي از زبان رنگ سرخ- رنك خون و گل- در ارتباط با انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بود. اين اثر هر چند ارزشي تبديل شدن به يك كتاب مستقل را نداشت، اما به خاطر زاويه ويژه نگاهش به موضوع خون و جنگ، در نوع خود از تازگي خاصي برخوردار بود.(اين شيوه نگاه و بيان يازده سال بعد، توسط مرتضي سرهنگي پي گرفته و منجر به نگارش كتاب اسم من چفيه است شد.) اولين داستان هايي كه در آنها قهرمان اثر به واسطه جنگ دچار معلوليت جسمي و نقص عضو مي شود، در همين سال انتشار يافتند. اين داستان ها عبارت بودند از از زينب برايم بنويسيد و انفجار، نوشته رضا شيرازي و خانه چوب كبريتي، به قلم فروزنده خداجو. در مجموع مي توان گفت تقريباً هيچيك از آثار منتشره در اين سال، حتي تا يك دهه بعد، دوام نياوردند و به تجديد چاپ نرسيدند.

1363 ؛ تعادل نسبي
در اين سال، دوازده عنوان كتاب نثر ادبي در مورد دفاع مقدس منتشر شدكه يك عنوان آن يعني خاطرات جنگ ( 1)، حاوي خاطره هاي كودكان و نوجوان از جنگ بود. كتابي ديگر از اين مجموعه، محمد مين ياب نوشته م. خوشدل بود كه در زمان انتشار آن نويسنده اش به شهادت رسيده بود. همچنين جعفر ابراهيمي (شاهد)، شاهد نام آشناي كودكان و نوجوانان در سال 63 صاحب دو عنوان كتاب در زمينه با اسامي كبوتر و گل باغ آشنايي بود؛ كه هر دو، داستان هايي كوتاه با ساخت روايي بودند. اما اين داستان ها به خلاف شعرهاي اين شاعر، آثاري قابل اعتنا نبودند؛ و اگر از اعتباري ادبي او نمي كاستند، چيزي به آن نمي افزودند.
شاعر ديگري كه در اين سال اقدام به انتشار مجموعه داستاني در اين زمينه براي كودكان كرد، مصطفي رحماندوست بود. او كه پيشتر نيز طبع آزمايي هايي در عرصه داستان نويسي براي كودكان و نوجوانان داشت، اين بار داستان هاي كوتاهي را كه طي يكي دو سال قبل در مورد دفاع مقدس نوشته و در مجله كيهان بچه ها به چاپ رسانده بود، به صورت مجموعه اي همراه با تصاوير رنگي، با نام صداي پنجره منتشر كرد. تعداد داستان ها رواني نثر، اسلوب مشابه داستان هاي كتب درسي ابتدايي، نوعي لطافت و تازگي نسبي نگاه نهفته در داستان ها و شكل ظاهري قابل قبول كتاب باعث مي شدند كه بيان روايي و ساختمان نه چندان محكم و بعضاً غير فني داستان ها، زياد خود را به رخ خواننده معمولي نكشند، و اين مجموعه در آن زمان بتواند جاي خو د را در ميان مخاطبانش باز كند.
اثر ديگر بالنسبه قابل اشاره سال 1363 در اين زمينه قصه هاي جنگ اثر مشترك دوازده تن از نويسندگان عرصه ادبيات كودكان و نوجوانان است كه به همت حسين فتاحي گرد آمده بود. اين داستان ها كه تقريباً همگي قبلاً به طور پراكنده در مطبوعات خاص اين گروه هاي سني به چاپ رسيده بودند، البته از يك سطح يا حتي مخاطبان گروه سني واحدي برخوردار نبودند. (برخي از آنها بعدها در مجموعه مستقل اين1364؛ يكي از سترون ترين سالهاي ادبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان بود. در اين سال هيچ كتابي در اين زمينه، براي گروه هاي سني د و ه منتشر نشد. براي ساير مقاطع سني نيز تنها چهار كتاب كوچك انتشار يافت؛ كه از آن ميان، تنها اثر قابل ذكر ، موفرفري نوشته شهلا بارفروش بود. نويسندگان به چاپ رسيدند) اما قصه هاي جنگ، در مجموع، در زمان خود كاري قابل قبول و وزين و يكي از قبل طرح ترين كناب هاي دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان اين سال بود. از جمله كتاب هاي متعهدانه مرتبط با جنگ براي گروه سني نوجوانان كه در سال 1363 منتشر شد، روزهاي امتحان نوشته عموزاده خليلي بود.
اما طولاني ترين اثر اين سال، داستان بلند عروج نوشته ناصر ايراني بود. اين اثر را، در واقع نمي توان ويژه حتي گروه سني ه (دبيرستان) دانست. اما با اندكي اغماض از نظر دورنمايه و به خاطر ساختار سرراست و پرداخت و نثر روانش قابل توصيه به اين گروه سني است. ضمن اينكه هر چند اثر فوق العاده محسوب نمي شود، اما ساختار و پرداختي شسته رفته و قابل قبول، محتوايي مثبت و متعهدانه دارد.

1364 ؛ افت كامل
1364 ؛ يكي از سترونت رين سال هاي ادبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان بود. در اين سال هيچ كتابي در اين زمينه، براي گروه هاي سني د و ه منتشر نشد. براي ساير مقاطع سني نيز تنها چهار كتاب كوچك انتشار يافت؛ كه از آن ميان، تنها اثر قابل ذكر ، موفرفري نوشته شهلا بارفروش بود. در اين اثر نيز، مانند بسياري از داستان هاي نويسندگان جوان، حتي نام شهر جنگ زده محل وقوع ماجرا، ذكر نمي شود. منطق و روابط علي و معلولي حاكم بر داستان در مواردي مخدوش است؛ و فقدان وحدت موضوع آن را رنج مي دهد. شخصيت پردازي داستان، بخصوص در مورد دخترك صاحب موفرفري ضعيف است. همچنين در هنگام تخليه شهر توسط اهالي، نشانه اي از تلاش مردم براي مقاومت در برابر شمن- آن گونه كه در واقعيت وجود داشت- مشاهده نمي شود. با اين همه ظاهر خوب كتاب بخصوص تصاوير متعدد رنگي و صفحه آرايي قابل قبول آن، و نيز اعتبار ناشر(امير كبير) همچنين اصلي بودن موضوع محوري داستان در آن برهه (دفاع مقدس) براي جامعه، باعث مي شوند كه كتاب در زمان انتشار خود قابل قبول تحمل نمايد.
علاوه بر اين ها ، در سال 1364 كتاب ديگري به نام پيروزي براي كودكان منتشر شد؛ كه هر چند بيان تفصيلي و تصويري آيه اي از قران مجيد است و ارتباطي مستقيم با جنگ تحميلي ندارد. اما از آنجا كه به طور كلي به جنگ مومنان مسلمان با دشمنانشان ارتباط مي يابد و درونمايه آن اميد بخشي به مجاهدان راه حق است، در اين بحث به آن اشاره شود. اين اثر به ابتكار مهدي معيني، با متني در مجموع چند سطري و تصاوير متعدد رنگي زيبا، كار علي اكبر صادقي، روي كاغذ گلاسه ، با چاپي شكيل انتشار يافت؛ و حاصل سرمايه گذاري كانون پروش فكري كودكان و نوجوانان بود.
آخرين كتاب منتشره در اين سال، پسر شجاع به جبهه مي رود كار مصطفي وجداني بود. اين كتاب كم حجم، آميزه اي از متن و نقاشي است، كه كودك مخاطب بايد تصاوير آن را رنگ كند. پرواضح است كه چنين نوشته اي نه داراي ارزش ادبي ست و نه به معني درست كلمه در مقوله ادبيات داستاني مي گنجد. اما به عنوان اولين كتاب سرگرم كننده منتشره در زمينه دفاع مقدس براي مقطع هاي سني مورد بحث قابل اشاره است.

1365 ؛ كم تعداد، اما قابل اعتنا
سا ل 1365 نيز از نظر كميت، تفاوتي قابل توجه با دو سال قبل از خود نداشت. در اين سال تنها شش كتاب داستان درباره دفاع مقدس، براي گروه هاي سني مورد بحث ما منتشر شد. يكي از اين آثار دستچيني از داستان هاي كوتاه پيشتر چاپ شده درمطبوعات و جنگ هاي مختلف بود، كه با ظاهري بسيار نادلچسب و غير هنري ، تحت عنوان سيماي جنگ در آثار كودكان و نوجوانان، از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انتشار يافت؛ و به اشتباه بزرگسالان را نيز شامل مي شد.
كتاب ديگر، كبوترپر نام داشت و نوشته مهدي معيني بود. اين اثر، شرح يك بازي ساده است؛ كه مانند اكثر كارهاي قبلي نويسنده اش، تنها وجود يك نكته در آن، جالبش مي كند. اما در قد و قواره يك كتاب حتي براي سنين پايين نيست. يكي از كتاب هاي داستان شاخص اين سال، مجموعه داستان هاي پوتين هاي گشاد نوشته مهدي حجواني بود. اين كتاب در عين حال اولين اثر منتشره از نويسنده آن بود، شامل سه داستان دشمن آن بالا در انتظار است، پوتين هاي گشادو يادگاري بود.

1366 ؛ بي رونق ترين سال
سال 1366 ، بي رونق سال ادبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان بود. در اين سال فقط دو عنوان كتاب تازه در اين زمينه منتشر شد.
يكي از اين دو كتاب بلند صالح، نوشته محبوبه سحر(طاهره ايبد) بود؛ كه در عين حال نخستين اثر مستقل چاپ شده از او نيز به شمار مي رفت. با اين همه اين داستان به اين سبب كه از زوايه اي نسبتاً تازه به جنگ نگريسته بود، و در عين حال به عنوان كارگروهي كلاس آموزش داستان نويسي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ارائه شده و در نتيجه پيش از چاپ مورد نقد و حك و اصطلاح لازم قرار گرفته بود، قابل تامل به نظر مي رسد.
در ميان دو اثر منتشره در اين سال گل سرخ پيروزي، نوشته امير مراد حاصل ، كه با شمارگان بسيار بالاي- بالا براي يك ناشر خصوصي- چهل هزار منتشر شده بود، درنگي بيشتر را مي طلبيد.
با پذيرش آتش بس در جنگ تحميلي از سوي ايران در نيمه دوم سال 1367 ؛ پس از هشت سال جنگ تمام عيار، دوراني جديد در كشور و به تبع آن در ادبيات داستاني آغاز شد. مبدا اين نقطه عطف تاريخي در زمينه مورد بحث ما را بايد سال 1368 و حتي اندكي بعد از آن در نظر گرفت. چه تا تحول هاي اجتماعي پديد آمده ناشي از شرايط جديد، در كشور نمود آشكار بيايند و سپس از طريق نويسندگان دروني شوند و در قالب آثار داستاني عرضه گردند، لااقل به يكي دو سال زمان نياز است.

1367 ؛ چند اثر به يادماندني
پس از چند سال افت و ركود در اين عرصه سال 1367 را بايد جزو سال هاي خوب ادبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان به شمار آورد. در اين سال البته تعداد آثار تازه از هشت عنوان تجاوز نكرد. اما در ميان همين معدود عناوين ، شاهد چند اثر خوب به ياد ماندني بوديم. برترين اين آثار آتش در خرمن نوشته حسين فتاحي بود؛ كه با كتابي از جعفر ابراهيمي (شاهد) مشتركاً به عنوان كتاب هاي داستاني برگزيده سال براي نوجوانان از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي معرفي شدند(متاسفانه در تبليغ هاي صورت گرفته ، موضوع به گونه اي وانمود شده است كه گويا اين كتاب، مستقلاً و به تنهايي به عنوان اثر برگزيده سال 67 معرفي شده است.) آتش در خرمن، به چند سبب، اثري در خور تقدير بود: نخست اينكه : با 140 صفحه طول، يكي از بلندترين داستان هاي تاليفي در اين زمينه ، تا آن تاريخ به شمار مي رفت. ديگر اينكه: موضوع و فضايي تازه را محور كار خود قرارداده بود.
سوم: داراي حركت، هيجان و ماجراهايي قابل توجه و در خور اقتضاي سنين مخاطبان خود بود.
چهارمين خصيصه، نگاه رون و مثبت آن به موضوع دفاع مقدس بود. سرانجام اينكه: درحد خود، از تركيب و نثري قابل قبول برخودار بود.

1368 : و آنگاه رزمندگان قلم به دست گرفتند.
با پذيرش آتش بس در جنگ تحميلي از سوي ايران در نيمه دوم سال 1367 ؛ پس از هشت سال جنگ تمام عيار، دوراني جديد در كشور و به تبع آن در ادبيات داستاني آغاز شد. مبدا اين نقطه عطف تاريخي در زمينه مورد بحث ما را بايد سال 1368 و حتي اندكي بعد از آن در نظر گرفت. چه تا تحول هاي اجتماعي پديد آمده ناشي از شرايط جديد، در كشور نمود آشكار بيايند و سپس از طريق نويسندگان دروني شوند و در قالب آثار داستاني عرضه گردند، لااقل به يكي دو سال زمان نياز است.
درسال 1368 در مجموع ده عنوان كتاب جديد در قلمرو ادبيات داستان كودكان و نوجوانان منتشر شد. يكي از ويژگي هاي بارز آثار منتشره در اين سال اين بود كه نويسندگان آنها، همگي به لحاظ توانايي در امر داستان نويسي، در سطح متوسط و بالاتر قرار داشتند. به عبارت ديگر، در سال 68 تقريباً شاهد انتشار هيچ كتاب مبتذل يا حتي بي ارزش در اين عرصه نبوديم. به عكس هرگروه از آثار منتشره در اين سال، به رغم انتقادهايي كه ممكن است بتوان بر آنها وارد كرد، از جنبه اي داراي لاقل يك خصوصيت قابل توجه و تامل بودند.
از جمله خصيصه هاي آثار اين سال حضور فعال و چشمگير دو نويسنده تازه نفس رزمنده آشنا با جبهه و جنگ، يعني محسن پرويز و علي آقا غفار در اين عرصه بود. اين دو، كه پيشتر، از گردانندگان و پاهاي ثابت مجله نهال انقلاب نشريه ويژه كودكان و نوجوانان سپاه انقلاب اسلامي- بودند با دو مجموعه داستان مشترك و سه مجموعه داستان مستقل(دو كتاب متعلق به آقا غفار و يك كتاب متعلق به محسن پرويز)، سهمي قابل توجه از كتاب هاي منتشره اين سال- حدود نيمي از آن- را به خود اختصاص دادند.
با توجه به اين كه تقريباً همه نويسندگان پيشين اين عرصه يا به كلي از جبهه و جنگ به دور بودند و يا حداكثر مدتي كوتاه آن هم اغلب به شكلي جهانگردوار(توريستي) و كوتاه مدت در مناطق جنگي به سر برده بودند، ورود اين دو و امثال آنها به اين حوزه ، تعداد قابل توجهي داستان هاي واقعاً واقعيتگرا راجع به خود جبهه و جنگ را وارد دفاع مقدس ويژه نوجوانان كرد، و هوايي تازه را به درون اين قلمرو جاري ساخت. در اين سال، از دانشجو معلم و رزمنده بسيجي شهيد، حبيب غني پور نيز مجموعه داستاني به نام گل خاكي منتشر شد، كه عمده اي از داستان هاي آن، به دفاع مقدس ارتباط داشت.از سيد مهدي شجاعي ، كاري بايد كرد انتشار يافت. تصاوير كتاب چنين القا مي كند كه گويا مربوط به شهيد نامدار نوجوان ،حسين فهميده است. حال آنكه واقعيت اين است كه اين قطعه انشاگونه ، كه از زبان يك نوجوان روايت شده است، مطلبي بسيار كلي است، كه جز مشابهت عمل نوجوان مذكور در انفجار يك تانك دشمن با اقدام متهورانه شهيد فهميده در همين مورد ارتباطي با آن قهرمان بزرگ ندارد.
نثر و بيان نوشته ، نسبت به سنين مخاطبان خوب است. اما اين اثر را نمي توان داستان قمداد كرد. ضمن آنكه، با توجه به زمان انتشارش، فاقد تازگي در نگاه و موضوع است.در اين سال، همچنين شاهد انتشار كتاب گريه من از مهدخت كشكولي بوديم؛ كه تلاشي خام و ناموفق در ارائه داستاني واقعيتگرا با جنبه نمادين درباره جنگ تحميلي بود.
محمدرضا كاتب، نويسنده جواني كه چندي را نيز به عنوان بسيجي در جبهه جنگ به سر برده بود، در اين سال نخستين مجموعه داستان خود، جاي شما خالي را با كه از قضا، همه داستان هاي آن درباره دفاع مقدس بود، انتشار داد.
كتاب داستان بحث انگيز ديگر منتشره در اين سال، اينجا خانه من است، نوشته مجيد راستي بود. مجيد راستي ، نوشتن براي كودكان و نوجوان را از حدود دو سال پيش از انقلاب آغاز كرد؛ و پس از انقلاب نيز شاهد انتشار آثاري معدود از او، در اين قلمرو بوديم. نكته قابل توجه داستانواره اينجا خانه من است، روايت سرتاسر مطالب از زبان روح يك پسر بچه شهيد در جريان بمباران شهرها در دوران جنگ تحميلي است؛ زاويه ديدي كه در اين عرصه، براي اولين و آخرين بار، در اين اثر مورد استفاده قرار گرفته بود.

1369 ؛ كم تعداد و معمولي
در اين سال هر چند تعداد عناوين چاپ اول منتشره داستان هاي دفاع مقدس براي كودكان و نوجوانان، به كمي بيش از نصف سال پيش از خود تقليل يافت. اما باز، نسبت به برخي از سال هاي قبل تر وضعيت اندك بهتري داشت.
از ميان هشت كتاب منتشره شده در اين سال ، سه عنوان متعلق به كساني بود كه در طول ساليان دفاع مقدس خود، دوراني، به عنوان بسيجي نظامي يا جهادگر ، در جبهه ها حضور مستقيم و بي واسطه داشته بودند.
اين سه تن عبارت بودند از محمد نوري زاد- عضو گروه تلويزيوني جهاد سازندگي- با مجموعه سه داستاني پنجشنبه، محمدرضا بايرامي، رزمنده- سرباز، با داستان بلند عقاب هاي تپه شصت، و داوود اميريان – بسيجي جواني كه با مجموعه خاطرات خداحافظ كرخه، شاهد اولين حضور او در عرصه قلم و نوشتن بوديم. از قضا، با وجود برخي ضعف ها در آثار باز قابل تامل ترين كتاب هاي اين سال متعلق به اين سه نفر بود.از مجموعه پنجشنبه تنها يكي در مناطق جنگي و با حضور دشمن متجاورز مي گذشت. نوري زاد فردي مبتكر است. نگاهي معمولاً تازه- نسبت به زمان انتشار آثارش- به موضوع كار خود دارد؛ و لطافت و حس انساني ويژه اي در اين نگاه هست. اما ظاهراً به اندازه كافي روي ساختار فني اثر خود دقت نمي كند و براي آن وقت نمي گذارد.
خداحافظ كرخه اميريان در واقع مجموعه خاطره هاي يك نوجوان است، از ابتداي جذبش به بسيج و سپس نحوه آموزش ديدن و اعزام او به جبهه، و آنچه كه در آن جا با آن روبرو شده است. اين اثر، مانند همه خاطره هاي از اين دست به خاطر استناد ، صداقت نهفته در آن و نكات بعضاً تازه و جالبي كه در خلال ماجراهايش مطرح شده است، در نوع خود خواندني و قابل توجه است. اما به هر حال داستان يا حتي مجموعه خاطره اي داراي ساختار و پرداخت حرفه اي هم نيست. قابل تامل ترين اثر اين سال را مي توان عقاب هاي تپه شصت نوشته محمدرضا بايرامي به شمار آورد.


1370 ؛ قابل قبول
در اين سال 9 كتاب جديد در زمينه و قلمرو مورد بحث ما انتشار يافت. در ميان اين كتاب ها شاهد دو اثر از رزمندگان ديروز و قلم به دستان امروز (داوود اميريان و علي آقاغفار) بوديم: داوود اميريان همچنان به انتشار خاطرات خود از جبهه و جنگ ادامه داد، و علي آقا غفار داستان بلند گل هاي سرخ كاغذي را منتشر كرد.
صابر امامي كه با شعر آغاز كرده و بيشتر شهرت او نيز در اين زمينه بود، داستان بلند پرنده آمد و رفت را، كه درباره مشكلات پسري نوجوان از يك خانواده مهاجر جنگ مجيد راستي ، نوشتن براي كودكان و نوجوان را از حدود دو سال پيش از انقلاب آغاز كرد؛ و پس از انقلاب نيز شاهد انتشار آثاري معدود از او، در اين قلمرو بوديم.
نكته قابل توجه داستانواره اينجا خانه من است، روايت سرتاسر مطالب از زبان روح يك پسر بچه شهيد در جريان بمباران شهرها در دوران جنگ تحميلي است؛ زاويه ديدي كه در اين عرصه، براي اولين و آخرين بار، در اين اثر مورداستفاده قرار گرفته بود. تحميلي است، منتشر كرد.
اميرحسين فردي نويسنده كم كار و اما اصيل و توانا ، اولين كتاب داستان خود راجع به جنگ تحميلي را انتشار داد. اين اثر، يك دنيا پروانه نام داشت و داستاني كوتاه درباره جنگ شهرها بود؛ كه در 20 صفحه قطع خشتي همراه با تصويرهاي رنگي براي گروه سني ب تدارك ديده بود.
دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري از پيشتازان و پركارترين مراكز اين عرصه، به دنبال برگزاي يك مسابقه ابتكاري سراسري در سال 1369 ، در اين سال بيست مجلد گزيده اين آثار را، زير عنوان شب هاي بمباران ، با بازنويسي – به تناوب- داوود غفارزادگان و محمدرضا بايرامي منتشر كرد. اين مجموعه حاوي خاطره هاي كودكان و نوجوانان ميهن اسلامي، از شب هاي حمله هوايي به شهرهاي كشور بود.
اولين گزارش سفر به مناطق جنگي ويژه نوجوان كه حاوي مصاحبه هايي با نوجوانان رزمنده نيز بود، در اين سال انتشار يافت. اين كتاب سفر به جنوب نام داشت و كار محمدرضا سرشار بود. خلبان كوچولو ، نوشته داوود غفارزادگان در كل، جنگ را مذموم مي شمرد ، اما گناهش را به گردن آغاز گران ، يعني رژيم متجاوز عراق مي دانست. همچنين ، حساب بچه هاي (مردم) دو كشور را ، از بقيه جدا مي كرد، و به دوستي بين آنان – صرف نظر از جنگ بين نظاميانشان – تاكيد مي ورزيد. اين كتابمصور، براي كودكان منتشر شد. در ميان همه اين آثار اما، تنها دو كتاب، مسائل پس از دوران آتش بس از محور خود قرار داده بودند؛ كه از قضا هر دو نيز داستان بلند بودند. يكي از آنها گل هاي سرخ كاغذي بود؛ كه بخشي از آن، به موضوع آزادي اسيران جنگي ايران از بند رژيم عراق، و بازسازي مناطق جنگ زده اختصاص داشت.
اثر ديگر، راز جنگل سبز، نوشته ناصر ايراني بود. اين كتاب كه حاوي سومين داستان بلند ناصر ايراني راجع به جنگ تحميلي است، نوجواني را محور قرار داده ، كه در اثر بمباران هواپيماهاي دشمن، كليه اعضاي خانوداه اش را از دست داده، و دچار افسردگي و ديگر عوارض رواني حاد ناشي از اين سانحه شده است. عموي اين پس نوجوان كه جنگلبان است، براي مدتي او را با خود به جنگل مي برد. در آنجا ، پسر با بچه آهويي آشنا مي شود كه پدر ومادرش به دست شكارچيان بي رحم و قانون نشناس كشته شده اند. مؤانست با اين بچه آهوي كوچك و پرستاري از آن در دامان بكر و زيباي طبيعت ، به تدريج باعث مداواي روحي پسر نوجوان و بازگشت او به زندگي عادي مي شود.
در سال 1371 با انتشار 9 عنوان كتاب جديد داستاني در زمينه دفاع مقدس، بيانگر آن است كه با گذشت چهار سال از پذيرش آتش بس، جنگ و تبعات آن نه تنها از ذهن و خاطره مردم و نويسندگان ما رخت برنبسته، بلكه همچنان يكي از مشغله هاي مهم ذهني آنان است. برخي از اين آثار ، همچون فرداي روشن، نوشته مراد حاصل ديگر از پرستو ها خبري نيست ، اثر محسن پرويزو وقتي پرنده ها پرواز كردند ، كار محمدرضا يوسفي، همچنان در حال و هوا و با مضامين جنگ اند.
راز جنگل سبز هر چند تنها به روي منفي و تيره جنگ تحميلي ( عوارض رواني زيانبار ناشي از آن) پرداخته ، اما در نهايت ، با پايان روشني كه به آن ختم شده ، به نوعي تعادل رسيده است. تا آنجا كه در مجموع ، به اثري خواندني ، قابل توصيه، و به يادماندني در اين عرصه تبديل شده است. با اين اوصاف ، در مجموع و با مقايسه با برخي سالهاي پيش 1370 را مي توان سالي قابل قبول در زمينه مورد بحث به شمار آورد.

1371 ؛ ظهور فضاي پس از آتش بس
در سال 1371 با انتشار 9 عنوان كتاب جديد داستاني در زمينه دفاع مقدس، بيانگر آن است كه با گذشت چهار سال از پذيرش آتش بس، جنگ و تبعات آن نه تنها از ذهن و خاطره مردم و نويسندگان ما رخت برنبسته، بلكه همچنان يكي از مشغله هاي مهم ذهني آنان است. برخي از اين آثار ، همچون فرداي روشن، نوشته مراد حاصل ديگر از پرستو ها خبري نيست ، اثر محسن پرويزو وقتي پرنده ها پرواز كردند ، كار محمدرضا يوسفي، همچنان در حال و هوا و با مضامين جنگ اند. اما موضوع و فضاي حاكم بر چهار كتاب ديگر، مربوط به ساليان پس از پذيرش آتش بس است.
آزاده ، نوشته مازيار تهراني، يكي از از اين آثار است؛ كه به موضوع آزادي اسرا در بعد از آتش بس پرداخته است.
در مجلد پي در پي 1و 2 از مجموعه اگر به جبهه مي رفتم ، گزيده و گرد آورده شده آثار نوجوانان شركت كننده در يك فراخوان فرهنگي به همين نام از سوي دفتر هنر و ادبيات مقاومت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي است؛ كه به ترتيب توسط محمدرضا بايرامي و داوود غفارزادگان بازنويسي شده اند. اين آثار، بيانگر آرزوهاي نوجواناني است كه در دوران جنگ ، سن و سال آنان، اقتضاي شركت در دفاع از انقلاب و ميهنشان را نداشته، و حسرت همگامي بارزمندگان اسلام در آن برهه ، بردلشان مانده است. اين قبيل آثار ، هر چند ممكن است خوانندگاني چنداني نداشته باشند ، اما نفس برگزاري چنين فراخواندن ها و انتشار اين گونه آثار به سهم خود موجب مي شود كه حماسه مقاومت دليرانه مردم ما و رزمندگان جان بركفمان، در پيچ و خم مسائل روزمره، به باد فراموشي سپرده و گم نشود. در ميان كتاب هاي منتشره در اين سال، شاهد داستان لطيف از يك تصويرگر سابق كتاب هاي كودكان و نوجوانان نيز هستيم؛ كه جاي خود، اثري خواندني است. اين اثر، يك دانه زيتون، يك دانه خرما نام دارد و اولين داستان منتشره شده از مهدي مجتهد است.

1372 ؛ حفظ نسبي توجه به جنگ
در اين سال نير، انتشار هشت عنوان جديد در زمينه مورد بحث ما، نشان دهنده ( حفظ نسبي توجه به اين موضوع بود. از اين تعداد اگر به جبهه مي رفتم(شماره 3 ، با بازنويسي محمدرضا بايرامي ، ادامه مجموعه اي بود كه مجلدهاي 1و 2 آن، درسال پيش منتشر شده بود. اسم من چفيه است، نوشته مرتضي سرهنگي، با نگاه و بياني كودكانه ، به معرفي يكي از مظاهر جبهه و جنگ پرداخته بود، كه با جنگ از فرهنگ اعراب مبارز فلسطيني، وارد فرهنگ پوششي گروهي از مردم ما شد، و اينك نيز، به عنوان پوششي نمادين، و يادگاري ارزشمند از آن زمان ، توسط بازماندگان آن دوران و نيز بسيجيان برخاسته از نسل جديد ، حفظ مي شود. اما ارزشمندترين اثر اين سال از نظر داستاني، مجموعه مشق خاكي نوشته علي اكبروالايي بود؛ كه با نگاهي روشن و ارزشي، توام با طنز وشوخ طبعي در قالب داستان هايي با ساخت و پرداخت قابل قبول ، به اشاعه يادها و فرهنگ جبهه پرداخته شود.
در اين سال همچنين شاهد انتشار مجموعه نامه هايي با عنوان نامه به بچه هاي بوسني بوديم؛ كه از سوي مركز آفرينش هاي ادبي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان طراحي شده و به اجرا در آمده بود. اين كتاب را ، همزمان با اوج گيري نسل كشي مسلمانان توسط صربها ، در بوسني و هرزه گوين انتشار يافته بود، مي توان به عنوان اثري حاشيه اي در امتداد زنده نگهداشتن روحيه حماسه و مقاومت در كودكان و نوجوانان ايراني به شمار آورد.

1373 ؛يك سال خوب
در سال 1373 ، دست كم هفده عنوان و داستان جديد در اين زمينه منتشر شد، كه براي يا مناسب كودكان و نوجوانان بود. اين سال، از نظر تعداد يكي از پربارترين سال ها، از آغاز دفاع مقدس تا آن زمان بود.(از پربارترين اين سال ها ( 1360 ) تنها سه عنوان كتاب كمتر داشت.) براي اين رونق ويژه ، هيچ زمينه و موجب بيروني نمي توان سراغ كرد، جز اين كه لااقل ده عنوان (حدود دوسوم) از اين عناوين حاصل كار چهار مركز دولتي يا نيمه دولتي رسمي بود، كه از اصل براي پرداختن به اينكار پا گرفته بودند. اين چهار مركز، كه معمولاً سفارش دهنده، حمايت كننده و گاه ارائه دهنده طرح هاي ابتكاري در اين زمينه بودند، عبارت بودند از دفتر هنر و ادبيات مقاومت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، با هفت اثر، بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس، با يك كتاب، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، با يك عنوان و مركز حفظ و نشر آثار دفاع مقدس (وابسته به وزارت جهاد سازندگي) با يك اثر.
هر چه از سالهاي دوران دفاع مقدس دور مي شويم نياز به وجود وفعاليت نهادها و مراكزي كه به طور ويژه، متولي پيگري اين امر و حمايت و تشويق و هدايت نويسندگان به سوي خلق چنين آثاري باشند، بيشتر مي شود. اين البته به آن معني نيست كه در نويسندگان متعهد ما، به شكل شخصي و دروني ، التزام به اين كار وجود ندارد يا حتي ضعيف است. مطلب اين است كه وقتي موضوعي ، به ظاهر متعلق به يك دوران سپري شده است و ديگر مساله روز يك جامعه به شمار نمي رود، خود به خود از مركز توجه اغلب نويسندگان و ناشران خارج مي شود و حداكثر ،به صورت موردي حاشيه اي و جنبي در مي آيد. چهار اثر از پنج عنوان باقي مانده نيز هر چند سفارشي يا از حمايت هاي ويژه برخوردار نبودند، اما همگي توسط ناشران دولتي انتشار يافته بودند.
پنج ناشر مورد اشاره، عبارت بودند از كانون پرورش فكري كودكان ونوجوانان، با دو اثر، نشر زلال(وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با يك كتاب، و انتشارات مدرسه (وابسته به وزارت آموزش و پرورش) با يك عنوان. اين موضوع بيانگر آن است كه هر چه از سال هاي دوران دفاع مقدس دور مي شويم نياز به وجود وفعاليت نهادها و مراكزي كه به طور ويژه، متولي پيگري اين امر و حمايت و تشويق و هدايت نويسندگان به سوي خلق چنين آثاري باشند، بيشتر مي شود. اين البته به آن معني نيست كه در نويسندگان متعهد ما، به شكل شخصي و دروني ، التزام به اين كار وجود ندارد يا حتي ضعيف است. مطلب اين است كه وقتي موضوعي ، به ظاهر متعلق به يك دوران سپري شده است و ديگر مساله روز يك جامعه به شمار نمي رود، خود به خود از مركز توجه اغلب نويسندگان و ناشران خارج مي شود و حداكثر ،به صورت موردي حاشيه اي و جنبي در مي آيد. اين در حالي است كه به دليل متعدد، ما نبايد اجازه دهيم كه لااقل به اين زودي ها – تا زماني كه حق مطلب دفاع مقدس از سوي ادبيات ادا نشده است – خاطرات و ارزش هاي اين دوران سرنوشت ساز، به فراموشي سپرده شود.
خصيصه ديگر اين عرصه در سال 1373 اين است كه دست كم شش عنوان از اين آثار،نوشته پنج تن از كساني كه به تفاوت ، از يكي دو سال تا چندين سال را به عنوان خدمت سربازي يا داوطلب بسيجي، در جبهه نبرد بوده، و با دشمن متجاوز جنگيده اند.
اين عده عبارت اند از محمدرضا بايرامي ، يوسف قوجق ، داوود اميريان ، احمد دهقان و محمدرضا كاتب. از اين ميان، احمد دهقان ، با بازنويسي مجلدهاي 1و 2 داستان فرماندهان ،در اين سال ، براي اولين بار ورود اين عرصه شده بود. اين آغاز و ورود ، البته – آن گونه كه در جاي خود شرخ شده خواهد شد- محكم و مقتدرانه نبود. اما داوود اميريان ،كه چهار سال پيش اولين كتاب خاطرات خود را منتشر كرده بود ،اين بار با مجموعه شش داستاني ايرج خسته است، وارد حيطه داستان نويسي شد و نام خود را در اين عرصه به ثبت رساند.
در اين سال احمد عربلو – نويسنده اينك شناخته شده عرصه ادبيات كودكان و نوجونان ، كه ضمن سردبيري مجله رشد نوجوان ، چندي بود سرپرستي بخش كودك و نوجوان دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري را نيز عهده داشت- باز آفريني سه خاطره از سه رزمنده تحت عنوان عمومي حكايت هاي جنگ ( 1) اقدام كرد. اين مجموعه كه از ميان آتش نام گرفته بود، در هر بخش ، حوادثي را كه در يك عمليات براي چند رزمنده پيش آمده بود، با پرداختي داستاني و در ساختاري ساده و سر راست بيان مي كرد.
محمدرضا كاتب ، دست ها پشت گردن را انتشار داد.اين اثر ، داستاني كوتاه بود، كه همراه با تصاوير رنگي متعدد ، روي كاغذ گلاسه ، در 48 صفحه قطع خشتي ، از سوي معاونت تبليغات و انتشارات نيروي زميني سپاه پاسداران منتشر شده بود. با اين ترتيب، سال 1373 را، با حداقل هشت اثر قابل تامل بايد يكي از سال هاي خوب ادبيات دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان به شمار آورد؛ و نقش اصلي را در اين مورد، براي موسسه و نهادهاي دولتي و متولي وغير متولي اين امر، قائل شد.

1374 ؛فقير و كم رونق
اين سال نيز مانند سال 1363 ، از جمله بي رونق ترين سال ادبيات منثور ويژه كودكان و نوجوانان دفاع مقدس ، در طول همه اين سال ها بود. در اين سال ها تنها هشت عنوان كتاب جديد در اين رشته منتشر شد؛ كه سه چهارم آنها نيز از سوي مراكز و نهادهاي متولي اين امر تدارك ديده و سفارش داده شده، يا لااقل مورد حمايت براي چاپ قرار گرفته بودند. ضمن اينكه از اين هشت كتاب، تنها چهار عنوان جنبه داستاني داشت. يكي از اين هفت اثر؛ كتاب خشتي با من نگاه كن بود. كتاب مذكور به ابتكار دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري تدارك ديده شد و مجموعه اي از عكس هاي مستند در مورد دفاع مقدس بود؛كه هر يك در اختيار يك نويسنده قرار گرفته و او برداشت و تاثر خود را در ارتباط با آن در چند سطر بيان كرده بود. در اين سال ،عبدالمجيد نجفي ، نويسنده تبريزي كودكان ونوجوانان، بازنويسي داستاني خود از خاطرات باقي مانده از شهيد مهدي باكري ( از فرماندهان نامدار دوران دفاع مقدس ( فرمانده لشگر عاشورا)) را ، تحت عنوان عكس يادگاري منتشر كرد. مجموعه مذكور به سفارش و با سرمايه گذاري كنگره بزرگداشت سرداران شهيد آذربايجان انتشار يافت. و حاوي دوازده خاطره مستند بازآفريني شده مربوط به اين شهيد بود. اين خاطره ها دوران قبل از ورود شهيد باكري به سپاه را نيز در بر مي گرفت؛ و همراه با تصويرهاي متعدد رنگي، در قطع خشتي، براي كودكان به چاپ رسيده بود. يكي ديگر از كتاب هاي داستاني اين سال، راهيان شط بازنوشته همين نويسنده و به سفارش همان موسسه پيش گفته بود. اين كتاب نيز مربوط به دو تن از سرداران شهيد آذربايجان به نام هاي حميد و مهدي باكري بود، كه براي مخاطبان نوجوان نوشته شده بود.

1375 ؛ تراكم آثار كودكان و نوجوانان
در سال 75 ، دست كم بيست و يك كتاب مستقل در زمينه مورد بحث ما منتشر شد؛ كه از نظر تعداد ، پربارترين سال هاي اين دوره، تا اين زمان بود. يك بررسي اجمالي نشان مي دهد كه از اين تعداد هجده عنوان( سه چهارم كل) توسط ناشران دولتي و نهادهاي انقلابي انتشار يافته است. به عبارت روشنتر: اين رونق را بايد دقيقاً ناشي از دخالت و حمايت اين مراكز دانست. از جمله اين آثار، زنده باد ايران، مجلد چهارم از سلسله كتاب هاي قصه فرماندهان، باز نوشته احمد دهقان بود؛ كه همان ضعف ها و اشكال هاي قبلي كار او را دراين مجموعه را داشت؛ و به طور خاص نيز، در زمره آثار مربوط به كودكان و نوجوانان نمي گنجيد. در اين سال شاهد اولين حضور ناصر نادري، يكي از اعضاي حلقه بچه هاي مسجد جوادالائمه (ع) در اين عرصه ، با مجموعه صداي پاي پيروزي بوديم. اين مجموعه ، كه قطع خشتي ، همراه با تصاوير رنگي ، تحت عنوان فرعي قصه هاي سال هاي جنگ منتشر شده بود، حاوي ده حكايت واره ساده از دوران جنگ تحميلي بود. قهرمان اين حكايت واره ها، پسر يك رزمنده بود. اين آثار، با محور قرار دادن فرزند پسر يك رزمنده جبهه هاي نبرد، وضعيت ويژه زندگي مردم در طول سال هاي جنگ ، در پشت جبهه ، فعاليت هاي آنها براي كمك رساني به جبهه ، كارشكني منافقان در راه دفاع مقدس مردم، و مسائلي مانند اين ها را به تصوير مي كشيد.

1376 ؛ بي نظير، از چند جهت
1376 سال اوج رونق ادبيات منثور دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان در طول بيست سال پس از آغاز جنگ تحميلي در كشور بود. در اين سال ، دست كم چهل و نه عنوان كتاب جديد در اين زمينه منتشر شد؛ كه اين تعداد بيش از عناوين تازه و پررونق ترين سال( 1375 ) و بيست و چهار برابر كل تعداد عناوين تازه كم رونق ترين ( 1366 ) تمام بيست ساله مذكور بود؛ و يك ركورد فوق العاده چشمگير و بي نظير محسوب مي شد.
به اين موضوع ، اگر اين نكته را نيز اضافه كنيم كه از اين چهل و نه عنوان- با تفاوت هايي در رتبه- تقريباً هيچيك بي ارزش و زياد نازل نيستند، متوجه خواهيم شد كه سال 76 كاملاً يك استثنا بود. در پي جويي علت اين رونق استثناني، اولين نكته اي كه جلب توجه مي كرد اين بود كه از اين تعداد، جز يك عنوان (تابستان و غاز سفيد)همگي از سوي نهادها و مراكز متولي و مربوط به موضوع دفاع مقدس يا ناشران دولتي سفارش داده شده ، مورد حمايت قرار گرفته،يا نشر يافته بودند.
پسران جزيره، آواز نيمه شب و زماني براي بزرگ شدن و همچنين بيست و سه+يك ، محصول بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس اند. آن روز در كنار تو، آبي مثل آسمان، آتشي بر جان دشمن، آشنا با موج، پادو،پيراهن سفيد، تا اوج آسمان، چشم جبهه ها، حماسه حاج يونس، خورشيد خانه ما، ميهمان ملايك، خوشه هاي نماز، ميرزا ،دامي براي گل ميخك، دسته پرستوها، زير باران، ستاره اي در زمين ، شاگرد اول كربلاي پنج، قول مردانه، گل ، مرواريد، گمشده، مسافر سرزمين در سال 57 ، دست كم بيست و يك كتاب مستقل در زمينه مورد بحث ما منتشر شد؛ كه از نظر تعداد ، پربارترين سالهاي اين دوره، تا اين زمان بود. يك بررسي اجمالي نشان مي دهد كه از اين تعداد هجده عنوان (سه چهارم كل) توسط ناشران دولتي و نهادهاي انقلابي انتشار يافته است. به عبارت روشنتر: اين رونق را بايد دقيقاً ناشي از دخالت و حمايت اين مراكز دانست.
خاكستري، مهتاب شب سوم، نازنين، نان و ياس، نبرد با تانك ها، هدف قلب دشمن، همدم ياد شما، يك پله بالاتر و يك مرد يك شهر به سفارش كنگره سرداران شهيد استان هاي تهران و كرمان و سيستان و بلوچستان نوشته و توسط همان ها منتشر شده اند.
زير خاك، صداي پوتين ها ، يك آسمان منور، و من جنگ را به چشم خود ديدم، از سوي دفتر ادبيات و هنر مقاومت، و سايه ملخ توسط كارگاه قصه و رمان حوزه هنري انتشار يافته اند. خصيصه چشمگير ديگر كتاب هاي سال 76 اين است كه لااقل هشت عنوان از آنها، داستان بلند هستند. كه از اين نظر، سال 76 ، ركورد دار است. (در اين مورد، حتي آنها كه به ظاهر مجموعه اي از داستان هاي كوتاه به نظر مي رسند، چون همگي داراي شخصيت محوري واحدي هستند، در نهايت داستان هاي به هم پيوسته به حساب مي آيند، نه مجموعه داستان كوتاه. با اين همه ، ما آنها را داستان بلند به حساب نياورده ايم.) گرايش غالب مخاطبي اين آثار ، گروه هاي سني د و ه است. در اين ميان تنها بيست و سه + يك مربوط به كودكان است. همچنان كه در يك ارزيابي كلي در مورد داستان هاي دفاع مقدس نيز، تعداد آثار انتشار يافته در اين زمينه براي گروه هاي سني زير نوجوان كاهش يافته است. البته، پذيرفتني است كه صبغه و جنس موضوع دفاع مقدس چنان است كه بيشتر ، آن را مناسب مقاطع سني نوجوانان و بالاتر مي كند. اما در هر حال ، اين نبايد باعث شود كه از سنين پايينتر غفلت شود. در اين مورد، بايد نسبتي معقول و منطقي را در نظر گرفت. از جمله شاخص ترين داستان هاي بلند منتشره در سال 76 ، سايه ملخ ، نوشته محمدرضا بايرامي است كه در 240 صفحه قطع رقعي ، منتشر شده است.

1377 ؛ سال افت دوباره
اين سال ، تعداد عناوين جديد نسبت به سال قبلش ، افت شديدي پيدا كرد و به كمتر از يك چهارم رسيد. از ميان يازده عنوان كتاب جديد منتشره در اين سال ، آن مرد در باران آمد،شهيد فهميده و نصف كشتي، نصف دريا،هر يك به دلايلي، شاخص تر از بقيه بودند. شهيد فهميده ، نوشته محمدرضا اصلاني ، كتابي 78 صفحه اي در قطع پالتوي بود. اين كتاب جزء مجموعه سلسله زندگينامه هاي منتشره و در دست انتشار دفتر انتشارات كمك آموزشي وزارت آموزش و پرورش (كتاب رشد) بود؛كه هدف آشنايي نوجوانان و جوانان با چهره هاي شاخص تاريخ معاصر ايران در » از نشر آنها ذكر شده بود. قالب اين آثار– و « زمينه هاي مذهبي؛ اجتماعي، علمي،هنري و ورزشي بود و اطلاعاتي تقريباً كامل را، از اين « زندگي نامه وروايي » - از جمله ، شهيد فهميده شهيد ،در اختيار مخاطبان خود مي گذاشت. نصف كشتي، نصف دريا تنها ظاهري كودكانه داشت. ساختار شكل گرايانه آن، درتناقض آشكار با ظاهرش بود؛ و با صرف نظر از ظاهر ، مي شد آن را به دانش آموزان دوره دبيرستان توصيه كرد.
آن مرد در باران آمد، داستاني كودكانه (براي گروه سني ب) از محمد حمزه زاده بود؛ كه در 24 صفحه قطع خشتي ، به صورت مصور رنگي ، به چاپ رسيد. اين داستان كه لوح زرين جشنواره كتاب كودك و نوجوان كانون پرورش فكري سال 1378 را به خود اختصاص داد، از زبان يك دختر بچه دانش آموز كلاس اول دبستان روايت شده است. عموي دخترك نقاشي جانباز( از ناحيه دست راست) است كه تازه از جبهه آمده و در مرخصي ده روزه اي كه دارد، مشغول كشيدن تابلو آب آوردن حضرت ابوالفضل (ع) براي اهل حرم، در صحراي كربلا شده است. پدر دختر نيز رزمنده است و در جبهه به سر مي برد؛ دخترك كه رابطه اي بسيار نزديك و صميمانه با عمويش دارد، در حين كار، گاه سري به عمو مي زند و از او درباره موضوع نقاشي اش پرسش هايي مي كند و پاسخ هايي مي شنود. از جمله اين پرسش ها ، در مورد حضرت عباس(ع) است. دخترك به تدريج چنان در اين موضوع غرق مي شود كه يك شب در خواب، آن حضرت را مي بيند، كه به او آب مي دهد. سرانجام عمو تابلويش را تمام مي كند. او، حضرت عباس(ع) را ، سوار بر اسب در « آن مرد در باران آمد » زير باراني از تير كه بر سرش مي بارد، تصوير كرده و نامش را گذاشته است. اما دخترك ، كه اين را نمي پسندد ، پنهان از چشم عمو، رنگ هاي نقاشي را قاطي مي كند ، تا به خيال خود، به آن مرد (حضرت ابوالفضل(ع) ) آب دهد. تكيه عمده شكلي نويسنده در اين اثر و اثر بعدي اش، سبز آسماني، بر در آميختن مرزهاي واقعيت و خيال ، در ذهن قهرمان كم سن و سال داستان خود، بود.

1378 ؛ بلوغ نويسندگان بسيجي
در سال مورد نظر ، دست كم شانزده اثر در حيطه تحت بررسي ما منتشر شد؛ كه در مقايسه با آمار سال هاي پيش ، بيانگر نوعي اعتدال نسبي بود. بيش از سه چهارم اين عناوين توسط ناشران و مراكز دولتي يا نهادهاي وابسته به نظام منتشر شده بودند؛ و حدود يك سوم از كل عنواين اين سال نيز با قرارداد قبلي و به صورت سفارشي توسط نويسندگان محتلف نوشته شده بودند. دو كتاب از اين آثار ، باز آفريني ماجراي زندگي دو تن از سرداران شهيد استان تهران ، و پنج عنوان حاوي مجموعه خاطره هاي رزمندگان بود. همچنان كه پنج عنوان از اين شانزده عنوان را داستان بلند ، دو عنوان را مجموعه داستان و دو عنوان را داستان هاي مصور تشكيل مي داد.(يك عنوان نيز بين قالب هاي مورد اشاره معلق بود.) از ميان آثار منتشره درسال 78 سه مجموعه خاطره نيز، توسط پنجمين جشنواره ادبيات دفاع مقدس بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس ، مورد تقدير قرار گرفته يا برگزيده شدند.
دو اثر تقديري عبارت بودند از باروت و باران ، نوشته عليرضا متولي، و خاطرات سال هاي نبرد ، كار محسن مومني. فرزندان ايرانيم كار نسبتاً حجيم ( 112 صفحه) صميمانه و شيرين داوود اميريان نيز، به عنوان خاطره برگزيده اين سال براي نوجوانان ، معرفي شد.

1379 ؛ در سيطره ناشران دولتي
از بيست كتاب منتشره در سال 79 براي كودكان و نوجوانان در زمينه دفاع مقدس، تنها دو اثر از ناشران خصوصي بود و بقيه توسط ناشران دولتي انتشار يافته بود. از اين ميان، دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري با شش كتاب ، كنگره سرداران و چهارده هزار شهيد استان فارس با چهار كتاب ، انتشارات مدرسه با سه كتاب، نشر صرير (وابسته به بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس) و نشر شاهد(وابسته به بنياد شهيد) هر يك با دو كتاب ، همچنين لشكر چهارده امام حسين(ع) اصفهان با يك كتاب ،به ترتيب بيشترين آثار را در اين زمينه منتشر كرده بودند. به عبارت ديگر، در مجموع سپاه پاسداران با هفت كتاب منتشره ، در صدر قرار داشت. خصيصه بارز ديگر كتاب هاي منتشره در اين سال، غلبه مطلق آثار زندگينامه مستند به زندگي شهيدان داراي شناسنامه و مشخص بود. به طوري كه از اين بيست اثر، پانزده كتاب(هفتاد و پنج درصد) داراي اين خصيصه بودند. اين آثار نيز، جز يكي ، زندگين امه يا زندگينامه داستاني سرداران شاخص وشناخته شده شهيد سپاه پاسداران مربوط به استان تهران يا شهرستان ها بودند.
شش كتاب منتشره توسط حوزه هنري (آقاي شهردار، پاوه سرخ، پرواز سفيد، پروانه در چراغاني، تكه اي از آسمان و معلم فراري) آثاري تكراري درباره شهيدان مهدي باكري ، همت، بروجردي ، عباس بابايي، حسين خرازي و چمران بودند؛ كه مشابه كاملتر و حجيمتر آنها، چند سال بعد پيش از كنگره سرداران وسي و شش هزار شهيد استان تهران منتشر شده بود. كتاب هاي منتشره توسط حوزه ، در مجموع فاقد برجستگي و قوتي خاص نسبت به آن آثار بودند كه به آنها ارزش چاپ را بدهد. تنها فرق اين كتاب ها ، قطع متفاوت، طراحي جلد خوش آب و رنگ تر و حجم كمتر بود.
نكته جالب آنكه، در همين سال، زندگي نامه سه تن از همين شهيدان (شهيد بروجردي، شهيد چمران و شهيد همت) نيز توسط كنگره سرداران و سي وشش هزار شهيد استان تهران در سال هاي قبل درباره همين شهيدان ، در يك فاصله زماني چهار- پنج ساله ، راجع به برخي از اين شهيدان، دست كم پنج كتاب(دومجموعه داستان و دو زندگينامه براي مقاطع سني نوجوانان و يك كتاب براي مقاطع سني كودكان انتشار يافت.
نفس اين كار نه تنها خالي از اشكال، بلكه در جاي خود ، لازم و درست است. اگر بنا باشد آثار بعدي منتشره درباره هر شهيد ، تكرار همان آثار قبلي، بدون هيچ ويژگي بارز و مثبت و تازگي قابل توجه باشد، اهتمام به اين كار تنها يك دفاع بد و زيان آور خواهد بود، كه درمخاطب كم سن و سال چه بسا ايجاد دلزدگي خواهد كرد.
براي جلوگيري از تكرار چنين مسائلي ، به نظر مي رسد آثاري كه بناست راجع به سرداران شهيد انتشار يابند، قبل از چاپ توسط يك ستاد تخصصي واحد مورد بررسي قرار گيرند؛ يا آنكه ناشران دولتي چنين آثاري، درتماس وتبادل اطلاعات مداوم در اين زمينه با يكديگر باشند. اما ابتكار قابل توجه صورت گرفته دراين سال، نگارش و انتشار درباره دختر نوجوان يك پدر و مادر شهيد گمنان « آن مرد در باران رفت » داستان مستند شهرستاني ، به قلم شهرام شفيعي ، توسط نشر شاهد بود. اين دختر با شهادت پدرومادرش ، با فداكاري و روشن بيني تمام بار سنگين تربيت و نگهداري خواهران و برادران متعدد كوچكتر خودرا به عهده مي گيرد و ضمن اين كار به تحصيل خود نيز ادامه مي دهد. اين اثر، با وجود ضعف هاي ساختاري قابل توجهش ، به سبب تازگي موضوع و نوع نگاه به مساله ، در ميان آثار داستاني مستند راجع به شهيدان جنگ تحميلي ، از جذابيتي خاص براي مخاطبان نوجوان برخوردار است. و مي تواند براي ديگر كساني كه مايل اند دراين زمينه كار كنند، نمونه و راهنمايي مناسب باشد. كمبود شديد آثار خلاقه ، از ديگر خصايص منفي آثار منتشره در سال 79 بود.از مجموع كتاب هاي منتشره در اين سال، تنها چهار اثر (بيست درصد) جنبه خلاقه ( غير مستند) داشت؛ كه اين نسبتي بسيار اندك و نگران كننده است. آثار مستند داستاني راجع به جنگ ، هر چند لازم و در جاي خود مفيدند، اما نبايد فراموش كرد كه اين ها تنها جنگ را بايد تشكيل دهند. آنچه در اين زمينه ماندگارتر « ادبيات » درصدي كوچك از است و بيشترين تاثير را دارد، همان آثار خلاق و كاملاً داستاني است.

بررسي موضوعي شهادت
برخلاف آنچه كه در طي دهه هاي اخيردر غرب تبليغ و حتي المقدور اعمال مي شود، داستان هاي مرتبط با دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان ما ، خالي از حوادث و صحنه هايي كه در آنها بلاها و حوادث خشونت باري بر كودكان و نوجوانان نازل مي شود، نيست. در بخش قابل توجهي از اين داستان ها، شاهد شهادت يا جانبازي يكي از اعضاي خانواده ، نزديكان، دوستان يا آشنايان كودك و يا نوجوان داستان ، يا اهالي يك منطقه هستيم.

جانبازي و جانبازان
يكي از قابل تامل ترين مسائل و تبعات جنگ، موضوع جانبازان آن است. به گونها ي كه اگر هم بسياري از مشكلات و آثار باقي مانده از جنگ، به مرور و در طي سالياني پس از آن به پايان برسد يا از ميان برود و به فراموشي سپرده شود،نشانه ها و عواقب از بيست كتاب منتشره در سال 79 براي كودكان و نوجوانان در زمينه دفاع مقدس، تنها دو اثر از ناشران خصوصي بود و بقيه توسط ناشران دولتي انتشار يافته بود. از اين ميان، دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري با شش كتاب ، كنگره سرداران و چهارده هزار شهيد استان فارس با چهار كتاب ، انتشارات مدرسه با سه كتاب، نشر صرير (وابسته به بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس) و نشر شاهد(وابسته به بنياد شهيد) هر يك با دو كتاب ، همچنين لشكر چهارده امام حسين(ع) اصفهان با يك كتاب ،به ترتيب بيشترين آثار را در اين زمينه منتشر كرده بودند. جسمي و رواني جانبازي ، معمولاً باقي مي ماند، و لااقل تا سالياني دراز غير قابل از ياد بردن است. در اين ميان ،به اين سبب كه كودكان ونوجوانان به هرحال بسيار كمتر امكان حضوردرجبهه هاي نبرد رويارو با دشمن را داشته اند، به طور طبيعي، تعداد داستان هاي از اين سنخ ،با قهرمان كوچك يا نوجوان ،چندان زياد نيست.در عوض، شاهد داستان هايي هستيم كه قهرمانان آنها در حمله هوايي،موشكي با توپخانه اي دشمن به مناطق مسكوني، دچار معلوليت و مشكل شدها ند .ضمن آنكه دردسته اي از اين داستان ها ،شخصيت جانباز،پدر يا عضو بزرگتر و موثر ديگر خانواده است. در ادبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودكان ونوجوانان ،اين موضوع معمولاً در چهار شكل نمود يافته است:
1-جانبازي كودكان يا نوجوانان قهرمان داستان،در اثر بمباران و محل سكونت او درپشت جبهه ها يا احياناًداخل جبهه ها .
2- جانباري پدر يا يكي از نزديكان كودك يا نوجوان قهرمان، در جبهه ، وآثار آن بر زندگي او و خانواده اش.
3- در نوع سوم سنخ آثار، قهرمان داستان يا نزديكان او جانباز نيستند. اما از آنجا كه احساس مي كنند خود قادر به انجام كار مهمي براي كمك به جريان مقدس نيستند تصميم مي گيرند با انجام خدمتي براي يك جانباز، دين خود را ادا كنند .
در نوع چهارم، يك جانباز ،با سلوك ونوع رفتارش ،بر شخصي اثر مي گذارد،و او را محتول مي كند. طبيعي است كه مضمون اصلي انواع اول و دوم از اين داستان ها ،چگونگي و مراحل مختلف كنار آمدن كودك يا نوجوان با شرايط جديد پديد آمده در اثر معلوليت جسمي خود يا پدرش يا...،يا احتمالاًنحوه غلبه او يا نزديكان جانبازش بر اين ضعف ومشكل، و به حداقل رساندن تاثير هاي منفي اين وضعيت بر روال عادي زندگي خانوادگي وحرفها ي شان است .
آنچه از يك نگاه اجمالي به اين سنخ داستان ها بر مي آيد،ا ين است كه در داستان هايي كه قهرمان نوجوان آنها جانباز است، اين شخصيت ها با پشت سر گذاردن مراحل يا برخورد با رويدادهايي، سرانجام موفق مي شود با شرايط تازه جسماني اش كنار بيايد و بكوشد همچون زمان پش از جانبازي،ب ه زندگي كم و بيش عادي خود،ا دامه دهد. در داستان هايي كه يكي از شخصيت هاي محوري آنها، جانبازي معمولا بزرگسال است، اغلب،ي كي از اين دو حالت رخ مي دهد: آن شخصيت،ب ا صبر،ا ستقامت، روحيه بالا و پشتكار خود، بر يكي از اطرافيان مسأله دار خود اثر مي گذارد،ب اعث ايجاد تحولي رواني،ا عتقادي يا اخلاقي در او مي شود. يا آنكه آن جانباز، مثلا پدر كودك يا نوجوان تا سالها پس از جنگ،بويژه از نظر مردمي كه در شهري دور از عرصه نبرد زندگي مي كردند و بعضاً هرگز جبهه را از نزديك نديده بودند، اسارت به دست دشمن ،امري ناپسند وچه بساء ضدارزش محسوب مي شد. در جبهه نيز، تا سالها، گرايش عمومي به همين سو بود.به گونه اي كه،عده اي از رزمندگان ما،ترجيح مي دادند كه يا بكشند،ياكشته شوند قهرمان داستان است. فرزند،ا ز داشتن پدري ناقص العضو،ا حساس نوعي شرمساري و نگراني مي كند؛ يا به هر حال،ا ز داشتن پدري با اين ويژگي راضي نيست. آنگاه، بر اثر رويدادي، پ ي به رشادت، ايثار و شخصيت والاي پدر خود مي برد؛ و از آن پس نظرش نسبت به او تغيير مي كند.

آزادگي
تا سال ها پس از جنگ،بويژه از نظر مردمي كه در شهري دور از عرصه نبرد زندگي مي كردند و بعضاً هرگز جبهه را از نزديك نديده بودند، اسارت به دست دشمن ،امري ناپسند وچه بسا ضدارزش محسوب مي شد. در جبهه نيز، تا سال ها، گرايش عمومي به همين سو بود.به گونه اي كه،عده اي از رزمندگان ما،ترجيح مي دادند كه يا بكشند،ياكشته شوند ؛وشهادت را،بر اسارت به دست دشمن ، مرحج مي دانستند .به عبارت ديگر،اسير شدن را براي خود، ننگ مي شمردند .به 57/ همين سبب نيز، شاهد بوديم كه در پايان جنگ،تعداد كل اسراي عراقي حدود 000 39نفر بودند . درحالي كه مي دانيم :تا پايان دوران هشت ساله / اما آزادگان ايراني 000 دفاع مقدس، جمعيت كشور ايران حدود سه برابر نفوس عراق بود؛و جبهه ما هم، به سبب تحريم تسليحاتي مطلق جمهوري اسلامي ايران توسط دنيا، و نيز شور وشوق مردم مومن مان براي شركت در دفاع از كشورشان، بر نيروي انساني به مراتب بيشتري اتكا داشت. در مقابل، ارتش عراق،هم به سبب كمي عمومي نيروي انساني نسبت به ما، هم به خاطر حمايت بي دريغ و اغلب بي حد و مرز مالي و تسليحاتي آن توسط رژيم هاي مرتجع عرب وبلوك هاي غرب و شرق،بيشتر متكي به تسليحات پيشرفته بود،و عمدتاًنقشه هاي تهاجمي خودرا بر اساس جنگ از راه دور، وبا شركت حداقل ممكن نيروي انساني، پي مي گرفت .
به اين ترتيب ،به طور طبيعي ،عده نيروهاي ايراني گرفتار در چنگال عراق،قاعدتاًبايستي دو-سه برابر اسراي عراقي موجود در ايران بود. حال آنكه ديديم، چنين نشد.
به بيان دير،اگر هيچ دليل ديگري بر ايمان، شجاعت، و از خود گذشتگي رزمندگان ايراني، و باورشان به درستي راهي كه در پيش گرفته بودند،همچنين، نفرت آنان از رژيم متجاوز، فاسد و سفاك حاكم بر عراق وجود نمي داشت، نگاهي سطحي به اين آمارهاي رسمي اعلام شده،به روشني، اين موضوع را نشان مي داد و به اثبات مي رساند. ضمن آنكه: يكي ديگر از دلايل گرايش نظاميان، عراقي به اسارت به دست ايرانيان، رفتار خوب و اسلامي –انساني رزمندگان ما با اسراي دشمن بود.
در هرحال ،هم به آن دلايلي كه مورد اشاره قرار گرفت، هم به اين سبب كه سال ها طول كشيد تا اولين گروه از اسيران جانباز رنجور وسالمند ايراني، توسط صليب سرخ بين المللي، با اسيران مشابه عراقي در ايران مبادله شد، داستان هاي مربوط به آزادگان، سال ها پس از آغازجنگ تحميلي ، وارد عرصه ادبيات كودكان ونوجوانان شد. جز دسته اي ويژه از داستان هاي مربوط به دفاع مقدس كه هر چند قهرمان اصلي آنها نوجوان نيستيد اما به دلايلي ديگر مي تواند براي مطالعه اين گروه سني توصيه شوند، باقي اين داستان ها را مي توان به دو دسته كلي داستان ها جبهه و داستان هاي پشت جبهه تقسيم كرد .
داستان هاي مربوط به جبهه خاص اين گروه هاي سني، بالطبع قهرماناني نوجوان دارند .اين قهرمانان نوجوان نيز ، قاعدتاً،تنها در قالب بسيج قادر به اعزام جبهه هستند. بنابراين ، طبيعي است كه داستانهاي جبهه اي نوجوانان در واقع چيزي جز داستان هاي بسيجيان رزمنده نباشد.
آنچه در دوران دفاع مقدس در اين ارتباط در مورد نوجوانان مطرح بود، در دو شكل كلي خلاصه مي شد؛ كه بيش و كم ، در اين گروه از داستان ها مطرح شده است. نخست نوجواناني بودند كه به سن پانزده سالگي تمام رسيده بودند، و طبق قانون، اعزام داوطلبانه آنان به جبهه ، از سوي بسيج ، بدون اشكال بود. اين گروه از نوجوانان نيز، خود، به سه دسته تقسيم مي شدند:
الف. نه نوجوان و نه خانواده اش گرايشي به اعزام او به جبهه نداشتند؛
ب. هم نوجوان و هم خانواده اش ، در اعزام به جبهه متفق الراي بودند؛
ج. نوجوان مايل به اعزام به جبهه بود ، اما پدر ومادر ، يا يكي از آن دو به دلايلي با اين موضوع موافق نبودند.
گروه دوم: نوجواناني بودند كه هنوز سن قانوني براي اعزام به جبهه را نداشتند، ولي خود شديداً مشتاق آن بودند.
بچه هاي متعلق به اين گروه نيز، معمولاً به يكي از دو راه سوق داده مي شدند:
يا آنكه با توضيح ها و صحبت هاي بزرگترها و يا به اجبار ، متقاعد مي شدندكه، تا رسيدن به سن مقتضي طاقت بياورند، و در اين مدت ، با به عهده گرفتن وظايفي درپشت جبهه، نقش شايسته خود را در ياري رساندن به جبهه و دفاع مقدس ايفا كنند.
يا با توسل به دوز كلك و شيطنت هايي كودكانه با همان سن و سال كم، به جبهه اعزام مي شدند. مهاجرت يكي از مخربترين آثار جنگ تحميلي كه بعد از خسارت هاي انساني و اقتصادي ، بزرگترين زيان را به مردم و كشورما وارد كرد، موضوع آوارگي ميليون ها نفر ساكنان مشكلات اقتصادي و تداركاتي ، از قبيل تامين كار، محل تحصيل و سكونت، تهيه وسائل و ابزارهاي اوليه زندگي، و مانند آنها، آن هم در آن شرايط فوق العاده خاص و دشوار گرفتاري در اقتصاد دوران جنگ از مسائل تبعي ديگر مهاجرت بود. اما شايد از همه اينها سنگين تر دوري از ديار و خانه و خاطرات گذشته و جدا شدن از عزيزان ، دوستان و اعضاي خانواده بود؛ كه به تنهايي مي توانست منجر به افسردگي ، غم غربت و حتي در مواردي تمايل به پرخاشگري و ارتكاب عمل نامعمول و خلاف عرف از سوي برخي از افراد شود.
سرزمين اهاي اشغال و تخريب شده توسط دشمن، يا مناطق قرار گرفته در تير رس او بود. پرداختن تفصيلي به همه جنبه هاي اين پديده ، بحثي گسترده را مي طلبد؛ كه در مجال محدود اين مقاله نيست. اجمال موضوع اين است كه سرازير شدن ناگهاني و همزمان ميليون ها زن و مرد و كودك و پير و جوان، با خرده فرهنگ هاي ويژه خود، به مناطقي با خرده فرهنگ هاي متفاوت ، يك سلسله مشكلات خاص فرهنگي به وجود آورد؛ كه برخي از مناطق كشور، هنوز از تبعات منفي آن نرسته اند.
مشكلات اقتصادي و تداركاتي ، از قبيل تامين كار، محل تحصيل و سكونت، تهيه وسائل و ابزارهاي اوليه زندگي، و مانند آنها، آن هم در آن شرايط فوق العاده خاص و دشوار گرفتاري در اقتصاد دوران جنگ از مسائل تبعي ديگر مهاجرت بود. اما شايد از همه اين ها سنگينت ر دوري از ديار و خانه و خاطرات گذشته و جدا شدن از عزيزان ، دوستان و اعضاي خانواده بود؛ كه به تنهايي مي توانست منجر به افسردگي ، غم غربت و حتي در مواردي تمايل به پرخاشگري و ارتكاب عمل نامعمول و خلاف عرف از سوي برخي از افراد شود. كار، آنگاه دشوار مي شد كه عضو يا اعضايي از خانواده نيز، در جريان مهاجرت شهيد، جانباز يا مفقود مي شدند. به همين سبب، موضوع مهاجران جنگ تحميلي، از آنجا كه اغلب مترادف با تلخي ها ، دشواري ها و مصيبت ها بود، بهترين مصالح و دستمايه ها را در اختيار نويسندگان مخالف با اصل انقلاب و اسلام و يا غير معتقد به آرمان هاي آن قرار مي داد، تا در قالب داستان ، به اهداف اعتقادي و سياسي دشمنانه خود در اين جهت دست يابند. اما خوشبختانه ، كمي عده اين قبيل نويسندگان در عرصه ادبيات كودكان و نوجوانان كشور از يك سوء و ملاحظات و محدوديت هاي روانشناختي و تعليم و تربيتي خاص موجود در اين زمينه از طرف ديگر، مانع از آن شدند كه شاهد انتشار آثاري چندان ، و قابل تامل از اين دست در اين قلمرو باشيم.

جنگ شهرها
كودكان، به اقتضاي سن، به طور طبيعي، امكان حضور در جبهه را نداشتند. اگر براساس تقسيم بندي رايج، گروه سني دوازده تا پانزده سال را نوجوان بدانيم ، نوجوانان هم ، به طور قانوني نمي توانستند در جبهه و جنگ حضور داشته باشند (موارد استثنايي، مورد نظر نيستند). بنابراين، طبيعي خواهد بود كه اكثر داستان هاي مربوط به اين گروه هاي سني را آثاري تشكيل دهند كه ماجراهاي آنها در مناطق پشت جبهه، و شهرها و روستاها مي گذرد. از اين ميان ، دسته اي خاص ، به حوادث مرتبط با حمله دشمن به شهرها اختصاص مي يابد. يعني پديده اي كه، در آن زمان به جنگ شهرها شهرت يافته بود.اين دسته داستان ها، آثاري هستند كه در آنها ، شهر يا روستايي- و اغلب شهر- در معرض حمله هوايي، موشكي يا توپخانه اي دشمن مي گيرد. بنابراين شهرهايي كه مورد حمله زمين و مستقيم دشمن قرار مي گيرند و احتمالاً سقوط مي كنند، در زمره اين قبيل داستان ها قرار نمي گيرند.

دلاوري هاي كودكان و نوجوانان در جبهه ها
پهر چند داستان جنگي كه قهرمان آن يك بسيجي نوجوان است- ولو آنكه سن او دقيقاً مشخص نشده باشد- مي تواند داستان دلاوري هاي نوجوانان در جبهه ها تلقي شود، اما در برخي از آثار داستاني دفاع مقدس، بر سن و سال و عوالم ويژه سني اين قهرمانان به عنوان كودك يا نوجوان، به طور خاص ، تاكيد صورت گرفته است. به عبارت بهتر: قهرمانان اين داستان هاي عام داراي قهرمان بسيجي نوجوان، معمولاً از اين عوام و خصايص ويژه ، در قهرمان ، خبري نيست؛ يا اگر هم احتمالاً هست، فوق العاده كمرنگ و ناچيز است.

دلاوري هاي و ايثارگري هاي بزرگترها
اگر كودكان و نوجوانان به اقتضاي سن و محدوديت هاي ويژه خود، اكثراً قادر به حضور در جبهه ها و مبارزه رويارو با دشمن نبودند، اما در خانواده ، خويشان، آشنايان و اهالي محله آنان ، بزرگترهاي بسياري وجود داشتند كه از اين امكان برخوردار بودند. اين موضوع، خود، بهانه اي خوب به دست نويسندگان ادبيات كودكان و نوجوانان دفاع مقدس مي داد، تا به لطايف الحيل، در داستان هاي خود، آنان را به جبهه هاي نبرد بكشانند و از نزديك ، به مشاهده جنگ مقدس تدافعي با دشمن وادارند.
در يك تقسيم بندي جدي و دقيق،اين گونه داستان ها را، معمولاً نمي توان داستان هاي ويژه كودكان و نوجوانان قلمداد كرد. اما با قدري اغماض ، مي شود آنها را در زمره خواندني هاي اين گروه هاي سني به شمار آورد.

خانواده در غياب پدر
غيبت پدر از خانه و خانواده ، براي حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي، يا احياناً شهادت يا اسارت او در اين راه مشكلات معيشتي و رواني ويژه اي را براي بازماگان ايجاد مي كرد، كه گاه حتي ابعادي بزرگ و عميق مي يافت.
دسته اي از داستان هاي مرتبط با دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان، اين قبيل مسائل را محور خود قرار داده اند.در وقتي كه دود جنگ در آسمان دهكده مي شود( 1359 )، نوشته قاضي ربيحاوي، بعد از دفتن پسربزرگ خانواده به جنگ ، مادر بزرگ او از شدت اندوه، بيمار مي شود؛ و احساس مي كند كه خواهد مرد.

كمك به جبهه ها
بار اصلي دفاع مقدس هشت ساله ما، بر دوش مردم قرار داشت. عالي ترين نمود نقش آفريني مردان در اين رويداد تاريخي، در قالب شركت در تشكيلات فراگير رزمي- پشتيباني بسيج بود. اما زنان و كودكان و نوجوانان نيز، در پشت جبهه ، از انجام52 هر كاري كه مي توانست كمكي به جبهه ها باشد، دريغ نمي ورزيد. يكي از اين اقدام ها، گردآوري و ارسال هدايا و بخشي از مايحتاج تداركاتي جبهه ها بود. تعدادي از داستان هاي مرتبط با جنگ تحميلي ويژه كودكان و نوجوانان، به ثبت هنري اين جلوه هاي زيبا و معنوي، اختصاص يافته است.

امدادهاي غيبي در جبهه ها
يكي از شگفتي هاي جنگ، كه به ويژه در برهه اي خاص از دوران دفاع مقدس، بسيار مطرح بود، احساس دخالت دستي پنهان از عالم غيب، در جهت ياري رساندن به رزمندگان اسلام بود. به گونه اي كه، اين موضوع را مي توان يكي از وجوه بارز تمايز جنگ و ادبيات دفاع مقدس ما، نسبت به ديگر جنگ ها و ادبيات مرتبط با آنها به حساب آورد. پرواضح است كه محل مشاهده اصلي اين امدادهاي غيبي، جبهه هاي جنگ بود. و از آنجا كه، به اقتضاي سن كودكان و نوجوانان ، غالب داستان هاي مرتبط با دفاع مقدس ويژه آنان ، در پشت جبهه مي گذرد، خودبه خود اين حوادث معنوي، امكان بروز چنداني در اين دسته از داستان ها، نمي يابند. با اين همه ادبيات دفاع مقدس كودكان ونوجوانان ، به كلي خالي از اين ماجراها نيست. هر چند اين داستان ها را، به طور خاص، نمي توان ويژه اين گروه هاي سني تلقي كرد.

تاثير واقعه عاشورا
تاثير قيام عاشورا بر فرهنگ و مردم ما به حدي عميق و سيع است، كه نياز به توضيح و استدلال درباره آن ،نيست. يكي از مهمترين و اصلي ترين عوامل الهام بخش مردم ما در جريان انقلاب ، كه نقشي چشمگير در پيروزي آن نيز داشت، واقعه عاشورا بود. به گونه اي كه، برخي از موثرترين و كوبنده ترين شعارهاي انقلاب، مستقيم و يا غير مستقيم با اين واقعه ارتباط داشت. اين نقش به حدي بود كه امام خميني (ره) اندكي پس از پيروزي انقلاب عاشورا را زنده نگهداريد؛ كه ما هر چه داريم، از »: ، در يك سخنراني خود فرمودند اين رويداد عظيم شيعي، يك بار ديگر، به موثرترين شكل ممكن در «. عاشوراست جريان جنگ تحميلي به ياري مردم و كشور ما آمد. به گونه اي كه ميت وان گفت: اصلي ترين نقش را در ايجاد انگيزه مقاومت و دفاع در مردم ، بسيج كردن و به جبهه كشاندن آنان و برانگيختن روحيه شهادت طلبي در پير و جوان و مرد و زن داشت. تحول يك شخصيت در اثر جنگ مضمون برخي از داستان هاي دفاع مقدس را، تحول يك شخصيت از منفي به اگر كودكان و نوجوانان به اقتضاي سن و محدوديتهاي ويژه خود، اكثراً قادر به حضور در جبهه ها و مبارزه رويارو با دشمن نبودند، اما در خانواده ، خويشان، آشنايان و اهالي محله آنان ، بزرگترهاي بسياري وجود داشتند كه از اين امكان برخوردار بودند. اين موضوع، خود، بهانه اي خوب به دست نويسندگان ادبيات كودكان و نوجوانان دفاع مقدس مي داد، تا به لطايف الحيل، در داستانهاي خود، آنان را به جبهه هاي نبرد بكشانند و از نزديك ، به مشاهده جنگ مقدس تدافعي با دشمن وادارند.
مثبت، در اثر مواجهه او را حال و هواي معنوي جبهه و رزمندگان مخلص و جان بركف ، تشكيل مي دهد. البته هم به اين سبب كه قهرمانان داستان هاي كودكان و نوجوانان كمتر در سن و سال يا شرايطي هستند كهپ قادر به حضور در خط مقدم جبهه باشند، و هم به اين دليل كه اين سنين ، اقتضادي گناهان، آلودگي ها و انحراف هاي اساسي و ريشه دار را ندارد، چنين مضموني نيز كمتر مي تواند در اين قبيل داستان هاي آنان وجود داشته باشد. با اين همه و با استفاده از تمهيداتي ، اين درون نيز در چند داستان متعلق به اين گروه هاي سني، گنجانده شده است.
داستان هاي با قهرمان دختر هر خوانند، با تنها يك نظر اجمالي به ادبيات داستان تاليفي ويژه كودكان و نوجوانان، متوجه مي شود كه در مجموع ، قهرمان اكثر اين آثار يك پسر است . به عبارت ديگر، اين ادبيات بيشتر يك ادبيات پسرانه است.البته در عالم واقعيت ، هر چه سنين پايينتر نزديك مي شويم ، تفاوت هاي جنسي كمتر، و شباهت ها بيشتر مي شود. بنابراين، تا سنيني خاص كه مرز نهايي آن پس از تكليف دختران است- اين موضوع ، شايد ايجاد اشكال جدي و چنداني نكند.اما بعداز آن، تفاوت هاي ناشي از جنسيت نمود آشكاري مي يابند، قضيه، صورتي جدي به خود مي گيرد، و در اين مورد خاص به يك كاستي و معضل قابل تامل تبديل مي شود. مي دانيم كه، يكي از راه هاي تاثير هرچه بيشتر داستان پرمخاطب، وجود شرايطي مشترك در قهرمان آن، و خواننده است؛ كه در بهترين شكل خود، منجر به ايجاد يك حس همذات پنداري، يا اين هماني، در مخاطب مي شود. براثر انگيخته شدن همين حس هم هست كه خواننده ، با غم ها و شادي ها و ساير هيجان ها و عواطف و احساسات قهرمان داستان در صحنه هاي مختلف، احساس غم، شادي و غير آن مي كند. درنتيجه ، به چيزي مشابه همان تجاربي كه قهرمان در طول داستان به آنها دست مي يابد، مي رسد؛ و در پايان، تقريباً مانند او دچار تحول دروني مي شود.
يكي از اولين شرط هاي رسيدن به حس همذات پنداري، عنصر همجنسي ، و سپس هم سن و سالي ، با قهرمان داستان- لااقل از سنيني كه تفاوت هاي جنسيتي شروع به بروز مي كند- است. به عبارت ديگر: دختران ما، بويژه از اين سنين به بعد، نيازمند54 داستان هايي با قهرماناني از جنس ، و با خصوصيات شخصيتي و عاطفي و احساسي جنگ تحميلي عراق بر ايران ، همزمان، هدفهاي معتددي را پيگيري مي كرد. بي هيچ ترديد، اصلي ترين هدف دشمنان از درگير ساختن ما در اين جنگ ناخواسته ، نابودي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران بود؛ تا از اين طريق ، استقلال و آزادي به دست آمده به بهاي خون دهها هزار شهيد و دهها هزار جانباز انقلاب نيز از ميان برود، و كشور ما ، دوباره به يكي از اقمار سرسپرده و ذليل امريكا و غرب ، و پايگاه نفوذ فرهنگ منحط آنان تبديل شود. مشابه خود هستند. اما ادبيات تقريباًپسرانه كودكان و نوجوانان ما، در پاسخگويي به اين نياز طبيعي آنان، دچار كمبود است.
دختران ايراني، خاصه از سنين تكليف به بعد، كمتر تصويري واقعي از خود، در اين ادبيات مي يابند. اين نقصان چشمگير، باعث نگراني است؛ و شايد يكي از عوامل مهم روآوري زود هنگام و – البته- خسارت بار دختران نوجوان ما به داستان هاي بزرگسالان، همين كمبود و نارسايي باشد. اينكه عامل يا عوامل اين موضوع چه يا كدام ها هستند، بحثي مستقل را مي طلبد؛ و صاحب اين قلم نيز، از سال هاي پيش و به مناسبت هايي، كم و بيش به اين موضوع پرداخته است. بنابراين به تكرار يا تفضيل آنها در اين نوشته، نمي پردازم. غرض از ذكر همين مختصر نيز اين بود كه، اگر داستان هاي مربوط به دفاع مقدس ما نيز اغلب پسرانه است و از اين يكسويي رنج مي برد، مهمترين موجبات آن، همان دلايلي باشد كه كل ادبيات داستاني كودكان و نوجوانان ما را دچار اين مشكل كرده است.
اما علاوه برآن، ادبيات جنگ در ساير كشورهاي داراي شرايط اعتقادي و فرهنگي متفاوت با ما نيز، آنجا كه به جبهه و جنگ مسلحانه رو در رو وارد شده ، خود به خود و به ناچار ، خصلتي مردانه يافته است. و آنجا كه بخشي قابل توجه از داستان هاي دفاع مقدس ويژه كودكان و نوجوانان ما، به جبهه و عمليات جنگي ارتباط يافته ، وجه پسرانگي – بخوانيد:مردانگي- در اين شاخه از اين ادبيات، ناگزير، نمودي بيشتر پيدا كرده است.

داستان هاي با قهرماناني از اقليت ها
جنگ تحميلي عراق بر ايران ، همزمان، هدف هاي معتددي را پيگيري مي كرد. بي هيچ ترديد ، اصلي ترين هدف دشمنان از درگير ساختن ما در اين جنگ ناخواسته ، نابودي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران بود؛ تا از اين طريق ، استقلال و آزادي به دست آمده به بهاي خون ده ها هزار شهيد و ده ها هزار جانباز انقلاب نيز از ميان برود، و كشور ما ، دوباره به يكي از اقمار سرسپرده و ذليل امريكا و غرب ، و پايگاه نفوذ فرهنگ منحط آنان تبديل شود. ضمن آنكه ، از اين طريق ، اين الگوي بسيار موثر و محبوب براي ملل مستضعف جهان، كه ناقوس مرگ استكبار جهاني را به صدا در آورده بود، براي هميشه از بين مي رفت.

تكمله
بعد ديگر داستان هاي دفاع مقدس كودك و نوجوانان، بررسي قالي(فرمي و ساختاري) است كه در اين مقاله مجال آن نيست. بررسي دهه هفتاد،ا دبيات داستاني دفاع مقدس ويژه كودك و نوجوان تكميل كننده برخي از مباحث كلي اين نوع ادبيات كودك و نوجوان است.
(شاهد انديشه
فصلنامه فرهنگي و پژوهشي
نشريه تخصصي معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگي)


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : كودكان و جنگ
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
البته، اين حقيقت تلخ نيز وجود دارد كه ممكن است نويسنده اي و يا شاعري و هنرمندي پس از عمري تلاش و كار براي كودكان به اين نتيجة تلخ و نامطلوب برسد كه احساس كند همه كارهايش بيهوده و خطاي اشتباه بوده است. هر چند كه ممكن است كارش خطا هم نبوده باشد، ولي تلخي تجربه هاي اين رفت و برگشتها چنين حسي را بر او تحميل كند. با اين حال هستند كساني كه چنين احساسي پيدا مي كنند و راهشان هم به راستي خطا بوده است. و اين در صورتي است كه نويسنده و شاعر نتوانسته باشد به آن رستگاري موعود دست يابد و ايمان خود را به كار خويش از دست بدهد.
شاعران و نويسندگان كودك و نوجوان مانند نويسندگان و شاعران بزرگسال نيستند كه با مخاطباني عام و بزرگسال و با تجربه هاي دروني و بيروني و دنيا ديده روبرويند. مخاطبان، شاعران و نويسندگان، نسل به نسل تغيير مي يابند؛ هر چند كه ممكن است ياد و آثار ما در ذهن و جان آنها تا سالها بماند، و البته اين، غالبا با نوعي حسّ نوستالوژيك همراه است. حسّي نوستالوژيك كه نسبت به كودكي ها و معصوميت هاي كودكي خود دارند و آثار ما يادآور آن لحظه هاي گمشده است. آري ممكن است مخاطبان ما در بزرگسالي، گاهي يادي از ما و آثارمان بكنند، اما مشكل اين نيست. مشكل اصلي در اينجاست كه نيازهاي كودكان و نوجوانان در هر نسلي تغيير مي كند و علاوه بر پيدا شدن نيازهاي جديد، بينش مخاطبان جديد نيز سال به سال بالاتر مي رود. بي شك بينش يك كودك ده سالة امروزي با كودك بيست سال پيش فرق دارد و بينش كودك ده سالة ده سال پيش با پنجاه سال پيش تفاوت داشته است.
حال، اين سوال مطرح مي شود كه آيا نويسندگان و شاعران نيز مي توانند هر ده سال به ده سال ـ كه زمان يك نسل را شامل مي شود ـ خودشان را دگرگون كنند و همسو و همگام با كودكان و نوجوانان نسل جديد و دنياي جديد حركت كنند؟
براي ادامة اين بحث، مي خواهم به قصه اي كوتاه ولي جالب از جبران خليل جبران اشاره كنم كه ممكن است ما را در تفهيم اين مطلب ياري دهد:
دو عالم و دانشمند بزرگ بودند. يكي مؤمن و يكي كافر. هر دو كتابهاي زيادي خوانده بودند و كتابهاي زيادي هم نوشته بودند. و جالب اينكه آن دو با آنكه از نظر فكري با هم در تضادّ كامل بودند. با هم دوستي داشتند و هر روز با هم بحث و جدال مي كردند و هر يكي از اعتقادات خويش براي ديگري حرف مي زد و مي كوشيد طرف مقابل را به كيش خود درآورد، سالها اين گونه زيسته بودند تا اينكه يك روز تصميم گرفتند شبي را تا صبح با هم بحث و جدل كنند و هر طوري شده، يكديگر را متقاعد كنند. مردم نيز مشتاق بودند كه بدانند كداميك در اين مبارزه ي فكري پيروز مي شود. آن شب طولاني گذشت و صبح زود مردم ديدند كه مرد مؤمن و خداشناس دارد كتابهاي خود را آتش مي زند و مردي كه كافر بود، به سجده افتاده است و در حال عبادت است و از خداوند طلب بخشش مي كند. هر دو دانشمند در آن شب توانسته بودند طرف مقابل خود را متقاعد كنند و حريف را به كيش خود درآورند ولي اين كار به بهاي از دست دادن اعتقاد خودشان تمام شده بود.
گاهي بعضي از ما نويسندگان و شاعران نيز حكم همين دانشمندان را داريم. ممكن است سالها از فكري و انديشه اي دفاع كنيم كه ممكن است ده سال بعد خود نخستين ناقضان آن فكرها و انديشه ها باشيم. سؤال اين است كه آيا اين كار خطاست؟ و اگر خطاست، آيا نويسنده و شاعري كه از ابتداي كار خود تا سالها (مثلاً سي سال) همچنان بر عقايد كاري خود استوار است، كارش درست است؟ قاعدتاً بايد گفت كه چنين فردي در عرض 30 سال هيچ تغييري نكرده است و هيچ اثري از رشد و تكامل در انديشه هايش پيدا نشده است. امّا شقِّ ديگري هم وجود دارد. ممكن است شاعران و نويسندگاني باشند كه از ابتدا تا سالها بر اصول كارشان پايبند باشند امّا در مواردي، خارج از اصول خود، عدول كنند و انكار خطايي را كه در گذشته داشته اند، بپذيرند و اصلاح كنند و بر اثر تجربه هاي ساليان دراز، به جايي برسند كه بتوانند به خوبي و آساني سره را از ناسره تشخيص دهند و حتي بتوانند، در مورد كارشان صاحبِ نظرهاي تازه اي باشند. نظرهايي كه بر اساس تجربه به دست آمده است و نه از برداشتهاي كوركورانه و آموزش از آثار ديگران. چرا كه با گذشت زمان بسياري از آراي روانشناساني چون پياژه و فرويد و ديگران زير سؤال مي رود و آراي جديدي پيدا مي شود در روانشناسي كودك. اينها را گفتم تا به اينجا برسم كه من زماني در زمان جنگ براي كودكان شعرهايي سروده ام. هر چند ضعيف و متوسط و يا خوب و آن شعرها در آن زمان مورد علاقه ي مخاطبين قرار گرفته است. حال بدين نتيجه رسيده ام كه اصولاً شعر، قالب چندان مناسبي براي كودكان درباره ي جنگ نيست و نيز موضوع جنگ مناسب خردسالان نمي باشد. در اينجا منظورم فقط كودكان دبستاني و پيش دبستاني هستند و حساب نوجوانان جداست، حال اين دو سؤال پيش مي آيد كه به چه دليل به اين نتيجه رسيده ام.
در سالهاي اخير توجه به ادبيات كودكان بخصوص براي سنين پايين و خردسالان بيشتر شده است و مي توان گفت كه حالا ما در ايران، صاحب ادبيات خردسالان، كودكان و نوجوانان هستيم. از گذشته هاي دور، طبق ـ عادت ـ همه ي خواندنيهاي نوجوانان و كودكان و خردسالان و حتي جوانان (نوجوانان 15 تا 18 سال) را تحت عنوان ادبيات كودك نام مي بريم. در سالهاي اخير گروه زيادي (به قول نيما) كه بنّايي نمي دانند ماله به دست راه افتاده اند و دست روي حساس ترين و مشكل ترين بخش ادبيات كودك گذاشته اند. يعني گروه سني اوايل دبستان و پيش از دبستان. در حالي كه كاربر براي چنين گروههاي سني نياز به تجربه و آگاهي هاي زياد در اين باره دارد. خانه هايي كه بنّاهاي ناشي ماله به دست براي كودكان و خردسالان مي سازند، خانه هايي پوشالي و ضعيف و سست است كه نه تنها مخاطبان را در جاي امني قرار نمي دهد، بلكه آنها را در معرض هر گونه خطري بي دفاع، رها مي كند.
چنين بنّاهايي گمان مي كنند كه هر واژه اي را كه كودكان شنيده اند و مي شناسند و معني ظاهري آن را مي دانند، مي توان در شعر و قصه هاي آن گروه سني وارد كرد. بدون شك كودكان اوايل دبستان و حتي كودكان پيش دبستاني (مثلاً چهار ـ پنج و شش ساله) كلمه ي جنگ را شنيده اند و آن را مي شناسند. واژه ي جبهه را هم شنيده اند، كلمه ي بسيجي را هم شنيده اند و همين طور كلمه ي عشق، صلح، ميهن و خيلي از واژگاني كه از زبان پدر و مادر يا اطرافيان ديگر و يا از فيلم هاي كارتوني تلويزيوني شنيده اند و با آنها آشنايند. ولي آيا واقعاً آشنايند؟ آيا صرفاً آشنايي با ظاهر يك واژه، دليل فهم آن واژه از سوي كودكان است؟
تولستوي در نوشته هاي خود درباره ي تعليم و تربيت كودكان گفته است: «كودكان اغلب در يادگرفتن واژه اي تازه با مشكل رو به رو مي شوند و اين مشكل آنان به صورت واژه مربوط نمي شود؛ بلكه به مفهومي كه واژه بدان دلالت دارد، مربوط مي شود» (1)
ويگوتسكي، متفكر و زبان شناس در كتاب معروف خود «تفكر و زبان» مي گويد: نمي توان افكار خاصي را به كودكان ـ حتي در صورت آشنا بودن آنها با واژگان لازم ـ به آنها منتقل ساخت.» (2)
پس، تا زماني كه واژه اي نزد كودك به مفهومي دروني تبديل نشده باشد، كودك فقط با ظاهر كلمه آشناست و مفهوم دروني آن واژه را نمي فهمد. در مواردي هم كه فهم اندكي از بعضي واژگان و صفتها دارد، بيشتر به صورالتقاطي پي به مفهوم نسبي واژه ها مي برد. مثلاً وقتي مي گوييم: «گرما»، كودك در ذهن خود، اشيايي مثل بخاري، اتو و چراغ و يا خورشيد را مجسّم مي كند تا بتواند مفهوم گرما را بفهمد و يا وقتي واژه ي عشق را مي شنود، با نمودهاي عيني كه سراغ دارد مثل مهر مادري و مهربانيهاي خانواده و دوستان، اين واژه را مي سنجد. در حالي كه مفهوم دروني عشق را به هيچ وجه نمي فهمد. ولي در عين حال با ظاهر واژه ي عشق آشناست. علتش هم اين است كه كودك هنوز تجربه اي دروني در اين مورد و اين واژه ندارد. جنگ نيز يكي از اين واژه هاست. و مشكلتر از آن تركيب دفاع مقدّس است كه فهم آن براي كودك به مراتب سخت تر از جنگ است. چون مي تواند واژه ي جنگ را در ذهن خود با تجسم صحنه هاي فيلم هاي جنگي تا حدودي بفهمد، ولي براي دفاع مقدس نمودي عيني ندارد كه با مقايسه ي آن به فهم اين تركيب برسد، حتي خود واژه ي «مقدس» به تنهايي و «دفاع» نيز به تنهايي براي كودكان سنين پايين سنگين هستند، حال تركيب اين دو با هم، مفهوم را بسيار سنگينتر مي كند.
در زمان جنگ، كودكان هم مثل بزرگسالان و در كنار آنها تجربه اي دروني با واژه ي جنگ داشتند. چون عملاً بي آنكه خود بخواهند درگير جنگ بودند و قرباني جنگ. براي همين هم در آن زمان بيشتر نقاشي بچه ها درباره ي جنگ بود. چون مفهوم جنگ بخش عظيمي از ذهنيت كودكان را به خود اختصاص داده بود. حتي در بازيهايشان هم جنگ نمود داشت و جنگ بازي و جبهه بازي و صدّام بازي از بازيهاي رايج كودكان آن دوران بود. براي همين هم بود كه آنها شعرهاي من و ديگران را درباره ي جنگ به خوبي مي فهميدند. ولي آيا بچه هاي امروزي هم مي فهمند؟ و اگر مي فهمند، مثل بچه هاي زمان جنگ مي فهميدند؟ پاسخ منفي است.
بچه هاي امروزي با شنيدن واژه ي جنگ به صحنه هايي كه در تلويزيون ديده اند و در فيلم هاي جنگي و كارتونهاي جنگي، فكر مي كنند. آنها واقعاً نمي توانند عمق فاجعه ي جنگ را ـ كه هميشه بيشترين قربانيان روحي و جسمي جنگ، كودكان هستند ـ بفهمند.
يك نكته ي مهم را هم نبايد از نظر دور داشت و آن اين نكته است كه بسياري از آراها و نظريه هاي روانشناساني چون پياژه و اشترن و فرويد كه درباره ي كودكان ارائه داده اند، امروزه زير سؤال رفته اند و بعضي از آنها خطا بوده اند و يا درست بوده اند امّا در شرايط خاص و مكانهاي خاص درست بوده اند. مثلاً ممكن است خيلي از نظريه هاي پياژه در مورد بچه هايي كه مورد آزمايش او قرار گرفته اند، صدق كند، امّا در مورد همه ي بچه ها و همه ي زمانها و مكانها مصداق ندارد. بدون شك برداشت يك كودك 5 ساله ي فلسطيني و يا لبناني و عراقي و افغاني با يك بچّه ي 5 ساله ي انگليسي، امريكايي، عربستاني و يا فرانسوي درباره ي واژه ي جنگ كاملاً متفاوت است.
بنابراين، بايد با توجه به شرايط زماني و مكاني و تواناييهاي بچه ها در مورد موضوع مهم و مشكلي مثل جنگ شعر سرود و يا قصّه نوشت. در حالي كه در كمال تأسف بيشتر افرادي كه در حال حاضر به موضوع جنگ ـ و غالباً از سر وظيفه ي شرعي و ميهني ـ مي پردازند آگاهي هاي لازم را در اين باره ندارند. اينان كوچكترين آشنايي با دنياي كودكان ندارند و در مواردي حتي آشنايي لازم با اصول شعر و قصه را هم دارا نيستند. و اصلاً نمي دانند كه نوشتن و سرودن درباره ي جنگ براي خردسالان و كودكان اوايل دبستان تا حدودي يك كار غيرلازم است. چون اين موضوع براي اين گروه سني، يك موضوع كاملاً غيرقابل فهم است. منظورم از جنگ، ارزشهاي دفاع مقدس است. و متأسفانه بعضي از مسئولان و ناشران دولتي هم به اين قضيه دامن مي زنند و بي هيچ دليل كارشناسانه اي اصرار دارند كه ارزشهاي دفاع مقدس حتماً بايد براي خردسالان گفته شود. غافل از اينكه اولاً اين كار براي بچه هاي اواخر دبستان و بالاتر امكان پذير است و ثانياً اگر لزومي هم به اين كار باشد، بايد توسط كارشناسان و اهل فن اين گروه سني انجام بگيرد. و نه اينكه هر كسي خيال كند نوشتن و سرودن براي خردسالان آسان است و دليل هم مي آورند كه وقتي شعرمان را براي خردسالان خوانديم، آنها خوششان آمد و شعر را حفظ كردند. غافل از آنكه بعضي از طوطيها هم قادر به چنين كارهايي هستند. و غافل از اين كه استقبال بچه ها از آن شعرها و حفظ كردن آن دليل بر فهم موضوع نبوده و نيست.
از اين گونه افراد مي پرسم: اگر كودكي نياز پزشكي داشته باشد و مبتلا به بيماري باشد، آيا يك مهندس راه و ساختمان مي تواند او را معالجه كند؟ و يا آيا يك پزشك متخصص كودكان مي تواند براي كودكان لباس بدوزد و كار دوزنده ها را انجام بدهد؟ اگر نمي توانند، پس چگونه است كه اين افراد به خودشان اجازه مي دهند تا آثار مخرّب خودشان را روي كودكان معصوم و بي دفاع آزمايش كنند و خودشان هم نتيجه بگيرند كه خوب است.
به آغاز يك كتاب شعر درباره ي جنگ براي كودكان اوايل دبستان و پيش دبستاني توجه كنيد:
بهارك قصّه ي ما توي كلاس نشسته بود.
يه قاب عكسِ خاطره تو هق هقش شكسته بود.
معلّم از بهار مي گفت از اون كه يك روزي مي ياد
مي جنگه با پليديا از گل و سبزه زار مي گفت.(3)
حال توجه كنيد به تصوير «قاب عكس خاطره» و «شكستن هق هق». آيا بچه هاي كوچك بيچاره به صرف آشنايي ظاهري با اين تصويرها و واژه ها، منظور اصلي شاعر را به راستي مي فهمند؟
در بند دوم شعر، «معلم از بهار مي گفت/از اون كه يك روزي مي ياد» كه ظاهراً منظور نظر شاعر، امام زمان(عج) مي باشد، امّا اين بيان حتي براي من بزرگسال و شاعر هم پيچيده است و مبهم و بعد: «مي جنگد با پليديا». مي دانيم كه پليدي در ذهن كودك (حتي كودكان 10 ساله) مفهومي دروني ندارد. و بيشتر به معني كثيف بودن و آت آشغال و ميكروب مي باشد. در حالي كه منظور شاعر از پليدي، بيشتر ظلم و ستم و فساد است كه امام عصر(عج) با آنها خواهد جنگيد.
و حالا به اين بند از كتاب مجموعه شعري درباره ي جنگ براي كودكان دبستاني توجه كنيد:
شيرمرد جبهه ها
اون شكوفه ي اميد
عاقبت از تركشي
توي حمله شد شهيد (4)
صرف نظر از ضعف بيان و شعاري بودن شعر و اشكال وزني در مصراع دوم، آيا كودكان دبستاني چه برداشتي از تركيب شيرمرد دارند؟ و يا از شكوفه ي اميد و...؟!
متأسفانه يكي از آفتهاي بزرگ مجموعه شعرهاي جنگ همين جنبه شعاري بودن آنهاست كه نه تنها روي مخاطب تأثيرگذاري مطلوبي ندارند و كتابهايي خنثي هستند، در مواردي بدآموزي هم دارند و كمترين بدآموزي اين گونه كتابها ضعيف نشان دادن ارزشهاي دفاع مقدس است. يعني دفاع ضعيف از ارزشها، خود بي ارزش كردن آن ارزشهاست. و باز هم متأسفانه، بسياري از مسئولين كه (با عرض معذرت) فضول هم هستند و دوست دارند درباره ي ادبيات خردسالان و كودكان نظر بدهند، به خطا فكر مي كنند كه هر چي كار شعاري تر باشد، به هدف انتقال ارزشهاي دفاع مقدس به آيندگان، مؤثرتر است. و اين به دليل عدم شناخت اين مسئولين و ناشران دولتي و غير دولتي مورد حمايت دولت است.
گوته شاعر و فيلسوف آلماني جمله ي بسيار زيبايي دارد كه در مورد هر چيز با ارزشي مصداق دارد، او مي گويد: «زبان علم، جوهر آن را كتمان مي كند.»
به راستي كه اين سخن پر بار گوته (كه از شيفتگان و مترجمان شعرهاي حافظ است) كاملاً درست است. انيشتين كه نظريه ي نسبت را داده است در جايي گفته است كه وقتي دانشمندان و صاحبنظران با زبان پيچيده ي علمي درباره ي اين نظريه ي من مقاله مي نويسند، تا مردم عادي را با اين نظريه آشنا كنند، خود من منظور آنها را نمي فهمم. حال از خوانندگان عادي اين مقالات چه انتظاري مي رود؟ و همين انيشتين نظريه ي خود را با دو سه تا مثال كودكانه و عاميانه و به آساني بيان كرده است به طوري كه حتي بچه ها هم مي توانند آن را بفهمند.
اين نكات را گفتم تا برسم به اين نكته ي مهم كه نمي توان با زبان خود رزمندگان و اهل جبهه و حال و هوايي كه آنها در سر داشتند، مسايل جبهه و جنگ را سرود و نوشت. چون يا مطلب لوث و شعاري مي شود، و يا غير قابل باور. شايد اگر در قصّه اي صحنه هاي جنگ از زبان يك سرباز عراقي و يا يك آدم غيرمعتقد به ارزشهاي جنگ كه از سر حادثه آنجا به پناه آمده است، بيان شود و قضاوت به عهده ي خوانندگان گذاشته شود، بهتر بتوان از جنگ سخن گفت. مثل فيلم ليلي با من است كه موفقيت نسبي اي داشت.
به راستي نمي توان با زبان شعار درباره ي انقلاب و جنگ شعر گفت و قصه نوشت. هر چند كه شعارها خود در زمان خودشان كوبنده تر از هر شعري بوده اند، امّا تاريخ مصرف داشته اند. تاريخ مصرف شان گذشته است. در مورد عاشورا هم چنين است. بيشتر كتابهايي كه درباره ي امام حسين (ع) و ديگر امامان نوشته مي شود به دليل نامناسب بودن زبان موضوع (اشاره به همان زبان علم) باورپذيري داستانها و تأثيرگذاري در كتابها را كم مي كند. پس بايد انديشيد و مطالعه كرد و زبان خاص جنگ را يافت. شايد بي دليل نيست كه مولوي عزيز گفته است:
خوشتر آن باشد كه سرِّ دلبران
گفته آيد در حديث ديگران.
حال به اين تكه ها از مجموعه شعرهايي براي نوجوانان و كودكان سروده ي محمد كاظم مزيناني توجه كنيد:
آسمان سوراخ است چون پتوي بابا
گير كرده بغضي در گلوي بابا

يك صداي مي آيد: ناله ي يك گاو است!
پدرم مي گويد: «نه، صداي ناو است!»

شهر، دشمن، آتش خانه هايي ويران
مادرم مي نالد: «حيف از اين آبادان!»

يك هواپيما رفت سوي پالايشگاه
پدرم مي گويد «هست ارتش در راه»

مثل مرغي، بي بي گوشه اي كز كرده
با حنا مويش را تازه قرمز كرده!
«مي رويم از اين شهر» پدرم مي گويد
بعد هم سيگاري بر لبش مي رويد

ساعت ديواري مثل ما ترسيده
عقربكهاي آن روي دو چسبيده (5)
اين كتاب ظاهراً براي گروه سني ب سروده شده است. يعني براي كودكان دبستاني، سالهاي آخر دبستان. شاعر توانسته است زبان نسبتاً مناسبي براي بيان موضوع انتخاب كند و با تصاويري غيرمستقيم و گاه شاعرانه از جنگ حرف بزند. امّا در موارد زيادي ذهن شاعر بين تخيّلات نوجوانانه و كودكانه در نوسان است. وقتي كه مي گويد: ساعت ديواري/ مثل ما ترسيده، نگاه و زبان كودكانه است، امّا وقتي مي گويد: آسمان سوراخ است/ چون پتوي بابا/ گير كرده بغضي/ در گلوي بابا و يا «مي رويم از اين شهر/ پدرم مي گويد/ بعد هم سيگاري/ بر لبش مي رويد، مخاطب شاعر، بيشتر نوجوانان هستند و بچه هاي دوره ي راهنمايي. ولي با اين همه، كتاب، كتاب قابل قبول و خوبي است. ولي همين شاعر با تجربه كه براي نوجوانان (در سطحي وسيع) و براي كودكان (در سطحي كمتر) كار كرده است، آيا مي تواند به خود جرئت دهد كه براي خردسالان هم كتاب شعر جنگ بسرايد؟ من كه بعيد مي دانم، و اگر هم دست به اين جسارت بزند، بي شك حساب شده و با طرح و برنامه و انديشه پيش مي رود. حال، شاعراني كه هيچ تجربه ي مناسبي در شعر كودك و نوجوان ندارند، چگونه به خود اجازه مي دهند كه براي خردسالان و كودكان دبستاني شعر بگويند؟ آن هم در موضوع مشكلي مثل جنگ؟! موضوع جنگ حتي به صورت قصّه به تنهايي براي خردسالان پيچيده و سنگين است. و اگر توسط شاعر و نويسنده اي ناآشنا به دنياي كودكان سروده و نوشته شود، خدا مي داند چه معجوني از آب در خواهد آمد.
به اين تكه ها از مجموعه شعري توجه كنيد كه براي كودكان سروده شده است:
ديده ام روي تو را مثل آن ياس سفيد
ديده ام مهر تو را مثل باباي شهيد

ديده ام دست تو را توي دستان نسيم
ديده ام اشك تو را ديده ام، شوقِ يتيم! (6)
و اين تكه شعر را هم از شاعري نسبتاً معروف بخوانيد كه كارهاي خوبي براي نوجوانان كرده است، امّا وقتي وارد ادبيات خردسالان مي شود كار را خراب مي كند:
مامان مي گه باباجون يه سال تو اون دور دورا
با يك تفنگ رو دوشش رفته به جنگ ديوا
رفته بجنگه با شب تير بزنه به پاهاش
وقتي كه نزديك اومد كشتي بگيره باهاش (7)
در اين شعر هم، زبان شعاري است، امّا چون شاعر با دنياي كودكان آشناست، گاه صحنه هايي كودكانه را به تصوير مي كشد، امّا اين به آن مفهوم نيست كه كودكان آنها را مي فهمند.
جنگيدن با شب، يك انديشه ي كاملاً بزرگسالانه است. امّا قايل شدن پا براي شب، كاملاً كودكانه است. امّا وقتي اين حسّ بزرگسالانه و كودكانه در كنار هم مي آيند، كار خراب مي شود. همين طور كشتي گرفتن با شب هم كودكانه است امّا....
خوشبختانه در سال 1386، كتابهايي كه با موضوع شعر جنگ منتشر شده اند نسبت به سالهاي پيش اندكي از وضعيت بهتري برخوردار بوده است و چهار پنج كتاب قابل قبول در ميان انبوهي از كتابهاي ضعيف و بازاري ديده مي شود كه در سالهاي پيش، همان چهار پنج كتاب نيز ديده نمي شد. اميدست كه روزي برسد كه شاعران و نويسندگان ما بتوانند كارهاي ارزنده اي براي نوجوانان و بخصوص كودكان و خردسالان انجام دهند. ان شاءالله.
جعفر ابراهيمي «شاهد»
چهاردهم رمضان 1387

1. به نقل از كتاب تفكر و زبان، ويگوتسكي، ترجمه دكتر بهروز عزب دفتري ـ نشر نيما (نيا) ـ تبريز
2. همان
3. كجايي بهارك، با حمايت بنياد حفظ آثار و نثر ارزشهاي دفاع مقدس استان فارس
4. شكوفه شهيد از نشر جهاد خوزستان
5. ساعت هفت و ربع، محمد كاظم مزيناني ـ نشر شاهد
6. دفاع و شهادت، انتشارات حديث نينوا، قم
7. من بابا رو دوست دارم، هادي خورشاهيان، نشر نگارين


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : مباني جامعه شناسي فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : ايثار، جهاد ، جامعه اسلامي ، جامعه علوي ، عاشورا، انقلاب اسلامي ،هردو جهاني، عدالت ،عقلانيت ايثارري ، سكولاريزم ، ليبرال سرمايه داري ، مدين
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
پيوند بين جامعه شناسي كه مقوله اي وارداتي است با ايثار و شهادت كه مقوله اي اسلامي است يك ديالكتيك فكري است كه روشنفكران متعهد بايد زيركانه اين پيوند را برقرار كنند . ايثار و شهاد ت مفاهيمي آن جهاني است كه داراي اهدافي هر دو جهاني است . در مقابل عقلانيت ابزراي مدرن كه هدف از انسان و آفرينش او را ماده مي داند عقلانيت ايثاري انسان را خلاصه در اين جهان تصور نمي كند ، بلكه به دنبال ايجاد جامعه اي است كه سعادت هردو جهان انسان را تامين كند با تاكيد بر سعادت آن جهاني كه باقي و ماندگار است. هدف از عقلانيت يثاري ايجاد جهاني امن مبتني بر برابري بين انسان ها، عدالت مهر و محبت، داشتن حزب اسلامي، مبارزه با شرك و كفر در هر شكل آن و در نهايت رسيدن به مدينه فاضله است . مدينه فاضله جامعه اي است مبتني بر اصول مسلمه اسلام كه كنشگران آن همه خود را در محضر خداوند مي بينند و قادر است سعادت هر دو جهاني انسان را تامين كند . امروزه رشد موج اسلامگرايي در جهان به خوبي پيداست . اين مسئله با درخشش انقلاب اسلامي كه بر پايه ايثار و شهادت شكل گرفت و بعد از آن پيروزي هاي درخشان رزمندگان حزب الله لبنان در جنگ هاي مختلف بخصوص جنگ 33 روزه سال 2006 ك در قلب هژموني كفر انجام شد باعث شد كه مقوله ايثار و شهادت بار ديگر براي امت اسلامي گشود شود .
مقدمه
فرهنگ ايثار و شهادت و جامعه شناسي (نگاهي متناقض اما راهبردي) :
بررسي مباني جامعه شناسي ايثار و شهادت نگاهي پيچيده و متناقضي را مي طلبد . اما در عين حال اگر بدرستي به طرح موضوع و تعريف آن پرداخته شود ، مي تواند نگاهي راهبردي براي نجات انسان امروز كه گرفتار گستره خشن مدرنيته و تفكر مدرن شده تلقي شود. جامعه شناسي كه برگردان واژه Sociology مي باشد يك مبحث وارداتي است و زاويه ديد نويني است كه زمينه ها و گستره مرزهاي فكري آن ابتدا در دنياي غرب و بخصوص از قرون هجده به بعد رقم خورد. هر چند اعتراف جامعه شناسان غربي بر اين است كه ابن خلدون مسلمان را بنيانگذار جامعه شناسي مي دانند و اين ابن خلدون بود كه براي نخستين بار و در حدود هفتصد سال پيش سخن از تغيير و تحول جوامه به ميان آورد (جورج ريتزر ) ، اما جامعه شناسي به معناي متداول و تئوريزه شده آن تفكر ويژه دنياي غرب و نتيجه روشنفكري رنسانس مي باشد. بدين لحاظ اگر جامعه شناسي را علم شناخت جوامع و بررسي مراحل تحول و تكامل آن تعريف كنيم، بايد بگوييم كه جامعه شناسي موجود كه در نتيجه جنبش روشنگري و در واقع عليه آن در دنياي غرب بوجود آمد ، علمي است كه بيشتر به جنبه مادي و فيزيكي انسان و جوامع انساني توجه دارد تا ابعاد متافيزيك آن .
يكي از بيشترين تاكيدات دنياي روشنفكري غرب ، تاكيد بر رد متافيزيك و حاكميت آن بر انسان و جوامع انساني بود. با گذر زمان و با گسترش حوزه هاي مختلف علمي اين نفي متافيزيك در تمامي حوزه هاي علمي دنياي غرب رسوخ پيدا كرد و يك علم سكولار را تحويل جامعه بشري داد كه جامعه شناسي هم از آن بي بهره نماند . بنيانگذاران علم جامعه شناسي همچون ماكس وبر (1864- 1920 آلمان ) ، كارل ماركس (1818-1883تريوپروس) و اميل دوركيم (1858-1916 فرانسه) كساني اند كه اكثرا از يك زاويه ديد صرفا مادي به انسان و جوامع انساني مي نگرند . دوركيم به مذهب به عنوان يك مبحث متافيزيك نگاه نمي كند و به طور كلي جامعه را عامل مولد مذهب معرفي مي كند . در نگاه دوركيم اين يك اشتباه معرفت شناختي است كه مذهب را پديده اي متافيزيك معرفي كنيم ، بلكه مذهب در واقع همان قواعد و قوانين موجود در يك جامعه است كه كنشگران انساني موظف به انجام آن هستند . در يك چنين نگاهي جوامع توليد كننده مذاهبند و مذهب يك پروژه ارائه شده از سوي خداوند نيست . اما در نگاه ماركس به انسان ، نگاهي كاملا مادي و اقتصادي را مي توان مشاهده كرد . ماركس معتقد است كه در نبرد ميان ماده و شعور بشري در طول تاريخ ، ماده بر شعور تقدم دارد (رفيع پور-1381) و با حفظ عامليت ماده و مسائل اقتصادي ، ماركس به تحليلي تاريخي از جوامع مختلف در طول تاريخ مي رسد و چهار مرحله تارخي براي جوامع انساني معرفي مي كند كه عبارتند از باستاني ، فئودالي ، بورژوازي و شيوه توليد آسيايي .
ماكس وبر يكي ديگر از مهمترين جامعه شناسان غربي است كه از يك طرف به نقش پروتستانتيزم مسيحي در رشد جامعه غربي مي پردازد و از طرف ديگر تلاش دارد تا نقش عقلانيت و خردمحوري در دنياي غرب را مورد كاوش قرار دهد . هر چند وبر زمينه رشد دنياي غرب را در پروتستانتيزم مسيحي مورد تاكيد قرار مي دهد ، ولي اين نگاه نگاهي است كه تصويرش از دين ارائه تصوير صرفا اين جهاني است و وبر هيچ كاري به مسائل و نقش آن جهاني دين ندارد . به نظر وبر يكي از مهمترين دريچه هاي ورود به دنياي مدرن ، عقلانيت محوري و خردورزي انسان غربي بود و هر چند اين عقلانيت افراطي باعث بوجود آمدن چمبره اي به نام "قفس آهنين Iron Cag" شده است ، اما حذف خرافه هاي ديني ، خود يكي از مهمترين دلايل اين خردمحوري مي باشد كه در آن از دين و مسائل ديني افسون زدايي شد . با نگاهي به مسائل مطرح شده فوق درمي يابيم كه در نگاه بانيان جامعه شناسي هيچ اثري از توجه به ابعاد متافيزيك و در واقع نيمه ديگر انسان كه نيمه خدايي اوست وجود ندارد. بدين ترتيب جامعه شناسي به عنوان علمي كه به تبيين مسائل صرفا مادي دنياي غرب مي پردازد به پا مي خيزد و با ادعاي نجات جواع بشري به عنوان يكي ازعلوم غالب خود را وارد گستره مجامع علمي مي كند .
اگوست كنت نيز كه بنيانگذار لغت جامعه شناسي است فلسفه اثباتي را طراحي مي كند كه در يك چنين نگاهي تمام علوم بايد جنبه اثباتي و تجربي داشته باشد و هر علمي كه فاقد يك چنين جنبه اي باشد علم نيست . كنت معتقد است دانش اثباتي خود كفاست و به تاييد هستي شناختي چه واقع گرايانه و چه مابعد الطبيعي نياز ندارد (توسلي-1380).جامعه شناسان بعدي نيز به عنوان پيروان زبردست ، نيز در يك چنين راهي قدم برداشتند و كمتر جامعه شناسي در دنياي غرب پيدا شد كه به مسائل آن جهاني انسان نيز توجه كند هر چند مي توان در اين ميان از افرادي همچون مارتين هايدگر فيلسوف آلماني هم نام برد كه تلاش زيادي كرد تا اين نقيصه علم غربي را با نگاهي معرفت شناسانه برطرف كند اما نگاه غالب سكولاريزم علمي غرب و بخصوص جامعه شناسي نگاهي صرفا اين جهاني و مادي به انسان و جوامع انساني است .
اما اگر خواسته باشيم به ايثار و شهادت و مفاهيم عميق آن بپردازيم با مقوله اي برخورد مي كنيم كه ريشه در مباني عميق و عظيم فلسفه و حكمت خداوند دارد كه انسان را آفريد و او را خليفه خود بر روي زمين معرفي كرد . ايثار و شهادت كمال دل بريدن از ماديات و نگاهي اين جهاني و نهايت دل سپردن به متافيزيك و نگاهي آن جهاني است . نگاهي كه حوزه فكري آن بيشتر تعالي و رشد و كمال انسان و جوامع انساني است . در تمامي اديان ابراهيمي كم و بيش به مفهوم ايثار و شهادت اشاره شده است و البته اين موضوع در دين اسلام به كاملترين شكل معرفي شده است و به مقام و منزلت كساني كه در راه خداوند و جهاد در راه او كشته شده اند بارها اشاره شده است . ايثار و شهادت مفهومي است عميق كه نه تنها ريشه در زيربناهاي وجودي انسان دارد ، بلكه از هر نظر قادر است او را طوري بار بياورد كه او و جامعه اش مسير رشد و تعالي را بپيمايند و همين جا نقطه تلاقي دين و جامعه است . به طور قطع تاثير فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه موجود جهاني مي تواند راهگشاي بسياري از بن بست هايي باشد كه جهان بيني مدرن پيش روي انسان قرار داده است .
به طور خلاصه بايد گفت كه با توجه به تفاصيل ارائه شده فوق ، ميان جامعه شناسي به عنوان يك علم سكولار غربي و ايثار و شهادت به عنوان يك مفهوم متافيزيك و اسلامي ، تناقضي بزرگ وجود دارد كه نگاه درست به اين دو مفهوم و از منظر انديشمندان متعهد قادر خواهد بود از ميان اين ديالكتيك ، يك رهگذار براي عبور از بحران هاي موجود را فراروي انسان قرار دهد . در حالي كه جامعه شناسي نگاهي اين جهاني دارد ، ايثار و شهادت نگاهي آن جهاني و رو به كمال دارد . راهبردي ترين فكر در پيوند دادن اين تضاد بزرگ به روشنگري خاصي مي رسد كه همان جامعه شناسي ايثار و شهادت است . جامعه شناسي ايثار و شهادت يك نگاه راهبردي است كه در دنياي امروز و بخصوص در كشور ما كه روشنفكري غربزده بر آن است تا به هر نحوي كه شده ايثار و شهادت را جزء مقولات سنتي ، كهنه و متجرانه معرفي كند ، بسيار مهم و حياتي است . به طور يقين روشنفكر متعهد قادر خواهد بود كه با پيوند دادن صحيح اين دو مقوله و نگاهي عميق و زيركانه به يك جمع اضداد دست پيدا كند كه اثبات بزرگ و راهبرد تعالي و رشد انسان وجوامع انساني است .
***



تعريف فرهنگ ايثار وشهادت :
ايثار و شهادت مفهومي آن جهاني و لاهوتي است كه داراي اهدافي هردو جهاني يعني هم لاهوتي و هو ناسوتي است كه البته اهدافي تكامل دهنده و متعالي هستند. دكتر شريعتي پيرامون كلمه ثار چنين اشاره مي كند كه در عرب جاهلي زماني كه يكي از افراد قبيله اي فردي از قبيله ديگر را به قتل مي رساند و يا مشكلي اساسي بين دو قبيله وجود داشت مي بايست يك نفر از قبيله خاطي به قتل مي رسيد تا مناقشه حل شود ، لذا راه حل مفاهمه و رفع اختلافات بين اين دو قبيله آن بود كه يك فرد از قبيله خاطي اعلام آمادگي كند و خود را براي كشته شدن در راه اين تفاهم آماده كند . بدين ترتيب و با كشته شدن فرد مذكور تمامي مناقشات و اختلافات حل مي شد و مصالحه و تفاهم از سر گرفته مي شد . فرد مذكور در عرب جاهلي "ثار"لقب مي گرفت (نقل به مضمون ازعلي شريعتي). اين تعريف كوچكي از ثار است . اما بايد گفت كه "ثار" با ظهور اسلام و گسترش مرزها و حوزه هاي فكري آن تبديل به بكي از بي بديل ترين كلمات نه در تاريخ عرب كه در تاريخ نوع بشر مي شود و اين لغت با لغت عميق تري به نام "ايثار" گره مي خورد و يكي از عالي ترين تعابير را به وجود مي آورد . ثار در دين اسلام كسي است كه فقط و فقط در راه خداوند و در هنگام جهاد در راه او كشته مي شود و اين عمل كشته شدن در راه خداوند ايثار نام مي گيرد . و همچنين كسي كه در راه خدا كشته مي شود "ثارالله" مي شود . آنچه كه امام حسين در عالي ترين تعريف به ما ارائه مي كند ، آن است كه ما او را با با صفت "ثارالله " مي شناسيم ، يعني عالي ترين تعبير و مضمون در مورد عالي ترين كنش ممكن انسان در تاريخ . بدين ترتيب "ثار"، "ايثار" و "ثارالله" تبديل به بزرگترين مفاهيم در تاريخ اسلام و جوامع اسلامي مي شوند و راهبرد بسياري از مسائل پيش روي جهان اسلام را به او مي نمايانند .
اما مي توان فرهنگ ايثار و شهادت را مجموعه اي از باورهاي مادي و معنوي يك گروه ، قوم ، طايفه يا مذهب از دين اسلام معرفي كرد كه توانسته اند با تكيه بر اين فرهنگ به بسياري از مسائل پيرامون خود و جامعه خود معناي عميقي بدهند . فرهنگ ايثار و شهادت بالذاته مفهومي لاهوتي است ، چرا كه عالي ترين مرتبه از مقام يك انسان را به عنوان خليفه الله به او مي نماياند ، اما با اين وجود داراي مفاهيم ناسوتي نيز مي باشد . در اين فرهنگ ناسوت زيرمجموعه لاهوت است و با دريافت درست و صحيح از لاهوت مي توان ناسوتي درست را برنامه ريزي كرد . بر خلاف گمان عامه كه ايثار و شهادت را نتيجه رياضت نفس يك كنشگر مي دانند و تنها بهره بردار از اين رياضت نفس را خود كنشگر مي دانند، بايد گفت كه بهره برداران بزرگ ايثار و شهادت و فرهنگ آن انسان و جوامع بشري و انساني است و نه يك شخص خاص به نام مجاهد يا شهيد . در تعريف فرهنگ ايثار و شهادت بايد گفت كه اين فرهنگ دربرگيرنده عالي ترين و غني ترين مضامين متعالي است كه در بطن خود و در متن خود مجموعه اي از باورهاي مادي و معنوي را داراست كه راه سعادت انسان و جوامع انساني را به طور كل در برمي گيرد . در فرهنگ ايثار و شهادت عالي ترين نمونه انساني به كسي گفته مي شود كه خود را مدام در محضر خداوند حاضر ببيند و رسالت و دين خود از زيستن را مجاهدت در راه او ببيند . مجاهدتي كه فارغ از از نيازهاي اين دنيا داراي بعدي آن جهاني براي شخص كنشگر مي باشد و در عين حال نتايج بزرگ هردو جهاني براي جوامع انساني دب بر دارد .

چرا جهاد و ايثار و شهادت :
با نگاهي به اديان ابراهيمي در مي يابيم كه در هيچ كدام از آنها آن گونه كه در قرآن كريم به مقوله جهاد پرداخته شده ، مورد تاكيد قرار نگرفته است . پيغمبر اسلام (ص) نيز بدون هيچ نگاه و استمدادي از معجزات متافيزيك نظير اژدها شدن عصاي موسي و يا زنده كردن مردگان توسط عيسي و يا گلستان شدن آتش بر ابراهيم ، به مبارزه اي عيني و مستقيم با مشركان و كافران زمان خود به نام جهاد دست زد . براستي چرا خداوند همان معجزاتي را كه در اختيار پيامبران پيشين بود به او عطا نكرد ، ولي با ارائه بيانيه بزرگ نهايي يعني قرآن كريم و با اشاره موكد به يكي از بزرگترين كنش هاي انساني يعني جهاد او را به مبارزه عليه باطل مي فرستد ؟ براستي رمز شاكليد جهاد در چيست كه پيغمبر اسلام با توجه به دستورات خداوند آن را به عنوان يكي از مهمترين تكاليف لازم به پيروان خود معرفي مي كند ؟ پاسخ بدين سوالات هر چند بغرنج و پيچيده است و در اين مورد بايد از نظر متالهان و انديشمندان بزرگ مدد جست ، اما به نظر راقم سطور جهاد يك راهبرد حفاظتي بزرگ از دين اسلام است .
از آنجا كه اسلام به عنوان دين جاويد نبايد به سرنوشت ديگر اديان ابراهيمي منتهي مي شد و مي بايد از هرگونه تحريفي به دور مي ماند ، در كنار اراده خداوند مبني بر حفظ اين دين كامل و كليد رستگاري ، وسيله اي كه با توسل بدان مي توان اين دين بزرگ را در پيچ و خم هاي تاريخ حفظ كرد فرهنگ جهاد و ايثار است . در واقع مي توان گفت كه از آنجا كه اراده خداوند بر حفظ اين دين در طول تاريخ بنا شده است ، لذا اين مجاهدان بزرگ هستند كه رسالت اين صيانت تاريخي را به عهده دارند . جهاد تنها و در عين حال عالي ترين نوع كنش در دفاع از مباني اصولي اين دين جهاني است . اصولا يكي از مباني توسعه اي دين اسلام در ابتداي ظهورش در كنار ابعاد بزرگ فكري و فرهنگي آن كه كل تاريخ را مقهور خود كرده است ، مقوله جهاد است . پيغمبر اسلام در خانه ننشست تا اين دين صرفا با تكيه بر توانايي هاي خود به راهش ادامه دهد ، بلكه شمشير جهاد را برداشت و به نبرد با قيصرهاي زمان خود كه ابوسفيان ها را تشكيل مي دادند رفت . در دوران حضرت عيسي كار قيصر به قيصر واگذار شد ، اما در دوران پيغمبر اسلام نه تنها كار ابوسفيان ها به خودشان واگذار نشد بلكه كار و بار كج آنها تنها با شمشيرهاي مجاهدان بزرگ كه پيامبر اسلام پرچمدار آن بود درست مي شد . و بر اين اساس است كه در جاي جاي قرآن كريم بر جهاد و مبارزه و به جايگاه بلند مجاهدان بزرگ اشاره شده است و تاكيد شده كه "ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون " . حضرت علي (ع) نيز در جنگ جمل به سپاهيان خود مي فرمود كه اگر در ميدان جنگ (جهاد) كشته نشويد در بستر مرگ خواهيد مرد"(نهج البلاغه ) و اين تفاوت ميان دو نوع مردن است كه در قرآن كريم بارها اشاره شده است و از تفاوت بين دو نوع انسان پرده برمي دارد . مجاهدين و قائدين در اسلام تصويري جالب و ماندگار از دو نوع انسان است كه خداوند مي فرمايد " و فضل الله المجاهدين علي القائدين فوزا عظيما " . نتيجه آنكه يكي از مهمترين دلايلي كه در اسلام بر جهاد و مبارزه در راه خدا تاكيد شده است ،همين بعد حفاظتي و صيانتي آن از اين دين كل و كامل مي باشد .

عقلانيت ابزاري و عقلانيت ايثاري :
از جريان رنسانس اروپا به بعد مباحثي چون Rationalism يعني خردمحوري و عقل سالاري مورد تاكيد قرار گرفت و مبناي كار بر اين گذاشته شد كه كار و كنشي كه با مباني عقلي و مادي و نه متافيزيك سازگار است ، قابل طرح و عرضه شدن در اجتماع موجود و رو به سوي مدرن شدن مي باشد . با اين حال همچنانكه تمامي جنبه هاي فكري روشنگري از رنسانس به بعد يك جهت ضد متافيزيك به خود گرفت و لاهوت و مسائل حول و حوش آن را قابل طرح شدن با عقل و مباحث عقلي نمي دانست ، لذا نگاه عقل محور روشنگري نيز نگاهي بود كه در آن فرايند هاي فكري بشر مي بايستي صرفا با ماده و فيزيك مطلق پا مي گرفت و به جريان مي افتاد . بر اين اساس تعريف عقلانيت و خرد محوري در نگاه مدرن چنين بسط و گسترش يافت كه كار ، كنش و تفكري عقلاني است كه موقعيت صرفا اين جهاني انسان را در اين جهان صرفا مادي حفظ يا تثبيت كند و يا ارتقاء بدهد . بر اين اساس اگر خواسته باشيم به مباني ايثار و شهادت بپردازيم ، مي بينيم عقلانيت در اين دو فرهنگ دو رويكرد متضاد و مخالف دارد .
لذا اگر خواسته باشيم به تعريفي منسجم از عقلانيت در فرهنگ ايثار و شهادت بپردازيم بايد بگوييم كه عقلانيت در اين فرهنگ ، تفكر و كنشي است كه جهتي آن جهاني دارد در حالي كه اهداف و نتايج آن هر دو جهاني است . اهداف آن بخصوص در مورد خود كنشگر يعني مجاهد ، اصلا با اهداف مادي سازگار و قابل مقايسه نيست .ايثار گر كسي است كه در درجه نخست جان خود را در طبق اخلاص مي گذارد و در جهاد في سبيل الله حاضر مي شود و آمادگي كامل دارد تا از اين جان ناچيز خود بگذرد تا به اهدافي هر دوجهاني برسد . يك چنين كنشي با نگاه راسيوناليزم مدرن ناسازگار است و طبيعي است كه بايد متضاد باشد . مسئله جالب توجه اين است كه روشنفكران بعد از رنسانس و همچنين روشنفكري غربزده در جهان اسلام تلاش دارد كه از اين تضاد سوء استفاده بزرگي كند كه تاكنون كرده است و اين تضاد را چنين توجيه كنند كه از آنجا كه فرهنگ ايثار و شهادت در قاموس راسيوناليزم مدرن نمي گنجد ، لذا فرهنگ ايثار و شهادت فرهنگي كهنه ، نحيف ، دست و پاشكسته و قابل تجديد نظر است . آقايان مبنا را راسيوناليزم مدرن قرار مي دهند و سپس بر اساس اين مبنا به بررسي كاملا سطحي مفهوم بزرگ و عميق ايثار و شهادت مي پردازند و همينكه به تضاد فوق مي رسند ، صوررت مسئله را معكوس جلوه مي دهند و چنين وانمود مي كنند كه در قاموس خردمحوري مدرن ، ايثار و شهادت مفهومي سنتي و متحجرانه است . اين در حالي است كه عقل سالاري تك بعدي مدرن قادر نيست به مفهوم عميق و هردو جهاني ايثار و شهادت برسد . نگاه درست و راستين آن است كه مبنا را عقلانيت ايثاري قرار بدهيم و سپس از آن زاويه به عقل سالاري مدرن نگاه كنيم . آن وقت است كه به كاستي هاي بي حدو حصر و غيرقابل جبران عقل ابزراي پي مي بريم . عقلي كه نتوانست بشر را سعادتمند كند ، بلكه با كاناليزه شدن و مورد سوء استفاده قرار گرفتن ، باعث بزرگترين بلاياي قرن نوزدهم و بيستم شد .
براي بررسي دقيق تر موضوع به عالي ترين نمونه فرهنگ ايثار و شهادت در تاريخ بشري يعني امام حسين (ع) و نقش او در عملي كردن فرهنگ ايثار و شهادت مي پردازيم . از ديدگاه علم تاريخ و عقل ابزاري مدرن ، امام حسين (ع) دست به كنشي زد كه از هيچ انسان عاقلي برنمي آيد . در زاويه ديد آقايان كنش امام يك كنش عاطفي احساسي ناشي از يك رابطه عارفانه بود و در روايتي ديگر يك كنش احساسي ناشي از جوششي ايدئولوژيك بود و البته در روايت هاي ديگر نيز اين مسئله را يك خودكشي ايدئولوژيكي قلمداد مي كنند . همچنين بنا به روايت علم تاريخ نيز در كربلا اين يزيد و يزديان بودند كه پيروز ميدان بودند و نه امام حسين (ع) و يارانش . امام حسين (ع) دست به يك عمل انتحاري زد كه در آن تمام اعضاي خانواده اش نيز شركت داشتند و آنها نيز قرباني يك نگاه بي فايده آن جهاني امام شدند . اما از زاويه ديد فرهنگ ايثار و شهادت ، كنش امام حسين (ع) و يارانش بر مبناي عالي ترين مباني اصيل اسلام ناب و پيرامون ايثار و شهادت دور مي زند . جايي كه يك شخصيت به همراه عده اي از بهترين شخصيت هاي انساني نه در يك برهه از تاريخ ، بلكه در تاريخ تمدن بشري نمونه عالي يك انسان مجاهد براي ايجاد عدالت ايدئولوژيك و نبرد با سكولاريزم ، حاضر به نبرد با كفر و شهادت در راه اسلام مي شوند و در اين راه همه شهيد مي شوند . بر خلاف علم تاريخ ، از حكمت تاريخ كه اراده و اداره آن در دست خداوند حكيم است چنين مستفاد مي شود كه پيروز بزرگ ميدان كربلا ، امام حسين (ع) مي باشد و اين يعني عقلانيت ايثاري . جايي كه يك انسان پيروزي مادي در يك لحظه را نمي خواهد و آن را فداي پيروزي خود در تاريخ بشري مي كند . امروز كه در جريان انقلاب اسلامي كه خود بر اساس انقلاب بزرگ عاشوراي حسين اتفاق افتاد دقيق مي شويم ، بهتر مي توانيم به توانايي هاي تاريخي عقلانيت ايثاري پي ببريم . عقلانيت در فرهنگ ايثار و شهادت يعني كنشي كه در ادامه خود يك فرايند و جريان تاريخي بر مبناي صراط مستقيم را راه اندازي مي كند . عقلانيت در فرهنگ ايثار و شهادت يعني يك جريان دائمي و مدام در حال فراوري كه قادر است تا آخرين لحظه تاريخ به هدف و راه خود ادامه بدهد و اين يك راه تاريخي و ماندگار است .
درست در ادامه رد فرهنگ ايثار و شهادت امروز بسياري از غربزدگان كشور ما روحيه بسيجي و حزب اللهي در كشور و در زمان جنگ را زير سوال مي برند كه بر مبناي عقل ابزاري دست به كنش نمي زدند . واقعيت آن است كه كنشگران فرهنگ ايثار و شهادت خود را وعمل خود را بر اساس يك عقلانيت صرفا مادي هماهنگ نمي كنند. نتيجه آنكه عقلانيت مدرن بر اساس يكسري از مشخصه هاي صرفا مادي قابل تعريف است كه فقط بعد مادي انسان را مي بيند ، در حاليكه عقلانيت ايثاري عقلانيتي هر دو جهاني است كه در كنار بعد جسماني ، بعد روحاني بشر را نيز در نظر مي گيرد و در جهت تعالي و تكامل اين بعد و در واقع هردو بعد انسان نهايت تلاشش را عملي مي كند .
بر اساس دو نوع تعريف از عقلانيت به دو تعريف از اهداف هم مي رسيم . هر كدام از نگاه هاي عقلاني فوق داراي اهداف ويژه اي است كه در گستره نوع تعريف از عقل و عقلانيت طرح و تفسير مي شود . عقلانيت ابزراي مدرن داري اهدافي است كه صرفا در گستره مسائل مادي و بعد جسماني انسان دور مي زند . به طور خلاصه اگر خواسته باشيم اهداف عقلانيت ابزراي را در نگاه عقل سالاري مدرن بررسي كنيم به ابعاد زير مي رسيم :
الف : هدف نخست از عقلانيت ابزاري رسيدن انسان به دانش و علم مطلق مادي و تجربي بدون هيچ گونه دست آويز غير مادي مي باشد و بر اين اساس رسيدن انسان به دانش مطلق ، مي تواند به بسياري از بن بست هاي فكري او پاسخي قاطع و گريز از بن بست بدهد و لذا انسان در گستره عقلانيت محوري خود قادر است به يك جهان كامل و تام صرفا مادي دست پيدا كند كه به تمام نيازهاي او پاسخ مي دهد . بايد متذكر شد كه دانش مطلق دست خداوند است و انسان با همه توانايي هايش آفريده اوست و علم خود را از آن گستره لايتناهي مي گيرد . همچنان كه در سوره علق خداوند اشاره كرده است خداوند انسان را كه هيچ نمي دانست آموختن آموخت . تمام تلاش هاي بشري زير سايه عقلانيت اين جهاني قادر نيست حتي ذره اي دانش به معناي حقيقي آن را به بشريت ارائه كند . زماني عقلانيت در اين تعريف قادر است دريچه اي نوين به بشريت ارائه كند كه خود را به اهداف متعالي و لاهوتي نيز مجهز كند . لذا يك چنين ادعايي كه با نگاه و ايمان به خردمحوري مي توان به دانش مطلق دست يافت ادعاي گزاف و بيهوده است .
ب: هدف دوم از عقلانيت ابزاري در نگاه روشنگري مدرن ارائه راههاي جديد براي هر چه بهتر شدن وضع زندگي انسان است . انقلاب صنعتي در قرن هجدهم و انقلاب ارتباطات در قرن بيستم محصول اين نگاه است كه به عنوان خدمت به بشريت مي توان تلقي كرد. اما از آنجا كه اين عقلانيت صرفا مادي و فاقد بعد آن جهاني بود ، در خدمت نظام بورژوازي قرار گرفت و در كنار خدماتش ، بزرگترين جفا را به نوع بشر در تاريخ تحميل كرد . ميليون ها كشته و معلول و خرابي هاي بي حد و حصر حاصل تجهيزات جديدي است كه عقل مدرن در خدمت نظام بورژوازي قرار داد . در كنار آن علوم بيولوژيك مدرن و علوم هسته اي نيز بزرگترين ضربه ها را به نسل هاي انساني زد . نسل هايي كه در اثر علم سوگيري شده دچار جهش ژنتيكي شدند و نمونه بارز آن را در بازماندگان هيروشيما مي بينيم . بنا بر اين اگر خواسته باشيم مواهب علم و عقل مدرن را كه براي خدمت آمده بود با مضراتش مقايسه كنيم ، شايد گزاف نباشد كه بگوييم مضراتش بيشتر از مواهبش بوده است كه اين البته نتيجه عقلانيت ابزاري ، افراطي و سوگيري شده است .
اما اگر خواسته باشيم به اهداف عقلانيت ايثاري بپردازيم به گستره وسيعي از اهداف هردوجهاني مي رسيم كه به طور خلاصه مي توان به موارد زير اشاره كرد :
الف- اهداف اين جهاني :مهمترين هدف اين جهاني فرهنگ ايثار و شهادت فروپاشيدن مظاهر شرك و بت پرستي نظير انواع بت و نمرود و فرعون و ... است تا انسان در سايه توجه و ياد خدا به عالي ترين درجه آرامش برسد كه "الا بذكرالله تطمئن القلوب". هدف ديگر تلاش در جهت اجراي عدالت و توسعه روابط متعالي انساني در تاريخ است . مسلم است كه در اين جهان هيچ چيز شيرين تر از عدالت براي انسان نيست و بر اين اساس رسيدن به جهاني به دور از ظلم و استعمار هدف ديگر اين جهاني فرهنگ ايثار است . بر خلاف آنكه نظم نوين جهاني مبتني بر عقلانيت ابزاري به دنبال نظام و جهاني است كه با تكيه بر بي عدالتي در آن عده اي كدخداي دهكده باشند و ديگران بردگان اين گروه معدود ، در فرهنگ ايثار و شهادت همه انسان ها در برابر خداوند و در برابر يكديگر با هم برابرند . تنها مبناي تفاوت بين آنها تقوايشان نزد خداست . فرهنگ ايثار و شهادت فرهنگ نوع دوستي و برابري و برادري بين انسان هاست . بر خلاف عقلانيت ابزاري كه خشن ترين نوع عقلانيت است ، عقلانيت ايثاري در متن جهادپرور خود ، نوعي دگر خواهي و برابري را ترويج مي كند كه در نوع خود بي نظير است. گسترش علم و دانش و توسعه توانايي هاي علمي انسان و همچنين قدم برداشتن در جهت ايجاد جامعه اي متعالي كه فيلسوفان مسلمان از آن به عنوان مدينه فاضله ياد مي كنند ، تمام تلاش فرهنگ ايثار و شهادت در جهت توسعه اين جهاني انسان و جوامع انساني است .
ب:اهداف آن جهاني : اهداف آن جهاني اين فرهنگ عميق و اصيل كه خود مشخص و مسلم است و پي ريزي جهاني ابدي در بهشت را كه تعاريف آن در آيات كريمه قرآن به كرات آمده است و در سطح عالي تر آن رسيدن به لقاءالله از اهداف عاليه آن جهاني اين فرهنگ مي باشد . ايثار و شهادت فرهنگي مبتني بر اين مسئله نيست كه اين جهان منزل جاويد است ، بلكه تمام طرح و برنامه هايش براي آن منزلگه جاويد است كه البته در كنار آن به مسائل اين جهاني انسان نيز به طور ظريف اشاره شده است .



مباني جامعه شناسي فرهنگ ايثار و شهادت :
با توجه به تفاصيل و تعاريف فوق الذكر برمي گرديم به مباني جامعه شناختي اين دكترين بزرگ . مسلم است كه دكترين جامعه شناسي فرهنگ ايثار و شهادت در نوع جهان بيني خاص و طرز تفكرش نسبت به مسائل جاري جهان وهمچنين نوع عقلانيت آن كه همان عقلانيت ايثاري است ، نهفته است . اين مقال تلاش دارد تا بين دو مفهوم متضاد جامعه شناسي كه مفهومي وارداتي است و ايثار و شهادت كه مفهومي عميق و اصيل اسلامي است ، رابطه اي درخور و شايسته برقرار كند . رابطه اي كه از ويژگي هاي اصلي مفهومي ايثار و شهادت نكاهد . جامعه در تفكر اسلامي تشكيل شده است از دو ركن اساسي حاكميت و خلق الله . هر دوي اين اركان مكلفند در نوع عملكرد و كنش خود و همچنين منش ساختاري شان بر مسير صراط مستقيم حركت كنند . مدينه فاضله اي كه انديشمندان مسلمان از آن دم مي زنند ، مدينه اي است ترسيم شده بر اساس ديدگاه هاي اصولي اسلام و فرهنگ ايثاري. جامعه اي كه در آن انسان هم به مقاصد اين جهاني اش مي رسد و هم مي تواند در نوع نگاه و جهان بيني ايثاري مقاصد آن جهاني خود را دنبال كند .
صراط مستقيم منشور و مسير سعادت و رستگاري انسان و جامعه انساني است و منشوري ايدئولوژيكي و اخلاقي است كه مباني جامعه اسلامي بر اساس آن استوار است . براي نيل بدين منشور رستگاري بايد دور ركن حاكميت و خلق الله تلاش خود را در جهت حركت بر مسير صراط مستقيم و گشتن حول اين منشور نهايي ، صد چندان كنند . ايثار و شهادت عالي ترين نوع كنش و تفكر رهبران و خلق الله موجود در جامعه اسلامي است كه قادر است به تمام آنچه كه اسلام از جامعه اسلامي توقع دارد ، جامه عمل بپوشاند . مسلم است كه مهمترين علت بن بست فكري و عملي انسان معاصر دور شدن او از اصل و افتادنش هم از اصل و هم از اسب است . براي پيوستن به تنها راه نجات ، جامعه بشري بايد در جهت دستيابي به سوي يك منشور اجتماعي درست و راهبردي همچون اسلام دست نياز خود را دراز كند و از مفاهيم عميق و سازنده اين منشور نهايت استفاده را ببرد. گسترش گرايش به سوي اسلام و ايدئولوژي اسلامي امروز در تمامي جوامع بشري به خوبي پيداست و اين مسئله نويد آن را مي دهد كه در آينده اي نه چندان دور بشريت ، به طور كل به گرد اين ايدئولوژي بزرگ در آيد و در مقابل ايدئولوژي هاي اين جهاني موجود قد علم كند . بنابر اين بايد مدعي شد كه مفاهيم و اهداف جامعه شناسي ايثاري همان مفاهيمي است كه در نقطه مقابل تفكر سكولار موجود در جهان امروز قرار دارد . بدين ترتيب به مباني جامعه شناختي فرهنگ ايثار و شهادت مي پردازيم .
الف – ايجاد عدالت ايدئولوژيك : مهمترين مفهومي كه در اين دكترين جامعه شناختي دنبال مي شود پرستش توحيدوار خداوند توسط انسان و جامعه انساني است . جايي كه در آن تمام اجزاء يك جامعه از حاكميت گرفته تا خلق الله به دنبال پرستش خداوند است و منش و روش خود را نخست در پرستش خداوند و در جهت برپايي توحيد در اين جهان متمركز مي كند. بر خلاف آنكه ما عدالت را صرفا در ابعاد اجتماعي از قبيل تقسيم درست بيت المال دنبال مي كنيم بايد گفت كه عدالت راستين در بحث ايدئولوژيك دنبال مي شود . عدالت ايدئولوژيك آن نوع طرز تفكر يا عملي است كه نخست به دنبال فروريختن كاخ حاكميت انواع بت و نمرود و فرعون است كه در همان "لا"ي شهادت بزرگ نهفته است . "لا" در لا اله الا الله يعني نبرد با تمام حاكميت هاي طاغوتي درطول تاريخ . بعد از اين مرحله است كه اثبات بزرگ ايجاد مي شود يعني توحيد و پرستش خدايي كه بايد پرستش شود . در اينجاست كه كنشگر فقط و فقط به پرستش آن ذات لايزال مي انديشد و بعد از نفي شرك به اثبات توحيد مي رسد . اين عدالت ايدئولوژيك است كه اگر درست برپا شود شرط لازم و كافي براي برپايي يك جامعه اصولي را رقم زده ايم و نخستين هدف اسلام و جامعه اسلامي است . بر خلاف جامعه شناسي ماركسيستي كه دين را افيون توده ها قلمداد مي كند و جامعه شناسي ليبرال سرمايه داري كه دين را آن هم با ارفاق پروژه اي مربوط به حوزه خصوصي مي داند ، در جامعه شناسي اسلامي دين و ايدئولوژي اساس و بن همه مسائل آدمي در هر دو جهان است . در يك چنين جامعه شناسي است كه انسان حتي براي نفس كشيدن خود نيز ايدئولوژي و حد و حدود دارد . ايدئولوژي اسلامي نگاهي توحيدوار نسبت به جهان موجود دارد كه با اراده محكم خداوند واحد اداره مي شود . لذا شرط زيربنايي جامعه شناسي ايثاري ايجاد جامعه اي بر اساس توحيد و خداپرستي مي باشد . امروز كه حاكمان دنياي ليبرال سرمايه داري با اعمال خود انسان را به ياد حاكميت فرعون ها و نمرودها مي اندازند ، بيشتر از همه تاريخ بايد به مباني جامعه شناختي ايثار و شهادت توجه كرد تا بتوان با تكيه بر آن بر اين حاكميت شوم شوريد و جهان و ملت هاي آزاده را به سوي پرستش خدا رهنمون شد . حاكميت موجود ليبرال سرمايه داري در متن خود نوعي شرك تاريك را بر جهان معاصر غالب كرده است كه فقط عقلانيت ايثاري قادر است اين شرك مدرن را تشخيص و به مبارزه با آن برخيزد .
ب – عدالت اجتماعي : هدف دوم بعد از عدالت اجتماعي ايجاد و برقراري عدالت اجتماعي است كه خود مبتني بر مباني عدالت توحيدي مي باشد . عدالت اجتماعي يكي از مسائلي است كه در قرآن كريم و سيره پيامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار زياد بر آن تاكيد شده است . جامعه علوي كه در طرز تفكر اسلام شيعي سمبل عدالت خواهي است ، ريشه در همين اصل اساسي دارد كه تمام اعضاي جامعه اسلامي در برابر يكديگر برابر و مساوي هستند و هيچ كس حق برتري جويي بر ديگري ندارد و اين خود ريشه در مباني اصيل عدالت توحيدي دارد . خداوند در چندين آيه از قرآن كريم به طور صريح بر اجراي عدالت تاكيد مي كند و اين نشان مي دهد كه عدالت در تفكر اسلامي يك بعد زيربنايي دارد . حضرت علي (ع) كه نمونه عالي از حاكميت عدالت محور در طول تاريخ تمدن بشري است ، با تكيه بر مفاهيم اسلام ايثاري دست به پي ريزي همين تفكر بزرگ مي زند . تفكري كه نه تنها پيروان او و يا مسلمانان ، بلكه براي كل بشريت از هر فرقه و آئيني كه در جهان باشد ، شيرين و قابل پيگيري است .
ج- توجه به حقوق انسان : امروز در جهان پر از ايدئولوژي هاي افراطي ، سخن از حقوق بشر زياد به ميان مي آيد و رسانه ليبرال سرمايه داري يكي از گردنه هاي مهمي است كه تلاش مي شود با سوء استفاده از قدرت آن، كه خواست حاكميت سكولار است ، حقوق بشر اين جهاني را به انسان تفهيم كنند . در ظل يك چنين حقوق بشري لشكر كشي هاي بزرگ نظامي انجام مي شود و ميليون ها انسان بي خانمان ، كشته يا معلول مي شوند . در ظل يك چنين شعاري به ابعاد حيواني انسان بال و پر داده مي شود و بي حدو حصر بودن روابط جنسي در جهان ، همجنس بازي ، تغيير جنسيت و راه اندازي شبكه هاي بزرگ رسانه اي سكس و تبليغ آن انجام مي شود . در ظل يك چنين شعار موهومي هر كه از ليبرال سرمايه داري نيست ، بر ليبرال سرمايه داري است و مخالف حقوق بشر معرفي مي شود و به پيروان اديان مختلف بزرگترين اتهام ها زده مي شود . در ظل يك چنين حقوقي توهين و هتك حرمت به پيامبران بزرگ خداوند به نام آزادي بيان مجاز شمرده مي شود و... . در مقابل حقوق بشر غربي و سرمايه داري اسلام از حقوق بشر حرف نمي زند بلكه از "حق الناس " سخن به ميان مي آورد . حق الناس در اسلام شامل احترام به تمامي ابعاد انسان و جامعه انساني است . اين حق قابل تقليل ، تغيير يا دستبرد نيست . سخن از حق الناس در جامعه شناسي ايثاري خود مبحثي طويل مي طلبد كه در اين مقال نمي گنجد ولي بايد متذكر شد كه اين حق تمام اعضاي جامعه از حاكمان گرفته تا ديگر عموم مردم را شامل مي شود و هيچ كس نمي تواند در آن قصور كند .
د – توجه به نظام شورايي در اسلام و نه تكيه بر دموكراسي سكولار : امروز در جهان چنين تفهيم مي شود كه در آزمايشگاه هاي تعيين عالي ترين نوع حاكميت در تاريخ ، ليبرال سرمايه داري عالي ترين نوع آن و مجراي آن دموكراسي موجود است . مسلم است كه دموكراسي موجود ، وهم و وهن زيادي دارد كه به بشريت معرفي نشده است . نازيسم آلمان با آن همه جنايت با دموكراسي سر كار آمد و نظام موجود ليبرال سرمايه داري كه ميليون ها انسان را در گستره خشن خود به كام مرگ مي كشاند ، نيز با دموكراسي سر كار آمده است . در نظام اسلامي مبنا شورا است كه نمونه بارزآن را در حاكميت مبتني بر ولايت فقيه تجربه شده در ايران مي توان ملاحظه كرد . در يك چنين نظامي هدف از حاكميت رسيدن به منافع دنيوي و شهرت و سرمايه نيست بلكه هدف اصلي خدمت به خلايق خداوند است . علم و آگاهي ، عدالت و اجتهاد و درايت از مهمترين ويژگي هاي رهبري در جامعه اسلامي است . حاكم در اين نظام شخصي است كه به دنبال منافع اين جهاني نيست ، بلكه بر هواي نفس خود غالب شده و به جاي يك نظام ماكياوليستي به دنبال يك جامعه متعالي و تكامل يافته است . در مردمسالاري ديني اين دين است كه راهبردهاي رهبران جامعه را مشخص مي كند و تمامي منش و روش رهبران بر اساس دين طراحي و اجرا مي شود .
ح- نگاه حزبي در اسلام : بر خلاف ادعاهاي روشنفكران غربزده در ممالك اسلامي كه اسلام را ديني معرفي مي كنند كه هيچ توجهي به حزب نشان نداده است ، بايد متذكر شد كه در زماني كه اجداد آقايان حتي از حزب چيزي نمي دانستند و حتي چندين نسل قبل از رنسانس اروپا ، اسلام حزب را تعريف كرده است . با اين وجود براي حزب گرايي نيز منشور مشخصي ارائه كرده است و آن اين است كه "الا ان حزب الله هم الغالبون " و اين آيه منشور نهايي اسلام و ديدگاه اسلام به حزب و حزب گرايي است . حزب الله در واقع همان ايثارگران و مجاهدان بزرگ
هستند كه هدف از حزب را رسيدن به منافع و مطامع اين جهاني نمي دانند ، بلكه هدف راستين آنها برگرداندن حقوق انسان به او مي باشد . حزب الله عالي ترين نمونه هاي انساني در تاريخ اسلام هستند كه از الگوي بزرگ حزب اللهي در تاريخ اسلام كه شخص پيامبر اسلام (ص) پيروي مي كنند . حزب الله يك گروه وابسته به فلان سرمايه دار يا فلان گروه سياسي نيست بلكه يك گروه از وارستگان انساني اند كه بدون توجه به نتيجه عمل و كنش خود فقط به فكر انجام رسالت انساني و تكليف خود هستند. بر خلاف احزاب ليبرال سرمايه داري كه جامعه محل نبرد ميان شيران و روباهان است ، در تفكر حزب اللهي جامعه محل نبرد براي قدرت نيست بلكه محل خدمت به نوع بشر است .
ر- مهرورزي و محبت به ديگر انسان ها : اسلام دين مهر و محبت است و جامعه اي كه بر اساس اسلام بنيان شده است ، در كنار توجه به بسياري از مسائل اساسي به مهر ورزيدن به ديگران نيز به عنوان يك زيربناي جامعه اسلامي توجه كرده است . توجه به مهرورزي در اسلام و در سيره پيامبر و همچنين روش و منش ائمه اطهار (عليهماسلام) بخوبي پيداست و در اين موارد اگر خواسته باشيم به حديث و روايت روي آوريم چندين كتاب مي توان تحرير كرد . اسلام در عالي ترين تعريفش از مهرورزي بين مسلمانان از "رحماء بينهم " سخن به ميان مي آورد كه نشان از اهميت موضوع در نظر اسلام دارد . نوع برخورد پيامبر اسلام با خانواده ، دوستان ، پيروان ، و حتي دشمنان و اسراي جنگي خود نشان مي دهد كه مهرورزي در اسلام همانقدر اهميت دارد كه عدالت . توجه به صله رحم در روايات اسلامي بسيار مورد تاكيد قرار گرفته است . اين نوع نگاه در مقابل نگاه سرمايه داري قرار مي گيرد كه در آن انسان هاي جامعه را درجه بندي مي كنند و به درجه يك و دو و سه تقسيم بندي مي كنند و طبقات پايين جامعه را كساني مي دانند كه مقهور قهر خداوندگاري اند .
ز- مدينه فاضله : ماحصل تمامي تفكرات جامعه شناختي فوق به جامعه اي مي رسد به نام مدينه فاضله . اين جامعه نهايت تفكرايثاري است . بر خلاف اتوپياي موهوم در نگاه روشنفكران غربي كه شهري مبهم و با ويژگي هايي متفاوت و بنا به سليقه نويسنده آن ارائه مي شود ، مدينه فاضله در اسلام جامعه اي است كه بر مبناي تفكر ايثاري و فرهنگ جهادي ساخته شده است و قادر است سعادت هر دو جهان جامعه اش را تضمين كند . مدينه فاضله ماحصل تلاش ايثار گران و مجاهدان بزرگ است كه براي تشكيل آن به وظيفه خود عمل كردن و از هيچ چيز در اين راه دريغ نكردند و در اين راه شهيد شدند . شهيداني كه هدف از زيستن را رستگاري مي دانستند نه رسيدن به مطامع دنيوي ، شهيداني كه هدف از اين جهان فاني را ساختن درست جهان باقي مي دانند و در نهايت بايد گفت شهيداني كه با تكيه بر قرآن و سنت پيغمبر و ائمه اطهار راه آنها را رفتند و از اينكه رسالت و انجام رسالت شان باعث كشته شدنشان شود ناراضي نيستند بلكه از اين بابت نيز شكرگزار خداوند كريم هستند .
لذا در مي يابيم كه جامعه شناسي ايثار و شهادت قادر است انساني را كه گرفتار گستره خشن مدرنيته و ايدئولوژي هاي افراطي آن شده را از اين رنج و بدبختي نجات بدهد .

جهاد و شهادت مقوله اي گرد گرفته اما در حال بيداري :
انقلاب اسلامي ايران ايجاد كننده موجي در جهان بود كه باب مقوله ايثار و شهادت را دوباره براي امت اسلامي گشود . پيروزي هاي درخشان
رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس گواهي اين مدعاست . اين مسئله با پيروزي هاي درخشان حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه و در قلب هژموني كفر و در آغازهزاره سوم قوت و قدرت بيشتري به خود گرفته است . در حاليكه در جهان امروز تلاش مي شود مقوله بزرگ و عميق جهاد را با مقولات سطحي و متضاد ترور و خشونت مرتبط كنند ، مسائل فوق نشان از ايجاد روحيه اي دوباره در بين امت
اسلامي است كه عليه نظام هاي طاغوتي مدرن و فرامدرن بشورند . مجله تايم در يكي از شماره هاي اخير خود در سال 2006 در مقاله اي تحت عنوان " خادمان الله"به بحث رشد اسلامگرايي در غرب مي پردازد كه به عنوان زنگ خطري در مقابل يهود و مسيحيت راديكال است .
بر همين اساس كه رشد اسلامگرايي در اسلام رو به فزوني است و به علت روحيه عصيانگري كه جهاد و شهادت در متن خود دارد تا عليه نظام ظلم و جور بشورد ، دنياي ليبرال سرمايه داري امروز با يكي از بزرگترين چالش هاي زمان خود يعني جهاد اسلامي روبروست . پيروزي هاي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه باعث شد تا اين روحيه قدرت و قوت بيشتري به خود گرفته است . به همين دليل است كه رسانه تولاليتر غرب تلاش دارد تا اسلام را دين ترور و خشونت معرفي كند . امروز ايثار و شهادت باعث شده كه نور اميد ديگري در بطن جوامع اسلامي و حتي جوامع به بن بست رسيده فكري غير اسلامي دميده شود . لذا امروز توجه به نقش اساسي فرهنگ ايثار و شهادت بيشتر از هر كجاي تاريخ مورد نياز است. امروز مجاهدان بزرگ هستند كه پرچمدار جهاد و مبارزه عليه چندين قرن ظلم و زورگويي به امت اسلامي هستند . مجاهداني كه عقلانيت آنها نه بر اساس عقلانيت كوته بينانه اين جهاني بر كه بر اساس عقلانيت ايثار و بلند هر دو جهاني استوار است .

منابع و مأخذ :
1- ريتزر – جورج – نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر –ترجمه محسن ثلاثي – انتشارات علمي -1374
2- رفيع پور – فرامرز- كند و كاوها و پنداشته ها – شركت سهامي انتشار – چاپ چهاردهم – 1381
3- توسلي – غلامعباس – نظريه هاي جامعه شناسي – انتشارات سمت – 1380
4- شريعتي – علي – حسين وارث آدم - شركت سهامي انتشار - 1380

نويسنده:احمد كلاتي ساداتي كارشناس پرستاري


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بررسي ميزان علاقه و آگاهي دانش آموزان نسبت به مفاهيم شهيد، شهادت و ايثار
كلمات كليدي : شهيد، شهادت، ايثار، ميزان آگاهي و علاقه، مقاطع تحصيلي، مفاهيم.
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
پژوهش حاضر به روش پيمايشي به مطالعه ي ميزان آگاهي و علاقه ي دانش آموزان نسبت به مفاهيم سه گانه ي ايثار، شهادت و شهيد در كتاب هاي درسي پرداخته است. اين مطالعه با استفاده از نمونه گيري تصادفي در بين مدارس 9 شهر از مراكز استان با حجم نمونه اي برابر با 1800 نفر در بين دانش آموزان سه مقطع ابتدايي، راهنمايي و متوسطه صورت گرفته است.
نتايج حاصل نشان داد كه در مورد آگاهي و علاقه، دانش آموزان ابتدايي به ترتيب داراي ميانگين 3/3 و 7/3، راهنمايي 5/3 و 2/3 و متوسطه 5/3 و 1/3 بودند كه نشان دهنده ي ثابت بودن ميزان نمره ي آگاهي و علاقه در مقاطع مختلف بود. تنها علاقه ي پسران نسبت به مفاهيم شهيد و شهادت در مقاطع راهنمايي معنادار بود. همچنين ميزان آگاهي و علاقه ي فراگيران نسبت به مفاهيم سه گانه در مقاطع تحصيلي مختلف تفاوت معناداري بين خانواده هاي شهدا، جانبازان، ايثارگران و ساير خانواده ها وجود ندارد؛ تنها در مقطع متوسطه است كه در مقايسه با ساير مقاطع، نسبت علاقه ي دانش آموزان به مفهوم شهيد در خانواده هاي شهدا، جانبازان و ايثارگران بيش تر است.

مقدمه
واژه هاي شهيد، شهادت و ايثار از جمله مفاهيمي هستند كه با فرهنگ اسلامي جامعه ي ما عجين بوده و در انتقال ارزش ها و رشد فرهنگ انقلابي نقش به سزايي دارند. اشاعه ي فرهنگ شهادت، يكي از ويژگي هاي بارز و منحصربه فرد انقلاب اسلامي در بعد معنوي و فرهنگي است كه موجب بالندگي انقلاب و اسلام در سراسر جهان گرديده است. روح اين فرهنگ، تا حد زيادي وابسته به درك و علاقه ي افراد نسبت به اين مفاهيم است. علاوه بر اين، مفاهيم شهيد و شهادت در شكل دهي ارزش ها، شخصيت سازي و بازنمايي اجتماعي بسيار مهم هستند. بنابراين، رسيدن به معناي شهيد، شهادت و ايثار نه تنها مي تواند در تحقق استعدادهاي فطري -كه همان كشش هاي ابدي است- به ما كمك كند؛ بلكه در تفسير ما از رخدادها و واقعيت ها مؤثر هستند و باعث مي شوند كه موقع روبه رو شدن با صحنه ي شهادت به صورت ديگري برخورد نموده و عكس العمل نشان دهيم.
كاركرد تفسيري مفاهيم، سبب پي بردن به مصداق ها مي شود و مي توان از ارزش شهيد و شهادت آگاه شد. هنگام مشاهده ي جهان عين و واقعيت ها، فقط واقعيت ديده نمي شود؛ بلكه هر يك از ما در شكل دادن به واقعيت خاص خودمان و تحقق استعدادهاي خودمان نقش بازي نموده و مفاهيمي كه به رخدادها ربط مي دهيم، تعيين كننده ي معنايي هستند كه ما از رخدادها برداشت مي كنيم (شانك،1991).
در جريان آگاهي از مفاهيم و افزايش علاقه و رسيدن به معناي دقيق تر، مدارس و سازمان هاي فرهنگي نقشي كليدي دارند و از ابزارهاي متفاوتي براي انتقال مفاهيم ارزشي استفاده مي كنند. يكي از ابزارهاي فرايند ياددهي ـ يادگيري كتب درسي هستند كه برخي از آن ها داراي مضاميني در زمينه ي شهيد و شهادت هستند. هدف اين كتاب ها، اشاعه ي فرهنگ شهادت و بالابردن آگاهي و علاقه ي دانش آموزان نسبت به آرمان هاي شهدا مي باشد؛ اما اين كه دانش آموزان تا چه اندازه نسبت به آن ها آگاهي و علاقه دارند بستگي به فعاليت هاي ياددهي- يادگيري و مسايل ديگر دارد.
تحقيقات نشان مي دهد كه فعاليت هاي ياددهي- يادگيري در افزايش آگاهي و علاقه ي فراگيران نسبت به مفاهيم مهم است و اگر مورد توجه قرار نگيرند اثر بخشي چنداني ندارند (هانسون و توكس ، 1985). علاوه بر اين فعاليت هاي ياددهي- يادگيري مي توانند مفاهيم، تعميم ها و دانش ها را به صورت طيفي از حقايق و واژه ها تبديل نمايند كه با آگاهي و علاقه ي فراگير سازگار باشد. نزديكي مفاهيم به اولويت ها، تجربيات و انگيزه هاي فراگير باعث مي شود كه بيش تر فكر كند، بهتر برنامه ريزي كند و علاقه مندتر شود (ميدلتون و ميدگلي ،1997). در علاقه مندي و تصويرسازي مفاهيم مدل آموزشي كلارك نشان مي دهد كه مفاهيم با هوش افراد هم خواني دارد، به طوري كه هرچه هوش بيش تر باشد، سازگاري بين مفاهيم، آگاهي و علاقه مندي به آن بهتر مي شود. او معتقد است كه مدارس معمولاً در حد نيمكره ي راست براي درك مفاهيم برنامه ريزي مي كنند درصورتي كه هر دو نيمكره ي مغز بايد در آموزش درگير شوند تا آگاهي و علاقه بيش تر شود.
فان و واكر (2000) در تحقيقات خود نشان دادند كه فعاليت براي درك يك مفهوم، داراي مراحل اوليه تا پيشرفته مي باشد و در سطح نگرش ها و شناخت هاي مفهومي تصوير خاصي براي فراگير ايجاد مي كند كه اين تصاوير مي تواند از دانش تا سطح ارزيابي پيش رود. سومرفلد و واتسون (2000) به دنبال كشف اين مسأله كه «چگونه مي توان ميزان آگاهي و علاقه ي افراد را نسبت به مفاهيم بالا برد؟» به اين نتيجه رسيد كه تشويق به فكر، از جانب معلم و افزايش جاذبه ي كتاب درسي مي تواند اثر بخش باشد. علاوه بر اين، جا افتادن منطق مفاهيم براي معلمان و اين كه چگونه اين مفاهيم را مي توانند انتقال دهند در علاقه مندكردن دانش آموزان و افزايش آگاهي آنان مؤثر مي باشد. مواردي از مفاهيم بسيار مهم كه در قاموس انقلاب جاي خود را باز كرده و به نحوي در كتاب هاي درسي گنجانده شده، مفاهيم شهيد، شهادت و ايثار بوده است؛ اما اين كه «درحال حاضر اثربخشي مفاهيم تا چه اندازه است؟» و «تا چه اندازه آگاهي و علاقه ي دانش آموزان را به خود جلب كرده است؟» و «چه راه كارهايي براي افزايش اثربخشي مفاهيم فوق وجود دارد؟»، نيازمند بررسي عميق و عيني است و در اين پژوهش، محقق تلاش مي كند ميزان آگاهي و علاقه ي دانش آموزان را نسبت به مفاهيم شهيد و شهادت در كتب مقاطع سه گانه ي تحصيلي بررسي نموده و راه كارهايي براي افزايش ميزان آگاهي و علاقه ي آن ها ارايه كند. براين اساس سه سؤال عمده ي اين مطالعه عبارتند از:
1) ميزان آگاهي دانش آموزان نسبت به مفاهيم سه گانه در مقاطع ابتدايي، راهنمايي و متوسطه تا چه اندازه است؟
2) ميزان علاقه ي دانش آموزان دختر و پسر نسبت به مفاهيم سه گانه در سه مقطع ابتدايي، راهنمايي و متوسطه تا چه اندازه مي باشد؟
3) ميزان آگاهي و علاقه ي دانش آموزان بر حسب نوع خانواده (شهيد، جانباز ايثارگر و ساير) نسبت به مفاهيم سه گانه ي شهيد، شهادت و ايثار تا چه اندازه است؟
ويژگي مفهوم
مفاهيم، نمادهاي زباني بسيار مهمي هستند كه در تفكر به كار مي روند و مي توانند برخي ويژگيهاي خاص يا ويژگي هاي كلي و عام اشيا و رويدادها را بازنمايي كنند. مفاهيمي مانند: ايثار، جهاد، انگيزه و حتي خود كلمه ي مفهوم بازنمود رويدادهايي هستند كه هركدام براي خود نقش خاصي را بازي مي كنند (مورگان و همكاران،1985). اصولاً ذهن به كمك مفاهيم، تجارب مجزا را به هم مربوط مي سازد و در واقع عناصر مشترك را كه در اشيا و موقعيت هاي گوناگون وجود دارند در يك مفهوم مشترك جاي مي دهد و هسته ي اصلي تفكر را به وجود مي آورد. بورن ، دامينوسكي ، لفتوس و هيلي (1986) معتقدند: آنچه كه ما به عنوان دانش كسب مي كنيم، به صورت مفاهيم و طبقات به ما مي رسند و به صورت رويدادهاي مستقل و خاص شناسايي مي شوند، از پيچيدگي محيط مي كاهند و به عبارتي، ذهن را قادر مي سازند كه با قدرت مفهوم سازي، توانايي طبقه بندي كردن و تميزدادن، ميان پديده ها يا محرك ها تفاوت قايل شود (به نقل از سيف،1380).
مفاهيم، داراي ويژگي هايي هستند كه دانستن آن ها به درك بهتر يك مفهوم كمك مي كند. مفهوم، طبقه اي از محرك هاي داراي ويژگي هاي مشترك است كه هر يك از آن ها را صفت مي نامند. براي مثال: مفهوم جهاد، داراي دو صفت جنگيدن و جان دادن در راه خدا مي باشد كه هر صفت نيز داراي ارزش هاي متفاوتي است. مثلاً در مفهوم جنگيدن ارزشِ صفت به چالاكي، شجاعت و داشتن ابزار جنگي است كه اين ارزش در مفهوم هاي ديگر مي تواند متفاوت باشد. بعضي از صفات داراي يك يا دو ارزش مي باشند؛ اما بعضي ديگر داراي ارزش هاي زيادتري هستند. هر چه تعداد ارزش هاي صفات يك مفهوم بيش تر باشد، يادگيري و درك مفهوم دشوارتر است. در شناسايي غالب مفاهيم، تنها برخي از صفات آن ها ضروري است. به صفت هايي كه براي شناسايي مصداق هاي يك مفهوم ضروري هستند، صفات شاخص مي گويند. علاوه بر صفات شاخص، هر مفهوم داراي صفت هاي ديگري نيز هست كه به آن ها صفت هاي غيرشاخص يا فرعي مي گويند. معمولاً همه ي مفاهيم داراي هر دو دسته صفات شاخص و غيرشاخص هستند كه گاهي تشخيص آن ها از يكديگر دشوار است.
رابرت گانيه(1997) مفاهيم را به دو دسته ي عيني و انتزاعي تقسيم كرد. مفاهيم عيني يا محسوس كه اشياي واقعي و كيفيت هاي قابل مشاهده ي آن ها را شامل مي شوند و اصطلاح مشاهده اي در مورد آن ها به كار مي رود. بدين معنا كه اين مفاهيم مستقيماً قابل مشاهده و داراي مصاديق عيني هستند، به گونه اي كه شخص مي تواند آن ها را مورد بررسي و جست وجوي عيني قراردهد. مفاهيم انتزاعي داراي مصداق عيني نيستند؛ بلكه آن ها بر رابطه ي بين دو يا چند مفهوم ساده تر دلالت مي كنند. گانيه به اين نوع مفاهيم، مفاهيم تعريفي يا توصيفي مي گويد. منظور اين است كه اين گونه مفاهيم از راه تعريف يا توصيف آموخته مي شوند كه با توجه به اين خاصيت تنها آن ها را از طريق توضيحات كلامي مي تواند آموخت (سيف،1371).
اصلي ترين عملكرد مفاهيم، شامل: طبقه بندي، استنتاج اسناد تكميلي، هدايت توجه، تعبير و برقراري ارتباط و استدلال است. طبقه بندي از آن رو مهم است كه به ما امكان مي دهد اشيا يا امور مختلف را در يك قالب در نظر گرفته و از دانش خود براي درك اعضاي منفرد اين طبقه ها بهره گيريم. خودِ طبقه بندي، عامل استنتاج است؛ چه همين كه نمونه اي متعلق به يك طبقه فرض شود مي توان اين مفهوم را وراي اطلاعات و مشخصات آن مورد استفاده قرار داد (برانر ،1957).
كاركرد تعبيري مفاهيم، از بطن يافتههاي اصلي تحقيق در فلسفه ي علم و بينش هاي تحليلي بر مي آيد: هنگام مشاهده ي پديده ها، ما صرفاً واقعيت عيني را نمي بينيم؛ بلكه هر فردي در شكل دادن به واقعيت خاص، نقش ايفا مي كند؛ مفاهيمي كه هر فرد به رخدادها استناد مي كند، تعيين كننده ي معاني اي است كه از رخدادها در فضاهاي مختلف برداشت مي كند. زماني كه اطلاعات دريافتي را بتوان به كمك مفاهيم مناسب تعبير كرد، احتمالاً توجه فرد به سوي جزييات حسي نامربوط كشيده نمي شود و بر معناي گسترده تر آن مفهوم متمركز مي شود (وان هيپل و همكاران،1993). اين كاركردها، يعني امكان شناسايي سريع و آسان نمونه ها و هدايت توجه به سوي اطلاعات مرتبط با آن ها، از اهميت بسياري برخوردار است؛ چون، فرايندهاي شناخت را آسان تر و تلاش لازم را براي درك جهان اطراف و معنابخشي به آن، سرعت مي بخشد و به اين ترتيب سبب دست يابي به منابع شناختي گران بهايي مي شود كه فرد براي انجام وظايف، مرتبط با قضاوت ها و ارزيابي ها، به آن نيازمند است (مك ري و همكاران،1994). در يك فضاي هم سان مفاهيم سبب ارتباط كارآ و مؤثر مي شوند؛ زيرا به فرد امكان مي دهد بسياري از جزييات را از گفته هاي خود حذف كند، چون شنونده آن ها را مي داند؛ اما درست به همين دليل، مفاهيم ممكن است در فضاهاي مختلف به سوء تعبيرها دامن بزند، به ويژه زماني كه گوينده و شنونده، از مفاهيم واحد، معاني متفاوتي در ذهن داشته باشند يا بازنمايي هاي ذهني آن ها از يك مفهوم متفاوت باشد. در اين حالت است كه درك دو فرد از يك پديده متفاوت مي شود. مفاهيم، اجزاي تشكيل دهنده ي انديشه ها هستند و فرد مي تواند با تركيب مفاهيم به انگاره هاي تازه اي برسد و اشيا يا موقعيت هاي جديد را توصيف كند. در اين فرايند وقتي فرايند شكل گيري مفاهيم متفاوت باشد مقوله ي درك آن ها پيچيده تر مي شود. (كاندا و همكاران، 1990). براي مثال: وقتي از انگيزه ي «شهيد فهميده» نام برده مي شود، از ديدگاه هاي مختلف جواب هاي متفاوتي شنيده مي شود كه هركدام بستگي به فرايند درك و تعبير مفهوم دارند.
روش
تحقيق حاضر از نوع تبييني بوده و به روش پيمايشي صورت گرفته است. جامعه ي آماري آن را كليه ي دانش آموزان مقاطع مختلف تحصيلي در سراسر كشور تشكيل مي دهند. حجم نمونه ي لازم براساس فرمول نمونه گيري و احتساب ريزش آن برابر 1800 نفر برآورد گرديد. با توجه به اين حجم نمونه، 9 شهر از مراكز استان ها به طور تصادفي هدف مند به عنوان نماينده ي كل كشور انتخاب و از بين مدارس پسرانه و دخترانه ي شهرهاي منتخب كشور 54 مدرسه براي عمليات گردآوردي داده ها برگزيده شدند.
جهت حصول اعتبار مفاهيم از اعتبار صوري استفاده گرديد. همچنين ابزار اندازه گيري آزمون محقق ساخته در مورد ميزان آگاهي، داراي روايي برابر با 83/0 و در خصوص ميزان علاقه، برابر با 87/0 بود.
نتايج
سيماي پاسخگويان
مطالعه ي حاضر شامل 1704 نفر از دانش آموزان سه مقطع تحصيلي: دبستان، راهنمايي و دبيرستان در 9 شهر از 9 استان كشور مي باشد. در مقطع دبستان 662 نفر، در مقطع راهنمايي 363 نفر و در مقطع دبيرستان 679 نفر دانش آموز مشاركت داشته اند كه از بين آنان، 5/51 درصد از پاسخگويان پسر و 5/48 درصد دختر مي باشند. همچنين 9/6 درصد افراد از خانواده ي معظم شهدا، 5/10 درصد از خانواده ي جانبازان، 8/3 درصد از خانواده ي ايثارگران و 8/78 درصد از ساير اقشار جامعه مي باشند. از بين دانش آموزان دبيرستاني نيز 9/47 درصد در مقطع سال اول(عمومي)، 3/28 درصد در رشته ي رياضي فيزيك، 8/11 درصد در رشته ي علوم انساني و 1/12درصد در رشته ي علوم تجربي مشغول به تحصيل بوده اند. توزيع فراواني افراد به تفكيك شهرهاي مورد مطالعه نشان مي دهد كه 5/6 درصد در مشهد، 6/11درصد در كرمانشاه، 14 درصد در اصفهان، 6/10 درصد در تبريز، 9/9 درصد در مازندران، 5/11 درصد در خرم آباد، 6/14 در اهواز، 11 درصد در تهران و 3/10 درصد در زاهدان به تحصيل اشتغال داشته اند.
1) ميزان آگاهي و علاقه ي دانش آموزان نسبت به مفاهيم سه گانه در مقاطع ابتدايي، راهنمايي و متوسطه تا چه اندازه است؟
1-1) دانش آموزان دوره ي ابتدايي: نتايج به دست آمده حاكي از آن است كه ميانگين نمره ي آگاهي اين دانش آموزان نسبت به مفهوم شهيد برابر با 21/3، درباره ي مفهوم شهادت برابر با 19/3 و در خصوص مفهوم ايثار برابر با 05/3 مي باشد كه نشان دهنده ي وضعيت مطلوبي است. همچنين در مورد ميزان علاقه، ميانگين سه مفهوم شهيد، شهادت و ايثار به ترتيب برابر با 80/2، 44/3 و 96/2 مي باشد كه غير از نمره ي شهيد دو نمره ي ديگر در سطح متوسط هستند.


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : تحليل محتواي وصايا و آثار فرهنگي شهدا
كلمات كليدي : امور سياسي، امور اجتماعي، امور فرهنگي، وصايا و آثار فرهنگي، تصوير جنگ، تصوير جبهه
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
پژوهش حاضر از نوع اسنادي است. جامعه ي آماري آن كليه ي شهداي داراي وصيت نامه يا و آثار فرهنگي مي باشند كه از اين تعداد 2500 صفحه از آثار به روش نمونه گيري تصادفي از كل كشور انتخاب گرديد و تكنيك تحليل محتوا جهت تحليل، مورد استفاده قرارگرفت. واحد تحليل در اين پژوهش جمله مي باشد.
طبقه بندي مطالب برحسب سه محور: امور فرهنگي، امور اجتماعي و امور سياسي صورت گرفته است. هر محور شامل چندين مقوله ي كلي و هر مقوله ي كلي متشكل از تعدادي مقوله ي جزيي مي باشد. از كل وصايا و آثار فرهنگي كه مورد تحليل قرارگرفته است، در مجموع 35363 مورد مطلب استخراج شده است. بيش ترين فراواني مطالب با(164426 جمله) 55/46 درصد به امور سياسي اختصاص يافته و پس از آن (14.007 جمله) 60/39 درصد و (4894 جمله) 83/13 درصد از مطالب به ترتيب به امور فرهنگي و امور اجتماعي مربوط مي شود.
مقدمه
انقلاب اسلامي ايران حاصل مبارزه ي طولاني ايرانيان در دو قرن اخير است كه طي مراحل گوناگوني تكامل يافت و در دهه هاي اخير تحت رهبري امام خميني قدس سره ادامه يافته و در بهمن 1357 به حكومت ستمشاهي پايان داد و نظام جمهوري اسلامي را بنيان گذاشت . مبارزه و انقلاب، بدون يك دريافت و تحليل از اوضاع گذشته ، حال و آينده و ارزيابي از خوبي ها و بدي ها و دوستان و دشمنان نمي تواند رخ دهد. به عبارت ديگر: هر مبارزه ي انقلابي داراي يك ايدئولوژي است كه دانش و بينشي را در خود جاي مي دهد. انقلاب اسلامي ايران نيز چنين بوده است و انقلابيون از يك فهم معيني برخوردار بوده اند.
در دهه ي 50 خصوصاً سال هاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي ، حجم عظيمي از نوجوانان و جوانان به حاملين ايدئولوژي انقلاب اسلامي پيوستند به گونه اي كه حضور جوانان در پيروزي انقلاب و بعد از آن چشم گير بود. در نيمه ي سال 1359 وقتي حكومت بعثي عراق به ايران اسلامي حمله كرد، دانشگاه ها براي انقلاب فرهنگي تعطيل بودند و دانشجويان انقلابي و فارغ التحصيلان دبيرستان ها در كنار افرادي از ساير قشرها به ياري سپاه و ارتش شتافتند. اينان جواناني تحصيل كرده و درعين حال حامل دانش و بينش انقلابي بودند. اكثريت نيروهاي داوطلب در جبهه ها اينان بودند و نيز دانش آموزاني كه در حين تحصيل به جبهه مي آمدند.
معرفت انقلابي ـ اسلامي در جوانان رزمنده موج مي زد. آنان حامل دانش و بينشي بودند كه امروزه سازنده جزيي از فرهنگ ماست . تحليل محتواي وصايا و آثار فرهنگي شهدا مي تواند بخشي از اين دانش و بينش را آشكار كند. همچنين تحليل محتواي وصايا و آثار فرهنگي شهدا به برنامه ريزان فرهنگي كشور اين امكان را مي دهد كه از طريق شناخت باورها و ارزش هاي مطرح شده از سوي شهدا، انديشه ي نسل ديروز را به نسل امروز انتقال دهند. بر اين اساس، در اين پژوهش چند سؤال اساسي مدنظر قرار مي گيرد:
1- مضمون غالب در وصايا و آثار فرهنگي شهدا كدام است ؟
2- بايدها و نبايدهاي مطرح شده از سوي شهدا كدام است ؟
3- شهدا در وصايا و آثار فرهنگي خود چه تصويري از جبهه و جنگ ارايه داده اند؟
روش
پژوهش حاضر اسنادي بوده كه به شيوه ي تحليل محتوا ، وصايا و آثار فرهنگي شهدا مورد بررسي قرار مي گيرد. به اين صورت كه اسناد مربوط به شهدا (وصيت نامه ، دست نوشته ، كتاب و...) تجزيه و تحليل شده و پيام هاي موجود در اين آثار و همچنين باورها، ارزش ها و هنجارهاي مطرح شده از سوي شهدا، استخراج مي گردد. بنابراين، جامعه ي آماري اين پژوهش كليه ي وصايا و آثار فرهنگي شهدا مي باشد . حجم نمونه ي مورد نظر حدود 2000 صفحه ي سيصد كلمه اي است . براي انتخاب نمونه ي مورد نظر از روش نمونه گيري تصادفي سيستماتيك استفاده شد. بدين ترتيب كه با مراجعه به برنامه اي به نام لوح شاهد (موجود در بنياد شهيد انقلاب اسلامي) كه در آن اطلاعات مربوط به نام و نام خانوادگي، سال شهادت، استان محل سكونت، داشتن يا نداشتن وصيت نامه و شماره ي پرونده ي هر شهيد موجود بود، از بين حدود سي هزار شهيدي كه داراي وصيت نامه بودند، حدود 1500 شهيد با استفاده از نمونه گيري تصادفي سيستماتيك انتخاب شدند.

مراحل تحليل
در اين پژوهش مراحل كار به شرح زير مي باشد:
1ـ مطالعه ي وصايا و آثار فرهنگي شهدا: در اين مرحله متن وصايا و آثار فرهنگي شهدا توسط محققين به دقت مورد مطالعه قرارگرفت.
2ـ مقوله گذاري اوليه: با مطالعه ي اسناد مربوط (وصايا و آثار فرهنگي شهدا)، پيام هاي موجود در اين آثار و همچنين باورها، ارزش ها و هنجارهاي مطرح شده در آن ها استخراج گرديد و سپس پيام ها، ارزش ها و هنجارها، تبديل به مقولات گرديد و جدول مقولات اوليه تنظيم شد.
4ـ تدوين مقولات نهايي: با مطالعه ي حجم بيش تري از متن ها، مقولات جديدي به دست آمد و با افزودن اين مقولات به مقولات اوليه، جدول نهايي مقولات تدوين گرديد.
5ـ كدگذاري مقولات: به منظور تسريع در كار و تسهيل طبقه بندي براي هر مقوله ي كلي و مقولات جزيي مربوط به آن، كد يا شناسه اي در نظر گرفته شد. به عنوان مثال براي مقوله ي كلي «خدا محوري» شناسه ي 1 و مقولات جزيي آن شناسه هاي فرعي(1-1- اقرار به عقايد، 2-1 - ذكر جهان بيني، 3-1- دعوت به حق و...) تعيين شد.
6ـ تهيه ي جدول كار: پس از تدوين مقولات نهايي و كدگذاري آن ها، جهت تحليل متن وصايا و آثار فرهنگي شهدا جدولي شامل شش ستون طراحي و در اختيار محققان قرارگرفت. اولين ستون جدول به اصل مطالب (عبارات) استخراج شده از متن وصايا و آثار فرهنگي اختصاص يافت و ستون هاي بعدي هر كدام براي پاسخ به يكي از سؤالات تحقيق در نظر گرفته شد.
6ـ گزاره بندي متون: در اين مرحله محتواي وصايا گزاره بندي شد. بدين ترتيب كه هر گزاره بايد حداقل حاوي يك مضمون باشد كه بتواند به يك مقوله تبديل شود. در اين بين برخي عبارات يا گزاره ها داراي چندين مضمون بودند كه بر اساس تعداد مضامين، عبارت (گزاره) تكرار شده است.
7ـ كدگذاري نهايي عبارات: پس از گزاره بندي متن وصايا و آثار فرهنگي و قراردادن آن در جدول كار در اولين ستون (پس از ستون عبارت) كد مقوله ي جزيي مربوط به هر عبارت وارد گرديد.
8ـ دسته بندي عبارات بر اساس مقوله جزيي: در اين مرحله، پس از كدگذاري ستون «مقوله ي جزيي» مطالب مربوط به كل شهدا بر اساس اين ستون دسته بندي و مرتب گرديد. به گونه اي كه گزاره هاي داراي شناسه ي مشترك (مقوله ي جزيي مشترك) بودند، در كنار هم قرارگرفت.
نتايج
1) مضمون غالب در وصايا و آثار فرهنگي شهدا
با عنايت به سؤال نخست پژوهش در باب مضمون غالب در وصايا و آثار فرهنگي شهدا، در اين بخش به جمع بندي و توصيف مضامين موجود در آثار بررسي شده براساس طبقه بندي ذيل مي پردازيم:
بيش ترين فراواني مطالب با 55/46 درصد به امور سياسي اختصاص دارد. پس از آن امور فرهنگي 61/39 از كل مطالب را در برمي گيرد و امور اجتماعي با 84/13 درصد در مرتبه ي سوم قرار دارد.


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : آسيب شناسي فيلم هاي دفاع مقدس، ايثار و شهادت
كلمات كليدي : آسيب شناسي، فيلم، دفاع مقدس
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
شايد ندانيد كه خصوصا بعد از پايان يافتن جنگ هشت ساله اي كه عراقعليه ايران آغاز كرده ، گروه هاي تحقيقاتي بسياري از خارج آمده اند وروي فرهنگ جبهه و دفاع مقدس ما كرا كرده اند. حداقل براي ما فعالان دفاع مقدس بارها پيش آمده تا گروه هايي از محققان آمريكايي ، فرانسوي؛ هلندي ، فنلاندي و انگليسي روبرو شويم و گاه علاوه بر تعارفات معمولي مجلسه اي ، گپي هم بزنيم. به ياد مي آورم كه چند سال پيش هم انجمن دولتي ايران و فرانسه سميناري سهروزه را در تهران برگزرا كرد كه تبليغات داخلي روي اينمله مهم كمرنگ و دلسرد كننده بود. اين سمينار با عنوان بررسي خاطره نويسيدر جنگ ايران و عراق و در جنگ فرانسه از نظر ما اتفاقي بزرگ محلي براي تحقيقات ميداني و سيع و گسترده روي خاطات و مستندات شفاهي و كتبي جنگ بود.
علاوه بر عده اي از پژوهش گران صاحب نام دفاع مقدس ايراني در اين سمينار چندين پرفسور فرانسوي نيز حضور داشتد كه پرآوازه ترين آنها يكي ادوون روزو رئيس موزه جنگ فرانسه بود و ديگري "كريستف " بالايي رئيس وقت انجمن دوستي ايران و فرانسه و نيز پروفسور هوتكا و دكتر اريك بوتل كه محققان صاحب نام و صاحب سبكب در زميه جنگ هستند و عمري را وقف كار خود كرده اند.
رئيس موزه جنگ فرانسه جناب "روزو" در اين همايش يك سري اسلايد و عكس از موزه جنگ نشان داد و توضيح داد كه آثار جنگ علاوه بر حفظ تاريخ و جزئيات پراهميت تاريخي كه مي تواند براي همه اقشار سومند باشد. منبع درست و دست اولي براي فيلمنامه نويسان و كارگرداناني است كه مي خواهند درباره ي جنگ ها ، به خصوص جنگ هاي اول و دوم فيلم بسازند و تعدادشان هم اصلا هم كم نيست. ايشان بر ضرورت حفظ آثار جنگ براي مردم ، محققان و هنرمندان تاكيد بسياري داشت و مي گفت كه حدود بيست سال عمر خود را وقف اين كار پر اهميت كرده است . به شهادت سابقه اش او عمري وقف تحقيق دررابطه با جنگ كرده و جزو محققان تراز اول جنگ محسوب مي شود.
روز آخر سمينار ، اين دوستان رابا هواپيما به آبادان بردند و يك ساعتي هم در شلمچه آن ها را گرداندند. يكي از دوستان كه همراه اين اكيپ بود تعريف مي كرد آقاي "روزو" و بقيه محققان هم كدام جذب قسمتي شده بودند و چنان شگفت زده بودند كه گويي با منظره اي بديع روبه رو شده اند.
همين دوست مي گفت :جناب "روزو" دائم آه مي كشيد و مي گفت "اين جا كجاست؟" دوستان برايش خلاصه مي كردند كه اين نقطه ، قلب جنگ هشت ساله بود و ... اما رئيس موزه جنگ فرانسه مي گفت: اينجا توضيح زيادي نمي خواهد. خاك اين جا با آدم حرف مي زند. اگر يك وجب ازاين خاك در فرانسه بود به شما نشان مي دادم كه مردم چه زيارتگاهي براي آن درست مي كردند." آرزوي آقاي "روزو" كه مي گفت حتما در آينده بر آورده مي كنم. يك هفته قدم زدن با پاي برهنه بر اين خاك ها بود. روز وداع ه گفته بود:بيست سال كارتحقيقاتي بر جنگ هاي دنيا كرده ام. همه يك طرف و اين سه روز در طرف ديگر. قصد ندارم بازار گرمي كنم كه ديگران چه درباره دفاع مقدس ما مي گويند كه اگر مي خواستم حتما 10 صفحه نمونه از صحبتهاي محققان خارجي و يا ايرانيان مقيم خارج كه پايان نامه هاي شان به اين موضوع اختصاص دارد؛ مي آوردم. صحبت من در مورد بي مهري خود ما به فرهنگ نابي است كه دراين هشت سال پا گرفت- با تمام مولفه هاي خاص يك فرهنگ – خصوصا تاكيد مي كنم برروي هنر كه مي توانست مثلا آسايشگاهي را به تصوير مي كشند كه درآن اسراي ما روي تخت هاي دونفره مي خوابند يااسيري خود را به مشقت از اردوگاه بيرون مي كشد و فرار مي كند و بعد باز مي گردد و كل اردوگاه را به آتش مي كشد و عده ديگري راهم آزاد مي كند و يا "هاشم پور" خودمان با كاراته بازي و ... دمار از روزگار عراقي ها در مي آورد.
در سفري كه به عراق داشم و قصدم ديدن اردوگاه هاي اسارت بود، دريافتم كه اصلا در هيچ اردوگاهي اسرا تخت نداشته اند كه هيچ ، حتي جاي كافي براي دراز كشيدن و خفتن نداشته اند. البته اين را قبلا هم مي دانستم چرا كه حداقل با تعداد بسياري اسير صحبت كرده بودم و حتي مخصات محلي اردوگاه را قبل از بازديد براي خود تصور كرده بودم. اين يك نكته وديگر اين كه در تمام طول مدت اسارت رزمندگان ايراني ، فقط دونفر، آن هم در اوايل جنگ موفق به فرار از اردوگاه شده اند يك بار هم يك گروه بعد از چند ماه برنامه ريزي موفق مي شوند كه از آسايشگاه بيرون آمده موانع مختلف را رد كنند و 30 متر سيم خاردار حلقوي و ساده (قطر و عرض سيم خاردارها را رد عرض ي كنم نه محيط اطراف اردوگاه را يعني دورتادور اردوگاه به عرض 30 متر انواع سيم خاردار براي جلوگيري از فرار اسرا كشيده بودند) را در دوساعت و نمي طي كنند و تمام برنامه ريزي دقيق اين افراد از جان گذشته با پارس سگ هاو حساس شدن عراقي ها به هم مي ريزد و بازگشت دوباره اين افراد به داخل آسايشگاه به شكلي كه عراقي ها بويي از ماجرا نبرند ، خود داستاني است كه به زعم نگارنده حماسه اي بسيار باشكوه تر از فيلم هايي است كه خام دستانه از فرار اسرا ساخته اند .
به همه اين ها اضافه كنم كه حجت الاسلام ابوتراني فراراسرا و كلا قدغن اعلام ميكند، چرا كه پي آمد هاي بعدي آن براي ديگران بسيار گران تمام شده است. جاي خالي تحقيق و بررسي روي سوژه هاي دفاع مقدس به خصوص سوژه هاي كه باري فيلم شدن انتخاب مي شوند به شدت خود رابه رخ تماشگران فهيم و باهوش ايراني مي كشد و مثل دندان كرم خورده اي ميان رديف دندان هاي سفيد ومرمري توي ذوق مي زند . از همه اين ها بگذريم بايد به نكته اي خاص توجه كنمي و اين كه فيلمسازان در ديگر نقاط جهان حتما قهرمانان معروف و حتي گمنام جنگ هاي شان رابه عنوان سوژه اي ناب براي ساخت فيلم انتخاب كرده و بعد ا تحقيق و كارشناسي دقيق و به كارگيري مشاوران با تجربه آثاري خلق مي كنند ك ههنز هم ناشكران جهان رابه سينماها مي كشاند. احتياجي نيست كه اشاره كنيم، فيلم هايي مثل "نجات سربازان راين" ، دشمن پشت دروازه ها يا "پرل هاربر" و ... كه جزو پرخرج ترين ها در فيلمسازي محسوب مي شوند ، محمل واقعيت يك جنگ رابرگزيده اند تا داستان پر سوناژي خيالي را به هنرمندانه ترين شكل بازگو كنند. در حالي كه ما درايار به تعداد هررزمنده اي يك نمي خواهم به اين نكته هم مستقيم اشاره كنم كه 20 دقيقه ابتدايي فيلم"نجات سرباز رايان" كه به نظر نگارنده يكياز استثنايي ترين و زنده ترين سكانسهاي فيلم هاي جنگي است، به اعتراف كارگردانش باديدن چندين و چندباره فيلم هاي زنده يا آويني (روايت فتح ها) خصوصا در صحنه هايي كه دوربين مثل شخصيتي حركت مي كند و واقعه را از چشم يك رزمنده به مخاطب نشان مي دهد ، ساخته و پرداخته شده است. حال انصاف بدهيد آيا به سوژه هاي بكر و ناب جنگ تحميلي ما از داخل بي مهري نشده است؟ شعر و رمان و هنرهاي ديگر به كنار ، آيا نمي شد از اين همه سوژه ناب در خلق آثار ماندگار سينمايي بهره گرفت؟
البته مشكلات بودجه و هزينه چنين فيلم هايي را نيز در نظر مي گيريم و با اين حال باز هم تاكيد مي كنم كه مي شود فيلم كم هزينه ساخت و حتما تمام فيلم راسرشار از صحنه هاي جنگ و درگيري نكرد ، دراين هشت سال چنان سوژه هايي شكل گرفته كه جرات مي توانم بگويم مي توان با كمترين هزينه فيلمي ساخت كه به جنگ و مسائل آن مي پردازد و مي توان اصلا هم صحنه هاي نگي را نشان مخاطب نداد.
بازم هم اصراردارم كه دولت بايد باري ساخت فيلم هاي جنگي بودجه و هزينه مناسب اختصاص دهد و با تبليغات صحيح و استاندارد حتي بودجه رانيز با سود باگرداند كه البته به اين موضوع به نگاه جديد به فيلم سازي در ايران و صنعت – هنر و دانستن آن باز مي گردد كه قصه اش سر درازي دارد.
فرهنگ ايثار و شهادت كه دردفاع مقدس ما شكل گرفت در صورتي كه به شكل فيلم هاي فاخر به مخاطب عرضه شود مي تواند در لايه لاي توده هاي احتمالي نفوذ كرده و تبديل به فرهنگي عمومي شود و بي اعتنايي به فيلم هاي دفاع مقدس و موضوعات ايثار و شهادت مي تواند ضررهاي بسياري را متوجه ما ايرانيان كند چرا كه ايثارگري و اصطلاح ايثار و شهادت امتياز ويژه اي است كه ما از آن برخورداريم . سردار داوود غياثي راد كه علاوه بر مدرك مهندسي دستي در هنر و نوشتن نيز دارد، معتقد است :"ضعف فيلم هاي جنگي ما به فرهنگ غلطي باز مي گردد كه درتمام جامعه سازي و جاري شده است."
اين صاحب هر پروژه اي چه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي مي خواهد با كمترين هزينه بيشترين سود رااز آن خود كند و اصلا دلش نم آيد تا پولي براي تحقيق حول محورسوژه اش خرج كند و ازاين جا بگير و برو تا آخر . ديگر اين كه كار گردان اصلا وقت نمي گذارد تا با چند رزمند صحبت كند يا حداقل سري كاملي از فيلم هاي روايت فتح را ببيند و يا حتي يك سري عكس جنگي درست ببيند و فضاي كارش را با فضاي موجود آنروزها منطبق كند و به همين دليلاكث فيلم ها آبكي و كليشه اي از كار در مي آيد... البته بايد چند كارگردان را ازديگران مسثني كرد. ولي به هر حال مشكل اصلي مشكل اصلي ما اين است در حالي كه دفاع مقدس ما سوژه هاي بسيار آن قدر فراوان است. فيلم هاي جنگ ما نسخه آبكي اكشن هاي جنگي دست جندم هاليوودي از آب در مي آيد . "وقتي كسي كه خود جنگ را از نزديك ديده و يا لمس كرده يا صحنه هاي مضحكي در فيلم ها مواجه مي شود، كليت فرهنگ دفاع مقدس برايش زيرسوال مي رود.
اين توهين به شعور بيننده است كه مثلا شخصيتي به لوله تانك آويزان شود و با پرتاب نارنجك داخل لوله توپ تانك را منهدم كند.
فلز لوله تانك از فولاد آبديده است كه اولا آنقدر داغ ميشود كه اگر دست روي آن بگذاري گوشتت آب مي شود و ديگر اين كه يك نارنجك داخل لوله اي كه گلوله بزرگي پرتاب مي كند كه حدود 40 برابر نارنجك ، قدرت انفجاري دارد و حتي به خان هاي لوله نيز خراشي وارد نمي ساد. همه اين ها نشان ازسر هم بندي و كاربا پايين ترين كيفيت براي بردن سود بيشتر دارد. در پايان نقل و قولي از سردار پارسي ، فرمانده گردان هاي لشكر 14 ثارالله مي آورم تا حسن ختامي بربحث اجمالي من باشد كه جادارد روي آن هزاران صفحه تحقيق صورت گيرد .

 
 


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : بررسي نگرش فرزندان شاهد و ايثارگر نسبت به عملكرد ايثارگرانه ي پدر خود
كلمات كليدي : عملكرد ايثارگرانه، ميزان شناخت نسبت به عمل ايثارگرانه، ميزان احساس نسبت به عمل ايثارگرانه، ميزان آمادگي براي عمل ايثارگرانه
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
<>

پژوهش حاضر وضعيت نگرش فرزندان شاهد و ايثارگر را نسبت به عملكرد ايثارگران به روش پيمايش مورد بررسي قرار داده است. جامعه ي آماري اين پژوهش كليه ي فرزندان دانش آموز و دانشجوي شاهد و ايثارگر شاغل به تحصيل در سال 1385 سراسر كشور مي باشند كه به روش نمونه گيري چند مرحله اي و با حجم نمونه ي لازم برابر با 1901 نفر از استان هاي تهران، خراسان رضوي، خوزستان و لرستان انتخاب شده اند. براي سنجش نگرش پاسخگويان از سه مؤلفه ي: ميزان شناخت نسبت به عمل ايثارگرانه، ميزان احساس نسبت به عمل ايثارگرانه و ميزان آمادگي براي عمل ايثارگرانه استفاده شده است.
تركيب شاخص هاي مورد نظر، دلالت بر آن دارد كه فرزندان شاهد و ايثارگر در مجموع 3/40 و 8/32 درصد به ترتيب در حد خيلي زياد و زياد و در مقابل به ترتيب 8/1 و 9/6 درصد در سطح خيلي كم و كم نگرش مثبتي نسبت به عملكرد ايثارگران دارند. همچنين ساير يافته ها بر حسب ويژگي هاي فردي، خانوادگي، و تحصيلي تفاوت هايي را نشان مي دهد.
    مقدمه
در ايران، جنگ تحميلي به‌عنوان يكي از وقايع مهم و عظيم در تاريخ تحولات معاصر به حساب مي‌آيد كه هشت سال به‌طول انجاميده و زواياي مطالعاتي بسياري را در بين متفكران، دست اندركاران و پژوهشگران حوزه‌هاي مختلف باز نموده است.
با توجه به اين‌كه در دين اسلام توجه به ايثار و شهادت در شكل جهاد در راه خدا، به‌عنوان يكي از اعمال و ارزش‌هاي الهي محسوب مي‌گردد، كاربست دفاع مقدس براي جنگ تحميلي حاكي از پيوند انديشه‌هاي اسلامي ‌با شرايط موجود بود كه به نوبه خود نقش فرهنگ و مؤلفه‌هاي ديني در فرهنگ عامه دوباره احيا گرديد.
با پايان جنگ و حاكم شدن فضاي صلح و آرامش، مي‌توان تغيير در ارزش‌ها و نگرش‌ها را به‌ويژه در بين نسل جديدي كه جنگ را نديده و تجربه نكرده‌اند، مشاهده نمود. هر نسلي، در هر دوره‌اي با توجه به وضعيتي كه در آن به‌سر مي‌برد، به بازخواني گذشته مي‌پردازد و اين ديدگاه حاصل شكل‌گيري نگاه تاريخي و برداشت خاص نسبت به گذشته است. اين امر ناشي از تفاوت فضاي ذهني و گفتماني مقوله‌هاي صلح و جنگ يا بحران است؛ چرا كه روي‌كرد عقيدتي‌- حماسي جنگ، جاي خود را به روي‌كرد تاريخي مي‌سپارد.
در اين ميان فرزندان ايثارگران بخش قابل توجهي از نسل دومي‌هاي جنگ هستند كه به‌طورطبيعي برحسب ويژگي‌هاي فردي و خانوادگي برداشت‌ها و نگرش‌هايي را نسبت به عملكرد و رفتار پدران خود دارند و با تأثيرپذيري از فضا و مسايل اجتماعيِ پيشِ رو، الگوي نگرش خود را متحول ساخته‌اند.
مطالعه‌ي حاضر، به «بررسي نگرش فرزندان شاهد و ايثارگر نسبت به عملكرد ايثارگرانه‌ي پدران خود» پرداخته است تا ميزان آگاهي، باور و روحيه‌ي اين فرزندان را به‌عنوان كساني كه به‌نحوي با مسايل و آسيب‌هاي به‌جا مانده از آن دوره درگير هستند بكاود و دست به تفسير و تبيين بزند. در واقع وضعيت اين نگرش‌ها تحت تاثير فضاي تحول‌يافته‌ي صلح مي‌باشد. بدين لحاظ جنبه‌ي پروبلماتيك موضوع مورد مطالعه آشكار مي‌گردد تا جهت‌گيري‌هاي آتي اين كنش را روشن كند و ميزان موفقيت نهادهاي درگير و مسؤول در انتقال ارزش‌ها و هنجارهاي گذشته را به نسل جديد آشكار ‌سازد؛ البته بايد توجه داشت كه فرزندان شهدا، در حال حاضر نمي‌توانند عملكردي همانند پدران خود داشته باشند؛ بلكه بايستي وضعيت نگرش‌شان را نسبت به عملكرد پدر، در ابعاد ديگري جست‌وجو كرد.
مفهوم نگرش و ابعاد آن  
واژه‌ي «Attitude» معادل‌هاي فارسي متعددي همچون: طرز تلقي، وجهه‌ي نظر، بازخورد، وضع رواني، ايستار، گرايش و نگرش دارد؛ ولي اكنون اصطلاح «نگرش» نزد عموم مقبوليت يافته و به‌صورت‌هاي مختلف نيز تعريف شده است. آلپورت(Allport)، كرچ(Krech)، گرچفيلد(Grutchfield)، جاكوبسون(Jacobson)، لمبرت(Lambert)، سيرز(Sears)، رابرت (Robret) و بسياري از مؤلفين ديگر، تعاريفي ارايه كرده‌اند كه از آن ميان تعريف «لمبرت» جامع‌تر از بقيه به‌نظر مي‌رسد: «نگرش عبارت است از يك روش نسبتاً ثابت در فكركردن، احساس‌كردن و رفتاركردن نسبت به افراد، گروه‌ها و موضوع‌هاي اجتماعي يا قدري وسيع‌تر، هرگونه حادثه‌اي در محيط فرد» (كاوياني، 1380: 119 وLambert,1988).
«رابرت» در زمينه‌ي ابعاد و مؤلفه‌هاي نگرش معتقد است: تمام روان‌شناسان اجتماعي درباره‌ي الگويA.B.C ؛ يعني، ابعاد شناختي، عاطفي و رفتاري(Affective & Behavioral & Cognitive) اتفاق نظر دارند (رابرت، 1988). مؤلفه‌هاي عاطفي به هيجان‌هاي منفي يا مثبت، و مؤلفه‌هاي رفتاري به شيوه‌ي خاصي از واكنش فرد و تفسيرهاي خاص اشاره دارند (كاوياني: 116) .
«روان‌شناسان اجتماعي معمولاً نگرش را با توجه به عناصر شاكله‌ي آن به‌شرح زير بررسي مي‌كنند:
1ـ عنصر شناختي يا عقايد، باورها، آگاهي‌ها يا اطلاعاتي كه از سوي فرد كسب مي‌شود (اعتقاد به خوبي يا بدي يك پديده).
2ـ عنصر عاطفي يا احساسات و عواطف درباره‌ي شخص، انديشه، واقعه‌ يا شئ‌ (ايجاد حالت ترس، محبت، نفرت و…).
3ـ عنصر رفتاري يا قصد و آمادگي براي اقدام.
بديهي است كه اين عناصر به‌گونه‌اي منفرد وجود ندارد و هميشه مستقل عمل نمي‌كنند. نگرش، آميزه يا نقشي در هم آميخته از احساسات، ادراكات و تمايلات رفتاري يك شخص درباره‌ي يك چيز، شخص يا گروه، يك واقعه، يك انديشه، يا واقعيات و امور مشابه ديگر است» (محسني، 19:1379).
«در مطالعات اجتماعي از اين نظر به نگرش(Attitude) توجه بسيار شده است كه پژوهشگران آن را در زمينه‌ي رفتار مي‌دانند. نگرش ساخت ذهني مخفي در شخصيت است و آن را مي‌توان آمادگي ويژه فرد از نظر رواني در رويارويي با پديده‌ها، مسايل، وقايع و بروز عكس‌العمل توأم با هيجان نسبت به آن‌ها دانست. نگرش افراد ناشي از گذشته‌ي آن‌ها و تجربيات مختلف زندگي است. همانند رشد شخصيت، اشخاص برجسته يا برخوردار از موقعيت‌هاي خاص در زندگي افراد (مانند والدين، دوستان، اعضاي گروه‌هاي اجتماعي وحرفه‌اي و…) نفوذ زيادي در تكوين نگرش دارند (Hellriegel,1989:48 به نقل از محسني، 19:1379).
نگرش داراي ويژگي‌هاي مختلفي‌است كه عمده‌ترين آن‌ها عبارتند از:
1ـ سازه‌اي است فرضي، چرا كه قابل مشاهده مستقيم و سنجش كمّي‌نيست و براي كمّي‌كردن آن لازم است به كمّي‌كردن مؤلفه‌ها بپردازيم.
2ـ اكتسابي است و به‌تدريج تكون مي‌يابد؛ زيرا تجربه و آموزش درآن مؤثر است.
3ـ نسبتاً پايدار است؛ چرا كه يك نظام است و از ابعاد مختلف و هم‌آهنگ برخوردار است و تغيير آن آسان نيست.
4ـ فردي يا گروهي است؛ زيرا در بسياري از مواقع نگرش ما ناشي از موقعيت‌هاي گروهي است.
5ـ داراي مؤلفه‌هاي شناختي، عاطفي و رفتاري است؛ به‌طوري‌كه هر يك از مؤلفه‌ها مي‌تواند به صورت هشيار يا ناهشيار باشد.
6ـ از ويژگي اصلي و فرعي برخوردار است، مانند اين‌كه نگرش، نسبت به شغل، زندگي خانوادگي و مسايل اعتقادي خود (نگرش اصلي) عميق‌تر از نگرش ما نسبت به پايه‌ي تحصيلي فرزند همسايه‌مان (نگرش فرعي) مي‌باشد.
7ـ مؤلفه‌هاي هر نگرش- اعم از اصلي و فرعي- با يكديگر تعامل دارند. «هيچ رفتاري نيست كه هرقدر هم عقلي باشد، واجد عوامل عاطفي به‌عنوان محرك نباشد و نيز بالعكس نمي‌توان شاهد حالات عاطفي بود، مگر اين‌كه ادراك يا فهم كه ساخت شناختي آن حالات را تشكيل مي‌دهد در آن‌ها مداخله دارد» (دادستان،39:1374).
8ـ مؤلفه‌هاي هر نگرش با يكديگر تناسب سطح دارند. معمولاً وقتي بعد شناختي يك نگرش، عميق و ريشه‌دار و وابسته به ارزش‌هاي مهم فرد باشد، به همان نسبت بعد عاطفي‌اش هم محكم و ريشه دار است و به تبع آن، آمادگي رواني فرد براي رفتار مناسب نيز بيش‌تر است. برعكس وقتي بعد شناختي نگرش براساس شايعه شكل گرفته باشد، بعد عاطفي و انگيزشي و به تبع آن آمادگي رواني فرد براي رفتار نيز خيلي مبهم است و احتمالي خواهد بود.
9ـ نگرش‌هاي اصلي در زندگي افراد نقش بسيار برجسته‌اي دارند و از طريق مشاهده‌ي رفتار، تحليل افكار به‌راحتي قابل تشخيص مي‌باشد. لازم به يادآوري است كه نگرش‌هاي اصلي زندگي ما پررنگ و نگرش‌هاي فرعي كم‌رنگ هستند. نگرش فرعي ممكن است آن‌قدر كم‌رنگ باشد كه مورد توجه خود ما هم قرار نگيرد و حتي نسبت به آن ناهشيار باشيم. 
 
10ـ نگرش‌هاي اصلي بر نگرش‌هاي فرعي تأثير دروني دارند، بيش‌تر دروني شده‌اند و كم‌تر به موقعيت‌ها و شرايط خارجي وابسته‌اند؛‌ اما نگرش‌هاي فرعي هرقدر فرعي‌تر باشند وابستگي بيش‌تري به شرايط محيطي دارند. به‌طور مثال: ايمان به خدا اصلي‌ترين نگرش يك مؤمن است. عدالت‌خواهي و انسان دوستي قدري فرعي‌تر و نگرش فرد نسبت به شغل و زندگي خانوادگي باز هم فرعي‌تر و بالأخره،‌ نگرش نسبت به رنگ اتومبيل خيلي فرعي‌تر است. البته هرقدر فاصله‌ي نگرش فرعي از نگرش اصلي بيش‌تر باشد تأثيرپذيري آن كم‌تر خواهد بود (كاوياني، 120:1380-122).
در بحث از عوامل تكوين نگرش، آن‌را در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان به دو نوع شناختي و انگيزشي تقسيم‌كرد. عواملي مثل: شرطي‌سازي كلاسيك،‌ شرطي‌سازي كنشي، مشاهده و تقليد و مقايسه‌هاي اجتماعي از نوع شناختي و عواملي مانند: نيازها، فرهنگ، تعلق گروهي،‌ شخصيت فرد و... از نوع انگيزشي هستند (همان: 123).
مفهوم نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه‌ي پدر
چنانچه گذشت، «نگرش، نظام با دوامي‌است كه شامل: يك عنصر شناختي، يك عنصراحساسي و يك عنصر تمايل به عمل است. عنصرشناختي شامل:اعتقاد و باورهاي شخص درباره‌ي يك شئ يا انديشه است. عنصر احساسي يا عاطفي آن است كه معمولاً نوعي احساس عاطفي با باورهاي ما پيوند دارد و تمايل به عمل، به آمادگي براي پاسخگويي به شيوه‌اي خاص اطلاق مي‌شود» (كريمي،1373: 217).
در واقع، منظور از «وضعيت نگرش فرزندان نسبت عملكرد ايثارگري پدران خود»؛ ميزان درك روشن‌بينانه از فضاي جنگ، هم‌ذات پنداري و پذيرش عملكرد ايثارگرانه با توجه به تغيير و تحولات جامعه از آن زمان تاكنون مي‌باشد. براين اساس، براي سنجش اين مفهوم از سه مؤلفه‌ي اساسي استفاده مي‌گردد:
1) ميزان آمادگي براي عمل ايثارگرانه: حدي از آمادگي است كه فرد در عين اين‌كه اهداف فرهنگ و عملكرد ايثارگري را پذيرفته، ابزار آن؛ يعني كنش شهادت طلبانه، جانبازي و اسارت را به‌طور داوطلبانه قبول دارد.
2) ميزان شناخت نسبت به عمل ايثارگرانه: نوعي درك و شناخت نظام يافته است كه فرد با توجه به تغيير و تحولات صورت گرفته نسبت به پدر خود در جامعه دارد.
3) ميزان احساس نسبت به عمل ايثارگرانه: نوعي باور و احساس همكنشي و همزماني فرد با ايثارگران است، به نحوي كه تا چه اندازه نسبت به عملكرد پدر خود احساس همانندي مطلوب و افتخارآميزي مي‌كند.
روش
پژوهش حاضر به روش پيمايش انجام گرفته و از نوع تبييني است. جامعه‌ي آماري اين تحقيق را «كليه‌ي فرزندان ايثارگران سراسر كشور در سال 86 ـ 1385» (دانش‌آموزان و دانشجويان شاهد، جانباز و آزاده‌ي مقطع متوسطه و دانشگاه‌هاي مختلف) به تعداد 79.812 نفر تشكيل مي‌دهند. با استفاده از فرمول كوكران، حجم نمونه حدود 1901 نفر برآورد شده است كه به‌شيوه‌ي نمونه‌گيري «چندمرحله‌اي» انتخاب شده‌اند. از اين رو، از مجموع استان‌هاي كشور، 4 استان: تهران، لرستان، خوزستان و خراسان رضوي به‌عنوان خوشه‌اي از مجموعه استان‌هاي همگنِِِِ ِدرگير با جنگ يا دور از فضاي جنگ مشخص شدند.
در اين بررسي از اعتبار صوري (Face Validity)‌ و نيز از آزمون آلفاي كرونباخ براي پايايي (Reliability) مفهوم نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه استفاده شده است. نتيجه‌ي محاسبات برآورد پايايي حاكي از آن است كه با توجه به مقدار ضريب آلفاي به‌دست‌آمده (77/0=Alpha) ضريب هم‌ساني دروني ابعاد تشكيل‌دهنده‌ي اين مفهوم، در سطح قابل قبولي‌است.
نتايج
1) ويژگي‌هاي فردي پاسخگويان
در بين نمونه‌ي 1901 نفري از فرزندان شاهد و ايثارگر مورد مطالعه، 1/57 درصد را دختران و 9/42 درصد را پسران تشكيل مي‌دهند. بر حسب گروه‌هاي سني: 8/33 درصد بين 14 تا 15 سال، 5/19 درصد بين 16 تا 17 سال، 3/12 درصد بين 18 تا 19 سال، 2/15 درصد بين 20 تا 21 سال و 2/19 درصد 22 سال يا بيش‌تر سن دارند. از ميان اين فرزندان 3/58 درصد (1109 نفر) را دانش‌آموزان مقطع متوسطه و در مقابل 7/41 درصد (792 نفر) را دانشجويان دانشگاه‌هاي مختلف تشكيل مي‌دهند. با توجه به بررسي صورت‌گرفته در بين چهار استان، 8/35 درصد از پاسخگويان ساكن استان يا شهر تهران، 6/13 درصد از استان خوزستان، 8/19 درصد از استان خراسان رضوي، 5/14 درصد از استان لرستان و 6/12 درصد از ساير استان‌ها مي‌باشند.
از ميان پاسخگويان، در مجموع 2/16 درصد از دانشگاه شاهد، 7/4 درصد از دانشگاه علامه طباطبايي، 8/4 درصد از دانشگاه لرستان، 7/4 درصد از دانشگاه شهيد چمران اهواز، 2/7 درصد از دانشگاه فردوسي مشهد، 6/1 درصد از دانشگاه تربيت مدرس، 6/1 درصد از دانشگاه علم و صنعت، 10 درصد از دانش‌آموزان مقطع متوسطه‌ي شهر خرم‌آباد، 12 درصد از دانش‌آموزان شهر مشهد، 8/9 درصد از دانش‌آموزان شهر اهواز و 7/26 درصد دانش‌آموزان شهر تهران را شامل مي‌شود.
برحسب ويژگي‌هاي ايثارگري، نتايج، نشان‌دهنده آن است كه 2/36 درصد از نمونه‌ي تحقيق را فرزندان شاهد،‌ 6/39 درصد را فرزندان جانبازان، 2/5 درصد را فرزندان آزادگان و نيز 19 درصد را فرزندان جانبازان آزاده تشكيل مي‌دهند. از سويي ميانگين حضور پدران آن‌ها در جبهه، حدود 40 ماه، ‌ميانگين درصد جانبازي 50 درصد و ميانگين مدت اسارت حدود 5 سال مي‌باشد و از زمان شهادت پدران فرزندان شهدا به‌طور متوسط 5/16 سال مي‌گذرد.
2) وضعيت نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه‌ي پدر
1-2) ميزان آمادگي براي عمل ايثارگرانه
در اين مطالعه براي سنجش ميزان آمادگي براي عمل ايثارگرانه از سه شاخص استفاده شده است. در اين خصوص، پس از اظهار اميدواري مبني بر عدم وقوع جنگ، از پاسخگويان پرسيده شد «چنانچه در كشور ما جنگ اتفاق بيفتد براي حفظ دين و كشور تا چه حد داراي آمادگي هستيد؟»[1]
- حاضرم جانفشاني و شهادت‌طلبي كنم. (روحيه‌ي شهادت‌طلبي)
- حاضرم جانبازي كنم. (روحيه‌ي جانبازي)
- حاضرم مشكلات و رنج اسارت را تحمل كنم. (روحيه‌ي پذيرش اسارت)
الف) روحيه‌ي شهادت‌طلبي: نتايج به‌دست‌آمده نشان مي‌دهد كه از ميان فرزندان شاهد و ايثارگر 7/56 درصد كاملاً موافق و 7/15 درصد موافق بوده‌اند. در مجموع 4/72 درصد در صورت وقوع جنگ حاضرند شهيد شوند؛ در مقابل 4/9 درصد كاملاً مخالف و نيز 3/5 درصد مخالف هستند كه در نهايت مي‌توان گفت 7/14 درصد چندان نظر خاصي در اين باره بيان ننموده اند و در اين ميان 13 درصد در حد متوسط اعلام آمادگي كرده‌اند.
ب) روحيه‌ي جانبازي: حدود 7/47 درصد از پاسخگويان نسبت به گزاره‌ي «حاضرم جانبازي كنم» كاملاً موافق و 2/15 درصد موافق بوده‌اند كه تركيب آن‌ها 9/61 درصد از افراد را شامل مي‌شود. در مقابل 13 درصد كاملاً مخالف و 6/8 درصد مخالف مي‌باشند. گرچه حدود 3/15 درصد موافقت خود را در حد متوسط اعلام كرده‌اند.
ج) روحيه‌ي اسارت: 6/39 درصد از پاسخگويان با گزاره‌ي: در صورت وقوع جنگ «حاضرم مشكلات و رنج اسارت را تحمل كنم» كاملاً موافق و 3/15 درصد درحد موافق بوده‌اند. 8/14 درصد نيز موافقت خود را در حد متوسط ابراز داشته و 4/8 درصد مخالف و 9/21 درصد كاملاً مخالف بوده‌اند.
جدول 1: توزيع پاسخگويان برحسب شاخص‌هاي آمادگي براي عمل ايثارگرانه
 
آمادگي
براي عمل
(طيف 1تا 10) 
حاضرم جانفشاني و شهادت‌طلبي كنم.
حاضرم
جانبازي كنم.
حاضرم مشكلات و رنج اسارت را تحمل كنم.
تعداد
درصد
تعداد
درصد
تعداد
درصد
كاملاً مخالف
124
7/6
171
2/9
321
2/17
50
7/2
71
8/3
87
7/4
مخالف
40
1/2
69
7/3
74
4
59
2/3
91
9/4
82
4/4
تاحدودي
134
2/7
169
1/9
152
2/8
108
8/5
115
2/9
123
6/6
موافق
124
7/6
113
1/6
109
9/5
167
9
169
1/9
175
4/9
كاملاً موافق
211
3/11
197
6/10
159
5/8
10 
844
4/45
687
1/37
579
1/31
بي‌جواب
40
-
49
-
40
-
جمع
1901
100
1901
100
1901
100
 
2-2) ميزان شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه
دراين باره 3 شاخص عمده طرح گرديد تا بتوان ميزان درك و شناخت فرزندان شاهد و ايثارگر را نسبت به عملكرد ايثارگران مورد سنجش قرار داد. يافته‌هاي تحقيق به شرح زير است:
الف) داشتن بصيرت نسبت به تداوم راه پدر: در اين باره از شاخص «من نمي‌دانم بالأخره ادامه‌دهنده‌ي راه پدرم باشم يا نباشم؟» استفاده شده است. نتايج به‌دست‌آمده بيانگر آن است كه 3/44 درصد از پاسخگويان در حد كاملاً مخالف و 4/11 درصد در حد مخالف اظهار نظر نموده و در مقابل، نسبت افراد كاملاً موافق و موافق به‌ترتيب 5/16 درصد و 6/9 درصد بوده است.
ب) داشتن بصيرت نسبت به عملكرد پدر: پاسخگويان در پاسخ به پرسش «بيش‌تر وقت‌ها در اين فكرم كه چرا پدر من در جنگ شهيد، جانباز و آزاده شد؟» حدود 1/45 درصد كاملاً مخالف و نيز 4/11 درصد مخالف مي‌باشند.
ج) داشتن بصيرت نسبت به جبهه رفتن: در اين خصوص از پاسخگو خواسته شد ميزان موافقت خود را با اين گزاره: «اگر من در زمان جنگ بودم به جبهه نمي‌رفتم» اعلام كند. نتايج به‌دست‌آمده حاكي از آن است كه 7/62 درصد كاملاً مخالف و نيز 2/12 درصد مخالف هستند. در مقابل، به ترتيب 9/8 و 1/6 درصد با اين گويه كاملاً موافق و موافق هستند. پس در مجموع 9/74 درصد از فرزندان بيان نموده‌اند كه اگر آن‌ها نيز در دوران جنگ و دفاع مقدس حضور داشتند، به جبهه مي‌رفتند.
 
جدول2: توزيع پاسخگويان بر حسب ميزان شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه
 
شناخت نسبت به عملكرد
داشتن بصيرت نسبت به رفتن به جبهه
داشتن بصيرت نسبت به تداوم راه پدر
داشتن بصيرت نسبت به عملكرد پدر
تعداد
درصد
تعداد
درصد
تعداد
درصد
كاملاً مخالف
969
5/52
658
1/36
687
5/37
189
2/10
150
2/8
140
6/7
مخالف
145
9/7
118
5/6
119
5/6
79
3/4
89
9/4
89
9/4
تاحدودي
119
5/6
189
4/10
138
5/7
65
5/3
145
9/7
103
6/8
موافق
56
3
85
7/4
76
1/4
57
1/3
89
9/4
83
5/4
كاملاً موافق 
50
7/2
59
2/3
77
2/4
10 
115
2/6
243
3/13
321
5/17
بي جواب
57
-
76
-
68
-
جمع
1901
100
1901
100
1901
100
 
3-2) ميزان احساس نسبت به عملكرد ايثارگرانه
در اين باره ميزان هم‌كنشي و هم‌زماني با عملكرد پدر با استفاده از سه شاخص مورد مطالعه و سنجش قرارگرفت:
الف) افتخار به عملكرد پدر: موضع 5/82 درصد از پاسخگويان در برابر گويه‌ي «من به عملكرد شهادت‌طلبانه و ايثارگرانه‌ي پدر خود افتخار مي‌كنم» كاملاً موافق و 2/7 درصد موافق مي‌باشد؛ به عبارتي 7/89 درصد از فرزندان شاهد و ايثارگر از عملكرد پدران خود احساس غرور و افتخار مي‌كنند كه نسبت بسيار بالايي مي‌باشد. در مقابل 10 درصد كم‌تر افتخار مي‌كنند.
ب) همانندي با عملكرد پدر: 5/70 درصد از فرزندان شاهد و ايثارگر، گزاره‌ي «من دوست دارم فردي مانند پدر خود باشم» را تأييد كرده و بدين هم‌كنشي اعتقاد و اذعان داشته‌اند. درمقابل، فقط كم‌تر از 10درصد اظهارداشته‌اند كه تمايل چنداني ندارند.
ج) افتخارِ نصيب‌شدن شهادت و ايثارگري: در اين‌باره عبارت «در جنگ، شهادت و ايثارگري افتخار بزرگي بود كه نصيت هركس نمي‌شد» مطرح شد. نتايج به‌دست‌آمده نشان مي‌دهد كه 6/74 درصد كاملاً موافق و 1/9 درصد موافق بدان مي‌باشد و فقط 5/4 درصد كاملاً مخالف و 1/4 درصد مخالف هستند.
جدول3: توزيع پاسخگويان بر حسب ميزان احساس نسبت به عملكرد ايثارگرانه
 
احساس نسبت به عملكرد
افتخار به عملكرد پدر
همانندي با عملكرد پدر
افتخار شهادت و ايثارگري
تعداد
درصد
تعداد
درصد
تعداد
درصد
كاملاً مخالف
32
7/1
72
9/3
62
4/3
12
6
29
6/1
20
1/1
مخالف
18
1
29
6/1
27
5/1
23
2/1
39
1/2
47
6/2
تاحدودي
43
3/2
92
5
73
4
63
4/3
85
6/4
68
7/3
موافق
63
4/3
75
4
61
3/3
72
9/3
127
8/6
107
8/5
كاملاً موافق
133
1/7
196
6/10
160
7/8
10 
1404
4/75
1111
9/59
1208
9/65
بي جواب
38
-
46
-
68
-
جمع
1901
100
100
100
1901
100
 
در نهايت با تركيب شاخص‌هاي مورد نظر، بررسي حاصل دلالت بر آن دارد كه فرزندان شاهد و ايثارگر در مجموع 3/40 و 8/32 درصد به ترتيب در حد خيلي زياد و زياد و در مقابل به ترتيب 8/1 و 9/6 5 درصد در سطح خيلي كم و كم نگرش مثبتي نسبت به عملكرد ايثارگرانه‌ي پدران خود دارند.
جدول 4: توزيع پاسخگويان بر حسب نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه
 
وضعيت نگرش
نسبت به ايثارگري
تعداد
درصد
خيلي زياد
687
3/40
زياد
559
8/32
متوسط
309
1/18
كم
117
9/6
خيلي كم
31
8/1
بي جواب
201
-
جمع
1901
100
 
3-2) رابطه‌ي جنس با نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه
استفاده از آزمون آماري مناسب جهت مقايسه‌ي وضعيت نگرش فرزندان شاهد و ايثارگر برحسب جنس پاسخگويان حاكي از آن است كه در بعد «ميزان آمادگي براي عملكرد ايثارگرانه» ميانگين نمره پسران برابر با 14/22 و براي دختران برابر با 64/20 مي‌باشد. همچنين يافته‌هاي حاصل بيانگر وجود رابطه‌ي معناداري بين اين دو متغير است. به‌عبارتي مي‌توان گفت پسران به‌طور معناداري آمادگي بيش‌تري براي انجام عمل ايثارگرانه در جامعه دارند. از طرفي ساير نتايج نشان‌دهنده‌ي آن است كه تفاوت معناداري در زمينه‌ي ميزان شناخت و احساس دختران و پسران نسبت به عملكرد ايثارگرانه مشاهده نمي‌گردد.
جدول 5: نتايج آزمون آماري درباره‌ي نگرش به عملكرد ايثارگرانه بر حسب جنس
 
رابطه‌‌ي جنس و نگرش 
تعداد
ميانگين
انحراف معيار
آزمون‌هاي آماري
ميزان شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه
پسران
775
56/21
9/6
98/0=T
32/0 = s
دختران
1010
24/21
5/6
ميزان احساس نسبت به عملكرد ايثارگرانه
پسران
784
58/26
5/6
3/1=T
19/0 = s
دختران
104
23/26
6/5
ميزان آمادگي براي عملكرد ايثارگرانه
پسران
787
14/22
2/8
8/3=T
000/0 = s
دختران
1034
64/20
1/8
 
 
4-2) رابطه‌ي مقطع تحصيلي با نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه
بررسي‌هاي به‌عمل‌آمده بيانگر آن است كه در دو بعد ميزان آمادگي و ميزان شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه، دانش‌آموزان به‌طور معناداري نسبت به دانشجويان نمره‌ي بالاتري را به‌دست ‌آورده‌اند. در بُعد «ميزان آمادگي براي عملكرد ايثارگرانه» ميانگين نمره‌ي دانشجويان برابر با 97/19 و براي دانش‌آموزان برابر با 33/22 و در خصوص «ميزان احساس نسبت به عملكرد ايثارگرانه»، ميانگين نمره‌ي دانشجويان برابر با 92/25 و براي دانش‌آموزان برابر با 7/36 مي‌باشد.
در مقابل، در مورد مؤلفه‌ي «ميزان شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه» ميانگين نمره‌ي دانشجويان برابر با 56/21 و براي دانش‌آموزان برابر با 24/21 مي‌باشد. ساير يافته‌ها بيانگر وجود رابطه‌ي معناداري در اين باره است. به‌عبارتي: مي‌توان گفت دانشجويان به‌طور معناداري شناخت بالاتري نسبت به عملكرد ايثارگرانه‌ي خود در مقايسه با دانش‌آموزان دارند.
جدول 6: نتايج آزمون آماري درباره‌ي نگرش نسبت به عملكرد ايثارگرانه
بر حسب مقطع تحصيلي
 
رابطه‌ي مقطع تحصيلي و نگرش 
تعداد
ميانگين
انحراف معيار
آزمون‌هاي آماري
ميزان شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه
دانشجويان
734
78/21
9/6
8/2=T
03/0 = s
دانش‌آموزان
1051
10/21
5/6
ميزان احساس نسبت به عملكرد ايثارگرانه
دانشجويان
742
92/25
2/6
8/2=T
005/0 = s
دانش‌آموزان
1076
7/36
1/5
ميزان آمادگي براي عملكرد ايثارگرانه
دانشجويان
747
97/19
6/8
43/6=T
000/0 = s
دانش‌آموزان
1074
33/22
7/7
بحث و نتيجه‌گيري
در بحث از تعريف عملكرد ايثارگرانه، مي‌توان آن را قصدهاي رفتاري داراي منشأ ديني (خداخواهي)، فردي (خوديابي) و اجتماعي (دگرخواهي) دانست كه منجر به كنش‌هايي چون: شهادت‌طلبي، جانبازي و اسارت مي‌گردد. اين رفتارها با توجه به فضاي جامعه و افرادي كه آن را انجام داده‌اند شكل‌گرفته و معنا يافته است و به‌تدريج به ارزش‌هاي ديني و اجتماعي تبديل مي‌شود.
بنابراين، عملكرد ايثارگرانه به‌عنوان كنش عقلاني معطوف به ارزش طي 8 سال دفاع مقدس در فرهنگ عمومي‌جامعه نهادينه و تثبيت گرديد.
در مجموع، نتايج حاصل از بررسي‌هاي به‌عمل‌آمده پيرامون نگرش فرزندان نسبت به عملكرد ايثارگران نشان‌دهنده‌ي آن است كه ميانگين روحيه‌ي شهادت‌طلبي پاسخگويان برابر با 76/7، ميانگين روحيه‌ي جانبازي برابر با 13/7 و روحيه‌ي قبول اسارت برابر با 41/6 مي‌باشد. در واقع روحيه‌ي شهادت‌طلبي بيش‌ترين نوع آمادگي است كه در صورت وقوع جنگ در كشور ما، فرزندان شاهد و ايثارگر از خود بروز مي‌دهند.
در اين راستا، نتايج تحقيق نشان مي‌دهد كه درباره‌ي افتخار فرزندان به عملكرد شهادت‌طلبانه و ايثارگرانه‌ي پدر 5/82 درصد در حد خيلي زياد و 3/22 درصد در حد خيلي كم (با كل ميانگين 15/9 از 10)، در خصوص همانندي با عملكرد پدر 6/70 درصد درحد خيلي زياد و 5/5 درصد در حد خيلي كم (با ميانگين 5/8 و در مورد افتخار نصيب‌شدن شهادت و ايثارگري 4/76 درصد در حد خيلي زياد و 5/14 درصد در حد خيلي كم (با ميانگين 7/8) نظر داده‌اند.
بررسي‌هاي ديگر درخصوص احساس فرزندان نسبت به عملكرد ايثارگران نشان مي‌دهد كه در برابر شاخص «نمي‌دانم بالأخره ادامه‌دهنده‌ي راه پدر باشم يا نباشم؟» 5/16درصد كاملاًموافق و 3/44درصد كاملاًمخالف(با ميانگين7/6)، درمورد «تأمل نسبت به چرايي شهيد، جانباز و آزاده‌شدن پدر» 7/21درصد كاملاًموافق و 1/45درصد كاملاً مخالف (با ميانگين7/6) بوده‌اند و درخصوص رفتن به جبهه در زمان جنگ 7/62 در حد خيلي‌زياد و 9/8 درصد درحد خيلي‌كم (‌با ميانگين8) استقبال كرده‌اند.
تدقيق وضعيت نگرش پاسخگويان برحسب ويژگي‌هاي فردي، نشان می‌دهد كه ميزان آمادگي براي عمل ايثارگرانه در بين پسران بيش از دختران است. دانشجويان بيش از دانش‌آموزان داراي شناخت نسبت به عملكرد ايثارگرانه‌اند. درمقابل، ميزان آمادگي و احساس دانش‌آموزان نسبت به عملكرد ايثارگرانه بيش از دانشجويان مي‌باشد.
ساير يافته‌ها نيز نشان مي‌دهد كه فرزندان ايثارگر نسبت به فرزندان شاهد در ابعاد مختلف داراي نگرش مطلوبي هستند. همچنين وضعيت نگرش پاسخگويان در استان‌هاي خوزستان و لرستان به‌طور معناداري مثبت‌تر از استان‌هاي تهران و خراسان رضوي مي‌باشد. بنابراين، ملاحظه مي‌گردد گر چه در ابعاد مختلف، نگرش مطلوبي در بين فرزندان شاهد و ايثارگر نسبت به عملكرد ايثارگرانه مشاهده مي‌گردد؛ ولي از بُعد آسيب‌شناسانه، وضعيت نگرش‌ها بر حسب ويژگي‌هاي فردي و خانوادگي متفاوت و قابل تأمل است.
 
منابع
آزاد ارمكي، تقي و غياثوند، احمد (1383جامعه‌شناسي تغييرات فرهنگي در ايران،‌ تهران: نشر آن.
باندورا، آلبرت(1372نظريه‌ي يادگيري اجتماعي، ترجمه‌ي فرهاد ماهر، تهران:‌ راهگشا.
حسين‌زاده،‌ وحيد(1382آسيب‌شناسي فرهنگ ايثار و شهادت و شناخت عوامل بازدارنده و ريشه‌يابي موانع ترويج آن، فصلنامه‌ي فرهنگ عمومي، ش 37.
دواس، دي. اي(1376پيمايش در تحقيقات اجتماعي، ترجمه‌ي هوشنگ نائبي، تهران: نشرني.
‌رفيع‌پور، فرامرز(1380). توسعه و تضاد. تهران: شركت سهامي‌انتشار.
سرايي، حسن(1372). مقدمه‌اي بر نمونه‌گيري در تحقيق. تهران:‌ سمت.
شاعري، محمد(1377). انگيزه‌هاي موثر بر شهادت‌طلبي. پايان‌نامه‌ي كارشناسي ارشد دانشكده‌ي علوم‌اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي.
شاعري، محمد(1381).‌ جامعه‌شناسي شهادت‌طلبي و انگيزه‌هاي شهيدان. تهران: نشر شاهد.
شيخ، محمدعلي(1363). پژوهشي در انديشه‌هاي ابن‌خلدون. تهران: انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي.
كاوياني، محمد(1375). جايگاه مفهومي‌ايمان در روان‌شناسي اجتماعي. مجله‌ي حوزه و دانشگاه. ش 16 و 17.
كريمي، يوسف(1379). روان‌شناسي اجتماعي.‌ تهران: انتشارات ارسباران.
مرجاني، ‌هادي(1377). بررسي جامعه‌شناختي زمينه‌هاي احياي فرهنگ امربه‌معروف و نهي‌از منكر. طرح پژوهشي، كارفرما: نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه‌هاي تهران و علوم پزشكي تهران.
محسني، منوچهر(1376). بررسي آگاهي، نگرش‌ها و رفتارهاي اجتماعي ـ فرهنگي در ايران. مركز پژوهش‌هاي بنيادي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
 

* دانشجوي دكتري جامعه‌شناسي دانشگاه علامه طباطبايي
** پژوهشگر و كارشناس ارشد رشته‌ي روان‌شناسي
 2) شايان ذكر است در عبارت اصلي سؤال مربوط به روحيه‌ي ايثارگري، به تحميلي بودن جنگ اشاره شده است تا پاسخگو به‌روشني و به‌دور از هر ابهام به سؤالات پاسخ دهد.
 


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : آسيب شناسي نقاشي هاي ديواري در سطح شهر
كلمات كليدي : نقاشي ديواري، امام ، سطح شهر، ايثارگري
انواع مقالات :اجتماعي
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
تاثير نقاشي ها ديواري را مي توان در ادوار گذشته و در طول تاريخ از حكاكي هاي روي ديوارها در عصر هجر توسط انسانها اوليه دنبال كرد. انسانها با نقش زدن بر ديوارهاي محل زندگي خود مقاصد فرهنگي ابتدايي را دنبال كردند و تا قرن نوزدهم اين نقش ها براي تهييج مردم و آگاهي بخشي تبديل به ابزاري قدرتمند شد. در انقلاب قرن نوزدهم و بيستم خاصه در كشورهاي آمريكايي لاتين، اسپانيا، كوبا، و ... اين نقش ها كاركرهاي بسيار چشمگير و تاثير گذار يافت. نقاشي هاي ديواري كه قبل از آن به معرفي چهرهاي بزرگ انقلابها و يا حاكمان كشورها و نوعي بزرگداشت و تجليل مي پرداخت كاركردي رسانه اي و القاي حسي خاص به مخاطب رايافت. براي نمونه مي توان به صدها كتاب كه به بررسي و تحليل تاثير نقاشي هاي ديواري در انقلاب هاي مختلف مثل كوبا، نيكاراگوئه اسپانيا و ديگر كشورهاي آمريكاي لاتين به چاپ رسيده است اشاره كرد كه در آنها به تفصيل از تاثير اين نمادهاي تصويري در محل زندگي مردم خصوصا خيابانهاي شهرها و روستاها و حلات مركزي اجتماعات بشري سخن گفته شده است. دراين مجال ما قصد بررسي همه جانبه و تبيين تاثير ايننقش هاي موثر كه نوعي رسانه تصويري به حساب مي آيد رانداريم چرا كه صحبت در موردمولفه هاي آن آنقدر طولاني خواهد شد كه چندين جلد كتاب را مي توان به خود اختصاص دهد. باري دراين فرصت كوتاه مي خواهيم به اين نكته اشاره كنيم كه آلمان هاي تصويري در قالب نقاشي هاي ديواري موضوعي ديرينه است و مي توان با تمركز و جهتبخشي به آن تاثير بسيار عمق و ماندگاري بر ذهن مخاطب گذاشت و تاريخ و فلسفه و نوشته هاي تاريخ هنراز ديرباز بر آن تاكيد بسيار داشته و در مورد آن حجمي عظيم نوشته موجود است و تقريبا مي توان گفت كه اصول اساسي آن تا كنون كاملا تبيين شده است. باري نمونه در كوبا اين نوع از نقاشي بسياربهكار انقلاب آمد و هواداران فيدل كاسترو از آن بهره هاي بسيار درآگاهي نخشي و جهت دهي افكار عمومي بردند يا در اسپانيا در مقابله با فرانكو و يا در انقلابهاي ماركيسيستي قرن گذشته در آمريكاي لاتين از انيابزار قدرتمند به قدر كافي استفاده شده است. كوتاه سخن اينكه اين شكل از آگاهي بخشي ، يعني نقاشي هاي ديواري در انقلاب اسلامي ايران نيز تاثير بسياري داشت و از پراكندگي نقش هاي فوري(نقش امام به شكل قالب هاي آماده و رنگ كردن قالبهاي ساده تا شكل پيشرفته آن در ابتداي پيروزي مي توان سخن گفت كه نقشي چشمگير در آگاه سازي مردم داشت. براي اولين جرقه هاي استفاده حرفه اي از نقش هاي دوراي در ايران را مي توان ترسيم كردن تصوير امام خميني و شهداي انقلاب در شهرها و روستاها برشمرد كه علاوه بر تاثير و تهييج عمومي ، نشان ز تثبيت فرهنگ و ايثارگري كه شاخصه مولفه اساسي و اصلي در انقلاب ايران بود و آن را امتداد مي بخشيد دارد، چراكه سريع ترين روش تصويري و ايجاد ارتباط بصري با مردم در محل زندگي شان به حساب مي آمد. تصاوير شهدا و جانبازان و رزمندگان شاخص بروري ديوارها و تصاوير و ناشي هاي انتزاعي كه متبادر كننده فرهنگ ايثار و شهادت به ذهن مخاطب بودند در ابتداي انقلاب دفاع مقدس نقشي بسيار تعيين كننده و موثر داشت. اين نهادهاي بصري علاوه بر ايجاد شوق ، هيجان و تشويق عامه خصوصا جوانان به حضور در صحنه هاي نبرد ، كاركردي قدرشناسانه و يادآورانه نيز ايفا مي كرد تا مردم در يابند كه وقتي آنها در آرامش و امنيت به زندگي مي پردازند، عده اي ايثارگر هستند كه با آموزه هاي ناب اسلامي و وطن دوستي در بدترين شرايط از جان خود گذشته اند تا ديگران درامنيت و آرامش زندگي كنند . آلمان هاي بصري موجود در دهه اول انقلاب بسيار تاثير گذار بود و استفاده درست از مكان ها و ديوارهايي كه در منظر ديد انبوه مردم بود، علاوه بر زيبا سازي محيط شهري و بخشيدن فضايي لطيف همواره به ديگران يادآوري مي نمود كه اكنون عده ي بسياري با تاسي از فرهنگ ايثار و شهادت و آموزه هاي رهبر كبير انقلاب امام خميني (ره) آسايشي و رفاه و احت زندگي را پشت پا زده و در حال مبارزه هستند و اين تصاوير مردم راوا مي داشت تا در پشت جبهه هاي حضوري چشمگير يابند و فرهنگ قدرداني و قدرشناسي را ارتقا مي بخشيد و ديگران را نيز تشويق مي كرد كه دست به يثارگري زده و چون اسطوره هاي معاصر جبهه ها با سوي خطر بشتابند و طرز فكر فداكاري ،قهرماني و فرهنگ ايثار و شهادت رابسيار ارتقا مي بخشيد ومي توان خلاصه كلام گفت كه كاركرد اين تصاوير دردهه ي اول انقلاب بسيار مثبت و سازند بود. ولي پس از پايان جنگ بايد در اين شيوه از ارتباط با مخاطب نوعي بازنگري اساسي مي شد. دقيقا مثل كاركرد ديگر رسانه ها ومكتوبات و هنرها كه زمان جنگ ضرورتهاي خود را داشتند پس از جنگ بايد عمق مي يافتند و گسترش پيدا مي كردند تا فرهنگ عمومي ايثار و شهادت ارتقا يابد . شايد در ديگر ابزار فرهنگي تحولي شايسته صورت نگرفت اما به همان شكل و سياق سالهاي دهه ي اول ادامه نيافت و در رسانه ها، روزنامه ها، راديو و تلويزيون و توليدات مكتوب تحولاتي به وجود آمد كه اگر نه كافي به شمار نمي آيد ولي حداقل حركتي روبه بالا داشت واقعا دراين بخش بصري ما شاهد تحول و تغيير ي اساسي نبوديم و ديوار نگاره هاي امروز يا از همان سالها نبوده و به نوعي كليشه شده است. آسيب شناسي اين قضيه مجالي گسترده مي طلبد ولي آيا تصاوير شهدا و نقش هاي هنري روي ديوارها حتي در حد آگهي هاي تبليغاتي و اقتصادي هم نيست. انواع بيلبودها، نقش هاي ديواري ، نقش هاي اتوبوسي و تبليغات بعدي رنگارنگ نشان از خلا عظيمي در بخش نقاشي هاي ديواري فرهنگ ايثار و شهادت را نمي دهد، امروزه نقش شهدا روي ديواري مثل خودشان و فرهنگ غني ايثارگري مورد بي مهري و مغفول واقع شده است. به راستي آيا شهدا در حد تبليغات تلويزيوني نيز براي ما اهميت ندارند؟ اين سوالي بسيار اساسي است. كساني كه ما و تمام مديران نظام و كل كشور مديون آنها هستيم بايد اينقدر مظلوم باشند كه حتي در حد پرداختن به يك آگهي هم براي آنها سرمايه ، وقت و انرژي مادي و معنوي نبايد صرف شود؟ در فرصتي گشاده تر بيشتر از اين مقوله سخن خواهيم گفت ولي تا آن زمان شهدا همه را به انديشيدن به پاسخ اين سوال فرا مي خوانند. آيا حق آنها اين بود؟


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : سينماي دفاع مقدس تبلور هنر ايثارگري
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
برخي معتقدند سينماي دفاع مقدس u1576 به خوبي نتوانسته نسل خود را جدا كرده ومعاني را ازآن روزگار استخراج كرده و حرف جديدي بزند. براي همين يكي از معضلات مطرح شده در اين زمينه برقرار نشدن رابطه درست ميان مخاطب و داستان فيلم است.منتقدان سينماي دفاع مقدس از نبود شخصيت سازي هاي مناسب براي به وجود آوردن يك درام واقعي شكايت كرده اند. از طرف ديگر نويسندگان و كارگردانان اين حوزه از نبود حمايت هاي دولتي و بودجه لازم براي قوي شدن سينماي دفاع مقدس گله كرده اند. همچنين بحث سانسور در سينماي دفاع مقدس مبحث تازه اي است كه در محافل سينمايي مطرح شده و مورد نقد كارشناسان قرار گرفته است. فصلنامه شاهد انديشه اين موضوعات را در يك ميزگرد آزاد با سه تن از كارگردانان مطرح سينماي دفاع مقدس يعني، حجت الله سيفي، ناصرشفق و جمال شورجه به بحث گذاشته است و نظرات آنها را درباره اين موضوعات جويا شده است. برگزاري و هدايت اين ميزگرد بر عهده سيامك صديقي و احمد رنجبر بوده است.
جمال شورجه:
جمال شورجه متولد سال 1333 در شهرستان زنجان است. او رشته كارگرداني را در دانشكده سينما و تئاتر خوانده است و از همان آغاز فعاليت به سمت ژانر دفاع مقدس گرايش پيدا كرد و تقريباً فيلم هاي او در اين ژانر ساخته شده است. شورجه كارگرداني را از سال 66 و با فيلم «شاگرد » شروع كرد و فيلم هاي« روزنه» ،«شب دهم» ،« عمليات كركوك» ،« لبه تيغ »، «حماسه مجنون» ،« عبور از خط سرخ» ،« دلير» ،« سرخ»، «خلبان» و «باشگاه سري » از جمله فيلم هاي اوست. او در سال 82 فيلم «وعده ديدار » را كارگرداني كرد كه به موضوع اسرائيل مي پردازد.

ناصر شفق:
ناصر شفق متولد 1340 و فارغ التحصيل رشته سينما از دانشگاه هنر است. او از سن 18 سالگي با نويسندگي و كارگرداني تئاتر وارد عرصه هنر شد و تا كنون چند فيلم را به عنوان تهيه كننده، توليد كرده است. او در اين سال ها در حوزه بخش خصوصي تهيه فيلم هاي بسياري را در زمينه دفاع مقدس بر عهده داشته است. شفق همچنين به مدت 7 سال مدير انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس بوده است. از جمله فيلم هايي كه توسط او تهيه شده اند، مي توان به فيلم هاي »باغ سيد« ،» پرواز در نهايت «، »حماسه مجنون« ،» يك شب يك غريبه« ، »مرواريد سياه« ،» فرياد « ، »بانوي من « ،» آزادي سرخ « و »تقاطع « اشاره كرد.

حجت الله سيفي:
حجت الله سيفي متولد سال 1333 اهواز و فارغ التحصيل رشته علوم تربيتي از دانشگاه تهران است. او در سال 55 نخستين فيلم كوتاه خود را به نام »آدم هاي خاكستري « ساخت و در سال 61 نخستين فيلم بلند خود را با نام »كيلومتر پنج « كه از اولين فيلم هاي حوزه دفاع مقدس است، كارگرداني كرد. او موسس سينماي جوان ايران و از اعضاي شورا ي سينماي وزارت ارشاد و دبير جشنواره سينماي كيش است. او فيلم هاي »جستجو «، » خانه اي مثل شهر«، »ماه عسل « ، »عروس كاغذي « و »محكومين بهشت « را نيز در كارنامه فيلم سازي خود دارد.

فصلنامه: همه كشورهاي دنيا سينماي جنگ را دارند و فيلم سازان كشورهاي مختلف به نوعي به اين ژانر پرداخته اند و فيلم هاي بسياري به ويژه بعد از جنگ جهاني دوم توليد كرده اند، ولي تفاوتي كه سينماي ما با ديگر كشورها دارد اين است كه اصولاً سينماي دفاع مقدس ما با مفهومي انساني شكل گرفت. خوشبختانه فيلم هاي زيادي هم در اين زمينه ساخته شده است. اما حرف و حديث هايي درباره اين فيلم ها بوجود آمده كه هنوز ادامه دارد كه در جاي خود بايد بحث و بررسي شود. به عنوان آغاز بحث مي خواهيم اين موضوع را بررسي كنيم كه شخصيت هاي ما در فيلم ها از آغاز u1670 چگونه بوده اند، به كجا رفتند و الان تبديل به چه شخصيت هايي شده اند؟
شفق: فكر مي كنم آقاي شورجه به عنوان پيشكسوت صحبت را آغاز كنند.
شورجه: اما دولت ما جوان گراست و جوان ها اين روزها ميدان دارند. خب! منظورتان از شخصيت هاي جنگ و دفاع مقدس شخصيت هاي واقعي است؟
فصلنامه: نه، منظورم شخصيت هايي هستند كه در فيلم ها منعكس شده اند.
شورجه: اجازه دهيد لفظ جنگ را به كار نبريم چون ما اصلا نمي جنگيديم. ما 8 سال از خاك وطن و عزت مان دفاع كرديم. با اين برداشت، هرگونه سينمايي كه به نوعي دفاع را سخت و دست نايافتي و آثار آن را تلخ و نازيبا نشان مي دهد، فيلم هاي دفاع مقدس محسوب مي شوند. دفاع از وطن در فرهنگ ما مقدس است. با اين تعريف جنگ را بايد سلحشورانه، زيبا، تدافعي، حماسي و داراي قهرمان دانست. اين قهرمان پروري شايد
نمادي باشد از امام حسين(ع) يا حضرت عباس(ع) كه در فرهنگ ما قهرمان هستند. ما در جنگ تحميلي شهداي زيادي داشته ايم كه قهرمان بودند؛ شهادت آنها نه تصوير تلخ و نازيبا از جنگ بلكه در تصويري زيبا براي نسل هاي آينده حماسه مي شود. با اين تعريف اگر به شخصيت پردازي در سينماي دفاع مقدس بپردازيم، راحت تر مي توان تصميم گرفت چه فيلم هايي را مثبت و در جهت اهداف دفاع مقدس تلقي كرد و چه فيلم هايي را منفي.
فصلنامه: آقاي سيفي، شما اولين فيلم سازي هستيد كه در سال 61 بعد از آقاي ايرج قادري با حمايت دولتي در ژانر دفاع مقدس فيلم ساخته ايد. به نظر شما تا چه اندازه اين چارچوب ها و قواعد در سينماي دفاع مقدس رعايت شده اند؟
سيفي: البته فيلم آقاي قادري تنها يك درگيري مرزي است و به موضوع جنگ و دفاع مقدس نمي پردازد.
شفق: نه البته فيلم »برزخي ها « به دفاع مقدس هم اشاره دارد.
سيفي: بحث درباره جنگ و سينماي دفاع مقدس فرصت زيادي مي طلبد. 18 سال از جنگ مي گذرد. جنگ ما جنگي متفاوت بود. حتي نگاه مردم به اين جنگ نسبت به جنگ هاي ديگر تفاوت داشت. شما در جنگ هاي جهاني مثبت و منفي براي رفتن به جبهه مي بينيد ولي شخصيت ها در جنگ ما هم مثبت بوده اند، منفي رو به روي ما بود. اين موضوع فضاي ساخت فيلم را براي كارگردان سخت خواهد كرد. فضاي درامي كه بايد ايجاد شود فقط با چند انفجار ايجاد نمي شود. ما در جنگ به شخصيت مثبت و منفي نياز داريم.
فصلنامه: پس چگونه توانستيد حسي درام را وارد فيلم تان كنيد؟
سيفي: من هرگز تصميم نداشتم ايجاد درام كنم، قصد من اين بود كه احساس مردم را مستقل كنم. بگويم در جنگ اين احساس ها وجود دارد. در اين فيلم يك نفر احساسش را نسبت به موقعيت بد جنگ بازگو مي كند. از كمبودها، فقر، آوارگي و ... گله مند مي شود. در كنار او يك نفر ديگر كه دوره مختلف زماني را تجربه كرده و جنگ هايي را قبل از اين ديده، مي گويد من 28 مرداد را ديده ام شهريور 1320 را ديدها م. اين آدم تجربه حضور نيروهاي متخاصم از كشور را دارد، در جنگ نبوده ولي درگير مشكلات بوده است. در آن فيلم اين امكان وجود داشت كه من موقعيت اجتماعي آن زمان را نشان بدهم. به مرور فيلم هايي كه ديگران ساختند تقليدي از فيلم هاي جنگي غربي بود. البته سياست ما در ارشاد اين بود كه اجازه دهيم اين فيلم هاي تقليدي كه حس حماسي و ميهن پرستي را تقويت مي كنند، نشان داده شوند، ولي واقعيت جنگ كه در اين مسايل نبود.
شورجه: يعني همه فيلم هاي جنگي ما در آن دوران تقليدي بود؟
سيفي: نه به مرور فيلم هايي وارد سينما شدند كه نگاه متفاوت تري داشتند.
فصلنامه: فكر مي كنيد دليل رويكرد سينماي ما به اين نوع فيلم هاي متفاوت چه بود؟
سيفي: من زماني كه فيلم جنگي مي ساختم هيچ داستاني درباره جبهه وجود نداشت. هيچ يك از u1575 اتفاقات را كسي تعريف نكرده بود. از سال 63 به بعد ديدگاه هاي شخصي فيلم سازان در قصه پردازي دخالت داده شد. در اين دوران ادبيات پايداري ما همه در حال شكل گيري بود و كم كم سينما گرايش زيادي به ادبيات داستان نويسي جنگ پيدا كرد.
فصلنامه: آقاي شفق، شما مدت زيادي مسئوليت انجمن سينماي دفاع مقدس را برعهده داشته ايد علاوه بر اين فعاليت هاي زيادي در اين حوزه انجام داده ايد. به نظر شما سينماي ما آن طور كه بايد وظيفه خود را در قبال دفاع مقدس انجام داده است؟
شفق: من فكر مي كنم هر چه قدر به سينماي دفاع مقدس پرداخته شود باز هم كم است. هر روز روز دفاع مقدس است. هر روز روز دفاع از عزت و كرامت انساني است. وقتي انقلاب پيروز شد شايد بتوان گفت دو رويداد بزرگ براي نسل بشر اتفاق افتاد كه مي توانست تاريخ بشر را عوض كند. اولين آن پيروزي انقلاب اسلامي بود كه تأثير خود را در دنيا گذاشت. بعدي وقوع دفاع مقدس به خاطر استمرار حركت انقلاب بود. امروز دل هاي مشتاق جوانان در برابر واقعيت هاي گذشته دچار شك و ترديد مي شود. آنها مي گويند چه چيزي راست است و چه چيزي دروغ؟ واقعيت اين است كه سينماي ما در حق دفاع مقدس وظيفه خود را انجام نداده است. دفاع مقدس والاتر، شيرين تر و مهربان تر از همه اين اوصافي است كه ما در فيلم ها مي بينيم.
سيفي: جنگ يك سخني بود كه شعر داشت. الان شعرش را به اشعار تبديل كردها ند ما بايد امروز شعور آن را در سينما تصوير كنيم. اين دليل نمي شود كه از تلخي هاي آن نگوييم.
شورجه: جنگ ما اصلاً تلخي نداشت.
سيفي: تلخي داشت اما اين تلخي براي ديگران بود. كسي كه به جبهه مي رفت شيريني آن را حس مي كرد. ما در اين قسمت مشكل داريم نه در جنگ.
شفق: واقعيت اين است كه جنگ اين قدر شيرين بود كه تلخي نداشت. خيلي كما ند فيلم هايي كه با واقعيت جنگ همخواني دارند. اصلاً واقعيات جنگ آن قدر تابناك است كه درك آن سخت است. متاسفانه ما اين را تنها در تك پلان هاي برخي از فيلم ها مي بينيم. اين فيلم هاي تلخ و گزنده كه از جنگ ساخته مي شود، حاصل داشته هاي فيلم ساز است. به طور مثال او از مرگ مي ترسد و اين ترس خود را در دل قهرمان قصه مي گذارد. نه اين كه در زمان جنگ كسي نمي ترسيد نه، ولي كسي كه مي ترسيد معمولاً زنده مي ماند. خدا دوست نداشت كسي را كه مي ترسد شهيد كند.
سيفي: خدا دوست مستقيم مي خواهد!
شفق: بله آنها كه شهيد شدند به خدا دل داده بودند.
سيفي: نسل جوان جنگ را نديده اند. ما بايد با نشان دادن فيلم هاي مستند آنها را با مفهوم عميق ايثار و ازخودگذشتگي آگاه كنيم. مراكز آموزشي مثل آموزش و پرورش، بچه ها را به بازديد مناطق جنگي مي برند بايد به اين بچه ها بگويند كه بر اي محافظت از خاك اين سرزمين چه كساني قدم برداشتها ند.
شورجه: بايد گفت كه اعتبار اين خاك ارزشمند است.
سيفي: بله، اين خاك چيزي ندارد اما وقتي كسي براي هدف مقدسي آن جا شهيد شده ارزش پيدا مي كند. اين را بايد به بچه بگوييم اما سينما بايد حرف ديگري بزند. مشكل ما اين است كه هر چيز را در سينما سانسور مي كنيم. وقتي چيزي ساخته مي شود آژيرهاي قرمز به صدا در مي آيد.
شورجه: سانسور كه سالهاست از بين رفته است.
سيفي: بله، ولي بايد به فيلمساز اجازه داده شود حقايق جنگ و تلخي و شيريني آن را راحت تر به تصوير بكشد. به عنوان مثال اگر كسي در جبهه نماز مي خواند، او را به زور وادار به نماز خواندن نمي كردند. اذان صبح كه گفته مي شد آن كه اهل نماز بود، شرعي عمل مي كرد. اما بعدها عكس اين را در فيلم ها مي بينيم. اين مسئله فضاي جبهه را كمي متأثر از فشارهاي رواني نشان مي دهد، اما جبهه فضايي فوق العاده داشت و خيلي از افراد تازه وارد به جبهه با از خود گذشتگي هاي همرزم هايشان سر مشق مي گرفتند.
شفق: بله فيلم هايمان يك چيزي را نشان مي دهند ولي در جبهه چيز ديگري بود. اصلاً در جبهه فرمانده به معنايي كه در فيلم ها منعكس مي شود، نداشتيم. فرمانده يعني مهدي يا ابراهيم و... همه يكديگر را با اسم كوچك صدا مي زدند. فرمانده دوست داشتني ترين فرد در جبهه بود. تصميمي گرفته مي شد و همه از يك نفر تبعيت مي كردند. احساس مسئوليت وجود داشت. حتي اگر كسي در عملياتي شهيد نمي شد تا روزها ناراحت بود كه او را براي شهادت انتخاب نكردند. تلخي زماني بود كه يك گردان زودتر از ديگران خاكريز دشمن را فتح مي كرد.
شورجه: اين نگاه تلخ به فيلم ها با موضوعات و مضامين تلخ و گزنده و سياه از دفاع مقدس ايجاد انحراف در مسير حركت كشور است. به نظر مي رسد اين ها يا هدايت شده هستند يا فيلم سازان و تهيه كنندگان از روي جهالت سراغ آن مي روند.
شفق: امروز وقتي گفته مي شود ما مي خواهيم ناگفته هاي جنگ را بگوييم، به اين معنا نيست كه ناگفته هاي جنگ چيزهاي زشت و بدي بودند كه ما در دوران جنگ مقدس نمي توانستيم بگويم و الان فرصت بيان آن ايجاد شده است، اصلاً چنين نيست. ما آن قدر از جنگ نگفتيم كه گفتني هاي جنگ را فراموش كرديم. در جنگ فضايي حاكم بود كه جسم و جان در مسيري حركت مي كردند كه آن را فقط در شعر عرفا مي توان يافت. شايد بعضي ها كه در جبهه حضور داشتند، به شعائر پايبند نبودند، اما پس از مدتي به قدري تغيير مي كردند كه نمي شد آنها را شناخت. همه چيز زيبا بود، صحبت بچه ها، نگاهشان و رفتارشان سرتاسر زيبايي و عشق بود. اصلاً مگر جنگ و شهادت و مفهوم ايثار و گذشت چيز زشتي مي تواند داشته باشد؟ اگر زشت است، پس چرا قرآن و نهج البلاغه پر از مفهوم جهاد و شهادت است؟
سيفي: بله. تعبيري كه هنرمند از شهادت ارائه مي دهد، بايد تعبيري عرفاني و والا باشد. كسي كه بدون سر به شهادت مي رسد، بي شباهت به رقص روحاني و لحظه وصال نيست. ميزان معنويتي كه در جبهه بود خيلي زود بر افراد تاثير مي گذاشت. ممكن است هر كسي با هر رنگي وارد مي شد، ولي خاك روحاني و هواي پاك جبهه چيزي بود كه بر او تاثير مي گذاشت و فرد در نهايت جانبازي حاضر به هر نوع از خودگذشتگي مي شد. من دوستي داشتم كه در دوران جواني با هم ورزش مي كرديم و كشتي مي گرفتيم. آدم چندان مثبتي نبود. بعد از سال ها او را در جبهه ديدم شده بود اسوه مهرباني و گذشت.
شفق: هيچ اشكالي ندارد كه ما در فيلم ها نشان دهيم كه يك آدم بد هم به جبهه مي رود شايد با اختيار خود اين كار را انجام نداده باشد اما به مرور تغيير سياست مي دهد. تغيير آدم ها با خداست.
شورجه: بله. ولي بايد توجه داشت كه اين آدم را طوري نشان ندهيم كه كلاً آدم غير موجه و غير قابل اصلاحي باشد.
سيفي: اين ديگر به خلاقيت فيلم ساز بستگي دارد كه او چگونه به تصوير بكشد. من مي گويم اگر قرار باشد آدمي تغيير كند، لازم نيست به زور او را وارد محيط خاصي كنيم بلكه مسير را بايد به او نشان دهيم.
شورجه: من هم معتقدم جان شخصيت منفي ميت واند شيفته يك سري عقايد باشد كه وقتي وارد جبهه مي شود، به خيلي از پاسخ هايش دست مي يابد. بسياري از مشكلات روحي او آنجا حل مي شود. ولي هرگز آنجا را به مسخره نمي گيرد.
شفق: من به صراحت مي گويم وسعت مروت و دوستي كه در جبهه به وجود آمد، هيچ مقطعي از تاريخ بشر مثل آن را نديده است. به خاطر همين وسعت، هر چه قدر درباره آن بحث شود نمي توان آن را دريافت. در زمان جنگ و جبهه مشكلات فراواني مثل كمبود آب و آذوقه ، گرماي شديد و ... بود ولي چرا وقتي رزمنده اي را به زور به مرخصي مي فرستادند، نمي رفت؟ اين نشان مي دهد كه جبهه سرتاسر زيبايي و آرامش بوده است و رزمنده ها منتظر از خودگذشتگي و ايثار بودند. كاش جوانان ما مي توانستند اين واقعيت را درك كنند. جنگ براي ما بازي بود. يكي از سرگرمي هاي ما اين بود كه قاشق هاي خود را بالاي خاكريز بگيريم ببينيم عراقي ها چه زماني تير مي زنند. در كوران جنگ، يعني بچه ها با خيال آسوده چفيه شان را برروي صورت مي كشيدند و راحت مي خوابيدند.
شورجه: از هر چه بگذريم سخن دوست خوش تر است. اجازه بدهيد بپردازيم به بحث اصلي. همه اين صحبت ها حقايق دفاع مقدس بود. بچه ها شهادت را اوج فضيلت مي دانستند براي همين از هم سبقت مي گرفتند.
شفق: و كسي به شهادت دست مي يافت كه به اوج بي رنگي رسيده باشد.
سيفي: خب، سينماي ما در اين ميان چه كرد؟ آيا اين حقايق را منعكس كرده است؟
شورجه: متاسفانه اين حقايق در سينماي ما جلوه پيدا نكرد.
سيفي: به نظر شما ما بايد تا كي شعار دهيم؟
شورجه: اجازه دهيد مرز شعار و حقيقت و واقعيت را هم روشن كنيم و بگوييم چطور با چماق آن قدر بر سر اين بچه ها زدند كه دچار خود سانسوري شدند.
شفق: اصلاً ديگر نمي توانند حرف بزنند و از ايثار و شهادت در جبهه بگويند.
شورجه: اين حقايق در ذهن رزمندگان ما هست ولي سينماي ما نتوانست وظيفه خود را نسبت به نمايش اين حقايق انجام دهد.
سيفي: به دليل اينكه نهادهاي مسئول حمايت نكردند. وقتي سازماني كه وظيفه دارد براي جريان سازي اين نوع فرهنگ پول خرج كند، براي ساخت فيلم در قبال دادن تانك پول مي گيرد، چه انتظاري مي توان داشت.
شفق: به نظر من هميشه مي توانيم از سينماي دفاع مقدس حرف بزنيم. بايد براي سينماي دفاع مقدس هزينه شود، تجربه و خطا صورت بگيرد. بايد اجازه داد سينماگران راحت بتوانند فعاليت كنند. متاسفانه شاهد هستيم، بعضي از فيلم سازان ما كه زماني فيلم جنگي ساخته اند از اين ژانر كنار كشيده اند. خب، بايد بيشتر هزينه كنيم. اصلاً چرا انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس شكل گرفت؟ چون من سه فيلم با موضوع دفاع مقدس ساختم و ورشكست شدم و كسي هم حمايت نكرد.
فصلنامه: پس كمبود حمايت ها مشكل اصلي فيلم سازان است، همان طور كه هميشه هم درباره آن صحبت مي كنند و از آن شكايت شده است؟
شفق: بله. در دنيا همه كشورها براي مسائل فرهنگي شان هزينه مي كنند. صهيونيست ها با تبليغات در تمام دنيا خود را موجه نشان مي دهند. ما اگر بخواهيم حقانيت خود را ثابت كنيم، بايد بيشتر از اين براي فرهنگ دفاع مقدس مان هزينه كنيم. بودجه گازرساني ازتهران تا ورامين معادل چند برابر بودجه فرهنگي كل كشور است. يعني آيا فرهنگ ما اين اندازه هم ارزش ندارد؟ متأسفانه فرهنگ ناديده گرفته شده، به همين خاطر امروز جانبازان ما در بدترين وضعيت ممكن زندگي مي كنند. آن وقت در بيرون چه جور براي آنها تبليغ مي كنيم؟ كاش ما تمام دنيا را داشتيم به اين جانبازها مي داديم. اگر شما بدانيد اينها چه شخصيت هاي والايي هستند، چه جان فشاني هايي براي مملكت انجام داده اند. آنها نمونه واقعي ايثار و شهادت هستند اصلاً نمونه زنده ا ي هستند كه مي توانند براي شما از شهادت و گذشت حرف بزنند. اما اينگونه تبليغ مي شود كه، آنها پولدار شده اند و بي نيازند. آيا كساني كه اين چنين ادعايي مي كنند، آيا حاضرند جاي جانبازي باشند كه براي تامين هزينه درمانش مجبور است كليه اش را بفروشد؟ آيا جانبازي كه 24 بار چشمش را عمل كرده ديده اند؟ چرا يك بار كمك نمي كنيم او به خارج از كشور برود؟ گيريم در خارج از كشور هم درمان او موثر نباشد ولي آيا يك جانباز ارزش آن را ندارد كه براي او هزينه شود؟ از آن طرف برخي آقايان مدام براي تفريح و به بهانه كار هر روز در كشورهاي مختلف به سر مي برند. قدري بايد انصاف داشت. به نظر من اگر قرار است درباره سينماي پشت جبهه صحبت شود، بايد به جانبازان بهاي بيشتري داد. اينها جزو فرهنگ ما هستند. بايد براي آنها هزينه شود.
سيفي: به قول حضرت امام خميني(ره) انقلاب ما فرهنگي بود. مسئولان فرهنگي نبايد چشم شان را به روي اين حقايق ببندند. سال 60 نشستي با مسئولان فرهنگي درباره تئاتر و سينما داشتيم. من در آن جلسه گفتم ما اين همه چاه نفت داريم، يكي را هم براي فعاليت هاي فرهنگي اختصاص دهيد. نتيجه كار فرهنگي در آينده مشخص مي شود. مثل نهالي است كه امروز مي كاريم و چند سال بعد ميوه مي دهد. بايد بدانيم كه اگر فعاليت فرهنگي نكنيم جوانان ما از دست مي روند.
شفق: محصول فرهنگ عزت آفريني است.
سيفي: احسنت، محصول فرهنگي براي ما عزت، شعور، شرف، مقاومت، ايثار، آينده و پيشرفت به ارمغان مي آورد. نسل جوان ما بايد ياد بگيرد انقلاب ما انقلابي فرهنگي بوده است. من نمي دانم چرا يك نشست نمي گذاريد كه چندتا از اين شخصيت هاي پول به دست در آن باشند تا به من فيلم ساز پاسخ بدهند.
فصلنامه: آقاي شفق شما خيلي ساكت هستيد، وارد بحث نمي شويد؟!
سيفي: آقاي شفق فردي بسيار خوب، كاردان و دلسوزي است. از اين نمونه ها در سينماي دفاع مقدس متاسفانه كم پيدا مي شود.
شفق: تنها كسي كه واقعاً به سينماي دفاع مقدس توجه دارد، مقام معظم رهبري است. هيچ كس مثل ايشان به سينماي دفاع مقدس توجه نداشته و ندارد.
سيفي: من فيلم »كيلومتر «5 را 9 ماه بعد از جنگ و در سال 60 با هزينه زيادي ساختم اما تا الان دستمزدم را
نداده اند.
شورجه: سرمايه گذار آن فيلم كه بود؟
سيفي: ارشاد.
فصلنامه: قرار بود درباره سينماي دفاع مقدس صحبت كنيم. بحث هاي خوبي پيش آمد و لزومي نداشت قطع شود اما اگر بخواهيم همين گونه پيش برويم فكر مي كنم به نتيجه مورد نظر اين بحث نخواهيم رسيد. آقاي شورجه! مي توان سينماي دفاع مقدس را به دو گروه تقسيم كرد. گروه اول مربوط به فيلم هايي است كه در زمان جنگ ساخته مي شدند و هدفشان بيشتر به تصوير كشيدن مفهوم ايثار و شهادت بود. اين فيلم ها كه بيشتر درباره جبهه و جنگ است رويكردي حماسي و تهيج كننده داشتند. گروه دوم فيلم هايي هستند كه مربوط به دوران پس از جنگ مي شوند. در اين دوره رويكرد فيلم ها عوض مي شود و فيلمسازان سراغ سوژه هاي جديد مي روند و سعي مي كنند بازتاب جنگ و آثار آن را در پشت جبهه نشان دهند.
شورجه: بله. در طول 8 سال دفاع مقدس طبيعي بود كه فيلم ها مضموني حماسي داشته باشند و بيشتر اتفاقات درون جبهه را نشان دهند. زمان جنگ بود وآحاد مردم به نوعي بايد در دفع تجاوز حضور مي يافتند. فيلم هاي زيادي ساخته شد و گرايش آنها تبليغي، حماسي، دفاعي وسلحشوري بود. بعد از جنگ يك تلقي نادرستي در سينماي ايران حاكم شد كه بعضي ها فكر كردند هر آنچه ما به دلايل مختلف در دوران دفاع مقدس نتوانسته ايم به آن بپردازيم، الان بايد به شكل اغراق آميز تصور شوند. به نظر من جنگ ما با صدام نبود، بلكه ما با 30 كشور مي جنگيديم، اكنون اگر فكر كنيم جنگ تمام شده و ما مصون هستيم، قطعاً فكري اشتباه است. تا زماني كه در اين كشور روحيه انقلابي، عدالت خواهي، ظلم ستيزي و استكبار ستيزي وجود دارد، هيچ لحظه ما از تهاجم كشورهايي كه اين افكار براي آنها خطرناك است، در امان نيستيم. بنابراين بايد كشور هميشه از لحاظ روحي و عاطفي در آمادگي كامل باشد. براي رسيدن به اين آمادگي در سراسر جامعه رجوع به تاريخ دفاع مقدس بسيار ضروري است. در سال هاي دفاع مقدس هر يك از مردم به روشي در حال دفاع ومبارزه بود. يادآوري اين ها و اين كه كشور با چه بهايي به استقلال رسيد، واجب است. در سينماي دفاع مقدس اين مفاهيم همواره بايد تصوير شوند.
فصلنامه: اين مفاهيم در فيلم هايي كه پشت جبهه را به تصوير كشيده اند بارزتر است. فيلم آژانس شيشه اي خيلي خوب و با كمترين شعار و اغراق گويي مشكلات يك جانباز را نشان مي دهد يا در فيلمي مثل گيلانه بيننده ايثار يك مادر را كاملاً حس مي كند. اما اين گذشت و ايثار را در صحنه جنگ كم تر مي بينيم يا حداقل خيلي كم رنگ هستند؛ فكر مي كنيد دليل اين مسئله چيست؟ چرا آن چه از جبهه پررنگ مي شود، نفس نبرد است نه روحيه رزمنده؟
شورجه : علت اين كه سينماي دفاع مقدس قدري دچار انحراف شد و نتوانست واقعيت هاي جنگ را منتقل كند، چند عامل دارد. يكي از آن ها به خود فيلم سازان برمي گردد. نگاه فيلم سازان ما به مرور تغيير كرد. فيلمسازان ما در دوره اي خالصانه فيلم ساختند ولي كم كم انگيزه ها كمرنگ شد. البته اين هم مي تواند دلايل مختلفي داشته باشد. شايد نگرش دروني شان باشد، شايد هم به خاطر تزريقات بيروني است ولي عمده تأمين لجستيك فيلم هاي جنگي سخت شده، آن به خاطر ضعف در نگارش است. امروز زمان جنگ اين امكانات فراوان بود. فرماندهان نگرش ويژه اي به جنگ داشتند و خيلي راحت كمك مي كردند، اما بعد از جنگ خيلي از اين تجهيزات به سوله ها و انبارها منتتقل شد كه در آوردن آنها خود نياز به يك عمليات دارد! مسئله ديگر مشكل سرمايه گذاري ها براي تهيه سخت افزارهاي جنگ است.
شفق: آقاي شورجه! بخش خصوصي نمي تواند اين كار را بكند. هزينه ساخت يك فيلم براي دفاع مقدس حدود سه برابر ساخت فيلم خانوادگي آپارتماني است.
سيفي: بنابراين ضعف و عدم كارهاي شايسته به مديريت فرهنگي برمي گردد.
شورجه: بله. يك عامل هم مديريت فرهنگي بود كه نتوانست به سينماي دفاع مقدس سامان دهد.
سيفي: بعد از جنگ گفتند اگر درباره جنگ حرف بزنيم، مردم خسته شده اند و از آن استقبال نمي كنند. مدتي بعد ديدند جنگ دارد فراموش مي شود و... .
شفق: اتفاقاً مسئولان اصلي مي گفتند جنگ گنجينه بي كراني است! حتماً درباره آن بگوييد؛ ولي ادبياتي كه سينماي ما را ساخت متأثر از ادبيات ماترياليستي دهه 40 بود. ادبياتي كه با جامعه ما همخواني ندارد.
شورجه: نبود سياست گذاري الازم از طرف مسئولاان فرهنگي يكي از عواملي بود كه نگذاشت واقعيت هاي سينماي دفاع مقدس به گوش همه برسد و دچار ركود شود. فصل به فصل با تغيير مديريت ها و به تبع آن سليقه و نگاه آنها اين سينما نوسان پيدا كرد و حتي در دوره اي به شدت دچار ركود شد. يكي ديگر از مشكلات ما، مشكل نرم افزاري است. ما فيلم نامه خوب نداريم. علي رغم اين كه ادبيات پايداري ما رشد خوبي داشته و توانسته ايم بسياري از رشادت ها را در داستان ها بياوريم، ولي اينجا از اين لحاظ هميشه مشكل داشته و داريم.
سيفي: داستان با سينما خيلي تفاوت دارد. نويسنده كلاام مي نويسد، ولي فيلم ساز بايد آن را نشان دهد. اين خيلي مشكل است.
شفق: تازه در سينما هزينه اش را هم بايد تأمين كرد و اين خيلي سخت تر است.
فصلنامه: خوب شما كه معتقديد سينماي ما در زمينه دفاع مقدس كار نمي كند. در جشنواره سال 85 و 86 شاهد بوديم كه بسياري از آثار اكران شده، در اين ژانر بودند كه به نظر من خيلي حركت مثبت و ويژه اي بود.
شورجه: سينماگران ما ازاين گنجينه استفاده نكردند و تازه به فكر اين كار افتاده اند. مراكزي مثل بنياد فارابي، سينما، حوزه هنري و... كم كم به اقتباس اين آثار رو آورده اند و من هم از اين منظر موافق شما هستم و معتقدم اين حركت بايد زودتر شروع مي شد.
فصلنامه: آقاي شورجه، بهتر است صحبت درباره عوامل ركود سينماي دفاع مقدس و فروش پايين گيشه فيلم ها را ادامه دهيم، به نظر من اگر واقعيات جنگ در فيلم ها نمايش داده مي شد، قطعاً ما در اين زمينه دچار مشكل نبوديم.
شورجه: ببينيد، بحث دفاع مقدس ما يك بحث ملي بود يعني گروهي و جناحي نبود. بحث ارتش و بسيج هم نبود. تمام مردم در آن حضور جدي داشتند. اما نگاه فرهنگي ما به مقوله سينماي دفاع مقدس اين گونه اتفاق نيفتاد. يعني ملي ديده نشد. مجلس بايد اين مقوله را ملي ببيند. براي آن رديف بودجه جداگانه تعيين كند. ما هشت سال دفاع كرديم، ولي به اندازه 200 سال تجربه كسب كرديم. اين كشور به اندازه 200 سال از نظر عاطفي، روحي و نظامي پيشرفت كرد. درست است كه جنگ خسارت هاي خيلي زيادي داشت، ولي از برخي جهات ما پيشرفت كرديم. يكي از واقعيت هاي جنگ ما اين است كه نيروهاي ما آن را اداره مي كردند. اصلاً مردم و دفاع مقدس جدايي ناپذيرند. مردم به عشق شعار مذهبي و به خاطر اعتقادشان به خط مي زدند و به عشق محبت با خدا وارد جبهه مي شدند.
سيفي: تقويت باورهاي مردم براي تحريك شان در جنگ تحميلي خيلي مهم بود.
شورجه: و كساني كه عليه ما جنگ راه انداختند نمي دانستند كه مردم ما با چه باور عميقي اين كشور را به دست گرفته اند و با اكثريت آراء، به جمهوري اسلامي آري گفتها ند. اين مردم را نمي توان شكست داد آنها با همين باور ها هم به جنگ رفتند.
فصلنامه: خوب حالا سينما از چه زاويه اي بايد جنگ را ببيند؟ چگونه آن را بايد به تصوير كشيد؟
سيفي: واقعيت هاي جنگ چند چيز است. عده اي مي روند و كشته مي شوند. يك عده شهيد مي شوند. عده اي ديگر براي زندگي مي روند. عده اي مي روند صدام را دفن كنند. عده اي براي رسيدن به امام حسين(ع)مي روند. اما همه آنها به نوعي در جبهه با مفهوم ايثار و شهادت دست و پنجه نرم مي كنند.
شورجه: اما وجه غالب آن چه بود؟
سيفي: وجه غالب اين بودكه مملكت مورد هجوم واقع شده و بايد از آن دفاع كرد.
شفق: آقاي سيفي، من معتقدم كسي براي كشته شدن نمي رفت.
سيفي: بله. همه به عشق جهاد و شهادت مي رفتند. خب، يكي هم با هدف ديگري مي رود، اما مي دانست ممكن است شهيد شود. من معتقدم جبهه اين را هم داشت. حال كه مي خواهيم درباره جنگ و جبهه و فيلم بسازيم در نگاه ما بايد اين ها هم ترسيم شود.اما بحث اصلي بحث حمايت است، وزارت ارشاد حمايت مالي نمي كند. سينماي دفاع مقدس يك سينماي فرهنگي است. حالا فيلمساز بايد اين سينما را در قالبي بياورد كه بيننده داشته باشد. امروز دو نوع نگاه درباره جنگ وجود دارد. يك نگاه من است كه در برابر دشمن ايستاده ام و يكي نگاه نسل امروز كه به من مي گويد تو براي خودت جنگيدي. چون نمي داند صدام كيست؟ صداي او رانشنيده كه مي گفت من با شما چه ها نخواهم كرد. خب، من مي خواهم براي اين نسل فيلمي بسازم كه هم واقعيت جنگ را به او نشان دهم و هم به گونه اي باشد كه او به سينما بيايد. من مي گويم فيلم مسعود ده نمكي بايد ساخته شود.
فصلنامه: فيلمي مثل »ليلي با من است « تمام اين المان ها را داشت. يعني هم در دورن خود مفاهيم والاي انساني را بيان كرد و هم پاي مخاطبان بسياري را به سينما باز كرد.
سيفي: هر كدام از اين فيلم ها كه به تناسب u1606 نوع نگاه فيلم ساز كه داراي يك شخصيت خاص است به تصوير كشيده مي شود. ديالوگ فيلم ده نمكي ديالوگ قاسم خان است. جوان امروزي كه با جريان هاي اجتماعي روز ارتباط دارد. حالا چون مي خواهد از جنگ فيلم بسازد قصد دارد اتفاقاتي را كه ديده يا شنيده به تصوير بكشد تا هم تجربه فيلم هاي موفق تكرار شود و هم تماشاچي را نگه دارد. ما اين نگاه و ژانر را بايد در آثارمان پيدا كنيم. جبهه علاوه بر تلخي ها، طنز خاص خودش را داشت. اين هم بايد تصوير شود. اتفاقاً خيلي هم از مفاهيم بزرگ در همين گفت و گوهاي رزمنده نهفته است. ادبيات جبهه ما خيلي غني است. در جبهه فقط يا حسين، ياحسين نبود. بچه هاي جبهه هم اهل دل بودند. فضاي جبهه مفرح و دلنشين بود.
شفق: براي همين بود كه كسي دوست نداشت به مرخصي برود.
سيفي: بله. جبهه اين امكان را دارد، ولي طنز آن خيلي متفاوت با طنزي است كه ما خلق مي كنيم. من آدمي را مي شناسم كه آدم شروري بود. اين آدم در جبهه كم كم تغيير كرد و در نهايت به شهادت رسيد. ما امروز اگر بخواهيم با تغيير هويت شخصيت آدم ها، آدم هاي امروزي را براي آن شخصيت ها به كار بريم، اصلاً حركت درستي انجام نداده ايم. نبايد فقط گيشه را نگاه كرد. همه جوانب را بايد در نظر گرفت.
شورجه : فيلمساز بسته به جهان بيني و نگرش خود درباره دفاع مقدس فيلم مي سازد. اما متاسفانه فيلم سازان ما دچار انحراف شده اند. نگاهشان به جنگ و دفاع مقدس تغيير كرده است.
سيفي: چون كه يك عده سوء استفاده كردند. آن زمان كه امكاناتي وجود داشت عده اي وارد شدند، ولي به مرور ثابت شد در افكار و انديشه خود ثابت نيستند. اين باعث شد به فرهنگ ما لطمه وارد شود.
شفق: من فكر مي كنم بايد به نسل جديد اجازه دهيم كه فيلم هاي دفاع مقدس را جدي بگيرند.
سيفي: مگر من و شما بايد اجازه دهيم. چه كسي مسئول است؟ چه كسي بايد پاسخگو باشد؟
شفق: اين يك بسيج عمومي است. مجلس، دولت، وزارت ارشاد و همه سازمان ها بايد حمايت كنند.
شورجه: همان طور كه من اشاره كردم ما مشكل اتاق فكر داريم. من هفته اي چند فيلمنامه مي خوانم باور كنيد اگر يك فيلمنامه خوب به دستم برسد همه كارهايم را رها مي كنم و آن را مي سازم.
سيفي: 6 ماه طول كشيد تا توانستم از »مهار چاه نوروز « فيلم بگيرم. آنجا اتفاقات عجيب و غريبي براي ما رخ داد. مه آمد همه گم شديم، هواپيماي عراق آمد و... شما فكر مي كنيد تا حالا چرا اين فيلم شاخته نشده؟
شورجه: چرا؟
سيفي: به خاطر برخورد جريانات u1587 سياسي و فكري. مي گويم اجازه دهيد ساخته شود. مي گويم فيلم سازي در حوزه هاي دفاع مقدس مثل يك شير آب مي ماند كه اگر مدتي بسته بماند وقتي باز شود آب زنگدار است. بايد اجازه داد اين آب چند دقيقه خارج شود، خواهيد ديد كه چه آب گوارايي است.
شورجه: الان اين مشكل وجود دارد، ولي خوشبختانه سال 85 و 86 يكي از پر رونقت رين مقاطع تاريخ جشنواره بود. به نظر مي رسد اين هم به همت انجمن سينماي دفاع مقدس و يك عده از بچه ها بودكه مشخصاً وارد عمل شدند.
سيفي: مسئولان بايد با فيلم سازان دفاع مقدس جلسه داشته باشند تا اين سوءتفاهم ها حل شود.
شفق: هزار جلسه هم بگذارند. وقتي مسئولان به قضيه تمايل ندارند، چه فايده اي دارد. من بازهم مي گويم تنها كسي كه از سينماي دفاع مقدس آن دوراني كه من در انجمن سينماي دفاع مقدس بودم حمايت مي كرد فقط مقام معظم رهبري بود. با اين حال وقتي پاي دولت وسط آمد، گفتند اين فيلم ها را رها كنيد.
فصلنامه: اين ها مشكلات است كه جا دارد در بحث ديگري به آنها پرداخته شود. اگر مايل باشيد به جنبه ديگري از سينماي دفاع مقدس بپردازيم و آن سينماي روشنفكري يا به تعبيري سينماي انتقادي است. اين فيلم ها جبهه را نشان نمي دهد، ولي مخاطب به راحتي در فضاي جبهه و جنگ قرار مي گيرد. با مفهوم دفاع و شهادت آشنا مي شود. از سويي اين نوع فيلم ها مورد پسند مخاطب قرار مي گيرد؛ حتي در سطح بين المللي هم افتخاراتي به دست مي آورند. سوال اينجاست كه نگاه فيلمسازان ما به اين نوع فيلم ها چگونه است و چرا فقط كساني سراغ اين سبك مي روند كه ما آن را با عنوان فيلم سازان هندي مي شناسيم؟ چرا امثال آقاي شورجه اين گونه فيلم نمي سازند؟
شورجه: من هيچ گاه نگاهم به سينماي دفاع مقدس اين گونه نبوده است. عده اي از دوستان مثل سعيد سعدي، احمدزاده و محمدرضا شرف الدين ديدند فريادشان در زمينه ساخت فيلم هاي دفاع مقدس به جايي نمي رسد، خودشان آستين بالا زدند و براساس تعهد خود عمل كردند. u1575 احمدزاده شخصاً بچه ها را به مناطق جنگي مي برد و با ترسيم ايثار رزمندگان به آنها اطلاعات مي داد.
فصلنامه: حتي آقاي شرف الدين هنگام ساخت يكي از فيلم ها انگشتش را از دست مي دهد، فيلمي كه هرگز اكران نشد.
شورجه: بله. فيلم هايي كه به زعم شما روشنفكرمآبانه است و براساس نگاه تلخ و سياه فيلمسازش ساخته شده، احساس تلخي و نااميدي به مخاطب مي دهد. به مخاطب مي گويد جنگ اين است، آخر و عاقبت رزمنده اينگونه است. اين فيلم ها احساس سلحشوري و شهادت را از بين مي برند. اين سينما ضد دفاع مقدس هستند. من فكر مي كنم اين نوع نگاه به سينماي دفاع مقدس صحيح نيست. اتفاقاً فيلم هايي كه از سطح جهاني جايزه گرفتند همين رويكرد و نگاه را داشتند. چرا كه آنها هرگز نمي پذيرفتند ما اين روحيه رزمندگان و نگرش آنها را نسبت به جنگ به جهان نشان داده ايم. آنها به دنبال اهداف و جهت گيري خودشان هستند.
رزمندگان ما وقتي جنگ را به بازي مي گيرند، توپ و تانك و موشك و و آمريكا و استكبار ارزشي ندارد؛ ديگر ترسي از آنها ندارند. به همين خاطر آنها با اين نوع برداشت شديداً مخالفت مي كنند. براين اساس من خودم هيچ وقت به سمت اين نوع كارهان رفته ون مي روم.
شفق: متاسفانه بعضي ها كلمات را هم مصادره كرده اند. روشنفكر كسي است كه ديد روشني داشته باشد. خيلي از اين روشنفكران تاريك فكر هستند. روشنفكر كسي است كه ريشه در فرهنگ و هويت و ملتش داشته باشد. روشنفكر كسي نيست كه به دفاع مقدس و جنگ فحش بدهد.
فصلنامه: فكر مي كنم كمي سوء تعبير شده است. واقعيتي كه در كشورمان وجود دارد اين است كه به طور كلي سينماي ما نسبت به سينماي پيشرفته دنيا و بويژه هاليوود از نظر امكانات و بودجه بسيار ضعيف تر است. طبيعي است به خاطر همين كمبودها فيلم هاي جنگي كه توليد مي شود با فيلم هاي آنها قابل قياس نباشد. بويژه به لحاظ نشان دادن صحنه هاي نبرد، ولي در فيلم هاي داستاني كه شخصيت محور هستند ما ميتوانيم به نوعي با آنها برابري كنيم. آيا زمان آن نرسيده كه ما حرف هايمان را در اين قالب بزنيم و به ساخت فيلم هاي جنگي–خانوادگي بپردازيم؟
شفق: سينماي دفاع مقدس ژانر اصلي ماست. سينماي دفاع مقدس به عنوان »ابرژانر « يكي از بزرگترين مشخصه هاي فرهنگي ما در دنياست. سينماي دفاع مقدس رنگ و بو دارد چون در دنيا جنگي شبيه جنگ ما وجود ندارد. فيلم هاي جهاني با موضوع جنگ، عموماً به فيلم هاي صهيونيستي تكه مي كنند. اين تعبيرها براي u1583 دفاع مقدس خيلي گزنده جلوه مي كند. بچه هاي جنگ مظلوم هستند ولي تحقير شده نيستند. يعني اگر احساس كنند به آرمان هايشان توهين مي شود، قيام مي كنند. به همين خاطر است كه به سينماي دفاع مقدس زودتر عكس العمل نشان مي دهند وگرنه در فيلم هاي اجتماعي همان ادبيات متأثر از ادبيات كمونيست و ماترياليست و تاريك فكر وجود دارد.
شورجه: من فكر مي كنم اين فيلم ها بيش از آنكه بخواهد فرهنگ ايثار و شهادت را در دفاع ما به جهان نشان دهد، تلاش دارند از تلخي هاي اين جنگ براي مردم دنيا بگويند و اينكه ما از همين جنگ صدمات زياد خورده ايم و هنوز كه هنوز است درگير آن هستيم.
فصلنامه: يك بحث ديگري هم درباره سينماي دفاع مقدس وجود دارد و آن مسئله سانسور در اين حوزه است. از سوي ديگر برخي فيلمنامه ها هم بعد از سال ها توقيف ساخته مي شوند. به عنوان نمونه فيلم »مثل يك قصه « خسرو سينايي كه در جشنواره سال گذشته به نمايش در آمد كه بعد از 24 سال توقيف ساخته شده بود. بسياري از كارگردان ها شكايت مي كنند كه ما قصه جنگي داريم ولي به ما اجازه ساخت داده نمي شود.
شورجه: يعني به آنها اجازه ساخت فيلم هاي جنگي داده نمي شود؟
فصلنامه: بله.
شورجه: نه اين حرف درستي نيست.
شفق: ببينيد سانسور به آن معني در سينماي دفاع مقدس وجود ندارد. برخي از فيلمسازان فيلمساز نيستند. آنها اصلاً فيلم سازي نمي دانند، بعد مي گويند اجازه نمي دهند من فيلم بسازم. بعضي فيلمساز هستند ولي مي گويند من مي خواهم ترشحات ذهني خود را در برابر دفاع مقدس بسازم، شما موظفيد به من امكانات بدهيد. كساني كه ادعاي ساخت فيلم دفاع مقدس را دارند اگر به اين مقوله آشنا نباشند نمي توانند فيلم خوبي بسازند. من خودم تهيه كننده فيلم »فرياد « مسعود كيميايي بوده ام. اما معتقدم ديده بان فيلم قوي تري است. چرا؟ به اين خاطر كه حاتمي كيا آدم ها را بهتر مي شناسد. اين اسم ها نيستند كه فيلم را مي سازند. فيلم سازي دفاع مقدس بايد برخاسته از روح و ناشي از پاكي و صداقت دروني آدم ها باشد. كساني در اين حوزه موفق ترندكه جوان و آشنا به جنگ باشند. و به نظرمن سانسور در سينماي دفاع مقدس وجود ندارد.
شورجه: درباره عده اي از فيلمسازان كه ادعا مي كنند فيلم نامه هايشان سال هاست اجازه ساخت نگرفته. من احساس مي كنم اين فيلم ها قطعاً واقعيات جنگ را نمي سازنند كه به آنها مجوز ساخت داده نمي شود. آنها براساس سليقه هاي شخصي خود فيلم نامه هايي را مي نويسند كه حديث نفس است و در واقع حرف خودشان است كه از زبان جنگ ودفاع مقدس بيان كنند وگرنه تا آنجا كه ما اطلاع داريم هركسي فيلمنامه خوب درباره دفاع مقدس داشته مورد استقبال مسئولان واقع شده است.
سيفي: من حرف هاي دوستان درباره سانسور را قبول دارم ولي مديريت شخصي ما باعث مي شود كه كه سينماي دفاع مقدس هر روز دستخوش تغييراتي شود كه ميتواند بحران بوجود بياورد. تغيير مديريت ها و اعمال سليقه هاي شخصي است كه به سينماي دفاع مقدس لطمه مي زند. همين اعمال سليقه است كه موجب مي شود بحث هاي مربوط به سانسور و عدم موافقت براي ساخت فيلم هاي ارزشمند و ملي مقدس به وجود بيايد.


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:32 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت

عنوان : ضرورت هاي توجه به درام
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
فصل اول: در دوران جنگ
آن چيزي كه به نام سينماي دفاع مقدس مطرح است، يك ژانر سينمايي است. اين ژانر سينمايي در طول تاريخ سينماي ايران قدمت و سابقه زيادي ندارد. علت اين موضوع هم فقط اين است كه در ايران اتفاقي به اسم جنگ، طي يك قرن گذشته نيفتاده است. يعني از زماني كه سينما به وجود آمده، چنين اتفاقي نيفتاده كه بشود درباره آن فيلم ساخت. البته قبل از انقلاب، به خاطر اينكه فيلم هاي جنگي كه از امريكا و اروپا مي آمدند، گاهي با استقبال مردم روبه رو مي شدند، برخي از فيلمسازان سعي مي كردند در اين ژانر سينمايي تجربه هايي داشته باشند، يعني فيلمي بسازند با همان جاذبه هاي سينماي جنگ. در هر حال تعداد انگشت شماري هم قبل از انقلاب در اين زمينه فيلم ساخته شد. يكي از آنها فيلم »ميهن پرست « است و بعدها فيلمي به اسم »خداحافظ تهران « اثر ساموئل خاچيكيان. بعد از آن محمد دين پرست فيلمي به اسم »فاتحين صحرا « در اين ژانر مي سازد. در واقع فيلم هايي با موضوع جنگ، پيش از انقلاب اسلامي هم ساخته مي شد، اما الگوي اين فيلم ها در واقع ملودرام هايي بود كه از فيلم هاي غربي تقليد مي شد كه مي توان گفت هدف از ساختن اين فيلم ها، استفاده از جاذبه اين نوع سينما براي جلب مخاطب بود. بعد از انقلاب وقتي كه جنگ در ايران شروع شد، ژانر سينماي دفاع مقدس هم در ايران متولد شد. يعني جنگ براي سينما يك امتياز محسوب مي شد، چرا كه موجب تولد سينماي جنگي در ايران مي شود و در يك نگاه تاريخي مي تواند گفت اولين فيلمي كه در ژانر دفاع مقدس ساخته شد »مرز « در سال 1360 بود.
اگر بخواهيم سينماي جنگ را بررسي كنيم، ناچاريم دو دوره كلي را در نظر بگيريم، يكي آن دوره اي كه در زمان جنگ، فيلم هاي جنگي ساخته مي شدند، يكي هم آن دسته از فيلم هايي كه بعد از پذيرش قطع نامه ساخته شدند. اين دو دسته فيلم، به نوعي از يكديگر قابل تفكيك هستند.
در دوراني كه جنگ وجود داشت، فيلم هاي ساخته شده تبعاً داراي ملاحضاتي بودند، در واقع فيلم سازها سعي مي كردند كه يكسري ملاحظاتي را در نظر بگيرند، چرا كه سينماي دفاع مقدس در آن دوران هدفش ترغيب مردم براي حضور در جبهه ها و ايجاد روحيه حماسي بود. اين نوع سينما در آن دوران سعي مي كرد حس و حال حماسي داشته باشد و قهرمان پروري كند. اساساً در فيلم هاي آن دوره به طور خاص، چهره اي كه از دشمن نشان داده مي شد، چهره اي واقعي نبود، بلكه فيلم سازها سعي مي كردند، دشمن را موجوداتي ضعيف و ذليل و ناتوان معرفي كنند و در مقابل نيروهاي خودي را قهرمان u1607 هايي نشان بدهد كه به همه فضايل قهرماني آراسته هستند. در نتيجه، فيلم هاي اين دوران، خود به خود فيلم هايي شعاري از كار در آمده اند، چرا كه هدف آن تبليغ اين مسئله بود كه مردم به جبهه بروند و از سرزمين خود دفاع كنند. و البته چنين فيلم هايي لازمه آن دوران تاريخي خاص محسوب مي شدند. البته به اين موضوع كاري نداريم كه اين فيلمسازها در اين امر چه قدر درست عمل مي كردند. موضوع امروز ما اين است كه حاصل فيلمسازان سال هاي جنگ آثار قابل توجهي نيست. در آن دوره، سينماي جنگ و دفاع مقدس بيشتر از ژانرهاي ديگر سينما زير نظر نهادهاي دولتي بود، به خصوص نهادهاي نظامي. اين فيلم ها كنترل مي شدند و چاره اي هم جز اين وجود ندشت. من به ياد دارم كه در آن سال ها حتي اين امكان وجود نداشت كه هر فيلم سازي درباره جنگ فيلم بسازد و بيشتر يك نسلي از فيلم سازها دراين دوره فيلم ساختند كه عموماً بسيجي ها بودند. با اين وجود سينماي دفاع مقدس اين خاصيت را هم داشت كه يك نسل جديد را وارد سينما كند. كساني كه به شكل هاي مختلف، جبهه را تجربه كرده بودند، يا با رزمندگان جبهه ارتباط تنگاتنگ داشتند.
در اينجا مسئله مطرح اين است كه فيلمسازاني كه تجربه مستقيمي از فضاي جبهه داشتند، قطعاً مي بايستي فيلم هايي با تصوير واقعي تر از جبهه و جنگ را در سينما به نمايش بگذارند. اما نكته اي كه در اين باره مطرح مي شود، مهم ترين موضوع سينماي دفاع مقدس است، در واقع از اين مرحله است كه ما وارد سينما مي شويم. براي اينكه تفاوت واقعيت و سينما را به درستي مطرح كنم، به اين موضوع بايد اشاره كنم كه درست است كه سينما از واقعيت الهام مي گيرد، ولي با واقعيت تفاوت هاي بسيار خاصي دارد. با يك مثال اين موضوع را روشن تر مي كنم: همه مردم دنيا معتقدند، جنگ به هيچ وجه پديده خوبي نيست و جز ويراني، تباهي، رنج، ناكامي و مرگ حاصلي براي جامعه ندارد. در واقع ما نمي توانيم كسي را پيدا كنيم كه جنگ را دوست داشته باشد، ولي درست برخلاف اين واقعيت، سينماي جنگ، ژانر مورد علاقه مردم است. يعني آدم هايي كه در سراسر دنيا با جنگ مخالفند، سينماي اين ژانر را دوست دارند و از لحظه هاي هيجان انگيز يك فيلم جنگي و تصاوير جنگ در سينما لذت مي برند.
مي بينيد كه اين يك تناقص است. اگر مردم جنگ را بد مي دانند، چرا از تماشاي صحنه هاي جنگ يا خواندن يك رمان جنگ لذت مي برند؟ فكر مي كنم پاسخ اين تناقص را اينطور بايد داد كه دنياي نمايش و درام با واقعيت فرق دارد. هر كسي كه واقعيت را تجربه كرد، الزاماً u1606 نمي تواند در عرصه درام هم موفق باشد. در حقيقت دنياي نمايش، واقعيت خاص خودش را دارد، هر چند از واقعيت بيرون الهام مي گيرد.
يك اثر دراماتيك، تبعاً سعي مي كند واقعيتي بيروني را به نمايش بگذارد، ولي بطور كامل با دنياي واقعي متفاوت است. براي همين كساني كه جنگ را تجربه مي كردند وتسلطي به ريزه كاري ها و ظرايف درام نداشتند، آثارشان جالب توجه نبود. در طول تاريخ سينماي دفاع مقدس، آن فيلم هايي ماندگار شدند و ما مي توانيم از آنها به عنوان فيلم هاي برتر نام ببريم كه ساختار دراماتيك قوي داشته باشند.
در سينماي دفاع مقدس و به طور كلي سينما، مهم ترين چيزي كه فيلم را براي مخاطب قابل قبول مي كند و در يك كلام فيلم را جذاب مي كند، يكي از مهم ترين عناصر درام يعني شخصيت پردازي است. مخاطب وقتي با يك داستان درگير مي شود و تحت تاثير آن قرار مي گيرد، كه بتواند شخصيت هاي داستان را باور كند. اما موضوع اينجاست كه آن آدم هاي باور پذير فيلم ها، واقعي نيستند، بلكه آدم هايي دراماتيك اند. حالا اينكه تعريف شخصيت دراماتيك چيست و اصولاً چه اتفاقي مي افتد كه ما يك شخصيت را به عنوان يك شخصيت دراماتيك مي پذيريم، موضوعي است كه نشان مي دهد، چه چيزي باعث مي شد كه آن فيلم هايي كه در آن دوران ساخته مي شد، جذاب نباشد و نتواند با مردم ارتباط برقرار كند و شخصيت ها و ماجرا ها را براي تماشاگر باور پذير كند.
رنگ سفيد، ذاتاً جاذبه دراماتيك ندارد، نقطه مقابل رنگ سفيد، سياه است. اين رنگ هم به خودي خود جاذبه اي ندارد، اما وقتي اين دو رنگ در كنار هم قرار مي گيرند، آن وقت كنش دراماتيك ايجاد مي كنند. اساساً درام هم اين گونه است. يعني مخاطب موقعي مي تواند با يك فيلم و اثر دراماتيك همراه شود، كه آن فيلم بتواند تضادها را در كنار هم قرار بدهد. اگر ما در يك فيلم جنگي ببينيم كه يك عده، خوب و قوي و توانا و باهوشند ولي نقطه مقابل موجوداتي سترون و بي خاصيت و سست هستند، تضاد متعالي بين آنها برقرار نمي شود، به همين خاطر فيلم جذابيت خود را از دست مي دهد. زماني موقعيت به نمايش در آمده جذاب مي شود كه شخصيت هاي هر دو قطب با يكديگر همسان باشند. حتي كارگردان هايي مثل هيچكاك معتقدند »درام، زماني قوي است كه شر در آن قوي باشد. « بنابراين يكي از نقصان هاي فيلم نامه هاي دفاع مقدس، دقيقاً از همين جا شكل مي گيرد كه نويسنده فيلم نامه، بنابر ملاحظات بسياري، مجبور بود، هميشه يك سويه به ماجرا نگاه كند و يك سمت ماجرا را ببيند. ما در سينماي دفاع مقدس به فيلم هايي نيازمنديم كه هر دو سمت ماجرا -شخصيت هاي مثبت و منفي– را مورد توجه قرار دهند. در ايجاد و تقويت درام بايد هر دو قطب شخصيت صحيح و دقيق ترسيم شود. حالا ممكن است فيلمساز براي اينكه فيلمي جاذبه دراماتيك داشته باشد، در واقعيت ماجرا دخل و تصرف كند. يعني يك نويسنده خوب دفاع مقدس يا يك فيلم ساز خوب به طور كلي، حتماً چنين كاري را مي كند و از همين جا است كه بين واقعيتي كه اتفاق مي افتد و حاصل واقعيت تفاوت به وجود مي آيد.
خيلي ها مي گويند كه سينماي جنگ نمي تواند چهره واقعي جنگ را نشان بدهد و اين را يكي از ايرادات سينماي دفاع مقدس و مشكل فيلم سازان مي دانند، در حالي كه به عقيده من، اين ايراد، ايراد درستي نيست، چون اصلاً قرار نيست چنين اتفاقي بيفتند. اگر قرار باشد جنگي را كه هشت سال طول كشيده، بخواهد گوشه اي از آن به تصوير كشيده شود، هيچ وقت نمي تواند عين آن واقعيت را ساخت، چرا كه اگر يك فيلمساز بخواهد درباره دفاع مقدس فيلم بسازد، بخشي از واقعيت را وارد درام مي كند كه بتواند به درام قوت ببخشد، به همين خاطر اگر واقعيتي اتفاق بيفتد ولي ورودش به درام باعث ضعف درام بشود، حذف مي شود، چون دنياي درام بايد جاذبه هاي دراماتيك داشته باشد.ضعف سينماي دفاع مقدس در عرصه فيلمنامه به اين موضوع مربوط مي شود كه مسئولان، سياستگذاران و آنهايي كه بر ژانر نظارت مي كنند، بدون اين كه به اهميت درام واقف باشند، در اين كار دخل و تصرف مي كنند و به فيلم هاي ساده و خالي از بار دراماتيك دامن مي زنند. البته اين موضوع را نفي نمي كنم كه وجود سينماي دفاع مقدس در ايران، با اين هدف است كه به نوعي از دفاع مقدس صحبت كند و آن دلاوري ها و رشادت هاي رزمندگان را يادآوري كند، اما فكر مي كنم، بيان اين موضوعات به هيچ وجه ارتباطي با بيان دراماتيك دفاع مقدس ندارد.
بحث درام، بر سر درست مطرح كردن واقعيات دفاع مقدس است. همچنانكه فيلم هاي هنرمندانه خوبي در اين زمينه خلق شده است كه به خوبي تقدس شخصيت هاي جبهه را بازگو مي كنند. مصداق بارز اين حرف فيلم »آژانس شيشه اي « است. يكي از جاذبه هاي اين فيلم، شخصيت پردازي دراماتيك آن است. اين شخصيت ها با سياه و سفيد وجودشان وارد فيلم شده اند. حاج كاظم، شخصيت محوري فيلم، از نظر ديدگاه، يك آدم عدالت طلب است و كاري كه مي كند اصلاً به خاطر منفعت شخصي خودش نيست و به خاطر جان دوستش اين فداكاري را انجام مي دهد. حرفي كه حاج كاظم مي زند، يك حرف كاملاً منطقي و عادلانه است، ولي عمل او كار عادلانه اي نيست.
حاج كاظم براي رسيدن به عدالتي كه به آن معتقد است، كار غيرعادلانه اي مي كند و يك عد ه اي از آدم ها را كه هيچ گناهي مرتكب نشده اند، گروگان مي گيرد و بعد هم مي گويد شما شاهد من هستيد. اين تضاد موجود در شخصيت حاج كاظم باعث مي شود اين شخصيت، جذاب شود. ما از وراي اين شخصيت، هم معصوميت و مظلوميت يك رزمنده را درك مي كنيم، هم شرايط اجتماعي را كه او در آن زندگي مي كند. اگر حاج كاظم آدمي باشد كه مدام حرف هاي خوب بزند، به همه مهرباني كند و آزارش به مورچه هم نرسد، جاذبه دراماتيك نخواهد داشت. در واقع، حاتمي كيا براي اينكه اين شخصيت را دراماتيزه كند و به باور تماشاگر نزديك كند، از اين روش استفاده مي كند. حاتمي كيا، يكي از آن فيلمسازاني بود كه علاوه بر اينكه خودش بسيجي بود و فضاي جبهه و جنگ را از نزديك درك كرده بود، به خوبي با جاذبه هاي دراماتيك آشنا بود. اين فيلمساز از همان اولين فيلم هايش كه در حوزه دفاع مقدس آن ها را نوشت و كارگرداني كرد، به خوبي شخصيت هايي دراماتيك خلق كرد و فضاي فيلم هايش را به اين ترتيب جذاب جلوه داد. هيچ وقت ما در فيلم هاي حاتمي كيا، آدم هاي مطلقاً سفيد يا مطلقاً سياه نداريم، يعني حاتمي كيا فقط از زاويه سينما به قضيه نگاه مي كند. ضمن اينكه در هيچ كدام از فيلم هايش چهره دشمن را به وضوح نشان نمي دهد و هميشه دشمن را در دور دست قرار مي دهد. آدم هاي جنگ در فيلم هاي حاتمي كيا در معركه جنگ به يك نوع خودآزمايي مي رسند، اين آدم ها خودشان را آزمايش مي كنند. همين روال به عنوان اولين فيلم هاي دفاع مقدس حاتمي كيا در »وصل نيكان « قابل مشاهده است. در اين فيلم، شخصيتي بسيجي داريم كه مدام شعار مي دهد و از اينكه مردم شهر را رها كرده اند و رفته اند، دلخور است. اين شخصيت، در عين حال نقطه ضعف هايي هم دارد و آن نقطه ضعف هم اين است كه فكر مي كند همه مردم بايد مثل خودش باشند. در كنار او، يك شخصيت فرعي به نام حسين داريم كه اتفاقاً يك شخصيت آرماني است. حسين با او مخالف است و مي گويد كه تو حتماً نبايد عروسي ات را در شهري بگيري كه مدام از آسمانش گلوله مي بارد.
در فيلم هاي حاتمي كيا، پلاك عنصر خيلي مهمي است و نقش نمادين دارد. پلاك سمبل يك بسيجي است. در »وصل نيكان « صحنه اي وجود دارد كه شخصيت محوري فيلم در حال خنثي كردن يكي از موشك هايياست كه به زمين خورده ولي عمل نكرده است. در اين حالت، پلاك از گردن او آويزان است كه باعث مي شود سيم ها اتصالي كنند و خطر انفجار آن بمب را بيشتر كند. او وقتي مي فهمد كه پلاكش باعث ايجاد خطر شده، با ناراحتي زنجير را پاره مي كند و پلاك را كنار مي گذارد. بعد از خنثي شدن موشك متوجه مي شود، از ترس آن پلاكي كه برايش مقدس است، از خودش دور كرده است. بعد اين پلاك را كه گداخته شده است توي دستش مي گيرد و انگار به يك طريقي خودش را تنبيه مي كند.با اين صحنه ها به خوبي متوجه مي شويد كه تمام شخصيت هاي فيلم هاي حاتمي كيا از دو قطب مثبت و منفي برخوردارند و به همين خاطر جذابيت دراماتيك دارند و شما هر وقت و در هر دوره اي فيلم هاي دفاع مقدس اين كارگردان را ببينيد، معني جنگ را به درستي مي فهميد. آدم هاي جنگ در فيلم هاي حاتمي كيا، آدم هايي هستند كه در عرصه جنگ با خودشان كلنجار مي روند. انگار اين جنگي كه اتفاق مي افتد، جنگ دروني است و ما جلوه آن را در يك
جنگ مي بينيم. شخصيت هايي كه با خود ترس، ترديد، آرزو و ويژگي هاي ديگر انساني دارند. اين ويژگي به باورپذيري شخصيت هاي جبهه و جنگ كمك مي كند.
در مثال قبلي كه از فيلم »آژانس شيشه اي « ذكر شد، معصوميت يك رزمنده را ما در چهره حاج كاظم نمي بينيم، بلكه در چهره عباس مي بينيم. ولي هر وقت عباس حرف مي زند، تماشاچيان مي خندند. يعني حاتمي كيا به هيچ وجه از شخصيت عباس يك فرشته نمي سازد، در عين حال كه خوي فرشته بودن را در ذات اين شخصيت مي گنجاند؛ عباس نه از كسي طلبكار است و نه دوست دارد به كسي آزار برساند. ضمن اينكه مرگ را هم مي پذيرد. اين شخصيت، در عين حال كه بسيار جدي است فيلمساز او را به عنوان يك شخصيت بسيار جدي به تماشاگر تحميل نمي كند. اين ها همان ويژگي هاي دراماتيك است كه وقتي در سينماي دفاع مقدس و هر نوع سينماي ديگري وجود نداشته باشد، براي تماشاگر باور پذير نخواهد شد.
فصل دوم : بعد از جنگ
رفته رفته هر چه از جنگ فاصله مي گيريم، واقعيت به نوعي از ذهن فاصله گرفته و تخيل جاي آن را مي گيرد. اين موضوع در سينماي دفاع مقدس هم تاثير گذار است. ضمن اينكه ملاحظه كاري ها و مصلحت انديشي هاي زمان جنگ به مرور حذف مي شود و فيلمسازان مجال پيدا مي كنند، كمي شخصيت ها و ماجراهاي فيلم را با ابعاد دراماتيك مطرح كنند. فكر مي كنم همين قدر كه فيلمسازان مجال مي يابند عيب ها و ضعف هاي جنگ و بدي هاي آن واقعه را توصيف كنند، بخش دراماتيك فيلم هاي دفاع مقدس را قدرتمند تر خواهد كرد. يعني هر چه قدر دست نويسنده و فيلمساز باز باشد و كمتر موانع و نظارت هاي دولتي براين دسته فيلم ها صورت بگيرد، فيلم هاي دفاع مقدس را تاثير گذار و ماندگار كرد.
يكي از اشكالاتي كه گريبانگير فيلم هاي دفاع مقدس است، بخش حماسي آنهاست، فيلمسازاني كه قصد دارند، وجه حماسي جنگ را توصيف كنند و قهرماني را به ما معرفي كنند آن را در قالب شخصيت هايي نشان مي دهند كه براي وطن، ايمان و اعتقادش جسورانه وارد ميدان جنگ مي شود. ما هميشه در اين نقطه از سينماي ايران دچار ضعف بوده ايم. چرا كه فيلم ساز دفاع مقدس نتوانسته است دشمن را به درستي معرفي كند. تنها فيلمي كه از اين ويژگي خيلي خوب استفاده كرده است، »سجاده آتش « است. به جرات مي توان گفت اين فيلم، تنها فيلمي است كه چهره دشمن را مقتدر و بسيار جسور نشان داده است و اصلاً به نظر نمي رسد »سجاده آتش « به نوعي بازسازي حماسه رستم و اسفنديار « باشد. جالب است بدانيد كه u1601 فرمانده ارتش عراق پيرمرد سن وسال دار و با تجربه اي است كه در مقابل او يك جوان بسيجي قرار دارد. هر چه قدر اين جوان، تلاش مي كند، پيرمرد از او باهوش تر است و مين ها را زودتر خنثي مي كند. كشمكش اين دو شخصيت كه هركدامشان سفت و محكم ايستاده اند و هر كدام حق را به خودشان مي دهند، به وجه حماسي فيلم معنا مي دهد. در پايان فيلم وقتي كه مي بينيم قهرمان جوان بالاخره به قيمت خيلي سنگين مي تواند يك تنه، فرمانده عراقي را نابود كند، آن وقت كار او براي بيننده ارزشمند مي شود. به عقيده من، بزرگ ترين ضعف سينماي ايران و به خصوص سينماي دفاع مقدس، ناديده گرفتن جاذبه هاي دراماتيك است. اين موضوع در سينماي دفاع مقدس به بعد حماسي فيلم لطمه شديدي وارد مي كند و اصولاً از تاثيرگذاري فيلم هاي اين ژانر مي كاهد. البته در جشنواره فيلم سال 85 و 86 ، يكي از ژانر ها و جريان هاي موفق سينمايي، ژانر سينماي دفاع مقدس بود. يعني بهترين فيلم ها را ما در اين ژانر ديديم. نكته جالب هم اينجا بود كه علاوه بر افزايش كمي آثار حوزه دفاع مقدس در جشنواره، كارگردان هايي وارد اين عرصه شده بودند، كه پيش از اين تجربه اي در ساخت فيلم دفاع مقدس نداشتند. اما متاسفانه همه فيلم هاي ساخته شده خوب نبودند، چرا كه بازهم از آن نقصان دراماتيك آسيب مي ديدند. مثلاً فيلمي كه بيشترين جايزه را هم از آن خود كرد، به نظر من از اين نظر ضعف دارد. »روز سوم « قصه و موضوع بسيار خوبي دارد ولي فيلم ساز نتوانسته اين موضوع را به يك سرانجام قوي دراماتيك برساند. فيلم با مقدمه چيني خوبي آغاز مي شود، اما از اين مقدمه، نتيجه مطلوبي كسب نمي شود. دختري كه در خانه مانده است، نماد ناموس يك سرزمين است و همه مردها مي خواهند آن را نجات بدهند، ولي براي اينكه بتوانند اين كار را انجام بدهند، فيلمساز مي بايستي تمهيدات بسياري قدرتمندي را تدارك مي ديد. اين مردان بايستي با يك روشي اين كار را بكنند كه مخاطب برايش جاي سوال نماند كه چه طور اين مردها توانستند آن زن را از مهلكه نجات بدهند. به نظر مي رسد، فيلمساز در اين بخش ساده انگارانه عملرا از مهلكه نجات بدهند. به نظر مي رسد، فيلمساز در اين بخش ساده انگارانه عمل كرده است. چه طور ممكن است اين آدم هاي غيرنظامي با چند قبضه تفنگ، اين دختر را روي دستشان بگيرند و از جلوي تيرباران او را نجات دهند! به جز اين فيلم، فكر مي كنم »پاداش سكوت « از جهت موضوع، داستان و ساخت و پرداخت شخصيت ها، فيلم قابل تأملي است. در اين فيلم، دو شخصيت محوري داريم. يك مرد كه پرستويي نقش آن را بازي مي كند و ديگري پدر شهيد كه جعفر والي نقش آن را ايفا مي كند. ولي همراه اين دو شخصيت اصلي، يك سير و سلوك را آغاز مي كنيم. در واقع در دنياي جنگ حركت مي كنيم، در جامعه اي راه مي رويم كه حالا پيامدهاي جنگ را مي بينيم. علاوه بر اين، آن آدم هايي كه شخصيت فرعي داستان هستند، هم از لحاظ پرداخت دراماتيك و هم نوع بازي، بسيار قوي هستند. هدف اصلي فيلم را اين شخصيت هاي اصلي به خوبي منعكس مي كنند. يكي از اين شخصيت هاي فرعي، فرمانده اي است كه نقش آن را كيانيان بازي مي كند. اين شخصيت با ديالوگ كوتاهي كه مي گويد: »اين را ساكتش كن! « تمام هول و هراس و اضطراب و تلخي جنگ را در همان لحظه به مخاطبانش منعكس مي كند. به هر حال دوسال گذشته در سينماي دفاع مقدس شاهد تحولات جالب و خوشايندي بوديم. يكي از اين عرصه ها توجه فيلم نامه نويسان و فيلم سازان اين حوزه به ادبيات دفاع مقدس و در واقع بخش مكتوب دفاع مقدس بود.
البته به عقيده من، يك ژانر ادبي مثل يك رمان يا داستان باز هم براي اينكه به فيلم نامه تبديل شود، نيازمند اين
است كه شكل و شمايل دراماتيك پيدا كند. يك رمان، هرچه قدر هم كه قوي باشد، باز هم براي تبديل به يك اثر نمايشي، بايد بخش هايي از آن حذف شود و بخش هايي هم به آن افزوده شود وگرنه هيچ گاه به يك فيلم قابل و شايسته تبديل نخواهد شد. كيومرث پوراحمد از داستان حبيب احمدزاده در »اتوبوس شب « اقتباس كردو به نظر مي رسد به نتيجه هم از نظر دراماتيك رسيد. به جز اين، پاداش سكوت از داستان احمددهقان از جمله فيلم هاي اقتباسي بود. به غير از موضوع درام و ضرورت توجه به آن در فيلم هاي دفاع مقدس، موضوع ديگري كه براي كيفيت بهتر فيلم هاي اين ژانر ضروري است، بحث هزينه است. سينماي دفاع مقدس خواه ناخواه سينماي گراني است، يعني با امكانات محدود و سرمايه كم، نمي شود در اين عرصه فيلم خوبي ساخت. اصلاً خصيصه اين سينما، نيازمند سرمايه گذاري كلان است. مگر اينكه فيلم سازهاي اين حوزه، خود را به نوع خاصي از اين ژانر محدود كنند، ولي بخواهند در همه عرصه ها اين ژانر را توسعه بدهند، يعني فيلم حماسي و حادثه اي بسازند و بتوانند چهره جنگ را به صورت باورپذيري به نمايش بگذارند، به سرمايه گذاري كلان احتياج دارند. در اين زمينه تعداد فيلم هايي كه ساخته شدند و توانستند تصويري باور پذير از صحنه هاي جنگ نمايش بدهند، كم اند. فرض كنيد، »دوئل « پرهزينه ترين فيلم تاريخ سينماي ايران است و از لحاظ تصويري صحنه هاي نبرد و جنگ به خوبي عمل كرده است ولي اين مقدار هزينه اي كه براي ساخت اين فيلم در اختيار احمدرضا درويش قرار گرفته، در مقياس آن چيزي كه براي فيلم ها جنگي كه در دنيا ساخته مي شود، بسيار بسيار ناچيز است يا فيلم هايي كه ملاقلي پورمي سازد و سعي مي كند ما را به دنياي واقعي جنگ بكشاند و تصاويري باورپذير از جنگ نشان بدهد، نيازمند هزينه زيادي است و البته به جز اين زحمت بسيار را بر دوش فيلم ساز مي گذارد تا جايي كه به عقيده من، بخش اعظم فيلم هاي حوزه دفاع مقدس با اراده و عشق فيلمسازها به اين موضوع ساخته شده اند.

منبع:فصلنامه فرهنگي پژوهشي شاهد انديشه/شماره 2


دوشنبه 4 بهمن 1389  5:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها