0

مقطعات انوری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۸

انوری را ز حرص خدمت تو

چون بر آتش بود قدم پیوست

نتواند که زحمتت ندهد

گاه و بی‌گه چه هوشیار و چه مست

هست اینک ندیم حلقهٔ در

ای جهان بر در تو بارش هست

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۰ - طلب امداد مهم خود کند

ای بزرگی که در بزرگی و جاه

قدرت از چرخ هفتمین بیشست

عقل با دانش تو بی‌دانش

چرخ با همت تو درویشست

دیدهٔ دیدهٔ ذکاء تو است

هرچه در خاطر بداندیشست

باز بی‌پاس دولتت کبک است

گرگ بی‌داغ طاعتت میشست

نور در چشم دشمنت نارست

نوش در کام حاسدت نیشست

عالمی در حمایت کف تست

کف تو در حمایت خویشست

بنده را گرچه کمترین هنرست

اینکه نقش جهان بدکیشست

جز به سعی تو برنخواهد گشت

بنده را این مهم که در پیشست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۳

با خرد گفتم که دستور جهان

دست می‌زد گفت چه دستور و دست

دست نتوان خواندن او را زینهار

پنج کان بر پنج دریا می‌زدست

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۱ - در مدح منصور عامر

هر جمال و شرف که دارد ملک

از جمال و جلال اشرافست

خواجه منصور عامر آنکه کفش

از عطا یادگار اسلافست

دخل مدحش ز شرق تا غربست

خرج جودش ز قاف تا قافست

رسمش اندر زمانه تصنیف است

واندرو از بزرگی انصافست

ای هنرمند مهتری که خرد

با هنرهای تو ز اجلافست

شکر شکر تو در افواهست

سمر رسم تو در اطرافست

تیر در حضرت تو مستوفی

زهره در مجلس تو دفافست

گرچه از غایت فصاحت و ذهن

همه دیوان شعرم اوصافست

وصف احسان تو چو من نکند

هرکه اندر زمانه وصافست

نیستی مسرف و ز غایت جود

خلق را در تو ظن اسرافست

بده ای خواجه کز پی بذلت

خاک بزاز و کوه صرافست

تا اثیر از هوا لطیف‌ترست

تا هوا چون اثیر شفافست

باد صافی‌تر از هوای اثیر

دلت از غم که از حسد صافست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۲ - ستایش بزم مخدوم کند

این مجلس خواجهٔ جهانست

یا شکل بهشت جاودانست

یا منشاء ملک و نشو دین است

یا موقف عرض انس و جانست

اوجش فلکیست کز بلندی

معیار عیار آسمانست

صحنش حرمی که در حریمش

از سایه و آفتاب امانست

راز دل زهره و عطارد

در زخمهٔ مطربش نهانست

سقفش به صدا پس از دو هفته

بی‌هیچ مدد نشید خوانست

خورشید مروق ار ندیدی

در ساغر ساقیانش آنست

تا قبهٔ آسمان گردان

گرد کرهٔ زمین روانست

این قبله نشانهٔ زمین باد

چونانکه نشانهٔ جهانست

خرم ز نشستن وزیری

کز مرتبه پادشا نشانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۴ - در قناعت و آزادگی

راضی نشود به هیچ بد نفسی

هر نفس که از نفوس انسانست

ای نفس به رستهٔ قناعت شو

کانجا همه چیز نیک ارزانست

تا بتوانی حذر کن از منت

کاین منت خلق کاهش جانست

زین سود چه سود اگر شود افزون

در مایهٔ نفس نقص نقصانست

در عالم تن چه می‌کنی هستی

چون مرجع تو به عالم جانست

شک نیست که هرکه چیزکی دارد

وانرا بدهد طریق احسانست

لیکن چو کسی بود که نستاند

احسان آنست و سخت آسانست

چندان که مروتست در دادن

در ناستدن هزار چندانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۵ - در مدح سعدالدین و کیفیت سقطه و حسب حال خود

ای سعد سپهر دین کجایی

کاثار سعادتت نهانست

بازم ز زمانه کم گرفتی

وین هم ز کیادت زمانست

این عادت قلةالمبالات

آیین کدام دوستانست

زین گونه بضاعت مودت

در حمل کدام کاروانست

ما را باری غم تو هر شب

همخوابهٔ مغز استخوانست

زان روی که روزی از فراقت

با سال تمام توامانست

سالیست که دیدهٔ پر آبم

بر طرف دریچه دیدبانست

رخسارهٔ کاه‌رنگم از اشک

در هجر تو راه کهکشانست

روزم سیهست از آنکه چشمم

از آتش سینه پر دخانست

خود صحبت اندساله بگذار

گو مرد غریب ناتوانست

گرچه زدهٔ سپهر پیرست

آخر نه چو بخت ما جوانست

برخیزم و بنگرم که حالش

در حبس تکبر از چه سانست

از دست مشو ز سقطهٔ من

پای تو اگرچه در میانست

سری دارم که گر بگویم

گویی بحقیقت آن چنانست

آن شب که دو عالم از حوادث

گویی که دو محنت آشیانست

و اجرام نحوس را به یکبار

در طالع عافیت قرانست

وز عکس شفق هوای گیتی

یک معرکه لمعهٔ سنانست

گفتم که چو شب گران‌رکابست

تدبیر می سبک عنانست

مهمان تو آمدیم یالیت

یالیتم از آن دو میهمانست

تا از در مجلست که خاکش

همتای بهشت جاودانست

سر در کردم اشارتت گفت

در صدر نشین که جایت آنست

من نیز به حکم آنکه حکمت

بر جان و روان من روانست

بنشستم و گفتم ارچه صدر اوست

عیبی نبود که میزبانست

القصه چو جای خود بدیدم

کز منطقه نیک بر کرانست

با خود گفتم که انوری هی

هرچند که خانهٔ فلانست

لیکن به حضور او که حدش

حاضر شدن همه جهانست

دانی که تصدری بدین حد

نه حد تو خام قلتبانست

فی‌الجمله ز خود خجل شدم نیک

خود موجب خجلتم عیانست

اندازهٔ رسم دانی من

داند آن کس که رسم دانست

بر پای نشستم آخرالامر

چونان که گمان همگنانست

پی کورکنان حریف جویان

زانگونه که هیچکس ندانست

گفتم که چو شب سبکترک شد

اکنون گه ساغر گرانست

چون تو به سه گانه دست بردی

برجستم و این سخن نشانست

از گوشهٔ طارمت که سمکش

معیار عیار آسمانست

بر خاک درت نثار کردم

شخصی که برو نثار جانست

یعنی که گرم ز روی تمکین

بر سدرهٔ منتهی مکانست

درگاه سپهر صورتت را

تا حشر سرم بر آستانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۶ - در مدح صاحب جمال‌الدین محمد و شکایت از روزگار

 

کمال دین محمد محمد آنکه برای

جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست

نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک

به حل و عقد ممالک منوب دورانست

سپهر برشده تا رای روشنش دیدست

ز بر کشیدن خورشید و مه پشیمانست

زمانه در دل کتم عدم ضمیری داشت

که در وجود نگنجد کمال او آنست

مدار جنبش قدرش ورای خورشیدست

در سرای کمالش فراز کیوانست

به رای روشن پاک آفتاب گردونست

به قدر و جاه و شرف آسمان گردانست

وزارت از سخن او چو جان باجسمست

نیابت از قلم او چو جسم با جانست

به پیش آینهٔ طبعش آشکار شود

هر آن لطیفه که از روزگار پنهانست

ز اتصال کواکب وز امتزاج طباع

هر آن اثر که ببینی هزار چندانست

که او مشیر همه کارهای اقبالست

که او مدار همه کارهای دیوانست

بجز حمایتش از حادثات امان ندهد

که این چو کشتی نوحست و او چو طوفانست

به کار خادمش اندیشه‌ای همی باید

به از گذشته که اندیشه ناک و حیرانست

به بنده وعدهٔ الوان چه بایدش بستن

که از زمانه برو بندهای الوانست

به زیر ضربت خایسک محنت و شیون

صبور نیست ولی صبر کار سندانست

به طول قطعه گرانی نکردم از پی آن

کزین متاع درین عرضگاه ارزانست

همیشه تا ز فرود سپهر ارکانند

هماره تا ز ورای کمال نقصانست

مباد هیچ بدی از سپهر و ارکانش

که از کمال بزرگی سپهر و ارکانست

ز طوق طوعش خالی مباد گردن دهر

که بس یگانه و فرزانه و سخندانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۳

کمترین پایه لطف و صنعش را

باد نوروز و ابر نیسانست

که مرا در فراق خدمت تو

زندگانی و مرگ یکسانست

از هر آسانیی که بی‌تو بود

خاطر و طبع من هراسانست

می‌کشم در فراق سختیها

هجر یاران به گفتن آسانست

دل و جان تا مقیم خوارزمند

وای بر تن که در خراسانست

خوشدلی در جهان طمع کردن

هم ز سودای طبع انسانست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۸ - حکیم در اواخر عمر از ملازمت دربار سلاطین احتراز می‌نموده، وقتی سلطان غور او را طلبید این

کلبه‌ای کاندرو به روز و به شب

جای آرام و خورد و خواب منست

حالتی دادم اندرو که در آن

چرخ در غبن و رشک و تاب منست

آن سپهرم درو که گوی سپهر

ذره‌ای نور آفتاب منست

وان جهانم درو که بحر محیط

والهٔ لمعهٔ سراب منست

هرچه در مجلس ملوک بود

همه در کلبهٔ خراب منست

رحل اجزا و نان خشک برو

گرد خوان من و کباب منست

شیشهٔ صبر من که بادا پر

پیش من شیشهٔ شراب منست

قلم کوته و صریر خوشش

زخمه و نغمهٔ رباب منست

خرقهٔ صوفیانهٔ ارزق

بر هزار اطلس انتخاب منست

هرچه بیرون از این بود کم و بیش

حاش للسامعین عذاب منست

گنده پیر جهان جنب نکند

همتی را که در جناب منست

زین قدم راه رجعتم بستست

آنکه او مرجع و مب منست

خدمت پادشه که باقی باد

نه به بازوی باد و آب منست

این طریق از نمایشست خطا

چه کنم این خطا صواب منست

گرچه پیغام روح‌پرور او

همه تسکین اضطراب منست

نیست من بنده را زبان جواب

جامه و جای من جواب منست

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۹ - مطایبه

دی گفت به طنز نجم قوال

کای بنده سپهر آبنوست

در زنگولهٔ نشید دانی

گفتم چه دهند از این فسوست

در پردهٔ راست راه دانم

وانگاه به خانهٔ عروست

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۹ - ناصرالدین طاهر را درد دندان عارض گشته انوری این قطعه هنگام عیادت او گفته و در هر بیت‌الت

دندان دولت آمده خوش

درد دندانت هیچ بهتر هست

دارد از غصه آسمان دندان

بر که بر نفس همتت پیوست

زانکه هرگز به هیچ دندان مزد

بر سر خوان آسمان ننشست

تیز دندانی حرارت می

درد دندانت چون به خیره بخست

باز بنمود آسمان دندان

تا الم باز پس کشیدی دست

سر دندان سپید کرد قضا

گفتش ای جور خوی عشوه‌پرست

آب دندان حریفی آوردی

کوش تا رایگان توانی جست

از چنین صید برمکش دندان

مرغ چربست و آشیانی پست

من نگویم که جامه در دندان

زانتقامش به جان بخواهی رست

خیز و دندان‌کنان به خدمت شو

آسمان دیرتر میان دربست

گفت هم عشوه پشت دست بزد

دو سه دندان آسمان بشکست

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۰ - امیر یوسف نام و عدهٔ عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است

 

میر یوسف سخن دراز مکش

وقت می‌بین چگونه کوتاهست

گرچه مستغنیم از این سوگند

حق تعالی گواه و آگاهست

کین چنین جود اگر بحق گویی

نه سزاوار آن چنان جاهست

راه آن هیچ گونه می‌نروی

کین جوان مرد بر سر راهست

تا نگویی که اینت طالب سیم

کهربا نیز جاذب کاهست

احتیاج ضرورتی مشمار

اینک اشتباه را به اشتباهست

گر تویی یوسف زمانه چرا

دل من ز انتظار در چاهست

ور منم معطی سخن ز چه روی

به عطا نام تو در افواهست

زانچنان بیتها که کس را نیست

کز پی پنچ دانگ پنجاهست

حاش لله مباد یعنی هجو

راستی جای حاش لله است

دوش بیتی دو می‌تراشیدم

خردم گفت خیز بی‌گاهست

این یک امشب مکن به قول هوا

کیست کورا هوا نکو خواهست

بو که فردا وگرنه با این عزم

تا به فردای حشر زین ماهست

هان و هان بیش از این نمی‌گویم

شیر در خشم و رشته یکتاهست

روز طوفان و باد حزم نکوست

خاصه آنرا که خانه خرگاهست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۱ - در ندامت و شکایت

پنداشتم که بازوی احسان قوی‌ترست

آنجا که بر کتف علم پیرهن بهست

یا همچو سرو نش در آزادگی کند

آنرا که باغ و برکه و سرو و چمن بهست

یا همچو شمع نور به هرکس رساند آنک

در پیش او نهاده به گوهر لگن بهست

مودود احمد عصمی عشوه‌ایم داد

گفتم که او سر است و سر آخر ز تن بهست

راغب شدم به خدمت او تا شدم چنانک

حال سگان بوالحسن از حال من بهست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:01 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۹۲ - در مطایبه

وز فلک چندان که خواهی بی‌قیاس

نفرت آهو و خشم شیر هست

گر ز بالای سپهر آگه نه‌ای

زین قیاسش کن که اندر زیر هست

دورها بگذشت بر خوان نیاز

کافرم گر جز قناعت سیر هست

نام آسایش همی بردم شبی

چرخ گفتا زین تمنی دیر هست

گفتمش چون گفت آن اندر گذشت

گر کنون رغبت نمایی ... هست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  9:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها