0

مقطعات انوری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۲

که مرا در وفای خدمت تو

نه به شب خواب و نه به‌روز خورست

خاک سم ستور تو بر من

بهتر از توتیای چشم سرست

زانکه دانم که پیش همت تو

آفرینش به جمله بی‌خطرست

شعرم اندر جهان سمر زان شد

که شعار تو در جهان سمرست

زاتش عشق سیم نیست مرا

خاطرم لاجرم چو آب زرست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان اعظم سنجر

دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد

خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست

خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی

سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست

ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی

منبری گفتی که ترکیبش ز زر و گوهرست

صورتی روحانی از بالای منبر می‌نمود

گفتیی او آفتابست و سپهرش منبرست

با دل خود گفتم آیا کیست این شخص شریف

هاتفی در گوش جانم گفت کان پیغمبرست

در دو زانو آمدم سر پیش و بر هم دستها

راستی باید هنوزم آن تصور در سرست

چون برآمد یک زمان آهسته آمد در سخن

بر جهان گفتی که از نطقش نثار شکرست

بعد تحمید خدا این گفت کای صاحب‌قران

شکر کن کاندر همه جایی خدایت یاورست

بار دیگر گفت کای صاحب‌قران راضی مباش

تا ترا گویند کاندر ملک چون اسکندرست

بازانها کرد کای صاحب‌قران بر خور ز ملک

زآنکه ملکت همچو جان شخص جهان را در خورست

گر سکندر زنده گردد از تواضع هر زمان

با تو این گوید که جاهت را سکندر چاکرست

حق تعالی با سکندر هرگز این احسان نکرد

خسروا تو دیگری کار تو کار دیگرست

لشکرت را آیت نصر من الله رایت است

رایتت را از ملوک و از ملایک لشکرست

بیخ جور از باس تو چون بیخ مرجان آمدست

شاخ دین بی‌عدل تو چون شاخ آهو بی‌برست

صیت تو هفتاد کشور زانسوی عالم گرفت

تو بدان منگر که عالم هفت یا شش کشورست

هرکه او در نعمتت کفران کند خونش بریز

زانکه فتوی داده‌ام کو نیز در من کافرست

بر سر شمشیر تو جز حق نمی‌راند قضا

حکم شمشیر تو حکم ذوالفقار حیدرست

دینم از غرقاب بدعت سر ز رایت برکشید

خسروا رای تو خورشید است و دین نیلوفرست

بر من و تو ختم شد پیغمبری و خسروی

این سخن نزدیک هرکو عقل دارد باورست

چون سخن اینجا رسید الحق مرا در دل گذشت

کین کدامین پادشاه عادل دین‌پرورست

زیور این خطبه هر باری که ای صاحب‌قران

بر که می‌بندد که او شایستهٔ این زیورست

گفت بر سلطان دین سنجر که از روی حساب

عقد ای صاحب‌قران چون عقد سلطان سنجرست

شاد باش ای پادشا کز حفظ یزدان تا ابد

بر سر تو سایهٔ چترست و نور افسرست

تا موالید جهان را سیزده رکن است اصل

زانکه نه علوی پدر وان چار سفلی مادرست

بادی اندر خسروی در شش جهت فرمان‌روا

تا بر اوج آسمان لشکرگه هفت اخترست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۴ - در مدح اقضی‌القضاة قاضی حمیدالدین

قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب

آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست

خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام

دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست

آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری

روز بارش از عداد پرده‌داران درست

چاکران حضرتش نزد من آوردند دی

چاکران حضرتی کو را چو من صد چاکرست

چون نهادم بر سر و بر دیده آن تشریف را

کز عزیزی راست همچون دیدگانم در سرست

دیده از حیرت همی گفت این چه کحل و توتیاست

تارک از دهشت همی گفت این چه تاج و افسرست

بر زبانم رفت کین درج سراسر نکته‌بین

عقل گفت ای هرزه‌گو این درج تا سر گوهرست

زان سخن پروردنم یکبارگی معلوم شد

کانچه عالی رای ملک‌آرای معنی پرورست

خاطر وقادش اندر نسبت آب سخن

آتشی آمد که دودش جمله آب کوثرست

عالم معنیش خواندم عالمم خاموش کرد

گفت عامل چون بود آن کو ز عالم برترست

مهر و کینش موجب بدبختی و نیک‌اختریست

چون از این بدبخت شد انصاف از آن نیک‌اخترست

از خط شیرینش اندر فکرتم کایا مگر

آهوان چین و ماچین را چراگه عسکرست

با خرد گفتم توانی گفت این اعجوبه چیست

گفت پندارم که بحری پر ز مشک و شکرست

عشق ازو به گفت گفتا نیک دور افتاده‌اند

یادگاری از لب معشوق و زلف دلبرست

دیر زی ای آنکه بعد از پانصد و پنجاه سال

نظم و خطت بر نبوت حجت پیغامبرست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۵ - مطایبه

رگ زند هرکه او بود محرور

عذر عذرت مخواه معذورست

خیری خانه گر خراب شدست

غم مخور تابحانه معمورست

من ز خیری به تابخانه شوم

که نه من لنگم و نه ره دورست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۰ - مطایبه در موفق سبعی

از آن سپس که به تعریض یک دوبارم رفت

که مردمی کن و بخشیده بی‌جگر بفرست

صفی موفق سبعی چو بارها می‌گفت

که گرت هیزم هر روزه نیست خر بفرست

شبی به آخر مستی به طیبتش گفتم

که آنچه گفتی ار خشک نیست تر بفرست

غلام را بفرستاد بامداد پگاه

نه زان قبل که ستوری پگاه تر بفرست

بگویم از چه جهت گفت خواجه می‌گوید

که آن حدیث به دست آمدست زر بفرست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۶

چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند

گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست

همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست

که به پریش گمان همه کس مغرورست

خانه چون خانهٔ بوبکر ربابیست ولیک

اندرو هیچ طرب نیست که بی‌طنبورست

ای دریغا که برون رفت بدر عمر و هنوز

در و دیوار تمنی همه نامعمورست

حال او دور مشو با کرم خویش بگو

تات گوید که چنین‌ها ز مروت دورست

صلت و بخشش و مرسوم و مواجب بگذار

آخر ار مزد نباشد کم اگر مزدورست

عید بگذشت و عروسی شد و سور آمده گیر

زانکه کابین شود آن را خلفی مقدورست

دانم این قطعه چو برخواند خواهد گفتن

تا چنین عید و عروسی است چه جای سورست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۷ - در شکایت و طلب احسان از مخدوم

ای خداوندی کز غایت احسان و سخا

ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست

جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شده‌اند

مگرش طبع سقنقور و دم کافورست

بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر

کز قرابات نفور و ز وطن مهجورست

ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو

که به اطراف جهان منتشر و مشهورست

با چنین سابقه کس را به چنین روز که دید

کز غم راتبه روزش چو شب دیجورست

سعی کن سعی که در باب چنین خدمتگار

سعی تو اندک و بسیار همه مشکورست

بر سرش سایه فکن هین که در افواه افتاد

که ز تقصیر فلان کار فلان بی‌نورست

اندرین شدت گرما که ز تاثیر تموز

بانگ جزد از تف خورشید چو نفخ صورست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:58 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۰ - در نصیحت

اعتقادی درست دار چنانک

اعتمادت بدان نباشد سست

بنده را بی‌شک از عذاب خدای

نرهاند جز اعتقاد درست

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۶۹ - در مرثیه

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

یتیم‌وار برو جان به ماتمت بنشست

فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز

فغان ز گردش این جان شکار جورپرست

که صورتی که به عمری نگاشت خود بسترد

که گوهری که به سی سال سفت خود بشکست

زمانه عقد کمالی گسست و ای دریغ

که آسمان نتواند نظیر آن پیوست

ز دامگاه عناصر چه فایده‌ست بگو

وزین کشنده دو دام سیه سپید که هست

که روزگار پس از انتظار نیک دراز

بدین دو دام همین مرغ صید کرد و بجست

اگرچه در غم هجرت به نوک ناخن اشک

نماند مردمک دیده‌ای که دیده نخست

وگرچه هیچ شبی نیست تا ز دست دماغ

هزار دیده نگردد ز اشک میگون مست

زبان حال همی گوید اینت مقبل مرد

که از چه عید و عروسی کرانه کرد و برست

تو پروریدهٔ کابوک آسمان بودی

از آن قرار نکردی در آشیانهٔ پست

زمانه دل به تو زان درنبست می‌دانست

که ماهی فلکی را فرو نگیرد شست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۱ - لغزیست که در طلب خربزه گفته

ای کریمی که در زمین امید

هرچه رست از سحاب جود تو رست

لغزی گفته‌ام که تشبیهش

هست زاحوال بدسگال تو چست

آنچه از پارسی و تازی او

چون مرکب کنی دو حرف نخست

در مزان هرکه بیندش گوید

نامی از نامهای دشمن تست

باز چون با ز پارسیش افتاد

در ... مادرش چه سخت و چه سست

وانچه باقی بماند از تازیش

هست همچون شمایلش به درست

مر مرا در شبی که خدمت تو

روی بختم به آب لطف بشست

داده‌ای آن عدد که بر کف راست

پشت ابهام از رکوع آن جست

بده ار پخته شد و گر نی نی

نه تو در بصره‌ای نه من در بست

در دو هستیت نیستی مرساد

تا که مرفوع هست باشد هست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۲ - شراب خواهد

ای بزرگی که جود بحر محیط

در کف چون سحاب تو بستست

مشکل و حل آسمان و زمین

در سؤال و جواب تو بستست

خبرت هست کز جماعی چند

در منی ده شراب تو بستست

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۴

تو کس خواجه‌ای و هرکه چو تو

کس دیگر کسست همچو خسست

من کس کس نیم به نفس خودم

لاجرم هرکه چون منست کسست

نسبت ما دو تن به عیب و هنر

گر همین هر دو بیش نیست بسست

 
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۵ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی

بوالحسن ای کسی که در احسان

وعده از رغبت تو مایوسست

دل و دستت که شاد باد و قوی

بحر معقول کان محسوسست

نکبتت عام نکبتی است کزو

شرع منکوب و ملک منکوسست

داغ آسیب دور تو دارد

هر اساس ستم که مدروسست

دوش آز از نیاز می‌پرسید

که کنون دور دهر معکوسست

گفت نی گفتش آخر از چه سبب

طالع مکرمات منحوسست

مکرمت بانگ برگرفت از حبس

که کریم زمانه محبوسست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۶ - لطیفه

رای تو در نظام ممالک براستی

تیری که جیب گنبد گردونش ترکشست

اکنون که از گشاد فلک بر مسام ابر

پیکان باد را گذر تیر آرشست

وز برف ریزه گوشهٔ هر ابر پاره‌ای

تیغست گوییا که به گوهر منقشست

برحسب حال مطلع شعری گزیده‌ام

واورده‌ام به صورت تضمین و بس خوشست

گویم کسی که چهرهٔ روزی چنین بدید

خاصه چنین که طرهٔ شبها مشوشست

بر خاطرش هر آینه این شعر بگذرد

کامروز وقت باده و خرگاه و آتشست

چندان بقات باد ز تاثیر نه سپهر

کاندر زمانه طبع چهار و جهت ششست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۷۷ - در حضرت مخدوم بار خواهد

ای به همت بر آفتابت دست

آسمان با علو قدر تو پست

بهتر از گوهر تو دست قضا

هیچ پیرایه بر زمانه نبست

هیچ دل با تو بد نشد که فلک

آرزوهاش در جگر نشکست

هیچ سر آستان تو بنسود

که کله گوشه بر سپهر نخست

باز در طاعت تو کبک نواز

دیو در دولت تو حرزپرست

آن شهابست کلک مسرع تو

که ازو هیچ دیو فتنه نجست

ابر عدل تو نایژه بگشاد

گرد تشویش از جهان بنشست

همتت دامن کرم بفشاند

آز هم در زمان ز فاقه برست

ای به جایی که از علو بفکند

بیم دست تو چرخ را از دست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

سه شنبه 6 بهمن 1394  8:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها