0

شبهات مربوط به محرم و جواب دندان شکن به آنها

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

سرنوشت حضرت زينب

سرنوشت حضرت زينب(سلام الله عليها) بعد از واقعه عاشورا چه شد؟


پس از حادثه کربلا حضرت زينب سلام الله عليها، حدود يک سال و شش ماه زندگى کرد. حضرت در کاروان اسيران، همراه ديگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد ( عليه السلام ) بود، زينب کبرى سلام الله عليها نيز سرپرستي را برعهده داشت.
سخنرانى قهرمانانه زينب سلام الله عليها در کوفه، موجب دگرگوني افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبيدالله بن زياد، آن گاه که به پيروزيش مى‏نازيد و مى‏گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه ديدى؟! با شهامت و شجاعت و صف ناپذيرى گفت: جز زيبايى چيزى نديده‏ام. شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى قربانگاه خويش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مى‏آورد تا در پيشگاه خويش داورى کند».(1)
آن گاه که ابن زياد دستور قتل امام سجاد( عليه السلام ) را صادر کرد، زينب سلام الله عليها با شهامت تمام، برادر زاده‏اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زينب سلام الله عليها، ابن زياد از کشتن امام ( عليه السلام ) پشيمان شد.(2)
کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نيز زينب سلام الله عليها توانست افکار عمومى را دگرگون نمايد. جلسه‏اى يزيد به عنوان پيروزى ترتيب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربريده حسين عليه‌السلام را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستى به صورتش مى‏زد، زينب کبرى سلام الله عليها با سخنرانى خويش غرور يزيد را در هم کوفت و او را از کرده خويش پشيمان کرد. سرانجام يزيد مجبور شد کاروان را با احترام به مدينه برگرداند.
در مدينه نيز زينب سلام الله عليها، پيام آور شهيدان، ساکت ننشست. او با فريادش مردم مدينه را بر ضد حکومت يزيد شوراند. حاکم مدينه در پى تبعيد حضرت زينب سلام الله عليها برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى ديگر گفته‏اند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاريخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(3)
برخي معتقدند بعد از ورود کاروان اهل بيت عليهم‌السلام به مدينه، دليل روشني نداريم که حضرت زينب از مدينه بيرون رفته باشد، بنابر اين در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع دفن شد، اما مکان دفن او در بقيع مشخص نيست، همان طور که شخصيت‌هاي بزرگ ديگري از اهل بيت عليهم‌السلام در بقيع مدفون هستند و مکان قبر آنان مشخص نمي‌باشد.(4)
دکتر آيتي مي گويد:مدت اسارات و نيز تاريخ حرکت کاروان اسرا از شام به سوي مدينه به درستي معلوم نيست.(5)
برخي نوشته‌اند که سر مطهر امام حسين عليه‌السلام روز اوّل صفر به شام رسيد و چند روز بعد اسيران وارد شام شدند.(6) روز هشتم ورود اهل بيت عليهم‌السلام به شام يزيد آنان را احضار کرد و بين ماندن در شام يا رفتن به مدينه آزاد گذاشت، که آنان رفتن به مدينه را انتخاب کردند.(7)

پي‌نوشت‌ها:
1ـ لهوف، ص 218؛ مقرم،‌ مقتل الحسين، ص 324؛ ارشاد، ج2، ص 144.
2ـ ارشاد، پيشين،ص 116 ـ 117؛ بحار الانوار، ج 45، ص 117.
3ـ زينب پيام‌آور عاشورا، سيد عطاءالله مهاجرانى، ص 287، 347 ـ 348 ـ 352.
4ـ اعيان الشيعه، ج 7، ص 140.
5 – علي نجاتي، قطعه‌اي از بهشت، ج2، ص 607.
6 – علامه شعراني، دمع السّجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 287 – 289.
7 – همان، ص 534.

جمعه 9 آبان 1393  11:30 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

قاتل حضرت عباس

قاتل حضرت عباس(عليه السلام) دقيقا چه کسي بود؟


يکي از جنايتکاران واقعه جانسوز عاشورا حكيم بن طفيبل است،او اولين كسي بود كه به سوي امام حسين (عليه السلام) تير اندازي كرد. او همچنين قاتل حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) بود و لباس و اسلحه ي حضرت را به غارت برد. ديگر جنايت او تازيدن اسب بر پيكر مطهر امام حسين (عليه السلام) مي باشد.
منابع:
1- لهوف،سيد بن طاووس
2- نفس المهموم،شيخ عباس قمي،ترجمه علي نظري منفرد.

جمعه 9 آبان 1393  11:31 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

بني هاشم در عاشورا

چند نفر از بني هاشم در عاشورا شهيد شدند؟


پاسخ:
تعداد 17 نفر از شهداي کربلا از بني هاشم که شهادتشان اجماعي است ، عبارتند از : علي بن الحسين الا کبر ، عباس بن علي بن ابي طالب ، عبدالله بن علي بن ابي طالب ، جعفر بن علي بن ابي طالب ، عثمان بن علي بن ابي طالب ، محمدبن علي بن ابي طالب ، عبدالله بن حسين بن علي ، ابوبکربن حسن بن علي ، قاسم بن حسن بن علي ، عبدالله بن حسن بن علي ، عون بن عبدالله بن جعفر ، محمدبن عبدالله بن جعفر ، جعفربن عقيل ، عبدالرحمن بن عقيل ، عبدالله بن مسلم بن عقيل ، عبدالله بن عقيل ، محمدبن ابي سعيدبن عقيل . (1) نام ده نفر ديگر نيز نقل شده که البته يقيني نيست ، آنان عبارتند از : ابوبکر بن علي بن ابي طالب ، عبيدالله بن عبدالله بن جعفر ، محمدبن مسلم بن عقيل ، عبدالله بن علي بن ابي طالب ، عمربن علي بن ابي طالب ، ابراهيم بن علي بن ابي طالب ، عمربن حسن بن علي ، محمدبن عقيل و جعفربن محمدبن عقيل . (2)

پي نوشت ها:
(1). انصارالحسين ، محمد مهدي شمس الدين ، ص 111
(2). همان ، ص 117 ، درباره شهداي عاشورا ، از جمله ر . ک‍ : مجله « تراثنا » ، شماره 2 ، مقاله « تسمية من قُتل مع الحسين » .

جمعه 9 آبان 1393  11:32 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

قبر حربن يزيد رياحي

چرا قبر حربن يزيد رياحي خارج از کربلاست؟


طبق نقل مقاتل سر مطهر حربن يزيد رياحي را از بدنش جدا نکرده بودند.علتش را هم اينگونه بيان کرده اند که:بني تميم حر بن يزيد را در اين مكاني كه الان موجود است ، دفن كردند و او را به همراه شهداي ديگر در آن قبر بزرگ دفن نكردند. بني تميم نسبت به حر بن يزيد احترام خاصي قائل بودند . حر از همين بني تميم بود و همين بني تميم نگذاشتند سر حر بن يزيد را از بدن جدا كنند با اينكه سرهاي همه شهدا را از بدن جدا كردند.(1)
حر كسي است كه با يك هزار سواره نظام براي جنگ با امام حسين ( عليه السلام ) آمده بود.(2) اين فرمانده با اين موقعيت ، ناگهان منقلب مي گردد و به سوي امام حسين( عليه السلام ) مي آيد و در اين راه جان خود را فدا مي كند. (3)
در برخي نقل ها آمده است:مادرش حاضر بود. چون ديد که اجساد ديگر را در يک جا دفن مي کنند، حر را به اين مکان برد.(4)

پي نوشتها:
(1). المجالس السنيه ، سيد محسن عاملي، ص 119، مجلس 73.
(2). تاريخ طبري، ج 4، ص 302، هشت مجلدي.
(3). بحار الانوار، ج 45، ص 10 و 14.
(4). مقتل الحسين، مقرم، ص 469

جمعه 9 آبان 1393  11:33 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

امامت حضرت عباس

چرا حضرت عباس ( عليه السلام ) به عنوان امام معرفي نشدند ؟


امامت شرايطي را لازم دارد كه فقط خداوند از آن آگاه است، و صلاحيت‌هايي كه امام بايد واجد آن باشد، فقط دوازده امام معصوم(عليهم السلام ) دارا بودند. از اين رو غير از آن ها كسي به اين مقام نايل نشده و نخواهد شد.[1] خداوند در قرآن مي فرمايد: «خداوند آ‌گاه تر است كه رسالتش را كجا قرار دهد».[2]
اين كه تعداد آن ها دوازده نفر تعيين شده، از طرف خداوند مي باشد. اما عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم(عليهم السلام ) نيست، بلكه انسان هاي ديگر هم مي توانند با رياضت شرعي و تهذيب نفس به مقام عصمت دست يابند.[3] البته عصمت از چيزهايي است كه نمي توانيم تشخيص بدهيم چه كسي معصوم است؛ فقط خدا يا پيامبر و امام كه داراي علم لدني هستند، از آن آگاهي داشته و مي توانند از آن خبر دهند.

پي نوشتها:
[1] لطف الله صافي، معارف دين، ص 110؛ عبدالله جوادي آملي، تسنيم، ج 3، ص 134.
[2] انعام / 124.
[3] عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي، ج 9، ص 20.

جمعه 9 آبان 1393  11:34 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

آزمايش همراهان

گفته مي شود امام حسين(عليه السلام) در چندين نوبت همراهان خود را آزمايش کردند تا افراد خالص در کنارشان بمانند،در صورت امکان موارد اين امتحان و آزمايش را بفرماييد؟


اصحاب سيدالشهداء عليه السلام درچند نوبت مورد امتحان و آزمايش حضرت قرار گرفتند و به جز افراد معدودي كه در ابتداي حركت همراه ايشان بودند همه در تصميم خود مبني بر همراهي و ياري امام حسين(عليه السلام) مصمم و پابرجا باقي ماندند.
در تاريخ كربلا چنين ثبت شده است كاروان حسيني از مكه به سمت عراق در حركت است و منزل به منزل از مكه دور و به عراق نزديك ميشود حوادث گوناگوني در طول مسير رخ مي دهد . امام عليه السلام در برخي از توقفگاهها افرادي را دعوت به همراهي مي كنند . بعضي مانند زهير بن قين با تشويق همسر مؤمن و باوفايش دعوت امام را لبيك مي گويند . (1) و عده اي با بهانه هاي بي اساس خود را از سعادت ابدي محروم مي سازند. (2)
كاروانيان شب هنگام به منزلي به نام ثعلبيه مي رسند دو نفر از دوستان اهل بيت عليهم السلام كه تازه از راه رسيده و حامل خبر مهمي بودند با حضرت ملاقات مي كنند - آيا اين خبر را علناً‌ و در مقابل ديگران بگوييم يا مخفيانه و خصوصي ؟ حضرت نگاهي به آن دو و يارانش افكنده و فرمودند :‌من چيزي را از يارانم مخفي نمي كنم و سري ميان ما نيست . - گزارش صحيح و مورد اطميناني بما رسيده است كه مسلم و هاني را در كوفه به شهادت رسانده اند و بدن آنان را در بازار به روي زمين كشيده اند. حضرت با شنيدن اين خبر چندين بار فرمودند « انّا لله وانّا اليه راجعون » رحمت خدا برآنان باد . پس گريستند و براي خود و شيعيان دعا كردند. آنگاه فرمودند «‌هركس دوست دارد از ما جدا شود آزاد است و مسئوليتي ندارد » باشنيدن اين سخن عده اي از اطراف حضرت پراكنده شدند . اينها همين كه فهميدند امام در كوفه به حكومت نمي رسد و اينها درسايه حضرت به مقامي نمي رسند از حضرت امام حسين (عليه السلام ) جدا شدند. امام در ميان عده اي كه از مدينه به همراه او آمده بودند باقي ماند. (3)
اين اولين امتحان و آزمايش بود. كه در مسير حركت امام حسين عليه السلام به كربلا از همراهان آن حضرت گرفته شد تا كسانيكه براساس ايمان و از سرصدق و راستي امام را همراهي مي كردند از كسانيكه به طمع دنيا و هوس دستيابي به مقام و رياستي در پي حضرت آمده بودند جدا گردند.(4)
آزمايش ديگر آزمايشي است كه در مورد يكي از اصحاب امام حسين عليه السلام ذكر شده كه اين يار باوفاي امام از آن سربلند بيرون مي آيد . استاد مطهري (ره) دراين باره مي گويد «‌مردي بود كه اتفاقاً در همان ايام محرم به او خبر رسيد كه پسرت در فلان جنگ به دست كفار اسير شده است ، جوانش بود معلوم نبود چه به سرش مي آيد گفت: من دوست نداشتم كه زنده باشم و پسرم چنين سرنوشتي پيدا كند . خبر رسيد به اباعبدالله كه براي فلان صحابي شما چنين جرياني رخ داده است . حضرت او را طلب كردند از او تشكر نمودند كه تو چنين و چنان هستي . پسرت گرفتار است يك نفر لازم است برود آنجا پولي و هديه اي ببرد و به آنها بدهد تا اسير را آزاد كنند . كالاهايي و لباسهايي در آنجا بود كه مي شد آنها را تبديل به پول كرد. فرمود اينها را مي گيري و ميروي در آنجا تبديل به پول مي كني و بچه ات را آزاد مي كني تا حضرت اين جمله را فرمود او عرض كرد: اكلتني السباع حيّاً اِن فارقُتكَ . درنده هاي بيابان زنده زنده مرا بخورند اگر من چنين كاري بكنم پسرم گرفتار است باشد مگر پسر من از شما عزيزتر است؟!» (5)
و آخرين آزمايش كه در مورد ياران امام حسين عليه السلام در تاريخ ذكر شده درعصر تاسوعا است . استاد مطهري در كتاب حماسه حسيني در اين زمينه چنين مي فرمايند « عصر تاسوعا حسين عليه السلام همه اصحاب را در يك خيمه جمع كرد و براي آخرين بار اتمام حجت نمود اول تشكر كرد . تشكر بسيار بليغ و عميق هم از خاندان و هم از اصحاب خودش فرمود : من اهل بيتي بهتر از اهل بيت خودم واصحابي بالاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم ودرعين حال فرمود : همه شما مي دانيد كه اينها(دشمنان)جز شخص من به كس ديگري كار ندارند و هدف اينها فقط من هستم . اينها اگر به من دست بيابند به هيچيك از شما كاري ندارند. شما مي توانيد از تاريكي شب استفاده كنيد و همه تان برويد. بعد هم فرمود : هركدام مي توانيد دست يكي از خاندان و بچه هاي مرا بگيريد و ببريد . تا اين جمله را فرمود از اطراف شروع كردند به گفتن اينكه يا اباعبدالله ما چنين كاري بكنيم ؟ بدَ‌أَهُم بهذا القول العباسُ بن علي عليه السلام » اول كسيكه به سخن در آمد برادر بزرگوارش ابوالفضل العباس ( عليه السلام)بود اينجاست كه باز سخناني واقعاً تاريخي و نمايشنامه اي مي شنويم هر كدام به تعبيري حرفي مي زنند يكي مي گويد : آقا مرا بكشند و بعد بدنم را آتش بزنند و خاكسترم را به باد بدهند و دو مرتبه زنده كنند و هفتاد بار چنين كنند دست از تو برنمي دارم اين جان ناقابل ما قابل تو نيست . آن يكي مي گويد اگر مرا هزار بار بكشند و زنده كنند دست از دامن تو برنمي دارم.
حضرت هركاري كه لازم بود انجام دهد تا افراد خالصانه در آنجا بمانند انجام داد (6) اما تاريخ نشان نمي دهد كه از اين جمع كه همراه امام وارد كربلا شدند كسي امام را ترك كرده باشد.

پي نوشتها:
1-بحارالا نوار ، ج 44 ،ص 371
2-منتهي الا مال ،ص 395؛ بحارالانوار، پيشين ،ص 397
3-بحارالا نوار ، همان، صص 373 و 374
4- زيبا ترين شكيب ، زندگاني حضرت زينب سلام الله عليها ، تأليف : اكبر اسدي و مهدي رضائي ،ص 63 - 65
5- حماسه حسيني . استاد مرتضي مطهري ، ج 1 ، ص 377
6- همان ، ص 259.

جمعه 9 آبان 1393  11:35 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

سر برهنه

اينکه گفته مي شود پس از شهادت امام حسين عليه السلام، بانوان حرم با سر برهنه از خيمه ها بيرون آمدند؛ منظور از برهنگي سر چيست؟


اين موضوع مي‌تواند ناظر به دو زمان متفاوت باشد :
1- به هنگام شهادت :
الف: منابع اصلي و کهن تاريخي اشاره‌اي صريح به اين نکته ندارند که زنان به هنگام شهادت امام حسين( عليه السلام ) و در مقابل ديدگان لشکريان عمر سعد سر برهنه بيرون دويده باشند. بلکه برخي منابع تنها اشاره به گريه و شيون زنان حرم دارد.
ب: برخي منابع هم که اشاره به گريه و شيون زنان و مو پريشان نمودن برخي زنان اهل حرم (و نه حضرت زينب(سلام الله عليها) ) دارد کاملا به اين نکته تصريح مي‌کنند که آنان اين عمل را پشت خيام (و نه روبروي لشکر عمر سعد) انجام داده اند چرا که اسب حضرت( عليه السلام ) پس از آغشته کردن يال خود به خون امام حسين( عليه السلام ) خود را به پشت خيمه‌ها رساند و زنان خيام اطراف او را گرفته و با ديدنش پي به شهادت امام ( عليه السلام ) بردند. بعلاوه اين منبع اشاره به مو کندن برخي زنان دارد و نه موپريشان کردن آنان .
2- پس از شهادت وبه هنگام غارت خيمه ها توسط لشکريان عمر سعد:
شيخ مفيد(ره) به نقل از يکي از شاهدان و حاضران در واقعه کربلا در اين مورد مي‌نويسد: در غارت خيمه ها مي ديدم زنان و دختران حسين در ندادن روپوش هاي خود سخت پافشاري مي کردند و نمي گذاردند لشکر به سادگي چادر و مقنعه هاي ايشان را از سرشان بربايند لکن ناتواني و داغداري و اسيري بالاخره آنان را مغلوب دست ستم مي کرد و چادر و مقنعه‌هاي آنان به غارت مي‌رفت.
نتيجه سخن آن که : اينکه زنان با اختيار خود سرشان برهنه کرده باشند قابل قبول و يا اثبات نيست. آنچه ثابت است انجام اين عمل توسط لشکريان عمر سعد است.

منابع:
- ابن شهراشوب، مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص266، (نجف اشرف، مطبعة الحيدريه، 1376ش) در شعر ناشيء به اين مطلب اشاره شده است.
- شيخ مفيد، الارشاد، ص468، (ترجمه ساعدي خراساني، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1376ش).

جمعه 9 آبان 1393  11:36 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

نقش زنان در قيام کربلا

در صورت امکان در مورد نقش زنان در قيام کربلا،توضيحاتي بفرماييد.


يکي از مهم ترين اتفاقات عظيم جهان اسلام،حماس?«جاودانه عاشورا» است.عاشورا ميدان نبرد جبه? حق و باطل بود و در آن ماجرا،زنان چنان نقش کليدي و اثرگذاري از خود نشان دادند که به جرأت مي توان ادعا کرد که در آن عرصه،زن نه در حاشيه که در متن اصلي هنرنمايي مي کرد.چه کسي مي تواند نقش حضرت زينب( عليها سلام) و زنان و دختران امام حسين( عليه السلام) را در نهضت سرخ حسيني ناديده بگيرد؟آيا حضور آنان،سبب پررنگ شدن و ماندگاري قيام عاشورا نشد؟
آري! اين گزارشگران و پيام آوران شيردل بودند که اصل قيام،حقانيت و مظلوميت حسينيان را زنده نگه داشتند؛چرا که پس از واقع? عاشورا،رسالت سنگين بانوان کاروان حسيني آغاز گرديد.آنان با وجود شرايط سخت جسمي و روحي،مي بايست از انديشه،کلام و احساس خود،ياري بگيرند و با خطبه هاي پرشور مردمي را که در عمق وجود خود اسير تارهاي عنکبوتي ناداني و تمايلات نفساني بودند،در پرتو نور حقانيت قيام امام حسين( عليه السلام)قرار دهند و اينجاست که به هدف والاي امام حسين( عليه السلام) از همراه کردن زنان و کودکان با کاروان خويش پي مي بريم.البته اينجا مجال آن نيست که به بيان تک تک موارد نقش آفريني زنان عاشورايي بپردازيم،لذا به اختصار به برخي از آن موارد اشاره مي کنم:
-سخنراني و خطابه هاي زنان در حماسه حسيني
پيام رساني و افشاگري جنايات يزيديان،چه در سفراسارت و چه پس از بازگشت به مدينه،به معناي پاسداري و تثبيت فرهنگ زلال عاشورا بود که بانوان خيام،حسيني اين امر مهم را به دو شيو? خطبه خواني و گفتگوي پراکنده به نحو احسن به انجام رساندند.مسلماً اگر تلاش اين زنان فداکار نبود،امروز حادثه عظيم عاشورا به اين روشني تجلي نمي کرد و چه بسا آن حادثه عظيم،در صندوقچه تاريخ مانده بود.به همين جهت است که سخنراني هاي بانوان هاشمي را مي توان مهم ترين عامل روشنگري و در نتيجه،براندازي حکومت يزيد به حساب آورد.
اسارت اين بانوان،اگر چه اجباري و همراه با سختي ها و مشکلات فراوان بود ولي با مديريت آگاهانه حضرت زينب( عليها سلام) اين اسارات به فرصتي تبديل شد که از طريق آن توانستند پيام خود را به گوش جهانيان برسانند.
ـ مشاركت‌ در جهاد و دفاع‌
مادر وهب‌ بن‌ عبداللّه‌ كلبي‌،وقتي وهب که تازه داماد روز عاشورا به ميدان رفت و پس از مدتي جنگ و نبرد،نزد مادرش آمد و گفت:آيا از من خشنود شدي؟مادرش گفت:«از تو خشنود نخواهم شد تا در پيشاپيش امام( عليه السلام) کشته شوي».
پس از شهادت وهب که سر بريده اش را نزد مادرش انداختند،مادر وهب سر جوانش را بوسيد و گفت:«سپاس خداوندي را که با شهادت تو مرا رو سفيد کرد».سپس غرش کنان برخاست و سروهب را به سوي دشمن پرت کرد و گفت:«سري را که براي دوست داده ايم،باز نمي ستانيم».آنگاه به خيمه آمد و ستون خيمه را برداشت و به جنگ دشمن شتافت.پس از آن که دو تن از دشمنان را کشت،امام حسين( عليه السلام) او را به خيمه بازگرداند و براي او دعا کرد و به او مژده بهشت داد.مادر وهب،خوشحال شد و گفت:«خدايا اميد بهشت را از من مگير».
ـ آموزش‌ صبر و مقاومت‌ در برابر ناملايمات‌ كه‌ در واقع‌ درس‌ مقاومت‌ به‌ مردان‌ بود؛
ـ تشويق‌ مردان‌ به‌ جهاد و مقاومت‌ و روحيه‌ بخشيدن‌ به‌ آنان‌؛
مانند همسر « زهيربن قين »که وقتي ترديد همسرش را در پاسخگويي به دعوت ياري امام حسين( عليه السلام) ديد،او را تشويق به ملاقات با امام( عليه السلام) کرد و به زهير گفت:«اي زهير فرستاده امام به اينجا آمده است،چرا جوابش را نمي دهي؟چه مي شود به حضور امام( عليه السلام) بروي و سخنش را بشنوي؟»(1).
بعد از اين سخنان همسرش بود که خدمت امام حسين( عليه السلام) رسيد و سرانجام در رکاب آن حضرت به شهادت رسيد.
ـ مراقبت‌ و حفظ‌ جان‌ امام‌ سجاد( عليه السلام)؛که اين وظيفه خطير بر عهده حضرت زينب( عليها سلام) بود و به بهترين وجه توانست اين وظيفه خطير را انجام دهد.

پي نوشت:
(1). تاريخ طبري، ج 5، ص 397 و بلاذري، انساب الاشراف،ج 3، ص 167.

جمعه 9 آبان 1393  11:37 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

زيبايى‏هاى عاشورا

چگونه مى‏توان به زيبايى‏هاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب ( عليها سلام) را كه فرمودند: «ما رايت الا جميلا» را درك كرد؟


گاهي عظمت در نگاه است، نه در چيزي كه بدان مي‏نگرند.»- آن گونه كه برخي گفته‏اند - گاهي هم زيبايي در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدني‏ها.
آن كه به چشم «نظام احسن» به همه هستي مي‏نگرد؛ از اين نگاه، خيلي چيزها هم «ديده» مي‏شود، هم «زيبا» ديده مي‏شود؛ تا چه عينكي بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستي و حوادث بنگريم.
آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت‏ به اين حادثه، بر زبان راند «ما رايت الا جميلا»(1) پيش تر آرزوي حسين بن علي( عليهما السلام) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدواري كرده بود كه آنچه پيش مي‏آيد و آنچه اراده خدا است، «خير» براي او و يارانش باشد؛ چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»: «ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا»(2).
زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند. جلوه‏هاي زيبايي و نمادهاي جمال در آينه كربلا بسيار است كه به برخي از آنها اشاره مي‏شود:
1. تجلي كمال آدم‏
اينكه انسان تا كجا مي‏تواند اوج بگيرد، و خدايي گردد و فاني در او، در «ميدان عمل» روشن مي‏شود. كربلا نشان داد كه سقف تعالي انسان و آستانه رفعت روحي و تصعيد وجودي و ظرفيت كمال جويي و كمال يابي او تا كجا است. اين نكته براي جويندگان ارزش‏ها بسي زيبا است و معيار!
2. تجلي رضا به قضا
در مقامات و مراحل عرفاني و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسي دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مي‏بيند، به دليل بروز اين شاخصه متعالي در عملكرد ولي خدا سيدالشهدا( عليه السلام) و ياران و دودمانش است.
به راستي كه حسين بن علي( عليهما السلام) در ميان آنان - كه يكي به درد يا درمان و يكي به وصل يا هجران مي‏انديشيد و آن را مي‏پسنديد - «آنچه را جانان پسندد» مي‏پسنديد. كربلا تجلي‏گاه رضاي انسان به قضاي خدا بود. آن حضرت در واپسين لحظات حيات در قتلگاه، چنين زمزمه مي‏كرد: «الهي رضي بقضائك». خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود:«ارضي بقضاء الله».
اين مرحله از عرفان؛ يعني خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندي نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوي كوفه نيز در خطبه‏اي فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البيت» ؛(3). «رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
3. رسم الخط حق و باطل‏
از زيبايي‏هاي ديگر عاشورا، خط كشي ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان‏هاي «دد منش» و «فرشته‏خو» است.
وقتي خوبي و بدي و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگي باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مي‏دهد. در ظلمت آبادي اين چنين، گمراهي انديشه‏ها و انسان‏ها طبيعي است و «كفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحي نگر را به شبهه مي‏افكند! زيبايي كار امام حسين( عليه السلام) آن بود كه مشعلي روشن كرد، تا راه، روشن و تيرگي‏ها زدوده شود و، چهره‏ها در آن هواي گرگ و ميش «فتنه و دروغ»، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بي‏اثر گردد؛ آيا اين زيبا نيست؟
عاشورا يك رسم الخط بود؛ ترسيم روشن خطي كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماي مدعي باز شناساند و پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق،بي پرده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بي‏نقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزورانه بر طبل «يا خيل الله اركبي» مي‏كوبيد. اگر هم اندك ترديدي در «شناخت» باقي مانده بود، خطبه‏هاي زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايي‏هاي بس قيمتي حادثه خونين عاشورا بود.
4. تبلور فتح ناب‏
از زيبايي‏هاي ديگر عاشورا، مفهوم تازه‏اي از «پيروزي» است. عده‏اي به غلط، پيروزي را تنها در «غلبه نظامي» مي‏پندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت! عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مي‏توان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مي‏توان دفتر و كتاب پيروزي را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوي ظفر» ميسر است. پس فاتح معركه كربلا امام حسين( عليه السلام) بود و چه فتح زيبايي!
اين همان «پيروزي خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل(قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتي كه شهادت براي او سعادت است، پيروز است ... ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم»(4) و اين همان آموزش قرآني «احدي الحسنيين» است كه فرهنگ مبارزان الهي است، كسي كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است؛ آن هم پيروزي ناب.
اين ديدگاه را، هم امام حسين( عليه السلام) داشت، هم امام سجاد( عليه السلام) و هم حضرت زينب ( عليها سلام). با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدي به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتي ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين ( عليه السلام ) پرسيد: «چه كسي غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه كه وقت نماز فرا مي‏رسد، اذان و اقامه بگو، خواهي فهميد كه چه كسي پيروز شد!»اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب (5).
5. حركت در مسير مشيت خدا
زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية الله» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفي به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهي رقم خورده بود و چه جمالي برتر از اينكه كار گروهي، با جدول مشيت‏ خدا هماهنگ گردد؟!
مگر به حسين بن علي( عليهما السلام) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند:«ان الله شاء ان يراك قتيلا» ؟ و مگر مشيت‏خدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادي انسان، به اسارت بروند: «ان الله شاء ان يراهن سبايا» ؟ پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟
هر دو، هزينه‏اي بودند كه براي بقاي دين و افشاي طاغوت، مي‏بايست پرداخته مي‏شدند؛ آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه!
براي زينب بزرگ - كه پرورده دامان وحي و تربيت‏شده مكتب علي( عليه السلام) است - اين حركت در بستر مشيت الهي، اوج ارزش‏ها و زيبايي‏ها است. وي مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مي‏بيند؛ چون تك تك صحنه‏ها را منطبق با آن «خواسته ربوبي» مي‏بيند. آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟
6. شب قدر عاشورا
اين صحنه، از درخشان‏ترين جلوه‏هاي زيبايي است. كساني كه در سر دوراهي رفتن و ماندن، «ماندن» را - كه نشان «وفا» و «ايثار» است - بر مي‏گزينند و «زندگي بدون حسين» را ذلت و مرگ مي‏شمارند.
آن خطبه امام، ابراز وفاداري ياران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بيداري اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمه‏ها، اعلام وفاداري ياران در حضور زينب كبري و امام حسين( عليه السلام) و...، هر كدام برگي زريّن از اين «كتاب جمال» است؛ چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟
آنچه در كربلا اتفاق افتاد، به يك «بنياد»، براي مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاي زمين تبديل شد؛ آيا اين زيبا نيست؟
لحظه لحظه‏هاي عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد كه به انسان «آزادگي»، «وفا»، «فتوت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبي» و «بصيرت» آموخت؛ آيا اين زيبا نيست؟ خون‏هاي مطهري كه در آن دشت‏بر زمين ريخت، سيلي شد و بنيان ستم را ويران كرد؛ آيا اين زيبا نيست؟
فاجعه‏آفرينان كوفه و شام، فكر مي‏كردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مي‏سازند؛ ولي در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نوراني اهل بيت روشن‏تر و نام‏شان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد.
زينب قهرمان و عارف، اينها را مي‏دانست و از وراي قرون مي‏ديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والي كوفه - كه با طعنه خطاب به اين بانوي اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدي - فرمود: «ما رايت الا جميلا»؛ ... جز زيبا چيزي نديدم!

پي نوشتها:
(1). بحارالانوار، ج 45، ص 116.
(2). اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.
(3). موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 328.
(4). صحيفه نور، ج 13، ص 65.
(5). امالي شيخ طوسي، ص 66.

جمعه 9 آبان 1393  11:38 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

سن حضرت عباس

حضرت عباس (ع) از امام حسين (ع) بزرگتر بودند يا کوچکتر؟


امام حسين(عليه السلام) قطعاً از آقا ابوالفضل العباس،بزرگتر بودند،چرا که امام حسين(عليه السلام) فرزند حضرت فاطمه(سلام الله عليها) مي باشد و ابوالفضل العباس فرزند خانم ام البنين،و اين هم مسلم است که امام علي(عليه السلام) تا زماني که حضرت زهرا(سلام الله عليها) زنده بودند،با هيچ زن ديگري ازدواج نکرده بودند.
امام حسين(عليه السلام) در ماه شعبان سال چهارم هجري بوده است و ولادت آقا ابوالفضل العباس در شعبان سال 26هجري متولد شده اند.

جمعه 9 آبان 1393  11:38 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

همسران امام حسين

مي خواستم بدانم سرنوشت همسران امام حسين (ع) بعد از واقعه کربلا چه شد؟كدام يك از همسران ايشان در كربلا حضور داشتند ؟


طبق نقل منابع تاريخي امام حسين(عليه السلام) چهار همسر داشته اند:
1ـ ليلي دختر ابي مره بن عروه بن مسعود ثقفي، مادر حضرت علي اکبر، شهيد کربلا،
2ـ شهر بانو(شاه زنان) دختر کسري يزدگرد سوم، پادشاه ايران، مادر امام سجاد( عليه السلام)،
3ـ رباب دختر امريء القيس بن عدي، مادر حضرت سکينه و عبدالله رضيع(علي اصغر)،
4ـ ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله، مادر فاطمه بنت الحسين.
اوّلي از قبيلة ثقيف (طايفه اي در طائف)، دومي ايراني، سومي از قبيله کلبيه و چهارمي از تيم.(1)
اصولا در مورد اين که شهربانو جزء همسران امام حسين(عليه السلام) بوده، اختلاف است و اظهار نظر قطعي د راين رابطه مشكل است .
و در صورت قبول اين مسئله كه شهربانو همسر امام حسين(عليه السلام) بود،در مورد اين که در کربلا بودند، يا نه ؟ بايد عرض كنم كه طبق نقل مشهور تاريخي مادر امام سجاد(عليه السلام) حال هر بانويي كه باشد،هنگام وضع حمل آن حضرت از دنيا رفته است،بنابراين، قطعاً از ديدگاه منابع معتبر، حضور مادر امام(عليه السلام) در كربلا منتفي است؛ حال با هر نام و نسبي كه مي‏خواهد باشد. (2) .
برخي از مورخان نوشته اند:
از زنان امام حسين(عليه السلام) تنها «رباب دختر امرئ القيس» در کربلا حضور داشت. او به همراه ديگر زنان و فرزندان به کوفه و سپس به شام به عنوان اسير برده شد و بعداً به همراه کاروان به مدينه بازگشتند.
او بعد از شهادت امام حسين(عليه السلام) يک سال عزاداري کرد و در اين مدت روزها زير سقفي قرار نمي گرفت و مدام در مظلوميت حسين(عليه السلام) مي گريست تا جان به جان آفرين تسليم نمود.(3)
البته مرحوم شيخ عباس قمي (ره)، همسر ديگري براي امام حسين ـ عليه السلام ـ ذكر كرده است كه نام او معلوم نيست و صاحب حمل بوده، بعد از شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ اسير شده و در نزديكي حلب طفل خود را سقط كرده است.(4)
ليلا مادر حضرت علي اكبر(عليه السلام) :
سال وفات اين بانوي گرانقدر و مقدار عمر ايشان و نيز حضورشان در کربلا محقق نيست.
مرحوم شيخ عباس قمي در نفس المهموم اظهار نموده است که؛ من به مأخذي دست نيافتم که دال بر آمدن ليلا به کربلا باشد(5).
محل دفن اين بانوي بزرگوار در قبرستان بقيع مي باشد.
در مورد سرنوشت همسر ديگر امام حسين(عليه السلام) يعني ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله، مادر فاطمه بنت الحسين، مطلبي يافت نشد.

پي نوشتها:
1- سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 2، ص 389.
2- عيون اخبار الرضا( عليه السلام)، ج 2، ص 128.
3- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 88؛ ابن جوزي، المنتظم، ج 6، ص 9.
4. منتهي الامال، قم، هجرت، چاپ پانزدهم، 1382 ش، ج1، ص7 ـ 1.
5. نفس المهموم،شيخ عباس قمي،ترجمه علي نظري منفرد،ص386.

جمعه 9 آبان 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

دوست و دشمن در يک خانواده

در حادثه عاشورا گفته مي شود مواردي وجود داشت که از يک خانواده يك نفر در کنار امام حسين(عليه السلام) بوده و يکنفر ديگر در لشکر دشمن.در صورت امکان اين موارد را معرفي نماييد؟


يكي از نكات قابل تأمل و تدبّر و درس آموز در حادثه عاشورا اين مهم است كه در اين حادثه برخي از افراد يك قبيله،يا خانواده در مقابل هم و در دو سپاه حق و باطل حضور داشتند،كه يكي از مشهورترين اين موارد حضور دو برادر بنامهاي عمرو بن قرظه و علي بن قرظه در دو سپاه مقابل هم مي باشد،كه مختصري به معرفي ايندو برادر مي پردازم:
عمرو بن قرظه در كنار امام حسين(عليه السلام)
عمرو بن قرظه (1) پسر کعب بن عمر و بن عائذ بن مناة بود(2) و پدر او قرظه از اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله راويان حديث(3) بوده است. او همراه علي عليه السلام به کوفه آمد و در جنگ هايي که آن حضرت شرکت فرموده، حضوري فعال داشته است. از همه گذشته از طرف آن امام همام، به ولايت فارس منصوب شد. او در سال 51 هجري قمري دار فاني را وداع گفت.(4)
از روز هفتم محرم همزمان با بستن شريعه فرات، تشنگي خيام امام را آزار مي داد. امام عمرو بن قرظه انصاري را به سوي ابن سعد فرستاد تا جلسه اي را بين دو سپاه ترتيب بدهد، او در اين امر موفق شد.(5)
پس از زهير ، عمرو بن قرظه پيش روي امام ايستاد و از امام حمايت کرد. دشمن از هر طرف به سوي امام تير پرتاب مي کرد، ولي عمرو با سينه و پيشاني به استقبال تيرها مي رفت. زخم هاي فراواني بر بدن او پيدا شده بود. در اين حال به سمت امام نظر کرد و گفت: اي پسر پيامبر! آيا به عهد خود وفا کرده ام؟ امام فرمود: آري، شما در بهشت پيش روي من هستي، از من به رسول خدا سلام برسان و به ايشان خبر ده که من هم خواهم آمد. (6)
برادر عمرو در سپاه يزيد
پس از شهادت عمرو اتفاق شگفتي افتاد: علي برادر عمرو از سربازان سپاه ابن سعد بود. او با ديدن جسم بي جان برادرش بر روي خاک، از سپاه ابن سعد به درآمد و فرياد برآورد: اي حسين! اي دروغگو! برادرم را فريب دادي تا اين که او را کشتي.
امام حسين عليه السلام فرمود: من برادرت را فريب ندادم، بلکه خداي تعالي او را هدايت فرمود، و تو را گمراه ساخت. او گفت: خداي مرا بکشد، اگر تو را نکشم. به امام حمله ور شد تا با نيزه، ضربه اي به آن حضرت وارد آورد. نافع بن هلال که از جمله ياران با وفاي امام بود پيش دستي کرد نيزه اي به سوي او پرتاب کرد، او بي هوش بر روي زمين افتاد، اطرافيانش او را از معرکه خارج ساختند و سپس معالجه اش کردند.(7)
اين بخش از واقعه کربلا جاي تدبر بسيار دارد: دو برادر که يکي در صف اول حق و ديگري در صف ضلالت قرار گرفته است.
الحق و الانصاف كه عمرو بن قرظه يكي از مصاديق آيه ي 22 سوره مجادله است كه خداوند متعال مي فرمايد:
«لَا تَجِدُ قَوْمًا يؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ يوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ :
هيچ قومي را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي‌يابي که با دشمنان خدا و رسولش دوستي کنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان کساني هستند که خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي‌کند که نهرها از زير (درختانش) جاري است، جاودانه در آن مي‌مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله»اند؛ بدانيد «حزب الله» پيروزان و رستگارانند».

پي نوشتها:
1- اللهوف، ص 46؛ ابن نما نام ايشان را «عمر بن ابي قرظة» ضبط کرده است. (مثيرالاحزان، ص60) البته در بحارالانوار، ج 45، ص22، عوالم، ج17، ص 265، اعيان الشيعه، ج1، ص605، عمروبن قرظة ضبط شده است.
2- ابصارالعين، ص 155، مقصد5.
3- الاصابه في تمييز الصحابه، ج5، ص329.
4- ابصارالعين، پيشين، ناگفته نماند که ابن حجر گويد: قرظه از صحابي رسول الله(ص) بوده که در فتوحات ري حضور داشته و علي عليه السلام او را به ولايت کوفه گمارده بود(تهذيب التهذيب، ج 4، ص 550)
5- مقتل الحسين مقرم، ص248.
6. الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 162. موسوعه کلمات الامام الحسين، ص442.
7. الکامل في التاريخ، ج2، ص565. تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص434. وقعه الطف، ص323؛ ابصارالعين،پيشين، ص156.

جمعه 9 آبان 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

دختري به نام رقيه

آيا امام حسين(عليه السلام) دختري به نام رقيه داشتند؟


يكي از مباحث اختلافي در موضوع تاريخ اهل بيت(عليهم السلام) مربوط به همين مطلبي است كه شما اشاره كرده ايد،قبل از اينكه به بيان مطالبي پيرامون حضرت رقيه(سلام الله عليها) بپردازم،مناسب است بطور مختصر به دلايل وجود اين اختلافات در مورد موضوعات تاريخي،بخصوص تاريخ زندگاني اهل بيت(عليهم السلام) اشاره اي داشته باشم:
1) در دوره زندگاني ائمه اطهار (عليهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلي مانند کمبود امکانات نگارشي، اختناق شديد حکمرانان اموي، کم توجهي به ثبت و ضبط جزئيات رويدادها، فشار حکومت بر سيره نويسان، جانب داري‏ها و... سبب بروز بعضي اختلافات در نقل مطالب تاريخي مي‏شده است.
2) در اثر تاخت و تازها و وجود دانش ستيزي بعضي حکمرانان، بسياري از منابع ارزشمند از ميان رفته است. به همين دليل، اين گمان تقويت مي‏شود که چه بسا بسياري از اين اسناد و منابع معتبر، در جريان اين درگيري‏ها، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.
3) تعدد فرزندان، تشابه اسمي و به ويژه سرگذشت‏هاي شبيه در مورد شخصيت‏هاي گوناگون تاريخي و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پيشينه زندگي افراد، امر را بر تاريخ نويسان مشتبه کرده است. همان گونه که اين مسأله در مورد ديگر شخصيت‏هاي تاريخي ـ حتي در جريان قيام عاشورا ـ نيز به چشم مي‏خورد.
4) همان گونه که در ادامه اشاره خواهد شد، امام حسين (عليه‏السلام) به دليل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامي‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علي مي‏گذاشتند. اين امر خود منشأ بسياري از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگاني فرزندانِ امام حسين (عليه‏السلام) گرديده است. قراين و شواهدي نيز در دست است که رقيه (عليهاالسلام) را فاطمه صغيره مي‏خوانده‏اند. احتمال دارد همين موضوع سبب غفلت از نام اصلي ايشان شده باشد.(1)
بنابراين، نيامدن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام)، در کتاب‏هاي تاريخي، اگر چه شک در وجود تاريخي او را تقويت مي‏کند، اما هرگز دليل بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ نيست. افزون بر آن، مهم‏ترين دليلِ فراموشي يا کم رنگ شدن حضور اين شخصيت، زندگاني کوتاه ايشان است که سبب شده ردّ کمتري از ايشان در تاريخ به چشم بخورد.
در مدارک معتبر ميان فرزندان امام حسين نامي از حضرت رقيه برده نشده است،ولي اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين عليه السلام در منابع شيعي آمده است در کتاب کامل بهائي نوشته علاء الدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله که در ماجراي اسارت در خرابه شام در کنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است.(2)
اما در مورد نام او، آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و... اختلاف است.علت اين مطلب را شايد بتوان با اطلاع از سيره امام حسين(عليه السلام) در مورد نامگذاري فرزندانشان بدست آورد،در منابع روايي آمده است:«در ميان کودکان امام حسين (عليه‏السلام) دختر کوچکي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (عليه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مي‏داشتند، هر فرزند دختري که خدا به ايشان مي‏داد، نامش را فاطمه مي‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (عليه‏السلام) وي را علي مي‏ناميد».(3)
محدث قمي در منتهي الآمال (4) از کامل بهائي نقل کرده است. امام دختري چهارساله داشت. شبي از خواب- در شام- بيدار شد. گفت: پدرم کو. اکنون او را در خواب ديدم. ناراحت و پريشان بود. زنان که نواي اين کودک را شنيدند. همه صدا به گريه بلند کردند. ساير بچه ها نيز گريه مي کردند. يزيد از خواب بيدار شد. پرسيد: چه خبر است؟جريان را به او گفتند. دستور داد سر پدرش را برايش ببرند. سر را آوردند. در دامن آن کودک گذاردند. پرسيد: چيست؟ گفتند: اين سر پدر توست. چنان ناراحت شد که فريادي زد. از همان ناراحتي مريض گرديد و پس از چند روز فوت شد.
روايت فوق نام اين دختر را بيان نکرده و از او فقط با تعبير دخترک چهارساله ياد کرده.
اين واقعه بنابر قول وقايع الشهور و الايام آيت الله بيرجندي در پنجم ماه صفر اتفاق افتاده است. در کتاب رياض القدس مي‌نويسد که روز پنجم صفر بنا به قولي حضرت رقيه خاتون از دنيا رفته و آن طفل کوچک که مرحوم آيت الله بيرجندي در کتاب وقايع فرموده. به احتمال قوي رقيه بوده است. (5)
براي وجود چنين دختري دو شاهد مي‌توان آورد:
شاهد اول:دو خطاب از امام حسين عليه السلام در کربلا در مصادر شيعي آمده است که يکي از دختران حرم خود را با نام رقيه صدا زده است.
1)- “يا اختاه يا ام کلثوم، و انت يا زينب و انت يا رقيه و انت يا فاطمه و انت يا رباب، ...”.(6)
2)- “ثم نادي: يا ام کلثوم و يا سکينه و يا رقيه و يا عاتکه و يا زينب يا اهل بيتي عليکن مني السلام”.(7)
همانگونه كه مشاهده مي فرماييد امام حسين(عليه السلام)نام رقيه را آورده است.
شاهد دوم: هنگامي که زينب (سلام الله عليها) در کوفه با سر بريده امام حسين ( عليه السلام) مواجه شد. اشعاري سرود که در ضمن آن آمده است: «اي برادرم! با فاطمه کوچک سخن بگو که نزديک است قلبش تهي گردد». (8) که نشان از وجود چنين دختر خردسالي که در فراق پدر بي‌تاب بوده. دارد.
ابن فندق (م 565ق) نيز در لباب الانساب از رقيه به عنوان دختر امام حسين ( عليه السلام) ياد کرده است. (9)
شيخ مهدي مازندراني از حمزاوي نقل کرده که در کتاب نفحاتش گفته :براي امام دختري به نام رقيه بوده که با حسين ( عليه السلام) از مدينه حرکت کرده. پنج يا هفت سال داشته و سپس به کربلا رسيده. با حلقه اسيران به شام آمده و در شام وفات کرده است.
آقاي محمد باقر مدرس مي گويد : درباره اين دختر امام حسين از مرحوم آيت الله نجفي کتباً و شفاهاً سؤالاتي نمودم. فرمود : ولو مدارک معتبر از وجود چنين دختري ساکت است لکن با وجود اين شهرت نمي شود انکار کرد. (10)
بهرحال از لحاظ تحقيقي با اثبات وجود دختري چهار ساله براي امام حسين(عليه السلام)هيچ استبعادي وجود ندارد که نام اين دختر امام حسين ( عليه السلام) رقيه باشد.

پي نوشت ها :
1. محمدي اشتهاردي، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (عليهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
2. کامل بهائي، ج 2، ص 179.
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
4. منتهي الآمال، محدث قمي. ج4. ص204.
5. حضرت رقيه دختر امام حسين، شيخ علي فلسفي خراساني.
6. اللهوف، سيد بن طاووس ص 140 و 141.
7. مقتل ابن مخنف، ص 131.
8. « …يا اخي فاطمة الصغيرة کلمّا فقد کاد قلبها ان يذوبا. بحارالانوار،ج 45،ص 115؛ القندوزي، ينابيع المودة، ج 2، ص 421.
9. لباب الانساب، ابن فندق، ج 1،ص 355.
10. شخصيت حسين، محمد باقر مدرس بستان آباد، ص458.

جمعه 9 آبان 1393  11:40 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

حضور ابراهيم اشتر

ابراهيم اشتر چرا در واقعه عاشورا حضور نداشت؟


ابراهيم که در دامان مالک اشتر رشد کرده و فنون نظامي را از افسر رشيد ولايت آموخته بود، همراه پدرش در جنگ صفين شرکت جست و رشادت هاي زيادي از خود نشان داد. يک صحنه از رشادت هاي او چنين پديد آمد که:
پدرش مالک اشتر، در مقابل عمروبن عاص قرار گرفت و نيزه اي به طرف او انداخت. او از صحنه گريخت. جواني از جوانان قبيله حميره که در سپاه معاويه بود، صحنه را ديد و پرچم را از عمروبن عاص گرفت و گفت: اکنون هنگام نبرد جواني چون من است. و شروع به رجز خواندن کرد. مالک اشتر، دست فرزندش ابراهيم را گرفت و گفت:
به ميدان نبرد برو؛ زيرا او جواني نوسال است و تو نيز چون او جواني نوسال هستي.
ابراهيم به ميدان رفت و رجزي زيبا سرداد و حمله اي سخت کرد. بعد از مدتي نبرد، طرف مقابلش را به هلاکت رساند. و بدين ترتيب مراتب عشقش را به مقام شامخ ولايت نشان داد.
نصربن مزاحم، نويسنده کتاب «وقعة الصفّين» مي نويسد:
ابراهيم در جنگ صفّين با وجود اين که نوجواني بيش نبود، درکنار اميرمؤمنان و پدرش مالک، رشادت ها از خود نشان داد.(1).
از زندگي ابراهيم تا هنگامي که مقدمات قيام مختار فراهم شد، اطلاعي در دست نيست. از آن جايي که او محبّ اهل بيت و يکي از شيعيان شناخته شده بود، احتمالاً در زمان قيام امام حسين عليه السلام در زندان به سر مي برده يا بخاطر عذر ديگري امکان حضورش در کربلا وجود نداشته است. به هر حال، تا زمان قيام مختار خبري از او در دست نيست.
در ادامه به بيان ديدگاه برخي از بزرگان در مورد شخصيت ابراهيم اشتر مي پردازيم:
علامه سيد محسن امين: ابراهيم، مردي شجاع، سلحشور و با شهامت بود. او رئيس و مدافع قبيله اش بوده او طبعي والا و همتي بلند داشت و حامي حق و حقيقت بود. او داراي زباني فصيح و شاعري شيرين زبان و هوادار و دوستدار اهل بيت بود. ابراهيم همانند پدرش داراي همه اين ويژگي ها بود و چنين فرزندي بايد شبيه پدرش باشد.(2).
علامه مجلسي از قول ابن نما، (فقيه بزرگ شيعه) مي گويد: ابراهيم (رحمة الله عليه) مظهر شجاعت ، مقاومت، و سلحشوري قاطع بود. او محب و دوست دار اهل بيت پيامبر و پرچمدار و دلباخته آنان بود.(3)
محمد حرزالدين: ابراهيم اشتر فردي شجاع و يکّه تاز ميدان نبرد و دوستدار اهل بيت بود. او در شيعه بودنش محکم و مطمئن بود؛ و نه تنها از لحاظ اخلاقيات شبيه پدرش بود، بلکه صورت و هيکل ظاهرش نيز همانند پدرش مالک اشتر بود.(4)
ذهبي از عالمان اهل سنّت: ابراهيم همانند پدرش از قهرمانان و بزرگان بود. او شيعه فاضلي بود.(5).
ابن جوزي از عالمان اهل سنّت: ابراهيم بن الاشتر داراي صدايي پر هيبت، گيرا و پر جذبه بود.(6).
علامه مجلسي: ابراهيم شخصي نبود که در دين خودش شک کند. او در اعتقادش گمراه نشد و هيچ گاه يقينش را از دست نداد. او در انتقام گرفتن از خون امام حسين عليه السلام مشارکت کرد.(7).
اينگونه تعابير در مورد شخصيت ابراهيم اشتر،بيانگر اين نکته است که به احتمال قوي وي در حادثه کربلا،کوتاهي نکرده است،چرا که در غير اينصورت مورد سرزنش قرار مي گرفت،نه اينهمه تعريف و تمجيد.

پي نوشتها:
(1). وقعة صفّين، نصربن مزاحم، ص 441 و اعيان الشيعه، ج 2، ص 200.
(2). اعيان الشيعه، پيشين، ص 36.
(3). بحارالانوار، ج 45، ص 366.
(4). مراقد المعارف، ج 1، ص 36.
(5). سيراعلام النبلاء، ذهبي، ج 5، ص 81.
(6). المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ابن جوزي، ج 6، ص 52.
(7). بحارالانوار، پيشين، ص 349.

جمعه 9 آبان 1393  11:40 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

رابطه فاميلي با شمر لعين

آيا حضرت ابوالفضل(عليه السلام) با شمر لعين رابطه فاميلي داشتند؟


هيچگونه نسبت فاميلي بين اين دو وجود نداشته است،فقط شمر و بانو ام البنين(س) مادر حضرت ابوالفضل( عليه السلام) از يک قبيله يعني قبيله بني کلاب بودند.
نسب شمر بدين صورت است: شمر بن ذي الجوشن بن شرحبيل بن الأعور بن عمر بن معاويه ، که معاويه همان، ضباب بن كلاب باشد. يعني شمر از قبيله بني کلاب است(1)
اما ام البنين يا همان فاطمه کلابيه، نسبش عبارت است از : ام البنين فاطمة بنت حزام بن خالد بن ربيعة بن الوحيد بن كعب بن عامر بن كلاب‏(2)
پس در کلاب نسب هر دو به هم مي رسد و هردو کلابي هستند اما به هيچ وجه شمر برادر حضرت ام البنين نيست. و اينکه مي گويد: خواهر زادگان ما در امان هستند منظورش اين است که مادر ايشان از قبيله ماست و مانند خواهر ما محسوب مي شود نه اينکه واقعا خواهر ما باشد. در اعراب رسم بود اگر از ايشان دختري با طايفه ديگري ازدواج مي کرد حتي اگر چند نسل هم از او مي گذشت يعني فاصله حتي به چند نسل هم مي رسيد فرزندان او را با انتساباتي اين گونه خطاب قرار مي دادند .

پي نوشتها:
(1).تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير طبري (م 310)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387/1967.ج 5 ص 422.
(2). عمدة الطالب، ابن عنبه، قم: انصاريان، 1417ق، ص 327.

جمعه 9 آبان 1393  11:41 AM
تشکرات از این پست
nargesza
دسترسی سریع به انجمن ها