0

شبهات مربوط به محرم و جواب دندان شکن به آنها

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

شبهات مربوط به محرم و جواب دندان شکن به آنها

همراهان عزیز؛

دشمن ناجوانمردانه اعتقادات و ستونهای محکم اعتقادی ما را نشانه گرفته است...

و اکنون که باز محرّم است و در غم ثار الله و یاران باوفایش در غم هستیم،

باید تیرهای آلوده دشمن را که بسوی این ستون محکم نشانه رفته پیدا و از بین ببریم.

لذا در این طرح کاربران می توانند با بیان شبهات مربوط به ماه محرّم و نیز پاسخگویی به شبهه طرح شده ما را یاری نمایند.

 

 توجّه شود:

1- در این طرح هم خود شبهه مطرح خواهد شد و هم پاسخ آن.

2- کاربران، پاسخهای معتبر خود را با ذکر سند ارائه فرمایند.

3- کاربران می توانند استدلالهای منطقی خود را در ذیل توضیحات داده شده بیاورند.

4- کاربران دیگر نیز می توانند مطالب مربوط به کاربران دیگر را تکمیل نمایند.

 

با تشکر از حضور شما

"دسترسی سریع"برای حسینیان عزیزراسخونی:

۩۞۩ منتظر حضور گرم شما در هیت حسینی راسخون هستیم ۩۞۩

دوشنبه 5 آبان 1393  9:32 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ravabet_rasekhoon nargesza mehdi0014 borkhar moradi92 haj114 sayyed13737373
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

پاسخ به:اعلان طرح ( بیان شبهات مربوط به محرم و جواب دندان شکن به آنها)

نهضت‏ يا شورش ؟
حرکت امام حسين‏ «ع‏» که بصورت امتناع از بيعت با يزيد و هجرت به مکه و از آنجا به کربلا بود، حرکتي الهام گرفته از قرآن و سنت پيامبر «ص‏» و بر اساس عمل به تکليف در برابر حکومت جور و ولايت فسق و براي مبارزه با بدعتها و مقابله با اعاده جاهليت بود (-اهداف نهضت عاشورا).
اين از مجموعه سخنان و خطبه‏ هاي آن حضرت و ماهيت‏ قيام وي و عملکرد امويان روشن است و چون مبتني بر اصل‏ «ولايت صالحان‏» و فلسفه‏ سياسي ناب اسلام بود و آن حضرت، صرفا براي قيام به وظايف امامت و نهي از منکر و احياي سيره پيامبر «ص‏» دست به آن حرکت زد،
حرکت او يک‏ «نهضت مکتبي‏» تلقي‏ مي‏شود.اما هواداران بني اميه، چه در آن زمان و چه قرنهاي بعد و حتي عصر حاضر، کوشيده‏ اند که حرکت آن حضرت را نوعي شورش، آشوب، فتنه‏ انگيزي، ايجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفي کنند و در کشتن او، حق را به جانب يزيد بدهند که يک‏ شورشگر بر ضد خلافت مرکزي را کشته است.
در اين مورد، به احاديثي هم استناد مي‏کنند که رسول خدا «ص‏» به کشتن کسي که يکپارچگي امت را به هم زند فرمان داده‏ است و مي‏گويند:
«قتل الحسين بسيف جده‏».
در حالي که حديث، بر فرض صحت‏ مخصوص جايي است که حکومتي اسلامي و حاکمي متعهد و عادل باشد و کسي يا کساني بخواهند بر ضد آن آشوب و فتنه ‏گري کنند.اما نه حکومت امويان مشروع بود، نه‏ بيعت مردم آزادانه و به اختيار بود، نه حکام، به دين و عدل رفتار مي‏کردند و نه از ارتکاب ‏فسق و فجور و محرمات پروا داشتند و نه مال و جان و نواميس مسلمانان پاک، از تعرض و ستم يزيد و عمال او مصون بود.بنابراين جهاد بر ضد چنين حکومتي، تکليف ديني امام ‏حسين‏ «ع‏» بود.
گر چه امام مي‏دانست که در آن شرايط، به پيروزي نظامي سريع دست نمي يابد، اما باز چنان نبود که بي‏فکر و برنامه و بدون نقشه خود را به کشتن دهد.
نتايج مقطعي و دراز مدت آن حرکت‏ خونين در آگاهانيدن مردم و افشاي چهره ظلم و ايجاد انگيزه مبارزه درمردم و حفظ دين از نابودي و بالاتر از همه‏ «عمل به وظيفه‏» آن حضرت را به قيام واداشت‏ و اينها براي آن امام، «فتح‏» به شمار مي‏ رفت، هر چند خون خود و يارانش در اين راه، ريخته مي‏ شد.چون مي‏دانست که به هر تقدير او را خواهند کشت، براي نحوه شهادت‏ برنامه ريزي کرد تا به مؤثرترين صورت و الهام بخش‏ترين شکل در آيد.
در واقع، سلاح‏ او «شهادت‏» بود و در استراتژي او «خون‏»، بر «شمشير» پيروز شد.

وارث 
ارث برنده، ميراث دار، کسي که مال، خانه، زمين، صفات يا افتخاراتي را از پدر يا اجداد و گذشتگان به ارث مي‏برد.هم نام زيارت نامه‏ 
اي است معروف، که سيد الشهدا «ع‏» رابا آن زيارت مي‏کنند.
مرحوم‏ «ابن قولويه‏» سند آن را به جابر جعفي از اصحاب امام صادق‏ عليه السلام رسانده که وي آن را از آن حضرت روايت کرده است و با جمله‏ «السلام عليک ‏يا وارث آدم صفوة الله...» شروع مي‏شود.[1] و هم لقب سيد الشهدا «ع‏» است که در ادعيه وزيارات، از آن حضرت به عنوان وارث آدم، وارث نوح، وارث ابراهيم، وارث موسي، وارث عيسي، وارث محمد، وارث علي، و وارث حسن... ياد شده است.[2] .
وراثت ‏حسين بن علي‏ «ع‏» از انبيا و اوصيا، براي آن است که خط جهاد در راه حق و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت، سر لوحه دعوت همه انبياي الهي بوده است و «کربلا» تجلي اين خط ممتد درگيري حق و باطل است.
«عاشورا، حضور مجدد آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي-علي نبینا و آله و عليهم السلام-است در قله فريادگري و هدايت.اين که حسين را وارث آدم‏ «ع‏» مي‏خوانيم و زيارت‏ «وارث‏» را با سلام بر آن‏ پيمبران الهي آغاز مي‏کنيم براي همين است، يعني نقطه اتصال همه حرکتهاي الهي و انقلاب هاي خدايي، به صورت تجسم دوباره آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و موسي و عيسي و محمد و علي و فاطمه و امام حسن (عليهم السلام) در لحظه‏ هاي خورشيدي‏ عاشورا و واقعيت‏ سرشار کربلا... .»[3] .
در متن زيارتنامه‏ ها نيز به وارث بودن حسين بن علي‏ «ع‏» نسبت به خط انبيا اشاره شده‏ است:
از جمله: «اکرمته بطيب الولادة و اعطيته مواريث الانبياء»[4] او را با پاکي طهارت اکرام کردي و ميراثهاي انبيا را به او بخشيدي.
و براساس آيه‏ «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط...»[5] چون بر پايي‏ قسط و عدالت اجتماعي، رسالت همه انبيا و ميراث مشترک رسولان الهي است، حسين بن‏ علي‏ «ع‏» هم که وارث همه انبياست، پس وارث خط قسط و عدل آنان نيز مي‏باشد و قيام‏ کربلا، از جمله دعوت به عدل و مبارزه با بي عدالتي و ستم را هم در سرلوحه دعوت و اهداف خويش دارد.از اين رو، منکرهاي اجتماعي و اقتصادي را هم بايد در شمار منکراتي که آن حضرت براي مقابله با آنها قيام کرد، به حساب آوريم، که لازمه وراثت‏ عدل و قسط انبياست.


پی نوشتها : 
[1] مفاتيح الجنان و بحار الانوار، ج 101، ص 163. 
[2] مفاتيح الجنان: زيارت مطلقه سوم، زيارت وارث، زيارت امام حسين روز عرفه. 
[3] قيام جاودانه، محمد رضا حکيمي، نقل از چشمه خورشيد، ج 1، ص 330. 
[4] مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين در عيد فطر و قربان (ص 48). 
[5] حديد، آيه 25. 

 

چهارشنبه 7 آبان 1393  8:10 PM
تشکرات از این پست
taha25 ravabet_rasekhoon salma57 sayyed13737373 nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

لباس سياه

چرا از ابتداي محرم همه لباس سياه مي پوشند و عزاداري مي کنند اما از بعدازظهر عاشورا در حالي که تازه مصيبت شروع شده است مجالس تعطيل مي شود؟

عزادارى براى اباعبدالله(عليه السلام) يک عزادارى معمولى نيست ؛ بلکه تبديل به فرهنگ فراگير شده است. وقتى تبديل به فرهنگ شد، ديگر زمان و مکان نمى شناسد، از اين رو تا نسيم محرّم به مشام جان مي‌‌ وزد خود به خود پوشيدن لباس عزا و سياه پوش کردن کوچه و خيابان ها و مساجد و تکيه ها شروع مي‌‌ شود. البته در غير محرم نيز عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) در فرصت هاى مناسب برگزار مي‌‌ شود، شيعيان به دستور اولياى دين مخصوصاً به دستور امامان بعد از امام حسين(عليه السلام) براى زنده نگه داشتن اهداف امام حسين (عليه السلام )و فرهنگ عاشورا تلاش و کوشش مي‌‌ کنند.
امام باقر(عليه السلام) در زمينه برپايى عزا در خانه‌ها براي امام حسين(عليه السلام) مي‌ فرمايد: «بايد بر حسين(عليه السلام) ندبه و عزادارى و گريه کنيد و بر اهل خانه خود دستور دهيد که بر او بگريند . با اظهار گريه و ناله بر حسين(عليه السلام) مراسم عزادارى بر پا کنيد و يکديگر را با گريه و تعزيت در سوگ حسين (عليه السلام) ملاقات کنيد».[1]
رمز جاودانگى نهضت حسينى نيز زنده نگهداشتن و بزرگداشت شعاير بوده است. امام خميني فرمود: «الآن هزار و چهارصد سال است که با اين منبرها با اين روضه ها و با اين مصيبت ها و با اين سينه زنى ها (دين اسلام) را حفظ کرده اند».[2]
بنابراين پرداختن به عزاداري و ماتم قبل از رسيدن عاشورا و شهادت نيز پسنديده و مطلوب است.
علاوه بر اين ، کاروان امام حسين (عليه السلام ) روز دوم محرّم سال 61هجرى وارد کربلا شد، بعد از آن سپاه کوفيان به تدريج وارد شدند و عزا و مصيبت خاندان اهل بيت(عليه السلام) از همان زمان آغاز شد. يعني در واقع مصيبت و سختي خاندان اهل بيت ( عليهم السلام ) ، مدتها قبل از عاشورا آغاز شده بود . سپس روز نهم (تاسوعا) کاروان امام (عليه السلام) را محاصره کامل کرده وروز دهم (عاشورا) آن بزرگوار و يارانش را به شهادت رساندند.
بنابراين چون اصل گرفتارى حضرت از ده? اول محرم آغاز شده است، پيروان حضرت از اوّل محرم عزادارى مى‌کنند.
هر چند مجالس عزاداري براي سيدالشهدا(عليه السلام) از زمان ائمه (عليهم السلام) برپا مي شده است.ولي با توجه به جو حاکم و شرايط آن دوران،اين مجالس غالباً بصورت مخفيانه و پوشيده از چشم حاکمان وقت صورت مي گرفته است.بعنوان نمونه وضعيت دوران امام باقر (عليه السلام) به گونه اي بود كه جلسات عزا بسيار سخت و دشوار برگزار مي شد. بني اميه روشي اتخاذ كرده بود كه از هر نوع حركت و برنامه اي كه در راستاي بيداري امت اسلام و افشاگري چهره ستمگران اموي باشد، جلوگيري گردد. به همين جهت امام باقر (عليه السلام) مجالس عزاداري را در خفا و با حضور افراد خاصي برگزار مي كردند و از شعراي معروف آن زمان دعوت مي نمودند تا اشعاري بسرايند. يكي از آن شاعران كميت بن زيد اسدي (م 126 ه‍ ق) بود كه بيشتر شعرهاي خود را در مدح بني هاشم و يادآوري مصايب آل رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم)مي سرود.
در يكي از مجالس عزا با حضور امام باقر (عليه السلام)، كميت شعر مي خواند، امام به او فرمودند: «اگر سرمايه اي داشتيم در پاداش اين شعر كميت، به او مي بخشيديم. امّا جزاي تو همان دعايي است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام فرمودند كه همواره به خاطر دفاع از ما اهل بيت مورد تأييدات فرشته روح القدس خواهي بود.»
ائمه (عليهم السلام)علاوه بر اينکه خود به برپايي مجلس عزاداري سيدالشهدا(عليه السلام) اقدام مي کردند،با بيان فضيلت و اجر و ثواب عزاداري براي امام حسين(عليه السلام)شيعيان را به برپايي اينگونه مجالس ترغيب مي کردند.
امام صادق عليه السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آيا مصائب آن جناب (امام حسين عليه السّلام) را ياد مي‌کني؟
عرض کرد: بلي والله مصائب ايشان را ياد کرده و گريه مي‌کنم.
حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهي ديد در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصيت تو را مي‌کنند که سبب روشني چشم تو باشد.
همچنين فرمودند: اي مسمع گريه بر احوالات حسين (عليه السّلام) سبب مي‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌تر از مادر گردد.
گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) باعث راحتي در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالي که او مسرور است فرشتگان الهي به او بشارت بهشت و ثواب الهي را مي‌دهند.
اجر و مزد هر قطره آن اين است که شخص هميشه در بهشت منزل کند.(3)
همچنين روايت شده است: هر کس بنشيند در مجالسي که در آن به امر ائمه عليهم السّلام پرداخته شده و ذکر مصائب آنان است دل او نمي‌ميرد در آن روزي که دل‌ها مي‌ميرند. (4)
اين سفارشات و تأکيدات ائمه معصومين(عليهم السلام) سبب گرديد تا شيعيان و محبان اهل بيت(عليهم السلام)در طول تاريخ با وجود همه سختگيريها و مشکلاتي که حاکمان ضد شيعي براي مقابله با اينگونه مجالس اعمال مي کردند،نسبت به اقامه مجالس عزا اهتمام ورزيده و سختي هاي زيادي را به جان بخرند.
اقامه مجالس عزاداري براي سيدالشهدا(عليه السلام) هميشه با سختگيري حاکمان مواجه بود تا اينکه دولت شيعي آل بويه تشکيل شد. از نظر تاريخي آغاز عزاداري در دهه اول محرم آن هم به صورت فراگير همانند عزاداري امروزه را مي توان در عصر معزالدولهء ديلمى ازسلسله آل بويه دانست .(5)
معزالدّولة اولين کسى است که فرمان داد مردم شيعهء بغداد در دههء اوّل محرم براى حضرت امام حسين (عليه السلام) سياه بپوشند و بازار را سياهپوش کنند و در روز عاشورا دکّان ها را ببندند و از طباخى جلوگيرى کنند و تعطيل عمومى نمايند. اين مراسم در تمام کشورهاى اسلامى از جمله ايران تا اوايل سلطنت سلجوقيان معمول بود و تا به امروز ادامه دارد.(6)
علاوه بر اين عزاداري‏هاي پيش از عاشورا، مقدمه ورود در عزاداري روز عاشورا است. اصل عزاداري براي اباعبداللَّه الحسين(عليه السلام) از دستورات و مستحبات اكيد شرع مقدس است؛ اما شكل، نحوه و زمان آن، از عادات و رسوم عرف و مردم تأثير مي‏پذيرد. به عنوان مثال در بعضي مناطق، عزاداري براي حضرت از روز هفتم آغاز شده و تا سوم شهادت امام (عليه السلام)ادامه دارد و در بعضي مناطق عزاداري از اول محرم تا روز عاشورا برقرار است. در بعضي مناطق نيز، روضه‏هاي مستمر در مواقع مختلف سال - به ويژه از اول محرم تا آخر ماه صفر - ادامه دارد.
تمامي اين اشكال و صورت‏ها، خوب است و اشكالي ندارد. بنابر آنچه گفته شد، مراسم عزاداري و سالگرد درگذشتگان، بستگي به فرهنگ و آداب مردم دارد كه به طور معمول، مراسم سالگرد را در شب قبل مي‏گيرند و از آنجا كه رحلت و شهادت در سال‏هاي قبل، اتفاق افتاده، در هر صورت مراسم و عزاداري‏ها در هر زمان انجام شود، بعد از واقعه خواهد بود.
پي نوشت:
1- جواد محدثى ، فرهنگ عاشورا، ص 312، به نقل از کامل الزيارات ، ص 175.
2- همان، ص 313..
3- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزيارات باب32، ص101.
4- بحارالانوار،پيشين،ص 278، امالي صدوق ،مجلس 17 ،ص68
5- مرتضى مطهرى ، مجموعه آثار، ج 17 ص 94
6- جواد محدّثى ، فرهنگ عاشورا، ص 313 با تلخيص.

 

جمعه 9 آبان 1393  11:16 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

مطالب غير واقعي

با توجه به اينکه گاهي اوقات در مداحي ها و روضه ها مطالب غيرواقعي در مورد مصيبت هاي شهداي کربلا نقل مي شود و ما گريه مي کنيم،اين گريه کردن ارزش و فايده اي دارد؟


اصل حادثه عاشورا و جناياتي که در آن اتفاق افتاده است ، نيز اصل مصيبت هاي وارده بر خاندان رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم)،به هيچوجه قابل انکار نمي باشد.علاوه بر اين در روايات رسيده از اهل بيت(عليهم السلام) در رابطه با ارزش و فضيلت اشک ريختن حتي حالت گريه گرفتن در مجالس عزاي شهداي کربلا،اجر و ثواب عظيمي بيان شده است.بنابراين از آنجايي که اصل گريه و اشک ريختن ما بخاطر مصيبت هاي وارد شده بر اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد قطعاً اجر و پاداش بزرگي خواهد داشت.روايات فراواني از ائمه معصومين(عليهم السلام) در رابطه با ثواب و فضيلت اشک ريختن بر مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و ياران باوفايش وارد شده است که به چند مورد اشاره مي کنيم:
امام صادق عليه السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آيا مصائب آن جناب (امام حسين عليه السّلام) را ياد مي‌کني؟
عرض کرد: بلي والله مصائب ايشان را ياد کرده و گريه مي‌کنم.
حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهي ديد در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصيت تو را مي‌کنند که سبب روشني چشم تو باشد.
همچنين فرمودند: اي مسمع گريه بر احوالات حسين (عليه السّلام) سبب مي‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌تر از مادر گردد.
گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) باعث راحتي در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالي که او مسرور است فرشتگان الهي به او بشارت بهشت و ثواب الهي را مي‌دهند.
اجر و مزد هر قطره آن اين است که شخص هميشه در بهشت منزل کند.(1)
همچنين فرمودند:گريه کننده بر امام حسين عليه السّلام در بهشت با ايشان و هم درجه ايشان خواهد بود.(2)
شيخ جليل جعفر بن قولويه در کامل از ابن خارجه روايت کرده است:
روزي در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم و امام حسين عليه السّلام را ياد کرده و از او نام برديم. حضرت صادق عليه السّلام بسيار گريستند و ما نيز به تبع ايشان گريستيم. پس حضرت صادق عليه‌السّلام فرمودند که امام حسين عليه السّلام مي‌فرمود من کشته گريه و زاري (اشکم) هستم نام من در نزد هيچ مؤمني برده نمي‌شود مگر آن که محزون و گريان مي‌شود.
در روايت آمده است هيچ روزي نبود که اسم امام حسين عليه السّلام در نزد امام صادق عليه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمي بر لب بياورند. آن حضرت در تمام روز گريان و محزون بودند و مي‌فرمودند: امام حسين عليه السّلام سبب گريه هر مؤمن است.
شيخ طوسي و شيخ مفيد از ابان بن تغلب روايت کرده‌اند که حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: نَفَس کسي که براي مظلوميت ما محزون است تسبيح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان جهاد در راه خداست .(3)
متأسفانه گاهي اوقات برخي از مداحان و روضه خوان ها براي اينکه در مجالس عزاي سيدالشهدا (عليه السلام) شور و حال خاصي ايجاد کنند،مطالب غير مستندي را هم به واقعيت ها اضافه مي کنند که کار پسنديده اي نيست و مناسب و ضروري است که به بيان مطالب مستند اکتفا شود . بنابراين گريه کردن و اشک ريختن در مجالس اباعبدالله الحسين (عليه السلام) نه تنها اشکالي ندارد بلکه طبق روايات متعدد از ارزش و ثواب بالايي نيز برخوردار مي باشد.


پي‌نوشت‌ها:
1- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزيارات باب32، ص101
2- بحارالانوار،پيشين، 278. امالي صدوق مجلس 17 ص68
3- منتهي الآمال ، ج 1، ص 538.

جمعه 9 آبان 1393  11:17 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

سوگواري نوعي بدعت

چرا افراد و گروههايي همچون ابن تيميه و وهابيون سوگواري را نوعي بدعت و حرام مي دانند؟


گروه منحرف و بي منطق سلفيه و وهابيون،به اموري اعتقاد دارند که بر خلاف اعتقادات اکثريت مسلمانان چه شيعه و چه سني مي باشد.اين عده برخي از اعمال را شرک دانسته و انجام دهنده آن را مشرک و جايزالقتل مي دانند.يکي از اين اعتقادات همين است که شما اشاره کرده ايد.اين گروه گريه و عزاداري و نوحه سرايي در مرگ عزيزان را بدعت و حرام مي دانند،حال آنکه بر اساس متون تاريخي و روايات،پيامبر بزرگوار اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه و تابعين بر مردگان،شهيدان و ... مي گريستند و به ديگران فرصت امکان برپايي مجالس سوگواري و گريه بر فراق عزيزانشان مي دادند و حتي مردم را بر اين عمل تشويق مي کردند. چنان که عايشه در مصيبت وفات پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) بر صورتش سيلي مي زد و همچنين مجالس سوگواري براي مصيبت فراق شخصيت هايي از قبيل محدثان و ديگران بر پا مي شد که تاريخ به ثبت و ضبط آن پرداخته است و در اينجا به چند نمونه اشاره مي کنيم:
1 – احمد نقل مي کند:وقتي رسول خدا( صلي الله عليه و آله و سلم) از جنگ احد بر مي گشت،مشاهده فرمود که زنان انصار براي شوهرانشان گريه مي کنند.حضرت فرمود:اما حمزه عزادار و گريه کننده ندارد! آنگاه پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) خوابيد،وقتي بيدار شد ديد که زنان براي حمزه گريه مي کنند.
ابن عبدالبر به نقل از واقدي مي گويد:اين رسم تا کنون ادامه دارد و مردم بر هيچ مرده اي گريه نمي کنند،مگر آنکه ابتدا بر حمزه بگريند.(1)
2- بلاذري مي گويد:بعد از شهادت جعفربن ابيطالب(عليه السلام)،رسول خدا( صلي الله عليه و آله و سلم) نزد همسرش اسماء بنت عميس رفت و وي را به جهت شهادت همسرش تسليت گفت.هنگامي که از خانه جعفر خارج مي شد،فرمود:گريه کنندگان بايد بر فراق افرادي مثل جعفر بگريند.(2).
3- وقتي عثمان بن مظعون از دنيا رفت،پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) بر جنازه اش بوسه زد و گريست.(3).
4- عايشه مي گويد:زماني که پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم)از دنيا رفت، من با زنان ديگر به سينه و صورت خودمان مي زديم.(4).
5- گريه عمربن خطاب:عثمان مي گويد وقتي خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم،وي دستش را بر روي سر گذاشت و گريست.(5).
6- گريه معاويه:هنگامي که خبر کشته شدن جمعي از لشکريان معاويه در جنگ روم،به دمشق رسيد،شعرا مرثيه ها در اين باره خواندند و معاويه و مردم گريستند.(6).
7- يکسال سوگواري براي جويني(م478ه)
ذهبي مي گويد:جويني در 25ربيع الثاني در گذشت و در خانه اش مدفون گرديد.بعد از سال ها به مقبرة الحسين منتقل شد ودر کنار قبر پدرش دفن گرديد.وقتي وي از دنيا رفت،مردم منبرش را به جهت تبرک شکستند و در عزايش دکانها را بستند و با قصيده هايي به مرثيه سرايي پرداختند.وي تقريباً 400شاگرد داشت که در فقدان استادشان جوهردانها و قلم هاي خود را شکستند و براي او عزاداري کردند.طلاب در شهر مي گشتند و برايش نوحه سر مي دادند و فرياد و گريه مي کردند.(7)
از اين نصوص و شواهد تاريخي که تعداد معدودي از اين شواهد است به دست مي آيد که:برپايي مجالس ماتم و سوگواري و خواندن مرثيه و گشتن به حالت نوحه و گريه و...(بي تابي در فراق عزيزان، به صورت و سينه زدن )و اعمال ديگر که از نشانه هاي حزن و عزا و ماتم است،امري متداول و شايع بين مسلمانان بود و هيچ کس جرأت نداشت آنها را بواسطه چنين افعالي متهم به بي عقلي کند و بگويد شما بدعت گذار و مرتکب فعل حرام شده ايد.البته همين که مسأله عزاداري و برپايي مجالس گريه براي آقاي جوانان اهل بهشت،امام حسين(عليه السلام) که به دست کفار و اوباشي از بني اميه – لعنة الله عليهم- به شهادت رسيد،مطرح مي شود،پيروان ابن تيميه تاب و تحمل خود را از دست داده و بطور بي ادبانه،هر آنچه که در دل هاي خود دارند،به زبان مي رانند و آن را به باد انتقادهاي بي اساس مي گيرند!! در اينجا به ذهن انسان خطور مي کند که واقعاً اينها همان ادامه دهنده و ياوران بني اميه ظالم مي باشند.

پي نوشتها:
(1). الاستيعاب،ج1،ص426.
(2). انساب الاشراف،ج1،ص488.
(3). السنن الکبري،ج3،ص407؛المستدرک علي الصحيحين،ج1،ص361.
(4). السيرة النبويه،ج3،ص171.
(5). السنن الکبري،ج3،ص407.
(6). الاغاني،ج24،ص163.
(7). سيراعلام النبلاء،ج18،ص468؛المنتظم ج6،ص20،تاريخ بغداد،ص93.

جمعه 9 آبان 1393  11:18 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

فلسفه و حکمت عزاداري

فلسفه و حکمت عزاداري براي ائمه(عليهم السلام) چيست؟


فلسفه و حكمت عزاداري را مي‏توان در امور ذيل، رهيابي كرد:
الف. محبت و دوستي: قرآن و روايات، دوستي خاندان رسول اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل‏بيت(عليهم السلام) را بر مسلمانان واجب كرده است‏ .(1) روشن است كه دوستي لوازمي دارد و محبّ صادق، كسي است كه شرط دوستي را - چنان كه بايد و شايد - به جا آورد. يكي از مهم‏ترين لوازم دوستي، هم دردي و هم دلي با دوستان در مواقع سوگ يا شادي آنان است؛(2). از اين رو در احاديث، بر برپايي جشن و سرور در ايام شادي اهل‏بيت (عليه السلام) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.
حضرت علي(عليه السلام) در روايتي مي‏فرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادي و حزن ما شريكند». «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا» : در شادي ما شادندو در اندوه ما اندوهناکند، (3) امام صادق(عليه السلام) نيز فرمودند: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا»(4). «شيعيان ما پاره‏اي از خود ما بوده واز زيادي گل ما خلق شده‏اند؛ آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال مي‏سازد، آنان را بدحال و خوشحال مي‏گرداند».
اين وظيفه عقلاني و شرعي، ايجاب مي‏كند كه در ايام عزاداري اهل‏بيت(عليهم السلام)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ يعني، با اشك، آه و ناله و زاري، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غم‏زده‏ آشكار سازيم ، طبق فرموده امام صادق(عليه السلام) به معاوية بن وهب، «عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوري جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاي معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند».(5). و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسي كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايت‏گر اندوه و ناراحتي ما مي باشد، آشكار سازيم.
ب. انسان‏سازي: از آنجا كه در فرهنگ شيعي، عزاداري بايد از سر معرفت و شناخت باشد؛ هم‏دردي با آن عزيزان، در واقع يادآوري فضايل، مناقب و آرمان‏هاي آنان بوده و بدين شكل، آدمي را به سمت الگوگيري و الگوپذيري از آنان سوق مي‏دهد.
فردي كه با معرفت در مجالس عزاداري، شركت مي‏كند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مي‏آميزد و در پرتو آن، انگيزه‏اي قوي در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداري، مانند محبي مي‏شود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.
ج. جامعه‏ سازي: هنگامي كه مجلس عزاداري، موجب انسان‏سازي گشت؛ تغيير دروني انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مي‏شود و آدمي مي‏كوشد تا آرمان‏هاي اهل‏بيت(عليهم السلام) را در جامعه حكم‏فرما كند.
به بيان ديگر، عزاداري بر اهل‏بيت(عليهم السلام)؛ در واقع با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمان‏هاي آنان و پياده كردن آنها فراهم مي‏سازد. به همين دليل مي‏توان گفت: يكي از حكمت‏هاي عزاداري، ساختن جامعه براساس الگوي ارائه شده از سوي اسلام است.
د. انتقال‏ دهنده فرهنگ شيعي به نسل بعد: كسي نمي‏تواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكي، در مجالس عزاداري با فرهنگ اهل‏بيت(عليهم السلام) آشنا مي‏شوند. به راستي عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجسته‏اي است تا آموزه‏هاي نظري و عملي امامان راستين، به نسل‏هاي آينده منتقل شود. مراسم عزاداري، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براي تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايي آنان با گفتار و كردار اهل‏بيت(عليهم السلام) است.

پي نوشتها:
(1). شوري/ 23؛ هود / 29؛ ميزان‏الحكمه، ج 2، ص 236.
(2). المحبة في الكتاب والسنة، صص 169 - 170 و 181 – 182.
(3). بحارالانوار، ج 44، ص 287.
(4). امالي، ص 305.
(5). تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي، ج 1، صص 157-159.

جمعه 9 آبان 1393  11:19 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

عروسي حضرت قاسم

آيا ماجراي عروسي حضرت قاسم (عليه السلام) در كربلا صحت دارد؟

بيشتر تحليل گران واقعه عاشورا، عروسي حضرت قاسم بن الحسن(عليه السلام) را نادرست مي دانند. محدث قمي در منتهي الآمال دامادي حضرت قاسم را رد کرده و مي فرمايد:
قصه ي دامادي حضرت قاسم در كربلا, صحت ندارد و حضرت قاسم به اتفاق همه ، بدون نسل است . ايشان اضافه مي كند: امام حسين (عليه السلام ) سكينه را به عبدالله تزويج كرده بود كه پيش از انجام عروسي در كربلا شهيد شد، دخترش فاطمه را به حسن مثني داده بود و بر اساس برخي روايات يك دختر كوچكي هم در مدينه داشت كه در حد ازدواج نبود. پس قاسم با كدام دختر امام حسين (عليه السلام ) ازدواج كرده است ؟!(1)
علامه مجلسي بر اين باور است که ماجراي عروسي قاسم سند معتبري ندارد. منشأ اين حکايت دو کتاب است؛ يکي منتخب المراثي، اثر شيخ فخرالدين طريحي ـ نويسنده ي مجمع البحرين ـ و ديگري روضة الشهدا، نوشته ي ملاحسين کاشفي ـ صاحب انوار سهيلي ـ است. اين کتاب اولين مقتلي است که به فارسي نوشته شده است.(2)
بدون ترديد در وقايع عاشورا تحريفاتي صورت گرفته و در واقعيات اين حادثه مهم تاريخ اسلام و تشيع دستكاري ‏هايي شده و بر همگان لازم است با اين تحريفات به مبارزه برخيزند، تا عاشورا و حوادث آن آن گونه كه واقع شده؛ به گوش جهانيان برسد.
يكي از اين تحريفات دامادي حضرت قاسم بن الحسن (عليه السلام) است كه در برخي از مجالس مذهبي متأسفانه با حسّاسيت خاصي به آن مي‏پردازند.
اين تحريفات در عين حال كه واقعيت تاريخي اين حادثه را مخدوش مي‏كند، ما را از اهداف اساسي واقعه عاشورا و درس‏هايي كه از آن حادثه عظيم مي‏توان گرفت، دور مي‏كند.
اصولاً جريان عروسي حضرت قاسم در كتاب‏هاي اوليه تاريخي ذكر نشده و اين مطلب بعدها در تاريخ وارد شده و در روضه‏ها و تعزيه‏ها به واسطه جريان احساسي خاصي كه در آن وجود دارد و براي داستاني كردن اين حادثه و به نمايش درآوردن آن، از اين حادثه كه واقعيت ندارد، سوءاستفاده مي‏شود. با اين هدف كه چون گرياندن مردم ثواب دارد و هر چه آب و تاب آن بيشتر شود، مردم را بيشتر مجذوب مي‏كند، از وقايعي كه هيچ سند صحيح تاريخي ندارند، استفاده شده است.
جواني كه هنوز سيزده يا چهارده سال بيشتر ندارد و شايد هنوز به سن بلوغ نرسيده است و در گرماگرم نبردي كه حتي فرصت خواندن نماز را در حال آرامش ندارند و در زير باران شمشيرها و تيرها نماز خوف را به جا مي‏آورند، زماني كه مصيبت و غم گرداگرد خيام حسين و ياران او را گرفته است، زماني كه همه شوق شهادت بر سر مي‏ پروراند و مي‏خواهند هر چه زودتر اجازه ميدان گرفته و به فيض شهادت نائل شوند، زماني كه امام حسين(عليه السلام) از حضرت قاسم در مورد شهادت سؤال مي‏كند و او پاسخ مي‏دهد كه از عسل شيرين تر است و بدين ترتيب آرزوي قلبي خود را شهادت بيان مي‏كند، نه عروسي كه در وقت فراغت و آسايش و شادي لازم است، نه هنگام جنگ و مبارزه و در گرماگرم شهادت، مسئله عروسي حضرت قاسم نه منطقي و عقلي است و نه از جهت تاريخي سند معتبري دارد، نيز از حقيقت و واقعيات عاشورا و اهداف و پيام‏هاي آن فاصله بسيار دارد.(3)
از جمله شخصيت هاي ديگري که به نادرستي ماجراي عروسي حضرت قاسم(عليه السلام) اشاره کرده اند عبارتند از:
- شيخ جعفر شوشتري در کتاب فوايد المشاهد (ص 51)
- قاضي طباطبايي در کتاب تحقيق درباره اول اربعين (ص 689 - 683)
- شيخ عباس قمي در کتاب منتهي الامال (ج 1، ص 700)
- علّامه مامقاني در کتاب تنقيح المقال (ج 2، جزء 2، ص 19)
- شيخ محمّدتقي شوشتري در کتاب قاموس الرجال (ج 8، ص 466) و....

پي نوشتها:
(1). منتهي الامال،شيخ عباس قمي،انتشارات هجرت، تابستان 1374، چاپ هشتم، ج 1، ص 700.
(2). رياض القدس المسمي بحدائق الانس، مرحوم صدرالدين واعظ قزويني، ج 2، ص 42.
(3). حماسه حسيني، مرتضي مطهري، ج 1، ص 28، انتشارات صدرا، خرداد 1364.

جمعه 9 آبان 1393  11:20 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

کشيده شدن پا بر زمين

در مداحي ها شنيده مي شود حضرت قاسم(عليه السلام) هنگامي که به ميدان جنگ رفتند پاي ايشان به ركاب اسب نمي رسيد ولي انقدر با اسب بر پيكر مباركشان تاختند كه در هنگام بازگرداندنشان توسط ابا عبدالله ايشان روي اسب بودند ولي پاهايشان روي زمين كشيده ميشد.آيا اين مطلب صحت دارد؟


متأسفانه گاهي اوقات مداحان و ذاکرين اباعبدالله(عليه السلام) جهت ايجاد شور و احساس در مجالس عزاداري مطالبي نقل مي کنند که پايه و اساسي ندارد،البته گاهي اوقات هم مستمعين بعلت عدم توجه کافي به سخنان مداحان برداشت هاي نادرستي از روضه ها مي کنند که برايشان شک و شبهه هايي ايجاد مي کند.
در رابطه با روضه اي که شما اشاره کرده ايد،اولاً منابعي که بنده ديده ام اشاره اي به لگد مال شدن بدن حضرت قاسم زير سم اسب ها نشده است،ثانياً نقل نشده است که امام حسين(عليه السلام) بدن مطهر قاسم بن حسن را روي اسب گذاشته باشد و به حرم برده باشد.
چگونگي شهادت و آمدن امام حسين(عليه السلام) بر بالين قاسم بن حسن را خدمت شما عرض مي کنم:
خوارزمى در مقتل الحسين عليه السلام مي نويسد: پس از عون بن عبدالله بن جعفر، بر اساس برخى نقل ها، عبدالله بن حسن بن على بن ابى طالب و بر اساس برخى ديگر، قاسم بن حسن كه نوجوان بود، به ميدان آمد.(1) هنگامى كه حسين عليه السلام به او نگريست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گريستند كه هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پيكار خواست و عمويش حسين عليه السلام، از اجازه دادن ، خوددارى كرد . جوان ، پيوسته دست و پاى حسين عليه السلام را مى بوسيد و از او اجازه مى خواست تا به او اجازه داد . او به ميدان آمد و در حالى كه اشك هايش بر گونه هايش روان بود ، چنين مى خواند :
اگر مرا نمى شناسيد ، من شاخه گل حسنم / نواده پيامبرِ برگزيده و امين
اين ، حسين است ، به سان اسيرى در بند / ميان مردمى كه خدا كُند از آب باران ننوشند
سپس حمله بُرد . جنگيد و با وجود كمىِ سنّش ، 35 مرد را كُشت.(2)
تاريخ الطبرى به نقل از حُمَيد بن مسلم مي نويسد : جوانى به سان پاره ماه ، شمشير به دست ، به سوى ما آمد . او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود ، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود .
عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله مى برم .
به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه مى خواهى ؟ ! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند ، براى تو بس است .
گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !
آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشير ، بر سرش زد . آن جوان ، به صورت ، [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد : عموجان !
حسين عليه السلام ، مانند باز شكارى ، نگاهى انداخت و مانند شير شرزه ، به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد . او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد . فريادى كشيد و از امام عليه السلام ، كناره گرفت . سواران كوفه ، يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند ؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران ، با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد.
غبار [ نبرد ] كه فرو نشست ، حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ، ايستاده بود و او پاهايش را از درد ، به زمين مى كشيد . حسين عليه السلام فرمود :
بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت ، جدّ توست!»
سپس فرمود :
ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُهُ.
«به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد ؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ ، جنايتكاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و ياورانش اندك اند» .
سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان، بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام، سينه اش را بر سينه خود، نهاده است. با خود گفتم: با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او كه از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.(3)
همانگونه که در متن طبري ملاحظه مي شود و نيز بر اساس ساير منابع كهن و مشهور ، در اين هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زير دست و پاى لشكر قرار گرفت و هلاك شد نه اينکه حضرت قاسم(عليه السلام) زير دست و پاي اسبها قرار گرفته و به شهادت رسيده است.

پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق (ره) در الأمالى به نقل از امام زين العابدين عليهم السلام مي نويسد: پس از على اكبر عليه السلام ، قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب، پا به ميدان نهاد. الأمالي للصدوق، ص 226 ،ح 239
2. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي ،ج 2 ص 27؛ نفس المهموم،شيخ عباس قمي،ترجمه علي نظري منفرد،ص392-394.
3. تاريخ الطبري، ج 5 ص 447؛ الكامل في التاريخ، ج 2 ،ص 57.

جمعه 9 آبان 1393  11:21 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

شهادت حضرت عباس

آيا نحوه شهادت حضرت عباس با اين جزئيات قطع دست و گرفتن مشک به دندان و ... قضيه کنار آب فرات و نياشاميدن و .... در کتب تاريخي قابل استناد و معتبري ذکر شده است ؟


متأسفانه گاهي اوقات مداحان و ذاکرين اباعبدالله(عليه السلام) جهت ايجاد شور و احساس در مجالس عزاداري مطالبي نقل مي کنند که پايه و اساسي ندارد،البته گاهي اوقات هم مستمعين بعلت عدم توجه کافي به سخنان مداحان برداشت هاي نادرستي از روضه ها مي کنند که برايشان شک و شبهه هايي ايجاد مي کند.
در رابطه با روضه اي که شما اشاره کرده ايد،اولاً منابعي که بنده ديده ام اشاره اي به لگد مال شدن بدن حضرت قاسم زير سم اسب ها نشده است،ثانياً نقل نشده است که امام حسين(عليه السلام) بدن مطهر قاسم بن حسن را روي اسب گذاشته باشد و به حرم برده باشد.
چگونگي شهادت و آمدن امام حسين(عليه السلام) بر بالين قاسم بن حسن را خدمت شما عرض مي کنم:
خوارزمى در مقتل الحسين عليه السلام مي نويسد: پس از عون بن عبدالله بن جعفر، بر اساس برخى نقل ها، عبدالله بن حسن بن على بن ابى طالب و بر اساس برخى ديگر، قاسم بن حسن كه نوجوان بود، به ميدان آمد.(1) هنگامى كه حسين عليه السلام به او نگريست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گريستند كه هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پيكار خواست و عمويش حسين عليه السلام، از اجازه دادن ، خوددارى كرد . جوان ، پيوسته دست و پاى حسين عليه السلام را مى بوسيد و از او اجازه مى خواست تا به او اجازه داد . او به ميدان آمد و در حالى كه اشك هايش بر گونه هايش روان بود ، چنين مى خواند :
اگر مرا نمى شناسيد ، من شاخه گل حسنم / نواده پيامبرِ برگزيده و امين
اين ، حسين است ، به سان اسيرى در بند / ميان مردمى كه خدا كُند از آب باران ننوشند
سپس حمله بُرد . جنگيد و با وجود كمىِ سنّش ، 35 مرد را كُشت.(2)
تاريخ الطبرى به نقل از حُمَيد بن مسلم مي نويسد : جوانى به سان پاره ماه ، شمشير به دست ، به سوى ما آمد . او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود ، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود .
عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله مى برم .
به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه مى خواهى ؟ ! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند ، براى تو بس است .
گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !
آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشير ، بر سرش زد . آن جوان ، به صورت ، [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد : عموجان !
حسين عليه السلام ، مانند باز شكارى ، نگاهى انداخت و مانند شير شرزه ، به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد . او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد . فريادى كشيد و از امام عليه السلام ، كناره گرفت . سواران كوفه ، يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند ؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران ، با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد.
غبار [ نبرد ] كه فرو نشست ، حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ، ايستاده بود و او پاهايش را از درد ، به زمين مى كشيد . حسين عليه السلام فرمود :
بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت ، جدّ توست!»
سپس فرمود :
ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُهُ.
«به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد ؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ ، جنايتكاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و ياورانش اندك اند» .
سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان، بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام، سينه اش را بر سينه خود، نهاده است. با خود گفتم: با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او كه از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.(3)
همانگونه که در متن طبري ملاحظه مي شود و نيز بر اساس ساير منابع كهن و مشهور ، در اين هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زير دست و پاى لشكر قرار گرفت و هلاك شد نه اينکه حضرت قاسم(عليه السلام) زير دست و پاي اسبها قرار گرفته و به شهادت رسيده است.

پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق (ره) در الأمالى به نقل از امام زين العابدين عليهم السلام مي نويسد: پس از على اكبر عليه السلام ، قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب، پا به ميدان نهاد. الأمالي للصدوق، ص 226 ،ح 239
2. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي ،ج 2 ص 27؛ نفس المهموم،شيخ عباس قمي،ترجمه علي نظري منفرد،ص392-394.
3. تاريخ الطبري، ج 5 ص 447؛ الكامل في التاريخ، ج 2 ،ص 57.

جمعه 9 آبان 1393  11:23 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

کمبود آب در خيمه ها

با توجه به کمبود آب در خيمه هاي امام حسين(عليه السلام) و تشنگي آنها،آيا موضوع نوره کشيدن آن حضرت در شب عاشورا صحت دارد؟


1- در کتاب «الاخبار الطوال» تأليف ابي‌حنيفه ، احمد بن داود دينوري (متوفاي 282) که پيش از طبري بوده، اين مطلب که امام حسين (عليه السلام )غسلي کرد و از داروي نظافتي استفاده کرد، نيامده است.(1)
2- در کتاب ارشاد شيخ مفيد نيز اين موضوع نقل نشده است،(2) اگر چنين مطلبي معتبر بود، قطعاً شيخ مفيد آن را نقل مي‌کرد.
3. در کتاب «وقعه الطف» (که روايات درباره حادثة کربلا را جمع‌آوري کرده) اين مطلب نيامده است،(3) در حالي که مهم‌ترين و معتبرترين اثر در حادثه کربلا، مقتل ابي‌مخنف است، که اصل آن کتاب از بين رفته و مطالب آن در کتاب‌هاي مختلف است.
4- در مناقب ابن شهر آشوب(4) (متوفاي 588) نيز اين مطلب ذکر نشده است.
نيامدن موضوع مذکور در کتاب‌هاي مورد اشاره و در کتاب‌هاي با ارزش متاخر مانند مقتل الحسين مقرم، نشانگر آن است که روايت نقل شده، اعتبار و ارزش درخور ندارد.

پي نوشتها:
(1). ابو حنيفه دينورى‏، الأخبار الطوال ،ناشر: رضى‏،مكان نشر: قم‏،سال چاپ: 1368 ش‏، ص 254-256.
(2). ارشاد مفيد،ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران ،انتشارات علميه اسلاميه، ج2، ص 86-96.
(3). محمد هادي يوسفي غروي، وقعة الطف،ص 190-205.
(4). مناقب، ج4، ص 106-109.

جمعه 9 آبان 1393  11:23 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

بازگشت اهل حرم

برخي از محققين بيان کرده اند که بازگشت اهل حرم عليهم السلام به کربلا در روز اربعين يک انحراف تاريخي در واقعه عاشورا است. لطفا در اين مورد توضيح دهيد.


موضوع اربعين و بازگشت اسراي کربلا در روز بيستم ماه صفر سال 61 هجري به کربلا،از جمله موضوعاتي است که اقوال متفاوتي پيرامون آن وجود دارد، از ديدگاه بسياري از صاحب ‏نظران و مورخان شيعه و اهل سنت، مبناي تاريخي چنين بزرگداشتي، ورود اهل بيت ‏به کربلا در اولين اربعين حسيني (سال 61 هجري) و دفن سرهاي مطهر شهيدان بويژه سر مقدس امام حسين (عليه السلام) در کنار پيکرهاي مطهر آنهاست.
جمعي اندک از مورخان و صاحب‏نظران نيز بر اين عقيده‏ اند که نظريه ياد شده از اعتبار تاريخي لازم برخوردار نيست، بلکه مبناي بزرگداشت اين روز ورود جابر و عطيه به کربلاست.
از آنجا که دفن سر مطهر در کربلا قطعا به دست مبارک امام سجاد (عليه السلام) انجام شد و ورود ايشان به همراه سرهاي مطهر شهدا به کربلا نيز فقط در بيستم صفر بود و هيچ‏يک از مورخان شيعه و سني قائل نشده ‏اند که سرهاي مطهر - مخصوصا سر مطهر امام حسين (عليه السلام) - به وسيله کسي غير از امام سجاد (عليه السلام) دفن شده و يا اين که امام سجاد (عليه السلام) در غير بيستم صفر سال 61 بري دفن سرهاي مقدس به کربلا آمده باشد، از اين رو اعتراف و تصديق به دفن سر مطهر امام حسين (عليه السلام) در کربلا توسط امام سجاد (عليه السلام) در روز بيستم صفر خود گواه و شاهدي است صادق و عالي بر آمدن اهل بيت (عليه السلام) در روز اربعين به کربلا.
تعدادي از علمايي که به صحت واقعه اربعين تصريح کرده اند عبارتند از:
1- ابو مخنف - لوط بن يحيي - معاصر با امام حسين (عليه السلام) (1)
2- شيخ صدوق، (متوفي سال 381ق.) :
«امام سجاد (عليه السلام) با اهل بيت (عليه السلام) و سرهاي مطهر شهيدان از دمشق خارج شد و سرهاي مقدس را در کربلا دفن کرد» . (2)
هر چند ايشان تصريح نکرده‏ اند که ورود اهل بيت (عليه السلام) در روز اربعين سال 61 ق. بوده است اما از آنجا که هيچ کس زمان ديگري را در تاريخ، براي ورود اهل بيت (عليه السلام) به کربلا به ثبت نرسانده است، در نتيجه ورود امام سجاد (عليه السلام) به همراه اهل بيت ‏به کربلا، در روز اربعين سال 61 ق. بوده است.
3- علم الهدي سيد مرتضي (متوفي 436ق.) مى ‏نويسد:
«ان راس الحسين (عليه السلام) اعيد الي بدنه في کربلا» (3)
يعني: همانا سر مطهر امام حسين (عليه السلام) در کربلا به پيکر مقدس آن حضرت، عودت داده شد.
4- ابوريحان بيروني، محقق و رياضيدان شهير (متوفي 440ق.) در کتاب نفيس خود «الآثار الباقية‏» چنين مى ‏گويد:
«و في العشرين رد راس الحسين (عليه السلام) الي جثته حتي دفن مع جثته و فيه زيارة الاربعين و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام‏» (4)
يعني: سر مقدس امام حسين (عليه السلام) در بيستم صفر به جسد مطهر امام برگردانده و با پيکرش دفن گرديد. زيارت اربعين در خصوص اين روز است. اهل بيت (عليه السلام) نيز بعد از مراجعت از شام اين روز را حرمت نهادند.
پس ايشان تصريح مى ‏کند که ورود اهل بيت (عليه السلام) به کربلا پس از بازگشت از سفر شام بود نه قبل از رفتن به شام که مرحوم شعراني ترجيح مى ‏دهد.
5- شيخ طوسي (متوفي 460ق.) علت ‏سنت‏ شدن زيارت امام حسين (عليه السلام) در اربعين را تنها انجام مراسم تدفين سرهاي مطهر امام (عليه السلام) و ساير شهدا در کربلا مى ‏داند. (5)
6- شيخ فتال نيشابوري (متوفي 508ق.) مى ‏گويد:
«خرج علي بن الحسين (عليه السلام) بالنسوة و رد راس الحسين (عليه السلام) الي کربلا» (6)
يعني: امام سجاد (عليه السلام) به همراه اهل بيت (عليهم السلام)، سر امام حسين (عليه السلام) را به کربلا بازگرداند.
7- عماد الدين طبري آملي (متوفي اوايل قرن ششم) . (7)
8- شيخ شهيد طبرسي در سال 508ق. (8)
9- ابن شهر آشوب (متوفي سال 588ق.) در مناقب اعاده سر مطهر به بدن را ذکر کرده است. (9)
10- علامه شهير و مورخ کبير، سبط ابن الجوزي از علامي بزرگ اهل سنت (متوفي سال 654ق.) چنين مى ‏گويد:
«الاشهر انه رد الي کربلا فدفن مع الجسد» . (10)
يعني: بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسين (عليه السلام) به کربلا بازگردانده و با پيکرش دفن گرديد.
11- سيد بن طاووس - علي بن موسي بن جعفر - (متوفي 668ق.)، در کتاب لهوف، رجوع اهل بيت (عليه السلام) به کربلا و همچنين دفن سر مطهر در کربلا را نقل کرده، و در کتاب اقبال، (11) لحوق سر مطهر به بدن در روز بيستم صفر را پذيرفته، گر چه در باره آورنده سر مطهر و کيفيت دفن آن سکوت کرده است.
12- شيخ فقيه ابن نما حلي - جعفر بن محمد بن جعفر - (متوفي اواخر قرن هفتم) نسبت ‏به ورود اهل بيت (عليهم السلام) به کربلا و ملاقاتشان با جابر تصريح نموده است. (12)
پي نوشتها:
(1). مقتل ابو مخنف، به نقل از مرحوم حاج ميرزا حسين نوري، لؤلؤ و مرجان، ص‏157.
(2). شيخ صدوق، امالي، 1349 ش.، ص‏168، مجلس 31.
(3). شهيد قاضي طباطبايي، تحقيق اربعين، ص‏341، چاپ دوم، به نقل از مناقب شهر آشوب، ج‏2، ص‏200 و نيز نقل شيخ طبرسي در اعلام الوري، ص‏250، ج‏بيروت‏1399ق.
(4) همان، ص‏344 به نقل از الاثار الباقيه، ص‏331 چاپ اروپا، و نيز ص‏22 ج‏دوم به نقل از ترجمه الاثار الباقيه ص‏392، تهران 1321.
(5). به نقل از مرحوم محدث قمي، نفس المهموم، ص‏466، و شهيد قاضي، پيشين، ص‏341.
(6). شيخ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص‏230.
(7). بشارة المصطفي، به نقل سيد محسن امين، اعيان‏ الشيعه، ج‏4، ص‏47.
(8). اعلام الوري، پيشين، ص‏250.
(9). به نقل از سيد مقرم، مقتل الحسين، ص‏469.
(10). شهيد قاضي طباطبايي، تحقيق اربعين، ص‏342و349 چاپ‏2، به نقل از تذکرة الخواص، و نيز مقتل مقرم ص‏470 به نقل از تذکرة الخواص ص‏150 همچنين اعيان الشيعه ج‏1، ص‏626، ق‏2.
(11). همان. ص‏588.
(12). مثير الاحزان‏» ، 1318ق، ص‏59، به نقل از شهيد قاضي، پيشين، ج‏2، ص‏20، و نيز سيد مقرم، پيشين، ص‏469.

جمعه 9 آبان 1393  11:25 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

بوسيدن گلوي امام

آيا صحت دارد که حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ در وداع با امام حسين ـ عليه السلام ـ زير گلوي امام را بوسيدند؟


يکي از وقايع جانسوز روز عاشورا وداع امام حسين( عليه السلام ) با اهل بيت مي باشد.در منابع و مقاتل اين گونه آمده است:
«در روز عاشورا امام حسين ـ عليه السلام ـ بعد از شهادت ياران و نزديکان و فرزندانش دو وداع داشت:
يکي وداع عام: چون همه موجودات بلکه همه ممکنات از اشعة وجود او هستند، از آن وداع جميع موجودات از هم گسيخته شد و در تمام ارکان عالم خلل وارد شد و منادي از عرش ندا کرد: «الا ايّتها الامةُ المتحيرةُ الظالمةُ بَعد نبيّها (و در روايتي: القاتلهُ عترة نبيّها (و در روايتي: القاتلةُ عترة نبيّها) لا وفقکم الله لاضحي و لا فطرٍ» «اي امت سرگردان و ستم کننده بر عترت پيامبر و اي کشندگان آنها، خداوند شما را از عيد اضحي و فطر محروم کند».
ديگر، وداع خاص که با خواص خود داشت که از تتبّع اخبار معلوم مي شود چند مرتبه بوده است.
اول: وداع با اهل حرم
علامه مجلسي (ره) در «بحار الانوار» ذکر نموده که «چون امام مظلوم هفتاد و دو نفر از اصحاب و اهل بيت خود را ديد که روي زمين افتاده اند و بي کس و تنها مانده است» متوجه خيمه ها شد.
«و نادي يا سکينه و يا رُقيّه و يا عاتکه[1] و يا زينب و يا فاطمه، يا ام کلثوم، عليکنّ مني السلام».
«اهل حرم را صدا زد: اي سکينه و اي رقيه و اي عاتکه و اي زينب و اي فاطمه و اي ام کلثوم خدا حافظ».[2]
زنان و دختران و کنيزان چون اين صدا را شنيدند همگي از خيمه ها بيرون دويدند، و صدا به گريه و ناله بلند کردند. حضرت يک يک را سفارش مي فرمود که دلها را آتش مي زد، نگاه حسرتي به ايشان کرد و آه از دل سوخته خود کشيد. حضرت فرمود: «اي خواهر، گويا مي بينم که در اين نزديکي مثل بندگان و کنيزان اسير کرده، در جلو اسبها مي‌دوانند و عذاب مي کنند، که اهل حرم صدا به گريه و ناله بلند کردند، آن حضرت ايشان را ساکت گردانيد»، و امر به شکيبايي نمود، روانه ميدان شد.
دوم: وداع خاص با حضرت سکينه مظلومه بود...
سوم: وداع با رقيه صغيره بود.
چهارم: وداع با علي اصغر بود.
پنجم: وداع با حضرت زينب(سلام الله عليها) بود، چنانکه روايت شده بعد از وداع عمومي با اهل حرم حضرت زينب(سلام الله عليها) را طلبيد و به او وصيت کرد، و سفارش اطفال و زنان را به او نمود و او را امر به صبر فرمود.
حضرت ، ذوالجناح را طلبيد و سوار شد که صداي گريه اهل حرم بلند شد و ناله طفلان به فلک رسيد، و چون چند قدم راه رفت ديد باز صداي گريه مي آيد نگاه کرد ديد زينب با پاي برهنه مي آيد و مي گويد اي برادر، صبر کن حاجتي با تو دارم. حضرت ايستاد. خواهرش زينب عرض کرد: اي برادر، مادرم در وقت وفات وصيت کرده، که هرگاه عازم سفر آخرت مي باشي، به عوض او زير گلوي تو را ببوسم. حضرت پياده شد زينب دستها به گردن امام در آورد و گلوي او را بوسيد.[3]
در کتاب «تذکرة الشهداء» آمده است: چون امام حسين ـ عليه السلام ـ چند قدمي از خيمه ها دور شد حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ از خيمه بيرون آمد و صدا زد: «برادرم لحظه اي درنگ کن تا وصيت مادرم فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را نسبت به تو به جا آورم ؛امام توقف کرد و فرمود آن وصيت چيست؟ زينب ـ سلام الله عليها ـ عرض کرد: مادرم به من وصيت فرمود، هنگامي که نور چشمم حسين را روانه ميدان براي جنگ با دشمن کردي، عوض من گلوي او را ببوس، آنگاه زينب ـ سلام الله عليها ـ گلوي برادرش را بوسيد و به خيمه بازگشت»[4].
در کتاب خصائص الزينبيه نيز در ذيل خصيصة دهم چنين آمده است: «هر کسي از اهل بيت امام حسين ـ عليه السلام ـ در روز عاشورا از طرف ديگري نيابت داشته است حضرت عباس از طرف پدر بزرگوار خود امير المؤمنين، حضرت قاسم از طرف پدر بزرگوار خود حضرت امام حسن و حضرت زينب از طرف مادر خود حضرت زهرا ( سلام الله عليها) ؛چنان که از هر حيث در مقام نيابت ايستادگي نموده، حتي اينکه در وداع آخرين، گلوي برادر را به نيابت از طرف مادر بوسيده است».[5]
در ميان مقاتل فقط در اين سه مقتل اين مطلب يعني بوسيدن زير گلوي امام حسين( عليه السلام ) توسط حضرت زينب( عليها سلام ) نقل شده ولي در مقاتل ديگر به گونه ديگر آمده است و در اکثر آن کتابها نقل شده که:
وقتي امام حسين ـ عليه السلام ـ براي آخرين بار خواست از اهل حرم خداحافظي کند حضرت زينب پشت سر حضرت آمد و فرمود: «مهلاً يا اخي توقف حتي ازّود من نظري و اودّعک وداع مفارق لاتلاق بعده فمهلاً...» يعني «اي برادر تعجيل مکن، زماني درنگ کن تا از ديدارت توشه برگيرم و از گلستان جمالت گلي بچينم که اين وداع آخر است ديگر به خدمت نمي رسم و ملاقاتي نخواهد بود، آنگاه هر دو دست و هر دو پاي مبارکش را بوسيد، و ديگر زنان نيز در گرد آن حضرت جمع شدند و همين کار را کردند».[6]
جناب حجت الاسلام ملک پور از اعضاي گروه تحقيقاتي دانشنامه 14 جلدي امام حسين( عليه السلام ) در اين رابطه مي گويد:
وقتي جست‌وجو مي‌کنيم که اولين‌بار اين موضوع کجا مطرح شده است، مي‌بينيم که براي نخستين بار در کتاب «انوار المجالس» و در قرن سيزدهم يعني در سال 1280 قمري و حدود 1200 سال بعد از واقعه عاشورا، اين مطلب بيان شده است. بعد از آن هم در کتاب «تذکر‌ة الشهدا» که در سال 1340 قمري و در قرن چهاردهم اين مطلب منتشر شده است و نويسنده خودش تأکيد مي‌کند که: «اين مطلب ضعيف است.»
وي مي‌گويد: بيان اين مطالب در شأن امام( عليه السلام ) نيست. آيا او حاضر بود که خواهرش در مقابل خيل دشمنان زير گلويش را ببوسد؟ آيا امام حاضر بود که ناموسش در جلوي دشمنان قرار بگيرد؟ باز تأکيد مي‌کنم که جمله «مهلاً مهلا، يابن الزهرا( عليها سلام )» را در هيچ يک از منابع معتبر حتي در کتاب‌هاي ضعيف نيافتيم.
بنابراين ماجراي بوسيدن گلوي امام حسين( عليه السلام ) توسط خواهر بزرگوارش حضرت زينب( عليها سلام ) پشتوانه تاريخي قوي اي ندارد.

پي نوشتها:
[1]. شايد منظور از عاتکه دختر زيد بن عمرو بن نفيل قرشي همسر با وفاي امام حسين( عليه السلام ) باشد، که بانويي فاضل و شاعر بود، اشعار فراواني در سوگ امام حسين( عليه السلام ) سروده، و نخستين کسي است که بدن مبارک امام( عليه السلام ) را برداشت و بر قاتلش لعنت کرد.
[2] . حسن بن علي يزدي، انوار الشهاده، تهران، ناشر حاج ملا علي اکبر تاجر کتابفروش خوانساري، کتابخانه آيت الله گلپايگاني، 1360ق، ص97؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 45، ص 47.
[3] . اسماعيلي يزدي، عباس، سحاب رحمت (تاريخ و سوگنامه حضرت سيد الشهداء)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، 1377، ص562.
[4] . ملاحبيب کاشاني، تذکرة الشهداء، ص 311.
[5] . «سيّد نور الدين جزايري»، خصائص الزينبيه، ص31، کتابخانه آيت الله گلپايگاني (بيتا).
[6] . فاضل بندري، اکسير العبادات في اسرار الشهادات، ص 65، عباس قليخان، الطراز المذهب، ج 1، ص 225 و ... .

جمعه 9 آبان 1393  11:26 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

سن حضرت علي اکبر

حضرت علي اكبر (عليه السلام) در كربلا چند سال داشتند؟ آيا از امام سجاد (ع)بزرگتر بودند؟

در باره سن حضرت علي اکبر (عليه السلام) در بين علما اختلاف است،بعضي معتقدند سن آن حضرت 19 سال بود که در اين صورت بايد از امام سجاد (عليه السلام) کوچک تر بوده باشد، بعضي معتقدند 23 سال وعده اي ديگر 25 سال را براي آن حضرت را در نظر گرفته اند.
مرحوم مقرّم مي نويسد: علي اكبر در روز يازدهم شعبان سال 33هجري- دو سال قبل از كشته شدن عثمان به دنيا آمد. و اين موافق است با قول ابن ادريس(ره) در «سرائر» كه فرموده: حضرت علي اكبر در خلافت عثمان چشم به دنيا گشود.
پس در روز عاشورا آن بزرگوار 27ساله بوده و تاييد مي شود به اتفاق مورّخين و علماء علم نسب كه حضرت علي اكبر از امام سجّاد (عليه السلام) بزرگتر بوده، و امام سجّاد (عليه السلام) در روز عاشورا 23سال داشته اند، و اينكه بعضي سن آن جناب را 17يا 19سال نقل كرده اند، با اين اتفاق مغاير است، مضافاً بر اينكه شاهدي بر قول خود ندارند. (1)
ابن شهر آشوب (ره) مي نويسد: علي اكبر هيجده سال داشت، و گفته شده 25ساله بوده است.( 2)
محدّث قمي (ره) گويد: در سن علي اكبر اختلافي عظيم است،ابن شهر آشوب و محمّد بن ابي طالب گويند؛ 18ساله بوده، و شيخ مفيد او را 19ساله دانسته(3)، بنابراين از امام زين العابدين (عليه السلام) كوچك تر بوده است. و بعضي گويند 25ساله بوده و غير از اين هم گفته اند. پس علي اكبر از برادرش امام سجاد (عليه السلام) بزرگتر بود و اين اصلح و اشهر اقوال است. از شيخ اجل ابن ادريس در خاتمه كتاب حج نقل مي كند كه حضرت علي اكبر بزرگتر بوده، و آن جناب در زمان خلافت عثمان متولد شده است، و از جدّش اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده است، و شعرا‌ در مدح او اشعار سروده اند.
ابن ادريس در رد كساني كه مي گويند علي اكبر كوچك تر بوده مينويسد:‌ در اين باب بايد به خبر?‌ اين فن كه علماء‌ نسب و تاريخ و اخبارند، مانند زبير بن بكار رجوع نمود، و نام جمعي را مي برد كه همگي علي اكبر (عليه السلام) را بزرگتر مي دانند و بر اين قول اتفاق دارند.
مرحوم ملا هاشم مي نويسد:‌ آن حضرت 25ساله بوده كه دو سال از حضرت زين العابدين (عليه السلام) بزرگتر بوده، و احتمالاً اين قول اقوي مي باشد.
مرحوم مقرّم و بسياري از مورّخين نقل كرده اند:‌كه حضرت علي اكبر(عليه السلام) از امام سجاد(عليه السلام) بزرگتر است. (4)
عدّه اي چون شيخ مفيد(ره) در « ارشاد» و طبرسي(ره) در«اعلام الوري» مي گويند:‌ امام سجّاد (عليه السلام) بزرگتر بوده بدون اينكه شاهدي بياورند.(5).

ازدواج حضرت علي اكبر(عليه السلام) و فرزندان آن بزرگوار:
اگر بگوييم آن جناب هنگام شهادت 25سال يا بيشتر داشتند حتماً‌ ازدواج كرده بودند، چون اين بزرگوار تارك اين سنّت عظيمه نخواهند بود. در حديثي «كافي» و «تهذيب» و «‌قرب الاسناد» روايت نموده اند كه بزنطي از حضرت رضا (عليه السلام) سئوال كرد:‌ آيا مي شود زني را با امّ ولد پدر آن زن تزويج نمود؟ فرمودند:‌ بلي، گفت: به ما خبر رسيده كه حضرت سجّاد (عليه السلام) چنين نمودند؟ يعني دختر امام حسن مجتبي(عليه السلام) و كنيز امّ ولد آن حضرت را تزويج نمودند.
امام رضا( عليه السلام) فرمودند:‌ چنين نيست بلكه حضرت سجّاد(عليه السلام) دختر امام حسن(عليه السلام)، و نيز امّ ولد از حضرت علي اكبر(عليه السلام) كه در كربلا شهيد شده بود را تزويج نمودند.(6).
همچنين با توجه به زيارتنامه‌هاي حضرت به نظر مي‌رسد که ايشان نيز داراي اهل و عيال بوده‌اند. زيارت نامه ايشان اينگونه است: صلى الله عليک و على عترتک و اهل بيتک و آبائک و ابنائک.(7)، همچنين سفارش امام صادق (عليه السلام) به ابو حمزه ثمالى که فرمود: چون به قبر حضرت رسيدي، «ضع خدک على القبر! و قل: صلى الله عليک يا ابا الحسن!» که با توجه به اين فراز، ايشان فرزندى به نام حسن داشته است.به علاوه بنا بر برخى روايات، نظير روايت «احمد بن نصر بزنطي»، حضرت على اکبر(عليه السلام)، ام ولد (کنيز) داشته است و از او صاحب فرزند بوده است. هرچند برخى از علماى انساب تصريح کرده‌اند که از آن بزرگوار اولادى نمانده و نسل امام حسين(عليه السلام) تنها از طريق امام چهارم حضرت سجاد(عليه السلام) ادامه پيدا کرده است.
پي نوشتها:
(1). زندگاني قمر بني هاشم و علي اكبر، مقرم، ص 12.
(2). مناقب، ج4،ص 109.
(3). ارشاد،ج 2،ص109.
(4). زندگاني قمر بني هاشم و علي اكبر، همان ،ص 356.
(5). همان،ص 16-20.
(6). وسائل العرب ،ج10،ص 111 ، مجمع البحرين؛ج6ص 127، مصباح،ص619.
(7). كامل الزيارات،239 ،ب 79 ،زيارت 18.

جمعه 9 آبان 1393  11:26 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

بردن خانواده به کربلا

چرا امام حسين (عليه السلام)خانواده اش را باخود به كربلا برد؟


همراهى خانواده امام در حادثه عاشورا مي تواند به جهت عوامل زير باشد:
1- تأييدي بر هدف امر به معروف و نهي از منکر
امام حسين(عليه السلام)هدف اصلي خود از بيعت نكردن با يزيد و عدم سازش با حكومت او را اصلاح دين اسلام و اجراي امر به معروف و نهي از منكر بيان کرده بودند و با بردن زنان و كودكان اين پيام را به بشريت داد که غرضشان جنگ طلبي و خونريزي نيست بلكه براي امر به معروف و نهي از منكر و هدايت نمودن مردم و جلو گيري از تحريف اسلام ناب محمدي از بيعت با يزيد سر باز مي زند.
2- پيام رساني
امام حسين (عليه السلام) براي تحقق بخشيدن به هدف خود از قيام، نهضت و قيام خود را در دو مرحله برنامه‏ريزي كرد. مرحله نخست، مرحله خون، قيام و شهادت و مرحله دوم مرحله پيام رساني، بيدارگري، زنده نگهداشتن ياد و خاطره نهضت بود. مسئوليت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداكار و از جان گذشته‏اي بود كه با تمام هستي خود در برابر ظلم و بيداد و انحراف ايستادگي كردند و در اين راه به شهادت رسيدند. ولي مسئوليت بخش دوم نهضت و قيام بر عهده بازماندگان بود.
انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم‏دارى امام سجاد(عليه السلام) و حضرت زينب(عليها سلام) آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانيدند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
3- بي اثر سازي تبليغات دشمن:
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان‏روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏دانستند و نه اسلام را آن‏گونه كه در مدينه رواج داشت، مى‏شناختند. در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمى‏دانستند. شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى‏راندند! تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ‏هاى بزرگ، تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن سابقه داشت و كسانى بودند كه مى‏پنداشتند آنچه در مدينه عصر پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) گذشته، چنين بوده است.(1)
معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه ‏اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏چون و چرا تسليم شوند.(2)به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند، كه تا زمان قتل مروان (آخرين خليفه اموى)، نمى‏دانستيم، كه رسول خدا( صلي الله عليه و آله و سلم) جز بنى‏اميه خويشاوندى داشت، كه از او ارث ببرند.(3)
بنابراين، جاى شگفتى نيست، اگر در مقاتل مى‏خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين‏العابدين(عليه السلام) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند: «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً؛ خداوند مى‏خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد»(4) فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم) هستند؛ از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.(5)
بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام( عليه السلام ) و خطبه‏ها و روشنگرى‏هاى امام سجاد(عليه السلام) و حضرت زينب(سلام الله عليها)، تحريفات چندين دهه بنى‏اميه - حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان - بي اثر شد.
?- افشاى ماهيت ستمگران حاکم:‏
بُعد ديگر علت حضور خاندان امام( عليه السلام)، نشان دادن چهره سفّاك، بى‏رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيام‏آوران، عنصر مظلوميت است.
در همين راستا و بيان حقايق جنايات امويان در روز عاشورا امام سجاد(عليه السلام) در شام همين كه خواست دستگاه بنى‏اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين(عليه السلام) را با قطعه قطعه كردن، به شهادت رساندند. همچون پرنده‏اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد. امام سجاد ( عليه السلام )فرمود: اگر قصد كشتن داريد، چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه‏هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟».(6) اين كلمات به قدرى نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.
يزيد مى‏خواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهل‏بيت (عليهم السلام )، همه حركت‏ها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته‏هاى ظلم‏ستيزى را براى خونخواهى امام حسين(عليه السلام ) و از بين بردن بنى‏اميه در نقاط مختلف سرزمين‏هاى اسلامى به وجود آورد.
پي نوشتها:
1. سيد جعفر شهيدى، قيام امام حسين(عليه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوازدهم، 1367، ص 185.
2 . محمد ابراهيم آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، تهران، صدوق، چ هشتم، 1372ش، ص47.
3 . ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، قم، مكتبة آية الله المرعشي، 1404ق، ج7، ص159. (نرم افزار جامع الاحاديث2)
4 . احزاب / 33.
5 . موفق بن احمد خوارزمى، ‏مقتل الحسين، قم، انوار الهدى، چ دوم، 1423ق،‏ ج2، ص69. (نرم افزار سيره معصومان)
6 . عبد الرزاق مقرّم، ‏مقتل الحسين(عليه السلام)، بيروت، ‏مؤسسة الخرسان للمطبوعات، 1426ق، ص334. (نرم افزار سيره معصومان)

جمعه 9 آبان 1393  11:28 AM
تشکرات از این پست
nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

همسران و فرزندان امام

کداميک از همسران و فرزندان امام حسين(عليه السلام) در کربلا حضور داشتند؟


مورخان در مورد همسران امام نوشته‌اند: حضرت چند همسر داشت ،بدين شرح:
1ـ ليلي دختر ابي مره بن عروه بن مسعود ثقفي، مادر حضرت علي اکبر، شهيد کربلا،
2ـ شهر‌بانو(شاه زنان) دختر کسري يزدگرد سوم، پادشاه ايران، مادر امام سجاد(عليه السلام)،
3ـ رباب دختر امري القيس بن عدي، مادر حضرت سکينه و عبدالله رضيع،
4ـ ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله، مادر فاطمه بنت الحسين.
5- قضاعه ، که از او فرزندي به نام جعفر داشت.(1)
اوّلي از قبيلة ثقيف (طايفه اي در طائف)، دومي ايراني، سومي از قبيله کلبيه و چهارمي از تيم بود.(2)
در مورد اين که شهربانو جزء همسران امام بوده، اختلاف است.(3)
در مورد اين که کدام يک از همسران آن حضرت در کربلا بودند، برخي از مورخان نوشته اند: تنها رباب در کربلا حضور داشت. او به همراه ديگر زنان و فرزندان به کوفه و سپس به شام به عنوان اسير برده شد و بعداً به همراه کاروان به مدينه بازگشتند.
وي پس از شهادت امام حسين( عليه السلام) وقتي به مدينه آمد، بزرگان مدينه از او خواستگاري و درخواست ازدواج کردند اما در پاسخ آنان فرمود: «بعد از آن که افتخار وصلت با خاندان پيامبر( صلي الله عليه وآله وسلم) نصيبم شد، با فرد ديگري وصلت نخواهم کرد». در مدينه يک سال عزاداري کرد و در اين مدت روزها زير سقفي نمي‌رفت و مدام در مظلوميت حسين(عليه السلام) مي‌گريست تا جان به جان آفرين تسليم نمود.(4)
در مورد شهربانو افسانه هاي نقل شده که صحت ندارد . از جمله اين که پس از عاشورا از دست دشمن فرار کرد و چون دشمن در تعقيب او بود ، در بين راه به کوه معروف بي بي شهربانو رسيد و کوه شکافته شد و او را در خود جاي داد. کساني که نام يکي از همسران امام را شهربانو و دختر يزدگرد ثبت کرده اند ، اذعان دارند پس ازتولد امام سجاد (عليه السلام ) با فاصله اندکي از دنيا رفت.(5)
فرزندان امام حسين(عليه السلام) که حضورشان در کربلا مشهور است عبارتند از:
- علي بن الحسين زين العابدين(عليه السلام)
- علي اکبر(عليه السلام)
- علي اصغر(عليه السلام)
- سکينه بنت الحسين(سلام الله عليها)
- فاطمه بنت الحسين(سلام الله عليها)

پي نوشت‌ها:
1- ارشاد مفيد،ج2 ،ص135؛ اعيان الشيعه ،ج2 ،ص389.
2- سيد محسن امين، اعيان الشيعه، پيشين.
3-استاد مطهري ، خدمات متقابل اسلام و ايران ، ص131-132
4- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 88؛ ابن جوزي، المنتظم، ج 6، ص 9.
5- زندگاني علي بن الحسين، سيد جعفر شهيدي، ص 11.

جمعه 9 آبان 1393  11:29 AM
تشکرات از این پست
nargesza
دسترسی سریع به انجمن ها