0

فراخوان ارسال مقالات شيعه شناسي

 
maryamjoon
maryamjoon
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1178
محل سکونت : تهران

پاسخ به:فراخوان ارسال مقالات شيعه شناسي




اقتضاها و امتناع هاي عقل گرايي در فقه سياسي شيعه

قسمت سوم

احکام حکومتي و مصلحت

«احکام حکومتي عبارت است از فرمان ها و دستورالعمل هاي جزئي وضع قوانين و مقررات کلي و دستور اجراي احکام و قوانين شرعي که رهبري مشروع جامعه، با توجه به حق رهبري - که از جانب خداوند متعال يا معصومان عليهم السلام [بنابرديدگاه هاي معاصر درباره ولايت فقيه) به وي تفويض گرديده است - و با لحاظ مصلحت جامعه صادر مي کند» (صرامي، 1380 ص 47). منظور از قانون در عبارت «وضع قوانين» مجموعه قواعد و مقرراتي است که از سوي رهبري مشروع جامعه براي اداره ي جامعه با توجه و عنايت به احکام الهي و اهداف تعاليم اسلامي برپايه ي مصلحت آن جامعه وضع مي گردد» (همان، ص 51)؛ در مقابل، منظور از عبارت «قوانين شرعي»، احکام شرع است که اولاً از سوي خدا رسيده است، کلي است، ثابت است و هدف از آنها به سعادت رسيدن بشر مي باشد (همان، ص 50). آن گاه اجراي اين احکام برعهده ي رهبري و حکومت اسلامي است. او مطابق احکام خدا و با توجه به عنصر مصلحت تصميم مي گيرد که اين قوانين چگونه اجرا شود. 
مصدر تشخيص دهنده در مصلحت اجرائيه، انسان هاي مومن (اجراي احکام فردي) يا حکومت اسلامي است. مصلحت اجرائيه مي تواند هم مبناي اجراي احکام الهي باشد و هم مي تواند [طبق تفسيرهاي امروزي از نظريه ي ولايت فقيه] مبناي وضع قوانين و مقررات از سوي حکومت اسلامي قرار گيرد. از موارد عيني مصلحت اجرائيه مي توان به اموري مانند صرف درآمد خراج و زمين هايي که در سايه ي شمشير گرفته شده است. براي مصالح عموم مسلمانان، لزوم رعايت مصالح کساني که چيزي براي آنها وقف شده است، رعايت مصلحت يتيمان، رعايت مصلحت در امر جزيه، صلح و جنگ، اموال غايين و قاصرين مثال زد (همان، ص 69-72). 
به طور کلي مراد از مصلحت جامعه ي اسلامي اين است که: حکومت اسلامي در چارچوب دين اسلام و باتوجه به نيازهاي متغير اجتماعي، مبادرت به صدور احکام حکومتي نمايد (همان، ص 77). کساني که احکام حکومتي را در دوره ي غيبت پذيرفته اند، براين اعتقادند که منبع تشخيص مصلحت، ولي فقيه و ابزارهاي تشخيص مصلحت، عبارتند از: استفاده از نظريات کارشناسان و متخصصان و نيز تشکيل شورا در امور مختلف، حتي تشخيص مصلحت از سوي ولي فقيه مانند يک نهاد تأسيسي در جامعه ي اسلامي قابل تفويض به ديگران مي باشد، اما ولي فقيه مي تواند دوباره پس بگيرد. (1) (همان ،ص77). 

نقد و بررسي

اجتهاد به مثابه ي تأملات ثانوي در منابع شريعت با بهره گيري از ابزارهاي مقتضي، در پوياسازي فقه نقش اساسي ايفا مي کند. از آنجا که جامعه، عرصه ي تغيير دايمي با اراده هاي انسان هاي تاريخي است، بدون اجتهاد و در نتيجه بسط حوزه ي شريعت، ماندگاري آن براي هميشه تاريخ امکان پذير نخواهد بود؛ با اين حال نکته ي اساسي اينکه تکيه بر ابزارهاي اجتهاد و بسط شريعت، مادام که در صدد شرعي سازي زندگي بشر در حوزه هاي مختلف اجتماعي است و تلاش مي کند تنها با شرعي سازي امور، مشروعيت آن را تضمين کند و بالتبع اين فرايند در روند اجتهاد امکان پذير مي گردد و از اين رو، به ناچار اداره جامعه تنها به شکل نخبه گرايانه (هم در عرصه ي نظر که مجتهدان مشغول استنباط احکام تغييرپذير شرعي براي زندگي بشر در جامعه مي باشند و هم در عرصه ي عمل که حاکم شرعي مشغول تدبير جوامع بشري مي باشد) صورت خواهد گرفت. بخش متنابهي از سوالات جديد انسان در دنياي جديد بي پاسخ خواهند ماند؛ سوالاتي از قبيل: اراده ي آزاد بشر در اداره هرچه بهتر زندگي خود در عرصه هاي سياسي و اجتماعي- اگر انسان به اسلام گردن نهد- چه اعتباري خواهد داشت؟ آيا انسان در دنياي جديد با پذيرفتن اسلام، با پشت کردن به تجربه ي تاريخي بشر در رسيدن به استقلال نسبي دريافت حقوق بالاصاله، دايمي، غيرقابل فسخ و نقض از سوي هيچ منبع انساني و غيرانساني خود را از استقلال تاريخي محروم خواهد ساخت؟ آيا با پذيرفتن دين، مجبوريم بپذيريم فقط اراده در دايره ي شريعت منقول است و بيرون از آن بي اعتبار خواهد بود و نماينده ي اين اراده هم نه جمع که فردي خاص خواهد بود؟ آيا ساختن ابعاد مختلف جامعه با دست انسان ماقبل شرعي، هنگامي که شريعت را مي پذيرند، اعتبار ذاتي خود را از دست خواهد داد؟ سوالاتي از اين دست پرسش هايي است که اجتهاد مصطلع در سنت فقهي شيعه پاسخ هاي جدي به آن نداده است. در پاسخ به چنين سوالاتي است که در قسمت پاياني اين تحقيق به جايگاه «اباحه» در علم کلام و ظرفيت هاي آن در يافتن راهي جديد براي مسائل پيش گفته مي پردازيم. 

اباحه و اعتبار عقل تاريخي

اباحه در علم کلام حکمي شرعي نيست که در شريعت منقول (قرآن و روايات) به آن پرداخته شود، بلکه داوري اي عقلاني درباره ي اين سوال اساسي است که آيا خداوند که در کرسي تشريع، وظيفه و حقوق انسان ها را تعيين مي کند، انسان ها را آزاد از تکليف قرار داده است يا اراده کرده است انسان ها هميشه وظيفه مند باشند و فقدان تکليف، نيازمند بيان تفصيلي شرعي باشد؛ يعني سخن از عوراض فعل خداوند است. آنها که به اباحه اعتقاد دارند، مدعي اند خداوند، آزاد از تکليف بودن را براي بشر در عرصه تشريع تقدير نموده است و اراده ي خدا بر اين قرار گرفته که انسان ها همان طور که آزاد آفريده شده اند، آزادانه خود سرنوشت خود را رقم بزنند و خود با تکيه بر امکانات تکويني، از قبيل توانمندي هاي عقلي حسي - تجربي، احساسي و اموري مانند آن، تاريخ و جامعه را به دست خود بسازند؛ و هرگونه الزام پيشين از انسان برداشته شده است و وجود شريعت، اسثنايي از اين قاعده بزرگ است. (2) 
شهيد ثاني (965-911 ق) از علماي برجسته ي قرن دهم شيعه در کتاب بسيار با ارزش تمهيد القواعد در قاعده ي چهاردهم به مناسبتي وارد بحث اباحه در همين معناي اخير و استدلال هاي مربوط به آن شده است شهيد ضمن تقسيم رفتارهاي انسان، قبل از بحث انبياء، به اضطراري (مانند تنفس هوا و مانند آن) و اختياري (مانند خوردن ميوه ها و مانند آن) تصريح نموده است که درباره ي قسم اول (رفتارهاي اضطراري ) لزومي به بحث نيست؛ زيرا هيچ گونه منعي در اين باره قابل تصور نيست؛ اما درباره رفتارهاي اختياري، معتقد است درباره ي اين رفتارها سه ديدگاه وجود دارد: 
ديدگاه اول اين است که همه ي اين رفتارها «مباح» مي باشد. اين ديدگاه را شارح کتاب به سيد مرتضي در کتاب الذريعه نسبت داده است کساني هم گفته اند: چنين افعالي محظور و ممنوع الارتکابند. شارح کتاب، اين را به معتزله ي بغداد نسبت داده است. ديدگاه سوم اين است که ما از اباحه و يا محظور بودن اين افعال آگاه نيستيم، هرچند در واقع حکم اين رفتارها يکي از دو صورت آزادي از تکليف و داشتن تکليف منعي است و يا اصلاً در واقع حکمي درباره اين نوع افعال وجود ندارد. شهيد ثاني ادامه مي دهد: استدلال ديدگاه اول اين است که خداوند، بندگان را با مجموعه آنچه از آنها بهره مند خواهد شد،آفريده است؛ بنابراين اگر براي او بهره گيري از اين مواهب حلال نباشد خلقت اين مواهب عبث خواهد بود. دليل ديگر اين است که: وقتي به ثبات رسيد که مثلاً در خوردن ميوه هاي مفسده و ضرري وجود ندارد و از طرف ديگر منافعي براي آن در ظاهر وجود دارد، پس ارتکاب چنين عملي (خوردن ميوه) نيکو خواهد بود. معتقدان به ممنوعيت، استدلال کرده اند: چنين رفتاري تصرف در ملک خدا بدون اذن خداست و لذا زشت و ممنوع مي باشد اما بر پايه ي اين استدلال جواب داده اند که اذن به لحاظ عقلي احراز شده است؛ زيرا اين بهره گيري ضرري به مالک نمي زند و لذا چنين رفتارهايي مانند اين است که شخصي از سايه ي ديوار ديگري بدون اذن لفظي، بهره گيرد. آن گاه شهيد مهم ترين فايده ي اين مبحث را بررسي کرده است: مهم ترين فايده اين است که اگر حادثه اي در يک زماني پيدا شد (مثل زمان حاضر که هزاران تغيير در زندگي با حوادث بي پايانش به طور روزمره در حوزه هاي مختلف در حال وقوع است) و فتوايي در آن باره وجود نداشت، در اين صورت عده اي معتقدند: اين حادثه از لحاظ داشتن تکليف الزامي يا خالي بودن از تکليف، ذيل همين بحث (وضع رفتارهاي بشر در وضعيت قبل از ورود شريعت و بعثت رسولان) قرار مي گيرد؛ و البته عده اي در اين موارد گفته اند: لازم نيست در اين حوادث مستحدثه به بحث وضعيت ماقبل بعثت برگرديم، بلکه در اين موارد به فقدان حکم معتقد مي شويم و مي گوييم: انسان در اين موارد هيچ گونه تکليفي ندارد. از پيامدهاي ديگر اين بحث، مواردي است که به اقدامات پيامبر(ص) باز مي گردد. گاهي ممکن بود حضرت رسول(ص) شخصي را بر کار گمارد. انجام چنين کاري- اگر به اصل «حظر و منع» معتقد باشيم- به معني التزام به جواز شرعي است اما اگر به اصل اباحه معتقد باشيم جايز بودن اين رفتار براساس برائت اصليه و اصل اباحه اوليه خواهد بود (3) (شهيد ثاني،1374، ص 66-68/جمعي از نويسندگان [بي تا]، 548) نه وجود يک حکم شرعي حلال. 
شيخ صدوق در کتاب الاعتقادات تصريح نموده اند: «اعتقاد ما در اين باب (حظر و اباحه) اين است که همه چيز حلال و موضوع رخصت است، تا در چيزي از آنها نهي وارد شود» (شيخ صدوق، 1371ق، ص 159). شيخ مفيد در اين باره معتقدند: تمامي چيزها از منظر عقل (بدون در نظرگرفتن هرچيز ديگري، حتي شريعت) دو قسم است: آنها که به لحاظ عقلي قبيح اند و لذا ممنوع مي باشند؛ قسم دوم، آنهايي است که محظور بودن و مباح بودن درآنها براي عقل معلوم نيست. اين امور همان امور عادي هستند که مي تواند در مواقعي، همراه با مصلحت و گاهي نيز با مفسده همراه باشد. 
کاملاً روشن است که اصل طرح اين مبحث، بدين معناست که تصوير وضعيت انساني در بيرون از دايره ي شرع، مورد پذيرش علماي شيعه قرار گرفته است و بعد از اين صورت ورود به دايره ي شريعت و ارتباط آن با وضعيت قبلي، مورد بحث قرار گرفته است. 
اما بعد از وارد شدن شريعت، قاعده اين است که بگوييم: «هرچيزي که نص و تعيين در حظر و منعش نشده، مطلق است (يعني عمل کردن برآن جايز است تا وقتي که منع و حظري پيدا نشود)؛ زيرا شرايع حدود را ثبت فرموده و آنچه از اشياء که ممنوع بود، ارتکاب و فعل آن را تميز داده است»؛ پس الباقي، ديگر محظور نخواهد بود؛ به اين معني که: «وقتي صاحب شريعت براي ما محرمات را تعيين کرد و تميز داد، بايد بقيه، غير محرم و حلال باشد» (همان ص 159) 
کاشف الغطاء هم براين اعتقاد است که: اخبار زياد، بر «اصاله الاباحه» وخالي بودن واقعه از احکام چهارگانه - چه رسد به خالي بودن از جواز مطلق در موارد غير ضرري و در مواردي که تصرف در حق بشر پيش نيايد- دلالت دارد. چنين اعتقادي مانند خورشيد در وسط روز نمايان است و شيخ صدوق آن را از اعتقادات اماميه (4) شمرده است (کاشف الغطا، 1379، جزء اول، ص 197-198). 
کاشف الغطاء استدلال کرده است: تأمل در حال صاحبان خانه و صاحبان برده. اين است که اگر آنها براي مهمانان و بردگان خود سفره باز کردند و در اختيار آنها فرش، پوشيدني، راه و آداب و رسومي گذاشتند و پس از آن براي استفاده از بعضي از آنها، فرمان دادند و براي عدم استفاده از بعضي ديگر، نهي صادر کردند و درباره ي الباقي سکوت کردند- چه رسد به اينکه درباره ي الباقي بر مباح بودن تصريح نمايند- ترديدي در مباح بودن الباقي وجود نخواهد داشت. 
استدلال ديگر چنين است: سيره ي مسلمانان، بلکه همه ي اديان براين بوده است که آنها در صورت هاي مختلف نشست و برخاست شان، نحوه ي پوشيدن و نوشيدن وخوردن از انواع مختلف، و بهره گيري از حيوانات به شيوه هاي مناسب و سخن گفتن به شکل روزمره، به پيامبران و بعد از آنها به عالمان خود مراجعه نمي کردند و نکرده اند. دليل ديگر اين است که چنين چيزي قرار گرفتن در حرج کامل است؛ افزون بر اينکه اين اعتقاد بر هرکس که اهل بصيرت و تأمل باشد، روشن و بديهي است (همان، ص 198). 
صاحب عوايد الايام (اولين کتاب فقهي که مستقلاً بخشي از آن به ولايت فقيه اختصاص يافته است) ملااحمدنراقي، از جمله فقيهاني است که حوزه اي بيرون از دايره ي احکام شرعيه را ترسيم کرده است و بر آن اذعان نموده است. نراقي - که نسبت به فقيهان ديگر استدلال هاي بيشتري بر ادعاي خود آورده است و طرح مسئله نيز در زبان او از صراحت بيشتري برخوردار است - گفته است: «اختيار داشتن مکلف، گاهي ناشي از فرمان صاحب شرع به مباح بودن است و اين مباح بودن، خود از احکام شرعيه است و گاهي نيز اختيار داشتن مکلف، ناشي از نبود و فقدان حکم شرعي است و چنين مباح بودني نه از احکام شرعي که اقتضاي حکم عقل است و اين «اباحه» يکي از دو معناي اباحه ي عقلي است (نراقي 1375، ص 368). 
همچنين در استدلال به فقدان تکليف، آنجا که حکم شرعي شناخته شده اي وجود ندارد، استدلال مي نمايد: «اگر از رفتار شخصي در دوره ي قبل از بعثتي که به اعترافات مخالف، اباحه ي حکمي و تکليفي در آن زمان وجود ندارد و زمان تکليف به اولين مرحله ي بعثت تا قيامت اختصاص دارد، پرسيده شود ،پاسخ اين است که: چنين شخصي آزاد و مطلق العنان است. از اين نکته روشن مي گردد که اصلاً دليل نقلي براي ثبوت تکليف که قطعي باشد و باقي ماندن آن در مواردي که تکليفي روشن از سوي شرع نيست وجود ندارد (همان، ص 369). 
«هيچ گونه دليل عقلي براي ثبوت تکليف در همه جا وجود ندارد. چه ضرر دارد که خداي سبحان، حکم را براي بعضي از کارها تعيين نمايد و براي بعضي، حکم تعيين ننمايد. همان طور که حديث مشهور «اسکتوا عما سکت الله»: از آنچه خدا نگفته شما نيز نگوييد، و حديث «و سکت عن أشيا»: خدا اموري را بيان نکرده است، به آن دلالت دارد. حاصل سخن اينکه: ممکن است خدا عقلاً بنده يا همه ي بندگانش را به اموري تکليف نمايد، ولي از باقي امور سکوت کند و نتيجه اين باشد که در باقي امور، بندگان حکم و تکليفي نداشته باشند» (همان). 
نکته اساسي اينکه: «هرعملي از هرشخصي، نسبت به هر صاحب حکمي به دو قسم تقسيم مي گردد: يا براي صاحب حکم در آن عمل حکم وجود ندارد يا براي او در آن عمل حکم وجود دارد. قسم دوم، خود به احکام پنج گانه شرعي تقسيم مي گردد: قسم اول با حکم اباحه [که يکي از احکام خمسه مي باشد] در عدم استحقاق ثواب وعقاب بر عمل همسان است زيرا همان طور که عدم استحقاق ثواب و عقاب شأن فعل مباح مي باشد، شأن فعل فاقد حکم نيز مي باشد» (همان، ص 370). 
«احکام خمسه، آن است که خدا بيانشان کند (وجوب، اباحه و ...)؛ اما صرف اينکه خدا به فعلي راضي است و سخطي از آن ندارد؛ بدون اينکه بياني در کار باشد؛ پس در اينجا في الواقع نه حکمي وجود دارد و نه تکليفي» (همان، ص 371). 
نراقي در ادامه ي استدلالش به اينجا مي رسد که افعال زيادي در عالم خلقت از انسان و غيرانسان سر مي زند که ترديدي در فقدان حکم در اين امور وجود ندارد؛ مثلاً خداوند به تمامي کارهاي حيوانات، کودکان و ديوانگان احاطه دارد؛ به تمامي اقدامات، حرکات و سکنات آن که اصلاً شريعت را نشنيده و به تمامي کارهاي انسان، قبل از بعثت بلکه به سکنات جمادات احاطه دارد؛ و بالاخره اين افعال يا مورد رضايت خداست يا نيست؛ در عين حال هيچ يک از اين مجموعه مکلف نيستند و به هيچ حکم پيشين از سوي خدا محکوم نمي باشند. در اين صورت هيچ منعي نيست که الباقي انسان هاي مکلف نيز نسبت به بعضي از کارهايشان بدون تکليف باشند (همان، ص 371-372). منظور اين است که اصلاً بنا نيست هيچ فعلي از افعالي خالي از دايره ي حکم نباشد و صرف رضايت و عدم رضايت - مادام که جعل حکم صورت نگرفته است - کافي بر وجود حکم در همه ي موارد نيست. معني مکلف بودن، اين است که ما در بعضي از کارهايمان مکلفيم و احکامي مقرر داريم و اما اينکه مکلف بودن به اين معني باشد که ما در همه جا حکمي داشته باشيم هيچ دليل عقلي بر اين ادعا وجود ندارد (همان، ص 372). 

نتيجه

فقه سياسي شيعه به لحاظ مباني معرفتي از فقه رايج خدا نيست. هر اقتضا و امتناعي براي عقل گرايي در فقه عام، براي فقه سياسي نيز لوازم مشابهي در پي خواهد داشت. فقه اجتهادي که با دانش اصول فقه پشتيباني مي شود، در پذيرش عقل به مثابه منبع شريعت، از فقه غيراجتهادي- که اخباري هاي نقل گرا مدافع آن هستند- جدا مي گردد؛ در واقع خارج کردن عنصر عقل از مجموعه ي منابع شريعت و داخل کردن آن، اولين مقتضي يا مانع براي عقل گرايي است. اخباري ها به دليلي عقل را از گردونه ي منابع شريعت خارج کرده اند و در مقابل، اصول گرايان از زمان شکل گيري فقه اجتهادي در جهان تشيع (قرن چهارم و پنجم) تا حال حاضر به «دليل بودن» آن در کنار قرآن، سنت و اجماع تأکيد نموده اند. (5) 
در ميان مجتهدان اصول گرا در جايگاه عقل و چيستي آن و مراتب ادله ي عقليه، اختلاف زيادي وجود دارد. کساني که تنها عقل عملي در باب مستقلات عقليه را معيار استنباط عقلي قرار داده اند، در عمل با چنان تصلبي روبرو شده اند که عملکرد ادله ي عقليه در استنباط احکام شرعيه، کاملاً در حاشيه مانده و در بهترين وجه، تنها دايره ي شريعت، به معني احکام الزامي پيشين را گسترده تر نموده و باري از مشکلات موجود را به دوش نکشيده است. 
در گامي جدي تر، تعداد چشمگيري از فقيهان قديم و معاصر، دليل عقلي را بسط داده در هماهنگ ساختن فقه با عقل تاريخي بشر، تلاش گسترده اي نموده اند. اين عده با تمسک به مفاهيمي چون عرف، سيره ي عقلا، بناي عقلا، مصلحت و مقاصد شرع، دايره ي اجتهاد را بسط داده، فقهي پويا، زاينده و عقلاني را به وجود آورده اند که در حقيقت بخش زيادي از مسائل و مشکلات زماني و مکاني در اين چارچوب در سطح مختلف فردي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي پاسخ يافته است. طرح چنين مفاهيمي، اقتضاهاي عقل گرايي در فقه سياسي را تقويت کرده و بخشي از امتناع ها را کاهش داده است. 
ادعاي پژوهش حاضر، همراه با استدلال هاي مکفي، اين بود: از طرح مفهوم بنيادين اباحه در علم کلام (به مثابه يکي از مباني مهم معرفتي دانش فقه) مي توان نتايج مهمي در گسترش حوزه ي عقل تاريخي بشر با تجويز پيشين از شرع به دست آورد. 
در اين مرحله سخن اساسي اين است که احکام فقهي را - که با توليد الزمات پيشين، امکان به کارگيري تأملات مستقل از احکام شرع را از بين مي برد- آنچنان فراگير در نظر نگيريم که هيچ حوزه ي بيرون از آن را جهت تأملات عقلاني تاريخي مستقل بشري باقي نگذارد، بلکه امور انساني را-با تقسيم بنيادين امور شرعي- و غيرشرعي به امور قرار گرفته در دايره شريعت و امور بيرون از دايره شريعت، تبديل نماييم؛ در اين صورت «انسان در وضعيت ماقبل شرع» قاعده اوليه اي است که به استقلال، چند و چون زندگي خود را در همه حوزه هاي اجتماعي- و از جمله حوزه سياسي - به شکل سيال و تاريخي رقم خواهد زد. تنها قيد اين استقلال اين است که بدون ترديد، عقل آزاد بشر از تسهيلات بيشتري براي فائق آمدن بر پرسش ها، بحران ها و مشکلات تاريخي- اجتماعي تغييرپذير برخوردار خواهد شد و در نتيجه، درون اين نگرش اقتضاهاي عقل گرايي گسترش يافته، فقه سياسي در عين پذيرش محدوديت هاي بيرون فقهي با اقتضاهاي عقلاني هماهنگ تر خواهد شد و در تعاملي دايمي با آن جامعه اي عقلاني تر را در پي خواهد داشت. 
هرچند استدلال بر چنين ادعايي، عمدتاً برون شرعي و عقلي بوده است و در بحث هاي معرفتي جايگاهش اساساً در علم کلام قرار دارد، با اين حال عالماني از فقهاي شيعه علاوه بر ادله عقلي از شريعت منقول نيز برآن استدلال کرده اند و براي اثباتش به آيات و روايات تمسک جسته اند. کساني که به کلامي بودن مسئله توجه داشته اند، تذکر داده اند که استدلال به اباحه از آيات و روايات تناقض آلود است (امام خميني، 1405ق، ص 185)؛ با وجود اين مي توان توجيه نمود: اين دسته از ادله نقليه در صدد توليد حکم شرعي نيستند، بلکه در راستاي هماهنگي شريعت منقول و خطابات شرع با اراده تشريعي خداوند قابل تعبير است؛ به عبارت ديگر چنين آيات و رواياتي، ارشاد (صدر، 1408ق، الحلقه الثالثه، القسم الثاني، ص 118) به چيزي است که قبلاً با دليل عقلي اثبات شده است و خطابات شرعي در اين موارد، نه توليد کننده ي الزام شرعي بلکه تأييدگر چنان داوري عقل درباره اراده تشريعي خداوند است که بالطبع نمي تواند با آن ناهماهنگ باشد. 

 

پنج شنبه 1 خرداد 1393  5:49 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
maryamjoon
maryamjoon
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1178
محل سکونت : تهران

پاسخ به:فراخوان ارسال مقالات شيعه شناسي

معرفي يکي از مهم ترين آثار رجالي شيعه


معرفي يکي از مهم ترين آثار رجالي شيعه

چکيده

شناخت منابع هر علمي در استفاده و برداشت هاي علمي از آن ، يک ضرورت اساسي است . در حوزه ي دانش رجال با ده ها اثر گران سنگ و ذي قيمت رجالي روبرو هستيم که هر کدام از آنها با سبک خاصي تدوين گشته است . شناخت ويژگي هاي اين منابع در شناخت هر چه بيشتر راويان ، تحليل وارزيابي اسناد روايات و حل معضلات و مشکلات آنها بسيار مؤثر خواهد بود . در ميان کتاب هاي رجالي کتاب « معجم رجال الحديث » به عنوان يک اثر مهم و ماندگار در عرصه ي دانش رجال و شناخت راويان جايگاه ويژه اي دارد . مؤلف انديشمند و فقيه و اصولي آن - که سال هاي متمادي به تدريس و تأليف در حوزه ي فقه و اصول اشتغال داشته است و با بهره گيري از احاديث معصومان عليهم السلام به استنباط احکام الهي مي پرداخت - در سال هاي پاياني عمرخويش ، همراه با اندوخته هاي فراوان علمي به تأليف کتابي در موضوع علم رجال دست مي زند و اثري ماندگار در کارنامه علمي خويش ثبت مي نمايد . اين کتاب در مقايسه با ديگر کتب رجالي شيعه از ويژگي هاي برتري برخوردار است ؛ بدين جهت ، شناخت آن براي دانش پژوهان علوم ديني به ويژه راي علاقه مندان رشته رجال ، يک ضرورت است . 
کليد واژه ها : منابع رجلي ، معجم ، عنوان روايي ، عنوان رجالي ، جرح و تعديل ، توحيد مختلفات . 

مقدمه

شرط اصلي تحقيق و پژوهش در حوزه هر علمي ، آشنايي با تاريخ پيدايش آن علم ، کتاب شناسي و انديشه هاي بزرگان آن علم است ؛ بنابراين اطلاع از منافع و استفاده صحيح از آنها نياز ضروري يک محقق و پژوهشگر مي باشد تا بتواند با مراجعه به آن منابع و آگاهي از انديشه ي انديشوران آن دانش ، تحقيقات جديدي ارائه دهد و مبتکر بحث هاي نو و تازه باشد . 
يکي از کارهاي لازم و ضروي در حوزه ي دانش رجال ، شناخت منابع مهم آن است ؛ زيرا دانش رجال به هويت شناسي راويان حديث مي پردازد و شخصيت آنان را از جهات مختلف و زواياي گوناگون تحليل و ارزيابي مي نمايد . بدان جهت بر محققان و پژوهشگران دانش رجال و حديث پژوهان و حديث شناسان لازم است دائما با منابع رجالي و ديدگاه سرشناسان دانش رجال ، ارتباطي جدي داشته باشند . 
از طرف ديگر ، غربت دانش رجال و مهجور ماندن کتاب هاي رجالي ، موجب بي توجهي حوزويان و دانش پژوهان علوم اسلامي به اين منابع مهم علم الحديثي شده است ؛ بدان جهت کمتر از خصوصيت اين کتاب ها و مناهج علمي و رجالي پديد آورندگان آنها شناخت دارند ؛ در حالي که دانش رجال مانند علوم ديگر داراي قواعدو ترازهاي خاص خودش مي باشد و هر يک از انديشوران و رجاليون ، با انگيزه ي خاص و مباني مخصوص و منهج جديد و روش نو ، به تدوين کتاب هاي رجالي مي پرداختند . 
بر اين اساس ، بعد از نوشتن مقاله « آشنايي با رجال شيعه » وچاپ آن در يکي از شماره هاي فصلنامه ي تخصصي شيعه شناسي ( علي نژاد ، 1385 ش ) لازم ديدم به معرفي يکي از منابع مهم رجالي شيعه که در عصر ما به نگارش در آمده و غناي ويژه اي به دانش رجال بخشيده است ، يعني کتاب بسيار سودمند و ماندگار « معجم رجال الحديث » تأليف فقيه نام آور شيعه ، حضرت آيت الله خوئي بپردازم . 
اين مقاله در سه بخش تنظيم شده است : بخش اول : حوزه ي نجف و رويکرد علمي آن ؛ بخش دوم : شخصيت شناسي مؤلف کتاب ؛ بخش سوم : ويژگي هاي کتاب . 

1. حوزه ي نجف و رويکردهاي علمي آن

بدون ترديد حوزه ي علميه ي نجف اشرف يکي از کهن ترين و تأثيرگذارترين مراکز علمي جهان اسلام به حساب مي آيد که هماره کعبه ي آمال طالبان علم و دانش پژوهان معارف اهل بيت عليهم السلام بوده است و هزاران عالم محقق ، فقيه ، اصولي و ... را در خود پرورش داده است ( حسني و عليپور ، 1382 ؛ ص 4 ) . 
پس از حمله طغرل بيک سلجوقي به بغداد و تسخير آن ( ابوالفرج ، 1412 ، ج 15 ، ص 348 ) و تخريب ، آتش سوزي و غارت منزل ، کتابخانه و طبيعتا تعطيلي کرسي تدريس شيخ طوسي ( همان ، ج 16 ، صص 8 و 16 ) شيخ مجبور مي شود به نجف اشرف هجرت کند و در آنجا حوزه ي نجف را تأسيس مي نمايد ( عدو شود سبب خير ، اگر خدا خواهد ) ( دواني ، 1362 ، ج 1 ، ص 3 ) . 
بنابراين تاريخ تأسيس حوزه ي علميه نجف را بايد تاريخ ورود شيخ طوسي به نجف اشرف دانست ؛ يعني سال 448 هجري قمري . (2) 
شيخ طوسي حدود دوازده سال در نجف زيست و در سال 460 هجري وفات کرد . نجف در آن زمان رونق چنداني نداشت و جز عده ي اندکي از زوار و مردم پر شور شيعه که در جوار بارگاه ملکوتي حضرت علي عليه السلام مي زيستند ، خبر ديگري نبود و هنوز صورت شهري به خود نگرفته بود ؛ ولي آمدن شيخ طوسي به نجف اشرف و تأسيس حوزه و اقامت دوزاده ساله در آن ، موجب گرديد شهر نجف رونق پيدا کندو گروهي از شاگردان شيخ و طالبان دين و تشنگان معارف اهل بيت عليهم السلام براي استفاده ي علمي و معنوي از محضر پر فيض شيخ طوسي به اين شهر کشيده شوند ؛ و به مرور ايام ، عده اي از شيعيان به آن مکان مقدس کوچ نمودند و توطن اختيار کردند . 
از آن تاريخ تاکنون حوزه ي علميه نجف به عنوان يکي از مراکز مهم و پر اقتدار علوم اهل بيت عليهم السلام ، بلکه يکي از مهم ترين مراکز علمي جهان در تاريخ هزار ساله اخير به حساب مي آمده است ؛ چه اينکه اين مرکز عظيم صدها متفکر ، محقق و مرجع ديني را به عالم اسلام تحويل داده است که هر کدام به سهم خود تأثير فراواني بر جوامع اسلامي و فرهنگ بشري گذرانده اند. (3) 
حوزه ي مقدس نجف اشرف ، داراي امتيازات و ويژگي هاي خاصي بوده است و نمي توان ديگر حوزه ها را با اين مرکز عظيم و کهن مقايسه نمود ؛ از جمله آن ويژگي ها تربيت و پرورش فقيهان بزرگ و مجتهدان برجسته است ؛ بدان جهت غالب مراجع عظيم الشأن شيعه از آنجا برخاسته اند . از سوي ديگر ، فارغ التحصيل اين حوزه ي کهن و باسابقه قرار دارند که به علت تک ساحتي بودن حوزه نجف و تمرکز ايشان در يک رشته ي خاص علوم اسلامي ، يعني فقه و اصول ، دانش پذيري و تأثير گذاري چشمگيري داشته اند . 
جريان غالب و رويکرد اصلي حوزه نجف ، به فقه و اصول بوده است و طلاب و دانش پژوهان علوم ديني آن ، بيشتر ممحض در اين دو رشته بودند و وقت خويش را صرف فراگيري قواعد و مباني اين دو علم و تدريس و تأليف در اين دو رشته مي کردند ودر يک جمله ، محور تمام دروس ، مباحثه ها ، تأليفات و تصنيفات ، فقه و اصول بوده است و رشته هاي ديگر مانند کلام اسلامي ، فلسفه اسلامي ، تفسير وعلوم قرآني ، حديث و علوم مرتبط با آن مورد غفلت قرار گرفته است . 
گرچه نمي توان انکار کرد که با وجود چنين جريان غالب و فضاي حاکم ، همواره انديشمنداني بوده اند که به رشته هاي ديگر علوم اسلامي روي آورده اند و در آنها سرآمد شده اند و گاه آثار بسيار ارجمندي نيز در آن زمينه ها از خود به يادگار گذاشته اند ؛ از جمله آن شخصيت ها و فقيهان - که در علوم گوناگون صاحب نظر بوده است - مرحوم آيت الله خوئي است که علاوه بر فقه و اصول ، در رشته هاي ديگر مانند تفسير و علوم قرآن و دانش رجال داراي اطلاعات وسيع و فراواني بوده است و دو اثر بسيار ارزشمند ايشان يعني کتاب « البيان » و « معجم رجال الحديث » گواه روشني بر جامعيت علمي اوست . 

2. شخصيت شناسي مؤلف

حضرت آيت الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم موسي خوئي رحمه الله در شب نيمه رجب سال 1317 هجري قمري ، برابر با 1277 هجري شمسي در شهرستان خوي ( يکي از شهرستان هاي استان آذربايجان ) در يک خانواده علمي و روحاني ، ديده به جهان گشود . مراحل ابتدايي تحصيل - اعم از مقدمات و ...- را در نزد والد ماجدش مرحوم حاج سيد علي اکبر خوئي فراگرفت . 
والد بزرگوار ايشان در سال 1328 (ه.ق) که کشور ايران ، دستخوش يک سري تحولات سياسي مي شود و جريان مشروطيت رخ مي دهد ، تصميم مي گيرد به عراق مسافرت نمايد و در آنجا مسکن مي گزيند . 
دو سال بعد ، يعني سال 1330 (ه.ق) حضرت آيت الله خوئي در حالي که بيش از سيزده بهار از عمر او نگذشته بود ، به همراهي برادر و ديگر اعضاي خانواده به عراق مي رود و به پدر ملحق مي شود . ايشان به محض ورود به نجف اشرف، وارد حوزه ي کهن و هزار ساله آن مي شود و با عشق و علاقه ي زايدالوصف به ادامه ي تحصيل علوم ديني و حوزوي مي پردازد و در مدت ا ندک ، ادبيات عرب ، منطق ، شرح لمعه (4) و سطوح عالي ، يعني رسائل ، مکاسب (5) و کفايه الاصول (6) را به پايان مي رساند و در حدود بيست و يک سالگي شايستگي آن را مي يابد تا در درس خارج بزرگ ترين مدرس نجف اشرف ، يعني حضرت آيت الله العظمي شيخ الشريعه ي اصفهاني حاضر شود . 
ايشان علاوه بر شيخ الشريعه ، از محضر مشايخ و استادان بزرگ ديگري نيز استفاده نموده است و خوشه چين خرمن علمي و معنوي آنها بوده است . 
بهتر است در اين قسمت ، از نوشته ي خود ايشان بهره بگيريم که مي نويسد : 
من از اساتيد و مشايخ فراواني علم و دانش فراگرفتم ، ولي در ميان آنها از پنچ نفر نام مي برم که خداوند روح آنها را شاد فرمايد و اين پنج نفر عبارتند از : آيت الله شيخ فتح الله معروف به شيخ الشريعه ي اصفهاني ( م . 1338 ) ، آيت الله شيخ مهدوي مازندراني ، آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي ( 1278-1361 ) . آيت الله شيخ محمدحسين اصفهاني ( 1296-1361 ) و آيت الله شيخ محمدحسين نائيني ( 1374-1355 ) ( موسوي خوئي ، 1403 ، ج 22 ، ص 17-18 ، رقم 14697 ) . 
آيت الله خوئي در ادامه مي افزايد : از دو استاد اخير بيشترين بهره را برده ام و مرحوم استاد بزرگوار نائيني ، آخرين استاد من است که تا آخر عمر ملازم محضر او بوده و از او اجازه ي روايت گرفته ام ( همان ) . 

1-2. فقيه بزرگ و کم نظير

آيت الله خوئي از نبوغ و استعداد سرشار و مواجي برخوردار بوده است و توانسته با بهره گيري مناسب از اين استعداد خدادادي و تلاش مستمر و بي وقفه ي خويش ، به مدارج عاليه و مراحل کامله ي علمي نائل آيد و از استادان مشهور و صاحب نام حوزه ي بزرگ نجف اشرف ؛ محسوب گردد و در رديف يکي از فقهاي بزرگ و نام آور شيعه قرار گيرد . 

انديشمند بزرگ معاصر ، استاد سبحاني مي نويسد :

از روزي که آيت الله خوئي به صورت يک جوان سيزده سا له وارد حوزه نجف شد و به خواندن مقدمات و سطوح مشغول گرديد ، ذکاوت و نبوغ از گفتار و کردار او آشکار بود و در محافل علمي ، اين جوان به صورت يک فاضل خوش فهم و نقاد بحاث معروف بوده و پيوسته با مشايخ و بزرگان به بحث و مناظره مي پرداخت . او از سه قوه ي روحي فوق العاده برخوردار بود که کمتر در يک جا جمع مي شوند : 
الف: فهم و هوش نسبت به فراگيري مطالب به صورت صحيح ؛ 
ب: حفظ و ضبط مطالب بدون آنکه با مرور زمان فراموش شود ؛ 
ج: تصرف و موشکافي در مطالب و در نتيجه نوآوري . 
مرجع بزرگ از دوران جواني ، به نبوغ و هوش و حفظ و ضبط و تصرف و نوآوري معروف بود و همين سه نيرو بود که در سنين سي سالگي و يا کمي بيشتر ، او را در سلک مدرسان خارج در آورد ( سبحاني ، 1362 ش ، ج 1 ، ص 658 ) . 

2-2. تدريس ، تأليف وتربيت شاگرد

حضرت آيت الله خوئي در تلاش و جديت در تحصيل ، تعليم و تربيت ، تدريس و تأليف ، پرکاري و نشاط علمي ، از جمله موفق ترين فقهاي عصر ما به حساب مي آيد و تمام عمر خويش را در ا ين مسير سپري کرده است . 
محصول و ثمره ي اين تلاش و پر کاري ، تربيت و پرورش صدها فقيه و مجتهد و تأليف ده ها کتاب - چه به قلم خود و چه به خامه ي شاگردانش - است که در تاريخ مرجعيت شيعه کم نظير ، بلکه بي نظير مي باشد. 

ايشان در ترجمه ي خويش چنين مي نويسد :

خارج مکاسب شيخ اعظم انصاري را از اول تا آخر ، دو بار تدريس کردم ، همچنان که خارج کتاب صلوه را به صورت کامل دو بار تدريس نمودم .تدريس خارج عروه الوثقي را در 27 ربيع الاول 1377 آغاز نمودم و از کتاب «طهارت» تا کتاب «اجاره» به پايان رسانيده به و هم اکنون که ماه صفر سال 1401 هجري قمري است ، تدريس کتاب « اجاره » به پايان رسيده است . 
اما از نظر « اصول » نيز ، شش دوره ي کامل خارج اصول را تدريس کرده ، آن گاه که به دوره هفتم رسيدم ، مشاغل مرجعيت ، مانع از ادامه آن شد و در مبحث ضد ، تدريس آن متوقف گشت . 
در برهه اي از زمان ، شروع به تفسير قرآن کريم نمودم و با ا ينکه تمايل داشتم آن را ادامه هم ، ليکن اوضاع طاقت فرسا و پر مشقت آن زمان بر خلاف ميل و رغبت باطني ام ، مرا از ادامه ي آن باز داشت و چه بسا مشتاق بودم جلسات بحث تفسير ادامه مي يافت و به کمال مي رسيد . 
خداي را سپاسگزارم که بر من منت نهاد که توانستم جلسات تدريس را در ساليان طولاني ادامه داده و از آن باز نمانم ، مگر در مواقع مسافرت و ايام بيماري ( موسوي خوئي ، پيشين ، ج 22 ، ص 18-19 ، رقم 14697 ) . 

3-2. آثار علمي

تأليفات و آثار علمي اي که از ا ين شخصيت کم نظير و انديشور فرهيخته ، به يادگار مانده است - چه در موضوع فقه ، چه در موضوع اصول ، چه در تفسير و علوم قرآن و چه در رجال - در نوع خود کم نظير مي باشد ؛ بنابراني مرحوم آيت الله خوئي از جمله افراد معدودي است که در عين تبحر و ژرف انديشي در فقه و اصول ، در ديگر فنون اسلامي نيز متخصص و صاحب نظر بوده است . 
از آثار علمي ايشان که به قلم خودش تحرير گشته مي توان موارد زير را برشمرد : 
أجود التقريرات ، تکمله منهاج الصالحين ، مباني تکمله منهاج الصالحين ، تهذيب و تتميم منهاج الصالحين ، المسائل المنتخبه ، مستحدثات المسائل ، تعليقه علي العروه الوثقي ، رساله في اللباس المشکوک ، نفحات الاعجاز في الدفاع عن کرامه القرآن ، البيان في تفسير القرآن و معجم رجال الحديث . 
سرانجام ، اين فقيه بلند مرتبه و عالم کم نظير پس از يک عمرتلاش و مجاهدت علمي و با به جاي گذاشتن صدها خدمات گسترده ي فرهنگي ، علمي، اجتماعي ، با بدني رنجور و خسته ، در اثر فشارها و مصيبت هاي وارده از طرف حزب بعث عراق در سن 94 سالگي ، عصر روز شنبه برابر با هشتم صفر سال 1413 هجري قمري ( 17 مرداد 1371 هجري شمسي ) دار فاني را وداع گفت و در جوار رحمت حق آرميد و جهان تشيع را در سوگ خود ، قرين غم و اندوه نمود . 

3. ويژگي هاي « معجم رجال الحديث »

کتاب بسيار سودمند « معجم رجال الحديث » در مقايسه با منابع رجالي ديگر داراي امتيازات و ويژگي هاي خاصي است ؛ لذا بدان جهت که محل مراجعه ي عموم طلاب و فضلاء در شناخت راويان و ارزيابي اسناد مي باشد ، براي آشنايي با اين اثر بسيار بزرگ و کم نظير ، در ادامه اموري را يادآوري مي نمايم . 

1-3. انگيزه تأليف

کتاب « معجم رجال الحديث » از جمله آثار علمي و ماندگار آيت الله خوئي است که نويسنده در اواخر عمر و کهولت سن به تأليف و تدين آن اقدام نموده است و انگيزه ي اصلي ايشان از خلق اين اثر بزرگ ، غربت دانش رجال و عدم اهتمام حوزويان به اين بخش از علوم اسلامي در قرون متأخر بوده است . ايشان در مقدمه ي کتاب چنين مي نويسد : 
علم رجال از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فقيهان قرار گرفته است . ولي در عصر حاضر چندان فروگذاري شده است و نسبت به آن بي توجهي مي شود که گويي اجتهاد و استنباط احکام شرعي بدان وابسته نيست . بدان جهت تصميم گرفتم کتاب جامع و کاملي که در بردارنده ي تمام امتيازات و خصوصيات اين علم مي باشد را تأليف بنمايم از خداوند سبحان استمداد کردم که مرا در اين امر کمک و ياري نمايد تا موفق گردم و خداوند با فضل و کرم خويش خواسته ي مرا اجابت نمود و توانستم با همه ي گرفتاري هايي که داشتم . از قبيل کهولت سن ، بيماري جسمي و استغالات فراوان ، به مقصود خويش نائل آيم و اين کتاب را به اتمام رسانم . خداوند را شاکر و سپاسگزارم که اگر نبود توفيقات و تأييدات حضرت ايشان ، اين کار به پايان نمي رسيد . (7) 

2-3 تعداد مترجمان و بخش هاي چهارگانه ي کتاب

کتبا مزبور در چهار بخش اسماء ، کني ، القاب و نساء تنظيم گرديده است . 
بخش اسماء ، اختصاص به کساني دارد که نام آنها در کتب رجالي و يا در سند روايت قرار گرفته است که از عنوان « آدم ابوالحسين اللؤلؤي » ( موسوي خوئي، پيشين ، ج 1 ، ص 117 ، ش 1 ) آغاز وبه عنوان « يونس النسباني » (همان ، ج 20 ، ص 239 ، ش 13853) ختم مي گردد و تعداد آنها 13853 نفر مي باشد . 
بخش کني ، اختصاص به کساني دارد که نام آنها با کنيه در کتاب هاي رجالي عنوان شده است و يا اينکه در سند حديث واقع گرديده اند که از عنوان « ابوابراهيم » ( همان ، ج 21 ، ص 7 ، ش 13854 ) آغاز وبه عنوان « ابن يقطين » ( همان ، ج 23 ، ص 51 ، ش 15188 ) پايان مي يابد و تعداد آنها 1335 نفر مي باشد . 
بخش القاب ، مخصوص آن افرادي است که با لقب در کتب رجالي و يا در سندهاي روايات ذکر شدند که از عنوان « الاجلح » ( همان ، ش 15189 ) شروع مي شود و به عنوان « اليعقوبي » ( همان ، ص 169 ، ش 15541 ) ختم مي گردد و تعداد آن ها 353 نفر مي باشد . 
بخش نساء ، اختصاص به زناني دارد که در کتاب هاي رجالي عنوان شده اند و يا در سند روايت واقع گرديده اند و تعداد آنها 135 نفر مي باشد که از عنوان « اسماء » آغاز مي گردد و به عنوان « هرنيه البادهيه » ( همان ، ص 201 ، ش 15676 ) ختم مي شود . 
در مجموع تعداد 15676 نفر در کتاب عنوان شده اند که بعضي از آنها با عناوين ديگر متحد مي باشد ؛ بنابراين رقم مذکور با قطع نظر از جريان اتحاد بعضي از عناوين با بعضي ديگر مي باشد . 

3-3 . مطالب شش گانه مقدمه ي کتاب

کتاب داراي يک مقدمه ي بسيار سودمند مي باشد ومؤلف در آن به چند مطلب بسيار مهم پرداخته است که غناي ويژه اي به کتاب بخشيده است : 

مطلب اول : ضرورت فراگيري دانش رجال و آشنايي با قواعد آن

در اين قسمت ايشان اثبات مي کند که تمام روايات کتب اربعه ي حديثي ( کافي ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب الاحکام ، الاستبصار ) صحيح و معتبر نيستند تا چه رسد به اينکه قطعي الصدور باشند و ديدگاه کساني را که قابل به قطعي الصدور بودن تمام احاديث کتب اربعه يا صحت و اعتبار آن گشتند و بررسي سند آنها را لازم ندانسته و در نتيجه ، به انکار و نفي دانش رجال پرداختند ، مورد نقد قرار مي دهد و در پايان ، نتيجه مي گيرد که چاره اي جز بررسي آن روايات از جهت سند نداريم ؛ لذا بدان جهت نياز مبرم به دانش رجال و فراگيري قواعد آن داريم . 

مطلب دوم : تحديد معيارهاي علمي در ارتباط با وثاقت و حسن حاي راوي

از آن جايي که وثاقت و حسن حال راوي در ارزيابي روايات او نقش دارد ، آيت الله خوئي بدان جهت راه هاي دستيابي به وثاقت راوي و اطلاع از حسن حال او را يادآوري مي نمايد ؛ مانند تصريح يکي از معصومين عليهم السلام بر وثاقت راوي ، تصريح يکي از قدماي بزرگ مانند : برقي ، ابن قولويه ، کشي ، صدوق ، مفيد ، نجاشي ، شيخ طوسي و يا تصريح يکي از اعلام متأخر ، مانند شيخ منتجب الدين، ابن شهر آشوب بر وثاقت راوي و ادعاي اجماع از طرف يکي از اعلام متقدم بر وثاقت راوي . 

مطلب سوم : تحليل توثيقات متأخرين مانند توثيقات ابن طاووس ، علامه حلي ، ابن داوود و بقيه ي رجاليون متأخر

مرحوم خوئي معتقد است : توثيقات رجاليون متأخر مانند ابن طاووس ، علامه حلي ، ابن داوود و ديگران در مورد راويان اعتباري ندارد ؛ از آن جهت که اين بزرگان ، معاصر راويان حديث نبودند و شهادت و گواهي آنان بر وثاقت روات حدسي و اجتهاد است نه حسي . 

مطلب چهارم : نقد و بررسي توثيقات عامه از قبيل مشايخ الثقات ، اصحاب اجماع ، مشايخ الاجازه ، کثرت روايت ، وکالت از طرح امام معصوم عليه السلام ، مصاحبت با معصوم عليه السلام ، صاحب اصل و کتاب بودن و غير اين امور .

جمعي از رجاليون با استفاده از يک سري عناوين عام ، در صدد اثبات توثيق تعدادي از روات بر آمدند ، مانند عناويني چون : از اصحاب اجماع بودن ، از اصحاب امام صادق عليه السلام بودن ، روايت اجلاء مانند صفوان بن يحيي ، ابن ابي عمير ، احمد بن محمد بن ا بي نصر بزنطي و مانند آنها از شخص خاص ، وکيل امام معصوم عليه السلام بودن و ... ، ولي مرحوم خوئي هيچ کدام از اينها را دليل بر وثاقت راوي نمي داند و به نقد اين ديدگاه مي پردازد . 

مطلب پنجم : ارزيابي کتب اربعه حديثي ( کافي ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب الاحکام ، الاستبصار )

در اين قسمت ، ايشان به تفصيل ضرورت ارزيابي احاديث کتب اربعه را از جهت سند لازم دانسته و معتقد است : هر حديثي که شرايط صحت را از جهت سند و راويان داشته باشد ، مورد قبول است و به آن عمل مي شود و هر حديثي که شرايط صحت را از جهت راويان نداشته باشد ، قبول نمي شود و اعتباري ندارد . 

مطلب ششم : معرفي اجمالي مهم ترين منابع رجالي شيعه مانند رجال برقي ، رجال کشي ، رجال نجاشي ، رجال ابن غضائري ، فهرست شيخ طوسي ، رجال شيخ طوسي .

مرحوم خوئي معتقد است : رجال منسوب ابن غضائري ( کتاب الضعفاء ) از ايشان نيست ، بلکه کتابي است که بعضي از مخالفان معاندان براي تضعيف راويان شيعه نوشتند و به ايشان نسبت دادند . 
همچنين « رجال نجاشي » به راويان امامي اختصاص دارد ، مگر در جايي که به مذهب راوي تصريح بنمايد ، بر خلاف فهرست شيخ طوسي که موضوع آن راويان شيعي است ( شيعه به معني عام آن ) که زيديه ، واقفيه ، فطحيه و ... را نيز شامل مي گرد ؛ بنابراين صرف وجود نام راوي در فهرست شيخ طوسي ، دليل بر امامي بودن او نيست . 
کتاب « رجال » شيخ طوسي به مطلق اصحاب ائمه عليهم السلام اختصاص دارد ؛ چه امامي باشد يا نباشد و چه روايت از معصوم عليه السلام داشته باشد يا نداشه باشد ؛ و از اينکه شيخ ، نام يک شخص را گاه در باب « من روي عنهم عليهم السلام » ذکر نموده و بار ديگر در باب « من لم يرو عنهم عليهم السلام » از روي غفلت و نسيان بوده است . 
همچنين در اين بخش آيت الله خوئي توضيحي درباره ي جمله ي « اسند عنه » که شيخ طوسي در مورد تعدادي از راويان به کار برده است ؛ مي دهد . 

4-3. ويژگي ها

کتاب « معجم رجال الحديث » داراي ويژگي هاي خاص و امتيازات ويِژه اي است و مؤلف انديشور آن ، از زواياي مختلف به معرفي راويان پرداخته است و اطلاعات بسيار سودمندي ارائه نموده است که در جاي ديگر يافت نمي شود و يا اينکه کمتر ديده مي شود ؛ همين امر موجب شد اين کتاب جزء برترين ها به حساب آيد . 
1-4-3. راويان اسناد کتب اربعه ي حديثي : مؤلف انديشمند و فرزانه کتاب با محور قرار دادن کتب اربعه ي حديثي شيعه ، يعني کافي ( تأليف محمد بن يعقوب کليني ، م . 328 / 329 ق ) من لا يحضره الفقيه ( تأليف محمد بن علي بن بابويه قمي ، معروف به شيخ صدوق ، م . 381 ق ) تهذيب الاحکام و الاستبصار فيما اختلف من الاخبار ( تأليف محمد بن الحسن ، معروف به شيخ طوسي م . 460 ق ) به تتبع تام و فحص کامل در اسناد روايات آنها پرداخته است و اسامي تمام راويان را پس از استخراج ، بر اساس حروف الفبايي مرتب نموده است و هر کدام را در جاي مناسب خود عنوان کرده است ؛ چه نام اين افراد در کتاب هاي رجالي آمده باشد و يا نيامده باشد . 
ايشان در بحث « مزايا الکتاب » مي نويسد : « هر کس در کتب اربعه داراي روايتي بوده است ، ذکر نموديم ؛ چه نام او در کتاب هاي رجالي ذکر شده باشد ، يا نشده باشد » . (8) . 
2-4-3. عناوين رجال در کتاب هاي رجالي : علاوه بر راوياني که در سندهاي احاديث کتب اربعه قرا رگرفته ان ؛ عناوين رجال موجود در کتب رجالي معروف و غير آنها نيز ذکر شده است ؛ مانند : رجال برقي ، ( موسوي خوئي ، پيشين ، رقم هاي 31 ، 399 ، 441 و 465 ) رجالي کشي ( همان ، رقم هاي 187، 192 و 379 ) رجال نجاشي ( همان ، رقم هاي 28 ، 37 ، 43 ) فهرست شيخ طوسي ( همان ، رقم هاي 62 ، 89 ، 135 و 153 ) و رجال شيخ طوسي ، ( همان، رقم هاي 6 ، 7 ، 9 ، 25 ، 26 و 27 ) مشيخه الفقيه ( همان ، رقم هاي 479، 535 ، 609 ، 672 و 823 ) معالم العلما ابن شهر آشوب ، ( همان ، رقم هاي 483 ، 554 و 568 ) فهرست شيخ منتجب الدين ، ( همان ، رقم هاي 386 ، 437 و 531 ) رجال علامه حلي ( همان ، رقم هاي 442 و 525 ) و رجال ابن داوود ( همان ، رقم هاي 477 و 640 ) ؛ همچنين راويان واقع در سندهاي کتاب کامل الزيارات ( همان ، رقم هاي 636 و 764 ) و تفسير علي بن ابراهيم قمي ( همان، رقم هاي 623 ، 688 و 820 ) و نيز اسامي مشاخي صدوق ( همان ، رقم 393 ، 387 ، 390 ، 403 ، 404 و 463 ) در کتب حديثي ايشان غير از « من لا يحضره الفقيه » عنوان شده اند . 
همچنين عناويني از کتب تراجم و کتاب هاي رجالي متأخر مانند امل الآمل ( همان ، رقم 402 ، 460 ، 522 و 530 ) تذکره المتبحرين ( همان ، رقم 391 ، 533 و 553 ) ( تأليف شيخ حر عاملي ، صاحب وسائل الشيعه ) روضات الجنات ( همان ، رقم 753 ) خاتمه ي مستدرک الوسائل ( همان ، رقم 756 ) الوسيط ( همان ، رقم 765 ) تعليقه ي وحيدي بهبهاني ( همان ، رقم هاي 442 و 525 ) و ... انتخاب شدند . 

بنابراين معنونين در کتاب را مي توان به سه دسته تقسيم کرد :

الف : افرادي که در سند روايت قرار گرفته اند ، ولي در کتب رجالي ذکر نشدند ( عنوان روايي ) ( همان ، ج 1 ، ص 121 ، رقم 8 ؛ ص 140 ، رقم 91 ؛ ص 175 ، رقم 51 ؛ ص 220 ، رقم 147 و 148 ) ؛ 
ب: افرادي که در کتب رجالي عنوان شده اند ، ولي در سند روايت قرار نگرفته اند ( عنوان رجالي ) ( همان ، ج 1 ، ص 121 ، رقم هاي 6، 7 و 9 ، ص 157 ، رقم 36 ؛ ص 194 ، رقم 79 ؛ ص 220 ، رقم 145 و 146 ) ؛ 
ج: افرادي که هم در سند روايت قرار گرفته اند و هم در کتاب هاي رجالي ذکر شده اند ( عنوان رجالي و روايي ) ( همان ، ج 1 ، ص 143 ، رقم 28 ؛ ص 157 ، رقم 37 ؛ ص 189 ؛ رقم 90 ؛ ص 241 ، رقم 191 ) . 
3-4-3. ذکر راوي با تمام عناوين : در ميان راويان کساني هستند که با عنوان هاي مختلف در سند قرار گرفته اند ويا در کتاب هاي رجالي ذکر شده اند . در کتاب « معجم رجال الحديث » به همه ي آن عناوين توجه شده است وهمه ي آنها در جاي مناسب خودش عنوان گرديده است ؛ مثلا يکي از راويان معروف « احمد بن محمد بن خالد البرقي » است که با عناوين ديگري از او ياد شده است ؛ مانند احمد البرقي ، احمد بن ابي عبدالله ، احمد بن ابي عبدالله البرقي ، احمد بن محمد البرقي ، احمد بن محمد بن خالد ، ابن البرقي والبرقي که همه ي اين عناوين هشتگانه ، در جاي مناسب خودش در کتاب ذکر شده است . ( همان ، ج 2 ، ص 11 ، رقم 380 ؛ ص 30 ، رقم 412 ؛ ص 34 ، رقم 413 ، ص 194 ، رقم 777 ؛ ص 226 ، رقم 789 ؛ ص 260 ، رقم 857 ؛ ص 261 ، رقم 858 و ج 21 ، ص 60 ، رقم 15224 . 
4-4-3. ذکر راوي و مروي عنه ها : در ذيل ترجمه ي هر راوي ، (9) تحت عنوان « طبقته في الحديث « اسامي تمامي کساني که در کتب اربعه ي حديثي از آن شخص نقل روايتي کرده اند ( راوي) و يا اين شخص از آنها روايت کرده است ( مروي عنه ) با عبارت « روي عن فلان و فلان و ... » و « روي عنه فلان و فلان ... » ذکر شده است ؛ در نتيجه ، خواننده در جريان تمام مشايخ ( استادان و تلاميذ راوي ) قرار مي گيرد مي تواند طبقه ي راوي را شناسايي نمايد . 
گفتني است طبقه راوي به دو گونه ارائه شده است : يکي به اجمال و ديگري به تفصيل . جمال آن در ذيل ترجمه ي هر راوي با عنان « طبقته في الحديث » و تفصيل آن در بخش پاياني کتاب با عنوان « تفصيل طبقاه الرواه » آمده است . 
5-4-3. کيفيت ذکر راوي و مروي عنه ها : در مروي عنه هاي راوي ، اول نام ائمه عليهم السلام - با رعايت ترتيب بين آنها - سپس افرادي که داراي کنيه هستند و آن گاه اسامي افراد به ترتيب حروف تهجي ، و بعد از آن ، القاب و سپس مرسلات و در نهايت مضمرات راوي ذکر شده است ؛ چنان که در يادآوري راويان از شخص نيز همين ترتيب رعايت شده است ؛ يعني اول کنيه ها ، سپس اسامي و آن گاه القاب ذکر شده است ؛ مثلا در ترجمه ي « احمد بن محمد بن عيسي الاشعري القمي » تحت عنوان « طبقته في الحديث » مي نويسد : 
فقد روي عن ابي جعفر الثاني ، و علي بن محمد عليهماالسلام [ نام ائمه عليهم السلام ] و عن ابي ثابت و ابي جعفر البغدادي ... و عن ابن ابي نجران ، و ابن ابي نصر ... [ کنيه ها ] و عن ابراهيم بن ابي محمود ، و ابراهيم بن محمد الهمداني ... و عن يوسف بن عقيل و يونس بن يعقوب ، [ اسامي ] و عن البرقي ، و البزنطي ... [ القاب ] و روي عنه : ابوعلي الاشعري و [ کنيه ها ] و احمد بن ادريس و ... [ اسامي ] والحميري و الصفار [ القاب ] ( همان، ج 2، ص 301-304، رقم 898 ) . 
گفتني است در « مروي عنه ها » اختلاف شکلي نام راويان رعايت شده است ؛ مانند : ابن محبوب ، حسن بن محبوب و حسن بن محبوب صراد ؛ در حالي که هر سه عنوان نام يک شخص هستند ؛ بنابراين در شمارش استادان و شاگردان راوي ، بايد اين نکته مورد توجه قرار بگيرد . 
6-4-3. شرح حال راوي : ترجمه و شرح حال کامل راوي غالبا يک مرتبه و تحت عنوان واحد - که از رجال نجاشي اتخاذ گرديده است - ذکر مي شود و اقوال بزرگان رجال مانند برقي ، کشي ، شيخ طوسي ، ابن غضائري ، علامه حلي و ... در ذيل همان عنوان مي آيد ، گرچه اين بزرگان ، راوي مورد نظر را تحت عنوان ديگر ذکر کرده باشند . 
در شرح حال راويان ، ابتدا عبارت نجاشي و سپس شيخ طوسي و به دنبال آن عبارت ديگر رجاليون نقل و تجزيه و تحليل شده است ؛ از جمله به روايات مدح و ذم راوي از رجال کشي توجه خاص شده است و آن را به تفصيل بحث کرده است . 
7-4-3. جرح و تعديل راوي : يکي از مباحث بسيار مهم دانش رجال ، شخصيت شناسي رايان و تعيين ارزش و جايگاه آنها از لحاظ وثاقت و ضعف و صدق و کذب مي باشد . يکي از ويژگي هاي اين کتاب اين است که : مؤلف انديشمند آن در بسياري از موارد به اين موضوع مهم پرداخته و با معيارهاي خاص علمي و رجالي به جرح و تعديل راويان پرداخته است ؛ براي نمونه به بعضي از موارد آن اشاره مي کنيم : 
1-7-4-3 . در ترجمه ي ابراهيم بن هاشم القمي ، بعد از نقل عبارت علامه حلي در خلاصه (10) مي نويسد : « ترديدي در وثاقت ابراهيم بن هاشم نيست ، به چند دليل » (11) آن گاه چهار دليل در اثبات وثاقت ايشان اقامه مي کند . 
2-7-4-3. در ترجمه ي ابراهيم بن مهزيار ابواسحاق الاهوازي مي نويسد : « درباره ي ايشا ن ، ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد؛ بعضي ها او را ثقات ( راوي ثقه ) و بعضي ها او را حسان ( راوي ممدوح ) به حساب آورده اند و به اموري استدلال کرده اند که همه ي آنها ضعيف است » . (12) آن گاه ادله شش گانه را ذکر و همه ي آنها را نقد مي نمايد و تنها دليل بر وثاقت را واقع شدن نام ابراهيم بن مهزيار در اسناد روايات کتاب « کامل الزيارات » مي داند . 
3-7-4-3. در ترجمه ي احمد بن محمد بن يحيي العطار القمي مي نويسد : « رجاليون درباره ي ايشان اختلاف نظر دارند . مشهور به رواياتش اعتماد کردند وممکن است در تأييد آن چند دليل بياورند » . آيت الله خوئي سپس دلائل آن را ذکر و نقد مي نمايد و در پايان مي نويسد : « نتيجه ي آنچه گفتيم ، اين شد که اين شخص مجهول است » ( 13) . 
4-7-4-3. در ترجمه ي « براء بن عازب » بعد از نقل کلام برقي - که او را از اصحاب پيامبر اکرم صلي الله عليه و آ له شمرده و نوشته است : « و من الاصفياء من اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام » ، يعني براء بن عازب از اصحاب نيک حضرت علي عليه السلام نيز بوده است - به نقل روايتي پرداخته است که در رجال کشي (14) ( طوسي ، 1348 ، ص 45 ، ح 95 ) در مذهب براء بن عازب رسيد و با شهادت «برقي» ناسازگاري دارد ، آيه الله خويي اين روايت را از جهت سند تضعيف مي کند و در پايان نتيجه مي گيرد : شهادت گواهي «برقي» بر وثاقت « براء بن عازب » ثابت است و معارضي ندارد . (15) 
8-4-3. توحيد مختلفات (16) : تعدادي از راويان هستند که تحت عناوين متعدد در سند حديث قرار گرفته اند و نقل روايت مي نمايند ؛ از اين رو تشخيص اتحاد اين عناوين و مترادف بودن آنها و يا متعدد بودنشان بسيار مهم و داراي نقش کاربردي است و ثمره ي آن در جرح و تعديل راويان و توثيق و تضعيف آنها ظاهر مي شود ؛ بر اين اساس لازم است فقيه با معيارهاي علمي و بهره گيري از قواعد و قرائن خاص ، به اتحاد يا تعدد عناوين مختلف نظر دهد . 
يکي از ويژگي هاي « معجم رجال الحديث » اين است که مؤلف فرزانه آن ، عنايت ويژه اي به اين موضوع مبذول داشته است و در ذيل بسياري از عناوين با علامت (=) خواسته به مترادفات راوي نيز اشاره کند و خواننده را در جريان امر قرار دهد . 
گفتني است علامه (=) ذيل بعضي عناوين به معني اتحاد جزمي و يقيني آن عناوين نزد مؤلف نيست ؛ مثلا در ذيل عنوان « علي بن شيره » بعد از علامت مساوي ، علي بن محمد بن شيره را عنوان مي کند [ علي بن شيره = علي بن محمد بن شيره قاساني ] در حالي که حکم به تغاير اين دو عنوان مي نمايد و مي نويسد : 
علي بن شيره که شيخ طوسي او را توثيق و از اصحاب امام هادي عليه السلام به حساب آورده است ( شيخ طوسي ، 1380 ق ، ص 417 ، رقم 9 ) غير از علي بن محمد بن شيره است که شيخ طوسي او را تضعيف و از اصحاب امام هادي عليه السلام بر شمرده است ( همان ، ص 417 ؛ رقم 10 ) ؛ زيرا علي بن شيره ( راوي ثقه ) فرزند شيره است و علي بن محمد بن شيره ( راوي ضعيف ) نوه ي ايشان مي باشد و دليل و شاهدي بر اتحاد اين دو عنوان وجود ندارد ؛ بنابراين استظهار علامه حلي مبني بر اتحاد اين دو عنوان (علامه حلي ، 1411 ق ، ص 232 ، رقم) بي مورد است . (17) 
و نيز در ترجمه ي « الحسين بن ابي حمزه » بعد از علامت مساوي و عنوان کردن « الحسين بن حمزه » ( الحسين بن ابي حمزه = الحسين بن حمزه ) اعتقاد به تغاير اين دو نفر دارد و مي نويسد : « براي ما آشکار گشته است که اين دو عنوان ، دو شخصيت هستند : يکي پسر ابو حمزه ثمال است و ديگري نوه دختري ابوحمزه ثمالي » . (18) 

بلکه مقصود ايشان از علامت مساوي چند چيز مي باشد :

الف: بعضي از دانشمندان رجال حکم به اتحاد مي نمودند ؛ اگرچه نظر مؤلف خلاف آن مي باشد ؛ 
ب: اتحاد عناوين و انطباق آنها بر يکديگر به نظر مؤلف ( در موارد بسيار ) جزمي و يقيني ا ست ؛ 
ج: به نظر مؤلف استظهار يا احتمال و يا عدم استبعاد اتحاد عناوين مي باشد . 
مثلا در ذيل عنوان « الحسين بن محمد بن يسار » و قرار دادن علامت مساوي و ذکر نام « الحسين بن بشار » ( الحسن بن محمد بن يسار = الحسن بن بشار ) مي نويسد : « و لا يبعد اتحاده - الي الحسن بن محمد بن يسار - مع الحسن بن بشار (يسار) المتقدم الثقه » ( همان ، ج 5 ، رقم 3125 ) . 
همچنين در ترجمه ي « الحسين بن زيد الهاشمي » بعد از علامت مساوي و ذکر نام « الحسين بن زيد بن علي » مي نويسد : « الطاهر اتحاده - اي الحسين بن زيد الهاشمي - مع سابقه - اي الحسين بن زيد بن علي » ( همان ، ج 5 ، رقم 3406 ). در ترجمه ي « الحسن بن علي الهمداني » نيز بعد از علامت مساوي و ذکر نام « الحسن بن علي الهمداني ابومحمد » مي نويسد : « يحتمل اتحاده - اي الحسن بن علي الهمداني - مع ما بعده - اي الحسن بن علي الهمداني ابومحمد » ( همان ، ج 5 ، رقم 3034 ) . نکته ديگر اينکه در بعضي از موارد ،يقين به اتحاد دارد و يا بدون آنکه با علامت مساوي (=) اشاره نمايد ، احتمال آن را داده است ؛ مثلا اتحاد عنوان « الحسين بن الحکم » با عنوان « الحسين بن الحکم النخعي « را بدون يادآوري علامت مساوي احتمال مي دهد ، بلکه هر يک را مستقل ذکر مي کند ( همان ، رقم 3367 و 3368 ) و يا اينکه اتحاد « حسن بن علي الحجال » با « الحسن بن علي أبي محمد الحجال » را يقيني مي داند ولي از علامت مساوي استفاده نکرده است و هر يک را تحت عنوان مستقل نام برده است ( همان ، رقم2924 و 3004 ) . 
همچنين عنوان « مالک بن اعين » را که در سند تعدادي از روايات واقع شده است ، با عنوان « مالک بن اعين الجهني » و عنوان « مالک الجهي » يکي دانسته و اعتقاد به اتحاد آنها دارد ، حال آنکه هر کدام را مستقل ذکر نموده است و از علامت (=) استفاده نکرده است ( همان ، ج 14 ، رقم 9790 ، 9791 و 9819 ) . 
9-4-3. ذکر طريق شيخ صدوق و شيخ طوسي (19) و ارزيابي آن : شيخ صدوق و شيخ طوسي بر خلاف منهج کليني ، براي اختصار و فشرده گويي اوايل اسناد حديث را حذف کرده و آنها را تحت يک ضابطه ي خاص در بخش پاياني کتاب ( من لا يحضره الفقيه ، تهذيب الاحکام والاستبصار فيما اختلف من الاخبار ) تحت عنوان « المشيخه » يادآور شدند که ازآن « طريق » تعبير مي شود. تحليل و ارزيابي طريق شيخ صدوق و شيخ طوسي بسيار مهم و سودمند مي باشد ؛ چرا که صحت يا ضعف طريق موجب اعتبار و يا عدم اعتبار حديث مي شود . يکي از ويژگي هاي « معجم رجال الحديث » آن است که به اين موضوع مهم توجه کرده است و مؤلف انديشور آن ، در ذيل هر عنواني که نام آن شخص در طريق واقع گرديده است ، صحت يا ضعف آن طريق را گوشزد مي نمايد ؛ مثلا در ترجمه ي « اسحاق بن عمار الساباطي » حکم صحت طريق شيخ صدوق و شيخ طوسي را صادر مي کند و مي نويسد : « و کيف کان فطريق الشيخ اليه صحيح .. و طريق الصدوق الي اسحاق بن عمار ... والطريق صحيح » ( همان ، ج 3 ، رقم 1159 ) . 
و در ترجمه ي « اسحاق القمي » قايل به ضعف طريق شيخ مي شود و مي نويسد: « و طريقه - اي الشيخ - اليه ضعيف بالانباري و باحمد بن زيد الخزاعي » ( همان ، ج 3 ، رقم 1207 ) . 
گفتني است مراد از « صحت و ضعف » در « معجم رجال الحديث » به معني مصطلح آن در ميان متأخرين نيست ، بلکه به معني اعتبار و عدم اعتبار مي باشد . (20) 
10-4-3 ذکر موارد اختلاف کتب و نسخ در سند و تصحيح آن (21) : يکي از اموري که موجب آسيب پذيري سند مي شود ، تصحيف و تحريفي است که در اسامي راويان واقع مي گردد ؛ مانند تبديل حسن به حسين و بالعکس ، احمد به محمد و بالعکس ، عن به بن و بالعکس و غير اينها ؛ لذا در شناخت سندها ، توجه به تصحيف و تحريف يک امر ضروري و اجتناب ناپذير مي باشد ، از آن جهت که چه بسا بين کتب اربعه ي حديثي و يا نسخه هاي متعدد از يک کتاب حديثي ، در سند حديث اختلاف باشد وتفاوت هايي مشاهده گردد ؛ در اين صورت شناسايي عنوان صحيح آن لازم و ضروري است . 
از ديگر امتيازات « معجم رجال الحديث » توجه به اين موضوع مهم است که تحت عنوان « اختلاف الکتب » و « اختلاف النسخ » به موارد تحريف يا سقط يا تصحيف اشاره شده و آنها را تصحيح کرده است . 
همچنين عنوان اختلاف کتب ، موارد اختلاف کتاب هاي چهارگانه حديث کافي ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب الاحکام والاستبصار فيما اختلف من الاخبار ) در اسناد و راويان آن بيان شده است . 
و در عنوان اختلاف النسخ ، اختلاف هايي که در هر يک از نسخه هاي يک کتاب حديثي ( مثلا کافي ) رخ داده ، يادآوري شده است . 

5-3. کارهاي علمي پيرامون کتاب

با توجه به جامعيت کتاب « معجم رجال الحديث » و مراجعه ي عموم دانش پژوهان علوم ديني به ويژه علاقه مندان به رشته ي علوم حديث ، براي تسهيل و استفاده بيشتر و بهتر از اين کتاب ، چند کار علمي روي آن صورت گرفته است که موارد زير از آن نمونه است : 
1. دليل معجم رجال الحديث ، تأليف محمد سعيد طريحي ؛ 
2. المعين علي معجم رجال الحديث ، تأليف سيد محمدجواد حسيني بغدادي ؛ 
3. المفيد من معجم رجال الحديث ، تأليف محمد جواهري ؛ 
4. درآمدي بر علم رجال ، ترجمه ي مقدمه ي معجم رجال الحديث ، اثر عبدالهادي فقهي زاده . 

6-3. تطبيق و مقايسه

در پايان مقاله ، مناسب است به اختصار ، مقايسه اي بين « معجم رجال الحديث » و ديگر کتاب هاي رجالي اماميه انجام دهيم . از ميان صدها آثار رجالي که توسط انديشمندان شيعه تأليف گشته است ، علاوه بر چهار کتاب اصلي دانش رجال (رجال کشي ، رجال نجاشي ، فهرست شيخ طوسي و رجال شيخ طوسي) چند اثر ديگر به عنوان برترين ها به حساب مي آيند که از آن جمله مي توان به : رجال علامه حلي ، رجال ابن داوود ، منهج المقال اثر ميرزا محمد استرآبادي ، نقد الرجال ، تأليف سيد مصطفي تفرشي ، جامع الرواه تأليف محمد بن علي اردبيلي ، تنقيح المقال تأليف علامه مامقاني و قاموس الرجال تأليف علامه تستري اشاره کرد . 
در اين ميان ، کتاب « معجم رجال الحديث » از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده و در مقايسه با آثار ذکر شده ، حاوي مطالب و مباحثي است که يا ديگران اصلا متعرض آن نشدند ويا اگر متعرض شدند ، بسيار مجمل و گذرا بوده است ؛ از جمله : 
1. ذکر تمام مشايخ و تلاميذ راوي همراه با ذکر محل روايت در کتب اربعه حديثي از قبيل جلد ، باب و صفحه که هر خواننده به راحتي مي تواند از تمام استادان و شاگردان يک راوي اطلاع يابد . (22) 
2. يادآوري مقدار روايت راوي با ذکر مصدر و مؤاخذ ، مانند نام کتاب ، جلد ، باب و صفحه از کتب اربعه ي حديثي . فايده مهم اين کار اين است که انسان از اين طريق به مقام علمي راوي واقف مي شود ؛ چه بسا راوي حديثي وجود دارد که بيش از يک حديث ، يا چند حديث انگشت شمار از معصومان عليهم السلام نقل نکرده است ، ولي در اين ميان راوياني داريم که هزاران حديث از پيشوايان معصوم عليهم السلام دارند و مسلما اين نوع از راويان ، متخصص حديث بوده اند ؛ در حالي که راويان نوع اول ، نقل حديث براي آنها جنبه ي اتفاقي داشته است . 
3. از ابتکارات مؤلف انديشمند در کتاب « معجم رجال الحديث » اشاره به اختلاف کتب اربعه ي حديثي در نقل حديث و يا اختلاف نسخه هاي يک کتاب حديثي در نقل حديث مي باشد که در فصل مجزا و مستقل آن را مطرح کرده است و به اين ترتيب خدمت عظيمي به کتب حديثي به ويژه کتب اربعه حديثي نموده است . 
4. از ديگر امتيازات « معجم رجال الحديث » در مقايسه با ديگر کتب رجالي اماميه ، توجه به طبقه ي راوي در نقل حديث مي باشد که تحت عنوان « طبقته في الحديث » ذيل هر عنوان آمده است و خواننده از طبقه و موقعيت زماني راوي مطلع مي شود . 
آنچه ذکر شد ، بخشي از امتيازات کتاب « معجم رجال الحديث » در مقايسه با ديگر کتب رجالي شيعه است که به اختصار بيان شد و تفصيل آن بايد در فرصت ديگر و در مقاله اي مستقل انجام گيرد . 

نتيجه :

يکي از موسوم ترين طريق شناخت راويان حديث در عصر حاضر ، شناخت راويان از طريق کتب و منابع مکتوب است ؛ چرا که براي قضاوت و داوري در مورد وضعيت يک حديث ، چاره اي جز آشنايي با اين منابع و مراجعه و استفاده از آنها نداريم ؛ به ويژه منابع مهمي که با نگاه جديد و ابتکاري نو به برسي اسناد و راويان حديث پرداخته اند ، مانند جامع الرواه ، تنقيح المقال ، الموسوعه الرجاليه ، قاموس الرجال و معجم رجال الحديث . (23) 
در اين ميان کتاب « معجم رجال الحديث » از جايگاه ويژه اي برخوردار است . بر اين اساس به معرفي اين کتاب پرداختيم . 

 

پنج شنبه 1 خرداد 1393  5:51 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh hashmtjdd
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:فراخوان ارسال مقالات شيعه شناسي

 

- آیا در فتاوای مفتیان وهابی، فتوایی درباره مساجد شیعه وجود دارد، اساساً نگرش وهابیت نسبت به حضور شیعیان در مسجد و کاربری‌های متعدد مساجد در میان شیعیان چیست؟

به‌طورکلی مفتیان وهابی، اهل سنت را از دوستی و تعامل با شیعیان منع می‌کنند. آن‌ها می‌کوشند تا با کاهش ارتباط میان مسلمانان شیعه و سنی، از برقراری تعاون و تضافر میان شیعه و سنی بکاهند تا تضاد و تفرقه میانشان استمرار یابد. اگر بسامد مجموع تألیفات سلفیه وهابیت در روزگار امروز را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که اصولاً حیات آنان در گرو استمرار اختلاف میان مسلمانان است؛ از سوی دیگر باید توجه داشت که وهابیت در دوران معاصر در پیوندی عمیق با حکومت آل سعود است و بنابراین بسیاری از اختلاف‌افکنی‌ها خاستگاه و منشأ سیاسی دارد. سلفیه وهابی بر اساس معاهده‌ای تاریخی در سال 1157 قمری، در پیوندی تنگاتنگ با حکومت آل سعود است و به حفظ نظام پادشاهی و حمایت از آن متعهد است.

 با این توضیح شیعه هراسی در فتاوی شیوخ وهابی در همه جنبه‌های زندگی مطرح است. مثلاً در پاره‌ای از فتاوی آنان، ذبیحه شیعیان را نجس دانسته‌اند یا دوستی و اخوت اسلامی با شیعیان را در حکم دوستی با کفار دانسته‌اند و اهل سنت را از شرکت در مراسم شادی و یا غم شیعیان منع می‌کنند که در پاره‌ای از فتاوی هیئت کبار علمای سعودی قابل‌مشاهده است.

 این موضوع در قبال مساجد شیعیان نیز صادق است و افرادی چون عثمان الخمیس کویتی یا فرکوس الجزایری که هر دو تحصیل‌کرده دانشگاه‌ها و شیوخ سعودی‌اند، مسلمانان را از ورود به مساجد شیعیان منع می‌کنند و مساجد شیعیان را مسجد ضرار می‌نامند و مدعی‌‌اند در مساجد آنان خداوند متعال عبادت نمی‌شود. همین اتهامات مربوط به شرک و نفاق را به موضوع حسینیه‌ها نیز منتقل می‌کنند، مثلاً عبارت «یا حسین (ع)» را تشانه توسل شیعیان به غیر خدا و از مظاهر شرک تلفی می‌کنند.

 این‌گونه ادعاها همگی بی‌توجه به تفاسیر و برداشت‌های خود شیعیان مطرح‌شده است. آنان که آشنا با علامه عبدالحسین امینی و آثارش هستند می‌دانند که او محققی حکیم است و در آثارش سخنی لغو و بیهوده یا از سر سرگرمی و سُخره بیان‌نشده است و اگر او در کتاب الغدیر، زمانی که به بررسی ادعاهای عجیب‌و‌غریب آثار سلفی - وهابی درباره شیعه می‌رسد، می‌نویسد: »بخوانید و بخندید و یا بخوانید و گریه کنید« (إقرأ و اضحک، أو اقرأ و ابکِ) مرادش خنداندنِ مخاطبش نیست، در واقع علامه امینی اعتراض می‌کند که چرا برخی از نویسندگان به شیعه به‌مثابه ملتی منقرض‌شده نگریسته‌اند و آنگاه خواسته‌اند به‌شیوه برخی از باستان‌شناسان، با نقل چند روایت ضعیف و چند نقل‌قول مشکوک، و بی‌توجه به تعاریف و برداشت‌های علمای شیعه، عقاید شیعیان را بشناسانند. آیا احتمال نمی‌دادند که ممکن است عالمانی از شیعه زنده باشند و سخنانشان را بشنوند؟ عبارت »بخوانید و بخندید« علامه امینی فریاد رسای اعتراض‌ اوست؛ فریادی که در پس آن رنج و مظلومیتی غمبار را نمایان می‌سازد؛ او خواسته تا با این عبارت قبح اتهام و سخن بی‌دلیل و منطق را نشان دهد.

منبع: خبرگزاری شبستان  کد خبر : ۳۶۸۴۰۵  گروه خبری مسجد و کانون‌ها

http://www.shabestan.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=4&Id=368405&Mod

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

پنج شنبه 1 خرداد 1393  10:30 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh hashmtjdd
ahmadfarm
ahmadfarm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1390 
تعداد پست ها : 7792
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:فراخوان ارسال مقالات شيعه شناسي

چرا شيعه را جعفري ميخوانند؟

رئيس مذهب جعفري , در اصل خود رسول الله (ص) است ،زيرا ريشه شيعيان به خود پيغمبر عظيم الشان اسلام ميرسد واولين بار اززبان ايشان نام شيعيان اميرالمومين علي(ع) بگوش رسيده است .

ابن عباس روايت مى كند كه چون آيه شريفه" إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ" «آنان كه ايمان آورده اند و نيكوكار شدند به حقيقت، بهترين اهل عالمند. پاداش آن ها نزد خدا باغ هاى بهشت عدن است كه نهرها زير درختانش جارى است و در آن بهشت تا ابد جاودان و متنعمند و خدا از آن ها خشنود است» بينه (98): 7 و 8

بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شد، پيغمبر خطاب به على ابن ابى طالب(عليه السلام)فرمود: «يا على! در اين آيه شريفه، مراد از خير البريه تو و «شيعيانت» مى باشيد. روز قيامت تو و شيعيانت در حالى كه خداوند از شما راضى و شما هم از خداوند راضى و خشنود هستيد مى آييد»

اللمعة البيضاء، ص413، حديث 1125 ; شواهد التنزيل، ج 2، ص459 ; الدر المنثور، ج 8 ، ص589 ; المناقب، ص265، حديث 247 ; شبهاى پيشاور، ص156 «أنت يا علي و شيعتك تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين».

 

ازاین رو رئيس مذهب شيعه شخص رسول گرامي اسلام و جانشين برحق ايشان اميرالمومنين (ع) است و فرزندان معصوم ايشان ستارگان هدايتي هستند که رسول گرامي اسلام آنها را به جابربن عبدالله انصاري آموزش داد.


برهمين اساس چنانچه بخواهيم شيعيان را عدالت خواه معرفي کنيم بهتر آنست که ايشان را علوي معرفي کنيم واگر چهره صلح طلبي و آرامش خواهي را بخواهيم بعنوان نماد اين مذهب بيان نمائيم بهتر است با عنوان "حسني " بخوانيم .
همانگونه شهادت طلبي وايثارگري شيعيان از امام حسين (ع) و ديانت طلبي را بايد ازعلي بن حسين سيد الساجدين (ع) رنگ وبوي ديگري بخود ميگيرد هريک ازائمه ما قبل و بعدازامام جعفرصادق(ع) داراي خصيصه و شاخصه بارزي ميباشند ولي آنچه در زمان امام ششم ازشيعه متبادر گرديد انديشمندي و علم طلبي اين مذهب بودکه عليرغم شاخصه بارز تاکنون آنچنان که بايد ازشيعيان به نمايش درنيامده است.
 

در زمان خلفا ،علي(ع)  وقتى كه رجال و دانشمندان ساير اديان، براى كشف حقايق به مدينه مى آمدند تا مناظره و مباحثه علمى نمايند، امام على(عليه السلام) آنان را مجاب مى كرد و بدين طريق از ارايه خدمات شايان علمى خود به جامعه مسلمين دريغ نمىورزيد. بااين حال امام اول شيعه هرگز نتوانست دانشگاه علوم وفيوضات الهي خود را آنچنان که شايسته باشد مفتوح نمايد وصندوقچه علوم ايشان سربه مهر به حسن وحسين عليهما سلام سينه به سينه منتقل شد ولي دوران خفقان حکومت امويان حسنين را درکنج غربت نشاند و هريک را به مشغله اي درگير ساخت تا مسلمانان نتوانند ازسرچشمه هاي جوشان علوم بهره مند شوند.
پس از شهادت امام حسن مجتبى(ع)،  امام حسين، امام سجاد و امام باقر(عليهم السلام) تحت فشار شديد و آزار و اذيت اموى ها قرار گرفته و تحت نظر و كنترل بودند.آنچنان که آمار آمد وشدها به منزل امامان معصوم لحظه به لحظه به حکومت مدينه ودربار حکام اموي گزارش ميشدو فقط عده قليلى از شيعيان خاص، موفق به ديدار آن ها و اخذ حقايق و علوم مى شدند تاآنکه بالاخره هر كدام از فرزندان رسول الله(صلى الله عليه وآله) را به طريقى به شهادت رساندند.
در اوايل قرن دوم هجرى، درگيرى هاى شديدى بين بنى عباس و بنى اميه شكل گرفت و اموى ها مشغول و مجبور به دفاع از حكومت خود شدند. در نتيجه توان ادامه آن سختگيرى ها و كنترل ها را نداشتند. لذا امام صادق(عليه السلام) با استفاده از اين فرصت، از انزوا بيرون آمد و خانه خود را به دانشگاه علوم الهي مبدل ساخت و باب اين دانشگاه را به روى همه مردم باز گذاشت. ايشان آزادانه در منبر مساجد به نشر علوم و احكام و قواعد دين مى پرداخت آنچنان که بنابر روايت مستند در اين زمان بيش از چهار هزار طلبه و دانشجوى علم و دانش از درياى بى كران علم آن حضرت بهره گرفته وهريک به دانشمندان و انديشمندان شهيري درعصر خود مبدل که نام برخي ازآنها وعلوم مکشوفه ايشان تاکنون مورد بهره برداري قرار ميگيرد.
شاگردان خاص آن حضرت با بهره گيرى از جلسات درس ايشان، درباره مبانى علمى، قسمت هايى از چهارصد اصل معروف را نوشتند كه به «اصول اربعه مائه» معروف شد.يكى از خوشه چينان مكتب آن حضرت به نام جابر بن حيان كتابى شامل هزار ورق و پانصد رساله به رشته تحرير در آورد.
جابربن حيان بابهره گيري ازاين سرچشمه جوشان موفق به کشف الکل گرديد که تاکنون علوم پزشکي و شيمي خود را مديون اين کشف بزرگ ميدانند.

امام جعفرصادق(ع) عليرغم تلاش بدخواهان شيعه براي نمايش تک بعدي ازآن و هاديان اين مذهب دردوران مذکور علوم مختلفي را در اولين دانشگاه بزرگ اسلام وجهان تدريس نمود که ازجمله آنها ميتوان به : شيمي،فيزيک ،نجوم ، رياضي،فقه و حقوق اسلامي و...اشاره داشت .
بنابراين براى هيچ كدام از اهل بيت عترت و طهارت، چنين فرصتى پيش نيامده بود تا بتوانند به نشر احكام و قواعد فقهى، تفسير آيات قرآن مجيد و كشف اسرار حقايق بپردازند. چون اين موقعيت بيشتر براى امام جعفر صادق(عليه السلام) پيش آمد، لذا مذهب شيعه با مهر "جعفري " مذين از علوم الهيه آن امام گرديد و تاکنون به واسطه اين جوشندگي در علم به نام آن حضرت اشتهار ومعروفيت يافت .
اشتهار مذهب شيعه به نام امام جعفرصادق(عليه السلام) هيچ دلالتى بر تفاوت بين ايشان و اجدادش و نيز عموى بزرگوارش امام حسن مجتبى(عليه السلام)كه از امامان بر حق شيعه است، ندارد.بلکه مبدء ودليلي براي علمي بودن چهره شيعه بشمار ميرود.

دامنه تدریس امام صادق(ع) فقط مختص شیعیان نبود زيرا اكابر علما و فقهاى بزرگي از اهل سنت، نظير: ابوحنيفه، مالك بن انس، يحيى بن سعيد انصارى، ابن جريح، محمد بن اسحق، يحيى بن سعيد قطان، سفيان بن عيينه و سفيان ثورى از مكتب آن حضرت بهره گرفته و افتخار شاگردي آن حضرت را باخود همراه ساخته اند .
 

اما آنچه ازآن جز به تحجر و تبعيت ازکج فهمي هاي گذشتگان نميتوان ياد کرد ،موجب شده تا حق جويان اهل سنت تاکنون از حقانيت واعلميت ستارگان آسمان ولايت کم بهره باشند که از نشانه هاي آن فقط ذکر همين مطلب کفايت ميکند که باوجود پرورش شاگردان بزرگي چون افراد صدر والذکر نام امام جعفر صادق (ع) باوجود آن همه روايت و اصل معروف که درعموم کتب اهل سنت نيز ذکر شده جزو ائمه اربعه اين مذهب قرار نگرفته است .
حال آنکه اين امام همام به جهت نسب و فضيلت که در صفحات کتب مشهوره اهل سنت به آن اذعان و تاکيد شده سرآمد افراديست که دربيان اصول و فروع شرعيه و علميه بدون درک حضرت رسول (ع) به بيان روايات متضاد ازيکديگر اقدام نموده اندحال آنکه تاکنون حتي کلمه اي متضاد از آنچه رسول گرامي اسلام (ص) وقرآن کريم به بشر ارايه نموده است از زبان امام جعفرصادق (ع) ويا ديگر ائمه طاهرين نقل قول نشده است .
اما آنچه ائمه طاهرين بخصوص امام ششم شيعيان ثبت و ضبط درپرونده علمي وشرعي شيعه نموده به بيان خود ايشان هيچ نبوده جز آنکه انتقال کلام رسول گرامي اسلام میباشد.

سايت شيعه شميم

   

تنها امید خلق جهان یابن فاطمه   ای منتهای آرزوی اولیاء بیا

بالا گرفته ایم برایت دو دست را  ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا

                                     

           برای ظهورش صلوات........ اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 
 
یک شنبه 4 خرداد 1393  10:22 AM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
دسترسی سریع به انجمن ها