روش امام على (ع) در برقرارى عدالت اقتصادى
عليرضا صدر
مسئله اقتصاد و عدالت اقتصادى در نزد اميرمؤمنان عليهالسلام اگر نگوييم اولويت اول، بايد اذعان داشت که جزو اولين اولويتهاى مورد نظر ايشان در آيين زمامدارى مى باشد. که امام عليهالسلام جان مبارک خود را نيز در اين راه فدا کردند. اين نکته قابل توجه است که هدف اديان الهى در سطح اجتماع، چيزى جز برپا دارى عدالت نبوده است و اسلام ـ بطور خاص ـ گردش عادلانه مال را در سطوح مختلف جامعه از آشکارترين مظاهر حضور دين در جامعه برمى شمرد. و بر همين اساس بزرگترين مشکل انسان را در طول تاريخ ظلم اقتصادى مى داند. اين تحقيق کوشيده است تا به بررسى روش امام عليهالسلام در اصلاح و تدوين ساختار اقتصادى و همچنين راهکارهاى امام عليهالسلام در اجراى عدالت اقتصادى و نيز روش ايشان در فرهنگسازى عمومى در جامعه و تدوين آييننامه حکومتى براى واليان بپردازد.
ساختار حکومتى:
اصلاح ساختارى ـ اقتصادى، فرهنگسازى عمومى، فرهنگسازى حکومتى، اقتصاد، عدالت، بيتالمال، وقف
چکيده
مسئله اقتصاد و عدالت اقتصادى در نزد اميرمؤمنان عليهالسلام اگر نگوييم اولويت اول، بايد اذعان داشت که جزو اولين اولويتهاى مورد نظر ايشان در آيين زمامدارى مى باشد. که امام عليهالسلام جان مبارک خود را نيز در اين راه فدا کردند.
اين نکته قابل توجه است که هدف اديان الهى در سطح اجتماع، چيزى جز برپا دارى عدالت نبوده است و اسلام ـ بطور خاص ـ گردش عادلانه مال را در سطوح مختلف جامعه از آشکارترين مظاهر حضور دين در جامعه برمى شمرد. و بر همين اساس بزرگترين مشکل انسان را در طول تاريخ ظلم اقتصادى مى داند.
اين تحقيق کوشيده است تا به بررسى روش امام عليهالسلام در اصلاح و تدوين ساختار اقتصادى و همچنين راهکارهاى امام عليهالسلام در اجراى عدالت اقتصادى و نيز روش ايشان در فرهنگسازى عمومى در جامعه و تدوين آييننامه حکومتى براى واليان بپردازد.
کليد واژهها:
ساختار حکومتى: اصلاح ساختارى ـ اقتصادى، فرهنگسازى عمومى، فرهنگسازى حکومتى، اقتصاد، عدالت، بيتالمال، وقف
نيم نگاهى به دوران خلفا
در ابتدا لازم است نگاهى گذرا به جريان دوران خليفه سوم و گذرى بر اوضاع اجتماعى ـ اقتصادى شهر مدينه داشته باشيم. مدينه به علت
( 108 )
جنگهاى طولانى در ابتداى هجرت پيامبر اکرم صلى اللهعليهوآله و بوجود آمدن بار مضاعف مصرفى بر آن به موجب هجرت مهاجران به سختى مى توانست نيازهاى شهر را برآورد و مردم آن در تنگنا و سختى معيشت قرار داشتند. اما در زمان خليفه دوم و توسعه قلمرو حکومت اسلامى و فتوحات مسلمين، سيل غنائم و اموال به سوى آنها سرازير شد.
خليفه دوم در تقسيم غنائم روش ديوانى در پيش گرفت و از همه مسلمين ثبت نام کرد و براساس سابقه، حضور در ميدانهاى نبرد و قرابت با رسول خدا، براى هر کس مستمرّى مشخص کرد. اين رويه باعث ايجاد شکاف طبقاتى وسيع و بسيار شديد بين مردم شد و اختلاف طبقاتى گستردهاى را بوجود آورد.(1)
از سوى ديگر، باعث شد روحيه تکثّرگرايى در مسلمين با سابقه تقويت گردد و کسانى که روزى از بذل جان و مال خويش در رکاب پيامبر صلى اللهعليهوآله فروگذار نبودند، اکنون به فکر مال و ثروت باشند.
در چنين اوضاع و احوالى، خليفه سوم بر مسند قدرت تکيه زد. حال آنکه سن او را در اين هنگام حدود 79 سال ـ حداقل ـ ذکر کردهاند، که اين امر خود گواه بر ضعف جسمانى وى است.(2)
در زمان خليفه سوم، بنى اميه به قدرت رسيدند و او که با ايشان قرابت داشت، بيشتر مشاوران خود را از ميان آنها برگزيد و آنان را در پستهاى کليدى قرار داد. از ميان تمام مسلمين، تنها خويشان رازدار و ياور او بودند و پايههاى حکومت بر دوششان بود. در حقيقت خليفه، عبارت بود از، لباس عثمان و انديشههاى مروان بن حکم.
او حتّى در صحبت کردن هم، اختيار انتخاب الفاظ را نداشت. گويى از قبل، کلمات را به او تلقين مى کردند.(3)
قبيلهگرايى، اشرافى گرى مفرط و عدم اجراى حدود الهى از مختصات بارز دوران خلافت او بود.
خليفه سوم در بذل و بخشش از بيتالمال، به قدرى به اسراف گراييد که خزانهدار وى در اعتراض کليدهاى خزانه را بر منبر پيامبر آويخت و از مقام خود کنارهگيرى کرد.
رفتار او با منتقدان و ياران راستين پيامبر اکرم که از سر صدق و راستى لب به انتقاد مى گشودند، بسيار ناروا و چيزى جز تبعيد و خشونت نبود.
ــ ابوذر آن يار راستين پيامبر که به لحاظ گفتار بسيار جسور و صريح بود، سرانجامى نداشت جز جان باختن در ربذه، حال آنکه، بنا بر شهادت امام على عليهالسلام او با تقوا و راستگو بود. امام درباره او مى فرمايند:
«اى اباذر براستى تو براى خدا به خشم آمدى پس به همو اميد دار، اينان از تو به دنيايشان ترسيدند و تو بخاطر دينت از آنان بيمناکى...»(4)
ــ به دستور خليفه، عمّار را چنان زدند که از هوش رفت و نماز روزانهاش فوت شد.(5)
ــ ابن مسعود با دستور او درباره جمعآورى قرآن مخالفت کرد. دستور داد، بردگانش او را
( 109 )
کتک زده، دندههايش را شکستند و سپس سهم او را از بيتالمال قطع نمود.(6)
اينها همه و از سويى ديگر، فساد ادارى و بخششهاى ناروا، به گونهاى دامن گسترد که عثمان، شورشى عظيم را در مقابل خود ديد که سرانجام به قتل او انجاميد.
دارايى عثمان را در هنگام مرگ، مبلغ يک ميليون و يکصد و پنجاه هزار دينار طلا و ارزش املاک او را حدود يکصد هزار دينار و مقدار زيادى گاو و گوسفند و شتر و احشام نوشتهاند.(7)
امام على عليهالسلام در مورد او فرمود:
«تا سرانجام سومين از آن باند به خلافت برخاست، در حاليکه باد نخوت به غبغب افکنده و هدفى جز کامجويى از خلافت در سر نپرورده بود. به همراه او فاميلش به غارت بيتالمال پرداختند و چون شترى که در گياه بهاران در آمده، مال خدا را بر باد دادند. تا آن روز که رشتههايش گسست و کردار ناشايستاش گريبانش گرفت و غوطهورى در نعمت، طغيان در بهرهورى و سوءاستفاده از اموال عمومى هلاکش ساخت.»(8)
امام عليهالسلام در چنين شرايطى حکومت را بر خود مى ديد. چنانکه خود مى فرمايد:
«پس از قتل عثمان انبوه مردمان رنج ديده چون يال کفتار از هر سوى به خانهام ريختند، آنچنان که بازويم شکست و ردايم دريده گشت. آنان به فشردگى گوسفندان گرگ زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به سويم افکندند و سرانجام خلافت را بر من تحميل کردند.»(9)
لذا امام على عليهالسلام براى سامان دادن به اوضاع بى سامان، اولين قدم را اجراى اصلاحات همه جانبه و متوازن مى دانست. در اين مقال، اصلاحات اقتصادى امام عليهالسلام را در سه بعد مورد بررسى قرار مى دهيم:
1ـ فرهنگسازى عمومى (بعد فرهنگى)
2ـ اصلاح ساختارهاى حکومت (بعد تربيتى)
3ـ اصلاحات اقتصادى (اقتصادى)
1ـ فرهنگ سازى عمومى
امام عليهالسلام در اين روش دو جنبه هدفمند را دنبال مى کند. ابتدا با پند و موعظه ـ که سراسر نهجالبلاغه حاوى اين فرهنگسازى است ـ به تبيين مسائل مختلف مى پردازند.
دوم، الگوسازى است که توسط شخص امام عليهالسلام ، سلوک ايشان و حسن انتخاب کارگزاران، به جامعه عرضه مى شود.
در زمينه اين فرهنگسازى ذيلا به مواردى اشاره مى شود:
الف) دنيا
با توجه به وضعيت پيش آمده که شرح آن رفت، نهجالبلاغه سرشار از نهى مردم از دنيازدگى، تعريف همه جانبه دنيا و مرگ آگاهى است.
«... پس در دنيا توشه برگيريد تا خود را در فرداى قيامت در امان داريد...»(10)
( 110 )
اشارت به عمر کوتاه و گذران دنيا
«آگاه باشيد که بساط دنيا برچيده شده و زنگ پايان آن به صدا درآمده و خوبيهاى آن ناپديد گشته و به سرعت پشت کرده و ساکنانش را به نابودى کشانده و همسايگانش را به سوى مرگ پيش رانده است. شيرينى هاى آن تلخ شده و زلال آن تيره و متعفن گشته و از آن جز تهماندهاى باقى نمانده و يا قطره آب از شن چکيدهاى که تشنهکامان را سيراب ننمايد.»(11)
اشارت به شناخت و ماهيت دنيا
«دنيا چون مار خوش خط و خالى است که ظاهرش نرم و زيباست و باطنش پر از زهر کشنده. نادان فريب خورد و بدان روى آورد ولى عاقل فهميده از آن گريزد.»(12)
«مى فريبد و زيان مى رساند و مى گذرد. خدا دنيا را پاداشى نپسنديد براى دوستانش و نه کيفرى براى دشمنانش، مردم دنيا چون کاروانند، تا بار افکنند کاروانسالارشان بانگ بر آنان زند که تا بار بندند و برانند.»(13)
بهرهمندى از دنيا و کفايت به آنچه روزى انسان است
«به کم بسنده بايد کرد و به اين و آن روى نياورد. آن را که نصيبش اندک است، اگرچه تلاش فراوان کند بيشتر ندهند.»(14)
دنياى ناپايدار وسيله آزمايش و عذاب الهى
«[خداوند] دنيا را برايتان چنين وصف کرد که سپرى شدنى، بى اعتبار و ناپايدار است. پس از آنچه چشم شما را پر کند و دلتان را مشغول دارد، دورى گزينيد. زيرا برخورداريتان از آن اندک است. دنيا به خاطر جاذبه کاذب شهوتها، نزديکترين خانه به عذاب الهى است.»(15)
دوستى را نشايد اين غدار
«آنگاه که دنيا به کسى روى آورد خوبى هاى ديگران را هم بدو عاريت دهند و چون پشت کند خوبيهاى او را هم ناديده انگارد.»(16)
زوال دنيا و مرگ آگاهى
«تو خود ديدهاى کسانى را که پيش از تو مال اندوخته و نگران کم شدن آن بودند و آرزوى دراز و دور انگاشتن مرگ آنان را از سرنوشت خويش بازداشته بود، چگونه مرگ بر آنها فرود آمد و آنها را از زادگاهشان برکند و از مهد امنيت و آرامش برگرفت و در تابوت آرزوها و بر دوش مردمانى حمل کرد که تحمل آن را نداشتند و به يکديگر پاس مى دادند و از سقوط آن هم بيمناک نبودند، لذا با سرانگشتان آن را برمى گرفتند.»
( 111 )
«... آيا نديديد آنهايى را که آرزوى دراز داشتند و ساختمانهاى بلند افراشتند و اموال زياد اندوختند، چگونه خانههاشان گور شد و آنچه اندوخته بودند بر باد رفت و اموالشان دارائى ميراث خوارانشان شد...»(17)
عاقبت نعمات دنيا
آن حضرت بر مزبلهاى مى گذشت چنين فرمود: «اين است آنچه بخيلان به آن بخل ورزيدند و در روايتى ديگر اين همان است که ديروز براى رسيدن به آن سر و دست مى شکستيد.»(18)
متاع دنيا و عبرت از آن، قناعت ورزيدن و نهى از تکاثر
«کالاى دنيا آلوده کاه وباخيز است، از آن مرغزار دورى کنيد که نياسودن در آن، بهتر از ماندن است و به اندازه کفاف اکتفا کردن برتر از جمع ثروت...»(19)
ب) تشويق امام به بخشش و سخاوت و اشاره به راه و روش آن و نهى از بخل:
در تعريف بخشندگى مى فرمايد:
«بخشندگى و کرم آن است که قبل از درخواست نيازمند باشد، اما پس از آن، يا از سر شرمندگى است يا از ترس نکوهش»(20)
در بخشش تعادل پيشه کنيد
«دستباز و بخشنده باش ولى از ريخت و پاش بپرهيز، در زندگى اندازه نگه دار اما سخت مگير.»(21)
بخشش ولو اندک باشد گرامى است
«از بخشش اندک شرم مدار که نوميد ساختن بدتر از آن است.»(22)
در مورد بخل و در نکوهش آن مى فرمايد
«در شگفتم از بخيل، از فقرى که مى گريزد، زودتر بدان رسد و ثروتى را که مى طلبد از دست دهد، در دنيا چون فقيران زيد و در آخرت حساب ثروتمندان را از او خواهند...»(23)
ج) مباحثى پيرامون رزق و روزى
انواع کسب روزى و مقدر بودن آن
«روزى به دو گونه است يکى آنکه تو در جستجويش هستى و ديگر آنکه در جستجوى توست، پس اگر تو به سويش نروى به سويت آيد. پس در يکروز به اندازه يکسال تلاش مکن و خود را به رنج و زحمت ميفکن. کفايت کند تو را هر روز تلاش آن روز، پس اگر آنسال از عمرت باشد قطعا خداوند تعالى از هر روز سهميهات را بخشد و گرنه براى چه تلاش کنى و اندوه خورى؟ بدانکه هيچکس روزى تو را نخورد.»(24)
در اين فراز، امام نکاتى چند را، يادآور مى شوند:
1ـ روزى مقدّر است.
2ـ نفى تکاثر و مالاندوزى.
3ـ کسى روزى ديگرى را نبرد.
( 112 )
«به حضرت عرض کردند اگر فردى را در خانهاى در برويش بربندند، از کجا روزى رسد؟ فرمود از همانجا که مرگش فرا رسد.»(25)
رابطه انفاق و روزى و اثر پرداخت مال اللّه در روزى
«روزى را با صدقه دادن و احسان به مستمندان فراهم آريد و آنکس که به پاداش يقين کند دستش به بخشش بازگردد.»(26)
«ايمانتان را به صدقه دادن پاس داريد و دارايى تان را با پرداخت زکات بيمه کنيد.»(27)
«اگر تنگدست شديد با صدقه دادن با خدا معامله کنيد.»(28)
د) در وصف طمع و نکوهش آن
وصف طمع: «آزمندى بردگى هميشگى است.»(29)
خطر طمع: طمع عقل آدمى را زايل مى کند:
«بيشترين قتلگاه عقلها در زير برق طمعها است.»(30)
و در ميانهروى در کسب مال و نهى تکاثر و زيادهخواهى مى فرمايد:
«... در حلال آن حساب است و در حرام آن شکنجه و گرفتارى است. آنکه ثروتمند گردد در کوران درگيرى و فتنه درافتد و آنکه تهى دست شود در کابوس اندوه فرو رود...»(31)
هـ) قناعت
«قناعت ثروتى است پايانناپذير.»(32)
«قناعت يعنى فرمانروايى و سرورى...»(33)
بدينگونه امام عليهالسلام قناعت را کليد نيکبختى انسان مى داند.
و) مال و ثروت
ـ هشدار به ثروتمندان
«دارائى و ثروت ابزار خواهشهاى نفسانى است.»(34)
ـ وابستگى انسان به مال
«آدمى مرگ فرزندى را تحمل کند و به خواب و استراحت بپردازد اما ربوده شدن مالش خواب و راحتى را از او گيرد.»(35)
ز) حاجت و نيازمندى و حفظ کرامت انسانى
دست نياز سوى هر کس دراز مدار
«آنکه بار نيازش را به آستانه مؤمنى فرود آرد گويى آن را به پيشگاه الهى آورده است و آنکه در خانه کافرى را بدين منظور زند، گويى از خدا شکايت کرده است.»(36)
«از دست شدن خواستهها، آسانتر از خواستن آن از نااهلان است.»(37)
اينگونه پندار تا حاجت حاجتمندان روا کنى
«روا کردن حاجت در پرتو سه امر است: کوچک شمردن آن تا کارهاى بزرگ انجام گيرد، پنهان نمودن آن تا خود آشکار گردد، فوريت در آن تا گوارا آيد.»(38)
( 113 )
ن) تدبير در معيشت
«آنکه به اندازه خرج کند تهى دست نشود.»(39)
در رعايت اعتدال مى فرمايد:
«به اندازه کفاف اکتفا کردن، بهتر از جمع ثروت.»(40)
«[متقين] لباسشان متعادل، نه برده لباسند و نه بى رغبت و بى اعتناى بدان.»(41)
مواردى که استخراج شد تنها بخشى از مباحثى است که امام عليهالسلام در جهت اين فرهنگسازى عمومى بکار بردهاند و مى توان ملاحظه کرد ـ که با توجه به آنچه که بر مسلمين رفته ـ امام عليهالسلام تمام توان و تلاش خود را در بازگرداندن فرهنگ اصيل دوران پيامبر اکرم صلى اللهعليهوآله در جمع مسلمين بکار بستند و اين در حالى بود که خود داراى جميع خصائل نيکو بودند.
2ـ بعد تربيتى و اصلاحات ساختارى اميرمؤمنان عليهالسلام
با توجه به فساد ادارى و عدم وجود ضوابط در ساختار حکومتى، اولين قدمى که امام عليهالسلام در اين راستا برداشتند اعمال اصلاحات متوازن و همگرا در ساختار حکومت بود و در اين راه نيز اولين اقدام ايشان برکنارى کارگزاران جور و نصب کارگزاران صالح بود. در اين ميان آنچه مورد کنکاش و پژوهش است معيارها و رهنمودهاى اميرمؤمنان عليهالسلام براى گزينش و عملکرد کارگزاران مى باشد که بى گمان مى تواند آئيننامهاى براى حاکمان اسلامى براى تمام اعصار باشد. فرمايشات امام عليهالسلام و ارائه ساختارها و راهکارهاى حکومتى گويا ظرف زمان و مکان را درنورديده و پيشرفتهاى بشر در زمينه فنآورى و فرايندهاى اقتصادى و ارتباطى نيز نتوانسته از ارزشهاى والاى آن بکاهد. آنچه که در سيره عملى و کلامى امام عليهالسلام وجود دارد همچون ستارهاى در آسمان عدالت مى درخشد و آزادگان جهان را دل مى ربايد و اجراى آن جهان را به سوى عدالت و برابرى رهنمون مى سازد.
معيارهاى امام در انتخاب و نصب کارگزاران
امام عليهالسلام روحيات و فضائل ذيل را براى کارگزاران برشمرده و ايشان را به رعايت آنها سفارش مى نمايند.
ـ رعايت تقواى الهى و پرواپيشگى
«او را به مراعات و حفظ تقواى الهى فرمان ده.»(42)
ـ مطيع فرمان پروردگار خود بودن
«خداوند واجباتى بر شما مقرر فرموده است آنان را ضايع نکنيد و مرزهائى برايتان قرار داده از آنها تجاوز ننماييد.»(43)
و در نامه 53 خطاب به مالک مى فرمايند:
«به او فرمان دهد که از خدا پروا کند و طاعت او را بر همه چيز مقدم شمرد و هر چه در کتاب خداست به کار بندد...»(44)
ـ عنان نفس را در اختيار گيرد
«اى مالک، مالک نفس خويش باش»(45)
ـ خود را از مردم انگارد و در نوع زندگى و
( 114 )
حق و حقوق شهروندى خود را برتر از آنان ننگرد
کارگزار دولت اسلامى بايد ساده زيستى را در پيش گيرد و اين به دو منظور است اول آنکه رفاهطلبى و تجملگرائى از يکسو باعث جدائى کارگزار از طبقه کارمندان شده و آن دو را از هم جدا مى سازد و کارمند، کارگزار را همچون تافتهاى جدا بافته مى انگارد. از سوئى ديگر، راحتطلبى همچون آفتى است که مقاومت فرد را در برابر سختيها کاسته و زايل مى نمايد. بنابراين، در منظر اميرمؤمنان عليهالسلام کارگزار بايد زندگى خود را همسطح محرومترين افراد تحت مديريت خود بسازد. امام عليهالسلام خطاب به کارگزار خود عثمان بن حنيف مى فرمايند:
«آگاه باش که هر رهروى را رهبرى است که بدو اقتدا کند و از دانش او نور گيرد و راه يابد. بدان که پيشواى شما از دنيا به دو جامه کهنه بسنده کرده است و از غذاها به دو قرص نان، بدانيد که شما هرگز توان آنرا نداريد ولى با پارسائى، تلاش و پاکدامنى مرا يارى کنيد...
آرى اگر مى خواستم راهش را مى دانستم که چگونه به عسل ناب، مغز گندم و بافتههاى ابريشمين دست يابم. امّا چه دور است از على که هواى نفس بر او چيره شود و شکمبارگى او را بر سر سفرههاى رنگين نشانده در حاليکه شايد در حجاز يا يمامه کسى باشد که خواب قرص نانى را هم نبيند و سيرى اصلاً نشناسد.»(46)
و در رابطه برابرى والى و رعيت به مالک مى فرمايند:
«از اينکه براى خود حقى، در آنچه همه در آن برابرند، بيش از ديگران خواهى، بپرهيز.»(47)
ـ باد غرور در سر نپروراند و از خلق کنارهگيرى ننموده و در ميان آنان با صدق و مهر رفتار نمايد.
«والى نبايد در برابر مال و مقامى که به آن رسيده است مردم را از ياد ببرد و تعهد خدمت را ناديده انگارد بلکه بايد نسبت به بندگان خدا بيشتر نزديک شود و به برادرانش بيشتر مهربانى کند.»(48)
ـ پرهيز از متملقان و چاپلوسان و رد آنها از خود
«زنهار... از دوست داشتن تملق که بايد از آن بپرهيزى، زيرا اين احوال، خود از بهترين فرصتهاى شيطان براى تباه کردن است.»(49)
ـ امام عليهالسلام استبداد و خودکامگى را برنمى تابد و کارگزار خود را از آن نهى مى نمايد
«پس هر آينه تو بالاتر از آنهائى و ولى امر تو بالاتر از تو و خدا بالاتر از کسى است که تو را به فرماندهى برگزيده است.»(50)
ـ کارگزار بايد در فرماندارى خويش خداى را در نظر داشته باشد و از معناى مأمور معذور پرهيز نمايد
«اگر اطاعت آفريدگان، موجب معصيت آفريدگار گردد، روا نيست.»(51)
ـ کارگذار بايد روحيه ايثار و ايثارگرى را در خود تقويت نمايد و در راه انجام مسئوليتهاى الهى خويش از هيچ چيز ( 115 ) فروگذار ننمايد:
«...در راه انجام وظايف الهى از جان خويش مايه بگذار.»(52)
ـ معيار در تصميمگيرى عادلانه را در نظر گرفتن سه عامل مى داند:
«بايد محبوبترين کارها در نزد تو سازگارترين آنها با حق و گستردهترين آنها در عدالت و فراگيرترين آنها در جلب رضايت مردم باشد.»(53)
ـ در هنگام دستور و اقدام سه نکته را مورد توجه قرار مى دهد: دستور سنجيده، عمل بموقع و قاطعيت در اجراء
«بپرهيز از کارى که زمانش فرا نرسيده و سهلانگارى در آن چون انجامش ممکن گرديده يا پافشارى در امرى که راه صحيح آن را ندانى يا سستى در زمانيکه درستى کار آشکار باشد پس هر کارى را در جاى بايسته بجاى آر.»(54)
در زمينه استخدام، امام عليهالسلام مواردى را برمى شمرند که مطابق با آنها مى توان کارمندان را گزينش نمود و بعد متذکر مى شوند که گزينش کارمندان براساس ضابطه و نه رابطه صورتپذيرد و جايگزينى رابطه را به جاى ضابطه از عوامل شيوع خيانت و ستم برمى شمرند.(55)
نکته ديگرى که مورد تذکار امام عليهالسلام مى باشد، آزمودن افراد، قبل و بعد از بکار گمارى است تا بدينوسيله توانايى آنان نيز در بوته آزمايش قرار گرفته و سنجيده شود.
«... آنگاه در کار آنان بنگر و آنها را با آزمايش بکار بپذير.»(56)
بدين ترتيب، اميرمؤمنان عليهالسلام با دقت، در گزينش کارگزاران خود اقدام نموده و به همراه هر يک مجموعهاى از بايستههاى حکومتى و زمامدارى را ارائه دادند و در اين امر از هيچ مسألهاى فروگذار نکردند تا ساختار ادارى ـ سازمانى اصلاح و سالم گردد. اهتمام امام به اين امر را مى توان مهمترين علت در نظر ايشان ـ در اصلاحات حکومتى دانست يعنى تا ساختار ادارى ـ سازمانى سالم بوجود نيايد و افراد صالح در رأس امور نباشند اصلاحات قابل اجرا نيست. با نگاهى به عهدنامه مالک اشتر مى توان بوجود آمدن يک ساختار ادارى مدوّن در سيستم حکومت را شاهد بود، ساختارى که صدر، ذيل و جايگاه اشخاص در آن مشخص است و سيستمها در آن تدوين گشته و وظايف در آن مشخص مى گردد.(57)
و اينها همه پايان راه نبود بلکه چشمان تيزبين امام عليهالسلام در جاى جاى بلاد اسلامى بدنبال کارگزارانش بود و ايشان به دقت به اعمال و رفتار آنان رسيدگى مى کرد و به محض ارتکاب خطا آنان را مورد مؤاخذه، استيضاح و يا عزل قرار مى داد که شرح آن خواهد آمد.
3ـ اصلاحات اقتصادى
امام عليهالسلام همگام با اصلاحات ساختارى به فرهنگسازى در زمينههاى گوناگون پرداختند که در اين ميان به برخى از اقدامات و فرهنگسازيهاى ايشان در بعد اقتصادى و
( 116 )
حکومتى اشاراتى مى نمائيم:
اول: عدالت در حکومت اميرمؤمنان
«الا اى تاريخ سوگند به شکافنده بذر و آفريننده جان، اگر نبود حضور فشرده مردم براى بيعت، و عهدى که خداى از عالمان گرفته است که بر شکمبارگى ستمگر و محروميت ستمديده «صحه» نگذارند، حتما افسار خلافت را رها مى کردم... و مى ديديد اين دنيايى که بدان مى نازيد و دين مى بازيد، در ديدگاه من از آب بينى ماده بزى بى ارزشتر است.»(58)
گوياترين سخن امام عليهالسلام در مورد پذيرش حکومت همين عبارت است که ريشه در اصلاح مسائل اقتصادى دارد؛ گرفتن حق ستمديده از ستمگر، از بين بردن محروميت در جامعه، از بين بردن طبقات اقتصادى و...
اميرمؤمنان عليهالسلام در اجراى عدالت بسيار سختگير و بى ملاحظه بود و در اين امر از هيچ اقدامى فروگذار نمى کرد و بر سر آن اهل معاملت با هيچکس نبود.
«بخدا اگر ببينم اموال عمومى به مهر زنان يا بهاى کنيزکان رفته باشد آن را بازستانم که در عدالت گشايش است و آنکه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد.»(59)
اين سخنان مربوط به اولين روزهاى خلافت امام عليهالسلام است و ايشان در همان اوان خلافت به بازگرداندن اموال نامشروع به بيتالمال همت گماشتند. استاد محمدمهدى جعفرى در کتاب «پرتوى از نهجالبلاغه» معتقدند: اين پافشارى امام عليهالسلام در پاکسازى بيتالمال بيشتر از قتل عثمان، بنى اميه را به ستوه آورد و امام ـ با علم به شورش و نفاق بنى اميه ـ از آن روى برنتافته و سياست خود را در بازستانى حقوق مظلومان، حتى به تعويق هم نيانداختند.
«بدانيد من با دو کس مى ستيزم، آنکه چيزى را خواهد که حق آن را ندارد و آنکه حقى را که بر گردن اوست نگزارد.»(60)
و در فرازهاى پايانى فرمان مالک اشتر خطاب به او مى فرمايند:
«بر تو واجب است، بخاطر داشتن آنچه بر واليان پيش از تو رفته است از حکومت عدلى که کردهاند و سنت نيکوئى که نهادهاند.»
عدالت در بکارگيرى بيتالمال
در اين بين امام بيشترين توجه خود را متوجه بيتالمال و حفظ و حراست از آن به خرج مى دادند و در تقسيم آن به عدالت هيچ ملاحظه و استثنايى را روا نمى دانستند.
بعد از جنگ نهروان در پاسخ به يکى از ياران که پيشنهاد مى دهد به اصحاب بيشتر توجه کن و به آنها که از گرويدنشان به سپاه کفر بيمناکى امتيازات بيشترى بده، فرمودند:
«آيا فرمانم مى دهيد که يارى را با ستم راندن بر مردمم طلب کنم؟ به خدا سوگند تا شب و روز برپاست و تا آنگاه که بر آسمان ستارهاى برجاست. هرگز چنين نکنم و اگر اموال، مال خودم هم بود يکسان مى بخشيدم تا چه رسد به آنکه مال، مال خداست.»(61)
( 117 )
«بدان حق مسلمانانى که نزد تو يا ما هستند در تقسيم اين غنائم يکسان است، چون چشمهسارانى که همگان بدون امتياز در آن آيند و از آن بازگردند.»(62)
«در اموال بيتالمال که در نزدت گرد آمده سخت دقت و مراقبت کن و آن را به عائلهمندان و گرسنگان که نامشان در ديوان نيازمندان است بپرداز تا فقر و نياز در جامعه ريشهکن شود و مازاد آن را براى ما بفرست تا بين نيازمندان تقسيم کنيم.»(63)
مواجهه امام با برادرش عقيل درسى بزرگ براى حاکمان و واليان اسلامى
«به خدا سوگند، برادرم عقيل را در نهايت فقر و تهيدستى ديدم که مى خواست پيمانهاى از گندم شما را بدو بخشم، و فرزندان خردسالش را که از تنگدستى و درويشى، ژوليدهموى و نيلگون روى بودند. دوباره آمد و اصرار کرد و سه باره سخنش را تکرار نمود، و من به سخن او گوش دادم، پس گمان کرد که دينم را بدو فروشم و برخلاف روشام از او جانبدارى کنم. آنگاه آهنى را براى او گداختم و به جسم او نزديک کردم تا عبرت آموزد. از سوزش آن چون بيماران نالهاى سخت برآورد و نزديک بود که از داغش بسوزد. پس بدو گفتم: اى عقيل، سوگواران به سوگت نشينند! چگونه از آهنى که انسانى به بازيچه آن را گداخته است به فرياد آيى و ناله سردهى ولى مرا به آتشى کشانى که خداى جبّار از غضبش برافروخته است؟ آيا تو از آزارى به فرياد آيى ولى من از آتش دوزخ به فرياد نيايم؟!»
پرهيز از رشوه
و از اين شگفتتر آنکه شباهنگام کوبندهاى درِ خانهام را کوبيد و در ظرفى سر بسته حلوايى آورده بود که آن را ناخوش مى داشتم، گويى با آب دهان مار يا برگردان معده او آميخته بود. پس بدو گفتم: آيا اين به خاطر پيوند خويشاوندى است يا زکات و يا صدقه؟ که اين دو بر ما خاندان پيامبر حرام است. گفت: هيچ کدام، امّا هديّه است. آنگاه گفتم: گريه کنندگان بر تو بگريند! آيا آمدهاى تا از دين خدا مرا بفريبى؟ يا نظام فکرى خود را از دست دادهاى؟ يا جنزده شدهاى؟ يا هذيان مى گويى؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقليم زمين را با آنچه در آسمانهاست به من بخشند تا پوست جُوى را به گناه از مورى گيرم، هرگز چنين نکنم.(64)
امام عليهالسلام در حفظ بيتالمال بسيار کوشيد و چشمان ايشان در ولايات مختلف با حساسيت اين مسأله را پيگيرى مى کردند و امام عليهالسلام از خيانت در آن به هيچ عنوان نمى گذشتند و خيانتکار را به سزايش مى رساندند.
به والى بصره مى نويسد:
«بخدا سوگند، سوگندى راست، اگر خبر رسد که در بيتالمال مسلمين خيانت ورزيدى، چه کم يا زياد، بر تو به نهايت سخت گيرم آنچنانکه تهى دست، گرانبار و حقير مانى.»(65)
ـ نکته مهم اينکه در خيانت کميت مهم نيست و هر اندازه مستحق جزا است
( 118 )
«اما بعد، به من از تو خبر رسيده است که اگر راست باشد خداى را به خشم آوردهاى و امامت را نافرمانى کردهاى و در امانت خيانت نمودهاى. گزارش رسيده است که بيتالمال را جاروب کردهاى و هر چه بود و نبود برگرفتهاى و هر چه بدستت رسيده بر جيب ريخته و يا خوردهاى. اينک حسابت را بفرست و بدانکه حسابرسى الهى از محاسبه بندگان سختتر است.»(66)
ـ نکته قابل بحث در اينجا حسابرسى امام عليهالسلام از کارگزارانش مى باشد که بدون در نظر گرفتن هيچ گونه حق خاصى بر ايشان يا روابط و خويشى، اِعمال عدالت مى نمايد و از اين نمونهها در کتاب شريف نهجالبلاغه و سيره حضرتش بسيار است.
دوم: نظاممندى امر خراج
امام عليهالسلام در اينمورد هم مانند شيوهاى که پى گرفته بودند به طرح مسائل اصلاحى و آداب و آيينهاى اخذ خراج مى پردازند. سفارش به تقوا، رعايت حريم ملک، اعلام موضوع ـ اعلام اينکه براى اخذ حق خدا آمدهام ـ ، کفايت اقرار فرد در مورد وجود حق خدا يا عدم آن، نگرفتن بيشتر از حق الهى و... از مسائلى است که امام عليهالسلام در سيره و گفتار خود تبيين نمودهاند.
شيوه اخذ خراج
«گزينش حق الهى را بدين ترتيب انجام ده: «مال را دو قسمت کن آن گاه صاحب مال را مخير کن که هر کدام را مى خواهد براى خود بردارد و هر کدام را که برداشت مزاحمش نشو، سپس نيم باقيمانده را دو قسمت کن هر کدام را که برداشت بپذير و ايراد مگير... آنگاه حق الهى را از او بگير و اگر خواست جابجا کند بپذير و اصل را برگردان و از نو به همان ترتيب اول عمل کن تا حقوق واجب الهى را دريافت دارى و از احشام، پير و دست و پا شکسته و معيوب را نگير.»(67)
انصاف در اخذ خراج
«پس اينک شما را فرمان مى دهم: با مردم از سر انصاف رفتار کنيد... در گرفتن ماليات مته به خشخاش نگذاريد و تنپوش زمستانى و تابستانى و چارپايانى که وسيله کارند و بردگان را حراج نکنيد و کسى را به خاطر درهمى تازيانه نزنيد... و به دارائى کسى از مردم ـ چه نمازگزار و چه در پيمان مسلمين ـ دست درازى مکنيد. مگر آنکه اسبى يا سلاحى نزد آنان [غيرمسلمين [بيابيد که بخواهند با آن بر مسلمانان حمله کنند...»(68)
در نظر امام عليهالسلام خراج و ماليات در زمانى مؤثر است و در مجموع وضع اقتصادى را رو به بهبودى مى برد که رعايت حال ماليات دهنده صورت گرفته باشد و او از قِبلِ سود خود ماليات دهد. لذا به مالک اشتر مى فرمايد:
«... در مورد ماليات چنان عمل کن که موجب بهبود حال خراجگزاران گردد زيرا با درستى خراج و سامان يافتن حال خراجگزاران، وضع ديگران نيز اصلاح شود و کار ديگران جز با بهبود آنان سامان نپذيرد، زيرا روزى مردم در گرو خراج و خراجگزاران است.»(69)
( 119 )
در نظر امام عليهالسلام رعايت حال خراجگزار بسيار بااهميت است. امام عليهالسلام بين خراجگزار و مأمور نوعى اطمينان و همکارى متقابل را در نظر ميگيرند که در نتيجه رعايت حال خراجگزار از سوى مأمور بدست مى آيد:
«... بايد نظر تو بيشتر در آبادانى زمين باشد تا گرفتن خراج، چون خراج بدون آبادانى به دست نيايد و آنکه بدون آبادانى خراج مطالبه نمايد، کشور را خراب و مردم را هلاک کند و حکومتش چند روز بيش نپايد. بنابراين، اگر مردم از سنگينى ماليات يا آفتزدگى يا قطع سهميه آب يا خشکسالى يا دگرگونى وضع زمين بر اثر غرقاب يا بى آبى، شکوه کردند به آنان تا هر قدر که فکر مى کنى موجب بهبود وضعشان خواهد شد تخفيف بده...»(70)
همانگونه که از مفاد سخنان فوق برمى آيد رعايت انصاف در امر خراج و بوجود آوردن اعتماد فى مابين از اصل انديشههاى امام عليهالسلام مى باشد.
در انديشه امام اصل بر آبادانى است يعنى تا زمانى که آبادانى و شرايط مناسب در امر کشاورزى صورت نگيرد خراجگزار به سود نخواهد رسيد تا خراج بدو تعلق گيرد. بنابراين، امام به عامل خود دستور مى دهد که اصل را بر آبادانى بگذار تا از قِبل آن سودى حاصل آيد و خراجى ستانده شود. در اينجا ذکر اين نکته بجاست که از منظر امام عليهالسلام اخذ ماليات از درآمد ناشى مى شود لذا امام به اين امر اهتمام دارند که بر مبناى نظر کارشناسى مأمور و با احترام به نظر خراجگزار اين امر صورت پذيرد.
بازرگانان و صنعتگران و تنظيم روابط تجارى در ديدگاه امام عليهالسلام بازرگانان برطرف کننده نيازهاى مادى جامعهاند. ايشان در ارتباط با بازرگانان سه موضوع را مطرح مى کند:
1ـ فراهم آوردن شرايطى که سود بيشتر بازرگانان را ايجاد مى کند.
امام عليهالسلام پس از ذکر برخى اصناف جامعه و وابستگى هاى هر کدام از آنان به امر خراج (لشکريان ـ توده مردم ـ قاضيان) روزى همه آنها را وابسته به بازرگانان و امر خراج مى دانند و بدين طريق اهميت موضوع بازرگانان را بررسى مى کنند:
«... همه اينان استوارى نخواهند يافت مگر به وسيله بازرگانان و صنعتپيشگان که به کار مردم به اميد سود روآورند و بازارها بديشان رونق يابد و کار و کسب آنان از دست ديگران ساخته نيست...»(71)
در فراز ديگرى از نامه 53، امام عليهالسلام طبقه فعال را به سه دسته بازرگانان داخلى، بازرگانان خارجى و صنعتگران تقسيم مى کند که با توجه به روحيات حرفهاى آنان، ايشان را مردمانى آرام و مسالمتجو و نافع به حال رعيت معرفى مى نمايند:
«... و اما در مورد بازرگانان و صنعتگران، نصيحتپذير باش و آنان را به نيکى پند ده، چه پيشهورى که مقيم است و چه آنکه با داراييش در
( 120 )
رفت و آمد است و چه کاسبى که به نيروى تن کسب روزى مى کند [صنعتگران]. زيرا آنان سرچشمه سودها و مايه آسايش و راحتى اند و اين منافع را از سرزمينهاى دوردست و واديهاى پرت، و از دريا و بيابان و کوه و دشت قلمرو تو، فراهم آورند؛ نقاطى که توده مردم را توانى نيست تا در آن گردآيند و نه جرأتى که بدان پاى گذارند. اينان مردم آرامى هستند که بيم خطرشان نمى رود و مسالمتجويانى هستند که گمان آشوبگرى در مورد آنها نباشد. پس به کار آنان، چه در مرکز حکومت و چه در ديگر شهرهاى کشورت رسيدگى کن.»
2ـ نظاممندى امر خراج که پيشتر از آن سخن بهميان آمد
3ـ کنترل و نظارت دقيق بر بازار
امام عليهالسلام بر اين امر بسيار اهتمام مى ورزيدند. منقول است که على عليهالسلام تازيانه خود را برمى گرفت و در ميان بازار مى شد تا بنماياند که اگر کسى خلاف عدالت معامله کند با على و تازيانه او طرف است.
در عهدنامه مالک اشتر پس از بيان ارزش بازرگانى و صنعتگرى و سفارش به همکارى و ملازمت با آنان، مالک را به امرى آگاه مى سازد که خميرمايه تجارت آن را ايجاب مى کند. حرص و آز به دنيا و تبعات آن که امکان دارد هر صاحب صنعت و يا بازرگانى را دچار سازد.
«... با اينهمه بدانکه در بسيارى از ايشان، تنگ چشمى آشکار و بخل زننده و احتکار منافع و نرخگذارى خودسرانه در فروش وجود دارد که ضرر و زيانى است براى مردم و ننگى است براى جامعه...»(72)
در اينجا امام عليهالسلام دو موضوع را مورد توجه قرار دادهاند: اول، احتکار که امام عليهالسلام آن را بطور کلى ممنوع و استثناءناپذير عنوان کردهاند و دولت را موظف به مواجهه با محتکران نمودهاند.
دوم، نرخ و نرخگذارى بر مبناى عدل و انصاف صورت پذيرد و براى اين منظور دولت را موظف به ارائه طريقى در جهت نرخگذارى عادلانه نمودهاند. ايشان وجود اين دو مفسده ـ احتکار و گرانفروشى ـ را موجب ننگ دولت دانستهاند.
پرهيز از دادن امتيازات ويژه (رانت)
اميرمؤمنان عليهالسلام با عنايت به اينکه نزديکان والى بزرگترين خطر براى استفاده خاص از منافع عمومى و موقعيتهاى ويژه اقتصادى هستند در بخشى از فرمان خود به مالک اشتر اين امر را بررسى نموده و مالک را از آن نهى مى کنند.
«... دگر آنکه هر زمامدارى، ياران نزديک و محرم اسرارى دارد که در ميان ايشان امتياز خواهى و دراز دستى و بى انصافى در روابط اقتصادى پيدا مى شود. اما تو ريشه ستم و فساد اينان را با بريدن اسباب آن برکن. مبادا به هيچ يک از نزديکانت زمينى واگذارى، و مبادا کسى از سوى تو به اين طمع افتد که مالک آب و زمينى گردد تا به همسايگان در آبيارى يا کار مشترک
( 121 )
خسارت وارد آورد و بارش را بر دوش ديگران اندازد.»(73)
از اين فراز چند نکته برداشت مى شود:
اول آنکه به واليان هشدار مى دهند که هميشه به طور طبيعى در اطرافيان و نزديکان حاکم روحيه سودجوئى بروز نمايد و علت بروز نيز غالبا مقاصد اقتصادى است که معمولاً به صورت امتيازهاى ويژه (رانت) آشکار مى شود.
دوم اينکه، بايد مواجهه کارگزار به گونهاى باشد که اين امتيازخواهى را در ريشه بخشکاند.
سوم اينکه، در صورت بروز اين پديده، کارگزار به هيچ عنوان به فعليت رسيدن آن را برنتابد و به گونهاى رفتار نمايد که سوءاستفاده کننده از طمع خويش نااميد شود.
چهارم، اگر آنان خود امکاناتى را فراهم آوردند رفتار والى به گونهاى باشد که آنان از امتياز خويشاوندى يا نزديکى که دارند، در جهت استفاده بيشتر از منابع عمومى و مشترکات با همسايگان بکار نگيرند و بار خويش را به دوش ديگران نيفکنند و به آنان خسارت وارد نياورند.
از طرفى، با وجود رعايت تمام موارد، ممکن است يکى از حالات فوق اتفاق افتد در آن صورت:
«حق را در موردى که بايد ـ دور يا نزديک ـ رعايت کن و در آن پايدارى بورز و بازده نيکويش را از خدا بخواه و هر چه در اين راه از خويشان و نزديکانت رسد، گو رسد. زيرا اين گرچه بر تو گران آيد اما چشم به پايان کار بند که آن فرخنده است.»(74)
وصيت و وقف اموال
امام عليهالسلام در طول زندگانى پربرکت خويش بسيار پرتلاش ظاهر شدند. از ايشان باغهاى فراوان خرما و چاهها و قنوات فراوان برجاى مانده که هنوز هم در اطراف مدينه وجود دارند. اين مسأله در زندگى امام و دوران مديريت ايشان بر جامعه اسلامى دو اثر بر جاى گذاشت: اول اينکه ايشان در قبال اعمال مديريت خود بهرهاى از بيتالمال دريافت نکردند. دوم آنکه ايشان بسيار مساکين، فقرا و يتيمان را تحت تکفل خود قرار داده و به امور آنان رسيدگى مى کردند.
پس از اتمام نبرد صفين، امام عليهالسلام در نامهاى تکليف اموال خود را براى بازماندگان معلوم مى نمايند. اين نامه حاوى نکاتى است که نشان دهنده عمق دقت امام در مسائل اقتصادى و مالى حتى پس از مرگشان مى باشد.
الف ـ وصيت بعنوان امر مورد رضايت الهى قابل توجه است.
ب ـ وارث بايد از دارائى بطور شايسته (بدور از افراط و تفريط) بهرهمند گردد و از آن نيز در راه خدا انفاق کند. اين مسأله بسيار مشاهده شده که اشخاصى ثروت خود را وقف مى نمايند در حاليکه فرزندان آنان در عسر به سر مى برند. اما امام عليهالسلام از اين عمل پرهيز مى نمايند.
ج ـ با اشاره به برترى فرزندان فاطمه(س)،
( 122 )
اما مساوات و عدالت بايد در تقسيم مالالارث رعايت شود. عدالت چنين اقتضا مى کند که حتى اگر انسان فرزندى از فرزندان را دوستتر دارد ولى هنگام تقسيم مال الارث از عدالت و مساوات عدول نکند.
د ـ وصى بايد اصل مال را نگه دارد و از درآمد آن انفاق نمايد.
هـ ـ نهالهاى خرما ـ يعنى آنچه که باعث افزايش بهرهورى است ـ بايد حفظ شود.(75)
نتيجهگيرى
با عنايت بر اينکه شيوه و رفتار ائمه معصومين عليهمالسلام براى مسلمين به عنوان مهمترين روش و الگو مطرح است و امام على عليهالسلام اولين و تنها فرد از ائمه است که بر مسند قدرت نشست در نتيجه روش ايشان در حکومت بعنوان برترين الگو براى زمامداران مطرح است. لذا با توجه به آنچه گذشت برقرارى عدالت اقتصادى و رفع ظلم و محروميت از مهمترين دغدغههاى امام على عليهالسلام در دوران حکومت ظاهريش بود که با تمام توان به آن مبادرت ورزيد.
لذا با دقت در سيره على عليهالسلام در رأس حکومت درمى يابيم که ايشان با اقتدار کامل به اقدام همه جانبه و متوازن بر اصلاحات ساختارى و بکارگمارى افراد متعهد و متخصص در رأس امور، نظارت بر حسن انجام تعهدات دولت و کارگزاران، رعايت عدالت در بکارگيرى بيتالمال و نظارت بر حسن اجرا در اموال عمومى، تدوين سيستم اجرايى در امر ماليات و خراج و نظارت بر آن امور، تدوين نظامنامه حسابرسى و نظارت بر عملکرد مالى ادارات دولتى و کنترل و نظارت بر بازار و اجراى تعذيرات حکومتى مبادرت ورزيد و الگويى براى تمام حاکمان اسلامى در همه اعصار و قرون پديد آورد.
پى نوشتها:
1ـ شهيدى، سيدجعفر، على از زبان على عليهالسلام
2ـ همان.
3ـ عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام على بن ابيطالب عليهالسلام
4ـ دينپرور، سيدجمالالدين، نهجالبلاغه پارسى، خ 130.
5ـ شهيدى، سيدجعفر، انقلاب بزرگ.
6ـ عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام على بن ابيطالب عليهالسلام
7ـ نورى همدانى، حسين، بيتالمال در نهجالبلاغه، يادنامه کنگره نهجالبلاغه.
8ـ دينپرور، سيدجمالالدين، نهجالبلاغه پارسى، خ 3.
9ـ همان.
10ـ همان، خ 63.
11ـ همان، خ 53.
12ـ همان، ق 115.
13ـ همان، ق 407.
14ـ همان، ق 39.
15ـ همان، خ 160.
16ـ همان، ق 8.
17ـ همان، خ 132.
18ـ همان، ق 186.
19ـ همان، ق 359.
20ـ همان، ق 50.
21ـ همان، ق 32.
22ـ همان، ق 64.
23ـ همان، ق 121.
24ـ همان، ق 371.
25ـ همان، ق 348.
( 123 )
26ـ همان، ق 132.
27ـ همان، ق 138.
28ـ همان، ق 250.
29ـ همان، ق 171.
30ـ همان، ق 210.
31ـ همان، خ 81.
32ـ همان، ق 54.
33ـ همان، ق 220.
34ـ همان، ق 55.
35ـ همان، ق 299.
36ـ همان، ق 419.
37ـ همان، ق 63.
38ـ همان، ق 97.
39ـ همان، ق 134.
40ـ همان، ق 359.
41ـ همان، خ 184.
42ـ همان، ن 53.
43ـ همان، ق 102.
44ـ همان، ن 53.
45ـ همان.
46ـ همان، ن 45.
47ـ همان، ن 53.
48ـ همان، ن 50.
49ـ همان، ن 53.
50ـ همان.
51ـ همان، ق 156.
52ـ همان، ق 165.
53ـ همان، ن 53.
54ـ همان، ن 53.
55ـ در اينمورد به نامه 53 مراجعه شود.
56ـ دينپرور، سيدجمالالدين، نهجالبلاغه پارسى، ن 53.
57ـ با نگاهى به فرمان امام عليهالسلام به مالک اشتر و سيره امام عليهالسلام درخواهيم يافت که ايشان کارگزاران را به شش دسته تقسيم مى کنند: 1ـ وزيران و مشاوران 2ـ ارتشيان که شامل صنفهاى دربانان، پاسداران، کارکنان و نيروهاى انتظامى است. 3ـ کارگزاران شهرها شامل استانداران، فرمانداران، خراجگزاران، بازرسان، ناظران بازار 4ـ دبيران 5ـ قاضيان 6ـ گزارشگران ويژه.
58ـ دينپرور، سيدجمالالدين، نهجالبلاغه پارسى، خ 3.
59ـ همان، خ 45.
60ـ همان، خ 172.
61ـ همان، خ 126.
62ـ همان، ن 43.
63ـ همان، ن 67.
64ـ همان، خ 215.
65ـ همان، ن 20.
66ـ همان، ن 40.
67ـ همان، ن 25.
68ـ همان، ن 51.
69ـ همان، ن 53.
70ـ همان.
71ـ همان.
72ـ همان.
73ـ همان.
74ـ همان.
75ـ همان، ن 24.
منابع:
1ـ جعفرى، سيد محمد مهدى، پرتوى از نهجالبلاغه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1381.
2ـ دينپرور، سيدجمالالدين نهجالبلاغه پارسى، بنياد نهجالبلاغه، 1384.
3ـ شهيدى، سيد جعفر، على از زبان على، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376.
4ـ شهيدى، سيد جعفر، نهجالبلاغه، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1372.
5ـ طيب، مهدى، مديريت اسلامى، نشر سفينه، 1379.
6ـ عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام على بن ابى طالب، چاپخانه مروى، 1354.
7ـ نورى همدانى، حسين، بيتالمال در نهجالبلاغه، بنياد نهجالبلاغه، 1363.
( 124 )
منبع : فصلنامه نهج البلاغه ، شماره 17 ( 17 صفحه - از 108 تا 124 )