0

نجوم و اختر شناسی

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی


منظومه‌هاي دوتايي، زادگاه نسل‌هاي دوم و سوم سيارات اخترشناسان، ستارگان منفرد را در جستجوي سيارات فراخورشيدي جستجو مي‌كنند، درحالي‌كه تازه‌ترين تحقيقات از احتمال بالاي وجود سيارات در منظومه‌هاي دوتايي و تشكيل نسل دوم و سوم سيارات در آنها حكايت دارد.
محبوبه عميدي: اغلب دانشمندان، ستارگان را عامل ايجاد سيارات مي‌دانند و گمان مي‌كنند هر ستاره نوظهوري كه توسط ابري از گاز و غبار كهكشاني احاطه شود، مي‌تواند سياره‌ يا سياراتي را نيز به يكباره خلق كند. اين در حالي است كه مطالعات تازه نشان مي‌دهند ستارگان دوتايي مي‌توانند عامل خلق نسل دوم يا حتي سوم سيارات باشند. بيش از نيمي از ستارگان آسمان در منظومه‌هاي دوتايي قرار دارند.
به گزارش نيوساينتيست، هاگاي پيترز از مركز اختر‌ فيزيك هاروارد-اسميت‌سونيان، ساز وكار خلق نسل‌هاي تازه سيارات از ستارگان را ساده، اما حيرت‌انگيز توصيف مي‌كند. البته نسل اول سيارات در اين مكانيسم نيز مانند تشكيل هر سياره ديگري از اجتماع صفحات دايره‌اي شكل گرد و غبار در اطراف ستارگان ايجاد شده است.
زماني كه يكى از ستارگان همدم يك منظومه دوتايي مي‌ميرد، ماده بازمانده از مرگ آن در اطراف جفت ديگر، صفحاتي از غبار و گاز تشكيل خواهد داد كه اين صفحه و متعلقات آن، اجزاي ساختماني براي ايجاد نسل دوم سياره را در اختيار آن قرار خواهند داد. لازم به يادآوري است كه چنين صفحاتي پيش از اين نيز رصد شده‌اند.
نسل سوم يك سياره هم مي‌تواند از خاكسترهاي حاصل از مرگ جفت دوم ستاره مرده سربرآورد. پيترز مي‌گويد: «بسياري از افراد تنها در اطراف ستارگان جوان به دنبال رصد سيارات هستند. در حالي كه سيستم‌هاي جفت‌ستاره‌اي كه مدام در حال تغيير هستند، رويه كاملا متفاوتي را براي رصد سيارات و يافتن آن‌ها مي‌طلبند».
پيدا كردن چنين سيستم‌هايي چندان غيرممكن به نظر نمي‌رسد، چرا كه ستارگان دوتايي در طول زمان با كم‌كردن جرم و افزايش سن يا از يكديگر دور مي‌شوند، يا بسيار‌‌نزديك‌تر از قبل نسبت به يكديگر قرار خواهند گرفت. در اين صورت سياراتي كه بسيار‌نزديك‌تر از حد انتظار مشغول به گردش دور ستارگان هستند يا سياراتي كه فاصله بيش‌تري نسبت به سيارات نسل اول از ستاره خود گرفته‌اند، مي‌توانند سيارات نسل دوم باشند. پيترز مشاهده و بررسي چندتايي از اين سيارات را در برنامه كار خود قرار داده است.

حركت در خلاف جهت

اين سيارات حتي مي‌توانند در هنگام مرگ يك ستاره، در فضايي كهكشاني مانند خوشه‌هاي ستاره‌اي كروي كه ذخيره چنداني از عناصر سنگين مورد نياز براي تشكيل سيارات در اختيار ندارد، تشكيل شوند. عناصر سنگين مورد نياز براي ايجاد سياره را خاكستر غني از عناصر سنگين كه حاصل مرگ ستاره است، تأمين خواهد كرد.
بسياري از ذرات تشكيل‌دهنده نسل دوم سيارات مي‌توانند در يك صفحه يا صفحه‌هاي متفاوت و در جهت‌هاي مختلف گردش كنند. علاوه بر اين احتمالا مي‌شود اين سيارات را از روي حجم عظيم آن‌ها نسبت به ديگر سيارات شناسايي كرد. بعضي از سيارات نسل دوم هم زماني شكل مي‌گيرند كه ماده حاصل از مرگ يك ستاره به سمت سياراتي كه در حال حاضر وجود دارد حركت كند و منجر به ايجاد اجرام بسيار‌سنگيني شود كه كوتوله‌هاي قهوه‌اي ناميده مي‌شوند. جرم كوتوله‌هاي قهوه‌اي از 8درصد جرم خورشيد كم‌تر است و نمي‌توانند فرآيند هم‌جوشي هسته‌اي را در هسته خود آغاز كنند و به يك ستاره تبديل شوند.
اين فرايند مي‌تواند با افزايش اصطكاك در مدار حاضر، تهديدي براي موجوديت سياراتي باشد كه در تشكيل كوتوله‌هاي قهوه‌اي نقش داشته‌اند. افزايش گاز و غبار كهكشاني مي‌تواند اصطكاك را در اين منطقه آن‌قدر بالا ببرد كه به خروج اين سيارات از مدار منجر شود و حتي باعث تصادم آن‌ها با ستاره‌اي شود كه به دور آن در گردش هستند.
ماريو ليويو از مؤسسه علوم تلسكوپ فضايي با اين مسئله كه احتمالا اغلب سيارات در اطراف ستارگان در حال رشد ايجاد مي‌شوند، موافق است و مي‌گويد: «از آن‌جايي كه اطلاعات چنداني در مورد فرايند تشكيل سيارات در دسترس نيست، مطالعات رصدي اين فرضيه مي‌تواند بسيار‌جالب‌توجه باشد و ما را به شناخت راه‌هاي ممكن در طبيعت برساند. كشف يا عدم‌كشف اين سيارات مي‌تواند به ايجاد محدوديت‌هايي در الگوهاى نظرى منجر شود و ما را به آنچه كه در طبيعت رخ مي‌دهد نزديك‌تر كند».

منبع : Khabaronline.ir
شبکه فیزیک هوپا

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  3:55 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



همه چيز از وجود حيات در مريخ حكايت دارد به گزارش اسپيس فلايت ناو، ديويد مك‌كي، رئيس بخش زيست‌فضاشناسي مركز فضايي جانسون ناسا مي‌گويد: «ما هنوز باور نداريم كه به اثبات وجود حيات بر مريخ رسيده‌ايم؛ اما فكر مي‌كنيم به اثبات اين‌كه حيات در اين سياره وجود داشته است، بسيار نزديك شده‌ايم.»
مايكل مه‌ير، محقق ارشد ناسا در زمينه تحقيقات مريخ در نشست اتحاديه ژئوفيزيك آمريكا در سن‌فرانسيسكو اعلام كرد: « احتمال وجود حيات در مريخ تبديل به يك مسئله علمي و سوال عمومي شده است.»
مجله معتبر اكونوميست نيز در يكي از سرمقاله‌هاي خود در سال گذشته نوشت: «با در نظر گرفتن حساسيت‌هاي علمي و عمومي در رابطه با حيات در مريخ، اين مسئله آن‌قدر براي بشر هيجان‌انگيز و جالب است كه نمي‌توان آن را ناديده گرفت.»

آغاز داستان با شهاب‌سنگ آلن‌هيلز

هنگامي كه در اواسط دهه 1990 / 1370، يك گروه تحقيقاتي متوجه شد كه اجسامي درون يك شها‌ب‌سنگ فروافتاده از مريخ شبيه فسيل هستند، اين نمونه تنها مورد در دست بشر از فسيل‌هاي احتمالي مريخي بر روي شهاب‌سنگ‌ها بود. با اين حال گروه با پيدا كردن دو شهاب‌سنگ فسيل مانند ديگر، اكنون 3نمونه در دست دارد و با توجه به خود شهاب‌سنگ قطب جنوب، اطلاعات بيشتري در اختيار دارد.
محققان هوستون بر اين باورند كه با مدارك بدست آمده، داده‌هاي آن‌ها، گذشته مريخ را از 3.6 ميليارد تا 1.4 ميليارد سال پيش پوشش مي‌دهد. بنابراين مشخص است كه شبكه‌اي از ميكراورگانيسم‌ها حدود 3.6 ميليارد سال پيش يعني يك ميليارد سال پس از شكل گرفتن اين سياره در منظومه شمسي در زير سطح مريخ به‌وجود آمده‌اند. مريخ در آن زمان بسيار گرم‌تر و مرطوب‌تر بوده و جو ضخيم‌تري نيز داشته است.
دانشمندان با اندازه‌گيري تركيب گازهاي به‌دام افتاده درون صخره‌ها تشخيص داده‌اند كه شهاب‌سنگ‌ها از مريخ آمده‌اند. گازهايي كه براي تشخيص ريشه مريخي اجسام مورد تحليل قرار مي‌گيرند، عبارتند از: هليوم، نئون، آرگون، كريپتون، زنون و رادون. همه شهاب‌سنگ‌ها تركيباتي داخلي از گازهايي داشتند كه توسط دو فضاپيماي وايكينگ مشخص شده بود و به‌طور مشخص به اين نسبت روي زمين وجود ندارند.
اورت گيبسون، همكار مك‌كي و كتي توماس كپرتا از تيم تحقيقاتي حيات بر مريخ اعلام كردند: «نمونه‌هاي مشابه يافت شده بر هر سه شهاب‌سنگ و همچنين شباهت آن‌ها با ارگانيسم‌هاي اوليه زمين، مدارك ما را دال بر وجود حيات بر مريخ محكم‌تر كرده‌اند.»
گروه مريخ در جديد‌ترين اطلاعاتشان در ماه نوامبر/ آبان اعلام كردند كه پس از كشف اين شهاب‌سنگ در سال 1996 / 1375، منتقدان وجود حيات در سيارات ديگر معتقد بودند كه اين شكل‌هاي فسيل مانند ممكن است در لحظه گرمايش يا انفجاري رخ داده باشد كه اين شهاب‌سنگ‌ها را از سياره جدا كرده است. اما تحقيقات جديد صورت گرفته توسط توماس كپرتا از گروه تحقيقاتي هوستون ثابت كرد كه نظريه انفجار نامعتبر است.
مك‌كي و اورت گيبسون، جزئيات بيشتري از دو زمينه جديد مورد مطالعه را كه پيش از اين در دسترس نبودند، در اختيار سايت Spaceflight Now قرار داده‌اند. اين زمينه‌هاي جديد عبارتند از:
• ابزار‌هاي پيشرفته‌تر و تحليل‌گرهاي‌ قدرتمندي كه در تحقيقات دهه 90 بر روي شهاب‌سنگ‌هاي مريخي در دسترس نبودند؛ مانند ميكروسكوپ‌هاي الكتروني با دقت بسيار بالا و يك سيستم ريزكاوشگر جديد يوني كه دقت ديد بسيار بالاتري از ميكروسكوپ‌هاي الكتروني را براي گروه تحقيقاتي فراهم كند.
• سه برابر شدن نمونه‌هاي شهاب‌سنگي كه مدارك بيشتري از ميكروفسيل‌ها و حيات مريخي در اختيار تيم تحقيقاتي قرار داد. گروه معتقد است كه فسيل آلن‌هيلز كشف شده در سال 1996، از شهاب‌سنگي به قدمت 4ميليارد سال تشكيل شده كه فسيلي 3.6 ميليارد ساله را با خود حمل مي‌كند.
اين نمونه همچنين شواهدي از وجود آب در مريخ را در نخستين سال‌هاي تشكيل سياره را نشان مي‌دهد و ثابت مي‌كند اورگانيسم‌هايي در يك ميليارد سال پس از تشكيل سياره در روي آن به‌وجود آمده‌اند.

شواهد جديد

پس از اعلام نشانه‌هاي فسيل مريخي در شهاب‌سنگ آلن‌هيلز، پژوهشگران دست به كار شدند تا ديگر شهاب‌سنگ‌هاي مريخي را در جستجوي نشانه‌هاي حيات بكاوند.
يكي از مهم‌ترين نشانه‌هاي حيات بر مريخ، درون شهاب‌سنگي نخلا است كه در سال 1911 / 1290 در نخلاي مصر سقوط كرد و بخش‌هايي از آن امروز در موزه تاريخ طبيعي لندن قرار گرفته است.
اين نمونه كه بزرگ‌ترين آنها نيز هست، 1.4 ميليارد سال عمر دارد و پس از سقوط به چندين تكه تقسيم شده بود. يك كشاورز محلي مدعي شد كه يكي از تكه‌ها به يك سگ برخورد كرده و او را كشته است. اما محققان معتقد بودند اين تنها داستاني براي بالا بردن قيمت زمين در جستجوي شهاب‌سنگ‌ها بوده است.
سپس در سال 2000، يك تيم تحقيقاتي ژاپني شهاب‌سنگ ديگري در قطب‌جنوب كشف كرد. اين شهاب‌سنگ كه ياماتو593 نام گرفته، 1.4 ميليارد سال عمر دارد و حاوي فسيل‌هايي است كه بر روي شهاب‌سنگ آلن‌هيل و نخلا نيز كشف شده بود.
به گفته مك‌كي، مدارك جديد حيات بر مريخ با كشف اين فسيل مريخي بيشتر شد. وجود حيات حتي به صورت ارگانيسم‌هاي تك سلولي، همواره سوال بزرگي در علم نوين بوده است. اگر به‌زودي پاسخ اين سوال مشخص شود، نقش بسيار بزرگي در تصميم‌گيري ناسا و كاخ سفيد براي ماموريت‌هاي فضايي و سياست تحقيقاتي خواهد داشت. برخي از اين سياست‌ها از اين قرار است.
• تمركز بيشتر بر استراتژي حيات بر مريخ: استراتژي اصلي ناسا تاكنون، جستجوي آب بر روي مريخ بود كه پس از آن به جستجوي كربن تغيير يافت. به گفته مه‌ير اين روند يك بار ديگر تغيير يافته و به جستجو براي شواهدي مبني بر حيات تبديل شده است.
• انتخاب هدف جديد براي مريخ‌نوردها: مريخ‌نورد آزمايشگاه علوم مريخ، ام.اس.ال قرار است در سپتامبر 2011 /شهريور 1390 به‌سوي سياره سرخ پرتاب شود. ماموريت اين مريخ‌نورد، جستجوي حيات بر روي مريخ و هم‌چنين يافتن مناطق قابل سكونت براي ميكروارگانيسم‌هاي احتمالي اين سياره خواهد بود. ام.اس.ال احتمالا نخستين فضاپيماي اختصاصي ناسا براي زيست‌اخترشناسي پس از دو فضاپيماي وايكينگ در سال 1976 / 1355خواهد بود.
• نقش حيات در منظومه شمسي: اگر ثابت شود اجسام موجود بر روي شهاب‌سنگ‌ها واقعا فسيل هستند، اين داده‌ها نقش بسيار بزرگي در دست‌يابي به حيات در مكان‌هاي مختلف منظومه شمسي خواهد داشت، بخصوص در هدف هايي مانند اروپا، قمر يخ‌زده سياره مشتري.
• نقش حيات در كهكشان راه شيري: اثبات وجود حيات از طريق سه شهاب‌سنگ كشف شده مي‌تواند نقش به‌سزايي در كشف حيات در ديگر سيارات زمين‌مانند در كهكشان راه شيري كه توسط تلسكوپ كپلر مشاهده مي‌شوند، داشته باشد.
• مطالعات وسيع‌تر در زمينه كربنات: مك‌كي معتقد است هر 3 شهاب‌سنگ حاوي مقاديري كربنات در محل قرارگيري فسيل‌ها هستند. تاكنون هيچ‌يك از مريخ‌نوردهاي ناسا نتوانسته‌اند سنگي كربناتي را آزمايش كنند؛ اما اگر مريخ‌نورد آپورتونيتي بتواند يك سال ديگر نيز دوام بياورد، به حفره انديور خواهد رسيد، جايي‌كه مي‌تواند انبوهي از اين صخره‌هاي كربناتي را بررسي كند. گيبسون نيز مي‌گويد: «با وجود اين‌كه فكر نمي‌كنيم شهاب‌سنگ‌ها از اين حفره‌هاي كربنات‌دار آمده‌ باشند، هرگونه اطلاعات مي‌تواند براي ما مفيد و قابل استفاده باشد.»

حيات زيرسطحي، آب سطحي؟

تحليل شهاب‌سنگ‌هاي آلن‌هيلز، نخلا و ياماتو593 نشان داد كه اين سنگ‌ها از اعماق سياره جدا شده‌اند، يكي از عمق 800 متري و ديگري از عمق 6.4 كيلومتري كه مستقيما، عمق آب‌هاي زيرزميني مريخ را تداعي مي‌كند.
ماريا زوبر، مدير بخش علوم زمين، فضا و سياره‌اي در ام.آي.تي گفت: «مشاهدات اخير مريخ كه از سوي فضاپيماهاي مدارگرد و مريخ‌نشين ارسال شده، درك ما را از مقدار و توزيع آب در سطح يا زير سطح مريخ تغيير داد. شواهد محكمي دال بر وجود آب در گذشته مشاهده مي‌شود. و چرخه آب نيز در اين مرحله كاملا روشن است.»
مك‌كي نيز گفت:« عكس‌هاي نخلا و ياماتو593 را به هر دانشمندي كه نشان دادم، مطمئن بود كه اين اشكال، آثار ميكروب‌ها يا فسيل هستند. همه اين نمونه‌ها شباهت بسياري به فسيل‌هاي زميني دارند كه در سنگ‌هاي منطقه كلمبياريور در ايالت واشنگتن كشف شده بود. واحد‌هاي زيستي در دو نمونه كشف شده آخر تقريبا يكسان هستند و نظريه ما را مبني بر شكل‌گيري در مريخ تاييد مي‌كنند. همچنين ما ميزان قابل توجهي كربن در نخلا مشاهده مي‌كنيم كه مطالعات، نشان داده‌اند كه 70 درصد آنها از زمين نيست، بلكه منشا آن مريخ است».
دانشمندان معتقدند تنها جايي كه حيات در مريخ مي‌تواند دوام آورد، زير سطح اين سياره است؛ جايي كه از تشعشعات خورشيدي در امان بوده و منابع احتمالي آب را نيز در اختيار داشته باشند. با توجه به نتايج تازه بدست آمده مي‌توان گفت اين موضوع كه مريخ مقصد نهايي است، اكنون كاملا روشن و واضح است؛ اما زمان به سرانجام رسيدن تحقيقات هنوز يك سوال بزرگ باقي مانده است.

منبع : khabaronline.com
شبکه فیزیک ه.پا

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  3:55 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی


فضاپیمای سایوز

 

 

فضاپیمای سایوز پرکارترین، پراستفاده‌ترین و پرعمرترین فضاپیمای سرنشین‌دار جهان است. این فضاپیما در اوایل دهه شصت میلادی زیر نظر سرگئی کارالیوف ابتدا به منظور سفر انسان به ماه طراحی شد.

 پس از پایان مسابقه فضایی برای رسیدن به ماه، سایوز برای حمل فضانوردان شوروی سابق و سایر کشورها به ایستگاه‌های فضایی سالیوت و آلماز بکار رفت. در سال 1975میلادی در طی پروژه آزمایشی آپولو-سایوز نقش مهمی بازی کرد، و پس از آن وسیله اصلی برای رفت و آمد به ایستگاه فضایی میر بود. امروزه، گونه‌های جدید فضاپیمای سایوز برای فرستادن فضانوردان به مدار زمین و ایستگاه فضایی بین‌المللی بکار می‌روند. در آینده از سایوز برای سفر به ماه استفاده خواهد شد.

نخستین پرواز آزمایشی و بدون سرنشین سایوز در تاریخ7 آذر 1345 (28 نوامبر 1966) و نخستین پرواز سرنشین‌دار آن در تاریخ 3اردیبهشت 1346 (23 آوریل 1967) انجام شد. انوشه انصاری در تاریخ 27 شهریور 1385 (18 سپتامبر 2006) توسط فضاپیمای سایوز تی‌ام‌ای-9 به ایستگاه فضایی بین‌المللی پرواز کرد.

واژه سایوز در زبان روسی به معنای «اتحاد» است.

ساختار سایوز

بخش‌های سه‌گانه سایوز

فضاپیمای سایوز دارای سه بخش یا گردونه است:

گردونه مداری یا مسکونی (کروی ‌شکل) در جلوی فضاپیما

گردونه بازگشتی یا فرود (مخروطی-کروی) در وسط

گردونه سرویس‌دهی (استوانه‌ای شکل)

فضانوردان می‌توانند در گردونه‌های مداری و فرود سایوز زندگی و کار کنند. گردونه سرویس‌دهی برای کار انسان مناسب نیست، و تنها ابزار کنترل پرواز، مخابراتی، کامپیوترها و موتورهای فضاپیما در آن نگهداری می‌شود.

گردونه‌های مداری و سرویس‌دهی سایوز یکبار مصرف هستند و پس از پایان هر ماموریت، از بخش فرود جدا می‌شوند در اثر اصطکاک با جو زمین سوخته و از بین می‌روند. گردونه فرود آن دارای لایه‌های محافظ مناسب برای مقاومت در برابر حرارت بسیار بالا است و فضانوردان را به سلامت به زمین برمی‌گرداند.

 

در هنگام پرتاب، فضاپیمای سایوز در بالاترین قسمت پرتابه سایوز زیر یک پوشش محافظتی قرار می‌گیرد. این پوشش پس از گذشتن از اتمسفر و رسیدن به مدار زمین دور انداخته می‌شود.

سایوز به گونه‌ای طراحی شده که هم می‌تواند پروازی کاملا خودکار داشته باشد، هم کاملا توسط فضانوردان و بدون نیاز به مرکز کنترل زمینی هدایت شود.

این فضاپیما ظرفیت حمل سه فضانورد را دارا است. در مرحله پرتاب به فضا و بازگشت به زمین، فضانوردان لباس فضایی می‌پوشند تا حوادث احتمالی مانند افت فشار کابین خطری متوجه آنان نکند.

گردونه مداری (مسکونی)

گردونه مداری یا مسکونی در جلوی فضاپیما واقع شده است و با نام مخفف BO شناخته می‌شود. ابزارآلاتی مانند وسایل آزمایشی، دوربین‌ها، دستگاه‌های مخابراتی، بار، دستگاه‌های اتصال فضایی، دستشویی فضاپیما، و سایر دستگاه‌هایی که برای مرحله بازگشت و فرود سایوز ضروری نیستند در این بخش جاسازی شده‌اند. در گونه‌های جدید سایوز، پنجره کوچکی نیز در این گردونه تعبیه شده که دید بهتری از جلوی فضاپیما برای فضانوردان فراهم می‌کند.

فضانوردان می‌توانند با بستن دریچه بین گردونه مداری و گردونه بازگشتی، این دو بخش را از هم کاملا جدا کنند. به این ترتیب هنگام انجام راهپیمایی فضایی می‌توان از بخش مداری به عنوان محفظه هوایی استفاده کرد، بدون اینکه مزاحمتی برای فضانوردانی که در گردونه بازگشتی نشسته‌اند پیش آید.

گردونه بازگشتی (فرود) سایوز

گردونه بازگشتی یا گردونه فرود سایوز در میان گردونه‌های مداری و سرویس قرار دارد و با نام مخفف SA شناخته می‌شود. این تنها گردونه سایوز است که به زمین باز می‌گرد. ادوات هدایت فضاپیما در این بخش قرار دارند و فضانوردان از این قسمت می‌توانند فضاپیما را کنترل و خلبانی کنند. سرنشینان هنگام پرتاب سایوز به فضا و هنگام بازگشت آن به زمین در گردونه بازگشتی مستقر می‌شوند. برای بازگشت به زمین، این بخش از دو قسمت دیگر سایوز جدا شده و به تنهایی وارد جو زمین می‌شود. برای مقابله با حرارت شدید ناشی از اصطکاک با اتمسفر، سازه گردونه بازگشتی سایوز با چندین لایه مواد مقاوم در برابر حرارت پوشیده شده است.

 

هنگام بازگشت، نخست اصطکاک با اتمسفر سرعت ورود گردونه فرود را کاهش می‌دهد. سپس، چتر ترمز سرعت را باز هم کاهش داده، در نهایت چتر نجات اصلی باز می‌شود. در فاصله بسیار کمی از سطح زمین، موتورهای ترمز ویژه‌ای که با سوخت جامد کار می‌کنند وارد عمل می‌شوند و گردونه بازگشتی را با سرنشینانش با آرامی روی زمین فرود می‌آورند.

گردونه سرویس (دستگاه‌ها و پیشرانه)

گردونه سرویس سایوز در انتهای فضاپیما قرار دارد و با نام رسمی «گردونهدستگاه‌ها و پیشرانه» و مخفف PAO  شناخته می‌شود. این بخش از محفظه تشکیل شده است:

محفظه دستگاه‌ها (PO): شامل دستگاه‌های کنترل دما، نیروی الکتریکی، ارتباطات رادیویی دوربرد، و دستگاه‌های کنترل پرواز.

محفظه پیشرانه (AO): شامل موتور اصلی، و سیستم‌های پیشرانه‌ای است که برای حرکت و مانور در مدار زمین و آماده‌سازی فضاپیما برای بازگشت به زمین بکار می‌روند.

در سطح خارجی گردونه سرویس، دو صفحه انرژی خورشیدی نصب شده‌اند. در طول پرواز مداری، انرژی خورشیدی منبع اصلی انرژی برای دستگاه‌ها و ابزار درون فضاپیما است. هرکدام از این صفحات از چهار قسمت تشکیل شده‌اند که در هنگام پرتاب بصورت تا شده روی هم قرار دارند. پس از قرار گرفتن سایوز در مدار، صفحات باز شده و آغاز به کار می‌کنند. سیستم ناوبری سایوز، چرخش فضاپیما را حول محور خود بطور خودکار تنظیم می‌کند به نحوی که صفحات خورشیدی بیشترین میزان نور از خورشید دریافت کنند.

هدف ساختار سه‌بخشی

هدف طراحان و مهندسان سایوز برای تقسیم کردن فضاپیمای سایوز به سه بخش این بود که بتوانند بیشتر ادوات و ابزارآلات مورد نیاز در ماموریت را در گردونه مداری جاسازی کنند. از آنجایی که گردونه مداری قرار است در جو زمین سوخته شود، نیازی به لایه‌های محافظ اضافی ندارد. در نتیجه نه تنها از وزن فضاپیما کاسته می‌شود، بلکه فضای بیشتری در گردونه بازگشتی برای کار فضانوردان فراهم می‌آید. برای مقایسه، در فضاپیمای آپولو گردونه‌های مداری و فرود از هم جدا نیستند و روی هم «بخش فرمان» نامیده می‌شود. بخش فرمان در آپولو دارای  متر مکعب فضای کار و زندگی برای فضانوردان و وزن 5000کیلوگرم است. درحالیکه در سایوز، 9متر مکعب فضای کاری برای فضانوردان وجود دارد و با این حال وزن کل این مجموعه از بخش فرمان آپولو کمتر است.

همچنین، جداسازی گردونه مداری از گردونه بازگشتی این امکان را به مهندسان می‌دهد که امکانات و دستگاه‌های بخش مداری را بسته به نیاز هر ماموریت تغییر دهند، بدون اینکه نیازی به تغییر یا دستکاری در گردونه بازگشتی باشد.

تبیان

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  3:55 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



تاریخ رصد گذر زهره

سیاره ی زهره، بانوی زیباروی، از قرن ها پیش مورد توجه مردم در گوشه و کنار جهان بوده است. در متون تاریخی نجومی، نخستین رصد قطعی پدیده ی گذر زهره به سال 1639 میلادی برمی گردد که جرمیا هوروکس آن را پیش بینی و رصد کرد. از آن زمان تاکنون فقط پنج بار دیگر این پدیده اتفاق افتاده است. آیا احتمال آن وجود ندارد که افرادی پیش از این و در دوران اوج و شکوه نجوم شرق این پدیده را رصد کرده باشند؟ آیا رصدگران پیش از هوروکس بدون تلسکوپ می توانستند گذر را ببینند؟ قطر زاویه ای ظاهری زهره هنگام گذر حدود 1 دقیقه است و این دقیقاً برابر با توان تفکیک چشم برهنه است. بنابراین رصد گری آزموده و پیگیر، می توانسته به خوبی سیاره ی زهره را به ویژه در برابر سطحی درخشان مانند خورشید با چشم برهنه به صورت خال سیاهی تفکیک کند. خورشید باعث آزار چشم در هنگام رصد این پدیده می شود. اما اگر گذر در هنگام غروب خورشید اتفاق بیفتد به علت پراکندگی بیشتر نور خورشید در جوّ شخص می تواند قرص تاریک زهره یا لکه های بزرگ خورشید را ببیند. پس رصدگر باید منتظر این پدیده نادر باشد و از جایی آن را ببیند که گذر در هنگام طلوع و غروب خورشید دیده شود، تا زمانی گذر را ببیند که لایه ای از ابر مقدار کافی از نور خورشید بکاهد. البته این موضوع احتمال دیدن این پدیده را به طور چشمگیری کاهش می دهد.
اگر چه هنوز گرایش دقیقی که اشاره به پدیده ی گذر عطارد در دوران قدیم باشد یافت نشده، از لحاظ نظری پیشینیان ما امکان رصد این پدیده را داشته اند. دست کم از زمان دانشمند بزرگ، ابن هیثم، به بعد امکان نظری این مسئله وجود داشته است. او با اصول اتاق تاریک و امکان بزرگ کردن تصویر جسمی مثل خورشید به کمک یک روزنه ( دیافراگم) آگاه بود. بنابراین روشی غیر اپتیکی برای بزرگ کردن تصویر خورشید در اختیار محققان دوران اسلامی قرار داشته است.
برنارد گلدشتاین، یکی از محققان تاریخ علوم در کتابی به نام نظریه و رصد درنجوم باستان و قرون وسطی به گزارش هایی اشاره می کند که منابع مختلف اسلامی درباره ی رؤیت پدیده ی گذر زهره و عطارد بیان داشته اند. گلدشتاین دست کم به چهار گزارش از دانشمندان صاحب نام ایرانی و مسلمان اشاره می کند که مدعی رصد گذر زهره شده اند. این گزارش ها مربوط به رصد هایی است که کندی، ابن سینا و ابن بقا انجام داده اند. اما یکی از نقاط ضعف این گزارش ها درج نشدن دقیق تاریخ در آن هاست.

ابن سینا نخستین گزارش دهنده ی گذر زهره

یکی از معروف ترین گزارش هایی که درباره ی گذر در دروه ی میانه منتشر شده متنی است که ابن سینا در فصلی از بخش طبیعیات کتاب شفا آورده است. دراین متن ابن سینا پس از ارایه ی دلایل عقلی مبنی بر امکان گذر عطارد و زهره از مقابل قرص خورشید، جمله ی خود را با ذکر واقعیتی تجربی تمام می کند. و اشاره می کند که خود او زهره را همچون قرص کوچکی بر سطح خورشید دیده است. در فهرست گذرهای زهره، درست پنج سال پیش از فوت ابن سینا گذری رخ داده که بر اساس نرم افزارهای دقیق نجومی فقط از غرب و هنگام غروب دیده می شده است. ابن سینا تا سال 1030 میلادی، که مسعود غزنوی اصفهان را فتح کرد، دراین شهر زندگی می کرد. اما پس از آن به غرب ایران عزیمت کرد و در حوالی همدان سکونت گزید. او در سال 1037 میلادی در نزدیکی شهر همدان به سبب بیماری در 57 سالگی از دنیا رفت.

گذر قاجاری زهره

البته بعد از ابن سینا گذر دیگری در ایران رصد شده است. سال 1874، سالی که فضای کشور متأثر از اقدامات بنیادی اصلاحی امیرکبیر بود. در این دوره روزنامه نگاری ایرانی دوران ابتدایی خود را پشت سر می گذاشت اما از همان آغاز انتشار وقایع اتفاقیه اطلاع رسانی مسایل علمی در دستور کار این روزنامه قرار گرفته بود؛ سنتی که در روزنامه ی دولتی ایران در سال های بعد مورد اهتمام قرار گرفت. از سوی دیگر سفرهای منظم ناصرالدین شاه به اروپا و تمایل او برای مدرنیزه کردن ایران از یک سو و از سوی دیگر نقش بنیادینی که مدرسه ی دارالفنون در گسترش علم در کشور بازی کرد باعث آشنایی دانشمندان اروپایی با ایران شد. در سال 1874 مردم بخش های وسیعی از جهان شاهد پدیده ی گذر زهره بودند. در این سال برای نخستین بار امکان عکاسی از این پدیده به وجود آمده بود.
در همان سال گروهی از اخترشناسان پادشاهی پروس سابق ( آلمان فعلی) مأموریت یافتند تا به ایران سفر کنند و گذر زهره را از ایران رصد کنند. ناصرالدین شاه از این امر استقبال کرد و دکتر طولوزان، حکیم مخصوص دربار، را به میهمان داری این گروه منصوب کرد. روزنامه ی ایران در شماره ی 235 خود، با توجه به نزدیک بودن گذر زهره، در مقاله ای کامل و جامع به معرفی سیاره ی زهره در این روزنامه پرداخت. گروه پروسی به اتفاق دکتر طولوزان عازم اصفهان شدند و ضمن رصد این پدیده ی جذاب به عکاسی از آن پرداختند. بنابراین اصفهان یکی از نقاطی از جهان است که نخستین تصاویر مربوط به گذر زهره در آن جا تهیه شده است، دکتر طولوزان شرح کاملی از رصد این گروه تهیه و به اداره ی چاپ خانه ی دولتی ارسال کرد و روزنامه ی ایران در شماره ی 239 خود آن را به طور کامل منتشر کرد. پس از پایان گرفتن مأموریت، گروه پروسی به حضور شاه رسیدند و یک قطعه از عکس گذر را به پاس میزبانی دولت ایران به ناصرالدین شاه تقدیم کردند. شرح این ملاقات در روزنامه ی ایران منتشر شده است. متأسفانه از سرنوشت این عکس تاریخی اطلاعی در دست نیست. اما این عکس یکی از سندهای مهمی است که در تاریخ نوین علوم کشور ما وجود دارد.
در مجله ی اسکای اند تلسکوپ مقاله ای درباره ی تاریخچه ی گذر زهره به قلم الی مائور آمده که همکارمان، شادی حامدی آزاد، آن را ترجمه کرده است و می توانید در ادامه آن را بخوانید.
داستان گذرهای زهره ما را به قرن هفدهم می برد. یوهان کپلر در سال 1627 در آخرین اثر بزرگ خود، جدول های رودلفی، پیش بینی شگفت انگیزی کرد: « در 7 نوامبر 1631، عطارد درست از مقابل قرص خورشید می گذرد و یک ماه بعد، در 6 دسامبر، نیز زهره همین کار را تکرار می کند.»
کپلر از فرصتی که چنین رویدادی به اخترشناسان داد تا قطر دو سیاره ی درونی را بسنجند آگاه بود؛ بنابراین پیشنهادی به همکاران اخترشناس خود فرستاد و از آن ها خواست که این رویداد نادر را رصد کنند و همچنین خواست که رصد را از یک روز زودتر آغاز کنند، مبادا که او خطای محاسباتی داشته بوده باشد.
فقط سه اخترشناس به رصد گذر آن سال ( 1631) عطارد پرداختند که از میان آن ها فقط یکی، پی یِر گاسندی، گزارشی دقیق برای ما به جا گذاشته است. رصدهای او از خانه اش در پاریس نخستین ثبت رصد گذر سیاره ای از مقابل خورشیده است. از سوی دیگر گذر زهره در سال 1631 زمانی رخ می داد که خورشید در اروپا غروب کرده بود؛ بنابراین آن گذر از نیم کره ی غربی رصد پذیر بوده است. اما هیچ مدرکی نداریم که آیا کسی آن را رصد کرده یا نه. تأسف بار این که خود کپلر تا زمان وقوع این دو رویداد شگفت انگیز زنده نماند تا پیش بینی های دقیق خود را ببیند: او در 15 نوامبر، 1630، تقریباً یک سال پیش از گذر عطارد، درگذشت.

جرمیا هوروکس تاریخ ساز می شود

محاسبات کپلر نشان می داد که گذر بعدی زهره از مقابل خورشید تا سال 1761 رخ نخواهد داد. در آن زمان برمی خوریم به اختر شناس جوان و ناشناسی به نام جرمیا هوروکس که در سال 1618 در خانواده ای فقیر در نزدیکی لیورپول در انگلستان متولد شده بود. او خیلی جوان بود که به ریاضیات و نجوم علاقه نشان داد و یکی دو سالی را در دانشگاه کمبریج به تحصیل پرداخت ولی پیش از فارغ التحصیلی دانشگاه را رها کرد. سپس به دهکده ی هول در 24 کیلومتری شمال لیورپول نقل مکان کرد و شغلی دفتری و آموزشی در کلیسای سن میشل آن جا به او محول شد . هوروکس در اوقات فراغت به مطالعات نجومی مشغول می شد. او یکی از نخستین دانشمندان انگلیسی بود که منظومه ی خورشید مرکز کپرنیک را پذیرفت؛ با توجه به این که در آن زمان همچنان 90 سال پس از مرگ کپرنیک هنوز نظریه اش در جهان پذیرفته نشده بود.
در سال 1635، هوروکس هفده ساله به بازآزمایی جدول های کپلر و مقایسه ی آن ها با جدول های تازه تری از اخترشناس بلژیکی، فیلیپ وان لانسبرگه، پرداخت. او پس از سه سال کار سخت دریافت که کپلر تاریخ مهمی را از قلم انداخته است: گذر بعدی زهره نه آن طور که کپلر پیش بینی کرده بود در سال 1761 بلکه در چهارم دسامبر 1639 رخ می داد؛ فقط یک سال دیگر! ظاهراً کپلر محاسباتش را برای رصد گری فرضی انجام داده بود که درمرکز زمین ایستاده باشد که به این ترتیب در آن تاریخ زهره از کنار قرص خورشید می گذشت. اما اگر رصدگر را روی زمین فرض می کرد، در آن روز گذر زهره از مقابل قرص خورشید رخ می داد.
هوروکس محاسباتش را در اکتبر 1639 به پایان رساند؛ یعنی کمتر از یک ماه تا زودگذر. او به سرعت برخی از دوستانش را با خبر کرد و از آن ها خواست که این رویداد را با بیشترین دقت ممکن رصد کنند. او می دانست که گذر این فرصت را در اختیار اخترشناسان می گذارد که قطر ظاهری سیاره ی زهره را اندازه گیری کنند؛ یعنی کاری که در زمان های دیگر، به سبب درخشش خیره کننده ی سیاره، تقریباً ناممکن بود. البته امکان استفاده از گذر برای محاسبه ی قطر واقعی زهره وجود نداشت؛ این کار نیازمند داشتن دانشی درباره ی فاصله ی زمین و زهره تا خورشید بود که در آن زمان هنوز ناشناخته بودند.
ظاهراً فقط دو نفر گذر سال 1639 زهره را رصد کردند: خود هوروکس و ویلیام کرب تری که پارچه فروشی اهل منچستر بود. این دو در کمبریج یکدیگر را ملاقات کرده بودند و هر دو به نجوم علاقه داشتند. پس از ترک دانشگاه دوستی شان را فقط از راه مکاتبه حفظ کرده بودند هر چند که فقط 40 کیلومتر با هم فاصله داشتند.
هوروکس تلکسوپ خود را در اتاقش در روستای هول بر پا کرد. بر اساس محاسباتش، زهره در ساعت 3:57 بعد از ظهر روز چهارم دسامبر وارد قرص خورشید می شد. اما فقط برای پیشگیری از خطای محاسبه، رصدش را از یک روز پیش آغاز کرد. همان طور که پیش بینی کرده بود، آن روز خبری از گذر نبود. روز چهارم دسامبر آغاز شد: یکشبنه بود. هوروکس از طلوع آفتاب تا ظهر پای تلسکوپش بود و مداوم تصویر خورشید را بر صفحه ی سفیدی در اتاق تاریک شده اش تماشا می کرد. آسمان ابری بود، اما او می توانست خورشید را از میان روزنه های باز شده در میان ابرها ببیند. هر چند، به جز چند لکه ی خورشیدی، چیزی غیر عادی ندید.
در ساعت یک بعد از ظهر پستش را ترک کرد تا به آیین های مذهبی کلیسا برسد؛ ظاهراً وظایفی رسمی بر عهده داشته است. وقتی در ساعت 3:15 به اتاقش بازگشت، تاریخ ساز شد:
«ابرها، شاید با میانجی گری الهی، همه ناپدید شدند و من بار دیگر به تکرار رصدهایم دعوت می شدم. آن گاه مطبوع ترین منظره را دیدم؛ شیء آرزوهای امیدوارانه ی من؛ لکه ای با اندازه ی نامعمول و کاملاً گرد که از سمت چپ کاملاً وارد قرص خورشید شده بود، به طوری که لبه های خورشید و زهره دقیقاً به هم چسبیده بودند. شکی نبود که آن چه می دیدم، سایه ی سیاره ی زهره بود؛ بنابراین بلافاصله مشغول رصدش شدم.»
بنابراین هوروکس لحظه ی آغاز گذر را از دست داده بود؛ همان لحظه ای که درگذر های آینده و در تلاش ها برای به دست آوردن واحد نجومی، یعنی فاصله ی میانگین زمین - خورشید، بسیار حیاتی می شد. این فرصت از دست رفته را اخترشناسان قرن نوزدهم، سایمون نیوکُمب، چنین وصف کرده است: « پیشامدی که علم در یک قرن پیش از آن برایش سوگواری می کرد و علت کافی داشت تا در قرن بعدی هم برایش سوگواری کند.»
اما هوروکس زمان را برای غصه خوردن بر فرصت از دست رفته هدر نداد. او بلافاصله طرحی سریع از تصویر زهره بر قرص خورشید رسم کرد و دریافت که اندازه ی این سیاره بسیار کوچک تر از چیزی است که قبلاً تصور می شد: فقط حدود یک دقیقه ی قوس. اما او زمان کافی برای ادامه ی رصد نداشت؛ ساعت 3:50 بعد از ظهر بود و خورشید غروب می کرد. غروب خورشید پایان رصد تاریخی هوروکس بود. با همه ی تلاشی که کرد، به زحمت مدت رصدش به نیم ساعت رسید.
در منچستر، در 40 کیلومتری جنوب هول، کرب تری هم مشغول رصد گذر بود. او هم از آسمان پوشیده از ابر عاجز شده بود تا این که در ساعت 3:35 ناگهان خورشید از میان ابرها خودی نشان داد . او ابتدا شروع به یادداشت برداری کرد، اما ناگهان چنان محو صحنه ی روبه روی خود شد که چند دقیقه ای بی حرکت غروب کرده بود. با این حال، چیزهایی که ثبت کرده بود با رصدهای هوروکس سازگار بود والبته این برای او مایه ی افتخار بود.
حالا گذر به پایان رسیده بود و هوروکس برنامه داشت که شرح کاملی از رصدهایش را به نگارش درآورد. اما فرصت این کار را به دست نیاورد. او ناگهان در سوم ژانویه ی 1641، زمانی که هنوز 23 سال هم نداشت، در گذشت. علت مرگ او هرگز مشخص نشد. دوست خوب او، کرب تری، که قرار بود چهارم ژانویه او را ملاقات کند- و این نخستین ملاقات آن ها بعد از دوران دانشجویی می شد - فقط سه سال پس از او زنده بود. بنا به گزارش ها او در نبرد نَزبی در نخستین جنگ داخلی انگلستان در سال 1644 کشته شد.
اگر کرب تری نبود که نامه های هوروکس به خودش را نگه دارد، ما هرگز از وجود او آگاه نمی شدیم. بسیاری از این نامه ها در جنگ از میان رفتند و بسیاری از آن ها هم در آتش سوزی بزرگ لندن در سال 1666 خاکستر شدند. از میان بقایای نامه ها بسیاری را برادر او به امانت برد و هرگز بازنگرداند. خوشبختانه نامه هایی که نزد کرب تری بوده به دست عتیقه شناسی رسیده و حفظ شده بود. اخترشناس آلمانی، یوهانس هِوِلیوس، نخستین بار در سال 1662 رصدهای هوروکس از این گذر تاریخی را منتشر کرد.

بازدیدی از دهکده ی هول

در تابستان سال 1381/ 2002 من به همراه همسرم به دهکده ی هول سفر کردیم تا رد پای هوروکس را دنبال کنیم. سفرمان از تالار باشکوه ویکتوریا در شهر منچستر آغاز شد که در آن نقاشی دیواری عظیمی کرب تری را در حال رصد تصویر گذر زهره از مقابل خورشید بر صفحه ای سفید در اتاق تاریکش نشان می دهد، درحالی که همسر و فرزندانش نیز در کنارش ایستاده اند. هنرمند قرن نوزدهم، فورد مادوکس براون، این نقاشی را خلق کرده که یکی از چند نقاشی دیواری است که تاریخ صنعتی و علمی این شهر را به تصویر می کشند. البته براون با مسن تر نشان دادن کرب تری، که در زمان آن رصد فقط 29 سال داشت، کمی تصویرسازی خود را تخیلی کرده است ولی ظاهراً سایر جزئیات تصویر دقیق اند.
پس از این بازدید عازم دهکده ی هول شدیم که در میان دشت های سرسبز و تپه های نه چندان مرتفع احاطه شده است. تصمیم گرفتیم ابتدا به دیدن کلیسا سن میشل برویم؛ همان جایی که هوروکس در آن روز تاریخی مجبور بود برای انجام دادن وظایفی به آن جا برود. در راه مردی را دیدیم و از او نشانی کلیسا را پرسیدیم . او که متوجه خارجی بودن ما شد، پرسید چه چیز ما را به آن دهکده ی کوچک کشانده است.
توضیح دادیم که به دنبال رد پاهایی از یک رصد تاریخی نجومی هستیم که بیش از 350 سال پیش در آن جا انجام شده است. بی درنگ پرسید: «منظورتان گذر زهره است؟».
شگفت زده شدیم، هوروکس دراین دهکده بسیار مشهور بود.
خیلی زود به کلیسا در کنار دبستان سن میشل رسیدیم. خودمان را در مدرسه معرفی کردیم و قصدمان را از این سفر گفتیم. مدیر مدرسه ما را به دیدن یکی از کلاس ها برد. بچه ها به خوبی از رویداد نجومی، که شهرستان را مشهور کرده بود، آگاه بودند و خود را برای رصد گذر زهره ی دو سال بعد از حیاط مدرسه شان آماده می کردند.
داخل کلیسا پلاک های گوناگونی رصد تاریخی هوروکس را یاد آوری می کردند؛ کتیبه ای حکاکی شده بر سنگ مرمر داستان زندگی کوتاه او را شرح می داد و بر ساعت آفتابی زیبایی بر دیواره ی بیرونی کلیسا این عبارت نقش بسته بود: Sine Sole Sileo ( یعنی «بدون خورشید ساکتم»). ساعتی بر دیوار مقابل هم در سال 1859، در 220 - اُمین سالگرد آن گذر تاریخی، به هوروکس تقدیم شده بود.
بازدیدمان را با پیاده روی تا خانه ی هوروکس، که رصد را از آن جا انجام داده بود، به پایان رساندیم. امیدوار بودیم بتوانیم وارد خانه شویم اما آن جا را برای فروش گذاشته بودند و آن روز درش بسته بود. پلاکی در ورودی خانه علت شهرت آن خانه را به اختصار شرح می داد.
کمی وسوسه شده بودیم که برای رصد گذر زهره ی دو سال بعد به دانش آموزان مدرسه ی سن میشل بپیوندیم اما از ترس ابری شدن هوا تصمیم گرفتیم. از انگلستان فاصله بگیریم و به مناطق خشک تر سفر کنیم. سرانجام گذر زهره را در آسمانی صاف رصد کردیم و خبردار شدیم که بچه های مدرسه ی سن میشل هم آسمانی صاف داشتند. و منظره ی زیبای گذر را رصد کرده بودند؛ منظره ای که تا پایان عمرشان به یاد خواهند داشت.

منبع:نشریه نجوم شماره 217

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی


چرا ابرها در روزهای بارانی اغلب تیره هستند؟

شما هم مثل من وقتی به ابرها نگاه می کنید؛ سۆال های زیادی سراغتان می آید؟ حتما هم دقت کرده اید روزهایی که به روزهای ابری معروفند؛ ابرها تیره ترهستند، یا به اصطلاح ابرهای باران زا، سیاه هستند. تا حالا فکر کرده اید چرا؟
حتما با خودتان می گویید، خب این نشانه ی این است که می خواهد باران ببارد. البته می تواند درست باشد، اما خیلی وقت ها هم که باران می بارد، هیچ ابر سیاهی در آسمان دیده نمی شود! اگر باران زا بودن ابر، دلیل تیره بودن آن است، پس ابر سفید نباید باران زا باشد!
اما واقعا به چه دلیل ابرها سیاه می شوند؟ در پاسخ به این سۆال هوشمندانه شما باید عرض کنم که هیچ ابر سیاه و تیره ای وجود ندارد!! حتما شگفت زده شدید !
بله واقعاً هیچ ابر سیاه و تیره ای وجود ندارد. این که بعضی از ابرها به رنگ تیره دیده می شوند، به دلیل ضخامت ابرهاست.
نور خورشید از یک ابر معمولی که ضخامت کمی دارد، به سادگی عبور می کند؛ ولی وقتی توده ی ابر ضخیم باشد و شامل چندین لایه ابر روی هم بشود، ابرهای بالاتر از نور خورشید، روی ابرهای پایین تر ایجاد سایه می کنند و به دلیل این که نور کم تری از این ابرها عبور می کند، ما سایه ابرهای بالاتر را بر روی ابرهای پایین تر مشاهده می کنیم. هرچه وسعت ابرها بیش تر باشد و فضای بیش تری را در آسمان گرفته باشند (مثل ابرهای طوفانی)، این تیرگی بیش تر خواهد بود.
در حقیقت می توانیم به زبان دیگری بگوییم که : ابرهای باران زا، ابرهایی هستند که به حالت اشباعی از قطره های آب رسیده اند و قطر بیش تری دارند. این قطر عظیم باعث می شود که ابر، همه ی نور خورشید را جذب کند و مانند یک جسم کدر، مانع عبور نور خورشید شود . وقتی جسمی همه ی نور خورشید را جذب می کند و جلوی عبور آن را می گیرد، تیره و کدر به نظر می رسد. به همین دلیل است که ابرهای باران زا، سیاه دیده می شود.
 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



خورشید یا زمین؟

چه کسی افسانه‌ی کیهان زمین‌مرکز را باطل کرد؟

بهار سال 1543 فرا رسید؛ بیش از سی سال بود که نیکولاس کوپرنیک به رصد آسمان فرومبورک در لهستان می‌پرداخت.
کوپرنیک هفتاد ساله که ریاضیدان و معلمی پرآوازه بود، بیشتر دوران بزرگسالی خود را در این شهر، بر کرانه‌ی دریای بالتیک، در مقام مباشر کلیسا گذرانده بود. اما این کار فقط ساعات روز او را پر می‌کرد. آنچه ذهن او را به راستی مشغول می‌کرد، رصدهای شبانه و محاسبه‌ی حرکتهای اجرام آسمانی بود.
اینک در ماه مه، در آستانه‌ی مرگ، ضربه‌های پشت سر هم، ذهن و جسم او را ناتوان کرده بود. در کنار او گئورک رِتیکوس، استاد جوان ریاضیات، اهل نورنبرگ، آلمان، نشسته بود که از چندین سال قبل دستیار کوپرنیک بود. دو سال قبل، کوپرنیک مهم‌ترین اثر و حاصل عمر خود را به رِتیکوس سپرده بود تا آن را منتشر کند.
نوشته کوپرنیک، با عنوان گردش افلاک آسمانی حاوی رصدها و محاسبات او در مورد حرکت اجرام آسمانی بود و باوری مذهبی و علمی را که بیش از یک هزار سال همگان آن را پذیرفته بودند، رد می‌کرد.
نظریه‌ی کوپرنیک این باور قدیمی را که زمین‌مرکز منظومه‌ی شمسی است و خورشید، ماه و سایر اجرام آسمانی قابل مشاهده دور آن می‌چرخند، نقش بر آب کرد.
کوپرنیک نتیجه گرفته بود که زمین سیاره‌ای است که دورِ خورشید می‌گردد. به عقیده‌ی او ماه تنها کره‌ای بود که دور زمین می‌چرخید. نظریه‌ی کوپرنیک، چنان که خواهیم دید، به اندازه‌ای انقلابی بود که از بیست سال قبل که آن را تکمیل کرده بود، فقط دوستان قابل اعتمادش از آن اطلاع داشتند.

تصمیمی دشوار

تصمیم گیری برای انتشار این اثر اصلاً کار آسانی نبود. در حقیقت ابتدا تصمیم داشت انتشار این اثر را به پس از مرگ خود موکول کند. اما ورود بیست و پنج ساله از فرومبورک در سال 1539 باعث تغییر عقیده‌ی کوپرنیک شد.
مرد جوان شایعاتی شنیده بود مبنی بر اینکه این مباشر کلیسا در لهستان اثبات کرده که زمین‌مرکز منظومه‌ی شمسی نیست. او که مشتاق کسب اطلاعات بیشتر در این مورد بود، اثر ارزشمند پیرمرد را به دقت مرور و بررسی کرد تا متقاعد شد که نمی‌توان در صحت نظریه‌ی کوپرنیک تردید کرد.
رِتیکوس مشتاقانه پیشنهاد کرد که وظیفه‌ی یافتن سرمایه گذار برای تامین هزینه‌های انتشار کتاب شش جلدی گردش افلاک آسمانی را به عهده بگیرد.
رتیکوس در سال 1541 نوشت که پس از تشویق زیاد، کوپرنیک «سرانجام بر اکراه طولانی مدت خود برای انتشار این کتاب غلبه کرد». طی دو سال بعد از آن، رتیکوس دست نوشته‌ی کتاب کوپرنیک را، بین فرومبورک و نورنبرگ در آلمان، که قرار بود کتاب در آنجا چاپ شود، می‌برد و می‌آورد.
سرانجام در اواخر سال 1543، هنگامی که کوپرنیک در آستانه‌ی مرگ بود، رتیکوس نسخه‌ای از کتاب چاپ شده را به دست او داد.
کوپرنیک قبل از آنکه بتواند کتاب خود را بخواند، از دنیا رفت، اما تا آخر به همان اندازه بر نظریه‌ی خود پا برجا بود که سال‌ها قبل، هنگامی که برای نخستین بار اعلام کرد که «مرکز عالم خورشید است» به این گفته اعتقاد داشت.

ایده‌ای به قدمت قرن‌ها

کوپرنیک را معمولا نخستین کسی می‌دانند که نظریه‌ی گردش سیاره‌ها به دور خورشید را بیان کرد، اما مدت‌ها قبل از او نیز این نظریه، که نظریه‌ی خورشیدمرکزی نام دارد، مطرح شده بود.
آریستارخوس، فیلسوف یونانی، در قرن سوم قبل از میلاد این نظریه را مطرح کرده بود. اما این نظریه با نظر ارسطو، که فیلسوفی بلندآوازه بود و زمین را مرکز عالم می‌دانست، تضاد داشت. افکار آریستارخوس مردود و نظر ارسطو پذیرفته شد و نظریه‌ی خورشیدمرکزی تا 1500 سال بعد به بوته‌ی فراموشی سپرده شد. نظریه‌ی خورشیدمرکزی را به کوپرنیک منسوب می‌کنند، زیرا او نخستین کسی بود که آن را به صورت علمی اثبات کرد.
سهم مهم دیگر کوپرنیک در علوم جدید، اتکای او به واقعیت‌ها برای اثبات هر فرضیه و تکرار نتایج تحقیقاتش بود. این روش منظم به نام روش علمی شهرت یافت. روش کوپرنیک در ترکیب مشاهده، ثبت نتایج و محاسبات، سبب شد که یکی از نخستین مردان عصر خود شمرده شود که از شیوه‌های دقیق علمی پیروی می‌کند و نام او به عنوان یکی از دانشمندان بزرگ در تاریخ ثبت شد. او بیشتر عمر خود را صرف اثبات نظریه‌ی خورشیدمرکزی با استفاده از محاسبات ریاضی کرد.
اما این نظر کوپرنیک با اعتقادات کلیسا در تضاد بود؛ کلیسایی که نه تنها یک نیروی قدرتمند مذهبی بود، بلکه بیشترین نفوذ اجتماعی و سیاسی را نیز در اروپا داشت. طی قرن‌ها پیشوایان کلیسا و پیروان مسیحیت اعتقاد داشتند که خورشید و سایر کرات آسمانی دور زمین می‌گردند.
«شرح تصویر: بطلیموس، دانشمند یونانی قرن دوم، عقیده داشت که خورشید، ماه و سیاره‌ها، همگی دور زمین می‌گردند. محاسبات او نظریه‌ی زمین‌مرکزی را تایید می‌کرد.»

مطالعات بطلیموس

دانشمند و ریاضیدانی یونانی به نام بطلیموس، که در قرن دوم میلادی روی کرات آسمانی تحقیق می‌کرد، با این نظر موافق بود. طبق محاسباتی که او روی حرکت‌های خورشید، ماه و سیاره‌ها انجام داد، زمین‌مرکزی بود که کرات دور آن گردش می‌کردند. این نظریه را نظریه‌ی زمین‌مرکزی نامیدند.
در زمانی که کوپرنیک به دنیا آمد، اختربینان عالم را فضایی نسبتاً کوچک می‌پنداشتند که زمین در مرز آن قرار داشت. آن‌ها فکر می‌کردند که حرکت‌های سیارات و رویدادهایی که در آسمان مشاهده می‌شود، مانند عبور شهاب‌سنگ‌ها یا ستاره‌های دنباله‌دار، از جانب پروردگار و برای خیر و صلاح انسان است. در اروپای قرن شانزدهم، کسانی که با این افکار مخالفت می‌کردند بدعت‌گذارانی تلقی می‌شدند که نه تنها واقعیت‌های علمی پذیرفته شده را نادیده می‌گیرند، بلکه به اصول مذهبی نیز بی‌اعتنایند. با توجه به قدرت بی‌پایان کلیسا، هر کس چنین عقایدی ابراز می‌کرد، به سختی مجازات می‌شد.
کوپرنیک در هنگام انجام کشف‌های خود در زمینه‌ی اخترشناسی، به درستی فرض کرد که ممکن است بسیاری از مردم تصور کنند که اعتقادهای رایج انکارناپذیرند. در حقیقت، اگر چه ریاضیدانان دیگر محاسبات او را می‌ستودند، نتیجه گیری او مبنی بر اینکه سیاره‌ها دور خورشید می‌گردند، تقریبا بی‌اعتبار شمرده شد. با وجود این، پس از مرگ کوپرنیک، کتاب او در میان اخترشناسان بحث‌های فراوان برانگیخت و هنگامی که همکارانش حاصل سی سال تحقیق او را تجزیه و تحلیل کردند و هر گامی را که کوپرنیک برداشته بود، دنبال می‌کردند و به همان نتایج رسیدند، بیش از پیش او را تحسین کردند. با همین بررسی دقیق بود که تحقیق کوپرنیک سهم خود را ادا کرد. در حقیقت او ماهیت اخترشناسی را تغییر داد.
منبع: اینگرم، اسکات؛ (1385)، نیکولاس کوپرنیک: پدر اخترشناسی مدرن، محمدرضا افضلی؛ تهران: انتشارات فاطمی، چاپ دوم.

نویسنده: اسکات اینگرم
مترجم: محمدرضا افضلی

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



شش ابداع کهکشانی

قسمت دوم

۳) اینترنت در همه جا و با همه وسایل

روش قدیمی :

شما درصدد یافتن مکان هایی برمی آیید که به سیستم Wi-Fi مجهز باشند تا بتوانید با لپ تاپتان به اینترنت وصل شوید.

روش جدید :

اینترنت در همه جا و با همه وسایل در دسترس است، از لپ تاپ ها و تلفن های هوشمند گرفته، تا ساعت های رومیزی هوشمند و لوازم اصلی خانه. به زودی اتصال به اینترنت تنها به کامپیوترهای رومیزی و لپ تاپ ها و یا تلفن های همراه منحصر نخواهد شد، بلکه از دوربین های فیلمبرداری گرفته تا سیستم های گرمایشی و سرمایشی در خانه ها و دستگاه های متعدد دیگر به اینترنت وصل می شوند.ارتباط در همه جا واقعا در حال تحقق است و حتی شهرهای کوچک آمریکا نیز به سرویس داده های نسل سوم مجهز هستند. این سرویس ها توسط اپراتورهای تلفن همراه ارایه می شود و سرعتی برابر ۵۰۰ کیلو بایت در هر ثانیه را برای کاربران فراهم می کنند. با توجه به سیستم های نسل سوم (۳G) فناوری های باند پهن موبایل همچون WiMAX به طور گسترده تا سال آینده به بهره برداری می رسند. به عبارت دیگر، خیلی دور نیست که شاهد اتصال به اینترنت در همه جا باشیم. اتصال اینترنت به تمامی وسایل یک ایده جدید نیست و برای مثال در سال های پیش ایده مایکروویو یا یخچال فریزرهایی که قابلیت اتصال به اینترنت داشته باشند مطرح شده بود. در آینده سیستم هایی عرضه می شوند که به طور خودکار تجهیزات گرمایشی یا سرمایشی منزل را در مواقعی که فرد دور از خانه است فعال می کنند. اما اینکه چه زمانی این فناوری ِ ها در دسترس قرار بگیرند معلوم نیست و باید دید چه می شود. به هر حال کارشناسان معتقدند آنها حتما ساخته می شوند.
۴) رسانه در همه جا

روش قدیمی :

قبل از زدن به جاده و مسافرت، آهنگ های دلخواه و یا حتی موسیقی های تصویری را به دستگاه پخش موسیقی تان منتقل می کردید.

روش جدید :

دریافت و ارسال آهنگ ها، اخبار و... هر نوع رسانه در تمامی انواع تلفن های همراه و در هر کجایی که باشید امکان پذیر خواهد بود. گوش کردن به موسیقی یا تماشای تلویزیون از تلفن همراه در سال های پیش رواج داشته و اکنون استفاده از انواع مدیا از طریق تلفن های همراه در هر کجا و در هر زمان که بخواهید باب شده است. اخیرا از محبوبیت تماشای تلویزیون از طریق موبایل کاسته شده و اپراتورهای موبایل قصد دارند فرمت های خاص نمایش را که فقط روی موبایل اجرا شوند طراحی کنند. از دیگر سو دریافت و ارسال اطلاعات به صورت دوسویه انجام می شود. این موضوع در کاربردهای تجاری اهمیت زیادی دارد.مثلا یک فعال اقتصادی علاقه دارد که وقتی راجع به یک معامله تجاری با طرف تجاری اش حرف می زند در چشم های او خیره شود. شرکت NNT Do COMO در این فناوری نیز پیشگام است و گام هایی در خصوص ارایه این فناوری در تلفن های همراه برداشته است.
۵) نظارت بهتر و ساده تر بر امر سلامت

روش قدیمی :

افراد بیمار یا سالمند برای اطلاع از وضعیت سلامتشان می بایست به نزدیک ترین مرکز بهداشتی پزشکی مراجعه می کردند.

روش جدید :

نظارت از راه دور و تمام وقت بر امور بهداشتی و سلامت، در هزینه و وقت صرفه جویی می کند و به نیازهای افراد بیمار به صورت فوری و بسیار سریع و مفید پاسخ می دهد. اندازه گرفتن فشار خون چند دقیقه ای بیش تر طول نمی کشد اما اگر آدم ، گرفتار، مریض و یا پدر یک خانواده باشد انجام این کار و رفتن به بیمارستان و درمانگاه دردسر زیادی برای او ایجاد می کند. اگرچه اینترنت همه جایی امکان نظارت بر سلامت را به شکلی محدود و جزیی فراهم کرده اما استفاده از دستگاه ناظری که بتوان به صورت یک لباس آن را به تن کرد و علایم حیاتی را به خدمات دهندگان بهداشتی ارسال کرد، مسلما روش بهتری است. اطلاعات به پرونده پزشکی افراد منتقل می شود و در موارد اضطراری برای بیمار بسیار مفید و مثمرثمر خواهد بود. برخی شرکت ها، همچون Sprint، خدماتی شبیه آن را ارایه می دهند و مسلما این خدمات به مرور زمان بهبود خواهند یافت. البته ارسال اطلاعات فقط به مراکز بهداشتی انجام نمی شود و فرزندان می توانند از طریق آنها از والدین سالمندشان اطلاع حاصل کرده و به پرستاری از آنها بپردازند.
۶) آیا می دانید فرزند دلبندتان ( یا کامیونتان ) کجا است؟

روش قدیمی :

والدین در مورد مکان و شرایط فرزندانشان و امنیت و سلامتی آنان اظهار نگرانی می کردند. شرکت های حمل و نقل نیز در مورد رانندگانشان چنین احساسی داشتند.

روش جدید :

سیستم ناظر و دیده بان، والدین یا مدیران شرکت های حمل و نقل را به طور تمام وقت در جریان وضعیت مکانی فرزندان و یا هشیاری رانندگان قرار می دهد. والدین نگرانند و البته حق دارند اما یک تلفن همراه ویژه می تواند از نگرانی آنها بکاهد. قابلیت GPS تعبیه شده در موبایل ها این امکان را به والدین می دهد تا در هر لحظه که بخواهند از شرایط فرزندشان مطلع شوند. اگر کودکان احساس کنندکه در خطر هستند با فشار دادن یک دکمه که صدای زیادی ایجاد می کند به والدین اطلاع می دهند و اگر کسی بخواهد باطری تلفن همراه را خارج کند باز هم پیام هشداری برای والدین ارسال می شود. سیستم دیده بانی دیگری که عرضه شده برای شرکت های حمل و نقل بسیار مفید است. با تعبیه یک دستگاه در تلفن هایی که به سیستم ویدیویی مجهز هستند رانندگان از سوی مدیران کنترل می شوند. با تمامی این موارد آیا واقعا فکر نمی کنید که این همه فناوری، تحولی اساسی در زندگی ما ایجاد کنند و چهره آن را از پایه و اساس تغییر دهند؟.

منبع:روزنامه فناوران

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی




گرم شدن کره زمین

گرم شدن کلی کره زمین، به معنای افزایش میانگین دمای سطح زیر زمین است. از اواخر سالهای1800، میانگین دمای کلی 0/4تا0/8درجه سانتیگراد افزایش یافته است. بسیاری از کارشناسان پیش بینی کرده اند که میانگین دمای زمین در سال 1/4،2100تا5/8 درجه سانتی گراد افزایش خواهد یافت. این مقدار افزایش، بیشترین مقداری است که ظرف هزار سال اخیر، برای زمین پیش آمده است.
دانشمندان نگران این مشکل هستند که انسانها و اکوسیستم های طبیعی نتوانند خود را با این تغییرات سریع آب و هوایی وفق دهند. اکوسیستم شامل ارگانیزمهای زنده و محیط فیزیکی در یک محدوده مشخص است. این گرم شدن عموعی می تواند منتج به ضررهای فراوانی شود، به همین دلیل کشورهایی در سراسر جهان، به منظور کنترل این بحران، قراردادی را به نام پروتوکل کیوتو(1) طرح کرده اند.

دلایل افزایش دمای سطح زمین

کارشناسان هواشناسی گرم شدن هوا را از سالهای 1800، آنالیز کرده اند. اغلب آنها به این نتیجه رسیده اند که فعالیت های انسانی عامل اصلی این گرم شدن هوا است. فعالیت های انسانی با افزایش خاصیت گلخانه ای زمین در گرم شدن زمین دخالت دارد. اثرگلخانه ای، سطح زمین را در فرایند پیچیده ای که با همراهی نور خورشید، گازها و ذرات موجود در اتمسفر صورت می گیرد گرم می کند. گازهایی که گرما را در اتمسفر زمین نگه می دارند یا اصطلاحاً به دام می اندازند، گازهای گلخانه ای نامیده می شوند.
اصلی ترین فعالیت انسانی که منجر به گرمای زمین می شود سوزاندن سوختهای فسیلی (زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی)و از بین بردن جنگلها است. بیشتر سوخت فسیلی در اتومبیلها، کارخانه ها و نیروگاه ها به مصرف می رسد. سوزاندن این سوختها گاز دی اکسیدکربن با علامت اختصاریCO2تولید می کند. CO2از گازهای گلخانه ای است که روند فرار گرما از جو به فضا را بسیار کند می کند. درختان و دیگر گیاهان در روند فتوسنتز گاز CO2را از هوا جذب می کنند. با از بین بردن گیاهان میزان گازCO2در هوا افزایش می یابد. تجزیه شدن گیاهان نیز منجر به افزایش این گاز می شود.
گروه کمی از دانشمندان معتقدند که افزایش گازهای گلخانه ای عامل اصلی این افزایش دما نیست بلکه افزایش انرژی تأیید شده از خورشید عامل اصلی می باشد. اما بیشتر کارشناسان هواشناسی تأثیر این عامل را در روند افزایش دمای عمومی کره زمین بسیار ناچیز می دانند.

عواقب افزایش دما

ادامه این افزایش دما آثار مخرب زیادی در بر دارد. ممکن است گیاهان و جانوران دریازی به مخاطره جدی بیفتند. زیستگاههای گیاهان و حیوانات دچار تغییرات اساسی می شوند. الگوهای آب و هوا دستخوش تغییرات می شوند و نتیجه آن وقوع سیل و خشکسالی و توفانهای شدید و مخرب خواهد بود. افزایش دما با ذوب نمودن یخهای قطبی، باعث بالا آمدن سطح آب دریاها می شود. در مناطق خاصی از زمین بیماری های انسانی گسترش می یابد و محصولات کشاورزی نابود می شوند.

تأثیر گرما بر آبها

در هنگام گرم شدن هوا، دمای آب اقیانوسها نیز افزایش می یابد و منجر به بروز مشکلاتی در اکوسیستم اقیانوسها می شود. برای مثال گرم شدن آبها ممکن است باعث بروز پدیده ای به نام سفیدی مرجانهای دریایی شوند. وقتی که آب گرم می شود و مرجانها ماده ای را که عامل رنگ و تغذیه آنها است از درون خود خارج می کنند. در این حالت رنگ مرجانها سفید می شود و چنانچه دمای آب به وضع طبیعی برنگردد می میرند. گرمای افزوده همچنین منجر به وقوع بیماریهایی می شود که بر جانوران دریایی تأثیرگذار است.

تغییر شکل زیستگاههای طبیعی

ممکن است در محل های طبیعی مسکونی حیوانات و گیاهان تغییرات شدیدی روی دهد. بسیاری از گونه های زیستی مشکلات زیادی برای ادامه حیات در شرایط جدید خواهند داشت. برای مثال بسیاری از گیاهان گلدار، بدون طی کردن زمستان سرد، شکوفه نخواهند زد.

تأثیرگرما بر آب و هوا

تکرار وقوع شرایط بحرانی آب و هوا منجر به خسارت زیادی می شود. تغییرات الگوی بارش باعث افزایش سیلابها و خشکسالی در نواحی مختلف می شود. طوفانها و تند بادها، بیشتر و قدرتمندتر به وقوع خواهند پیوست.

بالا آمدن سطح آب

ادامه گرم شدن هوا، در طی چند قرن، مقادیر زیادی از یخ هایی که صفحه آنتار کیتارا پوشانده اند ذوب می کند. در نتیجه سطح آبها در کل زمین بالا تر می آید. بسیاری از مناطق ساحلی ممکن است دچار سیل زدگی، فرسایش، از بین رفتن زمینهای خشک و ورود آب دریاها به آبهای شیرین شوند. بالا آمدن آب دریاها ممکن است منجر به غرق شدن شهرها، جزایر کوچک و دیگر مناطق زیستی شود.

تهدید سلامت انسانها

بیماریهای گرمسیری نظیر مالاریا و تب دنگ(2)به مناطق زیادی شیوع پیدا می کند. ادامه یافتن گرما و شدت یافتن آن می تواند عامل مرگ و میرهای زیاد و بیماریهای گوناگون شود. سیل و قحطی، گرسنگی و سوء تغذیه را افزایش خواهد داد.

خنک کردن زمین

کارشناسان هواشناسی در حال حاضر مشغول مطالعه برای کنترل محدود کردن افزایش دمای کره زمین می باشد. دو روش کلیدی به این منظور وجود دارد: اول محدود کردن تولیدگازCO2و دوم تصفیه هوا.

محدود کردن انتشارگازCO2

دو تکنیک تأثیرگذار برای محدود کردن تولید CO2وجود دارد: اول جایگزین کردن منابع دیگر انرژی به جای سوختهای فسیلی و دوم استفاده بهتر از سوختهای فسیلی.
منابع انرژی جایگزین سوخت فسیلیCO2تولید نمی کنند. این منابع شامل باد، نورخورشید، انرژی هسته ای و حرارت زیر زمین می باشند. دستگاههایی به نام توربین بادی می توانند انرژی باد را به انرژی الکتریکی تبدیل کنند و نیروگاه های زمین حرارتی می توانند از گرمای موجود در لایه های زیرین خاک انرژی الکتریکی به دست آورند.
استفاده از این منابع هزینه های بیشتری را نسبت به سوختهای فسیلی در بر دارند. با این حال پیشرفت تحقیقات درباره استفاده از آنها می تواند منجر به کاهش هزینه های آنها نیز شود.
تصفیه هوا به دو شکل صورت پذیراست: اول، انبارهای زیر زمین یا زیر آب. دوم، ذخیره سازی در گیاهان زنده.
با تزریق و ورود CO2تولید شده در صنعت به زیر زمین یا اقیانوس می توان این گاز را ذخیره کرد. مناسبترین مکان در اعماق زمین برای انجام این کار، انبارهای طبیعی نفت و گازی است که بیشتر ذخایر آنها استخراج شده است. با ورود این گاز به این گونه انبارهای طبیعی، استخراج بازمانده ذخایر آنها بسیار آسان تر می شود. سود ناشی از تسهیل بهره برداری، هزینه های این دو روش تصفیه را جبران می نماید. رسوبات عمیق نمک و زغال سنگ نیز مکان مناسبی برای انجام ذخیره سازی CO2می باشند.
اقیانوسها می توانند CO2بیشتری ذخیره کنند اما دانشمندان هنوز موفق به تخمین آثار محیطی این ذخیره سازی نشده اند.

ذخیره سازی در گیاهان

گیاهان سبز به هنگام رشد CO2موجود در جو را جذب می کنند. آنها کربن موجود در CO2را با هیدروژن ترکیب کرده، قند ساده تولید می کنند و آنرا در بافت خود ذخیره می نمایند. پس از مرگ گیاه، با تجزیه آن، گاز CO2از آن متساطع می شود. اکوسیستمهایی با زندگی گیاهی غنی، می توانندCO2 بیشتری را در خود حبس نمایند.

پروتوکل کیوتو

در سال 1997، نمایندگان 160کشور جهان در کیوتوی ژاپن گرد هم آمدند و قراری به نام پروتوکل کیوتو را تنظیم کردند. این قرارداد برای کاستن انتشار گازهای گلخانه ای است. از سال 2008 تا 2012، سی و هشت کشور صنعتی ناچار به کاستن انتشار گاز CO2و پنج کشور دیگر ناچار به کاستن انتشار گازهای گلخانه ای خواهند بود. این کشور باید 1990مرکز انتشار خود را کنترل نموده و سالانه 95درصد از میزان انتشار آنها را کاهش دهند. این قرارداد شامل حال کشورهای در حال توسعه نمی باشد اما کشورهای صنعتی را تشویق می کند که داوطلبانه با کشورهای در حال توسعه برای کاهش میزان انتشار گازهای گلخانه ای همکاری کنند.

بررسی گرم شدن

پیش از استفاده از وسایل گرماسنج، دانشمندان بر اساس نشانه های فراوانی افزایش دمای کره زمین را مورد بررسی قرار داده بودند. نشانه ها حاکی از این بود که افزایش دما از سالهای 1900، در هزار سال اخیر بی سابقه بوده است.
در سال2001، هیئتی با مسئولیت کنترل تغییرات آب و هوا به نام IPCC(3)که از طرف سازمان ملل پشتیانی می شدند، نتایج بررسی های به اثبات رسیده در خصوص گرم شدن زمین را منتشر کردند. کارشناسان هواشناسی مشغول بررسی عوامل طبیعی و دخالتهای انسان در گرم شدن زمین ظرف100سال اخیر شدند. هیئتIPCCهمچنین نتیجه پیش بینی های دمای هوا تا سال 2100 را اعلام نمود.
در هر حال بررسی ها نشان می دهند که راه حل فوری برای این مسئله وجود ندارد. حتی اگر تمام منابع انتشار گاز CO2را ناگهان حذف کنیم، روند گرم شدن هوا به دلیل وجود گازهای گلخانه ای که در حال حاضر وارد جو شده اند تا سال 2100ادامه خواهند داشت.

پی نوشت ها :

1-Kyoto
2-dengue
3-Intergovernmental Panel on Climate Change

مترجم: الهام سجادیفر
منبع: - ، (1387)، شناخت فضا و منظومه شمسی ،الهام سجادی فر، تهران، [بی نا]، چاپ دوم1389.

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



ستاره‌ها

(تولد ستاره‌ها)

ستاره ها درهر لحظه متولد می شوند وزندگی خود را در پرورشگاه ستاره ها که به خوشه معروف است شروع می کنند .

کدام ستاره ها منفجرمی شوند ؟

ستاره ها انواع گونا گونی بعضی از آن ها گازسوختنی بیشتری نسبت به انواع دیگر، در خود دارند . این ستاره ها در اثر سرد شدن به آرامی نمی میرند بلکه با نور شدیدی منفجر می شوند، این ستاره ها سوپر نوا یا ابر نواختر نام دارند .

آیا ستاره ها به همان شکلی هستند که ما آن هارا می بینیم ؟

نه ستاره ها مثل توپ گردند . ما برای آن ها لبه های تیز می کشیم ، چون از روی زمین آن ها را تقریبا به این شکل می بینیم واین شکل به سبب درخشش و چشمک زدن آن هاست .

چگونه دور ترین سیاره ها را می شناسیم ؟

تا زما نی که کا وش گرهای سفینه ی فضایی وایجر 2 در سال 1986 به سیاره ی اورانوس ودر سال 1989 به نپتون سفر نکرده بود ، دانشمندان این دو سیاره را به خوبی نمی شناختند . این سیاره ها آن قدر دور هستند که نمی توان با تلسکوپ های بسیار قوی به وضوح از زمین آن ها را مشاهده کرد .
دوربین وایجر2 نشان داد که سیاره ی نپتون 8 قمر دارد . این در حا لی بود که اختر شنا سان فقط دو قمر آن را با تلسکوپ ها ی خود از زمین می دیدند .

منبع:forum.niksalehi

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی


تفاوت سنی در منظومه های شمسی

سیاره زمین همواره در جهات مختلف در حرکت است.اما دو نوع از حرکات آن دارای اهمیت ویژه ای می باشند.این دو حرکت عبارتند از : 1. چرخش زمین به دور محور فرضی خود(حرکت وضعی). 2. گردش سالانه زمین به دور خورشید (حرکت انتقالی). چرخش زمین به دور محور فرضی خود چرخش زمین به دور محور خود روز را پدید می آورد به بیان دیگر ما روز را چنین تعریف می نماییم:یک روز مدت زمانی است که طول می کشد تا زمین یک دور کامل (از یک نیم روز تا نیم روز بعدی) به دور خود بگردد.از مدت ها پیش برای هر شبانه روز از لحاظ زمانی واحد هایی دقیق تری نیز در نظر گرفته شده است.برای نمونه یک روز 24 ساعت است و هر ساعت 60 دقیقه و هر دقیقه 60 ثانیه.برای هیچ سیاره ای به صورت واحد، قانون خاصی برای مدت زمان و همچنین سرعت چرخش به دور محور وجود ندارد و سرعت چرخش آن بسته به اسپین(تنیدگی) موجود در مواد اولیه تشکیل دهنده سیاره می باشد.
برای نمونه سیاره عظیم مشتری به دلیل فراوانی اسپین هر 10 ساعت یک بار به دور محور خود می گردد، این در حالی است که سیاره نسبتا کوچکی مانند زهره برای هر یک بار چرخش به دور محور خود 243 روز زمینی ،زمان نیاز دارد.
مدت زمانی که زمین صرف گردش کامل به دور خورشید می نماید، یک سال زمینی را پدید می آورد.
همه ما در دوران تحصیل یاد گرفته ایم که سیارات با سرعت های مختلفی به دور خورشید می گردند، در حالی که زمان چرخش زمین در مدار خود به دور خورشید در حدود 365 روز ( سال زمینی) می باشد، نزدیک ترین سیاره به خورشید،عطارد هر 88 روز زمینی یک بار به دور خورشید می گردد.سال پلوتن هم به عنوان یک سیاره کوتوله برابر با 248 سال زمینی است.
در جدول زیر مدت زمان گردش وضعی(حرکت به دور محور= روز) و گردش انتقالی(حرکت به دور خورشید= سال)با توجه به معیار روز و سال زمینی ارائه شده است.
سیاره * مدت زمان گردش وضعی* مدت زمان گردش انتقالی
عطارد* 58.6 روز * 87.97 روز
زهره *243 روز *224.7 روز
زمین* 0.99 روز* 365.26 روز
مریخ *1.03 روز * 1.88 سال
مشتری* 0.41 روز * 11.86 سال
زحل *0.45 روز * 29.46 سال
اورانوس* 0.72 روز * 84.01 سال
نپتون* 0.67 روز * 164.79 سال
با کمی دقت به آسانی در می یابیم که هر چه به خورشید نزدیک تر شویم سرعت گردش سیارات افزایش می یابد و در نتیجه سال کوتاه تری دارند و بالعکس.

دلیل این تفاوت ها چیست؟حال از دید دقیق تری این موضوع را بررسی می کنیم.

برای یافتن پاسخ این پرسش باید به گذشته سفر کنیم به زمان گالیله.البته قصد نداریم زندگی و یا فعالیت های او را بررسی کنیم،بلکه می خواهیم با یکی از دانشمندان هم دوره او یعنی یو هانس کپلر (1630-1571) آشنا شویم. کپلر برای مدت کوتاهی با اختر شناس برجسته، تیکو براهه همکار بود. براهه یک منجم بسیار دقیق بود ولی متاسفانه در آن زمان توانایی آنالیز ریاضی داده های خود را نداشت.پس از مرگ وی در سال 1601 میلادی ، کپلر دوباره مشاهدات و داده هایی که براهه جمع آوری کرده بود را مورد بررسی قرار داد.مشاهدات تیکو براهه پیرامون حرکت سیارات تا پیش از اختراع تلسکوپ از دقیق ترین داده های زمان خود بود.
پس از مدتی کپلر دریافت که سیارات بر مدار های دایره ای به دور خورشید نمی گردند،بلکه مدار های بیضی گون را می پیمایند.هر بیضی دارای دو کانون می باشد و خورشید در یکی از این کانون ها قرار دارد. او همچنین کشف کرد زمانی که سیارات در حضیض خورشیدی به سر می برند سرعت حرکت آن ها نسبت به اوج خورشیدی افزایش می یابد. توجه داشته باشید که با افزایش فاصله سیاره از خورشید از سرعت سیاره کاسته شده و مدت زمان گردش افزایش می یابد.سرانجام پس از گذشت سال ها کپلر دریافت که رابطه ای بین دوره تناوب سیاره و فاصله متوسط آن از خورشید وجود دارد. همان طور که پیش از این نیز اشاره شد، دوره تناوب سیاره مدت زمانی است که طول می کشد تا سیاره یک دور کامل به دور خورشید بگردد.قانون سوم کپلر از اهمیت ویژه ای برخوردار است.به بیان دیگر مربع دوره های تناوب هر دو سیاره متناسب است با مکعب فواصل آنها از خورشید.
برای بررسی بیشتر می توانید انیمیشن حرکت مداری سیاره به دور خورشید را مشاهده نمایید.
برای مشاهده نیاز به نرم افزار Quick Time Player دارید.
از این سه قانون به عنوان قوانین حرکت مداری کپلر یاد می شود که نماینگر نبوغ این دانشمند بزرگ می باشد. امروزه از قوانین کپلر برای پیش بینی حرکت سیارات،سیارک ها،ستارگان دنباله دار ، ستارگان، کهکشان ها و فضاپیما ها نیز استفاده می شود.
اگرچه کپلر توانست این قوانین را بیان کند ولی موفق به یافتن دلیلی قطعی و قانع کننده برای آنها نشد.به عقیده او تاثیرات خورشید بر سیارات باعث بروز چنین رفتار هایی می شود.
پنجاه سال بعد دانشمند انگلیسی اسحاق نیوتن با بهره گیری از قانون عام گرانش توانست این گونه رفتار ها را توجیه نماید.بر طبق این قوانین هر جرم دارای جاذبه می باشد و هرچه که میزان جرم بیشتر باشد جاذبه نیز افزایش می یابد.به عبارت دیگر هر ذره ای در عالم ذره دیگر را با نیرویی جذب می نماید، که این نیرو با حاصلضرب جرم ها متناسب است و با مجذور فاصله آن ها نسبت عکس دارد.
در رابطه بالا M بزرگ جرم خورشید و m کوچک جرم سیاره است. r فاصله بین آنها می باشد که به توان 2 رسیده و F نیروی گرانش است. در این جا فاصله بین دو جرم در مخرج کسر واقع شده است زیرا با افزایش فاصله میزان جاذبه کاهش می یابد،نیروی گرانش هیچ گاه صفر نمی شود ،حتی اگر دو جرم در دور ترین فاصله ممکن وجود داشته باشند. این فرمول برای اجرام دیگر نیز قابل استفاده است.

parssky

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



توفان غبار در سياره سرخ

تنها زمين نيست كه شاهد بروز توفان‌هاي مهيب غبار است، اين داستان در مقياسي بسيار وسيع‌تر در همسايه زمين،‌ سياره مريخ نيز رخ مي‌دهد. مريخ سرخ‌فام،‌ پوشيده از غباري سرخ‌رنگ است؛ غباري كه بخش عمده آن را تركيبات دي اكسيد آهن تشكيل مي‌دهد و گاهي در برخي بخش‌هاي مريخ نظير دشت آمازونيس، ‌عمق چند متري پيدا مي‌كند. اين غبار آمادگي آن را دارد تا با اختلال كوچكي در شرايط جوي مريخ بسادگي توفاني عظيم را ايجاد كند؛ توفاني كه گاهي باعث مي‌شود تا بخش عمده‌اي از مريخ از نظر‌ها پنهان شود.
اما اين تحولات جوي چطور در سرزميني مانند مريخ رخ مي‌دهد؟ جو مريخ اگرچه قابل مقايسه با سياره زمين نيست اما برخلاف تصور بسياري جوي فعال و زنده است. در جو رقيق مريخ مي‌توان نشان فعاليت‌هاي اتمسفري زيادي ديد، ‌ايجاد گردباد‌هاي كوچك، ‌وزش باد و حتي بارش برف مريخي ـ كه البته هيچ‌گاه فرصت نمي‌كند به سطح اين سياره برسد ـ نمونه‌هايي از فعاليت‌هاي جو مريخ است. از سوي ديگر مريخ داراي انحراف محوري مشابه زمين است كه باعث مي‌شود اين سياره فصل‌هايي مشابه زمين را تجربه كند. تغيير اين فصول و تغيير ميزان دريافت تابش‌هاي خورشيدي بر سطح آن باعث ايجاد تلاطم‌هايي مي‌شود كه مي‌تواند ريزدانه‌هاي مريخي را از سطح آن بلند كند. اين غبار سبك دي‌اكسيد آهن به طور عادي نيز در جو پراكنده است و اندك تغيير فشار جوي باعث ايجاد حجم انبوهي از آن و پراكنده شدن در سراسر مريخ مي‌شود. ابعاد و وسعت چنين توفان‌هايي كه در مريخ رخ مي‌دهد در هيچ كجاي ديگر منظومه شمسي مشاهده نشده است و در برابر آن توفان‌هاي غبار زمين گرد و غباري ملايم به شمار مي‌رود. زماني كه اين توفان‌ها آغاز مي‌شود بخش عظيمي از سطح اين سياره را مي‌پوشاند. در اين هنگام با يك تلسكوپ كوچك نيز مي‌توانيد اين توفان را بر سطح مريخ ببينيد. بخش‌هاي عظيمي از مريخ چون فلات سيرتيس و كلاهك‌هاي قطبي به طور كامل زير حجابي از غبار پنهان مي‌شوند.در اين‌كه فعل و انفعالات جوي در ايجاد اين توفان‌ها نقش ايفا مي‌كنند شكي نيست اما بررسي‌ها هنوز ادامه دارد تا مشخص كند كه چگونه چنين حادثه عظيم‌المقياسي در مريخ رخ مي‌دهد و البته توضيح دقيقي درباره مكانيسم اين توفان‌هاي سياره‌اي وجود ندارد.
اين غبار و اين توفان‌هاي مريخي در عين حال يكي از مشكلات جدي در راه اكتشافات فضايي مريخ به شمار مي‌رود. تاكنون اين توفان مريخ‌نوردها را با مشكل مواجه ساخته است، از سوي ديگر اگر قرار باشد انسان به مريخ سفر كند در آن صورت دانشمندان بايد فكري به حال اين غبارها كنند. روي زمين حتي اگر سيستم عايق بسيار خوبي نيز استفاده كنيد بازهم ممكن است غبار به داخل منزل شما نفوذ كند. در مريخ اوضاع از اين بدتر است، ‌غبار مريخي داراي خاصيت مغناطيسي است و بشدت براي سلامتي مضر است اما به دليل ابعاد اين غبار براحتي از منافذ بسيار كوچك عبور مي‌كند، به‌طوري كه لباس‌هاي فضايي عادي در مقابل آن چندان محافظ به شمار نمي‌آيند. اگر قرار باشد فضانوردان روي سطح مريخ اقدام به فعاليت كنند، بايد به طريقي در مقابل اين غبار سمي و مهلك مقاومت كنند، وگرنه ممكن است همين ريزدانه‌هاي مملو از دي‌اكسيد آهن به عملي براي شكست يك ماموريت كامل بينجامد. از سوي ديگر در صورت ساخت پايگاه‌هايي روي مريخ كه با انرژي خورشيدي كار كنند،‌ ممكن است اين پايگاه‌هاي آينده در هنگام وقوع اين توفان كه ممكن است چندين روز به طول بينجامد، توانايي دريافت انرژي خود را به دليل غبارآلود و تيره شدن آسمان براي مدتي طولاني از دست بدهند. به اين ترتيب مريخ تنها نيز همانند زمين با توفان غبار دست به گريبان است و ميزبان عظيم‌ترين توفان‌هاي غبار منظومه شمسي است.

www.jamejamonline.ir

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



انفجار ابرنواختران

چگونه می شود که برخی از ستاره ها ناگهان منفجر می شوند و گاهی تا معادل (51) 10 اِرگ انرژی رها می کنند که به صورت انرژی حرکتی ماده پرتاب می شود و انرژی همه ی تابشهای الکترومغناطیسی ظاهر می شود؟ ببخشید که با شما از اِرگ ــ و گاهی از سانتیمتر و از گرم ــ حرف می زنم؛ اینها واحدهای اندازه گیری هستند که اختر فیزیکدانان به کار می برند. یک اِرگ برابر با یک ده میلیونیم ژول است. انرژی حاصل از انفجار یک اَبَرنواختر حدود (44) 10 ژول است که برابر است با 100 میلیون میلیارد میلیارد میلیارد ژول. عدد، آن قدر بزرگ است که به دشواری به فهم درمی آید! اَبَر نواختر معمولی عموماً پس از چند ساعت یا پس از چند روز از حداکثر تابندگی می افتد، آنگاه روشناییش در طول چند ماه گاهی در یک یا دو سال به تدریج کم می شود تا سرانجام محو می گردد.
اَبَرنواختر، نتیجه ی تحولات ستاره ای خاص و متناظر با توالی واکنشهای همجوشی حرارتی ــ هسته ای و دوره های کوتاه تر انقباض گرانشی است. احتراق اول، احتراق هیدروژن است که در خورشید، هلیوم می دهد. در این مرحله که مدت زیادی طول می کشد، ستاره در حالت تعادل است. انقباض گرانشی با رهایی انرژی هسته ای (به صورت ذرات و تابشها) پایاپای می شود. پس از آنکه مقدار هنگفتی هلیوم در درون ستاره انباشته شود، واکنش همجوشی هیدروژن فروکش می کند، تعادل به هم می خورد، درون ستاره به سبب گرانش منقبض می شود، و در نتیجه افزایش دمایی حدود ده برابر به بار می آید. همزمان، پوش ستاره که هنوز هیدروژن فراوانی دارد از درون به سوختن ادامه می دهد و به مقدار قابل ملاحظه ای متسع می شود. در مجموع، آنچه را که یک غول پیکر سرخ می نامند، تشکیل می دهد. در این حال، یک واکنش حرارتی ــ هسته ایِ، جدید در درون ستاره ممکن می گردد: واکنش احتراق هلیوم، که کربن می دهد. هسته ی پایدار جرم پنج یا جرم هشت وجود ندارد و لازم است که سه هسته ی هلیوم جمع شود تا یک هسته ی کربن تشکیل گردد. احتمال چنین فرایندی چندان زیاد نیست؛ فِرِد هویل، اخترشناس انگلیسی که سعی می کرد تحول غول پیکران سرخ را بیان کند، به این نتیجه گیری رسید که این واکنش باید از یک حالت برانگیخته ی کربن 12، که هنوز شناخته نیست و او همه ی خواص آن را پیشگویی کرده، گذشته باشد. او در سال 1953، ضمن دیدارش با فیزیکدانان آزمایشگاه انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا به آنان پیشنهاد کرد که این حالت برانگیخته را شناسایی کنند. چندی نگذشته بود که فیزیکدانان این انستیتو کشف کردند که حالت پیش بینی شده ی ف. هویل حقیقت دارد. این، یکی از بزرگ ترین موفقیتهای تجربی اختر فیزیک هسته ای بود.
یک مرحله ی پایداری و تعادل، اما کوتاه تر از مرحله ی همجوشی هیدروژن، آغاز می شود. همان فرایندها تکرار می شوند: وقتی ذخیره ی هلیوم در مرکز ستاره ته کشید، از نو نیروی گرانش غلبه می کند. انقباض و بالا رفتن دما تجدید می شود و این بار، همجوشی هسته های کربن به تولید نئون می انجامد. کربن، که حالا ماده ی سوختنی شده است، خاکسترهای نئون بر جا می گذارد. خاکسترهای هر مرحله ماده ی سوختنی مرحله ی بعدی را تشکیل می دهند، منتهی به این شرط که افزایش دمای ناشی از انقباض مرکز ستاره برای مشتعل کردن خاکسترها کافی باشد. مرحله های بعدی کوتاه تر هستند: در پی همجوشی هسته های کربن، واکنشهای همجوشی هسته های نئون ایجاد می شود که به نوبه ی خود به تولید اکسیژن می انجامد، اکسیژن با احتراق سریع، خاکستر سیلیسیوم بر جا می گذارد. این عنصر اخیر خیلی زود می سوزد، زیرا حالا با درجه ی دمای چندین میلیارد درجه در مرکز ستاره، همه ی راهها برای واکنش هموار است. هسته های سیلیسیوم با ترکیب شدن، هسته های آهن (مخصوصاً آهن 56) و هسته های مجاور را تولید می کند. ستاره در این مرحله، ساختار «پیاز» را دارد. مرکز آن از آهن تشکیل شده است. پیرامون این مرکز به ترتیب لایه های سیلیسیوم، اکسیژن و نئون، کربن، هلیوم و هیدروژن و بقایای پاره ای مخلوطها یافت می شود. اما فقط ستاره های خیلی بزرگ به این مرحله نایل می شوند. این ستاره های بزرگ هستند که سریع تر می سوزند و در نتیجه، عمر کوتاه تری دارند.
در عوض، خورشید باید در مرحله ی همجوشیِ هلیوم توقف کند، زیرا نیروی گرانشی آن برای گذشتن به مرحله ی بعدی کافی نخواهد بود. ستاره های کوچکی مثل خورشید، وقتی منابع سوختشان ته کشید به تدریج منقبض می شوند و به صورت آنچه که کوتوله های سفید می نامند درمی آیند که تابندگی ضعیفی دارند. در این حالت، انقباض گرانشی با مقاومت الکترونهای اتمها خنثی می شود؛ فی الواقع، وقتی که در مرکز ستاره فشار افزایش می یابد و باعث چگال تر شدن مرکز ستاره می شود، خلأ میان اتمهای مجاور کاهش می یابد و نیروی رانشی (= دفع الکترواستاتیکی) آنها در برابر یک انقباض گرانشیِ اضافی مقاومت می کند و تعادل جدیدی در پی می آورد.
یک فیزیکدان امریکایی هندی تبار، سوبرهمانیان ساندرازخار (1) ثابت کرده است که این تعادل پایدار نیست مگر اینکه جرم ستاره، کوچک تر از آنچه که امروز جرم شاندرازخار می نامند، باشد. هرگاه تعداد الکترونها برابر با نصف تعداد نوکلئونهای اتمهای تشکیل دهنده ی ستاره باشد، این جرم برابر 4 و 1 جرم خورشید است. بزرگ تر از این جرم، الکترونها تاب مقاومتشان را از دست می دهند و ستاره در اثر نیروی گرانشی خودش فرومی ریزد و به یک اَبَرنواختر مبدل می شود.
اختر فیزیکدانان، دو نوع اَبَر نواختر تشخیص داده اند که آنها را نوع 1 و نوع 2 نامیده اند. در نوع اول، در طیفهای گسیل شده، خط مشخص کننده ی هیدروژن دیده نمی شود در حالی که در نوع دوم، این خط دیده می شود. بر مبنای این تمیز، به یقین نمی توان دانست که اَبَر نواخترانِ تاریخی، یعنی آنهایی که تا قرن هیجدهم در کهکشان ما مشاهده شده اند، به کدام نوع متعلق بودند. با این همه، تصور بر این است که اَبَرنواخترانِ تیکو براهه و کپلر از نوع 1 و ابر نواختران سالهای 1054و 1181 از نوع 2، و اَبَر نواختر سال 1006 به یکی از دو نوع متعلق باشد.
یک اَبَرنواختر نوع 2، از ستاره ای بزرگ (هشت یا ده برابر جرم خورشید) که در تحولی سریع است، نتیجه می گردد. در پایان تحوّل، یک چنین ستاره ای ساختار پیاز را دارد که شرح آن گذشت؛ این ستاره از پوش عظیم هیدروژن و هلیوم که هنوز در حال سوختن هستند، احاطه شده است؛ «قلب» آن از هسته های آهن تشکیل شده است. نظر به پایدار بودن هسته ی آهن، واکنشهای همجوشی جدیدی در آن صورت نمی گیرد. در این مرحله، مرکز ستاره با دمای چند میلیارد درجه ای، شعاع چند هزار کیلومتری، نظیر ستاره ی مریخ، دارد.
وقتی که جرمِ مرکز ستاره که از آهن است از مرز جرم بحرانی شاندرازخار گذشت، یک انقباض نهایی تحقق می یابد؛ افزایش انرژی به هسته ها امکان می دهد که الکترونها را به دام بیندازند؛ بر اثر کاهش تعداد الکترونها فرایند فروریزی ستاره تسریع می گردد. فرایند، آن چنان سریع است که تنها «قلب» ستاره فرومی ریزد و «جسم» ستاره فرصت پیروی پیدا نمی کند! افزایش جدید دما به خُردشدگی و به تجزیه ی هسته های آهن به ذرات تشکیل دهنده اش، پروتونها و نوترونها می انجامد. پروتونها با جذب الکترونها به نوترونها تبدیل می شوند: p+e- n+v؛ در این رادیواکتیویته ی معکوس، مقدار هنگفتی نوترینو گسیل می گردد، که بدواً به علت چگال تر شدنِ بسیار فراوان ماده ی مبتلابه، دیگر نمی تواند آزادانه فرار کند. تصور بر این است که در این برهه، یک هسته ی غول آسای ماده ی هسته ای، محتوی قسمتی از جرم ستاره تشکیل می شود.
در این مرحله که به سرعت اتفاق می افتد، انقباض نمی تواند از حد معینی فراتر رود. در واقع، نوکلئونهای آزاد با یکدیگر در تماس هستند؛ چگالی، فوق العاده بالاست، میدان جاذبه ی قدرتهای هسته ای پشت سر گذاشته شده است؛ در بُرد کوتاه، این قدرتها به نیروی رانشی مبدل می شوند. در پی این نیروی رانشی فوق العاده قوی و به موجب اصل پائولی که در یک اتم، دو پروتون یا دو نوترون نمی توانند از جمیع جهات حالت یکسان داشته باشند (به عبارت دیگر، اعداد کوانتومی آنها تماماً یکسان باشد)، فروریختن ماده ی هسته ای ناگهان متوقف می شود. این ماده ی هسته ای با شدت تمام در چند صدم ثانیه برمی جهد؛ ماده ی هسته ای در این موقع در منطقه ای بین مرکز ستاره و پیرامون آن، جایی که شدت فروریختن بیشتر از هر جای دیگر است، با ماده ی لایه های خارجی که در حال «افتادن» به طرف مرکز هستند، برخورد می کند. از این برخورد، موج ضربه ای که به سمت خارج انتشار دارد، تشکیل می شود.
این، انفجار ستاره است که قسمت بزرگی از ماده اش را به اطراف آن پرتاب می کند. در این انفجار، هسته ها که با سرعت زیاد «می افتند» کاملاً تجزیه شده اند و پروتونهای آزاد شده ی جدید به نوبه ی خود به سرعت، الکترونها را صید می کنند و مقدار معتنابهی نوترینو تولید می کنند که حالا می توانند ناگهان از ستاره بگریزند. به موجب فرضیه ی دیگری، این نوترینوها نخست ماده ی پُرچگال پیرامونشان را گرم می کنند، سپس ظرف چند ثانیه از نو گسیل می شوند. در هر دو حالت، شار عظیمی از نوترینوها وجود خواهد داشت. ستاره ای که میلیونها سال زیسته است. قلبش در یک ثانیه فرومی ریزد و بدنه اش در چند ساعت فرومی پاشد. چنین تصور می رود که در مرکز اَبَر نواختر، جرمی از ماده ی فوق العاده پرچگال، بیشتر از (14) 10×2 گرم بر سانتیمتر مکعب، که 95% آن از نوترون تشکیل شده است، باقی است. این ستاره ی نوترونی به قطر چند کیلومتر که با سرعت زیاد حول محور خودش می چرخد. لانداو، فیزیکدان روسی، به محض کشف نوترون در 1932، وجود چنین ستاره هایی را حدس زده بود. در سطح ستاره های نوترونی، قوه ی ثقل، یکصد میلیارد بار سنگین تر از سطح زمین است و انرژیِ بستگی یک تکه از ماده تقریباًبا یکدهم جرم آن در حال سکون متناظر است! یک چنین ستاره ای که میدان مغناطیسی شدیدی آن را احاطه کرده است، به صورت یک تِپ اختر (= پالسار pulsar) مشاهده شده است که ما گسیل امواج رادیویی، نوری یا پرتوهای ایکس آن را می بینیم، که تِپ هایی (2) با فاصله های منظم چند ثانیه ای یا بخشی از ثانیه تشکیل می دهند؛ شبیه تابه های نورانی یک فانوس دریایی که زمین را می روبد. همچنین فرضیه ای را عنوان کرده اند که به موجب آن اگر ستاره ی مرجع خیلی بزرگ باشد، فروریزیِ گرانشی ممکن است نهایتاً به یک سیاهچاله (3) منتهی گردد، که همه ی ماده و همه ی تابش در حجم کوچکی جذب می شود بدون آنکه بتواند از آن خارج شود.
(توضیح تصویر): تابش رادیویی یک تپ اختر 950. cp که هر ثانیه 4 تپ گسیل می کند.
اَبَر نواختران نوع 1، در اصل ستاره های متوسط پایین با جرمی حدود هشت برابرِ خورشید بوده اند. چندین سازوکار، از جمله سازوکاری ک شرح آن گذشت، پیشنهاد شده است. در آغاز، یک کوتوله ی سفید که به مرکز خود از کربن و اکسیژن تقلیل یافته است، مشاهده می شود، زیرا بادهای ستاره ایِ خیلی شدید، هیدروژن و هلیومِ
لایه های بیرونی را پراکنده کرده اند. جرم این کوتوله ی سفید، کمتر از جرم بحرانی شاندرازخار است. با وصف این، بسیاری از ستارگان، در واقع، ستارگان مزدوج هستند. برخی از این ستارگان مزدوج از یک کوتوله ی سفید و یک ستاره ی خیلی جوان که هنوز در مرحله ی احتراق هیدروژن یا هلیوم است، تشکیل شده اند. این ستاره ی دوم می تواند به یک غول پیکر سرخ مبدل شود، زیرا پوش هیدروژنِ در حال احتراق به طور قابل ملاحظه ای متسع می شود. میدان گرانشیِ کوتوله ی سفید در یک چنین دستگاه مزدوجی می تواند مواد ستاره ی همراهش را جذب کند، که کم کم، آن را می پوشاند؛ جرمش افزایش می یابد و این در حالی است که سوختن هیدروژن و هلیوم در این مرحله ی انتقالی و افزایش جرم، همچنان ادامه دارد. در این فرایند نموّ، ممکن است جرم در لحظه ای از حد جرم بحرانی شاندرازخار بگذرد؛ در این موقع، انقباض، بالارفتن درجه ی دما و اشتعالِ واکنشِ همجوشیِ کربن پدید می آید؛ این همجوشی هسته های کربن، یا به احتراق می انجامد یا به انفجار همراه با انهدام ستاره و پراکندگی کامل ماده ی آن.
منحنی نور یک اَبَرنواختر از نوع 1 مشخص است. افزایش اولیه ی تابندگی تا چند روز ادامه دارد، سپس، طی دو دوره، رو به کاهش می گذارد: دوره ی اول شش روز و دوره ی دوم که طولانی تر است 77 روز طول می کشد. تصور بر این است که این تحول تابشِ گسیل شده با تشکیل مقدار هنگفت هسته های آهن 56 محصول رادیواکتیویته ی کبالت 56 است که خود آن، محصول رادیواکتیویته ی نیکل 56 است که در انفجار (در مقیاس جرم خورشیدی) تشکیل شده است.
به هنگام انفجار یک اَبَرنواختر، از هر نوعی که باشد، بخار عظیمی از تابشها و ذرات پرانرژی، به صورت طیفی که در همه ی واکنشهای هسته ای پدید می آید، گسیل می گردد. وانگهی، پراکندگی مکانیکی ماده ی تشکیل دهنده ی ستاره، آن را با سرعتی معادل چند هزار کیلومتر در ثانیه در فضا پرتاب می کند. جرم پرتاب شده، سحابیِ نورانیِ عظیمی را تشکیل خواهد داد، که در اطراف آنچه که از ستاره باقی مانده است، بسط می یابد. این پراکندگیِ ماده را می توان حتی چند قرن بعد از زمان انفجار به صورت بقایا مشاهده کرد، نظیر سحابی خرچنگ که از بقایای انفجار اَبَرنواختر سال 1054 است. سعی شده است که بقایای اَبَرنواختران مختلف «تاریخیِ» کهکشان ما شناسایی شود. به گمان دیوید کلارک و ریچارد استفانسون، بقایای ابرنواختر سال 1006 باید پرتوزای G 3276+ 14/5 باشد. برهم کنشیِ این ماده ی بازمانده با ماده ی بین ستاره ای، فوتونهایی با همه ی طول موجها تولید می کند، از امواج رادیویی تا پرتوهای ایکس که می کوشند با مشاهدات زمینی و بر مبنای نمونه های فضایی با دقت تمام آنها را اندازه گیری کنند.
با وجود این، بسیاری از مسائل هنوز حل نشده است. البته فیزیکدانان می توانستند انرژی عظیمی را که در اثر فروریزیِ گرانشیِ ابرنواختران آزاد می شود تخمین بزنند، اما فقط بخش کوچکی از این انرژی در مجموعِ تابشهای الکترومغناطیسی و پرتابهای موادِ مشاهده شده، بازیافته می شد. فرایندهای محاسبه شده همگی تقارن کروی هستند، اما بقایای مشاهده شده ی اَبَرنواختران در واقعیت، شدیداً نامتقارنند؛ موضوعی که هنوز نمی توانند توضیح دهند. بنابراین، سازو کارهای دیگری باید دخیل باشد.
در سالهای اخیر، طبقه بندی اَبَرنواختران را به نوع 1 و نوع 2 بسیار ساه می یافتند. چند ستاره ای که به تازگی ظاهر شده بودند در این طبقه بندی جا نمی گرفتند. خط هیدروژن، وجود پوشی را مشخص می کند، اما معلوم نیست این پوش که هیدروژنِ آن در حال سوختن است، با فرایند انفجاری همراه است یا نه؛ فرایندی که امکان دارد نتیجه ی فروریزی گرانشی باشد یا شکلی از انفجار حرارتی ــ هسته ای. این مسئله باعث شده است که انواع اَبَرنواختران «دورگه» که منحنیهای نور متفاوتی دارند پذیرفته شود. شمار زیادی از اختر فیزیکدانان امریکایی، فرانسوی، آلمانی، ژاپنی و شوروی بویژه محاسبه های نظری پیشرفته ای را در این مسائل انجام داده اند.

پی نوشت ها :

1. Subrahmanyan Chandrasekhar.
2. pulse.
3. black hole/ trou noir.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



تابش های کیهانی

تابستان کیهانی چیست؟ پیشتازان رادیواکتیویته در صدد بودند اندازه گیریهای دقیقی انجام دهند و ناچیزترین مقادیر رادیواکتیویته را ردگیری کنند. برای این منظور، همان طور که قبلاً گفته شد، از الکتروسکوپها یا از اتاقکهای یونِش استفاده می کردند و آنجا در حجم معینی از هوا یا از گازهای دیگر، مقدار یونیدگی، یعنی بار الکتریکی آزاد شده از تابشهای اجسام رادیواکتیو طبیعی را، اندازه می گرفتند. وقتی که همه ی منابع رادیواکتیو را دور می کردند، باز جریان الکتریکی ضعیفی برجا می ماند. ابتدا علت آن را در یونیدگی الکتریکی رساناها دانستند؛ اما پس از همه ی اقدامات احتیاطی باز هم همیشه یک یونیدگی بازمانده وجود داشت. آنگاه فکر کردند که منشأ آن در تابشهای خارجی گسیل شده از موادی است که معمولاً در خاک پیدا می شود (مثلاً گرانیتها) که درصد ضعیفی عناصر رادیواکتیو طبیعی نظیر پتاسیم 40، اورانیوم یا توریوم دربردارد. برای حذف این تابشهای انگلی، آشکارساز را با ورقه های سرب پوشاندند. باز هم تابشی باقی بود. برای آنکه معلوم شود این تابش از رادیواکتیویته موجود در اعماق زمین منشأ می گیرد، تجهیزات آشکارساز را به روی قایقی شناور در دریاچه ای عمیق منتقل کردند، سپس تصمیم گرفتند آشکارساز را روی سبد سفینه ای هوایی قرار دهند؛ با این امید که پس از اوجگیری، تابشهای کمتری ثبت کنند. اما فیزیکدان اتریشی ویکتورف. هِس (1) در 1911 به روشنی پدیده ی معکوسی را مشاهده کرد: بالاتر از 2000 متر، یونیدگیِ بازمانده، با ارتفاع، افزایش می یافت؛ بنابراین منشأ آن باید در تابشی باشد که از فضا می آید؛ تابشهای کیهانی که در آغاز، آنها را تابش ارتفاع نامیدند.
دسته ای از پژوهشگران به مطالعه ی این تابش با اتاقکهای یونِش، که به ارتفاعات کوههای بلند حمل شده بود، هجوم آوردند. رابرت آ. میلیکان (2) جذب آن را در دریاچه های کوه، اندازه گیری کرد و فرضیه ای عنوان کرد (که موجّه نبود) و منشأ آن را پرتو گاما، دانه های نور بسیار پرانرژی می دانست. پیشرفت واقعی در این راه وقتی صورت گرفت که توانستند این تابشها را با آشکارسازی یک به یک مسیرهایشان در یک اتاقک ابر، که در میدانی مغناطیسی قرار داده شده بود، مطالعه کنند؛ کاری که دیمیتری اسکو بِلتزین (3) کرد، یا وقتی که والتر بُته (4) و ورنر کالهورستر (5) توانستند نخستین شمارگرهای گایگر ــ مولر (6) را ــ که تازه اختراع شده بود ــ برای اندازه گیری جهت تابشهای کیهانی که تصادفاً یکی از اتاقکها را زیر دیگری گذاشته بودند، به کار ببرند.
اتاقک ویلسون یا اتاقک ابر، امکان می دهد که با افزایش ناگهانی حجم اتاقک، مسیر ذرات باردار را به شکل تسبیحهایی از قطرات آب در طول خط سیرشان آشکار کرد. نتیجه ی این افزایش حجمِ اتاقک، این است که درجه ی دما را پایین می آورد و بخار آب را روی بارهای الکتریکی ــ در اثر یونیدگی ــ متراکم می کند. قطرات آب در سطح جانبی، روشن می شود و به صورت نقطه های سفید بر روی متن سیاه آشکار می گردد، که می توان از آن عکسبرداری کرد.
بنابراین، تابشهای کیهانی از فضا می آمدند: از خورشید، از ستارگان، از فضای بین ستارگان کهکشان ما یا حتی از سحابیهای برون کهکشانی. تابشهای کیهانی، خیلی پیچیده به نظر می رسید و نوید شناختهای تازه ای را می داد. این پیچیدگی که در ترکیب تابشهای کیهانیِ نخستین وجود دارد، پس از رسیدن به قشر بالای جوّ زمین و پس از اثرپذیری از میدان مغناطیسی زمین، به علت برخورد با ذرات پرانرژی ثانوی محصول هسته های اتمهای جوّ بالا، باز هم پیچیده تر می گردد. در سطح دریا تابش کیهانی تقریباً برابر است با یک ذره در دقیقه که از یک سانتیمتر مربع سطحی افقی عبور می کند.
یکی از کاشفان این تابش، همان طور که نام بردیم، رابرت آ. میلیکان، فیزیکدان بزرگ امریکایی در اوایل قرن بود. او در دانشگاه شیکاگو بار الکترون را اندازه گرفته بود و اندک زمانی پس از انتصابش در آزمایشگاه «انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا (کالتک (7))، دومین فیزیکدان امریکایی بود که جایزه ی نوبل می گرفت. این آزمایشگاه بسیار مجهز در شهر کوچک پاسادنا (8) بر روی تپه های مشرف به لوس آنجلس، بناشده است و آب و هوای خشک و آفتابی کالیفرنیای جنوبی را دارد. در حوالی 1930، میلیکان که بیش از 60 سال از عمرش می گذشت و دانشجویانش او را «رئیس» می خواندند، به اتفاق همکارانش، سوار بر ترن، کشتی و هواپیما دنیا را درمی نوردیدند تا در هر عرض جغرافیایی و در هر ارتفاعی تابشهای کیهانی را مطالعه کند. زمانی که در پاسادنا بود، برنامه ی ساعات کار روزش به قدری پر بود که برای بحث درباره ی فیزیک بین ساعت 11 شب و 2 بامداد وقت تعیین می کرد. یکی از دانشجویانش به نام کارل دی. آندرسون (9) مأمور شده بود برای مطالعه ی الکترونهای پرانرژی موجود در تابشهای کیهانی، یک اتاقک ابر بزرگ بسازد. این اتاقک به حالت عمودی در یک میدان مغناطیسی 25000 گاوس (10) گذاشته شده بود؛ این میدان مغناطیسی، شدیدترین میدانی بود که تا آن زمان می شد ایجاد کرد و تا آن وقت هرگز در مطالعات تابشهای کیهانی از آن استفاده نشده بود.
نخستین عکسهایی که در اواخر 1931 گرفته شد شگفت آور بود. برخلاف انتظار، تعداد ذرات بارمثبت و بار منفی تقریباً برابر بود. ابتدا تصور شد که ذرات بار مثبت، پروتون هستند، اما کلیشه های متعدد نشان می داد که جرم این ذرات، ضعیف تر از آن است که چنین تفسیری را توجیه کند. آنگاه آندرسن و دانشجویی که با او همکاری می کرد، سِت نِدِرمایر (11)، فکر کردند که اینها الکترونهای بارمنفی هستند که از پایین اتاقک، روبه بالا آمده اند. میلیکان خشمگین به فیزیکدانان جوان تذکر داد که همه می دانند که اکثر ذرات تابش کیهانی از بالا می آیند و نه از پایین، و بنابراین، اینها باید پروتون باشند. فیزیکدانان جوان با این توضیح متقاعد نشدند: تعداد قطرات ریز ــ اثر یونیدگی ــ برحسب واحد طول مسیر برای ذرات پرحجمی مثل پروتونها خیلی کوچک بودند. آنها به این فکر افتادند که برای جدا کردن ذراتی که از بالا می آیند از ذراتی که از پایین می آیند، یک دیواره سربی در وسط اتاقک نصب کنند. عکسهایی که گرفته شد نشان داد که این ذرات، الکترونهای مثبت بودند. این نتیجه سبب شد که آندرسن جایزه ی نوبل فیزیک 1936 را با ویکتور ف. هِس که قبلاً از او نام بردیم، تقسیم کند.
آندرسن ونِدِرمایر در ادامه ی مطالعاتش با اتاقک ابر به حضور تعدادی ذرات بسیار پرنفوذ پی بردند که می توانستند از دیواره ی چند سانتیمتری سربی هم عبور کنند. این ذرات، به علت یونیدگیشان، یعنی از دست دادن انرژی برحسب واحد طول مسیر و به علت انرژی الکترونهایی که آنها در طول خط سیرشان پرتاب می کردند، نمی توانستند پروتون باشند. این ذرات، الکترون هم نمی توانستند باشند، زیرا الکترونها با یک چنین انرژیی در حال عبور از دیواره های ماده، خوشه های ذرات تولید می کنند. از اتاقک ابر، یک وقت در پاسادنا (همسطح دریا) و یک وقت در قله ی پیکزپیک (12) کوههای راکی در ارتفاع 4300 متری استفاده می شد. کشیدن پیستون برای افزایش حجم اتاقک هر بار با تلافی علائم داده شده از یک سری شمارگرهای گایگر ــ مولر که زیر اتاقک قرار داده شده بود، صورت می گرفت. در کوه، جریان برق برای ایجاد میدان مغناطیسی با یک مولد برق سیار که با موتور اتومبیل کار می کرد، تأمین می شد.
دو فیزیکدان جوان، پیش از آنکه نتیجه ی تحلیلشان را منتشر کنند، مدتی در حال تردید به سر بردند: «معیار سادگی» که نزد نظریه پردازان، معتبر بود با ذرات تازه که ظاهراً «بی فایده» بودند، همخوانی نداشت.
پژوهشگران، مدت دو سال را به جمع آوری عکسها و شواهد گذراندند، تا بالاخره تصمیم گرفتند نظریاتشان را در مارس 1937 با نتیجه گیریهای زیر منتشر کنند: در تابشهای کیهانی، ذرات نفوذ کننده ی پرانرژی، با بار الکتریکی ــ مثل بارهای الکترون و پروتون ــ اما با جرم میانی، میان جرمهای الکترون و پروتون وجود دارد. در همان سال 1937 تجربیات مشابهی در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (.M.I.T) در ساحل شرقی ایالات متحده ی آمریکا به توسط جابز استریت (13) و ای. سی. استِونسون (14) و در توکیو به توسط یوشیو نیشینا، مازا تاکوشی (15) و تورائو ایشی میا (16) به عمل آمده بود.
یوکاوا پیشرفت مطالعات تابشهای کیهانی را با دقت دنبال می کرد؛ او متوجه شده بود که برخی از مسیرهای پیشتر عکسبرداری شده به توسط آندرسون وندرمایر، که از سال 1936 در فیزیکال ریویو منتشر می شد، می توانست با پیشگویی وی درباره ی ذره ی سنگین «U» متناظر باشد. به محض آنکه از آخرین نتایج تجربیات امریکاییان مطلع شد، هیدکی یوکاوا یادداشتی در «گزارشهای جامعه فیزیک ــ ریاضی ژاپن» منتشر کرد و روز 5 ژوییه به یک روزنامه ی ژاپنی اعلام کرد: «ذره ی سنگین «U» را که من پیشگویی کرده بودم، به تازگی کشف کرده اند.»
در آن زمان، تعداد کمی از فیزیکدانان در امریکا و در اروپا نشریات ژاپنی را (حتی آنهایی را که به زبان انگلیسی منتشر می شد) می خواندند. آندرسون درباره ی آن تذکر داده است که اگر نظریه ی یوکاوا در ایالات متحده ی آمریکا بهتر شناخته شده بود، پیشرفتهای تجربی زودتر به نتیجه می رسید، زیرا شواهد مربوط به وجود یک ذره ی جدید با خواص عجیب، به تدریج در دو سال فراهم آمده بود.
در ژوئن 1937 نظریه پردازان امریکایی، رابرت اوپنهایمر (17) و رابرت سِربِر (18)، توجه محافل علمی را به این واقعیت جلب کردند که ذرات جدید، که تازه کشف شده اند، می توانند همان ذرات جرم میانی باشند که یوکاوا برای تبیین ماهیت قدرتهای هسته ای فرض کرده است. از تابستان 1937، خیلی از فیزیکدانها عکسهایی را که در گذشته از تابشهای کیهانی گرفته بودند از نو بررسی می کنند و درمی یابند مسیرهایی که تا آن وقت به آنها توجه نشده است، می تواند متعلق به ذرات جدید باشد. آندرسون و ندرمایر در مجله ی انگلیسی نیچر (19) پیشنهاد کردند که این ذره ی تازه کشف شده، «مِزوترون» (20) نامیده شود که از واژه ی یونانی «مزوس» (21) به معنای میانی گرفته شده است. بعدها واژه ساده تر «مزون» (22) متداول شد.
اندازه های جذب تابش کیهانی در مواد مختلف در سطح دریا نشان دادند که از دو قسمت تشکیل شده است: یک قسمت به آسانی قابل مشاهده است و قسمت دیگر بسیار نفوذکننده است (می توان آن را در عمق چندصد متری زیر آب مشاهده کرد) و آن را به ذراتی نسبت دارند که یوکاوا پیشگویی کرده بود. اخیراً پیشنهاد شده است که از مؤلفه ی نفوذکننده ی تابش کیهانی برای عکسبرداری از یکی از اهرام بزرگ مصر، به منظور یافتن احتمالی یک دخمه ی سرّی در آن، استفاده شود. با وجود این، تولید فراوان این مزونها در جوّ بالا ــ موافق با بر هم کنشی قوی پیش بینی شده ی ذرات یوکاوا ــ با قدرت نفوذ زیاد این مزونها، یعنی با برهم کنشی ضعیفشان با ماده ای که از آن عبور کرده اند. در تناقض بود.

پی نوشت ها :

1. Victor F. Hess.
2. Robert A. Millikan.
3. Dimitri Skobeltzyn.
4. Walther Bothe.
5. Werner Kolhorster.
6. Geiger-Muller counter.
7. Cali fornia Technology Institute(Caltech) .
8. Pasadena.
9. Karl D. Anderson.
10. Gauss.
11. Seth-Nedremeyer.
12. Pike's Peak.
13. Jabez Street.
14. E. C. Stevenson.
15. Masa Takeuchi.
16. Torao Ichimiya.
17. Robert Oppenheimer.
18. Robert Serbert.
19. Nature.
20. mesotron.
21. mesos.
22. meson.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



کره سماوي

وقتي که به آسمان نگاه مي‌کنيم، آن را همانند يک گنبد غول پيکر بالاي سرمان مي‌بينيم. اگر چه مي‌ دانيم که ستاره‌ها در فواصل مختلف از يکديگر قرار دارند و همچنين مي‌دانيم که اين زمين است که مي‌گردد نه آسمان، با وصف اين ستاره شناسان ترجيح مي‌دهند که در موقع نقشه خواني آسمان فرض کنند که ستارگان روي يک کره بزرگ به نام کره سماوي چسبيده اند. گمان مي‌رود که اين کره سماوي هر روز يک بار به دور زمين مي‌گردد. ستاره شناسان قديمي گمان مي‌کردند که زمين در مرکز عالم قرار دارد و ستاره‌ها واقعاً روي کره سماوي چسبيده اند. كره سماوي يك توپ بزرگ و فرضي است. دانشمندان فرض دارند كه اين توپ بزرگ زمين را احاطه كرده است. ستاره‌ها و ديگر اجرام نجومي مي‌‌توانند به عنوان نقاطي روي سطح كره سماوي تصور شوند. محور زمين از شمال به قطب شمال سماوي و از جنوب به قطب جنوب سماوي مي‌رسد. همان طور كه زمين به دور خود مي‌چرخد اين قطب‌ها ثابت به نظر مي‌رسند. كره سماوي به دو نيمكره مساوي توسط استواي سماوي تقسيم مي‌شود.
موقعيّت هر ستاره روي کره سماوي به همان روشي معلوم مي‌شود که موقعيّت يک نقطه روي زمين با استفاده از طول و عرض جغرافيايي آن مشخّص مي‌شود. محور زمين خطي است که قطب‌هاي شمال و جنوب را به هم وصل مي‌کند. اگر اين خط در فضا ادامه يابد، بالاخره به طور فرضي کره سماوي را در دو نقطه قطع خواهد کرد. اين دو نقطه قطب‌هاي شمال و جنوب سماوي ناميده مي‌شوند. به همين ترتيب، اگر خط استوايي زمين در فضا ادامه يابد، در نهايت کره سماوي را در دايره‌اي به نام «استواي سماوي» قطع خواهد کرد. موقعيّت هر ستاره معمولاً از روي قطب‌هاي سماوي و استواي سماوي اندازه‌گيري مي‌شود.‏
معمول‌ترين سيستم مختصات که توسط ستاره شناسان به کار گرفته مي‌شود، سيستم بعد و ميل به شمار مي‌رود. ميل يک ستاره زاويه بين استواي سماوي و ستاره است (مشابه عرض جغرافيايي يک محل روي زمين). از طرف ديگر، بعد يک ستاره زاويه‌اي است که موازي با استواي سماوي از يک نقطه خاص نسبت به ستاره اندازه گيري مي‌شود. روي زمين، طول جغرافيايي يک محل زاويه‌اي است بين نصف النهار (دايره فرضي که از دو قطب زمين مي‌گذرد) تا گرينويچ و محل مورد نظر. به طور مشابه، بعد از يک نقطه ثابت به نام «اعتدال بهاري» اندازه‌گيري مي‌شود که نقطه‌اي است که خورشيد هر بهار در روز 21 مارس (اول فروردين) استوا را قطع مي‌کند. بعد ستاره به جاي درجه بر حسب ساعت و دقيقه و ثانيه اندازه گيري مي‌شود. اين به دليل آن است که کره زمين هر بيست و چهار ساعت يک دور مي‌زند.
بسياري از افرادي كه كار با تلسكوپ‌هايي با مقر استوايي را به تازگي شروع كرده‌اند و در مورد كره سماوي اطلاعات چنداني ندارند. در استفاده از درجه‌بندي‌هاي تلسكوپ مشكل دارند و ابتدا جرم مورد نظر را پيدا کرده سپس آن را از درون چشمي پيدا مي‌كنند. شايد اين روش براي اجرام پرنور درست باشد ولي وقتي به سراغ اجرام اعماق آسمان مي‌رويم با مشكل جدي مواجه مي‌شويم. راه حل چيست؟ هنگام رصد، مكان اجرام سماوي را روي كره سماوي تعيين مي‌كنيم. وقتي آسمان را مشاهده مي‌كنيم بايد فرض كرد كه در مركز كره سماوي قرار داريم و به سطح داخلي كره سماوي كه ستاره‌ها بر آن تصوير شده‌اند نگاه مي‌كنيم. حالا توضيح حركت ستاره‌ها با استفاده از كره سماوي ساده است. زمين درون كره سماوي به دور محورش مي‌چرخد و ستاره‌ها نيز متحرك به نظر مي‌رسند. بياييد براي تصور بهتر كره سماوي از كره جغرافيايي استفاده كنيم: يك كره جغرافيايي كوچك را در مقابل خود بگذاريد. مي‌دانيد كه اين كره‌ها تو خالي هستند. فرض كنيد در داخل اين كره و در مركز آن ايستاده ايد. از تخيل هندسي خود كمك بگيريد و فرض كنيد همان طور كه در مركز كره ايستاده‌ايد ستاره‌هايي به آن منطبق با خطوط عرض جغرافيايي چسبيده‌اند. حال اگر كره را بچرخانيد حركتي شبيه حركت ستاره‌ها در آسمان پديد مي‌آيد. ‏
اهميت کره سماوي فقط به پاسخ گويي مسايل تعيين زاويه در فضا محدود نمي‌شود بلکه اين کره يک ديد تصويري از حرکات مختلف اجسام سماوي نيز به دست مي‌دهد. بديهي است که مي‌توان مرکز کره سماوي را، به عنوان يک ساختمان رياضي کمکي در هر نقطه اختياري از فضا قرار داد؛ با وجود اين اگر مرکز آن در بعضي نقاط مشخص مثل چشم ناظر، مرکز زمين يا مرکز منظومه شمسي فرض شود ساختمان آن مناسب‌تر و با تصوير بهتري ارائه خواهد شد. از اين رو کره سماوي بر حسب مرکزش تغيير خواهد کرد. پرداختن از يک حالت به حالت ديگر کار ساده‌اي است زيرا همه اين توصيف‌ها در واقع يک کره کمکي را نشان مي‌دهند. ارايه کره سماوي که مرکزش بر مرکز زمين منطبق باشد ميراثي است که از باستانيان و برداشت آنها از مجموعه جهان به يادگار مانده است.

منبع:.www.ettelaat.com

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:نجوم و اختر شناسی



بشقاب پرنده ها در زمين

قسمت اول

در ميان گزارش هاي به ثبت رسيده در کتاب آبي، 701 گزارش که شش درصد کل پروژه را شامل مي شود، همچنان بدون جواب و ناشناخته باقي مانده است چون به عقيده بسياري از دانشمندان، مطالعه در مورد يوفوها هيچ پايه و اساس علمي اي ندارد و از حوزه تحقيقات حرفه اي خارج است. از آنجا که در ميان هزاران گزارش دريافت شده، هيچ مورد غيرعادي اي از ديده شدن صحيح يوفو توسط افراد که البته از نظر مسؤولان پروژه بلوبوک هم کاملاً اثبات شده باشد، تاييد نشد، سرانجام در 17 دسامبر سال 1969 پرونده کتاب آبي بسته شد.

مورد عجيب راسول

در تمامي گزارش هاي رسيده مبني بر ديده شدن جسمي پرنده در آسمان، تا به حال هيچ موردي مانند حادثه راسول در سال 1947 جنجال به پا نکرده است. نه تنها ديده شدن يوفو در آن زمان تبديل به خبري داغ شد بلکه هنوز هم هنگامي که گزارش ديده شدن شيء عجيب در آسمان داده مي شود آن را با مورد راسول مقايسه مي کنند. در بيست و پنجم ژوئن سال 1942، داندانپزشکي با اداره پليس تماس گرفت و گزارش ديده شدن جسم پرنده اي را که تقريبا يک دوم اندازه ماه کامل بود مطرح کرد. دو روز بعد، شخص ديگري در يکي از شهرهاي مکزيک خبر داد که جسم سفيد درخشان پرنده اي را در بالاي پايگاه نظامي وايت سندز ديده است و دقيقا در همان روز، يکي از کاپيتان هاي آن پايگاه گزارشي مشابه را به فرمانده خود داد. چند روز بعد، يک متخصص و چند تکنسين همراه او که در همان پايگاه مشغول فعاليت بودند از ديده شدن صفحه بزرگ نقره اي رنگي که بر فراز صحرا به طرف شمال در حال حرکت بود خبر دادند. در دوم جولاي يعني يک ماه بعد، گزارشي مبني بر ديده شدن يوفو در سه منطقه آلماگرودو، وايت سندزوراسول به دست ماموران پليس رسيد و در همان روز، گزارش خانم و آقاي دان ويلمونت از راسول صحه برچنين مطلبي گذاشت. داستان ديده شدن بشقاب پرنده توسط مک از اين قرار است: مک همراه دو تن از فرزندانش در استراحتگاهشان خوابيده بودند که ناگهان صداي رعد و برق و توفان همه جا را پر کرد. مک فکر کرد که در آن موقع از سال، بارندگي خيلي دور از ذهن است و به ندرت اتفاق مي افتد. خواست بلند شود و به بيرون سري بزند اما هوا بسيار بد بود و ترجيح داد صبح زود به اراضي خود سرکشي کند. صبح که شد پسر يکي از همسايه ها به نام دي پراکتر هم همراه مک به راه افتاد تا به حصار سرکشي کنند تا اگر توفان آنها را شکسته تعميرشان کنند. هنوز چند صد متري دور نشده بودند که با منظره عجيبي رو به رو شدند. با تعجب ايستادند و به تکه هاي جسم عظيم ناشناخته اي که انگار با سرعت بسيار به زمين برخورد کرده و در آن فرو رفته بود خيره شدند. مک و پسرک تکه هايي از آن شيء ناشناخته را با خود به خانه بردند. وقتي به خانه رسيدند مک موضوع را با عمويش در ميان گذاشت و عموي مک به او گفت که فورا بايد پليس را در جريان بگذارد و مرد دامدار هم همان کاري را کرد که از او انتظار مي رفت. بعد از بازشدن پاي رسانه ها به اين ماجرا، يکي از فرزندان مک در اين باره گفت: «چيزي شبيه به فويل آلومينيومي يا تکه هاي کاغذ واکس زده بود. به نظر مي رسيد که روي آنها اعداد و حروفي حک شده که خوانا نبودند. روي بعضي از اين تکه ها نقش و نگارهايي بود که وقتي در آفتاب نگاهشان مي کرديم شبيه گل بودند و روي تکه هاي ديگر انگار که نواري چسبانده بودند اما نمي شد آنها را جدا کرد. به خاطر اين مي گويم حکاکي ها شبيه اعداد بود که آنها به شکل ستوني نوشته شده بودند، منظم و زيرهم. من مطمئن هستم که بالن نبود زيرا بارها بالن را چه در هوا و چه از نزديک ديده بودم. حتي يک بار هم يک بالن اکتشافي ژاپني در اين ناحيه فرود آمده بود و همگي ما براي ديدنش به آنجا رفتيم. تکه هاي باقيمانده آن شيء ناشناس اصلا شبيه بالن نبود».
عصر آن روز دي پراکتور تکه ها را به والدينش نشان داد. آنها هم نظر مشابهي داشتند: «جنس آن تکه ها کاغذي نبود، چوبي هم نبود چون ما سعي کرديم يکي از آنها را بسوزانيم اما آتش نگرفت. هيچ لبه تيزي نداشت و خيلي نازک و سبک بود. صخامتش شايد کمي از يک مداد بيشتر بود».
پس از دريافت گزارش ها، کشف يوفو توسط ارتش، تيتر اول روزنامه ها شد، اما هنوز 24 ساعت از انتشار آن نگذشته بود که خبر نقض شد و اعلام کردند چيزي که رويت شده، يک بالن اکتشافي بوده که دچار حادثه شده و سقوط کرده است. و بدين ترتيب اين خبر به همان سرعتي که در سراسر دنيا پيچيد، به همان سرعت هم از اذهان عموم پاک شد. در رابطه با پرونده راسول شاهدان فراواني وجود دارد تا جايي که يکي از افسران بازنشسته نيروي هوايي تاکيد دارد که او اولين کسي بود که بشقاب پرنده را ديده و زني به نام ليديا اسلپي مي گويد: «من در آن زمان در ايستگاه راديويي کار مي کردم. ارتش به ما دستور داد که به هيچ عنوان از چنين موضوعي صحبت به ميان نيايد و حتي پيکرهاي مردان کوچک فضايي را که از داخل بشقاب پرنده بيرون آورده شده بودند به سرعت مخفي کردند». پس از اين ماجرا اسناد و مدارک بسياري به رسانه هاي مختلف فرستاده شد تا وجود چنين جرم آسماني پرنده اي اثبات شود اما از آنجا که به نظر يوفوشناسان هيچ کدام به صورت رسمي سنديت نداشت، نمي شد به طور کامل به آنها اعتماد کرد.

رويت کارواني از سفينه ها

اگر چه داستان هاي بسياري از ديده شدن اجرام آسماني پرنده سينه به سينه نقل شده اما در عصر جديد و آغاز مطالعات يوفوها، اولين گزارش به 63 سال پيش بازمي گردد؛ گزارشي مبني بر ديده شدن نُه سفينه فضايي توسط خلبان کنت آرنولد در 24 ژوئن سال 1947.
کنت آرنولد در حال کمک براي يافتن يک هواپيماي گمشده بود که اين ماجراي عجيب برايش اتفاق افتاد. او فکرش را هم نمي کرد که ديده هايش را ديگران باور کنند اما در تربيون روزنامه ديلي شيکاگو قسم خورد که گفته هايش عين واقعيت است: «اولين چيزي که که به آن برخورد کردم يک سري نورهاي ممتد بود که مستقيم به چشمم مي تابيد و چشمم را مي زد انگار که يک آينه نور آفتاب را در چشمانم منعکس مي کرد. من به چشم خودم ديدم که نورها از چند شيء پرنده اي که با سرعت باور نکردني اي در حال پرواز بودند ساطع مي شدند؛ درخشان و نقره اي بودند». آرنولد در آن زمان گزارش کرد که اين اجسام پرنده در ارتفاع 2800تا 10 هزار متري از زمين با سرعت بالايي در حال پرواز هستند و حتي سرعت آنها به 1931 کيلومتر در ساعت هم مي رسد؛ «اصلا باور کردني نبود اما بايد به چشم هايم اعتماد مي کردم». خيلي ها فکر مي کنند که آرنولد براي ناميدن اين اشياء از کلمه بشقاب پرنده استفاده کرد اما اين فکر اشتباه است. آرنولد در اظهاراتش اعلام کرد که «آن اجسام مانند بشقاب هايي که روي آب سر بخورند در حال حرکت بودند» و نخستين بار بيل باگت - خبرنگار يک روزنامه- در گزارش خود، نام اشيا پرنده ديده شده را بشقاب پرنده نهاد. در ابتدا ارتش آمريکا به هر شکلي سعي کرد تا گزارش هاي رسانه ها را مبني بر ديده شدن يوفو توسط کنت آرنولد ناديده بگيرد اما داستان بيخ پيدا کرد و آنها مجبور شدند در هفتم جولاي سال 1947 درست پس از حادثه راسول نشستي ترتيب دهند و موضوع را به طور جدي بررسي کنند. نتيجه آن شد که يک گروه محقق جريان را مطالعه کرده و گزارش را سريعا اعلام کرد که البته نتايج به دست آمده به طور مفصل در کتاب بلوبوک به ثبت رسيده است. گزارش آرنولد يکي از گزارش هاي نخستين در ميان 850 گزارشي است که در رسانه هاي آمريکا منتشر شده است.

واشنگتن دي سي سال 1952

درسال 1952 که مطالعه درمورد يوفوها به اوج خود رسيده بود، درست روز نوزدهم جولاي، فرودگاه ملي واشنگتن و پايگاه هوايي اندرو روي صفحه نمايش رادار خود اجرام آسماني ناشناخته اي را که در آسمان واشنگتن بر فراز کاخ سفيد و پنتاگون با سرعت 100 مايل در ساعت و حتي به گفته شاهدان 7200 مايل در ساعت در حال پرواز بودند، مشاهده کرد. برج مراقبت فرودگاه واشنگتن به محض ديدن اين اجرام در آسمان و دريافت گزارش هاي ديگر از پايگاه هاي مختلف، فورا به پايگاه هوايي اندرو چنين مخابره کرد: «برج اندرو، آيا کاملا روي صفحه رادارت پوشش داري؟ در قسمت باند شرقي پايگاه هواپيمايي در حال پرواز مي بيني؟»
از برج اندرو به برج مراقبت واشنگتن: «نه، هنوز چيزي معلوم نيست اما تماس هاي زيادي در اين مورد مخابره شده. در حال جست و جو هستيم».
-«چطور نمي بينيد هدف بسيار بزرگ است؟ اکنون به لبه غربي باند شما نزديک شده، به شمال غربي باند شرقي. انگار قصد دارد از محوطه شمالي پايگاه عبور کند و به سمت شرق برود. تقريبا يک چهارم مايل از شمالي غربي باند سمت راست فاصله دارد.»
-«اکنون هدف در چه وضعيتي قرار دارد؟»
-«الان درپنج مايلي شرق قابل رويت است.»
- «از کجا آمده؟».
-«به طور ناگهاني آن را در هفت مايلي شرقي يافتيم و از آن موقع در حال تعقيبش هستيم».
- «ميدان حرکتيش چگونه است؟»
«تاکنون که با سرعت يکنواختي در حال حرکت است.»
اين دوبرج مراقبت همچنان در حال مخابره اطلاعات بودند که ناگهان برج اندرو چنين گزارش داد: «از پايگاه اندرو، از پايگاه اندرو... رادار، هدف بزرگي را به طرف شمال شرقي پايگاه اندرو نشان مي دهد، بيشتر از دو عدد در محوطه جنوبي».
-«به نظر مي رسد چهار يا پنج تايي باشند مثل شهاب سنگ يا چيزي شبيه به آن هستند. چهار تا پنج عدد از آنها را در اطراف پايگاه اندرو نشان مي دهد. اوه خداي من، باور نکردينه! يکي از بال هايش که تقريبا پنج کيلومتر طول دارد در زاويه ديد قرار گرفته. خيلي زياد هستند، خيلي هم سريع حرکت مي کنند.»
«ارتفاعشان چقدر است؟»
«تقريبا 2438/4 متر ارتفاع دارند. ديگر در صفحه رادار قابل رويت نيستند.»
به محض ردوبدل شدن چنين گزارش هايي بين دو برج مراقبت، نيروي هوايي آمريکا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده را صادر کرد اما به دليل اينکه باند فرودگاه در دست تعمير بود، اين دو جنگنده با تاخير به پرواز درآمدند. زماني که در آسمان از اجسام سحرآميز خبري نبود و آنها به آشيانه بازگشتند. همين که دو خلبان هواپيماهاي خود را فرود آوردند، ناگهان همان علائم روي صفحه رادار نمودار شد و اين بار جنگنده ها سريعا به پرواز درآمدند و با سرعت به سمت يوفوها حرکت کردند. هيچ کس نفهميد که نورهاي پرسرعت چه بودند و بحث برسر آنها بسيار داغ بود که يک هفته بعد، اين اشياي پرنده بار ديگر در 26 جولاي در همان منطقه ديده شدند و مانند دفعه قبل، جنگنده ها براي يافتن راز نورهاي مبهم در آسمان واشنگتن به پرواز درآمدند. اما باز هم مانند مورد قبلي تا به آنها نزديک مي شدند هيچ چيز نمي ديدند و همه جا تاريک مي شد و به محض اينکه به آشيانه باز مي گشتند، باز ديگر رادارها وجود اجرام پرنده را در آسمان علامت مي دادند. يکي از خلبان ها هنگام تعقيب وگريز آن قدر ترسيده بود که به برج مراقبت چنين گزارش کرد: «آنها هواپيماي مرا احاطه کرده اند، چه کار کنم؟» در 29 جولاي، کنفرانس خبري با حضور سرلشکر جان اي سامسفورد ترتيب داده شد و منابع رسمي اعلام کردند که اختلالات آب و هوايي و دما موجب شده تا نور زمين به درون ابرها ساطع شود و ابرها شبيه به اجسام شناور در آسمان به نظر برسند. اما اين توضيح از نظر متخصصان شناسايي اجسام آسماني پرنده و يوفوشناسان به هيچ عنوان قابل قبول نبود و حتي در پرونده بلوبوک هم توجيه اختلال دما رد شده است. يکي از مسؤولان کنترل رادار در مورد اين نظريه چنين اظهار نظر کرده است: «علائم تغييرات دما روي صفحه رادار هميشه ضعيف هستند و به راحتي قابل تشخيص، زيرا به آرامي حرکت مي کنند. متخصصان ما به خوبي مي دانند که در هر شرايط آب و هوايي اي، آسمان به چه صورت خواهد شد و حتي وجود پرندگان هم در صفحه رادار به خوبي قابل تشخيص است. اما اين علائم ناشناخته بسيار واضح بودند و با سرعتي باور نکردني حرکت مي کردند».

لولند تگزاس

يکي از موارد حيرت آور و باور نکردني مشاهده يوفو، مورد لولند سال 1957 است. تقريبا هشت مورد گزارش مستند از ديده شدن شيء با مشخصات مشابه و گزارش تعدادي از ماموران اداره پليس لولند و هفت مورد اثبات نشده توسط افراد ناشناخته در رابطه با اين پرونده به ثبت رسيده است.
دوم نوامبر سال 1957، ساعت 11 شب درست يک ساعت پس از آنکه دولت روسيه دومين ماهواره داگ کرينگ خود را مخفيانه به فضا فرستاد، حوادثي غيرعادي در شهر کوچک لولند واقع در تگزاس به وقوع پيوست. در يک سوي شهر، نگهبان شب، اي جي فولر اولين تماس از 15 تماس غيرعادي را دريافت کرد و ماجرا از اين قرار بود؛ تقريبا چهار مايل دورتر در غرب لولند، پدروسوچدو و يکي از دوستانش، به نام جو سالانز سوار ماشين بودند که ناگهان متوجه شدند شيء استوانه اي شکلي که نور بسيار قوي اي هم دارد به طرف آنها در حال حرکت است. هنگامي که جسم ناشناخته به آنها نزديک شد، ناگهان چراغ هاي جلو و موتور ماشين پدرو از کار افتاد و ماشين خاموش شد. چند دقيقه بعد پدرو که بسيار ترسيده بود با اداره پليس تماس گرفت و ديده شدن جسمي ناشناخته به ارتفاع 60 متر را خبر داد اما فولر توجهي به تماس تلفني آن دو نکرد زيرا حدس زد که شايد آنها در حالت طبيعي خود نباشند و فقط قصد مزاحمت داشته باشند.
ساعت 11:45دقيقه، دومين تماس تلفني با نام آقاي دبليو برقرار شد.اين مرد هنگامي که در چهار مايلي شرق لولند رانندگي مي کرد، ناگهان با جسم نوراني اي که در پياده رو خيابان وايت فيس ايستاده بود، برخورد کرد. چراغ هاي جلوي ماشين آقاي دبليو هم خاموش شد و موتور آن از کار افتاد. او که بسيار ترسيده بود از ماشينش پياده شد و پس از چند دقيقه، جسم نوراني تا ارتفاع 60 متري بلند و ناپديد شد.جالب اينجاست که در هر دو مورد بعد از دورشدن شيء ناشناخته، هر دو خودرو دوباره شروع به حرکت کردند. ساعت 12 شب مردي که در 11 مايلي شمال لولند در حال رانندگي بود، با شيء ناشناخته پرنده اي که در جاده بود برخورد کرد اما برخلاف ديگران اصلا نترسيد و همچنان در ماشينش ماند و تا زماني که شيء به پرواز درآيد، آن را تماشا کرد.10 دقيقه از 12 گذشته بود که دانشجوي 19 ساله اي از دانشگاه فني تگزاس در نه مايلي شرق لولند هم گزارش ديده شدن جسم ناشناخته پرنده اي را در وسط جاده به فولر داد. اين جوان 19ساله در ابتدا تصور کرده بود که ماشنينش دچار مشکل شده و زماني که در حال دستکاري سيم هاي ماشين بود، متوجه شد که شيء متحرکي در پياده رو درست رو به روي او ايستاده است. به نظر او ارتفاع يوفو به 38 متر مي رسيد و سبز و آبي بود. او از ترس در ماشينش نشست و دعا مي کرد که ماشين ديگري را ببيند اما همان اتفاق هميشگي افتاد؛ جسم بسيار آرام محل را ترک کرد. اين دانشجوي 19 ساله از ترس چيزي به کسي نگفت و هنگامي که به خانه رسيد موضوع را با خانواده اش در ميان گذاشت. والدينش او را تشويق کردند که به دفتر کلانتر برود و هر چه را که ديده براي او توضيح دهد. و بدين ترتيب گزارش هاي او در همان پروژه بلوبوک به ثبت رسيد. پنج دقيقه بعد، يعني ساعت 12:15 فولر باز هم تماسي مانند تماس هاي پيشين داشت. او که از اين تماس ها گيج و گنگ شده بود تصميم گرفت تا از ديگر نگهبانان شب بپرسد که آيا گزارش مشابهي داشته اند يا خير. دو تن از اين نگهبانان ديده شدن شيء نوراني را به چشم خود تاييد کردند اما ماشينشان از کار نيفتاده بود. به ترتيب در ساعات 12:45، 1:15، 1:30، باز هم تماس هايي دقيقا مشابه تماس هاي پيشين با فولر گرفته شد و 15 گزارش منبي بر مشاهده جسم نوراني ناشناخته دريافت کرد. اگر چه محققان زيادي روي اين گزارش ها تحقيقات بسياري انجام دادند اما هيچ توضيحي براي آن نيافتند و پرونده لولند هم وارد بلوبوک شده و در دسته ناشناخته ها جاي گرفت.

وستال سال 1966

در ششم آوريل سال 1966 بچه هاي دو مدرسه در وستال، يکي از شهرهاي حومه ملبورن استرليا مشغول درس خواندن بودند. يکي از دانش آموزان سرش را بلند کرد تا از پنجره کلاس بيرون را تماشا کند که ناگهان فرياد زد: «نگاه کنيد، نگاه کنيد، بشقاب پرنده! آنجاست پشت درخت هاي کاج». با فرياد او همه سرشان را به طرف پنجره برگرداندند تا بشقاب پرنده را تماشا کنند و در يک چشم برهم زدن بيش از 200 دانش آموز و تقريبا همه کادر دو مدرسه سراسيمه از کلاس ها خارج شدند و به طرف محل حادثه دويدند. اما وقتي که به چراگاه رسيدند شيء پرنده دوباره به پرواز درآمده و ناپديد شده بود و تنها اثري که از خود بر جاي گذاشته بود، شکلي دايره وار از علف هاي سوخته بود. نه تنها دانش آموزان و کارمندان مدرسه، شاهدان عيني اين ماجرا بودند. بلکه شهروندان بسياري هم ديده شدن جسم پرنده در آسمان را به پليس گزارش کردند. بعد از اين ماجرا در مورد عکس العمل پليس و گزارش هاي به دست آمده حرف هاي ضد و نقيض بسياري زده شد. به گفته برخي از مردم، پس از حضور پليس در محل حادثه، مقامات دستور از بين بردن اثر برجاي مانده از شيء ناشناخته را دادند و بعضي ها هم مي گويند که پنچ هواپيما را ديده اند که همراه يوفو در حرکت بودند و صداهاي عجيب و غريب از سمت آنها مي آمد، در حالي که برخي ادعا کردند هيچ صدايي را در جريان ديده شدن يوفو نشينده اند. اما در اين بين يکي از روزنامه هاي استراليا به نام داندنانگ که دو هفته تمام ديده شدن يوفو خبر اولش بود، در يکي از شماره هاي خود در صفحه اول چنين نوشت: «مقامات به دانش آموزان و کادر مدرسه وستال دستور دادند تا مهر سکوت بر لبان خود بزنند». هر چند در ابتداي ماجرا هيچ کس حاضر به گفت و گو نشد اما در اين بين اندرو گرين وود- يکي از معلم هاي مدرسه- روزنامه را در جريان جزئيات ماجرا قرار داد؛ جزئياتي که تا آن زمان از زبان هيچ کس فاش نشده بود. اندرو در اين باره چنين گفت: «جسم پرنده نقره اي خاکستري رنگ بود و به نظر مي رسيد که در هر ثانيه به قطرش افزوده مي شود؛ مثل اينکه سطح يک ديسک مرتب کوچک تر مي شد تا قسمت زيرين آن مشخص شود». به همين دليل در سال 2005، شان راين، يکي از اساتيد دانشگاه کامبرا تصميم گرفت تا تحقيقاتي در مورد اين بشقاب پرنده اسرارآميز به عمل آورد و با 30 شاهد که خود ماجرا را از نزديک ديده بودند، گفت و گو کند تا در چهلمين سال انتشار اين خبر، کتابي در اين زمينه منتشر کند. راين در اين باره چنين گفته: «مورد وستال شاهدان معتبر بسياري دارد و برعکس ديگر پرونده هاي يوفو در اين ماجرا جزئيات جالبي نهفته است و چون سال 2006 اين يوفو ديده شده 40 ساله مي شد، تصميم گرفتم که در اين زمينه تحقيقات کاملي به عمل آورم». راين در اين تحقيق تقريبا با بيش از 30 دانش آموز و معلم و کادر دفتري دبستان و دبيرستان وستال گفت و گو کرد که همگي متفق القول مي گفتند: «شيء نوراني نقره اي را که شبيه به بشقاب پرنده يا چنين چيزي بود ديده اند. انگار که فنجاني را برعکس روي بشقابي قرار داده باشند». همگي کساني که راين با آنها گفت وگو داشته ادعا مي کنند که کاملا با هواپيما و نور آن آشنايي دارند زيرا در نزديکي اين دو مدرسه فرودگاه مورابين واقع شده که هر روز هواپيماهاي بسياري در آن پرواز مي کنند يا فرود مي آيند. بنابراين همگي آنها مطمئن هستند که جسم پرنده اي که ديده اند، نه هواپيما بوده و نه بالن. در اين بين راين به سراغ خانواده اي رفت که در آن زمان چراگاه را براي نگهداري اسب هايشان اجاره کرده بودند.شاون متيوس- پسر خانواده- درست هنگام ماجرا در چراگاه بود و در مورد آنچه با چشم خود ديده بود چنين گفت: «من شيئي را ديدم که از سمت افق آمد و پشت درخت هاي کاج به زمين افتاد. نمي توانم دقيقا بگويم که چه بود اما مطمئنم که هواپيما و چيزي شبيه آن نبود». متيوس، پدر 51 ساله شان هم که يکي ديگر از شاهدان حاضر در محل بوده به راين گفت: «من با چشم خود ديدم که شيء پرنده پشت درخت هاي کاج افتاد و دوباره پرواز کرد. از آنجايي که مدت زيادي از اين حادثه مي گذارد نمي توانم دقيقا بگويم که چقدر طول کشيد تا دوباره به پرواز درآمد اما يادم مي آيد که خيلي سريع حرکت مي کرد. وقتي پشت درخت ها رسيدم اثري از بشقاب پرنده نبود اما به اندازه دايره بزرگي چمن ها از بين رفته بودند. بچه هاي مدرسه وستال هم خودشان را سريعا به محل رسانده بودند تا از نزديک، شيئ مرموز را ببينند و مرتب چمن هاي زرد شده را به يکديگر نشان مي دادند و مي گفتند اينجا را نگاه کن، اينجا را نگاه کن. يادم هست که تا چندين روز ديده شدن يوفو نقل مجلس همه بود». متيوس بر اين باور است که آن شيء ناشناخته، درخشان و در هاله بنفش رنگي به نظر مي رسيد. به اندازه دو ماشين بود و مسافتي به طول چهار زمين فوتبال را در يک چشم برهم زدن طي کرد و در چند ثانيه اي متوقف شد، افتاد و سپس سريع با زوايه خاصي بدون کوچک ترين صدايي به پرواز درآمد. در جريان اين گفت وگوها تني کوک- منشي انجمن تحقيقات و مطالعات روي پرونده هاي ديده شده يوفو- براين باور است که پرونده وستال يکي از حادثه هاي مهم استراليا محسوب مي شود که هيچ توضيح قانع کننده اي در مورد آن وجود ندارد. معروف ترين پرونده در اين رابطه، ناپديد شدن فردريک والنتيچ 20 ساله، خلبان ملبورن است که با چشمان خودش شيء ناشناخته پرنده اي را بالاي سرش هنگام پرواز ديد و حتي مکالمه آن در واپسين لحظات پرواز او به ثبت رسيده زيرا فردريک پس از ارسال اين گزارش هيچ گاه ديده نشد و براي هميشه ناپديد شد.
به عقيده هاتني کوک پرونده والنتيچ کاملا مستند و از مهم ترين پرونده هاي يوفوست زيرا در اين مورد يک شخص ناپديد شده است. او همچنين مي گويد: «مردم معمولا هر چيز ناشناخته اي را که در آسمان مي بينند و نمي توانند آن را تشخيص دهند فورا موضوع را به يوفو ربط مي دهند اما ادعاي ديده شدن يوفو حرف کمي نيست. هر چند تقريبا همه افراد ادعا مي کنند که جسم پرنده ديده شده هواپيما يا چرخبال نبوده اما فرودگاه مورابين تنها شش کيلومتر با وستال فاصله دارد وآن شيء پرنده هم از شمال به سمت جنوب حرکت مي کرد، يعني به طرف فرودگاه».
در اين بين استيو رابرتس، يکي از منتقدان بررسي پرونده هاي يوفو معتقد است که شيئي که همه آن را يوفو خوانده اند، هواپيماي در حال آزمايشي بيش نبوده زيرا اگر گزارشي به پليس رسيده باشد بايد جايي پرونده اي از آن در اف بي اي وجود داشته باشد. اما راين پس از تمام اين تحقيقات نظر متفاوتي دارد و اصرار او بر اين است که اگرپرونده اي وجود ندارد جاي هيچ تعجبي نيست زيرا پليس به دانش آموزان و معلمان دستور داده بود که سکوت اختيار کنند و به هيچ عنوان حرفي به کسي نزنند. او مي گويد: «هر چقدر که پيرتر مي شوم اشتياقم براي جمع آوري اطلاعات در مورد اين حادثه بيشتر مي شود؛ حادثه اي که رمز ورازهاي بيشماري در آن نهفته است.

اسکله شگ

شگ روستاي کوچکي واقع در قسمت جنوبي نوا اسکوتيا، منطقه اي در کاناداست که چندان شناخته شده نبود و حتي گاهي اوقات در نقشه ها هم نشان داده نمي شد و از قلم مي افتاد. در نزديکي اين روستا اسکله اي با همين نام قرار داشت که روستاييان بسياري با ماهيگيري در آنجا روزگار مي گذراندند. اما حادثه عجيبي که در سال 1967 در اين اسکله رخ داد، موجب شد تا نام لنگرگاه کوچک شگ سرزبان ها بيفتند و اهالي روستا ميزبان يکي از مستندترين حوادث يوفو در40 سال گذشته باشند. اگر پاي صحبت قديمي هاي دهکده بنشيني آنها اين حادثه را با افسانه ها آميخته اند ادعا مي کنند که مار عظيم الجثه اي را در آب هاي اسکله ديده اند. به غير از پدربزرگ ها و مادربزرگ هاي دهکده باقي کساني که شاهد حادثه بودند بر اين باورند که جسم اسرارآميز پرنده اي را با چشم خود ديده اند که اصلا معلوم نشد از کجا و براي چه کاري به آن منطقه آمده بود.
درشب چهاردهم اکتبر سال 1967ساکنان دهکده، نورهاي نارنجي رنگ عجيب و غريبي را ديده اند که به ادعاي پنج نوجوان به ترتيب و يکي پس از ديگري ظاهر مي شدند و سپس ناگهان 45 درجه به سوي آب تغيير زاويه مي دادند؛ گويي که در نيم مايلي ساحل روي سطح آب شناورند.
دست برقضا پاند- يکي از ماموران محلي- هنگام رانندگي نورهاي ساطع شده از شيء پرنده را ديد و به سرعت به طرف اسکله حرکت کرد. پاند و دو مامور ديگر همزمان با هم به اسکله رسيدند. منظره عجيبي بود؛ تمامي اهالي روستا در اسکله جمع شده بودند و جسم پرنور زرد رنگ متمايل به نارنجي اي را که به آرامي در آب حرکت مي کرد و گويي داشت در آب فرو مي رفت، به يکديگر نشان مي دادند. برخي از صيادان قايق هايشان را به راه انداختند تا به جسم نزديک شوند و به دستور پليس منطقه گاردهاي ساحلي#101 به سرعت به سمت نور راندند. بسيار حيرت آور بود. زيرا کساني که در ساحل حضور داشتند هنوز نور را مي ديدند اما قايق هاي نزديک به شيء قادر به مشاهده آن نبودند و اين بدان معني بود که چيزي زير آب وجود داشت. ماموران هر چه گشتند هيچ چيز نيافتند و جست و جو ساعت سه صبح خاتمه يافت. روز بعد به دستور مرکز هماهنگي و نجات اسکله، غواصان به زير آب رفتند تا جسم ناشناخته را پيدا کنند. آنها تا چند روز مشغول جست و جو بودند اما هيچ اثر از آن پيدا نکردند و اين موضوع هم مانند ديگر ماجراهاي ديده شدن جسم پرنده ناشناخته آسماني از ذهن ها پاک شد. پس از اين حادثه و فروکش کردن ادعاي مردم مبني بر ديده شدن يوفو، تئوري هاي بسياري در مورد اين حادثه شکل گرفت. برخي ها مي گفتند که زيردريايي روسي در منطقه شگ ورود کرده و بعضي ديگر هم ادعا داشتند که نيروهاي آمريکايي در منطقه در حال تجسس بودند اما هيچ مدارک مستندي دال بر اثبات اين دو ادعا به هيچ عنوان يافت نشد. مسوولان در جريان تحقيقات متوجه شدند که پس از اتمام کار غواصان، پروند شيء فضايي هنوز بسته نشده بود و شاهدان ماجرا چنين توضيح دادند: «شيئي که به درون آب هاي منطقه افتاد خيلي زود بندر را ترک کرد و تقريبا پس از پيمودن 40 کيلومتر به محلي به نام گاور منت پوينت رسيد». در همان لحظه اين شيء توسط ردياب هاي صوتي شناسايي شد و کشتي هاي نظامي دريايي براي شليک در زمان اضطراري رادارهاي خود را روي آن قفل کردند. پس از چند روز يوفوي دريايي ديگري به اولي پيوست و ارتش از ترس اينکه مبادا حمله اي صورت پذيرد عمليات نجاتي را طرح ريزي کرد اما تصميم گرفت تا عکس العملي از سوي اجسام ناشناخته صورت نپذيرفته است، ارتش هم دست به کاري نزند تا ببيند چه اتفاق خواهد افتاد. پس از تقريبا يک هفته زير نظر داشتن يوفوها به برخي از کشتي هاي نظامي دستور داده شد تا در تعقيب زيردريايي روسي اي باشند که احتمالا بدون اجازه وارد آب هاي کانادا شده است. دقيقا همزمان با صادر کردن چنين دستوري، اين دو يوفوي دريايي هم به سمت خليج ماين به حرکت درآمدند و با فاصله گرفتن از قايق هاي گشتي ناگهان به سمت آسمان به پرواز درآمدند. اگر چه اين اتفاق عجيب و باورنکردني هم از طرف شهروندان منطقه و هم از سوي نظاميان مورد تاييد واقع شد اما متاسفانه نظاميان از بيم اينکه مبادا مقرري شان قطع شود يا از کار بيکار شوند، هيچ گزارشي را در اين مورد به ثبت نرساندند. شهروندان هم از بيم به سخره گرفته شدن و برهم نخوردن آرامششان حرف زيادي در مورد اين مطلب با کسي نزدند، اما حادثه چهارم اکتبر سال 1967 موجب شد تا اسکله شگ به يکي از مکان هاي مهم براي مطالعه پرونده يوفوها تبديل شود.

سائوپائولوي برزيل

ديده شدن جسم ناشناخته پرنده در برزيل به سال هاي 1945، 1977و 1986 برمي گردد. در پي اولين گزارش، يک فروند هواپيماي جنگي به پرواز درآمد تا جسم ناشناخته را که برفراز ساحل اقيانوس در ايالت پارانا ديده شده بود، تعقيب و هويت آن را مشخص کند. اما وقتي هواپيما به پرواز درآمد هيچ اثري از جسم پرنده نبود. دومين مورد به سال 1977 بازمي گردد. در پرونده اين سال، اسناد بسياري همراه با عکس هاي جالبي وجود دارد که در طول «عمليات بشقاب پرنده»- برنامه اي که مقامات رسمي نظامي برزيل به منظور تحقيق روي يوفوها از سپتامبر تا دسامبر 1977 اجرا کردند- گرفته شد و در بسياري از شبکه هاي تلويزيوني برزيل هم روي آنتن رفت. سومين ماجراي ديده شدن يوفو ميان برزيلي ها به «شب يوفوها در برزيل» شهرت دارد؛ شبي اسرارآميز در ماه مي سال 1986که 21شيء ناشناخته برفراز آسمان شهرهاي ريودوژانيرو، سائوجوز و سائوپائولو نمايان شدند و در پي آن تعداد زيادي جت به آسمان پرواز کرد تا بکله اجسام پرنده را شناسايي کنند؛ اما به محض اينکه رادارها موقعيت اجسام را شناسايي مي کردند و به آنها نزديک مي شدند، در کمال تعجب ناپديد مي شدند؛ به همين دليل ماموريت آن شب ناموفق گزارش شد. پس از اين ماجرا و بي نتيجه ماندن ماموريت، محققان تحقيقات بسيار را روي اين پرونده انجام دادند و چند ماه بعد نتيجه اين طور گزارش داده شد: «اجسام پرنده، ذراتي بودند که در نتيجه برخورد ايستگاه فضايي سوويت با اتمسفر به وجود آمده و به شکل جسم پرنده در آسمان ظاهر شده بودند».

منبع: نشريه سرنخ- ش 38

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

سه شنبه 10 بهمن 1391  4:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها