پاسخ به:مقالات روانشناسی
هدف: هدف، معرفي الگوي پيشگيري از استرس شغلي، فرسودگي هيجاني و رفتارهاي انحرافي از طريق مديريت، رهبري و ارزش هاي اخلاقي است. روش: روش، همبستگي از نوع تحليل ماتريس کوواريانس و جامعه آماري، کارکنان شرکت سهامي ذوب آهن (7000 نفر) است، که از ميان آن ها بر اساس نمونه گيري طبقه اي و فهرست اسامي کارکنان، 385 نفر انتخاب شدند و به پرسشنامه هاي استرس شغلي (کاهن و همکاران، 1964)، فرسودگي هيجاني (مسلش و جکسون، 1981)، رفتارهاي انحرافي سازماني (بنت و رابينسون، 2000)، مقياس حمايت مديريت عالي از رفتارهاي اخلاقي (وايس وزواران و همکاران، 1998)، رهبري اخلاق مدار (راولد، 2008) و ارزش هاي اخلاقي صنفي (هانت و همکاران، 1989) پاسخ دادند. يافته ها: يافته ها نشان داد در الگوي نهايي بازنگري شده پژوهش، حمايت مديريت عالي از رفتارهاي اخلاقي با ارزش هاي اخلاقي صنفي و رهبري اخلا ق مدار، ارزش هاي اخلاقي صنفي با رهبري اخلاق مدار، رهبري اخلاق مدار با استرس شغلي، استرس شغلي، ارزش هاي اخلاق صنفي و رهبري اخلاق مدار با فرسودگي هيجاني و فرسودگي هيجاني، حمايت مديريت عالي از رفتارهاي اخلاقي، استرس شغلي و ارزش هاي اخلاقي صنفي با رفتارهاي انحرافي رابطه اي معنادار دارند. نتيجه گيري: حمايت مديريت عالي سازمان از رفتارهاي اخلاقي، همراه با رهبري اخلاق مدار و پاي بندي به ارزش هاي اخلاقي مي تواند طي يک سلسله روابط زنجيره اي روش موثري باشد که در ابتدا سطح استرس و فرسودگي هيجاني و در انتها رفتارهاي انحرافي را کاهش دهد.
نسخه قابل چاپ
هدف: هدف پژوهش تعيين رابطه متغيرهاي جو سازماني و وجدان کاري با عملکرد شغلي است. روش: روش پژوهش همبستگي و علي-مقايسه اي است. نمونه پژوهش شامل 132 نفر از کارکنان شرکت ذوب آهن اصفهان است که به صورت تصادفي ساده انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه جو سازماني جاو و ليو (2003)، پرسشنامه پنج عامل بزرگ شخصيت کاستا و مک کرا (1992)، فهرست وارسي عملکرد وظيفه اي بيرن و همکاران (2005) و فهرست وارسي عملکرد زمينه اي کونوي (1999) است. داده ها با استفاده از روش همبستگي، رگرسيون و تحليل مسير تحليل شد. يافته ها: يافته هاي حاصل از تحليل مسير نشان داد که جو همکارانه و قابليت اتکا به طور مستقيم ولي جو نوآورانه به طور غيرمستقيم عملکرد شغلي را پيش بيني مي کنند. نتيجه گيري: وجدان کاري بر عملکرد شغلي افراد اثر مي گذارد. جو سازماني مثبت نيز مي تواند اين تاثير را افزايش دهد. بنابراين، سازمان ها و مديران مي توانند از طريق سنجش ويژگي هاي شخصيتي کارکنان خود، به ويژه وجدان کاري آنان، در جهت ايجاد جو مثبت سازماني استفاده کنند.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسي نقش نيازهاي بنيادين و حمايت اجتماعي در سازگاري اجتماعي دانش آموزان مقطع متوسطه انجام شد. روش: روش پژوهش همبستگي و جامعه مورد نظر کليه دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه آموزش و پرورش منطقه طارم استان قزوين در سال تحصيلي87-1386 بود. گروه نمونه 160 دانش آموز شامل 80 دختر و 80 پسر بودند که به شيوه نمونه گيري در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه نيازهاي بنيادين دانش آموزان (برنز، وانس، داين، سيدوکرسکي و استاکول، 2006)، پرسشنامه حمايت اجتماعي (واکس، فيليپس، هالي، تامپسون، ويليامز و استورات (1986) و پرسشنامه سازگاري دانش آموزان (سينها و سينگ، 1993) بود. داده ها با استفاده از تحليل مسير، تحليل شد. يافته ها: يافته ها نشان داد که اثر مستقيم جنس بر نيازهاي بنيادين و سازگاري اجتماعي معنادار است، ولي بر حمايت اجتماعي معنادار نيست. اثر غيرمستقيم جنس بر سازگاري و حمايت اجتماعي معنادار است، در حالي که اثر کلي جنس بر نيازهاي بنيادين معنادار نيست. اثر مستقيم حمايت اجتماعي بر سازگاري اجتماعي معنادار است. نتيجه گيري: از آن جا که که نيازهاي ينيادي و حمايت اجتماعي مي تواند بر سازگاري اجتماعي دانش آموزان تاثيرگذار باشد. مي توان از اين اطّلاعات در راستاي برنامه ريزي جهت تامين نيازهاي بنيادي و حمايت اجتماعي آن ها بهره جست و سازگاري اجتماعي دانش آموزان را افزايش داد و يا از از شدت ناسازگاري جلوگيري کرد.
هدف: هدف پژوهش حاضر تعيين رابطه خود کار آمدي در ابعاد پنج گانه خود تنظيمي، خودباوري، خود رهبري، خود سنجي و خود تهييجي با انگيزه پيشرفت در دانش آموزان دختر بود. روش: روش پژوهش همبستگي و نمونه گيري به روش تصادفي چند مرحله اي بود. به اين منظور 340 نفر از دانش آموزان دختر مقطع پيش دانشگاهي شهر تهران انتخاب و به آزمون خود کار آمدي و انگيزه پيشرفت هرمنس (1970) پاسخ دادند. داده هاي پژوهش با روش رگرسيون چند متغيره تحليل شد. يافته ها: يافته ها نشان داد خود کار آمدي در چهار بعد خود رهبري، خود تنظيمي، خود تهييجي و خوباوري با انگيزه پيشرفت رابطه دارد. اما در بعد خود سنجي، خود کارآمدي با انگيزه پيشرفت رابطه اي مشاهده نشد. نتيجه گيري: با توجه به اين که خودکارآمدي با انگيزه پيشرفت ارتباط دارد، مي توان با افزايش خودکارآمدي از طريق اعمال روش هاي مناسب تربيتي و غني کردن محيط پرورشي، انگيزه پيشرفت را ارتقا داد.
هدف: پژوهش تعيين ميزان تاثير آموزش مهارت هاي مقابله با هيجان ها در کاهش استرس، اضطراب امتحان و افزايش عملکرد تحصيلي دانش آموزان بود. روش: پژوهش آزمايشي با طرح پيش آزمون پس آزمون با گروه گواه و ابزار پژوهش، آزمون اضطراب امتحان فيليپس (1979)، مقياس احساس فشار رواني مارکهام (1992) و آزمون عملکرد تحصيلي درتاج (1383) بود. با روش نمونه گيري تصادفي خوشه اي 30 نفر از دانش آموزان دختر مقطع متوسطه داراي اضطراب امتحان شهرستان فريدون شهر انتخاب و به طور تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جايگزين شدند. داده ها با استفاده از روش آماري کوواريانس تحليل شد. يافته ها: نشان دادند آموزش مهارت هاي مقابله با هيجان ها در كاهش اضطراب امتحان و افزايش خودکارآمدي و عملكرد تحصيلي موثر است. نتيجه گيري: مي توان در مدارس مهارت هاي مقابله با هيجان ها را در قالب درس مهارت هاي زندگي براي پيشگيري از اضطراب امتحان و افزايش پيشرفت تحصيلي به دانش آموزان آموزش داد.
هدف: پژوهش شناسايي علايم شاخص در اختلال هاي روان پريشي يعني اسكيزوفرني، افسردگي اساسي و دو قطبي بود. روش: پژوهش از نوع پس رويدادي بود که به شيوه در دسترس 204 بيمار دچار اختلال هاي روان پريشي بستري در بيمارستان هاي فاطمي و ايثار شهرستان اردبيل انتخاب و با مصاحبه نيمه ساختار يافته مقياس درجه بندي روان پريشي چواينارد و ميلر b) و (1999a بررسي شدند. از اين تعداد 84 نفر دچار اسكيزوفرني، 52 نفر دچار اختلال افسردگي اساسي و 68 نفر نيز دچار اختلال خلقي دو قطبي بودند. تحليل اطلاعات با دو آزمون تحليل عامل و تحليل تشخيصي انجام شد. يافته ها: نشان دادند در کل در سه گروه بيمار بستري، چهار عامل توهم جسمي، هذيان قدرت مافوق حسي، اختلال عمل در نتيجه افكار و توهم شنوايي به ترتيب با 8/11%، 7/8%، 5/5%، 3/5% وجود دارد. در گروه اختلال اسكيزوفرني پنج عامل اختلال در ادراك محيط، توهم جسمي، هذيان مذهبي فراحسي، اختلال عمل در نتيجه افكار، توهم شنوايي به ترتيب 47/10%، 72/7%، 29/6%، 28/6% و 26/6% است. در گروه اختلال خلقي دو قطبي پنج عامل هذيان همه كار تواني، توهم شنوايي، خطاي ادراكي، توهم دهليزي ـ حركتي و حواسپرتي به ترتيب 25%، 38/11%، 2/8%، 5/6% و 4/5% است و در گروه افسردگي اساسي هفت عامل هذيان نامتجانس با خلق شامل هذيان حسادت و فراحسي، انواع توهم شنودي غيركلامي، تحريف ادراكي، توهم جسمي، حواس پرتي، تفكر جادويي، هذيان جنسي به ترتيب 27%، 9/11%، 9/8%، 5/6%، 8/5%، 6/5% و 2/5% وجود دارد. نتيجه گيري: در 2/63% از موارد اختلال هاي مورد مطالعه با استفاده از مصاحبه نيمه ساختار يافته مقياس درجه بندي روان پريشي درست طبقهبندي شده است.
هدف: پژوهش حاضر تعيين رابطه تيپ هاي شخصيت با سبک هاي حل مساله در کارکنان دانشگاه تهران بود. روش: پژوهش از نوع همبستگي و علي مقايسه اي بود. 191 نفر از کارکنان جهاد دانشگاهي تهران به فرم M تيپ نماي مايرز بريگز (بريگز و بريگز، 1990)، پرسشنامه سبک هاي حل مساله کسيدي و لانگ (1996) و يک پرسشنامه جمعيت شناختي محقق ساخته پاسخ دادند. براي تجزيه و تحليل داده ها از ضريب همبستگي پيرسون، آزمون t براي گروه هاي مستقل، تحليل واريانس يک راهه به همراه آزمون تعقيبي شفه استفاده شد. يافته ها: نشان دادند که تيپ کلي نمونه حاضر برونگراي حسي با قضاوت تفکري است. رابطه بين ترجيحات برونگرايي، تفکري و قضاوتي با سبک هاي حل مساله سازنده مثبت و با سبک هاي حل مساله غيرسازنده منفي بود و رابطه بين ترجيحات درونگرايي، احساسي و ادراکي با سبک هاي حل مساله سازنده منفي و با سبک هاي حل مساله غيرسازنده مثبت بود. مردان نسبت به زنان کمتر از سبک حل مساله غيرسازنده استفاده مي کردند. افراد 44 33 ساله نسبت به افراد 33 21 ساله کمتر از سبک حل مساله غيرسازنده استفاده مي نمودند. افراد متاهل نسبت به افراد مجرد بيشتر از ترجيحات حسي، تفکري و قضاوتي و به تبع آن بيشتر از سبک حل مساله سازنده استفاده مي کردند. هم چنين با افزايش سطح تحصيلات استفاده از سبک حل مساله غيرسازنده کاهش مي يافت. نتيجه گيري: به طور کلي افراد هر چه برونگراتر، تفکري تر و قضاوتي تر باشند، احتمال بيشتري دارد که از سبک حل مساله سازنده استفاده کنند.
هدف: پژوهش حاضر تعيين رابطه رضايت جنسي با سلامت عمومي و رضايت زناشويي زوجين بود. روش: پژوهش از نوع همبستگي چند متغيري بود که 50 زوج به روش نمونه گيري در دسترس از ميان تمام زوجين ساکن شهرستان يزد در سال 1387 انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه رضايت زناشويي انريچ (اولسون، 1989) و پرسشنامه 28 سوالي سلامت عمومي گلدبرگ و هيلر (سال1979) بود. داده ها با استفاده از ضريب همبستگي پيرسون، آزمون t مستقل، تحليل واريانس يک راهه و آزمون تعقيبي شفه تحليل شد. يافته ها: نشان دادند همبستگي بين رضايت جنسي و رضايت زناشويي مثبت است، اما اين دو متغير با سلامت عمومي رابطه ندارند. همچنين تفاوت زنان و مردان (زن و شوهرها) از لحاظ اين متغيرها معنادار نبود. رابطه ميزان تحصيلات با رضايت جنسي معنادار بود، ولي با رضايت زناشويي و سلامت عمومي معنادار نبود. رابطه مدت زمان ازدواج با رضايت زناشويي و سلامت عمومي زوجين معنادار نبود، اما با رضايت جنسي رابطه معنادار و معکوس داشت، به طوري که افراد با مدت زمان ازدواج کمتر، رضايت جنسي بالاتري را گزارش کردند. نتيجه گيري: چون همبستگي بين مدت زمان ازدواج و رضايت از روابط جنسي منفي است، ممكن است بالارفتن سن آزمودني ها باعث کاهش توانايي و ميل آن ها به روابط جنسي شود. علاوه بر آن از بين رفتن تازگي طرفين براي يکديگر نيز مي تواند يک عامل مهم و تاثيرگذار در اين زمينه باشد.
هدف: پژوهش تعيين رابطه هوش هيجاني با ميزان کمرويي در دانشجويان بود. روش: پژوهش از نوع همبستگي بود. با استفاده از روش نمونه گيري چندمرحله اي 300 نفر از دانشجويان دوره کارشناسي دانشگاه صنعتي شريف در سال تحصيلي 1388 انتخاب شدند و به پرسشنامه هوش هيجاني بار ان (1997) و کمرويي زيمباردو (1990) پاسخ دادند. يافته ها: نشان داد 14.3 درصد از دانشجويان در سطح پايين تر از متوسط و 70 درصد از آنان در سطح متوسط، 15.7 رصد از دانشجويان در سطح بالاتر از متوسط دچار کمرويي هستند. رابطه بين ويژگي هاي هوش هيجاني دانشجويان با ميزان کمرويي آنان منفي و ميزان کمرويي با نمرات هوش هيجاني آنان قابل پيش بيني بود. قدرت پيش بيني كمرويي بر اساس متغيرهاي روابط بين فردي، استقلال و عزت نفس؛ بيش از حل مساله، خوشبختي، تحمل فشار رواني، خودشکوفايي، خودآگاهي هيجاني، واقع گرايي، خوش بيني، کنترل تکانشي، انعطاف پذيري، مسئوليت پذيري اجتماعي، همدلي، و خودابرازي است. نتيجه گيري: هوش هيجاني به عنوان يک تعديل گر کمرويي عمل مي کند و دانشجويان با هوش هيجاني در سطح بالا، کمرويي کمتري را تجربه مي کنند.
هدف: پژوهش تعيين نقش حالت فراشناختي و مولفه هاي آن در عملکرد تحصيلي دانش آموزان بود. روش: پژوهش از نوع همبستگي بود و بر اساس روش نمونه گيري خوشه اي 150 دانش آموز دبيرستاني (64 پسر، 75 دختر) از مناطق آموزشي 2 و 6 شهر تهران انتخاب شدند و به پرسشنامه حالت فراشناختي اونيل و عابدي (1996) پاسخ دادند. ميانگين ترم اول به عنوان شاخص عملکرد تحصيلـي آنان در نظـر گرفـته شد. داده ها با استفاده از رگرسيون چند متغيري و آزمون t مستقل تحليل شد. يافته ها: نشان داد رابطه حالت فراشناختي و عملکرد تحصيلي مثبت است و سه مولفه حالت فراشناختي (آگاهي فراشناختـي، خود بازبينـي و راهبرد شناختي)، 69 درصد از واريانس عملکرد تحصيلي را پيش بيني مي کنند. نتيجه گيري: بر اساس نتايج اين پژوهش، چون حالت فراشناختي با عملکرد تحصيلي رابطه مثبت دارد، بنابراين آموزش مولفه هاي حالت فراشناختي مي تواند در عملکرد تحصيلي دانش آموزان موثر باشد.
هدف: پژوهش سنجش دو خصيصه شخصيتي مراقب / تفکر پارانويايي و انزواطلبي / تفکر اسکيزوييدي و ساخت ابزاري بر مبناي نظريه تهييج و بازداري هيجاني آيزنک براي آن است. روش: پژوهش از نوع توصيفي و آزمون سازي است. پس از تهيه مقياس پنج درجه اي کرج و اطمينان از روايي و پايايي آن، تعداد 567 نفر دانش آموز دختر و پسر مراکز پيش دانشگاهي شهرستان اردبيل آن را تکميل کردند. با روش تحليل عوامل پاسخ هاي آزمودني ها، از 200 ماده پرسشنامه اوليه، 63 ماده استخراج و فرم 63 سوالي، مقياس شخصيتي کرج I نامگذاري شد. يافته ها: روايي صوري و محتوايي مقياس از طريق پرسشنامه اوليه مورد تاييد صاحبنظران روان شناسي قرار گرفت و اعتبار و پايايي آن با دو روش بازآزمايي و برآورد ضريب همبستگي بين خرده مقياس هاي آزمون هاي مواز از جمله «ميلون III»، «SLC90-R»، «وودورث»، «پرسشنامه آيزنک» و با آزمون همتاي آن، مقياس شخصيتي کرج II بررسي و پايايي دروني با ضريب آلفاي کرونباخ نيز محاسبه شد که رضايت بخش و در سطح P<0.001 معني دار بود. نتيجه گيري: اجراي مقياس تفاوت هايي را بين ويژگي هاي شخصيتي دختران و پسران و رشته تحصيلي آزمودني ها نشان داد. «مقياس شخصيتي کرج» براي کاربرد در پژوهش هاي روان شناختي و تشخيص باليني براي افراد 18 و بالاي 18 سال واجد شرايط است.
هدف: اين پژوهش تعيين درجه تاثير آموزش مهارت هاي کنترل خشم بر پرخاشگري و سازگاري اجتماعي دانش آموزان پسر 15 12 ساله در سال تحصيلي 88 87 است. روش: مطالعه نيمهتجربي با طرح پيشآزمون و پسآزمون بود. 34 نفر از دانش آموزان در دسترس که نمره آنها در آزمون پرخاشگري (آيزنگ، 1975) بيشتر از ديگران و هم چنين پرخاشگري آنها مورد تاييد مشاور و مدير مدرسه بود، انتخاب و بهطور تصادفي به دو گروه گواه و آزمايش تقسيم شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه پرخاشگري آيزنگ و آزمون شخصيتي کاليفرنيا (1939) بود. مهارتهاي کنترل خشم در هشت جلسه يک و نيم ساعته هفتهاي دو بار به گروه آزمايش آموزش داده شد، ولي گروه گواه مداخله اي دريافت نکرد. يافته ها: نشان دادند پرخاشگري گروه آزمايش در مقايسه با گروه گواه کاهش و سازگاري اجتماعي آن ها افزايش يافته است. نتيجه گيري: مي توان آموزش مهارت هاي کنترل خشم را به عنوان روش موثري براي کاهش پرخاشگري و بالا رفتن سازگاري اجتماعي در نظر گرفت.
هدف: پژوهش حاضر تعيين وضعيت تحصيلي و رفتاري دانش آموزان ديرآموز مرزي بود. روش: پژوهش توصيفي و جامعه آماري پژوهش دانش آموزان مرزي مشغول به تحصيل در مداري عادي شهرستان خميني شهر بودند که از ميان آنها 58 پسر و 42 دختر به روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. علاوه بر مراجعه به سوابق و کارنامه هاي تحصيلي دانش آموزان، از پرسشنامه رفتاري کودکان راتر (فرم معلم، 1967)، آزمون هوشي ريون (فرم کودکان، 1974) و (پرسشنامه سنجش وضعيت اجتماعي، اقتصادي خانواده، 1982) و براي تجزيه و تحليل داده ها از شاخص هاي آمار توصيفي و تحليل واريانس چند متغيره استفاده گرديد. يافته ها: نشان داد دانش آموزان پسر ديرآموز مشغول به تحصيل در مدارس عادي از نظر تحصيلي نسبت به دانش آموزان دختر ديرآموز در وضعيت ضعيف تري قرار دارند. همچنين تفاوت بين وضعيت تحصيلي و رفتاري دانش آموزان مرزي و متغيرهاي جمعيت شناختي (پايه، جنس، تحصيلات پدر و مادر و وضعيت تحصيلي و رفتاري دانش آموزان اجتماعي، اقتصادي خانواده) معنادار نبود. نتيجه گيري: اگرچه دانش آموزان مرزي در سالهاي اوليه ورود به دبستان، نياز به توجه و مراقبت بيشتري دارند ولي از نظر تحصيلي در پايه هاي اول تا پنجم ابتدايي تفاوت معناداري در اين زمينه از خود نشان نمي دهند.
هدف اين پژوهش تعيين تاثير مداخله هاي نوروسايکولوژي در کارآمدمي خواندن و نوشتن دانش آموزان نارساخوان تحولي نوع زبان شناختي بود. روش: پژوهش شيوه تک آزمودني بود و 4 نفر از دانش آموزان نارساخوان نوع زبان شناختي که در پايه هاي سوم و چهارم دبستان مشغول به تحصيل بودند، به طور تصادفي از ميان مدارس ابتدايي پايه هاي سوم و چهارم منطقه سه شهر تهران انتخاب شدند. ابتدا به منظور تعيين بهره هوشي، آزمون هوشي و کسلر کودکان به صورت انفرادي و سپس به منظور تشخيص و تعيين سطح توانايي خواندن و نوشتن آنان، آزمون هاي اختلال خواندن و نوشتن اجرا شد. سپس چهار آزمودني نارساخوان به صورت تصادفي، دو نفر در گروه آزمايشي و دو نفر در گروه گواه قرار داده شدند. آزمودني هاي آزمايش در طي 20 جلسه تحت مداخله با روش هاي درماني نوروسايکولوژي قرار گرفتند. آزمودني هاي گواه مداخله اي دريافت نکردند. پس از پايان مداخلات، از آزمودني هاي هر دو گروه آؤمايشي و گواه، پس آزمون و آزمون پيگيري به عمل آمد. يافته ها: نشان داد که اولا مداخله اي نوروسايکولوژي بر مبناي مدل تعادل خواند بيکر موجب افزايش ميزان دقت و درک خواندن آزمودني هاي گروه آزمايشي نسبت به آزمودني هاي گروه گواه شده و ميزان سرعت خواندن و تعداد خطاهاي املايي آنان نيز کاهش يافته است. تانيا، کاربرد اين شيوه هاي درماني موجب پايداري اثرات درمان (پس از گذشت 4 ماه) در اين گروه از کودکان شده است. نتيجه گيري: استفاده از بسته آموزشي نوروسايکولوژي (HAS) مي تواند ميزان کارآمدي خواندن و نوشتن دانش آموزان نارساخوان تحولي نوع زبان شناختي را افزايش دهد. بر مبناي نتايج اين پژوهش مي توان به متخصصان اختلال هاي يادگيري و روان شناسان پيشنهاد نمود که با استفاده از اين روش ها در جهت بهبود عملکرد خواندن و نوشتن دانش آموزان نارساخوان نوع زبان شناختي بکوشند.
هدف: پژوهش تعيين و مقايسه ويژگي هاي معلم از ديد دانش آموزان نابينا، کم بينا و عادي بود. روش: پژوهش پس رويدادي و جامعه شامل تمامي دانش آموزان عادي، کم بينا و نابينا در شهر تهران، در مقطع دبستان بود. حجم نمونه، 240 نفر به تفکيک گروه (عادي، نابينا و کم بينا) و جنس (دختر و پسر) بود که بر اساس روش نمونه برداري خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شدند. براي جمع آوري اطلاعات، از پرسشنامه پژوهشگر ساخته اي که توسط کامکاري و عسکريان در سال 1385 تدوين شده است، استفاده گرديد که داراي 30 گويه و از ضريب اعتبار و روايي مطلوبي برخوردار است. يافته ها: نشان داد ديدگاه کودکان کم بينا و نابينا، در مقايسه با کودکان عادي در شاخص هاي عاطفي، لحن گرم، صوت دلنشين، عشق به معلمي و مورد تبعيض قرار نگرفتن، تفاوت معناداري دارد. نتيجه گيري: افراد نابينا در مقايسه با دو گروه ديگر نسبت به لحن گرم معلم و افراد نابينا و کم بينا در مقايسه با افراد عادي، نسبت به عشق به معلمي حساسيت دارند و آن را در امر خطير معلمي جزو ويژگي هاي ضروري معلم مي دانند. از اين رو گزينش مربيان کودکان نابينا و کم بينا لازم است به شاخص هاي لحن گرم، صوت دلنشين، عشق به معلمي و تبعيض نگذاشتن تاکيد شود.