پاسخ به:مشاعره فجر آفرینان
دست سحر که پرده خورشید می گشود
دل در هوای روح خدا نغمه می سرود
با خط زر نوشت برین گنبد کبود
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق در موج موج هر صدا ،خورشید گل کرد
دیگر هراسی از هجوم شب نداریم در آسمان جان ما،خورشید گل کرد
در باغ انقلاب، شاد و بلند و سبز
هر روز تازه تر، پر بار می رویم
دانش سلاح ما، حق است یار ما
از ذکر یاحسین سرشار می رویم
مهر روشن برسیاهی چیره شد چشم خفاش از فروغش خیره شد
فجر رحمت, فجر دولت فجرنور فجرازادی زبندظلم و زور
روز خنده ی ما بود روز گریه ی دشمن روز خوب پیروزی بیست و دوم بهمن
نوبت ظفر این زمان رسید به کوری دیده دشمنان
شکسته شد سر اهریمنان صبح پیروزی مبارک باد
دیدم که باید رعد باشم غرنده و پر شور و غوغا
آنوقت در شعرم بگویم تکبیرها، فریادها را
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران / اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخرههای همّت جوشیده خون غیرت / بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
نه شاه میخوایم نه شاهپور
مرگ بر این دو مزدور
رسید موسم بهمن بهار باز آمد جلال محفل ما، یار دل نواز آمد به پاست خیمه آلاله های صحرایی «و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد
دلی مانده صد زخم خنجر در او دلی کین خون برادر در او
دلی در عزای عزیزان به درد ندانی که نامرد با ما چه کرد
دیدم که باید رعد باشم
غرنده و پُر شور و غوغا
آن وقت در شعرم بگویم
تکبیرها، فریادها را
آره ای شاه برو
ای امام ما بیا
بعد از این همه بلا
تا بیاد شور و صفا
انقلابی چون سحر ظلمت شکن تا به عمق کلبهها پرتوفکن
نورحـق تابـید در دلهـای ما
دست ها دست خدایی گشته بود