پاسخ به:مشاعره فجر آفرینان
نازم آن عزم دشمن شکار تو خشم تو قهر تو اقتدار تو بود شعار تو به راه حق قیام ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
مثل طرح دریچه ای به ظهور سایه ی تکسوار چشمانش
شب بود و ز تنهايي جان بر لب ما آمد
در آن دل تاريكي یگباره صدا آمد
ما خسته شديم از شب ما منتظر ماهیم
اي روح خدا برگرد ما شاه نمیخواهیم
مثل غنچه بود آن روز غنچه ای که روییده در هوای بهمن ماه بر درخت خشکیده
هر زمان مي رسد از تو اين ندا
اي اسيران و مستضعفان به پا
آمده موسم فتح ايمان شعله زد از افق نور قرآن
نهال حق و عدالت به بار می آید بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون فرشته از طرف کردگار میآید خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی باد
دمید فجر که خورشید باز می گردد
امید در دل نومید باز می گردد
درفش فتح و ظفر با سپاهیان خداست
جهان به جبهه توحید باز می گردد
دست سحر که پرده خورشید می گشود
دل در هوای روح خدا نغمه می سرود
با خط زر نوشت برین گنبد کبود
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
در مزا رآباد شـهر نیستی اسـتخوان زندگی پوسـیده بود
مرگ وحشت با دهان اسـلحه اسکلت ها را دهان بوسـیده بود
دین و آئین خدا احیاء کنید شاه را در نزد خلق رسوا کنید
ديو ظالم كه برون شد ز سرا شد پديد روح خدا همچو حرا از همه خوبان عالم او نشان سينه اش گنجايش صد كهكشان
نازم آن عزم دشمن شكار تو
خشم تو قهر تو اقتدار تو
بود شعار تو به راه حق قيام
ز ما تو را درود ز ما تو را سلام
ما در ره اسلام، پیمان خون بستیم
زنجیر استعمار، مردانه بگسستیم
مقدمت را اماما شهیدان
با نثار تن خود گشودند
خونشان فرش راه تو بادا
عاشق پاک راه تو بودند