مي خونم عاشقــونه از حسين
مي سوزم از غم ودرد حسين
ميدونم قـصه تشته طـلا
ميـمـيرم واسه حـسين
از مردي مي خونم که دلش
دريـا بود اما تـشنــه لـبش
چشمشونش مثل چشمه نور
روشن بـود روز و شـبـش
آه بر پا گشته کربلا
مـحـشره کبـــري
اي خــــدا
يا زهـرا زيـنب تنـها
مانـده در صحراي بـلا
آواره دخـتر مــولا
در پـي آب در کربــلا
واي بر ما کشته شد سـقا
يــا حـسين مــولا
اي خـــــدا
آقا جون گـل تو پژمرد
تو دلــت غـريبي افسرد
شـاخه اي تکيده يــاس
دمـه آخر هم ترک خورد
آه بر پا گشته کربـلا
مـحـشره کبـــري
اي خــــدا