0

اشعار حجاب سری سوم

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

اشعار حجاب سری سوم

 

ای شنیدم که شبی بر سر مد             دختری با پدرش بود به جنگ

پدر از روی نصیحت می گفت                   که مکن پیروی از راه فرنگ

مرو از خانه برون بی چادر                    بر تن خویش مکن دامن تنگ

ای بسا گرگ که در جامه میش                      بهر صید تو نوازد آهنگ

نکنند این دغلان از دغلی                     بهر اغفال تو یک لحظه درنگ

دختر از روی تعرض گفتش                  آنچه تو گوئی بود جمله جفنگ

باش خاموش دگر یاوه مگو                      که تو پیری و بری از فرهنگ

مدتی شد سپری زان جریان         تا که یک شب پسری گوش به زنگ

با سخن های زیبنده عشق                       با بیانات دل انگیز و قشنگ

همچو آهو به سخن رامش کرد                   از ره حیله چو روباه زرنگ

گوهر عفت او را زد و برد                         کرد دامان وی آلوده به ننگ

همچنانی که به خود می بالید                زیر لب زمزمه کرد این آهنگ

صید با پای خود افتاد به دام                  مرغ با میل خود افتاد به چنگ

***

ادامه مطلب…

 

چادر زن تاج سلطانی بود                  حافظش از شر شیطانی بود

چادر زن برهوس غالب شود               عزت زن را زحق طالب شود

چادر زن کیمیای غیرت است              چون نشان غیرت ملیت است

از برون شرح درونی می‌دهد              خشم دشمن را فزونی می‌دهد

صرفه دارد بهر زن در اقتصاد            صرفه‌اش باشد عیان از صد جهات

بر سر زن هست مانند سپر               حافظ زن هست هنگام خطر

غنچه‌ای تا هست پنهان در حجاب        می‌کند از او خزان هم اجتناب

تا نقابش باز از سر می‌شود               با نسیمی زود پرپر می‌شود

حفظ چادر هست شرین‌تر زجان          بهر ایرانی زعهد باستان

حفظ چادر بهر زنها جوشن است    تیرجانسوزی به چشم دشمن است

حبل عصمت را بود چادر گره              پوشش اندامش را باشد زره

حفظ چادر مایه وارستگی است     جسم زن را حافظ برجستگی است

زن بود گل، چادرش خار بدان              حافظش باشد زچشم این و آن

هرچه زن را برتری باشد حجاب           حرکتش دارند برتر شیح و شاب

حفظ استقلال زن در چادر است         کوکب اقبال زن در چادر است

خصم پندارد که با فرهنگ خویش         می‌کند تحمیل بر زن ننگ خویش

غافل از آنکه زنان ما گلند                  برمقام حفظ عصمت سنبلند

منبع : سایت تخصصی حجاب

چادر زن تاج سلطانی بود حافظش از شر شیطانی بود

چادر زن برهوس غالب شود عزت زن را زحق طالب شود

چادر زن کیمیای غیرت است چون نشان غیرت ملیت است

از برون شرح درونی می‌دهد خشم دشمن را فزونی می‌دهد

صرفه دارد بهر زن در اقتصاد صرفه‌اش باشد عیان از صد جهات

بر سر زن هست مانند سپر حافظ زن هست هنگام خطر

غنچه‌ای تا هست پنهان در حجاب می‌کند از او خزان هم اجتناب

تا نقابش باز از سر می‌شود با نسیمی زود پرپر می‌شود

حفظ چادر هست شرین‌تر زجان بهر ایرانی زعهد باستان

حفظ چادر بهر زنها جوشن است تیرجانسوزی به چشم دشمن است

حبل عصمت را بود چادر گره پوشش اندامش را باشد زره

حفظ چادر مایه وارستگی است جسم زن را حافظ برجستگی است

زن بود گل، چادرش خار بدان حافظش باشد زچشم این و آن

هرچه زن را برتری باشد حجاب حرکتش دارند برتر شیح و شاب

حفظ استقلال زن در چادر است کوکب اقبال زن در چادر است

خصم پندارد که با فرهنگ خویش می‌کند تحمیل بر زن ننگ خویش

غافل از آنکه زنان ما گلند برمقام حفظ عصمت سنبلند

***

کسی که در قفس غرب استحاله شود/ به پنجه هوس غربیان مچاله شود

در خیابان چهره آرایش مکن/ از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز/ در مسیر چشم‌ها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد/ طره گیسو مده در دست باد

خواهرم دیگر تو کودک نیستی / فاش‌ترگویم عروسک نیستی

خواهرم ای دختر ایران زمین/ یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهر من این لباس تنگ چیست ؟/ پوشش چسبان رنگارنگ چیست ؟

پوشش زهرا مگر این گونه بود!

خواهرم این قدر طنازی مکن/ با اصول شرع لجبازی مکن

در امور خویش سرگردان نشو/ نو عروس چشم نامردان مشو

پدرم گفت پدر جان زن اگر زن باشد/ شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد

پدرم گفت که ای دخت نکو بنیادم/ زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم

هدف دشمن سنگ افکن، پیشانی ماست/ کسب جمعیتش از زلف پریشانی ماست

پدرم گفت گل از رنگ و لعابش پیداست/ زن مؤمنه از طرز حجابش پیداست

***

خواهرم ای دختر ایران زمین/ یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهر من این لباس تنگ چیست ؟/ پوشش چسبان رنگارنگ چیست ؟

پوشش زهرا مگر این گونه بود!

خواهرم این قدر طنازی مکن/ با اصول شرع لجبازی مکن

در امور خویش سرگردان نشو/ نو عروس چشم نامردان مشو

خواهرم دیگر تو کودک نیستی / فاش‌ترگویم عروسک نیستی

یاد کن از آتش روز معاد/ طره گیسو مده در دست باد

زلف خود از روسری بیرون مریز/ در مسیر چشم‌ها افسون مریز

در خیابان چهره آرایش مکن/ از جوانان سلب آسایش مکن

کسی که در قفس غرب استحاله شود/ به پنجه هوس غربیان مچاله شود

پدرم گفت:

 پدر جان زن اگر زن باشد/ شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد

پدرم گفت که ای دخت نکو بنیادم/ زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم

هدف دشمن سنگ افکن، پیشانی ماست/ کسب جمعیتش از زلف پریشانی ماست

پدرم گفت گل از رنگ و لعابش پیداست/ زن مؤمنه از طرز حجابش پیداست

****

 

ترجمه شعر سامی یوسف با موضوع حجاب

What goes through your mind?

در ذهن تو چه می گذرد؟
As you sit there looking at me

وقتی آنجا نشسته‌ای و به من می‌نگری
Well I can tell from your looks

من از نگاهت می‌توانم بخوانم
That you think I’m so oppressed

که تصور تو این است که من خیلی تحت فشار هستم!
But I don’t need for you to liberate me
اما من از تو نمی‌خواهم تا مرا آزاد کنی

My head is not bare

سر من برهنه نیست
And you can’t see my covered hair

و تو نمی‌توانی موهای پوشیده مرا ببینی
So you sit there and you stare

برای همین تو آنجا می‌نشینی و خیره نگاهم می‌کنی
And you judge me with your glare

و درباره من به روشنی قضاوت می‌کنی!
You’re sure I’m in despair

تو مطئنی که من مأیوسم!
But are you not aware

اما آیا تو آگاه نیستی؟
Under this scarf that I wear

در پس این روسری که پوشیده‌ام
I have feelings, and I do care
من احساساتی دارم و مواظب‌ام
(و از این پس به صورت همخوانی چنین می‌آید: )
So don’t you see?

پس آیا تو نمی‌بینی؟
That I’m truly free

که من به راستی آزادم
This piece of scarf on me

این تکه روسری بر سرم را
I wear so proudly

با غرور می‌پوشم
To preserve my dignity…
تا از شأن خودم محافظت کنم
My modesty

عفت ام
My integrity

کمالاتم
So don’t judge me

پس قضاوت نکن
Open your eyes and see…

چشمانت را باز کن و ببین
“Why can’t you just accept me?” she says

چرا نمی‌توانی فقط خود من را بپذیری؟
“Why can’t I just be me?” she says

چرا من نمی‌توانم فقط خودم باشم؟
Time and time again

بارها و بارها
You speak of democracy

تو از دموکراسی صحبت می‌کنی
Yet you rob me of my liberty

اما تو آزادی مرا می‌دزدی!
All I want is equality

همه آنچه من می‌خواهم برابری است
Why can’t you just let me be free?
چرا نمی‌توانی فقط به من اجازه دهی که آزاد باشم؟
For you I sing this song

من این سرود را برای تو سرودم
My sister, may you always be strong

خواهرم! همیشه محکم باش!
From you I’ve learnt so much

من از تو درسهای بسیاری آموخته‌ام
How you suffer so much

چه رنجهای بسیاری که دیدی
Yet you forgive those who laugh at you

بیا و آن کسانی را که به تو خندیدند را ببخش!
You walk with no fear

تو بدون هراس قدم می‌زنی
Through the insults you hear

از میان ناسزاهایی که می‌شنوی!
Your wish so sincere

مخلصانه آرزو کن
That they’d understand you

تا آنها تو را بفهمند
But before you walk away

اما قبل از آن که بروی
This time you turn and say:
این بار برگرد و بگو!
But don’t you see?

آیا نمی‌توانی ببینی
That I’m truly free

که من به راستی آزادم
This piece of scarf on me

این تکه روسری بر سرم را
I wear so proudly

با غرور می‌پوشم
To preserve my dignity…
تا از شأن خودم محافظت کنم
My modesty

عفت ام
My integrity

کمالاتم

So let me be

پس به من اجازه بده
She says with a smile

او با خنده‌ای می‌گوید
I’m the one who’s free

آن کسی باشم که آزاد است

 
سه شنبه 11 آذر 1393  1:20 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها