0

فرماندهان شهید > استان خراسان رضوی > شوریده ,حسین

 
amirpetrucci0261
amirpetrucci0261
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 27726
محل سکونت : http://zoomstar.ir/

فرماندهان شهید > استان خراسان رضوی > شوریده ,حسین

فرمانده مرکز آموزش نظامی لشکر5نصر (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


خاطرات
همسر شهید:
در طول 2 سال ونيم كه با هم زندگي مي كرديم لباسهايش را خودش مي شست و در كمك به كارهاي منزل دريغ نداشت . هر گاه ميهمان داشتيم چندين بار از من عذرخواهي مي كرد كه نمي تواند كمك كند و من غذا تهيه مي كنم. اگر برايش چيزي مي خريدم تا وقتي قابل استفاده بود از من تشكر مي كرد.

محمدعلي شوريده:
قبل از انقلاب در تمام اعتصابات دانشگاه شركت مي کرد و دو بار نيز به زندان ساواك افتاد . دفعه اول هنگامي كه كارتر به ايران مي آمد همراه با دوستانش در خيابان حافظ تظاهرات كردند و ماشين به پاي يك نفر از دوستانش مي خورد و او براي كمك به دوستش وي را به بيمارستان مي برد. در بيمارستان از ناحيه پليس شناخته شده و به كلانتري مي بردند و با آزار زياد او را به زندان قصر مي برند كه پس از ده روز بلا تكليفي از زندان قصر با سپردن 300 هزار تومان وثيقه آزاد مي شود و بلا فاصله بعد از آزادي به همراه چند تن از دوستانش به قم مي روند و در قم پس از خارج شدن از حرم حضرت معصومه توسط مأمورين شاه براي بار دوم دستگير مي شوند و بسيار شكنجه مي شود .

حسن شوريده:
با بازگشايي دانشگاهها در 12 اسفند 1357 ه ش به تهران رفت . در تهران همراه با چندين نفر از برادران به برنامه ريزي مسائل دانشگاه صنعتي شريف مي پرداخت . در آن روزها آن قدر مشغول بود كه تا مدت 2 ماه در محل سابق گارد دانشگاه مي خوابيد و به خانه نمي رفت و پس از آن از طرف دانشجويان مسلمان دانشگاه به عنوان نماينده در شوراي دانشجويي مشغول فعاليت شد .

همسر شهید:
در اوايل عيد شبي به خانه آمد و سخت گريه کرد ، وقتي علت را پرسيدم, گفت : جنگ در حال تمام شدن است و ما كاري براي جنگ نكرده ايم . آن قدر با حسرت و تأثر مي گريست كه من نيز با او گريستم و هنگاميكه به او گفتم اگر مي خواهي به جبهه بروي از همين حالا برو ، احساس رضايت عجيبي كرد و از روي شوق و خوشحالي خنديد و گفت : تا تولد فرزندمان صبر خواهد كرد . پس از آن ماجرا انگار كه زمينه سازي مي كرد تا ما را براي شهادتش آماده نمايد. امروز وقتي كارهاي او را به خاطر مي آورم احساس مي كنم كه به خودش الهام شده بود كه شهيد خواهد شد . سفارشهايش را به صورت سر بسته مي گفت . روزي كه در مراسم ختم شهيدي شركت كرده بود, آمد و گفت : همسرش اصلاً گريه نمي كرد و سخنراني هم كرد . در آخر به من گفت : تو هم بايد ياد بگيري .

هنگامي كه یکی از دوستانش به نام نيلي شهيد شده بود, مي گفت : براي روي تابوتش عكس هاي فعلي اش را ندارند و عكسهاي قديمي او را دارند و خودش دو روز قبل از حركتش به سمت جده فيلم خام گرفت تا از علي عكس بگيرد. در آخر اصرار زيادي كرد كه يك عكس تنها و فقط از صورتش گرفته شود . من ناگهان به ياد ماجراي عكس برادر نيلي افتادم و به خود لرزيدم . اما او بي توجه اصرار مي ورزيد كه فقط بايد از صورتم عكس بگيري و بالأخره ما اين فيلم را دو روز بعد داديم تا براي جلوي تابوتش ظاهر كند. "

يك دفعه دو تخته پتو كه داخل ماشين جهاد بود، گم شده بود و هميشه به خاطر گم شدن اين دو تخته پتو ناراحت بود. فكر مي كرد كه اگر به جايش بخرد، تاوان حساب مي شود كه حرام است قرار بود كه از يك عالم بپرسيد كه چه بايد كرد. عمرش كفاف نداد و سرانجام در وصيت نامه اش نوشت كه پولش را به جهاد بدهيد.

در بيست و يكم فروردين خداوند پسري به ما عطا كرد و حسين از تولد او بسيار خوشحال بود و مي گفت: بايد پاسدار شود. بر جلد قرآن تاريخ تولدش را نوشت و سپس افزود كه در بزرگي انشاء ا... از سربازان امام زمان (عج ) و از پاسداران انقلاب اسلامي گردد. اسم او را علي گذاشت به عنواني كه انشاءا... پيرو وشيعه راستين علي (ع ) گردد. او را براي اينكه خداوند فرزند سالمي به ما داده بود دو ركعت نماز شكر به جا آورد .

در تاريخ 10 آبان ماه 58 در روز عيد مبارك غدير خم مراسم ساده ازدواج ما برگزار شد و با وجود مخالفت شديد خانواده يمان براي برگزاري ساده مراسم چنان قاطعيت ي نشان داد كه بالاخره همانگونه كه مي خواست و هدفش بود انجام گيرد ازدواجمان هر دو عدد حلقه بود و مهريه نيز مهريه حضرت زهرا (س) تعيين شد .

روزي امام جمعه تهران درباره حضرت فاطمه(س) صحبت مي كرد, وي مي گفت:مادرش پيراهني براي يادگاري به حضرت فاطمه داده است.حضرت فاطمه شب عروسي اش ان را به فقیری بخشيد . وقتي پيامبر (ص)سوال كرد كه چرا يادگار مادرت را بخشيدي ؟جواب داد كه در قران آمده است :«تنفقوا مماتحبون» آنچه را كه دوست داريد انفاق كنيد .همان روز پس از نماز جمعه حسين از من سوال كرد :مرا دوست داريد ؟جواب دادم: آري ،آنگاه گفت:تنفقوا مماتحبون.
جمعه 26 آذر 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها