فرزندان همیشه با مادر به گور سپرده میشدند و آن هم در ایوان اصلی و بزرگ خانه. دفن کردن فرزندان با مادر نشانهی وجود زنجیرهی خویشاوندی از طرف مادر است و نه از طرف پدر...
زنان در متن اجتماع اما این اقوام سومری از کجا آمدند؟ از مقایسهی ویژگیهای جسمی و ظاهری و بویژه زبانی و اجتماعی، میدانیم که سومریان قومی مهاجر بوده اند. از نظر ظاهری (مثل شکل جمجمه) با اقوام العبید تفاوت دارند، زبانشان به کلی با زبانی که در منطقه صحبت میشده متفاوت است. مثلا حتی نام شهرهای معروف سومری از همان زبان محلی پیش از آنهاست و نه از خود زبان سومری. ولی از نظر اجتماعی معلوم است که قوم مهاجر به کلی از نظر فن و تکنیک از قوم محلی برتر بوده و تغییراتی که در ساخت منطقه صورت گرفته با سرعتی بوده که محصول یک روند بسیار تدریجی محلی نیوده است. این اقوام از شرق منطقه و از کوههای زاگرس وارد سرزمینی که سومر نام گرفته شدند. ملارت حتی از منطقه ای در آناتولی ترکیه امروز نام میبرد به نام کتل هویوک که رابطههایی فرهنگی با تمدن سومر داشته است. میتوان چنین گفت که کوچ سومریان شاید از این مسیر صورت گرفته است. بطور کلی این نظر پذیرفته شده که اقوام سومری بدلیل ازدیاد جمعیت و کافی نبودن زمین و محل مناسب برای زندگی مجبور به مهاجرت شده اند. ملارت نشان داده است که ساکنان کتل هویوک در جوامع مادرمحور زندگی میکرده اند. از جمله آثاری که او ارائه میکند یکی روش دفن مردگان است. فرزندان همیشه با مادر به گور سپرده میشدند و آنهم در ایوان اصلی و بزرگ خانه. دفن کردن فرزندان با مادر نشانه ی وجود زنجیره ی خویشاوندی از طرف مادر است و نه از طرف پدر. تصاویر و حکاکیهای هویوک هم نشانههای دیگری از مادر محور بودن آن جوامع را نشان میدهند. نقشه دولت-شهرهای سومر کرامر معتقد است که ریشه ی سومریها به حدود دریای خزر و کوهها و کوهپایههای آن بر میگردد. در حماسههای سومری نام دولت - شهری به نام آراتّا (Aratta) که به احتمال زیاد در منطقه دریای خزر بوده است آمده است. زبان سومری هم نقاط اشتراک زیادی با زبانهای اوراسیایی دارد که اینهم نشانه ی دیگری میتواند باشد. آنچه که مورد اتفاق نظر است اینست که سومریان از نقاط کوهستانی به سرزمینهای صاف میانرودان مهاجرت کرده اند. معابد سومری که با نام زیگورات (Ziggurat) خوانده میشوند نشانه ای از ارتفاعات کوهستانی هستند که سومریان، به یاد گذشته ی خود و آیینهای مقدسشان در بلندی کوهها، بنا میکرده اند. بعدها حدود هزار و پانصد سال دیرتر در دادو ستدهای فرهنگی، این زیگوراتها الهام بخش اهرام مصری شدند. اما وقتی که از نقش زنان در اداره ی جوامع سومری میگوییم بد نیست ابتدا ببینیم جوامع سومری چگونه شکلی داشتند و چگونه اداره میشده اند. ونقش زنان را در میان این بررسی معلوم میکنیم. سومریان مجموعا 15 دولت- شهر در کرانههای رودهای دجله و فرات ایجاد کردند و یا شهرهای اولیه را به تصرف در آوردند. از معروفترین آنها به اور (Ur)، لاگاش (Lagash)، کیش (Kish)، اریدو (Eridu)، اروک (Uruk)، اومّا (Umma) و نیپّور (Nippur) اشاره میکنیم. قدیمیترین و قدرتمند ترین این شهرها اروک بوده است.
لیست پایین سیر تحول تمدن سومری را نشان میدهد:
العبید: 5000 سال تا 4000 سال پیش از میلاد
اروک: سه دوره قدیم، وسطی و جدید – 4000 تا 3100 پیش از میلاد
جمدت نصر – 3100 تا 2900 پیش از میلاد
سلسله ی قدیم شامل I و II و III – از 2900 تا 2350 پیش از میلاد
اکدیان – از 2350 تا 2100 پیش از میلاد
اور III از 2100 تا حدود 2025 پیش از میلاد
و ظهور بابل دولت-شهر یا "هر واحد شهری شامل خود شهر و اراضی زراعتی حومه آن بود. گاه چند شهر کوچولو و چند قریه و روستا و آبادی را نیز در بر میگرفت. مرکز هر واحد خود شهر بود شامل بندر، کانال، معبد، خانه، دکان، کارگاه و مرغزار." جمعیت شهرهای سومری در مقایسه با آن زمان بسیار زیاد بود. جمعیت شهر لاگاش را که تازه بزرگترین شهر هم نبود به حدود صد هزار نفر تخمین میزنند. لئونارد وولی از روی تعداد خانههای بقایای شهر اور، جمعیت آن را حدود پانصد هزار نفر برآورد میکند. بیشتر زمینهای زراعتی در مالکیت معبد بود و کشاورزان در بذرافشانی و محصول زمین با معبد شریک بودند ولی املاک شهری در مالکیت انفرادی بود. در باور سومریان، هر شهر سومری از آن ایزد- بانویی بود که حامیآن شهر بود. طبیعی است که در میان همه ی ارگانهای اداره کننده، معبد که محل استقرار ایزد-بانو بود نقش مرکزی داشته باشد. همین که بسیاری از ایزد-بانوهای سومری حامیشهرها و خدایان عناصر طبیعی و اجتماعی ماهیت زنانه داشتند، نشاندهنده ی قدرت زنان در جهانبینی سومری است. در معابد هم مقدسین زن یا کاهنهها نه تنها قدرت مذهبی که فدرت سیاسی و اداری هم در اختیار داشته اند. لازم به یادآوری هست که بعدها با یکپارچه شدن شهرهای سومری این قدرت مرکزی بین معبد و کاخ شاهان سومری مورد رقابت و کشاکش بود. اقتصاد سومر با ازدیاد جمعیت و نیاز به تولید بیشتر مواد غذایی و وسایل زندگی بزودی از حالت تولید خانوادگی بیرون آمد و تولید بیشتر و بیشتر خصلت اجتماعی بخودش گرفت. نظریههای متفاوتی درباره شکل تولید اجتماعی ارائه شده است. تحقیقات نشان میدهد که اثرات این اجتماعی شدن تولید، تاثیرات زیادی روی زندگی زنان گذاشته و تعداد بسیاری از زنان عملا بصورت نیروی کار اجتماعی فعال درآمده بودند. تقسیم کار اجتماعی و جدایی نقش اجتماعی زن و مرد هم بتدریج از همین جا آغاز میشود. شواهد بدست آمده از مناطق باستانشناسی نشان میدهند که زنان بیشتر در صنایع پشم ریسی، بارچه بافی و بعدا لباس دوزی شرکت داشته اند. با اینکه مردان هم در این صنایع مشغول به کار بوده اند، اما نشان داده شده که بیشترین نیروی کار را در این رشتهها زنان تشکیل میداده اند. همچنین زنان در امور انبار و ذخیره ی مواد غذایی شرکت فعال داشته اند. نکته ی دیگر اینکه زنان همپای میتوانسته اند نقش رهبری و مدیریت گروههای کار را بعهده بگیرند و این نقش ریاست تنها موارد استثنایی نداشته است. میدانیم سومریان اولین تمدنی بودند که خط الفبایی میخی را اختراع کردند و در تمامیامور اداری اجتماع فعالانه بکار گرفتند. قدم بعدی پس از اختراع خط، آموزش آن به تعدادی از افراد است تا در کارهای اداری بکار گرفته شوند. آموزشگاههای سومری در داخل معابد برپا میشد که کودکان خواندن و نوشتن و ریاضیات را یاد میگرفتند. در الواح سومری نام زنان هم بعنوان حسابداران معابد آمده است و تعدادی از زنان بعنوان محاسب کار میکردند کرامر در میان لیست 500 نقری دبیران دیوان نام زنی را ندیده است است ولی ادوارد شیرا در بررسی الواح گلی سومر به حسابداران و دختران "منشی" سومری برخورد کرده است. طبیعی ست که این زنان در سنین پایینتر در آموزشگاههای معبد خواندن و نوشتن را آموخته باشند. از دیگر حقوق اجتماعی، زنان دارای حق قضاوت بوده اند و برکرسی قضاوت مینشستند و یا حق طرح شکایت در دادگاه را داشته اند. زنان از حق مالکیت برخوردار بوده اند و میتوانسته اند در خرید وفروش اجناس شرکت کنند. و البته از نقشهای مهم اجتماعی آنان هم خدمت در مقامات بالای معبد بود که همانطور که در بالا آمد، نمیتوانسته است بدون قدرت سیاسی و اداری بوده باشد. بعنوان مثال مقام اول روحانی (Ensi) معبد را زنان هم میتوانسته اند در اختیار داشته باشند و تفاوتی در میان نبوده است. زنان طبقات ثروتمند در مالکیت و اداره ی آنچه در اختیار خانواده شان بود آزادی داشتند.
شواهد باستان شناسی و متن کتیبههای سومری نشان از تک همسری بودن اکثریت مطلق جامعه دارد و نشانههای چند همسری فقط در کاخهای پادشاهان دیده میشود. مرد به سختی میتوانست زن دوم اختیار کند. و معمولا اگر زن رسمی صاحب بچه نمیشد، مرد میتوانست در این صورت زن دومی اختیار کند که البته از حقوق برابر با زن اول برخوردار نبود. در اینجا متن بند 144 قانون حمورابی را که معتفدند از قوانین سومری گرفته شده درباره ازدواج دوم میآوریم: "اگر مردی با زن نازایی ازدواج کند و آن زن نازا دختر برده ای به شوهرش بدهد و آنها صاحب پسری بشوند، و بعد آن مرد تصمیم بگیرد که زن دیگری صیغه کند، آنها (زن قبلی) نباید موافقت کنند و آن مرد نمیتواند زنی دیگر را صیغه کند. اگر مردی با زن نازایی ازدواج کند و او پسری برای آن مرد نیاورد و آن مرد تصمیم بگیرد که زنی را صیغه کند، میتواند آن مرد زنی را به صیغه ی خود درآورد. مرد میتواند زن صیغه را به خانه بیاورد ولی آن زن با زن اول برابر نخواهد بود." بطور کلی قوانین حمورابی در مورد مردان شرایط آسانتری برای طلاق قائل است تا برای زنان. زنان در صورت اسیر شدن مرد در جنگ یا فرار مرد از خانه و کاشانه (شاید در اثر عدم توانایی برای پرداخت بدهی و نزول) میتوانستند طلاق بگیرند.
باید توجه کنیم که این قوانین مربوط به زمان افول تمدن سومریان و اوج تمدن بابلی است ولی بدون شک این قوانین ریشه در قوانین سومری دارند. حدود هزار سال بعد است که در زمان حکومت آشوریان به مردان توصیه میکنند که "با زنان مانند دامهایتان رفتار کنید." قوانین آشوری برای زنان بسیار سخت و محدود کننده بود و حتی برای حجاب زنان قانون میگذارد و تنها روسپیان را از پوشاندن سر معاف میکند. متن چند قانون آشوری را در اینجا میآوریم تا ببینیم که محدودیتهای زنان چگونه شکل قانونی و نهادینه بخودش گرفته است. محدودیتهایی که با شکلهای مختلف هزاران سال است که دوام آورده اند: بند 1.37 – اگر مردی زنش را طلاق بدهد، اگر خواست میتواند چیزی به او بدهد، اگر نخواست احتیاجی نیست که چیزی به او بدهد، او را میتواند دست خالی روانه کند. بند 1.40 – اگر زنان یا دختران مردی به کوچه بروند، موهای آنان باید پوشیده باشد. روسپی خودش را نباید بپوشاند. زنان خدمتکار خودشان را نمیپوشانند. پیراهن روسپیان و خدمتکارانی که پوشیده باشند توقیف خواهد شد و 50 ضربه تازیانه خواهند خورد و روی سرشان قیر ریخته خواهد شد. تمدن سومری نفوذ سیاسی و بویژه فرهنگی زیادی در اقوام سرزمینهای مجاور داشت. با اینکه قدرت سیاسی و برتری نظامیمیتوانست تغییر کند، اما نفوذ فرهنگی سومریان بسیار پابرجا تر بوده است. از سرزمینهای مجاور، «عیلام» که در جنوب غربی ایران امروزی واقع بوده بخصوص از سومریان و بعد بابلیان تاثیر پذیرفته است و طبیعی ست که جایگاه زنان هم از این تاثیرپذیری فرهنگی جدا نمانده باشد. والتر هینتس عیلام شناس برجسته نمونههایی از حقوق و جایگاه زنان در تمدن عیلامی ذکر میکند که یادآور چنین جایگاهی در سومر است. طبق نوشتهی هینتس زنان از حق شهادت دادن در دادگاه برخوردار بودند و اثر ناخن آنها در لوحههای گلی در کنار آثار انگشتان مردان باقی ست. دختران به مقدار مساوی با پسران ارث میبردند و گاه هم تنها وارث بودند. زنان همچنیم حق خرید و فروش داراییها و از جمله املاکشان را هم داشتند. جامعه ی عیلام با اینکه جامعه ای پدرسالار بود ولی شواهد بدست آمده نشان میدهند که زنان از جایگاه والایی برخوردار بوده اند. ولی روند رشد تضادهای درونی جامعهی سومر مانند افزایش نزول خواری و بهرههای سنگین که برای بسیاری موجب از دست دادن رشتههای خانوادگی و سقوط به مرتبه بردگی و بیگاری میشد از یک طرف و افزایش جنگهای میان شهرهای سومری و تهاجم قبیلههای بیابانگرد به شهرها از طرف دیگر، رفته رفته نقش اجتماعی زنان را دگرگونه کرد. دوران جنگها و حماسههای پهلوانی به مردانی نیرومند و جنگجو و قهرمان نیاز داشت تا بتوانند ارتشهای تهاجمی را رهبری کنند. از طرفی رشد درونی جامعهی سومری سبب میشد که نیاز به نیروی کار و وسایل تولید اجتماعی افزایش پیدا کند و از طرف دیگر در جریان افزایش جمعیت، گوناگونی بیشتر کارها و تخصصی شدن کارها در جامعهی سومر، سهم زنان بیشتر در خانه ماندن و پرستاری از بچهها میشد و زنان کمتر و کمتر در کارهای اجتماعی شرکت میکردند که این البته باید مربوط به اواخر موجودیت سومر بعنوان واحد سیاسی باشد.
کمرنگ شدن نقش اجتماعی زنان رابطه مستقیم با افزایش قید و بندهای شخصی و اجتماعی دارد. بطوری که در هزاره ی سوم که تعداد بسیاری اسناد و الواح سومری در دست داریم با خانواده ای کاملا پدر محور روبه رو هستیم و زنجیره ی خانوادگی از طریق پدر منتقل میشود. اما هنوز زنان از حقوق بالایی در اجتماع برخوردار هستند. انگارههای دینی و اسطورهها تاریخ اولیه سومر پیش از طوفان وسیل بزرگی که زیانهای سختی به آنها وارد کرد (طوفان و سیلی که بعدها در ادیان سامی الهام بخش "طوفان نوح" شد)، درهاله ای از افسانه فرو رفته است. برای بهتر فهمیدن وضعیت آن زمان جامعه ی سومری باید بیشتر و بیشتر به انگارههای دینی و اسطورهها رجوع کنیم. از طرف دیگر برداشتهای بسیار متفاوتی از اسطورهها حتی در میان استادان و محققان وجود دارد که بیان همهی آنها نه از عهده ی نگارنده ی این سطور بر میآید و نه قضاوت در درستی آنها کار ساده ای ست. پس ما سعی میکنیم فقط خطوط کلی از جایگاه زنان را با تکیه بر اسطورهها و انگارههای دینی ترسیم کنیم. فراموش نکنیم که اسطورهها و انگارههای دینی هر قومیبازتابی از روح و تفکر مشترک آن قوم است. اسطورهها و انگارهها میتوانند تا مدتها دوام بیاورند بی آنکه آن پایه ی اجتماعی را هنوز داشته باشند. یک خدا-بانو میتواند در یک جامعه ی پدرسالار مانند جامعه ی سومر هم مدتها دوام بیاورد ولی هدف من طرح ریشههای شکل گیری چنین اسطورهها و انگارههایی است. سومریان سرچشمه ی هستی را اقیانوسی بی شکل از آب میدانستند که خدا-بانویی با نام نامّو (Nammu) مظهر آن بود. "آسمان در مالکیت خدایی به نام «آن» بود و زمین را خدابانویی به نام «کی» هدایت میکرد. هر دو اینان فرزندان «نامّو» بزرگ مادر اولیه بودند. از پیوستگی آنان «آنلیل» مرد-خدا ی هوا زاده شد که زمین و آسمان را از هم جدا کرد و خود در میانشان جا گرفت." از دیگر افسانههای آفرینش سومری، افسانه «اینانّا (Inanna) و ایزد خرد» است که در طی آن به باور مردم شهر «اروک» که اینانّا حامیشهر آنهاست، تمامیقوانین آسمانی تمدن را از« انکی (Enki)» میگیرد. در یک ضیافت آسمانی، «انکی» قوانین آسمانی (Me) را به اینانّا هدیه میکند و البته این خود ایزد-بانوست که آنها را طلب میکند. به گوشههایی از این سرود مقدس توجه کنیم: "(انکی) میگوید: به نام قدرتم! به نام آستان مقدسم! به دخترم اینانّا تقدیم میکنم. کاهنگی والا! خداوندگاری! دیهیم نجیب زادگی پردوام! اورنگ شاهی!" و بتدریج در طول ضیافت آسمانی این قوانین و عناصر (Me) در اختیار اینانّا قرار میگیرد: "راستی، فرود و فراز به جهان زیرین، هنر عشق ورزیدن و بوسیدن اندام مردانگی، کاهنگی مقدس آسمان، برگزاری سوگواری، شاد کردن دلها، انجام داوری، گرفتن تصمیم، افزار سنجش، هنر رک گویی، هنر بدگویی، هنر سخن گویی نکوهش بار، هنر سخن گویی ستایش بار، میخانه ی مقدس، ابزار موسیقی، هنر آوازه خوانی، هنر قهرمانی، هنر توانمندی، هنر خیانت، هنر درستکاری، یغماگری شهرها، نیرنگ، مهربانی، درودگری (نجاری)، مسگری، دبیری، آهنگری، چرمسازی، لکه گیری، بنایی، نی سازی، گوش شنوا، توان ژرف نگری، آیین پاکیزه سازی، قلم، ... ، توان تمرکز، شیر تیزدندان، برافروختن آتش، فرونشاندن آتش، بازوی خسته، خانواده ی گردآمده، زاد و رود و ..." در افسانه ی بالا، انکی پدر خیلی زود از آنچه به اینانّا بخشیده پشیمان میشود و در برابر مقاومت دختر، جادوها را به چالش با او میفرستد اما اینّانا موفق میشود که تمام این قوانین را ازآن خود کند و به مردم سومر پیشکش کند. آنچه در بحث ما مهم است جای والا و قدرتمند ایزد-بانوها است در جهانبینی سومری.
مهم اینست که چنین جایگاهی نمیتوانسته است بدون زمینههای عینی در زندگی واقعی اجتماعی باشد. در منظومهی سومری حدود 160 آیین یا قانون آسمانی (Me) را شناسایی کرده اند که حدود 60 تای آنها خوانده شده اند. اینها در واقع اجزای سازنده ی تمدن سومری را تشکیل میدهند. در میان آنان «مقام والا و جاودانی زن» و «زن مقدس» هم وجود دارد. نمونههای بسیاری از جایگاهی که خدا-بانوها در انگارههای دینی سومریان داشتند در دست است که یک نمونه ی آن را در اینجا میآوریم: "بانویی که سرچشمه سرفرازی این سرزمین است و تکیه گاه استوار سیاه سران (نامیکه سومریان به خودشان میدادند) «اشنان» شاه بانوی حامیسومر که نعمتها را بر سرزمین ما جاری میسازد." "«نانشه» بانویی که یتیمان را دلداری میدهد، بیوه زنان را از یاد نمیبرد، گردنکشان را به ورطه ی هلاک میکشد." جالب اینست که با ورود سومر به دوران پهلوانی و جنگجویی، بسیاری از این ایزد-بانوان به شاه-خدایان تبدیل شدند. جایگاه زنانگی در اسطورهها و باورهای دینی فقط مخصوص سومر نیست. بعنوان مثال تمدن باستانی عیلام هم که در بالا به آن اشاره کردیم چنین جایگاه والایی را برای زنان در خود دارد. الهه برتر یا الهه ی آسمانها در انگارههای عیلامی «پینیکیر (Pinikir)» نام دارد که مادر شایسته ی همه ی خدایان عیلامیبود.
باز هم طبق نوشته ی هینبس "در هزاره سوم پیش از میلاد، «مادر بزرگ خدایان» هنوز سلطه بیچون و چرایی بر نظام مذهبی عیلام داشت، اما در طول دومین هزاره تغییری بوجود آمد. همچنانکه مادرسالاری قدیمالاعصار عیلام به جریان تدریجی ارتقا مقام مردان گردن نهاد به همین ترتیب هم ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان بوجود آمد. مادرخدایان چه پینیکیر و چه کیریرشا، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهاندند، اما این الهه زن هرگز از گروه خدایان برتر عیلامی حذف نشد، زیرا که در قلب افراد عامیجایگاهی ابدی داشت." نام خدای مذکری که بعدها جای مادر-خدایان عیلامیرا گرفت «هومبان» بود. من این بحث را در اینجا به پایان میبرم، فقط با این امید که خوانندهی علاقمند، خود بدنبال اطلاعات بیشتر و دقیقتر برود. همین که دانسته باشیم تصویری که ما از نیمیاز جامعه ی بشری یعنی زنان در ذهن داریم، الزاما تصویری مطلق و همیشگی نیست خود گام بزرگی برای شناخت واقعیت تاریخی است. تصورات ما هر چقدر هم که مطلق و جاافتاده و قوی به نظر بیایند باز هم جز تابعی از موقعیت اجتماعی نیستند.
آنچه سبب عقب افتادگی اجتماعی زنان بخصوص در جوامع روبه رشد مثل ایران است، نبود امکانات برابر اجتماعی برای رشد فردی و اجتماعی ست. در طول هزارهها و قرون شرکت زنان در فعالیتهای اجتماعی یا از اساس ممنوع و بشدت محدود بوده و یا فقط در رشتهها و فضاهای خاصی امکان وجود داشته است. بدیهی ست که برای جامعه در چنین شرایط محدودی، "نیازی" به رشد تواناییها و دانش فردی و گروهی زنان وجود نداشته باشد. و این دور باطل همچنان ادامه پیدا کند.
متن زیر از کتاب Sumerian Mythology اثر ساموئل کرامر است:
سومریها قومی غیر سامی و غیر هند و اروپایی بودند که در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد احتمالا از شرق میانرودان به این سرزمین وارد شدند. هنگامیکه سومریان سرزمینهای میان دو ردودخانهی دجله و فرات را تصرف کردند بدون شک این سرزمینها در تصرف اقوام سامی بود و ورود آنها موجب کشمکش و درگیری میان دو قوم بر سر کنترل سرزمینهای میان دو رودخانه شد. کشمکشهایی که حدود دو هزار سال به طول انجامید. دادهها نشان میدهند که پیروزی ابتدا از آن سومریان شد. میتوان در نظر گرفت که سومریان برای مدتی کنترل بهترین قسمتهای منطقه را در دست داشتند و حتی توانسته بودن رقیبانشان را برای مدتی به سرزمینهای دوردست برانند. بدون شک سومریان در دوره ی پیروزی و قدرت در هزاره ی چهارم به پیشرفتهای مهمیدر عرصه ی سازمانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست پیدا کردند. این پیشرفت اقتصادی همراه با رشد و تکامل مفاهیم و موضوعات دینی و معنوی، باید اثرات ماندنی در مردم خاور نزدیک که با سومریان در هزاره چهارم در تماس بوده اند گذاشته باشد. ولی شکست زودهنگام اقوام سامینقطه ی پایانی بر کشمکشهای میان دو قوم بر سر کنترل میانرودان نگذاشت. بدون شک با کمک گروههای مهاجمین تازه وارد از از شبه جزیره عربستان، اقوام سامیتقویت شدند و حتی صورت تهاجمیبیشتری به خود گرفتند. بدین ترتیب از اوایل هزاره سوم شاهد عقب نشینی تدریجی سومریان به نقاط جنوبی تر میانرودان هستیم، از نیپّور به طرف خلیج فارس.
اقوام سامی در شمال نیپّور در موقعیت خوبی قرار داشتند. در میانه ی هزاره سوم رهبر بزرگ سامیبه نام سارگون ظهور میکند که سلسله ی اکد را پایه میگذارد. سارگون و پادشاهان بعد از او سومریان را بسختی به سوی جنوب عقب راندند که با اسارت بسیاری از سومریان و جایگزین کردنشان با سامیان همراه بود. این شکست آغاز افول سومریان بود. سومریان در اواخر هزاره ی سوم آخرین کوشش را برای بدست گرفتن کنترل میانرودان انجام دادند، و با استقرار سلسله اور سوم (Ur III) پیروزیهایی هم کسب کردند. با اینحال سامیان نقش بزرگی حتی در این پادشاهی جدید سومری ایفا کردند بطوری که سه پادشاه آخر این سلسله که بیشتر از یک قرن دوام نیاورد، نامهای سامیداشتند. با سقوط و از میان رفتن آخرین پاینخت Ur، در حدود 2050 پیش از میلاد، بتدریج سومر بعنوان یک واحد سیاسی از میان رفت. کمی بعد از سقوط قطعی سومر، قوم آموررو (Amurru) که از اواخر هزاره سوم بتدریج در جنوب میانرودان رخنه کرده و مستقر شده بودند، شهر بابل را پایتخت خودشان قرار دادند و زیر فرمان رهبرانی مثل حمورابی موقتا حکومت میانرودان را به دست گرفتند. بدلیل سیطرهی بابل بر منطقه در هزاره دوم و هزاره اول پیش از میلاد، کشوری که روزگاری سومر نامیده میشد، به نام بابل خوانده شد. نامیکه هنوز هم استفاده میشود.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ