خاطرات > رزمندگان > هدف اصلى فتح ارتفاعات بود

بيست روز قبل از عمليات والفجر ۱۰ به منطقه رفتيم. شروع كرديم به ساختن سنگر.
هنوز همه بچه ها به منطقه نيامده بودند. چند تا از بچه هاى اطلاعات و تخريب رفته بودند براى شناسايى.

قرار شد با يكى از بچه هاى تخريب و چند تا از بچه هاى اطلاعات گشتى تو منطقه بزنيم.
ساعت هفت بود كه سوار قايق شديم. قرارمان با چند نفر ديگر نزديك كمين دشمن بود. مقدارى از راه را هم پياده رفتم. بعد از شناسايى منطقه مى بايست بچه ها را براى عمليات آماده مى كرديم. پيش از شروع عمليات با همان افراد قبلى راه افتاديم طرف منطقه. از رودخانه نزديك منطقه رد شديم رسيديم به محل قرارمان. توى يك غار شب را با بچه هاى لشكر سر كرديم؛ شب خوبى بود. همه وقت مان با دعا و نياز سپرى شد. دعاى مجير با صداى خوش يكى از بچه ها حال تازه اى بهمان داد. دعا كه تمام شد، كيسه خواب هايمان را كه جمع مى كرديم تازه متوجه شديم كه باران آمده بود و راه را پيش گرفتيم. بين راه باخبر شديم چند كومله خبر عمليات را به عراقى ها رسانده بودند. چاره اى نبود طبق دستور به راهمان ادامه داديم. شب عمليات فرا رسيد بچه هاى گردان هاى ديگر همه آمدند نصف راه را با قايق رفتيم و نصف ديگر را پياده.
شوق و ذوق عجيبى تو دل بچه ها بود هيچ كس لو رفتن عمليات را غير از ما چند نفر نمى دانست هر كس را كه مى ديدى لبخندى روى لبهايش نشسته بود. تا پنجاه مترى سنگر كمين جلو رفتيم.
بايد تا حدود بيست و پنج مترى سنگر كمين مين ها را خنثى مى كرديم ماموريت به خوبى انجام شد معبر باز و آماده بود هيچ مينى در حين ماموريت عمل نكرد.
صداى الله اكبر فرمانده گردان را كه شنيديم حمله كرديم آرپى جى زن ها سنگرهاى كمين را نشانه گرفتند و تيربارچى ها روى سر دشمن آتش مى ريختند.
عراقى ها عقب نشستند و هرچند متر يك بار براى لحظه اى برمى گشتند و به عقب شليك مى كردند.
هدف ما گرفتن ارتفاعات منطقه بود، بايد قبل از روشن شدن هوا روى ارتفاعات باشيم سريع تر حركت كرديم نماز را تو راه خوانديم تا اين كه بالاخره رسيديم به ارتفاع.

منبع: خاطرات آشيان
بازآفرينى: رضا سلطانى
ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان