0

خاطرات > رزمندگان > سمفونى مرگ متجاوزان - خاطراتى از سردار سرلشكر پاسدار شهيد حسن شفيع زاده

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات > رزمندگان > سمفونى مرگ متجاوزان - خاطراتى از سردار سرلشكر پاسدار شهيد حسن شفيع زاده

خرمشهر سقوط كرده بود- آبان ماه بود- آبادان در محاصره. جاده آبادان به اهواز و ماهشهر به آبادان بسته بود. عراقى ها حتى از بهمن شير نيز عبور كرده بودند. يعنى ما از راه خشكى نمى توانستيم عبور كنيم. تنها راه مان يا پرواز با هلى كوپتر بود يا گذر از آب بهمن شير و آن هم با لنچ.
آقا مهدى با شهيد شفيع زاده (كه بعدها فرمانده توپخانه نيروى زمينى سپاه شد) آمدند بندر ماهشهر تا خودشان و خمپاره انداز را به آبادان برسانند، لنچى كه آمد پر از كيسه هاى آرد بود، ناخداى لنچ گفت: «اگر مى خواهيد ببرم تان آبادان بايد تمام اين كيسه ها را خالى كنيد وگرنه آبادان بى آبادان. خودشان مى گفتند دو روز طول كشيد تا آن كيسه ها را از لنچ خالى كنند. وقتى هم آمدند، رفتند جبهه فياضيه و شفيع زاده شد ديده بان و مهدى مسوول قبضه، سهميه هر روزشان فقط سه گلوله بود. بيشتر نداشتند. اين درست زمانى بود كه بنى صدر، به عنوان فرمانده كل قوا، حاضر نبود هيچ سلاح و مهماتى به ما بدهد و پشتيبانى مان كند. اصلا حضور مردم را قبول نداشت. مى گفت: «اين مردم بى خود بلند مى شوند مى آيند» با آن لحن خودش مى گفت: « آقاى خمينى هم اشتباه مى كند كه مردم بى سلاح را فرستاده. ما نمى توانيم اين طورى جنگ را پيش ببريم.»
* سمينارى در منطقه برگزار كرده بوديم و قرار بود چند نفرى سخنرانى كنند و آخر سر شفيع زاده صحبت كند كه هم مهم تر از همه بود و هم مى توانست همه صحبت ها را جمع بندى كند. اگر حسن آقا اول صحبت مى كرد همه گفتنى ها را مى گفت.
سخنرانى ها تا ظهر ادامه پيدا كرد. نوبت به شفيع زاده كه رسيد، رفت پشت تريبون و گفت: برادران! با توجه به اين كه وقت نماز است همه با يك صلوات مى رويم براى اقامه نماز.
* شهيد حسن شفيع زاده، علاقمند به انجام كارهاى بزرگ و سخت و به نظر انجام نشدنى بود. وقتى كه توپخانه سپاه در مراحل رشد و تكوين و شكوفايى به سر مى برد، آن شهيد سرافراز از توانمندى هاى نوظهور توپخانه سپاه آگاهى داشت و اين اعتماد به نفس و آگاهى از توانمندى ها به زودى بر همگان ثابت شد. به طورى كه ايشان روزى به همراه سپهبد شهيد على صياد شيرازى، سرلشكر صفوى و سردار حسن مقدم و ديگر برادران ارتشى در حال عبور از منطقه عملياتى رمضان با يكى از آتش بارهاى سپاه مستقر در آن منطقه مواجه مى شوند. به دليل نظم و توان بالاى آتش بارهاى مستقر در آن منطقه كه از دور به چشم مى خورد، همراهان عنوان كردند كه اين آتش بارها متعلق به ارتش است ولى شهيد شفيع زاده فرمودند كه اين آتش بارها مال سپاه است. براى فرماندهان ارتش باور اين كه در مدت زمان كوتاهى از شكل گيرى واحدهاى توپخانه سپاه، راه اندازى يك چنين آتش بارى با چنان نظم و توانمندى بالا دشوار و رشد سريع آن براى همگان باورنكردنى بود. بر اين اساس فرماندهان و همراهان ايشان تصميم به بازديد از آتش بارها گرفتند و پس از آن كه نيروهاى مستقر در آن مورد پرسش واقع شدند و آن ها نيز توانستند به سوالات تخصصى آن ها پاسخ گويند، تحسين فرماندهان ارتش برانگيخته شد.
* آن روز جلسه اى داشتيم و قرار بود در آن جلسه هدايايى به فرماندهان يگان ها داده شود. حسن شفيع زاده ، فرمانده توپخانه سپاه هم جزو اين افراد بود. مسوول تداركات، يك دستگاه تلويزيون به «شفيع زاده» هديه كرد اما او نپذيرفت.
مسوول تداركات تلويزيون را به پشت ماشينش گذاشت. «شفيع زاده» هم تلويزيون را از داخل ماشين برداشت و گذاشت روى زمين. اين عمل چند بار تكرار شد. سرانجام نظر «شفيع زاده» غالب آمد.
من آن ميان پرسيدم: «چرا اين هديه را قبول نمى كنى در حالى كه به همه مى دهند.» او لحظه اى به فكر فرو رفت و بعد گفت: مى دانيد، ناخالص بودن عمل، نقطه شروعى دارد. من نمى خواهم اين عمل نقطه شروعى در زندگى من باشد.
* ما در اوايل جنگ تا زمان شكست حصر آبادان، اصلا توپخانه نداشتيم. بعد از آن، اولين قبضه هاى توپخانه به دست ما افتاد و «سردار شفيع زاده» به ما پيشنهاد تشكيل توپخانه را دادند تا در لشكرها واحدهاى توپخانه ايجاد كنيم و ايشان ابتكار عمل را به دست گرفت و از سال ،۶۲ مركز آموزش توپخانه را تشكيل داد كه بعدا تبديل به دانشكده توپخانه شد.
* با پايان «عمليات كربلاى۴»، دشمن خيال مى كرد كه حركت ما متوقف شده است. تبليغات وسيعى راه انداخته بود تا نتيجه «عمليات كربلاى ۴» را به نفع خود قلمداد كند. اين منطقه يكى از حساس ترين و مهمترين منطقه در مناطق عملياتى جنوب بود و مى توان گفت كه دروازه بصره به حساب مى آمد. دشمن در آن منطقه موانع متعددى ايجاد كرده بود؛ به طورى كه آن محل به صورت قلعه محكمى در آمده بود. به نظر من اين عمليات سخت ترين عمليات دفاع هشت ساله امت اسلامى بود، من اعتقاد دارم كه عمليات هاى خيبر، بدر، فاو و كربلاى ۵ يك طرف و بقيه عمليات ها يك طرف، در آن جا، با يكصد و بيست تيپ دشمن مى جنگيديم. ۱۸۰ تيپ دشمن در منطقه بود و ما از يكصد و ده تيپش اسير گرفته بوديم. در اين عمليات مهم از لحاظ تجهيزات به توپخانه پرقدرت و سازمان يافته «شهيد شفيع زاده» متكى بوديم. طراحى دقيقى در توپخانه صورت گرفته بود. براى اولين بار نقاط مهمى مانند «قرارگاه سپاه دوم عراق» و بيش از هشتاد فروند كشتى كه مثل قوطى كبريت در اروندرود كنار هم چيده شده و استتار كرده بودند، هدف توپخانه سپاه اسلام قرار گرفت.
«جبهه ابوالخصيب» با توپ هاى خودى شخم زده شدند. خط مقدم تا قرارگاه هاى دشمن هدف توپ هاى توپخانه سپاه كه با تدابير و طرح هاى عالى «شفيع زاده» كار مى كردند، كاملا در هم كوبيده شدند و نيروهاى دشمن قبل از اين كه به خط مقدم برسند از بين رفتند.
* آخرين ديدار ما با شهيد شفيع زاده در قرارگاه بود، با سردار سليمانى (فرمانده فعلى نيروى قدس سپاه) رفتيم ديدن ايشان، توى قرارگاه هيچ كس نبود، ما كه وارد قرارگاه شديم، از خوشحالى مثل اين كه دنيا را به ايشان داده باشند، شاد و مسرور بود.
قرار بود نيروهاى جلال طالبانى از داخل عراق و ما هم از اين طرف حمله اى را انجام بدهيم تا سليمانيه عراق آزاد بشود. يك سرى كارها انجام شده بود.
سردار سليمانى يك مزاحى كردند به اين صورت كه، فرمودند: مى خواهيم يك فيلمى بسازيم بنام «قولان» با شركت افتخارى «جلال طالبانى» و با كارگردانى آقاى «شمخانى» و در ادامه به ترتيب اجراى نقش ساير فرماندهان لشكرها از جمله سردار مرتضى قربانى (فرمانده وقت لشكر ۲۵ كربلاى مازندران) و خودش را كه فرمانده وقت لشكر ۴۱ ثارالله كرمان بود را بر شمردند و بعد گفتند موزيك متن هم از حسن شفيع زاده، چون وقتى اجراى آتش مى كرد، صداى آتش توپخانه قوت قلبى بود براى رزمندگان؛ شهيد شفيع زاده خيلى خوشش آمده بود از اين تكه آخرش كه موزيك متن هم از اوست.
* آذربايجانى ها توپخانه سپاه را درست كردند، در حقيقت شهيد شفيع زاده، بنيانگذار توپخانه سپاه بود و نقش خيلى موثرى داشت.
از چهره شفيع زاده ها است كه مى توان قدرت و صلابت اسلام را در زنده كردن انسان ها درك كرد. از چهره اين سرداران عزيز سپاه اسلام است كه مى توان مفهوم انسانيت، فداكارى، رضا و عشق را ترسيم كرد و بيان نمود.
فرازى از نوشته ها و سخنان شهيد حسن شفيع زاده
در بحبوحه انقلاب همه بسيج شدند و به همنوعان خود كمك كردند. اين طور بود كه كاخ شاهنشاهى فرو ريخت.
اين سيرى كه ما طى كرديم تحت يك فرمان و تحت يك فرماندهى بود و ما مطيع در مقابل ارزش هاى اسلامى و انسانى بوديم و اين گونه به جلو آمديم.
قطعا امريكا به خاطر قدرت نظامى ما نبود كه قصد رودررويى با ما داشت، به خاطر همين ارزش ها بود.
... اگر ما حافظ واقعى اين خط باشيم پيروزى واقعى از آن ماست.
... اگر ما بياييم آن ارزش هايى را كه قبلا با اتكا به آن ها جلو آمديم، سرلوحه خودمان قرار بدهيم و جنگ را در امتداد انقلاب مان و در نتيجه يك انقلاب بدانيم، قطعا به نتيجه مى رسيم.
... ما در فاو كارى كرديم كه هيچ كس باور نمى كند، دنياى استكبار مى گويد آن چيزى كه ايرانيان دارند، عراقى ها ندارند... ما يك مبارزه با دروازه هاى نفس خود داريم.
ما اگر شهدا را مى بينيم كه خالصانه آمدند و بدون اين كه طالب شهرت و نامى باشند به خاطر همان نيت خالصى كه دارند در اين رقابت سريعا مسابقه را بردند و ما را تنها گذاشتند. چه بسا خود اين عزيزان هيچ موقعى نمى خواستند در جامعه مطرح شوند، ليكن چون نيت شان خالص بود مطرح شدند...
خدايا!
من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم، اميدوارم خريدار جان من تو باشى، به حق محمد و آلش مرا زنده به شهر و ديارمان بر نگردان.
... دلم مى خواهد كه در آخرين لحظه هاى زندگى ام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه ديگر.

تنظيم: معمارى
باتشكر از مركز فرهنگى شهيد شفيع زاده تبريز
ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان
 
 
 
جمعه 26 آذر 1389  5:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها