دفتر خاطراتت را كه مرور مي كنيم، مي بينيم از حسين (ع) و نزديكي ات به شهادت نوشته اي...
ديشب شب عاشورا بود. همه گريه مي كردند. در گوشه اي از سنگر زانو بغل كرده بودم و چشمهايم را دوخته بودم به دوردستها. در خلوت خويش سواري را مي ديدم كه مردم را به جبهه مي خواند... بچه ها مي رفتند براي عمليات.
فرمانده مي گفت: هر كس دلش با حسين نيست، نيايد و همه مي گريستند. ديشب هيچكس خيمه گاه حسين را ترك نكرد. ديشب هيچكس بهانه خانه و فرزند را نگرفت. حس كردم حسين در كنار بچه هاست. ديشب بوي خوبي فضاي سينه ام را پر كرده بود. حس مي كنم حسين زودتر از قاسم مرا به ميدان مي فرستد. امشب حس مي كنم به شهادت نزديك شده ام...!»
«شهيد محمود حريرپور»
منبع: روزنامه ايران