حال اسير معلوم است. شايد سخت تر از اسارت در تمام طول تاريخ بشريت چيز ديگري وجود نداشته باشد. اسير؛ يعني دست و پابسته. اسير؛ يعني به غل و زنجير كشيده شده. اسير، يعني كسي كه حق هيچ گونه اعتراضي ندارد.
بسته. اسير؛ يعني به غل و زنجير كشيده شده. اسير، يعني كسي كه حق هيچ گونه اعتراضي ندارد. با اينكه متحمل سخت ترين شكنجه ها و مصيبت ها و آزارها شدند، ولي به خاطر اعتقاد راسخ و ايمان صادقانه به مكتب اسلام و قيام عاشوراييان به جاي اينكه آنها از عراقي ها بترسند، افسران و درجه داران حزب بعث از ديدن اسراي ايراني وحشت داشتند و از ترس آنان مدام در فكر حيله و نيرنگ و نقشه هاي شيطاني بودند. هميشه در اين فكر بودند كاري كنند كه اسرا به فكرفرار نباشند يا اسيري در فكر كشتن آنها نباشد. به همه اسراي ايراني به ديده شك و ترديد نگاه مي كردند. بسيار اتفاق مي افتاد كه اسيري را از ميان جمع بيرون مي كشيدند و زير ضربات مشت و لگد، او را غرق خون مي كردند. به اين بهانه كه تو وقتي از كنار ابوعمار گذشتي به او چپ نگاه كردي !اسير ديگري را بيرون مي كشيدند و غرقه به خون مي كردند، به اين بهانه كه تو به درجه دارها كه قيافه غلط اندازي دارند، خنديدي!
خلاصه هر روز به بهانه اي اسيري را زير دست و پا له مي كردند. گروه ما پانزده نفر بود و غذايي كه براي ناهار ما آورده بودند، دو نفر را هم سير نمي كرد. هر پانزده نفر ما حيرت زده به ظرف غذا نگاه مي كرديم كه خدايا! ما اين غذا را چكار كنيم؟ بدون شك به هر نفر از ما يك لقمه بيشتر نمي رسيد. يكي از بچه ها سرش را به حالت تأسف تكان داد و زير لب وردي را زمزمه كرد كه غير از خودش و خدا كسي نفهميد در زمزمه او چه بود. يكي از درجه داران حزب بعث كمين كرده بود تا واكنش ما را در برابر ظرف غذا ببيند؛ مانند گرگي گرسنه. به طرف اسيري كه زير لب زمزمه كرده بود، هجوم آورد و او را روي زمين كشيد با فريادهايش رفقاي خود را به كمك طلبيد و گفت: «اين اسير به خاطر اينكه غذايشان كم بوده زير لب به عراقي ها فحش داده»! چند نفري با كابل، شلاق، گرز نبشي آهني به جان او افتاده و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند تا غرق خون روي زمين افتاد و از هوش رفت. پيكر او را به آسايشگاه آورديم، اما او ديگر به هوش نيامد و زير ضربات كابل و نبشي مأموران عراقي ناجوانمردانه شهيد شد.
راوي: مهدي پاك نهاد
روزنامه قدس