0

فرماندهان شهید > استان تهران > کلانتری,سید موسی

 
amirpetrucci0261
amirpetrucci0261
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 27726
محل سکونت : http://zoomstar.ir/

فرماندهان شهید > استان تهران > کلانتری,سید موسی

وزیر راه وترابری جمهوری اسلامی ایران  سال 1327 ه ش در شهرستان «مرند» متولد شد. تحصيلات ابتدايي و قسمت اعظم تحصيلات متوسطه را در همان شهر به پايان رساند و ديپلم خود را از دبيرستان «خوارزمي»در« تهران» گرفت.
شهيد موسي كلانتري در سال 1345 وارد دانشگاه« اميركبير»در« تهران» شد و در رشته راه و ساختمان به تحصيل پرداخت و بالاخره با اخذ مدرك فوق ليسانس در رشته راه و ساختمان فارغ‌التحصيل شد. در دوران دانشگاه، يكي از افراد فعال عضو انجمن اسلامي بود.
پس از انجام خدمت سربازي، در كارگاه‌هاي مختلف راهسازي در شهرهاي مختلف به كار پرداخت.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن ماه سال 1357 به عنوان پاسدار در كميته‌ به حراست از انقلاب اسلامي پرداخت.
در تابستان سال 58 وارد وزارت راه شد و جهت فعال كردن اداره راه «خوزستان» به آنجا رفت و پس از مدتي به همين منظور به استان« آذربايجان غربي» اعزام شد و مسئوليت اداره كل راه و ترابري استان را نيز به عهده گرفت.
در دي ماه سال 1358 از سوي شوراي انقلاب به سمت وزير راه و ترابري منصوب و پس از تشكيل دولت شهيد« رجايي» تا هنگام شهادت همچنان در اين سمت به انجام وظيفه و خدمت به مردم و جمهوري نوپاي اسلامي ايران ادامه داد.
اولين بار كه در سالن سخنراني وزارتخانه آمده بود تا به عنوان وزير جديد از نزديك با همكاران آشنا شود، آنقدر ساده و بي‌پيرايه لباس پوشيده بود و آنقدر خودماني و بدون تكلف سخن گفت كه بعضي از همكاران آن همه سادگي و اخلاص را باور نكردند.
سخنراني معارفه را با اين جمله آغاز كرد: «من برادر كوچك شما هستم و به وزارت راه و ترابري آمده‌ام كه در كنار شما برادران و خواهران ارجمند و بزرگوار به بازسازي راه‌هاي اين مملكت بپردازم.»
و اين قول خود را هرگز فراموش نكرد و تاآخرين لحظه حيات به اين شيوه پايبند بود و هرگز فروتني ذاتي خود را در مقابل همكاران از دست نداد. ساده زندگي مي‌كرد و ساده زيستن رادوست داشت. كفش‌هايش سوراخ بود، نه اينكه او پول خريد يك جفت كفش را نداشت. اين تظاهر هم نبود. حقيقت اين بود كه روح او بي‌نياز از ثروت دنيا بود و تا آخرين لحظه حيات اسير عرفان روح خود بود و هرگز در بند زندگي خاكي گرفتار نشد.
منبع:"shohda.gov.ir




وصیت نامه
بسم‌الله‌الرحمن الرحيم
آرزو مي‌كنم كه در بستر نميرم. هرچه شرع انور مقرر داشته، عمل شود. به بچه‌هاي من بگوييد همه چيز را فداي راه خدا كنند. تا جايي كه به خاطر دارم، به كسي بدهكار نيستم به جز پدر و ماردم كه انشاالله مرا خواهند بخشيد.
آنهايي كه مرا مي‌شناسند، بدانند اين انقلاب مال خداست و خود را فداي آن كنند. خداوند هميشه رحمت خود را از اين ملت دريغ نفرمايد و طول عمر به امام عطا فرمايد.
والسلام. موسي كلانتري امضا 2/7/59



خاطرات
مادرشهید:
«وقتي موسي وزير راه شد،‌ به او گفتم: «مي‌خواهم به ديدن خواهرت در تركيه بروم، خروجي مرا صادر كن تا در صف نايستم.» از اين حرفم ناراحت شد و گفت: «انقلاب شده تا بين پسر شما كه وزير است و كسي كه هيچ كس را در نظام ندارد، فرقي نباشد.» مرا وادار ساخت در صف بايستم و مشكلات مردم را به وي منتقل كنم.
صفات مردان خدا را مي‌خواهي ببيني، اين است. مردان بي‌تكلف و استوار، نه مقام مي‌گيردشان، نه ثروت. تا جايي كه همسر شهيد مي‌گويد: «صفات مردان خدا را در كتابها خوانده‌ام ودر وجود موسي ديده‌ام.
و شهيد موسي كلانتري با تكيه به ايمان قلبي و تخصص و هنري كه داشت تا آخرين لحظه در راه اسلام و انقلاب و مردم تلاش كرد تا جايي كه شهيد رجايي نخست وزير وقت، از او به عنوان كليد هيات دولت نام برد. »

خواهر شهيد:
«هميشه نماز را سروقت به جا مي‌آورد. در دوراني كه كمتر كسي در دانشگاه های زمان شاه نماز مي‌خواند، ايشان به اتفاق دوست صميمي خود كه يادگار روزگار كودكي و نوجواني اوست، برروي چمن دانشگاه و با وجود تمسخر ديگران، نماز را به جا مي‌آورد.
مادر ايشان مي‌گويد: در زمان انقلاب منزل ما در منطقه «دريانو» بود. موسي منزل را محل توزيع اعلاميه‌هاي امام كرده بود. من تا صبح اعلاميه‌ها را تكثير مي‌كردم و بچه‌ها، جاهاي ديگر پخش مي‌كردند. يك روز روي در خانه نوشتم: نه شرقي، نه غربي، فقط جمهوري اسلامي. ايشان كه از بيرون آمدند گفتند: جمهوري اسلامي زماني به تحقق مي‌رسد كه هر خانه يك شهيد داشته باشد. يعني استكبار بسيار قوي است و ممكن است مانع شود.
ايشان راه‌انداز بسياري از راه‌پيمايي‌ها بودند. در مبارزه مسلحانه شركت داشتند و افراد را نيز به طرق مختلف به مبارزه تشويق مي‌كردند.

در ابتداي سال 58 بعداز دو، سه ماهي كه به عنوان پاسدار در كميته انقلاب اسلامی(سابق) مشغول خدمت بود، باتوجه به تجربه‌اي كه درامر راه‌سازي داشت و باتوجه به اعلام نياز وزارت راه به اتفاق عده‌اي از دوستان كه در زمان انقلاب درمسجد الجواد با هم آشنا شده بودند، به وزارت راه و ترابري مراجعه كرد و براي كمك به وزارتخانه اعلام آمادگي كرد. آن موقع به دليل از هم پاشيدگي ادارات و وزارتخانه‌ها، آنها احتياج به مهندسيني نظير ايشان داشتند.
وي در تيرماه 58 به خوزستان رفت و بعد از سه ماه كار در خوزستان با سر و سامان دادن نسبي به اداره، عازم کردستان شد. سه ماه از فعاليتش نگذشته بود كه وزير راه استعفا داد و اسم شهيد كلانتري را به عنوان يكي از چند جانشين خود به شوراي انقلاب پيشنهاد داد. براي اولين بار در دي ماه 58 به اعضاي شوراي انقلاب معرفي و به اين سمت گمارده شد. »

همسر شهيد:
«نحوه آشنايي خيلي اتفاقي بود. ايشان به همراه خواهرشان به مدرسه ما آمدند تا دختري را كه براي ازدواج با ايشان در نظرگرفته بودند، ببينند. همان زمان كه من از مدرسه خارج شدم، موسي گفت: اگر حجابش مثل ايشان بود من حرفي نداشتم.
بدين ترتيب با خانواده به منزل ما آمدند و خواستگاري و ازدواج شكل گرفت.
دختر بزرگم فاطمه كه در زمان شهادت پدر 18 ماهه بود، الان دانشجوي سال آخر مهندسي برق و الكترونيك دانشگاه تهران است. با اينكه ايشان اكثر اوقات در تهران بود، بارها مي‌شد كه فرزندانش را چند روزي نمي‌ديد چون شبها ديروقت به منزل مي‌آمد و صبح‌ها ساعت 5/5 مي‌رفت. معذالك وقتي به خانه مي‌رسيد، مي‌گفت: چون شما صبح تا شب در كنار بچه‌ها بودي و خسته‌اي شما استراحت كن و خودش شير بچه‌ها را درست مي‌كرد و به آنها مي‌داد و تا جايي كه مي‌توانست، دركارهاي خانه مشاركت مي‌كرد.

در بعضي از مقالات و كتابها به صفات مردان خدا اشاره شده است. من اين صفات را كاملا در موسي ديدم. تقوي، مقيد بودن به شعائر اسلامي، وفاداري، ايثار و شجاعت از جمله خصائص ايشان بود. اما صفت بارز ايشان توكل به خدا بود. ايشان تاكيد داشت كه خدا را بايد در نظر داشت، حتي در تفكر. با توكل سخت‌ترين كارها آسان مي‌شود.
و شايد به همين دليل بود كه تمام فاميل‌ حساب خاصي براي او باز مي‌كردند. از نظر بيان و منطق به گونه‌اي بودكه بسياري از مشكلات فاميل را با چند دقيقه مشورت و نصيحت حل مي‌كرد. حرمت و احترام خاصي براي ديگران قائل بود تا حدي كه مادر ايشان هميشه تواضع، فروتني و احترام ايشان را مي‌ستود. »
خواهر شهيد :
«هم رزمهايش تعريف مي‌كردند: شهيد كلانتري براي سنگرسازي به خوزستان رفته بود و با وجود حمله عراقي‌ها و آتش خمپاره، ايشان به كار خود ادامه مي‌داد.
شهيد كلانتري، پس از تشكيل دولت شهيد رجايي تا هنگام شهادت همچنان در اين سمت به انجام وظيفه و خدمت به مردم و جمهوري نوپاي اسلامي ايران ادامه داد.
اولين بار كه در سالن سخنراني وزارتخانه آمده بود تا به عنوان وزير جديد از نزديك با همكاران آشنا شود، آنقدر ساده و بي‌پيرايه لباس پوشيده بود و آنقدر خودماني و بدون تكلف سخن گفت كه بعضي از همكاران، آن همه سادگي و اخلاص را باور نكردند.
سخنراني معارفه را با اين جمله آغاز كرد: من برادر كوچك شما هستم و به وزارت راه و ترابري آمده‌ام كه در كنار شما براردران و خواهران ارجمند و بزرگوار به بازسازي راه‌هاي اين مملكت بپردازم و اين قول خود را هرگز فراموش نكرد و تا آخرين لحظه حيات به اين شيوه پايبند بود و هرگز فروتني ذاتي خود را در مقابل همكاران از دست نداد.

ما مقداري گوني جمع‌آوري كرده‌ بوديم تا آقا موسي به جبهه ببرد. در ضمن ايشان يك كلت كوچك همراه داشت که هنگام گشت پاسدارها وي را دستگير مي‌كنند و به نماز جمعه مي‌برند و آنجا شهيد چمران ايشان را به برادران پاسدار معرفي مي‌كنند. پاسدارها بسيار از اين موضوع ناراحت مي‌شوند.»

بعد از شهادت ایشان جواني بسيار بي‌تابي مي‌كرد. وقتي علت را جويا مي‌شوند، مي‌گويد: در جبهه كردستان بوديم، روزي يك جوان خوش سيما و نوراني آمد و يك هفته پيش ما بود. جنگ مي‌كرديم، ديده‌باني مي‌داديم و تا صبح از شدت سرما مي‌لرزديم. بعد از اينكه رفت، در فاصله سه تا چهار روز مشكلات ما حل شد، بچه‌ها مي‌گفتند: ايشان فرستاده امام زمان (عج) بود. ولي امروز متوجه شديم كه آن جوان وزير راه است.
شهيد كلانتري بارها به صورت يك بسيجي ناشناس و نه يك وزير در خطوط مقدم براي شناسايي دشمن رفته و يا در زير آتش سنگين دشمن و علي رغم تذكر ساير رزمندگان مبني بر ترك محل، كار سنگرسازي را رها نكرد.
وي به عنوان وزير در وزارت راه و ترابري تقريبا تمام مسافرتهاي داخلي را با اتومبيل انجام مي‌داد و در طول مسير با توجه به كيلومترهاي جاده و همراه داشتن پرونده‌هاي مربوط به جاده‌ها، هنگام دست‌انداز يا خرابي به پرونده‌ها رجوع مي‌كرد و پيمانكاران خاطي را شناسايي و شخصا و قاطعانه با آنها برخورد مي‌كرد. به گفته همراهان شهيد، وي در مسيرهاي طولاني همچنان به انجام وظيفه مشغول بود. وي بارها گفته بود حتي شده با دست بايد تمام راه‌هاي ايران را اتوبان بسازيم.

علاقه‌اش به امام در حدي بود كه هرگاه سخنان امام از راديو و تلويزيون پخش مي‌شد همه بايد ساكت مي‌شدند و به مطالب امام گوش فرا مي‌دادند. در غير اينصورت با اعتراض شديد وي مواجه مي‌شدند. هميشه نگران سلامتي امام بود و به همه مي‌گفت براي سلامتي امام دعا كنيد.
وي ساده‌‌زيستن را دوست داشت و به همه مي‌‌گفت: علاقه به ماديات و تجملات مانع رشد معنويت در انسان مي‌شود. انجام فرائض ديني را هميشه توصيه مي‌كرد از سنين كودكي به فرائض ديني عمل مي‌كرد و نماز شب را از همان نوجواني ادات مي‌كرد.
شهيد كلانتري در پاسخ سوال مادرش در مورد وي به عنوان كانديداي نخست‌وزيري از سوي دكتر بهشتي در اجتماع مردم ساري گفت: مادر شما كه مرا مي‌شناسيد اگر بدانم رضاي خدا در كفشداري مسجد، بيشتر است، كفشدار مي‌شوم.»

مادر شهيد:
«در آن زمان كه موسي وزير راه بود و گذرنامه به دست ايشان و آقاي نبوي امضا مي‌شد، يك روز از ايشان خواستم كه خروجي مرا امضا كند تا نزد دخترم به تركيه بروم. موسي خواست كه مثل مردم عادي توي صف بايستم و خروجي بگيرم. وقتي من از اين موضوع ناراحت شدم، با حالت برافروخته گفت: برويد در صفها بايستد تا مشكلات مردم را ببينيد، آن مشكلات را به ما منتقل كنيد تا كشور را درست كنيم. انقلاب شده تا بين شما كه پسرتان وزير است با كسي كه هيچ‌كس را در نظام ندارد فرقي نباشد.

زماني كه شهید رجايي(نخست وزير وقت) براي عرض تسليت آمد، گفت: با شهادت كلانتري كمر من شكست. آقاي كلانتري كليد هيات دولت بود. ايشان فقط وزير نبود.
معاونان كلانتري هميشه از روحيه و پشتكار وي تعجب مي‌كردند. ماهي يكبار مدير كل و مهندسين استان‌هاي مختلف با وزير، جلسه حل مشكلات داشتند. ايشان بدون وقفه در كار، با مطرح كردن هر مشكل درهمان جلسه مسئله آنها را حل مي‌كرد. به طوري كه همه تعجب مي‌كردند كه در آن زمان كوتاه چگونه مسائل را حل مي‌كند و اين به خاطر توكل و تخصص ايشان بود.»

شهيد كلانتري آنچنان وارسته بود كه وقتي مي‌خواستند جامه از پيكر خون‌آلودش خارج كنند، به شهادت همه آنهايي كه در گورستان حضور داشتند، كفشهايش سوراخ بود. نه اينكه پول خريد يك جفت كفش را نداشت،‌ حقيقت اين بود كه روح او بي‌نياز از ثروت دنيا بود و تا آخرين لحظه حيات اسير عرفان روح خود بود و هرگز در بند زندگي خاكي گرفتار نشد.»

جمعه 26 آذر 1389  2:28 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها