0

خاطرات > خانواده شهيد > شهید محسن فدایی چمن آبادی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات > خانواده شهيد > شهید محسن فدایی چمن آبادی

چند وقتی بود که شب ها دیر به خانه می آمد. پد رم نگران او بود و دائم از او سوال      می کرد:
شب ها کجا می روی؟
و او جواب درستی نمی داد. یک شب مادرم به او گفت:
 

بهتر است خودت بروی دنبالش و ببینی که کجا می رود.


پدر دنبال محسن رفته بود و او را در نماز خانه ی پایگاه بسیج در حال نماز خواندن دیده بود. پدرم سرش را روی در مسجد گذاشته و گریه کرده بود. وقتی به خانه آمد،  چشمانش سرخ سرخ بود. رو به مادرم کرد و گفت:


به خدا قسم که ما از این بچه غافل بودیم. در حالی که او خود راهش را انتخاب کرده است.



خواهر شهید
منبع: خاطرات شهداي خراسان - سايت ساجد
 
 
جمعه 26 آذر 1389  11:46 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها