0

امشب میخوام....

 
aminsky
aminsky
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 936
محل سکونت : خوزستان

امشب میخوام....

امشب میخوام....
امشب میخوام  که بشینم از آرزوهام بنویسم

 

امشب میخواد قصه ما رو  تا صبح بنویسه دل بی صبر

باور کن گریه هامو شادی کن که نمیبینی خنده هامو

گریه هامو بزار اول خنده هاتو بزار آخر

آرزو هامو تماشا کن که بی تو در چه حالم

خیلی وقته نه  گفتم و اشک نریختم تقصیر کارم شاید

از خودم خوب عصبیم نمیدونم باید ول کنم یا

میخوام مثه بچه ها چشمامو ببندم و تیغ و بکشم رو رگ هام 

و کیف کنم وبشمارم تا هزار چون که مطمئنم بعدش میای هییییییییییییییییی

خیلی بچه گونه است ولی من عمرن بگم نه نمیخوام ،من میخوام

بدون که نمیزارم منو به کشتن بدن این خستگیام

حقیقتم اینه یعنی من تو رویام و وضعیت وخیمه

رویا برام بسه سوالم با ترسه کجا الان هستش ؟

خداوندا بسه من که تو زندگیم آخه چیزی جز عشق نداشتم

سخت نیست که اینجوری جزئش نباشم

لابد این یه تنبیهه میخرمش به جون بگو آخرش چیه ؟

آرزوم بود که عروس لحظه هات شم

من دلیل لحظه لحظه خنده هات شم آرزوم بود کم کم منو ببینی

به خدا یه ذره خوبیت بسه واسمwww.amin71.blogfa.com

 

" بر روی بالشـی که از مــرگ پرنده ها پـر است

نمی تـوان خواب پــرواز را دیـد "

 

AmInO

پنج شنبه 25 آذر 1389  10:53 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها