اگر به تعاريف رايج وصريح قانوني از تروريسم مراجعه کنيم، چه مي يابيم؟
در اين تعاريف، تروريسم ناظر به جنايتي است که عليه حيات انساني و با تجاوز از قوانين ملي وبين المللي رخ ميدهد. بر اساس اين تعريف، هم نظاميان از مردم متمايز ميشوند ( قربانيان تروريسم عمدتا غيرنظامي تصورمي شوند) و هم اينکه، هدفي سياسي مد نظر قرار ميگيرد ( ترساندن و مرعوب کردن مردمان غير نظامي به منظورتاثير گذاشتن ويا تغيير سياست يک کشور). در نتيجه، تعاريف موجود، « تروريسم دولتي » را حذف نمي کنند. همه تروريست هاي دنيا مدعي اند که عملشان پاسخي است براي دفاع از خود، عليه تروريسم دولتي که به اين عنوان عمل نمي کند و با استدلال هاي کم وبيش معتبر اعمال خود را توجيه مي کند.
مثلا و به ويژه، از اتهاماتي که عليه امريکا وجود دارد اطلاع داريد.اين کشور متهم به اعمال و تشويق تروريسم دولتي است . از طرف ديگر، حتي در دوران جنگ هاي « اعلام شده » دولت با دولت ، در اشکال قديمي حقوق اروپا، تجاوزات تروريستي رايج بود. از قرنها پيش، از بمبارانهاي کم و بيش شديدي که در طي دو جنگ جهاني اخير انجام شد، ارعاب مردم غيرنظامي حربه اي معمولي بود.
در اينجا بايد کلمه اي هم در مورد « اصطلاح » تروريسم بين المللي بگوييم که آبشخور گفتمانهاي سياسي رسمي در همه جهان است. اين اصطلاح را در بسياري از قطعنامه هاي رسمي سازمان ملل هم مي بينيم. بعد از يازده سپتامبر، اکثريت قريب به اتفاق نمايندگان ( درست به خاطر ندارم؛ شايد هم اکثريت مطلق، بايد ديد.) چيزي را که تروريسم بين المللي مينامند محکوم کرده اند؛ همانطور که اين امر، طي سالهاي گذشته، چندين بار اتفاق افتاده است. تا جايي که کوفي عنان در جريان جلسه اي که از تلويزيون پخش مي شد به بحث هاي فراواني که پيش از راي گيري انجام شده بود اشاره کرد و گفت : حتي در لحظه اي که نمايندگان آماده مي شدند تا به محکوميت آن راي دهند، بعضي از دولتها، در مورد روشني اين برداشت از تروريسم بين المللي و ملاکهايي که موجب شناسايي ان مي شوند، اظهار ترديد کردند. چيزي که در اين برداشتها، گنگ، جزمي يا غير نقادانه است؛ مثل بسياري از مفاهيم حقوقي که پيامدهاي سنگيني دارند، مانع از اين نمي شود تا قدرتهاي موجود و به اصطلاح مشروع، آنگاه که به نظرشان مناسب برسد، از آنها استفاده نکنند.
برعکس، هر چه بينشي مبهم تر باشد، بيشتر به درد تصاحب فرصت طلبانه مي خورد. وانگهي، به دنبال همين تصميمات عجولانه و بدون کمترين بحث فلسفي در مورد تروريسم بين المللي و اعلان محکوميت آن بود که سازمان ملل به دولت آمريکا اجازه داد تا براي حفاظت خود، از هر وسيله اي که مناسب ديد، در برابر به اصطلاح « تروريسم بين المللي » استفاده کند.
حالا اگر به عقب برنگرديم و يا حتي، چيزي را که به درستي اين روزها تکرار ميشود متذکر نشويم که تروريستها ميتوانند، در مقطعي، به مثابه مبارزان آزادي مورد ستايش قرار گيرند ( مثلا در مبارزه عليه اشغالگران شوروي در افغانستان ) و در مقطعي ديگر به عنوان تروريست مورد تقبيح واقع شوند (که اغلب همان مبارزان و با همان اسلحه هستند). معهذا، نبايد فراموش کنيم که در مورد تشخيص ملي يا بين المللي بودن تروريسمي که تاريخ الجزاير ، ايرلند شمالي، کرس و يا اسرائيل و فلسطين را تحت الشعاع قرار داده است، با مشکلات فراواني روبرو خواهيم بود.
هيچکس نمي تواند منکر شود که نوعي تروريسم دولتي در سرکوب الجزايريها توسط دولت فرانسه از ١٩٥٤ تا ١٩٦٢ وجود داشته است. وانگهي، تروريسم مبارزان الجزايري تا مدتهاي مديدي به عنوان پديده اي محلي تلقي مي شد؛ زيرا الجزاير، در آن زمان، بخشي از سرزمين ملي فرانسه به حساب مي آمد؛ همانطور که تروريسم دولت فرانسه نيز به عنوان عمليات پليسي و امنيت داخلي معرفي مي شد. تازه، پس از گذشت دهها سال، در سالهاي ١٩٩٠ مجلس فرانسه به اين مخاصمه عنوان « جنگ » داد ( يعني مقابله بين المللي)، آن هم با اين هدف که بتواند به مطالبه حقوق بازنشستگي پارتيزانهاي فرانسوي پاسخ مثبت دهد.
اين قانون چه چيزي را آشکار ميکرد ؟ اينکه مي بايست و مي شد، براي توصيف چيزي که پيش از آن در الجزاير محجوبانه و به حق « وقايع » ناميده شده بود، عناوين استفاده شده تا آن روز را تغيير داد (يکبار ديگر، اذهان عمومي از نامي مناسب براي آن « چيز » محروم شد.) از طرفي، اختناق مسلحانه به عنوان عمليات پليس داخلي و تروريسم دولتي يکمرتبه به « جنگ » تبديل شد و از طرف ديگر، از اين پس، در بخش عظيمي از دنيا، تروريستها به عنوان مبارزان راه آزادي و قهرمانان اسقلال ملي شناخته شده و مي شوند. و اما، تروريسم گروههاي مسلحي که تاسيس دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن را تحميل کردند، آِيا ملي بود يا بين المللي؟ و همينطور گروههاي مختلف تروريستي فلسطيني امروز؟ يا ايرلنديها؟ يا افغانيهايي که عليه شوروي مي جنگيدند؟ و يا چچن ها؟
از چه زماني، تروريسمي ميتواند به اين عنوان ديگر تقبيح نشود و به مثابه تنها منبع و امکان مبارزه مشروع مورد ستايش قرار گيرد؟ يا برعکس! در کجا مي توان مرز بين ملي و بين المللي را قرار داد؟ مرز بين پليس و ارتش؛ مرز دخالت براي « حفظ صلح » و جنگ؛ فرق تروريسم و جنگ؛ مرز بين نظاميان و مردم غير مسلح در سرزميني و در ساختارهايي که امکانات دفاعي يا حمله اي يک « جامعه » را تامين مي کنند، در کجا است؟
من کلمه « جامعه » را همين طوري و کلي به کار ميبرم؛ زيرا، در مواردي، مجموعه هاي سياسي کم و بيش سازمان يافته و فعالي وجود دارند که نه دولت اند و نه غيراز آن؛ بلکه دولت بالقوه اند؛ مثل آنچه، امروز، فلسطين يا دولت خودگردان فلسطين مي ناميم.
کليه حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است
? 2003 - 2000 Le Monde diplomatique
http://ir.mondediplo.com/article264.html