0

اى ظفرمندان...

 
amirpetrucci0261
amirpetrucci0261
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 27726
محل سکونت : http://zoomstar.ir/

اى ظفرمندان...

مرداد سال ۶۶ و وقت رفتن به كمين بود؛ جزاير جنوبى مجنون. يادش بخير جزيره مجنون و آن نيستان هاى بلند و پراكنده و جانورهاى عجيب الخلقه و كلكسيون انواع حشرات!

به اتفاق بچه ها سوار قايق شديم؛ با يك گونى آب معدنى و بيسكويت و كمپوت كه خوراك ۲۴ ساعت بچه ها بود. مواضع خودى- پاسگاه آبى و خط پدافندى يك- را پشت سر گذاشتيم و نزديك مواضع دشمن شديم. به علت نزديكى به خط دشمن در نزديكى ساحل، قايق را خاموش كرديم و پاروزنان به سمت ساحل حركت كرديم. شيطنتم گل كرد و تصميم گرفتم به بچه ها روحيه بدهم. دو سه بار عبارت «اى ظفرمندان ظفرمندانه پيش» را با تقليد صداى شهيد رهبر خواندم. بچه ها به تكاپو افتادند و با دستپاچگى از من خواستند كه ساكت بشوم، حتى يكى از بچه ها اسلحه اش را به طرف من گرفت و گفت كه اگر ساكت نشوى، شليك مى كنم.
من هم با خيالى آسوده به او گفتم كه ببين برادر من! ما قايق را خاموش كرديم كه عراقى ها متوجه وجود ما نشوند، اگر تيراندازى كنى حتماً متوجه ما مى شوند. بنده خدا با شرمندگى اسلحه اش را پايين آورد و من هم بى خيال «اى ظفرمندان...» شدم.
بگذريم بالاخره وارد سنگر كمينى شديم كه جايى بود به اندازه لانه مرغ و جاى سوزن انداختن نبود و با سلام و صلوات و ضرب و زور چپيديم تو. البته چيزى كم و كسر نبود؛ سنگر پر بود از انواع و اقسام موش- از همان گونه گربه خورش- كه كاملاً آموزش ديده و آشنا به سوت خمپاره ۱۲۰ بودند.

منبع: ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان
 
پنج شنبه 25 آذر 1389  5:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها