0

سپيد به رنگ پاكى

 
amirpetrucci0261
amirpetrucci0261
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 27726
محل سکونت : http://zoomstar.ir/

سپيد به رنگ پاكى

زمستان فرا رسيده بود، فصل بيكارى كشاورزان. من هم كشاورزى بودم كه با رسيدن فصل زمستان بيكار شده و مجبور به خانه نشينى مى شدم. حوصله ام از بيكارى سررفته بود و دوست داشتم براى خود كارى دست و پا كنم، از طرفى جنگ در جبهه، آغاز شده بود.
بالاخره پس از فكر كردن زياد در مورد خانواده و ديگر مسايل، تصميم نهايى را گرفتم. من هم مثل ديگر مردان دلاور اين آب و خاك، با ۶ فرزند و همسرم خداحافظى كرده و به طرف جبهه راه افتادم. من هم مى بايد مثل بقيه مردم، از جان و مال و ناموس اين مملكت دفاع مى كردم.
در واقع اين را وظيفه خود مى دانستم كه خانه و زندگى خود را در راه وطن و هم ميهنان خود فدا كرده و در مقابل دشمن خائن بايستم. پس از انجام مقدمات و ثبت نام براى حضور در جنگ، در اوايل بهمن همراه با كاروانى رهسپار منطقه اى در شمال فكه شديم. آن جا ديگر هيچ صحبتى از مال و ثروت، زن و فرزند و خانه و زندگى در ميان نبود. هر چه بود ايثار بود و فداكارى، از خودگذشتگى بود و خدايى شدن.
فرمانده ما كه خدا انشاءالله با سيدالشهدا محشورش كند، با وجود اين كه مافوق ما بود آن قدر كه براى حرمت هاى انسانى ارزش گذارى مى كرد براى مقام و موقعيت ارزش قائل نمى شد و با خلوص نيت و نهايت خاكى بودن، با دست خودش غذاى ما را تقسيم مى كرد. بعضى اوقات كه از طرف مردم ميوه مى رسيد، فرمانده آن ها را با رعايت مساوات به بچه ها مى داد. يك دفعه كه براى ما سيب رسيده بود، فرمانده سيب ها را تقسيم كرد ولى خودش چيزى نخورد.
ما از او پرسيديم: «چرا خودتان نمى خوريد؟» با تأنى پاسخ دادند: «من خورده ام.» تا اين كه چندين بار اين كار ادامه پيدا كرد. هر بار كه از او مى پرسيديم، چيزى براى جواب دادن داشت، بعضى وقت ها مى گفت: «من براى خودم برداشته ام!» يا مى گفت: «من خورده ام».
خلاصه بچه ها سيب هاى خوب و سالم را مى خوردند و ناسالم هايش را در قسمتى از منطقه كه به عنوان خاكروبه بود مى ريختند. بعد از مدتى متوجه شديم كه، فرمانده ما هر وقت كه ميوه به او نمى رسد، اصلاً به روى خودش نمى آورد و وقتى بچه ها ميوه هايشان را كه ناسالم بود دور مى ريختند، از آن ها استفاده مى كرد، به طورى كه كسى بو نبرد. در ۲۵ اسفند سال ۶۳ بود كه به ما خبر رسيد فرمانده تيپ جوادالائمه، به شهادت رسيده است. آن جا بود كه فهميدم شهادت، اخلاص عمل و لياقت مى خواهد كه بايد تا رسيدن به آن مرحله، تزكيه و تهذيب نفس را سرلوحه اعمالمان قرار دهيم. نام اين شهيد سعيد عبدالحسين برونسى فرمانده تيپ جوادالائمه بود.

ايثارگر حيدرى
ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان
پنج شنبه 25 آذر 1389  4:58 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها