0

شهید علیرضا ملازاده یزدانی

 
amirpetrucci0261
amirpetrucci0261
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 27726
محل سکونت : http://zoomstar.ir/

شهید علیرضا ملازاده یزدانی

در سال 1360 من به همراه 45 نفر دیگر از نیروهای سپاه مشهد مشغول گذراندن دوره ی پزشکیاری در بیمارستان امام رضا قائم و امداد بودم. شهید یزدانی هم با ما بود. یک روز در اداره ی ارشاد اسلامی سمیناری درباره ی امکانات و بودجه برای تبلیغات سازمان ها و نهادهای مختلف برگزار شد و من و شهید یزدانی و چند نفر دیگر در این سمینار شرکت کردیم.

 آن روز یکی از برادران اداره ی ارشاد پشت تریبون رفت و در حین سخنرانی گفت که سپاه بود جه ی زیادی را به خود اختصاص داده است. در حالی که استحقاق این بودجه را ندارد. به محض این که سخنرانی تمام شد ف شهید یزدانی با شجاعت بلند شد و پشت تریبون رفت و از سپاه و بود جه ای که به آن تعلق می گرفت،  دفاع کرد. بعد از صحبت های شهید یزدانی،  جلسه از روند اصلی خود خارج شد و بحث بین موافقان و مخالفان درباره ی بود جه سپاه بالا گرفت:


وقتی به خوابگاه بر گشتیم،  مسئول آموزش رو به شهید یزدانی کرد و گفت:


شما چرا جلسه ارشاد را به هم زد ید؟


شهید یزدانی گفت:


من فقط امر به معروف و نهی از منکر کردم و از کار خودم پشیمان نیستم.


محمد رضا میر جانیان

عملیات کله قندی بود. نیروهای ما،  سربازان دشمن را که جاسم؛  داماد صدام فرمانده ی آنها را به عهده داشت،  روی ارتفاع کله قندی محاصره کرده بود ند. تانک های عراقی برای شکستن محاصره ی حمله ی سنگینی را آغاز کرد ند و چیزی هم نمانده بود که موفق شوند. ما پشت خاکریز بود یم که شهید و یا اسیر شویم. اما یک دفعه یکی از رزمندگان مثل فرشته نجات به طرف آن خاکریز پرید و با شلیک چند آرپی جی دو سه تا از تانک ها را منهدم کرد. تانک های دیگر هم عقب نشینی کردند. وقتی نگاه کردیم دیدیم که فرشته نجاتمان کسی نبوده؛  جز شهید علی یزدانی. با این که مسئول بهداری بود،  هر وقت لازم می شد،  با شجاعت تمام،  کار یک رزمنده را انجام می داد.


توحیدی راد

در عملیات فتح المبین،  قرار بود که برادر یزدانی و یکی از برادران سرباز از دو طرف به شکار تانک های دشمن بروند. ما د لهره ی زیادی داشتیم. ولی این د و نفر با خونسردی جلو می رفتند. یک دفعه در پشت سر براد ر سرباز،  گلوله ای منفجر شد و گلوله ی آرپی جی پشت این سرباز آتش گرفت و خودش هم مجروح شد. به همین دلیل نمی توانست گلوله های آرپی جی را از خودش جدا کند. امکان انفجار هر لحظه تهدیدمان می کرد. خیلی ها فرار کرد ند. ولی برادر یزدانی با خونسردی تمام جلو رفت و گلوله ها را از پشت او جدا کرد. ماسوره های سر گلوله های آرپی جی را برداشت و بلافاصله خرج موشک را باز کرد و قبل از این که اتفاقی بیفد،  روی آتش خاک ریخت و آن را خاموش کرد. بعد از آن به مجروح نزدیک شدیم و او را از مهلکه بیرون آوردیم.


سید احمد احمدی
پنج شنبه 25 آذر 1389  4:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها