سفره اي با خوراک وحدت
دقايقي قبل از اذان مغرب روز شانزدهم رمضان ، ماشينهاي جورواجوري که اکثرشان وانت بودند، جاده سربالايي، با شيب نسبتاً تند تپه بزرگ شهر راسک، مرکز شهرستان سرباز، که مقر سپاه بر روي آن واقع شده، را مي پيمودند و بالا مي آمدند، با مختصر شناسايي و با گفتن جمله کوتاه «ما ميهمان سرداريم» از نگهباني ورودي به آساني و با احترام نظامي ميگذشتند و داخل ميشدند.
لحظاتي بعد سرنشينان اين خودروها که همگي در لباس سفيد بلوچي وتک و توکي هم با لباس خاکي رنگ و خاکستري هستند، مورد استقبال گرم سردار و ديگران پاسداران قرار ميگيرند، آري اينان که سران طوايف و عشاير منطقه سرباز هستند، آمدهاند تا ميزبان سفره افطار يکي ازسربازان ولايت و رهبري باشند.
سردار شوشتري جانشين فرمانده نيروي زميني و فرمانده قرارگاه قدس سپاه که با عزمي خستگي ناپذير، کمر همت را به خشکاندن ريشه ناامني در جنوب شرق بسته است، اين روز مبارک را غنيمت شمرده، تا در اين نقطه دور افتاده و محروم، ميزبان جمعي از بندگان روزهدار خداي رحمان باشد.
*همه سران طوايف بلوچ منطقه آمده بودند
پس از اقامه نمازمغرب، سفره افطار در گوشه نمازخانه سپاه پهن ميشود، سفرهاي ساده و بيريا. سفرهاي که شايد مشابه آن را در هيچ جاي ديگري نتوان يافت.
همه آمدهاند، طوايف آسکاني، صلاحي ، شهبخش، بر و ديگران. از راههاي دور و نزديک، از پيشين، جکي گور و از خود شهر راسک، بخش سرباز يا مناطق دورتري همچون آشار و ايرافشان وخيلي جاهاي ديگري که من حتي اسمش را نميدانم.
عبدالرحيم از پيشين، خان محمد از آن سويتر، رحيم داد از آشار، ابوالحسن از ايرافشان وکدخدا محمد از تگران، غلامعلي از نقطه صفر مرزي و به قول خودش از ميل مرزي 196 ودهها چهره ديگر.
سردار چونان نزديکان و خويشان خود، يکي يکي تعارف ميکند و با احترام بر سفره مينشاند و در تب و تاب است تا کم وکسري نباشد، هر از چند گاهي هم که تازه واردي ميآيد، تعارف به نشستن ميکند و دوباره افطار خود را ادامه ميدهد. با پايان يافتن افطار گپ و گعدهها و بگو و بخندها شروع مي شود.«خان محمد صلاحي چطور است؟» ،«کدخدا محمد بسيار تا بسيار خوش آمديد » و جالب اينکه که بيشتر افراد را به اسم کوچک مي شناسد و صدا مي زند.
اين رابطه صميمي سردار را که ميبينم نا خود آگاه به ياد حرف چند روز پيش حاج کمال فرمانده گردان تکاورمان مي افتم که با خنده مي گفت:« اگر خواستي بفهمي سردار کي به منطقه مي آيد کافي است از يکي از اين عشاير بپرسي، نه من يا ديگري! زيرا آنها بهتر از ما خبر دارند.»
*ديگر دغدغه امنيت در اينجا نداريم
سفره افطار جمع مي شود. سران طوايف بلوچ به دور سردار حلقه ميزنند و او نيز در همان ابتدا پس از نام و ياد خدا مي گويد: «اين را از همين اول بگويم که من با حضور شما مردم غيور ديگر هيچ دغدغه امنيتي در اينجا ندارم و يقين هم دارم هيچ کس نمي تواند کوچک ترين نفوذي در صفوف مستحکم شما داشته باشد».
والحق که اينگونه است ، زيرا مرد بلوچ امروز ديگر بخوبي دريافته است، آنهايي که در آن سوي مرزها با بلعيدن دلارهاي آمريکايي و پوندهاي انگليسي سنگ خلق بلوچ را برسينه مي زنند، تنها و تنها به منافع خويش مي انديشند و لاغير. سردار به پيروي از مولا و مرادش حضرت آقا، از وحدت وهمدلي سخن به ميان مي آورد ومي گويد:«برادران من، امروز دشمن منتظر تفرقه شماست، منتظر دودستگي است. اگر خداي ناکرده، اختلافي پيش آمد، نگذاريد به جاي باريک کشيده شود.اصلاً يکي از خصوصيات طايفه، همين با هم بودن است ».
توصيههاي وحدت بخش سردار که به اينجا مي رسد، به ياد حرف هاي پيش از افطار ابوالحسن از طايفه آسکاني مي افتم که مي گفت:«خوبي سپاه به همين است که قبل از هر چيزي به فکر وحدت ماست، کاري که بعضي ها از آن غفلت کردند. سپاه به فکر خدمت است و براي همين است که ما تا پاي جان در کنار سپاه هستيم. »