خطبه 61
این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در جواب کسانی ایراد شده که او را از سوءقصد و این که ناگهان کشته شود برحذر داشتند و محقق است که آن اشخاص امیرالمومنین(ع) را به درستی نشناخته بودند و اگر او را به درستی میشناختند و به خاطر میآوردند مردی که در جنگهای بدر و احد و جنگهای دیگر به تنهایی به جنگ دهها و حتی صدها تن میرفت از سوءقصد و این که ناگهان کشته شود بیم ندارد و مرگ برای یک چنان مرد موحد و متوکل و دلیر، یک پدیده عادی است و امیرالمومنین(ع) در جواب اشخاص، چنین گفت:
خطبه 62
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) دنیا را شبیه به سایه شاخص(ساعت آفتابی)کرده که طولانی میشود و آنگاه کاهش مییابد تا این که از بین برود و این حقیقتی است که همه کس، در دوره زندگی واقعیت آن را ادراک میکند و دنیا به هر کس که رو بیاورد عاقبت از او رو بر میگرداند ولو آن شخص غنیترین فرد باشد چون به طور مسلم جوانی و بنیه جسمی غنیترین افراد هم از بین میرود و روزی برای آن شخص پیش میآید که قایل میشود که دنیا به او پشت کرده و باید همه چیز را بگذارد و برود.
خطبه 63
این خطبه را امیرالمومنین(ع) برای تنبه مردم ایراد نموده تا اینکه فرصت زندگی را برای فراهم کردن توشه آخرت از دست ندهند و حضرت، در این خطبه، روحیه بسیاری از مردم را آشکار کرده که مرگ را طوری دور میبینند که هیچ در فکر آن نیستند و هر زمان که اندیشه فراهم کردن توشه آخرت به مخیله ی آنها میرسد، به خود میگویند هنوز خیلی وقت دارند تا اینکه به کارهای آخرت برسند و ناگهان مرگ، بر آنها چیره میشود بدون اینکه برای دنیای دیگر کاری کرده و توشهای فراهم نموده باشند.
خطبه 64
در هر مورد که حضرت علی بن ابوطالب(ع) برای تفهیم به دیگران خداوند را وصف مینماید معناهایی به کار میبرد که قبل از او هیچ موحد به کار نبرده و در قالب جملههای کوتاه، اما از لحاظ فصاحت و ایجاز خارقالعاده، نظریههایی برای وصف خداوند ذکر میکند که بیمبالغه، برای پرورانیدن معنای هر یک جمله باید یک رساله در تفسیر همان یک جمله نوشت و فیالمثل در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) میگوید(کل مسمی بالوحده غیره قلیل) و معنای ظاهری جمله این است:هر چه (به نام یک، خوانده میشود، غیر از او، کم است) اما برای این که معنای وسیع این جمله در ذهن جا بگیرد یک دانشمند ریاضی بایستی آنرا تفسیر کند و مترجم که ریاضیدان نیست این طور میفهمد که(یک) کوچکترین عدد و اندکترین چیز است ولی خداوند با این که یک است کوچکترین و اندکترین نیست چون نمیتوان او را با اوصاف اندک و بسیار وصف کرد و دیگر این که(یک) از این جهت کوچکترین عدد است که برتر از آن 2 و آنگاه 3 میباشد الی غیرالنهایه اما خداوند که(یک) است(2) ندارد و به قول حکمای اسلامی وحدتی است که دارای کثرت(کثرت هم شان خود) نیست و با این که خداوند(یک) است آن(یک) بزرگتر ازعددی میباشد که به الی غیرالنهایه برسد و میدانیم عدد الی غیرالنهایه عددی است که طرف راست آن الی غیرالنهایه صفر نوشته شده باشد و اگر تمام کامپیوترهای جهان از امروز تا پایان دنیا، در طرف راست یک رقم، صفر بنویسند، باز آن عدد، یک عدد الی غیرالنهایه نیست ولو دنیا به آخر رسیده باشد و این توضیح که در حدود اندیشه نارسای مترجم ذکر شد نمونهای است برای معانی وسیع کلام حضرت امیرالمومنین(ع) در وصف خداوند و هر جمله از آن برای این که انبساط پیدا کند و مجموع معانی خود را آشکار نماید احتیاج به تفسیر دارد.
خطبه 65
بعضی از شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را در آغاز جنگ صفین ایراد کرد و برخی از شارحان برآنند که این خطبه در بامداد روزی ایراد شده که شب قبل از آن(لیلهالهریر) بود و لیلهالهریر در تاریخ جنگ طولانی صفین از شبهای معروف آن جنگ است و(هریر) در زبان عربی به معنای زوزه سگ میباشد که بخصوص از سرما زوزه بکشد و اعراب فکر میکردند که سرما طوری سگ را بیتاب میکند که زوزه میکشد ولی تحقیقات جانورشناسی در قرن اخیر حاکی از این است که سگ در قبال سرما خیلی مقاومت دارد و در هر حال(لیلهالهریر) در تاریخ جنگ صفین نام شبی است که در آن شب، سربازان معاویه از ترس یا سرما یا هر دو زوزه میکشیدند و در این خطبه امیرالمومنین(ع)دستوری را که امروز به اسم دستور تاکتیکی خوانده میشود برای سربازان خود صادر مینماید و مثل سایر خطبههای آن حضرت هر جمله کوتاه آن، دریایی است از معانی وسیع و فیالمثل جمله سوم این خطبه با این مضمون(و تجلببوالسکینه) با ترجمه تحت اللفظی این معنی را میدهد(جامهای بپوشید که شما را آرامش بدهد) ولی همین جمله کوتاه که بیش از سه کلمه ندارد فشرده و عصاره تعالیم تمام سرداران بزرگ دنیا است که به سربازان خود توصیه میکنند که در جنگ خون سرد باشند و روحیه خود را حفظ کنند و با خونسردی بتوانند بهتر از خود دفاع نمایند و با حفظ روحیه، دشمن را عقب برانند و در پایان جنگ، بر او غلبه کنند.
خطبه 66
این خطبه که به صورت پرسش و پاسخ میباشد مربوط است به واقعه تاریخی جمع شدن مسلمانها در سقیفه بنیساعده واقع در مدینه برای مذاکره راجع به انتخاب جانشین رسولالله(ص) و امیرالمومنین(ع) که در همان موقع مشغول تغسیل جسد مطهر رسولالله(ص) و تهیه کردن وسایل تدفین بود نتوانست به سقیفه بنیساعده برود. در سقیفه انصار گفتند که آنها سعد بن عباده را برای جانشینی پیغمبر(ص) (یعنی خلافت) صالح میدانند اما ابوبکر و عمر بن الخطاب مخالفت کردند و اظهار داشتند چون پیغمبر(ص) از قبیله قریش بوده خلیفه باید از بین جماعت قریش انتخاب شود انصار پیشنهاد کردند که دو خلیفه انتخاب گردد یکی از جماعت انصار و دیگری از مهاجران و عمر بن الخطاب جواب داد که اعراب زیر بار زمامداری دو خلیفه نمیروند و دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجد. یکی از حضار به اسم(بشر بن سعد خزرجی) با این که از قبیله سعد بن عباده (کاندیدای انصار برای خلافت) بود به هواخواهی مهاجران شروع به صحبت کرد برای این که بر سعد بن عباده رشک میبرد و نمیخواست که آن مرد با این که از قبیله او بود خلیفه شود و گفت ای جماعت انصار، ما مسلمان هستیم و بایستی احترام پیغمبرمان را رعایت نماییم و بدانیم که پیغمبر ما از قبیله قریش بود و تا زمانی که در بین قریش مردانی هستند که از خویشاوندان پیغمبر(ص) و صالح برای خلافت میباشند ما نباید دیگری را به خلافت انتخاب نماییم و من ابوبکر را که از جماعت قریش و از خویشاوندان پیغمبر(ص) است برای خلافت صالح میدانم. اظهارات بشر بن سعد خزرجی که خود از انصار بود سبب شد که بین انصار، اختلاف بوجود بیاید و بشر بن سعد خزرجی نیز همین را میخواست و اول کسی بود که با استفاده از اختلافی که بین انصار به وجود آمد با ابوبکر بیعت کرد و او را خلیفه شناخت و پس از وی عمر بن الخصاب و ابوعبیده جراح با ابوبکر بیعت کردند و مورخان اسلامی نوشتهاند که ابوبکر گر چه از جماعت قریش، ما از لحاظ خویشاوندی نسبی نسبت به پیغمبر(ص) در مرتبه هفتم بود و عمر بن الخطاب از لحاظ خویشاوندی نسبی نسبت به رسولالله(ص) در مرتبه نهم(و البته ابوبکر از لحاظ خویشاوندی سببی پدر زن پیغمبر محسوب میشد) معهذا کسانی که در سقیفه بودند علی بن ابوطالب(ع) را که خویشاوند نسبی و سببی نزدیک پیغمبر(ص) به شمار میآمد فراموش کردند یا از روی عمد، فراموش نمودند و پس از این که گزارش مذاکرات سقیفه و انتخاب ابوبکر به سمت خلافت به اطلاع امیرالمومنین(ع) رسید، پرسش و پاسخی که در این خطبه میخوانیم پیش آمد.
خطبه 67
شهادت محمد بن ابوبکر در مصر، که حضرت امیرالمومنین(ع) او را چون پسر خود میدانست یکی از فجایع تاریخی است و چگونگی شهادت محمد بن ابو بکر، مانند شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) در صحرای کربلا، در سالهای بعد میباشد و در حالی که محمد بن ابوبکر به شدت تشنه بود سر از بدنش جدا کردند و سرش را برای معاویه فرستادند و جسدش را در جوف یک مردار(خر مرده) نهادند و سوزانیدند و مسبب شهادت محمد بن ابوبکر، معاویه بود و میدانیم که محمد بن ابوبکر، به موجب فرمان امیرالمومنین(ع) حاکم مصر شد و معاویه هم عمروعاص را حاکم مصر کرد و در مصر بین نیروهای معاویه و نیروهای محمد بن ابوبکر جنگ در گرفت و منتهی به شهادت محمد بن ابوبکر گردید و در این خطبه، امیرالمومنین(ع) راجع به کشته شدن پسر ابوبکر صحبت میکند و به طوری که میخوانیم در آخر خطبه او را ربیب، یعنی ناپسری خود میخواند.
خطبه 68
در این خطبه لحن کلام حضرت امیرالمومنین(ع) حاکی از عدم رضایت زیاد است و آیا میتوانیم حدس بزنیم که این عدم رضایت زیاد ناشی از این بوده که بین نبوغ مردی چون علی بن ابوطالب(ع) و استعداد متوسط یا قلیل افراد عادی خیلی تفاوت وجود داشته و نوابغ از این ناراحت میشوند که افراد عادی، نمیتوانند خود را با آنها هم آهنگ کنند؟ ما میدانیم که علی بن ابوطالب(ع) در دلیری در عربستان بیهمتا بود و خود او گفته است که بزرگترین گناهان، ترس میباشد اما افراد عادی، در عراق، مطابق انتظار امیرالمومنین(ع) دلیر نبودند و طوری حضرت از خمودگی آنها ناراضی شد که در این خطبه آنها را مورد نفرین قرار میدهد.
خطبه 69
این خطبه به موجب نظر شارحان نهجالبلاغه در سحرگاه روز 19 ماه رمضان سال 40 هجری یعنی همان روز که حضرت امیرالمومنین(ع) مورد ضربت قرار گرفت ایراد شده و بنابراین، به قاعده بایستی قبل از اینکه آن حضرت به نماز بایستد ایراد شده باشد چون در حال نماز مورد ضربت قرار گرفت و بعید مینماید که این خطبه بعد از وارد آمدن ضربت ایراد شده باشد مگر این که پس از انتقال آن حضرت از مسجد به منزل در خانه در سه روزی که آن حضرت از زخم سر، بیمار بودند ایراد شده باشد. مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه میگوید که در این خطبه، دو کلمه(اود) و(لدد) دیده میشود که از کلمات مخصوص و افصح امیرالمومنین(ع) است و کلمه(اود) یعنی ناراستی و کجی و کلمه(لدد) یعنی دشمنی.
خطبه 70
شارحان نهجالبلاغه راجع به شش جمله اولیه این خطبه تا جمله(و ورثها ابعدها) منظور حضرت امیرالمومنین(ع) را این طور تفسیر کردهاند که حضرت در این شش جمله که مردم عراق را تشبیه به زن باردار کرده میخواسته است که پنج نکته را بگوید: نکته اول این که مردم عراق آمادگی برای جنگ داشتند و یک زن باردار آماده برای زائیدن و بچه به دنیا آوردن است و چون یک زن سترون نیست که شوهرش امیدی به بچهدار شدن او و خود نداشته باشد نکته دوم این است که زن باردار دوران بارداری را به انتها رسانید یعنی سخت ترین دوران را تحمل کرد و به مرحله نهائی رسید و مردم عراق هم دوران سخت قبل از پیروزی را تحمل کردند و به مرحله فتح رسیدند. نکته سوم این است که زن باردار پس از این که به مرحله زائیدن رسید، از روی عمد، جنین خود را سقط کرد و مردم عراق هم پس از این که به مرحله پیروزی رسیدند از روی عمد، فتح و موفقیت خود را مبدل به شکست کردند. نکته چهارم این است که زن باردار که از روی عمد سقط جنین کرد شوهر را هم از دست داد و بدون سرپرست شد و مردم عراق هم که از دستور امیرالمومنین(ع) پیروی نکردند مانند آن زن شوهرمرده آنچه را که مایه قوام و سعادت آنها بود بر اثر سرپیچی از دست دادند و نکته پنجم این که خویشاوندان دوردست زن شوهرمرده که او را بدون سرپرست دیدند درصدد برآمدند که میراث او را تصاحب نمایند و مردم شام هم که مردم عراق را شکست خورده دیدند درصدد تصرف و تصاحب اموالشان برآمدند.
خطبه 71
در این خطبه امیرالمومنین(ع) زبان به مدح حضرت ختمی مرتبت(ص)میگشاید و از خداوند تبارک و تعالی برای پیغمبر اسلام، درخواست بهترین پاداشها را میکند و نگفته معلوم است که این درخواست حضرت امیرالمومنین(ع) از خداوند برای پیغمبر اسلام، از فرط ارادتی است که به پیغمبر دارد و اسلوب بیان امیرالمومنین(ع) در این خطبه مانند سایر خطبههایش مبتنی است بر حداکثر معانی در حداقل کلمات در جملههای کوتاه، با انتخاب کلمههایی که هر یک در جای خود به کار رفته و اگر یک کلمه را بردارند و کلمه دیگر به جایش بگذارند بنیان فصاحت، متزلزل میشود و محال است که بتوان در ترجمه فارسی این خطبه، و خطبههای دیگر و بالاخص بعضی از آنها، فصاحت و بلاغت و اسلوب نثر حضرت امیرالمومنین (ع) را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان فارسی نمود به طوری که زیبایی و شکوه و صلابت نثر اصلی و معانی وسیع آن در قالب زبان فارسی، منعکس شود و اگر بتوان دریا را در یک کاسه کوچک جا داد میتوان نثر با عظمت و مافوق بشری امیرالمومنین(ع) را به وسیله ترجمه از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر کرد.
خطبه 72
این خطبه مربوط است به واقعه اسارت مروان پسر حکم در جنگ جمل و پس از این که مروان اسیر شد ، فرزندان امیرالمومنین(ع) یعنی حسن(ع) و حسین(ع) را شفیع قرار داد تا این که امیرالمومنین(ع) او را آزاد نماید و آنها به حضرت گفتند که مروان بن حکم آماده است تا با تو بیعت کند و این خطبه از قسمتی شروع میشود که امیرالمومنین(ع) جواب فرزندان خود را راجع به مروان میدهد و در خاتمه خطبه، توضیحی از مفتی جعفر حسین پاکستانی از مترجمان نهجالبلاغه آورده میشود زیرا آوردن آن توضیح، برای فهم آنچه امیرالمومنین(ع) در این خطبه راجع به بازماندگان مروان گفته ضروری است.
خطبه 73
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) میگوید که هدف او اصلاح کار مسلمین است نه خلافت و اگر بدانم که کار مسلمانها اصلاح میشود، از خلافت صرف نظر مینمایم و شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه بعد از خلیفه دوم که مسلمانها میخواستند با امیرالمومنین(ع) بیعت کنند ایراد شده است و در صدق گفتار امیرالمومنین(ع) در مورد صرف نظر کردن از خلافت بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه تردیدی وجود ندارد و آن حضرت پس از رحلت رسولالله(ص)مدت یک ربع قرن از خلافت کنارهگیری کرد در صورتیکه خلافت، حق او بود و لذا بعد از خلیفه دوم هم میتوانست از خلافت کنارهگیری نماید همانطور که کرد.
خطبه 74
شارحان نهجالبلاغه میگویند که منظور امیرالمومنین(ع) در این خطبه، از بیان این موضوع که گفته خداوند از گفته امیرالمومنین(ع) رساتر میباشد اشاره به آیه 12 از سوره 49 قرآن به اسم سوره حجرات است و خداوند در آن آیه چنین میگوید: یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن، ان بعض الظن اثم، و لاتجسسوا و لایغتب بعضکم بعضا، ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا، فکرهتموه و اتقوالله ان الله تواب رحیم یعنی(ای کسانی که ایمان آوردهاید از ظن بردن یعنی از بدگمان شدن زیاد بپرهیزید چون ظن بردن گناه است و عیوب دیگران را جستجو ننمایید و غیبت نکنید و آیا در بین شما کسی هست که دوست داشته باشد گوشت برادر خود را که مرده است بخورد و بدون تردید، هر کس از این عمل کراهت و پرهیز دارد و از خدا که مهربان است و توبه گناهکاران را میپذیرد پرهیز نمایید) و خداوند در این آیه بدگمانی و عیوب دیگران را جستجو کردن و غیبت را آنچنان ناپسند میداند که مبادرت به این کارها مثل این است که مبادرت کننده گوشت برادر مرده خود را بخورد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه از کسانی که به او تهمت ناروا میزنند(در واقعه کشته شدن عثمان) شکایت مینماید و میگوید که خداوند با بیانی رساتر از بیان من(اشاره به آیه مذکور در سوره حجرات) گفته است که بدگمانی ناحق چه گناه بزرگی است.
خطبه 75
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم میگذرد و هیچ کس در این جهان نمیماند و همه میمیرند و امیرالمومنین(ع) توصیه میکند که دوران کوتاه زندگی را مغتنم بشمارند تا اینکه توشهای جهت زندگی اخری فراهم کنند و برای کسانی که کلام خردمندانه او، یا دیگری را بشنود و آن را به کار ببندد از خداوند طلب رحمت مینماید.