چگونه باید خرافه زدایی کرد؟
مـرحـوم عـلامـه طباطبایی بر این باور است که : ((دانشمندان و خواص مردم , پـیـوسـتـه بـرای مـحو آثار این خرافات که در ارواح عامه مردم جای گرفته به لـطایف الحیل به فعالیت پرداختند تا مردم آگاه و بیدار گردند, ولی این دردی اسـت کـه طـبـیـب را خـسته کرده است , زیرا انسان از طرفی در آرای نظری و مـعـلـومـات حـقیقی و خالی از تقلیدنیست و از طرف دیگر دارای احساسات و عواطف نفسانی است . متاسفم که به اطلاع خوانندگان برسانم که دانشمندان تا بـه امروز در معالجه این درد, پیروزی وموفقیت نیافته اند… (اما) راهی که قرآن مجید در این قسمت پیموده است این است که :
۱ در مـرحـله آرای نظری به انسان دستور می دهد که از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنند. هیچ فردی حق ندارد بدون علم یک کلمه سخن بگوید.
۲ در قـسـمـتـهـای عملی امر می کند که افراد در جستجوی عملی باشند که مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقی باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـیا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در کار است اجرعظیمی در نزد خدا دارد که : و ما عنداللّه خیر و ابقی ))
خرافه ستیزی عملی در صدر اسلام
بـه طـوری کـه گـفـتـیـم , خـرافـه پـذیـری از بیماریهای مزمن , واگیردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشری است که نیاز به درمان و پیشگیری از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اینکه معمولا همگان را مبارزه لفظی مفید نمی افتد, شـواهد تاریخی نشان می دهد که پیشوایان اسلامی و گاهی به تبع آنان خلفا نیز به مبارزه عملی با خرافات برخاسته اند که ذیلا به نمونه های اشاره می شود:
۱ ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعی فرض می کردند. پیامبر مامورگردید که این روش غلطی را به وسیله ازدواج با ((زینب )) که سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زید) بود, از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عملی که اثر آن بیش از گفتن وجعل قانون است , از میان مردم عرب بردارد, و این ازدواج علتی جـز ایـن نـداشـته است . از آنجا که کمتر کسی جرئت داشت که این برنامه را در دنیای آن روز که ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعی غریبی داشت اجرا کند, خداوند پیامبر رارسما برای این کار دعوت فرمود, چنانکه می فرماید, ) هـنـگـامـی کـه زیـد, زیـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآوردیم تا برای مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانی که آنها را طلاق می دهند محدودیتی نباشد.))
۲ روزی که ابراهیم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهی بی خبر از نوامیس و قـوانـین طبیعی جهان , تصور کردند که آفتاب برای مرگ ابراهیم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنین اندیشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولی در ظاهر بـه نـفع پیامبر تمام می شد و اگر پیامبر یک رهبر عادی و مادی بود جا داشت بر این اندیشه , صحه وامضا بگذارد و از این راه عظمت و بزرگی خود را ثابت نماید. ولـی او بـرخـلاف چنین تصوری برفراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان ای مردم بدانید: ((ان الـشـمس و القمر آیتان من آیات اللّه , یجریان بامره , مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته آفتاب و ماه از نشانه های قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـیـعـی و قـوانـینی که خدا بر آنها مقرر داشته است در مسیر خاصی می گردند, هرگزبرای مرگ کسی و یا تولد کسی نمی گیرند…))
۳ هـنـگـامـی کـه امـیرالمؤمنین علی (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمی بـه نـام سـافـربـن عـفیف الازدی (برادر اشعث بن قیس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـیـوم فـان الـقـمـر فـی الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) امـروز بـرای جـنـگ اقـدام نـکـنـید, زیرا که قمر در عقرب است , (حضرت در یک پاسخی متقن و اعجازآمیز) فرمود: آیا قمر ما در عقرب است یا قمر آنها؟ یعنی باچنان فرضی , شکست متوجه ما خواهد بود یا متوجه دشمن , و یا هردو سـپـس حـضـرت , بـرای ایـنکه این سخن به تضعیف روحیه اصحاب و سربازان اسلام نینجامد و از آنان کاملا رفع ابهام نماید, رو به سوی منجم کرد و پرسید: ((آیـا مـی دانـی کـه در شـکـم این حیوان چیست ؟ نر است یا ماده ؟ گفت اگر حساب کنم می دانم . فرمود: هرکه این سخن تو را باور کند, قرآن را دروغ شمرده اسـت کـه مـی فرماید: به راستی نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند که دررحم چیست . کسی نمی داند که فردا چه پیش آید و نمی داند که در کـدام سرزمینی می میرد… ای منجم کـه مـا را بـازمـی داری حـرکـت مـی کـنـیم. سپس دستور داد که ای به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش کرد که : ((ایـهـا الـنـاس , ایـاکم و تعلم النجوم , الا ما یهتدی به فی بر او بحر, فانها تدعوا الی الکهانة …)) ای مـردم سـتـارگـان )برحذر باشید, جز آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند, چه اینکه نجوم به سوی کهانت دعوت کند… پـس زمـانـی کـه آن حـضرت , پیروزمندانه از جنگ فراغت یافت , خدا را حمد و سـپـاس کرد و فرمود: ((اگر در ساعتی که منجم به ما پیشنهاد می کرد حرکت مـی کـردیـم ,اشـخاص نادان می گفتند: در زمانی که منجم گفته بود حرکت کردند, و در نتیجه به پیروزی رسیدند.))
۴ شـبـی رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعی از اصحاب در نقطه ای نشسته بودند, ناگاه ستاره ای دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از طی فاصله ای خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت ) راجع به چنین حادثه ای چه عقیده ای داشتید؟ پاسخ دادند: این حادثه جوی را نشان تولد مـولودی عظیم ویا مرگ شخصیتی عظیم می دانستیم اینک دانسته باشید,این حادثه فلکی نه به موت کسی مرتبط است و نه به حیات کسی .
۵ در مـقـدمه کتاب ((الاصنام کلبی )) آمده است : بیعة الرضوان (که در واقعه ((صـلـح حـدیبیه )) حضرت رسول از اصحاب , بیعت خواست و بیعت نمودند, و آیـه ای درایـن بـاب نـازل شـده ) در زیـر ((شـجـره )) و درختی واقع شده بود. مـسلمانان به یادگار آن بیعت , که به ((بیعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آیه در زیـر آن شـجـره , آن درخت رابا یک نوع احترام می نگریستند. خلیفه ثانی در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بیخ برکنند تا نکند طبع خرافه ساز بشر این درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهیت )) برساند.
۶ حـضـرت امیرالمؤمنین علی (ع ) در مسیر صفین , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهای خود پیاده شده و در رکاب ایشان به هلهله و پایکوبی پرداختند… حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذی صنعتم ؟)) چرا چنین می کنید؟ منظور شما از این کار چـیـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر این است و ما اینگونه بزرگان خود را احترام می گذاریم . فـرمـود: ((اما هذا الذی زعمتم انه فیکم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ینفع ذلک الامراء و انکم لتشفون انفسکم و ابدانکم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروایان پنداشته اید, به خدا سوگند بـرای امـیـران , ایـن کار شما سودی ندارد, جز اینکه موجب زحمت شما و اذیت بدنهای شما خواهد شد. پس دیگر تکرار نکنید. بـه طـور کـلی آنچه از تاریخ برمی آید این است که دنیای جاهلیت قبل از اسلام , مـدتـی را در یک دوران فترت دینی و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افکار و اعمال خرافی تسخیر نموده است که ما نمونه های بسیاری را در کتب مربوطه می توانیم مطالعه کنیم . خـوشبختانه ظهور دین مبین اسلام و روشنگریهای آن توانست به اکثر خرافات درگذشته خط بطلان بکشد, آنها را راهی موزه های تاریخی اجتماعی بشر نماید و علم و تعقل و تدبر توحیدی را جایگزین مقولات اساطیری گرداند. اما با اینهمه جوامع بشری هیچگاه نتوانسته از خرافات گذشته کاملا خود را پاکسازی کند و ازاندیشه های خرافی ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـایـد عـمـده عـلـت پـیـروزی سـریـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلی و عـقـیـم سـازی مـغزهای خرافه پرداز, این بود که اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـی بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعیت از آداب و رسوم پـیشینیان خلاصه می شد,و پایه و دلیل محکمی بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند کـه اکـثریت آنها, مدتها بدان متوسل می شدند و به راحتی حاضر به اعراض از آن نبودند. ((و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا…)) مـهـمـتـریـن بـدعـت و خـرافات و خطرناک ترین خرافات , در تاریخ ادیان آنجا شـکـل گـرفته که عنصر خرافات با عنصر شریعت آمیخته شده و معجون جدید اعتقادی , بارنگ و بوی مذهبی از آن تولد یافته است . پیشوایان اسلامی در مورد چـنین اعتقادات و اعمال ناشی از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزیده اند و در بـیـان عـلـمـای اسلامی گاهی از آن به عنوان ((تشریع )) در معنی مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمینی (ره ) می نویسند: ((تـشریع , یعنی وارد کردن به دین چیزی را که از دین نیست . این مساوی است بابدعت .)) و بـنا به دیدگاهی , ((بدعت )) امری است مافوق ((تشریع )). در حقیقت , تفاوت بـیـن بـدعـت و تشریع در این است که در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشریع , چنین شرطی وجود ندارد. پیشوایان دین مبین اسلام , به لحاظ احساس بیشترین خطر از جانب بدعتگزاران ودیـن تـراشان در عالم اسلام , پی درپی مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخیم آن هشدار داده اند. پیامبر گرامی اسلام فرموده اند: ((کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الی النار.)) هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی مسیرش به سوی آتش است. علی (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـی کـه مـردم دو گـروهـنـد: یـکـی پـیـرو راه شـرعـی و یـکـی پدیده آرنده بدعتی . رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) آن کـه از بـدعت گذاری , خشمگینانه روی برگرداند, خداوند به قلب او ایمان واطمینان می بخشد. همچنین فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) هـرکـس بـدعتگذاران را (در اثر قیام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ایمان پر می کند. و در حـدیـث دیـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانایان امتش , ابلاغ فـرمـودکـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافی ساکت نباشند و با بیان عـلمی نسبت به تخطئه آن قیام نمایند و اگر کسی چنین نکرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـی امـتـی , فـلـیظهر العالم علمه , فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه ))
منبع: سایت خط امام